كتاب برگزيده:
جستجو در کتابخانه مهدوی:
بازدیده ترینها
کتاب ها داستانهایی از امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۹۶,۵۹۱) کتاب ها شگفتی ها و عجایب دنیا در بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۹۶,۳۱۹) کتاب ها نشانه هایی از دولت موعود (نمایش ها: ۷۲,۳۴۶) کتاب ها میر مهر - جلوه های محبت امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۵۹,۸۳۴) کتاب ها یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۵۴,۱۱۳) کتاب ها سیمای مهدی موعود (عجل الله فرجه) در آیینه شعر فارسی (نمایش ها: ۵۳,۳۸۴) کتاب ها زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى (نمایش ها: ۴۵,۱۸۷) کتاب ها تأملی در نشانه های حتمی ظهور (نمایش ها: ۴۴,۵۰۱) کتاب ها موعود شناسی و پاسخ به شبهات (نمایش ها: ۴۱,۰۰۰) کتاب ها مهدی منتظر (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۳۸,۵۶۵)
 صفحه اصلى » كتابخانه مهدوى » خورشید مغرب
كتابخانه مهدوى

کتاب ها خورشید مغرب

بخش بخش: كتابخانه مهدوى الشخص نویسنده: محمد رضا حکیمی تاريخ تاريخ: ۲۰ / ۳ / ۱۳۹۳ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۲۲۳۳۴ نظرات نظرات: ۰

خورشید مغرب

غیبت، انتظار، تکلیف

نویسنده: محمد رضا حکیمی

فهرست

سر آغاز
فصل اول: میلاد
۱ - میلاد
۱ - علی بن حسین مسعودی:
۲ - شمس الدین ابن خلکان:
۳ - شیخ عبدالله شبراوی:
۴ - شیخ عبد الوهاب شعرانی:
۵ - شیخ سلیمان قندوزی:
۲ - طالع میلاد
۳ - چونان ابراهیم وموسی
۴ - مشاهده مهدی
۵ - چهل تن از شیعیان در طلب مهدی
۶ - فیلسوف نوبختی در حضور مهدی
۷ - طلوعی گذرا
۸ - هجوم ابرهای سیاه...
فصل دوم: شمایل وسیرت
۱ - شمایل
۲ - مقام
۳ - سیرت
الف - سیرت دینی:
ب - سیرت خلقی:
ج - سیرت عملی:
د - سیرت انقلابی:
ه - سیرت ساسی:
و - سیرت تربیتی:
ز - سیرت اجتماعی:
ح - سیرت مالی:
ط - سیرت اصلاحی:
ی - سیرت قضایی:
۴ - دادگری فراگیر
۵ - چرا شمشیر؟
۶ - سفر به آسمانها
فصل سوم: غیبت‏
۱ - غیبت
۲ - غیبت صغری‏
۳ - غیبت کبری
۴ - نایبان خاص، در غیبت صغری
نیابت خاصه
نیابت عامه
۱ - عثمان بن سعید
۲ - محمد بن عثمان
۳ - حسین بن روح نوبختی
۴ - علی بن محمد سمری
۵ - نایبان عام، در غیبت کبری
۶ - ایام...
فصل چهارم: در کتابهای پیشینیان‏
۱ - در کتابهای پیشینیان (بشارتها)
۲ - در آیین زردشتی
۳ - در آیین هندی‏
۴ - در آیین بودایی‏
۵ - در آیین یهود
۶ - در آیین مسیحیت‏
فصل پنجم: در کتابهای مسلمین (۱)
۱ - در کتابهای اهل سنت‏
۲ - انواع کتابها
۳ - شماری از کتابها
۴ - کتابهای ویژه‏
۵ - نکته‏ای چند پیرامون کتابها
۶ - سخنان عالمان اهل سنت‏
۱ - ابن حجر هیتمی شافعی:
۲ - عماد الدین ابن کثیر دمشقی:
۳ - ابن ابی الحدید مدائنی:
۴ - صدر الدین قونیوی:
۵ - محمد بن بدر الدین رومی:
۶ - جلال الدین سیوطی:
۷ - شیخ عبدالحق دهلوی:
۸ - شیخ ابوالعرفان صبان:
۹ - ابوالفوز محمد امین بغدادی:
۱۰ - شیخ منصور علی ناصیف:
۱۱ - شیخ محمد عبده:
۱۲ - احمد امین مصری:
مطلب اول: فتوای عالمان مکه مکرمه‏
مطلب دوم: نظر عالمان کنونی عربستان سعودی درباره مهدی (علیه السلام)
۷ - کتاب کفایة الموحدین
۸ - تواتر احادیث مهدی‏
۹ - اعتقاد به مهدی، اسلامی است نه مذهبی‏
۱۰ - مذهب اعتراض، در نزد اهل سنت‏
فصل ششم: در کتابهای مسلمین (۲)
۱ - در کتابهای شیعه‏
۲ - انواع کتابها
۳ - شماری از کتابها
۴ - تداوم وعد وموعود
۵ - فارقلیط
۶ - امام ابوالحسن الرضا (علیه السلام)، واستشهاد به انجیل
۷ - موعود آخرین‏
ذکر مشخصات‏
۹ - از کتاب بیان الفرقان
مسئله اول‏
مسئله دوم‏
مسئله سوم‏
مسئله چهارم‏
مسئله پنجم‏
توضیح:
مسئله ششم‏
۱۰ - در آیینه زمان‏
۱۱ - سرعت وفراگیری‏
۱۲ - طلوع خورشید مغرب‏
فصل هفتم: در قرآن کریم
۱ - مهدی در قرآن‏
آیه اول:
آیه دوم:
آیه سوم:
آیه چهارم:
آیه پنجم:

آیه ششم:
آیه هفتم:
آیه هشتم:
آیه نهم:
آیه دهم:
۲ - شماری از تفاسیر
فصل هشتم: در سوره قدر
۱ - سوره قدر
۲ - آیا کدامین شب؟
۳ - شب قدر است وطی شدن نامه هجر
۴ - شبی، در هر سال‏
۵ - صاحب شب قدر
۶ - قرآن در شب قدر
۷ - علی وشب قدر
۸ - لیله مبارکه‏
۹ - احتجاج
۱۰ - معیار انسان
فصل نهم: در علوم عقلی‏
۱ - نظر گاههای علوم عقلی‏
الف - در معارف قرآنی‏
ب - در فلسفه الاهی‏
ج - در فلسفه سیاسی‏
د - در فلسفه اشراقی‏
ه - در فلسفه اخوان الصفا
و- در علم کلام واعتقادات‏
ز - در مکاشفات وعرفان‏
۱ - شیخ فرید الدین عطار نیشابوری:
۲ - شیخ محمود شبستری:
ح - نظر یعقوب کندی‏
۲ - سخنی از رویت‏
۳ - احوال نیکبختان‏
۴ - غیبت، سنت الاهی‏
الف - غیبت کبری، آزمایش بزرگ‏
ب - نقش وتاثیر غیبت صغری در غیبت کبری
ج - وضعیتهای پنجگانه حضور وغیبت‏
۵ - ویژگیهای پیامبران، در مهدی
۶ - واسطه فیض‏
الف - وساطت در فیض تکوینی‏
ب - وساطت در فیض تشریعی
۷ - قانون بزرگ تکوین وتداوم آن‏
۸ - غیبت شأنیه‏
۹ - آثار وجودی حجت در عصر غیبت‏
۱۰ - نظام تکوینی وسامان اجتماعی‏
فصل دهم: در علوم تجربی‏
۱ - نظرگاههای علوم تجربی‏
الف - در زیست شناسی‏
ب - در قوانین طبیعی‏
ج - قوانین طبیعی وانواع آن‏
د - در تجربه تاریخی‏
ه - معمرین
و- در زندگی حاضر
ز - چگونگی ارتباط میان پیری ومرگ‏
ح - اسرار تغذیه‏
۲ - بیان دیگری درباره امکان دراز عمری‏
۳ - درازی عمری واقسام آن‏
۴ - سنجش با کدام میزان؟
۵ - نوا در طبیعت، اسرار مجهول
۶ - مجهولات علم

۷ - ژرفبینی فرزانگان
۸ - نظر ابوریحان بیرونی
۹ - نظر خواجه نصیر الدین طوسی
۱۰ - در قلمرو قدرت الاهی
فصل یازدهم: در فلسفه تربیتی وسیاسی‏
۱ - تربیت وسیاست در اسلام‏
۲ - هدایت، تربیت است وسیاست‏
۳ - وحدت جهت در هدایت‏
۴ - قرآن وامام، هدایت واحد
۵ - غیبت امام، مشکل اساسی تربیت وسیاست‏
۶ - تکلیف در عصر غیبت‏
۷ - پنج پرسش وپاسخ‏
۸ - تداوم رهبری، راه حل مشکل‏
فصل دوازدهم: عینیت مقاومت نه عینیت تسلیم‏
۱ - پایه اعتقادی مقاومت‏
۲ - شب قدر، سیمای مقاومت‏
۳ - تعالیم مقاومت‏ آموزان‏
۴ - حضور ذهنی وعینی مقاومت
۵ - مقاومت در ابعاد تکلیف‏
۱ - بعد دینداری
۲ - بعد دین آموزی
۳ - بعد فرهنگی
۴ - بعد اعتقادی (ایدئولوژیکی)
۵ - بعد اقتصادی
۶ - بعد سیاسی
۷ - بعد نظامی
۸ - بعد سازماندهی‏
۹ - بعد هنری
۱۰ - بعد زمانگرایی مثبت
۶ - ضرورت حاکمیت دینی
۷ - عدم امکان تجزیه در رهبری
۸ - وحدت قطبها در جامعه اسلامی
فصل سیزدهم: انتظار...
۱ - انتظار؟
۲ - انتظار، آفاق مقاومت
۳ - انتظار، دعوت به حماسه واقدام
۴ - انتظار، نام قائم وقیام
۵ - انتظار، ابعاد مکتب (۱)
۱ - بعد توحید
۲ - بعد نبوت‏
۳ - بعد قرآن
۴ - بعد امامت
۵ - بعد عدل
۶ - بعد معاد
۶ - انتظار، ابعاد مکتب (۲)
۱ - بعد دینداری‏
۲ - بعد پارسایی‏
۳ - بعد تعقید مکتبی‏
۴ - بعد امر به معروف ونهی از منکر
۵ - بعد اخلاق اسلامی‏
۶ - بعد آمادگی نظامی‏
۷ - انتظار، دوران تکلیف حساس‏
۸ - انتظار، نگهبانی ایمان‏
۹ - انتظار، عدل واحسان‏
۱۰ - انتظار، شناخت ومواضع
الف - تحمل وپایداری‏
ب - پیروی از خط ممتد رهبری
۱۱ - انتظار، تمرین وریاضت‏
۱۲ - انتظار، بسیج عمومی
۱۳ - انتظار وضد انتظار
۱۴ - نقش نیروهای مردمی
۱۵ - حضور شیعه در صحنه
۱۶ - حضور ایرانیان در صحنه
۱۷ - تایید ونصر
۱۸ - آماده ‏طلبی، نه...
۱۹ - ملحمه کبری، کشتار بزرگ‏
۲۰ - حوزه منتظران‏
۲۱ - همیاری وهمکاری‏
الف - پرهیز از یاس ومبارزه با آن‏
ب - استقامت وشکیبایی‏
۲۲ - تساوی در اموال، تساوی‏
۲۳ - مسجد، معبد، وزرادخانه
۲۴ - یا لثارات الحسین‏
۲۵ - پرچمهای سیاه خراسان
۲۶ - قیام زمینه سازان از مشرق‏
۲۷ - ظلم همه گیر، نه کفر
۲۸ - یاران آماده ونبرد مداوم‏
۲۹ - دگروار معنا کردن قرآن، مشکلی بر سر راه مهدی‏
۳۰ - حکومت فاطمی
۳۱ - دولت جهانگیر
۲۳ - خلقی که در انتظار ظهور مصلح به سر می‏برد، باید خود صالح باشد
فصل چهاردهم: در طلب خورشید
۱ - طلب خورشید
۲ - مسیح المسایح
۳ - دیدار پیامبران
۴ - چونان محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم)
۵ - افشای راز بزرگ
۶ - خاور انوار
۷ - تصفیه اردوگاه
۸ - شور طلب
۹ - رمضان - عاشورا
۱۰ - سلام بر آل یاسین
۱۱ - خونخواه شهیدان تاریخ
۱۲ - نور ولاء وموالات
۱۳ - اعتقاد وگواهی‏
۱۴ - واین است مهدی...

سر آغاز
بسم الله الرحمن الرحیم
انا انزلناه فی لیله القدر(۱) وما ادریک ما لیله القدر(۲) لیله القدر خیر من الف شهر(۳) تنزل الملئکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر(۴) سلام هی حتی مطلع الفجر(۵)

خلقی که در انتظار ظهور مصلح به سر می برد، باید خود صالح باشد.
متن کتاب، ص۳۳۲
اکنون که این چاپ از این کتاب - با کمی بازنگری - در دسترس اجتماع قرار می گیرد، لازم است که باز یادآوری کنم که آرمان والا، در کار ابلاغ حقایق مذهبی، گسترش تربیت صحیح وبرپایی قسط وعدالت بوده است، در همه شئون جامعه، بویژه در امور اقتصادی ومعیشتی برای همگان، که صورت نهایی آن در حکومت مهدی (علیه السلام) تحقق خواهد یافت. این آرمان که عامل سعادت مادی ومعنوی مردم است، همواره در نظر این نویسنده بوده است. وآنچه در فصل یازدهم به بعد نیز آمده است به گونه ای بازگو کننده همین حقیقت است. این است که وی اکنون جز به همان آرمان نشر تربیت صحیح وبسط عدالت)، نه به چیزی دیگر معتقد است ونه به چگونگیهای دیگر - با هر اسم وعنوانی هم که به آنها داده شود - خرسند؛ زیرا چگونگیهای دیگر بی اقامه حق واجرای عدل، وبدون نشر تربیت صحیح به دست کسانی لایق، نه بواقع اسلام است، ونه مایه خرسندی تواند بود. والسلام...

تیر ماه ۱۳۶۳، شوال ۱۴۰۴.

فصل اول میلاد

۱ - میلاد
مورخان ومحدثان، ولادت امام حجت بن الحسن المهدی را، به سال ۲۵۵ - یا۲۵۶ - هجری قمری دانسته اند. گفته اند: حضرت مهدی (علیه السلام)، در شب جمعه، نیمه ماه شعبان سال یاد شده، پای بدین گیتی نهاد. بدینگونه، اصل ولادت مهدی وبه این جهان آمدن او، جزء مسلمات تاریخ است. وبجز ائمه طاهرین، وعالمان ومورخان ومحدثان شیعه، بسیاری از مورخان ومحدثان اهل سنت نیز بدین امر تصریح کرده اند، وآن را یک واقعیت دانسته اند. در کتابهای پژوهشی، نام بیش از۶۵ تن، از این عالمان را، می آوریم:
۱ - علی بن حسین مسعودی:
در سال ۲۶۰، ابو محمد حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، (علیهم السلام)، در زمان خلافت المعتمد عباسی در گذشت. او به هنگام در گذشت، ۲۹ سال داشت. واو پدر مهدی منتظر است.(۱)
۲ - شمس الدین ابن خلکان:
ابوالقاسم محمد بن الحسن العسکری بن علی الهادی بن محمد الجواد، دوازدهمین امام شیعه است. لقب معروف او حجت (الحجه) است. شیعه همواره، منتظر، وقائم ومهدی می داند. او، در روز جمعه، نیمه ماه شعبان سال ۲۵۵ متولد شد. هنگام در گذشت پدر، عمر او، پنج سال بود. نام مادر او خمط است، وبرخی گفته اند: نرجس.(۲)
۳ - شیخ عبدالله شبراوی:
یازدهم، از ائمه، حسن عسکری است. وی در مدینه، در هشتم ماه ربیع الاول(۳)، به سال ۲۳۲، تولد یافت. وروز جمعه، هشتم ماه ربیع الاول، به سال ۲۶۰، در گذشت، در سن ۲۸ سالگی. وهمین افتخار این امام را بس که او پدر امام مهدی منتظر است... مهدی، در سامرا، در شب نیمه شعبان، به سال ۲۵۵، ۵ سال پیش از درگذشت پدر خود، زاده شد. پدرش او را از هنگام ولادت، از نظرها پنهان می داشت، وبه دلیل مشکلاتی که بود ونگرانیی که خلفای عباسی داشت، فرزند خویش را نظرها نهان می کرد. زیرا عباسیان، در طلب خاندان پیامبر بر می آمدند، وآنان را به حبس وقتل واعدام محکوم می کردند، چون معتقد بودند که به وسیله آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم)، سلطنت ظالمان منقرض خواهد شد، یعنی به دست امام مهدی (علیه السلام). واین مطلب را از احادیثی که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) رسیده بود، دانسته بودند.(۴)
۴ - شیخ عبد الوهاب شعرانی:
مهدی (علیه السلام)، از اولاد امام حسن عسگری است. در شب نیمه شعبان سال ۲۵۵ متولد شده است. واو زنده است تا اینکه با عیسی بن مریم ملاقات کند.(۵)
۵ - شیخ سلیمان قندوزی:
خبر معلوم ومسلم، در نزد موثقان، این است که ولادت قائم (علیه السلام)، در شب نیمه شعبان واقع شده است، به سال ۲۵۵، در شهر سامرا.(۶)
۲ - طالع میلاد
عالم معروف اهل سنت، شیخ سلیمان قندوزی حنفی - یاد شده در بالا - پس از تصریح به وقوع ولادت مهدی، طالع میلاد مقدس را نیز یاد می کند، می گوید: ولادت قائم (علیه السلام)، در شب نیمه شعبان واقع شده است، به سال ۲۵۵، در شهر سامرا، به هنگام قران اکبر، در برج قوس، به طالع ۲۵ درجه، برج سرطان.(۷)
۳ - چونان ابراهیم وموسی
پس دو از قرن واندی که هجرت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) گذشت، وامامت به امام دهم ویازدهم رسید، اندک اندک، در میان حکومتگران مسلمین در مرکز خلافت، نگرانیی عمیق جان گرفت. این نگرانی مربوط به اخبار واحادیث بسیاری بود، که در آنها آمده بود: امام حسن عسکری فرزندی تولد خواهد یافت، که برهم زننده اساس حکومتهاست. این پیشگویی، هم در کتابهای پیشینیان آمده بود، وبه وسیله آگاهان آن کتابها، در میان مسلمین نقل می شود وهم در احادیث واخبار اسلامی، بویژه احادیث نبوی. بدینگونه می نگریم که بر مبنای بشارت کتب پیشینیان، وهمچنین احادیث اسلامی، اشتهار یافته بود که امام یازدهم فرزندی پدید آید، که ویران کننده تختها، وفرو افکننده تاجها، وپایمال کننده قدرتهاست...
به هنگام تولد امام مهدی (علیه السلام)، در شهر سامرا، حدود ۳۵ سال از ساختن آن شهر (که در کنار ویرانه های شهر قدیم بنا شده بود) می گذشت. وبا اینکه به عنوان پایتخت دوم برای خلافت بغداد ساخته شده بود، از همان آغاز، مقر خلیفه عباسی شد. معتصم عباسی، هشتمین خلیفه بنی عباس، که خلافت او، از سال ۲۱۸ آغاز شد، به ساختن این شهر فرمان داد، وسپس خود بدانجا انتقال یافت، وبدینگونه سامرا مرکز خلافت گشت. امام دهم، ۲۰ سال در این شهر تحت نظر - وزندانی - بود، وسپس امام یازدهم، در آنجا تحت نظر - وزندانی - به سر می برد. به هنگامی که ولادت مهدی نزدیک گشت، وخطر او در نظر جباران قوت گرفت، در صدد بر آمدند تا از پدید آمدن این نوزاد جلوگیری کنند، واگر پدید آمد وبدین جهان پای نهاد، او را از میان بردارند. بدین علت بود که چگونگی احوال مهدی، دوران حمل، وسپس تولد او، همه وهمه، از مردم نهان داشته می شد، وجز چند تن معدود: نزدیکان، یا شاگردان واصحاب خاص امام عسکری، کسی او را نمی دید. آنان نیز مهدی را گاه به گاه می دیدند، نه پیوسته وبه صورت عادی. نوشته اند:
راز مخفی داشتن ولادت مهدی این بود: خلفای بنی عباس، از طریق روایاتی که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وائمه طاهرین (علیهم السلام) نقل شده بود، دانستند که دوازدهمین امام، همان مهدی است، که زمین را پر از عدل وداد می کند ودژهای گمراهی وفساد را در هم می کوبد، ودولت جباران را سرنگون می سازد، وطاغوتان را به قتل می رساند، وخود، امیر مشرق ومغرب جهان می شود. چون این امر را دانستند، در صدد بر آمدند تا این نور را خاموش کنند، واین امام را به قتل رسانند. از این رو، جاسوسان ومراقبانی چند گماشتند، وحتی قابله هایی را مامور کردند تا داخله امام عسکری را زیر نظر بگیرند. لیکن خداوند، در هر حال، نور هدایت را پاینده خواهد داشت. این بود که خدا به اراده خویش، دوران بارداری مادر او را پنهان ساخت. مورخان گفته اند: معتمد عباسی، قابلگان را امر داده بود تا وقت وبیوقت، سرزده، وارد خانه سادات شوند، بویژه، خانه امام حسن عسکری (علیه السلام)، ودر درون خانه بگردند وتفتیش کنند، وحال همسر او با خبر گردند، وگذارش دهند، اما آنان از هیچ چیز آگاه نگشتند. خداوند درباره مهدی، همان کار را کرد که درباره موسی کرد. چنانکه دشمنان از مهدی نیز، همان روش فرعونی وسیاست فرعونی را دنبال کردند. فرعون دانست که زوال سلطنت او به دست مردی از بنی اسرائیل خواهد بود. این بود که بازرسانی را گماشت تا زنان حامله بنی اسرائیل را زیر نظر گیرند، وکودکانی را که متولد می شوند تحت مراقبت شدید قرار دهند، واگر کودک پسر بود او را بکشند. بدینگونه کودکان بسیاری را کشتند تا موسی پدید نیاید - چنانکه در قرآن کریم ذکر شده است(۸) - وبا این همه، خدای متعال، پیامبر خود موسی را حفظ کرد، وولادت او را مخفی داشت، وسپس به مادر موسی امر فرمود تا او را در صندوقی گذارد، وبه رود نیل سپارد...(۹) در احادیث بسیاری آمده است که مهدی، شباهتهایی به حضرت ابراهیم وحضرت موسی دارد...(۱۰)
۴ - مشاهده مهدی
بدانسان که یاد شد، می نگریم که مهدی (علیه السلام)، از نخستین روز ولادت نیز، همواره، در نهان می زیست، ومردمان به طور عموم او را نمی دیدند. واین بدان روی بود تا بدو گزندی نرسد. سعی بر آن بود که مردمان او را نبینند، وحال واحوال او آگاه نگردند، تا اطلاعاتی درباره او شایع نگردد، وبه دست دربار عباسی نرسد. با این وصف، در مدت ۵ - ۶ سال آغاز عمر او، که امام یازدهم در قید حیات بود، برخی نزدیکان امام، وکسانی چند خواص نیز، او را می دیدند، وبه درک حضور او نایل آمدند، تا بدینگونه به تولد او ووجود او یقین حاصل شود، وایشان به موقع لزوم به دیگران وبویژه به حوزه های تشیع اطلاع دهند، وآنان را وجود وصی دوازدهم آگاه سازند. در میان یاران واصحاب امام یازدهم کسانی بودند که - به دلیل یاد شده - او طلب می کردند، تا جانشین خویش را به آنان نشان دهد. وامام یازدهم، در مواردی، این تقاضا را بر آورده ساخت، ومهدی را به کسانی، وگاه به گروهی، نشان داد، ومعرفی کرد.
۵ - چهل تن از شیعیان در طلب مهدی
آوردند که روزی جمعی از شیعیان، چهل تن، نزد امام یازدهم، حضرت حسن عسکری (علیه السلام) گرد آمدند، واز آن امام تقاضا کردند تا حجت پس از خویش را به آنان بنمایاند وبشناسند. وامام چنان کرد. وآنان پسری را دیدند که بیرون آمد، همچون پاره ماه، شبیه به پدر خویش. امام حسن عسکری فرمود: پس از من، این پسر، امام شماست، وخلیفه من است در میان شما. امر او را اطاعت کنید، از گرد رهبری پراکنده نگردید، که هلاک می شوید ودینتان تباه می گردد. این را هم بدانید که شما او را، پس از امروز، نخواهید دید، تا اینکه زمانی دربگذرد. بنابراین نایب او، عثمان بن سعید، اطاعت کنید...(۱۱) بدینگونه، امام یازدهم، ضمن تصریح به وقوع غیبت کبری، امام مهدی را به جماعت شیعیان معرفی کرد، واستمرار سلسله ولایت را اعلام داشت.
۶ - فیلسوف نوبختی در حضور مهدی
یکی از متفکران ومتکلمان بزرگ شیعه، در قرن سوم، که او را در شمار فلاسفه شیعه ثبت کرده اند، ابوسهل نوبختی است، که در سالهای ۲۳۷ تا ۳۱۱ می زیسته است. ابوسهل نوبختی، از دانشمندان بزرگ شیعه بوده است، ودر علوم بسیاری تبحر داشته، وشاگردان چندی تربیت کرده است. گفته اند: او در فلسفه وکلام، مکتب وروش خاصی داشت که مدتها پا برجای بود، وزمانی در افکار این فیلسوف در مجامع علمی بررسی می شود. گروهی از دانشمندان مکتب او استفاده ها کردند، وپس او، در راس نهضت فکری قرن چهارم هجری قرار گرفتند.(۱۲) همچنین شاعر معروف، ابو عباده بحتری، در ثنای او چکامه هایی چند سروده است.(۱۳) ابوسهل نوبختی، بیش از ۳۰ تالیف، در رشته هایی چند علوم عقلی وکلامی وتحقیقی بر جای مانده است.(۱۴) این عالم فیلسوف، ومتفکر بزرگ، اصحاب حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) بود. وهمو است که در بیماری در گذشت امام عسکری، به عیادت آن امام رفته است، ومهدی (علیه السلام) را در حضور پدر دیده است.(۱۵) ابوسهل شرح این دیدار را بتفصیل نقل کرده است، جمله گوید: در آن حال بیماری، امام عسکری خواست تا آن کودک را نزد او آوردند. مهدی را که در آن هنگام کودک بود، نزد پدر آوردند.او به پدر سلام کرد. من به او نگریستم. رنگی سفید ودرخشان داشت، مویهایش پیچیده ومجعد بود، ودندانهایش گشاده. امام حسن (علیه السلام) او را با جمله یا سید اهل بیته مخاطب قرار داد، یعنی: ای سرور خاندان خود. وسپس فرزند خواست تا در خوردن دوایی که برایش جوشانیده بودند، به او کمک کند. واو چنین کرد. وسپس پدر را وضو داد. آنگاه امام عسکری (علیه السلام) به او فرمود: ای پسرک من! تویی مهدی، وتویی حجت خدا بر روی زمین...(۱۶)
۷ - طلوعی گذرا
چنانکه یاد شد، مهدی، در نهان می زیست، ومردم بطور عموم او خبر نداشتند. وجز تنی چند، کسی او را ندیده بود. کار بدین منوال می گذشت، تا روز در گذشت امام یازدهم فرا رسید یعنی: روز هشتم ماه ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری قمری. در این روز، چهار امر باعث شد، تا مهدی، خود را به گروهی مردم بنمایاند، وبه حوزه کسانی که برای مراسم تشییع وخاک سپاری امام یازدهم حاضرشده بودند آشکارا پا نهد:
۱ - اینکه باید امام بر جنازه امام نماز گزارد. مهدی (علیه السلام)برای رعایت این سنت الهی، وسر ربانی، لازم بود که ظاهر شود وبر پیکر پدر نماز گزارد.
۲ - اینکه جلوگیری شود این امر، که کسی سوی خلیفه بیاید وبر پیکر امام یازدهم نماز بخواند، وسپس جریان امامت ختم شده اعلام گردد، وخلیفه جابر عباسی، وارث امامت شیعی معرفی شود.
۳ - اینکه جلوگیری شود، روی دادن انحراف داخلی در جریان امامت، زیرا که جعفر بن علی الهادی، معروف به جعفر کذاب، که برادر امام عسکری بود، ودر صدد ادعای امام بود، آمد تا بر پیکر امام در گذشته نماز گزارد - چنانکه سپس گفته خواهد شد.
۴ - اینکه ادامه جریان امامت حقه وولایت اسلامیه تثبیت شود، وبر معتقدان به امامت معلوم گردد، که پس از امام حسن عسکری، امام دیگری، امام دوازدهم، حامل این وراثت معنوی، ورسالت اسلامی، وولایت دینی ودنیایی است، واو هست، تولد یافته وموجود است. به این علتها بود که مردمی که برای انجام مراسم آمده بودند ناگاه مشاهده کردند، که کودکی خردسال، اما در نهایت شکوه وحشمت، همچون خورشیدی فروزان، اندرون سرا به در آمد، وعموی خود جعفر را، که آماده نماز گزاردن بر پیکر پیشوای فقید شده بود، به یک سو زد، وبر پیکر پدر نماز گمارد.
۸ - هجوم ابرهای سیاه...
آری... مهدی، در آن روز، خویشتن را نشان داد. پای درون خانه بیرون نهاد، ودر کنار مردم ودر میان مردم قرار گرفت. وآن روز، روزی آفتابی شد. لیکن این تجلی همایون، که کودکی خردسال، بزرگانه گام پیش گذارد، وجعفر کذاب را کنار زد، وخود پیش ایستاد، وبر خلق امامت کرد، وبر پیکر پیشوای فقید نماز خواند، مسئله را روشن کرد، واخبار آن منتشر شد، وبزودی به گوش مراقبان وماموران رسید، وسفاکان دربار عباسی را آگاه ساخت که آن کس که سالها مراقب بودند تا پدید نیاید، پدید آمده است، وخود مسئولیت ادامه جریان امامت را، ومبارزه با ستم وستمگران را، به عهده دارد. عباسیان دانستند که فرو کشنده جباران، درهم کوبنده ستمگران، بر باد دهنده تاجها، وویران کننده کاخها، تولد یافته ورشد کرده است. همینکه این خبر پهن گشت، بیدرنگ سوی خلیفه عباسی، المعتمد(۱۷)، دستور هجوم به خانه امام حسن عسکری (علیه السلام) وتفتیش آن خانه، وجلب مهدی - وچه بسا قتل او - صادر شد. ماموران خلیفه، همچون رعد وبرق غریدند وجهیدند، وچون توده های ابر سیاه، بر سر خانه امام عسکری خیمه زدند. همه جا را بدقت گشتند، این حجره به آن حجره دویدند، واین روزن به آن اطاق، وآن اطاق به این روزن سر کشیدند، تا مهدی را بیابند، ونزد خلیفه برده گردن زنند. در چنین شرایطی، امر غیبت امام دوازدهم - برای بقای سلسله امامت حقه، وتشکیل حاکمیت اسلامی در آخر الزمان، ومسائل ومصالحی دیگر - پیش آمد. در فصل سوم، درباره غیبت، سخن خواهیم گفت.

فصل دوم: شمایل وسیرت

۱ - شمایل
محدثان معتبر، شیعه واهل سنت، بنابر احادیث بسیار پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) وامام علی بن ابیطالب (علیه السلام) ودیگر امامان(۱۸)، شمایل واوصاف امام مهدی (علیه السلام) را، در کتابهای خویش آورده اند: چهره اش گندمگون. ابروانش هلالی وکشیده. چشمانش سیاه ودرشت وجذاب. شانه اش پهن. دندانهایش براق وگشاده. بینیش کشید وزیبا. پیشانیش بلند وتابنده. استخوان بندیش استوار وصخره سان. دستان وانگشتانش درشت. گونه هایش کم گوشت واندکی متمایل به زردی - که بیداری شب عارض شده - . بر گونه راستش خالی مشکین. عضلاتش پیچیده ومحکم. موی سرش بر لاله گوش ریخته.(۱۹) اندامش متناسب وزیبا. هیئتش خوش منظر ورباینده. رخساره اش در هاله ای شرم بزرگوارانه وشکوهمند غرق. قیافه اش حشمت وشکوه رهبری سرشار. نگاهش دگرگون کننده. خروشش در یاسان، وفریاد همه گیر.
۲ - مقام
محدثان وعالمان اسلام، کمال معنوی، وولایت امام را، در سن کودکی، به سرگذشت عیسی، ویحیی بن زکریا - که در قرآن کریم آمده است - همانند دانسته اند، وگفته اند: در میان شانه اش اثری است، چون اثر نبوت. واو صاحب علم وحکمت بسیار است، ودارنده ذخایر پیامبران است. مهدی، فرزند پیامبر است، واولاد بانوی اکرم، حضرت فاطمه زهرا، ونهمین امام است از نسل امام حسین (علیه السلام): مهدی ۹ - حسن عسکری ۸ - علی النقی ۷ - محمد النقی ۶ - علی بن موسی الرضا ۵ - موسی بن جعفر ۴ - جعفر بن محمد صادق ۳ - محمد بن علی باقر ۲ - علی بن الحسین ۱ - حسین بن علی. این است مهدی، با این مشخصات، وبا این ویژگیها، ودهها نشانه وعلامت دیگر، که پیش ظهور مهدی، ومقارن ظهور مهدی، وپس ظهور مهدی، محقق می شود. اینهاست واقعیت این امر. ومهدی این امام معین ومنصوص است. دیگر هر چه بگویند، وهر کس را پیش اندازند، یاوه است، وقبول آن حماقت. مهدی - (علیه السلام) - اکنون غایب است. او خلیفه حق، وولی مطلق است. او خاتم اولیا، ووصی اوصیا، منجی نهایی، وقائد جهانی، وانقلابی اکبر، ومصلح اعظم است. چون در آید، به کعبه تکیه کند، وپرچم پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) را در دست گیرد، ودر دین خدا را زنده سازد، واحکام خدا را، در سراسر گیتی، جاری کند. او با شمشیر در آید، وزمین پر شده جور وبیداد را، پر مهربانی وداد گرداند.
۳ - سیرت
درباره روش ورفتار وسیرت مهدی (علیه السلام)، مطالب ومسائل بسیاری در احادیث رسیده است. این مطلب ومسائل، سیرتهای مهدی را روشن می سازد: سیرت دینی، سیرت اخلاقی، سیرت عملی، سیرت انقلابی، ودیگر سیرتهای او را. چون سیرتهای مهدی (علیه السلام) می تواند برای ما نمونه ها وسرمشقهای خوبی باشد، خوب است در این مقام، درباره هر یک این سیرتها، باشاره، سخنی بیاوریم.
الف - سیرت دینی:
مهدی (علیه السلام)، در برابر خداوند وجلال خداوند، فروتن است، بسیار فروتن، همچون عقاب، به هنگامی که بال خویش فرو گشاید، وسر به زیر انداخته، اوج آسمان فرود آید. مهدی، در برابر جلال خداوند اینسان خاشع وفروتن است. خدا عظمت خدا، در وجود او متجلی است، وهمه هستی او را در خود فرو برده است.(۲۰) مهدی (علیه السلام)، عادل است وخجسته وپاکیزه. او ذره ای حق را فرو نگذارد. خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند... مهدی، همواره بیم خداوند را به دل دارد، وبه مقام تقربی که نزد خدا دارد مغرور نشود. او به دنیا دل نبندد، وسنگی روی سنگ نگذارد. در حکومت او، به احدی بدی نرسد، مگر آنجا که حد خدایی جاری گردد.(۲۱)
ب - سیرت خلقی:
مهدی (علیه السلام)، صاحب حشمت وسکینه ووقار است. مهدی جامه هایی درشتناک پوشد، ونان جو خورد. علم وحلم مهدی همه مردمان بیشتر است. مهدی، همنام پیامبر است (محمد)، وخلق او، خلق محمدی است.(۲۲) مهدی (علیه السلام)، در جهان، با مشعل فروزان هدایت سیر کند، وچونان صالحان بزید.(۲۳)
ج - سیرت عملی:
به هنگام رستاخیز مهدی (علیه السلام)، آنچه هست، دوستی ویگانگی است، تا آنجا که هر کس هر چه نیاز دارد، جیب آن دیگری بردارد، بی هیچ ممانعتی.(۲۴) در زمان مهدی، مومنان در معاملات یکدیگر سود نگیرند.(۲۵)کینه ها از دلها بیرون رود، وهمه جا را آسایش وامنیت فرا گیرد.(۲۶) مهدی، بخشنده است، وبیدریغ، مال وخواسته، به این وآن دهد. نسبت به عمال وکارگزاران وماموران دولت خویش بسیار سختگیر باشد، وبا ناتوانان ومستمندان، بسیار دلرحم ومهربان.(۲۷) علامه المهدی، ان یکون شدیدا علی العمال، جوادا بالمال، رحیما بالمساکین(۲۸). مهدی (علیه السلام)، در رفتار چنان است که گویی با دست خود، کره وعسل، به دهان مسکینان می نهد.(۲۹) مهدی (علیه السلام)، چونان امیر المومنین (علیه السلام) زندگی کند، نان خشک بخورد، وبا پارسایی بزید.(۳۰)
د - سیرت انقلابی:
مهدی (علیه السلام)، حق هر حقداری را بگیرد وبه او دهد، حتی اگر حق کسی زیر دندان دیگری باشد، زیر دندان انسان متجاوز وغاصب بیرون کشد، وبه صاحب حق بازگرداند.(۳۱) چون مهدی قیام کند، جزیه برداشته شود، وغیر مسلمانی نماند. او مردم را با شمشیر به دین خدا دعوت کند، هر کس نپذیرد، گردن زند، وهر کس را سرکشی کند، خرد سازد.(۳۲) مهدی (علیه السلام)، وارد شهر کوفه شود، وهر منافق وشک باوری را بکشد، وکاخها را ویران سازد، وارتش مستقر در آنجا را دم تیغ بگذراند. اینچنین، ظلمه واعوان ظلمه را بیدریغ بکشد، تا خدا راضی شود وخشنود گردد.(۳۳) مهدی مانع الزکاه را بکشد. زانی محصن را نیز بدون طلب شهادت رحم کند.(۳۴) زراره بن اعین گوید: امام محمد باقر (علیه السلام) پرسیدم: آیا قائم، با مردمان، مانند پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) رفتار کند؟ فرمود: هیهات، هیهات! پیامبر با ملایمت با مردم رفتار می کرد، ومی کوشید تا محبت مردم را، در راه دین، جلب کند وتالیف قلوب نماید. امام قائم با شمشیر وقتل با مردم رو به رو شود. خدا به او اینگونه امر کرده است، که بکشد وتوبه کسی نپذیرد. وای به حال کسی که با مهدی بر سر ستیز آید.(۳۵) مهدی، فقط وفقط شمشیر بشناسد. او کسی توبه نپذیرد، ودر راه اجرای حکم خدا واستقرار بخشیدن به دین خدا، به سخن کسی گوش ندهد، ونکوهش احدی را نشنود.(۳۶)
ه - سیرت ساسی:
به هنگام حکومت مهدی (علیه السلام)، حکومت جباران ومستکبران، ونفوذ سیاسی منافقان وخائنان، نابود گردند.(۳۷) شهر مکه، قبله مسلمین، مرکز حرکت انقلابی مهدی شود. نخستین افراد قیام او، در آن شهر، گرد آیند، ودر آنجا به او بپیوندند. مهدی (علیه السلام) به نفوذ یهود ومسیحیت در جهان خاتمه دهد. از غار آنطاکیه، تابوت سکینه را بیرون آورد. نسخه اصلی تورات وانجیل در آن است. وبدینگونه در میان اهل تورات با تورات، ودر میان اهل انجیل با انجیل حکم کند، وآنان را به متابعت خویش فراخواند. برخی به او بگروند.(۳۸) با دیگران جنگ کند، وهیچ صاحب قدرتی وصاحب مرامی (چه اهل کتاب وچه دیگر مسلکها ومرامها) باقی نماند، ودیگر هیچ سیاستی وحکومتی، جز حکومت حقه اسلامی وسیاست عدله قرآن، در جهان جریان نیابد. بدینگونه حکومت مهدی، شرق وغرب عالم را فرا گیرد. عیسی (علیه السلام) آسمان فرود آید، وپشت سر مهدی (علیه السلام) نماز گذارد، وفریاد زند که: در بیت المقدس را باز کنید! در را باز کنند. در این میان، دجال با هفتاد هزار یهودی مسلح پدیدار شود... وچون عیسی آهنگ کشتن دجال کند، دجال بگریزد. عیسی بگوید: من تو را با یک ضربت بکشم وچنین شود. او را بگیرد وبکشد. یهودیان در گوشه وکنار، ودر پناه هر سنگ ودرخت وجانور وچیز دیگری پنهان شوند. اما همه چیز به سخن آید وبانگ بردارد: ای بنده مسلمان خدا، اینجا یک یهودی است بیا واو را بکش.(۳۹) واینچنین جهان وجود یهود پاک گردد. آری، چون مهدی قیام کند، زمینی نماند: مگر اینکه در آنجا گلبانگ محمدی اشهد ان لا اله الا الله، واشهد ان محمدا رسول الله بلند گردد.(۴۰)
و - سیرت تربیتی:
در زمان حکومت مهدی (علیه السلام)، به همه مردم، حکمت وعلم بیاموزند، تا آنجا که زنان در خانه ها، با کتاب خدا وسنت پیامبر، قضاوت کنند.(۴۱) در آن روز گار قدرت عقلی توده ها تمرکز یابد. مهدی، به تأیید الاهی، خردهای مردمان را به کمال رساند، ودر همگان فرزانگی پدید آورد.(۴۲) در روزگار ظهور دولت مهدی، عیب وآفت شیعه برطرف گردد، ودلها آنان چون پاره های پولاد شود. یک مرد، به نیرو، چون چهل مرد باشد. وحکومت وسروری روی زمین به دست آنان افتد.(۴۳)
ز - سیرت اجتماعی:
چون مهدی (علیه السلام) درآید - پس سختیها افتد، وجنگها که رود - ظلم وستم را بر اندازد، وسراسر زمین را عدل وداد بیا کند. هیچ جای در زمین باقی نماند، مگر اینکه برکت عدل واحسان او فیض برد وزنده شود، حتی جانوران وگیاهان نیز این برکت وعدالت وداد ونکویی بهره مند گردند.(۴۴) وهمه مردم، در زمان مهدی، توانگر وبی نیاز شوند.(۴۵) عدالت مهدی چنان باشد، که بر هیچ کس، در هیچ چیز، به هیچگونه، ستمی نرود. نخستین نشانه عدل او آن است که سخنگویان حکومت او، در مکه، فریاد زنند: هر کس نماز فریضه خویش را، در کنار حجر الاسود ومحل طواف، خوانده است، واکنون می خواهد نماز نافله بخواند، به کناری رود، تا حق کسی پایمال نگردد، وهر کس می خواهد نماز فریضه بخواند، بیاید وبخواند(۴۶).
ح - سیرت مالی:
همه اموال جهان، در نزد مهدی (علیه السلام) گرد آید، آنچه در دل زمین است وآنچه بر روی زمین. آنگاه مهدی به مردمان بگوید: بیایید! واین اموال را بگیرید! اینها همان چیزهایی است که برای به دست آوردن آنها، قطع رحم کردید وخویشان خود را رنجانیدید: خونهای بناحق ریختند، ومرتکب گناهان شدید. بیایید وبگیرید! پس دست به عطا گشاید، چنانکه تا آن روز کسی آنچنان بخشش اموال نکرده باشد.(۴۷) در زمان مهدی (علیه السلام)، زمین محصول بسیار دهد، ومال وخواسته همی خرمن شود. هر کس نزد مهدی آید وگوید: به من مالی ده!، مهدی بیدرنگ بگوید:بگیر.(۴۸) مهدی (علیه السلام)، اموال را، به صورت مساوی، میان همگان تقسیم کند(۴۹)، وکسی را بر کسی امتیاز ندهد.(۵۰)
ط - سیرت اصلاحی:
مهدی (علیه السلام)، فریادرسی است، که خداوند او را بفرستد، تا به فریاد مردم عالم برسد. در روزگار او، همگان، به رفاه وآسایش ووفور نعمتی بی مانند دست یابند، حتی چهار فراوان گردند، وبا دیگر جانوران، خوش وآسوده باشند. زمین گیاهان بسیار /. آب نهرها فراوان شد. گنجها ودفینه های زمین ودیگر معادن استخراج گردد.(۵۱) درزمان مهدی (علیه السلام)، مردم جهان را، آشوبی بزرگ وهمه گیر وسر در گم نجات بخشد.(۵۲) در جهان، جای ویرانی نماند، مگر آنکه مهدی (علیه السلام) آنجا را آباد سازد.(۵۳) یاران قائم به سراسر جهان پا نهند، وهمه جا قدرت را در دست گیرند. همه کس وهمه چیز مطیع آنان شوند، حتی درندگان صحرا ومرغان شکاری، رضا وخشنودی آنان را بطلبند. شادی وشادمانی یافتن به این پیام آوران دین وصلاح وعدالت، تا بدانجاست که قطعه ای زمین بر قطعات دیگر مباهات کند که یکی یاران مهدی بر آنجا پا نهاده است.(۵۴) هر یک یاران قائم، به نیرو، چون چهل مرد باشد، ودل آنان مانند پاره های پولاد. اگر کوههایی آهن بر سر راه آنان پیدا شود، آنها را بشکافند. یاران قائم، شمشیرهای خود را بر زمین ننهند، تا اینکه خدای عزّ وجلّ راضی شود - لا یکفون سیوفهم، حتی یرضی الله عزّ وجلّ.(۵۵) آری، هنگامی که جهان را فتنه وآشوب آکنده سازد، وهمه جا را غارتگری وفساد وستم بپوشد، خداوند مصلح بزرگ را بفرستد، تا دژهای ضلالت وگمراهی را هم فرو پاشد، وفروغ توحید وانسانیت وعدالت را، در دلهای تاریک وسنگ شده، بتاباند.(۵۶) وسرانجام، درباره سیرت اصلاحی مهدی (علیه السلام)، به سخنان علی (علیه السلام) می رسیم، در نهج البلاغه: شهادت پدر، در حق پسر: چون مهدی در آید، هواپرستی را به خداپرستی باز گرداند، پس آنکه خداپرستی را به هواپرستی باز گردانده باشند. رایها ونظرها وافکار را به قرآن باز گردانده باشد... او عمال وکارگزاران را مواخذه کند. زمین آنچه را در اعماق خوی دارد برای وی بیرون دهد، وهمه امکانات وبرکات خویش را در اختیار او گذارد. آنگاه است که مهدی به شما نشان دهد که سیرت عدل کدام است، وزنده کردن کتاب وسنت چیست؟(۵۷)
ی - سیرت قضایی:
در قضاوتهای واحکام مهدی، ودر حکومت وی، سر سوزنی ظلم وبیداد بر کسی نرود، ورنجی بر دلی ننشیند.(۵۸) مهدی (علیه السلام)، بر طبق احکام خالص دین ( - بدون توجه به آراء وافکار دیگران وفقها وعلمای مذاهب)، حکم وحکومت کند.(۵۹) مهدی میزان عدل را، در میان مردم نهد، وبدینگونه هیچ کس نتواند به دیگری ستم کند.(۶۰) مهدی قضاوتی جدید آورد...(۶۱) مهدی، به حکم داود وآل داود حکم کند، ومردم بینه وشاهد نطلبد. شیخ مفید، می گوید: چون قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) قیام کند، مانند داود (علیه السلام)، یعنی بر حسب باطن، قضاوت کند، وبی هیچ نیازی به شاهد حکم دهد. خداوند حکم را به او الهام کند، واو بر طبق الهام الاهی حکم کند. مهدی، نقشه های پنهانی هر گروه را بداند وبه آنان آن نقشه ها را بگوید. دوست ودشمن خود را، با نگاه، بشناسد.(۶۲)
۴ - دادگری فراگیر
چنانکه مشهور است، عدالت، به روزگار مهدی (علیه السلام)، مه جا را وهمه چیز را فرا می گیرد، وجهان را می آکند. حضور عدل واجرای عدالت، به مسائل وروابط انسانی انحصار نخواهد داشت، در مورد دیگر چیزها نیز عدالت رعایت می گردد، ودر جامعه وروابط انسانی، اصول عدالت، در امور کلی وجزئی، به گونه ای عجیب، عملی شود. در نشان دادن رعایت دقیق اصول عدالت، در حکومت مهدی (علیه السلام)، پیشتر آورده ایم، که: سخنگویان دولت مهدی، نخستین مرحله، در مکه: فریاد زنند: هر کس نماز فریضه خویش را، در کنار حجر الاسود ومحل طواف خوانده است، واکنون می خواهد نماز نافله بخواند، به کناری رود، تا حق کسی پایمال نگردد، وآن کس که می خواهد نماز فریضه بخواند، بیاید وبخواند. همچنین آورده اند: مهدی، عدالت را، همچنانکه سرما وگرما وارد خانه ها می شود، وارد خانه های مردمان کند، وداد گری او همه جا را بگیرد - اما والله لیدخلن علیهم عدله،جوف بیوتهم کما یدخل الحرو القر(۶۳). یعنی، همانسان که گرما وسرما،بی اذن مردمان، وارد خانه ها می شود، وهمه زاویه ها وروزنه ها را پر می کند، وروی همه چیز اثر می گذارد، مهدی (علیه السلام) دادگری وعدل خویش را، اینچنین به درون زندگیها می برد، ونفوذ می دهد ومی گستراند. همه چیز در عدل داد فرو می رود، وجوهر عدل داد می پذیرد. این است عدالت فراگیر ودادگستری خدایی. ومن، در جایی دیگر نوشته ام:... وچون مهدی بیاید همه زمین را پر داد کند، نه تنها جامعه ها وآبادیها را، همه زمین را... تا قطره ای آب، چشمه ساری، به هدر نرود، ودانه ای درختی، به ستم یا اسراف، چیده نشود. او همه جا وهمه وقت را پر عدالت وداد می کند: آبادیها وهامونها را، دشتها ودره ها را، جنگلها وکوهساران را، بامدادان وغروبها را...(۶۴)
۵ - چرا شمشیر؟
آری اینچنین است: شمشیر. دیگر، روزگار موعظه وخواهش تمام می شود. قدیمی ترین روزگاران که پیامبران آمدند، همواره، بشر را موعظه کردند، وراه نمودند وراه نمودند، ودرخواست کردند که: مومن باش، وعمل صالح به جای آر. ودیدم که بشر چقدر گوش به آن سخنان داد، وچگونه انبیا واولیا را دم تیغ گذرانید. اما روزگار مهدی، روزگار خوار ساختن زورداران است. بشر توانگر وقدرتمند وفاسد وجانی ودرنده، چقدر نوامیس خدا را هتک کرد، وچقدر محرومان وناتوانان ومستضعفان را پایمال ساخت، وچقدر زمین را ستم وفساد آکنده نمود؟! مهدی (علیه السلام) که بیاید دیگر اینچنین نخواهد بود.... دیگر، آن روزگار نخواهد بود، که پیامبران وامامان ومصلحان، مردمان را موعظه کنند، وارشاد نمایند، وآنان بخواهند که مومن وصالح باشند، وستم وگناه مرتکب نشوند؛ وبسیار کسان گوش ندهند، وسرگرم جنایت وفساد باشند.... پیامبران را بکشد، سنتهای آنان را محو کنند، مصلحان را زهر خورانند، نیکان وپاکان را نابود سازند، وصحنه هایی چون صحنه عاشوراپدید آورنده؛ هیهات هیهات یسیر بالقتل، ولایستتیب احدا؛ شمشیر درمیان نابکاران نهد واحدی توبه نپذیرد. وبدینگونه ماهیت زمان را تطهیر کند، وانسانیت خرد شده را زنده سازد، ووالاییها را حاکم نماید، وپستیها را میان بردارد.
بشر، در گذشته خویش، امتحان خوبی نداده است. همنوع خود را، برای امیال وهوسهای سبعانه خود، پایمال کرده است. باید انتقام پس دهد. ومهدی، دست انتقام خدایی است. مهدی، دشمن خونریز مستکبران وفاسدان است، ویار دلسوز فروتنان ومستضعفان وپاکان.
مهدی، آنقدر بکشد که مردم بگویند:این مرد، آل محمد نیست. اگر آل محمد بود، این اندازه خون نمی ریخت اما او آل محمد است، یعنی؛ آل حق، آل عدالت، آل عصمت، وآل انسانیت، وهمین است که برای فرا آوردن انسانیت هضم شده، وعدالت بخون خفته وحق خاک شده وعصمت هتک گشته می کشد، او می کشد اما درندگان را او می کشد، خونخواران را، که تا پیش ظهور او خود مشغول آدمکشی وخونخواری بودند، وسر سوزنی به کشته شدگان خود نمی اندیشیدند، ولحظه ای به آنهمه خون ناحق که ریخته بودند فکر نمی کردند او این جانیان را می کشد.
شمشیر مهدی، (۶۵) برای خون آشامان پست ودرندگان متمدن، وابر قدرتان ناانسان خود مرگ می بارد، وبرای انسانیت درد کشیده خرد شده، رحمت وحیات.
شمشیر مهدی، سیف الله است، سیف الله المنتقم. شمشیر مهدی، شمشیر انتقام همه جانیان است، در طول تاریخ.
۶ - سفر به آسمانها
در اینجا ودر این رساله - بمناسبت - می خواهم مسئله بزرگ را مطرح کنم مسئله ای بسیار بزرگ.
شما می دانید که بشریت پس چند هزار سال کوشش وپیگیری در راه تجربه وشناخت طبیعت وجهان وپس قرنها آزمایش وتفکر وعمل، وهزاران گونه زحمت دیدن، ورنج بردن، وقربانی دادن، وهزینه گذاشتن، وپس آنکه هزاران دانشمند ومتفکر وآزمایشگر، در طول قرون واعصار، آمدن وکوشیدن، وبه مقامات علمی رسیدند، وحاصل کوششها وتلاشهای خویش را به شاگردان وآیندگان سپردند.(۶۶) پس اینها همه، اکنون چند سالی بیش نیست که انسان به مسئله سفر به فضا وگردشها آسمانی ونقل وانتقالهای کیهانی دست یافته است، آنهم به صورتی بسیار بسیار محدود؛ وپیش این عصر سخنی سفر انسان به آسمان وعملی بودن آن، به صورتی جدی در میان بشر وعالمان بشری، مطرح نبوده است. پس توجه به این موضوع، اکنون، به این روایت، که حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) رسیده است، وبیشتر ۱۲۹۰ سال صدور آن می گذرد توجه کنید: مهدی، بر مرکبهای پر صدایی، که آتش ونور در آنها تعبیه شده است، سوار می شود، وبه آسمانها، همه آسمانها، سفر می کند.(۶۷) در روایت دیگری - روایات معراجیه - خطاب به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم)، چنین آمده است: ای محمد! من به دست آخرین وصی تو، زمین را وجود دشمنان خود پاک خواهم ساخت. وحکومت شرق وغرب عالم را به او خواهم داد. بادها را مسخر او خواهم کرد. ابرهای تندر آگین سخت را رام او خواهم نمود. واو را طریق اسبابی (که برای سفر به آسمانها هست)، به سفر گردن به آسمانها موفق خواهم داشت.(۶۸) در متن روایت اول، چنین تعبیر شده است که مهدی، به وسیله ابر سختی که رعد وبرق وصاعقه دارد، به آسمانها خواهد رفت. در روایت معراجیه نیز سخن ابر آمده است. بسیار مناسب است که این تعبیر کنایه باشد مرکبی نوع مرکبهای فضاپیمای جدید، یا مرکبی مهمتر که بعدها پیدا شود، ویا خود امام دستور ساختن آن را بدهد. اگر خود ابر طبیعی منظور باشد، اهمیت خارق عادت بودن آن روشن است. تعبیر اسباب السماوات نیز، که در هر دو روایت آمده است، شایسته است دقت بسیار است.(۶۹) اسباب سماوات چیست؟ آیا راههای است برای پیمودن آسمان؟ آیا ابزار ووسایلی است در زمین، که باید شناخت ومورد استفاده قرار داد، وبا آنها، به آسمانها رفت؟ آن روزگار، که این روایات گفته شده است، ۱۲۹۰ تا ۱۴۰۰ سال می گذرد. آن روز، آنچه در میان دانایان وفیلسوفان بشری وجود داشته است، این بوده است که، سفری به آسمان محال است. فلاسفه یونان معتقد بودند که سفر به آسمانها موجب شکافتن وپیوستن اجسام فلکی می شود، واین امر (خرق والتیام)، در اجسام آسمان محال است. نظر کیهان شناسی، اطلاعات آنروز، همان هیئت بطلمیوسی بوده است. باید گفت اصلاً آنان فضا وکیهان را چیزی نمی دانسته که قابل مسافرت باشد. با اینهمه، آنچه هم گفتیم، اطلاعات مراکز تمدن آن روز بوده است، نه جاهایی مانند شبه جزیره العرب. با این حساب، این چه علمی، وچه اطلاعی، وچه فرهنگی است، که در چنان جوی، مسئله سفر به آسمان، ومسئله ابزار واسباب سفر به آسمان را، ورفتن به کرات دیگر را، به سادگی وصراحت، مطرح می سازد؟ در روایت امام باقر (علیه السلام) گفته شده است که بیشتر آسمانها آباد ومحل سکونت است. البته این آسمان شناسی اسلامی، که مکتب ائمه طاهرین (علیهم السلام) استفاده می شود، ربطی به آسمان شناسی یونانی و... ندارد. وهر چه در آسمان شناسی یونانی، محدودیت افلاک وستارگان مطرح است، در آسمان شناسی اسلامی، درست به عکس است، وسخن ابعاد عظیم، وستارگان بیشمار، واقمار فراوان، ومنظومه های متعدد است.(۷۰) وابزار اینگونه مطالب، در آن روزگاران، ممکن نیست جز با علم به غیبت، واطلاع واقعیت بزرگ عوالم هستی. واین علم نیست مگر علمی که سوی خدا، به هادیان راه خدا، عنایت شده است.

فصل سوم: غیبت

۱ - غیبت
پس هجوم ماموران خلافت عباسی، به خانه امام حسن عسکری (علیه السلام) وجستجوی فرزند وجانشین آن امام، روشن گشت که خطری که جان امام آینده را تهدید می کند، خطری بس سهمگین است. این هجوم وپیگیری، در پیدا کردن مهدی،ایجاب می کرد تا برای نگهداری جان باقی مانده سلسله امامت، وسلاله نبوت، ومصلح بزرگ بشریت،اقدامی بس جدی به عمل آید در امر غیبت امام دوازدهم، وعلل آن، مسائل بسیاری وجود دارد. یکی علتهای ظاهری وملموس آن، همین چگونگی وپیشامد بود، که سوی دشمنان پدیدار گشت، وباعث امر عظیم غیبت شد. در احوالی که یاد شد، ضمن مقارناتی، زمینه ناپدیدی امام از نظرها فراهم آمد. ودوازدهمین هادی، به فرمان الاهی، وبه قدرت وحکومت خدایی، از نظرها پنهان گردید.
۲ - غیبت صغری
غایب شدن امام دوازدهم نظرها، به دو مرحله تقسیم گشت: مرحله کوتاه مدت (غیبت صغری)، ومرحله دراز مدت (غیبت کبری). غیبت اول، از دو جهت محدود بود: جهت زمانی وجهت شعاعی. نظر زمانی، بیش ۷۰ سال به طول نینجامید(۷۱)، واین رو غیبت صغری نامیده گشت. از نظر شعاعی نیز، این غیبت، غیبتی همه جانبه نبود، وشعاع ودامنه آن محدود بود. یعنی در طول مدت ۷۰ ساله این غیبت، اگر چه امام از نظرها پنهان بود، لیکن این غیبت وپنهانی، نسبت به همه کس نبود، بلکه کسانی بودند که به صورتی با امام در تماس بودند. واینان نایبان خاص امام بودند، کارهای مردم را می گذرانیدند، نامه ها وسوالات مردم را به نزد امام می بردند - یا می فرستادند - وپاسخ امام را به مردم می رساندند. وگاهی گروهی مردم، به وسیله آن نایبان خاص - که ذکرشان می آید - به دیدار امام دوازدهم بار می یافتند. این بود که در این مدت، امام، هم غایب بود وهم غایب نبود.
۳ - غیبت کبری
پس از گذشتن دوره غیبت صغری، غیبت کبری ودراز مدت آغاز گردید. واین غیبت است که تا کنون ادامه یافته است. ودر این مدت طولانی است، که بزرگترین مرحله آزمایش وامتحان، در دار طبیعت، وسنجش ایمان وعمل خلق وجود دارد، تا معلوم گردد، در خلال این روزگاران - که هر بامداد خورشید کرانه افق شرقی سر بر می آورد، وبر سراسر صحنه های زندگی مردمان می تابد - اهل قرون واعصار، در هر نقطه ای جهان، چگونه عمر خویش را سپری می کنند، وهستی ونیروهای خویش چگونه استفاده می برند، چه نتیجه ای می گیرند، وافراد واشخاص، ودسته ها ومردمان، در برابر احساس وظیفه چه می کنند: نویسندگان، دانشمندان، مصلحان، روحانیون، مبلغان، مربیان نوباوگان، زمامداران، جنگاوران، وسایر توده های انسانی، که در این پهنه بزرگ قرار می گیرند، وبه این جهان کوشش وکردار می آیند، چگونه برنامه زیست خویش را تنظیم می کنند، وعلت به وجود آمدن چه اعمال وحوادثی، وچه آثار وافکار ورفتاری می شوند؟
۴ - نایبان خاص، در غیبت صغری
در هیچیک از دو غیبت، صغری وکبری، پیوند امام دوازدهم، حضرت حجت بن الحسن المهدی - سلام الله علیه - با مردمان، بطور کلی، گسسته نبوده است. زیرا در هر دو غیبت، امر سفارت(۷۲) ونیابت وجود داشته است ودارد. واز طریق نیابت ونایبان، پیوند امام با مردم بر قرار بوده است، وبر قرار هست. همانسان که دیدیم که غیبت امام دوازدهم، به دو مرحله تقسیم گشت، وبه دو گونه بود، نیابت نیز همینگونه است، یعنی دارای دو مرحله است ودو گونه: نیابت خاصه، در غیبت صغری، ونیابت عامه، در غیبت کبری.
نیابت خاصه
نیابت خاصه، آن است که امام، اشخاص خاصی را نایب خود قرار دهد، وبه اسم ورسم معرفی کند، وهر کدام را، به وسیله نایب پیش او، به مردم بشناساند.
نیابت عامه
نیابت عامه، آن است که امام، ضابطه ای کلی به دست دهد، تا در هر عصر، فرد شاخصی که آن ضابطه، از همه جهت، ودر همه ابعاد، بر او صدق می کند، نایب امام شناخته شود، وبه نیابت امام، ولی جامعه باشد، در امر دین ودنیا.
بنابراین، کسانی که در دوره غیبت صغری، نیابت داشتند، وبا اسم ورسم معرفی شده بودند، نایب خاص نامیده می شوند، وکسانی که آغاز غیبت کبری نیابت داشته اند ودارند، وبر طبق ضابطه معین شده سوی خود امامان، به نیابت رسیده اند، نایب عام نامیده می شوند. نایبان خاص را نواب خاص، ونواب اربعه(۷۳) می گویند. نواب اربعه - چنانکه همین تعبیر پیداست - چهار تن بوده اند، همه علما وزهاد وبزرگان شیعه:
۱ - عثمان بن سعید
نخستین نایب خاص مهدی (علیه السلام)، عثمان بن سعید اسدی عمروی(۷۴) بود، در گذشته - ظاهراً - بعد ۲۶۰ هجری قمری، به خاک سپرده در بغداد.
عثمان بن سعید، یاران واصحاب وشاگردان مورد وثوق امام دهم وامام یازدهم بود، وخود در زیر سایه امامت تربیت یافته بود. در دوره آن دو امام نیز، وکیل امور ایشان بود. هم امام علی هادی (علیه السلام)، وهم امام حسن عسکری (علیه السلام)، او را تمجید وتوثیق فرموده بودند، واطمینان خود را نسبت به او ابراز داشته بودند. پس درگذشت امام یازدهم، وپیش آمدن امر غیبت، عثمان بن سعید، سوی حضرت مهدی (علیه السلام)، به نیابت خاص منصوب گشت، وواسطه میان امام وشیعیان شد.
۲ - محمد بن عثمان
دومین سفیر ونایب، محمد بن عثمان بن سعید عمروی بود، در گذشته سال ۳۰۵ هجری قمری، به خاک سپرده در بغداد.
وی فرزند سفیر اول، عثمان بن سعید بود. او جانب امام یازدهم نیز تمجید وتوثیق شده بود. عثمان بن سعید، به هنگام مرگ خود، امر نیابت را، به فرمان امام غایب، به فرزند خویش محمد سپرد، واو واسطه میان امام وشیعیان گردید. مدت نیابت محمد عثمان وسفارت او، بیش کم، ۴۰ سال به طول انجامید.
۳ - حسین بن روح نوبختی
سومین سفیر، شیخ ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی بود، در گذشته سال ۳۲۶ هجری قمری.
وی، از شیوخ مورد اعتماد محمد بن عثمان بود. یکی دیگر بزرگانی که مورد اعتماد محمد بن عثمان بود ونزدیکان واصحاب او بود، جعفر بن احمد بود. این بزرگان، همه، اهل معرفت وایمان وقبول وتسلیم بودند، دیانت آنان چنان کامل بود، که همیشه ودر همه امور، تسلیم نظر امام خود بودند. نوشته اند که برخی چنین تصور می کردند که نیابت امام دوازدهم، پس از محمد بن عثمان، به جعفر بن احمد خواهد رسید. چون هنگام در گذشت محمد بن عثمان فرا رسید، جعفر بن احمد در بالای سر محمد بن عثمان نشسته بود: وشیخ ابوالقاسم حسین بن روح در پایین پای او. محمد بن عثمان، در آن حال، رو کرد به جعفر بن احمد وگفت: من مامور شدم که ابوالقاسم بن روح را وصی گردانم، وامور را به او واگذارم. چون جعفر بن احمد این سخن را شنید، جای خود برخاست، ودست حسین بن روح را گرفت، واو را در بالای سر محمد بن عثمان نشانید، وخود در پایین پای وی نشست. همچنین آوردند که محمد بن عثمان، هنگامی بزرگان ومشایخ شیعه را گرد آورد وگفت: هر گاه برای من حادثه ای پیش آید ومرگم فرا رسد، وکالت (و نیابت امام دوازدهم) با ابوالقاسم روح خواهد بود. من مامور شدم که او را به جای خود معرفی کنم.
۴ - علی بن محمد سمری
چهارمین سفیر، شیخ ابوالحسن علی بن محمد سمری بود، در گذشته سال ۳۲۹ هجری قمری، به خاک سپرده در بغداد، نزدیک آرامگاه عالم ومحدث بزرگ، ثقه الاسلام، محمد بن یعقوب کلینی.
این بزرگان، وعالمان، وروحانیون برسته ومتقی وزاهد وآگاه، در دوره غیبت صغری، هر یک پس از دیگری، نایب خاص امام دوازدهم بودند، وامر مردم را می گذراندند، وواسطه میان امام وشیعیان بودند.(۷۵) شیخ محمد بن یعقوب کلینی، مولف کتاب الکافی، که از او یاد کردیم نیز در سال ۳۲۹ (یا: ۳۲۸) هجری قمری در گذشته است. بنابر این، شیخ کلینی، هم عصر نواب اربعه بوده است.(۷۶)
۵ - نایبان عام، در غیبت کبری
شب که خورشید جهانتاب نهان نظر است - قطع این مرحله با نور مهی باید کرد.
چنانکه یاد شد، در هیچ دوره ای غیبت، پیوند حضرت حجت ابن الحسن (علیه السلام) با مردم نگسلیده است. در دوره غیبت صغری، سفارت ونیابت خاصه وجود داشت، وچهار تن، یکی پس دیگری، سفیر خاص ونایب مشخص امام بودند. وچون آن دوره گذشت، دوره غیبت کبری آغاز شد، وآخرین سفیر ونایب خاص، شیخ ابوالحسن علی بن محمد سمری، مامور گشت تا به کسی وصیت نکند، وکسی را به عنوان نایب خاص معرفی ننماید، وآغاز غیبت کبری را اعلام دارد.
...و بدینگونه، دوران طولانی غیبت کبری آغاز گشت. دوره غیبت کبری، دوره نیابت عامه است.
در دوره غیبت کبری ونیابت عامه، چنانکه یاد کردیم، در هر عصری، عالم بزرگی که واجد همه شرایط لازم فقاهت ورهبری باشد، در راس جامعه قرار می گیرد، ورهبری آن اوست، ورجوع مردم به اوست، واو صاحب ولایت شرعیه است به نیابت از امام.
بنابراین اصل دینی، مشروع بودن امور، واسلامی بودن روابط سیاسی واجتماعی، ومشروعیت حکومت، ولازم الاجرا بودن مقررات دولتی، همه وهمه، بستگی دارد به تصویب وتنفیذ نایب امام (علیه السلام)، واگر نایب امام، حکومتی را تصویب وتنفیذ نکند، آن حکومت، طاغوتی است، زیرا چنین حکومتی ارتباطی به خدا، وامامت ونظارت شرعی والاهی، ندارد.(۷۷)
در اینجا باید یاد کنیم که این مقام، واین نیابت، به وسیله خود ائمه طاهرین (علیهم السلام)، به بویژه حضرت حجت بن الحسن المهدی (علیه السلام)، به عالم واجد شرایط، تفویض گشته است. بنابر این، مخالفت با دستور ورد بر حکم چنین پیشوای دینی، رد بر امام است، ورد بر امام، رد بر پیامبر است، ورد بر پیامبر، رد بر خدا واحکام خداست. وحکم آن معلوم است. واین متن دینی ما، وروایات امامان ماست.(۷۸)
نکته دیگری که باید یاد کرد، این است که این مقام تنها برای حفظ فروع فقهی وانتقال موجودیت تشیع، ونگهبانی دین خداست. بنابر این، باید همواره کسی در راس جامعه شیعه قرار گیرد، که شایستگیها واهلیتهای لازم را داشته باشند. وچون چنین کسی، به اعلمیت یا اولویت - چنانکه بزرگان دین گفته اند(۷۹) - در راس جامعه دینی واسلامی قرار گرفت، دیگر مجتهدان وعالمان، باید مقام او را پاس دارند، وبه وحدت رهبری، ومرکزیت یافتن قدرت دینی کمک رسانند... تا بدینگونه، دین خدا، وتوده های متدین، همواره پناهگاهی محکم، ودژی استوار داشته باشند، وخطرهای گوناگون روزگار، وفسادهای جباران، وتباهی آفرینیهای اهریمنان وبیدینان مصون مانند، وتا قدرتهای فاسد شیطانی نتوانند ایتام آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) را بربایند، ونتوانند تربیتهای تباه حیوانی، وافکار ضد خدایی وضد اسلامی را، در میان نسلها ومحیطها رواج دهند، وتا دنیاداران وباطل پرستان مجال نیابند که بنیاد تربیت انبیایی را متزلزل سازند، وکلمه حق را فرو دارند، وکلمه باطل را فرا آرند.
۶ - ایام...
مسئله ایام، وتداول ایام، در میان افراد واقوام، مسئله ای بسیار مهم است. ایام، ظرف اعمال وحوادث است. وگردش آنها، در میان مردمان، طبق فلسفه الاهی تاریخ، بر منوال خاص است. خداوند در سوره آل عمران، آیه ۱۴۰، چنین می فرماید:
وتلک الایام نداولها بین الناس، ولیعلم الله الذین آمنو...
- ما دولت روزگار را، هر چند گاه، به دست کسانی می دهیم، تا مقام اهل ایمان، به امتحان، معلوم گردد.(۸۰)
همه ایام روزگاران، برای بشریت، امتحان است، لیکن یکی از مهمترین دوره های این امتحان بزرگ - چنانکه یاد شد - دوره غیبت کبری است. خداوند، این فرصت امتحانی را به مردمان داد، وآنان را به اختیار خویشتن گذارد وایام را همچنان میان آنان برگزار کرد - وبرگزاری می کند - تا این امتحان عظیم وگسترده نیز برگزار شود. البته، غیبت وایام غیبت، نظر عاطفه های مذهبی، واقعیتی درد آور بوده وهست. زیرا که دوری آن پیشوای دلسوز ومربی محبوب، هجرانی سوزان وفراقی غمبار را در پی آورد، فراقی که انسانهای کامل وبشر دوستان معتقد، ومردم با ایمان را بسی سوخت وگداخت، وداستان این مشتاقی ومهجوری، پایاب شکیبایی از دستشان ربود، واشکشان را بر این چمن وگل، که بی فروغ رخ ساقی رنگی نداشت، پاشید.
واکنون سالهاست که این دوره ادامه یافته است. ومردم ما معتقدند که مهدی (علیه السلام)، به اذن خدا، زنده است، ودر جهان می زید، لیکن نهان از عموم مردمان، تا روزی که به هنگام حصول اقتضای تام، خود را - به امر خدا - ظاهر سازد، واز پرده غیبت به در آید، وپا در میان اجتماعات نهد، وضمن انقلابی پر شور وپر غوغا، وحرکتی خونین ودامن گستر، بشریت مظلوم را نجات بخشد، ورسم توحید را بر پا دارد، ودرفش دادگری را، بر فراز بلندترین آبادیهای گیتی، به اهتزاز در آورد.

فصل چهارم: در کتابهای پیشینیان

۱ - در کتابهای پیشینیان (بشارتها)
از روزگاران کهن، داستان ظهور مصلح، در آخرالزمان، اصلی اساسی بوده است. پیشینیان بشر، پیوسته، آن را به یادها می آورده اند. اکنون نیز پس از گذشتن قرنها، در خلال یادگارهای انسانهای قدیم، آثاری هست که ما را به گفته بالا رهنمونی می کند.
اصولاً، فتوریسم(۸۱) یعنی اعتقاد به دوره آخرالزمان، وانتظار ظهور منجی، عقیده ای است که در کیشهای آسمانی یهودیت (جوداییسم)، وزردشتی (زور استریانیسم)، ومسیحیت (در سه مذهب عمده آن: کاتولیک، پروتستان وارتدوکس)، ومدعیان نبوت عموماً، ودین مقدس اسلام خصوصاً، به مثابه یک اصل مسلم قبول شده است. ودرباره آن در مباحث تئولوژیک مذاهب آسمانی، رشته تئولوژی بیبلیکال، کاملاً شرح وبسط داده شده است.(۸۲)
بشارتها وپیشگوییهایی که درباره مهدی وظهور مهدی، در کتابهای مقدس، ودیگر آثار پیشین، ودر سخنان حکمای قدیم، رسیده است فراوان است. برخی فاضلان، پاره ای این بشارتها واین سخنان را گرد آورده اند.(۸۳) گفته اند حتی در آثار مصر قدیم نیز در این باره کلماتی آمده است. ما در اینجا به برخی مدارک بشارتهای گذشتگان وسخنان انسانهای روزگاران قدیم، در چند قسمت، اشاره می کنیم.
۲ - در آیین زردشتی
در کتابها وآثار زردشت وزردشتی، درباره آخرالزمان، وظهور موعود، مطالب بسیاری آمده است، جمله در این کتابها:
کتاب اوستا
کتاب زند
کتاب جاماسب نامه.(۸۴)
کتاب داتستان دینیک.(۸۵)
کتاب زراتشت نامه.(۸۶)
در دین زردشت، موعودهایی معرفی شده اند که آنان را سوشیانت می نامند. این موعودها سه تن بوده اند که مهمترین آنان آخرین ایشان است. واو سوشیانت پیروزگر خوانده شده است. واین سوشیانت، همان موعود است، چنانکه گفته اند:
سوشیانت مزدیسنان، به منزله کریشنای برهمنان، بودای پنجم بودائیان، مسیح یهودیان، فارقلیط عیسویان، ومهدی مسلمانان است.(۸۷)
اشاره خواهیم کرد، که در هر روزگاری، ودر میان هر قومی وامتی، ودر هر سرزمینی، وبه زبان هر پیامبر، یا حکیم، یا بزرگی، که سخن موعود رفته است، به تعبیرها، واصطلاحها، ونامهای متعارف در میان همه قوم ومردم بوده است، ومنظور از همه آن تعبیرها واشارتها ونامها، سرانجام، موعود آخرالزمان است. وآن موعود، مهدی است، مهدی موعود.
همچنین، در فصل ششم، درباره تداوم وعد وموعود، که روزگاران قدیم مطرح شده است، ودرباره موعود آخرین، که حضرت بقیه الله (علیه السلام) است، سخن خواهیم گفت.
۳ - در آیین هندی
در آیینهای هندوان وکتابهای آنان نیز، سخن نجات دهنده وموعود آمده است، جمله در کتاب مهابها راتا وکتاب پورانه ها. در این باره گفته اند:
همه ادیان معتقدند که در پایان هر دوره ای از تاریخ، بشر لحاظ معنوی واخلاقی رو به انحطاط می رود، وچون طبعاً وفطرة، در حال هبوط ودوری مبدا است، ومانند احجار به سوی پایین حرکت می کند، نمی تواند به خودی خود به این سیر نزولی وانحطاط معنوی واخلاقی خاتمه دهد. پس ناچار روزی یک شخصیت معنوی بلند پایه، که مبدا وحی والهام سرچشمه می گیرد، ظهور خواهد کرد، وجهان را از تاریکی وجهل وغفلت وظلم وستم نجات خواهد داد. در این مورد، در تعالیم هر دینی، به صورت رمز، به حقایقی اشاره شده است، که با معتقدات آیینهای دیگر توافق وهماهنگی کامل دارد...مثلاً در کیش هندو در کتب پورانا (purana)، شرح مفصلی، درباره دوران آخر عصر کالی (kali)، یعنی: آخرین دوره قبل ظهور دهمین آواتارای ویشنو درج گردیده است.(۸۸)
مقصود از عصر کالی، آخرالزمان است. اکنون عصر کالی است.
۴ - در آیین بودایی
چنانکه در پاره ای کتب وماخذ آمده است، در دین بودایی نیز، مسئله انتظار مطرح است. گفته اند که در این آیین نیز انتظار هست. شخص مورد انتظار این آیین، بودای پنجم است. معلوم است که در این بشارتها واشارتها وانتظارها وموعودها، تعبیرها متناسب با فرهنگ خود آن ادیان واقوام است - چنانکه یاد شده - مثلاً در دین زردشتی، سوشیانت پیروزگر گفته می شود، در آیین هندو، آواتارا، ودر بودایی، بودای پنجم.
۵ - در آیین یهود
یهودیان که خود را پیروان حضرت موسای کلیم (علیه السلام) می دانند نیز منتظر موعودند. در آثار دین یهود، واسفار تورات، ودیگر کتابهای انبیای آنان، همواره، به موعود اشاره شده است. به پاره ای این کتابها اشاره خواهیم کرد. اگر به مطالب کتاب نبوئت هیلد (وحی کودک) استناد کنیم، به مطالب بسیاری، درباره ظهور پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم)، وبه قسمتهایی تاریخ واحوال پیامبر، وحوادث مربوط به بعثت، وپاره ای علائم آخرالزمان، ورجعت، واشاراتی به شخصیت حضرت حجت بن الحسن المهدی (علیه السلام)، وحتی اشاراتی درباره واقعه عاشورا، دست خواهیم یافت.(۸۹)
به هر حال، چون یهودیان، به حضرت مسیح (علیه السلام) ایمان نیاوردند، بطبع، موعود آنان هنوز ظهور نکره است. اگر در مجموع آنچه در آثار مقدس یهودی آمده است تامل شود، چهره سه موعود، در آنها ترسیم می شود:
حضرت مسیح (علیه السلام).
حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم).
حضرت مهدی (علیه السلام).
با این حساب، انتظار، در یهودیت، کیفیتی ویژه می یابد. وچون این قوم، نه به حضرت مسیح (علیه السلام)، ونه به حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم)، به هیچکدام، نگرویدند، باید در برابر مسئله موعود وانتظار، بسیار حساس ونگران باشند، وباید از اینهمه اشارات وبشارات، که در کتابها وآیات خودشان آمده است، بسادگی وغفلت نگذرند، آنان باید دیگر منتظران، منتظرتر باشند، وبیشتر به انتظار وآمادگی برای ظهور فکر کنند، واز اینهمه ظلم وخیانت وتجاوز وانسان کشی دست بردارند، وعواقب ظلم وستم بترسند. آنان دو موعود خود، مسیح (علیه السلام)، ومحمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) را نپذیرفتند، لیکن دست موعود سوم رها نخواهند گشت. این است که در روایات آمده است، که جماعتی یهودیان گرد دجال را می گیرند. وبا ظهور مهدی، وفرود آمدن عیسی، وکشته شدن دجال، آنان نیز قتل عام می شوند، ودامنه تاریخ ودامن بشریت از وجود آن جماعت پاک می گردد.(۹۰)
اینک نام چند کتاب کتابهای یهودیت وعهد عتیق، که در آنها سخنانی درباره موعود آمده است:
کتاب دانیال پیامبر.(۹۱)
کتاب حجی (حکا)ی پیامبر.
کتاب صفنیای پیامبر.
کتاب اشعیای پیامبر.
همچنین در کتاب زبور حضرت داود (علیه السلام) نیز، در این باره، مطالبی ذکر شده است، چنانکه قرآن کریم، از زبور وذکر غلبه صالحان در آن، سخن گفته است:
ولقد کتبنا فی الزبور، من بعد الذکر، ان الارض یرثها عبادی الصالحون(۹۲).
در اینجا اشاره می کنم که بشارتهای مذکور، در آثار مقدس یهود، همه وهمه، درست است، پاره ای تحقق یافته است وپاره ای تحقق خواهد یافت. لیکن آنان حق را نپذیرفتند، نه زبان حضرت مسیح (علیه السلام)، ونه از زبان حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) (با اینکه بشارت آمدن این دو پیامبر بزرگ، در کتابهای خود یهود، آمده است)، اما از زبان شمشیر مهدی خواهند پذیرفت... وامید داریم، پیش از آن نیز، فرزندان رشید اسلام بتوانند مزد اینهمه قتل وخیانت، وفساد وجنایت، وپستی ورذالت را کف دست رده جانی وفاسد وظالم این قوم...بگذارند.(۹۳)
در هر حال، چه یهود حقپوش بپذیرد وچه نپذیرد، پس از حضرت موسی (علیه السلام)، وحضرت عیسی (علیه السلام) آمد، واو دین موسی را نسخ کرد. اکنون دین یهود دین منسوخ وشریعت باطله است. وپس از حضرت عیسی (علیه السلام)، حضرت محمد بن عبدالله (صلّی الله علیه وآله وسلم)، پیامبر اکرم ما ظهور کرد (پیامبری که عیسای مسیح (علیه السلام) نیز آمدن او را بشارت داده بود(۹۴))، ودین مسیح را نسخ کرد. اکنون دین مسیح، دین منسوخ وشریعت باطله است.(۹۵) واز هنگام طلوع اسلام، تا کنون، وتا دامنه قیامت، تنها دین آسمانی موجود در روی زمین، دینی که مبتنی بر وحی وپیامبری است، دین مقدس اسلام است. وکتاب خدا، در میان خلق همواره، قرآن است. وموعود، اکنون، مهدی است، وبشارتها واشارتهایی که پیامبران ودیگر بزرگان سلف رسیده است، در حق مهدی (علیه السلام) صادق است، وبه او وظهور او ناظر است، واوست مصداق واقعی آنها همه...
۶ - در آیین مسیحیت
در آیین مسیحیت، وکتابهای مقدس این آیین نیز، بشارتهای بیشتر وروشنتری، درباره موعود آخرالزمان، رسیده است. وعلت آن، یکی قرب زمان است، زیرا با ظهور حضرت مسیح (علیه السلام)، زمان در قیاس کلی، به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) نزدیکتر شده است. علت دیگر تحریف، کمتری است که در این آثار پدید آمده است.و این نیز از جهتی به زمان مربوط می شود، زیرا از دوره نزول وصدور آثار مقدس یهود، زمان بسیار بیشتری می گذرد، تا دوره نزول وصدور آثار مقدس مسیحیت. این امر باعث شده است، تا دست تحریف وپوشیده داری، در این آثار، به اندازه آثار یهود فرصت کار نیابد، اگر چه علمای مسیحی نیز در این باره کوشش بسیاری کردند، ودر تأیید یا رد انجیلها، به این مسائل نیز توجه داشتند، وانجیل برنابا را کمتر تأیید می کردند.
به هر حال، در آثار دینی مسیحیت نیز، این بشارتها آمده است. در اینجا، به چند کتاب، که در آنها بشارتهایی درباره ظهور آخرالزمان آمده است، اشاراتی می کنیم:
انجیل متی.
انجیل لوقا.
انجیل مرقس.
انجیل برنابا.
مکاشفات یوحنا.
وبه دلیل همین حضور در فرهنگهای گوناگون، ودر عقاید وکتابهای امتها وملتهاست، که در یکی از زیارتهای حضرت حجت بن الحسن (علیه السلام)، چنین آمده است:
اسلام علی مهدی الامم، وجامع الکلم.
سلام بر مهدی، که امتها از او سخن گفته اند، همو که همه اقوام وافکار را متحد می کند، وزیر یک پرچم گرد می آورد.

فصل پنجم: در کتابهای مسلمین (۱)

۱ - در کتابهای اهل سنت
در فصل چهارم، نگریستیم که مسئله موعود، از روزگاران بس قدیم، سده ها پیش ظهور اسلام، مطرح بوده است. ودر کتابهای پیامبران، ونوشته ها وآثار گوناگون بر جای مانده از حکیمان وفرزانگان پیشین: به این امر، یعنی ظهور منجی بزرگ جهانی، در آخرالزمان، تصریح یا اشاره شده است. واین اعتقاد وفکر، چنانکه گفته اند:در اکثر دیانات قدیم وجود داشته است.
اکنون می خواهیم ببینیم این مسئله، در اسلام، چگونه است؟ آیا تنها اهل یک مذهب، از مذاهب اسلامی، سخنان ومدرکهای درباره مهدی در دست دارند، یا نه، چنین نیست که مدارک وجود وظهور مهدی، منحصر به ماخذها وکتابهای یک مکتب اسلامی باشد، بلکه روایات ومدارک اسلامی، درباره مهدی در نزد همه مسلمانان وجود دارد، آنهم نه یک روایت ودو روایت، بلکه روایات واقوال بسیار، وهمه مستند ومعتبر.
۲ - انواع کتابها
واقع این است که مدارک وروایات موجود، درباره مهدی، ومسئله مهدی، وظهور مهدی، منحصر به اهل یک مذهب از مذاهب اسلامی یعنی شیعه نیست، بلکه کتابها ومدارک همه مذاهب اسلامی دیگر: حنفی، شافعی، مالکی، و... نیز سرشار است روایات نبوی که درباره مهدی وظهور او رسیده است. ونه تنها یکدسته عالمان مذاهب سنت، یعنی مثلاً محدثان، به ذکر احادیث ومطالب مربوط به مهدی پرداخته اند، بلکه عالمان گوناگون اهل سنت: مفسران، محدثان، مورخان، نسابگان، مناقبت نویسان، زیستنامه نگاران، ادیبان، لغویان، مجموعه پردازان، اهل کشف وعرفان، شاعران ومنقبت سرایان، حتی نویسندگان کتب جغرافیا وبلدان، ومولفان دایره المعارفها، همه وهمه، در کتابهای گوناگون خویش، به ذکر احادیث ومطالب مربوط به مهدی پرداخته اند، وسخنانی مهم درباره این موضوع گفته اند.
در یک آمار اجمالی، می توان از انواع کتابهای اهل سنت، که در آنها، درباره موضوع مهدی وظهور او، احادیث ومطالب وسخنان واشاراتی آمده است، به اینگونه یاد کرد:
۱ - کتابهای حدیث.
۲ - کتابهای شروح حدیث.
۳ - کتابهای تفسیر.
۴ - کتابهای تاریخ.
۵ - کتابهای مناقب وفضائل.
۶ - کتابهای زیستنامه.
۷ - کتابهای کلام واعتقادات.
۸ - کتابهای لغت وو ادبیات.
۹ - کتابهای تصوف وعرفان.
۱۰ - کتابهای جغرافیا وبلدان.
۱۱ - دیوانهای شاعران.
۱۲ - مجموعه ها ودایرة المعارفها.
۳ - شماری از کتابها
با وجود کتابهایی که در این ۵۰ سال اخیر، به وسیله عالمان وفاضلان خود ما، درباره مهدی ومهدویت نوشته شده است، ودر این کتابها مدارک بیشماری از اهل سنت معرفی گشته است، ودر این کتابها مدارک فراوانی آمده، واز آنها احادیث بسیاری نقل شده است، نیازی نیست که ما به نام بردن کتابهای برادران اهل سنت بپردازیم. لیکن برای اینکه در چاپهای گذشته خورشید مغرب، شماری از این کتابها را نام برده ام (و گاه کتابی است که نام آن را در کتب مورد اشاره ندیده ام)، اینک شماری از کتابهای اهل سنت را، که در آنها احادیث مربوط به مهدی (علیه السلام) نقل شده است، وسخن درباره مهدی (علیه السلام) رفته، وقطعی بودن امر مهدی یاد گشته است می آورم:
۱ - الرساله محمد بن ادریس شافعی در گذشته ۲۰۴ ه.ق(۹۶)
۲ - مسند احمد حنبل شیبانی در گذشته ۲۴۱ ه.ق
۳ - صحیح محمد بن اسماعیل بخاری در گذشته ۲۵۶ ه.ق
۴ - صحیح مسلم بن حجاج نیشابوری در گذشته ۲۶۱ ه.ق
۵ - سنن ابن ماجه قزوینی در گذشته ۲۷۳ ه.ق
۶ - سنن ابوداود سجستانی در گذشته ۲۷۵ ه.ق
۷ - جامع ابوعیسی ترمذی در گذشته ۲۷۹ ه.ق
۸ - حدیث الولایه محمد بن جریر طبری در گذشته ۳۱۰ ه.ق
۹ - مستردک الصحیحین حاکم نیشابوری در گذشته ۴۰۵ ه.ق
۱۰ - شعب الایمان ابوبکر بیهقی در گذشته ۴۵۸ ه.ق
۱۱ - الاستیعاب ابن عبدلبر قرطبی در گذشته ۴۶۳ ه.ق
۱۲ - تاریخ بغداد ابوبکر خطیب بغدادی در گذشته ۴۶۳ ه.ق
۱۳ - مصابیح السنه ابو محمد فراء بغوی در گذشته ۵۱۶ ه.ق
۱۴ - کشف الاسرار رشید الدین میبدی بعد از ۵۲۰ ه.ق
۱۵ - تاریخ موالید الائمه ابو محمد ابن الخشاب در گذشته ۵۶۷ ه.ق
۱۶ - مفاتیح الغیب فخر الدین رازی در گذشته ۶۰۶ ه.ق
۱۷ - جامع الاصول مجد الدین ابن اثیر در گذشته ۶۰۶ ه.ق
۱۸ - معجم البلدان یاقوت حموی در گذشته ۶۲۶ ه.ق
۱۹ - فتوحات مکیه محیی الدین ابن عربی در گذشته ۶۳۸ ه.ق
۲۰ - عنقاء المغرب محیی الدین ابن عربی در گذشته ۶۳۸ ه.ق
۲۱ - مطالب السوول ابن طلحه شافعی در گذشته ۶۵۲ ه.ق
۲۲ - تذکره خواص الامه سبط ابن الحوزی در گذشته ۶۵۴ ه.ق
۲۳ - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید مدائنی در گذشته ۶۵۵ ه.ق
۲۴ - فرائد السمطین شیخ الاسلام حمویئی در گذشته ۷۲۲ ه.ق
۲۵ - شرح الدائره صلاح الدین صفدی در گذشته ۷۶۴ ه.ق
۲۶ - فصل الخطاب خواجه پارسای بخاری در گذشته ۸۲۲ ه.ق
۲۷ - الفصول المهمه ابن صباغ مالکی در گذشته ۸۵۵ ه.ق
۲۸ - جواهر العقدین نور الدین سمهودی در گذشته ۹۱۱ ه.ق
۲۹ - الجامع الصغیر جلال الدین سیوطی در گذشته ۹۱۱ ه.ق
۳۰ - الیواقیت والجواهر عبد الوهاب شعرانی در گذشته ۹۷۳ ه.ق
۳۱ - الصواعق المحرقه ابن حجر هیتمی در گذشته ۹۷۴ ه.ق
۳۲ - روضه الاحباب جمال الدین شیرازی در گذشته ۱۰۰۰ ه.ق
۳۳ - کنوز الحقائق زین الدین مناوی در گذشته ۱۰۳۱ ه.ق
۳۴ - السیره الحلبیه نور الدین علی حلبی در گذشته ۱۰۴۴ ه.ق
۳۵ - لوامع الانوار البهیه شیخ محمد سفارینی در گذشته ۱۱۸۸ ه.ق
۳۶ - اسعاف الراغبین ابوالعرفان صبان در گذشته ۱۲۰۶ ه.ق
۳۷ - ینابیع الموده خواجه کلان قندوزی در گذشته ۱۲۹۳ ه.ق
۳۸ - الفتوحات الاسلامیه احند زینی دحلان در گذشته ۱۳۰۴ ه.ق
۳۹ - المنار شیخ محمد عبده در گذشته ۱۳۲۳ ه.ق
۴۰ - مذاهب الاسلامیین دکتر عبدالرحمن بدوی معاصر
۴ - کتابهای ویژه
آنچه در بخش پیش آمد، شماری چند بود - نه همه - از کتابهای عالمان اهل سنت، که در آنها سخنان وفصلهایی درباره مهدی (علیه السلام) آمده است. عالمان اهل سنت، در این کتابها، به نقل احادیث مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) پرداخته اند، ودرباره خصائص مهدی سخن گفته اند، ودرباره زندگی وسیرت مهدی وچگونگی ظهور وحکومت مهدی، و... در این کتابها، همچنین، دراین باره سخن گفته شده است که مهدی (علیه السلام)، از خاندان پیامبر اکرم است، از فرزندان حضرت علی (علیه السلام) وحضرت فاطمه (علیه السلام).
همچنین، بر این موضوع تاکید کرده اند که مهدی (علیه السلام) را پیامبر اکرم ذکر کرده وشناسانده است، واین مسئله مهم، در اسلام، به وسیله آورنده اسلام مطرح گشته است. پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) خصوصیات مهدی را نیز یاد فرموده، وظهور او را در آخرالزمان بشارت داده است. وبارها با تاکید گفته است که مهدی بیاید، وجهان را پس از آنکه بیداد آکنده باشد، از داد ودادگری آکنده سازد. وپیامبر خود فرموده است:
اگر از عمر جهان، جز یک روز باقی نماند، خداوند همان یک روز را، چنان دراز کند، تا مهدی بیاید، وجهان را از داد ودادگری لبریز سازد.
ومقصود این بیان، تاکید بر حتمی بودن ظهور مهدی آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) است.
پس از آنچه گذشت، اکنون، ودر این بخش این فصل، می خواهیم یاد کنیم که در فرهنگ پهناور اسلامی، مسئله دیگری وجود دارد، که بسیار شایان توجه است. آن مسئله این است که عالمان اهل سنت، به این اندازه، درباره مهدی (علیه السلام)، بسنده نکرده اند که در کتابهای گوناگون خود، احادیث مربوط به مهدی را بیاورند، واسناد آن احادیث را ضبط کنند، ومسائل وسخنانی در این باره بنگارند، وفصلهای چند در این موضوع بنویسند، وچامه ها وچکامه های در مناقب مهدی، وآرزوی دولت او، وتوسل به ذیل عنایات او بسرایند، وحتی عارفان ایشان به خصوصیات چند از امر مهدی اشاره کنند، وپیشگوییهایی درباره ظهور او ابر دارند، آری، عالمان اهل سنت، به این امور بسنده نکرده اند، بلکه - همانند عالمان شیعه - کتابهای چند، خاص مهدی وویژه احوال او، تالیف کرده اند. واگر کسی از میان آنان، درباره مهدی واحادیث مهدی، نظر مخالف داده است، این مخالفت را، مخالفت با سنت وحدیث وتعالیم پیامبر دانسته اند(۹۷)، واین نادرستگویی را برنتابیده اند(۹۸)، ودر رد او کتاب نوشته اند(۹۹)، وصحت احادیث مربوط به مهدی، وصحت امر مهدی را، اثبات کرده اند.(۱۰۰) این مسئله در فرهنگ، ودر تاریخ تالیفات مسلمین، بسیار جالب توجه است، وبسیار مهم است، هم برای ما شیعه، وهم برای خود اهل سنت.
وسعت دامنه این تالیفات - چه آنها که در بخش پیش آمد وچه آنها که در این بخش می آید - قطعیت امر مهدی (علیه السلام) را در اسلام، بخوبی می رساند. ونیز می فهماند که مهدی، همان امامی است که با آنهمه نشانه ها در خودش، وآنهمه علامات وعلائم پیش ظهور، وپس ظهورش، مشخص ومعین شده است. بنابر این، هر که مدعیان مهدویت گفته اند، وآنچه دین سازان، ودکه داران، وایادی سیاست ها بیگانه به هم بافته اند، همه وهمه، یاوه است وبیهوده. کسانی که خود را به این عنوان جازده اند، بیچارگانی بودند مجنون، یا جاه پرستانی پست، یا دنیا دوستانی فاسد، یا مامورانی خائن، ویا آشوب طلبانی فرومایه. چنانکه کسانی که - بدون تحقق آن علامات، وبدون به سامان رسیدن اوضاع بشریت - ادعاهای واهی را پذیرفته اند، یا گولخوردگانی بوده اند گمراه شده، یا ساده ذهنانی بی اطلاع امور ومسائل، یا ابلهانی سفیه، ویا مغرضانی مامور... ما در این بخش، این فصل، که کتابهای سخن می گوییم که عالمان اهل سنت، ویژه وخاص مهدی (علیه السلام) نوشته اند، شماری این کتابها را نیز، نام می بریم:
۱ - ابراز الوهم المکنون،
- من کلام ابن خلدون.
احمد محمد صدیق مغربی.
۲ - اخبار المهدی.
حماد بن یعقوب.
۳ - الاذاعتة،
- لما کان وما یکون بین یدی الساعة.
محمد صدیق خان بخاری هندی.
۴ - الاربعین.
ابو نعیم اصفهانی.
۵ - البرهان،
- فی علامات مهدی آخرالزمان.
علی بن حسام الدین متقی هندی، مولف کنز العمال.
۶ - البیان،
- فی اخبار صاحب الزمان.
ابو عبد الله محمد بن یوسف گنجی شافعی.
۷ - الرد،
- علی من حکم وقضی: ان المهدی الموعود جاء ومضی.
ملا علی قاری حنفی مکی.
۸ - العرف الوردی،
- فی اخبار المهدی.
جلال الدین سیوطی.
۹ - العطر الوردی،
- فی شرح القطر الشهدی، فی اوصاف المهدی.
محمد بن محمد بلبیسی.
۱۰ - القطر الشهدی،
- فی اوصاف المهدی (منظوم).
شهاب الدین حلوانی.
۱۱ - المشرب الوردی،
- فی اخبار المهدی.
ملا علی قاری حنفی مکی.
۱۲ - المهدی.
شمس الدین ابن قیم الجوزیه.
۱۳ - الهدیه الندیه،
- للامه المحمدیه، فی فضل الذات المهدیه.
شیخ مصطفی بکری.
۱۴ - تحدیق النظر،
- فی اخبار الامام المنتظر.
محمد بن عبدالعزیز بن مانع ( - از علمای نجد، قرن چهاردهم).
۱۵ - تلخیص البیان،
- فی علمات مهدی آخرالزمان.
ابن کمال پاشای حنفی.
۱۶ - عقد الدرر،
- فی اخبار المهدی المنتظر.
یوسف بن یحیی مقدسی سلمی.(۱۰۱)
۱۷ - فوائد الفکر،
فی المهدی المنتظر.
یوسف کرمی مقدسی.(۱۰۲)
۱۹ - مناقب المهدی،
حافظ ابونعیم اصفهانی.
۲۰ - نعت المهدی،
- حافظ ابونعیم اصفهانی.
فهرستی که دیدید، شامل همه کتابهایی که عالمان اهل سنت، ویژه مهدی (علیه السلام) نوشته اند نیست. هنوز کتابهای دیگری هست، که در این فهرست نیامده است، مانند کتاب القول المختصر، فی علامات المهدی المنتظر، حافظ ابوالعباس احمد، ابن حجر هیتمی شافعی (در گذشته ۹۷۴ ه.ق)(۱۰۳)، وکتابهای دیگر، که باید تتبع شود، ودر فهرستهای پژوهشی وارد گردد.(۱۰۴)
۵ - نکته ای چند پیرامون کتابها
درباره کتابهای که - شماری چند از آنها - یاد شد، چند نکته هست که باید مورد توجه باشد:
۱ - اساس کتابهای که ویژه مهدی (علیه السلام) نگارش یافته است، یا فصلهای که در دیگر کتابها، درباره مهدی آمده است، بر احادیث مبارک نبوی نهاده است.
۲ - در این کتابها، احادیثی بسیار جالب نظر، درباره مسائل مهدی، روایت شده است.
۳ - در برخی این کتابها (بویژه کتابهای تفسیر)، آیاتی قرآن کریم که درباره مهدی وقضایای مهدی است مطرح گشته است.
۴ - در میان این کتابها، کتابهایی است، که پیش از میلاد مهدی تالیف یافته است.
۵ - در میان این کتابها، کتابهایی است، که در عصر غیبت صغری تالیف گشته است.
۶ - در میان این کتابها، معتبرترین کتابهای اهل سنت وجود دارد: مانند صحاح سته(۱۰۵) ومسند احمد حنبل، پیشوای مذهب حنبلی.
۷ - بسیاری از این کتابها (و چه بسا بتوان گفت: نوع آنها)، در محیطهای فارغ از هرگونه بستگی به شیعه، واجتماعات وحوزه های تشیع، تالیف یافته است(۱۰۶) وبنابراین، اینهمه، حاصل جریان تسنن وفرهنگ اسلامی ومیراث علمی وحدیثی وروایی خود تسنن است.
۸ - در این کتابها، مسائل گوناگون، وحقایق ومطالب بسیاری که در اسلام، درباره مهدی (علیه السلام) آمده است، درج گشته است، وهمچنین کلمات وتأییدها وسخنانی بسیار جالب توجه، از خود عالمان ومحدثان ومفسران اهل سنت، در این باره، ذکر شده است.
۶ - سخنان عالمان اهل سنت
اکنون خوب است، چند سخن، از عالمان اهل سنت، وبرادران اهل قبله، درباره حضرت مهدی (علیه السلام)، بیاوریم. آنچه آورده می شود، نمونه ای است از دهها ودهها سخن، که عالمان یاد شده، در طول سده ها، وعصرها، در کتابهای خویش ابراز داشته اند.
۱ - ابن حجر هیتمی شافعی:
ابولقاسم، محمد، الحجه: عمر او پس از درگذشت پدرش پنج سال بود. خداوند در همین عمر، به او حکمت ربانی را عطا کرد. او را قائم منتظر گویند. اخبار متراتره رسیده است که مهدی از این امت است. وعیسی (علیه السلام) از آسمان فرود خواهد آمد، وپشت سر مهدی نماز خواهد خواند.(۱۰۷)
۲ - عماد الدین ابن کثیر دمشقی:
مقصود از پرچمهای سیاه (که در روایت مهدی ذکر شده است)، پرچمهای سیاهی نیست که ابومسلم خراسانی برافراشت، ودولت بنی امیه را ساقط کرد، بلکه مقصود، پرچمهای سیاهی است که یاران مهدی خواهند آورد.(۱۰۸)
۳ - ابن ابی الحدید مدائنی:
میان همه فرق مسلمین اتفاقی قطعی است، که عمر دنیا، واحکام وتکالیف پایان نمی پذیرد، مگر پس از ظهور مهدی.(۱۰۹)
۴ - صدر الدین قونیوی:
پس از مرگ من، آنچه از کتابهایم که درباره طب وحکمت است، وهمچنین کتابهای فلسفه وفلاسفه، همه را بفروشید وپول آن را به فقرا صدقه بدهید. وکتابهای تفسیر وحدیث وتصوف را در کتابخانه نگاه دارید. در شب اول مرگ من، هفتاد هزار بار کلمه توحید (لا اله الا الله) را بخوانید، وسلام مرا به مهدی (علیه السلام) برسانید.(۱۱۰)
۵ - محمد بن بدر الدین رومی:
...خداوند، به وسیله حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) نبوت تشریحی را ختم کرد، ودیگر تا روز قیامت پیامبری نخواهد آمد. همچنین خدا، به وسیله فرزند صالح پیامبر، همو که دارای نام پیامبر (محمد) وکنیه پیامبر (ابوالقاسم) است، ولایت تامه، وامامت عامه را ختم خواهد کرد. واین ولی، همان کس است که مژده داده اند که زمین را چنانکه جور وستم لبریز شده باشد، از عدل وداد لبریز بسازد. وظهور او به بناگهان اتفاق بیفتد. خداوندا! اینهمه پریشانی وگرفتاری را، از این امت، به برکت ظهور وحضور او، بر طرف فرما! انهم یرونه بعیدا ونراه قریبا کسانی ظهور را بعید وناشدنی می پندارند: وما آن را شدنی ونزدیک می دانیم.(۱۱۱)
۶ - جلال الدین سیوطی:
احمد حنبل، وابو عیسی ترمذی، وحافظ سلیمان بن احمد طبرانی، همه، اسنادی که خود دارند، روایت کرده اند از عبدالله بن حرث زبیدی، از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) که فرمود: مردمان از مشرق زمین (ایران(۱۱۲)) خروج کنند، ومقدمات حکومت مهدی را فراهم سازند. این مردم، همان کسانند که با پرچمهای سیاه، از ایران(۱۱۳)، بیرون خواهد آمد، ودر حدیث ذکر شده اند. وهمینانند که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) امر کرده است همه مردم را با امیر آنان، یعنی: مهدی (علیه السلام)، بیعت کنند.(۱۱۴)
۷ - شیخ عبدالحق دهلوی:
احادیث بسیاری که به حد تواتر رسیده است وارد شده، که مهدی اهل بیت پیامبر است، از اولاد فاطمه (علیه السلام).(۱۱۵)
۸ - شیخ ابوالعرفان صبان:
اخبار واحادیث، از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم)، به حد تواتر نقل شده است که مهدی ظهور خواهد کرد. واز اهل بیت پیامبر است. واو زمین را از عدل وداد پر خواهد کرد.(۱۱۶)
۹ - ابوالفوز محمد امین بغدادی:
آنچه مورد نظر علماء است، این است که مهدی، قائم آخرالزمان است. واو زمین را از عدل وداد می آکند. احادیث درباره مهدی وظهور او بسیار است...(۱۱۷)
۱۰ - شیخ منصور علی ناصیف:
باب هفتم، درباره خلیفه مهدی - رضی الله عنه - . در میان علمای سلف وخلف مشهور است، که در آخرالزمان - بحتم ویقین - مردی از اهل بیت پیامبر، که نام او مهدی است، ظهور خواهد کرد. او بر همه کشورهای اسلامی استیلا خواهد یافت. مسلمانان همه پیرو او خواهند شد. او به عدالت رفتار می کند، ودین را قوت می بخشد. آنگاه دجال پیدا می شود. عیسای مسیح از آسمان فرود می آید ودجال را می کشد، یا با مهدی در کشتن دجال همکاری می کند. سخنان واحادیث پیامبر را، درباره مهدی، جماعتی نیکان اصحاب پیامبر، نقل کرده اند. وآن احادیث را بزرگان محدثین، در کتابهای خود، با اسناد ومدارک، گرد آورده اند. محدثان بزرگی مانند ابو داود، وترمذی، وابن ماجه، وطبرانی، وابو یعلی، وبزار، وامام احمد حنبل، وحاکم نیشابوری - رضی الله عنهم اجمعین - جزء ناقلان احادیث مهدی هستند... این است عقیده اهل سنت، از سلف تا خلف...(۱۱۸)
۱۱ - شیخ محمد عبده:
خاص وعام می دانند، که در اخبار واحادیث، ضمن شمردن علائم قیام قیامت، آمده است که مردی از اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) خروج می کند، که نام او مهدی (علیه السلام) است. او زمین را، پس از آنکه از جور وبیداد آکنده باشد، از عدل داد آکنده می سازد. در آخر ایام او، عیسای مریم (علیه السلام) آسمان فرود می آید، جزیه را بر می دارد، صلیب را می شکند، ودجال را می کشد.(۱۱۹)
۱۲ - احمد امین مصری:
اهل سنت نیز، به مهدی ومسئله مهدی یقیناً ایمان دارند.(۱۲۰)
در پایان این بخش که سخنان عالمان اهل سنت را، درباره حضرت مهدی (علیه السلام) نقل کردیم، دو مطلب مهم دیگر را نیز می آوریم.
مطلب اول: فتوای عالمان مکه مکرمه
فتوای عالمان مکه مکرمه، در سده دهم هجری، درباره مهدی (علیه السلام) وظهور، وعلامات ظهور، ورد مدعیان باطل.
علاء الدین علی متقی هندی، عالم معروف اهل سنت، در کتاب البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان، فتوای چهار تن از پیشوایان چهار مذهب سنی را، درباره مهدی (علیه السلام) نقل کرده است. واقع این است که موضوع مهدی وظهور او در آخرالزمان، در روزگار خود پیامبر اکرم، واز زبان او، وهمچنین درمیان اصحاب پیامبر وتابعین (و همینگونه دوره به دوره وعهد به عهد) مطرح بوده است. واین موضوع، یکی از بشارتهای مهم اسلام به شمار می آمده است. اصحاب پیامبر اکرم وتابعین(۱۲۱) در میان خود، سخن آخرالزمان وبروز حوادث بزرگ وظهور مهدی (علیه السلام) می گفته اند. علاء الدین علی متقی هندی، به این موضوع که یاد شد، یعنی اینکه مهدی (علیه السلام)، علاوه بر احادیث نبوی، در آثار واقوال واخبار اصحاب وتابعین نیز مذکور افتاده است اشاره می کند.(۱۲۲) سپس در باب سیزدهم از کتاب البرهان، به نقل فتوی، ونظر مفتیان چهار مذهب اهل سنت، درباره مهدی، می پردازد. این فتوی، پاسخ پرسشی است که از آن مفتیان شده است. تاریخ سوال واستفتا، سال ۹۵۲ هجری قمری است. جریان امر این است: کسی که در حدود سالهای ۸۹۰ تا ۹۱۰ هجری قمری، در دیار هند، ادعا می کند که مهدی اوست. این مدعی چهل سال می زید، ودر سال ۹۱۰ در می گذرد. جمعیتی گرد او را می گیرند وبه او اظهار اعتقاد می نمایند، ومخالفان خود را تکفیر می کنند، ودر صدد ایذا وآزار دیگران بر می آیند و... این واقعه باعث می شود تا مسلمانان آن دیار، از عالمان ومفتیان بزرگ مکه مکرمه، درباره این موضوع وتکلیف دینی خویش در این امر، استفتا ونظر خواهی کنند. چون سوال به عالمان مکه می رسد، آنان پاسخ می گویند. ما، در اینجا، خلاصه ای از سوال، همچنین خلاصه ای از چهار پاسخ آن را به عرض خوانندگان می رسانیم:
خلاصه سوال
نظر علمای دین وراهنمایان مسلمین - ایدهم الله بروح القدس - درباره این موضوع چیست: شخصی در هند پیدا شده، ودر سال ۹۱۰ در سرزمین عجم در گذشته است. وی مدعی گشته که مهدی موعود اوست. جماعتی به او اعتقاد پیدا کرده اند، وهر کس منکر وی باشد تکفیر می کنند. نظر خود را درباره انکار مهدی موعود بیان بفرمایید.
خلاصه پاسخ ابن حجر هیتمی، مفتی مذهب شافعی:
این عقیده، روی نادانی پیدا شده وباطل است وضلالت. زیرا با محتوای احادیث متواتر وفراوانی که رسیده است مخالف است. احادیث می گوید: مهدی از خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) است. واو مشرق ومغرب جهان را می گیرد، وهمه گیتی را از عدل وداد پر می کند، عیسی به زمان او می آید، وبا یکدیگر دجال را، در فلسطین، در کنار دروازه لد، نزدیک بیت المقدس می کشند. ومهدی پیشاپیش امت اسلام به نماز می ایستد، وعیسی پشت سر او نماز می گزارد. مهدی، سفیانی را می کشد. وارتشی که سفیانی برای جنگ با مهدی آماده کرده است، در سرزمین بیدا، میان مکه ومدینه، در ذی الحلیفه، در زمین فرو می روند ونابود می گردد، به طوری که فقط دو تن آن ارتش موفق می شوند بگریزند. برای مهدی وظهور او علامات بسیار دیگری نیز ذکر شده است. ومن آن علامات را در کتابی جداگانه نوشته ام، وآن کتاب را القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر نامیده ام. در آن کتاب، حدود ۱۰۰ علامت بر شمرده ام، که همه از پیامبر اکرم واصحاب پیامبر وتابعین روایت شده است. ومن آنها را از کتابهای عالمان ومولفان بزرگ گرد آوری کرده ام. کتابهای که دارای احادیث واسناد بسیار است، وحوادث عجیبی ومشهوری درباره مهدی در آنها یاد گشته است. این مطلب همه نشان می دهد که این طایفه که معتقدند این شخصی که مرده ورفته است مهدی است گمراهند. برای هر عاقلی که احادیث مهدی را دیده باشد، کمترین شبهه ای باقی نمی ماند، که آن میت از بین رفته، مهدی موعود نیست...
خلاصه پاسخ ابوالسرور حنفی، مفتی مذهب حنفی:
اعتقاد این طایفه زشتکردار باطل است وپوچ. باید به این عقیده باطل وپیروان آن به سختی مبارزه کرد، واین فکر یاوه را از مغز آنان در آورد. چون این عقیده مخالف است با احادیث صحیح، وسنن صریح ومتواتری که به وسیله راویان بسیار واخبار فراوان رسیده است. وآن احادیث وسنن همه می گوید که مهدی موعود رضی الله عنه - که در آخرالزمان خروج می کند، همراه عیسی خروج می کند، وبا کمک عیسی دجال را می کشد. وبرای ظهور او، علامتهای است، از جمله خروج سفیانی، وگرفتن ماه در ماه رمضان، وگرفتن خورشید در نیمه رمضان، که بر خلاف حساب اهل نجوم است. واین علامات هنوز واقع نشده واین حوادث هنوز اتفاق نیفتاده است. بنابراین، اعتقاد آن طایفه، درباره آن میت، باطل وغلط است...
خلاصه پاسخ محمد بن محمد خطایی، مفتی مذهب مالکی:
عقیده طایفه یاد شده، درباره آن میت درگذشته، که او مهدی موعود است که باید در آخرالزمان ظهور کند، باطل است، زیرا احادیث صحیح، درباره صفات مهدی وچگونگی خروج او وحوادثی که پیش از ظهور او رخ می دهد رسیده است. پیدا شدن سفیانی ودر زمین فرو رفتن ارتش او در بیدا، وگرفتن خورشید در نیمه ماه رمضان وگرفتن ماه در اول رمضان، شماری از رخدادهای است که باید پیش ظهور مهدی واقع گردد. همچنین در احادیث رسیده است که مهدی همه جهان را می گیرد... واین امور وعلائم، در مورد آن میت در گذشته، اتفاق نیفتاده است. پس عقیده به مهدی بودن او باطل است وبی پایه...
خلاصه پاسخ یحیی بن محمد حنبلی،
مفتی مذهب حنبلی:
عقیده مذکور، بدون شک، باطل است، چون مستلزم مخالفت ورد احادیث صحیحی است که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم)، از طریق راویان موثق رسیده است. پیامبر در این احادیث از ظهور مهدی در آخرالزمان خبر داده است، ومقدمات ظهور، وویژگیهای شخصی مهدی، وحوادث زمان ظهور را یاد کرده است. یکی از علائم مهم ظهور مهدی، که کسی نمی تواند ادعا کند که واقع شده است، فرود آمدن (نزول) حضرت عیسای مسیح است از آسمان، وقرار گرفتن او در کنار مهدی، ونماز گزاردن او پشت سر مهدی... اینچنین حوادثی برای میت مذکور کجا اتفاق افتاده است؟ او مرده واز بین رفته است!؟... خداوند ما را رانده شدن از درگاه خود نگاه دارد، ودامگستریهای شیطان برهاند...(۱۲۳)
مطلب دوم: نظر عالمان کنونی عربستان سعودی درباره مهدی (علیه السلام)
در این باره، یکی از نمونه های جالب توجه ومهم، مقالی است مفصل ورساله وار وتحقیقی، از استاد دانشگاه مدینه، شیخ عبدالمحسن العباد، به نام عقیده اهل السنه والاثر فی المهدی المنتظر. این مقال، سخنرانی مبسوطی است که در یک محفل دانشگاهی، به وسیله استاد نام برده القا شده است، وسپس به صورت رساله ای، به وسئله مجله دانشگاه مدینه به چاپ رسیده است.(۱۲۴) در تقسیماتی که برای این بحث تحقیقی در نظر گرفته شده است، مطلب آن به ده بخش تقسیم گشته وبدین ترتیب تحریر یافته است:
۱ - ذکر نام آن اصحاب پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) که احادیث مربوط به مهدی (علیه السلام) را از پیامبر نقل کرده اند.
۲ - ذکر نام عالمان بزرگی که احادیث مهدی را در کتابهای خویش - بر اساس اسناد - ذکر کرده اند.
۳ - ذکر نام عالمانی که هر یک کتاب مستقل در باره مهدی (علیه السلام) نوشته اند.
۴ - ذکر نام عالمانی که احادیث مربوط به مهدی را متواتر دانسته اند ونقل کلام آنان.
۵ - ذکر احادیثی که در کتاب صحیح بخاری وکتاب صحیح مسلم ذکر شده است ومربوط است به امر مهدی.
۶ - ذکر پاره ای احادیث درباره مهدی، که در دیگر کتابهای معتبر حدیثی آمده است، وبیان سندهای آنها ومعتبر بودن آن سندها.
۷ - ذکر برخی از عالمان که احادیث مربوط به مهدی را مستند شناخته اند، واعتقاد به ظهور مهدی را لازم شمرده اند، ونقل سخنان آنان.
۸ - ذکر برخی کسان که احادیث مربوط به مهدی را انکار کرده یا مورد تردید قرار داده اند، ورد کلام آنان.
۹ - ذکر پاره ای احادیث، که ممکن است گمان شود با احادیث مربوط به مهدی سازگار نیست، وپاسخ به این گمان وتوهم.
۱۰ - سخنی در پایان.
این گفتار بلند ومستند، با این فصلها که یاد شد، شامل احادیث بسیار، وماخذ سرشار، وبحثهای فنی معتبری است که در خور توجه فراوان است. نا گفته نمی گذاریم که برخی از اهل سنت، از جمله نویسنده رساله یاد شده در پاره ای از مسائل مربوط به این امر عظیم، با ما شیعی مذهبان، اختلاف نظرهای دارند - که علت آن اختلاف نظرها هم در جای خود روشن وشناخته است - لیکن آنچه مهم است این است که اصل موضوع، با ابعاد عمده خویش، مورد تصدیق وتأیید واعتقاد وباور است، حتی در اواخر قرن چهاردهم، آنهم در سرزمینی مثل عربستان سعودی. واین تصدیق واذعان تا جایی است که مدارک موضوع گرد آوری می شود، ودر یک محفل دانشگاهی، مورد بحث وکنفرانس قرار می گیرد، وسپس استادی که این بحث را تهیه کرده است تقدیر به عمل می آید، ومجله دانشگاه وهابی، این اثر اعتقادی را منتشر می کند. اینها دلیل بر پای بودن عمود حق است در هر زمان. استاد عبدالمحسن العباد، در فصل نهم این مقاله می گوید:
شیخ محمد سفارینی، در شرح منظومه اعتقادات اهل سنت گفته است: سخن درستی که از اهل سنت بدان معتقدند این است که مهدی... پیش از اینکه عیسی آسمان به زیر آید ظهور می کند. درباره خروج مهدی احادیث بسیاری وارد شده است تا جای که به حد تواتر معنوی رسیده است. واین احادیث میان عالمان اهل سنت شیوع وشهرت دارد، بطوری که این امر یکی از عقاید آنان به شمار است. سفارینی آنگاه برخی از اقوال واحادیث مربوط به خروج مهدی را، ونامه های پاره ای که راویان آن احادیث را اصحاب پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم)، یاد کرده است. سپس چنین افزوده است: احادیث فراوانی از پیامبر اکرم، از طریق این شمار اصحاب که نام برده شدند، ودیگرانی که نامشان نیامده، روایت شده است. همچنین نسلهای پس از اصحاب، یعنی تابعین نیز، این احادیث را نقل کرده اند. واین مجموعه چنان است که برای انسان، موجب علم قطعی می شود. بنابر این، ایمان واعتقاد به خروج وظهور مهدی واجب است. چنانکه این حقیقت نزد عالمان ثابت گشته، ودر کتابهای اعتقادی اهل سنت وجماعت تدوین یافته است.
در پایان رساله یاد شده، سخنانی آمده است شیخ عبدالعزیزین باز، نایب رئیس دانشگاه مدینه. وی که در محفل دانشگاهی یاد شده حاضر بوده است، در پایان، استاد عبدالمحسن العباد، برای تهیه این مطالب تحقیقی تشکر می کند، وخود نیز مطالب واحادیث واستنادهای، در تأیید موضوعات مقاله، می افزاید. مقاله (رساله) یاد شده، در کتاب پر ارج موسوعه الامام المهدی(۱۲۵) نیز درج گشته است. با این نقلها واستنادها بخوبی روشن می گردد که موضوع مهدی وظهور آخرالزمان امری است مسلم، واعتقادی است اسلامی، اعتقادی که در طول سده ها واعصار، در میان عالمان مذاهب اسلامی مورد قبول بوده است، وشرایط وعلامات مربوط به آن ثبت وضبط شده است. عالمان اسلامی پیوسته این احادیث را روایت کرده اند، وبه دست نسلهای دیگر امت رسانیده اند. ودر اقالیم مختلف اسلامی در این باره فصلها وکتابها نوشته اند. وهر گاه مدعیی پیدا شده است به رسوا ساختن او پرداخته اند و، علایم عمده ظهور وحوادث برگ آخرالزمان را یاد آور گشته اند، تا مردم به دست مدعیان گول نخورند، وبه دام دکه داران وحقه بازان ودینسازان دچار نیایند. نقل وثبت وذکر (تخریج) احادیث مربوط به مهدی (علیه السلام)، در طول سده ها، در میان اهل سنت نیز قطع نگشته است تا عصر حاضر. ودر این عصر می نگریم که حتی عالمان عربستان سعودی (که شیعه ومدارک شیعه، وشناخت شیعه وحقایق ومبانی تشیع بسیار دورند، ونمی خواهند این حقایق ومبانی را به صورت صحیح وجامع بفهمند ودرک کنند وبشناسند)، امر مهدی را مسلم می شمارند، وبرای ثبت آن، وگسترش مفهوم آن، ورد مخالفان آن، تلاش علمی می کنند، ودر سطح محافل دانشگاهی، به بیان فصول درخشان حدیث نبوی در این باره، مبادرت می ورزند.
۷ - کتاب کفایة الموحدین
عالم پژوهشگر، واعتقاد شناس محقق، سید اسماعیل عقیلی طبرسی (در گذشته ۱۳۲۱ ه.ق)، مولف کتاب اعتقادی وتحقیقی کفایة الموحدین، در مقاله اولی، از فصل دوازدهم، فصول امامت، احادیث بسیاری درباره مهدی وظهور وعلائم ظهور، مدارک معتبر، نقل کرده است. شماری از مدارک او از این قرار است:
صحیح بخاری. صحیح مسلم. سنن ابی داود. سنن ابن ماجه. سنن نسائی. جامع ترمذی. مسند احمد حنبل. الجمع بین الصحیحین ابو عبدالله ازدی حمیدی. الجمع بین الصحاح السته رزین بن معاویه عبدری. جامع الاصول مجد الدین ابن اثیر. فردوس الاخبار دیلمی. معجم کبیر طبرانی. فرائد السمطین حمویئی. حلیه الاولیاء واربعین ابونعیم. غریب الحدیث ابن قتیبه. تفسیر ثعلبی. الجرح والتعدیل دارقطنی. کفایه الطالب، والبیان گنجی شافعی.
مولف در آغاز نقل احادیث می گوید:
آنچه رسیده است از رسول خدا - (صلّی الله علیه وآله وسلم) - وامیر المومنین وائمه طاهرین - صلوات الله علیهم اجمعین - اخباری که علماء عامه وروات ایشان، در صحاح ومولفات معتبره خودشان نقل کرده اند، هر یک از آنها نص صریح است بر امامت وخلافت آن زبده آفاق. واخباری که در این باب نقل شده بعید نیست که در کثرت وتظافر، نظیر اخبار وارده در غدیر خم باشد، که در حق امیر المومنین علی ابن ابی طالب - (علیه السلام) - وارد شده، چنانکه عنقریب ظاهر خواهد شد. حافظ ابو نعیم، در کتاب حلیة الاولیاء دوازده حدیث، به اسناد صحیحه معتبره، رسول خدا - (صلّی الله علیه وآله وسلم) - در نص وامامت وخلافت حضرت مهدی - عجل الله تعالی فرجه - روایت کرده که سید انبیا - (صلّی الله علیه وآله وسلم) - به امت خود اخبار فرمود...
وسرانجام، در اواخر این مقاله، فصل یاد شده، می گوید:... این هفتاد حدیث، مجملی اخبار منقوله، کتب ومولفات علماء عامه است، به طرق وروایات ایشان، تنصیص (تصریح) رسول خدا، بر امامت وخلافت حضرت حجه الله، صاحب العصر والزمان - عجل الله فرجه - وحال آنکه اکثر اخباری را که علما عامه، در این باب رسیده است، نقل ننمودیم...
آنگاه، به مطالب خویش، چنین ادامه می دهیم:
...وعلاوه بر این نصوصات، اخبار بسیاری در کتب ومولفات خودشان، اوصاف حضرت مهدی صاحب الزمان نیز: رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) روایت کرده اند... حافظ ابو نعیم، در کتاب حلیة
الاولیاء، به سند خود، حذیفه روایت کرده، که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود که: مهدی مردی است از اولاد من، وجهه کالکوکب الدری - رخساره تو مانند ستاره تابنده است... ابن شیرویه دیلمی، در کتاب فردوس (فردوس الاخبر) ومولف کتاب مصابیح (مصابیح السنته)، حسین بن مسعود فراء (بغوی)، ابن عباس روایت کرده اند، که رسول خدا - (صلّی الله علیه وآله وسلم) - فرمود که: مهدی طاووس اهل بهشت است... ابن اثیر، در جامع الاصول، ده حدیث در خصوص خروج مهدی، واوصاف او ذکر کرده است، وشافعی گفته که اخبار در خصوص مهدی، رسول خدا - (صلی الله علیه وآله) - به حد تواتر رسیده است وثعلبی اخبار در خصوص مهدی - (علیه السلام) - را به پنج سند وروایت نقل کرده است... نیز ابو نعیم، در کتاب اربعین، وعوالی، وفوائد، قریب به چهل روایت، در باب خروج مهدی واوصاف آن بزرگوار روایت کرده است...(۱۲۶)
۸ - تواتر احادیث مهدی
احادیث نبوی، درباره مهدی (علیه السلام)، در کتابها واسناد عالمان مذاهب اسلامی به اندازه ای فراوان است، که کمتر به آن اندازه، درباره موضوعی دیگر، حدیث رسیده است. این واقعیت، یعنی کثرت احادیث یاد شده وفراوانی وگوناگونی راویان آن، در ماخذ وطرق روایی اهل سنت، بخوبی چشمگیر است. وهمین واقعیت باعث شده است تا دانشمندان علم حدیث، وحفاظ بزرگ سنی، جای جای، به متواتر بودن احادیث مهدی، تصریح کنند.
حافظ ابو عبد الله گنجی شافعی (در گذشته ۶۵۸ ه.ق)، در کتاب البیان، می گوید:
تواترت الاخبار واستفاضت، بکثرة رواتها عن المصطفی (صلّی الله علیه وآله وسلم)، فی امر المهدی (علیه السلام).(۱۲۷)
- احادیث پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم)، درباره مهدی (علیه السلام)، به دلیل راویان بسیاری که دارد، به حد تواتر رسیده است.
حافظ معروف حدیث، ابن حجر عسقلانی شافعی (در گذشته ۸۵۲ ه.ق)، که او را حافظ عصر خوانده اند، در کتاب فتح الباری، که در شرح صحیح بخاری نوشته است، می گوید:
تواترت الاخبار، بان المهدی من هذه الامه، وان عیسی - (علیه السلام) - سینزل ویصلی خلفه.(۱۲۸)
- احادیث متواتر رسیده است، که مهدی از این امت است، وعیسی (علیه السلام) از آسمان فرود خواهد آمد، وپشت سر مهدی نماز خواهد خواند.
بجز این دو عالم ومحدث معروف، عالمان دیگری نیز به متواتر بودن احادیث نبوی، درباره مهدی، تصریح کرده اند، که در ماخذ آمده است.(۱۲۹) ما از نقل آن تصریحات می گذریم. وبرای همین واقعیت است که قاضی محمد شوکانی یمنی، رساله خود را، در این موضوع، التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظر والدجال والمسیح نامیده است. او دراین باره می گوید:
... وجمیع ما سقناه بالغ حد التواتر، کما لا یخفی علی من له فضل اطلاع. فنقرر بجمیع ماسقناه ان الاحادیث الوارده، فی المهدی المنتظر، متواتره(۱۳۰).
- همه این احادیث که آوردیم به حد تواتر می رسد، چنانکه بر مطلعان پوشیده نیست. بنابراین، با توجه به همه احادیث مذکور، مسلم گشت که احادیث رسیده، درباره مهدی منتظر، متواتر است.
این موضوع، که مسئله مهدی، مسئله ای اسلامی است وقطعی، به اندازه ای مسلم است ومشهور، که حتی لغت نویسان وواژه شناسان اهل سنت نیز، در ذیل کلمه مهدی، آن را مطرح کرده اند. جمله، جمال الدین ابن منظور افریقی مصری (در گذشته ۷۱۱ ه.ق)، در لغتنامه بزرگ ومعتبر خویش (لسان العرب)، چنین می گوید:
المهدی، الذی قد هداه الله الی الحق. وقد استعمل فی الاسماء، حتی صار کالاسماء الغالبه. وبه سمی المهدی الذی بشر به النبی - (صلّی الله علیه وآله وسلم) - انه یجی فی آخرالزمان(۱۳۱).
- مهدی، یعنی: کسی که خداوند راه حق را به او نشان داده است. این کلمه (که از نظر دستوری وصف است، به صورت اسم به کار رفته است (و اشخاص را به آن نامگذاری کرده اند) تا جایی که علم بالغلبه شده است.(۱۳۲) وهمین کلمه (مهدی)، نام آن کسی است که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم)، مژده داده است در آخرالزمان می آید.
همچنین محدث وادیب وواژه شناس معروف عرب، مجدالدین ابن اثیر شافعی (در گذشته ۶۰۶ ه.ق)، در کتاب النهایه، ومرتضی زبیدی حنفی (در گذشته ۱۲۰۵ ه.ق)، در فرهنگ تاج العروس، این موضوع را یاد کرده اند. زبیدی در آخر، این جمله دعا را نیز افزوده است:
جعلنا الله من انصاره.(۱۳۳)
- خداوند، ما را، از جمله یاران مهدی قرار دهد!
توضیح:
در پایان این گفتار، اصطلاح حدیثی متواتر را شرح می دهیم. متواتر، یعنی: پی در پی آینده، اسم فاعل است، مصدر تواتر باب تفاعل، یعنی: پی در پی آمدن. متواتر اصطلاحات علم الحدیث است. حدیثی را که به حد تواتر رسیده باشد، متواتر گویند. حد تواتر چیست؟ هر حدیثی که در همه طبقات راویان (نسلهای روایتی وحدیثی)، راویانی متعدد - میان ۱۰ تا ۲۰ راوی - واز جاهای مختلف، داشته باشد، به طوری که نتوان آن راویان را، به تبانی وکذب، منسوب داشت، به حد تواتر رسیده است ومتواتر است.(۱۳۴) بدینگونه، تواتر را می توان، ثبوت وقطعی تعبیر کرد. وحدیث متواتر را می توان، حدیث ثابت وقطعی خواند، حدیثی که در هر نسل روایی وحدیثی، راویان بسیار داشته، ودر کتابهای بسیار روایت شده است، وبه وسیله محدثان ومشایخ روایت، سینه به سینه، وضبط به ضبط، نسلی به نسل دیگر رسیده است، وثبوت وصدور آن، پیامبر اکرم (علیه السلام)، یا ائمه طاهرین (علیهم السلام)، قطعی است.
۹ - اعتقاد به مهدی، اسلامی است نه مذهبی
با توجه به آنچه در این فصل - آغاز تا اینجا - گذشت، بخوبی آشکار می گردد، که موضوع مهدی، وانتظار، وظهور، موضوعاتی است اسلامی نه مذهبی. وبا در نظر گرفتن آنچه در فصل چهارم گذشت، باید گفت که اعتقاد به ظهور مصلح ومنجی، در آخرالزمان، اعتقادی است ملی(۱۳۵)، ونه فقط اسلامی، یعنی: اهل ملتها وادیان نیز بدان اعتراف داشته اند، ودر میان آنان، در روزگاران قدیم نیز، سخن موعود می رفته است.(۱۳۶)
وواقع این است که اسلامی بودن این مسئله، اصلی است روشن، وبسیار روشن. بنابراین، عقیده به مهدی (علیه السلام)، اختصاص به شیعه ندارد. پیروان دیگر مذاهب اسلامی نیز، در این اعتقاد وانتظار، با شیعه هماوایند. والبته چنین هم باید باشد، زیرا احادیثی که در کتابهای همه مسلمین، همه مذاهب، درباره مهدی، وشان ومقام وکار او، وغیبت وظهور او، وعلائم ظهور، آمده است احادیث نبوی است، ودر مقیاسی بسیار، ودر حد تواتر، روایت شده است. وحتی دیدیم که جماعتی از عالمان ومحدثان اهل سنت، کتابهای ویژه، درباره مهدی (علیه السلام) نوشته اند، ودر کتابهای خویش درباره خصوصیات مهدی، علائم ظهور، شمار اصحاب مهدی ونام آنان و... بحثهای سرشار کرده اند. علت این امر، که عالمان فرقه ها ومذاهب اسلامی، همه وهمه، به موضوع مهدی اینگونه توجه کرده اند، ودر این باره اینهمه نوشته اند، همان واقعیت است که بدان اشاره کردیم، یعنی: اینکه مهدی در اسلام، به وسیله خود پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) مطرح گشت وتعلیم داده شده است، مانند توحید، امامت، معاد، نماز، روزه، زکات، حج، جهاد، امر به معروف، نهی منکر، تولی، تبری، قبله، میقات،... ودیگر عقاید واصول واخلاق واحکام اسلامی. بنابراین، اعتقاد وتوجه به این امر، بر هر مسلمانی لازم است. وبرای همین است که گفته اند:
در مسائل نقلی، یعنی: مسائلی که فقط راه نقل (گفته خدا، پیامبر وامام) اثبات می شود، هیچ چیز وجود ندارد، که اعتقاد به آن، اعتقاد به ظهور مهدی (علیه السلام) اولی ولازمتر باشد، اگر نگوییم که اعتقاد به ظهور مهدی، پاره ای مسائل دینی نقلی دیگر اولی ولازمتر است. چرا؟ چون احادیث وبشارتهای که درباره ظهور مهدی آمده است، به حد تواتر رسیده است، با اینکه احادیث منقول درباره بسیاری اعتقادی مسلمین، به این حد نرسیده است، بلکه در پاره ای موارد، فقط یک حدیث وجود دارد، وبا این حال، مسلمانان آن امر را جزء امور مسلمه می دانند. با این حساب، مسلمانی که به آنچه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود وخبر داده است ایمان دارد، نمی توان به ظهور مهدی (علیه السلام) اعتقاد نداشته باشد، با وجود اینهمه احادیث نبوی وگفته های پیامبر اکرم، در این باره.(۱۳۷)
۱۰ - مذهب اعتراض، در نزد اهل سنت
اینها همه، که یاد شد، لزوم اعتقاد به مهدی، وانتظار، وظهور را بر هر مسلمان روشن می دارد. این احادیث ومدارک، وهمچنین آیاتی قرآن کریم - که به قول مفسران بزرگ اهل سنت نیز، درباره مهدی نازل گشته است - همه وهمه، روشن می دارد که انسان مسلمان که به قرآن کریم معتقد است، وآن کتاب را کتاب خدا می داند، وبه حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) معتقد است واو را پیامبر وفرستاده خدا می داند، وتعالیم او را تعالیم الاهی می شناسد، باید به مهدی وانتظار معتقد باشد:. به آداب انتظار عمل کند، وخویشتن را برای چنان ظهور عظیم، آماده سازد.
توجه وتامل، در اینهمه حدیث نبوی وهمچنین اقوال صحابه وتابعین، واینهمه راوی وسند، واینهمه کتاب وتالیف، واینهمه قول وتصریح، واینهمه محتوای غنی ومسلم، همچنین آیاتی چند از قرآن کریم (که در فصل هفتم وهشتم درباره آنها سخن خواهیم گفت)، ایجاب می کند، که سراسر جهان تسنن نیز پیرو مذاهب اعتراض باشند، ووجود این ولی بزرگ الاهی غافل نمانند، وهمه آنان از هر مذهب ودر هر کشور، دارای این جهانبینی اسلامی، یعنی: اعتقاد به ظهور مهدی، برای نابود کردن ظلم جهانی، باشند. ومانند شیعه (علاوه بر کوشش در راه تحقق عدل، ومبارزه با ظلم وظالم، وپشت کردن به حکومتهای ستمکار)، توجهات وتوسلاتی نیز، به ساحت اعلای آن امام، داشته باشند. اقتضای امر، این است که گفته شد. والبته چنین نیست که در سراسر جهان سنت، هیچکس به این امر توجه نداشته باشد. در همین عصر ما نیز، کسانی از برادران اهل قبله، در این باره کتاب نوشته اند. وپاره ای - با اینکه خود تعصب ورزانند - به وجود احادیث بسیار، درباره مهدی، واسلامی بودن این عقیده، تصریح کرده اند، مانند ابوالاعلی مودودی هندی(۱۳۸)، وعبدالرحمان بدوی مصری(۱۳۹)، نقل کردیم. این اظهارات خوشحال کننده است، زیرا حاکی از آن است که این تعلیم اسلامی ونبوی، نه تنها در میان عالمان ومحدثان اهل سنت، بلکه در میان توده های سنی نیز مورد توجه است وحضور اعتقادی دارد. در اینجا بد نیست که به سخنی دکتر طه حسین مصری اشاره کنیم. وی در کتاب الایام میگوید: مردم منتظر ظهور مسیح اند. او عقیده به انتظار را به عامه مردم نسبت می دهد، اما انتظار حضرت مسیح (علیه السلام). در اینجا، توجه به دو نکته لازم است:
۱ - اینکه در جامعه مصری، بویژه جامعه طرفدار طه حسین، در آن ایام، عقیده به ظهور، وانتظار ظهور، وجود داشته است.
۲ - اینکه این عقیده تحریف شده است، مهدی، به مسیح. ما، در اسلام، مسئله ای به نام ظهور مسیح وانتظار - ظهور مسیح، آنهم جدای ظهور مهدی نداریم. پس از اینکه حضرت مسیح (علیه السلام) آمده است، وشریعت خود را عرضه فرموده است، وسپس نیر اعظم اسلام تابیده است، ومحمد مصطفی (صلّی الله علیه وآله وسلم) آمده، وقرآن نازل گشته است، برای جامعه مسلمانان، چه انتظاری نسبت به آمدن دوباره حضرت مسیح می تواند وجود داشته باشد؟ در احادیث بسیاری، که هم از اهل سنت وهم از شیعه نقل کرده اند، رسیده است که پس از خروج مهدی (علیه السلام)، مسیح (علیه السلام) نیز می آید، ویصلی خلفه یعنی: در پشت سر مهدی نماز می گذارد وبه او اقتدا می کند، ودر کشتن دجال وسرکوب کردن غائله یهود، با مهدی همکاری می کند. شاید موضوع اینجا تحریف شده است، ومسئله به آن صورت مطرح گشته است، وگر نه فرود آمدن حضرت عیسای مسیح (علیه السلام) از آسمان، وحضور ایشان در میان مردمان جهان، در واقعه خروج مهدی خواهد بود، وخود یکی مسائل جنبی حضور کلی مهدویت قاهره است. در هر حال، توجه به موضوع مهدی، وانتظار، وظهور، بیشتر از همه، در نزد عالمان دینی بزرگ ومطلع، ومحدثان فاضل، ومولفان آگاه اهل سنت مطرح است. والبته جا داشت که آنان این مسئله اعتقادی واسلامی، وسیاسی واجتماعی واقدامی را، در میان توده های اهل سنت رواج بیشتر می دادند، وهمانگونه که در راه تالیف وتحقیق در این باره، وروایت کردن وضبط متون واحادیث آن: وتدوین اسناد این احادیث کوشیدند - که در خور تقدیر بسیار است - کوشش می کردند تا مذهب اعتراض، ودست رد گذاشتن به سینه حکمتهای جابر وطاغوتی، واندیشیدن به حکومت عدل وقسط الاهی، وآمادگی برای ظهور مصلح فاطمی، در توده های وسیع جهان تسنن، نیز حضور فعال داشته باشد، وتا این اعتقاد، چونان خونی زنده وهیجانی، برای مقابله با ستم وستمگری، در همه سرزمین های اسلامی، ودر میان همه اهل قبله، در حال دوران، وداغ وجوشان باشد. همچنین توجه وتوسل، به حقیقت اعلای ولایت الاهیه مهدویه، همواره، مددگار روح وجان، وروشن کننده عقل وروان، وپشتیبان دل وایمان آنان بگردد.

فصل ششم: در کتابهای مسلمین (۲)

۱ - در کتابهای شیعه
آفاق پهناور، وابعاد وسیع مسئله مهدی (علیه السلام) را، در فضاهای بیرون حوزه اعتقادی وفرهنگ تشیع باز نگریستیم: در دیانتها ونحله های قدیم، در آیین زردشتی، در آیین هندی، در آیین بودایی، در آیین یهود، در آیین مسیحیت... همچنین در قلمرو گسترده فرهنگ اسلامی اهل سنت، در کتابهای آنان، در کتابهای ویژه آنان، ودر سخنان عالمان آنان...
وبدینسان دیدیم که، اعتقاد به مهدی، در سرتاسر آفاق زمانی ومکانی اسلام، وتاریخ اسلام، وفرهنگ اسلام، ومبانی اعتقادی اسلام، ودر کتابها وتالیفها، ودر مسجدها، ومدرسه ها، ودر میان مشایخ واستادان حدیث، ودر مجالس روایت وضبط وتحمل حدیث، وهمچنین در تفسیرهای قرآن کریم(۱۴۰)، در همه جا وهمه جا، اصلی بوده است قطعی واسلامی. واین رو، در میان همه فرق اسلام مطرح بوده است، ومطرح هست.(۱۴۱) و- چنانکه گفتیم - هیچ اختصاصی به شیعه ندارد. آری این اعتقاد، هیچ اختصاصی به شیعه ندارد(۱۴۲) لیکن شیعه به آن اختصاص دارد. چرا؟ چون مهدی، فاطمی است، یعنی: فرزندان حضرت بانوی عظمی، صدیقه کبری، فاطمه زهرا - علیها السلام - است، همچنین پسر امام حسن عسگری (علیه السلام) است، یعنی: یازدهمین وصی وخلیفه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم)، ویازدهمین امام شیعه. ومهدی خود، دوازدهمین وصی وخلیفه پیامبر است، ودوازدهمین امام شیعه. به این ملاحظات است که شیعه، نسبت به مهدی (علیه السلام)، ویژگی داشته است ودارد. علاوه بر این، شیعه، بجز احادیث مبارک نبوی، ائمه طاهرین (علیهم السلام) نیز، احادیث بسیاری، درباره مهدی (علیه السلام) دارد...(۱۴۳)
بنابر آنچه یاد شد، بجاست اگر در فرهنگ پهناور تشیع، به کتابهای بسیاری بر بخوریم که در آنها سخن درباره مهدی ومسائل مهدی گفته اند، یا کتابهای بسیاری که ویژه مهدی واحوال مهدی (علیه السلام)، نوشته اند، بلکه بجاست اگر بگویند:
درباره وجود مهدی (علیه السلام) وظهور او، در آخرالزمان، کتابهای بسیار تالیف کرده اند، ورساله ها ومقاله های جامع فراوان نوشته اند. نوشتن در این باره، از زمان امام حسن عسگری (علیه السلام) شروع شده، وتا عصر حاضر ادامه یافته است. وکمتر کسی در میان عالمان شیعه یافت می شود، که در این باره کتابی ننوشته باشد، یا از مقاله ای ننگاشته، یا سخنی نگفته باشد...(۱۴۴)
۲ - انواع کتابها
در فصل پیشین - بخش ۲ - انواع کتابهای اهل سنت را، درباره مهدی (علیه السلام) بر شمردیم، وبه طور اجمال، ۱۲ عنوان را یاد کردیم. برای نشان دادن انواع کتابهای شیعه، در این باره، می توان همان عنوانها را در نظر گرفت. برای پرهیز تکرار ثبت دوباره آنها می گذریم، وفقط می افزاییم که - در اینجا - عنوانهای دیگری را بر آنچه یاد شد می توان افزود، جمله:
۱ - کتابهای ادعیه وزیارات.
۲ - کتابهای فلسفه تاریخ دینی.
۳ - کتابهای جامعه شناسی آینده.(۱۴۵)
۴ - کتابها ورساله های انقلابی، در ارتباط با مطرح ساختن مذهب اعتراض.
۳ - شماری از کتابها
کتابها ورساله های شیعه، درباره مهدی ومهدویت، تا حدود زیادی شناخته است، ودر دسترس. بسیاری عالمان ومحدثان ومحققان قرنهای گذشته، وهمچنین مردم این روزگار، در این باره، کتابها ورساله هایی تدوین کرده اند، ومقاله هایی نوشته اند. با اینکه نمی توان ارزش علمی ومحتوایی همه آنها را در یک رده دانست می گوییم: کوششهای آنان سپاس یافته باد!(۱۴۶)
در ۲۰ سال اخیر نیز، کار تالیف وپژوهش، درباره مهدی (علیه السلام) ومسائل مربوط به غیبت وانتظار، پی گرفته شده است. در این مقوله، صاحبنظران آگاه دست به کارهای ارجمند زده اند، ومسائل یاد شده را، در ارتباط با روح متحول زمان، وفرهنگ بشریت معاصر، مورد پژوهش قرار داده اند، وآن پژوهشها را عرضه کرده اند. باید اینگونه کتابها ومقاله ها، هم بیشتر تالیف ونوشته شود (البته به دست صاحبنظران آگاه ودرست اندیش، وزمانشناس، وخردمدار، وبا محتوای غنی ودر خور)، وهم بیشتر شناسانده وعرضه گردد.
اکنون، شماری چند کتابها وآثار شیعه را، در این باره، در پنج بخش، نام می بریم:
بخش اول: شماری از کتابها وآثار بزرگان تشیع، از گذشته تا حال:
۱ - اصول الکافی (کتاب الحجة) ثقه الاسلام کلینی.
۲ - اکمال الدین شیخ ابو جعفر صدوق.
۳ - الارشاد شیخ مفید بغدادی.
۴ - خمس رسائل فی اثبات الحجة شیخ مفید بغدادی.
۵ - الوجیزة فی الغیبة سید مرتضی علم الهدی.
۶ - الغیبة شیخ الطایفه طوسی.
۷ - البرهان علی صحه طول عمر الامام شیخ ابوالفتح کراچگی.
صاحب الزمان
۸ - الغیبة محمد بن ابراهیم نعمانی.
۹ - اعلام الوری امین الاسلام طبرسی.
۱۰ - الملاحم والفتن سید ابن طاووس (رضی الدین).
۱۱ - فصول نصیر یه (فصل امامت) خواجه نصیر طوسی.
۱۲ - وسیله الفوز والامان (قصیده) شیخ بهاء الدین عاملی.
۱۳ - المحجه فیما نزل فی القائم الحجه سید هاشم بحرانی.
۱۴ - بحار الانوار(۱۴۷) علامه مجلسی.
۱۵ - اثبات الهداه شیخ حر عاملی.
۱۶ - استقصاء الافحام میر حامد حسین هندی.
۱۷ - نجم الثاقب حاج میرزا حسین نوری.
۱۸ - الصحیفة المهدویة حاج شیخ فضل الله نوری.
۱۹ - کفایة الموحدین (جلد ۳)(۱۴۸) سید اسماعیل عقیلی طبرسی.
۲۰ - بیان الفرقان (جلد ۵) شیخ مجتبی قزوینی خراسانی.
بخش دوم: شماری دیگر از کتابها:
۱ - المهدی المنتظر والعقل شیخ محمد جواد مغنیه لبنانی
۲ - المهدی المنتظر بین التصور والتصدیق شیخ محمد حسن آل یاسین نجفی.
۳ - الی مشیخه الازهر شیخ عبدالله سبیتی لبنانی.
۴ - المصلح المنتظر شیخ محمد رضا شمس الدین.
۵ - مکیال المکارم سید محمد تقی موسوی اصفهانی.
۶ - قائم آل محمد ص وفلسفه غیبت حاج میرزا خلیل کمره ای.
۷ - موعودی که جهان در انتظار اوست حاج شیخ علی دوانی
۸ - نوید امن وامان شیخ لطف الله صافی گلپایگانی.
۹ - مهدی، موعود امم استاد محمد تقی شریعتی.
۱۰ - دادگستر جهان شیخ ابراهیم امینی اصفهانی.
۱۱ - جهانگشای عادل سید جمال الدین دین پرور.
۱۲ - آخرین تحول هیئت قائمیه - تهران.(۱۴۹)
بخش سوم: کتابهای که همه، یا بیشتر احادیث ومطالب آنها، از مدارک وکتب اهل سنت نقل شده است، وبر پایه اسناد وروایات ومدارک سنی، تالیف یافته است:
۱ - المهدی آیت الله صدر الدین صدر.
۲ - منتخب الاثر شیخ لطف الله صافی گلپایگانی.
۳ - المهدی الموعود المنتظر شیخ نجم الدین جعفر العسکری.
۴ - الامام الثانی عشر سید محمد سعید موسوی هندی.(۱۵۰)
۵ - المنتظر علی ضوء حقایق العامه محمد حسین الادیب عراقی.
بخش چهارم: کتابها ورساله هایی که بر پایه تحقیقات اجتماعی وسیاسی، وآگاهیهای زمانی، وروحیه های اصلاحی وانقلابی، تالیف یافته است:(۱۵۱)
۱ - آینده بشریت از نظر مکتب ما آیت الله سید محمود طالقانی.
۲ - قیام وانقلاب مهدی،از دیدگاه فلسفه تاریخ شیخ مرتضی مطهری.
۳ - انتظار مذهب اعتراض دکتر علی شریعتی.
۴ - فی انتظار الامام عبد الهادی الفضلی.
۵ - در فجر ساحل شیخ محمد حکیمی خراسانی.
بخش پنجم: کتابهای که بر پایه مدارک وکتابها وآثار پیش اسلام، وبشارتهای پیشینیان، گردآوری شده است:
۱ - بشارات عهدین دکتر محمد صادقی.
۲ - المصلح المنتظر فی احادیث الادیان محمد امین زین الدین عاملی.(۱۵۲)
۴ - تداوم وعد وموعود
در فصل چهارم، دیدیم که مسئله موعود، در تاریخ بشر، وتاریخ ادیان، سابقه ای بسیار کهن دارد، زیرا بسیار می شده است که پیامبر پیشین، برخی، آمدن دیگری را وعده می داده اند. این امر، در میان پیامبران بزرگ ومشهور بیشتر مشهود است. وطریق این وعده ها وبشارتها، در ذهنیت هر یک از امتها، موعودی مورد نظر، شکل می یافته است. در آیات کتاب مقدس - تا آنجا که تحریف نیافته است - این بشارتها دیده می شود. این مقوله یکی بشارتهای حضرت موسای کلیم (علیه السلام) است، که آمدن عیسای مسیح (علیه السلام) را بشارت داده بود. این رو، مردم سرزمین های جلیل ویهودا، همواره، در اشتیاق ظهور مسیح موعود بودند. عیسی در ۳۰ سالگی مبعوث به رسالت گشت، وبجز حضرت موسی، که قرن ها قبل، آمدن او را بشارت داده بود، حدود ۳ تا ۴ سال پیش بعثت او نیز، واعظی زاهد، نامش یوحنای معمدان، مردم را به ظهور مسیح موعود بشارت داد. وآنان را به توبه وتعمید، جهت آمادگی برای ظهور وی دعوت کرد. وبدینگونه، جنبشی در دره اردن ایجاد نمود.... پس، عیسای مسیح (علیه السلام)، خود موعود بود، موعود یهود وبنی اسرائیل...و با اینکه توده های مردم: منتظر آمدن او بودند، سردمداران دین یهود، با این انتظار مخالفت می کردند، وفریسیان وکاتبان، که پیشوایان دین یهود بودند، همکیشان پرحرارت خود را(در مسئله انتظار موعود) تحقیر می کردند، وخود را، فقط، حامی نص شریعت موسی می دانستند. وبدینگونه برای حفظ مقام وبهره وریهای خویش حق را نمی پذیرفتند.
حضرت عیسای مسیح (علیه السلام) نیز، آمدن پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) را بشارت داده بود. آمدن پیامبر ما را، پیامبران، وحکیمان، وآینده گویانی چند، بشارت داده بودند، آن جمله، از پیامبر بزرگ، حضرت مسیح. وبدینگونه پیروان شریعت مسیح نیز، منتظر موعود گشتند.
۵ - فارقلیط
فارقلیط (Paraqlit)، معرب کلمه یونانی پاراکلتوس (parakletos) است، وبه معنای تسلی دهنده، وشفیع، وراحت آور. عیسی به شاگردان خود وعده داده بود: که پدرش (یعنی آب(۱۵۳)، که اقنوم اول است)، تسلی دهنده دیگری می فرستد، که همواره با آنان خواهد بود، وهمه چیز را به آنان تعلیم خواهد داد (یوحنا ۱۴. ۱۶، ۲۶).(۱۵۴)
برخی مسیحیان می خواستند، این بشارت را، که ظهور حضرت محمد مصطفی (صلّی الله علیه وآله وسلم) را اعلام می دارد، حقیقت خود منحرف سازند، این بود که آن را به روح القدس تعبیر می کردند. اما در اخبار وآثار ودیگر کتب سماوی، از حضرت موسی وعیسی - علیهما السلام - محقق وثابت گردید که فارقلیط، به معنی تسلی دهنده، عبارت خاتم النبیین است. واین بشارت حجتی است بر نبوت آن حضرت.(۱۵۵)
در قرآن کریم نیز، از این بشارت عیسوی یاد گشته است - در سوره صف (۶۱)، آیه ۶. در این سوره، از پیامبر اکرم به نام احمد یاد شده است. گفته اند که فارقلیط به معنای احمد - ستاینده تر - (نیز) هست. مفسران قرآن، احمد را به معنای ستاینده تر گرفته اند، یا ستایش شده تر، یعنی کسی که همه بیشتر خداوند را ستایش کرده است، یا کسی که خود بیش همه، ستایش شده، ومحمود ومورد ستایش است. گفتیم که بعضی پیامبران پیشین، ظهور پیامبر ما را بشارت داده بودند. لیکن چون آخرین پیامبر، پیش از ظهور پیامبر اکرم، حضرت مسیح است، در قرآن کریم، مسیح ذکر شده است:
واذ قال عیسی بن مریم: یا بنی اسرائیل! انی رسول الله الیکم، مصدقا لما بین یدی من التواره، ومبشرا برسول،یأتی من بعدی ا اسمه احمد. فلما جاءهم بالبینات، قالوا: هذا سحر مبین.(۱۵۶)
- در نظر آر، هنگامی را که عیسای مریم گفت: ای اسرائیلیان من فرستاده خدایم. تورات را که موسی پیش من آورد قبول دارم. همچنین مژده می دهم که پس از من پیامبری بیاید، به نام احمد وچون این پیامبر (احمد) آمد، ودلایل آشکار آورد، نپذیرفتند، گفتند: اینها سحر است وجادو. این آیه مبارک، بصراحت وروشنی، وجود بشارت را در انجیل اعلام می کند. طبق این آیه مبارک، عیسی (علیه السلام) که حد وسط میان موسی (علیه السلام) ومحمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) است، از سویی نام تورات را بر زبان می آورد، واز سویی آمدن پیامبر اکرم را را با ذکر نام (احمد) بشارت می دهد. واگر چنین بشارتی، در کتب تحریف نیافته مسیحی نبود، نصارای معاصر پیامبر، که با وی درگیریهای شدید داشتند، می گفتند: این آیه درست نیست، وچنین اشارات وبشارتی در کتابهای ما نیست. لیکن چنین نکردند، چون میسور نبود. وهمواره راههای دیگر: به دشمنی ومعارضه با نجات دهنده پرداختند.(۱۵۷)
گفته اند: مانی مدعی بود که مسیح ثانی - یعنی همان فارقلیط - است، که مسیح ظهور او را وعده داده است. واو دیانت نجات بخش را به جهان آورده است.(۱۵۸) این سخن معلوم می شود، که مسئله موعودی که مسیح آمدن او را وعده داده بوده است، چنان - در آن روزگاران - مسلم بوده است که آن موعود را، مسیح ثانی می خوانده اند، وهمین مشهور ومسلم بودن: سبب می شده است، تا مانی به آن استناد وآن استفاده کند.
۶ - امام ابوالحسن الرضا (علیه السلام)، واستشهاد به انجیل
حضرت امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام) نیز، در مناطقی که با عالمان مسیحی روزگار خویش کرد، بر پایه استناد به انجیل - که در آن روزگار کمتر دستخوش تحریف شده بود، حافظانی نیز داشت(۱۵۹) - وجود بشارت به ظهور پیامبر اکرم وخبر آمدن او را، در دین عیسی وبه زبان وی، مدلل داشت.(۱۶۰) خوب است در اینجا این بشارت را بیاوریم. در ترجمه تفسیر طبری، شرح بشارت عیسای مسیح (علیه السلام)، با نثر زیبا وشیرین آن روزگار، چنین آمده است:
وعیسی - (علیه السلام) - از هجرت باز آمد، وخلقان را آیتها بنمود. ومرده را زنده گردانید. واز گل صورت مرغی بکرد، وبدان مرغ اندر دمید، وزنده گشت به فرمان خدای عزّ وجلّ، وبپرید. وخدای عزّ وجلّ او را انجیل فرستاد از آسمان. واهل بیت المقدس می گفتند که: او این همه، به جادوی، همی کند. پس عیسی را از ایشان اندوه آمد وبرخاست، وشهر بیرون آمد، وبر گروهی گازران(۱۶۱) که جامه همی شستند، بگذشت. ومرآن گازران را گفت که: من هجرت خواهم کرد، وبه نزدیک خدای عزّ وجلّ می روم، چنانکه پیغامبران دیگر کردند.
واز آن گازران، دوازده تن با او برفتند، وآن، حواریان بودند، وحواری، به - تازی، گازر باشد، لانه یحور الثیاب، یعنی که سپید کند جامه، چنانکه گفت عزّ وجلّ: کما قال عیسی بن مریم للحواریین: من انصاری الی الله، قال الحواریون: نحن انصار الله.... چنانکه گفت عیسی پسر مریم گازران را: کیست یاری ده من، سوی خدا (در راه خدای وحرکت به سوی خدای ونشر دین خدای) عزّ وجلّ؟ گفتند گازران: ماییم یاری دهنده تو سوی خدای، عزّ وجلّ.
پس چون این حواریون با او برفتند، خلقی نیز برو گرد آمدند، وبدان بیابان اندلس اندر شدند(۱۶۲)، ونانی وتوشه ای نداشتند، وخدای عزّ وجلّ، ایشان را خانی(۱۶۳) فرستاد. وایشان گفتند که: این جادو است که در بیابان چنین، خوانی چنین، پدیدار آورد. پس حق تعالی ایشان را مسخ گردانید، وصورت مردم بگردانید...
وعیسی - (علیه السلام) - از آن هجرت بازگشت، وخلقان را پیدا شد(۱۶۴)، که از او پیغامبر خدای است، وانجیل برایشان خواند، وخدای عزّ وجلّ، حدیث پیغامبر ما محمد - صلوات الله وسلامه علیه - اندر انجیل پیدا کرده بود.(۱۶۵) پس عیسی - (علیه السلام) - آن انجیل(۱۶۶) برخواند که: خدای عزّ وجلّ، مرا به سوی بنی اسرائیل فرستاده است به پیغامبری، وهمه پیغامبران که از پیش من بودند، همه راستگوی بودند، وآن کتابها که خدای عزّ وجلّ، بدیشان فرستاد، وشریعتها که بنهاد، از عهد آدم تا وقت موسی، همه راست است.
پس بشارت داد ایشان را که: پس از من پیغامبری بیرون آید عرب، نام او احمد. وچون بیرون آید مردمان او را جادو خوانند، واو را براست ندارند.(۱۶۷) وبه انجیل اندر همچنین پیدا کرده بود.(۱۶۸) وپس عیسی - (علیه السلام) - انجیل به دست از آن حواریان اوفتاد. واین قصه بگفته آمده است. پس چون پیغامبر ما بیرون آمد، نام پیغامبر ما از انجیل بگردانیدند، وبا آن جهودان یکی شدند وگفتند: آری، به انجیل اندر است که پیغامبری عرب بیرون آید، ولیکن این محمد نه آن پیغامبر است...(۱۶۹)
۷ - موعود آخرین
خوب، دیدیم که مسئله موعود، در کتابهای پیامبران، مطرح بوده است. این موعود، در مواردی پیامبر بعدی خود بوده است که پیامبران پیشین، بشارت ووعده ظهور او را می داده اند. پیامبر اسلام، خود، به عنوان پیامبر آخرالزمان، ونجات دهنده وشفیع وخاتم پیامبران وفارقلیط و... در نزد پیشینیان، موعود بوده است. بشارتهای بسیاری هست، که همه، درباره طلوع نیر اعظم اسلام، وظهور طلعت اقدس محمدی است.(۱۷۰)
لیکن، در سرتاسر بشارتها واشارتهای پیشینیان، که از پیامبران ودیگر دانایان وفرزانگان رسیده است، همواره، سخنانی درباره موعود آخرین وموعود آخرالزمان گفته شده است. این سخنان واشارات، واین وعده ها وبشارات - چنانکه در فصل چهارم، به اندکی آنها اشاره کردیم - همه وهمه، ناظر به قیام الاهی آخرالزمان، وحرکت بشری - جهانی مصلحی است که در پایان ادوار نبوات، ودر امتداد جریان دین اسلام، داخل اسلام، ظهور خواهد کرد. این است که هر گاه موعود گفته شود، منظور موعود نهایی ومنتظر آخرین است. این موعود - چنانکه گذشت - در دیانتهای قدیم تعبیرهای شده است، وهر کدام به عنوانی از او یاد کرده اند. همچنین نشانه ها وخصوصیاتی نیز، از او، وجد او، وآیین او، وعلائم ظهور ووقایع پس ظهور او، در آثار کهن آمده است. ودر دین اسلام، به صورت کاملاً مشخص، وبا نام ونشان معین، معرفی گشته است.
ذکر مشخصات
موعودی که از روزگاران قدیم مطرح بوده است، هنگامی که به اسلام می رسد، کیفیتی خاص پیدا می کند. توضیح مطلب چنان است که در جایی دیگر نوشته ام: بشارتی که در آثار پیش اسلام هست، دو نوع است، بشارت مربوط به آمدن پیامبر اسلام، وبشارت مربوط به خروج موعود در آخرالزمان یعنی مهدی (علیه السلام). داستان این چنین است تا می رسیم به اسلام. در اسلام مسئله مهدی، با مشخصات کامل بیان شده است. زیرا که اسلام آخرین دین آسمانی است، وآن موعود بزرگ ونهایی اسلام است، از این رو لازم بوده است در این آیین آخرین ودین واپسین، خصوصیات وی ذکر شود، وبه اشارات وبشارات پیشینیان بسنده نگردد. این است که در اسلام خصوصیات مهدی تعیین شده است: از شمایل، پدر، مادر، سلسله نسبت تا پیامبری، چگونگی ظهور، چگونگی تشکیل حکومت الاهی، عدالت آفاقی، تربیت انفسی، وجریان قضاوت، ومسائل کار واقتصاد زمان مهدی، همه وهمه، در مآخذ اسلامی، اعم از سنی وشیعه، آمده است.

بنابراین، به دلایلی که در زیر یاد می شود، بایست مشخصات دقیق مهدی، در اسلام، ذکر می گذشت:
۱ - چون اسلام آخرین دین آسمانی است، باید در آن، همه حقایق وواقعیات، وهمه حوادث مهمی که پیش از قیام قیامت، در رابطه با دین وهدایت، اتفاق می افتد بیان شود. وچون مهدی وظهور او، یکی از حقایق بزرگ وواقعیت مهم است، لازم است در دین آخرین، همه چیز درباره او گفته شود.
۲ - چون مهدی، امت اسلام است، وفرزندان پیامبر اسلام، ودوازدهمین وصی پیامبر است، بطبع، باید اوصاف وخصوصیات او، همه، به وسیله خود پیامبر ویازده وصی پیش از مهدی، در مناسبتهای مختلف، یاد شود.
۳ - چون ظهور مهدی، در امتداد دوره اسلام خواهد بود، واین امت اسلامند که به عنوان پیروان آخرین دین آسمانی، وشریعت خاتم، ودین حق، در جهان زندگی می کنند، وسرانجام، ظهور مهدی را درک خواهند کرد، باید از موعود، شناختی دقیق ودرست داشته باشند، تا همواره منتظر او باشند، وشرایط انتظار را رعایت کنند، واو را به هنگام ظهور بشناسند، وبه او بپیوندد، وبا او بیعت کنند، واو را یاری رسانند، ودین حق را، به رهبری او، در سراسر جهان نشر دهند.
۴ - چون پس از ظهور اسلام، دوره های زمانی، رو به دوره آخرالزمان می رود، واندک اندک روزگار ظهور موعود آخرین فرا می رسد، همواره ممکن است کسانی در مقام مدعی بر آیند، وخود را موعود بخوانند - چنانکه بسیار شده است - پس بایستی خصوصیات موعود، بدرستی ذکر شده باشد، تا مردم بیدار وآگاه باشند، وگول هر مدعی را نخورند، وتا عمر بشریت، فدای هواهای هواپرستان ودینسازان نگردد.
۵ - چون امت اسلام، پس از گذشت دو قرن ونیم ظهور اسلام، در عصر غیبت قرار می گیرد، ومهدی موعود، امام غایب مسلمین است وولی خدا وصاحب ولایت وتصرف است، وتوجه به او وسیله تقرب به درگاه خدا، وحصول کمال ومعرفت است، واز سویی برای او غیبتی در پیش می آید، باید با ذکر خصوصیات شناسانده شود، تا مردمان نسبت به او معرفت داشته باشند، فرج او را از خدا بخواهند، وتوجه وتوسل به او، وفیض طلبی، وبهروری معنوی او، غافل وبی نصیب نمانند.
اینها پاره ای از مسائلی است که ایجاب می کرد تا خصوصیات مهدی (علیه السلام)، در اسلام ذکر شود. وهمینگونه هم شده است، ودر دهها ودهها کتاب، این خصوصیات بازگو گشته است. ویک سلسله علائم ونشانه ها، به نام علائم الظهور، معرفی شده است. همچنین به حوادث بزرگ، وآشوبها وجنگها وآزمایشهایی که پیش ظهور ونزدیک ظهور، به وقوع می پیوندد اشاره رفته است. واین اطلاعات، در کتابهای الملاحم والفتن، ودیگر مدارک مربوط، گرد آوری شده است.
۹ - از کتاب بیان الفرقان
استاد معارف حقه، والاهیات قرآنی، حضرت شیخ مصطفی قزوینی خراسانی (در گذشته ۱۳۸۶ ه.ق)، در کتاب ارجمند بیان الفرقان، جلد پنجم، مسائل ومباحثی چند، درباره غیبت امام عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف - آورده است. جمله مباحث ارزنده ای که در خلال فصلهای آخرین این کتاب (بخشغیبت)، مورد اشاره وطرح قرار گرفته است، اینهاست:
۱ - بیان فرق میان فرج جزئی، وفرج کلی.
۲ - بیان فرق میان علائم متصل به ظهور، وعلائم غیر متصل.
۳ - بیان فرق میان علائم حتمی، وعلائم غیر حتمی.
۴ - بیان فرق میان علائم ظهور، وعلائم رستاخیز (اشراط ساعت).
۵ - رد هر گونه توقیت (تعیین وقت) اگر چه بر اساس علوم غریبه.
۶ - عدم منافات میان غیبت کبری، وامکان رویت برای کسانی چند.
خلاصه توضیحات استاد بزرگ، درباره مسائل یاد شده در بالا، این است:
مسئله اول
پاره ای از احادیث، که فرج را در زمانهای نزدیک (مثلا: تا ۱۴۰ سال) بیان کرده است، یا سقوط بنی امیه وامثال آن را مقدمه فرج دانسته است، ناظر به فرج جزئی است، یعنی: پیش آمدن گشایشی برای شیعه، تا فشارها، زندانها، شکنجه ها وتعقیبها - برای مدتی - آسوده شوند. اینگونه روایات ناظر به فرج کلی وجهانی نیست، زیرا برای فرج کلی، به هیچ وجه تعیین وقت نشده است.
مسئله دوم
از علائم ظهور، که در احادیث ذکر شده است، پاره ای علائمی است که وقوع آنها به زمان ظهور وظهور فاصله بسیار کمی دارد، وپاره ای علائمی است که در طول زمان غیبت واقع می شود، وهر چه زمان بگذرد وزمان ظهور نزدیکتر شود، اما متصل به ظهور نیست. مثلا، اگر سقوط خلافت عباسی جزء علائم بشمار آید، ومراد همان سقوط خلاف خلاف بغداد، به سال ۶۵۶ هجری قمری باشد، از علائم غیر متصل است. یعنی: ائمه طاهرین (علیهم السلام)، سالها وقرنها پیش، به هنگام اوج قدرت وحشمت عباسیان، خبر دادند که این خلافت عظیم وامپراطوری بزرگ نیز، در طول - تاریخ، وپیش از قیام قائم (علیه السلام)، سقوط خواهد کرد، واز جمله وقایعی که پیش ظهور مهدی اتفاق خواهد افتاد، سقوط این خلافت است. پس این واقعه جزء علائم متصل نبوده است.
مسئله سوم
پاره ای از علائم ظهور، علائم حتمی است، که بدون وقوع آنها ظهوری نیست، وپیش از وقوع آنها هر کس هر چه ادعا کند یاوه است، وقبول هر ادعایی سادگی وسفاهت است. وبرخی علائم غیر حتمی است، یعنی ممکن است واقع بشود وممکن است واقع نشود. پنج علامت است که در احادیث، حتمی شمرده شده است:
۱ - خروج یمانی (سرداری یمن).
۲ - قتل نفس زکیه (سید حسن)، میان رکن ومقام (در کعبه معظمه).
۳ - خسف در بیداء (نابود شدن لشکری وفرو رفتن آن، در زمین، در جایی به نام بیداء، میان مکه ومدینه).
۴ - خروج سفیانی (قیام ولشکر کشی مردی که نسبت او به اولاد ابوسفیان می رسد).
۵ - صیحه آسمانی (شنیده شدن فریادی از فضا).
استاد بزرگوار، خود اینچنین می فرماید:
از روایات این باب، کاملاً استفاده می شود، که یک قسمت علائم، علائم حتمیه است. ومسلماً خروج سفیانی، وصیحه آسمانی، از علامات حتمیه است. ودر بعضی از روایات، پنج امر شمرده شده: خروج یمانی، وقتل سید حسنی میان رکن ومقام، وخسف در بیداء، وخروج سفیانی، وصیحه آسمانی. آنچه بیان کردیم می توانیم نتیجه بزرگی بگیریم، که شک وشبهه در آن نیست. وآن نتیجه این است که قبل ظهور این علائم حتمیه - با قطع نظر ادله وبراهین دیگر - ادعای مهدویت، هر که باشد، باطل است، وقابل استماع نیست.(۱۷۱)
مسئله چهارم
پاره ای از علائم، که در احادیث مربوط به آخرالزمان، واخبار ملاحم وفتن(۱۷۲) آمده است، جزء علائم قیامت وشروط برپا شدن رستاخیز (اشراط الساعه) است ومربوط به ظهور نیست:
در این دو روایت(۱۷۳)، دجال علائم ظهور ذکر شده است. در روایات زیادی، دجال از علائم قیامت ذکر شده است. گویا ذکر سفیانی - که مسلم علائم ظهور است - با دجال، که از علائم قیامت است، خلط شده است.(۱۷۴)
مسئله پنجم
هر گونه وقتگویی ووقتگذاری، برای ظهور حضرت بقیه الله (علیه السلام)، خلاف احادیث بسیار است. ائمه طاهرین: علم به وقت ظهور را، مانند علم ساعت (علم به زمان وقوع قیامت)، خاص خداوند دانسته اند، ووقتگذاران ووقتگویان را تکذیب کرده اند. نه برای مدت معینی ذکر فرموده اند، ونه برای هنگام ظهور، وقت تعیین کرده اند. فقط علائمی ذکر شده است که باید همه متوجه آن علائم ووقوع آنها باشند، وبه وقتگویان توجه نکنند. زیرا که وقتگویان از پیش خود چیزی می گویند...و این ربطی به اراده خدا، وحکمت غیبت، ومدت آن وزمان ظهور، ندارد:
از روایات وبیانات گذشته روشن شد، که عمر مبارک حضرت (حجت بن الحسن (علیه السلام)) طولانی است، ومدتی، برای غیبت آن حضرت، ووقتی برای ظهورش معین نشده است. بلکه جدا تعیین وقت معین، منع ونهی شده، پس تعیین وقت ظهور، از بعضی دراویش یا مدعیان علوم غریبه، مخالف با دستورات وروایات است.(۱۷۵)
در اینجا یاد می کنیم که - چنانکه بزرگان گفته اند - مردمان همواره باید به یاد حجت الاهی، وربانی آیات خدا، حضرت بقیه الله (علیه السلام) باشند. وبرای آن امام، وبرای نزدیک شدن فرج وظهور او دعا کنند. همیشه باید ظهور او را از خدا بخواهند. جای هیچ ناامیدی نیست. هر لحظه ممکن است، مقدمات قریبه این امر، واقع گردد، وفرج برسد، وامام ظاهر شود. این است که باید همواره به یاد آن امام بود، ودل را به یاد او قوی داشت، ورسیدن او را از خدا طلب کرد.
وهمین است که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرموده است:
هنگامی که حجت خدا، در میان مردم نباشد، مردم به خدا نزدیکترند، وخدا مردم خوشنودتر است. زیرا با اینکه حجت خدا نیست، وجای او را نمی دانند، باز باور دارند که حجت خدا هست، وپیمان خدایی استوار است. در چنین روزگاری (روزگار غیبت)، هر صبح وهر شام منتظر فرج باشید. چون به هنگامی که حجت غایب باشد، خشم خدا بر دشمنان خود بیشتر است (پس ممکن است به هر هنگام او را، برای نابودی دشمنان برساند). وخدا می دانست که اولیاء ومومنین، درباره حجت او (اگر چه غایب باشد وغیبت آن طولانی گردد) شک نمی کنند، یک چشم به هم زدن، حجت خود را غایب نمی داشت...(۱۷۶)
توضیح:
منظور امام (علیه السلام)، از این سخن که فرمود:...هر صبح وشام منتظر فرج باشید!، این است که در چنان اوضاع واحوالی، همواره، در انتظار وقوع واقعه باشید، از طریق پدیدار شدن علائم حتمی آن. پس انتظار فرج، در هر صبح وشام، با لزوم پدیدار شدن علائم حتمی منافاتی ندارد. منتظر فرج باشید، یعنی: منتظر علائم حتمی باشید، وسپس ظهور وفرج کلی. زیرا که پیدا شدن نخستین علامت از علائم حتمی - که پیاپی خواهد بود - تا رسیدن اصل فرج وبیرون آمدن امام (علیه السلام)، فاصله ای چندان نیست. درباره قتل نفس زکیه، شیخ مفید، حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود:
فاصله قتل نفس زکیه، وقیام قائم، بیش از ۱۵ شب نخواهد بود(۱۷۷)
البته، فاصله پاره ای علائم حتمی، با ظهور، از ۱۵ شب بیشتر است، اما چندان زیاد نیست، حدود چند ماه...چنانکه برخی احادیث فهمیده می شود.
مسئله ششم
بزرگان دین گفته اند که در زمان غیبت کبری، کسان بسیاری به دیدار امام غایب (علیه السلام) نایل شده اند. شیخ استاد، در این باره، حدیثی از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) نقل کرده است، وسپس توضیحی افزوده است. اینک، خلاصه ترجمه حدیث وتوضیح استاد، در این مقوله:
برادران یوسف (علیه السلام)، صاحبان عقل وخرد، واولاد پیغمبر بودند، بر حضرت یوسف (علیه السلام) وارد شدند، وبا او سخن گفتند، ومعامله وتجارت نمودند، وبا هم برادر بودند، ویوسف را نشناختند، تا اینکه خود را معرفی کرد وفرمود: من یوسف هستم. پس آنگاه او را شناخته اند. آیا مردمی متحیر انکار می کنند که خداوند اراده کند تا حجت خود را از انظار مستور نماید. یوسف (علیه السلام) مالک مصر بود، وبین او وپدرش هیجده روز فاصله بود، اگر خدا می خواست جای یوسف را به پدرش نشان دهد، نشان می داد. پس چگونه انکار می کنند که خداوند رفتاری که با یوسف کرد با حجت خود بکند؟ چه مانعی دارد که صاحب امر...در بین مردم باشد، ودر بازارهای آنان راه رود، وروی فرش آنان پا بگذارد، ودر عین حال، مردم او را نشناسند، تا وقتی که خدا اذن دهد که خود را معرفی کند، چنانکه به یوسف اذن داده شد، وقتی برادرانش گفتند: تو خود همان یوسفی؟
گفت: آری منم یوسف.
این روایت صریح است در اینکه وجود مبارک ولی عصر - (علیه السلام) - با اینکه در بین مردم است، مردم او را نمی شناسند، منافات ندارند. زیرا مقصود این است که در عین حالی که آن حضرت در بین مردم می باشد، عموم مردم او را نمی شناسند. پس بین این روایات: ودیدن عده قلیلی امام را، بنا به مصالح وجهاتی، منافات نخواهد بود.(۱۷۸)
۱۰ - در آیینه زمان
می توان گفت، بسیاری از علائم آخرالزمان که در احادیث ذکر شده است، اکنون سالهاست که پدیدار گشته است، وهمواره پدیدار می گردد. این علائم وپیشگوییهای عجیب وصحیح، بسیاری، درباره حوادث واحوالی است که در بستر زمان، از مدتها پیش از ظهور، به پدیدار گشتن آغاز می کند، وهر یکی پس از دیگری، وبا زمینه ای، تحقق می یابد. تامل در اینگونه احادیث، که درباره آخرالزمان واحوال مردمان، در چنین روزگارانی، یعنی: روزگاران پیش ظهور، رسیده است (بویژه احادیث مفصل)، ودر کتابهای حدیث ثبت است، اموری عظیم را آشکار می سازد. مقصود احادیثی است از این نمونه:
۱ - احادیث معروف سلمان فارسی، از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم)، که دست در حلقه کعبه زد وفرمود،(۱۷۹)
۲ - حدیث انس بن مالک، از امیر المومنین (علیه السلام)، در براثا،(۱۸۰)
۳ - حدیث حمران بن اعین، از امام جعفر صادق (علیه السلام).(۱۸۱)
در این احادیث، احوال آخرالزمان وچگونه شدن مردمان، از قرنها پیش، چنان به روشنی ووضوح شرح داده شده است، که گویی گویندگان این سخنان، آینده را، در آینه ای بسیار صاف وروشن می دیده اند: چگونگی حالات مردم، اخلاق ومعاشرت، گناه وتباهی، پوشش وسلوک، وضع مردان وزنان وکودکان، زندگی ووسایل وارتباطات، وضع تبلیغ ومطبوعات، حکومتها ونظامها، ودهها مسئله دیگر. واین امور، که می توان آنها را از علائم عامه ظهور به شمار داشت، بسیاری - در این ۵۰ سال اخیر - به وقوع پیوسته است...و وقوع همین وقایع، انسان بصیر را، نسبت به دیگر علائم وحوادث هشیار می کند، ومومن می سازد، واو را به مراقبت وپرهیز می خواند، وبه آمادگی وتوجه سوق می دهد.
۱۱ - سرعت وفراگیری
در شخصیت مهدی (علیه السلام) در مرحله ظهور، دو قید مندرج است که لازمه جدایی - ناپذیر ظهور است. با توجه به این دو قید می توان رسوایی هر مدعی را دانست. این دو قید عبارت است از: فوریت وعمومیت، سرعت وفراگیری. یعنی: ظهور مهدی واقعی، مستلزم عمومیت پیدا کردن حکومت توحید است در سراسر جهان، آنهم در زمانی بسیار کوتاه. در غیر این صورت، خاصه ذاتی مهدی، منتفی خواهد بود.
پس با توجه به این دو اصل مسلم - که در احادیث بسیار گفته شده است - اگر ببینیم بعد ادعای مدعیان، هنوز جهان دچار حکومتهای متعدد، ونظامهای فاسد وتباهی وظلم وگناه وتاریکی بسیار است، می دانیم که هنوز مهدی ظهور نکرده است. این چه مهدیهایی هستند که آمده اند ونابود شده اند، وجهان هنوز مالامال ستم واجحاف، وتجاوز وانحراف، وکفر وجهل، وگمراهی وانحطاط است؟! مهدی، برای این نیست که بیاید ودعوتی را نشر دهد وفرقه تازه ای بسازد وبر تشتت اقوام ومشکلات بشری چیز دیگری بیفزاید.
مهدی، بقیه الله است، وذخیره الاهی است. مهدی، مظهر یا منتقم، ویا عدل یا حکیم است. او برای نجات بشریت ذخیره شده است. او ذخیره شده است که چون بیاید، انسانیت را از همه دردها ورنجها، جهلها وپستیها، ستمها ومحرومیتها رهایی بخشد...
مهدی، پس از آزمایشهای خدای از بشر - آزمایشهای اعصاری واقوامی، نسلی وعصری، فردی وجمعی، اعتقادی وعملی - در هنگام مقدر، به امر خدا ظاهر می گردد، وخود را به مردمان می شناساند، وقاطع وسریع، جهان را (به تأیید غیبی، وبه کمک نیروی انسانی یاران واصحاب خود، وکسانی که به او بپیوندند، ودیگر نیروهای ناشناخته)، به صورت جهان خدایی در می آورد این است فلسفه اعلای غیبت وظهور مهدی (علیه السلام). وبا توجه به همین عمق جوهری شخصیت مهدی، ودو نشانه اقدامی ظهور او (سرعت وفراگیری) است، که شیعه اثنا عشری آگاه ومومن، از دام همه مدعیان ودکه داران ومسلک سازان واستعمار گران وخیانت پیشگان وتشتت آفرینان رسته است، وهر ضلال وانحرافی جسته است، وهمواره منتظر ظهور طلعت رشیده، ودولت کریمه است.
۱۲ - طلوع خورشید مغرب
در علائم ظهور، از جمله، سخن طلوع خورشید از مغرب رفته است. در برخی احادیث، این امر، اینگونه بیان شده است:
خورشید به هنگام ظهر، در آسمان راکد می شود (آسمان بسختی تیره گردد، وخورشید ناپدید شود، چنانکه گویی غروب کرده است)، وساعتی چند، تا به هنگام عصر پیدا نباشد، آنگاه (مه به جانب مغرب رسیده باشد)، مغرب ظاهر گردد.(۱۸۲)
از این بیان، چنان معلوم می گردد، که با تیره شدن آسمان، ورکود(۱۸۳) وتار - شدن خورشید وناپدید شدن آن، به هنگام ظهر، وطول کشیدن این حال تا نزدیک غروب، وسپس پیدا شدن آن در مغرب، چنان به نظرها می آید که خورشید، پس از آنکه به هنگام ظهر در وسط آسمان ناپدید گشته است، به هنگام غروب، از مغرب طلوع کرده است.
در برخی از روایات این مطلب نیز آمده است که: آیات ونشانه ای، وسیمایی، در خورشید پدیدار گردد. ودر برخی آثار رسیده است که مهدی، خود، همان خورشیدی است که از مغرب (محل غروب کردن) خویش طلوع خواه کرد - وهو الشمس الطالعه من مغربها(۱۸۴).

فصل هفتم: در قرآن کریم

۱ - مهدی در قرآن
آشکار شد که موضوع مهدی، انتظار، وظهور، سراسر کتابهای ومدارک مذاهب اسلامی را فرا گرفته است. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم)، خود آن را تعلیم داده است. علی ابن ابیطالب (علیه السلام) ودیگر امامان، همواره، درباره آن سخن گفته اند، ودرباره خصوصیات موعود وظهور، وانتظار منتظران، دقایقی بسیار مطرح ساخته اند. علما وبزرگان فرق اسلام، در سرتاسر تاریخ اسلام، ودر سرتاسر جهان اسلام، در این باره فصلها نوشته اند وکتابها نگاشته اند.
با این حساب، آیا شدنی است که موضوعی اینچنین، در کتاب الاهی ریشه هایی نداشته باشد؟! موضوعی به این مهمی، که خود پیامبر تعلیم داده، وآنهمه درباره آن سخن گفته است، وسپس علی ودیگر امامان، آنهمه در آن باره بیانها وسخنها رسیده است، بیقین ریشه هایی قرآنی دارد، وآیاتی چند، ومربوط به آن، فرود آمده است...
در قرآن کریم، درباره مسائل آینده دوران، وحوادث آخرالزمان، واستیلای خوبی وخوبان بر جهان، وحکومت یافتن صالحان - گاه باشاره، وگاه بتصریح - سخن گفته شده است. اینگونه آیات را مفسران اسلامی، طبق مدارک حدیثی وتفسیری، مربوط به مهدی وظهور آخرالزمان دانسته اند. آیات دیگری، در قرآن کریم هست، که به جنبه حضور ولایتی مهدی (علیه السلام)، اشاره - بلکه در این باره صراحت - دارد: که در فصل بعد، یاد می کنیم. اینک ۱۰ آیه، از آیاتی که راجع به مهدی است، وآخرالزمان، وظهور طلعت رشیده، ودولت کریمه:
آیه اول: ولقد کتبنا فی الزبور، من بعد الذکر، ان الارض یرثها عبادی الصالحون(۱۸۵)
- مادر زبور داود، از پس ذکر (تورات)، نوشته ایم که سرانجام، زمین را بندگان شایسته ما میراث برند وصاحب شوند.
امام محمد باقر (علیه السلام) فرمودند:
این بندگان شایسته که وارثان زمین شوند،اصحاب مهدی هستند، در آخرالزمان.
شیخ طبرسی، پس از نقل این حدیث، می گوید:
حدیثی که شیعه وسنی، از پیامبر روایت کرده اند، بر گفته امام باقر دلالت دارد. حدیث این است اگر عمر دنیا باقی نماند مگر یک روز خداوند همان یک روز را آن قدر دراز کند تا مردی صالح، از اهل بیت من برانگیزد واو جهان را همانگونه که از جور لبریز ستم لبریز شده باشد، از داد ودادگری لبریز سازد. وامام ابوبکر احمد بن حسین بیهقی در کتاب البعث والنشور، اخبار بسیاری در این باره آورده است وآن اخبار را، نواسه او، ابوالحسن عبیدالله بن محمد بن احمد، در سال ۵۱۸، برای ما روایت کرد.(۱۸۶)
در تفسیر علی بن ابراهیم، درباره این آیه، آمده است:
مادر زبور، پس از ذکر نوشتیم...همه کتابهای آسمانی ذکر نامیده می شود. ان الارض یرثها عبادی الصالحون، یعنی قائم واصحاب او. (این مطلب در زبور آمده است زیرا که) در زبور وقایع وکشتارهای عظیم آمده است، وهم حمد خداوند وتمجید ذات او، وهم دعا ونیایش.(۱۸۷)
آیه دوم: ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض: ونجعلهم ائمه، ونجعلهم الوارثین(۱۸۸)
- ما می خواهیم تا به مستضعفان زمین نیکی کنیم، یعنی: آنان را پیشوایان سازیم ومیراث بران زمین.
این آیه نیز طبق پاره ای سخنان امام علی بن ابیطالب (علیه السلام) در نهج البلاغه وروایاتی دیگر امامان به گونه ای ناظر به مستضعفان محروم وپیروان راه حق است که سرانجام، جهان آن شایستگان ایشان خواهد شد. واین امر، در زمان ظهور حجت بالغه است؛ چنانکه شیخ بزرگوار ابو جعفر صدوق، در امالی روایت کرده است که علی (علیه السلام) فرمود: این آیه مربوط به ماست.(۱۸۹)
آیه سوم: یا ایها الذین امنوا من یرتد منکم عن دینه، فسوف یاتی الله بقوم، یحبهم ویحبونه اذله علی المومنین، أعزه علی الکافرین، یجاهدون فی سبیل الله، ولا یخافون لومة لائم...
- ای مومنان! هر کس از شما از دین خویش بگردد (زیانی به دین خدا نخواهد رساند، زیرا که خداوند دین خود را بی یاور نخواهد گذاشت، بلکه) او مردمی پدید خواهد آورد، که ایشان را دوست دارند وایشان او را دوست می دارند، آن مردم، با مومنان خوشرفتار ونرمخو خواهند بود، وبا کافران سختگیر وبی گذشت، وآنان همواره می کوشند ودر راه خدا جهاد می کنند، وسرزنش هیچ سرزنشگری باکی نخواهند داشت....
در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است:
...این آیه، درباره قائم واصحاب او نازل شده است، همانان که در راه خدا جهاد کنند، وهیچ چیز پروا ندارند.(۱۹۰)
آیه چهارم: وعد الله الذین امنوا منکم وعملوا الصالحات، لیستخلفنهم فی الارض، کما استخلف الذین من قبلهم، ولیمکنن لهم دینهم، الذی ارتضی لهم، ولیبد لنهم من بعد خوفهم امناً...(۱۹۱)
- خداوند، آنان را که گرویدند از شما ونیکیها کردند، وعده داد که بیقین ایشان را خلیفه کند در زمین - چنانکه آنان که پیش بودند خلیفه ساخت - ودینشان را باز بگستراند، آن دین که بپسندید برای آنان، وهم آنان را از پس بیمی که دارند، بی بیمی دهد وایمنی....
شیخ طبرسی می گوید:
از امامان اهل بیت روایت شده است که این آیه، درباره مهدی آل محمد (صل علی علیه وآله وسلم) است. شیخ ابوالنضر عیاشی، با اسناد خود، حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) روایت کرده است که این آیه را خواند وفرمود: اینان به خدا سوگند شیعه ما هستند. خدا این کار را در حق آنان به دست مردی ما خواهد کرد. واین مرد مهدی این امت است. وهمان کسی است که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرموده است: اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، خدا همان یک روز را چنان دراز کند تا مردی از خاندان من حاکم جهان گردد. اسم آن مرد اسم من (محمد) است. او زمین را از عدل وقسط لبریز سازد، همانگونه که ظلم وجور لبریز شده باشد، وچنین مطلبی، درباره این آیه، اما. از محمد باقر (علیه السلام) وامام جعفر صادق (علیه السلام) نیز روایت شده است.
امین الاسلام، شیخ ابوعلی طبرسی، سپس سخن خویش را، درباره این آیه، به اینگونه به پایان می برد:
چون گسترش دین، در سراسر زمین، وجهانگیر شدن آیین، گذشته تاکنون پدیدار نگشته است، پس بیقین این امر در آینده خواهد بود. چه این جهانگیری دین وآیین، وعده ای خدایی است - طبق آیه - ووعده خدایی خلف بردار نیست وخلف نخواهد گشت.(۱۹۲)
آیه پنجم: هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق، لیظهره علی الدین کله، ولو کره المشرکون(۱۹۳)
- او آن خداست که رسول خویش را بفرستاد، به ودین راست، تا آن دین را پیروز گرداند بر همه دینهای دیگر، هر چند بر مشرکان دشوار آید.
رشید الدین میبدی، در تفسیر کشف الاسرار، در شرح این آیه گوید:
رسول، در این آیه، محمد است، وهدی وهدایت، قرآن وایمان است. ودین حق، اسلام است. خدا این دین را بر دیگران ادیان برتری دهد، چنانکه دینی نماند مگر اینکه اسلام بر آن غالب آید. واین امر، بعد از این خواهد شد، وهنوز نشده است. وقیامت نخواهد آمد مگر اینکه این کار بشود. ابوسعید (خذری) روایت کرده است که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) بلایی یاد فرمود که به این امت رسد، تا بدانجا که بسیاری ظلم وستم، کس برای خویش پناهی نیابد. چون چنین شود، خداوند مردی از خاندان مرا برانگیزد، وبه دست او زمین را از عدل وقسط بیا کند، آنسان که ستم آکنده باشد. همه ساکنان آسمان، وهمه ساکنان زمین، از او خرسند باشند. در روزگار او، قطره بارانی در آسمان نباشد، مگر اینکه بر زمین فرود بارد، وگیاهی در زمین نباشد، مگر اینکه بروید. چنان روزگاری خوش وبابرکت پدید آید، که کسان آرزو کنند کاش مردگانشان زنده شوند، وبه این جهان بازگردند...(۱۹۴)
آیه ششم: ... لهم فی الدنیا خزی، ولهم فی الاخره عذاب عظیم(۱۹۵)
- برای ایشان است، در این جهان، خواری، ودر آن جهان، عذابی بزرگ.
رشید الدین میبدی، در شرح این قسمت از آیه، گوید:
ترسایان راست در این جهان رسوایی وخواری وننگ، اگر ذمی بود گزیت، واگر حربی بود قتل، ودر آن جهان عذاب مهین جاودان در آتش. مقاتل وکلبی گفتند: لهم فی الدنیا خزی فتح قسطنطنیه وعموریه ورومیه است، حصارها ونشستگاه ایشان، که در آن استیصال ایشان است وتبتر نظام دولت ایشان. مصطفی (علیه السلام) گفت: الملحمه العظمی فتح قسطنطنیه، وخروج الدجال، فی سبعه اشهر (یعنی: واقعه وکشتار بزرگ، فتح قسطنطنیه است وخروج دجال که خلال هفت ماه پدید آید). سدی گفت: خزی ایشان در دنیا آن است که مهدی بیرون آید، وقسطنطنیه بگشاید، وجای ایشان خراب کند، وقومی را بکشد، وقومی را به بردگی ببرد. ومهدی آن است که مصطفی (علیه السلام) گفت: لولم یبق من الدنیا الا یوم، لطول الله ذلک الیوم، حتی یبعث فیه رجلا منی...(۱۹۶). (اگر عمر جهان باقی نماند مگر یک روز، خداوند همان روز را چنان دراز کند، تا مردی از خاندان من، برانگیزد...)
آیه هفتم: ...و من قتل مظلوماً، فقد جعلنا لولیه سلطاناً، فلا یسرف فی القتل، انه کان منصوراً(۱۹۷)
- وهر کس را بکشند به بیداد، وارثان او را صاحب فرمان کردیم (که هر چند خواهند بکنند: قاتل را بکشند، یا دیه ستانند، یا عفو کنند). ومباد که کس به گزاف کسی را بکشد، که خدا یاور خون بناحق ریخته است.
حویزی، در تفسیر نورالثقلین، می گوید:
امام محمد باقر (علیه السلام) فرمود: این کس، حسین بن علی (علیه السلام) است که مظلوم کشته شد. وماییم اولیاء این خون. هنگامی که قائم ما بیرون آید، خون حسین را بطلبد... وانه کان منصوراً، آن است که جهان پایان نگیرد، تا انتقام این خون، به دست مردی از آل رسول (صلّی الله علیه وآله وسلم)گرفته شود، مردی که جهان را از قسط وعدل لبریز سازد، همانسان که ستم وبیداد لبریز شده باشد.(۱۹۸)
آیه هشتم: بقیت الله خیر لکم، ان کنتم مومنین...(۱۹۹)
- بقیه الله (ذخیره الاهی)، برای شما مردم، اگر مومن باشید، هر چیز وهر کس دیگر بهتر است.
در تفسیر نورالثقلین، اصول کافی، نقل شده است:
مردی از امام جعفر صادق (علیه السلام) درباره قائم پرسید، که آیا می توان او را به هنگام سلام دادن، یا امیرالمومنین خطاب کرد؟. امام صادق فرمود: نه، این اسمی است که خداوند به امیرالمومنین داده است.... پرسیدم: فدایت شوم، به هنگام سلام دادن به او، چه بگویم؟
امام صادق فرمود: همه باید بگویند: السلام علیک یا بقیه الله! سپس امام این آیه را تلاوت کرد: بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین(۲۰۰)
شیخ ابومنصور طبرسی، در کتاب الاحتجاج، از امیرالمومنین (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود:
بقیه الله، یعنی مهدی، که پس گذشتن این دوره، خواهد آمد. وزمین را از قسط وعدل پر خواهد کرد، همانگونه که ظلم وجور پر شده باشد.(۲۰۱)
شیخ صدوق، در کتاب اکمل الدین، امام محمد باقر (علیه السلام)، حدیثی طولانی نقل کرده است. امام در آن حدیث که سخن قائم می گوید، جمله می فرماید:
هنگامی که قائم خروج کند، به خانه کعبه تکیه دهد، آنگاه ۳۱۳ تن نزد او گرد آیند. پس نخستین سخنی که گوید این آیه است: بقیت الله خیر لکم ان کنتم مومنین من بقیه الله ام، وحجت خدایم، وخلیفه خدایم در میان شما. آنگاه هر مسلمانی که به او سلام دهد، گوید السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه(۲۰۲)
همچنین در احادیث آمده است که حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) فرمود:
علم به کتاب خدا وسنت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم)، در قلب مهدی ما می روید چنانکه بهتر وشادابترین گیاهان می رویند. هر کس شما باقی ماند، ومهدی را ملاقات کند، به او اینگونه سلام بدهد: السلام علیکم یا اهل بیت الرحمه والنبوه، ومعدن العلم، وموضع الرساله! السلام علیک یا بقیه الله!(۲۰۳)
آیه نهم: یوم یاتی بعض آیات ربک، لاینفع نفساً ایمانها، لم تکن آمنت من قبل...(۲۰۴)
- روزی که پاره ای آیات پروردگار تو پدیدار گردد، آن روز هیچ کس را - اگر پیش ایمان نیاورده باشد - ایمان وباور سودی نخواهد بخشید.
سید هاشم بحرانی، صاحب تفسیر، می گوید:
شیخ صدوق، از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود: آیات، در این آیه، ائمه هستند. وآن آیت مورد انتظار قائم (علیه السلام) است. روزی که قائم با شمشیر قیام کند، ایمان آوردن آن کسان، که پیش به او ایمان نداشته اند، آنان را سودی نخواهد داشت، اگر چه آنان، به امامان پیش او ایمان داشته باشند(۲۰۵).
همچنین می گوید:
ابو بصیر، امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود:
مقصود این آیه (یعنی: یوم یاتی بعض آیات ربک...روزی که پاره ای آیات پروردگار تو پدیدار گردد...)، خروج قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) است. ای ابابصیر! خوشا به حال شیعیان قائم، که در زمان غیبت در انتظار او به سر می برند، وهنگامی که ظاهر شود، فرمانبردار اویند. آنانند اولیای خدا، که نه چیزی ترسی دارند، ونه به دل اندوهی.(۲۰۶)
آیه دهم: فیها یفرق کل امر حکیم(۲۰۷)
- در شب قدر، همه امور را، بر طبق حکمت، به جای خویش مقرر دارند.
مقصود از این آیت فرخنده، تقدیر امور است در شب قدر، در هر سال. واین امر در ارتباط مستقیم با حضرت ولی عصر (علیه السلام)، وحضور ولایتی او، در امت، ودر مجاری تقدیر، ودر جهان کائنات. در فصل بعد، در این باره، سخن خواهیم گفت.
۲ - شماری از تفاسیر
این ده آیه که یاد شد، وپاره ای دیگر از آیات قرآن کریم، به مهدی موعود: ومسائل ورخدادهای آخرالزمان، ووقایع مقارن ظهور، وپس از ظهور، تفسیر شده است. ودر شرح وتفسیر آنها، به احادیث نبوی، وسخنان امام علی بن ابیطالب (علیه السلام)، ودیگر ائمه طاهرین، وسایر علما ومحدثان وبزرگان اسلام، استناد گشته است. شاید کتاب تفسیری، از تفاسیر عالمان شیعه یافت نشود، که در آن، به مناسبت آیات یاد شده، سخنی از مهدی (علیه السلام) ومسائل آن امام، به میان نیامده باشد. من در اینجا به یاد کردم نام این تفاسیر نیازی نمی بینم. البته برای آگاهی بیشتر، در زمینه آیات قرآنی مربوط به موضوع، می توانید به کتاب: المحجه، فیما نزل فی القائم الحجه، مراجعه کنید. این کتاب، تالیف عالم بزرگ، سید هاشم بحرانی است(۲۰۸)، مولف تفسیر عظیم البرهان.(۲۰۹)
در تفسیرهای معتبر اهل سنت نیز، برخی از آیات مذکور، وپاره ای آیات دیگر، به حضرت مهدی (علیه السلام) وظهور او تفسیر شده است. واینک، نام شماری تفاسیر عالمان اهل سنت، که در آنها آیاتی چند، به حضرت مهدی (علیه السلام) وحوادث ظهور تفسیر گشته، وذکر آن امام بزرگ، در آنها آمده است:
۱ - تفسیر غرائب القرآن نظام نیشابوری.
۲ - تفسیر الکشف والبیان ابواسحاق ثعلبی.
۳ - تفسیر کشاف جار الله زمخشری.
۴ - تفسیر کشف الاسرار رشید الدین میبدی.
۵ - تفسیر مفاتیح الغیب فخر رازی.
۶ - تفسیر الدر المنثور جلال الدین سیوطی.
۷ - تفسیر المنار شیخ محمد عبده مصری.
۸ - تفسیر روح البیان اسماعیل حقی.
۹ - تفسیر روح المعانی شهاب الدین آلوسی بغدادی.
۱۰ - تفسیر الجواهر طنطاوی مصری.

فصل هشتم: در سوره قدر

۱ - سوره قدر
بسم الله الرحمن الرحیم.
انا انزلناه فی لیله القدر.
وما ادراک ما لیله القدر.
لیلة القدر خیر من الف شهر.
تنزل الملائکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر.
سلام هی حتی مطلع الفجر
.
- ما قرآن را، در شب قدر، فرو فرستادیم.
تو شب قدر را چگونه شبی می دانی؟
شب قدر، از هزار ماه بهتر است.
در آن شب فرشتگان وروح (جبرئیل)، به اذن خدا، همه فرمانها وسرنوشتها را فرود می آورند.
آن شب، تا سپیده دمان، همه، سلام است وسلامت.
۲ - آیا کدامین شب؟
این امر بزرگ چیست؟
واین شب کدام است؟
آن شب فرخنده، که قرآن فرود آمده است، چه شب است؟
آن شب که هزار ماه بهتر است، کدام لحظات گرانقدر است؟
آن شب، که فرشتگان فرود می آید، وروح (جبرئیل)(۲۱۰) نیز فرود می آید، کدامین است؟
آن شب، که فرمانها وتقدیرها را به زمین می آورد، وبر طبق حکمت بر می نهند، ومعین می دارند؟...
آن شب، که تا سپیده دمان، همه آنان ولحظات آن، درود است وسلام، ورحمت است وسلامت، وایمن است وفرخندگی؟...
این واقعیت بزرگ، که با فعل مضارع بیان شده است، واستمرار را می رساند چیست: تنزل الملائکه والروح... فرشتگان وروح، همی فرود آیند، وهمی فرود آیند، به کجا؟
آری، فرشتگان وروح، در هر سال، در شب هنگام قدر پیوسته فرود آینده، وبه اذن خدا، هر امری، وتقدیری را فرود آورند... این امر چگونه است؟ این فرشتگان نزد چه کسی می روند، وفرمانها وتقدیرها را به چه کسی می سپارند؟ آنجا که روح بزرگ فرود می آید کجاست؟ وآن آستان مقدس، ومطلع نور، ومرکز ناموس، که کل امر، به همراه فرشتگان، به جانب آن فرود آورده می شود، کدام آستان است؟ در شب قدر، فرودگاه فرشتگان آسمان، در کدام سر منزل قدس، ومهبط مطهر است؟
۳ - شب قدر است وطی شدن نامه هجر
آن شب، که باید شکوائیه هجران را درنوردید، وبه امید وصل ودیدار بیدار نشست، وجام طهور سلام، تا مطلع فجر، سر مست بود، کدام شب است؟
آن شب، که شاعر حافظ قرآن، با الهام گرفتن قرآن، آن را شب وصل می نامد، ونامه هجران را، در آن شب، طی شده وپایان یافته می خواند، کدام شب نورانی ودل افروز است؟ شبی که در عاشقی ثابت قدم بود: در طلب کوشیده، وبیدار ماند، ودیدار جست، واحیا گرفت، وبه نیایش پرداخت، وکار خیر کرد، وصالحات به جا آورد، وبه نیازمندان رسید، ودانایی طلبید، ومذاکره علم کرد؟(۲۱۱) شبی که در آن، کاری بی اجر نخواهد ماند؟ شبی که باید به یاد روی آن محبوب عزیز، وآن یار آواره دیار، وپنهان رخسار، تا دردمندیهای عاشقانه نالید، ودیدار روی او را از خدای طلبید؟... کدام شب عزیز است؟

وصل است وطی شد نامه هجر(۲۱۲) - سلام فیه حتی مطلع الفجر
دلا در عاشقی ثابت قدم باش - که در این ره نباشد کار بی اجر
برآ ای صبح روشندل خدا را! - که بس تاریک می بینم شب هجر
دلم رفت وندیدم روی دلدار - فغان این تطاول، آه این زجر(۲۱۳)

اشاره های حافظ، در این غزل، بویژه با تضمین کلمات قرآنی سوره قدر همه وهمه، به همین معانی است: شب قدر، رابطه آن با امام وغیبت، ثابت قدم بودن در عاشقی اگر چه مشکلات در کار باشد، وهجرانی طولانی تو را معشوق حقیقی دور بدارد، همچنین آرزوی ظهور ودمیدن صبح روشندل وصال، به امید رهایی شب تاریک هجران وغیبت، وسرانجام، شکوه تطاول مهجوری، ودرازی دوران دوری...
آری، حافظ، این دوری ومهجوری، اینگونه می نالد، ودست تطاول این هجران وغیبت، اینسان شکوه می کند، اما با توجه به حقیقت امر، می خواهد تا همگان در شور عشق وعاشقی، ثابت قدم باشند، ودر طلب ودلدادگی، استوار مانند...
خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی، درباره ولایت عصر، وذخیره دهر، بجز این غزل، سخنانی شیفته وار واشارتهای لطیف دارد، جمله:

کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل - بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید.
غم هجر مکن ناله وفریاد که دوش - زده ام فالی وفریادرسی می آید
ای پادشه خوبان - داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد - وقتست که باز آیی
مشتاقی ومهجوری - دور از تو چنان کردم
کز دست بخواهد شد - پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت - این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود - آن شاهد هر جایی(۲۱۴)
ساقی، چمن گل را - بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن - تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان - در بستر ناکامی
وی یاد توام مونس - در گوشه تنهایی(۲۱۵)

۴ - شبی، در هر سال
چنانکه از آیه های سوره قدر(۲۱۶)، بروشنی فهمیده می شود، در هر سال شبی هست، که از هزار ماه - به ارزش قدر وفضیلت - برتر است.(۲۱۷) واین شب، در هر سال، هست. ودر هر سال، یک شب، شب قدر است. در این شب، فرشتگان به همراه بزرگ خویش (روح) به زمین می آیند، وهر امر وفرمان وتقدیری، که سوی خدا معین شده است - برای یک سال، تا شب قدر سال آینده - فرود می آورند.
آنچه احادیثی که در تفسیر این سوره، وتفسیر آیات آغاز سوره دخان، وجز آن رسیده است، فهمیده می شود، این است که فرشتگان در شب قدر مقدرات یکساله را به نزد ولی مطلق زمان می آورند، وبر او عرضه می دارند وبه او تسلیم می کنند. این واقعیت، همواره، بوده است وخواهد بود. در روزگار پیامبر اکرم، محل نزول فرشتگان شب قدر، آستان مصطفی (صلّی الله علیه وآله وسلم) بوده است. این امر مورد قبول همگان است. امر دیگری که مورد قبول است این است که پس پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) نیز شب قدر هست، چنانکه در قرآن کریم، در سوره قدر، وسوره دخان، بروشنی ذکر شده است، که شب قدر، در هر سال هست. رشید الدین میبدی، مفسر معروف سنی، می گوید:
برخی گفته اند: این شب قدر، به روزگاران پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) بود، وسپس از میان رفت. اما چنین نیست، زیرا که همه اصحاب پیامبر وعلمای اسلام معتقدند که شب قدر، تا قیام قیامت، باقی است.(۲۱۸) شیخ طبرسی نیز در این باره، روایتی از ابوذر غفاری نقل می کند:
جاءت الروایه عن ابی ذر، انه قال: یا رسول الله! لیلة القدر هی شیء تکون علی عهد الانبیاء، ینزل فیها، فاذا قبضوا رفعت؟ قال: لا، بل هی الی یوم القیامة(۲۱۹).
- ابوذر غفاری روایت است که گفت: به پیامبر خدا گفتم: ای پیامبر! آیا شب قدر ونزول فرشتگان، در آن شب، تنها در زمان پیامبران وجود دارد، وچون پیامبران جهان رفتند، دیگر شب قدری نیست؟ پیامبر فرمود: نه، بلکه شب قدر، تا قیام قیامت هست.
درباره این امر شناختی مهم، از احادیث متعدد رسیده است، واین موضوع عظیم قرآنی، مورد تشریح وتوضیح قرار گرفته است. از این جمله است حدیث دیگری، که در کتاب اصول کافی نقل شده است. در این حدیث، قول امام جعفر صادق (علیه السلام)، چنین آمده است:
علی (علیه السلام) بسیار فرمود، که هر گاه دو تن از اصحاب نزد پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) بودند، وآن حضرت سوره انا انزلنا را با خشوع وگریه تلاوت می کرد، می گفتند: چقدر در برابر این سوره حساسی؟ می فرمود: این حساسیت برای چیزی است که چشمانم دیده است، وجانم نیوشیده است. وپس از من، جان این مرد(اشاره به علی) خاهد نیوشید. می پرسیدند: تو چه دیده ای، واو چه خواهد دید؟ پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) در پاسخ آنها روی خاک می نوشت: تنزل الملائکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر - در شب قدر فرشتگان وروح، به اذن خدا، هر امری (و تقدیری) را فرود می آورند. آنگاه می فرمود: پس اینکه خدای متعال فرموده است: من کل امر، (هر امری)، آیا چیز دیگری باقی خواهد ماند؟ می گفتند: نه...(۲۲۰)
۵ - صاحب شب قدر
هنگامی که در شناخت قرآنی، به این نتیجه می رسیم که شب قدر در هر سال هست، باید توجه کنیم که پس از صاحب شب قدر نیز باید همیشه وجود داشته باشد - چنانکه در احادیث آمده است(۲۲۱) - وگر نه فرشتگان بر چه کسی فرود می آیند؟ وکتاب تقدیر را نزد چه کسی می گشایند؟ ومجاری امور را، به اذن خدا، به چه کسی می سپارند؟
هدایت وولایت تکوینی، هدایت وولایت تشریحی جدا نیست. عکس این قضیه نیز صادق است. پس چنانکه قرآن کریم تا قیام قیامت هست وحجت است، صاحب شب قدر نیز همواره هست وهمو حجت است. وپس رحلت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم)، این مقام، از آن جانشینان پیامبر است. وهمین دو واقعیت بزرگ است (یعنی: وجود شب قدر در هر سال، ووجود صاحب شب قدر در هر عصر)، که امام علی بن ابیطالب (علیه السلام)، آنها، اینچنین یاد می کند:
ان لیله القدر، فی کل سنه. وانه ینزل فی تلک اللیلة امر السنه. وان لذلک الامر ولاة بعد رسول الله - (صلی الله علیه وآله)...(۲۲۲)
- شب قدر، در هر سال هست. در این شب امور همه سال (و تقدیرها وسرنوشتها) فرو فرستاده می شود. پس در گذشت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) نیز، این شب، صاحبانی دارد...
بسیار جالب توجه است که عالمان اهل سنت نیز، در مواردی این حقایق را بصراحت گفته اند، جمله در شرح حدیث ثقلین.(۲۲۳) حدیث ثقلین، حدیث مشهور ومتواتری است، که صدها مدرک سنی وشیعی آن را نقل کرده اند، ویکی از مسلمترین حقایق اسلامی واحادیث نبوی است. پیامبر اکرم، در این حدیث شریف، می فرماید:
انی تارک فیکم الثقلین، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الاخر، کتاب الله وعترتی.(۲۲۴)
- من در میان شما امت دو شیء گرانقدر می گذارم ومی روم، تا هنگامی که به آن هر دو چنگ زنید (و هر دو باهم ودر کنار هم پیروی کنید)، گمراه نخواهید شد. یکی از این دو، از دیگری عظیمتر است. این دو، کتاب خداست وعترت من (ائمه طاهرین (علیهم السلام)).
درباره این حدیث، عالمان ومحققان اهل سنت، بیانات بسیار مهمی دارند. در اینجا، به عنوان نمونه، یکی از آن بیانات را می آورم، محدث معروف، ابن حجر هیتمی مکی شافعی، مولف کتابهای چند، جمله الصواعق المحرقه، می گوید:
وفی احادیث الحث علی التمسک باهل البیت، اشاره الی عدم انقطاع متاهل منهم للتمسک به، الی یوم القیامه، کماان الکتاب العزیز کذلک، وبهذا کانو امانا لاهل الارض...(۲۲۵)
- احادیثی که از پیامبر رسیده است ودر آنها تاکید شده است بر پیروی از خاندان پیامبر وچنگ زدن به هدایت آنان، می فهماند که همیشه، تا قیام قیامت، کسی از خاندان پیامبر وجود دارد که شایسته رهبری وهدایت است، چنانکه قرآن نیز تا به قیامت راهبر وهادی است. وبرای همین (که همیشه کسی ایشان در جهان هست): آنان سبب ایمنی وبقایند برای اهل زمین...
بدینسان می نگریم که حدیث عظیم ثقلین، بجز اثبات اصل امامت، تداوم امامت را نیز اثبات می کند. این حدیث نبوی مسلم، همانگونه که به ما می گوید، هدایت با دو رکن تحقق می یابد: قرآن وامام، همانگونه نیز تداوم بقای امام وامامت را - چونان تداوم وبقای قرآن - اثبات می کند. وهمین واقعیت بزرگ ومحتوای سترگ است که علامه مجاهد، ومرزبان حماسه جاوید، حضرت میر حامد حسین نیشابوری هندی نیز آن را یاد آور می شود. وی می گوید:
حدیث ثقلین چنانکه برهان با هر امامت ائمه اثناعشر - سلام الله علیهم - عموماً، وسلطان قاهر خلافت بلافصل جناب امیرالمومنین - (علیه السلام) - خصوصاً می باشد... همچنین این حدیث شریف، دلیل واضع امامت امام داوزدهم - (علیه السلام) - وحجت قائمه وجود وبقای آن امام عصر - عجل الله ظهوره - نیز هست، زیرا که این حدیث شریف، بلا شبهه، دلالت بر مرافقت وملازمت کتاب وعترت، تا به قیام قیامت... دارد. پس چنانکه قرآن مجید، تا به یوم آخر، باقی است، همچنین عترت معصومه جناب رسالت مآب (صلّی الله علیه وآله وسلم)، کسی که امام زمان، وحجت وقت باشد، بقاء او لازم وحتمی است.(۲۲۶)
علامه میر حامد حسین، سپس یاد می کند که گروهی از دانشمندان وحافظان حدیث وبزرگان اهل سنت، به این حقیقت، تصریح کرده اند، ودر توضیح حدیث ثقلین، به این امر عظیم خستو گشته اند، دانشمندان وحافظانی چون:
شهاب الدین دولت آبادی در کتاب هدایه السعداء.
نور الدین سمهودی در کتاب جواهر العقدین.
شهاب الدین ابن حجر هیتمی مکی در کتاب صواعق المحرقه.
کمال الدین جهرمی در کتاب براهین قاطعه.
عبد الرووف مناوی در کتاب فیض الغدیر.
ابو عبدالله زرقانی مصری در کتاب شرح المواهب اللدنیه.
احمدبن عبدالقادر عجیلی در کتاب ذخیره المال.
مولوی حسن زمان در کتاب قول مستحسن.(۲۲۷)
من، پیش از نقل سخنان علامه میر حامد حسین هندی، گفته ابن حجر هیتمی را، در توضیح حدیث ثقلین، کتاب عبقات نقل کردم. وآن، نمونه ای است گفته های دانشمندان دیگر اهل قبله.
باری، سخن درباره شب قدر بود. در فصل آینده، درباره اهمیت شب قدر، نظر گاه دو قانون عظیم حاکم بر کاینات، سخن خواهیم گفت، یعنی: قانون وساطت در فیض، وقانون اجمال وتفصیل در خلق وتقدیر. در اینجا همین اندازه تاکید می کنم که مسئله تداوم تقدیر، وتداوم مجری تقدیر، مسئله ای حتمی وقانونی الاهی است. وقانونهای الاهی، هرگز تبدیل نمی پذیرد، وتغییر نمی کند.(۲۲۸) این دو واقعیت توامان، همیشگی است، همواره بوده است، وهست، وخواهد بود.
در این مقام، حضرت ابن الرضا، امام جواد (علیه السلام) تعلیمی رسیده است. خوب است خلاصه آن تعلیم را، در این مقام بیاورم، که بیان ولوی همین حقیقت حقه، وواقعیت ثابته است:
خداوند متعال، شب قدر را، در ابتدای آفرینش دنیا آفرید. همچنین در آن شب، نخستین پیامبر ونخستین وصی را آفرید. در قضای الاهی چنان گذشت که در هر سال شبی باشد، که در آن شب، تفصیل امور ومقدرات یکساله فرود آید...
بی شک پیامبران با شب قدر در ارتباط بوده اند. پس پیامبران نیز، باید حجت خدا وجود داشته باشد. زیرا زمین نخستین روز خلقت خود تا آخر فنای دنیا، بی حجت نخواهد بود. خداوند، در شب قدر، مقدرات را به نزد آن کس که اراده فرموده است (وصی وحجت) فرو می فرستد. به خدا سوگند، روح وملائکه در شب قدر، بر آدم نازل شدند، ومقدرات امور را نزد او آوردند. وحضرت آدم در نگذشت مگر اینکه برای خود وصی وجانشین تعیین کرد. همه پیامبرانی که پس از آدم آمدند نیز، بر هر کدام، در شب قدر، امر خداوند نازل می گشت. وهر پیامبری، این مرتبت را، به وصی خویش می سپرد...(۲۲۹)
در این حدیث شریف، وتعلیم بزرگ - که تنها بخشی از آن آورده شد - نکته های مهمی چندی است، که نظر شناخت ومعرفت، در خور توجه بسیار وفراگیری عمیق است. وشناخت واقع وجود، وماهیت جهان، وروابط کائنات، وقوام ماهوی حقایق، بدون این معرفتها، ومعرفت این نهادها وپیوندها، جز شناختی پوسته ای وقشری نخواهد بود، چنانکه قرآن کریم درباره علمهای کسانی که این حقیقتها بی اطلاعند، فرموده است:
یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا...(۲۳۰)
- اینان، تنها صورتی ظاهری، جهان وزندگی جهان می شناسند.
البته شناخت ظاهر اشیا وجهان، منافات ندارد با پی بردن به خواص پاره ای از اجسام وفلزات وترکیبات شیمیایی ومعادن، واطلاع یافتن مقداری از کهکشانها...و اختراع برخی وسایل رفاهی ومسافرتی وجنگی وپزشکی واطلاعاتی وکیهان نوردی. اینها نیز - به گونه ای - هنوز همان صورت ظاهر است، در قیاس با درک حقایق. باری، سخن درباره نکته های بود، که در حدیث مذکور، آمده است. در اینجا به پنج نکته اشاره می کنیم:
۱ - ضرورت وجود نظم وتقدیر، تا جایی که نخستین چیزی که این جهان آفریده می شود، شب قدر است - یعنی: ظرف زمانی تقدیر وتنظیم امور.
۲ - ضرورت وجود اجرا کننده، به گونه ای که می بینیم همراه ظرف زمانی تقدیر، دست اجرا کننده نیز پدیدار می گردد.
۳ - ضرورت وجود حجت، در جریان امور، که همان اجرا کننده مقدرات است به اذن خدا، وخلیفه خداست: پیامبر یا وصی پیامبر.
۴ - ضرورت واسطه فیض، در پیوند باطنی عالم، که همان ولی وحجت است، ووجود او مقدم است بر دیگران.
۵ - ضرورت تداوم سنتهای الاهی تاریخ، واستمرار آنها، بی وقفه وبی گسست، تا هنگامه رستاخیز وقیام قیامت.
پس می نگریم که شب قدر وتقدیر، نخستین هنگام آفرینش این جهان بوده است، ودر امتهای پیش ما نیز مورد توجه قرار داشته است. گفته اند: امتهای پیشین نیز در طلب شب قدر بوده اند، وبه این شب واهمیت آن توجه داشته اند.(۲۳۱)
۶ - قرآن در شب قدر
در برخی از احادیث آمده است که راوی به امام جعفر صادق (علیه السلام) می گوید:
درباره شب قدر، به من اطلاعاتی بدهید! آیا این شب، فقط در روزگاران گذشته مثلا روزگار حیات پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) بوده است واکنون دیگر نیست، یا اینکه شب قدر، در هر سال، هست؟ امام می فرماید: لو رفعت لیله القدر، لرفع القرآن - اگر شب قدر را بردارند، قرآن را نیز بر میدارند.(۲۳۲)
این بیان امام صادق (علیه السلام) اشاره است به فلسفه غایی نزول انسان به زمین. جهان ارضی، آنرو منزلگاه انسان قرار داده شده، تا انسان در این منزلگاه، آزمایش شود، وکامل وناقص، وسعید وشقی، هم باز شناخته آید: وسر انجام، انسان به حرکت تکاملی وکمالی بپردازد، وبه سوی خدا برود. این امر مستلزم بر قرار بودن جهان ارض است. بر قرار بودن جهان ارض، مستلزم حکمت وتقدیر، واجرا وتدبیر است، واینهمه مربوط به شب قدر وتنظیم امور، وحضور ولی وحجت است. پس از برقرار شدن اینها همه، کتاب شناخت وو عمل لازم است. پس حکمت بقای جهان ارضی، حرکت تکاملی انسان است، در رابطه با کتاب وحجت. وجون برداشتن شب قدر، به منزله بر هم زدن جهان ارضی است، این است که در صورت برداشته شدن شب قدر، قر آن نیز برداشته خواهد شد. وتکلیفی وفعلی وحرکتی باقی نخواهد بود. پس تا جهان هست، شب قدر هست، وتا شب قدر هست، قرآن هست. وتا هر دو هست، حجت هست، امکان حرکت وفعل وتکامل هست. وهر حرکت وفعلی، در صورتی تکامل وکمال است، که به پیروی این دو انجام یابد، ودر خط تعلیمی وارشادی این دو (کتاب وحجت) قرار داشته باشد - آری:...ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا.
بدینگونه این بیان امام نیز اشاره است به همان حکمت عمیق، وعظیم وجود وارتباط وامتزاج هدایت تکوینی وهدایت تشریعی، ورابطه مستقیم حجت صامت - یعنی: قرآن، با حجت ناطق - یعنی: امام. واین تعلیم، توضیح سخن معروف پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) است، در حدیث ثقلین، که در پیش ذکر شد. در بسیاری متون حدیث ثقلین این جمله نیز آمده است:
لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.
- این دو نهاد گرانبها (که در میان امت می گذارم ومی روم، یعنی: قرآن وامام)، تا روز قیامت، که در لب حوض کوثر، نزد من باز آیند، یکدیگر جدا نشوند.
در پایان این بحث، مطلب عظیم دیگری قابل اشاره است وآن مطلب، رابطه علم امام است با شب قدر سویی، وبا قرآن کریم سویی دیگر. آیا آنچه امور ومقدرات، در شب قدر، بر امام عرضه می گردد، ودر مرحله تحقق واجرا، به دست امام اجرا می شود، در چه ارتباطی با قرآن کریم، وآیات، وعلوم، وکلمات، واسرار قرآن قرار دارد؟ این مسئله، از نظر شناخت ابعاد گوناگون قرآن کریم، وبواطن آیات، وقدرتهای نهفته در آنها، اهمیت بسیار دارد. خواص واقعی آیات - که گاه در جاهایی ذکر شده است - به این شناخت بستگی دارد، وتحقق آن خواص نیز، بیشتر، در گرو پیدا کردن علمی این رشته است. در تأیید این موضوع، یاد آوری این امر نیز مفید است، که می بینیم نزول قرآن در شب قدر بوده است، بلکه در سوره قدر وسوره دخان نخست سخن نزول قرآن، در این شب رفته است، وسپس خود شب قدر ومحتوی وحقایق آن بیان گشته است.
۷ - علی وشب قدر
امام علی (علیه السلام) در حدیثی که برخی مقامات خویش را برای حارث همدانی یاد می کند می گوید: مرا در شب قدر، همه ساله، نیرویی افزون رسد. واین در فرزندانم که نگهبانان دینند، چنان آمدن شب وروز، تا قیامت باقی است.(۲۳۳) امام صادق (علیه السلام) - به نقل پدر خویش - می گوید:
هنگامی، علی (علیه السلام)، سوره انا انزلناه را می خواند، وفرزندانش، حسن وحسین، در نزد او بودند. حسین به پدر عرض کرد: ای پدر، وقتی تو این سوره را می خوانی، شیرینی وحلاوت دیگری آن حس می شود؟ علی (علیه السلام) فرمود: ای فرزند پیامبر وفرزند من! من از این سوره چیزی می دانم که تو (اکنون) نمی دانی. چون این سوره فرود آمد، جد تو پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) مرا خواست. وقتی نزد او رفتم، سوره را خواند: آنگاه دست خویش بر روی شانه راست من نهاد وفرمود: ای برادر ووصی من: وای ولی امت من پس از من، وای جنگنده بی امان با دشمنان من... این سوره، پس از من، آن توست، وپس از تو، آن دو فرزند تو است. جبرئیل - که در میان فرشتگان او برادر من است - حوادث یکسال امت مرا (در شب قدر) به من خبر می دهد. پس من این اخبار را به تو خواهد داد. ولها نور ساطع، فی قلبک وقلوب اوصیائک الی مطلع فجر القائم - واین سوره، در قلب تو، ودر قلب اوصیای تو، همواره، نوری تابناک خواهد افشاند، تا به هنگام طلوع سپیده دمان ظهور قائم.(۲۳۴)
۸ - لیله مبارکه
شب قدر، در قرآن کریم، علاوه بر سوره قدر، در سوره دخان نیز مطرح گشته است. در آیات آغاز این سوره، نزول قرآن در شب قدر، وتعیین امور بر طبق حکمت، سخن رفته است:
انا انزلناه فی لیله مبارکه، انا کنا منذرین. فیها یفرق کل امر حکیم. امرا من عندنا، انا کنا مرسلین(۲۳۵).
- ما قرآن را، در شبی با برکت وخجسته (شب قدر)، فرو فرستادیم، تا خلق را بیاگاهانیم وهشدار دهیم.
در این شب، هر کاری، بر طبق حکمت، فیصله می یابد، وتعیین می گردد. اینهمه به فرمان ماست، که فرشتگان را فرو می فرستیم.
در این آیات نیز، سخن شب قدر وشب تقدیر وبرکت است، وسخن نزول قرآن است، وفرود آمدن فرشتگان به امر خدا: در این لیله مبارکه، قرآن را فرستادیم. در این شب، هر امری، بر طبق حکمت، فیصله می یابد، وجدا جدا تقدیر وتعیین می شود. در این آیه نیز، فعل به صورت مستقبل (یفرق) ادا شده است، ودلالت بر استمرار دارد، می فهماند که این تفریق وتحکیم امور، همواره در چنین شبی انجام می پذیرد.
در فصل آینده خواهیم گفت که تنظیم امور، در طول زمانی، مستلزم اجمال وتفصیل است، یعنی: نخست همه امور را بطور کلی تعیین کنند، وسپس جزئیات آن را در جریان تحقق قرار دهند. فرض کنید: شما برنامه ومخارج یکساله خود را، همراه کارها ووظایفی که دارید، ابتدا در نظر می گیرید وتعیین می نمایید. سپس در طول سال، بر طبق آن برنامه تعیین شده، بطور دقیق ومنظم، عمل می کنید. این حقیقت که لازمه طبیعی نظم وتنظیم است، ومربوط است به تفریق امور، یعنی: فیصله دهی وجدا نهی یک یک امر ومسائل، در حدیثی یاد شده است. در این حدیث، امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
قال: فیها یفرق کل امر حکیم، کیف یکون حکیما، الا ما فرق...(۲۳۶)
خداوند فرموده است: در این شب، هر کاری استوار وبا حکمت، معین می شود. وچگونه چیزی، استوار وبا حکمت تواند بود، مگر آنچه به طور مشخص، برنامه ریزی وتعیین شده باشد؟
بنابراین، جریان یافتن استوار ومنظم امور گوناگون در عالم، با این همه ژرفی وپهناوری، با میلیاردها میلیارد اجزا وافراد، وبا میلیاردها میلیارد قانون وناموس چنین است که نخست در برنامه ای دقیق وتقدیری حکیمانه مقرر می گردد، وسپس در ارتباط با خلیفه خدا در زمین (یعنی: مجری وناظر اجرا)، به مرحله تحقق می رسد. وبدینگونه، این آیات همه دلالت دارد بر استمرار وجود حجت خدا در زمین. واکنون، حجت خدا در زمین، وواسطه فیض، وولی مطلق، وبه تعبیر شیخ بها الدین عاملی: صاحب اسرار خدایی در این جهان(۲۳۷)، امام موعود، قطب دوران، روح جهان، حقیقت زمان، وعدل قرآن، حضرت حجت بن الحسن المهدی است، صلوات الله وسلامه علیه. واو خود، صاحب شب قدر است، وآستان اعلای او، محل فرود آمدن روح وفرشتگان است در شب قدر. در حدیث است که:
مردمان، در شب قدر، در حال نمازند ودعا، ومسئلت کردن درگاه خدا، وصاحب این امر، سر گرم است به کار فرشتگانی که نزد او فرود می آیند، ومقدرات وامور وپرونده حوادث سال را پیش او می آورند...(۲۳۸)
۹ - احتجاج
در قرآن کریم، سخن خلافت الاهی در زمین رفته است: خدا به فرشتگان گفت: جانب خود، در زمین خلیفه ای بگذارم وبگمارم(۲۳۹). درباره این موضوع در فصل بعد سخن خواهیم گفت.
در اینجا، یاد آوری می کنیم که مقصود تعبیرهای ولی مطلق، ولی کامل، ولی زمان، ولی عصر، حجت ناطق، وصاحب شب قدر...همان خلیفه خدا است در زمین. وپس از درگذشت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) وپایان یافتن دور نبوت وپیامبری، این مرتبه بزرگ،از آن اوصیای پیامبر است، یعنی: علی ویازده فرزندش.
با، توجه به این حقایق قرآنی واسلامی، چگونه می توان به ذهن خطور داد، که چنین امری، وچنین ارتباطی با خدا وباطن عالم واسرار تقدیر، متعلق به خلفای عباسی باشد، امثال منصور دوانیقی، وهارون الرشید، وجعفر متوکل، یا متعلق به خلفای اموی باشد، امثال یزید ابن معاویه، وولید ابن عبدالملک، ومروان بن حمار؟! آیا اینان می توانند وارث عهد الاهی باشند وخلیفه خدا باشند در زمین؟ خلافت عهد خدایی است. وعهد خدایی: جز به پاکان، ونیکان، ومعصومان، ومطهران نخواهد رسید. اینانند که میتوانند وارث علوم انبیا، وحامل عهد خدا باشند، که لاینال عهدی الظالمین...(۲۴۰)
این است اینها، که مسئله شب قدر، وخلافت الاهی در زمین، وحضور مداوم آن - که به تعبیری دیگر: ادامه بقای قرآن است در ارض وادامه حجیت آن - در رابطه مستقیم قرار دارد با لزوم امام. واینجاست که سوره قدر، وسوره دخان، مهمترین دلیلهای حضور ولزوم امامت حقه وخلافت الاهیه است در زمین. وعظیمترین اسناد تداوم ناموس الاهی است، در جهان ارض. وبر اساس این شناخت قرآنی است، که امام نهم، حضرت جواد (علیه السلام)، تعلیمی به شیعه می دهد، بسیار گرانقدر، ومعرفت آموز، می فرماید:
- ای پیروان تشیع! با مخالفان امامت، به سوره انا انزلناه استدلال کنید، تا پیروز گردید.(۲۴۱) به خدا سوگند، این سوره، پس در گذشت پیامبر، حجت خدای متعال است بر خلق.(۲۴۲) این سوره، نقطه اوج دین شماست. این سوره، نشانه ابعاد علم ماست. ای شیعیان! همچنین به سوره حم دخان، که در آن، آیه انا انزلناه فی لیله مبارکه آمده است، استدلال کنیم! این سوره (و این مقام)، پس رسول الله، خاص ولی امر (حجت خدا) است در هر عصر....
۱۰ - معیار انسان
انسانی که در کره زمین زندگی می کند، در بسیاری امور با جانوان شریک است. جانوران نفس می کشند، حرکت می کنند، می خورند، می خوابند، تولید مثل می کنند، اصوات را می شنوند، اشیا را می بینند، عواطف ولذتهای دارند، ودردها وآسیبهای نیز به آنها می رسد. انسان عادی، این جهتها مانند جانوران وحیوانات است.(۲۴۳) بلکه انسان تربیت نیافته، وانسان گمراه، در بسیاری امور وصفات واحوال حیات مادی، جانوران نیز پست تر است وناتنوان تر - بل هم اضل سبیلا.(۲۴۴)
انسان، چه وقت، مرحله حیوانیت می گذرد، وبه مرز انسانیت می رسد، وبه تعبیر سعدی: آدمیت؛ وقتی که به مرتبه طیران آدمیت برسد، خویشتن را حضیض طبیعت رهایی دهد، وبه اوج واقعیت برساند. انسان تا هنگامی که همین ظواهر را بنگرد، وبا همین ظواهر سر وکار داشته باشد، واسیر خور وخواب وخشم وشهوت باشد، وشناخت درستی از حقایق عالم، وحقایق وجود خود نداشته باشد، با حیوانات، فاصله چندانی ندارد. انسان هنگامی این مرحله فاصله می گیرد، که حرکت در ظاهر، دیدن ظاهر، شنیدن ظاهر، وحضور ظاهری، در مرحله حیات این جهانی، بگذرد، وبه مرحله باطن، ودیدن باطن وشنیدن باطن، وحرکت در باطن، وحضور باطنی برسد. وبه سخن دیگر: وجود ملکی خود فراتر رود، وبه ملکوت (واقعیت وجودی، ماهیت باطنی) خویش پی برد، وبه آن برسد، وآن را بیابد، وسپس راه پی بردن به واقعیت وجودی خویش، به واقعیت وجودی دیگر اشیا وملکوت آنها نیز پی ببرد وبرسد وبیاید. آنچه - با جمال - ذکر شد، در گرو شناخت صحیح است خود، وعالم. وآن شناخت صحیح، در گرو شناخت رابط وجودی وماهیت حقیقی اشیاء است. وشتاخت دوم، در گرو شناخت ید الله المبسوطه است در عالم، وتوجه به آن، که همان ولی زمان است یعنی: هویت باطنه عالم. وبرای هدایت به همین شناخت است، وباور به همین واقعیت، که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم)می خواهد تا مردم، به شب قدر باور دارند. زیرا این باور واعتقاد، جنبه نظری وشناختی، موجب می شود تا شناخت انسان، درست ومطابق واقع وموافق قانون خدایی جهان باشد، وجنبه عملی واقدامی سبب می گردد تا انسان دارای موضع صحیح، وسیاست درست، ورهبری خدایی باشد، ودر نتیجه به حرکت تکاملی وکمالی دست یابد وبه سعادت بزرگ برسد.
شیخ مفید، با اسناد، آورده است که حضرت امام جواد (علیه السلام) پدران خود، امیر المومنین (علیه السلام) پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) نقل کرده است که به اصحاب فرمود:
آمنو بلیله القدر، فانه ینزل فیها امرا لسنه. وان لذلک ولاه من بعدی: علی ابن ابیطالب واحد عشر من ولده(۲۴۵)
- شب قدر را باور بدارید! در این شب تقدیر امور سال فرستاده می شود. این شب را، پس من نیز صاحبانی است. صاحبان ای شب پس من، علی ویازده فرزند اویند.
حدیث مشهوری نیز، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) نقل شده است، ناظر به همین حقایق است:
من مات ولم یعرف امام زمانه، مات میته جاهلیه.
- هر کس، بی آنکه امام زمان خود را شناخته باشد، جهان برود، همچون مردم دوران جاهلیت جهان رفته است.
انسانی که خط حرکت صحیح را، در حیات خود نشناسد، حرکات وسکنات وفعالیتهای او در زندگی، در جهت تکامل نخواهد بود. حرکت تکاملی انسان، حرکت روی خط صحیح وجود وتکلیف وغایت است. شناخت این خط، که همان صراط مستقیم است، بدون شناخت راهنمای خط ممکن نیست. وحرکت در غیر خط، انحطاط است وابطال فرصت وعمر. به سخن دیگر: حرکت تکاملی، حرکت به کمال است. وبهترین وبالاترین کمال، کمال مطلق است. کمال مطلق خداست. پس حرکت تکاملی، حرکت در راه خدا، وبه سوی خداست. بلکه باید گفت، حرکت تکاملی، منحصر است به حرکت به سوی خدا: لا اله الا الله. ومعلوم است که حرکت به سوی خدا، بدون شناخت حجت خدا، که راهنمای خط است، ممکن نیست. این است که حضرت امام رضا (علیه السلام) - در حدیث مشهور - خود را، به عنوان حجت خدا، شروط لا اله الا الله می داند - وانا من شروطها.
بنابراین، نشناختن امام، نشناختن خط حرکت تکاملی وخصوصیات آن است. ونشناختن این خط، یا مستلزم رکود است وسقوط، یا انحراف وحرکت در جهت ضد. واینها همه، دوری ودور شدن هدایت است، وسقوط در ورطه هلاک وجاهلیت.
وهمین است که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم)، در حدیث مشهور ثقلین، که یاد شد، دو چیز را با هم، وتفکیک ناپذیر، عامل هدایت ونجات شمرده ومعرفی فرموده است: قرآن وعترت، یعنی: برنامه وراهنما، کتاب معلم. کتاب بدون معلم وجدا معلم، ومعلم بدون کتاب وجدا کتاب، مفید فایده چندان نخواهند بود. کتاب حق (نزل الکتاب بالحق).(۲۴۶) ومعلم صادق (وکونوا مع الصادقین)(۲۴۷)، عامل هدایت تام وتمام است، وتمسک به این هر دو، وپیروی این هر دو، مستلزم نجات است، وبیرون آورنده انسان است ظلمات طبیعت، وجهل، وجاهلیت.
گفته اند:
هر کس حقیقت زمان خویش را، که امام زمان - حاضر یا غایب - مظهر آن است، درک نکرده بمیرد، معدوم محض می شود...نابودی محض در آن است که شخص حقیقت زمان خویش را درک نکند.
البته، انسان هیچگاه معدوم محض نمی شود. انسان برای بقا وزندگی در جهان جاوید آفریده شده است، وبه حقایق وجودی خود پایدار است وفنا وموتی ندارد، فقط به عوارض وجودی فانی می شود ومی میرد، یعنی به بدن. پس انسان، در هیچ حال، معدوم نخواهد شد، لیکن نظر فقدان جوهر انسانی، در صورت نشناختن حقیقت زمان، انسان در حکم معدوم خواهد بود، ونظر هدایت الاهی ومعرفت اسلامی، وسعادت جاودانی، وبقای مینوی، در زمره هدایت نایافتگان ومردمان عصر جاهلیت.
حاج شیخ عباس قمی، در این مقام بیانی دارد، که توجه به آن سودمند است، می فرماید:
مشکوف باد، که در میان علمای اسلام، شبهه ای نیست که رسول خدا - (صلی الله علیه وآله) - فرمود:
من مات ولم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه - هر کس بمیرد وحال آنکه امام زمان خود را نشناخته باشد، بر کفر ومردن زمان جاهلیت مرده. واین حدیث، در کتب شیعه وسنی، فوق حد استفاضه روایت شده، بلکه در جمله ای صحاح عامه، ودر اکثر کتب اهل سنت، به طور ارسال مسلم، نقل شده... همچنین در طریقه شیعه متواتر است که هیچگاه روی زمین حجت الله، یعنی: امام وخلیفه پیغمبر - (صلی الله علیه وآله) - خالی نخواهد بود، اگر طرفه العینی زمین بی حجت باشد، اهل خود را فرو می برد. واین مطلب، مطابق است با قواعد عقلیه، که ممکن در استفاضه حضرت واجب تعالی، واسطه فیض می خواهد، که صاحب عصمت وجنبه قدسیه باشد. پس بر هر مسلمانی واجب است که اگر خواهد کفر جاهلیت خارج شود، امام زمان خود را بشناسد، واو را واجب الاطاعه، وواسطه نزول رحمت والطاف الهیه قرار دهد. کسی که اعتقاد داشته باشد به رسالت حضرت خاتم الانبیاء، محمد ابن عبدالله - صلوات الله علیه وآله - وبه امامت امامهای گذشته که اول ایشان، امیر المومنین علی ابن ابیطالب - (علیه السلام) - است، ویازدهم ایشان، حضرت امام حسن عسکری - (علیه السلام) - است، باید اعتقاد داشته باشد که امام زمان، وامام ثانی عشر، حضرت خلف صالح، حجت بن الحسن العسکری - صلوات الله علی - مهدی موعود، وقائم منتظر، وغایب انظار، وسایر در اقطار است، که به حسب نصوص متواتره، حضرت رسول، وامیر المومنین، وسایر امامان گذشته - صلوات الله علیهم اجمعین - تصریح به اسم ووصف وشمایل وغیبت آن جناب رسیده، بلکه اختلافی نیست در میان فرق معروفه مسلمین، در اینکه حضرت رسول (صلّی الله علیه وآله وسلم) خبر دادند به آمدن مهدی - (علیه السلام) - در آخر الزمان، که همنام است با آن حضرت (محمد). ودین آن حضرت را رواج دهد، وزمین را عدل وداد پرکند.(۲۴۸)
این است که باید کوشید تا - به هر اندازه که ممکن است - با حقیقت زمان وسر دوران، وروح جهان آشنا شد، وبه او متوجه گشت، تا حیات انسان، حیات بیداری وشناخت باشد، ومرگ او نیز مرگ بیداری وشناخت وصعود، نه مرگ جاهلیت وسقوط (زیرا انسان هر آنگونه که زندگی کند، همانگونه می میرد) وتا مرگ انسان، در گاهی باشد، برای ورود به جهان حیات واقعی، جهانی که فنا وتغیر وزوال در آن نیست، جهانی که لهی الحیوان است، حیات است در حیات وزندگی است در زندگی، وهمه چیز آن، حضور است وجاودانگی...

فصل نهم: در علوم عقلی

۱ - نظر گاههای علوم عقلی
در فصلهای پیشین، مسائل موضوع را، نظر گاههای علوم نقلی(۲۴۹) دیدیم: وبا آیاتی چند قرآن کریم در این باره، بویژه سوره قدر، بیشتر آشنا شدیم، وحقایقی مستند، ومطالبی والا آگاهی یافتیم.(۲۵۰) اکنون می خواهیم وارد حوزه علوم عقلی شویم، وبا دیدگاههای این علوم نیز، درباره مسئله مهدی موعود، آشنا گردیم.
می دانیم که علوم غیر عقلی، به دو بخش تقسیم می شود: علوم عقلی، وعلوم تجربی وآزمایشی؛ یا علوم عقلی وعلوم حسی؛ یا علوم تجریدی وعلوم مادی. بحث درباره طول عمر را نظر علوم تجربی وحسی، برای فصل بعد می گذارم. در این فصل، به رشته های علوم عقلی می پردازیم، وبه مسائل مهدویت دیدگاههای این علوم.
الف - در معارف قرآنی
نظر معارف حقه قرآنی، وشناختهای اسلامی، زمین - وجهان ارض - مرکز خلافت الاهیه است. همواره زمین جایگاه خلیفه الاهی است، وتا زمین باشد اینچنین است، وهیچگاه جز این نخواهد بود - چنانکه در فصل پیش اشاره کردیم. قرآن کریم می فرماید:
واذ قال ربک للملائکه: انی جاعل فی الارض خلیفه...(۲۵۱)
- امام، امانتدار خداست در زمین، وحجت خداست در میان مردمان، وخلیفه خداست در آبادیها وسرزمینها...
تعبیرهای قرآن کریم، وحدیث شریف، در این مقام، قابل توجه وتامل بسیار است، بویژه تعبیر فی الارض، (یا: فی ارضه)، تعبیر امین الله. با تامل در تعبیر فی الارض، پی می بریم که تکون انسانی ارض، با حضور خلیفه خدا محقق خواهد گشت، وگرنه زمین سیاره ای خواهد بود مانند سیاره های دیگر. آنچه زمین را، هویت الاهی می دهد، وآن را، به عنوان محل سکونت انسان، برقرار می دارد، وبه صورت نشئه تربیت وآزمایشگاه جهان وجود در می آورد، ومحل نزول فیض، وآمد وشد گاه فرشتگان می سازد، حضور خلیفه خدا، وصاحب سر الاهی (ولایت کلی) است در این سیاره. واین چگونگی که یاد شد، تا هر زمان که زمین اهلی وساکنانی داشته باشد ادامه دارد، یعنی تا هنگام پدید آمدن نشانه های رستاخیز، وبه هم ریختن اوضاع کیهانی این منظومه.
بنابراین، تا زمین به عنوان مسکن انسان بر سر پاست، هیچ آن خالی حجت خدا - پیامبر یا امام - نخواهد بود. اگر یک انسان در زمین باشد، همو، حجت وخلیفه خداست. اگر دو تن یا بیشتر باشند، یکی آنان حجت وخلیفه خداست - چنانکه در تعالیم آمده است.(۲۵۲) وچنانکه در فصل پیشین، به پاره ای این حقایق، اشاره کردیم.
ب - در فلسفه الاهی
فلاسفه اسلام نیز، به مسئله ولی کامل، وحضور خلیفة الله در زمین توجه کرده اند. آنان نیز این حقیقت را بر پایه مبانی واستدلالهای خویش مبرهن ساخته اند، وبا تعبیرهایی که ویژه اصحاب فلسفه است، آن را توضیح داده اند. شیخ فلاسفه اسلام، ابو علی ابن سینا، در کتاب الشفاء در فصلی که راجع به امام وخلیفه گفتگو می کند، ومقامات ومراتب باطنی واخلاقی وعلمی انسان کامل را گزارش می دهد، می گوید:
... ومن فاز، مع ذلک، بالخواص النبویه، کاد یصیر ربا انسانیا...و کاد ان تفوض الیه امور عباد الله. وهو سلطان العالم الارضی، وخلیفة الله فیه(۲۵۳)
- هر کس، علاوه بر آنچه (درباره امام وخلیفه) گفته شد، دارای خواص پیامبری باشد، چنین کس رب النوع انسان تواند بود...و امور بندگان خدا به دست او سپرده تواند شد. واوست فرمانروای جهان خاکی، وهمو خلیفه الله است در زمین.
روشن است که مقصود العالم الارضی، جمیع کاینات ارضی است(۲۵۴)، که تحت استیلای ولایتی امام است، چنانکه تعبیر ربا انسانیا نیز استفاده می شود، که مقصود، صاحب تاثیر بودن است در تربیت صورت نوعیه. وتعبیر تفویض امور، هم شامل ولایت تکوینی است، وهم ولایت تشریعی.
فیلسوف بزرگ، میرداماد حسینی نیز، حقیقت یاد شده را، با تأیید وتاکید، نقل کرده وتقدیر فرموده است.(۲۵۵)
ج - در فلسفه سیاسی
در فلسفه سیاسی اسلامی نیز، مسئله امام ومربی الاهی وحاکم اسلامی، به صورتی شایسته، مطرح گشته است. در اینجا نظرم به فلسفه سیاسی فلسفی است(۲۵۶)، یعنی: آراء وتحقیقات وشناختها وجهان بینی های فیلسوفان بزرگ اسلامی، در مسئله حکومت وسیاست، وتشکیل جامعه درست، ومدیریت صحیح اجتماع.
در این باره، معلم ثانی، ابو نصر فارابی، صاحب تحقیقات ونظریات بسیار مهم است. او در کتاب آراء اهل المدینه الفاضله، نظرهای خود را برداشته است.
هر عضوی اعضای مدینه فاضله را صلاحیت آن نیست، که ریاست مدینه فاضله را بر عهده گیرد. رئیس مدینه فاضله نمی تواند هر کسی باشد، زیرا ریاست به دو چیز است: یکی آنکه شخص حیث سرنوشت وطبیعت، آماده آن مقام باشد، دیگر آنکه واجد ملکه وهیئت ارادی چنان کاری باشد...چنین انسانی، انسان کاملی است که بالفعل، هم عقل است وهم معقول...این رئیس، هم معلم است، وهم مرشد، وهم مدبر...همه مردم، بر حسب فطرت، به معلم نیازمندند، وهم باید راه تربیت وتمرین، به مراحلی که برای آن آمادگی دارند برسند. فارابی، نظام اجتماعی خود را بر اساس عالم اکبر وعالم اصغر نهاده است، وبرای بر پای بودن اجتماع، وجود معلم را که همان امام باشد، ضرورت می داند. واین یکی عقاید شیعه است، که باید امام بر اجتماع، اشراف کامل داشته باشد. میان نظریه فارابی در مورد ارتباط رئیس مدینه فاضله با خدا به توسط عقل فعال وعقاید نصیر الدین طوسی، درباره امام معصوم، شباهت بسیاری است...(۲۵۷) وهمچنانکه بقای روح وجسم عالم، مرهون وجود امام است، بقای مدینه نیز وابسته به بقای رئیس مدینه است...امام متصل به عقل الاهی است. اوست که حقایق پرده بر می گیرد، وبرکت علم تاویل، همه معارف حسی ووهمی وخیالی، در قالب صحیح معقولات مطلقه ووحی الاهی، در نظر او روشن است...(۲۵۸)
فارابی، فیلسوف بزرگ، امام را عقل بالفعل می داند، یعنی انسانی که همه امکانات عقلی، طبعی، وکسبی، در وجود او، در مرتبه کمال ونهایی، به فعلیت رسیده است، ودایم الاتصال به عقل فعال است، بلکه خود، به گونه ای، عقل فعال است.(۲۵۹) فارابی چنین کسی را شایسته آن می داند که در راس جامعه قرار گیرد، ومعلم ومربی وامام ورئیس باشد. در نظر او، اینگونه رئیسی، در جامعه، به منزله قلب است در بدن انسان.
جالب نظر است که این فیلسوف آگاه، به مسئله غیبت نیز توجه می نماید، وطریق اداره جامعه را، در عصر غیبت رئیس واقعی (امام): اینگونه پیشنهاد می کند:
وان اتفق ان لایوجد مثله، فی وقت من الاوقات، اخذت الشرائع والسنن التی شرعها هذا الرئیس وامثاله - ان کانو توالوا فی المدینه - فاثبتت(۲۶۰)
- اگر چنین پیش آمد که به روزگاری، اینگونه رئیسی برای مدینه فاضله در دسترس نبود، باید شرایع واحکامی را که این رئیس، ودیگر همانند او - که در پیش بوده اند - وضع کرده اند، بگیرند، وهمانها را قوانین قطعی جامعه قرار دهند.
بخوبی مشهود است که در این سخنان، مسئله غیبت رئیس مدینه فاضله (امام) مطرح است، ولزوم عمل کردن به همان احکام وفقه رئیس غایب ورئیسان پیش او. در گفته این فیلسوف، چهار نکته قابل دقت است.
۱ - احتمال پیشامد غیبت رئیس مدینه (امام) ودر دسترس نبودن او.
۲ - قابل قبول بودن غیبت وبیان راه حل، در مورد مدیریت جامعه، در عصر غیبت.
۳ - غیبت وفقدان رئیس مدینه فاضله، در صورتی اتفاق خواهد افتاد، که پیش رئیس غایب، تنی چند رئیسان واجد شرایط(۲۶۱) آمده باشند، وشرایط وقوانینی بیان داشته باشند - چنانکه در تاریخ امامت اتفاق افتاده است.
۴ - به هنگام غیبت رئیس مدینه، خط ریاست وامامت هم نخواهد گسست. برای ادامه مدینه فاضله (جامعه اسلامی)، باید شرایع وقوانینی که خود این رئیس ورئیسان پیش او بیان کرده اند، ملاک عمل قرار گیرد، وهمانها به عنوان قوانین وموازین ثابت وحتمی اداره جامعه پذیرفته شود.
این مسائل، همان مسائل امامت وغیبت است: نخست، یازده امام می آیند، ومبانی واحکام قرآن وسنت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) را توضیح می دهند، وتعالیم ومقررات را می آموزند، وآثاری واحادیثی بر جای می گذارند، وقوانینی در همه امور بیان نی دارند، وشاگردان وعالمان وپیروانی تربیت می کنند. سپس در روزگار امام دوازدهم، امر غیبت پیش می آید، آنهم پس دوران غیبت صغری، که بسیاری هدایتها وتعلیمها، سوی امام دوازدهم به وسیله نایبان خاص وسفیران ووکیلان به مردم رسیده است. وبدینگونه است که در دوران غیبت کبری نیز جامعه، بر مبنای شرایع واحکام خود امامان اداره می شود: دستورات آنان را می گیرند وملاک قرار می دهند.
می نگرید که این همان نیابت عامه وفقاهت واجتهاد است، جنبه حقوقی؛ وولایت فقیه است، جنبه اجرایی ونظارت عام دینی، که در عصر غیبت معمول می گردد.
د - در فلسفه اشراقی
در فلسفه اسلامی، جریان اشراقی نیز، مسئله امام ورئیس جامعه مطرح گشته است، وبه موضوع غیبت نیز توجه شده است. شیخ شهاب الدین سهروردی، در آغاز کتاب حکمه الاشراق، وارد بحث درباره رهبر واقسام رهبر ورئیس جامعه می شود، وبر طبق مبانی اشراقی خویش، شرایط کسی را که می تواند رئیس ومربی جامعه باشد بیان می دارم. او امر غیبت را نیز مورد نظر قرار می دهد، وآن را قابل تحقق وقبول می داند. وی، در این باره، چنین می گوید:
...العالم ما خلا قط عن الحکمه، وعن شخص قائم بها، عنده الحجج والبینات، وهو خلیفه الله فی ارضه. وهکذا یکون مادامت السماوات والارض...فان اتفق فی الوقت، متوغل فی التاله والبحث، فله الرئاسه، وهو خلیفة الله...و لا یخلو الارض، عن متوغل فی التاله ابدا...ولست اعنی بهذه الرئاسه التغلب، بل قدیکون الامام المتاله، مستولیا ظاهرا مکشوفا، وقد یکون خفیا. وهو الذی سماه الکافه القطب. فله الرئاسه، وان کان فی غایة الخمول. واذا کانت السیاسة بیده، کان الزمان نوریا...(۲۶۲)
- جهان، هیچگاه، حکمت (علم کامل)، ووجود کسی که دارای حکمت باشد، وحجج وبینات خدا نرد او باشد، خلی نبوده است. واینچنین کس، خلیفه خداست در زمین. وتا زمین وآسمان بر پاست، چنین خواهد بود (و زمین وجود چنین کسی خالی نخواهد ماند)... پس در هر زمان، چون شخصی به هم رسد، که خدایی باشد، ونمونه کامل علم وعمل، ریاست جامعه با اوست. واو خلیفه خداست در زمین. وزمین هرگز چنین انسانی، تهی نخواهد بود...اینکه می گویم ریاست با اوست، مقصود من، بالزام، حکومت ظاهری او نیست، بلکه گاه، امام خدایی(۲۶۳)، حکومت تشکیل می دهد، وآشکار است ومبسوط الید، وگاه، در نهایت پنهانی (غیبت) به سر می برد. واین امام: همان کسی است که مردم او را قطب زمان (ولی عصر) می نامند. ریاست جامعه با این انسان است، اگر چه نشانی او در دست نباشد. البته اگر این رئیس، ظاهر باشد ودر راس حکومت قرار گیرد، زمان، زمان نورانی خواهد بود.
فیلسوف اشراقی، بصراحت، مسئله امام متاله وحتمیت او را برای ریاست وتربیت جامعه مطرح می کند، وریاست را آن او می داند، اگر چه پنهان باشد. اینکه امام متاله را حتی در زمان پنهانی، رئیس جامعه می داند، تا حدود بسیاری منطبق با اعتقادات وجهانبینی شیعی است. در تفکر اعتقادی شیعه، ریاست جامعه، در عصر غیبت نیز با امام عصر است، وولی امر واقعی اوست، منتهی این ریاست وولایت، به دست نایبان عام سپرده شده است، وطریق نیابت عامه، اعمال می شود. این است که مردم ما خود را، در نهایت، تحت ولایت امام عصر (علیه السلام) وقیمومت شرعی آن امام می دانند. در این باره، خلاصه در فصل سوم، گذشت، ودر فصل یازدهم، مطالبی خواهد آمد.
ه - در فلسفه اخوان الصفا
فیلسوفان اخوان الصفا نیز، در فلسفه خویش، به اهمیت امر مهدی (علیه السلام) توجه کرده اند، وبا بیانی زیبا، مسئله غیبت وظهور را، ومسئله مهدویت را، شرح داده اند:
اخوان الصفا معتقد به مهدی هستند، ومعتقدند که او باز می گردد، تا زمین را پر عدل وداد کند، بعد آنکه پر جور وظلم شده باشد. ومردم را عبودیت می رهاند. ودعوت اخوان الصفا را آشکار می کند، وجمع پراکنده ایشان را گرد می آورد. وبدینگونه با ظهور آن نفس زکیه (جان پاک)، هر حقی به صاحبش باز می گردد...می گویند: امام در میان مردم است، جز اینکه برای امامان دو دور وجود دارد: دور کشف، ودور ستر.
در دور کشف، امامان در میان مردم ظاهر باشند، ودر دور ستر غیر ظاهر. واین امر، روی ترس نیست. واما دوستان ایشان، جای امامان غایب را بدانند، وهر گاه اراده کنند نزد آنان روند. واگر چنین نباشد، زمانه امام - که حجت خداست بر خلق - خالی خواهد ماند، وحال آنکه خداوند، هیچگاه، خلق را بی حجت نگذارد، ورشته ای را که در میان او ومردم کشیده شده است قطع نکند. امامان میخهای زمینند، و- چه در دوره کشف وچه در دور ستر - خلفای حقیقی خدا هستند. در دوره کشف، قدرت وتصرفشان در ابدان واجسام ظاهر گردد، ودر دوره ستر، اثرشان در جانها وخردها، صاحبان مملکت ارضی وخلافت جسمانی جاری باشد...هر کس بمیرد، وامام زمان خود را نشناسد، چون مردم عصر جاهلیت (یعنی بی هیچ دینی) مرده است. نیز هر کس بمیرد، ودر گردن او بیعت امام نباشد، چون مردم عصر جاهلیت مرده است.(۲۶۴)
و - در علم کلام واعتقادات
متکلمان ومتخصصان علوم اعتقادی نیز، وجود مهدی را مستند شناخته اند، ودر کتابهای علم کلام وعقاید(۲۶۵)، در این باره، به بحثهایی چند پرداخته اند، از جمله، تفسیر غیبت، فواید وجود امام در حال غیبت، صحت طول عمر، و...
متکلمان وعلمای بزرگ عقاید، مسئله مهدویت را، در ارتباط با قاعده لطف الاهی - که در علم کلام معروف است - تفسیر کرده اند، وضرورت وجود امام را با این قاعده به ثبوت رسانیده اند. در این مقام فیلسوف معروف ومتکلم بزرگ جهان اسلام، خواجه نصیر الدین طوسی، چنین می گوید:
انحصار اللطف فیه معلوم للعقلاء، ووجوده لطف، وتصرفه لطف آخر، وعدمه منا.(۲۶۶)
- در نزد خردمندان روشن است که لطف الاهی (پس از فرستادن پیامبر)، منحصر است در تعیین امام (تا مردمان، بی راهبر ومربی ومعلم نمانند، وکتاب وسنت، شارحی لایق ومطمئن داشته باشد، وواسطه فیض قطع نگردد)، ووجود امام - به خودی خود - لطف است از سوی خداوند.(۲۶۷) وتصرف او در امور (و حضور اجتماعی او، وتشکیل حکومت اسلامی ونشر تربیت قرآنی به وسیله او) لطفی دیگر است. وغیبت او، مربوط به خود ماست.
در این بخش، که به نظریات علمای عقاید توجه داریم، فشرده ای از گفتار دو دانشمند علوم اعتقادی را نیز می آوریم: مولف کفایه الموحدین، ومولف بیان الفرقان. یاد شدگان، در این مقوله گفتاری دارند، که خلاصه آن این است:
چون مهدی - (علیه السلام) - آخرین خلیفه وحجت خدایی است، لازم بود که خود را از گزند حوادث ودستهایی که او را می جستند تا از میان ببرند، مصون بدارد، ودر کنف غیبت الاهی مستور گرد. وچون موقعیت امام، به منزله موقعیت پیامبر است پس از تبلیغ (یعنی: احکام تبلیغ شده است) پس با پنهان بودن او، مردم - اگر چه از دیدارش محرومند - عبث رها نخواهند شد، بلکه باید به احکامی که در دست است عمل کنند. البته اگر روزی، تمام نوامیس دین ضایع گشت، آناً ظهور خواهد کرد.(۲۶۸)
در کتابهای عقاید، به دلیل قطعی بودن مسئله مهدی بر اساس اسلام ومدارک اسلامی، واحادیث فراوان نبوی، اعتقاد به این مسئله را جزء ضروریات اسلام شمرده اند. ومنکر آن را، منکر ضروری دانسته اند.(۲۶۹)
ز - در مکاشفات وعرفان
عارفان اسلامی، از مذاهب مختلف، واصحاب مکاشفات نیز، اعتقاد به مهدی موعود را مطرح کرده اند، وبر عظمت ومقام آن امام تاکید نموده اند. برخی از آنان به وجود امام غایب (علیه السلام)، از طریق مکاشفه پی برده اند، وبرخی سخن از مشاهده ورویت نیز گفته اند. آنان این مطالب را به گونه هایی به دیگران رسانیده اند، ودر این باره، به شعر ونثر، مسائلی ابراز داشته اند.
بطور کلی، در میان عارفان مسلمان، اعم از سنی وشیعه، واعم از آنان که ادعای رویت ومشاهده کرده اند، یا آنان که چنین ادعایی نکرده اند، به چهره های مشهوری بر می خوریم، که هر کدام به گونه ای، وجود مهدی (علیه السلام)، وغیبت وظهور او را مورد تاکید قرار داده اند، واین موضوعات را از حقایق مسلم دین ووقایع حتمی جهان دانسته اند، کسانی از رده:
۱ - شیخ محیی الدین ابن عربی.(۲۷۰)
۲ - شیخ صدر الدین قونیوی.
۳ - جلال الدین رومی.(۲۷۱)
۴ - شاه نعمه الله ولی.(۲۷۲)
۵ - شیخ حسن عراقی.
۶ - شیخ عبدالوهاب شعرانی.
۷ - شیخ فرید الدین عطار نیشابوری.
۸ - حافظ رجب برسی.
۹ - شیخ محمود شبستری.
۱۰ - شیخ احمد جام نامقی (ژنده پیل).
۱۱ - شیخ ابو یعقوب بادسی.
۱۲ - خواجه محمد پارسا.
کسانی که نام بردیم برخی از عرفای اهل سنتند وبرخی شیعه. در اینجا لازم است بگوییم که در میان اهل سنت، بویژه عالمان ومحققان وعارفان وشاعران ایشان، کسان بسیاری به هم رسیده اند، که نسبت به مقام والای مهدی آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) اظهار ارادت واخلاص کرده اند، وشیفتگی نشان داده اند، تعبیراتی زیبا در این باره به کار برده اند(۲۷۳)، وقصاید واشعاری - چنانکه یاد شد - سروده اند. جمعی از عالمان متصوف آنان، مهدی (علیه السلام) را، قطب زمان، وولی دوران، وخاتم اولیاء دانسته اند. واز راه کشف ومشاهده، وجود مهدی را اثبات کرده اند. در این مقوله، فیلسوف اجتماعی معروف، ابن خلدون مغربی، چنین آورده است:
متصوفان متاخر، درباره اثبات وجود این ولی فاطمه طریقه ای دیگر دارند واستدلالی دیگر، آنان از راه کشف وشهود - که اصل طریقه آنان است - وجود وی را اثبات می کنند. از متاخرین تصوف وعرفان، کسی که بیشتر از همه، درباره این ولی فاطمه سخن گفته است، محیی الدین ابن عربی است، در کتاب عنقاء مغرب، وابن قسی است، در کتاب خلع النعلین...محیی الدین او را خاتم اولیاء نامیده است... اما متصوفانی که با ما هم عصر بوده اند بیشتر آنان به ظهور مردی اشاره می کنند، که مجدد احکام دین ومراسم حق وآیین است...برخی از آنان می گویند: این مرد فاطمی واز فرزندان فاطمه است. برخی دیگر، به طور مطلق می گویند. ما این مطلب را از جماعتی از آنان شنیده ایم که بزرگتر ایشان، رئیس اولیا در مغرب، ابو یعقوب بادسی است. این عارف در آغاز این قرن، قرن هشتم، می زیسته است. نواسه او که دوست ماست: یعنی: ابو یحیی زکریا، از پدر خود، ابو محمد عبدالله، از جد خود ابو یعقوب مذکور، مطلب مهدی را برای من نقل کرد.(۲۷۴)
سخنان عرفا واصحاب ریاضات، در کتابهای مربوط نقل شده است. برخی از ایشان در سخنان خویش یاد کرده اند که اولیا واهل توجه، همواره در طلب مهدی هستند ومتوجه به حضرت مهدویه اند. ما در این رساله،به نقل دو قطعه منظوم، از دو عارف معروف، بسنده کنیم:
۱ - شیخ فرید الدین عطار نیشابوری:
(در گذشته ۶۱۸ ه ق)

صد هزاران اولیا، روی زمین - از خدا خواهند مهدی را یقین
یا الاهی، مهدیم، از غیب، آر - تا جهان عدل گردد آشکار
مهدی هادی ست تاج اتقیا - بهترین خلق برج اولیا
ای ولای تو معین آمده - بر دل جانها همه روشن شده
ای تو خاتم اولیای این زمان - وز همه معنی نهانی، جان جان
ای تو هم پیدا وپنهان آمده - بنده عطار ت ثنا خوان آمده(۲۷۵)

۲ - شیخ محمود شبستری:
(در گذشته ۷۲۰ ه ق)

بسی گفتند از عیسی ومهدی - مجرد شو، تو هم عیسای مهدی
زمهدی، گرچه روزی چند، پیشی - بکش دجال خود، مهدی خویشی
چو تو، در معرفت، چون طفل مهدی - چه دانی، قدر علم وفضل مهدی؟
به نور علم می کن دیده روشن - که تا بتوانیش هر لحظه دیدن
که گر در جهل خود، دایم، نشینی - چو مهدی پشت آید، هم نبینی
برو از علم مهدی بهره بر گیر - جوانمردی کن وبشنو از این پیر
خوشا وقت کسان عهد مهدی - خوشا آن کودکان مهد مهدی
که هر علمی که باشد زیر کان را - الف،، بی، تی بود، آن کودکان را
ز علمش خلق عالم، علم گیرند - ز دینش، مشرکین هم دین پذیرند
هر آن سری که هست امروز پنهان - به علم خویشتن پیدا کند آن
به دورش، دولت حق رخ نماید - جهان را فیض وی فرخ نماید
تمنی باشد آنگه مردگان را - که یکبار دگر یابند جهان را
که تا از جهل کلی دور گردند - ز شمس علم او، پر نور گردند
ره عرفان نفس خود بیابند - بدان عرفان، به سوی حق شتابند
بتابد نور او از سوی مغرب - بر آید آفتاب از کوی مغرب(۲۷۶)

ما، به منظور تکمیل مباحث این بخش، که از رشته های گوناگون معارف وفلسفه، مطالبی درباره مهدی ومهدویت آوردیم، این قسمت را هم از عرفان وعارفان نقل کردیم.
ح - نظر یعقوب کندی
از فیلسوف معروف، یعقوب ابن اسحاق کندی نیز، درباره حضرت مهدی (علیه السلام) ومسئله ظهور مطالب وسخنانی نقل شده است. از جمله، ابن خلدون از گفته های او چنین آورده است:
یعقوب کندی گفته است: این ولی (مهدی)، همان کس است که چون ظهور کند، نخست نماز ظهر را به جماعت با مردم می خواند. او آیین اسلام را تازه می کند، وعدل وداد را آشکارا وهمه جا گیر می سازد، وجزیره اندلس را می گشاید، وبه رومیه می رود وآن را فتح می کند، سپس به سوی مشرق رهسپار می گردد وآنجا وقسطنطنیه را نیز می گشاید، وهمه روی زمین مقر حکومت او می شود. مسلمانان نیرومند می گردند. دین اسلام بر همه دینها غلبه می یابد. وشریعت مستقیم محمدی آشکار می شود.(۲۷۷)
۲ - سخنی از رویت
پیشتر اشاره کردیم که بزرگان، مشاهده، ورویت امام (علیه السلام) را در عصر غیبت کبری ممکن شمرده اند وگفته اند:...روایت صریح است در اینکه وجود مبارک ولی عصر - (علیه السلام) - با اینکه در بین مردم است، مردم او را نمی شناسند. والبته بین این مطلب، با اینکه بعضی از مردم آن حضرت را ببینند وبشناسند، ودیدن عده قلیلی امام را، بنا به مصالح وجهاتی، منافاتی نخواهد بود.(۲۷۸)
اهل کشف وعرفان نیز، متعرض مسئله رویت در غیبت کبری شده اند، چنانکه - از جمله - شیخ عبدالوهاب شعرانی، در کتاب لواقح الانوار گفته است:
شیخ حسن عراقی، در ایام سیاحت خویش، به خدمت حجت خدا، امام مهدی رسید، واز عمر امام سوال کرد. امام پاسخ دادند: عمر من، هم اکنون ۶۲۰ سال است.
شعرانی، پس از نقل این مطلب، می گوید:
من، این موضوع را به مرشد خود، علی الخواص گفتم، واو درباره عمر مهدی - تا آن سال - نظرش موافق نقل شیخ حسن عراقی بود.(۲۷۹)
همچنین می بینم که عالم معنوی بزرگوار، سید رضی الدین ابن طاووس حسنی، در کتاب مهج الدعوات می گوید:
من، در سامرا بودم، شبی، هنگام سحر، شنیدم که مهدی (علیه السلام) دعا می خواند، وبرای زندگان ومردگان دعا می کرد، وخیر وسعادت ورحمت برای آنان از خدای می طلبید. آن شب که سحر هنگام آن، شنیدن دعای مهدی، از زبان خود او، برای من اتفاق افتاد، شب چهارشنبه بود، ۱۳ ماه ذیقعده، به سال ۶۳۸.(۲۸۰)
درباره امر رویت وملاقات نیز، کتابهای چندی نوشته اند. در آن کتابها نام کسان بسیاری آمده است، که در عصر غیبت کبری، هر کدام به - گونه ای، به دیدار امام (علیه السلام) نایل آمده اند، ومعجزات وقضایایی برای آنان اتفاق افتاده است، ومشکلاتی از آنان گشوده شده است، وبیماریهایی - گاه بسیار سخت - شفا یافته است. برخی از این قضایا را ما خود نیز شنیده ایم. برخی در زمان وعصر خود ما اتفاق افتاده است. ودر برخی، قراین صدق وشواهد حقیقت، بوفور، وجود داشته است. وپاره ای را ناقلانی گفته اند که فوق ثقه، وفوق عادل، بوده اند.
۳ - احوال نیکبختان
هر کس، در عصر غیبت کبری، به گونه ای به دیدار آن ماه تابان، ومهر فروزان، وآن قبله خوبان، ومقصد پاکان، وآن سر اکبر، واسم اعظم، نایل آمده باشد، یا نایل آید، بیقین نیکبخت است. چه بختی از آن نیکتر، وچه ساعتی از آن سعدتر؟
باید توجه داشت که آنچه از این مقوله، اتفاق افتاده است، یا ممکن است اتفاق بیفتد، در مواردی مکاشفه است، ودر مواردی مشاهده، ودر مواردی رویت. این تقسیم، بر حسب اشخاص واحوال اشخاص ومراتب آنان مبتنی است. وهر یک خود، مراتبی دارد ومراحلی.
بطور اجمال، می توانیم این اتفاق را، یعنی مشاهده، دیدار ورویت را، وبه هر حال، نوعی، یقین شهودی، بصری، وحسی را، نسبت به وجود خلیفه خدا، ووصی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم)، حضرت مهدی (علیه السلام)، در پنج جریان باز بنگریم:
۱ - برخی از عرفای اهل سنت، یعنی: کسانی که - بر پایه شهرت وآثاری که دارند وآنچه در کتابهای تاریخ وزیستنامه ها آمده است - از اهل سنت بوده اند، ودر شماری اهل سلوک وریاضت ومکاشفه وسیاحت قرار داشته اند، ومدعی مشاهده ودیدار شده اند، مانند شیخ حسن عراقی، به نقل شیخ عبدالوهاب شعرانی.
۲ - برخی از عرفا ومتصوفه شیعه.
۳ - برخی از علمای روحی ومعنوی از شیعه، یعنی عالمانی از ما که اهل معنویت بوده اند، واز طریق توجه به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) وائمه طاهرین (علیهم السلام) ومتابعت محض از آنان، سالک به سلوک شرعی شده اند، واز راه تقید دقیق به اعتقادات دینی، وعمل دقیق به احکام شرعی، به بالاترین مراحل عظیم روحی وباطنی رسیده اند، وواجد مقامات واقعی وعمده گشته اند، واهل مکاشفات وتصرفات مهم بوده اند، از قبیل بزرگانی چون:
سید رضی الدین، ابن طاووس حسنی درگذشته ۶۶۴ (ه ق)
جمال الدین احمد، ابن فهد حلی درگذشته ۸۴۱ (ه ق)
ملا احمد محقق اردبیلی درگذشته ۹۹۳ (ه ق)
سید مهدی بحر العلوم طباطبائی درگذشته ۱۲۱۲ (ه ق)
از متقدمان، ومانند
سید موسی قزوینی زر آبادی درگذشته ۱۳۵۳ (ه ق)
میرزا مهدی اصفهانی درگذشته ۱۳۶۵ (ه ق)
شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی درگذشته ۱۳۸۰ (ه ق)
شیخ مجتبی قزوینی خراسانی درگذشته ۱۳۸۶ (ه ق)
از مردم قرن چهارم
۴ - برخی از مردم عادی وانسانهای مختلف جامعه اسلامی، در طول قرنهای غیبت، که به نحوی برای آنان، در پی توجه، وتوسل وطلب وامثال آن، دیداری پیش آمده است.
۵ - کسانی که برای آنان امری به وقوع پیوسته است که به وجود مبارک حضرت حجت (علیه السلام) یقین کرده اند، مثلاً، شفای بیماری، رفع گرفتاری، بر آمدن نیاز، رسیدن به مقصود، و...اگر چه برای آنان دیداری - بویژه بد انسان، که در آن حال، امام را بشناسند - پیش نیامده باشد.
البته، مهمترین وبا جلالت ترین کسانی که در طول غیبت کبری، به حضور امام عصر (علیه السلام) رسیده اند، وبه دیدار وملاقات نایل آمداند، همان جریان سوم است. همواره، در این جریان، روحانیان ربانی، وعالمان معنوی بزرگی بوده اند، که با شناخت علوم ومعارف قرآنی، وبا دوری از هر انحراف نظری وعملی، وفارغ از هر مکتبی ومشربی، فلسفه یا عرفانی تو بیزار وبری از هر طریقه وجریان تصوف وسلوک صوفیانه، بلکه صرف با سلوک دقیق شرعی، ومجاهدات عمیق ایمانی، به مقامات بلند رسیده اند، ودر شمار اولیای خدا ومقربان پیامبر اکرم وائمه طاهرین جای گرفته اند.
۴ - غیبت، سنت الاهی
با پی گرفتن سیر مسئله مهدی، در آفاق گسترده شناخت، دیدیم که در همه جا بر حتمیت وجود ولی تاکید گشته، وغیبت نیز مانند حضور شناخته شده است. این هماهنگی در آرا ونظرگاههای گوناگون، در این باره - از تفسیر وحدیث تا فلسفه وکلام - یکی به این دلیل است که اصل غیبت، جزء سنتهای الاهی است. در روزگاران کهن نیز چنین بوده است، که گاه پیامبری از میان قوم خود، بیرون می رفته است، واز امت کناره گیری می کرده، وآنان را به حال خویش وامی گذاشته است.
در اینجا، درباره سه مسئله، سخن می گوییم: یکی، آزمایش بزرگ در عصر غیبت کبری؛ دیگری، نقش وتاثیر غیبت صغری در غیبت کبری؛ سوم، وضعیتهای پنجگانه حضور وغیبت.
الف - غیبت کبری، آزمایش بزرگ
یکی از ابعاد غیبت کبری، بعد آزمایشی آن است. در این مرحله، انسان دینی باید بدقت متوجه حال خود باشد، وقلب خویش را از فروغ ایمان زنده بدارد، وطول کشیدن زمان، او را متزلزل نسازد، که چون اصل غیبت به حکمت الاهی واقع شده است، کوتاه بودن ودراز بودن مدت آن نیز به حکمت تعیین می گردد، وبه اراده الاهی، سرانجام می یابد. در این باره، که مبادا طول کشیدن مدت غیبت، موجب رخنه شیطان - یا انسانهای شیطان سیرت - در دلها شود، در احادیث هشدار داده اند، وبقای بر ایمان را، تأیید الاهی خوانده اند. انسان باید با توجه به قدرت وحکمت خدا(۲۸۱)، خود را مستعد این تأیید بسازد، تا گوهر ایمان والای خویش را، از چنگ ربایندگان شیطانی وانسانی ومبلغان انحراف وبی اعتقادی، مصون بدارد.
حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)، پدر بزرگوار امام اعصار غیبت ومهدی موعود امت، درباره سنت غیبت در پیامبران، وتکرار آن در مورد مهدی آخرالزمان، ومسئله طول مدت، چنین می فرماید:
ان ابنی هو القائم من بعدی. وهو الذی یجری فیه سنن الانبیاء - (علیهم السلام) - بالتعمیر والغیبة. حتی تقسو قلوب، لطول الامد. ولا یثبت علی القول به الا من کتب الله - عزّ وجلّ - فی قلبه الایمان، وایده بروح منه(۲۸۲).
- پس از من، فرزندم، قائم (و صاحب امر دین وامامت) است. واو است که مانند پیامبران، عمری دراز خواهد داشت، وغایب خواهد شد. در غیبت طولانی او دلهای تیره گردد. فقط کسانی در اعتقاد به او پای برجا خواهند ماند، که دل آنان به فروق ایزدی رخشان باشد، وروح خدایی به آنان مدد رساند.
در این حدیث شریف، تعبیر یجری فیه سنن الانبیاء - (علیه السلام) - بالتعبیر والغیبه، قابل توجه بسیار است. این تعبیر معلوم می دارد که یکی از آیینها وچگونگیها، در زندگانی پیامبران، تعمیر بوده است، یعنی معمر شدن، ودراز - زیستن، ویکی غیبت واز مردم - برای مدتی - نهان گشتن، ومردم را به حال خویش هشتن.
روشن است که آنچه در حدیث بدان اشاره شده است، درباره پیامبرانی است که عمرهایی دراز داشته اند، ودر رده معمر ین بوده اند، مانند حضرت نوح (علیه السلام)، وحضرت سلیمان (علیه السلام). ملا محسن فیض کاشانی نیز، در این باره، چنین می گوید:
از غیبت قائم (علیه السلام) وطول کشیدن آن، وطولانی شدن عمر آن امام تعجب نکنید! که این مطلب را پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) واوصیای او خبر داده اند. همچنین بسیاری از پیامبران از آنان را در کتاب اکمال الدین واتمام النعمه آورده است. به آنجا مراجعه کنید!(۲۸۳)
آری، غیبت، سنتی الاهی است. ودر زندگانی پیامبران وجود داشته ودر تواریخ آنان ضبط است. واین امر، خود، نوعی حکمت وآزمایش است. اتفاق می افتد که گاه معلمی، برای مدتی، از اطاق درس بیرون رود، تا وضع شاگردان وچگونگی رفتار وانضباط وکوشایی، یا اهمالگری آنان را، در غیاب خویش بنگرد، وجوهر آنان را بهتر معلوم دارد، وارزشهای آنان را بیشتر به محک زند؛ وتا کسانی را که با وجود غیبت معلم از کلاس مانند حالت حضور معلم، می کوشند ودرس می خوانند، وانضباط را رعایت می کنند، به مرتبه ای که در خور آنان است برساند.
ب - نقش وتاثیر غیبت صغری در غیبت کبری
درباره پیشامد وضعیت غیبت، باید امر دیگری نیز مورد توجه قرار گیرد. آن امر این است که پیش از وقوع غیبت، زمینه برای این پیشامد فراهم می گشته است. از زمان امام نهم به بعد، مردم کمتر امکان تماس با ائمه داشته اند. مدتی دراز، از دوران امامت امام دهم ویازدهم نیز، در حالت بازداشت وتحت نظر گذشته است، که چیزی است نظیر غیبت. در این دوران، تماس شیعه، بیشتر با وکیلان آن دو امام، وعالمان تربیت یافته مذهبی بوده است. از طرف دیگر، امام دوازدهم، در مدتی که ۶۰ تا ۷۰ سال به طول انجامید (یعنی عصر غیبت کبری)، به صورتی، در دسترس مردم بوده است، وچهار نایب خاص، وهمچنین وکیلان وسفیرانی دیگر نیز داشته است.(۲۸۴) امام خود به حل مشکلات مردم می پرداخته(۲۸۵)، وتعالیم دینی را به آنان می آموخته است. گاه با برخی از مردم، در کسوتهای مختلف(۲۸۶)، دیدار می کرده است - چنانکه در فصل سوم اشاره شد - وگاه با برخی به صورت ناشناس، هم مسکن یا همسفر می گشته است.(۲۸۷) اینها همه عواملی بوده است برای توجه یافتن نسلها به وجود امام، وآگاه شدن آنان - تا حد ممکن - از تکالیف دینی ومعارف یقینی، همچنین حفظ حوزه های مردمی تشیع، وابقای موجودیت فرهنگی وارتباطی وسازمانی شیعه، ورسیدگی مالی به ناتوانان ومستمندان ایشان، نیز عادت - یافتن تدریجی مردم، به غیبت امام، ومراجعه به نایبان وعالمان دینی، ومصونیت حوزه های تشیع از پاشیدگی وزوال یا انحراف، وفراهم شدن زمینه برای شروع تقدیر ربانی، وسنت دیرینه غیبت هادی ومربی.
در این باره، مولف تاریخ الغیبه الصغری چند فصل مرقوم داشته است. واز جمله، در آغاز فصل زندگانی وفعالیتهای مهدی، در دوره غیبت صغری چنین می گوید:
مهدی، در روز در گذشت پدرش، که مردم او را در حال نماز گزاردن بر پیکر پدر دیدند، کودکی بود گندمگون، با مویی مجعد ودندانهایی گشاده. سپس کسانی که او را در فرصتهای دیگر، در غیبت صغری دیده اند، چنین توصیف کرده اند: جوانی خوشروی وخوشبوی، وبا ابهت، ودر این ابهت داشتن صمیمی با مردم. یکی از ملاقات کنندگان می گوید: چون لب به سخن گشود، دیدم سخنی زیباتر، وکلامی دلنشین تر از آن نشنیدم، واو به هنگام سخن گفتن، بسیار زیبا نشسته بود.
در روایت دیگر آمده است: او جوانی بود گندمگون، دارای زیباترین صورت، ومعتدلترین قامت. در روایت دیگری است: جوانی زیباروی، وخوشبوی بود، که با شکوهی خاصی راه می رفت. ودر فرصتی دیگر، وقتی از سفیر دوم، محمد بن عثمان، درباره او سوال می کنند، اینگونه پاسخ می دهد: گردنی دارد اینچنین - با دست اشاره می کند، وزیبایی ودرشتی گردن او را یاد می کند. وبه این دلیل سخن از گردن مهدی واندازه آن می آورد، تا بفهماند که اکنون دیگر مردی شده است، دیگر آن کودکی نیست که مردم در زمان پدرش دیده بودند، یا پسر بچه ای ضعیف وچند ساله نیست بلکه جوانی است برومند، ومردی است با یال وکوپال.(۲۸۸) همچنین در زمان محمد بن عثمان، شخصی تقاضای ملاقات کرد ودر این باره، زحمت بسیار کشید، واصرار بسیار کرد، تا سر انجام، محمد بن عثمان، برای او ترتیب ملاقات داد. وآن مرد به دیدار امام نایل آمد. در این دیدار امام، جوانی بود بسیار خوش سیما، ومعطر وخوشبو، در لباس بازرگانان، ودر آستینش علامتی بود از آن لباس بازرگانان. اینکه می بینیم - در اینجا - امام با لباس بازرگانی دیده شده است می رساند که پوشاک او در آن دوره اینگونه بوده است. چون در این لباس می توانسته مانند یک تاجر با مردم روبرو شود، بدون اینکه شناخته گردد...و در گذشته دیدیم که لباس بسیار از علمای شیعه در آن روزگار، حتی سفرای امام، لباس تجار بوده است، وشغل آنان نیز، بر حسب ظاهر، تجارت بوده است. واین پوشش به منظور پنهانکاری انتخاب می شده است، تا کسی به فعالیتها وارتباطات آنان پی نبرد.
در حال احرام وحج نیز امام را دیده اند، وتوصیف کرده ند. چون مهدی (علیه السلام) هر سال، به حج می رود، مردمان را می بیند ومی شناسد، ومردمان او را می بینند ونی شناسند. واو در حج لباس احرام می پوشد، ویک بر پوشش خود را بر روی دوش م اندازد، مانند دیگر حاجیان در حال احرام.(۲۸۹)
باری، اینها همه - چنانکه یاد شد - تدبیرهای بوده است برای آموخته - کردن مردم به غیبت امام، وبر سر پا ایستادن جریان تشیع، وادامه پیدا کردن راه مکتب اعتقادی واقدامی عصمت در رهبری، وبقاء ولایت الله در زمین، در بعد تشریع وهدایت، وتداوم یافتن جریان حماسه جاوید، در طول تاریخ، همگام با فجرهای مقدس: وشفقهای خونبار...
ج - وضعیتهای پنجگانه حضور وغیبت
در سیاق این بحث باید یاد کنیم که حجت وولی، از نظر اعمال ولایت تشریعی، وحق حاکمیت اجتماعی، ممکن است دارای یکی از پنج وضعیت باشد:
۱ - حاضر وفعال، مانند حضرت موسی (علیه السلام)، به هنگام بسیج کردن بنی اسرائیل، ودرگیری با فرعون تا سقوط فرعون وفرعونیان؛ ومانند حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم)، در دوران ۱۰ ساله مدینه؛ ومانند حضرت علی (علیه السلام)، در دوران ۵ ساله خلافت.
۲ - حاضر وغیر فعال، مانند حضرت عیسی (علیه السلام)، در سالهای نزدیک بعثت؛ ومانند علی (علیه السلام)، در دوران ۲۵ ساله خانه نشینی.
۳ - حاضر وفعال در پاره ای از ابعاد تکلیفهای اجتماعی وتربیتی وسیاسی...مانند ائمه طاهرین (علیهم السلام)، با توجه به شئون مختلف اقدام وحماسه ودرگیریهای مخفی وغیر مخفی آنان، ومعارضات ایشان با حکومتهای مستکبر وجبار، ومباحثات ایشان با صاحبان عقاید وافکار.
۴ - غایب، به غیبتهای کم زمان (غیبت صغری)، مانند غیبت برخی از پیامبران (مثلا: حضرت صالح (علیه السلام))، از قوم خویش، ومانند غیبت حضرت حجت ابن الحسن (علیه السلام)، در عصر (غیبت صغری).
۵ - غایب، به عیبت طولانی (غیبت کبری)، مانند غیبت کبرای حضرت ولی عصر، مهدی قائم - عجل الله تعالی فرجه الشریف-.
۵ - ویژگیهای پیامبران، در مهدی
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری
انسان، عصاره عصارات کائنات است. انبیا واولیا، عصاره انسان وانسانیتند. ومهدی (علیه السلام)، عصاره انبیا واولیاست. این است که میان او وپیامبران - بجز امر غیبت - شباهتهای دیگری نیز هست، وپاره ای از ویژگیهای پیامبران در مهدی (علیه السلام) متجلی است.
آری مهدی، ولی اعظم، وسر اکبر است. او ذخیره الاهی، وبقیه الله، وخلاصه تجلیات گذشته است. اگر ذخایر وامکانات پیامبران سلف، در نزد او باشد، اگر همه اسرار جهان پیش او مکشوف بود، اگر ودایع اولیا در خدمت او گرد آید، همه درست است وبه جا. در احادیث خصوصیاتی از پیامبران یاد شده است، که در قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) هست:
از حضرت آدم (علیه السلام) - طول عمر.
از حضرت نوح (علیه السلام) - طول عمر.
از حضرت ابراهیم (علیه السلام) - پنهان بودن ولادت ودوری از مردم.
از حضرت موسی (علیه السلام) - پنهان بودن ولادت وغیبت از قوم، هیبت وشکوهمندی.
از حضرت یوسف (علیه السلام) - زیبایی، جود، بودن در میان مردم وشناخته نشدن.(۲۹۰)
از حضرت صالح (علیه السلام) - غیبت از قوم.
از حضرت داود (علیه السلام) - قضاوت کردن به حکم داودی.(۲۹۱)
از حضرت سلیمان (علیه السلام) - جهانداری وحشمت سلیمانی.
از حضرت ایوب (علیه السلام) - برخورداری از فرج وگشایش پس از گرفتاری.(۲۹۲)
از حضرت یونس (علیه السلام) - رجوع به میان مردم، پس از غیبت، در هیئت جوانان.
از حضرت عیسی (علیه السلام) - نورانیت، مورد اختلاف قرار گرفتن احوال شخصی.
از حضرت محمد صلی الله علیه - انقلاب خونین وخروج با شمشیر ودر هم کوبیدن جباران.
همچنین دیگر علوم واسرار انبیا واولیا وبزرگان در نزد مهدی است: اسماء شیثی: وعلوم هرمسی، واذکار یونسی، و...
در صلوات منسوب به حکیم قدوسی، خواجه نصیر الدین طوسی، حضرت مهدی (علیه السلام)، با ویژگیهای پدران خویش نیز، توصیف شده است:
اللهم! صل وسلم، وزد وبارک، علی:
صاحب الدعوه النبویه،
والصوله الحیدریه،
والعصمه الفاطمیه،
والحلم الحسنیه،
والشجاعه الحسینیه،
والعباده السجادیه،
والمائر الباقریه،
والاثار الجعفریه،
والعلوم الکاظمیه،
والحجج الرضویه،
والجود التقویه،
والنقاوه النقویه،
والهیبه العسکریه،
والغیبه الالهیه،
القائم بالحق، والداعی الی الصدق المطلق، کلمه الله، وامان الله، وحجه الله، القائم تامر الله، المقسط لدین الله، الغالب لامر الله، والذاب عن حرم الله، امام السر و العلن، دافع الکرب والمحن، صاحب جود والمنن، الامام بالحق، ابی القاسم محمد بن الحسن، صاحب العصر والزمان، وقاطع البرهان، وخلیفته الرحمان، وشریک القرآن، ومظهر الایمان، وسید النس والجان، صلوات الله وسلامه علیه وعلیهم اجمعین.
الصلاه والسلام علیک، یا وصی الحسن، والخلف الصالح، یا امام زماننا، ایها القائم المنتظر المهدی، یابن رسول الله، یابن امیر المومنین، یا امام المسلمین! یا حجه الله علی خلقه! یا سیدنا ومولانا! انا توجهنا، واستشفعنا، وتوسلنا بک الی الله، وقدمناک بین یدی حاجاتنا، فی الدنیا والاخره، یا وجیها عند الله، اشفع لنا عند الله - عزّ وجلّ.
- بار خدایا! رحمتهای پیاپی فرست، ودرودهای خجسته خویش ارزانی دار، بر امام بزرگواری که صاحب دعوت محمدی است، وصولت حیدری، وعصمت فاطمی، وحلم حسنی، وشجاعت حسینی، وعبادت سجادی، ومفاخر باقری، وآثار جعفری، وعلوم کاظمی، وحجج رضوی، وجود تقوی، ونقاوت نقوی(۲۹۳)، وهیبت عسکری، وغیبت الاهی.
آن قائم به حق، ودرفش افراز صدق مطلق، کلمه خدایی، وامان الاهی، وحجت ربانی، بر پای دارنده امر خدای، وگسترنده آیین عدل خدای، وپیروز گرداننده حکم خدای، وپاسدارنده ناموس خدای، امام آشکارا ونهان، بر طرف سازنده گرفتاریها واندهان، صاحب جود وبخشش واحسان، امام بر حق ابوالقاسم محمد بن الحسن، صاحب عصر وزمان، روشن کننده حق وبرهان، خلیفه خدای رحمان، عدل وانباز قرآن، آشکار ساز مظاهر ایمان، ومهتر آدمیان وپریان. رحمتها ودرودهای خدایی بر او باد وبر همه نیاکان پاک او.
درود ورحمت وسلام وتحیت بر تو باد! ای وصی حسن عسکری، وای جانشین شایسته شایستگان، ای امام زمان، ای مهدی قائم منتظران، ای زاده ختم رسولان، ای فرزند امیر المومنان، ای امام مسلمانان، ای حجت خدا در میان مردمان، ای سرور ما، ای مولای ما! ما به آبروی تو، حاجت دو جهان خویش طلبیدیم. ای سر افراز در نزد خدا، وای آبرومند بارگاه کبریا، حاجات ما را، از خدای عزیز جلیل، تو طلب کن، وبرآورد آنها را تو بخواه.
تعبیرات عمیق وزیبای حکیم بزرگ، خواجه نصیر الدین طوسی، در توسل وثنای امام غایب، حضرت حجت ابن الحسن المهدی (علیه السلام)، عبارت لطیف علامه حاج میرزا حسین نوری را به یاد می آورد، عبارت لطیف وپرمغزی، که وی در دیباچه کتاب جنه الماوی(۲۹۴) در مقام اظهار ادب وثنا، به پیشگاه حجت کبری، معروض داشته است:
...عنقاء قاف القدم، القائم فوق مرقاه الهمم، الاسم الاعظم الالهی، الحاوی للعلم الغیر المتناهی، قطب رحی الوجود، ومرکز دائره الشهود، کمال النشاه ومنشا الکمال، جمال الجمع ومجمع الجمال، المترشح بالانوار الالهیه، المربی تحت استار الربوبیه، مطلع الانوار المصطفویه، ومنبع الاسرار المرتضویه، ناموس ناموس الله الاکبر وغایه نوع البشر، ابی الوقت ومربی الزمان، الذی هو للحق امین وللخلق امان، ناظم المناظم، الحجه القائم...
- عنقاء بلند آشیان ستیغ ازلیت عقاب آسمان سیر دور از حد فکر وهمت اسم اعظم الاهی گنجور علم نامتناهی، محور چرخ ووجود هستی نقطه پرگار شهود وحق پرستی، کمال بخش جهان وجهانیان شمع محفل زیبایی وزیباییان خاورستان انوار سبحانی پرورده سراپرده غیب ربانی مشرق انوار هدایت مصطفوی مطلع اسرار ولایت مرتضوی سر ناموس خدای اکبر رب النوع افراد بشر پدر زمان مربی دوران امین خالق منان امان مردم جهان نظم فرمای منظومه های متراکم حجت بر حق قائم...
باری، صلوات خواجه نصیر را(۲۹۵)، به عنوان توسل، وبه طریق ختومات می خوانند. البته، در مقام توسل، به ساحت مقدس حضرت حجت ابن الحسن المهدی (علیه السلام) زیارتهای چندی رسیده است، از جمله زیارت ربانی آیات.
همچنین در مقام نیایش وتوجه به درگاه خداوند متعال، وطلب خیرات معنوی وتوفیقات کلی، به وسیله مقام ولایت نیز، دعاهای بس ارجمند رسیده است، از جمله، دعای پس از زیارت ربانی آیات، ودعای عهد.
این توسلات ودعاها، همه وهمه، توجه به درگاه کبریایی الاهی است. واین انوار طاهره - که بندگان خاص ومقرب خدا ووسایط فیض اویند - وسایل تقربند به درگاه او. آنچه در این مرحله اهمیت بسیار دارد، توجه به ابعاد گوناگون دعاها وزیارتهاست. بعد بسیار مهمی که در این تعلیمات نهفته است، بعد معرفتی وشناختی آنهاست. دعاها وزیارتها، بجز بعد ذکر ومناجات، ودرخواست حاجات، که باخواندن خاشعانه دعا انجام می پذیرد؛ وبجز بعد توجه وتوسل، واظهار ادب ومحبت، که با خواند مودبانه زیارت محقق می شود، شامل عظیمترین حقایقند، در زیباترین وساده ترین عبارات...(۲۹۶)باید در آن معانی ومضامین تامل نمود، وآنها را با تفکر ودقت وتوجه خواند، وآن معارف، ومطالب را وارد نفس وقلب کرد.
کمال واقعی انسان، در شناخت حقایق عالم است، وشناخت چگونگی وجود، وفیض وجود، ووسایط فیض، ومقامات آنان، وچگونگی وظرایف دیگر امور واحوال عالم امر وخلق. نباید از شناخت این معارف وتحصیل یقین به آنها غافل بود. نباید از ادعیه وزیارات غفلت داشت، واز محتوای عمیق آنها بیخبر ماند. ونباید تنها به خواندن سطحی این اوراق نورانی، این سطور روحانی، بسنده کرد، زلالترین چشمه ساران حقایق اعلا، وپاکترین زلال ناب معارف والا، در ابعاد شناخت حقایق توحید وولایت، وفیض وتکوین، وانعام وتقدیر، وتلطیف سر وتصعید روح، ودیگر مسائل عالی الاهیات وتدابیر، وجهان وعوامل، وهمچنین حکمت نفسی وتربیتی، وحقایق اجتماعی وتکلیفی، واصول سیاسی واقدامی، ومبانی حماسی واصلاحی، در دعاها وزیارتهای مأثوره موج می زند...
۶ - واسطه فیض
حال که در اینم پژوهشها وبحثها، به اینجا رسیدیم، بجاست که درباره مسئله سریان فیض، وفیضان جود الاهی، وچگونگی آن - اگر چه باختصار - سخنی به میان آوریم.
یکی از بزرگترین مسائل معرفت وشناخت، در سطوح مختلف شناختی، اعم از دینی (قرآنی - حدیثی)، وفلسفی، وعرفانی، مسئله فیض ووساطت است، ودانستن چگونگی تعلق فیض، از ابتدا هستی، به هستها وهستیها. فیض، همواره، باید از طریق واسطه ای قابل ومقرب، از مبدا فیاض گرفته شود، وبه موجودات ایصال گردد.
مسئله فیض ووساطت، از روزگاران کهن، مطرح بوده است. واسطه فیض، در معارف دینی احادیث، به عنوان نخستین مخلوق یاد شده است. مسئله نخستین مخلوق (اول ما خلق الله...)، با وساطت در فیض ارتباط مستقیم دارد، بلکه بعین، طرح همین مسئله مهم است.
این بحث پیش از اسلام، از حمله، در فلسفه فلوطین (نوافلاطونی) جایی عمده داشته است. در اسلام در مکتبهای فلسفی، در فلسفه فارابی، وفلسفه های دیگر وفلسفه میرداماد، مطرح گشته است. در عرفان - بویژه عرفان نظری - نیز، این موضوع مورد نظر قرار گرفته است.
محیی الدین ابن عربی، به فیض اقدس، وفیض مقدس، معتقد بوده وبرای وجود، که حقیقت واحد ازلی است(۲۹۷)، دو تجلی قائل شده است: ۱ - تجلیی که به وسیله آن، اعیان موجودات، در عالم غیب، ثابت می شود (اعیان ثابته). ۲ - تجلیی که به سبب آن، همان اعیان ثابته در عالم غیب، در عالم محسوس، ظاهر می شوند. تجلی نخستین را، فیض اقدس، وتجلی دومین را، فیض مقدس، نامیده است.
فیض الاهی، بطور کلی، به دو قسم تقسیم می شود:
۱ - فیض خلقت وتکوین.
۲ - فیض هدایت وتشریع.
مقصود ما، در اینجا، گفتگویی است باختصار، درباره واسطه فیض، از این رو، این موضوع را، در دو قسمت مطرح می سازیم:
۱ - وساطت در فیض تکوینی.
۲ - وساطت در فیض تشریعی.
الف - وساطت در فیض تکوینی
هر گونه فیضی، که از مبدا فیاض می رسد، از طریق واسطه فیض، افاضه می گردد. در واقع فیض اعظم، خود واسطه وجود وخلقت است. وبه اعتباری، خلقت اصلی خود اوست. او نخستین خلق است، وسبب پدید آمدن دیگر مخلوقات. وفیض الاهی، پیوسته از طریق او، وامتدادات وجودی او، به کاینات ایصال می گردد. کسب فیض از مبدا مفیض،، نیازمند به واسطه قابل است. واسطه قابل، به قابلیت خود، فیض را کسب می کند، وبه مستفیض می رساند.
به تعبیری دیگر، در اینکه همه هستی وسراسر کاینات وآنچه در عالم وجود هست - مجردات همه...و مادیات همه - از ذره وکوچکتر از ذره تا کهکشانها وبزرگترین جهانها وعواملم، تمام به فعل الاهی تحقق یافته است، سخنی نیست. فعل الاهی، صادر از مشیت واراده است. واز مشیت غنی مطلق، واراده جواد علی الاطلاق، افاضه وانعام مقصود است. بلکه باید گفت، متعلق مشیت، همان افاضه وانعام است. حال، سخن در این است که این فیض رسانی افاضه به موجودات، بیواسطه است یا با واسطه؟
واقع این است که تعلق فیض، به موجودات عالی ودانی، با واسطه است. وواسطه فیض نیز فیض است، بلکه حقیقت فیض همان است - چنانکه یاد شد.
حقیقت ولایت مطلقه، همان فیض است، وواسطه رسیدن فیض به دیگر کاینات. نفس ولی مطلق، وعاء مشیت است، ومبدا سریان فیض الاهی است، وسرچشمه فیضان جود ووجود: ودیگر فیوضات است به موجودات.
بنابراین، نفس ولی پیامبر یا امام، صاحب چنین مرکزیتی است در بطن هستی. وملکوت او، معبر تداوم هستی، وفیضان وجود، وتسلسل آفرینش وجود است.
به بیان دیگر، جهان، جهان سببیت است. همه چیز حساب شده است وبر اساس وسایط واندازه وتقدیر، تقدیری از سوی مقدر علیم وحکیم. در نفس همین جریان سببیت، وتقدیر ازلی عظیم، وجود ولی، نخستین نقطه فیضان است، ومبدا فیضانهای دیگر. بدینگونه ولی، در بطن ومتن هستی جای دارد. واو خود، سبب همه افاضه ها وانعامهاست: هستی ولی، سببیت دارد برای هستی های دیگر. این امر، در نظام حکیمانه وجود، چنان عام وشامل است - ودر واقع قانون است - که می بینیم حضرت آدم صفی الله (علیه السلام) نیز، در مقام استفاضه توبه، باید وسیله ای بجوید، وتلقی کلمات(۲۹۸) کند (فتلقی آدم من ربه کلمات، فتاب علیه)(۲۹۹) است به همین ترتیب وعلیت.
ب - وساطت در فیض تشریعی
در امر هدایت انسان، وتشریع قوانین، وتعیین احکام، وبیان صراط مستقیم نیز، امر همینگونه است. امر هدایت وتشریع، خود فیضی عظیم است وافاضه ای بزرگ. پس این امر نیز نیازمند واسطه قابل است. باید نفوس قابل، وحی وهدایت وآیات الاهی را دریافت کنند، وبه بشریت برسانند وبیاموزند. اینگونه نیست که هر نفسی مستعقد قبول وحی باشد، وهر کسی یا هر قومی خود، پیامبر خود وامام خود باشند. باید واسطه فیض - که مستعد پذیرفتن وحی است - بیاید، ونفوس را تزکیه کند، وکتاب وحکمت تعلیم دهد. این حقایق، در قرآن کریم یاد شده است. ومبعوث ساختن وفرستادن معلم هدایت، جزء نعمتهای الاهی به شمار آمده است، نعمتهای بزرگ، که خداوند آن را با تعبیر (لقد منّ الله...(۳۰۰) ذکر فرموده است.
بشر، خودبخود، نمی تواند به کشف حقایق برسد، وبه پایگاه عالی خداشناسی وتوحید دست یابد، وتکلیف الاهی خود را بشناسد.(۳۰۱) بشر نمی تواند مسائل جهان بعد را بفهمد، وبدون تعالیم آسمانی وگفتار انبیا، از آن دانستنیها آگاه گردد، وآنچه برای حیات جاوید لازم است وتوشه آن راه ووسائل آن حیات است، تشخیص دهد. بشر نمی تواند شکل اعمال تکاملی وحکمت واسرار آنها را بیابد، وراه حرکت صحیح ومستقیم را کشف کند. عقل نیز برای وصول به این مقصدها کافی نیست.(۳۰۲) عقل به منزله چراغی بیش نیست. اگر راه را به او نشان دادند، چه بسا بتواند آن را بپیماید، اما نه خود می تواند اصل راه را پیدا کند، ونه می تواند مستقیم بودن راهی را - اگر خود پیدا کرد - تضمین نماید.(۳۰۳) این است که عقل نیز، خود نیازمند به مدد رسانی ودستگیری است. این چراغ، پیوسته، به ریختن زیت وروغن، وپیراستن فتیله نیازمند است. پس در فیض هدایت نیز، باید به انسان مدد برسد، ودست بشر گرفته شود، وعقل او به استواری واستوار روی وادار گردد.
واسطه فیض تکوینی وواسطه فیض تکوینی وواسطه فیض تشریعی، در مصداق خارجی، یکی است: پیامبر، وبه نیابت از پیامبر، امام. در پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) مرتبه کامل ولایت ورسالت، تحقق یافته است. در ائمه طاهرین، علی واولاد علی، نیز هم ولایت است، وهم امامت، که نیابت از رسالت است. اینان، هم واسطه فیض تکوینند،
لولا وجودهم لم تاو صورتنا الی الهیولی، فلم نخرج من العدم
وهم واسطه فیض تشریع،

بال محمد عرف الصواب - وفی ابیاتهم نزل الکتاب

۷ - قانون بزرگ تکوین وتداوم آن
در بحث پیش دیدیم که خداوند، فیض رسانی وفیض بخشی را بر قانون وساطت قرار داده است، وجهان وامور جهان را بر بنیاد قویم اسباب ومسببات مبتنی ساخته است. همچنین توجه کردیم که ولایت (وساطت در فیض گیری وفیض بخشی) یکی از عمده ترین قوانین سببیت است. این چگونگی، در مرتبه ومراتب بعد عام تر می شود، ووسایط واسباب، به سلسله مراتب، فراوان می گردند، وهمه در ارتباط با واسطه نخستین قرار دارند.
یکی از علتها وحکمتهای این قانون (ترتب اسباب ومسببات)، این است که بدینگونه فیض بیشتری اضافه می شود، زیرا وسایط واسباب فیض نیز وجود می یابد، واز فیض وجود ودیگر فیضها بهره مند می شوند. بدینسان، تراکم عظیم مستفیضها ومفیضها (فیضگیران وفیض بخشان(۳۰۴))، خود، قوانین محیر، وآمیختگی شگرف، وتنظیم ژرف، وشور گسترده، ورابطه عمیق، وغوغای بی نهایت، وپهنه های بیکران هستی را پدید می آورد.
جهان - چنانکه می بینیم وعلوم همه گواه آن است - از دقیقترین تنظیمات برخوردار است. نظم وتنظیم، در تحقق خارجی، مساویند. طبیعت تنظم امور، در ارتباط با طول زمانی، مستلزم اجمال وتفصیل است. شب قدر، یکی از نهادهای بزرگ نظم وتدبیر امور است. شب قدر، مرحله اجمال است، وظرف زمانی سال، مرحله تفصیل.(۳۰۵) پس شب قدر وحضور مجری - در ارتباط با کاینات جهان ارض - جزء نظام کلی وجود است، ویکی از ارکان مهم تقدیر وحکمت ونظم. تقدیرات این جهان، بر طبق حکمت خلل ناپذیر، در این شب به صورت اجمالی وکلی تعیین می گردد، وسپس تفصیل آن، در طول سال، تحقق می یابد.
نفس ولی، وقلب او(۳۰۶)، بزرگترین عامل رسیدن فیض است، به موجودات ومخلوقات. وهمانگونه که ولی، واسطه فیض است، مگز تنظیمات فیضها وتقدیرها نیز هست. فیوضات وهمه سرنوشتها وتقدیرها، در مرحله اجمال بر او عرضه می گردد، ودر مرحله تفصیل، از طریق او واراده او، تحقق می یابد. خداوند را ولی از ذل نیست(۳۰۷)، اما ولی از عز هست. بدینگونه می نگرید که جریان شب قدر (با محتوای خود، وبه عنوان فاصله یکساله تنظیم وتقدیر امور)، جریانی ساده نیست، بلکه ناموسی است همواره در تداوم، وقانونی است بی هیچ دگرگونی. واین امر از دو جهت، جزء نظام تکوین وتقدیر است:
۱ - از جهت قانون وساطت در فیض.
۲ - از جهت قانون اجمال وتفصیل، در تنظیم وتقدیر.
۸ - غیبت شأنیه
با تامل در آنچه گذشت، وبا توجه به شئون وتصرفات گوناگون امام در جهان، به این نتیجه می رسیم که غیبت حجت خدا، غیبت کلی نیست، بلکه این غیبت وعدم حضور، غیبت جزئی است، یعنی: غیبت وعدم حضور است در شأنی از شئون ولایت. وآن شان، معاشرت با مردم وهدایت مستقیم اجتماع بشری وتشکیل حکومت حقه است. امام در عصر غیبت، در همین یک شان از شئون ولایت ومقامات وتصرفات خویش، غایب است، ودر دیگر شئون، حاضر است ونافذ وفعال. بلکه به تعبیر درستتر، غیبت، برای امام وخلیفه الله، در همه جهات وشئون، معنی ندارد، بلکه تصور ندارد، زیرا مثل این است که عقل، معلولهای فراوانی را، که همه مربوط به یک علتند، تصور کند وتحقق آنها را بنگرد بدون تحقق علت! واین امر، معقول وقابل قبول نیست. وهمین حقیقت، یعنی: حضور عام حجت، در عین غیبت خاص، در یکی از زیارات آن امام بزرگ، به این عبارت ادا گشته است:
السلام علیک یا حجت الله، التی لا تخفی!
- درود بر تو ای حجت ناپنهان الاهی!
این ناپنهانی، در عین غیبت، اشاره به همان حضورهای دیگر امام است، در شئون ولایت. با توجه به بحث واسطه فیض که در فصل پیشین گذشته، هر کس، در وجود هر چیز، واز جمله در وجود خود، وحیات خود، وحرکات خود، آثار حضور وساطتی حجت را مشاهده می کند.(۳۰۸) این یک واقعیت شناختی بزرگ است. وما از این واقعیت شناختی، در ابواب معرفت، یعنی: اینکه غیبت فقط در یک جهت است وبس، به غیبت شأنیه تعبیر کردیم. امام در عصر غیبت، دارای غیبت شأنیه است، وحضرت شئونیه. او بجز یک شان در همه شئون دیگر خویش حاضر است، زیرا که این شئون وحضور، در ارتباط مستقیم است با بقا وامتداد تکون کاینات. وتا این تکون ادامه دارد، وجهان بر سر پاست، علت افاضی آن نیز هست، زیرا که معمولی بودن علت خود نخواهد بود. وآن علت،در علیت خود - که به اذن وفضل الاهی است - فعلیت وتمامیت دارد.
۹ - آثار وجودی حجت در عصر غیبت
در بحث پیش، زمینه شناخت آثار حجت، در عصر غیبت بیان گشت، آنجا که گفتیم امام وحجت خدا را غیبت کلی نیست، آنچه هست غیبت جزئی است، واو، در اصل ایصال فیض وجود واصول نعمتها، همواره حضور دارد. بنابراین قوانین واصول، حجت، دایم الاستفاضه، ودایم الافاضه است. همواره فیض می گیرد، وهمواره فیض می بخشد. جعل الاهی این است که اینگونه باشد. بدینسان می یابیم که عمده ترین فایده وجود حجت، آثار ولایت تکوینی اوست. حجت وولی، از نظر ناموس تکوین، وقانون ایجاد، وپیوستهای درونی نظام حکیمانه آفرینش، باید باشد. زیرا مبنای عالم هستی - چنانکه در پیش نیز یاد شد - بر اسباب ووسایط است، وبر وجود فرد کامل در سببیت ووساطت، که خود واسطه الوسایط، وسبب الاسباب است. پس تربیت مردم، واداره اجتماع، ونشر اسلام در همه جهان، وتشکیل حکومت حقه، یکی از چند وچندین اثر وجود حجت است، ودر صورتی که به دلیل حکمتهای چند، عملی نگشت، وبه تاخیر افتاد، وحجت از نظر عامه مردم غایب شد، دیگر آثار - که عمده است - بر وجود او مرتبت است. وبلکه آن آثار، مساوی با نفس وجود اوست. واحکام دو شیء مساوی، مساوی است. ثبوت هر یک، عین ثبوت دیگر است: تا حجت هست، جهان است. چنانکه تا جهان هست، حجت هست.
خلاصه: رسیدن فیض پیاپی هستی، وتحقق مراحل اضافات اشراقیه، به وجود ولی بسته است، او چون آینه ای تابان، در برابر مطلع انوار بیکران ازلیت قرار می گیرد، وفروغ حیات بخش هستی را بر جان کاینات - هم در مرحله تحقق، وهم در مرحله تداوم - منعکس می سازد.
این است که آثار وجود حجت را، تنها نباید از جهت تربیت اجتماعات وحضور در جوامع وتشکیل حکومت الاهی، مورد توجه قرار دارد بلکه باید از نظر قانون تکوین وروابط ماهوی تسبیت وعلیت نیز، به این واقعیت نگریست، ودید که حجت، در این رابطه، حضور علی دارد، واگر نباشد، لساخت الارض باهلها(۳۰۹) خواهد شد، نه زمینی بر جای خواهد ماند، ونه زمینیی بر روی آن جای خواهد گرفت. وبه تعبیر متکلم معروف، شیخ عبدالجلیل قزوینی رازی:
امام روزگار، خاتم الابرار، مهدی بن الحسن العسکری - علیه وعلی آبائه الصلاه والسلام - ...که وجود عالم را حوالت به بقای اوست، وعقل وشرع، منتظر حضور وظهور ولقای او...(۳۱۰)
آنچه گفته شد، اشاره ای بود به آثار وجودی حجت غایب، در بعد وساطت تکوینی. اما در بعد وساطت تشریعی وامر هدایت وتربیت بشر، باید بگوییم که غیبت در این بعد بیقین آثار ناگوار دارد. محرومیت انسان از درک حضور مربی اکبر، وحجت بالغه، امری ساده نتواند بود. لیکن این پیشامد، که بر طبق علتها وحکمتهایی بوده است - چنانکه گذشت، ودر فصل چهارم نیز اشاراتی خواهد آمد - موجب نگشته است تا آثار هدایت وتربیت بکلی از میان برود. غیبت کبرای امام غایب، در شرایطی به وقوع پیوسته است، که این امکانات در اختیار بوده است:
۱ - کتاب خدا.
۲ - سنت رسول (صلّی الله علیه وآله وسلم).
۳ - احادیث وکلمات وتعلیمات یازده امام.
۴ - سیره عملی وروش زندگانی یازده امام، در طول ۲۵۰ سال، در ابعاد گوناگون تعهد وتکلیف، وتربیت واقدام، وحماسه وایثار...
۵ - دوره ۷۰ ساله غیبت صغری، ومجموعه تعالیم وارشاداتی که در این مدت، از سوی امام غایب، افاضه گشته، وبه وسیله نایبان وسفیران امام، در اختیار امت قرار گرفته است - که در پیش اشاره کردیم.
۶ - وجود جمعی از عالمان وبزرگان شیعه، که خود با واسطه های کم، دوره های تربیتی وتعلیمی ائمه طاهرین را دیده بودند.
واز فیلسوف بزرگ، ابو نصر فارابی، وبرخی دیگر از بزرگان وفیلسوفان شنیدیم که گفتند، هنگامی که رئیس مدینه فاضله غایب بود باید به سنن وقوانین پیشینیان او عمل کرد. علمای بزرگ تشیع نیز همین سیره را عملی کرده اند. این است که با وجود این میراث هدایتی وتربیتی بزرگ، در ابعاد گوناگون مسائل زندگی وحیات، وبا خط نیابت عامه، در عصر غیبت کبری، می نگریم که آثار وجودی حجت، در دوران غیبت نیز، بطور کامل منتفی ومنقطع نیست.
پس، مثال خورشید ابر آلود که برای امام غایب آورده اند، بدرستی، صدق می کند: خورشید، چه آشکار باشد وچه در پس ابر، خورشید است، وهمه آثار وجودی وفعالیتهای تاثیری او برقرار است. نهایت هنگامی که در پس ابر است، پرتو طلایی رنگ او، به چشمها نمی رسد، اما دیگر اثرها وتاثیرهای او در جریان است ومستدام.
استاد بزرگوار ما، شیخ مجتبی قزوینی خراسانی - که از نوادر روزگار بود، واز نیکبختان - فواید وجود امام بزرگ، مهدی موعود (علیه السلام) را، در حال غیبت، با بیانی آمیخته با آگاهی عینی یاد کرده است. خوب است در اینجا سخن او را بشنویم که، عندلیب آشفته تر می گوید این افسانه را:
امام، در حال غیبتی که در اثر عصیان خود مردم به وجود آمده است باز حجت است، ودر صورتی که مردم با خلاص وی را بخواهند آشکار خواهد گشت، ودر همان حال غیبت نیز:
۱ - حوایج ومقاصد متوجهین ومتوسلین را بر آورده می سازد.
۲ - در مشکلات علم دین وپی بردن به معارف، جویندگان را امداد می کند.
۳ - دعا واراده اش در دگرگون ساختن نیات سرکشان ومتنفذین اثر می گذارد.
۴ - چون او ناظر کردارهاست، مردم معتقد، از گناه وخلافکاری چشم می پوشند، وراه صلاح وتقوی در پیش می گیرند.
۵ - تربیت وایصال نفوس مستعد، در سیر مدارج کمالات باطنی نیز به عهده اوست. او طالبان بصیر را مدد می کند، واز اینکه به دام هوسبازان ودینسازان ومدعیان واقطاب دچار آیند، نگاه می دارد.(۳۱۱)
۱۰ - نظام تکوینی وسامان اجتماعی
یاد کردیم، که حضور تربیتی حجت، وحاکمیت او در میان اجتماعات، یکی از آثار وجودی اوست. باید بگوییم که دو جریان، به وجود حجت وخلیفه خدا، در زمین، بستگی دارد:
۱ - سامان داشتن کاینات ارضی.
۲ - سامان یافتن اجتماعات بشری.
جریان نخست، مربوط است به تداوم نظم وتکوین در جهان.
جریان دوم، مربوط است به سامان یافتن زندگی وحرکت انسان.
به تعبیر دیگر: جریان اول، مربوط است به ولایت تکوینی، وجریان دوم مربوط است به ولایت تشریعی. واگر در زمانهای جریان دوم - که فرع است وموخر است، نسبت به جریان اول، ومهم است وعام، نه اهم واعم - بطور کامل قابل اجرا وانفاذ نبود، جریان نخست، بر جای استوار خواهد بود. وجز این نتواند بود. بنابراین، غیبت، در مورد حضور کائناتی امام، هیچ مفهومی ندارد - چنانکه در بحث غیبت شأنیه یاد کردیم.
پس آنچه در مورد لزوم حجت وحتمیت وجود او در درجه نخست اهمیت قرار دارد، حضور اوست، در جهان، نه ظهور او در میان مردمان. وبه اصطلاح علمای منطق: لزوم حجت، اعم است از غیبت وظهور، نه اینکه مساوی است با ظهور.
اکنون، برای حسن ختام این فصل، وتأیید آنچه در این مقوله گفته شد، وهم تیمن را وتبرک را، استشهاد می جوییم به کلام امام اهل یقین، وصی اوصیا ومقتدای صدیقین، حضرت امیر المومنین (علیه السلام):
اللهم بلی! لا تخلو الارض، من قائم لله بحجه، اما ظاهرا مشهورا، واما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله وبیناته...(۳۱۲)
- بار خدایا! البته چنین است که زمین از حجت خدا تهی نخواهد ماند، چه او آشکار باشد وشناخته، وچه (بنا به علتها وحکمتها) نگران از ستمگران و- در پهناور گیتی ومجامع - نهان. اینچنین است (و حجت همواره هست)، تا تداوم حجتها وبینات الاهی از هم نگسلد...

فصل دهم: در علوم تجربی

۱ - نظرگاههای علوم تجربی
موضوع دیگری که باید، درباره مهدی موعود مورد پژوهش قرار گیرد، طول عمر است. شاید این مساله، برای برخی، نیاز به توضیح داشته باشد. پس بد نیست آن را از نظرگاههایی چند، مورد رسیدگی قرار دهیم.
در این مقام، می خواهیم ببینیم؛ آیا دلیل عقلی، یا برهان علمی، یا قانونی آزمایشی، وصد در صد کلی، وجود دارد که ثابت کند طول عمر، امری است محال، وغیر قابل وقوع، یا نه، چنین دلیلی، وچنین برهانی، وچنین قانونی وجود ندارد؟ همچنین ببینیم: آیا تجربه بشری - در طول تاریخ بزرگ انسان - چه حکم می کند؟ آیا طول عمر در هیچ مورد اتفاق نیفتاده است، یا اتفاق افتاده است؟
می خواهیم بدانیم: طول: عمر از نظر دلایل عقلی، از نظر قوانین زیست شناسی وبیولوژیکی، از نظر تجربه بشری وواقعیات تاریخی، از نظر چگونگی نوامیس وقوانین طبیعی، واز نظر متفکران بزرگ ودانشمندان علوم چگونه است؟
می خواهیم بدانیم: طول عمر، از نظر دلایل عقلی، از نظر قوانین زیست شناسی وبیولوژیکی، از نظر تجربه بشری وواقعیات تاریخی، از نظر چگونگی نوامیس وقوانین طبیعی، واز نظر متفکران بزرگ ودانشمندان علوم چگونه است؟
بدانیم درازی عمر، ووقوع آن، در همه شرایط واحوال، ونسبت به همه اشخاص، یک حکم کلی، وقانون تخلف ناپذیر وقاعده بی استثناء دارد، یا نه، چنین نیست؟ وپس از این همه، آیا رابطه طول عمر، با قدرت الهی چیست وچگونه است؟ اینها مسائلی است که در این فصل، به بیان آنها، می پردازیم.
الف - در زیست شناسی
زیست شناسان می گویند: عمر بشر اندازه وحد ثابتی ندارد. در طبیعت همه گونه عمر بوده است وممکن است باشد. وایزمن، عالم آلمانی، می گوید:
مرگ لازمه قوانین طبیعی نیست. ودر عام طبیعت، از عمر ابد گرفته تا عمر یک لحظه ای همه نوعش هست. آنچه طبیعی وفطری است، عمر جاودانی وابدی است. بنابراین، افسانه عمر نهصد وشصت ونه ساله متوشلح (متوشالح)(۳۱۳)، نه مردود عقل است ونه مردود علم. در همین دوره ما میزان طول عمر بالا رفته است، ودلیلی ندارد که از این بالاتر هم نرود، ویک روز نیاید که بشر به عمده نهصد ساله برسد.(۳۱۴)
پس، به نظر متخصصین، طول عمر انسان به هر اندازه هم باشد، بر خلاف اصول علمی نیست، بلکه علم آن را تأیید می کند. تأیید طول عمر، از نظر علم جدید، تا جایی است که در این دوره اخیر، در صدد بر آمده اند تا حد ومرز را از زندگی انسان بر دارند، وبا پیدا کردن راه سالم نگاهداشتن سلولهای بدن، بر طول عمر انسان، سالهایی مدید بیفزایند.(۳۱۵) عده ای پا فراتر نهاده اند، ودر راه تحصیل عمر جاودانی برای بشر (با پیدا کردن هورمون های(۳۱۶) مخصوص واستعمال آنها در انسان) به کوشش افتاده اند، وحتی می توانند تا حدودی جوانی را به پیران فرتوت باز گردانند.
ب - در قوانین طبیعی
قوانین ونوامیس طبیعت نیز، بطلان طول عمر زیاد را به ثبوت نمی رساند.
اصولاً حکمهایی که راجع به قوانین طبیعت داده می شود، اغلب، منشا آنها استقرائهای ناقص است، ومحدود است به حدود دید ودرک وتجربه اشخاص، نه شامل همه واقعیات وسیع طبیعت، در همه موارد، علمای منطق می گویند: استقرای ناقص نمی تواند دلیل حکم کلی گردد..(۳۱۷) به عنوان مثال: اگر ما در محیط زندگی خود درختانی دیده ایم که تلقیح وباور شدن آنها، در اثر عوامل خارجی (از قبیل دخالت اشخاص) نبوده است، به صرف این، نمی توانیم بگوییم همه درختان جهان اینسان است. زیرا ما یک یک درختان همه جای جهان را ندیده ایم، واز چگونگیها وکیفیات همه آنها آگاه نیستیم.
ممکن است در میان آنچه ما ندیده ایم وتجربه نکرده ایم، درختانی باشد که عمل تلقیح در آنها نیاز به دخالت پرورشکاران وکشاورزان داشته باشد. پس هنگامی می توانیم درباره موضوعی، حکمی کلی بدهیم، که همه موارد آن را - موارد معمولی وموارد نادر وغر معمولی را - رسیدگی کرده باشیم واحکام همه را شناخته باشیم.
همچنین است قوانین زیست شناختی ومعرفه الحیات. هنوز همه این قوانین وموارد شناخته نشده است، چه از جهت داخله علوم زیستی وزیست - شناختی، وجه از جهت ارتباط مسائل این علوم با علوم دیگر. چون در قلمرو علوم، مسائل ناشناخته بسیار است. وقوانین وکشفها وشناختهای علوم، در تکمیل ورد واثبات مسائل یکدیگر نقش دارد. وچه بسا قانونها وحقایقی در فیزیک، در آسمان شناسی، در شناخت انوار جوی وآثار آنها، در زیست شناسی، و...کشف شود که همه(۳۱۸)، در چگونگی حیات انسانی ومسائل زیست شناسی موثر باشد.
کشفهایی تازه، که نظریات گذشته را عوض کرده است، فراوان اتفاق افتاده است. حیات وزیست انسان، در روی زمین، هنوز قوانین مجهول بسیار دارد. وبا وجود این قوانین ناشناخته، چگونه می توان درباره مسائل متفاوت زیست، در موارد کاملاً متفاوت، به احکامی کلی وتخلف ناپذیر معتقد گشت؟ وچیزی را صد در صد ممکن، وچیزی را صد در صد، محال دانست؟
ج - قوانین طبیعی وانواع آن
قانونهایی که در طبیعت وجود دارد، به طور کلی دو نوع است:
۱ - قوانین عام وظاهر
۲ - قوانین خاص ومخفی
بخش نخست، قانونهایی است که در همه، یا بیشتر افراد دسته یا صنفی که قانون در آن یافت می شود، جاری است، وبا مطالعه وآزمایشهایی - نه چندان دشوار ووسیع وطولانی - کشف می شود.
بخش دوم، قانون هایی است که در بعضی افراد، در بعضی شرایط، یافت می شود. برای قوانین نوع دوم، به نمونه های بسیاری می توان دست یافت، در علوم طبیعی، در روانشناسی، در ستاره شناسی، در شیمی، و...و در اختلافات گوناگونی که حتی در افراد انسان - که از یک جنسند - وجود دارد، در مثال: اختلاف در قوه بینایی، اختلاف در قوه شنوایی، اختلاف در نیروی حافظه، اختلاف در جای قلب، ریه، کبد، طحال، وجز آنها. این امور همه ثابت می کند که ممکن است، در طبیعت، بر خلاف آنچه متعارف است ودر موارد بسیار دیده شده است، چیزهایی به وقوع برسد، وبرای قوانین متعارف، استثناهایی پیدا بشود.
د - در تجربه تاریخی
واقعیت دیگری که در شناخت مسئله طول عمر، وامکان آن، باید مورد نظر باشد، تجربه تاریخ طولانی بشریت است، در ادوار واعصار. اگر مسئله دراز عمری در تاریخ زندگی بشر اتفاق افتاده باشد - اگر چه در مواردی نه چندان بسیار - تکرار یافتن موارد، یا مورد مشابه آن، امری خواهد بود طبیعی ومعقول وقابل تحقق وقبول. فلاسفه می گویند:
بهترین دلیل برای امکان چیزی واقع شدن آن چیز است.
نیازمند توضیح نیست که امکان وقوعی، ناظر به وقوع نوعی، است، نه وقوع شخصی، ودلیل است بر صحت امکان امثال وموارد دیگر.
همچنین روشن است که نقل تاریخی، به ویژه نقل متواتر، ونقل مشهور، سبب یقین وباور می گردد. ما به استناد نقل تاریخی قبول می کنیم که قرن ها پیش، در سرزمین میهن عزیز ما، حکیم یا وخشوری به نام زردشت پدید آمده است، یا خاندانهایی به نام اشکانی، وساسانی، وجود داشته اند. حتی انتساب آثاری را که به آنان منسوب است، از طریق نقل تاریخی باور می کنیم، با اینکه خود، نه آنان را دیده ایم، ونه پدید آمدن آن آثار را به دست خود آنان، یا کارگران وکارگزاران ایشان، مشاهده کرده ایم. ما اینها همه را از راه نقل تاریخی پذیرفته ایم. معلومات بشر، درباره گذشته، از همین طریق است.(۳۱۹)
نقل تاریخی، یکی از راههای حصول علم ویقین، ویکی از مهمترین منابع اطلاعات بشر است. حتی درباره کسانی مانند سعدی وحافظ، که تا این اندازه مورد یقینند، آیا ما بجز از راه نقل به وجود آنان علم پیدا کرده ایم؟ آیا ما خود دیده ایم که سعدی وحافظی در جهان باشند، وزندگی کنند، واین اشعار را بسرایند وخود بر اوراقی بنویسند؟
پس، نقل تاریخی، یکی از مهم ترین منابع علم واطلاع، حتی اطلاعات یقینی انسانها، در همه عصرها ودورانهاست. وما می بینیم که منابع نقل، وکتب تاریخ، کسان بسیاری از معمرین را نام برده اند، وشرح نسب واحوال زندگی وفرزندان وحوادث حیات آنان را ثبت کرده اند،(۳۲۰) کسانی که عمرهایی بسیار دراز داشته اند. واز جمله درمیان پیامبران. چنانکه قرآن کریم نیز، عمر طولانی حضرت نوح (علیه السلام)، را، بصراحت، ذکر فرموده است. پس مسئله امکان عمر طولانی، وتحقق یافتن آن، مواردی متعدد، امری است که از نظر وقوع خارجی، وتحقق عینی، نیز مصداقهایی دارد، واز نظر نقل تاریخی، مسلم است وقطعی.
ه - معمرین
معمرین (ومعمرون)، جمع معمر است، بر وزن مکرر یعنی: دراز زی، انسان دراز عمر، دراز زندگانی، کسی که عمر دراز کرده است. این کلمه، در کتابهای تاریخ وسیره وانساب، اصطلاح شده است.(۳۲۱) واین به دلیل داشتن مصادیق بسیار است.
آری، در مآخذ تاریخی ومنابع معتبر نقل واستناد، کسان بسیاری معرفی گشته اند، که عمرهایی بس طولانی داشته اند، وروزگارانی دراز زیسته اند، وبهارها وپاییزهایی بسیار دیده اند. اینگونه کسان با عنوان معمرین مشهور گشته اند.
مورخان وپژوهشیانی که در صدد جمع آوری توارخ واخبار واحوال مردمان بوده اند، واز سر گذشت انسانهای پیشین - وبویژه از قبایل وانساب، در محیط عربی - آگاهیهای فراوان گرد آورده اند، نمونه هایی بسیار از معمرین ودراز زیان برشمرده اند. مورخان این کسان را چ شناسانده اند، ونام ونشان، نسب وقبیله، سالهای عمر، مکان زیست، شماره فرزندان، سفرها، برخوردها وملاقاتهای آنان، همه را ضبط کرده اند، وحتی کلمات وسخنان ووصایا (پندها وسفارشها ووصیتها)یی از ایشان نقل کرده اند.
اینک شماری از مورخان مورد اعتبار، که در کتابهای خویش برخی از معمری را یاد کرده اند:
۱ - عبدالله ابن قتیبه(۳۲۲) در کتاب المعارف.
۲ - احمد بن یحیی بلاذری(۳۲۳)  انساب الاشراف.
۳ - مححمد بن جریر طبری(۳۲۴)  تاریخ الامم والملوک.
۴ - علی بن حسین مسعودی(۳۲۵)  مروج الذهب.
۵ - ابوعبدالله حمزه اصفهانی(۳۲۶) تاریخ سنی ملوک الارض
۶ - شیخ صدوق(۳۲۷)  اکمال الدین.
۷ - شیخ طوسی(۳۲۸)  الغیبة.
۸ - ابوالفرج ابن جوزی(۳۲۹)  المنتظم فی تاریخ الملوک
۹ - عز الدین ابن اثیر(۳۳۰)  الکامل فی التاریخ.
۱۰ - عماد الدین ابوالفداء دمشقی(۳۳۱)  مختصر تاریخ البشر.
همچنین برخی از مورخان، به نوشتن کتابهایی ویژه احوال معمرین دست یازیده اند، مانند:
۱ - هشام بن محمد بن سائب کلبی(۳۳۲) نویسنده کتاب المعمرین.(۳۳۳)
۲ - ابوحتام سهل بن محمد سجستانی(۳۳۴) المعمرون والوصایا.(۳۳۵)
عالمان ونویسندگان عصرهای اخیر ومعاصر نیز، با استناد به منابع پیشینیان، به ذکر معمر ین پرداخته اند، مانند:
۱ - علامه مجلسی(۳۳۶) در بحار الانوار (ج ۵۱).
۲ - سید اسماعیل عقیلی طبرسی(۳۳۷) کفایة الموحدین (ج ۳).
۳ - سید محسن امین عاملی(۳۳۸) البرهان علی وجود صاحب الزمان.
از نویسندگان معاصر اخیر نیز گروهی، در کتابهای خویش به یاد کرد معمر ین مبادرت ورزیده اند، از جمله، نویسنده فاضل عراقی، علی محمد علی ذخیل، در کتاب پر ماده الامام المهدی.(۳۳۹)
در کتاب اخیر، ۲۲۳ تن، از معمرین - بر اساس مآخذ تاریخ ومنابع نقل واستناد - شناسانده شده اند، وذکر نام ونشان وسالهای عمر وشمار فرزندان وخصوصیات دیگر آنان آمده است.(۳۴۰)
وخود توجه داریم که این شمار، بر پایه مآخذ عربی است، وتا آنجایی است که اطلاع حاصل شده است، ومربوط است به بخشی از بشریت، که همان مناطق سکونت عرب است، یعنی جاهایی که تواریخ را بیشتر ضبط می کرده اند، وبه علم انساب وروابط نژادی وقبیله ای توجهی مخصوص داشته اند. پس اگر این پژوهش وآمارگیری وثبت، در دیگر مناطق سکونت انسان، جریان می یافت - چه آنجاها که تواریخی داشته اند(۳۴۱)، وچه مناطق بسیاری که تواریخ گذشته های دور آنان در دست نیست - شمار معمر ین به تعدادی بسیار بیش از آنچه هست می رسید.
البته عمر بشر - بطور معتاد ومتعارف - اندازه ای دارد معین، ونوسانی محدود. لیکن آنچه از طرح مسئله معمرین مقصود است، این است که نشان داده شود که مقدار عمر دو جریان دارد:
۱ - جریان معمولی ومتعارف، که در اغلب افراد انسان وجود داشته است، ووجود دارد.
۲ - جریان نادر الوقوع وغیر معمولی واستثنایی، که در پاره ای از افراد انسان وجود داشته است، ووجود دارد. پس دراز عمری، دارای یک قاعده قطعی وضابطه کلی نیست، ومواردی از آن، قابل نفی نیست.
و - در زندگی حاضر
بجز تجربه تاریخی وواقعیات گذشته ونقلهای مکرر، در روزگار معاصر وحال حاضر نیز، نمونه هایی از دراز عمری وقوع یافته است، دراز عمری که برخلاف میزان متعارف است. در همین ۵۰ سال اخیر، در روزنامه ها ومجلات داخلی وخارجی، موارد فراوانی از عمرهای نسبتاً طولانی، ومعرفی اشخاص معمر وکهنسال دیده شده است، وشرح زندگانی، تصویر، شماره فرزندان ونوادگان، ومحل سکونت آنان درج گشته است.
من، در این باره، قصد تتبع ندارم، وگرنه نمونه های مستند بسیار می توان یاد کرد. در برخی از کتابها ورساله هایی که در موضوع حضرت مهدی (علیه السلام) نوشته اند، شماری از نمونه های یاد شده را ذکر کرده اند. در اینجا فقط یک نمونه، از کتاب شیعه چه می گوید می آورم. عالم مجاهد، حاج شیخ مهدی سراج انصاری، در کتاب یاد شده چنین آورده است:
لی چینک چینی، که گراور عکس او را بیشتر مجله ها وروزنامه های جهان وکشور چاپ ومنتشر نمودند وهمه نوشتند که این مرد ۲۵۲ سال عمر دارد... کسانی که سالنامه پارس را دارند (سال ۱۳۱۱، بخش دوم، صفحه ۱۰۰، چاپ تهران) می توانند عکس این مرد را ببینند، وشرح حال او را بخوانند.(۳۴۲)
ز - چگونگی ارتباط میان پیری ومرگ
همواره چنین به نظر می آید، که میان پیری ومرگ، ارتباطی حتمی وقطعی وجود دارد، به طوری که به محض رسیدن عمر به مراحل بالا، باید صد - در صد، مرگ فرا برسد. این تصور، به دلیل وضع جاری وعرف وعادت است. در زندگانیهای معتاد بشری چنین است که پیری (در حد متعارف، از ۸۰ - ۹۰ سال تا ۱۲۰) همواره با مرگ است، لیکن این وضع معتاد، نمی تواند دلیل کلیت آن باشد. میان کلیت وعمومیت فرق است. کلیت آن است که حتی یک مورد استثناء نداشته باشد. وما دیدیم که در گذشته وحال، میان پیری متعارف ومرگ، رابطه ای کلی نبوده است، بلکه در مواردی استثناء پیش آمده است، پیری منجر به مرگ نگشته است، بلکه انسان سالخورده کهن، سالهای سال دیگر نیز، زندگی کرده است. واین موارد، متعدد هم بوده است. همچنین میان طول عمر وپیری نیز، رابطه ای چندان قطعی وکلی وجود ندارد، رابطه ای که بی استثناء باشد.
در تحقیقات جدید نیز، به این مسائل اشاره شده است وچنانکه در یکی از منابع اطلاعاتی می خوانیم:
لزومی ندارد که پیر شدن را، در همه موارد یک سیر طبیعی تلقی کرد. به - دنبال سالیان دراز تحقیقات ژرف وگسترده، انجمن انژیولوژی آلمان فدرال، گزارش امید بخشی بدین گونه منتشر کرد، که اکنون می توان با اقدام بهنگام، از پیر شدن مغز جلوگیری کرد.
نیز در همان منابع آمده است:
دکتر مورتون، استاد روانپزشکی دانشگاه شیکاگو، در یک کنفرانس اعلام داشت که مرگ انسان ها مدت ها قبل از حادث شدن آن، در بدن انسان جایگزین می شود، اما این موضوع هیچگونه ارتباطی به سن اشخاص ندارد.
در اینجا خوب است اشاره کنم به بحث عمیق وزیبای عالم ومتفکر اسلامی شهید، آیت الله، سید محمد باقر صدر، درباره مسائل مربوط به مهدی (علیه السلام)، در رساله بحث حول المهدی.(۳۴۳)
وی در این رساله، از جمله، مباحثی درباره طول عمر مطرح می کند، واین موضوع را، از نظر منطقی - فلسفی واز نظر علمی، واز نظر عملی، مورد گفتگو قرار می دهد، وآشکار می کند که امکان طول عمر، علاوه بر نظر گاه فلسفی، از نظرگاه علمی نیز قابل قبول است. وی در همین جا اشاره می کند به دو نظریه سببیت، واقتران، وعدم رابطه ضروری میان پدیده ها - بنابر نظریات علم جدید - وامکان هر گونه استثنا وتخلف، در قوانین علمی واستقرائی.
عالم ومتفکر شهید، سپس، در خلال همین بحث ها، به مسئله ای ژرف ولطیف نیز اشاره می کند، می گوید:
نمی دانم، آیا این - بواقع - یک تصادف است که دو تن، فقط دو تن، در تاریخ بپاخیزند، وعالم بشریت را، از محتوای فاسد خود خالی کنند، وسپس آن را از نوع بسازند؟ واین هر دو، عمری دراز داشته باشند، بسیار درازتر از عمرهای متعارف! یک نقش خود را، در گذشته تاریخ ایفا کند، یعنی:نوح پیغمبر، که قرآن کریم، بصراحت، می فرماید که ۹۵۰ سال در میان قوم خود زیست. وپس از طوفان، جهان بشریت را از نو بنا کرد. ودیگری، نقش خود را، در آینده تاریخ ایفا نمایند، یعنی: مهدی، که تا کنون بیش از ۱۰۰۰ سال، در میان قوم خود زیسته است تم واو نیز به هنگام ظهور خود، جهان بشریت را از نوع بنا خواهد کرد.
ما که طبق فرموده قرآن کریم نوح را با ۱۰۰۰ سال عمر می پذیریم، چگونه مهدی را نپذیریم؟!
ح - اسرار تغذیه
واقع این است که علل مرگ واسرار پیری، مرموزتر از آن است که بتوان درباره همه عوامل ومقتضیات، وهمه موارد ومصداقهای آن، اطلاعی جزمی حاصل کرد. آنچه ما می دانیم برخی از علل - یا شبه علل - مرگ است، همانگونه که علل حیات نیز هنوز ناشناخته است.
یکی از امور مهم، در مقابله پیری ومرگ، تغذیه است. تغذیه دارای چگونگیها وانواعی است. استفاده از انوار خورشید وکواکب به طرق خاص - در امر سلامت جسم، وتوانایی آن برای بقاء، تاثیرهای عظیم دارد. بجز اشعه خورشید، اشعه دیگری نیز به ما می رسد. دانستن چگونگی از انوار خورشید وکواکب - وبویژه استفاده از انوار الکوکب به طرق خاص - در امر سلامت جسم، وتوانایی آن برای بقاء، تاثیرهایی عظیم دارد. بجزء اشعه خورشید، اشعه دیگری نیز به ما می رسد. دانستن چگونگی استفاده از انوار واشعه، در کار استوار ساختن نیروهای بدنی وسالم نگاهداری آنها، امری مهم ورازی عظیم است. مسئله دیگر، مسئله ادویه وترکیبات آنهاست، چه گیاهی، وچه حیوانی، وچه کانی. در برخی از کانیها وکیفیت پروردن آنها فوایدی مهم نهفته است. گاه ممکن است دراز عمری، مستند به رازها وچیزها وخوراکها وآبهای موجود در طبیعت باشد. البته اگر کسی علم آن را داشته باشد.
بشر، در گذشته، مسافتها را با زحمت ومشقت بسیار، ودر مدت های دراز می پیمود. امروز که توانسته است نیروهایی را در مخلوقات خدا، ودر عالم طبیعی، بشناسد وبه کار گیرد، مسافتهای عظیم را، در زمانی بسیار اندک، با راحتی وآسایش، طی می کند...اگر صد سال پیش می گفتند، وسیله ای تواند بود که علاوه بر هجم سنگین خود، ۵۰۰ - ۶۰۰انسان را، وبارها ووسائل آنان را، حمل کند، وبا پرواز در هوا، سیر از روی کوهها وهامونها ودریاها، در مدتی کوتاه، از این سوی کره خاک به آن سوی کره خاک ببرد، وهیچ اتصالی به زمین نداشته باشد، چه کسی به سادگی باور می کرد؟ اگر صد سال پیش، بلکه پنجاه سال پیش، از رادیو، تلویزیون، سفر به ماه ودیگر کرات، عکسبرداری از ته دریا، عکسبرداری از کرات، گفتگو با انسان پیاده شده در ماه از زمین، راهنمایی خودرو در ماه از زمین، راهنمایی خودرو در ماه از زمین، وامثال این امور، سخن گفته می شد، مردمان چه عکس العملی نشان می دادند. وامروز، این مسائل، برای مردم ما عادی است، وشگفتی بر نمی انگیزد.
ما باید از این اتفاقات واکتشافات، تجربه بیاموزیم، وبر سعه دید ودرک خود بیفزاییم، ووسعت نیروهای جهان واسرار زمان را بپذیریم. انسان خردمند، هیچگاه اسرار نامحدود جهان را، محدود به آزمایشها واطلاعات فعلی، ووسایل کنونی نمی کند، وخود را از شناخت وسیع جهان وسیع، محروم نمی سازد. در مطلبی که سپس از استاد خود نقل می کنم، اشاره شده است به اهمیت نور در کار تغذیه وحفظ قوت وسلامت مزاج. وقتی همین مطلب را، با یکی از پزشکان در میان گذاشتم، او بر اهمیت این مطلب تاکید کرد، وبا اظهار تعجب گفت، چگونه عالمی روحانی، ودور از محیط آموزشی، به نور واهمیت آن در امر تغذیه وتاثیر آن در مزاج وبدن، توجه کرده است، وبه این مطلب پی برده است؟ آری، آن پزشک تعجب کرد. وجه بسیار مطالب وحقایق مسلم بود که آن عالم روحانی دور از محیط آزمایشگاه می دانست(۳۴۴) وصدها دانشمند تجربی وآزمایشگاهی از دانستن وپی بردن به آن حقایق ومطالب محروم بودند، ومحروم هستند. این محرومیت به دلیل همان محدود اندیشی، وغروری است که در برخی پدید می آید، وسبب می شود تا هر دری را بر روی خود ببندند، ودر چهار چوبه دانستنیهای بسیار محدود خویش محبوس گردند. البته باید یاد کرد که بسیاری از فرزانگان این علوم، به محدودیت ونارساییهای علوم تجربی وآزمایشگاهی بصراحت اعتراف کرده اند.(۳۴۵) این محدودیت در خود این علوم نیز، وکشفهایی که پیوسته مسائل تازه ای مطرح می سازد، وداده های گذشته را مخدوش می کند، ومجهولات دیگری در پی می آورد، بخوبی نمایان است.
۲ - بیان دیگری درباره امکان دراز عمری
برای امکان دراز عمری، بیان دیگری در خور تقریر است، که اینک از آموزگار بزرگ معارف حقه، متاله اخیر خراسان، حضرت شیخ مجتبی قزوینی خراسانی، نقل می کنیم: وی می گوید:
مطابق قواعد فلسفه وحکمت، هر طبیعتی که در عالم موجود شود، وقابل زیاده ونقض باشد، به مقتضای اینکه طبیعت، کمال اقصای خود را طالب است، باید فرد کامل از آن، موجود گردد. برای قاعده، مسائل فلسفی چندی پیریزی شده، که از آن جمله است وجود فرد کامل در بشر، که از چنین فردی به نبی یا حکیم تعبیر شده است. مطابق این قانون مبرهن فلسفی، مزاج واستعداد عمر وزندگی، در بشر مراتبی دارد. وزندگی هزار سال یا دو هزار سال، یقیناً اقصی مراتب امکان زندگی نیست، بلکه بیش از اینها هم امکان دارد.
قطع نظر از این قانون، طول عمر بعضی، خلافت طبیعت نیست، زیرا واضح است که زندگانی هر فرد بستگی دارد به صحت قوای مزاجی او، هر مقدار مزاج صحیح وقوی تر باشد، مقتضی بقا بیشتر خواهد بود. وتولید مزاج قوی در انسان وصحت آن به واسطه موجوداتی از قبیل نور، آب، هوا، خاک، اغذیه، ادویه وغیره اینهاست، وبقا وصلاح مزاج، در هر آنی، محتاج به بدل ما یتحلل، وحفظ اعتدال است. پس چه مانعی دارد اگر کسی در قوای روحی وعلمی چنان قوی باشد که به کیفیت تولید مزاج صحیح وقوی، وحفظ آن، وخصوصیات نافع ومضر مزاج، وبدل مایتحلل، علم داشته باشد، که بتواند مزاج خود را به حد اعتدال نگه دارد وبه زندگانی خود بیشتر ادامه دهد. وامروز نیاز بسیاری از دانشمندان برای حصول این مقصود، در سعی وکوشش می باشند.(۳۴۶)
۳ - درازی عمری واقسام آن
برای تکمیل نسبی بیان پیشین، باید یاد آور شویم که دراز عمر تنها یک گونه نیست. در اینجا برای بیشتر روشن شدن موضوع، به اقسامی از طول عمر اشاره می کنیم. تشخیص این اقسام وجدا ساختن هر یک از دیگری، صورتهای ممکن را قابل توجه وقبول می سازد. اینک اقسامی از طول عمر:
۱ - طول عمر محال.

۲ - طول عمر ممکن.
قسم دوم نیز دو قسم است:
۱ - ممکن عادی.
۲ - ممکن غیر عادی.
قسم دوم نیز دو قسم است:
۱ - غیر عادی فعلیت نیافته.
۲ - غیر عادی فعلیت یافته.
قسم دوم نیز دو قسم است:
۱ - فعلیت یافته در گذشته.
۲ - فعلیت یافته در حال.
اینک توضیحی درباره این اقسام.
۱ - طول عمر محال: مانند طول عمر، در مورد کسی که علم به طرق مختلف حفظ مزاج نداشته باشد، واداره الاهی نیز، به آن تعلق نگرفته باشد.
۲ - طول عمر ممکن عادی: مانند طول عمر، از ۸۰ سال تا ۱۲۰ سال.
۳ - طول عمر ممکن غیر عادی فعلیت نیافته: مانند عمر ۵۰۰ سال و۱۰۰۰ سال، در مورد اغلب افراد بشر.
۴ - طول عمر ممکن غیر عادی فعلیت یافته در گذشته: مانند عمرهای معمرین، چه پیامبران وچه دیگران.
۵ - طول عمر ممکن غیر عادی فعلیت یافته در حال: مانند عمر حضرت حجت بن الحسن المهدی (علیه السلام).
پس طول عمر، دارای یک قسم ودارای یک حکم است. برخی از اقسام طول عمر عقلا محال نیست، یعنی عقل آن را محال نمی بیند، نهایت از نظر عرف واحوال عادی محال به نظر می آید، چون در مورد همه افراد بشر، یا جمع بسیاری، اتفاق نیفتاده است. اینگونه طول عمر، با اینکه بر حسب عرف وعادت، ونگرش محدود وسطحی، بعید وچه بسا محال به نظر آید، بر حسب موازین عقلی، وقوانین امکانی، هرگز محال نیست.
۴ - سنجش با کدام میزان؟
آنچه اکنون در میان مردم وجود دارد، قسم دوم است: طول عمر ممکن عادی. ومعلوم است که این قسم، نمی تواند میزان سنجش همه افراد آن طبیعت وکلی باشد - چنانکه در علم منطق توضیح شده است. بنابر این، اگر بخواهیم در این - باره شناختی درست برسیم، باید نخست معیار اندازه گیری را پیدا کنیم، همچنین اقسام مورد نظر را از هم جدا سازیم، تا حکم هر کدام را، جداگانه، تشخیص دهیم. ما نمی توانیم یک میزان کلی پیدا کنیم، وآن را در همه جا قابل انطباق بدانیم. چنین کاری، هم از نظر عقل صحیح نیست، هم از نظر علم، وهم از نظر تجربه تاریخی. آیا به حکم عقل، این کلیت را ثابت می کنیم؟ عقل که همه اقسام را متحمل می داند. آیا به مدد استقرار چنین کاری می کنیم؟ از استقرار که حکم کلی استنباط نمی شود؟ آیا به واقعیت خارجی وآنچه اتفاق افتاده است استناد می کنیم؟ واقع که دهها معمر را به ما معرفی می کند، که همه وهمه نقض اندازه ومعیاری است که متعارف است.
اشکال کار این است که منکران طول عمر، آن را نسبت به خود وحدود خود می سنجند. باید این امر را نسبت به تاریخ بشر سنجید، ونمونه هایش را در امتداد جاری تاریخ جست.
۵ - نوا در طبیعت، اسرار مجهول
پیشتر اشاره کردیم که طبیعت دارای نوادر است. جهان، چه در مقیاس وجود انسان، چه در مقیاس این سیاره واین منظومه، وچه در مقیاس کهکشانها وکرات ومنظومه های پهناور وبینهایت دیگر، همه وهمه، حاکی از شگفتیها وقدرتهاست، وشامل نمونه های است نادر الوقوع. چگونه ممکن است انسان با خرد، جز آنچه با دانش محدود، وبینش مسدود، درک وکشف شده است وهمواره با صدها مجهول توام است، چیزی دیگر را نپذیرد؟ یا دست کم، احتمال وقوع ندهد؟ آیا بشر امروز، همه اسرار زیست انسانی را، وانواع حیات وعمر را، وهمه علل بقای سلامت ودراز زیستن، یا عوامل انحلال جسم ومرگ را، کشف کرده است؟ آیا دیگر در علوم، مجهولی باقی نمانده است؟ چنین ادعایی خنده آور است. گفتیم که دانشمندان علوم تجربی نیز، اینگونه ادعاهایی ندارد. آنان خود فریاد می زنند که واحدهای که بشر - به عنوان معیار - شناخته است، در برابر حجم واقعیت بسیار کوچک است. یک معلوم، غرق در هزاران مجهول است. وبا هجوم این همه اسرار مجهول، وعلامت سوال، گویی هنوز انسان به علمی نرسیده است، وچیزی نمی داند. آری:
وما اوتیتم من العلم الا قلیلا.(۳۴۷)
- شما از دانش بهره ای اندک دارید.
از کهکشانها وبیکرانها بگذریم، وبه جهان طبیعت بنگریم. همین جهان وهمین منظومه، با همه اکتشافها وتحقیقاتی که درباره آنها شده است، باز اسراری را، اندک اندک، مکشوف می دارد، که بشر تا کنون آنها را نمی دانسته است. این داده های تازه علم وتجربه وشناخت، ما را به این نتیجه می رساند که با زادن در بهاران ومرگ در دی نمی توان به زوایای اسرارآمیز، وگوشه های بیکران این باغ پی برد، وبر همه قوانین حاکم بر آن تسلط یافت:

آدمی داند که خانه حادث است - عنکبوتی نی، که در وی، عابث است
پشه کی داند که این باغ از کی است - کو بهاران زاد ومرگش در دی است
کرم کاندار چوب زاید، سست حال - کی بداند چوب را، وقت نهال

۶ - مجهولات علم
که بسیار اتفاق افتاده است، واتفاق می افتد، که کشف تازه ای، در علوم تجربی گوناگون، قوانین وفرمولها ونظریه هایی را که درست می دانستند، بر هم می زند(۳۴۸)، ومطالبی که کسی را زهره مخالفت با آنها نبود بر باد هوا می دهد. واین کار باید پیوسته اتفاق بیفتد، وگر نه علم، علم نیست. دانشمندان ژرف بین بخوبی دانسته اند که محدود انگاری حقایق، ودانش زدگی بیرون از اندازه، علم را به جهل مبدل می سازد. واینجاست که می گویند:
فیزیکدان فیلسوف، باید در ورای فیزیک، به حد فاصل جهان مادی وروحی، ناظر باشد.(۳۴۹)
ودر مقام تدبر در عظمت عالم، وژرفنگری در هزاران قانون وراز است که خرد پیشگان این قوم - یعنی اصحاب علوم آزمایشی - با شهامت وصراحت می گویند:
تحقیقات علمی، منجر به معرفت بر ماهیت باطنی اشیاء نمی شود. در هر موقع که خواص یک جسم را به زبان کمیات فیزیکی بیان می کنیم، ما فقط عکس العمل وسایل مختلف اندازه گیری را، در برابر وجود جسم مزبور، عرضه میداریم ولاغیر(۳۵۰)
همچنین می گویند:
باید در نظر داشت که فیزیک وفلسفه، حداکثر بیش از چند هزار سال از عمرشان نمی گذرد، ولی شاید هزاران ملیون سال دیگر در پیش داشته باشند. این دو رشته دارند تازه به راه می افتند. وما هنوز به قول نیوتن، چون کودکانی هستیم که در ساحل دریای پهناوری به ریگ بازی مشغولند، وحال آنکه اقیانوس عظیم حقیقت، با امواج کوه پیکرش، در برابرمان همچنان نامکشوف مانده، ودر عین نزدیکی، از دسترس ما خارج است.(۳۵۱)
همچنین می گویند:
فیزیک در قرن نوزدهم معتقد بود که همه مسائل حیات را، حتی شعر را، می تواند توجیه کند. وامروز فیزیک معتقد است که حتی ماده را هرگز نخواهد توانست شناخت.(۳۵۲)
آری، درست گفت قرآن کریم:
... وما اوتیتم من العلم الا قلیلا.
۷ - ژرفبینی فرزانگان
دانشمندان بزرگ، وفرزانگان ژرف اندیش، به هیچ روی، دستخوش غرورهای کاذب نگشته اند. آنان با اسرار طبیعت، ونوادر موجود، وقوانین مجهول عالم، ژرفبینانه وبا بصیرت برخورد کرده اند. واز ممکن نیست، ونمی شود گفته های بچگانه احتراز جسته اند. همچنین، حد علم وآزمایش را نگاه داشته اند، واحتمالات وامکانات هستی را در مد نظر قرار داده اند.
سخن ابن سینا در این باره معروف است.(۳۵۳) گفته ملای رومی را نیز دیدیم. نظر نیوتن وبرخی دیگر از دانشمندان جدید را نگریستیم. نیوتن نویسنده کتاب فلسفه طبیعت اصول ریاضیات وکاشف قانون جاذبه زمین، واز بنیانگذاران ریاضیات عالیه در قرن جدید(۳۵۴)، دانشمند آزمایشگر را به کودکی تشبیه می کند، که بر ساحل اقیانوسی نشسته است وسرگرم بازی است، وگاه دانه ای شن، یا سنگی براق، نظر او را جلب می کند، اما دریای مجهول معرفت، همچنان در برابر او امتداد دارد...
پس از این نیز، نظریه دو اندیشه بزرگ بشریت، ابوریحان بیرونی، وخواجه نصیر الدین طوسی را خواهیم دید.
فرزانگان، در هر باره، با نهایت دقت احتیاط، اظهار نظر کرده اند. ایکاش، برخی از مدعیان، وبتبع آنان، برخی از جوانان، به خود می آمدند، وهمه چیز را، اعتقادات واخلاق را، ودیگر اصول خویش را، فدای این علم ناقص وگاه علم غلط(۳۵۵) نمی کردند. حد اطلاعات روز را نگاه می داشتند، وکاسه از آش داغتر نمی شدند. البته، آنان که این علوم را می دانند آنگونه اند، که خود گفتند تو یاد شد. لیکن برخی از آنان که این علوم را می خوانند اینگونه اند. کسانی، چند کتاب، در این باره ها از نظر عبور می دهند - وگاه در همین حد هم نیست - وسپس درباره همه چیز وهمه عالم وآدم، از ازل تا ابد، واز کران تا بیکران فتوی می دهند، واظهار نظر می فرمایند! همین مدعیان باعث می شوند تا گروهی جوانان بی اطلاع از موازین شناختی واصول مطالعات علمی، تحت تاثیر قرار گیرند، وچه بسا فریب خورند وغیر علم را به جای علم، وعلم ناقص توام با مجهولات را به جای علم کامل خالص بپذیرند. وبدینگونه مطالب ودریافتهای خویش را، علم وعلمی بدانند وعلم علمی بخوانند، تا بدانجا که تصور کنند هیچ چیز جز آنچه آنان دانسته اند درست نیست، واصلا علمی جز آنچه آنان در کتابها مرور کرده اند نیست علمزدگی خود نوعی جهل است. واین حالت که بدان اشارات رفت، هزار مرتبه از علمزدگی نیز، منحطتر است.
۸ - نظر ابوریحان بیرونی
پس از بحثهای گذشته، که دیدیم طول عمر ومقدار واقعی زندگی انسان را نمی توان در اندازه های معین، برای همه موردها ومصداقها، منحصر کرد، خوب است که سخن یکی از بزرگترین دانشمندان تاریخ علم را نقل کنیم. دانای بزرگ، ابوریحان بیرونی را بیانی است که یاد آوری آن بس سودمند است. او می گوید:
برخی از نادانان حشویه، ودهریان سبکسر، طول عمری را که درباره مردمان گذشته گفته می شود...انکار کرده اند. همچنین امر را که گذشتگان دارای پیکرهایی عظیم بوده اند، نادرست پنداشته اند. وبه قیاس مردمی که در عصر خود می بینند، طول عمر وبزرگی جثه برخی از پیشینیان را، بیرون از دایره امکان وداخل در ممتنعات دانسته اند...اینان سخن منجمان را نفهمیده اند، وبر خلاف مبانی صحیح تاثیر نجوم در عالم طبیعت، استدلال کرده اند.
بیرونی، آنگاه، به تشریح مبانی صحیح این مقوله می پردازد وعمر نهصد وشصت ساله، وهزاران ساله را ممکن می شمارد. بعد، این نظر علمی را مطرح می کند، که اتفاقات وحوادث عالم چندین گونه است. وبه صرف اینکه ما گونه ای از آنها را می شناسیم، گونه های دیگر را نمی توانیم منکر گشت. سپس به ذکر انواع اموری می پردازد، که در انسان وجانوران وگیاهان روی داده است، وروی می دهد، غیر عادی است. آنگاه پس از بحثهای چند، می گوید:
بنابراین، دلیلی که دهریان از گفته منجمان آورده اند، درست نیست، زیرا - چنانکه گفتیم - دانشمندان نجوم، طول عمر را ممتنع نمی دانند، بلکه مطابق اقوال وآراء آنان، که نقل شد، آن را امری ثابت شده می شناسد. اگر کار انکار به این سخاوت باشد، که اشخاص هر چه در غیر زمان آنان یا شهر آنان اتفاق افتاده باشد منکر شوند - با آنکه عقل آن را محال نداند - واگر بنا باشد که هر چه در پیش چشم مردم اتفاق نیفتد به آیندگان ومردم پس از آن قرن وپس از آن زمان، جز از راه خبر متواتر ونقل تاریخ نخواهد رسید. پس نمی توان همه آنچه را که ما ندیدیم واز راه گوش بدان رسیدیم منکر شد، که این، سوفسطاییگری محض است وانکار حقایق است. چنین مردمی لازم است که شهرها ومردمی را که خود ندیده اند نیز باور نکنند...
ابوریحان بیرونی، پس از این مباحث، به این سخن که بشر دارای چند بلوغ است، وعمر انسان چند برابر سن بلوغ اوست می پردازد، واین مقیاس را برای تعیین قطعی طول عمر یاوه می داند. می گوید:
مقاله ای دیدم از ابو عبدالله حسین بن ابراهیم طبری ناتلی، که در آن مقاله، مقدار عمر طبیعی را معین کرده بود، ومنتهای عمر را، صد وچهل سال خورشیدی گرفته وگفته بود: بیشتر از این امکان ندارد، با آنکه کسی که بطور مطلق می گوید: امکان ندارد باید دلیل بیاورد تا انسان اطمینان یابد. ناتلی برای این سخن دلیلی نیاورده است، جز اینکه گفته است: آدمی را سه کمال است: یکی آنکه به حدی رسد که بتواند تولید مثل کند. واین در چهارده سالگی است. دوم آنکه نفس ناطقه ومتفکر اوتام وکامل شود وعقلش از قوه به فعل آید. واین در آغاز چهل دو سالگی است. سوم آنکه بتواند خود را - در حالت انفراد - وخانواده را - در حالت تاهل - وتوده را - در حالت فرمانروایی - اداره ورهبری کند، وشایسته چنین امری باشد. ودوران رسیدن به این سه کمال ۱۴۰ سال است. دانسته نشد که وی این اعداد را به چه نسبتی استخراج کرده است، با آنکه نه در خود آنها، ونه در تفاضل آنها، تناسبی وجود ندارد.
در این صورت، اگر ما کمال انسان را دارای سه مرحله بدانیم وبرای هر کدام - مانند ناتلی - عددی قائل شویم، وآخر کار - اگر از ما دلیل بطلبند نترسیم و- بگوییم مدت رسیدن به این کمالات صد سال است یا هزار سال وامثال آن، میان ما وناتلی در بی دلیل سخن گفتن تفاوتی نخواهد ماند. ما در روزگار خود، می بینیم که انسانهایی در غیر آن سالها واوقاتی که او گفت، به آن مراحل وکمالات می رسند...(۳۵۶)
از سخنان این حکیم بزرگ، می توان بهره بسیار برد، ونکته های ژرف آموخت. من در اینجا، به یکی از آنها اشاره می کنم. وآن این است که حوادث عالم، از نظر وقوع عینی، ومنطق تسلسل مناسب هر شیء در طبیعت، دارای انواع واقسام گوناگون است. مثلاً برخی روز به روز، برخی ماه به ماه، برخی سال به سال، برخی قرن قرن، وبرخی هزار سال به هزار سال، یا دیرتر. پس چنانکه ملاحظه می کنیم، ممکن است حوادثی، با فاصله چندین قرن یکبار اتفاق بیفتد. از اینجا پی می بریم که ممکن است حوادثی در عالم رخ دهد که وقوع آن در ادوار باشد، وحوادثی که در اکوار وقوع یابد، وچه بسا در عالم یکبار اتفاق افتد... جای تفصیل این مسئله در علوم مربوط به آن است. فقط باید دانست که این خود، نوعی محدودیت فکری است که ما نتوانیم بفهمیم که ممکن است جهان صدها گونه پدیده ورویداد دیگر داشته باشد، که حتی دست تجربه نسلهای بسیار نیز، بدانها نرسیده است.
۹ - نظر خواجه نصیر الدین طوسی
خواجه نصیر الدین طوسی - عقل بزرگ - نیز، دراز عمری را قابل تحقق شمرده است، وانکار آن را، جهل محض خوانده است. واین به دلیل وسعت دید علم اوست. عین سخن او را نقل می کنیم، تا معلوم شود که مغزهای غول آسای تاریخ علوم، ومراجع بزرگ عقلیات وریاضیات عالیه، واندیشه های پر هیمنه بشریت، چگونه با واقعیات پهناور جهان برخورد می کنند. او چنین می گوید:
فایده: حرمان خلق از امام، وعلت غیبت او، چون معلوم است که از جهت خدای سبحانه نباشد، واز جهت امام نبود، پس لابد از جهت رعیت بود. وتا آن علت زایل نشود، ظاهر نگردد، چه بعد از ازاحت علت، وکشف حقیقت، حجت خدای را باشد بر خلق، نه خلق را بر وی. واستبداد از درازی عمر حضرت مهدی - (علیه السلام) - نمودن، چون امکانش معلوم است واز غیر او، متفق،(۳۵۷) جهل محض بود.(۳۵۸)
۱۰ - در قلمرو قدرت الاهی
تا اینجا مصیر طبیعی بحث را، درباره طول عمر، دنبال کردیم. ودیدیم که دراز عمری، به هیچ دلیل وضابطه ای محال نیست، بلکه از نظر عقلی، ودید وسیع علمی، وامکان وقوعی، چندان بعید نیز نباید شمرده شود. اکنون از نظر، قدرت الاهی بدان نظر می افکنیم. پیداست که از این نظر، هیچ امر ناممکن نیست. همه مردمانی که معتقد به خدا ومبدئی برای عالم هستند، از هر مذهب وملت، به قدرت مطلقه خدا قائلند. ومی دانند که همه چیز درید قدرت الاهی است، از جمله مقدار عمر انسان. اجلها وعمرها، همه، در دست خدا وبه اراده خداست. از عمر یکروزه، عمر یکماهه، عمر یکساله، تا عمر بسیار طولانی...همه وهمه، در برابر قدرت خداوند، یکسان است. برای خدا، کوچک وبزرگ، سخت وآسان، کم وبسیار، همه یکی است. در قدرت خدا، عجز وناتوانیی تصور ندارد.
بنابراین، خداوند، همانگونه که به کسی ۷۰ سال عمر می دهد، واو را در این مدت زنده نگه می دارد وحفظ می کند، می تواند ۱۷۰ سال عمر دهد، وزنده نگه دارد، ومی تواند ۱۷۰۰ سال عمر دهد، وزنده نگه دارد، واجل او را نرساند. اینها، در برابر قدرت مطلقه الاهی، با هم مساوی است.
خداوند بر همه چیز توانا است، ان الله علی کل شیء قدیر. تمام آثار ونتایج نجومی، وارضی، ومادی با یک اداره خداوند تولید می شود.
البته، حکم کل عالم بر این قرار گرفته است که انسان دارای عمری محدود باشد، زیرا این جهان، سرای عبور است وتالار بزرگ امتحان. اینجا جای امتحان شدن است ورفتن به مرکز رسیدگی به کارنامه ها ونمره ها، واعلام نتایج...
بنابر این، مدت وفرصت، محدود است وعمرها کوتاه. لیکن استثنا هست. گاه همان حکمت کلی عالم، در مواردی، اقتضا می کند که به کسی - یا کسانی - عمری درازتر داده شود، مانند عمر حضرت نوح (علیه السلام) در پیشینیان، وعمر حضرت مهدی (علیه السلام) در آخرالزمان. وهرچه اراده الاهی به آن تعلق گرفت، شدنی است.
غیبت امام دوازدهم، وطولانی شدن این غیبت، وامتداد یافتن حیات امام تا به هنگام ظهور وبعد از ظهور...اینها همه - طبق روایات مسلم - حقیقت است، ومورد اراده ازلی الاهی است، وواقع است وواقعیت.
طبق حکمت الاهی، امام دوازدهم، مهدی موعود (علیه السلام)، باید از انظار غایب شود، وسالهای سال زنده بماند، وراز دار جهان وبقای جهان باشد، وپس از گزراندن غیبتی طولانی، ظاهر گردد، وجهان آکنده از ستم وبیداد را، آکنده، از عدالت وداد بسازد.

فصل یازدهم: در فلسفه تربیتی وسیاسی

۱ - تربیت وسیاست در اسلام
تربیت وسیاست، دو پدیده اند در ارتباط با یکدیگر وتکمیل کننده یکدیگر. تربیت، زمینه ساز سیاست است، وسیاست، گسترنده تربیت. تربیت وسیاست، اگر در یک خط باشند، هماهنگ باشند، واز یک زمینه برخواسته باشند، هر دو موفقند وپیروز، واگر جز این باشد، هر دو شکست خورده اند وناکام.
در دین عمیق اسلام، این دو، نه تنها در ارتباطند، بلکه به گونه ای، متحدند ویگانه. همان اصولی که شالوده تربیت فردی است، شالوده سیاست اجتماعی است. وهمان اصولی که شالوده سیاست اجتماعی است، شالوده تربیت فردی است. این است که اگر تربیت، تربیت اسلامی باشد، فرد چنان ساخته می شود که گویی تجسم حاکمیت سیاسی اسلامی است. واگر سیاست، سیاست اسلامی باشد، جامعه چنان هماهنگ وکوشا حرکت می کند که گویی همه پیکره اجتماع یک تن است ویک عینیت.
۲ - هدایت، تربیت است وسیاست
واقع این است که دین، تربیت است وسیاست. به سخن دیگر، دین عامل هدایت است. وهدایت دو رکن دارد:
۱ - تربیت.
۲ - سیاست.
تربیت، دادن خط است به انسان. سیاست، نظارت بر حرکت انسان است در خط. وزندگی فرصتی است که به انسان داده اند برای حرکت. واین فرصت (یعنی فرصت حیات وزندگی)، مرکب از دو جریان است، دو جریان تفکیک ناپذیر.
۱ - جریان حیات فردی.
۲ - جریان حیات اجتماعی.
چون چنین است، اسلام به این هر دو جریان، توجه عمیق کرده است، تا هیچکدام دچار تباهی وفساد وانحطاط نگردد. زیرا که هر یک از این دو جریان، دچار تباهی وفساد وانحطاط گردد، آن دیگری را نیز به تباهی وفساد وانحطاط خواهد کشانید. اگر جریان حیات فردی فاسد باشد، جریان حیات اجتماعی فاسد خواهد شد. واگر جریان حیات اجتماعی فاسد باشد، جریان حیات فردی فاسد خواهد گشت.
این است که اسلام، به منظور تصحیح حیات فردی، به امر تربیت می پردازد، وبه منظور تصحیح حیات اجتماعی، به امر سیاست. ودر این زمینه، هم فرد را، وهم اجتماع را، هر دو را، زیر دو پوشش حفظ کننده قرار می دهد: فرد را، به عنوان فرد، زیر پوش تربیت اسلامی قرار می دهد، وبه عنوان عضوی از اجتماع، زیر پوشش سیاست اسلامی. وجامعه را، به عنوان جامعه، زیر پوشش سیاست اسلامی قرار می دهد، وبه عنوان افراد، زیر پوشش تربیت اسلامی.
بنابر آنچه یاد شد، در نظام اسلامی، تربیت (رهبری واداره فرد)، وسیاست (رهبری واداره اجتماع)، دوشادوش حرکت می کنند، برای ادای رسالت بزرگ. بدینگونه، تربیت اسلامی فرد، مددگار سیاست اسلامی اجتماع است، وسیاست اسلامی اجتماع، مددگار تربیت اسلامی فرد. واینها همه، مقدمه ارائه تفسیر بزرگ است، یعنی: تفسیر حیات وتفسیر زندگی.
اسلام، زندگی را، در رابطه با انسان وسعادت، تفسیر می کند: انسان در مسیر زندگی ناپایدار حرکت می کند برای به دست آوردن سعادت پایدار وجاوید. این است تفسیر بزرگ. وآنچه برای انسان می ماند، حاصل همین حرکت است:
وان لیس للانسان الا ما سعی.
- هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت.
۳ - وحدت جهت در هدایت
گفتیم که هدایت، تربیت است وسیاست، هر دو باهم. زیرا که استوار - ساختن مبانی این هر دو، می تواند مقاصد سازنده وهدفهای اصلاحی دین را تحقق بخشد. توجه به تربیت بدون سیاست، وتوجه به سیاست بدون تربیت، نتیجه ای نخواهد داد.
معلوم است که تاثیر متقابل تربیت وسیاست، در یکدیگر، هنگامی مثبت است که تربت وسیاست هماهنگ باشند. در غیر اینصورت، هر یک، آثار دیگری را خنثی خواهد ساخت. همچنین معلوم است که تربیت وسیاست، هنگامی هماهنگ خواهد بود، که خواستگاه هر دو یکی باشد. اگر جامعه ای بخواهد موفق وسعادتمند باشد، باید فرد با جامعه، وجامعه با فرد، وحدت درک، وحدت دید، ووحدت هدف داشته باشد. واین سه وحدت، هنگامی پدید خواهد آمد، که اصول ومبانی تربیت فرد، واصول ومبانی سیاست اجتماع، از یک جهان بینی، واز یک اعتقاد، مایه گرفته باشد، وفلسفه تربیتی وفلسفه سیاسی، منبعث از یک مکتب باشد. در این صورت است که فرد، صادقانه با اجتماع همکاری می کند. واجتماع، صادقانه فرد را می پذیرد، واز او در هر موقعیت مناسب استفاده می کند. رابطه فرد با اجتماع، در صورت یاد شده، رابطه عضو است با پیکر، ورابطه اجتماع با فرد، رابطه پیکر است با عضو. در غیر این صورت، یعنی آنجا که فرد به گونه ای وبر پایه مکتبی تربیت شده باشد، وجامعه به گونه ای دیگر وبر پایه مکتبی دیگر اداره شود، تعارض اجزاء با کل پدید می آید. واین چگونه ناهنجار، باعث می شود تا هیچ امری درست انجام نیابد، وهیچ مقصدی به سامان نرسد، نه جامعه جامعه ای باشد موفق، ونه فرد فردی باشد خوشبخت.
در نظام اسلامی - که بر اساس وحی پیریزی شده است - به وحدت جهت، در تربیت وسیاست، توجه کامل شده است. اسلام شامل همه ابعاد لازم برای اداره بشریت هست، همه ابعاد تربیتی (برای افراد)، هم ابعاد سیاسی (برای اجتماع)...در اسلام، همه جریانها ودیدها وتربیتها، از یکجا سرچشمه می گیرد، وهمه با هم هماهنگ است. فلسفه الاهی، فلسفه تربیت، فلسفه اخلاقی، وفلسفه هنری، همه وهمه، از یک جهانبینی واز یک مایه اعتقادی برخواسته است (که همان جهان بینی اسلامی واعتقاد توحید است). بنابراین، همه، یک خط ویک زمینه دارد، وبه سوی یک هدف حرکت می کند. اصول همه فلسفه های یاد شده در بالا یکی است (اعتقاد به توحید). معلم همه آنها یکی است پیامبر. متن تعلیم همه یکی است قرآن. راهنمای تعلیم نامه ومجری وناظر بر اجرا نیز یکی است امام. وهدف از همه شناختها وتلاشها، در همه ابعاد یکی است ایجاد حرکت صحیح، برای تحصیل کمال والا، وسعادت اعلی. این است اسلام.
۴ - قرآن وامام، هدایت واحد
بر مبنای وحدت جهت گیری در هدایت انسان، وهماهنگی جوانب گوناگون تعالیم اسلامی، می نگریم که اسلام، امر هدایت انسان را منوط به پیروی از دو نهاد یگانه(۳۵۹) قرار داده است. امور تربیتی وفرد سازی، وامور سیاسی واجتماع سازی، همه وهمه، در ارتباط با این دو نهاد است، دو نهادی که یگانگی تام وپیوستگی تمام دارند: قرآن وامام. قرآن کتاب خداست، وامام حجت خدا ومفسر کتاب خدا. قرآن وامام، دو روی یک سکه اند، سکه هدایت ونجات. قرآن، امام صامت است، وامام، قرآن ناطق. چنانکه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم)، در حدیث مشهور ثقلین، بر همین امر تاکید کرده است، ودو نهاد یگانه قرآن وامام را، به نام میراث هدایت وشاخص خط نجات وسعادت، در میان امت باقی گذاشته است، وسفارش اکید فرموده است تا مردم از این هر دو، باهم، پیروی نمایند، نه اینکه یکی را بگیرد ودیگری را رها کنند.(۳۶۰) پیامبر، در حدیث ثقلین - که در گذشته آورده است - بصراحت فرموده است:
من، در میان شما امت، دو وزنه گران دو نهاد اساسی می گذارم ومی گذرم. تا هنگامی که به آن هر دو باهم چنگ در زنید، هرگز گمراه نخواهید شد. این دو نهاد، هیچگاه از هم جدا نخواهند گشت، تا در رستاخیز، لب حوض کوثر، به نزد من باز آیند.
وچه تغییری زیبا، برای هموارگی این یگانگی: لن یفترقا حتی یردا علی الحوض. - این دو، هرگز وهرگز، از هم جدا نخواهند گشت، تا در لب حوض کوثر - در روز رستاخیز - مزد من باز آید.(۳۶۱) این است هدایت واحد، وجهت گیری واحد، در هدایت اسلامی وحرکت قرآنی.
واین چگونگی، ژرفترین وحکیمانه ترین نوع راهنمایی وهدایت است، زیرا هم قانون است، وهم ضامن اجرای قانون.
۵ - غیبت امام، مشکل اساسی تربیت وسیاست
با توجه به اساس هدایت اسلامی، که فعلیت یافتن وتداوم پذیرفتن آن - در مصداق صحیح خود - به نشر تربیت وسیاست اسلامی است با هم، واین دو، به وجود وحضور قرآن وامام در جامعه بستگی دارد، کار در عصر غیبت چگونه خواهد بود؟
خداوند حکیم مهربان، برای کمک به انسان، به او نعمت عقل داد. وبرای هدایت او، پیامبران را فرستاد. پیامبران یکی پس از دیگری آمدند، تا دور نبوت به پایان رسید. پیامبر اکرم ما، خاتم انبیا، به رسالت مبعوث گشت. وکاملترین ادیان، به وسیله بزرگترین پیامبران، حضرت محمد مصطفی (علیه السلام)، بر بشریت عرضه گردید. چون حیات این جهانی پیامبر، جاویدان نبود، واو نیز مانند دیگران می بایستی در گذرد انک میت وانهم میتون، لازم بود تا برای بشر در طول تاریخ - بویژه نسلهایی که پس از پیامبر تا دامنه رستاخیز می آیند، وپیامبر را ندیده اند - چاره ای بجوید، وهمچنین برای حفظ اسلام عرضه شده به وسیله خود او، مرکزی پدید آورد. پیامبر این چاره را - به امر خدا - جست واین مرکز را پدید آورد. او میراث هدایت را در میان امت نهاد، وبصراحت معرفی کرد: قرآن وامام، آیین نامه ومجری - چنانکه یاد شد.
اکنون مشکل این است که در عصر غیبت، که یکی از این دو نهاد، که مبین وضامن اجرای نهاد دیگر است، در دسترس مردم نیست، کار چگونه است، وتکلیف چیست؟
۶ - تکلیف در عصر غیبت
در ۱۰ فصل گذشته این کتاب، درباره غیبت امام نت ومسائل غیبت بحث کردیم. از آغاز این فصل نیز به تفسیر هدایت پرداختیم، ودیدیم که هدایت، اجرای تربیت است وسیاست، به تعبیر دیگر: عملی شدن احکام قرآن است به تبیین امام معصوم وحاکمیت ونظارت او. در اینجاست که با پرسشی بسیار مهم وبنیادی روبرو می شویم، پرسشی که باید به آن پاسخ دهیم، پاسخی قابل قبول، ومطابق با دین وخرد، ومناسب با بشریت وتاریخ.
قرآن، تعلیمنامه هدایت انسان است، وآیین نامه تربیت وسیاست. وامام، مربی افراد است ومدیر اجتماع. وهدف، از حرکت دینی، تأمین سعادت انسان است. معلوم است که این هدف، تنها وتنها، با حضور تربیت دینی در افراد، وحضور سیاست دینی در اجتماع، تحقق خواهد یافت. همچنین معلوم است که بقای دین در آینده، منوط است به فعالیت داشتن آن در حال حاضر.
بر این اساس، این سوال پیش می آید که آیا در عصر غیبت کار چگونه است وتکلیف چیست؟ آیا تحقق یافتن دین به چه صورت است؟ آیا بقای آن چگونه است؟ آیا هدف عظیم اسلام چگونه تحقق خواهد پذیرفت؟ کتاب تربیت وسیاست، یعنی: قرآن، برجاست، اما شارح کتاب ومعلم تربیت. مجری سیاست، یعنی: امام غایب است. پس تکلیف چیست؟
۷ - پنج پرسش وپاسخ
پرسشی که در بخش پیش یاد شد: آیا در عصر غیبت تکلیف چیست؟، در مرحله تحلیل، به صورت پنج پرسش پوسته در می آید. اینک به ذکر این پرسشها وپاسخ آنها می پردازیم:
پرسش نخست: آیا در عصر غیبت تکلیف باقی است؟
توضیح: آیا با وجود غیبت امام، باید افراد بر طبق موازین دینی تربیت شوند، وباید جامعه بر طبق سیاست دینی واسلامی اداره شود، واین سیاست در جامعه حکم باشد؟ نه، در عصر غیبت تکلیفی بر کسی نیست: هرچه شد شد، وهرگونه بود بود، دین ودینداری بر جای ماند ماند، ونماند نماند؟ به سخن دیگر: آیا در عصر غیبت، تکلیف از کردن مردم ساقط است، ودینداری، وحفظ دین وانتقال آن به نسلهای بعد، وظیفه نیست، وتربیت وسیاست دینی الغا شده است: نه افراد لازم است بر اساس دین تربیت شوند، نه جامعه لازم است بر اساس دین اداره شود. لازم نیست احکام قرآن عملی گردد. این کتاب باید به صورت یک شیء مقدس در آید، ودر رفعها وطاقها وروی میزهای زیبا ودر جلدها وقابهای قشنگ جای داده شود؟ آیا این است؟ یا نه، بلکه در عصر غیبت نیز، باید تربیت دینی در سطح فرد، وسیاست دینی در سطح اجتماع، عملی گردد، هم فرد بر مبنای دین تربیت یابد وهم جمع بر مبنای دین اداره شود. باید احکام قرآن مورد عمل قرار گیرد، وهدایت قرآنی فعلیت یابد، وقرآن کتاب شناخت وعمل باشد، کدام است؟
پرسش دوم: معلم تربیت ومدیر سیاست، در عصر غیبت، کیست؟
توضیح: اگر پاسخ پرسشی نخستین این باشد که تکلیف باقی است، بطبع، این سوال پیش می آید، که اکنون که تکلیف باقی است وافراد باید دارای تربیت دینی باشند، وجامعه مسلمین باید بر طبق مقررات سیاست اسلامی اداره شود، حال که باید هدایت قرآنی فعلیت یابد، واحکام قرآن عملی شود، وجامعه قرآنی پدید آید، این تربیت بدون نمونه واسوه، واین سیاست بدون زعیم ورهبر، واین جامعه بدون امام وسرپرست چگونه تحقق پذیرد؟ وچگونه اجرا گردد؟ وچگونه تشکیل یابد؟
به سخن دیگر: معنای باقی بودن تکلیف این است که هم تکلیف فردی باقی است وهم تکلیف اجتماعی (زیرا این دو تفکیک پذیر نیست)، بنابراین، باید تعلیمنامه دین، به تمام وکمال اجرا شود. واجرای تعلیمنامه، مجری مصمم وناظر اجرای دانا می خواهد، یعنی همان وظیفه که امام در عصر حضور بر عهده دارد. اکنون آیا در عصر غیبت، مجری وناظر بر اجرای کیست؟ آیا نمونه تربیت فرد، وقطب هدایت کننده حرکات اجتماع چه کسی است؟
پرسش سوم: آیا نایب امام مقام تشریفاتی است یا یک مقام تشکیلاتی؟
توضیح: اگر پاسخ پرسش دومین این باشد، که جریان امامت ورهبری، در عصر غیبت گسسته نیست، بلکه در این عصر، مربی افراد، ومدیر جامعه، نایب امام است، سوال این است که آیا این نیابت، امری است تشریفاتی، وبه اصطلاح برای خالی نبودن عریضه است، یا نه، امری است تشکیلاتی، در رابطه با نگهداری وبقا وگسترش دین خدا؟
پرسش چهارم: آیا مقام نیابت تجزیه بردار است؟
توضیح: اگر پاسخ پرسش سومین این باشد، که مقام نیابت از امام، یک مقام تشکیلاتی است نه تشریفاتی، بطبع، این سوال پیش می آید که آیا وظایف این مقام - با توجه به اینکه محتوای تشکیلاتی دارد - رسیدگی به امور سیاسی، زیرا این دو، قابل تفکیک نیست که نیست.
به سخن دیگر: وظایف نایب امام، در عصر غیبت، که مسلمین جز او کسی وپناهی ومرکزیتی ندارد، فقط فقط بیان احکام دین است وتالیف وتدریس فقه، یا نه، بلکه وظیفه او پرداختن به همه مسائل مسلمین وحل مشکلات آنان است، اعم از تربیتی وفردی، سیاسی واجتماعی، اعتقادی وعملی، و...؟ تایب امام هم باید بیان احکام کند، وهم ضمانت اجرای احکام را تأمین نماید، هم جامعه را در خط دین بیندازد، وهم در این خط رهبری کند، تا مردم بتوانند روی خط دین حرکت کنند، وتا مسلمین قدرت داشته باشند که مسلمان باشند واحکام دین خود را عملی سازند؟ وتا عزت اسلام، وحشمت قبله، واستقلال سرزمینهای اسلامی، وعظمت وآزادی مسلمین مصون باشد؟
پرسش پنجم: آیا اطاعت از احکام نایب امام واجب است؟
توضیح: اگر پاسخ پرسش چهارمین این باشد، که مقام نیابت تجزیه بردار نیست، تایب امام هم نمونه تربیت اسلامی است که از احکام او اطاعت کنند، یا نه؟
این پنج پرسش، به صورتی عمیق، در برابر ما قرار دارد. اگر چه، در ضمن توضیحات، پاسخ آنها نیز تا حدودی دانسته شد، لیکن اکنون پاسخ هر یک را - بترتیب - می آوریم:
پاسخ پرسش نخست:
آری، در عصر غیبت، تکلیف باقی است، هم به دلیل عقل وهم به دلیل نقل، وهم به دلیل اعتبار - چنانکه بزرگان دین بیان کرده اند.(۳۶۲)
پاسخ پرسش دوم:
معلم تربیت وسیاست، در عصر غیبت، نایب امام است. مسلمین در این عصر نیز بی سرپرست رها نشده اند. وطبق قاعده لطف کلامی - که در امامت بدان استدلال می شود - نایب امام، به جای امام قرار دارد. واحیا واجرای احکام قرآن، ورهبری شعار قرآن، وتشکیل دادن جامعه قرآنی، به عهده او است. ونایب امام، در هر عصر، عالم بزرگ آن عصر است، عالم نمونه امام عالم ربانی، وجامع همه شرایط لازم.
پاسخ پرسش سوم:
نه، نیابت از امام، یک مقام تشریفاتی نیست، بلکه، یک مقام تشکیلاتی است. بنابراین، نمی تواند سازمان نیافته ودیمی وبی نظم وبی قاعده باشد. بلکه باید اصول لازم، در آن رعایت گردد، واز هرگونه هرج ومرج، وتعدد مراکز، واختلاف نظر - که موجب تشتت قدرت مذهبی می شود - دور باشد. هرکسی که سالی چند درس خواند وزحمت کشید ومجتهد شد - اگر شرایط لازم فقاهت را واجد گشت - فقیه هست، اما زعیم ورهبر واقامه کننده سیاست اسلامی نیست، پس این نمی شود که هر کسی در این مقام قرار بگیرد، وجمعی را گرد آورد، اموالی را صرف کند، وقدرت مرکزی اسلامی را تجزیه نماید، ومسلمین را دشمنکام سازد. جامعه تشیع نمی تواند بهای چند سال فقه واصول - خواندن ودرس خارج گفتن ورساله نوشتن هر کس را، به قیمت نابودی موجودیت فرهنگی ومیراث خونین وحیثیت اجتماعی خود بپردازد. رهبری برای نظم وسازماندهی وایجاد تشکیلات وبقا وگسترش تشیع است، هر چه با این هدف معارض باشد، کنار گذاشته می شود.
پاسخ پرسش چهارم:
نه، مقام نیابت از امام تجزیه بردار نیست. این مقام، غیر از فقه دانستن واجتهاد کردن وبیان احکام نمودن ومدرس خارج بودن است. این مقام، محتوای تشکیلاتی دارد.(۳۶۳) بنابراین، هم باید متوجه مصالح فرد باشد، از راه اشاعه تربیت اسلامی، وهم متوجه مصالح جمع، از راه اقامه سیاست اسلامی، بخصوص که می دانیم - چنانکه چند بار اشاره کردیم - که میان تربیت خط زندگی فردی وسیاست خط زندگی اجتماعی جدایی نیست. هر یک در آن دیگری نقش سرنوشت ساز دارد. اگر در جامعه ای، تربیت اسلامی نباشد، سیاست اگر اسلامی هم باشد، موفق نیست وکاری از پیش نمی برد. واگر در جامعه ای سیاست اسلامی نباشد، تربیت اگر هم اسلامی باشد، موفق نیست، وکاری از پیش نمی برد.
پاسخ پرسش پنجم:
آری، اطاعت از احکام نایب امام، واجب است. گفتیم که نایب امام، در هر عصر، عامل کامل ربانی جامع آن عصر است. عالمی که، در بعد علم وآگاهی وتقوی وتعهد، نمونه وکامل باشد. چنین کسی، به جعل ونص وتعیین وتاکید امام (علیه السلام)، صاحب ولایت شرعیه است. ودر عصر غیبت، پیروی از او بازم است. وحرکت در خط او، حرکت در خط دین وخط ائمه طاهرین است. ومقابله با او - تا چه رسد به قیام در برابر او وتوهین وتحقیر او - همه وهمه، خروج از خط امامت وقرآن است. وخروج از خط امامت وقرآن، خروج از خط نبوت است. وخروج از خط نبوت، خروج از خط دین وتوحید است. این، دین ماست وتعلیمات ائمه ما. آنچه از آیات واحادیث - که اساس دین است - استفاده می شود، این است.(۳۶۴)
۸ - تداوم رهبری، راه حل مشکل
بنابر آنچه در این فصل یاد آوری کردیم، وآنچه در خلال پرسشها وپاسخهای پنجگانه آوردیم، غیبت، در فلسفه تربیتی وسیاسی، که همان فلسفه امامت است بخوبی تفسیر شود. زیرا با مطرح شدن امر نیابت، تسلسل ضروری امامت ورهبری، ادامه می یابد، ورشته هدایت دینی از هم نمی گسلد. اگر درباره دوران غیبت، وچگونگی تکلیف در آن دوران، امر مهم رهبری ومدیریت، هیچ سخنی ودستوری از امام معصوم نرسیده بود، کار مشکل بود، هم در جهت تربیت وهم در جهت سیاست. لیکن، در این باره، مردمان را بلاتکلیف رها نکرده اند، بلکه امامان معصوم وپیشوایان دلسوز، مردم را به نایب امام، در هر عصر، رجوع داده اند، وتکالیف نشر دین تربیت وبقای دین سیاست را به او سپرده اند، وهمه را به اطاعت او فراخوانده اند.
در فصل نهم، به هنگام ذکر آثار وجودی حجت (علیه السلام)، در عصر غیبت، یاد کردیم که مردمان اگر چه از درک حضور مربی اکبر محرومند، لیکن امکانات هدایت در اختیار هست، از جمله عالم ربانی. در اینجا باید بیفزایم که یکی از آثار عمده وجود حجت (علیه السلام) - اگر چه خود در پرده غیبت به سر برد - همین جریان نیابت است. زیرا مردم با رجوع به عالم ربانی، در خط دین خدا قرار می گیرند، وبه دیانت وهدایت می رسند. ومعلوم است که رجوع مردم به عالم ربانی، در عصر غیبت، به اعتبار نیابت اوست از امام. پس این جریان عظیم تعهد، در طول تاریخ، یعنی: نقش سازنده وبزرگ عالمان سترک شیعه، در سر تا سر اعصار غیبت، خود اثری است از آثار وجود حجت بالغه الاهی، وشعاعی است از اشعه آن خورشید ازلی.
پس از آنچه یاد شد، باید توجه کنیم که امر که در شناخت این اصل دینی نیابت در عصر غیبت، اهمیت بسیار دارد، توجه به ابعاد تکلیفی این مقام است، باید بدانیم که کسی که در عصر غیبت کبری در راس جامعه تشیع قرار می گیرد، نایب امام است. ونایب امام، باید به همان گونه که ائمه طاهرین (علیهم السلام) عمل می کردند عمل کند. ائمه، در ارتباط با جامعه شیعه، رفتار تشکیلاتی داشته اند. اینگونه نبوده است که مردم به امام مراجعه کنند ومسائلی بپرسند. وباز گردند. امام، در هر زمان، خود به شکل هرمی، در راس حوزه تشیع قرار داشته است اگر چه در پاره ای از زمانها به صورت سازماندهی مخفی ومخفیکاری وهمه گونه متوجه حفظ موجودیت تشیع، ونشر وگسترش آن بوده است. وخود مسئله سفارت، در عصر غیبت صغری نیز، کاری است در این مقوله. اصلاً باید دید فاصله غیبت صغری برای چیست؟ ممکن بود از نخست غیبت کبری پیش بیاید، لیکن اینچنین نشد، تا مردم به مرور به رهبری نیابی انس گیرند، وحوزه های تشیع وهسته های مرکزی شیعه به نحوی اداره شوند وبر سر پا بایستند، تا شروع غیبت کبری. غیبت صغری، وسیله ای بوده است برای آماده سازی ذهنی وعینی جامعه تشیع، برای ورود به حوزه زمانی ممتد غیبت کبری.(۳۶۵) واین خود یک عمل تشکیلاتی بسیار قوی وعمیق است.(۳۶۶) رفتار ائمه با شیعه، تنها رفتار یک معلم نبوده است، بلکه رفتار یک مدیر ویک سازنده ویک رهبر جامعه نیز بوده است، حتی رهبر جامع نیز بوده است، حتی رهبری در امور نظامی ومبارزات مسلحانه، اگر چه بصورت مخفی ومخفیکاری. اینها باید در نظر باشد. عالم دینی که نایب امام می شود، نایب امام است در همه این ابعاد ولایت ظاهری، یعنی ابعاد تربیتی وسیاسی، فردی واجتماعی. این نیابت، فقط مسئله گفتن نیست. مگر مقام امام، حتی مقام ظاهری، فقط مسئله گفتن بوده است؟

فصل دوازدهم: عینیت مقاومت نه عینیت تسلیم

۱ - پایه اعتقادی مقاومت
مقصد اصلی، از انگیختن پیامبران، وفرود آمدن کتاب از آسمان، بر پاداشتن دادگری (قسط) است در میان مردمان. بر پایی دادگری، در جامعه انسانی، سرچشمه همه خیرها ونیکیهاست. اگر دادگری نباشد، هیچ خیر وفضیلتی نخواهد بود. واگر خیر وفضیلتی باشد، نخواهند ماند.
دادگری واقعی به آن است که حکومت از آن خدا باشد، نه از آن انسان. انسان نمی تواند بر انسان حکومت کند، ونباید حکومت کند. وانسان نباید زیر بار حکومت انسان برود. مگر علی (علیه السلام) نفرموده است:
ولا تکن عبد غیرک وقد جعلک الله حرا.(۳۶۷)
- سر بندگی در برابر احدی فرود نیاور، که تو را آزاد آفریده اند.
مگر امام حسین (علیه السلام) نفرموده است:
هیهات منا الذله
ما وسر فرود آوردن در برابر حکومت جباران، هیهات؟!
ومگر امام صادق (علیه السلام) نفرموده است:
خمس خصال، من لم تکن فیه، لم یکن فیه کثیر مستمتع: الدین، والعقل، وال ادب، والحریه، وحسن الخلق.(۳۶۸)
- پنج خصلت است که در هر کس نباشد، وجود او برای اجتماع چندان ارزشمند نخواهد بود: دین، خردمندی، ادب، حریت وآزادگی، وخلق نیکو.
امام صادق (علیه السلام)، در تعلیم اخیر، سودمندی وارزشمندی فرد را در جامعه، از جمله، به حریت وآزادگی او وابسته دانسته است. این است ترسیم سیمای والای انسان، در فلسفه اعلای تشیع.
آری، حکومت از آن خداست. وهمچنانکه مالک اصلی خداست ولله ما فی السماوات وما فی الارض(۳۶۹): هر چه در آسمان وزمین است، متعلق به خداست، حاکم اصلی نیز خداست ان الحکم الا لله(۳۷۰): حکومت وحاکمیت، فقط وفقط، متعلق به خداست. وچون خداوند متعال، از عالم جسم وجسمانیت مبرا، واز شباهت به مخلوقات منزه است، واز معاشرت با خلق دور است ومتعالی، واو قدیم است ولطیف وسبحان، از این رو، برای نشر دین خود وبر پا داشتن حکومت خویش، در زمین، انسان کامل وشایسته ای را، به عنوان پیامبر، به سوی خلق می فرستد، واحکام خود را، به صورت وحی، بر او نازل می کند، تا پیامبر بر اساس آن احکام، جامعه الاهی را تشکیل دهد وحاکمیت خداوند را در زمین جاری سازد. بدینگونه پیامبر، به نیابت وخلافت خدا، حاکم جامعه اسلامی است. وپس از پیامبر، امام حاکم است.
پس، پیامبران پاک وامامان معصوم، به نیابت از خدا، بر جامعه انسانی حکومت می کنند، وحکم خدا را مجری می دارند. این است که حکومت پیامبر وامام، همان حکومت خدا وحاکمیت خداوند است. ودر عصرهای غیبت، باید عالم ربانی، به خلافت ونیابت از امام، حکومت کند، یا بر حکومت، نظارت تام داشته باشد، واحکام خدایی، زیر نظر او، وبا تشخیص او، که عالم دین است ونایب امام، اجرا گردد.
وچون می نگریم که در تاریخ، پیوسته بیداد گرانی وجبارانی به هم می رسند، وبر گرده انسان تازیانه ستم فرود می آورند، وانسانیت را تحقیر می کنند، ودین خدا را - که مانع تجاوز وتطاولهای آنان است - از صحنه بر کنار می دارند، ونفس پیامبران را شهید می کنند، وفریاد امامان را خاموش میسازند، چون چنین است، مقاومت در برابر آنان، همیشه، یک وظیفه بزرگ، ویک اقدام مقدس، ویک تکلیف دینی، ویک واجب الاهی است. خداوند، از داد ودادگری خوشنود است واز بیداد وبیدادگری ناخشنود. خداوند خواسته است که بندگان او ناتوان شمرده نشوند، وناتوان شمردگان حمایت شوند. خداوند فرموده است که دین او حاکم باشد، واحکام او اجرا گردد. این است که پیوسته، پیامبران وامامان وپیروان راستین آنان، در رده پیشین مبارزات عظیم ودرگیریهای سترک، با ستم وستمگری، جای داشته اند وجای دارند. اینان بوده اند که بت می شکستند وبتخانه ویران می کرده اند. اینان بودند که به کاخهای فرعون وفرعونیان حمله می برده اند. اینان بودند که با جالوتیان کارزار می کرده اند. اینان بودند که در برابر جباران،با آفریدن حماسه های بزرگ، می ایستاده اند. واینان بودند که عاشورا می آفرینند، وفلسفه عاشورا را می گسترانند. واین است پایه عقیدتی ومایه تکلیف مقاومت، در حوزه اعتقادی واقدامی مذهب.
۲ - شب قدر، سیمای مقاومت
مقاومت در برابر ستم وستمگری، وستم گستران وستمگستری، در حوزه اهل ایمان - چنانکه یاد کردیم - یک نهاد اعتقادی، ویک اصل تکلیفی است. نفی حکومت طاغوت، یکی از مقدمات استقرار حکومت الله است، ویکی از ارکان عمده توحید عملی. این است که این فریاد شور گستر همیشه در گوش مردم معتقد وبا ایمان، طنین افکن است:
دشمن ظالم باشید ویار مظلوم!
در فصل هشتم، درباره سوره قدر ومعانی عظیم آن، ورابطه عینی آن با مقام ولایت کبری، مختصری سخن گفتیم. بسیار قابل تامل وجالب توجه است اینکه بنگریم که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)، به هنگام تشریح فلسفه سیاسی اسلام، واهمیت حاکمیت خداوند، در تبیینی از لیله القدر، می فرماید:
لیله من امام عادل، خیر من الف شهر، ملک بنی امیه(۳۷۱)
- یک شب، از ایام حکومت پیشوای عادل، بهتر است از هزار ماه حکومت جباران وستمگرانی چونان امویان.
این است که در جهان بینی اسلامی شیعی، مسلمان نسبت به مسئله حکومت بی تفاوت باشد، وبا هر حکومتی بیعت کند. وچون اساس مکتب تشیع بر حکومت معصوم وعادل است، ومقاومت در برابر حکومت جابر. یکی از مشخصات جامعه شیعه(۳۷۲)، در عصرهای حکومت باطل یا جابر، این است که عینیت آن، عینیت مقاومت باشد، نه عینیت تسلیم. ونخستین معلم شور آفرین وحماسه آموز عینیت مقاومت، بانوی اکرم، حضرت صدیقه کبری، فاطمه زهرا - سلام الله علیها - است.
۳ - تعالیم مقاومت آموزان
این سنگربانی وحضور حماسی در برابر جباران، واین عینیت مقاومت در برابر طاغوتان وستمگران، جزء ماهوی مذهب ماست، وجزء نهاد توحید است. حکومت بر انسان، عهد خدایی است. وعهد خدا به ظالمان نمی رسد. این است که قبول حکومت ظالم، در مذهب ما نقض توحید است. بنابراین، در مذهب ما، حکومت ظالم، برای یک لحظه هم قابل قبول نیست. در اینجا برای تنبه افکار وتوجه اذهان - بویژه اذهان متدینین ساده اندیش وغافل از امور حکومت دینی وسیاست شرعی - سخنی بزرگ وتعلیمی عظیم، از هشتمین پیشوای مقاومت آموز، امام ابوالحسن علی ابن موسی الرضا (علیه السلام)، نقل می کنیم، سخنی وتعلیمی که قاطعیت وعظمت آن، در بعد حضور اجتماعی ومقاومت تکلیفی، جز در مکتب پیامبران وامامان، در هیچ مذهبی ومکتبی، یافت نمی شود. امام می فرماید:
ان الامامه خص الله - عزّ وجلّ - بها ابراهیم الخلیل، بعد النبوه والخله، مرتبه ثالثه، وفضیله شرفه بها، واشاد بها ذکره، فقال: انی جاعلک للناس اماما. فقال الخلیل - (علیه السلام) - سرورا بها: ومن ذریتی؟ قال الله تبارک وتعالی: لاینال عهدی الظالمین. فابطلت هذه الایه امامه کل ظالم، الی یوم القیامه.(۳۷۳)
- امامت، مقام ومرتبه ای است که خداوند متعال، به ابراهیم خلیل داد، پس از مقام نبوت وپیامبری، ومقام خلت ودوستی. خداوند امامت را، به عنوان مقام سوم، به ابراهیم داد، واو را بدین فضیلت برتری بخشید، وبه نام افتخار بزرگ ابراهیم از آن یاد کرد: من تو را ای ابراهیم، اما مردم قرار دادم. ابراهیم (علیه السلام)، ار اعطای این مقام، چنان شادمان گشت که گفت: واز میان فرزندانم؟ یعنی: از میان فرزندان واعقاب من نیز کسانی امام خواهند بود؟ خداوند متعال فرمود: پیمان من امامت به دست ستمکاران سپرده نخواهد گشت یعنی در میان فرزندان تو اگر کسانی گناهکار وستم پیشه باشند، امام نخواهند بود. بدینگونه این آیه، امامت ورهبری ستمکاری را، تا روز قیامت، نفی ورد کرده است.
واین است راز گسترش آن اعتقاد مترقی وشور گستر: رد هر حکومت ظالمی، ونه گفتن به هر اجبار وستمگری. حکومت کسی است که ربانی نباشد، یعنی: حامل عهد خدا نباشد، از نظر یک مسلمان شیعی مردود است، چنین کسی نمی تواند پیش افتد، وامام باشد، وحکومت کند. این است که شیعه، زیر بار هیچ حکومتی نمی رود، مگر ولایت وحکومت معصوم. ودر عصر غیبت معصوم، ولایت وحکومت نایب معصوم. یعنی: در عصر غیبت امام نیز، انسان مومن، نباید قدر خود را بکاهد، وتن به هر حاکمی وحکومتی بدهد، وحکم هر شاهی یا امیری یا رئیس جمهوری را بخواند، بلکه باید حاکمیتی را بپذیرد که به گونه ای متصل به امام معصوم باشد، یعنی: همان حاکمیت خداوند.
واین اصل عقیدتی که یاد شد، مترقی ترین، انسانی ترین، ووالاترین فلسفه سیاسی، در تاریخ بشر است، زیرا این فلسفه سیاسی فریاد می زند که انسان چنان با ارزش وبامنزلت وبا کرامت است که نمی تواند ونباید هیچ حکومتی وحاکمینی را برتابد، مگر حکومت وحاکمیت خدا را.
واین اعتقاد وجهان نگری، مایه بزرگترین افتخارات است برای ما، در تاریخ طول زندگانی انسان، در کره ارض. وهمین افتخار پرخروش است که جامعه شیعه را به جوش می آورد، وهر روز را برای او عاشورا، وهر زمین را برای او کربلا می کند. وهمین است که شهادتهای ما را - تا هم امروز، وتا در رکاب مهدی وظهور عدل جهانی - مضمون دار می سازد. وهمین است که در جام نورانی خورشید می ریزد، وبه هر سو پراکنده می شود. وهمین است که فجرها را، وشفقها را، با خون متلألی حق، سرخ فام وحماسه ساز، می آراید...
۴ - حضور ذهنی وعینی مقاومت
این مقاومت که از آن سخن می گوییم، باید هموار بماند، وزنده بماند. این مشتعل باید، همیشه فروزان باشد، تا چنانچه زمینه های ظهور عدالت کلی، پدیدار گشت، ومقدمات تحقق قسط الاهی، در برابر جهان بشری روی نمود، هم ذهنیت مردم معتقد، وهم عینیت اجتماعی آنان، برای مبارزه با ظالمان جهان، وپایه گذاری حکومت عدل مهدی (علیه السلام)، وکمک رسانی به آن امام وقرار گرفتن در صف یاران او وچه بسا شهادت در رکاب او، که آرزوی بزرگان بوده است به پا خیزد.
اگر جماعتی شیعه وجماعتهای مسلمین، در صورتی که در این امر عظیم به ما بپیوندند، در سازمانهای تشکیلاتی، وصفوف مبارزاتی، رده های نظامی قرار نداشته باشد، واز اینگونه اطلاعات وتمرینها وآمادگی ها بر خوردار نباشند، به هنگام پیدایش مقدمات ظهور، وپیشامد حوادث ودرگیریهای بزرگ، چگونه می توانند در حرکت پرخروش مهدی (علیه السلام) ویاران مهدی شرکت کنند، وجزء سپاهیان او شوند، ودر جنگها ونبردهای وسیع او سهمی داشته باشند، وبه یاران حق مجسم بشتابند؟ امام که ظهور می کند - بنابر احادیث - به مبارزه وجنگ می پردازد، وجنگجو وسپاهی می طلبد، وبجز آنچه با تأیید الاهی انجام می دهد تا دل توده های مستضعف قوی گردد، به نبردهای متعارف نیز می پردازد، جنگ می کند، فتح می کند، مناطق فتح شده را به نیروهای خویش می سپارد. وآنان باید آن مناطق را حفظ واداره کنند وبا مهاجمان به نبرد بر خیزند. مهدی، سپس به مناطق دیگر می رود، وهمواره می جنگد، وجنگهای او مدتی به طول انجامد، حتی کسانی در رکاب او شهید می شوند چنانکه در دعاها نیز آمده است که خدایا، ما را از شهیدان رکاب مهدی قرار ده! این است روش مهدی (علیه السلام). اینکه برخی از مردم متدین، حتی پیرمردان، شمشیری داشته اند، وهمواره آن را آماده نگاه می داشته اند، برای چه بوده است؟ برای جنگ.
بنابراین، مقاومت باید بجز بعد اعتقادی وذهنی، بعد عینی نیز داشته باشد، یعنی علاوه بر اینکه به عنوان یک اصل اعتقادی وذهنی در جامعه حضور دارد، باید به عنوان یک وظیفه عملی وعینی - که مقدمات آن تهیه شده باشد - نیز، همیشه حضور داشته باشد وفعال باشد، تا متصل شود تبه مقدمات ظهور، ونبردهای مردانه ووسیع آن ایام، وسپس استقرار حکومت مهدی (علیه السلام).
۵ - مقاومت در ابعاد تکلیف
اکنون باید به شناخت ابعاد تکلیف بپردازیم. برای همواره مانی این شالوده بزرگ، وهمیشه افروزی این مشعل زندگی ساز، ضروری است که به مسائلی چند درست بیندیشیم، وبا آن مسائل، مسئولانه، روبرو بشویم. ما باید راهها، زمینه ها، ابعاد، وعوامل مقاومت را بخوبی تشخیص دهیم، وامکانات را بدقت بشناسیم، تا در همه جا، حضور تکلیفی خویش را حفظ کنیم، وتا عینیت جامعه ما، پیوسته عینیت مقاومت باشد وپایداری، نه عینیت تسلیم وخواری. قرآن کریم، عینیت وواقعیت جامعه مومن را که می خواهد به فلاح برسد، با چهار مشخصه ترسیم کرده است:
یا ایها الذین آمنو، اصبرو، وصابروا، ورابطوا، واتقوا الله، لعلکم تفلحون.
۱ - اصبروا: صبر کنید وشکیبا باشید!
۲ - صابروا: پایداری ورزید، وبا هواها وپستیها بستیزید!
۳ - رابطوا: حاضر یراق باشید وبه پاسداری بپردازید!
۴ - واتقوا الله: از خدا پروا داشته باشید!
راز فلاح وپیروزی جاوید جامعه مومن، همین چهار امر بزرگ است.
این آیه مبارک، ترسیم جامع عینیت مقاومت است، در بعد خود سازی، وجامعه پردازی، وحماسه آفرینی، وپروا پیشگی؛ ونتیجه، لعلکم تفلحون است، تا به فلاح برسید، تا مگر شما برهید.(۳۷۴)
اینک به منظور برخورداری از شناختی بیشتر، درباره ابعاد مقاومت، به چند بعد که مقاومت در آنها ضروری است - باختصار - اشاره میکنیم:
۱ - بعد دینداری
بعد نخست، از ابعاد مقاومت بعد دینداری است، یعنی هر کس بکوشد تا دین خود را - در اعتقاد ودر عمل - حفظ کند، مبانی عقیدتی خویش را، با تفکر وتامل، وکسب آگاهیهای سودمند، وشناختهای درست، ودرسهای لازم، استوار سازد. همچنین به اعمال تکلیفی دین عمل کند، تا خویش را به عنوان فردی مومن وصدیق نگاه دارد، ودر جامعه، به عنوان یک انسان متدین متعهد، حضور داشته باشد.(۳۷۵) برای این مقصود، هم باید به درست کردن ومحکم ساختن ایمان اعتقادی بپردازد، وهم به تهذیب قلب وباطن وتقوی وخود سازی، یعنی: ایمان وعمل.
۲ - بعد دین آموزی
بعد دوم، آموختن دین ومبانی وتکالیف دین است به دیگران، وحفظ دین است در جامعه. مسلمان متعهد، باید برای حفظ دین در جامعه، وگسترش آن در این سو وآن سو، وبقا وانتقال آن، وخوب فهماندن آن، به فرزندان ونزدیکان وبه اشخاص ومحیطها، به کوشش برخیزد، ودر این راه انبیایی از پای ننشیند، تا بدینگونه هسته مقاومت جمعی ومرکزیت قدرت دینی همواره محفوظ بماند.
۳ - بعد فرهنگی
بعد سوم، نگهبانی وحراست فرهنگی دینی است در میان افراد واجتماع. لازم است که به هر وسیله ای شده است، فرهنگ اسلامی ودینی، سنن شیعی، در میان جامعه زنده بماند تو همواره نقش آفرین وجهت بخش باشد. مقصود از فرهنگ در اینجا، اعم است از مظاهر سنتی وعینی، وانگارهای ذهنی به فکری.
۴ - بعد اعتقادی (ایدئولوژیکی)
بعد چهارم، تجدید حضور همواره جهان بینی دینی است در سطح اجتماع. نظام فکری دینی، باید همواره، به صورت یک نظام فکری نیرومند ومستدل، در میدانهای اندیشه اجتماعی حاضر وحاکم باشد. در این بعد، تکلیف، عمیق ودقیق است. باید پیوسته آگاهانی تربیت شوند، که از همه مکاتب فکری، ومبانی ایدئولوژیکی آگاه باشند، ودر همه صحنه ها، ودر برابر پیدایش هر فکری وکشفی ونظریه ای، مسائل را روشن کنند، وآسیب ناپذیری حقایق دینی واعتقادی را نشان دهند، وحقیقت تفکر دینی را پاس دارند، واز حضور ونفوذ وفعال بودن آن حمایت کنند. آنچه در پانوشت صفحه ۱۵۹ مورد اشاره قرار دادیم، یعنی: نور آوری وتجدید در علم کلام واعتقادات، یکی از مراحل عمده این بعد است.
تاکیدهای امام صادق (علیه السلام)، بر لزوم مناظره مذهبی واعتقادی وکسب تبحر در این کار، وپرداختن تبحرداران به این امر عظیم، باید برای همه - بویژه حوزه های علمیه - سرمشقی بزرگ باشد. باید حوزه های مذهبی، فاضلانی خوش - قریحه، خوش لفظ، خوش لهجه، خوش فکر، خوش قلب، خوشخو، دانا وقادر بر تفهیم، مناظره تربیت کنند، وبدین وسیله جوانان معصوم را، از دستبرد هر جریان فکری، وانحراف اعتقادی محافظت نمایند. این کسان باید طرز سلوک با جوانان را بدانند.
۵ - بعد اقتصادی
بعد پنجم، حفظ قدرت مالی، وامکانات اقتصادی ایلامی است. همه نهضتها وانقلابها واصلاحها، هم برای گسترش یافتن، وهم برای باقی ماندن، نیازمند هزینه اند. جامعه نیز در مواردی نیازمند کمک مالی است. افراد نیز در مواردی نیازمند کمک مالی هستند. دیگر ابعادی که ذکر کردیم، وذکر خواهیم کرد، همه وهمه، نیاز به هزینه دارد. بنابراین، بقا وتکثیر ثروتهای سودمند عمومی، در میان جامعه متدین، جزء وظایف است. ویکی از ابعاد مقاومت، همین تمکن وتوانمندی مالی است. قرآن کریم، مال را مایه قوام وبر سر پایمانی شمرده است.(۳۷۶) حفظ دین وفرهنگ دینی ودیگر مظاهر وشئون دین، وهمچنین گسترش وتبلیغ آن، نیازمند قدرت مالی واقتصادی است. جامعه متدین باید بکوشد تا از راه کار حلال - چه کشاورزی، چه صنعتی وچه دیگر راهها - توانگر وبا تمکن باشد، تا این توانگری وتمکن را، به هنگام لزوم، در خدمت نشر دین خدا وآرمانهای والای انسانی به کار گیرد.
۶ - بعد سیاسی
بعد ششم، حضور ومقاومت سیاسی است. با کناره گیری از فعالیتهای سیاسی واز دست دادن پستهای مدیریت اجتماعی، هرگونه قدرتی، بمرور از دست می رود، وکار به جایی میرسد که شما با احکام دین خود، حتی در سطح فرد، نتوانید عمل کنید. در مثل: نتوانید فرزند خود را با فرهنگ دینی تربیت کنید. نتوانید از اجناس وارداتی کشورهای ضد خدا وضد فضیلت مصرف نکنید. نتوانید ناموس دار باشید و...
اگر متدینین، حضور سیاسی - اجتماع خود را از دست بدهند(۳۷۷)، حضورهای دیگر آنان نیز حضور اقتصادی، سنتی، فرهنگی، عملی، و...، به انحراف کشانیده می شود، وبی محتوی می گردد، وسپس از دست می رود. نمی توان تصور کرد تکلیفی که در رابطه بالزوم مقاومت وپایداری بویژه در بعد سوم، از ابعاد مذکور در قرآن کریم: رابطوا، بر دوش مردم متدین ومعتقد قرار دارد، بدون حضور وفعالیت سیاسی - اجتماعی، عملی باشد وبه نتیجه برسد. متدینین، باید در این باره بسیار بیدار وهوشیار باشند تو گول هیچ تبلیغی را نخورند. دخالت در سیاست حقه، وشرکت در سیاست به قصد اداره جامعه بر اساس سیاست حقه، ونگهداری جامعه از انحراف، وحفظ دین خدا در اجتماع، وانتقال آن به نسلهای آینده، وبه منظور پاکسازی وپاکداری کشورهای اسلامی از لوث وجود بیگانگان واستعمار گران ومستشاران وجاسوسان، وبرای استقلال بخشی به سرزمینهای قرآنی، واجرای عدالت وقسط، از افضل طاعات واعظم عبادات است، ودر سرلوحه تکالیف دینی جای دارد، کونوا قوامین بالقسط(۳۷۸) - بر پای دارندگان مقتدر داد ودادگری باشید.
۷ - بعد نظامی
بعد هفتم، بعد نظامی وقدرت مسلحانه است. دین اسلام همیشه، دعوت به قدرت وعزت کرده است. خود نیز از آغاز باقدرت وعزت وارد صحنه زندگی بشر شده است. اسلام جامعه متدین را، به داشتن قدرت نظامی ونیروی جنگی تشویق فرموده است. این فریاد قرآن است که:
واعدوا لهم ما استطعتم، من قوه ومن رباط الخیل.(۳۷۹)
- تا می توانید نیرو جمع کنید، وجنگ افزار واسبان آماده وامروز خودروها وانواع وسایل جنگی دیگر، زمین، هوایی، دریایی، پیشرفته وبسیار پیشرفته.
منطق قرآن این است. در سخنان پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم)، در سخنان علی (علیه السلام) وسخنان ائمه (علیه السلام) نیز، در این باره ها، تعالیم ودستورات فراوان رسیده است.(۳۸۰) اینها همه برای این است که مسلمانان، مقتدر باشند، وعزت - که از آن خدا ورسول ومومنان است - همچنان از آن آنان ماند تو دین از موضع عزت وقدرت عمل کند، ودیندار عزیز ونیرومند باشد، ودین خدا را با نیرومندی پاسداری کند، وبگستراند.
شیعه ای که معتقد است که امامت از اصول وارکان مذهب تشیع است، ولازمه اعتقاد به امامت، طرفداری از اهل حق وعدالت، ومبارزه با اهل باطل وظلم است، چگونه ممکن است دست خالی باشد، نه به تمرین نظامی بپردازد ونه به تأمین نظامی؟ مگر ائمه نفرموده اند، سلحشور باشید، ودر تمرینهای نظامی وجنگی شرکت کنید! هر جا که تمرینهای نظامی می شود، فرشتگان در آنجا حاضر می شوند.(۳۸۱) اینها تعالیم امامان ما نیست؟
۸ - بعد سازماندهی
بعد هشتم، از ابعاد مقاومت، بعد سازماندهی وایجاد تشکیلات است. بخوبی معلوم است که هر گونه فعالیت، وتبلیغات اعتقادی، وحضور سیاسی، معلوم است که هرگونه فعالیت اجتماعی، وقتی سودمند است که از یک سازماندهی اصولی، ویک تشکیلات منسجم ونیرومند برخوردار باشد. بدون داشتن تشکیلات وسازماندهی، نیروها هدر می رود، ومجاهدتها به نتایج عمده خود نمی رسد، وموضعگیریها پایدار نمی ماند، وباروها حراست نمی شود، وموقعیتها محفوظ نمی ماند. اگر این ایمان عمیق واین ایثار عجیب، که در مردم متدین وجود دارد، در جریان یک سازماندهی نیرومند وتشکیلات قوی مورد استفاده قرار گیرد، وآگاهانه وبدرستی جهت داده شود، آیا چه نتایجی از آن، در راه اصلاح اجتماعات واشاعه خیر وفضیلت، توان گرفت؟
باری، جامعه دینی باید به حضور تشکیلاتی معتقد گردد. متدینین باید از شعبه شعبه بودن، وهر دسته ای جدا به کاری دست زدن تو نیروها را تلف کردن، دست بردارند، دارای روحیه تشکیلاتی گردند، وقویترین تشکیلات را، در درون خود پدید آوردند. نظام اجتماعی اسلام، بر اساس عمیق ترین روابط تشکیلاتی استوار شده است، حتی احکام فقهی اسلام، همواره، بر نظام تشکیلاتی وعملکردهای اجتماعی مبتنی است. من امیدوارم متدینین از غفلتهای گذشته به خود آیند، وبه ایجاد تشکیلات قوی وروابط تشکیلاتی درست روی آورند، که این وظیفه است. واین بعدی است از ابعاد مقاومت تکلیفی.
۹ - بعد هنری
بعد نهم، از ابعاد مقاومت، بعد هنری ومظاهر القایی وتبلیغی است. در اینجا می خواهم بر این بعد بسیار تاکید کنم. حوزه های مذهبی ودیانتی نباید از آثار عظیم وقدرتهای شگرف هنر وقدرت القای هنری غفلت ورزند. بعد هنری، در ابعاد مقاومت، بعدی بسیار موثر است. این بعد همواره باید زنده وفعال باشد. توجه به مسائل هنری وذوقی باید امری جدی وتکلیفی تلقی شود. پایه تبلیغات صحیح نیز بر دوش همین بعد قرار دارد. قرآن کریم خود، سرشار است از ابعاد هنری واصول زیبایی. پیامبر اکرم وائمه طاهرین، همواره به این مسائل توجه داشته اند، وبه این مسائل توجه داده اند. آنان شعر متعهد را یعنی شعری که در صراط مقاومت حرکت کند، پیوسته بزرگ داشته اند وتشویق کرده اند، حتی در ایام حج، در منی وعرفات، خواندن وشنیدن اینگونه شعر را تأیید وترویج نموده اند. پیشوایان دین، در عرضه های مذهبی، به جمال وزیبایی، وبعد ذوقی وهنری، توجه بسیار نشان داده اند. باید متدینین ما، از این امر غفلت نکنند. وباید کار گزاران جامعه اسلامی، به تأمین همه جانبه، وتوسعه اصولی مبانی هنری، ومظاهر تبلیغی والقایی، وعلوم وفنون لازم در این باره، توجه خاص داشته باشند. این نیز یکی از ابعاد مقاومت تکلیفی است.
۱۰ - بعد زمانگرایی مثبت
دهمین بعد، از ابعاد مقاومت - که در اینجا یاد شد - بعد زمانگرایی مثبت است. خواص زمانی، در مقیاس اجتماعات بشری، یک حقیقت متغیر است که در هر عصری ونسلی ویژگیهای دارد، واموری نوین را آشکار می سازد. چیزهای نوینی که در هر عصر نو پیدا می شود، چنین نیست که همه محکوم ومردود باشد. اگر چیزها وآیینهای نو، بخواهند سنتهای درست واصالتهای راستین را بفراموشانند بیقین باید خود آنها به دست فراموشی سپرده شوند، اما چیزها وآیینها وروشهای نو، همیشه، اینگونه نیستند. چه بسیاری از امکانات نو، ومسائل نو، وروشهای نو، که به هدفهای مقدس ومقاومتهای خدایی کمک می رسانند. این است که در ابعاد مقاومت تکلیفی، باید همواره، به زمان وماهیت نو شونده زمان، واهمیتهای آن توجه کنیم. در روایت دینی وتعالیم پیشوایان رسیده است که فرزندان خود را به آیین نو، نوهایی است که با ماهیت زمان همراه است، ومعارض با اصول نیست. اینگونه نوها را باید شناخت وباید مورد توجه قرار داد. بنابراین، باید زمانگرا بود، وبه زمان حاضر وخواص آن اهمیت داد، اما به صورت مثبت ودر راه پایدار ماندن اصول.
من در یاد کردن این ۱۰ بعد، از حد اختصار نگذشتیم. برای روشن کردن هر یک از آنها، ونشان دادن رابطه آنها با تکلیف دینی، بر پایه قرآن وسنت، وآوردن آیات واحادیث لازم - که در اینجا برای رعایت اختصار ترک شد - رساله ای جدا باید نوشت. امید است همین اشارات، سودمند بیفتد، واز برکات خلیفه خدا در زمین، حضرت ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف - که این رساله، به نام فرخنده آن پیشوای ربانی، ومصلح بزرگ جهانی، زیور گرفته است، اثرهای خوب ببخشد.
۶ - ضرورت حاکمیت دینی
هنگامی که به اهمیت مقاومت، وابعاد آن توجه یافتیم، وهنگامی که دانستیم که وظیفه نگهبانی دین خدا، وسرپرستی امت، وحفظ موجودیت اسلام، در عصر غیبت، با نایب امام است، ابعاد تکلیف بزرگ، هم در مورد نایب امام، وهم در مورد وظایف مردم ومسئولیتهای جامعه نسبت به او، بخوبی دانسته می شود.
نایب امام، باید دین خدا را، ومیراث انبیا را، وفرهنگ اسلامی را، وحوزه مسلمین را، وعزت مؤمنین را، همه را، در عصر خویش حراست کند، واین مجموعه را، به نسلهای آینده برساند. مردم نیز باید، در ادای این تکالیف، همه گونه به او کمک کنند. وپر روشن است که چنین وظیفه ای سنگین، جز با داشتن قدرت، عملی نیست. وداشتن قدرت جز با با داشتن حاکمیت شدنی نیست. پیشتر یاد کردیم که دیم یک نظام جامع است، نه یک مشت موعظه واحکام، چه امکان اجرایی داشته باشد وچه نداشته باشد. بلکه در خود دین، ضمانت اجرایی آن، از طریق مقام رهبری وقدرت مرکزی، وتکالیف مسلمین، پیش بینی شده است. دیدیم که دین تربیت است وسیاست. هدف تربیت این است که فرد، افکار واموال خویش را، بر پایه اصولی خاص، استوار سازد. وهدف سیاست این است که جامعه، افکار واموال خویش را، بر پایه اصولی خاص استوار سازد. واز اینجاست که تربیت وسیاست، دارای اقسام گوناگون می گردد: تربیت وسیاست درست، تربیت وسیاست نادرست، تربیت وسیاست منحط، تربیت وسیاست مترقی؛ تربیت وسیاست وابسته، تربیت وسیاست غیر وابسته؛ تربیت وسیاست دینی، تربیت وسیاست غیر دینی. وتربیت وسیاست غیر دینی ممکن است تربیت وسیاست ضد دینی باشد. بنابر آنچه یاد شد، اگر قرار باشد تربیت وسیاست دینی در جامعه اعمال شود، آیا جز از طریق در دست داشتن قدرت وحاکمیت ممکن است؟ آیا می شود مقامات دینی، از نظر قدرت سیاسی، هیچکاره باشند، وهیچ نیرویی در اختیار نداشته باشند، وبا این وصف، تربیت وسیاست را - که همان تربیت است در بعد اجتماعی - بر طبق موازین دین مجری دارند، این امر ممکن است؟ روشن است که ممکن نیست. حضور دین در جامعه وفعال بودن آن، جز با حضور قدرت دینی میسور نیست. وحضور قدرت دینی جز با حضور قدرت سیاسی امکان پذیر نیست. این است که حضور سیاسی وکسب قدرت سیاسی، برای حفظ حضور وقدرت دینی، وظیفه شرعی می شود. واین است که دین عین سیاست اس وسیاست عین دین. واین است که امامت ورهبری از اصول است وجزء اعتقادات. ما که امامت را جزء اصول دین می دانیم چگونه میتوانیم تصور کنیم که دین از سیاست جدا باشد؟
به سخنی دیگر:(۳۸۲) آیا لازم است تربیت دینی در جامعه وجود داشته باشد یا نه؟ آیا باید نوباوگان بر طبق دین وموازین دین تربیت شوند یا نه؟ وآیا تربیت وفرهنگ پیرو حاکمیت نیست؟ آیا الناس علی دین ملوکهم مردم بر آیین مراکز قدرت می روند شعاری معروف نیست؟ آیا اگر در جامعه قدرت دینی حاکم نباشد وتصمیم گیری در امور وشئون، با قدرت دینی نباشد، فرد می تواند دیندار باشد، ودیندار ماند، وبه همه تکالیف دینی عمل کند؟ قدرت غیر دینی، همواره احکام واصول دینی را حذف می کند. وفرد در چنین محیطی مجبور می شود که اندک اندک او نیز از اصول واحکام خویش دست بردارد، زیرا در موارد بسیاری جز این امکان ندارد، مگر سر به بیابانها بگذارد ودر غارها ومغاکها بزید. در این صورت نیز به تکلیف شرعی عمل نکرده است، زیرا در برابر شیوع ظلم ولادینی نخروشیده است، وفرار را بر قرار ترجیح داده است. پیامبر اکرم فرموده است:
سیاحته امتی، الغزو والجهاد.(۳۸۳)
- درویشی وبیابانگردی در امت من نیست. امت من باید اهل جهاد ونبرد باشند.
باری، بخوبی روشن است که بقای دین ودینداری وعمل به مقررات دین - حتی در سطح فرد - متوقف است بر فعال بودن دین در جامعه واجرا شدن احکام آن. وفعال بودن دین در جامعه، وقتی است که دین برنامه عملی جامعه باشد. واین، وقتی است که دین حاکمیت داشته باشد، یا دست کم، نظارت عامه ودقیق بر قدرت حاکم، با دین ومقامات دینی باشد. این، همان فلسفه عمیق امامت ونیابت است در مذهب ما. در غیر این صورت، دین، کم کم، به صورت الفاظ تعارفاتی در می آید. حضور خود را بمرور از دست می دهد. قدرت فرهنگی از دین ودینداران سلب می شود. مراکز آموزش وپرورش - از کودکستان تا دانشگاه - از قلمرو دین ونفوذ دین خارج می گردد. وقتی چنین شد، تربیت دینی از میان رخت بر می بندد. مساجد نیز، اندک اندک، محدود می شود. حسینیه ها تعطیل می گردد. دین تا درون خانواده ها عقب نشینی می کند. خانواده ها نیز کم کم موفقیت خود را در تربیت دینی فرزندان از دست می دهند، چون میان وضع جامعه وتربیت خانه تضاد پیش می آید، واین تضاد سرانجام به نفع قدرت غالب - که قدرت سیاسی غیر دینی است - تمام می شود. زیرا که نوباوگان وارد جامعه می شوند واز دوره کودکستان به بعد، یا دوره اول دبستان، تحت تعلیمات فرهنگ نظام حاکم قرار می گیرند. وبدینگونه دین از درون خانواده ها نیز منزوی می شود، وبه درون اطاقک وسجاده وکتاب دعای پدر بزرگ ومادر بزرگ می خزد، واز آنجا - پس از مدتی - با آنان به گورستان برده ودفن می شود. وچنین است عاقبت کنار کشیدن از تکالیف سیاسی واجتماعی.(۳۸۴)
این اشاره به محذوراتی بود که در بعد تربیت پیش می آید، در بعد سیاست نیز چنین است. زیرا اگر حاکمیت دینی در جامعه حضور نداشته باشد، مسلمانان از نظر مسائل اجتماعی وسیاسی نیز به انحراف کشانیده می شود. در اینجا این سوال پیش می آید: آیا مسلمانان می توانند هر حاکمیتی را بپذیرند وتحت هر نوع حکومتی زندگی کند؟ وبا هر حاکمی بیعت کند وبه آن رای بدهد، وبه هر حکومتی - هر گونه بود - مالیات بپردازد، ودر سربازی آن خدمت کند، ودر جنگها ولشکرکشی ها آن حکومت به نفع هر عقیده وهر کس، اگر چه عقیده باطل والحادی، یا نظامهای سرمایه داری وجبار، وبه زیان هر عقیده وهر کس، اگر چه عقیده حق، ومحرومانی همچون آوارگان فلسطین، شرکت جوید، وفداکاری وجانبازی کند، وبکشد وکشته شود؟؟ مسلمان می تواند فرزندان خود را به موسسات آموزشی حکومتهای یاد شده بسپارد؟ آیا مسلمان می تواند فرزند خود را، که امانت خداست نزد او، وفردی از امت محمد وقرآن است از نسل او، که باید او را مسلمان ومتعهد تربیت کند، در دست مدارس خارجی، وتاسیسات تربیتی وپوششی امپریالیسم، وصهیونیسم، ومیسیونها(۳۸۵) هیئتهای نمایندگی وتبلیغی، ومیسیونرها(۳۸۶) کشیشان مبلغ وایادی مرموز رها کند؟ آیا مسلمان می تواند در روابط مالی وتجاری خود تابع مقررات غیر اسلامی باشد؟ در این صورت، اموال او چه حکم دارد؟ آیا غسل ووضو ونماز او درست است؟ آیا ممکن است مردمی مسلمان باشند، وحکومت آنان - یعنی مرکز تصمیم گیری برای زندگی آنان وسرنوشت آنان - غیر اسلامی باشد. این تفکر وچگونگی، زیان خواب گرانی است که سالهای سال بر ما چیره بود. وهنوز هم شاید کسانی باشند که تصور کنند، دیانت در کنارگیری از این وظایف است. اینگونه کسان، بیشتر از هر دشمن به دین خدا زیان می رسانند، وموجب هتک نوامیس الله می شوند. اینان نه اسلام را می شناسند، ونه توجه به درک مواضع والای اسلام دارند. اینان از اعمال واصول پیامبران وامامان نیز بورند وشاید برای برخی صرفه نداشته باشد. آنان ماهیت دین وسالت را نمی شناسند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، هم اصولی برای تربیت ساختن فرد آورد وهم اصولی برای سیاست ساختن جامعه. پیامبر پیشوای هدایت بود، یعنی: تربیت وسیاست - چنانکه در پیش گفته شد. پیامبر چنان نبود که معلمی باشد وتعلیمات اخلاقی بدهد وپند واندرزی بگوید، مانند فیلسوفان اخلاق. نیز چنان نبود که تنها در صدد ایجاد حکومت باشد، بدون توجه به عقیده وتربیت وعمل واخلاق، مانند سلاطین وسلطه جویان تاریخ. رسالت پیامبر، حاکمیت بخشیدن به مکتب بود: مکتب بعلاوه حاکمیت، وحاکمیت در چهار چوب مکتب. واین دو، جدایی ناپذیرند. کسی نمی تواند بگوید، ما به مکتب کار داریم مکتب را حفظ می کنیم، وکاری به حکومت وحکومتگران نداریم. این خیالی است خام وسفاهتی است بزرگ. چون حکومتگران نمی گذارند جنابعالی مکتب را وبه تعبیر برخی: بیضه اسلام را حفظ بفرمایید. واز طرف دیگر کسی نمی تواند بگوید، ما حاکمیت دینی را استقرار می دهیم بدون توجه به اخلاق واحکام وتعهدات وتقوای اسلام. این نیز ضربتی است بزرگ وتوطئه ای است خطرناک.
باید دین در جامعه فعال باشد. فعال بودن دین در جامعه به اجرای شدن احکام آن است، چه احکام فردی تربیتی، وچه احکام اجتماعی سیاسی. واجرا شدن احکام، ضامن اجرا می خواهد. ضمانت اجرا، قدرت است. پس دین باید قدرت داشته باشد. وقدرت به حاکمیت است، پس دین باید حاکمیت داشته باشد، وقدرت سیاسی از آن دین باشد.
به توضیحی دیگر: نقش مهم در اداره اجتماعات، نخست، با مرکز تربیتی است به منظور نفوذ دادن دین ورساندن آن به نسل، ودر دست داشتن مراکز تربیتی، فقط وفقط، با در دست داشتن مراکز قدرت سیاسی میسور است ولاغیر. واینها همه در گرو داشتن رهبری نیرومند است، واطاعت مردم از رهبری. دین عین سیاست است یعنی: این. وپیروی از نایب امام، در عصر غیبت، لازم است، یعنی این. اینکه می گوییم: غیبت امام با وجود نایب امام، حتی الامکان قابل جبران است، وجامعه فراموش شده نیست، وبی قطب هدایت ونجات رها نگشته است، هنگامی است که اینگونه باشد.
آنان که از فعال بودن دین در اجتماع هراس دارند، همواره این تفکر کفرآمیز را شیوع می دهند که دین از سیاست جداست(۳۸۷)، چون می دانند که هنگامی که دین از سیاست جدا شده است. ووقتی از قدرت جدا شد یعنی هیچ. شما نمی توانید فرزندت را چنانکه می خواهی تربیت کنی. نمی توانید ناموس خود را، برای خود داشته باشی. نمی توانی تاریخ پیغمبرت را در جایی بنویسی. نمی توانی یک خوراک پاک وحلال در بازار به دست آوری. نمی توانی در برابر توهین به مقدسات دینت نفس بکشی. نمی توانی یک قدم برای از بین بردن ظلم برداری. نمی توانی یک امر به معروف ویک نهی از منکر بکنی. وسرانجام چه، همان هیچ که گفتیم. آن رندان ومعمورانی که می گویند دین از سیاست جداست، این را می خواهند، یعنی: بیدینی وبردگی مسلمان را می خواهند، یعنی: محو شدن اسلام وشوکت اسلام وعزت اسلام وحریت مسلمانان را می خواهند، وآزادی برای فحشاء ومنکرات وبتبع، وابستگی وبردگی سیاسی ونوکرمابی وسرسپردگی را می خواهند! وتو ای مسلمان، این چگونگی را نخواه، سنگر را رها نکن، واز صحنه کنار نرو! به گذشته ها فکر کن، واین عزت وقدرت را از دست نده! البته، در عین قدرتمندی، تقوی، عدالت، محبت وانصاف را نیز در سرلوحه اعمال خویش جای ده!
۷ - عدم امکان تجزیه در رهبری
شاید مسئله ای که اکنون می خواهم مطرح سازم، پس از تامل در آنچه از آغاز فصل یازدهم تا اینجا گذشت، روشن باشد. با این حال، یاد آوری آن سودمند ویاد آور تواند بود.
رهبری دینی نمی تواند به بخشی از مسئولیت خویش بسنده کند. در مثل: امور تربیتی را به عهده گیرد، واز امور سیاسی چشم بپوشد. به سخن دیگر: به بیان احکام اکتفا کند، وکار نداشته باشد که مردم این احکام را، در مورد خود، وفرزندان، وخانواده، وکار وشغل ودیگر امور، عملی سازد، یا نه، نمی گذارند! رهبر دینی، اگر کار به این امور نداشته باشد، وبرای مردم تکیه گاهی نباشد، دور از مسئولیت ومسئولیت شناسی خواهد بود، ودور از مقام نیابت از امام.
بسنده کردن به بخشی از مسئولیتهای رهبری، ورها کردن بخشی دیگر، به جای می رسد که، در عمل، همان بخش مورد نظر نیز از میان برود. امری که دارای اجزاء مرتبط است اجزائی که برخی بر برخی دیگر مبتنی است، از دست هشتن پاره ای از اجزای آن، به معنای از دست هشتن همه اجزاء است زیرا به اصطلاح اصولیین: اقل واکثر ارتباطی است.
فرض کنید: اگر بپذیریم که دین در مساجد باشد، در مدارس نباشد؛ در منابر باشد، در معابر نباشد؛ در خانه ها باشد، در کودکستانها ودبستانها نباشد؛ در بازارها باشد، در دبیرستانها ودانشگاهها نباشد؛ در تکیه ها باشد، در رادیو وتلویزیون نباشد؛ در رساله ها ونشریات دینی باشد، در جراید ومجلات ومطبوعات نباشد؛ در وزارت اوقاف باشد، در وزارت دادگستری نباشد؛ در هیئتهای حسینی باشد، در هنگهای نظامی نباشد؛ و...آیا بدین منوال دین محفوظ خواهد ماند، ودین ودینداری به حیات خود ادامه خواهد داد؟ آیا صورتی که ذکر شد، از نظر اسلام قابل قبول است؟ در جامعه اسلامی می شود که در بخشهایی دین باشد ومراعات دین واحکام دین بشود، ودر بخشهایی نباشد ومراعات نشود؟ اینها شوخی است. اگر چنین شد: در همان بخشها هم که دین هست، کم کم، از میان می رود. در گذشته، که متدینین سیاست را کنار گذاشته بودند، آیا تربیت را در اختیار داشتند؟ آیا می توانستند فرزندان خود را، دختران وپسران را، چنانکه اسلام فرموده است، بار بیاورند وتربیت کنند؟.
از طرف دیگر، اگر جامعه یک رهبر واحد نداشته باشد، ویک خط حکومت نکند، گرفتاریهایی سنگین پیش خواهد آمد، زیرا که اعتقادات وتکالیف دینی حکمی می کند، وسیاست حاکم حکمی دیگر، در چنین جامعه ای، مسلمان پایبند به دین باید چه بکند؟ اکنون سالهاست که تکلیف شرعی هر مسلمان(۳۸۸)، مبارزه با دولت دست نشانده وغاصب وجنایت پیشه اسرائیل است. اگر شماری مسلمان، در کار بازرگانی باشید، ودر حکومت به سر ببرید که سیاست اقتصادی آن اسلامی نباشد، وبا اسرائیل روابط گسترده داشته باشد، چه می کنید؟ آیا در وارد کردن وفروش کالای اسرائیلی با دولت همکاری می کنید! ودر صورتی که همکاری کنید، آیا مسلمانید؟ شما کالای کشوری را وارد می کنید ومی فروشید که آن کشور از این پول اسلحه می خرد، وبرادران وو خواهران شما را می کشد، ومسجد اقصای شما را می سوزاند؟...آیا باز هم شما مسلمانید وپیرو قرآن؟...و این یک مثال بود. همه چیز را بر این مثال قیاس کنید!.
دین اگر حاکمیت وقدرت سیاسی نداشته باشد، هیچ قدرتی ندارد(۳۸۹)، نه قدرت بقا ونه قدرت انتقال - چنانکه در پیش نیز گفته شد. باید در جامعه دینی یک خط حاکم باشد، آنهم خط دین. بنابراین، رهبری دینی باید هم در بعد تربیت حضور داشته باشد، وهم در بعد سیاست. باید خط فکری، تربیتی، سیاسی، اداری، اقتصادی، هنری، نظامی، همه وهمه، در جامعه اسلامی، خط اسلام باشد. باید حاکمیت، در همه این خطها، از آن اسلام باشد، در عین احترام به عقاید دیگر. عقاید ومسلکها در محیط اسلامی می تواند باشد، اما نمی تواند حاکمیت داشته باشد. حاکمیت در جامعه اسلامی، از آن اسلام است. هر جامعه ایدئولوژیک همینگونه است.(۳۹۰)
بدینگونه، بروشنی، در می یابیم که رهبری دینی قابل تجزیه نیست. رهبر اگر رهبر است در همه جهات رهبر است واگر نه، نه.(۳۹۱) از اینجا مسئله مهم دیگری نیز روشن گشت. وآن مسئله این است که نایب امام، بواقع، کسی است که بتواند، وشجاعت ودرایت این را داشته باشد، که جامعه دینی را، در هر دو جهت تربیت وسیاست، رهبری کند.(۳۹۲) در غیر این صورت ممکن است شخص، فقیه ومدرس خارج باشد، رساله نوشته باشد، اما به همین اندازه، رهبر ونایب امام نخواهد بود. رهبر ونایب امام، باید عالم ربانی باشد، یعنی: باید جوامع آن جهات باشد،(۳۹۳)، علاوه بر فقاهت، علاوه بر داشتن تقوای قلبی وحیات باطنی. تقوای قلبی وحیات باطنی، امری است ورای عدالت فقهی. دقت شود.(۳۹۴)
آنچه از دستورات ائمه طاهرین (علیهم السلام) به دست می آید، این است که تکلیف مردم، در عصر غیبت، رجوع به عالم ربانی زمان است. تکالیف عالم ربانی زمان، حفظ موجودیت دین، وحراست ایتام آل محمد(صلی الله علیه وآله) است. حراست از انحراف عملی وفکری، انحراف حکمی وحکومتی.
۸ - وحدت قطبها در جامعه اسلامی
جوهر عمیقی که در جهان بینی اسلامی وجود دارد، وحدت همه جانبه این جهان بینی است. در جهان بینی اسلامی، لازم نیست که انسان پس از اینکه یک عقیده وایمان، ویک جهان بینی دینی واعتقاد پیدا کرد، وصاحب یک رشته تعلیمات دینی وتربیتی شد، برود در پی یک اعتقاد سیاسی، ویک ایدئولوژی ونظام فکری سیاسی واجتماعی؛ تا از نظر موضعگیری سیاسی واجتماعی نیز تکلیف خود را بداند. انسان مومن، به صرف داشتن عقیده دینی، دارای عقیده سیاسی نیز هست. او همینکه به عنوان یک مسلمان، وارد حوزه فعالیتهای سیاسی واجتماعی می شود تکلیفش روشن است: باید با حکومت خدا بیعت کند، ودر صف مجاهدان راه خدا در آید.
اگر در زمان حکومت غیر دینی زندگی می کند، باید با مقاومت تمام، در برابر آن حکومت بایستد. واگر در زمان حکومت دینی زندگی می کند، باید با اخلاص تمام، با آن حکومت همکاری کند.
بدینگونه، در جامعه که دارای جهان بینی دینی است، قطبهای متعددی وجود ندارد، بلکه همه قطبها یکی است: قطب اعتقادی، قطب سیاسی، قطب اجتماعی، قطب تربیتی، قطب نظامی، قطب اقدامی و...و بدینگونه همواره بر جامعه یک خط حاکم است، وهمه نیروها وارزشهای افراد در یک جهت، وبا یک هدف، مورد استفاده قرار می گیرد، وبسیج می شود.
پس در این جهان بینی ونظام اعتقادی وعملی، هیچگونه دوگانگی، ثنویت، ودو جهتداری، در کار نیست. انسان، در تفکر، در اعتقاد، در اتخاذ تصمیم، در موضعگیری، در حرکت واقدام، در فداکاری وایثار، در همکاری واخلاص، ودر همه حرکات فردی واجتماعی خویش، در یک جهت قرار دارد، وبه سوی یک هدف حرکت می کند، از آن لحظات که نماز می خواند، تا آنجا که در میدانهای فعالیتهای اجتماعی حاضر می شود، همه کارهای او، در راه تکلیف دینی است، وبرای خداست، ودر راه خدا:
چرا نماز می خوانی؟ برای خدا.
چرا درس می گویی؟ برای خدا.
چرا پزشکی می کنی؟ برای خدا.
چرا در مبارزات سیاسی وارد می شوی؟ برای خدا.
چرا کاسب شدی وجنس می آوری ودر اختیار مردم محل می گذاری؟ برای خدا.
چرا کشاورزی می کنی؟ برای خدا.
چرا روزنامه نگار شدی؟ برای خدا.
چرا کارگردان سینما شدی؟ برای خدا.
چرا کتابفروش شدی؟ برای خدا.
چرا شاطر شدی ودر کنار شعله تنور کار می کنی؟ برای خدا.
چرا اسلحه ساز شدی؟ برای خدا.
چرا به جبهه می روی؟ برای خدا.
چرا می کشی؟ برای خدا.
چرا کشته می شوی؟ برای خدا.
و...و...و...(۳۹۵)
این است روح وروحیه مسلمان، در هر شغلی ومقامی وخدمتی ومسئولیتی. واین است آن یکپارچگی ژرف در جامعه مومن. با این نظام فکری، همه ابعاد روح انسانی، وهمه مظاهر کوششهای فردی واجتماعی، مضموندار می شود، وهیچ گوشه ای از گوشه های روح، در خلا نمی ماند. در این جهان بینی وتربیت، انسان در هر جا قرار داشته باشد، ودارای هر گونه امکانات تحصیلی وعملی باشد، وبه هر اقدامی دست زند، همه وهمه حرکت است از وجود محدود انسانی، به سوی وجود نامحدود الاهی، حرکت است از حضور ناپایدار، به حضور پایدار...و به سخنی دیگر: حرکت است از حضور در ایام زایل، به حضور در دهر ثابت.

فصل سیزدهم: انتظار...

۱ - انتظار؟
شاید آنان که خوب درک می کنند، بتوانند مبشر کسی باشد - که ما را راه اصول به پایه او نیست - وراه ظهور او را آماده سازند.
- نیچه.
انتظار: کلمه ژرف، ومعنای ژرفتر...
انتظار: باوری شور آور، وشوری در باور...
انتظار: امیدی به نوید، ونویدی به امید...
انتظار: خروشی در گسترش، وگسترشی در خروش...
انتظار: فجری در حماسه، وحماسه ای در فجر...
انتظار: آفاقی در تحرک، وتحرکی در آفاق...
انتظار: فلسفه ای بزرگ، وعقیده ای سترگ...
انتظار: ایمانی به مقاومت، ومقاومتی در ایمان...
انتظار: تواضعی در برابر حق، وتکبری در برابر باطل...
انتظار: نفی ارزشهای واهی، وتحقیر شوکتهای پوچ...
انتظار: نقض حکمها وحکومتها، وابطال سلطه ها وحاکمیتها...
انتظار: سرکشی در برابر ستم وبیداد، وراهگشایی برای حکومت عدل وداد...
انتظار: دست رد به سینه هرچه باطل، وداغ باطله بر چهره هر چه ظلم...
انتظار: شعار پایداری، ودرفش عصیان وبیداری...
انتظار: خط بطلان بر همه کفرها ونفاقها، وظلمها وتطاولها...
انتظار: تفسیری بر خون فجر وشفق، ودستی به سوی فلق...
انتظار: آتشفشانی در اعصار، وغریوی در آفاق...
انتظار: خونی در رگ زندگی، وقلبی در سینه تاریخ...
انتظار: تبر ابراهیم، عصای موسی، شمشیر داود، وفریاد محمد...
انتظار: خروش علی، خون عاشورا، وجاری امامت...
انتظار: خط خونین حماسه ها، در جام زرین خورشید...
انتظار: صلابت...
انتظار: نه...
در درون تاریکیها وسردیها، به دمیدن سپیده دمان چشم داشتن، وبه امید طلوع خورشید زیستن؛
در تراکم هواهای کشنده اختناقها، به وزیدن نسیمهای حیاتبخش رهایی امید بستن، وبه آرزوی پدیدار گشتن روزهای طلایی ارزشهای جاوید زنده ماندن؛
در غروبهای تاریک گون نومیدی بار غرق بودن، ونوید طلوع فجر شکافنده آفاق را در دل پروردن؛
در شبستان ستمهای تیرگی آفرین جهانگستر گرفتار آمدن، وجان را به مژده فرا رسیدن روزهای روز ستان، تابنده ساختن؛
در جهان آکنده از ستم وبیداد دست وپا زدن، واز شادمانی طلوع طلیعه جهان آکنده از داد ودادگری سرشار بودن؛
در حضور حکومتهای جبار وخونخوار زندگی کردن، ولحظه ای سر تسلیم فرود نیاوردن؛
در زیر سیل خورشان تباهی وفساد قرار گرفتن، وآنی قد خم نکردن؛
در سیاهی های دوران ظلم وظلمت وگناه گرفتار آمدن، همواره منتظر طلوع خورشید خونین رهایی بودن؛
در برابر کوه مشکلات زمانه قرار گرفتن، وچون کوه مقاوم بودن؛
در مسیر جاری کوبنده زمان ایستادن، وآری ها را خوار شمردن، ونه گفتن ونه گفتن؛...
شمشیرها وشهادتها را پذیرا شدن، وخطها وشهامتها را پاس داشتن؛
این است انتظار، شعار شور آور منتظران، مقاومان، پایداران، صلابت پیشگان، شیعیان، مهدی طلبان تاریخ،...
این است انتظار...
۲ - انتظار، آفاق مقاومت
در زیر این طاق بلند، در طول تاریخ انسان، سخن از عدالتبسیار گفته اند. آنچه مصلحان بزرگ وحقوقدانان با اخلاص گفتند، همه سخن از عدالت اجتماعی است، یعنی: اجرای عدالت در میان اجتماعات بشر، ودر حقوق اجتماعی، لیکن عدالت، واقعیت عظیم دیگری است، که همواره، مورد غفلت بوده است، مگر در تعالیم پیامبران.
عدالت، پیش از اینکه در مرحله اجتماع مطرح باشد، باید در مرحله نفوس بشری مطرح باشد: هر نفسی وجانی باید عادل باشد، وعدالت را در ذات خود پدید آورده باشد. وما این مرحله را، عدالت انفسی می نامیم. عدالت انفسی، هنگامی به تمام معنی تحقق خواهد یافت، که انسان عدالت را در همه جهان، وبرای همه چیزها، حتی جانوران وگیاهان ودیگر مظاهر طبیعت بخواهد، ودر همه آنها مجری دارد. وما این مرحله را، عدالت آفاقی می نامیم. پس باید همواره، برای تحقق عدالت آفاقی وانفسی کوشید. زیرا هنگامی که عدالت آفاقی وعدالت انفسی، وعدالت انفسی وعدالت آفاقی تحقق پذیرفت، تحقق عدالت اجتماعی که بشریت با همه پیشرفتهای خویش نتوانسته است خود را به آن نزدیک سازد، بلکه روز بروز از آن دورتر شده است، امری است حاصل شده وپیش پا افتاده.
وچون عدالت آفاقی وعدالت انفسی، کمال بزرگ بشریت است، به دست آوردن آن نیز مشکل است، وهمواره، موانع بر سر راه آن بسیار است، هم موانع درونی: امیال وخواسته ها...و هم موانع برونی: قدرتها وفسادها...چون چنین است بشر کمتر موفق شد است تا آن عدالت جامع را به چنگ آورد، وخود به آن معنی، عادل باشد.
عدالت یاد شده، فقط وفقط، از سوی پیامبران پیشنهاد شده است، وهمواره با مقاومت روبرو گشته است، بویژه از سوی قدرتهای فاسد وجبار وطاغوت، که نمی خواسته اند انسان آزاد باشد. آن عدالت، آزادی می آورد، وقید وبندها، وبردگیها را از میان می برد. واین همان چیز است که قدرتمندان وبرده طلبان آن را نمی خواسته اند ونمی خواهند. آنان که می خواهند بر دوش آزرده بشر سوار باشند، نمی خواهند انسان به خود آید، آزاد گردد، عادل شود، وباظلم بستیزد.
منتظران مهدی (علیه السلام)، اکنون - ودر طول تاریخ انتظار - در طلب چنان آرمانی اند که یاد شد، یعنی: تحقق عدالت جامع، عدالت آفاقی وانفسی، عدالتی که پیامبران خواسته اند، وامامان تعلیم داده اند. بنابراین، انتظار آنان، هر چه به طول انجامد، وپایداری بخواهد، وهر چه آفاق مقاومت در راه این آرمان بزرگ گسترده باشد، بجاست وبجا.
از هجرت پیامبر به سوی مدینه، تا شمشیر زدنهای علی در صفین ونهروان، تا حماسه خورشیدی عاشورا، وتا همه جهادها وشهادتها، در طول همه قرنهای انتظار، همه وهمه، آرمان بلوغ انسان، وطلوع خورشید، ونشر عدالت جامع را، به گونه ای، نوید داده اند. این است آفاق وسیع مقاومت، در آستان شکوهمند انتظار، در راه تحقق ابراهیم وموسی و...و محمد وعلی و...
۳ - انتظار، دعوت به حماسه واقدام
خودداری از جنگ، وسیله آمدن ابر مرد نیست. بلکه شخص باید با حماسه وارد پیکار شود. باید سپاه انسانیت مجهز شود، شمشیر وسپر بگیرد، وبی اعتنا به فریاد بزدلان به سوی آینده باشکوه پیش رود، وفضایل آن نیز فضایل جنگاور پهلوان باشد.
نباید پنداشت که انتظار ظهور، وچشم به راه مهدی موعود بودن، به گونه ای، موجب از دست هشتن حرکتهای اصلاحی، وحماسه های دینی واجتماعی است. هرگز چنین نیست. انتظار، دعوت به نپذیرفتن است، نه پذیرفتن، نپذیرفتن باطل، نپذیرفتن ستم نپذیرفتن بردگی وذلت. انتظار، درفش بنیاد گر مقاومت است، در برابر هر ناحقی، وهر ستمی، وهر ستمگری.
مجاهدات خستگی ناپذیر وفورانهای خونین شیعه، در طول تاریخ، همواره گواه این است که در این مکتب، هیچ سازشی، وهیچ سستیی راه ندارد. شیعه، با حضور در حوزه انتظار، یعنی، انتظار غلبه حق بر باطل، وغلبه داد بر بیداد، وغلبه علم بر جهل، وغلبه خرد بر سبکسری، وغلبه تقوی بر گناه، وغلبه آگاهی بر کور بینی، همواره، آمادگی خود را برای مشارکت در نهضتهای پاک ومقدس تجدید می نماید، مشعل خونین مبارزات عظیم را بر سر دست حمل می کند.
در همین فصل خواهیم گفت، که به شیعه، به عنوان منتظر، دستور داده اند، که سلاح خود را همیشه آماده داشته باشید. وچنین هم باید باشد. شما اگر منتظرید که کسی بیاید، وعدالت وداد را بگستراند، معلوم می شود به عدالت وداد عقیده دارید. وهر کسی نسبت به هر چه عقیده دارد، تعهد نیز دارد تعهد نیز دارد. بنابراین، چگونه انسان مومن ومعتقد به عدل وداد تو متعهد نسبت به اجرای عدالت وداد، خود، در سالهای سال دوران عمر خویش، ساکت می نشیند، وهر ظلم وناحقی را تحمل می کند، وآرمان اعتقادی وتعهدی خویش را به کناری می نهد، تا پس از سالها وسده ها، ظهور تحقق یابد، ومصلح موعود بیاید، وعقاید وتعهدات او را تحقق بخشد. چگونه انسان معتقد متعهد چنین خواهد کرد؟ وچگونه جامعه مومن ومتعهد چنین خواهد زیست؟ آنچه مصلح موعود ویاران او انجام می دهند، تکلیف خود آنان است در روزگار ظهور. تکلیف امروز ما چه خواهد شد؟ واگر انجام ندهیم چگونه خواهد بود؟ نه...سستی وسکوت پذیرفته نیست؟ انتظار، دعوت به حماسه واقدام است تو هدایت به حرکت وقیام. وچنانکه گفتند: خودداری از جنگ، وسیله آمدن ابر مرد نیست....
۴ - انتظار، نام قائم وقیام
چگونه کسانی به خود اجازه می دهند، که پاره ای از تعالیم والای تشیع مقاوم وخونین نگاره را، نامتعهدانه تفسیر کنند، واز تشعشع الاهی این مکتب خون وقیام بکاهند. آنان که مرد میدان حماسه ها ومبارزات نیستند، خوب است بگویند: ما اهل این اقدام نیستیم، نه که بگویند: اینها تکلیف نیست. کجا وکی تکلیف مسلمان قعود وذلت بوده است! کجا تکلیف مسلمان بوده است که بنشیند تا همه چیزش بر باد رود، حتی دین وناموسش؟ کجا تکلیف مسلمان بوده است که زیر سلطه کافران واز خدا بیخبران در آید، با اینکه قرآن کریم فریاد می زند:
ولن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا.(۳۹۶)
- خداوند هرگز نخواسته است که کافران بر مومنان سلطه داشته باشد.
ملتی که منتظر پیشوایی است که بیاید وستمگران را بر اندازد، واز جمله القاب این پیشوا، قائم است، وانسان منتظر هر گاه این نام را می شنود، قیام می کند، اینگونه ملتی وامتی را چگونه برخی به قعود وذلت پذیری سوق داده بودند؟
واکنون نیز چگونه برخی می خواهند - دوباره - به قعود وذلت پذیری سوق دهند، چگونه؟!...
درباره قیام، به هنگام ذکر نام قائم، مطلبی ذکر کرده اند، از جمله اینکه این احترام موجب توجه خاص آن امام به قیام کننده می شود. لیکن حکمت اجتماعی واقدامی آن نیز باید مورد غفلت قرار گیرد. آمادگی افراد، در هر آن، برای قیام ومبارزه وجهاد، در راه تحکیم عدالت جهانی، وحفظ حقوق انسانها واجد اهمیتی بسزاست. شیعه منتظر - بلکه هر مسلمان - در عصر غیبت، باید همواره دارای چنین هدفی باشد، ودر راه تحقق آن، به وسائل گوناگون بکوشد، وتا آنجا این آمادگی را داشته باشد وابراز دارد، که هر گاه نام پیشوایی قیام قائم، ذکر می شود به پا خیزد، وآمادگی همه جانبه خویش را نشان دهد، واین آمادگی را، همیشه، به خود ودیگران تلقین ودر خود ودیگران تحکیم کند. در اینجا خوب است به سخنان آیت الله سید محمد طالقانی - رحمه الله علیه - توجه کنیم:
این دستور قیام، شاید برای احترام نباشد، والا باید برای خدا ورسول واولیای مکرم دیگر هم به قیام احترام کرد، بلکه دستور آمادگی وفراهم کردن مقدمات نهضت جهانی، ودر صف ایستادن، برای پشتیبانی این حقیقت است.
کوچکترین اثر بدبینی، بی رغبتی به خدمات اجتماعی، ودلسردی از اقدام به کارهای عام المنفعه ونیکوست. پس توجه دادن مردم به آینده درخشان، ودولت حق، ونوید دادن به اجرای کامل عدالت اجتماعی، وتاسیس حکومت اسلامی، وظهور یک شخصیت خدا ساخته وبارز، که موسس وسرپرست آن حکومت ودولت است، از تعالیم موسسین ادیان است، ودر مکتب تشیع، که مکتب حق اسلام وحافظ اصلی معنویات آن است، جزء عقیده قرار شده، ودرباره خصوصیات چنین دولتی توضیحات بیشتری داده اند، وپیروان خود را به انتظار چنین روزی ترغیب نموده، وحتی انتظار ظهور را از عبادات دانسته اند، تا مسلمانان حق پرست، در اثر ظلم وتعدی زمامداران خود پرست، وتسلط دولتهای باطل، وتحولات اجتماعی بزرگ، وحکومت دولت ماده پرست، اعم از شرقی وغربی، خود را نبازد، ودل قوی دارند، وجمعیت را آماده کنند.
وهمین عقیده است که هنوز مسلمانان را امیدوار وفعال نگاه داشته است. اینهمه فشار ومصیبت، از آغاز حکومت دودمان دنائت ورذالت اموی، تا جنگهای صلیبی، وحمله مغول، واختناق وتعدیهای دولتهای استعماری، بر سر هر ملتی وارد می آمد خاکسترش هم به باد فنا رفته بود. لیکن دینی که پیشوایان حق آن دستور می دهند که چون اسم صریح قائم، موسس دولت حقه اسلام، برده می شود، به پا بایستد، وآمادگی خود را برای انجام تمام دستورات اعلام کنید، وخود را همیشه نیرومند ومقتدر نشان دهید، هیچ وقت نخواهد مرد....(۳۹۷)
۵ - انتظار، ابعاد مکتب (۱)
در این انتظار عظیم وشکوهمند، ابعاد استوار مکتب نیز حضور دارد، هم ابعاد عقیدتی وهم ابعاد عملی. در اینجا به ابعاد عقیدتی اشاره می کنم، ودر بخش آینده، به ابعاد عملی.
۱ - بعد توحید
یکی از ابعاد مهم انتظار، که پیوسته مورد توجه باشد، بعد توحیدی آن است. انتظار، در ماهیت خود، انسان منتظر را متوجه مبدا عالم، وخدای جهان، وسرچشمه همه هستها وهستیها می کند. انسان منتظر، همواره چشم به راه فرجی است که به قدرت مطلقه الاهی تحقق خواهد یافت. منتظران، چشم به راه مهدی هستند. مهدی کیست؟ بنده خدا وخلیفه خدا، وولی خدا در زمین، که به قدرت خدا زنده است، ومشغول عبادت خدا، وغرق در خدا، وواسطه گرداندن اوضاع جهان است، وروزی به امر خدا، برای استقرار بخشیدن به دین خدا، ونجات جامعه بشری، ظاهر خواهد شد.
ملاحظه می کنید که توجه در این امر، همواره، به خدای متعال است. واین بعد توحیدی انتظار، وتوجه به خدا وطلب فرج از درگاه خدا، از مهمترین اصول این اعتقاد وباور است. منتظران باید، همیشه، متوجه درگاه کبریای الاهی باشند، وروی دل به سوی خدا کنند، واز پیشگاه لایزال، طلب گشایش وفرج نمایند. این تعلیم را پیشوایان یاد کرده اند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید:
افضل اعمال امتی، انتظار الفرج من الله - عزّ وجلّ.(۳۹۸)
- بهترین اعمال امت من، انتظار رسیدن فرج است از نزد خدای عزیز جلیل.
علی (علیه السلام) می فرماید:
افضل عبادة المومن، انتظار فرج الله(۳۹۹)
- بهترین عبادات مومن، چشم به راه فرج خدایی داشتن است.
۲ - بعد نبوت
بعد دیگر انتظار، توجه به پیامبران ومکتب پیامبران، وتجدید عهد با آنان است، وتوجه به مقام هدایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله). منتظران، چشم به راه کسی هستند که در اوصاف وآثار پیامبران گرد آمده است، وهنگامی که ظاهر گردد، آن آثار در او دیده خواهد شد. هر کس دوست دارد آدم، وشیث، ونوح، وابراهیم، وموسی، وعیسی، وداود، وسلیمان، ویوسف (علیه السلام) و... ومحمد (صلی الله علیه وآله) را ببیند، می تواند آنان را در مهدی ببیند.
او می آید تا آرمان پیامبران را تحقق بخشد، وتا دین خدایی را بگستراند، وندای توحید را به همه سوی ببرد.
مهدی، از اهل بیت پیامبر است. او فرزند فاطمه (علیه السلام)، ونواسه محمد (صلی الله علیه وآله) است. او فرزند علی (علیه السلام) وحسین (علیه السلام) است. او دوازدهمین وصی وجانشین پیامبر است. چون ظاهر گردد، پرچم پیامبر را در دست گیرد، وبه سنت پیامبر عمل کند. نخستین اصحاب او ۳۱۳ تن خواهند بود، به شماره اصحاب پیامبر در جنگ بدر. پیامبر اکرم، از آمدن او خبر داده، ودرباره او بسیار سخن گفته است. چون او آشکار گردد، دین جدش پیامبر را رواج دهد وحاکم سازد.
می نگرید که اینها همه، توجه دادن به اصل نبوت، وتاکید بر مقام پیامبر اکرم است. وهمه یاد کردن اعتقادی ومکتبی پیامبری وپیامبران است. در احادیث نیز، به این مسائل اشاره شده است، وبطور دقیق، رابطه مسئله مهدی وغیبت وانتظار، ورابطه ایمانی منتظران مهدی، با نبوت وپیامبری، ذکر گشته است، از جمله، در این سخن امام جعفر صادق (علیه السلام):
هر کس از شما، در حال انتظار ظهور حاکمیت دین خدا در گذرد، مانند کسی است که در خدمت قائم باشد، ودر خیمه او...ته بلکه مانند کسی است که در رکاب قائم بجنگد، نه به خدا سوگند، بلکه مانند کسی است که در رکاب پیامبر (صلی الله علیه وآله) شهید شده باشد.(۴۰۰)
این تعالیم همه، توجه دادن به اصل نبوت است، ویاد آن وتاکید بر آن.
۳ - بعد قرآن
امر مهم دیگری که هر منتظری باید متوجه آن باشد، کتاب خدا وقرآن کریم است. مهدی، زنده کننده همه احکام قرآن است. انسان منتظر، همواره، این آرمان را در دل زنده می دارد، که روزی با ظهور جهانگیر مهدی آل محمد (صلی الله علیه وآله)، وآخرین خلیفه آورنده قرآن، احکام قرآن جاری شود، وقرآن در سراسر جهان حاکمیت یابد، وکتاب آسمانی، برنامه زندگی انسان زمینی گردد - چنانکه این موضوع، در احادیث بسیار آمده است.
بدینگونه، توجه به قرآن کریم ونورانیت وهدایت قرآن نیز، جزء مسائل عمده انتظار است.
۴ - بعد امامت
اعتقاد به امامت نیز در انتظار بخوبی روشن است. مهدی، وصی صدیقین، وخاتم ائمه طاهرین است. امامان پیشین، یکایک او را یاد کرده اند. او فرزند آنان، ویادگار ایشان، وادامه دهنده راه آنان است. مهدی، مظهر قائم جاری امامت است، وقطب نمای حرکت در اقیانوس بزرگ هستی، ومشعل راه حیات وتکلیف. وجود مهدی، وانتظار ظهور او، بزرگترین تاکید است بر اصل اعتقادی امامت ورهبری. این امر در قرآن نیز یاد شده است، وادامه آن، در سوره قدر، مطرح گشته است - چنانکه در فصل هشتم یاد شد.
در احادیث نیز تاکید بسیار شده است بر شناخت امام وخط امامت، در دوران غیبت. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
امام خود را بشناس! اگر امام را شناختی، چه ظهور، زودتر اتفاق افتد یا دیرتر، به تو زیانی نمی رساند.(۴۰۱)
همچنین در احادیث شو تعالیم ائمه طاهرین (علیه السلام)، تاکید شده است بر اینکه در عصر غیبت، راه امامان را بپیماید، از تعالیم واحکام آنان پیروی کنید، به تولای آنان قرار گرفتن در خط آنان ودوستان وپیروان آنان، چنگ در زنید، واز دشمنان ومخالفان آنان وقرار گرفتن در خط مخالفان تبرا جویید، وکناره گیرید.
۵ - بعد عدل
بعد عدل ودادگری، وتوجه به آن نیز در مسئله انتظار، بسیار روشن است. انتظار مهدی، انتظار ظهور عدل است، عدل جهانی، عدل آفاقی وانفسی. مهدی مظهر اسماء الاهی است، از جمله این دو اسم مبارک: یا عدل یا حکیم. مهدی تجسم اعلای حق، وتحقق والای عدل است. اوست که جهان آکنده از بیداد را آکنده از داد می سازد، وعدل خدایی را در همه جا وهمه سوی سرایت می دهد. واو مظهر دادگری فراگیر است - چنانکه در فصل دوم یاد کردیم.
بطور کلی، تداعی موضوع عدل وعدالت وجهانگیر شدن آن، از انتظار، جزء بدیهیات است. انتظار، یعنی چشم به راه امامی داشتن که چون بیاید جهان را از عدل وداد مملو سازد، از آن پس که از ظلم وجور مملو شده باشد.
۶ - بعد معاد
معاد، بازگشت انسان به نزد خدا، وورود به جهان پایدار، وشروع زندگی اصلی وحیات خالص است. مرگ دروازه این راه است. انسان از هنگام احتضار یعنی حاضر شدن مرگ ورسیدن مقدمات مرگ، در جریان حیات بعدی خویش قرار می گیرد، وعالم دیگر او آغاز می گردد. انسان با مرگ، هست می شود، از هستی مخلوط وناقص وناپایدار، به هستی خالص وکامل وپایدار منتقل می گردد. از قطار سریع السیر زندگی در این جهان، به ایستگاه رسیدگی به کارنامه دوران سفر پا ی نهد، وسپس وارد شهر زندگی همیشگی می شود. دوران حیات انسان، یک کلاس است ویک امتحان، مرگ اعلام ختم جلسه امتحان است. رستاخیز، روز نمره خانی است واعلام نتیجه...(۴۰۲)
به هر حال، در امر انتظار، اصل اعتقادی بسیار مهم معاد، وبازگشت مسئولانه به نزد خداوند، همواره حضور دارد. این حضور در سه جهت نمودار است:
جهت اول: اینکه مهدی (علیه السلام)، به هنگام ظهور، ستمگران را کیفر می دهد، وظالمان را به سزای اعمال خود می رساند، ومومنان را عزیز می دارد، ورحمت الاهی را به سزاواران می چشاند. واین خود نمونه است از چگونگی معاد ورستاخیز.
جهت دوم: اینکه به هنگام ظهور مهدی، گروهی از پاکان وپلیدان به جهان باز می گردند، وبه تعبیر قرآن کریم: از هر امتی، دسته ای را باز می گردانیم ویوم نحشر من کل امة فوجا(۴۰۳). واین خود قیامت صغرایی است، ونشانه ای است برای قیامت کبری.
جهت سوم: اینکه ظهور مهدی (علیه السلام)، از اشراط ساعت است، یعنی: علائم قیامت. یکی از علائم ونشانه های حتمی قیام قیامت وفرا رسیدن رستاخیز، ظهور مهدی (علیه السلام) است. مهدی پیش از قیامت می آید، وتا او نیاید وحکومت عدل را در جهان بر پای ندارد، عمر جهان به سر نمی رسد، وقیامت بر پا نمی گردد.
بدینسان می نگریم که مسئله انتظار موعود، روابطی بسیار عمیق با اصل اعتقادی معاد دارد. وبدینسان می نگریم که انتظار، شاخص منور ابعاد عقاید حقه است.
۶ - انتظار، ابعاد مکتب (۲)
یاد کردیم که انتظار، هم حافظ ابعاد عقیدتی مکتب است، وهم حافظ ابعاد عملی مکتب. در اینجا، به چند بعد، از ابعاد عملی اشاره می کنیم:
۱ - بعد دینداری
از ویژگیهای انسان منتظر، دینداری است ودیانت پیشگی. جز این نمی توان تصور کرد. انسان، در دوران غیبت، باید با مواظبت بیشتر، به امر دین خود، وبه دینداری وصحت اعمال خود بپردازد، واز هر گونه سستی، انحراف وفتور دوری گزیند. واگر ابتلایی یافت، باز گردد، ودر خط صحیح قرار گیرد، وبه امام توجه وتوسل جوید. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
برای صاحب الامر غیبتی طولانی است. در این دوران هر کسی باید تقوی پیشه سازد، وچنگ در دین خود زند.(۴۰۴)
۲ - بعد پارسایی
انسان منتظر حکومت علی وار مهدی موعود، علاوه بر تدین وتقوی، باید پارسا باشد، وخود را چنان که آن پیشوا دوست دارد، بسازد وبدارد، وبه او ویاران او شباهت به هم رساند، تا - به لطف خدا - در شمار آنان به حساب آید.
امام صادق می فرماید:
هرکس خوش دارد در شمار اصحاب قائم باشد، باید چشم به راه باشد، وپارسایی پیش گیرد، وکردار با ورع داشته باشد.(۴۰۵)
در حدیث دیگری، امام محمد باقر (علیه السلام)، می فرماید:
تقوی پیشه سازید، وبار سنگین انتظار را، به کمک ورع وپارسایی به منزل رسانید، وبا کوشش بسیار در عبادت واطاعت خدا.
هر یک از شما دین داران، هنگامی غرق شادمانی می شوید که به آستانه ورود به جهان دیگر پا نهید، ودور دنیا را سپری کنید. آنجا چشمانتان به نعمت الاهی، وکرامت خدایی، وبهشت جاودانی روشن می گردد. آنجاست که همه اندوه ها از میان میرود. وآنجاست که می بینید راهی که شما پیمودید حق بوده است، وراهی که مخالفان شما پیموده اند باطل...(۴۰۶)
۳ - بعد تعقید مکتبی
یکی از ابعاد مهم، در فلسفه عالی تشیع، تقید دقیق به مکتب وخط مکتب است. در صخره استوار اعتقادات شیعی، صخره خون بنیاد صلابت شعار، هیچ خراشی ورگه ای غیر اصیل پذیرفته نیست. تولی وتبری همین است. متابعت عاشقانه از حق ورهبر حق، ومخالفت خصمانه با ناحق.
این تعقید مکتبی، وصلابت اعتقادی، وحماسه داری دینی، وسازش - ناشناسی خطی، از ویژگیهای رهروان راه راه سرخ تشیع پایدار علوی است:

ومالی الا آل احمد شیعة * * * ومالی الا مشعب الحق مشعب(۴۰۷)

- من پیرو آل محمدم، نه کسی دیگر، وراهسپر راه بر حق حقم، نه راهی دیگر...
این است شعار شیعه، در طول تاریخ، در آوردگاهها ومیدانها، در تبعیدها وزندانها، در خونها وحماسه ها، در آتشها وشعله ها، در فریادها وخروشها...و چنین خواهد بود، تا آن هنگام، که این فریاد، در جام زرین خورشید بریزد، وجهانگیر گردد...

منم بنده اهل بیت نبی - ستاینده خاک پاک نبی
بر این زادم وهم بر این بگذرم - چنان دان که خاک پی حیدرم.(۴۰۸)

انسانیت، ورعایت ارزش انسان، تنها وتنها در تعالیم علی وآل علی جلوه گر است، وانسان آگاه از این تعالیم، فدایی این راه است، ودشمن هر راه دیگر. دوستی علی وآل علی، دوستی انسان وانسانیت است، ودشمنی با علی وآل علی، دشمنی با انسان وانسانیت.
وانسان منتظر مهدی آل محمد (صلی الله علیه وآله) چنین است، در خط آنان است، وجدا وبدور، وبلکه خصم هر راه دیگر، وهر خط دیگر. این است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید:
خوشا به حال منتظرانی که به حضور قائم برسند، آنان که پیش از قیام او نیز پیرو اویند، با دوست او عاشقانه دوستند وموافق، وبا دشمن او خصمانه دشمنند ومخالف.(۴۰۹)
۴ - بعد امر به معروف ونهی از منکر
یکی از تکالیف عمده دینی، امر به معروف ونهی از منکر است. با این دو عمل است که احکام وفرایض الاهی برقرار می ماند، وجامعه دینی از انحراف می رهد. همچنین می دانیم که رضا وخوشنودی مهدی (علیه السلام)، در آن است که معروف عملی می شود، ومنکر ترک گردد. بنابر این، انسان منتظر، نمی تواند در این باره بی تفاوت باشد.
بزرگترین امر کننده به معروف، ونهی کننده از منکر، در روزگار ظهور، خود مهدی (علیه السلام) است. پس چگونه ممکن است که جامعه منتظر، خشنودی مهدی را نخواهند، ودر این بعد، به مهدی اقتدا نکند، وبه او تشبیه نجوید؟ در حدیثی که کمی پیشتر نقل شد، پیامبر اکرم قید فرمود که حال آن کسان خوش است که در غیاب مهدی نیز به او اقتدا کنند طوبی لمن ادرک قائم اهل بیتی، وهو مقتد به، قبل قیامه.... وشاخص مهم این اقتدا، امر به معروف ونهی از منکر کردن، وخروش داری برای اقامه احکام خدایی است. این امر باید مشخصه عمده انتظار باشد وسیمای آشکار جامعه منتظر....
۵ - بعد اخلاق اسلامی
معلوم است که این بعد نیز، باید در جامعه منتظر حضور محسوس داشته باشد. جامعه منتظر، باید جامعه اسلامی باشد. وبزرگتریم وجه تمایز جامعه اسلامی، از دیگر جامعه ها، همان اخلاق نورانی اسلام است. انسان منتظر باید دارای اخلاق اسلامی باشد، وجامعه منتظر باید مظهر اخلاق اسلامی باشد. امام جعفر صادق (علیه السلام)، در حدیثی که بخشی از آن ذکر شد، می فرماید:
هر کس خوش دارد، در شمار اصحاب قائم باشد، در عصر انتظار، مظهر اخلاق نیک اسلامی باشد. چنین کسی اگر پیش از قیام قائم در گذرد، پاداش او مانند کسانی باشد که قائم را درک کنند وبه حضور او برسند. پس در دینداری وتخلق به اخلاق اسلامی بکوشید ودر حال انتظار ظهور حق بر سر برید. این کردار پاک وافکار تابناک(۴۱۰) گوارا باد بر شما، ای گروهی که رحمت خدا شامل حال شماست!(۴۱۱)
واینکه اینهمه تاکید شده است که شیعه باید زین امامان خود باشد نه شین آنان، رعایت آن، در عصر انتظار، به صورتی موکدتر لازم است. شیعه باید با رفتار انسانی، واخلاق محمدی، وصفات علوی، وفضائل جعفری، همواره مایه زینت وافتخار وآبروی ائمه طاهرین باشد، نه مایه ننگ آنان. باید طوری باشد که ائمه بتوانند به شیعیان خود افتخار کنند. واین رعایت، در دوران غیبت امام - به احترام امام - واجب تر است.
۶ - بعد آمادگی نظامی
امر بسیار جالب، وبسیار مهم، وبسیار مغفول، امر آمادگی نظامی در عصر انتظار است. انسان منتظر قیامی بزرگ، وانقلابی خونین، وشورشی شعله ور، ودرگیری عظیم وجهانی، آیا ممکن است که خود هیچ گونه آمادگیی برای حضور در این درگیری وکمک به این انقلاب نداشته باشد؟
مسلمانان باید همیشه آمادگی نظامی ونیروی سلحشوری داشته باشد، تا به هنگام طلوع طلایع حق، به صف پیکار گران رکاب مهدی (علیه السلام) بپیوندد، ودر آن نبرد بزرگ حق وباطل، حماسه آفریند، وکمک رساند، وحضور فعال داشته باشد.
در اینجا، تعلیمی است خورشید سان، ودستوری است درخشان، از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)، امام، در این تعلیم، حوزه منتظران را فرا می خواند تا همواره نیرومند ومسلح باشند، ودوره انتظار مهدی (علیه السلام) را، با دست پر، به سر آورند:
لیعدن احدکم لخروج القائم، ولوسهما. فان الله اذا علم ذلک من نیته، رجوت لان ینسی فی عمره حتی یدرکه، ویکون من اعوانه وانصاره.(۴۱۲)
- باید هر یک از شما برای خروج قائم اسلحه تهیه کند، اگر چه یک نیزه. چون وقتی خداوند ببیند کسی به نیت یاری مهدی اسلحه تهیه کرده است عمر او را دراز کند تا ظهور را درک نماید واز یاوران مهدی باشد یا برای این آمادگی، به ثواب درک ظهور برسد.
ودر گذشته، شیعیان به این امر توجه بیشتر داشته اند، تا جایی که برخی اسلحه در خانه نگاه می داشتند، واینچنین آماده شرکت در استقرار عدل بزرگ بوده اند.(۴۱۳) به بعد انسانی وعمیق ووالای همین سنت بنگرید: انسانهایی در طول قرون واعصار، در مدت عمر، اسلحه داشته باشند، که به هنگام ظهور منجی انسانیت، وگسترنده اصول عدالت، ودر هم کوبنده جباران، وخوار سازنده مستکبران، به او بپیوندند، وبرای نجات بشریت مظلوم وانسانیت محروم به پا خیزند. این چه زلال جاری، وچه عصمت پاک، وچه باور تابناکی است؟ آفرین بر این اعتقاد، وآفرین بر این آمادگی...
باری، بعد آمادگی نظامی، وحضور اقدامی، در دوره انتظار، نیز بعدی مهم است. من در همین فصل، در پاره ای دیگر از بخشهای آینده، در این باره، باز سخن خواهم گفت.
۷ - انتظار، دوران تکلیف حساس
با توجه وتامل در ابعاد عملی انتظار - که در بخش پیش یاد شد - می بینیم که انتظار، تجلی جامع وتبلور کامل تربیتهای مکتب است. پس، انتظار، هم، شاخص منور ابعاد عقاید حقه است، وهم تبلور کامل تربیتهای مکتب. آری غیبت، جریان بسیار عمیق، وانتظار جریانی بسیار سازنده ومهم است. دوره غیبت وانتظار از یک جهت، مانند، مدتی است که معلم از کلاس خارج می شود - چنانکه در پیش اشاره شد - تا بنگرد که شاگردان در غیاب او چه می کنند؟ ودرباره تعالیم وتکالیف خود چسان رفتار می نمایند. انسان منتظر، که شاگرد مکتب پیامبران، وحاضر در کلاس دین حق است، باید همواره مراقب خود باشد، ودر علم وعمل بکوشد، وبداند که معلم از کلاس بیرون رفته است، وهر لحظه ممکن است برسد، واو را در آن حال که هست ببیند...باید همیشه در حالی باشد که رضای کامل خاطر معلم را فراهم آورد.
آری، هنگامی که در مسائل یاد شده بژرفی می نگریم، وهنگامی که به ماهیت دین وتعلیمها وتکالیفهای دین می اندیشیم، ووقتی که به زندگی وتکلیف، با شناختهای درست، فکر می کنیم، به این نتیجه می رسیم، که روزگار انتظار، نه تنها روزگار سستی رهایی وبی تفاوتی وقعود وتحمل وظلم پذیری نیست، بلکه دوران انتظار، دوران حساس حضور تکلیفی اجتماعی است، هم در ابعاد تکالیف فردی، وهم در ابعاد تکالیف اجتماعی. دوران انتظار، دوران تکلیف است، تکلیف بزرگ. وآن تکلیف بزرگ نگهبانی دین خدا است، در سطح فرد ودر سطح اجتماع...
اگر روزگار انتظار، روزگار فتور بود، وانسان وظایف چندانی نداشت، باید تکلیف برداشته می شد، وباید در تعالیم پیشوایان، سخن از چنگ زدن به دین ورعایت تقوی وپارسایی، وحفظ خط مکتب ورهبری وامامت گفته نمی شد، با اینکه می بینیم چنین نیست، بلکه احکام خدا به قوت خود باقی است، و. حوزه تکلیف محروس ومحفوظ است. وبر چنگ زدن به دین تاکید شده است.
وگمان ندارم کسی تصور کند که چنگ زدن بر دین، منفک از عمل به احکام دین تواند بود. وجزء احکام عمده دین، مبارزه با ظلم، وامر به معروف، ونهی از منکر، وحضور در همه ابعاد وظایف فردی واجتماعی است. واینها همه - چنانکه یاد شد - مبتنی بر قدرت وحاکمیت است.
من می دانم که سالهاست که تعالیم وتربیت دینی، به صورت صحیح انجام نیافته است، حتی در خانواده های مذهبی. لیکن امید است از این پس چنین نباشد. ودین در همه ابعاد آن آموخته گردد، بویژه بعد فعال ومثبت آن، از نظر حضور اجتماعی، وشعور سیاسی، وشعور اقدامی. انتظار، دوران وظیفه مهم، وتکلیف بزرگ وحساس است. ونباید در این امر غفلت روا باشد.
۸ - انتظار، نگهبانی ایمان
به تکلیف حساس، در دوران انتظار، اشاره کردیم. یکی از ابعاد عظیم تکلیف حساس وبزرگ، در روزگاران غیبت وانتظار، حفظ دین، ونگهبانی مرزهای عقیدتی، وحراست باروهای باورهای مقدس است. جامعه منتظر نباید درباره این امر عظیم سستی روا بدارد.
لازم است فروغ ایمان، ونور یقین، وپرتو عقیده به حق، وتشعشع اعتقادات راستین، همواره، در دل وجان مردم محفوظ باشد، وپیوسته ژرفتر وژرفتر شود، وبارورتر وبارورتر گردد.
لازم است جان ودل نوباوگان ونوجوانان وجوانان، هر دم، در برابر تابش اعتقادات حقه قرار گیرد، واز این تابش وتجلی آکنده گردد.
لازم است ایمان، جزء وجود آنان، ومایه / هویت اصلی آنان باشد، تا کم کم، حق وفداکاری در راه اعتلای حق، چون خون، همه وجود آنان را گرم کند، وچون روح، جوهر حیات آنان باشد.(۴۱۴)
لازم است سعی شود تا ایمان اعتقادی، با ایمان عملی در آنان، اتحاد یابد، واز نخستین سنین تکلیف وتوجه، بعد عمل به احکام نیز، عمل درست، در زندگانی آنان حضور قاطع بیابد.
در روزگار غیبت امام، وطولانی شدن عصر انتظار، ممکن است شبهه هایی در ذهن برخی بیاید، یا شیاطین پنهان وشیاطین آشکار، به سست - کردن پایه های اعتقادی کسانی - بویژه جوانان - برخیزند؛ باید در برابر این شبهه ها مقاومت کرد، وآنها را از ذهنها ودلها زدود. همچنین مطالب ومسائلی، در روند زمانه، وتحولات زندگی بشر، وپیدا شدن افکار ومسلکها بروز می کند، که ممکن است ظلمتهای فکری بیافریند، وبه ایمانها ورو شنیهای قلوب، زیان برساند؛ باید در برابر این مطلب ومسائل نیز پایدار بود، وپایداری کرد، ودر رد ورفع آنها، وروشن کردن پوچی آنها، به کوشش برخاست.
بطور کلی، حوزه های علمی واعتقادی، ونگهبانان میراث قرآنی وفرهنگ تربیت اسلامی، باید در برابر همه این تهاجمات پایداری کنند، وبه تناسب هر مورد، به دفع ای زیانها وخطرها بپردازند. اینهمه تاکید که در احادیث، درباره حفظ ایتام آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) شده است، قسمتی از آن تاکیدها ناظر به این بعد است، بعد اعتقادی. این ایتام، ایتام معنوی وتربیتی هستند، واین حفظ، - از جمله - حفظ اعتقاد دینی، وتربیت دینی است در توده ها، بویژه در جوانان ونوجوانان. واینهمه که اهمیت داده اند به پاسداری از مرزهای اعتقادی، وگفته اند: عالمان حافظ دین، ونگهبانان عقاید مردم از انحراف، پاسداران مرزهای دینند، اینها همه، در آن صورت است که این نگهبانی وپاسداری، به نحو احسن، به عمل آید.
حفظ وگسترش اعتقاد دینی، وشناخت درست اعتقادی وعملی - که وسیله تشخیص حق از باطل است - در روزگار متصل به ظهور، مفیدتر، بلکه لازمتر است، چنانکه در احادیث رسیده است. واین بدان علت است که تنها دارندگان عقیده وعملند که در مسائل حوادث پیش از ظهور گم نمی شوند، ودچار تردید نمی گردند، وحق را تشخیص می دهند. آری، آنان که اعتقاد صحیح وعمل صالح داشته باشند، به تصدیق وتایید مهدی (علیه السلام) مبادرت می کنند وبه سعادت بزرگ می رسند. این است که تا به هنگام ظهور مهدی - یعنی هنگامی که فریاد او به گوش همگان برسد - باید اعتقاد صحیح، وعمل صالح، در مردم منتظر حفظ گردد.
در احادیث وتعالیم، از اهمیت ایمان، در عصر غیبت، به گونه هایی عجیب یاد شده است تو منتظران مومن، دارای مقام ومنزلت شمشیر زنان در رکاب پیامبران دانسته شده اند. از این بالاتر، پیامبر اکرم آنان را برادران خود خوانده است. همچنین از نظر خردمندی، وبصیرت، واعتقاد، واخلاص، مورد ستایش بسیار قرار گرفته اند. دلهای منتظران مومن، در سخن امام صادق (علیه السلام) که سپس نقل خواهد شد، چونان قندیلهای روشن توصیف شده است.(۴۱۵)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، خطاب به اصحاب:
شمایان اصحاب منید، لیکن برادران من مردمیند که در آخرالزمان می آیند. آنان به نبوت ودین من ایمان می آورند، با اینکه مرا ندیده اند...هر یک از آنان اعتقاد ودین خویش را با هر سختی نگاه می دارد، چنانکه گویی درخت خار مغیلان را در شب تاریک با دست پوست می کند، یا آتش پر دوام چوب تاغ را در دست نگاه می دارد. آن مومنان، مشعلهای فروزانند در تاریکیها. خداوند آنان را از آشوبهای تیره وتار آخر الزمان نجات خواهد داد - لاحدهم اشد بقیه علی دینه، من خرط القتاد، فی اللیلة الظلماء، او کالقابض علی جمر الغضا. اولئک مصابیح الدجی، ینجیهم الله من کل فتنة غبراء مظلمة(۴۱۶).
امام علی ابن الحسین زین العابدین (علیه السلام)، خطاب به ابوخالد کابلی:
ای ابو خالد! مردمانی که در روزگار غیبت به سر می برند، ومعتقدند ومنتظر، از مردمان همه زمانها افضلند. زیرا که خدای متعال به آنان خرد وفهم ومعرفتی داده است که غیبت امام، برای آنان، مانند حضور است یعنی با اینک در عصر غیبت به سر می برند وامام را نمی بینند، از نظر ایمان وتقوی وپایداری، گویی در زمان ظهور به سر می برند وامام خود را می بینند. این مردم را که در چنان روزگاری زندگی می کنند، خدا مانند سربازان پیکار گر صدر اسلام قرار داده است، همانان که در رکاب پیامبر (صلی الله علیه وآله)، شمشیر میزدند وپیکار می کردند.
آنانند اخلاص پیشگان حقیقی، وآنانند شیعیان واقعی، وآنانند که - در نهان وعیان - مردم را به دین خدا دعوت می کنند...(۴۱۷)
واین ایمان وباور، باید در جامعه باشد، وباید همچنین - تا زمان ظهور - بماند.
۹ - انتظار، عدل واحسان
مسئله دیگری که مسلمان منتظر، باید به آن اهمیت بسیار بدهد، ودر تحقق وگسترش آن بکوشد، عدل واحسان است. یکی از شعارهای سر لوحه ای، در قرآن کریم، این شعار سترگ است:
ان الله یامر بالعدل والاحسان(۴۱۸).
- خداوند به اقامه عدل واشاعه احسان امر می کند.
سخن از عدالت ودادگری، در اسلام وقرآن، اصلی است بنیادی وهمه گیر، که نیازی به توضیح ندارد. اهمیت این اصل تا آنجاست که در بسیاری از احکام فقهی وعبادی نیز، به گونه ای، به لزوم عدالت بر می خوریم، از جمله در نماز جماعت، که می گویند، پیشنماز باید عادل باشد. واین عدالت که در پیشنماز شرط است نیز، به نوعی، ترک ظلم است نسبت به نفس، ونسبت به غیر.
این است که منتظران ظهور دولت حق، وحکومت عدل، که دینشان اسلام است، وکتابشان قرآن، ونخستین امامشان علی ابن ابیطالب است یعنی تجسم اعلای عدالت ودادگری، وخود رد انتظار تحقق حکومت عدل جهانی به سر می برند، باید پیوسته، نمونه این عدل وعدل طلبی باشند، واین چگونگی را نشان دهند، وجامعه خویش را از احسان سرشار سازند. باید جامعه آنان، نمونه آن عدل ودادی باشد که از آن دم می زنند، ومنتظر ظهور ابعاد کلی وجهانگیر آنند.
می شود جامعه ای خود را منتظر حکومت عدل جهانی بداند، وخود، در محیط خود، در روابط خود، در معاملات وحقوق وقوانین خود، عدالت را عملی نسازد، ورعایت نکند، وبه عدل وداد نگراید، واز عدل وداد طرفداری نکند، ودر راه آن به پا نخیزد، ونشانی از بسط عدل واحسان در آن جامعه نباشد؟ این امر چگونه تواند بود؟ واگر باشد، صدق اینگونه مردمی در انتظار، از کجا نمودار خواهد گشت.(۴۱۹)
۱۰ - انتظار، شناخت ومواضع
در تربیت اسلامی، شناخت، اهمیت بسیار دارد. وشناخت در منطق اسلام، محدود به شناخت نظری نیست، بلکه هم شناخت نظری نیست، بلکه هم شناخت نظری، وهم شناخت عملی هر دو را در بر می گیرد. هر عقیده ای که انسان در هر باره ای دارد باید از روی شناخت وبصیرت باشد، وهر فعلی وترکی که از انسان سرمی زند، باید بر پایه شناخت وتشخیص باشد.
این مسئله، در عصر غیبت، که امام معصوم غایب است، بیشتر از وقتهای دیگر اهمیت پیدا می کند. در این روزگار، شناخت عقاید وافکار، وموضعگیریها واعمال، اهمیتی ویژه می یابد. وهمین داشتن شناخت صحیح است که از کوشش در عبادات ومستحبات افضل است.
دختر رشید هجری - شیعه معروف - می گوید: به پدرم گفتم: ای پدر، چه بسیار در عبادات خدا رنج می بری وکوشش می کنی؟ در پاسخ گفت: دخترم! بعد از ما مردمی می آید که بصیرت وشناختی در دین دارند، از این کوششها ورنجها افضل است(۴۲۰)
این شناخت، در دو مرحله، تبلور می یابد:
۱ - استقامت وپایداری.
۲ - پیروی از خط امامت ورهبری.
اینک، به شرحی کوتاه، درباره این دو مرحله، می پردازیم:
الف - تحمل وپایداری
هنگامی که انسان حق وراه حق را بدرستی شناخت، در آن راه پایداری می کند، ودر برابر شداید ومشکلات، وناسازگاریهای زمان تحمل وبردباری به خرج می دهد، وبه هیچ گونه، دست از راه حق خود بر نمی دارد. واین خود فضیلتی بزرگ است. امام جعفر صادق (علیهم السلام)، از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) روایت کرده است که آن حضرت به اصحاب خویش فرمود:
پس از شما مردمی خواهند آمد، که به یک تن از آنان، اجر پنجاه تن از شما را خواهند داد. اصحاب گفتند: ای پیامبر! ما در جنگهای بدر، واحد، وحنین با تو بوده ایم، ودرباره ما آیاتی از قرآن نازل شده است، این چگونه خواهد بود؟ پیامبر فرمود: شما اگر در شرایطی که آنان قرار می گیرند قرار بگیرید، آن تحمل وشکیبایی را که آنان دارند نخواهید داشت.(۴۲۱)
بدینگونه انسان عصر غیبت، باید دارای شناختی درست وبصیرتی درخشان باشد، تا بتواند اعتقاد حق را حفظ کند، ودر برابر هر پیشامد، پایدار باشد. انسان منتظر باید بداند انتظار چیست؟ وبرای چیست؟ او منتظر کیست؟ وظهور مقدمه چه اموری است؟ اگر این شناخت صحیح را به دست آورد، دارای فضیلتی بزرگ خواهد بود. چنانکه از امام صادق (علیهم السلام) رسیده است: هر کس امر امامت ورهبری را بشناسد، آنگاه پیش از قیام قائم از جهان برود، پاداش او مانند کسی است که در رکاب قائم شهید بشود.(۴۲۲)
واین بدان علت است که با شناخت امر رهبری وامامت، انسان در خط الاهی معرفت وتکلیف قرار می گیرد، وداخل در حوزه ولایت الاهی می شود. واینچنین کسی، در هر حال، در مقام قرب وکرامت است.
ب - پیروی از خط ممتد رهبری
در فصل نهم، از ابونصر فارابی نقل کردیم که به هنگام غیبت امام، باید از آداب واحکام امامان پیشین پیروی کرد، وراه را چنانکه آنان فرموده اند پیمود. این تعلیم که این فیلسوف بزرگ اسلامی شیعی مطرح ساخته است، همان است که در تعالیم ائمه طاهرین (علیهم السلام) رسیده است. امامان تاکید کرده اند که در عصر غیبت به آداب واحکام دینی خود که از مکتب آنان فرا گرفته اید عمل کنید، وخط اعتقادی وعمل خویش را، با استواری وصلابت وبا اعتقاد وتقید، نگاه دارید، تا طلوع طلایع ظهور فرا رسد، وپیشوای نهان گشته شما، از غیبت، به در آید. امام جعفر صادق (علیهم السلام) در احادیثی چند، که راویان نقل کرده اند، همین مطلب را فرموده است:
... اذا کان ذلک، فتمسکوا بالامر الاول، حتی یتبین لکم الاخر...(۴۲۳) اذا اصبحت وامسیت یوما لاتری فیه اماما من آل محمد، فاحب من کنت تحب، وابغض من کنت تبغض، ووال من کنت توالی، وانتظر الفرج صباحا ومساء...(۴۲۴) کونوا علی ما انتم علیه، حتی یطلع الله لکم نجمکم...(۴۲۵) حتی یاتیکم بصاحبها.(۴۲۶)
- هر گاه زمان غیبت فرا رسید، به دستورات امامان پیشین چنگ در زنید، تا امام آخرین ظهور کند...هر گاه روزی رسید که امامی از آل محمد در میان خود نداشتید، همان امامانی را که دوست بدارید، وهمان کسان وخط باطلی را که دشمن می داشتید دشمن بدارید واز آنها دوری کنید، وبه دام آنها در نیفتید!، وهمواره در خط رهبری وولایت حقه داشته باشید، وصبح شام در حالت انتظار آمادگی به سر ببرید!...همان دینی را که داشتید داشته باشید، تا خداوند ستاره هدایت شما را طالع سازد، تا خداوند صاحب دین را برساند.
علامه مجلسی، در بیان این احادیث وتعالیم، می فرماید:
مقصود از این احادیث این است که در عصر غیبت، در امر دین متزلزل نشوید، ودر مقام عمل حیرتی به خود راه ندهید. در اصول وفروع دین، به آنچه از امامان به دست شما رسیده است چنگ در زنید، وعمل به دین را ترک نکنید، واز دین خدا روی مگردانید، تا زمانی که امام شما ظاهر گردد...(۴۲۷)
ویقین است که انسانی که دارای شناخت صحیح نظری وبصیرت عملی است، در مقام عمل واقدام نیز، همین پیروی همه جانبه شعار وپیشه خویش می سازد.
۱۱ - انتظار، تمرین وریاضت
منتظران با اخلاص، وتراز مکتب، در مرحله تربیت نفس وخود سازی، به امر دیگری نیز باید توجه کنند، توجهی عمیق. آن امر، تمرین زندگیی است ساده وخشن، ودور از رفاه وتن آسانی، تا بدینگونه با زندگی پیشوای قیام هماهنگ کردند، وتاب پیروی از فرزند علی را پیدا کنند.
درباره موضوعی که یاد شد، در احادیث ما تعالیمی رسیده است که اهمیت بسیار دارد. من تاکید می کنم، وتوجه می دهم، که این تعالیم اهمیت بسیار دارد، وباید مورد نظر وعمل قرار گیرد. این تعالیم می گوید: باید در انسان منتظر، روح پارسایی، پایداری، زهد وبی نیازی، قدرت ومردانگی، شهامت وبی باکی، نظامیگری وسلحشوری، بوفور، وجود داشته باشد. انسان منتظر، باید این خصلتها را در خویشتن پدید آورد وبپرورد، وبه اصطلاح روز، یک فرد ساخته انقلابی، ویک چریک آماده باشد. هیچگونه ضعفی، سستیی، امیال وعلایق، نباید شخصیت صخره سان انسان منتظر را دستخوش قرار داد.
امام جعفر صادق (علیهم السلام)، خطاب به ابو بصیر:
درباره خروج قائم، خیلی عجله دارید، هان! به خدا سوگند، او جامه مویین می پوشد، ونان جوین می خورد. روزگار قیام او، روزگار به کار بردن شمشیر...او شبانگاهان به دردمندان ونیاز داران سر می زند، وروزها به نبرد در راه دین می پردازد، مانند امیر المومنین....(۴۲۸)
آری، دولت جهانگیر عدل، به آسانی، تشکیل نخواهد یافت. سهم انسان مسئول، در خدمت مهدی (علیهم السلام)، برای تاسیس دولت جهانی او، بسیار خواهد بود. پس باید آماده شد، وباید آماده بود...
درد آشنایان، به همراهی آن پیشوای درد آشنا به پا می خیزد، وجباران وابر قدرتان ونیروهای آنان را، با مبارزه ودرگیری، وبا مجاهده وجنگ، در پرتو یاری ونصر خدایی، از میان برمی دارند وخود مانند چ محرومان زندگی می کنند: خوراکی خشک واندک می خورند، وجامعه خشک وکم بها می پوشند. اینسان رفتار می نمایند، تا محرومیت را از جهان بر دارد، وتا انسانیت را به جهان باز گردانند.
۱۲ - انتظار، بسیج عمومی
آینده از آن هیچ کس نیست، که آینده از آن خداست. آنچه از ما ساخته است، این است که برای آینده آماده شویم، وخود را برای اجرای آنچه آینده از ما چشم دارد، مهیا سازیم.(۴۲۹)
- ویکتور هوگو.
در پیگیری بحثهای غیبت وانتظار، به این نتیجه می رسیم، که انتظار، یک بسیج عمومی است. مکتب تشیع علوی، در عصر انتظار، پیروانی می خواهد همیشه آماده، وهمواره در سنگر....
همیشه آماده، از نظر قدرتهای ایمانی وروحی، نیروهای بدنی وسلاحی، تمرینهای عملی ونظامی، پرورشهای اخلاقی واجتماعی، وسازماندهیهای سیاسی ومرامی.
وهمواره در سنگر، سنگر مبارزه با تمایلات نفسانی، با سستیهای تکلیفی، با فتورهای موضعی، سنگر مبارزه با ذلت پذیری واستعمار زدگی، مبارزه با تطاول وستم وتبعیض واستثمار وانحراف، مبارزه با زیر بار کفر رفتن، وبرده دیگران شدن، وسلطه یهود ونصاری وملحدان را پذیرفتن، وقدرتهای ناحق را تحمل کردن.
این آمادگی عمومی وهمیشگی، جوهر اصلی انتظار است. این است که باید ماهیت انتظار شناخته شود، تا انتظار، انتظاری اسلامی باشد وشیعی وسازنده، نه یک تنبلی، وتکلیف رهایی، ووادادگی. انتظار پدیده ای عظیم وجریانی مهم است. همه می دانیم که ظهور مهدی موعود، ورسیدن فرج اعظم، وفتح اکبر، امری بسیار بزرگ وبسیار مهم است: نشر عدالت در همه آفاق، ونشر حق در همه نفوس. شیعه، منتظر این امر بزرگ است. شیعه خود را برای چنین هدفی عظیم آماده می دارد. همچنین می دانیم که در احادیث وتعالیم رسیده است که انتظار فرج نیز، فرج وپاره ای از فرج است، بلکه افضل اعمال، انتظار فرج است. بنابر این، باید انتظار نیز، مانند خود فرج، امری بسیار بزرگ وبسیار مهم باشد، تا قسمتی از فرج باشد، وافضل اعمال به شمار آید. وچنین هم هست...
یقین است که انتظاری که به اندازه خود فرج اهمیت دارد، وخود پاره ای وبخشی از فرج کلی الاهی خوانده شده است، نمی تواند امری ساده، وحالتی بی تفاوت، وروزگاری خالی از تعهد وشور باشد. این است که باید بر شناخت مسئله انتظار، وفلسفه انتظار تاکید شود. این پدیده، باید در فرهنگ تشیع، موضوعی درسی باشد. چگونه می شود جامعه ای که از دیدار امام وتربیت حضوری او محروم است، ودر عصر غیبت کبری به سر می برد، با این وصف، در حال فرج باشد، یعنی حالی که امام حق ظاهر گشته است، وحق همه جا را گرفته، وعدالت به همه سوی رخت کشیده است؟ این چگونه می شود؟ فرض کنید: در جایی شب باشد، وپرتوی از ماه بتابد، وخورشید وفروغ تابنده خورشید در کار نباشد، با این وصف بگوییم، در اینجا شب چونان روز است، وپرتو ماه چونان نور تابنده وخیره کننده خورشید. این در چه وقت ودر چه حال ممکن است؟ واین سخن کی درست تواند بود؟ در جامعه منتظران نیز چنین است. می گوییم، حال غیبت امام وعدم تابش مستقیم نور ولایت وهدایت، مانند حال حضور وتابش مستقیم است. این به چه معنی درست است؟
پاسخ این است که چنین چگونگی در ارتباط دقیق است با وضعیت منتظران. اگر جامعه منتظر، چنانکه باید باشد باشد، وانسان منتظر، انسان تراز مکتب وتراز انتظار باشد، انتظار نیز به منزله فرج است. وانتظار، افضل عبادات است...
در اینجا باید با تاکید بگوییم، که در این روزگار بیداری وحرکت وخون وشهادت، برادران اهل سنت نیز باید به خود آیند، واز این روسای خائن مملکت اسلامی دل بردارند، وبه حرکت انتظار وحرکت منتظران بپیوندند، وبا جباران ودست نشاندگان در افتند، ووارد مبارزات بزرگ شوند، ودر رده استقبال کنندگان دولت مهدی آل محمد (صلی الله علیه وآله) در آیند، تا به احادیث ودستورات پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) عمل کرده باشند. - چنانکه در فصل پنجم نیز اشاره کردیم.
واقع این است که مسلمان، همین اندازه که مسلمان باشد وپیرو قرآن وتابع سنت چه پس از قرآن به صحاح سته عمل کند وسنت را از این طریق بگیرد، یا به نهج البلاغه وکتب اربعه عمل کند، وسنت را از این طریق بگیرد، دیگر اهل هر فرقه ای از فرقه های اسلامی باشد، باید به مهدی موعود معتقد باشد، وباید منتظر ظهور باشد، زیرا که این، اشارات قرآن است وبشارات پیامبر (صلی الله علیه وآله). مسلمانان دیگر، باید در این بسیج عمومی، وحماسه کلی، وآمادگی اسلامی، وخروش رهایی، وطلب روشنایی، با شیعه آل محمد (صلی الله علیه وآله) همگام وهماهنگ وهمفرد یار باشند، آنهم با همان قوام وعینیت، وبا همان نضج وبلوغی، که بدان اشاره شد، یعنی جامعه های آنان نیز باید دارای عینیت مقاومت باشد، نه عینیت تسلیم.
اکنون تصور کنید که اگر همانگونه که برخی از مردان متعبد شیعه مقید بوده اند که همواره شمشیری تیز داشته باشد(۴۳۰)، وشب هنگام آن را بر بالین نهند، وهمواره دل بیدار وچشم براه باشند، واندک بخوابند وسحر گاهان به پا خیزند، تا با این چگونگی، آماده یاری رساندن به دولت دادگستری مهدی باشند، وآماده بر کندن ریشه ستم وستمگری، وواژگون ساختن تخت وتاج جباران وقصر وکاخ ستمکاران...اگر دیگر مسلمانان جهان نیز - این یک میلیارد مردم اهل قبله - چنین باشند، ودر این حماسه مقدس، وحدت یابنده، وبه هنگام تهاجم ستمگران ومستکبران، به پا خیزند وبه سوی آنان وارتشهای آنان هجوم برند، آیا چه کسی، وچه قدرتی، وچه ارتشی در برابر مسلمین تاب مقاومت تواند داشت، ومقاومت تواند کرد؟ وآیا چه کسی، وچه قدرتی می تواند اینهمه پراکندگی وذلت در میان مسلمین پدید آورد، واینگونه ثروتهای مسلمین را ببرد؟ وشخصیت مسلمین را خرد کند، وبه دین ومقدسات مسلمین تحقیر روا دارد؟ واگر چنان باشد که یاد شد، آیا چه کسی می تواند این عروسکهای کودکی، واین دست نشانده های رذل وخائن، واین نوکران پست بی شخصیت بدبخت را، به نام ملک، وسلطان، ورئیس جمهور وامیر فلان، بر توده های مصمم قرآنی مسلط سازد، وهمه چیز آنان را، به وسیله این خائنان ناپاک ببرد ونابود کند؟! ای مسلمانان یکدم به خود آیید! به عزت خدایی خود باز گردید! طومار این تفرقه وذلت را در نوردید! این دست نشاندگان خائن واین نوکران یهود ونصاری وملدحان را سرنگون سازید! بانگ الله اکبر بردارید، وحق را بطلبید! وسر از تسلیم وانقیاد بپیچید، وسر به آستان حق وعدل فرود آورید!
۱۳ - انتظار وضد انتظار
روشن است که چون شناختی از انتظار ومنتظر پیدا شد، ومعیارهای این دو معلوم گشت، ودر آن معیارها با دقت وتامل نگریسته شد، ضد انتظار وضد منتظر نیز شناخته می شود. چه بسا مردمی، یا کسان چندی بپندارند که منتظرانند، واز ثواب وارج انتظار ومنتظران برخوردار، لیکن چنین نیست. چه بسا کسانی تصور کنند که در حال افضل عبادات به سر می برند، یعنی انتظار فرج - چنانکه در احادیث رسیده است - اما چنین نیست.
جامعه ای که از نظر اعتقاد وبصیرت، وعمل واخلاق، وحضور واقدام، وآمادگی وثبات، وطهارت وزهد، وشعور وشناخت، وعدل واحسان، وآنچنانکه پیشوایان گفته اند وخواسته اند نباشد، چگونه منتظر محسوب خواهد گشت؟
کسانی ومردمی که فاقد ویژگیهایی اند که یاد شد، چه بسا - با توجه وتامل در واقعیت انتظار - ضد انتظار، وضد منتظر محسوب گردند، نت منتظر.
در احادیث وتعالیم رسیده است که عفت وورع وصلاح پیشه سازید. در روزگار انتظار صبور باشید. دوران غیبت را طولانی نشمارید، زیرا که وعده خدایی حق است، واگر چه به طول انجامد خواهد رسید. در کار تشکیل حکومت حقه عجله نکنید. صبر پیشه سازید...(۴۳۱)
صبر در تعبیرات تعلیمی دین، در مواردی بسیاری، به معنای صبر بر طاعت وزحمت عبادت است، وصبر بر خودداری از معصیت ودوری از لذایذ دنیا وگناه...صبر را، در تعالیم تشیع، نمی تواند صبر در برابر ظلم ومنکرات دانست. با این وصف، مسئله انتظار ولزوم آمادگی، در ارتباط با صبر وتحمل وشکیبایی، تغییری نمی کند. همه آنچه تکلیف منتظران است، برجا وثابت است، چه منتظران صبور وبردبار باشند، یا شتاب پیشه ونابردبار.
انسان منتظر، نمی تواند به نام صبر، خواص اعتقادی وعملی، وآمادگیهای نظامی واقدامی را - که در احادیث ائمه بر آنها تاکید شده است - از کف بنهد، واز حالت حضور تکلیفی انتظار، به حالت غیاب تکلیفی در آید، وضد انتظار گردد. انسان نمی تواند به نام انتظار، ظلم را - که همیشه مبارزه با آن تکلیف است - قبول کند، وزیر بار ظلم وحکومت ظالم برود. سخن این است.
دوست دارم یکبار دیگر به این سخن بر گردم که آنچه در پاره ای احادیث رسیده است که عجله نکنید، ودر این کار شتاب نداشته باشید، اینها به معنای صبر بر ظلم وسکوت در برابر محو دین خدا وآثار دین، وقبول سلطه جباران وتسلط آنان بر دین ونوامیس مسلمین نیست، بلکه این احادیث، بعین به همان معنای عجله نکردن در رسیدن دولت حقه جهانی مهدی (علیهم السلام) است. چون این عجله چه بسا باعث شود که کسانی تحمل وبرد باری خویش را از دست بدهند، وآهنگ تاسیس همان حکومت جهانی مهدوی بکنند، وبدان آهنگ به پاخیزند. واین امر شدنی نیست. زیرا که تاسیس دولت جهانی واحد الاهی، ونشر عدالت آفاقی وانفسی، ویژه دوران همان ولی الله اعظم است وبس.
همچنین شتابداری ممکن است باعث شود که برخی از مردم که به حکمت غیبت وانتظار واسرار الاهی توجه ندارند، دچار ناامیدی گردند. این است که از عجله درباره فرا رسیدن ظهور ودولت مهدی (علیهم السلام) وشتاب در ای امر نهی کرده اند، ودستور صبر داده اند. یعنی انسان منتظر، درباره رسیدن دولت مهدی شتاب نکند، وبیتابی نشان ندهد. این نهی از عجله، حتی در نهج البلاغه(۴۳۲) وسخنان علی (علیهم السلام) نیز آمده است. از اینجا معلوم میشود، که مردمان درباره بر پا شدن دولت الاهی در جهان، واز میان رفتن ستم وبدبینی، چنان عجله داشته اند، وبه این امر چنان علاقه نشان می دادند والبته آرزوی هر انسان آزاده ای همین است، که حتی در زمان امام اول، علی ابن ابیطالب (علیهم السلام) نیز، آثار این تسرع وشتابگری پیدا بوده است، تا جای که لازم می شده است که علی (علیهم السلام)، گاه گاه، مردم را از این شتابگری وشتابزدگی باز دارد، ویاد آور گردد که تشکیل آن حکومت، بعدها، وبعد از افتادن کارها ورخ نمودن حادثه ها وملحمه ها، به وقوع خواهد پیوست.(۴۳۳)
نمی توان پذیرفت که دین اسلام، وائمه طاهرین (علیهم السلام)، صبر بر ظلم وترک امر به معروف ونهی از منکر را، برای مسلمین تجویز کرده باشد، دینی که می گوید:
وما اعمال البر کلها، والجهاد فی سبیل الله، عند الامر بالمعروف والنهی عن المنکر، الا کنفثه فی بحر لجی. وان الامر بالمعروف، والنهی عن المنکر، لایقربان من اجل، ولاینقصان من رزق. وافضل من ذلک کلمه عدل، عند امام جائر.(۴۳۴)
- همه کارهای خیر، وجنگ در راه خدا، در مقایسه با امر به معروف ونهی از منکر، مانند آب دهانی است در برابر دریایی موج خیز. امر به معروف ونهی از منکر کردن، نه اجل کسی را نزدیک می کند، ونه روزی کسی را می کاهد.(۴۳۵) واز همه اینها همه اعمال خیر، جنگ رد راه خدا، امر به معروف ونهی از منکر کردن، افضل وبرتر، گفتن یک سخن درباره عدل است، در نزد حاکم جابر وستمگر.
این سخن علی (علیهم السلام) است. ودهها ودهها از اینگونه تعلیم در اسلام رسیده است. در این صورت، آیا ممکن است بپذیریم که در دوره طولانی غیبت وانتظار، مسلمانان از چنین تکالیفی معاف، واز چنین اجرها وفضیلتهایی محرومند؟!
۱۴ - نقش نیروهای مردمی
خوب است حالا که سخن از آمادگیها می گوییم، بصراحت یاد آور شویم که در انقلاب بزرگ مهدی (علیهم السلام)، نیروهای مردمی نقش دارند، نقشی عمده. درست است که پاره ای از مسائل مربوط به امام غایب، جزء مسائل ماورای طبیعت است: غیبت، طول عمر، داشتن میراث پیامبران و...و غلبه بر سراسر جهان. اینها مسئله عادی نیست، بلکه اموری الاهی است، ومهدی خود، غیب الله وسرالله است. ظهور وتسلط او بر جهان، وغلبه او بر شرق وغرب عالم نیز، تا حدودی در ارتباط با همین جنبه الاهی وماورای طبیعت است، که اشاره خواهیم کرد. اینها همه هست، ودر تعالیم رسیده است، ودرست است. لیکن باید در نظر داشت که یک طرف قضیه این ظهور وانقلاب، انسان است. مهدی می آید تا به کمک انسان وانسانیت برخیزد، ودست انسان را بگیرد، وجهان انسانی را پدیدار سازد. وانسان، موجودی است که در قلمرو تکلیف واختیار حرکت می کند. بنابراین، در دوران ظهور نیز، همین تکلیف واختیار هست. انسان در آن جریان بزرگ نیز حضور دارد، آنهم حضور اختیاری وتکلیفی. وهمین است که در هنگام ظهور نیز برخی از مردم، حق را اختیار می کنند ودر پی مهدی به راه می افتند، وبرخی باطل را اختیار می کنند، ورو در روی مهدی می ایستند. البته اینان نابود می شوند، چه در روزگار ظهور حق بزرگ، به بدان وبد خواهان وباطل وباطل گرایان مهلت داده نمی شود، تا چونان خار در گلستان انسانیت بمانند وببالند، وجان انسان وانسانیت را بگزند ورنجه دارند، واز بالیدن جوانه های حق وفضیلت، در آفاق حیات بشری، جلوگیری کنند، دیگر هرگز چنین نخواهد بود. باری، این را می گفتیم که عنصر تکلیف واختیار، در آن روزگار نیز حضور کامل دارد. وانسان، در کنار مهدی، وارد صحنه می شود. وعدل جهانی، به رهبری مهدی، وبا کمک انسانهای مقاوم ومبارز، تحقق می پذیرد. بنابر این، اصل یاد شده، یعنی نقش نیروهای مردمی در تحقق - یافتن حکومت مهدی (علیهم السلام)، باید همواره در یادها باشد، تا آمادگیها را فراهم آورد. شیعه معتقد، که در قدیم اسلحه نگاه می داشته است، وعلمای دین وائمه جماعت، که جوانان را به تمرین امور جنگی وتیراندازی وادار می کرده اند، برای همین حضور ودخالت مردم، در پیشبرد کارهای حکومت مهدی بوده است. وجالب هم همین است که انسان خود بکوشد تا حق را حاکم بسازد. انسان ضایع - شده در طول تاریخ، وخرد شده در زیر پای مستکبران وجباران، ودر منجلاب فلسفه ها وایسمها ومرامها، در پرتو عنایات حق ورهبریها ومددهای خلیفه حق، چنان به قوام می آید، که خود، حکومت حق وعدل جهانی را می گستراند، وخود در شمار یاوران مظهر عدل مطلق جای می گیرد، وبا کمک رهبری الاهی، عدالت آفاقی را به همه سوی گسترش می دهد، وآنگاه رهبر، عدالت انفسی را پیریزی می کند، وبسط می دهد.
آنچه یاد کردیم، یعنی حضور نیروهای مردمی در تشکیل حکومت مهدی (علیهم السلام)، از احادیث وتعالیم دین گرفته شده است. واین امر قابل توجه بسیار است. واین امر قابل توجه بسیار است. در احادیث ائمه طاهرین (علیهم السلام)، بصراحت ذکر شده است که مهدی، به هنگام ظهور، از مردم کمک ویاری می طلبد. واین بدان سبب است که هم مردمان را به راه سعادت وحق ببرد، وبه فیض فداکاری در راه استوار ساختن حق وعدالت نایل بسازد،و هم حرکت انسانی وقیام جهانی خویش را تا جایی که ممکن است با دست خود مردم به ثمر برساند. در احادیث می خوانیم:
مهدی از مردم یاری می طلبد. یکی از یاران خود را می خواهد، به او می فرماید: به نزد مردم مکه برو، وبگو: ای مکیان! من فرستاده مهدی ام. مهدی می گوید: ما خاندان رحمتیم، ما مرکز رسالت وخلافتیم. ما ذریه محمد وسلاله پیامبرانیم. مردمان به ما ستم کردند، وبر ما جفا روا داشتند، واز هنگام در گذشت پیامبر - تا هم امروز - حق ما را از ما ستاندند. اکنون، من از شما یاری می طلبیم، به یاری من بشتابید!...(۴۳۶)
یا ایها الناس! انا نستنصر الله، ومن اجابنا من الناس...(۴۳۷)
ای مردمان، ما از خدا یاری می طلبیم، واز هر کس که از مردم که دعوت ما را بپذیرد، ودر صف یاران ما در آید...
انا نستنصر الله، الیوم، وکل مسلم...(۴۳۸)
ما امروز، از خدا یاری می طلبیم، واز هر مسلمانی که در جهان هست...
در تعالیم رسیده است که بانوان نیز، در این قیام بزرگ، مشارکت دارند. چنانکه از امام محمد باقر (علیهم السلام) روایت شده است که فرمود:
چون مهدی فریاد بر آورد که ما از خدای یاری می طلبیم واز هر مسلمانی، سیصد وسیزده تن از مردمان نزد او آیند، که با آنان پنجاه زن نیز هست.(۴۳۹) این جماعت در مکه گرد آیند...(۴۴۰)
و این شمار، شمار نخستین گروه از یاران مهدی (علیهم السلام) است، سپس دسته دسته مردمانی که جزء یاران او خواهند بود، از زن ومرد، به آنان خواهند پیوست.
۱۵ - حضور شیعه در صحنه
نباید مایه تعجب شود اگر ببینیم که شیعه، در روزگار ظهور، حضور فعالتری دارد، ودر صحنه های مبارزات بزرگ، نقشی عمیق تر وجدی تر ایفا می کند. شیعه ای که به اصل وصایت الاهی - که در همه پیامبران بوده است - اعتقاد دارد؛ شیعه ای که از زمان حیات پیامبر وپس از پیامبر، بنابر آیات قرآن ودستورات موکد پیامبر (صلی الله علیه وآله)، دنبال علی بوده است وسپس در خط امامت حرکت کرده است؛ شیعه ای که دست از محمد وآل محمد (صلی الله علیه وآله) بر نداشته است؛ شیعه ای که همه جا محرومیت دیده وبلا کشیده وزندان رفته وشکنجه شده وشهید داده است؛ شیعه ای که در طول قرنها وسده ها همواره در برابر ستمکاران ایستاده وسازش نکرده است؛ شیعه ای که سینه اش در سقیفه بنی ساعده خرد شده ودر ریگزار داغ ربذه به جان آمده ودر نبرد جمل وصفین ونهروان حضور یافته وخون داغش در مرج عذرا بر زمین ریخته واز ساباط مداین گذشته ودر صحرایی تفتیده طف عاشورا حاضر بوده وشب یازدهم عاشورا را گذرانده است؛ شیعه ای که در کناسه کوفه به دار آویخته شده وسپس پیکرش سوخته وخاکسترش بر باد داده شده است؛ شیعه ای که قتلها وزندانهای امویان را تحمل کرده است؛ شیعه ای که در کنار جسر بغداد پیکر مسموم پیشوای زندانی خود را نگریسته است؛ شیعه ای که زندانهای عباسیان را آکنده داشته است؛ شیعه ای که همه سرزمین های اسلام - از مکه تا بلخ - همه جا را با خون خود رنگین ساخته است وهمیشه فریاد او دعوت به حکومت معصوم ومدعای او مبارزه با ظلم وبیدادگری بوده است؛ شیعه ای که بیش از هزار سال است که از جان ودل وبا خون وقیام، مهدی آل محمد (صلی الله علیه وآله) را طلب کرده است؛ این شیعه اگر در صحنه های انقلاب بزرگ، حضوری فعال داشته باشد، جای هیچ تعجبی نیست. واین شیعه - پس از اینهمه فداکاری وپایداری - اگر حاکم ووارث سراسر زمین بشود، نیز، جای بی توقعی دیگران نخواهد بود، شیعه ای که پیرو متعهد خون آشنایی خط نبوت است، از آدم تا خاتم، وخط وصایت، از علی تا مهدی....
هنگامی که قائم قیام کند، خداوند شیعیان را، از همه شهرها، نزد او گرد می آورد.(۴۴۱) هنگامی که قائم قیام کند، خداوند هر عیب ونقصی را از شیعیان برطرف می کند، ودلهای آنان را چنان پاره های پولاد می گرداند. قدرت هر مرد از آنان را، به اندازه قدرت چهل مرد قرار می دهد. وآنگاه آنان حاکمان وفرمانروایان زمین خواهند بود، وسران بزرگوار جهان.(۴۴۲)
واین بیانات، همه، می تواند تاکید بر این امر باشد که شیعه باید همواره حضور اعتقادی واجتماعی خویش را، وتشکیلات سیاسی ونظامی - یعنی در واقع، حضور شیعی خویش را - در صحنه تاریخ نگاه دارد، تا سر انجام به هنگام ظهور، در محل خود ودر جریان اصلی وبحق خود، قرار گیرد.
۱۶ - حضور ایرانیان در صحنه
در برخی از احادیث اشاره شده است به حضور فعال عجم(۴۴۳) در جامعه مهدی. البته مقصود از عجم ملتهای غیر عرب است، ولیکن، به احتمال قوی، بیشترین مصداق آن در هنگام ظهور، ایرانیان خواهند بود، بویژه که مرکز ثقل تشیع نیز در ایران است، این سرزمین قهرمان ومقدس. به هر حال شرق شرق کشورهای اسلامی، وخراسان سرزمین خورشید طالع، وطالقان، وقم وری، ومکه مکرمه ومدینه منوره، ونجف اشرف، وکوفه، در جریان ظهور حق مطلق، نقشهایی عمده دارند، چنانکه قسطنطنیه استانبول فعلی نیز، یکی از مراکز مهم فتحهای اولیه مهدی ویاران اوست!...از شهرها وسرزمینهای دیگری نیز، در مبارزات وفتوحات اولیه سپاهیان مهدی آل محمد (صلی الله علیه وآله)، نام برده شده است، شهرها وسرزمینهای که محل درگیریهای بزرگ وحوادث گران است، از جمله: انطاکیه(۴۴۴)، دمشق، فلسطین، اردن، حمص، وحلب. وسپس که در این مراکز، وپاره ای جاهای دیگر - از جمله سرزمین چین - مبارزات ودرگیریهای اتفاق افتاد، وفتحهای نمایان وپیروزیهای بزرگ، نصیب مهدی ویاران او شد، آثار نصر وغلبه این قیام معلوم می شود، واندک اندک، سراسر جهان، از وقوع حادثه کبری، وقیامت صغری، آگاه می گردند، آنگاه مقدمات فتح همه جهان فراهم می گردد، وانقلاب به همه جا راه می گشاید، ودر مدتی کوتاه، از جایی که خورشید طلوع می کند تا آنجا که غروب می کند، همه جا را، فرا می گیرد.
۱۷ - تایید ونصر
در همه دعوتهای حق، در طول تاریخ، تایید ونصر الاهی، به کمک آن دعوتها آمده است. گاه، این تایید ونصر، ظاهر وآشکارا بوده است، وگاه پوشیده وپنهان. چنانکه گاه، در مقطعهای حساس بوده است، وگاه در احوال دیگر. این است که مومنان به حق، وفداکاران در راه حق، آثار حق وتایید حق را، واشعه امید افزای نصر الاهی را مشاهده کرده اند، ومشاهده می کنند. در مواردی نیز که پیروان حق، بظاهر، شکست خورده اند، در قیاس با هدف آنان که اعلام حق واعلام موضع حقو طرفداری از حق بوده است، شکست نخورده اند. به سخن دیگر: پیروان حق، هدفی جز حق ندارند. این هدف، دو مرحله مترتب بر هم دارد:
۱ - اعلام حق، در برابر باطل.
۲ - غالب ساختن حق بر باطل.
با این حساب، پیروان حق، هیچگاه ودر هیچ میدان شکست نخورده اند. آنان حتی در جایی که شهید شده اند وپرچم از دستشان افتاده است، به بخشی از هدف خویش نایل آمده اند، که همان اعلام حق باشد، وطرفداری از حق. آنان با اعلام حق، وجود باطل را مورد تردید قرار داده اند، ورونق پوشالی باطل را منکوب ساخته اند، وپایه های آن را لرزان کرده اند. وهمین است که هرجا پرچم حق، در میدانی بر زمین افتاده است، دوباره در میدان دیگر افراشته می گشته است، وهمینگونه ادامه داشته است تا کنون... و سپس نیز ادامه خواهد داشت...و کجای این امر، شکست است؟
این است که می گوییم پیروان حق وسربازان نبرد حق، هیچگاه، به معنای واقعی، شکست نخورده اند. غروب عاشورا، پیکر حسین (علیهم السلام) ویارانش روی خاک افتاده بود، خیمه های آنان در آتش می سوخت، وخاندان واطفال ایشان در میان سنگ وخار بیابان پراکنده بودند، حال آیا آنان شکست خورده بودند، وآیا آن چگونگی شکست بود؟ اگر شکست بود، پس آن حق که اعلام شد چه بود؟ پس ماهیت حکومت باطل که افشا گشت چه بود؟ پس آنچه در جام خورشید ریخت وباقی ماند چیست؟ پس دین خدا که از خطر محو شدن رهایی یافت کدام است؟ پس قیامهایی که از آن پس، پیاپی، پیش آمد وآمد تا هم اکنون - وسپس نیز پیش می آید - وهمواره، به روی ستمگران سیلی نواخت - وسپس نیز می نوازد - چیست؟ شکست فراموش شدن خط ومکتب است نه ریختن خون سرباز حق بر زمین...به هر حال، در دعوت عظمای مهدی (علیهم السلام)، تایید ونصر الاهی، به صورت آشکار پدیدار خواهد گشت، ودلهای مومنان را، در برابر ابر قدرتان جهان وارتشها ونیروهای آنان گرم خواهد ساخت، وشور پیروزی را در جانها زنده خواهد کرد.
آری، او - با اسم خدا - خروج خواهد کرد، چنانکه شاعر شیعی قدیم، دعبل خزاعی، در قصیده تائید معروف گفته است، وآن قصیده والا را، در حضور حضرت امام ابوالحسن الرضا (علیهم السلام) خوانده است:

خروج امام لا محاله خارج * * * یقوم علی اسم الله والبرکات
یمیز فینا کل حق وباطل * * * ویجزی علی النعماء والنقمات(۴۴۵)

- امامی از آل محمد (صلی الله علیه وآله)، بیقین، خروج خواهد کرد،
او به تایید اسم اعظم الاهی وبرکات نصر آسمانی به پا می خیزد.
او حق وباطل را از هم جدا می کند،
وهمه را، بر شادخواریها، وکین توزیها، کیفر می دهد.
دعبل می گوید:
چون این ابیات را برای امام رضا (علیهم السلام) خواندم، آن امام بشدت گریست. آنگاه فرمود: ای دعبل! روح القدس به زبان تو سخن گفته است. آیا می دانی این امام چه کسی خواهد بود؟ گفتم: نه شخص او را نمی شناسم، لیکن شنیده ام که امامی از شما آل محمد (صلی الله علیه وآله) خروج می کند وزمین را از عدل وداد می آکند. امام رضا (علیهم السلام) فرمود: پس از من، فرزندم محمد امام است. پس از محمد فرزندش علی امام است. پس از علی هادی فرزندش حسن امام است. وپس از حسن عسکری، فرزندش، حجت قائم خواهد بود. اوست که در زمان غیبت چشم به راه اویند، ودر زمان ظهور همه مطیع او گردند. او زمین را پر از قسط وعدل می کند، پس از آنکه پر از جور وستم شده باشد...(۴۴۶)
باری، در احادیث رسیده است که مهدی، منصور بالرعب، وموید بالنصر است. یعنی به هنگام ظهور، رعب او در دلها قدرتمندان می افتد، ونیروهای غیبی وغیر مرئی به کمک او ویاران او می شتابند. واین نیروها، در جای خود، کار خود را خواهند کرد. یک نمونه آن، بنابر احادیث بسیار، نابود شدن سپاه عظیم سفیانی است، در بیداء - سرزمینی میان مدینه ومکه.
واینها همه، منافات ندارد با لزوم حضور مردم در صحنه، واینکه مهدی (علیهم السلام)، مردم را به حق ویاری حق دعوت می کند، واز آنان کمک می طلبد - چنانکه یاد شد. برای تایید این مطلب، یعنی اینکه موید بودن مهدی (علیهم السلام) از سوی خدا وبه تاییدات غیبی، منافات ندارد بالزوم کمک وهمکاری ومجاهدت مردم، برای استقرار حکومت الاهی او، یاد آوری کنیم که در حدیثی از امام جعفر صادق (علیهم السلام) رسیده است که انقلاب مهدی را سه سپاه یاری می دهند، ودر پیشبرد آن کمک می رسانند:
۱ - سپاهی از فرشتگان.
۲ - سپاهی از مومنان.
۳ - سپاهی از رعب.(۴۴۷)
پس، هم تایید ونصر الاهی در کار است، وبه وسیله فرشتگان عمل می کند، مانند جنگ بدر؛ هم به تایید الاهی، رعب او وترس از او وانقلاب او، دلهای مخالف ونیروهای آنان را از جا می کند وآن قدرتها را متزلزل ومغلوب می سازد؛ وهم حضور فعالانه مومنان است که آن انقلاب عظیم را به پیش می برد، وبه سامان می رساند، ودر جهان می گستراند.
۱۸ - آماده طلبی، نه...
با توجه به مباحث ومطالبی که گذشت، وبا مرور در احادیث اهل بیت (علیهم السلام)، بخوبی معلوم می گردد، که کسانی که آماده طلبند، وتصور می کنند که با ظهور امام دوازدهم (علیهم السلام)، همه چیز بسرعت روبراه می گردد، وبدون هیچ رنجی وگرفتاری، وجهادی، مصائب انسان رفع می شود، ومشکلات بشریت حل می گردد، ودین خدا به همه سوی می رسد، واینهمه قدرتهای شیطانی ووسایل وابزار وارتشها، بانی، از پای در می آیند، وسپس جهانی آماده ومرفه وسراسر عدل واحسان را بر آقایان عرضه می دارند؛ این کسان در اشتباهند. واین کسان، بواقع، منتظران نیستند، منتظران به مفهوم اسلامی وتعلیم شیعی. اینگونه کسان، که در دوره های قبل از ظهور، خود را به راحت افکندند، واز هر درگیریی با ستم وستمکاران کناره گرفتند، واز هر اقدام اسلامی واجتماعی تن زدند، ونوعی مقدسمابی پیشه ساختند، وتصور کردند که عمر را به تن آسانی می گذرانند، واگر روزی ظهور فرا رسید، مثل برق، جهان درست می شود، ومحل امنی برای وادادگی وتن پروری فراهم می آید، اینگونه کسان به اصطلاح، کور خوانده اند. چگونه در مکتب عملی وفعال، وجهاد پیشه، وشهادت شعار، وزهدنشان، وجهش بنیان تشیع، چنین چگونگیی قابل قبول تواند بود؟ وچگونه امامان ما، چنین کسانی را در رده شیعه خویش، پذیرا خواهند گشت؟ اکنون ببینیم خود آنان چه فرموده اند:
...قلت لابی جعفر (علیهم السلام): انهم یقولون: ان المهدی لوقام، لا ستقامت له الامور عفوا، ولایهریق محجمه دم، فقال: کلا، والذی نفسی بیده، لو استقامت لاحد عفوا، لا استقامت لرسول الله (صلی الله علیه وآله)، حین ادمیت رباعیته، وشج فی وجهه، کلا، والذی نفسی بیده، حتی نمسح نحن وانتم العرق والعلق. ثم مسح جبهته.(۴۴۸)
- با خدمت امام محمد باقر (علیهم السلام) عرض کردم: مردم میگویند: مهدی که قیام کند، کارها خود بخود درست می شود، وبه اندازه یک حجامت، خون نمی ریزد. فرمود: هرگز چنین نیست، به خدایی جان آفرین سوگند. اگر قرار بود کار، برای کسی، خود بخود درست شود، برای پیامبر (صلی الله علیه وآله) درست می شد، هنگامی که دندانش شکست، وصورتش شکافت. هرگز چنین نیست که کار خود بخود درست شود. به خدای جان آفرین سوگند کار درست نخواهد شد تا اینکه ما وشما در عرق وخون غرق شویم.آنگاه امام، به علامت پاک کردن عرق، دست به پیشانی خود کشید.
در حدیث دیگر، امام ابوالحسن الرضا (علیهم السلام) نیز، اینگونه روایت شده است:
...لو قد خرج قائمنا (علیهم السلام)، لم یکن الا العلق والعرق، والقوم علی السروج. وما لباس القائم (علیهم السلام) الا الغلیظ، وما طعامه الاالجشب(۴۴۹).
- هنگامی که قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله) خروج کند، خون است وعرق ریختن، وسوار مرکبها بودن در میدانهای مبارزه. وقائم (علیهم السلام)، جز جامه درشتناک نخواهد پوشید، وجز خوراک درشتناک نخواهد خورد.
واینگونه احادیث متعدد رسیده است. این است که مردان حق باید خویشتن را آماده یاری علی ابن ابیطالب ثانی بسازند، وگوش به سخن تنبلان، وتن پروران، وآماده طلبان، یا ضعیف النفسان وناتوانان ندهند، ودل به آماده طلبی - که بر خلاف سنت الاهی است - خوش نکنند، ومرد عمل وجهاد باشند، ومرد کار وقدرت، ومرد شجاعت وتوانایی ومرد اقدام وتکلیف.
داشتن آمادگی، حتی آمادگی نظامی وسلاحداری، به اندازه ای اهمیت دارد، که از طریق تعالیم دعا وزیارت نیز ما را متوجه آن کرده اند. چنانکه از جمله، در زیارت سرداب مقدس، چنین تعلیم داده اند که بخوانیم:
اللهم کما جعلت قلبی بذکره معمورا، فاجعل سلاحی بنصرته مشهورا.
- خداوندا! همچنان دل مرا، با یاد حجت خود مهدی، آباد وزنده ساختی، سلاح مرا نیز در راه یاری او آماده وآخته ساز!
در این زیارت مبارک، سپس، چنین می خوانیم:
وان حال بینی وبین لقائه الموت - الذی جعلته علی عبادک حتما، واقدرت به علی خلیقتک رغما - فابعثنی عند خروجه، ظاهرا من حفرتی، موتزرا کفنی، حتی اجاهد بین یدیه، فی الصف الذی اثنیت علی اهله فی کتابک، فقلت: کانهم بنیان مرصوص.(۴۵۰)
- واگر چنان شد خدایا، که مرگ - که برای همه هست، ونشان قدرت قاهره تو است - از درک حضور مهدی محرومم ساخت، ای خدا! تو مرا به هنگام ظهور او، از نو، زنده کن، تا از گور خویش سر برآورم، وکفن بر کمربندم، ودر رکاب او جنگ کنم، در صفی که افراد آن را در قرآن ستوده ای، وآن صف را بنیان مرصوص چنان پیکره پولادین خوانده ای!
می نگرید که سخن از سلاح مشهور شمشیر آخته است، وبنیان مرصوص بنایی در هم رسته. واگر از گور نیز در آیند ودوباره - به لطف الاهی - زنده شوند، برای جهاد است ومبارزه، وبستن کفن به کمر، وحمل سلاح بر دوش. این است کارایی ومقاومتی که از چشم براهان حکومت حقه ومنتظران دولت مهدویه، مطلوب است ومورد انتظار.
۱۹ - ملحمه کبری، کشتار بزرگ
ملحمه ملحمة، در استعمالات قدیم عرب، به معنای موقعه عظیم القتل فی الحرب است، یعنی: هنگامه ای بزرگ، وکشتاری عظیم در کار زار.(۴۵۱) ملحمه از ماده لحمه (لحمة) گرفته شده است، ولحمه به معنای پود است. جنگ بزرگ پر کشتار را از آنجا ملحمه گفته اند که مردمان در چنان کارزاری، چنان در هم فرو می روند که گویی پودهای جامه اند که در تارها فرو رفته اند.
در آثار قدیم، ودر احادیث اسلام، سخن از وقوع ملحمه ها (ملاحم) رفته است، یعنی به هنگام بروز انقلابات آخرالزمان، ودر طول زمانی پیش از ظهور، ودر آستانه ظهور، ملحمه هایی به وقوع خواهد پیوست(۴۵۲) آری، سخن از خونریزیها وکشتارهای بزرگ است، مستکبران وستمگستران، فوج فوج، کشته می شوند، خون همه جا را می گیرد، لاشه ها انباشته می شود، ومرغان هوا ودرندگان صحرا، از این لاشه ها، سیروپر، خوراک می خورند.(۴۵۳)
بدینگونه دشمنان حق وعدالت تباه می گردند، وابرقدرتان یکی پس از دیگری خوار ونابود می شوند. از خون ظالمان وجباران، وپلیدان وناپاکان، وروحانی نمایان، وعالمان ادیان باطل، نهرها جاری می گردد، وزمینها رنگین می شود.
به ما تعلیم داده اند، وما را تشویق کرده اند، که برای این کشتار عظیم، واین پاکسازی بزرگ جهانی آماده شویم. چه آماده سازیی از این بهتر که به ما فرموده اند، از درگاه خدا مسئلت کنید که چنین جنگ بزرگ، وچنین پاکسازی وسیع تحقق یابد، چنانکه از جمله، در ذکر صلوات بر حضرت مهدی (علیه السلام) آمده است:
... وأقم به الحرب...
- خدایا! آتش جنگ با دشمنان خود را، به دست مهدی، شعله ور ساز!
در ارتباط با مسئله آماده سازی برای هنگام ظهور ویاری مهدی (علیه السلام)، ما را به موضوع شهادت نیز توجه داده اند، تا با فداکاری بیشتر، وبی باکی افزونتر، وارد صحنه های پیکار شویم. فرموده اند: اگر شهید شدید (زیرا که بطبع در جنگ وکارزار، کشته شدن وشهادت نیز پیش می آید)، باید بسی شادمان باشید، زیرا که مانند شهیدان سرفرازی خواهید بود که در رکاب پیامبر خدا شهید شده اند. آری، هر شهید از ما، در رکاب مهدی، اجر دو شهید دارد.
این همه کسان را، این همه فاجران وکافران را، اینهمه دشمنان عدل وفضیلت را، واین همه خصمان جنایت پیشه انسان وانسانیت را چه کسی باید بکشد؟ تو، تو ای منتظر ظهور، تو ای شیعه مهدی! آری تو باید بکشی. برای اینکه بخوبی آماده شوی، اجر شهادت در این مبارزه بزرگ را، اجر بیست شهید شمرده اند. وآفرین بر این مذهب، وبر این مکتب، مذهب ومکتبی که می گوید، اگر به یاری رهبر حکومت عدل جهانی شتافتی، ودر راه یاری او کشته شدی، اجر دو شهید داری. واگر دشمنان او را - که دشمنان شرف وپاکی وعدالت وانسانیت وحق وفضیلتند، ووارثان همه ظلمها وجنایتها وهمه ظالمان وجنایتکاران حق وفضیلتند، ووارثان همه وارثان همه ظلمها وجنایتها وهمه ظالمان وجنایتکاران تاریخند - کشتی، برای کشتن هر یک تن از آن پلیدان ناپاک، اجر بیست شهید خواهی داشت:... ومن ادرک قائمنا فقتل معه، کان له اجر شهیدین. ومن قتل بین یدیه، عدواً لنا، کان له اجر عشرین شهیداً.(۴۵۴)
- هر کس قیام قائم ما آل محمد (صلی الله علیه وآله) را درک کند، ودر رکاب او (و در راه یاری او)، کشته شود، اجر دو شهید دارد. وهر کس یکی از دشمنان ما را، در حضور او بکشد، اجر بیست شهید خواهد داشت.
۲۰ - حوزه منتظران
باید هدفی داشته باشیم، که در جستجوی آن، همدیگر را گرامی بداریم.
حالا نوبت آن است که سری بزنیم به حوزه منتظران، وچشم براهان. شاید اکنون بهتر بتوانیم سیمای این حوزه را ترسیم کنیم، ونشانها ونشانه های آن را بنگریم. منتظران، مبشران آزادی ومنادیان رهایی اند. منتظران، فریاد گران رسیدن روزند، واستقبال کنندگان طلوع خوشید. اینکه گفته اند: زندگی در اوجی فراتر از رنج، ونومیدی، وکام حریص زمان می گذرد، این اوج، در واقع همان زندگی منتظران است واینکه گفته اند: دنیا به حکمت وامید نیازمند است، این حکمت، همان دانایی ودل بیداری پیروان حق است، واین امید، همان امید رهایی. اینها همه، شکوه چهره انتظار است. هر کسی حق دارد، از شنیدن نام انتظار، هیجان زده شود، وشیفته دیدار سیمای منتظران گردد. آری، منتظران مردمی اند که تمام وجودشان شناخت حق است، وهمه دلشان بصیرت، وهمه لحظاتشان انتظار رهایی انسانیت، مردمی که تمام آرمانشان، طلوع صبح عدالت است تا نور حق به سراسر گیتی بتابد، وهمه جای جهان آکنده از داد ودادگری گردد. براستی اینچنین مردمی دیدنی اند، واعجاب انگیز، وتحسین آفرین. وراستی آیا این مردم چگونه اند؟
تصور کنید که به مدخل شهری رسیده اید. در آنجا به شما می گویند: این شهر، شهر منتظران است، مردم این شهر در حالت انتظار وچشم براهی به سر می برند! می پرسید: اینان منتظر چه کسی اند، ودر انتظار چه چیز به سر می برند؟ می گویند: این مردم چشم براه مردی هستند آسمانی، که هم اکنون زنده است واز نظرها پنهان است، او امام آنان است وناظر کردار آنان. چشم براهند که این مرد آسمانی ظاهر شود، وجهان را از ظلم وستم بپیراید، وبا صلاح واصلاح بیاراید، واز عدل وفضیلت بیا کند، وانسانیت مهضوم را به مقام شامخ خود برساند، وبلوغ روز، وبلوغ آفتاب، وبلوغ انسانیت، وبلوغ خرد را اعلام دارد. این مردم دارای چنین آرمانی اند، وچشم براه چنین واقعه ای، ومنتظر چنین پیشوایی...
هنگامی که در دروازه آن شهر چنین بشنوید، با خود می گویید: به به، آفرین، چه با عظمت مردمی، چه روشن اندیش قومی، چه انساندوست ملتی، چه والانگر توده ای، چه پاکدل امتی، وچه حماسه دار گروهی!... آیا اجتماع اینان، روابط انسانی اینان، داد وستد ومعاملات اینان، انصاف ومروت اینان، پاکدامنی وعفت اینان، انسانیت وفضیلت اینان، تعهد وتقوای اینان، شرف وآزادگی اینان، خرد ودرایت اینان، شور وحماسه اینان، پایداری وصلابت اینان، امید وفعالیت اینان، اقدام ودرگیری وسلحشوری اینان، مظاهر اجتماعی اینان اخلاق انسانی اینان، مربیان وعالمان وواعظان اینان، بازارها وخیابانهای اینان، مسجدها ومدرسه های اینان، سیاست ومدیریت اینان، حکومت وحاکمات اینان، قاضیان وقضاوت اینان،... چگونه است؟ آیا این مردم چه کسانیند؟ یکی به درون این شهر روم، شهر منتظران، وچشم براهان؛ ویکی در احوال آنان بنگرم، ولذت برم، وروح گیرم، وامید اندوزم، وپر شوم، وگسترش یابم، وعمق پذیرم، وایمان استوار دارم، وخویشتن انسانی خویش بازیابم، وبر عظمت والای این عظمت شناسان نماز برم...
باید حوزه منتظران مهدی موعود (علیه السلام)، پاسخگوی آنچه یاد شد باشد، وهنوز بهتر وبالاتر... عینیت تشیع منتظر، باید این باشد واینچنین...
۲۱ - همیاری وهمکاری
پیوند استواری که باید میان منتظران برقرار باشد، مورد توجه وتذکر ائمه طاهرین (علیهم السلام) بوده است. منتظران، در اعصار غیبت، حاملان اصیلترین اعتقاد، ودارندگان راستین ترین موضع حقند. اعتقادات منتظران را، مبانی زبده اسلام، وحقایق زنده قرآن تشکیل می دهد - که پیشتر یاد کرده ایم. منتظران مدعیند که ما چشم براه حرکتی هستیم که آرمان مقدس پیامبران را، از آدم (علیه السلام) وابراهیم (علیه السلام) تا محمد (صلی الله علیه وآله) وآرمان مقدس امامان را از علی بن ابیطالب (علیه السلام) تا امام حسن عسکری (علیه السلام) تحقق بخشد، وبشریت را یکسره به رهایی بزرگ برساند. روشن است که پیوند افراد این حوزه اعتقادی مهم ودرخشان - یعنی تک تک منتظران - باید تا چه اندازه صمیمی، پاک، استوار، منسجم، وعمیق باشد. در این مقام، ودر مقام رفتار خدایی - انسانی که باید حاکم بر حوزه انتظار باشد، به تعلیمات سازنده بزرگ بسیاری بر می خوریم، از جمله این تعلیم:
عن جابر، قال: دخلنا علی ابی جعفر محمد بن علی - علیهما السلام - ونحن جماعة، بعد ما قضینا نسکنا، فود عناه وقنا له: اوصنا یا ابن رسول الله! فقال: لیعن قویکم ضعیفکم، ولیعطف غنیکم علی فقیرکم، ولینصح الرجل اخاه کنصحه لنفسه. واکتموا اسرارنا، ولا تحملوا الناس علی اعناقنا. وانظروا امرنا وما جاءکم عنا، فان وجد تموه فی القرآن موافقاً فخذوا به، وان لم تجدوه موافقاً فردوه، وان اشتبه الامر علیکم فقفوا عنده، وردوه الینا نشرح لکم من ذلک ما شرح لنا. فاذا کنتم کما اوصیناکم ولم تعدوا الی غیره، فمات منکم میت - قبل ان یخرج قائمنا - کان شهیداً. ومن ادرک قائمنا فقتل معه، کان له اجر شهیدین. ومن قتل بین یدیه عدواً لنا، کان له اجر عشرین شهیداً.(۴۵۵)
- جابر می گوید: من وگروهی از دوستان، پس از انجام دادن فرایض حج، برای خدا حافظی، به خدمت امام محمد باقر رسیدیم. به امام عرض کردیم: ای پسر پیامبر به ما سفارشی بکنید! امام باقر فرمود: باید نیرومندان شما به ناتوانان کمک کنند. وتوانگران به مستمندان برسند. هر یک از شما باید - چنانکه نیکخواه ونیکفرمای خود است - نیکخواه ونیکفرمای برادر دینی خود باشد. شما باید اسرار آل محمد (صلی الله علیه وآله)(۴۵۶) را فاش نسازند (و به ناشایستگان ونامحرمان ونامستعدان نگویید)، ومردم را (با فاش ساختن پاره ای مطالب) بر سر ما نشورانید. شما باید در امر ما (خط دینی وتربیتی وتعهدی واقدامی ما) به ژرفی بنگرید، وآنچه از ما رسیده است بدرستی بشناسید واز آن آگاه گردید. هر یک از تعلیمات ما مطابق قرآن بود، آن را بگیرید وبه کار بندید. واگر چیزی (از ما برای شما نقل کردند و) مخالف قرآن بود، به دور افکنید. واگر امری مورد شبهه واقع شد (و آن را بدرستی وروشنی تشخیص ندادید)، در آن باره درنگ کنید (و از پیش خود اظهار نظری نکنید وتصمیمی نگیرید)، وآن را به ما عرضه بدارید، تا همانگونه که شرح آن نزد ما معلوم است، شما را در جریان بگذاریم (و از چند وچون موضوع آگاهتان سازیم). اگر اینچنین بودید، وبدینگونه که سفارش می کنیم رفتار کردید (و براستی وراستینی پیرو نظری وعملی کتاب خدا وپیشوایان خود بودید)، وراه وروش ومسلک دیگری در پیش نگرفتید، هر یک از شما اگر از جهان در گذرد، وقائم ما (حکومت حقه ما) را درک نکرده باشد، شهید به شمار خواهد آمد. ودر صورتی که قائم ما را درک کند، ودر رکاب او شهید شود، پاداش دو شهید خواهد داشت. وهر کس در رکاب قائم یکی از دشمنان ما را (که دشمنان حق وعدل وفضیلت وانسانیتند) بکشد، پاداش بیست شهید خواهد برد.
این دستور عام امام، معیار سلوکهای گوناگون فرهنگی، سیاسی وتشکیلاتی شیعه است در عصر انتظار. از جمله این سلوکها ووظایف، تعاون است. تعاون ویاری رسانی. از همدیگر باخبر بودن، به هم سر زدن، یکدیگر را نزد ناتوانان رفتن وبه آنان رسیدن ومشکلات آنان را رفع کردن...این امور، جزء وظایف اولیه شیعه منتظر است.
توانایان باید به ناتوانان برسند. توانگران باید مستمندان را در یابند. باید غم از دل غمداران بردارند، ونیازمندان را بی نیاز سازند. باید هرکس خیر دیگری را بخواهد، واو را به خیر ونیکی ودرستی وصواب دعوت کند. باید عمل صالح شایع باشد، ومدرم یکدیگر را به شناختن وانجام دادن اعمال صالح فراخوانند، ودر این راه کمک کنند. اینها سفارش امامان وپیشوایان ماست.
در اینجا، به دو امر مهم، در زمینه تکالیف وروحیاتی که برای انسان منتظر، در روزگاران غیبت لازم است، اشاره می کنم:
الف - پرهیز از یاس ومبارزه با آن
لازم است که منتظران حکومت توحید وعدل، وچشم براهان استقرار مبانی فضیلت وحق، از هیچ امری وعاملی، بویژه از طول کشیدن عصر غیبت، وفزون شدن قدرت کاذب قدرتمندان جهان، یاس به دل راه ندهند، وروح خود را باسم مهلک یاس مسموم نسازند. یاس را باید با یاد خدا وقدرت خدا، وراست بودن وعده خدا وانبیا وامامان دیگر بزرگان، از روح زدود. به سخن امام علی توجه کنید:
انتظروا الفرج، ولاتیاسوا من روح الله...فان احب الاعمال الی الله، انتظار الفرج(۴۵۷)
- چشم به راه رسیدن فرج باشید، واز کارگشایی وآسایش رسانی الاهی نومید مباشید. زیرا که بهترین اعمال، انتظار رسیدن فرج وگشایش است از سوی خدا.
ب - استقامت وشکیبایی
درباره صبر وبردباری، وتحمل وشکیبایی، که یکی از زمینه های بزرگ تجلی قدرت روح، وتبلور ایمان، ونمایان شدن جوهر وجود واستعداد است نیز، سخنان وتعالیم بسیاری رسیده است. در اینجا به تعلیمی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بسنده می کنیم:
انتظار الفرج بالصبر، عباده.(۴۵۸)
- چشم به راه فرج رسیدن گشایش الاهی داشتن، با صبر وبردباری، عبادت است.
وچنانکه یاد کردیم، توصیه به صبر، برای انسان منتظر، به معنای لزوم شکیبایی است در مورد غیبت امام، وبرای رفع دغدغه خاطر ونفی تزلزل است، درباره اصل فرج کلی؛ بنابراین، صبر در اینجا به معنای ترک اقدامهای لازم ورهایی / توده های مکلفین از وظایف خویش در طول روزگار نیست.
۲۲ - تساوی در اموال، تساوی
در احادیث وتعالیم دین، وحقایق انسان راستین، رسیده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، اموال را به تساوی تقسیم می فرموده است:
... الیس کان رسول الله (صلی الله علیه وآله) یقسم بالسویه بین المسلمین؟(۴۵۹)
- آیا پیامبر (صلی الله علیه وآله) حقوق مسلمین را به تساوی قسمت نمی کرد؟
این سخن است که علی (علیه السلام)، در جواب اعتراض طلحه وزبیر فرموده است.
طلحه وزبیر، به خدمت مولا، اظهار داشته اند که چون قبل از حاکمیت شما جانب ما رعایت می شده است، شما هم جانب ما را رعایت کن! علی (علیه السلام) در پاسخ آنان فرمود، که پیامبر اکرم، به تساوی تقسیم می کرد، وجانب کسی را رعایت نمی کرد. وما پیرو پیامبریم.
همچنین در احادیث بسیار رسیده است، که علی (علیه السلام) نیز اموال وحقوق را به تساوی تقسیم می کرد. این مسئله مشهور است، واز مناقب وامتیازات معروف علی (علیه السلام) است. وجمله اقسمکم بالسویه درباره آن امام بزرگ انسان، معلوم است.
همچنین در احادیث فراوان رسیده است که مهدی (علیه السلام) نیز اموال را بالسویه تقسیم می کند. اینک ذکر سه نمونه:
۱ - قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): ابشرکم بالمهدی...یقسم المال صحاحا.
فقال له رجل: وما صحاحا؟ قال: بالتسویه بین الناس(۴۶۰)
- ابو سعید خدری روایت می کند که پیامبر اکرم فرمود: شمار را مژده می دهم به آن مهدی...مهدی مال را به صورت صحاح تقسیم می کند. مردی از پیامبر پرسید: صحاح چیست؟ پیامبر فرمود: تسویه میان همه.
۲ - قال رسول الله...(صلی الله علیه وآله) ویقسم المال بالسویه...(۴۶۱)
- عبدالله بن مسعود، از پیامبر اکرم روایت کرده است که فرمود:...مهدی مال را بین مردمان، به تساوی قسمت می کند.
۳ - ویسوی بین الناس، حتی لاتری محتاجا الی الزکاه...(۴۶۲)
- امام محمد باقر (علیه السلام) فرمود: مهدی، اموال را میان مردم چنان به تساوی قسمت می کند که دیگر محتاجی به هم نمی رسد تا به او زکات بدهند.
واین است جوهره مرام پیامبران، وماهیت دین اسلام. با این وصف جای دریغ بسیار وتاسف بیشمار است که برخی از فقها وفضلا، از مالکیتها دفاع می کنند، وجلو تقسیمات نسبة عادلانه را می گیرند، واز برگرداندن پاره ای از اموال واراضی دارندگان پرتمکن، به حقداری وناتوانان، مانع می شوند. این، محو جوهر اسلامی است، چه آقایان بدانند وچه ندانند. این، کشتن نفس انبیا وائمه طاهرین است؟ کدام فقه است آن فقه، که اینگونه فاصله های عیب را تصدیق می کند. واینگونه مالکیتهای کذایی دوره منحوس ظلم را، کاملا شرعی وانبیائی می شناسد. ای وای بر این وضع، ای وای...در این جریان ضد خدایی، وضد رضای خدا، وضد ماهیت دین انبیا که همواره، به نص قرآن کریم، طرفداران توده های محروم وپابرهنه ها بوده اند. چه کسانی دست دارند؟ عده ای ثروتمندان زالوصفت، وبرخی فقها وفضلای بسته ذهن ومحدود اندیش، وپاره ای مذهبیهای مرتجع - که البته خود تصور می کنند که مذهبیند ومذهب شناس - وجمعی ایادی مرموز! این ترکیب نامتجانس خطرناک، باعث می شود تا آگاهانی که می خواهند از مظلومان ومحرومان دفاع کنند، وخط انقلاب را اصالت واستواری دهند، وماهیت ضعیف گرای دین را متجلی سازند، از کار بمانند. من با سه جریان از چهار جریان یاد شده کار ندارم، یعنی جریان ثروتمندان زالو صفت، وجریان ایادی مرموز - که می خواهند دین را طرفدار مالکیت وسرمایه داری وبهره کشان معرفی کنند وجوانها وتودها را از انقلاب سرخورده واز اسلام مایوس سازند - وجریان مقدس مابان سفیه، این سه جریان را باید هوشیاری جامعه، وشور انقلابی مستضعفین، وقاطعیت مجریان آگاه نابود سازد. من متاسفم از برخی فقها وفضلای حوزه دیده است. اینان چرا اینگونه می اندیشند؟ ای وای وای، که فقه آل محمد (صلی الله علیه وآله)، وفقه علی واولاد علی - رهبران بی نظیر طرفداری از محرومان، ودشمنی با توانگران ومال اندوزان وبهره کشان وتمتع شعاران - کارش به اینجا برسد. کارش به جای برسد که اقتصاد باطل سرمایه داریهای وابسته را به رسمیت بشناسد، یا نوع مالکیتهای معروف دوران اخیر قاجاریه وسپس پنجاه ساله اخیر را - با آنچه در آنها بوده وگذشته است - به گونه ای بپذیرد؟ شگفتا ودریغا!
اینها حاصل توجه نکردن به کلیت تعالیم قرآن وائمه طاهرین است؟!

اینها حاصل جدا کردن آیات الاحکام است از دیگر اجزای قرآن واسلام وتاریخ اسلام، وسیره عملی پیامبر وامامان؟!
اینها حاصل نشناختن مسائل ومجاری زمان است، با اینکه اینهمه در احادیث رسیده است که زمان را بشناسید؟!
اینها نتیجه گسستن از کلیات قرآن وتامل در همه ابعاد قرآن است، یعنی: فقط وفقط آیات احکام را، با نظر اجتهاد ودقت نگریستن، وبقیه قرآن را گاه گاه - بویژه در ماه رمضان - برای ثواب خواندن، ۶۰۰۰ آیه را رها کردن ومعلومات اجتهادی خود را در ۵۰۰ آیه منحصر ساختن.
اینها نتیجه ندانستن مسائل زمان، فرهنگ زمان، اقتصاد جهان، مجاری امور زمان است.
اینها نتیجه حبس شدن در مدرسه، وگسستن از جریان حیات بشری است.
اینها عاقبت معاشرت با اغنیا وگوش دادن به وسوسه ها وصلاح اندیشه ها! واغفالگریهای رندانه ومال دوستانه آنان است ولاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار.
اینها بهره بی نصیبی از توجه وتعمق در فلسفه حیات، ونوامیس تاریخ، وحقایق اجتماع است؟!
اینها سرانجام نداشتن مطالعه در تاریخ حیات پیامبر (صلی الله علیه وآله) وائمه طاهرین (علیهم السلام)، ودور ماندن از شناخت فلسفه عملی آنان، وغرق شدن در ذهنیات است...
اینها نتیجه درس ندادن ودرسی نبودن تاریخ تحلیلی زندگی پیامبر اکرم وائمه طاهرین در حوزه هاست.
اینها نتیجه مردن روح زهد است وتوجه به تمتعات ورفاه خواهی ووسایل دنیا ومال ومالداران.
اینها ثمره دور ماندن از نهج البلاغه وحیات نهج البلاغه است!
اینها نتیجه نشناختن ودرسی نبودن جوهر مذهب است...(۴۶۳)
می گویند: الناس مسلطون علی اموالهم - بسیار خوب. آیا اینهمه اموال وسیع، اموالهم است. این اموال، بواقع، ملک قطعی وسالم ومشروع این توانگران است؟ اگر این است پس چرا علی (علیه السلام) فریاد می زند:
ما جاع فقیر الا بما منع غنی.(۴۶۴)
- هر جا بینوایی گرسنه است، حق او در دست غنیی توانگر است.
وچرا امام جعفر صادق (علیه السلام) می گوید:
ان الانسان ما افتقروا، ولا احتاجوا، ولا جاعوا، ولا عروا، الا بذنوب الاغنیاء.(۴۶۵)
- ناداری ناداران، نیازمندی نیازمندان، گرسنگی گرسنگان وبرهنگی برهنگان، همه وهمه، در اثر جنایت اغنیا وتوانگران است.
آری، هرجا فقیری گرسنه است، خوراک او در سر سفره رنگین اغنیاست. هر جا زاغه نشینی بینوا در گوشه ای می لولد، حق مسکن او در خانه های بزرگ شمال شهریها ودیگر کارخانه داران ومقاطعه کاران وتجار بزرگ وتوانگر است. هر جا برهنه ای وبی لباسی به خود می لرزد، جامه او در جامه دانهای زیبا ومتنوع خانواده های توانگر است. هر جا طفلی حق تحصیلات اولیه ندارد، حق او در پای فرزندان مرفه وخارج گرد متمکنان ریخته شده است. خرج تحصیل ضروری این طفل وامثال او، خرج تفریحات وفسادها وشب نشینیهای آنان است وو همینطور، وهمینطور...
مگر علی (علیه السلام) در نخستین روزهای خلافت خود نفرمود:
والله لو وجدته قد تزوج به النساء لرددته...(۴۶۶)
- به خدا سوگند اگر با آن اموال زن ستانده باشد من آنها را بر می گردانم به بیت المال.
واین سخن را علی (علیه السلام)، درباره زمینها واموالی فرموده است که در خلافت پیش از او به کسانی داده وحقوق محرومان را ضایع گذاشته بودند. واکنون اوضاع ما بسیار شبیه است به همان اوضاع.
به هر حال، پیامبر ما به مساوات در تقسیم مال قائل بوده وبدان عمل می فرموده است. امام ما علی - وامام همه مسلمین - نیز چنین می کرده است. مهدی (علیه السلام) هم که بیاید به مساوات عمل می کند. پس ما چه می گوییم؟ چگونه ما خود را طرفدار حاکمیت محمد (صلی الله علیه وآله) وعلی (علیه السلام) ومهدی (علیه السلام) می دانیم؟ وتابع مکتب آنان؟ امروز مسائل جهان وانسان، عناوین ثانوی، واقعیت انقلاب اسلامی، شعله سوزان خون شهیدان، جانبداری ماهوی اسلام از محرومان، فساد دوران گذشته در نوع مسائل وروابط مالی وبه دست آوردن مال وزمین وامکانات...و آن فسادها ووابستگی ها، اینها همه اقتضا می کند که ما هوشیار وواقع بین باشیم، وجوهر دین را ترک کنیم. دفاع از چه می کنیم وبرای چه؟ در مورد بیشتر این اموال واملاک، در مالکیت شرعی واسلامی آنها - حدوثا، یا بقاء، یا هر دو - شبهه است. ثروت کلان خصوصی، کجا می تواند مشروع باشد؟...مگر موازین شرع ساییده شده واز کار افتاده است. مگر با مقداری که برخی از این متمکنان، وجوه می دهند، خرج مسجد وحسینیه می کنند، در نسبت به آنچه دارند واز خون جامعه مکیده اند، واز گرده محرومان کشیده اند، بری الذمه می شوند؟ چرا غفلت...چرا؟...
همین است که جوانان مسلمان وشیعه آل محمد (صلی الله علیه وآله)، نگران می شوند، آگاهان افسرده می گردند، وانقلابیون به نتیجه ای که باید نمی رسند که امید است این موانع حل شود. همین است که پاره ای از جوانان، برای رفع ظلم وتعدی وتبعیض، به این سو وآن سو کشیده می شوند، وبه این مرام وآن جمع وآن گروه وآن گروهک می پیوندند، به گمان اینکه نزد آن کسان وآن مرامها چیزی هست. ونمی دانند که در دین وتعالیم دینی خود آنان چه چیزها هست. چرا؟ چون به آنان کمتر عرضه شده است. البته اکنون وپس از انقلاب، وبا تعالیم مستضعف گرای امام خمینی، این مسائل - تا حدود زیادی - روشن شده است، وبعد انقلابی اسلام شناخته گشته است، ورویه انبیایی دین نشان داده شده است.(۴۶۷) امید است بسته اندیشان، آگاه گردند، واز جمود ویکسونگری در آیند، من می دانم که حفظ اسلام، جز با حوزه وحفظ حوزه میسر نیست. در نزد حوزه ندیدگان، اسلامی که اسلام باشد، وجوهر دینی که در آن حضور داشته باشد - در حدی که باید - وجود ندارد. اما برخی از حوزه دیدگان بیخبر از دیگر چیزها ودیگر حقایق وواقعیات نیز نمی توانند، برای اسلام، نگهبانان خوب وموفقی باشند. اینان ممکن است گاه کلیت اسلام محمد (صلی الله علیه وآله)، وعلی (علیه السلام)، ومهدی (علیه السلام) را - دانسته یا ندانسته - فدای بسته ذهنی، ومحدود اندیشی، وساده دلی، وبیخبری، ونا آگاهی کنند، فدای محدود درسهای خارج از فقه واصول، فدای محصور بودن در فاصله های خانه تا مدرسه ومدرسه تا خانه...این است مصائب نسل جوان جو یا...
امید است که باز هم از خود حوزه به این مسائل رسیدگی شود. باید مشکل حوزه در خود حوزه حل شود. حوزه امروز مشعل عصر غیبت وفروغ راه مردم منتظر است. باید بیدار باشد، جوانب نگر باشد، آگاه باشد، وچون مشعل به همه سوی نور بپاشد.
امروز، حوزه باید با حضور آگاهانه ومسلط خویش، در همه موضعهای والا، جای کمترین تردیدی درباره قابلیت عمیق ووسیع خود برای اداره ملت، وهدایت امت، وبسط قسط، ونشر عدل، واحیای احکام متحرک اسلام، باقی نگذارد.
باری باز گردیم به سخن درباره دیگر مسائل انتظار - اگر چه این یاد آوری که کردیم، نیز جزء مسائل عمده ومهم امروز جامعه انقلابی ومنتظر ایران است، ویکی از چند مسئله عمده است که باید انقلاب بصراحت به آن پاسخ دهد. آری توجه به این امور، وبرطرف ساختن محرومیتها امروز جزء اوجب واجبات است.
۲۳ - مسجد، معبد، وزرادخانه
چرا گفتیم عینیت جامعه انتظار باید عینیت مقاومت باشد نه عینیت تسلیم؟ برای اینکه جامعه انتظار است، یعنی جامعه ای که متصل است به جامعه ظهور وعینیت جامعه ظهور - در محیط اسلامی(۴۶۸) - عینیت مقاومت است، چرا؟ برای اینکه بتواند، با مقاومت والا، وامکانات آماده خویش، در خدمت ونصرت مهدی قرار گیرد. در پیش گفتیم که مهدی (علیه السلام)، از مردمان، استنصار می کند، یعنی: طلب یاری می کند، واز میان آنان انصار ویاوران می طلبد.
اصولاً، در اسلام، تکیه بر قدرت وعزت است وسرفرازی وعظمت. از سویی دیگر، وقتی مردم خود در تحقق امری دخالت داشته باشند، هم از طرف خداوند اجر خواهند برد، وهم به امر علاقه مند خواهند بود. در اسلام تاکید بسیار شده است که جوانان به سالم سازی بدن، وبالا بردن قابلیت بدنی خود، وتمرین اسب سواری وتیر اندازی و...بپردازند. پیامبر اکرم وائمه طاهرین نیز، در این امور شرکت می جسته اند، ومردم را وجوانان را در این راه تشویق می کرده اند.
همچنین در احادیث رسیده است که مهدی (علیه السلام)، پس از رسیدن ۳۱۳ تن، یاران خاص او، باز درنگ می کند، ودست به انقلاب جهانی خویش نمی زند، تا هنگامی که دهها هزار تن نزد او، برای یاری او، گرد بیایند.(۴۶۹) در برخی احادیث دیگر آمده است که ۷۰ هزار مومن آگاه وفادار صدیق، در میان یاران مهدی خواهد بود(۴۷۰).
این است که باید مسئله آمادگی، وتمرین نظامی را جدی گرفت، بسیار جدی، وبا اهمیت دانست، بسیار با اهمیت. من از سالها پیش معتقد بودم که باید جوانان مسلمان، حتی طلاب جوان، از قدرت بدنی کافی برخوردار باشند، وبه تمرینهای لازم نظامی، وفنون مختلف ورزش بپردازند، از نحوه های مختلف درگیری کشتی و... آگاه باشند، اهل اسلحه، واسلحه شناسی، واسلحه کار باشند. واکنون نیز، بر این امر، بجد تاکید می کنم.
مساجد ما، همچنانکه معبد است، ومدرسه اعتقاد، باید مدرسه حماسه وجهاد نیز باشد. محراب باید مکان حرب باشد، هم حرب با شیطان، وهم حرب با طاغوت، با کفر جهانی، با ظلم، با گناه وتعدی، با تبعیض وتفاوت، با تکاثر طلبی وافزونخواهی، با ثروت اندوزی ومحرومیت آفرینی، با...
باید، در مساجد، همچنانکه در محلی قرآن است وجامهری وکتاب دعا، ودر جایی کتابخانه، در گوشه ای هم اسلحه خانه باشد. باید جوانان محله ها، تحت آموزشهای لازم قرار گیرند، واز طریق سازماندهیهای دقیق واصولی، در ارتباط با مساجد باشند، ودر هر حادثه خطرناک وتهدید کننده، فوراً مسلح شوند، وآماده دفاع از همه چیز باشند. دشمن وقتی بداند مردم مسلحند کمتر حمله می کند. نتیجه این کار این می شود که درگیری کمتر شود نه بیشتر.
مساجد ما، همچنانکه معبد است، ومدرسه اعتقادات، باید مدرسه حماسه وجهاد نیز باشد. محراب باید مکان حرب باشد، هم حرب با شیطان، وهم حرب با طاغوت، با کفر جهانی، با ظلم، با گناه وتعدی، با تبعیض وتفاوت، با تکاثر طلبی وافزونخواهی، با ثروت اندوزی ومحرومیت آفرینی، با...
جوانان ما وملت ما، از این پس باید این آیه حماسه آموز را، همواره، آویزه گوش خویش سازند:
واذا کنت فیهم، فاقمت لهم الصلاه، فلتقم طائفه منهم معک، ولیاخذوا اسلحتهم، فاذا سجدوا فلیکونوا من ورائکم، ولتأت طائفه اخری لم یصلوا، فلیصلوا معک، ولیأخذوا حذرهم واسلحتهم؛ ود الذین کفروا لو تغفلون عن اسلحتکم وامتعتکم، فیمیلون علیکم میله واحده...(۴۷۱)
ای پیامبر! هرگاه در سفرهای جهاد، در میان سربازان وسپاهیان اسلام باشی، واقامه نماز جماعت کنی، باید گروهی از سپاهیان، مسلح، با توبه نماز بایستند، وچون یک رکعت نماز بخواندند وسجده را تمام کردند، بروند در برابر دشمن بایستند، وگروهی دیگر که نماز نخوانده اند، بیایند وبا همان ساز وبرگ جنگی به نماز بایستند. کافران می خواهند، شما اسلحه وامکانات خود را کنار گذارید، تا با یک حمله شما را از میان بردارند...
این تعالیم قرآن است. نماز را، به هنگام لزوم، مسلح بخوانید. از اسلحه خود، وامکانات جنگی غافل نشوید. تعالیم امامان نیز، اینچنین است. ما اگر بخواهیم به سخنان ائمه خویش گوش داده باشیم باید پیوسته مسلح باشیم. واگر یک سلاح کوچک هم شده است، در اختیار داشته باشیم. در صفحات گذشته، تعلیمی از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)، در این باره، آوردیم. در پیش نیز، به موضوع سازماندهی، وایجاد تشکیلات دقیق ونیرومند اشاره کردیم، وبر اهمیت آن تاکید نمودیم. مساجد می توانند از مهمترین پایگاههای ایجاد تشکیلات، ودفترهای نیرومند ومطمئن ارتباطی باشند، بویژه با توجه به بعد مردمی مسجد، ورابطه صمیمی مساجد با محلات ومردم محلات.(۴۷۲)
مسجد، چنانکه امام خمینی فرموده اند: سنگر است، باید این این سنگر را حفظ کرد. اکنون که سخن از مسلح شدن جوانان می گوییم، آنهم در ارتباط با دین وتکلیف، وتعهد ومسجد، باید با تاکید بسیار یاد کنیم که جوانان باید به آداب اسلحه داری آشنا باشند، واز اخلاق ورفتار جوانمردان - که در کتابهای مربوط آمده است - سرمشق گیرند. باید نخست شایسته حمل وقبول اسلحه بشوند، وسپس آن را به دست گیرند. اخلاق سلاحداری، آنهم بر موازین اسلامی، مسئله ای بسیار مهم است، ورعایت آن واجب است.
۲۴ - یا لثارات الحسین
یا لثارات الحسین، شعاری است که همیشه در خون شیعه می جوشد، یا لثارات الحسین: بیایید به طلب خون حسین! این شعار شور آور، از ظهر عاشورا، از درون خاک خونین کربلا برخاست، ودر جام خورشید ریخت، وبه همه چیز رنگ خون زد، شفق خونبار را بیاراست، وفجر بیدار را بیا کند، ودر کوهها وهامونها، ودشتها وجنگلها، ونهرها ودریاها وآبادیها وشهرها، وروستاها ودهها، در همه جا وهمه چیز، بگسترد، وهمه جا وهمه وقت، خونها را به جوش آورد، ونهضتها را شکل داد.
این شعار است که همه جا را کربلا کرده است، وهمه ماه را محرم، وهمه روز را عاشورا... وهمین شعار است که بر پرچم شورشیان دوران شورش بزرگ، شورش مهدی نیز، نقش خواهد بست. امام جعفر صادق (علیه السلام) می فرماید:
... ورجال کان قلوبهم زبر الحدید، لا یشوبها شک فی ذات الله، اشد من الحجر، لو حملوا علی الجبال لازالوها. لایقصدون برایاتهم بلده الا خربوها. کان علی خیولهم العقبان، یتمسحون بسرج الامام - (علیه السلام) - یطلبون بذلک البرکة، ویحفون به، یقونه بانفسهم فی الحروب، ویکفونه ما یرید فیهم.
رجال لاینامون اللیل، لهم دوی فی صلاتهم کدوی النخل، یبیتون قیاما علی اطرافهم، ویصبحون علی خیولهم، رهبان باللیل، لیوث بالنهار، هم اطوع له من الامه لسیدها، کالمصابیح، کان قلوبهم القنادیل. وهم من خشیة الله مشفقون. یدعون بالشهاده، ویتمنون ان یقتلوا فی سبیل الله. شعارهم: یالثارات الحسین. اذا ساروا یسیر الرعب امامهم، مسیرة شهر، یمشون الی المولی ارسالا، بهم ینصر الله امام الحق.(۴۷۳)
- ... یاران مهدی، مردانیند پولاد دل، وهمه وجودشان یقین به خدا، مردانی سخت تر از صخره ها. اگر به کوههای روی آورند، آنها را از جای بر کنند. درفش پیروزی گر آنان به هر شهر وپایتختی روی نهد، آنجا را به سقوط وادار سازد. گویی آن مردان عقابان تیز چنگ تبرای تبرک وفرخندگی، دست خویش، به زین اسب امام می کشند، وبدینسان تبرک می طلبند. آنان او را در میان می گیرند، وجان خویش را، در جنگها، پناه او می سازند، وهر چه را اشاره کند، با جان ودل، انجام می دهند. این شیر اوژنان، به شب هنگام نخوابند، وزمزمه قرآن ومناجات خویش، چون صدای زنبوران عسل، در هم اندازند، وتا بامداد به عبادت خدای بایستند، وبامدادان سوار بر مرکبها باشند. آنانند راهبان شب وشیران روز، وآنانند گوش بفرمانان امام خویش. وچنان چون مشعلهای فروزانند، ودلهای منور آنان، بسان قندیلهای نور در سینه هایشان آویخته است.
این مردان، تنها از خدا می ترسند، وفریاد لا اله الا الله والله اکبر آنان بلند است. وهمواره در آرزوی شهادت وکشته شدن در راه خدایند. شعار آنان: یا لثارات الحسین است،: بیایید به طلب خون حسین ویاران حسین! به هر سوی روی آورند، ترس از آنان، پیشاپیش در دل مردان افتد وتاب مقاومت از همه بگیرد. این خدا جویان، دسته دسته، به سوی خداوند یا امام خویش روی آورند. وخدا، به دست آنان، امام حق را یاری می کند.
۲۵ - پرچمهای سیاه خراسان
از روزگاران قدیم، که از مهدی موعود گفتگو شده است، ودر احادیثی در این زمینه که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وائمه طاهرین (علیهم السلام) رسیده است، سخن از رایات سود خراسان رفته است، یعنی: پرچمهایی سیاه که از سوی خراسان ایران می آید، ومردیم که با آن پرچمها حرکت می کنند. گفته شده است که آنان در شمار یاران مهدی در می آیند، واو را یاری می کنند، تا حکومت جهانی عدل وداد را پی ریزد، وبر سر کار آورد.
محدث سنی معروف، علاء الدین متقی هندی(۴۷۴) در کتاب خود، درباره حضرت ولی عصر (علیه السلام)، یعنی: کتاب البرهان، فی علامات مهدی آخرالزمان، یک باب را، ویژه همین موضوع قرار داده است ودر آن باب باب هشتم، ۲۶ حدیث، از طریق ابو داود، ابن ماجه، احمد حنبل، ترمذی، طبرانی، حاکم نیشابوری، نعیم ابن حماد، سعید ابن مسیب و...آورده است. در این احادیث، از قول پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وامیر المومنین (علیه السلام) چنین رسید است:
هرگاه دیدید که رایات سود پرچمهای سیاه از سوی خراسان ایران آمدند، خود را به آن پرچمها برسانید، اگر چه خویشتن به روی برف بکشید، زیرا که مهدی خلیفه الله، در میان آنان است. پرچمها سیاه از سوی خراسان ایران می آیند.
مردمی که با آن پرچمها حرکت می کنند دلهای دارند چنان پاره های پولاد... آنان راهبان شبند وشیران روز...(۴۷۵)
پیشتر نیز، سخن برخی از اهل سنت را آوردیم که گفته اند: مقصود از این پرچمهای سیاه - که در احادیث آمده است - پرچمهای اصحاب مهدی است، نه پرچمهای سیاهی که با ابومسلم خراسانی بود(۴۷۶).
۲۶ - قیام زمینه سازان از مشرق
پس از اشاره به ابعاد عمیق پدیده انتظار، ویژگیهای ضروری برای حوزه منتظران، ویاد آوری نقش نیروهای مردمی در ظهور، واهمیت بسیج عمومی ووجوب آمادگی ومترصد بودن، لازم است به حدیث بسیار مهمی نیز اشاره بکنیم. چه بسا متدینینی، واهل علم وروحانیونی داشته باشیم که - از سر سستی وسادگی، وعدم تامل وتروی در مسائل اجتماعی وبشری، وحکومتهای موزون الاهی - بپندارند که به هنگام ظهور، همه جای جهان غرق در فساد وبیخبری است حتی سرزمینهای اسلامی وشهرها وآبادی های شیعی، مردمی هستند - اگر چه در مقیاس با مردم سراسر جهان ونفوس کل بشر بسیار اندک - که معتقد به حق، وبصیر در حقند، وچشم به راه مهدی اند، وآماده برای پیوستن به او وکمک ویاری او به سر می برند. با تامل در احادیث ومطالبی که در همین فصل یاد شد، روشن می شود که این مردم منتظران، تا حدودی سازمان یافته اند ودارای تشکیلات وقدرت. وبدون این نتواند بود. یعنی حکم تکلیفی، وسیر رابطه الاهی، وسنتهای جاری خدایی، وقوانین اجتماعی نیز چنین اقتضایی دارد. در چند روایت - که سنی وشیعه نقل کرده اند - آمده است که حتی پیش از ظهور مهدی (علیه السلام)، مردمی قیام می کنند، ومقدمات حکومت مهدی را فراهم می سازند.
حافظ ابو عبدالله گنجی شافعی، محدث معروف اهل سنت، باب پنجم از کتاب خود درباره مهدی (علیه السلام)، یعنی: البیان فی الاخبار صاحب الزمان را، ویژه همین مطلب ساخته، وآن باب را اینسان عنوان کرده است: الباب الخامس، فی ذکر نصرة اهل المشرق للمهدی - (علیه السلام) - . یعنی: باب پنجم از کتاب، در بیان یاری کردن مردم مشرق است مهدی (علیه السلام) را. او در این باب، این احادیث را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نقل می کند:
یخرج اناس، من المشرق، فیوطئون للمهدی سلطانه.(۴۷۷)
- مردمی از شرق قیام می کنند، وزمینه حکومت مهدی را فراهم می سازند.
حافظ گنجی، پس از نقل این حدیث، می گوید:
هذا حدیث حسن، صحیح، روته الثقات والاثبات، اخرجه الحافظ ابو عبدالله بن ماجة، فی سننه.
- این حدیث، حدیثی است حسن وصحیح، که آن را راویان موثق، وعالمان حجت روایت کرده اند. وحافظ ابن ماجه قزوینی، این حدیث را در کتاب سنن صحیح خود آورده است.
در کتابها ومدارک شیعه نیز، این احادیث ومضامین آمده است. واز امام علی (علیه السلام) روایت شده است که فرمود:
شروع کار مهدی، از طرف مشرق است.(۴۷۸)
در احادیث حضور عجم ایرانیان نیز، در دوره حکومت مهدی (علیه السلام)، یاد گشته است - چنانکه در پیش اشاره شد - واینها همه حاکی از حضور مردم است در صحنه های گوناگون آن حکومت، وفراهم ساختن مقدمات آن، ودلیل است بر لزوم آمادگی برای رسیدن آن ایام وآن روزگار...
بنابر این، اشکالی که برخی از متفکرین اجتماعی گذشته مطرح کرده اند، که حکومت مهدی (علیه السلام)، چگونه بدون مقدمه وابتدا به ساکن تحقق می پذیرد، پاسخ داده می شود. این گوینده در همه احادیث ومطالب مربوط به ظهور دقت نکرده است. تحقق یافتن این حکومت چندان هم بدون مقدمه وابتدا به ساکن نیست. بلکه با مقدمه چینی وزمینه سازی قیامگران مشرق است، وحرکت پرچمهای خراسان وخراسانیان ایرانیان، پس ابتدای به متحرک است: توده مومن بصیر متحرک منتظر...
در اینجا می توان تصور کرد که حتی منتظران، خود پیش از ظهور کامل حق وعدل، از فشار ظلمی که دیده اند، واز بس شاهد هتک احکام ونوامیس بوده اند، در محیط خویش - بنابر تکلیف دینی - به پا می خیزند وقیام می کنند، وتا اندازه ای - اگر چه نسبت به سطح جهان اندک - موفقیتهایی به دست می آورند، وچه بسا حکومتی در گوشه ای از جهان تشکیل دهند. وهمین موفقیتها، زمینه هایی می شود برای گرد هم آمدن وبه هم پیوستن صفوفی مومن را، ووارثان زمین را تشکیل می دهند. حدیثی از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام)، در برخی از کتابهای معتبر روایت شده است که می تواند منطبق با این تلقی باشد.(۴۷۹) حدیث این است:
عن ابی خالد الکابلی، عن ابی جعفر - (علیه السلام) - انه قال: کانی بقوم قد خرجوا بالمشرق، یطلبون الحق، فلا یعطونه، ثم یطلبونه فلا یعطونه، فاذا رأوا ذلک وضعوا سیوفهم علی عواتقهم، فیعطون ما سألوا، فلایقبلونه، حتی یقوموا، ولا یدفعونها الا الی صاحبکم، قتلا هم شهداء. اما انی لوادرکت ذلک، لا بقیت نفسی لصاحب هذا الامر(۴۸۰).
- ابو خالد کابلی، از امام محمد باقر (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود: گویی می نگرم مردمی را که از مشرق خراسان وایران در طلب حق قیام می کنند، وبه آنها پاسخی داده نمی شود. پس از مدتی باز قیام می کنند، وبه آنها پاسخی داده نمی شود. چون وضع را چنین می بیند، به پیکار ومبارزه خونین بر می خیزند. در این باره، آنچه را می خواهند با آنان می دهند، اما نمی پذیرند ودست به شورش می زنند. اینان حکومتی را که به دست می آورند تسلیم مهدی می کنند. کشتگان این قیام همه شهید محسوب می شوند. اگر من، آن زمان را ترک کنم، خود را برای خدمت مهدی نگاه می دارم وآماده می کنم.
۲۷ - ظلم همه گیر، نه کفر
لازم است باز هم یاد شود که آنچه در احادیث رسیده است، این است که در روزگار ظهور، سراسر جهان آکنده از ستم وجور است نه از بیدینی وکفر، یعنی چنان نیست که در هیچ جا، اهل اعتقاد ودین یافت نشوند وکسی کلمه ای از حق واعتقاد ودیانت واحکام بر زبان نیاورد، بلکه مردم معتقد یافت می شوند، وسخن از حق وایمان گفته می شود، حتی توده هایی چند مومن به مهدی وپدران مهدی اند، ومنتظر ظهور اویند. در احادیث رسیده است که مسلمانان، در آخر الزمان، به وسیله مهدی از فتنه ها وآشوبها خلاصی می یابد، چنانکه در آغاز اسلام، به وسیله پیامبر (صلی الله علیه وآله) از شرک وگمراهی خلاصی یافتند.(۴۸۱) این بیانها وهم احادیث بسیار دیگر دلالت دارد که دین ومتدینین، در عصر ظهور - در جاهایی - هستند. آنچه نیست عدالت ومساوات، در کمال عقلی، وروابط انسانی است، در سطح جهان. ومهدی اینها را تامین می کند، ودین را به بسیاری از مناطق جهان، به کمک مومنان، می رساند. آنچه مشخصه دوران قبل از ظهور است، شیوع ظلم وستم وعدوان وبیدادست. واگر درست بنگریم، هم اکنون جهان اینچنین است، واز ظلم وستم آکنده است، حتی در کشورهای اسلامی ومحیطهای شیعه نشین نیز، عدالت، حاکم نیست.
با توجه به این واقعیات، می توان، مترقب پدیدار گشتن حوادث بزرگ، وطلایع طلوع دولت حقه بود. وبا توجه به همین واقعیات، باید به آماده سازی جوانان شیعه، ودیگر معتقدان به حق، برای یاری مهدی (علیه السلام) دل بست، وبه آن توجه عمیق کرد. جریان آمادگی، دیگر نباید در جامعه ما فراموش شود، بلکه باید زنده وفعال بماند، وبه دیگر جامعه های اسلامی و...سرایت داده شود.
۲۸ - یاران آماده ونبرد مداوم
اشاره کردیم که دو جریان تعلیمی مهم، در فرهنگ دینی تشیع، وجود دارد که باید همیشه مورد استفاده باشد، وتعلیم دهد، والهام بخشد. این دو جریان، یکی دعا ست ودیگری زیارت، در برنامه ریزی تعلیماتی ائمه طاهرین (علیهم السلام)، واز مکتب دعا، ومکتب زیارت، در راه رساندن شناختها وتعلیمات به مردمان، به هنگام خواندن دعاها وزیارتها، به آن دستورها وارشادها توجه کنند تو در حالات صفای روحی، آن تعالیم ناب را، با گوش وجان بنیوشند، وخود را چنانکه در آن گفتارها وسخنهای متبرک آمده است بسازند. در زیارت می خوانیم:
ونصرتی لکم معده...(۴۸۲)
- ای پیشوایان دین، من همیشه آماده یاری شما هستم.
ما در این جمله بصراحت می گوییم که آماده یاری دین وپیشوایان دین هستیم. پس باید آماده باشیم، ووسایل یاری را فراهم کرده وتعلیمهای لازمه را آموخته باشیم، تا بتوانیم چنین بگوییم. وآیا این آمادگی چیست وچگونه است؟ اگر ما شیعه از سر صدق بخوانیم وبگوییم که: ای پیشوایان دین، ما همیشه آماده یاری شما هستیم، ونیروی یاری رسانی ما آماده ودر خدمت شماست، آیا این آمادگی برای یاری کردن، فراهم ساختن وسایل یاری کردن است وگذراندن تمرینهای لازم؟
این آمادگی برای یاری رسانی، در عصر غیبت، ویژگی دیگری می یابد. وآن ویژگی، آماده شدن وآماده بودن، برای شرکت در قیام بزرگ، وملحمه کبری است - که بدان اشارت رفت. کسانی که به مقام والای امام عصر (علیه السلام) ارادت می ورزند، ودر این ارادت ورزی صادقند، ودوست دارند که اهل کردار باشند نه گفتار، باید از چگونگی که اکنون پدید آمده است شادمان باشند، وجوانان را، در این آمادگی، تشویق کنند.
همچنین، در زیارات، می خوانیم:
سلم لمن سالمکم، وحرب لمن حاربکم.(۴۸۳)
- ای پیشوای دین! من در برابر هر کس که با شما از در اطاعت وتسلیم در آمده است، سلم وآشتیم، ودر برابر هر کس که با شما جنگیده است در حال جنگم.
این شعار شور آور بزرگ به چه معنی است؟ آیا جز این است که شیعه باید با هر فرد، وهر جریان، وهر حاکمیتی که در برابر حق تسلیم است وپیرو حق است موافق باشد وبایستد ونبرد کند؟. آری، شیعه باید با ستمگران ومستکبران در حال نبرد مداوم باشد: حرب لمن حاربکم...
اینها تعالیمی است که نباید مورد غفلت قرار گیرد، دست کم، بعد از این، مباید مورد غفلت قرار گیرد.
۲۹ - دگروار معنا کردن قرآن، مشکلی بر سر راه مهدی
یکی از مشکلات بزرگ، در طول تاریخ اسلام، سوء استفاده های گوناگون از کتاب خدا بوده است. قرآن کریم، عزیز است وگرامی، وکتاب خداست ووحی آسمان، ویکی از دو نهاد گرانقدر دوثقل، ثقلین است، که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، برای هدایت انسان، بر جای گذاشته است. هر گاه، آیه ای از قرآن خوانده شود، دل هر مسلمان می لرزد. این، عظمت کلام خدا، واثر وحی ملکوت است. اما افسوس که برخی، از این تاثیر وقداست، سوء استفاده می کنند، قرآن کریم را وسیله قرار می دهند، ودگروار معنا می کنند، وباعث جذب بناحق افراد واشخاصی بی اطلاع - یا کم اطلاع - می شوند، وآنان را به نام قرآن وبیان قرآن، به انحراف از قرآن ومقاصد قرآن سوق می دهند، وگاه در مقابل قرآن وامی دارند. این مشکل، سر راه امام بزرگ، مهدی موعود، نیز قرار می گیرد، لیکن اینگونه کسان در آن روزگار کاری از پیش نمی برند، وحکومت قاهره مهدویه آنان را یا به راه می آورد، یا از سر راه بر می دارد.(۴۸۴)
البته باید دانست که مومنان صدیق، ومنتظران آگاه، به خلیفه خدا خواهند پیوست، واز سر این امواج فتنه، با کشتی شناخت وایمان وعمل، بسلامت، خواهند گذشت. این است که باید عقیده ها صحیح، وعملها صالح، ودلها پاک باشد وپاک نگاه داشته شود، واین عقیده وپاکی، نسل به نسل، انتقال یابد، تا مردم در زمان ظهور بتوانند به جریان حق بپیوندند. باید منتظران، در دوران انتظار، چنان ساخته شده باشند، وچنان به خود سازی اهمیت داده باشند، که نه تنها سست وبی تفاوت با طلوع نیر اعظم مواجه نگردند، بلکه چونان شهاب ثاقب، خویشتن را به مهدی (علیه السلام) برسانند، ودر صف یاران او جای گیرند، ودر بنیان مرصوص خروش آفرینان قبله چون شیر ژیان بخروشند، ودر سوختن باطل، چون آتشفشان باشند، ودر ریشه کن ساختن ستم، چون سیل دمان، ودر یاری حق، چون کوه گران...
۳۰ - حکومت فاطمی
رسایت عظیم مهدی موعود، یعنی مصلح فاطمی، وانقلابی بزرگ، وشورشگر نهایی جهان وتاریخ، این است که یک جهان بشری موحد وبالغ پدید آورد، وصحنه زیست انسان را از همه اصالتهای راستین بیا کند، ویک ارض مملو از عدل وداد پدیدار سازد. بنابر این، دولت مهدی، دولت جهانی است، وحکومت مهدی حکومت ارضی، که اعم است از حکومت جهانی. پس عدالتی که او می آورد، تنها عدالت اجتماعی نیست - چنانکه در پیش نیز گفتیم - بلکه عدالت حیاتی وسیاره ای است، یعنی او در همه پدیده ها، ارزشها، بهره برداریها، بهره بخشیها، ودر همه شئون واقتضاآت این سیاره - آنچنانکه خدا خواسته است - عدالت را بر قرار خواهد کرد. آری، مهدی (علیه السلام) رهبر یک حیات هماهنگ، ویک هماهنگی جاری، وهمگونی ژرف، وشکفتن ساری، ونبض عادل، ونظم مینوی خواهد بود. وبا ظهور او، سر انجام، جهان پیرو حکومت فاطمی خواهد شد. ومهدی - فرزند بانوی عظمی، فاطمه زهرا (علیه السلام) - بر سراسر اقالیم بشری حکم خواهد راند. وهمه صفات پیامبران ومصلحان، در او، تجلی خواهد کرد. وامامی فاطمی، قافله سالار بشریت بزرگ خواهد گشت. وآنجاست که نظر جعفر بن محمد رودکی، پدر شعر فارسی، تحقق خواهد یافت، که به قول معروفی بلخی:

از رودکی شنیدم سلطان شاعران - کاندر جهان، به کسی مگرو، جز به فاطمه

۳۱ - دولت جهانگیر
حکومت وفرمانروایی، حق آسمانی مرد برتر است. وزمین روزی جای مرد برتر خواهد بود.
یکی از ویژگیهای مشهور دولت مهدی موعود، جهانگیر بودن آن است. حکومت مهدی (علیه السلام)، شرق وغرب عالم را فرا می گیرد، وآبادیی در زمین نمی ماند مگر اینکه گلبانگ محمدی، از آن بر می خیزد، وسراسر گیتی از عدل وداد آکنده می شود. در آن حکومت، همه جا وهمه چیز، پیرو حق وتابع عدل می گردد. در این باره، احادیث بسیار رسیده است، از پیامبر اکرم وائمه طاهرین، اکنون به نقل حدیثی معتبر می پردازم، زیرا که حقایق معارف، همان معارف قرآن وحدیث است ولا غیر.
...یملک القائم ثلا ثمائة سنة، ویزداد تسعا، کما لبث اهل الکهف فی کهفهم. یملا الارض عدلا وقسطا، کما ملئت ظلما وجورا، فیفتح الله له شرق الارض وغربها، ویقتل الناس حتی لایبقی الا دین محمد...(۴۸۵)
- قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله)، ۳۰۹ سال حکومت می کند، به همان مقدار که اصحاب کهف، در کهف ماندند. او زمین را - همانگونه که از ستم وبیداد سر ریز خواهد کرد. خداوند، شرق وغرب جهان را برای او خواهد گشود. او مردمان را می کشد تا دین جز دین محمد اسلام باقی نماند...
این حدیث - که بخشی از آن نقل شد - در کتب وماخذ حدیثی قدیم، از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام)، روایت شده است. چنانکه شیخ جلیل، فضل بن شاذان از عالمان ومتفکران ومحدثان سده سوم هجری نیز، این حدیث را در کتاب الغیبه خویش از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) نقل کرده است. علامه حاج میرزا حسین نوری نیز، به معتبر بودن این حدیث تصریح فرموده، واضافه کرده است که فضل بن شاذان، حدیث صحیح دیگری، به همین مضمون، روایت کرده است.(۴۸۶)
باری، احادیث درباره جهانگیر شدن دولت مهدی بسیار است. واین امر، واضح ومعروف است. او جهان را پهنه فریاد لا اله الا الله - محمد رسول الله می سازد. در حکومت مهدی، خردها کمال می یابد. بدنها سالم وزیبا می شود. قدرتها ونیروها فزون می گردد. عدل وداد همه گیر می شود. غنا وبی نیازی به همه جا می رسد. احکام خدا در همه جهان به اجرا در می آید. همه - کس حتی جوانان وبانوان خانه دار از علم دین بهره مند می شوند. عدالت آفاقی وانفسی پهنه گیتی را سرشار می سازد. برکات آسمان - بطور کامل - نازل می گردد. برکات زمین - بطور کامل - بیرون داده می شود. حیوانات بیابان در آرامی وآرامش زندگی می کنند، واز یکدیگر زیان نمی بینند، ودر سرشاری طبیعت غرق می گردند. روابط انسانی، به بالاترین وعالیترین وپاکترین نوع خود می رسد، و...و...اینها همه، چنان معروف است، واز قدیم معروف بوده است، که شاعر ومتفکر معروف عرب، ابوالعلای معری نیز، در این باره چنین می گوید:

متی یقوم امام یستقید لنا - فیعرف العدل اجبال وغیطان.(۴۸۷)

- آن امام که انتقام ما را از ستمگران خواهد گرفت کی قیام خواهد کرد؟
تا با قیام او، کوهها وبوستانها نیز، واقعیت عدالت را بشناسد.
این مطلب ومسائل، درباره قیام موعود، مشهور است ومعروف. قلمرو حکومت مهدی (علیه السلام)، محدود به ممالک اسلامی نیست، بلکه محدود به جهان بشریت نیز نیست، زیرا تعبیر معروف احادیث، یملا الارض... است - چنانکه در پیش اشاره کردیم - وارض، از جهان، به اصطلاح جامعه شناسی، اعم است. گذشته از اینها همه، ظاهر شدن ولی اعظم خدا، در میان بشر تبه صورت رهبر وحاکم ومعلم، وتکیه گاه ومرجع، تاثیرات ولایتی وباطنی عمده ای دارد، که به برخی از آنها در احادیث اشارت رفته است. در آن روزگار، ماهیت زمان دگرگون می شود، وحقیقت لحظه ها از حضور ازلیت سرشار می گردد، فطرتها زنده می شود وخردها کمال می یابد، و...و این شمه ای از چگونگی حال جهان، وزمان، وانسان است، در عصر ظهور موعود، وحکومت موعود...
بنابراین، ظهور، دارای سه حضور بیمانند است:
۱ - حضور آفاقی.
۲ - حضور انسانی.
۳ - حضور فطری.
حضور آفاقی، تاثیر حاکمیت ظهور است در همه آفاق جهان.
حضور انسانی، گسترش حکومت مهدی است در همه سوی زندگی انسان در کره ارض.
وحضور فطری، نفوذ حکومت وتعالیم مهدی است در خردها وفطرتها وشکفتن فطرتها وخردهاست، در پهنه حیات وشناخت وتکلیف.(۴۸۸) این است آن حکومت جهانگیر، در گستره آفاق، در سرزمین انسانیت، ودر ارض فطرت. پس از این مقدمه، می خواهم به یک غفلت، یا سفاهت، یا شیطانت، اشاره کنم. ببینید! ممکن است گاه، مصلحی الاهی از بدبینی وفساد بیتاب شود، واز ذلت انسان ومحرومیت رنج برد، وبه وظایف دینی وقرآنی وحکومت اسلامی خود عمل کند، وبه پا خیزد، وجامعه ای را بیدار کند، ودر مردم حماسه دین وشهامت اسلامی بدمد، وبا ظلم وظالمان در افتد، وحکومت آنان را واژگون سازد، وسپس در محدوده قیام خویش ومنطقه خویش مظاهر دین را بزرگ دارد، وحکومتی دینی تاسیس کند، وتا حد وامکان به وظایف خویش عمل نماید، وگروهی نیز به کمک او بخیزند، ودر راه ایجاد محیطی اسلامی گام بردارند، اکنون آن غفلت، یا سفاهت، یا شیطنت، این است که کسی یا کسانی بپندارند - وچه بسا اظهار دارند - که اینها دخالت در قلمرو کار امام غایب است، او باید بیاید وهمه جا همه چیز را درست کند، ما به چنین اموری مکلف نیستیم.
باید به اینگونه کسان، اگر به هم برسند - وامید است به هم نرسند - گفت:
۱ - مگر اقدام رفع ظلم وبدبینی وبی ناموسی، از جامعه کوچک - در مقیاس جهان - وکوشش برای عملی شدن احکام اسلامی در آن جامعه، به معنای درست کردن همه چیز است وهمه جا؟!
۲ - مگر کسانی که اقدام می کنند، ودر میان آنان عالم ورهبری بزرگ وجود دارد، این اقدام، در اثر تشخیص تکلیف اسلامی نیست؟!
۳ - مگر مبارزه با ظلم وحفظ حدود دینی واسلامی، در همه وقت، وظیفه انسان مسلمان نیست؟
۴ - مگر مسلمان محو دین وشیوع فساد وظلم را ببیند وساکت بنشیند؟! ۵ - مگر - بنابر احادیث - مباید جامعه منتظر، از هر نظر، آماده ظهور وانقلاب مهدی (علیه السلام) باشد؟
۶ - مگر نباید عقاید نسلهای منتظر محفوظ بماند، وامکانات آنان در اختیار مهدی (علیه السلام) باشد؟
۷ - مگر نباید یاران مهدی - که همواره بر ۳۱۳ تن نخستین افزوده می شوند - از میان شیعه معتقد وجامعه منتظر مومن فداکار وجوانان معتقد وشجاع وآگاه از فنون جنگ ومبارزه فراهم آیند؟
۸ - مگر این مورد ومسائل، جز با تمرین وآمادگی وداشتن امکانات صحیح اسلامی، امکان پذیر است؟!
۹ - ومگر حفظ هسته اصلی تشیع برای رسیدن به ایام ظهور بزرگ لازم نیست؟
۱۰ - پس از همه اینها، این اقدامات واصلاحات، همه وهمه، به منزله روشن کردن شمعی است در شبی ظالمانی ودیجور، در گوشه ای از جهان، وظهور مهدی به منزله طلوع خورشید جهانتاب است در عالم. آیا روشن کردن شمعی در شب دیجور، در گوشه ای از جهان، مقدمه طلب وتوجه به خورشید است یا مزاحم طلب وطلوع خورشید؟ زهی نادانی؟!
اینکه فرموده اند جهان پر از ظلم وجور خواهد شد، معنایش این نیست که نباید حتی در گوشه ای از جهان، قومی متدین وحکومتی دینی باشد، ونباید عده ای مومن وتربیت یافته وفداکار وجود داشته باشند که دور مهدی را بگیرند. اگر جز این است پس اینهمه روایات که می گوید: مهدی از مردم کمک می طلبد، یا احادیثی که می گوید، شیعه، در عرصه ظهور، چه می کند، وچه مسیری را می پیماید چیست؟ ما در گذشته این اوراق وفصلها، احادیثی در این باره آوردیم، وتعالیمی نقل کردیم، که همه وهمه، نادرستی طرز فکر یاد شده را ومبتذل وواهی بودن آن را روشن می دارد. از جمله حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) آوردیم که خوشا به حال آن کس که قائم را درک کند، در حالی که پیش از قیام او نیز، به وی اقتدا کرده باشد. کسانی که قائم را درک کنند، در حالی که پیش از قیام او نیز، به او اقتدا کرده باشند وتابع دین او ودین اجداد او باشند کیانند؟ همچنین در احادیث رسیده است که هنگامی که از قیام قائم آگاه شدید خود را به او برسانید، اگر چه بدن خود را به روی برف بکشید. یا: هنگامی که قائم خروج کند، شیعیان ما از همه شهرها، خود را به او می رسانند. اینها همه حاکی است از اینکه شیعه، به هنگام طلوع طلایع دولت حقه، حضور دارد، وباید سستی روا ندارد، وبه کمک مهدی در آید. در این صورت، اگر ما شیعه ومسلمانان، دارای قدرتی متشکل ونیرومند وبا ساز وبرگ باشیم، وسپاه وارتشی مجهز ومومن، ونیروهای مردمی وسیع وکارآو مسلح داشته باشیم، آیا بهتر نیست؟ آیا بهتر نیست که ما حکومت حقه ای تشکیل داده باشیم، وسپس همه آن امکانات را در اختیار حرکت آخرالزمان قرار دهیم، وبه یاری مهدی آل محمد (صلی الله علیه وآله) بشتابیم، وفریاد استنصار او را پاسخ در خور بدهیم؟ اینکه در احادیث آمده است که پرچمهایی یا سپاهانی وسردارانی به هم می رسند، ومقدمات کار را برای غلبه مهدی (علیه السلام) آماده می کنند، شاید موید همین مسائل باشد. به هر حال خوب است کسانی که مرد میدان حماسه ها وخطر کردنها نیستند، روحیه دیگران را ضایع نکنند. در تشیع آنچه هست، الحیاة تحت ظلال السیوف است (زندگی در سایه شمشیرها)، وهیهات منا الذله است، وطلب معالی الامور، چنگ انداختن در قله های بلند والاییها وعظمتها...
۲۳ - خلقی که در انتظار ظهور مصلح به سر می برد، باید خود صالح باشد
...ان الارض یرثها عبادی الصالحون.
سالها پیش، هنگامی که رساله کوچک خورشید مغرب - در مشهد - چاپ می شد، در آنجا این عبارت را نوشتم، نوشتم: خلقی که در انتظار ظهور مصلح به سر می برد، باید خود صالح باشد. وحال که از آن روزگار، نزدیک به ۲۰ سال می گذرد، باز سخنم همان است، ودعوتم همان، وشعارم همان، خلقی که در انتظار ظهور مصلح به سر می برد، باید خود صالح باشد. مگر قرآن کریم، بصراحت، نمی گوید:
...ان الارض یرثها عبادی الصالحون.(۴۸۹)
- حکومت زمین سر انجام به دست بندگان صالح ما خواهد افتاد.
این بندگان صالح چه کسانیند؟ اینان از زمین می رویند؟ یا از آسمان می بارند؟ نه، هیچکدام، بلکه شیعه مهدی اند. شیعه مهدی همان شیعه آل محمد (صلی الله علیه وآله) است، همان قومی که منتظر ظهور مهدی اند، همان منتظران، همانان که پیش از قیام مهدی نیز، اقتدای به مهدی می کنند.(۴۹۰) وآیا اقتدای به مهدی، جز داشتن صلاح وعمل صالح است؟ وآیا خلقی که اقتدای به مهدی (علیه السلام) کند، جز خلق صالح تواند بود، پس خلقی که در انتظار ظهور مصلح به سر می برد، باید خود صالح باشد. در فصلهای اخیر، بویژه فصل انتظار، تا حدود زیادی این مسائل روشن گشت. روشن گشت که انتظار، چه تعهد بزرگ، وچه تکلیف عظیمی است. روشن گشت که انتظار، چه خودسازیها، وچه آمادگی ها می طلبد. اینها ومطالب چندی دیگر، بر اساس تعالیم دین واحادیث پیامبر اکرم وائمه طاهرین، روشن شد، دیگر تکرار نمی کنم. خوب است خوانندگان باز هم به آن صفحه ها برگردند، ودوباره وسه باره، آنها را - باتامل وژرفنگری - مرور کنند.
در همان روزگار چاپ رساله خورشید مغرب، جوانی از دوستان دانشجو از من پرسید: این عبارت یعنی چه، خلقی که در انتظار ظهور مصلح است، خود باید صالح باشد؟ اگر خود صالح باشد چه نیازی به مصلح دارد؟ گفتم: پاسخ این سوال در ی نکره خلقی است. نمی گوییم جهان سراسر باید صالح باشد، تا بگویند پس چه نیازی به مصلح؟ وپیداست که جهان مقارن ظهور، سراسر، آکنده است از فساد وستم وتباهی وتجاوز وعدوان. بلکه می گوییم، در میان این جهان آکنده از ستم وجور، ومملو از گناه وفسق وفساد، که همه جا را تاریکی تباهیها وتجاوزها وفجورها وتطاولها وعدوانها گرفته است، ومردمان همه غرقند در منجلاب انحطاط بزرگ، واز قدرت الاهی، ونیروی غیبی، واسرار عالم بیخبرند وغافل، واز دین خدا واحکام انبیا دورند ومنحرف، در چنین جهانی، ودر چنین حال واحوالی، آن دسته وآن قوم که به - خدا مومند، وبه غیب وایمان به غیب معترفند، وخود را اهل دین می شمارند، وامام غایب ناظر بر کردارها را باور دارند، وخویشتن را شیعه آن امام می دانند، وجزء جوهر اصلی دینشان، عمل صالح است، وخود، منتظرند وشب وروز چشم براهند، تا آن امام برسد، وجهان را از ظلم وفساد وتباهی برهاند، وبه صلاح باز آورد، وپیوسته در دعاهای خویش می خوانند که: خدایا ما را از یاران آن امام قرار ده!، وندبه می کنند، وتوسل می جویند، وآن امام مصلح را می طلبند، اینچنین قومی - در میان جهان بزرگ فساد وظلم وبیخبری - نباید خود منحرف وغرق در فساد وتجاوز وستم به یکدیگر باشند، نباید غافل وبیخبر خود منحرف وغرق در فساد باشند، خلاف منطق انتظار مصلح است. بلکه چنین قومی باید خود صالح باشند، وپیش از ظهور مهدی نیز به او اقتدا نمایند چنانکه در حدیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بود وبر طبق رضای آن امام عمل کنند، وبه آرمانهای که مقدس می شمارند، یعنی: نشر صلاح وعدل در همه جهان، خود پایبند باشند...
چنین قومی باید خود صلاح باشند تا با مصلح سنخیت داشته باشند، ودر ادعای خود صادق بشمار آیند؟ وچون مصلح ظاهر شود، بتوانند در کنار او قرار گیرند، واز یاوران پرهیزگار وامین او باشند، وبا کمک او صلاح وفلاح را در جهان بگسترانند. این قوم واین ملت، باید در میان دریای متلاطم بشریت، جزیره ای باشند نمودار آرمانی که از آن دم میزنند، وآن را جوهر دین خود می دانند، وچشم براهند که امامشان بیاید، تا آن چگونگی را، به کمک ورهبری او، همه جای جهان گسترش دهند...
آری، روزی، گروهی از مردم جهان، به امامت ورهبری مهدی موعود (علیه السلام)، وارثان زمین، وحاکمان گیتی، وخلفای ارض خواهند شد، اما چه کسانی؟ صالحون؛ ان الارض یرثها عبادی الصالحون. پس، خلقی مع در انتظار ظهور مصلح به سر می برد خود باید صالح باشد...
واکنون، به طلب خورشید می رویم، وفروغ دامن گستر خورشید...
والشمس والضحاها...

فصل چهاردهم: در طلب خورشید

۱ - طلب خورشید
آهنگ خاوران کنیم، وبه سوی چشمه خورشید می شتابیم...
به خاورستان تابناک فروغ ازلی هدایت چشم می دوزیم، وبه آهنگ فرا - رسیدن طلایع روزهای نورانی، خویشتن سرشار می سازیم...
از سر امواج مواج اثیر سپیده دمان می گذریم، وجان خود را / آن خورشید روشناییها وتابشها، روشن می داریم...
دل از پرتو تولای آن مهر درخشان می افروزیم، ودست طلب به سوی آفاق هستیها دراز می کنیم، وآن جان جانها را می طلبیم...
از مفازه های تاریک می هراسیم، واز وادیهای ظلمت می گریزیم، ودل به طلب نور تو می سپاریم...
درخششهای فجر امید را مشعل راه می کنیم، وبه آفاق نور بار مطلع انوار خیره می شویم...
وبدینگونه می رویم تا گامی در راه خورشید شناسان خورشید طلب بنهیم، وتا خاک راه خورشید شناس را توتیای چشم کنیم...
ای فروغ هدایت بتاب!
وای خورشید جهانها، بر آی!
ای روشنگر هستی، بیفروز!
وای راز بزرگ تجلی، چهره بنمای!
ای کعبه مقصود، نمایان شو!
وای قبله موعود، عیان گرد!
ای مشعل علم، روشنی بخش!
وای مربی عقل، آگاهی ده!
ای حامل قرآن، بیا!
وای صاحب شمشیر، بخیز!
ای امید رهایی، بشتاب!
وای پناه همگان، فرا رس!
ای ذخیره الاهی، به در آی!
وای عصمت نامتناهی، بخروش!
ای شفای دردها، بهبودی بخش!
وای نجات جانها، حیات آفرین!
ای سر عظیم، بخوان!
وای اسم اعظم، بدم!
ای کشتی نجات، به سوی ما آی!...
وای ساحل رستگاری، پیدا شو!
بیا ومشتاقان مهجور را در یاب، وشیفتگان بیتاب را آرامش بخش! ما کوله بار دل تاریک بر دوش نهاده، در این هامون بیکران راه می سپاریم، وتو را ونشان سر منزل تو را می جوییم...

ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید - هم مگر پی نهد لطف شما گامی چند

ای خورشید، از تابیدن دریغ مورز!
ای کانون نور، از پرتو افشانی سر مپیچ!
وای مایه حیات، ما را، از اقیانوس بیکران حیات که در اختیار تو است، قطره ای بنوشان!
بر ما احساس کن، که خدا احسان کنندگان را دوست می دارد.
ای عزیز مصر وجود!

جمال خویش ز اهل نظر دریغ مدار - عطای خود ز گدایان در دریغ مدار(۴۹۱)

۲ - مسیح المسایح
مهدی، مسیح مسیحها مسیح المسایح وموعود موعودها است. او نجم ثاقب است وستاره طالع. او امام ارض است ورب ارض. قرآن کریم فرموده است:
واشرقت الارض بنور ربها(۴۹۲)
- زمین از فروغ رب پرورنده خویش روشن است.
دانایان علم قرآن گفته اند: ربها یعنی: امامها - زمین از فروغ امام ساکن در زمین روشن است. مقصود از رب، در آیه مذکور امام است.
این نور که از امام است وزمین از آن روشن است، چه نور وجود باشد، یا نور شهادت،(۴۹۳) یا نور ظاهری، خود یکی دیگر از شئون سببیت امام است. در گذشته، به مسائلی در این باره، اشاره کردیم. در اینجا حقیقتی بزرگ وتعلیمی سترگ، از تعالیم آل محمد (صلی الله علیه وآله)، مفسران واقعی قرآن، می آوریم. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)، ضمن یک سخنرانی، که در آن، درباره شناخت امامت وامامان، حقایقی بیان کرده است، از جمله، فرموده است:
ان الله - عزّ وجلّ - اوضح بائمة الهدی، من اهل بیت نبینا، عن دینه. وابلج بهم عن سبیل منهاجه. وفتح بهم عن باطن ینابیع علمه. فمن عرف من امة محمد - (صلی الله علیه وآله) - واجب حق امامه، وجد طعم حلاوة ایمانه، وعلم فضل طلاوة اسلامه. لان الله - تبارک وتعالی - نصب الامام علما لخلقه، وجعله حجة علی اهل موادة وعالمه، والبسه الله تاج الوقار، وغشاه من نور الجبار. یمد بسبب الی السماء، لا ینقطع عنه مواده، ولا ینال ما عند الله الا بجهه اسبابه، ولا یقبل الله اعمال العباده الا بمعرفته...(۴۹۴)
- خدای عز وجل، به وسیله پیشوایان هدایت، از خاندان پیامبر، دین خویش آشکار ساخت، وراه روشن خود نمایان فرمود، وسرچشمه های پوشیده علم خویش بگشود. اکنون هر یک از مسلمانان وظیفه خود را در برابر امام بشناسد، طعم شیرین ایمان را خواهد چشید، وشکوه همه جا گیر اسلام را خواهد دید. زیرا خدای متعال، امام را، برای مردمان چنان درفش راه یاب نصب کرده است، واو را دلیل وپیشگام مردم جهان قرار داده است. خدا تارک امام را با تاج وقار مزین داشته، واو را در شعشعه انوار کبریایی غرق ساخته است. امام به آسمان متصل است، وهیچ چیز از دسترس او بدور نیست. وهمه چیز از خدا به خلق نمی رسد، مگر با وساطت او. واعمال بندگان پذیرفته نمی شود، مگر با معرفت او.
سه توضیح:
۱ - اینکه در این حدیث فرخنده آمده است که هر مسلمانی با شناخت وظیفه خود، در برابر امام، طعم شیرین ایمان خود را خواهد چشید، وشکوه همه جاگیر اسلام را خواهد دید، اشاره است به اهمیت رهبری، هم در تربیت صحیح فرد، وهم در رشد مکتبی اجتماع. فرد هنگامی یک مسلمان بصیر ویک مومن آگاه تواند بود، وطعم شیرین ایمان آگاهانه خویش را خواهد چشید، که تحت تربیت درست رهبری کامل قرار گیرد، ودرست تربیت شود.(۴۹۵) همچنین مکتب اسلام هنگامی همه جا گیر خواهد شد، وشعاع شکوهمند آن گسترش خواهد یافت تکه رهبریی کامل وعادل، وآگاه وخالص، در راس باشد، یعنی: همان امامت حقه. جهانگیر شدن اسلام، در پرتو امامت خواهد بود وبس.
۲ - اینکه در بخش آخر حدیث - از آنچه در اینجا نقل شد - آمده است که اعمال بندگان خدا پذیرفته نمی شود مگر با معرفت امام، این معرفت همان معرفت واجب حق الامام است، که در آغاز حدیث نیز ذکر شد: فمن عرف من امه محمد (صلی الله علیه وآله) واجب حق امامه. وشناختن حق واجب امام، شناختن وظیفه ای است که هر مسلمان در برابر امام دارد. وآن وظیفه، شناختن خط امامت است وقرار گرفتن در آن خط، وتلاش کردن بر طبق موازین آن خط، وآن هدایت وآن تعلیم. دین خدا این است. وعمل صالح، عملی است که بر طبق میزان دین انجام پذیرد. ومیزان دین امام است. در غیر این صورت، اعمال، یک سلسله حرکات وسکنات ویک رشته زحمتها وکوششهایی است که ربطی به جریان کلی هدایت پیدا نمی کند وبا میزان الاهی منطبق نمی گردد. از این - روست که مقبول واقع نمی شود. زیرا شخص عامل، در صورتی که پیرو دقیق خط الاهی امامت نباشد، آنچه را خواسته اند نکرده است، بلکه آنچه را خود خواسته، یا جریانها ومسلکها...به او القاء کرده اند، انجام داده است. وآنچه مقبول است عمل صالح است، وصالح بودن عمل، علاوه بر صحیح بودن ظواهر آن، به جوهر داشتن آن است. وجوهر عمل، انطباق عمل است با میزان الاهی.(۴۹۶) وامام، میزان اعمال است.
برای روشن تر شدن این موضوع ونزدیک شدن آن به اذهان، مثالی می آوریم: فرض کنید کسی عضو حزبی است. این شخص باید کارها وفعالیتهای خویش را، طبق دستورات وبرنامه ریزیها وخط دادنهای حزب ورهبران حزب انجام دهد. در غیر این صورت، کارها وفعالیتهای او در ارتباط با حزب، ارزشی ندارد. انسان مومن وارد حزب خدا می شود. این است که باید اعمال او، بر طبق خط حزب خدایی وبر طبق دستور رهبران الاهی باشد، تا ارزش داشته باشد، ودر جهتی که باید قرار گیرد، وقبول شود، وموجب حرکت او به سوی خدا وقرب او به خدا گردد.
۳ - اینکه در حدیث شریف آمده است که لاینال ما عند الله الا بجهة اسبابه هر چه از خدا برسد به سبب امام می رسد، اشاره بلکه تصریح است به واسطه بودن امام در همه فیوضات الاهی، فیض وجود، فیض بقا، فیض نعمت وفیض هدایت، همه وهمه. ما در گذشته، درباره وساطت در فیض مطالبی گفتیم. این برداشتها وتلقیها، بر پایه معارف حقه قرآن وحدیث است. این جمله حدیث، موید آن مطلب است. وتعبیر بجهة اسبابه، اشاره به قلمرو وسیع وکائناتی نفوذ وسببیت امام است، وتصرف امام در سراسر جهان اسباب، که مساوی است با جهان ماسوی الله. این معرفت عظیم، شایسته دقت وتامل، وتلقی وتحمل است.
۳ - دیدار پیامبران
انسان سرگشته آخر الزمان، که از همه مسلکها وقدرتها نومید گشته است، در طلب آرمان رهایی می خروشد، ودر جستجوی پناهی روحی ومعنوی، وتکیه گاهی وجدانی وفطری، به هر سو می دود. انسان سر گشته آخر الزمان، نومید از همه جا، در اشتیاق دیدار پاکان ونیکان می سوزد، ودر غرقاب تحیرها وتطاولها، به امید طلوع طلیعه ای غیبی، روز می شمارد. این انسان سر گشته، به خاطرات معنویی که تاریخ، از مربیان الاهی ومشعلداران نجات دارد، می اندیشد، وهمواره، در آرزویی شنیدن فریاد یکی از آنان، یا دیدن چهره منجیی از آن منجیان، می شکیبد ورنج می برد. در چنین انسانی، آیا نمی خواهد آدم ونوح وابراهیم را ببیند؟ آیا بشریت، در چنین روزگاری، نمی خواهد فریاد موسی وعیسی ومحمد را بشنود؟ چرا می خواهد...
واین فریاد را از حلقوم مهدی می شنود:
چون مهدی به در آید، به مسجد الحرام رود، ورو به کعبه وپشت به مقام ابراهیم بایستد، ودو رکعت نماز گزارد، آنگاه فریاد بر آورد:
ای مردمان! منم یادگار آدم، ویادگار نوح ویادگار ابراهیم، ویادگار اسماعیل...منم یادگار موسی، وعیسی، ومحمد...منم یادگار پیامبران...منم وارث آدم، وگزیده نوح، وخلاصه ابراهیم، وعصاره محمد. منم صاحب قرآن وزنده کننده سنت...(۴۹۷)
ای توده های خلایق، ای مردم عالم!
هر کس می خواهد آدم وشیث را ببیند، منم آدم ومنم شیث...
هر کس می خواهد نوح وفرزندش سام را ببیند، منم نوح ومنم سام...
هر کس می خواهد ابراهیم واسماعیل را ببیند، منم ابراهیم ومنم اسماعیل...
هر کس می خواهد موسی ویوشع را ببیند، منم موسی ومنم یوشع...
هر کس می خواهد عیسی وشمعون را ببیند، منم عیسی ومنم شمعون...
هر کس می خواهد محمد وعلی را ببیند، منم محمد ومنم علی...
هر کس می خواهد حسن وحسین را ببیند، منم حسن ومنم حسین...
هر کس می خواهد امامان دیگر را ببیند، منم امامان دیگر...
فریاد مرا پاسخ گویید، من شما را از همه چیز آگاه می کنم، آنچه می دانید وآنچه نمی دانید...هر کس کتابهای آسمانی را می شناسد گوش فرا دهد...
آنگاه مهدی (علیه السلام)، به خواندن کتابهای آسمانی می پردازد، وصحیفه آدم (علیه السلام)، وشیث (علیه السلام)، ونوح (علیه السلام)، وابراهیم (علیه السلام)، را می خواند، وهم تورات وانجیل وزبور را...و سپس قرآن کریم را...(۴۹۸)
۴ - چونان محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم)
مهدی (علیه السلام) چنان چون جد خویش محمد (صلی الله علیه وآله) که در ظلمات جاهلیت قیام کرد، در دل فسادها وتباهیها وظلمتهای آخر الزمان قیام می کند. واین پیشوایی محمدی، ودادگستر علوی،، ومصلح طالبی، وشورشگر فاطمی، وانقلابی حسینی، ومربی جعفری، وامام موسوی، وقائد رضوی، وحجت عسکری، با عصای موسی، وانگشتری سلیمان پدیدار می گردد. او به روز عاشورا خروج می کند، در حالی که پرچم پیامبر را در دست دارد، وزره پیامبر را به تن وعمامه پیامبر را به سر، وشمشیر پیامبر را در دست... و۳۱۳ تن از یاران خاص او - به شمار یاران پیامبر در جنگ بدر - گرداگرد او جای دارند، آنان که حاکمان زمانند ووارثان زمین.
همچنین مومنان نیرومند،(۴۹۹) وجوانان سلحشور شیعه، در خدمت اویند.(۵۰۰) وزمان چنان از شادی سرشار می گردد، که مردگان نیز، در عالم ارواح، به شادمانی می پردازند، واز خرمی به وجد می آیند.
وبدینسان او - با اسم خدا - در آید، وهمه سوی جهان را، از عدل وداد، وفروغ وبرهان، ونجات وایمان، سرشار می سازد.
۵ - افشای راز بزرگ
چون چنین شود، ومهدی به در آید، راز بزرگ نمایان شود، ورمز سترگ گشوده اید. وآن حکومت، که خدا را در غایب شدن حجت خویش بود، پرده از رخ بر گیرد، چنانکه حکمت کار خضر (علیه السلام) برای موسی (علیه السلام)، پس از انجام یافتن وبه پایان رسیدن کار آشکار گردید.(۵۰۱) در تعالیم گفته اند:
وجه الحکمة فی غیبته، وجه الحکمه فی غیبات من تقدمه من حجج الله - تعالی ذکره - ...ان هذا الامر، امر من امر الله، وسر من سر الله، وغیب من غیب الله. ومتی علمنا انه - عزّ وجلّ - حکیم، صدقنا بان افعاله کلها حکمه، وان کان وجهها غیر منکشف لنا.(۵۰۲)
- امام صادق (علیه السلام) فرمود: حکمت غیبت مهدی، همان حکمتی است که در غیبت پیامبران وحجج الاهی پیشین وجود داشته است...این غیبت، امری از امور الاهی، وسری از اسرار خدایی، ورازی از رازهای ربانی است. ما وقتی بدانیم که خدای عزّ وجلّ حکیم است، تصدیق می کنیم که همه کارهای او از روی حکمت است، اگر چه آن حکمت ومصلحت را خود تشخیص ندهیم، وبه آن راز پی نبریم.
۶ - خاور انوار
بدینگونه، با ظهور مهدی، فروغ ازلی تابیدن می گیرد، وشعشعه قدس سر مدی پرتو افشان می گردد. مهدی، مرکز اسرار ربوبی وخاور انوار ازلی است. مهدی، جلوه حقیقة الحقایق است، وخود، عصاره العصارات است. مهدی است که بر او حله های قدسی در پوشیده اند، واشعه انوار عالم قدس، از آن پیکره پاک، همواره، می تابد: علیه جیوب النور، تتوقد بشعاع ضیاء القدس.(۵۰۳) واوست تجلی تام، وحجاب ازلی قدیم، چنانکه در زیارت او می خوانیم: السلام علی حجاب الله الازلی القدیم.(۵۰۴) وآن امام را، در حال غیبت، به خورشید تشبیه کرده اند، که در پس ابر باشد. در این تشبیه وجوهی چند ملحوظ است. یکی از آن وجوه را، علامه مجلسی، چنین یاد کرده است:
نور وجود، وعلم، وهدایت، به وسیله مهدی (علیه السلام) به خلق می رسد، زیرا که به احادیث بسیار ثابت شده است که محمد وآل محمد (صلی الله علیه وآله) علل غایی ایجاد خلقند. بنابر این، اگر آنان نبودند، نور وجود وتحقق به دیگران نمی رسید. معارف واقعی وحقایق راستین نیز، به برکت آنان، وتوسل جستن به ایشان، به کسان اضافه می شود، همچنین بلاها وگرفتاریها به فیض آنان بر طرف می گردد. اگر ایشان نبودند، مردم، با این اعمال قبیح، مستحق همه گونه عذاب بودند - چنانکه در قرآن کریم فرموده است: وما کان الله لیعذبهم وانت فیهم تا تو ای پیامبر، در میان مردمی، خدای آنان را عذاب نمی کند. وما خود، بارها وبارها، تجربه کرده ایم، که به هنگام پیچیدگی کارها، وافتادن دشواریها، ودور شدن از درگاه خدا، وقطع شدن آثار فیوضات الاهی، همینکه به آنان توسل جسته ایم، وآل محمد (صلی الله علیه وآله) را واسطه قرار داده ایم، به اندازه ارتباط معنویی که در آن حال حاصل شده است، مشکلات حل شده وبر طرف گشته است. وآنان که چشم دلشان به فروغ ایمان روشن است، این چگونگی را در می یابند.(۵۰۵)
۷ - تصفیه اردوگاه
یقین است که یاران امامی که شعاع ضیاء قدس، از مشرق وجود او می تابد، باید پاکان وپاکیزگان باشند. باید در اردوگاه او خالصان وسره شدگان گرد آیند. وچنین خواهد بود. این است که شیعه آل محمد (صلی الله علیه وآله)، باید از نعمت این علم ومعرفت واعتقاد بهره گیرد، وبه درگاه خدا سپاس گزارد، وبر ولای امامان، وحب آنان، وپیروی از آنان باقی باشد. باید این ولا وحب را در جان خویش زنده بدارد، وهمواره در قلب خود حاضر بسازد، وآن پیروی را به عمل در آورد، تا اجر شهیدان بدر واحد نصیب او گردد، یعنی: آن شهیدان که شالوده ایمان را استوار ساختند.
در پیش اشاره کردیم که در روزگار غیبت، مردم مومن، بسختی امتحان می گردند، وپیوسته غربال می شوند. تا خالصان بمانند، وناخالصان بروند. آری، پیوسته ناخالصان وناخالصیها دور ریخته می شوند. مومن به آل محمد (صلی الله علیه وآله)، باید همیشه بکوشد، تا از راه داشتن عقیده صحیح، وایمان قوی، وفکر روشن، وآگاهی عمیق، وعمل صالح، در ردیف خالصان مخلص جای گیرد، تا از صف شیعه مهدی (علیه السلام) خارج نگردد، وبه عنوان ناخالص طرد نشود. آن کسان که در روزگار غیبت، ایمان صحیح وعمل صالح داشته باشند، اگر ظهور را هم درک نکند، مانند کسانیند که ظهور را درک کنند، ودر خیمه ودر خدمت مهدی باشند.
شیعه عصر انتظار، لازم است که در شناخت عقاید حقه، ومعرفت امام تو مقام امام، کوشا وثابت قدم باشد. واین اعتقاد راستین به حق بزرگ را، که به او رسیده است، واو خود نیز آن را به مرحله بصیرت ویقین رسانده است، نگاه دارد، وبه آیندگان بسپارد. لازم است خاندان وفرزندان خود را با اعتقاد به عقیده حق، ونور معرفت، وشعاع ولایت، وتوجه به عمل صالح تربیت کند، وبر آن شیوه ثابت بدارد. باید در میان مردم منتظر، محبت وعطوفت بر قرار باشد، وتوانگران - چنانکه در فصل پیش گفتیم - به ناتوانان برسند. وباید همه، دشمن ظالم ویاور مظلوم باشند...اینها سفارش ائمه طاهرین (علیهم السلام) است...
در روایتی چند، که رسیده است که پیش از پیدا شدن آثار قیام قائم دست به اقدامی نزنید، ظاهراً مقصود - بر فرض صحت این روایت - اقدامی برای تاسیس حکومت جهانی ونشر توحید وعدل، در آفاق تا آفاق گیتی است، زیرا که اینگونه اقدامی کار هیچ کس نیست، جز ولی اعظم ومصلح اکبر.(۵۰۶) وآن انقلاب است که آثار کیهانی دارد(۵۰۷)، وگسترده جهانی. واین مهدی موعود است که همه جهان به دست او فتح می شود، ودژهای کفر ونفاق وستم ویران می گردد، وکلمه توحید، وناموس عدل، همه جا را می گیرد.
باید مقصود از این روایات آنچه گفتیم باشد، زیرا که در مرحله شناخت اسلام وتعالیم اسلام، واجتماعیات وسیاسیات اسلام، واخلاق اسلامی، وتکالیف اسلامی، نمی توان پذیرفت که حوزه های مسلمین از اقدامهای اجتماعی، ومبارزات حق طلبانه سیاسی، وحوزه های تکلیفی، وتعهدهای دینی، وتعاون بر بر وتقوی، وعدم تعاون بر اثم وعدوان، معاف باشند. نمی توان پذیرفت که برای مسلمین جایز باشد که ظلم را تحمل کنند، واستعمار وبردگی را بپذیرند، وسیطره یهود ونصاری وملحدان را گردن نهند، واقدامها وتکالیفها وشهامتها را یکسو افکنند، ومحو آثار دین خدا واحکام خدا را بنگرند، ودم بر نیاورند. این امور پذیرفتنی نیست. اینها به معنای رفع تکالیف ومحو احکام است. واین امر، بدیهی البطلان است. حلال محمد (صلی الله علیه وآله) تا قیامت حلال است، وحرام محمد (صلی الله علیه وآله) تا قیامت حرام...و در این جهت، میان هیچ عصری با عصر دیگر فرقی نیست، چه عصر غیبت وچه دیگر عصرها...(۵۰۸)
۸ - شور طلب
با اعتقاد راستین، وایمان ویقین، وولاء ومحبت، وآگاهی وبصیرت، وثبات وپایداری، وخردمندی وفرزانگی، ودل روشن، ودرک درست، وعقل بیدار، واندیشه باز، وذهن وسیع، وعمل صالح، وخدمت به خلق، وکردار شایسته، ونشر آگاهی، باید منتظر ظهور حق وتشکیل دولت حق بود. باید خود را برای مراحل مقدماتی آن حکومت: آشوبها، سختی ها، قیامها وانقلابها آماده ساخت. باید آماده بود، وبرای فرج آل محمد وظهور قائم موعود دعا کرد. باید طلب کرد وطلب کرد، ودر طلب شور داشت. دعا برای فرج مهدی، ونزدیک شدن ظهور او، دعا برای فرج وگشایش کار خود ما، بلکه فرج وگشایش کار همه انسانها وانسانیتهاست. این است که باید دعا کرد. باید یقین داشت وبا یقین آماده بود، وبا آمادگی دعا کرد. نباید از دعا غفلت داشت، واز طلب دست برداشت.(۵۰۹) دعا وتوسل به درگاه خدا، ودرخواست از خدا، وخواندن دعاهای که رسیده است، وطلب عنایت خدا، همیشه موثر است وآثار بسیار دارد، بویژه درباره امر عظیم وخیر عالم، یعنی: ظهور مهدی، ونزدیک شدن رهایی انسان، وفرا رسیدن فرج اعظم، وفوز اکبر، ونجات بزرگ.
آری:
جان ما شیفتگان وصل شما می طلبد - این نه از بخت خود از لطف خدا می طلبد واین است واین چنین است حال شیفتگان ودلدادگان، ومحبت شعاران، وطلب پیشگان، دردمندان ودوستداران، فروغ آشنایان وخورشید طلبان...

عمر ما شیفته حالان چه عجب می گذرد؟ - رسته از دور جمادی ز رجب می گذرد
خوش بود منتظران را طلب طلعت دوست - عمر آن است که در شور طلب می گذرد
گر نه اندر طلب چهره آن خورشیدی - عمر بی بار، تو را، از چه سبب می گذرد
خون خورشید دلان در رگ خونبار زمان - تا بگیرد ز تن چرخ سلب می گذرد
ر شبستان به سر آورده وخورشید طلب - راه خورشیدی ما در دل شب می گذرد
از خراسان برسند آنهمه رایات سیاه - گر چه این کبکبه از شام وحلب می گذرد
عیسی آنگه به نماز آید وموسی به طواف - اینچنین کار، در آنجا، به ادب می گذرد
اسم اعظم که همه سر خدایی است عجب - که گه وگاه، ز نام تو، به لب می گذرد
ای خوش آن حسن جهانگیر که یک جلوه او - از سرای عجم وملک عرب می گذرد
شام هجران که به دل کوه غم آورد فرود - باز با یاد وصالی به طرب می گذر

۹ - رمضان - عاشورا
وبدینسال باید در طلب خورشید بود، وبه طلب خورشید رفت. وباید راه خورشیدی را در دل شب سپرد. باید همه آماده باشند. بویژه جوانان، تا زمینه های طلوع طلایع حق آماده گردد...
وتا اندک اندک... علائم عمده ظهور - یکی پس از دیگری - واقع شود، وتا حوادث ومشکلات پیش از ظهور رخ دهد، وتا رمضان بزرگ برسد، وفریاد جهانی دعوت حق همه جاگیر شود، وتا سپس هلال محرمی بدمد که در روز عاشورای آن - روز شنبه(۵۱۰) - امام مهدی (علیه السلام)، از مکه، اعلام قیام کند، وبه جنگهای خونین بزرگ دست یازد، ودرفش ملحمه های سترک را برافرازد،(۵۱۱) وبه نابود کردن مستکبران وابرقدرتان بپردازد، ونارواییها را براندازد، وسختیهای روزگار را برطرف سازد، واموال را میان همه به تساوی قسمت کند، وآزادی روزگار را برطرف سازد، واموال را میان همه به تساوی قسمت کند، وآزادی واقعی وانسانی را به پیرامون حق وبه مومنان به حق، با کمک اهل حق، ارزانی دارد. مهدی (علیه السلام) را هم فرشتگان یاری می کنند، هم مومنان... همچنین رعب وترسی که از قیام او در دل سرکشان می افتد، نیز از عوامل مهم پیروزیهای اوست. از شیوع اخبار انقلاب مهدی وقدرت وقاطعیت او، قدرتمندان وارتشهای آنان، روحیه خویش را از دست می دهند، وبسیاری از آنان در برابر هجوم سپاهیان مهدی - بلکه پیشاپیش - از پای درمی آیند.
او بدینگونه فرا می رسد، ومعتقدان وحق پرستان به سوی او می شتابند ونزد او گرد می آیند. امام پس از مدتی، اعلام قیام می کند و- با نام خدا - به پا می خیزد، وجهان را از عدل وداد، ونور وبرهان ولبریز می سازد - چنانکه امیر المؤمنین علی (علیه السلام) فرمود:
یملا الارض عدلا وقسطا، ونورا وبرهانا...(۵۱۲)
۱۰ - سلام بر آل یاسین
سلام بر آل یاسین. سلام بر فریاد خدا، وپرورنده آیات خدا.
سلام بر تالی قرآن ومبین علوم آن.سلام بر صاحب اسرار ربانی، ومجرای اراده الاهی.
سلام بر تو ای میثاق موکد، وای میعاد مسلم! ای پرچم افراشته وای دانش انباشته! ای مظهر رحمت بیکران، وای فریادرس درماندگان! سلام بر تو، در همه شبها وروزها، وهمه هنگامها ولحظه ها... در آن هنگامها که نماز می گزاری، یا دعا می خوانی، یا رکوع وسجود می کنی!
سلام بر تو، در بامدادان روشن، ودر شبان تیره! سلام بر تو، ای پیشوای آرمانها، وای امید جانها!
سلام بر وصی اوصیا، وگزیده اولیا. سلام بر فرزند نورهای تابان، ودرفشهای نمایان. سلام بر نور بی پایان الاهی، وحجت ناپنهان خدایی. سلام بر زنده کننده مومنان، ونابود سازنده کافران.
سلام بر مهدی امتها، ویکی کننده ملتها. سلام بر قائم منتظر، وعدل همه جا گستر. سلام بر شمشیر بران، وماه تابان. سلام بر بهار زندگی، وروح سرور وپایندگی. سلام بر مهدی که خدا به امتها آمدن او را نوید داده است، تا به دست او همه را تابع یک دین سازد، وطرح اتفاق در همه جان در اندازد...
۱۱ - خونخواه شهیدان تاریخ
کجا رفتند راهنمایان، وچه شدند برگزیدگان؟ کجایند خورشیدهای درخشان، وماههای تابان؟ کجایند درفشهای دین، واستوانه های علم ویقین؟
کجاست بقیة الله، مهدی آل محمد (صلی الله علیه وآله)؟ که در جهان هست وزمین خالی از او نیست. کجاست آن کسی که کژیها وکاستیها را به سامان می آورد؟ کجاست آن کس که رسم ستم وبیداد را، از همه جا، بر می اندازد؟ کجاست آن یادگار پیامبر وامامان؟ کجاست آن آرمان مطلوب حق پرستان؟ کجاست نابود کننده سرکشان وخود سران؟ کجاست ریشه کن کننده معاندان وگمراهی آفرینان وخدا ناشناسان؟ کجاست عزت بخش دوستان وخوار ساز دشمنان؟
کجاست گسترنده فضیلت وتقوی در همه جان؟ کجاست قبله مقصود دوستان؟ کجاست راز بی پایی زمین وآسمان؟ کجاست فاتح بزرگ گیتی وافرازنده پرچم هدایت وایمان؟ کجاست سازمان دهنده گروههای اصلاح طلب وباایمان؟ کجاست طلب کننده خون پیامبران وپیامبر زادگان؟ کجاست انتقام گیرنده خون حسین سرور شهیدان؟...
کجاست فرزند محمد مصطفی؟ کجاست فرزند علی مرتضی؟ کجاست فرزند خدیجه کبری؟ کجاست فرزند فاطمه زهرا؟...
ای جانها همه فدای تو، وای ما همه برخی تو! ای زاده گزیدگان مهذب وپاکان مطهر! ای زاده مشعلهای فروزان، واختران تابان، ودرفشهای نمایان! ای زاده دانشهای کامل، وسنتهای مشهور، وحقایق مأثور! ای زاده معجزات موجود، ودلایل مشهود! ای زاده صراط مستقیم، تبأ عظیم! ای زاده آیات بینات، وحجتهای بالغات! ای زاده طه ویاسین، وذاریات وعادیات! ای زاده صاحب معراج، وآورنده منهاج!... آیا تو در کجا به سر می بری، ودر چه سرزمینی زندگی می کنی؟ چقدر دشوار است که همگان را ببینیم وتو را نبینیم؟! چقدر سخت است که سخنان همه را بشنویم وسخن تو را وصدای تو را نشنویم؟! تو از ما پنهانی، لیکن بیرون از ما نیستی! تو از ما دور نشده ای! تو آرمان مشتاقانی! تو مطلوب معتقدانی! تو سرلوحه شرف وعظمتی! تو کعبه بزرگی وعزت وحریتی؟
ای عزیز مصر هستی، وای زبده وجود وتجلی! ای مظهر خدای رحمان، وای پیشوای دلسوز مهربان! ای معطی علم، وای مربی عقل! ای محیی روح، وای حیات جان! تا کی در طلب تو سرگردان باشیم؟ تا کی تو را بجوییم وبه دیدار تو نایل نیاییم؟ تا کی در جستجوی تو از دیده خون بیفشانیم؟...
آیا شود که شام تار فراق به صبح باز وصال بدل گردد؟ آیا رسد روزی که تو پرچم نصر الاهی را بر افراشته باشی، وما گرداگرد تو را گرفته باشیم، تو امامت کنی وما با تو نماز گزاریم، نماز خون وقیام، نماز راز ونیاز؟! آیا رسد روزی که بنگریم سراسر جهان را از عدل وداد آکنده ای، ودشمنان حق وعدالت را خوار وناتوان ساخته ای، وسرکشان وحق ناباوران را نابود کرده ای، وریشه مستکبران را برآورده ای، وابرقدرتان را از صفحه روزگار برانداخته ای؟ آیا می شود که چنین روزی را ببینیم وخدای را بر این نعمت بزرگ سپاس گزاریم، وفریاد برآوریم: الحمد لله رب العالمین.
۱۲ - نور ولاء وموالات
خدایا، خداوندا! از درگاهت مسئلت می کنیم که بر محمد درود فرستی، محمد که نبی رحمت است وکلمه نور. واز تو می خواهیم که دل ما را از یقین مالامال سازی، وسینه ما را از نور ایمان، وفکر ما را از نور تصمیمهای خیر، واراده ما را از نور دانایی، وقدرت ما را از نور عمل صالح، وزبان ما را از نور راستگویی، ودین ما را از نور آگاهی، وچشم ما را از نور تشخیص وبینایی، وگوش ما را از نور حکمت واحساسات ما را از نور عشق وپیروی از محمد وآل محمد (صلی الله علیه وآله)...
خدایا، خداوندا! بر محمد بن الحسن العسکری، حجت وخلیفه ات در زمین، درود فرست؟ او که عدل ودادگری را می گستراند، ودین انقلابی را بر پا می دارد. او که دوست مومنان است ودشمن کافران. او که تاریکیها را می زداید، ونور حق را می تاباند. او که حکمت راستین می آموزد، وراستی شعار می سازد. او که کلمه تامه تو است ورحمت واسعه تو. او که کشتی نجات است ودرفش هدایت...
خدایا، خداوندا! عدالت را به دست او جهانگیر کن، ویاری ونصر خویش بر او ارزانی دار، وبه دست او جباران ومنافقان وخدانشناسان را، در هر جای جهان، نابودساز! آبادیها را به دست او ایمنی بخش، ومردمان را به وسیله او به راه راست بیاور!
خدایا، خداوندا! همچنانکه دل ما را، با یاد حجت خود مهدی، آباد وزنده ساختی، سلاح ما در نیز در راه یاری او آماده وآخته ساز!
خدایا، خداوندا! بر محمد وآل محمد درود فرست؟ همچنین درود فرست بر جانشین حسن عسکری ووصی او یعنی: حجت قائم که از خلق غایب است ومنتظران اذن تو است...
خدایا، خداوندا! بر او درود فرست، وفرج او را نزدیک ساز، ووعده ای را که به او داده ای به انجام رسان! او را از پرده غیب به در آر، وبا ظهور او گرفتاریها را برطرف فرما!
خدایا، خداوندا! رعب وترس از او واز قدرت وسپاه او را، پیشاپیش او، روان ساز! دلها را به محبت ویاری او ثابت بدار! آتش جنگ بزرگ با کفار وظالمان را به دست او شعله ور نما! او را با سپاهی از فرشتگان یاری ده، وبر دشمنان دین چیره گردان!...
خدایا، خداوندا! چنان به دل او الهام کن که همه هستی دشمنان حق وفضیلت را نابود سازد، وهمه چیز آنان را درهم ریزد، وهمه امکانات آنان را ارزانی اهل حق دارد، وهمه پایگاههای علمی وصنعتی ونظامی وتبلیغاتی واقتصادی آنان را تسخیر کند، وهمه کاخهای آنان را به ویرانی کشد، واز درون وادیها تا سر کوهها همه جا را بگیرد، وهمه ذخایر وبرکات زمین را به تصرف در آورد، آمین یا ارحم الراحمین!
۱۳ - اعتقاد وگواهی
خدایا، خداوندا! پروردگارا والها! ما شنیدیم منادیی فریاد می زد که خدا ایمان آورید، پذیرفتیم وایمان آوردیم. واکنون گواهی می دهیم که الاهی ومعبودی جز تو نیست، وتو یگانه ای وانباز نداری. وگواهی می دهیم که محمد بنده تو وفرستاده ورسول تو است، واو وخاندان او حبیبان تواند ودوستان واقعی تو. وگواهی می دهیم که علی، امیر المؤمنین وحجت تو است، وفرزندان او تا حجت قائم، همه، خلیفه وحجت تواند...
وای حجت خدا، وای مهدی آل محمد (صلی الله علیه وآله)! گواهی می دهیم که تو حجت خدایی، وشما آل محمد اولید وآخر. ورجعت شما حق است. وایمان در آن روز، برای کسانی که از پیش ایمان نداشته اند وکار خیر نکرده اند، سودمند نیست. ما باور داریم که مرگ، وسوال قبر، وزنده شدن در قیامت، وپل صراط وترازوی اعمال، همه وهمه حق است. همچنین حساب وبهشت ودوزخ حق است. وهر کس که با شما مخالفت کرده است شقی است، وهر کس از شما پیروی کرده است سعید است.
ای حجت خدا! تو خود شاهد باش که ما به این عقاید وحقایق ایمان داریم، بدانها معترفیم، وتو را بر آنها شاهد می گیریم. وما دوست شماییم ودشمن دشمنان شما. حق همان است که شما گفتید وپذیرفتید. وباطل همان است که شما نپذیرفتید ورد کردید. خیر ومعروف همان است که شما بدان امر کردید، وشر ومنکر همان است که شما از آن نهی فرمودید. ما مومنیم به خدای یگانه بی شریک، وبه رسول خدا، وبه امیر المؤمنین، وبه شما، از نخستین تا آخرین شما. وهمواره آماده ایم تا شما را یاری کنیم، وبرای تحقق اهداف شما بجان بکوشیم. آری، دوستی وارادت واعتقاد ما، فقط وفقط، تقدیم شماست.
واگر روزگاران بسی به درازا بکشد، وغیبت تو - ای پیشوای محبوب، وای آرمان مطلوب - از این نیز طولانی تر بشود، وعصرها ونسلهای دیگر را فرا بگیرد، نه تنها از ایمان ما کاسته نمی گردد، بلکه بر یقین ما به وجود فرخنده تو، وایمان ما به تو، افزون می شود، وآتش عشق تو در جان، بیشتر شعله می کشد، واطمینان ما به تو قوی تر می شود، وانتظار ظهور در جان ما شدیدتر می گردد. ما همواره منتظر ظهور توایم، تا در رکاب تو جهاد کنیم، وجان ومال وفرزند وهر چه داریم در راه دین خدا ویاری تو بدهیم. ما اگر آن روزها را دیدیم - روزهای که با فروغ ظهور تو روشن گشته است، ودرفشهای انقلاب تو افراشته شده است - چونان عبدی مطیع، در خدمت تو خواهیم ایستاد، وبه امر ونهی تو گوش فرا خواهیم داد، با این آرزو که در رکاب تو، در اره یاری دین خدا، به شهادت برسیم، وبه میهمانی خدا برویم...(۵۱۳)
۱۴ - واین است مهدی...
این است مهدی (علیه السلام) واین است حتمیت او، تولد وبقا او، تاثیر او ظهور او، وشورش وانقلاب او، اصلاح وتصفیه او، وتاسیس حکومت او...که خواهد شد.
بعثت، فرود آمدن نور است در طبیعت. غدیر، تداوم حکومت نور است در زمین. عاشورا، ذبح عظیم است برای نجات دادن حکومت نور. ومهدی، انفجار نور است در استغراق ظلمت. هر چه جهان ظلمانی تر گردد، وتاریک تر شود، طلب روشنایی لازمتر ومحسوستر خواهد شد. هنگامی که آفاق را ظلمت فرا گیرد، نورشناسان نور طلب به بپا می خیزند، وبه بیداری جامعه وآماده سازی یاران مهدی دست می یازند، تا همه در جستجوی خاور انوار برآیند، وتا به طلب طلعت رشیده وغره حمیده بشتابند، وتا دست نیاز به درگاه خدای بی نیاز بردارند، وآن ذخیره الهی، ومنجی نهایی را بطلبند.
این آرزویی است که از قدرم روزگاران، در آن باره، سخنها گفته اند، وپیامبران وحکیمان آن را وعده داده اند. وپیامبر اکرم، آنهمه در آن باره، با صراحت، نوید داده است... آری، انعکاس این آرزو، در آفاق واعصار پیچیده است، وبانگ درای این کاروان، در معبر بشریت، طنین افکنده است...
وروزی، امواج این واقعه بزرگ، در جام خورشید خواهد ریخت. ونسیمها از کران تا کران دشتها وآبادیها بر فضای چنان دولتی خواهد وزید. ودرختان در چنان روزگاری جوانه خواهد زد. وگلها در عصمت آن ایام خواهد شکفت. وجویبارها ونهرها ورودها، در آن ایام برکت خیز، جاری خواهد گشت...
... بانگ اشهد ان لا اله الا الله واشهد ان محمد رسول الله در سحرگاهان ونیمروزها وغروبها، از فراز مذنه ها، واز درون آبادیها، در همه جای جهان، به گوش مردم آن روزگار خواهد رسید. گلبانگ حی علی خیر العمل، وحی علی خیر العمل، در همه سوی، در پنج هنگام، طنین انداز خواهد گشت.
با شعار ان الله یأمر بالعدل والاحسان عدل واحسان، همه جا را خواهد گرفت، وجامعه اعلون پدید خواهد آمد. ومشعل جاوید، همچون خورشید، بر فراز پهنه های زیست انسانی، فروغ خواهد پاشید.
حماسه جاوید مرز بانان تجسم خواهد یافت. وخون متبلور خورشید، در راه تفسیر آفتاب، به آبادیها وزندگیها رنگ خواهد زد.
آنروز دیوار مساجد کوتاه خواهد گشت. عدل ومساوات همه گیر خواهد شد. نابسامانیها از میان خواهد رفت. ستمها وجهلها از جان رخت خواهد بست. دلها منور، عقلها کامل، دانشها واقعی، وجانها سرشار خواهد شد. زندگیها پاک وامتیازهای پست مادی نابود خواهد گردید.
آن روز، عصمت جاودان زنده خواهد شد، وعینیت ایمان قوام خواهد بافت.
آن روز، قطرات نور، از جام لحظه ها، در قالب وجود انسان خواهد ریخت، وانسان فطری، با تزکیه وتعلیم، پرورش وآموزش، به سوی جاودانگیها راه خواهد یافت.
آن روز، فضای زمان زایل، به نمونه ای از دهر ثابت بدل خواهد گشت...
آن روز، همه جا وهمه چیز نور خواهد بود ونور، وروشنایی خواهد بود وروشنایی، ذات همه چیز نورانی خواهد شد، وروح نور، در همه جا وهمه چیز، حلول خواهد کرد...
وآن روز، همه جا وهمه چیز، نور خواهد بود ونور، وروشنایی خواهد بود وروشنایی...
بارخدایا! توفیق همه را، برای ایجاد یک زندگی سعادتمند اخلاقی، ویک محیط نورانی انسانی درخواست می کنیم. وهم از درگاه تو می خواهیم که خروج قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله) را نزدیک گردانی، واو را از نهان جهان درآوری تو دوران غیبت او را به پایان بری، تا بر کهن ترین معبد توحید تکیه زند، وبانگ دلربای خویش را به گوش توده های ستمدیده وسرگردان بشری برساند، وبه رسم ستم وستمگری پایان دهد، وبنای عدل وداد، ودانایی وشایستگی را، پی نهد...
اللهم ارنا الطلعة الرشیدة، والغرة الحمیدة، اللهم انا نرغب الیک، فی دولة کریمة، تعز بها الاسلام، واهله....

پاورقی:

-----------------

(۱) مروج الذهب، ج ۴، ص ۱۹۹، چاپ مصر (۱۳۷۷).
(۲) تاریخ ابن خلکان (وفیات الاعیان)، ج ۳،ص ۳۱۶، چاپ مصر، مکتبه النهضه المصریة.
(۳) صحیح، ربیع الثانی است.
(۴) الاتحاف بحب الاشراف، ص ۱۷۸، چاپ مصر (۱۳۱۶ ه ق)، به نقل از: المهدی الموعود المنتظر - تألیف شیخ نجم الدین جعفر العسکری، چاپ بیروت (۱۳۹۷)، ج ۱، ص ۲۰۰ - ۲۰۱.
(۵) الیواقیت والجواهر، ص ۱۴۵، چاپ مصر (۱۳۰۷ ه. ق)
(۶) ینابیع الموده، ص ۴۵۲، به نقل از المهدی الموعود...، ج ۱، ص ۲۱۲ - ۲۱۳.
(۷) ینابیع الموده، ص ۴۵۲، به نقل المهدی الموعود، ج ۱، ص ۲۱۲ - ۲۱۳.
(۸) سوره اعراف (۷)، آیه ۱۴۱.
(۹) سوره قصص (۲۸)، آیه ۷.
(۱۰) منتخب الاثر فی الامام الثانی العشر، ص ۲۸۶ - تالیف شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، انتشارات صدر، تهران.
(۱۱) منتخب الاثر، ص ۳۵۵.
(۱۲) فلاسفه شیعه، ص ۱۷۲ به بعد.
(۱۳) فلاسفه شیعه، ص ۱۷۲ به بعد.
(۱۴) فلاسفه شیعه، ص ۱۷۲ به بعد.
(۱۵) سفینه البحار، ج ۱، ص ۶۷۶.
(۱۶) منتهی الامال، باب سیزدهم، فصل پنجم
(۱۷) ابوالعباس احمد معتمد، پانزدهمین خلیفه عباسی، خلافت ۲۵۶ هجری قمری، تا ۲۷۹.
(۱۸) وهمچنین در مواردی، به استناد به گفته کسانی که آن امام را دیده اند.
(۱۹) در برخی روایات چنین آمده است: موی سرش بر دوشش ریخته - یسیل شعره علی منکبه، المهدی الموعود...، ج ۱، ص ۲۸۱.
(۲۰) المهدی الموعود...، ج ۱، ص ۲۸۰ و۳۰۰.
(۲۱) المهدی الموعود...، ج ۱، ص ۲۸۰ و۳۰۰.
(۲۲) کتاب پیشین، ج ۱، ص ۲۸۱ - ۲۸۲ و۲۶۶ و۳۰۰.
(۲۳) کتاب پیشین، ج ۱، ص ۲۸۱ - ۲۸۲ و۲۶۶ و۳۰۰.
(۲۴) الاختصاص، شیخ مفید، ص ۲۴.
(۲۵) وسائل الشیعه - ابواب تجارت.
(۲۶) بحار الانوار، ج ۱۰.
(۲۷) المهدی الموعود...، ج ۱، ص ۲۷۷ و۲۷۶.
(۲۸) المهدی الموعود...، ج ۱، ص ۲۷۷ و۲۷۶.
(۲۹) کتاب پیشین، ج ۱، ص ۲۹۷.
(۳۰) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۹.
(۳۱) المهدی الموعود...، ج ۱، ص ۲۷۹، ۲۸۲ - ۲۸۳.
(۳۲) المهدی الموعود...، ج ۱، ص ۲۷۹، ۲۸۲ - ۲۸۳.
(۳۳) الارشاد، مفید، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۸.
(۳۴) اکمال الدین، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۲۵.
(۳۵) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۳.
(۳۶) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۳.
(۳۷) المهدی الموعود...، ج ۱، ص ۲۵۲.
(۳۸) کتاب پیشین، ج ۱، ص ۲۵۴ - ۲۵۵.
(۳۹) کتاب پیشین، ج ۱، ص ۵ و۷.
(۴۰) تفسیر العیاشی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۴۰.
(۴۱) بحار الاالنوار، ج ۵۲، ص ۳۵۲.
(۴۲) اصول کافی، ج ۱، کتاب العقل، حدیث ۲۱.
(۴۳) خصال، صدوق، خرایج: راوندی، بحار الاالنوار، ج ۵۲، ص ۳۱۷ و۳۳۵.
(۴۴) بحار الاالنوار، ج ۱۰، در این باره، روایات، بسیار است ومعروف.
(۴۵) بحار الاالنوار، ج ۵۱، ص ۱۴۶.
(۴۶) الکافی، ج ۴، ص ۴۲۷.
(۴۷) علل الشرایع، صدوق، بحار الاالنوار، ج ۵۱، ص ۲۹.
(۴۸) کشف الغمه، اربلی، کفایه الطالب، گنجی شافعی، بحار الاالنوار، ج ۵۱، ص ۸۸.
(۴۹) فصل سیزدهم این کتاب، عنوان تساوی در اموال، تساوی را نیز ملاحظه کنید.
(۵۰) المهدی الموعود...، ج ۱، ص ۲۶۴، ۲۷۷، ۲۷۵، ۲۸۸، ۳۱۱، ۲۸۵، ۳۱۸، ۲۸۷، وج ۲، ص ۱۱.
(۵۱) المهدی الموعود...، ج ۱، ص ۲۶۴، ۲۷۷، ۲۷۵، ۲۸۸، ۳۱۱، ۲۸۵، ۳۱۸، ۲۸۷، وج ۲، ص ۱۱.
(۵۲) المهدی الموعود...، ج ۱، ص ۲۶۴، ۲۷۷، ۲۷۵، ۲۸۸، ۳۱۱، ۲۸۵، ۳۱۸، ۲۸۷، وج ۲، ص ۱۱.
(۵۳) المهدی الموعود... ج ۱، ص ۲۶۴، ۲۷۷، ۲۷۵، ۲۸۸، ۳۱۱، ۲۸۵، ۳۱۸، ۳۸۷، وج ۲، ص ۱۱.
(۵۴) اکمال الدین، بحار الاالنوار، ج ۵۲، ص ۳۲۷.
(۵۵) اکمال الدین، بحار الاالنوار، ج ۵۲، ص ۳۲۷.
(۵۶) المهدی الموعود...، ج ۱، ص ۳۱۰.
(۵۷) نهج البلاغه، چاپ فیض الاسلام، ص ۴۲۴ - ۴۲۵.
(۵۸) المهدی الموعود...، ج ۱، ص ۲۸۰، ۲۸۳ - ۲۸۴.
(۵۹) المهدی الموعود... ج ۱، ص ۲۸۰، ۲۸۳ - ۲۸۴.
(۶۰) المهدی الموعود... ج ۱، ص ۲۸۰، ۲۸۳ - ۲۸۴.
(۶۱) الغیبه، نعمانی، بحار الاالنوار، ج ۵۲، ص ۳۴۹ و۳۵۴.
(۶۲) الارشاد، ص ۳۶۵ - ۳۶۶.
(۶۳) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار ج ۵۲، ص ۳۶۲.
(۶۴) بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی / مقدمه.
(۶۵) اینکه همواره گفته شده است که مهدی (علیه السلام) با شمشیر قیام می کند، چه بسا مراد اقدام موضوع قدرت باشد وقیام مسلحانه نه خصوص شمشیر.
(۶۶) که البته در این راه دانشمندان مسلمان طبیعی دانان وآزمایشگران وستاره شناسان ودیگر عالمان مسلمان سهم بسیار داشته اند، کشابهای آنان فتح باب عمده این علوم وختراعات بوده است. رجوع شود به کتاب دانش مسلمین وماخذ آن.
(۶۷) بصائر الدرجات، شیخ ابو جعفر صفار، الاختصاص،بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۲۱.
(۶۸) عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۶۲ - ۲۶۴، علل الشرایع ج ۱، ص ۵ - ۷، اکمال الدین، ج ۱، ص ۳۶۶ - ۳۶۹، بحار الانوار، ج ۱، ص ۳۱۲.
(۶۹) زیرا که تعبیر اسباب السماوات، در مورد سفر به آسمان به کار می رود، چنانکه در قرآن کریم آمده است: سوره حج (۲۲)،آیه ۱۵؛ سوره ص (۳۸)، آیه ۱۰؛ سوره غافر (۴۰)، آیه ۳۶ و۳۷.
(۷۰) در این باره، جمله، رجوع کنید به کتاب الهیئه والاسلام - تالیف علامه سید هبه الدین شهرستانی، وترجمه فرسی آن: اسلام وهیئت.
(۷۱) سال ۲۶۰ تا ۳۲۹. برخی، سالهای غیبت صغری را، هنگام ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) به شمار آورده اند، یعنی: سال ۲۵۵، زیرا در آن سالها نیز، مهدی (علیه السلام) حضور ومعاشرت چندانی نداشته است، ونظر کلی، غایب محسوب می شده است. با این حساب، دوره غیبت صغری، ۷۵ سال می شود. شیخ بزرگوار، محمد بن نعمان مفید، جمله کسانی است که به این شمار معتقد بوده است. وی در کتاب الارشاد (ص ۳۴۶، چاپ حروفی)، می گوید: غیبت صغری، زمان ولادت مهدی است تا پایان دوره سفارت (نیابت خاصه)، وهنگام در گذشت آخرین سفیر، سفیرانی، که واسطه ارتباط شیعه با امام بوده اند.
(۷۲) در قرون اولیه غیبت، به جای نیابت ونواب، بیشتر سفارت وسفراء تعبیر می شده است. وشاید میان سفارت ونیابت فرقی نیز بوده است.
(۷۳) نواب، جمع نایب است، مثل طلاب، جمع طالب.
(۷۴) تلفظ: عمری.
(۷۵) منتهی الامال، باب چهاردهم، فصل هشتم، کفایه الموحدین، ج ۳ (چاپ ۴ جلدی)
(۷۶) شیخ ابوجعفر، محمد بن یعقوب کلینی، علمای بزرگ وموثق اسلام، وخدمتگزاران جلیل القدر دین خدا ومذهب تشیع است. تعبیر ثقه الاسلام - که در کاربرد جدی خود، مفهومی مهم دارد - لقب معروف اوست. به این دلیل که این عالم بزرگ، در عصر غیبت صغری می زیسته است، وکتاب عظیم الکافی را در این عصر، در خلال ۲۰ سال کوشش ورنج وپژو هش، با تنظیم ونقل وتربیتی بسیار خوب، گرد آورده است، می توان حدس زد، که چه بسا گاه گاه، سوی امام در کار این تالیف راهنمایی می شده است. کتاب الکافی، در چاپ اخیر، در ۸ جلد، منتشر شده است. ۲ جلد، در بیان خرد وآگاهی، وبیان اصول وعقاید وجهان بینی الاهی، وداشتن خط اعتقادی (توحید، ایمان) وشرح ولایت وسیاست اسلامی وحکومت شرعی (امامت)، واخلاق است، ۵ جلد، در بیان احکام فقه وحقوق اسلامی است، و۱ جلد در مسائل گوناگون.
(۷۷) در این باره، در فصلهای آغازین کتاب شرف الدین، شرحی نوشته ام، ملاحظه شود. بحث مفصل،، در این موضوع، در کتاب الحیاه جلد دوم، باب هشتم، فصل چهاردهم، آمده است.
(۷۸) باید توجه شود که مقصود این نویسنده، بیان این اصل اعتقادی وسابقه دار در تشیع، واین موضعگیری فکری وسیاسی، تصویب هر چه می شود نیست واسلامی دانستن همه جریانها نه؛ زیرا با توجه به توسعه حیات بشری، وعمق مسائل انسانی، وگسترش روابط جهانی در این عصرها، شرایط این مقام بسیار پیچیده می شود، وعلوم واطلاعات لازم برای آن - علاوه بر فقاهت واجتهاد مصطلح - وهمچنین عمل کردن به اصل اسلامی مشاورت با کسان وهیئتهای متعدد، اهمیت حیاتی پیدا می کند. وچه بسا ضرورت پیدا کند که کار به دست هیئت نواب باشد. والبته مقصود هیئت هم، تعدد کمی نیست، بلکه کفایت وغنای کیفی است، در همه ابعاد یک مدیریت اسلامی عمیق ومترقیانه وپاک وسازنده وبدور نقایص... ولا حول ولا قوه الا بالله العل العظیم.
(۷۹) فوائدالرضویه - تالیف حاج شیخ عباس قمی، ج ۲، ص ۴۸۴، وبیدار گران اقالیم قبله ص ۱۲۸، چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامی، وص ۱۳۰، چاپ مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
(۸۰) وپس ظهور مهدی (علیه السلام)، دولت ایام، پیوسته، آن اولیا خدا خواهد بود...لا داولن الایام بین اولیائی الی یوم القیامه. - المهدی الموعود... ج ۱، ص ۱۳.
(۸۱) fotorism
(۸۲) مجموعه حکمت، سال سوم، شماره ۱ و۲، مقاله سید هادی خسرو شاهی.
(۸۳) جمله، رجوع شود به کتاب بشارات عهدین.
(۸۴) آثار منسوب به مزدیسنان، مشتمل بر پرستش وپاسخی چند، که میان گشتاسب شاه وجاماست حکیم، رد وبدل شده است. جاماست را داماد زردشت دانسته اند - دایره المعارف فارسی.
(۸۵) موید بزرگ منوچهر.
(۸۶) شاعر زردشتی، زردشت بهرام پژدو.
(۸۷) دایره المعارف فارسی، ج ۱، ص ۱۳۷۳.
(۸۸) معارف اسلامی در جهان معاصر، ص ۲۴۵.
(۸۹) رجوع کنید به کتاب بشارات عهدین، ص ۷ به بعد.
(۹۰) اینهم یک خباثت عجیب وپستی دیگر آنان که حتی در آخرالزمان نیز تسلیم حق نمی شوند، بلکه در زمره هواداران دجال در می آیند.
(۹۱) برخی متخصصان فاضل ومطلع کتب عهدین گفته اند:...شهادات محکمی موجود است که کتاب را خود دانیال نوشته است. نبواتی (خبرهای آینده)، که در آخر کتاب مسطور است، ایام دانیال تا به قیامت وروز پسین امتداد دارد، ودجال سخن گفته است. وضع وزبان وطرز تحریرش با زمان دانیال موافقت کلی دارد....
(۹۲) سوره انبیا(۲۱)، آیه ۱۰۵.
(۹۳) ممکن است در میان آنان، در ایران ودیگر جاهای جهان، افراد خوبی باشند مخالفت دیگران وناراضی اینهمه جنایت وپستی وطغیان. بنابر این، اینگونه افراد آنچه می گوییم بدور خواهند بود.
(۹۴) چنانکه در قرآن کریم ذکر شده است: سوره صف (۶۱)، آیه ۶. نیز کتاب بشارت عهدین دیده شود.
(۹۵) این تعبیر - چنانکه پیداست - به این معنی نیست که شریعت حضرت موسی کلیم (علیه السلام)، یا شریعت حضرت عیسای مسیح (علیه السلام)، در زمان خود نیز باطل بوده است. این دو دین، هر یک در عهد خود، ودر دور زمانی خاص خود، وهمچنین بدور تحریفها وتصرفهایی که در آنها شده است، دین آسمانی وبر حق بوده است.
(۹۶) بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۹۳.
(۹۷) در این باره ها، ازجمله، رجوع کنید به کتاب موسوعه الامام المهدی، به کوشش حجت الاسلام حاج شیخ مهدی فقیه ایمانی، انتشارات مکتب الامام امیر المومنین علی، اصفهان.
(۹۸) در این باره ها، ازجمله، رجوع کنید به کتاب موسوعه الامام المهدی، به کوشش حجت الاسلام حاج شیخ مهدی فقیه ایمانی، انتشارات مکتب الامام امیر المومنین علی، اصفهان.
(۹۹) در این باره ها، ازجمله، رجوع کنید به کتاب موسوعه الامام المهدی، به کوشش حجت الاسلام حاج شیخ مهدی فقیه ایمانی، انتشارات مکتب الامام امیر المومنین علی، اصفهان.
(۱۰۰) در این باره ها، ازجمله، رجوع کنید به کتاب موسوعه الامام المهدی، به کوشش حجت الاسلام حاج شیخ مهدی فقیه ایمانی، انتشارات مکتب الامام امیر المومنین علی، اصفهان.
(۱۰۱) ظاهرا همین کتاب است که در کتابخانه آستان قدس - مشهد به نام عقد الدرز فی المهدی المنتظر، تالیف: یحیی السلمی الشافعی، به شماره ۱۸۴ حدیث خطی ضبط است.
(۱۰۲) این کتاب، در رساله شیخ عبدالمحسن عباد سعودی، اینگونه ذکر شده است: فوائد الفکر ظهور المهدی المنتظر، ومولف آن، مرعی بن یوسف حنبلی خوانده شده است. موسوعه الامام المهدی ج ۱، ص ۵۹۷ - ۵۹۸، وظاهرا هر دو یک کتاب است.
(۱۰۳) کتابنامه امام مهدی - ع - ص ۸.
(۱۰۴) دراین باره کتاب موسوعه الامام المهدی نیز دیده شود.
(۱۰۵) صحاح، جمع صحیح است، مانند عظام وکرام، جمع کریم وسته یعنی: شش. پس صحاح سته، یعنی: شش صحیح، صحیحهای ششگانه. صحاح سته، عنوان عمومی شش مجموعه بزرگ، کتب حدیث است، که در نزد اهل سنت، موثق ترین کتابهای حدیث بشمارند. یعنی کتابهای صحیح مسلم، سنن ابو داود، سنن ابن ماجه، سنن نسائی، جامع ترمذی. اهل سنت، احادیث نقل شده در این کتابها را، صحیح می شناسد، وسخن پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) میدانند، وپس قرآن کریم، آنها را بویژه صحیح بخاری وصحیح مسلم - معتبرترین کتاب می خوانند. مولفان این کتابها، موثق ترین ومعتبرترین محدثان وعالمان جهان تسننند. برخی صحاح سته را - چنانکه دیده شد - سنن (جمع سنت) نامیده اند، مانند سنن ابوداود، زیرا این کتابها شامل حدیث وسنت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) است. در بخش ۳، این فصل، شماره ۲ تا ۷، نام این کتابها، همراه تاریخ در گذشت مولفان، ذکر گردید.
(۱۰۶) وبرخی در محیتطها وفضاهایی تدوین یافته است مضاد با تشیع، مانند رساله عقیده اهل السنه والاثرفی المهدی المنتظر، شیخ عبدالمحسن عباد سعودی، استاد دانشگاه اسلامی مدینه منوره.
(۱۰۷) المهدی الموعود...، ج ۱، ص ۲۰۰.
(۱۰۸) یا: همراه مهدی خواهد آمد - المهدی الموعود...، ج ۲، ص ۷۲.
(۱۰۹) شرح نهج البلاغه ج ۲، ص ۵۳۵ در اینجا، کتاب منتخب الاثر، ص ۳ - ۵، پانوشت، نقل شد.
(۱۱۰) الامام الثانی عشر، ص ۷۸، پانوشت.
(۱۱۱) طرالبرده - شرح قصیده برده بوصیری، کتاب الامام الثانی عشر ص ۷۷، پانوشت.
(۱۱۲) در چاپ پیش، در این موارد، خراسان نوشته بودم به پیروی متن احادیث، لیکن منظور خراسان در احادیث، مشرق دنیای اسلام است به اعتبار آن روز که همان ایران بوده است، دراین باره به کتاب الممهدون للمهدی - ع - نیز رجوع کنید.
(۱۱۳) در چاپ پیش، در این موارد، خراسان نوشته بودم به پیروی متن احادیث، لیکن منظور خراسان در احادیث، مشرق دنیای اسلام است به اعتبار آن روز که همان ایران بوده است، دراین باره به کتاب الممهدون للمهدی - ع - نیز رجوع کنید.
(۱۱۴) العرف الوردی، از: المهدی الموعود...، ج ۲، ص ۷۲.
(۱۱۵) اللمعات، نقل از: منتخب الاثر، ص ۳، حاشیه صحیح ترمذی، ج ۲، ص ۴۶، چاپ دهلی (۱۳۴۲ ه.ق).
(۱۱۶) اسعاف الراغبین، ب ۲، ص ۱۴۰، چاپ مصر (۱۳۱۲ ه.ق). از: منتخب الاثر، ص ۳.
(۱۱۷) سبائک الذهب فی معرفه قبائل العرب، ص ۷۸ از: منتخب الاثر، ص ۴.
(۱۱۸) غایه المامول، ج ۵، ص ۶۳۲ و۳۸۱. از: منتخب الاثر، ص ۴ - ۵ پانوشت.
(۱۱۹) تفسیر المنار، ج ۶، ص ۵۹.
(۱۲۰) المهدی المنتظر والعقل - تالیف شیخ محمد جواد مغنیه لبنانی، ص ۵۹.
(۱۲۱) تابعین، در اصطلاح اهل حدیث به دسته وطبقه ای محدثان وعالمان وقاریان وفاضلان ومفسران مسلمین گفته می شود که عهد پیامبر اکرم را درک نکرده اند، لیکن عهد وصحبت اصحاب پیامبر را درک کرده اند، مانند مالک اشتر، وسعید بن جبیر، وحسن بصری. همچنین به طبقه ای که اصحاب را نیز درک نکرده اند، وفقط تابعین را دیده ودرک کرده اند، تابعین (تابعو التابعین) واتباع می گویند.
(۱۲۲) البرهان، ص ۶۶.
(۱۲۳) البرهان، ص ۱۷۷ - ۱۸۳.
(۱۲۴) مجله الجامعه الاسلامیه، سال اول، شماره سوم، ذیقعده ۱۳۸۸ (۱۹۶۹).
(۱۲۵) ج ۱، ص ۵۹۳ - ۶۳۱.
(۱۲۶) کفایه الموحدین، ج ۳ (چاپ ۴ جلدی)، ص ۲۸۱ - ۲۹۷.
(۱۲۷) منتخب الاثر، ص ۵ پانوشت.
(۱۲۸) منتخب الاثر ص ۵، پانوشت.
(۱۲۹) نمونه های نیز تصریحات آنان - پیشتر - نقل گردید.
(۱۳۰) کتاب پیشین، ص ۵، پانوشت.
(۱۳۱) لسان العرب المحیط ج ۳، ص ۷۸۷.
(۱۳۲) یعنی جنبه وصفیت به اسمیت انتقال یافته، واستعمال اسمی بر آن غلبه کرده است، واغلب به صورت اسم (نام اشخاص) به کار می رود، نه وصف.
(۱۳۳) منتخب الاثر، ص ۱، پانوشت.
(۱۳۴) حدیث یا متواتر است یا احاد. متواتر، در لغت، آمدن یکی پس دیگری بلافاصله است، که آیه شریفه ثم ارسلنا رسلنا تتری به همین معنی آمده. ودر اصطلاح علم حدیث، منظور خبر جماعتی است که (فی حد نفسه، نه به ضمیمه قرائن)، اتفاق آنان بر کذب محال، ودر نتیجه، موجب علم به مضمون خبر باشد - علم الحدیث، تالیف استاد فاضل، کاظم مدیر شانه چی، چاپ دانشگاه فردوسی (مشهد)، ص ۱۴۴.
(۱۳۵) ملی، در این اصطلاح، منسوب به ملت است، به معنای دین وشریعت آسمانی.
(۱۳۶) در فصل بعد، ضمن سخن درباره موعود به این بحث باز خواهیم گشت.
(۱۳۷) منتخب الاثر، ص ۲.
(۱۳۸) در کتاب البیانات.
(۱۳۹) در کتاب مذاهب الاسلامیین.
(۱۴۰) در دو فصل بعد، راجع به آیات قرآن کریم، در این باره، وتفاسیر سخن خواهیم گفت.
(۱۴۱) چنانکه در فصل پیش به کار علمی ودانشگاهی عالمان سعودی دراین باره اشاره شد. وامروز که جهان - در همه جا وهمه سو - به نقطه های اوج نومیدی رسیده است وظیفه عالمان وآگاهان مسلمان است که به این اصل اسلامی باز گردند ومسئله مهدی (علیه السلام) وحتمیت آن وروایات نبوی در باره آن را زنده کنند، تا جانها همه مستعد ظهور وفداکاری در راه اهداف آن بشود.
(۱۴۲) بسیار جالب توجه است که می بینیم برخی عالمان اهل سنت گفته اند که اعتقاد به مهدی، یک اعتقاد سنی است، واین اهل سنتند که به این موضوع اعتقاد دارند. این نظر شیخ علی ناصیف نقل شده است، کتاب غایه المامول و(فی انتظار الامام، چاپ دوم، بیروت ص ۱۸. وعلت این نظر، همان کثرت احادیث واسناد مسئله مهدی (علیه السلام) است، در کتابها ومدارک اسلامی وحدیثی وتفسیری اهل سنت، مدارکی که دین واعتقادات وتفسیر واخلاق وآداب وفقه اهل سنت - پس قرآن کریم - مبتنی بر آنهاست.
(۱۴۳) باید اشاره کنیم که در کتابهای عالمان ومحدثان اهل سنت نیز، که شماری آنها در فصل پیشین یاد شد، برخی احادیث منقول حضرت علی (علیه السلام) یا دیگر امامان، درباره مهدی (علیه السلام)، روایت شده است.
(۱۴۴) منتخب الاثر، ص ۵.
(۱۴۵) در اینجا به کتاب پر ارج تاریخ ما بعد الظهور اشاره می کنم، مولف فاضل ومتتبع، محمد الصدر. وی سه کتاب دیگر نیز، در ارتباط با موضوع مهدی (علیه السلام) تالیف کرده است: تاریخ الغیبه الصغری، تاریخ الغیبه الکبری، والیوم الموعود بین الفکر المادی والدینی.
(۱۴۶) با این تعبیر نمی خواهم این اندیشه را القا کنم، که هر کس هر کاری به نام مذهب ودین کرده است ومی کند، وهر کس هر چه وهر گونه نوشته است ومی نویسد همه قابل تقدیر است، هرگز! بلکه نوشته های سست ومبتذل مذهبی، در هر موضوع، خیانت است به مذهب ودین، وبه هیچ گونه قابل اغماض نیست.
(۱۴۷) جلد ۱۳، چاپ قدیم، جلد ۵۱ و۵۲ و۵۳، چاپ جدید.
(۱۴۸) چاپ ۳ جلدی، وجلد ۴، چاپ ۴ جلدی.
(۱۴۹) الامام المهدی، امل الشعوب، از: حسن موسی الصفار نیز، در شمار رساله های خوب ومفید است. چاپ بیروت (۱۴۰۱).
(۱۵۰) نواسه صاحب عبقات الانوار.
(۱۵۱) برخی کتابهای ارزنده دیگر در این بخش، تالیف یافته است که بعد به دست نویسنده رسید. وبه پاره ای آنها نیز در جاهای این چاپ اشاره شد.
(۱۵۲) رساله ای منتشر شده است به نام کتابنامه امام مهدی - ع - . در این رساله، ومقاله های بسیاری، درباره حضرت مهدی (علیه السلام)، ومسائل گوناگون متعلق به این موضوع، شناسانده گشته است. گسانی که می خواهند، در این باره، به مدارک ونوشته های بیشتری دست یابند، می توانند اشز راه دیدن این رساله، کمک شوند.
(۱۵۳) بنابر عقیده مسیحیان.
(۱۵۴) دایره المعارف فارسی، ج ۲، ص ۱۸۳۰.
(۱۵۵) لغت نامه دهخدا، ذیل کلمه فار قلیط.
(۱۵۶) سوره صف (۶۱)، آیه ۶.
(۱۵۷) به این کتابها رجوع شود: الهدی الی دین المصطفی، والرحله المدرسیه. هر دو علامه مجاهد شیخ محمد جواد بلاغی نجفی. ونیز کتاب بشارات عهدین.
(۱۵۸) تاریخ فلسفه در جهان اسلامی - تالیف حنا الفاخوری، وخلیل الجر، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ص ۷۶۳.
(۱۵۹) تفسیر نور الثقلین ج ۵، ص ۳۱۳ - ۳۱۴.
(۱۶۰) دراین باره رجوع شود به: تفسیر مجمع البیان ج ۹، ص ۲۸۰. تفسیر نور الثقلین ج ۵، ص ۳۱۲ - ۳۱۴. تفسیر کشف الاسرار ج ۱۰، ص ۸۶ - ۸۷.

(۱۶۱) گازر، یعنی جامه شوی، رختشوی، چنانکه در متن آمده است.
(۱۶۲) یعنی: به بیابان اندلس رفتند.
(۱۶۳) خوان: سفره، مائده.
(۱۶۴) یعنی: برای خلق آشکارا وپیدا شد.
(۱۶۵) یعنی: خداوند در انجیل، آشکارا، درباره پیغامبر سخن گفته بود.
(۱۶۶) یعنی: آن آیات انجیل، که درباره پیغامبر آمده بود بر خواند.
(۱۶۷) یعنی: چون آن پیامبر - که عیسی مژده داده بود - بیاید، مردمان (بنی اسرائیل) روی عناد، او را براست ندارند وتصدیق نکنند.
(۱۶۸) یعنی: این مطلب را آشکارا در انجیل گفته بود.
(۱۶۹) ترجمه تفسیر طبری، ج ۷، ص ۱۸۶۷ - ۱۸۶۹ (و ص ۱۸۶۱ - تر جمه آیه)، چاپ انتشارات توس، تهران (۱۳۵۶ ش).
(۱۷۰) بشارت عهدین دیده می شود.
(۱۷۱) بیان الفرقان، ج ۵، ص ۱۸۱ - ۱۸۲.
(۱۷۲) ملاحم وفتن، به معنای جنگهای بزرگ، وحوادث با عظمت، وآشوبهاست. این اصطلاح، در مورد اخبار مربوط به حوادث آخرالزمان، ووقایع پیش از ظهور به کار می رود، و- چنانکه در پیش اشاره شد - کتابهای به همین عنوان: الملاحم، والملاحم والفتن داریم.
(۱۷۳) مقصود دو روایت مذکور در بیان الفرقان (ج ۵، ص ۱۷۰) است.
(۱۷۴) یعنی: به وسیله راویان خلط شده است.
(۱۷۵) بیان الفرقان، ج ۵، ص ۲۱۷.
(۱۷۶) اصول کافی، کتاب الحجه، باب نادر فی حال الغیبه.
(۱۷۷) الارشاد، ص ۳۶۰.
(۱۷۸) بیان الفرقان، ج ۵، ص ۱۶۷ - ۱۶۸؛ با اندک تغییری در عبارات.
(۱۷۹) جامع الاخبار، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۶۲ - ۲۶۴.
(۱۸۰) کشف الیقین، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۱۷ - ۲۱۹.
(۱۸۱) روضه کافی، ص ۳۶ - ۴۲، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۵۴ - ۲۶۰.
(۱۸۲) جمله: الارشاد، ص ۳۵۷ و۳۵۹.
(۱۸۳) ظاهرا ناپدید شدن خورشید، در تیرگی سخت هوا، رکود خوانده شده است، وگرنه حرکت کرات برقرار خواهد بود، چنانکه در خود این احادیث آمده است که خورشید پس ساعتهای چند، مغرب - که در طول مدت تاریکی وتیرگی هوا، با سیر زمین تا آنجت رسیده است - طلوع می کند.
(۱۸۴) اکمال الدین، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۹۵.
(۱۸۵) سوره انبیا (۲۱)، آیه ۱۰۵.
(۱۸۶) تفسیر مجمع البیان، ج ۷، ص ۶۶ - ۶۷.
(۱۸۷) تفسیر نور الثقلین، ج ۵، ص ۴۶۴.
(۱۸۸) سوره قصص (۲۸)، آیه ۵.
(۱۸۹) تفسیر نورالثقلین ج ۴ ص ۱۰۷ - ۱۱۱.
(۱۹۰) تفسیر نور الثقلین، ج ۱، ص ۶۴۱.
(۱۹۱) سوره نور (۲۴)، آیه ۵۶.
(۱۹۲) مجمع البیان، ج ۷، ص ۱۵۲. نیز تفسیر البرهان، ج ۳، ص ۱۴۷.
(۱۹۳) سوره توبه (۹)، آیه ۳۳.
(۱۹۴) کشف الاسرار ج ۴، ص ۱۱۹ - ۱۲۰.
(۱۹۵) سوره بقره (۲)، آیه ۱۱۴.
(۱۹۶) کشف الاسرار، ج ۱، ص ۳۲۵.
(۱۹۷) سوره اسرا(۱۷)، آیه ۳۳.
(۱۹۸) نور الثقلین، ج ۳، (صلّی الله علیه وآله وسلم)۱۶۳.
(۱۹۹) سوره هود (۱۱)، آیه ۸۶.
(۲۰۰) نورالثقلین، ج ۲، ص ۳۹۰.
(۲۰۱) نورالثقلین، ج ۲، ص ۳۹۰.
(۲۰۲) نورالثقلین، ج ۲، ص ۳۹۰ - ۳۹۲.
(۲۰۳) بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۱۷ - ۳۱۸.
(۲۰۴) سوره انعام (۶)، آیه ۱۵۸.
(۲۰۵) تفسیر البرهان، ج ۱، ص ۵۶۴.
(۲۰۶) نفسیر البرهان، ج ۱، ص ۵۶۴.
(۲۰۷) سوره دخان (۴۴)، آیه ۴.
(۲۰۸) عالمان ومحدثان سده یازدهم - دوازدهم، در گذشته ۱۱۰۷ یا ۱۱۰۹ هجری قمری.
(۲۰۹) رساله دیگری نیز اخیرا دراین باره به دستم رسید، به نام المهدی فی القرآن، از: سید صادق حسینی شیرازی، بیروت، موسسه الوفاء، چاپ دوم (۱۴۰۱).
(۲۱۰) در برخی احادیث، روح را - در این آیه - جبرئیل گفته اند،و در برخی، مخلوقی با عظمت تر ملائکه وجبرئیل.
(۲۱۱) وقال شیخنا الصدوق، فیما املی علی المشایخ، فی مجلس واحد، من مذهب الامامیه: ومن احیی هاتین اللیلتین بمذاکره العلم فهو افضل - یعنی: شیخ بزرگوار صدوق، در بیانیه ای که در محفل کشایخ حدیث درباره مذهب تشیع عرضه داشت گفت: افضل اعمال، در شب قدر، مذاکره علم است، - مفاتیح الجنان، فصل اعمال مخصوصه شب قدر، ص ۲۲۶ - ۲۲۷.
(۲۱۲) در پاره ای نسخه های دیوان: شب قدر است وطی شد نامه هجر.
(۲۱۳) دیوان حافظ، چاپ علامه قزوینی، ص ۱۷۰ (غزل ۲۵۱).
(۲۱۴) رخساره به کس ننمودن وشاهد هر جایی وحاضر در همه جا بودن، می تواند اشاره باشد به آنچه ما آن را غیبت شانیه وحضرت شئونیه اصطلاح کردیم. ودر بخش ۸، فصل بعد در آن باره سخن خواهیم گفت.
(۲۱۵) ذکر خجسته حجت بن الحسن المهدی - (علیه السلام) - در شعر فارسی، سابقه ای بس قدیم دارد. اینکه خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی، شاعر فاضل وو مطلع معارف اسلام، وحافظ قرآن، وعارف شیعه دوازده امامی، در سده هشتم، آن امام بزرگ را در شعر خویش ذکر کرده باشد، جای خود دارد، حتی در سده های پیش، در شعر اسدی طوسی نیز، ذکر مهدی (علیه السلام) آمده است. شاعر وحماسه سرای معروف ایران، در سده پنجم، ومولف فرهنگ معروف لغت فرس، ابونصر علی بن احمد اسدی طوسی (در گذشته ۴۶۵ ه.ق)، در آغاز گرشاسپنامه، ضمن اشاره به حکمت دین ولزوم دین داری، وتاکید بر حقانیت دین اسلام، ذکر فرخنده امام غایب، حضرت مهدی (علیه السلام) را اینچنین ادا کرده است:

دل دین نشاید که ویران بود - که ویران زمین جای دیوان بود
نگه دار دین آشکار ونهان - که دینست بنیاد هر دو جهان
پناه روانست دین نهاد - کلید بهشت وترازوی داد
چراغیست در پیش چشم خرد - که دل ره به یزدان به نورش برد
جهان را نه بر بیهده کرده اند - تو را نزپی بازی آورده اند
ره دین بیاب خرد چون سزاست - که گیتی بدین ایستادست راست
این پس نباشد پیمبر دگر - به آخر زمان مهدی آید به در
بگوید خط ونامه کردگار - کند دین پیغمبری آشکار
بدارد جهان بر یکی دین پاک - بر آرد زدجال وخیلش هلاک

رسد زآسمان هر پیمبر فر شوند پس مهدی اندر نماز...
- گرشاسپنامه - مقدمه، چاپ سربی پاریس، با ترجمه کلمان هوارد (۱۹۲۶).
(۲۱۶) همچنین آیات آغاز سوره دخان، که ذکر آنها خواهد آمد.
(۲۱۷) شب زنده داری وعبادت کردن وانجام دادن کار خیر، در این شب، بهتر است شب زنده داری وعبادت وکار خیر، در هزار ناه، که شب قدر نداشته باشد، مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۵۲۰. هزار ماه، ۸۳ سال و۴ ماه است.
(۲۱۸) کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۵۵۹.
(۲۱۹) مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۵۱۸.
(۲۲۰) اصول کافی، کتاب الحجه، باب فی شان انا انزلناه فی لیله القدر وتفسیرهاحدیث ۵.
(۲۲۱) کتاب پیشین، همانجا، حدیث ۷.
(۲۲۲) کتاب پیشین، همانجا، حدیث ۲.
(۲۲۳) نام تین حدیث مهم ومشهور اسلامی، همین کلمه ثقلین که در آن آمده گرفته شده است. برخی این کلمه را ثقلین دانسته اند، تثنیه ثقل بر وزن حلم به معنای بار سنگین، بار گران. بنابراین معنای انی تارک فیکم الثقلین... چنین می شود: من دو بار سنگین، دو چیز گران بار، سنگین وز، در میان شما باقی می گذارم.... برخی دیگر تز محدثان ولغویان آن را ثقلین دانسته اند، تثنیه ثقل، بر وزن اثر، (در اینجا) به معنای چیز نفیس، خطیر (بزرگوار)، با قدر وجاه وبهاء، که هماره آن را محفوظ نگه می دارند. در این صورت معنای حدیث این است: من دو چیز نفیس، پر بها، با قدر وجاه، دو ذخیره گرانبها، در میان شما باقی می گذارم.... در زبان فارسی تلفظ ضبط نخست (ثقلین) آسانتر است. وما در این کتاب همان را به کار برده ایم، ولی چه بسا ضبط دوم بهتر وصحیحتر ومناسبتر باشد، چنانکه برخی لغویان بزرگ نیز آن را ثبت کرده اند، جمله ابن منظور می گوید: روایت شده است پیامبر - صلی الله علیه وسلم - که در آخر عمر خود فرمود: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی، وی این حدیث شریف را، در ذیل کلمه ثقل آورده است. لسان العرب المحیط، ج ۱، ص ۳۶۶.
(۲۲۴) عبقات الانوار، مجلدات حدیث ثقلین، چاپ اصفهان.
(۲۲۵) کتاب پیشین، ج ۳، ص ۱۵۱، نیز شرف الدین، ص ۵۸ - ۶۶.
(۲۲۶) عبقات، ج ۳، ص ۶۵ - ۶۶.
(۲۲۷) کتاب پیشین، ج ۳، ص ۶۶ - ۶۸.
(۲۲۸) سوره اسراء (۱۷)، آیه ۷۷؛ سوره احزاب (۳۳)، آیه ۶۲؛ سوره فاطر (۳۵)، آیه ۴۳؛ سوره فتح (۴۸)، آیه ۲۳.
(۲۲۹) اصول کافی، کتاب الحجه، باب فی شان انا انزلنا...: حدیث ۲.
(۲۳۰) سوره روم (۳۰)، آیه ۷.
(۲۳۱) تفسیر کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۵۵۹.
(۲۳۲) نور الثقلین ج ۵، ص ۶۲۱.
(۲۳۳) بشاره المصطفی لشیعه المرتضی ص ۴، چاپ دوم، نجف.
(۲۳۴) البرهان، ج ۴، ص ۴۸۷.
(۲۳۵) سوره دخان (۴۴)، آیه ۳ - ۵.
(۲۳۶) تفسیر البرهان، ج ۴، ص ۴۸۷.
(۲۳۷) در قصیده معروف او: وسیله الفوز والامان فی مدح صاحب الزمان، در این بیت: امام الوری، طود النهی، منبع الهدی وصاحب سرالله فی هذه الدار.
۲۹ بیت، این قصیده بلند وزیبا، تا ترجمه، در ادبیات وتعهد در اسلام آورده شده است، صفحات ۳۴۰ - ۳۴۸.
(۲۳۸) نور الثقلین، ج ۵، ص ۶۴۱.
(۲۳۹) سوره بقره (۲)، آیه ۳۰.
(۲۴۰) سوره بقره (۲) آیه ۱۲۴.
(۲۴۱) یعنی: لزوم امام را با این سوره اثبات کنید. بپرسید آنان که معنای این سوره چیست؟ ونزول فرشتگان وعرضه مقدرات، در شب قدر بر چه کسی است؟
(۲۴۲) یعنی: پس در گذشت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم)نیز این سوره مصداق دارد وخواهد داشت، بپرسید: آن مصداق کیست؟
(۲۴۳) بلکه پاره ای جانوران، جهت دیدن برخی موجودات وشنیدن برخی صداها وآگاه شدن برخی حوادث، انسان عادی برترند.
(۲۴۴) سوره فرقان (۲۵)، آیه ۴۴.
(۲۴۵) الارشاد، ص ۳۴۸.
(۲۴۶) سوره بقره (۲)، آیه ۱۷۶.
(۲۴۷) سوره (۹)، آیه ۱۱۹.
(۲۴۸) تتمه المنتهی، ص ۳۰۰ - ۳۰۱.
(۲۴۹) این یک اصطلاح ومواضه وقرار داد است، در فرهنگ اسلامی، که مشهور شده است، یعنی: تقسیم علوم به علوم عقلی وعلوم نقلی، وگرنه می دانیم که بسیاری مطالب وموضوعات ومسائل علوم نقلی نیز عقلی است، ومستند است به ارتکاز، وفطرت، وعقل. علاوه بر این، قبول آنها مبتنی بر قبول مبادی آنهاست. وقبول مبادی آنها مبتنی بر عقل واجتهاد (تشخیص مستقل) است.
(۲۵۰) باید همواره سپاسگزار عالمان ومولفان سده ها وعصرها باشیم گه با کوششهای مداوم آنان این حقایق به دست ما ونسل ما رسیده است، همچنین مولفان فاضل این عصر...نیز باید دعا گوی ارواح پاک استادان بزرگ وپاکدلی باشیم، که با زحمات بسیار، وبی هیچ چشمداشت، ما را در زمره شاگردان خویش پذیرفتند، وعلوم ومعارف خود بهره مند ساختند. البته اندکی، آنکه ما قابلیت بیشتر نداشتیم...
(۲۵۱) سوره بقره (۲): آیه ۳۰.
(۲۵۲) اصول کافی، کتاب الحجه.
(۲۵۳) الشفاء، پایان الاهیات.
(۲۵۴) البته با توجه به ابعاد وسیع ارض در جهانشناسی اسلامی، بر پایه تعالیم ائمه طاهرین (علیهم السلام). نمونه های این تعالیم، در این باره، در کتاب الهیه والاسلام ذکر شده است.
(۲۵۵) القبسات، چاپ جدید، ص ۳۹۷.
(۲۵۶) این یاد آوری، مربوط به تقسیماتی است که بحتم باید در قلمرو ومعارف اسلامی وارد گردد. برای شناخت خالص معارف قرآن کریم، در نظر گرفتن این تقسیمات لازم است. در مثل، همین فلسفه سیاسی اسلامی مورد بحث را، می توان به سه بخش عمده تقسیم کرد:
۱ - فلسفه سیاسی قرآنی.
۲ - فلسفه سیاسی فلسفی.
۳ - فلسفه سیاسی کلامی.
مقصود قسم نخست، فلسفه ونگرش ونظام سیاسیی است که در طرح وتبیین آن، هیچیک آراء مکاتب فلسفی، وهیچیک افکار ومشربها دخالت نداشته باشد، ومحض وخالص وسره، استنباط شده قرآن وحدیث باشد. در دیگر اقسام معارف وشعب شناخت وتامل اسلامی (الاهی، اخلاقی، طبیعی، و...) نیز می توان این تفکیک را، واین دقت وتقسیم را، معمول داشت. تاکید بر این تفکیک وتعیین حدود، برای سره کردن وخالص ساختن معارف وحی وعلم قرآن کریم است هز جریان فکری دیگر، وهرگونه خلط وامتزاج، واقتباس والتقاط، که هنگام ترجمه فلسفه های قبل اسلام، وعرضه وتبلیغ مکتبها ومشربهای عرفانی واعتقادی غیر مسلمین در میان مسلمین، انجام پذیرفته است. در این باره، اشارات وتنبیهاتی، در کتاب دانش مسلمین آورده ام، جمله، در فصل نهم، وفصل یازدهم. البته تحقیق وتفصیل این بحث بسیار مهم ولازم، موکول است به کتاب شیخ مجتبی قزوینی ومکتب تفکیک. وساطت در اعطای این توفیق عرضه این خدمت دینی وعلمی وشناختی وتربیتی واجتماعی را می طلبم، وولی زمان، وساطت در اعطای این توفیق را درخواست می کنم، وخود را، همواره، نیازمند دعای یاران ودوستان وهمت صاحب همتان می دانم...
(۲۵۷) تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص ۴۳۸ - ۴۴۱.
(۲۵۸) تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص ۴۳۸ - ۴۴۱.
(۲۵۹) در عبارتی که ابن سینا نقل کردیم، نیز امام معصوم، به گونه ای، عقل فعال دانسته شده است، تعبیر سلطان عالم ارضی، ورب النوع انسانی، مشعر چنین معنایی است.
(۲۶۰) آراء اهل المدینه الفاضله، ص ۸۹، چاپ قاهره (۱۳۶۸).
(۲۶۱) فارابی، برای رئیس مدینه فاضله، شرایط وخصوصیات چندی بر می شمارد، که همه آنهات با امام معصوم، در مفهوم شیعی آن، منطبق است.
(۲۶۲) حکمه الاشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج ۲، ص ۱۱ - ۱۲، شرح حکمه الاشراق، ص ۲۳ - ۲۴.
(۲۶۳) امام خدایی را به جای الامام المتاله گذاشتیم. متاله (بر وزن متفکر)، یعنی: خدازی، انسانی که در شناخت خدا، وتوجه به خدا، وعبادت خدا غرق است، برای خدا است وبرای خدا زندگی می کند. انسانی که سر سویدای وجودش، تا همه ابعاد هستی وفکر وفعلش، برای خداست، ودر همه چیز، حتی خودش وخویشتن خویشش، مقصدی جز خدا ندارد.
(۲۶۴) تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص ۲۰۷ - ۲۰۸.
(۲۶۵) علم کلام، دانشی است که اعتقادات دینی، وجهانبینی مذهبی را، با دلیل واستدلال عقلی ثابت می کند. به - سخن دیگر: علم استدلال عقلی است بر عقاید ومبانی وسیاست ونظامات شرعی. عالم به این علم را متکلم می گویند. جمع آن: متکلمان ومتکلمین. کتابهای بسیاری در این رشته نوشته شده است، مانند:
تجرید العقاید از: خواجه نصیر الدین طوسی.
کشف المراد از: علامه جلی.
باب حادی عشر از: علامه جلی.
شرح جدید تجرید از: ملا علی قوشچی.
شوارق الالهام از: ملا عبد الرزاق لاهیجی.
گوهر مراد از: ملا عبد الرزاق لاهیجی.
شرح باب حادی عشر از: فاضل مقداد.
علم کلام، بسختی، نیازمند نو آوری وتجدید است. البته بسیاری از کتابهای ارزنده فاضلان ومتفکران وعالمان معاصر را، باید از مقوله علم کلام جدید، به شمار آورد.
(۲۶۶) کشف المراد، ص ۲۸۵، شرح تجرید قوشچی، ص ۳۷۶، چاپ سنگی.
(۲۶۷) به علت وساطت در فیض، ورابطه آفرینش عالم وانسان با او، واموری دیگر، که به پاره ای از آنها اشاره شد، وشرحی دراین باره خواهد آمد.
(۲۶۸) رجوع کنید به کفایه الموحدین، ج ۳، بیان الفرقان، ج ۵.
(۲۶۹) رجوع کنید به کتاب انیس الموحدین، از ملا محمد مهدی نراقی، با تعلیقات عالم شهید، سید محمد علی قاضی طباطبائی تبریزی، ص ۲۱۳، چاپ تبریز (۱۳۵۱ ش).
(۲۷۰) شیخ محیی الدین ابن عربی، در این باره، سخنان بسیار دارد، هم به رمز واشاره، وهم به بیان وصراحت، در فتوحات مکیه ودر دیگر آثار خود. دراین باره قطعه های منظومی نیز کفته است. همچنین کتابی دارد به نام عنقاء المغرب فی بیان المهدی الموعود ووزرائه. - المهدی الموعود...، ج ۱، ص ۱۸۷.
(۲۷۱) از جمله، در اشعاری که ینابیع الموده نقل کرده است - المهدی الموعود...، ج ۱، ص ۱۹۵.
(۲۷۲) از شاه نعمت الله ولی اشعار معروف در دست است، که در آنها، علائم واحوال آخرالزمان، ودوران قبل از ظهور ونزدیک به ظهور را ذکر کرده است.
(۲۷۳) مانند جملات قاضی کمال الدین حسین میبدی شافعی، شارح دیوان منسوب به امام علی ابن ابیطالب (علیه السلام)، ومولف شرح هدایه اثیریه تدر حکمت مشاء. وی در شرح قطعه ای از دیوان، که درباره ملاحم وخروج مهدی (علیه السلام) است، می گوید:
امیدم به کرم وهاب نعم، آنکه باصره ما، از کجل الجواهر خاک آستان آن حضرت، روشنی یابد. وما ذلک علی الله بعزیز.
- منتخب الاثر، ص ۳۳۲.
(۲۷۴) مقدمه، چاپ مصر، مطیعه مصطفی محمد، صفهات ۳۱۱ و۳۲۳ و۳۳۴ و۳۲۷.
(۲۷۵) الامام ثانی عشر، ص ۶۲، به نقل از ینابیع الموده، ص ۷۴۳.
(۲۷۶) کنز الحقایق، ص ۱۸۱ - ۱۸۵، چاپ سید محمد علی صفیر.
(۲۷۷) مقدمه، چاپ یاد شده، ص ۳۲۵.
(۲۷۸) بیان الفرقان، ج ۵، ص ۱۶۷ - ۱۶۸، نیز صفحه ۱۰۸ دید می شود.
(۲۷۹) المهدی الموعود...، ج ۱، ص ۲۰۳.
(۲۸۰) مهج الدعوات، ص ۲۹۶.
(۲۸۱) وبا تامل کردن واندیشیدن دراین باره که قدرت خدا اندازه وانتها ندارد، خدا قادر است هر کاری بکند. او می تواند انسانی را صدها سال وبیشتر زنده نگاه بدارد، بویژه انسانی که امام است، وبرای باقی بودن او حکمت بسیار است. وخدای متعال او را برای روزی ذخیره کرده است، واجرای برنامه عظیمی را به دست او مقدر فرموده است.
(۲۸۲) اکمال الدین، بحار النوار، ج ۵۱، ص ۲۲۴.
(۲۸۳) علم الیقین فی اصول الدین، ج ۲، ص ۷۹۷، چاپ قم، انتشارات بیدار.
(۲۸۴) تاریخ الغیبه الصغری - تالیف محمد الصدر، ص ۶۰۹ - ۶۳۰، چاپ دوم، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات (۱۴۰۰).
(۲۸۵) کتاب پیشین، صفحات ۵۹۷ - ۶۰۸، ۵۴۲، ۵۹۷ - ۵۹۹.
(۲۸۶) کتاب پیشین، صفحات ۵۹۷ - ۶۰۸، ۵۴۲، ۵۹۷ - ۵۹۹.
(۲۸۷) کتاب پیشین، صفحات ۵۹۷ - ۶۰۸، ۵۴۲، ۵۹۷ - ۵۹۹.
(۲۸۸) کتاب پیشین، ص ۵۴۰ - ۵۴۱.
(۲۸۹) کتاب پیشین، ص ۵۴۰ - ۵۴۲، والغیبه، شیخ طوسی، ص ۱۶۴.
(۲۹۰) چنانکه برادران یوسف (علیه السلام) او را می دیدند ونمی شناختند، تا آنکه خویش را معرفی کرد.
(۲۹۱) احکام داودی معروف است. حضرت داود (علیه السلام) بر طبق علم خود به واقع، حکم می کرد، ومنتظر بینه وشاهد نمی ماند.
(۲۹۲) حضرت ایوب (علیه السلام) پس از مدتها گرفتاری وابتلا، به فرج وآسودگی وگشایش رسید. مهدی (علیه السلام) نیز، پس از هجوم عباسیان به خانه پدری آن امام، به آوارگی ودوری از یاران ودوستان مجبور گشت، وسپس طبق حکمت الاهی، از نظرها غایب شد، واین غیبت به درازا کشید. او نیز چونان حضرت ایوب به فرج وگشایش وآسودگی خواهد رسید. وفرج او فرج همه مومنان ومستضعفان وبر حقان است.
(۲۹۳) نقاوت: پاکی وپاکیزگی، مطهر بودن.
(۲۹۴) جنه الماوی - دیباچه، بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۲۰۰.
(۲۹۵) این صلوات که دارای ۱۴ بند است، ودر توسل به ذیل عنایت چهارده معصوم - (علیه السلام) - انشا شده است، به دوازده امام خاجه نصیر شهرت یافته است. نسخه های خطی وچاپی آن، در دسترس است، از جمله در کتاب مفتاح. در نسخه ها، گاه اختلافی در ضبط وجود دارد. بند چهاردهم که در بالا آورده شده است، از مجموعه ای خطی نقل شد، وجملهای از آن، از روی نسخه ای چاپی تکمیل گردد.
(۲۹۶) بیشترین بخش دعاها، با عبارات ساده ادا گشته است. البته دعاهای از قبیل دعای جوشن صغیر نیز وارد شده است.
(۲۹۷) بنابر اصطلاح آنان.
(۲۹۸) این کلمات (بر اساس حقایق علم حروف، بویژه آنچه از ائمه طاهرین رسیده است) نا گزیر باید اسمائی باشد (و حاکی از ذواتی که آنان نیز به اعتباری اسماء الله اند)، تا بتواند منشاافاضه ووجه سریان فیض قرار گیرد. این است که در روایت - از طریق اهل سنت وشیعه - رسیده استت که آن کلماتی که آدم صفی فرا گرفت وتلقی کرد، وآنها را واسطه فیض ربوبی قرار دارد، نامهی مبارک پنج تن بود.
(۲۹۹) سوره بقره (۲)، آیه ۳۷.
(۳۰۰) سوره آل عمران (۳)، آیه ۱۶۴.
(۳۰۱) این مطلب، در نوشته ای دیگر، اینگونه بیان شده است: همانطور که فیوضات تکوینی واسطه می خواهد، فیوضات تشریعی هم واسطه می خواهد. بشر خود بخود نمی تواند خدا را بشناسد، باید واسطه ای باشد که مقرب تر وشایسته تر ونزدیک به نور الاهی باشد، ووجه رب باشد. صفات خدا هم شناخته نمی شود مگر مظاهری داشته باشد. وائمه (علیه السلام) مظاهر صفات الاهی اند.
(۳۰۲) ان مجرد العقل غیر کاف فی الهدایه الی الصراط المستقیم.
(۳۰۳) بر فرض بپذیریم که عقل می تواند مطلبی را درک کند، وآداب وسلوک برای زندگی تعیین نماید، وآنچه او درک می کند بی نقص است ورساننده به سعادت تت بر فرض که چنین چیزی را - در کار عظیم هدایت وسعادت فرد واجتماع - بپذیریم، میدانیم که این امکان برای همه عقول وهمه افراد نیست، بلکه شمار اندکی از بزرگان ومتفکرین ممکنایت چنین استعدادی داشته باشند (آنهم نه در همه امور ومسائل وجوانب)، پس از بازدید آنان برای توده های بشری سرمشق قرار گیرند، ودستور دهند، وراهنما تهیه کنند، وکتاب بنویسند، وقانون بگذارند. در این صورت، پیروی از کتاب آسمانی ونبی مرسل، اولی است، یا پیروی از تعدادی فیلسوف ومتفکر وقانونگذار بشری، که با همه کمالاتی که دارند، دارای هزار گونه نقصند ونارسایی تشخیصی وعدم شناخت، وگرفتار تفکرات متناقصند وامیال گوناگون، وجحت گیریهای پراکنده؟
(۳۰۴) یا: مستفیضهای مفیض (فیضگران فیض بخش)، ومفیضهای مستفیض (فیض بخشان فیضگیر).
(۳۰۵) اگر بخواهیم، با اصطلاحات اهل عرفان سخن بگوییم، می توانیم گفت: سر ولی مطلق، واسطه فیض اقدس است، وقلب او، واسطه فیض مقدس. چنانکه در معرفتی دیگر، می گوییم: قالب او، مربی صور نوعیه است. این بنده، به حقایق شناختی، در معرفت آثار ولایت، در منظومه ای به عربی، اشاراتی آورده ام، اینک سه بیت از آن منظومه:

قالبه مصور الانواع - وقلبه واسطه الابداع
قالبه مفیض انواع الصور - وقلبه سر نفاذات القدر
لولاه ما معنی نزول الامر - فی کل عام فی لیالی القدر

- ادبیات وتعهد در اسلام، ص ۱۳۵ - ۱۳۷.
(۳۰۶) اگر بخواهیم، با اصطلاحات اهل عرفان سخن بگوییم، می توانیم گفت: سر ولی مطلق، واسطه فیض اقدس است، وقلب او، واسطه فیض مقدس. چنانکه در معرفتی دیگر، می گوییم: قالب او، مربی صور نوعیه است. این بنده، به حقایق شناختی، در معرفت آثار ولایت، در منظومه ای به عربی، اشاراتی آورده ام، اینک سه بیت از آن منظومه:

قالبه مصور الانواع - وقلبه واسطه الابداع
قالبه مفیض انواع الصور - وقلبه سر نفاذات القدر
لولاه ما معنی نزول الامر - فی کل عام فی لیالی القدر

- ادبیات وتعهد در اسلام، ص ۱۳۵ - ۱۳۷.
(۳۰۷) سوره اسراء (۱۷)، آیه ۱۱۱.
(۳۰۸) یعنی که او، بدون وجود حجت، نمی تواتنست وجود داشته باشد. واین امر، مربوط به تقدیر الاهی وتنظیم ازلی است، که اینچنین است. خداوند خود اینچنین قرار داده واینچنین خواسته است.
(۳۰۹) اصول کافی، کتاب الحجه، باب الارض لاتخلو من حجه، حدیث ۱ - ۱۳.
(۳۱۰) کتاب نقص، چاپ محدث ارموی - مقدمه، ص ۶.
(۳۱۱) بیان الفرقان، ج ۵، نیز کفایه الموحدین، ج ۳.
(۳۱۲) نهج البلاغه، ص ۱۱۵۸.
(۳۱۳)
(۳۱۴)
(۳۱۵) -
(۳۱۶) -
(۳۱۷) -
(۳۱۸) به پا نوشت صفحه ۱۹۳، شماره ۳ رجوع شود.
(۳۱۹) حتی درباره وضع حاضر نیز، بسیاری از اطلاعات، از راه نقل به دست می آید. اکثریت غالب بشر امروز، آنچه را درباره دیگر کشورها ومردمان، واشیای جهان، ووضع واحوال دیگران می دانند، از راه نقل می دانند، نه اینکه خود دیده باشند.
(۳۲۰) حتی کتابهایی ویژه احوال آنان نوشته اند، که ذکر برخی از آن کتابها خواهد آمد.
(۳۲۱) این کلمه، در قرآن کریم نیز به کار رفته است: سوره فاطر (۳۵)، آیه ۱۱.
(۳۲۲) در گذشته ۲۷۹ هجری قمری.
(۳۲۳) در گذشته ۲۷۹
(۳۲۴) ص ۳۱۰
(۳۲۵) ص ۳۳۳ (یا: ۳۴۵).
(۳۲۶) بین ۳۵۰ - ۳۶۰.
(۳۲۷) ۳۸۱ هجری قمری.
(۳۲۸) ص ۴۶۰
(۳۲۹) ص ۵۹۷
(۳۳۰) ص ۶۳۰
(۳۳۱) ص ۷۳۲
(۳۳۲) مولف پر کاپر اثر، در گذشته ۲۰۴.
(۳۳۳) تاسیس الشیعة لعلوم الاسلام - تالیف علامه سید حسن صدر کاظمینی، ص ۲۳۸.
(۳۳۴) در گذشته ۲۵۰.
(۳۳۵) چاپ داراحیاء الکتب العربیة، قاهر (۱۹۱۶)، به تحقیق عبدالمنعم عامر.
(۳۳۶) در گذشته ۱۱۱۱ هجری قمری.
(۳۳۷) ص ۱۳۲۰
(۳۳۸) ص ۱۳۷۱
(۳۳۹) چاپ نجف (۱۳۸۵).
(۳۴۰) صفحات ۱۶۱ - ۲۱۴.
(۳۴۱) در اینجااشاره می کنیم که در تواریخ واطلاعات مربوط به ایران باستان نیز، از معمر ین ودراز عمرانی چند یاد شده است، که با صرف نظر کردن از تقاصیل می توان، بطور اجمال، وجود، مصادیقی از این پدیده را در فوم ایرانی نیز - تحقق یافته دانست.
(۳۴۲) شیعه چه می گوید، ص ۳۴۳، چاپ سوم.
(۳۴۳) این رساله از جمله، در آغاز کتاب البرهان فی علامات مهدی آخر زمان - تالیف عالم ومجدث معروف اهل سنت، علی بن حسام الدین متقی هندی (در گذشته ۹۷۵) به چاپ رسیده است، از صفحه ۵ تا ۴۵، چاپ قم، با تحقیق وتعلیقات فاظل متتبع گرانقدر، واز جمله مصححان دقیق وصدیق متون احادیث، آقای علی اکبر غفاری.
(۳۴۴) وهمانند او نیز می دانسته. واکنون نیز اگر باشد می دانند.
(۳۴۵) نمونه ای از این اعترافات خواهد کرد
(۳۴۶) بیان الفرقان، ج ۵، ۱۱ - ۱۲
(۳۴۷) سوره اسراء ۱۷،!آیه ۸۵.
(۳۴۸) در این کتاب نمی خواهم به نقل شواهدی در این باره بپردازم. همین اندازه یاد می کنم که در همین ایام، در رسانه های گروهی اعلام داشتند که اندازه ماههای زحل کوچکتر از آن در آمده است که تاکنون معتقد بوده اند. ملاحظه می کنید! این موضوعی است که در معرض حس است وبا تلسکوپ مشاهده می شود، وقتی این موضوع چنین باشد، هزاران موضوع دیگر، که به ملیونها سال پیش می رسد، ودیگر امور وموضوعات دور از حس و...چگونه خواهد بود؟ پس در عین اینکه باید به این اطلاعات ارج نهاد، نباید به آنها مغرور شد، وحکم را کلی گرفت، وسخن علم روز را، در همه مراحل ومسائل، سخن نهایی دانست. هرگز چنین نیست.
(۳۴۹) فلسفه علمی، ج ۲، ص ۱۱۷، چاپ جیبی.
(۳۵۰) کتاب پیشین، ج ۲، ص ۱۵۵.
(۳۵۱) کتاب پیشین، ج ۲، ص ۲۶۴. در این باره، در کتابهای تواریخ علوم، در زیستنامه های دانشمندان علوم تجربی، ودر اقوال آنان در کتابهای فیزیک وفلسفه، وفلسفه علمی، مطالب بسیار می توان دید.
(۳۵۲) سخن یکی از ریاضیدانان بزرگ فرانسوی، نکاهی به تاریخ فردا - دکتر علی شریعتی، مجموعه آثار، ج ۳۱، ص ۲۷۷.
(۳۵۳) الاشارات والتنبیهات همراه شرح خواجه نصیر طوسی وشرح فخر رازی، جز ۲، ص ۱۴۳، چاپ مصر ۱۳۲۵ه.ق.
(۳۵۴) بزرگان فلسفه، ص ۴۱۲.
(۳۵۵) فلسفه علمی، ج ۲، ص ۱۶۲.
(۳۵۶) آثار الباقیه، ص ۷۸ - ۸۴، چاپ زاخاو، لایپزیک ۱۸۷۸.
(۳۵۷) یعنی طول عمر، در غیر مهدی (علیه السلام) اتفاق افتاده ومحقق شده است، چون چنین است، استبداد نمودن طول عمر در مورد مهدی (علیه السلام)، جهل محض است.
(۳۵۸) فصول خاجه طوسی، ص ۳۸، انتشارات دانشگاه تهران.
(۳۵۹) یا به تعبیر دیگر: یک نهاد (دین خدا)، که دورو دارد، روی صامت آن قرآن است وروی ناطق آن امام.
(۳۶۰) البته گرفتن یکی از دو نهاد هدایت ورها کردن دیگری، خیالی بیش نیست. آنان که - به اصطلاح خود - قرآن را گرفته اند، قرآن را نیز رها کرده اند. زیرا قرآن، پیروی از امام را گرفته اند ودم از محبت امام می زنند، وقرآن وعمل به قرآن را رها کرده اند، امام را نیز رها کرده اند، زیرا امام، عمل به قرآن را لازم دانسته است. این دو طایفه، از روی تدلیس وبرای اغفال جامعه، وسوار شدن بر دوش مردم، اینگونه سنگر گرفته اند، یکی قرآن را سنگر قرار داده است، ویکی دمم زدن از امام ومحبت امام را بدون عمل به قرآن واحکام قرآن واخلاق قرآن وانفاق قرآن وحماسه وجهاد قرآن وعدالت قرآن وتقوای قرآن. گروه نخست خواسته اند تا از نظارت امام بر اجرای احکام قرآن دور مانند، وبه نام قرآن هر چه می خاهند بکنند. وگروه دوم خواسته اند تا از عمل به قرآن آسوده باشند، واز قیود دینی ودقایق تکلیفی خلاصی جویند.
(۳۶۱) در فصل هشتم نیز، در این باره، مطالبی گذشت.
(۳۶۲) از جمله رجوع کنید به تلخیص الشافی - تالیف شیخ الطایفه ابو جعقر طوسی.
(۳۶۳) چنانکه از روایات ائمه طاهرین (علیهم السلام) استفاده می شود.
(۳۶۴) باز هم تاکید می کنم، مسئله شرایط وکم وکیف شرایط وجامع شرایط بودن، وچگونگی این جامعیت هیچگاه نباید مورد غفلت قرار گیرد.
(۳۶۵) در این باره، در فصل نهم نیز، مطالبی گذشت، ملاحظه شود.
(۳۶۶) در تاریخ الغیبه الصغری، در این باره، مطالبی سودمند آمده است.
(۳۶۷) نهج البلاغه، نامه ۳۱ (وصیت نامه، به امام حسن (علیه السلام)).
(۳۶۸) خصال شیخ صدوق، ص ۱۴۲، چاپ قدیم.
(۳۶۹) سوره آل عمران (۳)، آیه ۱۰۹، و...
(۳۷۰) سوره انعام (۶)، آیه ۵۷، و...
(۳۷۱) تفسیر البرهان، ج ۴، ص ۴۸۷.
(۳۷۲) البته جامعه اسلامی به طور کلی - چه شیعه، چه سنی - باید اینگونه باشد، یعنی مقاومت پیشه، نه تسلیم پذیر. اسلام این است. لیکن برادران اهل سنت، وعلمای آنان در کشورهای دیگر، چگونه اند، وچه فکر می کنند، وچطور در برابر ظالمان وجباران، ونوکران بی شخصیت اجانب ساکتند، والعیاذ بالله، اینگونه کسان را اولوالعمر قرآن می دانند، نمی دانم؟! شاید هم آنگونه نبوده اند، وبعد از این نیز آنگونه نباشند.
(۳۷۳) اصول کافی، کتاب الحجه، باب نادر جامع فی فضل الامام....
(۳۷۴) ترجمه تفسیر طبری، ج ۱، ص ۲۶۸.
(۳۷۵) در فصل نهم نیز صفحه ۱۶۹ به بعد، دراین باره مطالبی گذشت، نگریسته شود. در فصل سیزدهم نیز مطالبی چند که تکمیل کننده این مسائل واین مباحث است، خواهد آمد. با هم ملاحظه شود.
(۳۷۶) سوره نساء ۴، آیه ۵.
(۳۷۷) بویژه حضوری که هم اکنون، به دست آمده است.
(۳۷۸) سوره نسا ۴، آیه ۱۳۵.
(۳۷۹) سوره انفال ۸، آیه ۶۰.
(۳۸۰) در فصل بعد نیز، در این باره، سخن خواهیم گفت.
(۳۸۱) در فصل بعد نیز، در این باره، سخن خواهیم گفت.
(۳۸۲) در فصل پیش مطالبی گذشت که تایید سخنان این فصل است. ودر اینجا مطالبی ذکر می شود که تاکید بر آنهاست. با هم ملاحظه شود.
(۳۸۳) وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۱۰.
(۳۸۴) مردم ما نمونه های این وضع را در دوره آن دو مطرود دیدند.
(۳۸۵) چنان چه این میسیونها ومیسیونرها، در رژیم سابق مطرود، در این کشور مظلوم، حضور داشتند!
(۳۸۶) چنان چه این میسیونها ومیسیونرها، در رژیم سابق مطرود، در این کشور مظلوم، حضور داشتند!
(۳۸۷) اینکه از این تفکر جدایی دین از سیاست کفرآمیز تعبیر می کنم، برای این است که معنای اسن طرز تفکر، این است که خدا بر فرد حاکمیت دارد اما بر جمع ندارد. جامعه را باید سیاستمداران اداره کنند، آنهم چه بر طبق مقررات واحکام خدا، وچه بر خلاف آن. این، شرک وکفر است، زیرا انسان دو حاکمیت را پذیرفته است، حاکمیت خدا، وغیر خدا. واین همان خروج از حکومت الله است وگرفتار شدن به حکومت طاغوت. البته برخی از کسانی که از فکر جدایی دین از سیاست دم می زنند، می دانند چه می گویند، وبرای چه می گویند - چنانکه در بالا اشاره کردیم. وبرخی نیز هستند که نمی توانند مطلب به کجا می کشد.
(۳۸۸) بلکه تکلیف انسانی هر انسانی...
(۳۸۹) در باره لزوم تاسیس حکومت دینی، از جمله، احادیث ومطالبی، در کتاب فی الانتظار الامام آمده است دیده شود.
(۳۹۰) البته آنچه گفتیم، چیزی است که باید باشد نه اینکه در همه جای جهان اکنون چنین هست. به سخن دیگر: در یک جامعه ایدئولوژ یک، باید حاکمیت از آن ایدئولوژی ومکتب فکری غالب باشد، ودیگر افکار وعقاید، در سطح فکر وعقیده، آزاد باشد، اما می نگریم که چنین نیست، جوامع وژریمهایی چند که خود را انقلابی وطرفدار انسانها معرفی می کنند، با اختناقی بی نظیر، عقیده وفکر مخالف را له می کنند، وبدینگونه خط بطلان بر انسان وانسانیت می کشد، اگر چه در مقام تبلیغ هر چه می توانند کردار ناشایسته خود را، به گونه ای دیگر جلوه می دهند. وکاه برخی از این کشورها، در کشوری دیگر، جمعی را روی کار می آورند، وسپس بدون هیچ حقی، نیروی نظامی در آن کشور پیاده می کنند، وپاسخ حقوق واعتقادات توده های انسانی را، با آتش وسرب می دهند؟! وجای تعجب است که با این وضعی که خود آنان دارند - مثلا رفتار شوروی در افغانستان - طرفدارانش، اگر در نظام اسلامی با مبارزه مسلحانه مخالفت شود، داد وفریاد به راه می اندازد! این، مایه شگفتی است ونشانه بی آزرمی.
(۳۹۱) در اینجا توجه می دهم که در این روزگار می شود بلکه لازم وضروری است که این رهبری رهبر جامع وهمه جانبه، شورایی باشد، که البته، در عین شورایی بودن رهبری، رهبری واحد، ودارای مواضع واحد است: موضع اسلامی.
(۳۹۲) در اینجا توجه می دهم که در این روزگار می شود بلکه لازم وضروری است که این رهبری رهبر جامع وهمه جانبه، شورایی باشد، که البته، در عین شورایی بودن رهبری، رهبری واحد، ودارای مواضع واحد است: موضع اسلامی.
(۳۹۳) در اینجا توجه می دهم که در این روزگار می شود بلکه لازم وضروری است که این رهبری رهبر جامع وهمه جانبه، شورایی باشد، که البته، در عین شورایی بودن رهبری، رهبری واحد، ودارای مواضع واحد است: موضع اسلامی.
(۳۹۴) در این رساله، در مقام معرفی نایب امام، عالم ربانی تعبیر کرده ام، نه مجتهد عادل، گمان می کنم درست هم همین باشد. مفهوم عالم، وسیع تر وجامع تر از مفهوم مجتهد است در اصطلاح دوران اخیر،. همچنین به کار بردن کلمه ربانی، برای شامل شدن چهار قیدی است که در روایت معروف آمده است:
۱ - صائنا لنفسه،
۲ - حافظا لدینه،
۳ - مخلفا علی هواه،
۴ - مطیعا لامر مولاه.
بزرگان نیز، ملکه قدسیه تعبیر کرده اند. واین، همان حیات باطنی وقلبی است، که عدالت به معنای ترک کبیره وعدم اصرار بر صغیره، در جنب آن، مرتبه ای پایین است. به هر حال، باید میان نایب ومنوب عنه، شباهتی باشد. این شباهت در گرو حیات باطنی عالم است وربانی بودن او، نه حفظ اصطلاحات ومطالب وتحقیق در آنها، ونه حتی داشتن ملکه عدالت، به معنای اصطلاحی.
(۳۹۵) وقتی بنا شد همه کارها برای خدا باشد، باید همه کارها به صورت صحیح انجام پذیرد، وهیچ خلافی وخطایی در آنها نباشد - واگر باشد بر طرف شود - وهیچ خود بینی وهواپرستی در آنها راه نیابد، وهمواره انسان مفید باشد که قلب خود را - متوجه خدا نماید، ونیت را خالص کند، تا بشود که برای خدا لله باشد.
(۳۹۶) سوره نسا ۴آیه ۱۴۱.
(۳۹۷) مجله مجموعه حکمت، شماره ۱ و۲ سال ۳.
(۳۹۸) اکمال الدین، ج ۲، ص ۳۵۷ - ۳۵۸، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۸.
(۳۹۹) المحاسن برقی، ص ۲۶۲، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۳۱.
(۴۰۰) المحاسن، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۶.
(۴۰۱) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار ج ۵۲، ص ۱۴۱.
(۴۰۲) صفحه ۲۱۵ را نیز ببینید!
(۴۰۳) سوره نمل ۲۷، ظآیه ۸۳.
(۴۰۴) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۳۵.
(۴۰۵) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۴۰.
(۴۰۶) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۴۰.
(۴۰۷) از ابیات قصیده بائیه هاشمیات، از کمیت بن زید اسدی، در گذشته سال ۱۲۶ هجری قمری.
(۴۰۸) از شاعران بزرگ، وحماسه سرای کهن، حکیم ابوالقاسم فردوسی.
(۴۰۹) الغیبه، شیخ طوسی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۳۰.
(۴۱۰) کردار پاک، همان اعمال صالح دینی واجتماعی واخلاق والای اسلامی است، وافکار تابناک، همان آرمان نورانی ومقدس انتظار، یعنی: اینکه حق ظهور کند، وعدالت جهانگیر گردد، وبشریت نجات یابد.
(۴۱۱) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۴۰.
(۴۱۲) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۶۶.
(۴۱۳) وامید است که اکنون نیز چنین باشد، بویژه در میان جوانان...
(۴۱۴) چنانکه در این روزگار، از دم مسیحایی امام خمینی، حق، وفداکاری در راه حق، چون خون، همه وجود گروههای بسیاری از جوانان ما ومردم ما را گرم کرده است - خدا را شکر...این چگونگی خدایی، باید، همواره، محفوظ یماند، ودر حال تجلی واقدام باشد، تا چون هنگام وهنگامه ظهور رسید، وطلایع دولت مهدی (علیه السلام) آشکارا گشت، مردمان ما، بویژه جوانان شجاع مسلح ما، در رده یاران او قرار گیرند، وکار را برای آن امام بزرگ مهیا سازند، ودشمنان او را بر اندازند، وپرچم حکومت او را بر افرازند.
(۴۱۵) صفحه ۳۱۷ - ۳۱۸ را ببینید!.
(۴۱۶) بصائر الدرجات، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۴.
(۴۱۷) احتجاج، طبرسی، بحار الانوار، ج ۲۵، ص ۱۲۲.
(۴۱۸) سوره نحل ۱۶، آیه ۹۰.
(۴۱۹) در برخی از بخشهای آینده همین فصل، در این باره باز سخن خواهیم گفت، ویاد آوریهایی خواهیم کرد.
(۴۲۰) المحاسن، برقی، بحار الانوار ج ۵۲، ص ۱۳۰.
(۴۲۱) الغیبه، شیخ طوسی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۳۱.
(۴۲۲) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۳۱ - ۱۳۴.
(۴۲۳) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۳۱ - ۱۳۴.
(۴۲۴) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۳۱ - ۱۳۴.
(۴۲۵) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۳۱ - ۱۳۴.
(۴۲۶) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۳۱ - ۱۳۴.
(۴۲۷) بحار الانوار ج ۵۲، ص ۱۳۳.
(۴۲۸) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۴.
(۴۲۹) مجله سخن: دوره ۲۰، ص ۱۲۶.
(۴۳۰) البته با توجه به این موضوع، که مقصود از شمشیر آخته وتیز، سلاح دفاعی وسلاح تهاجمی مناسب با هر زمان است، وباید رد هر زمان، از بهترین وکارآترین نوع اسلحه آن زمان باشد. اگر این است که حلال محمد حلال الی یوم القیامه، وحرام محمد حرام الی یوم القیامه، اگر این است واین حلال واین حرام، تا رستاخیز هست، باید همواره، آن را در هر زمان پاس داشت. وپاسداری، در هر زمان، بر طبق امکانات ووسایل همان زمان خواهد بود.
(۴۳۱) معنای صبر در اینجا این نیست که ظلم وفساد اجتماعی را بپذیرد ودر برابر آن ساکت باشید، وسلطه یهود ونصاری را - که بص قرآن رد وطرد شده است - قبول کنید، وخود، در عصر غیبت، برای تسلط بر سرنوشت خود واجرای احکام دینی خود قدمی بر ندارید، بلکه معنای صبر، این است که درباره رسیدن مهدی (علیهم السلام) وظهور او، وتشکیل حکومت او، عجله به خرج ندهید، واز دوری دوره انتظار بی تاب وتوان نگردید، که طول کشیدن آن، حکومت است، ورسیدن آن، حق...و خواهد رسید.
(۴۳۲) نهج البلاغه، ص ۴۵۷ - ۴۵۸ و...
(۴۳۳) نهج البلاغه، ص ۴۵۷ - ۴۵۸ و...
(۴۳۴) نهج البلاغه، ص ۱۲۶۳.
(۴۳۵) مقصود این است که امر به معروف ونهی از منکر کردن نترسید، که این کار باعث نمی شود که اجل شما زودتر برسد وخطر متوجه شما گردد، بلکه اجل وقتی که باید برسد می رسد، واگر هنگام آن نرسیده باشد نخواهد رسید، چه امر به معروف ونهی از منکر بکنید، وچه نکنید واز این دو تکلیف الاهی سرباز زنید. همچنین انجام دادن این دو تکلیف، موجب زیان مالی وکم شدن روزی کسی نیز نمی شود.
(۴۳۶) بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۰۷.
(۴۳۷) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۳۸.
(۴۳۸) تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۶۵، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۲۳.
(۴۳۹) در این حدیث، مشارکت متعهدانه زنان مسلمان، در حرکتهای اجتماعی مطرح گشته است.
(۴۴۰) تفسیر العیاشی ج ۱، ص ۶۵، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۲۳.
(۴۴۱) تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۶۵، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۹۱.
(۴۴۲) خصال، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۱۷.
(۴۴۳) بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۶۴.
(۴۴۴) در احادیث رسیده است که مهدی، نخست به انطاکیه می رود، واز غاری در آنجا، تورات موسی نسخه اصلی، را بیرون می آورد...عصای موسی وانگشتری سلیمان نیز در آن غار است. بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۹۰. آنچه در ماخذ، درباره انطاکیه آمده است، با موضوع یاد شده مناسب است:...انطاکیه کنونی انطاکیه، در جنوب ترکیه، بر رود اورونتس، نهر العاصی، ۲۲ کیلومتری ساحل مدیترانه قرار دارد. فقط قسمت کوچکی از انطاکیه قدیم را اشغال کرده است. از شهر قدیم، باروهات آباره، تئاتر وقلعه ای باقی است. در کاوشهایی که در آنجا ودر اطرافش به عمل آمده موزائیکهای عالی، از شش قرن اول میلادی، به دست آمده است. جام بزرگ انطاکی، که در ۱۹۱۰ به دست آمده، به زعم بعضی، همان جام مقدس است.
(۴۴۵) الغدیر، ج ۲، ص ۳۵۴.
(۴۴۶) الغدیر، ج ۲، ص ۳۵۵.
(۴۴۷) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۳۹.
(۴۴۸) الغیبه، نعمانی بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۸.
(۴۴۹) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۵۹.
(۴۵۰) مفاتیح الجنان - فصل زیارتهای حضرت صاحب الامر، (علیه السلام).
(۴۵۱) ملحمه، در استعمالات جدید عرب، به معنای اشعار ومنظومه های حماسی بلند است، مانند آثار هومر وفردوسی.
(۴۵۲) صفحه ۱۰۲ وصفحه ۱۰۵ - پانوشت - دیده شود.
(۴۵۳) الغیبة، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۴۶، و۲۵۱، و۳۸۸.
(۴۵۴) امالی الشیخ الطوسی، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۲۳، و۳۱۷.
(۴۵۵) آمالی الشیخ الطوسی، بحارالانوار، ۵۲، ص ۱۲۳.
(۴۵۶) ظاهراً (علاوه بر دیگر اسرار)، آراء علمی، اعتقادی، سیاسی، نظامی وتشکیلاتی نیز مقصود است. امروز نیز این این امر می توان برای ما وجامعه ما - به ملاحظاتی - مهم باشد، وموارد عملی داشته باشد.
(۴۵۷) خصال، بحار الانوار ج ۵۲، ص ۱۲۳.
(۴۵۸) دعوات الراوندی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۴۵.
(۴۵۹) مناقب، ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۱۱۰ - ۱۱۱.
(۴۶۰) مسند احمد حنبل ج ۳، ص ۳۷، منتخب الاثر، ص ۱۴۷، بحار الانوار، ج ۵۱،ص ص ۸۱ و۹۲.
(۴۶۱) کشف الغمه، بحار الانوار ج ۵۱، ص ۸۴.
(۴۶۲) بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۹.
(۴۶۳) البته پیداست که مقصود در اینجا حکمی کلی نیست، نا ارزش ومقام شماری وارستگان نادیده گرفته شود؛ لیکن در دین خدا مجامله نیست، وباید واقعیت نیز گفته شود.
(۴۶۴) نهج البلاغه، ص ۱۲۴۲.
(۴۶۵) وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۴.
(۴۶۶) نهج البلاغه، ص ۵۷.
(۴۶۷) باید برای رفع مسئولیت دینی ونویسندگی وسیاسی واجتماعی وانقلابی یاد کنم که آنچه تا کنون در این باره مطرح گشته، وعظ وتذ کارهایی یش نبوده است، ودر مقام عمل وقانونگذاری وتصویب واجرا، برای رفع تبعیضهای ناحق واجرای عدالت اجتماعی وعمل کردن به روح اسلام، در سیاست مالی اسلامی اقدامی در خور نشده است.
(۴۶۸) در محیطهای غیر اسلامی نیز، مقاومت خواهد بود، وجماعتها وقدرتهای از آنان، در برابر مهدی (علیه السلام) خواهند ایستاد. این مقاومتها باید با مقاومتهای طرفداران مهدی در هم بشکند ونابود گردد.
(۴۶۹) اکمال الدین، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۹۲، ۲۸۳، ۳۰۷.
(۴۷۰) بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۰۹.
(۴۷۱) سوره نساء ۴، آیه ۱۰۲.
(۴۷۲) در ماههای اول انقلاب، در کتاب تفسیر آفتاب، درباره آمادگی نظامی ولزوم تشکیل ارتش اسلامی و... مطالبی نوشته ام. اکنون خوشحالم که تا حدود زیادی به بسیج عمومی توجه می شود. امید است که این فصل اقدامی، هر چه بیشتر بگسترد، وقوام یابد، واصولی شود، واستحکام پذیرد، وشایداری وغیر غابل تزلزل گردد.
(۴۷۳) بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۰۸.
(۴۷۴) در گذشته ۹۷۵، ذکر کتاب وی در صفحه ۷۳ نیز گذشت.
(۴۷۵) البرهان، ص ۱۴۷، ۱۵۲.
(۴۷۶) صفحه ۷۰، پانوشت شماره ۱ نیز دیده می شود.
(۴۷۷) البیان فی اخبار صاحب الزمان، بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۸۷. این حدیث، از جمله، در کتاب البرهان متقی هندی نیز نقل شده است، ص ۱۴۷.
(۴۷۸) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۵۲. مشرق که در احادیث مهدی آمده است، مراد از آن، مشروق کشورهای اسلامی است، در مقیاس قرنهای اولیه اسلام. بنابر این، این تعبیر منطبق است با سرزمین خراسان وهمچنین قسمتهای شرق تا نواحی مرکزی ایران. موید قسمت اول، این است که در پاره ای از احادیث، بصراحت نام خراسان آمده است. موید قسمت دوم انطباق بر نواحی مرکزی ایران نیز تصریحاتی است که در برخی احادیث رسیده، واز جمله در حدیثی خراسان الکوفه، گفته شده است البرهان متقی هندی، ص ۱۵۰. آنچه درباره طالقان ورجالی از طالقان که یاران مهدی (علیه السلام) خواهند بود، آمده است نیز موید همین مطلب است. طالقان هم با اینکه در جغرافیای قدیم اسلام، دوسه طالقان نام برده شده است، به احتمال قوی، مراد از آن، همین طالقان معروف وآبادیهای مربوط به آن است، که در ناحیه مرکزی ایران قرار دارد. در این باره به کتاب خوب وسودمند الممهدون للمهدی – ع - نیز مراجعه کنید.
(۴۷۹) مقصود از این، همین بخش اخیر سخن بالاست که قیام کنندگانی قدرتی به دست می آورند، وقدرت وحکومت وامکانات خود را بتمام به مهدی می سپارند. وگرنه دیگر مسائل ولزوم آمادگی - حتی آمادگی نظامی وتسلیحاتی - که تا کنون یاد شد، در احادیث بسیار رسیده است، وقطعی است وجای تردید ندارد.
(۴۸۰) الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۴۳. حدیثی قریب به همین معنی، در کتاب البیان فی اخبار صاحب الزمان - تالیف شافعی نیز، از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، روایت شده است.
(۴۸۱) بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۸۵ و...
(۴۸۲) از جمله، در زیارت اربعین؛ ودر زیارت ربانی آیات به صورت ونصرتی معده لکم آمده است.ظ
(۴۸۳) زیارت جامعه.
(۴۸۴) در آثار واخبار وگفتار بزرگان رسیده است که علما واهل بحث با حضرت مهدی (علیه السلام) به هنگام ظهور، در - می افتند وبا استناد به قرآن وتاویل وتوجیه احکام قرآن به مقابله با وی بر می خیزند. امام نیز در سخنان روز مبعث ۱۴۰۴ این مطلب را لحنی شدید وبه تعبیر تکفیر کردن امام بیان داشتند. تصور نمی رود که این درگیری بر سر مسائلی از قبیل نماز وروزه وحج وجهاد باشد؛ تجربه روزگار اخیر نشان می دهد که اینگونه درگیریها بر سر اجرای عدالت اجتماعی وبر قرار ساختن اصل مساوات ومواسات اسلامی خواهد بود. در بحار ج ۵۲، ص ۳۶۲، حدیث ۱۳۱، نقل از کتاب غیبت نعمانی؛ وص ۳۸۱، حدیث ۱۹۲، نقل از تهذیب شیخ طوسی، نیز به این امر تصریح شده است. لیکن آنچه مایه خوشوقتی است این است که در آن روزگار، مدافع حقوق محرومان واستیفاگر حق مستضعفان شمشیر قدرتمند آن امام منتقم است نه قلم بی قدرت آگاهان وانساندوستان...
(۴۸۵) بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۹۰.
(۴۸۶) نجم الثاقب، ص ۷۷.
(۴۸۷) حکیم المعره - تالیف دکتر عمر فروخ، ص ۷۸.
(۴۸۸) عصر حکومت مهدی (علیه السلام) را باید عصر حکومت عقل. پیشتر یاد کردیم که در آن روزگار، عقل انسان کمال می یابد، وسراسر عقل رحمانی می شود. آتیه انسانیت باید به این نقطه کمال برسد، یعنی نقطه ای که زندگی انسان در آن مرحله، زندگیی الاهی باشد. واین به کامل شدن عقل بستگی دارد. برخی از متفکرین غیر مذهبی نیز به این حقیقت پی برده اند، وآن را پیش بینی کرده اند. چنانکه ار جمله یکی از متفکران فرانسوی می گوید:
روزی بیاید که خخورشید تنها بر مردان آزاد بتابد ومردان آزادی که فقط عقل بر آنان حکومت کند. روزی که دیگر مردم از ستمگران وبردگان وراهبان ووسایل احمقانه وریاکارانه اینان سخنی نشنوند جز در کتابهای تاریخ یا نمایشها.
- تکوین الهقل الحدیث، ج ۱، ص ۵۳۶، چاپ بیروت.
(۴۸۹) سوره انبیا(۲۱)، آیه ۱۰۵.
(۴۹۰) صفحه ۲۷۳ را ببینید!
(۴۹۱) از: عبد العلی نگارنده، انجمن ادبی فردوسی - مشهد.
(۴۹۲) سوره زمر ۳۹، آیه ۶۹.
(۴۹۳) مقصود: شهادت در برابر غیب است.
(۴۹۴) اصول کافی ج ۱، کتاب الحجه، باب نادر جامع فی فضل الامام وصفاته، حدیث ۲.
(۴۹۵) صفحات ۱۴۳ تا ۱۴۸ نیز دیده شود.
(۴۹۶) صفحه ۱۸۱ به بعد نیز دیده شود.
(۴۹۷) بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۵۹ وج ۵۲، ص ۳۰۵، ۳۱۵.
(۴۹۸) بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۹.
(۴۹۹) کامل الزیارات، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۲۸.
(۵۰۰) قال ابو عبدالله جعفر ابن محمد (علیه السلام): بینا شیان علی ظهور سطوحهم نیام، اذا توافوا الی صاحبهم، فی لیله واحده، علی غیر میعاد، فصبحون بمکه، الغیبه، نعمانی، بحار الانوار، ج ۲، ص ۳۷۰. از این حدیث استفاده می شود که ظهور، در فصل تابستان، واقع می شود.
(۵۰۱) اکمال الدین، علل الشرایع، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۹۱، و۵۱، ۷۳.
(۵۰۲) اکمال الدین، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۹۱.
(۵۰۳) عیون اخبار الرضا، کفایه الاثر، بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۲۵۲، ۱۰۹.
(۵۰۴) نجم الثاقب، ص ۹۳.
(۵۰۵) بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۹۳.
(۵۰۶) در گذشته به این مطلب اشاره کردیم صفحه ۲۷۵ و۲۸۷ به بعد ودر اینجا، به دلیل اهمیت این یاد آوری، دوباره بدان باز گشتیم.
(۵۰۷) چنانکه در روایات مورد اشاره نیز رسیده است که تا در آسمان وزمین حرکتی پدیدار نگشته است تو نیز دست به حرکتی نزن، این تعبیر اشاره است به همانقیام جهانی. یعنی مسلمان برای چنان قیامی که سراسر جهان را بگیرد وپر از توحید وعدل کند، باید منتظر آمدن پیشوایی آن قیام باشد. واین به معنای رفع تکالیف سیاسی واجتماعی، در عصر غیبت ونفی مبارزه با ظلم وبدبینی، وعدم لزوم جلوگیری از هتک مقدسات ومحو اسلام نیست - چنانکه در بالا یاد شد.
گذشته از اینها، مسئله لزوم آمادگی است، که در صفحات گذشته شرحی در آن باره آوردیم. وآمادگی از قومی ساخته است که در میدان اجتماع وسیاست ومبارزه حضور داشته باشد.
(۵۰۸) چنانکه در روایات مورد اشاره نیز رسیده است که تا در آسمان وزمین حرکتی پدیدار نگشته است تو نیز دست به حرکتی نزن، این تعبیر اشاره است به همانقیام جهانی. یعنی مسلمان برای چنان قیامی که سراسر جهان را بگیرد وپر از توحید وعدل کند، باید منتظر آمدن پیشوایی آن قیام باشد. واین به معنای رفع تکالیف سیاسی واجتماعی، در عصر غیبت ونفی مبارزه با ظلم وبدبینی، وعدم لزوم جلوگیری از هتک مقدسات ومحو اسلام نیست - چنانکه در بالا یاد شد.
گذشته از اینها، مسئله لزوم آمادگی است، که در صفحات گذشته شرحی در آن باره آوردیم. وآمادگی از قومی ساخته است که در میدان اجتماع وسیاست ومبارزه حضور داشته باشد.
(۵۰۹) صفحات ۱۰۶، ۱۷۷ - ۱۷۸ نیز دیده می شود.
(۵۱۰) وبنا بر برخی احادیث، جمعه.
(۵۱۱) تجری الملاحم علی بدیه...، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۸۳.
(۵۱۲) الاحتجاج، بحارالانوار وج ۵۲، ص ۲۸۰.
(۵۱۳) این بخشها، از: سلام بر آل یاسین، تا اینجا، از: دعاها وزیارتهای حضرت صاحب الامر - (علیه السلام) اقتباس شده است - مفاتیح الجنان.

دانلودها دانلودها:
رتبه رتبه:
  ۱ / ۵.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم