كتاب برگزيده:
جستجو در کتابخانه مهدوی:
بازدیده ترینها
کتاب ها شگفتی ها و عجایب دنیا در بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۱۰۲,۶۸۹) کتاب ها داستانهایی از امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۹۷,۹۹۵) کتاب ها نشانه هایی از دولت موعود (نمایش ها: ۷۵,۹۳۷) کتاب ها میر مهر - جلوه های محبت امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۶۲,۱۸۲) کتاب ها سیمای مهدی موعود (عجل الله فرجه) در آیینه شعر فارسی (نمایش ها: ۵۶,۸۱۹) کتاب ها یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۵۵,۹۸۷) کتاب ها زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى (نمایش ها: ۴۷,۰۹۳) کتاب ها تأملی در نشانه های حتمی ظهور (نمایش ها: ۴۵,۶۹۷) کتاب ها موعود شناسی و پاسخ به شبهات (نمایش ها: ۴۲,۲۳۱) کتاب ها مهدی منتظر (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۴۰,۱۳۵)
 صفحه اصلى » كتابخانه مهدوى » درسنامه تاریخ عصر غیبت
كتابخانه مهدوى

کتاب ها درسنامه تاریخ عصر غیبت


درسنامه تاریخ عصر غیبت

مسعود پور سید آقایی، محمد رضا جباری، حسن عاشوری،‌ سید منذر حکیم

فهرست کتاب

پیشگفتار
فصل ۱: معرفی وبررسی منابع تاریخ عصر غیبت
بررسی منابع
الف کتاب هایی که در موضوع غیبت نوشته شده است
ب کتاب های رجالی
ج کتاب های تاریخی
خلاصه
فصل ۲: نگاهی کوتاه به زندگانی امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
۱- میلاد
۲- نام
۳- القاب
۴- مادر
۵- ولادت پنهانی
۶- شمایل وخصوصیات
۷- دوره های زندگی حضرت
دوره اختفا
غیبت صغری
غیبت کبری
خلاصه
فصل ۳: وضعیت سیاسی، اجتماعی وفکری عصر عباسیان در آستانه غیبت صغری
الف وضعیت سیاسی
۱- انتقال مرکز خلافت از بغداد به سامرا
۲- نفوذ وتسلط ترکان
۳-۴- عزل ونصب های پی در پی ونفوذ زنان
۵- ستمگری وزرا وامرا
۶- فتنه ها وآشوب های داخلی
آشوب های بغداد
آشوب های سامرا
فتنه خوارج
۷- شورش صاحب زنج (زنگیان)
۸- قیام های علویان
۹- خود مختاری مناطق تحت نفوذ
اندلس
شمال آفریقا (تونس ودیگر مناطق)
ایران
مصر
سوریه
موصل
۱۰- تغییر ماهیت واهداف فتوحات
ب: وضعیت اجتماعی
۱- عیاشی
۲- قصرها
۳- جشن ها
۴- بزم ها
۵- بخشش ها
۶ - طعام ها
ج: وضعیت فکری
خلاصه
فصل ۴: وضعیت فکری، سیاسی واجتماعی شیعه در آستانه غیبت صغری
الف وضعیت فکری
ب وضعیت سیاسی
۱- انتقال عسکریین (علیهما السلام) از مدینه به سامرا وکنترل شدید آنان
۲- شیوه های مبارزات سیاسی عسکریین (علیهما السلام)
ج: وضعیت اجتماعی
۱- وضعیت شیعیان
ارتباط حد اقل با امام (علیه السلام)
فشار
اخراج از پست ها
گرفتن امکانات اقتصادی
۲- پایگاه اجتماعی ونفوذ رهبری شیعه
الف نفوذ امام هادی (علیه السلام)
در دربار
در میان بزرگان
در میان علویان و...
در میان مردم مدینه
در میان اهل کتاب
نزد شیعیان سامرا
ب نفوذ امام عسکری (علیه السلام)
نزد خلفا
نزد وزرا
نزد امرا
نزد طبیب متوکل
نزد علمای آن عصر
در نزد اهل کتاب
نزد مردم
در نزد شیعیان
خلاصه
فصل ۵: زمینه سازی معصومین (علیهم السلام) برای ورود شیعه به عصر غیبت
الف پیشگوئی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) نسبت به ولادت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وغیبت آن حضرت
۱- پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)
۲- امام علی (علیه السلام)
۳- حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
۴- امام حسن مجتبی (علیه السلام)
۵- امام حسین (علیه السلام)
۶- امام سجاد (علیه السلام)
۷- امام باقر (علیه السلام)
۸- امام صادق (علیه السلام)
۹- امام کاظم (علیه السلام)
۱۰- امام رضا (علیه السلام)
۱۱- امام جواد (علیه السلام)
ب زمینه سازی امام هادی وامام عسکری (علیهما السلام) برای ورود شیعه به عصر غیبت
۱- تبیین نزدیکی ولادت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، آغاز غیبت وچگونگی آن
۲- کاهش ارتباط مستقیم با شیعه
۳- ساماندهی وتقویت وکالت
خلاصه
فصل ۶: پیشینه سازمان وکالت وجایگاه آن در عصر غیبت صغری
الف بررسی معنای لغوی واصطلاحی واژه وکالت ومعرفی اجمالی سازمان وکالت
ب علل تشکیل سازمان وکالت واستمرار وگسترش فعالیت آن تا پایان عصر غیبت
۱- لزوم ارتباط بین رهبری وپیروان
۲- جو خفقان عباسی ولزوم حفظ شیعیان ومکتب توسط امام (علیه السلام)
۳- آماده سازی شیعه برای ورود به عصر غیبت
۴- رفع بلاتکلیفی از شیعه در ایام حبس امامان (علیه السلام) ودر عصر غیبت
ج بررسی محدوده زمانی وجغرافیایی فعالیت سازمان وکالت
۱- حجاز
مدینه
مکه
یمن
۲- عراق
کوفه
بغداد
سامرا
واسط
بصره
۳- ایران
خراسان بزرگ
قم وآوه
ری
قزوین
همدان
آذربایجان
قرمیسین
اهواز
سیستان بست
۴- مصر
د وظایف ومسئولیت های سازمان وکالت
۱- دریافت، تحویل وتوزیع وجوه شرعی
۲- رسیدگی به اوقاف
۳- راهنمایی وارشاد شیعیان، ومناظره با مخالفان
۴- نقش سیاسی سازمان وکالت
۵- نقش ارتباطی سازمان وکالت
۶- کمک به نیازمندان، وحل مشکلات شیعیان
ه ویژگی ها وشرایط لازم برای وکلای ائمه (علیهم السلام)
۱- وثاقت یا عدالت
۲- رازداری وپنهان کاری
وساختار وشیوه های عملکرد سازمان وکالت
۱- رهبری
۲- وکیل ارشد یا سروکیل
۳- نماینده های سیار
۴- بهره گیری از اصل تقیه وپنهان کاری
۵ - بهره گیری از وسایل ارتباطی مناسب
ز معرفی مهم ترین وکلای ائمه (علیهم السلام) تا عصر غیبت صغری
۱ - عبد الرحمن بن الحجاج
۲- محمد بن سنان
۳ - معلی بن خنیس
۴- نصربن قابوس لخمی
۵- مفضل بن عمر جعفی
۶- علی بن یقطین
۷ - عبد الله بن جندب
۸ - ابراهیم بن سلام نیشابوری
۹ - علی بن ابی حمزه بطائنی
۱۰ - زیاد بن مروان قندی
۱۱ - احمد بن ابی بشر سراج
۱۲ - عثمان بن عیسی رواسی
۱۳- صفوان بن یحیی
۱۴- عبد العزیز بن المهتدی
۱۵- علی بن مهزیار اهوازی
۱۶- فضل بن سنان
۱۷- هشام بن ابراهیم عباسی
۱۸- أبو عمرو الحذاء
۱۹- زکریا بن آدم قمی
۲۰- ابراهیم بن محمد همدانی
۲۱- محمد بن الفرج
۲۲- ایوب بن نوح
۲۳- علی بن جعفر همانی
۲۴- فارس بن حاتم قزوینی
۲۵- علی بن الحسین بن عبد ربه
۲۶- أبو علی بن راشد
۲۷- ابراهیم بن مهزیار
۲۸- عثمان بن سعید عمری
۲۹- احمد بن اسحاق قمی
۳۰- محمد بن احمد بن جعفر القمی العطار القطان
۳۱- ابراهیم بن عبده النیشابوری
۳۲- ایوب بن الناب
خلاصه
فصل هفتم: عصر غیبت صغری (۲۶۰- ۳۲۹ ه.)
۱- وضعیت سیاسی، اجتماعی وفکری عصر غیبت صغری.
الف وضعیت سیاسی
انتقال خلافت از سامرا به بغداد
ظهور قرامطه
کاهش قیام های علویان وپیدایش جو اختناق بیشتر نسبت به شیعه
- قیام حسن بن یحیی: او در یمن در سال (۲۷۸ ه) بر ضد عباسیان قیام نمود.(۵۸۶)
- قیام ابن الرضا: محسن بن جعفر در ولایت دمشق به سال (۳۰۰ ه) قیام نمود مسعودی در این باره می نویسد: در سال (۳۰۰ ه) میان ابن الرضا و
- قیام اطروش: حسن بن علی معروف به اطروش در سال (۳۰۱ ه) در منطقه طبرستان ودیلم قیام کرد وسیاهجامگان را از آن منطقه بیرون راند.
- قیام حسن بن قاسم: معروف به حسن داعی: او در سال (۳۱۷ ه) با سپاه بسیاری از گیل ودیلم به سوی ری حرکت کرد وبر مناطق وسیعی از ری،
- قیام احمد بن محمد طالبی: او در مصر سپاه احمد بن طولون جنگید وکشته شد.(۵۸۹)
ظهور مهدی در شمال آفریقا وتاسیس دولت فاطمی در مصر
ظهور دولت های مستقل وخودمختار
سه خلیفه در یک زمان
ب: وضعیت اجتماعی
اختلافات مذهبی وفرقه ای
اختلافات قومی وقبیله ای
اختلافات طبقاتی
عیاشی وخوشگذرانی
اسراف وتبذیرهای گسترده
ج: وضعیت فکری
پیدایش مکتب اشعری
تدوین کتب روایی
۱ - سنن ابن ماجه
۲ - سنن ابی داود
۳ - الجامع الصحیح
۴ - سنن نسایی،
۲ - تاریخ غیبت وچگونگی آغاز آن
الف - آغاز غیبت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
ب: شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام)
ج: تلاش حکومت برای یافتن امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
د: اقدامات جعفر
نماز بر پیکر امام (علیه السلام)
ادعای امامت وجانشینی
ادعای ارث
تحریک حکومت برای دستگیری امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف)
توبه جعفر
ه: داستان سرداب
دو گزارش تاریخی در باره سرداب
۳ - فلسفه غیبت
سری از اسرار الهی
آزمایش وغربال انسانهای صالح
ستم پیشه بودن انسان ها
آمادگی جهانی
آزادی از یوغ بیعت با طاغوت های زمان
حفظ جان مهدی (عجل الله فرجه الشریف)
۴ - ویژگی های دوره غیبت صغری
۵ - اختلافات فرقه ای پس از رحلت امام عسکری (علیه السلام)
زمینه پیدایش فرقه های جدید شیعی بعد از رحلت امام عسکری (علیه السلام)
اعتقاد به امامت جعفر، پسر امام هادی (علیه السلام)
اعتقاد به امامت فرزند دیگری از امام عسکری (علیه السلام)
اعتقاد به استمرار امامت امام حسن عسکری (علیه السلام)
اعتقاد به امامت محمد بن علی، برادر امام حسن عسکری (علیه السلام)
اعتقاد به توقف امامت
اعتقاد به دوره فترت
۶ - نواب اربعه
الف: معرفی اجمالی نواب اربعه
أبو عمرو، عثمان بن سعید عمری
دلایل سفارت عثمان بن سعید عمری
تاریخ رحلت عثمان بن سعید
محمد بن عثمان بن سعید عمری
قرائن ودلایل سفارت محمد بن عثمان عمری
ابو القاسم، حسین بن روح نوبختی
موقعیت مناسب
ابو الحسن علی بن محمد سمری
آخرین توقیع
نکاتی چند در آخرین توقیع ناحیه مقدسه
ب: ملاک های نصب نواب اربعه
ج: چگونگی ارتباط نواب اربعه با شیعیان
دو نوع ارتباط
ارتباط با واسطه وغیر مستقیم
ارتباط مستقیم وبی واسطه
د: وظایف ومسؤولیت های نواب اربعه
زدودن شک وحیرت مردم درباره وجود امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
حفظ امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از راه پنهان داشتن نام ومکان آن حضرت
سازماندهی وسرپرستی سازمان وکالت
پاسخگویی به پرسشهای فقهی ومشکلات عقیدتی
اخذ وتوزیع اموال متعلق به امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
مبارزه با غلات ومدعیان دروغین نیابت وبابیت، وافشای ادعاهای باطل آنان
مبارزه با وکلای خائن
آماده سازی مردم برای پذیرش غیبت کبری
۷- نصب وکلا برای نواحی شیعه نشین در عصر غیبت صغری
ابو الحسین، محمد بن جعفر الاسدی الکوفی الرازی
ابو عبد الله بن هارون بن عمران الهمدانی
محمد بن صالح بن محمد الهمدانی
أبو اسحاق، محمد بن ابراهیم بن مهزیار الاهوازی
قاسم بن العلاء
حسن بن محمد بن قطاة صیدلانی
محمد بن شاذان بن نعیم الشاذانی النیشابوری
عزیز بن زهیر
قاسم بن محمد بن علی بن ابراهیم همدانی
أبو علی بسطام بن علی
علی بن الحسین بن علی الطبری
أبو هاشم، داود بن القاسم الجعفری
حسن بن النضر القمی
حاجز بن یزید الوشاء
۸ - وکلای خائن ومدعیان دروغین وکالت
الف - خیانت وفساد در برخی از کارگزاران سازمان وکالت
واقفیه
وکالت وجاسوسی علیه امام رضا (علیه السلام)
فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی، وکیل خائن امام هادی (علیه السلام)
عروة بن یحیی، سوزاندن ودزدی اموال امام عسگری (علیه السلام)
انجام فعل شنیع توسط وکیل امام عسکری (علیه السلام)
احمد بن هلال العبرتائی واحمد بن هلال الکرخی
ابو طاهر، محمد بن علی بن بلال البلالی
ابو جعفر، محمد بن علی الشلمغانی، ابن ابی العزاقر
ب - مدعیان دروغین وکالت وبابیت
ابو عبد الله، احمد بن محمد السیاری
علی بن حسکة، القاسم الشعرانی الیقطینی، ومحمد بن الفرات
حسین بن محمد بن بابا القمی
ابو محمد، الشریعی
محمد بن نصیر النمیری الفهری
ابوبکر، محمد بن احمد بن عثمان البغدادی
اسحاق احمر، وباقطانی
حسین بن منصور، الحلاج
ابو دلف، محمد بن المظفر، الکاتب
چند نکته درباره وکلای خائن ومدعیان دروغین بابیت
۹ - وضعیت فکری - اجنماعی وسیاسی جامعه
الف - وضعیت فکری
ب - وضعیت سیاسی
ج: وضعیت اجتماعی
خلاصه
فصل ۸: مروری بر برخی از مهمترین مسائل عصر غیبت کبری
الف - تاریخ شیعه، نهضت ها ودولت های شیعی در عصر غیبت کبری
۱ - شیعه قبل از غیبت کبری (از قرن ۱ تا ۴ ه)
۲ - شیعه در عصر غیبت کبری
۳ - نهضت ها ودولتهای شیعی در عصر غیبت کبری
ب - مبارزات فکری وسیاسی علمای شیعه در عصر غیبت کبری
۱ - مبارزه فکری علمای شیعه در عصر غیبت
۲ - فقاهت شیعه ومراکز آن در عصر غیبت
۳ - مراحل تکامل فقه وفقاهت شیعه
فقه وفقاهت در دوران حضور ائمه (علیهم السلام)
فقه وفقاهت شیعه در دوران غیبت صغری
فقه وفقاهت شیعه در دوران غیبت کبری
۴ - حوزه های علمیه ومراکز فقاهت شیعه در دوران غیبت کبری
۵ - مبارزات سیاسی علمای شیعه در عصر غیبت کبری
زمینه های فعالیت سیاسی
فعالیتهای درون مرزی
فعالیت های برون مرزی
مراحل فعالیتهای سیاسی وانواع آن در هر مرحله
مرحله اول:
مرحله دوم:
مرحله سوم:
ج - دوره های مرجعیت دینی (علمی وسیاسی) شیعه در عصر غیبت کبری
۱ - نهاد مرجعیت وتداوم خط امامت ورسالت
۲ - مراحل ودوره های مرجعیت
۱ - مرحله تقیه:
۲ - مرحله تلاش برای تصدی حکومت:
۳ - مرحله تصدی حکومت:
مراحل مرجعیت شیعه (از دیدگاه شهید صدر)
مرحله ۱:
مرحله ۲:
مرحله ۳:
مرحله ۴:
لذا مرحله پنجم
د - مدعیان مهدویت وبابیت
۱- عبیدیان
۲- حاکم بامر الله
۳- محمد بن تومرت
۴- تهامی
۵- بابا اسحاق
۶- عباس الریفی
۷- الرجل الجبلی
۸- ملا عرشی کاشانی
۹- میرزای بلخی
۱۰- شیخ عبد القدیر بخارائی
۱۱- محمد جونپوری هندی
۱۲ - مغربی
۱۳- شیخ مغربی
۱۴- شیخ زاده کردستانی
۱۵- عبد الله العجمی
۱۶- بنگالی
۱۷ - سنگالی
۱۸- شیخ سعید یمانی
۱۹- سودانی
۲۰- صومال
۲۱- علی محمد شیرازی
۲۲- قادیانی، میرزا غلام احمد
خلاصه
فصل نهم: سیرت وآثار امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف)
ختامه مسک
سیرت
الف - عصر غیبت
۱ - آگاهی از وضعیت واحوال شیعیان
۲ - حفظ ونجات شیعیان از گرفتاری ها وشر دشمنان
۳ - حضور در میان مردم
۴- حضور همیشگی در مراسم حج
۵، ۶ و...-
ب: دوران ظهور
۱- سیرت تربیتی واخلاقی
۲ - سیرت اجتماعی
۳- سیرت سیاسی
۴ - سیرت اقتصادی
۵ - سیرت علمی
۶- سیرت قضایی
۷- سیرت احیاگری
۸- سیرت نبوی وعلوی
۹- سیرت فردی
۱۰- سیرت مدیریتی
آثار
۱- روایات واحتجاج ها
۲ - دعاها ونمازها
۳ - زیارت نامه ها
۴ - توقیعات وبیانات
خلاصه

پیشگفتار
باسم رب المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

با شهادت امام عسکری (علیه السلام) (۲۶۰ ه) دوره غیبت فرا می رسد. غیبت هنگامی است که طرح اساسی مذهب ریخته شده است واحادیث در شکل اصول اربعماة وجوامع نگهداری شده اند ومعیار شناسایی احادیث، وتهذیب آنها به دست آمده، وشاگردانی مبرز وتوانا برای دفاع از کیان اعتقادی وفقهی شیعه در برابر فرقه ها وگروه های مختلف به ویژه اهل سنت که از حمایت خلفا نیز برخوردار بودند، تربیت یافته اند وکارگشای حوادث هستند.
حضور حجت احتیاج به بلوغی دارد که هنوز حاصل نشده، وزمینه ای می خواهد که هنوز فراهم نگشته است، پس به طور طبیعی غیبت شروع می شود وتا هنگامی که زمینه های رهبری آن حضرت فراهم نشود در پرده غیبت خواهد ماند. چون همان طور که می دانیم از وظایف امام، حفظ اسلام ورهبری مسلمانان است. طرح بنیادی مذهب، حفاظت ونگهداری آن تا زمان امام عسکری (علیه السلام) انجام شده واصول کلی آن القا گردیده است. می ماند رهبری مسلمانان که آن هم احتیاج به آمادگی بیشتر وزمینه ای گسترده ویاورانی مناسب دارد. هرگاه که این زمینه ها فراهم شد غیبت به ظهور می انجامد، وگرنه ادامه غیبت طبیعی است.
رویداد غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که بدون تردید از مهم ترین حوادث تاریخ تشیع است، از دو دیدگاه اعتقادی وتاریخی قابل بررسی می باشد.
نوشته حاضر نگاهی است از منظر تاریخی، تلاشی است در جهت بررسی تاریخ غیبت صغری وغیبت کبرای امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
در بررسی غیبت صغری (۲۶۰-۳۲۹ ه) ابتدا مروری خواهیم داشت به بررسی منابع وشناخت وضعیت سیاسی اجتماعی وفکری عصر امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در آستانه غیبت وآشنایی با زمینه های تاریخی وتمهیدات ائمه، به ویژه عسکریین (علیهما السلام) برای ورود شیعه به این عصر، بررسی سازمان مخفی وکالت، وتکوین وفرآیند تکاملی آن ونقش آن، در زمان غیبت صغری عجل الله تعالی فرجه وسپس کیفیت آغاز غیبت، دلائل آن، شرح حال نواب اربعه ووظائف ونقش آنان در این عصر.
در بررسی غیبت کبری (۳۲۹ ه) نیز اشاره ای خواهیم داشت به تاریخ شیعه، نهضت ها ودولت های آن همراه حرکت های علمی ومبارزات علما ودوران های مرجعیت فقها ومدارس آنان، ودر نهایت بررسی کوتاهی پیرامون آثار وسیرت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف). امید که توانسته باشیم گامی هر چند کوتاه در جهت آشنایی با تاریخ آن حضرت برداشته باشیم.(۱)

فصل ۱: معرفی وبررسی منابع تاریخ عصر غیبت

رویداد غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از دو دیدگاه اعتقادی وتاریخی قابل بررسی است.
از نیمه اول قرن چهارم هجری (دهم میلادی) بسیاری از دانشمندان، غیبت آن حضرت را تنها از دیدگاه اعتقادی بررسی کرده اند،(۲) در حالی که بدون تردید این رویداد جنبه تاریخی نیز دارد. ظاهراً ارتباط نزدیک بین غیبت وامامت باعث جای گرفتن این موضوع در مباحث کلامی شیعه ونادیده انگاشتن تدریجی جنبه های تاریخی آن شده است.
آنچه ما درصدد آن هستیم، دیدگاه تاریخی است. آشنایی با زمینه های تاریخی غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وبررسی سازمان مخفی وکالت، وتکوین وسیر تکاملی آن، ونقش آن در زمان غیبت صغری، از عمده ترین مباحث این دیدگاه است.
بررسی منابع:
برای بررسی تاریخ امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وعصر غیبت، می توان از کتاب هایی که در خصوص موضوع غیبت نوشته شده ونیز برخی کتاب های رجالی وتاریخی، سود برد. در ذیل به بررسی اجمالی هر سه خواهیم پرداخت.
الف کتاب هایی که در موضوع غیبت نوشته شده است:
در یک نگاه کلی می توان کتاب هایی را که در خصوص موضوع غیبت نگاشته شده به لحاظ تاریخ نگارش آنها، به سه گروه تقسیم کرد. اول آنچه که در طول زندگی یازده امام (علیه السلام) تا هنگام شهادت امام عسگری (علیه السلام) (۲۶۰ ه/ ۸۷۴ م) نوشته شده ودو دیگر آنچه که در فاصله غیبت صغری وغیبت کبری (۲۶۰-۳۲۹ ه/ ۸۷۴-۹۴۱ م) واز آغاز غیبت کبری (بعد از ۳۲۹ ه) تاکنون نگارش یافته است.
۱- کتاب هایی که در موضوع غیبت، قبل از (۲۶۰ ه/ ۸۷۴ م) نوشته شده است.
اصحاب وشاگردان ائمه (علیهم السلام) در طول زندگی یازده امام، در حدود ۴۰۰ کتاب نوشته اند که به اصول چهارصدگانه (الاصول الاربعمائة)(۳) مشهورند، این اصول ونوشته ها در قرون بعدی (چهارم وپنجم)، اساس جوامع روایی شیعه را تشکیل می دادند. در برخی از این آثار ونوشته ها، با نقل احادیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وامامان (علیه السلام) پیرامون غیبت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بحث وگفت وگو شده است. به عنوان نمونه از کتاب های امامیه، می توان به دو کتاب الملاحم والقائم از علی بن مهزیار(۴) (وکیل امام نهم ودهم) والمشیخة از حسن بن محبوب(۵) (۲۲۴ ه/ ۸۳۸ م) والغیبة اثر فضل ابن شاذان(۶) (۲۶۰ ه/ ۸۷۴ م) اشاره نمود.(۷)
۲- کتاب هایی که در موضوع غیبت، در سال های غیبت صغری (۲۶۰-۲۳۹ه/ ۸۷۴-۹۴۱ م) نگارش یافته است.
آثار ونوشته های این دوره غالباً بر مبنای آثار قبل از سال (۲۶۰ ه/۸۷۴ م) نگارش یافته است. نویسندگان این آثار، فقها یا مبلغینی بودند که در فعالیت های مخفی نهاد وکالت که توسط شخص امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رهبری می شد شرکت داشتند. از این رو، اطلاعات مهمی را ثبت کرده اند که نمی توان آنها را در کتب تاریخی که در آن ایام گردآوری شده، یافت. به عنوان نمونه می توان کتاب های الغیبة نوشته ابراهیم بن اسحاق نهاوندی(۸) والغیبة الحیرة از عبد الله بن جعفر حمیری،(۹) متوفای بعد از (۲۹۳ ه/ ۹۰۵ م) والامامه والتبصرة من الحیرة اثر ابن بابویه (۳۲۹ ه/ ۹۴۰ م)، را نام برد.
کلینی (۲۳۹ه/ ۹۴۰ م) نیز، بخش قابل توجهی از کتاب الکافی را تحت عنوان الحجة به مسأله غیبت اختصاص داده است. او این مطالعه را با تکیه بر اطلاعات مهمی در وضعیت کلی امامت، بین سال های (۲۶۰-۳۳۹ ه/ ۸۷۴-۹۴۰ م)، با تأکید خاص بر نقش سفرای امام در این دوران انجام می دهد. کلینی احادیثی منسوب به امامان را درباره غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ثبت می کند. او این اطلاعات را از نویسندگان قدیمی واقفیه وامامیه همچون حسن بن محبوب (۲۲۴ ه /۸۳۸ م)، عبد الله بن یعقوب عصفری (۲۵۰ ه/ ۸۶۴ م) وحسن بن سماعة (۲۶۳ ه/ ۸۷۷ م) روایت می کند. گذشته از اینها وکلای امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مأخذ اصلی اطلاعات او در زمینه فعالیتهای مخفی امامیه بوده اند.(۱۰)
۳- کتابهایی که در موضوع غیبت، بعد از (۳۲۹ ه/ ۹۴۱ م) نوشته شده است.
رویداد غیبت کبری در سال (۳۲۹ ه/ ۹۴۱ م) سر فصل جدیدی را در تاریخ امامیه پایه گذارد.
غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از یک سو به دلیل طولانی شدن واز سوی دیگر به دلیل پاسخگویی به شبهات جدید، آثار ونوشته های دیگری را می طلبید. از این رو، فقها وعلمای شیعه به این مهم پرداختند وآثاری گرانسنگ از خود به یادگار گذاشتند؛ آثار این دوره عبارتند از: الغیبة اثر نعمانی(۱۱) (۳۶۰ ه/ ۹۷۰ م)، کمال الدین وتمام النعمة از صدوق(۱۲) (۳۸۱ ه/ ۹۹۱ م)، الفصول العشرة فی الغیبة والارشاد اثر شیخ مفید(۱۳) (۴۱۳ ه/ ۱۰۲۲ م) والغیبة تألیف شیخ طوسی(۱۴) (۴۶۰ ه/ ۱۰۶۷ م).(۱۵)
ب کتاب های رجالی:
کتاب های رجالی، به لحاظ این که از زندگینامه علمی راویان وگردآورندگان احادیث وگرایش های اعتقادی وسیاسی هر یک از آنان را برای تعیین میزان وثاقت گفت وگو می کند یکی از منابع اصلی برای تحقیق در تاریخ سیاسی امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد؛ زیرا خواننده را قادر می سازد تا روابط بین امامان وپیروان ووکلای آنها به ویژه رابطه امام ووکلا، ووکلا با علمای امامیه را، در عصر غیبت صغری کشف کند.
علمای امامیه چهار کتاب رجال مربوط به محدوده بحث حاضر در قرون (۴ و۵ ه/ ۱۰ و۱۱ م) گردآوری کرده اند که عبارتند از: معرفة الناقلین عن الائمة الصادقین(۱۶) تألیف کشی، الفهرست(۱۷) والرجال(۱۸) اثر شیخ طوسی، وفهرست اسماء مصنفی الشیعة(۱۹) اثر نجاشی.
ج کتاب های تاریخی:
مقصود از کتاب های تاریخی، منابع تاریخ عمومی است که برخی از نویسندگان وآثار آنان در این زمینه اشاره می گردد.
۱- طبری متوفای (۳۱۰ ه/ ۹۲۲ م) در دوران غیبت صغری می زیست. اثر او تاریخ الرسل والملوک که به تاریخ طبری شهرت دارد، عاری از هرگونه اطلاعاتی درباره فعالیت های وکلای امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است (همین می تواند مشعر به پنهانی بودن فعالیت های آنان باشد)؛ در عین حال فعالیت های مبارزاتی دیگر گروه های شیعه؛ مانند اسماعیلیه را تا تشکیل حکومت آنان در سال (۲۹۶ ه/ ۹۰۸ م) دنبال می کند؛ وی همچنین کاربرد حدیث نبوی را درباره مهدی قائم به وسیله این گروه ها، در تلاش آنان برای دستیابی به قدرت در طول زمان غیبت صغری پیگیری می نماید.
۲- مسعودی متوفای (۳۴۶ ه/ ۹۵۷ م) در دوره غیبت کبری می زیست واطلاعات مهمی را در رابطه با رفتار خشونت آمیز عباسیان نسبت به امامان وپیروان آنها وتأثیر این سیاست را بر وقوع غیبت به دست می دهد. این نکات را می توان در کتاب های او، موسوم به مروج الذهب، التنبیه والاشراف واثبات الوصیة (منسوب به او) دریافت.
۳- ابن اثیر متوفای (۶۳۰ ه/ ۱۲۳۲ م) در اثر خود الکامل فی التاریخ گزارش مفیدی مربوط به شکاف واختلافات میان وکلای امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ونقش غلات را در ایجاد اختلافات، به ویژه شلمغانی بر می شمارد.
از این منابع ومآخذ دست اول که بگذریم، در دوران معاصر ودهه های اخیر نیز کتاب های تحقیقی ودر خور ستایشی پیرامون غیبت وتاریخ آن وزندگی سیاسی امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته شده که می تواند نقش به سزایی در روشن نمودن تاریخ سیاسی آن حضرت وسازمان مخفی وکلا وپرده برداشتن از حقایق تاریخی آن عصر، داشته باشد. در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود:
منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر (علیه السلام)، آیة الله صافی گلپایگانی.
تاریخ الغیبة الصغری وتاریخ الغیبة الکبری، سید محمد صدر.
تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)،(۲۰) دکتر جاسم حسین.
حیاة الامام محمد المهدی (عجّل الله فرجه)، باقر شریف القرشی.
در نوشته حاضر، بسیاری دیگر از آثار تاریخی، کتب حدیث و... به کار رفته است، به خصوص در مورد عصر غیبت کبری ووضعیت فکری وسیاسی اجتماعی مسلمانان در آستانه غیبت صغری که در هر بحث به آنها اشاره شده است.
خلاصه:
غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از دو دیدگاه اعتقادی وتاریخی قابل بررسی است برای بررسی زمینه های تاریخی این رویداد ونقش نهاد وکالت در ایام غیبت، در آغاز باید منابع ومآخذ بحث را مورد شناسایی وبررسی قرار داد، این منابع سه گروه هستند:
۱- کتاب های نوشته شده در موضوع غیبت
۲- کتاب های رجالی
۳- کتاب های تاریخی
از کتاب های خوبی که اخیراً نوشته شده می توان نوشته های دکتر جاسم حسین وسید محمد صدر را نام برد.

فصل ۲: نگاهی کوتاه به زندگانی امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

در این فصل قبل از این که به تفضیل به تاریخ امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بپردازیم مروری خلاصه خواهیم داشت به زندگانی آن حضرت از هنگام تولد وحوادث پس از ولایت، تا مراحل مختلف حیات آن امام.
۱- میلاد:
دوازدهمین امام شیعیان، فرزند امام حسن عسگری (علیه السلام)، در سپیده دم(۲۱) جمعه، نیمه شعبان،(۲۲) سال (۲۵۵ ه(۲۳)/ ۸۶۹ م) در سامرا چشم به جهان گشود؛ سال تولد آن حضرت (۲۵۴،(۲۴) ۲۵،(۲۵)، ۲۵۷(۲۶) و۲۵۸(۲۷) ه) نیز گفته شده است،(۲۸) این اختلاف می تواند به دلیل پنهان نگاه داشتن تولد آن حضرت بوده باشد.(۲۹)
اصل ولادت مهدی جزء مسلمات تاریخ است وبه جز ائمه، عالمان، مورخان ومحدثان شیعه، بسیاری از مورخان ومحدثان اهل سنت نیز بدین امر تصریح کرده اند؛ در برخی کتاب های پژوهشی بیش از ۶۵ تن، از این عالمان ونام کتاب های آنان آمده است.(۳۰)
۲- نام:
نام آن حضرت، محمد همان نام جدش رسول الله (صلی الله علیه وآله) است.(۳۱) تمامی مورخان ومحدثان معتقدند که پیامبر (صلی الله علیه وآله) خود این نام را بر او نهاده بود.(۳۲) این همنامی بی دلیل نیست، بلکه گویای این حقیقت است همچنان که پیامبر (صلی الله علیه وآله) با طلوع خود، جهانیان را از گمراهی وجهل نجات داد، دوازدهمین فرزندش نیز با ظهور خود بشریت را از تاریکی وضلال خواهد رهانید.(۳۳)
۳- القاب:
القاب مشهور آن حضرت عبارتند از: مهدی، قائم، منتظر، حجت، خلف صالح، بقیة الله، منصور، صاحب الامر، ولی عصر، وصاحب الزمان، که معروفترین آنها مهدی است.(۳۴) هر یک از این القاب را وجه یا وجوهی است؛ مثلاً آن حضرت را مهدی می گویند از آن جهت که هدایت، به حق می کند، وقائم می گویند چون قیام به حق می کند ومنتظرش گویند چون مؤمنان در انتظار قدوم اویند، وحجت نامند از آن رو که حجت وگواه خدا بر خلق است.(۳۵) در نگین انگشتر حضرت نیز همین لقب نقش شده است؛ به نقل کفعمی عبارت انگشتری حضرت این گونه است:انا حجة الله وخاصته.(۳۶)
۴- مادر:
درباره مادر آن حضرت، روایات گوناگونی وارد شده است؛ مسعودی آن بانوی بزرگوار را کنیزی به نام نرجس می داند.(۳۷) شهید، نام او را مریم، دختر زید علویه ذکر می کند.(۳۸) شیخ طوسی در روایتی نام او را ریحانه خوانده، اما بلافاصله اضافه می کند که او به نرجس، صیقل (صقیل) وسوسن نیز گفته می شده است.(۳۹) شیخ مفید تنها اسم نرجس را برای آن بزرگوار ذکر می کند.(۴۰) در روایت حکمیه عمه امام عسکری (علیه السلام) نیز تنها همین نام ذکر شده.(۴۱) برخی از محققان می گویند: امکان دارد نام اصلی او همان نرجس بوده باشد ودیگر اسامی، به جز صقیل(۴۲) را بانوی او حکمیه، دختر امام جواد (علیه السلام) به وی داده باشد. مردم آن زمان، کنیزان را برای خوش آمد گویی به اسامی گوناگون می خواندند ونرجس، ریحانه وسوسن، همه اسامی گل ها هستند،(۴۳) صدوق روایتی را نقل نموده که این احتمال را تقویت می کند؛ او به سند خود از غیاث، روایت کرده است که گفت: جانشین امام حسن عسگری (علیه السلام) در روز جمعه به دنیا آمد؛ مادر آن حضرت ریحانه بود که نرجس، صیقل وسوسن نیز نامیده می شد. جون در وقت حاملگی درخشش ونورانیت خاصی داشت، صیقل نامیده می شد.(۴۴)
سید محمد صدر نیز در کتاب خود در مورد تعدد نام های آن حضرت تحلیلی جامع ومناسب ارائه می دهد.(۴۵)
درباره ملیت مادر دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز اقوال مختلف است، صدوق مطابق روایتی او را ملیکة، دختر یشوع، پسر قیصر روم ومادرش را از نسل شمعون یکی از حواریین مسیح می داند که، توسط نیروهای اسلامی به اسارت درآمد وبه صورت کنیز در معرض فروش قرار گرفت وبه وسیله فرستاده امام هادی (علیه السلام) از بازار برده فروشان بغداد خریده، وبه محضر امام هادی (علیه السلام) در سامرا فرستاده شد.(۴۶)
کلینی می گوید: مادر قائم، کنیزی از نوبه، استان شمالی سودان بوده است.(۴۷)
نعمانی وصدوق احادیث دیگری را روایت می کنند حاکی از آن که مادر قائم، کنیزی سیاه بوده است.(۴۸) شیخ طوسی(۴۹) روایتی نقل می کند که بعضی از محققان همان را ترجیح می دهند.(۵۰) به گفته او: آن بانو کنیزی بود که در خانه بعضی از خواهران امام دهم (حکیمه)، بزرگ شده بود، وچون امام (علیه السلام) سیمای او را دید پیش بینی کرد که او فرزندی با عنایت خاص الهی به دنیا خواهد آمد.(۵۱)
از اینها که بگذریم، آنچه اهمیت دارد ومفید فایده است این نکته است که، آن بانوی بزرگوار در عظمت وبرتری به آنجا رسید که مادر امام زمان شد وحکیمه، عمه امام عسکری (علیه السلام) که خود از بزرگ بانوان خاندان امامت است او را بانوی خود وبانوی خانواده خویش می خواند وخود را خدمتگزار او می دانست(۵۲) وپیامبر (صلی الله علیه وآله)(۵۳) امیر المؤمنین (علیه السلام)(۵۴) وصادقین (علیه السلام)(۵۵) او را از بهترین کنیزان وسرور وسیده آنان می خواندند.
در پایان، ارائه روایتی در رابطه با ولایت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از زبان حکیمه، عمه امام عسکری (علیه السلام) که گزارش نسبتاً دقیقی از تولد امام را در بردارد، بسیار مناسب است. این روایات در زمان مسعودی متوفای (۳۴۵ ه) موثق تلقی می شده است.(۵۶) شیخ مفید از قول حکیمه، دختر امام جواد (علیه السلام) این گونه نقل می کند:
ابو محمد حسن بن علی (علیه السلام) با پیکی مرا به نزد خود خواند وگفت: ای عمه، امشب افطار را در نزد ما بگذران؛ زیرا پانزدهم شعبان است، امشب خدای متعال حجت خود را در زمین ظاهر خواهد کرد، از او پرسیدم: مادرش کیست؟ فرمود: نرجس، گفتم: جانم فدایت! ولی آثار حاملگی در او وجود ندارد فرمود: آنچه گفتم، همان خواهد شد. بنابراین، وارد شدم وسلام کردم، نرجس پیش آمد تا کفش هایم را از پا در آورد وبه من گفت: بانوی من! حال شما چطور است؟ بدو گفتم: تو بانوی من وبانوی خاندان منی، ولی او از سخن من امتناع ورزید وپاسخ داد: ای عمه! چه می فرمائید؟، بدو گفتم: دخترم! امشب خداوند متعال پسری به تو عطا می فرماید که مولای این جهان وآن جهان خواهد بود، او خجالت زده وسرخ شد، پس از آنکه نماز عشا به جای آوردم، افطار کردم وبه خواب رفتم، نیمه شب از خواب برخاستم تا نماز عشا به جای آورم، نماز خواندم در حالی که نرجس در خواب بود، بدون آن که اثری از وضع حمل در او دیده شود. آنگاه نشستم ونماز نافله خواندم، پس از آن به رختخواب رفتم ودوباره بیدار شدم، ولی او هنوز در خواب بود. آنگاه برخاست، نماز نافله را به جای آورد ودوباره دراز کشید.
حکیمه، ادامه می دهد: از اطاق خارج شدم تا طلوع فجر را ببینم ونخستین مرحله طلوع را دریابم، ولی او هنوز خوابیده بود. از این رو، از انتظار امام عسکری (علیه السلام) (در این باره) مردد شدم، درست در همان لحظه، امام از جای خود صدا زد، ای عمه! عجله نکن، امر نزدیک است! من نشستم وسوره های حم سجده (سوره ۴۰) ویس (سوره ۳۶) را تلاوت کردم، در همان لحظه او (نرجس) با هوشیاری از خواب برخاست، من به سوی او روان شدم وگفتم: سلام خدا بر تو باد، آیا چیزی احساس می کنی؟ او پاسخ داد: ای عمه، آری!، آنگاه بدو گفتم: خود را جمع کن وآرامش قلبی را به دست آر. در عین حال در آن لحظه احساس خواب کرده وچرت بر من غالب شد؛ پس از آن، با صدای مولایم از خواب برخاستم وچون پوشش را از او بلند کردم، حضرتش را دیدم به حال سجده بر زمین افتاده بود، او را بر دامان گرفتم ومتوجه شدم پاک وتمیز است.
ابو محمد، مرا صدا زد وگفت: ای عمه! پسرم را برایم بیاور وچنین کردم...، پس از آن امام عسکری (علیه السلام) زبان بر کامش گذاشت وبا آرامی دستش را به چشم ها، گوش ها وآرنج هایش کشید؛ سپس گفت: ای پسرم! سخن بگو، کودک لب به سخن گشود وپاسخ داد: شهادت می دهم که خدائی جز خدای یکتا نیست، او یکتا است وشریک وانبازی ندارد، شهادت می دهم، محمد (صلی الله علیه وآله) پیامبر خدا است؛ سپس بر امیر المؤمنین (علیه السلام) سلام کرد، وبر امامان به ترتیب، تا در نام پدرش توقف کرد، آنگاه از ادامه سخن باز ایستاد.
ابو محمد گفت: ای عمه! او را نزد مادرش ببر، تا وی را سلام گوید وسپس او را به من بازگردان، چنین کردم واو را باز گردانده ودر همانجا گذاشتم، امام عسکری (علیه السلام) به من فرمود: ای عمه! ۷ روز دیگر برای دیدار او بیائید، روز بعد آمدم تا به ابو محمد، سلام گویم، پرده را بالا زدم تا مولایم را ببینم، ولی او را ندیدم. از این رو، از امام پرسیدم: جانم به فدایت! برای مولای من چه اتفاقی افتاده؟، حضرتش پاسخ فرمود: ای عمه! او را به همان کس که مادر موسی فرزندش را بدو سپرد، سپردیم.
حکیمه می گوید: روز هفتم آمدم وبه او سلام گفتم ونشستم، ابو محمد فرمود: پسرم را نزد من بیاور، او را قنداق کرده در قطعه ای پارچه آوردم، امام آنچه را که در روز نخست به هنگام تولد انجام داده بود تکرار کرد وکودک، آنچه را که از قبل گفته بود، گفت، آنگاه این آیه قرآن را تلاوت کرد:
بسم الله الرحمن الرحیم، وما اراده کردیم بر مستضعفان زمین، منت نهاده وآنان را پیشوایان خلق ووارثین قرار دهیم، ودر زمین به آنها قدرت ونمکین ببخشیم وبه چشم فرعون وهامان ولشکریانشان آنچه را که از آن اندیشناک وترسان بودند بنمائیم.(۵۷)(۵۸)
۵- ولادت پنهانی:
در دوران امامت عسکریین (علیهما السلام) در میان حاکمان بنی عباس نگرانی عمیقی به وجود آمده بود، این نگرانی مربوط به اخبار واحادیث فراوانی بود که توسط پیامبر (صلی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) بشارت به تولد فرزندی از امام حست عسکری (علیه السلام) می داد که دنیا را پر از عدل وداد خواهد کرد.(۵۹) از این رو، آن دو بزرگوار به ویژه امام حسن عسکری (علیه السلام) سخت تحت نظر بود ودستگاه خلافت تلاش می کرد تا از تولد چنین فرزندی جلوگیری کند.(۶۰)
به همین علت بود که دوران حمل وتولد امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از مردم پنهان داشته می شد. به گفته امام رضا (علیه السلام) از ویژگی های آن حضرت ولادت پنهانی است. خفی الولادة والمنشا. در بسیاری از احادیث نیز گفته شده است که مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شباهت هایی به حضرت ابراهیم وحضرت موسی دارد.(۶۱)
پس از ولادت نیز، جز اصحاب ویاران خاص امام عسکری (علیه السلام) کسی فرزندش مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را نمی دید آن هم به صورت پراکنده. در دوره اختفای زندگی حضرت، به تعدادی از این افراد اشاره خواهیم کرد.
۶- شمایل وخصوصیات:
محدثان ومورخان، براساس روایات بسیاری که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وامامان (علیه السلام) رسیده است، شمایل واوصاف حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در کتاب های خویش آورده اند که برخی از آنها اشاره می شود:
حضرت مهدی چهره اش جوان وگندمگون، ابروانش هلالی وکشیده، چشمانش سیاه ودرشت، شانه اش پهن، دندان هایش براق وگشاده، بینی اش کشیده وزیبا، پیشانی اش بلند وتابنده، استخوان بندیش استوار، دستان وانگشتانش درشت، گونه هایش کم گوشت واندکی متمایل به زردی - که از شب زنده داری عارض شده بر گونه راستش خالی مشکین، عضلاتش پیچیده ومحکم، موی سرش بر لاله گوشش ریخته،(۶۲) اندامش متناسب وزیبا، هیئتش خوش منظر ورباینده، ودر میان شانه اش اثری است چون اثر نبوت(۶۳) و...
از خصوصیات آن حضرت این است که، او فرزند پیامبر (صلی الله علیه وآله) واز اولاد بانوی گرامی اسلام، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ونهمین پیشوا از نسل امام حسین (علیه السلام) وخاتم اوصیا ومنجی نهایی وقائد جهانی است؛ وی دارای دو غیبت است که یکی کوتاه مدت ودیگری بلند مدت است، او جهان را پر از عدل وداد خواهد کرد، پس از آن که از ظلم وجور پر شده باشد و...(۶۴)
این است مهدی، با این مشخصات وبا این ویژگی ها وده ها نشانه وعلامت دیگر که پیش از ظهور مهدی، ومقارن ظهور مهدی وپس از ظهور مهدی محقق می شود. اینها است واقعیت این امر. ومهدی این امام معین ومخصوص است، دیگر هر چه بگویند وهرکس را پیش اندازند، یاوه است وقبول آن حماقت.
مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اکنون غایب است. او خلیفه حق، ولی مطلق است. او خاتم اولیاء ووصی اوصیا، منجی نهایی، قائد جهانی، انقلابی اکبر، ومصلح اعظم است. چون درآید، به کعبه تکیه کند وپرچم پیامبر (صلی الله علیه وآله) را در دست گیرد، ودین خدا را زنده سازد، واحکام خدا را، در سراسر گیتی، جاری کند. او با شمشیر در آید، وزمین پر شده از جور وبیداد را، پر از مهربانی وداد گرداند.(۶۵)
او اهل قیام وجهاد،(۶۶) عبادت وتهجد،(۶۷) خشوع وخضوع،(۶۸) زهد وساده زیستی،(۶۹) صبر وبردباری،(۷۰) عدالت واحسان،(۷۱) و... است. او سرآمد همگان در علم ودانش،(۷۲) سراپا عدل وبرکت وپاکی است.(۷۳)
از سیرت وشیوه تربیتی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و... او فصل پایانی، بیشتر گفت وگو خواهیم داشت.
۷- دوره های زندگی حضرت:
دوره های زندگی حضرت را می توان به سه دوره اختفا، غیبت صغری وغیبت کبری تقسیم کرد. عصر ظهور وبعد از ظهور نیز می تواند از دوره های زندگی امام (علیه السلام) محسوب شود که در بحث های کلامی به آن پرداخته می شود.
دوره اختفا:
این دوره از هنگام تولد حضرت (۲۵۵ ه) تا رحلت امام عسکری (علیه السلام) (۲۶۰ ه) است. در مدت این ۵ سال، حضرت در دوران پدر بزرگوار خود زندگی می کرد.
امام عسکری (علیه السلام) در آن دوره، دو وظیفه اساسی وحساس را عهده دار بود؛ یکی حفظ فرزندش از گزند خلفای عباسی، ودیگر اثبات وجود او واعلام امامتش به عنوان امام دوازدهم، وآن حضرت از عهده هر دو به بهترین شکل برآمد؛ هم فرزندش را حفظ کرد وهم در فرصت های مناسب به یاران ودوستان خود او را معرفی می نمود، اما به خاطر وجود اختناق شدید توسط عباسیان، تنها تعداد اندکی از یاران صدیق امام عسکری (علیه السلام)؛ مانند ابو هاشم جعفری، احمد بن اسحاق، وحکیمه وخدیجه، عمه های امام یازدهم (علیه السلام) از ولایت آن حضرت آگاه بودند.(۷۴)
معاویة بن حکیم ومحمد بن ایوب بن نوح ومحمد بن عثمان عمری نقل می کنند: ۴۰ تن از شیعیان نزد امام عسکری (علیه السلام) گرد آمدیم، آن حضرت فرزندش را به ما نشان داد وفرمود: این امام شما پس از من وجانشین من است، از او پیروی کنید واز گرد او پراکنده نگردید که هلاک می شوید ودینتان تباه می گردد، این را هم بدانید که پس از امروز او را نخواهید دید.(۷۵)
امام عسکری (علیه السلام) تصمیم گرفت تا برای حفظ جان فرزندش او را به جای مطمئن تری بفرستد. مدارک تاریخی حکایت از آن دارد که امام (علیه السلام) نخست فرزند خود را در سامرا وسپس در مدینه پنهان نمود. امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مدینه تحت سرپرستی مادر بزرگ پدری خود زندگی می کرد.(۷۶) بنا به نقل صدوق، امام عسکری (علیه السلام) ۴۰ روز پس از تولد فرزندش، او را به مکان نامعلومی فرستاد وآنگاه وی به مادرش باز گردانده شد.(۷۷)
بنا به روایت مسعودی، امام عسکری (علیه السلام) در سال (۲۵۹ ه) از حدیث، مادر خود درخواست کرد تا به حج مشرف شود، از آن پس حدیث، ونواده اش تحت حفاظت احمد بن مطهر، یار صمیمی ونزدیک امام عسکری (علیه السلام) به مکه رفتند.(۷۸) به نظر می رسد آنان پس از برگزاری مناسک حج به مدینه عزیمت کرده باشند وآن جا را محل اختفای امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار داده باشند.(۷۹) برخی از روایات نیز می تواند مؤید همین نکته باشد؛ چنان که زمانی ابو هاشم جعفری از امام عسکری (علیه السلام) پرسید: پس از وفات شما، سراغ جانشینان را در کجا باید یافت؟
امام پاسخ داد: در مدینه.(۸۰)
به گفته برخی محققان، بیشترین احتمال این است که امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، بخش عمده دوران کودکی خود را در مدینه گذرانده باشد؛ زیرا امام عسکری (علیه السلام) خطری که در صورت اقامت فرزندش در عراق با آن مواجه می شد را تشخیص داده بود(۸۱)
غیبت صغری:
با شهادت امام عسکری (علیه السلام) در سال (۲۶۰ ه) مرحله غیبت کوتاه مدت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آغاز شد وتا سال (۳۲۹ ه)؛ یعنی ۷۰ سال(۸۲) به طول انجامید. این غیبت به لحاظ این که از جهت زمانی محدود است، به آن غیبت صغری می گویند. این دوره نقش بسیار مهمی در ایجاد آمادگی شیعه برای پذیرش غیبت کبری داشت.
در طول غیبت صغری گرچه امام از نظرها پنهان بود، اما کسانی بودند که با آن حضرت در تماس بودند وسمت نواب خاص امام را داشتند؛ هر یک از شیعیان می توانستند به وسیله نواب مشکلات ومسائل خود را به عرض آن حضرت برسانند وتوسط آنان خود را دریافت کنند. گاهی گروهی از مردم به وسیله آن نایبان خاص به دیدار امام می رسیدند.(۸۳) این نایبان ۴ نفرند وبه نواب اربعة مشهورند.
اسامی اینها که همگی از علما وبزرگان شیعه هستند به ترتیب عبارتند از:
۱- ابو عمر، عثمان بن سعید عمری از (۲۶۰ ه) تا هنگام وفات که ظاهراً قبل از سال (۲۶۷ ه) بوده است.(۸۴) برخی وفات او را در سال (۲۶۵ ه) ذکر کرده اند).(۸۵)
۲- ابو جعفر، محمد بن عثمان عمری (از هنگام وفات سفیر اول تا ۳۰۵ ه).
۳- ابو القاسم، حسین بن روح نوبختی (۳۰۵ ه- ۳۲۶ ه).
۴- ابو الحسن، علی بن محمد سمری (۳۲۶ ه ۳۲۹ ه).
درباره زندگی، تلاش ها وفعالیت های هر یک از این چهار بزرگوار ونقش آنان در سازمان مخفی وکالت وایجاد آمادگی در شیعیان برای پذیرش غیبت کبری، در فصل ششم، مفصل گفت وگو خواهیم کرد.
غیبت کبری:
سومین مرحله را زندگی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را، دوران غیبت کبری ودراز مدت، تشکیل می دهد. این دوره پس از سپری شدن غیبت صغری، آغاز شد وتاکنون ادامه یافته وبه امر خداوند تا هنگام حصول اقتضای تام؛ یعنی آن زمان که زمینه پذیرش ورهبری وحکومت جهانی آن حضرت از نظر عده عده فراهم شود، ادامه خواهد یافت.
این مرحله میدان بزرگ ترین آزمایش انسان ها وغربال مؤمنان وسنجش ایمان وعمل قرار گرفته است؛ در این مدت طولانی حجت خدا در پشت پرده غیبت، خورشید گونه از پس ابرها، نور افشانی می کند.(۸۶)
همان گونه که غیبت، به دو مرحله تقسیم می شد وبه دو گونه بود، نیابت نیز همین گونه است؛ یعنی دارای دو مرحله است ودو گونه: نیابت خاصه در غیبت صغری ونیابت عامه در غیبت کبری.
در نیابت خاصه امام، اشخاص معینی را نایب خود قرار داده بود که به اسم ورسم، آنها را معرفی نموده، وهر کدام را به وسیله نایب پیش از خود به مردم شناسانده بود.
در نیابت عامه، بر اساس یک ضابطه کلی ومعین که امام خود به دست داده بود، هر فردی که آن ضابطه را از همه جهت ودر همه ابعاد دارا باشد، نایب امام شناخته می شود، وبه نیابت از امام، ولی جامعه در امر دین ودنیا خواهد بود.
این مقام واین نیابت به وسیله خود حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عالمان واجد شرایط تفویض شده است.
شیخ طوسی، شیخ صدوق وشیخ طبرسی از اسحاق بن عمار نقل کرده اند که گفت: مولای ما حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) (در مورد وظیفه شیعیان در زمان غیبت) فرموده است: واما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم وانا حجة الله علیهم.(۸۷)
در حوادث ورخدادهایی که واقع می شود به روایت کنندگان حدیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شمایند، ومن حجت خدا بر آنانم.
طبرسی نیز در کتاب الاحتجاج از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که آن حضرت در ضمن حدیثی فرمود: واما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً اهواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه.(۸۸)
هر یک از فقها که مراتب نفسش دینش ومخالف هوی وهوسش ومطیع فرمان مولایش (ائمه (علیهم السلام)) باشد بر عوام، لازم است که از او تقلید کنند.
بدین ترتیب امور مسلمین در زمان غیبت کبری به دست ولی فقیه قرار گرفت که با نظر او باید انجام وجریان یابد. گرچه منصب فتوا، قضاوت وحکم برای فقیهان از پیش، توسط ائمه معصومین (علیهم السلام) جعل شده بود، ولی رسمیت مرجعیت وزعامت فقهای اسلام از این تاریخ پدید آمد وتا ظهور آن حضرت ادامه خواهد داشت.
وپس از ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دولت ایام،(۸۹) پیوسته از آن اولیای خدا خواهد بود.(۹۰)
خلاصه:
به گفته همه مورخان ومحدثان شیعه وسنی، امام محمد المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دوازدهمین امام شیعه وآخرین وصی پیامبر، در پگاه جمعه، نیمه شعبان سال (۲۵۵ ه) یا (۲۶۰ ه) در سامرا چشم به جهان گشود، پدرش امام حسن عسکری (علیه السلام) ومادرش نرجس یکی از پارساترین وبزرگ ترین زنان روزگار خود بود.
مشهورترین لقب او مهدی است وبر نگین انگشتری اش این عبارت نقش بسته است: انا حجة الله وخاصته
او دارای شمایل وویژگی هایی است که وی را از مدعیان دروغین متمایز می کند، زندگانی آن حضرت دارای چندین دوره است:
۱- اختفا، به مدت ۵ سال از آغاز تولد تا هنگام شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام). در این مدت، تولد آن حضرت از دشمنان مخفی نگاه داشته می شد وتنها تعدادی از خواص ونزدیکان وشیعیان آن حضرت به خدمتش بار یافتند.
۲- غیبت صغری، به مدت ۷۰ سال از زمان شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) تا سال (۳۲۹ ه)، هنگام فوت آخرین نایب از نواب اربعة.
در این دوره، شیعیان مشکلات ومسائل خود را از طریق ۴ تن از نواب به آن حضرت می رساندند. اینها که از علما، پرهیزکاران وبزرگان شیعه هستند عبارتند از:
عثمان بن سعید (از ۲۶۰ ه، تا هنگام وفات).
محمد بن عثمان (از وفات نایب اول تا ۳۰۵ ه).
حسین بن روح نوبختی (۳۰۵ ه، ۳۲۶ ه).
علی بن محمد سمری (۳۲۶ ه، ۳۲۹ ه).
غیبت کبری، از ابتدای سال (۳۲۹ ه) تاکنون، وتا هر وقت که مقدمات رهبری آن حضرت فراهم گردد، ادامه خواهد یافت. در این دوره امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای نایب خود ضابطه عامی قرار داده وهر فردی که آن ضوابط، از هر جهت ودر همه ابعاد بر او صدق کند، نایب او شناخته می شود وبه نیابت از وی، ولی جامعه در امر دین ودنیا خواهد بود. این مقام به وسیله خود حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ودیگر ائمه (علیهم السلام) به چنین کسی که عالم وواجد شرایط است تفویض شده است.

فصل ۳: وضعیت سیاسی، اجتماعی وفکری عصر عباسیان در آستانه غیبت صغری

برای شناخت هر چه بهتر تاریخ سیاسی عصر غیبت صغری ودست یافتن به تحلیلی صحیح وجامع در مورد این عصر، وپی بردن به علل وزمینه های غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ودر نهایت عمق موضع گیری امام، بررسی وضعیت سیاسی اجتماعی وفکری این عصر در آستانه غیبت امام، ضروری است.
خلافت عباسیان بیش از پنج قرن (۱۳۲-۶۵۶ ه/ ۷۹۴-۱۲۵۸ م) به طول انجامید؛ یعنی از سال خلافت أبو العباس سفاح تا زوال آن به دست تاتارها در بغداد.
مورخان، تاریخ خلافت عباسیان را به ۴ دوره تقسیم کرده اند:(۹۱)
عصر عباسیان اول(۹۲) یا دوره نفوذ فارسان (۱۳۲-۲۳۲ ه/ ۷۴۹-۸۴۷ م).
عصر عباسیان دوم(۹۳) یا دوره نفوذ ترکان (۲۳۲-۳۳۴ ه/ ۸۴۶-۹۴۵ م).
عصر عباسیان سوم، یا دوره آل بویه از فارسان (۳۳۴- ه/۴۴۷ ۹۴۵-۱۰۵۵ م).
عصر عباسیان چهارم، یا دوره نفوذ ترکان سلجوقی (۴۴۷-۶۵۶ ه/ ۱۰۵۵-۱۲۵۸ م).
آنچه که در این فصل مورد نظر ما است، بررسی عصر عباسیان دوم؛ یعنی از ابتدای خلافت متوکل (۲۳۲ ه)- عصر نفوذ ترکان واحیاناً کمی قبل از آن؛ از ابتدای ورود ترکان به دستگاه خلافت در عصر خلافت معتصم (۲۱۸ ه) وتغییر مرکز خلافت از بغداد به سامرا، تا شروع غیبت صغری (۲۶۰ ه) است.
این بررسی در واقع نگرشی است به عصر مرکزیت سامرا از سالی که ذکر شد تا کمی به آخر آن عصر.(۹۴) این دوره مختصات وویژگی هایی است که بعضی از آن با خصائص دوره های سابق خلافت (عصر عباسیان اول) مشترک، ولی از برخی جهات متمایز است. گرچه ممکن است به بعضی از اینها در تاریخ عسکرین (علیه السلام) اشاره شده باشد، ولی همان طور که گفته شد به عنوان یک جمع بندی ورسیدن به دید کلی، ودست یافتن به تحلیلی جامع وصحیح نسبت به عصر غیبت، مروری یک جا وخلاصه به وضعیت سیاسی اجتماعی وفکری عباسیان در آستانه آن عصر ضروری است.
برای این دوره می توان ویژگی ها وخصائصی را به طور خلاصه برشمرد؛ این ویژگی ها وضعیت سیاسی اجتماعی وفکری این عصر را در بر می گیرد. وضعیت شیعه وپایگاه اجتماعی رهبری آن در دوره را، به لحاظ اهمیت آن در فصلی جداگانه (فصل بعدی) بررسی خواهیم کرد.
الف وضعیت سیاسی:
۱- انتقال مرکز خلافت از بغداد به سامرا:
شهر سامرا(۹۵) یا سر من رای، در سال (۲۲۰ ه) توسط معتصم عباسی به عنوان پایتخت جدید انتخاب(۹۶) ودر سال (۲۲۱ ه/ ۸۳۷ م) به دستور او ساخته شد(۹۷) در همان سال به این شهر منتقل وآن را مرکز خلافت خود قرار داد.
در علت بنای این شهر گفته شده است که، معتصم وقتی روی کار آمد به علت این که مادرش مارده از کنیزان ترک بود ونیز کمک ترکان، در روی کار آمدن او مؤثر بود، واز همه مهم تر عدم اطمینانش به سپاهیان،(۹۸) علاقه وگرایش زیادی به ترکان پیدا کرده، به طوری که شروع به خرید وجلب غلامان ترک نمود تا آنجا که ۴۰۰۰ از آنان در بغداد جمع شدند. آنها به دستور خلیفه لباس های فاخر می پوشیدند واز دیگر سپاهیان ممتاز بودند واجازه داشتند در خیابان های بغداد سواره حرکت کنند.(۹۹)
مردم بغداد توسط این ترک ها مورد آزار واذیت قرار می گرفتند؛ چون آنان در بازار وخیابان ها، زنان، کودکان، پیران وکوران را لگدکوب اسب های خود می نمودند وچه بسا بعضی از اوقات، مردم هجوم آورده وبعضی از ترک ها را می کشتند.(۱۰۰) مردم بغداد که دیگر به ستوه آمده بودند نزد معتصم آمده، گفتند: چنانچه سپاه ترک را از ما دور نکنی با تو خواهیم جنگید! معتصم با تعجب پرسید: چگونه می جنگید؟ گفتند: با تیرهای سحرگاهان! پرسید: مقصودتان چیست؟ جواب دادند نفرینت می کنیم!(۱۰۱) یک بار در روز عید پیرمردی صریحاً در این مورد به خلیفه اعتراض کرد.(۱۰۲)
ابن اثیر علت اساسی بنای سامرا را عدم اعتماد معتصم به سپاهیان خود می داند واین وجه را ترجیح می دهد. او می نویسد: در سال (۲۲۰ ه) معتصم به محل سامرا رفت تا در آنجا شهری بسازد؛ علت این بود که معتصم گفته بود: من از این سپاهیان می ترسم. اگر یک بار بشورند تمام غلامان مرا خواهند کشت، من میل دارم در محلی باشم که مشرف بر آنها باشم واگر امری واقع شد از راه صحرا ورود بتوانم به آنها برسم ومسلط شوم(۱۰۳)
از این تاریخ به بعد، مرکزیت خلافت عباسی به مدت ۵۹ سال؛ یعنی تا سال (۲۹۷ ه) از بغداد به سامرا منتقل شد؛ سامرا در طول سال هایی که مرکز خلافت بود، رشد زیادی کرد به طوری که به نقل تاریخ سامرا طول بناء در این شهر به بیش از هشت فرسخ می رسیده است!(۱۰۴) اما پس از نقل انتقال خلافت عباسی از آنجا به بغداد وپس از پایان خلافت معتصم (۲۸۹ ه) به سرعت رو به خرابی گذاشت وبه خرابه ای شبیه شد وفقط قبر دو امام هادی وعسکری (علیهما السلام) ومکان غیبت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آباد باقی مانده است.
یاقوت حموی متوفای اوائل قرن هفتم هجری خرابه های سامرا را پس از مشاهده، این گونه وصف می کند: به غیر سرداب حضرت مهدی ومحله کرخ سامرا که دورتر از آن است، تمامی نقاط آن شهر خرابه ای بیش نیست به گونه ای که بیننده از دیدن آن وحشت می کند آنهم پس از آن که در هیچ کجای روی زمین بهتر، زیباتر وبزرگتر از آن وجود نداشت فسبحان من لا یزول ولا یحول.(۱۰۵)
سامرا در این مدت (۲۲۰- ۲۷۹ ه) هشت نفر از خلفای عباسی را پشت سر گذاشته است:
۱- معتصم (۲۱۸- ۲۲۷ ه).
۲ - واثق (۲۲۷- ۲۳۲ ه).
۳- متوکل (۲۳۲- ۲۴۷ ه).
۴- منتصر (۲۴۷- ۲۴۸ ه).
۵- مستعین (۲۴۸- ۲۵۲ ه).
۶- معتز (۲۵۲- ۲۵۵ ه).
۷- مهتدی (۲۵۵- ۲۵۶ ه).
۸- معتمد (۲۵۶- ۲۷۹ ه).
در سال (۲۷۹ ه) پس از معتمد، معتضد به خلافت نشست. در عصر او مرکز خلافت دوباره به بغداد منتقل شد ودیگر هرگز به سامرا بازنگشت.
۲- نفوذ وتسلط ترکان:
از مهم ترین وویژگی های این دوره، نفوذ وتسلط ترکان در همه شئون حکومت وکارهای کلیدی، به خصوص سپاه است. تا آنجا که عصر عباسیان دوم عصر نفوذ ترکان می دانند. از انگیزه های گرایش به ترکان که از دوره معتصم شروع وپس از کشته شدن متوکل به دست ترکان، به اوج خود رسید. قبلاً گفت وگو کردیم. بعضی از محققان، رهایی از تسلط ونفوذ فارس ها را هم از انگیزه های مهم گرایش به ترکها می دانند.(۱۰۶)
امتیاز ترکان در جنگجویی وسلحشوری بود، ولی در امور مملکت داری وسیاست سررشته ای نداشتند.(۱۰۷) بی کفایتی وعیاشی خلفا باعث قدرت ونفوذ هرچه بیشتر ترکان می شد، آنها تمامی امور را در قبضه خود گرفته بودند.(۱۰۸) دو تن که از بقیه ممتازتر وزیرکتر بودند عبارتند از: بغای شراپی کوچک ووصیف بن باقر ترکی(۱۰۹) به طوری که در باره نفوذ این دو، روی خلیفه، گفته شده است:

خلیفة فی قفص * * * بین وصیف وبغا
یقول ما قالا له * * * کما تقول الببغا(۱۱۰)

خلیفه در قفسی میان وصیف وبغا زندانی است، طوطی وار آنچه را که آنها به او می گویند، می گوید.
ابن طباطبا می گوید: ترکان پس از کشتن متوکل کاملا بر مملکت مسلط شدند ومدام بر قدرتشان افزوده می شد به طوری که خلیفه در دست آنان همچون اسیری بود که هرگاه اراده می کردند او را عزل ویا نصب کردند ویا می کشتند.(۱۱۱)
دو داستان زیر به خوبی نشانگر اندازه نفوذ وقدرت ترکها در دستگاه خلافت است.
روزی که معتز به خلافت نشست، گروهی از خواص خود را در مجلسی گرد آورد وسپس ستاره شناسان را احضار کرد واز آنان خواست تا مدت خلافت او را تعیین کنند، در این موضوع ظریفی که در مجلس بود گفت: من بیش از ستاره شناسان از مدت خلافت وعمر او آگاهم، از او پرسیدند: چه مدت عمر می کنی؟ وچه اندازه در منصب خلافت باقی می ماند؟
جواب داد: تا هر زمان که ترکها اراده کنند! با شنیدن این سخن، تمام کسانی که در مجلس بودند خندیدند.(۱۱۲)
روزی گروهی از ترکان، وارد قصر معتز خلیفه عباسی شدند واو را از پا گرفته وکشان کشان به طرف در اتاق برده وبا چوب، کتکش زدند وپیراهنش را پاره پاره کردند واو را در حیاط قصر زیر آفتاب نگه داشتند؛ آفتاب آن روز به اندازه ای داغ بود که از شدت گرما ناچار بود پا به پا شود. سپس دوباره او را زدند وبه اتاقش کشاندند، در این موقع ترکان او را از خلافت خلع کردند وگروهی را بر این خلع گواه گرفتند. سپس به منظور قتل خلیفه معزول او را به دست کسی سپردند که شکنجه اش کنند، او هم سه روز خلیفه را گرسنه وتشنه نگاه داشت. بدین گونه، خلیفه را که نیمه جانی در بدن داشت در سردابی جا دادند ودر سرداب را با خشت وگچ مسدود کردند ومعتز به همان حالت زنده به گور شد.(۱۱۳)
۳-۴- عزل ونصب های پی در پی ونفوذ زنان:
از نشانه های ضعف وتزلزل یک نظام سیاسی، عزل ونصب های پی در پی وبی مورد دولتمردان ومسؤولان ومقامهای لشکری وکشوری، عزل ونصب های پی در پی آنان، رقابت وپرداخت رشوه های کلان در میان آنان برای احراز این سمت ها، به خوبی نشان دهنده تزلزل وضعف دستگاه خلافت است.(۱۱۴)
البته از نقش همسران ومادران خلفا در برخی از این عزل ونصب ها، وبطور کلی از نفوذ زنان خودکامه وهوسران خلفا بر آنان نباید غافل بود، همچنان که نقش همسر متوکل (و مادر معتز) در عزل مستعین وروی کار آوردن فرزندش معتز بر کسی پوشیده نیست.(۱۱۵) دکتر ابراهیم حسن در کتاب خود نمونه های متعددی از نفوذ زیاد زنان بر خلفا، ودخالت آنان را در کارها وعزل ونصب ها ارائه می دهد.(۱۱۶)
۵- ستمگری وزرا وامرا:
بیشتر وزرا وامرای عباسیان افرادی بی کفایت وستمگر بودند ودر تحقیر وضرب وشتم وشکنجه مردم واز بین بردن حقوق آنان وچپاول اموالشان، مبالغتی تمام داشته واز هیچ کاری دریغ نداشتند.
در زمان منتضر عباسی (۲۴۷-۲۴۸ ه) وزیرش احمد بن الخصیب سواره از خانه خارج شد، مردی به دادخواهی نزدش آمد واو همچنان که بر مرکب نشسته بود پایش را از رکاب در آورده وآنچنان بر سینه او کوفت که آن مرد در دم جان سپرد واین قضیه زبانزد همگان شد. یکی از شاعران آن عصر این ماجرا را این گونه به نظم کشیده است:
قال للخلیفة یا بن عم محمد - اشکل وزیرک انه شکال
اشکله عن رکل الرجال وان ترد - مالا فعند وزیرک الاموال(۱۱۷)
به خلیفه بگوئید: ای عمو زاده پیامبر! وزیرت را پای بند بزن؛ زیرا او چموش است، او را از لگد زدن به مردم باز دار واگر مالی بخواهی اموال در نزدت وزیرت است.
در زمان واثق (۲۲۷-۲۳۲ ه) نیز وزیرش محمد بن عبد الملک الزیات، تنوری ساخته ودر آن میخ هایی کار گذاشته بود ومردم را در آن شکنجه می داد. جالب این که خود او در همان تنور شکنجه، کشته شد.(۱۱۸)
ولات ودیگر کارگزاران دولت نیز در ظلم واجحاف، دست کمی از وزرا نداشتند. به طوری که ظلم بیش از حد آنها عامل بسیاری از شورش ها بود، که در بحث بعدی به گوشه هایی از آن خواهیم پرداخت. همچنین در بررسی وضعیت اجتماعی این دوره به برخی از چپاول ها، اختلاس ها، رشوه ها، زندگی های افسانه ای، قصرها ودرآمدهای کلان وزرا ودیگر کارگزاران ودولت مردان اشاره خواهیم کرد.
۶- فتنه ها وآشوب های داخلی:
ضعف دستگاه خلافت به خاطر عیاشی وحیف ومیل کردن بیت المال وتسلط ترک ها از یک طرف، وفشار وظلم به توده مردم، از طرف دیگر، باعث بر پا شدن آشوب ها وقیام هایی در این دوره شد. این شورش ها ونهضت ها در حقیقت نتیجه طبیعی آن ضعف وظلم بود.
این حرکت ها برخی فتنه وبدون ریشه بودند، ورهبری آنها در دست عده ای از اشرار بود؛ همچون فتنه خوارج وشورش صاحب زنج، برخی دیگر جنبش هایی بودند در برابر ظلم خلفا ویا فریاد اعتراض به استیلای ترکان، ودسته آخر قیام هایی بودند اصیل وبا پشتوانه، که به طرفداری از رضای آل محمد (صلوات الله علیهم) به پا می شد که به قیام های علویان مشهورند؛ این قیام ها خود نیز به لحاظ بینش گروندگان آنها ویا خلوص رهبران، آن، دارای تقسیماتی هستند که در جای دیگر باید گفت وگو شود، اما همه آنها به وسیله علویانی سلحشور وحق طلب اقامه می شد که صفحات تاریخ مشحون از رشادت های آنان است. در ادامه به بررسی این هر سه خواهیم پرداخت.
در این دوره، فتنه ها وآشوب های متعددی به وقوع پیوست که به تعدادی از آنها مرور خواهیم کرد.
آشوب های بغداد:
اگر چه بغداد در آن روزگار مرکز خلافت نبود، اما با این حال شاهد فتنه ها وآشوب های متعددی بود.
۱- در سال (۲۴۹ ه) سپاهیان وشاکریه(۱۱۹) در بغداد، سر به شورش گذاشته، مردم همه به آنها پیوسته وبدین وسیله در بغداد فتنه ای به پا شد.
شورشیان با فریاد وجنجال به زندان ها هجوم بردند ودر زندان ها را گشودند وزندانیان را آزاد ساختند ویکی از دو پل معروف بغداد را منهدم کردند ودیگری را نیز به آتش کشیدند. آنها همچنین خانه های دو تن از منشیان دولت را غارت کردند.
یکی از علل این شورش مقابله واعتراض علیه ترک ها نسبت به کشته شدن متوکل به دست آنها وتسلطشان بر امور بود؛ زیرا آنها هر کس از خلفا را که مطابق میل شان رفتار نمی کرد می کشتند وکسی را که خود می خواستند به جای او نصب می کردند بدون این که در این مسأله، دین ویا خواست مسلمانان را در نظر گیرند.(۱۲۰)
۲- در سال (۲۵۲ ه) ارتش بغداد به منظور مطالبه حقوق خود شورش کرد؛ در مرتبه اول با گرفتن ۲۰۰۰ دینار، غائله خوابید، اما چند روزی نگذشت که دوباره سر به شورش گذاشتند، پرچم ها برافراشتند وطبل ها بنواختند وآماده کارزار شدند ویکی را به رهبری خود برگزیدند تا آنجا که، نمی خواستند بگذارند خطیب بالای منبر، به نام معتز خطبه بخواند. شورشیان پل بغداد را به تصرف درآوردند ومغازه های اطراف آن را غارت کردند وتعدادی را به آتش کشیدند. در این میان مردم اداره شرطه (پلیس) را غارت کردند؛ این غائله که می رفت تا دامنه آن وسیع تر شود بالاخره با خیانت دو تن از شورشیان، توسط محمد بن عبد الله بن طاهر سرکوب شود.(۱۲۱)
آشوب های سامرا:
۱- در سال (۲۴۹ ه) گروهی از مردم که معلوم نبود در سامرا سر به شورش گذاشتند وبه زندان ها هجوم بردند ودر آنها را شکستند وزندانیان را آزاد ساختند. عده ای از موالی(۱۲۲) وغلامان به آنان حمله بردند، ولی مردم به کمک شورشیان شتافته وآنان را پراکنده ساختند.(۱۲۳)
۲- در سال (۲۵۱ ه) مردم در سامرا شورش کردند وبازار زرگران، جواهرفروشان وصرافان ودیگر جاها را غارت کردند. غارت شدگان نزد ابراهیم موید شکایت کردند، او نیز چون توان کاری نداشت ونمی توانست از عهده شورشیان برآید، گفت: خوب بود کالاها وپول های خود را به خانه می بردید!، وهیچ اقدامی نسبت به غارتگران انجام نداد.(۱۲۴)
فتنه خوارج:
فعالیت های چشمگیر خوارج در این دوره، از سال (۲۵۲ ه) شروع شد؛ یعنی از زمانی که مساور بن عبد الحمید بن مساور شادی بجلی موصلی رهبر این اشرار قیام کرد.(۱۲۵)
مساور در سال (۲۵۴ ه) بر بیشتر اطراف موصل استیلا پیدا کرد وکارش بالا گرفت. فرماندار خلیفه، در موصل با او به جنگ پرداخت، ولی شکست خورد. از این رو، مساور کارش بیشتر بالا گرفت مردم از وی به هراس افتادند؛ او پس از آن خانه امیر موصل را به آتش کشید وسپس در مسجد جامع شهر با مردم نماز جمعه اقامه کرد وبرای آنها خطبه خواند.(۱۲۶)
در سال (۲۵۵ ه) ارتش خلیفه، با او جنگید، ولی باز هم شکست خورد ومساور پیروز شدند.(۱۲۷)
مساور آن قدر سیطره وقدرت یافت که بیشتر شهرهای عراق را تسلط پیدا کرد، تا آنجا که نمی گذاشت برای خلیفه خراج واموال بفرستند وبر حقوق ومواجب سپاهیان خلیفه تنگ می گرفت(۱۲۸) وبالاخره پس از یک سری درگیری(۱۲۹) وغارت(۱۳۰) در سال (۲۶۳ ه) در گذشت.(۱۳۱)
خوارج در این که بعد از او به چه کسی رجوع کنند، اختلاف کردند ودر نتیجه به کشتار وجنگ با یکدیگر پرداختند، تا سرانجام به هارون بن عبد الله بجلی گرویدند، او نیز همین که تعداد طرفدارانش فزونی گرفت، موصل واطراف آن را گرفت ومالیات را برای خود استیفا می نمود.(۱۳۲)
۷- شورش صاحب زنج (زنگیان):
بدون تردید شورش وقیام صاحب زنج یکی از خطرناک ترین وموثرترین حوادث این دوره؛ یعنی دوره دوم خلافت سامرا وهنگام ضعف واز هم پاشیدن آن در زمان مهتدی ومعتمد، است.(۱۳۳) تا آنجا که خیلی ها خطر آن را برای کیان خلافت عباسی بیش از ترک ها می دانند.(۱۳۴)
این شورش از بصره شروع شد وتا دروازه های بغداد به پیش رفت وبر قسمت بزرگی از عراق مسلط شد.(۱۳۵) در این شورش، همواره اساس خلافت عباسی در معرض تهدید وزوال بود.(۱۳۶)
در این فتنه ده ها هزار نفر کشته، وعرض وناموس هزاران نفر از بین رفت وده ها شهر به آتش کشیده شد.(۱۳۷)
صاحب زنج، رهبر این شورش در سال (۲۵۵ ه) در بصره قیام کرد. نام او علی بن محمد از بنی عبد القیس بود، بعضی دیگر اسم اصلی او را بهبود واو را ایرانی واهل قریه ورزنین از قرای ری می دانند.(۱۳۸) او برای جلب انظار وگردآوری توده ها وتأیید قیام، به دروغ، ادعای انتساب به علویان را کرده وخود را از نواده های شهید جاودانه اسلام زید بن علی بن الحسین (علیه السلام) وانمود ساخت. نسبت داشتن به این خاندان گرامی که سرآغاز حوادث سرنوشت سازی در عالم اسلام بود تضمینی برای پیروزی قیام ورمزی از شورش وانقلاب بر ضد ستم وظلم به شمار می رفت.
امام حسن عسکری (علیه السلام) ادعای علوی بودن او را رد کرده فرمود: صاحب الزنج لیس منا اهل البیت.(۱۳۹) (صاحب زنج از ما اهل بیت نیست).
این شخص حدود پانزده سال (۱۴ سال و۴ ماه) مدام در بین مردم فساد ایجاد می کرد تا بالاخره در سال (۲۷۰ ه) کشته شد. او در شورش خود علاوه بر ادعای انتسابش به علویان به مهم ترین چیزی که برای تحریک وتشویش بردگان وپیوستن آنها به او، تکیه داشت این بود که خود را رهبر بردگان مملوک معرفی می کرد وندای آزادی آنان را سر می داد؛ هم آنانی که زیر ظلم وستم وشکنجه های اربابان خود له شده وزیر فشارهای دولت، انواع بدبختی وخواری را دیده بودند. به همین جهت بود که وی، صاحب زنج؛ یعنی رهبر بردگان نامیده شد. او علاوه بر شعار آزادی بردگان برای جلب بیشتر آنان، تشکیل حکومت وحق داشتن اموال وکنیز وعبید! را نیز در سر لوحه اهداف خود قرار داده بود.(۱۴۰) بعضی از مورخان بر این اعتقادند که، عقاید او ریشه در تفکرات فرقه ازارقه از خوارج دارد، وبر این اعتقاد خود شواهد خوبی ارائه می دهند.(۱۴۱)
او دعوتش را در آغاز از بردگان بصره شروع کرد وآنها را به خود دعوت کرد تا آنها را از قید بردگی وشکنجه نجات وخلاصی بخشد. از این رو، عده زیادی کرد او جمع شدند، پس برای آنها خطبه خواند ووعده داد که آنها را آزاد وثروتمند سازد ونزد آنان قسم یاد کرد که نسبت به آنها هرگز دست به حیله نزند.(۱۴۲)
بردگان گروه گروه در دسته های ۵۰ تا ۵۰۰ نفری به او می پیوستند، او علاوه بر بردگان، کشاورزان، روستائیان ودیگر مخالفان عباسیان را نیز به سوی خود دعوت می کرد.(۱۴۳)
صاحبان واربابان بردگان در ابتدا حاضر شدند در برابر هر برده ۵ دینار به او بدهند تا بردگان آنها را به آنان بازگرداند، او پس از شنیدن در خواست آنان، به بردگانی که در آنجا حاضر بودند دستور داد تا به هر کدام از اربابان ویا نماینده آنان ۵۰۰ تازیانه بزنند.
این آغاز فتنه بود. بردگان با این اقدام نیرو وشور زائد الوصفی پیدا کردند، به طوری که قصد اشغال بصره را نمودند. مردم بصره در برابر یورش آنان تا ۳ روز مقاومت کرده وبا آنها جنگیدند، ولی بالاخره با حیله ومکر، علی رغم امانی که به آنها داده بودند به جز عده کمی که فرار کرده بودند همه را کشتند، آنگاه مسجد جامع شهر وبیشتر نقاط شهر را به آتش کشیدند، هر کس ثروتی داشت ابتدا ثروتش را ضبط وبعد او را می کشتند وهر کس نداشت همان دم او را به قتل می رساندند. آنها نسبت به شهرهای آبادان، اهواز، دشت میشان، واسط، رامهرمز وشهرها ومناطق بین راه این شهرها کشیده شد.
حکومت وقت چند نفر از سران ارتش خود، از جمله: موسی بن بغا را به جنگ آنها فرستاد، ولی همه آنها شکست خورده وکاری از پیش نبردند. تنها کسی که در جنگ با او به پیروزی رسید ابو محمد موفق طلحة بن متوکل بود که به کمک فرزندش معتمد ولؤلؤ غلام احمد بن طولون (که از ارباب خود جدا وبه موفق پناهنده گردیده بود،) توانست سپاه صاحب زنج را شکست دهد. این موفقیت اثر فراوانی در موقعیت وقدرت موفق گذاشت تا آن جا که برای برادرش معتمد از مقام خلافت، جز نامی باقی نماند. موفق تا هنگام مرگش (۲۷۸ ه) بر همین قدرت باقی بود وپس از مرگش، سران ارتش با فرزندش ابو العباس ولیعهد بیعت کردند ولقب المعتضد بالله به او دادند. ناگفته نماند که معتضد نیز این سیطره وقدرت را از خلال جنگ هایی که با صاحب زنج داشت به دست آورده بود. او همان کسی است که پس از انتقال خلافت به بغداد اولین خلیفه بغداد شد.(۱۴۴)
۸- قیام های علویان:
در این دوره، قیام های متعددی توسط علویان وبا شعار وطرفداری رضای آل محمد (صلوات الله علیه) در اطراف واکناف کشور اسلامی به وقوع پیوست که در حقیقت، فریاد اعتراضی بود به ظلم وستم خلفا به توده مردم عموماً، وبه آنها خصوصاً
قبل از این که به توضیح بیشتر این قیام ها بپردازیم، مناسب است به گوشه ای از ظلم وبیداد وانواع شکنجه هایی که خلفا نسبت به این دسته از مردم روا می داشتند، اشاره کنیم.
متوکل رسماً اظهار انزجار وتنفر از ذریه علی (علیه السلام) وعلویین می کرد. آل ابی طالب در زمان او مصائبی را متحمل شدند که در عهد هیچ یک از خلفای ستمگر پیشین ندیده بودند. او علویان را در محاصره اقتصادی قرار داد ورسماً هرگونه احسان ونیکی در حق آنان را منع کرد ومتخلفان را به سختی کیفر می داد،(۱۴۵) مردم نیز از ترس کیفرهای او از هر نوع کمک ویاری به آنان خودداری می کردند، فقر وتهیدستی آنان به حدی رسید که در اختیار گروهی از زنان علوی، تنها یک پیراهن بود وآنان به ترتیب آن را به تن کرده ونماز می خواندند وسپس به دیگری می دادند وخود عریان پشت دستگاه نخ ریسی می نشستند.(۱۴۶)
در همان زمان متوکل میلیون ها دینار خرج عیاشی های خود می کرد واموال بی حسابی به رقاصه ها، دلقک ها وآوازخوانان می داد.
ابوبکر خوارزمی نویسنده بزرگ آل بویه، متوفای (۳۸۳ یا ۳۹۳) طی نامه ای که در آن، سختگیری های عباسیان نسبت به علویان را شرح می دهد وانگشت روی جنایت های متوکل می گذارد، می نویسد:
پیشوایی از پیشوایان هدایت وسیدی از سادات خاندان نبوت از دنیا می رود، کسی جنازه او را تشییع نمی کند وقبر او گچکاری نمی شود. اما چون دلقک ومسخره ای، ویا بازیگری از آل عباس می مرد، تمام عدول (عدول دار القضاء) وقاضیان، در تشییع جنازه او حاضر می شوند وقائدان ووالیان برای او مجلس عزاداری به پا می دارند! دهریان وسوفسطائیان از شر ایشان (آل عباس) در امانند، لیکن آنها هر کس را شیعه بدانند به قتل می رسانند، هر کس نام پسرش را علی بگذارد خونش را می ریزند.
... علویان را از یک وعده خوراک، منع کنند، در حالی که خراج... به مصرف... میرسد. متوکل عباسی ۱۲۰۰۰ کنیز داشت، اما سیدی از سادات اهل بیت فقط یک کنیز (خدمتکار) زنگی یا مسندی دارا بود... یک وعده خوراک ویک جرعه آب را از اولاد فاطمه سلام الله علیه دریغ می دارند. قومی که خمس بر آنان حلال وصدقه حرام است وگرامی داشتن ودوستی نسبت به ایشان واجب است، فقر، مشرف به هلاکت هستند؛ یکی شمشیر خود را گرو می گذارد ودیگری جامه اش را می فروشد. آنان گناهی ندارند جز این که جدشان نبی وپدرشان وصی ومادرشان فاطمه ومادر مادرشان خدیجه ومذهبشان ایمان به خدا وراهنمایشان قرآن است، من چه بگویم درباره قومی که تربت امام حسین (علیه السلام) را شخم زدند ودر محل آن زراعت کردند وزائران قبرش را به شهرها تبعید نمودند.(۱۴۷)
متوکل به حاکم خود در مصر دستور داد با علویان بر اساس قواعد زیر برخورد کند:
به هیچ یک از علویان هیچ گونه ملکی داده نشود، نیز اجازه اسب سواری وحرکت از فسطاط به شهرهای دیگر داده نشود.
چنانچه دعوایی مابین یک علوی وغیر علوی صورت گرفت، قاضی نخست به سخن غیر علوی گوش دهد وپس از آن بدون گفت وگو با علوی آن را بپذیرد.(۱۴۸)
متوکل، علویان را از زیارت قبر امام حسین (علیه السلام) ونزدیک شدن به کوفه باز داشت. او همچنین شیعیان آنها را از رفتن در این مشاهد مشرفه ممنوع نمود ودستور داد: مزار امام حسین (علیه السلام) را نابود واثری از آن باقی نگذارند، به دستور او آنجا را با گاوآهن شخم زدند وکشت نمودند.(۱۴۹)
او قبر امام حسین (علیه السلام) را به آب بست، لیکن آب به گرد قبر حلقه زد وآنجا را فرا نگرفت، لذا از آن پس حائر نامیده شد.(۱۵۰)
هر کسی را که به او نسبت طرفداری ودوستدار علی (علیه السلام) وخاندان او می دادند، نابود کرده مالش را مصادره می کرد.(۱۵۱)
کینه وحسادت او نسبت به امام امیر المؤمنین (علیه السلام) تا حدی بود که یکی از ندیمانش در مجلس او متکایی روی شکم خود، زیر لباسش می بست وسر خود را که موهایش ریخته بود برهنه می کرد ودر برابر متوکل به رقص می پرداخت وآوازخوانان، همصدا چنین می خواندند: این مرد تاس گنده آمده تا خلیفه مسلمانان شود ومقصودشان از این جمله، علی (علیه السلام) بود. متوکل نیز شراب می خورد وخنده مستانه سر می داد.(۱۵۲)
از متوکل که بگذریم دیگر خلفای عباسی نیز علاوه بر ظلم های فراوان به علویان وشیعیان، تا خون ائمه (علیهم السلام) را نریختند آرام نگرفتند.
دوران زندگانی ائمه شیعه در این دوران بسیار کوتاه بود وخیلی زود به دست خلفای عباسی به شهادت می رسیدند. امام جواد (علیه السلام) ۲۵ سال، امام هادی (علیه السلام) ۴۱ سال وامام عسکری (علیه السلام) ۲۸ سال، بیشتر زندگانی نکردند. اینها نشانه این است که خلفای عباسی تا چه اندازه از امامان شیعه (علیهم السلام) بیم داشتند وبا این که هیچ مدرکی از آنها درباره مشارکت شان در نهضت ها، قیام ها وفعالیت ها نمی توانستند به دست آوردند، ولی با این حال آنها را می کشتند.
ما در این مختصر از نقش ائمه (علیهم السلام) در برخی از این نهضت ها برای ایجاد تزلزل در پایه های خلافت عباسی ویا کاهش فشار وظلم آنان به علویان ودیگر توده های مردم ونیز دستاوردها وثمرات این قیام ها ویا دیگر مسائلی که مربوط به این نهضت ها وقیام ها است می گذاریم(۱۵۳) وتنها به فهرستی از قیام ها ونام رهبران آن، از آغاز خلافت معتصم تا آخر خلافت معتمد که بیش از نیم قرن به طول کشیده، اکتفا می کنیم.
۱- قیام محمد بن قاسم (بن علی بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)). کنیه او ابو جعفر ودر نزد مردم، مشهور وملقب به صوفی بود؛ زیرا همیشه جامه ای از پشم سفید می پوشید. اهل علم ودین وزهد، واخلاقی پسندیده بود، در گفتار همیشه جانب عدل وتوحید را می گرفت، وطرفدار فکر زیدیه جارودیه(۱۵۴) بود.
در ایام معتصم در طالقان قیام کرد وپس از وقایعی که بین او، وعبد الله طاهر(۱۵۵) پیش آمد در سال (۲۱۹ ه) عبد الله بن مظاهر او را گرفت وبه نزد معتصم فرستاد. او مردم را به رضای آل محمد (صلوات الله علیه) دعوت می کرد،(۱۵۶) عده ای از پیروان او معتقدند: او با سم کشته شده وعده ای دیگر از زیدیه معتقد به امامت او شدند. بسیاری از همان ها که معتقدند: او نمرده بلکه زنده است وروزی خروج خواهد کرد وجهان را پر از عدل می کند همچنان که پر از جور شده واو مهدی این امت است.(۱۵۷)
۲- قیام محمد بن صالح (بن عبد الله بن موسی بن عبد الله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)). کنیه او ابو عبد الله واز جوانمردان، جنگجویان، شجاعان وشاعران آل ابی طالب است. وی در محلی به نام سویقه (مکانی نزدیک مدینه که آل علی بن ابی طالب آنجا سکونت داشتند) بر متوکل خروج کرد. متوکل، ابو ساج را با سپاهی بزرگ به جنگ او فرستاد، ابو ساج او را شکست داد وسویقه را خراب وبسیاری از اهل آنجا را کشت وتعدادی را نیز اسیر کرد ومحمد بن صالح را به سامرا فرستاد. وی در آنجا به دستور متوکل زندانی شد.(۱۵۸)
۳- قیام یحیی بن عمر (بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (علیه السلام))، کنیه او ابو الحسن بود. او در سال (۲۵۰ ه) در ایام خلافت مستعین در کوفه قیام کرد ومردی زاهد، متقی، عابد، عالم،(۱۵۹) بسیار شجاع وجنگجو، ودارای بدنی محکم وقلبی قوی بود.(۱۶۰) او قبل از زیارت قبر امام حسین (علیه السلام) رفت وزوار را از قصد خود آگاه کرد وآنگاه داخل کوفه شد وقیام خود را علنی کرد.(۱۶۱)
برخی از مورخان علت قیام او را تنگدستی ومشقتی می دانند که از جانب متوکل وترک ها به وی رسیده بود.(۱۶۲) در حالی که ابو الفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین خبری را از او نقل می کند که به روشنی نشان می دهد او فقط برای رضای خداوند سبحان، قیام کرده، وجز آن هدفی نداشته است.(۱۶۳) او در کوفه مردم را به رضای آل محمد (صلوات الله علیهم) دعوت می کرد، عده زیادی به او پیوستند وبه او بسیار علاقه مند بودند. توده مردم بغداد او را به عنوان ولی برگزیدند، در حالی که سابقه ندارد مردم بغداد غیر او، کس دیگری را به ولایت قبول داشته باشند. جمعی از اهالی سرشناس کوفه که خردمند وبا تدبیر بودند، با او بیعت کردند.
حسین بن اسماعیل با او جنگید واین مرد بزرگ علوی را کشت وسرش را به سامرا برای مستعین فرستاد؛ او هم پس از مدتی آن را به بغداد فرستاد، تا در آنجا نصب شود ومردم مشاهده کنند، اما از ترس مردم چنین کاری صورت نگرفت.(۱۶۴)
مردم در اثر عشق وعلاقه ای که به او داشتند در مرگش ضجه می زدند وبزرگ وکوچک برایش اشک ریختند ودر مصیبت او اشعار زیادی سرودند(۱۶۵) تا آنجا که ابو الفرج اصفهانی می گوید: من نشنیده ام که برای احدی عزاداری شده باشد ویا بیش از آن اندازه که شعر در مصیبت او سروده شد درباره دیگری سروده شده باشد.(۱۶۶)
۴- قیام حسن بن زید (بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)). او در سال (۲۵۰ ه) در طبرستان قیام کرد وآنجا را به تصرف خود درآورد. سپس به آمل وری حمله برد وآنها را نیز به تصرف خود در آورد. پس از آن در سال (۲۵۷ ه)، از طبرستان به گرگان حمله برد وآنجا را بعد از جنگ های زیاد، کشتارهای فراوان گرفت وهمانطور تا هنگام مرگش در سال (۲۷۰ ه) در دستش بود. پس از او برادرش محمد بن زید جانشین او شد، او هم در سال (۲۷۷ ه) دیلم را گرفت. این دو برادر هر دو، مردم را به رضای آل محمد (صلوات الله علیهم) دعوت می کردند. حسن بن زید مردی فقیه، ادیب، بسیار بخشنده وکریم بود.(۱۶۷)
۵- قیام حسن بن علی حسنی معروف به اطروش. او پس از محمد بن زید بر طبرستان حکومت کرد وپس از او، فرزندش وسپس حسن بن قاسم که به دست اسفار در طبرستان کشته شد. این سه تن به رضای آل محمد (صلوات الله علیهم) دعوت می کردند.(۱۶۸)
۶- قیام محمد بن جعفر بن حسن، او در سال (۲۵۰ ه) در ری قیام کرد ومردم را به حسن بن زید حاکم طبرستان دعوت نمود. وی در جنگی که با اهل خراسان کرد شکست خورد واسیر شد. او را به نیشابور، نزد محمد بن عبد الله بن طاهر بردند. او هم، وی را به زندان انداخت ودر زندان بود تا درگذشت.(۱۶۹)
۷- قیام احمد بن عیسی (بن علی بن حسن بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)). او به انفاق یکی دیگر از علویین به نام ادریس بن موسی (بن عبد الله بن موسی بن عبد الله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)) پس از محمد بن جعفر - سابق الذکر در روز عرفه، سال (۲۵۰ ه) پس از نماز عید در ری قیام کرد ومردم را به رضای آل محمد (صلوات الله علیهم) دعوت نمود. او با سپاه محمد بن طاهر جنگید واو را شکست داد وبر وی استیلا یافت.(۱۷۰)
۸- قیام حسن بن اسماعیل (بن محمد بن عبد الله بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)). مشهور به کرکی یا کوکبی او در سال (۲۵۰ ه) در قزوین وزنجان قیام کرد وعمال حکومت را از آنجا راند(۱۷۱) وی سپس در سال (۲۵۲ ه) به اتفاق صاحب دیلم وعیسی بن احمد بن علوی به ری حمله کرد وبر آنجا تسلط یافت. اهل ری به ۰۰۰/۰۰۰/۲ درهم با آنان مصالحه کردند که دست از آنجا بردارند وآنها هم پذیرفتند(۱۷۲) وبالاخره در سال (۲۵۳ ه) موسی بن بغا در قزوین با او جنگید واو را شکست داد. کرکی به دیلم گریخت.(۱۷۳)
۹- قیام حسین بن محمد (بن حمزة بن عبد الله بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)). او در سال (۲۵۱ ه) در کوفه قیام کرد وحاکم خلیفه را از آنجا تبعید نمود. مستعین، مزاحم بن خاقان را برای سرکوبی او فرستاد، وی بر مردم کوفه غالب آمد ودستور داد، آن شهر را به آتش بزنند. ۷ بازار در آن شهر سوخت.
مسعودی می گوید: چون طرفدارانش او را تنها گذاشتند، وی مخفی شد.(۱۷۴)
۱۰- قیام محمد بن جعفر (بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن علب بن ابی طالب (علیه السلام)). او جانشین حسین بن محمد - سابق الذکر است که پس از وی در کوفه قیام کرد. محمد بن طاهر با او خدعه کرد ووی را به عنوان حاکم کوفه برگزید. اما همین که بر او قدرت یافت، جانشین أبو الساج او را گرفت وبه سامرا فرستاد، وتا هنگام مرگ در زندان بود.(۱۷۵)
۱۱- قیام یک شخص علوی (نام او معلوم نیست). او در سال (۲۵۱ ه) در محل نینوا از سرزمین عراق قیام کرد.
هشام بن ابی دلف در ماه رمضان با او جنگید، گروهی از پیروان علوی کشته شدند وخود او نیز به کوفه گریخت.(۱۷۶)
۱۲- قیام اسماعیل بن یوسف (بن ابراهیم بن عبد الله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)). او در سال (۲۵۱ ه) در مکه قیام کرد. او در همان سال مرد، وبرادرش محمد بن یوسف که ۲۰ سال بزرگ تر از او بود جانشین وی شد. مردم مکه به واسطه او به مشقت وسختی های زیادی گرفتار شدند. معتز، ابو الساج را به جنگ محمد بن یوسف فرستاد. جمعیت زیادی از سپاه محمد بن یوسف کشته شدند وخود او از مکه گریخت وبه یمامه وبحرین رفت وبر آنجا تسلط یافت.(۱۷۷) در جنگی که بین اسماعیل بن یوسف واهل مکه رخ داد، برادر اسماعیل، حسن بن یوسف ونیز جعفر بن عیسی بن اسماعیل بن جعفر بن ابراهیم بن محمد علی بن عبد الله بن جعفر بن ابی طالب (علیه السلام) کشته شدند.(۱۷۸)
۱۳- قیام ابن موسی بن عبد الله (بن موسی بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)). او پس از اسماعیل بن یوسف در مدینه قیام کرد.(۱۷۹)
۱۴- قیام علی بن عبد الله طالبی معروف به مرعشی. او در سال (۲۵۱ ه) در آمل قیام کرد واسد بن جندان با او به جنگ پرداخت واو شکست داد وداخل شهر آمل شد.(۱۸۰)
۱۵- قیام احمد بن محمد (بن عبد الله بن ابراهیم بن طباطبا). وی در سال (۲۵۵ ه) در محلی بین برقه واسکندریه قیام کرد وادعای خلافت نمود. احمد بن طولون (امیر مصر) برای سرکوبی او لشکر فرستاد. بین آن دو جنگی در گرفت وپیروان ابن طباطبا منهزم شدند. او پس از پایداری ودلیری زیاد کشته شد. سر او را به مصر، نزد ابن طولون بردند.(۱۸۱) او هم سر را برای معتمد فرستاد.(۱۸۲)
۱۶- قیام علی بن زید وعیسی بن جعفر علوی، این دو (به اتفاق هم) در سال (۲۵۵ ه) در کوفه قیام کردند. معتز لشکری بزرگ را به جنگ آنها فرستاد. آن دو به علت پراکنده شدن اصحابشان از گرد آنان، شکست خوردند.(۱۸۳)
۱۷- قیام علی بن زید (بن حسین بن عیسی بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)). او مجدداً به تنهایی در سال (۲۵۶ ه) در کوفه قیام کرد وآنجا را تصرف نموده ونایب خلیفه را از آنجا بیرون راند. وآنگاه خود را در آنجا مستقر شد. معتمد خلیفه وقت، سپاهی گران به جنگ او فرستاد. این سپاه بالاخره پس از مدتی که در تعقیب این علوی بود او را یافته وبا او جنگید واو را شکست داد. علوی کشته شد وتعدادی از سپاه او نیز کشته وتعدادی اسیر شدند.(۱۸۴)
۱۸- قیام ابراهیم بن محمد (بن یحیی بن عبد الله بن محمد بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)). معروف به ابن صوفی، او در سال (۲۵۶ ه) در مصر قیام کرد وشهر اسنا را اشغال وغارت نمود. فتنه او دیگر شهرها را در برگرفت. سپس احمد بن طولون (حاکم مصر) لشکری به جنگ او فرستاد. اما ابن صوفی آن را شکست داد. ابن طولون لشکر دیگری به طرف او فرستاد. جنگ شدیدی بین طرفین واقع شد، این بار ابن صوفی شکست خورد وعده زیادی از یارانش کشته شدند. وی فرار کرد وداخل بیشه ها وجنگل ها خود را مخفی نمود(۱۸۵) ودر آنجا بود تا سال (۲۵۹ ه) که دوباره در مصر قیام کرد ومردم را به سوی خود دعوت نمود. جمع زیادی به او پیوستند. ابن طولون این بار نیز سپاهی را به جنگ او فرستاد واو را شکست داد. او به مکه گریخت، والی آنجا او را دستگیر کرد وبه نزد ابن طولون فرستاد. ابن طولون هم او را در شهر گرداند وسپس مدتی زندانی اش کرد. بعدها او را آزاد کرد. ابن صوفی پس از آزادی از زندان به مدینه رفت تا هنگام مرگش در همان جا ماند.(۱۸۶)
۹- خود مختاری مناطق تحت نفوذ:
آنچه تاکنون از وضعیت سیاسی عباسیان آورده شد، مربوط به اوضاع داخلی آنان بود. در رابطه با وضعیت سیاسی آنان در کشورها ومناطق تحت نفوذ آنان نیز می توان به دو ویژگی اشاره کرد؛ یکی از آن دو، خودمختاری مناطق وکشورهای تحت نفوذ خلفای عباسی است، به طوری که بسیاری از عمال دولت وسیع اسلامی، مقید به ارتباط ووابستگی با پایتخت وحکومت مرکزی نبودند وچنانچه مایل بودند مطیع، وگرنه دم از استقلال می زدند وبا دیگران به جنگ می پرداختند، واین موضوع بستگی به میزان خواست وعلاقه آنها در کشورگشایی وتوسعه شهرها داشت.(۱۸۷)
در اینجا نگاهی خواهیم داشت به وضعیت اندلس، شمال آفریقا (تونس ومناطق دیگر)، ایران، مصر وبرخی دیگر از شهرها ومناطق تحت نفوذ عباسیان.
اندلس:
بدون شک، وضع اندلس از روشن ترین مصادیق جریان نامبرده است. اندلس نه تنها در این دوره، تحت نظر عبد الرحمن بن الحکم اموی (۲۰۶-۲۳۸ ه/ ۸۵۲-۸۸۶ م) از جهت خلافت، مستقل بود که قبل وبعد از آن هم مستقل بود(۱۸۸) وفقط عبد الرحمن اول مشهور به الداخل مدتی، حدود بیست ماه(۱۸۹) اسم خلیفه عباسی را در خطبه های خود می آورد، اما در همان موقع هم کاملاً مستقل بود وخلفای عباسی در آنجا نفوذی نداشتند.(۱۹۰)
شمال آفریقا (تونس ودیگر مناطق):
شمال آفریقا تا اندازه ای زیر فرمان امرای آل اغلب، خود مختار بود(۱۹۱) به طوری که اسم خلیفه عباسی به جز در خطبه ها، ونقشش به جز در سکه ها، حضور نمودی دیگر نداشت.(۱۹۲) این وضع ادامه داشت تا سرانجام با شمشیر ابو عبد الله جد فاطمیین، که حکومت مهدی آفریقایی را در آنجا تاسیس کرد، از پای در آمد وحکومت اغالبه به سال (۲۹۶ ه) پایان یافت(۱۹۳) در این گیر ودارها، حکومت سامرا یا بغداد در آنجا هیچ گونه نقشی نداشت.
ایران:
در زمان معتصم، فارس وماوراءالنهر، میدان جنگ وکشت وکشتار بود. در منطقه زنجان، اردبیل وآذربایجان، جنگ مسلحانه ای بین بابک خرمی از یک طرف وافشین وبغای بزرگ، به نمایندگی از جانب خلیفه، از طرف دیگر؛ درگیر بود. این جریان از سال (۲۲۱ تا ۲۲۳ ه) ادامه داشت تا بالاخره بابک به دست معتصم کشته شد وسرش را به خراسان فرستاد وبدنش را در سامرا به دار آویخت.(۱۹۴)
در سال (۲۲۴ ه) مازیار در طبرستان بر علیه معتصم قیام کرد وبا سپاه او جنگید.(۱۹۵)
در سال (۲۳۴ ه) محمد بن بعیث که از زندان متوکل گریخته بود در آذربایجان به مدت ۸ ماه، جنگ ها وآشوب هایی به پا کرد. این جنگ ها تا هنگامی که بغای شراپی از طرف حکومت او را سرکوب کرد وشهر را فتح نمود، ادامه داشت.(۱۹۶)
بغا، ابن بعیث را به سامرا برد ودر آنجا به زندانش انداخت ووزنه ای سنگین به گردن او آویزان کرد واو بر همین حال بود تا مرد.(۱۹۷)
در سال (۲۳۸ ه) در تفلیس، بین اسحاق بن اسماعیل وسپاه بغا جنگی در گرفت که بغا شهر را به آتش کشید؛ چون شهر از چوب صنوبر ساخته شده بود، خیلی سریع سوخت ودر نتیجه، حدود پنجاه هزار نفر تلف شدند وبقیه هر کس از آتش جان سالم برده بود اسیر شد. سپاهیان بغا جنازه ها را قطعه قطعه کرده وحتی لباس مردگان را هم به یغما بردند.(۱۹۸)
در سال (۲۵۳ ه) در زمان معتز، جنگی در خارج همدان بین عبد العزیز بن ابی دلف با بیش از بیست هزار نفر از فقرای شورشی وارتش خلیفه به فرماندهی موسی بن بغا رخ داد، در این نبرد عبد العزیز شکست خورد ویارانش کشته شدند.(۱۹۹)
از سال (۲۵۳ تا ۲۶۵ ه) که یعقوب لیث صفار در گذشت، شهرهای فارس وعراق کما بیش مورد تاخت وتاز سپاهیان یعقوب قرار داشت.(۲۰۰)
یعقوب لیث مصلحت می دید که با خلفای عباسی، اظهار دوستی کند، گرچه او در مقام وموقعیتی قرار داشت که خلفای عباسی، قادر به جنگ با او نبودند. از این رو، به ناچار از ترس فتنه وشورش او، با وی به مدارا رفتار می کردند ورضایتش را فراهم می نمودند(۲۰۱)
یعقوب همواره در فکر استقلال وخارج کردن ایران از سلطه عباسیان بود واین خواست قلبی خود را آشکار نکرد، مگر در بستر مرگ وقتی که به فرستاده وقاصد خلیفه گفت: به خلیفه بگو: فعلاً که من بیمار وناتوانم، اگر مردم، از دست تو راحت شده وتو هم از دست من آسوده می شوی واگر خوب شدم بین من وتو جز این شمشیر حاکمی نخواهد بود(۲۰۲) پس از مرگ یعقوب برادرش عمرو بن لیث جانشین او شد، ولی او به خلیفه نامه نوشت واطاعت او را گردن نهاد.(۲۰۳)
از سال (۲۶۱ ه) نصر بن احمد سامانی تا حد زیادی استقلال پیدا کرد وبر شهرهای ماوراء النهر تا منطقه بخارا وسمرقند تا خراسان حکومت کرد(۲۰۴) تا این که در سال (۲۷۹ ه) در گذشت وبرادرش اسماعیل بن احمد جانشین او شد.(۲۰۵)
مصر:
حاکم مصر احمد بن طولون یکی از ترک هایی بود که بابکیان ترک در سال (۲۵۴ ه) در زمان معتز، او را به حکومت آنجا فرستاده بود.(۲۰۶)
او در آنجا استقلال داشت وکارش بالا گرفت وتا هنگام مرگ خود، در سال (۲۷۰ ه)(۲۰۷) علی رغم این همه نیازی به ارتباط با خلیفه نداشت(۲۰۸) با این حال اظهار دشمنی با خلیفه سوریه نمی کرد.
سوریه:
سوریه وشهرهای آن از قبیل حلب، حمص ودمشق نیز در این ایام، صحنه طمع دیگران ومیدان کشت وکشتار بود.(۲۰۹)
موصل:
موصل وشهرهای اطراف آن وکردهای آن منطقه از نظر گرفتاری ودرگیری دست کمی از سایر شهرهای اسلامی نداشتند. موصل در سال (۲۵۳ ه) در معرض قتل وغارت قرار گرفت ودر سال (۲۶۰ ه) مورد تعرض وناراحتی عامل خلیفه اذکوتکین ترک قرار داشت، او فسق وفجور را علنی کرده واموال مردم را به زور از آنان گرفته، وبه آنها ظلم می کرد. از این رو، مردم قیام کرده وبا او جنگ سختی نمودند وسرانجام خانه اش را غارت کرده واو را از موصل بیرون راندند. موصل به خاطر این که تا سال ها حاضر نبود فرماندار خلیفه را قبول کند صحنه کشت وکشتار بود(۲۱۰)
۱۰- تغییر ماهیت واهداف فتوحات:
بدون تردید هدف از فتوحات در اسلام، رحمت وشفقت برای بلاد مفتوحه ورهایی مردم آن، از زیر یوغ بردگی وبیدادگری، پیاده کردن نظام صحیح اسلامی در آنجا است، نه کشتار وانتقام ورسیدن به غنایم. از این رو، بر ارتش اسلامی لازم است که قبل از جنگ، مردم را به اسلام دعوت کرده ومحاسن اسلام را بر آنها عرضه بدارد. جهاد در اسلام اهداف وآداب خاصی دارد که در جای خود مضبوط است.(۲۱۱) ولی این اهداف وآداب در هیچ کدام از فتوحات این عصر به چشم نمی خورد.
به گفته ابن اثیر: عباس بن یعقوب در سال (۲۳۷ ه) به قلعه ابن ثور حمله برد وغنیمت ها واسیرانی به دست آورد وآنگاه آنها را کشت واز آنجا عازم شهر قصر یانه شد وآنجا را هم غارت کرد وسوزاند وویران نمود.
او در سال (۲۳۸ه) با عده زیادی وارد شهر قصر یانه شد، غنیمت ها گرفت وویرانی ها به بار آورد. واز آنجا به شهرهای قطانیه، سرقوسه، نوطس ورخوس لشکر کشید وپس از به دست آوردن غنایم آنجا را به آتش کشید ودر سال (۲۴۲ ه) با ارتشی حرکت کرد وقلعه های زیادی را گشود ودر سال (۲۴۳ ه) باز به شهر قصر یانه حمله کرد، مردم شهر برای مقابله با او از شهر خارج شدند وبا او به جنگ پرداختند، ولی آنها را شکست داد وعده زیادی از آنها را کشت، واز آنجا عازم سرقوسه شد وآنجا را غارت کرد وآتش زد وویران نمود. واز آنجا به قصر الحدید آمد وآنجا را محاصره کرد وبر رومیانی که در آن قصر بودند سخت گرفت تا حاضر شوند ۰۰۰/۱۵ دینار به او بدهند، ولی نپذیرفت ومحاصره را ادامه داد تا ناچار شدند که قصر را به او تسلیم کنند به شرط آن که ۲۰۰ نفر را آزاد کند، آنگاه پذیرفت وهر چه در قصر بود تملک کرد وتمام نفراتی که در آنجا بودند به جز ۲۰۰ نفر فروخت وقصر را ویران کرد.(۲۱۲)
می بینیم که صحنه های فتوحات از اهداف وروش های فتوحات اصیل اسلامی چقدر فاصله گرفته است. نه قبل از جنگ ونه بعد از آن، دعوتی به اسلام نبود، با این که وجوب این دعوت از واضحات شریعت اسلام به شمار می آید. همانطور که اسیران را برخلاف موازین اسلامی می کشتند ویا درختان وشهرها را بی جهت به آتش می کشیدند. یک نمونه دیگر از به آتش کشیدن شهرها در جریان جنگ تفلیس قبلا اشاره شد.
ابن اثیر در یک نمونه دیگر نقل می کند که: منتصر خلیفه عباسی در سال (۲۴۸ ه) وصیف ترک را به جنگ رومیان فرستاد، این کار به اشاره واصرار احمد بن خصیب وزیر منتصر صورت گرفت. وعلت آن کینه واختلافی بود که بین احمد بن خصیب ووصیف بود. از این رو، احمد، منتصر را تحریک کرد ووا داشت تا وصیف را از ارتش جدا وبرای جنگ بفرستد، منتصر هم او را به عنوان مرزبانی به همراه ۰۰۰/۱۲ سپاهی به مدت ۴ سال فرستاد ودستور داد که همین طور با رومیان بجنگد تا فرمان بعدی.(۲۱۳)
ملاحظه می شود که، میزان وملاک حرکت وجنگ ها، فنح اسلامی نبوده، بلکه حول محورهای دیگری، همچون درگیری های سیاسی وبغض وکینه های شخصی ویا... دور زده است.
ب: وضعیت اجتماعی:
مقصود از وضعیت اجتماعی، بیان طبقات مختلف یک جامعه به لحاظ دین، نژاد، منزلت اجتماعی، سمت، قدرت، مکنت و...، ارتباط آن با طبقات، با یکدیگر، ونیز بیان آداب ورسوم، اعیاد وجشن ها، قصه ها، خانه ها، اثاث، لباس، اطعمه واشربه وهر آنچه که به ظاهر یک جامعه باز می گردد؛ می باشد.(۲۱۴)
ما در این مختصر، نه با این مجموعه(۲۱۵) بلکه تنها به یکی از مهم ترین ویژگی های اجتماعی این دوره که همان شکاف عمیق طبقاتی است، وبعضی از نمودها ونمونه های آن می پردازیم.
در این دوره به علت بی کفایتی خلفا وغرق بودن آنها در عیاشی، زن بارگی، شب نشین های آنچنانه، ولخرجی های بی حد وحصر، رفاه زدگی ودنیاپرستی، جامعه، در عمل به دو قشر ودو قطب بزرگ تقسیم شده بود: فقیر فقیر، وغنی غنی، اکثریت محروم، اقلیت برخوردار.(۲۱۶) شکاف وفاصله طبقاتی بین خلفا در اعیاد وجشن ها، ویا بخشش های بی حساب وبی رویه آنان؛ چه به خویشان وهمسران وچه در بزم های ننگین شبانه به آوازه خوانان ورقاصه ها ودلقک ها، ویا لباس های فاخر وزربافت وسفره های رنگین آنان، همچنین اشاره ای خواهیم داشت به وضع زندگی، درآمد واختلاس های برخی از وزرا ویا دیگر کارگزاران حکومت، ولی از آنجا که ارائه همه موارد، سخن را به درازا می کشاند به ناچار تنها به نمونه هایی اکتفا می شود. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
۱- عیاشی:
عیاشی، سیره مشترک همه خلفای عباسی بود.(۲۱۷) داستان های خوشگذرانی وبساطهای عیاشی وبزم های شبانه خلفای عباسی رسواتر از آن است که احتیاجی به استشهاد ونمونه داشته باشد؛ زیرا کتاب های تاریخ وادب(۲۱۸) مشحون از این گونه شواهد است(۲۱۹) خلفای عباسی بیشتر دوران زندگی ننگین خود را میان جام های شراب وآغوش کنیزان زیبا به سر می بردند. بهترین هدیه برای آنان، شراب ناب بود وکنیزان ماهرو.(۲۲۰) تنوخی قاضی بصره، وضع خلیفه عباسی زمان خود را چنین وصف می کند:
نشا بین طنبور وزق ومزمر - وفی حجر شاد او علی صدر ضارب(۲۲۱)
خلیفه میان تار وطنبور، باده وعود ودر دامن خواننده ای، ویا بر روی سینه نوازنده ای به سر می برد.
بسیاری از شاعران، مجالس میگساری خلفا را به شعر آورده اند(۲۲۲) به نوشته مسعودی، متوکل غرق در کام جویی وشراب بود و۰۰۰/۴ کنیز در کاخ خود داشت که از همه آنها کام گرفته بود.(۲۲۳)
او خیره سری ووقاحت را تا آنجا رساند که، امام هادی (علیه السلام) را نیمه شب به اجبار به بزم شبانه خود کشاند ودر حالی که مشغول باده گساری بود جامی در دست داشت به حضرتش تعارف کرد، امام عذر آورد فرمود: گوشت وخون من هرگز به شراب آلوده نشده، مرا معاف بدار، متوکل از خواسته خود دست کشید، اما از امام به اصرار خواست که شعری برای او بخواند وامام به ناچار شعری خواند که متوکل وهمه اهل مجلس را به گریه واداشت وبزم عیش را به سوگ کشاند.(۲۲۴)
۲- قصرها:
خلفای عباسی وبه تبع آنان، امرا، وزرا ودیگر دولتمردان علاقه شدیدی به ساختن قصرهای زیبا وپر زرق وبرق داشتند(۲۲۵) قصرهای خلفا در این دوره به لحاظ وسعت، شبیه به یک شهر بزرگ ودارای باغ ها، بوستان ها، نهرها وساختمان های متعدد بود(۲۲۶) متوکل دارای کاخ های گوناگون بود به طوری که هر وقت یک قصرش تمام می شد به ساختن قصر دیگری می پرداخت، او تا حدود بیست قصر به نام های: برکوار، شاه، عروس، برکت، جوسق، مختار، جعفری، غریب، بدیع، صبیح، ملیح، شبداز، قصور، جامع، قلایه، برج، متوکلیه، بهو ولؤلؤة داشت. خرج این قصرها بالغ بر ۲۷۴ میلیون درهم بود.(۲۲۷)
قصر برج از زیباترین قصرهای او بود ودارای تصاویر بزرگی از طلا ونقره بود، هزینه ساختن این کاخ ۰۰۰/۷۰۰/۱ دینار بود(۲۲۸) هزینه قصر دیگر او به نام برکوار که از بهترین وبزرگ ترین قصرهای او بود، به تنهایی بالغ بر ۰۰۰/۰۰۰/۲۰ درهم بود.(۲۲۹) مورخان به تفصیل از این قصرها وتزئینات وخرج های آن یاد کرده اند.(۲۳۰)
۳- جشن ها:
خلفای عباسی چه در عصر اول وچه در عصر دوم، اهتمام زیادی در به پا نمودن مجالس وجشن های پر خرج وپر زرق وبرق داشتند.(۲۳۱) ولخرجی های آنان حد وحصری نداشت. به نمونه هایی از هر دو عصر می پردازیم:
مهدی عباسی (۱۵۸-۱۶۹ ه) در مراسم تزویج بانو زبیده برای پسرش هارون ۰۰۰/۰۰۰/۵۰ درهم صرف کرد، وقتی که شب زفاف رسید، زبیده پیراهنی پوشیده بود که تمامش از درهای شاهوار بود وکسی تا آن روز نظیر آن را ندیده بود وبه خاطر ارزش زیاد آن، کسی از اهل خبره نمی توانست بهایی برایش تعیین کند، وهمسر هشام بن عبد الملک جامه بی آستینی بر تن کرده بود که تمام آن پیراهن از طلا بود وهیچ دوخت ودوزی در آن به کار نرفته بود، جز دو بند، بقیه زربفت بود، وآن به قدری با زر وزیور آراسته بودند که به علت زیادی جواهرات، قدرت راه رفتن نداشت.(۲۳۲)
شابشتی در کتاب خود الدیارات نقل می کند که، مهدی عباسی وقتی که ام جعفر - دختر برادرش را برای پسرش رشید تزویج کرد، تدارکی دید که برای هیچ زنی پیش از او آن همه صندوق های جواهر، زر وزیورها، تاج ها، اکلیل ها، قبه های طلا ونقره، وعطرها تدارک دیده نشده بود. او به زن هشام عبدة نیز پیراهنی بی آستین داد همو می گوید: در اسلام نظیر آن پیراهن ومانند دانه های قیمتی آن را کسی ندیده است، در پشت وسینه اش دو رشته از یاقوت سرخ بود وبقیه آن از درهای بزرگی که نظیر نداشت وگفته اند که قیمت گذاران به خاطر نفاست آن دره، نتوانستند آن را قیمت گذاری کنند!(۲۳۳)
وباز از نمونه ولخرجی های مهدی عباسی وحیف ومیل بیت المال، آن بود که یک دانه یاقوت سرخ که در نهایت نفاست بود به ۰۰۰/۳۰ دینار خرید، وبا چند کیسه اموال دیگر روی هم ریختند همانند کوهی شد، تمام آنها را وقتی که پسرش هادی دست او را بوسید به او بخشید.(۲۳۴)
متوکل در جشنی که به مناسبت ختنه پسرش عبد الله معتز بر پا کرد، چنان تشریفات پرخرج وسرسام آوری به راه انداخت که مورخان به تفضیل نوشته اند، وما تنها به گوشه هایی از آن اشاره می کنیم.
فرشی را که طول آن ۱۰۰ ذراع وعرض آن ۵۰ ذراع بود، برای تالار قصر که دارای همین ابعاد بود، تهیه کردند ودر همان جا برای پذیرایی از مهمانان، ۰۰۰/۴ صندلی از طلا، مزین به جواهر، چیدند.
به فرمان متوکل ۰۰۰/۰۰۰/۲۰ درهم که برای نثار آماده شده بود، بر سر زنان وخدام وحاشیه نشینان نثار کردند! و۰۰۰/۰۰۰/۱ درهم که روی آنها عنوان جشن ومراسم ختنه کنان حک شده بود، بر سر آرایشگر وختنه کننده وغلامان وپیشکاران مخصوص نثار گردید!
آن روز از ختنه کننده معتز پرسیدند که تا موقع صرف غذا، چه مبلغی عائد تو شده؟ گفت: هشتاد وچند هزار دینار، غیر از اشیای زرین وانگشتری وجواهر!
هزینه مخارج این جشن (ختنه کنان) بالغ بر هشتاد وشش میلیون درهم شده بود.(۲۳۵)
دکتر شوقی ضعیف پس از نقل این واقعه می گوید: به این ترتیب میلیون ها دینار ودرهم بی حساب صرف می شد وبدون هیچ کنترلی در میهمانی ها وجشن های کاخ، خرج می شد. این میهمانی ها داستان های هزار ویک شب را با تمام خیال پردازی ها وهرزگی ها وخوشگذرانی های موهومش، بدون هیچ کم وکاست به خاطر می آورد. به جای آن که این میلیون ها در کمک به مردم ونیازمندی های ایشان ویا تجهیز سپاه در جنگ با ترک ها وبیزانس ها صرف شود این چنین احمقانه، ریخت وپاش می کردند وبیت المال را به باد می دادند، در حالی که مردم در سختی وفقر به سر می بردند وعرق زحمت، مدام از سر وروی شان می ریخت، غم نومیدی ومحرومیت را می خوردند تا متوکل ودیگران اموال ایشان را در راه های بیهوده صرف کنند وبا آنها کاخ های عظیمی را بسازند ودینارها را میلیون میلیون حرام کنند وآن کاخ ها را به میخانه هایی بدل کنند که کاسه ها وجام های شراب در آنجا دور بزنند وکیسه های زر وسیم خرج نمایند.(۲۳۶)
مسعودی به حق می نویسد: در هیچ برهه ای از زمان وتاریخ به مانند دوران خلافت متوکل ولخرجی نمی شد.(۲۳۷)
روزی متوکل در کاخ برکوار - که قبلا شرحش گذشت میگساری کرد وآن ایام، زمان گل وریاحین نبود، به ندیمانش گفت: چطور است مراسم گلریزان را برگزار کنیم، همان که فارس زبان ها به آن شاد کلاه می گویند، آنها در پاسخ گفتند: شاد کلاه بدون گل ممکن نیست واکنون هم فصل گل نیست، متوکل یکی از وزرایش به نام عبید الله بن یحیی را خواست وگفت: بگو برایم درهم هایی به وزن دو گندم ضرب کنند.
عبید الله پرسید: چند درهم لازم است یا امیر المؤمنین (؟) متوکل، گفت: ۰۰۰/۰۰۰/۵۰ درهم. عبید الله دستور داد: آن را فراهم کردند وبه اطلاع متوکل رساند که سکه ها آماده است متوکل گفت: بخشی از آنها را رنگ قرمز وبعضی دیگر را رنگ زرد وقسمتی را رنگ سیاه بزن وبرخی را هم به رنگ خود بگذار. عبید الله طبق دستور عمل کرد. آنگاه متوکل خدمتکاران واطرافیانش را که ۷۰۰ نفر بودند طلبید وبه آنها دستور داد که هر کدام از ایشان قبا وکلاه نوی، غیر رنگ قبا وکلاهه دیگری تهیه کند وآنها نیز تهیه کردند. سپس روزی را تعیین کرد که باد می وزید، دستور داد خیمه ای نصب کنند که ۴۰ در، داشته باشد، او یک روز صبحانه را در آنجا صرف کرد در حالی که ندیمانش در اطراف او بودند وخدمتگزارانش لباس های جدید بر تن داشتند، متوکل دستور داد تمام آن درهم ها را به مانند گل بر سر افراد بریزند، سبکی آنها وشدت باد باعث شد تا درهم ها مانند گلبرگ ها در فضا به چرخش وحرکت درآیند.(۲۳۸)
دکتر شوقی ضعیف پس از نقل این مطلب می نویسد: تمام اینها از آسوده خیالی وخوشگذرانی بیش از حد نشات می گرفت؛ زیرا خلفای عباسی از خوشگذرانی تا حد دیوانگی وهوسبازی برخوردار بودند وکنار آنها طبقات مختلف مردم در نهایت فقر وتنگدستی قرار داشتند.(۲۳۹)
۴- بزم ها:
بزم های شبانه عباسیان ودلدادگی وبخشش های بی حساب آنها به رقاصه ها وآوازه خوانان ومطربان در حالت خلسه ومستی، شهره آفاق ویادآور داستان های هزار ویک شب است. این بزم ها مملو از لهو ولعب ومسخرگی بود.(۲۴۰) قصرهای خلفا پایگاه عیش ونوش ومجالس شراب بود (۲۴۱) وخلفا نیز بیشتر اوقات را در مستی وطرب می گذراندند.(۲۴۲) ونه تنها قصرهای خلفا که قصرهای وزراء وامرا نیز پایگاه شراب ورقص وغنا بود.(۲۴۳) که الناس علی دین ملوکهم.
هادی عباسی، ابراهیم موصلی را به دربار دعوت می کرد وساعت ها به آواز او گوش می داد وبه حدی به او دل بسته بود که اموال وثروت زیادی به او بخشید، به طوری که یک روز مبلغ دریافتی او از خلیفه، به یکصد وپنجاه هزار دینار بالغ گردید!
روزی ابراهیم موصلی چند آواز برای وی خواند واو را سخت به هیجان آورد. هادی او را تشویق کرد ومکرر از وی خواست که مجدداً بخواند؛ در پایان بزم، به یکی از پیشکاران خود دستور داد، دست ابراهیم را بگیرد وبه خزانه بیت المال ببرد تا او هر قدر خواست بردارد وحتی اگر خواست تمام بیت المال را ببرد، او آزاد بگذارد! ابراهیم می گوید: وارد خزانه بیت المال شدم وفقط ۰۰۰/۵۰ دینار برداشتم.(۲۴۴)
پسر ابراهیم می گفت: اگر هادی بیش از این عمر می کرد، ما حتی دیوارهای خانه مان را از طلا می ساختیم.(۲۴۵)
متوکل نیز دست کمی از نیای خود نداشت. طبری نقل می کند که، وقتی متوکل قصر جعفری خود را تمام کرد، مطربان ودلقکان را فرا خواند وپس از انجام کارشان به آنها ۰۰۰/۰۰۰/۲ درهم داد.(۲۴۶)
۵- بخشش ها:
بخشش های بی حساب خلفا از بیت المال مسلمین، منحصر به رقاصه ها وآوازه خوانان در بزم هایشان نبود که مادران، همسران ودیگر بستگان آنها را هم در بر می گرفت. متوکل به مادرش شجاع، سالی ۰۰۰/۶۰۰ دینار می داد، آنچه که پس از مرگ این زن باقی ماند ۰۰۰/۰۰۰/۵ دینار پول نقد وجواهراتی به ارزش ۰۰۰/۰۰۰/۱ دینار وزمین هایی که ارزش غلات سالانه آن ۰۰۰/۴۰۰ دینار بود.(۲۴۷)
ام قبیحه(۲۴۸) همسر متوکل ومادر معتز نیز از همین بخشش ها ودست ودلوازی های همسر وپسرش به ثروت های هنگفتی دست یافته بود به طوری که پس از کشته شدن پسرش معتز آن هم به خاطر این که از تهیه ۰۰۰/۵۰ دینار برای مخارج سپاه خود عاجز بود، در نزد او ۰۰۰/۸۰۰/۱ دینار پول نقد وسه جعبه جواهرات از زمرد ویاقوت ودرهای گران بها که نظیرشان نبود، یافتند.(۲۴۹) قیمت آنها ۰۰۰/۰۰۰/۲ دینار بود.(۲۵۰)
از اینها که بگذریم بخشش های خلفا، به شعرای درباری ویا هر کسی که در مدح وستایش آنان شعری بگوید ویا حکومت آنان را به حق جلوه دهد وآنان را از ائمه (علیهم السلام) به پیامبر نزدیک تر نشان دهد، ویا زبان گزنده خود را متوجه علویان ساخته وبر آنان بتازد، نیز جالب توجه است.
متوکل به ابراهیم بن مدبر به مناسبت قصیده ای که در شفای بیماری او سروده بود، ۰۰۰/۵۰ درهم صله داد ونیز به وزیر خود دستور داد تا او را به کار پر سودی بگمارد.(۲۵۱)
وبه أبو الشبل البرجمی به خاطر قصیده ای که در مدح او سروده بود، ۰۰۰/۳۰ درهم پاداش داد.(۲۵۲)
وبه حسین بن ضحاک خلیع برای سرودن شعری در وصف خدمتکاری که به او پیاله شرابی به همراه عنبر داده بود، در ازای هر بیت، ۱۰۰۰ دینار داد (۲۵۳)
وبه أبو العنبس ۰۰۰/۱۰ درهم به خاصر شعری که در هجو بحتری شاعر گفته بود، داد وبرای شعری که در وصف خرش وعشق بازی او گفت وباعث خوشحالی فراوان متوکل شد مورد احترام زیاد او قرار گرفت وجایزه دریافت کرد.(۲۵۴)
وبه أبو الشمط، مروان بن ابی الجنوب که قصیده ای در مدح او سروده بود، خلعت، و۰۰۰/۲۰۰ دینار، واموال، صله داد.(۲۵۵)او بارها از متوکل صله های سنگین گرفته بود.(۲۵۶)
ابن اثیر از قول أبو الشمط نقل می کند که گفت: من برای متوکل شعری خواندم که در آن هجا وناسزای رافضه بود. او مرا امیر بحرین ویمامه کرد و۴ خلعت به من داد، منتصر هم به من یک خلعت داد. سپس متوکل دستور داد ۳۰۰۰ دینار بر من نثار کنند وبه منتصر وسعد ایتاخی امر کرد که دینارها را از زمین جمع کنند وبه من بدهند، آنها نیز هر چه او دستور داد انجام دادند.(۲۵۷) بعد از آن متوکل برای شعر دیگری، مانند آنچه گفته بودم، ۰۰۰/۱۰ درهم بر من نثار کرد.(۲۵۸)
از بخشش های متوکل، تنها شاعران برخوردار نبودند، بلکه خنیاگران ودلقکان ومسخرگان نیز جوایز بزرگی دریافت می کردند.
به عنوان مثال: روزی متوکل دستور داد عباده، مخنث دربار را در سرمای زمستان در یکی از آبگیرها بیندازند وآنگاه که در آستانه هلاکت بود دستور داد او را در آوردند وبپوشاندند، سپس او را به نزد خود خواند وگفت: حالت چطور است؟
عباده گفت: از آخرت بر می گردم!
متوکل خندید وگفت: برادرم واثق را چگونه دیدی؟
عباده گفت: از جهنم گذر نکردم.
متوکل خندید وفرمان داد به او صله بدهند.(۲۵۹)
یکی دیگر از سرگرمی های متوکل این بود که أبو العبر شاعر نادان وبذله گو را در منجنیقی می گذاشت ودستور می داد او را به هوا پرتاب کنند همین که به بالا می رسید، می گفت: راه را باز کنید! سپس در آبگیری می افتاد ومانند ماهیان با تور صید می شود.(۲۶۰)او از متوکل بیش از هر شاعری پول می گرفت.(۲۶۱) مسعودی می نویسد: هر کس در زمینه های جدی وشوخی وغیره ابتکاری داشت وپیشقدم بود، از خوان یغمای متوکل بهره مند می شد واموال زیادی از آن خود می ساخت.(۲۶۲)
۶ - طعام ها:
از ویژگی های خلفای عباسی وبه تبع آنان وزرا وامرا، حرص واسراف آنان در تهیه انواع واقسام خوراکی ها، نوشیدنی ها وشیرینی جات، وچیدن سفره های رنگین با ظروف طلا ونقره(۲۶۳) بود.
خرج روزانه مامون، ۶۰۰۰ دینار بود که بیشتر این مبلغ صرف آشپزخانه او می شد.(۲۶۴)
هارون الرشید نیز در هر روز ۳۰ نوع طعام بر سر سفره اش چیده می شد و۰۰۰/۱۰ درهم خرج غذایش می شد.(۲۶۵)
برخی دیگر از آن ها، از شعرای خود می خواستند تا درباره این سفره های رنگین شعر بسرایند.(۲۶۶)
دکتر ابراهیم حسن در کتاب تاریخ الاسلام ودکتر شوقی ضعیف در العصر العباسی الثانهی نمونه هایی شنیدنی از این اسراف وشکم بارگی را یادآور می شود.(۲۶۷)
دکتر زهراوی نیز در کتاب النفقات وادارتها فی الدولة العباسیة مخارج گزاف روزانه غذا وآشپزخانه هر یک از خلفای عباسی را آورده واسراف وولخرجی آنها را نشان می دهد.(۲۶۸)
از مخارج شکم بارگی خلفا واسراف آنان در طعام که بگذریم، مخارج سنگین همسران خلفا وفرزندان آنها ومبلغ گزاف خرید ونگاهداری کنیزکان زیبا ولباس های فاخر و... واز همه مهمتر ولخرجی ها ورشوه های فراوان که در هنگام رسیدن به خلافت برای بیعت با آنان می پرداختند، هر کدام رقم های سنگین وسرسام آوری را تشکیل می داد که فشار آن، تنها بر دوش توده مردم مسلمان بود.(۲۶۹)آن هم توده مردمی که خرج ماهیانه یک خانواده متوسط آنان در همان دوره، بیش از ۲۵ درهم نبود، یعنی به طور متوسط از روزی ۱ درهم تجاوز نمی کرد.(۲۷۰) در حالی که مخارج متوکل فقط برای مصارف شخصی اش در سال، رقمی بالغ بر ۵۰۰/۵۰۲/۷۶ درهم بود.(۲۷۱)
این فسادها واسراف ها نه تنها خلفا، که وزرا وامرا ودیگر کارگزاران وعمال دولت را هم در بر می گرفت، چرا که الناس علی دین ملوکهم به گوشه هایی از این فسادها واختلاس ها(۲۷۲) اشاره می شود.
واثق در سال (۲۲۹ ه) عده ای از منشیان دولت را به زندان انداخت واز آنان اموال زیادی را مصادره نمود. از احمد بن اسرائیل ۰۰۰/۸۰ دینار، از سلیمان بن وهب (منشی ایتاخ) ۰۰۰/۴۰۰ دینار، از حسن بن وهب ۰۰۰/۱۴ دینار، از ابراهیم بن ریاح ومنشی هایش ۰۰۰/۱۰۰ دینار، از احمد بن خصیب ومنشی های او ۰۰۰/۰۰۰/۱ دینار، از نجاح ۰۰۰/۶۰ دینار واز أبو الوزیر ۰۰۰/۱۴۰ دینار گرفت.(۲۷۳)
متوکل ۴۰ روز پس از خلافت، بر أبو الزیات وزیر خود (و وزیر برادرش واثق) غضب کرد واو را از وزارت عزل وهمه اموال ودارائی های او را مصادره نمود(۲۷۴) وبه جای او أبو الوزیر را به وزارت منصوب کرد، اما چیزی نگذشت که در همان سال (۲۳۳ ه) بر او نیز خشم گرفت واموال او وبرادرش ومنشی اش را مصادره کرد(۲۷۵) وبالاخره به مبلغ ۰۰۰/۲۰۰ دینار با او مصالحه کرد.(۲۷۶)
به نقل طبری هنگامی که متوکل بر عمر بن فرج رخجی یکی از منشیان بزرگ دولت، غضب کرد واموالش را مصادره نمود، از خانه اش ۵۰ بار شتر، فرش های گرانبها به همراه اموالی دیگر آوردند.(۲۷۷) قیمت اینها را تا ۰۰۰/۱۲۰ دینار نوشته اند، از برادر او نیز ۰۰۰/۱۵۰ دینار مصادره شد.(۲۷۸)
دکتر شوقی ضیف می گوید: در خانه یکی از منشیان حکومت که این اندازه فرش های گرانبها باشد، دیگر در خانه وزرا وخلفا چه اندازه از این فرش ها بود، خدا می داند.(۲۷۹)
متوکل در سال (۲۳۷ ه) بر قاضی القضات خود احمد بن ابی دؤاد خشم گرفت وتمام املاک واموال او مصادره نمود وفرزندش ابو الولید وسایر فرزندان او را به زندان انداخت ابو الولید ۰۰۰/۱۲۰ دینار وجواهراتی به ارزش ۰۰۰/۲۰(۲۸۰) به خلیفه داد وتعهد کرد ۰۰۰/۰۰۰/۱۶ درهم از فروش املاک خود بپردازد تا آزاد شود.(۲۸۱)
متوکل پس از برکناری احمد بن ابی دؤاد ومصادره اموالش یحیی بن اکثم را به عنوان قاضی القضات منصوب کرد. اما جالب این او را هم ۳ سال بعد؛ یعنی در سال (۲۴۰ ه)از کار برکنار ومبلغ ۰۰۰/۷۵ دینار، و۴۰۰۰ جریب زمین در بصره از وی به عنوان غرامت گرفت.(۲۸۲)
جای سؤال است که چگونه قاضی القضات در مدت ۳ سال این اندازه ثروت اندوخته؟ شاعر چه نیکو گفته:
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی - بر آورند غلامان او درخت از جای
دکتر شوقی ضیف در کتاب خود، ثروت های برخی وزرا، امرا ومنشیان خلفای عباسی ودرآمدها، زمین ها، اختلاس ها ورشوه های آنان، به همراه باغ ها، منزل های وسیع، وضعیت خانه، اثاث، کنیزان، خدمه، محافظین مسلح وخوراک وپوشاک آنان ارائه می دهد.(۲۸۳)
او در پایان می افزاید: این گونه اموال دولت اختلاس می شد وبه غارت می رفت، دزدان وغارتگران کسانی نبودند جز وزرا ومنشیان وامرا. آنها در نهایت خوشی وخوشگذرانی بودند، وتوده مردم در نهایت فقر وسیه روزی وناامیدی دست وپا می زدند؛ گویا هیچ حکومتی در کار نیست، بلکه حکومت خود در نهایت فساد به سر می برد.(۲۸۴)
به گفته او دستگاه خلافت وکارمندان دولت غرق در فساد ورشوه بودند به طوری که بدون اغراق می توان ادعا کرد، بیشتر کارمندان دولت به خصوص مأموران مالیات وخراج، غرق در اختلاس ورشوه بودند.(۲۸۵) وزرا هم برای رسیدن به وزارت، رشوه های کلان می دادند تا آنجا که بعضی ها برای دست یافتن به آن تا پانصد هزار دینار می پرداختند؛ چون می دانستند در اسرع وقت آن را جبران می کنند!(۲۸۶)
مناسب است در بخش پایانی اشاره ای هم به فقر وسیه روزی توده مردم؛ یعنی کشاورزان، کارگران، فرهنگیان، خدمتکاران وصاحبان حرف وصنایع کوچک داشته باشیم؛ همانانی که در حقیقت آنچه طبقه مرفه داشت از کد یمین وعرق جبین آنها بود وآنچه مرفهین بی درد به یغما می بردند در واقع چیزی نبود جز دسترنج اینان.(۲۸۷) گرچه در خلال آنچه آورده شد به وضوح وضعیت توده مردم روشن گشت ودیدیم که بسیاری از قیام ها وشورش های این دوره، به خصوص صاحب زنج وبعدها قرامطه، فریاد وواکنشی در برابر این همه ظلم وستم وچپاول طبقه حاکم وفقر وفلاکت توده های پا برهنه بود.(۲۸۸)
جاحظ(۲۸۹) (۱۵۹-۲۵۵ ه) که از مفاخر این عصر بود طی اشعاری، بیچارگی وتهیدستی خود را چنین به تصویر می کشد:

أقام بدار الخفض راض بحظه * * * وذو الحرص یسری حین لا أحد یسری...(۲۹۰)

دانشمند در خانه ای پست زندگی کند واز بهره خود خشنود است، لیکن آزمند همچنان در وادی حرص پیش می روی ورضای به قسمت را کاری توهین آمیز می شمارد در حالی، بدون رضایت، زهر در کام آدم است وجامی تلخ تر از صبر زرد در دستش. بی تابی کردم اما پاسخی نگرفتم واگر خردمند بودم به مال اندک قناعت می کردم. می پندارم ابلهان قوم، زندگی بهتری دارند ودر خوشی وناخوشی نیرومندترند. حوادث تلخ وشیرین بر آنان می گذرد، لیکن بی خبر از آنان کار خود را می کند.
از نظر زمانه، آدم مجرب وکاردیده با گوسفند صفتان بی شعور یکسان است. اگر پروردگارم نمی خواست مرا پای بند شرف وجویای قله های کرامت وافتخار قرار نمی داد.
من که مرگ را بر خفت ترجیح می دادم، ناچار شدم برای دریافت عطا وبخشش در برابر بعضی از آنان گردن کج کنم، همین که دیدم آنان برخورد خوب وچهره خندان را وسیله حفظ ونگهداری دارایی خود می کند روی گردانم وراه منزل پیش گرفتم. اینک مجدداً هم پیمان درس واندیشه هستم.
جاحظ که از بزرگان وادبای عصر خود بود این گونه اسیر فقر وحرمان می شود، در حالی که بی خردان ودولت مردان از همه گونه امکانات رفاهی بهره مند هستند واو ناچار می شود برای دریافت مقداری خوراک، گردن خم کند، اما پس از آن که در می یابد با این کار شرافت وکرامات انسانی خود را از دست می دهد خودداری کرده ومجدداً به دامان اندیشه وعلم پناهنده می شود.
وقتی او چنین محتاج وفقیر باشد تکلیف دیگر دانشوران وفرهنگیان روشن است.(۲۹۱)
یکی دیگر از شاعرانی که فقر عمومی آن دوره را به تصویر می کشد وتهیدستی خود را بیان می کند ابو العیناء است. او می گوید:
الحمدلله لیس لی فرس - ولا علی باب منزلی حرس...(۲۹۲)
خدا را سپاس که نه مرا اسبی است ونه بر در خانه ام نگهبانی، غلامی نیز ندارم که اگر او را بخوانم مانند برق به سویم بشتابد، فرزندم غلام من است وهمسرم کنیزکم که مالک وهمسر او هستم. لذا از همگان نومیدم ونیاز به دیدن چهره های عبوس ندارم، نه خوش رو ونه بد اخم، مرا بر در خانه خود نمی بیند.
حمداوی نیز یکی از شاعران فقیر اما بلند طبع آن دوره است که زیر بار حکومت نمی رود واز فقر خود چنین پرده بر می دارد:

تسالی الرجال علی خیلهم * * * ورجلی من بینهم حافیة
فان کنت حاملنا ربنا * * * والا فارجل بنی الزانیة(۲۹۳)

بزرگان هر یک بر اسبی سوارند، واز آن میان این من هستم که پیاده می روم. پروردگارا! یا مرا نزد مرکبی عطا کن یا آن که زنازادگان را از مرکب های خویش فرود آر.
سعید بن وهب نیز از ادیبان آن دوره است واز شدت فقر فریادش به آسمان بلند شده، چنین می گوید:
من کان فی الدنیا له شارة - فنحن من نظارة الدنیا...(۲۹۴)
هر کس در دنیا بهره ای از زیبایی ودارایی وکمال دارد، ولی ما از تماشاچیان دنیا هستیم. از دور با حسرت آن را نظاره می کنیم، گویی الفاظی بی معنی هستیم. دیگران از نردبان ترقی بالا می روند، اما روزگار ما، در میان پستان واراذل سپری می گردد.
ادیبان آن روزگار به آنجا می رسند که ادعا می کنند اساساً پرداختن به دانش وفرهنگ نتیجه ای جز فقر وحرمان وتهیدستی ندارد. عطوی می گوید:

یا ایها الجامع علما جما * * * امض الی الحرفة قدما قدما...(۲۹۵)

ای کسی که دانش بسیاری فرا گرفته ای! شتابان به سوی حرفه ای روی آور. از ثروت محروم وفهمی به تو داده شده است. پس سوگند به روزی دهنده وقسمت کننده آن، که دانش، دشمن تو خواهد بود.
او در طی ابیاتی حزن آور، وضعیت رقت بار خود را چنین ترسیم می کند:

هجم البرد مسرعاً، ویدی صفر وجسمی عار بغیر دثار * * * فتسرت منه طیلة التشارین الی تهتکت استاری...(۲۹۶)

سرما، شتابان هجوم آورد ومن دستم تهی وتنم عریان بود. به سختی ماه های تشرین(۲۹۷) خودم را پوشاندم تا آن که پوشش هایم پاره پاره گشت. پیراهنم را آن قدر با نخ وسوزن وصله کردم تا آن که آنها را نیز از دست دادم، وشپش های ریز ودرشت در کناره های پیراهنم به راه افتادند وقطاری از آنها به دنبال قطار دیگری ودسته ای پس از دسته ای راه پیش گرفتند. بالاخره، ماه کانون فرا رسید وسرمای سخت زمستان چهره ام را سیاه کرد وچیزی که از آن می ترسیدم به سرم آمد.
شاعر همچنان درماندگی وفقر خود را تصویر کرده، چنین می گوید:

لو تاملت صورتی ورجوعی * * * حین اسی الی ربوع قفار...

اگر به چهره غمبارم آن هنگام که به بیابان بی آب وعلف پناهنده می شوم نگریسته باشید من در آنجا تنها هستم واساساً ارزشی وامتیازی ندارد. زیرا لقمه ای نان نخورده ام وهنگامی که آدمی غذا نخورد، زحمت بنایی را ندارد واز قضای حاجت بی نیاز خواهد بود.
درویشی وتهیدستی این شاعر به جایی رسیده، که چیزی نمی یابد تا بدن خود را بپوشاند واز سرما حفظ کند وجز پیراهن های پوسیده که قطارهای شپش در آنها در جولان هستند پوششی ندارد. ابیات اخیر نهایت درماندگی او را نشان می دهد. او به ویرانه دوردست پناه می برد ودرد دل می کند وبه خاطر گرسنگی ونخوردن غذا به قضای حاجت نیز احتیاجی ندارد! واین زشت ترین نوع بیمارگی وفقر است که آدمی به آن گرفتار می شود.(۲۹۸)
یعقوب بن یزید تمار، یکی از ادیبان آن دوره است. او در خانه ای متعلق به حکومت زندگی می کرد وهر ۲ ماه می باید ۷۰ درهم بپردازد، لیکن به دلیل تنگدستی امکان پرداخت اجاره نداشت، وی احوال رقت بار خود را چنین به تصویر می کشد:

یا رب لا فرج مما اکابده * * * بسر من رای عسری واقتداری...(۲۹۹)

پروردگار! مرا گشایشی از مصائبی که بر اثر فقر وبی چیزی در سامرا می کشم نیست. قبل از مرگ آسایشی ندارم تا دل کم صبرم اندکی آرامش یابد
۷۰ درهم از آنها که صیرفی درست وخالص می داند بدهی، مویم را سپید کرده است. اجازه گیرندگان قبل از رسیدن موعد آماده اند تا یکایک، دراهم را وصول کنند. همین که زمان پرداخت فرا می رسد، غم واندوهم زیاد شده واشک هایم مانند باران فرو می ریزد. هر روز می میرم وزنده می شوم وبا پیدایش ماه نو، بدنم پاره پاره می گردد.
مغربیان سیاه چرده که گویی چهره های خود را با قبر وزفت پوشانده اند به سراغم می آیند واگر لحظه ای درنگ کنم در خانه ام را پتک وتیشه می شکنند واگر آشکار کردم، کمترین پیامد آن، کندن در وزندانی شدن است. در صورتی که همسایه بر من ترحم نکند.
پس اگر با وامی کمک کنند آنان پول خود را گرفته می روند وگرنه فردا برهنه خواهم بود. از حراجی بپرسید که پیراهن هایم را در بازار به چند فروخته است(؟).
اگر هنگام مرگم بگویند: وصیت کن، به آنها خواهم گفت: شهادت می دهم که خدایم خالق وآفریننده است واحمد (صلی الله علیه وآله) بنده خدا وفرستاده او است و۷۰ درهم، بدهی اجاره خانه ام می باشد.
شاعر، نهایت تهیدستی خود را که در حقیقت آینه تمام نمایی است از وضعیت آن روزگار، طی ابیات فوق به خوبی نشان می دهد. در زمانی که اندیشمندان وفرهنگیان جامعه این چنین در چنگال هیولای فقر له می شوند، ثروت های جهان اسلام به سوی دربار سرازیر است تا خرج رقاصه ها وآوازه خوانان ودلقکان ومسخرگان وکنیزان زیبا شود وبزم های شبانه پر از گناه ونکبت عباسیان را رونق دهد.(۳۰۰)
ج: وضعیت فکری:
آنچه که به لحاظ وضعیت فکری(۳۰۱) در این دوره در خور توجه وتامل است، تغییر خط مشی فکری متوکل از اعتزال(۳۰۲)- مذهب رسمی دولت به مذهب اهل حدیث، وچرخش آشکار سیاست سرکوبی معتزله وشیعیان، وحمایت از اهل حدیث است که غالب اهل سنت(۳۰۳) را تشکیل می داد.
در مورد اعتزال وزمان پیدایش آن، اقوال متعددی است(۳۰۴)؛ برخی از محققان پیدایش آن را در اواخر قرن اول هجری ودر دوره امویان وجدایی واصل بن عطا از استاد خود حسن بصری (۲۱-۱۱۰ ه) می دانند.(۳۰۵) به گفته آنان جایگاه پیدایش ورشد ونمو اعتزال، عراق بوده ومتشکل از ۵ اصل است.(۳۰۶)
تکیه این مکتب، بر عقل گرایی مفرط است به طوری که بعضی آن را از این نظر شبیه مکتب عقل گرایی اروپا در عصر رنسانس می دانند.(۳۰۷)
این مذهب تا دوره مامون از مناقشات ودخالت در مسائل سیاسی کاملا به دور بود(۳۰۸) اما در این دوره مامون (۱۹۸-۲۱۸ ه) عقیده رسمی دولت قرار گرفت وبا حمایت های او به اوج شکوفایی خود رسید. برخی از محققان با ارائه شواهد تاریخی بر این عقیده اند که هدف اصلی مامون از این اقدام، مبارزه با امامت شیعه ودر رأس آن مبارزه با امام رضا (علیه السلام) ومحکوم کردن وشکست آن حضرت بود، تا بدین وسیله بزرگ ترین مانع وخطر را از سر راه خود ودیگر خلفای عباسی بر دارد.(۳۰۹)
همچنان که با اجبار امام به پذیرش مقام ولایتعهدی از یک طرف، وترجمه کتابهای یونانی در فلسفه ومنطق از طرف دیگر، برای تحقق اهداف خود تلاش می نمود.
او با اجبار امام (علیه السلام) به پذیرش مقام ولایتعهدی یکی از اهدافش این بود که به زعم خود، نشان دهد که امام (علیه السلام) زاهد نیست وطالب مقامات دنیوی است.(۳۱۰) او با شروع نهضت ترجمه(۳۱۱) بنای شکست امام وبستن در خانه اهل بیت (علیهم السلام) را داشت،(۳۱۲) اما با برخوردهای پیچیده ودقیق امام (علیه السلام) وبرخورداری حضرت از موهبت عصمت وعلم الهی، تمامی نقشه های شوم او نقش بر آب شد تا آنجا که چاره ای جز کشتن امام (علیه السلام) ندید.
اباصلت می گوید: مامون از شهرهای مختلف، متکلمان را احضار می کرد، به این امید که شاید یکی از آنان در مباحثه، امام (علیه السلام) را شکست دهد تا منزلت او نزد علما پایین بیاید وبه وسیله آنان، نقصان وشکست امام (علیه السلام) در میان مردم منتشر وشایع شود، ولی هیچ دشمنی، از یهود ونصاری ومجوس وصابئیان وبراهمه وبی دینان ومادیان، ونه هیچ دشمنی از فرقه های مسلمین با آن حضرت سخن نمی گفت، مگر آن که با دلیل وبرهان محکوم وساکت می گشت.
تا آنجا که، می گوید: چون این نیرنگ مامون به نتیجه نرسید، به آن حضرت سوء قصد کرد وبا خورانیدن سم او را کشت.(۳۱۳)
مامون پس از پذیرش این مذهب، مردم را وادار به قبول مخلوق بودن قرآن که یکی از نظریات معتزله است، نمود.
او در سال (۲۱۸ ه) نامه ای به حاکم بغداد نوشت واز او خواست که قضات ومحدثین را در مورد مسأله مخلوق بودن قرآن بیازماید تا چنانچه مخالف این نظر هستند آنان را از سمت خود عزل کند. همچنین دستور داد: از قضات تعهد بگیرد، شهادت کسانی که قائل به مخلوق بودن قرآن هستند نپذیرد، وهر کسی که به این مسأله معتقد نیست مجازات نماید.(۳۱۴) این کار که در واقع نوعی تفتیش عقاید بود در تاریخ به عنوان محنة القرآن(۳۱۵) مشهور شده است.
از جمله وصایای مامون به ولیعهد خود (معتصم) وادار کردن مردم به پذیرش این مسأله بود. معتصم هم با این که بهره ای از علم نداشت، بر هر کدام از علما که قائل به این مسأله نبودند بسیار سخت می گرفت. وهر عالم وقاضی که بر این رای معتزله نبود در معرض ضرب تازیانه وشکنجه قرار می گرفت.(۳۱۶)
واثق (۲۲۷ - ۲۳۲ ه) نیز به پیروی از معتصم این موضوع را پذیرفت، واز معتزله حمایت می کرد. او تا آنجا به مردم برای پذیرش عقاید آنان سخت گرفت که باعث رنجش خاطر مردم بغداد شد.(۳۱۷) وی افراط را به آنجا رساند که در مبادله اسرای مسلمین با رومیان، ملاک مسلمانی را پذیرش مخلوق بودن قرآن قرار داد، به طوری که هر کدام از اسرا که قائل به این مسأله نبودند به اعتبار این که مسلمانان نیست، مورد مبادله قرار نمی داد.(۳۱۸)
در هر حال سختگیریهای خلفای عباسی به جایی رسید که مخالفان مورد شکنجه وآزار قرار گرفتند وزندانها از آنها پر گردید.(۳۱۹) احمد بن حنبل به جرم مخالفت با این نظریه، تازیانه خورد ومدت ها زندانی شد.(۳۲۰) در زمان حکومت واثق، اهل بغداد به خاطر اعتراض به این مسأله، به رهبری احمد بن نصر خزاعی قیام کردند وخواستار عزل واثق شدند. این قیام به وسیله واثق شکست خورد ورهبر آن به دست او کشته شد.(۳۲۱) یوسف بن یحیی بویطی نیز که از شاگردان شافعی بود مورد شکنجه قرار گرفت ودر زندان درگذشت.(۳۲۲) بدون تردید این گونه اقدامات ونظایر آن باعث نفرت هر چه بیشتر مردم نسبت به معتزله می شد.(۳۲۳)
بالاخره با درگذشت واثق، متوکل (۲۳۲ - ۲۴۷ ه) روی کار آمد. او با یک چرخش آشکار، سیاست حمایت از اهل حدیث وسرکوبی معتزله وشیعیان(۳۲۴) را در پیش گرفت.(۳۲۵) وبدین وسیله توانست رضایت توده مردم را که به خاطر سخت گیریهای معتزله وحمایت های بی دریغ خلفا از آنان، به ستوه آمده بودند، فراهم آورد.(۳۲۶) تا آنجا که مردم در ستایش او به سبب این کار مبالغه کرده واو را یکی از سه خلیفه واحیا کننده سنت، واز بین برنده بدعت نامیدند.(۳۲۷)
وی علاوه بر آن، با این اقدام خود موفق شد، علویان را که بیشتر آنان گرایش معتزلی وسیعی داشتند ودر واقع عناصر تندرو جامعه را تشکیل می دادند، شکست عمده ای بدهد.(۳۲۸)
متوکل با این چرخش فکری، برای رسیدن به اهداف سیاسی خود ونابودی هر چه بیشتر معتزله وشیعه، روشهای خاصی را اتخاذ کرد.
نخست، تفتیش عقاید مذهبی (المحنة) علیه راویان عامه که از سوی مامون وبا حمایت معتزله اعمال می شد را ممنوع ساخت وایشان وهواداران آنان را به پذیرش شعارهای ضد شیعی ترغیب کرد.
دوم، ابن زیات، وزیر وهمکارانش را از مشاغل خود برکنار کرد وبه جای او جرجرانی وابن خاقان را، که گرایشهای افراطی به اتخاذ سیاست های ضد شیعی داشتند منصوب کرد.
سوم، دست به ایجاد ارتش نوینی، موسوم به شاکریه زد. بدین منظور افرادی از مناطق که در بینش ضد علوی معروف بودند، به ویژه از سوریه، الجزیره، جبل، حجاز وحتی از عبنا، که علیه تفتیش عقاید مذهبی (محنة القرآن) قیام کرده بودند استخدام کرد.(۳۲۹)
متوکل علاوه بر این اقدامات دست به یک رشته عملیات بر علیه مخالفان خود از شیعیان وعلویان زد(۳۳۰) که برخی از آنها، همچون خراب کردن قبر امام حسین (علیه السلام) و... قبلاً اشاره شد.
از دیگر رویدادهای قابل ذکر در این ایام، شکل گیری وتدوین برخی جوامع روایی وصحاح اهل سنت، همچون مصنف ابن ابی شیبه، متوفای (۲۳۵ ه)، صحیح بخاری، متوفای (۲۵۶ ه) وصحیح مسلم، متوفای (۲۶۱ ه) است.(۳۳۱)
خلاصه:
در این فصل برای پی بردن به علل وزمینه های غیبت ودست یافتن به تحلیلی جامع وصحیح، مروری داشتیم به وضعیت سیاسی اجتماعی وفکری عصر عباسیان دوم، ودوره مرکزیت سامرا در آستانه غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، آنچه از وضعیت سیاسی وویژگی های آن در دوره برشمردیم، عبارت بود از:
۱- انتقال مرکز خلافت از بغداد به سامرا.
۲- نفوذ وتسلط ترکان.
۳- عزل ونصب های پی در پی.
۴- نفوذ زنان در دستگاه خلافت.
۵- ستمگری وزرا وامرا.
۶- فتنه ها وآشوب های داخلی.
۷- قدرت یافتن وخودمختاری مناطق تحت نفوذ.
۹- تغییر ماهیت واهداف فتوحات.
در وضعیت اجتماعی، اشاره ای داشتیم به دو قطبی شدن جامعه وتقسیم آن به لحاظ مالی واقتصادی، به دو قشر محروم وبرخوردار، از این رو، مقایسه ای داشتیم بین زندگی خلفا، وزرا، امرا، جشن ها، عیاشی ها وریخت وپاش های بی حد وحصر وافسانه ای آنان با فقر وتهیدستی وسیه روزی توده مردم.
در وضعیت فکری مروری داشتیم به مهم ترین ویژگی این دوره که همان چرخش فکری آشکار متوکل از اعتزال به اهل حدیث وسرکوبی معتزله وقدرت بخشیدن به اهل سنت وجماعت بود. از علل وانگیزه های آن نیز گفت وگویی داشتیم.

فصل ۴: وضعیت فکری، سیاسی واجتماعی شیعه در آستانه غیبت صغری

در این فصل، مروری خواهیم داشت به وضعیت فکری وسیاسی اجتماعی شیعه در آستانه عصر غیبت، به عنوان یکی از مهم ترین واصیل ترین گروه های اسلامی وقوی ترین احزاب مخالف خلفا وحکومت.
در این دوره، شیعه به لحاظ فکری از شاگردانی مبرز برخوردار است، شاگردان واصحابی که به وسیله ائمه (علیهم السلام) پرورش یافته واصول به آنها القا شده ودر کتاب های چهار صدگانه (اصول اربعمائة) نگارش وتدوین یافته است، مبانی اعتقادی وفقهی شیعه توسط ائمه (علیهم السلام) تبیین وبا سفارش واصرار همانان در کتاب ها جمع آوری وتدوین گشته است.
به لحاظ سیاسی وضع، خیلی حساس وبحرانی است. امامان شیعه در محاصره قرار می گیرند وعلی رغم تقیه شدید، برای کنترل بیشتر از مدینه به سامرا آورده می شوند. دسترسی شیعیان به امام، بسیار سخت وخطر آفرین است. در این مرحله که مبارزه بسیار حساس وپیچیده شده، طرح مبارزاتی شیعه در سازمان مخفی وکالت، سازمانی تشکیلاتی وبسیار پیچیده است که جز مطالعه دقیق، وبررسی وغور در زوایای پنهان آن نمی توان به عمق وپیچیدگی ونقش ارزنده آن در این مرحله حساس پی برد.
امام (علیه السلام) در این مرحله با تماس های حساب شده وپنهانی، بسط وتوسعه این سازمان ودر نتیجه حفظ وتقویت وگسترش شیعه می پردازد.
تأیید وحمایت برخی از قیام های علویان برای ایجاد ضعف در پایه های حکومت عباسی ویا کم کردن ظلم وبیداد آنان، از دیگر اقدامات ائمه شیعه (علیهم السلام) در این مرحله تاریخ ساز از مبارزات است.
به لحاظ اجتماعی توده شیعه تحت فشار وظلم شدید خلفا است؛ اموال آنان مصادره وجان آنان در معرض خطر است. آنها را از پست ها وسمت های مهم، اخراج وتا آنجا که ممکن باشد در تنگنا وفشار قرار می دهند. تعدادی از آنان با سیاست تقیه در دربار وپست های حساس، نفوذ کرده تا در مواقع ضروری بتوانند اقدامات مفیدی انجام دهند.
رهبری شیعه در این دوره گر چه محصور است، ولی همچون دیگر ائمه (علیهم السلام) از نفوذ فوق العاده ای در میان همه اقشار مردم برخوردار است.
کلینی از مردی از بنی حنیفه از اهالی بست وسیستان نقل می کند که او گفت: در آغاز خلافت معتصم در سالی که ابو جعفر امام جواد (علیه السلام) به حج رفته بودند، من به او همراه بودم. روزی که با هم بر سر سفره نشسته بودیم وجمعی از درباریان نیز حاضر بودند، به وی گفتم: فدایت شوم! حاکم ما مردی است که دوستدار شما اهل بیت است ودر دیوان او برای من مالیاتی مقرر شده است، اگر صلاح بدانید برای او نامه بنویسید وسفارش کنید به من نیکی کند.
ابو جعفر فرمود: من او را نمی شناسم.
من عرض کردم: فدایت گردم، همان طوری که گفتم، او از دوستداران شما اهل بیت می باشد ونامه شما برای او به نفع من خواهد بود. پس کاغذ گرفت ونوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم، اما بعد، رساننده این نامه، مذهب ومرامی جمیل از تو یاد کرد، همانا آن عملی برای تو (مفید) است که در نیکی انجام دهی، به برادرانت نیکی کن وبدان که خدای عزوجل حتی از سنگینی یک ذره ویک خردل از تو سؤال می کند.
آن مرد گفت: چون وارد سیستان شدم، قبلا خبر به حاکم، حسین بن عبد الله نیشابوری رسیده بود، دو فرسخ به شهر مانده به پیشواز من آمد ومن نامه را به او دادم، نامه را بوسید وبر چشمانش گذاشت وبه من گفت: خواسته ات چیست؟
گفتم: در دیوان تو بر من مالیاتی مقرر شده است.
دستور داد، آن مالیات را از من بردارند وگفت: تا زمانی که من حاکم هستم مالیاتی پرداخت نکن، آنگاه از افراد خانواده ام پرسید، تعداد آنها را به او گفتم، دستور داد مقداری بیش از هزینه زندگی مان برای من وآنان مقرر گردید؛ پس مادام که او زنده بود مالیاتی نپرداختم وتا زمان مرگش مقرری ما قطع نکرد.(۳۳۲)
الف وضعیت فکری:
شیعه در این دوره به لحاظ فکری عقیدتی از جایگاهی شایسته برخوردار است، چه این که طرح مذهب به وسیله صادقین (علیهما السلام) ریخته شده واحادیث، در شکل اصول وجوامع نگهداری شده اند(۳۳۳) ومعیارهای شناسایی احادیث وتهذیب آنها توسط ائمه دیگر (علیه السلام) به دست آمده، همان طور که شیوخ وشاگردان واصحابی تربیت شده اند(۳۳۴) تا هم کارگشای حوادث باشند وهم از کیان اعتقادی وفقهی شیعه در برابر فرقه ها وگروه های مختلف، به خصوص اهل سنت که از حمایت وپشتیبانی خلفا نیز برخوردار بودند؛ دفاع کنند.
حفظ اسلام وفرهنگ وحی ونگهداری آن از دستبرد حوادث ومنحرفان از جمله وظایف امام است. روشنگری ها وموضع گیری های به جای عسکریین (علیهما السلام) در برابر انحرافات فکری جامعه از صوفیه وواقفیه گرفته تا مفوضه، ثنویه، غلات(۳۳۵) و...، وپاسخگویی به مسائل فقهی ومشکلات فکری ودور کردن شیعیان از در افتادن در وادی های بیهوده وتوان سوز المحنة، از ویژگی های بارز این دوره است.
امام هادی (علیه السلام) در پاسخ سؤال یکی از شیعیان در مورد مخلوق بودن قرآن، چنین نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم، خداوند ما وتو را از دچار شدن به این فتنه حفظ کند در این صورت بزرگ ترین نعمت را بر ما ارزانی داشته است وگرنه هلاکت وگمراهی است؛ به نظر ما بحث وجدال درباره قرآن (که مخلوق است یا قدیم) بدعتی است که سؤال کننده وجواب دهنده در آن شریکند؛ زیرا پرسش کننده دنبال چیزی است که سزاوار او نیست وپاسخ دهنده نیز برای موضوعی بی جهت خود را به زحمت ومشقت می افکند که در توان او نمی باشد.
خالق، جز خدا نیست وبه جز او همه مخلوقند، قرآن نیز کلام خدا است، از پیش خود اسمی برای آن قرار مده که از گمراهان خواهی گشت. خداوند ما وتو را از مصادیق سخن خود قرار دهد که می فرماید: متقیان کسانی هستند که در نهان از خدای خویش می ترسند واز جزا بیمناکند(۳۳۶).
از دیگر اقدامات مهم عسکریین (علیهما السلام) در این دوره، ایجاد آمادگی فکری در شیعیان برای ورود به عصر غیبت بود، از جمله این اقدامات، روایات فراوان آنان در مورد فرا رسیدن غیبت، بشارت به ولایت حضرت حجت(۳۳۷) وارجاع شیعیان به وکلا(۳۳۸) وتأیید برخی از کتب فقهی واصول روایی(۳۳۹) وبالاخره کم کردن تماس مستقیم شیعیان با آنها بود، به طوری که حتی در شهر سامرا به مراجعات ومسائل شیعیان از طریق نامه یا توسط نمایندگان خویش پاسخ می دادند وبدین ترتیب آنان را برای تحمل اوضاع وشرائط وتکالیف عصر غیبت وارتباط غیر مستقیم با امام، آماده می ساختند.(۳۴۰)
همچنان که خواهیم دید، این همان روشی است که بعداً امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در زمان غیبت صغری در پیش گرفت وشیعیان را به تدریج برای دوران غیبت کبری آماده کرد.
ب وضعیت سیاسی:
۱- انتقال عسکریین (علیهما السلام) از مدینه به سامرا وکنترل شدید آنان:
سیاست عباسیان در این دوره در برابر عسکریین (علیهما السلام) همان سیاستی بود که مأمون در برابر امام رضا وامام جواد (علیه السلام) به کار برد، وبه صورت یک سنت شوم، متوکل در برابر امام هادی (علیه السلام) اعمال کرد وآن عبارت بود از: نزدیک ساختن امام (علیه السلام) به دربار ومحدود کردن ایشان در حاشیه حکومت، تا بتوانند کاملاً مراقب امام باشند وبر تمام کارهای او اطلاع داشته وبین آن حضرت وشیعیان جدایی وفاصله بیندازند. همین سیاست در مورد امام عسکری (علیه السلام) هم اجرا شد. از این رو، آن حضرت مانند پدر گرامیش در سامرا تحت نظر بود ومجبور بود هر هفته، روزهای دوشنبه وپنجشنبه خود را در کاخ خلیفه معرفی کند.(۳۴۱)
علت احضار امام هادی (علیه السلام) به سامرا گزارش هایی بود که در مورد فعلیت های امام (علیه السلام) در مدینه، وتوجه وعلاقه مردم به آن حضرت به متوکل می رسید.(۳۴۲) امام را به اجبار از مدینه به سامرا آورده(۳۴۳) ودر آنجا تحت مراقبت وکنترل شدید قرار دادند وبا اندک سعایتی به بهانه این که آن حضرت در خانه اش پول وسلاح مخفی کرده است نیمه شب به خانه اش هجوم برده وآنجا را بازرسی می کردند.(۳۴۴)
پس از امام هادی (علیه السلام)، امام حسن عسکری (علیه السلام) در سن ۲۲ سالگی عهده دار امامت شد وتا هنگام شهادتش در ۲۸ سالگی در سامرا زیر نظر مأموران خلیفه به سر می برد.
۲- شیوه های مبارزات سیاسی عسکریین (علیهما السلام):
مبارزات سیاسی عسکریین (علیهما السلام) همچون مبارزات فکری وعقیدتی آنان، شیوه ها وابعاد مختلف ومتعددی دارد؛ از سیاست تقیه گرفته، تا نفوذ دادن برخی از شیعیان در کارهای حکومت،(۳۴۵) واز حفظ ونگهداری شیعیان(۳۴۶) ورسیدگی به وضعیت آنان،(۳۴۷) تا تأیید وحمایت برخی از گروه های انقلابی(۳۴۸) ومهم تر از همه تقویت وگسترش سازمان مخفی وکلا است. سازمانی که در دوره امام صادق (علیه السلام) پی ریزی شد ودر دوره عسکریین (علیهما السلام) با شتاب بیشتری رو به توسعه وگسترش گذاشت. درباره این سازمان وعوامل گسترش آن در عصر واهمیت، ویژگی ها وسیر تاریخی آن، در فصل بعدی به طور مفصل گفت وگو خواهیم کرد. در اینجا تنها به عنوان طرح بحث ونه بیشتر، اشاره ای گذرا خواهیم داشت به سیاست تقیه واهمیت آن به عنوان کلید فهم تاریخ امامان شیعه (علیهم السلام).
در مورد تقیه به طور خلاصه باید گفت: در حقیقت یک شکل پیچیده از مبارزه است؛ تقیه بیکاری نیست که پنهانکاری است ودر تمامی شکل هایش یک نوع جهاد ودفاع وزمینه سازی است. التقیة من دینی ودین آبائی ولا ایمان لمن لا تقیة له(۳۴۹) تسعة اعشار الدین فی التقیة ولا دین لمن لا تقیة له(۳۵۰) المؤمن علوی، المومن مجاهد، اما فی دولة الباطل بالتقیة وفی دولة الحق بالسیف.(۳۵۱)
تقیه رمز حیات وبقای شیعه در طول تاریخ در برابر همه طاغوت ها وقدرت های استکباری است. تاریخ تقیه امامان شیعه کلید فهم تاریخ تشیع است وبدون آن حرکت ائمه شیعه (علیهم السلام) قابل تحلیل نیست، وهزار اتهام بی سیاستی، سادگی، ضعف، ترس ودنیاطلبی در کمین قضاوت ما است. ما به ناچار از این همه می گذریم وبا سه سخن از امام علی (علیه السلام) وامام هادی (علیه السلام) وامام عسکری (علیه السلام) در باب اهمیت تقیه، این فراز را به پایان می بریم وتحقیق بیشتر در مورد مفهوم، ضرورت، اهداف، ابعاد، نقش وفقه تقیه واز همه مهم تر تاریخ تقیه امامان شیعه را به عنوان کلید فهم وتحلیل تاریخ تشیع به عهده خود شما می گذاریم.
علی (علیه السلام) در خطبه شقشقیه می فرماید: ابوبکر خلافت را همچون پیراهنی پوشید وبر خود پیچید، با این که می دانست جایگاه من از خلافت همچون محور از آسیا است. حکومت بدون من نمی چرخد؛ چون سیلاب دانش از دل من سرازیر می شود، وهیچ پروازکننده ای در فضای علم ودانش به اوج رفعت من نمی رسد.
من کنار کشیدم ودامان جمع کردم ودر این اندیشه رفتم که با دست بریده بجنگم یا بر این گمراهی کور صبر کنم. این گمراهی که بزرگ را می شکند وکودک را پیر می سازد، مؤمن را در رنج می کوبد تا به دیدار پروردگار خویش برسد.
دیدم صبر بر این همه سزاوارتر ومعقول تر است. پس صبر کردم با چشم تر، وگلوی درد. می دیدم که میراث من به غارت می رفت.(۳۵۲)
واین همان تقیه علی (علیه السلام) است. باید در هنگام تنهایی وبا دست بریده، صبر کند تا این نسلی را بسازد وزمینه هایی را فراهم کند، که ساخت وفراهم کرد.
از دل ابوبکر وسعد بن عباده، سرداران خودش را بیرون کشید، وهمو که از روی دست های پر قدرت رسول (صلی الله علیه وآله) کنارش گذاشتند، پس از ۲۵ سال سر برافراشت وبا تمام نقشه ها وبرنامه ریزی های دقیق وحساب شده به رهبری پرداخت وهمین قلب زنده او است که امروز در سینه های ما می طپد.
امام هادی (علیه السلام) نیز به داود صرمی می فرماید:
قال لی: یا داود لو قلت ان تارک التقیة کتارک الصلوة لکنت صادقاً.(۳۵۳) ای داود! اگر می گفتم که چشم پوش از تقیه همچون تارک الصلوة است در این گفته صادق بودم.
در این روایت، ترک تقیه تا حد ترک نماز ووجوب تقیه به پایه وجوب واهمیت نماز رسیده است.
امام عسکری (علیه السلام) به یکی از شیعیان خود که دوستش را به تقیه راهنمایی کرده بود فرمود: تو مصداق سخن پیامبر (صلی الله علیه وآله) هستی که فرمود: کسی که دیگری را به کار خیری راهنمایی کند گویا آن را انجام داده، آنگاه امام فرمود:
خداوند به خاطر تقیه دوستت به تعداد همه عاملین وتارکین تقیه، از شیعیان ودوستان ومحبین ما، برای او اجر وثواب قرار داد، به طوری که کمترین آن ثواب ها می تواند باعث بخشش گناهان یکصد ساله شود وهمه آنچه از اجر وپاداش برای دوست تو هست برای تو هم به خاطر راهنمائی ات هست.(۳۵۴).
واضح است که این همه پاداش به خاطر آثار فراوان تقیه است. شدت تقیه در دوره آن حضرت تا آنجا بود که در بعضی از اوقات به شیعیان خود پیام می فرستاد که برای حفظ جانتان به من سلام نکنید وبا دست اشاره ننمائید.(۳۵۵) وبه یکی از شیعیان خود صریحاً فرمود: اگر تقیه نمی کردی کشته می شدی، با تقیه وپنهانکاری ویا مرگ وکشته شدن.(۳۵۶)
ج: وضعیت اجتماعی:
در این قسمت به بررسی وضعیت اجتماعی شیعیان، وپایگاه اجتماعی ونفوذ رهبری شیعه می پردازیم.
۱- وضعیت شیعیان:
وضعیت اجتماعی شیعه را در این دوره علی رغم این که بسیاری از شهرها از مراکز شیعه نشین است،(۳۵۷) می توان در فقر وفشار واخراج از پست ها واز همه مهم تر محرومیت از موهبت همنشینی وانس ومجالست با امام ودر حقیقت به حداقل رساندن ارتباط با امام (علیه السلام) دانست.
ارتباط حداقل با امام (علیه السلام):
امام، گرچه در این دوره به صورت های مختلف با شیعیان خود تماس می گرفت، اما کنترل شدید امام (علیه السلام) از یک طرف وشکنجه وآزار کسانی که با ایشان تماس می گرفتند از طرف دیگر، باعث می شد که ارتباط امام (علیه السلام) با پیروان خود به حداقل برسد وهمین امر سبب پی آمدهایی در میان شیعه می شد؛ گرچه با تدبیر امام این آفات به حداقل خود می رسید، اما به هر حال خالی از پی آمدها ومشکلات خاص خود نبود.
فشار:
در این دوره، شیعیان از جانب خلفای عباسی به شدت تحت فشار واختناق بودند قبلاً به برخی از جنایات متوکل در مورد شیعیان وعلویان، از تشکیل سپاه شاکریه گرفته، تا خراب نمودن قبر امام حسین (علیه السلام) و... اشاره کردیم. او برای فشار هرچه بیشتر بر شیعیان، به حاکم مصر دستور داد تا طالبیون را به عراق تبعید کند. حاکم مصر نیز چنین کرد. آنگاه متوکل در سال (۳۳۶ ه) آنان را به مدینه که محل تبعید علویان بود راند.(۳۵۸)
وی همچنین به ساکنین حجاز هشدار داد تا هیچ گونه ارتباطی با علویان برقرار نسازند وآنها را از نظر مالی حمایت نکنند. بسیاری از افراد بدین خاطر به شدت مجازات شدند. بنا به نوشته اصفهانی، متوکل در نتیجه اعمال این شیوه ها، علویان را با رفتارهای خشونت آمیزی در مدینه مواجه کرد. مدینه جایی بود که علویان از دیگر مردم کلاً جدا شده بودند واز حداقل احتیاجات زندگی نیز محروم ماندند.(۳۵۹)
اخراج از پست ها:
مسعودی می نویسد: متوکل، اسحاق بن ابراهیم حاکم سامرا وسیروان در استان جبل را به خاطر شیعه بودن از سمت خود برکنار شد.(۳۶۰) بسیاری دیگر از مردم نیز موقعیت های خود را به همان دلیل از دست دادند(۳۶۱)؛ بعضی از آنها تصریح می کردند که علت اخراج ومحرومیت آنان ارتباط با امام است.(۳۶۲)
گرفتن امکانات اقتصادی:
متوکل سرزمین فدک را که دارایی حسینیان بود مصادره کرد. درآمد ملک فدک بنا به نوشته سید ابن طاووس در آن زمان بالغ بر ۰۰۰/۲۴ دینار بود. متوکل، فدک را به عبد الله بن عمر بزیار از هواداران خود اعطا کرد،(۳۶۳) وهمان گونه که در بالا اشاره کردیم به ساکنین حجاز هشدار داد تا هیچ گونه ارتباطی با علویان برقرار نسازند وآنها را از نظر مالی حمایت نکنند.
أبو الفرج اصفهانی می نویسد: متوکل، علویان را در تنگنای اقتصادی قرار داد ورسماً هرگونه کمک ونیکی در حق آنان را ممنوع کرد ومتخلفان را مجازاتی سخت وکیفری سنگین می داد.(۳۶۴)
۲- پایگاه اجتماعی ونفوذ رهبری شیعه:
نفوذ معنوی امامان شیعه (علیهم السلام) علی رغم همه موانعی که از جانب حکومت برای آنها پیش می آوردند، روز به روز فزونی می یافت تا آنجا که قصر خلفا را هم در برگرفته بود، بسیاری از مردم شیفته آنان بودند وحتی برخی از وزرا وامرا، در دل به حقانیت آنان معترف وخلافت را تنها شایسته آنها می دانستند، گرچه در ظاهر آن را پنهان می داشتند. در اینجا مروری خواهیم داشت. به نمونه هایی از پایگاه اجتماعی امام هادی وامام عسکری (علیهما السلام).
الف نفوذ امام هادی (علیه السلام):
در این بخش اشاره خواهیم داشت به نفوذ حضرت در دربار، در میان علویان، اهل کتاب، مردم مدینه وشیعیان آن حضرت.
در دربار:
متوکل به واسطه دمل بسیار بزرگی که در آورده بود سخت بیمار شد، به طوری که از شدت درد رو به مرگ بود وهیچ کس را جرئت نیشتر زدن نبود. مادر متوکل (شجاع) نذر کرد چنانچه پسرش از این بیماری بهبود یابد، مال زیادی را از اموال خود برای امام هادی (علیه السلام) بفرستد. فتح بن خاقان یکی از بزرگان ومقرب ترین افراد نزد خلیفه(۳۶۵) - به متوکل گفت: خوب است کسی را به نزد ابو الحسن هادی بفرستی واز او در مورد علاج این بیماری پرسش کنی؛ زیرا چه بسا او دستوری دهد ومعالجه ای برای این بیماری بداند، متوکل گفت: کسی را نزدش بفرستید، پس فرستاده متوکل رفت وبه همراه دستورالعملی برای معالجه برگشت که در اثر آن، متوکل معالجه شد.(۳۶۶)...
متوکل در پی سعادت هایی که از امام هادی (علیه السلام) در مدینه می شد، حضرت را به وسیله یحیی بن هرثمه به سامرا فرا خواند. امام همراه افراد خانواده خود به طرف سامرا به راه افتادند. یحیی خود خدمتگزاری امام را به عهده گرفت واز تقوای حضرت شگفت زده شده بود. کاروان صحرا را درنوردید تا آن که به بغداد رسید.
یعقوبی نقل می کند همین که امام به یاسریه رسید، اسحاق بن ابراهیم، حاکم بغداد به دیدار امام (علیه السلام) آمد وچون علاقه وشیفتگی مردم را به ایشان دید از حضرت خواست شب را در بغداد به سر برد.(۳۶۷)
یحیی، حاکم بغداد را در جریان امر گذاشت، حاکم بغداد گفت: این مرد (امام هادی (علیه السلام)) زاده رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است وتو، انحراف متوکل را از اهل بیت می دانی! پس اگر به او کلمه ای علیه امام بگویی او را خواهد کشت وروز قیامت، پیامبر (صلی الله علیه وآله) خصم تو خواهد بود.... یحیی پاسخ داد: به خدا سوگند! جز نیکی از او ندیدم وچیزی که نپسندم از او نیافتم.... سپس بغداد را ترک کرده وراه سامرا را در پیش گرفتند، همین که به مقصد رسیدند، یحیی خود را شتابان به وصیف ترکی که از سران حکومت به شمار می رفت رساند واو را از رسیدن حضرت آگاه ساخت، وصیف نیز او را از نقل سخنانی که موجب رسیدن گزندی به امام (علیه السلام) گردد برحذر داشت وگفت: ای یحیی! به خدا سوگند اگر سر مویی از امام (علیه السلام) کم شود، تنها تو مسئول آن خواهی بود....
ویحیی از یکی بودن سخنان اسحاق ووصیف درباره محافظت از امام (علیه السلام) وسلامتی او متحیر شد.(۳۶۸)
نفوذ امام تا آنجا بود که هنگام آمدن آن حضرت به نزد متوکل، تمامی درباریان ونگهبانان قصر بی اختیار به احترام ایشان قیام می کردند وبدون کم ترین بهانه جویی وبه انتظار گذاشتن، بی درنگ درها را می گشودند وپرده ها را کنار می زدند.(۳۶۹)
در میان بزرگان:
در مجلس ولیمه ای که برای فرزند یکی از خلفا برگزار شده بود، امام (علیه السلام) نیز دعوت شد. وقتی حضرت وارد شد همه حاضران به احترام او ساکت شدند.(۳۷۰)...
در میان علویان و...:
محمد بن حسن اشتر علوی می گوید: همراه پدرم با جمعی از عباسیان، طالبیان وتعدادی از لشکریان ودیگر افراد بر درگاه متوکل عباسی بودیم که ناگهان أبو الحسن امام هادی (علیه السلام) وارد شد وآهنگ قصر خلیفه را نمود، تمامی حاضران بدون استثنا از مرکب هایشان فرود آمده وبه حضرت احترام نمودند تا حضرت وارد قصر شد. مردی از آن جمع، از این تجلیل وگرامی داشت به خشم آمد ولب به اعتراض گشود وگفت: این همه تشریفات واحترام برای کیست؟! چرا برای این جوان این همه احترام بگذاریم؟ او نه از ما بالاتر است ونه بزرگسال تر، به خدا قسم هنگام خارج شدن دیگر برای او به پا نخواهیم خواست واز اسب فرود نخواهیم آمد....
أبو هاشم جعفری به او چنین پاسخ داد: به خدا سوگند با ذلت وکوچکی به او احترام خواهی گذاشت.... لحظاتی بعد امام (علیه السلام) از قصر خارج شد، بانگ تکبیر برخاست وهمه مردم به احترام امام به پا خاستند، ابوهاشم مردم را مخاطب ساخته، گفت: مگر شما نبودید که تصمیم داشتید به حضرت احترام نگذارید؟
گفتند: به خدا قسم نتوانستیم خود را کنترل کنیم وبی اختیار از اسب فرود آمده، به ایشان احترام گذاشتیم.(۳۷۱)
سادات وبزرگان، در احترام وبزرگداشت امام (علیه السلام) هم صدا بودند وهمگی رهبری وفضل او را پذیرفته بودند. از جمله این علویان زید بن موسی بن جعفر - معروف به زیدالنار بود که عموی پدر حضرت به شمار می رفت ودر آن وقت مردی معمر وکهنسال بود. روزی زید به قصد دیدار امام (علیه السلام) بر خانه آمد واز عمر بن فرج که نگهبان در بود خواست تا برایش از امام اجازه ورود بگیرد، امام (علیه السلام) اجازه داد. زید وارد شد ودر مقابل امام (علیه السلام) که در صدر مجلس بود با ادب تمام واحترام، دو زانو نشست وبدین گونه به امامت حضرت اعتراف کرد.
روز دیگر که زید به حضور امام (علیه السلام) شرفیاب شد، حضرت در مجلس حاضر نبود وزید در صدر مجلس نشست، اندکی بعد امام (علیه السلام) وارد شد، همین که زید، حضرت را دید به سرعت از جای خود برخاسته، امام (علیه السلام) را در مکان خویش جای داد وخود مؤدبانه در مقابل ایشان نشست؛ در این زمان امام (علیه السلام) بسیار جوان وزید مردی مسن بود، لیکن حرکت زید به عنوان اعتراف به امامت حضرت وفضیلت ایشان بود وتمامی قائلین به امامت ایشان چنین می کردند.(۳۷۲)
در میان مردم مدینه:
وقتی که مردم مدینه از مأموریت یحیی بن هرثمه فرستاده متوکل برای بردن امام هادی (علیه السلام) به سامرا اطلاع پیدا کردند از شدت علاقه به امام (علیه السلام) آن چنان ناله وشیون سردادند که یحیی می گوید: من همانند آن را ندیده ونشنیده بودم به طوری که مجبور شدم آنها را تسکین داده وتا سوگند نخوردم که هیچ آزار واذیتی به امام (علیه السلام) نخواهد رسید، آرام نگرفتند.(۳۷۳)
در میان اهل کتاب:
نفوذ امام (علیه السلام) منحصر به مسلمانان وشیعیان نبود که اهل کتاب را هم شامل می شد. آنها به حضرت بسیار احترام می گذاشتند ودر گرفتاری ها ودشواری ها به ایشان متوسل می شدند وحتی به آن حضرت هدایائی نیز تقدیم می کردند.
هبة الله بن ابی منصور موصلی چنین نقل می کند: یوسف بن یعقوب مسیحی از دوستان پدرم بود، او روزی به عنوان میهمان به خانه ما در بغداد آمد، پدرم از او انگیزه آمدنش را پرسید.
یوسف جواب داد متوکل عباسی مرا احضار کرده است، ولی علتش را نمی دانم، من نیز خودم را به یکصد دینار بیمه کرده ام که آنها را با خود آورده ام تا برای علی بن محمد بن علی الرضا (علیه السلام) هدیه ببرم..(۳۷۴)
نزد شیعیان سامرا:
متوکل در سامرا همواره مانع دیدار مردم با امام هادی (علیه السلام) می شد، یک روز حضرت در قصر متوکل بود وجماعت زیادی از شیعیان در پشت در اجتماع کرده بودند، راوی می گوید: از آنها پرسیدم برای چه اجتماع نموده اید، گفتند: منتظر بازگشت مولایمان هستیم تا او را ببینیم وبر او سلام کنیم وآنگاه برویم، پرسیدم: آیا او را می شناسید؟ گفتند: بلی همه او را می شناسیم.(۳۷۵)
ب نفوذ امام عسکری (علیه السلام):
در این فراز نیز مروری خلاصه خواهیم داشت به پایگاه اجتماعی حضرت عسکری (علیه السلام) در دربار خلفا ووزرا گرفته، تا اهل کتاب، علما، شیعیان و...
نزد خلفا:
برخی از خلفای آن دوره، همچون معتمد، در حوائج مهم خود به آن حضرت متوسل می شدند واز حضرت درخواست دعا می کردند(۳۷۶) ویا در شرایط بحرانی وحساس، آنها را به کمک می طلبیدند؛ چنان که معتمد یک بار که حضرت در زندان بود، دستور داد: حضرت را آزاد کنند تا در مقابل انحراف منحرفین ایستاده وشک وتزلزلی که به وسیله آنها در میان مردم ایجاد شده، بزداید، معتمد خطاب به حضرت گفت: دین جدت را دریاب.(۳۷۷)
همو در کلام دیگرش خطاب به جعفر، برادر امام عسکری (علیه السلام) هنگامی که از او درخواست اعطای مقام برادرش را داشت گفت: مقام برادرت به دست ما نبود که از جانب خداوند بود وعلی رغم تلاش فراوان ما در پایین آوردن منزلت برادرت، وی به خاطر علم وعبادتش مدام بر نفوذش افزوده می شد.(۳۷۸)...
نزد وزرا:
عبید بن خاقان از وزیران خلفای عباسی که هم دوره امام عسکری (علیه السلام) است می گوید:
اگر خلافت از میان خلفای بنی عباس جدا شود، کسی از هاشمیان به غیر از او (امام حسن عسکری) سزاوار آن نخواهد بود، تنها این مرد است که با علم، عفت، هدایت، خویشتن داری، زهد، عبادت، اخلاق زیبا وصلاح نفس، شایسته خلافت می باشد؛ پدرش نیز همچون مردی بزرگ وبخشنده، دانشمند وخیر خواه بود.(۳۷۹)
احمد بن عبید الله بن خاقان که مردی ناصبی واز منحرفان ومخالفان اهل بیت (علیهم السلام) بود، پایگاه اجتماعی ونفوذ امام عسکری (علیه السلام) را این گونه توضیح می دهد: در سامرا در بین علویان مردی را مانند حسن بن علی بن محمد الرضا در رفتار، عفت، بزرگواری، بخشش ومورد احترام نزد فامیل وخلیفه وهمه بنی هاشم ندیدم؛ نه تنها آنها، بلکه تمام وزرا، منشیان وفرماندهان لشکر ودیگر مردمان، حضرت را بر همه بزرگان مقدم می داشتند.(۳۸۰)
همو باز می گوید: من از هیچ یک از بنی هاشم وفرماندهان ومنشیان وقضات وفقها وسایر مردم در مورد او (امام حسن عسکری (علیه السلام)) نپرسیدم، مگر این که دیدم او در نزد آنان در نهایت بزرگی وعظمت ومنزلت جای داشت واو را بر تمامی خاندان وبزرگان وهمگان مقدم می داشتند وهمه بالاتفاق می گفتند: او امام رافضیان است. واز آنجا که همه در مورد او سخن به نیکویی می گفتند واو را بزرگ می داشتند در نزد من نیز مقام ومنزلش بسیار بالا بود.(۳۸۱)
نزد امرا:
یکی از فرماندهان وامرا، همین که امام عسکری (علیه السلام) را دید بلافاصله به احترام حضرت از مرکب پیاده شد وادای احترام نمود. حضرت به او فرمود: به جای خود بازگرد، وی در حالی که به حضرت احترام می گذاشت بازگشت.(۳۸۲)
نزد طبیب متوکل:
بختیشوع پزشک مخصوص متوکل واز برجسته ترین طبیبان دوران امام (علیه السلام) بود. او به یکی از شاگردان خود که عازم فصد کردن حضرت بود، گفت: ابن الرضا از من خواسته است تا کسی را برای فصد تو بفرستم. پس تو برای این کار روانه شو وبدان که او داناترین کسی است که در زیر آسمان زندگی می کند. پس مبادا درباره دستورات او اهمال کنی یا بر او اعتراض نمایی..(۳۸۳)
نزد علمای آن عصر:
امام (علیه السلام) مقامی بس بلند ورفیع در نزد علمای عصرش داشت. جاحظ از نویسندگان بزرگ آن عصر با این که در بصره زندگی می کرد وامام (علیه السلام) را در سنین جوانی حدود ۲۲ سالگی درک کرده و۵ سال قبل از شهادت حضرت درگذشته بود، درباره حضرتش می گوید: برای هیچ یک از خاندان های عرب وغیر عرب، به جز طالبیان اتفاق نیفتاده که همگی آنان دانشمند، پارسا، پرهیزگار، دلیر، بخشنده، پاک وپاک نهاد، برخی از آنان جانشین پیامبر (صلی الله علیه وآله) وبرخی دیگر نامزد جانشینی او باشند، اینها پدر به پدر عبارتند از: حسن بن علی، بن محمد، بن علی، بن موسی، بن جعفر، بن محمد، بن علی، بن حسین، بن علی.(۳۸۴)
در نزد اهل کتاب:
برخی از بزرگان وعلمای اهل کتاب، معترف به مقام ومنزلت حضرت بودند به طوری که حضرت در مورد بعضی از آنها می فرماید: حمد خدای را، که نصاری را نسبت به بعضی از مسلمین به حق ما آگاه تر قرار داد.(۳۸۵)
از همان کسانی به امام (علیه السلام) ایمان آورده وبه دست آن حضرت مسلمان شدند از جمله می توان از انوش نصرانی وراهب دیر عاقول نام برد.(۳۸۶)
نزد مردم:
مردم از هر نقطه به زیارت حضرت می شتافتند ودر آن روزی که بنا بود آن حضرت برای معرفی خود به دربار مراجعه کند، جمعیت زیادی از مشتاقان حضرت با چشمانی اشکبار به امید دیدار ایشان در مسیر امام اجتماع می کردند، آنچنان که راه بند می آمد وکسی را توان گذشتن نبود. صدای شیون وضجه مردم از همه جا به گوش می رسید، اما همین که امام (علیه السلام) از خارج می شد سکوت همه جا را فرا می گرفت وهمه محو تماشای هیبت باشکوه امام (علیه السلام) می شدند وبرای او راه را می گشودند وتا هنگام بازگشت ایشان، مردم همان طور در انتظارش می ایستادند.(۳۸۷)
شیخ صدوق از قول احمد بن عبید الله بن خاقان عامل خلیفه در قم که از ناصبی ها ودشمنان اهل بیت (علیهم السلام) تمام بازار تعطیل شد وبنی هاشم، لشکریان، منشیان وسایر مردمان به همراه پدرم (عبید الله بن خاقان، وزیر معتمد عباسی) به تشییع حضرت شتافتند. آن روز سامرا از کثرت ازدحام وجمعیت وشیون، همچون صحنه قیامت بود.(۳۸۸)
در نزد شیعیان:
اشعار ابو هاشم جعفری از بزرگان اصحاب امام هادی وعسکری (علیهما السلام) در وصف امام عسکری (علیه السلام) به خوبی گویای مقام شامخ امامت شیعه نزد شیعیان آن حضرت است. ترجمه برخی از اشعار او چنین است:
خداوند تمام معجزات امامت را به او (امام حسن عسکری) بخشید، همان گونه که به موسی (علیه السلام) معجزات شکافتن دریا وید بیضا وعصا بخشیده بود.
پروردگار حجت ومعجزی به پیامبران عطا نکرد مگر آن که مانند آن را به اوصیا بخشید. واگر در این مورد تردید داری، پی جویی دلیل وبرهان بر تو است.(۳۸۹)
خلاصه:
وضعیت فکری وسیاسی اجتماعی شیعه ورهبری آن در این دوره دارای ویژگی های خاصی است.
به لحاظ فکری، اصول واحادیث شیعه، ضبط ونگهداری شده وشیوخ ورجالی تربیت یافته اند تا در بحران ها وحوادث رهگشای مسائل ومشکلات باشند. حفظ اسلام از دستبرد منحرفان وروشنگری ها وموضع گیری ها به جا وپاسخگویی به مشکلات فکری وفقهی، وایجاد توان وآمادگی در شیعیان برای پذیرش غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از جمله اقدامات ائمه (علیهم السلام) در این دوران است.
به لحاظ سیاسی، رهبری شیعه به اجبار از مدینه به سامرا آورده شده وتحت نظارت وکنترل شدید به سر می برد. عسکریین (علیهما السلام) با پیش گرفتن سیاست تقیه به تقویت وگسترش سازمان وکلا می پردازد.
از دیگر اقدامات آنان، حمایت از برخی قیام های علویان وحفظ سرپرستی شیعیان ونفوذ دادن تعدادی از آنها در پست ها ومراکز حساس است.
از نظر اجتماعی، شیعیان در فقر وفشار واختناق ومحرومیت به سر می برند ورهبری شیعه علی رغم محصور بودن وممانعت از تماس مردم وشیعیان با آنان از نفوذ زیادی در میان همه اقشار جامعه، از شیعیان وتوده مردم گرفته تا علما وبزرگان واهل کتاب وامرا ووزرا برخوردار است.

فصل ۵: زمینه سازی معصومین (علیهم السلام) برای ورود شیعه به عصر غیبت

مسأله غیبت ومهدویت در بین مسلمانان، به خصوص شیعیان، دارای سابقه ای بس دیرین است واذهان مسلمین به وسیله روایات نبوی وعلوی، آشنا با این حقیقت بوده است. منابع ما مشحون از روایاتی است که در آنها، پیامبر (صلی الله علیه وآله) وائمه هدی (علیهم السلام) خبر از وقوع غیبت ومسائل مربوط به آن داده اند. شیخ طوسی در این باره می گوید:
... اخبار شایع ورایج شایع ورایج رسیده از پدران مهدی (عجّل الله فرجه)، که مدت ها قبل از وقوع غیبت، صادره شده اند، دلالت بر امامت وی دارند؛ اخباری که گویای آن است که صاحب این امر، غیبتی خواهد داشت، وتوضیح می دهد که این غیبت چگونه خواهد بود، وچه اختلافاتی در آن واقع می شود وچه حوادثی رخ خواهد داد، وخبر می دهد که او دو غیبت خواهد داشت ویکی از آنها طولانی تر از دیگری خواهد بود وغیبت اول، مدتش معلوم وروشن است وغیبت دوم نامعلوم....(۳۹۰)
شیخ طوسی در ادامه به یادآوری برخی از اخبار رسیده از پیامبر (صلی الله علیه وآله) وائمه هدی (علیهم السلام) درباره مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وغیبت او می پردازد. در منابعی همچون کمال الدین وتمام النعمة از شیخ صدوق، کتاب الغیبة از ابن ابی زینت نعمانی، نیز روایات متعددی از پیامبر (صلی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) در این باره نقل شده است. در منابع اهل سنت هم در این مورد روایات فراوانی داریم.
با توجه به این روایات همچنان که محققان نیز گفته اند می توان ادعا کرد که مسأله مهدی (عجّل الله فرجه) وغیبت او، در منابع شیعی وسنی از مسائل معروف، رایج وانکارناپذیر بوده است. از این رو، شیعه در مسأله غیبت ومهدویت نه تنها مربوط به اصل مسأله می شد، بلکه خصوصیات، دقایق وجزئیات آن را هم که توسط پیامبر (صلی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) بیان شده بود، در بر می گرفت. برای روشن شدن بیشتر این مسأله برخی از این روایات، از پیامبر (صلی الله علیه وآله) ومعصومین (علیهم السلام) برای آماده سازی شیعه نسبت به شرایط عصر غیبت می پردازیم. در ضمن یادآور می شویم که در نقل روایات مربوط به غیبت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مهمترین روایات سه کتاب گران سنگ شیعی؛ یعنی کمال الدین وتمام النعمة از شیخ صدوق وکتاب الغیبة اثر نعمانی، وکتاب الغیبة تألیف شیخ طوسی مورد توجه واقع شده است، ومراجعه به منابع گوناگون دیگر شیعه وهمین طور منابع اهل سنت، در مورد احادیث مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، به خوانندگان گرامی توصیه می شود.
الف: پیشگوئی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) نسبت به ولادت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وغیبت آن حضرت:
۱- پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله):
عبد الرحمن بن سمرة می گوید: به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) عرض نمودم: ای رسول خدا! مرا به طریق نجات هدایت کن؛ فرمود:
هنگامی که اختلاف خواسته ها وتفرق آرا پیش آمد، بر تو باد رجوع به نزد علی بن ابی طالب، که او امام امت من وخلیفه من بر آنان بعد از من است. واو است فاروقی که به وسیله آن، حق از باطل جدا می شود. هر کس از او سؤال کند پاسخ گوید، وهر کس از او طلب هدایت کند هدایتش نماید، وهر کس که طالب حق ودر پی هدایت باشد آن را نزد او می یابد، وهر کس به او پناه برد در امان خواهد بود، هر کس به او تمسک کند نجاتش دهد، هر کس به او اقتدا کند هدایتش نماید. ای پسر سمرة! هر کس از شما دوست وموافق او باشد اهل نجات، هر کس از شما که دشمن ومخالف او باشد اهل هلاکت است. ای پسر سمرة! علی از من، وروح او روح من، وطینت او طینت من است، او برادر من ومن برادر اویم، او همسر دخترم فاطمه سیده زنان عالم از اول تا به آخر است، واز او است دو امام امت من ودو سید جوانان اهل بهشت؛ یعنی حسن وحسین، و۹ فرزند حسین، که نهم از آنان، قائم امت من است که زمین را از عدل وداد پر کند، پس از آن که پر از ظلم وجور شده باشد.(۳۹۱)
عبد الله بن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: خداوند متعال نظری بر زمین نمود ومرا به عنوان نبی خود اختیار کرد، سپس نظری دیگر نمود وعلی (علیه السلام) را به عنوان امام اختیار نمود، ومرا امر فرمود که او را برادر، ولی، وصی، خلیفه ووزیر خود قرار دهم، پس علی از من است واو است همسر دخترم وپدر دو سبطم: حسن وحسین. بدانید که خداوند، من وآنان را حجت هایی بر بندگان قرار داده واز صلب حسین امامانی قرار داده که قائم به امر من خواهند بود ووصیت مرا حفظ می کنند. نهم از آنان، قائم اهل بیت من ومهدی امت من است، وشبیه ترین مردم به من از نظر شمائل، گفتار ورفتار است، که بعد از غیبتی طولانی وحیرتی گمراه کننده، ظاهر شده، وامر الهی را اعلان وآشکار نموده ودین الهی را ظاهر می کند وبا نصرت خدا وملائکه اش، تأیید می شود وزمین را پس از آن که پر از ظلم وجور شده، پر از عدل وداد خواهد نمود.(۳۹۲)
أبو حمزة از امام باقر (علیه السلام) نقل نموده که پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: خوشا به حال کسی که قائم از اهل بیت مرا درک ودر غیبتش وقبل از قیامش به او اقتدا کند ودوستانش را دوست، ودشمنانش را دشمن بدارد. چنین کسی از رفقا ودوستان من وگرامی ترین امتم نزد من در روز قیامت است.(۳۹۳)
۲- امام علی (علیه السلام):
اصبغ بن نباته می گوید: به نزد امیر المؤمنین، علی بن ابی طالب (علیه السلام) رفتم. پس او را متفکر وخیره شده به زمین یافتم، عرض کردم: یا امیر المؤمنین! چگونه است که شما را متفکر وخیره شده به زمین می بینم، آیا نسبت به آن راغب شده ای!؟ فرمود: نه والله! هرگز، نه راغب زمین ونه راغب دنیا گشته ام، ولی درباره فرزندی که از صلی من ویازدهم از اولاد من است تفکر می نمودم؛ او است آن مهدی که زمین را پر از عدل می کند، پس از آن که از ظلم وجور پر شده باشد. واو را حیرتی وغیبتی است که در آن، گروهی هدایت وگروهی گمراه می شوند. اصبغ می گوید: عرض کردم: ای امیر مؤمنان! آیا چنین امری واقع خواهد شد؟ فرمود: بله! این امر قطعی است، وتو کجا وعلم به این مطلب کجا؟ ای اصبغ! آنان برگزیدگان این امت هستند که همراه نیکان این خاندان خواهند بود. عرض کردم: بعد از آن چه خواهد شد؟ فرمود: سپس خداوند آنچه اراده کند انجام خواهد داد، چرا که او دارای اراده ها، غایت ها ونهایت هائی است.(۳۹۴)
عبد العظیم حسنی از امام جواد (علیه السلام) وآن حضرت از پدرانش از امام علی (علیه السلام) نقل نموده فرمود: برای قائم از ما، غیبتی است طولانی، وگویا شیعه را می بینم که در غیبت قائم (علیه السلام) همانند گله گوسفند به دنبال چوپان خود هستند واو را نمی یابند. بدانید هر کس که در غیبت قائم ما قیام، ثابت در دین باشد وقلبش به خاطر طولانی شدن زمان غیبت امامش دچار قسوت نگردد، پس او در قیامت با من ودر درجه من است. سپس فرمود: همانا زمانی که قائم ما قیام کند، بیعت احدی در گردن او نیست؛ واز این رو، ولایتش مخفیانه وخودش غایب خواهد شد.(۳۹۵)
۳- حضرت فاطمه (سلام الله علیها):
جابر عبد الله انصاری در روایتی که به طرق مختلف نقل شده، از صحیفه ای خبر داده است که آن را در دست حضرت فاطمه (سلام الله علیها) مشاهده نموده، که درخشندگی عجیبی داشته ودر آن، نام های دوازده امام (علیه السلام) همراه نام مادرانشان یادآور شده، وآخرین نام، قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله) بوده است.(۳۹۶)
۴- امام حسن مجتبی (علیه السلام):
أبو سعید عقیصا نقل نموده که، پس از صلح امام حسن (علیه السلام) با معاویة، مردم بر آن حضرت وارد شدند، بعضی از آنان، حضرت را به خاطر صلح، مورد ملامت قرار دادند، حضرت فرمود: وای بر شما! نمی دانید که چه اندیشه ای نمودم، آنچه کردم برای شیعه ام بهتر است از آنچه خورشید بر آن تابیده یا غروب کرده است. آیا نمی دانید که من، به فرموده رسول خدا (صلی الله علیه وآله)، امامی هستم که اطاعتم بر شما لازم است، ویکی از دو سید جوانان اهل بهشتم؟ گفتند: بلی! فرمود: آیا نمی دانید که خضر (علیه السلام) وقتی کشتی را سوراخ نمود ودیوار را برپا داشت وبچه را کشت، این امر موجب غضب موسی (علیه السلام) شد، چرا که حقیقت این امور بر او مخفی بود، در حالی که این امر نزد خداوند دارای حکمت بود؛ آیا نمی دانید که هیچ یک از ما نیست، مگر آن که در گردن او بیعتی برای طاغیه زمانش واقع می شود، مگر قائم (علیه السلام) که روح الله، عیسی بن مریم (علیه السلام) به او اقتدا می کند، وخداوند ولادتش را مخفی داشته واو را غایب می سازد برای آن که به هنگام قیام، برای هیچ کس بر گردن او بیعتی نباشد؟ این شخص، نهمین نفر از فرزندان برادرم حسین (علیه السلام) است فرزند سیده زنان است. خداوند عمرش را در دوران غیبتش طولانی کرده وسپس او با قدرت خود، به صورت جوانی با سنی کمتر از چهل سال، آشکار می سازد. این برای آن است که دانسته شود خداوند بر هر امری قادر است.(۳۹۷)
۵- امام حسین (علیه السلام):
عبد الرحمن بن الحجاج از امام صادق (علیه السلام) وآن حضرت از پدرانش، امام حسین (علیه السلام) روایت نموده که فرمود: در نهمین نفر از فرزندان من سنتی از یوسف وسنتی از موسی بن عمران است واو قائم ما اهل بیت است که خداوند امر او را تنها در یک شب اصلاح می نماید.(۳۹۸)
مردی همدانی می گوید: شنیدم که حسین بن علی (علیه السلام) می فرمود: قائم این امت نهمین فرزند از اولاد من است واو است صاحب غیبت، وکسی که میراثش در حالی که زنده است تقسیم می شود.(۳۹۹)
عبد الرحمن بن سلیط گوید: امام حسین بن علی (علیه السلام) فرمود: از ما است دوازده مهدی، که اول ایشان علی بن ابی طالب (علیه السلام) وآخر ایشان نهمین فرزند از فرزندان من است واو است امام قائم به حق که خداوند به وسیله او زمین را پس از آن که مرده باشد، زنده می کند ودین حق را بر همه ادیان، علی رغم میل مشرکان، غالب می سازد. او دارای غیبتی خواهد بود که در آن غیبت، گروهی مرتد شده وگروهی ثابت بر دین می مانند. آنان مورد اذیت واقع می شوند وبه آنها گفته می شود: اگر راست می گوئید این وعده که می دادید چه زمانی محقق می شود؟ بدانید کسی که در غیبت او بر اذیت ها وتکذیب ها صبر کند، به منزله کسی است که با شمشیر در پیشگاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) جهاد کرده باشد.(۴۰۰)
۶- امام سجاد (علیه السلام):
ابوخالد کابلی، روایت نسبتاً مفصلی از امام سجاد (علیه السلام) نقل کرده که خلاصه اش بدین قرار است:
بر آقایم امام سجاد (علیه السلام) وارد شده وعرض کردم: مولای من! مرا نسبت به کسانی که خداوند طاعتشان را واجب نموده خبر ده، فرمود: اینان که خداوند طاعتشان را واجب وآنها را بر مردم، امام قرار داده است، امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب، سپس حسن وسپس حسین، دو فرزند علی بن ابی طالب هستند، وسپس امر به ما منتهی شد. در این هنگام حضرت ساکت شدند.
ابوخالد می گوید: عرض کردم: ای آقای من! از امیر مؤمنان (علیه السلام) روایت شده که زمین از حجت الهی خالی نخواهد شد، حجت وامام پس از تو کیست؟ فرمود: فرزندم محمد، سپس جعفر. سپس حضرت اشاره به روایتی از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نمود که فرموده است: هنگامی که فرزندم جعفر متولد شد او را صادق نام گذارید، چرا که پنجم از اولاد او فرزندی خواهد داشت که نامش جعفر است ومدعی امامت خواهد بود، پس او نزد خدا جعفر کذاب، مفتری به خدا خواهد بود... واو است کسی که قصد کنار زدن پرده الهی به هنگام غیبت ولی خدا را خواهد داشت.
سپس امام سجاد (علیه السلام) به شدت گریسته وفرمود: گویا جعفر را می بینم که طاغیه زمان را تحریک بر تفتیش امر ولی خدا کرده...، سپس فرمود: غیبت ولی خدا ودوازدهم از اوصیای رسول خدا (صلی الله علیه وآله) طولانی خواهد شد. ای ابا خالد! همانا اهل زمان غیبت او قائل ومعتقد به امامت او ومنتظر ظهور او هستند برتر از اهل هر زمانی هستند، چرا که به خاطر کثرت فهم وعقل، غیبت نزدشان به منزله مشاهده است وخداوند آنان را در این زمان به منزله مجاهدان در پیشگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) قرار داده است. آنان به حق، مخلص وشیعیان راستین هستند ودعوت گران به سوی دین خدایند. وفرمود: انتظار فرج از برترین گشایش ها است.(۴۰۱)
۷- امام باقر (علیه السلام):
روایاتی که در مورد حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، غیبت، ظهور، علامات ظهور وحوادث پس از ظهور، از طریق دو امام باقر وصادق (علیه السلام) نقل شده است به مراتب بیشتر از روایات رسیده از سایر معصومین (علیهم السلام) است. ویژگی وامتیاز دیگر این روایات آن است که علاوه بر بیان اصل مسأله، به بیان بعضی از خصوصیات نیز پرداخته اند. توجه به پاره ای از این روایات، می تواند دلیلی بر این مدعا باشد.
ابراهیم بن عمر کناسی می گوید: از امام باقر (علیه السلام) شنیدم: که می فرمود: همانا برای صاحب این امر دو غیبت خواهد بود وقائم، قیام می کند در حالی که بیعت کسی بر گردنش نیست.(۴۰۲)
ابوبصیر از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: بعد از حسین (علیه السلام) ۹ امام می آیند، نهم از آنان قائم ایشان است.(۴۰۳)
جابر جعفی از امام باقر (علیه السلام) نقل نموده که فرمود: زمانی بر مردم خواهد آمد که در زمان امامشان غایب خواهد شد. پس خوشا به حال کسانی که ثابت بر امر ما باشند. همانا کم ترین پاداش ایشان آن است که خداوند خطاب به آنان می فرماید: بندگان وکنیزان من، نسبت به سر من ایمان آوردید غیب مرا تصدیق نمودید، پس بر شما بشارت باد به بهترین پاداش از سوی من؛ شمائید بندگان وکنیزان من؛ از شما می پذیرم وشما را عفو می نمایم وبه وسیله شما رحمت وباران بر بندگانم نازل می کنم وبه خاطر شما است که از بندگانم دفع بلا وعذاب می کنم...(۴۰۴)
۸- امام صادق (علیه السلام):
در قیاس با روایات رسیده از امام باقر (علیه السلام)، روایات امام صادق (علیه السلام) در این باره بیشتر است. در این روایات به ویژگی ها وجزئیات بیشتری اشاره شده است. پاره ای از این روایات را یادآور می شویم:
صفوان بن مهران از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: کسی که به تمام ائمه (علیهم السلام) اقرار کند، ولی مهدی را انکار نماید، همانند کسی است که نسبت به همه انبیا اقرار نماید. ولی محمد (صلی الله علیه وآله) را انکار کند. از حضرت سؤال شد: ای فرزند رسول خدا! مهدی کدام یک از فرزندان تو است؟ فرمود: پنجمین فرزند از اولاد هفتمی (امام کاظم (علیه السلام)) است، او از شما غایب خواهد شد وبر شما جایز نیست نام او را بر زبان آورید.(۴۰۵)
أبو الهیثم بن ابی حبة از امام صادق (علیه السلام) نقل نموده که فرمود: هنگامی که سه اسم محمد، علی وحسن به طور متوالی (در ائمه (علیهم السلام)) جمع شد، چهارمی آن قائم است. (۴۰۶)
مفضل بن عمر می گوید: بر امام صادق (علیه السلام) وارد شدم وعرض نمودم: ای آقای من! کاش جانشین خودت را به ما معرفی می نمودی! فرمود: ای مفضل! امام بعد از من فرزندم موسی است، وامام خلف وموعود ومنتظر (م حم د) فرزند حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی است.(۴۰۷)
وباز مفضل بن عمر از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که، خداوند ۰۰۰/۱۴ سال قبل از آفرینش مخلوقات ۱۴ نور آفرید که همان ارواح ما بودند. به حضرت عرض شد: ای فرزند رسول خدا! آن ۱۴ نور کیانند؟ فرمود: محمد وعلی وفاطمه وحسن وحسین وائمه از اولاد حسین، آخرین ایشان قائم است که بعد از غیبتش قیام کند ودجال را بکشد وزمین را از هر ظلم وجوری پاک سازد.(۴۰۸)
در بعضی از روایات، آن حضرت، شیعه را نسبت به انکار مهدی در زمان غیبت هشدار می دهد وبدین وسیله اذهان شیعیان را برای پذیرش مسأله غیبت آماده تر می سازد؛ به عنوان نمونه:
أبو بصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل نموده که فرمود: اگر صاحبتان غیبت نمود، مبادا او را انکار نمائید!(۴۰۹)
عبید زرارة می گوید: شنیدم که امام صادق (علیه السلام) می فرمود: مردم امامشان را گم می کنند، پس او در موسم حج حاضر می شود ومردم را می بیند ولی آنان او را نمی بینند.(۴۱۰)
مفضل بن عمر می گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: صاحب این امر، دو غیبت خواهد داشت که یکی از آنها آن قدر طول می کشد که بعضی از مردم نیز می گویند: او مرده است وبعضی از مردم می گویند: او کشته شده است، بعضی از مردم نیز می گویند: او رفته است؛ تا جایی که جز عده ای محدود از اصحاب او کسی بر فرمانبرداری از امر باقی نمی ماند وبر مکان او کسی جز موالیان راستین او آگاه نخواهند شد.(۴۱۱)
روایاتی به این مضمون، به طرق مختلف در منابع ما؛ از جمله در کتاب الغیبة از نعمانی نقل شده است. او پس از نقل این روایات آورده است:
این احادیث که دلالت بر دو نوع غیبت دارند، احادیثی صحیح هستند وخداوند درستی کلام ائمه (علیهم السلام) را آشکار ساخت ودو نوع غیبت واقع شد؛ در غیبت اول سفیرانی بین امام (علیه السلام) وخلق وجود داشت که به دست آنان شفا وپاسخ سؤالات وغیر آنها صادر می شد وغیبت دوم، غیبتی است که سفرا ووسائط در میان نبودند به خاطر مصلحتی که خداوند آن را اراده کرده است....(۴۱۲)
۹- امام کاظم (علیه السلام):
همان گونه که گذشت، امامان شیعه (علیهم السلام) همواره در صدد آماده سازی اذهان شیعیان برای پذیرش مسأله غیبت بودند. شیعیان که حدود دویست وپنجاه سال با امام حاضر سر وکار داشتند، اگر یکباره وبدون آمادگی قبلی مواجه با غیبت امام معصوم می شدند احتمال انکار وانحراف، بسیار بود. لذا در روایات، روایت معصومین (علیهم السلام) هشدارهایی در این باره به چشم می خورد؛ از جمله این روایات، روایت رسیده از امام کاظم (علیه السلام) است:
محمد بن یعقوب کلینی با سند خود از علی بن جعفر واو از برادرش امام کاظم (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: هنگامی که پنجمین امام از فرزندان هفتمین (امام کاظم (علیه السلام)) غائب شد ومواظب دینتان باشید، همانا صاحب این امر را غیبتی است به گونه ای که معتقدان به امامت او، از این عقیده باز می گرداند، واین امتحانی است از جانب خداوند...(۴۱۳)
داود بن کثیر رقی می گوید: از ابو الحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) درباره صاحب این امر (مهدی) سؤال کردم، فرمود: او رانده شده (از نزد مردم) وتنهای غریب وغایب از اهلش، تنها فرزند پدرش می باشد.(۴۱۴)
۱۰- امام رضا (علیه السلام):
عبد السلام بن صالح هروی می گوید: از دعبل بن علی خزاعی شنیدم که می گفت: برای مولایم امام رضا (علیه السلام) قصیده ای را انشا نمودم که ابتدای آن چنین است:

مدارس آیات خلت من تلاوة * * * ومنزل وحی مقفر العرصات

تا رسیدم به این بیت که:

خروج امام لا محالة خارج * * * یقوم علی اسم الله والبرکات
یمیز فینا کل حق وباطل * * * ویجزی علی النعماء والنقمات

در این هنگام، حضرت به شدت گریست، سپس سر برداشته وفرمود: ای خزاعی! این روح القدس بود که این دو بیت را بر زبان تو جاری نمود، آیا می دانی این امام (که در این بیت به او وخروجش اشاره کردی) کیست، وچه زمانی خروج می کند؟ گفتم: خیر، ای مولای من، جز این شنیده ام، امامی از شما خروج می کند که زمین را از فساد پاک کرده وآن را پر از عدل می سازد، فرمود: ای دعبل! امام بعد من محمد فرزندم، وبعد از محمد فرزندش علی، بعد از علی فرزندش حسن، وبعد از حسن فرزندش حجت قائم منتظر است که در زمان غیبتش مورد انتظار، ودر هنگام ظهورش مورد اطاعت است. اگر باقی نماند از دنیا، مگر یک روز، همانا خداوند این روز را طولانی می کند تا این که او خروج کند وزمین را پر از عدل کند، پس از آن که پر از جور شده است، واما این که چه زمانی قیام می کند این خبر دادن از وقت است، همانا پدرم، از پدرش، واو از پدرانش روایت نموده است که، به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) گفته شد: ای رسول خدا! چه زمانی قائم از ذریه تو قیام می کند؟ فرمود: مثل آن، مثل قیامت است که خداوند درباره آن فرموده: لا یجلیها لو قتها الا هو ثقلت فی السموات والارض لا یاتیکم إلّا بغتة.(۴۱۵)
۱۱- امام جواد (علیه السلام):
صقر بن أبی دلف می گوید: از امام جواد (علیه السلام) شنیدم که فرمود: همانا امام بعد از من، فرزندم علی است. فرمان من وگفتار او، گفتار من واطاعت او اطاعت من است. امام بعد او فرزندش حسن است که فرمان او فرمان پدرش وگفتار او گفتار پدرش واطاعت او اطاعت پدرش است. سپس ساکت شد. عرض نمودم: پس امام بعد از حسن کیست؟ حضرت در این هنگام به شدت گریست وفرمود: بعد از حسن فرزندش قائم بالحق ومنتظر است. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! چرا قائم نامیده شده؟ فرمود: زیرا، بعد از فراموشی نامش، وارتداد بیشتر قائلین به امامتش قیام می کند. عرض نمودم: چرا منتظر نامیده شده؟ فرمود: چون او را غیبتی است که روزگارش طولانی است ومخلصین، انتظار خروجش را خواهند کشید وشکاکان او را انکار خواهند کرد، وانکار کنندگان یاد او را مورد تمسخر قرار می دهند، وافرادی در تعیین زمان خروجش دروغ خواهند گفت، وتعجیل گران در خروجش هلاک خواهند شد، واهل تسلیم نجات خواهند یافت.(۴۱۶)
حضرت عبد العظیم حسنی می گوید: بر آقایم، امام جواد (علیه السلام) وارد شدم وقصد داشتم که از او درباره قائم سؤال کنم که، آیا او است یا غیر او. پس آن حضرت آغاز به سخن نموده وفرمود: ای ابو القاسم! همانا قائم از ما، همان مهدی است که بایسته است به هنگام غیبتش، مردم انتظارش را بکشند وبه هنگام ظهورش پیروی اش کنند، واو سومین فرزند از فرزندان من است. قسم به آن که محمد (صلی الله علیه وآله) را مبعوث فرمود وما را مخصوص به امامت قرار داد، اگر از عمر دنیا، جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن را طولانی کند تا این که مهدی در آن روز خروج کند وزمین را پر از قسط وعدل نماید، همان گونه که از ظلم وجور پر شده باشد، وخداوند امر او را در یک شب اصلاح فرماید، همان گونه که امر کلیمش، موسی (علیه السلام) را در یک شب اصلاح فرمود، وآن زمانی بود که برای آوردن آتش برای اهلش رفت وبه هنگام بازگشت، رسول ونبی بود. سپس فرمود: برترین اعمال شیعه ما، انتظار فرج است.(۴۱۷)
ب زمینه سازی امام هادی وامام عسکری (علیه السلام) برای ورود شیعه به عصر غیبت:
همان گونه که در قسمت پیشین روشن شد، مسأله آماده سازی شیعه برای ورود به عصر غیبت وایجاد ذهنیت لازم برای قبول مسأله غیبت وآمادگی برای دوری از امام معصوم ومحرومیت از ارتباط مستقیم با او، امری بود که از عصر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) شروع ودر عصر هر یک از امامان شیعه به طور مستمر ادامه یافت؛ وآنچه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در این باره بیان فرموده بود توسط امامان شیعه (علیهم السلام) مورد تأکید واقع شد. هر یک از امامان به نوبه خود، شیعه را از نزدیک شدن عصر غیبت آگاه می ساختند واز سوی دیگر نسبت به انکار وجود امام (علیه السلام) وانحراف حاصل از غیبت امام معصوم، به شیعیان هشدار می دادند.
اما وقتی به عصر امام هادی وامام عسکری (علیه السلام) وارد می شویم، برهه ای جدید رخ می نماید که در آن، گام های وسیع تری برای زمینه سازی ورود شیعه به عصر غیبت انجام می گیرد. علاوه بر آنچه این دو امام، همچون سایر ائمه (علیهم السلام)، در بیان اصل مسأله غیبت انجام دادند، کارهای دیگری نیز به خاطر نزدیکی زمان غیبت، توسط این دو بزرگوار صورت پذیرفت، که در ذیل بدان می پردازیم:
۱- تبیین نزدیکی ولادت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، آغاز غیبت وچگونگی آن:
همان گونه که گذشت، اصل مسأله مهدویت وغیبت مهدی (عجّل الله فرجه)، توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وائمه هدی (علیهم السلام) روشن شده بود. ولذا دو امام هادی وعسکری (علیهما السلام) به طور اصولی بر نزدیکی زمان موعود تأکید می کردند وشیعه را از این که به خاطر ندیدن امامشان، در دامان تحیر وضلالت وارتداد فرو غلطند باز می داشتند. در روایات متعددی، امام هادی (علیه السلام) تصریح به این نکته دارد که، مهدی فرزند فرزند او است وغیبت او نزدیک است.
صقر بن ابی دلف می گوید: از امام هادی (علیه السلام) شنیدم که فرمود: همانا امام پس از من، فرزندم حسن وپس از او، فرزندش قائم است که زمین را پر از قسط وعدل خواهد ساخت، همان گونه که از ظلم وجور پر شده باشد.(۴۱۸)
عبد العظیم حسنی می گوید: بر آقایم، امام هادی (علیه السلام)، وارد شدم؛ زمانی که مرا مشاهده کرد، فرمود: مرحبا بر تو، ای ابو القاسم! تو از دوستان راستین ما هستی؛ عرض کردم: ای رسول خدا! من قصد دارم دینم را بر شما عرضه کنم اگر مورد رضایت شما بود بر آن ثابت باشم تا زمانی که خدا را ملاقات کنم، فرمود: بگو، سپس حضرت عبد العظیم، به بیان عقاید خود از توحید ورسالت وامامت ائمه (علیهم السلام) تا امام هادی (علیه السلام) پرداخت. در این هنگام حضرت به او فرمود: وبعد از من، فرزندم حسن است، پس چگونه است حال مردم نسبت به جانشین او؟ عرض کردم: چگونه است ای مولای من؟ فرمود: زیرا شخص او دیده نمی شود وذکر نام او نیز جایز نیست تا زمانی که خروج کند وزمین را پر از قسط وعدل نماید....(۴۱۹)
نظیر همین کلام را امام هادی (علیه السلام) به ابوهاشم، داود بن قاسم جعفری به این مضمون فرموده است: جانشین پس از من، فرزندم حسن است، پس چگونه است حال شما نسبت به جانشین او؟، هنگامی که راوی سؤال می کند: این امر چگونه است؟ می فرماید: زیرا شما شخص او را مشاهده نمی کنید وبردن نامش بر شما جایز نیست. وهنگامی که راوی سؤال می کند: پس چگونه از او یاد کنیم؟ می فرماید: بگوئید: حجت از آل محمد (صلی الله علیه وآله).(۴۲۰)
در مواردی، امام هادی (علیه السلام)، شیعه را از این امر آگاهی می دهد که، مهدی آن کسی است که ولادتش بر دیگران مخفی باشد. این کلام حضرت هشداری است برای شیعیان که مبادا مخفی بودن ولادت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، موجب تردید در دل هایشان گردد.
اسحاق بن محمد بن ایوب می گوید: از امام هادی (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: صاحب این امر، کسی است که مردم درباره اش بگویند: هنوز متولد نشده است.(۴۲۱)
وقتی امام هادی (علیه السلام) از دنیا رفت وامر امامت بر دوش امام عسکری (علیه السلام) قرار گرفت، وظیفه آن بزرگوار در آماده سازی زمینه غیبت به مراتب سنگین تر شد. در عصر آن امام، مهدی (عجّل الله فرجه) به دنیا آمده بود وسال های اندکی تا شروع عصر غیبت مانده بود. بنابراین، وظیفه امام عسکری (علیه السلام) علاوه بر روشنگری در اصل مسأله مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وغیبت او، در اثبات وجود مهدی وولایت او نیز متجلی می شد. از این رو، آن حضرت بر بعضی از خواص شیعه که مورد اعتماد بودند، منت نهاده وآنها را مفتخر به دیدن سیمای نیک فرزندش مهدی (عجّل الله فرجه) می نمود، در عین حال که لازم بود ولادت آن حضرت از دیده اغیار مخفی بماند.
از جمله کسانی که موفق به این امر شد، صحابی خاص آن امام؛ یعنی احمد بن اسحاق قمی بود، او می گوید: بر مولای خود وارد شدم وقصد داشتم درباره جانشین او سؤال کنم، حضرت آغاز به سخن کرده، فرمود: ای احمد بن اسحاق! خداوند تبارک وتعالی هیچ گاه زمین را از حجت خود خالی نگذاشته است، حجتی که به وسیله او بلا را از اهل زمین دور، وباران را نازل، وبرکات زمین را خارج می سازد.
عرض نمودم: ای فرزند رسول خدا! امام وخلیفه پس از شما کیست؟ حضرت با سرعت برخاسته، داخل خانه شد وسپس در حالی که بر دوش او پسر بچه ای سه ساله، با چهره ای همچون ماه در شب بدر، فرار داشت خارج شده، وفرمود: ای احمد بن اسحاق! اگر نبود کرامت تو در نزد خداوند، فرزندم را به تو نشان نمی دادم. او همانم وهم کنیه رسول خدا، وکسی است که زمین را از عدل وداد پر می سازد، در حالی که ظلم وجور پر شده باشد. ای احمد بن اسحاق! مثل او مثل خضر (علیه السلام) وذوالقرنین است. قسم به خدا، غیبتی خواهد داشت که در آن غیبت، جز کسی که خداوند او را استوار در قبول امامت او قرار داده واو موفق به دعا برای تعجیل فرجش کرده، نجات نخواهد یافت.
احمد بن اسحاق عرض کرد: مولای من، آیا علامتی هست که قلبم بدان مطمئن شود؟ به محض پرسش، آن پسر به سخن آمد وبه زبان عربی فصیح فرمود: من بقیة الله در زمین، انتقام گیرنده از دشمنان خدا هستم، پس ای احمد بن اسحاق! بعد از رویت ومشاهده به دنبال نشانه نگرد.
احمد بن اسحاق می گوید: من مسرور وشادمان خارج شدم، فردای آن روز وقتی به محضر امام عسکری (علیه السلام) رسیدم، عرض نمودم. ای فرزند رسول خدا! شادی وسرور من نسبت به منتی که بر من نهادی بسیار است. آن سنت جاری از خضر وذوالقرنین در فرزندت چیست؟ فرمود: طول غیبت، ای احمد! به نحوی که بیشتر معتقدان به امامت او، از این عقیده باز گردند وجز کسانی که ایمان راسخ در قلبشان است ومورد تأیید الهی هستند بر این عقیده باقی نمی مانند. ای احمد بن اسحاق! این امری از امور الهی وسری از اسرار او وغیبی از غیب او است. آنچه گفتم بگیر وکتمان کن واز شاکرین باش تا فردا در علیین با ما باشی.(۴۲۲)
در بعضی از موارد، امام عسکری (علیه السلام) زمان دقیق غیبت را مشخص فرموده است.
أبوغانم می گوید: از امام عسکری (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: در سال (۲۶۰ ه) شیعه من دچار جدایی وافتراق خواهند شد.(۴۲۳)
و در مواردی دیگر، حضرت، تصریح به اختلاف شیعه پس از شروع عصر غیبت فرموده است.
موسی بن جعفر بن وهب بغدادی می گوید: شنیدم که امام عسکری (علیه السلام) می فرمود: گویا می بینم که پس از من در مورد جانشینم دچار اختلاف شده اید... بدانید که برای فرزندم غیبتی است که در آن، مردم دچار تردید می شوند، مگر آن کسی که خداوند او را حفظ نماید.(۴۲۴)
آن حضرت در روایاتی، شیعه را به صبر وانتظار فرج در زمان غیبت فرمان داده است؛ از جمله این موارد، نامه آن حضرت به ابو الحسن، علی بن الحسین بن بابویه قمی است که در آن چنین فرموده است: بر تو باد صبر وانتظار فرج؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرموده است: برترین اعمال امت من انتظار فرج است وشیعه ما دائم در حزن واندوهند تا زمانی ککه فرزندم که پیامبر (صلی الله علیه وآله) بشارت او را داده ظاهر شود وزمین را پر از عدل وداد نماید. پس ای شیخ ومعتمد من، ای ابو الحسن علی، صبر کن وهمه شیعیانم را به صبر دعوت کن چرا که زمین از آن خدا است وآن را به هر کس از بندگانش که بخواهد به ارث خواهد داد وعاقبت از آن پرهیزگاران است...(۴۲۵)
۲- کاهش ارتباط مستقیم با شیعه:
از دیگر اقداماتی که دو امام هادی وعسکری (علیهما السلام) برای آماده سازی زمینه غیبت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) انجام دادند پرده گام به گام از شیعیان بود. این واقعیت با توجه به کلامی که مسعودی، در اثبات الوصیه آورده است به خوبی روشن می شود، او می گوید:
امام هادی (علیه السلام) از بسیاری از موالیان خود، به جز معدودی از خواص، دوری می گزید، وزمانی که امر امامت به امام حسن عسکری (علیه السلام) منتهی شد، آن حضرت از پس پرده با خواص وغیر آنان سخن می گفت، مگر در اوقاتی که به قصد خانه سلطان سوار بر مرکب می شد.(۴۲۶)
گرچه کلام مسعودی، به خصوص در مورد امام عسکری (علیه السلام)، خالی از مبالغه نیست، ولی در مجموع، اثبات کننده مدعای ما است. نزدیکی عصر آن دو امام، به عصر غیبت نیز می تواند مؤید صحت این مدعا باشد؛ چرا که احتجاب وغیبت ناگهانی امام معصوم (علیه السلام) می توانست وضع دشوار وغیر قابل تحملی را برای شیعه پدید آورد.
به هر حال این دو امام بزرگوار، هم به لحاظ آن که در پادگان نظامی سامرا تحت کنترل حکام عباسی بودند وهم به لحاظ آن که در عصری نزدیک به عصر غیبت می زیستند، غالباً نسبت به شیعه پنهان بودند، وغالب امور وارتباط آنان با شیعیان از طریق مکاتبات، توقعات ووکلا بود وبه دلیل همین مکاتبات فراوان بود که به عنوان مثال: احمد بن اسحاق قمی از امام عسکری (علیه السلام) طلب دست خطی می کند تا بدان وسیله، خط حضرت را از غیر آن باز شناسد.(۴۲۷)
واز این رو جماعت شیعیان، دیدن آن حضرت وملاقات با او را در مسیر رفت وآمد هفتگی آن بزرگوار به منزل خلیفه مغتنم شمرده، در راه می نشستند ومنتظر آن حضرت می ماندند. از جمله نمونه های این مطلب، ملاقات شخصی است که در دل، شبهه ثنویت داشته وامام (علیه السلام) هنگام بازگشت از منزل خلیفه، با انگشت سبابه اشاره می کند که: أحد أحد!(۴۲۸)
وشخص دیگری که در مسیر امام (علیه السلام) به منزل خلیفه نشسته وقصد می کند تا با صدای بلند مردم را به امامت آن حضرت فرا خواند، اما حضرت با اشاره انگشت بر دهان مبارک، او را از این کار باز می دارد!(۴۲۹)
۳- ساماندهی وتقویت وکالت:
یکی دیگر از چاره اندیشی های دو امام هادی وعسکری (علیهما السلام) برای ورود شیعه به عصر غیبت، تقویت سازمان وکالت بود. این سازمان که همان نظام ارتباط امام با شیعیان به وسیله وکلا بود، ریشه در عصر امام صادق (علیه السلام) داشت، ودر طی ده ها سال فعالیت خود با فراز ونشیب هایی مواجه بود. در عصر امام هادی وعسکری (علیهما السلام) اقداماتی از سوی آن بزرگواران برای سازماندهی وتقویت این سازمان صورت گرفت. این کار از آن رو انجام شد که شیعه، رفته رفته به عصر غیبت نزدیک تر می شد ودر چنین عصری، این نهاد وکالت بود که تنها راه ارتباطی شیعه با امام معصوم (علیه السلام) بود.
از جمله اقدامات امام هادی (علیه السلام) در جهت تقویت وسامان مند کردن فعالیت های سازمان وکالت، می توان به سفارش مؤکد آن حضرت به وکلا برای حفظ نظم در امور ورعایت محدوده وقلمرو خاص خود وعدم دخالت در امور سایر وکلا اشاره کرد. به عنوان نمونه، به نامه امام (علیه السلام) به دو تن از وکلایش؛ یعنی ایوب بن نوح وابوعلی بن راشد، در این زمینه توجه شود.(۴۳۰)
اهتمام آن امام بر تعیین جانشین برای وکیل قبل وعدم بروز گسستگی در کار وکالت نواحی، از دیگر اقدامات بود.(۴۳۱)
امام عسکری (علیه السلام) نیز با ادامه دادن این گونه اقدامات، راه را برای حرکت سازمان در مسیر خودش هموار نمود. آن جناب نیز همچون پدر بزرگوارش، وکلای ارشدی را برای نواحی مختلف نصب نمود که بر کار سایر وکلا نظارت داشتند. علاوه بر این، عثمان بن سعید عمری را به عنوان وکیل الوکلای خود معرفی نمود تا همه وکلا به او مراجعه کنند. این امر، از آن جهت حائز اهمیت بود که وی در عصر غیبت، بنا بود سفیر ونائب اول امام عصر (علیه السلام) باشد.
همین طور نامه های آن جناب به بعضی نواحی شیعه نشین؛ مثل نیشابور، وتأکید بر اطاعت شیعیان از وکلا وپرداخت وجوه شرعی به آنان، ومحور قرار دادن وکلا در حل وفصل امور را می توان از دیگر اقدامات امام عسکری (علیه السلام) برای تقویت وسامان مندی سازمان وکالت قلمداد کرد. به عنوان نمونه، می توان به نامه مفصل آن جناب به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری وشیعیان وبزرگان نیشابور اشاره کرد که در آن، ضمن معرفی وکیلی به نام ابراهیم بن عبده، از مردم این دیار به خاطر عدم اطاعت وعدم مراجعه نزد وکیل پیشین، گلایه نموده اند.(۴۳۲)
شناخت هر چه بیشتر این سازمان، کیفیت سیر تکاملی آن ووضعیت آن در عصر امام هادی (علیه السلام) وعصر امام عسکری (علیه السلام) وعصر غیبت، مستلزم توجهی مستقل به این نهاد مهم، وشناخت سیر پیدایش وتکوین وتکامل آن وسایر ویژگی ها ووظایف آن است که مباحث زیر متکفل انجام این مهم می باشند:
الف تعریف لغوی واصطلاحی واژه وکالت ومعرفی اجمالی سازمان وکالت.
ب علل تشکیل سازمان وکالت وگسترش واستمرار فعالیت آن تا پایان عصر غیبت.
ج محدوده زمانی وجغرافیائی فعالیت سازمان وکالت.
د وظایف ومسئولیت های سازمان وکالت.
ه- ویژگی ها ومشخصات وکلاء وکارگزاران سازمان وکالت.
و معرفی مهم ترین وکلای ائمه (علیهم السلام).
این مباحث به لحاظ گستردگی، در کتابی دیگر به صورت مستقل به تفضیل بررسی شده است.(۴۳۳) در فصل آتی، هر یک از موضوعات فوق را به اجمال، مورد بررسی قرار خواهیم داد.
خلاصه:
روشنگری های رهبران معصوم (علیهم السلام)، از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) تا امام عسکری (علیه السلام) درباره مسأله مهدویت، شخص مهدی، ویژگی ها وابعاد مختلف مربوط به او، از بخش های انکارناپذیر تاریخ اسلام وتشیع می باشد. چنان که ملاحظه شد پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) واهل بیت گرامی اش، طی روایات فراوانی که ما تنها تعداد اندکی از آنها را ارائه نمودیم سعی داشتند حجت را بر مردم درباره حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تمام نمایند وبا تبیین روشن نمودن ابعاد مختلف مهدویت راه را بر هر کژاندیشی وسوء استفاده از این مسأله مهم مسدود سازند. در این فصل ما به گوشه ای از این روایات در حد مجال وگنجایش این مقال اشاره کردیم.
ویژگی خاصی که به عنصر دو امام عسکری (علیه السلام) مربوط می شود، اقدامات ویژه ای است که آن دو بزرگوار برای آماده سازی شیعیان در ورود به عصر غیبت انجام دادند؛ تبیین نزدیکی ولادت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) کیفیت آغاز غیبت وتاریخ آن وکاهش ارتباط مستقیم با شیعیان از جمله این اقدامات بود؛ ولی با توجه به جایگاه خاص سازمان وکالت در عصر غیبت، اقدامات آن دو امام (علیه السلام) در تقویت وگسترش این سازمان حائز اهمیت است. لذا در فصل بعد نگاهی مستقل به این سازمان مهم وآغاز وانجام ونحوه فعالیت آن قبل از در عصر غیبت ودر عصر غیبت خواهیم داشت.

فصل ۶: پیشینه سازمان وکالت وجایگاه آن در عصر غیبت صغری

همانگونه که در فصل قبل یادآور شدیم، از جمله اقدامات مهم دو امام عسکری (علیه السلام) تقویت وگسترش فعالیت سازمان وکالت بود که از دوره های پیشین، فعالیت خود را آغاز کرده بود. این سازمان، به خاطر ضرورتهای موجود در عصر ائمه (علیهم السلام)، از عصر امام صادق (علیه السلام) تشکیل وآغاز به کار نمود ودر عصر دیگر ائمه (علیهم السلام) روز به روز بر دامنه فعالیت آن افزوده شد والبته بسته به شرایط سیاسی واجتماعی، دارای فراز ونشیب هایی نیز بوده است.
اوج فعالیت این سازمان به عصر غیبت صغری مربوط می شود؛ چرا که در این عصر، ارتباط شیعیان با امام معصوم تنها از این طریق ممکن ومیسر بود. از این رو، امام هادی وامام عسکری (علیه السلام) اقدامات لازم برای تثبیت هرچه بیشتر وکلا وجایگاه آنان در جامعه شیعه را انجام دادند. تبیین دقیقتر نوع فعالیت این سازمان ووظایف آن، بهتر می تواند این مدعا را اثبات کند. در عصر غیبت صغری، این سازمان تحت رهبری چهار نائب خاص حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وبا فعالیت وکلای متعددی - که در نواحی مختلف شیعه نشین بودند در حقیقت وظیفه رهبری شیعیان در ابعاد مختلف دینی، سیاسی، اجتماعی واقتصادی را برعهده داشت. این همه، ما را بر آن داشته که در سلسله مباحث مربوط به تاریخ عصر غیبت، نگاهی مستقل به سازمان وکالت وپیشینه آن داشته باشیم وسپس نحوه فعالیت آن در عصر غیبت صغری را تشریح نمائیم، فصل حاضر عهده دار انجام این مهم است.
الف بررسی معنای لغوی واصطلاحی واژه وکالت ومعرفی اجمالی سازمان وکالت:
وکالت در لغت به معنای ناتوانی از انجام مستقیم یک کار، واعتماد بر دیگری در آن کار است؛(۴۳۴) ودر منابع فقهی، وکالت را چنین تعریف کرده اند: وکالت، یعنی واگذاری انجام کاری به دیگری، ونایب کردن او برای تصرف در یک امر؛ ویا وکالت، یعنی تفویض وواگذاری امری به دیگری، برای آن که در زمان حیاتش آن را انجام دهد.(۴۳۵)
با دقت در تعریف لغوی اصطلاحی واژه وکالت، چنین استنباط می شود که در ریشه این واژه، ناتوانی از انجام مستقیم کار نهفته است؛ یعنی موکل زمانی به تعیین وکیل اقدام می نماید که خود، به خاطر اسباب وانگیزه هائی، قادر به انجام مستقیم کاری نباشد، گرچه مجاز به انجام آن کار هست، واختیار انجام آن نیز، با تعیین وکیل، از او ساقط نمی شود.
از این رو، اگر امام شیعه (علیه السلام) نیز اقدام به تعیین وکیل می نمودند به خاطر آن بوده که خودشان مستقیما از طریق عادی، قادر به ارتباط با شیعیان در نقاط دور دست (ویا حتی نزدیک) عالم اسلامی نبودند.
با توجه به تعریف لغوی واصطلاحی وکالت، اکنون می توان تعریفی اجمالی از سازمان وکالت به دست داد وسپس به بررسی مشخصات وویژگیهای آن پرداخت.
اصطلاح سازمان وکالت بر مجموعه ای اطلاق می شود که تقریباً از ابتدای دوران معاصرت ائمه (علیهم السلام) با حاکمیت عباسی شروع شد وتا آخرین روزهای دوران غیبت صغری استمرار یافت. گرچه مسأله ائمه (علیهم السلام) وعصر غیبت صغری است. این که بر این مجموعه عنوان نهاد یا سازمان وکالت اطلاق می شود ناشی از وجود شکلی سازمانی، منسجم ومنظم در این مجموعه است. به عبارت دیگر: این مجموعه فراتر از یک سطح کنش های فردی غیر مرتبط با هم وبدون وجود برنامه ودستور کار ورهبری ناظر بر تمام مجموعه است.
وجود مجموعه ای از ویژگی ها، باعث می شود جز اطلاق نام نهاد، سازمان، یا نظام بر آن نداشته باشیم. اولین اصل حاکم بر یک نظام، وجود نظم، هماهنگی وانسجام بین خود اعضا وبا اجزای تشکیل دهنده آن است. در این میان، وجود برنامه ای مشخص، رهبری حاکم وناظر بر تمام سازمان، اعضایی وفادار ومخلص نسبت به رهبری واجرا کننده برنامه های سازمان ووجود نظم در عملکردها را بایستی از جمله عوامل ایجاد این انسجام وهماهنگی دانست. علاوه بر اینها، شرایط حاکم بر ائمه (علیهم السلام) اقتضا می کرد که این سازمان به طور مخفیانه وهمراه با تقیه به کار خود ادامه دهد.
تشکیل این سازمان مربوط به امام صادق (علیه السلام) است. در این عصر، آن حضرت تعدادی وکیل ونماینده نمود تا نقش ارتباطی بین ایشان وشیعیان را ایفا کنند. در عصر امام کاظم (علیه السلام)، این سازمان شکلی وسیع تر یافت ودر اواخر عصر امام رضا (علیه السلام) وسپس در عصر امام جواد (علیه السلام)، سامان مندتر شد وفعالیت وسیعی را آغاز کرد. این وضع در عصر امام هادی وامام عسگری (علیه السلام) با شدت بیشتر پیش رفت، تا آن که در عصر غیبت، مواجه با اوج فعالیت این سازمان می شویم، چرا که در این عصر تنها وسیله ارتباطی شیعه، با امام (علیه السلام) این سازمان بود.
بدین ترتیب، سازمان وکالت با این سیر حرکتی، فعالیت خود را آغاز کرد وتا انتهای عصر غیبت صغری ادامه حیات داد. وکلای ائمه (علیهم السلام) اعضای این سازمان بودند. آنان برای احراز این مقام لازم بود شرایط خاصی را دارا باشند. پس از احراز مقام وکالت، امام (علیه السلام) وظایف خاصی بر دوش آنان می نهاد، ولی در این میان، عده ای انگشت شمار از آنها، راه خیانت وانحراف وفساد را در پیش می گرفتند، وبعضی از افرادی که وکیل نبودند به خاطر انگیزهایی، ادعای دروغین وکالت را سر می دادند، وبه ناچار امامان شیعه (علیهم السلام) بایستی با آنان مقابله می نمودند. بایسته است، هر یک از این مباحث مستقلاً مورد توجه قرار گیرد تا شناخت تفصیلی نسبت به این سازمان حاصل گردد. مباحث آتی در پی انجام چنین مهمی است.
ب علل تشکیل سازمان وکالت واستمرار وگسترش فعالیت آن تا پایان عصر غیبت:
یکی از مسائل ریشه ای در این بحث، بررسی این نکته است که چرا ائمه (علیهم السلام) به تشکیل واستمرار فعالیت چنین سازمانی روی آوردند، وچه عوامل وزمینه هائی در میان بود که موجب می شد ائمه هدی (علیهم السلام) به طور جدی نسبت به این سازمان واعضای آن وحفظ وتوسعه آن همت بگمارند. این عوامل را می توان تحت عناوین زیر یادآور شد:
۱- لزوم ارتباط بین رهبری وپیروان:
به نظر می رسد یکی از عوامل اساسی ایجاد این سازمان، لزوم ارتباط بین امامان معصوم (علیهم السلام) وپیروان معصوم آنها است. در هر نظام دینی، سیاسی واجتماعی، ارتباط بین رهبری واعضای آن اجتناب ناپذیر است. بنابراین، می بایست کسانی از سوی امامان شیعه (علیهم السلام) تعیین می شدند، که به عنوان نمایندگان آنان نقش ارتباطی بین شیعه وایشان را ایفاء می کردند. این مسأله زمانی روشن تر می شود که به گستردگی جهان اسلام در آن عصر، وپراکندگی شیعیان در نقاط مختلف اعم از عراق، حجاز، ایران، یمن، مصر ومغرب - توجه کنیم. طبیعی است که همه شیعیان، توانائی مسافرت به مدینه، یا سایر مراکز سکونت امامان (علیهم السلام) را نداشتند. پس لازم بود کسانی به عنوان نمایندگان امامان (علیهم السلام) وافراد مورد اعتماد وشناخته شده، به مناطق دور ونزدیک اعزام، ورابط بین رهبری وپیروانش باشند.
۲- جو خفقان عباسی ولزوم حفظ شیعیان ومکتب توسط امام (علیه السلام):
توجه به این حقیقت در اینجا لازم است که حتی در شرایط عادی ودر صورت فقدان جو خفقان وفشار دشمنان نیز، امکان ارتباط تمامی شیعیان در دورترین نقاط جهان اسلام با امامان شیعه (علیهم السلام) فراهم نبود؛ چرا که با توجه به وسایل ارتباطی آن عصر، وفراوانی پیروان، امکان سفر از مناطقی؛ همچون ایران، عراق وحتی حجاز به مدینه برای همه فراهم نبود، چه رسد به این که جو خفقان ورعب ووحشت از سوی عباسیان علیه ائمه (علیهم السلام) وشیعیان نیز در میان باشد وجاسوس ها وماموران حکومتی به طور دائم فعالیت ها ورفت وآمدهای امامان وشیعیان را تحت کنترل خود داشته باشند.
در چنین وضعیتی، ایجاد سازمان وکالت برای کاهش ارتباط مستقیم شیعه وائمه (علیهم السلام) وقرار دادن واسطه یا وسائطی بین دو طرف، برای حفظ آنان وبالاتر از آن، حفظ مکتب، لازم وگریزناپذیر است. ولذا هرگز سازمان وکالت را از آغاز تأسیس تا پایان عصر غیبت صغری، دارای فعالیت آشکار وبی پرده نمی یابیم، چرا که این سازمان نزد حکام عباسی وظیفه ای فراتر از جمع آوری وجوه شرعی وزکوات ونذورات وغیر آنها داشت. از این رو، هر چند وجود جو خفقان را نمی توان علت اصلی تشکیل سازمان دانست، ولی به طور قطع، وجود چنین جوی می تواند علت تشدید فعالیت این سازمان وگسترش وتوسعه آن باشد. لذا، در عصر امام کاظم (علیه السلام) ودر عصر امام هادی (علیه السلام) مواجه با اوج فعالیت این سازمان هستیم.
۳- آماده سازی شیعه برای ورود به عصر غیبت:
بی شک، یکی از علل روی آوری ائمه (علیهم السلام) به این سازمان، آماده سازی شیعه برای پذیرش وضعیت جدید در عصر غیبت بوده است. عصری که در آن، شیعه جز از طریق سفرا ووکلا، امکان ارتباط با امام خویش را نداشت. با توجه به همین حقیقت بود که هرچه شیعه به عصر غیبت نزدیکتر می شد، راه ارتباط مستقیم او با امام (علیه السلام) نیز محدودتر می گشت وسازمان وکالت نیز تقویت می شد تا آنجا که در عصر دو امام هادی وعسکری (علیهما السلام) بیشتر امور شیعیان با این دو امام بزرگوار از راه مکاتبه واز طریق وکلا ونمایندگان صورت می گرفت. از این رو، می توان گفت: دست کم در عصر دو امام عسکری (علیه السلام) تقویت سازمان وکالت به خاطر زمینه سازی ورود شیعه به عصر غیبت بوده است.
۴- رفع بلا تکلیفی از شیعه در ایام حبس امامان (علیهم السلام) ودر عصر غیبت:
وقتی به عصر غیبت صغری می رسیم با توجه به اختفای کامل امام (عجل الله فرجه الشریف) وغیبت او از انظار، ضرورت وجود این سازمان بیشتر رخ می نماید، چرا که تنها راه ارتباطی شیعه با امام (عجل الله فرجه الشریف)، سفرا ووکلا بودند. در این عصر، وکلا وسفرای خاص وعام امام (عجل الله فرجه الشریف) به عنوان تنها مرجع برای شیعه در مشکلات سیاسی، فکری، اجتماعی، اقتصادی ودینی بودند. همینطور در عصر بعضی از ائمه (علیهم السلام)؛ مثل امام کاظم (علیه السلام) یا دو امام عسکری (علیه السلام) که شیعه دسترسی کمتری به آنان داشت وکلا مرجع مطمئنی برای شیعیان بودند.
ج بررسی محدوده زمانی وجغرافیایی فعالیت سازمان وکالت:
همانگونه که گذشت، سازمان وکالت به معنای مجموعه فعالیت های هماهنگ وبرنامه ریزی شده، با رهبری واحد است، نه وکالت های جزئی، فردی وشخصی.
بنابراین، گرچه مسأله وکالت ووجود وکیل یا وکلا برای معصومین (علیهم السلام) سابقه ای دیرین داشته است وپیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، امام علی (علیه السلام) ودیگر ائمه هدی (علیهم السلام) تا عصر امام صادق (علیه السلام)، هر یک دارای نمایندگانی بوده اند که به منظور انجام امور خاصی تعیین می شدند، ولی واقع مطلب آن است که نصوص تاریخی وقرائن موجود در زمینه های حاکم بر عصر ائمه (علیهم السلام) تا عصر امام صادق (علیه السلام)، به هیچ وجه، مؤید وجود سازمان وکالت در این دوره ها نمی باشد.
اما این که شروع به کار این سازمان از عصر امام صادق (علیه السلام) است یا از عصر امام کاظم (علیه السلام)، بین محققان در این زمینه اتفاق نظر دیده نمی شود. برخی معتقدند: آغاز به کار این سازمان با برنامه ای نسبتاً گسترده، مربوط به عصر امام کاظم (علیه السلام) است ولذا، حتی وجود وکلایی برای امام صادق (علیه السلام) (به معنی اصطلاحی آن در بحث حاضر) را منکرند؛ به عنوان مثال: عبد الرحمن بن الحجاح که در الغیبة از شیخ طوسی جزء وکلای مورد ستایش امام صادق (علیه السلام) نام برده شده را جزء وکلای امام کاظم (علیه السلام) دانسته اند،(۴۳۶) ویا معلی بن خنیس را که به جرم وکالت برای امام صادق (علیه السلام) به شهادت رسید، تنها به عنوان وکیل مالی حضرت قلمداد کرده اند.(۴۳۷)
از سوی دیگر، برخی از محققان تأکید بر آن دارند که اولین امامی که اقدام به تشکیل سازمان وکالت نمود، امام صادق (علیه السلام) بوده است. گرچه منکر آن نیستند که توسعه وگسترش فعالیت این سازمان مربوط به دوره های بعد، به خصوص عصر امام کاظم (علیه السلام) بوده است.(۴۳۸)
به نظر می رسد با توجه به نصوص وشواهد موجود بتوان با نظر دوم موافقت نمود؛ چرا که در منابع ما به نام وکلایی برای امام صادق (علیه السلام) تصریح شده است؛ وکلایی نظیر عبد الرحمن بن الحجاج، معلی بن خنیس، نصربن قابوس لخمی وغیر آنها.(۴۳۹) از سوی دیگر، نگاهی به وضعیت سیاسی آن عصر مؤید این معنا است که امام صادق (علیه السلام) زمینه های لازم برای تشکیل چنین سازمانی را داشته است؛ چرا که آن عصر حضرت از نظر فشارهای سیاسی، دشوارتر از عصر امام کاظم (علیه السلام) نبود، وما در عصر امام کاظم سازمان وکالت را دارای فعالیتی در سطح گسترده می یابیم. شیعیان نیز هر چند ممکن است در عصر امام کاظم (علیه السلام) رو به فزونی نهاده باشند، ولی طبیعتاً نمی تواند تعدادشان تفاوت زیادی با عصر امام صادق (علیه السلام) داشته باشد. مجموعه امور اجتماعی نیز ما را بر آن رهنمون می سازد که امام صادق (علیه السلام) اقدام به چنین کاری کرده باشد تا از سویی، وجوه مالی که عناوین مختلفی؛ مانند زکوات، نذورات، هدایا واوقاف داشت، توسط وکلا جمع آوری شوند واز سوی دیگر، کسانی وجود داشته باشند که در صورت فقدان دسترسی به امام (علیه السلام) نیازهای دینی، فکری، سیاسی و... شیعه را از آن طریق مرتفع سازد. همچنین برخی نصوص روایی تاریخی، گواه بر ارتباط مالی امام (علیه السلام) با شیعیان در دورترین نقاط است. به عنوان نمونه، می توان به توطئه منصور عباسی در فرستادن یک جاسوس به عنوان یکی از شیعیان خراسان به نزد امام صادق (علیه السلام) وبرخی سران علویین اشاره کرد تا به ظاهر با دادن وجوه شرعی، واخذ رسید، مستمسکی را برای اقدامات منصور، برضد امام (علیه السلام) وعلویان فراهم کند.(۴۴۰)
پس می توان نقطه آغازین فعالیت سازمان وکالت را عصر امام صادق (علیه السلام) دانست. این سازمان به طور مستمر با افت وخیزهایی به فعالیت خود ادامه داد؛ به این معنا که کار آن، در عصر هیچ یک از ائمه بعدی (علیه السلام) به تعطیل کشیده نشد. وعصر غیبت صغری یکی از حساسترین ومهم ترین دوران فعالیت این سازمان بود؛ چرا که با غیبت امام معصوم (علیه السلام) تنها پناهگاه ومرجع شیعیان، وکلا ونواب آن حضرت بودند. بنابراین، سازمان وکالت با قدرت، ودر مقیاس وسیع به کار خود ادامه داد.
این فعالیت تا سال (۳۲۹ ه) که مقارن با تاریخ وفات چهارمین سفیر ونایب حضرت حجت (علیه السلام) است، ادامه داشت. در این سال با شروع دوران غیبت کبری وقطع ارتباط حضرت با شیعیان، به واسطه سفرا وابواب، کار سازمان وکالت به یک معنا به اتمام رسید؛ چرا که این سازمان تا این زمان متشکل از کسانی بود که به طور مستقیم توسط خود امام معصوم (علیه السلام) به عنوان وکیل امام (علیه السلام) انتخاب می شدند، ولی با شروع عصر غیبت کبری وظایف وکلا بر دوش فقهای جامع شرایط سپرده شد، وچنین نبود که فقهای خاصی توسط امام عصر (عجل الله فرجه الشریف) به عنوان وکیل یا وکلای آن حضرت تعیین شوند. لذا اگر چه وکالت امام (علیه السلام) به معنای عام، برای فقها در عصر غیبت وجود دارد، ولی تحت مباحث مربوط به سازمان وکالت نمی گنجد. پس می توان از نظر زمانی، محدوده فعالیت این سازمان را از عصر امام صادق (علیه السلام) تا پایان عصر غیبت صغری دانست.
درباره محدوده جغرافیائی فعالیت این سازمان بایستی اذعان داشت که، با توجه به حضور شیعیان در دوران فعالیت این سازمان در دورترین نقاط جهان اسلام مانند؛ خراسان بزرگ، مناطق جبال تا همدان، واز اهواز تا بصره، کوفه، بغداد، سامرا، مدائن، قرای سواد واز مدینه تا یمن، مصر واحتمالا مغرب، طبیعی به نظر می رسد که این سازمان محدوده فعالیت خود را به تمامی این مناطق گسترده باشند؛ چرا که هرچه مناطق شیعه نشین از دسترس مرکز استقرار رهبری وامامت دورتر بودند، امکان دسترسی وملاقات با امام کمتر، وضرورت وجود نماینده یا وکیلی از جانب امام (علیه السلام) در آن مناطق، بیشتر خودنمایی می کرد. بنابراین، با قطع نظر از شواهد تاریخی نیز، بایستی انتظار داشته باشیم که این سازمان، فعالیت خود را به پهنای مناطق شیعه نشین ومراکز تجمع شیعیان، گسترده باشد. وقتی به نصوص تاریخی مربوط نیز بر می خوریم گزارش های مؤید این حدس را مشاهده می کنیم؛ چرا که در ناحیه خود به فعالیت مشغول بوده اند. اکنون با توجه به شواهد موجود، به ذکر این نواحی وبرخی از وکلای فعال در آن ها، می پردازیم:
۱- حجاز:
مدینه:
با توجه به این که مرکز اصلی سکونت امامان شیعه (علیهم السلام)، مدینة النبی (صلی الله علیه وآله) بوده است واین بزرگواران جز از سر ناچاری ویا به اجبار، از این شهر به جای دیگر منتقل نمی شدند، باید ریشه های تشکیل سازمان وکالت را در آنجا نمود. معلی بن خنیس ونصر بن قابوس، وکلای امام صادق (علیه السلام)، در مدینه واطراف آن بوده اند. معلی بن خنیس به همین جرم توسط داودبن علی، رئیس شرطه حکومت عباسی، دستگیر وبه شهادت رسید. به گفته ابن طاووس، او از بهترین ومشهورترین وکلای امام صادق (علیه السلام) بوده است که اموال فراوانی توسط شیعیان به وی تحویل داده می شد.(۴۴۱)
نصر بن قابوس نیز بنا به نقل شیخ طوسی، حدود ۲۰ سال وکیل امام صادق (علیه السلام) بود، در حالی که وکالتش بر کسی (جز خواص) معلوم نبود.(۴۴۲)
در عصر امام کاظم (علیه السلام)، یونس بن یعقوب(۴۴۳) ومفضل بن عمر جعفی را می توان به عنوان وکلای آن حضرت در مدینه یادآور شد. مفضل بن عمر نقش وکیل ارشد را داشت. وبنا به امر حضرت، سایر وکلا مأمور به مراجعه نزد او بودند. از وی به عنوان باب امم کاظم (علیه السلام) نیز یاد شده است.(۴۴۴)
در عصر امام رضا (علیه السلام) هشام بن ابراهیم عباسی همدانی راشدی وکیل ارشد حضرت در مدینه بوده است.(۴۴۵)
در عصر غیبت صغری نیز ابوعلی محمد بن احمد بن حماد مروزی محمودی به عنوان وکیل ناحیه مقدسه، مشغول به کار بوده است.(۴۴۶)
مکه:
مکه نیز از مناطق تحت پوشش سازمان وکالت بوده است. علی بن جعفر همانی وکیل برجسته امام هادی (علیه السلام)، پس از آزادی از حبس متوکل، راه مکه را در پیش گرفت ومقیم آنجا شد،(۴۴۷) وطبیعی است که فعالیتهای وکالت را در آنجا ادامه داده باشد. در ابتدای عصر غیبت صغری نیز، یکی از وکلای مصر، به مکه آمد وضمن ملاقات با وکلای حاضر در آنجا، شخصی را به سامرا فرستاد تا از اوضاع آنجا خبر بیاورد.(۴۴۸) در ایام حج نیز مکه، محل ملاقات وکلای نواحی مختلف با یکدیگر، در پوشش وقالب اعمال حج بود.
یمن:
طبق شواهدی، یمن نیز محل استقرار شیعیان، ومرتبط با سازمان وکالت بود. احتمال وکالت حسن بن فضل یمانی وبرخی دیگر در این ناحیه می رود.(۴۴۹) علاوه بر این، گاهی اهالی یمن با سفر به محل استقرار رهبری سازمان وکالت، مستقیماً اموال ووجوه شرعی خود را به امامان شیعه (علیهم السلام) یا وکیل الوکلای آنان تقدیم می داشتند. به عنوان نمونه، می توان به جریان ملاقات گروهی از اهالی یمن با امام عسکری (علیه السلام) اشاره کرد که حضرت در این ملاقات، عثمان بن سعید عمری را به آنان معرفی وتأکید فرمود که اموال را به وی تحویل دهند واز آن پس با او در ارتباط باشند.(۴۵۰)
۲- عراق:
کوفه:
کوفه به عنوان یکی از مهمترین مناطق شیعه نشین، همواره میزبان وکلای ائمه (علیهم السلام) بوده است. ووکلایی نظیر عبد الرحمن بن الحجاج، علی بن یقطین، علی بن ابی حمزه بطائنی، حیان سراج، زیاد قندی، ایوب بن نوح وعاصمی در طول دوران حیات ائمه (علیهم السلام) در این منطقه ایفای نقش می نمودند.(۴۵۱)
بغداد:
عبد الرحمن بن الحجاج، تا عصر امام جواد (علیه السلام) در این منطقه فعالیت داشته است.(۴۵۲) در عصر امام هادی (علیه السلام)، ابتدا علی بن الحسین بن عبد ربه وپس از او أبو علی بن راشد، وکلای ارشد ایشان در بغداد، مداین وقرای سواد بودند.(۴۵۳)
در عصر امام عسکری (علیه السلام)، عروة بن یحیی معروف به دهقان، به عنوان وکیل ارشد آن حضرت در بغداد مشغول به کار بوده است، ولی بعدها راه خیانت در پیش گرفت.(۴۵۴)
بغداد در طول دوران غیبت صغری، به عنوان مرکز اقامت نواب اربعه، همواره محل رفت وآمد وسکونت شیعه وفعالیت وکلای ناحیه مقدسه بود. اولین سفیر آن ناحیه، به امر امام (علیه السلام) محل فعالیت خود را به بغداد منتقل کرد. او در آنجا همراه ۳ تن از دستیارانش به نام های محمد قطان، حاجز بن یزید واحمد بن اسحاق، امور سازمان را اداره می کرد. پس از وی، فرزندش محمد بن عثمان نیز، بغداد را به مرکز رهبری سازمان تبدیل کرد وبه همراه ۱۰ تن دستیار در بغداد، فعالیت وکلای نواحی را کنترل وهدایت می کرد. حسین بن نوح، یکی از این دستیاران بود که به امر امام عصر (علیه السلام) پس از سفیر دوم به رهبری سازمان منصوب شد. او نیز در بغداد فعالیتهای مخفی سازمان را ادامه داد. پس از وی سفیر چهارم نیز در آن شهر ادامه فعالیت داد.(۴۵۵)
سامرا:
در عصر دو امام عسکری (علیه السلام)، سامرا به محل سکونت، واز سویی به محل کنترل فعالیت های سازمان توسط این دو امام بزرگوار (علیه السلام) تبدیل شد. فارس بن حاتم قزوینی که بعدها راه خیانت در پیش گرفت، وهمین طور علی بن جعفر همانی از وکلای امام هادی (علیه السلام) در این شهر بوده اند. فارس بن حاتم، که مدتی در سامرا می زیسته، اهالی جبال (قسمتهای مرکزی ایران تا همدان)، اموال ووجوه شرعی را به واسطه او به امام می رساندند. وی سپس با علی بن جعفر همانی، دیگر وکیل امام (علیه السلام) درگیر شد وراه انحراف را در پیش گرفت ولذا مورد طرد ولعن امام هادی (علیه السلام) قرار گرفت.(۴۵۶)
سامرا تا اوایل عصر غیبت صغری نقش خود را به عنوان محل فعالیت دو امام هادی وعسکری (علیهما السلام) حفظ نمود، ولی وجود علل واسبابی موجب شد محل فعالیت نواب اربعه از سامرا به بغداد منتقل شود، گرچه در بخشی از عصر غیبت صغری، که امام عصر (علیه السلام) در سامرا می زیست، فعالیت های سازمان همواره از این شهر کنترل می شد.
واسط:
واسط نیز از مناطقی است که وکلای ائمه (علیهم السلام) در آنجا حضور داشته اند. وکلایی؛ مانند: حسن بن قیامه(۴۵۷) وکیل امام کاظم (علیه السلام)، وحسن بن محمد بن قطاة صیدلانی وکیل وقف در عصر غیبت صغری، در این منطقه مشغول فعالیت بوده اند.(۴۵۸)
بصره:
گرچه بصره تحت قلمرو وکیل اهواز قرار داشته، ولی برخی از وکلا طبق شواهدی، مستقیماً برای وکالت بصره منصوب شده اند. به عنوان نمونه: ابوعمرو حذا، در باب کلتا در بصره، به وکالت منصوب شده است.(۴۵۹)
۳- ایران:
با توجه به کثرت نواحی شیعه نشین در ایران ووجود مراکز سنتی تشیع، چون قم، سبزوار، نیشابور و...، سازمان وکالت در تمامی این مناطق نیز دارای نماینده بود. این مناطق طبق نگارش های تاریخی ومنابع رجالی از این قرارند:
خراسان بزرگ:
خراسان آن زمان شامل مناطق مختلف شیعه نشین؛ مانند نیشابور، بیهق، سبزوار، بخارا، سمرقند، هرات ونقاط دیگر بود، ولی منابع تاریخی بسیار کم راجع به اسامی وکلای ائمه (علیهم السلام) تا عصر دو امام عسکری (علیه السلام) در خراسان آن عصر سخن گفته اند. بعضی از وکلای ساکن در خراسان بزرگ که در منابع به نامشان تصریح شده است از این قرارند:
فضل بن سنان که وکیل حضرت رضا (علیه السلام) در نیشابور بوده است.(۴۶۰) وابراهیم بن عبده که از سوی امام عسکری (علیه السلام) به عنوان وکیل ارشد در نیشابور وبیهق وسایر نواحی مجاور منصوب شد.(۴۶۱) همین طور ایوب بن ناب که به عنوان وکیل آن حضرت به نیشابور روانه شد.(۴۶۲)
در عصر غیبت صغری، محمد بن شاذان بن نعیم شاذانی وکیل در نیشابور، وعلی بن الحسین بن علی الطبری وکیل در سمرقند بوده اند.(۴۶۳) وحسین بن علی بن محمد قمی معروف به ابوعلی بغدادی وکیل ناحیه مقدسه در بخارا بوده است.(۴۶۴)
قم وآوه:
با توجه به مرکزیت قم برای شیعیان وسابقه دیرین آن در تشیع، سازمان وکالت در این منطقه از فعالیت چشمگیری برخوردار بوده است، ووکلای ائمه (علیهم السلام) در این منطقه، حلقه اتصال بسیار شایسته ای برای شیعیان ساکن در نواحی قم واطراف آن، با ائمه (علیهم السلام) بودند. این وکلا، مطابق آنچه منابع بدان تصریح کرده اند، عبارتند از:
عبد العزیز بن المهتدی که وکیل امام رضا (علیه السلام) در قم بوده است.(۴۶۵) زکریا بن آدم که به عنوان وکیل مقیم از طرف امام جواد (علیه السلام) در این شهر مشغول وکالت بوده وجلالت قدر او ومصاحباتش با چند تن از ائمه (علیهم السلام) مشهور است.(۴۶۶) همین طور یحیی بن عمران که بنا به نقل ابن شهرآشوب وبعضی قرائن، وکیل در قم بوده است.(۴۶۷)
محمد بن احمد بن جعفر القمی العطار که وکیل امام عسکری علیه اسلام در آنجا بوده است.(۴۶۸) احمد بن اسحاق قمی که وکیل امام عسکری (علیه السلام)، ودر عصر غیبت صغری، وکیل ناحیه مقدسه در امور اوقاف قم بوده است.(۴۶۹) واحمد بن حمزة بن الیسع القمی همگی از وکلای ناحیه مقدسه این شهر در عصر غیبت صغری وبه عنوان باب حضرت مهدی (عجل الله فرجه الشریف) در این منطقه مطرح بوده اند.(۴۷۰)
آوه نیز از مناطق شیعه نشین نزدیک قم ومرتبط با سازمان وکالت بوده است. گرچه حضور مستقل وکلا در این ناحیه معلوم نیست واحتمالا وکلای قم ناظر بر این منطقه نیز بوده اند؛ ولی شواهدی، گواه بر ارتباط اهالی این منطقه با دفتر مرکزی سازمان در سامرا وبغداد است.(۴۷۱)
ری:
در مورد این منطقه، با وجود اهمیت آن وکثرت شیعیان، منابع تاریخی نسبت به اسامی وکلای ساکن در آن تا عصر غیبت صغری خاموشند. در عصر غیبت صغری ابو الحسین، محمد بن جعفر اسدی وکیل ارشد از سوی ناحیه مقدسه در ری وفردی والامقام بوده است که توقیعاتی نیز از طریق او خارج شده است؛(۴۷۲) مطابق روایت صدوق، بسامی از جمله وکلای ناحیه مقدسه در ری در عصر غیبت صغری است که، موفق به دیدن سیمای دل آرای حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شده است.(۴۷۳)
قزوین:
قبلا بیان شد که فارس بن حاتم قزوینی، وکیل امام هادی (علیه السلام) بود. او علاوه بر سامرا، احتمالا در قزوین نیز مدتی فعال بوده است. در متون تاریخی، از ابو جعفر، عبد الله ابی غانم قزوینی به عنوان باب المهدی (عجل الله فرجه الشریف) در قزوین یاد شده است واز جانب ناحیه مقدسه به نام او، توقیع صادر شده است.(۴۷۴)
همدان:
همدان از مناطق مهم شیعه نشین ایران بوده وطبعاً وکلای ائمه (علیهم السلام) در این ناحیه نیز حضور داشته اند. خاندان ابراهیم بن محمد همدانی از وکلای معروف این منطقه، از عصر امام رضا (علیه السلام) تا عصر امام عصر (علیه السلام) بوده اند. خود او از وکلای چیره دست امام جواد (علیه السلام) در همدان بوده وبر فعالیت وکلای بعضی مناطق دیگر نیز نظارت داشته است. بنا به نقل نجاشی، در عصر نواده وی، قاسم بن محمد بن علی بن ابراهیم بن محمد، که وکیل ناحیه در همدان بوده، ابوعلی، بسطام بن علی وعزیز بن زهیر نیز در این ناحیه به وکالت مشغول بودند، وهمگی مامور به مراجعه نزدیک وکیل ارشد به نام حسن بن هارون بوده اند. قبل از او نیز، پدرش هارون بن عمران به عنوان وکیل ارشد در این ناحیه فعال بوده است.(۴۷۵)
در عصر امام حسن عسکری (علیه السلام) وعصر غیبت، محمد بن صالح وپدرش، به عنوان وکیل در این ناحیه مشغول فعالیت بوده اند.(۴۷۶)
آذربایجان:
قاسم بن العلاء، وکیل برجسته امام عصر (علیه السلام) در منطقه آذربایجان بوده وبرخی از توقیعات به واسطه او به شیعیان رسیده است. وی تا عصر ابن روح در این ناحیه ادامه فعالیت داده است،(۴۷۷) وپس از رحلت او، وکالت به پسرش منتقل گردیده است.(۴۷۸)
قرمیسین:
از احمد بن الحسن المادرائی به عنوان وکیل ناحیه مقدسه در این منطقه نام برده شده است.(۴۷۹)
اهواز:
از تعدادی از شیعیان ائمه (علیهم السلام) به عنوان وکلای آن بزرگواران در منطقه اهواز نام برده شده است؛ مانند: عبد الله بن جندب وکیل ارشد امام کاظم (علیه السلام) وامام رضا (علیه السلام) در اهواز،(۴۸۰) وعلی بن مهزیار اهوازی که از سوی (امام رضا، امام جواد وامام هادی (علیه السلام)) به عنوان وکیل ارشد در این منطقه منصوب شد.(۴۸۱) ابراهیم بن مهزیار دیگر وکیل این منطقه وشخصی جلیل القدر بوده است. او از عصر امام هادی (علیه السلام) تا عصر غیبت صغری به کار وکالت در اهواز مشغول بود. پس از او فرزندش محمد بن ابراهیم در عصر غیبت صغری عهده دار مقام پدر شد.(۴۸۲)
سیستان بست:
به گفته برخی محققان، سازمان وکالت در این منطقه نیز فعالیت داشته است؛ چرا که این منطقه نیز جزء مناطق شیعه نشین بوده است وشواهدی گواه بر ارتباط مالی شیعیان این مناطق با ائمه (علیهم السلام) می باشد.(۴۸۳)
۴- مصر:
آن گونه که از بعضی منابع بر می آید، مصر نیز به لحاظ وجود شیعیانی در این منطقه، تحت قلمرو فعالیت سازمان وکالت بوده است. از عثمان بن عیسی رواسی، که بعد از شهادت امام کاظم (علیه السلام)، جزء سران واقفیة شده، به عنوان وکیل آن حضرت در مصر نام برده اند.(۴۸۴) همین طور شفیع خادم، وکیل امام عسکری (علیه السلام) در مصر بوده است.(۴۸۵)
بدین ترتیب، با بحث گذرایی که پیرامون محدوده جغرافیایی فعالیت سازمان وکالت صورت گرفت مشخص می شود که این سازمان، با وجود مخفی بودن، محدوده وسیعی را تحت پوشش داشته، وبا هماهنگی وانسجام، ارتباط شیعیان نواحی مختلف با مرکز استقرار رهبری سازمان در مدینه، سامرا ویا بغداد برقرار می شد.
د وظایف ومسئولیت های سازمان وکالت:
با بررسی شواهد تاریخی چنین به دست می آید که سازمان وکالت از آغاز تا پایان آن، کارکردهای گوناگونی را دارا بوده است، گرچه برخی از محققان وظیفه اصلی وعمده این سازمان را دریافت وتحویل اموال ووجوه شرعی عنوان کرده اند،(۴۸۶) ولی به نظر می رسد که، این سازمان در مجموع، اهداف دیگر نیز داشته است ودریافت وتحویل اموال از اصلی ترین وظایف آن بوده است. اگر به این سازمان به شکلی عمیقتر وبا تحلیلی دقیقتر توجه کنیم آن را برتر از مجموعه ای خواهیم یافت که صرفا برای جمع اخماس، زکوات، صدقات، هدایا ونذورات تشکیل شده باشد وهیچ وظیفه دیگری برای آن قابل تصور نباشد.
به دیگر عبارت: بررسی شواهد تاریخی مؤید این مدعا است که هدف های سیاسی والایی در ورای وظایف شکلی وظاهری این سازمان نهفته بوده است؛ چرا که اگر فعالیت این سازمان به هیچ شکل جنبه سیاسی نداشت، نبایستی در طول دوران فعالیتش بارها وبارها، مورد هجمه حکومت ها قرار می گرفت، همچنین نمی بایست ائمه هدی (علیهم السلام) آن را در نهایت اختفا وپنهان کاری اداره می کردند. لذا می توان گفت: حتی دریافت وارسال اموال ووجوه شرعی وحقوق الهی نیز، هدف سیاسی در برداشته وانگیزه اصلی، تقویت جانب ایمان در برابر کفر بوده است. چنان که اهداف دینی ومعنوی ونشر اصول وفروع مکتب را نیز نباید از قلمرو اهداف سازمان وکالت خارج نمود. با توجه به این مقدمه، به وظایف این سازمان در حدی که نصوص تاریخی وروایی اجازه می دهند اشاره می کنیم:
۱- دریافت، تحویل وتوزیع وجوه شرعی:
از آغاز تأسیس این سازمان، وکلا اقدام به جمع آوری وتحویل وجوه شرعی که ائمه (علیهم السلام) می کردند. از معلی بن خنیس به عنوان وکیل وقیم مالی امام صادق (علیه السلام) در مدینه یاد شده است. اقدام او در جهت جمع وجوه شرعی از شیعیان، سبب بدگمانی عباسیان وشهادت او شد. منصور خلیفه عباسی، وی را متهم به جمع اموال برای کمک به قیام محمد بن عبد الله، معروف به نفس زکیه، می نمود.(۴۸۷)
در عصر امام کاظم (علیه السلام)، با توجه به گسترش دامنه کارکرد سازمان وکالت، وگسترش مناطق شیعه نشین، مجموع وجوه مالی که به دست وکلای آن بزرگوار می رسید به مراتب بیشتر از عصر امام صادق (علیه السلام) بود. همین فزونی اموال در دست بعضی از وکلای آن امام (علیه السلام)، سبب شد که برخی از آنان پس از شهادت آن جناب، راه خیانت در پیش گیرند، وبا سر دادن داعیه مهدویت آن امام، وانکار امامت امام رضا (علیه السلام) سعی در تصرف این اموال نمایند.(۴۸۸) در دوره های بعدی با توجه به سامان مندتر شدن این سازمان، وجوه مالی به طور منظم، دریافت وتوزیع می شد.
این وجوه مالی تحت عناوینی، همچون زکات، هدایای مالی، صدقات، نذورات، موقوفات واحیاناً خمس می گنجیدند.(۴۸۹) در برهه هایی از زمان، که برخی شیعیان در پرداخت وجوه شرعی سستی می ورزیدند، امامان شیعه (علیهم السلام) نسبت به این امر به آنان هشدار می دادند. به عنوان نمونه، گویا در عصر امام عسکری (علیه السلام) مقداری سستی در پرداخت خمس توسط برخی از شیعیان نیشابور بروز نمود ولذا آن حضرت، در نامه ای از مسامحه آنان در این باره گله مندی خود را ابراز نموده ودر ادامه فرموده است: اگر به خاطر رستگاری، سعادت ونجات اخروی آنان نبود، هرگز چنین اصراری نداشتم.(۴۹۰)
در عصر غیبت صغری، با وفور پرداخت خمس وسایر وجوه مالی از سوی شیعیان رو به رو هستیم. در مورد سبب شدت گیری در پرداخت وجوه مالی، صاحب وسایل الشیعه چنین آورده است:
علت فراوانی پرداخت خمس در این عصر، وجود وکلایی است که پرداخت وجوه شرعی به آنان لازم بود، وهمین طور افراد محتاجی وجود داشتند که از سادات بوده وکفایت وسرپرستی آنان بر امام (علیه السلام) واجب بود، ولو از نصیب خودش.(۴۹۱)
یعنی، وجود وکلای متعدد از سوی ناحیه مقدسه در دور دست ترین نقاط جهان اسلام علاوه بر نواب اربعه - موجب شده بود، شیعیان عذری در پرداخت این وجوه نداشته باشند وبهانه عدم دسترسی به شخص امام، با وجود وکلای آن حضرت، پذیرفتنی نبود.
کیفیت دریافت وجوه شرعی توسط وکلا در عصر غیبت، گاهی همراه با اظهار کرامت وخرق عادت بود. این بدان جهت بود که اطمینان کافی نسبت به حقانیت این وکلا ونواب حاصل شود. از جمله نمونه های قابل طرح برای این سخن، تحویل مال هنگفتی به فرستاده امام (علیه السلام) توسط محمد بن ابراهیم بن مهزیار است آنگاه که فرستاده، از اوصاف وویژگیهای پنهان آن مال خبر داد. نظیر این را در مورد احمد بن محمد دینوری نیز مشاهده می کنیم.(۴۹۲)
در مورد حسین بن روح نوبختی روایت شده است که پس از تحویل گرفتن وجوه مالی پیرزنی از اهل آوه از ایران، با وی به لهجه فصیح آوجی سخن گفت.(۴۹۳)
در برهه ای از دوران غیبت صغری، دریافت اموال بدون پرداخت قبض ورسید صورت می گرفت که به نظر می رسد به خاطر وجود جو خفقان عباسی بوده است. از جمله، در اواخر عصر سفارت محمد بن عثمان عمری که به خاطر خطرناک بودن وضعیت سیاسی، برای اموال هیچ گونه رسیدی داده نمی شد؛ حتی در مواردی، آورنده اموال آن را در نقطه ای گذاشته وبه راه خود ادامه می داد. در موردی، یکی از کسانی که اموالی را به حسین بن روح - که در عصر سفیر دوم به عنوان دستیار وی انجام وظیفه می کرد تحویل داد واو از دادن رسید خودداری نمود، مسأله را با سفیر در میان نهاد واو نیز کار ابن روح را تأیید کرد وبه فرد مزبور فهماند که این کار با توجه وضعیت خاص سیاسی انجام می شود.(۴۹۴)
اموالی که نزد ائمه هدی (علیهم السلام) ارسال می شد در راه های مختلف به مصرف می رسیدند که از جمله آنها، مصارف بیت امامت، تأمین مالی وکلا وابواب، کمک به نیازمندان از سادات وبنی هاشم وغیر آنان، وصرف در جهت مصالح عمومی شیعیان، نظیر رفع اختلافت مالی آنان وغیر آن بود.
اموال ارسالی در عصر سفیر اول ودوم امام عسکری (علیه السلام) نیز انجام می شد. او که شغل روغن فروشی را به عنوان پوشش وقالبی برای فعالیت هایش برگزیده بود، نامه ها واموال را در ظروف روغن نزد امام (علیه السلام) می برد. یکی از دستیاران این دو سفیر، به نام محمد بن احمد بن جعفر قطان نیز شغل پارچه فروشی را به عنوان استتاری برای فعالیتش قرار داده واموال را در میان طاقه های پارچه نزد سفیر حمل می کرد.(۴۹۵)
۲- رسیدگی به اوقاف:
به امور اوقافی که غالبا املاک وزمین بوده ودر نقاط مختلف، از ایران، عراق وغیر آنها پراکنده بودند، توسط بعضی از وکلا رسیدگی می شد؛ مانند: احمد بن اسحاق قمی وکیل وقف در قم، وحسن بن محمد بن قطاة صیدلانی وکیل وقف در واسط.(۴۹۶)
۳- راهنمایی وارشاد شیعیان، ومناظره با مخالفان:
یکی از شؤون مهم این سازمان، راهنمایی وارشاد شیعیان به وظایف واصول صحیح مکتب بوده است. تردیدی نیست که وقتی کسی به عنوان وکیل عام وفراگیر یک امام معصوم (علیه السلام) به اهالی شهر یا منطقه ای معرفی می شود از نظر شناخت وآگاهی، برتر از سایر افراد است. واین وکلا بودند که غالباً توسط شیعیان مورد استفسار واقع می شدند وشاید همین امر موجب شد تا عده ای گرایش به مذهب وقف پیدا کنند؛ چرا که سران این مذهب، برخی از وکلای امام کاظم (علیه السلام) بودند وانحراف عقیدتی آنان، واز رسوایی وجاهت آنان نزد شیعه، موجب گرایش عده ای به سوی آنها شد.(۴۹۷)
همان گونه که پس از شهادت امام رضا (علیه السلام)، حدود ۸۰ تن از رهبران امامیه، که عبد الرحمن بن الحجاج، سر وکیل عراق، وعده ای بسیاری از وکلای دیگر نیز در میان آنها بودند، در بغداد در خانه عبد الرحمن بن الحجاج اجتماع نمودند تا پیرامون امامت حضرت جواد (علیه السلام) به بحث بنشینند؛ چرا که نوجوانی وکمی سن آن حضرت موجب تردید بعضی، نسبت به امامت آن بزرگوار شده بود.(۴۹۸) این امر پس از رحلت امام جواد (علیه السلام) نیز مجددا توسط وکیل الوکلای آن جناب؛ یعنی محمد بن الفرج رخ داد وشیعیان با حضور در خانه او درباره امامت هادی (علیه السلام) به بحث نشستند.(۴۹۹)
در عصر غیبت صغری، که شیعه به ناگاه با وضعیت جدیدی مواجه گشت وخود را با فاجعه عدم امکان دسترسی مستقیم به امام معصوم (علیه السلام) روبه رو دید، طبیعی است که فضای حیرت وسردرگمی به مراتب فراگیرتر از دوره های قبلی (به هنگام وفات یک امام) بوده باشد. در چنین فضائی باز سازمان وکالت به عنوان مرجع وپناهگاه افراد نیازمند به ارشاد وراهنمایی مطرح بود؛ به عنوان مثال: پس از رحلت اولین نایب حضرت حجت (عجل الله فرجه الشریف) که مردم نسبت به جانشین او سردرگم بودند، ابو جعفر عمری - نایب دوم بود که وظیفه ارشاد ورفع سردرگمی شیعیان را بر دوش داشت. جریان مربوط به أبو العباس، احمد دینوری سراج مؤید این سخن است.(۵۰۰)
شواهد فراوانی حاکی از آن است که، امامان (علیه السلام) شیعیان وحتی نمایندگان را برای شناخت حق، در هنگام عدم دسترسی به امام به وکلای مبرز خود ارجاع می دادند. یکی از بارزترین این شواهد، موردی است که امام هادی (علیه السلام)، احمد بن اسحاق قمی را به مراجعه نزد عثمان بن سعید عمری، به هنگام عدم امکان دسترسی به امام (علیه السلام)، مأمور می کند.(۵۰۱)
در مسائل کلامی واعتقادی، به خصوص در عصر غیبت، وکلا ونواب امام (علیه السلام) مرجع تعیین کننده حقانیت عقاید یا انحرافی بودن آنها بودند. به عنوان مثال: وقتی جامعه شیعه از عمری نایب حضرت حجت (عجل الله فرجه الشریف)، درباره مفوضه وعقایدشان پرسش نمودند، او در پاسخ، دیدگاه مفوضه در نسبت دادن خلق ورزق به ائمه (علیهم السلام) را تکذیب کرده وآن را مربوط به ذات مقدس باری تعالی دانست.(۵۰۲) با این کلام، موضع رسمی نواب ائمه (علیهم السلام) که همان عقیده توده علاقمندان به اهل بیت (علیهم السلام) وجامعه شیعه در این موضوع است تأیید شد. همین طور حسین بن روح نوبختی، وقتی با پرسش یکی از شیعیان درباره علت تسلط دشمنان بر امام حسین (علیه السلام) مواجه می شود، پاسخی تفصیلی وقانع کننده ارائه می کند که راوی این جریان می گوید من در این که این پاسخ ها را از جانب خود بگوید تردید نمودم، ولی بدون آن که سخنی بگویم او رو به من کرده وگفت: اینها از اصل (حضرت حجت عج) شنیده شده است.(۵۰۳)
گفت وگو ومناظره با مخالفان، گرچه منحصر به وکلای ائمه (علیهم السلام) نبوده، ولی این مأموریت گاه به وکلا واگذار می شد. به عنوان نمونه: عبد الرحمن بن الحجاج که وکیل ارشد امام صادق، وسه امام بعدی (علیهم السلام) بود، از جانب امام صادق (علیه السلام) مامور گفت وگو با اهل مدینه می شود وگفته شده است که حضرت به او می فرمود: یا عبد الرحمن، کلم اهل المدینة فانی احب ان یری فی رجال الشیعة مثلک.(۵۰۴)
گاهی وکلای ائمه (علیهم السلام)، محدثان معتبر شیعی را برای رفع شبهات وتردیدها به کمک می گرفتند. به عنوان نمونه: حسین بن روح نوبختی کتابی را که از نظر اعتبار مشکوک بود، برای محدثان قم فرستاد تا در آن نظر کنند واگر چیزی بر خلاف نظرات خود یافتند به او بگویند. ارشاد شیعیان به عقاید حق توسط وکلا، تنها مربوط به جهات فکری واعتقادی نبود وگاه موارد شخصی را نیز شامل می شد.(۵۰۵)
۴- نقش سیاسی سازمان وکالت:
گرچه این سازمان به ظاهر برای جمع آوری وجوه شرعی واموال اهدائی شیعیان تشکیل شده بود، ولی نمی توان نقش سیاسی آن را انکار نمود؛ حتی با قطع نظر از هرگونه فعالیت صرفا سیاسی، خود مسأله جمع اموال از اطراف واکناف برای امامان شیعه (علیهم السلام)، از دید حکام بنی عباس به عنوان فعالیتی سیاسی تلقی می گردید.(۵۰۶) متهم نمودن امام صادق وامام کاظم (علیه السلام) از طرف منصور وهارون مبنی بر جمع اموال برای کمک به مخالفان حکومت عباسی، در راستای همین مقوله است. این نوع حساسیت در مورد امام هادی (علیه السلام) توسط متوکل عباسی نیز به چشم می خورد. او پس از آگاهی از فعالیت گسترده وکلای امام هادی (علیه السلام)، درصدد قلع وقمع این سازمان ودستگیری اعضای آن برآمد وحتی بعضی از یاران ووکلای آن حضرت؛ مانند: علی بن جعفر همانی را نیز دستگیر کرد، وبرخی را؛ مانند: ابوعلی بن راشد، عیسی بن عاصم وابن بند را به شهادت رساند ویا زیر شکنجه قرار داد تا شهید شدند.(۵۰۷)
تلاش فراوان حاکمیت عباسی در عصر غیبت، برای شناخت اعضای سازمان وکالت، از دیگر قرائن وجود نقش سیاسی برای این سازمان است.(۵۰۸)
اگر این سازمان به عنوان خطری سیاسی برای حاکمیت عباسی مطرح نبود، چرا این همه حساسیت نسبت به موجودیت آن در میان بود؟! در کنار این نکات، وجود اصل پنهان کاری، تقیه، وسری بودن این سازمان، خود بهترین دلیل وگواه است که این تشکیلات دارای چهره ای سیاسی بوده واز نظر حکومت عباسی، رها کردن آن به حال خود، می توانست بسیار خطر آفرین باشد.
۵- نقش ارتباطی سازمان وکالت:
در مبحث علل تشکیل سازمان وکالت گذشت که یکی از اصلی ترین انگیزه های شکل گیری آن، نقش ارتباطی این سازمان بوده است. بدیهی است شیعیانی که در نقاط دوردست می زیستند وگاه حتی برای یک بار نیز موفق به دیدار امام خویش نمی شدند، برای رفع نیازهای شرعی، مالی و... به وکلا؛ یعنی واسطه های امام در شهرهای مختلف، روی می آوردند. پرداخت وجوه مالی به وکلا، پرسش از مسائل شرعی، کلامی واعتقادی، عرضه نمودن مکاتبات ونامه ها به محضر امام (علیه السلام) به واسطه وکلا ودریافت پاسخ، ارسال پیام های شفاهی ودریافت پاسخ آنها، وامور دیگر، از جمله مواردی بود که وکلا به عنوان واسطه بین امام (علیه السلام) وشیعیان انجام می دادند. پیدا است اگر سازمان وکالت در میان نبود این امور معطل، وشیعیان بلاتکلیف می ماندند.
در دوره های نزدیک به عصر غیبت صغری ودر طول این دوره، از مهم ترین وظایف وکلا اخراج توقیعات بوده است. توقیع در اصطلاح به معنای پاسخ های کوتاه وکلمات قصاری است که بزرگان در ذیل وحاشیه نوشته ها، عریضه ها ومانند آن، در پاسخ سوالی، یا برای حل مشکلی ویا برای تعبیر از یک نظر وعقیده مشخص، مرقوم می داشتند. گرچه غالباً توقیعات در پاسخ سوالات بودند، ولی مواردی نیز بوده است که امام (علیه السلام) خود، آغاز به اخراج واصدار توقیع می نمود، بدون آن که پرسش ویا مشکلی مطرح شده باشد، مانند توقیعی که حضرت مهدی (عجل الله فرجه الشریف) برای تعزیت درگذشت سفیر اول به سفیر دوم صادر فرمود، ویا توقیعی که برای اعلام پایان سفارت سفیر چهارم وشرع غیبت کبری صادر فرمود.
رسم بر این بود که پس از عرضه داشتن سوالات، توقیعات در فاصله دو، سه ویا چند روز صادر می شدند، ولی گاهی برخلاف عادت، در فاصله بسیار کوتاهی پاسخ حاضر بود.
مضمون توقیعات، شامل اموری از قبیل: پاسخ به سوالات شرعی، دستور کارکردهای مختلف به وکلا، رسید وجوه شرعی، اعلام نصب وکیل به وکالت، اعلام خطر سیاسی نسبت به سازمان وکالت وبیان راه حل، اعلان لعن، عزل وطرد وکلای خائن وفاسد یا مدعیان دروغین وکالت، معرفی شخصیت بعضی از وکلا ورفع اتهام از آنان، حل مشکلات شخصی افراد، ورفع اختلافات، تردیدها وشبهات بود.(۵۰۹)
۶- کمک به نیازمندان، وحل مشکلات شیعیان:
از دیگر وظایف سازمان وکالت، کمک به نیازمندان شیعه بود که این کارگاهی با نفوذ دوایر دولتی صورت می پذیرفت.
به عنوان مثال،: علی بن یقطین، وکیل امام کاظم (علیه السلام) یکی از کسانی بود که با نفوذ به دستگاه خلافت عباسی درصدد رفع ظلم از شیعیان برآمد ودر این کار موفق بود. امام (علیه السلام) هنگامی که نارضایتی او را از همکاری با دستگاه ظلم بنی عباس حتی به این مقدار ملاحظه کرد به او فرمود: ان لله مع کل طاغیة وزیرا من اولیائه یدفع به عنهم وانت منهم یا علی.(۵۱۰) یعنی خداوند به همراه هر سرکشی، وزیری از میان اولیای خود دارد که به وسیله او از دوستان خود، دفع بلا می کند، وتو از آنان هستی ای علی!
گاه، وکلای ائمه (علیهم السلام) مامور برطرف کردن درگیریهای موجود بین بعضی از شیعیان می شدند ودر این راه اگر لازم می شد وجوه مالی را نیز خرج می کردند. به عنوان مثال: مفضل بن عمر جعفی، وکیل وامین امام صادق (علیه السلام)، مامور پرداخت ۴۰۰ درهم از سوی امام (علیه السلام) به ابوحنیفه سائق الحاج ویکی از بستگان او می شود که در مورد ارث با هم مشاجره داشتند. این، نشانگر میزان اهتمام ائمه (علیهم السلام) به حفظ وحدت بین شیعیان است.(۵۱۱) در عصر غیبت، سازمان وکالت تنها ملجأ شیعیان بود. لذا در موارد بسیاری، مراجعه نزد سفرا وابواب ناحیه مقدسه، وراهنمائی های آنان، وگاه فراهم آوردن مقدمات دیدار افراد با امام عصر (علیه السلام) توسط سفرا، بهترین کمک ها برای شیعیان در این عصر تلقی می شد.
ه ویژگی ها وشرایط لازم برای وکلای ائمه (علیهم السلام):
با توجه به آنچه در بررسی تاریخی مربوط به این قسمت از بحث به دست آمد، می توان ویژگی های لازم برای یک وکیل را چنین برشمرد:
۱- وثاقت یا عدالت:
وثاقت در وکیل، یکی از شروط اساسی است ولزوم آن جای بحث ندارد، ولی آیا وثاقت وکیل تنها به معنای وثاقت در امور مالی است ویا فراتر از آن است ومراد وثاقت رجالی است؛ یعنی مورد اعتماد بودن در اموال، وظایف شرعی، سخنان وروایات؟ بعضی از محققان معتقدند: مراد از وثاقت در وکیل، صرفا وثاقت در اموال است.(۵۱۲) گروهی نیز آن را به معنای عدالت وکیل دانسته اند وبین وکالت وعدالت تلازم قائلند.(۵۱۳)
به نظر می رسد وثاقت لازم در وکیل، اعم از وثاقت مالی باشد. اگر امام کسی را به عنوان نماینده ووکیل خود، عازم منطقه ای کرده واز او به انه ثقتی وأمینی تعبیر نمود، نمی تواند تنها ناظر به وثاقت مالی او باشد. حتی اگر وظایف وکلا را منحصر در دریافت وتوزیع وجوه شرعی نیز بدانیم، باز نمی توان پذیرفت که امام (علیه السلام) کسی را که از نظر شرعی، دینی وعرف مردم، فردی فاسق است را به خاطر دارا بودن وثاقت در دریافت وارسال اموال به عنوان نماینده ووکیل فراگیر خود در یک منطقه معرفی نماید. بله، اگر کسی در یک مورد جزئی وخاص به وکالت منصوب شده باشد نمی توان در چنین مواردی الزاماً وکالت را ملازم وثاقت یا عدالت وی دانست.
در مواردی، امامان (علیه السلام) به عنوان رهبران سازمان وکالت، وثاقت وکلای خود را به شیعیان اعلان می کردند تا جایگاه آنان برای شیعیان مشخص، وشیعیان با اطمینان به آنان مراجعه کنند. در یک مورد، امام عسکری (علیه السلام) احمد بن اسحاق، علی بن جعفر همدانی، ایوب بن نوح وابراهیم بن محمد همدانی را توثیق نمود.(۵۱۴) ودر مورد دیگر وثاقت عثمان بن سعید وجایگاه والای او را به تعداد زیادی از سران شیعه که حاضر در جلسه بودند اعلان فرمود.(۵۱۵)
معمولا در مواردی که امامان (علیه السلام) وکیلی را به منطقه ای اعزام می کردند، همراه با نامه ای که به شیعیان منطقه می نوشتند، اطمینان واعتماد خود نسبت به وکیل اعزامی را نیز اعلام می کردند. به عنوان نمونه، می توان به نامه امام عسکری (علیه السلام) به شیعیان نیشابور در معرفی ابراهیم بن عبده، وکیل اعزامی به آن منطقه، اشاره نمود.(۵۱۶)
در عصر غیبت صغری نیز وثاقت جانشین سفیر، توسط سفیر قبلی وبه امر امام (علیه السلام) به شیعیان ابلاغ می شد. به عنوان نمونه، می توان به معرفی جایگاه رفیع حسین بن روح توسط محمد بن عثمان عمری، سفیر دوم، به جمعی از سران شیعه اشاره کرد.(۵۱۷)
۲- رازداری وپنهان کاری:
با توجه به حاکمیت ظلم وستم که در طول حیات سازمان وکالت ادامه داشت شایسته بود که نمایندگان امام (علیه السلام) افرادی باشند که قدرت لازم برای حفظ اسرار وممانعت از افشای آنها را داشته باشند. این مسأله آن چنان دارای اهمیت بود که اگر کسی سری از اسرار را نزد غیراهلش بازگو می نمود، از سوی ائمه (علیهم السلام) مورد نکوهش شدید قرار می گرفت. به عنوان نمونه، نوع عملکرد معلی بن خنیس که به خاطر ترک رازداری، به شهادت رسید از سوی امام صادق (علیه السلام) مورد انتقاد قرار می گرفت.(۵۱۸)
در عصر غیبت صغری، که پنهان کاری در سازمان وکالت با توجه به حساسیت آن دوران در اوج خود بود وسفرا ووکلا در نهان کاری شدید به فعالیت مشغول بودند. دو سفیر اول ودوم در قالب روغن فروشی فعالیت می کردند. حسین بن روح نوبختی نیز، به زیرکی در کار وشدت رازداری وپنهان کاری معروف بوده است.
چنان که گاهی برای رعایت جهات امنیتی، پس از دریافت وجوه شرعی، قبض ورسیدی تحویل نمی داد، ویا در یک مورد، دربان خود را به خاطر شماتت وبدگوئی نسبت به معاویه، اخراج نمود.(۵۱۹)
افزون بر آنچه گذشت، دیگر صفات لازم در وکلای ائمه (علیهم السلام) از این قرارند:
زیرکی، کاردانی، نظم در امور، امانتداری، دوری از دلبستگی به دنیا وغرور وتکروی، دوری از حسادت، شهرت طلبی، خیانت، غلو، جهل، تعصب باطل وگرایش به باطل وظلم، زهد مضاعف، احترام به خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله)، شناخت امام (علیه السلام)، حفظ تشکیلات سازمان وکالت، هجرت به وقت لزوم، علم به کتاب خدا وسنت وحقوق ائمه (علیهم السلام)، وقدرت اعجاز وکرامت به وقت لزوم.
وساختار وشیوه های عملکرد سازمان وکالت:
۱- رهبری:
رهبر، که همان امام معصوم (علیه السلام) بود، بر کار وکلا نظارت دقیق داشت. اموری؛ مانند تعیین وکلای نواحی وبررسی عملکرد آنان، معرفی وکلای نواحی به شیعیان وشناساندن فضایل وشخصیت آنان، عزل وکلای فاسد وخائن وجایگزینی وکلای جدید، معرفی جریانات دروغین وکالت وبابیت وبرخورد با آنان، راهنمایی وکلا به وظایفشان وکیفیت برخورد با حکومت عباسی، تأمین مالی وکلا، ورد اتهامات نادرست علیه آنان، همه بر عهده امام (علیه السلام) بود.(۵۲۰)
۲- وکیل ارشد یا سروکیل:
در سازمان وکالت، مناطق مختلف، تقسیم بندی خاصی می شدند ودر نهایت برای هر یک از این مناطق وسیع، یک وکیل ارشد نصب می شد که وظیفه نظارت بر کار وکلای اعزامی به مناطق تحت قلمرو را به عهده داشت، وکلای جزء نیز، مامور وموظف به مراجعه نزد سر وکیل ها بودند. بنا به گفته دکتر جاسم حسین - مطابق شواهد تاریخی وکلا، شیعیان را بر مبنای نواحی گوناگون به ۴ گروه تقسیم کردند:
نخستین ناحیه بغداد، مدائن، قرائن سواد وکوفه را شامل می شد. ناحیه دوم شامل بصره واهواز بود. ناحیه سوم قم، همدان وسایر مناطق جبال را در برمی گرفت؛ وبالاخره ناحیه چهارم حجاز، یمن ومصر بود. هر ناحیه، به یک وکیل مستقل واگذار می شد که کارگزاران محلی زیر نظر او منصوب می شدند.(۵۲۱) به عنوان مثال: ابو محمد، حسن بن هارون وپدرش هارون بن عمران به عنوان سر وکیل ناحیه همدان در عصر غیبت صغری وقبل از آن مطرح بوده اند. عبد الرحمن بن الحجاج وکیل ارشد عراق در عصر امام صادق وامام کاظم (علیه السلام) علی بن الحسین بن عبد ربه وکیل ارشد عراق در عصر امام هادی (علیه السلام) بودند.(۵۲۲)
ابو الحسین اسدی رازی در عصر غیبت صغری، کار نظارت بر فعالیت وکلای نواحی شرقی ایران را بر عهده داشت. حاجز بن یزید وشاء نیز در بغداد تحت نظارت سفیر اول ودوم قرار داشت وخود نیز ناظر بر کار برخی از وکلای ایران بود.(۵۲۳)
۳- نماینده های سیار:
گرچه غالبا وکلای اعزامی به نواحی، وکلای مقیم در آن مناطق بودند، ولی بنا به بعضی شواهد تاریخی، گاه نمایندگانی وظیفه سرکشی به مناطق مختلف را داشتند، تا از سویی بر کار وکلای مقیم نظارت کنند واز سوی دیگر وسیله ای جهت ارتباط آنان با امام (علیه السلام) باشند، همچنین وجوه شرعی واموالی که نزد آنان جمع شده بود را به نزد امام (علیه السلام) انتقال دهند. به عنوان نمونه، می توان به داستانی از احمد بن محمد بن عیسی قمی اشاره نمود که در مدینه نزد امام جواد (علیه السلام) بود وقصد داشت درباره زکریا بن آدم از حضرت سوال کند، حضرت خود آغاز به سخن کرده ومی فرماید: خدمت او به پدرم ومن، جای انکار نیست، ولی من به مالی که نزد او است نیازمندم. وی عرض می کند: زکریا بن آدم آن مال را نزد شما خواهد فرستاد وبه من گفت: به شما خبر دهم علت اهمال او، اختلاف میمون ومسافر (دو وکیل ارسالی حضرت به قم است. حضرت فرمود: نامه مرا به او برسان وبگو: مال را به نزد من ارسال نماید....(۵۲۴)
این جریان حاکی از وجود نمایندگانی است که رابط بین دفتر مرکزی سازمان وکالت ووکلای نواحی مختلف بوده اند.
۴- بهره گیری از اصل تقیه وپنهان کاری:
یکی از مهم ترین ویژگیهای سازمان وکالت در طول دوران حیاتش، رعایت اصل پنهان کاری وتقیه است. بدیهی است که رعایت این اصل در سازمان وکالت، معلول وجود خطرات ناشی از حکومت عباسیان است. با توجه به نظارت دقیق ومستمر حکام عباسی بر فعالیت های ائمه هدی (علیهم السلام) وشیعیان آنان، ضروری بود که فعالیت وکلا در نهایت اختفا صورت پذیرد. وهمین طرز عملکرد بود که سلامت سازمان وکالت را در طول دوران حیاتش تضمین نمود وبه جز مواردی اندک ومعدود، سازمان وکالت از خطر افشا، لو رفتن ومتلاشی شدن مصون ماند. در مواردی نیز که خطر افشا شدن وجود داشت، بیداری وهشیاری رهبر سازمان، وفداکاری اعضای آن، باعث شد اصل سازمان سالم بماند وخطر، تنها متوجه برخی از اعضای آن شود. به عنوان مثال: معلی بن خنیس وکیل امام صادق (علیه السلام)، حتی پس از تهدید به قتل، در پاسخ داود بن علی که از وی خواسته بود اسامی اصحاب امام (علیه السلام) را فاش نماید، گفت: مرا تهدید به قتل می کنی، به خدا قسم اگر زیر پایم باشند، پایم را بر نمی دارم.(۵۲۵) دیگر وکیل امام صادق (علیه السلام)، نصر بن قابوس لخمی است که ۲۰ سال به طور پنهانی وکالت امام (علیه السلام) را بر عهده داشته است.(۵۲۶)
همین طور محمد بن ابی عمیر، وکیل امام صادق (علیه السلام) در بغداد، با وجود شکنجه های فراوان، حاضر به فاش نمودن اسامی پیروان آن حضرت نشد.(۵۲۷)
امام عسکری (علیه السلام) در راستای همین اصل بود که در یک مورد برای ارسال نامه هایی به وکیل الوکلای خود، (عثمان بن سعید عمری) آنها را در درون یک چوب دایره شکل جاسازی نمود، وبه داود بن الاسود سپرد تا به عثمان بن سعید عمری برساند، در حالی که حتی داود نیز از محتویات درون چوب بی خبر بود.(۵۲۸)
در عصر غیبت صغری نیز، وقتی عبید الله بن سلیمان، وزیر عباسی، از فعالیت مخفی وکلا آگاه شد با مشورت خلیفه، تصمیم به شناسایی وکلا گرفت. لذا افرادی را به عنوان شیعیانی که قصد پرداخت وجوه شرعی دارند به نزد کسانی که احتمال وکالتشان می رفت فرستاد، ولی در یک اقدام به هنگام، توقیعی از سوی ناحیه مقدسه صادر، وهمه وکلا از اخذ هرگونه وجهی از هر کسی منع شدند! از جمله این وکلا محمد بن احمد قطان بود که وقتی یکی از جاسوسان حکومتی به نزد او آمده ومدعی شد که قصد تحویل وجوه مالی را دارد، در پاسخ گفت: اشتباه آمده ای من با این امور سروکاری ندارم. وتا زمان رفع کامل خطر، وکلا بدین منوال عمل می کردند.(۵۲۹)
در این مقوله، معروف بودن حسین بن روح، سفیر سوم حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، به شدت تقیه، وهمین طور برگزیدن شغل روغن فروشی توسط عثمان بن سعید وپسرش محمد، سفیر اول ودوم حضرت مهدی (عجل الله فرجه الشریف) در عصر غیبت، به خاطر سرپوش نهادن بر فعالیت های وکالت، وشواهد دیگر، از جمله موارد قابل طرح برای اثبات وجود اصل تقیه وپنهان کاری در سازمان وکالت است.(۵۳۰) از این رو است که دکتر جواد علی، عنوان التنظیم السری را برای تشکیلات وکالت به کار برده است. در عصر غیبت صغری، فعالیت های مخفی سفرا گاه بدان اندازه بود که برای ملاقات با وکلا وکارگزاران سازمان، خرابه های بغداد را محل دیدار قرار می دادند. بنا به نقل صدوق، در یک مورد محمد بن عثمان سعید عمری برای دیدار با دستیارش متیلی، وارائه نامه حضرت مهدی (عجل الله فرجه الشریف) به او، خرابه های عباسیه بغداد را به عنوان محل دیدار برگزید وسپس نامه را پاره کرد. همین طور، تحویل ندادن هرگونه رسیدی به آورندگان وجوه شرعی، وبهره گیری از تاجران عادی برای حمل اموال، از نمونه های رعایت این اصل در عصر دومین سفیر است.(۵۳۱)
۵ - بهره گیری از وسایل ارتباطی مناسب:
از دیگر مشخصه های این سازمان، وجود وسایل مناسب ارتباطی بود. در موارد متعدد، سفرا، ابواب، وکلا وشیعیان با مراجعه مستقیم نزد ائمه (علیهم السلام) از نزدیک با آنان دیدار می کردند. این ملاقات ها در نهایت اختفا وپنهان کاری صورت می گرفت تا حساسیت دستگاه حاکمه برانگیخته نشود، ولی برای رعایت جهات امنیتی در موارد بسیاری، ارتباط امامان، سفرا، وکلا وشیعیان با یکدیگر به صورت مکاتبه ای بود. به خصوص در عصر غیبت امام (علیه السلام) ودر دوره هایی که امام (علیه السلام) در زندان ویا تحت نظر بودند. ولذا، تعداد مکاتبات دو امام عسکری (علیه السلام) به مراتب بیش از ائمه پیشین است. فراوانی توقیعات عصر غیبت نیز گواه این معنا است.
از دیگر ابزار ارتباطی در سازمان وکالت، بهره گیری از پیک ها ونمایندگان سیار است. البته گاه این پیک ها خود از محتوای ماموریتشان بی اطلاع بودند، وگاه از افراد عادی وغیر مرتبط با سازمان وکالت در این امر بهره گیری می شد. از نمونه های ارسال پیک برای ایجاد ارتباط، می توان به پیک عراق اشاره کرد که از سوی ناحیه مقدسه برای اعلام تاریخ درگذشت قاسم بن علاء وکیل آذربایجان به این دیار اعزام شد. ویا دو نماینده ارسالی به قم، توسط امام جواد (علیه السلام)، برای برقراری ارتباط با زکریا بن آدم، وکیل قم، که قبلا مورد اشاره واقع شد.(۵۳۲) مراسم حج نیز، دیگر وسیله ارتباطی در سازمان وکالت بود که وکلا در قالب آن با یکدیگر دیدار می کردند.
ز معرفی مهم ترین وکلای ائمه (علیهم السلام) تا عصر غیبت صغری:
در بررسی منابع اولیه رجالی، روایی وتاریخی به اسامی تعداد زیادی از وکلای ائمه (علیهم السلام) بر می خوریم که در حقیقت همان اعضای سازمان وکالت بوده اند که پیرامون آن سخن راندیم؛ گرچه نمی توان ادعا کرد که اسامی تمامی وکلای ائمه (علیهم السلام) در کتب تاریخی ورجالی ودر منابع روایی ثبت است، ولی با جستجوی نسبتا کامل در این منابع، به اسامی بسیاری از آنان برخورد نمودیم که توانست راهگشای شناخت بیشتر این سازمان وویژگیهای آن شود. بررسی تفصیلی شخصیت همه این وکلا فراتر از گنجایش این نوشتار است. از این رو، بیان فهرست وشرح اجمالی چهره های برجسته آنان می پردازیم.
۱ - عبد الرحمن بن الحجاج:
شیخ طوسی، عبد الرحمن بن الحجاج را جزء وکلای ممدوح امام صادق (علیه السلام) برشمرده است. او همچنین وکالت امام کاظم (علیه السلام) ومقام سروکیلی در عراق را بر عهده داشته است. امام صادق (علیه السلام) به وی می فرمود: یا عبد الرحمن! کلم اهل المدینة فانی أحب أن یری فی رجال الشیعة مثلک یعنی ای عبد الرحمن! با اهل مدینه به سخن بنشین، من دوست دارم در میان مردان شیعه همچون تو، دیده شود. این امر نشانگر مقام علمی ونزدیکی او به امام (علیه السلام) است. وی همچنین نزد امام کاظم (علیه السلام) دارای منزلت عظیم بوده است. آن حضرت در وصف او فرمود: انه لثقیل علی الفؤاد که به فرموده مرحوم آیةالله خوئی، به این معنا است: او در قلب من دارای مکانت وعظمت است.(۵۳۳)
۲- محمد بن سنان:
در بعضی منابع از او به عنوان باب امام صادق (علیه السلام) یاد شده است.(۵۳۴) شیخ طوسی، وی را جزء وکلای ممدوح ومورد ستایش نزد ائمه (علیهم السلام) وکسانی که تغییر وتبدیلی در تعلیم اهل بیت (علیهم السلام) ودین خدا وارد نکردند وخیانتی ننمودند ودر صراط ائمه (علیهم السلام) باقی ماندند تا به دیار باقی شتافتند، ذکر نموده است.(۵۳۵)
وی چهار یا پنج نفر از امام معصوم (علیه السلام) را درک کرده وشخص جلیل القدری بوده است.(۵۳۶)
۳ - معلی بن خنیس:
بنا به گفته شیخ طوسی، او نیز جزء وکلای ممدوح امام صادق (علیه السلام) بوده؛ وعلاوه بر وکالت، انجام امور شخصی آن حضرت را نیز برعهده داشته است. وی وکیل آن حضرت، در مدینه بوده واحتمالا به بعضی نقاط دیگر نیز برای ایجاد ارتباط با شیعیان سفر می کرده است. معلی دست آخر توسط حاکمیت عباسی دستگیر وبه شهادت رسید. لو رفتن او احتمالا به علت رازدار نبودن او است، چنان که از روایاتی مشخص می شود؛ وقاتل وی؛ یعنی داود بن علی، بر اثر نفرین امام صادق (علیه السلام) در همان شب به هلاکت رسید.(۵۳۷)
۴- نصر بن قابوس لخمی:
شیخ طوسی درباره او گفته است: او ۲۰ سال وکیل امام صادق (علیه السلام) بود در حالیکه وکالتش بر دیگران معلوم نبود، وفردی خیر وفاضل بود.(۵۳۸)
از این جمله، شدت تقیه وپنهان کاری نصر بن قابوس قابل استفاده است. شیخ مفید، او را از خواص اصحاب امام کاظم (علیه السلام) برشمرده واحتمال وکالت او برای امام کاظم (علیه السلام) وامام رضا (علیه السلام) نیز وجود دارد.(۵۳۹)
۵- مفضل بن عمر جعفی:
او به نمایندگی از سوی امام صادق (علیه السلام) به کارهای شیعیان رسیدگی می کرده ودر منازعات مالی آنان، به وکالت از آن حضرت، اموالی را پرداخت می نموده است. همین طور وکیل ارشد، ومباشر امور امام کاظم (علیه السلام) در مدینه بوده است. گاه، امام کاظم (علیه السلام) شخصا پرداخت های مالی شیعیان را نمی پذیرفت وآنها را به مفضل بن عمر ارجاع می نمود، که به نظر می رسد به خاطر جهات امنیتی بوده است.(۵۴۰)
برخی منابع کهن، او را باب امام صادق (علیه السلام) وبرخی، باب امام کاظم (علیه السلام) بر شمرده اند که نشانگر جلالت قدر او است.(۵۴۱)
۶- علی بن یقطین:
علی بن یقطین وکیل امام کاظم (علیه السلام) در بغداد وعامل نفوذی حضرت به دستگاه عباسی بوده است. شرح حال او در منابع تاریخی ورجالی به تفصیل آمده است.(۵۴۲)
وی برای ارسال نامه ها واموال ووجوه شرعی عراق، به مدینه، گاه از وکلای مبرزی که رابط بین عراق ومدینه بودند؛ مانند: عبد الرحمن بن الحجاج، وگاه از پیک ها ومامورانی که مورد اطمینان بودند استفاده می کرد.(۵۴۳)
۷ - عبد الله بن جندب:
او وکیل ارشد امام کاظم وامام رضا (علیه السلام) در ناحیه اهواز بود. تعبیر شیخ طوسی در مورد او چنین است: کان عابدا رفیع المنزلة. امام کاظم (علیه السلام) در وصف وی فرمود:ان عبد الله بن جندب لمن المخبتین.(۵۴۴)
پس از رحلت او، علی بن مهزیار اهوازی جانشین او شد.(۵۴۵)
۸ - ابراهیم بن سلام نیشابوری:
او وکیل امام رضا (علیه السلام)، واحتمالا وکیل امام کاظم (علیه السلام) نیز بوده است.(۵۴۶)
۹ - علی بن ابی حمزه بطائنی:
۱۰ - زیاد بن مروان قندی
۱۱ - احمد بن ابی بشر سراج
۱۲ - عثمان بن عیسی رواسی
هر ۴ نفر، وکلای امام کاظم (علیه السلام) واز سران واقفیة بوده اند.(۵۴۷) پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام)، اینان با انکار رحلت آن حضرت وادعای مهدی بودنش، اموالی که شیعیان به عنوان وکلای حضرت به آنان داده بودند تا به امام (علیه السلام) تحویل دهند را تصرف کرده وبه جانشین امام کاظم (علیه السلام)؛ یعنی امام رضا (علیه السلام) تحویل ندادند؛ ولذا مطرود امام وجامعه شیعی واقع شدند.(۵۴۸)
۱۳- صفوان بن یحیی:
به تصریح نجاشی، او کفی الاصل، ثقه ودارای جایگاه شریفی نزد امام کاظم، امام رضا وامام جواد (علیه السلام) بوده، ووکالت امام رضا وامام جواد (علیه السلام) در کوفه را برعهده داشته است.(۵۴۹)
۱۴- عبد العزیز بن المهتدی:
او وکیل امام رضا وامام جواد (علیه السلام) در قم بوده است. فضل بن شاذان در حق وی می گوید: او بهترین قمی است که دیده ام.(۵۵۰)
۱۵- علی بن مهزیار اهوازی:
علی بن مهزیار فردی جلیل القدر ووکیل ارشد در ناحیه اهواز از سوی امام رضا، امام جواد وامام هادی (علیه السلام) بوده است.(۵۵۱) قبلا گذشت که او پس درگذشت عبد الله بن جندب، وکیل ارشد امام کاظم وامام رضا (علیه السلام) در اهواز، به عنوان جانشین وی به کار مشغول شد؛ وطبق قرائنی ناظر بر کار منطقه بصره نیز بوده است.(۵۵۲)
۱۶- فضل بن سنان:
او از اهالی نیشابور وبه تصریح شیخ طوسی در رجالش، وکیل امام رضا (علیه السلام) بوده است.(۵۵۳)
۱۷- هشام بن ابراهیم عباسی:
هشام وکیل ارشد امام رضا (علیه السلام) در مدینه بود ومعمولا امور دفتر وکالت در مدینه، توسط او انجام می گرفت. وی پس از انتقال حضرت به طوس، راه خیانت در پیش گرفت وبه جاسوس دستگاه مأمون در خانه امام (علیه السلام) تبدیل شد.(۵۵۴)
۱۸- أبو عمرو الحذاء:
طبق روایت کلینی، او وکیل امام جواد (علیه السلام) در محل باب کلتا در بصره بوده است.(۵۵۵)
۱۹- زکریا بن آدم قمی:
او شخصیتی بسیار والامقام، ودارای جایگاه بلندی در پیشگاه معصومین (علیهم السلام) بوده است، گرچه بنا به روایت شیخ طوسی، وی از اصحاب امام صادق وائمه بعدی تا امام جواد (علیه السلام) بوده، ولی تصریح به وکالت او برای همه این امام بزرگوار نشده است. وکالت او برای امام جواد (علیه السلام) آشکار است، گرچه وکالت وی، با توجه به جلالت قدرش، برای امامان قبلی، به خصوص امام رضا (علیه السلام) نیز خالی از قوت نیست.(۵۵۶)
۲۰- ابراهیم بن محمد همدانی:
او وکیل ارشد امام جواد (علیه السلام) ودو امام عسکری (علیه السلام) در همدان بوده است. در یک مورد آن حضرت، مقداری دینار ولباس برای او فرستاده است که هم می تواند دلیل بر تأمین مالی وکلا از جانب ائمه (علیهم السلام) باشد، وهم دلیل بر جایگاه والای او نزد آن حضرت. فرزند ونوادگان او نیز یکی پس از دیگری تا برهه ای از عصر غیبت صغری در همدان وکیل بوده اند.(۵۵۷)
۲۱- محمد بن الفرج:
او وکیل ارشد امام جواد (علیه السلام) بوده است؛ وآن جناب وصایت امام هادی (علیه السلام) را به محمد بن الفرج اطلاع داد. پس از شهادت آن حضرت، سران شیعه در منزل او جمع ونسبت به امامت امام هادی (علیه السلام) به بحث نشستند.(۵۵۸)
۲۲- ایوب بن نوح:
از او به عنوان وکیل امام هادی وامام عسکری (علیه السلام) در کوفه نام برده شده است، ودارای منزلتی عظیم نزد آن دو بزرگوار بوده است. او فردی کثیرالعبادة وبا ورع بسیار، ودر نقل روایات مورد اطمینان بود. پدرش، نوح بن دراج، قاضی کوفه بوده است. وی بر اثر تعقیب متوکل مجبور به خروج از کوفه شد وحضرت فرد دیگری را به عنوان سروکیل آن شهر منصوب نمود.(۵۵۹)
۲۳- علی بن جعفر همانی:
او وکیل مبرز امام هادی (علیه السلام) در سامرا ومورد وثوق آن امام (علیه السلام) بوده است. وی در اثر سعایت از او نزد متوکل، دستگیر وبه جرم رافضی بودن ووکالت برای امام هادی (علیه السلام) محبوس شد وبا دعای حضرت، اسباب رهایی وی فراهم آمد وبه سمت مکه هجرت کرده ومقیم آنجا شد. در درگیری وی با فارس بن حاتم قزوینی، وکیل منحرف شده امام هادی (علیه السلام)، آن حضرت، جانب علی بن جعفر را گرفته وفارس را طرد نمود.(۵۶۰)
۲۴- فارس بن حاتم قزوینی:
وکیل معروف وصاحب نام امام هادی (علیه السلام) در سامرا بود که به علت فساد وخیانت، مورد لعن، عزل وطرد آن امام (علیه السلام) قرار گرفت وبه دست یکی از پیروان آن حضرت به نام جنید، به قتل رسید.(۵۶۱)
۲۵- علی بن الحسین بن عبد ربه:
او وکیل ارشد امام هادی (علیه السلام) در مداین، بغداد وقرای سواد بوده است.(۵۶۲)
۲۶- ابوعلی بن راشد:
ابوعلی بعد از علی بن الحسین بن عبد ربه، توسط امام هادی (علیه السلام) به عنوان وکیل ارشد در نواحی بغداد، مدائن وقرای سواد، به جانشینی او انتخاب شد. او یکی از کسانی بود که از سوی متوکل، به خاطر وکالت، مورد سوءظن واقع وبه شهادت رسید. امام هادی (علیه السلام) در نامه ای در وصف او فرمود: انه عاش سعیدا ومات شهیدا یعنی، او با سعادت زیست وبا شهادت از دنیا رحلت نمود.(۵۶۳)
۲۷- ابراهیم بن مهزیار:
او برادر علی بن مهزیار، ووکیل امام عسکری (علیه السلام) در اهواز، وبه گفته طبرسی در اعلام الوری، از ابواب معروف در عصر غیبت بوده است. پس از درگذشت او، فرزندش محمد، اموال متعلق به ناحیه مقدسه را به بغداد آورد وپس از تحویل آنها به جانشینی پدر منصوب شد.(۵۶۴)
۲۸- عثمان بن سعید عمری:
عثمان بن سعید از عصر امام هادی (علیه السلام) به عنوان باب ووکیل ارشد آن امام (علیه السلام) وسپس باب ووکیل ارشد امام عسکری (علیه السلام) ودر چند سال اول غیبت صغری به عنوان اولین سفیر وباب ناحیه مقدسه مشغول فعالیت بوده است. او از سن ۱۱ سالگی وارد منزل امام هادی (علیه السلام)، وبه عنوان خادم مشغول به کار شد. در جلالت قدر او جای هیچ گونه تردیدی نیست واین امر بارها از سوی امامان هادی، عسکری وحضرت حجت (علیه السلام) مورد تأکید قرار گرفته است. شرح تفصیلی زندگی وفعالیت های او در فصل مربوط خواهد آمد.(۵۶۵)
۲۹- احمد بن اسحاق قمی:
او فردی بسیار جلیل القدر ووکیل امام عسکری (علیه السلام) وناحیه مقدسه در امور اوقاف قم بوده است. کتاب های رجالی از وی به بزرگی یاد کرده وفضائل او را برشمرده اند.(۵۶۶) احمد بن اسحاق در دوره سفیر اول ودوم به بغداد منتقل، وبه عنوان یکی از مهمترین دستیاران آنان به فعالیت مشغول شد، ودر راه بازگشت از حج در حلوان درگذشت.
۳۰- محمد بن احمد بن جعفر القمی العطار القطان:
شیخ طوسی، او را جزء اصحاب امام عسکری (علیه السلام) برشمرده وتصریح به وکالت او نموده است. ابوحامد مراغی در جلالت وی گفته است: لیس له ثالث فی الارض فی القرب من الاصل یصفنا لصاحب الناحیة یعنی او در نهایت قرب ونزدیکی به ناحیه مقدسه است. وی نیز به عنوان یکی از دستیاران اصلی سفیر اول ودوم، در بغداد مشغول فعالیت بود؛ وبنا به بعضی نقل ها، کار ارتباط ونظارت بر وکلای نواحی شرقی ایران را در دست داشته است.
۳۱- ابراهیم بن عبده النیشابوری:
او وکیل ارشد امام عسکری (علیه السلام) در نیشابور ومناطق آن بوده است. امام (علیه السلام) طی نامه ای مفصل به بعضی از سران شیعه در نیشابور، نصب وی به وکالت این منطقه را اعلام فرمود.
۳۲- ایوب بن الناب:
ایوب نیز وکیل ارسالی امام عسکری (علیه السلام) به نیشابور بوده است که احتمالا قبل از ابراهیم بن عبده به این ناحیه اعزام شده است.
علاوه بر افراد یاد شده، نام تعداد دیگری از وکلای ائمه (علیهم السلام) در منابع آمده که برای رعایت اختصار به همین میزان اکتفا می شود.
در عصر غیبت صغری، علاوه بر وکلا ونواب اربعه، تعداد بسیاری از وکلای عام در نواحی مختلف وجود داشته اند که نامشان در منابع یاد شده آمده است ودر فصل مربوط، به اسامی برخی از مهمترین آنان اشاره خواهد شد.
آخرین نکته در این فصل آن که، ما در سازمان وکالت شاهد بروز برخی از جریانات انحرافی هستیم که یا ناشی از خیانت وفساد کسانی بود که از سوی ائمه (علیهم السلام) به وکالت نصب شده بودند ویا ناشی از ادعای دروغین مدعیان وکالت وبابیت.
از آنجا که در عصر غیبت، شاهد بروز بیشتر این گونه جریانات هستیم، در مباحث مربوط به عصر غیبت صغری، متعرض این جریانات ومعرفی شخصیت های مربوطه خواهیم شد.
خلاصه:
سازمان یا نهاد وکالت به عنوان حقیقتی موجود در نیمه دوم دوران امامت (یعنی از عصر امام صادق (علیه السلام) به بعد) مطرح، ودارای کارکردهای مشخص وویژگیهای خاصی است. اطلاق عنوان سازمان یا نهاد بر آن، گرچه سابقه تاریخی ندارد، ولی با توجه به اموری؛ مانند وجود رهبری، همکاری، اعضای مشخص، برنامه معین ومنظم، هماهنگی وبرخی ویژگیهای دیگر، اطلاق واژه سازمان یا نهاد بر آن، اطلاقی بی مورد ونامناسب نیست. همان گونه که گذشت، وجود رهبری، از جمله ویژگیهای بارز این سازمان است. رهبری این سازمان را امامان معصوم (علیه السلام) تشکیل می دادند ودر این جهت دارای یک سلسله فعالیت های متناسب با این مقام بودند؛ مانند تعیین یا عزل وکلا، معرفی شخصیت مثبت یا فعالیت های متناسب با این مقام بودند؛ مانند تعیین یا عزل وکلا، معرفی شخصیت مثبت یا منفی آنان (در صورت بروز انحراف) به جامعه شیعه، نظارت بر کار وکلا وبررسی عملکرد آنان، معرفی جریانات دروغین وکالت وبابیت، تأمین مالی واموری دیگر.
در کنار رهبری، کسانی نقش معاونان رهبر را ایفا می کردند، چرا که شواهد گوناگونی دلالت بر وجود عده ای به عنوان وکیل ارشد یا سروکیل دارد که کار نظارت بر فعالیت وکلای یک یا چند منطقه را بر عهده داشته اند.
انگیزه های رویکرد ائمه (علیهم السلام) به سازمان یا نهاد وکالت به عنوان یک جریان فعال در جنب سایر فعالیت های امامان شیعه (علیهم السلام) خود سوالی است مهم، که در بخشی از مباحث، به پاسخ آن اشاره شد. با توجه به وجود جو خفقان واختناق وفشارهای شدید علیه امامان شیعه (علیهم السلام) وعدم امکان ارتباط آزادانه ومستقیم آنان با شیعیان، ضروری می نمود که گروهی نقش واسطه بین امام به عنوان رهبری جامعه وشیعیان را به عهده داشته باشند. افزون بر آن، اگر چنین جوی نیز وجود نداشت باز با توجه به گستردگی جهان اسلام در آن عصر ووجود شیعیان در مناطق مختلف وپراکنده، ولزوم ارتباط آنان با امام (علیه السلام)، تشکیل چنین سازمانی ضروری بود. علاوه بر این دو موضوع، مسأله آماده سازی شیعه برای پذیرش شرایط عصر غیبت، که در آن چاره ای جز مراجعه نزد وکلا نداشتند، خود بُعدی دیگر از سلسله انگیزه های تشکیل سازمان وکالت است. همچنین رفع بلاتکلیفی شیعه در عصر غیبت صغری، از دیگر ثمرات وجودی این سازمان بوده است.
محدوده زمانی فعالیت این سازمان با توجه به ویژگی های موجود در عصر امام صادق (علیه السلام) اعم از فراوانی شیعیان، گستردگی مناطق اسلامی، وجود شیعیان در مناطق دوردست، لزوم حضور نمایندگان امام در آن مناطق ووجود نصوص تاریخی در مورد وکلای آن جناب از آن عصر شروع وتا پایان عصر غیبت صغری ادامه داشته است.
محدوده جغرافیایی فعالیت این سازمان به گستره مناطق شیعه نشین بوده است؛ هر نقطه ای که در آن، شیعیان به طور چشمگیری حضور داشته اند تحت پوشش فعالیت این سازمان بوده است. به این ترتیب، مناطقی از قبیل حجاز، عراق، ایران، یمن، مصر واحتمالا مغرب، تحت پوشش این سازمان قرار داشته اند.
گرچه برخی از محققان، تنها وظیفه این سازمان را پرداختن به امور مالی واخذ وجوه شرعی دانسته اند، ولی با توجه به قرائنی، می توان وظایف دیگری؛ مانند نقش ارشادی، علمی، فرهنگی، سیاسی، ارتباطی (در غیر موارد مربوط به وجوه مالی)، رفع مشکلات شیعیان، انجام امور شخصی وخاص برای ائمه (علیهم السلام) وبعضی امور دیگر را، از وظائف وکارکردهای سازمان وکالت برشمرد. گو این که نمی توان منکر اهمیت نقش مالی این سازمان به عنوان یکی از مهمترین وظایف شد.
از روایات مربوط، ویژگیهایی را می توان به عنوان ویژگیهای لازم برای وکلای ائمه (علیهم السلام) استخراج نمود که در رأس آنها، وثاقت، امانت داری ودرست کاری است. گفتیم که مراد از وثاقت، چیزی فراتر از وثاقت در امور مالی است. علاوه بر این صفات، ویژگیهایی؛ مانند رازداری، نهان کاری، زیرکی، نظم وکاردانی نیز از صفات بارز وکلا بوده است.

فصل هفتم: عصر غیبت صغری (۲۶۰- ۳۲۹ ه.)

این عصر ودوره از زمان رحلت امام حسن عسکری (علیه السلام) در هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری قمری که امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) متولی امر ولایت وامامت شده است، آغاز می گردد ودر تاریخ پانزدهم شعبان سال (۳۲۹ ه) با ارتحال چهارمین وآخرین سفیر ونایب خاص آن حضرت، ابو الحسن علی بن محمد سمری به پایان می رسد.
در این فصل، حوادث ورویدادهای این دوره حساس از تاریخ شیعه را طی ۹گفتار به ترتیب زیر مورد بررسی قرار خواهیم داد.
۱- وضعیت سیاسی، اجتماعی وفکری عصر غیبت صغری.
۲- تاریخ غیبت وکیفیت آغاز آن.
۳- فلسفه غیبت.
۴- ویژگیهای دوره غیبت صغری.
۵- اختلافات فرقه ای پس از رحلت امام عسکری (علیه السلام)
۶- نصب نواب اربعه
۷- نصب وکلا برای مناطق شیعه نشین در عصر غیبت صغری.
۸- وکلای خائن ومدعیان دروغین وکالت.
۹- وضعیت فکری وسیاسی اجتماعی شیعه در عصر غیبت صغری.
۱- وضعیت سیاسی، اجتماعی وفکری عصر غیبت صغری:
الف وضعیت سیاسی:
این دوره هفتاد ساله مقارن است با زمامداری ۶ تن از خلفای عباسی، از پانزدهمین خلیفه عباسی تا بیستمی آنان.
- المعتمد علی الله (۲۵۶- ۲۷۹ ه).(۵۶۷)
- المعتضد بالله (۲۷۹- ۲۸۹ ه).(۵۶۸)
- المکتفی بالله (۲۸۹- ۲۹۵ ه).(۵۶۹)
- المقتدر بالله (۲۹۵- ۳۲۰ ه).(۵۷۰)
- القاهر بالله (۳۲۰- ۳۲۲ ه).(۵۷۱)
- الراضی بالله (۳۲۲- ۳۲۹ ه).(۵۷۲)
ویژگیهای وضعیت سیاسی جاری در این دوره به مانند ویژگیهای دوره گذشته است. همان ویژگی هائی که در دوره قبل از غیبت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در جهان اسلام جریان داشت؛ مانند غلبه واستیلای موالی به ویژه ترکان بر اوضاع سیاسی جهان اسلام. اینها چه به عنوان وزرا ووالیان وچه به عنوان فرماندهان نظامی، روز به روز بیشتر قدرت می گرفتند وبر اوضاع جهان اسلام مسلط می شدند.
به موازات این استیلای رو به فزونی موالی وترکان، حکومت مرکزی روز به روز ضعیفتر می شد. هرچه زمان می گذشت خلیفه در اداره امور مملکت بیشتر ناتوان می شد، کارها را دیگران در دست می گرفتند وحکومت مرکزی در اداره کشور به ویژه در کنترل مرزها بیش از گذشته توان خود را از دست می داد.
در زمان مقتدر مرزبانهای دریایی، در مناطقی؛ مانند ارزن، ملطیه، میافارقین، آمُد و... به قدری شعیف وناتوان شده بودند که قدرت مرزبانی وجلوگیری از نفوذ دشمن را نداشتند، آنان با فرستادن گزارشی به بغداد، از حکومت مرکزی وخلیفه عباسی تقاضای کمک نمودند وتهدید کردند که اگر به آنان کمک نشود خود را به رومیان تسلیم خواهند کرد، ولی به سخن آنان توجهی نشد، به همین جهت شکست خوردند ومأیوسانه برگشتند.(۵۷۳)
همچنین به جهت ضعف دستگاه خلافت وغلبه ترکان وموالی بر اوضاع سیاسی جهان اسلام، خلیفه نمی توانست تدبیر امور را در دست بگیرد. او دائم از اهرم های فشار که در دست دیگران بود وحشت داشت.
گاهی به زور خلیفه را وادار می کردند تا فردی را از ولایتعهدی خلع کند وفرد دیگری را جایگزین آن نماید، به عنوان مثال در سال (۲۷۹ ه) بر اثر فشارهای گوناگون، معتمد عباسی مجبور شد پسرش را از ولایتعهدی عزل نماید وبرادرزاده اش معتضد را جانشین خود قرار دهد.(۵۷۴)
گاهی افسران ترک، خلیفه را دستگیر واز خلافت خلع می نمودند واو را شکنجه می دادند، برای نمونه در سال (۳۲۲ ه) عده الی از افسران ترک بر خلیفه عباسی، القاهر، شوریدند وقصرش را محاصره کردند، او وقتی که سر وصدا را شنید، از خواب بیدار شد، در حالیکه آثار مستی در وی نمایان بود، او را دستگیر کردند وشکنجه دادند وچشمانش را از حدقه درآوردند.(۵۷۵)
گاهی بر اثر جنگ قدرت بین عباسیان، خلیفه برای حفظ ودفاع از جان خود ناتوان می شد، به عنوان نمونه در سال (۲۶۷ ه) بین معتمد وبرادرش موفق، درگیری رخ داد وموفق پیروز شد وبرادرش معتمد، را که خلیفه بود زندانی کرد.(۵۷۶)
بنا به نوشته مسعودی، موفق او را در فم الصلح تحت نظر قرار داد وعده ای را هم برای حفاظت وی گماشت. پیش از این وی به موصل فرار کرده بود وموافق توانست به واسطه وزیرش، صاعد او را برگرداند.(۵۷۷)
گاهی به قدری ارکان خلافت عباسی متزلزل می شد که خلیفه نمی توانست به فردی اعتماد کند وپست وزارت را به وی واگذار نماید. گاهی اتفاق می افتاد که خلیفه عباسی فردی را به وزارت نصب می کرد واو تنها به مدت دو روز وزیر بود وروز سوم وی را عزل می نمود. در همین رابطه مسعودی می نویسد: المقتدر بالله، هیجدهمین خلیفه عباسی، شانزده بار وزرای خود را تعویض نمود. ویا القاهر بالله نوزدهمین خلیفه عباسی، در طول یک سال واندی از خلافتش، ۴ بار، وزیر خود را جابه جا نمود.
این عزل ونصب های پی در پی، گویای این واقعیت است که، خلافت وحکومت مرکزی عباسیان رو به ضعف نهاده بود وخلیفه، نقش زیادی در اوضاع حکومت نداشت، حتی در همین عزل ونصب های پی در پی گاهی دیده می شود که خلیفه تحت تأثیر القائات زنان قرار می گرفت وشخصی را از مقامش عزل وزندانی می کرد.
بنا به نقل مورخان سیده مادر مقتدر، در همه کارهای دولت مداخله می کرد وعزل علی بن عیسای وزیر در سال (۳۰۴ ه)، توسط او انجام شد. وزیری که بنا به نوشته سیوطی با تقوا وعفیف بود ودر جهت عدالت وبرقراری احکام اسلامی گام برمی داشت.(۵۷۸)
ابن اثیر می نویسد:
ام موسی ندیمه سیده مادر مقتدر به خانه وزیر رفت تا درباره مخارج ولباس خدمتگزاران قصر گفت وگو کند، وزیر خوابیده بود، نگهبان وزیر گفت: قدری درنگ کن تا وزیر از خواب بیدار شود، او خشمگین شد وبا ناراحتی تمام برگشت وبه سیده مادر مقتدر شکایت کرد، وقتی وزیر از خواب برخاست واز آمدن ام موسی باخبر شد، نگهبان وفرزند خود را برای عذرخواهی به نزد ام موسی، پیش خدمت مادر خلیفه فرستاد، اما ندیمه این عذرخواهی را نپذیرفت وبه نزد مقتدر رفت واز وزیر بدگویی کرد وخلیفه عباسی او را از وزارت خلع وسپس دستگیر وزندانی نمود.(۵۷۹)
ونیز او توانست أبو العباس خصیب را از پست وزارت عزل نماید.
دخالت های سیده خود نشانه ای از ضعف خلیفه در امور مملکتی وبه نوبه خود، عامل ضعف وکاهش اقتدار روزافزون خلیفه بود.
با همه ضعف هایی که بیان شد، خلفای عباسی همیشه بر ظلم های خود نسبت به مردم مسلمان می افزودند، آنان برای ادامه حکومت خود از هیچ جنایتی فروگذار نمی کردند. جو اختناق ووحشت با شدت تمام در سراسر این دوره حاکم بود، به ویژه در دوره معتضد (۲۷۹- ۲۸۹ ه) که به تعبیر شیخ طوسی، در این دوره بسیار سخت ودشوار، از شمشیرها خون می چکید.(۵۸۰)
آنچه بیان شد مربوط به ویژگیهای ووضعیتی بود که از عصر قبل از غیبت صغری جریان داشت، ودر این دوره نیز برقرار بود.
اکنون به بیان خصایص وحوادثی که در دوره غیبت صغری اتفاق افتاد، می پردازیم.
انتقال خلافت از سامرا به بغداد:
همان گونه که در فصل سوم گذشت در سال (۲۲۰ ه) معتصم عباسی، مرکز خلافت را از بغداد به سامرا منتقل کرد، تا شاید از این طریق بر مشکلات چیره شود وضعف دستگاه خلافت را برطرف گرداند، اما این تعبیر، به حال دستگاه خلافت رو به ضعف نهاده، تاثیری نداشت، بلکه خود منشا مشکلاتی برای آنان شد، تا این که در سال (۲۷۹ ه) در بغداد با معتضد عباسی بیعت کردند ومرکز خلافت بار دیگر به بغداد بازگشت.
المکتفی خواست دوباره پایتخت را به سامرا برگرداند، ولی وزیرش به بهانه هزینه سنگین انتقال، با آن مخالفت نمود، واو را از این فکر منصرف کرد. بعد از این سامرا متروک شد وبه صورت ویرانه ای باقی ماند.(۵۸۱)
ظهور قرامطه:
در عصر غیبت صغری یکی از مشکلاتی که برای جهان اسلام پدید آمد، فتنه قرامطه بود.(۵۸۲)
قرامطه در سال (۲۷۷ ه) سر به طغیان نهادند ودر جهان اسلام بیش از سی سال بر مردم ستم کردند، اینها به قدری خشن وسفاک بودند که هیچ سپاهی جرأت روبه رو شدن با آنان را نداشت. احتمال هجوم قرامطه به منطقه ای، کافی بود تا در میان مردم رعب ووحشت پدیدار گردد.
این گروه که با یک مذهب خاصی حرکت می کردند وجان ومال وناموس دیگر مسلمانان را مباح می دانستند، حملات خود را از کوفه آغاز نمودند ودر عراق، سوریه وبحرین به مردم ستمهای فراوانی روا داشتند.
قرامطه در سال (۲۹۴ ه) به رهبری زکرویه به کاروان حجاج خراسان حمله کردند وآنان را کشتند.
در سال (۳۱۱ ه) قرامطه به رهبری ابوطاهر، سلیمان ابی سعید خجری قرمطی در بصره به جان مردم بی گناه افتادند وبه مدت ۱۷ روز تا توانستن مردم را کشتند واموال آنان را به غارت بردند وبه نوامیس مردم تجاوز کردند.
در سال (۳۱۲ ه) سپاه ابوطاهر به کاروان حجاج حمله، واموال آنان را غارت می کردند، در این غارتگری، سپاهیان ابوطاهر در حالیکه تمامی اموال، آب وغذای حاجیان را گرفته بودند، آنان را در بیابان سوزان واگذاشتند وهمه آنان از گرسنگی وتشنگی جان دادند.
در سال بعد؛ یعنی سال (۳۱۳ ه) قرامطه جلو حرکت کاروان حجاج را گرفتند ودر قبال گرفتن باج، به آنان اجازه رفتن به مکه را دادند، در سال (۳۱۷ ه) این سپاه، وحشیانه به مسجدالحرام حمله کردند، حاجیان را کشتند وجنازه آنان را در چاه زمزم انداختند، ابوطاهر، پرده کعبه را از جا کند وپاره پاره کرد ودر بین سپاهش پخش نمود. او خانه های مکه را غارت کرد، حجرالاسود را در بحرین نگه داشتند. در سال (۳۱۵ه) همین شخص به کوفه هجوم برده، کشتار زیادی کرد واموال مردم را به غارت برد.
این جریان ناامنی سرانجام در سال (۳۱۸ ه) با کشته شدن سلیمان فروکش کرد.(۵۸۳)
کاهش قیام های علویان وپیدایش جو اختناق بیشتر نسبت به شیعه:
با ظهور غائله قرامطه وهمچنین غائله صاحب زنج که هر دو، جنایات بی شماری را مرتکب شدند وهر دو غائله به شیعه نسبت داده شد، این دو حرکت بهانه ودست آویزی شد در دست خلفای عباسی بر ضد شیعیان. نتیجه این دو حرکت از سویی موجب تشدید جو اختناق بر ضد شیعیان گردید واز سوی دیگر، شیعیان را در رو آوردن به قیامهای مسلحانه ناامید نمود.(۵۸۴)
به عنوان نمونه، حسین بن روح، سومین سفیر حضرت حجت (عجل الله فرجه الشریف) به دنبال حمله قرامطه به مردم بصره وکاروان حاجیان بغداد، در سال (۳۱۱ ه) دستگیر وزندانی شد، به این بهانه که قرامطه، شیعه هستند وشما شیعیان در این غائله مقصرید، دیگر این که بر اثر تبلیغات مسموم بر ضد شیعیان، اهالی بغداد تحریک شدند وبر ضد ابن فرات شیعه است، بنابراین، او قرامطه را تحریکت کرد تا این جنایات را مرتکب شوند؛ این تبلیغات زهرآگین تأثیر خود را گذاشت، ودر نتیجه ابن فرات وپسرش از وزارت معزول وسپس کشته شدند.(۵۸۵)
با این وجود قیام های علویان به کلی فروکش نکرد. در همین دوره نیز در چند مورد، آنان پرچم مبارزه را در دست گرفتند ودر برخی از آن مبارزات موفقیت هایی نیز داشتند.
اینک نمونه هایی از قیام های علویان را که در این دوره رخ داد، یادآور می شویم:
- قیام حسن بن یحیی: او در یمن در سال (۲۷۸ ه) بر ضد عباسیان قیام نمود.(۵۸۶)
- قیام ابن الرضا: محسن بن جعفر در ولایت دمشق به سال (۳۰۰ ه) قیام نمود مسعودی در این باره می نویسد: در سال (۳۰۰ ه) میان ابن الرضا وأبو العباس، احمد بن کیغلغ جنگ شد وگردن او را زدند وبه قولی در میدان جنگ کشته شد وپسرش را به مدینة السلام بغداد بردند وسر پل جدید در سمت غربی به دار آویختند.(۵۸۷)
- قیام اطروش: حسن بن علی معروف به اطروش در سال (۳۰۱ ه) در منطقه طبرستان ودیلم قیام کرد وسیاهجامگان را از آن منطقه بیرون راند.
اطروش پس از پاکسازی منطقه طبرستان ودیلم به سوی ری پیش روی کرد. از این رو، حاکم آنجا را متواری ساخت وسرانجام حسن بن علی در یکی از جنگ ها توسط دست نشاندگان خلیفه عباسی در سال (۳۰۴ ه) کشته شد.(۵۸۸)
- قیام حسن بن قاسم: معروف به حسن داعی: او در سال (۳۱۷ ه) با سپاه بسیاری از گیل ودیلم به سوی ری حرکت کرد وبر مناطق وسیعی از ری، قزوین، زنجان، قم، ابهر ودیگر شهرهای پیوسته به ری تسلط یافت.
- قیام احمد بن محمد طالبی: او در مصر سپاه احمد بن طولون جنگید وکشته شد.(۵۸۹)
ظهور مهدی در شمال آفریقا وتاسیس دولت فاطمی در مصر:
در سال (۲۹۶ ه) شخصی به نام عبید الله مهدی در شمال آفریقا ادعا کرد که او مهدی موعود است. پس از آن که زمینه لازم توسط ابو عبد الله، حسین بن احمد بن محمد بن زکریا ی شیعی از اهالی صنعا، برای وی فراهم شد، بر منطقه ای وسیع تسلط پیدا کرد ودر آن منطقه بر دولت آل اغلب چیره گشت وآخرین حاکم آن، یعنی زیادة الله بن محمد را از آن منطقه بیرون کرد وقسمت زیادی از شمال آفریقا، لیبی، الجزایر وتونس را تصرف نمود.
عبید الله مهدی، شهری در شمال آفریقا وسرزمین مغرب را، به نام مدینةالمهدی پایتخت خود، قرار داد.
آغاز حکومتش در این شهر در روز شنبه، پنجم ذیقعده، سال (۳۰۳ ه) بود. او در سال (۳۲۲ ه) مُرد وفرزندش محمد ملقب به قائم جانشین او شد.(۵۹۰)
ظهور دولت های مستقل وخودمختار:
به دلیل وجود ضعف های روزافزون خلافت عباسیان، والیان وفرمانروایان مناطق ونواحی، از این ضعفها سوء استفاده می نمودند واعلان استقلال ویا خودمختاری می کردند، در برخی از موارد نیز بر اثر قیامهای مردمی، حاکم وفرمانروای عباسی را عزل واخراج می کردند ویا می کشتند ودولت انقلابی مستقل از مرکز خلافت تشکیل می دادند.
حرکتهای استقلال طلبانه که در عصر قبل از غیبت صغری شروع شده بود در این عصر شدت یافت. ودولت های مستقلی را در پی داشت.
قبل از دوره غیبت صغری، دولت هایی که برقرار بود، از این قرار است:
۱ - دولت مستقل طولونیه که توسط احمد بن طولون در مصر وشام در سال (۲۲۴ ه) تشکیل شده بود. حکومت مذکور، تا سال (۲۷۰ ه) ادامه داشت.(۵۹۱)
۲ - دولت مستقل وانقلابی اغالبه یا آل اغلب که در سال (۱۸۴ ه) در تونس ونواحی اطراف آن، توسط ابراهیم بن اغلب بن سالم تشکیل شده بود، تا سال (۲۹۶ ه) ادامه یافت.(۵۹۲)
۳ - دولت مستقل وانقلابی ادریسیان در مراکش، توسط ادریس حسنی در سال (۲۲۱ ه) تشکیل شده بود، تا سال (۳۱۲ ه) برقرار ماند.(۵۹۳)
۴ - دولت مستقل امویان که از سال (۱۳۸ ه) در قرطبه(۵۹۴) تشکیل شده بود همچنان پابرجا بود، وتا سال (۴۲۲ ه) دوام یافت.(۵۹۵)
افزون بر دولت های مستقلی که از دوره قبل پابرجا مانده بود، در این دوره نیز دولتهای مستقل دیگری بر آنان افزوده شد وبیش از پیش حکومت مرکزی وخلافت عباسی را در تنگنا قرار داد.
دولتهایی که بر حکومتهای مستقل پیشین افزوده شدند، بدین قرار است:
۵ - دولت مستقل صفاریان که توسط یعقوب بن لیث صفاری در خراسان وشرق ایران تشکیل شد. یعقوب بن لیث صفاری که در سال (۲۵۴ ه) از سوی حاکمان بغداد به ولایت خراسان بزرگ منصوب شده بود، در آغاز، حرکت استقلال گرایانه خود را آشکار نکرد. همانگونه که در فصل سوم گذشت، او نسبت به خلفای عباسی اظهار دوستی ووفاداری می نمود وتنها در هنگام مرگش در سال (۲۶۵ ه) آن را اظهار نمود. بعد از او برادرش عمرولیث ادعای برادر را دنبال کرد وحکومت مستقل صفاریان را رهبری نمود که این حرکت استقلال گرایانه، تا سال (۲۹۰ ه) ادامه داشت.(۵۹۶)
۶ - دولت مستقل سامانیان در ماوراءالنهر، خراسان وبخشی از ایران مرکزی توسط سامان خدات وپسرانش تشکیل شد. آنها توانستند از سال (۲۶۱ ه) تا سال (۳۸۹ ه) در مناطق یاد شده، دولت مستقل برقرار کنند.(۵۹۷)
۷ - دولت فاطمی در مصر وبلاد مغرب توسط عبید الله مهدی در سال (۲۹۶ ه) تشکیل شد وتا سال (۵۶۷ ه) پابرجا ماند.(۵۹۸)
۸ - دولت خودمختار ومستقل آل حمدان یا حمدانیان در موصل وحلب توسط ناصرالدوله حمدانی در سال (۳۱۹ ه) تشکیل شد وتا سال (۳۹۴ ه) ادامه یافت.(۵۹۹)
۹ - دولت انقلابی آل بویه، در طبرستان، ری، همدان، اصفهان، نواحی اطراف ایران جنوبی وقسمتی از عراق کنونی، توسط سه فرزند بویه به نامهای علی، حسن واحمد در سال (۳۲۰) تشکیل شد وتا سال (۳۳۸ ه) دوام داشت.(۶۰۰)
۱۰ - دولت اخشیدیه که توسط محمد بن طعج الاخشید در مناطق مصر وشام در سال (۳۲۳ ه) تشکیل شد وتا سال (۳۳۴ ه) پابرجا ماند.(۶۰۱)
سه خلیفه در یک زمان:
شایان ذکر است که، در عصر غیبت صغری در جهان اسلام، سه نظام سیاسی اسلامی به نام نظام خلافت تشکیل شده بود ودر یک زمان، سه نفر به عنوان خلیفه، ادعای رهبری سیاسی بر تمام جهان اسلام را داشتند. اول حکومت عباسیان در بغداد، دوم حکومت امویان در اندلس وقرطبه، سوم حکومت فاطمیان در مصر.
در سال (۲۹۶ ه) در مصر مردم با عبید الله مهدی به عنوان خلیفه مسلمانان بیعت کردند وعبید الله خود را خلیفه خواند.(۶۰۲)
در اندلس، حاکمان بنی امیه در آن سرزمین با عناوینی همانند امیر، ابن الخلائف ویا سلطان خوانده می شدند. در سال (۳۱۷ ه) آنان کوشیدند تا خلافت از دست رفته امویان را بار دیگر احیا کنند، به همین جهت در این سال عبد الرحمن، حاکم اموی آن سرزمین را امیر المؤمنین خواندند.(۶۰۳)
بنابراین، در سال (۳۱۷ ه) برای اولین بار در تاریخ سیاسی اسلام، سه نفر در سه نقطه از جهان اسلام، ادعای خلافت، امیری وفرمانروایی بر تمام مسلمانان را داشتند.
ب: وضعیت اجتماعی:
در این دوره هفتاد ساله وضعیت اجتماعی (با همان تعریفی که در فصل سوم بیان شد) مانند دوره گذشته بود، همان اموری که در دوره قبل وجود داشت در این دوره نیز ادامه پیدا کرد. در فصل سوم بیان شد که در دوره قبل از غیبت صغری مردم در آن جامعه از لحاظ امور اقتصادی ومادی از یک اختلاف طبقاتی فاحش رنج می بردند که این امر در این دوره نیز ادامه داشت(۶۰۴) اینکه به بیان برخی از حوادثی که گویای وضع ناهنجار اجتماع آن زمان است، می پردازیم.
اختلافات مذهبی وفرقه ای:
در عصر غیبت صغری در جوامع اسلامی اختلافات فرقه ای ومذهبی همانند دوره های گذشته رواج داشت، این اختلافات به اختلاف مذهبی بین شیعه وسنی محدود نمی شد، بلکه در میان مذاهب اهل سنت نیز درگیری هایی وجود داشت.
در سال (۳۱۰ ه) محمد بن جریر طبری عالم، مفسر ونویسنده معروف اهل سنت، دیده از جهان فروبست، خواستند او را در بغداد دفن کنند، اما حنبلیان که با طبری درگیر بودند واختلاف مذهبی با وی داشتند، مانع دفن او در بغداد شدند.(۶۰۵)
در سال (۳۱۸ ه) حنبلیان در بغداد آشوبی به پا کردند که این آشوب نیز ریشه مذهبی داشت وتنها به این خاطر که در فهم یک آیه قرآن، گروهی از اهل سنت، دیدگاه حنبلیان را قبول نداشتند وبه گونه ای دیگر آن را تفسیر می کردند، بلوایی به پا شد وگروه زیادی از مردم کشته شدند.(۶۰۶)
اختلافات قومی وقبیله ای:
در این عصر به جز عباسیان وترکان، دیگر اقوام وقبایل نقش چندانی در حکومت عباسیان نداشتند، وحاکمان وقت آنان را به صورت افراد درجه دو می نگریستند، به همین جهت بود که در دوره دوم حکومت عباسیان؛ یعنی دوره غلبه ترکان، فریادهای استقلال طلبانه وقیام های علویان به اوج خود رسید. قیام های علویان قبل از عصر غیبت صغری به اوج خود رسید، ولی به جهاتی که به آن اشاره شد در این عصر کاهش یافت. اما حرکت های استقلال طلبانه در این عصر فزونی گرفت. همانگونه که بیان شد، در این عصر در سرزمین های اسلامی حدود ده دولت مستقل ونیمه مستقل تشکیل شد؛ این حرکت های خودمختارانه واستقلال طلبانه ریشه ها وانگیزه های متعددی داشت که یکی از آنها همین اختلافات قبیله ای وبها ندادن به قوم وقبیله های گوناگون از سوی حکومت مرکزی بود.
اختلافات طبقاتی:
به جهت تغییر در ماهیت واهداف فتوحات، جنگ های مسلمانان به جای آنکه مایه رهایی مردم تحت ستم شود، خود عاملی برای ستم بر آنان شد. سپاهیان خلفای عباسی با انگیزه های غیر اسلامی، می جنگیدند، مردم را به اسارت می گرفتند، بر خلاف مقررات اسلامی با آنان برخورد می کردند، حقوق مسلم شرعی وانسانی آنان را رعایت نمی کردند. این امر موجب شد تا بسیاری از ارزشهای اسلامی در جامعه آن زمان به فراموشی سپرده شود. به نوشته دکتر حسن ابراهیم حسن، در این عصر اختلاف طبقاتی حاکم بود. از جمله آنها، طبقه بندگان وغلامان وکنیزان بود. مصر، شمال آفریقا وشمال جزیرةالعرب بازار غلامان سیاه، وآشوب زنگیان بازتاب این جو نامساعد اجتماعی بود که مصیبت های بسیاری را بر جامعه آن زمان تحمیل نمود. به جهت مسخ ارزشها کنیزکان نغمه گر، بازار خوبی داشتند، وآنان را با قیمت های گزاف می خریدند. ابن راثق در سال (۳۲۵ ه) کنیز گندم گونی را که خوش نغمه بود، به ارزش ۴۰۰۰ دینار خرید.(۶۰۷)
در ادامه مناسب است به برخی موارد ونمونه هایی از این اختلافات وتفاوت وتبعیض های طبقاتی، اشاره ای داشته باشیم.
عیاشی وخوشگذرانی:
عیش ونوش به ویژه در نزد خلفا، وزرا، امرا واشراف رواج داشت وویژگی مشترک همه آنان بود. این وضعیت همچنان که در گذشته رواج داشت، در این دوره نیز پابرجا بود.(۶۰۸) به گفته سیوطی، تنها القاهر بالله خلیفه عباسی، مطربی وبساط عیش ونوش را قدغن کرد وبه دستور او کنیزکان آوازه خوان را دستگیر می کردند وابزارهای طرب را می شکستند.(۶۰۹)
به جز زمان حکومت دو ساله القاهر بساط عیش ونوش برقرار بود.
این وضع تنها در بغداد ویا سامرا ومرکز خلافت نبود، بلکه در حوزه فعالیت والیان وحکومت های خودمختار نیز جاری بود. در مصر امرای طولونیه غرق در بساط عیش ونوش بودند.
خمارویه، حاکم طولونی مصر خانه ای از طلا ساخت وآن را به برپایی بساط طرب وعیش ونوش اختصاص داد.(۶۱۰)
اسراف وتبذیرهای گسترده:
اسراف وتبذیرهایی را که در زندگی حاکمان عباسی نقل کرده اند، به قدری زیاد وگسترده است که به راستی جای شگفتی وتعجب دارد وتصدیق آن بر اذهان سنگینی می کند.
مسعودی می نویسد: معتضد عباسی با هزینه ای بالغ بر ۰۰۰/۴۰۰ دینار برای خود قصری ساخت ونام آن را قصر ثریا نهاد. درباره این قصر گفته اند که چهار فرسخ طول داشت.(۶۱۱)
این نقل گرچه ممکن است اغراق آمیز باشد. اما به هر حال گویای این واقعیت است که حکمرانان عباسی در مصرف های بی رویه واسراف وتبذیرهای غوطه ور بودند وگوی سبقت را از همگان ربودند.
معتمد عباسی در یک شب نشینی در کنار شط در بغداد آن قدر خورد که بر اثر پرخوری دل درد گرفت ومرد.(۶۱۲)
احمد بن طولون حاکم مصر نیز در سال (۲۷۰ ه) به علت پرخوری وابتلای به دل درد درگذشت.(۶۱۳)
أبو الجیش، خمارویه، که بعد از احمد بن طولون حکومت مصر وشام را در اختیار گرفت به خاطر مصرفهای بی رویه وساختن قصر طلا واختصاص آن به طربخانه، ونیز مصرفهایی که در عروسی دخترش قطرالندی، انجام داد، منفور اطرافیان خود شده بود. بنا به نوشته مسعودی، به خاطر شدت تنفر، بعد از آن که او را کشتند، بدنش را قطعه قطعه کردند وبرخی از غلامان، گوشت بدن او را بریده وبه سیخ کشیدند وخوردند.(۶۱۴)
درباره عروسی قطرالندی دختر خمارویه طولونی که زن معتضد عباسی شده بود، گفته اند: خمارویه که همه بیت المال مصر را در اختیار داشت، بی حساب در عروسی دخترش خرج کرد، به گفته دقماق مورخ آن عصر، خمارویه با دختر خود به عنوان جهیزیه چیزهایی فرستاد که نه کسی آن را دیده ونه شنیده بود. ابن خلکان می نویسد: مهریه عروس ۰۰۰/۰۰۰/۱ درهم بود، واین به قیاس آن جهازگران قیمت بسیار ناچیز بود. گویند: ابن جصاص که مسؤولیت تهیه جهاز، با او بود، پس از همه خریدهایی که کرد ۰۰۰/۴۰۰ دینار به جا ماند وخمارویه همه را به او بخشید.(۶۱۵)
به مناسبت این عروسی در بغداد ومصر جشن های پرهزینه متعددی برپا شد وچه بسیار زنان عباسی وحاکمان عراق ومصر که با لباسهای گران قیمت در این بساط عیش ونوش شرکت می کردند. گویا که زر وزیورهای دنیا در انحصار این عده بود واین عده هم در اختیار هواهای نفسانی قرار داشتند. آنان جز ارضای هواهای نفسانی هیچ هدفی نداشتند.
خمارویه، افزون بر این مصرف های بی رویه، ماهانه ۰۰۰/۲۳ دینار برای مصرف آشپزخانه خود اختصاص می داد.(۶۱۶)
اینها تنها نمونه هایی است از صدها وهزاران مورد که خلفا، وزیران، حاکمان ووالیان واشراف، در آن زمان به این گونه کارها روی می آوردند. همان گونه که در چند صفحه گذشته اشاره شد، این کارها بازتاب اجتماعی ناهنجاری؛ مانند آشوب زنگیان را به دنبال داشت.(۶۱۷)
ج: وضعیت فکری:
در وضعیت فکری این دوره تنها به یادآوری دو نکته اشاره می کنیم:
پیدایش مکتب اشعری:
در نیمه اول قرن دوم هجری دو مکتب وجریان فکری در جهان اسلام پیدا شد. در یک جریان فکری، عقل بی ارزش بود ودر فهم مسائل ومعارف اسلامی به ظواهر آیات وروایات بسنده می شد، حتی اگر برخلاف حکم عقل باشد، این گروه بدون غور ودقت عقلی به ظاهر آیه وحدیث تمسک می کردند وبه آن معتقد وپایبند می شدند. آنان آیه یدالله فوق ایدیهم (دست خدا بالای دستهای آنها است) بدون اینکه دقتی در معنای واژه ید بکنند، گفتند: خدا هم دست دارد، در حالیکه این آیه قدرت خداوندی را بیان می دارد؛ خداوند جسم نیست تا دست، اعضا وجوارح داشته باشد. این گروه را اهل حدیث می گفتند.
گروه دیگری در برابر این گروه ایستادند که به عقل، بهای زیادی می دادند. آنان در زمان خلافت مأمون عباسی، قدرت زیادی یافتند وبر گروه اهل حدیث پیروز شدند. به این گروه دوم معتزله یا مذهب اعتزال می گفتند که بحث این جریان فکری در بحث مربوط به وضعیت عصر قبل از غیبت، در فصل سوم بیان شد.
در دوره قبل از غیبت صغری بین این دو مذهب ومکتب فکری؛ یعنی اهل حدیث واعتزال درگیریهای زیادی رخ می داد؛ گاهی با حمایت برخی از حکام عباسی مذهب اعتزال پیروز می شد وگاهی وضع تغییر می کرد وخلیفه دیگری حاکم می شد واو از مکتب اهل حدیث حمایت می کرد واعتزال شکست می خورد. در دوره قبل از غیبت این وضع ادامه داشت تا این که در نیمه اول قرن چهارم، ابو الحسن اشعری(۶۱۸) ظهور نمود. او که تا ۴۰ سالگی پیرو مکتب اعتزال بود، از اعتزال روی گردان شد وبر شالوده های مکتب اهل حدیث مکتب جدیدی بنا نهاد، که این مکتب جدید به نام بنیانگذارش، ابو الحسن اشعری، (مکتب اشعری یا اشاعره) معروف شد. شکل گیری این مکتب با حمایت مقتدر خلیفه عباسی بود که در دوره ۲۵ ساله زمامداری اش بین سالهای (۲۹۵ - ۳۲۰ ه) با مکتب اعتزال به ستیز برخاست واز اهل حدیث واشاعره حمایت کرد.(۶۱۹)
از این تاریخ به بعد اعتزال به صورت یک مکتب فکری مغلوب واز بین رفته درآمد ومکتب اشعری بی رقیب ماند.(۶۲۰)
تدوین کتب روایی:
در قرن اول به دستور خلیفه دوم، عمر، نویسندگی وتدوین کتاب درباره تاریخ وحدیث اسلامی ممنوع شده بود.(۶۲۱)
در تمامی قرن اول این سیاست ادامه داشت. در آغاز قرن دوم، عمربن عبد العزیز خلیفه اموی این قانون را لغو نمود وبه حاکم مدینه، ابوبکر بن حزم نامه ای نوشت مبنی بر این که، علما برای ثبت وضبط احادیث وحوادث تاریخ اسلام بکوشند وآنها را بنویسند.(۶۲۲)
در نیمه اول قرن دوم این سیاست جدید رواج پیدا نکرد، در عصر اول عباسیان به ویژه در زمان مامون، نهضت نویسندگی وتدوین کتب رواج یافت وکتابهای فراوانی در این دوره نوشته شد.
در دوره غیبت صغری این کار ادامه پیدا کرد وکتاب های بیشتری نوشته شد.
۴ کتاب از ۶ کتاب مهم اهل سنت معروف به صحاح سته در این عصر نوشته شد که عبارتند از:
۱ - سنن ابن ماجه:
توسط محمد بن یزید ابن ماجه قزوینی (۲۰۷ - ۲۷۳ یا ۲۷۵ ه).
۲ - سنن ابی داود:
توسط ابو داود، سلیمان بن اشعث سجستانی، متوفای (۲۷۵ ه).
۳ - الجامع الصحیح:
معروف به سنن ترمزی، توسط محمد بن عیسی بن سوره ترمزی (۲۰۹ - ۲۹۷).
۴ - سنن نسایی:
توسط احمد بن شعیب نسایی (۲۱۴ - یا ۲۱۵ - ۳۰۳ ه).
افزون بر این کتاب ها ده ها، بلکه صدها کتاب پرارزش در همین دوره تدوین شد که از آن جمله می توان کتاب های زیر را نام برد:
فتوح البلدان وانساب الاشراف، توسط بلاذری، متوفای (۲۸۹ ه).
اخبار الطوال توسط، احمد بن واضح یعقوبی، متوفای (۲۸۴ ه).
تاریخ طبری وتفسیر طبری توسط، ابن جریر طبری، متوفای (۳۲۹ ه).
بصائر الدرجات توسط محمد بن حسن بن صفار، متوفای (۲۹۰ ه).
المحاسن توسط ابو عبد الله، احمد بن محمد خالد برقی، متوفای (۲۷۴ - ۲۸۰ ه).
۲ - تاریخ غیبت وچگونگی آغاز آن:
الف - آغاز غیبت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف):
در میان علمای اسلام در مورد آغاز غیبت صغری چند نظر وجود دارد:
۱ - برخی، آغاز غیبت صغری را از جریان سرداب می دانند؛ یعنی زمانی که مأموران معتمد، خلیفه عباسی به منزل آن حضرت در سامرا مورد تاخت وتاز قرار دادند تا آن حضرت را دستگیر کنند، آنان معتقدند: حضرت حجت از این تاریخ به بعد از دیده ها پنهان وغیبت صغرا ی آن حضرت آغاز شد.
ما در صفحات آینده در بحث داستان سرداب، خواهیم گفت که این سخن از اساس نادرست است وامام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از هنگم حمله عباسیان به سرداب از دیده ها پنهان نشد، بلکه قبل از آن، غیبت آن حضرت (عجل الله فرجه الشریف) آغاز شده بود.
۲ - برخی همانند شیخ مفید، آغاز غیبت صغری را از هنگام ولادت آن حضرت می دانند.(۶۲۳) این نظر بر خلاف نظر مشهور است واکثر علمای امامیه این نظر را قبول ندارند.
۳ - نظر سوم این که، آغاز غیبت صغری از هنگام شهادت ابو محمد، امام حسن عسکری (علیه السلام) وآغاز سفارت اولین سفیر امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف)، عثمان بن سعید عمری از تاریخ هشتم ربیع الاول سال (۲۶۰ ه)، آغاز شد واین دوره تا تاریخ پانزدهم شعبان سال (۳۲۹ ه) هنگام درگذشت آخرین نایب خاص حضرت، علی بن محمد سمری به مدت ۶۹ سال واندی ادامه داشت.(۶۲۴)
این دیدگاه مورد قبول اکثریت قاطع علمای امامیه است.(۶۲۵) دوره اختفای امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) جزء غیبت صغرای آن حضرت نیست؛ زیرا غیبت صغری، مربوط به عصر امامت آن حضرت است ودر طول غیبت صغری، حضرت ۴ سفیر داشت.
چند سالی که آن حضرت در زمان پدر گرامی اش (امام حسن عسکری (علیه السلام)) در اختفا به سر می برد، دوره امامت آن حضرت است، به بیان دیگر در دوره غیبت صغری دو خصیصه وجود داشت، یکی امامت امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) ودیگر سفارت ونیابت نواب اربعه، که با توجه به این دو خصیصه دوره اختفا جزء صغری به حساب نمی آید.(۶۲۶) چون که هیچ یک از این دو خصیصه در دوره اختفا وجود نداشت.
ب: شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام):
معتمد خلیفه عباسی همواره از محبوبیت وپایگاه اجتماعی امام ابو محمد عسکری (علیه السلام) نگران بود وهنگامی که دانست با وجود همه محدودیت هایی که نسبت به آن حضرت روا داشته بود، نه تنها از پایگاه مردمی ونفوذ معنوی آن حضرت کاسته نشده، بلکه بیش از پیش محبوب دلهای مردم گردیده، بر نگرانی ووحشتش افزوده شد وسرانجام در صدد قتل آن حضرت برآمد وبه شکل مرموزانه ومخفیانه، حضرت را مسموم نمود،(۶۲۷) وشیعیان را از بهره مندی انوار هدایت آن امام همام محروم ساخت.
اینگونه به شهادت رساندن در گذشته نیز وجود داشت ودر مواردی خلفای اموری وعباسی این سیاست را به اجرا درآورده بودند وامامان شیعه (علیهم السلام) نیز کوشیده بودند تا نقشه های شوم آنها را به شکل های گوناگون برای مردم آشکار نمایند تا چهره واقعی آنان برای آیندگان روشن شود.
امام عسکری (علیه السلام) با دانش ویژه ای که داشت، پیش بینی کرد که در آینده ای نه چندان دور زندگی دنیا را ترک خواهد کرد وراهی پیشگاه خداوند خواهد شد. آن امام همام، شهادت خود را در آینده نزدیک را به مادر بزرگوارش خبر داد وگفت: در سال (۲۶۰ ه) حادثه ای اتفاق می افتد. وآن همانا شهادت امام توسط عمال حکومت عباسی خواهد بود.
قلب مادر از این خبر هولناک به درد آمد وآثار غم واندوه در او پدیدار گردید وگریست. امام (علیه السلام) مادرش را تسلی داد وگفت:
مادر! امر خدا حتمی است، بی تابی مکن!
در سال (۲۶۰ ه) آن مصیبت اتفاق افتاد وهمان گونه که آن حضرت خبر داده بود در آن سال، امام عسکری (علیه السلام) به شهادت رسید.(۶۲۸)
چند روز قبل از شهادت، آن حضرت را نزد طاغوت زمان معتمد عباسی بردند، در حالی که معتمد سخت ناراحت بود، چون می دید ومی شنید که مردم همگی، امام ابو محمد (علیه السلام) را تعظیم واحترام می کنند واو را در فضیلت، بر همه علویان وعباسیان، مقدم می دارند. از این جهت در پی قتل آن حضرت برآمد وزهر کشنده ای را به وی خوراند.(۶۲۹)
امام (علیه السلام) همین که زهر را خورد، تمام بدن شریفش مسموم شد ودر بستر بیماری افتاد وبه درد شدیدی دچار گردید.
معتمد به ۵ نفر از خواص ودرباریانش از آن جمله به نحریر دستور داد که مواظب خانه امام (علیه السلام) باشند وتمام امور وجریانها را زیر نظر بگیرند، همچنین به پزشکان دستور داد که هر صبح وشام از حال امام (علیه السلام) باخبر باشند، همین که روز دوم فرا رسید به معتمد خبر دادند که بیماری حضرت وخیم شده است. معتمد به پزشکان فرمان داد که حق ندارند از منزل امام بیرون روند. وبه دلیل اینکه حال امام عسکری (علیه السلام) رو به وخامت نهاده بود، گفت: از کنار بستر او جدا نشوند. معتمد، حسین بن ابی شوارب، قاضی القضاة را به همراه ۱۰ نفر به منزل امام فرستاد وبه آنان دستور داد که شب وروز در آنجا باشند وجریانها را زیر نظر بگیرند وبعد شهادت دهند که امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. با این وجود پزشکان مأمور خلیفه، ۱۵ نفر دیگر از سوی معتمد خلیفه عباسی در خانه حضرت بودند.
امام عسکری (علیه السلام) در شب رحلت در یک اتاق، به دور از چشم از مأموران حکومت نامه های بسیاری به نقاط مختلف شیعه نشین نوشت وآن را به وسیله پیکی ارسال نمود.(۶۳۰)
حال امام بدتر شد، پزشکان از او ناامید شدند وهر لحظه به مرگ نزدیکتر می شد. در لحاظ آخر زندگی، همواره زبانش به ذکر خدا مشغول بود واو را ستایش می کرد ولب های مبارک از تلاوت قرآن مجید باز نمی ایستاد. سرانجام امام (علیه السلام) روبه سمت قبله معظمه کرد وروح پاکش به پیشگاه خدا پرواز نمود.

این حادثه جانگداز، روز جمعه هشتم ربیع الاول سال (۲۶۰ ه) بعد از نماز صبح اتفاق افتاد.
ارتحال نابهنگام آن امام بزرگوار ضایعه بزرگی بود که در آن روزگار بر مسلمانان وارد شد وآنان رهبر وپیشوای محبوب ومصلح بزرگ خود را از دست دادند؛ کسی که همواره غمخوار ضعیفان ویتیمان ومستمندان بود.
ناله وشیون از خانه امام (علیه السلام) بلند شد وکم کم صدای ضجه وناله زنان ومردان وکودکان آل علی در سراسر سامرا به گوش رسید.
خبر شهادت امام (علیه السلام) در سراسر شهر سامرا پیچید. این خبر همچون صاعقه ای هولناک بود که تمام مسلمانان را به سرعت به منزل امام (علیه السلام) رسانید. همگی مشغول گریه کردن ونوحه سرایی بودند. تمام ادارات دولتی شهر تعطیل شد، مردم به احترام امام (علیه السلام) بازارها را بستند ودر شهر عزاداری کردند. گویی شهر سامرا به صحرای قیامت تبدیل شده بود.(۶۳۱)
سامرا در تمام طول تاریخ خود چنان تشییعی را ندیده بود که امواج خروشانی از انسانها از طبقات مختلف با گرایش ها وعقاید گوناگون همه را گرد هم آورد وهمگی سخن از فضایل، ویژگی ها وصفات امام بزرگوار، امام حسن عسکری (علیه السلام) می گفتند ودرباره خسارت وزیان جبران ناپذیری که به مسلمانان وارد شده بود، بحث می کردند.(۶۳۲) عثمان بن سعید عمری متصدی امر غسل، کفن ودفن حضرت شد.(۶۳۳)
این سخن با اعتقاد شیعه به این که امام را باید امام بعدی غسل دهد، کفن کند ونماز بخواند، منافاتی ندارد، چون که اولا: این امر مربوط به حالت عادی است، نه در شرایط سخت ومورد تقیه، ثانیاً: عثمان بن سعید عمری به نیابت از حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) عهده دار تجهیز پیکر مطهر امام عسکری (علیه السلام) بود.
وثالثاً: ممکن است در همین شرایط به صورت مخفی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به این امر مبادرت نموده بود، لیکن به جهت شرایط خفقان وتقیه به ظاهر عثمان بن سعید عمری تصدی این امر را بر عهده گرفته باشد. در هر حال، عبید الله بن خاقان می گوید:
وقتی جنازه امام (علیه السلام) آماده دفن شد، خلیفه برادر خود ابوعیسی بن متوکل را فرستاد تا بر جنازه آن حضرت نماز بگزارد. هنگامی که جنازه را برای نماز بر روی زمین گذاشتند ابوعیسی نزدیک شد وصورت آن حضرت را باز کرد وآن را به علویان، عباسیان، قاضیان، نویسندگان ودیگر شاهدان، نشان داد وگفت:
این ابو محمد عسکری است که به مرگ طبیعی درگذشته است وفلان وفلان از قضات وپزشکان وخدمتگزاران خلیفه نیز شهادت می دهند! بعد روی جنازه را پوشاند وبر او نماز خواند وفرمان داد که جنازه را برای دفن ببرند.
این شیوه تجربه شده حکام عباسی در مورد امامان شیعه (علیهم السلام) بود ومردم به ویژه شیعیان نیز کم وبیش با این شیوه آشنایی داشتند.
بنا به نقل شیخ صدوق قبل از اقامه این نماز، نمازی دیگر بر بدن آن حضرت در لحظاتی قبل در درون خانه اقامه شد. عقید خادم از منزل خارج شد وبه جعفر که بر در خانه ایستاده بود وشیعیان به او تعزیت می گفتند، گفت: یا سیدی کفن فقم للصلاة علیه. (سرورم برادرت را کفن کردند. پس بر او نماز بخوان). ناگهان امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جلو آمد وگفت: تأخر یا عم! فانا احق بالصلاة علی ابی. (عمو عقب بایست من سزاوارترم که بر جنازه پدرم نماز بخوانم).(۶۳۴)
طبق نقل مشهور، امام عسکری (علیه السلام) در اول ماه ربیع الاول (۲۶۰ ه) با زهری که معتمد برای آن حضرت تدارک دیده بود بیمار شد ودر هشتم همان ماه رحلت نمود. بنابراین، امامت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از همین تاریخ آغاز شد وآن حضرت تا به امروز در پس پرده غیبت قرار دارد. به امید روزی که آن حضرت ظهور کند وجهان را پر از عدل وقسط گرداند.
ج: تلاش حکومت برای یافتن امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف):
همانگونه که در فصل پنجم گذشت، اخبار امامت دوازده امام (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه وآله) وعترت آن حضرت، در بین شیعیان رواج داشت. خلفای عباسی به مقابله با این باور وجلوگیری از عملی شدن این خبرها که مربوط به آینده بود، سخت کوشیدند. آنان به مانند فرعون که از ولادت موسی بن عمران، واهمه داشت، از تولد حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، امام دوازدهم شیعیان نگران بودند که نکند ظهور کند وبساط حکومت وعیاشی آنان را بر هم زند.
از همین روی، امام عسکری (علیه السلام) را در محاصره قرار دادند ودر پی آن بودند که اگر فرزندی از او به دنیا آمد، او را به قتل برسانند ونگذارند مهدی دوازدهمین امام شیعیان به امامت برسد ومشکلی برای آنان به وجود آورد.
امامان اهل بیت (علیهم السلام) با دانش برتری که داشتند، پیشاپیش غیبت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را خبر دادند واین نقشه عباسیان را باطل نمودند. به همین جهت خبر ولادت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مخفی نگه داشته شد وتنها برخی از خواص شیعه به این موضوع آگاه بودند.
بعد از شهادت امام عسکری (علیه السلام) کم کم این خبر پخش شد که از آن امام (علیه السلام) پسری متولد شده واو امام دوازدهم ومهدی موعود است.
پخش این خبر موجب هراس در بین عباسیان شد؛ چرا که معلوم شد از ابو محمد، پسری به جا مانده است. از این رو، به دستور معتمد عباسی عده ای از ماموران وارد منزل امام (علیه السلام) شدند واثاثیه آن حضرت را بازرسی وسپس مهر وموم کردند ودر صدد یافتن فرزندش برآمدند، ولی موفق نشدند.
معتمد دستور داد که عده ای قابله ها، زنان وکنیزان آن حضرت را معاینه کنند واگر اثری از حمل در آنان مشاهده کردند، به خلیفه گزارش دهند.
روایت شده است که یکی از قابله ها احتمال داد، یکی از کنیزان حضرت حامله است، این خبر به گوش خلیفه رسید واو دستور داد تا آن کنیز را در محلی زیر نظر داشته باشند. پس یکی از درباریان وپیشکاران مخصوص خلیفه به نام نحریر به همراه تعدادی از زنان مراقب حال وی شدند تا درستی یا نادرستی این گزارش معلوم شود.
مدتی مراقب آن کنیز بودند تا سرانجام روشن شد که این گزارش درست نبوده واثری از حمل وجود ندارد.(۶۳۵)
همچنین نوشته اند: نرجس خاتون مادر گرامی امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) همواره تحت نظر بود تا این که حوادث گوناگونی حکام عباسی را به خود مشغول کرد واز آن بانو در جهت دستیابی به حضرت دست کشیدند. آن حوادث از این قرار است:
۱ - درگیری با یعقوب بن لیث صفاری که پس از غلبه بر فارس به سوی بغداد حرکت کرد ودر درگیری با موفق، پسر متوکل شکست خورد وبه فارس عقب نشینی کرد.
۲ - خروج معتمد ومتوکل از سامرا وسفر به بغداد به خاطر غائله یعقوب لیث.
۳ - مرگ عبید الله بن یحیی بن خاقان، وزیر معتمد در سال (۲۶۳ ه).
۴ - مرگ قاضی القضاة، حسین بن ابی شوراب در سال (۲۶۱ ه) که او مأمور کنترل نرجس خاتون ودیگر زنان بود.
۵ - ادامه قیام صاحب زنج یا زنگیان که مشکلات زیادی برای عباسیان به وجود آورد.
د: اقدامات جعفر:
جعفر برادر امام عسکری (علیه السلام) بر خلاف سیره پدر وبرادر گرامی اش رفتار می کرد. از امام هادی (علیه السلام) درباره پسرش جعفر روایت شده است که به بعضی از اصحابش فرمود:
تجنبوا ولدی جعفر فانه منی بمنزلة ابن نوح. از فرزندم جعفر دوری کنید، چرا که او (در سیره ما نیست و) نسبت به من، به منزله فرزند نوح است...(۶۳۶)
جعفر پس از رحلت امام عسکری (علیه السلام) به یک سری اقدامات روی آورد که در شان او نبود. اینک به برخی از آنها اشاره می کنیم.
نماز بر پیکر امام (علیه السلام):
جعفر در آغاز، خواست که بر پیکر برادر، نماز بخواند که ناگهان امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) ظاهر شد وفرمود: تاخر یا عم فانا احق بالصلاة علی ابی (ای عمو! کنار برو، من شایسته ترم که بر جنازه پدرم نماز بخوانم).(۶۳۷)
ادعای امامت وجانشینی:
جعفر به وزیر عباسی عبید الله بن خاقان گفت: مقام برادرم را به من بدهید، من سالانه مبلغ ۰۰۰/۲۰ دینار بابت آن به شما می پردازم.
وزیر در پاسخ به این خواسته جعفر گفت: ای احمق! سلطان برای کسانی که گمان می کنند پدر وبرادر تو امام بودند شمشیرش را آماده کرده است، با این وجود موفق نشده است آنان را از این عقیده منصرف نماید، اگر تو نزد شیعیان از همان مقام پدر وبرادرت بهره مندی نیازی به تأیید سلطان ویا غیر سلطان نداری واگر آن مقام را نداری سلطان نمی تواند این مقام را به تو بدهد.
سپس وزیر، او را مورد اهانت قرار داد ودیگر اجازه نداد که جعفر به نزدش برود. او پس از ناامیدی از وزیر، به نزد سلطان رفت واین خواسته را با او در میان گذاشت ومانند همان پاسخ را از خلیفه عباسی نیز دریافت نمود.(۶۳۸)
با توجه به همین ادعای دروغین است که جعفر پسر امام هادی (علیه السلام) در تاریخ جعفر کذاب معروف شده است.
ادعای ارث:
جعفر در اقدامی دیگر کوشید تا اموال امام (علیه السلام) را تصاحب نماید. او گفت، برادرش ابو محمد (علیه السلام) فرزندی ندارد وتنها وارث برادر او است. حکومت هم اجازه داد تا بر اموال برادر مسلط شود.(۶۳۹)
تحریک حکومت برای دستگیری امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف):
جعفر با داشتن آگاهی به وجود فرزندی برای برادرش امام حسن عسکری (علیه السلام) وپس از ناامیدی از این که خود را جانشین برادر قرار دهد، به معرفی امم مهدی (عجل الله فرجه الشریف) به حکام عباسی وسعایت از او اقدام نمود، واین پس از ناکام شدنش در برابر هیئت قمی ها بود. جعفر از پاسخ دادن به آنان عاجز ماند وبرای سعایت از آنان به نزد خلیفه رفت وخلیفه هم به هیئت قمی ها گفت: پول هایی که برای ابو محمد آورده اید به جعفر بدهید، آنان گفتند: ما تنها با شرایطی این پول را تحویل می دهیم؛ زیرا مردمی که این پول ها را به ما داده اند چنین شرطی را قرار داده اند. جعفر خواست که خلیفه آنان را زندانی کند، اما خلیفه به خواسته جعفر پاسخ منفی داد وآنان را آزاد نمود.
در خارج از شهر امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) خادمش را به سوی آنان فرستاد وبا دادن نشانی وگزارش هایی که حضرت بیان داشت، آنان اموال را تحویل دادند.
جعفر مجدداً به نزد معتمد خلیفه عباسی رفت وگفت: هیئت قمی ها اموال را به مهدی عج تحویل داده اند. به این ترتیب مقدمات هجوم به بیت امام (عجل الله فرجه الشریف) فراهم شد. آنان منزل امام را غارت کردند، امام (علیه السلام) از غفلت آنان استفاده کرد واز منزل خارج شد، امام مادر گرامی حضرت را دستگیر وبازجویی کردند و....
توبه جعفر:
در پایان این بحث متذکر می شویم که امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) در توقیعی در پاسخ به پرسش یکی از شیعیان درباره عمویش جعفر، به محمد بن عثمان بن سعید عمری می نویسد که عمویش جعفر وفرزندانش؛ مانند برادران حضرت یوسف (علیه السلام) سرانجام کار توبه کرده اند. اما سبیل عمی جعفر وولده فسبیل اخوة یوسف علی نبینا وآله و(علیه السلام).(۶۴۰)
ه: داستان سرداب:
راستی امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) در کجا وچگونه غایب شد؟ آیا در سرداب منزل پدرش غایب شد وهنوز نیز در آنجا است؟
در این باره به شیعه تهمت هایی زده اند ومی گویند: شیعه معتقد است که مأموران خلیفه عباسی به منزل حضرت در سامرا هجوم آورده اند، تا او را دستگیر کنند. وآن حضرت که در آن هنگام در سرداب بود، از دیده ها پنهان شد وتاکنون در آنجا بدون آب وغذا زندگی می کند وروزی از آنجا ظهور خواهد کرد. این داستان چنان شهرت یافته است که وی را صاحب سرداب لقب داده اند.
این در حالی است که در منابع شیعی وکتاب هایی امامیه، هیچ نامی از سرداب نیست. نویسندگان اهل سنت در نوشته های خود بر این نظر اصرار می ورزند ومتأسفانه این سخن دستاویزی برای حمله برخی از آنان به تشیع گردیده است.(۶۴۱)
آنان پنداشته اند که شیعیان در میان سرداب، امام خود را می جویند وظهورش را از آن نقطه انتظار می کشند؛ از این جهت، تهمت هایی به شیعه زده ودر این زمینه به خود زحمت مراجعه به منابع شیعه را نداده اند.
در حالی که براساس تاریخ وروایات شیعه، امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) از هنگام ولادت در اختفا به سر می برد وبنا به مصالحی تولد وزندگی او آشکار نبود وبعد از رحلت پدر گرامی، غیبت صغرای آن حضرت، آغاز شد. امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) بعد از نماز گزاردن بر پیکر پاک پدر وتدفین آن حضرت، وارد منزل شد ودیگر کسی آن حضرت را در اجتماع ودر میان مردم ندید.(۶۴۲)
آن حضرت بنا به روایات شیعی در میان مردم زندگی می کند ودر موسم حج حاضر می شود، ولی مردم او را نمی شناسند.(۶۴۳)
خانه ای که از آن سخن گفته می شود، دو قسمت داشت؛ یک قسمت برای مردان وقسمت دیگر برای زنان، یک سرداب هم زیر اطاق ها قرار داشت که در روزهای گرم، اهل خانه در آن سرداب زندگی می کردند.
شیعه این خانه واین سرداب را محترم می دارد؛ زیرا امامانشان در این خانه زندگی می کردند، ودر همین خانه، امام هادی (علیه السلام)، امام عسکری (علیه السلام) ونیز امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) خداوند سبحان را عبادت می کردند. این یک امر معقول وطبیعی است که به جهت علاقه مندی به پیشوا ورهبر دینی، آن چه متعلق به او است محترم داشته شود، در میان تمامی ادیان ومذاهب چنین است وشیعه از این عشق واحترام به مکان های مقدس ومشاهد مشرفه دفاع می کند. وآن را از مصادیق فی بیوت اذن الله ان ترفع. می داند؛ اما این احترام، غیر از آن تهمت های مخالفان، به شیعه است.
حقیقت این است که داستان غیبت حضرت مهدی (عجل الله فرجه الشریف) در سرداب سامرا وزندگی کردن آن حضرت در این مکان، دروغ وبهتانی بیش نیست وهیچ یک از بزرگان شیعه، چنین باوری نداشته وندارند.(۶۴۴)
دو گزارش تاریخی در باره سرداب:
در آغاز خلافت معتضد عباسی، در سال (۲۷۹ ه) دوبار خانه امام عسکری (علیه السلام) از سوی حکومت تفتیش شد.
یک بار معتضد سه نفر را به صورت مخفیانه به خانه حضرت فرستاد وفرمان داد: هر کسی را که در آن خانه یافتید، بکشید وسرش را برای من بیاورید، این سه نفر وارد خانه شدند ویک اطاق مخفی یافتند که پرده ای زیبا داشت. هنگامی که پرده را بالا زدند، گویا دریایی پر از آب دیدند که در انتهای آن مردی با بهترین هیئت، روی حصیری بر آب ایستاده ومشغول نماز است. دو نفر وارد آب شدند، وآنگاه که نزدیک بود غرق شوند با اضطراب از آن خارج شدند. ساعتی بیهوش ماندند؛ سرانجام سرپرست آنان از فرد نمازگزار عذرخواهی کرد، ولی آن فرد نمازگزار بدون التفات به آنان نمازش را ادامه داد. این سه نفر پیش خلیفه رفتند وآنچه را که دیده بودند برای او بیان داشتند. خلیفه گفت: این سخن را به هیچ کس نگویید.
بار دیگر در پی این حادثه معتضد حمله دیگری را ترتیب داد وگروه بیشتری را به خانه امام عسکری (علیه السلام) فرستاد، این گروه وقتی وارد خانه شدند، از درون سرداب صدای قرائت قرآن شنیدند، پس بر در سرداب ایستادند ومراقب بودند تا کسی از آنجا خارج نشود. فردی که درون سرداب بود (گویا امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) از غفلت آنان استفاده کرد واز سرداب خارج شد. وقتی رئیس آنان آمد، گفت: داخل سرداب شوید وفردی را که قرآن می خواند دستگیر کنید، گفتند: مگر او را ندیدی که خارج شد؟ گفت: پس چرا او را دستگیر نکردید؟ گفتند: گمان کردیم تو او را دیده ای. بنابراین اقدامی نکردیم.(۶۴۵)
تنها موردی که نام سرداب در ارتباط با حضرت مهدی (عجل الله فرجه الشریف) در روایات شیعی وجود دارد این دو مورد است ومربوط به ۱۹ سال پس از شروع غیبت صغری است؛ آن هم با این مضمون که آن حضرت از سرداب خارج شد. این داستان کجا وداستان ساختگی شروع غیبت از سرداب وبقای حضرت در آن سرداب واجتماع شیعه در آن مکان در هر صبح وشام وانتظار خروج حضرت کجا؟!
۳ - فلسفه غیبت:
از آنجا که بحث از فلسفه غیبت ویا مانند آن؛ همچون: نقش انتظار، سیرت وآثار امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف)، علت طول عمر آن حضرت، حوادث هنگام ظهور وبعد از ظهور ویا... از جمله مباحث کلامی واعتقادی است ورنگ تاریخی ندارد وباید در جایگاه خود به صورت فراگیر مورد گفت وگو وکنکاش قرار گیرد، اما بی مناسبت نیست که در چنین کتابی ولو به صورت خلاصه به برخی از آنها اشاره شود که گاهی نم بهتر از خشکی است. از این رو، پس از یک بررسی کوتاه، نظری گذرا به برخی روایات می اندازیم تا بنگریم که از زبان پیامبر اکرم واهل بیت گرامی اش، غیبت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) چه حکمتی دارد.
در میان مسلمانان این باور که مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) منجی بشریت است ودر آینده ظهور وقیام خواهد کرد وجهان را پر از عدل وداد می نماید، از زمان رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) رواج یافت وجزء اعتقادات اسلامی قرار گرفت. اصل اعتقاد به مهدی موعود با ویژگی هایی؛ مانند این که، مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) واز فرزندان حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) است،(۶۴۶) به جهت فراوانی وتواتر روایات، مورد قبول تمامی مذاهب شیعه وسنی است. با این تفاوت که عموم اهل سنت می گویند: مهدی موعود متعلق به آخرالزمان است وهنوز متولد نشده است. ولی شیعه امامیه می گوید: مهدی موعود متولد شده است وبه دلایل وحکمتی چند در پس پرده غیبت قرار دارد. این غیبت امام (علیه السلام) با آمادگی وانتظار مردم از مهدی موعود گره خورده است. به همین جهت آمادگی وانتظار از ظهور مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یکی از اعمال با فضیلت شیعیان در عصر غیبت به شمار می آید.(۶۴۷)
از بهترین دلایلی که می توان بر حقانیت واصالت مبانی مذهب حقه شیعه امامیه (اثنا عشری) اقامه کرد، این است که امامان پیشین (علیه السلام) در طول سالهای متمادی غیبت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را پیشگویی کردند ودر برابر وقفیه که با تمامی توان به تضعیف روایات وجرح روایان مربوط به غیبت می پرداختند وبسیاری از آن روایات را مجعول وساخته آن گروه می خواندند، مبارزه نمودند وسرانجام گردش ایام صحت ودرستی آن احادیث شریف وپیشگویی امامان اطهار (علیهم السلام) را بر آنان اثبات نمود وغیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با همان ویژگیهایی که از زبان پیامبر (صلی الله علیه وآله) ویکایک امامان پیشین بیان شده بود، به وقوع پیوست، تا کسی در آینده نتواند ادعا کند که شیعیان اثناعشری برای صحت مدعای خود درباره غیبت امام دوازدهم (علیه السلام) احادیثی جعل کرده اند.
می توان گفت: این خود خواست ولطف وعنایت خداوند است که بر این عده ارزانی داشته است.(۶۴۸)
اما غیبت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) چه حکمت وفلسفه ای دارد؟ چرا حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مانند دیگر امامان در میان مردم آشکار زندگی نکرد؟
در پاسخ به این پرسش می گوییم: اگر از نظر رخدادها وحوادث طبیعی وعادی به این حادثه نظر نماییم وبه دنبال توجیه وچرایی این امر حرکت کنیم، به این نتیجه می رسیم که با فشارهای روز افزون عباسیان بر طالبیان(۶۴۹) به ویژه بر بنی فاطمه وامامان معصوم (علیه السلام)، غیبت واختفای امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) امری سنجیده وحساب شده، وبازتابی از آن سیاست رو به فزونی دشمنی با امامان (علیه السلام) است.
به عبارت روشن تر: امامان (علیه السلام) در برابر این سیاست عباسیان از تاکتیک اختفا وغیبت یاری گرفته بودند تا وجود مقدم امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از گزند حوادث زمان مصون ومحفوظ بماند ودر فرصت مناسب به میان مردم آید ومردم از وجود مقدس آن حضرت بهره مند گردند. فشارهای سیاسی که از زمان امام جواد (علیه السلام) بر امامان معصوم (علیه السلام) وارد می شد، مرتباً افزایش می یافت؛ این فشارهای روبه افزایش موجب شد که فعالیت های امام یازدهم (علیه السلام) به حداقل برسد، تا جایی که زمینه مساعد برای رهبری های امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به کمتر از حد نصاب خود رسید، در این هنگام خواست ومشیت خداوند به غیبت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعلق گرفت.
دکتر جاسم حسین در این باره می نویسد:
مقامات حکومت عباسی خواستار ایجاد محدودیت در فعالیت های ائمه (علیهم السلام) بودند، از این رو، آنان را به دربار خود می بردند وتحت نظر می گرفتند، تا آنجا که دیگر نتوانند فعالیت های خود را در میان پیروان خویش انجام دهند.
محدودیت هایی که از زمان حضرت رضا (علیه السلام) بر ائمه (علیهم السلام) تحمیل شد، تا زمان امام یازدهم، حضرت عسکری (علیه السلام) ادامه یافت. در نتیجه ائمه (علیهم السلام) نیز سیاستی اتخاذ کردند تا آخرین وصی خود را از شرایط مشابه مصون دارند.
امامان (علیه السلام) به این نتیجه رسیدند که پسر امام یازدهم (علیه السلام) از چشمان عباسیان پنهان شود تا بتواند فعالیت های خود را ناشناخته به انجام رساند، تا اینجا احادیثی که وجود امامی را پیش بینی می کند که از نظرها پنهان باشد وسیاست های خود را در خفا، در میان پیروان خویش به مورد اجرا خواهد گذاشت را ترویج ونقل می کردند. این امام، دوازدهمین امام است. چنین اقداماتی از پیش صورت می گرفت، تا امامیه را به قبول سفیران به عنوان واسطه های ائمه (علیهم السلام) آماده سازد.(۶۵۰)
همین تفسیر وفلسفه غیبت که از زبان جاسم حسین بیان شد، در روایات اسلامی نیز به گونه ای دیگر بیان شده است. وامامان معصوم (علیه السلام) در موارد گوناگون بر آن تأکید کرده اند.
اینک به روایات اسلامی که در این باره وارد شده است نظری می اندازیم تا بنگریم که از زبان اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله)، غیبت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) چه حکمتی دارد.
سری از اسرار الهی:
غیبت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سری از اسرار الهی است که حکمت آن بر بندگان مخفی وپوشیده است وتنها بعد از ظهور حضرت فرا رسد، روشن خواهد شد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود:
یا جابر! ان هذا الامر من امر الله وسر من سر الله. مطوی عن عباده(۶۵۱)
ای جابر! این امر الهی وسری از اسرار خداوندی است که بر بندگان پوشیده است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
ان لصاحب هذالامر غیبة لابد منها یرتاب فیها کل مبطل، فقلت: ولم جعلت فداک؟ قال: لامر لم یؤذن لنا فی کشفه لکم، قال: فما وجه الحکمة فی غیبته؟ قال: وجه الحکمة فی غیبته وجه الحکمة فی غیبات من تقدمه من حجج الله - تعالی ذکره - ان وجه الحکمة فی ذلک لا ینکشف الا بعد ظهوره کما لم ینکشف وجه الحکمة فیما اتاه الخضر (علیه السلام) من خرق السفینة وقتل الغلام واقامة الجدار لموسی (علیه السلام) الی وقت افتراقهما.(۶۵۲)
همانا برای صاحب الامر غیبتی است تخلف ناپذیر. هر جوینده باطلی در آن به شک می افتد واجازه داریم علت آن را بیان کنیم. حکمت غیبت او همان حکمتی است که در غیبت های پیشین وجود داشت وپس از ظهور، روشن خواهد شد. همانند حکمت کارهای خضر (علیه السلام) از کشتن پسر بچه وبرپاداشتن دیوار شکسته، این ها وقتی برای موسی (علیه السلام) روشن شد که آن دو، از هم جدا شدند. غیبت امری از امور الهی وسری از اسرار او است.
آزمایش وغربال انسانهای صالح:
در برخی از روایات آمده است که، حکمت غیبت حضرت ولی عصر، امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) غربال شدن انسانهای صالح وآزمایش مردم به این وسیله است.
امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (علیه السلام) فرمود:
اما والله لا قتلن انا وابنای هذان ولیبعثن الله رجلا من ولدی فی آخر الزمان یطالب بدمائنا، ولیغیبن عنهم تمییزا لاهل الضلالة حتی یقول الجاهل: مالله فی آل محمد من حاجة.(۶۵۳)
به خدا قسم من واین دو فرزندم (حسن وحسین) شهید خواهیم شد، خداوند در آخرالزمان مردی از فرزندانم را به خون خواهی ما برخواهد انگیخت واو مدتی غایب خواهد شد تا مردم آزمایش شوند وگمراهان جدا گردند، تا جایی که افراد نادان می گویند: خداوند دیگر به آل محمد کاری ندارد.
امام حسین (علیه السلام) فرمود:
له غیبة یرتد فیها اقوام ویثبت علی الدین فیها آخرون فیودون ویقال لهم متی هذا الوعدان کنتم صادقین. اما ان الصابر فی غیبته علی الاذی والتکذیب بمنزلة المجاهد بالسیف بین یدی رسول الله (صلی الله علیه وآله).(۶۵۴)
برای امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) غیبتی است. در این غیبت برخی از دین برمی گردند وبرخی ثابت قدم می مانند هر که در این غیبت صبر کند وبر مشکلاتی که از سوی دشمنان ایجاد می شود استقامت نماید به قدری از اجر خداوند بهره مند می گردد که انگار در کنار پیامبر (صلی الله علیه وآله) با شمشیر بر دشمنان جنگیده است.
امام پنجم (علیه السلام) در پاسخ به این سوال که فرج شما کی خواهد بود، فرمود:
هیهات هیهات لا یکون فرجنا حتی تغربلوا، ثم تغربلوا، ثم تغربلوا.(۶۵۵)
فرج وظهور شما حضرت اتفاق نمی افتد، مگر آن که شیعیان به شدت در امتحان الهی شرکت کنند.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
غیر ان الله (عزَّ وجلَّ) یحب ان یمتحن الشیعة.(۶۵۶)
غیبت امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) امتحان شیعه است.
امام هفتم، موسی بن جعفر (علیه السلام) نیز در این باره می فرماید:
انما هی محنة من الله (عزَّ وجلَّ) امتحن بها خلقه.(۶۵۷)
این غیبت خود مایه امتحان بندگان خداوند بزرگ است.
ستم پیشه بودن انسان ها:
در برخی از روایات، فلسفه غیبت، ستم پیشه بودن انسان ها بیان شده است. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در مسجد کوفه فرمود:
واعلموا ان الارض لا تخلو من حجة الله (عزَّ وجلَّ) ولکن الله سیعمی خلقه عنها بظلمهم وجورهم واسرافهم علی انفسهم...(۶۵۸)
زمین از حجت الیه خالی نمی ماند، ولی خداوند به دلیل ستم پیشه بودن وزیاده روی انسان ها، آنان را از وجود حجت خود محروم می سازد.
آمادگی جهانی:
قطعا برای ظهور حضرت مهدی (عجل الله فرجه الشریف) به عنوان خاتم الاوصیا ومنجی جهانی بشریت وکسی که در کره زمین دین اسلام را بر تمامی دین ها پیروز بگرداند، زمینه وآمادگی جهانی لازم است. از این رو، جهان باید زمینه این پذیرش را داشته باشد تا این هدف محقق شود. بنابراین، می توان فقدان آمادگی جهان را یکی از فلسفه ها وحکمت های غیبت امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) برشمرد.
آزادی از یوغ بیعت با طاغوت های زمان:
در برخی از روایات اسلامی آمده است: علت وحکمت غیبت امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) این است که، آن حضرت با وجود غیبت از یوغ بیعت با طاغوت های زمان آزاد می شود وتعهد وبیعت با هیچ حاکمی را برعهده ندارد، تا بتواند در زمان قیام خود آزادانه تلاش کند. دیگر امامان از روی تقیه حکومت ها را به رسمیت می شناختند، ولی امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) مامور به تقیه نیست. از این رو، با حکومت ها وطاغوت های زمان بیعت نمی کند، واگر غیبت آن حضرت نباشد، این امر شدنی نیست.
امام حسن مجتبی (علیه السلام) در این باره فرمود:
ما منا احد الا ویقع فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه الا القائم الذی یصلی روح الله عیسی بن مریم خلفه فان الله (عزَّ وجلَّ) یخفی ولادته ویغیب شخصه لئلا یکون لاحد فی عنقه بیعة اذا خرج ذاک التاسع من ولد اخی الحسین...(۶۵۹)
هر کدام از ما (امامان اهل بیت (علیهم السلام)) در زمان خود بیعت حاکمان وطاغوت های زمان را از روی تقیه به عهده گرفته ایم، مگر امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) که عیسی بن مریم به امامت آن حضرت نماز می گزارد. خداوند ولادت او را مخفی نگه داشت وبرای او غیبتی در نظر گرفت تا زمانی که قیام می کند بر گردنش بیعت حاکمی نباشد.
روایات دیگری نیز از دیگر امامان معصوم (علیه السلام) رسیده است؛ مانند روایتی از امام سجاد (علیه السلام) که فرمود: ولیس لاحد فی عنقه بیعة(۶۶۰) ویا سخن امام هشتم (علیه السلام) در این باره که فرمود: لئلا یکون لاحد فی عنقه بیعة اذا قام بالسیف.(۶۶۱)
همچنین توقیعی از ناحیه مقدسه برای اسحاق بن یعقوب، توسط محمد بن عثان عمری صادر شد، حضرت در این توقیع فرمود:
واما علة ما وقع من الغیبة فان الله (عزَّ وجلَّ) یقول: یا ایها الذین آمنوا لا تسئلوا عن اشیاء ان تبدلکم تسؤکم. انه لم یکن لاحد من آبائی - (علیه السلام) - الا وقد وضعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه واین اخرج حین اخرج ولا بیعة لاحد من الطواغیت فی عنقی.(۶۶۲)
اما این که چرا غیبت واقع شده است، خداوند (عزَّ وجلَّ) فرمود: ای مومنان! از چیزهایی که اگر پاسخش را بدانید، خوشایند شما نیست، پرسش نکنید. همه پدران من تقیه نمودند وبا طاغوتیان زمان بیعت نمودند، ولی من در پس پرده غیبت قرار گرفته ام تا بیعت طاغوتیان بر گردنم نباشد ودر هنگام خروج آزادانه قیام نمایم.
حفظ جان مهدی (عجل الله فرجه الشریف):
خداوند به وسیله غیبت امام دوازدهم (عجل الله فرجه الشریف) جانش را از شر دشمنان حفظ نموده است. اگر مسأله غیبت امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) مطرح نبود، معتمد عباسی که به خون ان حضرت تشنه بود، مانند پدران بزرگوار آن حضرت، امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) را نیز شهید می کرد وزمین از حجت خداوند خالی می شد.
در این باره روایات فراوانی از امامان اهل بیت (علیهم السلام) به ما رسیده است.
امام پنجم (علیه السلام) فرمود:
ان للقائم غیبة قبل ان یقوم، قال: قلت: ولم، قال: یخاف.
برای قائم ما (امام مهدی عج) قبل از آن که به پا خیزد غیبتی است. راوی پرسید: برای چه؟ حضرت فرمود: چون ترس از کشته شدن او وجود دارد.
شیخ طوسی بعد از بیان روایاتی چند درباره فلسفه غیبت می نویسد:
آن چه از اخبار درباره حکمت وفلسفه غیبت آمده است؛ مانند امتحان شیعه، صعوبة الامر علیهم واختیارهم للصبر علیه، اینها به عنوان حکمت وفلسفه غیبت نیست، بلکه به عنوان اثر ونتیجه غیبت برای شیعیان است. سبب وفلسفه غیبت همان ترس از کشته شدن امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) به وسیله دشمنان است.(۶۶۳)
۴ - ویژگی های دوره غیبت صغری:
همان گونه که قبلا بیان شد برای امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) بعد از دوره اختفا ورحلت امام عسکری (علیه السلام) دو نوع غیبت وجود دارد؛ یکی غیبت صغری وکوتاه مدت است که با پایان دوره اختفا آغاز شد، ودیگر غیبت کبری ودرازمدت که بعد از دوره غیبت صغری شروع شده است وهنوز ادامه دارد.
دوره غیبت صغری که از زمان شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام)؛ یعنی آغاز امامت امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) شروع وبا درگذشت سفیر چهارم آن حضرت؛ یعین ابو الحسن علی محمد سمری پایان پذیرفت، ویژگی هایی دارد که به آن اشاره می گردد:
۱ - زمان غیبت صغری محدود است واز نظر زمانی نزدیک به هفتاد سال طول کشید. به خاطر همین محدودیت وکوتاهی زمان، از آن به غیبت صغری تعبیر نموده اند، بر خلاف غیبت کبری که زمانش طولانی است ومدت آن را جز خداوند کسی نمی داند.
۲ - در دوره غیبت صغری، امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) به کلی از دیده ها پنهان نبود، بلکه با وکلا وسفیران خاصش در تماس بود، وگاهی سفیران آن حضرت سفیران آن حضرت ملاقات برخی از افراد را با امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) ترتیب می دادند.(۶۶۴)
مردم پرسش های خود را به وسیله سفیران چهارگونه، با امام (عجل الله فرجه الشریف) در میان می گذاشتند وپاسخ های خود را دریافت می کردند. در این دوره توقیعاتی از ناحیه مقدسه وبا واسطه سفیران چهارگانه برای شیعیان صادر می شد.(۶۶۵)
اما در دوره غیبت کبری وبعد از درگذشت سمری، این رابطه قطع شد. امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) چند روز قبل درگذشت سمری، مرگ قریب الوقوع او را به وی خبر می دهد وآنگاه بیان می دارد که، این ارتباطهای ۷۰ ساله، در دوره غیبت کبری وجود نخواهد داشت.
این توضیح امام (عجل الله فرجه الشریف) در بحث های آینده (سفیر چهارم) خواهد آمد.
۳ - در دوره غیبت صغری امام (عجل الله فرجه الشریف)، ۴ وکیل ویا ۴ نماینده داشت که برای تک تک آنان ویکی پس از دیگری، حکم وکالت صادر نمود ودیگر نمایندگان حضرت از سوی این ۴ نفر ماموریت داشتند. اما بعد از پایان این دوره، فرد خاصی به عنوان نائب ویژه آن حضرت وجود ندارد، بلکه به فرموده ائمه (علیهم السلام) هرکس شرایط وکالت را داشته باشد، می تواند وکیل ونماینده عام آن حضرت باشد. بنابراین، دوره بعد از غیبت صغری را می توان به دوره رهبری، یا وکالت فقیهان معرفی نمود.
۴ - در دوره غیبت صغری ممکن بود برخی از افراد، آن حضرت را ببینند وامام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) را بشناسند، ولی در دوره غیبت کبری کسی او را نمی بیند واگر هم ببیند او را نمی شناسد.(۶۶۶)
اگر هم برخی از خواص، حضرت را ببینند وبشناسند اجازه ندارند آن را برای دیگران بازگو نمایند،(۶۶۷) مگر با اجازه خود حضرت ویا به افراد مورد اطمینان.
۵ - اختلافات فرقه ای پس از رحلت امام عسکری (علیه السلام):
حاکمان عباسی که بنا به ماهیتشان، به روشهای ظالمانه روی آورده بودند، روز به روز محبوبیت خود را در افکار عمومی از دست می دادند. اما امامان معصوم (علیه السلام) با توجه به کردار شایسته وپیشینه نیکویی که داشتند روز به روز در نزد امت اسلامی محبوب تر ومقبول تر می شدند.
حاکمان عباسی پیوسته از پایگاه اجتماعی محروم، ولی امامان شیعه (علیهم السلام) پیوسته به پایگاه اجتماعی بیشتری نایل می شدند.
این روند که برای حکمرانان ستم پیشه عباسی سخت ناگوار وشکننده بود، چاره را در فزونی ستم وجو اختناق دیدند، آنان همواره بر امامان شیعه ستم روا می داشتند تا جایی که خانه امام حسن عسکری (علیه السلام) در کنترل حکومت عباسیان قرار داشت، وشیعیان نمی توانستند آزادانه با آن حضرت در ارتباط باشند. آنان درصدد بودند تا اگر برای امام عسگری (علیه السلام) فرزندی متولد شود، او را به شهادت رسانند.
طبیعی است که این جو اختناق وسیاست عباسیان موجب گردد تا امام یازدهم (علیه السلام) راه احتیاط، تقیه ورازداری را بیش از پیش، به کار برد. آری در زمان امام عسکری (علیه السلام) احتیاط وتقیه به اوج خود رسید وآن حضرت بیش از دیگر امامان (علیه السلام) به کتمان امور پرداختند که از جمله آنها، مخفی داشتن ولادت امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) است.
زمینه پیدایش فرقه های جدید شیعی بعد از رحلت امام عسکری (علیه السلام):
اختفای ولادت آن حضرت باعث شد تا برخی از شیعیان در آغاز رحلت امام حسن عسکری (علیه السلام) در امر امامت دو امام یازدهم ودوازدهم (علیه السلام) دچار شک وتردید شوند، (چون طبق عقیده شیعه امام یازدهم باید پسری داشته باشد تا او امام دوازدهم گردد، حال اگر امام یازدهم پسر نداشته باشد، در امامتش تردید می شود.) به طوری که نوشته اند: بعد از رحلت امام عسکری (علیه السلام) پیروان آن حضرت به ۱۴ یا ۱۵ فرقه منشعب شدند،(۶۶۸) بلکه بنا به نقل برخی از مورخان، پیروان آن حضرت ۲۰ فرقه شدند.(۶۶۹)
اختفای ولادت وزندگی امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) از یک سو، وادعای امامت جعفر از سوی دیگر موجب شد تا شیعیان در این عصر پریشان شوند. با وجود این پریشانی فکری وعقیدتی، دیگر مذاهب اسلامی با شدت هرچه تمامتر شیعه امامیه را کوبیدند، معتزله، اصحاب حدیث، زیدیه، وبه ویژه عباسیان در کوبیدن شیعه امامیه از هیچ کاری دریغ نکردند.
در واقع بعد از رحلت امام عسکری (علیه السلام) از جهت شک وتردید وتفرقه در مذهب، دوره ای برای شیعه یافت شد که در تاریخ، بی نظیر یا کم نظیر بود. به همین جهت می توان این عصر را عصر آشفتگی وحیرت شیعیان نامگذاری کرد.
اما به مجرد آن که شیعیان آن حضرت از راههای گوناگون وافراد موثق، از ولادت مهدی (عجل الله فرجه الشریف) مطمئن شدند، تمامی آنان به امامت امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) گرویدند وهمه فرقه هایی که در این مقطع زمانی پدید آمده بودند، (جزو مذهب امامیه اثناعشری) نابود شدند؛ امروزه برای این فرقه ها هیچ پیروی وجود ندارد وتنها در کتاب ها به عنوان یک رویداد تاریخی از آن یادی به میان آمده است، حتی در زمان شیخ مفید نیز این فرقه ها وجود خارجی نداشتند. شیخ مفید در این باره می نویسد: در این سال (۳۷۳ ه) ودر زمان ما، دیگر هیچ اثری از این گروهها باقی نمانده است وهمه از بین رفته اند.(۶۷۰)
مهمترین فرقه هایی که بعد از شهادت امام عسکری (علیه السلام) یافت شد بدین قرار است:
اعتقاد به امامت جعفر، پسر امام هادی (علیه السلام):
آنان که به امامت جعفر پسر امام هادی (علیه السلام) گرویده بودند به ۴ گروه تقسیم می شوند:
۱ - عده ای گفتند: جعفر برادر امام عسکری (علیه السلام)، امام است، اما نه این که برادرش امام حسن عسکری (علیه السلام) وصیت کرده باشد که بعد از او جعفر امام است، بلکه به این دلیل که برادرش، امام عسکری (علیه السلام) پسری نداشت، پس به ناچار امامت به برادرش جعفر می رسد واو امام دوازدهم است.
۲ - برخی معتقد بودند: جعفر امام است به دلیل این که برادرش امام حسن عسکری (علیه السلام) وصیت کرد واو را جانشین خود قرار داد. این فرقه هم، مانند فرقه قبلی جعفر را به عنوان امام دوازدهم پذیرفتند.
۳ - برخی نیز بر این باور بودند که جعفر امام است واو این امامت را از پدرش به ارث برده است، نه از برادر، بلکه امامت برادر، امام حسن عسکری (علیه السلام) باطل بود، چرا که امام عسکری (علیه السلام) فرزندی نداشت، وامام باید فرزندی داشته باشد تا امر امامت استمرار یابد. آنها می گویند: از این که امام حسن بن علی (علیه السلام) پسری ندارد، می فهمیم که بعد از امام هادی (علیه السلام) امامت به حسن نرسیده است، بلکه به پسر دیگر امام هادی (علیه السلام)، یعنی محمد نیز نرسیده است، چرا که محمد در زمان حیات پدر درگذشت. بنابراین، به ناچار باید پذیرفت که امامت بعد از امام دهم (علیه السلام) به جعفر رسیده است واو امام یازدهم شیعیان است.
۴ - عده ای دیگر بر این امر پافشاری کردند که، جعفر امامتش را از برادرش محمد به ارث برده است. این گروه بر این باور بودند که پسر امام هادی (علیه السلام)، ابو جعفر، محمد بن علی که در روزگار پدرش درگذشت، به وصیت پدر امام بود، وبه اسم ورسم، او را به امام تعیین کرده بود، وچون هنگام مردن محمد فرا رسید بر آن شد که برای جانشینی خود کسی را پیدا کند تا امر امامت را به وی بسپارد، ناچار راز امامت را با غلامی خردسال به نام نفیس که خدمتگزار او بود، در میان گذاشت، وکتاب ها، دانش ها، جنگ افزار وآنچه را که امت اسلامی بدان نیازمند بود، به وی سپرد وبه او وصیت کرد که هرگاه مرگ پدرش؛ یعنی امام هادی (علیه السلام) فرا رسید، همه آنها را به برادرش جعفر بسپارد.
این گروه امامت امام حسن عسکری (علیه السلام) را قبول نداشتند ومی گفتند که پدرش او را جانشین خود قرار نداده بود، بلکه محمد بن علی امام یازدهم بود وبعد از او جعفر امام شد.
اعتقاد به امامت فرزند دیگری از امام عسکری (علیه السلام):
این گروه نیز به ۴ دسته تقسیم شدند:
۱ - برخی بر این باور بودند که امام حسن عسکری (علیه السلام) پسری داشت که او را علی نامید وامر امامت را به او وصیت نمود. بنابراین علی بن حسن امام دوازدهم ومهدی قائم است.
۲ - عده ای گفتند: از امام عسکری (علیه السلام) ۸ ماه بعد از رحلتش پسری متولد شد که او امام دوازدهم است.
۳ - گروهی معتقد شدند که از امام حسن عسکری (علیه السلام) پسری به یادگار مانده است که به امر خداوند هنوز متولد نشده است، او در رحم مادر قرار دارد وهیچ مانعی ندارد که صدها سال در رحم مادر باشد وسپس به امر خداوند متولد گردد.
اعتقاد به استمرار امامت امام حسن عسکری (علیه السلام):
پیروان این عقیده نیز به ۲ گروه منشعب شدند:
۱ - گروهی گفتند: حسن بن علی (علیه السلام) زنده است ومهدی، منتظر وقائم است؛ چون که او هیچ فرزندی ندارد، امام غایب وزنده است، چرا که زمین نباید از حجت باشد.
این گروه معتقد بودند: اگر امام در هنگام مردن فرزندی نداشته باشد، او مهدی قائم است وروا است که بر زنده بودن او درنگ نمود، وشیعیان او ناچارند چشم به راه وی باشند تا باز گردد؛ زیرا امام بی فرزند وبدون جانشین را مرده نتوان پنداشت وباید گفت: او غایب شده است.
۲ - گروه دوم بر این باور شدند که حسن بن علی، امام عسکری (علیه السلام) رحلت نمود، سپس زنده شد وزندگی خویش را از سر گرفت، او مهدی وقائم است؛ زیرا بنا به روایتی، قائم کسی است که پس از مرگ برخیزد وقیام کند وفرزندی از او نمانده باشد. اگر او فرزندی داشت به ناچار مرگ او درست است وبازگشتی برای وی نیست، وامامت از او به فرزندش منتقل می شود. حسن بن علی (علیه السلام) درگذشت ودر مردن او گفت وگویی نیست، واز آنجا که برای او فرزندی نبود وجانشینی نداشت وکسی را به جای خود برنگزید. او پس از مرگ، زندگی را از سر گرفت واکنون از دیده ها پنهان است وسرانجام آشکار خواهد شد وجهان پر از عدل وداد خواهد نمود.
فرق بین این گروه با گروه قبلی در این است که، این گروه می گفتند: او مرده وسپس زنده شده است ودر پس پرده غیبت قرار گرفته است، در حالیکه گروه قبلی می گفتند: آن حضرت بدون این که رحلت نماید، از دیده ها پنهان شده است.
اعتقاد به امامت محمد بن علی، برادر امام حسن عسکری (علیه السلام):
این گروه بر این اعتقادند که بعد از امام هادی (علیه السلام)، پسرش محمد امام است؛ چرا که امامت دو برادر؛ یعنی جعفر وحسن روا نیست (و امامت امام حسن وامام حسین (علیه السلام) استثناء است).
امامت جعفر روا نیست به این دلیل که او کرداری ناشایست داشت ودر خور شأن امامت نبود. وی عادل نبود، واین خود دلیل بارزی است که جعفر نمی تواند امام باشد.
امام امامت حسن بن علی روا نیست چون که امام باید فرزندی داشته باشد تا امامت به او منتقل شود، در حالیکه او فرزندی نداشت. بنابراین، امامت این دو برادر روا نیست، بلکه امامت به برادر دیگر، محمد بن علی، می رسد. او، هم فرزند داشت وهم رفتارش پسندیده بود. به ناچار او امام، مهدی وقائم است. او زنده است وپیشوایی وی را باید پذیرفت وگرنه بایستی قائل به بطلان اصل امامت شد واین درست نیست.
اعتقاد به توقف امامت:
گروهی از شیعیان می گفتند: بعد از رحلت امام عسکری (علیه السلام) امر امامت بر ما مشتبه شده است وما نمی دانیم که آیا جعفر امام است ویا فردی دیگر. نمی دانیم امامت از پشت حسن است یا از پشت برادران او، بر ما مشتبه شده است، وتا رفع شک وشبهه بر امامت او ایستاده ایم وتأمل می کنیم.
اعتقاد به دوره فترت:
این دسته بر این باور بودند که بعد از امام یازدهم، حسن بن علی (علیه السلام) دوره فترت است؛ در این دوره زمین از حجت خالی است.(۶۷۱)
آنها می گفتند: خالی بودن زمین از حجت هیچ مانعی ندارد، چنانکه در فاصله زمان حضرت عیسی (علیه السلام) تا زمان پیامبر (صلی الله علیه وآله) زمین از وجود پیامبر ویا امام خالی بود ورسول گرامی اکرم (صلی الله علیه وآله) بعد از فترتی که روی داد، به رسالت مبعوث شد.
این گروه می گفتند: رحلت امام حسن عسکری (علیه السلام) به راستی اتفاق افتاد، در این هیچ شک وشبهه ای وجود ندارد ومی توان گفت که پس از او، امامی نیست همان گونه که می توان گفت: با رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) پیامبر دیگری وجود ندارد.(۶۷۲)
در هر صورت همانگونه که یادآور شدیم، تمامی این گروهها وفرقه هایی که بعد از رحلت امام عسکری (علیه السلام) به وجود آمدند، با روشن شدن وجود فرزند برای امام یازدهم (علیه السلام) همه به امامت امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) گردن نهادند، ودیگر از این گروهها اثری جز در کتاب های پیشینیان نیست.
۶ - نواب اربعه: (۶۷۳)
امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) در دوره غیبت صغری ۴ نفر را به عنوان نائبان خاص خود به شیعیان معرفی نمود. این ۴ تن، از اصحاب باسابقه امامان پیشین واز عالمان بزرگ وپارسای شیعه بودند. نواب اربعه عبارتند:
۱ - أبو عمرو، عثمان بن سعید عمری
۲ - ابو جعفر، محمد بن عثمان بن سعید عمری
۳ - ابو القاسم، حسین بن روح نوبختی
۴ - ابو الحسن، علی بن محمد سمری
امامیه بیشترین اطلاعات خود را درباره زندگی وفعالیت های این ۴ سفیر ونائب خاص حضرت مهدی (عجل الله فرجه الشریف)، از کتاب الغیبة اثر شیخ طوسی نقل می کنند. او نیز عمدتا به دو اثر قدیمی استناد نموده است؛ یکی کتاب فی اخبار ابی عمرو ابی جعفر عمریون اثر هبه الله بن احمد بن محمد کاتب، معروف به ابن برینه، پسر ام کلثوم دختر محمد بن عثمان سعید عمری (پسر نوه دختری سفیر دوم)، ودیگر، کتاب اخبارالوکلاء الاربعه نوشته احمد بن نوح؛ این دو کتاب بر اثر بی توجهی ویا دشمنی ها از بین رفت وما مستقیما به مطالب این دو کتاب دسترسی نداریم. متاسفانه شیخ طوسی ودیگران درباره زندگی این ۴ سفیر عالی مقام، مطالب کمی نقل کرده اند.(۶۷۴)
از این رو، نمی توان درباره زندگینامه این ۴ سفیر ویژه امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) به قدر کافی اطلاعاتی به دست آورد. با این وجود تا اندازه ای که مدارک ومستندات تاریخی اجازه می دهد در این باره مطالبی را در ۴ عنوان ذیل بیان می داریم.
الف: نواب اربعه
ب: ملاک نصب نواب اربعه
ج: کیفیت ارتباط نواب اربعه با شیعیان
د: وظایف ومسئولیت های نواب اربعه
الف: معرفی اجمالی نواب اربعه:
چهار نایب خاصی که امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) در دوره غیبت صغری برگزیده بدین شرح است:
أبو عمرو، عثمان بن سعید عمری:
ابو عمرو، عثمان بن سعید اسدی عمری اولین نائب خاص وسفیر امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) است. ودر نزد شیعیان مقامی والا دارد.
او به اسدی معروف است، چون از قبیله بنی اسد است.
او را به عمری گویند، چون جد مادرش عمری بود(۶۷۵) افزون بر آن، در این باره گفته شده است که امام عسکری (علیه السلام) فرمود: به جای ابو عمرو، او را عمری بگویید، به همین جهت او به عمری مشهور شد.(۶۷۶)
به او عسکری نیز می گویند چون که در عسکر یا سامرا سکونت داشت.
دیگر این که به او زیات ویا سمان (روغن فروش) می گویند، به این جهت که به منظور استتار در فعالیت های سیاسی - مذهبی، روغن فروشی می کرد ودر قالب روغن فروشی، امولی را که شیعیان به وی می دادند تا به امامشان برساند. در ظرفهای روغن مخفی می کرد وبه محضر امام عسکری (علیه السلام) می رساند.(۶۷۷)
کشی نام او را حفص بن عمر عمری ذکر می کند که ممکن است نام مستعار وی در دیدارهای پنهانی با سایر وکلا باشد.(۶۷۸)
شیخ طوسی در کتاب رجال خود، عثمان بن سعید را، هم از اصحاب امام هادی (علیه السلام) بر شمرده است وهم از اصحاب امام عسکری (علیه السلام).
کشی درباره سابقه خدمت عثمان بن سعید در بیت امامت می نویسد: او از یازده سالگی به خدمتگزاری نزد امام هادی (علیه السلام) مشغول بود.
برخی هم نوشته اند: وی از سن یازده سالگی خدمتگزار ابی جعفر امام جواد (علیه السلام) بود.(۶۷۹)
در هر حال آنچه روشن وقطعی است این است که عثمان بن سعید عمری از همان دوره جوانی ویا نوجوانی در بیت عصمت وامامت، افتخار خدمت داشت. او خدمتگزار چند امام بود، ووکیل امام هادی (علیه السلام)، نیز در ده سال آخر زندگی امام هادی (علیه السلام)، رهبری سازمان زیرزمینی وکالت را به عهده داشت.(۶۸۰) او رئیس وکلای امام عسکری (علیه السلام) بود وتمامی وجوهاتی که پیروان امام عسکری (علیه السلام) توسط وکلا می فرستادند، به عثمان تحویل داده می شد ووی به نوبت آنها را به خدمت امام می برد.(۶۸۱) وسپس وکیل ویژه ونائب خاص امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شد.
شیخ طوسی در این باره می نویسد: احمد بن اسحاق بن سعد قمی(۶۸۲) می گوید:
روزی به محضر امام هادی، ابی الحسن، علی بن محمد (علیه السلام) رسیدم وعرض کردم: من گاهی غایب وگاهی حاضرم (یعنی گاهی در اینجا هستم وگاهی در نقطه دوردستی هستم) ونمی توانم مسایل شرعی خود را از شما بپرسم. ووقتی هم که حاضرم همیشه نمی توانم به حضور شما برسم. سخن چه کسی را بپذیرم واز چه کسی فرمان ببرم؟
امام فرمود: این ابوعمرو (عثمان بن سعید عمری) فردی موثق وامین است، او مورد اعتماد واطمینان من است، آنچه به شما می گوید، از جانب من می گوید وآنچه به شما می رساند از طرف من می رساند.
بعد از آن که امام هادی (علیه السلام) رحلت نمود، در یکی از روزها به نزد فرزندش امام حسن عسکری (علیه السلام) شرفیاب شدم وهمان سوال را که نزد امام هادی (علیه السلام) بیان داشته بودم، از امام عسکری (علیه السلام) پرسیدم. حضرت همان پاسخ امام هادی (علیه السلام) را تکرار نمود وفرمود: این ابوعمر و(عثمان بن سعید عمری) مورد اعتماد واطمینان امام پیشین ونیز مورد اطمینان من در زندگی وپس از مرگ من است. آنچه به شما بگوید از جانب من می گوید وآنچه به شما برساند از جانب من می رساند.(۶۸۳)
این سخن حضرت درباره عثمان بن سعید عمری در میان شیعیان شایع شد وشیعیان او را با عظمت یافتند.
عبد الله بن جعفر(۶۸۴) می گوید:
بعد از رحلت امام عسکری (علیه السلام) در یکی از سالها برای زیارت خانه خدا به مکه مشرف شدیم وبا احمد بن اسحاق برخورد کرده ودیدیم که عثمان بن سعید عمری همراه با احمد بن اسحاق است. به عثمان بن سعید عمری رو کردیم وگفتیم: احمد بن اسحاق در نزد ما بزرگوار ومورد اعتماد است. ایشان درباره مقدم ومنزلت شما از امام هادی ونیز از امام عسکری (علیه السلام) چنین وچنان گزارش داده اند. آن دو روایت را برایش ذکر کردم.
هنگامی که عثمان بن سعید عمری این سخنان امام هادی وامام عسکری (علیه السلام) را درباره خود شنید برای قدردانی از لطف خدا که این چنین مورد عنایت امام قرار گرفته است، به خاک افتاد وخدا را به شکرانه این نعمت سجده کرد. با مشاهده این حالت از عثمان بن سعید عمری، احمد بن اسحاق وهمه آنانی که در مجلس بودند، با دیدن این صحنه گریستند.
عبد الله بن جعفر می گوید: سپس از او پرسیدم: اکنون که تو مورد اعتماد همه شیعیان هستی ودو امام هادی وعسکری (علیهما السلام) از وثاقت واعتماد تو خبر داده اند، تو را به خدا واین دو امام سوگند می دهم، آیا امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) را با چشم خود دیده ای؟
در این هنگام به ناگاه اشک بر چشمانش حلقه زد وگریست، سپس گفت: بله من آن حضرت را مشاهده کرده ام وویژگی هایش این چنین است. اما مادام که من زنده ام این خبر را از من به دیگران نقل نکن.(۶۸۵)
شیخ طوسی می نویسد: عثمان بن سعید عمری، به دستور حضرت عسکری (علیه السلام) اموالی را که جمعی از شیعیان یمن آورده بودند، از آنان تحویل گرفت.
امام عسکری (علیه السلام) در برابر اظهارات حاضران مبنی بر این که با این اقدام، آنان بیشتر عثمان بن سعید عمری را مورد اعتماد می دانند واحترام وی افزایش یافته است، فرمود: بله، گواه باشید که عثمان بن سعید عمری وکیل من است وپسرش محمد نیز وکیل پسرم مهدی خواهد بود.(۶۸۶)
بنا به روایت دیگری، امام عسکری (علیه السلام) جانشین خود را به ۴۰ نفر از شیعیان مورد اعتماد؛ نظیر حسین بن ایوب، علی بن بلال، احمد بن هلال وعثمان بن سعید معرفی کرد. آن حضرت به این گروه ۴۰ نفره فرمود: دیگر قادر به رویت او نیستند. آنگاه دستور داد تا در طول غیبت امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) از عثمان، نماینده او، اطاعت کنند.(۶۸۷)
پس از رحلت امام حسن عسکری (علیه السلام)، همین عثمان بن سعید عمری بود که مراسم تغسیل، تکفین وتدفین آن حضرت را عهده دار شد؛ این خود بر مقام والای عثمان بن سعید دلالت می کند. توقیعات امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) نیز توسط او به دست شیعیان می رسید.
پس از رحلت امام حسن عسکری (علیه السلام)، همین عثمان بن سعید عمری بود که مراسم تغسیل، تکفین وتدفین آن حضرت را عهده دار شد؛ این خود بر مقام والای عثمان بن سعید دلالت می کند. توقیعات امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) نیز توسط او به دست شیعیان می رسید.
پس از رحلت امام عسکری (علیه السلام) گروهی از شیعیان قم ودیگر نقاط ایران اموالی را برای امام یازدهم، به سامرا آوردند؛ وقتی به سامرا رسیدند، گفتند: امام عسکری (علیه السلام) رحلت نموده است. گروهی جعفر را جانشین امام عسکری (علیه السلام) معرفی کردند، جعفر از آنان خواست تا اموال را به او تحویل دهند، ولی هیئت قمی ها تحویل اموال را مشروط به پاسخ گویی سوالات قرار دادند، واو نتوانست پاسخ پرسشها را بدهد تا اموال را دریافت کند. بنابراین، بدون این که اموال را به جعفر تحویل دهند از سامرا برگشتند، در بیرون از شهر پیک سری امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) آنان را به حضرت راهنمایی کرد وامام (عجل الله فرجه الشریف) یکایک خصوصیات ونشانه های اموال را بیان فرمود وآنان مال ها را تحویل امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) دادند. آنگاه امام (علیه السلام) فرمود: دیگر اموال را به سامرا نیاورید، از این به بعد آنها را به وکیل ونماینده من (عثمان بن سعید) در بغداد بدهید.(۶۸۸)
عثمان بن سعید بعد از رحلت امام عسکری (علیه السلام) از سامرا به بغداد رفت ودر منطقه کرخ (محل سکونت شیعیان) ساکن شد ودر آنجا تا پایان زندگی، امور دفتر نیابت را سرپرستی می کرد. او به شیوه دوران امامت امام عسکری (علیه السلام) نامه ها واموالی را که شیعیان برای ناحیه مقدسه ارسال می داشتند، دریافت می نمود.(۶۸۹)
شیخ طوسی در این باره می نویسد:
توقیعات صاحب الامر (علیه السلام)، توسط او وفرزندش محمد به شیعیان وخواص پدرش می رسید. این توقیعات شامل اوامر ومنهیات امام وپاسخ مسائل شیعیان بود. دست خط توقیعات عینا مشابه دست خط نامه های امام حسن عسکری (علیه السلام) بود. شیعیان بر عدالت هر دو نفر اتفاق نظر دارند.
پس از درگذشت عثمان بن سعید،(۶۹۰) فرزندش محمد او را غسل داد ودر قسمت غرب مدینةالسلام در خیابان میدان در جهت قبله مسجدالذرب، دفن نمود.... وما آشکارا از هنگام ورود به بغداد در سال (۴۸۰ ه) تا (۴۳۰ ه) او را زیارت می کردیم، سپس آنجا را ابومنصور بن فرج بازسازی کرد وقبر به صورت نیکویی درآمد، بر بالای آن ضریحی در زیر سقفی قرار دارد، همسایگان محل به زیارت او می آیند واز وی تبرک می جویند. گویند که او مردی صالح بوده ونیز مشهور است که برادر رضاعی امام حسین (علیه السلام) است واز حقیقت امر خبر ندارند وآن همین طور است تاکنون که سال (۴۴۴ ه) است.(۶۹۱)
دلایل سفارت عثمان بن سعید عمری:
از آنچه بیان شد فهمیده می شود که عثمان بن سعید عمری اولین سفیر ونایب خاص امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) بود؛ زیرا اولا: در خانه امام عسکری (علیه السلام) موقعیت ویژه ای داشت وحضرت بر وثاقت او تأکید کردند.
ثانیاً: امر تکفین، تغسیل، تدفین ونماز بر پیکر مطهر امام عسکری (علیه السلام) را بر عهده داشت، در حالیکه به اعتقاد شیعیان امام باید امام را تجهیز کند وچون امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) در اختفا به سر می برد، نایبش به نمایندگی از آن حضرت این مسؤولیت را عهده دار شد.
ثالثاً: امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) ونیز امام عسکری (علیه السلام) نیابت عثمان را به گروهی ابراز داشتند.
رابعاً: توقیعات حضرت توسط عثمان بن سعید، عرضه می شد.
خامساً: در برخی موارد به نمایندگی از حضرت، کراماتی از او ظاهر می شد.
تاریخ رحلت عثمان بن سعید:
با وجودی که عثمان بن سعید عمری نقش مهمی در تاریخ شیعه دارد، ولی هیچ کس تاریخ مرگ او را ارائه نمی دهد، مورخان بعدی کوشیده اند تا تاریخ های قابل توجهی را ارائه دهند.
هاشم معروف الحسنی می نویسد: سفارت عثمان بن سعید تا سال (۲۶۵ ه) ادامه داشت.، ولی هیچ مأخذی را ذکر نمی کند.
جواد علی می نویسد: ۲۰ سال پس از غیبت امام دوازدهم (عجل الله فرجه الشریف) نخستین سفیر در سال (۲۸۰ ه) در گذشت.(۶۹۲)
برخی گفته اند: درگذشت ابوعمر، عثمان بن سعید عمری، بعد از رحلت امام عسکری (علیه السلام) وقبل از سال (۲۶۷ ه) روی داد، زیرا احمدبن هلال که یکی از مدعیان دروغین نیابت است، در زمان محمد بن عثمان (که بعد از سفیر اول به مقام سفارت نایل شد،) با او مخالفت کرد، ونیابت او را نپذیرفت. احمد بن هلال در سال (۲۶۷ه) فوت کرد. پس قطعا عثمان بن سعید عمری قبل از این تاریخ درگذشته بود.(۶۹۳)
محمد بن عثمان بن سعید عمری:
دومین سفیر ونایب ویژه امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) اباجعفر، محمد بن عثمان بن سعید عمری اسدی است که بعد از وفات پدرش (عثمان بن سعید عمری) به جای او نشست وبه وکالت ونیابت خاص از ناحیه مقدس منصوب شد.
محمد بن عثمان نیز همانند پدر، از بزرگان شیعه واز نظر تقوا، عدالت وموقعیت اجتماعی، مورد قبول واحترام خاص شیعیان واز یاران مورد اعتماد امام عسکری (علیه السلام) بود. همانگونه که در شرح حال پدرش بیان شد، امام عسکری (علیه السلام) در پاسخ احمد بن اسحاق اشعری قمی که پرسید: به چه کسی مراجعه کند، فرمود:
عمری وپسرش هر دو امین ومورد اعتماد من هستند، آنچه به تو برسانند از جانب من می رسانند وآنچه به تو بگویند از طرف من می گویند، سخنان آنان را بشنو واز آنان پیروی کن؛ زیرا این دو تن مورد اعتماد وامین من هستند.(۶۹۴)
قرائن ودلایل سفارت محمد بن عثمان عمری:
محمد بن عثمان بن سعید عمری، افزون بر این که فردی با تقوا، مورد اعتماد، دارای پیشینه ای نیکو وپسندیده وخدمتگزار به خاندان عترت وطهارت (علیه السلام) بود ودر زمان پدر بزرگوارش در نهاد وکالت، حضوری فعال داشت، برای این که بتواند اعتماد بزرگان امامیه ووکلای سازمان مخفی وکالت را به سفارت خویش جلب نماید، قرائن وشواهدی به همراه داشت که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود:
۱ - از سویی از زمان امام عسکری (علیه السلام)، ستایش آن امام را درباره خود داشت، آن حضرت فرمود:
محمد بن عثمان مورد اعتماد من است (العمری وابنه ثقتان...).(۶۹۵)
۲ - از سوی دیگر امام عسکری (علیه السلام) افزون بر وثاقت محمد بن عثمان به وکالت او از طرف فرزندش امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) از پیش اشاره نموده بود واشهدوا علی ان عثمان بن سعید العمری وکیلی وان ابنه محمدا وکیل ابنی مهدیکم.(۶۹۶)
۳ - سفیر امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) وصیت نمود وفرمود: بعد از من پسرم محمد نایب ویژه ناحیه مقدسه است وشما به او رجوع کنید.
۴ - ودیگر این که سفیر اول وصیت می کند وبر طبق آن محمد غسل، کفن ودفن سفیر اول را بر عهده می گیرد. این خود شاهد گویایی در نزد امامیه است که امام باید بدن امام را تجهیز نماید. پدرش به نیابت از امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) تجهیز بدن مطهر امام عسکری (علیه السلام) را عهده دار شد، وخودش مسؤولیت تجهیز جنازه پدر را برعهده گرفت.
۵ - واز همه مهمتر اینکه، سفیر دوم از ناحیه مقدسه توقیعاتی را در اختیار مردم قرار داد واین توقیعات با همان خط وخصوصیات گذشته بود. وکلا می توانستند از طریق این خط به صداقت ارتباط بین محمد بن عثمان با امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) پی ببرند.
۶ - گاهی نیز ملاقات برخی از وکلا با امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) را ترتیب داده وامام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) به آنان فرمود: محمد بن عثمان سفیر من است.
شیخ صدوق در کتاب الغیبة بعد از بیان این امور می نویسد: این امور در نزد شیعه دلالت خوبی دارد که محمد بن عثمان بعد از پدرش به عنوان سفیر حضرت شناخته شود.(۶۹۷)
همو با سندی معتبر گزارش می دهد که عبد الله بن جعفر حمیری می گوید: از محمد بن عثمان عمری - رضی الله عنه - پرسیدم: آیا امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) را دیده ای؟ گفت: بلی! آخرین باری که حضرت را زیارت کردم در مکه نزد خانه خدا، کعبه بود ومی گفت: اللهم انجزلی ما وعدتنی ونیز محمد بن عثمان - رضی الله عنه - گفت: دیدم که آن حضرت در مستجار به پرده های کعبه چسبیده ومی گوید: اللهم انتقم لی من اعدائک(۶۹۸)
أبو نصر، هبة الله(۶۹۹) می گوید: ابو جعفر، محمد بن عثمان کتاب هایی در وقفه تصنیف نمود، او همه مطالب آن را از امام عسکری وامام زمان (علیه السلام) وپدرش عثمان بن سعید که او نیز از امام هادی وعسکری (علیهما السلام) اخذ کرده بود جمع آوری وتدوین نمود، این کتاب بر طبق وصیت محمد، به حسین بن روح، سومین سفیر امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف)، تحویل داده شد وبعد از او به دست ابو الحسن، علی بن محمد سمری، چهارمین سفیر امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف)، افتاد.(۷۰۰)
محمد بن عثمان حدود چهل سال وکیل ونایب خاص امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) بود، او توانست در زمان خود که ادعای دروغین نیابت شایع شده بود، مدعیان را مغلوب نماید وسرانجام بعد از آن همه فعالیت های خالصانه برای پیشبرد مکتب امامیه در آخر ماه جمادی الاولی در سال (۳۰۵ ه) رحلت نمود.
او به مدت ۲ ماه قبل از مرگش با راهنمایی امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) زمان مرگ خود را یادآور شد. از این رو، برای خود قبری حفر کرد ودر روز موعود چشم از دنیا فروبست.(۷۰۱)
بر طبق وصیت او وبا دستور حضرت حجت، ابو القاسم، حسین بن روح نوبختی به عنوان سومین وکیل ونایب خاص ناحیه مقدسه معرفی شد.(۷۰۲)
ابو القاسم، حسین بن روح نوبختی: (۷۰۳)
سومین نایب وسفیر خاص وبرگزیده امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف)، شیخ بزرگوار ابو القاسم، حسین بن روح نوبختی است. او در زمان حیات محمد بن عثمان عمری از ناحیه مقدسه به عنوان جانشین محمد وسومین نایب ویژه حضرت منصوب شد وتوسط محمد بن عثمان بن سعید عمری به خواص شیعیان ووکیلان حضرت معرفی شد. محمد بن سعید در چند سال آخر زندگی اش برای این کار تمهیداتی فراهم نمود تا شیعیان بعد از وی در امر نیابت ووکالت با مشکلی مواجه نشوند.
حسین بن روح نوبختی بعد از درگذشت محمد بن عثمان در آخر جمادی الاولی سال (۳۰۵ ه) مسؤولیت امر نیابت را بر عهده گرفت.
تاریخ ولادت این سفیر نیز مانند دو سفیر پیشین روشن نیست ودر کتاب های تاریخی وتراجم از آن یادی به میان نیامده است؛ لیکن برخی نوشته اند که حسین بن روح از اصحاب امام عسکری (علیه السلام) بود.(۷۰۴)
اگر این سخن درست باشد، می توان گفت: او در نیمه اول قرن سوم متولد شده بود وهنگامی که سفارت ونیابت خاص از حضرت به او رسید سال (۳۰۵ ه) بیش از ۶۰ سال از عمر شریفش می گذشت. این فاصله زمانی چندان زیاد نیست تا از نظر عادی وطبیعی، مستبعد به نظر برسد وبرخی بگویند: چون بین زمان سفارت حسین بن روح با زمان امام عسکری (علیه السلام) حدود پنجاه سال فاصله است. بنابراین بعید است که وی از اصحاب امام یازدهم (علیه السلام) بوده باشد.(۷۰۵)
او در زمان حیات سفیر دوم امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، (محمد بن عثمان) یکی از کارگزاران وی بود ودر چند سال آخر از سوی محمد بن عثمان، به عنوان سروکیل، واسطه بین او ودیگر وکیلان ونیز ناظر بر اموال وی منصوب شد.(۷۰۶)
حسین بن روح در میان شیعیان بغداد از موقعیت اجتماعی خوبی بهره مند بود وحتی نفوذ واحترام قابل ملاحظه ای نزد مقامات بالای مملکتی داشت واز سوی آنان کمک های مالی به وی می شد.
ام کلثوم، دختر محمد بن عثمان عمری می گوید: حسین بن روح سال های طولانی وکیل محمد بن عثمان وناظر املاک او بود اسرار او را به رؤسای شیعه می رساند واز نزدیکان خاص وی بود به طوری که به واسطه نزدیکی ومعاشرتی که با هم داشتند، اسرار خانه اش را برای او نقل می کرد. پدرم ماهانه ۳۰ دینار به عنوان حقوق به وی می داد واین مبلغ غیر از وجوهی بود که از طرف وزرا ورؤسای شیعه؛ مانند آل فرات ودیگران به علت مقام واحترام وجلالتی که نزد آنها داشت، به او می رسید. بدین جهت، حسین بن روح در قلوب شیعیان جایگاه بزرگی پیدا کرد؛ زیرا آنها می دانستند که او از نزدیکان پدرم است ونزد شیعیان از وی توثیق نموده بود وفضل وامانتش همه جا منتشر شده بود.
مقدمات کار او در زمان پدرم آماده شده بود، تا آن که پدرم به دستور حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مأمور شد که او را به جانشینی خود برگزیند، واز هیچ کس جز آنان که از روز نخست پدرم را نمی شناختند، در خصوص نیابت وی اختلافی پدید نیامد وکسی تردید ننمود، ومن یک نفر از شیعه را نمی شناسم که درباره وکالت او شک داشته باشد.(۷۰۷)
شیخ صدوق از محمد بن علی اسود روایت می کند که گفت:
من اموالی از موقوفات را که در اختیار داشتم، پیش محمد بن عثمان می بردم واو هم از من می گرفت. در یکی از روزهای آخر زندگی محمد بن عثمان، مقداری از این اموال را به نزدش بردم، ولی او دستور داد تا آن را به حسین بن روح تحویل دهم. من آنها را به ابن روح تحویل دادم ورسید آن را از او درخواست نمودم؛ حسین بن روح بابت این تقاضا به محمد بن عثمان شکایت کرد واو هم دستور داد که از او رسید مطالبه نکنم وسپس فرمود: آنچه به دست حسین بن روح می رسد مانند این است که به دست من می رسد. بعد از این هر وقت اموالی را به نزدش می بردم، رسیدی مطالبه نمی کردم.(۷۰۸)
در واقع محمد بن عثمان بن سعید عمری با این کار سفارت آینده حسین بن روح را برای وکلا ومردم بیان نمود؛ چرا که اموالی را که مردم به وکیل می دادند قبض دریافت می کردند، ولی سفیران به آنان قبض نمی دادند.
او در روزگاری که با محمد بن عثمان همکاری می کرد، به جهت موقعیت خوبی که داشت به دستگیری از مستمندان شیعه می پرداخت، به عنوان نمونه، شیخ صدوق می نویسد:
یکی از علویان به نام عقیقی به جهت رفع مشکل مادی با وزیر، علی بن عیسای جراح، دیداری داشت، ولی وزیر به خواسته او پاسخ مثبتی نداد. این خبر به حسین بن روح رسید واو پیامی فرستاد ومشکل وی را حل کرد.(۷۰۹)
جعفر بن محمد بن متیل می گوید: من هنگام احتضار محمد بن عثمان عمری حاضر بودم. در این هنگام محمد بن عثمان گفت: بعد از من حسین بن روح متصدی منصب نمایندگی امام مهدی است.(۷۱۰)
با تمهیداتی که محمد بن عثمان به دستور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای سفارت حسین بن روح به وجود آورده بود، او از سوی شیعیان، وبه ویژه از سوی وکلا وکارگزاران سازمان وکالت با مشکلی روبه رو نشد. تنها مشکلی که در این زمینه نقل شده است، این گزارشی است که شیخ طوسی نوشته است:
ابو عبد الله حسن وجنا یکی از ۱۰ وکیل بغداد فعالیتهای خود را در نصیبین وموصل انجام می داد. او در سال (۳۰۷ ه) با شخصی به نام محمد بن فضل موصلی دیدار کرد ودانست که او سفارت حسین بن روح را منکر است.
حسن بن وجنا کوشید تا او را متقاعد سازد که حسین بن روح نوبختی وکیل ونایب خاص امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است؛ ولی محمد بن فضل موصلی آن را نپذیرفت وبرای پذیرش آن خواهان کرامتی شد، همانند کرامات سفیر اول ودوم.
حسن بن وجنا او را به بغداد آورد ودر آنجا با چشمان خود کرامتی را از ابن روح مشاهده کرد وفورا او را به رسمیت شناخت واز برخورد خود پشیمان شد ومعذرت خواهی نمود.(۷۱۱)
حسین بن روح بعد از وفات محمد بن عثمان رسماً کار سفارت را شروع کرد وامور سازمان وکالت را در دست گرفت.
در همین آغاز کار ذکاء خادم ابو جعفر، محمد بن عثمان عمری به نزدش آمد وامانت هایی از قبیل عصا وکلید صندوقچه ابو جعفر را به حسین بن روح تحویل داد وگفت: ابو جعفر به من فرمود: این اشیا را بعد از خاکسپاری من به ابو القاسم، حسین بن روح، جانشین من تحویل بده. در این صندوقچه مهرها وخانم های امامان (علیه السلام) است.(۷۱۲)
موقعیت مناسب:
در زمان سفارت حسین بن روح با به قدرت رسیدن ابو الحسن، علی بن محمد معروف به ابن فرات به عنوان وزیر مقتدر خلیفه عباسی، تا حدودی شیعیان آزادی داشتند. خود حسین بن روح نوبختی هم در بین مقامات حکومتی موقعیت ونفوذ ویژه ای داشت، این دو چیز باعث شد، تا بر خلاف سفارت دو سفیر گذشته، سفارت حسین بن روح تا حدودی بین شیعیان به صورت آشکار مطرح شود وحکومت هم هیچ مشکلی برای او به وجود نیاورد.
تنها موردی که در تاریخ آمده است این است که، در سال (۳۱۱ ه) قرامطه که شیعه معرفی شده بودند، به کاروان حجاج حمله کردند. این حمله موجب شد تا در بغداد جوی بر ضد شیعیان به وجود آید، وابن فرات وفرزندش را دستگیر وسپس اعدام نمایند. در همین سال حسین بن روح در اختفا به سر می برد ودر سال بعد دستگیر وبه مدت ۵ سال زندانی شد وسپس در سال (۳۱۷ ه) آزاد گردید ودوباره موقعیت گذشته خود را بازیافت.
حسین بن روح از سال (۳۰۵ ه) تا سال (۳۲۶ ه) به مدت ۲۱ سال منصب سفارت از ناحیه مقدسه را بر عهده داشت ودر تاریخ هیجدهم شعبان همین سال چشم از دنیا فروبست. پیکر این سفیر گرامی حضرت را در بغداد در سوق الشورجه به خاک سپردند ومقبره اش زیارتگاه شیعیان است ومردم به زیارت او تبرک می جویند.(۷۱۳)
بنا به وصیت وی وبه دستور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مقام نیابت خاص بعد از او، به ابو الحسن، علی بن محمد سمری رسید.(۷۱۴)
ابو الحسن علی بن محمد سمری: (۷۱۵)
چهارمین وآخرین نایب خاص امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ابو الحسن، علی بن محمد سمری است. او بعد از درگذشت حسین بن روح نوبختی، به دستور حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، امر نیابت را عهده دار شد. وی از تاریخ هیجدهم شعبان (۳۲۶ ه) تا پانزدهم شعبان سال (۳۱۹ ه) ویا به نقلی تا پانزدهم شعبان سال (۳۲۸ ه) سازمان وکالت ونیابت را رهبری نمود.
ابو الحسن، علی بن محمد سمری شوهر خواهر وزیر عباسیان، جعفر بن محمد، بود. این رابطه او را قادر ساخت تا سمت مهمی در دستگاه عباسیان به دست آورد.(۷۱۶)
او از خاندانی متدین وشیعه بود که در سازمان وکالت امامیه به حسن خدمتگزاری شهرت داشت. همین گذشته نیکوی وی وحسن اعتماد وامانتداری او، موجب شد تا در پذیرش امر سفارت خود از سوی شیعیان وبه ویژه از سوی کاگزاران در سازمان وکالت با مشکلی روبه رو نشود. وکلا وخواص شیعه او را به عنوان سفیر راستین امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به رسمیت شناختند. ووجوهات شرعی خود را به وی تحویل می دادند تا او آن را به ناحیه مقدسه برساند.(۷۱۷)
بنا به نقل شیخ حر عاملی، بسیاری از اعضای خاندان سمری؛ مانند حسن ومحمد، فرزندان اسماعیل بن صالح وعلی بن زیاد در بصره املاک زیادی داشتند. آنان نیمی از درآمد آن را توقف امام عسکری (علیه السلام) نمودند وهر ساله درآمد آن را به آن امام بزرگوار ارسال می نمودند.(۷۱۸)
ابو الحسن، علی بن محمد سمری فرصت زیادی برای فعالیت نداشت، هم به جهت کوتاه بودن مدت نیابت وهم به جهت وضعیت خاص سیاسی، او نتوانست فعالیت های گسترده ای انجام دهد ویا اگر هم موفق به فعالیت های گسترده ای شده بود، به جهت شدت رعایت تقیه، واحتیاط واستتار، آن فعالیت ها برای آیندگان نقل نشده است.
آخرین توقیع:
آخرین توقیع از ناحیه مقدسه، ۶ روز قبل از درگذشت علی بن محمد سمری صادر شد. در این توقیع امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) زمان درگذشت سمری را پیشگویی کرد واعلان نمود که بعد از این، سفیر ونائبی را معین نمی کند وبا مرگ سمری دوره غیبت صغری به پایان می رسد وغیبت صغری شروع می شود. آن توقیع شریف بدین قرار است:
بسم الله الرحمن الرحیم، یا علی بن محمد السمری اعظم الله اجر اخوانک فیک فانک میت ما بینک وبین ستة ایام فاجمع امرک ولا توص الی احد یقوم مقامک بعد وفاتک، فقد وقعت الغیبة (التامة) فلا ظهور الا بعد اذن الله (عزَّ وجلَّ) وذلک بعد طول الامد وقسوة القلوب وامتلاء الارض جورا وسیأتی شیعتی من یدعی المشاهدة الا فمن ادعی المشاهدة قبل خروج السفیانی والصیحة فهو کاذب مفتر، ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم.(۷۱۹)
به نام خداوند بخشنده مهربان. ای علی بن محمد سمری! خداوند پاداش برادران دینی تو را در مصیبت مرگ تو بزرگ دارد. تا ۶ روز دیگر خواهی مرد، پس امر حساب وکتاب خود را مرتب کن ودرباره جانشینی این مقام نیابت، به هیچ کس وصیت مکن تا به جای تو بنشیند؛ زیرا غیبت دومی (غیبت کامل یا غیبت کبری) فرارسیده است، تا آن روزی که خداوند (عزَّ وجلَّ) بخواهد، ظهوری نخواهد بود وآن پس از مدت درازی خواهد بود که دل ها را سختی وقساوت فراگیرد وزمین از ستم وبیداد پرگردد. به زودی کسانی برای شیعیان من ادعای مشاهده خواهند نمود.(۷۲۰) بدان هرکسی که پیش از خروج سفیانی وبر آمدن صیحه ای (بانگی) از آسمان، ادعای دیدن من را نماید، دروغگو است. قدرت وتوانمندی از آن خداوند بلند مرتبت است.
شیخ صدوق به نقل از ابو محمد، حسن بن احمد مکتب می نویسد:
ما در سال درگذشت ابو الحسن، علی بن محمد سمری در مدینة السلام بغداد بودیم، چند روز قبل از درگذشت او به حضورش رسیدیم، او این توقیع حضرت را به ما نشان داد وما از روی آن نوشتیم ونسخه برداری نمودیم واز نردش خارج شدیم وچون روز ششم، روز موعود فرا رسید، به نزد سمری رسیدیم واو را در حالت احتضار مشاهده کردیم؛ دیدیم که در حال جان دادن است. به وی گفتند که وصی وجانشین تو چه کسی است؟ بعد از تو چه شخصی نایب امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است؟ او در پاسخ گفت: خدا را مشیتی است که خود انجام خواهد داد (یعنی: دوره غیبت صغری به پایان رسیده است وکسی در دوره غیبت کبری نائب خاص امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیست واین خود از مشیت الهی است.) این مطلب را گفت وآنگاه جان به جان آفرین تسلیم نمود. این آخرین سخنی بود که از او شنیده شد.(۷۲۱)
از این تاریخ به بعد ارتباط بین نواب خاص با امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به پایان رسید ودوره غیبت کبری آغاز شد.
مشهور است که تاریخ رحلت ابو الحسن، علی بن محمد سمری پانزدهم شعبان سال (۳۳۹ ه) اتفاق افتاد، ولی شیخ صدوق رحلت این نائب بزرگوار امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را پانزدهم شعبان سال ۳۲۸ ه) ذکر نموده است.(۷۲۲)
نکاتی چند در آخرین توقیع ناحیه مقدسه:
۱ - امام مهدی (عجّل الله فرجه) ۶ روز قبل از درگذشت ابو الحسن، علی بن محمد سمری درگذشت وی را در این توقیع بیان نمود. ودر روز موعود، مرگ وی فرا رسید. این پیشگویی، وتحقق آن در روز موعود از نظر امامیه دلیل قاطعی است که این توقیع از سوی حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صادر شده است.
۲ - امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به ابو الحسن سمری دستور داد تا کسی را در امر نیابت، جانشین خود قرار ندهد. این جمله به روشنی تمام، دلالت دارد که راه ارتباط مستقیم بین امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ونواب خاص به پایان رسید واز این تاریخ به بعد مردم نمی توانند با واسطه آنان پرسش های خود را با آن امام در میان بگذارند.
۳ - در این توقیع زمان پایانی غیبت صغری وآغاز غیبت کبری بیان شده است.
۴ - ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به اذن خداوند است وبر ما معلوم نیست که در چه تاریخی ظاهر خواهد شد.
۵ - در این توقیع دو نشانه وعلامت برای ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ذکر شده است؛ یکی قیام سفیانی ودیگری صیحه آسمانی.
ب: ملاک های نصب نواب اربعه:
همان گونه که در مباحث گذشته بیان شد، امامان معصوم (علیه السلام) افراد گوناگونی را به عنوان وکیل خود برگزیده بودند. در زمان امام یازدهم (علیه السلام) ده ها نفر در سازمان وکالت فعالیت می کردند، از آن همه افراد خوب ومورد اعتماد چگونه شد که این ۴ نفر به مقام نیابت خاصه، در دوره غیبت صغری نایل شدند؟
در پاسخ به این پرسش نخست باید گفت: امامان معصوم (علیه السلام) براساس حکمت، رفتار می کنند وقطعا در این نصب ها یک سری معیارها وملاک هایی وجود دارد، خواه به این ملاک ها دسترسی پیدا کنیم یا نه. از سویی می دانیم که این ملاک ها در راستای ملاک های ارزشی اسلام است.
ایمان، علم تقوی وبندگی خداوند بزرگ در رأس همه ملاک ها قرار دارد، وهر کس به مقام وکالت امامان معصوم (علیه السلام) می رسید وجود این شرایط؛ یعنی ایمان ودانش لازم وتقویت ودرایت، در آنان طبیعی بود. اما نواب خاص وسفیران چهارگانه که در عهد غیبت صغری از ناحیه مقدس به این مقام نایل شدند. همان شرایط مذکور را باید در حد بالاتری دارا می بودند.
در این سمت با ارزش چند ملاک، افزون بر شرایط وملاک های یاد شده از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
۱ - تقیه ورازداری در حد بالا، به عنوان مثال: حسین بن روح نوبختی در حد بسیار بالایی از، قیه ورازداری در آن شرایط سخت ودشوار استفاده می کرد. به گونه ای که علمای مذاهب اسلامی هر یک حسین بن روح را به خود منتسب می کردند واین نبود جز رعایت تقیه ورازداری، آن هم در حد بسیار بالایی.
او در راستای رعایت وحفظ تقیه، یکی از خدمتگزاران خود را تنها به این دلیل که معاویه را لعن نمود عزل واخراج کرد.(۷۲۳)
حسین بن روح در مجلسی به جهت تقیه، نسبت به خلفای راشدین به نیکی یاد می کرد؛ این سخن موجب شگفتی یکی از دوستانش شد وناخواسته از این سخن تبسمی کرد، ابن روح به این دوست اخطار کرد که چرا در مجلس خندیدی! چه بسا این گونه برخورد کردن روش رعایت کامل تقیه را به خطر اندازد.(۷۲۴)
سفیر اول امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، عثمان بن سعید، برای رعایت تقیه می کوشید تا خود را از بازرسی های رژیم عباسی دور نگه دارد. او بدین منظور در هیچ بحث ومجادله مذهبی ویا سیاسی به صورت آشکار درگیر نمی شد.(۷۲۵)
۲ - صبر ومقاومت بسیار عالی وممتاز، از آنجا که کار سفیران بسیار مهم بود ودشمن در جهت دستیابی به امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می کوشید، هرگونه ضعف وسستی از سوی نایب وسفیر خاص امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) موجب می شد که این حرکت واکنشی، با بن بست رو به رو شود. بنابراین، باید سفیران امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از دیگران مقاومتر وبردبارتر باشند.
عده ای از ابوسهل نوبختی پرسیدند: چرا تو نایب خاص حضرت نشدی وبه جای تو ابو القاسم، حسین بن روح از ناحیه مقدسه متصدی منصب سفارت شد، او در پاسخ گفت: آنان (امامان (علیهم السلام)) بهتر از همه می دانند که چه کسی لایق این مقام است. من آدمی هستم که با دشمنان رفت وآمد دارم وبا آنان مناظره می کنم. اگر آنچه را که ابو القاسم، حسین بن روح درباره امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می داند، من می دانستم، شاید در بحث هایم با دشمنان، آنگاه که جدال ولجاجت آنان را می دیدم، می کوشیدم تا دلایل بنیادی را بر وجود امام ارائه دهم ودر نتیجه محل اقامت او را بر ملا سازم. اما اگر ابو القاسم، حسین بن روح امام را زیر عبای خود پنهان داشته باشد، اگر بدنش را با قیچی قطعه قطعه کنند تا امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را نشان دهد، هرگز عبای خود را کنار نمی زند وامام را نشان نمی دهد.(۷۲۶)
این جمله ابوسهل نوبختی به خوبی نشان می دهد که حسین بن روح تا چه حد صابر ومقاوم بود.
۳ - باید نسبت به دیگران فهمیده تر، عاقل تر وبادرایت تر باشد. شیخ طوسی در کتاب گرانسنگ خود، الغیبة، روایاتی را نقل می کند که به خوبی دلالت دارد که سفیران ونائبان خاص حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تا چه حدی زیرک، فهمیده وبا درایت بودند. به جهت رعایت اختصار از ذکر آن خودداری می کنیم.(۷۲۷)
۴ - امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در انتخاب نائبان خاص هود خود افرادی استفاده می کرد که در دستگاه ظالمان عباسی نسبت به آنها حساسیتی نباشد. چون نیابت خاص، کاری است بسیار مخفی ومهم، به تعبیر دیگر: بالاتر از محرمانه، سری ویا فوق سری؛ مثلا اولین سفیر حضرت ابوعمرو، عثمان بن سعید عمری، معروف به زیارت وسمان بود، ابوعمرو با روغن فروشی کارهای امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را انجام می داد واصلا حکومت به خیالش نمی آمد که وی سفیر خاص حضرت باشد. دومین سفیر، ابو جعفر، محمد بن عثمان هم مانند پدرش سمان وروغن فروش بود ونایب سوم از خاندان بنی نوبخت بود وبا دربار ارتباط داشت واز نفوذ خوبی بهره مند بود، آنان هرگز چنین تصوری نمی کردند که وی با امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در ارتباط باشد.
از این رو است که به قول سید محمد صدر:
مسأله سفارت در دوره غیبت صغری به کلی از علویان بریده شد. وبه دیگران واگذار گردید. با این که در آن روز در بین علویان افراد برجسته ای از نظر علم وفقاهت وعبادت وجود داشت سر این مطلب کاملا روشن است. به طوری که تاریخ زندگانی علویان از زمان نهضت امام حسین (علیه السلام) تا عصر وزمانی که درباره آن بحث می کنیم، مطلب را به خوبی روشن می سازد، زیرا این مدت تاریخ، نهضت ها وسرکشی بر ضد فساد وظلم وطغیان به دست علویان افتاد. از این رو، دید کلی دولت نسبت به علویان این بود که آنان از یک سو طرفدار ائمه (علیهم السلام) هستند واز سوی دیگر پرچمداران مبارزه بر ضد ظلم وبیدادگری. به دیگر سخن: حکومت می دانست که تنها علویان بی پروا در پی مبارزه بر ضد آنانند. وقتی گروهی ویا شخصی در نظر حکومت چنین وانمود کند، او دائم تحت مراقبت شدید دولتی قرار می گیرد ونمی تواند کار مهمی؛ همانند سفارت ناحیه مقدسه را به خوبی عهده دار شود.(۷۲۸)
ج: چگونگی ارتباط نواب اربعه با شیعیان:
سازمان وکالت وبه ویژه شخص سفیر، به جهت وجود جو خفقان در آغاز برای مردم شیعه شناخته شده نبود. بنابراین، در آغاز سفارت به ویژه در زمان سفارت عثمان بن سعید عمری، نیابت او برای مردم روشن نبود وطبیعی است که شیعیان ارتباط چندانی با او در رابطه با مسؤولیت وی نداشته باشند. تنها عده معدودی از خواص ووکلا، او را به عنوان نایب خاص حضرت می شناختند ومسائل شرعی خود را با او در میان می گذاشتند. بعد از گذشت زمان کم کم این نیابت با تلاشهای خالصانه وکلا در نزد شیعیان جایگاه خود را پیدا کرد وارتباط، با رعایت جوانب احتیاط وتقیه بیشتر شد.
دو نوع ارتباط:
شیعیان با نواب اربعه دو نوع ارتباط داشتند یکی با واسطه وبه شکل هرمی ودیگر ارتباط بی واسطه ومستقیم.
ارتباط با واسطه وغیر مستقیم:
ارتباط با واسطه یک اصل در سازمان وکالت بود چرا که این سازمان به جهت ظلم عباسیان نمی توانست آشکارا وآزادانه فعالیت کند. بنابراین، باید در ارتباط با مردم از راه های استتاری بهره می گرفت واین، در شکل ارتباط غیر مستقیم سازگاری دارد.
در این ارتباط وکلا نقش واسطه را عهده دار بودند، مردم خواسته های خود را با وکلا در میان می گذاشتند ویا وجوهات شرعی خود را به آنان می پرداختند. ووکلا آنها را به سفیر ونائب امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) منتقل می کردند وبا واسطه سفیر از ناحیه مقدسه پاسخ پرسشهای خود را دریافت می داشتند. در این ارتباط سفیر به منزله رأس هرم، وکلا وخواص وسط وبدنه هرم، ومردم به منزله قاعده هرم با هم در ارتباط بودند.
این ارتباط هرمی در آغاز تقریباً در بین شیعیان بغداد برقرار بود وسپس فراگیر شد. ابی جعفر، محمد بن عثمان، در بغداد ۱۰ وکیل داشت که از جمله آنان حسین بن روح بود، این عده به ظاهر وکیل شخصی ابو جعفر، محمد بن عثمان در امور تجارتی بودند، ولی در واقع وکیل در اموال امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بودند. وبرای سازمان وکالت شیعی فعالیت می کردند.
در آغاز کار حتی عالمان برجسته شهرستانها از جانشینی امام عسکری (علیه السلام) اطلاعی نداشتند؛ مثلا بنا به روایت مجلسی در بحارالانوار وشیخ طوسی در کتاب الغیبة، محمد بن ابراهیم مهزیار اهوازی بعد از رحلت امام عسکری (علیه السلام) امام زمان، حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را نمی شناخت، او بعد از چند سال از رحلت امام یازدهم (علیه السلام) گذشته بود به منظور شناخت جانشین آن حضرت به عراق مسافرت نمود.(۷۲۹)
در دینور مردم بعد از گذشت یکی دو سال از رحلت امام عسکری (علیه السلام) متحیر بودند که وجوهات شرعی را به چه کسی بدهند. به نزد احمد بن محمد دینوری رفتند، او گفت: یاقوم هذه حیرة ولا تعرف الباب فی هذاالوقت، (ای مردم الان وضع معلوم نیست، نمی دانیم سفیر ونایب خاص حضرت در این وقت چه کسی است.)(۷۳۰)
ارتباط مستقیم وبی واسطه:
این ارتباط در آغاز فعالیت نواب اربعه در دوره غیبت صغری وجود نداشت؛ زیرا بنا بود مسأله نیابت خاصه مخفی بماند واصلا فلسفه وجودی این جریان، معلول ظلم حکام است که بازتاب وواکنش آن، فعالیت های استتاری سازمان وکالت است.
کم کم شیعیان به صورت پنهانی نام ونشانی سفیر را از وکلا وخواص گرفتند توانستند با آنان مستقیما تماس برقرار کنند. این کار عمدتا از زمان سفارت دومین سفیر شروع شد وادامه یافت.
شیخ طوسی درباره این نوع ارتباط می نویسد: عده ای از افراد مورد اعتماد پیش سفرای امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می رفتند وبا دادن نامه ویا بیان داشتن خواسته های خود پاسخ آن را از ناحیه مقدسه وتوسط سفرا دریافت می کردند.(۷۳۱)
در این ارتباط مستقیم گاهی پاسخ هایی که دریافت می کردند به صورت کتبی بود، نامه می دادند وبعد از چند روز پاسخ آن را دریافت می کردند.
در برخی از روایات چنین تعبیر شده است: فلما کان بعد ثلاثة ایام قال لی صاحبی الا نعود الی ابی جعفر(۷۳۲) (بعد از گذشت ۳ روز رفیقم به من گفت: برویم نزد ابو جعفر محمد من عثمان تا جواب نامه را دریافت نماییم.)
ودر تعبیری دیگر آمده است: ثم اخبرنی بعد ذلک بثلاثة ایام(۷۳۳) (بعد از ۳ روز پاسخ نامه ام را داد.)
گاهی هم به صورت شفاهی پاسخ داده می شد، چنان که حسین بن روح به برخی از پرسش کنندگان گفت: شما ماموریت دارید؛ به حائر بروید.(۷۳۴)
د: وظایف ومسؤولیت های نواب اربعه:
وظایف ومحور فعالیت های نواب اربعه بدین قرار است:
زدودن شک وحیرت مردم درباره وجود امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف):
با توجه به شرایط سیاسی در آغاز غیبت صغری شیعیان از وجود فرزند برای امام عسکری (علیه السلام) بی خبر، ودر حیرت بودند، چرا که جو اختناق، حاکم بود واگر امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در خفا به سر نمی برد، در همان آغاز حضرت را می کشتند، در سال (۲۶۰ ه) که امام عسکری (علیه السلام) رحلت نمود، تنها افراد خاصی از وجود امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باخبر بودند. مهم ترین وظیفه ای که نواب اربعه به ویژه سفیر اول؛ یعنی عثمان بن سعید عمری برعهده داشت، این بود که برای شیعیان ثابت کند، امام عسکری (علیه السلام) فرزندی دارد که اکنون امام است واو نایب خاص آن حضرت می باشد.
عثمان بن سعید عمری با اعتمادی که از سوی دو امام هادی وعسکری (علیهما السلام) به دست آورده بود وبزرگان شیعه امامیه به صداقت ودرستکاری وی اعتقاد داشتند، توانست در این زمان حساس شک مردم را درباره وجود وامامت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بزداید ونیز برای آنان ثابت کند که وی به درستی وکیل خاص از ناحیه مقدسه است. گاهی هم این منزلت ودرستکاری واعتماد مردم به او، برای زدودن شک وحیرت کافی نبود، واز عثمان بن سعید عمری دلایل صدق ادعای او می خواستند، واز کرامت وشبه معجزه مطالبه می کردند وعثمان نیز از ناحیه مقدسه دلایلی ارائه می داد وآنان به وجود وامامت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ونیز وکالت خاصه وی معتقد می شدند.
محمد بن یعقوب از سعد اشعری قمی در این رابطه روایتی بدین مضمون نقل می کند:
حسن بن نضر که در میان شیعیان قم جایگاه ویژه ای داشت، بعد از رحلت امام عسکری (علیه السلام) در حیرت بود. او ابوصدام وعده ای دیگر تصمیم گرفتند که از امام بعدی جویا شوند. حسن بن نضر به نزد ابو صدام رفت وگفت: امسال می خواهم به حج بروم. ابوصدام از او خواست که این سفر را به تعویق انداز، ولی حسن بن نضر گفت: نه، من خوابی دیده ام وبیمناکم. بنابراین، باید بروم. قبل از حرکت به احمد بن یعلی بن حماد درباره اموال متعلق به امام (علیه السلام) وصیت کرد که این اموال را نگه دارد تا این که جانشین امام عسکری (علیه السلام) مشخص شود. به بغداد رفت ودر آنجا از سوی ناحیه مقدسه توقیعی به دستش رسید، وبه امامت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ونیز به وکالت خاصه عثمان بن سعید عمری مطمئن شد.(۷۳۵)
در دوره عثمان بن سعید عمری که آغاز غیبت صغری بود این وظیفه بیشتر بر دوش وی سنگینی می کرد؛ چرا که در زمان نیابت دیگر سفرا مسأله امامت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ونیابت سفیران تا حدودی برای شیعیان ثابت شده بود.
در دوره نیابت محمد بن عثمان هم تا حدودی مسأله زدودن شک وحیرت از وجود امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وجود داشت، به همین جهت در این باره از محمد بن عثمان نیز روایاتی نقل شده است.(۷۳۶)
حفظ امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از راه پنهان داشتن نام ومکان آن حضرت:
آنان وظیفه داشتند که در هر شرایطی از بیان نام ونشان امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خودداری کنند؛ چرا که اگر فاش می ساختند، جان امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در خطر بود.
امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در توقیعی به محمد بن عثمان بن سعید عمری بیان داشت که از ذکر نام ونشان آن حضرت خودداری کند ودر جهت پنهان داشتن نام ومکان آن حضرت بکوشد.(۷۳۷)
این وظیفه به قدری مهم بود که می توان گفت: این یکی از معیارهای مهم در گزینش سفیر از ناحیه مقدسه بود. به ابوسهل نوبختی گفتند که چرا تو به مقام سفارت انتخاب نشدی در حالی که حسین بن روح سفیر آن حضرت شده است، او در پاسخ به همین نکته مهم اشاره کرد وگفت که من نمی توانم، مانند حسین بن روح سر نگهدار باشم. او به خوبی در جهت حفظ امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می کوشد. او اگر امام را زیر عبای خود پنهان کند واو را تهدید کنند که امام را به آنان نشان دهد، نشان نخواهد داد؛ حتی اگر بدنش را قطعه قطعه کنند.(۷۳۸)
سازماندهی وسرپرستی سازمان وکالت:
در عصر غیبت صغری ارتباط مستقیم مردم با امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قطع شد. اما ارتباط غیر مستقیم وبا واسطه سازمان وکالت برقرار بود. از زمان امامان پیشین (علیه السلام) وکلای متعددی در بغداد، سامرا ودیگر نقاط در سازمان وکالت فعالیت می کردند، اموال امام در نزد آنان بود، این شبکه وسازمان مخفی وکالت با درگذشت امام عسکری (علیه السلام) همچنان فعال وسرپرستی آن بر عهده نواب اربعه بود که، هرکدام در زمان نیابت خود مسؤولیت اصلی اداره این سازمان را عهده دار بودند.
از طریق این سازمان؛ شیعیان پرسش ها وشبهات دینی خود را با وکلا در میان می گذاشتند وآنان با واسطه سفیر از ناحیه مقدسه پاسخ را به شیعیان می رساندند، ونیز وجوه شرعی خود را به وکلا می دادند ووکلا آن را به مسؤول سازمان، تحویل می دادند.
آنان در این مسؤولیت بزرگ وظیفه داشتند که سازمان وکالت را از نفوذ دشمن محفوظ بدارند تا دشمن نتواند با وارد شدن در سازمان، وکلا ومسؤول سازمان (سفیر) را شناسایی واین راه ارتباطی بین امام وشیعیان را قطع نماید. در این هدف گاهی خود امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به کمک آنان می شتافت؛ مثلا: سازمان وکالت برآمده بود، خواست از طریق ارسال وجوه شرعی به یکی از وکلای حضرت، آنان را شناسایی کند. به دنبال این توطئه، از ناحیه مقدسه توقیعی صادر شد که موقتاً هیچ یک از وکلا از مدرم وجوهات نگیرند. ابو جعفر، محمد بن عثمان بن سعیدی عمری این فرمان امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به وکلا رساند وبدین وسیله توطئه وزیر نقش بر آب شد.(۷۳۹)
پاسخگویی به پرسشهای فقهی ومشکلات عقیدتی:
یکی دیگر از وظایف مهم نواب اربعه پاسخگویی به پرسش های دینی ومشکلات عقیدتی ورفع شبهات بود.
آنان گاهی ناچار می شدند برای این منظور از دیدارهای پنهانی خود با امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پرده بردارند.(۷۴۰)
گاهی توقیعی از ناحیه مقدسه ارائه می دادند تا شبهه ای مرتفع شود،(۷۴۱) گاهی هم پرسش های فقهی ومسائل مستحدثه شیعیان را به عرض امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می رساندند وپاسخ آن را دریافت وبه شیعیان ابلاغ می کردند؛ مانند پرسش های اسحاق بن یعقوب(۷۴۲) ونیز پرسش های مردم قم که توسط محمد بن عبد الله بن جعفر حمیری به چهارمین سفیر ونایب خاص حضرت (ابو القاسم، علی بن محمد سمری) تحویل داده شد واز ناحیه مقدسه پاسخ آن دریافت وابلاغ شد.(۷۴۳)
گاهی هم در مناظره، استدلال می کردند ومحتوای استدلال را از امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گرفته، وابلاغ می کردند.(۷۴۴)
اخذ وتوزیع اموال متعلق به امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف):
یکی از کارهای مهم سازمان وکلا که از زمان امام ششم (علیه السلام) به بعد فعالیت داشت ودر زمان غیبت صغری نیز این سازمان با یک استتار بیشتری فعالیت می کرد، اخذ وجوه شرعی وتوزیع آن به موارد خاص خود بود. نواب اربعه این وجوهات واموال متعلق به امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را مستقیماً ویا از طریق وکلا وخواص اخذ می کردند وبه هر طریق ممکن به امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تحویل می دادند ویا این که به دستور ایشان در موارد خاصی مصرف می کردند.
امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در روز بعد از رحلت امام عسکری (علیه السلام) ویا در همان روز، بعد از مراسم به خاکسپاری امام عسکری (علیه السلام) به هیئت قمی ها دستور داد که از این به بعد، اموال متعلق به آن حضرت را به وکیلش در بغداد (أبو عمر، عثمان بن سعید عمری) تحویل دهند.(۷۴۵)
مبارزه با غلات ومدعیان دروغین نیابت وبابیت، وافشای ادعاهای باطل آنان:
یکی از وظایف نواب اربعه مبارزه با غلات ومدعیان دروغین نیابت بابیت ووکالت، وافشای ماهیت آنان بود تا زمینه گمراهی مردم را از بین ببرند؛ چرا که نواب اربعه، در مسیر اهداف پیامبران وامامان حرکت می کردند وشالوده اهداف انبیا وامامان (علیه السلام) هدایت وزدودن ضلالت وانحراف بود. سفیران ویژه امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز در همین راستا با افرادی که ادعای نادرست نیابت ووکالت داشتند مبارزه کرده، وماهیت آنان را روشن می کردند تا شیعیان امامیه، دنباله رو افراد شیاد ومنحرف نگردند وبا شناخت نائبان خاص از رهنمودهای امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در دوره غیبت صغری بهره مند شوند.
در راستای همین وظیفه، در این دوره هفتاد ساله هرکسی که به دروغ ادعای بابیت ووکالت نمود؛ مثل حسین بن منصور حلاج، محمد بن علی شلمغانی، معروف به ابن عزاقر یا عزاقری، ابوبکر، محمد بن احمد بن عثمان عمری، معروف به بغدادی، محمد بن مظفر، معروف به ابودلف کاتب، اسحاق احمر، باقطانی ابو محمد شریعی، محمد بن نصیر نمیری واحمد بن هلال کرخی با آنان به مبارزه برخاستند واز ناحیه مقدسه توقیعاتی با واسطه آنان صادر شد وبا روشن شدن ماهیت آنان، شیعیان امامیه از این نوع انحرافات مصون ماندند وبه وکالت وسفارت نواب اربعه بیشتر اعتماد کردند ومسایل شرعی خویش را از این طریق با امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در میان می گذاشتند ورهنمودهای لازم را دریافت می داشتند.
به عنوان نمونه به برخی از این توقیعات اشاره می کنیم:
- آنگاه که احمد بن هلال کرخی منحرف شد وبرخی از ضروریات دینی را انکار نمود وخود به جای محمد بن عثمان عمری ادعای نیابت کرد، توقیعی از ناحیه مقدسه صادر شد، امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در این توقیع خطاب به محمد بن عثمان عمری فرمود:
و نحن نبرأ الی الله تعالی من ابن هلال - لا رحمه الله - وممن لا یبرأ منه، فاعلم الاسحاقی واهل بلده مما اعلمناک من حال هذا الفاجر وجمیع من کان سألک ویسألک عنه.(۷۴۶)
ما از ابن هلال وهرکس که از او دوری نکند، بیزاریم. خدا او را نیامرزد، تو به اسحاقی وهموطنان او آنچه را گفتیم، اعلان کن، وهرکس از تو درباره ابن هلال پرسیده ویا می پرسد، جریان را بگو.
همچنین آنگاه که انحراف ابو محمد، حسن شریعی که در زمان نیابت محمد بن عثمان بن سعید عمری ادعای نیابت نمود، روشن گردید، توقیعی از ناحیه مقدسه صادر شد وماهیت او برای شیعیان روشن گردید.(۷۴۷)
مبارزه با وکلای خائن:
در آغاز عصر غیبت صغری عده ای بودند که از زمان امام حسن (علیه السلام) بلکه بعضی از افراد از زمان امام هادی (علیه السلام) وکیل امامان (علیه السلام) بودند. در زمان امام عسکری (علیه السلام) این عده از وکلا در سازمان وکالت فعالیت داشتند وزیر نظر ابوعمر، عثمان بن سعید عمری کار می کردند. بعد از رحلت امام عسکری (علیه السلام) این وکلا زیر نظر نایب اول امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، عثمان بن سعید عمری تلاش می کردند وپس از آن زیر نظر نایب دوم محمد بن عثمان بن سعید عمری به فعالیت خود ادامه می دادند. گاهی برخی از وکلا منحرف می شدند وبه سوی خیانت می غلتیدند، واز وظایف اصلی خود عدول می کردند. در این صورت مشکلاتی را برای سازمان مخفی وکالت به وجود می آوردند. گاهی اتفاق می افتاد وکیلی از مردم، اموال امام (علیه السلام) ووجوه شرعی را جمع می کرد، وباید به واسطه نواب اربعه برای ناحیه مقدسه می فرستاد، ولی آن مال را نزد خود نگه می داشت، در این صورت نواب اربعه هر کدام به نوبه خود ودر زمان نیابت خود مسؤولیت پیدا می کردند تا با آن وکیل خائن مبارزه کنند. گاهی نیز از سوی ناحیه مقدسه وتوسط یکی از سفرای چهارگانه توقیعی منتشر وخیانت وکیل خائن آشکار می شد ومردم از گمراهی نجات پیدا می کردند.
آماده سازی مردم برای پذیرش غیبت کبری:
در نهایت آخرین وظیفه مهم نواب اربعه، به ویژه وظیفه آخرین نایب خاص آن حضرت؛ یعنی ابو الحسن، علی بن محمد سمری این بود که زمینه را برای پذیرش غیبت کبری آماده نماید.
در میان وظایف پیش گفته می توان ادعا کرد که تقریباً دو وظیفه، جنبه اختصاصی داشت؛ یکی زدودن شک وحیرت مردم درباره وجود امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) واثبات واقناع مردم در این ارتباط که امام عسکری (علیه السلام) فرزندی دارد واو اکنون امام است. این وظیفه بیش از همه بر دوش ابوعمرو، عثمان بن سعید عمری سنگینی می کرد. وبعد که این اعتقاد تثبیت شد، در زمان سه نایب دیگر چندان زحمتی در این رابطه برای آنان وجود نداشت.
وظیفه دیگر، مربوط به آماده سازی مردم برای پذیرش غیبت کبری بود که این وظیفه بیش از همه بر دوش ابو الحسن، علی بن محمد سمری آخرین سفیر ویژه امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سنگینی داشت. بنابراین، امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از راه کرامت واعجاز به ابو الحسن، علی بن سمری کمک کرد و۶ روز قبل از مرگش توقیعی صادر نمود وزمان دقیق درگذشت وی را بیان داشت تا این که حجت بر همگان تمام شود واذهان، آماده پذیرش دوره دیگری از غیبت آن حضرت باشد.
سید محمد صدر در این باره می نویسد:
هدف اساسی از سفارت دو چیز است:
۱ - آماده کردن اذهان وافکار برای غیبت کبرا ی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وعادت دادن گام به گام مردم بر مسأله دوری ومحجوب بودن از امام واحساس ناراحتی نکردن از این موضوع؛ زیرا عدم آمادگی ممکن بود منجر به انکار مطلق امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گردد.
از این رو، می بینیم که چگونه عسکریین (امام هادی وامام عسکری) (علیه السلام) مسأله احتجاب را تدریجاً آغاز کردند وامام عسکری (علیه السلام) شخصاً وبه صورت رسمی خود را بیشتر، از مردم پوشیده می داشت.
پس، دوران سفارت نیز یکی از همان مراحل تدریجی برای آمادگی ذهنی مردم برای پذیرش غیبت کبری به شمار می آید.
۲ - قیام به مصالح اجتماعی وارکان اساسی طرفداران ائمه (علیهم السلام)، مصالحی که طبعاً با دوری از امام وپنهان بودن ایشان از صحنه زندگی از دست می رود؛ نه تنها در اینجا، بلکه در هر موردی با از میان رفتن رهبر اجتماعی، مصالح آن اجتماع به خطر می افتد.
از این رو، سفارت قرار داده شده است تا امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گرچه شخصاً وبه صورت رسمی رهبری را در دست ندارد، ولی با رهنمودها وفرمان خود، اجتماع را به صورت غیر رسمی رهبری نماید. این هدف را همه سفیران به نحو احسن انجام دادند، به طوری که در حد امکان در آن جو پرتلاطم وکنترل شدید، برای حفظ مصالح اجتماعی، قیام واقدام نمودند. واز آن جو اختناق وفشار بیش از این بازده، نمی توان توقع داشت.(۷۴۸)
۷- نصب وکلا برای نواحی شیعه نشین در عصر غیبت صغری:
در عصر غیبت صغری، علاوه بر سفرا ونواب اربعه، که به عنوان وکلای خاص حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مطرح می باشند، وکلای متعددی در نقاط مختلف شیعه نشین عالم اسلامی پراکنده بودند. کسانی که مأمور بودند وظیفه وکالت را همانند وکلای پیشین ائمه (علیهم السلام) انجام دهند ونهایتاً برای کسب تکلیف به نزد وکلای خاص یا نواب اربعه مراجعه نمایند. همان گونه که ذکر شد این وکلا در نقاط مختلف عالم اسلامی، وحتی طبق بعضی قرائن، در بغداد؛ یعنی محل اقامت نواب اربعه، مشغول فعالیت بودند. طبیعی است که در عصر غیبت صغری با توجه به غیبت امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) واز سویی بیشتر شدن تعداد شیعیان ومناطق شیعه نشین، لازم بود وکلا ونمایندگان سازمان وکالت به عنوان دستیاران نواب خاص حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) وظیفه ارتباط شیعیان با بغداد را به عهده گیرند. قرائن موجود دال بر کثرت این وکلا است. با این که قطعاً تعداد این وکلا در مناطق شیعه نشین زیاد بوده، ولی متأسفانه اسامی آنان به طور کامل در منابع رجالی وروایی وتاریخی ما ضبط نشده است. شیخ طوسی در کتاب الغیبة درباره وکلای عام عصر غیبت صغری چنین تعبیر فرموده است:
وقد کان فی زمان السفراء المحمودین أقوام ثقات ترد علیهم التوقیعات من قبل المنصوبین للسفارة من الاصل.(۷۴۹) سپس به ذکر نام تنها چند تن از آنان اکتفا نموده، با این که در عبارت فوق تعبیر أقوام به کار برده است که نشانه فراوانی این وکلا است.
به هر حال، با توجه به این که وجود این وکلا در این عصر نیز، همچون اعصار پیشین، برای پیشبرد اهداف سازمان وکالت ضروری بوده، امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اقدام به تعیین ونصب آنان می نموده است. قرائن موجود حاکی از آن است که خود امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رأساً اقدام به این کار می کرده است؛ شاهد بر این سخن، نصب محمد بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی توسط حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عنوان وکالت در ناحیه اهواز به جای پدرش است. در این انتصاب، حضرت طی پیامی به او فرمود: قد أقمناک مقام أبیک؛(۷۵۰) یعنی تو را به عنوان وکالت به جای پدرت نصب نمودیم.
همان گونه که گذشت، اسامی این وکلا به طور کامل در منابع ما وجود ندارد، ولی با جستجویی که در منابع رجالی صورت گرفت نام تعدادی از آنان به دست آمد که همراه با شرح اجمالی از شخصیت آنان در پی می آید:
ابو الحسین، محمد بن جعفر الاسدی الکوفی الرازی:
شیخ طوسی در رجالش، از او به عنوان أحدالابواب یاد کرده است.(۷۵۱) ودر کتاب الغیبة وی را جزء سفرای پسندیده عصر غیبت شمرده که از ناحیه سفرای خاص برای آنان توقیعاتی وارد شده است. سپس به بیان روایاتی که دلالت بر جلالت قدر وی نزد ناحیه مقدسه دارد، پرداخته است. وآنچه از بعضی از این روایات قابل استفاده است این است که، او به عنوان وکیل ارشد در ناحیه ری وکسی که محل رجوع سایر وکلا بوده، مطرح بوده است. از جمله این روایات، روایت صالح بن ابی صالح است که می گوید:
در سال (۲۹۰ ه) برخی مردم از من طلب کردند که وجوه مالی آنان را بگیرم. من در این باره از ناحیه مقدسه کسب تکلیف کردم، پاسخ رسید که، محمد بن جعفر عربی در ری واز افراد مورد وثوق ما است وجوهات به او تحویل داده شود.
این روایت دلالت بر آن دارد که ابو الحسن اسدی در دوران نیابت سفیر دوم؛ یعنی محمد بن عثمان عمری به وکالت مشغول بوده است، ونیز دلالت بر وکیل ارشد بودن او دارد. این دو نکته از بیان سال (۲۹۰ ه) واز احاله صالح بن ابی صالح به أسدی توسط ناحیه مقدسه قابل استفاده است.
مطابق برخی دیگر از شواهد، وی کار نظارت بر عملکرد وکلای نواحی شرقی ایران را نیز بر عهده داشته است.(۷۵۲)
ابو عبد الله بن هارون بن عمران الهمدانی:
او طبق آنچه شیخ طوسی در تهذیب آورده است، از نخبگان وبزرگان شیعه بوده است.(۷۵۳) بنا به تصریح نجاشی، وی وپسرش در ناحیه همدان سروکیل ومحل مراجعه وکلای آن ناحیه بوده اند. تعبیر نجاشی چنین است:
در زمان قاسم بن محمد در همدان، به همراه وی ابوعلی، بسطام بن علی والعزیز بن زهیر که یکی از بنی کشمرد بود، هرسه در یک موضع در همدان به وکالت مشغول بودند ودر این باره به ابو محمد، حسن بن هارون بن عمران همدانی مراجعه وکسب تکلیف می کردند. قبل از وی نیز به نزد پدرش ابو عبد الله بن هارون مراجعه، وفرمان می گرفتند. وابو عبد الله وپسرش ابو محمد، هر دو وکیل بودند.(۷۵۴)
محمد بن صالح بن محمد الهمدانی:
شیخ طوسی در کتاب رجال، او را جزء اصحاب امام عسکری (علیه السلام) برشمرده است.(۷۵۵) شیخ صدوق وی را از جمله وکلای قائم(۷۵۶) دانسته است که موفق به دیدن آن حضرت شده وبر معجزات آن حضرت آگاهی یافته اند.
وی ضمن نامه ای به محضر حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) درباره حدیث خدامنا وقوامنا شرار خلق الله از آن حضرت سوال می کند، وآن جناب نیز طی توقیعی می فرمایند: پاسخ آن، در کمال الدین اثر شیخ صدوق آمده است.(۷۵۷)
أبو اسحاق، محمد بن ابراهیم بن مهزیار الاهوازی:
او نیز جزء وکلا وابواب معروف ناحیه مقدسه معرفی شده است، وشیخ صدوق نیز وی را از وکلای مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) واز کسانی که موفق به دیدن آن حضرت ومشاهده معجزاتش شده اند برشمرده است. او پس از وفات پدرش، که از وکلای ناحیه اهواز بوده، اموال مربوط به ناحیه مقدسه را به سمت بغداد حمل وبه باب امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تحویل می دهد ونهایتاً توقیع از ناحیه مقدسه به دست او می رسد که در آن، وی به جای پدر نصب شده بود. از این جریان، وکالت پدرش برای امام عسکری (علیه السلام) ونیز، برای ناحیه مقدسه قابل استنباط است، افزون بر آن رجال شناسان تصریح به وکالت پدرش برای امام هادی (علیه السلام) نیز کرده اند.(۷۵۸)
قاسم بن العلاء:
او اهل آذربایجان واز وکلای ناحیه مقدسه در این منطقه بوده است. شیخ صدوق وی را از جمله وکلائی برشمرده است که موفق به دیدن حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ووقوف بر معجزاتش شده اند. شیخ طوسی در کتاب الغیبة، جریان مفصلی را پیرامون کیفیت وفات وی نقل کرده که مشتمل بر عنایت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نسبت به او است واز وفاتش، ۴۰ روز پس از دریافت نامه خبر می دهد، که نشانه جایگاه والای او نزد آن حضرت می باشد.(۷۵۹)
حسن بن محمد بن قطاة صیدلانی:
حسن بن محمد در عصر غیبت صغری، وکیل وقف در واسط بوده است. آن گونه که جعفر بن محمد بن متیل نقل نموده است ابو جعفر عمری، او را با مقداری لباس ودرهم به واسط فرستاد، وقتی در آنجا با حسن بن محمد ملاقات می کند متوجه می شود که محمد بن عبد الله، یکی از شیعیان (و احتمالا از وکلای) واسط، از دنیا رفته واین لباس ودرهم برای تجهیز ودفن او فرستاده شده اند. این جریان دلالت بر آن دارد که وی در دوره نایب دوم به وکالت مشغول بوده است.(۷۶۰)
محمد بن شاذان بن نعیم الشاذانی النیشابوری:
او را نیز از وکلای ناحیه مقدسه دانسته اند. مؤید وکالتش جریانی است که خودش نقل کرده، می گوید: ۴۸۰ درهم نزد من جمع شد، ۲۰ درهم نیز از نزد خود بر آن افزودم وبه سوی ابو الحسن اسدی (در ری) فرستادم ودر مورد افزون ۲۰ درهم چیزی ننوشتم. جواب رسید که ۵۰۰ درهمی که ۲۰ درهم آن از مال تو بود، دریافت شد.
این جریان نشانگر وکالت او است، چرا که به گفته او، ۴۸۰ درهم نزد او جمع شده بود و۲۰ درهم از خود افزوده بود، پس غیر از آن ۲۰ درهم، اموال امام بوده که مردم به او داده بودند. شیخ صدوق نیز نقل کرده که وی از جمله وکلای صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) واهل نیشابور است که او را دیده وبر معجزات او واقف شده است.
و از این جمله وجریان فوق، می توان این استنباط را نمود که وی در نیشابور به وکالت مشغول بوده ومعاصر ابو الحسین اسدی وهمچنین نایب دوم، محمد بن عثمان، بوده است.(۷۶۱)
عزیز بن زهیر:
همان گونه که نجاشی در ترجمه محمد بن علی بن ابراهیم همدانی تصریح کرده است. عزیز بن زهیر از وکلای ناحیه مقدسه در همدان بود که در امر وکالت موظف به مراجعه نزد ابو محمد، حسن بن هارون بوده است.(۷۶۲)
قاسم بن محمد بن علی بن ابراهیم همدانی:
نجاشی در مورد او، پدر وجدش تصریح کرده که آنان وکلای ناحیه مقدسه در همدان بوده اند ووی در امر وکالت به حسن بن هارون مراجعه می کرده است. علامه نیز تصریح به وکالت او از جانب ناحیه مقدسه نموده است.(۷۶۳)
أبو علی بسطام بن علی:
او نیز همان گونه که از تصریح نجاشی وعلامه استنباط می شود، وکیل ناحیه مقدسه در همدان بوده ودر امور وکالت از حسن بن هارون فرمان می گرفته است.(۷۶۴)
علی بن الحسین بن علی الطبری:
علی بن الحسین طبق تصریح شیخ در کتاب رجال، از اهل سمرقند ووکیل بوده است. گرچه تنها تعبیر وکیل صریح در وکالت برای ائمه (علیهم السلام) نیست، ولی از آنجا که اطلاق وکیل در کتاب های رجالی، ظهور در وکالت برای ائمه (علیهم السلام) دارد، وکالت او برای ائمه (علیهم السلام) استنباط می شود. همین طور از گفته شیخ طوسی، که او از جعفر بن محمد بن مادلی وابو الحسین أسدی نقل روایت می کرده است. روشن می شود که وی معاصر او ونیز معاصر نایب دوم بوده است.(۷۶۵) این احتمال نیز وجود دارد که وی در سمرقند به وکالت مشغول بوده است.
أبو هاشم، داود بن القاسم الجعفری:
طبرسی در اعلام الوری او را نیز جزء سفرا وابواب معروف عصر غیبت دانسته است. وی از عصر امام رضا (علیه السلام) تا عصر غیبت، همه امامان را درک کرده است. واحادیث متعددی در مورد فضائل او نقل شده وخود نیز احادیث متعددی در بیان معجزات ائمه (علیهم السلام) دارد. وکالت او برای دو امام هادی وعسکری (علیهما السلام) نیز محرز است.(۷۶۶)
حسن بن النضر القمی:
از خبر صحیحی در الکافی چنین بر می آید که او از وکلای ناحیه مقدسه بوده؛ چرا که در این خبر، اشاره به جمع اموال توسط وکلا در خانه حسن بن نضر شده است تا باب حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر آنان معلوم شود. او از جمله کسانی است که موفق به دیدن حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شده است.(۷۶۷)
حاجز بن یزید الوشاء:
او از جمله دستیاران سفیر اول ودوم در بغداد بوده است. سفیر اول به کمک وی، احمد بن اسحاق ومحمد بن احمد بن جعفر القمی القطان امور دفتر سازمان وکالت در بغداد را اداره می کرده است. او در توقیعی، از جانب حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مورد توثیق واقع شد.(۷۶۸)
اینان تعدادی از وکلای برجسته عصر غیبت صغری بودند که در نواحی مختلف اشتغال به وکالت داشته اند، وهمان گونه که گذشت تعداد وکلای نواحی در این عصر زیاد بوده که ذکر تمامی آنان در گنجایش این مقال نیست.
۸ - وکلای خائن ومدعیان دروغین وکالت:
همان گونه که در فصل پیشین اشاره شد، در دستگاه وکالت شاهد بروز بعضی از جریانات انحرافی هستیم که ناشی از انگیزه های مختلف بوده است. این جریانات را می توان به دو گروه عمده تقسیم کرد: نوعی انحراف در میان کسانی مشاهده می شود که قبلا توسط یک امام (علیه السلام) به عنوان وکیل منصوب، ولی بعداً به فساد وخیانت گرائیده، ونوع دیگر انحراف در میان کسانی است که اصلا سابقه وکالت، نیابت وبابیت نداشته اند، ولی به خاطر انگیزه هایی به دروغ خود را وکیل ونایب امام (علیه السلام) خوانده ومدت زمانی عده ای را به دور خود جمع کرده وسرانجام رسوا شده اند. این دو جریان هم در عصر غیبت صغری وهم در ادوار پیش از شکل گیری سازمان وکالت به چشم می خورد، گرچه به نظر می رسد در عصر غیبت صغری دامنه وسیع تری یافته است، وشاید علت آن، عدم حضور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) واحاله امر به وکلا وسفیران در این عصر بود که زمینه را بری فرصت طلبی این دسته از افراد آماده می ساخت.
شناخت تفصیلی مربوط به این دو جریان، مستلزم شناخت چهره هایی از است که سردمدار این دو جریان انحرافی بوده اند، لذا در آغاز به بیان جریان اول؛ یعنی خیانت وفساد در بین وکلای ائمه (علیهم السلام)، شناخت شخصیت های مربوط، انگیزه آنان وسرانجام شان می پردازیم ودر قسمت بعد به حول وقوه الهی جریان دوم را بررسی می نمائیم.
الف - خیانت وفساد در برخی از کارگزاران سازمان وکالت:
هر چند ائمه هدی (علیهم السلام) برای تعیین وکلای خود، به لحاظ اهمیت وحساسیت این وظیفه، نهایت دقت را مبذول می داشتند وکسانی را که مورد اعتماد ودارای شرایط لازم بودند انتخاب می کردند، ولی با توجه به این که انسان در صورت عدم تهذیب نفس وعدم کسب شرایط لازم برایش وجود دارد، در بین وکلای ائمه (علیهم السلام) نیز شاهد بروز وظهور کسانی هستیم که با وجود داشتن شرایط لازم برای وکالت در ابتدای امر، به علت قرار گرفتن در وضعیتی جدید ومهیا شدن زمینه های مناسب ووجود ریشه های مقتضی برای فساد وخیانت در وجودشان، دست به انجام امور ناشایستی زدند که در نتیجه، موجبات لعن، عزل وطرد آنان توسط ائمه هدی (علیهم السلام) فراهم آمد.
البته نمی توان ریشه همه این خیانت ها ولغزش ها را به امر واحدی بازگرداند. در ریشه یابی انگیزه های خیانت می توان به امور متفاوتی برخورد نمود، گرچه به اعتباری می توان همه را به مهذب نبودن آنان بازگرداند. انگیزه این وکلا از خیانت، زمانی روشن تر خواهد شد که شخصیت آنان یک به یک معرفی وانگیزه آنان نیز بررسی شود. بنابراین، در حد گنجایش بحث، ابتدا به یادآوری این جریانات در دوران پیش از غیبت صغری می پردازیم وسپس شخصیت وکلای خائن در عصر غیبت صغری را بررسی می کنیم.
واقفیه:
پس از درگذشت امام کاظم (علیه السلام) در سال (۱۸۳ ه)، گروهی از برجسته ترین یاران آن حضرت ووکلای ایشان در نقاط مختلف به این نظریه گرائیدند که امام (علیه السلام) زنده است، وتنها از نظرها پنهان گردیده وبه زودی به عنوان قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله) ظاهر شده وحکومت عدل اسلامی را پایه گذاری خواهد نمود. در آغاز که گفته می شد امام در فاصله ۸ ماه ظاهر خواهد شد، گروهی از شیعیان، از این دیدگاه جانبداری می کردند؛ آنان که پس از این، عقیده خود را عوض نکرده وهیچ کس را به عنوان جانشین آن حضرت نپذیرفتند در جامعه شیعه به عنوان واقفه شناخته شدند وبعدها از طرف مخالفان خود ممطوره خوانده شدند ومانند فطحیه دانشمندان ومحدثان برجسته ای از میان آنان برخاستند. برخلاف آنچه برخی از دانشمندان شیعی در قرن پنجم تصور می کردند که این گروه تا آن زمان منقرض شده اند، پیروان این مذهب حداقل تا اواسط قرن ششم وجود داشته اند.(۷۶۹) همان گونه که گذشت، سران این مذهب، عده ای از چهره های برجسته ووکلای امام کاظم (علیه السلام) بودند. اسامی این وکلا، آنسان که در منابع آمده، از این قرار است:
علی بن ابی حمزه بطائنی
عثمان بن عیسی الرواسی
زیاد بن مروان القندی
احمد بن ابی بشر السراج
ابن ابی سعید المکاری
منصور بن یونس بزرج
این عده به طمع اموالی که به خاطر وکالت، توسط شیعیان، در دسترس شان قرار گرفته بود، پس از شهادت امام هفتم (علیه السلام) منکر شهادت ووفات آن حضرت شدند تا مجبور نباشند اموال را به جانشین آن حضرت؛ یعنی امام رضا (علیه السلام) تحویل دهند. یکی از روایاتی که انگیزه این وکلا از این ادعای باطل را با صراحت بیان کرده است، روایت یونس بن عبد الرحمن است. مضمون این روایت چنین است: پس از وفات ابوابراهیم، امام کاظم (علیه السلام)، نزد وکلای آن بزرگوار اموال بسیار جمع شده بود وهمین مسأله سبب قول به وقف وانکار وفات امام (علیه السلام) شد. به عنوان مثال نزد زیادبن مروان قندی ۰۰۰/۷۰ دینار، ونزد علی بن ابی حمزه ۰۰۰/۳۰ دینار بود. یونس بن عبد الرحمن پس از مشاهده این جریان انحرافی، مردم را به قبول امامت امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) فرا می خواند. علی بن ابی حمزه وزیاد بن مروان وقتی این وضع را مشاهده می کنند کسی را نزد او فرستاده وبا دادن وعده پرداخت ۰۰۰/۱۰ دینار به او، از وی می خواهند که دست از اقدامات خود بردارد. یونس در پاسخ می گوید: از ائمه صادقین (علیه السلام) روایت شده است که اگر بدعت ها ظاهر شدند بر شخص آگاه لازم است که دانش خود را بروز دهد واگر چنین نکرد خداوند نور ایمان را از او می گیرد. ومن در هیچ حالی جهاد وامر الهی را ترک نمی کنم. این دو نفر وقتی پاسخ قاطع وی را می شنوند، دشنام وعداوت با او را در پیش می گیرند..(۷۷۰)
علاوه بر انگیزه اقتصادی وطمع مالی، احتمال وجود انگیزه حسادت در بعضی سران واقفیه نسبت به امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) نیز می رود.(۷۷۱)
البته در بعضی از پیروان جزء، احتمال آن می رود که واقعا این سخن را باور کرده بودند که امام موسی بن جعفر (علیه السلام) همان مهدی وقائم آل محمد (صلی الله علیه وآله) است، به خصوص که بعضی از سران این فرقه با لطایف الحیل، قصد القای این شبهه وباوراندن این عقیده را داشتند. به عنوان نمونه در مورد محمد بن بشیر نقل شده است که، در صورتی ساخته بود وآن را به طریق شعبده حرکت می داد وبه پیروان ساده دل این فرقه القا می کرد که این، همان امام کاظم (علیه السلام) است که زنده است. همین محمد بن بشیر بود که به خاطر این حرکت کثیف، خونش توسط امام رضا (علیه السلام) مباح اعلام شد. حضرت در مورد او به علی بن حدید مدائنی فرمود: اگر توانستی وی را به قتل برسانی این کار را بکن، واگر در حال توانائی او را نکشتی گناهکار خواهی بود.(۷۷۲)
وکالت وجاسوسی علیه امام رضا (علیه السلام):
دنیا طلبی وگرایش به ظواهر کاذب آن، ضعف در ایمان وعدم معرفت کامل نسبت به ائمه (علیهم السلام) گاه موجب می شد افرادی که جزء نزدیکان ائمه (علیهم السلام) ومورد وثوق آنان بودند، در دام وساوس شیطانی فرو غلطند وبه جای پایداری در صراط حق به دامان کثیف حکام فاسد فرو روند.
یکی از این افراد، هشام بن ابراهیم عباسی همدانی راشدی بود که بنا به روایت شیخ صدوق در توحید وعیون اخبارالرضا، قبل از انتقال امام رضا (علیه السلام) به طوس، از نزدیک ترین افراد به حضرت بود وامور حضرت در مدینه به دست او انجام می شد. او شخصی عالم وادیب بود ودر حقیقت به عنوان وکیل ارشد آن حضرت در مدینه مشغول به کار بوده واموال ووجوهات از نواحی مختلف به دست او می رسید. هشام بن ابراهیم پس از انتقال امام رضا (علیه السلام) به طوس به فضل بن سهل، ذوالریاستین، نزدیک شد وکم کم به صورت جاسوس حکومتی در خانه امام (علیه السلام) درآمد، مأمون وی را به عنوان دربان حضرت نصب کرد وهیچ اتفاقی در خانه حضرت رخ نمی داد مگر آن که توسط او به مأمون گزارش می شد وهرکس قصد ملاقات با حضرت را داشت بایستی از طریق هشام بن ابراهیم اقدام می نمود.
وی تا جایی به مأمون نزدیک شد ومورد وثوق او قرار گرفت که مأمون فرزندش عباس را جهت تعلیم به هشام سپرد، واز این جهت بود که معروف به هشام عباسی شد.(۷۷۳)
فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی، وکیل خائن امام هادی (علیه السلام):
او یکی از دستیاران اصلی امام هادی (علیه السلام) در سامرا بود. از آنجا که اهل قزوین بود شیعیان این منطقه غالبا به وی مراجعه ووجوهات مالی را به او می پرداختند؛ ولی دنیا طلبی وفساد درونی موجب شد تا رفته رفته ماهیت اصلی خود را بروز دهد.
او در راستای انحراف خود به اختلاس اموال امام (علیه السلام) مبادرت ورزید. مخالفت ورقابت او نسبت به دیگر وکیل ارشد امام (علیه السلام) در سامرا؛ یعنی علی بن جعفر همانی نیز یکی دیگر از وجوه انحراف او بود. کار این رقابت ودرگیری آن چنان بالا گرفت که به دشنام گویی ودشمنی سخت انجامید واین برای جامعه شیعی آن عصر که از هر سو در معرض خطر تهاجم وسوء استفاده دشمنان بود، وضعیتی حساس وخطرناک را پدید آورده بود. واز سویی موجب ایجاد جو بدبینی نسبت به وکلای حضرت در میان شیعه بود. لذا عده ای از شیعیان برای مدتی از پرداخت وجوه شرعی به پیشگاه امامت خودداری کردند، علاوه بر این، به لحاظ وکیل ارشد بودن آن دو، وکلای مناطق مختلف که تاکنون مبالغ جمع شده را از راه یکی از آن دو به محضر امام (علیه السلام) ارسال می داشتند، سرگردان بودند.
امام (علیه السلام) در پاسخ به این وضع، جانب علی بن جعفر همانی را گرفت واز وکلای خود در مناطق مختلف خواست که برای ارتباط خود با ایشان وارسال وجوهات، از طریق فارس بن حاتم استفاده نکنند. در عین حال در همان دستور العمل با روشن بینی آشکار به وکلای خود یادآور شدند که این دستور را محرمانه نگاه داشته واز تحریکات فارس خودداری کنند. راز این دستور آن بود که فارس مردی با نفوذ وکانال ارتباطی اصلی میان امام وشیعیان مناطق جبال (بخش مرکزی وغربی ایران) بود که وجوهات خود را معمولا از راه او برای امام (علیه السلام) می فرستادند. اما فارس علی رغم دستور امام (علیه السلام) همچنان به دریافت وجوهات از آن مناطق ادامه می داد، ولی آنها را خدمت امام (علیه السلام) نمی فرستاد. اندکی بعد، امام (علیه السلام) تصمیم گرفتند که دستور خود را رسما به اطلاع پیروان خود برسانند واز وکلای خود بخواهند که صریحا به شیعیان اعلام کنند که فارس وکیل ایشان نیست وکسی نباید وجوهات مربوط به امام (علیه السلام) را در اختیار او قرار دهد. سپس امام با صدور دو نوشته که یکی از آنها تاریخ سه شنبه ۹ ربیع الاول سال (۲۵۰ ه) را دارد، فارس را لعن وطرد فرمودند. از این به بعد، فارس علنا شروع به مبارزه علیه امام (علیه السلام) کرد. منابع موجود چیزی از جزئیات عملیات واقدامات او به دست نمی دهند جز آن که او به فسادانگیزی پرداخته وشیعیان را به بدعت فرا می خواند ومی کوشید آنان را به پیروی خود درآورد.
شدت حساسیت واهمیت مسأله از تصمیم بعدی امام (علیه السلام) دانسته می شود که دستور فرمود این شخص به قتل رسانده شود. چنین دستوری از ناحیه ائمه (علیهم السلام) فقط در موارد استثنایی مسبوق به سابقه بود. پس از صدور این دستور بود که یکی از شیعیان آن حضرت به نام جنید در کمین فارس نشست ودر حالیکه او بین دو نماز مغرب وعشا، از مسجد خارج می شد با دو ضربه ساطور او را کشته وخود از مهلکه جان سالم به در می برد وبدین ترتیب ریشه یکی دیگر از جریانات بسیار خطرناک انحرافی در نهاد وکالت که می توانست برای جامعه شیعی آن عصر بسیار زیانبار باشد، قطع گردید.(۷۷۴)
عروة بن یحیی، سوزاندن ودزدی اموال امام عسگری (علیه السلام):
عروة وکیل ارشد امام هادی وعسکری (علیهما السلام) در بغداد بود. او در آغاز امر آن چنان مورد وثوق آن بزرگواران بود که امام عسکری (علیه السلام) ضمن توقیعی از وی به عنوان وکیلنا وثقتنا والذی یقبض من موالینا یاد می کند. در عصر امام عسکری (علیه السلام)، وی نیز مانند فارس بن حاتم به اختلاس اموال امام (علیه السلام) پرداخت ودر این راه حتی از دروغ بستن به ساحت مقدس امام هادی (علیه السلام) نیز دریغ نورزید. او در مسیر انحرافی خود، کار را بدانجا رساند که ابتدا بخشی از اموال امام عسکری (علیه السلام) را سرقت نمود وبخشی دیگر را نیز به آتش کشید وبا این عمل زشت خود، امام (علیه السلام) را علیه خود به غضب آورد، به طوری که همان شب مشمول نفرین حضرت واقع، وفردای آن روز به هلاکت رسید.(۷۷۵)
انجام فعل شنیع توسط وکیل امام عسکری (علیه السلام):
علاوه بر جنبه های مالی ودنیا طلبی ویا رذایل نفسانی؛ نظیر حسادت، گاهی انحرافات حاصل از شهوت طلبی در بعضی از وکلا موجب بروز انحراف وفساد در بعضی اعضای نهاد وکالت می شد.
یکی از وکلای امام عسکری (علیه السلام) که طبق تصریح منابع، در همسایگی خانه آن بزرگوار سکنی گزیده بود گرفتار هجمه وساوس شیطانی وتحریکات حاصل از شهوت پرستی می شود وبه انجام فعل شنیعی با خادمی مبادرت می ورزد، ولی قبل از انجام، امام (علیه السلام) به طریق معجزه آسا از درهای بسته بر بالای سر او حاضر وبا خطاب اتق الله او را از این کار منع می کند وسپس دستور اخراج وی وآن خادم را صادر می فرماید.(۷۷۶)
احمد بن هلال العبرتائی واحمد بن هلال الکرخی:
بنا به عقیده برخی پژوهشگران، این دو نفر، دو شخصیت متمایز از هم هستند، گرچه برخی از رجال شناسان؛ نظیر مامقانی وخوئی بین آنها تمایز قائل نشده وهر دو را یک شخصیت دانسته اند. تمایز آنها از هم، از بیان شیخ طوسی در کتاب الغیبة، قابل استظهار است. چرا که وی، احمد بن هلال عبرتائی را جزء وکلای مذموم عصر غیبت برشمرده است. به هر حال، توقیعی از سوی امام عسکری (علیه السلام) در لعن احمد بن هلال صادر شد(۷۷۷) وعلت آن، خیانت او در اموال امام (علیه السلام) واختلاس آنها بود. وی وکیل امام (علیه السلام) بود ومعاصر ائمه پیشین تا امام رضا (علیه السلام) بوده است. از آنجا که پس از صدور این توقیع، جامعه شیعه مجددا از حضرت درباره او استفسار نمود، توقیع دیگری از سوی آن حضرت در تأیید توقیع اول صادر گردید.(۷۷۸)
ولی احمد بن هلال کرخی در عصر غیبت صغری به معارضه با سفیر دوم ناحیه مقدسه پرداخت ولذا توقیعی از سوی آن ناحیه در لعن وبرائت از وی صادر شد.(۷۷۹)
ابو طاهر، محمد بن علی بن بلال البلالی:
او از اصحاب امام عسکری (علیه السلام) بوده است، طبرسی او را از جمله سفرای عصر غیبت صغری واز ابواب معروف او برشمرده است. ظاهر کلام او این است که وی در وثاقت وجلالت قدر به منزله افرادی همچون قاسم بن العلاء واحمد بن اسحاق اشعری وابو الحسین اسدی بوده است. ولی شیخ طوسی او را جزء وکلای مذموم عصر غیبت برشمرده که ادعای بابیت نمودند، واز این رو، علامه در قبول روایات وی توقف نموده است.
او در زمان امام عسکری (علیه السلام) وکیل آن جناب وپس از رحلتش وکیل ناحیه مقدسه بود، ولی پس از شروع سفارت سفیر دوم؛ یعنی محمد بن عثمان عمری، به مخالفت با وی پرداخت واموال امام (علیه السلام) را نزد خود نگاه داشت واز تحویل آنها به سفیر دوم امتناع ورزید. جریان معروفی بین او وسفیر دوم واقع شده که در آن، عمری در حالی که ابن بلال در جمع پیروانش نشسته بود وارد منزل او شده واو را به خدا قسم می دهد که نسبت به فرمان امام عصر (عجل الله فرجه الشریف) در مورد بازگرداندن وتحویل اموال به عمری اقرار کند وابن بلال مجبور به اقرار می شود. وقتی عمری خارج شد به پیروانش می گوید که ابو جعفر عمری مرا وارد خانه ای نمود، در آن خانه صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از بالای خانه، به نحوی که بر من اشراف داشت، به من امر نمود که اموال را به عمری تحویل دهم، واز شدت هیبت ورعبی که در دلم افتاد فهمیدم صاحب الزمان (عجل الله فرجه الشریف) است.(۷۸۰) وی همان کسی است که نسبت به گشاده دستی علی بن جعفر همانی، وکیل ارشد امام عسکری (علیه السلام)، در سفر حج، اعتراض نمود وامام (علیه السلام) پاسخ داد که دیگران را چه کار که در امور مربوط به ما دخالت کنند.(۷۸۱)
وی به خاطر اصرار بر طریقه انحرافی خود نهایتا همراه با عده ای دیگر؛ مانند شریعی، نمیری، ضمن توقیعی از سوی ناحیه مقدسه، مورد لعن قرار گرفت.(۷۸۲)
ابو جعفر، محمد بن علی الشلمغانی، ابن ابی العزاقر:
نسبت او به شلمغان از آن رو است که وی اهل قریه ای به این نام در واسط بود. او ابتدا دانشمندی صحیح الاعتقاد وفردی صالح بود. کتاب هائی؛ نظیر التکلیف، العصمة، الزاهر بالحجج العقلیة، المباهلة، االاوصیاء وغیر آنها به او منسوب است.(۷۸۳) وی تا جایی مورد اعتماد بود که حسین بن روح، سفیر سوم حضرت حجت (عجل الله فرجه الشریف)، به هنگام مخفی شدنش در عصر مقتدر عباسی، وی را به جای خود به عنوان وکیل وجانشین نصب نمود ودر این ایام، شیعیان در حوائج ومهمات خود به نزد او مراجعه کرده وتوقیعاتی نیز به دست او از جانب امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) صادر می شد.ولی حسادت وی نسبت به ابو القاسم، حسین بن روح، ودیدگاه انحرافی وغلو آمیزش موجب شد مذهب حق را ترک وداخل در مذاهب باطله ومردود شده وسخنان ناصحیح بر زبانش جاری شود ورفته رفته به غلو وکفر وارتداد وقول به تناسخ وحلول الوهیت در خودش، گرائید. او به پیروانش می گفت: روح رسول الله (صلی الله علیه وآله) به ابو جعفر، محمد بن عثمان عمری وروح امیرالمومنین علی (علیه السلام) به بدن ابو القاسم، حسین بن روح وروح فاطمه (سلام الله علیها) به بدن ام کلثوم دختر ابو جعفر عمری منتقل شده است. واظهار می کرد که این سری است عظیم که نباید فاش شود. وی نزد بنی بسطام جایگاه ومنزلتی داشت وبه هنگام ارتدادش هرگونه کذب وکفری را به حسین بن روح استناد داده وبرای بنی بسطام نقل می نمود. وقتی خبر این کار به گوش ابن روح رسید، بنی بسطام را از پیروی او منع نمود وامر به لعن وتبری از وی نمود، ولی آنها به خاطر ظاهرفریبی شلمغانی به پیروی خود از او ادامه دادند.(۷۸۴) ولذا ابن روح مجددا در نامه ای به بنی بسطام، لعن وتبری از وی را ابلاغ نمود.(۷۸۵)
چنان که گذشت، از جمله عقاید فاسد او آن بود که روح زهرا (سلام الله علیها) به بدن ام کلثوم دختر ابو جعفر عمری حلول نموده است.(۷۸۶) این امر باعث انحراف وسیعی در بنی بسطام شده بود تا جائی که حسین بن روح مجبور شد در میان شیعیان، به خصوص بنی نوبخت، خبر لعن وانحراف شلمغانی را منتشر کند وآنان را به لعن وتبری از وی امر کند. سپس توقیعی از جانب حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در لعن شلمغانی وتبری از او وپیروانش صادر شد.(۷۸۷) این توقیع به دست ابن روح، زمانی صادر شد که وی در خانه مقتدر زندانی بود وتوقعی را توسط یکی از اصحابش به نام ابوعلی بن همام توزیع نمود وهمه سران شیعه از مضمون آن اطلاع یافتند وهمگی بر لعن وتبری از شلمغانی اتفاق نمودند.
وقتی شلمغانی از مقابله ابن روح با خودش آگاه شد وجماعت شیعه را بر لعن وتبری از خود هماهنگ یافت برای مقابله با این جو در مجلس ابن مقله (وزیر الراضی بالله) در سال (۳۲۲ ه) در بین جماعت شیعه، که همگی از ابن روح لعن وتبری از او را نقل می کردند، گفت: بین من واو جمع کنید تا دستم را در دستش بگذارم اگر آتشی از آسمان نازل نشد که او را بسوزاند همه آنچه گفته، حق است. وبا این سخن ابن روح را دعوت به مباهله نمود، ولی وقتی خبر این سخن به گوش خلیفه عباسی وقت، الراضی بالله، رسید دستور دستگیری شلمغانی را در سال (۳۲۳ ه) صادر، وسپس او را با بعضی از پیروانش به قتل رساند وجماعت شیعه را از شر او رهائی داد.(۷۸۸)
شلمغانی با سوء استفاده از اعتماد حسین بن روح نسبت به وی، وسابقه وکالت ووثاقتی که در جامعه شیعه آن عصر داشت وبا استفاده از سادگی وخوش بینی جماعتی از شیعیان، به خاطر حسادت نسبت به ابن روح وجاه طلبی وکج فکری، سرانجام گرفتار سوء عاقبت شده وخود را ملعون ومطرود از سوی مقام امامت نمود.
ب - مدعیان دروغین وکالت وبابیت:
وکالت برای امام معصوم (علیه السلام) نزد شیعه دارای جایگاهی والا بود. کسی که به عنوان وکیل یا باب یک امام معصوم (علیه السلام) نزد شیعه مطرح می شد مورد احترام شیعیان ومحل مراجعه آنها ودارای منزلت اجتماعی بزرگی می شد وعلاوه بر این، با توجه به این که یکی از مهم ترین فعالیت های وکلا، دریافت وجوه شرعی متعلق به امام (علیه السلام) بود، وکلا همواره به عنوان امین امام وشیعه، دسترسی به این اموال داشتند. همین امر در کنار بعضی دیگر از انگیزه های فاسد دنیوی، سبب می شد کسانی به دروغ، خود را منسوب به این نهاد مقدس کنند وداعیه دروغین وکالت وبابیت سر دهند.
همان گونه که گفته شد این ادعاها عمدتا ناشی از ریاست وجاه طلبی وطمع در اموال، وگاه ناشی از عقاید فاسد وانحرافی بود. در بررسی جریانات دروغین وکالت وبابیت به وضوح مشاهده می کنیم که در عصر غیبت صغری این جریانات به اوج خود می رسند وعلت آن را می توان عدم حضور امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) واحاله امر به وکلا وپیدایش زمینه لازم برای این سودجوئی ها دانست. قبل از بررسی این موضوع در عصر غیبت صغری، به بعضی از جریانات دروغین وکالت وبابیت در اعصار پیشین اشاره می کنیم.
ابو عبد الله، احمد بن محمد السیاری:
او در عصر امام جواد (علیه السلام) به دروغ، ادعای وکالت وبابیت آن جناب را نمود ولذا توسط حضرت مورد تکذیب واقع شد وشیعیان از پرداخت هرگونه وجهی به وی ممنوع شدند. در نامه ای که امام (علیه السلام) در پاسخ کسی که درباره او از آن جناب سؤال نموده بود، فرموده است:
او در مقام وموقعیتی که مدعی آن است نیست وچیزی به وی پرداخت نکنید.(۷۸۹)
علی بن حسکة، القاسم الشعرانی الیقطینی، ومحمد بن الفرات:
این سه تن در عصر امام هادی (علیه السلام) دارای عقاید غلو آمیز ومدعی بابیت وحتی نبوت بوده اند. علی بن حسکه، استاد قاسم شعرانی ومدعی سقوط تکالیف شرعی از دوش خود بوده است. این جریانات تا آن حد خطرناک بود که امام هادی (علیه السلام) در مورد او وهمفکرانش ضمن نامه ای، دستور العمل شدیدی صادر فرمود، مضمون این نامه - که خطاب به یکی از شیعیان صادر شده - چنین است:
ابن حسکة، که لعنت خدا بر او باد، دروغ می گوید. من او را جزء موالی خود نمی دانم. او را - که لعنت خدا بر او باد - چه می شود؟ قسم به خدا، که پیامبر (صلی الله علیه وآله) وهیچ پیامبری قبل از او مبعوث نشدند، مگر به یکتاپرستی ونماز وزکوة وروزه وحج وولایت. ومحمد (صلی الله علیه وآله) جز به خدای یگانه دعوت نکرد وهمین طور ما که اوصیاء واولاد او هستیم... من به خدا پناه می برم از آنچه او می گوید. آنان را - که لعنت خدا بر ایشان باد - از خود دور کنید. ودر مکان های تنگ (که گریزی نداشته باشند) اگر به آنها دسترسی یافتید سرشان را با سنگ بکوبید.(۷۹۰)
حسین بن محمد بن بابا القمی:
او نیز از غالیان عصر امام هادی وامام عسکری (علیه السلام) بود. طبق روایت کشی، حضرت عسکری (علیه السلام) ادعای نبوت وبابیت را به او نسبت داد وبه یکی از پیروانش به نام عبیدی کتابت فرمود:
من از فهری وحسن بن محمد بن بابای قمی به خدا پناه می برم وتو را وهمه موالی خود را نیز از آن دو بر حذر می دارم. من آن دو را لعن می کنم که لعنت خدا بر آن دو باد. این دو به وسیله ما قصد سودجوئی از مردم را دارند وافرادی موذی واهل فتنه هستند که خداوند آنها را اذیت وداخل در فتنه کند. ابن بابا گمان می کند که من او را به پیامبری مبعوث نموده ام واین که او باب است، لعنت خدا بر او که تحت سلطه شیطان واقع شده است.(۷۹۱)
همین طور کشی از سهل بن محمد نقل نموده که گفت: به امام هادی (علیه السلام) عرض کردم: ای سید من! بر گروهی از موالی شما، امر حسن بن محمد بن بابا مشتبه شده، چه امری می فرمائید، آیا نسبت به وی تولی، یا تبری داشته باشیم واز او دوری کنیم؟ حضرت به خط مبارک چنین نوشت: او وفارس بن حاتم ملعونند از آن دو تبری جوئید. خداوند آن دو را لعنت کند ودر مورد فارس آن را افزون فرماید.(۷۹۲)
به هر حال حسن بن محمد بن بابا از غالیان عصر امام هادی وامام عسکری (علیه السلام) بوده است که به خاطر عقاید فاسدش، از جمله ادعای بابیت، مورد لعن وطرد آن دو حضرت واقع شد.(۷۹۳)
ابو محمد، الشریعی:
شیخ طوسی نام او را حسن وکنیه اش را ابو محمد ذکر نموده است. وی از اصحاب امام هادی وعسکری (علیهما السلام) بود، ودر عصر غیبت اولین کسی بود که مقامی را به خود نسبت داد که شایستگی آن را نداشت؛ یعنی مقام بابیت، ولذا مورد لعن وتبری از جانب امام (علیه السلام) وشیعیان قرار گرفت، وتوقیع امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در لعن وبرائت از وی صادر شد، وسپس اقوال کفرآمیز والحادی از او شنیده شد.(۷۹۴) تاریخ بیش از این درباره وی سخن نگفته است.
محمد بن نصیر النمیری الفهری:
بنا به نقل شیخ طوسی، او در آغاز از اصحاب امام عسکری (علیه السلام) بود. پس از وفات آن جناب ودر عصر نیابت نائب دوم، به معارضه با او برخاست ومقام نیابت وبابیت را برای خودش ادعا نمود، ولی خداوند وی را به خاطر سخنان کفرآمیز والحادی رسوا نمود، ونایب دوم نیز او را لعن کرد واز او دوری گزید. جماعت شیعیان نیز به همین ترتیب عمل کردند. وحتی گفته شده است که پس از لعن محمد بن نصیر توسط ابو جعفر عمری، خواست به نزد عمری رفته ونظر او را جلب کند، ولی اجازه ورود نیافت.
از جمله عقاید وی آن بود که امام هادی (علیه السلام) - نعوذبالله - خدا است واو را به پیامبری مبعوث نموده! همچنین قائل به تناسخ، واباحه محارم بود، ونکاح مردان نسبت به یکدیگر را جایز می شمرد. وآن را نشانه تواضع مفعول می دانست واین که خداوند این امور را تحریم ننموده است! ومحمد بن موسی بن الحسن بن الفرات (که بعدها وزیر مقتدر))، خلیفه عباسی، شد) او را تأیید ومورد کمک ومساعدت قرار می داد. که این امر، نشانگر وضعیت تاسف بار خلافت وحکومت در آن عصر است.(۷۹۵)
هنگامی که محمد بن نصیر بیمار شد ودر پی آن بیماری به هلاکت رسید از او سؤال شد که امر نیابت پس از تو از آن کیست؟ وی در حالیکه زبانش سنگین شده بود با لکنت زبان پاسخ گفت: احمد ولذا پیروان او ندانستند که مرادش کدامین احمد است! از این رو، بعد از هلاکت او به سه گروه تقسیم شدند: فرقه ای معتقد شدند که مراد او، فرزندش احمد بوده است، عده ای دیگر گفتند: مراد احمد بن محمد بن موسی بن الفرات است وفرقه سومی قائل شدند مراد احمد بن ابی الحسین بن بشر بن یزید است.
همان گونه که قبلا گذشت، وی به همراه این بابای قمی در توقیعی توسط امام عسکری (علیه السلام) مورد لعن واقع شد.
ابوبکر، محمد بن احمد بن عثمان البغدادی:
او معروف به (ابوبکر بغدادی) وبرادر زاده (أبو جعفر، محمد بن عثمان عمری)، سفیر دوم، ونواده سفیر اول است، بنا به (شیخ طوسی)، اشتهار او کمی دامش وجوانمردی بیشتر از آن است که نیازمند یادآوری باشد. انحراف وی نزد عمویش، (ابو جعفر عمری)، واضح بود، ولی بعضی از شیعیان نسبت به واضح او جاهل بودند. وی در عصر صغری به دروغ مدعی سفارت ونیابت شد وعده ای از او پیروی نمودند که از جمله آنها (ابو دلف کاتب) بود.
هنگامی که گروهی از چهره های شیعه وبزرگان آنها از (ابوبکر بغدادی) درباره ادعای دروغین بابیت وسفارت سوال نمودند، وی به ظاهر، آن را انکار کرد وحتی برای آن قسم یاد نمود، وهنگامی که از باب امتحان، مالی بر او عرضه کردند تا به عنوان وکالت تحویل بگیرد از قبول آنها سر باز زد وگفت: گرفتن این اموال بر من حرام است.
گفته شده است که او در بصره مدتی در خدمت یزیدی بود واموال بسیاری جمع نمود، ولی به خاطر سعایتی که از او نزد یزیدی شد، وی را گرفته وبا ضربه ای بر سرش او را به هلاکت رساند.(۷۹۶)
اسحاق احمر، وباقطانی:
این دو تن نیز جزو مدعیان دروغین سفارت وبابیت در عصر سفیر دوم، ابو جعفر، محمد بن عثمان بن سعید هستند.این نکته از جریانی قابل استفاده است که از احمد دینوری نقل شده است. خلاصه آن جریان چنین است: در دوران نیابت سفیر دوم، دینوری ۰۰۰/۱۶ دینار از وجوهات شرعی اهالی دینور را به بغداد می آورد واز آنجا که نایب حضرت را نمی شناخته در این باره به جستجو می پردازد. به او گفته می شود که مردی به نام باقطانی مدعی این امر است وشخصی دیگر به نام اسحاق احمر نیز همین ادعا را دارد. در کنار اینها شخصی دیگر به نام ابو جعفر عمری نیز مدعی نیابت است. او ابتدا نزد باقطانی می رود واو را شیخی مهیب وبا ظاهری آراسته واسبی عربی وغلامانی بسیار می یابد، در حالی که مردم به گردش جمع شده ومناظره می کنند. وقتی مردم از نزدش خارج شدند از دین او سوال می کند ودینوری نیز در پاسخ می گوید: از دینور آمده ودر پی نایب حضرت هستم. از او طلب حجت ونشانه ای می کند. او در پاسخ می گوید: فردا بیا، وبه همین نحو تا سه روز به نزد باقطانی می رود، ولی وی از اقامه حجت ودلیل بر درستی ادعایش عاجز می ماند. به ناچار نزد اسحاق احمر مراجعه می کند واو را جوانی نظیف، با خانه ای وسیع تر از خانه باقطانی واسب ولباس وظاهر آراسته تر وغلامانی بیشتر می یابد، در حالی که پیروان او نیز بیشتر از پیروان باقطانی بوده اند، وقتی حاجت خود را به وی می گوید او نیز از اقامه حجت ودلیل عاجز می ماند. ونهایتا به نزد شیخ ابو جعفر عمری مراجعه می کند واو را شیخی متواضع ودارای خانه ای کوچک، بدون غلام ونه ظاهری همچون آن دو نفر می یابد ونهایتا با دیدن کرامات او، به راستی ادعای وی یقین پیدا می کند.(۷۹۷) واموال را تحویل او می دهد.
حسین بن منصور، الحلاج:
او همان صوفی مشهور است که پیرامون وی وزندگانی وشرح حال او سخن بسیار گفته شده است. برخی او را توثیق وجزء اولیای الهی برشمرده اند، ولی آنچه از منابع اولیه شیعی می توان استفاده کرد، آن است که وی نیز از مدعیان دروغین بابیت در عصر غیبت صغری بوده است.
شیخ مفید کتابی تحت عنوان الرد علی اصحاب الحلاج نوشته است، وآنچه شیخ طوسی درباره ملاقات او با حسین بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی (والد شیخ صدوق)(۷۹۸) وهمچنین ابوسهل بن اسماعیل بن علی النوبختی(۷۹۹) نقل نموده دلالت بر نهایت انحراف ورسوایی حلاج نزد بزرگان شیعه دارد.
او ضمن توقیعی که در آن، امثال هلالی وبلالی مورد لعن واقع شدند توسط ناحیه مقدسه لعن شد وهمین امر نیز از جمله قرائن وشواهد گویا بر مذمومیت او است.(۸۰۰)
حلاج در نهایت توسط حاکمیت عباسی، به خاطر ابراز عقاید غلو آمیز وانحرافی دستگیر وکشته شد. شیخ بهایی در کشکول خود درباره او چنین آورده است: اهل بغداد بر اباحه خون وی اتفاق نمودند، در حالی که او دائم می گفت: خدا را در ریختن خون من در نظر آورید، ریختن خون مردم حرام است، ولی اهل بغداد اباحه خونش را نوشته وتأیید کردند. نهایتا وی به زندان مقتدر عباسی منتقل شد.
مقتدر به صاحب شرطه امر نمود که او را ۱۰۰۰ ضربه شلاق بزنند اگر نمرد ۱۰۰۰ ضربه دیگر بزنند، سپس گردن او را قطع کنند. وزیر او نیز به صاحب شرطه امر کرد، اگر نمرد دو دست، ودو پا وسرش را قطع وجسدش را بسوزان، صاحب شرطه نیز این کارها را در مورد وی انجام داد. سرش را نیز بر پل بغداد نصب کردند. این واقعه در سال (۳۹۰ ه) واقع شد.(۸۰۱)
ابو دلف، محمد بن المظفر، الکاتب:
شیخ طوسی در مورد او از هبة الله بن احمد الکاتب، فرزند ام کلثوم بنت ابی جعفر عمری، نقل نموده که ابو دلف کاتب در ابتدای امر جزء مخمسه بود.(۸۰۲)
خود وی در این باره گفته است: سید من، شیخ صالح - قدس الله روحه ونور ضریحه - (یعنی ابوبکر بغدادی) مرا از مذهب ابو جعفر کرخی به مذهب صحیح منتقل نمود.(۸۰۳) چرا که کرخیون گرایش به مذهب مخمسه داشتند وابودلف نیز تربیت شده آنان بود.
ابو دلف از جمله پیروان سخت وپابرجای ابوبکر بغدادی بود واز جانب او نیز به عنوان جانشین معرفی شد. ابو القاسم، جعفر بن محمد بن قولویه درباره وی می گوید: اما ابودلف کاتب، پس ما او را ملحد وغالی می دانیم، وی پس از الحاد وغلو، مجنون شده وبه زنجیر کشیده شد وسپس رها شد، ودیگر او را ندیدیم، مگر آن که مورد استخفاف وتحقیر واقع می شد.(۸۰۴) وی حتی پس از وفات علی بن محمد سمری مدعی نیابت بود وهمین امر نزد شیعه نشانه کذب وی بود.
چند نکته درباره وکلای خائن ومدعیان دروغین بابیت:
بخشی از آنچه در منابع تاریخی ورجالی درباره مدعیان دروغین وکالت وهمین طور وکلای خائن وفاسد نقل شده است در این مقال مورد بررسی قرار گرفت. با توجه به آنچه گذشت، نکاتی در باره این دو جریان انحرافی در نهاد وکالت لازم به یادآوری است:
ادعاهای کذب نیابت در عصر غیبت صغری، ودر دوران نیابت سفیر دوم، محمد بن عثمان، به اوج خود رسید. ریشه این واقعه را می توان چنین عنوان کرد که در این عصر با توجه به غیبت امام (عجل الله فرجه الشریف) جماعت شیعه ناچار از مراجعه نزد وکلا بودند وتا زمانی که عثمان بن سعید در قید حیات بود به خاطر معروفیت او نزد شیعه ووثاقت واشتهار او به نیابت، کسی قدرت وجرات معارضه با وی را نداشت، ولی پس از رحلت او، کسانی خواستند از جو آشفته موجود سوء استفاده کرده وخود را برای جماعت ناآگاه شیعه به عنوان نایب مهدی (عجل الله فرجه الشریف) معرفی کنند. از این رو تعداد مدعیان در این عصر بیشتر از سایر اعصار است.
حکومت عباسی به عنوان دستگاهی که فعالیت های انحرافی را به نفع سیاست های خویش می دید تا جایی که حساسیت عمومی برانگیخته نشود به تأیید این جریانات انحرافی می پرداخت، ولی در صورت نبود چاره ای جز مقابله با این جریانات به مقابله صوری دست زد.
متاسفانه با وجود اهتمام ائمه (علیهم السلام) به تعیین وکلای واجد صلاحیت لازم برای وکالت، شاهد بروز وظهور افرادی هستیم که مقام وکالت را به عنوان وسیله ای برای اختلاس اموال یا کسب اشتهار یا ترویج عقاید باطل وغلو آمیز وانحرافی قرار دادند، با این که قبل از انحراف، جزء موثق ترین یاران ائمه (علیهم السلام) بوده اند. افرادی نظیر علی بن ابی حمزه بطائنی، عثمان بن عیسی رواسی، زیاد قندی، فارس بن حاتم قزوینی، عروة بن یحیی النخاس، احمد بن هلال العبرتائی، احمد بن هلال الکوفی، محمد بن علی بن بلال البلالی وابو جعفر شلمغانی از این گونه وکلا بوده اند.
برخورد ائمه (علیهم السلام) با اینان، عمدتا به صورت لعن، طرد وعزل آنها ومعرفی چهره منفی شان به جامعه شیعه ودر موارد محدودی به صورت دستور قتل آنها جلوه گر می شده است.
از آنجا که یکی از مهم ترین وظایف وکلا، مسائل مالی بوده است، این مقام مورد طمع روزی بعضی از افراد فاسد واقع شده، وافرادی به دروغ مدعی نیابت ووکالت وبابیت شده اند. البته طلب شهرت واحترام واحیانا حسدورزی نسبت به وکلای راستین نیز در بروز این ادعاها دخیل بودند. از میان این افراد می توان به ابو عبد الله السیاری، قاسم الشعرانی، محمد بن فرات، علی بن حسکة، وابن بابا القمی اشاره نمود.
۹ - وضعیت فکری - اجنماعی وسیاسی جامعه:
الف - وضعیت فکری:
در عصر غیبت صغری از نظر پایگاه فکری، شیعه در وضعیت بهتری قرار داشت. شیعیان توانستند در این دوره علمای بزرگی در رشته های مختلف فکری وعلمی اسلامی، به جهان اسلام تحویل دهند؛ چرا که شیعیان با غیبت امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) مواجه شدند ودر یافتند که بیش از دوره های گذشته به حفظ وحراست از میراث فرهنگی وروایات پیامبر (صلی الله علیه وآله) واهل بیت آن حضرت نیازمندند. به همین جهت در این دوره ۷۰ ساله غیبت صغری کتابهای پر ارزشی را به نگارش در آوردند.
در این عصر قم وکوفه دو مرکز مهم علم وحدیث شیعی بود. عالمان بزرگ شیعی؛ مانند اشعری ها، حمیری ها، ابن بابویه ها، فرات بن ابراهیم واحمد بن محمد خالد برقی، در این دو شهر دانش اندوختند وکتاب های با ارزش متعددی نوشتند.
اینک به طور مختصر به یادآوری برخی از نویسندگان شیعی این دوره وکتاب های آنان می پردازیم:
۱- ابی القاسم، فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی (از اعلام غیبت صغری).
۲ - محمد بن مسعود بن عیاشی تمیمی کوفی سمرقندی (از علمای اواخر قرن سوم هجری) نویسنده کتاب تفسیر عیاشی.
۳ - محمد بن یعقوب کلینی، متوفای (۳۲۹ه) نویسنده کتاب هایی؛ مانند اصول کافی، روضه کافی وچند اثر دیگر.
۴ - ابوعلی، محمد بن ابی بکر همام (۲۵۸ - ۳۳۲ یا ۳۳۶ ه) نویسنده کتاب هایی؛ مانند الانوار فی تاریخ الائمه (علیهم السلام)، التمحیص فی بیان موجبات تمحیص ذنوب المومنین و...(۸۰۵)
۵ - احمد ابن واضح یعقوبی، متوفای (۲۸۴ ه) نویسنده کتاب تاریخ، مشهور به تاریخ یعقوبی.
۶ - محمد بن حسن بن فروخ صفار، متوفای (۲۹۰ ه) نویسنده کتاب بصائر الدرجات.
۷ - احمد بن محمد بن حسن بن خالد برقی، متوفای (۲۷۴ یا ۲۸۰ ه) نویسنده کتاب المحاسن.
۸ - علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی پدر شیخ صدوق (۲۶۰ - ۳۲۸ ه) ابن ندیم می نویسد: فرزندش ابی جعفر، محمد بن علی نوشته است که پدرش حدود ۲۰۰ کتاب به رشته تحریر آورده است. نجاشی در الفهرست اسم ۱۸ کتابش را یادآور شده است.(۸۰۶)
۹ - سعد بن عبد الله بن ابی خلف اشعری قمی، متوفای (۳۰۰ ه) او کتابهای متعددی نوشته است؛ مانند کتاب الرحمة ومناقب شیعه.(۸۰۷)
۱۰ - أبو العباس، عبد الله بن جعفر حمیری قمی (از اعلام غیبت صغری) کتاب های زیادی نوشته است، از جمله کتاب قرب الاسناد.
۱۱ - ابو جعفر محمد بن عبد الله بن جعفر حمیری قمی برخی نوشته اند که کتاب قرب الاسناد حمیری نوشته است.(۸۰۸)
۱۲ - ابوزینب، محمد بن جعفر نعمانی، از شاگردان ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی، نویسنده کتاب الغیبة.
ب - وضعیت سیاسی:
در بغداد، مرکز خلافت عباسی، در عصر غیبت صغری (مانند دوره گذشته)، شیعه از پایگاه سیاسی محروم بود. حکومت در دست عباسیان قرار داشت وآنان نسبت به طالبیان به ویژه آل علی (علیه السلام) وشیعیان آن حضرت حساسیت خاصی داشتند.
این حساسیت وضدیت با شیعیان در برخی از موارد به اوج خود می رسید وگاهی نیز فروکش می کرد در زمان خلافت معتضد عباسی (۲۷۹ - ۲۸۹ ه). دشمنی نسبت به شیعیان بیش از دیگر خلفای این دوره بود. او در این دوره ۱۰ ساله خلافت خود با ایجاد جو اختناق بر ضد شیعیان به طور گسترده ای اقدام نمود وبه تعبیر شیخ طوسی در زمان او از شمشیرها خون می چکید.(۸۰۹)
این وضع در زمان خلافت مقتدر عباسی (۲۹۵ - ۳۲۰ ه) تا حدودی دگرگون شد ودر برخی موارد چرخش سیاست به نفع شیعه شد وشیعیان توانستند در مرکز خلافت ودر تشکیلات سیاسی نفوذ ونقشی داشته باشند.
این دگرگونی با نفوذ خاندان بنوفرات(۸۱۰) شیعی در دستگاه خلافت آغاز شد.
در زمان خلافت مقتدر از خاندان بنوفرات شیعی افزون بر تصدی امور مالی واداری، به مقام وزارت نیز رسیدند.
ابو الحسن، علی ابن فرات، سه بار به مقام وزارت رسید.
۱ - از سال (۲۹۶ تا ۲۹۹ ه) وی در سال (۲۹۶ ه) وزیر مقتدر شد ودر سال (۲۹۹ ه) به همدستی با قبایل عرب در غارت بغداد متهم شد، وبه دنبال آن از وزارت معذول وبه زندان افکنده شد واموالش مصادره گشت.
۲ - از سال (۳۰۴ - ۳۰۶ ه). او در سال (۳۰۴ ه) برای بار دوم به وزارت رسید ودر سال (۳۰۶ ه) به اسراف در اموال بیت المال متهم شد وبرای بار دوم زندانی واموالش مصادره شد.
۳ - از سال (۳۱۱ تا ۳۱۲ ه) او برای بار سوم در سال (۳۱۱ ه) به مقام وزارت رسید ودر ربیع الاول سال (۳۱۲ ه) از وزارت عزل شد وبا پسرش محسن زندانی شدند ودر ربیع الثانی همسان هر دو به قتل رسیدند.
در خلال سالهای وزارت علی ابن فرات شیعی، برای شیعیان آزادی نسبی به وجود آمد وآنان از این فرصت پیش آمده در جهت احیای مردم شیعی بهره بردند.
این دوره که با سفارت حسین بن روح نوبختی همزمان بود. فرصت خوبی شد تا او بهتر بتواند سازمان مخفی سفارت ووکالت را رهبری کند. حسین بن روح در زمان وزارت ابن فرات در میان رجال سیاسی از موقعیت خوبی بهره مند شد واز این فرصت برای بهبود وضع شیعیان استفاده کرد.
در زمان خلافت الراضی بالله (۳۲۲ - ۳۲۹ ه) نیز خاندان بنوفرات که شیعه بودند در دستگاه خلافت نفوذ داشتند وافزون بر مسئولیت های اداری ومالی، در سالهای (۳۲۵ - ۳۲۶ ه) أبو الفتح، فضل بن جعفر ابن فرات به وزارت رسید.
اما در خارج از مرکز خلافت عباسیان ودر قلمرو دولتهای خود مختار واستقلال طلب، وضع سیاسی نسبت به شیعه در مجموع بهتر از وضع سیاسی مرکز خلافت بود. در برخی از این حکومت ها قدرت سیاسی در دست شیعه بود؛ مانند دولتهای ذیل:
۱ - دولت اغالبه در تونس از سال (۱۸۴ تا ۲۹۶ ه).
۲ - دولت ادریسیان در مراکش از سال (۲۲۱ تا ۳۱۲ ه).
۳ - دولت عبیدیان در مصر از سال (۲۹۶ تا ۵۶۷ ه).
۴ - دولت آل بویه در طبرستان وایران جنوبی ومرکزی از سال (۳۲۰ تا ۳۳۸ ه)
۵ - دولت آل حمدان در موصل وحلب از سال (۳۱۹ تا ۳۹۴ ه).
ج: وضعیت اجتماعی: (۸۱۱)
در مرکز خلافت عباسیان ونیز در مناطقی که حکومتهای عباسی نفوذ وحضور اجتماعی گسترده ای داشتند، شیعه از نظر پایگاه اجتماعی در این دوره ودر این مناطق از وضعیت خوبی بهره مند نبود. در این وضعیت نامطلوب، چند عامل موثر بود؛ از جمله:
۱ - سیاست ضد شیعی حاکمان عباسی.
۲ - پیروزی وغلبه مکتب اشعری بر عدلیه (معتزله وشیعه)
۳ - جنایات وحشیانه قرامطه وزنگیان که با تبلیغات گسترده، مسؤولیت آنها را متوجه شیعیان نموده، وجوی زهرآگین بر ضد شیعیان به وجود آوردند.
به همین جهت وقتی که قرامطیان در سال (۳۱۱ ه) به کاروان زائران خانه خدا حمله کردند وجنایات وحشتناکی مرتکب شدند وبا تبلغیات کوشیدند تا شیعیان را مسبب این جنایات قرار دهند، مردم بغداد بر ضد وزیر شیعی، علی ابن فرات شعار دادند. به دنبال آن، ابن فرات وپسرش از وزارت ومقام اداری خلع شدند وسپس آنان را دستگیر، محاکمه واعدام کردند.
در همین ارتباط حسین بن روح نوبختی سومین نایب خاص امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، نیز دستگیر وروانه زندان شد.
اما در خارج از قلمرو حکومت عباسیان، در مناطق خودمختار ویا مستقل، به ویژه در مناطقی که حکومت های انقلابی شیعی برقرار بود، شیعیان در وضعیت اجتماعی بهتری قرار داشتند.
خلاصه:
در عصر غیبت صغری حکومت وخلافت در اختیار ۶ خلیفه عباسی، معتمد، معتضد، مکتفی، مقتدر، قاهر وراضی بود. اوضاع سیاسی وویژگیهای آن در امتداد خصوصیات دوره قبل از عصر غیبت بود وبه موازات گذشته، استیلای موالی به ویژه ترکان ضعف رو به فزونی خلافت در حکومت مرکزی وقدرت طلبی والیان، ادامه داشت.
در این دوره، مرکز خلافت از سامرا به بغداد منتقل شد، آشوب فرامطه در این دوره اتفاق افتاد. قیامهای علویان که در دوره قابل تشدید شده بود، در این دوره به جهت فتنه قرامطه وتشدید جو اختناق بر ضد شیعیان کاسته شد. قیامهای ابن الرضا، (محسن بن جعفر) در دمشق قیام حسن بن یحیی در یمن، قیام اطروش، (حسن بن علی) در طبرستان ودیلمان، قیام حسن داعی در دیلم، ظهور مهدی در شمال آفریقا وتأسیس دولت فاطمی در مصر وشمال آفریقا، ظهور دولتهای مستقل ویا خودمختار (حدود ده دولت مستقل ونیمه مستقل) از ویژگی های سیاسی این دوره است.
وضعیت اجتماعی نیز در ادامه وضع اسفناک وناهنجار دوره گذشته بود. اختلافات فرقه ای ومذهبی، قومی وقبیله ای، اختلافات طبقاتی وشکاف در بعد فقر وغنا، عیاشی وخوشگذرانی در بین خلفا، وزرا، امرات واعیان واشراف، واسراف وتبذیرهای گسترده ومصرف های بی رویه، از ویژگی های وضعیت اجتماعی این دوره است.
ودر بعد فکری، دو ویژگی عمده از مختصات این دوره است، یکی پیدایش مکتب فکری اشعری که جلوه ای دیگر از مکتب اهل حدیث است. در این دوره، مکتب اشعری بر مکتب اعتزال پیروز شد واین پیروزی همچنان پابرجاست ودیگری، جمع آوری وتدوین کتب روایی.
درباره آغاز غیبت چند نظر وجود دارد که از نظر تمام علمای شیعه، از هنگام شهادت امام عسکری (علیه السلام) است.
درباره شهادت امام عسکری (علیه السلام) می توان گفت که حقد وحسادت عباسیان در برابر عظمت وموضعیت اجتماعی آن امام (علیه السلام) آنان را واداشت تا حضرت را به شهادت برسانند. قرائنی وجود دارد که آنان حضرت را به شهادت رسانند وبعد مزوارنه کوشیدند تا به گونه ای وانمود کنند که به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.
خلفای عباسی می کوشیدند تا اگر از امام عسگری (علیه السلام) فرزندی به یادگار مانده است، او را دستگیر ودر همان آغاز زندگی نابودش کنند. اما نتوانستند به این هدف شیطانی خویش نایل شوند.
جعفر عموی امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) در جهت همکاری با خلفای عباسی قدم برداشت. او اول خواست که بر پیکر امام (علیه السلام) نماز بگذارد که امام مهدی (عجّل الله فرجه) مانع این کار شد؛ چرا که این نماز خواندن، رمز امامت است.
جعفر ادعای امامت وجانشینی کرد. مدعی شد که حضرت به جز او وارثی ندارد وآن را تصاحب نمود. حکومت را تحریک کرد تا در جستجوی امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) باشند واو را دستگیر کنند.
با این همه کارهایی که او انجام داد، سفیر دوم حضرت مهدی (عجل الله فرجه الشریف)، محمد بن عثمان، از ناحیه مقدسه، توقیعی ارائه کرد که دلالت دارد جعفر در پایان زندگی از کردار خویش توبه نمود.
مطلب دیگری که در این بحث بیان شد، داستان سرداب است که برخی از دشمنان شیعه به شیعیان تهمت روا می دارند ومی گویند که شیعیان عقیده دارند امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) در سرداب مخفی شده است وتاکنون بدون آب وغذا در آن جا زندگی می کند، در حالی که هیچ یک از علمای شیعه چنین اعتقادی ندارد. این سخن افترا وافسانه ای بیش نیست.
درباره فلسفه غیبت در روایات اسلامی چند چیز بیان شده است؛ همانند سری از اسرار الهی، آزمایش وغربال انسانهای صالح، ستم پیشه بودن انسانها، آزادی از یوغ بیعت با طاغوت های زمان وحفظ جان امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف).
شیخ طوسی در این باره می نویسد:
عمده فلسفه، اسرار ویا حکمت غیبت امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) حفظ جان امام وخوف از کشته شدن ایشان به وسیله دشمنان است.
امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) در دوره غیبت صغری، ۴ سفیر ونایب خاص داشتند؛ این ۴ تن به نواب اربعه معروفند که به ترتیب ابوعمرو، عثمان بن سعید عمری، ابو جعفر، محمد بن عثمان بن عمری، ابو القاسم، حسین بن روح نوبختی وابو الحسن، علی بن محمد سمری که در مدت ۷۰ ساله غیبت صغری عهده دار امر نیابت وسفارت بودند.
در زمان عثمان بن سعید عمری، ابتدا جز تعدادی از شیعیان خاص، به نیابت وی آگاه نبودند، ولی کم کم در میان شیعیان شناخته شد وچون مورد اعتماد امام دهم ویازدهم (علیه السلام) بود، ومردم پیشینه نیکوی وی را می دانستند، جملگی به سفارت او گردن نهادند.
در زمان محمد بن عثمان عده ای به دروغ ادعای نیابت وسفارت نمودند که با توقیعاتی که از ناحیه مقدسه صادر شد، همه آنان رسوا شدند.
در زمان حسین بن روح ادعای نیابت کم شد. حسین بن روح از پایگاه اجتماعی خوبی بهره مند بود ودر دستگاه خلافت عباسی نفوذ داشت. وی به دنبال ظهور قرامطه به مدت ۵ سال زندانی شد.
زمان سفارت ابو الحسن، علی بن محمد سمری کوتاه بود. او از سال (۳۲۶ ه) تا (۳۲۹ ه) سفیر حضرت حجت (عجل الله فرجه الشریف) بود وبعد از مرگ وی امر نیابت خاصه به پایان رسید. آخرین توقیع حضرت که در بردارنده نکاتی جالب توجه است، در زمان او صادر شد. در سازمان وکالت افراد خوب ومورد اعتماد متعددی بودند ونیز در میان علویان افراد با فضیلت گوناگونی به چشم می خورند، چراکه از آن همه افراد خوب تنها این ۴ نفر به این امر برگزیده شدند؟ در این باره قطعا ملاکی وجود داشت که امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) با توجه به آن ملاک ها این ۴ تن را برگزید. ملاک ها افزون بر ایمان، تقوی، عدالت، علم وآگاهی لازم، تقیه ورازداری در حد بالا، صبر ومقاومت در حد عالی وممتاز، ونسبت به دیگران با درایت تر وعاقلتر بودن، افزون بر تمام اینها، از سوی عباسیان نسبت به آنان حساسیتی وجود نداشت.
چگونگی ارتباط سفیران با شیعیان به دو صورت بود؛ با واسطه وکیل وبدون واسطه وکیل وبه طور مستقیم، اما اصل در سازمان وکالت ارتباط با واسطه بود.
وظایفی که نواب اربعه برعهده داشتند:
۱ - زدودن شک وحیرت مردم درباره وجود امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف).
۲ - حفظ امام از راه پنهان داشتن نام ومکان امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف).
۳ - سازماندهی وسرپرستی سازمان وکالت.
۴ - پاسخگویی به پرسشهای فقهی ومشکلات وشبهات عقیدتی.
۵ - گرفتن وتوزیع اموال متعلق به امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف).
۶ - مبارزه با غلات ومدعیات دروغین بابیت ووکالت، وافشای ادعاهای باطل آنان.
۷ - مبارزه با وکلای خائن.
۸ - آماده سازی مردم برای پذیرش غیبت کبری.
از میان این وظایف، اولین وظیفه بیش از همه بر دوش عثمان بن سعید عمری سنگینی می کرد وآخرین آن بر دوش سمری، آخرین سفیر امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف).
در این فصل همچنین مروری داشتیم به نصب وکلای عام در این عصر به همراه اسامی برخی از وکلای خائن ومدعیان دروغین وکالت، ودر نهایت به عنوان یک جمع بندی اشاره داشتیم به وضعیت فکری وسیاسی - اجتماعی شیعه در این دوره.

فصل ۸: مروری بر برخی از مهمترین مسائل عصر غیبت کبری

با صدور توقیعی از جانب امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به آخرین سفیر خود، وپس در گذشت او به عنوان آخرین نفر از نواب اربعه، عصر غیبت کبرا ی امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرا می رسد. در این باره با پشت سر گذاشتن غیبت صغری، مرحله جدیدی از تاریخ شیعه آغاز می شود.
در فصل پیشین، از این توقیع وتحلیل آن سخن گفتیم. در این فصل به عنوان مهم ترین مباحث این دوره، مروری خلاصه خواهیم داشت به چهار بحث ذیل:
الف - تاریخ شیعه،نهضت ها ودولت های شیعی در عصر غیبت کبری.
ب - مبارزات فکری وسیاسی علمای شیعه در این عصر.
ج - دوره های مرجعیت دینی وسیاسی در این عصر.
د - مدعیان مهدویت در عصر غیبت صغری وکبری.
الف - تاریخ شیعه، نهضت ها ودولت های شیعی در عصر غیبت کبری:
مناسب است قبل از پرداختن به تاریخ شیعه در عصر غیبت کبری، در آغاز مروری خلاصه به تاریخ شیعه در عصر غیبت صغری نیز داشته باشیم.
۱ - شیعه قبل از غیبت کبری (از قرن ۱ تا ۴ ه):
شیعه امامیه به کسانی گفته می شود که، خلافت وجانشینی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) ومرجعیت علمی ودینی را حق خالص ومنحصر به فرد علی (علیه السلام) می دانسته ومراجعه علمی ومعنوی را تنها به او و۱۱ فرزندش روا می دانند.(۸۱۲)
علی (علیه السلام) ویاران او پس از اعتراض، به منظور رعایت مصلحت اسلام ومسلمین ونداشتن نیروی کافی، دست به قیام خونین نزدند، ولی تسلیم عقیده اکثریت نشدند.
اعتقاد شیعه بر آن بود که آنچه برای جامعه در درجه اول اهمیت دارد روشن شدن تعالیم اصیل اسلام، ودر درجه دوم جریان کامل آن تعالیم در جامعه می باشد. وفقط یک رهبر معصوم، توانائی تحقق این دو هدف را دارد. در غیر این صورت حکومت به یک سلطنت استبدادی تبدیل گشته ومعارف پاک دینی دستخوش تحریف می گردد.
تاریخ اسلام صحت این اعتقاد را به اثبات رساند، وشیعه نیز در عقیده خود استوارتر گشت، هرچند که برای پیشرفت وحفظ قدرت اسلام مخالفت علنی نمی کردند، بلکه دوش به دوش اکثریت، به جهاد می رفتند ودر امور عامه دخالت می کردند.(۸۱۳)
در اواخر سال (۳۵ ه) وپس از ۲۵ سال انحرفات پی در پی، حکومت انقلابی علی (علیه السلام) درگیر مبارزه با مخالفان مصلحت پرست ومنحرف شد وپس از ۴ سال و۵ ماه، امیر مؤمنان علی (علیه السلام) به دست خوارج به شهادت رسید ومعاویه با دسیسه های گوناگون بر خلافت چیره گشت وآن را به سلطنتی موروثی تبدیل نمود وسخت ترین روزگار برای شیعه در زمان حکومت بیست ساله اش فراهم نمود.
شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) ویاران صدیق علی (علیه السلام)، تراژدی فجیع کربلا، بیدادگری وبی بندوباری بنی امیه، در برابر مظلومیت وطهارت اهل بیت عصمت (علیهم السلام)، شیعه را روز به روز در عقیده استوارتر می ساخت. شهادت أبا عبد الله الحسین (علیه السلام) در توسعه یافتن تشیع به ویژه در مناطق دور از مرکز حکومت بنی امیه، چون عراق، یمن وایران کمک به سزائی کرد.(۸۱۴)
لذا در پایان قرن اول، حکومت بنی امیه رو به ضعف گراییده وشیعه از اطراف کشور اسلامی چون سیل به دور امام باقر (علیه السلام) گرد آمده ومعارف اسلامی را از خرمن او چید. شهر قم بنیان نهاده وشیعه نشین شد، ولی شیعه در حال تقیه بود. بر اثر فشارهای حکومت بنی امیه، سادات علوی قیامهای مکرر داشته، هرچند که با شکست روبه رو شده وجان های خود را در این راه مقدس گذاشتند.
خونخواهی شهدای اهل بیت (علیهم السلام) وتبلیغات عمیق شیعه، عاملی بود که به وسیله آن بنی عباس خلافت را ربودند ودر آغاز، چند روزی روی خوش نشان دادند وبنی امیه را قتل عام کردند، ولی دیری نگذشت که شیوه ظالمانه بنی امیه را در پیش گرفتند ودر بیدادگری وبی بندو باری از آنان نیز گذشتند. لذا وضع شیعه با آمدن بنی عباس کوچکترین تغییری پیدا نکرد.
به دلیل روی آوردن مردم به علوم عقلی، وآزادی دادن مامون عباسی معتزلی مذهب (۱۹۵ - ۲۱۸)، علمای شیعه نفس تازه ای کشیده واز تبلیغ مذهب خود دریغ نکردند.
واگذاری ولایتعهدی به امام هشتم، علویان را تا حدودی از تعرض دستنشاندگان دولت به آنان مصون نمود، ولی متوکل عباسی دم برنده شمشیر را به سوی شیعه برگرداند وحتی مزار حسین بن علی (علیه السلام) از دست او در امان نماند.
۲ - شیعه در عصر غیبت کبری:
فساد وبیدادگری بنی عباس ونهضت های پی در پی علویان، ارکان حکومت عباسیان را سست نموده وزمینه را برای ظهور دولت هایی انقلابی وشیعی آماده کرده وبرای شیعه آزادی تبلیغ مذهب را به همراه داشت.
در قرن چهارم هجری، قسمت عمده شبه جزیرةالعرب به استثنای شهرهای بزرگ، شیعه بودند. در بصره نیز که مرکز اهل سنت بود عده ای قابل توجه شیعه بودند. در طرابلس، نابلس، طبریه، حلب وهرات شیعه بسیار بود، واهواز وسواحل خلیج فارس جایگاه شیعیان بود.
بسیار اتفاق می افتاد که در شهرهای بزرگی، چون بغداد بصره ونیشابور زد وخورد میان شیعه وسنی در می گرفت ودر برخی از آنها شیعه غلبه پیدا می کرد.
در مدت ۵ قرن (از پنجم تا نهم) شیعه به گسترش خود ادامه داده ودولت هایی شیعی نیز بر سر کار آمد. اسماعیلیه در حدود یک قرن ونیم در اواسط ایران در حال استقلال کامل می زیستند.(۸۱۵)
سادات مرعشی در مازندران تا قزوین، از نیمه قرن هشتم تا بعد از نیمه قرن نهم سلطنت کردند.(۸۱۶) سلطان محمد خدابنده از سلاطین مغول مذهب شیعه را اختیار کرد (۷۰۳ - ۷۱۶ ه) ودر پی او پادشاهانی، تشیع را ترویج کردند. نفوذ علامه حلی وفرزندش در دربار او تحولات چشم گیری را در زمینه گسترش دامنه تشیع وپایه ریزی علمی وفرهنگی مکتب انقلابی اهل بیت (علیهم السلام) به وجود آورد.(۸۱۷)
سلاطین قره قویونلو وآق قویونلو در تبریز حکومت کرده ودامنه حکمرانی شان تا فارس وکرمان کشیده شد.(۸۱۸)
با آمدن سلاطین آل ایوب شیعه مصر وشامات آزادی مذهبی را به کلی از دست داده وجمع کثیری از شیعیان از دم شمشیر گذشتند وشهید اول (محمد بن مکی عاملی) که یکی از نوابغ فقهای شیعه بود در سال (۷۸۶ ه) در دمشق به جرم تشیع کشته شد وشیخ اشراق (شهاب الدین سهروردی) در حلب به جرم تبیین فلسفه به قتل رسید.
شیعه در این پنج قرن از لحاظ جمعیت در افزایش، واز لحاظ قدرت وآزادی مذهبی تابع مذهب وقدرت سلاطین وقت بودند. ودر این برهه در هیچ یک از مناطق اسلامی مذهب شیعه، مذهب رسمی اعلام نشد.(۸۱۹)
در آغاز قرن دهم، اسماعیل صفوی (شیعه مذهب) قیام خود را از اردبیل شروع کرد. او با برانداختن ملوک الطوایفی در ایران وجنگ با عثمانیان، ایران قطعه قطعه شده را به شکل یک کشور درآورده ومذهب شیعه را در قلمرو حکومت خود رسمیت داد، وتا اواسط قرن دوازدهم، حکومت صفویه با به رسمیت شمردن مذهب شیعه به سلطنت خود ادامه دادند.
شاه عباس کبیر توانست وسعت کشور وجمعیت را به بیش از دو برابر ایران کنونی برساند وتا قرن چهاردهم هجری، تشیع مذهب رسمی ایران ماند. همچنین در یمن وعراق، شیعه اکثریت جمعیت را تشکیل می دهد ودر همه کشورهای مسلمان نشین جهان، کم وبیش شیعه وجود دارد ودر جهان بالغ بر ۰۰۰/۰۰۰/۱۰۰ شیعه زندگی می کنند.(۸۲۰)
در طلیعه قرن پانزدهم هجری وپس از مبارزه طولانی با استبداد داخلی واستعمار فرهنگی، سیاسی واقتصادی خارجی یک حکومت اسلامی تمام عیار بر اساس نظریه مترقی ولایت فقیه - با تدارک کلیه نقاط ضعف انقلاب های گذشته در مبارزه بی امان با استبداد واستعمار - در ایران شیعه نشین به وجود آمد وآثار وبرکات معنوی ومادی این انقلاب به شرق وغرب جهان اسلام گسترش پیدا کرد، وچون خاری در چشم دشمنان از تمام نهضتهای اسلامی در جهان، حمایت نموده ومایه امیدواری وعاملی بزرگ در پیروزی این نهضت ها به شمار می رود وجهان را به عصری جدید وارد نموده وهمه ابرقدرتها نیز برای مبارزه با مذهب شیعه نشین اثنا عشری بسیج شده اند، در حالی که مبانی ونظریات شیعه به سرعت در تمام جهان اسلام ودر شرق وغرب جهان، رو به گسترش است.
۳ - نهضت ها ودولتهای شیعی در عصر غیبت کبری:
شیعیان، نخستین کسانی هستند که تفکر انقلابی وپرچم قیام را در اسلام بر ضد طغیان به دوش کشیدند وهمواره نظریات شیعه، روح انقلاب را با خود به همراه داشت. عقیده امامت، که شیعه سخت بدان ایمان داشت آنها را با انتقاد واعتراض نسبت به هیئت های حاکمه وبالاخره جبهه گیری در برابر آنها وا می داشت، واین حقیقت در سراسر تاریخ شیعه مشهود است.
به عقیده شیعه هر حکومتی غاصب وظالم است به هر شکل ودر هر قالبی که باشد، مگر آن که امام معصوم (علیه السلام) یا نائب آن، حکومت را در دست گیرد. به همین دلیل شیعه در تاریخ به طور مداوم در یک جریان انقلابی مستمر به سر می بردند؛ نه آرام می گرفتند ونه آن را رها می کردند.(۸۲۱)
مبارزان ورهبران شیعه هرگز بیم از قدرت حاکم به دل راه ندادند وبا شیوه رازداری (و تقیه) سخت ترین شرایط را تحمل نمودند ودر برابر طوفانهای بنیان کن، با شهادت ورشادت، همواره قد براشرافته وبه عنوان نیرومندترین سازمان انقلابی در اسلام در جهت استقرار ارزش های والای اسلامی وعدالت خواهی جلوه گر شده است.
مبارزات سیاسی شیعه به صورت زیرزمینی وتشکیلاتی به رهبری یاران ائمه (علیهم السلام) استمرار داشت، ودعاة(۸۲۲) شیعه در جذب نیرو وآگاه نمودن مردم نقش فعال بر عهده داشتند. اسامی (دعاة) در دفاتر خاصی نزد برخی از اصحاب ائمه (علیهم السلام) نگهداری می شد وحتی از دیوار نویسی برای احیای شعارهای انقلابی استفاده می کردند.(۸۲۳)
قیامهای شکوهمند شیعه از حمایت مردمی توده ها وشخصیت های نام آور اسلامی برخوردار بوده وفقها ومحدثان وقضات از جمله کسانی بودند که در صف مقدم جبهه، هوادار وپشتیبان نهضت های شیعی بودند.
نهضت های شیعی از همان آغاز پیدایش انحراف در سطح زمامداری ورهبری دولت اسلامی پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه وآله)، تلاش انقلابی خود را آغاز نموده وبا حرکتی بی امان در مرکز جهان اسلام وسایر مراکز کلیدی ودر سراسر دوران ائمه اطهار (علیه السلام)، با راهنمایی آن بزرگواران پرچم مبارزه را بر علیه طاغوت وطاغوتیان برداشته ویک سلسله متصل وپیوسته از نهضت ها را تا دوران غیبت کبری وتا عصر حاضر با گذشتن از فراز ونشیب های گوناگون مبارزه وانقلاب، به راه خود ادامه داده وگاهی این نهضت ها شکست خورده وگاهی نیز به ثمر نشسته ودولت های انقلابی در گوشه وکنار جهان اسلام وگاهی نیز در مراکز مهم حیاتی به وجود آورده ودر این ۶ قرن اخیر، شیعه همواره در مرکز تشیع ودر ایران اسلامی از قدرت مذهبی وسیاسی خوبی برخوردار بوده وپیام خود را به جهانیان ابلاغ نموده است.
بسیاری از نهضت های شیعی، در عراق(۸۲۴) وحجاز(۸۲۵) بوده است. شیعه در برابر قدرت خلفا نیز دولتهایی در شرق وغرب مرکز خلافت به پاداشته وهیچ گاه سنگر مبارزه را رها ننموده وهمواره شعار عدالت وامامت را به عنوان اصیل ترین پیام وحی به دوش کشیده است وتا تحقق نهایی این دو اصل، مبارزه با تمام قدرت های ظالم را بر خود واجب دیده وبخش اجتناب ناپذیر ایمان می داند.
در اکثر قیام ها، شیعه پیشتاز بود وشیعیان در صفوف مقدم، ولی این نهضتها هرگز جنبه گروهی ومذهبی نداشت وبه آن معنا نبود که پیروان اهل بیت (علیهم السلام) جدا از مردم به این حرکت ها به دست می یازیدند وبا آنها همکاری می کردند؛ زیرا مخالفت شیعه با اساس حکومت امویان وعباسیان از اعماق قلوب توده های وسیع مردم مسلمان سرچشمه می گرفت، ولی ستیزه گری مسلحانه وخونبار شیعه، به کمک افکار عمومی جوامع ستمدیده، ریشه در دفاع مقدس به منظور حفظ هویت اسلامی خود وپاسداری از حریم اسلام وتشیع داشت.
چهره انقلابی وتابناک پیروان اهل بیت (علیهم السلام) را نباید فقط در میدانهای شهادت جستجو کرد، بلکه این چهره ها را می توان در قالب انقلاب فرهنگی در شکل آرام تبلیغ نیز مشاهده کرد. ادریس بن حسن مثنی، کشور مغرب را با تبلیغ فتح نمود وهمچنین اندونزی وشرق دور جهان اسلام با تبلیغ گشوده شد، در قرن پنجم هجری انبوهی از مردم هند توسط دو نفر شیعی مسلمان شدند، در حالیکه عباسیان ۳۰۰ سال بود که به زور شمشیر زیر شعار دروغین دعوت به اسلام، کشورگشائی می کردند.
نهضت های انقلابی شیعی در سراسر جهان روح حماسه وانقلاب را زنده نگه داشت، وعلی رغم شکست های پی در پی در قرن های اول تا سوم هجری، توانست نیمه قرن سوم تا قرن چهارم، وپس از آن به نتایج قابل توجهی دست یابد وبه شکل گیری یک سلسله دولتهای انقلابی در سرتاسر جهان اسلام بینجامد وبارقه امیدی بر دلهای یأس گرفته بتاباند وعاملی برای کاهش ستمگری ها وطغیان های بیشتر حاکمان ستمگر باشد.
دولت انقلابی ادریسیان در مغرب از اواخر قرن دوم تا پس از نیمه دوم قرن چهارم هجری در حدود دو قرن، ودولت علویان از نیمه قرن سوم تا دهه دوم قرن چهارم در طبرستان ودیلم، بیش از نیم قرن، ودولت آل بویه در عراق وایران از نیمه اول قرن چهارم تا نیمه دوم قرن پنجم، بیش از یک قرن، ودولت فاطمیان در مصر وشمال آفریقا از اواخر قرن سوم تا نیمه دوم قرن ششم در حدود سه قرن، تشکیل گردید. همچنین در سوریه، حلب وطرابلس، حمدانیان، بنی مرداس وبنی عمار از نیمه اول قرن چهارم تا اوائل قرن ششم در حدود یک قرن ونیم در منطقه شامات حکومت کرده وتشیع وآرمانهای شیعی را تبلیغ وگسترش داده اند.
این دولت ها گرچه از نظر تئوری وعمل در مقایسه با نظام ایده آل توحیدی، بسیاری از معایب وانحراف های دولت های اموی وعباسی را داشتند ویا در عمل به آنها آلوده شدند، ولی این نکته در تحول دولت در اسلام حائز اهمیت است که دولتهای انقلابی در مقایسه با رژیم های حاکمی؛ چون اموی وعباسی حرکتی در جهت پیشبرد اهداف نظام مطلوب اسلامی محسوب می گردد. این دولت های انقلابی شیعی - عموما - خدمات ارزنده ای در ترویج علم وادب داشته دانشمندان را مورد حمایت وتشویق فراوان قرار می دادند.
آل بویه فرهنگ اسلام وتعالیم اهل بیت (علیهم السلام) را زیربنای حکومت خویش قرار دادند، وبا وجود این که شیعی مذهب بودند درباره پیروان مذاهب دیگر وعلمای آنان رفتاری نیکو وبردبارانه داشتند واز تکریم وانعام فروگذار نبودند. این ویژگی برای تمام دولت های انقلابی شیعی یاد شده است، در حالی که شیعه عموما در دولتهای اسلامی غیرشیعی در فشار وتقیه بوده وگاهی نیز از دم شمشیر گذرانده می شدند.
به همین جهت قرن چهارم هجری - که قرن دولتهای انقلابی شیعه در سراسر جهان اسلام به شمار می رود(۸۲۶) - اوج تمدن اسلامی واعتلای فرهنگ جهان اسلام دانسته شده(۸۲۷) وهیچ عاملی برای آن، جز آزادی فکر وعقیده که در پرتو دولتهای شیعی همراه با تشویق وتکریم علم ودانشمندان بود نمی یابیم. آرمانی بودن این دولتها با انگیزه های والای موسسان آن، بزرگترین عامل این ترقی وتمدن بوده است، وبه فساد آلوده شدن گام به گام حاکمان ودور شدن از آرمانهای اصلی، خود عامل تباهی واضمحلال این دولتها گردید.
با فروپاشی دولتهای انقلابی در نتیجه اختلاف میان رهبران، وآلوده شدن کارگزاران به فساد قدرت ودوری از آرمانهای انقلابی واصیل، جهان اسلام در قرن ششم وهفتم هجری شاهد سقوط دولت عباسی، تجزیه قدرت سیاسی، شکل گیری دولتهای کوچک، کشمکش ها، برادر کشی ها ورقابت های ابلهانه بر سر تصاحب قدرت بود.
در سال (۴۸۹ ه) اولین دوره جنگ های صلیبی به صورت سازمان یافته آغاز گردید، در حالیکه در مرکز خلافت، اندیشه ای جز خوشگذرانی وجمع آوری اموال خبری نبود. در چنین شرایطی تهاجم بنیان کن مغول بر جهان اسلام آغاز شد وحکومت اسلامی پیش پای مغولان فرو ریخت ونابود گردید.
واگر اسلام توانست همچنان سرفراز بماند، به خاطر حرکت اندیشمندانه جمعی پیشتاز گمنام وبه دور از قدرت سیاسی بود که توانستند مغول های پیروزمند را در برابر اسلام خاضع گردانند ودلهای آنان را به روی اسلام بگشایند وآن را فتح کنند.(۸۲۸) واگر هلاکو خان پس از قتل عام ۹۰۰ هزار تن بی گناه از اهالی بغداد قبل از بازگشت از آنجا دستور می دهد که مسجد خلیفه وضریح ومرقد حضرت کاظم (علیه السلام) را تجدید بنا کنند،(۸۲۹) به خاطر حرکت شجاعانه وبازدارنده ای بود که موید الدین ابن علقمه وخواجه نصیر الدین طوسی (دو شخصیت ممتاز شیعی) افتخار آن را از آنِ خود کردند، هرچند آماج تهمت ها وبدنامی های بسیار قرار گرفتند.
هدف خواجه جلوگیری از خونریزی وخسارتهای معنوی بود واو توانست با نفوذ در تشکیلات مغول ها باعث نجات جان بسیاری از علمای جهان اسلام از تیغ خونریز تاتار شود وتوانست متجاوز از ۶۰ کتاب ارزنده در علوم وفنون مختلف به رشته تحریر درآورد، وشهرهائی را از نابودی نجات دهد وسخت ترین دشمنان اسلام در برابر اسلام وشعائر مذهب تشیع مجبور به ایمان وتعظیم نماید(۸۳۰) واسلام در برابر همه خرابی ها ومصائب کمر راست کند وسرافراز گردد وبر فاتحان اسلام در برابر همه خرابی ها ومصائب کمر راست کند وسرافراز گردد وبر فاتحان وحشی پیروز شود ومنزلت علم، وحافظان دین تا آن حد ارتقا یابد که بالاترین مناصب دولتی وسیاسی را اشغال نمایند وبا تدبیر وکیاست، ویرانگران مساجد وکتابخانه ها را، بانیان جدید مساجد وکتابخانه ها کند.
روابط به ظاهر حسنه علمای تشیع با شاهان صفوی از این واقعیات نشأت می گرفت که آنان، وجود یک قدرت سیاسی ودولت با کفایتی را برای حفظ میراث تشیع وپاسداری از ایران شیعه وجلوگیری از تهاجم تسننی که ثواب شیعه کشتن را برتر از هر عبادت می شمرد، ضرورتی اجتناب ناپذیر می دانستند.(۸۳۱)
دولت صفویه با تمام ضعف هایش، ترویج کننده شعائر مذهبی بود واهل تسنن نیز عموما تحت فشار نبودند ونسبت به مسیحیان، یهودیان وزردشتیان نیز روش مدارا اعمال می شد، در حالی که اکثر کشورهای غربی حتی با آزادی نسبی ادیان، بیگانه بودند.(۸۳۲)
رونق کشاورزی، رشد اقتصادی ورفاه نسبی عمومی، رضایت طبقه متوسط را نسبت به سیاست اقتصادی دولت صفویه جلب نمود وبیشتر شاهان صفوی را از حمایت مردمی برخوردار کرده بود.
توسعه فرهنگی وگسترش مراکز علمی وحمایت همه جانبه از علما ومولفان، از برجسته ترین امتیازات دوران صفویه است وابتکار بهره گیری از هنر، صنعت ومعماری در خدمت فرهنگ ومعارف اسلامی از خصوصیات دیگر این دوره است.
ایجاد تحول در سیستم سیاسی واداری حکومت ووجود زمینه برای ایفای نقش بیشتری برای علما در امور سیاسی، قضائی وفرهنگی را می توان از دیگر ویژگیهای این دوره برشمرد. بازگرداندن استقلال وهویت شیعی ورهائی از بیگانه ترسی وحمایت کامل از موجودیت دین، موجب گردید که علمای شیعه بر مشروعیت قدرت سیاسی پادشاهان صفویه صحه بگذارند.
با غلطیدن دولت صفویه به ورطه تجمل پرستی واشرافیت وگرفتار شدن در دام جنگ های خانگی وهمسایگان شرقی وغربی، زمینه های فروپاشی خود را فراهم نمود وپس از دو قرن ونیم، مرکز دولت صفوی (اصفهان) به دست افغان های مهاجم ومتعصب سقوط کرد. در چنین شرایطی شکل گیری نهضت های اسلامی اجتناب ناپذیر بود، بسیاری از شهرها وروستاهای ایران سر به شورش ومقاومت نهاده، ودلیرانه ایستادگی نمودند وبا وجود این که بزرگان صفویه، روحیه خود را باخته بودند، مردم با استفاده از جنگ های چریکی توانستند پیروزیها را در کام فاتحان خود تلخ سازند.(۸۳۳)
حکومت زندیان پس از ترور نادر شاه - که کلیه زمینه های به وجود آمده برای نهضت در اواخر دوران صفویه را از میان برده بود - با پیروزی کریم خان زند در سال (۱۱۶۴ ه) شروع شد ومایه های مذهبی ومردمی روبه افزایش نهاد وروحانیون از حکومت کریم خان حمایت کردند، ولی طولی نکشید که رقابت بین دو ایل مقتدر زندیه وقاجاریه بر سر قدرت یک بار دیگر ایران را به صحنه نبرد وخشونت مبدل ساخت ودر اثر بی توجهی به اعتقادات وخواسته های مردم وطمع دشمنان دیرین صلیبی، ایران را در حد یک مستعمره برای غرب به سقوط کشاند.
هجوم استعمار سیاسی، اقتصادی، فرهنگی ونظامی غرب به جهان اسلام در بیداری مشرق زمین نقش آگاه کننده داشت وبه نهضت های سلامی سرعت وعمق بیشتری بخشید واستبداد داخلی نیز در کشورهای اسلامی نقش قابل توجهی در ملموس تر شدن دردها ورو آمدن مشکلات ومردمی شدن مبارزات داشت.
با پیوندی که بین نهضت های اسلامی در سراسر جهان اسلام در یک قرن اخیر به وجود آمد،(۸۳۴) سرانجام همه آنها به یک حرکت انقلابی در نیمه دوم قرن سیزدهم هجری تبدیل شده ومناطق وسیعی از جهان اسلام زیر پوشش این موج عظیم بیداری ومبارزه قرار گرفت، وکشورهائی چون مصر، سوریه، لبنان، عراق، ترکیه، افغانستان، پاکستان، الجزایر، تونس، مراکش، حجاز، اندونزی، هندوستان وایران را در بر گرفت ومفهوم جدیدی از اندیشه های سیاسی ومبانی عدالت اجتماعی اسلام را به دنبال چند قرن رکود، ستم وتسلیم مطرح نمود.(۸۳۵)
در بیشتر کشورهای اسلامی خصلت تاریخی - مردمی بودن روحانیت، رسالت رهبری حرکت ها وجنبش ها را در یکصد سال اخیر بر دوش رهبران دینی نهاد. ونهضت اسلامی امام خمینی رحمةالله علیه اوج تمام جنبش های اسلامی تاریخ اسلام وتشیع به شمار می رود وهمه آرمان های انقلابی نهضت های اسلامی در سراسر جهان در این نهضت تبلور یافت.(۸۳۶)
ب - مبارزات فکری وسیاسی علمای شیعه در عصر غیبت کبری:
اسلام دین تفکر،(۸۳۷) تعقل(۸۳۸) وتکامل علمی(۸۳۹) ومعنوی(۸۴۰) است.
سراسر آیات قرآن واحادیث پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) وجانشینان راستین آن حضرت، علم ومعرفت وراهنمائی وراهگشائی است.
دین مبین اسلام رابطه صحیح انسان با خدا وخود وجامعه وطبیعت را تبیین وترسیم می کند وبرای تضمین رشد وتعالی معنوی انسان بهترین نظام آموزشی، تربیتی، اجتماعی وسیاسی را به انسان معرفی نموده، تمام زمینه های رشد را از راه آگاهی وگواهی در انسان بارور می کند وتمام موانع رشد را چه در درون وجود انسان وچه خارج از وجود او به او می شناساند و، تمام امکانات او را در جهت رفع این موانع بسیج می کند.
به همین دلیل عوامل درونی انسان؛ چون: عقل وفطرت وسایر ابزار کسب معرفت مورد عنایت ویژه واز اولین درجه اهمیت برخوردار بوده وسپس عوامل برونی؛ چون: خانواده، جامعه ومحیط زندگی نیز مورد توجه کامل بوده، وبر همین اساس نظام های معرفتی، اجتماعی وسیاسی پی ریزی شده اند. ودر برابر، تمام موانع درونی وبرونی برای انسان، چون تحجر، جمود، جهالت، غرور، هواپرستی وطاغوت گرائی مورد مبارزه قرار می گیرند وانسان را به مبارزه با آنها دعوت وتشویق والزام می نماید.
از همین جا مبارزه فکری وسیاسی برای رفع موانع رشد واستقرار عوامل تکامل وتعالی شروع می شود وحاکمیت کامل تعالیم وقوانین اسلام محمدی تحریف نشده در تمام جهان، هدفی نهائی برای اسلام عنوان شده است.
در زمان خاتم پیامبران (صلی الله علیه وآله)، هدایت فکری وسیاسی بر عهده آن حضرت وپس از رحلت او امامت وهدایت ومرجعیت فکری وسیاسی بر عهده برجستگان وشایستگان از خاندان آن حضرت (علیه السلام) ببوده ودر زمان غیبت، دانشمندان لایق وشایسته این دو رکن مهم امامت ومرجعیت (هدایت فکری وسیاسی) را بر عهده می گیرند.
با توجه به مجموعه وظایف امامان معصوم (علیه السلام)، وظایف نایبان خاص وعام امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) در عصر غیبت کبری نیز مشخص می شود.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) اضافه بر آوردن یک دین کامل برای زندگی انسان در دنیا وتضمین سعادت او در دنیا وآخرت، یک نظام سیاسی ویک دولت الهی را نیز تاسیسی نمود ویک امتی را به وجود آورد که آگاه به تعلیمات او ومجری فرمانهای خدا ورسولش بوده وپس از رحلت او، پاسداری از دین کامل، ودولت جدیدالتأسیس، وامت نوپا برعهده خلفای برحق او بود. لذا تبیین وتفسیر قرآن کریم واحکام مورد نیاز جامعه وصیانت دولت وامت از تمام خطرات وانحرافات در حد امکان اعم از انحرافات فکری، عقیدتی، اخلاقی، علمی، فقهی وعملی، چه در سطح امت وچه در سطح کارگزاران ومتصدیان رهبری، از وظایف امامان معصوم (علیه السلام) بوده است که تاریخ اسلام، مرجعیت وامامت فکری وسیاسی آنان را به خوبی منعکس نموده وشایسته بودن آنان برای رهبری فکری وسیاسی جامعه اسلامی را به اثبات رسانده است.
رسالت سنگین امامان معصوم (علیه السلام) وآگاهی آنان از دوران غیبت کبری ومستلزمات آن، باب جدیدی را برای تضمین تداوم هدایت فکری وسیاسی در سطحی شایسته ومطلوب پس از عصر حضور باز نموده، وبخش وسیعی از تلاش های آنان در جهت تربیت کادرهای رهبری آینده جهان اسلام قرار گرفته، وبر همین اساس شیعه وپیروان امامان معصوم (علیه السلام) موسس وپایه گذار تمام علوم اسلامی به شمار رفته(۸۴۱) وبیشترین نقش را در بارور نمودن علوم اسلامی داشته اند.(۸۴۲) اولین مدافعان اسلام ناب محمدی - در برابر اسلام تحریف شده ودر برابر زندقه والحاد جریانهای فکری منحرف ومنحرف کننده وجریانهای ضد اخلاقی وانحرافات سیاسی - دانشمندان شیعه بودند، وبرخی از آنان برای پاسداری از اصول راستین اسلام وتشیع جان خود را تقدیم دین وآیین خود نموده، شربت گوارای شهادت را نوشیدند.(۸۴۳)
مبارزه دانشمندان شیعه در زمینه سیاسی در سطوح مختلف وبا شیوه های گوناگون بوده است. از مبارزه سیاسی مسلحانه وغیرمسلحانه با دشمنان خارجی دولت ونظام وامت اسلامی گرفته تا مبارزه با دشمنان داخلی که در انحرافات فکری، سیاسی واخلاقی حاکمان ستمگر وغاصب تبلور یافته - اعم از مبارزه منفی ومثبت - تا مبارزه برای تصدی رهبری حکومت اسلامی وزمامداری دولتهای انقلابی، همه این زمینه ها جولانگاه مبارزات سیاسی دانشمندان والا مقام شیعه در قرون مختلف غیبت کبری بوده است.(۸۴۴)
۱ - مبارزه فکری علمای شیعه در عصر غیبت:
بهترین وکوتاه ترین سخن در نقش علمای شیعه از لحاظ علمی وفکری در دوران غیبت کبری با قلم وبیان علامه عصر، استاد سید محمد حسین طباطبائی می باشد.
ایشان پس از بیان روش شیعه در علوم اسلامی که بحثی بسیار جالب ومهم وشاید منحصر به فرد باشد(۸۴۵) به مقدار موفقیت شیعه در پیشبرد علوم اسلامی پرداخته اند که اینک مطلع این بخش از نظر شما می گذرد.
شیعیان در حدیث وکلام وفقه - نظر به این که دائماً گرفتار مشاجره های مذهبی با مخالفان خود بوده واز جهت انجام وظایف دینی هم نیاز روزانه به فقه وحدیث داشته اند - با تمام قوا کوشیده واین علوم وعلوم مربوط به آنها را؛ مانند: درایة، رجال واصول به سرحد کمال می رساندند وآخرین نظریات دقیقه وقت را ضبط می کردند وقرن ها با همین رویه پیش می رفتند.(۸۴۶)
البته این دیدگاه نامبرده منهای تألیفات ایشان وامثال ایشان در عصر حاضر بوده وهمچنین وضعیت موجود را تا پیش از استقرار حکومت اسلامی بیان داشته اند.
کتاب تفسیر بسیار پر ارج ایشان (المیزان) ومجموعه معارف وعلومی (قرآنی، عقلی ونقلی) که در این سفر عظیم نهفته است آن را از دیگر تفاسیر اهل سنت وشیعه ممتاز گردانیده ودر سطح وافقی بسیار بالا قرار داده است. آثار قلمی متفکرانی، چون شهید صدر وشاگردان مکتب علامه طباطبائی در پیشرفت علوم اسلامی نقش به سزائی داشته ودارند.(۸۴۷)
استقرار حکومت اسلامی وباز شدن فضای سیاسی وفرهنگی وآماده شدن زمینه های تحقیقات علمی کلان وهمه جانبه ومتناسب با نیازهای گسترده یک حکومت اسلامی در جهان معاصر، جامعه علمی شیعه را به سوی افقی بسیار مطلوب وایده آل رهنمون می سازد، وپر رونق شدن علوم ومعارف مختلف را در پی خواهد داشت.
کتاب های تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام،(۸۴۸) الذریعة الی تصانیف الشیعة(۸۴۹) واعیان الشیعه(۸۵۰) به طور بسیار ملموسی ادعاهای مطرح شده را تأیید واثبات می نماید ودورنمائی از این حقیقت را در کتاب خدمات متقابل اسلام وایران می یابیم.(۸۵۱)
۲ - فقاهت شیعه ومراکز آن در عصر غیبت:
فقه وفقاهت مهم ترین رشته علوم اسلامی است که مرجعیت دینی بر اساس آن استوار می باشد، به همین جهت علی رغم فراز ونشیب حاصل در رشته های دیگری در طول قرنهای گذشته، رشته فقه عموما روز به روز گسترده تر ونیرومندتر شده ویک مسیر تکاملی روشنی را طی کرده است.
گواه بر این مطلب سخن گهربار یک محقق متتبع وسترگ (استاد شهید مرتضی مطهری) می باشد که می فرماید:
از قرن سوم(۸۵۲) تاکنون، فقه یک حیات مستمر داشته وهرگز قطع نشده است. حوزه های فقهی بدون وقفه در این ۱۱ قرن ونیم دایر بوده است. رابطه استاد وشاگردی در همه این مدت هرگز قطع نشده است، چنین حیات متسلسل ومتداوم ۱۱ قرن ونیمی ظاهراً در هیچ تمدن وفرهنگ غیر از تمدن وفرهنگ اسلامی وجود ندارد. استمرار فرهنگی به معنای واقعی که یک روح ویک حیات بدون هیچ وقفه وانقطاع، طبقات منظم ومرتب ومتوالی را در قرونی این چنین دراز مدت به یکدیگر پیوند دهد ویک روح بر همه حاکم باشد، جز در تمدن وفرهنگ اسلامی نتوان یافت. در تمدن وفرهنگ های دیگر ما به سوابق طولانی تری احیانا بر می خوریم، ولی با وقفه ها، بریدگی ها وانقطاع ها.
این که قرن سوم را که مقارن با غیبت صغری است مبدا قرار دادیم، نه بدان جهت است که حیات فقه شیعه از قرن سوم آغاز می شود، بلکه بدان جهت است که قبل از آن عصر، عصر حضور ائمه اطهار (علیه السلام) است وفقهای شیعه تحت الشعاع ائمه اند واستقلالی ندارند. والا آغاز اجتهاد وفقاهت در میان شیعه وآغاز تالیف کتاب فقهی به عهد صحابه می رسد.(۸۵۳)
۳ - مراحل تکامل فقه وفقاهت شیعه:
فقه شیعه از دوران حضور ائمه (علیهم السلام) تا عصر غیبت صغری واز آن زمان تاکنون دورانهای گوناگونی را پشت سر نهاده که در ذیل به آن اشاره می گردد.
فقه وفقاهت در دوران حضور ائمه (علیهم السلام):
از عصر امامت حضرت علی (علیه السلام) تا شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) با توجه به فرهنگی بودن نهضت اسلامی وتعهد اهل بیت (علیهم السلام) به نگهداری وصیانت شریعت اسلامی با به وجود آمدن حرکت ارتجاعی والتقاطی نسبت به فرهنگ اصیل اسلامی، وپیش بینی توطئه های پیوسته سران جاهلیت وشهادت های پی در پی سروران دین ومعصومین اهل بیت (علیهم السلام)، مجموعه امامان معصوم یک حرکت علمی ویک جریان فکری قوی در جامعه اسلامی به وجود آوردند تا پشتوانه واقعی مرجعیت دینی در دوران غیبت قرار گیرد.
به همین جهت در دوران حضور ائمه (علیهم السلام) شالوده یک مکتب فکری ویک مدرسه ویژه خط اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) که پاسدار مفاهیم ناب اسلامی بوده، پی ریزی می شود وچون بذری آبیاری می گردد تا در دوران غیبت درختی تنومند وقوی گردد.
مجموعه مواد اولیه لازم برای این مدرسه ومکتب که در ۳ یا ۴ عنصر خلاصه می گردند، فراهم می گردد: ۱ - مواد علمی وفکری ۲ - شیوه آموزش وپرورش وتحقیق وتکامل ۳ - شخصیت های حامل این بار علمی وفکری؛ اعم از اساتید وطلاب.
مربیان اصلی ومعلمان واقعی در این مکتب، امامان معصوم (علیه السلام) بوده وپرورش یافتگان آنان شخصیت هائی، چون زرارة، محمد بن مسلم، أبان، ابوحمزه ثمالی، یونس بن عبد الرحمن و... بوده اند.
مجموعه متون لازم برای این مدرسه ویژه اعم از تفسیر، فقه، اصول وسایر معارف اسلامی توسط امامان معصوم (علیه السلام) به راویان واصحاب آنان منتقل گشته واصحاب امامان نیز با راهنمائی آنان تمام روایات را تدوین، ثبت وضبط نموده وبه مرور زمان کتاب های زیادی در حدیث گرد آوری شده وبر همین معارف تعداد زیادی از یاران وپیروان اهل بیت (علیهم السلام) پرورش یافتند وشخصیت های علمی برجسته ای در جهان اسلام قد علم نمودند ومدرسه فقهای پیرو اهل بیت (علیهم السلام) حضوری جدی در جامعه اسلامی پیدا کرد که به تمام امکانات لازم برای رشد وتکامل مجهز گشته بود.
فقه وفقاهت شیعه در دوران غیبت صغری:
در دوران غیبت صغری که دوران آماده سازی جامعه شیعه برای ورود به عصر غیبت کبری وانقطاع از فیوضات مستقیم امام معصوم (علیه السلام) بود، بلکه کمی پیش از شروع غیبت صغری، دو امام دهم ویازدهم (علیه السلام) مردم را بر اساس رجوع به فقهای مدرسه اهل بیت (علیهم السلام) پرورش می دادند وزمینه را - هم از لحاظ فکری وهم از لحاظ عملی - برای مرجعیت فقها واستقلال آنان در اداره امور جامعه فراهم می کردند.
در این دوره کتاب های حدیثی بسیار زیادی که در معرض تلف وگم شدن قرار گرفته ودوران تقیه وفشار بر شیعه شمرده می شد، تلاشی جدی در جهت جمع آوری این متون در متن واحد انجام گرفت واولین مجموعه حدیثی مهم شیعه را محمد بن یعقوب کلینی در کتاب شریف کافی جمع آوری نمود که ۴ برابر صحاح ششگانه اهل سنت در آن حدیث از امامان معصوم (علیه السلام) نقل شده است.
ضمنا راویان حدیث طبقه بندی شده ودرجه اعتبار هر کدام مورد بررسی وتحقیق قرار گرفته تا فقها با دور شدن از عصر حضور امام (علیه السلام) بتوانند به اطلاعات دقیق وصحیح نائل گردند.
همچنین فهرستهایی برای ثبت وضبط مجموعه تألیفات اصحاب ائمه (علیهم السلام) تهیه گردید ومتون فقهی گوناگونی آماده شد. ومرحله فقه استدلالی نیز آغاز گردید. شیوه استنباط وفقاهت نیز کم کم شکل روشن خود را یافت. وتعدادی از مراکز علمی، آموزشی وتحقیقی تأسیس گردید.
دو مکتب فقهی عمده در این دو دوران شکل گرفته بود؛ یکی مکتب فقهی راویان حدیث با مرکزیت قم، ودیگری مکتب فقهی متکلمان یا عقل گرایان با مرکزیت بغداد.
فقه وفقاهت شیعه در دوران غیبت کبری:
مکتب شیخ مفید تولید یافته دو مکتب فقهی پیش گفته است که جامع امتیازات وکمالات هر دو مکتب بوده واز آغاز غیبت کبری تا کنون سیر تکاملی خود را طی کرده وروز به روز بارورتر، محکم تر وریشه دارتر می گردد.(۸۵۴)
پس از شیخ مفید شاگردان برومندش سید مرتضی وسپس شیخ طوسی پایه گذاران مکتب فقهای اصولی بوده اند. شیخ طوسی فقه شیعه را وارد مرحله ای جدید نمود، ودر تمام زمینه های علمی مربوط به فقاهت از نوآوری وابتکار برخوردار بود، ودر تمام زمینه ها آثار علمی بسیار گرانبهائی را برای ما به ارث گذاشت.
شیخ مفید، سید مرتضی وشیخ طوسی مرجعیت شیعه را از انزوا درآورده وبا تسلط بر فقه وکلام وتفسیر ومبانی علمی اهل سنت توانستند، کرسی استادی کلام وفقه را در بغداد به انحصار خود درآوردند وعلمای سایر مذاهب را نیز به شاگردی خود قبول کنند.
البته طولی نکشید که جریانات فرقه ای واوضاع سیاسی، شیخ طوسی را مجبور به مهاجرت نمود واز این، تاریخ به بعد نجف اشرف مرکز فقاهت شیعه شد.
مرجعیت دینی در این عصر عهده دار اداره علمی ومالی مؤسسات آموزشی شیعه بوده وبالاترین سطح آموزشی به عهده مرجع وقت بود، وتعیین وکلا وقضات از وظایف مرجعیت به شمار می رفت. افتاء وجواب دادن به سوالات وارده نیز بر عهده مرجع بوده است.
فقه شیعه در عصر حاضر نیز تداوم همان مکتب پویا ومتکامل شیخ مفید است واز همان پویائی وشکوفائی ورشد برخوردار است.
۴ - حوزه های علمیه ومراکز فقاهت شیعه در دوران غیبت کبری:
در آغاز غیبت کبری، بغداد مرکز فقه وفقاهت بود. با هجرت شیخ طوسی به نجف اشرف در سال (۴۴۸ ه) حدود یک قرن، این شهر مرکز عمده فقاهت قرار گرفت.
همزمان با نجف، شهر حلب نیز توسط یکی دیگر از شاگردان سید مرتضی معروف به سلار متوفای (۴۶۳ ه) مرکزیتی پیدا کرد، وتا حدود نیمه قرن هشتم، این مرکزیت را دارا بود. از بزرگان معروف این حوزه سید أبو المکارم بن زهرة صاحب کتاب الغنیة می باشد.
با رو به ضعف نهادن حرکت علمی در حوزه نجف اشرف پس از یک قرن پیروی از آرای قوی شیخ طوسی وکند شدن حرکت اجتهاد، ابن ادریس حلی در حلی نهضت فقهی خود را آغاز نمود ومرکزیت علمی فقه شیعه به شهر حله - در عراق - منتقل گردید. فقهای نامداری چون محقق حلی وعلامه حلی که پایه گذاران مرحله جدید فقاهت شیعه - پس از شیخ طوسی - به شمار می روند در این مرکز مطرح بوده وفقه شیعه را از حالت رکود علمی به یک وضیع پویا ومتکامل منتقل کرده وتداوم خط فقهی شیخ مفید را تضمین نمودند.
پس از حله مرکزیت فقاهت شیعه به جبل عامل ومنطقه شیعه منتقل شد. شهید اول شاگرد فخر المحققین فرزند علامه حلی وسپس شهید ثانی، از فقهای نامدار این مرکز بوده اند وهمان مکتب فقهی شیخ مفید را با کمال اقتدار علمی، وجامع دیگر مزایای مراکز فقهی (بغداد، نجف وحله) را به جبل عامل در آوردند وحوزه ای قوی وبا نشاط وپرتحرک پدید آمد که منشاء برکات زیادی برای دولت شیعی صفوی، حوزه علمیه اصفهان وحوزه علمیه نجف اشرف بود.
طرح فقه سیاسی شیعه توسط شهید اول وسپس شهید ثانی وشاگردان آن دو فقیه سترگ، حرکت نوینی در کالبد جهان تشیع به وجود آورد. شهید اول برای رئیس دولت شیعی سربداران، متن لمعة را نوشته وارسال نمود تا بر اساس آن عمل کنند، که یکی از علل به شهادت رسیدن این فقیه بزرگ، همین نظریه فقهی سیاسی او به شمار می رفته است.(۸۵۵)
شهید مطهری درباره نقش فقهای جبل عامل در خط مشی دولت شیعی صفوی وحوزه های علمیه ایران چنین می نویسد:
فقهای جبل عامل نقش مهمی در خط مشی ایران صفویه داشته اند. چنان که می دانیم صفویه درویش بودند، راهی که ابتدا آنها بر اساس سنت خاص درویشی خود طی کرده اند، اگر با روش فقهی عمیق فقهای جبل عامل تعدیل نمی شد، اگر وسیله آن فقیهان حوزه فقهی عمیقی در ایران پایه گذاری نمی شد به چیزی منتهی می شد نظیر آنچه در علوی ها ترکیه یا شام هست. این جهت تأثیر زیادی داشت در این که، اولا: روش عمومی دولت وملت ایران از آن گونه انحرافات مصون بماند وثانیاً: عرفان وتصوف شیعی نیز راه معتدل تری را طی کند. از این رو، فقهای جبل عامل از قبیل محقق کرکی، شیخ بهایی ودیگران با تاسیس حوزه فقهی اصفهان حق بزرگی به گردن مردم این مرز وبوم دارند.(۸۵۶)
در همان زمان حوزه نجف وسیله مقدس اردبیلی ودیگر اکابر احیاء شد که تا امروز ادامه دارد. از شهرهای ایران تنها شهر قم است که در قرون اول اسلامی در همان زمان که بغداد مرکز فقاهت اسلامی بود، وسیله فقهایی نظیر ابن بابویه ومحمد بن قولویه به صورت یکی از مراکز فقهی درآمد. همچنان که در دوره قاجار وسیله میرزا ابو القاسم قمی صاحب قوانین نیز احیا شد ودر سال (۱۳۴۰ ه) وسیله مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی بار دیگر احیا شد واکنون یکی از دو مرکز بزرگ فقهی شیعه است.(۸۵۷)
البته با پیروزی انقلاب اسلامی ایران وهجوم های پی در پی بعثیان عراق به حوزه علمیه نجف اشرف وبه شهادت رساندن بزرگان آن حوزه وهجرت دادن عمده فضلا وطلاب آنجا به ایران، برای بار دیگر مرکزیت فقاهت شیعه عملا در قم تجلی کرده وبا وجود دانشمندانی ارجمند در حوزه نجف، نشاط، حرکت وپویائی در حال حاضر مخصوص به قم می باشد.
شهید مطهری اضافه می نماید:
در طول تاریخ مخصوصاً بعد از صفویه در شهرهای دیگر ایران از قبیل: همدان، شیراز، یزد، کاشان، تبریز، زنجان، قزوین وتون (فردوس فعلی) حوزه های علمیه عظیم ومعتبری بوده است، ولی هیچ یک از شهرهای ایران به استثنای قم واصفهان ودر مدت کوتاهی کاشان مرکز فقهای طراز اول نبوده، وعالی ترین ویا در ردیف عالی ترین حوزه های فقهی به شمار نمی رفته است.
مهمترین دلیل بر نشاط علمی وفقهی این شهرها وجود مدارس بسیار عالی وتاریخی است که در همه شهرستانهای نامبرده موجود است ویادگار جوش وخروش های علمی دورانهای گذشته است.(۸۵۸)
البته پس از دوران صفویه که در حوزه نجف روحی تازه دمیده شد، با رشد حرکت اخباری گری، تا مدتی کربلا مرکز فقاهت شیعه قرار گرفت وپس از افول حرکت اخباری گری توسط وحید بهبهانی عمده شاگردان آن فقیه واصولی سترگ ومجدد، به حوزه نجف اشرف انتقال یافته وبرای بار سوم نجف اشرف را اولین مرکز فقاهت شیعه در آورده وتا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران حرف اول رهبری شیعه را فقها وپرورش یافتگان حوزه علمیه نجف اشرف می زدند.(۸۵۹)
۵ - مبارزات سیاسی علمای شیعه در عصر غیبت کبری:
مجموعه مبارزات سیاسی علمای شیعه در عصر غیبت کبری را می توانیم در دو مطلب خلاصه کنیم:
۱ - زمینه فعالیت سیاسی
۲ - مراحل فعالیت سیاسی وانواع آن در هر مرحله
زمینه های فعالیت سیاسی:
زمینه های فعالیت سیاسی نیز در دو زمینه بوده است:
الف: در داخل مرزهای دولت اسلامی ودر برابر استبداد سیاسی حاکمان مسلمین یا غیر مسلمان.
ب: در خارج از مرزهای دولت اسلامی ودر برابر قدرت های خارجی واستعمارگران.
فعالیتهای درون مرزی:
مجموعه فعالیتهای سیاسی درون مرزی عبارتند از:
۱ - کشاندن امت اسلامی ونگه داشتن شیعیان در صحنه سیاست از راه تبلیغ، هدایت، وتربیت، وتأسیس وهدایت حرکت های اسلامی برای مبارزه با استبداد وستمگری حاکمان مسلمان ومبارزه با تز جدائی دین از سیاست، ومطالبه حقوق سیاسی پایمال شده امت اسلامی.
۲ - مبارزه مستقیم وغیر مستقیم با انحراف حاکمان، از راه کشف انحرافات وپی آمدهای فکری، اخلاقی وعملی (فردی واجتماعی) ومبارزه با غصب خلافت وتسلط طاغوتها بر امت اسلامی، وهدایت وحمایت نهضت ها وحرکت های اسلامی مبارز.
۳ - حفظ وحدت کلمه امت اسلامی وجامعه شیعی از راه تبلیغ اهمیت این وحدت ومبارزه با هرگونه تفرقه گرائی توسط گروههای افراطی متعصب ومتحجر.
۴ - حفظ هویت اسلامی جامعه واصالت فکری مسلمانان وشیعیان با تربیت علما، دانشمندان ومحققان، وترویج علم ومعرفت وتأسیس حوزه های علمیه در سراسر نقاط جهان اسلام.
۵ - مبارزه با انحرافات فکری واخلاقی که توجیه گر سیاست های حاکمان منحرف بوده است.
فعالیت های برون مرزی:
مجموعه فعالیت های سیاسی برون مرزی علمای شیعه در عصر عصر غیبت نیز عبارتند از:
۱ - مبارزه با نفوذ وتهاجم فرهنگی غرب وتلاش برای بیرون خودباختگان، از غرب زدگی یا شرق زدگی از راه مبارزه با حرکت های تبشیری مسیحی واستشراقی وحرکت های الحادی وضد اخلاقی (و لا ابالی گری) که تماماً زمینه را برای سلطه سیاسی وفرهنگی بیگانگان فراهم می کنند.
۲ - رهبری، هدایت وشرکت فعال در مبارزات مسلحانه برای رفع تهاجم نظامی استعمارگران در نقاط مختلف کشورهای پهناور اسلامی.
۳ - مبارزه بی امان با سلطه گری سیاسی واقتصادی دو ابرقدرت غرب وشرق وتلاش برای جلوگیری از زیر سلطه بردن کشورهای اسلامی.
۴ - مبارزه با تضعیف وایجاد تفرقه در میان امت اسلامی وتجزیه سیاسی وغصب اراضی کشورهای اسلامی.
۵ - مبارزه با ابرقدرتی استکبار جهانی وبه خاک مالیدن جبروت وباطل کردن افسانه شکست ناپذیری ابرقدرتها.
مراحل فعالیتهای سیاسی وانواع آن در هر مرحله:
به طور طبیعی فعالیت ها ومبارزات سیاسی از انتقاد واعتراض شروع می شود ودر صورت مساعد بودن شرایط، این اعتراض به تناسب درجه انحراف از وضع مطلوب، ودرجه مقاومت منحرفین وایستادگی بر سر مواضع انحرافی خود وبه تناسب درجه ستمگری وسلب حقوق طبیعی افراد، یک سیر صعودی به خود می گیرد واز یک برخورد سرد وساده به برخوردی خصمانه وتند تبدیل می گردد تا جائی که جز خون وشمشیر وقیام مسلحانه چاره ای برای علاج انحراف نباشد، وچنانچه شرایط مساعد نبود، حرکات سیاسی مخفیانه ونیمه مخفیانه تشکیل می گردد.
به تناسب قدرت جذب نیرو وفراگیر شدن فرهنگ اعتراض در جامعه، مخفی کاری وحرکات زیرزمینی درجه بندی می شوند تا به حدی برسند که بتوانند صدای خود را آشکار کنند واز نابودی وتصفیه ایمن گردند.
شیعه در طول ۱۴ قرن مبارزه سیاسی پی در پی برای رساندن اسلام به مرحله حاکمیت واستقرار نظام سیاسی اسلامی در قرن های گذشته وبا یک دید کلی از سه مرحله کلی گذر کرده است:
۱ - مرحله تقیه وایجاد تشکیلات پنهان برای مبارزه با طاغوت ها وطاغوتچه ها.
۲ - مرحله مبارزه سیاسی علنی منهای تشکیل نظام سیاسی اسلامی.
۳ - مرحله مبارزه سیاسی علنی با تشکیل نظام سیاسی اسلامی.
در هر یک از مراحل سه گانه حرکات سیاسی، گاهی مسلحانه وگاهی غیر مسلحانه عمل می کرده اند. وگاهی مبارزه مثبت وگاهی مبارزه منفی را پیشه خود می ساختند.
مبارزات غیرمسلحانه؛ چون: احتجاج، مناظره، تبلیغ حقایق، کشف واقعیت های تلخ وپرده برداشتن از انحرافات خطاهای کارگزاران ومسؤولان نظام یا انحرافات مهاجمان وسلطه گران. همچنین عضوگیری وکادرسازی برای گسترش نیرو، تعمیم فرهنگ اعتراض ومبارزه، وتأیید غیر مستقیم فعالیتهای مسلحانه نیز می تواند در این نوع مبارزات قرار گیرد.
فعالیتهای مسلحانه؛ چون: تأسیس یک نهضت انقلابی مسلح وتعیین رهبری آن، یا تأیید وحمایت از آن به طور مستقیم می باشد.
مقاطع تاریخی مربوط به مراحل سه گانه مبارزات سیای در طول تاریخ فعالیت های سیاسی علمای شیعه می تواند بدین نحو مورد تبیین قرار گیرد.
مرحله اول:
این مرحله از لحاظ تاریخی تقریباً - به جز چند مورد - از ابتدای تسلط خلفا بر منصب حکومت پس از پیامبر (صلی الله علیه وآله) تا اوایل دوران غیبت کبری در قرن چهارم هجری طول کشید.
مرحله دوم:
تشیع در این مرحله در صحنه سیاست حضوری جدی داشته ودولتهای انقلابی شیعی زمینه را برای تبلیغ اعتقادی وسیاسی تشیع فراهم نمودند واز اواخر قرن سوم آغاز، ودر قرن چهارم وپنجم این مرحله تداوم داشت، ولی یک نظام سیاسی شیعی استوار وپایدار در این برهه نمی بینیم.
پس از این دوره، دوره فروپاشی دولت های انقلابی در برابر تهاجم مغول ها به جهان اسلام وظهور مجدد تشیع نه به عنوان یک نظام سیاسی، بلکه به عنوان یک مذهب مورد قبول برخی حاکمان مغول در ایران بوده است.
مرحله سوم:
وآن مرحله ای است که تشیع به عنوان یک مذهب رسمی در چارچوب یک نظام سیاسی مورد قبول در جهان ودر صحنه بین المللی مطرح شد وبا استمرار حکومت های مختلف که همگی تشیع را به عنوان یک اصل مسلم وحیاتی برای قدرت خود می دیدند، همواره به عنوان یک نظام سیاسی در طول ۵ قرن (از قرن ۱۹ تا ۱۴) وتاکنون حضور جدی در جهان داشته است.
ج - دوره های مرجعیت دینی (علمی وسیاسی) شیعه در عصر غیبت کبری:
۱ - نهاد مرجعیت وتداوم خط امامت ورسالت:
اسلام، دینی است جامع، کامل، جهانی وابدی.(۸۶۰) جامعیت اسلام به معنای توجه به تمام ابعاد وجودی انسان در تمام مراحل زندگی است. پس در این نگرش، جامعه نیز، چون فرد مورد توجه است ودنیا همچون آخرت. بنابراین، بهترین برنامه مناسب را برای انسان به ارمغان آورده وکمال بشریت را به مبارزه وتحدی طلبیده است.
جهانی بودن وجاودانگی (ابدیت اسلام) نیز مسأله رهبری را حیاتی ترین بخش از نظام اسلام قرار می دهد.
با توجه به پیش بینی های پیامبر (صلی الله علیه وآله) از آینده جامعه اسلامی وایمان آوردن آیندگان به آرمان های والای اسلام وتوجه دادن به امامت ۱۲ امام پس از او، وغیبت طولانی دوازدهمین امام، ناچار برای تضمین تداوم رهبری اسلامی که باید حافظ وپاسدار تمام ارزشهای انقلاب باشد - در عصر غیبت کبری - باید برای امام غایب جایگزین وقائم مقامی باشد تا کمال، جامعیت وجاودانگی اسلام مورد مخاطره قرار نگیرد.
بنابراین، رهبری در عصر غیبت امام معصوم (علیه السلام) اصلی منطقی ومعقول، ونهادی عقلائی وبسیار ضروری وهماهنگ با اصول اولیه اسلام است.
انکار چنین نهادی در متن دین وشریعت، انکار کمال، جامعیت وتوانائی شریعت در اداره امور زندگی جوامع بشری است.
مرجعیت فقیه با کفایت وجامع شرایط، بهترین فرض ممکن در صورت غیبت امام معصوم (علیه السلام) می باشد. به همین دلیل نهاد مرجعیت در متن تعلیمات دین؛ یعنی قرآن وسنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) ومعصومین (علیهم السلام) وسیره مبارک آنان، مطرح بوده وعملا نهاد مرجعیت را در جامعه اسلامی تأسیس وعینیت بخشیده ومشکل ومعضل جامعه اسلامی را در عصر غیبت تا حدود زیادی برطرف نمودند وشیعه، به برکت چنین نهادی در طول تاریخ پرپیچ وخم وبا بدترین شرایط اجتماعی وحکومتی، در بهترین وضعیت فکری، علمی وسیاسی قرار داشته است.
آیه مبارکه نفقه وانذار(۸۶۱) وآیه سوال از اهل ذکر(۸۶۲) خط کلی شریعت را در فهم وفراگیری احکام دین از متخصصان مطرح نموده وآیه حکومت دین توسط انبیا واوصیا ربانیون واحبار (علما ودانشمندان)(۸۶۳) مرجعیت سیاسی خط علم وفقاهت را که در پیامبر (صلی الله علیه وآله) وامامان (علیه السلام) وفقهای جامع شرایط متبلور می باشد، تشریع وتقنین نموده است.
روایات وارده از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیز علما را وارثان انبیا دانسته وفقها وامانتداران پیامبران وحاکمان بر مردم وامیران قرار داده است.(۸۶۴)
روایات وارده از معصومین (علیهم السلام) نیز لزوم تقلید از فقها ومرجعیت علمی ودینی آنان را یاد کرده(۸۶۵) وآنان را حاکم وحجت بر مردم قرار داده است، وعملا مردم را در طول مدت دو قرن ونیم بر همین مسلک تربیت نموده وبزرگ ترین مشکل عصر غیبت را عملا چاره اندیشی کرده است.
نهاد وکالت ونیابت در عصر غیبت صغری فعالترین ومهمترین نهاد متصل ومربوط به نهاد امامت امام معصوم (علیه السلام) بوده وحلقه وصل میان عصر حضور وعصر غیبت به شمار می رود.
لذا تمام وظایف ممکن ولازم برای یک رهبر در عصر حضور، به نایب ووکیل خاص با عام محول گشته وبه تناسب شرایط زمانی ومکانی موجود، فقیهان، همچون امامان معصوم (علیه السلام) وارد میدان عمل شده وکم وکیف مسائل را بررسی کارشناسانه نمودند. در شرایط تقیه به گونه ای، ودر شرایط غیر تقیه به گونه ای دیگر عمل کرده اند.
تبیین وتبلیغ دین، رفع شبهات فکری واعتقادی ورفع مشکلات علمی، سیاسی وقضائی از اولین وظایف مراجع بوده ودر طول تاریخ، مرجعیت شیعه در عصر غیبت کبری انواع تألیفات در علوم مختلف داشته اند. اسناد تاریخی، گویای حضور فعال آنان در صحنه های علمی وسیاسی است.
۲ - مراحل ودوره های مرجعیت:
در عصر غیبت کبری با توجه به شرایط عینی جامعه اسلامی وجامعه شیعه وبا توجه به اهداف کلی دین وامکانات وتجربیات فقها ومراجع، می توانیم برای نهاد مرجعیت مراحلی را ترسیم نماییم که در این مراحل حرکت بالنده این نهاد مجسم می شود.
با توجه به اهداف حرکتی وانقلابی دین، واصول وشیوه های مبارزه برای رسیدن به حاکمیت دین، سه مقطع تاریخی به نظر می رسد که مورد توجه مورخین برای نهاد مرجعیت بوده ومی باشد.
۱ - مرحله تقیه:
پنهان کاری در زمینه ارتباط دینی وسیاسی پیش از شروع غیبت کبری آغاز می گردد وبه تناسب شرایط سیاسی هر منطقه، درجه تقیه تنظیم گشته ورابطه مردم با فقها ومراجع خود تحقق می یابد. دولتهای انقلابی شیعی در این دوره، زمینه را برای ظهور - البته به تناسب قدرت وفضای جغرافیای آن دولت - مهیا نمودند ویک حالت یکنواخت برای تمام مناطق نمی یابیم.
۲ - مرحله تلاش برای تصدی حکومت:
با توجه به این که فقها خودشان زمام امور را مستقیماً به دست نگرفته بودند می توانیم قرن دهم به بعد را به مرحله دوم دوران های سه گانه مرجعیت اختصاص دهیم.
۳ - مرحله تصدی حکومت:
این مرحله از قرن پانزدهم وآغاز پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران شروع می گردد که یک فقیه جامع شرایط، خود مستقیماً مسئولیت ولایت ورهبری سیاسی را بر دوش گرفته وبا توجه به تجربیات تلخ گذشته که فقها به دیگران اعتماد می نمودند وبه تدریج دولت وحاکمان دچار انحراف فکری یا عملی می شدند وبه فساد قدرت کشیده می شدند وزمام امور وحاصل خون های پاک شهیدان را به هدر می دادند. در تجربه اخیر، امام خمینی (رحمة الله علیه) با استفاده از تمام تجربیات گذشته، نهاد ولایت فقیه را قانوناً وعملاً در رأس امور قرار داده وتمام شؤون دولت را به این نهاد (مرجعیت فقیه جامع شرایط) در مسائل سیاسی کشور وابسته کرده وزمینه غلطیدن قدرت به سوی ابرقدرت ها یا دست نشاندگان آنان را از بین برده است.(۸۶۶)
مراحل مرجعیت شیعه (از دیدگاه شهید صدر):
شهید بزرگوار ومرجع عالیقدر سید محمد باقر صدر برای نهاد مرجعیت در طول تاریخ شیعه ۴ یا ۵ مرحله مطرح نموده که زاویه دید در این تقسیم بندی، درجه تحول در بافت این نهاد، نوع تصدی مراجع برای امور، ودرجه تصدی برای انجام وظایف نیز مدنظر می باشد. مراحل ذیل مروری است بر این مراحل.
مرحله ۱:
ارتباط فردی ومستقیم مردم با مراجع در حد استفتا وافتا که از زمان اصحاب ائمه (علیهم السلام) تا عصر علامه حلی بوده است.
مرحله ۲:
تشکیلاتی شدن دستگاه مرجعیت وارتباط مردم توسط وکلای مرجع با مرجع وتقسیم وکلا بر مناطق مختلف وجذاب حقوق به سوی آنان توسط وکلا، مؤسس این مرحله را مرحوم شهید اول می دانند وشهادت این مرجع عالیقدر را می توان در رابطه با همین موضوع دانست.
این مرحله تا عصر وحید بهبهانی ادامه داشت. در این مرحله مراجع، متعدد بوده اند ومردم به تناسب دسترسی وشناخت خود از فقها به آنان رجوع می کردند.
مرحله ۳:
مرحله گسترش وتمرکز مرجعیت که از عصر مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء تا عصر ورود استعمار به جهان اسلام ادامه داشت. در این مرحله کارهای ویژه هر مرجع، تقسیم بندی شده وبرای هر کاری مسؤولی قرار داده شد، تمام مردم به سوی یک مرجع توجه داده شدند ومعمولا یک مرکز برای مرجعیت از طرف علما معرفی می شد. بدین ترتیب دایره مرجعیت از لحاظ مراجعه مردم به آنان، هم گسترش وهم تمرکز پیدا کرد.
مرحله ۴:
مرحله ورود به صحنه مبارزات سیاسی با استعمار خارجی واستبداد داخلی وحرکت به سوی حاکمیت اسلام در صحنه زندگی ودر سطح سیاسی بین المللی که از عصر استعمار تا مطلع قرن پانزدهم هجری طول کشیده است.
مرجعیت، وظیفه دفاع از هویت اسلامی جامعه را - که با ورود استعمار این هویت اسلامی مسخ می گشت - بر عهده گرفته وتمام امکانات موجود را در جهت این دفاع فکری وسیاسی ونظامی بسیج نموده، وبه کار برد، وتجدید حیات اسلام را در زندگی مردم امری ضروری دانسته ومستقیماً رهبری مبارزات را با جان ودل بر دوش کشید. با رهبری مستمر این نهضت های ضد استعمار وضد استبداد حضور فعال خود را در صحنه سیاست های بین المللی واقعیت بخشید، وعملا تخطی قدرت ها از مرجعیت شیعه ونادیده گرفتن آن، امری غیر ممکن شد، مردم نیز تمام آرزوهای خود را در حاکمیت مراجع متعهد، وارسته، امانت دار ودلسوز خود تبلور یافته دیدند ودل به این رهبری سپردند.
لذا مرحله پنجم:
برای مرجعیت، مرحله تصدی حکومت وولایت همه جانبه مقام فقاهت وولایت، بر تمام شؤون زندگی جامعه اسلامی می باشد که با تأسیس نظام مقدس جمهوری اسلامی در مطلع قرن پانزدهم هجری شروع شد ومرجعیت به دوران تجدید حیات واقعی وبازسازی فرهنگی ودینی جامعه بر اساس تعالیم دین مبین اسلام آن هم بر اساس فقه جعفری وارد گشت ومرحله جدیدی برای مرجعیت شیعه آغاز گردید.(۸۶۷)
د - مدعیان مهدویت وبابیت:
مهدویت به معنای مهدی موعود وامام منتظر بودن. وبابیت در لغت به معنای دربان بودن وبه اصطلاح به معنای سفیر، وکیل ویا نائب خاص امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) بودن است.
طبق معتقدات مذهب شیعه، وروایات بسیاری که از کتاب های اهل سنت وجماعت وارد شده است، در آخر الزمان مهدی از آل محمد (صلی الله علیه وآله) ظهور خواهد کرد.
در اینجا به دو نمونه از این روایات بسنده می کنیم.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود:
لو لم یبق من الدهر الا یوم لبعث الله رجلا من اهل بیتی یملؤها عدلا کما ملئت جوراً
اگر تنها یک روز از عمر دنیا باقی بماند، خداوند متعال در آن روز از خاندان من مردی را برانگیزاند وجهان را پر از عدل وداد کند، چنان که پر از ظلم وستم شده بود.(۸۶۸)
ونیز فرمود:
لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث الله فیه رجلا منی أو من أهل بیتی یواطی اسمه اسمی.
اگر تنها از عمر دنیا یک روز باقی بماند، خداوند آن روز را به درازا خواهد کشاند تا این که از خاندان من مردی به پا خیزد اسم او اسم من است و....(۸۶۹)
روایات مربوط به مهدی موعود که از پیامبر (صلی الله علیه وآله) واهل بیت آن حضرت صادر شده ودر کتاب های شیعه وسنی مدرن است، به قدری زیاد وگسترده است که نمی توان آن را انکار ویا در وجود آن شک وتردید نمود.
کثرت وفراوانی روایات مهدویت که از پیامبر وعترت به ما رسیده است، موجب شد تا اعتقاد به مهدویت در بین تمام مذاهب وفرقه های اسلامی فراگیر شود وهمه به آن معتقد گردند.
آن گونه که روایات، ویژگی های مهدی موعود را بیان کرده است، او فرزند امام حسن عسگری (علیه السلام)، وبه عنوان دوازدهمین امام از اهل بیت رسول الله (صلی الله علیه وآله) است. وی صاحب دو غیبت صغری وکبری است.
لیکن برخی از افراد وپیروان مذاهب وفرق اسلامی، از این باور فراگیر (مهدویت) سوء استفاده کرده اند وبرای خود فردی را به عنوان مهدی موعود ادعا نمودند، در حالی که آن افراد، فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) نیستند. برخی از افراد فرصت طلب نیز به جهت اغراض سیاسی وجاه طلبی به دروغ خود را مهدی موعود خواندند. این افراد به نام متمهدیان یا مدعیان دروغین مهدویت نامیده شده اند.
در تاریخ اسلام هر دو انگیزه برای ادعای مهدویت وجود دارد. چه افراد فرصت طلبی که خود را مهدی موعود معرفی کرده اند وچه افراد با فضیلتی که خود چنین ادعایی نداشته، ولی دیگران آنان را مهدی موعود معرفی نموده اند.
افراد با فضیلتی؛ مانند محمد حنفیه فرزند امام علی (علیه السلام)، محمد بن عبد الله بن حسن، امام جعفر صادق (علیه السلام)، امام موسی کاظم، اسماعیل بن جعفر (فرزند امام صادق (علیه السلام))، امام محمد باقر (علیه السلام) وامام حسن عسکری (علیه السلام)، را برخی از جهال مهدی موعود پنداشتند.
ونیز برخی از افراد خون آشام وستمگری؛ مانند مهدی عباسی وابومسلم خراسانی را برخی از شیادان به عنوان مهدی موعود معرفی کردند.(۸۷۰)
از سوی دیگر برخی از افراد جاه طلب وحیله گر، از اعتقاد مهدویت سوءاستفاده کرده وبه دروغ خود را مهدی موعود معرفی نموده اند که به نام چند نفر از آنان به عنوان نمونه اشاره می کنیم.
۱- عبیدیان:
عبید الله بن محمد فاطمی (۲۵۹ - ۳۲۲ ه) ملقب به مهدی که سلسله عبیدیان یا فاطمیان را بنا نهاد. او نخست در شام زندگی می کرد ودر آنجا کسانی را به مغرب فرستاد تا مردم را به ظهور مهدی موعود بشارت دهند. عده ای دعوت او را پذیرفتند. در پایان قرن سوم هجری در شمال آفریقا در منطقه سجلماسه قیام کرد وتمام آن ناحیه را تصرف نمود ودر سال (۲۹۷ ه) خود را خلیفه خواند ودر سال (۳۰۳ ه) در نزدیکی قیروان شهری بنا نهاد که به مناسبت انتساب به وی آن را مهدیه خواندند. عبید الله مهدی در سال (۳۲۲ ه) درگذشت.(۸۷۱)
۲- حاکم بامر الله:
حاکم بامرالله از خلفای عبیدیان مصر، در سال (۳۸۶ ه) به خلافت رسید. او در سن ۱۱ سالگی به مرضی شبیه به جنون مبتلا شد وبعد که به حکومت رسید یک سری دستورات نابخردانه صادر کرد.
روزی به مردم فرمان داد که بر در ودیوار مساجد ومعابر، بر خلفا وصحابه دشنام بنویسند، زمانی فرمان صادر کرد که مردم باید همه سگ ها را بکشند، ونیز دستور داد تا زنان در خانه زندانی باشند، هیچ کدام از زنان نباید از خانه بیرون روند؛ برای عملی شدن این فرمان، کفاشان را از تولید کفش زنانه نهی کرد.
حاکم در آغاز ادعای مهدویت وسپس ادعای الوهیت نمود.
در مصر او را ربودند وکشتند وبعد از مدتی لباس های خون آلود وپاره پاره شده او را یافتند. پیروانش ادعا کردند که او نمرده، بلکه به آسمان عروج کرده است.(۸۷۲)
۳- محمد بن تومرت:
از دیگر متمهدیان، محمد بن تومرت (۴۸۵ - ۶۲۴ ه)، است او مؤسس سلسله الموحدین واز قبیله مصامده بود که در جبال اطلس مراکش مسکن دارند. وی در آغاز مردم را به ظهور مهدی بشارت می داد، لیکن بعد در سال (۵۲۲ ه) ادعا کرد که مهدی موعود خود او است. گروهی از اقوام بربر گرد او جمع شدند وچون فوت کرد (۵۲۴ ه) جانشین وپیرو او عبد المؤمن موقع را غنیمت شمرد واقوام بربر را سیل وار متوجه مراکش ساخت وبعد به اسپانیا تاخت وآنجا را تصرف کرد وسلسله الموحدین را تأسیس نمود.(۸۷۳)
۴- تهامی:
فردی در منطقه تهامیه یمن در سال (۱۱۵۹ م)، ادعای مهدویت نمود وگروهی به او گرویدند. او توانست در آن منطقه، دولتی تأسیس کند. سرانجام توران شاه حاکم وصلاح الدین ایوبی کارگزار او را شکست داد.(۸۷۴)
۵- بابا إسحاق:
فردی به نام بابا اسحاق، محمد قرمانی، در زمان سلطان سلیمان قانونی از پادشاهان عثمانی، در سال (۶۳۷ ه/ ۱۲۳۹ م) در اناطولی، ادعای مهدویت نمود وگروه زیادی از مردم را قتل عام کرد، اموال آنان را به غارت برد وسرانجام کیخسرو امیر قونیه او را به قتل رساند.(۸۷۵)
۶- عباس الریفی:
عباس الریفی از اهالی ریف از بلاد مغرب، در بین سالهای (۶۹۰ - ۷۰۰ ه/ ۱۲۹۰ - ۱۳۰۰ م) در آن منطقه ادعای مهدویت نمود وفتنه عظیمی برپا کرد.(۸۷۶)
۷- الرجل الجبلی:
فردی به نام عبدلله یا قرطیاوس در جبل، سال (۷۱۷ ه/ ۱۳۱۷ م) ادعای مهدویت نمود واز طایفه نصریه حدود سه هزار نفر با او بیعت کردند.(۸۷۷)
۸- ملا عرشی کاشانی:
در سال (۸۵۰ ه/ ۱۴۴۶ م) فردی به نام ملاعرشی کاشانی در اصفهان ادعای مهدویت نمود وبعد ادعای نبوت کرد ودر سال (۸۸۰ ه) کشته شد. جسد او را پس از کشته شدن سوزاندند.(۸۷۸)
۹- میرزای بلخی:
یکی از علمای بلخ معروف به میرزای بلخی در سال (۸۹۰ ه/ ۱۴۸۵ م) ادعای مهدویت کرد وبعد کشته شد.(۸۷۹)
۱۰- شیخ عبد القدیر بخارائی:
در سال (۹۰۰ ه/ ۱۴۹۴ م) در بخارا فردی به نام شیخ عبد القدیر بخارایی ادعای مهدویت نمود وامیر بخارا او را به قتل رساند.(۸۸۰)
۱۱- محمد جونپوری هندی:
محمد جونپوری هندی یکی دیگر از متمهدیان است که به دروغ خود را مهدی موعود معرفی نمود.
او در سال (۸۴۷ ه) متولد شد، در سال (۹۱۰ ه / ۱۴۹۵ م) ادعای مهدویت نمود ودر سال (۹۱۰ ه) مرد.(۸۸۱)
۱۲ - مغربی:
شیخ شمس الدین محمد فریانی فرزند احمد مغربی در سال (۸۲۴ ه / ۱۴۰۲ م) در جبال حمیده در مغرب ادعا کرد که او مهدی موعود است.(۸۸۲)
۱۳- شیخ مغربی:
در سال (۹۵۰ ه/ ۱۵۴۳ م) در بلاد مغرب، فردی ادعای مهدویت نمود که در تاریخ به عنوان شیخ مغربی از او نامی به میان آمده است.(۸۸۳)
۱۴- شیخ زاده کردستانی:
در سال (۱۰۷۷ ه/ ۱۶۶۶ م) در کردستان شیخ زاده ای خود را مهدی خواند وچون او را دستگیر کردند وبه نزد سلطان عثمانی بردند، از ادعای خود منصرف شد. او در پاسخ به پرسشهای سلطان به گونه ای سخن می گفت که سلطان شیفته او شد واو را در ردیف ندیمان خود قرار داد.(۸۸۴)
۱۵- عبد الله العجمی:
در روز جمعه ۲۶ رمضان (۱۰۸۱ ه/۱۶۷۰ م) در مسجدالحرام فردی به نام عبد الله العجمی ادعای مهدویت نمود ودر همان جا کشته شد.(۸۸۵)
۱۶- بنگالی:
مردی از اهالی بنگاله هند در مسجدالحرام، در ماه رجب (۱۲۰۳ ه/ ۱۷۸۸ م) ادعای مهدویت نمود ودر همان جا کشته شد.(۸۸۶)
۱۷ - سنگالی:
در سال (۱۲۴۴ ه/ ۱۸۲۸ م) در سنگال مردی ادعای مهدویت نمود وخود را مهدی منتظر خواند وپرچم مبارزه را برافراشت وبعد از چند صباحی شکست خورد وکشته شد.(۸۸۷)
۱۸- شیخ سعید یمانی:
در سال (۱۲۵۶ ه/۱۸۴۰م) در یمن مردی به نام شیخ سعید یمانی ملقب به فقیه ادعا کرد که او مهدی موعود ومنتظر است. پادشاه یمن ملقب به امام الهادی او را به قتل رساند.(۸۸۸)
۱۹- سودانی:
محمد، احمد بن سید عبد الله معروف به مهدی سودانی (۱۲۶۰-۱۳۰۴ ه / ۱۸۴۴-۱۸۸۵م). یکی از مدعیان معروف مهدویت در سودان بود. او در آغاز، نزد دو تن از علمای حوالی خارطوم درس خواند وسپس به جزیره أبا واقع در نیل ابیض رفت ودر آنجا برای خانقاه ساخت وبه مدت ۱۵ سال در آن جزیره در انزوا به سرد برد. پس از مدتی با شیخ ومرشد خود، به نام محمد شریف، اختلاف پیدا کرد وبه مرشد دیگری به نام شیخ القریشی روی آورد. قبیله بگارا که در آن ناحیه از همه مقتدرتر او را تقدیس می کردند.
وی در شعبان (۱۲۹۸ه) برابر با ژوئیه (۱۸۸۱م) در سن ۴۰ سالگی ادعای مهدویت کرد وقبیله بگارا به آسانی دعوت او را پذیرفتند، او در سال (۱۳۰۰ ه ۱۸۸۲ م) منادیانی به اطراف ونواحی به نزد شیوخ قبایل روانه ساخت تا خبر دهند که او مهدی منتظر است وپیامبر اکرم صل الله علیه وآل وسلم از جانب خدا مهدویت را به او بشارت داده است. او در سودان بر ضد مصر وانگلستان قیام نمود. رئوف پاشا حاکم سودان او را به خارطوم دعوت کرد، ولی او نپذیرفت. پیروان او با سپاه رئوف شاه جنگیدند وآنان را شکست دادند. دولت مصر سپاهی به فرماندهی جیگلر پاشا به نبرد با او ویارانش روانه کرد، ولی مهدی با ۰۰۰/۵۰ سرباز سودانی او را شکست داد. سپس سپاهی به فرماندهی هکس پاشا به جنگ با آنان رفت وشکست خورد. پس از این پیروزی ها پیروانش در سال (۱۸۸۹م) به شهر خارطوم حمله کردند وژنرال گوردون پاشا حاکم خارطوم را کشتند وبر پایتخت سودان مسلط شدند. مهدی در سال (۱۳۰۲ ه/ ۱۸۸۵م) مرد وسپاهیانش در سال (۱۸۸۹م) شکست خورد ومتلاشی شدند.(۸۸۹)
۲۰- صومال:
او در سال (۱۳۱۷ ه/ ۱۸۸۹م) ادعای مهدویت نمود وی نزد قبیله اوگاوین نفوذ وسیعی داشت وبا نیروهای انگستان، واتیویی به مدت ۲۰ سال درگیر شد وسرانجام در سال (۱۹۲۰م) مرد.(۸۹۰)
۲۱- علی محمد شیرازی:
او در سال (۱۲۳۵ ه / ۱۸۱۹م) در شیراز متولد شد، در ۱۹ سالگی به بوشهر رفت و۵ سال به تجارت پرداخت پس از آن به نجف اشرف رفت ودر درس سید کاظم رشتی شرکت می کرد. پس از اوقات او، خود را باب امام زمان وسپس مهدی موعود خواند. در مکه مردم را به خود فراخواند، سپس به بوشهر برگشت. وی به خاطر این ادعا دستگیر وزندانی شد. ودر سال (۱۲۶۶ ه /۱۸۵۰م) در تبریز اعدام شد.(۸۹۱)
۲۲- قادیانی، میرزا غلام احمد:
میرزا غلام احمد، مؤسس فرقه احمدیه در قادیان پنجاب هندوستان به دنیا آمد وعلوم متداول زمان خود را در فارسی وعربی به خوبی آموخت وبر خلافت میل پدرش که می خواست دولت انگستان در آورد، گوشه نشینی گزید واز در آمد املاک خود زندگی می کرد ودر حدود چهل سالگی کتاب مهمی به نام براهین احمدیه منتشر کرد. در ۵۰ سالگی اعلام کرد که وحی به او رسیده ومجاز درگرفتن بیعت از مردم شده است. گروهی از مردم به او گرویدند، ۲ سال بعد خود را مصلح ومهدی موعود خواند وتا آخر عمر گرفتار مخالفت مسلمانان ونیز مسیحیان وهندوها بود.(۸۹۲)
آنچه در این بخش از آن یاد شد تنها اشاره ای بود به برخی از مدعیان دروغین مهدویت. افزون بر این، عده ای هم در طول تاریخ خود را باب وسفیر امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) معرفی نمودند که ۴ نفر از این عده به حق سفیر حضرت بودند که در فصل ششم، بحث نواب اربعه ذکر شد.
ادعای بابیت در مجموع در دوره غیبت صغری وبه ویژه در زمان سفارت ابو جعفر عمری اتفاق افتاد که در فصل گذشته یادآور شدیم.
در عصر غیبت کبری نیز برخی خود را سفیر حضرت معرفی نمودند ومفتضح شدند.
به عنوان نمونه افراد ذیل، خود را باب ونایب خاص امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) معرفی نموده اند:
۱- أبو دلف مجنون (محمد بن مظفر). او بعد از در گذشت ابو الحسن، علی بن محمد سمری آخرین نایب خاص امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) ادعای نیابت وبابیت نمود ومفتضح شد. او در آخر زندگی اش به جنون مبتلا شد.(۸۹۳)
۲- محمد بن سعد، شاعر کوفی، متوفای (۵۴۰ ه/۱۱۴۵م).
۳ - احمد بن حسین رازی، متوفای (۶۷۰ ه/۱۲۷۱م).
۴- حسین بن علی اصفهانی کاتب، متوفای (۸۵۳ ه/۱۴۴۹م).
۵ - علی بن محمد سجستانی ساکن بغداد، متوفای (۸۶۰ه/۱۴۵۵م).
۶- سید محمد هندی، ساکن مشهد، متوفای (۹۸۷ه/۱۵۷۹م).
۷- شیخ محمد مشهدی، متوفای (۱۰۹۰ه/۱۶۷۹م).
۸- سید محمد علی شیرازی، معروف به باب، متوفای (۱۲۶۶ه/۱۸۵۰م).(۸۹۴)
خلاصه:
اکثریت شیعه همان شیعه دوازده امامی بوده که برای احیای حقوق اهل بیت: پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله) وسلم در خصوص خلافت ومرجعیت علمی به انتقاد واعتراض پرداختند واز اکثریت مردم ممتاز گشتند.
شیعه در عصر خلفای راشدین (۱۱- ۳۵ ه) پیوسته زیر فشاری بودند، ودر زمان بنی امیه (۴۰ - ۱۳۰ه) از هر گونه مصونیت مالی وجانی محروم بودند، هر چه بر فساد وبیدادگری اضافه می شد، آنان در عقیده خود استوارتر می گشتند واز مظلومیت خود در پیشرفت عقیده بیشتر بهره می بردند.
شیعیان در اواسط قرن دوم ودر آغاز خلافت عباسیان، نفسی تازه کردند، ولی پس از چندی عرصه بر آنان تنگ شد وتا اواخر قرن سوم روز تنگ تر می شد.
در اوایل قرن چهارم تا اواخر قرن پنجم با روی کار آمدن دولت های انقلابی شیعه چون آل بویه فاطمیان، حمدانیان وعلویان، شیعه با کسب قدرت تا حدودی آزادی عمل یافته وبه مبارزه فکری واعتقادی آشکار پرداختند.
در دو قرن ششم وهفتم با جمله مغول ها به جهان اسلام وادامه یافتن جنگ های صلیبی، چندان فشاری به عالم تشیع وارد نشد وشیعه شدن برخی سلاطین مغول ها در ایران وحکومت مرعشیان مازندران وسربداران خراسان در دو قرن هشتم ونهم، قدرت ووسعت جمعیت شیعه رو به فزونی گذاشت ودر گوشه از ممالک اسلامی خصوصاً در ایران تراکم میلیون ها شیعه محسوس شد.
در آغاز قرن دهم با ظهور دولت صفویه مذهب شیعه به رسمیت شناخته شد وتاکنون مذهب رسمی دولت های پی در پی زند، قاجار ومشروطه پابرجا ماند ودر سراسر نقاط جهان هوادار ومدافع پیدا کرد وبرای پنج قرن متوالی، ایران وعراق مرکز تشیع بوده وحوزه های علمیه شیعه در این دو کشور متمرکز شده ومرجعیت شیعه، مرکز واقعی جهان تشیع به شمار رفته است.
آغاز قرن پانزدهم هجری سر آغاز استقرار حکومت اسلامی در عصر بر مبنای نظریه مترقی ولایت فقیه ورهبری فقیهی عارف، عادل وشجاع پس از مبارزه ای بی امان با استبداد داخلی واستعمار خارجی است. این حکومت در عصر حاضر، مرجع، ملجاً وتحقق بخش آرزوهای تمام مسلمانان جهان می باشد.
بنابراین، قرن های سوم تا پنجم را می توانیم دوره دولتهای انقلابی شیعی که در اطراف پهناور عباسی تشکیل شده بود بدانیم.
وقرن های ششم تا نهم را باید دوره فروپاشی خلافت وگذر از مرحله تقیه به مرحله ظهور سیاسی وبا اقتدار تشیع بنامیم.
وقرن های دهم تا پانزدهم، دوره رسمی شدن تشیع به عنوان یک مذهب اسلامی مقتدر که دارای یک نظام سیاسی روشن بوده ودر دو جبهه استبداد داخلی ورودررویی با استعمار خارجی مبارزه ای بی امان داشته است.
مجموعه نهضت های یک قرن اخیر با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در طلیعه قرن پانزدهم هجری به ثمر رسید.
شیعه مؤسس علوم اسلامی بوده ورشد دهنده حرکت علمی در جهان اسلام به شمار می رود. شیعه در علوم حدیث، فقه، کلام، فلسفه وعلوم مربوط به این رشته ها بسیار چشمگیر است.
فقه وفقاهت شیعه از یک حیات مستمر وپویا برخوردار بوده است. به تناسب شرایط زمانی، فقه وفقاهت شیعه در دوران سه گانه (حضور غیبت صغری وغیبت کبری) از ویژگی های خاصی برخوردار بوده وهست.
مکاتب فقهی افراطی وتفرایطی شیعه به مرور زمان رو به افول رفته ودر حاضر مکتب فقهی شیعه، جامع تمام امتیازات وکمالات مکاتب فقهی گذشته است. مراکز فقاهت شیعه که حرف اول را می زدند در دوران غیبت کبری به ترتیب قم، بغداد، نجف، حله، حبل عامل، اصفهان، نجف، کربلا وقم بوده است. فعالیت های سیاسی علمای شیعه در زمینه های گوناگون، مراحل گوناگونی را سپری نمود، ودر دفاع از موجودیت شیعه تا استقرار حکومت اسلامی براساس مذهب فقهی اهل البیت (علیه السلام) سیر تکاملی داشته واز یک نوع پویائی برخوردار بوده است.
ودر نهایت اشاره ای گذرا داشتیم به مدعیان دروغین مهدویت وبابیت در عصر غیبت.

فصل نهم: سیرت وآثار امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف)

ختامه مسک:
درباره سیرت وآثار امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف)، مطالب متعددی دست ما رسیده است در پایان وبه عنوان ختامه مسک به برخی از آنها اشاره ای کوتاه داشته باشیم.
سیرت:
روش، رفتار وسیرت امام مهدی (عجل الله فرجه الشریف) از دو جهت قابل بررسی است؛ یکی در عصر غیبت ودیگری در دوران ظهور. از آنجا که این سیرت ها می تواند برای ما نمونه ها وسرمشق های خوبی باشد، مناسب است در این مقام درباره برخی از این سیرت ها به اشاره سخنی بیاوریم.
الف - عصر غیبت:
امام شؤونی دارد؛ شأن هدایت ورهبری، حفظ مسلمین وشیعیان، ایجاد زمینه وتهیه یاور برای انقلاب جهانی خود و...
آن حضرت به تمامی شؤون ووظائف خود به بهترین وجه اقدام می کند، وجز آنچه با غیبت ناسازگار باشد، تماماً مورد عنایت آن حضرت می باشد. هم چنان که در روایتی نیز آمده است:
الانتقاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمش اذا غیبها عن الابصار السحاب(۸۹۵)
بهره بودن از من در عصر غیبتم، مانند بهره بردن از آفتاب است هنگامی که زیر ابرها باشد.
اصولاً آن حضرت را غایب نامیده اند، چون ظاهر نیست، نه آن که حاضر نیست. غیبت به معنای حاضر نبودن، تهمت ناروایی است که به آن حضرت زده اند، وآنان که بر این پندارند، فرق میان ظهور است، نه حضور وشیفتگان آن حضرت، ظهورش را از خدا می طلبند نه حضورش را. همین است که وقتی ظاهر می شود همه انگشت حیرت به دندان می گزند وبا تعجب می گویند که او را پیش از این هم دیده اند.
برای به دست آوردن سیرت آن حضرت در دوران غیبت می توان از برخی روایات، دعاها، زیارت نامه ها، توقیعات ونامه های آن حضرت به بعضی از شیعیان ویا نقل قول های متواتر از افراد کاملا مورد وثوق که به شرف حضور نائل آمده اند، استفاده برد.
آنچه بیش از همه در میان ادعیه، توقیعات و... به چشم می خورد، عنایت خاص آن حضرت به وضعیت شیعیان وگرفتاری های آنان در عصر غیبت است. به برخی از نکاتی که در این متون آمده، اشاره می شود:
۱ - آگاهی از وضعیت واحوال شیعیان:
در توقیعی که برای شیخ مفید صادر شده، آمده است:
فانا نحیط علماً بأنبائکم ولا یعزب عنا شی من اخبارکم(۸۹۶)
ما بر اخبار واحوال شما آگاهیم وهیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده ومخفی نمی ماند.
۲ - حفظ ونجات شیعیان از گرفتاری ها وشر دشمنان:
نیز در همان توقیع این گونه است:
انا غیر مهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم، ولو ذلک لنزل بکم اللأواء واصطلکم الاعداء(۸۹۷)
ما در رسیدگی وسرپرستی شما کوتاهی واهمال نکرده ویاد شما را از خاطر نبرده ایم، که اگر جز این بود، دشواری ها ومصیبت ها بر شما فرود می آمد، ودشمنان، شما را دشمنان، شما را ریشه کن می نمودند.(۸۹۸)
از جمله این موارد، نجات مردم بحرین از دست نوکران ودست نشاندگان استعمار است. آنگاه که نخست وزیر این کشور حیله ونقشه ای ریخت تا با شیعیان همچون کفار حربی از اهل کتاب رفتار شود؛ یا جزیه پرداخته وذلت پرداخت آن را تحمل کنند، ویا مردانشان کشته وزنان وکودکانشان به اسارت گرفته شوند، که آن حضرت در خنثی ساختن این توطئه نقش بزرگی داشت(۸۹۹)
۳ - حضور در میان مردم:
ان یکون صاحبکم المظلوم، المجحود، حقه، صاحب هذاالامر یتردد بینهم ویمشی فی اسواقهم ویطأ فرشهم ولایعرفوقه حتی یأذن الله له ان یعرفهم نفسه...(۹۰۰)
صاحب این امر... در میان آنها راه می رود، در بازارهایشان رفت وآمد می کند، روی فرش هایشان گام برمی دارد، ولی او را نمی شناسند، مگر خداوند به او اجازه دهد تا خودش را به آنان معرفی کند.
در روایتی دیگر از امام امیر المؤمنین (علیه السلام) نیز چنین آمده است:
فو رب علی ان حجتها علیها قائمة، ماشیة فی طرقاتها، داخلة فی دورها وقصورها، جوالة فی شرق الارض وغربها، تسمع الکلام وتسلم علی الجماعة، تری...(۹۰۱)
سوگند به خدای علی، حجت خدا در میان آنان هست، در کوچه وبازار آنها گام برمی دارد وبر خانه های آنان وارد می شود ودر شرق وغرب جهان به سیاحت می پردازد وگفتار مردمان را می شنود وبر اجتماعات آنان وارد شده، سلام می دهد. او مردمان را می بیند....
در دعای ندبه نیز چنین می خوانیم:
بنفسی انت مغیب لم یخل منا، بنفسی انت من نازح ما نزح عنا. جانم فدایت! تو آن غایبی هستی که از میان ما بیرون نیستی، جانم فدایت! تو آن دور شده از وطنی هستی که از ما دور نیستی.
۴- حضور همیشگی در مراسم حج:
یحضر الموسم کل سنة فیری الناس فیعرفهم ویرونه ولا یعرفونه.(۹۰۲)
آن حضرت هر سال در موسم حج حضور می یابد، همگان را می بیند ومی شناسد، اما دیگران او را می بینند ولی نمی شناسند.
۵، ۶ و...- دستگیری درماندگان، راهیابی گمشدگان، شفای بیماران لاعلاج، خیرخواهی ودعا برای مؤمنان، شرکت در تشییع برخی از آنان، حل بعضی از مشکلات علمی علماء، خبردادن از پاره ای رویدادهای مهم،(۹۰۳) دستگیری باطنی افراد و...(۹۰۴) از جمله کارهای آن حضرت در این دوران است، چه او را بشناسند وچه نشناسند، وچه مستقیماً توسط خود آن حضرت صورت گیرد ویا توسط برخی یاران وخواص آن حضرت.
ب: دوران ظهور:
۱- سیرت تربیتی واخلاقی:
۱- اذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم واکمل به اخلاقهم.(۹۰۵)
چون قائم ما قیام کند، دستش را بر دستش را بر سر بندگان می گذارد وعقول آنها را متمرکز ساخته واخلاقشان را به کمال می رساند. در پرتو عنایات وارشادات حضرت مهدی (عجل الله فرجه الشریف)، مغزها واندیشه ها شکوفا می شود وبدین وسیله تمام کوته بینی ها، تنگ نظری ها ورذایل اخلاقی که منشاء بسیاری از درگیری های اجتماعی است،از بین می رود.
۲- تؤتون الحکمه فی زمانه.(۹۰۶)
در دولت مهدی (عجل الله فرجه الشریف) به همه مردم، حکمت وعلم بیاموزند.
۳- اذا خرج المهدی القی الله الغنی فی قلوب العباد.(۹۰۷)
زمانی که مهدی (عجل الله فرجه الشریف) قیام کند، خداوند در قلب بندگان بی نیازی افکند.
۴-لو قام القائمنا... لذهب الشحناء من قلوب العباد.(۹۰۸)
اگر قائم ما قیام کند... کینه ها از سینه ها بیرون رود
۵- اذا قام القائم عرض الایمان علی کل ناصب، فان دخل فیه بحقیقته والاضرب عنقه(۹۰۹)
چون قائم قیام کند، ایمان را بر هر ناصبی (دشمن اهل بیت) عرضه می کند، اگر به راستی آن را بپذیرد از او می گذرد واگر نپذیرد، گردنش را می زند
۶- یدعو الناس الی کتاب الله وسنة نبیه والولایة لعلی بن ابی طالب والبراءة من عدوه.(۹۱۰)
او مردم را به سوی کتاب خدا، سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله) وسلم، ولایت علی ابن ابی طالب (علیه السلام) وبیزاری از دشمنان او دعوت می کند.
۷- سنته یقیم الناس علی ملتی وشریعتی ویدعوهم الی کتاب ربی عزوجل.(۹۱۱)
سیرت وسنت او سیرت وسنت من است. مردم را بر دین وآیین من به پا خواهد داشت وآنان را به کتاب پروردگارم دعوت می کند.
۲ - سیرت اجتماعی:
۱- یملاءها قسطاً وعدلاً کما ملئت طلماً وعدواناً(۹۱۲)
زمین را سراسر قسط وعدل می کند، همانگونه که سراسر ستم ودشمنی شده بود.
۲- فیریکم کیف عدل السیرة.(۹۱۳)
(عجل الله فرجه الشریف) به شما نشان خواهد داد که سیرت عادلانه چگونه است.
۳- ویسعهم عدله.(۹۱۴)
عدالتش همه را فرا می گیرد.
۴- اما والله لیدخلن علیهم عدله جوف بیوتهم، کما یدخل الحر والقر.(۹۱۵)
به خدا سوگند، مهدی (عجل الله فرجه الشریف) عدالت را هم چنان که سرما وگرما وارد خانه ها می شود، وارد خانه های مردمان کند.
۵- ویذهب الزنی وشرب اخمر ویذهب الرباء ویقبل الناس علی العبادات وتؤدی الأمانات، وتهلک الاشرار وتبقی الاخبار.(۹۱۶)
روابط نامشروع، مشروبات الکلی ورباخواری از بین می رود، مردم به عبادت واطاعت روی می آورند، امانت ها را به خوبی رعایت می کنند، مردمان شرور نابود می شوند وافراد صالح باقی می مانند.
۶-...حتی اذا قام القائم المزاملة ویأتی الرجل الی کیس اخیه فأخذ حاجته، لایمنعه.(۹۱۷)
هنگامی که قائم ما قیام کند، دوستی واقعی وصمیمیت حقیقی پیاده می شود، هر نیازمندی دست می برد واز جیب برادر ایمانی اش به مقدار نیاز بر می دارد وبرادرش او را منع نمی کند.
۷- یوسع الطریق الاعظم ویهدم کل مسجد علی الطریق یکسر کل جناح ویسد کل کوة الی الطریق...و یهدم کل جناح وکنیف ومیزاب الی الطریق.(۹۱۸)
جاده های اصلی را توسعه دهد، هر مسجدی که بر سر راه باشد تخریب می کند، بالکن ها را می شکند، پنجره هایی که به کوچه باز شود، می بندد. بالکن، فاضل آب وناودانی را که به کوچه ها باشد، از بین می برد.
۸- ابشرکم بالمهدی...یرضی عنه ساکن السماء وساکن الارض، یقسم المال صحافاً فقال له رجل: وما صحاحاً؟ قال: السویة بین الناس.(۹۱۹)
شما را مژده می دهم به آمدن مهدی (عجل الله فرجه الشریف)...ساکنان آسمان وزمین از او راضی هستند. او سرمایه ها را به طور صحیح تقسیم می کند. مردی از پیامبر (صلی الله علیه وآله) وسلم پرسید:به طور صحیح یعنی چه؟ فرمود: یعنی به مساوات میان مردم تقسیم می کند.
۹- یسوی بین الناس حتی لاتری محتاجاً الی الزکاة.(۹۲۰)
مهدی (عجل الله فرجه الشریف) اموال را میان مردم چنان به تساوی تقسیم کند که دیگر نیازمندی یافت نمی شود تا به زکات دهند.
۳- سیرت سیاسی:
۱- اذا قام القائم ذهب دولة الباطل.(۹۲۱)
هنگامی که قائم قیام کند، هر دولت باطنی از بین می رود.
۲- ولا یکون ملک الا للاسلام.(۹۲۲)
در آن روز حکومتی، جز حکومت اسلامی نخواهد بود.
۳- ولیلغن دین محمد مابلغ اللیل والنهار حتی لایکون شرک علی ظهر الارض.(۹۲۳)
بدون تردید آیین محمد (صلی الله علیه وآله) وسلم به هر نقطه ای که شب وروز می رسد، خواهد رسید ودیگر اثری از شرک روی زمین نمی ماند.
۴- لیس شأنه الاسیف.(۹۲۴)
او فقط شمشیر را شناسد.
۵- یبلع سلطانه المشرق والمغرب.(۹۲۵)
دولت مهدی (عجل الله فرجه الشریف)، شرق وغرب جهان را فرا خواند.
۶- یقتل اعداء الله حتی یرضی الله.(۹۲۶)
دشمنان خدا را می کشد تا خدا راضی گردد.
۷- اذا قام القائم لابیقی أرض الانودی فیها شهادة ان لااله الله وان محمداً رسول الله.(۹۲۷)
هنگامی که مهدی (عجل الله فرجه الشریف) قیام کند، زمینی باقی نمی ماند، مگر آن که گلبانگ محمدی: اشهد ان لا اله الا الله واشهد ان محمداً رسول الله.
۸-...فما یکون من اهل الذمة عنده؟ قال: یسالمهم کما سالمهم رسول الله ویؤدون الجزیة عن ید وهم صاغرون.(۹۲۸)
... امام زمان با اهل ذمه چه خواهد کرد؟ فرمود: مانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وسلم با آنان پیمان می بندد، آنان هم با کمال خضوع با دست خودشان جزیه می پردازند.
۹- اذا قام، حکم بالعدل وارتفع فی ایامه الجور وامنت السبل...(۹۲۹)
چون قیام کند به عدالت حکومت کند، ودر زمان او ستم ریشه کن، وراه ها امن می گردد...
۱۰- یسیر بالقتل ولا یستتیب احداً، ویل لمن ناواه(۹۳۰)
او در میان نابکاران شمشیر نهد واز هیچکس توبه نپذیرد. وای به حال کسی که با مهدی (عجل الله فرجه الشریف)بستیزد.
۱۱- اللهم انا نرغب الیک فی دولة کریمة تعز بها الاسلام واهله وتذل بها النفاق واهله(۹۳۱)
خدایا از تو امید داریم که دولت با کرامت امام زمان را به ظهور آوری، واسلام واهلش را با آن عزت بخشی، ونفاق را ذلیل وخوار گردانی.
۱۲-... لیصلح الامة بعد فسادها.(۹۳۲)
خداوند به وسیله حضرت مهدی (عجل الله فرجه الشریف) این امت را پس از آن که تباه شده اند، اصلاح می کند.
۱۳- لا یکفون سیوفهم، حتی یرضی الله عزوجل(۹۳۳)
یاران قائم، شمشرهای خویش را بر زمین ننهند، تا این که خدای عزوجل راضی شود.
۱۴-... لوقد خرج قائمنا، لم یکن الا العلق والعرق، والقوم علی السروج.(۹۳۴)
هنگامی که قائم ما خروج کند، خون است وعرق ریختن، وسوار مرکب ها بودن در میدان های مبارزه.
۱۵- این قاصم شوکة المعتدین، این هادم ابنیة الشرک والنفاق، این مبید اهل الفسوق والعصیان والطغیان، این....(۹۳۵)
کجا است در هم شکننده شوکت متجاوزان؟ کجا است ویران کننده بناهای شرک ونفاق؟ کجا است نابود کننده اهل نادرستی وعصیان وطغیان؟ کجا است...؟
۴ - سیرت اقتصادی:
۱- تنعم فیه امتی نعمة لم ینعموا مثلها قد تؤتی الارض اکلها ولاتدخر منهم شیئاً والمال یومئذ کدوس، یقوم الرجل فیقول: یا مهدی اعطنی. فیقول: خذ.(۹۳۶)
در آن زمان، امت من چنان از نعمت برخوردار شوند که هرگز امتی آن چنان از نعمت برخوردار نشده باشد، سرتاسر زمین محصول دهد وهیچ چیز را از آنان دریغ ندارد واموال، انبوه شود. هر کس نزد مهدی (عجل الله فرجه الشریف) آید وبگوید: به من مالی ده، او بی درنگ می گوید: بگیر.
۲- ویذهب الربا(۹۳۷):
در دولت مهدی (عجل الله فرجه الشریف) رباخواری از بین می رود.
۳- ویأمرهم بعمران المدن.(۹۳۸)
مهدی (عجل الله فرجه الشریف) به کارگزاران خود در تمامی بلاد فرمان می دهد که شهرها را آباد سازند.
۴- وتعمر الارض وتصفو وتزهو.(۹۳۹)
زمین به وسیله مهدی (عجل الله فرجه الشریف) آباد، خرم وسرسبز می شود.
۵- وتظهر له الکنوز ولا یبقی فی الارض خراب الا یعمره(۹۴۰)
تمام معادن وگنج های زیر زمینی در حکومت او آشکار واستخراج می شود ودر روی زمین مخروبه ای باقی نمی ماند، مگر آن که به وسیله آن حضرت آباد می شود.
۶- وتخرج الارض نباتها ویعطی المال وتکثیر الماشیه(۹۴۱)
زمین همه نباتات خود را می رویاند ودام ها فراوان می شوند.
۷- ترسل السماء مدراراً ولم تدخر الارض شیئاً من نبات.(۹۴۲)
به هنگام ظهور آن حضرت، آسمان باران فراوان دهد وزمین هیچ روییدنی را در دل نگاه نمی دارد.
۸- یقسم المال ولا یعده.(۹۴۳)
اموال را بدون آن که شمارش نماید، تقسیم می کند.
۹- اذا قام قائمنا اضمحلت القطائع فلا قطائع(۹۴۴)
زمانی که قائم ما قیام کند، قطایع زمین هایی که زمامداران وحکام جور در مالکیت خود در آورده ویا واگذار کرده اند از بین می رود، به طوری که دیگر قطایعی در میان نخواهد بود.
۱۰- یسوی بین الناس حتی لا تری محتاجاً الی الزکاة.(۹۴۵)
مهدی (عجل الله فرجه الشریف) اموال را میان مردم چنان به تساوی قسمت می کند که دیگر نیازمندی یافت نمی شود تا به او زکات دهد.
۵ - سیرت علمی:
۱- العلم سبعة وعشرون حرفاً فجمیع ما جاءت به الرسل حرفان، فلم یعرف فلم یعرف الناس حتی الیوم غیر الحرفین، فاذا قام قائمنا اخرج الخمسه والعشرین حرفاً فبثها فی الناس وضم الیها الحرمین، حتی یبثها سبعة وعشرین حرفاً.(۹۴۶)
علم ودانش ۲۷ حرف شعبه وشاخه است وتمام آنچه پیامبران برای مردم آورده اند، دو حرف بیش نبوده، ومردم تاکنون جز آن دو حرف را نشناخته اند، اما هنگامی که قائم ما قیام کند، ۲۵ حرف دیگر را آشکار می سازد.
۲- ان قائمنا اذا قام مدالله بشیعتنا فی اسماعهم وابصارهم حتی لایکون بینهم وبین القائم برید یکلمهم فیسمعون وینظرون الیه وهو فی مکانه.(۹۴۷)
هنگامی که قائم ما قیام کند، خداوند آنچنان گوش وچشم شیعیان ما را تقویت می کند که میان آنها وقائم نامه رسان نخواهد بود. با آنها سخن می گوید وسخنش را می شنود واو را می بیند در حالی که او در مکان خویش است وآنها در نقاط دیگر.
۳- ان المؤمن فی زمانه القائم وهو بالمشرق سیری اخاه الذی فی المغرب وکذا الذی فی المغرب یری اخاه بالمشرق.(۹۴۸)
مؤمن در زمان (قائم) در حالی که در مشرق است، برادر خود را در مغرب می بیند، همچنین کسی که در مغرب است، برادرش را در مشرق می بیند.
۴ -... ولأسخرن له الریاح، ولاذللن له الرقاب الصعاب، ولأرقینه فی الاسباب.(۹۴۹)
... بادها را مسخر او خواهم کرد. ابرهای تندرآگین سخت را، رام او خواهم نمود، واو را از طریق اسبابی که برای سفر به آسمانها است به سفر کردن به آسمانها موفق خواهم ساخت.
۶- سیرت قضایی:
۱-... وحکم بین الناس یحکم داوود.(۹۵۰)
... او بین مردم مانند حضرت داوود؛ (برحسب باطن وواقع) قضاوت کند.
۲- یقضی بقضاء داوود وسلیمان لا یسأل بینة(۹۵۱)
مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر اساس داوریهای حضرت داوود وسلیمان داوری می کند ومطالبه گواه ودلیل نمی کند.
۳-... یحکم بین اهل التوراة بالتوراة وبین اهل الانجیل بالانجیل وبین اهل الزبور بالزبور وبین اهل القرآن بالقرآن.(۹۵۲)
... بین اهل تورات با تورات وبین اهل انجیل با انجیل وبین اهل زبور با زبور وبین اهل قرآن با قرآن، قضاوت خواهد کرد.
۴-... حتی ان المرأة لتقضی فی بیتها بکتاب الله تعالی وسنة رسول الله (صلی الله علیه وآله).(۹۵۳)
... حتی زنان در خانه ها با کتاب خدا وسنت پیامبر (صلی الله علیه وآله) قضاوت می کنند.
۵-... ولا یأخذ فی حکمه الراشی.(۹۵۴)
... در حکمش رشوه راه ندارد.
۷- سیرت احیاگری:
۱-... ویحیی میت الکتاب والسنة.(۹۵۵)
او آنچه را از کتاب وسنت متروک مانده، زنده خواهد کرد.
۲-... سیمیت الله به کل بدعة ویمحو کل ضلالة ویحیی کل سنة.(۹۵۶)
خداوند به وسیله او بدعت ها را نابود می سازد وگمراهی ها را از بین می برد وسنت ها را زنده می کند.
۳-... یحیی الله به الارض بعد موتها ویظهر به الدین، یحق الحق ولو کرده المشرکون.(۹۵۷)
خداوند به وسیله او زمین مرده را زنده می گرداند، دین را به دست او آشکار نموده، وحق را احقاق نماید، گرچه مشرکان خوش ندارند.
۴-... لا یدع بدعة الا ازالها ولا سنة الا اقامها.(۹۵۸)
بدعتی نمی ماند جز اینکه از بین می برد وسنتی نمی ماند جز اینکه برپا می دارد.
۵-... امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها. فرمود: کفر اهلها، فیحییها الله بالقائم.(۹۵۹)
... پس از مرگ زمین به وسیله کافر شدن مردمان، خداوند آن را به وسیله قائم زنده می کند.
۶- این المومل لاحیاء الکتاب وحدوده، این محیی معالم الدین واهله.(۹۶۰)
کجا است آن مورد آرزو برای زنده کردن کتاب قرآن وحدود آن؟ کجا است زنده کننده نشانه های دین واهل دین؟
۸- سیرت نبوی وعلوی:
۱- یسیر فیهم بسیرة رسول الله ویعمل بینهم بعمله.(۹۶۱)
در میان آنها با سیره رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) رفتار می کند ودر میان آنها راه وروش او را انجام می دهد.
۲- یسیر بسیرة رسول الله ولا یعیش الا عیش امیر المؤمنین.(۹۶۲)
از سیره جدش رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) پیروی می کند وشیوه زندگی اش همچون امیر المؤمنین (علیه السلام) است.
۳- المهدی یقفوا اثری لا یخطیء.(۹۶۳)
مهدی (عجل الله فرجه الشریف) روش مرا دنبال می کند وهرگز از روش من بیرون نمی رود.
۴- لا یدع بدعة الا ازالها ولا سنة الا اقامها.(۹۶۴)
بدعتی نمی ماند جز این که مهدی (عجل الله فرجه الشریف) آن را از بین می برد وسنتی نمی ماند، مگر آنکه بر پای دارد.
۵- اذا قام القائم جاء بامر جدید کما دعا رسول الله (صلی الله علیه وآله) فی بدء الاسلام الی امر جدید.(۹۶۵)
زمانی که قائم قیام کند امری تازه می آورد، چنان که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در صدر اسلام امری تازه آورد.
۹- سیرت فردی:
۱- یعتاده مع سمرته صفرة من سهرالیل، بأبی من لیله یرعی النجوم ساجدا وراکعا. بأبی من لایاخذه فی الله لومة لائم، مصباح الدجی، بابی القائم بامرالله.(۹۶۶)
مهدی (عجل الله فرجه الشریف) بر اثر تهجد وشب زنده داری رنگش به زردی متمایل است. پدرم فدای کسی باد که شب ها در حال سجده ورکوع، طلوع وغروب ستارگان را مراعات می کند. پدرم فدای کسی که در راه خدا ملامت ملامتگران در او تأثیر نمی گذارد. او چراغ هدایت در تاریکی های مطلق است. پدرم فدای کسی که به امر خدا قیام می کند.
۲- خاشع لله کخشوع النسر لجناحه.(۹۶۷)
مهدی (عجل الله فرجه الشریف)، در برابر خداوند فروتن است، همچون عقاب، در برابر بالش.
۳- المهدی خاشع لله کخشوع الزجاجة(۹۶۸)
مهدی (عجل الله فرجه الشریف)، در برابر پروردگارش چون شیشه خاشع است.
۴- یکون اشد الناس تواضعا لله عزوجل.(۹۶۹)
مهدی (عجل الله فرجه الشریف)، در برابر خداوند از همه متواضع تر است.
۵- الجحجاح المجاهد المجتهد.(۹۷۰)
او شتابنده به سوی نیکی ها وبزرگواری ها مبارز وسخت کوش است.
۶- علیه کمال موسی وبهاء عیسی وصبر ایوب(۹۷۱)
او دارای کمال موسی، شکوه عیسی وشکیبایی ایوب است.
۷- ان العلم بکتاب الله وسنة نبیه لینبت فی قلب مهدینا کما ینبت الزرع علی احسن نباته.(۹۷۲)
علم به کتاب خدا وسنت پیامبر (صلی الله علیه وآله) در دل مهد ما (عجل الله فرجه الشریف) ریشه می دواند آن چنان که گیاه در دل سرزمین ها ریشه می دواند.
۸- اذ بعث الله رجلا من اطایب عترتی وابرار ذریتی عدلا مبارکاً زکیاً لا یغادر مثقال ذرة،... یکون من الله علی حذو یغتر بقرابة، ولا یضع حجراً علی حجر.(۹۷۳)
آنگاه خداوند مردی را از بهترین فرزندان وپاک ترین عترت من بر می انگیزد که سراپا عدل وبرکت وپاکی است، از کوچک ترین حق کشی چشم نمی پوشد... او فرمان خدا را پیروی می کند، با کسی حساب خویشاوندی ندارد وسنگی روی سنگ نگذارد (از متاع دنیا چیزی برنگیرد.)
۹- تعرفون المهدی بالسکینة والوقار، وبمعرفة الحلال والحرام، وبحاجة الناس الیه ولا یحتاج الی احد.(۹۷۴)
مهدی عجل الله تعالی الشریف را با سکینه ووقار شناخت حلال وحرام نیاز همگان به او وبی نیازی او از همه خواهید شناخت.
۱۰-... یکون اعلم الناس، واحکم الناس واتقی الناس واحلم الناس، واسخی الناس، واعبد الناس... وتنام عیناه ولا ینام قلبه، ویکون محدثاً... ویکون دعاؤه مستجاباً حتی انه دعا علی صخره لا نشقت بنصفین.(۹۷۵)
او داناترین، حکیم ترین پرهیزکارترین، بردبارترین بخشنده ترین وعابدترین مردمان است، دیدگانش در خواب فرو می رود ولی دلش همیشه بیدار است وفرشتگان با او سخن گویند... دعایش همواره به اجابت می رسد. اگر در مورد سنگی نفرین کند از وسط به دو نیم می شود.
۱۱- دلالته فی خصلتین، فی العلم واستجابة الدعوة.(۹۷۶)
مهدی (عجل الله تعالی فرجه شریف) دو نشانه بارز دارد که با آنها شناخته می شود یکی دانش بیکران ودیگری استجابت دعا.
۱۲- اکثر کم علما وارحمکم رحماً.(۹۷۷)
دانش او از همه افزون تر ومرحمتش از همه گسترده تر است.
۱۳- فوالله ما لباسه الا الغیظ ولا طعامه الا الجشب(۹۷۸)
به خدا سوگند که لباس مهدی عجل الله فرجه الشریف جز پوشاکی درشت وخوراک او جز غذایی سخت وبی خورش نیست.
۱۴- ویشترط علی نفسه لهم، ان یمشی حیث یمشون ویلبس کما یلبسون ویرکب کما یرکبون ویکون من حیث یریدون ویرضی بالقلیل ویملاء الارض بعون الله عدلا کما ملئت جورا، یعبد الله حق عبادته ولا یأخذ حاجبا ولا بواباً(۹۷۹)
او نیز در حق خود تعهد می کند که از راه آنها برود جامه ای مثل جامه آنها بپوشد مرکبی همانند مرکب آن ها سوار شود آن گونه که مردم می خواهند وبه کم راضی وقانع شود زمین را به یاری خداوند پز از عدالت کند چنان که پر از ستم شده باشد خدا را آن طور که شایسته است بپرستد وبرای خود دربان ونگهبان اختیار نکند.
۱۵- یسیر بالتقی ویعمل بالهدی.(۹۸۰)
تقوا را پیشه خود می سازد واز روی بصیرت وهدایت گام بر می دارد.
۱۰- سیرت مدیریتی:
۱- المهدی سمح بالمال، شدید علی العمال، رحیم بالمساکین.(۹۸۱)
مهدی (عجل الله تعالی فرجه شریف) بخشنده ای است که مال را به وفور می بخشد، بر کارگزاران ومسؤولان دولت خویش بسیار سخت می گیرد، بر بی نوایان بسیار رؤوف ومهربان است.
۲- یفرق المهدی اصحابه فی جمیع البلدان ویا مرهم بالعدل والاحسان ویجعلهم حکاما فی الاقالیم ویأمرهم بعمران المدن.(۹۸۲)
حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه شریف) یارانش را در همه شهرها پراکنده می کند، وبه آنان دستور می دهد که عدل واحسان را شیوه خود سازند، وآنان را فرمانروایان کشورهای جهان گرداند وبه آنان فرمان می دهد که شهرها را آباد سازند.
۳- یبعث الی امرائه بسائر الامصار بالعدل بین الناس.(۹۸۳)
والیان خود را به شهرها می فرستد ودستور می دهد که عدالت را در میان مردم پیاده کنند.
۴- یکون من الله علی حذو لا یغتر بقرابة، ولا یضع حجراً علی حجر،... یفتح الله به باب حق ویغلق به باب کل باطل.(۹۸۴)
او دقیقاً فرمان خدا را اجرا می کند، با کسی حساب خویشاوندی ندارد، سنگ روی سنگ نگذارد... وخداوند به وسیله او درهای حق وحقیقت را بگشاید ودرهای باطل را ببندد.
۵- یحق الحق.(۹۸۵)
حق را احقاق نماید.
۶- لا یدع بدعة الا ازالها ولا سنة الا اقامها.(۹۸۶)
بدعتی در همه جهان نمی ماند جز اینکه از بین می برد، وسنتی نمی ماند جز اینکه برپای می دارد.
۷- فیستشیر المهدی اصحابه.(۹۸۷)
مهدی (عجل الله تعالی فرجه شریف) با یاران خود مشورت می کند.
۸- وزراء المهدی من الأعاجم ما فیهم عربی، یتکلمون العربیة وهم اخلص الوزراء، وافضل الوزراء.(۹۸۸)
وزیران حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه شریف)، همه عجم غیر عرب هستند، ودر میان آنها حتی یک نفر هم عرب نیست، اما به عربی سخن می گویند وآنها خالصترین وبرترین وزیران هستند.
۹-... یعمل بکتاب الله، لا یری منکرا الا انکره.(۹۸۹)
به کتاب خدا عمل می کند وهر کجا منکری را ببیند، آن را زشت وناپسند شمرده وانکار نماید.
۱۰- الولی الناصح.(۹۹۰)
سرپرست خیرخواه.
۱۱- یخذو فیها علی مثال الصالحین.(۹۹۱)
او بر رویه نیکان رفتار می نماید.
۱۲- یکون اولی الناس بالناس من انفسهم، واشفق علیهم من آبائهم وامهاتهم، ویکون اشد الناس تواضعاً لله عزوجل، ویکون آخذ بالناس بما یامر به، واکف الناس عما ینهی عنه.(۹۹۲)
او برای مردم از خودشان سزاوارتر، از پدر ومادرشان مهربانتر، ودر برابر خداوند از همه متواضع تر است. آنچه به مردم فرمان می دهد، خود بیش از دیگران به آن عمل می کند، وآنچه مردم را از آن نهی کند، خود بیش از همگان از آن پرهیز می کند.
۱۳- یعطف الهوی علی الهدی، اذا عطفوا المهدی علی الهوی، ویعطف الرأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرأی... یأخذ الوالی من غیرها عمالها علی مساوی اعمالهم... فیریکم کیف عدل السیرة ویحیی میت الکتاب والسنة.(۹۹۳)
چون مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور کند، خواهش های نفسانی را به هدایت آسمانی بازگرداند، پس از آنکه رستگاری را به هوای نفس بازگردانده باشند. آرا وافکار را پیرو قرآن کند، پس از آنکه قرآن را تابع رای خود گردانده باشند... کسی بر شما حکومت خواهد کرد که غیر از خاندان حکومتهای امروزی است، او مسؤولان وکارگزاران را بر اعمال بدشان کیفر خواهم داد... پس مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به شما نشان خواهد داد که روش عادلانه در حکومت چگونه است وآنچه را که از کتاب وسنت متروک مانده، زنده خواهد ساخت.
آثار:
با توجه به حضور محدود وکوتاه مدت آن حضرت در دوران پدر بزرگوار خود ومحدودیت های فراوانی که در دوره غیبت برای آن حضرت وجود داشت. نباید انتظار داشت که مطالب زیادی از آن امام همام به دست ما برسد، اما با وجود همه این محدودیت ها، از آن حضرت آثاری چند به یادگار مانده است که گرچه محدود است، اما برخی از آنها بسیار مهم وراهگشا می باشد.(۹۹۴) آثار آن حضرت عبارتند از:
۱- روایات واحتجاج ها:
این روایت به ایام کودکی ودوران کوتاه زندگی آن حضرت در زمان حیات پدر بزرگوارشان باز می گردد.(۹۹۵)
۲ - دعاها ونمازها:
دعا، رابطه صمیمانه وزمزمه عاشقانه انسان با خداست. در دعاهایی که از آن حضرت به دست ما رسیده، مضامین بلند ومتعددی مطرح شده است. مضامینی همچون: شناخت خداوند، مقام شامخ اهل بیت (علیهم السلام)، مقام امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، قیامت انتظار فرج مؤمنان در عصر انتظار، پیروزی حق بر باطل، صبر در شدائد، رفع گرفتاری ها از مؤمنین در حق پیامبر وامامان معصوم (علیه السلام)،قضای حوائج، وبسیاری مسائل اخلاقی ورفتاری دیگر.(۹۹۶) افزون بر دعاها، نمازهای متعددی نیز از آن حضرت نقل شده است.(۹۹۷)
۳ - زیارت نامه ها:
زیارت، امام شناسی وگویای رابطه انسان با امام است. در زیارتنامه های منسوب به آن حضرت معارفی بلند از امام شناسی، شأن ومرتبت آن بزرگواران ووظائف وتکالیف مؤمنان نسبت به آنان ونیز برخی حقایق ومجاهدت ها وتاریخ امامان معصوم (علیه السلام) آورده شده است.(۹۹۸)
۴ - توقیعات وبیانات:
آن حضرت توقیعات (نامه های) متعددی به برخی از نایبان خاص(۹۹۹) (نواب اربعه)، یا نایبان عام (همچون شیخ مفید)(۱۰۰۰) ویا بعضی از شیعیان وپیروان(۱۰۰۱) خود دارد. بعضی از این نامه ها در جواب برخی پرسش ها(۱۰۰۲) وبعضی دیگر ابتدائاً از جانب آن حضرت صادر شده است. محتوای این نامه ها حاوی مسائل متعدد ومختلفی است. مسائلی همچون: پرسش وپاسخ های فقهی، نقش امام در دوران غیبت، برخی هشدارها وپیشگوئی ها، تأیید وتکذیب برخی افراد، وظائف منتظران مرجعیت فقها در عصر غیبت و....(۱۰۰۳)
افزون بر توقعات، از آن جمله سخنان فراوانی نیز در باب مسائل مختلف به یادگار مانده است. این سخنان از جانب کسانی نقل شده است که به حضور حضرت شرفیاب مانده است. این سخنان از جانب کسانی نقل شده است که به حضور حضرت شرفیاب شده اند. محمد بن عثمان عمروی. دومین سفیر آن حضرت می گوید: اللهم انجزلی ما وعدتنی (بار خدایا آنچه که به من وعده کردی، انجام ده)، ودیدم که در مستجار، پرده کعبه را گرفته وعرضه می دارد: اللهم انتقم لی من اعدائی(۱۰۰۴) (بار خدایا انتقام مرا از دشمنانم بگیر).(۱۰۰۵)
خلاصه:
در مورد سیرت وآثار امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، اخبار فراوانی به دست ما رسیده است.
سیرت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از دو زاویه قابل بررسی است: عصر غیبت ودوران ظهور.
در عصر غیبت، امام (عجل الله فرجه الشریف) در میان جامعه ومردم حضور دارد واز احوال ایشان باخبر است ودر حفظ ونجات آنان سعی وافر دارد.
در دوران ظهور از سیرت تربیتی، اخلاقی، مدیریتی و... ویژه ای برخوردار است. توجه به این سیرت ها می تواند الگو وسرمشق خوبی برای پیروان آن حضرت باشد.
از امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) علی رغم محدودیت های فراوان، آثار گرانبهای زیادی به یادگار مانده است. از جمله این آثار، دعاها وتوقیعات آن حضرت است که حاوی مطالب عمیق ونکات در خور توجهی است.

پاورقی:

-----------------

۱) این نوشته، کاری گروهی است که در ابتدا به سفارش مرکز جهانی علوم اسلامی برای تدریس تاریخ عصر غیبت وتحت نظارت حجة الاسلام والمسلمین پور سید آقایی در مدتی کوتاه به سرانجام رسیده است وطی سال های ۷۶ و۷۷ در آن مرکز، تدریس شده است واز آن پس، خلاصه آن نوشتار با نام درسنامه تاریخ عصر غیبت تدریس می شود. اکنون پس از گذشت چند سال متن کامل کتاب با اصلاحات واضافاتی برای استفاده عموم ونیز به عنوان کتاب کمک درسی منتشر می شود.
شایان ذکر است که فصل های ۱، ۲، ۳، ۴ و۹ از حجة الاسلام والمسلمین مسعود پور سید آقایی، وفصل های ۵ و۶ وبخش (۷ و۸) از فصل ۷ از حجة الاسلام والمسلمین دکتر رضا جباری وفصل ۷ از حجة الاسلام والمسلمین حسن عاشوری، وفصل ۸ از حجة الاسلام والمسلمین سید منذر حکیم می باشد. آنچه که باعث تاخیر در انتشار این کتاب شد بررسی وتحقیق بیشتر در مورد فصل ۸ یعنی عصر غیبت کبری بود که ماسفانه میسور نشد. امید است که این فصل در چاپ های بعدی پر بارتر از این عرضه شود. ان شاء الله.
۲) تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۲۰.
۳) ر.ک: الذریعة الی تصانیف الشیعة، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج۲، ص۱۲۵-۱۶۷؛ کلیات فی علم الرجال، جعفر سبحانی، ص۴۶۵-۴۶۸، المبادی العامة للفقه الجعفری، هاشم معروف حسینی، ص۷۲-۷۶.
۴) علی بن مهزیار اهوازی، دستیار نزدیک امام نهم (علیه السلام) بود. امام جواد (علیه السلام) او را به عنوان نماینده خود در اهواز منصوب کرد ودر دوران امامت امام دهم (علیه السلام) همچنان این وظیفه را عهده دار بود. در دو کتاب او: الملاحم والقائم، غیبت امام وقیام او با شمشیر مورد بحث قرار می گیرد (ر.ک: رجال نجاشی، ص۱۹۱ والفهرست، شیخ طوسی، ص۲۲۶). از این رو، بین سال های (۲۶۰ ه/ ۸۷۴ م) و(۳۲۹ ه/ ۹۴۰ م) دو پسرش: ابراهیم ومحمد، وکلای امام دوازدهم در اهواز شدند. کلینی وصدوق به استناد نوشته آنها اطلاعات مهمی را درباره روش های ارتباطی مورد استفاده در فعالیت های مخفی امامیه به دست می دهند. (به نقل از: تاریخ سیاسی امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۲۲).
۵) حسن بن محبوب سراد، در این اثر خود در موضوع غیبت، چندین حکایت را که اغلب به امامان منسوب است ثبت می کند. این اثر از بین رفته ولی نقل قول هایی از آن در مآخذ موجود امامیه در دست است. (همان، ص۲۳).
۶) فضل ابن شاذان نیشابوری که یکی از علمای معروف امامیه بود مورد احترام وتکریم امام یازدهم (علیه السلام) قرار داشت، وی کتابی تحت عنوان الغیبة گردآوری نمود. (ر.ک: منتخب الاثر، ص۴۶۷) از آنجا که فضل دو ماه از رحلت امام عسگری (علیه السلام) در سال (۲۶۰ ه/ ۸۷۴ م) در گذشته است، اهمیت اثر او در احادیثی که نقل می کند وامام دوازدهم را قائم می داند نهفته شده است.
بسیاری از نویسندگان بعدی؛ همچون شیخ طوسی در کتاب الغیبة بر کتاب فضل تکیه کرده اند. بهاء الدین تیلی (۷۹۰ ه/ ۱۳۸۸ م) نیز اثری تحت عنوان الغیبة با تلخیص اثر فضل گردآوری کرده است. (ر.ک: الذریعة، ج۲۰، ص۲۰۱). علی رغم آن که اثر فضل از بین رفته است، لکن به نظر می رسد آثاری مانند کفایة المهدی فی معرفة المهدی، نوشته میر لوحی متوفای قرن (۱۲ ه/ ۱۸ م) وکشف الاستار از میرزا حسین نوری (۱۳۲۰ ه/ ۱۹۰۲ م) رو نویسی این اثر باشند (ر.ک: الذریعة، ج۱۶، ص۸۲ ومنتخب الاثر، ص۴۶۷). (همان، ص۲۳).
۷) برای اطلاع بیشتر از کتاب هایی که توسط واقفیه وزیدیه، پیرامون مسأله غیبت نوشته شده وبه کارگیری ونقل آنها توسط علمای امامیه؛ مانند حسن صفار (۲۹۲ ه/ ۹۰۴ م)، کلینی (۳۲۹ ه۹۴۱/ م) نعمانی (۳۶۰ ه/ ۹۷۰ م)، صدوق (۳۸۰ ه/ ۹۹۱ م)، وشیخ طوسی (۴۶۰ ه/ ۱۰۶۷ م) بنگرید: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۲۱-۲۲.
۸) ابراهیم بن اسحاق نهاوندی (۲۸۶ ه/ ۸۹۹ م) در سال (۲۶۲ ه/ ۸۷۶ م)، مدعی نیابت امام دوازدهم (علیه السلام) در بغداد شد (ر.ک: بحار الانوار، ج۵۱، ص۳۰۰). وی کتابی در باب غیبت نوشت که دیدگاه غلات را منعکس می کند. پس از آن نعمانی (۳۶۰ ه/ ۹۷۰ م) اطلاعات نهاوندی را در کتاب معروف خود الغیبة به صورت گسترده ای در آورد. (همان، ص۲۴).
۹) اهمیت اثر او در این نکته نهفته شده که وی یکی از دستیاران نزدیک امام دهم ویازدهم (علیه السلام) بود، وپس از آن کارگزار نواب اول ودوم امام دوازدهم شد. متأسفانه این اثر ونیز کتاب الامامة والبصرة من الحیرة ابن بابویه (۳۲۹ ه/ ۹۴۰ م) از این آثار بهره وافی برده اند. (همان، ص۲۴).
۱۰) همان، ص۲۴.
۱۱) نعمانی، محمد بن ابراهیم بن جعفر، معروف به ابن ابی زینت، از اهالی شهر نعمانیه، یکی از قریه های واسط بود. وی به بغداد هجرت کرد ودر آنجا نقل حدیث را تحت سرپرستی کلینی (۳۲۹ ه/ ۹۴۰ م) وابن عقده (۳۳۳ ه/ ۹۴۴ م) آموخت. او سپس به سوریه رفت ودر حدود سال (۳۶۰ ه/ ۹۷۰ م) در آنج در گذشت.
چون پس از رحلت امام یازدهم، حضرت عسگری (علیه السلام) در سال (۲۶۰ ه/ ۸۷۴ م) در میان شیعه هاله ای از حیرت وشگفتی مشهود بود، نعمانی کتابی تحت عنوان الغیبة نوشت. وی کوشید تا ضرورت غیبت امام دوازدهم را با روایت احادیثی از پیامبر (صلی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) که غیبت آن بزرگوار را پیش بینی کرده اند اثبات کند. او اکثر اطلاعات خود را از نویسندگان قدیمی که در این باره کتاب نوشته اند، بدون در نظر گرفتن دیدگاههای عقیدتی وآئینی ایشان کسب نمود. در میان این نویسندگان قدیمی، حسن بن محبوب، امامی (۲۲۴ ه/ ۸۳۸ م)، فضل بن شاذان، امامی (۲۶۰ ه/ ۸۷۳ م)، حسن بن سماعه، واقفی (۲۶۳ ه/ ۸۷۷ م)، ابراهیم بن اسحاق نهاوندی، غالی (۲۸۶ ه/ ۸۹۹ م)، کلینی، امامی (۳۲۹ ه/ ۹۴۰ م)، ابن عقده، فقیه مشهور زیدی (۳۳۳ ه/ ۹۴۴ م)، ومسعودی (۳۴۵ ه/ ۹۵۶ م) دیده می شوند. (ر.ک: الغیبة، ص۸۲-۸۶ و۱۰۰).
سهم ارزنده نعمانی در این است که، پس از مسعودی (۳۴۵ ه/ ۹۵۶ م) نخستین کسی بود که تفسیر احادیث منسوب به ائمه را از کلینی گردآوری کرد. احادیث مذکور بر این مهم دلالت دارد که قائم، دو غیبت در پی خواهد داشت؛ دوران چهار نائب امام دوازدهم است، که از سال (۲۶۰ ه/ ۸۷۴ م) آغاز وتا سال (۳۲۹ ه/۱-۹۴۰ م) ادامه داشته است، وغیبت دوم پس از رحلت چهارمین سفیر در سال (۳۲۹ ه/ ۹۴۱ م) آغاز می شود. (ر.ک: الغیبة، ص۹۱ و۹۲). تفسیر او اساس آثار بعدی امامیه در این موضوع قرار گرفت. (همان، ص۲۵).
۱۲) محمد بن علی بن بابویه، معروف به صدوق (۳۸۱ ه/ ۸۷۴ م)، کتابی در مسأله غیبت تحت عنوان کمال الدین ونمام النعمة نوشت. محتوای ارزشمند بوده، زیرا بر مآخذ اصلی شیعه (الاصول) که قبل از سال (۲۶۰ ه/ ۸۷۴ م) گردآوری شده تکیه دارد (ر.ک: کمال الدین، ص۱۹). از این رو، درمی یابیم که وی اغلب، خواننده را به نویسندگانی چون حسن بن محبوب، فضل بن شاذان، حسن بن سماعه، صفار، حمیری، وابن بابویه پدر خود که رابطه نزدیکی با سومین وچهارمین سفیر امام دوازدهم داشته است ارجاع می دهد. صدوق به خاطر آن که پدرش از فقهای عالیقدر ووکیل امام در قم بوده است، توانست اطلاعات موثقی را درباره ارتباطات پنهانی بین وکلا وامام به وسیله چهار سفیر ارائه دهد. در عین حال، مطالعه سلسله روات (اسناد) بعضی از روایات او درباره تولد امام دوازدهم این نکته را می رساند که، صدوق اطلاعات خود را از غلاتی چون؛ محمد بن بحر دریافت داشته است. لذا باید در به کارگیری این روایات دقت کافی مبذول داشت. (همان، ص۲۶ و۲۷).
صدوق انگیزه خود را از نوشتن این کتاب چنین اعلام می دارد: آنچه مرا واداشت که به نگارش این کتاب بپردازم این بود که در هنگام بازگشت از زیارت امام رضا (علیه السلام) وقتی به نیشابور رسیدم، دیدم شیعیان آنجا درباره قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مسأله دار شده اند. سعی کردم، آنان را با بیان روایاتی از پیامبر (صلی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) رسیده به راه درست، رهنمون گردم. در این ایام، یکی از بزرگان مشایخ دانش وتقوا، از اهالی قم، به نام نجم الدین ابوسعید محمد بن احمد بن علی بن صلت قمی ادام الله توفیقه در بازگشت از سفر بخارا، بر ما وارد شد. روزی درباره آراء وباورهای برخی از فلاسفه وعلمای منطق بخارا گفت: از آن درباره حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سخنانی شنیدم که مرا در مورد غیبت طولانی حضرت، دچار حیرت وتردید کرده است، من مطالبی در اثبات وجود حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای از بین بردن تردید او بیان کردم وروایاتی چند درباره غیبت، بر او خواندم، حیرت او برطرف شد ودلش آرام گرفت، از من خواست، کتابی پیرامون غیبت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بنویسم، پذیرفتم وبه او وعده دادم که ان شاء الله وقتی به وطن خود (ری) برگشتم آن را عملی خواهم ساخت، تا این که شبی در خواب دیدم خانه کعبه را طواف می کنم وبه حجر الاسواد رسیدم وآن را استلام کردم ناگاه دیدم، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، کنار در کعبه ایستاده است. سلام کردم، حضرت جواب دادند.
فرمود: چرا کتابی درباره غیبت نمی نویسی، تا ناراحتی ات بر طرف شود؟
عرض کردم: یابن رسول الله (صلی الله علیه وآله) من کتاب ها درباره غیبت شما نوشته ام.
حضرف فرمود: نه، آن موضوعات را نمی گویم، کتابی راجع به غیبت من بنویس وغیبت های پیامبران را در آن نقل کن. سپس از نظرم غایب شد. من با اضطراب از خواب بیدار شدم وتا طلوع فجر به گریه وزاری پرداختم، چون صبح شد، به منظور انجام امر ولی الله وحجت خدا، آغاز به نوشتن این کتاب کردم (ر.ک: کمال الدین، مقدمه).
این کتاب یک دائرة المعارف روایی است با دسته بندی وتبویبی مناسب پیرامون موضوعات مربوط به امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف).
۱۳) محمد بن محمد بن نعمان، معروف به مفید (۴۱۳ه/ ۱۰۲۲ م) او مرجع تقلید شیعیان امامیه بود. در همان زمان بود که تعمق در مباحث کلامی غیبت آغاز شد. از این رو، وی پنج مقاله را در دفاع از غیبت امام دوازدهم نوشت واثر جداگانه ای را تحت عنوان الفصول العشرة فی الغیبة گردآوری کرد. این اثر اطلاعات ارزشمندی را درباره شرایط تاریخی که بر زندگی پنهانی امام دوازدهم قبل از سال (۲۶۰ ه/ ۸۷۴ م) احاطه یافته بود به دست می دهد. مفید نیز تصویری مشابه نوبختی وسعد قمی را از ۱۵ دیدگاه مختلفی که در میان امامیه پس از درگذشت امام عسگری (علیه السلام) (۲۶۰ ه/ ۸۷۴ م) رسوخ نموده بود ارائه می کند. او شواهدی در مورد از بین رفتن ۱۵ گروه، تا سال (۳۷۳ ه/ ۹۸۳ م) می آورد، به جز شیعیان دوازده امامی که معتقدند رهبرشان امام دوازدهم است ودر پرده غیبت به سر می برد.
مفید در کتاب الارشاد، روش کلینی ونعمانی را در نقل حدیث دنبال می کرد. وی قبل از هر چیز وجود امام دوازدهم را اثبات می نماید وسپس طولانی بودن عمر آن حضرت را که در طول عمر اشخاص معمولی فراتر رفته را توجیه می کند. (به نقل از: تاریخ سیاسی امام دوازدهم، ص۲۶).
۱۴) عالم معروف شیعه، محمد بن حسن طوسی (۴۶۰ ه/ ۱۰۶۷ م) مسأله غیبت امام دوازدهم (علیه السلام) را در آثار خود مطرح می نمود، ولی مهم ترین آنها کتاب الغیبة می باشد که در آن، هم با استفاده از احادیث وهم با استدلال عقلی ثابت می کند که امام دوازدهم مهدی قائم است که باید در پرده غیبت به سر می برد. او ادعای دیگر گروه های شیعه که علی بن ابیطالب (علیه السلام)، شهادت (۴۱ ه/ ۶۶۱م) یا ابن حنفیه (۸۴ ه/ ۷۰۳ م) یا امام صادق (۱۴۸ ه/ ۷۶۵ م) یا محمد بن اسماعیل وامام موسی کاظم (علیه السلام) شهادت (۱۸۳ ه/ ۷۹۹ م) را قائم می دانستند، رد می کند.
شیخ طوسی، اطلاعات تاریخی موثقی را در مورد فعالیت های مخفی چهار نماینده امام دوازدهم با نقل از کتاب مفقود شده ای تحت عنوان اخبار الوکاء الاربعة نوشته احمد بن نوح بصری به دست می دهد. اثر شیخ طوسی ماخذ اصلی نویسندگان بعدی امامیه درباره غیبت امام دوازدهم به ویژه مجلسی (۱۱۱۱ ه/ ۱۶۹۹ م) در بحار الانوار شد. (ر.ک: تاریخ سیاسی امام دوازدهم، ص۲۷).
۱۵) شایان ذکر است که پس از مفید، دو شاگرد بر جسته او سید مرتضی علم الهدی (۴۳۶ ه/ ۱۰۴۴ م) ومحمد کراجکی (۴۴۹ ه/ ۱۰۵۷ م)، دو کتاب به نام های مسالة وجیزة فی الغیبة والبرهان علی صحة طول عمر الامام صاحب الزمان نوشتند. اما از آنجا که در این دو کتاب به مسأله طول عمر امام دوازدهم به روش استدلالی پرداخته وفاقد هرگونه اطلاعات تاریخی مربوط به امام دوازدهم در سالهای بین (۳۲۹-۲۶۰ ه/ ۹۴۱-۸۷۴ م) می باشند؛ از ذکر آنها خودداری شد. (ر.ک: همان، ص۲۶-۲۷).
۱۶) محمد بن عمرکشی، از اهالی کش در نزدیکی سمرقند می باشد. وی در همان جا تحت تعلیم وتربیت عالم امامیه محمد بن مسعود سمرقندی قرار گرفت وسراسر زندگی خود را در آن شهر سپری نمود. بنا به گفته شیخ طوسی، او در سال (۳۶۸ه/ ۹۷۸ م) در گذشت (رجال، نجاشی، ص۲۸۸ الرجال، ص۴۵۸).کشی اطلاعات خود را در پنجاه وسه نفر راوی نقل کرده، ولی مأخذ اصلی او علی بن محمد بن قتیبه نیشابوری است (ر.ک: رجال نجاشی، ص۱۹۷). او معاصر با غیبت صغری بوده ورابطه نزدیکی با وکلای امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در خراسان داشته است. ابن قتیبه اطلاعات مهمی را در رابطه با سیر تکاملی نهاد مخفی وکالت پس از امام صادق (علیه السلام) شهادت (۱۴۸ ه/ ۷۶۵ م) فراهم می آورد وفلسفه قیام گروه های واقفیه را پس از امام هفتم (علیه السلام) در سال (۱۸۳ ه/ ۷۹۹ م) یادآور می شود.
اثرکشی مأخذ مهمی برای علمای بعدی امامیه؛ مانند شیخ طوسی (۴۶۰ ه/ ۱۰۶۷ م) شد. شیخ آن را خلاصه کرد وعنوان اختیار معرفة الرجال به آن داد. (همان، ص۲۸، ونیز ر.ک: کلیات فی علم الرجال، جعفر سبحانی، ص۵۲).
۱۷) آثار شیخ طوسی موسوم به الفهرست والرجال دو کتاب از چهار کتاب اصلی امامیه در رجال است. وی اسناد مختلفی را که موثق هستند یادآور شده، وخواننده را قادر می سازد تا روابط بین علمای امامیه ووکلای آن را در غیبت صغری کشف شد. (همان، ص۲۹).
۱۸) آثار شیخ طوسی موسوم به الفهرست والرجال دو کتاب از چهار کتاب اصلی امامیه در رجال است. وی اسناد مختلفی را که موثق هستند یادآور شده، وخواننده را قادر می سازد تا روابط بین علمای امامیه ووکلای آن را در غیبت صغری کشف شد. (همان، ص۲۹).
۱۹) چهارمین اثر رجالی امامیه فهرست اسماء مصنفی الشیعة است که آن را احمد بن علی نجاشی (۴۵۰ ه/ ۱۰۵۸ م) از اهالی کوفه به رشته تحریر درآورده است. او تعالیم شیعه را در آنجا فرا گرفت وآنگاه رهسپار بغداد شد. در آنجا با سید مرتضی (۴۳۶ ه/ ۱۰۴۴ م) یکی از علمای رهبری کننده امامیه همراه گردید.
اقامت وی در این دو شهر موجب شد تا با چهل وپنج تن از علمای امامیه که مدارک مربوط به دوران غیبت صغری را در اختیار داشتند تماس برقرار سازد. این مأخذ مراتب مختلف در نهاد امامت را روشن می سازد واطلاعات مفیدی را در آثاری که درباره غیبت، قبل وبعد از سال (۲۶۰ ه/ ۸۷۴ م) فراهم آمده به دست می دهد. (همان، ص۲۹).
۲۰) این کتاب توسط آقای دکتر سید محمد تقی آیت اللهی به فارسی ترجمه شده ومی توان گفت: یکی از بهترین کتاب ها در موضوع خود می باشد، ما نیز در نوشتن این فصل استفاده های شایانی از آن بردیم.
۲۱) کمال الدین، ص۴۲۷-۴۲۸.
۲۲) اکثر مآخذ شیعه در تعیین این روز اتفاق نظر دارند.
۲۳) الارشاد، شیخ مفید، ص۳۴۶؛ الکافی، ج۱، ص۵۱۴؛ الغیبة؛ شیخ طوسی، ص۱۴۱-۱۴۳؛ کمال الدین، صدوق، ص۴۳۰؛ اعیان الشیعه، ج۲، ص۴۴؛ حیاة الامام مهدی (عجّل الله فرجه)، باقر شریف القریشی، ص۲۹؛ تاریخ ابن خلکان (وفات الاعیان)، ج۳، ص۳۱۶؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص۱۷۸؛ ینابیع المودة، ص۴۵۲؛ تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۱۹۳.
۲۴) بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۶ (به نقل از: کمال الدین).
۲۵) کمال الدین: ص۴۳۲؛ اثبات الوصیة، ص۲۳۱، الکافی، ج۱، ص۳۲۹ و۵۱۴؛ حیاة الامام محمد المهدی (عجّل الله فرجه)، باقر شریف القریشی، ص۲۹؛ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۱۲۱.(لازم به یادآوری است که پس از سال (۲۵۵ ه) این سال از بقیه سال های دیگری که ذکر شده مشهورتر است)
۲۶) ر.ک: تاریخ اهل بیت، ص۸۸، پاورقی.
۲۷) کشف الغمة، ج۲، ص۴۳۷؛ بحار الانوار: ج۵۱، ص۲۳.
۲۸) برای بررسی این اقوال واندازه اعتبار هر یک، ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۱۵-۱۲۲. شایان ذکر است که در میان برخی از فرقه های اشعری کسانی بوده اند که تولد امام را ۸ماه پس از رحلت امام عسکری (علیه السلام) دانسته اند. این سخن نه تنها با روایات زیادی تعارض دارد که با عقیده شیعه نیز مبنی بر خالی نمودن زمین از حجت، توافق ندارد. (المقالات والفرق، ص۱۱۴، فرقه سیزدهم).
۲۹) امام رضا (علیه السلام) می فرماید:... حتی یبعث الله لهذا الامر غلاماً منا، خفی الولادة والمنشا، غیر خفی فی نسبه، الکافی، ج۱، ص۳۴۱.
۳۰) ر.ک: خورشید مغرب محمد رضا حکیمی، ص۱۸-۲۰.
۳۱) ر.ک: منتخب الاثر، صافی گلپایگانی، ص۱۸۲-۱۸۴؛ بحار الانوار، ج۵۱، ص۲، ۵، ۱۵، و۳۸.
۳۲) حیاة الامام محمد المهدی (عجّل الله فرجه)، باقر شریف القریشی، ص۲۷(به نقل از: عقد الدرر).
۳۳) بحار الانوار، ج۵۲، ص۳۳۸؛ الارشاد، ج۲، ص۳۸۴.
۳۴) اعیان الشیعة، ج۲، ص۴۴؛ حیاة الامام محمد االمهدی (عجّل الله فرجه)، باقر شریف القرشی، ص۲۷؛ بحار الانوار، ج۵۱، ص۲۸-۴۳.
۳۵) ر.ک: بحار الانوار، ج۵۱، ص۲۸ - ۳۱؛ حیاة الامام محمد المهدی (عجّل الله فرجه)، باقر شریف القرشی، ص۲۷-۲۸.
۳۶) اعیان الشیعه، ج۲، ص۴۴.
۳۷) اثبات الوصیة، ص۲۴۸.
۳۸) بحار الانوار، ج۵۱، ص۲۸ (به نقل از: الدروس) شایان ذکر است که شهید، این قول را به صورت قیل آورده است.
۳۹) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۴۱ ونیز، ر.ک: کمال الدین، ص۴۳۱.
۴۰) الارشاد، ص۳۹۰.
۴۱) کمال الدین، ج۲، ص۸۹، بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۲ (به نقل از: کمال الدین)
۴۲) صقیل، به معنای زدوده وصیقلی است. به گفته سید محمد صدر، خانواده امام (علیه السلام) وقتی دیدند آثار حمل در این کنیز مشاهده نمی شود علاوه بر اسم گل های نرجس، سوسن وریحانه نام تازه ای برای وی انتخاب کردند که صقیل بود. (تاریخ الغیبة الصغری، ص۲۴۳)؛ در روایتی دیگر علت این نام را نورانیت ودرخشش آن بانو به خاطر حمل فرزندی نورانی می داند (قیل لسبب الحمل صقیل) (کمال الدین، ص۴۳۲)، مرحوم مجلسی در توضیح آن می نویسد: انما سمی صیقلاً او صقیلاً لما اعتراه من النور والجلاء بسبب الحمل المنور. یقال: صقل السیف وغیره ای حلاه فهو صقیل ولایبعد ان یکون تصحیف الجمال. (بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۵).
۴۳) تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۱۱۴.
۴۴) کمال الدین، ص۴۳۲.
۴۵) ر.ک: تاریخ الغیبة الصغری، ص۲۴۲.
۴۶) کمال الدین، ص۳۱۷ (در مورد نقد وبررسی این روایت، ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۱۱۴-۱۱۵.
۴۷) الکافی، ج۱، ص۳۲۳ (به نقل از: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۱۵).
۴۸) الغیبة، نعمانی، ص۸۴، ۸۵ و۱۲۰؛ کمال الدین، ص۳۲۹ (به نقل از: همان).
۴۹) الغیبة، ص۲۴۴؛ بحار الانوار، ج۵۱، ص۲۲.
۵۰) تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۱۵.
۵۱) الارشاد، ص۳۹۰ (به نقل از: همان، ص۱۱۵) ونیز، ر.ک: بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۲ (به نقل از: کمال الدین، ج۲، ص۸۹)، الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۴۴.
۵۲) انت سیدتی وسیدة اهلی، کمال الدین، ص۴۲۴، بل اخدمک علی بصری همان، ص۴۲۷.
۵۳) الارشاد، شیخ مفید، ص۲۷۵-۲۷۶؛ الکافی، ج۱، ص۳۲۳؛ اعلام الوری، ص۳۳۰؛ بحار الانوار، ج۵۰، ص۲۱.
۵۴) بحار الانوار، ج۵۱، ص۳۶ (بابی ابن خیرة الاماء)؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۳۸۲؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۴۷۰ و۴۷۸.
۵۵) کمال الدین، والغیبة، نعمانی (به نقل از: حیاة الامام محمد المهدی (عجّل الله فرجه)، ص۲۴۰، باقر شریف القریشی، ص۲۲.
۵۶) ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۱۱۹.
۵۷) قصص / ۵ و۶.
۵۸) کمال الدین، ص۴۲۴-۴۲۶.
۵۹) ر.ک: منتخب الاثر، صافی گلپایگانی، فصل دوم، باب ۲۵ و۳۴.
۶۰) امام حسن عسکری (علیه السلام) در ضمن روایتی، یکی از علل مخالفت وموضع گیری بنی امیه وبنی عباس با اهل بیت (علیهم السلام) را وجود همین اخبار متواتر می داند. (ابو محمد بن شاذان، عن ابی عبد الله بن الحسین بن سعد الکاتب، عن ابی محمد (علیه السلام) قال: قد وضع بنی امیه وبنی عباس سیوفهم علینا لعلیتن احدهما... وثانیهما انهم قد وقفوا من الاخبار المتواترة علی ان زوال ملک الجبایرة والظلمة علی ید القائم منا وکانوا لایشکرون انهم الجبابرة والظلمة، فسعوا فی قتل اهل بیت رسول الله (صلی الله علیه وآله) وابادة نسله طمعاً منهم من الوصول الی منع تولد القائم (علیه السلام) او قتله...) منتخب الاثر، ص۲۹۱.
ما از تلاش حکومت عباسی برای یافتن فرزند امام عسکری (علیه السلام) در فصل های آینده بیشتر گفت وگو خواهیم کرد.
۶۱) همان، ص۲۸۶ (پاورقی).
۶۲) در برخی روایات چنین آمده یسیل شعره علی منکبیه، موی سرش بر دوش هایش ریخته (منتخب الاثر، ص۱۸۵؛ اعیان الشیعة، ج۲، ص۴۴؛ کشف الغمة، ج۲، ص۴۲۶.
۶۳) برای آگاهی بیشتر از شمایل وخصوصیات حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، ر.ک: منتخب الاثر، باب ۴ تا ۲۵؛ اعیان الشیعة، ج۲، ص۴۴؛ الغیبة، نعمانی، باب ۱۳، ص۲۱۲؛ کشف الغمة، ج۲، ص۴۶۴ - ۴۷۰.
۶۴) برای آگاهی بیشتر از شمایل وخصوصیات حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، ر.ک: منتخب الاثر، باب ۴ تا ۲۵؛ اعیان الشیعة، ج۲، ص۴۴؛ الغیبةنعمانی، باب ۱۳، ص۲۱۲؛ کشف الغمة، ج۲، ص۴۶۴ - ۴۷۰.
۶۵) خورشید مغرب، محمد رضا حکیمی، ص۲۹.
۶۶) الجحجاح المجاهد (مفاتیح، دعا برای امام عصر (علیه السلام))، القائم المومل (مفاتیح دعای افتتاح).
۶۷) بابی من لیلة یرعی النجوم ساجداً وراکعاً (مکیان المکارم، ج۱، ص۱۲۲).
۶۸) خاشع لله کخشوع النسر لجناحه (عقد الدرر، ص۱۵۸)؛ یکون من الله علی حذو لایغتر بقرابة (الملاحم والفتن، ص۱۰۸).
۶۹) ما لباسه الا الغلیظ وما طعامه الا الجشب (بحار الانوار، ج۵۲، ص۳۵۴).
۷۰) علیه صبر ایوب (کمال الدین، ص۳۱۰).
۷۱) العدل المنتظر (مفاتیح الجنان، دعای افتتاح).
۷۲) اوسعکم کهفاً واکثرکم علماً (بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۱۵)؛ ان العلم بکتاب الله وسنة نبیه لینبت فی قلب مهدینا کما ینبت الزرع علی احسن بناته. (کمال الدین، ج۲، ص۶۵۳).
۷۳) اذ بعث الله رجلاً من اطایب عترتی وابرار ذریتی، عدلاً مبارکاً زکیاً (الملاحم والفتن، ص۱۰۸).
۷۴) تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۱۲۴.
۷۵) کمال الدین، ص۴۳۵؛ کشف الغمة، ج۲ ص۵۲۷، بحار الانوار: ج۵۲، ص۲۵؛ برای اطلاع بیشتر از همه کسانی که در این دوره به خدمت حضرت بار یافتند. ر.ک: منتخب الاثر، ص۳۵۵ - ۳۵۸.
۷۶) تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۱۲۴
۷۷) کمال الدین، ص۴۲۹.
۷۸) اثبات الوصیة، ص۲۴۷ و۲۵۳
۷۹) تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام) دکتر جاسم حسین، ص۱۲۴
۸۰) الکافی، ج۱، ص۳۲۸. شایان ذکر است: مقصود از مدینه، همان مدینه طیبه است. بسیاری از محققان بر همین اعتقادند. (ر.ک: مراة العقول، علامه مجلسی، ج۴، ص۲)، علاوه بر آن روایاتی نیز از امام جواد (علیه السلام) موید این مطلب است. (ر.ک: الغیبة، نعمانی، ص۱۸۵۶. فقال الی المدینة، فقلت ای المدن؟ فقال مدینتنا هذه وهل مدینة غیرها.
۸۱) تاریخ سیاسی غیبت امام دوازهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۱۲۴-۱۲۵
۸۲) شیخ مفید در الارشاد (ج ۲ ص۳۴۰) آغاز غیبت صغری را از هنگام ولادت حضرت مهدی (عج) می داند، او می گوید: غیبت صغری، از زمان ولادت حضرت مهدی (عج) تا پایان دوره سفارت (نیابت خاصه) وهنگام درگذشت آخرین سفیر از سفیرانی که واسطه ارتباط شیعه با امام بوده اند، می باشد. با این حساب دوره غیبت صغری، ۷۵ سال می شود. آنچه که شیخ مفید را بر این عقیده واداشته، ظاهرا این نکته است که حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در آن پنج سال ابتدای تولد، حضور ومعاشرت چندانی نداشته است، واز نظر کلی غایب محسوب می شده است.
۸۳) شیخ صدوق در کمال الدین (ص ۴۳۴-۴۷۹) تعدادی از این افراد را نام می برد.
۸۴) ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۱۵۶.
۸۵) هاشم معروف حسینی (به نقل از همان:، ص۱۵۵).
۸۶) بحار الانوار، ج۵۲، ص۹۳.
۸۷) الاحتجاج، طبرسی، ۲۸.
۸۸) الاحتجاج طبرسی، ج۲،ص ۴۵۹
۸۹) اشاره است به آیه تلک الایام نداولها بین الناس... (آل عمران / ۱۴۰) ما دولت روزگار را، هر چند گاه، به دست کسانی می دهیم تا مقام اهل ایمان به امتحان معلوم گردد.
۹۰) لاداولن الایام اولیائی الی یوم القیامة بحار الانوار، ج۵۲، ص۳۱۲؛ کمال الدین، ج۱، ص۲۵۶.
۹۱) التاریخ العباسی، دکتر ابراهیم ایوب، ص۲۶-۲۷. برخی دیگر، عصر عباسیان را به دو دوره عباسیان اول، عباسیان دوم تقسیم می کنند وعصر دوم را شامل دوره نفوذ ترک ها، آل بویه وسلجوقیان می دانند. (ر.ک: مطلع العصر العباسی الثانی، دکتر نادیة حسنی صفر، ص۴۶-۴۷.
۹۲) خلفای این عصر عبارتند از:
۱- سفاح (۱۳۲-۱۳۶ ه/ ۷۴۹-۷۵۳ م).
۲- منصور (۱۳۶-۱۵۸ ه/ ۷۵۳-۷۷۵ م).
۳- مهدی (۱۵۸-۱۶۹ ه/ ۷۵۳-۷۸۵ م).
۴- هادی (۱۶۹-۱۷۰ ه/ ۷۸۵-۷۸۶ م).
۵- رشید (۱۷۰-۱۹۳ ه/ ۷۸۶-۸۰۹ م).
۶- امین (۱۹۳-۱۹۸ ه/ ۸۰۹-۸۱۳ م).
۷- مامون (۱۹۸-۲۱۸ ه/ ۸۱۳-۸۳۳ م).
۸- معتصم (۲۱۸-۲۲۷ ه/ ۸۳۳-۸۴۲ م).
۹- واثق (۲۲۷-۲۳۲ ه/ ۸۴۲-۸۴۷ م).
ر.ک: تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۲، ص۲۰؛ التاریخ العباسی، دکتر ابراهیم ایوب، ص۱۰۰.
۹۳) خلفای این عصر عبارتند از:
۱- متوکل (۲۳۲-۲۴۷ ه/ ۸۴۷-۸۶۱ م).
۲- منتصر (۲۴۷-۲۴۸ ه/ ۸۶۱-۸۶۲ م).
۳- مستعین (۲۴۸-۲۵۲ ه/ ۸۶۲-۸۶۶ م).
۴- معتز (۲۵۲-۲۵۵ ه/ ۸۶۶-۸۶۹ م).
۵- مهتدی (۲۵۵-۲۵۶ ه/ ۸۶۹-۸۷۰ م).
۶- معتمد (۲۵۶-۲۷۹ ه/ ۸۷۰-۸۹۲ م).
۷- معتضد (۲۷۹-۲۸۹ ه/ ۸۹۲-۹۰۲ م).
۸- مکتفی (۲۸۹-۲۹۵ ه/ ۹۰۲-۹۰۸ م).
۹- مقتدر (۲۹۵-۳۲۰ ه/ ۹۰۸-۹۳۲ م).
۱۰- قاهر (۳۲۰-۳۲۲ ه/ ۹۳۲-۹۳۴ م).
۱۱- راضی (۳۲۲-۳۲۹ ه/ ۹۳۴-۹۴۰ م).
۱۲- متقی (۳۲۹-۳۳۳ ه/ ۹۴۰-۹۴۴ م).
ر.ک: تاریخ الاسلام، ص۲؛ التاریخ العباسی، ص۱۴۱.
۹۴) یعنی سال (۲۷۹ ه)، همان سالی که مرکز خلافت از سامرا به بغداد منتقل شد. ما در بررسی خود تا کمی به آخر این عصر مانده؛ یعنی (۲۶۰ ه) که سال غیبت صغرای امام دوازدهم است، خواهیم پرداخت.
۹۵) در علت نامیده شدن این شهر به سامرا اقوال متعددی است (ر.ک: تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۲، ص۳۸۱-۳۸۲)؛ معجم البدان، ج۳، ص۱۷۳.
۹۶) تاریخ الخلفاء، ص۳۳۵؛ مروج الذهب، ج۴، ص۵۴.
۹۷) الکامل، ج۶، ص۴۵۲؛ مروج الذهب، ج۴، ص۵۵؛ معجم البدان، ج۳، ص۱۷۴.
۹۸) التاریخ العباسی، دکتر ابراهیم ایوب، ص۹۳؛ فی التاریخ العباسی والفاطمی، دکتر احمد مختار العبادی، ص۱۱۷؛ تاریخ عصر الخلافة العباسیة، یوسف العش، ص۱۰۰.
۹۹) مروج الذهب، ج۴، ص۵۳؛ تاریخ الخلفاء، ص۳۳۵-۳۳۶. در نقلی دیگر تعداد آنها هفت هزار نفر آمده. (ر.ک: معجم البدان، ج۳، ص۱۷۴، دکتر احمد مختار العبادی). در فی التاریخ العیاسی والفاطمی، ص۱۱۷، نیز می نویسد: بلغت عدتهم بضعة عشر الفاً. هیجده هزار نفر هم نوشته شده. (ر.ک: العصر العباسی الثانی، ص۱۰، به نقل از: النجوم الزاهرء، ج۲، ص۲۳۳). شایان ذکر است که معتصم، اولین خلیفه ای نبود که به خرید وجلب ترکان پرداخت، بلکه قبل از مامون نیز همین سیاست را داشت. او پس از بازگشت به بغداد این سیاست را پیش گرفت، منتهی در دایره ای کم ومحدود. (ر.ک: تاریخ عصر الخلافة العباسیة، ص۱۰۰ پاورقی، ومطلع العصر العباسی الثانی، ص۵۲).
۱۰۰) مروج الذهب، ج۴، ص۵۳؛ الکامل ج۶، ص۴۵۲. (یاقوت در معجم البدان، ج۳، ص۱۷۴، از قول بعضی از ارباب سیر می نویسد: ترک ها پس از آن که در بغداد رو به فزونی گذاشتند (هفت هزار نفر) به نوامیس مردم دست درازی کرده وشروع به فساد کردند وهمین باعث نارضایتی مردم شد.)
۱۰۱) تاریخ الخلفاء، ص۳۳۶.
۱۰۲) الکامل، ج۶، ص۴۵۲.
۱۰۳) همان، ص۴۵۱.
۱۰۴) تاریخ سامرا، ص۵۶؛ معجم البدان، ج۳، ص۱۷۶. (لازم به یادآوری است که این وسعت، گرچه اغراق آمیز به نظر می آید، اما به هر حال حکایت از رشد زیاد می کند).
۱۰۵) معجم البلدان، ج۳، ص۱۷۶؛ تاریخ اسلام، ج۲، ص۳۸۲.
۱۰۶) العصر العباسی الثانی، دکتر پوقی ضعیف، ص۱۰.
۱۰۷) العصر العباسی الثانی، ص۵ و۱۰؛ تاریخ عصر الخلافة العباسیة، ص۱۰۱. جاحظ در رساله خود تصویر روشن ودقیقی از ویژگی های ترکان در آن عصر نشان می دهد. او می گوید: الترک اصحاب عمد (خیام) وسکان فیاف وارباب مواش، وهم اعراب العجم... ممن لم تشغلهم الصناعات والتجارات والطب والفلاحة والهندسة، ولا غرس ولا بنیان ولا شق انهار ولا جبابة غلات. ولم یکن همهم غیر الغزو والغارة والصید ورکوب الخیل ومقارعة الابطال وطلب الغنائم وتدویخ البلدان، وکانت هممهم الی ذلک مصروفة، کانت لهذه المعانی والاسباب مسخره ومقصوره علیها وموصولة بها، احکموا ذلک الامر باسرة واتوا علی آخره، وصار ذلک هو صناعتهم وتجارتهم واذتهم وفخرهم وحدیثهم وسمرهم، فلما کانوا کذلک صاروا فی الحرب کالیوناینین فی الحکمة واهل الفعین فی الصناعات... وکآل ساسان فی الملک والریاسة. به نقل از: العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضعیف، ص۱۰ و۱۱.
۱۰۸) از اینها می توان بغای بزرگ وپسرش موسی بن بغا وبرادر موسی محمد بن بغا وکیغلغ وبایکیال واسارتکین وسیمای طویل ومارکوج وطبایغو واذکوتکین وبغای شراپی کوچک ووصیف بن باغر ترکی را نام برد.
۱۰۹) العبر، ج۲، ص۵. (به نقل از: تاریخ الغیبة الصغری، محمد صدر).
۱۱۰) مروج الذهب، ج۲، ص۱۴۵ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۹.
۱۱۱) الفخری فی الاداب السلطانیة، ص۱۸۱. استولی الاتراک منذ قتل المتوکل علی المملکة، واستضعفوا الخلفاء فکان الخلیفة فی یدهم کالاسیر، ان شاوا خلعوه، وان شاوا قتلوه.
۱۱۲) الفخری، ص۲۴۳، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۹.
۱۱۳) الفخری، ص۲۴۳؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۹ و۱۰؛ الکامل، ج۷، ص۱۹۵ و۱۹۶.
کیفیت کشته شدن معتز به گونه های دیگر نیز نقل شده است. (ر.ک: تاریخ الخلفاء، ص۳۶۰ ومروج الذهب، ج۴، ص۱۷۸). بررای اطلاع بیشتر از تسلط ونفوذ ترکان ر.ک:تاریخ الاسلام، ج۳، ص۱-۲۵، الباب الاول، عصر نفوذ الاتراک.
۱۱۴) ر.ک: مآثر الانافة فی معالم الخلافة، ج۱، ص۲۲۸-۲۶۱؛ الفخری، ص۲۳۷-۲۵۷؛ الدولة العباسیة، ص۲۴۳-۲۸۵؛ تاریخ الاسلام، ج۲، ص۲۵۷-۲۶۵، وج ۳، ص۲۵۵-۲۶۷.
۱۱۵) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۴۴۷.
۱۱۶) ر.ک: همان، ج۲، ص۴۳۰-۴۳۴، وج ۳، ص۴۴۶-۴۵۱.
۱۱۷) محاضرات فی تاریخ الامم الاسلامیة، ص۲۷۰ (به نقل از: زتدگانی امام هادی (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص۲۲۳).
۱۱۸) مروج الذهب، ج۴، ص۸۸، الکامل، ج۷، ص۳۷؛ طیری، ج۱۱، ص۲۸ و۶۷ (به نقل از: تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۲۵۵) برای اطلاع بیشتر از بی کفایتی وظلم وچپاول وزرای عباسی، ر.ک: الفخری، ابن طباطبا؛ الوزراء والکتاب، جهشیاری؛ مآثر الانافة فی معالم الخلافة، قلقشندی؛ تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۲۵۵-۲۶۰؛ مطلع العصر العباسی الثانی، دکتر نادیة حسنی صقر، ص۹۳-۱۰۵.
۱۱۹) شاکریه نام ارتش نوینی بود که متوکل آن را ایجاد کرده بود. بدین منظور افرادی را از مناطقی که در بینش ضد علوی معروف بودند به ویژه از سوریه، الجزیرة، جبل، مجاز وعبنا استخدام کرد. (تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص۸۲)، دکتر فاروق عمر در کتاب العباسیون الاوائل ج۱، ص۹۰ می نویسد: اما الشاکریة فکانت فرقة اغلبها من الموالی والغلمان وکانت کلمة (شاکریة) تعنی الخدم باللغة الفارسیة وربما کان اغلب هولاء الشاکریة من عجم خراسان.
۱۲۰) الکامل، ج۷، ص۱۲۲.
۱۲۱) الکامل، ج۷، ص۱۶۹-۱۷۱. برای اطلاع از دیگر آشوب های بغداد ر.ک: الکامل، ج۷، ص۱۴۱؛ تاریخ الغیبة الصغری، محمد صدر.
۱۲۲) موالی به بردگان گفته می شد که از نقاط مختلف خریداری می شدند ودر اثر لیاقت خود ارتقا می یافتند ودر مناصب لشکری وکشوری گماشته می شدند.
۱۲۳) الکامل، ج۷، ص۱۲۲.
۱۲۴) همان، ص۱۴۹.
۱۲۵) همان، ص۱۸۸.
۱۲۶) همان، ص۲۰۵.
۱۲۷) همان، ص۲۱۵.
۱۲۸) همان، ص۲۲۶.
۱۲۹) همان، ص۲۲۶، ۲۴۰ و۲۷۲.
۱۳۰) همان، ص۲۴۹.
۱۳۱) همان، ص۳۰۹.
۱۳۲) همان، ص۳۰۹-۳۱۰.
۱۳۳) تاریخ الغیبة الصغری، سید محمد صدر، ص۳۵۰.
۱۳۴) تاریخ عصر الخلافة العباسیة، یوسف العش، ص۱۲۱.
۱۳۵) همان، ص۱۲۱.
۱۳۶) ثورة الزنج وقائدها علی بن محمد، احمد علبی، ص۶۰ (به نقل از: فی التاریخ العباسی والفاطمی، دکتر احمد مختاری العبادی، ص۱۲۵).
۱۳۷) گفته شده که تنها در هجوم به بصره توسط سپاهیان صاحب الزنج، سیصد هزار نفر کشته وتعداد زیادی از زنان وکودکان را به اسارت گرفتند تا آنجا که هر کدام از سپاهیان، ده زن به بردگی گرفتند. (تاریخ عصر الخلافة العباسیة، یوسف العش، ص۱۲۷، والعصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضعیف، ص۳۰) ونیز گفته شده که در طول این قیام، حدود یک ونیم میلیون نفر کشته وقربانی، یقال ذهب ضحیتها نحو ملیون ونصف. (العصر العباسی الثانی، ص۲۸).
۱۳۸) العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضعیف، ص۲۷؛ تاریخ عصر الخلافة العباسیة، یوسف العش، ص۱۲۲.
۱۳۹) مناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۲۸؛ سفینة البحار، ج۱، ص۵۵۹. دکتر شوقی ضعیف دلائل خوبی در عدم انتساب او به علویان ذکر می کند. (ر.ک: العصر العباسی الثانی، ص۲۸).
۱۴۰) تاریخ عصر الخلافة العباسیة، یوسف العش، ص۱۲۲ و۱۲۳.
بر خلاف آنچه که برخی می پندارند، در دعوت او هیچ نشانی از تفکر اشتراکی نیست زیرا آزادی یک شعار عام است وربطی به تفکر اشتراکی ندارد. اموال نیز بین آنان به صورت اشتراکی تقسیم نمی شد، بلکه هر کس مالک اموال خود بود. شگفت این که در این دعوت، بردگی مشروع بود وچه بسا یک زنجی تا ده، یا بیشتر زن عرب را در بردگی خود داشت! (ر.ک: تاریخ عصر الخلافة العباسیة، ص۱۲۳).
۱۴۱) ر.ک: مروج الذهب، ج۴، ص۱۰۸ و۱۰۹؛ العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضعیف، ص۲۸ و۲۹، وتاریخ عصر الخلافة، ص۱۲۳. برای اطلاع از فرقه ازارقه از خوارج ر.ک: دراسه عن الفرق فی تاریخ المسلمین الخوارج والشیعه، دکتر احمد محمد احمد جلی، ص۶۶.
۱۴۲) تاریخ عصر الخلافة العباسیة، یوسف العش، ص۱۲۳ و۱۲۴.
۱۴۳) همان.
۱۴۴) برای اطلاع بیشتر در مورد قیام صاحب الزنج ومدارک آنچه در این قسمت آورده شد. ر.ک: الکامل، ج۷، ص۲۰۵-۴۰۶ (وقایع سال های ۲۵۵-۲۷۰ ه)؛ تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۲۰۹-۲۱۳؛ تاریخ الغیبة الصغری ص۷۱؛ حیاة الامام العسکری، محمد جواد طبسی، ص۲۷۷-۲۸۳؛ العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضعیف، ص۲۶-۳۳؛ تاریخ عصر الخلافة العباسیة، یوسف العش، ص۱۲۱-۱۳۰، (در این کتاب به معرفی شخصیت صاحب الزنج وعللل وانگیزه های قیام وجنگ ها وشیوه های جنگی او ودر نهایت به نتایج وآثاراین جنگ ها می پردازد)؛ عشرة ثورات فی الاسلام، دکتر علی حسنی الخربوطلی، ص۱۷۲-۱۹۰ (در این کتاب بیشتر به علل این قیام می پردازد وتا ۶ علت برای آن برمی شمارد)؛ الخلافة العباسیة فی عصر الفوضی العسکریة (۲۴۷-۳۳۴ ه ۸۶۱-۹۴۶ م)، دکتر فاروق عمر، ص۱۴۳-۱۶۱؛ نهضت صاحب الزنج (یا قیام بردگان سیاه در عراق)، دکتر حسینعلی ممتحن.
۱۴۵) مقاتل الطالبیین، ص۴۷۸ و۴۷۹.
۱۴۶) همان، ص۴۷۹.
۱۴۷) رسائل خوارزمی، ص۷۶-۸۳ (به نقل از: آل بویه، ص۴۵۳.)
۱۴۸) آل بویه، ص۴۱۵؛ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۸۴، مآثر الانافة فی معالم الخلافة، ج۱ ص۲۲۸.
۱۴۹) مقاتل الطالبیین، ص۴۷۹، مآثر الانافة فی معالم الخلافة، ج۱، ص۲۳۱؛ مروج الذهب، ج۴ ص۱۳۵؛ تاریخ طبری، ج۱۱، ص۴۴؛ الکامل ج۷، ص۵۵. (شیخ عباس قمی در تتمة المنتهی در تاریخ خلفا، ص۳۲۷ می نویسد: متوکل ۱۷ مرتبه این قبر شریف را خراب کرد وباز به صورت اولی برگشت).
۱۵۰) زندگانی امام حسن عسکری (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ص۲۴۵.
۱۵۱) مقاتل الطالبیین، ص۲۲۴.
۱۵۲) الکامل، ج۷، ص۵۵-۵۶، مآثر الانافة فی معالم الخلافة، ج۱، ص۲۳۰-۲۱۳. ناگفته نماند که همین عمل او باعث اعتراض وقتل او به وسیله پسرش منتضر شد. (همان، ونیز، ر.ک: الفخری، ص۲۱۵) ولاریب انه کان شدید الانحراف عن هذه الطائفه آل علی واهل بیت (علیهم السلام) ولذلک قتله ابنه غیرة وحمیة.
۱۵۳) ر.ک: تاریخ الغیبة الصغری، سید محمد صدر، ص۸۸.
۱۵۴) جارودیه پیروان أبو الجارود زیاد بن منذر عبدی را گویند. آنها بر این عقیده اند که پیامبر (صلی الله علیه وآله)، نص بر امامت علی (علیه السلام) فرموده است به وصف ونه به اسم، نیز معتقدند که صحابه با بیعت نکردن خود با امام علی (علیه السلام) کافر شده اند. به اینها زیدیه می گویند؛ زیرا قائل به امامت زید بن علی بن الحسن بن علی بن ابی طالب هستند. (الفرق بین الفرق، ص۲۲، والملل والنحل، ج۱، ص۲۱۲).
۱۵۵) عبد الله بن طاهر از طرف معتصم در خراسان، هم والی وهم سپهسالار بود. در آن ایام عراق، ری، طبرستان وکرمان نیز ضمیمه خراسان بود. خراج ومالیات آن ولایات در هنگام وفات اوبالغ بر ۴۸ میلیون درهم بود. وی در سال (۲۳۰ ه) در سن چهل وهشت سالگی درگذشت. الکامل، ج۷، ص۱۳ و۱۴.
۱۵۶) مقاتل الطالبیین، ص۴۶۴ و۴۶۵؛ الکامل، ج۶، ص۴۴۲.
۱۵۷) مروج الذهب، ج۴، ص۵۲. (در مقاتل الطالبیین ص۴۶۴-۴۷۳ توضیح بیشتری در مورد او آورده شده).
۱۵۸) معجم البلدان، ج۳، ص۲۸۶ (ذیل کلمه سویقة)؛ مقاتل الطالبیین می نویسد: از دو سال قبل از مرگش از زندان متوکل آزاد شد).
۱۵۹) مروج الذهب، ج۴، ص۱۴۸. (مسعودی سال (۲۴۸ ه) را به عنوان سال قیام او ذکر کرده است).
۱۶۰) مقاتل الطالبیین، ص۵۰۶.
۱۶۱) همان، ص۵۰۶ و۵۰۷.
۱۶۲) مروج الذهب، ج۷، ص۱۴۸؛ الکامل ج۷، ص۱۲۶.
۱۶۳) مقاتل الطالبیین، ص۵۲۱.
۱۶۴) الکامل، ج۷، ص۱۲۷-۱۲۸.
۱۶۵) مروج الذهب، ج۴، ص۱۴۹.
۱۶۶) مقاتل الطالبیین، ص۵۱۱. معروف ترین این اشعار، قصیده علی بن عباس بن رومی است که طلیعه آن چنین است:
امامک فانظر نهجیک تنهج - طریقان شتی مستقیم واعوج
(جلوی خود را بنگر! وببین که در چه راهی می روی؛ زیرا دو راه مختلف وجود دارد، راه راست وراه کج).
أبو الفرج اصفهانی، این قصیده طولانی ونیز برخی دیگر از اشعاری را که در رثای او گفته شده در کتاب خود آورده است (ر.ک: مقاتل الطالبیین، ص۵۱۱-۵۲۰، نیز مروج الذهب، ج۴، ص۱۴۹-۱۵۱، کامل ج۷، ص۱۲۹-۱۳۰).
۱۶۷) مروج الذهب، ج۴، ص۱۵۳؛ الکامل ج۷، ص۱۳۰، ۱۳۲، ۱۳۳، ۲۴۸ و۴۰۷؛مقاتل الطالبیین، ص۴۹۰.
۱۶۸) مروج الذهب، ج۴، ص۱۵۳.
۱۶۹) همان، الکامل، ج۷، ص۱۳۳؛ مقاتل الطالبیین، ص۴۹۰.
۱۷۰) مروج الذهب، ج۴، ص۱۵۴؛ الکامل، ج۷، ص۱۳۴؛ مقاتل الطالبیین ص۴۹۰.
۱۷۱) مروج الذهب، ج۴، ص۱۵۴؛ مقاتل الطالبیین، ص۴۹۰؛ الکامل، ج۷، ص۱۶۵. (در الکامل اسم او این گونه آمده: حسین بن احمد بن اسماعیل بن محمد بن اسماعیل الارقط بن محمد بن علی بن حسین بن علی. مسعودی به هر دو صورت نقل کرده است.
۱۷۲) الکامل ج۷، ص۱۷۷.
۱۷۳) همان، ص۱۸۴.
۱۷۴) همان، ج۷، ص۱۶۴-۱۶۵؛ مقاتل الطالبیین، ص۵۲۱.
۱۷۵) مقاتل الطالبیین، ص۵۲۲.
۱۷۶) الکامل، ج۷، ص۱۶۵.
۱۷۷) همان، ص۱۶۵ و۱۷۷؛ مروج الذهب، ج۴، ص۱۷۶، ۱۷۷ و۱۸۰. (مسعودی سال این قیام را ۲۵۲ ه ذکر کرده)؛ مقاتل الطالبیین، ص۵۲۴.
۱۷۸) مقاتل الطالبیین، ص۵۲۴-۵۲۵.
۱۷۹) مروج الذهب، ج۴، ص۱۸۰.
۱۸۰) الکامل، ج۷، ص۱۶۳.
۱۸۱) همان، ج۷، ص۲۱۷.
۱۸۲) مقاتل الطالبیین، ص۵۳۶.
۱۸۳) مروج الذهب، ج۴، ص۱۸۰؛ البدایة والنهایة، ج۱۱، ص۱۶.
۱۸۴) الکامل، ج۷، ص۳۲۹ و۲۴۰؛ مقاتل الطالبیین، ص۵۲۸.
۱۸۵) همان، ج۷، ص۲۳۸-۲۳۹.
۱۸۶) همان، ص۲۶۳-۲۶۴.
۱۸۷) تاریخ الغیبة الصغری، سید محمد صدر، ص۳۴۸.
۱۸۸) ر.ک: تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۲، ص۲۲۹-۲۴۲؛ تاریخ اندلس، ترجمه دکتر عبد المحمد آیتی، ج۱، ص۲۷۲؛ الکامل ج۷، ص۶۹-۷۰.
۱۸۹) مورخین در مقدار این مدت اختلاف دارند برخی ها معتقدند: تا دوره عبد الرحمن الناصر به نام خلفای عباسی خطبه خوانده می شد، اما عبد الرحمن الناصر خود را خلیفه خواند وبه نام خود خطبه خواند وبرخی دیگر که شامل بیشتر مورخین است، قائلند به این که عبد الرحمن داخل مدت ۲۰ ماه به نام خلیفه عباسی وسپس به تحریک بعضی ها به نام خود خطبه خواند. (ر.ک: عبد الرحمن الداخل فی الاندلس وسیاسة الخارجیة والداخلیة، ابراهیم یاسر خضیر الدوای، ص۱۵۶-۱۵۷.)
۱۹۰) همان.
۱۹۱) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، جلد ۳، ص۲۲۲-۲۱۱.
۱۹۲) همان، ص۲۲۲.
۱۹۳) همان.
۱۹۴) الکامل، ج۶، ص۴۷۸.
۱۹۵) همان، ص۴۹۵.
۱۹۶) همان، ج۷، ص۴۷.
۱۹۷) همان، ص۴۷.
۱۹۸) همان، ص۶۸.
۱۹۹) همان، ص۱۷۸.
۲۰۰) ر.ک: همان، ص۱۸۴-۳۲۶؛ تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۶۵-۶۷.
۲۰۱) همان، ص۳۲۷.
۲۰۲) همان، ص۳۲۵-۳۲۶.
۲۰۳) همان، ص۳۲۶؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۷.
۲۰۴) همان، ص۲۷۹.
۲۰۵) همان، ص۴۵۶.
۲۰۶) همان، ص۱۸۷.
۲۰۷) همان، ص۴۰۸.
۲۰۸) همان، ص۳۳۶ و۳۷۱.
۲۰۹) ر.ک: الکامل حوادث سال های (۲۷۷، ۲۵۰ و۲۴۶ ه)
۲۱۰) الکامل ج۷، ص۲۶۹-۲۷۱.
۲۱۱) ر.ک: وسائل الشیعة، ج۱۱.
۲۱۲) الکامل ج۷، ص۶۱.
۲۱۳) همان، ص۱۱۱-۱۱۲؛ طبری، ج۱۱، ص۷۴.
۲۱۴) ر.ک: تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۲، ص۳۹۵.
۲۱۵) برای اطلاع کامل از وضعیت اجتماعی این دوره از حکومت خلفای عباسی ر.ک: العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضعیف، ص۵۳-۱۱۴ وتاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۴۲۲-۴۶۲.
۲۱۶) گرچه دکتر شوقی ضعیف، علاوه بر این دو طبقه به طبقه متوسطی هم قائل است. (العصر العباسی الثانی، ص۵۳ وص ۶۲-۶۴) اما خود او هم اعتراف دارد که جامعه به لحاظ اقتصادی، عملا به دو طبقه فقیر وغنی تقسیم شده است. (همان، ص۶۹) ما از این طبقه به لحاظ اندک بودن آن صرف نظر کردیم وجامعه را عملا به دو قشر عمده: محروم وبرخوردار، تقسیم کردیم.
۲۱۷) شاید تنها بتوان المتهدی بالله (۲۵۵-۲۵۶ ه) را از این روش مستثنا کرد. او می گفت: در میان خلفای اموی لااقل یک فرد پاکدامن (عمر بن عبد العزیز) وجود داشت، برای من بسیار شرم آور است که در میان ما کسی مانند او نباشد. (تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص۳۶۱.)
مسعودی در مروج الذهب، ج۴، ص۱۸۹، از قول او نقل می کند که همواره می گفت (کان یقول): یا بنی هاشم! دعوتی حتی اسلک مسلک عمر بن عبد العزیز فاکون فیکم مثل عمر بن عبد العزیز فی بنی امیه دکتر شوقی ضعیف، می گوید: گویا همین سیره خوب او باعث رنجش ترک ها بوده. از این رو، او را خلع، برادرش معتمد را روی کار آوردند. (العصر العباسی الثانی، ص۱۷.)
۲۱۸) ر.ک: الاغانی، در شرح حال شعرای این دوره به خصوص ابونواس (۱۴۵-۱۹۸ ه)؛ تاریخ الادب العربی (العصر العباسی الثاتی) دکتر شوقی ضعیف، ص۴۴۳-۴۷۲؛ تاریخ ادبیات زبان عربی، حنا الفاخوری، ترجمه دکتر عبد المحمد آیتی، ص۲۹۶-۳۱۵، نیز، ص۳۲۷ در شرح حال حسین بن ضحاک (۱۶۲-۲۵۰ ه).
۲۱۹) ر.ک: الکامل، ج۶-۷؛ تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۲ و۳؛ تاریخ الخلفا، سیوطی.
۲۲۰) ر.ک: تحلیلی از زندگی امام هادی (علیه السلام)؛ باقر شریف قرشی، ترجمه محمد رضا عطایی، ص۴۷۷ و۱۷۸.
۲۲۱) همان، ص۴۷۶.
۲۲۲) همان، ص۴۷۷-۴۷۸.
۲۲۳) مروج الذهب، ج۴، ص۱۲۲؛ تاریخ الخلفا، ص۳۴۹-۳۵۰.
۲۲۴) مروج الذهب، ج۴، ص۹۴؛ مرآة الجنان، ج۴، ص۱۵۹، مآثر الانافة فی معالم الخلافة، ج۱، ص۲۳۱، تاریخ ابن خلکان، ج۲، ص۴۳۴.
۲۲۵) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۴۰۷.
۲۲۶) همان، ص۴۳۵؛ العصر العباسی الثانی، ص۵۶.
۲۲۷) العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضیف، ص۵۵؛ الدیارات، شابشتی، ص۱۵۹.
۲۲۸) تاریخ یعقوبی، ج۳، ص۲۲۳؛ الدیارات، ص۱۶۰؛ العصر العباسی الثانی، ص۵۵.
۲۲۹) آل بویه، علی اصغر فقیهی، ص۴۱۵.
۲۳۰) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۴۳۴-۴۳۵؛ العصر العباسی الثانی، ص۵۵-۵۶؛ تحلیلی از زندگانی امام هادی (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه محمد رضا عطایی، ص۴۳۴-۴۵۴. برای اطلاع از قصرهای وزرا وفرماندهان وبرخی دولتمردان آن دوره ر.ک: العصر العباسی الثانی، ص۵۶-۵۹.
۲۳۱) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۴۵۶-۴۵۷.
۲۳۲) بین الخلفاء والخلعاء، ص۲۵-۲۶ (به نقل از: تحلیلی از زندگانی امام کاظم (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه محمد رضا عطایی، ج۱، ص۴۹۴).
۲۳۳) الدیارات، شابشتی، ص۱۰۰. (به نقل از همان، ص۴۹۴-۴۹۵).
۲۳۴) همان.
۲۳۵) بین الخلفاء والخلعاء، دکتر منجد صلاح الدین، ص۳۳-۳۵؛ العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضعیف، ص۶۷-۶۸.
۲۳۶) همان، ص۶۸.
۲۳۷) مروج الذهب، ج۴، ص۱۲۲. برای اطلاع بیشتر از این اسراف کاری ها وریخت وپاش های بی حد وحصر ر.ک: العصر العباسی الثانی، ص۶۷-۷۹؛ تارریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۴۵۶-۴۵۹.
۲۳۸) الدیارات، ص۱۶۰ (به نقل از: العصر العباسی الثانی، ص۷۷).
۲۳۹) العصر العباسی الثانی، ص۶۹.
۲۴۰) مروج الذهب، ج۴، ص۴ (به نقل از: العصر العباسی الثانی، ص۷۷).
۲۴۱) العصر العباسی الثانی، ص۹۲.
۲۴۲) همان.
۲۴۳) همان، ونیز ر.ک: تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۴۳۰.
۲۴۴) الاغانی، ج۵، ص۱۸۵.
۲۴۵) همان، ص۱۶۳.
۲۴۶) طبری، ج۹، ص۲۱۲. (به نقل از: العصر العباسی الثانی، ص۶۹).
۲۴۷) التفقات وادارتهافی الدولة العباسیة، ص۱۶۴.
۲۴۸) متوکل به خاطر زیبایی وجمال او، (از باب تشبیه معکوس) وی را قبیحه نامید. چنانچه به سیاه می گویند: کافور. (الکامل ج۷، ص۲۰۰).
۲۴۹) الکامل، ج۷، ص۲۰۰، التفقات وادارتها فی الدولة العباسیة، ص۱۶۵؛ تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۴۴۷.
۲۵۰) نساء الخلفاء ابن الساعی، ص۱۰۶. (به نقل از: العصر العباسی الثانی، ص۷۳).
۲۵۱) زندگانی امام الهادی (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص۳۶۰.
۲۵۲) الاغانی، ج۱۴، ص۱۹۳، (به نقل از: زندگانی امام علی الهادی (علیه السلام)، ص۳۶۱).
۲۵۳) مروج الذهب، ج۴، ص۱۲۳.
۲۵۴) همان، ص۹۱-۹۳.
۲۵۵) الاغانی (به نقل از: زندگانی امام علی الهادی (علیه السلام)، باقرر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص۳۶۲).
۲۵۶) همان.
۲۵۷) الکامل، ج۷، ص۱۰۱، شعری که گفته بود چنین است:
۱. ملک الخلیفة جعفر - للدین والدنیا سلامه
۲. لکم تراث محمد - وبعدلکم تنفی الظلامه
۳. یرجو التراث بنوالبنا: - ومالهم فیها قلامه
۴. والصهر لیس بوارث - والبنت لا ترث الامامه
۵. ما للذین تنحلوا - میراثکم الا الندامه
۶. اخذ الوارثة اهلها - فعلام لومکم علامه
۷. لو کان حقکم لما - قامت علی الناس القیامه
۸. لیس التراث لغیرکم - لا والاله ولا کرامه
۹. اصبحت بین محبکم - والمبغضین لکم علامه
۱. سلطنت خلیفه که جعفر باشد، برای دنیا ودین سلامت است.
۲. میراث محمد برای شما است، با عدالت شما ظلم از بین می رود.
۳. فرزندان دختر بنی فاطمه آرزوی میراث را می کنند وحال آن که به اندازه سر ناخن از آن بهره ندارند.
۴. داماد، وارث نمی شود ودختر، وارث امامت نمی گردد.
۵. آنان که ادعای میراث شما را می کنند بهره ای جز پشیمانی ندارند.
۶. ارث را وارثین واهل آن به دست آورده اند، پس برای چه ملامت می کنید.
۷. اگر این حق (خلافت) برای شما (بنی فاطمه بود)، نسبت به شما این همه شور ونشور نبود.
۸. این میراث برای غیر از شما (بنی العباس) نخواهد بود، نه به خدا قسم! دیگران گرامی وکریم نخواهند بود.
۹. تو خود میان دوستان وبدخواهان، یک علامت هستی.
نا گفته نماند که در همین دوره، شاعرانی نیز بودند که تن به این رذالت ها وحقارت ها نمی دادند. شاعرانی همچون دعبل خزاعی (۱۴۸-۲۴۶ ه) شاعر شیعی که از محبان اهل بیت (علیهم السلام) بود تا آنجا که بالاخره زبانش، سرش را به باد داد ودر زمان متوکل کشته شد. او به کسی که وی را از عواقب ناگوار هجوهایش هشدار می داد، گفت: ۵۰ سال است که خود را بر دوش می کشم وهنوز کسی را نیافته ام بردار کند.
۱. ملوک بنی العباس فی الکتب سبعة - ولم تاتنا عن ثامن لهم کتب
۲. کذلک اهل الکهف فی الکهف سبعة - خیار اذا عدوا وثامنهم کلب
۳. وانی لا علی کلبهم عنک رتبة - لانک ذو ذنب ولیس له ذنب
۱. پادشاهان بنی عباس در نوشته ها، هفت تن هستند وهنوز از هشتمین آنها نامی در نوشته ها ندیده ام.
۲. اصحاب کهف نیز چنین بودند، هفت تن برگزیده وهشتمین سگشان بود.
۳. ولی من سگشان را بر تو برتری می دهم؛ زیررا تو گناهکاری وآن را گناهی نبود. (ر.ک: تاریخ ادبیات زبان عربی، حنا الفاخوری، ترجمه عبد المحمد آیتی، ص۳۷۳).
۲۵۸) الکامل، ج۷، ص۱۰۱.
۲۵۹) العقد الفرید، ج۶، ص۴۳۰. (به نقل از: زندگانی امام علی الهادی (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص۳۵۹).
۲۶۰) العصر العباس الثانی، دکتر شوقی ضیف، ص۷۴.
۲۶۱) همان.
۲۶۲) تاریخ الخلفاء، ص۳۴۹.
۲۶۳) العصر العباس الثانی، دکتر شوقی ضیف، ص۷۴.
۲۶۴) الفخری، ص۲۰۷. (به نقل از: تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۲، ص۴۲۵).
۲۶۵) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۲، ص۴۲۴.
۲۶۶) همان، ج۳، ص۴۳۹.
۲۶۷) ر.ک: تاریخ الاسلام، ج۲، ص۴۲۴-۴۲۷؛ وج ۳، ص۴۳۹-۴۴۰؛ العصر العباسی الثانی، ص۷۴-۷۵.
۲۶۸) التفقات وادارتها فی الدولة العباسیة، دکتر ضیف الله یحیی الزهرانی.
۲۶۹) ر.ک: همان، ص۱۶۲-۱۷۱. (در مورد لباس های فاخر، ر.ک: العصر العباسی الثاتی، دکتر شوقی ضیف، ص۶۲). شایان ذکر است که، در آن زمان در هم ارزش قابل ملاحظه ای داشت. با یک درهم می شد گوسفندی، یا کوزه عسلی؛ ویا کوزه ای روغن خرید وبا دیناری می شد شتری به چنگ آورد. (زندگانی امام حسن عسکری (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص۱۸۲).
۲۷۰) النفقات وادارتها فی الدولة العباسیة، دکتر ضیف الله یحیی الزهرانی، ص۱۵۰. (برای اطلاع از مخارج روزانه ئ هر یک از خلفای عباسی رجوع کنید به همین کتاب، فصل سوم نفقات دارالخلافة ص۱۴۱- ۲۴۷).
۲۷۱) ر.ک: العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضیعف، ص۲۰- ۲۲ و۵۶.
۲۷۲) الکامل، ج۷، ص۱۰.
۲۷۳) تاریخ یعقوبی، ج۳، ص۲۰۹؛ الکامل ج۷، ص۳۶؛ مروج الذهب، ج۴، ص۸۸؛ تجارب الامم، ج۶، ص۵۳۹.
۲۷۴) الکامل ج۷، ص۳۹؛ مروج الذهب، ج۴، ص۸۹.
۲۷۵) طبری، ج۹، ص۱۵۸.
۲۷۶) همان، ص۱۶۰.
۲۷۷) همان، ص۱۵۸؛ مروج الذهب، ج۴، ص۱۰۲.
۲۷۸) العصر العباسی الثانی، ص۷۲.
۲۷۹) وبه نقل مسعودی ۰۰۰/۴۰ دینار (مروج الذهب، ج۴، ص۹۶).
۲۸۰) الکامل، ج۷، ص۵۹.
۲۸۱) همان، ص۷۴.
۲۸۲) العصر العباسی الثانی، ص۲۰- ۲۳، و۵۶- ۵۹.
۲۸۳) همان، ص۷۴.
۲۸۴) همان، ص۲۱.
۲۸۵) همان، ص۲۳.
۲۸۶) ر.ک: همان، ص۶۲.
۲۸۷) ر.ک: همان، ص۲۶ و۶۲.
۲۸۸) -
۲۸۹) برای اطلاع بیشتر از شرح حال واشعار او، ر.ک: تاریخ ادبیات زبان عربی، حنا الفاخوری، ترجمع عبد المحمد آیتی، ص۴۱۲- ۴۳۰.
۲۹۰) دیوان جاحظ. (به نقل از: زندگانی امام علی الهادی (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص۳۷۰).
۲۹۱) زندگانی امام علی الهادی (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص۳۷۰.
۲۹۲) معجم الادباء ج۷: ص۷۱. (به نقل از: همان، ص۳۶۸).
۲۹۳) دیوان الحمداوی، ص۸۸. (به نقل از: همان، ص۳۶۹).
۲۹۴) الاغانی، ج۲، ص۳۳۷. (به نقل از: همان).
۲۹۵) شعر العطوی، ص۸۷. (به نقل از: همان).
۲۹۶) شعرالعطوی، ص۸۱. (به نقل از: همان).
۲۹۷) از ماه های رومی است.
۲۹۸) زندگانی امام علی الهادی (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص۳۶۸.
۲۹۹) سامرا فی ادب القرن الثالث الهجری، ص۱۷۲، (به نقل از: همان ص۳۷۱).
۳۰۰) ر.ک: زندگانی امام علی الهادی (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص۳۷۲. برای اطلاع بیشتر از اشعار دیگر شاعرانی که از فقر وسیه روزی خود که در حقیقت بیانگر وضعیت عمومی آن دوره است، ر.ک: زندگانی امام حسن عسکری (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص۱۹۷- ۲۰۷.
۳۰۱) برای اطلاع کامل از وضعیت فکری وفرهنگی در این دوره، ر.ک: العصر العباسی الثاین، دکتر شوقی ضیف، ص۱۱۵- ۱۷۹؛ تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۳۳۲- ۴۰۶، ومطلح العصر العباسی الثانی، دکتر نادیه حسنی صقر، ص۱۹۲- ۲۲۴، ودولة بنی العباس، دکتر شاکر مصطفی، ج۲.
۳۰۲) راجع به پیدایش معتزله وعقایدشان ونقش آنان در دوره خلفای عباسی، ر.ک: تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۱، ص۴۱۸- ۴۲۶، وج ۲، ص۱۵۵- ۱۶۲، وج ۳، ص۲۱۳- ۲۱۸، والعصر العباسی الاول والعصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضعیف، ص۱۷۰- ۱۷۹. وبحوث فی الملل والنحل، جعفر سبحانی، ج۳، ص۱۶۵- ۴۷۰.
۳۰۳) بین اهل حدیث واهل سنت باید تفاوت قائل شد. اهل حدیث تنها به گفته های پیامبر (صلی الله علیه وآله) تمسک می کنند، در حالی که اهل سنت علاوه بر آن، به اعمال وکردار وتقریر پیامبر هم قائلند. (تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۲، ص۱۶۲) ونیز برای اطلاع بیشتر از اصطلاح اهل سنت وتاریخ پیدایش ونظم آن در عهد عباسیان ونیز فوق آن، ر.ک: همان، ج۲، ص۱۶۲- ۶۱۳ و۴۶۸- ۴۷۰، وج ۳، ص۲۱۸- ۲۱۹.
۳۰۴) ر. ک: بحوث فی الملل والنحل، جعفر سبحانی، ج۳، ص۱۷۴- ۱۸۳.
۳۰۵) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۱، ص۴۱۸. (در این مسأله وجوه دیگری نیز ذکر شده. همان، ص۴۱۹) ونیز ر.ک: بحوث فی الملل والنحل، جعفر سبحانی، ج۳، ص۱۶۵- ۴۷۰.
۳۰۶) همان، ص۴۱۹- ۴۲۰. این اصول عبارتند از: توحید، عدل ووعید. قائل شدن به حد واسطی به نام فسق، بین ایمان وکفر، امر به معروف ونهی از منکر، برای توضیح هر یک، ر.ک: همان، وبحوث فی الملل والنحل، جعفر سبحانی، ج۳.
۳۰۷) همان، ص۴۲۱.
۳۰۸) همان.
۳۰۹) ر.ک: زندگانی سیاسی امام رضا (علیه السلام)، جعفر مرتضی عاملی، ترجمه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ص۳۵۷- ۳۶۰؛ زندگانی سیاسی امام جواد (علیه السلام)، جعفر مرتضی عاملی، ترجمه سید محمد حسینی، ص۶۳- ۶۵.
۳۱۰) زندگانی شسیاسی امام رضا (علیه السلام)، ص۲۳۳- ۲۳۴ وزندگانی سیاسی امام جواد (علیه السلام)، ص۶۵. (شایان ذکر است که جعفر مرتضی عاملی در کتاب تحقیقی خود، پیرامون زندگانی سیاسی امام رضا (علیه السلام)، ص۲۰۳- ۲۳۳، یازده هدف برای مامون به خاطر اعطای مقام ولایتعهدی به امام رضا (علیه السلام) بر می شمارد).
۳۱۱) ر.ک: تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۲، ص۳۳۴- ۳۴۷، وج ۳، ص۳۸۰.
۳۱۲) برای اطلاع از اهداف مامون در ترجمه کتاب های فلسفه ومنطق، ر.ک: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی ص۴۹۸- ۵۰۹.
۳۱۳) عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۳۹؛ بحار الانوار، ج۴۹ ص۲۹۰؛ شرح میمیه، ابی فراس، ص۲۰۴. (به نقل از: زندگانی سیاسی امام جواد (علیه السلام)، جعفر مرتضی عاملی، ترجمه سید محمد حسینی، ص۶۵).
۳۱۴) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم، ج۲، ص۱۶۰؛ الکامل، ج۶ ص۴۲۳؛ تاریخ الخلفاء، ص۳۰۸.
۳۱۵) محنة، به معنای آزمایش است. (لسان العرب می گوید: المحنة الخبرة) ونیز می گوید: (المحنة: ما یمتتحن به الانسان من بلیة) سختی وبلیه ای است که انسان به آن امتحان وآزمایش می شود.
۳۱۶) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۲، ص۱۶۱.
۳۱۷) همان، ج۲، ص۱۶۱ و۸۰.
۳۱۸) همان، ص۱۶۲، وج ۳، ص۲۱۳؛ تاریخ یعقوبی، ج۳، ص۲۱۵. برای اطلاع از موضع ائمه (علیهم السلام) به خصوص امام هادی (علیه السلام) با مسأله مخلوق بودن قرآن، ر.ک: سیره پیشوایان ص۶۰۹- ۶۱۰؛ توحید، صدوق، ص۲۲۴.
۳۱۹) الولاة والقضاة، ص۴۱۵. (به نقل از: مطلع العصر العباسی الثانی، دکتر نادیة حسنی صقر، ص۱۹۹).
۳۲۰) مطلع العصر العباسی الثانی، دکتر نادیه حسنی صقر، ص۲۰۶.
۳۲۱) مروج الذهب، ج۴، ص۷۶؛ تاریخ الخلفاء، ص۳۴۰ الکامل ج۷، ص۳۲۹.
۳۲۲) الکامل، ج۷، ص۲۶.
۳۲۳) طبری، ج۷، ص۳۲۹. (به نقل از: مطلع العصر العباسی الثانی، دکتر نادیه حسنی صقر، ص۲۰۰).
۳۲۴) در مورد تاثیر شیعه امامیه بر معتزله ووجوه اشتراک این دو، ر.ک: تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۲، ص۱۵۵- ۱۶۲؛ تاثیر الاراء الکلامیة الشیعة علی المعتزلة، قاسم جوادی. (مجله الفکر الاسلام، شمار ۱۶، ص۱۶۱- ۲۰۷).
۳۲۵) طبری. ج۷، ص۳۶۸؛ مروج الذهبی، ج۴، ص۸۶ (قال المسعودی: ولما افضت الخلافة الی المتوکل امر بترک النظر والمباحثة فی الجدال والترک لما کان علیه الناس فی ایام المعتصم والواثق والمامون وامر الناس بالتسلیم والتقلید وامر شیوخ المحدثین، بالتحدیث واظهار السنه والجماعة).
۳۲۶) ضحی الاسلام، احمد امین، ج۳، ص۱۹۸، (به نقل از: مطلع العصر العباسی الثانی، دکتر نادیه حسنی صقر، ص۲۰۳).
۳۲۷) تاریخ بغداد، ج۵ ص۱۷۰؛ تاریخ الخلفاء، ص۳۴۶ (بالغوا فی الثناء علیه والتعظیم له، حتی قال قائلهم: الخلفاء ثلاثة، ابوبکر قی قتل اهل الرده، وعمر بن عبد العزیز فی رد المظالم، والمتوکل فی الحیاء السنه واماتة التجهم.) در تاریخ بغداد به جای اماتة التجهم، محاالبدع آمده است.
۳۲۸) ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۸۲.
۳۲۹) به نقل از همان.
۳۳۰) برای اطلاع از این رشته عملیات، ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۸۲- ۸۵.
۳۳۱) ر.ک: دولة بنی العباس، دکتر شاکر مصطفی، ج۲، ص۱۶۴.
۳۳۲) الکافی، ج۵، ص۱۱۱-۱۱۲؛ بحار الانوار، ج۵۰، ص۸۶-۸۷.
۳۳۳) محمد بن معروف هلالی می گوید: به حیره نزد جعفر بن محمد صادق (علیه السلام) رفتم از کثرت مردمی که دور آن حضرت جمع بودند نمی توانستم خدمت ایشان برسم تا این که روز چهارم مرا دیدند وبه خود نزدیک کردند. پس از این که مردم متفرق شدند به قصد زیارت قبر امیر المؤمنین رفتند ومن هم به دنبال ایشان رفتم وسخنانشان را می شنیدم. (تاریخ فقه وفقها، دکتر گرجی، ص۱۱۵، به نقل از: رجال نجاشی).
حسن بن علی زیاد وشاء به ابن عیسی می گفت: من در این مسجد (کوفه) ۹۰۰ شیخ را دیدم همه می گفتند: حد ثنی جعفر بن محمد (علیه السلام). (همان).
حافظ أبو العباس بن عقده همدانی کوفی (۳۳۳ه) کتابی در نام های کسانی که از حضرت صادق (علیه السلام) حدیث روایت کرده اند تصنیف کرده که در آن ۴۰۰۰ نفر معرفی شده اند. (همان).
در دوره صادقین (علیه السلام) نقل روایت وتدوین حدیث در بین شیعه آن چنان وسعت یافت که در هیچ عصر ودوره ودر هیچ مذهبی این طور وسعت نیافته است. (ر. ک تاریخ التشریع الاسلامی، دکتر عبد الهادی الفضلی، ص۲۰۲-۲۰۴)، این عصر را عصر انتشار علوم آل محمد (علیه السلام) نامیده اند. (همان ص۹۵).
۳۳۴) برای اطلاع از تعداد واسامی شاگردان واصحاب عسکریین (علیهما السلام) ر.ک: تاریخ التشریع الاسلامی، دکتر عبد الهادی الفضلی، ص۱۸۳-۲۱۱.
شیخ طوسی، تعداد شاگردان امام هادی (علیه السلام) را در زمینه های مختلف علوم اسلامی ۱۸۵ نفر می داند. در میان این گروه شخصیت های برجسته ای؛ مانند فضل بن شاذان، حسین بن سعید اهوازی، ایوب بن نوح، ابو علی (حسن بن راشد)، حسن بن علی ناصر کبیر، عبد العظیم حسنی وعثمان بن سعید اهوازی به چشم می خورند که برخی از آنان دارای آثار وتألیفات ارزشمندی در زمینه های مختلف علوم اسلامی هستند (رجال، طوسی، ص۴۰۹-۴۲۹)، ونیز ر.ک: حیاة الامام الهادی، باقر شریف قرشی، ص۱۷۰-۲۳۰.
برخی از محققان تعداد اصحاب وروات امام عسکری (علیه السلام) را تا ۲۱۳ نفر برشمرده اند. (ر. ک: حیاة الامام العسکری (علیه السلام)، محمد جواد طبسی، ص۳۴۵-۴۱۳.
صاحب اعیان الشیعه نیز می گوید: فقد روی عنه (الامام العسکری) من انواع العلوم ما ملابطون الدفاتر. علوم ودانش های گوناگونی که از آن حضرت نقل شده، صفحات کتاب ها را پر ساخته است.، (اعیان الشیعه، ج۱، ص۴۰).
۳۳۵) ر.ک: حیاة الامام العسکری (علیه السلام)، محمد جواد طبسی، ص۲۸۷-۲۹۵.
۳۳۶) توحید، صدوق، ص۲۲۴.
۳۳۷) ر.ک: حیاة الامام العسکری (علیه السلام)، محمد جواد طبسی، ص۳۱۶.
۳۳۸) همان، ص۳۲۴.
۳۳۹) همان، ص۳۲۵.
۳۴۰) همان، ص۳۲۴.
۳۴۱) الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۳۹، (به نقل از: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ص۸۷)؛ بحار الانوار، ج۵۰، ص۲۵۱؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۳۲، دلائل الامامة، ص۲۲۶.
۳۴۲) الارشاد، شیخ مفید، ص۳۳۳؛ بحار الانوار، ج۵۰، ص۲۰۰؛ اثبات الوصیة، ص۲۲۵، (به نقل از: تاریخ سیاسی غیبت امام دواردهم، ص۸۳).
۳۴۳) حضرت خود می فرمود: مرا از مدینه به اجبار به سامرا آوردند. (بحار الانوار، ج۵۰ ص۱۲۹).
۳۴۴) مروج الذهب، ج۴، ص۹۳؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۳۰۳.
۳۴۵) دکتر جاسمحسین، می نویسد: سازمان امامیه (وکلا) به هواداران خود اجازه می داد در دستگاه خلافت عباسی کار کنند. از این رو، محمد بن اسماعیل بن بری واحمد بن حمزه قمی مقامات والایی در وزارت اشغال کردند. (رجال، نجاشی، ص۲۵۴). نوح بن دراج، قاضی بغداد وپس از آن قاضی کوفه بود چون بستگان او از کارگزاران امام جواد (علیه السلام) بودند، عقیده خود را در طول اشتغال به این سمت پنهان داشت. (همان، ص۸۰ و۹۸). بعضی دیگر از امامیه؛ مانند حسین بن عبد الله نیشابوری، حاکم بست وسیستان شد وحکم بن علیا اسدی به حکومت بحرین رسید، هر دو نفر به امام جواد (علیه السلام) خمس می پرداختند که حالی از بیعت پنهانی ایشان با امام نهم است (الکافی، ج۵، ص۱۱۱ والاسیصار، ج۲، ص۵۸، (تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ص۷۹).
۳۴۶) ر.ک: بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۴۰، ۲۵۴، ۲۶۹، ۲۹۸ و۲۷۰.
۳۴۷) ر.ک: همان، ص۳۰۴ و۲۵۹، نیز، ر.ک: حیاة الامام العسکری (علیه السلام)، محمد جواد طبسی، ص۲۶۱- ۲۶۶.
۳۴۸) ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۸۵-۸۹. (بسیاری از مورخین؛ مانند اصفهانی روایت می کنند که قیام های علویان در سال (۲۵۰ و۲۵۱ ه) در نواحی کوفه، طبرستان، ری، قزوین، مصر وحجاز آغاز شد. امکان دارد این قیام ها از سوی یک گروه یا دقیق تر بگوییم: توسط یک رهبر، هدایت شده باشد.... علی رغم جبهه زیدی قیام، بسیاری از امامیه مخلص نیز شرکت داشتند. بنا به گفته ابن عقده، پرچم دار قیام مکه، محمد بن معروف حلی، متوفای (۲۵۰ ه) بود که از برجستگان امامیه در حجاز به شمار می آمد. (رجال نجاشی، ص۲۸۰). علاوه بر آن، رهبر قیام کنندگان کوفه، یحیی بن عمر بود که در سال (۲۵۰ ه) مورد سوء قصد قرار گرفت ومورد ستایش ابو القاسم جعفری، وکیل امام هادی (علیه السلام) قرار داشت وهمدردی او را به خود جلب کرد. (طبری، ج۳، ص۱۵۲۲).
علاوه بر آن، بنا به گزارش مسعودی، علی بن موسی بن اسماعیل بن موسی کاظم در قیام ری شرکت داشت وخلیفه معتز او را دستگیر کرد. چون این شخص نوه اسماعیل بن موسی کاظم، مبلغ آیین امامیه در مصر بود بسیاری محنمل به نظر می رسد که قیام وی اصولاً امامی بوده باشد. (مروج الذهب، ج۷، ص۴۰۴) افزون بر آن، طبری اطلاعات لازم را درباره فعالیت های مخفی امامیه ونقش ایشان را در قیام می دهد. مقامات دولتی، قیام را بیشتر زیدی می دانستند تا امامی، او همچنین گزارش می دهد که جاسوسان عباسی مکاتباتی را بین رهبر قیام کنندگان در طبرستان، موسوم به حسن بن زید وبرادرزاده اش: موسوم به محمد بن علی بن خلف العطار وکشف کردند. این هر دو نفر از هواداران امام دهم، حضرت هادی (علیه السلام) بوده اند. (طبری، ج۳، ص۱۳۶۲ و۱۶۸۳، واختیار، ص۶۸.).
... امامیه ادعای هر علوی که خود را قائم ومهدی موعود از سوی پیامبر (صلی الله علیه وآله) بداند تکذیب کردند، ولی با بعضی از قیام های علویان که به ایشان وفادار بودند همدردی نشان می دادند. همین مطلب، ما را به نکته رهنمون می سازد که ائمه دو روش را برای وصول به اهداف حقه خود طرح ریزی کرده بودند؛ نخست فعالیت های علمی، فرهنگی ومذهبی که با اشاعه آن در میان مردم بدون آن خود را به ظاهر درگیر مسائل سیاسی کنند همت گماشتند. دوم، بعضی از قیام های شیعیان که وفادار به خود بودند را در پنهانی مورد حمایت قرار دادند. بدان امید که بتوانند قدرت را به دست آورده وپس از موفقیت به ایشان واگذار کنند.
۳۴۹) وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۴۶۰. (تقیه از دین من ودین پدران من است، کسی که تقیه ندارد ایمان ندارد).
۳۵۰) همان، (نه دهم دین در تقیه است وکسی که تقیه ندارد، دین ندارد).
۳۵۱) همان، ص۴۶۴. (مؤمن همواره مجاهد است، در حکومت باطل با تقیه ودر حکومت حق با شمشیر).
۳۵۲) نهج البلاغه، خطبه ۳، معروف به خطبه شقشقیه.
۳۵۳) وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۶۶. (به نقل از: سرائر، ابن ادریس، وبحار الانوار، ج۵۰، ص۱۸۱).
۳۵۴) احجاج، طبرسی، ج۲، ص۲۶۶. (به نقل از: حیاة الامام العسکری (علیه السلام)، محمد جواد طبسی، ص۲۴۰.)
۳۵۵) بحار الانوار، ج۵۰، ص۲۶۹. (به نقل از: همان، ص۲۳۸).
۳۵۶) اثبات الوصیه، ص۲۴۳. (به نقل از: همان، ص۲۳۸).
۳۵۷) ر.ک: حیاة الامام العسکری (علیه السلام)، محمد جواد طبسی، ص۲۲۳-۲۳۲، الفصل الثانی، الشیعة ومراکز هم فی عصره (علیه السلام). از جمله این شهرها می توان کوفه، بغداد، نیشابور، قم، آبه، مداین، خراسان، یمن، ری، آذربایجان، سامرا، جرجان، بصره وده ها شهر دیگر را نام برد. (همان).
۳۵۸) ولاة مصر، کندی، ص۱۷۷. (به نقل از: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۸۳-۸۴).
۳۵۹) مقاتل الطالبیین، ص۳۹۶. (به نقل از: همان، ص۸۴).
۳۶۰) مروج الذهب ج۴، ص۱۰۶؛ الکافی، ج۱، ص۵۰۰.
۳۶۱) ر. ک: اصول الکافی، ج۱، ص۵۰۰، ح۵.
۳۶۲) مناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۱۱؛ بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۲۷. (الفخام عن المنصوری، عن عم ابیه، قال: قصدت الامام (الهادی) (علیه السلام) یوماً فقلت: یا سیدی ان هذا الرجل (المتوکل) قد اطرحنی وقطع رزقی ومللنی وما اتهم فی ذلک الا علمه بمازمتی لک...)
۳۶۳) کشف المحجة، سید بن طاووس، ص۱۲۴.
۳۶۴) مقاتل الطالبیین، ص۵۹۹، (به نقل از: زندگانی امام علی الهادی (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص۳۲۶).
۳۶۵) مروج الذهب، ج۴، ص۸۶. (وکان الفتح بن خاقان الترکی مولاه اغلب الناس علیه واقربهم منه واکثرهم تقدماً عنده... وکان له نصیب من العلم، منزلة من الادب والف کتاباً فی انواع من الادب ترجمه بکتاب البستان.)، ابن ندیم نیز می گوید: اما الفتح بن خاقان، فکان من کبار رجال دار الخلافة وکان یحضر لمجالسة المتوکل... (الفهرست، ص۱۱۶-۱۱۷).
۳۶۶) الکافی، ج۱، ص۴۹۹؛ الارشاد، مفید، ج۲، ص۳۰۲.
۳۶۷) تاریخ یعقوبی، ج۳، ص۲۰۹، (به نقل از: زندگانی امام علی الهادی (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص۲۶۳).
۳۶۸) مرآة الزمان، ج۹، ص۵۵۳؛ تذکرة الخواص، ص۳۵۹، (به نقل از: زندگانی امام علی الهادی (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص۲۶۳)؛ بحار الانوار، ج۵۰، ص۲۰۷-۲۰۸.
۳۶۹) مناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۰۶؛ بحار الانوار، ج۵۰، ص۲۰۳.
۳۷۰) اعلام الوری، ص۳۴۶؛ مناقب، ج۴، ص۴۰۷؛ بحار الانوار، ج۵، ص۱۸۲.
۳۷۱) مناقب، ج۴، ص۴۰۷؛ العام الوری، ص۳۴۳؛ بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۳۷.
۳۷۲) مآثر الکبراء، ج۳، ص۹۴، (به نقل از: زندگانی امام علی الهادی (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص۲۵-۲۶).
۳۷۳) بحار الانوار، ج۵۰، ص۲۰۷؛ تذکرة الخواص، ابن جوزی، ص۲۲، (به نقل از: بحار الانوار، ج۵۰، ص۲۰۱).
۳۷۴) بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۴۴-۱۴۵. ادمه داستان چنین است:
پدرم او را تشویق کرد واو چندی بعد، بغداد را ترک کرده متوجه سامرا گشت، چند روز بعد یوسف با خوشحالی فراوان وارد خانه ما شد، پدرم از آنچه بر او گذشته بود پرسید. او گفت: برای اولین باری بود که سامرا را می دیدم وقبلاً به آن شهر نرفته بودم، دوست داشتم قبل از رفتن نزد متوکل، صد دینار هدیه را بن الرضا (امام هادی (علیه السلام)) برسانم، اما فهمیدم که متوکل مانع خروج حضرت از خانه است وایشان همیشه در خانه است، با خود گفتم چه کنم؟ اگر از خانه حضرت سراغ بگیرم چه بسا موجب دردسر بیشتری برای خود بشوم، مدتی به دنبال راه حلی می گشتم، ناگهان به قلبم خطور کرد که بر مرکب خود نشسته واو را رها کنم تا در شهر گشتی بزند، شاید بدون پرسش منزل حضرت را بیابم. پس بر مرکب خود نشسته واو را رها کردم تا کوی ها وبازارها را یکی یکی پشت سر گذاشت تا رسیدم به در خانه ای که مرکبم از حرکت ایستاد وهر چه کردم نرفت، حس کردم منزل امام است. لذا به غلام خود گفتم: بپرس این خانه کیست؟ غلام پس از سؤال برایم پاسخ آورد: خانه ابن الرضا است. با خود گفتم: الله اکبر به خدا قسم چه دلیل آشکاری! ناگهان غلامی سیاه از خانه خارج شد ورو به من کرده وگفت: یوسف بن یعقوب تو هستی؟ گفتم: آری.
گفت: پیاده شو، من هم از مرکب پیاده شدم، او مرا وارد راهرو خانه کرد وخود داخل شد، با خود گفتم: او مرا به نام صدا زد، در حالی که در این شهر کسی مرا نمی شناسد، این هم نشانه ای دیگر، آن قدری نگذشت که غلام بیرون آمد وگفت: آن یکصد دینار که در آستینت پنهان کرده ای بده، آنرا دادم وبا خود گفتم: این هم سومین نشانه. او آنها را به امام رساند وبرگشت وبه من اجازه ورود داد، داخل شدم وامام را دیدم که تنها نشسته است. با مهر ومحبت، نگاهی به من کرد وگفت: آیا وقت آن نرسیده است که به راه راست بیایی وهدایت شوی؟ گفتم: مولای من به اندازه کافی براهین ودلایل روشن برای این که هدایت شوم دیده ام، اما امام فرمود: افسوس! تو اسلام نخواهی آورد، ولی فرزندت به زودی مسلمان شده ویکی از شیعیان ما خواهد شد. ای یوسف! اقوامی گمان دارند محبت وولای ما سودی به حال کسانی مانند تو ندارد، به خدا قسم دروغ می گویند. به دیدار متوکل برو که مرادت برآورده خواهد شد.
هبة الله می افزاید: پس از مرگ یوسف فرزندش را ملاقات کردم، او مسلمان وشیعه ای کاملاً معتقد بود. به من گفت: پدرش بر کیش مسیحیت مرد، واو پس از مرگ پدرش مسلمان شد واز دوستان حقیقی اهل بیت گشت. وی همیشه می گفت: من بشارت مولایم علی الهادی (علیه السلام) هستم.
۳۷۵) بحار الانوار، ج۵، ص۱۴۸.
۳۷۶) مناقب، ج۴، ص۴۳۰؛ بحار الانوار، ج۵۰، ص۳۰۹؛ الارشاد، ص۳۲۴.
۳۷۷) الفصول المهمة، ص۲۶۹.
۳۷۸) کمال الدین، صدوق، ص۴۷۹.
۳۷۹) همان، ص۴۱؛ بحار الانوار ۵۰، ص۳۲۷، (به نقل از: کمال الدین). برای اطلاع بیشتر از سخن همو با جعفر برادر حضرت عسکری (علیه السلام) در بزرگداشت امام (علیه السلام) ر.ک: کمال الدین، ص۴۴، بحار الانوار، ج۵۰، ص۳۲۹.
۳۸۰) کمال الدین ص۴۲؛ بحار الانوار، ج۵۰، ص۳۲۷.
۳۸۱) همان.
۳۸۲) مدینة المعاجز، ص۵۷۰، (به نقل از: حیاة الامام العسکری (علیه السلام)، محمد جواد طبسی، ص۹۷).
۳۸۳) بحار الانوار، ج۵، ص۲۶۱، (به نقل از: الخرایج، ج۱، ص۴۲۲).
۳۸۴) آثار جاحظ، ص۲۳۵، (به نقل از: الحیاة السیاسیة للامام الرضا (علیه السلام)، ص۴۰۳).
۳۸۵) سفینة البحار، ج۱، ص۲۶۰، از حیلة الابرار، ج۲، ص۴۹۸، (به نقل از: حیاة الامام العسکری، محمد جواد طبسی، ص۹۸).
۳۸۶) بحار الانوار، ج۵۰، ص۲۶۱، (به نقل از: همان). برای اطلاع بیشتر از این دو واقعه وبرخورد امام عسکری (علیه السلام) با آنها به همان منابع رجوع کنید.
۳۸۷) الغبیة، طوسی، ص۱۲۸، دلائل الامامة، ص۲۲۶.
۳۸۸) کمال الدین، ص۴۳؛ بحار الانوار، ج۵۰، ص۳۲۸.
۳۸۹) اعلام الوری، ص۳۷۲؛ (به نقل از: زندگانی امام حسن عسکری (علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه سید حسن اسلامی، ص۶۴).
۳۹۰) الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۰۱.
۳۹۱) کمال الدین وتمام النعمة، شیخ صدوق، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۱، ص۲۵۷، ح۱؛ (شیخ طوسی نیز در کتاب الغیبة، ص۹۵، شبیه این حدیث را به طریق دیگر نقل کرده است.).
۳۹۲) همان، ج۱، ص۲۵۷، ح۲.
۳۹۳) همان، ج۱، ص۲۸۶، ح۲، (صدوق، پس از آن که بایب تحت عنوان نص نبی (صلی الله علیه وآله) علی (علیه السلام) را باز نموده، بابی دیگر تحت عنوان ما أخبر به النبی (صلی الله علیه وآله) من وقوع الغیبة بالقائم (علیه السلام) می گشاید ودر آن روایات متعددی، که از زبان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) صادر شده به وقوع وکیفیت غیبت کرده است، را ذکر می نماید).
۳۹۴) همان، ج۱، ص۲۸۹، ح۱؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۰۴، (صدوق، پس از ذکر روایات نبوی در باره غیبت وحضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به یادآوری روایات رسیده از هر یک از معصومین (علیهم السلام) در این باره پرداخته است).
۳۹۵) کمال الدین وتمام التعمة، ج۱، ص۳۰۳، ح۱۴.
۳۹۶) همان، ج۱، ص۳۰۵، باب ۲۷، ح۱؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۲ (بنا به نقل از شیخ طوسی از جابر بن عبد الله، در این صحیفه در دوازده نام ائمه (علیهم السلام)، سه نام محمد وسه نام علی وجود داشته است).
۳۹۷) کمال الدین وتمام النعمة، ج۱، ص۳۱۵، ح۲؛ (در همین باب، صدوق روایتی را از امام جواد (علیه السلام) نقل نموده که طی آن، حضرت از جریان ملاقات وپاسخگویی امام حسن (علیه السلام) به سه سؤال حضرت خضر (علیه السلام) خبر می دهد واین که پس از پاسخ امام حسن (علیه السلام)، حضرت خضر (علیه السلام) شهادت به وحدانیت خدا ورسالت پیامبر وامامت امام علی (علیه السلام) وامام حسن (علیه السلام) وامام حسین (علیه السلام) وسایر ائمه (علیهم السلام) تا امام مهدی (عجّل الله فرجه) داده وخبر می دهد واین از عدل گستری آن حضرت می دهد).
۳۹۸) همان، ج۱، ص۳۱۷، ح۱.
۳۹۹) همان، ح۲.
۴۰۰) همان، ح۳.
۴۰۱) همان، ج۱، ص۳۱۹-۳۲۰، ح۲، (مجموع روایاتی که صدوق، از امام سجاد (علیه السلام) در این باره نقل می کند، ۹ روایت است که ما به جهت اختصار تنها به روایت ابوخالد کابلی اکتفاء نمودیم، مشتاقان به منبع مزبور مراجعه نمایند).
۴۰۲) الغیبة، نعمانی، ص۱۱۳.
۴۰۳) الغیبة، شیخ طوسی، ص۹۲.
۴۰۴) کمال الدین وتمام النعمة، ج۱، ص۳۳۰، ح۱۵ (روایات رسیده از امام باقر (علیه السلام) درباره حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) وغیبت او وخصوصیات مربوط به غیبت وظهور، در باب سی ودوم کتاب کمال الدین وتمام النعمة، صدوق، وص ۹۲ به بعد از کتاب الغیبة، شیخ طوسی، وص ۹۷-۱۱۳ از کتاب الغیبة، نعمانی نقل شده است).
۴۰۵) کمال الدین وتمام النعمة، ج۱، ص۳۳۳، ح۱.
۴۰۶) همان، ح۲ و۳.
۴۰۷) همان، ص۳۳۴، ح۴.
۴۰۸) همان، ص۳۳۵-۳۳۶، ح۷.
۴۰۹) الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۰۲.
۴۱۰) همان.
۴۱۱) همان.
۴۱۲) الغیبة، نعمانی، ص۱۱۴.
۴۱۳) همان، ص۱۰۰.
۴۱۴) کمال الدین وتمام النعمة، ج۲، ص۳۶۱، ح۴.
۴۱۵) همان، ج۲، ص۳۷۲-۳۷۳، ح۶.
۴۱۶) همان، ج۲، ص۳۷۸، ح۳.
۴۱۷) همان، ص۳۷۷، ح۱.
۴۱۸) همان، ج۲، ص۳۸۳، ح۱۰.
۴۱۹) همان، ص۳۷۹-۳۸۰، ح۱؛ اثبات الوصیة، مسعودی، ص۲۳۷.
۴۲۰) همان، ص۳۸۱، ح۵.
۴۲۱) همان، ص۳۸۲، ح۶ و۷.
۴۲۲) همان، ج۲، ص۳۸۴-۳۸۵، ح۱.
۴۲۳) همان، ص۴۰۸، ح۶.
۴۲۴) همان، ص۴۰۹، ح۸.
۴۲۵) مناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۵۲۷؛ تاریخ الغیبة الصغری، سید محمد صدر، ص۲۱۷.
۴۲۶) اثبات الوصیة، ص۲۶۲؛ تاریخ الغیبة الصغری، ص۲۲۲.
۴۲۷) الکافی، ج۱، ص۵۱۳، ح۲۷؛ مناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۳۳-۳۴؛ تاریخ الغیبة الصغری، ص۲۲۴.
۴۲۸) تاریخ الغیبة الصغری، ص۲۲۴.
۴۲۹) اثبات الوصیة، ص۲۴۳.
۴۳۰) رجال کشی، ص۵۱۴، ح۹۹۲.
۴۳۱) ر.ک: همان، ص۵۱۳-۵۱۴، ح۹۹۱ و۹۹۲(جریان نصب ابوعلی بن راشد به جای علی بن الحسین بن عبدریه توسط امام هادی (علیه السلام)).
۴۳۲) همان، ص۵۷۹-۵۸۰، ح۱۰۸۸.
۴۳۳) ر.ک: پژوهشی جامع پیرامون وکالت، وکلا وابواب ائمه (علیهم السلام)، دکتر محمد رضا جباری، قم مؤسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۹ ش.
۴۳۴) ر.ک.معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۳۶؛ المعجم الوسیط، ص۱۰۵۳؛ لغتنامه، دهخدا، ج۱۴، ص۲۰۵۴۲.
۴۳۵) ر.ک. وسیلة النجاة، ج۲، ص۱۰۳؛ جواهر الکلام، ج۲۷، ص۳۴۷؛ تحریر الوسیلة، ج۲، ص۳۹.
۴۳۶) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۰.
۴۳۷) ر.ک. مکتب در فرایند تکامل، دکتر حسین مدرسی، ص۲۰.
۴۳۸) ر.ک. تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۳۴.
۴۳۹) ر.ک. الغیبة، شیخ طوسی ص۲۰۹- ۲۱۰.
۴۴۰) الخرائج والجرائح قطب الدین راوندی، ج۲، ص۷۲۱.
۴۴۱) ر.ک: تنقیح المقال، ج۳، رقم ۱۱۹۹۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۸، ص۲۳۷؛ بحار الانوار: ج۴۷، ص۱۸۱. بنابر بعضی روایات، قاتل وی؛ یعنی داود بن علی، پس از این کار توسط امام صادق (علیه السلام) مورد مؤاخذه واقع شد وچون به استهزا پرداخت همان شب مورد نفرین حضرت واقع وبه هلاکت رسید.
۴۴۲) ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۰؛ تنقیح المقال، ج۳، رقم ۱۲۴۵۱، رجال، شیخ طوسی، ص۳۲۴، وخلاصةالاقوال، علامه حلی، ص۱۷۵.
۴۴۳) رجال، نجاشی، ص۳۱۱.
۴۴۴) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۰؛ وبحار الانوار: ج۴۷، ص۳۴۲.
۴۴۵) تنقیح المقال، ج۳، رقم ۱۲۸۴۶.
۴۴۶) رجال، کشی، ص۵۱۱، ح۹۸۸؛ تنقیح المقال، ج۲، رقم ۱۰۳۱۹.
۴۴۷) رجال کشی، ص۶۰۷، ح۱۱۲۹.
۴۴۸) الکافی، ج۱، ص۵۲۳، ح۱۹.
۴۴۹) همان، ج۱، ص۵۲۰، ح۱۳.
۴۵۰) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۶.
۴۵۱) در این باره به کتاب تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۷۸ و۱۳۴؛ همچنین به رجال کشی، ص۴۹۳، ح۹۴۶، ورجال نجاشی، ص۷۴ مراجعه شود.
۴۵۲) اثبات الوصیة، ص۲۱۳- ۲۱۵.
۴۵۳) این نکته از نامه امام (علیه السلام) خطاب به موالی مقیم این مناطق قابل استفاده است که در آن، جانشینی علی بن راشد را به جای علی بن الحسین اعلام نموده وآنها را مامور مراجعه نزد او کرده است. این اقدام حضرت در پی دستگیری هایی بود که توسط متوکل عباسی نسبت به شیعیان صورت گرفت. در این باره، ر.ک: رجال، کشی، ص۵۱۳، ح۹۹۱ و۹۹۲؛ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۳۶- ۱۳۹، در ضمن مراد از قرای سواد، مناطق اطراف کوفه است. این که بر آنها اطلاق سواد شده، به خاطر منظره این مناطق از دور بوده است؛ چرا که این مناطق، ناقطی حاصل خیر، وکشاورزی در آنها متداول بوده وسطح زمین برای اعرابی که از حجاز وارد عراق می شدند، به رنگ سیاه جلوه می نموده است.
۴۵۴) رجال، کشی، ص۵۷۹، ح۱۰۸۸، وص ۵۷۳، ح۱۰۸۶؛ رجال، شیخ طوسی، ص۴۳۳ و۴۲۰؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۱۵۰.
۴۵۵) در این باره ر.ک؛ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۴۹- ۱۵۱، ۱۷۰- ۱۷۲ و۱۹۵- ۲۰۰.
۴۵۶) رجال کشی، ص۵۲۶، ح۱۰۰۸؛ رجال، نجاشی، ص۲۱۹ (نجاشی از او با عنوان نزیل العسکر یاد کرده است).
۴۵۷) تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۳۵.
۴۵۸) کمال الدین وتمام النعمة، ص۵۰۴، ح۳۵؛ بحار الانوار: ج۵۱، ص۳۳۶.
۴۵۹) الکافی، ج۵، ص۳۱۶؛ بحار الانوار، ج۹۲، ص۳۲۸؛ مستدرک الوسائل، ج۴، ص۳۶۱.
۴۶۰) تنقیح المقال، ج۲، رقم ۹۴۷۰.
۴۶۱) حضرت، طی نامه ای به عبد الله بن حمدویه بیهقی چنین فرمود: وبعد، فقد نصبت لکم ابراهیم بن عبده لیدفع النواحی واهل ناحیتک حقوقی الواجبة علیکم الیه وجعلته ثقتی وأمینی عند موالی هناک. ر.ک: رجال، کشی، ص۵۸۰، ح۱۰۸۹.
۴۶۲) او به خاطر گرایش به مذهب ارتفاع، غلو وتفویض، از سوی فضل بن شاذان - یکی از بزرگان نیشابور مورد بی مهری واقع شد وحضرت با توقیعی، به غائله خاتمه دادند. ر.ک: رجال، کشی، ص۵۴۲، ح۱۰۲۷.
۴۶۳) کمال الدین وتمام النعمة، ص۴۴۲؛ تنقیح المقال، ج۳، رقم ۱۰۸۴۳.
۴۶۴) تنقیح المقال، ج۲، رقم ۲۸۲۰.
۴۶۵) بحار الانوار: ج۵۱، ص۳۴۱. او در عصر حسین بن روح، سفیر سوم حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می زیسته وبه نزد وی مراجعه می کرده است.
۴۶۶) رجال، کشی، ص۴۸۳، ح۹۱۰؛ بحار الانوار: ج۲، ص۲۵۱.
۴۶۷) رجال، کشی، ص۵۹۶، ح۱۱۱۵؛ بنا به نقل کشی، او با مشاهده اختلاف بین دو تن از وکلای سیار امام جواد (علیه السلام)، در قم از تحویل دادن وجوه شرعی به آنها امتناع می ورزد، ولی با دستور امام (علیه السلام) آنها را به این دو وکیل تحویل می دهد.
۴۶۸) مناقب، ابن شهرآشوب، ج۴، ص۳۹۷؛ الخرائج والجرائح، ج۲، ص۷۱۷؛ اثبات الهداة ج۶، ص۱۸۲؛ بصائر الدرجات، ص۲۶۲؛ بحار الانوار: ج۵ ص۳۷۰.
۴۶۹) تنقیح المقال، ج۳، ش ۱۰۳۰۴، ابوحامد مراغی در وصف وی گفته است: لیس له ثالث فی الارض فی القرب من الاصل یصفنا صاحب الناحیه (علیه السلام).
۴۷۰) تنقیح المقال، ج۱، ص۵۰؛ رجال، نجاشی، ص۶۷؛ مستدرک الوسائل، ج۱ ص۳۴۷؛ جامع الرواة، ج۱، ص۴۱. او طبق گفته طبرسی، از وکلاء وسفرای معروفی بوده که امامیه در جلالت قدر ووکالت آنها تردید واختلافی ندارند. (ر. ک: اعلام الوری، ج۲ ص۲۵۹).
۴۷۱) اعیان الشیعه، ج۲، ص۴۸؛ جامع الرواة، ج۱، ص۴۹.
۴۷۲) ر.ک: الکافی، ج۱ ص۵۲۳، ح۲۰؛ بحار الانوار: ج۵۱، ص۲۹۹؛ کشف الغمة، ج۳، ص۳۵۰.
۴۷۳) شیخ طوسی در کتاب غیبت خود درباره او چنین آورده: وکان فی زمان السفراء المحمودین أقوام ثقات ترد علیهم التوقیعات من قبل المنصوبین للسفارة من الاصل منهم ابو الحسین محمد بن جعفر الاسدی. وباز طبق نقل شیخ طوسی، شخصی به نام صالح بن أبی صالح در سال ۲۹۰ ه از سوی ناحیه مقدسه، مأمور می شود که وجود شرعیه را از مردم دریافت ودر ری به ابو الحسین اسدی تحویل دهد. به کتاب غیبت شیخ، ص۲۵۷؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۹۲؛ جامع الرواة، ج۲، ص۸۳، وکمال الدین وتمام النعمة، ص۵۰۹، ح۳۸ وص ۵۲۲ مراجعه شود.
۴۷۴) کمال الدین وتمام النعمة، ص۴۴۲ ح۱۶؛ تنقیح المقال، ج۳، ص۴۷۰ از فصل القاب.
۴۷۵) ضیافة الاخوان، ص۶۶.
۴۷۶) پس از او، در وکالت به فرزندانش یکی پس از دیگری، منتقل شد. فرزندش علی وفرزند او محمد وفرزند او قاسم، همگی به مقام وکالت نائل شدند ودر جلالت قدر آنها تردیدی نیست. ر.ک: رجال، کشی، ص۶۱۱، ح۱۱۳۶؛ رجال، نجاشی، ص۲۴۲؛ تنقیح المقال، ج۲، رقم ۹۶۰۷ وج ۱، رقم ۲۷۵۲.
۴۷۷) کمال الدین، ص۴۸۳، ح۲؛ بحار الانوار: ج۵۱، ص۲۹۷. جریان جالبی در مورد استرداد اموال امام عصر (علیه السلام) توسط محمد بن صالح همدانی در منابع آمده است.
۴۷۸) الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۸۹.
۴۷۹) بحار الانوار: ج۵۱، ص۳۰۰، قرمیسین بنا به گفته صاحب المسالک والممالک، ص۴۱ و۱۹۸، شهری است کوچک در استان جبل که در حدود سی ویک فرسخ از همدان فاصله دارد.
۴۸۰) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۰- ۲۱۱؛ تنقیح المقال، ج۲، رقم ۶۷۹۴.
۴۸۱) رجال، کشی، ص۵۴۹، ح۱۰۳۸، ۱۰۳۹، ۱۰۴۰؛ رجال، نجاشی، ص۱۷۷؛ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۴۲، والغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۱.
۴۸۲) تنقیح المقال، ج۲، رقم ۱۰۲۲۲، وج ۱، رقم ۲۱۸. طبرسی در حق وی گفته: انه من الابواب المعروفین الذین لا تخلف الامامیه القائلون بامامة الحسن بن علی (علیه السلام) فیهم (اعلام الوری ج۲، ص۲۵۹)؛ الارشاد، شیخ مفید، ص۳۵۱؛ رجال، کشی، ص۵۳۱، ح۱۰۱۵؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۷۱؛ بحار الانوار: ج۵۱، ص۳۱۰. تاریخ الغیبة الصغری، ص۴۵۹.
۴۸۳) ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۷۸.
۴۸۴) همان، ص۷۱، الغیبة، شیخ طوسی، ص۴۳.
۴۸۵) طبق این نقل، مردی از اهل مصر، نزد امام عسکری (علیه السلام) به خاطر ظلم وکیل آن ناحیه شکایت می کند وحضرت با نامه ای توبیخ آمیز سبب رفع ظلم از آن فرد می شود؛ گرچه در این نقل تصریح نشده که آن وکیل، وکیل حضرت بوده، ولی قرائنی نظیر تظلم آن فرد نزد حضرت نه نزد حکومت نه نزد حکومت، وپیام صریح حضرت به آن وکیل رفع ظلم، حکایت از آن دارند که آن شخص، وکیل امام عسکری (علیه السلام) بوده است. ر.ک: به الکافی، ج۱، ص۱۱، ح۱۹؛ مناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۳۲ - ۴۳۳؛ بحار الانوار: ج۴، ص۴۳۲ - ۴۳۳؛ بحار الانوار: ج۵۰، ص۲۸۴.
۴۸۶) ر.ک: مکتب در فرایند تکامل، ص۱۹؛ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۳۴.
۴۸۷) تنقیح المقال، ج۳، ش ۱۱۹۹۴.
۴۸۸) اینان که سردمداران مذهب واقفیه بودند، توسط امام رضا (علیه السلام) مورد لعن وطرد واقع شدند ومطرود جامعه شیعی آن عصر گشتند. علی بن ابی حمزه بطائنی، حیان سراج وعثمان بن عیسی رواسی از جمله این افراد بوده اند. ر.ک: رجال، کشی، ص۴۹۳، ح۹۴۶؛ الغیبة، شیخ طوسی ص۴۲.
۴۸۹) در این باره ر.ک: مکتب در فرایند تکامل، ص۱۹؛ رجال، کشی، ص۴۳۴، ح۸۱۹.
۴۹۰) رجال، کشی، ص۵۷۵، ح۱۰۸۸.
۴۹۱) رسائل الشیعه، ج۶، ح۳۷۸.
۴۹۲) ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۷۱؛ بحار الانوار: ج۵۱، ص۳۰۳، (جریان مربوط به محمد بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی).
۴۹۳) الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۹۵.
۴۹۴) همان، ص۲۲۵.
۴۹۵) ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۷۰، ۱۷۴.
۴۹۶) درباره احمد بن اسحاق، رجوع شود به: رجال، نجاشی، ص۶۶؛ تنقیح المقال، ج۱، ص۵۰، جامع الرواة، ج۱، ص۴۱. ودرباره حسن بن محمد بن قطاة صیدلانی رجوع شود به: کمال الدین، ص۵۰۴، ح۳۵؛ بحار الانوار: ج۵۱، ص۳۳۶.
۴۹۷) ر.ک: رجال، کشی، ص۴۰۵، ح۷۶۰ و۷۵۹؛ الواقفیه، ج۱، ص۲۱۱ به بعد؛ مکتب در فرایند تکامل، ص۸۳.
۴۹۸) ر.ک: اثبات الوصیة، ص۲۱۳- ۲۱۵؛ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۷۸.
۴۹۹) الکافی، ج۱، ص۳۲۴، ح۲.
۵۰۰) او به عنوان وکیل ومورد اعتماد مردم، اموالی را از سوی مردم دینور ونیز احمد بن الحسن المادرائی (وکیل در قرمیسین) به سمت بغداد می برد، ولی با ادعای نیابت توسط بعضی از رقبای دروغین نایب دوم؛ یعنی ابوجفر عمری روبه رو می شود؛ وقتی این مدعیان دروغین را عاجز از اقامه حجت بر صدق دعوی می یابد وابو جعفر عمری برهان لازم را ارائه می کند واز اوصاف اموال خبر می دهد حق را بازشناخته وپس از تحویل اموال به او، به سمت دیار خود حرکت می کند. تفصیل این جریان را می توانید در بحار الانوار: ج۵۱، ص۳۰۰، مطالعه کنید.
۵۰۱) وقتی احمد بن اسحاق قمی به حضرت عرض می نماید: من همیشه برایم ممکن نیست نزد شما حاضر شوم، در این موارد به چه کسی مراجعه کنم وقول چه کسی را قبول کنم ومورد عمل قرار دهم؟ حضرت در پاسخ فرمود: هذا أبو عمرو، الثقةالامین، ماقاله لکم فعنی یقوله وما اداه الیکم فعنی یودیه ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۱۱۲.
۵۰۲) ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۷۸؛ مکتب در فرایند تکامل، ص۵۸.
۵۰۳) کمال الدین، ص۵۰۷، ح۳۷.
۵۰۴) رجال، کشی، ص۴۴۲، ح۸۳۰.
۵۰۵) ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۴۰؛ مکتب در فرایند تکامل، ص۶۰.
۵۰۶) ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۴۰؛ مکتب در فرایند تکامل، ص۶۰.
۵۰۷) این سخن، زمانی بیشتر تأیید می شود که به اتهام منصور، نسبت به امام صادق (علیه السلام) توجه کنیم که طی آن، حضرت را متهم نمود که وکیلش، معلی بن خنیس را برای جمع کمک برای نهضت محمد بن عبد الله (نفس زکیه) به سوی شیعیانش فرستاده است. همین اتهام موجب شد که منصور، حضرت با به بغداد فرابخواند. نظیر همین اتهام را هارون به امام کاظم (علیه السلام) نسبت داد. ر.ک: تنقیح المقال، ج۳، رقم ۱۱۹۹۳.
۵۰۸) متوکل عباسی به خاطر همین حساسیت نسبت به وکلای امام هادی (علیه السلام)، ایوب بن نوح،- وکیل ناحیه کوفه را تحت تعقیب قرار داد (تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۸۱). ئ غلی بن جعفر همانی را محبوس نمود وتصمیم به قتل وی گرفت ودر پاسخ وساطت وزیرش عبید الله بن یحیی بن خاقان گفت: خودت را برای وساطت نسبت به او واموالش به زحمت مینداز، چرا که عمویش مرا خبر داده که او، رافضی ووکیل علی بن محمد است (رجال، کشی، ص۶۰۷، ح۱۱۲۹، وح ۱۱۳۰، بحار الانوار: ج۵۰، ص۱۸۳)، متوکل همچنین، سر وکیل مناطق بغداد، مدائن وقرای سواد یعنی ابوعلی بن راشد را به شهادت رساند، وبرخی دیگر مانند عیسی بن جعفر بن عاصم را با ضربت عمودی بر سرش کشت، وابن بند را ابتدا ۳۰۰ تازیانه زد، سپس در دجله انداخت. (رجال، کشی، ص۶۰۳، ج۱۱۲۲).
۵۰۹) عبد الله بن سلیمان، وزیر عباسی، وقتی از وجود وکلایی برای ناحیه مقدسه آگاه می شود، کسانی را به عنوان جاسوس وبه ظاهر برای تحویل وجوه شرعی، نزد وکلای متعددی که مورد سوء ظن واقع شده بودند می فرستد تا وکالت آنها را احراز کند، ولی با ارشاد حضرت هیچ یک از وکلا اقدام به قبول وجهی نکردند تا زمانی که خطر کاملا رفع شد. (بحار الانوار: ج۵۱، ص۳۱۰، ح۳۰).
۵۱۰) در این باره، ر.ک: تاریخ الغیبة الصغری، ص۴۷۲؛ مکتب در فرایند تکامل، ص۱۳۱؛ کمال الدین، ص۴۸۳، ح۴؛ تنقیح المقال، ج۲، رقم ۱۰۲۲۲؛ رجال، کشی، ح۱۰۰۵؛ بحار الانوار: ج۸۲، ص۵۰؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۸۵.
۵۱۱) رجال، کشی، ص۴۳۳، ح۸۱۷.
۵۱۲) ر.ک: تنقیح المقال، ج۳، ضرقم ۱۲۰۸۴.
۵۱۳) ر.ک: مکتب در فرایند تکامل، ص۲۲؛ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۷۴.
۵۱۴) وسائل الشیعة، ج۲۰، ص۱۱۴، وج ۱۸، ص۱۰۰؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۲۸۱، وج ۱ رقم ۲۰۰، وج ۲، رقم ۱۰۶.
۵۱۵) رجال، کشی، ص۵۵۷- ۵۵۸، ح۱۰۵۳.
۵۱۶) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۷.
۵۱۷) رجال، کشی، ص۵۰۹، ح۹۸۳.
۵۱۸) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۲۶.
۵۱۹) امام صادق (علیه السلام)، معلی بن خنیس را به خاطر افشای بعضی از اسرار، که منجر به قتلش نیز شد، مورد نکوهش قرار داده وفرمود: خداوند معلی را بیامرزد، من انتظار این را داشتم؛ چرا که او سر ما را فاش نمود و...، هرکس این اسرار ما را نزد غیراهلش فاش کند مبتلا به سلاح یا طناب دار می شود. (بحار الانوار: ج۷۵، ص۸۵).
۵۲۰) کمال الدین، ص۵۰۱، ح۲۸؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۳۷.
۵۲۱) درباره تعیین وکالی نواحی، به عنوان نمونه به نصب ابوعلی بن راشد به جای علی بن حسین بن عبدربه توسط امام هادی (علیه السلام)، ر.ک: رجال، کشی، ص۵۱۳، ح۹۹۱، ودرباره بررسی عملکرد وکلا، به جریان حسابرسی از یکی از وکلای خائن توسط امام صادق (علیه السلام) (وسائل الشیعة، ج۱۳، ص۲۹۱)، ودر مورد معرفی شخصیت وکلا به شیعیان، ومعرفی عثمان بن سعید عمری به گروهی از شیعیان یمن توسط امام عسکری (علیه السلام) (بحار الانوار: ج۵۱، ص۳۴۵)، ودر مورد عزل وکلای خائن، جریان لعن وعزل فارس بن حاتم قزوینی توسط امام هادی (علیه السلام) ودستور کشتن وی توسط آن حضرت (رجال، کشی، ص۵۲۲، ح۱۰۳۳ تا ح۱۰۱۱)، در مورد معرفی جریانات دروغین وکالت وبابیت به نامه امام هادی (علیه السلام)، به یکی از شیعیان، واعلام بی زاری از محمد بن نصیر نمیری وحسن بن محمد بن بابای قمی (رجال، کشی، ص۵۲۰، ح۹۹۹)، ودر مورد تعیین وظایف، به نامه امام عسکری (علیه السلام) مبنی بر نصب ابراهیم بن عبده وتعیین وظایف او توجه شود (رجال، کشی، ص۵۰۹، ح۹۸۲).
۵۲۲) تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۳۷.
۵۲۳) در این موارد به تنقیح المقال، ج۲، رقم ۹۶۰۷، وج ۱، رقم ۱۲۸۶؛ رجال نجاشی، ص۲۴۳؛ ورجال، کشی، ص۵۱۳، ح۹۹۱ وص ۵۴۹، ح۱۰۳۸، مراجعه شود.
۵۲۴) ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۷۱.
۵۲۵) رجال، کشی، ص۵۶۹، ح۱۱۱۵.
۵۲۶) تنقیح المقال، ج۳، رقم ۱۱۹۹۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۸، ح۲۳۷؛ بحار الانوار: ج۴۷، ص۸۱ و۳۴۲.
۵۲۷) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۰.
۵۲۸) رجال، نجاشی، ص۲۲۹؛ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۳۵.
۵۲۹) مناقب، ابن شهرآشوب، ج۴، ص۴۲۷- ۴۲۸.
۵۳۰) ر.ک: بحار الانوار: ج۵۱، ص۳۱۰، ح۳۰.
۵۳۱) برای توجیه بیشتر در این مبحث به کتاب تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام) از دکتر جاسم حسین، ص۱۳۴ و۱۷۴ مراجعه شود.
۵۳۲) کمال الدین وتمام النعمة، ج۲، ص۴۹۸؛ الغیبة، شیخ طوسی، ۱۷۹.
۵۳۳) الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۸۹؛ رجال، کشی، ص۵۹۶، ح۱۱۱۵.
۵۳۴) درباره عبد الرحمن بن الحجاج از این منابع اطلاعات بیشتری دریافت کنید:
الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۰؛ بحار الانوار: ج۴۷، ص۳۴۳؛ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۳۴، معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۳۲۲؛ مکتب در فرایند تکامل، ص۲۰، تنقیح المقال، ج۲، رقم ۶۳۶۵، ورجال، کشی، ص۴۴۱، ح۸۲۹، و۸۳.
۵۳۵) مناقب، ابن شهرآشوب ج۴، ح۲۸۰.
۵۳۶) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۱.
۵۳۷) تنقیح المقال، ج۳ رقم ۱۰۸۲۰.
۵۳۸) درباره شخصیت معلی بن خنیس ر.ک: مناقب، ابن شهرآشوب، ج۴، ص۲۲۵؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۸، ص۲۳۷؛ تنقیح المقال، ج۳، رقم ۱۱۹۹۴، شیخ طوسی، ص۲۱۰.
۵۳۹) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۰؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۴۲؛ تنقیح المقال، ج۳، رقم ۱۲۴۵؛ رجال شیخ طوسی، ص۳۲۴.
۵۴۰) الارشاد، شیخ مفید، باب ذکرالامام القائم بعد ابی الحسن (علیه السلام)، ص۳۰۴.
۵۴۱) ر.ک: تنقیح المقال، ج۳، رقم ۱۲۰۸۴؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۰، بحار الانوار: ج۴۷ ص۳۴۲.
۵۴۲) ر.ک: مناقب، ابن شهرآشوب، ج۴، ص۳۰۸- ۴۰۲؛ وتاریخ اهل البیت (علیه السلام)، منسوب به ا بن ابی الثلج بغدادی، ص۱۴۷- ۱۵۱.
۵۴۳) در این باره، ر.ک: رجال، کشی، ص۴۳۳، ح۸۱۷ تا ح۸۲۰.
۵۴۴) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۰؛ تنقیح المقال، ج۲، رقم ۶۷۹۴.
۵۴۵) رجال شیخ طوسی، ص۳۶۹.
۵۴۶) درباره این چند تن، ر.ک: رجال، کشی، ص۴۹۳، ح۹۴۶؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۴۳؛ بحار الانوار: ج۴۹، ص۱۷؛ الواقفیة، ج۱، ص۱۹۰.
۵۴۷) رجال، نجاشی، ص۱۳۹؛ تنقیح المقال، ج۲، رقم ۵۷۸۰؛ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام).
۵۴۸) رجال، کشی، ص۴۸۳، ح۹۱۰؛ بحار الانوار: ج۲، ص۲۵۱.
۵۴۹) رجال، نجاشی، ص۷۷؛ رجال، کشی، ص۵۴۹- ۵۵۱.
۵۵۰) رجال، شیخ طوسی، ص۳۸۵؛ تنقیح المقال، ج۲، رقم ۹۴۷۰.
۵۵۱) تنقیح المقال، ج۳، رقم ۱۲۸۴۶.
۵۵۲) ر.ک: مستدرک الوسائل، ج۴، ص۳۶۱؛ بحار الانوار: ج۹۲، ص۳۲۸؛ وسائل الشیعة، ج۱۲، ص۳۴۱.
۵۵۳) ر.ک: رجال، کشی، ص۵۹۶؛ اعیان الشیعه ج۷، ص۶۲؛ مکتب در فرایند تکامل، ص۲۱.
۵۵۴) رجال، کشی، ص۵۹۶، ح۱۰۵۳ وص ۶۱۱، ح۱۱۳۵ و۱۱۳۶.
۵۵۵) ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۳۷.
۵۵۶) درباره او، ر.ک: رجال، کشی، ص۵۱۳، ح۹۹۲؛ رجال، نجاشی، ص۷۴؛ تنقیح المقال ج۱، رقم ۱۱۹۵.
۵۵۷) درباره شخصیت او، وهمچنین درگیری او با فارس بن حاتم قزوینی، ر.ک: رجال، شیخ طوسی، ص۴۳۲ و۴۱۸؛ رجال، کشی، ص۶۰۶، ح۱۱۲۹ وص ۵۲۳، ح۱۰۰۵؛ بحارالانوار ج۵۰، ص۱۸۳؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۲.
۵۵۸) شرح تفصیلی فعالیت ها وسرانجام امر فارس بن حاتم در منابع زیر مطالعه کنید:
رجال، نجاشی، ص۲۱۹- رجال، شیخ طوسی، ص۴۲۰؛ رجال، کشی، ص۵۲۷، ح۱۰۰۳ تا ح۴۲۰؛ رجال، کشی، ص۵۲۷، ح۱۰۰۳ تا ح۱۰۱۱؛ مکتب در فرایند تکامل، ص۱۰۰.
۵۵۹) رجال، کشی، ص۵۱۰، ح۹۸۴؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۲.
۵۶۰) ر.ک: رجال، کشی، ۵۱۲، ح۹۹۱ و۹۹۲؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۲؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۲۸۱، وفصل کنی، ص۲۷، وج ۱، ص۳۳۱.
۵۶۱) رجال، کشی، ص۵۳۱، ح۱۰۱۵؛ اعیان الشیعة، ج۲، ص۱۲۳.
۵۶۲) درباره او، ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۱۱۲؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۲۱۰؛ تنقیح المقال، ج۲، رقم ۷۷۸۳؛ مکتب در فرایند تکامل، ص۱۱۲- ۱۲۶.ض
۵۶۳) ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۴۳۴؛ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۳۷۴؛ تنقیح المقال، ج۱، ص۵۰؛ رجال نجاشی، ص۶۶، ور.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۵۰ و۱۷۰- ۱۷۱.
۵۶۴) کمال الدین وتمام النعمة: ۴۷۸؛ تنقیح المقال، ج۳، رقم ۱۰۳۰۴، ور.ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۵۰ و۱۷۰- ۱۷۱.
۵۶۵) رجال، کشی، ص۵۰۹، ح۹۸۳، وص ۵۷۵، ح۱۰۸۸.
۵۶۶) همان، ص۵۴۲، ح۱۲۸، مکتب در فرایند تکامل، ص۵۵.
۵۶۷) المعتمد علی الله (۲۵۶- ۲۷۹ ه).
احمد بن جعفر معروف به معتمد پانزدهمی خلیفه عباسی، در ماه رجب سال (۲۵۶ ه) به خلافت رسید. او در این هنگام ۲۵ سال بیشتر نداشت. مدت خلافت او را ۲۳ سال نوشته اند. از این مدت، ۱۷ سال آخر آن، با عصر غیبت صغرا ی امام مهدی (عجّل الله فرجه) مقارن بود.
در زمان خلافت معتمد قدرت در دست برادرش، موفق، بود. عزل ونصب ها در دست او، وفرماندهان نظامی هم، گوش به فرمان او بودند، معتمد قدرت چندانی نداشت. بعد از مرگ موفق، پسرش معتضد به جای پدر به تدبیر امور پرداخت ودر زمان خلافت معتمد قدرت فراوانی داشت.
در زمان خلافت معتمد، ابتدا عبید الله بن یحیی بن خاقان وزیر بود وبعد از مرگ، پسرش عبید الله بن یحیی بن خاقان وزیر متوکل شد. وبعد از آن به ترتیب حسن بن مخلد، سلیمان بن وهب وصاعد بن مخلد به پست وزارت نایل آمدند ودر سال (۲۶۵ ه) بعد از همه این افراد، پست وزارت به اسماعیل بن بلبل رسید.
وقتی که تدبیر امور در دست معتضد بود، به بهانه هایی اسماعیل بن بلبل را از از وزارت خلع کردند وسپس دستگیر، زندانی وشکنجه نمودند که بر اثر شکنجه در سال (۲۷۸ ه) جان سپرد. بنا به نوشته مورخانی؛ مانند مسعودی وابن اثیر معتمد مردی عیاش وخوشگذران بود وهدفی جز ارضای هواهای نفسانی خود نداشت. در زمانی که تدبیر امور در دست برادرش طلحه، ابواحمد موفق بود، او معتمد را زندانی کرد، با این وصف معتمد اولین خلیفه ای بود که زندانی شد. با این همه، او مردی بیرحم وخونریز بود واز قطعه قطعه کردن افرادی که می کشت لذت می برد. گویند که مرگ او بر اثر پرخوری اتفاق افتاد. (تاریخ اسلام، حسن ابراهیم، ج۳، ص۱۲- ۱۷؛ مروج الذهب، مسعودی؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر).
۵۶۸) المعتضد بالله (۲۷۹- ۲۸۹ ه). شانزدهمین خلیفه عباسی
أبو العباس، معتضد، احمد بن طلحه در همان روز مرگ عمویش، معتمد به خلافت رسید. او از رجب سال (۲۷۹ ه) تا ربیع الاخر سال (۲۸۹ ه) به خلافت پرداخت.
مسعودی، مدت خلافت وی را ۹ سال و۹ ماه و۲ روز ذکر نموده است.
او در حالیکه از اسلام چیزی نمی دانست به نام خلیفه رسول خدا بر مردم فرمانروایی کرد. او پایبند به احکام اسلام وسنت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نبود.
در وصف او نوشته اند: او روز عید فطر برای مردم نماز عید خواند ودر رکعت اول ۶ تکبیر ودر رکعت دوم یک تکبیر گفت. وی مردی عیاش وخوشگذران بود وبیت المال را بی رویه مصرف می کرد.
مسعودی می نویسد: معتضد برای خود قصری ساخت به نام ثریا که ۰۰۰/۴۰۰ دینار هزینه ساخت آن شد. بنا به نوشته برخی از مورخان، طول این قصر چند فرسخ بود! او مردی بسیار سخت دل وبا قساوت بود وبه مردم شکنجه روا می داشت.
مثلا در سال (۲۸۰ ه) محمد بن حسن بن سهل، برادرزاده فضل بن سهل، ذوالریاستین را در بغداد دستگیر کردند وپیش معتضد بردند، معتضد او را به طرز فجیعی کشت؛ گویند: او را به میله درازی به سیخ کشیدند ودر حضور معتضد دو سر میله را بلند کردند وروی آتش گرفتند وبه این وسیله او را زنده زنده سوزاندند. (مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۵۹۷؛ تاریخ الاسلام، حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۱۷- ۲۰).
۵۶۹) المکتفی بالله (۲۸۹- ۲۹۵ ه). هفدهمین خلیفه عباسی بعد از معتضد با پسرش مکتفی، علی بن احمد، بیعت کردند واو را به عنوان هفدهمین خلیفه عباسی برگزیدند. وی از ربیع الاول سال (۲۸۹ ه) تا ذیقعده سال (۲۹۵ ه) خلیفه بود. بنا به نوشته مسعودی، مدت خلافت او ۶ سال و۷ ماه و۱۲ روز بود.
مکتفی در آغاز خلافتش بر خلاف سیاست پدر خود معتضد عباسی، یک سری کارهای خوب انجام داد. او دستور داد تا سیاهچال هایی را که معتضد برای شکنجه مردم ایجاد کرده بود، ویران کنند وزندانیان را آزاد نمایند. به دستور او مکان ها ومنازلی که پدرش به زور از مردم گرفته بود به صاحبانش برگرداندند. او در آغاز خلافت با این کارها دل های مردم را تا حدودی به سوی خود جلب کرده، اما در برابر این سیاست مردم پسند، وزیری بسیار خشن وخونریز به نام قاسم بن عبید الله داشت که بر او مسلط بود، پس از وفات قاسم بن عبید الله، وزیر دیگرش عباس بن حسن بر او چیره شد.
بعد از گذشت چندی از خلافت مکتفی، سیاست مردم داری خویش را تغییر داد وبه همان سیاست ظالمانه پدرش روی آورد ودر پی ظلم وستم مردم حرکت کرد واموال مردم را مصادره نمود وبه این وسیله مردم دعاگوی او، به نفرین وی روی آوردند. (تاریخ الاسلام، ابراهیم حسن، ج۳، ص۱۹- ۲۰).
۵۷۰) المقتدر بالله (۲۹۵- ۳۲۰ ه). هجدهمین خلیفه عباسی بعد از مکتفی، در همان روز مرگش، با مقتدر برادرش، بیعت کردند، مسعودی می نویسد: روز یکشنبه ۱۳ ذیقعده سال (۲۹۵ ه) با جعفر بن احمد، ملقب به مقتدر بیعت کردند. او در این هنگام تنها ۱۳ سال داشت.
مدت خلافت او ۲۴ سال و۱۱ ماه و۱۶ روز بود.
در زمان خلافت وی افرادی؛ مانند عباس بن حسن، علی بن موسی بن محمد بن فرات، محمد بن عبید الله بن یحیی بن خاقان، علی بن عیسی بن داود جراح، حامد بن عباس، عبد الله بن محمد بن عبید الله بن خاقانی، احمد بن عبد الله خصیبی، ابوعلی محمد بن علی بن مقله، سلیمان بن حسن بن مخلد، عبید الله بن محمد کلواذی، حسین بن قاسم بن سلیمان بن وهب وفضل بن جعفر بن موسی بن فرات، یکی پس از دیگری به وزارت رسیدند.
به نوشته مسعودی، ۱۶ بار در مدت خلافت مقتدر پست وزارت بین عده ای رد وبدل شد.
در زمان مقتدر، افسران، موالی ووزراء، او را از خلافت خلع کردند وبرادرش قاهر را به جایش نشاندند، اما مقتدر با حیله توانست بار دیگر خلافت را در دست گیرد. او بعد از آن که مجددا به قدرت رسید، به برادرش گفت: می دانم که تو مقهور شدی، تو قاهر نیستی. برادرش با شنیدن این سخنان گریست وگفت برادر مرا نکش... (مروج الذهب، ج۴، ص۶۶۰- ۶۶۱ در دوره خلافت مقتدر با تعویض هر وزیر، سیاست عوض می شد. مثلا هنگامی که محمد بن عبید الله بن یحیی بن خاقان وهمفکران او به سمت وزارت می رسیدند، رابطه حکومت با شیعیان تیره می شد وجو اختناق ووحشت در مورد آنان حکمفرما می گشت. وبر عکس هنگامی که پست وزارت به ابن فرات می رسید رفتار دستگاه خلافت با شیعیان بهتر می شد.
به همین جهت خاندان بنی نوبخت، از جمله حسین بن روح نوبختی سومین نایب خاص امام مهدی (عجّل الله فرجه) که از قبل مورد احترام خاص دربار عباسیان بود، در زمان مقتدر به مدت ۵ سال (۳۱۲- ۳۱۷ ه) دستگیر وزندانی شد.
مقتدر در روز چهارشنبه، ۳ روز مانده از شوال سال (۳۲۰ ه) در بغداد کشته شد بنا به نوشته ابن اثیر در الکامل: او با بدترین وضع به دست عده ای از بربرها وآفریقائیان، دور از یارانش کشته شد. در حالیکه دورش را گرفته بودند، به رویش شمشیر کشیدند واو را کشتند. (تاریخ طبری، حوادث سال ۳۲۰ ه).
۵۷۱) القاهر بالله (۳۲۰- ۳۲۲ ه). نوزدهمین خلیفه عباسی یک روز پس از کشته شدن مقتدر، با برادرش محمد بن احمد، ملقب به القاهر بالله بیعت کردند واو را به عنوان نوزدهمین خلیفه عباسی برگزیدند. وبعد از ۱ سال و۶ ماه و۶ روز در تاریخ ۵ جمادی الاولی سال (۳۲۲ ه) او را از خلافت خلع کردند وچشمانش را میل کشیدند.
قاهر در مدت کوتاهی که خلیفه بود چند بار پست وزارت را تعویض نمود. ابوعلی، محمد بن علی بن مقله را در سال (۳۲۱ ه) به عنوان وزیر برگزید. سپس او را عزل نمود وبه جای او احمد بن عبد الله بن حصیبی را وزیر خود انتخاب نمود.
اخلاق وی ثباتی نداشت، با دشمنان بدرفتاری می کرد وبسیاری از افراد را با دست خود می کشت. او نیزه کوچکی داشت که هر وقت در خانه خود راه می رفت آن را به دست می گرفت وبه هنگام نشستن آن را جلوی خود می گذاشت وهرکس را می خواست با آن می کشت.
به همین جهت عده ای از افسران ترک، بر ضد او تبانی کرده وبر وی شوریدند وشبانگاه قصرش را محاصره کردند، وقتی سر وصدا را شنید در حالیکه مست بود از خواب پرید وبه این سو وآن سو دوید، تا شاید از دست آنان بگریزد. اما او را گرفتند وهر دو چشمش را از حدقه در آوردند (تاریخ الخلفا، سیوطی، ص۳۸۸).
۵۷۲) الراضی بالله (۳۲۲- ۳۲۹ ه). بیستمین خلیفه عباسی پس از آنکه القاهر بالله به وسیله افسران ترک از خلافت خلع شد، با برادر زاده اش، أبو العباس، محمد بن جعفر، پسر مقتدر ملقب به الراضی بالله، بیعت کردند. آغاز خلافت وی ۶ جمادی الاولی سال (۳۲۲ ه) وپایانش ۱۰ ربیع الاول سال (۳۲۹ ه) بود ومدت خلافت وی ۶ سال و۱۱ ماه و۳ روز بود.
در زمان الراضی بالله، ابوعلی، محمد بن علی بن مقله، ابوعلی، عبد الرحمن بن عیسی بن داود بن جراح، ابو القاسم کرخی، ابو القاسم، سلیمان بن حسن بن مخلد، أبو الفتح بن جعفر بن فرات وابو عبد الرحمن محمد بریدی، یکی پس از دیگری وزیر خلیفه شدند.
رابطه راضی با حسین بن روح سومین نائب ویژه امام مهدی (عجّل الله فرجه) خوب بود. او گاهی می گفت: دیگران می گویند: امامیه خمس مال را به ابن روح می دهند، ولی ما این اتهام را رد می کنیم ومدعی هستیم که دروغ است واگر هم درست باشد مگر این کار خلاف است؟ به خدا سوگند آرزو دارم تا ۱۰۰۰ انسان به مانند او بودند وامامیه می توانستند درائی ها واموال خود را آنقدر به آنها بدهند تا بی نیاز شوند.
جریان شلمغانی در زمان راضی پیش آمد وبه دستور او شلمغانی به دار آویخته شد. (تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، دکتر جاسم حسین، ص۲۰۵- ۲۰۶).
۵۷۳) الکامل، ج۶، ص۲۰۶ (به نقل از: تاریخ الغیبة الصغری، سید محمد صدر، ص۳۴۸).
۵۷۴) تاریخ الخلفا، سیوطی، ص۳۶۷.
۵۷۵) الکامل، ج۶، ص۲۳۷ (به نقل از: تاریخ الغیبة الصغری، سید محمد صدر، ص۳۴۷)؛ مروج الذهب، ج۲، ص۶۶۴.
۵۷۶) تاریخ الخلفا، سیوطی، ص۳۶۵.
۵۷۷) مروج الذهب، ج۲، ص۶۰۹.
۵۷۸) تاریخ الخلفا، ص۳۰۸.
۵۷۹) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۴۴۷.
۵۸۰) الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۷۹.
۵۸۱) تاریخ الغیبة الصغری، سید محمد صدر، ص۳۴۹- ۳۵۰.
۵۸۲) قرامطه فرقه ای از اسماعیلیه هستند که به امامت محمد بن اسماعیل معتقدند ومی گویند: محمد فرزند اسماعیل هفتمین امام، قائم، مهدی وپیامبر است. او زنده است ودر بلاد روم زندگی می کند. (مراجعه شود به فرق الشیعه، نوبختی).
۵۸۳) مروج الذهب، ج۲، ص۶۳۸- ۶۶۶؛ الغیبة الصغری، محمد صدر، ص۳۵۶- ۳۶۱، دایرة المعارف، محمد فرید وجدی، واژه قرمط، ج۷، ص۷۱۹.
۵۸۴) الغیبة الصغری، سید محمد صدر، ص۳۶۲.
۵۸۵) دکتر جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ترجمه دکتر سید محمد تقی آیت اللهی، ص۱۹۹.
۵۸۶) مروج الذهب، ج۲، ص۶۶۳.
۵۸۷) مروج الذهب، ج۲، ص۶۶۳.
۵۸۸) الکامل، ج۸، ص۱۸۶- ۱۸۹، (اقتباس از: کتاب انقلاب اسلامی وریشه های آن، عمید زنجانی، ص۱۵۶- ۱۵۷).
۵۸۹) مروج الذهب، ج۲، ص۶۶۳.
۵۹۰) تاریخ الغیبة الصغری، سید محمد صدر، ص۳۵۳- ۳۵۵.
۵۹۱) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۱۲۶.
۵۹۲) همان، ص۱۵۷.
۵۹۳) همان، ص۱۶۲ به بعد.
۵۹۴) یکی از شهرهای قدیمی اسپانیاست که در دوره حکومت امویان بر اندلس، این شهر مرکز حکومت آنان بود.
۵۹۵) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۱۷۰.
۵۹۶) همان، ص۶۵.
۵۹۷) همان، ص۷۳.
۵۹۸) همان، ص۱۴۶ به بعد.
۵۹۹) همان، ص۱۱۵ به بعد؛ درباره حکومت حمدانیان ر.ک: دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱، ص۶۹۲- ۶۸۸.
۶۰۰) تاریخ الاسلام دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۱۰۳ به بعد.
۶۰۱) همان، ص۱۳۵ به بعد.
۶۰۲) همان، ج۲، ص۱۴۵.
۶۰۳) همان، ص۲۵۳.
۶۰۴) العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضیف، ص۵۳- ۶۶.
۶۰۵) تاریخ الاسلام دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۴۲۳.
۶۰۶) همان، ص۴۲۴؛ تاریخ الخلفاء، ص۳۸۴.
۶۰۷) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۴۲۴؛ العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضعیف، ص۸۳.
۶۰۸) العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضیف، ص۹۲.
۶۰۹) تاریخ الخلفاء، ص۳۸۶؛ تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۴۳۳.
۶۱۰) تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۳۳.
۶۱۱) العصر العباسی الثانی، ص۵۵ - ۵۶.
۶۱۲) الکامل، ج۶، ص۷۳؛ تاریخ الغیبة الصغری، سید محمد صدر، ص۳۴۶.
۶۱۳) الکامل، ج۶، ص۵۵؛ تاریخ الغیبة الصغری، سید محمد صدر، ص۳۵۳.
۶۱۴) مروج الذهب، ج۲، ص۶۱۰.
۶۱۵) تاریخ الاسلام دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۴۵۸.
۶۱۶) همان، ص۴۴۰.
۶۱۷) برای اطلاع بیشتر ر.ک: العصر العباسی الثانی، دکتر شوقی ضیف، ص۵۳-۹۱؛ تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۴۲۳- ۴۵۹.
۶۱۸) ابو الحسن، علی بن اسماعیل بن اسحاق بن سالم بن اسماعیل بن عبد الله بن موسی بن بلال بن ابی بردة بن ابی موسی اشعری، (۲۶۰- ۳۲۴ ه) برای اطلاع درباره زندگی او ر.ک: بحوث فی الملل والنحل، جعفر سبحانی، ج۲، ص۱۰- ۱۷.
۶۱۹) همان، ص۳۱.
۶۲۰) برای توضیح درباره مکتب اشعری، ر.ک: بحوث فی الملل والنحل، جعفر سبحانی، ج۲.
۶۲۱) اضواء علی السنة المحمدیه، محمود ابوریه، ص۴۳.
۶۲۲) صحیح بخاری، به شرح کرمانی، ج۲، ص۶؛ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص۳۲۶.
۶۲۳) الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۳۴۰.
۶۲۴) تاریخ الغیبة الصغری، ص۳۴۵.
۶۲۵) حیاة الامام محمد المهدی (عجّل الله فرجه)، باقر شریف القرشی، ص۱۱۴- ۱۱۵.
۶۲۶) سید محمد صدر در این باره می نویسد: از برخی نقل شده است که مدت غیبت صغریای حضرت حجت (علیه السلام) ۷۴ سال بود. این یا مبنی بر تسامح است ویا آن که آغاز غیبت صغری را از هنگام ولادت امام مهدی (عجّل الله فرجه)؛ یعنی سال (۲۵۵ ه) دانسته اند. والبته این ادعا مبنی بر تسامح است. زیرا امام مهدی (عجّل الله فرجه) گرچه در زمان حیات پدر گرامی اشت مخفی بود، ولی این اختفا را نباید جزء غیبت صغری به حساب آورد. چون که امام مهدی (عجّل الله فرجه) در زمان حیات پدر بزرگوارش مسؤولیت امامت را بر دوش نداشت. به هر صورت بعد از پدر، این منصب به آن حضرت موکول گردیده است. (تاریخ الغیبة الصغری، سید محمد صدر، ص۳۴۱).
۶۲۷) سیرة الائمة الاثنی عشر، هاشم معروف الحسنی، ج۲، ص۴۹۲.
۶۲۸) نهج الدعوات ومنهج العبادات، علی بن موسی بن محمد بن طاووس، ص۲۷۵، (به نقل از: حیاة الامام العسکری (علیه السلام)، باقر شریف القرشی).
۶۲۹) الارشاد، مفید، ص۳۸۳ (به نقل از: حیاة الامام العسکری (علیه السلام)).
۶۳۰) کمال الدین وتمام النعمة، صدوق، ج۲، ص۳۷۳- ۴۷۴؛ بحار الانوار: مجلسی، ج۵۰، ص۳۲۷- ۳۲۹؛ الکافی، کلینی، ج۱، ص۵۰۵.
۶۳۱) الارشاد، مفید، ص۳۶۲ (به نقل از: حیاة الامام العسکری (علیه السلام)).
۶۳۲) حیاة الامام العسکری (علیه السلام).
۶۳۳) الغیبة شیخ طوسی، ص۲۱۶.
۶۳۴) کمال الدین وتمام النعمة، صدوق، ج۲، ص۴۷۵.
۶۳۵) الکافی، کلینی، ج۱، ص۵۰۵؛ بحار الانوار: مجلسی، ج۵۰، ص۳۲۸- ۳۲۹؛ کمال الدین وتمام النعمة، صدوق، ج۲، ص۴۷۶.
۶۳۶) سیرة الائمة الاثنی عشر، هاشم معروف الحسنی، ج۲، ص۵۳۴.
۶۳۷) کمال الدین وتمام النعمة، صدوق، ج۲، ص۴۷۵.
۶۳۸) همان، ج۲، ص۳۷۹؛ سیرة الائمة الاثنی عشر، ج۲، ص۵۳۴- ۵۳۵؛ الکافی، کلینی، ج۱، ص۵۰۵.
۶۳۹) الغیبة، شیخ طوسی؛ الکافی، ج۱، ص۵۰۵.
۶۴۰) الغیبة، شیخ طوسی؛ الکافی، ص۱۷۶؛ کمال الدین، ج۲، ص۳۸۴.
۶۴۱) منتخب الاثر، لطف الله صافی، ص۳۷۲.
۶۴۲) ر.ک: حیاة الامام المهدی (عجّل الله فرجه)، باقر شریف القرشی، ص۱۱۵- ۱۲۰.
۶۴۳) الکافی، کلینی، ج۱، ص۳۳۷؛ کمال الدین وتمام النعمة، صدوق، ج۲، ص۴۴۰.
۶۴۴) اقتباس از: مجله حوزه، ش ۷۱- ۷۰، ویژه بقیة الله الاعظم (علیه السلام)، ص۴۴- ۴۵.
۶۴۵) بحار الانوار: مجلسی، ج۵۲، ص۵۱.
۶۴۶) کمال الدین وتمام النعمة، صدوق ج۱، ص۲۵۶- ۲۸۵.
۶۴۷) الکافی، کلینی، ج۱، ص۳۳۷.
۶۴۸) اقتباس از: در فرایند تکامل، ص۱۲۵- ۱۲۶.
۶۴۹) مراد از طالبیون آنانی هستند که از نسل حضرت ابوطالب، پدر گرامی علی (علیه السلام) می باشند.
۶۵۰) تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۲۱۵.
۶۵۱) بحار الانوار: ج۵۱، ص۷۳.
۶۵۲) کمال الدین وتمام النعمة، صدوق، ج۲، ص۴۸۲؛ منتخب الاثر، لطف الله صافی، ص۲۶۶-۲۶۷؛ بحار الانوار: ج۵، ص۹۱.
۶۵۳) الغیبة، نعمانی، تحقیق علی اکبر غفاری، ص۱۴۱.
۶۵۴) بحار الانوار: ج۵۱، ص۱۳۳.
۶۵۵) بحار الانوار: ج۵۲، ص۱۳۳.
۶۵۶) الکافی، کلینی، ج۱، ص۳۳۷.
۶۵۷) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۰۴؛ الکافی، ج۱، ص۳۳۶.
۶۵۸) الغیبة، نعمانی، ص۱۴۱.
۶۵۹) بحار الانوار: ج۵۱، ص۱۳۲.
۶۶۰) بحار الانوار: ج۵۱، ص۱۳۵.
۶۶۱) کمال الدین وتمام النعمة، ج۲، ص۴۸۰.
۶۶۲) الاحتجاج، طبرسی، ج۲، ص۴۷۱.
۶۶۳) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۰۳؛ درباره فلسفه غیبت ر.ک: مجله حوزه، ش ۷۱ - ۷۰، ویژه بقیة الله العظم، ص۳۵۳ - ۳۸۲؛ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص۶۶۹ - ۶۷۲.
۶۶۴) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۶.
۶۶۵) ر.ک: کمال الدین وتمام النعمة شیخ طوسی، ج۲، ص۴۸۲ - ۵۲۲.
۶۶۶) پژوهشی پیرامون زندگانی نواب خاص امام زمان (علیه السلام)، علی غفارزاده، ص۳۳.
۶۶۷) ر.ک: مجله حوزه، ش ۷۱ - ۷۰ ویژه بقیةالله الاعظم، ص۷۲ - ۱۲۲.
۶۶۸) فرقه هایی که پس از درگذشت امام حسن عسکری (علیه السلام) به وجود آمدند، در کتاب فرق الشیعة، نوبختی ۱۴ فرقه بیان شده است ودر کتاب بحار الانوار: علامه مجلسی، جلد ۳۷، والفصول المختاره، شیخ مفید نیز همان ۱۴ فرقه بیان شده است. اما سعد بن عبد الله در کتاب المقامات والفرق، تعداد آن را به ۱۵ فرقه رسانده است.
۶۶۹) مسعودی در مروج الذهب می نویسد: پس از وفات حسن بن علی (علیه السلام) پیروان وی اختلاف کردند و۲۰ فرقه شدند وما دلایل هر فرقه را درباره عقیده مذهبی که دارد وآنچه درباره غیبت می گویند در کتاب سیر الحیات وکتاب المقدمات فی اصول التدیانات آورده ایم. (مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۵۷۲).
۶۷۰) الفصول المختاره، ص۳۲۱، مجله حوزه، ش ۷۱ - ۷۰، ص۷۰.
۶۷۱) دوره فترت به دوره ای می گویند که در آن دوره، پیامبر ویا امامی نباشد. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است:
ان الفترة هی الزمان الذی لا یکون فیه رسول والامام
همانا فترت زمانی است که در آن پیامبر ویا امامی نباشد.
۶۷۲) اقتباس از: بحار الانوار: ج۳۷، ص۲۰ - ۳۴؛ فرق الشیعة، نوبختی.
۶۷۳) در بین شیعیان این ۴ تن؛ یعنی عثمان بن سعید، محمد بن عثمان، حسین بن روح وعلی بن محمد سمری را با عناوینی؛ مانند نواب خاص امام زمان (علیه السلام) وسفرای آن حضرت، وکلای خاص، نواب اربعه ویا سفرای اربعه می خوانند.
۶۷۴) اقتباس از: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ترجمه دکتر سید محمد تقی آیت اللهی.
۶۷۵) شیخ طوسی در کتاب الغیبة، ص۲۱۴ می نویسد: وانما سمی العمری لما رواه ابونصر هبة الله بن محمد بن احمد الکاتب، ابن بنت ابی جعفر العمری - رحمة الله - قال ابونصر: کان اسدیا فنسب الی جده فقیل العمری به نوشته جواد علی، پدر بزرگ عثمان، عمرو بن حریث صیرفی کوفی بود (تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۱۴۱).
۶۷۶) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۴.
۶۷۷) همان؛ بحار الانوار: ج۵۱، ص۳۴۴.
۶۷۸) اختیار معرفة الرجال، (معروف به رجال کشی)، ص۵۲۳؛ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۱۴۹.
۶۷۹) علامه حلی در خلاصه می نویسد: عثمان بن سعید بفتح السین، العمری بفتح العین یکنی اباعمرو السمان، یقال له الزیات الاسدی من اصحاب ابی جعفر محمد بن علی الثانی (علیه السلام)، خدمه وله احدی عشرة سنة وله الیه عهد معروف، وهو ثقة جلیل القدر وکیل ابی محمد (علیه السلام)
ابن شهرآشوب هم در مناقب درباره وی می نویسد: ان عثمان بن سعید العمری کان بابا لابی جعفر محمد بن علی النقی (علیه السلام).
بین سخن علامه حلی وابن شهرآشوب از یک سو واز سوی دیگر کلام شیخ طوسی در این باره تنافی دارد. چون یکی می گوید: عثمان بن باب امام جواد (علیه السلام) واز ۱۱ سالگی نزد آن حضرت خدمت می کرد ودیگری می گوید: از ۱۱ سالگی خادم امام هادی (علیه السلام) بود. مرحوم خویی در کتاب گرانسنگ معجم رجال الحدیث بعد از ذکر این تعارض می نویسد:
اقول: ان ما ذکره ابن شهرآشوب والعلامة لا یجمع ما ذکره الشیخ من ان عثمان بن سعید خدم الامام الهادی (علیه السلام) وله احدی عشرة سنة، والله العالم بحقیقة الامر، (جلد ۱۱، صفحه ۱۱۳). ونیز تنقیح المقال درباره عثمان بن سعید، بحث تحقیقی خوبی دارد. ر.ک: ذیل ترجمه عثمان بن سعید.
۶۸۰) رجال کشی، (اختیار معرفة الرجال)، شیخ طوسی، ص۵۲۶
۶۸۱) همان، ۵۸۰؛ تاریخ سیاسی امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۱۴۹.
۶۸۲) احمد بن اسحاق بن سعد اشعری قمی، از بزرگان شیعه است. از امام جواد (علیه السلام) ونیز از امام هادی (علیه السلام) روایت نقل کرده است. شیخ طوسی درباره عظمت این عالم جلیل القدر می نویسد:
احمد بن اسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالک بن الاحوص الاشعری، ابوعلی: کبیرالقدر، وکان من خواص ابی محمد (علیه السلام) ورأی صاحب الزمان (علیه السلام) وهو شیخ القمیین. (معجم رجال الحدیث، خویی، ج۲، ص۴۷).
۶۸۳) اختیار معرفة الرجال، ص۲۱۵؛ منتخب الاثر، لطف الله صافی، ص۳۹۲ - ۳۹۳.
۶۸۴) عبد الله بن جعفر بن حسن بن مالک بن جامع حمیری، أبو العباس قمی، شیخ وبزرگ قمی ها از علمای بزرگ شیعه است که کتاب های زیادی نوشته است. شیخ طوسی در کتاب رجالش او را از اصحاب امام هشتم، نهم، دهم ویازدهم شمرده است. (معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۱۳۹ - ۱۴۰).ض
۶۸۵) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۵؛ بحار الانوار: ج۵۱، ص۳۴۵.
۶۸۶) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۶؛ منتخب الاثر، صافی، ص۳۹۴.
۶۸۷) کمال الدین، شیخ صدوق، وتمام النعمة، ج۲، ص۴۳۵؛ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۴۲ و۱۴۳.
۶۸۸) کمال الدین وتمام النعمة، ج۲ ص۴۷۸.
۶۸۹) مکتب در فرآیند تکامل، مدرسی طباطبائی، ص۱۲۹ - ۱۳۰.
۶۹۰) سال در گذشت عثمان بن ابوسعید را به دست نیاوردیم.
۶۹۱) اعیان الشیعه، علامه سید محسن امینی، جزء مربوط به امام مهدی (علیه السلام).
۶۹۲) اقتباس از تاریخ سیاسی امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۱۵۵.
۶۹۳) تاریخ سیاسی امام دوازدهم (علیه السلام)، جاسم حسین، ص۱۵۶؛ رجال نجاشی، ج۱، ص۲۱۸.
۶۹۴) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۹؛ الکافی، ج۱، ص۳۳۰.
۶۹۵) الکافی، ج۱، ص۳۳۰.
۶۹۶) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۶.
۶۹۷) همان.
۶۹۸) همان، ص۲۲۱ - ۲۲۲.
۶۹۹) ابونصر هبة الله بن احمد بن محمد کاتب، مادربزرگ مادری او، ام کلثوم دختر سفیر دوم امام مهدی (عجّل الله فرجه)، ابی جعفر محمد بن عثمان عمری است که از وی روایات زیادی نقل شده است. ر.ک: معجم رجال الحدیث، خویی، ج۱۹، ص۲۵۱ - ۲۵۲.
۷۰۰) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۲۱.
۷۰۱) تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۱۷۰.
۷۰۲) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۲۶؛ کمال الدین وتمام النعمة، شیخ صدوق، ج۲، ص۵۰۳.
۷۰۳) حسین بن روح نوبختی، از طایفه بنو نوبخت قم بود، او در زمان نخستین نایب وسفیر خاص حضرت حجت (علیه السلام) به بغداد مهاجرت کرد. ودر آنجا تحت سرپرستی محمد بن علی بن بلال رشد کرد. (تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۱۹۲).
۷۰۴) مناقب، ابن شهرآشوب، ج۴، ص۴۲۳، تاریخ سیاسی عصر غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۱۹۲.
۷۰۵) تاریخ سیاسی عصر غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۹۲.
۷۰۶) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۲۷.
۷۰۷) بحار الانوار: ج۵۱، ص۳۵۵؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۲۷.
۷۰۸) کمال الدین وتمام النعمة، صدوق، ج۲، ص۵۰۱ - ۵۰۲؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۲۵ - ۲۲۶.
۷۰۹) کمال الدین وتمام النعمة، ص۵۰۵ - ۵۰۶.
۷۱۰) همان، ص۵۰۳.
۷۱۱) اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، محمد بن حسن بن حر عاملی، ج۳، ص۶۹۲، ح۱۰۷؛ تاریخ سیاسی عصر غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، جاسم حسین، ص۱۹۷.
۷۱۲) حیاةالامام محمد المهدی (عجّل الله فرجه)، باقر شریف القرشی، ص۱۳۰.
۷۱۳) تاریخ سیاسی عصر غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، همان، ص۱۹۵؛ سیر اعلام النبلاء، شمس الدین ذهبی، ج۱۵، ص۲۲۲.
۷۱۴) کمال الدین وتمام النعمة، ص۵۱۷.
۷۱۵) سمری منوسب به سمر یکی از قراء بصره، واقع در بین بصره وواسط است. ر.ک: معجم البلدان، ج۳، ص۲۶۴.
۷۱۶) اثبات الوصیة، مسعودی، ج۳، ص۲۶۶ - ۲۶۷؛ تاریخ سیاسی عصر غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۲۱۰.
۷۱۷) کمال الدین وتمام النعمة، ص۵۱۷.
۷۱۸) اثبات الوصیة، همان، ص۲۱۶ - ۲۱۷.
۷۱۹) کمال الدین وتمام النعمة، صدوق، ج۲، ص۵۱۶؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۴۲ - ۲۴۳؛ بحار الانوار: مجلسی، ج۵۱، ص۳۶۱.
۷۲۰) برای روشن شدن معنای مشاهده به مجله حوزه، ش ۷۱ - ۷۰، ص۷۲ - ۱۲۲ مراجعه نمایید.
۷۲۱) کمال الدین وتمام النعمة، ص۵۱۶.
۷۲۲) همان، ص۵۰۳.
۷۲۳) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۳۷.
۷۲۴) همان.
۷۲۵) تاریخ سیاسی عصر غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۱۴۹.
۷۲۶) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۴۰؛ بحار الانوار: ج۵۱، ص۳۵۹.
۷۲۷) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۳۶.
۷۲۸) اقتباس از تاریخ الغیبة الصغری، سید محمد صدر.
۷۲۹) بحار الانوار: ج۵۱، ص۳۱۰، الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۹۵؛ تاریخ الغیبة الصغری، ص۹۱.
۷۳۰) همان.
۷۳۱) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۵۷.
۷۳۲) همان، ص۱۸۴.
۷۳۳) همان، ص۱۹۵.
۷۳۴) همان، ص۱۸۸.
۷۳۵) الکافی، ج، ۵۱۷ - ۵۱۸.
۷۳۶) الکافی، ج۱، ص۳۲۹ - ۳۳۱؛ کمال الدین وتمام النعمة، شیخ صدوق، ج۲، ص۴۲۵ و۳۴۰؛ تاریخ سیاسی عصر غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، دکتر جاسم حسین، ص۱۴۳ و۱۴۴؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۲۱ - ۲۲۲.
۷۳۷) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۲۲.
۷۳۸) همان، ص۲۴۰.
۷۳۹) الکافی، ج۱، ص۵۲۵.
۷۴۰) کمال الدین وتمام النعمة، همان، ص۴۴۰ - ۴۴۱.
۷۴۱) الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۷۶ - ۱۷۷.
۷۴۲) اعلام الوری، طبرسی، ص۴۵۲ - ۴۵۳.
۷۴۳) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۲۹ - ۲۳۶.
۷۴۴) همان، ص۱۹۷ - ۱۹۹.
۷۴۵) کمال الدین وتمام النعمة، ص۴۷۸.
۷۴۶) معجم رجال الحدیث، خوئی، ج۲، ص۳۵۶؛ قاموس الرجال، تستری، ج۱، ص۶۷۴؛ بحار الانوار: ج۵۰، ص۳۰۷ (و نقل از: الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۲۷.)
۷۴۷) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۴۴.
۷۴۸) تاریخ الغیبة الصغری، سید محمد صدر، ص۴۲۶.
۷۴۹) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۵۷.
۷۵۰) تنقیح المقال، ج، ش ۲۱۸.
۷۵۱) رجال، شیخ طوسی، ص۴۹۶.
۷۵۲) ر.ک: تاریخ سیاسی عصر غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۷۴.
۷۵۳) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۵۷.
۷۵۴) ر.ک: تنقیح المقال، ج۳، ش ۱۲۷۵۷.
۷۵۵) ر.ک: تنقیح المقال، ج۱، ش ۲۷۵۲.
۷۵۶) رجال، شیخ طوسی، ص۴۳۶.
۷۵۷) کمال الدین وتمام النعمة، ص۴۸۳.
۷۵۸) ر.ک: تنقیح المقال، ج۲، ش ۱۰۲۲۲.
۷۵۹) تفصیل نقل شیخ را در تنقیح المقال، ش ۹۵۸۸ مطالعه نمائید.
۷۶۰) ر.ک: کمال الدین، ص۵۰۴؛ بحار الانوار: ج۵۱، ص۳۳۶.
۷۶۱) ر.ک: تنقیح المقال، ج۳، ش ۱۰۸۴۳.
۷۶۲) همان، ج۲، ش ۷۹۰۲.
۷۶۳) همان، ج۲، ش ۹۶۰۷.
۷۶۴) همان، ج۱، ش ۱۲۸۶.
۷۶۵) همان، ج۲، ش ۸۲۳۹.
۷۶۶) همان، ج۱، ش ۲۸۶۰.
۷۶۷) رجال کشی، ص۵۳۴، ح۱۰۱۹؛ تنقیح المقال، ج۲، ش ۱۰۶۱۵.
۷۶۸) ر.ک: تاریخ سیاسی عصر غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص۱۴۹ - ۱۵۰ و۱۷۰ - ۱۷۱.
۷۶۹) رجال کشی، ص۴۹۳، ح۹۴۶؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۴۳.
۷۷۰) ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص۴۴.
۷۷۱) رجال کشی، ص۴۸۲، ح۹۰۸.
۷۷۲) تنقیح المقال، ج۳، ش ۱۲۸۴۶.
۷۷۳) در این باره ر.ک: رجال کشی، ص۵۲۳، ح۱۰۰۶؛ بحار الانوار: ج۵۱، ص۲۹۹؛ مکتب در فرایند تکامل، ص۱۰۰.
۷۷۴) معجم رجال الحدیث، ج۱۶، ص۲۰۴؛ وج ۱۱، ص۱۵۰؛ وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۹۰، درباره شخصیت وسرانجام وی ر.ک: رجال کشی، ص۵۷۳، ح۱۰۸۶؛ تنقیح المقال، ج۲، ش ۷۸۸۵؛ رجال، شیخ طوسی، ص۴۲۰ و۴۳۳.
۷۷۵) بحار الانوار: ج۵۰، ص۲۸۴؛ مناقب، ج۴، ص۴۳۳.
۷۷۶) متن توقیع طبق نقل شیخ (ره) چنین است:
روی محمد بن یعقوب قال: خرج الی العمری فی توقیع طویل اختصرناه: ونحن نبرء الی الله - تعالی - من ابن هلال لا رحمة الله وممن لا یبرء منه، فأعلم الا سحاقی واهل بلده مما أعلمناک من حال هذا الفاجر وجمیع من کان سألک ویسألک عنه (ر. ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۴).
۷۷۷) ر.ک: رجال کشی، ص۵۳۵.
۷۷۸) شیخ طوسی درباره وی از ابوعلی بن همام نقل کرده است که، احمد بن هلال از اصحاب امام عسکری (علیه السلام) بود. وقتی شیعه بر وکلالت محمد بن عثمان با توجه به تصریح امام عسکری (علیه السلام) اتفاق نمودند، وی از قبول این امر امتناع نمود وگفت: من نشنیده ام که امام عسکری (علیه السلام) تصریح به وکالت او داشته باشد. بله، من وکالت پدرش عثمان بن سعید را انکار نمی کنم. شما خود دانید وآنچه شنیده اید! ولذا توسط شیعه وسپس امام (علیه السلام) مورد لعن واقع شد. توقیعی نیز به دست ابن روح در تبری از او صادر شد. ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۴۵.
با توجه به این که احمد بن هلال معروف به تصوف بوده ودر حالات وی نقل شده است که ۵۴ حج به جای آورد که ۲۰ مورد از آنها با پای پیاده بوده است، لذا در توقیع صادر شده در مورد وی آمده: احذروا الصوفی المتصنع... ر.ک: تنقیح المقال، ج۱، ش ۵۷۳.
۷۷۹) ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۴۶. در این جریان یکی از کسانی که ناظر این صحنه وشاهد بر سخنان ابن بلال بود وگرایشی نیز به وی داشت از او جدا شد.
۷۸۰) متن این جریان طبق نقل شیخ (ره) چنین است:
حج أبوطاهر بن بلال فنظر الی علی بن جعفر وهو ینفق النفقات العظیمة فلما انصرف کتب بذلک الی أبی محمد (صلی الله علیه وآله) فوقع فی رقعته: قد کنا امرنا له بمائة الف دینار، ثم أمرنا له بمثلها فأبی قبوله ابقاء علینا، ما للناس والدخول فی أمرنا فی ما لم ندخلهم فیه، قال: ودخل علی أبی الحسن العسکری (علیه السلام) فأمر له بثلاثین الف دینار. (الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۱۲).
۷۸۱) ر.ک: تنقیح المقال، ج۳، ش ۱۱۰۹۵.
۷۸۲) شیخ طوسی در الغیبة نقل نموده که شلمغانی به هنگام نوشتن کتاب تکلیف، آن را به صورت باب می نوشت وبه حسین بن روح عرضه می نمود واگر تأیید می شد آن را نقل می کرد وابن روح امر به استنساخ آن می نمود. طبق روایتی، وقتی ابن روح آن کتاب را ملاحظه نمود گفت:
همه آن را از ائمه (علیهم السلام) نقل نموده، مگر دو یا سه موضع که دروغ بر آنها بسته است. (الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۳۹).
۷۸۳) علت این امر آن بود که وی وقتی خبر تکذیب خود توسط ابن روح را شنید با عوام فریبی به بنی بسطام گفت: از آنجا که من افشاء سر نمودم در حالی که از من پیمان بر کتمان گرفته بودند بدین صورت معاقب شده ام، زیرا این امر، بسیار عظیم است وجز ملک مقرب یا نبی مرسل یا بنده مؤمن امتحان شده از عهده آن بر نمی آید. ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۴۸.
۷۸۴) هنگامی که خبر لعن او توسط ابن روح به گوشش رسید با نفاقی عجیب شروع به گریستن کرد وگفت: این سخن را باطنی است عظیم، وآن این است که، لعنت؛ یعنی ابعاد، ومعنای کلام ابن روح که گفته: لعنةالله؛ یعنی باعده الله من العذاب والنار، واکنون به مقام ومنزلت خود پی بردم. سپس صورت خود را بر زمین مالید وسجده کرد وبنی بسطام را توصیه به کتمان این سخنان نمود. ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۴۸.
۷۸۵) شیخ طوسی در کتاب الغیبة، از ام کلثوم، بنت ابو جعفر عمری نقل می کند:
روزی وارد وارد بر مادر ابو جعفر بن بسطام (از بنی بسطام) شدم. او با کمال احترام با من رفتار نمود ومرا گرامی داشت وحتی شروع به بوسیدن پای من نمود. وقتی سبب را جویا شدم گفت: شیخ ابو جعفر، محمد بن علی (شلمغانی) سری را برای ما فاش ساخته است وما را امر به کتمان آن نموده واگر آن را فاش کنیم عِقاب خواهیم شد! وقتی من اصرار شدید نمودم ووعده دادم که این سر را فاش نکنم (در حالی که در درونم ابو القاسم، حسین بن روح را استثناء کردم) گفت: شلمغانی به ما گفته است که روح رسول الله (صلی الله علیه وآله) به بدن پدرت - یعنی ابو جعفر محمد بن عثمان - وروح امیرالمومنین علی (علیه السلام) به بدن شیخ ابو القاسم، حسین بن روح، وروح فاطمه (سلام الله علیها) به بدن تو (ام کلثوم) منتقل شده است پس، چگونه تو را اعظام واکرام نکنم؟ وقتی من این عقاید را تکذیب نمودم، گفت: اینها سری عظیمند واگر تو مرا وادار به افشای آنها نکرده بودی آنها را باز نمی گفتم.
ام کلثوم می گوید: هنگامی که این جریان را به ابن روح گفتم، گفت: دخترم، مبادا دیگر هیچ گونه ارتباطی با این زن برقرار کنی! این سخنان، کفر به خدا، والحاد است که این ملعون در قلوب این جماعت جایگزین کرده تا این که راه را برای قول به حلول خدا در خودش باز کند، همان گونه که نصاری در حق مسیح (علیه السلام) گفتند، وحلاج گفت... (الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۴۹).
۷۸۶) متن توقیع چنین است:
ان محمد بن علی المعروف بالشلمغانی، وهو ممن عجل الله له النقمة ولا أمهله، قد ارتد عن الاسلام وفارقه وألحد فی دین الله وادعی ما کفر معه بالخالق - جل وعلا - وافتری کذبا وزورا وقال بهتانا واثما عظیما، کذب العادلون بالله وضلوا ضلالا بعیدا وخسروا خسرانا مبینا. واننا قد برئنا الی الله - تعالی - والی رسوله وآله - صلوات الله وسلامه ورحمته وبرکاته علیهم منه - ولعناه، علیه لعائن الله تتری من الظار والباطن فی السر والعلن وفی کل وقت وعلی کل حال وعلی من شایعه وتابعه أو بلغه هذا القول منا وأقام علیه تولیه بعده. وأعلمهم اننا من التوقی والمحاذرة منه علی ما کنا علیه ممن تقدمه من نظرائه من الشریعی والنمیری والهلالی والبلالی وغیرهم. وعادة الله عندنا جمیلة، وبه نثق وایاه نستعین وهو حسبنا فی کل امورنا ونعم الوکیل. (الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۵۳).
۷۸۷) تاریخ الغیبة الصغری، سید محمد صدر، ص۵۲۰.
۷۸۸) رجال، کشی، ص۶۰۶، ح۱۱۲۸.
۷۸۹) تنقیح المقال، ج۲، ش ۹۵۷۲ و۵۲۱۱؛ رجال، کشی، ص۵۱۶، ح۹۹۴ تا ۹۹۷.
۷۹۰) رجال، کشی، ص۵۲۰، ح۹۹۹.
۷۹۱) تنقیح المقال، ج۱ ش ۲۷۲۳.
۷۹۲) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۴۴.
۷۹۳) شیخ طوسی از یحیی بن عبد الرحمن بن خاقان نقل کرده که، او محمد بن نصیر را در حال انجام فعلی شنیع با غلام بچه ای دیده ووقتی او را مورد عتاب قرار داده، وی در پاسخ گفته است که این یکی از لذات، ونشانه تواضع به پیشگاه خدا، وترک تجبر وتکبر است!. ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۴۵.
۷۹۴) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۴۵.
۷۹۵) ولذا بنا به نقل شیخ، در مجلسی که جمعی از وجوه شیعه به همراه ابو جعفر عمری مشغول سخن گفتم بودند، وقتی ابوبکر بغدادی وارد مجلس شد، ابو جعفر عمری به حضار گفت: ساکت باشید این شخص از شما نیست. واین جریان نشانگر جهل بعضی از شیعیان نسبت به انحراف فکری وی می باشد. (الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۵۶.)
۷۹۶) ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۵۵.
۷۹۷) ر.ک: تاریخ الغیبة الصغری، ص۵۰۹.
۷۹۸) هنگامی که حلاج وارد قم شد در نامه ای علی بن بابویه قمی - که از بزرگان علمای قم وجزء محدثین معروف است را به سوی مذهب خود فراخواند، توسط علی بن بابویه به شدت مورد نکوهش وبی حرمتی واقع واز قم رانده شد. تفصیل این جریان را در کتاب الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۴۷ وتنقیح المقال، ج۱، ش ۲۰۷۹ وتاریخ الغیبة الصغری، ص۵۳۱ مطالعه کنید.
۷۹۹) وقتی حلاج وارد بغداد شد به قصد این که أبوسهل نوبختی، که از بزرگان ومتکلمین شیعه بود، را به سوی خود جلب کند ادعای سفارت ونیابت را تکرار کرد، ولی ابوسهل نوبختی از او طلب آیه ودلیل نمود، از جمله گفت: اگر موی سرم را به من بازگرداند ومحاسنم را بدون نیاز به خضاب سیاه گرداند به او ایمان می آورم. وهمین امر موجب رسوایی ومضحکه حلاج، نزد جماعت شیعه شد. تفصیل این جریان را در الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۴۷ وتاریخ الغیبة الصغری، ص۵۲۹، مطالعه کنید.
۸۰۰) تنقیح المقال، ج۳، ش ۱۱۰۹۵.
۸۰۱) ر.ک: تنقیح المقال، ج۱، ش ۲۰۷۹.
۸۰۲) مخمسه گروهی از غلات بودند که معتقد بودند: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار وعمرو بن امیة الضمری از جانب خداوند، برای مصالح عالم موکل شده اند. ر.ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۵۶ پاورقی.
۸۰۳) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۵۶
۸۰۴) همان، ص۲۵۴؛ تاریخ الغیبة الصغری، سید محمد صدر، ص۵۳۴.
۸۰۵) بحار الانوار: ج۰ ص۲۲۶ - ۲۳۲.
۸۰۶) بحار الانوار: ج۰ ص۸۲ - ۸۳.
۸۰۷) همان، ص۱۸۶ - ۱۸۷.
۸۰۸) همان، ص۸۸.
۸۰۹) الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۷۹.
۸۱۰) درباره بنوفرات. ر.ک: دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۴، ص۳۸۲ - ۳۹۲.
۸۱۱) لغتنامه دهخدا، ج۱، ص۲۹۷.
۸۱۲) ر.ک: شیعه در اسلام، علامه طباطبایی، ص۲۸.
۸۱۳) همان: ص۲۸ - ۳۰.
۸۱۴) همان: ص۴۶ - ۴۸.
۸۱۵) همان، ص۵۶.
۸۱۶) انقلاب اسلامی وریشه های آن، عباسعلی عمید زنجانی، ص۲۰۸ - ۲۱۵.
۸۱۷) همان: ص۱۹۵.
۸۱۸) شیعه در اسلام، ص۵۶.
۸۱۹) همان، ص۵۷.
۸۲۰) این آمار در سال تألیف کتاب. (۱۳۴۶ ه. ش) می باشد.
۸۲۱) وعاظ السلاطین مورخ معروف اهل تسنن، علی الوردی، ص۲۹۳.
۸۲۲) جمع داعی، لقبی بود که به رهبران هر کدام از تشکیلات گروه زیرزمینی شیعه داده بودند.
۸۲۳) انقلاب اسلامی وریشه های آن، ص۱۲۲ - ۱۲۴.
۸۲۴) در قرن های اول ودوم هجری قیامهای توابین، مختار، زیدبن علی، فرزند امام سجاد (علیه السلام)، ابراهیم بن عبد الله بن حسن، عیسی، فرزند زید بن علی، ومحمد بن ابراهیم حسنی، در مناطق مختلف عراق بود.
۸۲۵) قیام سرور آزادگان حسین بن علی (علیه السلام) وقیام اهل مدینه پس از شهادت امام حسین (علیه السلام)، قیام محمد بن عبد الله بن حسن مثنی وقیام حسین بن علی صاحب فخ، در حجاز بود. قیام یحیی فرزند زید بن علی نیز در گرگان وقیام محمد بن قاسم در خراسان شکل گرفت.
أبو الفرج اصفهانی مورخ مشهور جهان اسلام تا سال (۳۱۳ ه) شهادت تعداد ۲۱۸ نفر از فرزندان علی (علیه السلام) را به ثبت رسانده وگفته است که در اطراف یمن ومحدوده طبرستان گروهی از این تبار دست به قیامهای پیروزمند ویا شکست خورده ای زده اند که از آن ماجرا اطلاعی در دست نیست.
ر. ک: انقلاب اسلامی وریشه های آن، ص۱۴۵.
۸۲۶) ادریسیان در مغرب، علویان در طبرستان، آل بویه در عراق وایران، فاطمیان در مصر وشمال آفریقا، حمدانیان وبین مرداس وبنی عمار در شامات.
۸۲۷) ر.ک: تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، آدم متز، جلد ۱ و۲.
۸۲۸) انقلاب اسلامی وریشه های آن، ص۱۸۶.
۸۲۹) البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج۱۳، ص۲۰۲؛ تاریخ الاسلام السیاسی، ج۴، ص۱۶۱.
۸۳۰) همان، ص۱۹۲ - ۱۹۳.
۸۳۱) همان، ص۲۲۷ (به نقل از: اسناد ونامه های تاریخی واجتماعی دوران صفوی، ثابتیان، ص۲۳۱؛ تاریخ ایران ترجمه کریم کشاورز، ص۵۱۱.)
۸۳۲) ر.ک: تاریخ ایران، ترجمه کریم کشاورز، ص۵۲۲.
۸۳۳) همان، ص۵۸۴ - ۵۸۵.
۸۳۴) این پیوند را بسیاری از مورخان به سید جمال الدین اسدآبادی نسبت داده، هرچند که غیر از او از دانشمندان بزرگوار شیعه مواضع بسیار ارزنده ای در این زمینه داشته اند. ر.ک: انقلاب اسلامی وریشه های آن، ص۲۳۸ - ۲۴۳.
۸۳۵) انقلاب اسلامی وریشه های آن، ص۲۴۱.
۸۳۶) با یک نگاه سریع به وصیت نامه سیاسی - الهی امام خمینی وقانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تاریخ پرفروغ این انقلاب تا تشکیل دولت ورهائی از توطئه های پی در پی این تبلور را به خوبی می توانیم لمس کنیم.
۸۳۷) انعام، آیه ۵۰.
۸۳۸) انفال، آیه ۲۲؛ زمر، آیه ۱۸.
۸۳۹) بقره، آیه ۲۸۲.
۸۴۰) ضهمان.
۸۴۱) ر.ک: تاسیس الشیعة لعلوم الاسلام، سید حسن صدر، او مؤسس بودن شیعه را در تمام علوم، مورد بررسی قرار داده واثبات کرده است.
۸۴۲) در این کتاب مولفان ومصنفان در علوم اسلامی که باروری هر علم بوده اند مورد توجه قرار گرفته اند. در کتاب ارزنده خدمات متقابل اسلام وایران، اطلاعات شایسته ودقیقی از تلاشهای علمی وفکری دانشمندان شیعه در طول ۱۴ قرن هجری، مورد بررسی وتحقیق قرار داده شده است.
۸۴۳) ر.ک: شهداء الفضیلة، علامه امینی، در این کتاب شهدای دانشمند شیعه را در طول ۱۴ قرن مورد توجه قرار داده است.
۸۴۴) ر.ک: انقلاب اسلامی وریشه های آن، بخش نهضت ها وبخش دولت ها.
۸۴۵) ر.ک: شیعه در اسلام؛ مجموعه مذاکرات با آقای هانری کربن.
۸۴۶) مجموعه مذاکرات هانری کربن.
۸۴۷) آثار شهید صدر در کلام جدید، نظام اقتصادی، نظریه اقتصادی اسلام، بانک بدون ربا، پایه های منطقی استقراء، وتجدید در حوزه علم اصول وتفسیر موضوعی، قابل مطالعه می باشد، همچنین آثار پربرکت شهید مطهری در عرضه بسیار خوب مطالب پیچیده فلسفی وتجدید طرح مباحث کلامی، بسیار حائز اهمیت است وتمامی آثار قلمی استاد علامه طباطبائی که استاد اساتید نسل حاضر ومجدد علمی در قرن حاضر به شمار می روند، باید در این بحث بسیار ظریف مورد توجه قرار گیرند.
۸۴۸) سید حسن صدر.
۸۴۹) آقابزرگ تهرانی.
۸۵۰) سید محسن امین عاملی.
۸۵۱) استاد شهید مرتضی مطهری.
۸۵۲) یعنی آغاز غیبت صغری وآماده نمودن جامعه شیعی برای استمرار حیات بدون حضور امام در دوران غیبت کبری.
۸۵۳) خدمات متقابل اسلام وایران، ج۲، ص۱۲۴.
۸۵۴) برای توضیح بیشتر ر.ک: مقدمه ای بر فقه شیعه، دکتر سید حسین مدرسی وتاریخ التشریع الاسلامی، دکتر عبد الهادی الفضلی.
۸۵۵) ر.ک: المحنة، دو سخنرانی شهید صدر.
۸۵۶) خدمات متقابل اسلام وایران، ج۲، ص۱۲۵ - ۱۲۶.
۸۵۷) همان، ص۱۲۵. تالیف این کتاب پیش از انقلاب اسلامی ایران بوده است.
۸۵۸) همان، ص۱۲۵.
۸۵۹) آیت الله بروجردی نیز از پرورش یافتگان دوره علمیه نجف اشرف بودند.
۸۶۰) جامعیت وکمال در آیه مبارکه الیوم اکملت لکم دینکم... آمده است، جهانی بودن در آیاتی چون هدی للعالمین وابدیت، از آیه خاتمیت ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه روشن می شود.
۸۶۱) توبه، آیه ۱۲۵.
۸۶۲) انبیاء، آیه ۷.
۸۶۳) مائده، آیه ۴۴.
۸۶۴) ر.ک: ولایت فقیه، امام خمینی قدس سره الشریف.
۸۶۵) همان.
۸۶۶) ر.ک: الاجتهاد والتقلید، شیخ محمد مهدی آصفی.
۸۶۷) ر.ک: المحنة، سخنرانی های شهید سید محمد باقر صدر.
۸۶۸) بحار الانوار: مجلسی، ج۵۱، ص۸۵ - ۱۰۴؛ سنن ابی داود، ج۲، ص۳۱۰، ح۴۲۸۳.
۸۶۹) سنن ابی داود، ج۲، ص۳۰۹ - ۳۱۰، ح۴۲۸۲.
۸۷۰) ر.ک: الملل والنحل، شهرستانی، ج۱؛ فرق الشیعة، نوبختی.
۸۷۱) تاریخ الاسلام، دکتر حسن ابراهیم حسن، ج۳، ص۱۴۶ به بعد؛ لغتنامه، علی اکبر دهخدا، ص۱۹۳۳۱، دایرة المعارف مصاحب، ص۶۷۸.
۸۷۲) تاریخ ادیان ومذاهب جهان، مبلغی، ج۳، ص۱۱۱۴؛ تاریخ ابن اثیر، وابن خلکان.
۸۷۳) لغتنامه، علی اکبر دهخدا، ص۱۹۳۷.
۸۷۴) تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص۳۲۴ - ۴۲۶ (به نقل از: حیاة الامام محمد المهدی (عجّل الله فرجه) باقر شریف القرشی، ص۱۴۴).
۸۷۵) تاریخ ادیان ومذاهب، ج۳، ص۱۱۱۸.
۸۷۶) همان، ص۱۱۱۵.
۸۷۷) همان.
۸۷۸) همان، ص۱۱۲۱.
۸۷۹) همان.
۸۸۰) همان.
۸۸۱) همان، ص۱۱۱۶.
۸۸۲) همان، ص۱۱۱۷ - ۱۱۱۸.
۸۸۳) همان، ص۱۱۱۸.
۸۸۴) لغتنامه علی اکبر دهخدا، ص۱۹۳۳۱.
۸۸۵) تاریخ ادیان ومذاهب، ج۳، ص۱۱۱۷ (به نقل از: زین دحلان).
۸۸۶) همان.
۸۸۷) حاضر العالم الاسلامی، ج۲، ص۱۹۵ (به نقل از: حیاة الامام محمد المهدی (عجّل الله فرجه)، ص۱۴۴).
۸۸۸) تاریخ ادیان ومذاهب جهان، ج۳، ص۱۱۱۷ (به نقل از: تاریخ عبد الواسع یمانی).
۸۸۹) حیاة الامام محمد المهدی (عجّل الله فرجه)، ص۱۳۹- ۱۴۳، لغتنامه دهخدا، ص۱۹۳۳۱، دایرةالمعارف، مصاحب، ص۲۶۹۰.
۸۹۰) تاریخ الشعوب الاسلامیة، ص۶۴۰ (به نقل از: حیاة الامام محمد المهدی (عجّل الله فرجه)، ص۱۴۴).
۸۹۱) دایرة المعارف، مصاحب، ص۳۵۶.
۸۹۲) همان، ص۱۹۸۵ - ۱۹۸۶.
۸۹۳) الغیبه، شیخ طوسی، ص۲۵۵.
۸۹۴) تاریخ ادیان ومذاهب جهان، مبلغی، ج۳، ص۱۱۲۳. درباره سید محمد علی باب، ر.ک: همان، ص۱۴۰۳ - ۱۴۱۹.
۸۹۵) بحار الانوار: ج۵۳. ص۱۸۱. (ابر، کنایه از مخفی بودن عنوان وشخصیت است وخورشید، کنایه از تأثیر سود بخش آن حضرت در جامعه انسانی). تاریخ الغیبة الکبری، سید محمد صدر، ص۵۱.
۸۹۶) الاحتجاج، طبرسی، ج۲، ص۵۹۶.
۸۹۷) همان.
۸۹۸) دفع گرفتاری ها وبلاها ممکن است مستقیماً توسط خود آن بزرگوار، ویا از طریق وسائط ویاران مخصوص وی، ویا به وسیله دعای آن حضرت صورت گیرد (تاریخ الغیبة الکبری، سید محمد صدر، ص۱۵۳). می دانیم که حضرت، مستجاب الدعوة است (این المضطر الذی یجاب اذا دعا)، دعای ندبه.
۸۹۹) النجم الثاقب، ص۳۱۴؛ بحار الانوار، ج۵۲. ص۱۷۸؛ منتهی الامال، ج۲، ص۳۱۶، (به نقل از: تاریخ الغیبة الکبری، سید محمد صدر، ص۱۱۶- ۱۱۷).
۹۰۰) الغیبة، نعمانی، ص۸۴، (باب ان فی القائم سنة من الانبیاء)؛ الکافی، ج۱، ص۳۳۶، (با اندکی تفاوت در عبارات)؛ بحار الانوار: ج۵۱. ص۱۴۲ وج ۵۲. ص۱۵۴؛ مکیال المکارم، ج۲، ص۳۷۵.
۹۰۱) الغیبة، نعمانی، ص۷۲،. (به نقل از: روزگار رهایی، کامل سلیمان، ترجمه علی اکبر مهدی پور، ج۱، ص۲۲۳).
۹۰۲) کمال الدین، ج۲، ص۴۴۰.
۹۰۳) برای آگاهی از نمونه هایی از موارد مذکور، ر. ک: تاریخ الغیبة الکبری، سید محمد صدر، ص۱۲۲ - ۱۳۰
۹۰۴) علامه طباطبایی در این زمینه بیانی نغز دارد که فلسفه حضور امام غایب را در میان جامعه روشن می کند. وی می گوید: امام چنان که نسبت به ظاهر اعمال مردم پیشوا وراهنما است، همچنان در باطن نیز سمت پیشوایی ورهبری دارد واوست که قافله سالار کاروان انسانی که از راه باطن به سوی خدا سیر می کند. ر.ک: شیعه در اسلام، علامه طباطبایی، ص۱۸۳ - ۱۸۷.
۹۰۵) امام باقر (علیه السلام)، بحار الانوار: ج۵۲، ص۳۳۶؛ منتخب الاثر، ص۴۸۲. لازم به یادآوری است که در کمال الدین، ج۲، ص۶۷۵؛ بحار الانوار: ج۵۲، ص۳۳۸، به جای اخلاقهم، احلامهم آورده شده است؛ یعنی حضرت قائم فرزانگی آنان را به تمامیت می رساند. ودر اصول کافی، ج۱، ص۲۵ از امام باقر (علیه السلام) این گونه روایت شده است: اذا قام قائمنا وضع الله یده علی رؤوس العباد فجمع بها عقولهم وکملت بها احلامهم.
۹۰۶) امام باقر (علیه السلام)، بحار الانوار: ج۵۲، ص۳۵۲ (به نقل از: الغیبة نعمانی).
۹۰۷) پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، الملاحم والفتن، ص۷۱ ونیز ر.ک: بحار الانوار: ج۵۱، ص۹۱ یملاء الله قلوب امة محمد (صلی الله علیه وآله) غنی.
۹۰۸) امام علی (علیه السلام)، منتخب الاثر، ص۴۷۳ - ۴۷۴.
۹۰۹) امام باقر (علیه السلام)، بشارة الاسلام، ص۲۳۹ و۲۶۱ (به نقل از روزگار رهایی، ج۲، ص۶۲۹).
۹۱۰) امام باقر (علیه السلام)، الزام الناصب، ص۱۷۷.
۹۱۱) پبامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، کمال الدین، ج۲، ص۴۱۱.
۹۱۲) امام صادق (علیه السلام)، الغیبة، شیخ طوسی، ص۳۲.
۹۱۳) نهج البلاغة، خ ۱۳۸.
۹۱۴) پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله)، بحار الانوار: ج۵۱. ص۷۵؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۱۴.
۹۱۵) امام صادق (علیه السلام)، بحار الانوار: ج۵۲، ص۳۶۲.
۹۱۶) امام صادق (علیه السلام)، منتخب الاثر، ص۴۷۴.
۹۱۷) امام باقر (علیه السلام)، بحار الانوار: ج۵۲، ص۳۷۲.
۹۱۸) امام صادق (علیه السلام)، شیخ طوسی، ص۲۷۳؛ الکافی، ج۳، ص۳۶۸.
۹۱۹) پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، بحار الانوار، ج۵۱،. ص۸۱؛ منتخب الاثر،ص ۱۴۷؛ مجمع الزاوئد، ج۷، ص۳۱۳.
۹۲۰) امام باقر (علیه السلام)، بحار الانوار: ج۵۲، ص۳۹۰.
۹۲۱) امام باقر (علیه السلام)، الکافی، ج۸، ص۲۷۸.
۹۲۲) الملاحم والفتن،ص ۶۶.
۹۲۳) امام باقر (علیه السلام)، منتخب الاثر،ص ۱۵۷؛ ینابیع المودة، ج۳،ص ۷۸ و۱۳۲؛ روزگار رهایی، ج۲، ص۶۰۲.
۹۲۴) امام باقر (علیه السلام)،الغیبة، نعمانی، ص۲۳۳؛ بحار الانوار: ج۲، ص۳۵۴.
۹۲۵) امام باقر (علیه السلام)، کمال الدین، ج۱، ص۳۳۱.
۹۲۶) امام صادق (علیه السلام)، الغیبة، شیخ طوسی، ص۳۲.
۹۲۷) امام صادق (علیه السلام)، بحار الانوار: ج۵۲، ص۳۴۰.
۹۲۸) امام صادق (علیه السلام)، بحار الانوار: ج۵۲، ص۳۷۶ و۳۸۱.
۹۲۹) امام صادق (علیه السلام)، منتخب الاثر،ص ۳۰۸؛ بحار الانوار: ج۵۲، ص۳۳۸.
۹۳۰) امام باقر (علیه السلام)، الغیبة، نعمانی، ص۲۳۱؛ بحار الانوار: ج۵۲. ص۳۵۳.
۹۳۱) مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.
۹۳۲) پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، بحار الانوار: ج۵۱. ص۸۳.
۹۳۳) امام صادق (علیه السلام)، بحار الانوار، ج۵۲. ص۳۲۷.
۹۳۴) امام رضا (علیه السلام)، بحار الانوار: ج۵۲، ص۳۵۹.
۹۳۵) دعای ندبه.
۹۳۶) پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، سنن ابن ماجه، تحقیق، محمد فؤاد عبد الباقی، ج۲، ص۱۳۶۶؛ بحار الانوار: ج۵۱. ص۸۸.
۹۳۷) امام صادق (علیه السلام)، منتحب الاثر، ص۴۷۴.
۹۳۸) امام صادق (علیه السلام) امام المهدی، ص۳۷۱ (به نقل از: روزگار رهایی، ج۲، ص۶۵۰).
۹۳۹) امام باقر (علیه السلام)، منتخب الاثر، ص۱۵۷.
۹۴۰) منتخب الاثر، ص۴۸۲.
۹۴۱) پیامبر اکرم صلی الله واله وسلم، بحار الانوار، ج۵۲، ص۳۱۵
۹۴۲) پیامبر اکرم الزام الناصب، ص۱۶۳، بحار الانوار، ج۵۲، ص۸۳ (با اندکی تفاوت)
۹۴۳) صحیح مسلم به شرح النووی، ج۱۸، ص۳۹.
۹۴۴) پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، بحار الانوار: ج۵۲. ص۳۰۹.
۹۴۵) امام باقر (علیه السلام)، بحار الانوار: ج۵۲. ص۳۹۰.
۹۴۶) امام صادق (علیه السلام)، بحار الانوار: ج۵۲. ص۳۳۶ (به نقل از: الخرایج والخرایج).
۹۴۷) امام صادق (علیه السلام)، بحار الانوار: ج۵۲، ص۳۳۶.
۹۴۸) امام صادق (علیه السلام)، منتخب الاثر، ص۴۸۳.
۹۴۹) حدیث معراجیه، کمال الدین، ج۱، ص۲۵۶؛ بحار الانوار: ج۵۲. ص۳۷ (در صفحه ۳۲۱ از امام باقر (علیه السلام) چنین آمده:... ویرقی فی الاسباب مهدی (عجل الله فرجه الشریف) بر مرکب های پرصدایی که آتش ونور در آنها تعبیه شده است، سوار می شود وبه همه آسمانها سفر می کند.) ونیز ر.ک:خورشید مغرب، محمد رضا حکیمی،ص ۳۹.
۹۵۰) امام صادق (علیه السلام)، بحار الانوار: ج۵۲، ص۳۳۸.
۹۵۱) امام صادق (علیه السلام)، بشارة الاسلام، ص۲۴۰ و۲۵۹ (به نقل از: روزگار رهایی، ج۲، ص۶۴۵).
۹۵۲) امام باقر (علیه السلام)، الغیبة، نعمانی، ص۱۲۵ (به نقل از: تاریخ ما بعد الظهور، سید محمد صدر، ص۸۵۰).
۹۵۳) پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، بحار الانوار: ج۵۲، ص۳۵۳.
۹۵۴) امام صادق (علیه السلام)، بحار الانوار: ج۵۲، ص۲۶۹.
۹۵۵) امام علی (علیه السلام)، نهج البلاغه، خ ۱۳۸.
۹۵۶) پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، الکافی، ج۱، ص۴۱۲.
۹۵۷) امام حسین (علیه السلام)، اعلام الوری، ص۳۸۴ (به نقل از: روزگار رهایی، ج۱، ص۸۶.)
۹۵۸) امام صادق (علیه السلام)، ینابیع المودة، ج۳، ص۶۲.
۹۵۹) الزام الناصب، ص۲۴۲.
۹۶۰) دعای ندبه.
۹۶۱) امام صادق (علیه السلام)، الارشاد، شیخ مفید، ص۳۹۱؛ سفینة البحار، ج۲، ص۷۰۵ (به نقل از: روزگار رهایی، ج۱، ص۴۶۴.)
۹۶۲) امام صادق (علیه السلام) الغیبة، شیخ طوسی، ص۲۷۷؛ بحار الانوار: ج۵۲، ص۳۵۴.
۹۶۳) پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، منتخب الاثر، ص۴۹۱.
۹۶۴) امام صادق (علیه السلام)، ینابیع المودة، ج۳، ص۶۲؛ الزام الناصب، ص۲۲۳.
۹۶۵) امام صادق (علیه السلام)، الغیبة، نعمانی، ص۱۲۳؛ بحار الانوار: ج۵۲. ص۲۹۲ و۳۳۸.
۹۶۶) امام کاظم (علیه السلام)، بحار الانوار: ج۸۶، ص۸۱.
۹۶۷) امام رضا (علیه السلام)، عقدالدرر، ص۱۵۸.
۹۶۸) امام صادق (علیه السلام)، الملاحم والفتن، ص۵۸. (شاید تشبیه به شیشه از جهت تسلیم وعدم مقاومت آن باشد).
۹۶۹) امام رضا (علیه السلام)، الزام الناصب، ص۱۰.
۹۷۰) امام رضا (علیه السلام)، جمال الاسبوع، ص۳۱۰؛ صحیفه مهدویه، ص۲۹۰.
۹۷۱) امام صادق (علیه السلام)، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، جلد ۱، ص۳۶.
۹۷۲) امام باقر (علیه السلام)، بحار الانوار: جلد ۵۲، ص۳۱۷؛ منتخب الاثرص ۳۰۹.
۹۷۳) پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، الملاحم والفتن، ص۱۰۸. (به نقل از روزگار رهایی، جلد ۲، ص۹۵۰.)
۹۷۴) امام حسین (علیه السلام)، الغیبة، نعمانی، ص۱۲۷؛ منتخب الاثر، ص۳۰۹.
۹۷۵) امام رضا (علیه السلام)، الزام الناصب، ص۹. (به نقل از روزگار رهایی، ج۱، ص۱۳۲.)
۹۷۶) امام رضا (علیه السلام)، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، جلد ۱، ص۱۷۰؛ الزام الناصب، ص۱۰.
۹۷۷) امام امیر المؤمنین (علیه السلام)، الغیبة، نعمانی، ص۱۱۴؛ بحار الانوار: ج۵۱، ص۱۱۵؛ منتخب الاثر، ص۳۰۹.
۹۷۸) امام صادق (علیه السلام)، الغیبة، نعمانی، ص۱۲۲؛ بحار الانوار: ج۵۲، ص۳۵۴.
۹۷۹) امام علی (علیه السلام)، منتخب الاثر، ص۴۶۹.
۹۸۰) امام صادق (علیه السلام)، بحار الانوار، ج۵۲. ص۲۶۹. (در بعضی نسخ یشیر آمده است).
۹۸۱) امام صادق (علیه السلام)، الملاحم والفتن، ص۱۳۷؛ الحاوی للفتاوی، ج۲، ص۱۵۰ (به نقل از: روزگار رهایی، ج۲، ص۵۹۸).
۹۸۲) امام صادق (علیه السلام)، الامام المهدی، ص۲۷۱.
۹۸۳) الزام الناصب، ص۲۰۲ و۲۲۸.
۹۸۴) پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، الملاحم والفتن، ص۱۰۸ (به نقل از روزگار رهایی، ج۲، ص۹۵۰.)
۹۸۵) اعلام الوری، ص۳۸۴.
۹۸۶) الزام الناصب، ص۲۳۳، ینابیع المودة، ج۳، ص۶۲.
۹۸۷) امام صادق (علیه السلام)، الزام الناصب، ص۲۰۱.
۹۸۸) پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، ینابیع المودة، ج۳، ص۱۳۳؛ روزگار رهایی، ص۵۹۹.
۹۸۹) امام باقر (علیه السلام)، بحار الانوار: ج۵۱. ص۱۴۱ و۳۷۸.
۹۹۰) مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر.
۹۹۱) امام امیر المؤمنین (علیه السلام)، نهج البلاغه، خ ۱۵۰.
۹۹۲) امام رضا (علیه السلام)، الزام الناصب، ص۱۰.
۹۹۳) امام علی (علیه السلام)، نهج البلاغه، ص۱۳۸.
۹۹۴) مثل این روایت: واماالحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم وانا حجة الله علیهم. الاحتجاج، طبرسی، ج۲، ص۵۴۳).
۹۹۵) ر.ک: کمال الدین، ج۲، ص۴۵۴- ۴۶۵، ح۲۱؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۲، ص۵۳۲؛ بحار الانوار: ج۵۲، ص۸۶.
۹۹۶) - برای اطلاع از مجموع دعاهای آن حضرت ر.ک: صحیفة المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جواد قیومی اصفهانی؛ الصحیفة المهدیة، سید مرتضی مجتهدی. (و ترجمه فارسی آن با نام صحیفه مهدیه، محمد حسین رحیمیان). در اینجا به یک نمونه از دعاهای آن حضرت اشاره می شود:
اللهم ارزقنا توفیق الطاعة، وبعد المعصیة، وصدق النیة، وعرفان الرحمة، واکرمنا بالهدی والاستقامة، وسدد السنتنا بالصواب والحکمة، واملا قلوبنا بالعلم والمعرفة وطهر بطوننا من الحرام والشبهة، واکفف ایدینا عن الظلم والسرقة، واغضض ابصارنا عن الفجور والخیانة، واسدد اسماعنا عن اللغو والغیبة.
وتفضل علی علمائنا بالزهد والنصیحة، وعلی المتعلمین بالجهد والرغبة، وعلی المستمعین بالاتباع والموعظة، وعلی مرضی المسلیمن بالشفاء والراحة، وعلی موتاهم بالرأفة والرحمة، وعلی مشایخنا بالوقار والسکینة، وعلی الشباب بالانابة والتوبة، وعلی النساء بالحیاء والعفة. وعلی الاغنیاء بالتواضع والسعة، وعلی الفقراء بالصبر والقناعة، وعلی الغزاة بالنصر والغلبة وعلی الاسراء بالاخلاص والراحة، وعلی الامراء بالعدل والشفقة، وعلی الرعیة بالانصاف وحسن السیرة.
وبارک للحجاج والزوار فی الزاد والنفقة، واقض ما اوجبت علیهم من الحج والعمرة، بفضلک ورحمتک، یا ارحم الراحمین. (مصباح، الکفعمی، ص۲۸۱).
بار الها! به ما توفیق فرمانبرداری، وپرهیز از گناه ونافرمانی، ونیت پاک وبی آلایش، وشناخت ومعرفت به آنچه نزد تو ارزشمند است، عطا فرما، وما را به هدایت وپایداری، گرامی دار، وزبان ما را به صدق وصواب بر کلام حکیمانه وشایسته گویا ساز، ودل ما را از علم ومعرفت لبریز فرما، وشکم ما را از طعام حرام وشبهه ناک پاک گردان، ودست ما را از ظلم وتعدی وتجاوز بازدار، وچشم ما را از گناه وخیانت محفوظ دار، وگوش ما را از شنیدن سخنان بیهوده وغیبت مسدود گردان.
وبه دانشمندان ما زهد وبی رغبتی به دنیا ونصیحت وخیر خواهی، وبه دانش آموزان ما جدیت وشوق ورغبت، وبه شنوندگان، پیروی وپندپذیری، وبه بیماران مسلمان شفا وآسایش، وبه مردگان آنان رأفت ورحمت، وبه پیرمردان ما رقار ومتانت، وبه جوانان، بازگشت به سوی تو وتوبه، وبه زنان، حیا وعفت عنایت فرما.
وبه ثروتمندان تواضع وسعه صدر، وبه فقیران صبر وقناعت، وبه رزمندگان نصرت وپایداری، وبه اسیران آزادی وآسایش، وبه امیران وفرماندهان دادگری ومهربانی، وبه مردم انصاف وسرشت نیک عطا فرما.
وبه توشه وسرمایه حجاج وزائران برکت عنایت کن، وحج وعمره ای که بر آنان واجب ساخته ای ادا فرما، به فضل ورحمتت،ای مهربان ترین مهربانان.
۹۹۷) ر.ک: صحیفه مهدیه،سید مرتضی مجتهدی، ترجمه محمد حسین رحیمیان، ص۱۲۷ - ۱۵۲.
۹۹۸) همان؛ بحار الانوار: ج۱۰۲، ص۱۹۵ و۲۱۲،و ج۱۰۱،ص ۳۱۷،و ۹۴ص ۳۶.
۹۹۹) ر.ک: الاحتجاج، طبرسی، ج۲، ص۵۳۵ و۵۴۲.
۱۰۰۰) همان، ج۲، ص۵۹۶.
۱۰۰۱) بحار الانوار: ج۵۱، ص۲۹۴، ۲۹۷ و۲۹۹.
۱۰۰۲) الاحتجاج، طبرسی، ج۲، ص۵۷۷.
۱۰۰۳) برای اطلاع از مجموعه توقعیات آن حضرت ر.ک: فرمایشات حضرت بقیة الله، محمد خادمی شیرازی؛ روزگار رهایی، کامل سلیمان، ترجمه علی اکبر مهدی پور، ج۲، ص۱۲۸۵. مناسب است در انتها یک نمونه از نامه ای آن حضرت (نامه شیخ مفید)، ضمیمه شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
اما بعد: سلام علیک ایها الولی المخلص فی الدین،المخصوص فینا بالیقین، فانا نحمد الیک الله الذی لا اله هو، ونسأله الصلاة علی سیدنا، ومولانا، ونبینا محمد وآله الطاهرین، ونعلمک - أدام الله توفیقک لنصره الحق، وأجزل مثوبتک علی نطقک عنا بالصدق - أنه قد أذن لنا فی تشریفک بالمکاتبة، وتکلیف ما تؤدیه عنا الی موالینا قبلک، أعزهم الله بطاعته، وکفاهم المهم برعایته لهم وحراسته، فقف، - ایدک الله بعونه - علی أعدائه المارقین من دینه علی مان أذکره،و أعمل فی تأدیته الی من تسکن الیه بما نرسمه ان شاء الله.
نحن وان کنا ناوین بمکاننا النائی عن مساکن الظالمین، حسب الذی أراناه الله تعالی لنا من الصلاح، ولشیعتنا المؤمنین فی ذلک، ما دامت دولة الدنیا الفاسقین فانا نحیط علما بانبائکم، ولایعزب عنا شی ء من أخبارکم، ومعرفتنا بالذل الذی أصابکم مذجنح کثیر منک الی ما کان السلف الصالح عن شاسعاً ونبذوا العهد المأخوذ وراء ظهورهم کأنهم لا یعلمون. انا غیر مهملین لمراعاتکم، ولا ناسین لذکرکم ولولا ذلک لنزل بکم اللاواء واصطلمکم الاعداء، فاتقوا الله جل جلاله وظاهرونا علی انتیاشکم من فتنة قد أنافت علیکم، یهلک فیها من حم أجله، ویحمی عنه من ادراک أمله، وهی امارة لازوف حرکتنا ومباثتکم بامرنا ونهینا، والله متم نوره ولوکره المشرکون.
اعتصموا بالتقیة من شب نار الجاهلیة یحششها عصب امویه، یهول بها فرقة مهدیة، انا زعیم بنجاة من لم یرم فیها المواطن، وسلک فی الطعن منها السبل المرضیة.
اذا حل جمادی الاولی من سنتکم هذه،فاعتبروا بما یحدث فیه، واستیقظوا من رقدتکم لما یکون فی الذی یلیه.
ستظهر لکم من السماء آیة جلیة، ومن الارض مثلها بالسویة، ویحدث فی ارض المشرق ما یحزن،و یقلق، ویغلب من بعد علی العراق طائف عن الاسلام مراق، تضیق بسوء فعالهم علی أهله الارزاق. ثم تنفرج الغمة من بعد ببوار طاغوت من الاشرار ثم یسر بهلاکه المتقون الاخیار، ویتفق لمریدی الحج من الافات ما یؤلونه منه علی توفیر علیه منهم واتفاق، ولنا فی تیسیر حجهم علی الاختیار منهم والوفاق، شأن یظهر علی نظام واتساق.
فلیعمل کل امری ء منکم بما یقرب به من محبتنا، ویتجنب ما یدنیه من کراهتنا فان أمرنا بغتة فجاءة، حین لا تنفعه توبة، ولا ینجیه من عقابنا ندم علی حوبة.
والله یلهمکم الرشد، ویلطف لکم فی التوفیق برحمة. (الاحتجاج،ج ۲، ص۵۹۶).
به نام خداوند بخشنده مهربان
اما بعد، سلام بر تو ای دوست با اخلاص در دین، که در اعتقاد به ما از روی علم ویقین امتیاز داری. در نظر تو خداوندی را که جز او خدایی نیست سپاس گذارده واز او، درود ورحمت بر آقا ومولا وپیامبرمان حضرت محمد ونیز خاندان پاکش را خواستاریم.
وتو که پروردگار، توفیقت را برای یاری حق دوام بخشد وپاداشت را به خاطر سخنانی که با صداقت از جانب ما می گویی افزون گرداند را آگاه می کنیم که به ما اجازه داده شده که تو را به شرافت وافتخار مکاتبه مفتخر سازیم وموظف کنیم که آنچه به تو می نویسیم به دوستان که نزد تو می باشند برسانی؛ دوستانی که خداوند به اطاعت از خود گرامی شان بدارد وبا حراست وعنایت خود امورشان را کفایت نماید ومشکلاتشان را برطرف سازد. پس تو که خداوند با یاری اش در برابر دشمنانش که از دینش خارج شده اند تأییدت نماید به آنچه که یادآور ومتذکر می شویم متوجه وآگاه باش ودر رسانیدن وابلاغ آن به کسانی که اعتماد به آنها داری بر طبق آنچه که برای تو اگر خدا بخواهد ترسیم وتعیین می کنیم،عمل نما.
ما اگر چه هم اکنون در مکانی دور از جایگاه ستمگران سکنی گزیده ایم که خداوند صلاح ما وشیعیان با ایمان ما را مادامی که حکومت دنیا به دست تبهکاران می باشد در این کار به ما ارائه فرموده است، ولی در عین حال بر اخبار واحوال شما آگاهیم وهیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده ومخفی نیست. از خواری ومذلتی که دچارش شده اید باخبریم؛ از آن زمان که بسیاری از شما به برخی از کارهای ناشایستی میل کردند که پیشینیان شما از آن ها دوری می جستند، وعهد ومیثاق مأخوذ خدائی را آنچنان پشت سر انداختند که گویا به آن پیمان آگاه نیستند.
ما شما را رها نکرده ویادتان را از خاطر نبرده ایم؛ اگر جز این بود (توجهات ما نبود) بلاها ومصیبت ها بر شما فرود آمده، ودشمنان، شما را ریشه کن می نمودند. پس تقوای خدا پیشه کنید، وما را یاری دهید، تا از فتنه ای که به شما روی آورده، شما را نجات بخشیم؛ فتنه وآشوبی که هرکس مرگش فرا رسیده باشد از آن دور ماند. وآن فتنه، نشانه نزدیک شدن حرکت وجنبش ما وآگاه کردن شما به امر ونهی ما است (یا اظهار وپخش کردن شما،امر ونهی ما را). وخداوند نور خود را تمام خواهد کرد،گر چه مشرکان را خوش نیاید.
چنگ زنید (در آن فتنه) به تقیه، چه هر که آتش جاهلیت را برافرزود، گروههای اموی آن را شعله ور ساخته وبا آن،گروه هدایت شده را هرسان کنند. من عهده دار نجات کسی هستم که در آن فتنه، برای خود مقام وجایگاهی نجوید ودر عیب جویی از آن به راهی پسندیده گام گذارد.
از حادثه ای که به هنگام فرارسیدن ماه جمادی الاولی در همین سال روی خواهد داد، عبرت گیرید، واز خوابی که شما را فراگرفته برای حوادث بعدی بیدار شوید.
به زودی از آسمان نشانه ای روشن وآشکار واز زمین نیز علامتی همانند آن برای شما پدیدار می شود. در مشرق زمین، حوادثی غمبار ونابسامان کننده، روی خواهد داد، وبعد از آن گروههایی که از اسلام روی گردانیده وخروج کرده اند، بر عراق سلطه پیدا خواهند کرد. بر اثر بدکاری وسوء اعمال آنان، اهل عراق دچار سختی معیشت می گردند. وپس از مدتی با هلاکت ونابودی فرمانروایی بدکار، ناراحتی ها برطرف می شود،و سپس پرهیزکاران نیکوکار از هلاکت ونابودی او شاد می گردند.
کسانی که از گوشه وکنار دنیا به حج می روند،به تمام آرزوها واهداف خود می رسند،و هر چه می خواهند در دسترس آنها وجود خواهد داشت. وما را در آسان نمودن حج آنان بر طبق دلخواهشان، برنامه ای است که با انسجام ونظم ظاهر می گردد.
بنابراین، هر یک از شما باید کاری کند که وی را به محبت ودوستی ما نزدیک می نماید،و از آنچه که خوش آیند ما نبوده وباعث کراهت وخشم ما است، دوری گزیند، زیرا امر ما ناگهان فرا می رسد، در هنگامی که توبه وبازگشت برای او سودی ندارد وپشیمانی او از گناه، ازکیفر ما نجاتش نمی بخشد.
خداوند راه رشد وهدایت را به شما نشان دهد وبه رحمت خود، وسائل توفیق را به آسانی برایتان فراهم فرماید.
سپس امضاء وگواهی امام (علیه السلام) در پایان نامه آمده است.
لازم به یادآوری است که برای شیخ مفید،دو توقیع صادر شده است؛ یکی در سال (۴۱۰ ه) ودیگری در سال (۴۱۲ ه) آنچه در اینجا آورده شده، توقیع اول است.
۱۰۰۴) بحار الانوار: ج۵۱. ص۳۵۱،و ج۵۲، ص۳۰؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۵۱، منتخب الاثر، ص۳۵۹.
۱۰۰۵) برای اطلاع از مجموعه سخنان آن حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به همان منابع پی نوشت شماره ۱۰۹ رجوع شود.

دانلودها دانلودها:
رتبه رتبه:
  ۱ / ۵.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم