چشم به راه مهدی (علیه السلام)
جمعی از نویسندگان مجله حوزه
فهرست مطالب
یادآوری..................۴
نجوایی با امام..................۱۱
امام زمان (علیه السلام) ورسالت حوزه های علوم دینی..................۱۵
ائتمام واقتداء..................۱۹
وراثت..................۲۳
نیابت..................۲۶
ارتباط با امام زمان (علیه السلام) در عصر غیبت..................۳۱
دیدار حضرت حجت (عجّل الله فرجه) در دوران غیبت صغری..................۳۶
ارتباط با حضرت در دوران غیبت کبری..................۴۲
دیدگاه نخست: عدم امکان ارتباط..................۴۴
۱ – توقیع شریف..................۴۵
اشکالات به توقیع..................۴۹
۲ – ناشناخته بودن حضرت..................۶۰
۳ – در مراسم حج، دیده نمی شود..................۶۶
۴ – امتحان شیعیان در دوران غیبت..................۶۹
دیدگاه دوم: امکان ارتباط..................۷۳
دلیلهای امکان ارتباط..................۸۱
روایات..................۸۲
نقد وبررسی..................۸۳
نتیجه..................۸۸
اجماع..................۸۹
داستانها..................۹۳
پاسخ..................۹۵
توقیعات شیخ مفید..................۹۸
نگاهی به حکایات..................۹۹
خلاصه..................۱۰۳
حکومت اسلامی در عصر انتظار..................۱۰۵
فراگیری ستم وفساد از نشانه های ظهور..................۱۰۹
نقد وبررسی..................۱۱۰
ممنوعیت قیام در عصر غیبت؟!..................۱۱۹
نقد وبررسی..................۱۱۹
تشکیل حکومت در عصر غیبت، دخالت در قلمرو امام معصوم..................۱۴۶
نقد وبررسی..................۱۴۷
مهدویت ومدینه فاضله..................۱۵۳
خصوصیات آن مدینه فاضله چیست؟..................۱۵۶
مدینه فاضله در دو نگاه..................۱۵۷
نیک شهر افلاطونی..................۱۵۹
مدینه فاضله فارابی..................۱۷۱
مدینه فاضله در عصر جدید..................۱۷۵
مدینه فاضله سوسیالیستهای تخیلی..................۱۸۳
جمع بندی..................۱۸۸
مهدویت وتوسعه اسلامی..................۱۸۹
ویژگیهای مدینه فاضله، در عصر ظهور..................۱۹۸
ختام..................۲۰۷
زندگی دینی پیش از ظهور..................۲۱۱
شرح اندیشه دینی..................۲۱۴
شاخصهای دینداری..................۲۲۱
۱.انتظار فرج..................۲۲۱
۲.نگهداشت ایمان دینی..................۲۳۰
۳.ارزش دینداری..................۲۳۶
بررسی نشانه های ظهور..................۲۴۱
۱.منظور از نشانه های ظهور..................۲۴۵
۲.منظور از قائم..................۲۴۶
۳.نشانه های بر پایی قیامت..................۲۵۰
۴.احتمال جعل وتحریف..................۲۵۳
۵.مشخص نبودن زمان ظهور..................۲۵۹
شمار نشانه های ظهور..................۲۶۱
انواع نشانه های ظهور..................۲۶۳
۱- نشانه های حتمی..................۲۶۳
۲- نشانه های متصل به ظهور..................۲۶۸
۳ - نشانه های غیرعادی..................۲۷۰
قانون معجزه..................۲۷۱
۱.خروج سفیانی..................۲۷۳
۲.خسف در بیداء..................۲۷۸
۳.خروج یمانی..................۲۸۰
۴.قتل نفس زکیه..................۲۸۱
۵.صیحه آسمانی..................۲۸۴
یادآوری چند نکته..................۲۸۷
۶.خروج دجال..................۲۸۹
۷.در آمدن پرچمهای سیاه از خراسان..................۲۹۶
۸.خسوف وکسوف..................۲۹۸
۹.فراگیر شدن جهان از ظلم وجور..................۳۰۰
۱۰-زمینه سازان..................۳۰۳
۱۱-بارانهای پیاپی..................۳۰۶
۱۲-جنگهای خونین..................۳۰۸
۱۳-خروج یأجوج ومأجوج..................۳۰۸
۱۴-طلوع خورشید از مغرب..................۳۰۹
یادآوری..................۳۱۰
۱ – دلسردی ویأس..................۳۱۱
۲ – آگاه شدن مخالفان..................۳۱۲
نگاهی به تولد وزندگی امام زمان (علیه السلام)..................۳۱۵
چگونگی ولادت..................۳۱۸
یاد آوری دو نکته:..................۳۲۲
۱. ولادت پنهانی..................۳۲۲
۲. مکان تولد ونگهداری..................۳۲۳
دلایل احتمال اول..................۳۲۴
دلایل احتمال دوم..................۳۲۸
دلایل احتمال سوم وچهارم..................۳۲۹
از وفات امام حسن (علیه السلام) تا پایان غیبت صغری..................۳۳۳
۱. امامت در خردسالی..................۳۳۴
۲. نماز بر پیکر پدر..................۳۳۶
آغاز غیبت وداستان سرداب..................۳۳۸
دوره غیبت کبرا..................۳۴۰
راز طول عمر..................۳۴۱
مکان ومسکن..................۳۴۷
زن وفرزند..................۳۵۱
سرانجام..................۳۵۶
موافقان ومخالفان مهدی (علیه السلام)..................۳۶۱
یاران امام..................۳۶۴
خاستگاه یاران..................۳۶۸
گزینش یاران..................۳۶۹
ویژگیهای همراهان مهدی..................۳۷۲
مخالفان مهدی..................۳۸۴
شیوه برخورد امام با مخالفان..................۳۹۳
فلسفه غیبت در منابع کلام شیعی..................۴۰۳
فلسفه غیبت در زبان دانایان غیب..................۴۰۷
رحلت امام صادق وتاویل مهدی..................۴۰۹
دفاع نقلی از فلسفه غیبت..................۴۱۰
عصر آشفتگی وحیرت..................۴۱۱
ضرورت تبیین عقلی غیبت..................۴۱۴
شیخ صدوق وفلسفه غیبت..................۴۱۶
فلسفه غیبت از نظر کلام مفید..................۴۲۰
رویارویی امامیه ومعتزله در فلسفه غیبت..................۴۲۸
پیوند غیبت وقاعده لطف..................۴۳۳
فلسفه غیبت در آثار کلامی پس از شیخ طوسی..................۴۳۵
نتیجه..................۴۳۷
امام مهدی (عجّل الله فرجه) در آثار شخصیتهای اسلامی..................۴۴۱
کمال الدین وتمام النعمه..................۴۴۴
الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد..................۴۴۸
الفصول العشره فی الغیبه..................۴۵۱
رسالة ثانیة فی الغیبة..................۴۵۳
اثبات الوصیه..................۴۵۴
کفایة الاثر..................۴۵۶
المقنع فی الغیبة..................۴۵۹
البرهان علی صحة طول عمر الامام صاحب الزمان (عجل الله فرجه)، ج ۲..................۴۶۳
کتاب الغیبة..................۴۶۵
اعلام الوری باعلام الهدی..................۴۶۸
التذکرة فی احول الموتی وامور الاخرة...................۴۷۰
کشف الغمه فی معرفة الائمه..................۴۷۲
فرائد السمطین، فی فضائل المرتضی والبتول والسبطین والائمة من ذریتهم ج ۲..................۴۷۵
شرعة التسمیة حول حرمة التسمیه..................۴۷۶
المحجة فیما نزل فی القائم الحجة..................۴۷۷
ینابیع الموده..................۴۷۹
نور الابصار..................۴۸۲
الاذاعة لما کان وما یکون بین یدی الساعة..................۴۸۴
نجم الثاقب فی احوال الامام الغائب..................۴۸۸
اعیان الشیعه، جلد ۴..................۴۹۱
المهدی..................۴۹۲
کتاب الغیبة..................۴۹۶
شماره های ۷۰-۷۱ مجلّه حوزه، ویژه امام زمان (علیه السلام) با این که دو بار به چاب رسید، به بسیاری از خواهندگان نرسید، از این روی بر آن شدیم، برای سومین بار، اما به گونه کتاب، به دیده به راهان آن امام هُمام، تقدیم بداریم.
به امید آن که روزگار بر محنت دیده به راهی پایان یابد وسپیده بدمد واز مشرق دلها، خورشید زندگانی نور افشاند.
مجلّه حوزه
↑صفحه ۴↑
اماما، عاشق توییم ودوستدار دوستاران تو وخاک پای منتظران تو، اما فسوسا که خود، خانه دل را برای انتظار تو مهیا نساخته ایم.
اماما، با مژگان نروبیده ایم گرد راه را، با اشک، نشسته ایم غبار دل را.
اماما، نروبیده ایم غبار گناه از دل، اما عاشقیم، نمی دانیم این عشق سوزان، در کجای جانمان جای گرفته که بی تابمان کرده.
اماما، شرمنده ایم که خانه دل را برای حکمرانی تو، پاک نساخته ایم.
اماما، از کاروان عاشقان تو، عقب مانده ایم. مرکب راهوار نداریم که به این کاروان شورانگیز، دست یابیم.
اماما، راه، پیچاپیچ است وپر از گردنه های هراس انگیز، ما، بی پا افزار وتوشه، سرگردان.
اماما، خمینی آمد وگزید وبرد وما پس مانده ها ووازده ها، ترسیم که هیچگاه به آن آستان جلال راه نیابیم وغبار شویم ودر هوا معلق وسرگردان، نه آرامشی، نه قراری، نه پناهی ونه منزلی.
↑صفحه ۱۱↑
اماما، بیم آن را داریم در عمق شب، گم شویم وگرفتار رهزنان.
اماما، می دانیم که خود، خود را به وادی هول انگیز بلا افکنده ایم، اما هنوز، کورسویی از چراغ عشق، در جانمان سو سو می زند.
اماما، دریا آشنایان، به عمق دریای عشق فرو رفتند وما در ساحل مانده ایم، نه چشمی که آن همه زیبایی را ببینیم ونه انسی با امواج که با آنها در آمیزیم ونه پرتوی از عشق که به جان حقیقت راه یابیم.
اماما، عشق، رخی نمود وجلوه ای کرد، ولی ما سرگرم بودیم واز شربت گوارای عشق، ما را بهره ای نرسد.
اماما، نسیم عشق وزید وما در غفلت بودیم، اینکه بی نصیبی از نسیم عشق، چگونه از این بیابان آتشناک رهایی یابیم وجانهای پژمرده خود را با نسیم دل انگیز صبح، شاداب کنیم.
اماما، راه دشوار است ورهزن، بسیار وعجبا همه در لباس مهر ومحبت وراهنما ودل می سوزانند وبه نرمی وگرمی، راه می بندند که ما راه می نمایانیم.
اماما، بوجهل ها، بسیار شده اند. همانان که تا دیروز خسی بودند واسیر باد، امام اینک که با پایمردی روح خدا، پایبند شدند واستقرار یافتند، به خود می خوانند.
اماما، (بولهب) ها نیز بسیار شده اند. لهیب کینه هاشان، سرکش است وسوزنده. توان دیدن هیچ زیبایی را ندارند، دوست دارند، همه چیز را خاکستر ببینند.
اماما، (حمالة الحطب) ها، روزان وشبان، هیزم کشی می کنند، تا آتشهای کینه ها را بگیرانند وهمیشه آنها را سوزنده وسرکش نگهدارند.
اماما، رسوایان وناخالصان رانده شده، ناصافان تصفیه شده، دوچهرگان نقاب افکنده شده، مرتجعان زمین گیر شده، کژاندیشان تارانده شده و... در بیغوله ها وتاریک خانه ها پناه گرفته اند ودر کار غیبت مردان حاضر در صحنه های کارند وجهاد وبه
↑صفحه ۱۲↑
سخره گرفتن مردان راسخ در دین.
اماما، فسونگران، گروه گروه در ویرانه ها گردهم آمده اند وبر گرهها می دمند، تا گره در کار زمینه سازان انقلاب جهانی تو اندازند وسرعت این حرکت مقدس را کند کنند.
اماما، خدعه ها وترفندها بسیار به کار بستند ومی بندند تا عاشقان تو را از راهی که برگزیده اند، باز دارند ونگذارند نور حق، جلوه کند.
اماما، با این همه، عشق به تو، چنان سوزان است وحرکت آفرین که در جلو راه مردان وزنانی که به عشق تو می زیند، هیچ مانعی وهیچ بازدارنده ای، تاب مقاومت ندارد، همه، می سوزند وبر باد می روند.
اماما، تا پیش از طلوع خورشید ۵۷، تصویر روشنی از حرکت جهانی تو نداشتیم که چگونه ملیونها انسان، سر بر آستان تو می سایند وبه امر تو عاشقانه سر می دهند وجگر گوشه های خود را تقدیم می دارند، در تو ذوب می شوند وبسان پولاد، مقاومند، صخره وش جلوی دشمن تو صف می بندند، زمین زیر گامهایشان، به لرزه درمی آید، در عین حال چهره های آرامی دارند ولبهای خندان ودستان یتیم نواز وقلبهای پر از مهر وصفا.
اما، در فجر ۵۷ وپس از طلوع خورشید گرمابخش در بهمن سرد، به بهار خرم وشاد، که همه آلاله ها در پای تو می ریزند، همه گلهای سرخ سرخ بر تو لبخند می زنند، همه مرغان نغمه خوان به عشق تو می سرایند، همه چشمه ها، به عشق تو می جوشند، گل وگیاه به عشق تو جان می گیرند وطراوت وشادابی می یابند، ایمان آوردیم.
ایمان آوردیم که (دجال)ها رسوا می شوند.
ایمان آوردیم که (سفیانی)ها سر به نیست می شوند.
ایمان آوردیم که فریاد تو، ندای حیات بخش نو، مهرورزیهای تو، کران تا به کران را در خواهد نوردید وفوج فوج، به سوی تو خواهند آمد وتو را چو نگینی در آغوش خواهند گرفت.
اماما، نسیمی از بوستان عشق تو، در این ملک وزید، حیات آفرید، مردگان را زنده کرد وشوری عظیم انگیخت، اگر خدا لطف کند وتو از پرده به درآیی وپا در این ملک
↑صفحه ۱۳↑
گذاری وآن نسیم دل انگیز، شبان وروزان بوزد، چه خواهد شد؟ آیا مرگ هم معنی خواهد داشت؟ یا همه چیز وهمه کس به آب حیات دست خواهند یافت ورقصان وپای کوبان به سوی وادی ایمن، وادی بی خزان، وادی بی مرگ، ره خواهند سپرد ودر آن سرزمین بی گزند، جاودانه خواهند زیست.
اماما، به عشق تو، صفحه صفحه این صحیفه را نگاشته ایم وبا اشک فراق تو آن را آراسته ایم، امید آن داریم که به جمع ما، از سر مهر نظر افکنی ودر هنگامه ها راهمان بنمایی.
مجلّه حوزه
↑صفحه ۱۴↑
امام زمان (عجّل الله فرجه) ورسالت حوزه های علوم دینی
عبد الرضا ایزدپناه
↑صفحه ۱۵↑
حوزه های علوم دینی شیعه، تبلور عینی وتابلوی جاودانه فلسفه انتظارند.
دلسوخته ترین عاشقان امام مهدی (ع)، در این مهد، بالیدند واستوارترین ومایه ورترین میراث فرهنگی مهدویت را همین حوزه های مبارک آفریدند.
دست پروردگان حوزه های شیعه، هر کدام در دیار واقلیم خویش، پرچم انتظار بودند، بر بام تاریخ آن قوم ودیار ومشعلهایی فروزان فرا راه کاروان بشر، به کعبه وصال ودر تاریکستان فتنه ها، هواها، هوسها، خدعه ها ودهها بیراهه های راه گونه وسرابهای آب نما وچراغی روشن بر مناره آرمان شهر اسلام.
اینان، در سیاه ترین دوره ها، با یاری از (انتظار فرج)، امید به فرج را در دلهای پاک دینان وزلال فطرتان زنده داشتند وجنبشهای عدالتخواهی وستم ستیزی را، در جای جای دار الإسلام، در پهنه تاریخ ساز کردند. امیدی که چونان دوبال است برای تکاپو در زندگی وگذر از باتلاقها وبیغوله های جهل، دودلی وگمراهی.
مگر نه این است که ولی عصر (عجّل الله فرجه)، نجات بخش بشر از کفر وستم، در عصر سیاهیهاست.
مگر او، منادی عدالت، بر پا دارنده حدود دینی احیاگر معارف قرآنی: (این
↑صفحه ۱۷↑
المؤمّل لاحیأ الکتاب وحدوده)، بیانگر اسلام ناب محمد(ص): (أین المدّخر لتجدید الفرائض والسّنن)(۱) وبرپا کننده حکومت عدل الهی نیست؟
مگر غیر از این است که او، کرامتهای اخلاقی را در زندگی وجامعه بشری پیاده می کند وآرمانهای انبیاء واولیای الهی را در این خاکستان عملی می سازد وعینیّت می بخشد؟
مگر او، کجیها وکجرویها را، سترون نمی کند وعزت وشوکت اسلامی را برفراز نمی دارد؟
وآیا حوزه های علوم دینی وعالمان فرهیخته وربّانی، در درازای تاریخ، رسالتی جز این می جستند وتلاشی غیر این داشتند؟
مگر نه این که فلسفه وجودی حوزه ها، تبیین مکتب، پاسداری از اسلام ناب، دفاع از مظلوم، انگیختن روح عدالتخواهی، عدالت گستری، نشر علمی وعملی فضائل اخلاقی والهی وفراورده های دینی وقرآنی، پاسداشت حدود وثغور شریعت، زنده نگه داشتن امید به عدالت وایجاد گشایش، برای پاکسازی زمین از همه نامردمیها وستمهاست؟
مگر عالمان ربانی، نابودی طاغوتها وستم شاهان واستقرار معارف وارزشهای ناب محمدی (ص) را در همه زوایایش، وعده ندادند وخود در عمل، گواه این مدعی نشدند ودر آماده سازی مقدمات فرج: رسیدن به حکومت عدل جهانی، جام شهادت را نوش نکردند؟
آری آنان چنین بودند وشاهدانی شدند گویا بر بام تاریخ بشر.
گزاف نیست اگر بگوییم کارنامه حوزه ها، جز انتظار فرج نیست. اندک تأمّلی در تاریخ حوزه های شیعه، درستی این گفت را می نماید.
با این همه، به سه رسالت اساسی که ساختار حوزه ها وبافت زندگی
------------
(۱) (مفاتیح الجنان)، شیخ عباس قمی، دعای ندبة.
↑صفحه ۱۸↑
اندیشه وران فرهیخته عصر انتظار را تشکیل می دهد، اشارتی گذرا می کنیم:
۱. ائتمام واقتداء: اسوه گیری از آرمانهای مهدی وسامان دادن زندگی وتلاش حوزوی وسیرت ورفتار عالم دینی وطالبان علم، براساس سیره حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) وپرتو گرفتن از آن انسان کامل.
۲. وراثت: پاسداشت مکتب مهدی، حراست از معارف ناب اسلامی وخرافه زدایی از زلال سیمای مکتب وحی ومعارف الهی.
۳. نیابت: برفراز داشتن پرچم هدایت، نگاهداشت روح عدالتخواهی وستم ستیزی، سرپرستی امت اسلامی در غیبت بزرگ وطولانی مهدی (عجّل الله فرجه).
ائتمام واقتداء
امام زمان (عجّل الله فرجه) وانتظار برای حوزویان، نه یک عقیده که زندگی است، زندگی علمی - عملی وحوزوی.
در تلقی ما، ولی عصر، سرپرست وصاحب اصلی حوزه هاست، ولی نعمت آنهاست، تغذیه فکری ومادی آنها، به عنایت اوست، هم سرباز اویند، هم برخوان نعمت او، از او چراغ راه می گیرند ورسم هدایت می جویند.
مردم نیز به آنها چنین می نگرند وایتام آل محمد (ص)، در غیبت امام وسرپرست وسرور، به حوزه ها، پناه می آورند واز آنان یاری می خواهند وراه می جویند.
با این برداشت، متولیان وسازمان دهندگان حوزه، که خود نیز به یمن وجود وعنایت ولطف او، عزّت یافته اند وسروری، بایسته است که خطوط نورانی قامت معنوی آن امام همام را تراز وشاغول سازماندهی - تشکیلات، بازسازی وبالنده سازی حوزه ها کنند. همّ خویش را در پی ریزی حوزه ای که خوشنودی مولاست به کار گیرند. رسالت جهانی مهدی را با همه بار معانی اش، دلیل کارِ حوزه ها کنند. حوزه ای بسازند که شاگردانش اوصاف امام عصر (ع) را قبله
↑صفحه ۱۹↑
خویش قرار دهند وعشق به او را راه خود.
اگر مهدی، امام عصر، ولی عصر، امام زمان وصاحب عصر وزمان است، آنان نیز، زمان شناس بارآیند وپیشقراولان وطلایه داران عصر خویش، تا بتوانند، مدیر وهادی قبیله خویش شوند وزمان وروزگار وجامعه وزندگی مردم را بر راستای ویژگیها وهدفهای مهدی، سامان دهند.
اگر او، آیت کبرای الهی است، زندگی، گفتار، رفتار، مشی اجتماعی وسیره عملی وعلمی آنان، صبغه الهی داشته وسیمایشان آیت ونشانه ای باشد، از جمال وجلال الهی، چهره شان خدا را فرا یاد آرد ونشست وبرخاست با آنان، بر روحانیت ومعنویت وایمان، بیفزاید:
امام صادق از رسول خدا(ص) نقل می فرماید:
(قال الحواریّون لعیسی(ع) یا روح اللّه من نجالس؟ قال: مَنْ یذکّرکم الله رؤیته، ویزید فی علمکم منطقه ویرغّبکم فی الآخرة عمله)(۲).
این است که همنشینی ونگاه به سیمای او عبادت به شمار آمده:
(النظر الی وجه العالم عبادة)(۳).
اگر او، حجت خدا در زمین است، دست پروردگان حوزه به راستی حجّت بر حقانیّت اسلام برای مسلمانان باشند. معارف ناب الهی را نوش کرده وبا تبلور عشق صاحب زمان در دلها، بر دنیا وزرق وبرق دلربای آن، وآنچه مزاحم رسالت وتکلیف است، چهار تکبیر زنند:
(العلماء امناء الله ما لم یدخلوا فی الدّنیا)
عالمان، وقتی امین خدایند که دلبستگی به دنیا نداشته باشند.
اگر او (نوراللّه) است که در پرتو انوارش، هدایت جویان راه بینند وره پویند،
------------
(۲) (اصول کافی)، کلینی ج۳۹/۱، دارالتعارف، بیروت.
(۳) (بحارالانوار)، ج۱۹۵/۱، مؤسسة الوفاء، بیروت.
↑صفحه ۲۰↑
سربازان وشاگردان او نیز، باید مشعلی باشند فرا راه رهجویان وره پویان.
به فرموده امام حسن عسکری به نقل از امام باقر(ع):
(العالم کمن معه شمعةٌ تضیءُ للناس فکل من ابصر شمعته، دعا له بخیر. کذلک العالم مع شمعةٍ، تزیلُ ظلمةَ الجهل والحیرة...)(۴).
اگر او، به (امین الله) نواخته شده است، جهت گیری سازمان حوزه نیز، باید در این باشد که دست پروردگانی امین بپرورد: امین در رساندن معارف ناب اسلامی، امین در بیان حقایق، امین در پاسداری از عدالت، امین در حفظ ایمان ونوامیس امت، امین در نگاهداری وصرف بیت المال و... اگر امام زمان، قله های فتح ناشده دانش را در عصر خویش، فتح می کند وسرچشمه های جوشنده، دانش را می گشاید ودر روزگار او، علم، به شکوفایی می رسد وبیش از نود برابر، بر میراث دانش بشر می افزاید:
(العلم سبعة وعشرون حرفا فجمیع ماجاءت به الرّسل حرفان فلم یعرف الناس حتی الیوم غیر الحرفین، فاذا قام قائمنا أخرج الخمسة والعشرین حرفاً فبثّها فی الناس وضمّ الیها الحرفین حتی یُبثّها سبعة وعشرین حرفا)(۵).
حوزه های علوم دینی نیز بستری می شوند برای التقاء وارتقای علوم ودانشهای گوناگون.
اگر او، به فرموده امام باقر(ع): خردمندانی قله سان می پرورد ومربّی عقل بشر است:
(اذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم...)(۶).
ما نیز حوزه های علوم دینی را در این مسیر قرار دهیم وخرد ورزی را به
------------
(۴) (الحیاة) حکیمی، ج۲۶۸/۲، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.(بحارالأنوار)، ج۴/۲.
(۵) (بحارالأنوار) ج۳۳۶/۵۲.
(۶) (همان مدرک).
↑صفحه ۲۱↑
اعماق حوزه ها بریم ودر پرتو آموزشهای خرد برانگیز وحی، طالب علمانی با خرد، منطقی، آزاد اندیش وبرخوردار از منطق برتر بپروریم.
اگر صاحب خلق عظیم وولی اعظم، اخلاق بشر را به کمال نهایی می رساند وارزشهای الهی را در عمل مردم وجامعه خویش سرشار می کند ودلسوختگان معنوی وعرفانی را مشروب می سازد:
(اذا قام قائمنا وضع یده علی رؤس العباد... وأکمل به اخلاقهم)(۷).
باید نیروهای انسانی بر آمده از حوزه، تبلور اخلاق الهی وتجسم ارزشهای اسلامی باشند. در گفت وکردار ورفتار، پرتوی از کمالات وکرامات ولوی را به نمایش گذارند ونیم رخی از رخ یار را بنمایانند.
اگر او، مظهر عزت الهی است، حوزه ها نیز، دانشجویان با عزّت ومناعت طبع بسازند.
اگر او، به گاه اقتدار، پوشش ساده، غذای ساده ومعیشتی چونان جدش مولای موحّدان امیرمؤمنان(ع) دارد، حوزویان نیز به گونه ای ساخته شوند که به هنگام اقتدار، فریفته دنیای پر نیرنگ نشوند وکرسی قدرت، زبونشان نکند، بلکه با تقوای الهی قدرت را رام خدمت به خلق خدا کنند که دین شناس وفقیه واقعی در فرهنگ شیعه چنین است:
(لا یکون الرّجل فقیها حتّی لا یبالی ای ثوبیه ابتذل وبما سدّ فورة الجوع)(۸).
در یک کلام، حوزه ای سامان دهیم که طالب علمان وعالمانش رو به کوی او دارند، آهنگ انتظار در تارهای وجودشان می نوازد وعشق به مولا، از نوای ضربان قلبشان به گوش می رسد، شیفته وفرهیخته وصال اویند ودر همه احوال، آماده لبیک به دعوت او. حوزه، چونان پادگانی باشد. هر وقت وهر لحظه در
------------
(۷) (همان مدرک).
(۸) (همان)، ج۴۹/۲.
↑صفحه ۲۲↑
آماده باش کامل; چه هر آن ممکن است او از درآید وبانگ قیام سر دهد.
وراثت
عالمان ربّانی وحوزه های علوم دینی در روزگاری که امام زمان، از ما چهره پوشانده است، وارث او، در نگاهبانی میراث معرفتی دین وایمان مردمند. بیان احکام، روشن کردن مرزهای اعتقادی، بیرون آوردن معارف، اخلاق، آداب، موازین تربیتی از متون دینی وتامین دانشهای دینی مورد نیاز جامعه اسلامی، بر آنان است. آنان در روزگار غیبت، باید محاسن ونیکوییهای معارف قرآن واهل بیت(ع) را به نسلها بنمایانند وبرتری منطق وتوانایی اسلام را در برآوردن بهروزی وسعادت بشر، با زبان همان روزگار وبا بهره وری از بهترین ابزار پیام رسانی به جهان، برسانند:
(العلماء مصابیح الأرض وخلفاء الأنبیاء وورثتی وورثة الأنبیاء)(۹).
این وراثت، همان زنده نگه داشتن اسلام بر فراز اعصار وامصار است:
(من جاء اجله وهو یطلب العلم لیحیی به الإسلام لم یفضله النبیّون الاّ بدرجة)
در روزگار طولانی غیبت حضرت، شیطانهای پنهان وآشکار، تهاجم خود را آغاز می کنند، تا پایه های اعتقادی مسلمانان را سست وایمان آنان را بربایند، تنها پناهگاه مسلمانان، حوزه های علمی واعتقادی است که باید در خور هر مورد، به دفع ورفع این زیانها وخطرها بپردازند وبا بهره وری از منطق نیرومند وحی، کار وظیفه بانی ومرزداری خویش کنند:
(لو لا من یبقی بعد غیبة قائمنا، (علیه السلام)، من العلماء الدّاعین الیه والدّالین علیه والذّابین عن دینه بحجج اللّه والمنقذین لضعفاء عباد الله من شباک ابلیس ومردته ومن فخاخ النّواصب لما بقی احد إلاّ ارتدّ عن دین اللّه ولکنّهم الّذین
------------
(۹) (میزان الحکمة)، محمد محمدی ری شهری ج۴۶۶/۶، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
↑صفحه ۲۳↑
یمسکون ازمّة قلوب ضعفاء الشیعة کما یمسک صاحب السّفینة سکّانها..).(۱۰)
اگر در روزگار غیبت قائم، عالمانی نبودند که ظهور وفرج او را فریاد کنند ومردم را به سوی او ره نمایند واز دین او، با استدلالهای محکم، به دفاع برخیزند وکسانی را که ایمان سستی دارند، از تور ابلیس وپیروانش واز شکار ناصبیان (یورش گران بر ارکان دین) رهایی بخشند، هیچ کس باقی نمی ماند، مگر این که راه ارتداد پیش می گیرد، ولی آنان، زمام دلهای شیعیان را در دست می گیرند، چونانکه ناخدای کشتی عقبه کشتی را.
گلهای سرسبد حوزه ها، عالمان ربّانی، بحق در درازنای تاریخ تشیع. مرزبانانی وظیفه بان ووارثانی امین وهوشمند بودند واز میراث به جای مانده پیامبر وامامان شیعه، نیک پاسداری کردند، در هر دوره ای غبار خرافه را از سیمای زلال دین زدودند وبا خرافه وخرافه بافان، وخرافه سازان، به ستیز ورویارویی برخاستند، شبهه ها را پاسخی درخور دادند ودماغ شبهه افکنان در دین وایمان مردم را با برهانها واستدلالهای متین به خاک مالیدند وایتام آل محمد(ص) را که میراث معنوی ومذهبی شان مورد تاخت وتاز قرار گرفته بود، با رنجهای استخوان سوز، طاقت فرسا ومقاومت ودرایتی شگفت انگیز، پاس داشتند وتوصیه امامان(ع) در توصیف وارث علم حقیقی اهل بیت را تبلور عینی وعملی بخشیدند.
سرگذشت جهاد علمی عالمان ربّانی، در طول تاریخ حوزه های علوم شیعه، پر از حماسه، ایثار، نستوهی وسرباختگی است. آنان، هم اسلام ناب را پاس داشتند وهم در رویارویی با زر وزور وتزویر حاکمان تاریخ، پرچم سرخ تشیع را بر فراز فرهنگ شهر این خاکستان، بر افراشته داشتند.
عالم بودند وجامع، از پس هر پرسش وهجوم فکری وفرهنگی بر
------------
(۱۰) (همان) ۴۵۶.
↑صفحه ۲۴↑
می آمدند. دیده بانی بودند که آفاق دید تیزنگرشان، همه مرزهای دارالاسلام را می پایید وحرکت دشمنان در اقصی بلاد اسلامی، از تیررس نگاه نافذ ودورنگرشان بیرون نبود، با منطق برتر وپشت کاری اعجاب برانگیز، تحرکات فکری وفرهنگی بیگانگان را از حرکت، باز می ایستاندند.
نگاهی به سیره ومیراث عظیم فرهنگی وعلمی عالمان شیعه، گواه این مدّعا است. نوشته هایی که هر کدام در پس خود فلسفه ها، رازها، ورنجها وحماسه ها دارند وفصلی پردامنه از رویارویی علمی وفرهنگی حوزویان ودگراندیشان را فراروی ما، می گشایند.
تنها در میراث داری از غیبت مهدی (عجّل الله فرجه) وفرهنگ انتظار، صدها عنوان کتاب به دست ما رسیده است که مطالعه وکاوش در چند وچون وخاستگاه پدید آمدن این کتابها، تابلویی زیبا از چگونگی مرزبانی ووظیفه داری آنان است.
تلاش آنان در پاسداشت این اندیشه وفرهنگ سرنوشت ساز ودشمن برانداز، بر تارک تاریخ تشیّع، خود نمایی می کند وچشم ودل هر خواننده وپژوهشی تاریخ را می نوازد.
تابلویی که بیش از هزار سال، حماسه، تلاش فکری وفرهنگی، میراث داری وتکلیف شناسی حوزویان را در عرصه معارف (مهدویّت) به نمایش می گذارد. از ابن بابویه، کلینی، شیخ مفید، علاّمه حلّی، تا میرحامد هندی، علامه امینی وهمفکران وشاگردان او.
از این تابلوی زیبا ونفیس تاریخ حوزه ها گرچه در کتابهایی چون: روضات الجنات، اعیان الشیعه، الذریعه و... نیم رخی وسرخطهایی نموده شده، ولی شرح وترسیم کامل آن، موسوعه ودائرة المعارفی بیش از یکصد جلد می طلبد که بر حوزه هاست که به نگارش آن همّت گمارند.
در این تابلوی زیبا، شگفتیهایی از جلوداری علمی وفکری، گستره آگاهی وآزاد اندیشی، مرزبانی تا پای شهادت، مبارزه باخرافه وکژفکری وتنگ اندیشی
↑صفحه ۲۵↑
و... چشم را می نوازد وبرای امروز حوزه ها می تواند راهنما ودرس آموز باشد.
نیابت
دشوارترین وظیفه وتکلیف حوزه ها در عصر غیبت، نیابت عامه است. بی شک نیابت از امامی که منادی عدالت است ودر پس پرده غیبت، تا با ظهور خویش، حکومت جهانی بر موازین الهی، بر پاکند، به غور در اصول وفقه نیست، به کرسی مدّرسی وانبوه شاگردان نیست، به رساله ومناسک وگرفتن وتقسیم وجوهات و... نیست.
نیابت، پذیرش همه تکالیف اسلامی: علمی، سیاسی، اجتماعی، تربیتی ورهبری است. نیابت ازمقوله اقدام وعمل است، نه علم وحرف. نیابت، میدان داری وحماسه گستری در برابر دشمن است، نه انزواگزینی وپسِ پرده نشینی. نیابت، شناخت زمان وجهان، سیاستهای جهانی واشراف بر حرکت تاریخ وجامعه هاست، نه گز کردن خانه ومَدرس وبس.
نیابت، پرتو افشانی است فرا روی همه پاکان وپاک فطرتان وحق طلبان جهان، نه چراغ کم سو، کنج حوزه ها.
نائب امام زمان، نه هر فقیه ورساله داری است. عالم ودین شناسی است که روح دین را نوش کرده ودر همه امور وزوایا ونیازهای دینی مرجع است.
نیابت، در حقیقت، زعامت ورهبری عامه است، رهبری سیاسی، نظامی، فرهنگی واقتصادی تشیّع. پاسداری از شیعه در دریای متلاطم روزگار خود ونگاهبان دارالاسلام در برابر هجوم امواج فکرها وفرهنگها، رهبری ومدیریت سفینه شیعه بر غوغای رهزن وحیرت زای غولهای امواج واین، نه هر معمّمی است ونه همه فقهای شیعه که:
(فامّا من کان مِنَ الفقهاء صائنا لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً علی هواه، مطیعاً لأمر مولاه، فللعوام أنْ یقلّدوه وذلک لا یکون إلاّ بعض فقهاء الشّیعه
↑صفحه ۲۶↑
لا کلّهم...)(۱۱).
هر کس از دین شناسان وفقیهان در دین، که کشیک نفس کشد ودروازه شهر وجود خود بر هواها، هوسها وخواسته های نفسانی ببندد ودین خود را پاس دارد واز مرزهای آن دفاع کند وپا روی انبوه خواهشهای نفسانی خویش گذارد ودستورات مولا را در همه زمینه ها وزوایایش، فرمان برد، بر عموم مردم است که قیادت او پذیرند واز او پیروی کنند. بی شک، چنین کسی، نه همه فقهای شیعه که اندکی از آنان هستند.
اینان، دین شناسان وفقیهانی هستند که افزون بر گستردگی بینش، برخورداری از درایت ومدیریت، اهل حماسه واقدام باشند، سری نترس وزبانی صریح در بیان معارف وارزشهای دین داشته باشند وشهادت در دفاع وابلاغ وپاسداری از دین را یکی از دو نیکویی شمارند.
همین اندک از عالمان شیعه، همیشه همه جا ودر هر شرایطی، مشعل تشیع را روشن نگاه داشتند ودر هر دوره، گرچه اندک شمار بودند، ولی آفاق اقدام وافکارشان همه گیر بود. اینان، نه تنها در همه جنبشهای درست اسلامی، حضوری پرشور وچشم گیری داشتند که خود پدید آورنده وسردمدار بسیاری از جنبشهای اسلامی وهمه قیامهای شیعی بودند. زیرا، مقتضای نیابت را تلاش برای برپایی حکومت اسلامی ونابودی حاکمان جور، می شمردند، با همین برداشت، برای زمینه سازی حکومت عدل، بر چوبه دار رفتند وگاهی در آتش قهر وکینه دشمن سوختند واز انوار شهادتشان، انسانها را راه نمودند وبر خروش درآوردند(۱۲).
شهیدان فضیلت حوزه های شیعه که بسیارند، گناهی جز پاسداشت نیابت امام (عجّل الله فرجه) نداشتند. شمارش اقدامها وحماسه های عالمان، فقیهان، متکلّمان،
------------
(۱۱) (بحارالأنوار)، ج۶/۲.
(۱۲) (الاحتجاج)، طبرسی ج۴۵۹/۲، مؤسسة الاعلمی، بیروت.
↑صفحه ۲۷↑
عارفان وفیلسوفانی که خلیل آسا پا در معرکه مصاف با نمرودیان زمان نهادند وقامت زیبای نیابت را با اقدام بجا وخدایی خویش، استوار داشتند، نه در خور این مقال است. شاهد گویا وبرکت عظیم این تعلیم دینی ومقام مقدس در غیبت کبرا، انقلاب کریمه ماست. انقلابی که طلیعه انقلاب جهانی مهدی است، انقلابی که پیاده کردن احکام وموازین وحی واهل بیت(ع) را همّ خویش کرد ومی رود اسوه ای شود برای همه مسلمانان وحق جویان جهان. این است که حوزه های علوم دینی، عالمان بزرگوار حوزه وفاضلان فرهیخته، گسترش اسلام ناب را باید پاس این نعمت کریمه بدانند وکرامتی را که برای حوزویان از برکت انقلاب واقدام بزرگ امام راحل، پدید آمده است، پاسدارند. پاسداشت این نعمت برین وبزرگ به برکشیدن حقایق ومعارف ناب اسلامی، از لابه لای گرد وغبار هزار ساله ای است که با دست عالمان متهتک وجاهلان متنسّک بر سیمای اسلام نشسته، بویژه احکام ومعارف جامعه ساز ونظام پرداز واین جز، با تحوّل ودگرگونی ژرف وهمه جانبه در تشکیلات، شیوه آموزش، متون درسی واز همه مهم تر، دگرگونی در تلقی از رسالت حوزه ها وعالم دینی امکان پذیر نیست.
حوزه اگر بخواهد رسالت خویش در سه عرصه: اقتدا، وراثت ونیابت به انجام رساند، باید سازمان وتشکیلاتی در خور پرورش وتربیت عالمانی برای بر دوش کشیدن وانجام دادن این سه مأموریت بزرگ، پی نهد وبا کمک ویاری از نایب برحقش، مقام معظّم رهبری، که بیش از هر کس، درد کار آمدی ونقش آفرینی حوزه ها وحوزویان را دارد، خوشنودی ورضایت صاحب اصلی حوزه، امام زمان(عجّل الله فرجه) را فراهم آورد.
ما، به فراخور فهم خویش، آرمان گام زدن در این وادی را در سر داشته وگفته هایی هر چند ناچیز، عرضه داشته ایم وهمیشه دغدغه کار آمدی حوزه ها، حراست از میراث حوزه، نمایاندن اندیشه های عالمان وبزرگان ناب اندیش ودفاع از آنان بوده ایم ودر همه این زمینه ها، نوشته هایی داشته ایم.
↑صفحه ۲۸↑
برای حراست از مقام مرجعیّت، ویژه نامه مرجعیت تقدیم کرده ایم، در زمینه تشکیلات، سازمان، نارسایی متون درسی وخلاصه، اصلاح وتحول حوزه، قلم زده ایم.
در جهت مبارزه با تحریف چهره میراث داران حوزه های تشیّع، ویژه نامه هایی در زندگی میرزای بزرگ، آیة اللّه بروجردی، امام خمینی، سید جمال الدین اسدآبادی و...، قدّس الله سرّهم، به عرصه فرهنگ، عرضه داشته ایم واینک در راستای خرافه زدایی از چهره اسلام ناب وفهم درست مفاهیم سیاسی واجتماعی تعالیم انسان ساز شیعه، این هدیه بسیار ناچیز را، تقدیم ساحت امام عصر(عجّل الله فرجه) می کنیم واز او امید عنایت وخوشی فرجام وعاقبت داریم، تا چه قبول افتد وچه در نظر آید.
↑صفحه ۲۹↑
ارتباط با امام زمان در عصر غیبت
علی اکبر ذاکری
↑صفحه ۳۱↑
اعتقاد به وجود امام زمان وحجت حق(عجّل الله فرجه) از ضروریات مذهب شیعه است. برابر روایات وادلّه، وجود امام در هر زمانی، لازم است. زمین بدون حجت باقی نمی ماند. در این زمان که حجت الهی در پرده غیب به سر می برد، این پرسشها مطرح می شود:
آیا ارتباط با آن حضرت، امکان دارد، یا خیر؟ آیا شیعیان وپیروان حضرت، می توانند از محضر آن بزرگوار، بهره مند گردند، یا خیر؟
سخن در این مقوله، از امکان عقلی نیست، بلکه سخن در این است که آیا برابر موازین وروایاتی که داریم، چنین امری می شود تحقق یابد، یا خیر. در این باره، دو دیدگاه وجود دارد:
۱. دیدگاهی که امکان ارتباط را تأیید نمی کند ولزومی برای آن نمی بیند.
۲. دیدگاهی که بر امکان ارتباط ووقوع آن اصرار می ورزد.
آنچه ما در این مقاله، به بحث خواهیم گذارد، ادله ومستندات هر یک از این دو دیدگاه است. هر دو نظر، گروهی طرفدار ومعتقد دارد. این نکته در خور دقت است: نه آنان که ارتباط را نمی پذیرند از اسلام وتشیع بدورند ونه کسانی که به آن عقیده دارند، از ایمان بیشتری برخوردار; چرا که هر یک ادله ای بر ادعای
↑صفحه ۳۳↑
خود ارائه می دهند وبه روایاتی تمسک می جویند.
گرچه امروز، این از باورهای دینی عموم فرض شده است، به گونه ای که منکر آن، نزد برخی، متهم خواهد شد. ولی بزرگانی مانند: شیخ مفید، فیض کاشانی، شیخ جعفر کاشف الغطاء ونعمانی، ارتباط با امام زمان(عجّل الله فرجه) را برای شیعیان در غیبت کبری، ممکن نمی دانند.
بنابراین، موضوع، آن گونه که تصور می شود، روشن وبدیهی نیست وبحثی در خور می طلبد. آنچه ما را بر این بحث وا داشته، چند نکته است.
۱. درباره ارتباط با امام زمان، کتابهایی نوشته شده ودر این اواخر، رواج فوق العاده ای یافته که مشحون از حکایتها وداستانها ومطالبی است که برخی از آنها، بیقین، نادرست وبرخاسته از تصورات وخیالبافیهای نویسندگان! آنهاست ودر برخی، شمّه ای از حقیقت وجود دارد.
۲. نقل این داستانها وحکایتها، باعث می شود که یک عقیده درست وصحیح، به ناصوابهایی آمیخته گردد وعقائد خرافی وناصحیح وغیرمستدل ومستند، در میان مردم رواج یابد. وقتی که آقا وخانمی به راحتی وآسانی اهل مکاشفه شوند وآن را در کتاب خود بنویسند; چرا دیگران به چنین مقامی نرسند. زمانی که مدعی مکاشفه، پا را فراتر نهد ودر بیداری حضرت رسول اکرم(ص) وبرخی از معصومین(ع) را ببیند(۱۳) چرا دیگران از این نعمت
------------
(۱۳) برای این که عقیده بزرگان شیعه در این موضوع روشن شود، مسأله ۱۸ (جوابات المسائل المیافارقیات) سید مرتضی را در این جا می آوریم:
از سید مرتضی سؤال شده که در روایت آمده: سرور ما، رسول خدا ومولای ما، امیرالمؤمنین، (علیهما السلام)، نزد هر محتضری حاضر می شود (بحارالانوار، ج۸۸/۶).
ایشان پاسخ می دهد: این مطلب، روایت شده وبه محتضر، به خاطر این که اهل ایمان است، بشارت داده می شود:
(فکأنّه یراهما وکأنهما حاضران عنده... فکیف یجوزان یکون شخصان یحضران علی سبیل المحاورة والحلول فی الشرق والغرب عند کل محتضر وذلک محال.)
گویا، محتضر آنان را می بیند وگویا نزد او حاضر می شوند... پس چگونه ممکن است که دو شخص، به گفت وگو وحلول، در شرق وغرب عالم، نزد هر محتضری حاضر شوند، این محال است.
رسائل الشریف المرتضی، ج۲۸۰/۱، دارالقرآن; جواهر الفقه۲۵۸، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین.
↑صفحه ۳۴↑
محروم باشند.
رواج این گونه کتابها وحکایتها، باعث شده که در برخی از مناطق کشور، شاهد حوادث واتفاقات نابخردانه وعوام فریبانه وخرافی باشیم:
کسی در منطقه ای مدعی می شود که قطره ای از خون سر امام حسین(ع) ریخته ویا سر مبارک حضرت را دیده، یا چوپانی مدعی می شود که غلام شاه چراغ است واز وی دستورهایی دریافت کرده است وخانمی که از دست شوهر فرار کرده به مسجد روستایی می رود ومدعی می شود که مسجد نظر کرده است ومریضهایی که به مسجد بیایند شفا می یابند، آن دیگر، امام زاده جدیدی کشف می کند ومردم یک منطقه، برای زیارت امامزاده بسیج می شوند ودر مورد دیگر، دختر، یا زنی نظر کرده می شود وحاجت مردم را برآورده می کنند و... اینها برخاسته از حکایتها ورؤیاها وکتابهایی است که بدون هیچ ضابطه وقاعده ای رواج می یابد وجوّی ناسالم وبه دور از حقیقت وعوام پسند، به وجود می آید ومردمان معتقد را از سرچشمه زلال اسلام ناب وراستین به دور می کنند ودر باتلاق خرافات فرومی برند.
۳. پیامد ناگوار این کتابها وعقاید برگرفته از حکایت وخواب، جوی را به وجود می آورد که اهل تعقل واندیشه را به عقائد شیعه بدبین می کند وزمینه انحرافهای فکری را فراهم می آورد ودر نتیجه، مخالفان تشیع، امکان رشد وگسترش می یابند وعقاید ناصواب عوام وعوام زدگان به نام تشیع ثبت وبه دیگران انتقال می یابد ویک عقیده ای که در اصلِ آن، تمام فرق اسلامی توافق
↑صفحه ۳۵↑
دارند، به گونه ای مطرح می شود که فرسنگها با اسلام فاصله دارد ومیدان دفاع را بر اندیشه وران اسلامی ودرست اندیشان ومصلحان، تنگ می کند.
اینها همه باعث شد که ما این موضوع را از نظر ادله; روایات بررسی کنیم وبدون توجه به داستانها وافسانه ها، در این باره به قضاوت بنشینیم; زیرا بیشتر داستانها، مربوط به مردم عادی وعوام است که معمولاً، عده ای از آنان ادعایی نداشته اند. امّا متأسفانه، امروزه گروهی در لباس اهل علم وبه ظاهر غیرعوام، عوامانه می اندیشند وبرخلاف علمای گذشته که شهرت به فیض دیدار یافته اند وخود به هیچ وجه چنین ادعایی نکرده اند، اینان داستانها از ملاقات ومکاشفات خود نقل کرده اند که برابر توقیع شریف، باید آنان را (کذّاب مفتر) دانست.
از این روی، بحث ارتباط با امام زمان ومشاهده حضرت را با مروری به غیبت صغری، می آغازیم ودر دوران غیبت کبری، به ادله موافق ومخالف ارتباط می پردازیم ودر پایان نیز، نگاهی به داستانهایی که در این باره وجود دارد می افکنیم وبه نتیجه گیری می پردازیم.
دیدار حضرت حجت(عجّل الله فرجه) در دوران غیب صغری
دوران زندگانی امام زمان(عجّل الله فرجه) را به دو دوره تقسیم کرده اند: غیبت صغری وغیبت کبری.
بزرگانی مانند شیخ مفید، غیبت صغری را از تولد، تا آغاز غیبت کبری می دانند(۱۴). بیشتر علمای شیعه، دوران غیبت صغری را از زمان امامت حضرت، پس از شهادت امام حسن عسکری(ع) دانسته اند(۱۵). در نتیجه، دوران
------------
(۱۴) (ارشاد)، شیخ مفید، ج۳۴۰/۲، مؤسسه آل البیت.
(۱۵) (اعلام الوری)، امین الاسلام طبرسی ۴۱۶، دارالمعرفة، بیروت; (کشف الغمه) علی بن عیسی اربلی، ج۳۲۰/۳، دارالکتاب الاسلامی، بیروت; (مرآة العقول) علامه مجلسی، ج۵۲/۴. دارالکتب الاسلامیة، تهران.
↑صفحه ۳۶↑
غیبت صغری، ۷۴ ویا ۶۹ سال است.
تولد حضرت، بنابر مصالحی، پنهان نگاه داشته می شد، تا از خطری که از سوی دستگاه حاکم متوجه آن حضرت بود، در امان بماند.
آن حضرت، همچون موسی، پنهانی پا به عرصه هستی گذارد ومأموران حکومتی، با این که مراقبتهای زیادی انجام می دادند، از تولد حضرت، آگاه نشدند(۱۶).
امام عصر، در ۱۵ شعبان ۲۵۵هـ.ق. متولد شد ودر ۲۶۰، به امامت رسید. بی گمان، در این دو برهه، گروهی آن حضرت را دیده اند.
۱. دوران امامت امام حسن عسکری(ع): در زمان حیات امام حسن(ع)، گروهی از یاران خاص وشیعیان، موفق به زیارت امام زمان شدند وجانشین امام خویش را، شناسایی کردند، تا در آینده گرفتار انحراف نگردند.
شیخ مفید می نویسد:
(گروهی از یاران ابومحمد حسن بن علی بن محمد(ع) جانشین ایشان را در زمان حیات آن بزرگوار، دیده اند. اینان، از یاران آن حضرت وخواص ایشان بودند وواسطه امام زمان وشیعیان. در مدت طولانی غیبت، مسائل دینی، از سوی آنان به مردم می رسید واز سوی آنان، پاسخ سؤالها داده می شد وآنان، حقوق ووجوهی که نزد مردم بود، می گرفتند. آن جماعت را حسن بن علی(ع) عادل می دانسته وبه عنوان امین، به کارهای خود گمارده بود ونظارت بر املاک وانسجام کارها را به آنان وانهاده بود. آنان، با اسم ونسب مشخص بودند، مانند: ابوعمرو عثمان بن سعید سمان وفرزندش ابوجعفر محمد بن عثمان وفرزندان رحبا از نصیبین وفرزندان سعید وفرزندان مهزیار در اهواز وفرزندان رکولی در کوفه وفرزندان
------------
(۱۶) (الفصول المختاره)، شیخ مفید ۳۲۸، کنگره هزاره شیخ مفید; (بحارالانوار) علامه مجلسی۵۰ / ۵۰۴، مؤسسة الوفاء، بیروت.
↑صفحه ۳۷↑
نوبخت در بغداد وگروهی از مردم قزوین، قم ودیگر شهرهای جبل [آذربایجان وهمدان] که نزد امامیه وزیدیه به این افتخار شهرت یافته اند ونزد گروه زیادی از عامه، به این امر معروف شده اند، در حالی که آنان صاحب خرد وامانت، مطمئن ودارای درایت، فهم، دانش وهوشیاری بوده اند. سلطان نیز آنان را بزرگ می داشت وبه خاطر امانتداری وشهرت به عدالت، تعظیم می کرد... این دیدار توسط آنان از آن جهت انجام گرفت که حال واعتقاد آنان نهان بود واز سلامتی نظر ودرستی تدبیر برخوردار بودن)(۱۷).
بنابراین، دیدار حضرت در زمان امام حسن، امری ضرور می نموده وافراد موثق ومطمئن، به این افتخار نائل شده اند که امام خود را ببینند وبه دیگران معرفی کنند واز فرقه گرایی دامن برگیرند.
۲. امامت حضرت حجت(عجّل الله فرجه): با شهادت امام حسن عسکری(ع)، درباره جانشین آن حضرت، بین شیعیان اختلاف فراوانی بروز کرد، به گونه ای که برخی نوشته اند: شیعیان به چهارده گروه تقسیم شدند(۱۸) وبنابه قول مسعودی، تعداد فرقه ها، به بیست گروه رسید(۱۹). این اختلاف، ناشی از غیبت حضرت وداعیه امامت توسط جعفر کذّاب بود. با درگذشت جعفر در سال ۲۷۱ وتلاش شیعیان وکسانی که حضرت را در دوران حیات امام حسن(ع) دیده بودند، کم کم اختلافات فروکش کرد وبه تدریج این گروها از بین رفتند، به گونه ای که شیخ مفید، پس از نقل عقائد چهارده گروه، وبه نقد کشیدن عقیده سیزده گروه
------------
(۱۷) (المسائل العشرة فی الغیبة) شیخ مفید، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید.
(۱۸) (فرق الشیعه)، نوبختی، ترجمه جواد مشکور ۱۳۹، علمی وفرهنگی، تهران; (المقامات والفرق)، عبد الله اشعری تحقیق محمد جواد مشکور ۱۰۲. در این کتاب پانزده گروه ذکر شده است.
(۱۹) (مروج الذهب) مسعودی، ج۱۹۹/۴ دارالمعرفة، بیروت; (بحارالانوار)، ج۳۳۶/۵۰.
↑صفحه ۳۸↑
غیرمعروف می نویسد:
(در این سال (۳۷۳) ودر زمان ما، دیگر اثری از این گروه ها باقی نمانده وهمه از بین رفته اند)(۲۰).
در این مقطع تاریخی، تا آغاز غیبت کبری، گروهی با آن حضرت دیدار داشته اند که شیخ صدوق، اسامی آنان را ذکر کرده است(۲۱).
شیعیان، از مناطق گوناگون جهان اسلام، برای درک حضور حضرت، به عراق وحجاز سفر می کرده اند. گروهی موفق به دیدار حضرت حجت(عجّل الله فرجه) می شدند وگروهی نیز، با رسیدن به محضر نمایندگان ویژه حضرت، یقین به وجود مبارک امام پیدا می کردند ووجوهاتی را که برای امام آورده بودند، به نمایندگان ایشان می دادند. ودر مواردی، افراد مدتها تلاش می کردند، تا نمایندگان راستین را از مدعیان دروغین نیابت، تشخیص دهند.
در این زمان، ارتباط با حضرت، معمولاً از طریق نایبان خاص، برقرار می شد. آنان، پرسشهای شیعیان را به خدمت حضرت ارسال می داشتند وپاسخهای دریافتی را به پرسش کنندگان باز می گرداندند. افراد موثقی، مانند: ابوالحسین محمد بن جعفر اسدی، مستقیماً توقیع دریافت می کرد(۲۲). در آن زمان، مدعیان نیابت نیز، کم نبودند، مانند: شریعی، محمد بن نصیر نمیری، احمد بن هلال کرخی وشلمغانی که توقیعات فراوانی در لعن وطرد آنان وارد شد(۲۳). در این دوره چهار نفر نیابت خاص حضرت را به عهده داشتند که هر یک، پس از فوت دیگری این وظیفه مهم وخطیر را به انجام رساندند:
------------
(۲۰) (الفصول المختاره) شیخ مفید ۳۲۱.
(۲۱) (کما ل الدین وتمام النعمه) شیخ صدوق، تحقیق علی اکبر غفاری/ ۴۳۴، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین; (اعلام الوری) امین الاسلام طبرسی ۴۲۵.
(۲۲) (کتاب الغیبة)، شیخ طوسی ۴۱۵، ۴۱۷، مؤسسة المعارف الاسلامیة، قم.
(۲۳) (همان مدرک) ۳۹۷ - ۴۱۲.
↑صفحه ۳۹↑
۱. ابوعمرو عثمان بن سعید عُمری. وی از نمایندگان امام علی النقی وامام حسن عسکری(ع) ومورد اطمینان بود. احتمال می رود در سال ۲۶۵ فوت کرده است(۲۴).
۲. ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری (م: جمادی الاولی ۳۰۵)(۲۵).
۳. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی (م: شعبان سال ۳۲۶)(۲۶).
۴. ابوالحسن علی بن محمد سمری (م: شعبان ۳۲۹)(۲۷).
این دوره همه شیعیان به گونه مستقیم، نمی توانستند با امام خویش ارتباط برقرار کنند.
غیبت صغری، زمینه ای بود برای آغاز غیبت کبری وحلّ مشکلات اجتماعی ودینی توسط عالمان ودانشمندان دینی.
از این روی مشاهده می شود که حضرت حجت(عجّل الله فرجه) در پاسخ به پرسشهای اسحق بن یعقوب، مردم را در حوادث واقعه به علماء وراویان حدیث ارجاع می دهد:
(اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا)(۲۸).
این نکته در خور درنگ ودقت است که این توقیع، در زمان نیابت نایب دوم، ابوجعفر محمد بن عثمان صادر شده که دست کم، ۲۴ سال تا غیبت کبری فاصله داشته است.
ابوالقاسم حسین بن روح، سومین نایب حضرت، زمانی که کتاب خود را به
------------
(۲۴) (تاریخ الغیبة الصغری)، سید محمد صدر، ۴۰۴/ دارالمعارف للمطبوعات، بیروت. زمان مرگ عثمان بن سعید مشخص نیست وآنچه در این کتاب آمده، حدسی است.
(۲۵) (کتاب الغیبة) شیخ طوسی ۳۶۶.
(۲۶) (همان مدرک) ۳۸۶.
(۲۷) (همان مدرک) ۳۹۴.
(۲۸) (همان مدرک) ۲۹۱/; (کمال الدین وتمام النعمه) ۴۸۴/; (وسائل الشیعه)، ج۱۰۱/۱۸.
↑صفحه ۴۰↑
نام (تأدیب) می نگارد برای اطمینان از درستی کتاب، آن را برای فقهاء وشیعیان در قم می فرستد ومی نویسد:
(انظروا فی هذا الکتاب وانظروا فیه شئ یخالفکم).
در این کتاب بنگرید وتوجه کنید آیا چیزی مخالف دیدگاههای شماست.
آنان در پاسخ می نویسند:
(تمام کتاب صحیح است وفقط یک موردِ مخالف وشاذ در آن موجود است)(۲۹).
حسین بن روح، می توانست کتاب را خدمت امام عصر(عجّل الله فرجه) عرضه کند، ولی چنین نکرد وآن را برای علمای قم فرستاد وبا این کار، روش پسندیده ای را پی ریخت، تا شیعیان، خود به حل مشکلات علمی خویش بپردازند.
این دوره، با مرگ آخرین سفیر امام عصر، ابوالحسن سمری در شعبان ۳۲۹، به پایان می رسد ودر پاسخ به این سؤال که نایب بعد از شما کیست؟ می گوید:
(خدا را فرمانی است که خود به انجام می رساند).
شش روز پیش از مرگ وی توقیعی صادر می شود مبنی بر این که کسی را به عنوان جانشین خود برنگزیند ودر پایان آن آمده است:
(وبه زودی از شیعیان من می آیند کسانی که ادعای مشاهده خواهند کرد. آگاه باشید، هر کس پیش از خروج سفیانی وصیحه، ادعای مشاهده کند، او، دروغگوی افتراء زننده است)(۳۰).
این آخرین پیام وسخنی است که از جانب حضرت، صادر شده وتوسط نایب ویژه ایشان، به ما رسیده است.
------------
(۲۹) (همان مدرک) ۳۹۰.
(۳۰) (کمال الدین وتمام النعمه) ۵۱۶.
↑صفحه ۴۱↑
ارتباط با حضرت در دوران غیبت کبری
موضوع بحث ما، ارتباط ودیدار حضرت در دوران غیبت کبری است. آیا شیعیان از چنین امکانی برخوردارند ومی توانند از محضر آن حضرت در این زمان بهره برند وجمال بی مثال ایشان را ببینند ومسائل علمی ودینی خویش را از حضورش بپرسند، یا چنین امکانی نیست. در این جا دو دیدگاه وجود دارد: امکان وعدم امکان.
پیش از نقل دلیلهای هر یک از این دو دیدگاه وبررسی آنها، لازم است در معنای رؤیت، ملاقات، فیض حضور وشهود که مراتب رؤیت هستند، اندکی به بحث بپردازیم ودرنگی هم داشته باشیم در معنای مشاهده.
۱. رؤیت: دیدن است. دیدن بدون شناخت حضرت. این معنی، دو صورت پیدا می کند:
الف. گاهی ایشان در جمعی ومراسمی شرکت می کند، مردم وی را می بینند، ولی نمی دانند که او حضرت حجت است وبعد هم، متوجه این امر نمی شوند.
ب. در هنگام مشاهده حضرت، متوجه نباشند، ولی بعد متوجه ویا معتقد گردند شخصیتی را که دیده اند حضرت حجت بوده است. شیخ طوسی، در کتاب (غیبت) بخشی را به اینان اختصاص داده است(۳۱).
۲. ملاقات: دیدن با شناخت. یعنی، کسی حضرت را ببیند ومعتقد بشود شخصی را که دیده، امام عصر است وبه این امر، اطمینان داشته باشد.
۳. فیض حضور: یعنی، دیدن حضرت، وشناخت ایشان، همراه با سؤال وجواب. یعنی، افزون بر این که حضرت را دیده وشناخته، از ایشان نیز سؤال کرده
------------
(۳۱) (کتاب الغیبة)، شیخ طوسی ۲۵۳.
↑صفحه ۴۲↑
وبا وی به گفت وگو پرداخته. این مرحله ورتبه از همه مراحل بالاتر وارزنده تر است.
۴. شهود: یعنی، آگاهی به وجود حضرت، از راه سیر وسلوک، بدین معنی که اهل معرفت، با شناخت ودرکی که از حقایق عالم دارند، پی به حقیقت وجود حضرت می برند وایشان را می شناسند وگاهی ممکن است مدعی شوند که با مکاشفه، با حضرت، ارتباط برقرار کرده اند.
قسم پنجمی از ملاقات ودیدار، متصور است: دیدار در خواب. که این، از مقوله بحث ما خارج است. محور اصلی بحث ما، در بخش دوّم معنای اول ومعنای دوم وسوم است; زیرا بر معنای اول (رؤیت)، امری مترتب نیست وکسی ادعایی نمی تواند داشته باشد وسخن از رؤیت در خواب نیز نیست; چرا که دیگر امامان(ع) نیزی امکان دارد به خواب افراد صالح، بیایند. البته با خواب مسأله دینی ومشکل فقهی قابل حلّ نیست وافراد نمی توانند مستند به آن، حکم شرعی صادر کنند وگاهی شاید زمینه باشد برای راهنمایی وهدایت به سوی یک برهان ودلیل شرعی، یا حلّ مشکل اجتماعی ویا اتفاقی که در آینده خواهد افتاد.
این بحث، دیدار از راه مکاشفه را از جهت امکان وعدم امکان شامل نمی گردد، ولی حکم مدعی دیدار را مشخص می کند که قابل اثبات وپذیرش نیست وحق اظهار نظر ندارد.
مشاهده: مشاهده را به معنای دیدن با حواس همراه با حضور وشناخت دانسته اند که گاهی امکان دارد با گفت وگو وسؤال همراه باشد.
راغب می نویسد:
(الشهود والشهادة: الحضور مع المشاهده اِما بالبصر أو بالبصیره لکن الشهود، بالحضور المجرد، اولی والشهادة مع المشاهده اولی ویقال للمحضر مَشْهَد)(۳۲).
------------
(۳۲) (مفردات)، راغب اصفهانی ۲۶۷، دار المعرفة، بیروت.
↑صفحه ۴۳↑
شهود وشهادت، به معنای حضور با دیدن است. دیدن یا با چشم است ویا با بصیرت. منتهی (شهود) به معنای حضور مجرد (دیدن با بصیرت) شایسته تر است وشهادت به دیدن (با چشم) سزاوارتر وبه جایگاه دیدن وحضور مشهد گفته می شود.
وشَهد در لغت، به عسلی گفته می شود که هنوز در موم باشد واز اصل خود جدا نشده باشد ومشاهده، به معنای معاینه است، یعنی با چشم دیدن(۳۳).
بنابراین، مشاهده، یعنی دیدن با چشم، به گونه ای که طرف را بشناسد. مدعی مشاهده، یعنی کسی که می گوید: حضرت را دیده وشناخته، گرچه شناخت وی بعد از دیدن باشد، مانند گواهی که صحنه ای را می بیند وبعد آنچه را دیده گواهی می دهد وممکن است در هنگام مشاهده، افراد را با نام وعنوان نشناسد.
مشاهده، ارتباط با واسطه را شامل نمی شود.موضوع سخن ما، دیدن ومشاهده کردن است. در این باره دو دیدگاه وجود دارد:
۱. در دوران غیبت کبری امکان ارتباط ومشاهده، وجود ندارد.
۲. برای اولیای الهی، امکان دیدن وبهره بردن از محضر آن بزرگ، وجود دارد.
دیدگاه نخست: عدم امکان ارتباط
گروهی از بزرگان شیعه، بر این باورند که در زمان غیبت کبری، امکان ارتباط با امام زمان(ع) برای شیعیان وجود ندارد وبرابر دستور حضرت، مدعی دیدار را باید تکذیب کرد. کسانی که به روشنی این نظر را پذیرفته اند، عبارتند از:
۱. محمد بن ابراهیم، معروف به نعمانی. از علمای قرن چهارم ونویسنده
------------
(۳۳) (مصباح المنیر) ۳۲۴. فیّومی، دارالهجره، قم.
↑صفحه ۴۴↑
(کتاب الغیبة)، معروف به غیبت نعمانی(۳۴).
۲. فیض کاشانی در کتاب (وافی)(۳۵).
۳. کاشف الغطاء در رساله (حق المبین)(۳۶) و...
۴. شیخ مفید. ایشان، امکان دیدار با حضرت را در غیبت کبری، برابر روایات، مخصوص خادمان حضرت می داند(۳۷).
روایاتی که بر دیدگاه نخست دلالت می کنند، بسیارند که اینک به بررسی آنها می پردازیم.
۱. توقیع آن حضرت به علی بن محمد سَمُری.
۲. روایاتی که بر ناشناخته بودن حضرت، در میان مردم، دلالت می کنند.
۳. روایاتی که دلالت می کنند، امام(ع) در مراسم حج دیده نمی شود.
۴. روایاتی دلالت دارند بر امتحان شیعه در دوران غیبت.
۱. توقیع شریف
مهم ترین ومعتبرترین دلیل بر نفی رؤیت ومشاهده امام زمان در عصر غیبت، توقیعی است که شش روز پیش از مرگ علی بن محمد سَمُری، آخرین سفیر خاص امام زمان(عجّل الله فرجه)، از ناحیه آن صادر شده است.
برابر این توقیع، مدعی مشاهده دروغگوست وادعای وی قابل پذیرش نیست.
------------
(۳۴) (کتاب الغیبة)، ابو زینب محمد بن ابراهیم نعمانی ۱۶۰، تحقیق علی اکبر غفاری، مکتبة الصدوق، تهران.
(۳۵) (وافی) فیض کاشانی ج۴۱۴/۲ - ۴۱۶، مکتبة الامام امیرالمؤمنین، اصفهان.
(۳۶) (حق المبین) ۸۷، چاپ سنگی.
(۳۷) (المسائل العشرة فی الغیبة) شیخ مفید۸۲/; (الرسالة الاولی فی الغیبة) شیخ مفید/ ۱۲، گنگره هزاره شیخ مفید.
↑صفحه ۴۵↑
این توقیع را بسیاری از علماء در کتابهای روایی خود آورده اند: در کمال الدین(۳۸)، شیخ طوسی در الغیبه(۳۹)، شیخ طبرسی در اعلام الوری(۴۰)، سید بن طاووس در ربیع الشیعه(۴۱)، طبرسی در احتجاج(۴۲)، اربلی در کشف الغمه(۴۳)، مجلسی در بحارالانوار(۴۴) ومرآة العقول(۴۵)، فیض کاشانی در نوادر الاخبار(۴۶) و...(۴۷).
شیخ صدوق، در کمال الدین وتمام النعمه، توقیع را چنین نقل می کند:
ابومحمد حسین بن احمد مُکَتِّب برای ما حدیث کرد:
در سالی که شیخ علی بن محمد سمری، قدس اللّه روحه، وفات کرد، در مدینه السلام بغداد بودم. چند روز پیش از مرگ وی، نزد او رفتم، او، توقیعی را برای مردم بیرون آورد که نسخه آن چنین است:
(بسم الله الرّحمن الرحیم. یا علیّ بن محمد السمریَّ. أَعْظم اللّهُ أَجْر إخْوانکَ فیکَ فَإنَّکَ میّت مابینک وبین ستّة أیّام فاجمع أمرکَ ولا توص الی أحد
------------
(۳۸) (کمال الدین وتمام النعمه)، شیخ صدوق ۵۱۶.
(۳۹) (کتاب الغیبة) شیخ طوسی ۳۹۵.
(۴۰) (اعلام الوری) امین الاسلام طبرسی ۴۱۷.
(۴۱) (مجمع الرجال)، قهپائی، ج۱۸۹/۷. دارالکتب العلمیه، به نقل از (ربیع الشیعه) سیدبن طاووس. محدث نوری، (ربیع الشیعه) را خلاصه ای از اعلام الوری می داند.
(۴۲) (الاحتجاج)، ابومنصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، تحقیق خرسانی ج ۴۷۸/۲، مؤسسة الاعلمی، بیروت.
(۴۳) (کشف الغمه)، علی بن عیسی اربلی، ج۳۲۰/۳، دارالکتاب الاسلامی.
(۴۴) (بحارالانوار)، علامه مجلسی، ج۳۶۱/۵۱.
(۴۵) (مرآة العقول)، علامه مجلسی، ج۵۳/۴، دارالکتب الاسلامیه.
(۴۶) (نوادر الاخبار)، فیض کاشانی تحقیق مهدی انصاری قمی۲۳۳، مؤسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی.
(۴۷) (الخرایج والجرائح)، قطب الدین راوندی، ج۱۱۲۸/۳، ح۴۶، موسسه الامام المهدی، قم; (اثبات الهداة)، شیخ حرّ عاملی، ج۶۹۳/۳، ح۱۱۲; (معجم احادیث الامام المهدی) ج۳۱۷/۴، ۳۱۸، تحت اشراف کورانی.
↑صفحه ۴۶↑
یقوم مقامک بعد وفاتک، فقد وقعت الغیبة الثانیة [التامة] فلاظهور الاّ بعد اذن اللّهِ عزّوجلّ، وذلک بعد طول الأمد وقسوة القلوب وامتلاء الأرض جوراً. وسیأتی شیعتی من یدّعی المشاهدة ألا فمن ادّعی المشاهدة قبل خروج السفیانیّ والصیحة فهو کاذب مفتر، ولاحول ولا قوّة الاّ باللّهِ العَلِیّ العظیم)(۴۸).
به نام خداوند بخشنده مهربان. ای علی بن سمری! خداوند پاداش برادرانت را درباره تو بزرگ نماید. تو می میری در فاصله شش روز. کارهای خود را انجام بده وبه هیچ کس وصیت نکن که پس از تو، جانشینت باشد که غیبت دوم وتام واقع شد وظهوری نیست، مگر پس از اذن خداوند واین اجازه پس از مدتی است طولانی که دلها قسی وسخت شود وزمین از ستم پرگردد.
وبه زودی از شیعیان من، خواهند آمد، کسانی که ادعای مشاهده ودیدن مرا بکنند. آگاه باشید، هر کس قبل از خروج سفیانی وصیحه آسمانی، ادعا کند که مرا دیده است، او دروغگوی افترا زننده است. ونیست توان ونه نیرویی، مگر از جانب خداوند بزرگ.
در (غیبت) شیخ طوسی (کذّاب مفتر)(۴۹) آمده، یعنی بسیار دروغگوی افتراء زننده.
ابومحمد گوید: این توقیع را استنساخ کرده واز نزد سَمُری خارج شدیم وشش روز بعد، وی از دنیا رفت.
این توقیع صراحت دارد بر این که: هر کس ادعای دیدار با حضرت حجت را بکند، سخنش پذیرفته نیست ودر ادعای خود، دروغگوست. در نتیجه، نمی توان او را تصدیق کرد وباید به تکذیبش برخاست.
------------
(۴۸) (کمال الدین وتمام النعمه) ۵۱۶.
(۴۹) (کتاب الغیبه) طوسی ۳۹۵.
↑صفحه ۴۷↑
در رابطه با توقیع، نکاتی لازم به یادآوری است:
۱. با مرگ سمری، جریان سفارت ونیابت خاص، به پایان می رسد وبه سمری دستور داده می شود:
(به هیچ کس وصیت نکن که پس از تو، جانشینت باشد که غیبت دوم وتام واقع شد).
این بخش نهی از وصایت وسفارت می کند ومدعیان نیابت خاص را پس از سمری ردّ می کند وکسانی که تا هنگام ظهور حضرت، چنین ادعایی بکنند، باید تکذیب شوند. به استناد همین بخش از توقیع، علماء ما که نزدیک به غیبت صغری بودند، مدعیان نیابت را ردّ می کردند. ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه، در رد نیابت ابوبکر بغدادی، برابر نقل شیخ طوسی، چنین استدلال کرده است:
(لانّ عندنا انّ کل من ادعی الامر بعد السمری فهو کافر منمسّ ضالّ مضلّ)(۵۰).
زیرا نزد ما شیعیان، هر کسی که ادعای نیابت کند پس از سمری، پس او کافر، فاسد، گمراه وگمراه کننده است.
بنابراین، بخشهای بعدی توقیع، مربوط به نیابت نیست.
۲. ظهور حضرت در بین مردم، به اجازه خدا وپس از مدت طولانی است، آن گاه که قلبها سخت گردد وزمین پر از ستم. با توجه به این که خواص یاران حضرت، در غیبت صغری ایشان را مشاهده کرده اند، توقیع نفی ظهور ورؤیت کلی می کند وجمله (فلاظهور...) این معنی را می رساند; زیرا ظهور، به معنای بروز پس از خفاست و(لاء) نفی جنس، همراه استثنا بدین معنی است که: هیچ ظهوری ندارد وافراد، وی را مشاهده نمی کنند، مگر پس از اذن خداوند; از این روی، فقره بعدی توقیع، تأکیدی است بر این بخش توقیع.
۳. کسانی که پیش از خروج سفیانی وصیحه آسمانی، ادعای رؤیت
------------
(۵۰) (کتاب الغیبه)، شیخ طوسی / ۴۱۲; (بحارالانوار)، ج۵۱ / ۳۷۷.
↑صفحه ۴۸↑
ومشاهده کنند، (کذاب مفتر) خواهند بود وتکذیب آنان لازم است. این سخن، ربطی به ادعای مشاهده همراه با نیابت ندارد; زیرا ختم نیابت وسفارت، پیش از این مطرح شد واین جا مسأله ادعای مشاهده حضرت، از سوی شیعیان مطرح است.
۴. مدعی، اعم از این است که اطمینان به ادعای خویش داشته باشد یا به دروغ ادعایی را مطرح کند ویا بپندارد حق را.
مدعی که در محاکم قضایی، چنین است. اگر مدعی، شاهد ودلیل قطعی بر گفته خود، اقامه کند، سخنش پذیرفته می شود، اما اگر دلیلی نداشته باشد، چه در ادعایش واقعاً صادق باشد ویا به دروغ ادعایی را در دادگاه مطرح کرده باشد، سخنش را نمی پذیرند. در همه حال، عنوان مدعی بر وی صادق است. از این روی، می توان گفت: عنوان مدعی در توقیع، دایره گسترده ای دارد: هم کسانی را که به دروغ ادعای مشاهده کرده اند، در بر می گیرد وهم افرادی را که می پندارند در ادعای خویش راست می گویند. باید هر دو را تکذیب کرد; زیرا دروغگو ومفتری هستند.
شاید بتوان ادعا کرد در صورتی که دیدار، همراه با معجزه باشد، به گونه ای که بدون هیچ ادعایی حقیقتی ثابت گردد، از این مسأله خارج باشد; چرا که بدون ادعا، امری ثابت شده است. بنابراین توقیع، مدعیان دیدار پیش از ظهور وپیش از خروج سفیانی را باید تکذیب کرد وادعای آنان را رد کرد. استناد به توقیع، بر عدم امکان ارتباط، کامل وصحیح است.
اشکالات به توقیع
محدث نوری، به جهت این که داستانها وحکایتهای زیادی از مدعیان دیدار نقل کرده، به توقیع اشکال می کند. شاید بتوان ادعا کرد که ایشان نخستین اشکال کننده به توقیع باشد. پس از ایشان، دیگران نیز اشکالهای ایشان را مطرح
↑صفحه ۴۹↑
کرده وپذیرفته اند.
وی در جنة المأوی می نویسد:
(انه خبر واحد مرسل، غیر موجب علماً، فلایعارض تلک الوقائع والقصص التی یحمل القطع عن مجموعها بل ومن بعضها المتضمن لکرامات ومفاخر لایمکن صدورها من غیره، (علیه السلام)، فکیف یجوز الاعراض عنها لوجود خبر ضعیف لم یعمل به ناقله وهو الشیخ فی الکتاب المذکور کما یأتی کلامه فیه، فکیف بغیره والعلماء الاعلام تلقّوها بالقبول وذکروها فی زبرهم وتصانیفهم معوّلین علیها معتنین بها)(۵۱).
در نجم الثاقب، همین اشکالها را مطرح می کند:
(این خبر ضعیف وغیر آن خبر واحدند که جز ظنی از آن حاصل نشود ومورث جزم ویقین نباشد، پس قابلیت ندارد که معارضه کند با وجدان قطعی که از مجموع آن قصص وحکایات پیدا می شود. هر چند از هر یک آنها پیدا نشود، بلکه از جمله ای از آنها دارا بود کرامات وخارق عاداتی را که ممکن نباشد صدور آنها از غیر آن جناب(ع) پس چگونه رواست اعراض از آنها به جهت وجود خبر ضعیفی که ناقل آن، که شیخ طوسی است، عمل نکرده به آن در همان کتاب، چنانکه بیاید کلام او در این مقام، پس چه رسد به غیر او وعلمای اعلام، از قدیم تا حال، امثال این وقایع را قبول دارند ودر کتب ضبط فرموده اند وبه آن استدلال کرده اند واعتنا نموده اند واز یکدیگر گرفته اند...)(۵۲).
در منتخب الاثر، همین اشکالها را به گونه ای دیگر طرح می کند:
(واین توقیع منافی است با آنچه کل افراد بر آن ظاهراً اتفاق نظر دارند. حتی شیخ طوسی، که این توقیع را نقل کرده، شمار زیادی را نام برده که حضرت را مشاهده
------------
(۵۱) (جنة الماوی)، محدث نوری، چاپ شده در (بحارالانوار)، ج۳۱۸/۵۳.
(۵۲) (نجم الثاقب)، محدث نوری ۴۸۴، باب هشتم، جعفری، مشهد.
↑صفحه ۵۰↑
کرده اند... دیگر آن که توقیع خبر واحد، مرسل وضعیفی است که ناقل آن، شیخ طوسی در کتابش [غیبت] به آن عمل نکرده واصحاب از آن اعراض کرده اند. پس توان معارضه با این وقایع وحکایاتی که از مجموع آنها قطع حاصل می شود، ندارد)(۵۳).
در مجموع، ایشان چهار اشکال بر توقیع وارد می سازد.
۱. توقیع خبر واحد وغیر قابل اعتماد است.
۲. خبر مرسل وضعیف است.
۳. شیخ طوسی که توقیع را نقل کرده به آن عمل نکرده است.
۴. توقیع معرض عنه است; چرا که اصحاب حکایات زیادی نقل کرده اند که اشخاص با امام زمان(عجّل الله فرجه) دیدار داشته اند.
پاسخ از اشکال بر سند: به نظر ما، این توقیع نه مرسل ونه ضعیف، بلکه خبر واحدی است که حجیت آن در اصول ثابت شده ومی شود به آن اعتماد کرد وبزرگان ما به آن، جامه عمل پوشانده اند.
شاید محدث نوری، نخستین فردی باشد که در سند توقیع، اشکال وارد ساخته وپنداشته، نقل کننده آن، شیخ طوسی است; از این روی آن را مرسل وضعیف دانسته است.
آنچه مسلم است، توقیع مرسل نیست، زیرا شیخ صدوق، آن را به طور مستقیم از ابومحمد مُکَتِّب که از مشایخ وی بوده نقل می کند وابومحمد نیز، در منزل سَمُری آن را استنساخ کرده است.
با توجه به این که وفات صدوق در سال ۳۸۱ وفوت سمری در سال ۳۲۹ بوده، با یک واسطه آن را نقل کرده است، منتهی باید دید که ابومحمد کیست؟
قهپائی در پایان مجمع الرجال، فوائدی را یادآور می شود. در فائده دوم، از
------------
(۵۳) (منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر) لطف الله صافی ۴۰۰، داوری، قم.
↑صفحه ۵۱↑
کتاب (ربیع الشیعه) سید بن طاووس، اسامی سفراء ونایبان چهارگانه امام عصر(عجّل الله فرجه) را نام می برد ودر پایان، توقیع را از ابومحمد حسن بن احمد المکتب نقل می کند که حکایت از آن می کند که سید بن طاووس آن را پذیرفته است. قهپائی، در حاشیه آن می نویسد:
(الحسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب، در مشیخه فقیه آمده است)(۵۴).
با این بیان، این احتمال را مطرح می کند که امکان دارد، نام صحیح راوی توقیع، حسین بن ابراهیم بن احمد المکتب باشد ودر نتیجه، وی از مشایخ صدوق ومورد اعتماد خواهد بود. با توجه به این نکته، درباره ابومحمد به تحقیق می پردازیم:
رخی با توجه به حاشیه قهپایی تصور کرده اند که حسین بن ابراهیم، جدّ ابومحمد المکتب است ونام راوی را ابومحمد حسن بن احمد بن الحسین بن ابراهیم(۵۵)... دانسته اند که صحیح نیست، بلکه ایشان احتمال داده که حسن، همان حسین است که در مشیخه فقیه آمده است. در هنگام کتابت، امکان دارد حسین به حسن، تبدیل شده باشد.
پس از بررسی ومراجعه به کتابهای: خصال، معانی الاخبار، عیون الاخبار، علل الشرایع، کمال الدین، امالی ومشیخه فقیه به این نتیجه رسیدیم که حسن وحسین، یک نفر است.
* شیخ صدوق در کمال الدین وتمام النعمه، در سه مورد به طور مستقیم از ابومحمد الحسین بن ابراهیم نقل می کند:
۱. در توقیع مورد بحث.
۲. حدیث پیش از توقیع.
------------
(۵۴) (مجمع الرجال)، قهپائی ج۱۹۰/۷.
(۵۵) (مکیال المکارم)، سید محمد تقی موسوی اصفهانی، ترجمه سید مهدی حائری قزوینی، ج۵۰۷/۲، دفتر تحقیقات وانتشارات بدر.
↑صفحه ۵۲↑
(حدیث کرد ما را ابومحمد حسین بن احمد مکتب. وی گفت: حدیث کرد ما را ابوعلی بن همام به این دعا وذکر. شیخ عمری، قدس اللّه روحه، این دعا را املاء کرده ودستور داده در غیبت قائم خوانده شود: (اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرّفنی نفسک لم اعرف نبیّک...)(۵۶).
با توجه به این حدیث، به خوبی روشن می شود که در توقیع، حسین تبدیل به حسن شده است.
شگفت این که در کتاب (غیبت) شیخ طوسی، حسن بن احمد، تبدیل به احمد بن حسن شده(۵۷) وشاید همین، باعث شده که برخی در سند توقیع، تردید کنند، چون آنان توقیع را از غیبت شیخ نقل کرده اند.
۳. در توقیعی که برای ابوالحسین محمد بن جعفر اسدی کوفی صادر شده است. در این جا، شیخ صدوق، به جای مکتب، مؤدب نوشته است:
(حدیث کرد ما را محمد بن احمد شیبانی وعلی بن احمد بن محمد دقاق وحسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام مؤدب وعلی بن عبد الله ورّاق، رضی اللّه عنهم...)(۵۸).
در بیشتر روایاتی که شیخ صدوق، از حسین بن ابراهیم نقل می کند، نام این افراد وجود دارند ودر مواردی، نام محمد بن احمد بن سنانی واحمد بن زیاد بن جعفر همدانی آمده که گویا همه در ری وقم می زیسته اند.
* شیخ صدوق، در علل الشرایع، در هشت مورد از حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المؤدب نقل حدیث کرده ودر دو مورد، نسبت (الرازی)(۵۹) را به
------------
(۵۶) (کمال الدین وتمام النعمة)، شیخ صدوق۵۱۲.
(۵۷) (کتاب الغیبة)، شیخ طوسی ۲۴۲، چاپ قدیم، مکتبة نینوی; (اثبات الهداة)، ج۶۹۳/۳، ح۱۱۲، باب معجزات صاحب الزمان.
(۵۸) (کمال الدین وتمام النعمه) ۵۲۰.
(۵۹) (علل الشرایع)، شیخ صدوق ۶۹، ۴۰۳. دار احیاء التراث العربی، بیروت.
↑صفحه ۵۳↑
دنبال اسم وی آورده است. معمولاً، چند نفری که ذکر شد، به جز محمد بن احمد شیبانی، در نقل حدیث با وی مشترک هستند وآنان از سه نفر نقل می کنند:
۱. علی بن ابراهیم بن هاشم چهار مورد(۶۰).
۲. ابوالعباس احمد بن یحیی بن زکریا قطان، یک مورد(۶۱).
۳. محمد بن ابی عبد الله الاسدی الکوفی، سه مورد(۶۲).
*در خصال، در نُه حدیث، به همان ترتیبی که ذکر شد، روایت می کند.
در یک مورد آمده: (حدیث کرد ما را علی بن ابراهیم در سال ۳۰۷)(۶۳).
در چند جا، با لقب (مکتب)(۶۴) ودر چند جای دیگر، با لقب (مؤدب) از او یاد شده است(۶۵). در حاشیه، توضیح داده شده که هر دو نام، مربوطه به یک نفر است.
* در معانی الاخبار، در پنج مورد از وی، نقل حدیث می کند. در یک مورد، در چاپ موجود نام وی، الحسن بن ابراهیم بن احمد بن المؤدب آمده(۶۶) ودر یک مورد، کنیه او ابوعبد الله وجد پدرش به جای هشام، هاشم(۶۷). سه مورد: هشام المکتب(۶۸) ودو مورد: مؤدب(۶۹).
آقای خوئی، به موردی که در آن حسن بن ابراهیم بن احمد بن المؤدب آمده
------------
(۶۰) (همان مدرک) ۶۹، ۱۳۲، ۲۴۰، ۴۰۳.
(۶۱) (همان مدرک) ۱۷۵.
(۶۲) (همان مدرک) ۶۸، ۱۳۱، ۴۰۵.
(۶۳) (خصال)، شیخ صدوق ۴۵۱، ح۵۷، انتشارات اسلامی، قم.
(۶۴) (همان مدرک) ۳۱۴، ۳۳۰، ۴۵۱، ۵۴۳.
(۶۵) (همان مدرک) / ۴۵۱، ۵۷۲، ۶۰۳، ۶۵۲، ۶۵۰.
(۶۶) (همان مدرک) ۳۴۵.
(۶۷) (همان مدرک)۳۸۷.
(۶۸) (همان مدرک) ۲۹۱، ۲۵۰، ۳۸۷.
(۶۹) (همان مدرک)، ۳۴۵، ۲۸۵.
↑صفحه ۵۴↑
اشاره دارد ووی را از مشایخ شیخ صدوق، در معانی الاخبار، معرفی می کند(۷۰) وبه تصحیح سند نمی پردازد. در شماره دیگر، ذیل حسن بن ابراهیم بن هاشم می نویسد:
(وی، از مشایخ صدوق است که شیخ نوری، قدس سرّه، در مستدرک نقل کرده، اما، ما، نام وی را در کتابهای صدوق ندیدیم)(۷۱).
همان گونه که ذکر شد، در برخی احادیث معانی الاخبار، به جای هشام، هاشم آمده بود وهمچنین در عیون اخبار الرضا.
این اختلاف نسخه ها، سبب شده که محدث نوری، حسن بن ابراهیم بن هاشم را از مشایخ صدوق بداند ودر آن نسخه، احمد نیز افتاده است. همان گونه که در موردی محدث نوری، به جای مؤدب، مؤذن نقل کرده که قطعاً اشتباه است(۷۲).
* شیخ صدوق، در عیون الاخبار، هفده حدیث از ابومحمد حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب همراه دیگر دوستانش نقل می کند. اینان، معمولاً، از علی بن ابراهیم، یا ابوالحسین محمد بن جعفر اسدی کوفی نقل کرده اند وتنها در یک مورد، از محمد بن یعقوب کلینی همراه با محمد بن موسی المتوکل ومحمد بن محمد بن عصام کلینی وعلی بن عبد الوراق وعلی بن احمد بن محمد بن عمر الدقاق. در این مورد، نام وی، ابومحمد الحسن بن احمد المؤدب ذکر شده است(۷۳).
از این موارد، یک مورد حسین بن ابراهیم بن احمد بن هاشم المکتب آمده(۷۴)
------------
(۷۰) (معجم رجال الحدیث)، آقای خویی، ج۲۷۴/۴، دارالزهراء، بیروت.
(۷۱) (همان مدرک) ۲۷۵.
(۷۲) (مستدرک الوسائل)، محدث نوری، ج۶۵۷/۳، چاپ سنگی.
(۷۳) (عیون اخبار الرضا) شیخ صدوق، تحقیق سید مهدی حسینی لاجوردی ج۱۷۴/۲.
(۷۴) (همان مدرک) ۲۳۰.
↑صفحه ۵۵↑
ودر موارد دیگر هشام المکتب، یا هشام المؤدب(۷۵) ودر چند مورد، حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب(۷۶) ودر یک مورد، الحسین بن ابراهیم بن هشام المکتب(۷۷). تمام این موارد، راوی یکی است.
* شیخ صدوق، در امالی، یازده مورد از وی حدیث نقل کرده، در سه مورد، حسین بن ابراهیم(۷۸)، در یک مورد به اضافه مؤدب(۷۹)، در یک مورد حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب(۸۰) ودر موارد دیگر، به اضافه احمد بن هشام المؤدب(۸۱).
* در مشیخه فقیه، در طریق صدوق به محمد بن سنان(۸۲) ومحمد بن جعفر اسدی ومحمد بن اسماعیل(۸۳)، حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب آمده است. در طریق به محمد بن قاسم بن فضیل وریان بن صلت وابی ثمامه(۸۴) نیز، با عنوان حسین بن ابراهیم آمده ودر معجم رجال الحدیث، وی، همان ابن هشام المکتب معرفی شده است(۸۵). شیخ طوسی در تهذیب، در باب زیارت جامعه برای دیگر شهدا، از وی حدیث نقل کرده وبه جای مکتب، کاتب آورده است:
------------
(۷۵) (همان مدرک)، ج۲۴/۲، ۱۷۴، ۲۱۴، ۲۳۰، ۲۳۷، ۲۴۲، ۲۵۵، ۲۵۹، ۲۶۲، ۲۶۳، ۲۷۲; ج۷۲/۱، ۸۸، ۱۲۰، ۱۴۱، ۱۹۲، ۲۷۷.
(۷۶) (همان مدرک)، ج۱۴۱/۱، ج۲۴/۲.
(۷۷) (همان مدرک)، ج۲۵۹/۲.
(۷۸) (امالی)، شیخ صدوق، ترجمه محمد باقر کمره ای ۶۰، ۶۸، ۱۲۳، کتابخانه اسلامیه وعربی / ۵۸، ۶۵، ۱۰۷.
(۷۹) (همان مدرک) / ۳۸.
(۸۰) (همان مدرک)، / ۲۴۳.
(۸۱) (همان مدرک) ۴۰۹، ۵۵۲، ۵۸۳، ۶۵۷، ۶۷۰.
(۸۲) (من لایحضره الفقیه)، شیخ صدوق، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۴ / ۴۲۲، دارالتعارف، بیروت; (مستدرک الوسائل)، ج۶۶۰/۳، چاپ سنگی.
(۸۳) (من لایحضره الفقیه)، تحقیق علی اکبر غفاری ج۴۷۶/۴; (مستدرک الوسائل)، ج۶۵۷/۳.
(۸۴) (من لایحضره الفقیه)، ج۴ / ۹۱، ۱۹، ۱۳۲.
(۸۵) (معجم رجال الحدیث)، ج۱۷۳/۵.
↑صفحه ۵۶↑
به نام الحسین بن ابراهیم بن احمد الکاتب(۸۶).
با توجه به آنچه ذکر شد، می توان درباره راوی توقیع اظهار داشت: او، ابومحمد حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب المؤدب الرازی است.
مکتب، یعنی کسی که فن کتابت می آموزند ومؤدب، مربی قرآن(۸۷).
وی، در ری، به همراه علی بن عبد اللّه ورّاق ومحمد بن احمد سنانی که مانند وی، مکتّب بوده وبه چنین کاری، اشتغال داشته است(۸۸) ودیگران، از مشایخ شیعه حدیث نقل می کرده وبه کتابت می پرداختند. کسانی که ابومحمد از آنان حدیث نقل کرده عبارتند از:
۱. ابوعلی محمد بن همام در بغداد.
۲. محمد بن یعقوب کلینی.
۳. ابوالحسین محمد بن جعفر الاسدی، در ری.
۴. علی بن ابراهیم بن هاشم، در قم که در سال ۳۰۷ از وی حدیث نقل کرده است.
۵. احمد بن یحیی بن زکریا قطان.
ابومحمد (م. ۳۱۲)(۸۹) در ری از ملازمان ابوالحسین محمد بن جعفر اسدی واز سفرای مورد ستایش بوده است. ابومحمد، برای پی گیری مسائل واحتمالاً دیدار با حضرت حجت(عجّل الله فرجه) به بغداد سفر می کند ودر آن جا نزد یکی از بزرگان شیعه، به نام: ابوعلی محمد بن همام (م:۳۳۶) می رود ودرباره دیدار با حضرت، با او به گفت وگو می پردازد. ابوعلی نیز، دعایی را که عمری،
------------
(۸۶) (تهذیب الاحکام)، شیخ طوسی ج۹۵/۶، ح۲۱۷۷، دارالتعارف، بیروت.
(۸۷) (نهاد آموزش اسلامی) دکتر منیرالدین احمد، ترجمه محمد حسین ساکت ۶۰. آستان قدس; (اقرب الموارد)، ج۱۰۴/۲، کتابخانه آیة اللّه مرعشی، قم.
(۸۸) (امالی)، شیخ صدوق ۱۵.
(۸۹) (کتاب الغیبة)، شیخ طوسی۴۱۷.
↑صفحه ۵۷↑
از نایبان چهارگانه، به وی آموخته، برای او ذکر می کند. در آن دعا، این مضمون آمده است:
(خدایا! از تو می خواهم ولی امرت را به من بنمایانی)(۹۰).
وی، به دیدار سمری می رود ودر یکی از این دیدارها، که شش روز پیش از فوت سمری بوده، توقیع شریف صادر می شود واز آن جا که ابومحمد، استاد خط بوده وعلاقه مند به جمع آثار خاندان عصمت وطهارت، آن توقیع را استنساخ می کند وبعدها که به ری باز می گردد وبرای شیخ صدوق باز می گوید. این توقیع، چون از متن اصلی استنساخ شده، اعتبار ویژه ای دارد. گوناگونی نسخه ها، پس از این، به وسیله کاتبان، در موارد اندکی پدیدار شده است.
ابن حجر، وی را با عنوان حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب، در لسان المیزان نام می برد:
(از ابوالحسین محمد بن جعفر اسدی ودیگران روایت می کند. علی بن حکم، وی را از مشایخ شیعه، در قم دانسته است. کتاب خوبی در باب فرائض دارد. وابوجعفر محمد بن علی بن بابویه از وی حدیث نقل کرده واو را بزرگ می شمرده است)(۹۱).
با توجه به تحقیق وتتبع گسترده ای که انجام گرفت، کسی نمی تواند توقیع را خبر مرسل یا ضعیف غیرقابل اعتماد بداند; زیرا راوی آن صدوق است که از مشایخ معتمد خود نقل می کند.
افزون بر این، تردید در توقیع، به معنای انکار یکی از معجزات حضرت حجت(عجّل الله فرجه) است; زیرا در این توقیع، خطاب به سمری بیان شده که: (تو، تا
------------
(۹۰) (کمال الدین وتمام النعمة) ۵۱۲.
(۹۱) (لسان المیزان)، ابن حجر، ج۲۷۱/۲، شماره ۱۱۲۱.
↑صفحه ۵۸↑
شش روز دیگر از دنیا می روی) وراوی گوید: روز ششم، وی از دنیا رفت. از این روی، شیخ حر عاملی در کتاب اثبات الهداة، این توقیع را در باب معجزات حضرت می آورد(۹۲).
پاسخ اشکال سوّم: روشن شد که توقیع، نه مرسل است ونه ضعیف، بلکه از جهت سند معتبر وقابل اعتماد است. اما این که گفته اند: راوی آن، شیخ طوسی، به توقیع عمل نکرده، درست نیست. اینان، این اشکال را به دو گونه مطرح کرده اند، که به دو نوع آن، اینک پاسخ می دهیم:
۱. شیخ با نقل داستانهای دیدار افراد با امام زمان(عجّل الله فرجه)، درستی این توقیع را نقض کرده است(۹۳).
در پاسخ باید گفت: آنچه شیخ طوسی نقل کرده، به دوران غیبت صغری مربوط می شود وتوقیع، نفی مشاهده در دوران غیبت کبری را مورد نظر دارد ومدعی دیدار در این زمان را باید تکذیب کرد. از توجه به داستانهایی که شیخ طوسی، از ملاقاتها ذکر کرده، به خوبی این نکته استفاده می شود; زیرا شماری از آن داستانها، در هنگام کودکی امام عصر(عجّل الله فرجه) رخ داده است، برخی داستانها تاریخ دارند، سالهای: ۲۶۴، ۲۹۳، ۳۰۰، ۳۰۶، ۳۰۹(۹۴).
از این روی، اشکال محدث نوری ومنتخب الاثر، که می نویسد: (شیخ با نقل داستانها، با توقیع مخالفت کرده است). درست نیست واز عدم تمعان نظر در این حکایات سرچشمه می گیرد.
۲. شیخ طوسی، در کتاب غیبت، اظهار می دارد:
(دیدار اولیای الهی با حضرت وبهره مندی از محضر آن جناب امکان دارد).
------------
(۹۲) (اثبات الهداة)، ج۶۹۳/۳.
(۹۳) (کافی)، کلینی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۴۳۱/۱، دارالتعارف، بیروت.
(۹۴) (کتاب الغیبة)، شیخ طوسی ۲۵۳، ح۲۳۹، ۲۲۷ و۲۲۴، ۲۲۳، ۲۲۵، ۲۲۶ واز احادیث ۲۲۹، ۲۳۰، ۲۳۱ - ۲۳۲ پیداست که حضرت را در کودکی دیده اند.
↑صفحه ۵۹↑
شیخ طوسی، این مطلب را در پاسخ از اشکال مخالفان ابراز می دارد ودر این مقام، به عنوان احتمال مطرح می کند. در این باره، توضیح خواهیم داد.
افزون بر این، در مباحث بعد، توقیع را نقل کرده که مدعیان مشاهده را باید تکذیب کرد. این منافاتی ندارد با این که برخی از اولیای الهی، غیرمستقیم از وجود امام بهره ببرند، یا اگر دیداری رخ دهد، چنین ادعایی نداشته باشند.
پاسخ اشکال چهارم: این که گفته اند: از توقیع اعراض شده است، درست نیست، زیرا علمای بزرگوار ما، که پس از شیخ صدوق، به نقل توقیع پرداخته اند به آن، باور داشته اند ودر سند ودلالت آن، تردیدی نداشته اند از جمله: شیخ طوسی، در کتاب غیبت، طبرسی در اعلام الوری، اربلی در کشف الغمه، ابن طاووس در ربیع الشیعه، با این که داستانهای دیدار افراد را با حضرت، نقل کرده اند; امّا در درستی توقیع تردیدی روا نداشته اند.
علامه مجلسی، در مرآت العقول، پس از نقل روایاتی که دیدار با حضرت در آنها نفی شده، به ذکر نام سفرای امام عصر(عجّل الله فرجه) می پردازد ودر پایان بحث خود، توقیع را به عنوان نتیجه، بیان می کند. در بحار نیز، توقیع به نقل می پردازد(۹۵) ودر ارتباط با داستانهای دیدار، در توجیه آن سخن می گوید که نشانه اعتماد وی، به توقیع است. حتی شخصیتهایی مانند: بحرالعلوم که داستانهایی از دیدار وی، با امام زمان(عجّل الله فرجه) نقل شده، به خاطر این توقیع در توقیعاتی که مربوط به شیخ مفید می شود وطبرسی در احتجاج آنها را آورده، تردید می کند وابراز می دارد:
(این توقیعات، باعث ادعای مشاهده می شود که روایات با آن مخالف است)(۹۶).
------------
(۹۵) ر. ک به: پاورقیهای ۲۶ تا ۳۲.
(۹۶) (رجال) سید بحرالعلوم، ج۳۲۰/۳، مکتبة الصادق، تهران.
↑صفحه ۶۰↑
۲. ناشناخته بودن حضرت
بخشی از روایات، تصریح دارند که حضرت در میان مردم است وآنان را می بیند ومی شناسد، ولی مردم آن حضرت را نمی شناسند وبه طور مطلق نفی رؤیت می کنند، از جمله:
* امام صادق از حضرت امیر(ع) نقل می کند:
(ولو خلت الارض ساعة واحدة من حجة اللّه لساخت باهلها ولکن الحجة یعرف الناس ولایعرفونه کما کان یوسف یعرف الناس وهم له منکِرون)(۹۷).
واگر زمین، یک ساعت از حجت خالی باشد، ساکنان خود را فرو خواهد برد. حجت، مردم را می شناسد، لیکن مردم او را نمی شناسند، همان گونه که یوسف، مردم را می شناخت وآنان، او را نمی شناختند.
از این روایت، استفاده می شود که حضرت، بسان دیگر انسانها، در بین مردم زندگی می کند، او را می بینند ونمی شناسند، ولی آن حضرت، مردم را می شناسد، همچون یوسف(ع).
* امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:
(ان حجتها علیها قائمة ماشیةٌ فی طرُقِها، داخلة فی دورها وقُصُورها جَوّالةٌ فی شرق هذه الارض وغربها تسمع الکلام وتسلم علی الجماعة تری ولاتُری الی الوقت والوعد ونداء المنادی من السماء ألا ذلک یوم فیه سرور ولد علی وشیعته)(۹۸).
حجت حق بر زمین استوار است. در جاده ها حرکت می کند، در خانه ها وقصرها وارد می شود ودر شرق وغرب زمین به گردش می پردازد، سخن مردم را می شنود وبر جماعت مردم سلام می کند. می بیند ودیده نمی شود، تا زمان ظهور ووعده الهی وندای آسمانی. هان! آن روز، روز شادی فرزندان علی وشیعیان اوست.
------------
(۹۷) (کتاب الغیبة)، نعمانی ۱۴.
(۹۸) (همان مدرک)، ۱۴۴.
↑صفحه ۶۱↑
نعمانی در کتاب غیبت، پس از نقل روایات در تحلیل آن می نویسد:
(پس مثال زد برای آنان درباره یوسف که امام(عجّل الله فرجه) موجود است، جز این که در این زمان، می بیند ودیده نمی شود، آن گونه که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تا روز ظهور ووعده الهی وزمانی که ندا از آسمان برآید)(۹۹).
* امام صادق(ع) درباره آن حضرت می فرماید:
(فما تنکر هذه الامة ان یکون الله یفعل مافعل بیوسف وان یکون صاحبکم المظلوم المجحود حقه صاحب هذا الامر یتردد بینهم ویمشی فی اسواقهم ویطأ فرشهم ولایعرفونه حتّی یأذن اللّه له ان یعرّفهم نفسه کما اذن لیوسف حین قال له اخوته (أإنک لانت یوسف؟ قال: أنا یوسف)(۱۰۰).
پس چگونه انکار می کند این امت که خدا با حجت خود، آن گونه عمل کند که با یوسف انجام داد وصاحب شما مظلومی است که از حقش بازداشته شده صاحب حکومت، در بین مردم رفت وآمد می کند ودر بازارهای آنان گام می نهد ودر منزلهای آنان قدم می گذارد، ولی او را نمی شناسند، تا زمانی که خداوند به او اجازه دهد که خود را به آنان بشناساند، آن گونه که به یوسف اجازه داد که در پاسخ برادرش که از او پرسید: آیا تو یوسفی؟ بگوید، بله من یوسفم.
* از امام رضا(ع) درباره قائم سؤال می شود، حضرت پاسخ می دهد:
(لایری جسمه ولایسمّی باسمه)(۱۰۱).
حضرت دیده نمی شود ونام وی برده نمی شود.
* امام حسن عسکری(ع) می فرماید:
(انکم لاترون شخصه ولایحلّ لکم ذکره باسمه)(۱۰۲).
------------
(۹۹) (همان مدرک)، ۱۴۵.
(۱۰۰) (همان مدرک) ۱۶۴.
(۱۰۱) (کمال الدین وتمام النعمه) ۳۷۰.
(۱۰۲) (کافی)، ج۳۳۲/۱، (الوافی) ج۴۰۳/۲.
↑صفحه ۶۲↑
از روایاتی که ذکر شد، چند نکته استفاده می شود:
۱. زمین، بدون حجت، باقی نمی ماند. حجت الهی، باید همیشه باشد، تا زمین، ساکنان خود را فرو نبرد.
۲. امام عصر(عجّل الله فرجه) در میان مردم ودر کوچه وبازار است، مانند یوسف که برادرانشان او را نمی شناختند، ولی او آنان را می شناخت. سخن مردم را می شنود وبر آنان سلام می کند، در مراکز آنان حاضر می گردد. از این روی، در بحث امام زمان(عجّل الله فرجه)، سخن از روح مجرد وحضور غیرفیزیکی نیست. حضرت، مانند دیگران در مجامع حضور می یابد، منتهی افراد او را نمی شناسند.
۳. وقتی مردم آن حضرت را خواهند دید که صیحه آسمانی بلند شود وخبر ظهور حجّت، اعلام گردد وتا آن زمان، کسی ایشان را نخواهد دید.
۴. برابر روایت امام رضا(ع)، اسم حضرت ذکر نمی شود. درباره یاد نام امام عصر(عجّل الله فرجه) در دوران غیبت کبری اختلاف است: برخی این احادیث را مخصوص دوران غیبت صغری می دانند ویاد نام ایشان را در این زمان، روا می دانند، مانند: خواجه نصیرالدین طوسی، علی بن عیسی اربلی(۱۰۳) وفیض کاشانی(۱۰۴). گروهی، هم اکنون نیز، ذکر نام حضرت را جایز نمی شمرند; زیرا در این روایت وروایات بسیار دیگر، از جمله در توقیعی حضرت حجت(عجّل الله فرجه) می فرماید:
(ملعون ملعون من سمّانی فی محفل من الناس)(۱۰۵).
جای تعجب است آقایانی که بردن نام حضرت را جایز نمی دانند(۱۰۶)، دیدن حضرت را روا می شمارند وداستانهای فراوانی در این باره نقل کرده اند.
------------
(۱۰۳) (نجم الثاقب) ۵۹.
(۱۰۴) (الوافی)، ج۲.
(۱۰۵) (کمال الدین وتمام النعمه) ۴۸۲.
(۱۰۶) (نجم الثاقب)، ۵۸/; (بحارالانوار)، ج۳۲/۵۱.
↑صفحه ۶۳↑
اگر در این توقیع وتوقیع دیگری(۱۰۷) که به همین مضمون نقل شده دقت کنیم متوجه می شویم، نام نبردن از حضرت، تعبدی نیست; آن گونه که برخی پنداشته اند; زیرا حضرت می فرماید:
(ملعون است ملعون است کسی که مرا در محفلی از محافل مردم [عامه] نام ببرد).
نهی از حرمت یاد نام حضرت در بین عموم مردم، به خاطر خوف وتقیه بوده وامروزه که چنین مسأله ای نیست، نهی نیز نخواهد بود. آنچه از نوبختی (م:۳۰۱) در فرق الشیعه، مبنی بر نهی از نام حضرت نقل شده(۱۰۸)، مربوط به دوران غیبت صغری است. فیض کاشانی در وافی، چهار روایت از کافی در باب نهی از ذکر نام حضرت آورده است. در روایت دوم آن آمده:
(ان دللتهم علی الاسم اذاعوه وان عرّفتهم المکان دلوّا علیه)(۱۰۹).
اگر اسم را به آنان بگویید، فاش می کنند واگر مکان حضرت را به آنان بشناسانید، به آن راهنمایی می شوند.
فیض پس از نقل این روایت می نویسد:
(ویستفاد من ظاهر التعلیل ان تحریم التسمیة کان مختصاً بذلک الزمان الاّ ان الشیخ الصدوق، رحمه اللّه، روی فی کتاب غیبته مایدل علی انه مستمر الی یوم ظهوره)(۱۱۰).
واز ظاهر تعلیل روایت استفاده می شود که حرمت ذکر نام حضرت، مختص به آن زمان بوده است، جز این که شیخ صدوق، در کتاب غیبت خود [کمال الدین]
------------
(۱۰۷) (بحارالانوار)، ج۳۳/۵۱.
(۱۰۸) (نجم الثاقب) ۵۸/; (فرق الشیعه) نوبختی، ترجمه وتعلیق از محمد جواد مشکور ۱۵۴، علمی وفرهنگی.
(۱۰۹) (کافی)، ج۳۳۳/۱.
(۱۱۰) (وافی)، ج۴۰۳/۲.
↑صفحه ۶۴↑
روایاتی دارد که برخی دلالت دارند که این حرمت، تا روز ظهور حضرت، ادامه دارد.
صدوق در (باب النهی عن تسمیة القائم)(۱۱۱) چهار روایت آورده که سه روایت آن، با توجیهی که ذکر شد، سازگاری دارند، ویک روایت در این باب وروایت دیگری که پیش از این آورده(۱۱۲) وروایات همانند این، که علامه مجلسی در بحار آورده(۱۱۳)، با این توجیه، ناسازگاری دارند.
این روایات، معمولاً از جهت سند، قابل اعتماد، نیستند، در نتیجه، قابل استناد نخواهند بود.
ظاهر روایات در باب نهی از نام بردن، این است که نه شفاهی ونه کتبی، ذکر نام حضرت، جایز نیست، ولی از مجموع کلمات آنان که ذکر نام حضرت را جایز نمی دانند، استفاده می شود که نوشتن آن ایرادی ندارد(۱۱۴) وفقط در محافل ومجالس، نباید نام حضرت را برد; زیرا محدث نوری، در آغاز بحث خود از کمال الدین صدوق وعیون الاخبار از صحیفه فاطمه(س) نقل می کند:
(نام حضرت (ابوالقاسم محمد بن الحسن) است)(۱۱۵).
شیخ صدوق نیز، پس از نقل این روایت، می نویسد:
(نظر من، نهی از ذکر نام حضرت است)(۱۱۶).
البته این روایت از جهت سند ومحتوا قابل اعتماد نیست.
------------
(۱۱۱) (کمال الدین وتمام النعمه) ۶۴۸.
(۱۱۲) (همان مدرک) ۳۶۸.
(۱۱۳) (بحار الانوار)، ج۳۱/۵۱.
(۱۱۴) برای آگاهی از اقوال در این باره، ر. ک: (مکیال المکارم)، ج۱۷۲/۲; (کمال الدین وتمام النعمه)، ج۳۶۹/۲، پاورقی.
(۱۱۵) (نجم الثاقب) ۵۸/; (کمال الدین وتمام النعمه)، ۳۰۷.
(۱۱۶) (کمال الدین وتمام النعمه) ۳۰۹، ۶۴۸.
↑صفحه ۶۵↑
صدوق در اعتقادات(۱۱۷)، مفید در ارشاد(۱۱۸)، محدث نوری در کلمه طیبه ونجم الثاقب(۱۱۹)، نام شریف حضرت را ذکر کرده اند.
بنابراین، نوشتن اسم حضرت با حروف مقطع (م ح م د) واجتناب از ذکر نام حضرت در محافل، بویژه محافل اهل سنت، لزومی ندارد. زیرا امروزه، تمام افراد، نام حضرت را می دانند وعلمای اهل سنت که درباره آن حضرت کتاب نوشته اند، نام وکنیه حضرت را نیز ذکر کرده اند.
۳. در مراسم حج، دیده نمی شود
از مراکزی که در غیبت صغری، امام عصر(عجّل الله فرجه) مشاهده شده، مراسم حج است. گروهی که حضرت را دیده اند، به این مطلب تصریح کرده اند.
امّا در غیبت کبری، برابر روایاتی که وارد شده، حضرت در مراسم حج شرکت می کند، مردم را می بیند، اما مردم او را نمی بینند ونمی شناسند، از جمله:
* امام صادق می فرماید:
(للقائم غیبتان: یشهد فی احداهما المواسم یری الناس ولایرونه)(۱۲۰).
امام قائم دو غیبت دارد: در یکی، در مراسم حج شرکت می کند، مردم را می بیند، امّا مردم او را نمی بینند ونمی شناسند.
نعمانی نیز، در کتاب الغیبة، این حدیث را به همین الفاظ، از کلینی نقل می کند(۱۲۱).
------------
(۱۱۷) (اعتقادات)، شیخ صدوق ۹۳، ۹۵. شیخ صدوق می نویسد: (ونعتقد حجة الله فی ارضه وخلیفته علی عباده فی زماننا هذا، هو القائم المنتظر، محمد بن الحسن بن علی بن محمد...).
(۱۱۸) (ارشاد)، شیخ مفید، ج۲ / ۳۴۲.
(۱۱۹) (نجم الثاقب) ۲۴۷/; (کلمه طیبه) ۴۶۱. اسلامیه، تهران.
(۱۲۰) (کافی)، ج۳۳۹/۱.
(۱۲۱) (کتاب الغیبة)، نعمانی ۱۷۶، ح۱۶. در نقل نعمانی آمده. (لایرونه فیه).
↑صفحه ۶۶↑
علامه مجلسی، در مرآة العقول، در شرح این حدیث می نویسد:
(مراد از این غیبت، غیبت کبری است ومنظور از رؤیت در حدیث، معرفت است، یعنی (لایعرفه احد من الناس) هیچ کسی از مردم او را نمی شناسند، برخلاف غیبت صغری، که سفرای حضرت وبرخی از خدمتگزاران خاص، آن حضرت را می شناختند.
ممکن است منظور از غیبت در حدیث، غیبت صغری باشد، بدین گونه که (یَرَی الناسُ) به ضم ناس باشد، مردم می بینند وآنان خواص وموالی حضرت هستند، یعنی بعضی از مردم می بینند، اما عموم مردم، حضرت را با معرفت وشناخت نمی بینند)(۱۲۲).
احتمال نخست علامه را (حدیث مربوط به غیبت کبری است) نقلی دیگر متعین می کند. زیرا برابر این نقل، در یکی از این دو غیبت، مکان حضرت مشخص نیست.
(همانا، قائم را دوگونه غیبت است: در یکی از آن دو، باز می گردد ودر دیگری جای آن حضرت، مشخص نیست.
در ایّام حج، حاضر می شود ومردم را می بیند، ولی مردم او را نمی بینند)(۱۲۳).
* امام صادق می فرماید:
(یفقد الناس امامهم فیشهد الموسم فیراهم ولایرونه)(۱۲۴).
مردم، امام خود را از دست می دهند. در موسم حج، شرکت می کند. حضرت، آنان را می بیند ولی مردم ایشان را نمی بینند.
این حدیث را نعمانی، به سندی دیگر (ابوعلی محمد بن همّام) از کلینی، با
------------
(۱۲۲) (مرآة العقول)، ج۴۷/۴.
(۱۲۳) (همان مدرک) ۱۷۵، ح۱۵.
(۱۲۴) (الکافی)، ج۳۳۷/۱; (کتاب الغیبة)، شیخ طوسی ۲۵۱/; (کمال الدین وتمام النعمه)، ۴۴۰، (وافی)، ج۴۱۳/۲.
↑صفحه ۶۷↑
همین الفاظ، نقل می کند(۱۲۵).
علامه مجلسی، رؤیت در این جا را مساوی با رؤیت با معرفت دانسته وسخنی را که حمیری از محمد بن عثمان عمری، نقل کرده، دلیل آن آورده است(۱۲۶).
محمد بن عثمان عمری، سفیر حضرت صاحب(ع) می گوید:
(به خدا سوگند که صاحب الامر، هر سال، ایام حج، شرکت می کند ومردم را می بیند ومی شناسد; امّا مردم او را می بینند ونمی شناسند)(۱۲۷).
این گفته نماینده وسفیر حضرت، دلیلی است بر عدم مشاهده امام عصر(عجّل الله فرجه) در غیبت کبری. اما در غیبت صغری، برخی افراد حضرت را دیده ومی شناختند. از جمله آنان محمد بن عثمان عمری است. حمیری از وی سؤال می کند: آیا حضرت را دیده ای؟
پاسخ می دهد:
(آخرین دیدار من با حضرت در کنار خانه خدا بود که می فرمود: اللهم أنجز لی ما وعدتنی)(۱۲۸).
این سخن، دلیل بر آن است که حضرت، در مراسم حج شرکت می کند، منتهی در غیبت صغری، کسانی که حضرت را می شناختند، پی به وجود مبارک ایشان می بردند، اما دیگران چنین سعادتی نداشتند. در زمان غیبت کبری، تمام افراد از این افتخار محروم هستند; زیرا کسی حضرت را نمی شناسد.
------------
(۱۲۵) (کتاب الغیبة)، نعمانی ۱۷۵، ح۱۳ و۱۴.
(۱۲۶) (مرآة العقول)، ج۴ / ۴۲.
(۱۲۷) (کمال الدین وتمام النعمه) ۴۴۰، ح۸; (من لایحضره الفقیه)، ج۵۲۰/۲، (وافی)، ج۴۱۳/۲.
(۱۲۸) (کمال الدین وتمام النعمه)۴۴۰، ح۱۰.
↑صفحه ۶۸↑
۴. امتحان شیعیان در دوران غیبت
روایات بسیاری از ائمه(ع) وارد شده که بر اثر طولانی شدن غیبت امام عصر(عجّل الله فرجه)، گروهی از مردم منکر وجود مبارک حضرت می شوند واز عقیده خود باز می گردند. این دسته از روایات، چنان فراوان است که می توان گفت، به حدّ تواتر رسیده واینها خود دلیلی است بر عدم امکان ارتباط در عصر غیبت; زیرا اگر چنین ارتباطی ممکن بود، معنی نداشت که مردم در این آزمایش ناموفق باشند وایمان واعتقاد خویش را از دست بدهند; زیرا با داستانی که یکی از دیدار کنندگان مطرح می کند، پی به وجود حضرت می برند وچه بسا گروهی با همین عقیده، زندگانی کنند، اما وقتی که خود موفق به دیدار نشوند، ایمان قلبی خویش را از دست بدهند. اساساً فلسفه انتظار در این نکته نهفته است که افراد با عدم مشاهده حضرت، ایمان به پیروزی وموفقیت حق دارند.
* امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:
(للقائم منّا غیبة احدها طویل کأنی بالشیعه یجولون النعم فی غیبته، یطلبون المرعی فلایجدونه. ألا فمن یثبت منهم علی دینه لم یقس قلبه لطول امد غیبة امامه فهی معی فی درجتی یوم القیامة)(۱۲۹).
برای قائم ما، غیبتی طولانی است که گویا شیعیان مرکبها را برای دیدار با او به حرکت در می آورند، بیابانها را می گردند، او را نمی یابند. هان! پس کسی که از شما بر دین خود ثابت بماند، قلب او به خاطر طولانی شدن غیبت امام قسی نگردد، در روز قیامت با من خواهد بود.
* امیرالمؤمنین(ع) در روایت دیگر می فرماید:
(ولکن بعد غیبة وحیرة فلایثبت فیها علی دینه إلاّ المخلصون المباشرون
------------
(۱۲۹) (کمال الدین وتمام النعمه) ۳۰۳/; (نوادر الاخبار)، فیض کاشانی ۲۲۷.
↑صفحه ۶۹↑
لروح الیقین)(۱۳۰).
قیام او، بعد از غیبت ودوران حیرتی است که کسی بر دین خود، باقی نمی ماند، مگر افراد مخلص مباشر با روح یقین.
شیخ صدوق در (کمال الدین وتمام النعمه) روایات فراوانی مانند این روایت، نقل می کند(۱۳۱).
* امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:
(حتّی اذا غاب المتغیّب من ولدی عن عیون الناس وماج الناس بفقده او بقتله او بموته اطلعت الفتنة ونزلت البلیّة، والتحمتِ العصبیّة وغلا الناس فی دینهم واجمعوا علی انّ الحُجّة ذاهبة والامامة باطلة ویحجّ حجیج الناس فی تلک السّنة من شیعة علیّ ونواصبه للتحسّس والتجسّس عن خلف الخَلَف فلا یُری له اثرٌ ولایعرف له خبرٌ ولاخَلف)(۱۳۲).
تا زمانی که غایب از فرزندان من، از چشمها پنهان شود ومردم به خاطر تصور از دست دادن، کشتن ومردن وی آشفته گردند، فتنه ها آغاز شود وبلا نازل گردد وعصبیتها برانگیخته شود ومردم در دین خود، غلو بورزند واتفاق کنند بر این که حجت از بین رفته وامامت باطل گردیده است. مردم در این سال از شیعه ودشمنان، برای تحقیق وجست وجو از جانشین امام، به حج روند، پس اثری از او نبینند وخبری نیابند ونه جانشینی.
شاید منظور از آن سال، سال شهادت امام حسن عسکری(ع) باشد، یا آغاز غیبت کبری. امام(ع) وضعیت مردم را در عصر غیبت بیان می کند وتصریح می فرماید:
(شیعه وغیرشیعه، در حج اثری از او نمی یابند).
ومی افزاید:
------------
(۱۳۰) (همان مدرک) ۳۰۴.
(۱۳۱) (همان مدرک) ۳۰۴ - ۳۰۲، ح۹، ۱۱، ۱۲، ۱۵، ۱۷، ۱۸.
(۱۳۲) (کتاب الغیبة)، نعمان ۱۴۳/ - ۱۴۴.
↑صفحه ۷۰↑
(مردم، بر این پندارند که حجت از بین رفته وامامت باطل شده است [خیر] او زنده است ودر میان مردم، ولی مردم او را تا زمان ظهور نمی بینند).
این مضمون، که شیعیان در غیبت آزمایش می شوند وشمار اندکی باقی می مانند، از دیگر ائمه نیز نقل شده است.
* امام سجاد می فرماید:
(کسی که در غیبت قائم، بر دوستی ما باقی بماند، خداوند پاداش هزار شهید، مانند شهدای بدر به او می دهد)(۱۳۳).
*امام باقر(ع) می فرماید:
(برای حجت، دوران حیرت وغیبتی است که عده ای گمراه وگروهی هدایت می شوند)(۱۳۴).
* امام صادق(ع) می فرماید:
(به خدا سوگند، مهدی شما چنان غایب می شود که افراد جاهل می گویند: خداوند نیازی به آل محمد ندارد)(۱۳۵).
*امام رضا(ع) می فرماید:
(آنچه گردنهای خود را به جانبش دراز کرده اید [تشکیل حکومت آل محمد] اتفاق نمی افتد، تا این که مشخص شوید وامتحان گردید وباقی نمی ماند از شما مگر اندکی)(۱۳۶).
و...
مرحوم کاشف الغطاء در کتاب جنة المأوی، امتحان افراد را به خاطر طول غیبت می داند، تا افراد ثابت وخالص از کسانی که دارای ایمان درستی نیستند.
------------
(۱۳۳) (کمال الدین وتمام النعمه) ۳۲۳.
(۱۳۴) (بحارالانوار)، ج۱۳۷/۵۱.
(۱۳۵) (همان مدرک) ۱۴۵.
(۱۳۶) (ارشاد)، ج۳۷۵/۲.
↑صفحه ۷۱↑
شناخته شوند وهمه تصفیه وغربال گردند(۱۳۷).
نعمانی، باب دوازدهم از کتاب الغیبة خویش را، به امتحان شیعیان در عصر غیبت اختصاص داده واحادیث گوناگونی در این زمینه آورده است.
او، درفصلی از کتاب خود، به روشنی مشاهده حضرت رادر عصر غیبت جایز ندانسته وتحقیق در این زمینه را ممنوع وشیعیان را در ندیدن حضرت، معذور می داند(۱۳۸).
(ومحظور علیهم الفحص والکشف عن صاحب الغیبة والمطالبة باسمه او موضعه او غیابه او الاشارة بذکره فضلاً عن المطالبة بمعاینته)(۱۳۹).
برای شیعیان جست وجو از امام وکشف صاحب غیبت وبه دنبال نام ومحلّ سکونت ومحل غیبت او بودن ویا اشاره به ذکر او کردن، ممنوع است، تا چه رسد بر آن که بخواهند آشکارا او را ببینند.
برابر آنچه ذکر شد، مشاهده حضرت در غیبت کبری، ممکن نیست، مگر این که دلیل معتبری، این ادله را مقید وجواز آن را ثابت کند.
از روایاتی که یادآور شدیم، نکات زیر بدست می آید:
۱. دیدنی امکان ندارد که با شناخت باشد.
۲. مدعی مشاهده ورؤیت را باید تکذیب کرد.
۳. مشاهده حضرت در زمان غیبت کبری ممکن نیست.
۴. حضرت، در میان مردم حضور دارد، ولی آنها او را نمی شناسند، مانند: یوسف که برادران خود را می شناخت، ولی آنان یوسف را نمی شناختند.
۵. امام عصر(عجّل الله فرجه) در مراسم حج شرکت می کند. در غیبت صغری، آنان که
------------
(۱۳۷) (جنة المأوی) ۲۶۶، محمد حسین کاشف الغطاء، با تعلیقات شهید قاضی طباطبایی، تبریز.
(۱۳۸) این سخن از کسی است که برای نوشتن کتاب خود، به شیراز، بغداد، طبریه، اردن، دمشق وحلب سفر کرده است. رک. ک: (غیبت) نعمانی، مقدمه، ۱۱.
(۱۳۹) (کتاب الغیبة)، نعمانی، ۱۶۰.
↑صفحه ۷۲↑
حضرت را می شناختند در کنار خانه خدا، حضرتش را مشاهده کرده اند. در غیبت کبری، حضرت مردم را می بیند، امّا مردم ایشان را نمی بینند ونمی شناسند.
۶. نهی از ذکر نام حضرت، از روی تقیه بوده که در دوره غیبت صغری مصداق داشته، اما در غیبت کبری، اشکال ندارد. قدر متیقن آن، بنابرقول کسانی که قائلند، در محافل ومجالس است.
۷. شیعیان به خاطر عدم دیدن حضرت در عصر غیبت کبری امتحان می شوند وتنها گروهی اندک از مخلصان بر عقیده خود باقی می مانند.
دیدگاه دوّم: امکان ارتباط
گروهی از علمای شیعه بر این باورند که در غیبت کبری، امکان ارتباط با امام زمان(عجّل الله فرجه) وجود دارد. این دیدگاه در بین متأخران شهرت دارد. این دیدگاه، از سید مرتضی شروع می شود وپس از وی، شهرت می یابد وافرادی چون: محدّث نوری، کراجکی، شیخ طوسی و... آن را طرح می کنند.
سید مرتضی، امکان ارتباط اولیای الهی را با آن حضرت جایز می داند. در پاسخ به این پرسش که حضور امام، در پرده غیب، چه فایده ای دارد؟امکان استفاده گروهی از اولیاء الهی را از محضر آن حضرت، مطرح می کند. پیش از نقل وبررسی دلیلهای اقامه شده بر این نظر، دیدگاه علمای گذشته را مطرح می کنیم وبه بررسی آنها می پردازیم:
پیش از این ذکر شد که افرادی مانند: نعمانی وشیخ مفید، دیدن وارتباط با امام زمان را در غیبت کبری جایز نمی دانند.
شیخ مفید، فرض را بر عدم مشاهده وارتباط با امام(ع) گذاشته وامکان ارتباط را مطرح نکرده است(۱۴۰).
------------
(۱۴۰) (الرسالة الاولی فی الغیبة) شیخ مفید۱۲، کنگره هزاره شیخ مفید.
↑صفحه ۷۳↑
شاگرد وی، سید مرتضی، ارتباط واستفاده گروهی از اولیای الهی را از آن حضرت، ممکن می داند ودر کتابهای تنزیه الانبیاء، رساله غیبت، شافی ومقنع این مسأله را ذکر کرده است.
سید مرتضی در پاسخ به این اشکال که امام غائبی که هیچ کس از مردم به وی دسترسی نداشته باشند، چه فایده ای دارد وتفاوت بود ونبود وی چیست؟ می نویسد:
(الجواب: قلن اوّل ما نقر له إنّا غیر قاطعین علی أن الامام(ع) لایصل الیه أحد ولایلقاه بشر فهذا أمر غیرمعلوم ولاسبیل الی القطع الیه)(۱۴۱).
در پاسخ می گوئیم، نخستین چیزی که به آن معترفیم این است که: ما قطع نداریم هیچ کس به خدمت امام نمی رسد وهیچ بشری او را ملاقات نمی کند. این امر، معلوم نیست وراهی به قطع به آن وجود ندارد.
یا می نویسد:
(نحن نجوّز أن یصل إلیه کثیر من أولیائه والقائلین بامامته فینتفعون به)(۱۴۲).
ما جایز می دانیم که گروه زیادی از اولیا ومعتقدانِ به امامت ایشان، شرفیاب محضرشان شوند وبهره گیرند.
یا می نویسد:
(...لسنا نقطع علی أن الامام لایظهر لبعض أولیائه وشیعته بل یجوز ذلک ویجوز أیضاً أن لایکون ظاهراً لأحد منهم ولیس یعرف کل واحد منّا إلا حال نفسه فاما حال غیره فغیر معلوم له ولأجل تجویزنا ان لایظهر لبعضهم او لجمیعهم ماذکرنا العلة المانعة من الظهور)(۱۴۳).
------------
(۱۴۱) (تنزیه الانبیاء) سید مرتضی ۱۸۲، رضی، قم.
(۱۴۲) (رسائل الشریف المرتضی)، ج ۲۹۷/۲; وحاشیة (اللوامع الالهیة) فاضل مقداد، با حاشیه وتعلیقات شهید قاضی طباطبایی ۲۸۹، تربیت، تبریز.
(۱۴۳) (الشافی فی الامامة)، سید مرتضی، با تحقیق سید عبد الزهراء حسینی خطیب وسید فاضل میلانی، مؤسسة الصادق للطباعة والنشر، تهران.
↑صفحه ۷۴↑
ما قطع نداریم امام بر برخی از اولیاء وشیعیان خود ظاهر نشود، بلکه این جایز است ونیز جایز خواهد بود که برای هیچ یک از آنان ظاهر نگردد. هر کس از ما، نمی داند مگر حال خود را، امّا حال دیگران برای او معلوم نیست وبه خاطر جایز شمردن ما، ظاهر نشدن را برای برخی، یا تمام شیعیان، علت مانع از ظهور را ذکر کردیم.
سید مرتضی در کتاب المقنع فی الغیبه، همین نظر را دارد واحتمال جایز نبودن دیدار را نیز یادآور شده است(۱۴۴).
دیدگاه سید مرتضی را در مقنع، طبرسی در اعلام الوری(۱۴۵)، واربلی در کشف الغمه(۱۴۶)، به نقل از اعلام الوری، به گونه خلاصه آورده است.
دیگر معاصران سید مرتضی، در پاسخ به این اشکال که چرا باید امام عصر از اولیای خود پنهان باشد، همین پاسخ را داده اند. از جمله کراجکی در کنزالفوائد می نویسد:
(ولسنا مع ذلک نقطع علی أن الامام(ع) لایعرفه أحد ولایصل إلیه بل قدیجوز أن یجتمع به طائفة من أولیائه تستر اجتماعها به وتخفیه)(۱۴۷).
وبا تمام اینها، ما قطع نداریم که امام را هیچ کس نمی شناسد وبه حضورش نمی رسد، بلکه جایز است که گروهی از اولیای آن حضرت، با وی اجتماع کنند وجمع آنان پنهان ومخفی بماند.
از دیگر کسانی که امکان ارتباط را مطرح کرده اند، عبارتند از: سدید الدین حمصی درالمنقذ من التقلید(۱۴۸)، شیخ طوسی در کتاب
------------
(۱۴۴) (المقنع فی الغیبة)، چاپ شده در مجله (تراثنا) شماره ۲۱۳/۲۷، مؤسسه آل البیت، قم.
(۱۴۵) (اعلام الوری) ۴۴۰.
(۱۴۶) (کشف الغمه)، ۳۲۸/۳.
(۱۴۷) (کنز الفوائد)، کراجکی، ج۲۱۸/۲، دار الذخائر.
(۱۴۸) (المنقذ من التقلید)، سدید الدین محمود الحمصی الرازی، ج۳۷۸/۲، انتشارات اسلامی، قم.
↑صفحه ۷۵↑
تلخیص الشافی(۱۴۹) وکتاب الغیبة. شیخ طوسی در کتاب الغیبة می نویسد:
(انّا اوّلاً: لانقطع علی استتاره عن جمیع اولیائه بل یجوز ان یظهر لاکثرهم ولایعلم کل إنسان إلا حال نفسه فان کان ظاهراً له فعلّته مزاحة وإن لم یکن ظاهراً له علم أنه إنما لم یظهر له لامر یرجع الیه وان لم یعلمه مفصّلاً لتقصیر من جهته)(۱۵۰).
ما قطع نداریم که حضرت از تمام اولیای خود، پنهان باشد، بلکه جایز است که برای بیشتر آنان ظاهر گردد ونمی داند هر انسانی مگر حال خود را. پس اگر برای او ظاهر گردد، علت نهان شدن، زائل گردیده واگر ظاهر نشود، می داند که برای وی، ظاهر نشده به خاطر اشکالی که به او باز می گردد، اگر چه به شرح نداند تقصیر وی چه بوده است.
گویا، در آغاز، احتمال ارتباط مطرح بوده، ولی از زمان سید بن طاووس (م:۶۶۴) به بعد، با نقل داستانها، قضیّه یقینی شده است. گرچه، برخی داستانها، مربوط به قبل از این تاریخ می شود. مثلاً نخستین داستان، مربوط به ابن قولویه، در سال ۳۳۹ هـ.ق است که قرامطه، حجرالاسود را بازگرداندند(۱۵۱).
در ارتباط با آنچه این دانشمندان بزرگ شیعه بیان کردند، چند نکته لازم به یادآوری است.
۱. این اظهار نظرها در پاسخ از اشکالاتی است که مخالفان مطرح کرده اند. سید مرتضی، این سخنان را در الشافی فی الامامه، در رد اظهارات قاضی
------------
(۱۴۹) (تلخیص الشافی) تحقیق سید حسین بحرالعلوم، ج۲۲۱/۴، ۲۲۲و ۲۱۷، عزیزی، قم.
(۱۵۰) (کتاب الغیبه) ۹۹/; (بحارالانوار)، ج۱۹۶/۵۱; (جنة المأوی)، چاپ شده در (بحارالأنوار)، ج۳۱۳/۵۳.
(۱۵۱) (الخرائج والجرائح)، قطب راوندی (م:۵۷۳)، ج۴۷۵/۱، ح۱۸، مؤسسة الامام المهدی، قم. سال ۱۴۰۹ این حکایت را راوندی با تعبیر (روی عن ابی القاسم جعفربن محمد بن قولویه) آورده است. بین ابن قولویه (م:۳۶۹) وراوندی، بیش از دو قرن فاصله دارد. دیگران نیز جریان را از خرائج نقل کرده اند.
↑صفحه ۷۶↑
عبد الجباربن احمد همدانی اسدآبادی (م:۴۱۵) در کتاب مغنی بیان کرده است(۱۵۲).
احتمال دیدن، در رد اشکال خصم کافی است.
۲. سید مرتضی وشیخ طوسی، فقط در حد احتمال این عقیده را ابراز کرده اند وبه عنوان یک عقیده وامر قطعی به آن ملتزم نیستند; زیرا در عبارتِ شافی، احتمال عدم ملاقات حضرت را نیز بیان کرد وبر همین اساس، شیخ طوسی در تلخیص الشافی، اصل تجویز را کافی می داند برای رد استدلال خصم:
(انا لا نقطع علی انه مستتر عن جمیع اولیائه والتجویز فی هذا الباب کافٍ)(۱۵۳).
ما قطع نداریم که او از تمام اولیای خود، چهره پنهان می دارد وجایز بودن دیدن، در این باب [برای پاسخ از اشکال] کافی است.
شیخ طوسی در کتاب الغیبه، در پاسخ از این که چرا امام زمان از همه مردم، حتی از اولیای خود، پنهان شده، می نویسد:
(لانّا اولاً لانقطع علی انه مستتر عن جمیع اولیائه والتجویز فی هذا الباب کاف)(۱۵۴).
برای اینکه، اولاً قطع نداریم که او از تمام اولیایش پنهان باشد، وجواز در این باب کافی است.
بنابراین اگر کسی در پاسخ از اشکال معتقد باشد که فقط چند نفری از خدمتگزاران حضرت، ایشان را می بینند، آن گونه که در روایات ذکر شده، نظر شیخ طوسی وسید مرتضی تأمین شده است.
------------
(۱۵۲) (تلخیص الشافی)، ج۳۴/۱، مقدمه; (الاعلام)، زرکلی، ج۲۷۳/۳، دارالعلم للملایین.
(۱۵۳) (تلخیص الشافی)، ۲۱۷/۴.
(۱۵۴) (کتاب الغیبة)، شیخ طوسی ۹۳.
↑صفحه ۷۷↑
۳. تعبیر (هیچ کس نمی داند مگر حال خود را)، که در کلام سید مرتضی وشیخ طوسی آمده، این نکته را می رساند که آنان باور داشتند اگر افرادی آن حضرت را ببینند، حق اظهار به دیگران را ندارند; زیرا توقیع، مدعی مشاهده را (کذاب مفتر) معرفی کرده واگر افرادی حضرت را نبینند، باید علت آن را در خود، بجویند وموانع ظهور وجود شریف حضرت را برای خویش برطرف سازند. چون این امری است نهانی(۱۵۵)، دیگران از آن آگاه، نخواهند شد. بنابراین، شیخ طوسی که توقیع را ذکر کرده، به آن اعتقاد داشته وبا اظهار این که شاید برخی از اولیاء، به خدمت ایشان برسند، با توقیع مخالفت نکرده، زیرا بر این باور بوده که مرتبط با امام زمان، حق اظهار آن را ندارد، تا مشمول توقیع گردد.
علی بن عیسی اربلی در کشف الغمه، پس از نقل توقیع از اعلام الوری که در آن آمده:
(مدّعی مشاهده، پیش از خروج سفیانی وصیحه آسمانی کذاب مفتر است).
وآوردن این عبارت از همان کتاب:
(ما قطع نداریم که کسی به خدمت امام نرسد).
برای رفع تناقض می نویسد:
(الذی اراه انه ان کان یراه أحد فقد علم منهم انّهم لایدّعون رؤیته ومشاهدته وان الذی یدعیها کذّاب فلامناقضة اذاً والله اعلم)(۱۵۶).
به نظر من می رسد که اگر شخصی آن حضرت را ببیند، او می داند که نباید ادعای رؤیت ومشاهده کند وکسی که چنین ادعایی کند، دروغگوست، پس
------------
(۱۵۵) علامه مجلسی، پس از نقل دیدگاههای شیخ طوسی، بر آنها انتقاداتی دارد، از جمله در این باره که (هیچ کس نمی داند مگر حال خود را) که نتیجه آن مقصر دانستن کسانی است که حضرت را نمی بینند، سخنانی دارد. ر. ک: (بحارالانوار)، ج۲۱۴/۵۱.
این دیدگاه در پاورقی چاپ جدید (کتاب الغیبه) شیخ طوسی ۹۹/ نیز، ذکر شده است.
(۱۵۶) (کشف الغمه)، ج۳۲۸/۳.
↑صفحه ۷۸↑
تناقضی بین این دو نیست.
این نظر، به گونه ای ظریف، در کم سیدمرتضی وشیخ طوسی آمده بود که ما بدان اشاره کردیم، زیرا کسی که امام(ع) را ببیند وادعایی نداشته باشد، مشمول توقیع نخواهد شد.
۴. علمای ما، در پاسخ از این که چرا نباید امام زمان، بر اولیای خود ظاهر شود، به این احتمال که شاید: (برخی از اولیاء، از محضر آن حضرت بهره مند گردند) بسنده نکرده اند که ما آنان را معتقد به این امر بدانیم، بلکه پاسخهای فراوانی داده اند.
سید مرتضی در شافی این را سومین(۱۵۷) وطبرسی در اعلام الوری(۱۵۸) چهارمین پاسخ قرار داده اند.
سید مرتضی در رساله غیبت، فائده ونفع دیگری، افزون بر امکان ارتباط برای برخی شیعیان، بر وجود حضرت در پرده غیب ارائه داده است.
(لانهم مع علمهم بوجوده بینهم وقطعهم علی وجوب طاعته علیهم ولزومها لهم لابد من ان یخافوه ویهابوه فی ارتکاب القبائح ویخشوا تادیبه ومؤاخذته فیقل منهم فعل القبیح ویکثر فعل الحسن او یکون ذلک أقرب وهذه جهة الحاجة
------------
(۱۵۷) (الشافی فی الامامه)، سید مرتضی ج۱۴۹/۱ و۱۴۸، وی، در پاسخ از این اشکال: اگر غیبت امام زمان(ع) از باب ترس از دشمنان است; چرا بر اولیای خود ظاهر نمی شود، دو جواب می دهد واحتمال ارتباط را سومین پاسخ قرار داده است:
۱. اگر با اولیای خود دیدار کند، امکان دارد خبر این دیدار، به دشمنان برسد وبرای حضرت مشکل ایجاد کنند.
۲. اگر وی برای تمام، یا برخی از شیعیان ظاهر گردد، کسی سخنش را بدون معجزه نمی پذیرد واگر معجزه ای نیز بیاورد همه افراد آن را نمی پذیرند وبا توجیه واستدلال باید آن را ذکر کرد ودر این صورت، راه شک وشبهه باقی است وعلم به اعجاز برای همه به وجود نمی آید، از این روی، حضرت بر آنان نیز ظاهر نمی گردد.
(۱۵۸) (اعلام الوری)۴۴۰.
↑صفحه ۷۹↑
العقلیّة الی الامام...)(۱۵۹).
زیرا شیعیان، با اعتقاد به وجود حضرت در بین آنان وقطع آنان بر وجوب اطاعت ولزوم پیروی از ایشان، ناگزیر، هراسی از حضرت دارند، در ارتکاب کار زشت. واز تأدیب وبازخواست حضرت می ترسند. از این روی، کار زشت، کم انجام می دهند وکار نیکو زیاد، یا به انجام آن، نزدیک ترند. همین جهت عقلی نیاز به امام است.
بنابراین، اعتقاد به وجود حضرت، بدون ارتباط ومشاهده ایشان، ثمرات وفوائدی دارد واین معنای (لطف وجود)(۱۶۰) حضرت برای افراد است وراه تأثیر معنوی امام بر نفوس وارواح که علامه طباطبائی به آن اشارت دارند(۱۶۱).
------------
(۱۵۹) (رسائل الشریف المرتضی)، ج۲۹۹/۲; (المقنع فی الغیبة)، چاپ شده در مجله (تراثنا)، شماره ۲۲۱/۲۷.
(۱۶۰) قاعده لطف، از قواعد کلامی است که متکلمان به آن، بر وجود ولزوم معصوم استدلال می کنند. واین بدان معنی است که خداوند، زمینه نزدیکی انسان به طاعت ودوری او را از معصیت، فراهم می کند، اما نه به گونه ای که به حد اجبار برسد.
شیخ مفید (نکت الاعتقادیة ۴۴/ - ۴۵، گنگره هزاره شیخ مفید) در پاسخ از این پرسش که دلیل بر وجود امام زمان چیست؟ به قاعده لطف استناد می کند ومی نویسد:
(الدلیل علی ذلک ان کل زمان لابد فیه من امام معصوم والا لخلا الزمان من امام معصوم مع انّه لطف واللطف واجب علی الله تعالی فی کل زمان.)
وجود امام معصوم وحجت حق، در هر زمان لازم واین وجود معصوم، لطف است ولطف، همیشه بر خدا لازم است.
خواجه نصیر الدین طوسی، در اول بحث امامت تجرید الاعتقاد۲۲۲/ می نویسد:
(انحصار اللطف فیه معلوم للعقلاء ووجوده لطف وتصرفه لطف آخر وعدمه منا.)
نزد عقلا، معلوم است که انحصار لطف الهی در تعیین امام است.
وجود امام لطف است وتصرف او در مسائل اجتماعی لطفی دیگر وغیبت امام، مربوط به ما می شود.
(۱۶۱) علامه طباطبائی (شیعه در اسلام۱۵۲/) بر تأثیر معنوی امام در نفوس تأکید می کند ومی نویسد:
(بدیهی است که حضور وغیبت جسمانی امام. در این باب تأثیری ندارد وامام از راه باطن به نفوس وارواح مردم اشراف واتصال دارد. اگر چه از چشم جسمانی، ایشان مستور است، وجودش پیوسته لازم است. اگر چه موقع ظهور واصلاح جهانیش تاکنون نرسیده).
امیرالمؤمنین(ع) در حدیثی بر تأثیر حضرت در دلهای مؤمنین اشاره می فرماید: (ان غاب عن الناس شخصه فی حال هدایتهم فان علمه وآدابه فی قلوب المؤمنین مثبتة فهم بها عاملون) کمال الدین ۳۰۳.
↑صفحه ۸۰↑
شیخ مفید، برخلاف سید مرتضی، در ذکر فوائد وجود حجت وامام، به هیچ وجه احتمال مشاهده حضرت را مطرح نکرده، بلکه معرفت امام وانتظار فرج را از فوائد وجود حجت غائب می داند:
(نفس معرفت ما به وجود وامامت وعصمت وکمال آن حضرت، برای ما مفید است در به دست آوردن ثواب. وانتظار ما، برای ظهور آن حضرت، عبادتی است که باعث از بین رفتن عذاب بزرگ می شود وبه وسیله آن واجبی را که خداوند، ما را به آن ملزم کرده ادا می کنیم، همان گونه که شناخت پیامبران گذشته، برای ما مفید است)(۱۶۲).
بنابراین، وجود حضرت در پرده غیب، به معنای انقطاع کامل از امت نیست، بلکه حضرت، به منزله خورشید در پشت ابر است که آثار وجودیش به شیعیان می رسد. توسل به امام زمان وتشکیل مجالس در این ارتباط، به معنای مجلس دیدار نیست، بلکه برای استمداد واستغاثه از محضر پرفیض اوست; زیرا امکان دارد در مجلس ما شرکت کرده باشد واز خدا بخواهد که ما را یاری وکمک کند.
دلیلهای امکان ارتباط
بر امکان ارتباط با حضرت حجت در غیبت کبری، دلیلهایی می توان اقامه کرد، که در مجموع، به سه دلیل می رسد:
۱. روایات.
------------
(۱۶۲) (الرسالة الاولی فی الغیبة) شیخ مفید ۱۳، گنگره هزاره شیخ مفید.
↑صفحه ۸۱↑
۲. اجماع.
۳.داستانها.
روایات
روایاتی که امکان دیدار با حضرت را بیان کند، اندک شمارند (۳عدد) واز جهت سند ودلالت مخدوش.
* امام صادق (ع) می فرماید:
(لابدّ لصاحب هذا الأمر من غیبة ولابدّ له فی غیبته من عزلة، ونعم المنزل طیبة وما بثلاثین من وحشة)(۱۶۳).
صاحب این امر، بناگزیر، غیبتی دارد ودر دوران غیبت، از مردم کناره می گیرد ونیکو منزلی است مدینه طیبه وبا سی تن، وحشتی نیست.
(عُزْله)، یعنی کناره گیری از خلق.
علامه مجلسی نقل می کند که در برخی نسخه ها عبارت این گونه آمده:
(ولا له فی غیبته من عزله).
در غیبت از مردم کناره نمی گیرد.
می افزاید:
(ظاهرتر آن است که قول نخست را بپذیریم واین نظر، موافق دیگر کتابهاست)(۱۶۴).
به نظر می رسد که احتمال دوم، صحیح باشد، زیرا، روایت، با احتمال دوم، سازگارتر است. یعنی امام، با این که از دیده ها نهانند، امّا از مردم جدا نیستند.
افزون بر این، روایاتی داریم که تصریح دارند حضرت در میان مردم است وبه
------------
(۱۶۳) (کافی)، ج ۳۴۰/۱; (بحارالانوار)، ج۱۵۳/۵۲، ۱۵۷; (کتاب الغیبة) نعمانی ۱۸۸/ ح۴۱.
(۱۶۴) (مرآة العقول)، ج۵۰/۴.
↑صفحه ۸۲↑
آنان سلام می کند، ولی مردم حضرت را نمی شناسند. ملاصالح مازندرانی، همین گونه به توجیه این احتمال پرداخته است(۱۶۵).
به این حدیث، استدلال شده که همیشه سی تن با حضرت همراهند. وآنان، حضرت را می بینند. بدیهی است که با مردن یکی، دیگری در خدمت حضرت، درخواهد آمد.
(این حدیث، دلالت دارد که حضرت، بیشتر در مدینه واطراف مدینه است وسی تن از موالی وخواص با آن حضرت، همراهند که اگر یکی بمیرد، دیگری به جای او می نشیند)(۱۶۶).
محدث نوری در جنةالمأوی، برای اثبات داستانهایی که نقل کرده، به این حدیث استناد می جوید:
(وهذه الثلاثون الذین یستأنس بهم الامام(ع) فی غیبته لابد ان یتبادلوا فی کل قرن اذ لم یقدّر لهم من العمر ماقدّر لسیدهم(ع) ففی کل عصر یوجد ثلاثون مؤمناً ولیّاً یتشرّفون بلقائه)(۱۶۷).
واین سی تن، که امام با آنان انس می گیرد در زمان غیبت، بناچار، در هر قرنی تغییر می کنند; زیرا عمری که برای سرور آنان مقدر شده، برای آنان نیست; از این روی، در هر عصری، سی مؤمن دوستدار، مشرف به لقای حضرت می شوند.
نقد وبررسی
در این که گروهی امکان دارد در خدمت حضرت باشند، تردیدی نیست، ولی پذیرش این حدیث، با معنایی که ذکر کرده اند، پذیرفتنی نیست.
------------
(۱۶۵) (شرح کافی)، ملا صالح مازندرانی، ج ۲۴۳/۶، تحقیق وتعلیق شعرانی، اسلامیه، تهران.
(۱۶۶) (بحارالانوار)، ج۱۵۸/۵۲.
(۱۶۷) (جنة المأوی)، چاپ شده در (بحارالأنوار)، ج۳۲۰/۵۳.
↑صفحه ۸۳↑
اینک اشکالاتی که بر این حدیث وارد است:
۱. حدیث از جهت سند ضعیف است; زیرا یکی از راویان، علی بن ابی حمزه بطائنی، رئیس واقفیه است(۱۶۸).
مگر این که احتمال داده شود که حدیث را پیش از قول به وقف نقل کرده، از این روی علامه، در مرآةالعقول، این حدیث را (ضعیف) یا (موثق) دانسته است. ولی به تنهایی، قابل استناد نخواهد بود.
علامه مجلسی، بعد از نقل این حدیث، در بحارالانوار، از غیبت نعمانی، سند صحیحی برای آن ذکر کرده(۱۶۹)، بدون این که حدیث را نقل کند که به نظر می رسد، در کلام وی، اشتباهی رخ داده وسندی که مربوط به حدیث پس از این روایت، در غیبت نعمانی آمده(۱۷۰)، برای این حدیث نقل کرده است. در حاشیه (بحارالانوار)، به این اشتباه تصریح شده است.
۲. متن این حدیث، پذیرفتنی نیست; زیرا در آن آمده: سی تن همراه دارد، پس وحشتی ندارد. گویا حضرت از تنهایی وحشت داشته، این سی تن همراه ومونس، سبب شده اند که حضرت وحشتی نداشته باشد!
علامه مجلسی، معنای دیگر نیز ذکر کرده:
(دوستداران حضرت، به خاطر انس با یکدیگر، دچار وحشت نمی شوند).
۳. معمولاً شارحان کافی، این حدیث را مربوط به دوران غیبت صغری دانسته اند که مکان حضرت، شهر مدینه بوده است.
علامه مجلسی، در مرآة العقول، در شرح این حدیث، ظاهراً آن را مخصوص غیبت کبری دانسته واز قول به غیبت صغری، با عنوان (قیل) یاد کرده است(۱۷۱).
------------
(۱۶۸) (جامع الرواة)، ج۵۴۷/۱، دار الاضواء، بیروت.
(۱۶۹) (بحارالانوار)، ج۱۵۷/۵۲.
(۱۷۰) (کتاب الغیبة)، نعمانی ۱۸۸، ح۴۳.
(۱۷۱) (مرآة العقول)، ج۵۰/۴.
↑صفحه ۸۴↑
در شرح حدیث بعدی، اشاره می کند که این حدیث مربوط به دوران غیبت کبری است واین سی تن را از خواص وموالی وخدمتگزاران حضرت می داند(۱۷۲).
ملاصالح مازندرانی نیز، غیبت را غیبت کبری می داند وچنین استدلال می کند:
(لانه یعتزل فیها الناس جمیعاً)(۱۷۳).
زیرا در آن غیبت، از تمام مردم کناره گیری می کند.
اصل توجیه ملاصالح با بحث وزمان ما منافاتی ندارد، زیرا وی در دوران غیبت کبری، معتقد است تمام مردم به حضرت دسترسی ندارند وتنها خدمتگزاران حضرت، ایشان را می بینند. ولی با توجه به این که در حدیث، جایگاه امام مدینه معرفی شده است، با غیبت صغری، مناسبت تر می نماید. فیض کاشانی حدیث را مربوط به غیبت صغری دانسته ودر شرح آن می نویسد:
(ومعه ثلاثون من شیعته یأنس بعضهم ببعض فلاوحشة لهم کأنه أشاد بذلک الی غیبة القصیرة فان فی الطویلة لیس لشیعته إلیه سبیل)(۱۷۴).
همراه حضرت، سی تن از شیعیان وی وجود دارند که با هم انس گرفته ووحشتی ندارند. گویا این حدیث دوران غیبت کوتاه را بیان می کند; زیرا در غیبت کبری، شیعیان حضرت، به وی دسترسی ندارند.
آن گونه که در کلام فیض وملاصالح آمده، اگر غیبت کبری مراد باشد، مراد از سی تن خدمتگزاران حضرت هستند که در روایت بعدی از آنان به (موالی خاصه) تعبیر شده ودر کلام مجلسی نیز آمده بود ودلالتی بر گفته استدلال کنندگان ندارد.
* موثقه اسحاق بن عمار از امام صادق(ع) که فرمود:
------------
(۱۷۲) (همان مدرک) ۵۲.
(۱۷۳) (شرح کافی)، ملا صالح، ج۲۴۳/۶.
(۱۷۴) (وافی)، ج۴۱۲/۲.
↑صفحه ۸۵↑
(للقائم غیبتان: احداهما قصیرة والاخری طویلة الغیبة الاولی لایعلم بمکانه فیها الاخاصة شیعته والاخری لایعلم بمکانه فیها الاخاصة موالیه)(۱۷۵).
حضرت قائم، دو غیبت دارد: یکی کوتاه ودیگری طولانی است. در غیبت نخست، از مکان حضرت کسی آگاه نیست، مگر شیعیان خاص ودر غیبت دوم، مکان وی را نمی داند، مگر موالیان خاص آن حضرت.
این روایت را نعمانی از ابن عقده وکلینی با تفاوت اندکی در سند، نقل کرده است(۱۷۶).
از این روایت، دو نکته فهمیده می شود:
۱. حضرت مانند دیگران، مکان دارد ودیدار با وی برای کسانی میسر است که از مکان وی آگاه باشند. پس حضور حضرت در جامعه، به صورت روح مجرد ومانند آن، صحیح نیست.
۲. در غیبت کبری، موالیان خاص مکان حضرت را می دانند وبا وی، دیدار می کنند.
موالیان، چه کسانی هستند که بر شیعیان خاص امتیاز دارند ودر غیبت کبری در خدمت حضرت قرار دارند؟. ملاصالح مازندرانی، می نویسد: (منظور از (خاصه موالی)، حواریون حضرت هستند)(۱۷۷).
علامه مجلسی، در شرح این حدیث می نویسد:
(إلاّ خاصة موالیه) ای خدمه واهله واولاده او الثالثین الذین مضی ذکرهم وفی الغیبة الصغری کان بعض خواص شیعته مطّلعین علی مکانه کالسّفراء وبعض الوکلاء)(۱۷۸).
------------
(۱۷۵) (کافی)، ج ۳۴۰/۱.
(۱۷۶) (کتاب الغیبة)، نعمانی ۱۷۰.
(۱۷۷) (شرح کافی)، ملا مصالح، ج۲۴۵/۶، ح۱۹.
(۱۷۸) (مرآة العقول)، ج۵۲/۴.
↑صفحه ۸۶↑
(منظور از موالی خاصه، خادمان وخاندان وفرزندان وی هستند، یا سی نفری که پیش از این گذشت. ودر غیبت صغری، برخی خواص شیعه از مکان حضرت آگاه بودند، مانند سفراء وبرخی از وکلای حضرت.
در این جا، علامه مجلسی، امکان ارتباط با حضرت را برای شیعیان جایز نمی داند ودر ادامه شرح حدیث، توقیع شریف را از کتاب صدوق، نقل می کند.
این که علامه مجلسی به اهل وفرزند حضرت اشاره دارد، صحیح نمی نماید وامکان دارد برگرفته از افسانه جزیره خضراء باشد ویا برخی روایات که متن وسند متقنی ندارند.
فیض کاشانی، در وافی (خاصة موالی) را به خدمه حضرت تفسیر کرده وتصریح می کند که شیعیان در دوران غیبت، به آن حضرت دسترسی ندارند:
(کانه یرید بخاصة الموالی الذین یخدمونه لأنّ سائر الشیعه لیس لهم فیها الیه سبیل)(۱۷۹).
* مفضل بن عمر از امام صادق(ع) نقل می کند که فرمود:
(إنّ لصاحب هذا الأمْرِ غَیْبَتین احدیهما تطولُ حتّی یقُول بعضهم: مات وبعضهم یَقُولُ: قتل وبعضهم یقول: ذهب، فلایبقی علی امرِهِ من اصحابه الاّ نفر یسیر، لایطّلع علی موضعه أحد من ولی ولاغیره إلاّ المولَی الذی یلی أمرَهُ)(۱۸۰).
برای صاحب این امر، دو غیبت است: یکی از آن دو طولانی است تا این که بعضی از مردم گویند: مرده است وبرخی گویند: کشته شده وگروهی گویند: رفته است. پس بر اعتقاد به حضرت، از اصحاب وی کسی باقی نمی ماند، مگر افراد
------------
(۱۷۹) (وافی)، ج۴۱۶/۲.
(۱۸۰) (کتاب الغیبة)، نعمانی، ۱۷۱، ۱۷۲.
↑صفحه ۸۷↑
اندکی. هیچ کس از جایگاه او آگاه نیست، نه ولی ونه دیگران، مگر خادمی که کارهای ایشان را انجام می دهد.
این حدیث در بحارالانوار ذکر شده، ولی به جای (من ولی ولاغیره)(۱۸۱)، (من ولده) آمده است. مجلسی این حدیث را از کتاب الغیبة شیخ طوسی، نقل کرده که در یک مورد (من ولده) دارد(۱۸۲) ودر مورد دیگر هیچ یک از این دو را ندارد وفقط (لاغیره)(۱۸۳) دارد. ودر نقل (البرهان) متقی هندی، مانند غیبت نعمانی آمده وروایت از امام حسین(ع) است(۱۸۴).
این حدیث، گذشته از ضعف واضطراب سند، دلالت می کند که فقط غلامی که در خدمت حضرت است از جایگاه امام، آگاهی دارد وبا ایشان ارتباط دارد ودیگر مردم، به خاطر طولانی شدن غیبت، معتقد به مرگ حضرت می شوند واندکی بر اعتقاد به بقای ایشان باقی می مانند.
نتیجه
در ارتباط با نظریه دوم وروایاتی که نقل گردید، به این نتیجه می رسیم که شیخ طوسی وسید مرتضی دلیل مستدلی بر ارتباط ومشاهده ارائه ندادند، بلکه در پاسخ از اشکالی، احتمال درک فیض را برای برخی خواص محتمل دانستند واز جهت ادله نقلی، که عمده دلیل در این باب است، تنها رؤیت ومشاهده را برای موالی خاص، ممکن می دانند ومنظور از موالی، خدمتگزاران حضرت هستند. براساس همین روایات، شیخ مفید درباره ارتباط با حضرت، در
------------
(۱۸۱) (بحارالانوار)، ج۱۵۳/۵۲.
(۱۸۲) (کتاب الغیبة) ۱۶۲، ح۱۲۰.
(۱۸۳) (همان مدرک) ۶۱/ ح۶۰.
(۱۸۴) (منتخب الاثر) لطف اللّه صافی ۲۵۳، به نقل از: (البرهان فی علامات آخر الزمان)، متقی هندی.
↑صفحه ۸۸↑
غیبت کبری می نویسد:
(بانّه لابدّ للقائم المنتظر من غیبتین احدهما أطول من الاُخری ویَعْرف خبره الخاص فی القُصْری ولایعرف العامُّ له مستقراً فی الطولی الاّ من تولّی خدمته من ثقاة اولیائه ولم ینقطع عنه الی الاشتغال بغیره)(۱۸۵).
قائم منتظر، بناچار دو غیبت دارد: یکی از دیگری طولانی تر است. افراد خاص از اخبار ایشان در غیبت صغری آگاه می شوند وجایگاه استقرار وی را تمام مردم در غیبت کبری نمی شناسند، مگر کسی که متولی خدمت حضرت باشد. از دوستان مورد اعتماد که بجز به خدمت حضرت، به کار دیگری نپردازد.
آنچه شیخ مفید، بیان کرده برگرفته از روایاتی است که ذکر شد. موالی خاص از مکان حضرت آگاهی دارند. بنابراین، کسانی که به طور مطلق به مفید نسبت داده اند که ایشان ارتباط با حضرت را روا می دانسته، به دور از حقیقت است. تکیه مفید بر این نکته که به کار دیگری نپردازد، به خاطر محدود کردن این ارتباط به خادمان آن حضرت است.
به هر حال، اگر (خاصه موالی) را شامل شیعیان مخلص غیر خادم وشخصیتهای وارسته وابدال بدانیم، می توان گفت که ممکن است برخی از شخصیتهای بزرگ درک فیض حضور حضرت را بیابند بدون این که ادعایی داشته باشند.
اجماع
از دیگر شواهدی که بر امکان ارتباط در عصر غیبت ذکر کرده اند، اجماع است. یعنی عالمی، سخنی از حضرت مهدی(عجّل الله فرجه) شنیده وآن را به خاطر این که تکذیب نشود، در قالب اجماع بیان کرده است.
------------
(۱۸۵) (المسائل العشرة فی الغیبة) ۸۲، کنگره هزاره شیخ مفید.
↑صفحه ۸۹↑
محقق تستری، در کشف القناع برای اثبات اجماع، وگونه های آن می نویسد:
(برخی بزرگان وحاملان اسرار ائمه(ع)، مسائلی را از امام عصر(عجّل الله فرجه) دریافت کرده اند. وچون امکان اعلان آن نبوده با عنوان اجماع از نظر امام زمان(ع) یاد می کنند).
وی، بر این اساس، اکثر زیارات وآداب واعمال معروفی که بین امامیه متداول است ومستندی از اخبار وکتابهای بزرگان گذشته ندارد، در همین نکته می داند:
(برای گروهی از حاملان اسرار ائمه، (علیهم السلام)، علم به سخن امام غائب، ثابت می شود، با نقل یکی از سفیران، یا خدمتگزاران آن حضرت در نهانی، به گونه ای که یقین حاصل شود، یا با توقیع ونگارش، یا با شنیدن از حضرت، به صورتی که منافی امتناع رؤیت در زمان غیبت نباشد وچون نمی تواند به آنچه اطلاع یافته، تصریح کند واعلان بدارد که سخن از کیست ودر دیگر ادله علمی موجود، دلیلی بر آن ندارد... ومأمور به پنهان داشتن آن نیست، آن را به صورت اجماع ذکر می کند. شاید همین اصل، در بسیاری از زیارات وآداب واعمال معروفی باشد که بین امامیه متداول شده ومستند ظاهری از اخبار وکتابهای گذشتگان ندارد...)(۱۸۶).
محدث نوری، در جنةالمأوی(۱۸۷) ونجم الثاقب(۱۸۸)، با توجه به گفته محقق تستری، آن را دلیل بر امکان ارتباط گروهی با حضرت حجت(عجّل الله فرجه) می گیرد.
در پاسخ از ادعای محقق تستری می توان نکاتی را طرح کرد:
۱. این ادعا، با روایات امتناع رؤیت در عصر غیبت، ناسازگاری دارد وتعبیر
------------
(۱۸۶) (کشف القناع)، اسداللّه تستری، معروف به محقق کاظمی ۲۳۰، چاپ سنگی، افست، مؤسسه آل البیت، قم.
(۱۸۷) (جنة المأوی)، چاپ شده در (بحارالأنوار)، ج۳۲۱/۵۳.
(۱۸۸) (نجم الثاقب) ۴۸۹.
↑صفحه ۹۰↑
به سفیر در غیبت کبری، صحیح نیست وتوقیع ونگارش در این زمان نیز امکان ندارد. باید دلیل خاصی بر اثبات آن ارائه گردد وبا حدس قابل پذیرش نیست.
۲. علما، هیچ گونه حجیتی برای چنین اجماعی قائل نیستند وحتی اجماع لطفی ودخولی را که احتمال حضور امام در جمع اجماع کنندگان است، ردّ می کنند.
شیخ عبد الکریم حائری، در دررالفوائد، پس از ذکر اجماع دخولی واجماع لطفی وردّ آنها چنین اظهار نظر می کند:
(ان الطریق الاول مما لایمکن تحصیله فی عصر الغیبة... والطریق الثانی لیس صحیحاً لعدم تمامیة البرهان الذی اقیم علیه فانه بعد غیبة الامام (علیه السلام) بتقصیر منا کل مایفوتنا من الانتفاع بوجوده الشریف وبما یکون عنده من الاحکام الواقعیة قد فاتنا من قبل انفسنا فلایجب علیه عقلاً ان یظهر المخالفة عند اتفاق العلماء اذا کان اتفاقهم علی خلاف حکم الله الواقعی)(۱۸۹).
راه نخست [اجماع دخولی] از آن مواردی است که در عصر غیبت تحصیل آن امکان ندارد. وراه دوم [اجماع لطفی] نیز درست نیست; زیرا دلیل آن کامل نیست. چون پس از غیبت امام، به خاطر تقصیری که از ما رخ داده، هر چه از بهره مندی از وجود حضرت محروم بمانیم وآنچه از احکام واقعی که نزد آن حضرت است از دست بدهیم، از جانب خود ماست وبر امام عقلاً واجب نیست که با اتفاق علماء، مخالفت کند، آن گاه که اجماع آنان بر خلاف حکم واقعی باشد.
آن گاه که امام، وظیفه برای اصلاح آنچه با واقع ناسازگار است، نداشته باشد، به طریق اولی، در باب آداب زیارت و... وظیفه ای نخواهد داشت.
افزون بر این، علمای ما، در گذشته وحال، به این نکته به روشنی اشاره
------------
(۱۸۹) (الدرر الفوائد) ۳۷۲، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.
↑صفحه ۹۱↑
کرده اند که وظیفه مردم در غیبت کبری، مراجعه به علماست. کراجکی، پس از بیان احتمال بهره وری گروهی از اولیاء، به این نکته تصریح می کند(۱۹۰) وشیخ مفید، اظهار می دارد که باید به فقهاء مراجعه کرد واگر آنان، پاسخی از روایات نیابند، باید از عقل، که حجت باطنی است استمداد بجویند وعقل را به عنوان منبع احکام شرعی، معرفی می کند:
(ویستعینوا فی معرفة ذلک بعلماء الشیعه وفقهائهم وان کان - والعیاذ باللّه - لم یوجد فیما اختلفوا فیه نص علی حکم سمعی فلیعلم ان ذلک مما کان فی العقول ومفهوم احکام العقول...)(۱۹۱).
در موارد اختلافی، از علما وفقهای شیعه، کمک بخواهند واگر در آنچه اختلاف کرده اند، دلیلی نیافتند، پس بدانند این از مواردی است که در عقلها نهفته ومفهوم حکم عقلی است.
۳. احتمال دارد مواردی که وی اشاره دارد ودعاهایی که به برخی آموخته، در خواب بوده است، آن گونه که سید بن طاووس، در شرح دعای مصری در مهج الدعوات، ذکر کرده(۱۹۲) وفقط در یک مورد گفته که صدای حضرت را در سرداب سامراء شنیده که به دعا مشغول است(۱۹۳) ودر آن جا نیز، ادعای رؤیت نکرده است.
------------
(۱۹۰) (کنزالفوائد)، ج۲۱۸/۲.
(فاما الذی یجب ان یفعله الیوم المسترشدون ویعوّل علیه المستفیدون فهو الرجوع الی الفقهاء من شیعة الائمة وسؤالهم فی الحادثات عن الاحکام والاخذ بفتاویهم فی الحلال والحرام. فهم الوسائط بین الرعیة وصاحب الزمان، (علیه السلام)، والمستودعون احکام الشریعة الاسلام ولم یکن الله تعالی یبیح [لحجته] صلی اللّه علیه، الاستتار إلاّ وقد اوجد (للأمة) من فقه آبائه ما تنقطع به الأعذار).
(۱۹۱) (الرسالة الاولی فی الغیبه) شیخ مفید، ۱۵، کنگره.
(۱۹۲) (مهج الدعوات)، سید بن طاووس ۲۸۰، دارالذخائر، قم; (جنة المأوی)، چاپ شده در (بحارالأنوار) جلد ۲۲۸/۵۳.
(۱۹۳) (مهج الدعوات) ۲۹۶.
↑صفحه ۹۲↑
۴. ما اگر آنچه را که محقق تستری گفته، صحیح بدانیم، باز دلیلی بر ادعای محدث نوری نخواهد شد که داستانهایی در مشاهده حضرت آورده است، زیرا محقق تستری، فرض را جایی گرفته که مرتبط با امام عصر(عجّل الله فرجه)، به هیچ وجه ادعای مشاهده ندارد وبه خاطر همین ادعا نداشتن، نظر حضرت حجت را، به عنوان اجماع نقل می کند واز اظهار مشاهده، اجتناب می ورزد، چرا که تکذیب خواهد شد.
داستانها
در کتابهای بسیاری، داستانهای گوناگونی نقل شده که امکان ارتباط با حضرت را در غیبت کبری نشان می دهد. به نظر می رسد، نخستین حکایت مربوط به ابن قولویه باشد (درباره نصب حجرالاسود در سال ۳۳۹ که توسط قرامطه، دزدیده شده بود). که قطب الدین راوندی (م:۵۷۳) در الخرایج والجرائح، نقل کرده است(۱۹۴).
بعدها سید بن طاووس (م:۶۴۴) به این کار اهتمام ورزید وداستانهای گوناگونی در کتابهای خود نقل کرده است(۱۹۵).
رفته رفته این داستانها زیاد شد وبرخی تحت تأثیر این داستانها قرار گرفتند وروایات عدم امکان رؤیت را کنار گذاشتند ویا نادیده گرفتند وچنین پنداشتند که رؤیت حضرت حجّت در دوران غیبت کبری، امری است مسلم وخدشه ناپذیر.
محدث نوری، از این گروه است. وی، این داستانها را در کتابهای خود انباشته وبراساس این داستانها، پنداشته که دیدن امام زمان، خدشه ناپذیر است ومسلم:
(ما روشن کردیم جواز دیدن حضرت را در غیبت کبری، به طور مستوفی. در
------------
(۱۹۴) (الخرائج والجرائح)، ج۴۷۵/۱; (بحارالانوار)، ج۵۶/۵۲.
(۱۹۵) (فرج المهوم) ۲۴۷، رضی، قم.
↑صفحه ۹۳↑
رساله های: جنةالمأوی ونجم الثاقب، شواهدی بر این مطلب ذکر کردیم که تردیدی باقی نماند واز سید مرتضی وشیخ الطائفه وابن طاووس تصریح بر این مطلب را آوردیم وبرای آنچه درباره تکذیب مدعیان رؤیت آمده، تأویلاتی ارائه کردیم)(۱۹۶).
ما در همین مقال، سخنان سید مرتضی وشیخ طوسی را نقل کردیم ودرباره آنها، به شرح سخن گفتیم.
اینک به پاره ای از توجیهات وتأویلات محدث نوری، که در حلّ تضاد بین این داستانها وتکذیب مدعیان رؤیت نقل کرده، می پردازیم:
۱. نخستین اشکالی که ایشان بر توقیع (که مدعیان رؤیت را کذاب مفتر می داند) دارد، این است که آن رامرسل وضعیف می داندکه به شرح از این اشکال پاسخ گفتیم.
۲. توجیهی است که علامه مجلسی دارد. وی، زمانی که توقیع را با داستانهایی که نقل کرده، ناسازگار دیده، به توجیه وتأویل توقیع پرداخته است:
(لعلّه محمول علی من یدّعی المشاهدة مع النیابة وإیصال الأخبار من جانبه الی الشیعه، علی مثال السفراء لئلا ینافی الاخبار التی مضت وستأتی فیمن رأه)(۱۹۷).
شاید توقیع بر کسانی حمل شود که مدعی مشاهده با نیابت از آن بزرگواراند واخبار را از جانب حضرت، مانند سفیران به شیعیان برسانند، تا با آنچه پیش از این ذکر شد، وپس از این می آید که برخی حضرت را دیده اند، ناسازگاری نداشته باشد.
این توجیه نیز صحیح نمی نماید: اولاً، حضرت، به نماینده خود، سفارش می کند که تو نباید کسی را به جانشینی خود بگماری، چون غیبت تام، آغاز شده
------------
(۱۹۶) (مستدرک الوسائل)، ج۵۱۹/۳، چاپ سنگی.
(۱۹۷) (بحارالأنوار)، ج۱۵۱/۵۲.
↑صفحه ۹۴↑
است. این بخش از توقیع امام، نفی نیابت می کند.
ثانیاً، به طور مطلق بیان می کند که مدعی مشاهده را، پیش از خروج سفیانی وصیحه آسمانی، باید تکذیب کرد واین مطلبی است افزون بر عدم تعیین جانشین.
ثالثاً، با مرگ سمری، نیابت خاص پایان یافته وعلمای شیعه، مدعیان نیابت را از این راه تکذیب می کردند وبه ذیل توقیع در ردّ آنان استدلال نمی کردند، چون ذیل آن مربوط به تمام مدعیان مشاهده است، نه ادعای همراه با نیابت(۱۹۸).
۳. توجیه دیگری که ذکر کرده اند، برگرفته از قصه جزیره خضراء است که قهرمان افسانه، در پاسخ به این اشکال که مدعی مشاهده را باید تکذیب کرد، می گوید:
(این مربوط به زمانی است که دشمنان اهل بیت، زیاد بودند وبنی عباس، بر مردم مسلّط، به گونه ای که شیعه از بیان این مطالب امتناع می ورزید. اما در این زمان، که مدتی طولانی از غیبت می گذرد ودشمنان از دستیابی به حضرت، ناامید شده اند وشهرهای ما از دشمنان وظلم وکینه آنان به دور است، رؤیت ومشاهده حضرت اشکال ندارد)(۱۹۹).
پاسخ:
۱. داستان جزیره خضراء، داستانی است ساختگی که نه مدرکی دارد ونه ارزش علمی.آقا بزرگ تهرانی، آن را داستانی تخیلی وغیرواقعی می داند(۲۰۰).
کاشف الغطاء، این داستان را غیرصحیح واز باورهای اخباریان
------------
(۱۹۸) (کتاب الغیبة) شیخ طوسی ۴۱۲.
(۱۹۹) (جنة المأوی)، چاپ شده در (بحارالأنوار)، ج۳۱۹/۵۳; ج۱۷۱/۵۲. مجلسی این داستان را در باب مستقلی ذکر کرده چون به آن اعتماد کامل نداشته است.
(۲۰۰) (طبقات اعلام الشیعه، قرن هشتم)، آقا بزرگ تهرانی ۱۴۵.
↑صفحه ۹۵↑
می داند که از کتابهای مهجور ومتروک گرفته اند:
(ومنها اعتمادهم علی کل روایة حتی ان بعض فضلائهم رأی فی بعض الکتب المهجورة الموضوعة لذکر ما یرویه القصّاص من ان جزیرة فی البحر تدعی الجزیرة الخضراء فیها دور لصاحب الزمان فیها عیاله واولاده فذهب فی طلبها حتی وصل الی مصر فبلغه انها جزیرة فیها طوائف من النصاری. وکأنّه لم یر الاخبار الدالة علی عدم وقوع الرؤیة من احد بعد الغیبة الکبری ولاتتبع کلمات العلماء الدالة علی ذلک)(۲۰۱).
واز اخبار منکر وشکف انگیز اخباریان، اعتماد آنان به هر روایتی است. حتی برخی از فضلای آنان از کتابهای مهجور وساختگی، حکایتی را می آورند که افسانه سرایان نقل کرده اند: جزیره ای است در دریا، به نام جزیره خضراء ودر آن خانه های صاحب الزمان وخانواده واولادش قرار دارد.او [قهرمان داستان] نیز به آن جا می رود ومی بیند که در آن جزیره، گروهی از نصارا وجود دارند.
گویا، او اخباری را که دلالت دارد بر عدم وقوع رؤیت در غیبت کبری، ندیده ونه هم کلمات علما را که بر این مطلب دلالت می کند، تتبع کرده است.
امروزه متأسفانه برخی، دست به انتشار این افسانه زده اند وآن را با جزیره برمودا، تطبیق کرده اند. در برابر، عالمان بصیری، به این افسانه پاسخ داده اند وساحت امام عصر(عجّل الله فرجه) را از این موهومات، مبرا دانسته اند.
محدث نوری نیز، داستانی نقل می کند که از محتوای آن برمی آید که داستان جزیره خضراء، موهوم است(۲۰۲).
شهید قاضی طباطبایی پس از نقل استدلال محدث نوری: (محجوب بودن
------------
(۲۰۱) (حق المبین)، ۸۷، چاپ سنگی; (انوار النعمانیة)، نعمت الله جزائری، تحقیق وحواشی از قاضی طباطبائی، ج۶۴/۲، تبریز.
(۲۰۲) (نجم الثاقب) ۳۴۹.
↑صفحه ۹۶↑
آنان از انظار خلایقِ با عموم قدرت خدای تعالی بُعدی ندارد)(۲۰۳) می نویسد:
(واما حیاة مولانا الامام المهدی المنتظر، ارواحنا فداه، واثباتها فلااحتیاج لنا فی اثباتها الی هذه الحکایات والقصص وسردها فی الکتب مع ان الله تعالی علی کل شئ قدیر ودلالة الایات القرآنیة والاخبار المتواترة بطرق السنة والشیعة وضرورة مذهب الامامیة کافیة فی اثباتها مع اثبات العلم الیوم امکان الخلود للانسان فی الدنیا آلافاً من السنین وکذا لااحتیاج الی القول بانه، (علیه السلام)، یعیش فی الاقلیم الثامن او فی جابلقا او جابلسا او انه یعیش ببدنه المثالی البرزخی وامثال هذه الاقاویل المنکرة المزخرفة المخالفة لضرورة مذهب الإمامیّة فانها من الدعاوی التی لادلیل علیها اصلاً)(۲۰۴).
زندگی امام مهدی منتظر، ارواحنا فداه، واثبات آن، نیاز به این حکایتها وقصه ها ندارد که ما آنها را وارد کتابها کنیم. با این که خدا بر هر کاری تواناست وآیات قرآن بر این دلالت دارد واخبار متواتر، از طریق سنی وشیعه وضرورت مذهب، در اثبات وجود آن حضرت، کافی است. افزون بر این، امروز دانش بشری، امکان جاودانگی انسان را در دنیا اثبات کرده ویک انسان می تواند هزاران سال زندگی کند. وهمین طور، نیازی نیست به این که بگوییم آن حضرت در اقلیم هشتم، یا در جابلقا ویا جابلسا زندگی می کند، یا حضرت با بدن مثالی زندگی می کند واز این گونه سخنان غیرواقعی که مخالف ضرورت مذهب امامیه است واز ادعاهایی است که اصلاً دلیلی بر آن نیست.
۲. این توجیه، با آنچه در توقیع آمده، سازگار نیست; زیرا بیان می کند که مدعی مشاهده را پیش از خروج سفیانی وصیحه آسمانی باید تکذیب کرد واو (کذّاب مفتر) است واین تفاوتی بین دوران بنی عباس وغیر آن قائل نشده است.
------------
(۲۰۳) (همان مدرک) ۳۴۷.
(۲۰۴) (الانوار النعمانیه)، ج۶۹/۲، پاورقی; (اربعین)، قاضی طباطبایی.
↑صفحه ۹۷↑
۳. در همان حکایت جزیره خضراء، قهرمان داستان که مدعی است، به شش واسطه به امام می رسد، تصریح دارد که خود حضرت را ندیده است(۲۰۵)، با این که ادعای نیابت خاص را دارد، برخلاف توقیع. چگونه کسی که برابر داستان، در کنار حضرت، به سر می برد، حضرت را دیدار نکند، اما دیگران چنین ادعایی بکنند. حتی فیض کاشانی، که به گونه ای داستان جزیره خضراء را پذیرفته(۲۰۶) ودر نوادرالاخبار آن را نقل کرده، معتقد است که در عصر غیبت کبری، امکان ارتباط ودیدار با حضرت وجود ندارد: (فان فی الطویلة لیس لشیعته الیه سبیل)(۲۰۷).
تأویلات دیگری نیز محدث نوری برای توقیع ذکر کرده که به برخی از آنها در ضمن اشاره کردیم وبرخی ارزشی ندارند که به بحث درباره آنها بپردازیم.
با تحقیقی که درباره توقیع ارائه دادیم، شکی در درستی آن نیست. بر همین اساس، علامه بحرالعلوم، که داستانهایی درباره ملاقات وی با حضرت حجت(عجّل الله فرجه) نقل کرده اند(۲۰۸)، در توقیعات مفید تردید می کند(۲۰۹) وسعی می ورزد، توجیهایی ارائه دهد وبه آن پاسخ دهد.
توقیعات شیخ مفید
از مواردی که امکان دارد بر ارتباط با حضرت حجت، در غیبت کبری، استفاده شود، توقیعاتی است که گفته می شود از جانب آن حضرت برای شیخ مفید (ذیقعده ۳۳۶ / رمضان ۴۱۳) ارسال شده که یکی به تاریخ صفر ۴۱۰
------------
(۲۰۵) (نوادر الاخبار)، فیض کاشانی ۳۰۴.
(۲۰۶) (وافی)، ج۴۰۲/۲.
(۲۰۷) (همان مدرک) ۴۱۲.
(۲۰۸) (در انتظار خورشید ولایت)، عبد الرحمان انصاری ۱۴۹، حکایت ۲، ۳، ۴.
(۲۰۹) (رجال)، بحرالعلوم، ج۳۲۰/۳.
↑صفحه ۹۸↑
ودیگر، شوّال ۴۱۲ وسومی ذی الحجه ۴۱۲ است(۲۱۰).
در درستی این توقیعات، تردیدهایی وجود دارد. این توقیعات را برای نخستین بار، ابومنصور طبرسی، از علمای قرن ششم، بدون سند، پس از نزدیک به صد سال که از فوت شیخ مفید می گذرد، در احتجاج، نقل می کند. آن گاه شاگرد وی، ابن شهر آشوب (م:۵۸۸) به آن اشاره می کند(۲۱۱). شاگرد ابن شهرآشوب، ابن بطریق(م:۶۰۰)(۲۱۲) آنها را مطرح کرده است(۲۱۳).
اما شاگردان مفید: سید مرتضی، نجاشی، شیخ طوسی، ابویعلی جعفری، ابوالفتح کراجکی، سلاربن عبد العزیز دیلمی و... با این که تألیفات فراوانی داشته اند، به این توقیعات، اشاره نکرده ٌند.
علامه بحرالعلوم طباطبایی نیز در این توقیعات، در کتاب رجالی خود(۲۱۴) وآقای خویی در معجم رجال الحدیث(۲۱۵)، تردید کرده اند. پیش بینی این توقیعات از حوادث آینده دلیل بر درستی آن نخواهد بود، زیرا آنچه به دست ما رسیده پس از حوادث بوده که امکان جعل آنها می رود.
نگاهی به حکایات
برابر روایاتی که ذکر شد، ارتباط با امام زمان (عجّل الله فرجه) در زمان غیبت، برای
------------
(۲۱۰) (احتجاج) طبرسی، تحقیق محمد باقر موسوی خرسان، ج۴۹۵/۲، ۴۹۷، ۴۹۹. اعلمی، بیروت.
(۲۱۱) (معالم العلماء)، ابن شهر آشوب ۱۰۱. از این که شهرآشوب می نویسد: (سبب توقیع را در مناقب ذکر کرده ام) ودر چاپ موجود مناقب، مطلبی در این باره نیست، استفاده می شود، بخشی از کتاب مناقب آل ابی طالب، از بین رفته است.
(۲۱۲) (الذریعة)، آقا بزرگ تهرانی، ج ۳۳۴/۱۵.
(۲۱۳) (لؤلؤالبحرین)، محدث بحرانی ۳۶۷/; (مستدرک الوسائل)، محدث نوری، ج۵۱۸/۳.
(۲۱۴) (رجال)، بحرالعلوم، ج۳۲۰/۳.
(۲۱۵) (معجم رجال الحدیث)، ۲۰۹/۱۷.
↑صفحه ۹۹↑
شیعیان امکان ندارد واین اصلی است برگرفته از ادله وروایات. سخن گفتن برخلاف این اصل نیاز به ارائه دلیل وحجت شرعی دارد. داستانهای ناسازگار با این اصل، قابل استناد نخواهند بود.
بیشتر داستانهای نقل شده از افراد عادی ومعمولی است که در مواردی، ادعای مشاهده حضرت را نداشته اند، بلکه دیگران چنین مطلبی را پنداشته اند.
درپاره ای از این داستانها، اگر دقت کافی بشود، با امام زمان تطبیق ندارند.
برخی از ادعاهای مطرح شده، همراه معجزه وبرخی بدون آن است. می توان ادعا کرد، تمام علما وفقهای بزرگواری که به آنها نسبت دیدار وارتباط با حضرت را داده اند، نه در کتابهای خود، چنین ادعایی را مطرح کرده اند ونه در جای دیگر. این خود، دلیلی است بر غیر واقعی بودن نسبتها. اگر فرض را بر وقوع چنین دیدارهایی بگذاریم، چون معتقد بودند مدعی دیدار را باید تکذیب کرد، به اظهار چنین مطلبی نپرداخته اند.
پاره ای از داستانهای نقل شده، سالها بعد به کتابها راه یافته که جای تأمل دارد ودر درستی آنها باید شک کرد.
آنچه محدث نوری در کتابهای خود، از تاریخ قدیم قم، به نقل از مونس الحزین نقل کرده است(۲۱۶)، صحیح به نظر نمی رسد واز جهات گوناگون در آن، تردید کرده اند:
۱. در وجود چنین مطالبی در تاریخ قدیم قم، تردید است(۲۱۷).
------------
(۲۱۶) (کلمه طیبه) ۴۶۱/; (نجم الثاقب) ۲۴۷، حکایت اول; (جنة المأوی)، چاپ شده در (بحارالأنوار)، ج۲۳۰/۵۳، حکایت ۸.
(۲۱۷) (تاریخ قم) محمد حسین ناصر الشریعه، تعلیق علی دوانی ۱۵۳، دارالفکر، قم (کتاب شناسی تاریخ قم)، حسین مدرسی ۳۲۱، چاپ حکمت، قم; (خلاصه البلدان)، صفی الدین، محمد بن محمد هاشم حسینی قمی، مقدمه.
↑صفحه ۱۰۰↑
۲. برای شیخ صدوق، کتابی به نام (مونس الحزین) ذکر نشده است.
۳. داستان نقل شده، با حوادث تاریخی، سازگار نیست، مگر این که دوران وقوع آن را در غیبت صغری بدانیم، آن گونه که برخی احتمال داده اند.
برخی داستانهای دیگر نیز، بافاصله زمانی زیاد وارد کتابها شده وامروز، در دسترس قرار گرفته است. از جمله: آنچه به علامه حلی (م:۷۲۶) نسبت داده اند، در رابطه با دیدار امام زمان. اینها، دلیلی ندارد جز این که بر سر زبانها افتاده اند، چه نقل ملاصفرعلی در قصص العلماء(۲۱۸)، چه نقل قاضی نوراللّه شوشتری (م:۱۰۱۹) در مجالس المؤمنین.
قاضی نوراللّه شوشتری می نویسد:
(گویا علامه، بین خواب وبیداری، با حضرت گفت وگوی داشته، تا وی را در استنساخ کتاب یکی از مخالفان، یاری کند)(۲۱۹).
محدث نوری می نویسد:
(بهتر این است که بگوییم: گفت وگو در خواب بوده است)(۲۲۰).
ظاهراً رواج این داستانها، از زمان سیدبن طاووس به بعد بوده است ایشان با این که امکان رؤیت را در دوران غیبت، غیر ممکن ندانسته، ولی خود چنین ادعایی نکرده وفقط در یک مورد، بیان کرده که دعای حضرت را شنیده است(۲۲۱).
نقل این داستانها، اختصاصی به شیعه ندارد، بلکه برخی از علمای اهل سنت نیز، که اعتقاد به مهدی داشته اند، داستانهایی نقل کرده اند که از خود داستان نادرستی آن، فهمیده می شود.
------------
(۲۱۸) (قصص العلماء)، تنکابنی ۳۵۹، علمیه اسلامیه.
(۲۱۹) (مجالس المؤمنین)، قاضی نوراللّه شوشتری، ج۵۷۳/۱، اسلامیه، تهران.
(۲۲۰) (جنة المأوی)، چاپ شده در (بحارالانوار)، ج۲۵۲/۵۳، حکایت ۲۲; (نجم الثاقب) ۲۹۴، حکایت ۱۵.
(۲۲۱) (مهج الدعوات)، سیدبن طاووس ۲۹۶.
↑صفحه ۱۰۱↑
علمای شیعه نیز، برای اثبات این که دیگران به مهدی اعتقاد دارند آن داستانها را نقل کرده اند، از جمله نوشته اند:
(مردی مدتی شرابخوار وعیاش بود، بعد توبه کرد ودر مسجد اموی دمشق وصف مهدی را شنید. به وی علاقه مند شد. در یکی از روزها که با تأثر در مسجد نشسته بود، مردی دست به پشت وی زد وگفت: من مهدی هستم که دنبالش می گردی، چند روزی از وی خواست که خانه ای به او اختصاص دهد ومهدی یک هفته در آن جا ماند)(۲۲۲).
یا سید مهدی شیوخی (م۱۲۸۷هـ.ق) در کتاب بوارق الحقایق، که شرح سفرهای اوست، داستانهایی نقل می کند که با هیچ عقل سلیمی سازگار نیست، از جمله ادعا می کند:
دوبار، با خضر دیدار داشته است.
در طوس، مهدی(ع) را دیده وایشان آیات واورادی را در دهان وی، فوت کرده است. در این دیدار، امام زمان، چند کلمه به فارسی، با لهجه افغانی گفته، او مطلب را فهمیده، امّا زمانی که او، چند واژه به فارسی می گوید، حضرت متوجه مقصود وی نمی شود، از این روی، برای آن حضرت توضیح می دهد(۲۲۳).
از این داستانهای به دور از عقل ومبانی وناسازگار با روایات فراوان، که شرح آنها گذشت، در کتابها ونوشته ها زیاد راه یافته ومتأسفانه بدون هیچ کنترل ودقتی، در دسترس همگان قرار گرفته است واین اندیشه ناب وباور مقدس وسازنده وتحول آفرین شیعه را با خرافات ودروغها وافسانه پردازیها در هم آمیخته اند که جا دارد اهل فکر واندیشه این هجوم شوم را دفع کنند ونگذارند باور
------------
(۲۲۲) (المهدی) سید صدرالدین صدر ۱۴۹، دار الزهراء، بیروت.
(۲۲۳) (بوارق الحقایق)، بهاء الدین محمد مهدی الشیوخی، تحقیق عبد الحکیم بن سلیم بن عبد الباب ۳۱۸/ مکتبة النجاح، طرابلس، لیبیا.
↑صفحه ۱۰۲↑
به مهدی(عجّل الله فرجه) با این موهومات، خدای ناخواسته، خدشه دار گردد.
خلاصه:
۱. در دوران امامت امام حسن عسکری(ع) گروهی از شیعیان، امام عصر(عجّل الله فرجه) را ملاقات کرده اند که نام آنان در کتابهای تاریخی ذکر شده است.
۲. در دوران غیبت صغری، گروهی به خدمت حضرت رسیده اند، ولی از طریق سفیران ونایبان خاص.
۳. آغاز غیبت کبری، با مرگ آخرین سفیر حضرت، علی بن محمد سمری، در سال ۳۲۹ شروع واکنون نیز ادامه دارد. براین اساس، مدعیان نیابت پس از فوت آخرین سفیر، تکذیب می شوند.
۴. توقیع شریفی که شش روز پیش از مرگ سمری صادر شده، از جهت سند ودلالت هیچ اشکالی ندارد وراوی آن، از مشایخ ثقه شیخ صدوق است ودربردارنده معجزه.
۵. توقیع، مشاهده حضرت را در دوران غیبت کبری، تا هنگام خروج سفیانی نفی می کند ومدعی مشاهده را (کذّاب مفتر) می شناسد وتفاوتی ندارد که وی مدعی نیابت باشد، یا نباشد. مدعی اعم است از این که در ادعای خود، راست بگوید یا دروغ، البته در صورتی که با معجزه ای رخ نماید که اثبات آن نیاز به دلیل نداشته باشد، ظاهراً توقیع با آن مخالفتی ندارد.
۶. افزون بر توقیع، از سه دسته از روایات، نفی رؤیت وارتباط با حضرت در غیبت کبری استفاده می شود. در یک دسته تصریح شده بود که حضرت، در مراسم حج شرکت می کند، مردم را می بیند، ولی مردم حضرت را نمی بینند ونمی شناسند.
۷. حضرت حجت(عجّل الله فرجه)، در جمع مردم حضور می یابد وبه آنان سلام می کند. امّا مردم حضرت را نمی شناسند، بسان یوسف. بنابراین، به هیچ وجه
↑صفحه ۱۰۳↑
زندگی ایشان در بدن مثالی یا به صورت روح مجرد نیست.
۸. بزرگانی مانند: سید مرتضی، شیخ طوسی که امکان ارتباط ومشاهده حضرت را مطرح کرده اند، فقط در پاسخ از اشکال بوده واین مطلب را به گونه احتمال ارائه داده اند.
۹. فقط یک دسته از روایات، امکان دیدار با حضرت را برای خادمان ایشان (موالی خاصه) اثبات می کرد ودلیلی بر امکان ملاقات وارتباط دیگران وجود ندارد. شیخ مفید بر این اساس، امکان ارتباط را مختص به این گروه می دانست.
۱۰. ذکر نام اصلی وکنیه حضرت، برابر نظر گروهی از علمای شیعه، اشکال ندارد وگروهی از بزرگان که بردن نام حضرت را در محافل جایز نمی دانند، ظاهراً نوشتن نام اصلی وکنیه ایشان را در کتابها روا می دانند.
۱۱. بزرگانی که از آنان حکایت دیدار با حضرت حجت نقل شده، خود در این باره ادعایی نکرده اند.
۱۲. اگر فرض را بر امکان مشاهده وارتباط با حضرت بدانیم، برابر صریح توقیع، دیدارکنندگان حق اظهار آن را ندارند وبه تعبیر شیخ طوسی، خود می دانند ونفس خویش واز این روی، اگر کسی ادعای رویت ومشاهده کند، باید تکذیب شود; چرا که امام عصر، وی را (کذاب مفتر) معرفی کرده است.
↑صفحه ۱۰۴↑
محمد صادق مزینانی
↑صفحه ۱۰۵↑
از مباحث مهم واساسی در دوره غیبت، بحث حکومت اسلامی وانتظار فرج وارتباط آن دو با یکدیگر است. بیشتر فقهای شیعه، تشکیل حکومت اسلامی را در دوره غیبت، ضروری می دانند وبر این باورند که فقهای عادل، باید به این مهم اقدام کنند واگر یکی از آنان تشکیل حکومت داد، بر دیگران واجب است که از او پیروی کنند.
در مقابل، شماری اندک برآنند که اقامه حکومت از شؤون امام معصوم است، بنابر این، در عصر غیبت تشکیل حکومت جایز نیست. این تفکر، که نخست به صورت یک اختلاف نظر فقهی کلامی مطرح بود، در این اواخر رنگ سیاسی به خود گرفت. شماری بر اساس همین بینش به مخالفت با مشروطه پرداختند(۲۲۴) وبزرگانی چون: آخوند خراسانی، آیة الله مازندرانی، علامه نائینی و... را تخطئه کردند. زیرا این گونه کارها را در عصر انتظار مشروع نمی دانستند.
این تفکر چون تضادی با خودکامگی حکام نداشت، بلکه غیر مستقیم توجیه گر
------------
(۲۲۴) اندیشه سیاسی در اسلام معاصر حمید عنایت، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی ۲۹۰، خوارزمی. یادآوری: مخالفت شیخ فضل الله نوری،... را نباید به حساب اعتقاد آنان به مشروع نبودن حکومت در دوره غیبت گذاشت، بلکه مخالفت آنان، جهت گیری داشته که در جای خود آمده است.
↑صفحه ۱۰۷↑
اعمال آنان نیز بود، از سوی آنان حمایت وترویج شد، تا جایی که پیش از انقلاب اسلامی، هواداران این اندیشه به صورت تشکیلاتی منسجم در آمدند.
این گروه، با تبلیغ این که وظیفه ما در این عصر، انتظار است وبس وما نباید در کارهای سیاسی دخالت کنیم، با مبارزان وطرفداران راه امام خمینی، مخالفت می کردند. این بینش با القای گفتاری از قبیل این که: از ما کاری ساخته نیست آقا امام زمان عج خود باید بیاید وکارها را اصلاح کند، ما موظف به چنین اموری نیستیم،... روحیه بی تفاوتی، سکوت وسکون وظلم پذیری را تقویت می کردند(۲۲۵).
هر چند با تلاش عالمان آگاه وپیروزی انقلاب اسلامی، این باور غلط، از صحنه بیرون شد وبسیاری از هواداران آن، به صف انقلاب ومبارزان پیوستند، ولی این بدان معنی نیست که این تفکر به کلی ریشه کن شده ودیگر هیچ هواخواهی نداشته باشد، زیرا هنوز در گوشه وکنار، حتی از سوی برخی از خواص به آن دامن زده می شود. از آن روی، بسیاری از دانشوران وصاحب نظران، پس از انقلاب اسلامی، برخی به اجمال وبرخی به تفصیل به نقد وبررسی این اندیشه ومبانی آن پرداخته اند(۲۲۶).
با نگاهی به گفته ها ونوشته های طرفداران این نظریه ودلائلی که بدان استناد کرده اند، می توان گفت که این باور انحرافی از سه راه زیر سرچشمه گرفته است:
۱. برداشت نادرست از روایاتی که گسترش ستم وفساد را از نشانه های ظهور امام زمان عجل الله فرجه معرفی می کند.
۲. استناد به روایاتی که از هر گونه قیامی در عصر غیبت، نهی وبه سکوت
------------
(۲۲۵) امام خمینی، بارها وبارها تفکر این گروه را مطرح کرده وبه نقد آن پرداخته است. از جمله ر. ک: صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای امام خمینی، ج، ۲/۱۹۶ - ۱۹۶، وزارت ارشاد.
(۲۲۶) فقه سیاسی عمید زنجانی، ج ۲/۱۸۹ - ۱۹۶، امیرکبیر؛ دادگستر جهان، ابراهیم امینی / ۲۷۱ - ۳۰۰ شفق، قم؛ در اسات فی ولایة الفقیه، حسینعلی منتظری، ج ۱ / ۲۰۵ - ۲۵۴.
↑صفحه ۱۰۸↑
وسکون وصبر بر بلاها، دعوت کرده است.
۳. تفسیر نادرست از امامت ورهبری وتصور این که تشکیل حکومت در عصر غیبت، دخالت در قلمرو کار امام معصوم (علیه السلام) است.
در این مقال، با بهره گیری از گفتار بزرگان وبا استناد به منابع روایی، سیره معصومین (علیه السلام) و... به نقد وبررسی دلائل فوق خواهیم پرداخت.
فراگیری ستم وفساد از نشانه های ظهور
در روایات ماءثوره از معصومین (علیه السلام) آمده است که پیش از ظهور مهدی (علیه السلام) ظلم وفساد، جهان را فرا می گیرد، انحراف وکجروی به اوج می رسد. بسیاری از گناهان بزرگ رواج می یابد.
پیامبر اسلام می فرماید:
(المنتظر الذی یملاء الله به الارض قسلطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما)(۲۲۷).
زمین را خداوند، به وسیله مهدی منتظر عج پر از عدل وداد می کند، همان گونه که پر از ستم وجور شده است.
مضمون جمله فوق از ائمه معصومین (علیه السلام) نیز نقل شده است(۲۲۸). در برخی از روایات همین باب بعضی از گناهانی که پیش از ظهور رواج پیدا می کند آمده است(۲۲۹).
برخی، از این گونه روایات، نتیجه گرفته اند که وجود ستم وفساد وحکومتهای خود کامه در جهان، پیش از ظهور مهدی (علیه السلام) طبیعی است، بلکه مقدمه ظهور وفرج آن حضرت است وما نباید با مقدمه ظهور آن حضرت
------------
(۲۲۷) بحارالانوار علامه محمد باقر مجلسی، ج ۵۱/۷۱ - ۷۳، موسسة الوفاء، بیروت.
(۲۲۸) همان مدرک. ج ۵۲/۳۲۲ و۳۸؛ دلائل الامامه، ابن جعفر محمد بن جریر رستم الطبری / ۲۵۸، منشورات الرضی، قم.
(۲۲۹) همان مدرک ج ۵۲/۲۵۶.
↑صفحه ۱۰۹↑
مبارزه کنیم.
اینان، با این برداشت، تشکیل حکومت اسلامی را در دوره غیبت ممنوع اعلام کرده اند؛ زیرا به پندار اینان، هر اندازه دولت اسلامی موفقیت کست کند، از ظلم وفساد کاسته می شود وظهور امام (علیه السلام) که مشروط به پر شدن زمین از فساد وستم است، به تاءخیر می افتد!
نقد وبررسی
پیامدهای زیانبار این برداشت از روایات، تا حدودی روشن است. زیرا بر اساس این تفکر، امر به معروف ونهی از منکر ودخالت در امور سیاسی، نه تنها جایز نیست که باید به کسانی که به این مسائل می پردازند، مخالفت کرد:
(آنان اجازه هیچ گونه فعالیت سیاسی خلاف رژیم طاغوتی را به اعضای خویش نمی دادند وتمام فعالیتهای گروههای مبارزاتی مسلمان را بدون پشتوانه فرهنگی، مردمی ومردود می دانستند ومتقابلا رژیم طاغوت هم هیچ برخوردی جدی با تشکیلات آنان داشت(۲۳۰).
صاحبان این تفکر، راه وحرکت امام خمینی را تخطئه می کردند. وارتباط با امام ویاران او را، گناهی نابخشودنی می دانستند(۲۳۱).
این برداشت از روایات، به دلایل زیر باطل است:
به نتیجه این برداشت، هیچ فقیهی نمی تواند ملتزم باشد، زیرا لازمه این تفکر، تنها عدم مشروعیت حکومت نیست، بلکه هر عمل مصلحانه ای باید از دیدگاه آنان جایز نباشد. از امر به معروف ونهی از منکر در امور جزئی گرفته تا مبارزه با ستم وحکومتهای ستمگر. حال آن که امر به معروف ونهی از منکر، از
------------
(۲۳۰) در جستجوی قائم، سید مجید پور طباطبایی / ۳۹۰، انتشاران آستان مقدس صاحب الزمان، جمکران، قم.
(۲۳۱) در شناخت حزب قاعدین زمان، ع باقی / ۳۱۹ - ۳۲۰.
↑صفحه ۱۱۰↑
ضروریات اسلام وبر هر فرد مسلمان، انجام آن واجب است.
افزون بر این، پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) در خصوص وظایف منتظران مهدی (علیه السلام) می فرماید:
(طوبی لمن ادرک قائم اهل بیتی وهو مقتد به قبل قیامه، یتولی ولیه، ویتبرا من عدوه ویتولی الائمة الهادیة من قبله، اولئک رفقایی وذوو ودی ومودتی، واکرم امتی علی...)(۲۳۲).
خوشا به حال کسی که به حضور (قائم) برسد وحال آنکه پیش از قیام او نیز، پیرو او باشد. آن که با دوست او دوست وبا دشمن او دشمن ومخالف است وبا رهبران وپیشوایان هدایتگر پیش از او نیز دوست است.
اینان، همنشین ودوستان من، وگرامی ترین امت در نزد من هستند.
بزرگترین مبارز، علیه ظلم وجور حکومتهای باطل، خود مهدی است، پس چگونه ممکن است که جامعه منتظر در این بعد به او اقتدا نکند وبه او مانند نشود.
بنابراین، انسان منتظر، نمی تواند در برابر فساد وستم وحکومتهای جور بی تفاوت باشد، تا چه رسد به این که مؤید آنان باشد.
لازمه این تفکر این است که قیام واقدام پیامبر (صلی الله علیه وآله) وائمه معصومین (علیهم السلام) نیز برای تشکیل حکومت، درست نبوده است؛ زیرا این حدیث، هم از پیامبر (صلی الله علیه وآله) وهم از دیگر ائمه نقل شده است ومضمون آن نیز، مقید به زمان خاصی نیست. بنابراین، باید تلاشهای ائمه (علیهم السلام) وحتی پیامبررا در راه تشکیل حکومت اسلامی منکر شویم، ویا (نعوذ بالله) آنها را نیز محکوم کنیم؛ زیرا همه اینها حرکتهای اصلاحی قبل از ظهور بوده است. پس برداشت فوق، با سیره قطعیه معصومین (علیهم السلام) ناسازگار است، زیرا آنان، با این که در انتظار حکومت
------------
(۲۳۲) (بحار الانوار)، ج ۵۲/۱۳۰. درج ۵۱/۷۲. با تفاوتی اندکی همین حدیث آمده است.
↑صفحه ۱۱۱↑
جهانی مهدی (علیه السلام) بودند، لحظه ای از تلاش وکوشش در راه مبارزه با حکومتهای جور باز نمی ایستادند. احادیثی که از علی (علیه السلام) درباره ظهور مهدی (علیه السلام) نقل شده، بیانگر آن است که آن حضرت، با این که در انتظار حکومت جهانی مهدی (علیه السلام) بوده، ولی این انتظار، او را از تلاش ومبارزه باز نمی داشته است. برای کسی که اندک آشنایی با تاریخ اسلام داشته باشد، می داند که علی (علیه السلام) تا آخرین لحظات زندگی در تلاش ومبارزه برای تحقق حکومت حق بود وهنوز از جنگ با خوارج نیاسوده بود که در نهروان ایستاد ومردم را به جنگ با معاویه دعوت کرد(۲۳۳).
در کوفه نیز، آماه می شد، تا جنگ دیگری را با معاویه ساز کند که به شهادت رسید(۲۳۴).
پس از شهادت آن حضرت، جریان تشکیل حکومت اسلامی وکوتاه کردن دست جباران از حاکمیت مردم، به عهده امام حسن (علیه السلام) قرار گرفت وامام (علیه السلام) پس از به وجود آمدن تشکل نوین در لشگر، به معاویه می نویسد:
(فالیوم فلیتعجب المتعجب من توثبک یا معاویه علی امر لست من اهله، لا بفضل فی الدین معروف، ولا اثر فی الاسلام محمود... فدع التمادی فی الباطل وادخل فیما دخل فیه الناس من بیعتی، فانک تعلم انی احق بهذا الامر منک عند الله وعن کل اواب حفیظ)(۲۳۵).
امروز، جای آن است که از دست اندازی تو بدین مسند، در شگفت فرو روند، چرا که تو، به هیچ روی شایسه این منصب نیستی نه به داشتن فضیلتی اسلامی ونه به گذاشتن اثری نیک وپسندیده... پس پی گیری باطل را فرو گذار وچونان مردم، به بیعت من درآی؛ چه، تو خود می دانی که من به خلافت از تو شایسته ترم در نزد خداوند ودر نزد هر مسلمان توبه کار وشایسته.
------------
(۲۳۳) (شرح نهج البلاغه)، ابن ابی الحدید، ج ۲/۱۹۴ - ۱۹۷، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
(۲۳۴) (همان مدرک)، ج ۱۰/۱۰۰.
(۲۳۵) (صلح الحسن)، شیخ راضی آل یاسین /۸۰ - ۸۱، دارالکتب العراقیة فی الکاظمیة.
↑صفحه ۱۱۲↑
اما پس از آن که عده ای از فرماندهان وی به معاویه پیوستند وخلل در صف لشکریان پدید آمد ویاران وفادار اندک شدند وجنگ را با آن وضعیت، بی سرانجام دید، صلح ومراقبت بر اعمال معاویه را اصلح دانست ودر برابر اعتراض برخی از یارانش فرمود:
(والله ما سلمت الامرالیه الا انی لم احد انصارا ولو وجدت انصارا لقاتلته لیلی ونهاری)(۲۳۶).
به خدا سوگند! کار را به معاویه وانگذاشتیم، مگر به خاطر این که یاوری نداشتم اگر یاورانی داشته باشم، شب وروز با معاویه خواهم جنگید.
امام حسین (علیه السلام) نیز، برای برچیدن بساط ننگین وفساد گستر یزید بن معاویه به پا می خیزد وحماسه بزرگ کربلا ره به وجود می آورد. آن حضرت در تبیین گوشه ای از هدفهای خود، از امر به معروف ونهی از منکر ومبارزه با سلطنت ناحق یزید، سخن می گوید ورهبری را حق خود می شمرد وبا استناد به سخنان پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله)، از مبارزه با سلطان جائر به عنوان وظیفه همه مسلمانان یاد می کند.
دیگر ائمه نیز، با توجه به شرایط زمانی ومکانی، نه تنها با دستگاههای ظالم مبارزه کردند که مسلمانان را نیز به جهاد بر ضد آنان فرا خواندند. بیش از پنجاه روایت در (وسائل الشیعه) و(مستدرک الوسائل) ودیگر کتابهای روایی است که ائمه به شیعیان امر می فرمایند: از پادشاهان وستمگران کناره گیری کنید، به دهان مداحان خاک بریزید، هر کس بامدادی برای آنان بتراشد ویا دواتشان را آماده کند چنین وچنان می شود و...(۲۳۷)
------------
(۲۳۶) الاحتجاج، طبرسی، با تعلیقات سید محمد باقر خراسان، ج ۲/۲۹۱، مؤسسه اعلمی، بیروت.
(۲۳۷) (وسائل الشیعه)، شیخ حر عاملی، ج ۱۲/۱۲۷ - ۱۳۵، دار احیاء التراث العربی، بیروت؛ (مستدرک الوسائل)، حاج میرزا حسین نوری، ج ۱۳/۱۳۰ - ۱۲۲، مؤسسه آل البیت قم.
↑صفحه ۱۱۳↑
آری، ائمه (علیهم السلام) منتظر حکومت جهانی مهدی (علیه السلام) بودند. ولی انتظار آنان مسؤولیت ساز بود، نه مسؤولیت بردار. انتظاری که آنان را لحظه ای از تلاش وکوشش برای نابودی دشمن واستقرار حکومت اسلامی باز نمی داشت.
این برداشت، معارض است با آن دسته از روایاتی که از وجود قیامها وحکومتهای حق، که پیش از ظهور مهدی (علیه السلام) پدیدار می گردند، خبر می دهند:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید:
(یخرج اناس من المشرق فیوطئون للمهدی سلطانه(۲۳۸).
مردمی از مشرق قیام می کنند وزمینه حکومت مهدی (علیه السلام) را فراهم می سازند.
حافظ ابوعبد الله گنجی شافعی، محدث معروف اهل سنت در کتابی که درباره مناقب علی (علیه السلام) نوشته بابی را با عنوان: (ذکر اهل المشرق للمهدی (علیه السلام)) آورده است. وی در این باب حدیث فوق را نقل کرده ودر ذیل آن نوشته است:
(هذا حدیث حسن، صحیح روته الثقات والاثبات، اخرجه الحافظ ابو عبد الله بن ماجة القزوینی، فی سننه(۲۳۹).
این حدیث، حدیثی است حسن وصحیح که آن را راویان موثق وعالمان حجت روایت کرده اند، وحافظ ابن ماجه قزوینی، این حدیث را در کتاب سنن خود آورده است.
در برخی دیگر از روایات فریقین، به شکل گرفتن دولت حقی، پیش از ظهور مهدی (علیه السلام)، که تا قیام آن حضرت ادامه پیدا می کند، تصریح شده است:
------------
(۲۳۸) (بحار الانوار)، ج ۵۱/۸۷؛ (سنن)، ابن ماجه، ج ۲، حدیث ۴۰۸۸، احیاءالتراث العربی. در سنن، این روایت، چنین آمده است: (یخرج، ناس من المشرق فیوطئون للمهدی یعنی سلطانه.
(۲۳۹) (بحارالانوار)، ج ۵۱/۸۷. علامه مجلسی، خلاصه بخشی از کتاب وی را، به نام: (مناقب علی) که روایات مهدی را در آن جمع آورده، آورده است.
↑صفحه ۱۱۴↑
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
(کانی بقوم قد خرجوا جوابالمشرق، یطلبون الحق فلا یعطونه، ثم یطلبونه فلا یعطونه فاذا راءوا ذلک وضعوا سیوفهم علی عواتقهم فیعطون ما ساءلوا، فلا یقبلونه، حتی یقوموا، ولا یدفعونها الا الی صاحبکم قتلا هم شهداء اما انی لو ادرکت ذلک لابقیت نفسی لهذا الامر(۲۴۰).
گویا می بینم مردمی را از مشرق، که در طلب حق قیام کرده اند، ولی (حاکمان) به آنان پاسخی نمی دهند. پس از مدتی، دوباره قیام می کنند. این بار نیز، به آنان پاسخی داده نمی شود. ولی این مرتبه که وضع را چنین می بینند، شمشیرهای خود را بر شانه هایشان می نهند. در این هنگام، آنچه را می خواهند به آنان می دهند. اما نمی پذیرند ودست به قیام می زنند (ورژیم حاکم را ساقط وحکومتی بر اساس مبانی اسلام تشکیل می دهند) اینان، این حکومت را جز به صاحب شما (حضرت مهدی (عجل الله فرجه) تسلیم نمی کنند. کشتگان این قیام، همه شهید به شمار می آیند. اگر من، آن زمان را درک کنم، خود را برای خدمت مهدی (علیه السلام) نگه می دارم.
در سنن ابن ماجه(۲۴۱)، کنزالعمال(۲۴۲)، الملاحم والفتن(۲۴۳)، روایتی نزدیک به مضمون این روایت آمده است، با این تفاوت که این حدیث، از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) واز طریق اهل سنت وآن روایت از طریق شیعه از امام محمد باقر(علیه السلام) نقل شده است. هر دو، به این معنی اتفاق دارند که پیش از انقلاب جهانی مهدی، متصل می شود. سید بن طاووس، این حدیث را به صورتی دقیق تر از کتاب (الفتن) تاءلیف نعیم بن
------------
(۲۴۰) (همان مدرک) ج ۵۲/۲۴۳؛ (کتاب الغیبة)، نعمانی، تحقیق علی اکبر غفاری / ۲۷۳، مکتبة الصدوق، تهران.
(۲۴۱) (سنن) ابن ماجه ج ۲ حدیث ۴۰۸۲.
(۲۴۲) (کنز العمال)، حسام الدین هندی، ج ۱۴/۲۶۷، حدیث ۳۸۶۷۷ مؤسسة الرسالة، بیروت.
(۲۴۳) (الملاحم الفتن)، سید بن طاووس /۵۲.
↑صفحه ۱۱۵↑
حماد خزاعی(۲۴۴) که از محدثین بزرگ اهل سنت است ودر قرن دوم وسوم هجری می زیسته، نقل کرده است: نعیم بن عبد الله، به سند خود از ابراهیم بن علقمه، از عبد الله نقل می کند که ما روزی نزد پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) نشسته بودیم که گروهی از بنی هاشم نزد ما آمدند. تا چشم پیامبر (صلی الله علیه وآله) به آنان افتاد، رنگش دگرگون وآثار ناراحتی در چهره اش نمایان شد. اصحاب علت ناراحتی را پرسیدند، حضرت چنین توضیح داد:
(انا اهل بیت اختار الله لنا الاخره علی الدنیا وان اهل بیتی هولاء یلقون بعدی بلاء وتطریدا حتی یاتی قوم من ههنا نحو المشرق اصحاب رایات سود یساءلون فلا یعطونه مرتین او ثلاثا فیقاتلون فینصرون فیعطون ما ساءلوا فلا یقبلونها حتی یدفعونها الی رجل من اهل بیتی فیملاء الارض عدلا کما ملوها ظلما، فمن ادرک ذلک منکم فلیاتهم ولو حبوا هلی الثلج فانه المهدی(۲۴۵).
ما خاندانی هستیم که خداوند برای ما، آخرت را بر دنیا برگزیده واینان که خاندان من هستند، پس از من دچار بلا وآوارگی ودوری وتبعید از وطن می گردند واین سختیها، ادامه می یابد، تا زمانی که مردمی از مشرق زمین قیام می کنند. آنان که اصحاب پرچمهای سیاه هستند. در آغاز قیام، خواسته مردم از حکومت، حق است، ولی سردمداران حکومت زیر بار نمی روند، دو یا سه بار قیام با این انگیزه صورت می گیرد، تا این که مردم به مبارزه خود ادامه داده وحکومت تسلیم خواسته های آنان می گردد، ولی این بار، مردم نمی پذیرند.
وحکومت جدیدی بر اساس حق تشکیل می دهند واین حکومت تداوم می یابد.
------------
(۲۴۴) نعیم بن حماد از محدیثین مورد وثوق اهل سنت است. وی در زمان خلافت ابی اسحاق بن هارون، به خاطر این که پاسخ دلخواه دستگاه خلافت را در رابطه با قرآن نداد، بازداشت شد ودر سال ۲۲۸ ه ق در زندان درگذشت. ر. ک: (الملاحم الفتن)، سید بن طاووس / ۱۸ - ۱۹.
(۲۴۵) (تداوم انقلاب اسلامی ایران تا انقلاب جهانی مهدی) محمدی ری شهری / ۵۶ وی حدیث یاد شده را با نقلهای مختلف وشرح وتفسیر آن آورده است.
↑صفحه ۱۱۶↑
تا این که مردم آن را به مردی از خاندان من تحویل می دهند واو زمین را پر از عدل می کند، همانگونه که پر از ظلم کرده اند. پس اگر کسی از شما آن زمان را درک کند، باید به آن مردم بپیوندد، هر چند سینه خیز روی برف برود، چون او مهدی (علیه السلام) است.
گروهی احادیث فوق را بر قیام ونهضت امام خمینی حمل کرده اند وجمهوری اسلامی را زمینه ساز حکومت مهدی (علیه السلام) شمرده اند(۲۴۶).
در روایتی دیگر، قیام یمانی از نشانه های قیام قائم خوانده شده وپرچم او، پرچم هدایت ومردم نیز، به یاری او دعوت شده اند.
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
(... ولیس فی رایات رایة اهدی من الیمانی هی رایة هدی لانه یدعوا الی صاحبکم، فاذا خرج الیمانی حرم بیع السلاح علی الناس وکل مسلم، واذا خرج الیمانی فانهض الیه، فانه رایته رایة هدی ولا یحل لمسلم ان یتلوی علیه، فمن فعل ذلک فهو من اهل النار، لانه یدعوا الی الحق والی الطریق مستقیم(۲۴۷).
هیچ یک از پرچمهای برافراشته شده (پیش از ظهور امام زمان (علیه السلام) هدایت یافته تر از پرچم یمانی نیست. پرچم او، پرچم هدایت است. زیرا او، مردم را به حکومت امام زمان (علیه السلام) فرا می خواند. به هنگام خروج یمانی، فروش سلاح بر مردم وهر مسلمان حرام است. هنگامی که یمانی خروج کرد، به سوی او بشتاب، زیرا پرچم او پرچم هدایت است. برای هیچ مسلمان روا نیست که با او مخالفت کند. مخالف او در آتش است، زیرا یمانی مردم را به حق وصراط مستقیم دعوت می کند.
از روایات فوق، استفاده می شود که پیش از قیام قائم، قیامهایی صورت
↑صفحه ۱۱۷↑
می گیرد ومردم باید در آن قیامها شرکت کنند.
روایاتی که دلالت بر فراگیر شدن ظلم در هنگام ظهور مهدی (علیه السلام) می کنند، به این معنی نیستند که همه مردم در آن زمان فاسد وستمگرند وهیچ فرد ویا گروه صالحی در آن هنگام یافت نمی شود که از حق طرفداری کند که در نتیجه، فراگیر شدن ظلم وفساد جبری باشد ومبارزه با آن غلط ومبارزه با مقدمه ظهور فرج! زیرا به تعبیر قرآن، به هنگام ظهور مهدی (علیه السلام) افراد صالح ومستضعف وجود دارند که آنها وارث حکومت زمین، به رهبری آن حضرت می شوند(۲۴۸). روایات زیادی نیز بر این معنی دلالت دارند(۲۴۹). بنابراین، این برداشت با این دسته از آیات وروایات تعارض دارد.
در احادیث یاد شده، تکیه بر فراگیر شدن ظلم است، نه فراگیر شدن کفر وبی دینی. یعنی چنان نیست که در هیچ جا اهل اعتقاد ودین یافت نشوند. پس همان گونه که از ظاهر این روایات استفاده می شود، مراد از جمله: (ملئت ظلما وجورا). ظلم طبقه حاکمه است، زیرا لازمه ظلم، وجود مظلوم است، بنابراین، به هنگام ظهور مهدی (علیه السلام)، ظلم طبقه حاکم در ابعاد گوناگون شدت می یابد وفراگیر می شود وقیام مهدی (علیه السلام) برای حمایت از مظلومان است:
(مسلمانان در آخرالزمان، به وسیله مهدی (علیه السلام)، از فتنه ها وآشوبها خلاصی می یابند، همان گونه که در آغاز اسلام از شرک وگمراهی رهایی یافتند)(۲۵۰).
با توجه به این معنی، این احادیث، به هیچ روی مسؤولیت مبارزه با فساد وستم وجانبداری ازحق وعدالت وهمچنین تشکیل حکومت اسلامی را نفی نمی کنند.
------------
(۲۴۸) سوره (نور)، آیه /۵۵؛ (قصص)، آیه ۵؛ (انبیا) آیه ۱۰۵.
(۲۴۹) تفسیر (صافی)، فیض کاشانی، ج ۳/۴۴۴، ۳۸۲ و۳۵۷، موسسه اعلمی، بیروت؛ (نور الثقلین)، حویزی، ج ۳/۶۱۶ - ۶۲۰، حکمت قم.
(۲۵۰) (بحار الانوار)، ج ۵۱ / ۹۳.
↑صفحه ۱۱۸↑
ممنوعیت قیام در عصر غیبت؟!
از جمله روایاتی که برای مشروع نبودن تشکیل حکومت در عصر غیبت، مورد استفاده واقع شده اند، روایاتی است که به ظاهر قیام مسلحانه را پیش از ظهور مهدی (علیه السلام) منع می کنند وتاکید دارند که این گونه قیامها به ثمر نمی رسند. روایات یاد شده را شیخ حر عاملی در (وسائل الشیعه) ومحدث نوری در (مستدرک الوسائل) گرد آورنده اند. برای پاسخ به شبهه فوق، به دسته بندی روایات یاد شده می پردازیم واز هر کدام نمونه ای نقل وسپس به نقد آن می پردازیم:
۱- برخی از این روایات، به طور عام، هر نوع قیام وبرافراشتن هر پرچمی را پیش از ظهور حضرت حجت (علیه السلام) محکوم می کنند وپرچمدار آن را طاغوت مشرک معرفی می کنند.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
(کل رایه ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت یعبد من دون الله)(۲۵۱).
هر پرچمی پیش از قیام قائم بر افراشته شود، صاحب آن طاغوتی است که در برابر خدا پرستش می شود.
امام باقر می فرماید:
(هر پرچمی پیش از پرچم مهدی (علیه السلام) بلند شود، پرچمدار آن ظاغوت است)(۲۵۲).
نقد وبررسی
بر افراشتن پرچم، کنایه از اعلان جنگ با نظام حاکم وتلاش برای تاءسیس
------------
(۲۵۱) (وسائل الشیعه)، ج ۱۱ / ۳۷.
(۲۵۲) (مستدرک الوسائل) ج ۱۱ / ۳۴.
↑صفحه ۱۱۹↑
حکومت جدید است.
(طاغوت) یعنی انسانی که به حدود الهی تجاوز کرده ومی خواهد که مردم حاکمیت او را در برابر حاکمیت خداوند بپذیرند.
واژه (طاغوت) وجمله: (یعبد من دون الله) در دو حدیث فوق، به خوبی بیانگر آن است که مقصود از (پرچم بر افراشته شده پیش از قیام قائم) پرچمی است که در مقابل خدا ورسول وامام (علیه السلام) برافراشته گردد وبرافرازنده در مقابل حکومت خدا حکومتی تاءسیس کند ودر پی آن باشد که به خواسته های خود، جامه عمل، بپوشاند. بنابراین، نمی توان شخص صالحی که برای حاکمیت دین، قیام واقدام کرده، طاغوت خواند؛ زیرا در این صورت، چنین پرچمی، نه تنها در مقابل پرچم قائم برافراشت نشده که در مسیر وطریق وجهت او خواهد بود.
بر این سخن گواه از سخن معصوم داریم، از جمله:
امام محمد باقر (علیه السلام) می فرماید:
(وانه لیس من احد یدعو الی ان یخرج الجال الا وسیجد من یبایعه ومن رفع رایه ضلاله فصاحبها طاغوت)(۲۵۳).
هیچ کس مردم را تا خروج دجال فرا نمی خواند، مگر این که افرادی یافت می شوند که با او بیعت کنند. هر کس پرچم گمراهی برافراشت، صاحب آن طاغوت است.
در این روایت، امام (علیه السلام) با قید (ضلالت) برای (رایة) آن قیام کننده ای را طاغوت خوانده است که پرچم گمراهی برافرازد.
مؤید دیگر، صحیحه عیص بن قاسم است. امام (علیه السلام) در این روایت قیامها را به دو دسته تقسیم می فرماید:
------------
(۲۵۳) (فروع الکافی)، کلینی، ج ۸ / ۲۹۷ حدیث ۴۵۶، دارالتعارف، بیروت.
↑صفحه ۱۲۰↑
قیامهایی که جلوداران آنها به خود دعوت می کنند.
قیامهایی که برای مقابله با باطل واقامه حق صورت می گیرد.
امام (علیه السلام) قیامهای دسته دوم را تاءیید می کند وقیام (زیدبن علی) ومانند وی را از این نوع می داند وبه پیروان خود هشدار می دهد که هر قیامی را به قیام زید قیاس نکنند، تا به گمراهی دچار نشوند:
(هنگامی که کسی برای قیام به سوی شما آمد، توجه کنید که برای چه هدفی قیام می کنید. نگویید که زید هم خروج کرد. زید، مردی عالم وراست گفتار بود. او، هرگز شما را به سوی ریاست وحاکمیت خویش دعوت نکرد، بلکه به آنچه رضای آل محمد صلی الله علیه وآله است، فرا خواند. واگر پیروز می شد، به عهد خود وفا می کرد، او، برای شکستن قدرت طاغوتی بنی امیه قیام کرد؛ اما آن که امروز قیام کرده است (محمد بن عبد الله) شما را به چیز دیگر می خواند. ما شهادت می دهیم که به دعوت او راضی نیستیم. او امروز، از ما پیروی نمی کند، تا چه رسد به روزی که پرچمها برای او بسته شود(۲۵۴).
در روایات بالا، امام (علیه السلام) قیام زیدبن علی (علیه السلام) ومانند او را که داعی به حق هستند، تاءیید می کند وقیامهای اشخاصی چون: محمد بن عبد الله(۲۵۵)، که مردم را به خود فرا می خوانند، محکوم می کند.
گواه دیگر این که: ائمه (علیه السلام) قیام حسین بن علی، شهید فخ را که در زمان حکومت هادی، برادر هارون الرشید، انجام گرفته تاءیید کرده اند.
بنابراین، قیام زیدبن علی وشهید فخ ونهضتهایی از این دست را، نمی توان از نمونه های طاغوت شمرد.
افزون بر اینها، اگر با استناد به این روایات، هر گونه قیام ونهضتی را محکوم
------------
(۲۵۴) (وسائل الشیعه)، ج ۱۱ / ۳۵.
(۲۵۵) (مقاتل الطالبین)، ابی الفرج اصفهانی، ۱۵۷ - ۱۶۵؛ (بحار الانوار)، ج ۴۷/۲۷۷؛ (اصول کافی)، ج ۱/ ۳۶۳ - ۳۶۷.
↑صفحه ۱۲۱↑
وغیر مشروع بدانیم، این گونه برداشت، با روایات جهاد، امر به معروف ونهی از منکر وهمچنین با سیره پیامبر صلی الله علیه وآله وائمه معصومین (علیه السلام) تعارض دارد ودر مقام تعارض، باید از این روایات صرف نظر کرد.
همچنین در گذشته، روایاتی را که از فریقین نقل کردیم که پیامبر صلی الله علیه وآله وائمه (علیه السلام) به برخی از قیامهای پیش از قیام قائم (علیه السلام) اشاره کرده وآنها را تاءیید کرده اند(۲۵۶).
با توجه به آنچه آوردیم، معنای حدیث این است که: هر پرچمی پیش از قیام قائم بر افراشت شود ورهبر آن مردم را به سوی خود فرا خواند، صاحب این چنین پرچمی، طاغوت است.
اما اگر شخص صالحی در دوره غیبت قیام کند، به نیابت از امام (علیه السلام) وتشکیل حکومت دهد، بدون تردید، مشمول این روایات نخواهد بود.
۲- روایاتی که بیانگر ناکامی وموفق نشدن قیامهای پیش از قیام مهدی (علیه السلام) است. این دسته از روایات، در ضمن، اشاره دارند بر مشروع نبودن تلاش برای ایجاد حکومت اسلامی. زیرا قیامی که بدون ثمر باشد، از دیدگاه عقل وعقلا ناپسند است.
امام سجاد می فرماید:
(والله ما یخرج احد منا قبل خروج القائم، الامثله کمثل فرخ طار من وکره قبل ان یستوی جناحاه فاخذه الصبیان)(۲۵۷).
به خدا سوگند، هیچ یک از ما، پیش از قیام قائم خروج نمی کند، مگر این که مثل او، مانند جوجه ای است که پیش از محکم شدن بالهایش از آشیانه پرواز کرده باشد. در نتیجه کودکان او را گرفته وبا او به بازی می پردازند.
------------
(۲۵۶) (بحارالانوار)، ج ۵۲ / ۲۴۳، (کتاب الغیبة) نعمانی / ۲۵۶، ۲۷۳.
(۲۵۷) (وسائل الشیعه)، ج ۱۱ / ۳۶؛ (مستدرک الوسائل)، ج ۱۱ / ۳۷.
↑صفحه ۱۲۲↑
(ما خرج وما یخرج منا اهل البیت الی قیام قائمنا احد لیدفع ظلما او ینعش حقا الا اصطلمته البلیه وکان قیامه زیادة فی مکروهنا وشیعتنا)(۲۵۸).
هیچ کس از خاندان ما، تا قیام قائم، برای دفع ستم ویا زنده کردن حق خروج نکرده ونمی کند، مگر این که باعث افزایش گرفتاری ما وشیعیان ما می گردد.
از این دو روایت نتیجه گرفته اند که قیام برای تشکیل حکومت اسلامی، نه تنها بی نتیجه است، که گرفتاری وناراحتی اهل بیت (علیه السلام) را نیز در پی دارد. بنابراین، باید از تشکیل حکومت اسلامی، پیش از قیام مهدی (علیه السلام) چشم پوشید. استناد به دو روایت بالا ومانند آن از جهاتی باطل است:
این دو روایت، در صدد این نیستند که اصل جواز قیام را رد کنند، بلکه پیروزی را نفی می کنند.زیرا اگر نفی جواز کنند، قیام امام حسین (علیه السلام) را در برابر یزید وهمچنین قیام زید بن علی وحسین بن علی شهید فخ و... را محکوم کرده اند، با این که بدون تردید، این قیامها مورد تاءیید ائمه (علیه السلام) بوده است.
عدم پیروزی قیام، دلیل بر نفی تکلیف به قیام نیست.
مثلا رد جنگ صفین، شایع شد که معاویه مرده است. این خبر باعث شادی مردم شد. امام علی (علیه السلام) در مقابل شاید مردم فرمود:
(والذی نفسی بیده لن یهلک حتی تجتمع علیه الامه، قالوا: فبم تقاتله؟ قال: التمس الغذر فیما بینی وبین الله تعالی)(۲۵۹).
سوگند به آن خدایی که جان من در قبضه قدرت اوست، معاویه هلاک نمی شود، تا مردم بر او هماهنگ شوند. از آن حضرت سؤال کردند: بنابراین، پس چرا با او می جنگید، امام فرمود: می خواهم بین خود وخدایم عذر داشته باشم.
به روایت دیگر، مردی از شام به کوفه آمد واز مرگ معاویه خبر داد.
علی (علیه السلام) به او فرمود:
------------
(۲۵۸) (صحیفه سجادیه)، با ترجمه وتفسیر الهی قمشه ای، مقدمه / ۱۲، انتشارات اسلامی.
(۲۵۹) (بحارالانوار)، ج ۴۱ / ۲۹۸.
↑صفحه ۱۲۳↑
(انت شهدت موته؟ قال: نعم وحثوت علیه، قال: انه کاذب، قیل: وما یدریک یا امیرالمؤمنین انه کاذب؟ قال: انه لا یموت حتی یعمل کذا وکذا - اعمال عملها فی سلطانه - فقیل له: فلم تقاتله وانت تعلم هذا، قال: للحجه)(۲۶۰).
آیا تو بر مرگ معاویه شاهد بودی؟
گفت: بله، من خود خاک بر قبر او ریختم.
علی (علیه السلام) فرمود: این مرد دروغگوست.
گفته شد: ای امیرمؤمنان از کجا می دانی که این شخص دروغ یم گوید.
علی (علیه السلام) فرمود: معاویه نمی میرد تا این گونه وآن گونه عمل کند.
واعمالی که او در مدت حکومت خود انجام می دهد یادآوری کرد.
به آن حضرت گفته شد: بنابراین، چرا با او می جنگی؟ علی (علیه السلام) فرمود: برای اتمام حجت وانجام وظیفه با او می جنگم.
این روایات، بیانگر این معنی هستند که انسان مسلمان، باید به تکلیف خود عمل کند ونباید انتظار داشته باشد، حتما به نتیجه مطلوب برسد. در هر برهه ای از زمان، با مطالعه ودقت همه جانبه، آنچه را وظیفه خود می بیند، بدون توجیه گری وراحت طلبی انجام دهد. حال، یا به نتیجه مطلوب می رسد، یا نمی رسد. در هر صورت تکلیف خود را انجام داده است.
وباید با ستمگران ستیزید وبه داد مظلوم رسید وبرای از بین بردن ستم وحکام ستمگر وبر پا داشتن عدل وداد وحکومت اسلامی، تلاش ورزید، هر چند به آن نتیجه ای که از این اقدامات انتظار هست، نرسید.
امکان دارد مقصود از جمله (منا اهل البیت) و(احد منا) تنها ائمه معصومین (علیه السلام) باشند؛ زیرا شیعیان از آنان انتظار خروج مسلحانه را داشتند وایشان
------------
(۲۶۰) (همان مدرک)/ ۳۰۴.
↑صفحه ۱۲۴↑
با توجه به شرایط حاکم بر آن زمان، می خواستند با اخبار غیبی آنان را قانع کنند که هر کس از ما پیش از قیام قائم خروج کند، به علت نبود امکانات لازم، پیروز نخواهد شد ومصلحت اقتضا می کند که خروج مسلحانه نداشته باشند.
چنان که اشاره شد، در برخی از روایات، به قیامهایی پیش زا قیام قائم بشارت داده شده است که زمینه ساز حکومت مهدی (علیه السلام) هستند. بدون تردید زمینه سازی آنها به لحاظ موفقیت آن قیامهاست. افزون بر این که ایجاد آمادگی، خود بزرگترین ثمره این قیامهاست.
اگر بگوییم این روایات در صدد نهی از قیام ومبارزه با ستم وفسادند، با آیات جهاد وامر به معروف ونهی از منکر وهمچنین با سیره ائمه معصومین ناسازگارند، از این روی، باید به دور افکنده شوند.
۳- دسته سوم از روایاتی که برای مشروع نبودن تلاش در راه ایجاد حکومت اسلامی در دوره غیبت، بدانها استناد کرده اند روایاتی هستند که به سکوت سکون، فرا می خوانند واز مشارکت در هر قیام ومبارزه ای، پیش از تحقق نشانه های ظهور، باز می دارند.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
(یا سدیر الزم بیتک وکن حلسا من احلاسه واسکن ما سکن اللیل والنهار، فاذا بلغک ان السفیانی قد خرج فارحل الینا)(۲۶۱).
ای سدیر! در خانه بنشین وبه زندگی بچسب. آرامش داشته باش تا آن هنگام که شب وروز آرام هستند، اما هنگامی که خبر رسید که سفیانی خروج کرده به سوی ما بیا، اگر چه با پای پیاده باشد.
یا می فرماید:
(خمس علامات قبل قیام القائم: الصیحة والسفیانی والخسف وقتل نفس
------------
(۲۶۱) (وسائل الشیعه)، ج ۱۱ / ۳۶.
↑صفحه ۱۲۵↑
الزکیه والیمانی.
فقلت: جعلت فداک، ان خرج احد من اهل بیتک قبل هذه العلامات، انخرج معه؟
قال: لا...(۲۶۲)
پنج نشانه پیش از قیام قائم وجود دارد: صیحه وندای آسمانی، خروج سفیانی وفرو رفتن (لشگر سفیانی در سرزمینی به نام بیداء) کشته شدن نفس زکیه، خروج یمانی.
عمر بن حنظله می گوید: از آن حضرت سؤال کردم اگر شخصی از خاندان شما پیش از این نشانه ها قیام کند، آیا ما نیز با او قیام وخروج کنیم؟
آن حضرت فرمود: نه
در حدیثی دیگر امام باقر (علیه السلام) به جابر فرمود:
(الزم الارض ولا تحرک یدا ولا رجلا حتی تری علامات اذکرها لک - وما اراک تدرکها - اختلاف بنی فلان، ومناد ینادی من السماء ویجیئکم الصوت من ناحیة دمشق...)(۲۶۳).
ای جابر! آرامش خود را حفظ کن ودست پایت را حرکت نده تا نشانه هایی که برایت می گویم ببینی (هر چند گمان نمی کنم تا آن زمان زنده باشی) اختلاف بنی فلان وندا دهنده ای که از آسمان ندا می دهد وصدایی که از سوی دمشق بلند خواهد شد.
گفته شده که مقتضای این روایات منحصر به سدیر، عمر بن حنظله وجابر نیست، بلکه بر همه واجب است که تا خروج سفیانی ودیگر نشانه ها وبالاخره تا قیام قائم (عجل الله فرجه) سکوت کنند واز قیام وخروج خودداری کنند.
پاسخ: الغای خصوصیت وتعمیم حکم به همه افراد، در همه زمانها متوقف
------------
(۲۶۲) (همان مدرک)/ ۳۷.
(۲۶۳) (همان مدرک)/ ۴۱؛ (مستدرک الوسائل)، ج ۱۱ / ۳۸.
↑صفحه ۱۲۶↑
است بر این که ما علم داشته باشیم به این که شخص خاص ویا مورد خاصی مورد نظر امام نبوده است.
در روایات بالا نه تنها چنین علمی نداریم که خلاف آن برای ما ثابت است. از باب نمونه به ویژگیهای سدیر وحالات او اشاره می کنیم:
با نگاهی به تاریخ ودیگر روایات می یابیم که سدیر، فردی بوده که همواره احساساتش بر عقلش غلبه داشته است واو می پنداشته قیام واقدام برای تشکیل حکومت اسلامی، برای امام (علیه السلام) وجود دارد وبه همین دلیل، همواره منتظر قیام وخروج آن حضرت بوده است. حضرت در بیان فوق، نبود امکان قیام وتشکیل حکومت ظاهری را به ایشان گوشزد کرده است وبه وی وافرادی مانند وی، که تحت تاءثیر احساسات غلط قرار گرفته اند. سفارش می کند: بهتر است که در خانه بنشینند.
گواه بر این سخن، حدیثی است که خود وی، از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند:
(بر امام صادق (علیه السلام) وارد شدم وبه آن حضرت عرض کردم: به خدا سوگند، نشستن برای شما روا نیست. حضرت فرمود: چرا ای سدیر؟ گفتم: به خاطر یاران وپیروانی که دارید. به خدا سوگند، اگر امیرالمؤمنین (علیه السلام) به اندازه شما پیرو داشت، قبایل تیم وعدی در خلافت طمع نمی ورزیدند.
حضرت فرمود: تعداد آنان چه اندازه است؟
گفتم: صد هزار.
گفتم: بله، بلکه دویست هزار.
فرمود: دویست هزار؟
گفتم: بله وبلکه نصف دنیا.
حضرت ساکت شد وپس از لحظه ای فرمود: آیا می توانی همراه ما به ینبع (محلی نزدیک مدینه) بیایی... حضرت در آن مکان به پسر بچه ای که چند بزغاله
↑صفحه ۱۲۷↑
می چرانید نگاه کرد وفرمود:
اگر من به اندازه اینها (شیعه) داشتم، سکوت را روا نمی دانستم(۲۶۴).
سدیر می گوید: آنها را شماره کردم، شمار آنها هفده راءس بود.
از این روایت، حدود ادراک سدیر، رد این گونه مسائل مشخص می گردد. ضمنا مراد از شیعه در روایت فوق، تنها کسانی نیستند که نامی از شیعه داشته باشند بلکه مراد شیعه واقعی است، یعنی کسانی که تا مرز شهادت همراهند واینان در آن زمان، اندک بوده اند.
در روایت دیگر، معلی بن خنیس می گوید:
(نامه عبد السلام وسدیر را با نامه های دیگر افراد خدمت امام صادق (علیه السلام) بردم، در زمانی که صاحب پرچمهای سیاه (ابومسلم خراسانی) قیام کرده وهنوز آثار حکومت بنی عباس ظاهر نشده بود. در آن نامه ها نوشته بود که ما پیش بینی می کنیم که امر خلافت به شما واگذار گردد، شما چه نظر دارید، حضرت با عصبانیت نامه ها را به زمین زد وفرمود: من امام اینان نیستم. آیا نمی دانند که سفیانی باید کشته شود(۲۶۵).
از این روایت نیز استفاده می شود که سدیر ودیگر دوستان او، به خاطر آگاه نبودن از اهاف ومقاصد ابومسلم، پنداشته بودند که وی برای بازگرداندن خلافت به امام (علیه السلام) قیام کرده است، غافل از این که ابومسلم، گر چه به ظاهر مردم را به اطاعت فردی از بنی هاشم فرا می خواند. ولی از سوی ابراهیم عباسی به سامان دادن خراسان گماشته شده بود وپس از کشته شدن ابراهیم، مردم را به خلافت برادرش، عبد الله سفاح، دعوت می کرد.
در هر صورت، با توجه به مطالب بالا ودیگر مطالبی که درباره سدیر
------------
(۲۶۴) (اصول کافی)، ج ۲ / ۲۴۲.
(۲۶۵) (وسازل الشیعه)، ج ۱۱ / ۳۸.
↑صفحه ۱۲۸↑
وخصوصیات او آمده است، ما نمی توانیم از روایتی که او را ملزم می کند در خانه بنشیند الغای خصوصیت کنیم وبگوییم: وظائف همه، حتی در عصر غیبت سکوت وخانه نشینی است.
افزون بر این، آیا با این روایت می توان از همه آیات وروایات وهمچنین حکم عقل که بر وجوب امر به معروف ونهی از منکر وجهاد در راه خدا ومبارزه با حاکمان ستم، دلالت دارند، دست برداشت.
روایت حنظله نیز همانند روایت سدیر، درباره قضیه خاصی است. گواه بر این، این که امام (علیه السلام)، عمر بن حنظله وافراد دیگری همانند وی را، از خروج با یکی از سادات اهل بیت نهی کرده است. یعنی فرد مشخصی مطرح بوده وامام از همراهی با او نهی کرده است. ذیل روایت دلالت دارد که آن شخص، ادعای مهدویت داشته وامام (علیه السلام) با ذکر نشانه های ظهور، ادعای آن شخص را رد کرده ویادآور شده که هر کس از اهل بیت، پیش از این نشانه ها قیام کند، آن قائم موعود، نیست.
این حدیث ومانند آن، در واقع می خواهند جلو سوء استفاده برخی از سادات علوی را که به عنوان مهدی موعود قیام می کردند وبه افرادی مانند: سدیر وعمر بن حنظه وجابر و... بفهمانند که فریب اینان را نخورند.
با توجه به آنچه آوردیم، پاسخ روایت جابر وهمچنین روایات دیگری که در (مستدرک الوسائل)آمده از قبیل: روایت چهارم، پنجم هفتم وهشتم باب دوازدهم(۲۶۶)، روشن شد.
۴- از روایاتی که بر مشروع نبودن ایجاد حکومت اسلامی در دوره غیبت، بدان استناد شده، روایاتی است کهب صبر دعوت کرده اند واز شتاب، نهی. در برخی از این روایات آمده است که انسان مسلمان، پیش از فرا رسیدن موعد فرج
------------
(۲۶۶) (مستدرک الوسائل)، ج ۱۱ / ۳۵ - ۳۷.
↑صفحه ۱۲۹↑
وزوال ملک ظالم، نباید خود را به زحمت بیندازد وبه دنبال برقراری حکومت عدل باشد.
انسان مسلمان، در دوره غیبت. اگر نیت جهاد داشته باشد، ثواب جهاد به او داده خواهد شد:
علی (علیه السلام) می فرماید:
(الزموا الارض واصبروا علی البلاء ولا تحرکوا بایدیکم وسیوفکم فی هوی السنتکم ولا تستعجلوا بمالم یعجله الله لکم فانه من مات علی فراشه وهو علی معرفة حق ربه وحق رسوله واهل بیته مات شهیدا ووقع اجره علی الله واستوجب ثواب ما نی من صالح عمله وقامت النیة مقام اصلاته لسیفه فان لکل شی مدة واجل)(۲۶۷).
به زمین بچسبید وبر بلاها صبر کنید دستها وشمشیرهایتان رادر جهت خواتهای زبانتان به حرکت در نیاورید ونسبت به آنچه خداوند برای شما در آن عجله قرار نداده، عجله نکنید. اگر کسی از شما در رختخواب بمیرد، اما نسبت به خدا ورسول واهل بیت رسول شناخت ومعرفت داشته باشد، شهید از دنیا رفته واجر او با خداست وآنچه را از اعمال نیک نیت داشته، پاداشش را خواهد برد وهمان نیت خیر او در ردیف به کار گرفتن شمشیر است. بدانید که برای هر چیز مدت وسرآمدی است.
یا پیامبر صلی الله علیه وآله به علی (علیه السلام) سفارش می فرماید:
(ان ازالة الجبال الرواسی اهون من ازالة ملک لم تنقض ایامه)(۲۶۸).
کندن کوههای محکم وبرافراشته شده آسان تر از نفی حکومتی است که هنوز روزگار آن پایان نیافته است.
------------
(۲۶۷) (وسائل الشیعه)، ج ۱۱ / ۴۰؛ (نهج البلاغه)، فیض الاسلام، خطبهه ۲۳۳.
(۲۶۸) (وسائل الشیعه)/ ۳۸.
↑صفحه ۱۳۰↑
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
(الغبرة علی من آثارها، هلک المحاصیر، قلت: جعلت فداک وما المحاصیر؟ قال: المستعجلون، اما انهم لمن یریدوا الا من یعرض لهم... یا ابا المرهف، قلت: لبیک قال، اتری قوما حبسوا انفسهم علی الله عز ذکره لا یجعل لهم فرجا؟ بلی والله لیجعلن الله لهم فرج)(۲۶۹).
گرد وغبار به ضرر کسی است که آن را بر انگیخته است. اسبهای چموش مغرور، هلاک می شوند.
عرض کردم: فدای شوم، اسبهای چموش چه کسانی هستند؟
فرمود: کسانی که شتاب می کنند. آنان کسانی را دستگیر می کنند که در معرض دید آنها باشند ویا با آنان برخوردی داشته باشند...
سپس فرمود: ای ابوالمرهف!
گفتم: بله.
فرمود: ایا دیده ای جمعیتی که جان خود را وقف راه خدا کرده باشند. خداوند برای آنان فرجی قرار نداده باشد بلی، به خدا سوگند خداوند برای آنان فرجی قرار داده است.
پاسخ: بدون تردید سخنان علی (علیه السلام)، در ارتباط با مورد خاص وشرایط ویژه است.
در گذشته یادآور شدیم که جهاد، همانند دیگر امور، متوقف بر تهیه مقدمات وامکانات است وشتابزدگی در آن، پیامدهای ناگواری را در پی دارد. امام علی (علیه السلام) در بیان فوق، به همین معنی اشاره می کند.
ابن ابی الحدید، در تفسیر سخن فوق می نویسد: (امام علی (علیه السلام)، با کلام فوق بر آن نیست که کوفیان را از جنگ با اهل شام باز دارد، زیرا امام، همواره، آنان را
------------
(۲۶۹) (فروع کافی)، ج ۸/۲۷۳ - ۲۷۴، (وسائل الشیعه)، ج ۱۱ / ۳۶ - ۳۷.
↑صفحه ۱۳۱↑
از سستی وکوتاه آمدن در جنگ با شامیان سرزنش کرده است، بلکه شماری از یاران امام (علیه السلام) بر آن بودند که فساد ونفاق گروهی از کوفیان را افشاء کنند. علی (علیه السلام) برای جلوگیری از تفرقه وایجاد اختلاف داخلی در ارتش خود، آنان را از این کار، در آن شرایط بازداشت وفرمود: بنشینید وبر بلاها صبر کنید(۲۷۰).
چگونه ممکن است شخصیتی که آن همه خطبه در تشویق به جهاد ومبارزه با ستمگران دارد، مردم را به سکوت وگوشه نشینی در مقابل ظلم وفساد دعوت کند.
او که می فرماید:
(زشت باد رویتان، که هدف تیرهای دشمن قرار گرفته اید. به شما هجوم می آورند به آنها هجوم نمی برید. با شما می جنگند، با آنان نمی جنگید. معصیت خدا می شود وشما بدان رضایت می دهید)(۲۷۱).
در حدیث دوم نیز، هدف رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله این نیست که رو در رویی با پادشاهان به نتیجه نخواهد رسید؛ چرا که مسلمانان صدر اسلام، بسیاری از قدرتهای حاکم محلی وجهان را ساقط کرده اند وما دیده ایم بسیاری از انقلابها از جمله انقلاب اسلامی ایران در برابر نظامهای طاغوتی، به موفقیت رسیده است.
از سوی دیگر، این روایت در صدد تحریم مبارزه علیه ستمگران نیست وگرنه قیام علی (علیه السلام) وامام حسن (علیه السلام) در مقابل معاویه وقیام امام حسین (علیه السلام) در مقابل یزیدبن معاویه که صحیح نبود.
بنابراین، پیامبر صلی الله علیه وآله، در این سخن، سنگینی کار ولزوم امکانات مورد نیاز، برای درگیری با حکومتهای خودکامه را یادآوری کرده است. همان گونه که از جای کندن کوهها به آسانی ممکن نیست ونیاز به امکانات وصرف وقت کافی
------------
(۲۷۰) (شرح نهج البلاغه)، ابن ابی الحدید، ج ۱۳ / ۱۱۳.
(۲۷۱) (نهج البلاغه)، فیض الاسلام، خطبه ۵.
↑صفحه ۱۳۲↑
دارد، مبارزه با ستمگران؛ بویژه آنان که پایه های حکومت خود را محکم کرده اند نیز، آن چنان است. بر فرض اگر امید چندانی هم به پیروزی نبود، باز وظیفه مردم در مبارزه با ستم وفساد به حال خود باقی است.
از روایت سوم استفاده می شود که برخی از افراد علیه حکومت بنی امیه قیام کرده بودند وحکومت نیز در پی آنان بود.
ابی المرهف نیز، ترس آن داشت که بنی امیه او را دستگیر کنند. امام در این گفتار، خواسته اند که ترس وی را از بین ببرند. آن گاه امام از هلاکت فرد شتابزده، یعنی کسی که احساسات زودگذر او را به قیام واقدام واداشته است، خبر می دهد.
در هر صورت، این روایت در مقام منع از دفاع در مقابل هجوم دشمنان ویا منع از ایجاد حکومت اسلامی در صورت توان ووجود شرایط آن نیست.
اگر در این روایات آمده که شتاب نکنید، به معنای صبر بر ظلم وسکوت در برابر از بین بردن دین وآثار دین وپذیرش سلطه جباران وتسلط آنان بر دین ونوامیس مردم نیست، بلکه این احادیث به معنی شتاب نکردن در رسیدن به دولت حقه جهانی است. شیعیان براساس روایاتی که از پیامبر صلی الله علیه وآله رسیده بود، منتظر فردی از اهل بیت برای نجات وتشکیل دولت حق بودند وبه شکلهای گوناگون این انتظار را اظهار می کردند وگاهی هم از روی اعتراض به ائمه (علیه السلام) گفتند: چرا قیام نمی کنید وستمگران را به جای خود نمی نشانید. آنان از ائمه (علیه السلام) انتظار داشتند که به عنوان موعود، قیام کنند. ائمه (علیه السلام) نیز، با توجه به چنین ذهنیاتی می فرمودند:
(این توقع شما، پیش از موقع است. آن قیام را نشانه هایی است که پیش از پدید آمدن ان ها قیام به عنوان مهدی موعود (علیه السلام)، درست نیست).
ائمه (علیه السلام) در این روایات، تن دادن به ستم را سفارش نمی کنند، بلکه آنان، با طرح این روایات، شیعیان را از شتاب واین که هر قیامی را قیام موعود تلقی کنند،
↑صفحه ۱۳۳↑
بر حذر داشته اند. از این روی، این روایات، به هیچ روی رد صدد منع از قیامهایی که از سوی مصلحان، برای مبارزه با ستم وتشکیل حکومت اسلامی به منظور آماده سازی برای قیام حضرت مهدی (علیه السلام) صورت می گیرد، نیست.
۵- برخی از روایات، به طور عموم وبعضی دیگر در دوره غیبت، شیعیان را به تقیه دعوت می کنند.
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
(لا دین لمن لا ورع له ولا ایمان لمن لا تقیه له وان اکرمکم عندالله اعلمکم بالتقیة، قیل یابن رسول الله، الی متی، قال: الی قیام القائم فمن ترک التقیة قبل خروج قائمنا فلیس من)(۲۷۲).
کسی که از گناهان پرهیز ندارد، دین ندارد. همچنین کسی که از تقیه استفاده نمی کند، ایمان ندارد. گرامی ترین شما در نزد خداوند، داناترین شما به تقیه است.
گفته شد: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه وآله! تقیه تا چه زمانی لازم است؟ فرمود: تا قیام قائم. هر آن که پیش از خروج قائم ما، تقیه را ترک کند، از ما نیست.
روایت دیگری نیز مفضل از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است ودر آن روایت نیز امام (علیه السلام) تقیه را بستگی به قیام قائم (علیه السلام) می داند(۲۷۳).
با استناد به این روایات، گفته شده است که دخالت در سیاست ومخالفت با حکومتهای ستم پیشه خلاف تقیه است؛ بنابراین، جایز نیست(۲۷۴).
در این که در مبارزه با دشمن لازم است از تقیه واصول مخفی کاری استفاده کرد، تردیدی نیست وامام به نام تقیه، مسؤولیتهای اجتماعی را کنار گذاشتن وتا
------------
(۲۷۲) (وسائل الشیعه)، ج ۱۱ / ۴۶۶.
(۲۷۳) (همان مدرک)، ۴۶۷.
(۲۷۴) (در شناخت حزب قاعدین زمان) / ۱۳۴، به نقل از (انتظار بذر انقلاب) حسین تاجری / ۱۱۴، ۱۱۷.
↑صفحه ۱۳۴↑
ظهور امام زمان (علیه السلام) در سنگر تقیه ماندن، چیزی نیست که اسلام آن را تاءیید کند.
اسلام، اجازه داده در جایی که جان ویا مال ویا ناموس انسان در خطر است واظهار حق، هیچ گونه نتیجه ای ندارد از آن، تا آماده شدن شرایط خودداری کند ووظیفه خود را پنهانی انجام دهد.
بنابراین تقیه گاه لازم است؛ زیرا باعث حفظ جان ویا حفظ دین است واما گاهی تقیه وسکوت، باعث نابودی دین وانحراف جامعه اسلامی است. این جا، جای سکوت نیست، جای امر به معروف ونهی از منکر وایثار وفداکاری وشهادت در راه دین است. در این جا، دیگر تقیه حرام است. از این روی، امام خمینی، در سالها ۴۲ و۴۳ فریاد زد:
(والله گنه کار است کسی که سکوت کند).
بنابراین روایات تقیه در صدد بازداشتن از جهاد، یا امر به معروف ونهی از منکر ومبارزه با ستم نیستند، بلکه به انسان مسلمان گوشزد می فرمایند: در حالی که به وظایف خود عمل می کند، در صوت امکان، جان ومال خود ودیگر مسلمانان را حفظ کند. در روایات آمده:
(التقیة جنة المؤمن) و(التقیة ترس المؤمن))(۲۷۵).
تقیه زره وسپر مؤمن است.
روشن است که از زره وسپر در میدان جنگ استفاده می شود، نه در خانه های در بسته چنانکه برخی از به اصطلاح منتظران مهدی (علیه السلام) بر این باور بودند وتا آن جا به (تقیه) ای که خود تفسیر می کردند، پایبندی نشان می دادند که موافقت زبانی با حکومتهای ستم را جایز می دانستند(۲۷۶).
امام صادق (علیه السلام)، خطاب به ابو حمزه ثمالی، در رابطه با معنای تحریف شده
------------
(۲۷۵) (وسائل الشیعه)، ج ۱۱ /۴۶۱، ۴۶۵.
(۲۷۶) (در شناخت حزب قاعدین زمان)، ۱۳۳، ۱۳۶.
↑صفحه ۱۳۵↑
(تقیه)، که چیزی جز فرار از مسؤولیت ورفاه طلبی نیست، می فرماید:
(... وایم الله لودعیتم لتنصرونا لقلتم لا نفعل انما نتقی، ولکانت التقیة احب الیکم من آبائکم وامهاتکم، ولو قدقام القائم ما احتاج الی مسائلتکم عن ذلک ولا قام کثیر منکم من اهل النفاق حد الله)(۲۷۷).
به خدا سوگند، اگر ما شما را به یاری خد علیه حکومتهای ستم فرا خوانیم، رد می کنید وبه تقیه، تمسک می جویید. تقیه در نزد شما از پدران ومادرانتان دوست داشتنی تر است. اگر قائم، قیام کند، نیاز به پرستش از شما ندارد ودرباره بسیاری از شما که نفاق پیشه کرده اید حد الهی را جاری خواهد کرد.
امام (علیه السلام)، هشدار می دهد که این گونه از تقیه برداشت کردن نشانه نفاق است وهنگامیکه حضرت مهدی (علیه السلام) ظهور کند، با این که این عده ادعای شیعه بودن را دارند، به عنوان منافق با آنان برخورد خواهد کرد.
افزون بر آنچه در پاسخ روایات، آوردیم، روایاتی نیز از ائمه (علیه السلام) نقل شده که در آن بسیاری از قیامهای علویان وغیر آنان مورد تاءیید ائمه (علیه السلام) قرار گرفته است. همچنین قیامهایی داریم که شیعیان وعالمان معروف در آن شرکت داشته اند. این دسته از روایات، روایات پیشین را توضیح می دهند وتفسیر می کنند، از جمله:
۱- محمد بن ادریس، در کتاب (اسرائر) نقل می کند که:
فردی در حضور امام صادق (علیه السلام)، سخن از قیام به میان آورد واز خروج کسانی که از اهل بیت قیام می کنند سؤال کرد، حضرت فرمود:
(لا زال انا وشیعتی بخیر ما خرج الخارجی من آل محمد صلی الله علیه وآله ولوددت ان الخارجی من آل محمد صلی الله علیه وآله وعلی نفقة عیاله)(۲۷۸).
------------
(۲۷۷) (وسائل الشیعه)، ج ۱۱ /۴۸۳.
(۲۷۸) (سرائر)، ابن ادریس حلی، ج ۳ / ۵۶۹، انتشارات اسلامی، قم؛ (وسائل الشیعه)، ج ۱۱ / ۳۹؛ (بحارالانوار)، ج ۴۶ / ۱۷۲.
↑صفحه ۱۳۶↑
پیوسته من وشیعیانم بر خیر هستیم، تا هنگامی که قیام کننده ای از آل محمد (صلی الله علیه وآله) قیام کند. چقدر دوست دارم که شخصی از آل محمد قیام کند ومن مخارج خانواده او را بپردازم.
۲. روایاتی که دینداران را ستوده اند ودینداری را مانند کرده اند به آتش در کف گرفتن و...(۲۷۹)
وروایاتی که درباره سنگینی مسؤولیت مسلمانان راستین وارزش آنان در دوران غیبت وارد شده... روایات پیشین را که در نهی از قیام مسلحانه وارد شده بودند، رد می کنند.
پیامبر (صلی الله علیه وآله) می فرماید:
(پس از شما افرادی خواهند آمد که هر یک از آنان، ارزش واجر پنجاه تن از شما را دارد.
اصحاب عرض کردند: ای رسول خدا (صلی الله علیه وآله)! ما به همراه تو ر بدر، احد وحنین شرکت کردیم درباره ما قرآن نازل شد (چگونه آنان از ما برترند) آن حضرت فرمود: آنان مشکلات ومسؤولیتهایی دارند که شما، تاب وتحمل آنها را ندارید)(۲۸۰).
در روایتی دیگر، امام سجاد (علیه السلام) پاداش هزار شهید، همانند شهدای بدر واحد را به شیعیان واقعی وعده داده است(۲۸۱).
چه کسانی در دوره غیبت، پاداش هزار شهید بدر واحد وحنین را دارند وبه پنجاه مسلمان صدر اسلام می ارزند؟ آیا کسانی که سکوت وگوشه نشینی را برگزیده اند وحداکثر نمازی می گزارند وروزه ای می گیرند؟
بدون تردید، آن همه ستایش وارزش از آن اینان نیست. کسانی می توانند از
------------
(۲۷۹) (بحار الانوار)، ج ۵۲/۱۳۵.
(۲۸۰) (همان مدرک) /۱۳۰.
(۲۸۱) (همان مدرک) / ۱۲۵.
↑صفحه ۱۳۷↑
نمونه های احادیث بالا باشند که دست کم، همانند مسلمانان صدر اسلام، با ستم وفساد مبارزه کنند وبه مسؤولیتهای خود، جامعه عمل بپوشانند اگر غیر این باشد، آتش دست گرفتن واجر هزار شهید بدر، احد وحنین را داشتن، بی معنی خواهد بود.
۳. خبر دادن پیامبر(صلی الله علیه وآله) از حرکتهای پیروز مسلمانان:
(لا تزال طائفة من امتی یقاتلون علی الحق ظاهرین الی یوم القیامه)(۲۸۲).
همواره گروهی از امت من، بر اساس حق قیام می کنند وپیروز می شوند. واین قیامها، تا روز قیامت ادامه خواهد داشت.
(لن یبرح هذا الدین قائما یقاتل علیه عصابة من المسلمین حتی تقوم الساعة)(۲۸۳).
همواره این دین پا برجا خواهد بود وگروهی از مسلمانان برای پاسداری از آن به جهاد وجنگ بر می خیزند تا قیامت فرا رسد.
۴. تاءیید قیام زید:
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
(ان عمی کلان رجلا لدنیانا وآخرتنا مضی والله عمی شهیدا کشهداء استشهدوا مع رسول الله (صلی الله علیه وآله) وعلی والحسن والحسین)(۲۸۴).
عموی من، مردی مفید برای دنیا وآخرت ما بود. او، شهید از دنیا رفت. همانند شهیدانی که در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) وعلی وحسن وحسین (علیه السلام) به شهادت رسیدند.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) به امام حسین (علیه السلام) فرمود:
------------
(۲۸۲) (صحیح مسلم)، ج ۳/۱۵۲۴، ح ۱۹۲۳؛ (کنز العمال)، ج ۱۴/۳۳۴ حدیث ۳۸۸۴۶.
(۲۸۳) (صحیح مسلم)، حدیث ۱۹۲۲.
(۲۸۴) (عیون اخبار الرضا)، شیخ صدوق ج ۱/۲۵۲ رضا مشهدی؛ (بحار الانوار)، ج ۴۶/۱۷۵.
↑صفحه ۱۳۸↑
(ای حسین! از صلب تو، مردی به وجود خواهد آمد که زید، نامیده می شود. او ویارانش، روز قیامت با گامهای خود از گردنهای مردم می گذرند، در حالی که برق نور پیشانی آنان، چشمهای مردم را می رباید وبدون حساب وارد بهشت می شوند)(۲۸۵).
امام رضا (علیه السلام)، در پاسخ ماءمون، که زیدالنار، برادر امام رضا(علیه السلام) را، با زید بن علی مقایسه کرد، فرمود:
(لا تقس اخی زیدا الی زید بن علی فانه کان من علماء آل محمد(صلی الله علیه وآله) غضب لله عزوجل فجاهد اعدائه حتی قتل فی سبیله)(۲۸۶).
برادرم زید را، با زید بن علی مقایسه نکن. چون زید بن علی از عالمان آل محمد(صلی الله علیه وآله) بود. برای خدا خشم کرد ودر راه خدا جهاد کرد وکشته شد.
آن گاه امام رضا (علیه السلام)، از پدرش موسی بن جعفر(علیه السلام) واو از پدرش امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت درباره زید بن علی می فرمودند:
(رحم الله عمی زیدا انه دعا الی الرضا من آل محمد، ولو ظفر لو فی بما دعا الیه وقد استشار فی خروجه، فقلت له: یا عم ان رضیت ان تکون المقتول المصلوب بالکناسه فشانک. فلما ولی قال جعفر بن محمد ویل لمن سمع واعتیه فم یجبه...)(۲۸۷).
خدا عمویم زید را رحمت کناد. او، به رضای از آل محمد(صلی الله علیه وآله) دعوت می کرد. اگر پیروز می شد، به وعده اش وفا می کرد. او در قیام خود، با من مشورت کرد ومن به او گفتم:
عمو! اگر آمادگی داری که کشته شوی وبه دار در کناسه آویخته گردی، اقدام کن. چون قیام کرد جعفر بن محمد فرمود: وای بر آن کس که فریاد وی را بشنود وبه وی پاسخ ندهد.
------------
(۲۸۵) (عیون اخبار الرضا)، ج ۱/۲۴۹؛ (بحار الانوار)، ۴۶/۱۷۰.
(۲۸۶) (بحار الانوار)، ج ۴۶/۱۷۴.
(۲۸۷) (بحار الانوار)، ج ۴۶/۱۷۴.
↑صفحه ۱۳۹↑
درباره زید بن علی، روایات بسیار است. از عالمیان شیعی: شیخ مفید، شیخ طوسی، شهید اول، شیخ بهایی، بحرالعلوم، اردبیلی، شیخ حر عاملی، علامه مجلسی و... او را ستوده اند(۲۸۸) وروایاتی نیز در تاءیید او، از ائمه (علیهم السلام) نقل کرده اند.
در تنقیح المقال، آمده است:
(تمام علمای اسلام بر بزرگواری ومورد وثوق بودن وپارسایی وعلم وفضیلت زید بن علی، اتفاق نظر دارند)(۲۸۹).
۵. تاءیید قیام حسین بن علی شهید فخ:
وی از شهدای بزرگی است که در سرزمین فخ، حدود یک فرسخی مکه، با سپاه هادی عباسی جنگید وبه شهادت رسید. دشمنان بدن او ویارانش را قطعه قطعه وسرهای آنان را از بدن جدا واجساد آنان را، رها کردند ورفتند.
در آخرین دیدار حسین بن علی، شهید فخ، با امام موسی بن جعفر، امام به وی فرمود:
(یابن عم انک مقتول فاجد الضراب فان القوم فساق یظهرون ایمانا ویسترون شرکا وانا الله وانا الیه راجعون احتسبکم عندالله من عصبه)(۲۹۰).
ای پسر عمو! تو کشته خواهی شد. پس نیکو جنگ کن؛ زیرا این قوم فاسق هستند. اظهار ایمان می کنند، ولی در دل مشرکند. من مصیبت شما جماعت را، به حساب خدا می گذارم، وبر صبر در این مورد از خدا پاداش می طلبم.
امام، در این سخن، دشمنان زید را فاسق ومشرک می خواند وشهادت او را به حساب خدا می گذارد وبدین وسیله، قیام او ویارانش را تاءیید می کند.
------------
(۲۸۸) (شخصیت وقیام زید بن علی)، سید ابوفاضل اردکانی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم؛ (سیره وقیام زید بن علی)، حسین کریمان، علمی وفرهنگی تهران.
(۲۸۹) (تنقیح المقال)، مامقانی، ج ۱/۴۶۷.
(۲۹۰) (بحارالانوار) ج ۴۸/۱۶۱.
↑صفحه ۱۴۰↑
امام جواد (علیه السلام) می فرماید:
(لم یکن بعد الطف مصرع اعظم من فخ...)(۲۹۱).
پس از واقعه کربلا، قتلگاهی بزرگتر از فخ نیست.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله)، در عبور از سرزمین فخ، از شهادت شهدای فخ خبر داد وبر آنان گریست وارزش یاران حسین بن علی را برای اصحاب خودش بیان کرد(۲۹۲).
امام صادق (علیه السلام) نیز، در آن زمین نماز گزارده ودر عظمت شهیدان فخ فرموده:
(یقتل ههنا رجل من اهل بیتی فی عصابة تسبق ارواحهم اجسادهم الی الجنة)(۲۹۳).
در این مکان مردی از خاندان من با گروهی از یارانش به شهادت می رسند، که روح آنان پیش از جسم آنان به بهشت داخل می شود.
هنگامی که سرهای شهدای فخ را به مدینه آوردند تا علویان را بترسانند، در سکوت مجلس امام موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمود:
(انا لله وانا الیه راجعون، مضی والله مسلما، صالحا، صواما، قواما، آمرا بالمعروف، ناهیا عن المنکر، ماکان فی اهلیته مثله)(۲۹۴).
حسین (شهید فخ) در گذشت، وی به خدا سوگند، او مسلمانی شایسته روزه دار، شب زنده دار، امر کننده به معروف ونهی کننده از منکر بود ودر میان خاندانش نظیر نداشت.
شیخ طوسی، شیخ مفید، علامه حلی، نجاشی، علامه مجلسی، محدث قمی، علامه سید محسن امین، و... او را ستودهاند واز شخصیت وقیام او، تجلیل واحترام کرده اند وارزش ویژه ای برای او قائل شده اند(۲۹۵).
------------
(۲۹۱) (همان مدرک) ج ۴۸/ ۱۶۵.
(۲۹۲) ۲و۳. (همان مدرک) ۱۷۰ (تنقیح المقال)، ج ۱/۳۷۷.
(۲۹۳) همان مدرک ۱۷۰ (تنقیح المقال) ج ۱/۳۷۷.
(۲۹۴) بحار الانوار ج ۴۸/۱۶۵.
(۲۹۵) (ماهیت قیام شهید فخ) سید ابوبوفاضل اردکانی، ۷۱ - ۷۵ انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم.
↑صفحه ۱۴۱↑
۶. تاءیید قیام مختار به خونخواهی شهدای کربلا وبر ضد بنی امیه
امام سجاد درباره وی می فرماید:
(... جزی الله المختار خیر)(۲۹۶).
خدای به مختار جزای خیر عنایت کناد.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
(لاتسبوا المختار فانه قتل قتلتنا وطلب ثارنا وزوج اراملنا وقسم فینا المال علی العسره)(۲۹۷).
به مختار ناسزا نگویید چون او قاتلان ما را کشت وبه خونخواهی ما بر خاست وبیوه زنان ما را شوهر داد ودر شرایط سخت وتنگدستی به ما کمک مالی کرد.
گروهی از سران کوفه به مدینه آمدند وبا وساطت محمد بن حنفیه به حضور امام سجاد (علیه السلام) رسیدند. آن گروه از قیام مختار پرسیدند آن حضرت خطاب به محمد بن حنفیه فرمود:
(یا عم لو ان عبدا زنجیا تعصب لنا اهل البیت لوجب علی الناس موازرته قدولیتک هذا الامر فاصنع ما شئت)(۲۹۸).
ای عمو! اگر برده ای سیاه پوست تعصب ما اهل بیت را داشت بر مردم واجب می شد که از او حمایت کنند. من مسؤولیت این کار را به تو دادم. به هر گونه که صلاح می دانی عمل کن.
مامقانی، پس از نقد وبررسی روایات رسیده درباره مختار می نویسد:
(فتلخص من جمیع ما ذکرنا، ان الرجل امامی المذهب فان سلطنته بر خصة من الامام (علیه السلام)... ولو لا الا ترحم مولینا الباقر (علیه السلام) ثلاث مرات فی کلام واحد
------------
(۲۹۶) (بحارالانوار) ۴۵/۳۴۴ (تنقیح المقال) ج ۳/۲۰۴.
(۲۹۷) اختیار معرفة الرجال شیخ طوسی، با تصحیح وتعلیق مصطفوی /۱۲۵ دانشگاه مشهد.
(۲۹۸) بحار الانوار ج ۴۵/۳۶۵.
↑صفحه ۱۴۲↑
لکفی فی ادراجه فی الحسان)(۲۹۹).
خلاصه آنچه آوردیم این است که: مرد مختار معتقد به امامت ائمه (علیه السلام) بوده حکومت او نیز با اجازه امام (علیه السلام) بوده است اگر هیچ مدحی جز طلب رحمت امام باقر (علیه السلام) آن هم سه بار در یک سخن برای نبود همین وی را بس بود که در صف نیکان قرار گیرد.
آقای خویی نیز، پس از آن که اخبار رسیده درباره مختار را به دو دسته تقسیم می کند، روایات مدح را قوی تر می داند(۳۰۰).
بسیاری از مورخان ومحدثان نیز، او را ستوده اند(۳۰۱).
۷. تاءیید قیام توابین
رهبری این قیام را سلیمان بن صرد خزاعی بر عهده داشت که از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به شمار می آمد وافرادی چون مسیب بن نجبه، عبد الله بن سعد، عبد الله بن وال، بکر بن وائل ورفاعة بن شداد بجلی از برگزیدگان یاران علی (علیه السلام) در این قیام او را همراهی می کردند از سخنانی که سیب بن نجبه در یک گردهمایی ایراد کرده روشن می شود که بیشترین نیروهای این قیام را بازماندگان دوران علی (علیه السلام) وسربازان ورزمندگان جنگ با ناکثین قاسطین، مارقین، تشکیل می داده اند(۳۰۲).
اینان با شعار (یا لثارات الحسین) سلاح بر گرفتند وبرای طلب آمرزش از خدا، بر سر مرقد امام حسین (علیه السلام) گرد آمدند وسپس به قیام خود ادامه دادند.
تحلیل قیام توابین ومسائلی چون رابطه قیام با امام سجاد (علیه السلام) واوضاع
------------
(۲۹۹) تنقیح المقال، مامقانی، /۳/۲۰۶.
(۳۰۰) معجم رجال الحدیث سید ابوالقاسم خوئی، ج ۱۸/۹۴ - ۱۰۱ مدینة العلم، قم.
(۳۰۱) ر.ک: (قیام مختار) سید ابوفاضل اردکانی انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
(۳۰۲) تاریخ الامم والملوک، طبری، ج ۴/۴۲۷، مکتبه ارومیه قم.
↑صفحه ۱۴۳↑
وشرایط آن زمان چگونگی بر خورد مختار با این قیام و... احتیاج به بررسی بیشتری دارد که در این مقال نمی گنجد.
ابوالفرج اصفهانی پس از آن که حدود سیصد نفر از فرزندان علی (علیه السلام) را نام برده وقیامهای مسلحانه آنان را ثبت کرده می نویسد:
(آنچه آوردیم، ماجراهایی از قیام وایثار وشهادت آن عده از آل ابوطالب، از زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) تا سال ۱۳۱۳ است ولی در اطراف یمن ومحدوده طبرستان، گروهی از این تبار دست به قیامهای پیروزمند ویا شکست خورده ای زده اند که ما از آنها اطلاعی در دست نداریم(۳۰۳).
یاد آوردی: برخی از قیامها، پیروز شده اند وتشکیل حکومت داده اند:
حکومت ادریسیان در مغرب، حکومت علویان در طبرستان، حکومت علوی اطراوش، حکومت آل بویه در عراق وایران، حکومت فاطمیان در آفریقا دولت حمدانیان حکومت سربداران بالاخره حکومت اسلامی ایران به رهبری امام خمینی نمونه ای از این حکومتها شمار می آیند.
در این جا، فقط اشاره ای می کنیم به حکومت ادریسیان وعلوی اطروش.
ادریس بن عبد الله، از یاران حسین بن علی، شهید فخ بود. وی پس از جنگ مخفیانه به مغرب رفت (آفریقا) وپس از آن، که شناخته اند مردم را به حکومت اسلامی ورضای آل محمد(صلی الله علیه وآله) فرا خواند. مردم به او پیوستند واو، در سال ۱۷۲ ه -.ق. رسما تشکیل حکومت داد.
از امام رضا (علیه السلام) درباره وی نقل شده:
(ادریس بن عبد الله من شجعان اهل البیت والله ما ترک فینا مثله)(۳۰۴).
ادریس از شجاعان اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) بود. به خدا سوگند، همانند او در میان ما
------------
(۳۰۳) مقاتل الطالبین، ابن الفرج اصفهانی /۴۶۰ مؤسسه دار الکتاب للطباعة والنشر، قم.
(۳۰۴) (ماهیت قیام شهید فخ) /۲۵۱.
↑صفحه ۱۴۴↑
کسی نیامده است.
قیام ادریس وتشکیل حکومت، توسط وی، مایه وحشت هارون الرشید شد. وی، برای نابودی این حکومت انقلابی، از هیچ کوششی فرو گذار نکرد وسرانجام او را به قتل رسانید(۳۰۵).
مردم پس از ادریس: با پسر وی، ادریس بن عبد الله بیعت کردند.
حکومت علوی اطروش به خوبی یاد کرده اند از جمله طبری می نویسد:
(ولم یر الناس مثل عدل الاطروش وحسن سیرته واقامته الحق)(۳۰۶).
مردم، چندین کتاب در فقه وامامت نوشت. ترویج وتبلیغ اسلام از هدفهای قیام بزرگ او بود(۳۰۷).
علامه امینی، پس از این که به فضائل اطروش در یاری دین ونشر دانش اشاره می کند می نویسد:
(اعترف بفضله القریب والبعید واذعن بکماله العدو والصدیق... وقد جمع بین السیف والقلم فرف علیه العلم والعلم فهو فی الجبهه والسنام من فقهائنا کما انه معدود من ملوک الشیعه وزعمائها...)(۳۰۸).
نزدیکان به اطروش وغیر آنان به فضل اطروش اعتراف کرده اند دوست ودشمن به کمالات او باور داشته اند.
او، فردی بود که بین شمشیر وقلم جمع کرد وآن دو را با هم به کار گرفت.
------------
(۳۰۵) (مقاتل الطالبین) /۳۲۶؛ (بحارالانوار، ج ۴۸/۱۶۲، پاورقی.
(۳۰۶) تاریخ الامم والملوک، ج ۸/۲۵۷.
(۳۰۷) (شهداء الفضلیه)، علامه امینی /۴، دارالشهادة.
(۳۰۸) (همان مدرک) /۲.
↑صفحه ۱۴۵↑
او در صحنه جنگ ونبرد وهمچنین قلم، از فقهای شیعه بود همان گونه که او از اندک زمامداران شیعه ورهبران آنان به شمار می آید.
علامه امینی، پس از گفتار بالا، ستایشهای ابن ابی الحدید، شیخ بهایی، علامه مجلسی، نجاشی ودیگران را درباره اطروش نقل می کند(۳۰۹).
اطروش پس از پاکسازی منطقه طبرستان ودیلم از نفوذ سامانیان شهر ری را نیز از تصرف آنان در آورد وسرانجام در یکی از جنگها، در سال ۳۰۴ به شهادت رسید. پس از اطروش حسن بن قاسم، ملقب به داعی به حکومت رسیده سیره او را تداوم بخشید وبا گسترش قلمرو حکومتش شهر ری را مرکز حکومت خود قرار داد وبر قزوین زنجان ابهر وقم نیز تسلط یافت(۳۱۰).
در قرن اخیر نیز، نهضتهای اسلامی در جهان اسلام بویژه ایران اسلامی، به وقوع پیوسته که در بسیاری از آن نهضتها، یا خود عالمان دینی رهبری آن بر عهده داشته اند، یا مورد تاءیید آنان بوده است.
تشکیل حکومت در عصر غیبت، دخالت در قلمرو امام معصوم
سومین دلیل که بر مشروع نبودن مبارزه وتشکیل حکومت اسلامی در دوره غیبت، اقامه کرده اند این که تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت، دخالت در قلمرو کار امام زمان (علیه السلام) است. این دیدگاه از این باور سرچشمه می گیرد که تشکیل حکومت خاص امام معصوم (علیه السلام) است ودیگران، چنین حقی ندارند واگر حرکتی کردند وحکومتی تشکیل دادند پیروی از آنان لازم نیست:
(الان هم می گویی حکومت اسلامی خوب است. شما آن مصداق حاکم اسلامی را نشان بدهید اونی که معصوم از گناه باشد. اونی که از هوی وهوس وحب
------------
(۳۰۹) (همان مدرک).
(۳۱۰) (الکامل فی التاریخ)، ابن اثیر، ج ۸/۱۸۹، دارصادر، بیروت.
↑صفحه ۱۴۶↑
ریاست وشهرت وغصب وتمایلات نفسی به هیچ وجه در او اثر نکند، نشان بدهید. او بیاید میدان جلو بیفتد ملت می افتد به خاک پایش)(۳۱۱).
این نظریه دارای دو بخش است یکی این که تشکیل حکومت اختصاص به معصوم دارد دیگر اینکه (در حقیقت تحلیل ومبنای اصلی این نظریه است) وجود خطاء واشتباه در غیر معصوم مانع از لزوم پیروی از اوست.
نقد وبررسی
بیشتر فقهای ما بر این باورند که فقیه دارای شرایط، در زمان غیبت، وظیفه دارد تشکیل حکومت بدهد. شرط عصمت ویژه زمان حضور است.
صاحب جواهر می نویسد
(اگر اما از کسی مطالبه زکات کند واو به امام نپردازد وبه دیگری پرداخت کند، زکات بر ذمه اوست ودر صورت از بین رفته عین آن، دگر بار باید از مال خود جدا وپرداخت کند).
وی، پس از سخن بالا، در پاسخ صاحب مدارک که می نویسد:
(بحث از این مقوله در زمانی که امام معصوم (علیه السلام) حضور ندارد، بی مورد است).
می نویسد:
(اطلاق ادلة حکومته (الفقیه) خصوصا روایة النصب التی وردت عن صاحب الامر روحی له الفداء - یصیر من اولی الامر الذین اوجب الله علنا طاعتهم)(۳۱۲).
اطلاق ادله حکومت فقیه، بویژه توقیع اسحاق بن یعقوب فقیه را در رده اول الامر قرار می دهد. اولی الامری که اطاعت از آن بر ما واجب است.
------------
(۳۱۱) (در شناخت حزب قاعدین) /۱۲۲.
(۳۱۲) (جواهر الکلام) شیخ محمد حسن نجفی، ج ۱۵/۴۲۱، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
↑صفحه ۱۴۷↑
بسیاری، از قدماء، متاءخرین ومعاصرین بر اساس همین توقیع شریف به ولایت فقیه حکم کره اند برخی دیگر از فقها، برای نفوذ حکم فقیه وولایت وی به مقبوله عمر بن حنظله استناد جسته اند محقق کرکی ضمن اشاره به فراوانی روایات دلالت کننده بر ولایت فقیه از مقبوله، به عنوان سندی در نیابت عامه فقها یاد می کند(۳۱۳).
وی در جای دیگر، سیره عالمان بزرگی همچون: سید مرتضی علم الهدی، محقق طوسی، علامه حلی و... را دلیلی بر مساءله فوق دانسته وبه آن استناد کرده است(۳۱۴).
صاحب جواهر، حاج آقا رضا همدانی ودیگران بر این باورند که شیوه فقهاء در مباحث فقهی، بیانگر این است که آنان ولایت فقیه ووجوب اطاعت از وی را به عنوان اصلی مسلم پذیرفته اند(۳۱۵).
هر چند با توجه به آنچه گذرا درباره ولایت فقیه آوردیم، بخش دوم استدلال آنان: (امکان اشتباه از سوی غیر معصوم، مانع از نفوذ کلمه ووجوب اطاعت است) داده شد، ولی برای روشن تر شدن بحث می گوییم:
امکان اشتباه مانع از نفوذ کلمه ولزوم اطاعت وپیروی نیست؛ زیرا علی! (علیه السلام)، مالک اشتر را با همه اختیارات حکومتی، به حکومت گمارد ومردم را به اطاعت از وی دستور داد(۳۱۶).
همچنین وی را به فرماندهی بخشی از سپاه خود گمارد وبه دو نفر از فرماندهان سپاه خود، نوشت:
------------
(۳۱۳) رسائل محقق کرکی، تحقیق محمد حسون، / ج /۱/۱۴۲، کتابخانه آید الله مرعشی نجفی.
(۳۱۴) (همان مدرک) ۲۷۰.
(۳۱۵) جواهر الکلام، ج ۲۱/۳۵۹ (مصباح الفقیه)، حاج آقا رضا همدانی، کتاب الخمس / ۱۶۰ - ۱۶۱؛ (بلغة الفقیه) سید محمد بحرالعلوم، ج ۳/۲۳۴، مکتبة الصادق، تهران.
(۳۱۶) (نهج البلاغه)، فیض الاسلام، نامه ۳۸/۹۵۱.
↑صفحه ۱۴۸↑
(فاسمعا واطیعا واجعلاه درعا ومجنا فانه ممن لایخاف وهنه ولاسقطته)(۳۱۷).
دستورات او را بشنوید پیروی کنید واو را برای خود زره وسپر قرار دهید، زیرا بیم سستی، ولغزیدن در او نیست.
فقهای شیعه نیز، بر اساس همان دلیلهای ولایت فقیه، به وجوب اطاعت از حکومت فقیه عادل حکم کرده اند(۳۱۸).
اصولا، این کار امری است عقلایی. مردم، مدیریت مدرسه ویا کارخانه ویا امور دیگر را به افراد غیر معصوم می سپارند وشاگردان مدرسه، یا کارگران کارخانه را به اطاعت از آنان دعوت می کنند، با اینکه ممکن است مدیر مدرسه ویا کارخانه در کار خود اشتباه کنند.
حضرت علی (علیه السلام) کوشش می کند که شایسته ترین افراد را برای حاکمیت بر استانهای گوناگون برگزیند نمی تواند کسانی را برگزیند که به هیچ وجه اشتباه نکنند وحتی نمی تواند افرادی را انتخاب کند که خیانت نکنند. گاهی افرادی که آنان را به منطقه ای می فرستاد خیانت می کردند(۳۱۹).
میرزای نائینی، پس از آن که لزوم حکومت ومشروعیت حکومت فقیه عادل را در عصر غیبت یاد آوری می کند، حکومت مشروطه را به لحاظ این که ظلم کمتری می کند، در عصر غیبت مشروع می داند ودر برابر کسانی که با استناد به لزوم عصمت، حکومت را در عصر غیبت غیر مشروع می پنداشتند، موضع می گیرد ومی نویسد:
((این عده) از شدت غرضانیت (غرض ورزی) گمان کرده اند تهران ناحیه مقدسه
------------
(۳۱۷) (همان مدرک) نامه ۱۳/۹۵۱.
(۳۱۸) ر.ک: (مجله حوزه) ۵۶ - ۵۷ /۱۳۱؛ (کاوشی در فقه وعلوم وابسته آن) کتاب اول ۷۹، ۱۸۹.
(۳۱۹) (نهج البلاغه فیض اسلام نامه ۴۰، ۴۱، ۴۳؛ (سیمای کارگزاران علی بن ابیطالب)، علی اکبر ذاکری. انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی. نویسنده در این زمینه نمونه هایی با شرح وتفصیل آورده ورخورد علی (علیه السلام) را نیز با آنان نمایانده است.
↑صفحه ۱۴۹↑
امام زمان، ارواحنا فداه، ویا کوفه مشرفه وزمان ما عصر خلافت شاه ولایت علی (علیه السلام) است ومغتصبین مقام آن بزرگوارانند)(۳۲۰).
ایشان این اشکال را ابن کمونه ای می خواند ودر موارد بسیار، بر مشروعیت حکومت در عصر غیبت پای می فشارد وبه اشکالهای مخالفان پاسخ می گوید.
با توجه به آنچه آوردیم، تلاش مردم، بویژه فقهاء برای حاکمیت قسط وعدل وایجاد حکومت اسلامی جایز بلکه واجب واز اهم واجبات است. آیا می توان گفت که در طول مدت غیبت صغرا، که بیش از هزار سال از آن می گذرد وممکن است هزارها سال دیگر داشته باشد اجرای احکام اسلام لازم نیست؟
بدون تردید، پاسخ منفی است؛ چرا که لازمه سخن فوق این است که احکام اسلام محدود به صدر اسلام وزمان حضور معصوم (علیه السلام) باشد واین، بر خلاف ضروریات اعتقادی اسلام است وبه گفته حضرت امام خمینی:
(اعتقاد به چنین مطالبی، یا اظهار آنها بدتر از اعتقاد واظهار منسوخ شدن اسلام است... هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام اسلام شده وجامعیت احکام وجاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است)(۳۲۱).
بر همین اساس، بیشتر فقهای بزرگوار شیعه، از جمله امام خمینی در، دوره غیبت، تشکیل حکومت اسلامی را واجب می دانند وبر این باورند که اگر یکی از فقهاء تشکیل حکومت داد بر دیگران واجب است از او پیروی کنند واگر تشکیل حکومت اسلامی به جز از راه قیام واقدام دسته جمعی امکان پذیر نباشد، همگان باید بدین مهم اقدام کنند ودر صورتی که تشکیل حکومت
------------
(۳۲۰) (تنبیه الامه وتنزیه المله)، علامه شیخ محمد نائینی با مقدمه وتعلیقات سید محمود طالقانی ۷۷- ۷۸.
(۳۲۱) (ولایت فقیه) امام خمینی /۲۷، انتشارات آزادی، قم.
↑صفحه ۱۵۰↑
ممکن نباشد، باز هم تکلیف ساقط نیست باید به اندازه توان احکام اسلامی را اجراء کنند.
بنابر این انتظار فرج وحکومت جهانی مهدی (علیه السلام) به هیچ روی ناسازگاری با قیامهای پیش از ظهور ندارد بلکه برخی از قیامها وحکومتها زمینه ساز قیام وحکومت جهانی مهدی (علیه السلام) خواهند بود.
↑صفحه ۱۵۱↑
حسین مسعودی
↑صفحه ۱۵۳↑
تا آنجا که در حافظه تاریخ به یاد مانده است هیچ گاه انسان از اندیشه ورؤیای بهزیستن فارغ نبوده وهمیشه نگاه او برای یافتن آینده ای بهتر وسامان یافته تر دور دستها را نظاره کرده است.
رؤیای مزبور در زندگانی انسان، به گونه های مختلفی تبلور یافته است وبارزترین نمونه از آن را در اندیشه (مدینه فاضله) می یابیم. آرمان شهر زمینی که در آن از نابسامانی ودغدغه های جوامع موجود، اثر ونشانی نباشد.
بهشت موعود زمینی، علاوه بر بهشت آسمانی، رؤیای همیشگی انسان بوده است وگمان نمی رود که تا پایان تاریخ نیز، تغییری بر آن رود. اما همین اندیشه، خود، در میان اوراق تاریخ، تعینات گوناگونی یافته وهر یک از اندیشه وران بزرگ تاریخ تصویر ویژه از آن بر صفحه ضمیر انسانها نقش کرده اند. گذشته از تصاویر مختلف آنان، در این رابطه یک امر در وهله نخست مسلم می نماید وآن عظمت واهمیتی است که این موضوع در مجموعه تفکرات وآرزوهای بشر داشته وجایگاه ویژه وممتازی که در نمودار اندیشه وی به خود اختصاص داده است.
موضوع مورد بحث در این نوشتار تحریری است دوباره بر همان داستان
↑صفحه ۱۵۵↑
پر تاءمل، منتهی، تحریری از نگاه مذهب واندیشه های دینی. آنچه در این مجال، در پی آن هستیم یافتن نسبت وارتباط مساءله (مهدویت وظهور امام زمان) با (اندیشه مدینه فاضله) است. در واقع، می خواهیم بدانیم آیا رؤیای (آرمان شهر زمینی) در جدول تعالیم مذهب نیز، جایگاه وموقعیتی را به خود اختصاص داده است یا خیر؟ آیا تمدن ومدنیتی که پس از ظهور منجی عالم بشریت، امام زمان (علیه السلام) تشکل می یابد، تعین وتشخص همان بهشت موعود زمینی است؟
خصوصیات آن مدینه فاضله چیست؟
به طور کلی، آرمان مزبور در ظرف اندیشه دینی، با شکلهای دیگر آن در آیینه افکار غیر دینی چه نسبت، چه وجوه اشتراک ویا اختلافی دارد؟
وآیا با اقتباس از آن خصوصیات می توان در ترسیم الگوی توسعه اسلامی، که نیاز وعطش امروزین جامعه ماست برنامه ای هر چند ناقص فراهم آورد؟
برای پاسخ به پرسشهای یاد شده، ناچاریم که نخست تصویری دقیق از اندیشه (مدینه فاضله) در قراءتهای مختلف آن داشته باشیم. به همین منظور به تورق تاریخ اندیشه انسانی پرداختیم تا تعینات مختلف این اندیشه را بازیابیم. در این میان، به طور کلی با دو رویکرد مختلف نسبت به موضوع یاد شده برخورد می کنیم، رویکرد عصر جدید ورویکرد عصر قدیم. با پی گیری مشخصات دو شیوه تفکر یاد شده تا مرزهای بحث (توسعه ودینداری) سیر کرده ایم تا از آن رهگذر، در پرتو آموزه های دینی (که در خصوص مساءله ظهور وارد شده است) برداشتی صحیح نسبت به پرسشهای طرح شده بیابیم وبه طور کلی، مواضع مذهب را به عنوان یک امر آسمانی در برابر یک آرمان زمینی، یعنی، اندیشه بازیابیم ودر همین مجال، در آمدی نیز بر بحث (الگوی توسعه اسلامی) داشته باشیم.
↑صفحه ۱۵۶↑
مدینه فاضله در دو نگاه
در بررسی موضوع مورد نظر نخست به بررسی دو رویکرد مختلف در تفسیر وتعیین مدینه فاضله می پردازیم یک رویکرد مربوط به تفکر قدیم ودومین رویکرد مربوط به عصر جدید است. معیار ما در تقسیم به قدیم وجدید، مقطع زمانی دوره رنسانس است. علت این امر در قسمتهای آینده روشن خواهد شد.
آن گونه که صفحات بلند تاریخ می نماید وصاحب نظران نیز بر آن مهر تاءیید می نهند رنسانس، نقطه عطفی در دفتر تاریخ اروپا محسوب می گردد دوره ای که قالبها وچهارچوبهای تفکر واندیشه قدیم به تدریج فرو می ریزد وتولد اندیشه های نوین، پدید آمدن انسان وتمدن جدیدی را نوید می دهد. در این دوره بسیاری از معادلات فکری گذشته تغییر می کند وعرصه های مختل اندیشه دستخوش دگرگونی وجابه جاییهای بسیار می گردد.
فلسفه، ادبیات، هنر، سیاست، علوم تجربی، وانسانی وبه طور کلی، تمامی اتاقها وپستوهای اندیشه بشر، مشمول یک خانه تکانی عظیم می گردد. دیدگاههای انسان غربی نسبت به جهان انسان، هستی، خدا وکلیه فرضهایی که در نمایشنامه زندگی او نقشهای اصلی را بر عهده دارند تغییر می یابد وبر این پایه، کله لوازم آن اندیشه ها نیز، راه دگرگونی در پیش می گیرند اروپای قرن بیستم، که ما امروز مشاهده می کنیم در واقع فرزند ورشد یافته آن تولد دوباره است وبرای دستیابی به شناسه ها ونمایه های آن باید صفحات تاریخی آن دوران را تورق کرد.
در ارتباط با تفاوت میان نگرشهای پیش از رنسانس وپس از آن سخنان بسیاری گفته شده که در تبیین موضوع این نوشتار یادآوری همه آن موارد لازم وضروری به نظر نمی رسد در این مجال تنها به پاره ای از آن موارد می پردازیم که راهگشای ما در بحث مورد نظر ماست.
↑صفحه ۱۵۷↑
شاید مهم ترین تفاوت دنیای قدیم وجدید، در نحو نگرش آنان نسبت به (انسان) باشد. در تفکر پیشینیان انسان اگر چه در دایره توجه جای دارد، اما در مرکز آن خیر انسان دیده می شود اما به صورت کم رنگ مشکلات ونابسامانیهای او نیز مورد ملاحظه قرار می گیرد، اما انسان به عنوان مرکز ثقل ومحور مباحث مطرح نیست این سخن به نظر بسیاری عجیب می نماید واین به دلیل آن، است که ما در دوره ای به سر می بریم که انسان حتی حتی در جامعه های غیر غربی هم بیشتر مورد توجه وعنایت است وضمیر ناخودآگاه جامعه های کنونی با (انسان محوری) انس والفت بیشتری یافته وتصور غیر این معنی برای نوع اندیشه ها بسیار ثقیل می نماید امام حقیقت امر این است که در قرون اولیه تمدن بشر، انسان به دلایل بسیار هنوز، باور نگشته بود و(انسان محوری) وتفکر (انسان مدار) آن گونه که پس از دوره رنسانس ودر عصر جدید خود را می نماید تجلی نیافته بود. در تمدن جدید است که انسان بر مسند توجه می نشیند ومحور هر نوع تفکر واندیشه ای می گردد رفاه وآسایش او به عنوان پایانه هر تغییری تلقی می گردد وتمامی امکانات اعم از فکر واندیشه وعلم وصنعت وهنر وادب در خدمت به او گسیل می شود.
دوره رنسانس، دو ارمغان بسیار مهم به همراه آورد. نخست همین تفکر انسان مدار که نطفه آن، در آن زمان بر جای داشته شد ودر قرنهای بعد، در جمع با سایر ارزشهای پدید آمده نوین، ثمراتی چون تمدن صنعتی وفراصنعتی را در پی آورد. واندیشه دوم، اندیشه استغنای از مذهب ودینداری است که در قسمتهای آینده، در مین نوشتار، به بررسی ونتیجه گیری از آن در راستای بحث مورد نظر خواهیم پرداخت.
اما در این جا لازم می دانم با توجه به نکته نخست کمی به تشریح مواضع اندیشه وران پیش از دوره رنسانس وپس از آن در برابر موضوع با اهمیت (مدینه فاضله) بپردازیم.
↑صفحه ۱۵۸↑
نیک شهر افلاطونی
در طول تاریخ، هر یک از اندیشه وران از دریچه ای خاص مدینه فاضله را مورد ارزیابی قرار داده اند این مساءله بیشتر به اشکال خاص نابسامانی در جامعه آنان ودیدگاه ویژه آنان نسبت به مرکز ثقل مشکلات باز می گردد. دیدگاه افلاطون نسبت به جامعه مطلوب عمدتا دیدگاهی سیاسی است. او، نابسامانیهای جامعه را از این دیدگاه باز می نگرد وبرای رفع آنها نیز، تدابیری در همین راستا می اندیشد. بد نیست بدانیم، او در تمدنی می زیست که اشکال متنوعی از حکومت وکشورداری را تجربه کرده وناکامی نظامهای سیاسی موجود در تاءمین سعادت جوامع انسانی را به خوبی می دید. این ناکامی تا حدودی زیربنای فکری او در طراحی وپی ریزی نظام سیاسی مطلوب وبه تعبیر دیگر در مهندسی مدینه فاضله را پایه گزاری کرد. پیش از بررسی رؤیای مدینه فاضله از دیدگاه افلاطون توضیح مختصری درباره نظامهای سیاسی عصر وی لازم به نظر می رسد.
در تمدن یونان آن عصر با چهار نوع حکومت ونظام سیاسی، در بخشهای مختلف آن سرزمین روبه رو می شویم که وی از آنها در کتاب (جمهوری) با نامهای (تیمارش) (یاتیموکراسی)، الیگارشی، دمکراسی وتورانی یاد می کند. افلاطون، هیچ یک از نظامهای سیاسی یاد شده را به عنوان نظام سیاس مطلوب نمی پسندید وبر تمامی آنها خرده می گرفت. (اگر چه پاره ای از آنها از ویژگیهایی نزدیک به نظام ایده آل وی برخوردار بودند).
حکومت تیمارش (یا تیموکراسی) نظام سیاسی جامعه اسپارت به شمار می رفت که می توان گفت، آمیزه ای از پادشاهی موروثی، انتخابات عمومی
↑صفحه ۱۵۹↑
وشورای ریش سفیدان بود(۳۲۲). در عین حال، نظام سیاسی یاد شده یک نظام طبقاتی بود که در آن دو گروه عمده می زیستند: نخست سپاهیان اسپارت بودند که طبقه حاکم جامعه را تشکیل می دادند ودسته دوم که اکثریت جامعه را می پوشاندند قومی به نام (هلوت) بودند. هلوتها کشاورزانی بودند که از هر گوه حق اجتماعی محروم بودند واز طرف اسپارتها مورد بهره کشی وآزار وشکنجه قرار می گرفتند. سپاهیان اسپارت که گروه اقلیت جامعه را تشکلی می دادند، جنگجویانی ورزیده بودند که از همان کودکی تحت مراقبت وپرورش ویژه قرار می گرفتند تا بتوانند برای آینده از پردازش مناسبی برخوردار باشند. آنان در بزرگی نیز در کلیه مسائل زندگی حتی در امور زناشویی از انضباطی سخت پیروی می کردند از اندوختن زر وسیم واز پرداختن به هر نوع تجمل در زندگی ممنوع بودند وبه طول کلی به گونه ای تربیت می یافتند که از تعلقات شخصی فارغ ومصالح اجتماعی را بر مصالح فردی خویش ترجیح دهند.
در نظر افلاطون نظام سیاسی مزبور، دارای نقاط مثبت ومنفی فراوانی بود. وی به نظام طبقاتی وهمین طور شیوه های تربیت وپرورش طبقه حاکم در این نظام تا دود زیادی به دیده ستایش وتاءیید نگاه می کرد، ولی بر بسیاری از ویژگیهای آن نیز ایراداتی مهم وارد می ساخت وی معتقد بود که در چنین نظامی، فلاسفه جایگاهی ندارند آنچه بیشتر مورد اعتناست سلحشوری وجنگجویی است، اما به خردمندی وحکمت وقعی نهاده نمی شود. در این نظام صاحبان قدرت که از حکمت وفضیلت دور بوده اند به تدریج گرفتار حرص فزون طلبی تکاثر اموال به صورت مخفی وجاه طلبی می گردند(۳۲۳) وی همچنین اسپارتها را به دلیل آزار وشکنجه وبهره کشی از طبقه فرو دست سخت
------------
(۳۲۲) (بنیاد فلسفه سیاسی در غرب) دکتر حمید عنایت /۲۰، دانشگاه تهران.
(۳۲۳) (جمهور)، افلاطون، ترجمه فواد روحانی / ۴۶۰ ترجمه ونشر کتاب.
↑صفحه ۱۶۰↑
مورد نکوهش قرار می داد، ولی هرگز نظام طبقاتی جامعه آنان را مورد انتقاد قرار نمی داد بلکه همان طور که در آینده خواهیم دید خود وی به نوعی نظام طبقاتی در مدینه فاظله قابل قایل بود.
حکومت الیگارشی، حکومت ثروتمندان، متنفذین وتوانگران بر جامعه بود که اقلیت را تشکیل می دادند. این نوع نظام سیاسی نیز از طرف افلاطون متهم بود که به ستمگری وفروپاشی نظام اجتماع می انجامد. نظام سیاسی دیگر دمکراسی بود که نقطه نظرات افلاطون در این رابطه بسیار حایز اهمیت است نظام دمکراسی بر خلاف محبوبیت آن در عصر حاضر وحتی در تمدن یونان از منفورترین انواع حکومت در نزد افلاطون به شمار می آمد از یاد نمی بریم که وی اعدام استاد ومراد خویش سقراط را محصول همین دمکراسی کو یونانی می دانست وبه طور کلی معتقد بود که این نوع نظام سیاسی در نهایت زمینه ساز حکومت ستمگر (تورانی) است.
انتقادات عمده افلاطون بر نظام دمکراسی چنین است: به عقیده او توده مردم که در دمکراسی واقعی (یعنی دمکراسی مستقیم) بر سرنوشت خود مسلط هستند قدرت اندیشه وقضاوت در رابطه با زندگی صحیح را ندارند وبالطبع در مراحل حساس وسرنوشت ساز تصمیماتی بر اساس هوی وهوس واحساسات وعواطف خویش خواهند گرفت کسانی نیز که به عنوان برگزیدگان جامعه عده دار اتخاذ تصمیمات مهم می گردند به منظور حفظ منافع شخصی خود بویژه حراست از موقعیت ومحبوبیت خویش سعی خواهند کرد تصمیماتی در راه خوشنود کردن توده ها وارضای هوی وهوسهای آنان اتخاذ کنند هر چند که آن تصمیمات انتخاب هایی خلاف حق وحقیقت وپارسایی وحتی بر خلاف مصالح حقیقی جامعه باشد. آزادیهایی نیز که ظاهرا دموکراسی برای جامعه به
↑صفحه ۱۶۱↑
ارمغان می آورد در نهایت به از هم گسیختن روابط اجتماعی واشاعه هرج ومرج فکری واجتماعی خواهد انجامید که ثمره آن حکومت استبدادی (تورانی) است(۳۲۴).
نظام تورانی (ستمگری) نیز ظالمانه ترین نوع حکومتی بود که می توانست تحقق یابد واشکالهای افلاطون بر آن همتای اشکالهایی است که دیگران بر این نظام وارد ساخته اند.
به طور کلی، آنچه که افلاطون در انتقاد از نظامهای سیاسی موجود می گوید، نشان می دهد که به هیچ وجه یک تفکر انسان مدارانه، در معنای جدید آن، بر قضاوتهای او حاکمیت ندارد. بویژه انتقادات وی نسبت به نظام دمکراسی، که از محصولات تفکر (انسانگرایانه) در عصر جدید است، به روشنی حکایتگر این قضیه است که انسان به عنوان فرد ویک اتم آن گونه که در عصر جدید مورد توجه وتکیه قرار می گیرد، در دیدگاه وی جایگاهی ندارد. او انسانهای را به دلی پیروی از هوی وهوس واحساسات وعواطف که جریان طبیعی تفکر وزندگی آنان است شایسته قضاوت وداوری صحیح حتی در سرنوشت خویش نمی داند همان انسانی که با همین احساسات وعواطف وغرایز وخودخواهی، در تمدن حاضر در صحنه های مختلف سیاست اجتماع، اقتصاد و... باور می شود ومدار قرار می گیرد. همه چیز برای او خواسته می شود به او سپرده می شود ودر او استحاله می گردد.
آری به همین دلیل است که انتقادات افلاطون را، انسان مداران عصر دمکراسی بر نمی تابند وبر او خرده گیریهای بسیار گزنده وسخت می کنند(۳۲۵).
------------
(۳۲۴) (همان مدرک) / ۴۸۸ - ۴۹۱.
(۳۲۵) در همین رابطه کارل پوپر، فیلسوف نامدار، در کتاب (جامعه باز ودشمنانش) به سختی ریشه هیا فکری افلاطون را مورد انتقاد قرار می دهد. اعتقاد وی به اصالت جمع نظام طبقاتی، نابرابری انسانها در سرشت وحقوق طبیعی (وبه تعبیر پوپر، نژادپرستی) ونیز تعریفی که افلاطون از حقیقت وعدالت ودیگر واژه های انسانی ارائه می کند از جمله این موارد است. پویر عقاید افلاطون را مبداء پیدایش اکثر تفکرات سیاسی استبدادی می داند.
↑صفحه ۱۶۲↑
پس از انتقاد از نظامهای سیاسی موجود، چگونگی راهبرد افلاطون به ساختار مدینه فاضله خویش نیز، در همین راستا بسیار حایز اهمیت ونکته آموز است. آنچه جالب توجه است این است که افلاطون این نابسامانیها را می بیند ولی در متن آن به انسان آن گونه که باید حضورش لمس گردد، توجه ندارد وبه نظر می رسد که دغدغه او در ترسیم مدینه فاضله بیشتر، گره گشایی از یک مشکل فلسفی است تا یک معضل انسانی. تحلیل وراهبرد او در این قضیه چنین است.
نظامهای سیاسی مزبور هیچ یک، یک نظام پایدار وبا ثبات نیست. این مساءله وی را به فک فرو می برد. او که پیش از آن در نظریه (مثل) خویش به این نتیجه رسیده بود که حقیقت لزوما دارای ویژگی ثبات وکلیت است از بی ثباتی وضع موجود در چارچوب فلسفه خویش یک نتیجه کاملا معقول می گیرد. نظامهای سیاسی موجود با توجه به بی ثباتی آنها هیچ یک نمی تواند نظام سیاسی ایده آل بوده وجامعه تحت سلطه خویش را به سامان وصلاح راهنمون کند برای رسیدن به جامعه مطلوب باید در اندیشه یک نظام سیاسی باثبات بود واو بر خود می داند که فیلسوفانه به طراحی آن نظام ودر نتیجه مهندسی مدینه فاضله بپردازد یعنی، یک جامعه باثبات، متناسب با ایده های مثل گونه خویش.
سازمان وبافتی که او به چنین شهری می دهد بدین گونه است:
نیک شهری طبقاتی که از دو گروه عمده تشکلی یافته است: طبقه پاسداران وتوده مردم. پاسداران خود از دو طبقه فراهم گشته اند: فرمانروایان ویاوران. آنان جنگ آورانی کار آزموده ومجرب هستند واز استعداد وفضیلت ذاتی، نسبت به توده مردم برخوردارند. وی طبیعت وسرشت آنان را به طلا ونقره وطبیعت
↑صفحه ۱۶۳↑
توده مردم را به آهن وبرنج تشبیه می نمایی(۳۲۶) (در همین جا نیز اختلاف تفکر او با اندیشه تساوی انسانها وبه تعبیر دیگر، (اتم وار انگاشتن) انسانها در عصر جدید به روشنی ملاحظه می گردد).
فرمانروایان، مسؤولیت اداره کشور واتخاذ تصمیمات نهایی را بر عهده دارند ویاوران بازوی اجرایی آنان در انجام آن، تصمیمات هستند. به عقیده افلاطون، کسانی که شایستگی ذاتی حضور در طبقه پاسداران را دارند باید از همان اوان جوانی تحت تربیت ومراقبت ویژه قرار گیرند تا به تدریج بتوانند در سنین بالاتر، با توجه به استعداد وآموخته ها وتواناییهای خویش در شمار یاوران وبا فضیلت ترین آنان، به مقام فرمانروایی در آیند. آنان برای ور بودن از هر نوع انگیزه شخصی در کارها از یک نوع زندگی اشتراکی برخوردارند اشتراک در زندگی خانوادگی ودارایی تا از هر نوع احساس مالکیت خصوصی که سر منشاء مفاسد اجتماعی است، فارغ ودر امان باشند. پس از این افلاطون به ایراد عقیده معروف خویش می پردازد. آن عقیده که محور اساسی در تاءسیس مدینه فاضله را تشکیل می دهد. عبارت است از حکومت فیلسوفان وحکیمان بر جامعه به اعتقاد وی، از میان طبقه پاسداران تنها کسی که به مقام درک حقایق (یعنی مثل) رسیده است می تواند عهده دار مسؤولیت فرمانروایی گردد واو کسی است که حقایق ومصالح توده مردم را به واسطه اتصال با عالم حقیقت بهتر از خود آنان تشخیص می دهد وتصمیمات او به حقیقت ودرستی نزدیک تر است. آن گونه که وی در (جمهوری) می نگارد گرفتاری ونابسامانیهای بشر، محصول نظامهای سیاسی آشفته است واین مشکلات پایان نمی یابد، مگر این که فیلسوفان شهریار ویا شهریاران فیلسوف گردند واین مطلب مغز تفکر او در تاءسیس مدینه فاضله است.
------------
(۳۲۶) (جمهور) / ۲۰۲.
↑صفحه ۱۶۴↑
(گفتم، ای گلاوکن عزیزم! مفاسدی که شهرها را تباه می کند، بلکه به عقیده من به طور کلی مفاسد نوع بشر، هرگز نقصان نخواهد یافت، مگر آن که در شهرها، فلاسفه پادشاه شوند، یا آنان که هم اکنون عنوان پادشاهی وسلطنت دارند، به راستی وجدا در سلک فلاسفه در آیند ونیروی سیاسی، با حکمت تواءما در فرد واحد جمع شود)(۳۲۷).
پس به طور خلاصه، بافت وسازمان مدینه فاضله افلاطونی چنین است: فیلسوف، به عنوان فرمانروا در راءس هرم تصمیم گیری قرار دارد. طبقه حاکم، طبقه با فضیلت تر وبه یک معنی اشراف جامعه اند که تفاوت گوهری با سایر طبقات جامعه دارند وبرای بهتر اداره کردن جامعه در یک نظام اشتراکی به سر می برند واز همان نخست، تحت مراقبتهای ویژه قرار می گیرند. (برخی مورخان در بیان اختلاف نظام اشتراکی حاکم بر مدینه فاضله افلاطونی با سایر نظامهای اشتراکی، از آن تعبیر به (کمونیسم اشرافی) می کنند)(۳۲۸).
در هر حال، رویکرد وبرداشت او از جامعه مطلوب وآرمان شهر، یک نوع قراءت سیاسی - فلسفی نسبت به این قضیه است وهمچون نظریه مثل وی، از جنبه های تخیلی ورؤیاگونه مابعدالطبیعی برخوردار است. خود وی نیز، به تخیلی بودن آن اذعان دارد ودر کتاب (جمهوری) چنین می گوید:
(چه بسا مدینه فاضله هرگز تحقق نیابد بلکه به صورت نمونه ای در آسمان باشد تا آرزومندان بتوانند آن را ببینند وماننده آن را در دلهای خود بنیاد نهند)(۳۲۹).
حتی او خیلی مهم نمی داند که چنین جامعه ای به وجود بیاید یا نیاید:
(... این که چنین حکومتی وجود خارجی داشته یا در آینده وجود پیدا خواهد کرد ویا نه، دارای اهمیت نیست... (مهم آن است که مرد حکیم) تنها از اصول یک چنین
------------
(۳۲۷) (همان مدرک)/ ۳۲۵ - ۳۱۶
(۳۲۸) (بنیاد فلسفه سیاسی در غرب) / ۵۶.
(۳۲۹) (همان مدرک) / ۴۶.
↑صفحه ۱۶۵↑
حکومت پیروی خواهد کرد ولاغیر)(۳۳۰).
در واقع، وی تمام نظامهای سیاسی دیگر را مردود می دانست، به دلیل این که هیچ یک از آنها با فلسفه وطبع حکیمانه سازگار نیست(۳۳۱).
می بینیم که دغدغه او، یک دغدغه انسانی نیست، بلکه یک نوع دلواپسی فلسفی است. برای اندیشه ورانی چون او، مدینه فاضله یک معمای فلسفی - سیاسی است که در آن کنجکاویهای خویش را ارضا می کنند وقطعات مختلف پازل تفکر را در جایگاه های مخصوص آن می نهند واکنون در چنین بحثی، جایگاه سیاسی یک فیلسوف مفقود شده است وآن را باید یافت، بنابراین مدینه فاضله ای را ترسیم می کنیم، تا این جایگاه گمشده یافت شود.
(فیلسوف، می تواند به تحصیل معرفتی نایل گردد که نتیجه اش قادر کردن اوست به طرح منشورها وقوانین اساسی کشور، بر پایه اصول عقلانی. از این قرار دیگر لزومی نخواهد داشت که نوع بشر در انتظار صدقه الهی بنشیند، تا شرایطی که در آن تحصیل فضیلت امکان پذیر باشد به وجود آید. فقط لازم است که فلاسفه بر اریکه قدرت تکیه زنند وبعد از آن، بنا کردن یک دولت خوب ومنطبق با موازین عقلی، کاری دشوار نیست)(۳۳۲).
البته افلاطون، از نکات وآرمانهای دیگری نیز، چون آرمان عدالت واعتدال در مدینه فاضله سخن می گوید واین مقوله در سرتاسر کتاب جمهوری، به عنوان رکن ومحور اساسی در بافت اندیشه وهمینطور در سازمان مدینه فاضله وی به چشم می خورد، لیکن باز هم با یک صبغه فلسفی وسیاسی نسبت به این گونه قضایا. به اعتقاد وی:
------------
(۳۳۰) (جمهوری)، / ۵۴۸.
(۳۳۱) (همان مدرک) / ۳۶۰.
(۳۳۲) (خداوندان اندیشه سیاسی)، مایکل ب. فاستر، ترجمه جواد شیخ الاسلامی، ج ۱ / ۱۹۵ - ۱۹۶، امیرکبیر.
↑صفحه ۱۶۶↑
(اعتدال مدینه، عبارت است از تبعیت لازم ومقتضی فرمانبرداران از فرمانروایان. عدالت مدینه در این است که هر کس، بدون دخالت در کار دیگران، مواظب ومتوجه کار خود باشد. همان گونه که فرد، وقتی عادل است که تمام عناصر نفس او به نحو شایسته وهماهنگ کار ویژه خود را انجام دهند وپایین تر نسبت به بالاتر تبعیت لازم را داشته باشد، همین طور مدینه وقتی عادل یا درستکار است که تمام طبقات وافرادی از آنها ترکیب وتاءلیف شده است وظایف مربوط به خود را به طریقی شایسته وصحیح انجام دهند)(۳۳۳).
وما در تمام طول تاریخ تمدن یونان وپس از آن، تا ابتدای عصر جدید، با یک چنین نگرشی مواجه هستیم. ارسطو نیز که به ترسیم جامعه مطلوب می پردازد، دقیقا، همین رویکرد را دارد، یعنی، یک نوع قراءت فلسفی سیاسی نسبت به مدینه فاضله. وی در ابتدای امر، اذعان می دارد که نظام سیاسی برای بهبود وضعیت اجتماع ورفع نابسامانیها تاءسیس می گردد.
(هدف جامعه سیاسی، نه تنها زیستن، بلکه بهزیستن است...)(۳۳۴).
بنابراین، سعادت انسان محور وغایت جامعه سیاسی است. اما او تفسیری خاص از سعادت در ذهن دارد. به اعتقاد وی، سعادت در کاربرد فضیلت است وفضیلت را در دانایی واعتدال باید جست به همین دلیل، اندیشه مرکزی او نسبت به مدینه فاضله، حول محور دانایی واعتدال می گردد، همان ایده هایی که در مابعدالطبیعة واخلاق خویش آنها را پذیرفته وبر آنها تاءکید کرده بود. به همین دلیل در هرم سیاسی جامعه مطلوب، باید کسی یا کسانی در راءس قرار گیرند که از فضیلت ودانایی افزون تری برخوردارند. این فضایل اگر در یک شخصی جمع آید، حکومت پادشاهی (مونارشی) که بهترین نوع نظامهای سیاسی مطلوب
------------
(۳۳۳) (تاریخ فلسفه) فردریک کاپلستون، ترجمه مجتبوی، ج ۱ / ۳۱۳؛ (جمهور) / ۲۳۶.
(۳۳۴) (سیاست)، ارسطو، ترجمه حمید عنایت، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی / ۱۲۳.
↑صفحه ۱۶۷↑
است، پدید خواهد آمد واگر در گروهی، نوع حکومت مطلوب، نظام آریستوکراسی، یا همان حکومت اشراف وبوالفضولان خواهد بود. البته چون دانایی، تنها ملاک فضیلت به شمار نمی آید، بلکه اعتدال ومیانه روی نیز از شاخصه های اصلی است (بلکه از اهمیت بیشتری برخوردار است) ارسطو ترجیح می دهد که قاعده ودستور العمل مطلقی در ارتباط با بهترین شیوه زندگی ونظام سیاسی جامعه ارائه ندهد، بلکه ضابطه ای کشسان وقابل انطباق با شرایط مختلف پیش روی ما قرار می دهد. او می گوید:
(معیار ما، در تعیین بهترین سازمان حکومت وبهترین شیوه زندگی برای اکثریت کشورها ومردمان، نه فضائلی است که از دسترس عوام به دور باشد، نه ترتیبی است که فقط در پرتو استعدادهای طبیعی وبه دستیاری ثروت حاصل آید ونه شیوه حکومتی است که کمال مطلوب ما برآورد، بلکه فقط آنچنان روش زندگی وحکومتی است که بیشتر مردمان وکشورها را آسان یاب وپذیرفتنی باشد... سعادت راستین در آن است که آدمی، آسوده از هرگونه قیدوبند، با فضیلت زیست کند وفضیلت نیز در میانه روی است. از این جا بر می آید بهترین گونه زندگی آن است که بر پایه میانه روی ودر حدی باشد که همه کس بتواند به آن برسد، همین معیار باید درباره خوبی وبدی یک حکومت وسازمان آن درست باشد؛ زیرا سازمان حکومت هر کشور نماینده شیوه زندگی آن است)(۳۳۵).
به همین دلیل ارسطو، در جامعه ای که افراد طبقه متوسط افزون بر سایر طبقات باشند، حکومت طبقه متوسط را بهترین نوع حکومتها می داند، زیرا وجود آنان در بدنه تصمیم گیری ضامن تعادل، ثبات وبقای جامعه وگسترش سعادت همگانی است.
(پس ناچار، آن حکومتی را باید از همه بهتر دانست که از افراد همانند وبرابر
------------
(۳۳۵) (همان مدرک) / ۱۷۸ - ۱۷۹.
↑صفحه ۱۶۸↑
فراهم آمده باشد. مردم متوسط همیشه زندگی مطمئن تری از دیگران دارند)(۳۳۶).
ودر همین جا از حکومت دمکراسی که سمبل حکومت اکثریت تهی دست جامعه در نظر اوست وهمین طور از حکومت الیگارشی که سمبل حکومت اقلیت توانگر وتوانمند در جامعه است، به یکسان انتقاد می کند؛ زیرا هر یک از آنان به گونه ای برهم زننده تعادل واعتدال در جامعه اند.
با دقت وتاءمل در این فقره، به خوبی می یابیم که نه در این نگاه ونه در دیدگاه یاد شده از افلاطون، در هیچ یک، ردپایی از تفکرات انسان مدارانه قرون جدید مشاهده نمی شود.
قرینه دیگری که مؤید همین ادعاست، دیدگاه نسبتا هم سنگ ومشترک این دو فیلسوف، نسبت به مساءله برده داری است. ارسطو، رسما بخشهایی از کتاب (سیاست) خویش را به دفاع، توجیه وتفسیر بندگی وبرده داری اختصاص داده است(۳۳۷). افلاطون نیز، به طور کلی اساس نظام سیاسی مدینه فاضله را بر تفاوت سرشت وگوهر انسانها پایه گذاری می کند وبر این باور است که عده ای از مردم، در طبیعت خویش فرودست آفریده شده اند وجنس وجودی آنها از آهن وبرنج است ودسته دیگر که سرشت آنان از طلا ونقره وجود یافته، شایسته سروری وفرمانروایی هستند وصلاح فرودستان است که یوغ بندگی وپیروی از فرادستان را بر گردن آویزند. اینها همگی نشان از آن دارد که در تفکر گذشتگان، انسان به معنای جدید آن، به هیچ وجه مطرح ومورد اعتنا نبوده است. پس از آن دوره، یعنی با پدید آمدن دوره تسلط کلیسا بر تفکر اروپا نیز، همین بی اعتنایی وغفلت استمرار وچهره ای دینی ومذهبی می یابد؛ چرا که در اندیشه کلیسایی مدار، همه چیز خداست وکلیه امور در آینه وجود او نظاره می شود. علم،
------------
(۳۳۶) (همان مدرک) / ۱۸۰.
(۳۳۷) (همان مدرک) بخش ۲ / ۷ - ۱۶.
↑صفحه ۱۶۹↑
فلسفه، الهیات، اخلاق، هنر وخلاصه همه چیز، جهت گیری (آن جهانی) دارد، به خدا باز می گردد ودر او استحاله می گردد. همه آنان متفقا بر این اعتقاد بودند که:
(سعادت مطلق وواقعی در این جهان دست نمی دهد)(۳۳۸).
(فقط در وجود خداوند است که نیکوکاری وسعادت مطلق وجود دارد)(۳۳۹).
(همه اخلاقیات عبارت است از هنر وعلم مهیا ساختن آدمی برای نیل به این سعادت نهایی وابدی... یعنی دیدن روی خدا... وعالی ترین وظیفه کلیسا آن است که مردمان را به سوی سر منزل رستگاری رهبری کند)(۳۴۰).
(شاخص ترین حقایق تاریخ، گواهی می دهد که بشر با تمرد از فرمان الهی، مرتکب گناهی شد نامحدود، وبه همین سبب، مستحق مجازاتی بی پایان. واقنوم دوم، یا فرزند خدا، با تجلی به صورت بشری وتحمل بدنامی ورنج مرگ، گنجینه ای از فیض نجاتبخش خود، به وجود آورد که به برکت آن انسان می تواند علی رغم گناهکاری ذاتی، رستگار شود).
بنابراین، کلیسا نیز با طرح (خدامداری) از شعاع توجه بر انسان بیشتر کاست وبا گذاردن داغ گناهکاری ابدی بر پیشانی وی، همچنان بر عقده های تاریخی وی افزود. در بخشهای آینده، به طور مختصر نشان خواهیم داد که چگونه انسان در عصر جدید، از خواب (خودناباوری) برمی خیزد وچگونه در طول قرنها، به تدریج، جایگاه خویش را در جدول هستی شناسی تغییر می دهد، تا بتواند تمدنی بر محور (انسانگرایی) بنا نهد. اما پیش از آن می خواهیم با تبیین اندیشه مدینه فاضله از دیدگاه یکی از بزرگترین متفکران اسلامی، تاءیید وتکمله ای بر تحلیل پیشین داشته باشیم.
------------
(۳۳۸) (تاریخ تمدن)، ویل دورانت، ج ۴ / ۱۳۱۰.
(۳۳۹) (همان مدرک) / ۱۳۱۱.
(۳۴۰) (همان مدرک) / ۱۳۱۴ - ۱۳۱۵.
↑صفحه ۱۷۰↑
مدینه فاضله فارابی
فارابی در قرن چهارم هجری (دهم میلادی)، یعنی مقارن با اوج حکومت کلیسایی در اروپا می زیست. ذکر آرای او درباره مدینه فاضله، نه به دلیل نزدیکی افکار او با افکار متاءلهان مسیحی است (که در واقع، چنین هم نیست، زیرا ایده های فارابی در این خصوص، تا آن جا که تاریخ نشان می دهد، همتایی در میان متفکران مسیحی ندارد). بلکه در نشان دادن روح تفکر قدیم نسبت به انسان، که به یکسان در جوامع مختلف دینی تصویری مذهبی یافته بود، است.
در نگاه فارابی، جامعه مبنای تعاون اجتماعی در نیل به نیازهای متنوع انسان است ومدینه فاضله، جامعه ای است که در آن تعاون برای رسیدن به سعادت حاصل می گردد وامتی که بر این مهم قیام کنند، امت فاضل به شمار می آیند(۳۴۱).
در همین جا از یاد نمی بریم که فارابی، به عنوان برجسته ترین منطقی وشارح اندیشه های افلاطون وارسطو در عصر خود، به شدت ذهنش با افکار فیلسوفان یونان، بویژه افکار نوافلاطونی ماءنوس وماءلوف بود(۳۴۲).
تاءثیر آن افکار را در اندیشه مدینه فاضله او نیز، به خوبی می توان مشاهده کرد. فارابی به تبع از افلاطون مدینه را به بدن انسان تشبیه می سازد ومدینه فاضله، بالطبع بدنی است سالم وبا نشاط. در بدن انسان اعضای مختلف به لحاظ ساخت (سرشت وفطرت وقدرتهای طبیعی) ووظایفی که بر دوش دارند، تفاوتهای بسیاری با یکدیگر دارند. در مدینه فاضله نیز، چنین است. اگر در بدن، ما انتظارات خاصی از قلب ومغز به واسطه قوای طبیعی آنها داریم وانتظارات دیگری از دست وپا، در مدینه فاضله نیز، با چنین ترکیب نامتقارنی
------------
(۳۴۱) (آراء اهل المدینة الفاضلة)، فارابی / ۷۹.
(۳۴۲) (سیر فلسفه در جهان اسلام)، ماجد فخری، ترجمه جمعی از مترجمان / ۱۲۴.
↑صفحه ۱۷۱↑
مواجه هستیم. در مدینه فاضله، قلبی هست که در واقع همان رئیس مدینه محسوب می گردد واعضای دیگری که بر حسب قوای طبیعی خود در مراتب نازلتر اجتماعی واقع شده اند وهر مرتبه فرمانبردار مرتبه بالاتر وفرمانده نسبت به مرتبه نازلتر است.
تا این که به مرتبه ای می رسیم که، تنها، فرمانبردار هستند وهیچ فرمانبری ندارند. (از این سخنان به روشنی رایحه تفاوت وگوهری انسانها استشمام می گردد. همان امری که یکی از تفاوتهای عمده در تفکر قدیم وجدید نسبت به انسان است). فارابی در پی گیری نظریه خود، خصائص بسیار سختی برای رییس مدینه ارائه می دهد که اگر از خصوصیات فیزیکی واخلاقی آن بگذریم، مهم ترین خصلت رئیس مدینه این است که او باید به درجه اتصال با عقل فعال ارتقا یافته باشد(۳۴۳)، تا از آن طریق، یعنی از طریق دریافت وحی والهام، بتواند حقایق امور ومصالح اجتماع را آن گونه که توده مردم، خود، تشخیص نمی دهند، او از افقی بالاتر دریافت داشته وتشخیص دهد واین شخص، کسی نمی تواند باشد جز یک فیلسوف تمام عیار وبه تمام معنی. (وجهه مابعدالطبیعی افکار او نیز در این جا کاملا آشکار است).
سعادت نیز از دیدگاه فارابی، همان تعریف افلاطونی را بر می تابد. سعادت، عبارت است از خیر مطلق وهرچه که در راه رسیدن به آن سودمند افتد، آن نیز خیر است(۳۴۴).
راه رسیدن به خیر مطلق، زدودن کلیه بدیهای ارادی وغیر ارادی از بین ملتها ومدینه هاست وکار سیاستمدار در مدینه، یعنی پادشاه مدینه پادشاه مدینه فاضله این است که نظام ترسیم شده آن را چنان استوار وهماهنگ سازد که کلیه پاره های مختلف
------------
(۳۴۳) (آراء اهل المدینة الفاضلة) / ۸۲.
(۳۴۴) (سیاست مدینة)، فارابی، ترجمه سجادی / ۱۸۴.
↑صفحه ۱۷۲↑
آن، در طبقات وسطوح ومنزلتهای مختلف، در سازگاری با یکدیگر به زدودن بدیها وجایگزینی خوبیها کمک ومعاونت کنند. در این میان، رئیس مدینه، علاوه بر نقش (انسجام بخش) و(هماهنگ کننده) نقش مهم دیگری نیز بر عهده دارد وآن، اتصال با عالم علوی است، تا به یک تعبیر، از الهامات وامدادهای غیبی نیز در راه تحصیل اهداف مدینه فاضله، بهره وتوشه گیرد. از طرفی، چون نظام مدینه فاضله فارابی یک نظام سلسله مراتبی وسلسله ریاستی است، او تاءکید می ورزد:
(هدف، از بین بردن هر نوع شر وتحصیل هر نوع خیر است ودر این راستا، هر یک از مردم مدینه فاضله، باید مبادی موجودات نخستین ومراتب آنها وسعادت وریاست نخستین مدینه فاضله ومراتب آن ریاستها را بدانند ودر مرتبه بعد، افعال واعمالی که معین ومحدود است وبه وسیله آنها سعادت وخوشبختی به دست می آید، بشناسند وتنها به دانستن آنها هم اکتفا نکنند وبلکه آنچه مربوط به عمل است، مردم مدینه باید کلا وجزوا، همه را مورد عمل قرار دهند)(۳۴۵).
دستورالعملهای وی نیز، همانطور که مشاهده می کنیم، معجونی از راهنماییهای فلسفی به همراه یک آیین نامه سیاسی - اجتماعی سخت است.
پس از توصیف مدینه فاضله، فارابی به شرح مدینه های دیگری، در برابر جامعه ایده آل خویش می پردازد که همگی آنها از نظر او مطرود ومورد انتقادند. اشاره ای مختصر به آن موارد، بویژه دیدگاه منفی فارابی نسبت به آنها، ما را با روح تفکر وی آشناتر می سازد.
به اعتقاد وی، در برابر مدینه فاضله، سه نوع مدینه دیگر وجود دارد: مدینه جاهله، مدینه فاسقه ومدینه ضاله. مدینه جاهلیه خود مشتمل بر اقسامی است: مدینه ضروریة، نذاله، خسیسه، کرامیة، تغلبیه وحریة.
------------
(۳۴۵) (همان مدرک) / ۱۹۷.
↑صفحه ۱۷۳↑
مردمان در مدینه نذاله، با یکدیگر در جمع آوری مال وبه دست آوردن رفاه زندگی وزیاد کردن ثروت ونگهداری ضروریات ونقدینه تعاون کرده اند(۳۴۶).
در مدینه خست، مردمان در جهت رسیدن به بهره وری از لذات حسی ویا خیالی به یکدیگر یاری وکمک می کنند(۳۴۷). در مدینه ضروریه، مردم در به دست آوردن آنچه جزء ضروریات زندگی است که قوام بدن انسان وابسته به آن است، به یکدیگر یاری می نمایند(۳۴۸).
در مدینه کرامت، مردم در رسیدن به کرامت واحترام وشاءن وشوکت، هم قولی ومعاونت دارند، برای این که هم ملتها ومردم مدینه های دیگر به آنان احترام کنند وشاءن وشوکت آنها را بستایند وهم در بین خود مورد اکرام واحترام باشد(۳۴۹).
ودر مدینه تغلبیه، مردم در راه تحقق بخشیدن به چیرگی وغلبه، به یکدیگر دست یاری می دهند. ومدینه جماعیه مدینه ای است که مردم آن، همه رها وآزاد باشند وهر آنچه بخواهند انجام دهند وهمه مردم آن، در همه اعمال خود از تساوی کامل برخوردار باشند وقوانین وسنتهای آنان هم بر این اساس است که هیچ انسانی بر انسان دیگر برتری ندارد، در هیچ جهت ومردم آن آزادانه هر عملی را مرتکب می شوند وهیچ فردی از افراد بر هیچ فرد دیگر تسلط ندارد(۳۵۰).
کلیه مدینه های یاد شده، در جدول ارزیابی فارابی نمره منفی می گیرند. وی معتقد است که در تمامی این جوامع، خیر مطلق، که سعادت حقیقی است، از محیط اغراض واهداف مدینه های یاد شده دور داشته شده واهداف دیگری زیربنا ومحور فعالیتهای جوامع مذکور گردیده است.
------------
(۳۴۶) (همان مدرک)/ ۲۰۲.
(۳۴۷) (همان مدرک) / ۲۰۱.
(۳۴۸) (همان مدرک) / ۲۰۵.
(۳۴۹) (همان مدرک) / ۲۱۳.
(۳۵۰) (همان مدرک) / ۲۱۳.
↑صفحه ۱۷۴↑
در هر حال، این مختصر، نمایی بود از دیدگاه فارابی نسبت به مدینه فاضله، که البته می توان با ذکر نکات فراوانتر، به شرح آن پرداخت، لیکن همین مقدار در تبیین نحوه نگرش او به این قضیه ما را بسنده است. همانطور که می بینیم رویکرد فارابی نیز به آرمان شهر انسانی، یک نوع رویکرد سیاسی، فلسفی واخلاقی است وقرائت او تا حدود زیادی تلاوت وتکرار همان اندیشه های افلاطونی است، البته با تفاوتهایی که از یک حکیم مسلمان انتظار می رود. اینکه انسانها تفاوت گوهری با یکدیگر دارند ودر شاءن ومقام ومرتبه به یکسان در کنار هم نمی نشینند، این که آنان در مرتبه انسانیت، موجوداتی خطاکارند وبرای رسیدن به حقیقت، باید به گونه ای با ماورای این عالم ارتباط برقرار کنند. اینکه سعادت، چهره ای آسمانی دارد وبرای نیل به آن، باید با آسمان (عقل فعال) اتصال وارتباط برقرار ساخت. این که انسان با همین وضعیت، با همین خواهشها وآرزوها، با همین نواقص وجودی مورد باور نیست واین که او در رسیدن به سعادت وبرای زیست در یک آرمان شهر موعود، باید تکالیف سخت فلسفی، سیاسی را بپذیرد. همه اینها باورهایی است که اساس تفکر بزرگانی چون فارابی وپیش از او را سامان می دهد، لیکن همین افکار در تفکر عصر جدید، سخت مورد تاءمل وتردید واقع می گردد وبازیگران تمدن جدید، کلیه باورها ونقشهای یاد شده را تغییر می دهند، تا طرحی نو در کارگاه وجود انسان در اندازند. طرحی نوین که حامل شیوه جدیدی از زندگی واندیشه است. با هم به مروری مختصر بر آن طرح نو می پردازیم.
مدینه فاضله در عصر جدید
مدینه فاضله در تفکر عصر نوین، تصویر ومعنای تازه ای می یابد. از ابعاد انتزاعی وآسمانی آن کاسته می شود وبر ابعاد عینی، انسانی وزمینی افزوده می شود. عصر جدیدی که پس از دوره رنسانس سر از بستر تاریخ برمی دارد،
↑صفحه ۱۷۵↑
حامل یک تفکر زمینی وانسانی است. این شیوه، به تدریج تکوین می یابد وچند قرن توالی حوادث ورویدادهای تازه لازم است تا صراحت آن را تجلی وظهور بخشد. ضمیر ناخودآگاه انسان عصر جدید، که مملو از عقده ها وفشارهای قرون وسطایی است، اکنون مجالی می یابد که آزادانه به آنچه می خواهد بیندیشد وآنچه را که دوست می دارد طلب کند. او خود را، چه قرنها لگد مال تعصبات کور مذهبی بوده، می جوید وزمینی را که همواره تحت الشعاع آسمان منکوب وملعون شمرده می شده می طلبد. هزاران سال خود را باور نداشته بود واز خود فراموش کرده بود واکنون، تازه خود را به خاطر می آورد. قرنهای متوالی در گوش او زمزمه های دیگری می خواندند وامروز آن تلقینات سخت مورد تنفر اوست. او، خود را می جوید وخود را می یابد. عصر جدید، عصر انسان است. دوره ای که می توان تمام گذشته ها را در آن استحاله کرد. از این روی، متفکران، در این دوره، انسان را وجهه آمال خود قرار می دهند. به او، می اندیشند وبرای او، بویژه به آن بعد از وجود او، که به گمان آنان فراموش تاریخ، وبویژه، فراموش تاریخ مذهبی شده؛ یعنی، بعد زمینی او.
وهر چه از طلیعه آن عصر می گذرد بر تنومندی وتناوری آن اندیشه ها نیز افزوده می گردد، به طوری که در قرن هیجدهم، یعنی، در اوج تفکر روشن گری اروپا، انسان وپیشرفت انسانی محور همه چیز قرار می گیرد. دیگر انسان آن موجود گناهکار فطری که در سنت مسیحی باید فدیه ای در بخشایش وآمرزش او نثار کرد، نیست. او، گل سر سبد هستی است وپیشرفت وتعالی او، مقصود هر نوع کوشش وبینشی. در همین راستا قرائت جدیدی نسبت به سعادت وخوشبختی انسان ونسبت به آرمان شهر انسانی که در بستر آن، خوشبختی انسان به ثمر می آید، تکوین می یابد. دیگر تفکر آن جهانی رنگ باخته است وانسان، بهشت موعود را بر روی همین کره خاکی می جوید. به تعبیر برخی محققین:
(انتظاراتی که مورد ترقی انسان داشتند، حد ومرزی نمی شناخت... تصور
↑صفحه ۱۷۶↑
می کردند که علم وپیشرفت مادی، خودبخود، خوشبختی وفضیلت به بار می آورد. انسان می توانست بهشت را برای خود بر روی زمین بسازد... در مجموع، فلسفه تاریخ نوینی طرح شده بود که قایل بود انسان در همین زندگی، فقط به مدد تلاش خود به کمال دست خواهد یافت... واین به قول کارل بکر، یک نوع (معاد اندیشی معاش آمیز، یا آخرت اندیشی دنیا پرستانه) بود، به عبارت دیگر، تجلی وتجسم تازه ای از مدینه الهی وآسمانی بر روی زمین. آیندگان ونه خداوند، در مورد تلاشهای کنونی بشر، قضاوت خواهند کرد. امید آینده بود که به کوشش افراد انسانی معنی می داد. (انسان کامل)، آینده موضوع عشق وایثار قرار می گرفت(۳۵۱).
این نوع تفکر در قرنهای بعد، باز هم استحکام وتظاهر بیشتری می یابد، به طوری که تفکر (انسان مدار)، ودر اشکال افراطی آن، به تدریج، جای خود را به مذهب (انسان مدار) وا می گذارد.
در همین زمان است که فیلسوفانی چون اگوست کنت وروان شناسانی چون اریک فروم از (مذهب انسانیت)، (هنر عشق ورزیدن)، به انسان وادیان انسان مدارانه سخن می گویند.
اگوست کنت، مؤسس فلسفه تحصلی (پوزیتیویم)، در اوج تفکر انسانی مداری قرن نوزدهم اروپا، پس از طرد مذاهب خدامدار، (مذهب انسانیت) را پایه گذاری می کند ودر کتاب (شرعیات مذهب تحصلی) به بیان آداب (عبادت بشریت) می پردازد(۳۵۲).
اریک فروم، روانشناس پرآوازه قرن بیستم نیز، در کتاب (روان کاوی ودین) ادیان را به دو نوع تقسیم می کند:
------------
(۳۵۱) (علم ودین) ایان باربور، ترجمه خرمشاهی /۷۹، نشر دانشگاهی.
(۳۵۲) (فلسفه عمومی یا مابعد الطبیعة) پل فولکیه، ترجمه یحیی مهدوی /۱۶۱.
↑صفحه ۱۷۷↑
۱. ادیان خودکامه وبه تعبیر او، ادیان خدامدار.
۲. ادیان نوعخواهانه.
در توضیح دسته اخیر می نویسد:
(ادیان نوعخواهانه بر خلاف ادیان خودکامه، بر محور انسان وتوانایی او بنا شده اند. انسان باید نیروی منطق خود را جهت شناسایی خویشتن، رابطه اش با همنوعان وهمچنین موقعیت خود در جهان، توسعه دهد. او، باید حقیقت را با توجه به محدودیتها وهمچنین استعدادهای بالقوه خود بشناسد. همچنین باید نیروی عشق ورزیدن را چه نسبت به دیگران وچه نسبت به دیگران وچه نسبت به خویشتن توسع بخشیده وهمبستگی با همه موجودات زنده را تجربه کند)(۳۵۳).
البته این تفکر، همانطور که یادآور شدیم، در طول چند قرن وپس از پشت سرگذاردن حوادث ورویدادهای بسیار، قالبی چنین افراطی می یابد. در هر حال، طلیعه های نخستین تفکر انسان گرایانه را در آثار (اومانیست)های دوره رنسانس وپس از آن مشاهده می کنیم. (یوتوپیای)(۳۵۴) توماس مور و(نیوآتلانتیس)(۳۵۵) فرانسیس بیکن، نمونه هایی از آن آثار است. هر دو اثر یاد شده روایت آرمان شهر انسانی هستند که نویسندگان آثار مزبور، یا خود بر حسب تصادف بدان سامان راه یافته اند ویا گزارش آن را از زبان روایتگران جهانگرد بازگو می کنند. بویژه در اثر دوم، ریشه های نگرش انسان مدارانه در عصر نویسنده محسوس تر است.
آرمان شهری که اندیشه ورانی چون (مور) و(بیکن) ترسیم می کنند، با
------------
(۳۵۳) (روان کاوی ودین)، اریک فروم، ترجمه آرسن نظریان / ۴۹.
(۳۵۴) utopia، یوتوپیا واژه ای یونانی است که توماس مور آن را از ریشه topos_ou ساخته است که به معنای (هیچستان) یا (لامکان) است وبه تعبیر فیلسوف بزرگ ایرانی، شیخ شهاب الدین سهروردی (ناکجاآباد).
(۳۵۵) Atlantisn۸n.New.
↑صفحه ۱۷۸↑
نیک شهر افلاطونی ویا ارسطویی تفاوت ساختاری ومحتوایی بسیار زیادی دارد.
توماس مور، از جمله (اومانیست)های مسیحی عصر خویش به شمار می آید. کتاب (یوتوپیای) وی مشتمل بر دو بخش است:
در بخش نخست، وی به شدت شرایط اجتماعی، اقتصادی جامعه اروپایی، بویژه، کشور انگلستان را مورد انتقاد قرار می دهد.
ودر بخش دوم، از زبان یک جهانگرد نه چندان معروف، به تصویر آرمان شهر می پردازد که در آن از اوضاع نابسامان ونامهربانی که در کل سطح اروپای آن زمان مشاهده می شد، اثر ونشانی وجود ندارد. روایتگر این سرزمین شخصی است به نام رافائل هیثلودی که از آن بهشت زمینی چنین یاد می کند:
جزیره ای دور افتاده در کرانه (جهان نو) که در آن نظام وسامان جامعه، یکسره عقلانی وبقاعده وحساب شده است وبه همین سبب، از فساد ونابسامانیهای دیگر جوامع در امان است. در آن جا اثر ونشانی از مالکیت شخصی، که سرچشمه همه مفاسد اجتماعی واقتصادی است، خبری نیست. همه چیز در عین حال، به وفور وفراوانی یافت می شود. مردم در قناعت وسادگی به سر می برند. هر شخصی در هر موقعیت ومقام اهل کار وفعالیت وتلاش است. شش ساعت در روز کار می کنند وسایر اوقات را به دیگر مسائل زندگانی می پردازند. فضاهای شهر وبازارها پاک وپاکیزه است واجازه ورود هیچ چیز ناپاکی را به سطح شهر نمی دهند. شهرها وخانه ها وخیابانها شبیه به یکدیگر ساخته شده اند واز اختلاف هول انگیز ونفاق افکن طبقات اجتماعی در آن جا اثر ونشانی نیست(۳۵۶).
در یوتوپیا، هیچ زمینه ای برای کاهلی وفسادهای اخلاقی وجود ندارد. مردمان به راحتی از فزونیهای خود می گذرند تا کاستیهای همنوعان خود را جبران
------------
(۳۵۶) (یوتوپیا)، توماس مور، ترجمه داریوش آشوری ونادر افشار نادری ۷۹ - ۸۴.
↑صفحه ۱۷۹↑
کنند. نظام ارزشی آنان با نظامهای ارزشی متداول در جوامع دیگر بسیار متفاوت است. به زر وسیم اهمیت نمی دهند واز اشیای قیمتی در جایگاههای پس وکم اهمیت بهره می برند. جامه های حریر وزربفت را خوار می شمارند ودر عوض لباسهایی بسیار ساده وبدون تجمل می پوشند.
خلاصه ارزشهای اشرافی ومتداول، برای تفاخر واستقلال نسبت به یکدیگر را برانداخته اند. به علم ودانش اندوزی ارج فراوان می نهند وبا این که با جهان بیرون ارتباط چندانی ندارند، اما به پیشرفت های قابل توجهی در زمینه های مختلف علمی دست یافته اند.
به فضیلتهای معتدل اخلاقی احترام واعتنای تام دارند. فضایلی چون زیستن بر چسب طبیعت، رویه میانه ومعتدل، نوع دوستی وکمک به دیگران، ترک لذت های موهوم، برخورداری از لذتهای طبیعی وحقیقی، پارسایی در سودجویی برای خویشتن وبرتری دادن خیر همگانی بر خیر شخصی و...(۳۵۷).
در آن جا، همانطور که گفتیم، تعلق ومالکیت خصوصی وجود ندارد. از طرفی نعمت به فراوانی یافت می شود وهمه اهل تلاشند، از این روی اگر زمانی یک نفر به دلایل موجه وبا اجازه متولیان شهر، به مسافرت بپردازد، در سفر هیچ بر نمی دارد، زیرا به هر جا که برسد مانند خانه خود وی محسوب می گردد و....
در این بهشت زمینی، دین نیز، جایگاه ویژه ای دارد. اگر چه بنابر مدارا وتساهل دینی است وبه همین دلیل با صاحبان افکار وادیان مختلف به تساهل برخورد می شود، لیکن در یک سری عقاید دینی همگی مشترک هستند. اصول عمده اعتقادی ودینی آنان عبارت است از: اعتقاد به خدای یگانه، وجاودانگی روح، واعتقاد به روز فرجام ودادخواهی، یعنی معاد(۳۵۸).
------------
(۳۵۷) (همان مدرک) / ۹۵- ۱۰۲.
(۳۵۸) (همان مدرک) / ۱۳۲ - ۱۳۵.
↑صفحه ۱۸۰↑
به طور یوتوپیای توماس مور، شهری است انسانی که انسان، رفاه، آسایش وبه زیستنی او محور توجه است وبرجسته ترین وپررنگ ترین بخش این داستان را آرامش، آسایش وآسودگی او تشکیل می دهد. در هر حال، در مقایسه ای میان دیدگاه او وگذشتگان بر مدینه فاضله، تفاوت عمده ای میان آن وتصویر انتزاعی افلاطون ویا ارسطویی نسبت به نیک شهر مشاهده می کنیم.
همین طور آرمان شهری، با این که جنبه زمینی دارد، راه به آسمان را نیز باز گزارده است. مور، انسانی پارسا ومسیحی بسیار معتقدی بود (به طوری که بعدها جان خود را در راه پیروی خالصانه از تعالیم دین کاتولیک از دست داد واز طرف کلیسا به عنوان یکی از قدیسان شهید مورد ارج قرار گرفت) وبه همین دلیل یوتوپیایی او، جامعه ای است که در عین توجه به مسائل این جهانی انسان، ارزشهای اخلاقی ودینی نیز در آن کاملا مشهود ومشخص است. واین جمع آرمانها در زمانی اتفاق می افتد که می دانیم تفکرات اومانیستی هنوز جسارت لازم را برای جدایی از آرمانهای دینی نیافته بودند وچند قرن زمینه سازی لازم است، تا آن افکار مواضع صریح خود را نه فقط در مغایرت با دین وخدا محوری، بلکه در منافرت با آن ابراز دارند بعد از مور، طرح (مدینه فاضله) را در (نیوآتلانتیس) فرانسیس بیکن می یابیم (وی را نخستین فیلسوف جدید اروپا وپدر علم جدید می نامند). بیکن پیش از نگارش نیوآتلانتیس، در آثار دیگر خود، از اندیشه مدینه فاضله انتقاد کرده بود وآن را اندیشه ای خیالی وغیر مفید دانسته بود، اما در اواخر عمر با نگارش کتاب یاد شده، به طرح یک آرمان شهر انسانی پرداخت ودر آن رؤیاهای خود را به عنوان فیلسوف تجربه گرای اومانیست قرن هفدهم، در قالب روایتی واقعی بازگو کرد.
مدینه فاضله او، چهره ای کاملا انسانی دارد (همان طور که خود وی، وجهه ای کاملا اومانیستی داشت). سخن در آن از رفاه وآسایش دنیایی انسان است. در این
↑صفحه ۱۸۱↑
جامعه، حکومت در دست علماست ووظیفه این عالمان، تاءمین آسایش ورفاه مادی بشر است. به همین دلیل، (علم) از نظرگاه وی، معادل با (علم) در سنت قرون وسطایی نیست، بلکه مراد از آن، علوم تجربی وطبیعی است ومنظور از عالم، فیزیکدان، ریاضیدان، شیمیدان، اقتصاددان، معماران وصنعتگران و... است. در آن جا، همه چیز در خدمت دانایی، اندوختن دانش، اکتشاف واختراعات جدید وضبط ونگاهداری وبهره برداری از آنهاست. مدارس، دانشکده ها، بیمارستانها، آزمایشگاهها ومراکز تحقیقاتی وپژوهشی همه در راه توسعه علم است وتوسعه علم برای چیره شدن بر طبیعت (فراموش نمی کنیم که در افکار بیکن یک اندیشه بسیار معروف وجود دارد، معادله ای با عنوان: علم مساوی است با قدرت). وچیره شدن بر طبیعت در خدمت رفاه وآسایش انسان.
(در آن جا خانه ای به نام خانه سلیمان قرار دارد که به منزله دارالشوری ومقر حکومت است. این خانه در خدمت تمام بشریت است که هدف از تاءسیس آن، توسعه علوم ومعارف بشری است. البته پژوهش وعلمی که در زندگی در دنیاوی برای بشر سودمند است. در واقع حکومت آن جا، حکومت علم ویا عالمان، یعنی فیزیکدانان، شیمیدانان، جامعه شناسان، اقتصاددانان، معماران وبالاخره صنعتگران است، آن هم مستقیما بر طبیعت، نه بر رعیت)(۳۵۹).
در (نیوآتلانتیس) بیکن از مذهب ومراسم مذهبی نیز یادی در میان است. به عنوان مثال، وی در شهر جدید خود از سالنهایی نام می برد که مردم برای عبادت در آن گرد می آیند وبه پرستش خدا می پردازند، اما او نیز مانند بسیاری از (اومانیست)های معاصر خویش، دین را در حاشیه قرار می دهد وهمان طور که یادآور شدیم، مرکز ثقل مدینه فاضله او، علم جویی انسان مدارانه ومعاش گونه است.
------------
(۳۵۹) ۴۱. (احوال وآثار وآرای فرانسیس بیکن) دکتر محسن جهانگیری / ۶۹.
↑صفحه ۱۸۲↑
مدینه فاضله سوسیالیستهای تخیلی
قرن هیجدهم، دوران پر تلاطمی برای اروپاییان محسوب می گشت. انقلاب صنعتی، به عنوان مهم ترین رویداد این قرن بارقه امیدی در دل بسیاری از مردمان پدید آورده بود، چرا که محصولات نخستین آن، در ظاهر، ثروت وغنای بیشتری را نوید می داد که می توانست، سعادت، امنیت وآسایش بشر را برآورد. اما این امر، آن گونه که انتظار می رفت، به وقوع نپیوست. انقلاب صنعتی نه تنها برای طبقه محروم جامعه، باعث رونق وفراوانی وآسایش نگردید، بلکه بر نگرانی وتشویق آنان نیز افزود. کارگران وصنعتگرانی که تا دیروز متکی بر صنایع دستی خویش روزگار سخت را با یک ثبات نسبی پشت سر می نهادند، اکنون در یک وضعیت وخیم ونامطمئن قرار گرفته بودند. تاءسیس کارخانه ها ومراکز صنعی عظیم مشاغل جزئی ودستی، آنان را، یکی پس از دیگری در معرض نابودی قرار داده بود وروز به روز بر ناامنی اقتصادی، فقر وفلاکت ونابسامانیهای اجتماعی واختلاف هول انگیز طبقات اجتماعی افزوده می شد. تمدن صنعتی، اگر چه برای صاحبان سرمایه، بهشت موعودی بود که سرمایه های خویش را در تصاعد هندسی به رشدی دور از باور برسانند، اما این بهشت سرمایه داران، برای کارگران محروم که توده عظیم جامعه را تشکیل می دادند، جهنمی گشته بود بنیاد برافکن وخانمان سوز. حوادث اسفبار این دوران، به تدریج، موجب پدید آمدن اندیشه های نوین در عرصه تفکر انسانی گشت. این اندیشه ها، دست به ابداع فرمولها وقواعد تازه ای جهت خاتمه دادن به فقر وفلاکت ویافتن بهشت زمینی ورساندن بشر به سر منزل مقصود زندند. اندیشه وران این دوره، که نخستین برگهای دفتر تمدن صنعتی را تجربه می کردند، خواه ناخواه، در ارزیابی مشکلات ونابسامانیها وتحلیل آنها، فاقد یک دیدگاه پخته وعلمی بودند. مهم ترین ویژگی آنان در این بود که همگی در آرزوی بهبود وضعیت طبقات محروم جامعه، بویژه
↑صفحه ۱۸۳↑
کارگران بودند ودر راه تحقق این رؤیا به ارائه طرحهای ابتدایی وبسیط می پرداختند که از ویژگیهای لازم وکافی در مقابله با نابسامانیهای انقلاب صنعتی برخوردار نبود. می توان آنان را به معمارانی ناشی تشبیه کرد که در نخستین تجربه های معماری خویش، قصد پایه گذاری یک ساختمان صد طبقه را بر روی تلی از خاک، در سر می پروراندند.
به همین دلیل از آنها در طول تاریخ تفکر، با عنوان سوسیالیستهای تخیلی یاد می کنند که برجسته ترین آنها عبارتند از:
سن سیمون (simon Saint، ۱۸۲۵ - ۱۷۶۰)، شارل فوریه (charles Fourier ۱۸۴۲ - ۱۷۷۲) ورابرت اون (owen Robert، ۱۷۷۱-۱۸۵۸) که آنان را بنیانگذاران سوسیالیسم تخیلی می نامند.
از ویژگی مهم دیگر آنان می توان از ضدیت آنان با نظام سرمایه داری وسیستم اقتصاد آزاد یاد کرد.
(این متفکران وبه طور کلی سوسیالیستهای تخیلی معتقد بودند که نظام سرمایه داری که مبتنی بر آزادی کسب وکار واقتصاد بازار است، نظامی ظالمانه است که بایستی از میان برداشته شود. ولی چسان این نظام ظالمانه از بین برود؟ اینان در این باره راهی عملی ومنطقی نشان نمی دادند وبلکه فقط در مخیله خود مدینه فاضله ای را که پایه های آن بر عدل وداد استوار است تصویر می کردند واز مردم جهان می خواستند که برای تحقق این مدینه... تلاش کنند)(۳۶۰).
غالب آنان، افکار وایده هایی که ارائه می کردند، اندیشه هایی خیرخواهانه وعدالت طلبانه بود، اما در اجرای این مهم، یا هیچ گونه طرحی نداشتند ویا در طرحهای عملی خویش، راههای ناهمواری را بر می گزیدند که به طور طبیعی وعمده با شکست مواجه می شد.
------------
(۳۶۰) (تاریخ عقاید اقتصادی)، دکتر حسین وحیدی / ۲۴۸.
↑صفحه ۱۸۴↑
سیسموندی در کتاب (اصول جدید اقتصاد) در همین رابطه، یعنی در مورد بی تدبیری وبلاتکلیفی عملی اش چنین می نویسد:
(اقرار می کنم بعد از اینکه از نظر خود اصول را مشخص کردم وروشن ساختم که عدالت چیست ودر کجاست احساس می کنم آن قدرتی که بتواند وسیله اجرای آن اصول را بنماید در خود ندارم)(۳۶۱).
پرودون (Proudon)، ۱۸۶۵ - ۱۸۰۹) که یکی دیگر از بزرگ ترین سوسیالیستهای تخیلی است، عملا، در راه تاءمین آزادی وعدالت، طریق آنارشیسم را معرفی می کند، البته آنارشیسم وی، نه دقیقا به معنای هرج ومرج وبی نظمی مطلق است، بلکه بیشتر به از بین بردن دولت وحذف نظارت آن تکیه دارد. فوریه نیز، که پیش از این از او یاد کردیم، تاءسیس سازمانهای تعاونی خاصی را به نام فالانژ (Phalanster) پیشنهاد می کند. فالانژ، جامعه ای است مرکب از سیصد خانواده، با جمعیتی در حدود هیجده هزار نفر که در سرزمین محدودی به مساحت نه میل مربع مستقر شده اند واساس زندگی آنان بر سیستم مالکیت اشتراکی، تولید از طریق کشاورزی وصنایع دستی استوار است.
فوریه، معتقد بود که تنها تشکیل چنین جامعه هایی، با بافت یاد شده آن است که می تواند زندگی اقتصادی واجتماعی را تغییر دهد وزمینه را برای ساختن انسانی جدید که فقر ومکنت، ریشه مکارم انسانیش را خشک کرده است، فراهم سازد. در این جامعه ها، انسان از قید شکم، که او را به زمین میخکوب کرده است، رها می شود وانسانی با خصلت شرافت ونجابت به وجود می آورد که از مهد تا لحد از امنیت خاطری که زاییده رفاه اقتصادی است برخوردار می گردد(۳۶۲).
------------
(۳۶۱) (سیراندیشه اقتصادی)، دکتر قدیری اصلی / ۱۲۸.
(۳۶۲) (تاریخ عقاید اقتصادی) / ۲۷۴.
↑صفحه ۱۸۵↑
(اون) نیز، که نخستین بار واژه سوسیالیسم در نوشتار وی آمده است، عقایدی شبیه به فوریه دارد. او نیز، به مدینه فاضله اقتصادی می اندیشد، به دهکده های تعاونی که در آن کودکان را تحت پرورش وسرپرستی می گیرند وآنها را با خصلت های نیکو آشنا می سازند، تا بتوانند آنان را در بزرگی، هم به مسیر کار دلخواهشان راهبری کنند وهم علایق نوع دوستی وتوجه به دیگر افراد جامعه را در آنان پرورش دهند.
(اون)، که به تاءثیر جامعه بر اخلاق واندیشه انسان بسیار معتقد است، می کوشد تا با تغییر محیط زندگانی انسانها نشان دهد که خوشبختی وفضیلت، در گرو فراهم کردن شرایط مناسبی برای انسانهاست وموعظه مذاهب، بدون هیچ اقدام عملی در راستای تغییر محیط، منجر به قضاوتی غیر عادلانه در مورد انسان می گردد.
او، خود، عملا گام در این راه نهاد ومحیطی با همان شرایط ایده آل خویش، در نئولاناک اسکاتلند فراهم ساخت. در آن جا سرپرستی کارخانه ای را بر عهده گرفت وتلاش کرد که آن کارخانه را به صورت الگویی برای جامعه رؤیایی خویش درآورد. در این تلاش، تا حدود بسیاری نیز موفق بود، به طوری که شخصیتهای برجسته از سرتاسر جهان برای مشاهده بهشت زمینی او می آمدند.
(اون) بنابه باورهای عمیق خویش، کلیه شرایط دهشتناک کارخانه را تغییر داد. از کار کودکان خردسال جلو گرفت. برای کودکان خردسال آموزشگاههای رایگان تاءسیس کرد. برای خانواده کارگران، خانه های راحت، با تمام امکانات اولیه رفاهی فراهم ساخت. ساعات کار را پایین آورد. برای کارگران، به هنگام بیکاری وبیماری مزد قرار داد وبیمه پیری وبازنشستگی بر قرار ساخت. برای آنان، امکانات آموزش بین خدمت وهمین طور امکانات تفریح واستراحت مهیا کرد و... جالب این است که با وجود تمامی این دگرگونیها، کارخانه همچنان
↑صفحه ۱۸۶↑
به گونه ای سودآور به کار خود ادامه می داد(۳۶۳).
همان گونه که اشاره کردیم، (اون) سخت بر مذاهب طعن می زد واین تعلیم مذاهب که انسان را مسؤول کژرفتاری واعمال ناشایست خویش تلقی می کردند، به سختی محکوم می کرد.
او، محیط وشرایط نابسامان محیط را دلیل اصلی کژرویهای انسان معرفی می کرد ومعتقد بود که: باید به جای موعظه واندرزهای اخلاقی مذاهب، به تغییر شرایط زندگی انسان روی آورد واصلاحات اجتماعی - اقتصادی را سرلوحه برنامه های خویش قرار داد، در این صورت است که می توان بهشت موعود را بر روی همین زمین دید.
پس از (اون) ودر کنار او شخصیتهای بر جسته دیگری نیز بودند که از مبانی سوسیالیسم، آن هم در شکل آرمانی ورؤیایی آن دفاع کردند، ولی ایده ها وتلاشهای آنان در مجموع نتوانست موفقیت عملی چندانی، نه در عصر خود آنان ونه در دوره های پس از آن کسب کند، اگر چه نمی توان از تاءثیرات عمیق آن خیراندیشان در افکار آیندگان به آسانی گذشت.
پس از سوسیالیست های تخیلی، افرادی چون مارکس وانگلس از راه رسیدند وبنیان سوسیالیسم علمی را پی افکندند. در این مختصر، نه مجال تفصیل در راهبردهای اندیشه مارکسیسم وجود دارد ونه ما، قصد پرداختن به جزئیات افکار آنان را داریم. همین اندازه می توان گفت که در طول تاریخ اندیشه، کمتر شخصیتی چون مارکس، توانسته، آرمان شهری در انتهای تاریخ برای بشر ترسیم کند ومردمان بسیاری را در راه دستیابی به آن بهشت زمین راهنمون سازد.
اندیشه مارکسیسم، در تصویر کمون نهایی، به عنوان پایانه وآخرین حلقه
------------
(۳۶۳) (همان مدرک) / ۲۷۲.
↑صفحه ۱۸۷↑
تاریخ وبه عنوان گرامی ترین آرمان بشری نشان می دهد که تا چه اندازه رؤیای بهشت زمین در عصر مارکس، مطمح نظر اندیشه ورانی چون او بوده است وپاسخ دعوت وی، توسط میلیونها انسان وپدید آمدن دولتها وکشورهایی با این آرمان وآرزو، نشان دهنده نفوذ گسترش این مهم در محیط باورها وارزشهای جامعه های اروپایی وغیر اروپایی در قرن نوزده وبیست است.
جمع بندی
مجموع بخشهای پیشین، در رویکرد عصر جدید به مساءله (مدینه فاضله) روایتگر یک معنای اساسی است. همان طور که دیدیم، عصر جدید با تفکرات نوینی درباره مقوله های مختلف که نقش اساسی در زندگی انسان دارند آغاز می گردد. سلسله حوادث وپیامدهای گوناگون، اعم از حوادث دوره رنسانس، تحول افکار فلسفی اروپا، انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب صنعتی اروپا، پیدایش تفکر سرمایه داری وهمینطور اندیشه های سوسیالیستی، بر یک مبنای مشترک، همگی در مجموع به ما نشان می دهد که انسان عصر جدید، انسانی است که سخت خود وخواسته های خویش را باور کرده است. مسیری طولانی را از مذموم بودن تا معبود بودن، طی کرده است. او، که تا دیروز در حاشیه بود، امروز در متن قرار گرفته وبرای فردا به عنوان آرمان وعشقی ابدی مطرح است. در نوشتار حاضر، که در پی یافتن تصویر مذهبی مدینه فاضله ایم می خواهیم بدانیم، تعالیم دینی در بردارنده چه مواضعی در برابر این نگرش نسبت به انسان هستند. نسبت وارتباط تفکر دینی وتفکر انسان مدار در چیست؟ کشف توافق ویا تقابل این دو با یکدیگر می تواند در گشودن گرههای بسیاری، در عرصه مسائل جدید انسانی راهنما وهدایتگر ما باشد. پیش از قضاوت، با گنجاندن مقدمه دیگری به بحث، به ارزیابی دوباره این نکته خواهیم پرداخت.
↑صفحه ۱۸۸↑
مهدویت وتوسعه اسلامی
بحث توسعه ودینداری، مدتها است در محافل فرهنگی وروشنفکری در این سامان در جریان است وپرسشهای بسیاری را پیش روی مسلمانان نهاده است:
توسعه چیست ودر بردارنده چه ابعادی است؟
لوازم توسعه چیست؟
چگونه می توان به توسعه دست یافت؟
برای رسیدن به آن باید دست به چه تغییراتی در سامان وجودی خویش زد؟
نسبت توسعه ودینداری چیست؟
آیا توسعه، همان مدرنیته غربی است؟
نسبت میان دین ومدرنیته چیست؟
آیا اندیشه توسعه، همان اندیشه مدینه فاضله است؟ چه نسبتی با آن دارد؟
مدینه فاضله چه جایگاهی در اندیشه اسلامی دارد؟
آیا اندیشه دینی، مانع توسعه است یا عامل آن،
جریان وسیر این گونه پرسشها، دوباره برای ما یک بحث دیرینه وپردامنه را تداعی می کند. بحث از علل عقب ماندگی مسلمانان ونقشی که باورهای دینی در پیشرفت یا انحطاط جامعه دینی می توانند داشته باشند.
دریچه تمامی این پرسشها نیز به یک دغدغه درونی باز می گردد، همه ما، به عنوان انسانهایی دیندار ومعتقد به حقایق دینی بر این باوریم که تعالیم دینی، دربردارنده قواعد وفرمولهای اصلی سعادت بشر است، سعادتی زمینی وآسمانی. اگر این قواعد به خوبی فهم گردد وبه درستی در عمل به کار آید، می تواند. جامعه انسانی را در مسیری مطلوب جاری سازد. اما چرا تا این زمان حرکت جامعه های دینی، بویژه، جامعه های مسلمانان، در راستای رسیدن به این
↑صفحه ۱۸۹↑
سعادت همه جانبه صورت نگرفته است. این در حالی است که در جامعه های دیگر نیز، حرکت به سوی توسعه وپیشرفت این جهانی، معمولا، با نوعی بی اعتقادی نسبت به مذهب همراه بوده است. چه مشکل ومانعی در این میان است. شاید تعالیم مذهبی هیچ گونه جهت گیری نسبت به زندگی این جهانی بشر ندارند. شاید مذهب، صرفا، جنبه ای آسمانی دارد وزندگی زمینی بشر را به خود او واگذارده است. وشاید تعالیم دینی، این راه را به ما نشان داده اند، اما، ما هستیم که از مذهب، ظاهری را بر گرفته ایم وباطنی را وانهاده ایم. شاید بدفهمیها وکژاندیشیهای ما، این تعالیم را واژگونه دریافت داشته اند.
کدام یک از این پاسخها صحیح اند؟
پاسخ نخست، نوعی برداشت از دین ودینداری ارائه می دهد که زمینه را برای اندیشه سکولاریزم فراهم ساخته است. اندیشه سکولار، نسبت به دین در طرح ونقشه این جهان، اعتنایی قایل نیست وجایگاهی برای آن باز نکرده است. این تفکر، در شکل بسیار متداول، دین را از سیاست جدا می داند، اما در بنیان واساس، به طور کلی، هیچ جایگاهی برای دین در زندگی این جهانی انسان، باز نکرده است، نه در حکومت، نه در اقتصاد، نه در نحوه معیشت، نه در اخلاق وتربیت این جهانی ونه در ارتباطات ورفتار انسانی.
یعنی اگر قرار شد برای زندگی این جهان انسان، نقشه ومصالح تهیه کنیم، نه در تهیه نقشه نیازی به مهندسین لاهوتی داریم ونه در ساخت آن از مصالح وملاط تعالیم دینی استفاده می کنیم.
این تنازع واختلاف، میان متاءلهای ادیان دیگر، بویژه، متکلمان مسیحی نیز، از دیرباز مطرح بوده است. در سنت تفکر مسیحی، از یک طرف با متفکرانی چون سنت اگوستین قدیس، متکلم وفیلسوف بزرگ مسیحی در دوره قرون وسطی رو در روییم که میان زندگانی این جهانی وآن جهانی بشر جدایی می اندازد وافسار این جهان را بر دوش خود انسان گنهکار می افکند ودین را تنها در امر آسمان
↑صفحه ۱۹۰↑
دخالت ونقش می دهد واز طرف دیگر با فیلسوف بزرگی چون سنت توماس اکوئیناس، رو در روییم که موضعی مخالف با او دارد.
سنت اگوستین، در زمانی می زیست که امپراطوری روم، مسیحیت را به عنوان دین رسمی کشور پذیرفته بود واین پذیرش با دوره ضعف ورنجوری آن امپراطوری، همزمان شده بود. رومیان، در پذیرش مسیحیت، به عنوان آیین رسمی کشور، بر این امید بودند که ایمان به مسیح، ناتوانی آنان را در امر کشور داری وحراست از مرزهای امپراطوری روم، چاره سازد، اما این امید، به فرجام نرسید وروز به روز بر ضعف وناتوانی کشور، افزوده گردید، تا آن که سرانجام پرونده آن تمدن نیز، با حمله وحشیان، در سال ۴۱۰ م. بسته شد، یعنی، درست بیست وهفت سال پس از رسمی شدن آیین مسیحیت در آن سامان. همزمانی این حادثه با صبغه دینی یافتن حکومت در امپراطوری روم، بسیار کسان را بر آن داشت تا از این سرنوشت شوم، یعنی، انحطاط تمدن روم را به آموزه های مسیحیت وفرهنگ برآمده از آن آیین، نسبت دهند وکم کم این تردید در ذهنها پدید آمد که شاید دخالت دین در امر کشور داری وبه طور کلی، دخالت دین در امور این جهانی، نه به صلاح دین باشد ونه به صلاح امور زمینی انسان.
اگوستینوس در بحبوبه این تردیدها ونظرات فتنه انگیز نسبت به دین وتعالیم مسیحیت کتاب (شهر خدا) را می نگارد ودر آن از حریم دینداری حمایت وپشتیبانی می کند. در این کتاب در درجه نخست، به این نکته اهتمام می ورزد که انحطاط امپراطوری روم، هیچ ارتباطی با دین مسیح ندارد ودر مرحله بعد، عقیده جدی خویش را در بیان ماهیت دوگانه زندگی انسان باز می کند.
او می نویسد:
(پیکار سیاسی در کائنات، نه میان دین ودولت، بلکه میان (جامعه آسمانی) و(جامعه زمینی) است. جامعه آسمانی، نماینده خداپرستی وجامعه زمینی نماینده خودپرستی است. جامعه آسمانی از پاکان وبرگزیدگان خدا فراهم می آید وابدی
↑صفحه ۱۹۱↑
است وحال آن که جامعه زمینی، خاص گناهکاران است وگذراست...کلیسا، نماینده جامعه آسمانی در این جهان است وکار آن آماده کردن آدمیزادگان برای پذیرفته شدن به جامعه آسمانی است. از سوی دیگر، دولت یا کشور، نماینده جامعه زمینی است که گنهکاران را در بر می گیرد...)(۳۶۴).
او، گاه از کلیسا به عنوان سازمان موجود وواقعی سخن می گوید وگاه آن را جامعه ناپیدا، یعنی متعلق به جهان دیگر می نامد.
او، معتقد بود: نظامهای سیاسی موجود، بر بنیاد تباهی وشر بنا شده اند؛ از این روی، امید مؤمن مسیحی، برای یافتن جامعه درست وخوب، فقط در جهان دیگر روا می شود(۳۶۵).
اگر چه اگوستینوس، با ایراد سخنان مزبور، در واقع، به دفاع از حریم دیانت می پردازد، اما برداشت او در این خصوص، بویژه با توجه به ابهاماتی که در سخنان او وجود داشت، افکار بسیاری را بدین سو، کشاند که جایگاهی برای دین در رتق فتق امور این جهانی قایل نگردند.
اما در برابر وی، سنت توماس اکوئیناس را می یابیم که به شدت، طرفدار دخالت دادن دین در کلیه شؤون دنیاوی انسان است.
او، از آن دست فیلسوفانی به شمار می رفت که سخت معتقد به پیوند مقوله های انسانی والهی، از جمله پیوند عقل ودین وآسمان وزمین بود ودر سازش این موارد با یکدیگر، تلاشهای جدی انجام می داد. (همان دیدگاهی که در میان روشنفکران مذهبی جامعه اسلامی ما نیز، طرفداران بسیاری دارد) وی، در نگاه به قلمرو دین ودنیا، برخلاف سنت اگوستین، که به گونه ای صریح وافراطی، شیوه نگرش تفکیکی داشت وهیچ گونه هم پوشانی میان این دو قلمرو را
------------
(۳۶۴) (بنیاد فلسفه سیاسی در غرب) ۱۲۲ – ۱۲۳.
(۳۶۵) (همان مدرک) /۱۲۷.
↑صفحه ۱۹۲↑
بر نمی تافت وسخت در آرزوی تلفیق این دو محدوده با یکدیگر بود.
وی، عقیده داشت که عدل را در همین جهان می توان برپا داشت.
(جامعه سیاسی، از شرف وفضیلت (آسمانی، یکسره) بی بهره نیست ومی توان در همین خاکدان، دولتی براساس تعالیم مسیح به وجود آورد)(۳۶۶).
البته حتی او نیز، مقصودش این نبود که:
(دولت باید به دست کشیشان باشد، یا پاپ بر امپراطوری مسیحی سروری کند.
او، در عین آن که جامعه مؤمنان مسیحی را ارجمندتر از هیاءت فرمانروایان سیاسی می دانست، معتقد بود که حوزه دین، از حوزه سیاست جداست وفن کشور داری وقانونگذاری، به مهارتی متفاوت از حرفه کشیشان نیاز دارد)(۳۶۷).
می بینیم که او نیز، در واپسین برداشت وتحلیلهای خویش، با نوعی حزم واحتیاط تفکیک گرایانه، به این مساءله می نگرد.
نزاع یاد شده، در میان متکلمان واندیشه وران، در طول تاریخ پردامنه تفکر اسلامی نیز، همواره، در جریان بوده وهست. در این میان، تفوق انقلاب اسلامی وباورهای امام راحل، باعث شد که بسیاری از متفکران اسلامی، بدون یادآوری آن نزاع، بر این باور اتفاق کنند که دین وتعالیم آن، علاوه بر راههای آسمان، راههای زمین را نیز بر ما مکشوف ساخته است ودوباره التیامی میان وجهه آخرتی دین وچهره دنیوی آن برقرار کردند که بارزترین وجه آن، در جدایی ندیدن میان دین وسیاست تجلی یافت ومصادیق کم رنگ تری نیز، در ابعاد مختلف ظهور کرد. کم کم، متفکران مذهبی ما، به علم اقتصاد، سیاست، مدیریت، جامعه شناسی، روان شناسی وبطور کلی، تمام علومی که به کار وبار این جهان می آیند توجه جدی کردند وعناوینی چون: اقتصاد اسلامی، حکومت
------------
(۳۶۶) (همان مدرک).
(۳۶۷) همان مدارک.
↑صفحه ۱۹۳↑
اسلامی، مدیریت وجامعه شناسی وروان شناسی اسلامی، مقوله هایی در خور تاءمل گردید. کوششهایی که در راه کشف وضبط دیدگاههای مذهبی در موارد مزبور انجام شده، همگی، حکایت، از این داشت که ما مذهب را از جدول برنامه ریزی زندگی دنیوی کنار نگذاشته ایم ودین را که مدتها بر طاقچه آخرت خاک خورده بود وجز در مراسم تدفین وبه خاک سپاری، یادی از آن در میان نمی آمد، امروز در هر صحنه ای حاضر می بینیم وبا کنجکاوی وتفاخر از نظارت همیشگی وهمه جانبه آن، بر شؤون مختلف حیا انسانی سخن می رانیم. شاید مهم ترین ویژگی انقلاب اسلامی ایران نیز، در همین باشد. اگر خواسته باشیم، ماهیت وثمره مهم انقلاب را بازگوییم، لزوما باید به این نکته اشاره کنیم؛ یعنی، جابه جایی نقش دین در جدول افکار واندیشه های ما. تا دیروز، دین در آن سوی مرزهای زندگی، حکومت وسلطه داشت وامروز در باور ما، سایه خویش را بر تمام شؤون حیات گسترده است. همان طور که مشاهده می کنید، روی کرد ما به دین، دقیقا عکس روی کردی است که غربیان نسبت به دین داشتند. آنان، دین را از صحنه خارج کردند وما آن را وارد کردیم. آنان از مناصب وپستهای مذهب کاستند وما بر آن افزودیم. آنان از مذهب خود را بی نیاز دیدند وما غنای خویش را در مذهب جستیم.
نگرش یاد شده، دستاورد وموهبت گرانمایه ای برای ما محسوب می گشت، لیکن به همان میزان نیز، مشکلات را نیز پیش روی ما نهاد. یکی از آن مشکلات چنین است: غربیان می گویند: تمدن غرب، محصول نگرش وروی کرد جدید انسان غربی به مسائل این جهانی است. روی کردی درست در مقابل دیدگاه انسان متعصب قرون وسطی.
اگر غرب به این درجه از پیشرفت وتمدن رسیده است، به دلیل این است که توانسته مذهب را از صحنه تصمیمات این جهانی خارج سازد وارزشها وباورهای جدیدی را در بدنه اجتماع تزریق کند، تا فراهم کننده زمینه توسعه وپیشرفت
↑صفحه ۱۹۴↑
باشد. کنار گذاشتن قواعد اخلاقی، توسعه تفکر عقلانیت وفردگرایی محض، نفی تقدیر وسرنوشت محتوم از زندگی بشر، توجه به دنیا وآرمان شهر دنیاوی به معنای کامل آن، تزریق ارزشهایی چون آزادیهای گوناگون انسانی، فزون طلبی مطلق، رقابت وبرتری جویی و....همگی چارچوبهای جدیدی برای زندگی انسان وبهینه کردن شرایط زیست دنیوی او بودند که به اعتقاد آنان، به هیچ عنوان با قالبهای مذهبی توافق وهماهنگی نداشتند. بنابراین، برخورد انسان غربی با مذهب به دو گونه بود. با مذهب را به کلی از صحنه زندگی خارج کرد ومیعادگاه خود با آن را، حداکثر، به درون کلیساها وکنیسه ها وبه ساعاتی چند از روزهای یکشنبه محدود کرد ویا آن مذهب را با ارزشهای جدید رنگ آمیزی کرد وبه تعبیر ساده، به آن چهره ای این جهانی بخشید.
در رابطه با نحوه برخورد اول، دکتر سید حسین نصر، می نویسد:
(غرب، از قرون هفدهم، وحتی پیش از آن، از رنسانس به این سو، در جهت غیر دینی کردن نگاه ونگرش مردمش وسست کردن علایق دینی در زندگی روزمره انشان سیر کرده است. ودر نتیجه، امروزه در غرب کسان زیادی هستند که گرچه میراث داران مسیحیت ویهودیت اند، دیگر به معنای دقیق مسیحی یا یهودی نیستند....(وما امروز) بدون درک کردن نقش دین ونیز به محاق افتادن آن در غرب، در همه مراحل تکوین وتولد ورشد وگسترش دنیای متجدد در اروپا وآمریکا وسپس سرزمینهای دیگر، هرگز قادر (نخواهیم بود که دنیای متجدد را بفهمیم)).
همین نویسنده در جای دیگر چنین می گوید:
(از رنسانس تا به امروز، مسیحیت ونیز تا حدودی یهودیت در غرب، به نحوی بی امان با ایدئولوژیها، فلسفه ها، نهادها وکردارهایی که ماهیتا غیر دینی
↑صفحه ۱۹۵↑
ودنیا گرایانه بوده وبه چند وچون در اقتدار دینی وبه واقع در اصل اعتبار ومشروعیت آن بر می آمده اند، مبارزه کرده است. شکل چالشهایی که با دین می شده از نظریات سیاسی مبتنی بر فکر اصالت دنیا وجدایی دین ودنیا از یکدیگر، تا انکار بنیاد دینی اخلاق وانکار فلسفی واقعیت خداوند وواقعیت حیات اخروی یا وحی ومتون مقدس، متفاوت ومتغیر بوده است)(۳۶۸).
رویکرد دوم را نیز در هماهنگی وسازگاری اخلاق پروتستانیزم وروحیه جدید تمدن غرب باز می یابیم. البته آنچه مسلم است، زمینی کردن مذهب، فواید بسیاری برای غربیان در برداشت، اما در مقابل، مذهب را از درون خالی کرد وهدف اصلی آن را به دست فراموشی سپرد ومهم تر از آن، این که مذهب را نه به عنوان یک اصل وهدف، بلکه به عنوان یک وسیله وآلت، مورد سوء استفاده قرار داد.
وامروز ما، با این مشکل بزرگ، رو به روییم. سخن ما این است: اگر مذهب از درون ودر طرح اصلی وابتدایی آن نقشه ای برای این جهان خاکی انسان ترسیم نکرده باشد، نمی توان آن را با رنگ آمیزی دروغین، در امور این جهان دخالت داد. اگر چنین کنیم، در واقع، آن را از درون ومحتوا تهی ساخته ایم وآنچه خود خواسته ایم بر آن تحمیل ساخته ایم.
آیا به راستی چنین است؟ آیا مذهب به هیچ وجه در کار وبار این جهان انسان دخالتی نمی کند؟
آیا مذهب، راههای آسمان را فقط بر ما گشوده است؟
آیا افسار زندگی را بر دوش خود انسان افکنده است؟ آیا طرحی وچارچوبی برای زیست دنیوی انسان ارائه نکرده است؟
جواب روشن ما به این پرسشها، روشن است: ما در چارچوب تعالیم قویم
------------
(۳۶۸) (همان مدرک).
↑صفحه ۱۹۶↑
اسلام آموخته ایم که میان این جهان وسرای باقی جدایی نبینیم. حساب دنیا وآخرت را از یکدیگر جدا نسازیم وتکالیف این دو را با یکدیگر مورد بررسی قرار دهیم. در میان متون دینی، مواضع بسیاری می توان یافت که از پیوند احکام دنیا وآخرت یا به گونه ای روشن ویا در ظرف اشاره، سخن رفته است که با تبیین آن موارد، می توان به تحلیلی واقع بینانه ودر عین حال دینی، نسبت به مسائل این جهان انسان، دست یافت. تعداد این موارد، فراوان است.
در این مجال، موقعیت را مغتنم شمرده، تنها، با تحلیل دیدگاههای پیشوایان دین، در خصوص مساءله مدینه فاضله اسلامی به تحقیق سخنان بالا می پردازیم.
با تحقیق در این معنی، خواهیم دانست که تصویر صاحبان آن مکتب از آرمان شهر دینی چگونه خواهد بود.
آیا تصویر آنان از این بهشت موعود، یک بهشت آسمانی است، یا یک بهشت زمینی ویا آمیخته ای از این دو.
آیا آن مدینه موعود، در نگاه آنان خصلتهای دنیایی دارد ویا دارای ویژگیهای آسمانی است؟
به راستی آن مذهب، نسبت به بهزیستی انسان در دنیا نیز نظری جدی داشته است، یا خیر؟
بالاءخره توسعه وپیشرفت در اندیشه دینی چه شاخصه ها ومشخصه هایی دارد؟
به این ترتیب، با بررسی خصوصیات مدینه فاضله از منظر بحث (مهدویت وظهور امام زمان) می توانیم به یک باره دو موضوع را به بوته بررسی بگذاریم.
۱. روی کرد مذهب نسبت به انسان وزندگی این جهانی او.
۲. ویژگیهای توسعه اسلامی.
اکنون، با توجه به فرازهای گذشته، در این نوشتار، فرصتی فرا رسیده که هر چند مختصر، مروری به ویژگیهای مدینه فاضله اسلامی، که تحقق آن را پس از
↑صفحه ۱۹۷↑
ظهور منجی عالم بشریت (عجل الله فرجه) به ما وعده داده اند، داشته باشیم.
در این بررسی، توجه ما به مهمترین وبرجسته ترین آن خصوصیات است.
ویژگیهای مدینه فاضله، در عصر ظهور
۱. مدینه عدل: عدالت، واژه ای غریب نیست، اما حقیقتی قریب هم نیست.
سده ها وهزاره های بسیاری است که بشر با این رؤیا روز وشب کرده، لیکن جز زور واختناق وظلم وبیداد، نصیبی نبرده است. هنوز آهنگ سنگینی ناله های کودکانی که به بیگاری کشیده شده اند، مادرانی که شوی خود را به بی عدالتی قربان داده اند ومردانی که به جبر کمر در برابر ظلم خم کرده اند در گوش تاریخ است. هنوز اشکهای ریزان وقلبهای داغدیده، هراسهای قالب تهی کن ونفسهای در سینه حبس، ضجه های دردناک ودردهای بی تاوان، زخمهای بی مرهم وناامیدیهای بی پایان، نگاه های خسته وبی سو، دستهای لرزان وبی رمق، لبهای خشک وچروکیده، بدنهای رنجور وزجر کشیده، انسان سراپا ظلم وبیداد دیده، هنوز این همه در خاطره تاریخ زنده است واگر تاریخ با یادبود این حجم عظیم از نامردمی، هنوز پا بر جا ایستاده وقالب تهی نمی کند، به دلیل این است که می خواهد کسی را بیابد وتمام رنجهای مدفون در خویش را در گوش او نجوا کند.
دیدیم ومکرر شنیده ایم که در طول تاریخ، انسانهای بسیاری با اندیشه عدالت وفریاد دادخواهی انسانها، این حقیقت را زنده وجاودان ساخته اند، اما تلاش عملی آن خیراندیشان ونیک خواهان در راه برقراری عدالت، در بیشتر موارد کم ثمر ویا بی ثمر وعدالت در معنای حقیقی آن، همچنان در رؤیا. چقدر سخت ودشوار است تعبیر نشدن این رؤیای شیرین. رؤیایی که تمامی اجزای وجود انسان در تمام تاریخ، با آن عجین شده ونگاه پر انتظار او در تعبیر آن خسته وکم سو گشته. بارها وبارها با زنگ حوادث مختلف، تپش قلبش فزونی یافته، اما زمانی که پلک از این خواب شیرین برداشته، جز سیاهی وتباهی مستکبران
↑صفحه ۱۹۸↑
وظالمان چیزی در پیش روی ندیده.
اما می دانیم، هر چه بر شماره اوراق تاریخ افزون گردد، از شماره انتظارمان خواهد کاست واین همان چراغ امیدی است که قرنها وقرنهاست در دل انسانها به عشق آمدن آن منجی، روشن وفروزان است. به عشق او، که نامش (عدل) است (السلام علی... العدل المشتهر) کلامش عدل است وراهش عدل. او که حکومتش حکومت عدالت است واین گم شده بشریت را در فرجام تاریخ بدو باز خواهد گرداند.
در خصوصیات قیام وحکومت امام زمان (علیه السلام)، هیچ ویژگی به اندازه (عدالت وقسط) روشنی ونما ندارد. آن قدر که در روایات بر ویژگی عدالت گستری آن مولی تاءکید شده، بر سایر مسائل چنین ابرامی نرفته است واین، نشان از برجستگی این مهم در سازمان مدینه فاضله اسلامی در دوران ظهور دارد.
دهها وبلکه صدها روایت در کتابهای مختلف روایی، بویژه، در کتاب منتخب الاءثر وکمال الدین، شیخ صدوق، در مورد عدالت گستری آن حضرت وارد شده است. در بسیاری از این روایات، از آن امام همام، به عنوان مظهر وتجلی کامل عدالت یاد شده است. نام (عدل) که بر آن مولی نهاده اند در واقع ترجمان کامل رسالت اوست.
صاحب مکیال المکارم، در اثر شریف خود، در این رابطه چنین می نویسد:
(عدل، آشکارترین صفات نیک آن امام است. برای همین (آن بزرگوار) در دعای شبهای رمضان، (عدل) نامیده شده است:
(اللهم وصل علی ولی امرک القائم المؤمل والعدل المنتظر).
خداوندا به ولی امر خود که قیام کننده و... وعدل مورد انتظار همه است درود فرست(۳۶۹).
------------
(۳۶۹) (مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم)، میرزا محمد تقی موسوی اصفهانی /۱۱۸.
↑صفحه ۱۹۹↑
ودر جای دیگر، همین عنوان را به گونه ای دیگر می یابیم:
(اول العدل واخره)(۳۷۰).
(السلام علی القائم المنتظر والعدل المشتهر...)(۳۷۱).
در مدینه فاضله اسلامی ودر بستر ظهور آن منجی نیز، همه جا سخن از عدالت وقسط است. سخن از لبریز شدن زمین از عدل وداد است. دامنه عدالت او، تا اقصی نقاط منازل وزوایای ناپیدای جامعه گسترده است، حتی عدالت ودادگری همچون گرما وسرما در درون خانه های مردمان نفوذ می کند وماءمن ومسکن وجود آنان را سامان می بخشد(۳۷۲). ودر روایات ظهور، عدالت، چنان عطش برانگیز وسیری ناپذیر وفراموش ناشدنی ترسیم گردیده است که انسان را در این گمان می افکند که اصولا، جهان برای رسیدن به این نقطه وفرجام، باقی مانده است وبرنامه وتنظیم متعمدانه الهی بر این است که آخرین سطور تاریخ، با برگهای دادخواهی به انجام رسد وخداوند چنان بر این مهم تاءکید دارد که اگر حتی یک روز از عمر دنیا باقی مانده باشد، او آن را چنان طولانی خواهد کرد(۳۷۳) تا آن رؤیای موعود مردمان از راه رسد ودرخت عدالت را بر ضمیر آگاه تشنگان بکارد وجامعه بشری را با آن گمشده خویش رو به رو سازد، زمین را از عدل وقسط سیراب کند وآن قدر بر باده عدالت بیفزاید که جان آدمیان از آن مدهوش گردد.
در سایه این عدالت، هیچ انسانی در قید بندگی وبردگی باقی نمی ماند(۳۷۴).
حقوق به یغما رفته انسانها به آنها باز می گردد(۳۷۵).
------------
(۳۷۰) (کمال الدین وتمام النعمة)، شیخ صدوق.
(۳۷۱) (مفاتیح الجنان)، شیخ عباس قمی، زیارت صاحب الامر، ۱۰۵۵.
(۳۷۲) (بحار الانوار) علامه مجلسی، ج ۵۲/۳۶۲.
(۳۷۳) (کمال الدین) /۳۱۸.
(۳۷۴) (بحار الانوار)، ۵۲/۲۲۵- ۲۲۴.
(۳۷۵) (بحار الانوار)، ۵۲/۲۲۵- ۲۲۴.
↑صفحه ۲۰۰↑
بندهای پیدا وناپیدای بندگی از سرو گردن انسانها باز می گردد وزمینه استثمار انسان از انسان به کلی برچیده می شود(۳۷۶).
کارگزاران ظلم وبیداد، مورد بازخواست قرار می گیرند. قاضیان وحاکمان کژ رفتار از مسؤولیت خویش، عزل می شوند وزمین، از هر نوع خیانت ونادرستی پاک می گردد(۳۷۷).
گردنکشان ومستکبران در هم کوبیده می شوند ومحرومان ومستضعفان در استرجاع حق خویش کامیاب می گردند(۳۷۸). دیگر ناله هیچ مظلومی در گلو خفه نمی گردد، اشک وآه هیچ دلسوخته ای بلند نمی گردد، هیچ انسانی گرسنه سر بر بالین نمی گذارد وهیچ محرومی با کینه ودغدغه نا امنی، روزگار سپری نمی کند.
واینها افسانه نیست، بلکه به راستی تمام آن چیزی است که بر ما وعده داده اند وما را در انتظار آن به برترین عبادت فراخوانده اند که انتظار آمدن او، انتظار گامهای عدالت است.
۲. مدینه رفاه: مدینه فاضله اسلامی، مدینه رفاه وآسایش همگانی است. رفاه وتنعم بدان سان که دیگر نیازمند وصاحب حاجتی در سطح جامعه یافت نمی توان کرد. یک دلیل مهم بر این امر، توزیع عادلانه ثروتها ومنابع است. در شهر عدالت، که حقوق انسانها محور توجه وبرنامه ریزی است، بالطبع بذر این توجه، محصولی چون رفاه وبرخورداری همگانی از مواهب الهی در پی خواهد داشت. هم در تعالیم دینی وهم در آموزه های علمی وتجربی بشر، به روشنی، به این واقعیت راه برده ایم که در صورتی جامعه از غنا وتجربی بشر، به روشنی، به این واقعیت راه برده ایم که در صورتی جامعه از غنا وبهره مند عمومی سرشار خواهد گشت که پیشاپیش از عدالت سیراب گردیده باشد ومشکل کشورها در حال حاضر ودر قرون واعصار متمادی، کمبود منابع ومواهب طبیعی بر
------------
(۳۷۶) (بحار الانوار)، ج ۵۱/۵۷.
(۳۷۷) (همان مدرک) /۱۲۰.
(۳۷۸) سوره (قصص)، آیه ۵.
↑صفحه ۲۰۱↑
گستره خاک نبوده، بلکه توزیع نا عادلانه آنها بوده است.
آنچه در روایات ظهور، در این خصوص آمده است، نشان می دهد که خواستها وآرزوهای مادی انسان، در جدول توجهات آرمان شهر اسلامی، نه تنها از یاد برده نشده، بلکه حتی در صدر توجه وعنایت قرار گرفته است وانسانها، به دلیل داشتن چنین خواستهایی، نه تنها مورد نکوهش قرار نگرفته اند، بلکه بر توجه خداوند در پاسخ به این خواهشها تاءکید فراوان رفته است:
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:
(در امت من، مهدی قیام کند....و در زمان او، مردم به چنان نعمت وبرخورداری ورفاه دست یابند که در هیچ زمانی دست نیافته باشند. (واین رفاه شامل تمامی انسانها خواهد بود چه) نیکوکار وچه بدکار. آسمان مکرر بر آنان ببارد (کنایه از وفور مواهب طبیعی) وزمین چیزی از روییدنیهای خود را پنهان نسازد)(۳۷۹).
در روایات دیگر سخن از کثرت مال(۳۸۰)، وفور نعمتها، بارانهای پی در پی، سبکباری ورهایی از بارهای سنگین زندگی(۳۸۱)، آسودگی از رنج طلب کردن ونیافتن، سخنی از ادای قرض تمام مقروضین وادای دین تمام صاحبان دین است، سخن از بی نیازی تمام انسانهاست وسخن از بذل وبخشش امام (علیه السلام) بر همگان است، به طوری که از طلب مال وبخشش دیگران بی نیاز گردند(۳۸۲). در آنجا سخن از عمران وآبادی تمامی عرصه خاک است، به گونه ای که چون آن حضرت قیام کند، همه خرابیها را آباد کند(۳۸۳)، تمامی سطح زمین را از سرسبزی ونشاط وطراوت بپوشاند(۳۸۴)، گنجها ومعادن زمین، همگانی مورد استخراج قرار گیرند
------------
(۳۷۹) بحار الانوار ج ۵۱/۷۸.
(۳۸۰) همان مدرک، ج ۵۱/۸۸.
(۳۸۱) همان مدرک، ج ۵۱/۱۲۳.
(۳۸۲) همان مدرک ۵۲/۳۹۰.
(۳۸۳) کمال الدین /۳۳۱.
(۳۸۴) بحارالانوار، ج ۱۰/۱۰۴.
↑صفحه ۲۰۲↑
وزمین آنچه را که در درون مخفی داشته، برای رفاه وآسایش انسانها به دست او خواهد سپرد(۳۸۵).
۳. مدینه امن وسلام: به اعتقاد روان شناس، از مهم ترین نیازهای اساسی بشر که در هرم نیازهای وی جایگاه ویژه ای دارد، نیاز به امنیت است. البته این نیاز در ابعاد مختلفی تجلی می یابد، امنیت اخلاقی، امنیت اقتصادی، امنیت حقوقی، امنیت اجتماعی وخانوادگی و....آنچه از حجم زیادی از روایات ظهور بر می آید، نشان می دهد که مدینه فاضله اسلامی، شهر امن وسلام است، آن هم امنیت در معنای واقعی ودر تمامی ابعاد آن.
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه:
(وعد الله الذین امنوامنکم.... لیستخلفنهم فی الاءرض.... ولیبدلنهم من بعد خوفهم امنا)
می فرماید:
(نزلت فی القائم واصحابه)(۳۸۶).
یعنی وعده خداوند، مبنی براینکه وحشت وخوف مؤمنان را به امنیت وسلام تبدیل می کند، در زمان ظهور آن حضرت، معنی ومصداق کامل می یابد وانسانها در آن موعد شریف است که می توانند با قلبی آسوده وفارغ از هرگونه دغدغه اقتصادی، حقوقی، اخلاقی واجتماعی سر بر بالین آرامش بگذارند وزندگانی دنیا را دور از خطرهای دلهره آمیز همیشگی ببینند. بنابراین، گردنه های پرخطر وپرنشیبی که در زندگی هر انسان به واسطه روابط نادرست حاکم در اجتماع پدید می آید، در آرمان شهر اسلامی جایی وجایگاهی ندارد. این نیز سعادتی است زمینی در یک شهر آرمانی وآسمانی.
------------
(۳۸۵) همان مدرک.
(۳۸۶) کتاب الغیبة /۲۴۰ ذیل آیه ۵۵ سوره نور.
↑صفحه ۲۰۳↑
۴. مدینه تربیت: پیش از این یادآور شدیم که تمدن غرب، اساس پیشرفت خویش را بر مبنای توجه به انسان پایه گذاری کرده وانسان محوری وانسان مداری، جزو نرم افزارهای اساسی در پیشرفت غرب محسوب می گردد. اما همان انسان که مقصود وغایت پیشرفت تلقی شده، همان انسان در تمامیت وجودیش، در این تمدن فراموش شده وبحران تمدن غرب، در ابعاد مختلف: اخلاقی، اجتماعی وتربیتی آن مؤید صریح این غفلت وناکامی است.
انسانی که فقط از یک سو نظاره شد وتنها ابعاد مادی او، در محاسبه آمد، انسانی است کاریکاتوری وابتر وبالطبع، نمی توان او را در عالم خارج، انسان نامید ومشکل غرب در همین سوء تفاهم کوچک است!
چندین قرن است که برای آسایش تن، هر چه فرمول اقتصادی وسیاسی به یاد داشته اند وهر چه امکانات علمی وتکنیکی در اختیار داشته اند، به استخدام در آورده اند، تا شاید بتوانند آسایش این جهانی انسان را بدو باز گردانند، حال آن که او، پس از این همه تلاش، هیچ گونه آرامشی در خود نمی یابد، جهان را تنگ وتاریک وسرد می بیند ودر آن احساس حقارت وپوچی می کند واین جریان، به اعتقاد منتقدین درون این نظام، جز به نابودی انسان نمی انجامد. واین آن چیزی است که باید آن را انسان مداری واژگونه، یا انسانگرایی نسیانگرانه نامید. همین معنی را از زبان یکی از منتقدان فرانسوی نظام غرب بازگو می کنیم:
(تمدن جدید که به هنگام حرکت آغازین خود می خواست (انسان گرا) باشد وبه انسان آنچنان اصالتی داد که آغاز وانجام همه چیزش کرد، اکنون به ماجرائی این چنین شگفت دچار شده است. در روزگار ما، تار پود مفهوم انسان از هم گسسته است... به هر حال، تمدنی که خود را (انسانگرا) می نامید، نظامی از آب در آمده است که آدمی را تحقیر می کند ومی فریبد وسرانجام نابودش می سازد.
تحقیر آدمی درین معنی واز این راه است که تمدن مذکور، انسان را به دستگاهی مرکب از یک سلسله وظایف کمی ومادی وبه ماشینی منحصرا تولید کننده
↑صفحه ۲۰۴↑
ومصرف کننده تبدیل می نماید(۳۸۷).
اما در آرمان شهر اسلامی، همان گونه که ترسیم کردیم، فقط سخن از آسایش تن نیست. فقط سخن از وفور ثروت ورفاه مادی نیست، در تصویر مهندسان این مدینه، انسان فقط تن نیست، بلکه موجودی است دارای ابعاد مختلف که تکامل ورشد او، در گرو رشد متوازن تمامی آن ابعاد است وآن بهشت زمینی تحقق نمی یابد مگر آن که بارقه ای از آسمان نیز در آن حلول کند. تربیت وپرورش روح انسانها وتوجه به اختلال وفضائل روحی، که از اساسی ترین برنامه های ظهور است، در همین راستا معنی می یابد. مدینه فاضله، در عین حالی که شهر عدالت است، شهر رفاه است وشهر امنیت. در عین حالی که شهر تربیت است، شهر سجایا وفضایل انسانی است. در آن محیط، انسانهای صالح تربیت می یابند تا جامعه ای آرمانی وصالح بنا سازند. در آن جا، در کنار دست یابی انسانها به غنای مالی، از غنای قلبی وروحی بهره مند می گردند(۳۸۸) ودر کنار اتمام نعمت ووفور ثروت، به کمال اخلاق وفضیلتهای انسانی راه می یابند(۳۸۹). کینه های اخلاقی از قلبها ریش کن می گردد(۳۹۰) ودروغ وتزویر ونامردی، در روابط اجتماعی، جای خود را به یک رویی ویک رنگی می بخشد وبه واقع، در چنین بستری است که رفاه وعدالت وامنیت نیز معنا ومفهوم وحقیقت خویش را باز می یابند وجز با این نگرش همه جانبه به انسان، ودر کنار هم چیدن اجزای حقیقی او در برابر هم، نمی توان به تعبیر رویای همیشگی انسان در تاسیس آرمان شهر انسانی پرداخت.
۵.مدینه علم: دوره ظهور، دوران گسترش علم ودانایی است ومدینه
------------
(۳۸۷) (اسلام وبحران عصر ما)، روژه دو پاسکیه، ترجمه دکتر حسن حبیبی /۱۸ -۲۱.
(۳۸۸) (بحارالانوار)، ۸۴/۵۱.
(۳۸۹) (همان مدرک) /۱۲۳.
(۳۹۰) (منتخب الاثر) /۳۷۴.
↑صفحه ۲۰۵↑
فاضله اسلامی، مدینة العلم است. با آمدن آن منجی حقیقی، همان گونه که ظلم وبیداد جای خود را به عدل ودادگری می سپارد وهمان گونه که نابسامانیهای مختلف اجتماعی به سامان می گراید، به همان ترتیب نیز، دانایی وفرزانگی بدیل جهل ونادانی می گردد وجهان از نور عقل ودانش آکنده می گردد(۳۹۱).
او، می آید تا همان طور که جهان را لبریز از عدالت می سازد، از دانایی وفرزانگی نیز سیراب سازد. نیروهای عقلانی توده ها را تمرکز بخشد وخردها ودریافتهای آنان را به کمال رساند(۳۹۲). علوم ودانشهایی که در طول اعصار وقرون در پشت پرده ها، مکنون مانده، پراکنده سازد ومرزهای دانایی ویادگیری را تا سراپرده منازل وتا اعماق وجود تک تک انسانها، اعم از زن ومرد گسترش بخشد(۳۹۳).
۶.مدینه مستضعفان: از ویژگیهای بسیار مهم در عصر ظهور، جابجایی قدرت وتغییر در ساختار آن است. حکومت در مدینه فاضله بدست توده های محروم ومستضعف جامعه است. آنان که پیش از ظهور بار سنگین فقر وبیچارگی ونامردمی را تحمل کرده اند واکنون در راستای اجرای عدالت باید به حق مسلم خویش در وراثت وپیشوایی زمین دست یابند(۳۹۴).
بدین سان، بهشت زمینی در عالم خارج واقعیت می یابد. با سیراب شدن زمین از عدالت، با برخورداری همگان از رفاه وآسایش وامنیت، با اتساع وجودی انسان وبازیابی تمامی ابعاد وجودی وی در ظرف تربیت وپرورش، با گسترش علم وفرزانگی، با مشارکت توده های محروم در امر تصمیم گیری وتغییر ساختار سیاسی جامعه وبا...
------------
(۳۹۱) (بحارالانوار)، ج ۷۵/۵۱.
(۳۹۲) (عصر زندگی)، محمد حکیمی /۲۲۳.
(۳۹۳) (کتاب الغیبة) نعمانی /۲۳۹.
(۳۹۴) سوره (قصص)، آیه ۵.
↑صفحه ۲۰۶↑
آنچه گذشت، برجسته ترین ویژگیهای مدینه موعود در عصر ظهور است که می توان در فرصتهای بلندتر بر شمار عناوین اصلی ویا زیر مجموعه های آنها افزود، لیکن در این مجال، به همین مختصر بسنده می کنیم.
ختام
دانستیم که اندیشه (مدینه فاضله) در ظرف تفکر گذشتگان به هیچ وجه با ملاحظات انسانگرایانه همراه نبوده است. نه این که انسان در نمودار اندیشه آنان جایگاهی نداشته. بلکه به این معنی که او مرکز توجه واعتنا نبوده است. بنابراین، مدینه فاضله در منظر دید آنان، بیش از آن که صبغه ای انسانی داشته باشد، چهره ای سیاسی، اخلاقی ویا فلسفی می یابد.
در قراءت عصر جدید، این معنی، کاملا واژگونه می گردد. از دوره رنسانس به این سو، که انسان، به عنوان مهم ترین آرمان تمدن جدید، محیط توجه واعتنا را می پوشاند، تفاسیر نوینی نیز نسبت به آرمان شهر انسانی ارائه می گردد. محور این تفاسیر را نوعی فلسفه انسانگرا تشکیل می دهد که از طرفی با اندیشه استغنای از مذهب وبلکه، اندیشه مذهب پیرایی همراه وقرین بوده واز طرف دیگر، تنها به بهزیستی دنیوی انسان توجه داشته وپیشرفت وتعالی وی را در بعد مادی می جوید. بنابراین، مدینه فاضله در نگاه متاءخران، در واقع، شهر رفاه وآسایش انسان است، اما در راه کسب این مهم، فقط، به بعد خاکی انسان توجه می شود. پیشرفت وترقی مادی به عنوان یک اصل مسلم شمرده می شود وهمه چیز در ذیل آن، ملاحظه می گردد. این نوع اندیشه، چند قرن است که سیطره خویش را بر محیط باورهای انسان غربی گسترده است واگر چه او، به واقع، به بسیاری از آنچه در صدد بوده، دست یافته است، اما، به هیچ وجه، رویای همیشگی خود را محقق نمی بیند. در مقابل مشاهده کردیم که در اندیشه جامع دینی، ما بر یگانگی دنیا وآخرت وجسم وجان انگشت تاءکید می نهیم وجایگاه واحکام این امور را از
↑صفحه ۲۰۷↑
هم تفکیک نمی سازیم. به انسان، به عنوان یک واحد حقیقی نظر داریم ودر هر طرح وبرنامه، رشد موازی ومتوازن او را پی می جوییم. در مدینه فاضله اسلامی، در سرلوحه طرح وبرنامه آسمانی آن، با کمال شگفتی، با یک آرزوی زمینی روبرو می شویم، با عدالت ودر کنار آن، رفاه وآسایش وامنیت وبرخورداری از مواهب طبیعی.
حجم اعتنای تعالیم دینی به این مسائل، در مساءله ظهور ومهدویت، برای انسان مذهبی که همیشه بر تقابل ودوگانگی دنیا وآخرت، صمیمانه، پای می فشرده، آن قدر با اهمیت وهیجان انگیز است که وی را دچار گیجی وتردید می سازد. اما، به واقع، چنین است. تعالیم دینی، در زندگی زمینی ما مصرانه ادعای دخالت وتصمیم گیری دارند وآرزوهای زمینی ما به طور جدی، مورد توجه آنهاست. اما این همه را در مصاحبت با دیگر ابعاد وجودی انسان می طلبند. بر این اساس است که مدینه فاضله اسلامی، علاوه بر این که مدینه عدالت، رفاه وامنیت است، مدینه علم، عقلانیت، تربیت وانسان پروری نیز هست. یعنی همان عناصری که نبود آنها در تفکر مذهب پیرای غربی، باعث پدید گشتن بحران جدید تمدن غرب گشته است واین تمدن را علی رغم پیشرفتهای چشمگیر مادی، در مسیر تحقق سعادت انسانی ناکام گذارده است.
ویل دورانت تمدن نویس بزرگ غربی، در همین رابطه چنین می نویسد:
(مدینه فاضله تحقق یافته است، ولی در عالم خارج (از ما)...ما قدرت خود را صد برابر کرده ایم وبر بالای خود صدها ذراع افزوده ایم، ولی طرحها ونقشه های ما به پستی وتنگی زمانی است که در جهل وآلودگی به سر می بردیم. ما از لحاظ روحی کوته قدانی هستیم در قالبهای بسیار بزرگ. مدینه فاضله در همه جا آمده است. به جز در روح انسان. با این همه، این مدینه فاضله کوچکی، که اکنون با رویای قابل اغماض می خواهیم بنا کنیم، نمی خواهد طبیعت را از نو بسازد ونمی خواهد تسلط انسان را بر طبیعت بگستراند (زیر این بهشت منظور نظر بیکن
↑صفحه ۲۰۸↑
بود وتحقق یافته است) بلکه می خواهد که خود را از نو بسازیم ونفوس با اراده های درست کنیم که برای زندگی در عالم بهتری شایسته باشند وبه صفای دانش ما وبه نیروی قدرت ما باشند وچون مایه ویرانی مدینه فاضله (طبیعت بشری) وجهل انسانی است. ما نخست خواهیم خواست که دلها ونفوس خود را تصفیه کنیم؛ شاید امور دیگر، در نتیجه به دنبال آن بیاید...(به طور کلی) معلوم شد که مقصود بنای یک مدینه فاضله مکانیکی یا بهشتی برای راهروان پیاده ومسافران هواپیما نیست، بلکه امر اساسی تری در نظر است وآن بالا بردن صفات اخلاقی وجسمی ومعنوی مردم است. نسلی که محصول ونتیجه این اقدامات وپیشنهادها باشند می تواند مدینه فاضله را بنا کند)(۳۹۵).
در ارزیابی سخنان گذشته چنین می توان نتیجه گرفت که تفکر دینی نیز، یک تفکر انسانگر است. با این تفاوت که انسانگرایی دینی، متکی بر یک انسان شناسی قویم است؛ اما انسانگرایی غربی، متکی بر یک انسان شناسی ابتر ونادرست بود. به همین دلیل نیز بود که در بخشهای گذشته از تفکر مستتر در تمدن غرب، با عنوان (انسانگرایی نسیانگرایانه) یا (انسان مداری واژگونه) یاد کردیم.
در انتهای نوشتار، تاءکید می کنیم که بحث (توسعه اسلامی) به طور کامل می توان از ویژگیهایی که در مورد مدینه فاضله اسلامی بر شمردیم، استفاده کرد واگر چه مطالب عنوان شده، بیشتر، جنبه کیفی داشت، لیکن می توان با مشارکت صاحب نظران در زمینه های مختلف، بویژه در زمینه جامعه شناسی واقتصاد بر ظروف کمی آن نیز دست یافت.
------------
(۳۹۵) (لذات فلسفه)، ویل دورانت، ترجمه زریاب خویی ۳۶۴، ۳۶۵، /۳۶۷.
↑صفحه ۲۰۹↑
عبّاس مخلصی
↑صفحه ۲۱۱↑
زیست منتظرانه، پیشینه ای دراز در تاریخ وافقی ناپیدا در آینده روزگار دارد. باور انتظار، نه تنها به پایان عصر حضور (۲۶۰ ه.ق) که به دوران آغازین دین باز می گردد؛ چه، تاریخ اسلام، این سلوک را، در زندگی دینی آن روزگار، نشان می دهد.
در حقیقت، این باور، آن گاه بر اندیشه پرتو افکند که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله)، از ظهور دوباره دین واحیای سنت خویش، در آینده دور، سخن گفت ودینداران را بر تحقق کامل دین وعینیت یافتن آرمانهای نهایی اسلام، به وسیله یکی از فرزندانش، دوازدهمین امام شیعیان، آگاه کرد(۳۹۶).
اینک، قرنها از تجربه این اندیشه دینی می گذرد. زندگی مردمان را در عصر پایدار وبلند انتظار، با تاریخی روشن از نمودها وجلوه های فکری وعملی، مشاهده می کنیم. برخی بر آمده از باور راستین انتظار وپاره ای آمیخته به پیرایه ها ووام گرفته از سنتهای کهن بشر.
این کوشش، توصیف ونمایه ای است از گونه زندگی دینداران در عصر انتظار.
------------
(۳۹۶) (کشف الغمة فی معرفة الائمة)، ابوالفتح اربلی، ج ۳/۲۲۷، دار الکتاب الاسلامی، بیروت.
↑صفحه ۲۱۳↑
چشم اندازهای گوناگون زندگی دینی: حیات دین، تفکر واندیشه دینی ودینداری انسان منتظر نگریسته می شود، تا بایدها ونبایدها، راستیها از ناراستیها واصالتهای دینی منتظران را باز شناسیم وسلامت وژرفای این باور را، در اندیشه زلال معصومان (علیهم السلام) بنگریم.
چگونگی زندگی دینی، در عصر انتظار، با توجه به شاخصهایی که زوایای آن را به گونه جدای از یکدیگر، نشان دهد، می توان در دو محور نشان داد:
۱.شرح چگونگی اندیشه دینی.
۲.شاخصهای دینداری.
به باور ما، مطالعه منابع ومتون، از زاویه فراخ ودریچه گسترده این دو محور، تمامی مراحل تاریخ فرهنگ دینی را در مقیاسی بزرگ پیش چشم می آورد. اما آنچه در این کاوش می گنجد، شرح شاخصها وپدیدارهایی از زندگی دینی است که باور انتظار، آنها را در فرهنگ تشیع پدید آورده ویا بر پایه سخنان معصومین (علیهم السلام) به تحقق وپیدایی آنها باور داریم.
شرح اندیشه دینی
با آغاز دوران غیبت، مسؤولیت ورسالت دینی امام (علیه السلام) در برابر حفظ مکتب وهدایت امت، بر عهده عالمان دین، به عنوان نایب وجانشین امام، نهاده شد. شرح وتفسیر دین، به منظور پاسخ گویی به نیازهای موجود دینداران وبازگویی وباز فهمی تعالیم به جای مانده از امامان (علیهم السلام)، به وسیله اینان آغاز شد وبه تدریج سلسله عالمان دین در طول تاریخ انتظار، به وجود آمد.
عالمان، با به کار گرفتن آگاهیهای خود، از منابع اولیه دین: قرآن وسنت، واستناد به فهم علمی خویش از آنها، کوشیدند پاسخهای در خور عصر را بیابند وبا عرضه آنها، مسؤولیت خویش را در روزگار غیبت به انجام رسانند.
دینداران نیز، بر اساس این سخن امام (علیه السلام):
↑صفحه ۲۱۴↑
(واما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا)(۳۹۷).
وظیفه یافتند به عالمان دین مراجعه وموضع فکری ورفتاری خود را در رویدادهای زندگی، با رهنمودهای اجتهادی اینان هماهنگ کنند. این پیوند وارتباط متقابل، میان عالمان ومردمان، سبب گردید، معارف دینی در پرتو تلاشهای دین شناسانه عالمان، در بخشهای گوناگون مکتب نموده شود ویا گذشت روزگار رشد وتوسعه یابد.
دانشهای بسیاری، مانند: فقه، کلام، اصول، تفسیر، رجال، حدیث، فلسفه، عرفان وتاریخ، که اساس فکری آنها در عصر حضور امامان ارائه شده بود، مراحل تکامل را پیمود ومیراث علمی ارزنده ای در این علوم پدید آمد.
از جمله این تلاشها، تثبیت اندیشه غیبت در قرنهای چهارم وپنجم بود که غیبت امام (علیه السلام) در روزگار نخستین، مورد انکار ومناقشه عالمان سنی قرار می گرفت. دانشوران شیعی، در استواری ودرستی این باور اسلامی بجد کوشیدند وپرسشها وشبهات را پاسخ گفتند. عالمانی چونان: نعمانی(۳۹۸) شیخ صدوق(۳۹۹) (م: ۳۸۱)، شیخ مفید(۴۰۰) (م: ۴۱۳)، شیخ طوسی(۴۰۱) (م ۴۶۰) در خصوص مسائل غیبت امام (علیه السلام) وشرح فلسفه آن، کتابهای مستقل نگاشتند.
به هر روی، اندیشه دینی، با همه گسترده آن، در دوران غیبت، با ایثار ومجاهدت عالمان شیعی پاس داشته شد وفراروی دینداران قرار گرفت. نقش بزرگ اینان در حفظ ورشد این اندیشه ونیز شدت دغدغه دینمداری وپروای دینی که در تمامی دین پژوهیهای آنان مشاهده می شود، به هیچ روی جای تردید
------------
(۳۹۷) (وسایل الشیعه)، شیخ حر عاملی، ج ۱۸/۱۰۱، دار احیاء التراث، بیروت.
(۳۹۸) (کتاب الغیبة) نگاشته اوست.
(۳۹۹) وی، کتاب: (کمال الدین وتمام النعمة) را در این موضوع نگاشت.
(۴۰۰) وی بخش آخر (ارشاد) را به این موضوع اختصاص داده است.
(۴۰۱) (کتاب الغیبة) را نگاشته است. مؤسسة المعارف الاسلامیة، قم.
↑صفحه ۲۱۵↑
وانکار نیست.
البته وجود برخی کاستیها ونادرستیها، جای انکار ندارد، مانند: رشد یافتگی بخشی از معارف دینی وکنار نهاده شدن بخشهای دیگر، ذهنی اندیشی ودور بودن از واقعیتهای موجود ویا به وجود آمدن پاره ای افکار وآرای نادرست وتفسیرهای ناصواب درباره بعضی مفاهیم دینی، که مصداق آن را امروزه در افکار گروهی با عنوان (ولایتها) شاهدیم.
حتی در مطالعه تاریخ، افرادی بدعتگذار را می بینیم که توانسته اند در مقیاسی کوچک ومحدود، اندیشه دینی را از مسیر اصیل آن خارج سازند وبا دسیسه های درونی ویا خود فروشی، به فرقه سازی ودعوتهای گمراه کننده دست یازند.
مطالعه سخنان معصومان (علیهم السلام)، نشان می دهد که در روزگاران غیبت، بعضی افراد مدعی علم دین، داده ها ومفاهیم دینی را بر اساس خواهشهای نفسانی تفسیر وتاویل می کنند وبدین گونه، دین وتعالیم دینی قربانی خواسته های اینان می شود(۴۰۲).
همچنان که اکنون نیز، پاره ای از انحرافها وتفسیر به رایها را در افکار گروهی شاهدیم که به نام دین، همه تکالیف ومسؤولیتهای اجتماعی را در روزگار انتظار نفی می کنند وبرای خود، هیچ گونه وظیفه اجتماعی که دین به آن حکم کرده باشد، نمی شناسند.
این افراد، در دوران غیبت، به گونه ای در باتلاق تاءویل وتحریف فرو می غلتند که گاه ظهور نیز، با امام (علیه السلام) برخورد می کنند ومورد انتقام قرار می گیرند:
علی (علیه السلام) می فرماید:
(اذا خرج القائم من اهل الفتوی بما لا یعلمون، فتعسا لهم ولاتباعهم)(۴۰۳).
------------
(۴۰۲) (بحارالانوار)، مرحوم مجلسی، ج ۵۲/۲۵۸، موسسة الوفاء، بیروت.
(۴۰۳) (یوم الخلاص)، /۳۴۲.
↑صفحه ۲۱۶↑
زمانی که قائم ظهور کند، از عالمانی که ندانسته فتوا می دهند انتقام می گیرد، اینان وپیروانشان را نگونساری باد.
روایتهای دیگر نیز، از فساد وانحراف برخی متولیان اندیشه دینی روزگار غیبت خبر می دهد. همچنین از بخشی دیگر از روایتهایی که حرکتهای فکری وفرهنگی امام (علیه السلام) را در عصر ظهور بیان می کند، دانسته می شود که در این روزگار توجیهها وتاءویلها وتحریفها وانحرافها وپیرایه ها، بسیاری از باورهای اسلام ناب وراستین را تهدید می کند وساخته های ذهنی مدعیان دین، به عنوان باورهای دینی ترویج می شود. به برخی احادیث که بیانگر وقوع این احوال در حوزه اندیشه دینی است، اشاره می شود:
امام صادق (علیه السلام) درباره راه وروش مهدی (علیه السلام) می فرماید:
(یصنع کما صنع رسول الله (صلی الله علیه وآله)، یهدم ما کان قبله کما قدم رسول الله (صلی الله علیه وآله) امر الجاهلیة، ویستاءنف الاسلام جدیدا)(۴۰۴).
راه وروش او، چون پیامبر(صلی الله علیه وآله) است؛ یعنی هر چه را پیش از او باشد ویران می کند، چنان که پیامبر(صلی الله علیه وآله) جاهلیت را ویران ساخت واسلام را از نو می نمایاند.
در بسیاری از روایتهای اسلامی: از تجدید دین وآمدن آیین جدید، توسط امام مهدی (علیه السلام)، سخن رفته است(۴۰۵). تجدید دین، به هر یک از این معانی تصور شود: تصحیح انحرافها وتحریفها، آشکار کردن فراموش شده های دینی، شرح احکام واقعی وفهم درست دین، متناسب با فرهنگ زمان و...همه اینها در تجدید حیات دین، از این حکایت می کند که پیش از ظهور، اندیشه دینی به گونه ای به کاستیها وپیرایه ها آمیخته خواهد شد که از حرکتهای مهم امام (علیه السلام)،
------------
(۴۰۴) (الغیبة) نعمانی /۲۳۱، صدوق، تهران.
(۴۰۵) (ارشاد)، شیخ مفید، ج ۲/۳۸۳، مؤسسه آل البیت، قم. (الغیبة) نعمانی /۲۳۱ به بعد؛ (کشف الغمة) ج ۳/۲۵۴.
↑صفحه ۲۱۷↑
پاکسازی وپیراستن ذهنها از رسوبات فکری گذشته وباز سازی فکر دینی ودر نهایت، احیای دوباره تعالیم اسلام راستین، خواهد بود.
علی (علیه السلام) می فرماید:
(یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی، ویعطف الرای علی القرآن اذا عطفوا القران علی الراءی)(۴۰۶).
هواپرستی را به خدا بازگرداند، پس از آن که خدا پرستی را به هوا پرستی بازگردانده باشند. راءیها را به قرآن بازگرداند، پس از آن که قرآن را به راءیهای خود بازگردانده باشند.
این کلام علی (علیه السلام)، روشن می کند که اندیشه دینی، پیش از ظهور، در سطح وسیعی، بر اساس هواها وهوسها ومنافع شخصی وگروهی، شکل می گیرد.عالمان دنیامدار ونفس پرست، اصول وفروع دینی وآیات وحی را به دلخواه تفسیر وتاءویل می کنند، آن گونه که با آرزوهای دنیا خواهانه آنان، هیچ تضادی پیدا نکند وچنانکه احادیث بسیار دیگر نیز، به این تصریح دارد، این کار، امری رایج خواهد بود. بدین روی، چون تعالیم حیاتبخش دین وچهره واقعی کتاب وسنت، زیر لایه های افکار وآرای نادرست، پنهان می شود، امام (علیه السلام) آنها را بیرون می کشد وآشکار می سازد:
علی (علیه السلام) می فرماید:
(ویحیی میت الکتاب والسنة)(۴۰۷).
مهدی (علیه السلام)، کتاب وسنت مرده واز میان رفته را زنده می کند.
در این احادیث، امام (علیه السلام)، به صراحت از مردن کتاب وسنت سخن می گوید.
بی شک، اندیشه دینی که برخاسته از کتاب وسنت باشد وحقیقتا آموزشهای این دو منبع اصلی شریعت را نشان دهد، در این حکم، همانند خواهد بود؛ یعنی
------------
(۴۰۶) (نهج البلاغه)، فیض الاسلام / خطبه ۱۳۸.
(۴۰۷) (نهج البلاغه)، فیض الاسلام / خطبه ۱۳۸.
↑صفحه ۲۱۸↑
اثر حیاتی وسازنده در جامعه وزندگی دینی نخواهد داشت؛ چرا که جز پندارها وادعاهای دروغین به نام دین، حقیقت دیگری نخواهد داشت.
روایتهایی که از پدید آمدن نارواییها وتیرگیها در حوزه تفکر دینی خبر میدهند، بسیارند. آنچه یاد شد، گزینشی اندک از آن بسیار بود.
به راستی معصومان (علیهم السلام) چرا وبه چه منظور از این حوادث خبر داده اند؟
بی شک، یک جهت مهم در بیان این سخنان، این است که از یک سوی، دینداران با عوامل انحراف دینی که در آینده جامعه را فرا می گیرد، آشنا شوند ودر گرفتن معارف دینی، هوشیار باشند؛ واز دیگر سوی، خواسته اند به عالمان ومتولیان اندیشه دینی هشدار دهند که زمینه های انحراف وکژ اندیشی را به نیکی بشناسند واز آنها پروا گیرند.
البته عوامل انحراف در اندیشه دینی، در همه زمانها بوده است، حتی در عصر حضور، افکار وتاءویلهای نادرست وعالمان منحرف وجود داشته اند. اما آنچه دوران غیبت را در برابر این رویداد حساس می کند این است که چون مفسر واقعی دین، حضور ندارد، معیاری مسلم وقطعی که شاخص بازشناسی اندیشه راستین از دروغین باشد. وجود ندارد. در عصر حضور، شیعیان، هنگام اختلاف یا تردید در فهم ویا اعتقاد درست از نادرست، به حضور امامان (علیهم السلام) می رسیدند ومعارف دینی خویش را به داوری معصومانه ایشان می گذاشتند. اما در عصر غیبت، اگر چه قرآن، به طور کامل وبی هیچ کاستی در دسترس است، ولی محک زدن اندیشه ها به قرآن وداوری خواستن از قرآن باز به نوبه خود، استناد به فهمی از قرآن خواهد بود وهرگز قطعیت ومعصومیت داوری معصومانه امام (علیه السلام) را نخواهد داشت. بی تردید، قرآن، معیار اصیل بازشناسی درستیها وراستیها در اندیشه دینی این دوران است، اما شناخت مراد قرآن، بدون دخالت فهم عالم در دسترس نیست؛ از همین روی، می بینیم برخی در استناد به قرآن، به دیدگاهی روی می آورند که حتی فهم ظواهر آن را حجت نمی دانند ومعتقد می شوند که جز
↑صفحه ۲۱۹↑
از طریق احادیث وسخنان معصومان (علیهم السلام)، نمی توان به مراد وحی دست یافت! خوب، آیا این دیدگاه را می توان معیار قرار داد؟ پاسخ منفی است، زیرا این خود فهمی است بشری وچه بسا خطا ودیگر آن که اساسا در تمسک واستناد به حدیث، امکان لغزش وفرو افتادن در خطا به مراتب بیشتر است، چه اگر به فرض، مشکل فهم درست آن را به سبب: تعارض، از میان رفتن قراین، پوشیده ماندن ظرف صدور وموقعیت تخاطب و...، نادیده بگیریم باز با مشکلی بزرگ تر روبه رو، می شویم، یعنی پدیده جعل ووضع حدیث وتشخیص حدیث درست از نادرست.
آیا رخ نمودن اندیشه های گوناگون در تاریخ اندیشه دینی را می توان در دایره پدیدار شدن انحرافها در فکر دینی زمان غیبت دانست؟
بی شک، اختلاف آرا وافکار در حوزه اندیشه دینی، به مقتضای اجتهادی بودن آن است واین، نزد دین پژوهان، اصلی پذیرفته وبرخاسته از تعالیم دینی امامان (علیهم السلام) است. از این روی، باید بر اساس هماهنگی وناهماهنگی وبرابری ونابرابری ملاکهای درستی بر هر کدام از آنها، به داوری پرداخت. احادیث یاد شده، اندیشه هایی که بر پایه فهم واستنباط درست، یعنی با آگاهیهای لازم وشناخته شده برای اجتهاد، پدید آید ومعیارهای مسلم اجتهاد دینی را متناسب با نیازمندیهای فرهنگ دینی زمان خود، دارا باشد، در بر نمی گیرند. اندیشه هایی که بی توجه به قانونمندیها وضوابط کشف شده برای فهم درست دین، به وجود آیند وبا اصول مسلم در تفکر دینی، ناسازگار وبیگانه باشند، روشن است که انحراف خواهند بود.
بنابراین، اندیشه دینی در طول زمان غیبت، به تلاشی مشترک وپیوسته، از سوی دین شناسان خبره وآگاه، نیاز دارد، تا منابع، شیوه های فهم وتحقیق دینی برای بازیافت آموزشهای راستین واصیل اسلام در هر زمان شناخته گردد. این، به توبه خود، تلاشی است بر آمده از روح وفرهنگ انتظار وایجاد زمینه سازی برای
↑صفحه ۲۲۰↑
تحقق اصلاح در تفکر دین که بزرگ ترین حرکت در انقلاب جهانی مهدی (علیه السلام) است.
شاخصهای دینداری
بسیاری از بایدها وشاخصهای بایسته ای که باور به دین را زندگی عصر انتظار می نمایانند، در روایات اسلامی، بیان شده است از این چشم انداز، به مطالعه پاره ای از آنها می پردازیم:
۱. انتظار فرج
به انتظار زیستن ومنتظرانه دین داشتن، وظیفه ای است که شریعت اسلام، از مؤمنان خواسته است. چشم داشتن به ظهور منجی وحاکمیت دوازدهمین امام، از سلسله امامان معصوم (علیه السلام)، باور به تداوم امامت وعینیت رهبری دینی، در نهایت تاریخ زندگی است، نهایتی دور، ولی در پیش، بسا امروز، فردا یا فردای دیگر.
عالمان دین، بر پایه احادیث معصومین (علیهم السلام) انتظار فرج را شاخص بزرگ انسان دیندار در عصر غیبت دانسته اند وهمواره دینداران را به داشتن ودانستن این مهم، فرا خوانده اند:
پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) می فرماید:
(افضل اعمال امتی انتظار الفرج من الله عزوجل)(۴۰۸).
انتظار فرج داشتن برترین عمل امت من است.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
(الا اءخبرکم بما لا یقبل الله عزوجل من العباد عملا الا به؟ فقلت بلی، فقال):
------------
(۴۰۸) (بحارالانوار)، ج ۵۲ / ۱۲۸.
↑صفحه ۲۲۱↑
(شهادة ان لا اله الا الله محمدا عبده ورسوله... والانتظار للقائم (علیه السلام))(۴۰۹).
خبر دهم شما را به چیزی که خداوند عمل بندگان را جز با آن نمی پذیرد؟
گفتم آری.
امام فرمود: باور به خدای یکتا وبندگی وپیامبری محمد... وچشم داشتن به ظهور قائم (علیه السلام).
مفهوم انتظار: انتظار، باوری است بارور به عمل، که در زندگی انسان منتظر، در قالب کرداری خاص، تجسم می یابد. دست روی دست گذاردن وبی هیچ کنشی منتظرانه، خود را منتظر دانستن، تفسیری وارونه ومنافقانه از انتظار است.
انتظار، اعتقادی است در گرو عمل، عمل کردن به آنچه که فرهنگ انتظار ایجاب می کند.
انتظار، چشم داشتن به حاکمیتی است که در آن، ناپاکان، ظالمان، متظاهران بی اعتقاد ومعتقدان بی کردار، به شمشیر عدالت ودیانت سپرده می شوند. دین، از بدعتها وکجیها ونفاقها ونارواییهای بشری پیراسته می گردد.
نادرستیها وناراستیها کنار می رود، کاخهای به ظلم افراشته تاریخ، سقوط می کنند، زنجیرهای جل واسارت گسسته می شوند، نابخردیها وناحقیها، پایان می یابند، دنیای ناراستان به فرجام می رسد.
شخص منتظر، خود ساخته ای است آماده پیوستن ودر آمدن در صف نهضت وقیامی که نهمین سلاله حسین (علیه السلام)، آن را رهبری می کند وهمه سنگرهای ظلم وستم وپلیدی ونفاق وناپاکی وبدعت را فرو می ریزد وحق وحق پرستی ودرستی وراستی وعدالت را جایگزین آن می کند.
انتظار مکتب آمادگی: آمادگی همیشگی، جوهر اصلی انتظار است ووظیفه قطعی منتظران. انتظار قیام وظهور مهدی (علیه السلام) را داشتن، آمادگی پیشین
------------
(۴۰۹) (الغیبة)، نعمانی / ۲۰۰.
↑صفحه ۲۲۲↑
می خواهد، از جمله: پیراسته وپاک زیستن، صداقت در عقیده وعمل داشتن، دارا بودن توان روحی برای جهاد ومبارزه در رکاب امام مهدی (علیه السلام).
آنان که انتظار را به عنوان عقیده وباوری دینی در ذهن می پرورند، وبازتاب عملی آن را در بر پایی مجالس دعا وجشن می جویند، ولی با الفبای مبارزه وجهاد وباطل ستیزی نا آشنایند، در طول زندگی خود، کوچکترین صحنه برخورد با دشمنان دین تجربه نکرده اند وحتی از تصور آن نیز، بر خود می لرزند، چگونه می خواهند به صف مجاهدان در قیام توفنده وجهانی مهدی (علیه السلام) در آیند وبا بزرگ ترین وبیشترین دشمنان رویاروی شوند؟ آیا اینان، تاریخی مکرر از پیروان موسی نخواهند بود که گاه نبرد گفتند:
(فاذهب انت وربک فقاتلا انا هیهنا قاعدون)(۴۱۰).
پس تو وپروردگارت بروید وبجنگید که ما در این جا نشسته ایم.
پیوستن به جمع یاران مهدی (علیه السلام)، از منتظرانی ساخته است که روح جهاد وستیز با باطل را، به روزگار غیبت، تجربه کرده باشند. بسا این گروه، بر این پندارند که قیام وانقلاب مهدی (علیه السلام)، به نیروی غیب واعجاز است. مس وجودشان، به یک نظر طلای ناب می شود؟ شجاع، دلیر وشهادت خواه! در حقیقت، اینان چشم دوخته اند تا امام (علیه السلام) ظهور کند، اوضاع مادی ومعنوی را به یک نگاه به سامان آورد وآن گاه اینان، به زندگی آرام وایمن دست یابند.
ابو بصیر از امام صادق (علیه السلام) می پرسد:
(جعلت فداک متی الفرج؟ فقال: یا ابا بصیر واءنت ممن یرید الدنیا؟ من عرف هذا الامر فقد فرج عنه لانتظاره)(۴۱۱).
فدایت شوم، فرج کی خواهد بود؟
امام فرمود: ای ابو بصیر؟ تو هم از کسانی هستی که دنیا را طلب می کنند! آن کس
------------
(۴۱۰) سوره (مائدة)، آیه ۲۴.
(۴۱۱) (اصول کافی)، کلینی، ج ۱ / ۳۷۱، دارالتعارف، بیروت.
↑صفحه ۲۲۳↑
که قیام امام را بشناسد برای او، به جهت انتظارش فرج شده است.
چون امام (علیه السلام)، متوجه است که ابو بصیر، با توجه به زندگی غمبار شیعیان، از فرج می پرسد، به گونه ای پاسخ او را می دهد که بفهمد، فرج به معنای چشم داشتن به رهایی از سختیها ورسیدن به کامیابیهای زندگی نیست، بلکه فرج، در گرو شناخت حق وشناختن رهبر وامام حق ومنتظر یاری رساندن به اوست. راوی می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم:
مردم می گویند: مهدی که قیام کند، کارها خود بخود درست می شود، وبه اندازه یک حجامت خون نمی ریزد.
امام (علیه السلام) فرمود:
(کلا، والذی نفسه بیده، لو استقامت لاءحد عفوا، لاءستقامت لرسول الله (صلی الله علیه وآله) حین اءدمیت رباعیته، وشج فی وجهه، کلا والذی نفسه بیده، حتی فسخ نحن واءنتم العرق والعلق)(۴۱۲).
هرگز چنین نیست. به خدای جان آفرین سوگند، اگر قرار بود کار برای کسی خود به خود درست شود، برای پیامبر(صلی الله علیه وآله) درست می شد، هنگامی که دندانش شکست وصورتش شکافت. هرگز چنین نیست که کار، خود به خود درست شود، به خدای جان آفرین سوگند، کار دست نخواهد شد تا این که ما وشما در عرق وخون غرق شویم.
بنابراین، از زاویه خواهشها وآرزوها وخواسته های بشری خویش، قیام امام (علیه السلام) را نگریستن ومنتظر او بودن، به هیچ روی با تعالیم اسلامی سازگاری ندارد. در احادیث، کسی منتظر ویاور مهدی (علیه السلام) دانسته شده که در زندگی منتظرانه خود، دوره آمادگی را گذرانده وبه مرتبه ایثار جان ومال در راه خدا رسیده باشد. برای شرکت در استقرار عدل بزرگ ونجات بشر مظلوم وانسانیت
------------
(۴۱۲) (بحارالانوار)، ج ۵۲ / ۳۵۸.
↑صفحه ۲۲۴↑
محروم، گامهای خود را به ایمان وایثار استوار سازد وآن گاه برای یاری کردن نهضتی که می خواهد ریشه ظلم را در جهان بکند وعدل وقسط را به جای آن بنشاند، بی صبرانه منتظر جهاد باشد.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
(لیعدن اءحدکم لخروج القائم ولو سهما، فاءن الله اذا علم ذلک من نیته رجوت لاءن ینسی فی عمره حتی یدرکه ویکون من اءعوانه واءنصاره)(۴۱۳).
باید هر یک از شما برای خروج قائم اسلحه آماده کند. چون وقتی خداوند ببیند کسی به نیت یاری مهدی اسلحه تهیه کرده، امید می رود خداوند، عمر او را دراز کند، تا ظهور را درک کند واز یاوران مهدی باشد.
آماده بودن وسلاح تهیه کردن، بیش از هر چیز، نیرو وروح سلحشوری وستیز لازم دارد. منتظر مسلح، وقتی می تواند در صف جهاد گران قیام، قرار گیرد، دست به سلاح ببرد ودر رکاب امام حق، نقش بیافریند که در صحنه نبرد، پیروزی یا شهادت در نظر او یکسان باشد. در صحنه شعله وخون، عاشقانه خود را برای امام وآرمانهای او بخواهد، نه امام را برای آرزوهای خویش واین، میسر نمی شود مگر آن که همواره روح حماسه واقدام وسلحشوری ومقاومت وشهادت وایثار را در خود بپروراند وهر آن آمادگی خود را برای چنین امری بیازماید.
علی (علیه السلام) می فرماید:
(المنتظر لامرنا کالمتشحط بدمه فی سبیل الله)(۴۱۴).
منتظر امر ما، بسان کسی است که در راه خدا به خون خود، غلتیده باشد.
این سخن، انسان منتظر را فردی مهیا برای جهاد وشهادت معرفی می کند وبه او، این باور را می دهد که سلوک منتظرانه، مسؤولیتی است بسان جهاد، سخت
------------
(۴۱۳) (همان مدرک) ج ۳۶۶.
(۴۱۴) (همان مدرک)، / ۱۲۳.
↑صفحه ۲۲۵↑
وچه بسا همراه بذل جان، از این روی، منتظر باید خود را فدیه ای ببیند در راه اعتلای دین، بی هراس از شهادت وپذیرای هر گونه فداکاری وایثار.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
(من مات منکم وهو منتظر لهذا الامر کمن هو مع القائم فی فسطاطه، قال: ثم مکث هنیئة ثم قال: لا بل کمن قارع معه بسیفه، ثم قال: لا والله الا کم استشهد مع رسول الله)(۴۱۵).
هر کس به انتظار بزید وبمیرد، چون کسی است که قائم را یاوری کرده است.
پس از لحظه ای درنگ، فرمود:
نه، بلکه بسان کسی است که با آن حضرت شمشیر زند.
وسپس فرمود:
نه، به خدا، به حتم، همچون کسی است که در رکاب رسول خداشهید شده باشد.
بهای کدام زندگی، چون بهای یاوری وشمشیر زدن در خدمت حضرت را می تواند داشته باشد؟ چگونه زیستنی است که فرجامش بسان شهادت است؟
بی شک، زیستی که در نتیجه واثر، با شهادت وجهاد یکسان باشد، زیستنی که آگاهی بخشد، شور واشتیاق دینی بیافریند، ارزشها را بگسترد ودر جهت تحقق هدفهای مکتب، باشد بله، در عصر انتظار، بدین سان زیستن، یاوری امام قائم است.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
(من عرف امامه ثم مات قبل اءن یقوم صاحب هذا الاءمر، کان بمنزلة من کان قاعدا فی عسکره)(۴۱۶).
------------
(۴۱۵) (مکیال المکارم)، موسوی اصفهانی، ترجمه: سید مهدی حایری، ج ۲ / ۲۱۰، دفتر تحقیقات وانتشارات بدر.
(۴۱۶) (بحارالانوار)، ج ۵۲ / ۱۴۱.
↑صفحه ۲۲۶↑
هر کس امام خود را بشناسد وپیش از قیام او بمیرد، مانند کسی که در گروه سربازانش نشسته باشد.
انسان منتظر، باید به گونه ای بزید که اگر ظهور وقیام مهدی (علیه السلام) را در حیات خویش درک نکند، باز در آن سهیم باشد واین در گرو آن است که از نظر فکر وعمل، در صف حق جویان وباطل ستیزان روزگار خویش باشد وسلوک اجتماعی اش، در جهت زمینه سازی وآمادگی هر چه بیشتر خود وجامعه، برای پذیرش این قیام باشد.
چنین انسانی، همواره جهادی بزرگ را فرا روی خود می نگرد وآزمون پایداری به دین وعقیده را که لازمه این جهاد است، در سراسر دوران زندگی به اجرا می آورد وپیوسته با آزمونهای کوچک تر، میزان موفقیت وشایستگی خود را در آن آزمون بزرگ می افزاید.
انتظار مکتب تعهد وتکلیف: نزد همگان، جاودانگی شریعت واحکام آن، اصلی بی تردید است ودر تمامی عصرها، پیروی از دستورها وتعالیم دینی وپیاده کردن آنها در متن زندگی واجب است. بر پایه این اصل پذیرفته ومسلم، دینداران، برای همیشه به حضور در صحنه وبه انجام همه تکلیفهای فردی واجتماعی وظیفه دارند. انجام تکلیفهای دینی، تعطیل بردار نیست.
آیا غیبت امام وچشم به ظهور او داشتن، می تواند مجوز برداشتن تکلیف در بخشی از احکام دینی باشد؟
در این صورت، جاودانگی شریعت اسلام، به عنوان یک دستگاه فکری وحقوقی وارزشی به هم پیوسته، چگونه تفسیر خواهد شد؟
مثلا در روایتهای بسیاری از گسترش ظلم وفساد وانحراف، در عصر غیبت، سخن رفته است که اکنون شاهد آن هستیم، آیا انسان دیندار که در این روزگار می زید، در برابر اینها رها وبی تکلیف است؟ یا تکلیف مبارزه با ظلمها وفسادهای فردی واجتماعی واصلاح جامعه وجهاد در راه دفاع از مکتب وامت،
↑صفحه ۲۲۷↑
همچنان باقی وجاوید است؟
هیچ کدام از فقیهان ودین شناسان به رها شدن بخشی از احکام دین فتوا نداده اند، آن هم احکامی که نگهداشت دین به عمل کردن به آنها وابسته است. برای اجرای حکم امر به معروف ونهی از منکر، شرایطی از جمله: شناخت معروف ومنکر ونتیجه بخش بودن آن، بیان کرده اند، اما این به معنای برداشتن تکلیف نیست.
آیا می توان گفت: در عصر غیبت به سبب حاضر نبودن امام (علیه السلام)، با وجود این همه ظلم وفساد، شرایط امر به معروف ونهی از منکر تحقق نمی یابد ویا هجومی صورت نمی گیرد؟ اگر چنین است، پس چرا فقیهان در مباحث فقهی خود، در طول دوران غیبت، برای این موضوع، کتابی اختصاص داده ودر چگونگی آن به تفصیل سخن گفته اند. آیا بیهوده بحث کرده اند؟!
جای تاءسف است که شاهد باشیم گروهی نا آشنا به مسائل دین، انتظار را به گونه ای تفسیر کنند که اصل جاودانگی تکلیف وتعهد دینی انسان دیندار در این بخش از دستور دینی نادیده انگاشته شود.
به راستی بسامان آوردن نابسامانیهای دینی در اجتماع ودست یازیدن به حرکتهای اصلاحی واحیاگری در عصر انتظار، با فرهنگ انتظار ناسازگار است وزنده نگاهداشتن سنت دعوت دینی حرام وناروا؟
امام سجاد(علیه السلام) می فرماید:
(ان اهل زمان غیبة، القائلین بامامته والمنتظرین لظهوره... الدعاة الی دین الله عزوجل سرا وجهرا)(۴۱۷).
معتقدان به مهدی (علیه السلام) ومنتظران ظهور او در عصر غیبت... در پنهان وآشکار مردمان را به دین خدا فرا می خوانند.
------------
(۴۱۷) (کمال الدین)، شیخ صدوق، / ۳۲۰، مؤسسة النشر الاسلامی، قم.
↑صفحه ۲۲۸↑
همان گونه می نگرید، امام (علیه السلام) منتظران معتقد وراستین را در روزگار غیبت، دعوت کنندگان به دین خدا معرفی می کند. اگر انتظار را به معنی برداشته شدن تکلیفهای اجتماعی ونبودن مسؤولیتهای اصلاحی در جامعه بدانیم، پس دعوت به دین در این سخن امام معصوم (علیه السلام) چگونه تفسیر می شود؟
آیا مبارزه با فسادهای اجتماعی، با ظلم وبی عدالتی وبا حرکتهای ضد انسانی وضد دینی مستبدان ومستکبران، که بقای آنها، محور دین وباورهای دینی را در پی دارد، دعوت به دین خدا نیست؟
آیا تحقق واستقرار حاکمیت دین واحیای نماز وحج وولایت وامامت در جامعه وبرقراری عدالت اسلامی به قدر توان، دعوت به دین نیست؟ تلاش در راه اصلاح بنیادهای مادی ومعنوی اجتماع وبرآوردن سلامت دینداری، دعوت به دین نیست؟
پس، انتظار، باوری نیست که با آن تعهد اجتماعی انسان منتظر نفی شود، یا سکوت وسازش با ستم بارگان وظالمان توجیه گردد.
با چه تفسیری از دین، می توان از دست رفتن عزت دینی وتحمل انواع ذلتها ومشاهده فسادها وظلمها وهیچ نگفتن وانزوا گزیدن را، دینداری دانست؟
سرنوشت میلیونها انسان دیندار را در دست فاسدان وجنایت پیشگان وظالمان دید واز میان رفتن ارکان وارزشها واصالتهای دین ودینداران را، به دست این شیطان صفتان، شاهد بود ودر برابر، خود را دینداری بی تکلیف دانست؟ راستی امام زمان (علیه السلام) از این دینداری راضی است؟ این گونه تفسیر از انتظار، با کدام اصل دینی سازگار است؟
البته دست زدن به مبارزه ومقاومت منفی که در برخی روایتها(۴۱۸) به آن
------------
(۴۱۸) این روایتها در کتاب: (موسوعة الامام المهدی)، سید محمد صدر، ج ۲ / ۳۳۵ - ۳۶۰ به شرح بررسی وتفسیر شده است.
↑صفحه ۲۲۹↑
اشاره شده، پذیرفته است؛ زیرا در پاره ای شرایط زمانها، این موضعی است پسندیده وخرد ورزانه، ولی باید مقتضای زمانی واجتماعی جامعه را شناخت وتاءثیر این موضوع را در موفقیت دعوت دینی، ارزیابی کرد وسنجیده وهوشمندانه عمل کرد. پس به هر روی، تکلیف وتعهد دینی باقی وجاوید است.
۲.نگهداشت ایمان دینی
در روایتهای بسیاری از امتحان دینداران در دوره غیبت سخن گفته شده است. ایمان ودینداری، در بوته آزمایش گذاشته می شود ومردمان به اصالت ایمان واستواری در نگهداشتن دین خود، سنجیده می شوند. آزمایشهای دینی، برای همه ایمان آورندگان در همه زمانها، قانون الهی است:
(اءحسب الناس اءن یترکوا ان یقولوا امنا وهم لا یفتنون)(۴۱۹).
اما این قانون، در روزگار غیبت به دو جهت، مورد تاءکید است:
آن که امام (علیه السلام) از نظرها پنهان است ومنتظران، منتظر اویند وچون این امر، به درازا می کشد، افکار ودعوتهای باطل، در میان مسلمانان پدید می آید وگروهی گمراه می شوند:
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
(ان لصاحب هذا الامر غیبتین احدیهما تطول حتی یقول بعضهم: مات، وبعضهم یقول: قتل، وبعضهم یقول: ذهب، فلایبقی علی اءمره من اءصحابه الا نفر یسیر)(۴۲۰).
به راستی مهدی (علیه السلام)، دو غیبت دارد. دوم آن، به اندازه ای به درازا می کشد که گروهی می پندارند: وی، مرده است وگروهی می پندارند: کشته شده وگروهی می پندارند: (ظهور او) گذشته است. پس بر پیروی از او، کسی باقی نماند،
------------
(۴۱۹) سوره (عنکبوت)، آیه ۲.
(۴۲۰) (کتاب الغیبه) / ۱۷۱.
↑صفحه ۲۳۰↑
مگر مردمانی اندک.
علی (علیه السلام) می فرماید:
(یکون له حیرة وغیبة تضل فیها اءقوام ویهتدی فیها اخرون).
به سبب غیبت مهدی (علیه السلام)، سردرگمی به وجود می آید می آید که گروهی گمراه می شوند وگروهی دیگر بر هدایت می مانند.
در این دوران، شرایطی به وجود می آید واوضاعی بر جوامع دینی حاکم می شود که نگاهداشتن دین، بسیار دشوار می شود. بیشترین مردمان، به انگیزه های گوناگون، ایمان دینی خویش را در زندگی از دست می دهند ودینداری را کنار می نهند:
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
(وراءیت الناس قد استووا فی ترک الاءمر بالمعروف والنهی عن المنکر وترک التدین به)(۴۲۱).
مردمان را می نگری که در کنار نهادن امر به معروف ونهی از منکر همراه می شوند ونسبت به آن ناباورند.
مهم ترین انگیزه ای که سبب می گردد در این دوران، دینداران به آزمایشهای اعتقادی وعملی بسیار، رو به رو گردند، عبارتند از:
گسترش زمینه های ناباوری: از یک سو، آشکار شدن اختلافها وفتنه های فکری وپیدایش آرا ومسلکهای گوناگون در حوزه اندیشه وباورهای دینی، تردیدها ویاءسها را می آفریند وسستی در گرایشها وباورها را پدید می آورد:
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
(واختلاف شدید بین الناس وتشتت فی دینهم)(۴۲۲).
------------
(۴۲۱) (بحارالانوار)، ج ۵۲ / ۲۵۹.
(۴۲۲) (کتاب الغیبة) / ۲۳۵.
↑صفحه ۲۳۱↑
واختلاف شدید میان مردمان رخ دهد ودر دین خود، پراکنده می شوند.
از سوی دیگر، رواج مرامها ومسلکهای ناروا وفساد انگیز، در میان مردمان، روح دینداری را در جامعه از بین می برد وپیروی از تعالیم شریعت ناچیز می شود.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
(وراءیت الناس ینظربعضهم الی بعض، ویقتدون باءهل الشرور، وراءیت مسلک الخیر وطریقه خالیا لا یسلکه اءحد)(۴۲۳).
مردمان را می نگری که به پیروی از مرام یکدیگر می پردازند وبه بدکرداران اقتدا می کنند، وباور حق وراه آن را می نگری که بی رهروست.
افزایش انگیزه های انحراف وگریز از دین: دینداری، به سبب گذر از تاریخی طولانی، به تیرگیها وپیرایه ها وخرافه ها وسنتهای بشری می آمیزد وبسیاری فهمها وعملکردها وجهتگیریهای نادرست ونابخردانه وارتجاعی وانحرافی وآفت زده به حساب دین گذاشته می شود ودر نتیجه، چهره روشن وفطری دین، زیر این لایه های تیره پنهان می گردد وبدین روی، ارزش واصالت واقعی رویکرد به دین ودیانت از میان می رود ومردمان از آن می رمند:
علی (علیه السلام) می فرماید:
(ایها الناس سیاءتی علیکم زمان یکفاء فیه الاسلام کما یکفاء الاناء بمافیه)(۴۲۴).
ای مردم! به زودی بر شما روزگاری خواهد آمد که اسلام را از حقیقت آن بپردازد، همچون ظرفی که واژگونش کنند وآن از آنچه درون دارد تهی سازند.
یا می فرماید:
(ولبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا).
واسلام پوستین باژگونه پوشد.
------------
(۴۲۳) (بحاالانوار)، ج ۵۲ / ۲۵۹.
(۴۲۴) ۲ و۳ (نهج البلاغه)، ترجمه شهیدی / خطبه ۱۰۳، آموزش انقلاب اسلامی، تهران.
↑صفحه ۲۳۲↑
ستیزه جوییها با دینداری: خودپرستان وخودکامگان وپیروان باطل، که هماره به دنبال هدفهای دنیا پرستانه اند، چون فرهنگ اصیل دینداری را مانعی بزرگ برای رسیدن به هدفهای خود می بینند، به استفاده از تمامی امکانات وبه کار گیری همه راهها وشیوه های ممکن، به ستیز با دین ودینداران می پردازند وایشان را در تنگنا وسختی می گذارند:
(وراءیت اءهل الباطل قد استعلوا علی اءهل الحق وراءیت الشر ظاهرا لا ینهی عنه ویعذر اءصحابه... وراءیت الفاسق فیما لا یحب الله قویا محمودا، وراءیت اءصحاب الآیات یحقرون ویحتقر من یحبهم)(۴۲۵).
اهل باطل را می نگری که بر اهل حق چیره شده وبدیها آشکار گشته از آن نهی نمی شود وپیروان آن در امانند... وفاسق را می نگری که به کردار ناپسندش توانا ومورد تحسین است ومردان حق وپیروان آنان را می نگری که کوچک وذلیل شمرده می شوند.
وجود این عوامل در محیط دینی دوران غیبت، بویژه فزونی وشدت یافتن آنها در روزگار نزدیک به ظهور، دینداری را بسیار سخت ومشکل می کند تا آن جا که:
پیامبر(صلی الله علیه وآله) می فرماید:
(لاءحدهم اءشد بقیة علی دینه من خرط القتاد فی اللیلة الظلماء، اءو کالقابض علی جمر الغضا)(۴۲۶).
هر یک از آنان اعتقاد ودین خویش را با هر سختی نگاه می دارد، چنان که گویی درخت خار مغیلان را در شب تاریک با دست پوست می کند، یا آتش پر دوام را در
------------
(۴۲۵) (بحارالانوار)، ج ۵۲ / ۲۵۶.
(۴۲۶) همان مدرک / ۱۲۴.
↑صفحه ۲۳۳↑
دست نگاه می دارد.
از همین روی آنان که برای نگهداشتن ایمان دینی خود، در برابر این رخدادها، استقامت نورزند وبا اراده قوی سختیها وتنگناها را تحمل نکنند ویا از دیانت خویش بینش وشعور درستی نداشته باشند، از زمره دینداران ومنتظران واقعی خارج خواهند شد:
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
(لابد للناس من اءن یمحصوا، ویمیزوا، ویغربلوا ویخرج فی الغربال خلق کثیر)(۴۲۷).
ناگزیر، مردمان امتحان می شوند واز هم تمییز می یابند وغربال می شوند وبسیاری از غربال بیرون می روند (در امتحان، موفق نمی شوند).
در آن روزگار، انسان دیندار باید هوشیارانه وژرف بینانه اصول خالص دیانت را بیابد ووسوسه های ناهنجار وانگیزه های دور ساز ایمان را از خود دور سازد واین گوهر را در طول زندگی، از آسیب وانحراف نگاه دارد:
امام صادق (علیه السلام)، از رواج بسیاری نارواییهای دینی در میان مردمان سخن می گوید ودر پایان سفارش می فرماید:
(فکن علی حذر، واطلب من الله عزوجل النجاة،... فکن مترقبا! واجتهد لیراک الله عزوجل فی خلاف ما هم علیه)(۴۲۸).
خود بر بر حذر دار واز خدا رهایی بخواه... هوشیار باش وبکوش تا خدا تو را در راهی غیر از گمراهیهایی که مردمان در آنند، ببیند.
برای انسان دینداری که در برابر حوادث وپیشامدهای زندگی، بجدّ تصمیم می گیرد ومتناسب با اندیشه ها وباورهای خود، موضع مثبت یا منفی بر
------------
(۴۲۷) (همان مدرک) / ۱۱۴.
(۴۲۸) (همان مدرک) / ۲۶۰.
↑صفحه ۲۳۴↑
می گزیند، بروز حوادث دگرگون ساز، در شکفته شدن استعدادهای وجود او اثری سازنده دارد.
چنین شخصی، وقتی در زندگی دینی با حادثه ای رو به رو می شود که با دینداری اش پیوند دارد، ناگزیر است درباره آن بیندیشد واز میان آنچه به نظرش می آید بر پایه اندیشه ای قانع کننده، موضعی جدید برگزیند. هر چه از این گونه حوادث تکرار شود، اندیشه وموضع جدید نیز، پی در پی جریان می یابد. در این روند است که شخصیت وهویت مستقل فردی واجتماعی شخص شکل می گیرد ودارای موضع فکری وعملی ویژه ای می شود که همواره خود را در حفظ ودفاع از آن، متعهد ومسؤول می بیند.
در عصر غیبت، آزمایشها، درست همین نقش را برای شکل گیری شخصیت وآشکار شدن موضع دینی متدینان، ایفا می کنند. انسان دیندار، به هر اندازه که بتواند موضع زندگی دینی خود را، در ظرف حوادث ورویدادها، با آموزشها وتعالیم اصیل دینی هماهنگ کند، به همان میزان در آزمایش دینی خود پیروز شده است وآمادگی شرکت در تحقیق عدالت جهانی وبرقراری حکومت مهدی (علیه السلام) را پیدا خواهد کرد.
بنابراین، قانون آزمایش غربال شدن مؤمنان، در ظرف زمانی غیبت که گمراهیها وستمها، هجوم می آورند، در شکوفا شدن حق جویی وخلوص دینی دینداران وشایستگی برای حضور در جهادی فراگیر سخت در رکاب مهدی (علیه السلام) نقشی اساسی وزیربنایی دارد.
به فرموده پیامبر (صلی الله علیه وآله):
(انتظار الفرج بالصبر عبادة)(۴۲۹).
چشم به راه فرج داشتن، همراه با صبر واستقامت، عبادت است.
------------
(۴۲۹) (همان مدرک) / ۱۴۵.
↑صفحه ۲۳۵↑
زیرا در مکتب انتظار وامتحان وتمرین مقاومت، انسانهایی ساخته می شوند که حاملان اصلی ترین اعتقاد ودارندگان راستین ترین واستوارترین موضع حق هستند.
امام صادق (علیه السلام) در وصف آنان می فرماید:
(رجال کاءن قلوبهم زبر الحدید لایشوبها شک فی ذات الله، اءشد من الحجر، لو حملوا علی الجبال لاءزالوها)(۴۳۰).
یاران مهدی (علیه السلام)، مردانی هستند پولاد دل وهمه وجودشان یقین به خدا، مردانی سخت تر از صخره ها. اگر به کوهها روی آرند آنها را از جای بر کنند.
۳.ارزش دینداری
ویژگیهای دینی در عصر غیبت، که به برخی از آنها اشاره شد، سبب می شود دینداران در این روزگار، رتبه ومقامی والا بیابند که اینک به پاره ای از آن رتبه ها اشاره می کنیم:
تکامل در بینش دینی: امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
(قال النبی (صلی الله علیه وآله) لعلی (علیه السلام): یا علی! واءعلم ان اءعظم الناس یقینا قوم یکونون فی اءخر الزمان، لم یلحقوا النبی وحجب عنهم الحجة فامنوا بسواد فی بیاض)(۴۳۱).
پیامبر (صلی الله علیه وآله)، به علی (علیه السلام) فرمود: یا علی! بزرگ ترین مردمان در ایمان ویقین کسانی هستند که در واپسین روزگار می زیند، پیامبرشان را مشاهده نکرده وامامشان پنهان است، پس به سبب خواندن خطی بر روی کاغذ، ایمان می آورند.
انسان دیندار، در صدر اسلام، عقاید وباورهای دینی از پیامبر
------------
(۴۳۰) (همان مدرک) / ۳۰۸.
(۴۳۱) (همان مدرک) / ۱۲۵.
↑صفحه ۲۳۶↑
می گیرد وتعالیم خالص دین را با دریافت مستقیم از مفسر واقعی وحی، دریافت می کند، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را می بیند واز روش ومنش وسیره او الهام می گیرد وپایه باورهای خود را استوار می سازد و... این امور در آسان کرده پذیرش حق، نقش بسزایی دارند.
اما انسان دیندار در این عصر، از تمامی این دریافتهای حسی به دور است وتنها بر اساس درک عقلی وتاریخی، پیامبر(صلی الله علیه وآله) وامامان (علیهم السلام) را می شناسد وبه رسالت وامامت ایشان ایمان می آورد.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) می فرماید:
(ولکن اخوانی الذین ساتون من بعدکم، یومنون بی ویحبونی وینصرونی ویصدقونی، وما راونی)(۴۳۲).
برادران من کسانی هستند که پس از شما (اصحاب) می زیند. به من ایمان می آورند ومرا دوست می دارند ویاری می رساند وبه من ایمان می آورند، در حالی که مرا ندیده اند.
بی گمان، دیندار بودن به روزگار غیب افزون تری را می طلبد، چرا که ایمان به وجود پیامبر(صلی الله علیه وآله) وامامان معصوم (علیهم السلام) وغیبت مهدی (علیه السلام)، به نوبه خود، ایمان به غیب است(۴۳۳). وچونان ایمان به مبداء ومعاد، نیازمند تعقل وتفکر است؛ از این روی، باور داشتن در این روزگار، بصیرت دینی بیشتری می خواهد.
امام سجاد(علیه السلام) می فرماید:
(ان اهل زمان غیبته، القادلون بامامته، المنتظرون لظهوره افضل اهل کل زمان، لان الله تعالی ذکره اعطاهم من العقول والافهام والمعرفة ما صارت به
------------
(۴۳۲) (همان مدرک)۱۳۲.
(۴۳۳) در بعضی روایتها، آیه: (الذین یومنون بالغیب) (سوره بقره /۲)، بر ایمان به غیب مهدی (ع) منطبق شده است: ر.ک: بحار الانوار، ج ۵۲/۱۲۴.
↑صفحه ۲۳۷↑
الغیبه عندهم بمنزله المشاهده... اولئک المخلصون حقا)(۴۳۴).
به درستی که مردمان زمان غیب مهدی (علیه السلام) که امامتش را باور دارند ومنتظر ظهور اویند، از مردمان همه زمانها برترند؛ زیرا خدا چنان عقلها وفهمها وشناخت آنان را قوت بخشیده است که غیبت نزد آنان همچون دیدن باشد...آنان به حق اخلاص ورزانند.
دینداری در این روزگار، نیازمند بینشی است که انسان دیندار در پرتو آن، توان یابد تا در برابر تحریفها ومسخها وشبهه ها وتردیدها وتزلزلها وگریز وآویزها وسر کوفتها از درون وبیرون حوزه دین، همچنان رویکرد دینی خود را نگاه دارد وبا هیچ یک از این عوامل، خلوص دینی ودینداری را در فکر وعمل از دست ندهد. در حالی که دینداری در عصر پیامبر (صلی الله علیه وآله)، با این گونه مسائل همراه نبوده است.
شکیبایی در دین: پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:
(سیاتی قوم من بعدکم، الرجل الواحد منهم له اجر خمسین منکم، قالوا: یا رسول الله نحن کنا معک ببدر واحد وحنین، ونزل فینا القران، فقال: انکم لو تحملو الما حملو الم تصبروا صبرهم)(۴۳۵).
به زودی پس از شما، کسانی می آیند که یک نفر آنان پاداش پنجاه نفر از شما را دارد. گفتند: ای رسول خدا! ما در جنگ بدر واحد وحنین در رکاب شما جهاد کرده ایم ودرباره ما آیه قرآن نازل شده است!
پیامبر فرمود: زیرا اگر آنچه از آزارهای ورنجها که بر آنان می رسد بر شما آید، بسان آنان، شکیبایی نخواهید داشت.
پایداری بر دین، در روزگار غیب، به پذیرش سختیها وبیمها ومحرومیتها وتنگناهای مادی، که اجمالی از آن پیشتر یاد شد، خلاصه نمی شود، بلکه تحمل
------------
(۴۳۴) (کمال الدین)، شیخ صدوق، ج ۱/۳۲۰ انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.
(۴۳۵) (بحار النوار)، ج ۵۲/۱۳۰.
↑صفحه ۲۳۸↑
فشارهای سخت روحی ومعنوی نیز، بر آنها افزوده می گردد وچنانچه دینداری با صبر وشکیبی درست وآگاهانه تواءم نباشد، به تدریج ناامیدیها روی می آورد وباور را از روح وفکر می سترد. در نتیجه عینیت زندگی انسان دیندار، که بیشترین مردمان آن روزگارند.
با توجه به نابسامانیهای دینی واجتماعی در روزگار غیبت، می توان فشارهای روحی ویاءس آوری را که ممکن است انسان دیندار را مورد هجوم قرار دهد، از دو ناحیه دانست:
۱.از ناحیه مسخ فرهنگ دینی، که به وسیله متولیان دین ودر قالب دین شناسیهای نابخردانه وجاهلانه صورت می گیرد واصالت دینداری را در جامعه از میان می برد.
۲. از ناحیه مدعیان دینداری که در انواع فسادها وتباهیها وذلتها وظلمها ودین فروشیها و... فرو افتاده اند وعزت وتعالی زندگی دینی را از میان برده اند.
بی تردید، مشاهده این گونه امور برای انسان دینداری که در هر شرایطی، به سلامت دینی خود وجامعه وامت می اندیشد، بسیار دردناک ورنج آور است. به امید روزی که با ظهور مهدی (علیه السلام) این درد ورنج نیز، پایان یابد.
↑صفحه ۲۳۹↑
اسماعیل اسماعیلی
↑صفحه ۲۴۱↑
اعتقاد به آمدن مصلح کل در آخرالزمان، ریشه در دل تاریخ دارد ومخصوص به اسلام وتشیع نیست. کم وبیش. کم وبیش، همه ادیان الهی، صرف نظر از نوع جهان بینی واختلافاتی که در ویژگیهای منجی موعود دارند، نوید آمدن وی را داده اند وبرای او، نشانه هایی یاد کرده اند.
کلیت این مساءله، آن قدر روشن است که آیینهای قدیمی: برهمائی، بودایی و... انتظار ظهور منجی دارند ونشانه هایی را بر نزدیک بودن ظهور وی، در کتابهای خویش بیان کرده اند. با این حال، هیچ کدام از این آیینها ومسلکها، تصویر روشنی از چگونگی قیام وآثار ونشانه های نزدیک شدن ظهور، ارائه نداده اند(۴۳۶).
در اسلام, ظهور مصلح بزرگ, در آخر الزمان و در شرایطی که بشر در آتش ظلم و فساد می سوزد, امری مسلّم و اعتقاد به آن, از ضروریات دین, به شمار می رود.
در اسلام، بویژه تشیع، بر خلاف ادیان ومذاهب دیگر، از ظهور مهدی موعود(علیه السلام) تفسیر روشنی ارائه شده وچگونگی قیام ورخدادهایی که به عنوان
------------
(۴۳۶) (عهد عتیق)، مزامیر مزبور، مزمور ۹۶؛ (عهد جدید)، انجیل متی، باب ۲۴.
↑صفحه ۲۴۳↑
نشانه نزدیکی ظهور رخ خواهد داد. به شرح بیان شده است.
اکنون این پرسشها مطرح است:
آیا برای پیدایش این انقلاب بزرگ، که همه جهان را فرا می گیرد، نشانه ای وجود دارد؟
مردم از کجا وچگونه مهدی موعود را بشناسند وبر چه اساس وبا چه وسیله ای مدعیان دروغین را از مهدی حقیقی باز شناسند؟ چه بسا افرادی به انگیزه های مادی ودست یافتن به حکومت وقدرت، به دروغ به چنین ادعایی دست زنند، چنانکه در طول دوره هزار وچند صد ساله غیبت، بارها چنین مدعیانی پیدا شده اند.
از این گذشته مردمی که بی صبرانه در انتظار قائم (عجل الله فرجه) ونجات بشر از ظلم وستم، به سر می برند، وظیفه دارند خود را برای یاری آن حضرت، آماده سازند، از کجا بفهمند که زمان موعود نزدیک شده وهنگام ظهور فرا رسیده است؟
آیا این انقلاب بزرگ، ناگهانی وبدون مقدمه خواهد بود، یا با حوادث وجریانهایی، کم کم زمینه آن را فراهم می گردد، برای آن که مسلمانان پاسخ روشنی از این پرسشها داشته باشند ومهدی موعود را به درستی بشناسند، لازم بود: خصوصیات وی، بستر زمانی ظهور، چگونگی قیام، مخالفان، یاران، رخدادهایی که پیش ویا در آستانه ظهور رخ می دهد، میزان ارتباط آنها، موضع گیری مردم در برابر آنها و... به درستی روشن گردد، تا مردم با بیداری وهوشیاری کامل، منتظر قیام مهدی (علیه السلام) بمانند ویاران ودشمنان وی را به خوبی بشناسند وفریب مدعیان دروغین را نخورند(۴۳۷).
------------
(۴۳۷) (بحارالانوار)، محمد باقر مجلسی، ج ۵۲ / ۲۱۲، موسسة الوفاء، بیروت؛ (بقیة الله) جمعی از نویسندگان / ۱۶۹، نشر آفاق.
↑صفحه ۲۴۴↑
بر این اساس، ما در این نوشتار نگاهی داریم به نشانه های ظهور مهدی (علیه السلام) وبررسی میزان اعتبار وچگونگی تحقق آنها، ولی پیش از آن، یادآوری چند نکته را لازم می دانیم:
۱. منظور از نشانه های ظهور
آن دسته از رخدادها، که بر اساس پیش بینی معصومان (علیهم السلام) پیش ویا در آستانه ظهور حضرت مهدی (علیه السلام)، پدید خواهند آمد، نشانه های ظهورند. تحقق هر یک از این نشانه ها، نویدی از نزدیک تر شدن ظهور قائم است، به گونه ای که با تحقق مجموعه رخدادهای پیشگویی شده وبه دنبال آخرین نشانه ظهور، حضرت مهدی (علیه السلام) قیام خواهد کرد.
پس پدیدار شدن یک ویا چند نشانه از مجموعه نشانه های ظهور، چیزی جز نزدیک تر شدن زمان ظهور را نمی رساند. البته بسیاری از حوادث وتحولاتی را که امامان (علیهم السلام) وقوع آنها را در دوران غیبت کبری پیش بینی کرده اند، یا شماری از آنها به عنوان نشانه ظهور معرفی کرده اند، به وقوع پیوسته اند.
مثلا، در روایات، از اختلاف در میان امت اسلام(۴۳۸)، انحراف بنی عباس واز هم گسستن حکومت آنان(۴۳۹)، جنگهای صلیبی(۴۴۰)، فتح قسطنطنیه به دست مسلمانان(۴۴۱)، در آمدن پرچمهای سیاه از ناحیه خراسان(۴۴۲)، خروج مغربی در مصر وتشکیل دولت فاطمیان(۴۴۳) وارد شدن ترکها در منطقه جزیره, واقع در بین
------------
(۴۳۸) (کتاب الغیبة)، محمد بن ابراهیم نعمانی / ۲۵۱، مکتبة الصدوق، تهران.
(۴۳۹) (همان مدرک) / ۲۵۵.
(۴۴۰) (سنن ابوداود) سلیمان بن الاءشعث السجستانی ج ۴ / ۱۰۹ حدیث ۴۲۹۲، در احیاء السنة النبویة، بیروت.
(۴۴۱) (سنن ابوداود) سلیمان بن الاءشعث السجستانی ج ۴ / ۱۰۹ حدیث ۴۲۹۲، در احیاء السنة النبویة، بیروت.
(۴۴۲) (بحار الاءنوار)، ج / ۵۲.
(۴۴۳) (تاریخ الغیبة الکبری) سید محمد صدر، ج ۲ / ۴۷۲، کتبة الاءمام امیرالمؤمنین (ع)، اصفهان.
↑صفحه ۲۴۵↑
النهرین وعراق امروزی(۴۴۴)، وارد شدن رومیان در منطقه رمله وشام، رها شدن کشورهای عرب از قید استعمار، بالا آمدن آب دجله وسرازیر شدن آن به کوچه های کوفه(۴۴۵)، بسته شدن پل بر روی دجله، بین بغداد وکرج، اختلاف بی شرق وغرب وجنگ وخون ریزی فراوان(۴۴۶) بین آنان و...(۴۴۷) خبر داده شده که ظاهرا همه، یا بسیاری از آنها تا به کنون، رخ داده اند. اما باید توجه داشت که:
اولا، معلوم نیست که مراد از این حوادث، همان حوادثی باشد که در روایات آمده است.
ثانیا، پیش بینی چنین اموری، به معنای آن نیست که اینها نشانه حتمی ظهورند، بلکه همه ویا بسیاری از آنها، صرفا، رخدادهایی هستند که امامان (علیهم السلام) از وقوع آنها در آینده خبر داده اند.
ثالثا، بر فرض، در روایات از برخی از اینها به عنوان نشانه ظهور یاد شده باشد، از کجا معلوم که منظور ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) باشد؟
۲. منظور از قائم
پیشگویی های معصومان (علیهم السلام) در مورد رخدادهای دوران حکومتهای بنی امیه وبنی عباس وچگونگی فروپاشی آنها وحرکتهایی که علیه آنها شکل می گیرد و... گرچه، گاه به عنوان نشانه های ظهور بیان شده، ولی الزاما منظور از ظهور، ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) نیست، بلکه نشانه ظهور فرج وگشایش در کار شیعه وزندگی آنان است، چنانکه تعبیر (قائم) در همه جا، به معنای قیام حضرت مهدی (علیه السلام) نیست، بلکه در شرایط اختناق ودیکتاتوری خشن بنی امیه وبنی عباس وچیرگی
------------
(۴۴۴) ۱ - ۳. (تاریخ الغیبة الکبری) سید محمد صدر، ج ۲ / ۴۷۲، مکتبة الاءمال امیرالمؤمنین (ع)، اصفهان.
(۴۴۵) ۴- ۵. (همان مدرک)/ ۴۷۴.
(۴۴۶) (همان مدرک)/ ۴۹۵.
(۴۴۷) (کتاب الغیبة)/ ۲۴۷- ۲۸۳.
↑صفحه ۲۴۶↑
افرادی که از سر عناد بر اولاد پیامبر (صلی الله علیه وآله)، از هیچ شکنجه ای کوتاهی نمی کردند، مجالی برای ائمه (علیهم السلام) وشیعیان آنان نبود که به وظایف خویش، در جهت احیای اسلام ومسلمانان اقدام کنند. در این شرایط، ایجاد رخنه واختلاف بین آنان وشکل گیری حرکتها علیه آنها ودر نتیجه ضعف، یا فرو پاشی آنان، به منزله گشایشی بود که برای شیعیان پیش می آمد، تا برای مدتی، گرچه اندک آسوده شوند واز فشارها وزندانها وتعقیبها در امان بمانند. امامان نیز، این فرصت را می یافتند، با به سازماندهی شیعیان واحیای فرهنگ ومیراث اهل بیت بپردازند.
یادآوری: در دوران سیاه حاکمیت بنی امیه وبنی عباس، ده ها قیام وانقلاب کوچک وبزرگ توسط شیعیان وطرفداران اهل بیت وبیشتر علویان، علیه آنان، به وقوع پیوست که برخی از آنها، همچون قیام زید بن علی به گونه ای مورد تاءیید امامان (علیهم السلام) واقع شد.
از روایات استفاده می شود که تعبیر (قائمنا) بر برخی از این قیامها ویا حرکتهایی که خود ائمه (علیهم السلام) زمینه آن را فراهم می ساخته اند، اطلاق شده است واز پیش گویی این گونه حوادث، به عنوان (علامات فرج) یاد شده است(۴۴۸).
بر این اساس، منظور از (قائم) در بسیاری از این روایات، ظاهرا، مهدی موعود(علیه السلام) نیست، بلکه مراد قیام کننده بحق است.
ثقه الاسلام کلینی در کافی، بابی را گشوده با این عنوان: (فی ان الائمة (علیهم السلام) کلهم قائمون باءمر الله(۴۴۹) که بیانگر آن است که لفظ (قائم) مخصوص ومنحصر به امام زمان (علیه السلام) نیست.
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه (یوم ندعوا کل اناس بامامهم)(۴۵۰) می فرماید:
------------
(۴۴۸) (بحارالاءنوار)، ج ۵ / ۲۱۰، ۲۱۱.
(۴۴۹) (اصول کافی)، محمد بن یعقوب کلینی، ج ۱ / ۵۳۶، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.
(۴۵۰) سوره (اسراء)، آیه / ۱۷.
↑صفحه ۲۴۷↑
(امامهم الذی بین اظهرهم وهو قائم اهل زمانه)(۴۵۱).
پیشوای آنان که در پیشاپیش آنان حرکت می کند، واو قیام کننده اهل زمان خود است.
یا می فرماید:
(کلنا قائم باءمر الله واحد بعد واحد، حتی یجیئی صاحب السیف، فاذا جاء صاحب السیف جاء ماءمر غیر الذی کان)(۴۵۲).
همه ما، یکی پس از دیگری قیام کننده به حکم خداییم، تا وقتی که صاحب شمشیر بیاید. پس آن گاه که صاحب شمشیر آمد، با حکمی غیر از آنچه بوده، بیاید.
از تعبیرهای (هو قائم اهل زمانه)، (کلنا قائم باءمر الله) و... در این روایات استفاده می شود که لفظ (قائم) لزوما ویژه حضرت مهدی (علیه السلام) نیست وشامل هر قیام کننده ای می شود، هر کس که انقلاب کند ومردم را به قیام علیه ظلم وبیداد فرا خواند (قائم) است(۴۵۳).
از برخی روایات نیز استفاده می شود که بسیاری از امامان (علیهم السلام) خود در صدد قیام بوده اند وبه تدارک مقدمات حرکت وتهیه لوازم آن می پرداخته اند.
امام صادق (علیه السلام) به مؤمن طاق می فرماید:
(فو الله لقد قرب هذا الاءمر ثلاث مرات، فاءذعتموه، فاءخره الله)(۴۵۴).
به خدا سوگند! این امر (قیام) سه مرتبه نزدیک بود آغاز گردد وشما آن را تباه ساختید. پس خداوند آن را به تاءخیر انداخت.
ظاهرا منظور از جمله (هذا الاءمر) قیام علیه حاکمان بنی امیه ویا بنی عباس است که شرایط آن فراهم می شد، ولی سستی اصحاب وعدم رازداری آنان ویا
------------
(۴۵۱) (اصول کافی)، ج ۱ / ۵۳۷.
(۴۵۲) (همان مدرک)/ ۵۳۶.
(۴۵۳) (در اسات فی ولایة الفقیه)، حسینعلی منتظری، ۱ / ۲۴۳.
(۴۵۴) (تحف العقول)، ابن شعبه حرانی، / ۲۲۹، مؤسسه اعلمی، بیروت.
↑صفحه ۲۴۸↑
بروز مشکلات دیگر، سبب به تاءخیر افتادن آن شد.
یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطبه ای حوادث ووقایع دوران بنی امیه وبنی عباس را بر شمرد ویاران خویش را از چیزهایی که پس از وی، تا هنگام ظهور قائم (علیه السلام) واقع می شوند، با خبر ساخت وآن گاه فرمود:
(اذا قام القائم بخراسان وغلب علی اءرض کوفان (کرمان) والملتان وجاز جزیرة بنی کاوان، وقام منا قائم بجیلان واءجابته الابر والدیلم... ثم یقوم القائم الماءمول...(۴۵۵)
هنگامی که قائم در خراسان قیام کند وبر سرزمین کوفه یا کرمان وملتان(۴۵۶) چیره شود واز منطقه جزیره بنی کاوان(۴۵۷) نیز بگذرد وقیام کننده ای از ما در سرزمین گیلان قیام کند ساکنان سرزمینهای (ابر)(۴۵۸) و(دیلم) دعوت وی را اجابت کنند... آن گاه قائم مورد امید وانتظار ما قیام خواهد کرد.
در این حدیث، چند بار کلمه (قائم) به کار رفته وروشن است که منظور از (قائم بخراسان) و(قائم بجیلان) مهدی موعود نیست، چه آن که برابر این روایت، پس از قیام اینها، قائم اصلی، حضرت مهدی (علیه السلام) ظهور می کند.
جالب این جاست که از قیام کننده در منطقه گیلان، که احتمال می رود اشاره به حرکتهای علویان وشیعیان در آن منطقه باشد، به عنوان: (قام منا قائم) یاد شده است.
بر این اساس، گروهی از عالمان شیعه، احتمال داده اند: چنگیز خان مغول که
------------
(۴۵۵) (بحارالاءنوار)، ج ۵۲ / ۲۳۵.
(۴۵۶) نام شهری است در هند ودر نزدیکی غزنه (غزنه اکنون در افغانستان واقع است) که مردمان آن از دیر باز مسلمان بوده اند. ر. ک (مراصد الاطلاع)، ج ۳ / ۱۱۰۵.
(۴۵۷) جزیره کاوان، یا جزیره کاوان، جزیره بزرگی بوده در خلیج فارس، بین عمان وبحرین که دارای روستاها وکشتزارهایی بوده واکنون مخروبه است. ر. ک: (مراصد الاطلاع)، ج ۱ / ۳۳۳.
(۴۵۸) (آبر) یکی از روستاهای سجستان است. ر. ک: (مراصدالاطلاع)، ج / ۱.
↑صفحه ۲۴۹↑
از منطقه خراسان بزرگ خروج کرد وبخشهای زیادی از سرزمینهای تحت سیطره خوارزمشاهیان وبن عباس را به تصرف خویش در آورد(۴۵۹) ونیز نواده وی، هلاکوخان، که در سال ۶۵۶. ه ق بر مرکز خلافت عباسیان هجوم برد وخلیفه عباسی مستعصم را کشت، در بغداد قتل عام کرد وخلافت عباسیان را برای همیشه بر انداخت(۴۶۰) همان فردی است که در روایت از قیام وی در خراسان خبر داده شده.
یا شاه اسماعیل صفوی را، که بنیان گذار سلسله صفویه است ودر سال ۹۰۸ ه ق حکومت را به دست گرفت وبه ترویج مذهب شیعه پرداخت (قائم بجیلان) دانسته اند(۴۶۱).
به باور اینان، از آن جهت که شاه صفوی در آن شرایط سخت حاکمیت حاکمان متعصب سنی مذهب ودر روزگار غربت تشیع، به حمایت از مذهب شیعه پرداخت وخود نیز از تبار علویان بود، به عنوان (قائم منا) ذکر شده است.
بنابراین بسیاری از حوادث که در روایات از وقوع آن خبر داده شده، به ویژه رخدادهای دوران بنی امیه وبنی عباس، در حقیقت نشانه های (فرج) در کار شیعیان وقیام امامان (علیهم السلام) ویا سرداران علوی و... است، نه ظهور حضرت مهدی (علیه السلام).
۳. نشانه های بر پایی قیامت
در منابع روایتی، از برخی از نشانه های ظهور، به عنوان نشانه های بر پایی قیامت و(اشراط الساعة) یاد شده است: خروج دجال، آشکار شدن خورشید در
------------
(۴۵۹) (فرهنگ معین) محمد معین، ج ۵ / ۴۴۵. امیرکبیر، تهران.
(۴۶۰) (همان مدرک) ج ۶ / ۲۳۱۳.
(۴۶۱) جیلان، همان گیلان است که نام سرزمین وسیعی از کرانه های بحر خزر است که شامل شهرهای زیادی از منطقه طبرستان می شود. ر. ک: (مراصدالاطلاع)، ج ۱ / ۳۶۸.
↑صفحه ۲۵۰↑
ناحیه مغرب، نزول عیسی (علیه السلام) از آسمان و....
این، روایات اهل سنت، بیشتر به چشم می خورد(۴۶۲).
به نظر می رسد روایاتی که نشانه های ظهور را وروایاتی که نشانه های بر پایی قیامت را بر می شمارند، در هم آمیخته شده باشند ودر برخی موارد جابجایی پیش آمده باشد.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) می فرماید:
(عشر قبل الساعة لابد فیها، السفیانی، والدجال والدخان والدابة، وخروج القائم وطلوع الشمس من مغربها، ونزول عیسی (علیه السلام) وخسف بالمشرق وخسف بجزیرة العرب ونار تخرج من قعر عدن تسوق الناس الی الحشر)(۴۶۳).
ده چیز، پیش از برپایی قیامت، به ناگزیر رخ خواهد داد: خروج سفیانی ودجال، پیدا شدن دود وچهارپا، خروج قائم، طلوع خورشید از مغرب وفرود آمدن حضرت عیسی (علیه السلام) از آسمان وفرو رفتن (در زمین در ناحیه مشرق وفرو رفتن در منطقه جزیرة العرب وآتشی که از انتهای عدن بر می خیزد ومردمان را به سوی صحرای محشر می کشاند.
برابر این حدیث، خروج سفیانی ودجال وطلوع خورشید از مغرب وفرود آمدن مسیح (علیه السلام) از آسمان و... از نشانه های قیامت است وحال آن که در روایات دیگر، آنها به روشنی از نشانه های ظهور معرفی شده اند. البته نشانه هایی، همچون خروج دجال وسفیانی، بیشتر در منابع عامه به عنوان علامت قیامت ودر منابع شیعه، به عنوان علامت ظهور قائم آمده است.
روشن است که مشروط کردن بر پایی قیامت به پدیدار شدن این حوادث
------------
(۴۶۲) (کنزالعمال) حسام الدین هندی، ج ۱۱ / ۲۰۵، ۲۰۶، ۳۴۸، ۳۸۶، مؤسسة الرسالة، بیروت، (سنن اءبی داود)، ج ۴ / ۹۴ - ۱۲۵؛ (کمال الدین) شیخ صدوق / ۵۲۵؛ (سنن ابن ماجه)، ج ۲ / ۱۳۷۰؛ (کشف الغمة)، ج ۳ / ۲۸۱.
(۴۶۳) (بحار الاءنوار)، ج ۵۲ / ۲۰۹.
↑صفحه ۲۵۱↑
وقرار دادن نشانه ظهور از نشانه های بر پایی قیامت، به مقصود ما ضرری نمی زند؛ زیرا همه این رخدادها، که از وقوع آنها خبر داده شده، چه به عنوان نشانه های ظهور وچه به عنوان نشانه های قیامت، پیش از برپایی قیامت، هر چند با فاصله زیاد، واقع خواهند شد، با این حساب، آنچه در طول دوره غیبت کبری، واقع شود، به طور طبیعی، پیش از برپایی قیامت، واقع شده ودر نتیجه، از نشانه های قیامت است(۴۶۴).
بر این اساس، همه نشانه های ظهور، به گونه ای، نشانه های قیامت هم هستند، ولی همه نشانه های قیامت نشانه های ظهور نمی توانند باشند؛ زیرا ممکن است، برخی از آنها پس از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) واقع شوند.
برخی برای بازشناسی نشانه های ظهور از نشانه های قیامت، با استناد به این که دوره غیبت، روزگار سختی ومحنت است وپس از ظهور، برابر روایات قطعی، جهان پر از عدل وداد می شود ودوران رفاه وامنیت وعدالت فرا می رسد وتا بر پایی قیامت، ادامه می یابد، قاعده ایی بیان کرده اند:
(قاعده کلی آن است که حوادث مربوط به دوران فتنه وانحراف ناشی از امتحان الهی وخالص ساختن مردم وپیامدهای آن، مقدم بر ظهور است. بر این اساس، هر روایتی که نشان دهنده روزگار خوبی وعدالت وتاءمین رفاه وآسایش باشد، مربوط به دوران پس از ظهور ونشانه برپایی قیامت است واز نشانه های نزدیک شدن ظهور قائم (علیه السلام)، نمی تواند باشد)(۴۶۵).
از این روی برابر این قاعده، بسیاری از رخدادها ونشانه ها که در منابع روایی، به ویژه منابع روایی اهل سنت ودر کتابهای (ملاحم وفتن)، تحت عنوان: (اشراط الساعة) بیان شده(۴۶۶) وحاکی از وقوع جنگها، آشفتگیها، نابسامانیها ودر
------------
(۴۶۴) (تاریخ الغیبة الکبری) ج ۲ / ۲۴۸.
(۴۶۵) (همان مدرک)/ ۴۷۶.
(۴۶۶) (سنن ابن ماجه)، ج ۲ / ۱۳۴۷؛ (بحارالاءنوار)، ج ۲ / ۲۲۷ (کنزالعمال)، ج ۱۱ / ۲۰۵.
↑صفحه ۲۵۲↑
هم ریخته شدنهاست، می باید پیش از ظهور مهدی (علیه السلام) واقع شوند: زیرا آنها پیش از این که علامت قیامت باشند، علامت ظهورند.
۴. احتمال جعل وتحریف
حدیثهای فراوانی در مورد نشانه های ظهور، در منابع روایی وجود دارد. اسناد این روایات، بیشتر ضعیف وغیر قابل اعتمادند. از نظر دلالت نیز، هماهنگی وانسجام لازم را ندارند وپاره ای از آنها مصحف ومغلوط هستند.
به نظر می رسد، اهمیت بسیار مساءله مهدویت از یک سو، وعلاقه مندی شدید مسلمانان به آگاهی از چگونگی رخدادهای آینده وپدیدار شدن نشانه های ظهور مهدی (علیه السلام)، از سوی دیگر، سبب شده که دشمنان وبدخواهان، به ویژه حاکمان ستم، وسوسه شوند که در جهت برآوردن منافع سیاسی خویش، تغییرهایی را در روایات به وجود آورند. به ویژه وجود این واقعیت که اساسا، افراد عادی ومعمولی، در برابر اموری که دور از حیطه قدرت آنان وبه مظاهر غیبی ومربوط به سرنوشت آنان است، هر چند ساختگی ودروغ هم باشند، جراءت وجسارت تفکر ومخالفت با آن را ندارند وجز تسلیم در برابر اموری که به شکلی بر آنان مجهول است، راهی برای خود نمی بینند(۴۶۷). برخی نیز برای موجه جلوه دادن کار خویش واین که فعالیتها وادعاهای آنان پیش بینی شده، دست به جعل وتحریف زده اند. مثلا در تاریخ به افرادی بر می خوریم که به همین انگیزه، خود را سفیانی معرفی کرده اند، چنانکه علی بن عبد الله بن خالد، در سال ۱۵۹ ه ق. ادعا کرد که همان سفیانی موعود، اوست(۴۶۸) ودر سال
------------
(۴۶۷) (نور مهدی)، جمعی از نویسندگان، مقاله آقای دوانی /۷۰، نشر آفاق؛ (دادگستر جهان) امینی /۲۲۰.
(۴۶۸) (تاریخ الاءمم والملوک)، محمد بن جریر طبری، ج ۷/۲۵؛ (الکامل فی التاریخ)، ابن اثیر، ج ۶/۲۴۹، دار صادر، بیروت؛ (الاءعلام)، خیرالدین زرکلی، ج ۴/۳۰۳، دارالعلم للملایین، بیروت.
↑صفحه ۲۵۳↑
۲۹۴ ه ق نیز فرد دیگری مدعی شد که سفیانی است(۴۶۹) وهر یک، برای درست جلوه دادن ادعای خویش، دست به شورشهایی نیز زده اند.
از این روی، گروهی از اهل نظر، روایات سفیانی را که از نشانه های ظهور است، مجعول دست خالدبن یزید دانسته وگفته اند: چون وی، می خواست زمینه را برای حکومت فرزندش فراهم کند وحکومت را که به چنگ مروانیان افتاده بود، دوباره به خاندان معاویه باز گرداند، دست به جعل چنین روایاتی زد.
خالدبن یزید، از این که می دید به آسانی پیش از وی، خلافت به دست بنی مروان افتاده است، سخت آزرده خاطر بود، از این روی ادعای سفیانی بودن فردی از تیره خویش را راهی به سوی دستیابی مجدد به قدرت ونیز موجب تسلی دل خویش وروحیه دادن به بنی سفیان می دانست.
او، تصور می کرد که مردم، چون خروج سفیانی را از نشانه های ظهور وامری حتمی الوقوع، می دانند، ناگزیر در برابر ادعای چنین امری، تسلیم می گردند.
در منابع عامه، روایتی است که می گوید:
(سفیانی، از فرزندان خالدبن یزید است)(۴۷۰).
به احتمال زیاد، این روایت، توسط خود وی جعل شده، تا مستمسکی برای طرح ادعای نوه اش، علی بن عبد الله، باشد.
ابوالفرج اصفهانی، تصریح می کند: خالدبن یزید، مردی عالم وشاعر بوده ودرباره اش گفته شده: (جاعل روایت سفیانی است)(۴۷۱).
چنین ادعاهایی، به خوبی نشان می دهد که تا چه حد مساءله سوء استفاده از نشانه های ظهور وجعل وتحریف آنها، مطرح بوده است.
------------
(۴۶۹) (الکامل فی التاریخ)، ج ۷/۵۵۳.
(۴۷۰) (منتخب الاءثر)، لطف الله صافی، ۴۵۸، داوری، قم.
(۴۷۱) (الاءغانی)، ابوالفرج اصفهانی، ج ۱۷/۳۴۲، دارالکتب العلمیة، بیروت.
↑صفحه ۲۵۴↑
نمونه دیگر، داستان کشتن، نفس زکیه است. خاندان بنی عباس، بویژه منصور وبرادرش سفاح، تلاش فراوان کردند تا از وجود محمد بن عبد الله، معروف به نفس زکیه، بهره برداری سیاسی کنند وبرای خویش، در میان مردم موقعیت وقدرتی دست وپا کنند. در نظر منصور وبرادرش سفاح، دامن زدن به شایعه مهدویت وی، وبرابر کردن نشانه های ظهور بر وی، تنها راه غلبه بر بنی امیه بود.
ابوالفرج اصفهانی روایتی به به نقل از ابوهریره آورده که می گوید:
(نامش (نام مهدی (عجل الله فرجه) محمد بن عبد الله است ودر زبانش کندی ولکنت است)(۴۷۲).
این روایت، به احتمال زیاد بدان خاطر جعل شده که محمد بن عبد الله، یا همان نفس زکیه، به کندی ودشواری سخن می گفته ونمی توانسته همه کلمات را خوب ادا کند.
وجود جمله (اسم ابیه اسم ابی) در برخی از کتابهای عامه، در ضمن روایت معروف (یملاء الارض قسطا وعدلا ظلما وجور(۴۷۳)، به این معنی که نام پدر حضرت مهدی (علیه السلام)، (عبد الله) است، به احتمال زیاد، از ترفندهای حاکمان بنی عباس باشد که در راستای همان هدفهای سیاسی جعل شده است.
زیرا نام پدر مهدی (علیهما السلام) به طور، قطع (حسن) است ودر این، هیچ ابهام وتردیدی نیست. با توجه به این که در نقلهای گوناگون عامه وخاصه، جمله: (واسم ابیه اسم ابی)، در روایت وجود ندارد(۴۷۴).
اینک، با انبوهی از روایات صحیح وغیر صحیح در زمینه نشانه های ظهور،
------------
(۴۷۲) (مقاتل الطالبیین) ابوالفرج اصفهانی) /۱۶۴.
(۴۷۳) (سنن اءبی داود)، ج ۴/۱۰۶ - ۱۰۹.
(۴۷۴) (الجامع الصحیح)، معروف به (سنن ترمذی)، محمد بن عیسی بن سورة، تحقیق ابراهیم عطره عوض، ج ۴/۵۰۵، داراحیاء التراث العربی، بیروت؛ (کشف الغمة)، ج ۳/۲۶۶.
↑صفحه ۲۵۵↑
رو به روییم که دست کم، شماری از آنها از آفت جعل وتحریف مصون نمانده است. متاءسفانه در میان حجم عظیمی از کتابهایی که در مورد مهدویت ونشانه های ظهور تاءلیف شده اند(۴۷۵)، کتابهای وجود دارد که از سر جهل ودلسوزی ویا به عمد واز روی غرض، به این امر دامن زده اند. سید جعفر مرتضی عاملی، برخی از این کتابها را با نمودن برخی موارد تحریف آشکار در آنها، نشان داده است(۴۷۶).
البته برخی با گردآوری این روایات خواسته اند، که اصل این روایات بمانند ونیز بنمایانند که همگان، در اصل ظهور مهدی (علیه السلام) اتفاق دارند.
علامه مجلسی در ذیل روایت طولانی که در مورد نشانه های ظهور آورده، می نویسد:
(انما اوردت هذا الخبر مع کونه مصحفا مغلوطا وکون سنده منتهیا الی شرخلق الله عمر بن سعد لعنه الله، لاءشتماله علی الاخبار بالقائم (علیه السلام) لیعلم تواطؤ المخالف والمؤالف علیه صلوات الله)(۴۷۷).
این روایت را، با آن که متن آن تغییر یافته واشتباه دارد وسند آن، به بدترین خلق خدا عمر بن سعد لعنة الله علیه، منتهی می گردد، آوردم؛ زیرا در برگیرنده اخباری از حضرت مهدی (علیه السلام) است، تا آن که اتفاق مخالف وموافق در مورد وی دانسته گردد.
همان گونه که مرحوم مجلسی تصریح کرده، در سلسله اسناد این
------------
(۴۷۵) در کتاب (معجم احادیث المهدی)، از بیش از چهارصد منبع شیعه وسنی، که مجلدات آن به هزار جلد می رسد، این روایات، گرد آمده است. ر.ک: (مجموعه مقالات وگفتارها پیرامون حضرت مهدی)/۲۰۳.
(۴۷۶) (علامات الظهور والجزیرة الخضراء)، سید جعفر مرتضی عاملی /۷۹، منتدی جبل عامل اسلامی، قسم الطباعة والنشر، قم.
(۴۷۷) (ارشاد)، شیخ مفید، ج ۲/۳۶۸، چاپ شده در مجموعه (مصنفات شیخ مفید)، ج ۱۱/۳۶۸، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید.
↑صفحه ۲۵۶↑
روایات، بیشتر روایانی قرار دارند که ناشناخته، ضعیف ودروغگو وجعل کننده اند وروایات آنان، اعتباری ندارد. افزون بر این، بسیاری از نشانه ها در روایات مرسله بیان شده که نمی تواند مستند قرار گیرد، با این حال، در دسته ای از نشانه ها بویژه، نشانه های حتمی ومتصل به ظهور، شمار روایات، به قدری زیاد است که برخی ادعای مستفیض ومتواتر بودن آنها را کرده اند(۴۷۸). از این روی اصل وجود این دسته از نشانه ها اجمالا مسلم است، هر چند جزئیات آنها جای بحث وتاءمل دارد؛ زیرا گاه، برخی از آنها وحتی برخی از نشانه ها، به گونه ای بیان شده اند که با قواعد علمی، ساز نمی آیند.
صاحب (کشف الغمه) پس از آن که عبارت شیخ مفید را در مورد بر شمردن شمار زیادی از نشانه های ظهور آورده، می نویسد:
(لا ریب ان هذه الحوادث فیها ما یحیله العقل وفیها یحیله المنجمون، ولهذا اعتذر الشیخ المفید رحمه الله فی آخر ایراده لها، والذی اءراده انه اذا صحت طرقات نقلها وکانت منقولة عن النبی (صلی الله علیه وآله) والامام (علیه السلام) فحقها ان تتلقی بالقبول لاءنها معجزات والمعجزات خوارق للعادات کانشقاق القمر وانقلاب العصا ثعبانا والله اعلم)(۴۷۹).
تردیدی نیست که در بین این نشانه ها، حوادثی وجود دارد که عقلا محال می نماید ویا از نظر منجمان تحقق آنها غیر ممکن است. از این روی، شیخ مفید، در پایان سخن عذر آورده است.
اگر راههای این روایات واسناد آنها، صحیح باشد واز پیامبر وامام هم روایت شده باشند، حق مطلب آن است که آنها را تلقی به قبول کنیم، چون معجزه اند ومعجزات خوارق العاده هستند، همچون شکافته شدن ماه (به دست پیامبر(صلی الله علیه وآله)
------------
(۴۷۸) (کتاب الغیبة)، نعمانی، /۱۷۲.
(۴۷۹) (کشف الغمة فی معرفة الاءئمة)، علی بن ابی الفتح اربلی، ج ۳/۲۴۸، دارالکتب الاءسلامی، بیروت.
↑صفحه ۲۵۷↑
وتبدیل عصا به اژدها(به دست حضرت موسی (علیه السلام) وخدا بهتر می داند.
ظاهرا منظور از عذر آوردن شیخ مفید، اشاره به این جمله وی باشد که می نویسد:
(خداوند به آنچه هست، آگاه تر است وما فقط بر اساس این که در اصول روایی آمده است، نشانه ها را ذکر کردیم)(۴۸۰).
از عبارت شیخ مفید استفاده می شود که وی اطمینان به درستی همه این نشانه ها، نداشته، از این روی با تاءکید بر این که: (ما فقط این روایات را آورده ایم وخدا بهتر می داند) در حقیقت خویش را از التزام به آن، به دور داشته است.
صاحب (کشف الغمه)، با توجه به تزلزل شیخ مفید، می گوید: باید اسناد این روایات مورد بررسی قرار گیرد، اگر مسلم شد از معصوم صادر شده وراویان آنها مورد اعتمادند، پذیرفته شود وآنهایی که ظاهرا محال به نظر می آید، حمل بر معجزه شوند.
بنابراین التزام به درستی همه این روایات مشکل است ودر بررسی نشانه های ظهور، احتمال جعل وتحریف ودسیسه های دستهای پنهان سیاست را نباید نادیده گرفت.
البته یادآوری این نکته نیز بایسته می نماید که وجود مواردی از جعل وتحریف، در نشانه های ظهور ویا وجود مدعیان دروغین، به عنوان نمونه نشانه ها، هیچ گاه دلیل این نمی شود که همه روایات از اعتبار بیفتند ویا اصل همه نشانه ها زیرا سؤال برود. خیر، همان گونه که اشاره کردیم، دسته ای از این نشانه ها مسلم هستند واز آنها سخن خواهیم گفت.
همچنین وجود پاره ای اشکالات وضعفها در نشانه های ظهور واحتمال تغییر وتحریف آنها از سوی دشمنان ویا ادعاهای واهی برخی شیادان در مورد سفیانی
------------
(۴۸۰) (ارشاد)۲/۳۷۰.
↑صفحه ۲۵۸↑
ویا اصل مهدویت، هیچ گاه به اصل مهدویت واعتقاد به ظهور قائم (علیه السلام)، آسیبی نمی رساند، زیرا اعتقاد به مهدویت وظهور حضرت مهدی (علیه السلام) مورد اتفاق فریقین است وبا تواتر ثابت شده وسخن علامه مجلسی که بدان اشاره کردیم نیز، مؤید این مطلب است.
۵. مشخص نبودن زمان ظهور
گرچه اصل ظهور ونشانه های نزدیک شدن آن، از امور مسلم وقطعی است، ولی بنا به مصالحی، زمان ظهور، مشخص نشده است وهیچ کس، جز خداوند از وقت دقیق آن آگاه نیست. بارها اصحاب از امامان (علیهم السلام) در مورد زمان خروج قائم (عجل الله فرجه) پرسیده اند، ولی آنان به صراحت از مشخص کردن آن نهی کرده اند وزمان ظهور را همچون علم به قیامت، منحصر به خداوند دانسته اند(۴۸۱).
(واما وقت خروجه (علیه السلام) فلیس بمعلوم لنا علی وجه التفصیل، بل هو مغیب عنا الی اءن یاءذن الله بالفرج)(۴۸۲).
واما زمان ظهور مهدی (علیه السلام)، به روشنی وبه شرح برای ما مشخص نشده است، بلکه او تا آن گاه که خداوند اجازه خروج بدهد، از دیدگان ما پنهان است.
فضیل از امام باقر(علیه السلام) پرسید که آیا برای ظهور وقتی معین شده است؟
امام (علیه السلام) سه بار فرمود(کذب الوقاتون)(۴۸۳).
یا، کمیت از آن حضرت پرسید که چه وقت حضرت مهدی (عجل الله فرجه) ظهور می کند، امام (علیه السلام) فرمود:
(لقد سئل رسول الله (صلی الله علیه وآله) عن ذلک فقال انما مثله کمثل ساعة لاتاءتیکم
------------
(۴۸۱) (بحارالاءنوار)، ج ۵۲/۱۸۲.
(۴۸۲) (کتاب الغیبة)، شیخ طوسی /۴۲۵، مؤسسه معارف اسلامی، قم.
(۴۸۳) (بحارالانوار)، ج ۵۲/۱۰۳.
↑صفحه ۲۵۹↑
الا بغتة)(۴۸۴).
از پیامبر(صلی الله علیه وآله) همین مطلب پرسیده شد. حضرت فرمود: مثل ظهور مهدی (علیه السلام)، همچون بر پایی قیامت است (کسی جز خدا از وقت آن آگاه نیست) مهدی نمی آید مگر ناگهانی.
مقتضای این احادیث واحادیث دیگر نظیر آنه(۴۸۵) آن است که به هیچ روی، نمی توان وقتی برای ظهور مهدی (عجل الله فرجه) معین کرد. با توجه به این اصل مسلم، نشانه های ظهور، تنها بیانگر نزدیک شدن زمان ظهورند وبیش از آن، دلالتی ندارند. اگر روایتی باشد که زمان ظهور را مشخص سازد، باید آن را توجیه کرد ویا به کناری نهاد.
در برخی روایات، به گونه سربسته ومجمل، به زمان ظهور اشاره شده، ولی بر فرض درستی آنها، ناسازگاری با قاعده فوق ندارند، زیرا در حقیقت آنها نیز وقتی معین نمی کنند، بلکه به گونه ای نشانه های ظهور را بیان می کنند. مثلا در حدیثی آمده:
(مهدی (علیه السلام) قیام نمی کند، مگر در سالهای فرد: سال اول، سوم، پنجم، هفتم ویا نهم، ویا روز شنبه دهم محرم).
یا:
(در ۲۳ رمضان منادی ندا می دهد ومردم را به سوی مهدی (علیه السلام) فرا می خواند)(۴۸۶).
در این روایات، گرچه به گونه ای به زمان ظهور اشاره شده، ولی با این حال، به صورت جزمی ودقیق زمان ظهور مشخص نشده است. در حقیقت ویژگیهای آن زمان، بیان شده است نه وقت دقیق زمان ظهور، بنابراین، روایات، ناسازگاری با اصل قاعده مشخص نبوده زمان ظهور ندارد. البته در برخی روایات، که سند آنها معتبر نیست، به زمان دقیق ظهور اشاره شده، ولی
------------
(۴۸۴) (منتخب الاثر)/۱۲۴، ۲۲۴، ۲۲۶.
(۴۸۵) (منتخب الاثر)/۱۲۴، ۲۲۴، ۲۲۶.
(۴۸۶) (ارشاد)، ج ۲/۳۷۹.
↑صفحه ۲۶۰↑
علما، به آن اعتنا نکرده ویا آنها را توجیه کرده اند.
اکنون پس از یادآوری این امور، می پردازیم به تبیین وبررسی نشانه های ظهور وآن را در چند محور پی می گیریم:
شمار نشانه های ظهور
در منابع دینی، انبوهی از رخدادهای طبیعی وغیر طبیعی ودگرگونیهای سیاسی واجتماعی، به عنوان نشانه ظهور یاد شده اند. نعمانی، شیخ صدوق (م:۳۸۱ ه ق) شیخ مفید (۴۱۳ ه ق)، شیخ طوسی (۴۶۰ ه ق) وطبرسی (۵۴۸ ه ق) از پیشینیان شیعه وبسیاری نیز از پسینیان ومعاصران، اخبار مربوط به نشانه های ظهور را در کتابهای خود گرد آورده اند(۴۸۷).
شیخ مفید، در آغاز باب (علامات قیام القائم)، با اشاره به اخبار وآثاری که در این مورد از معصومان (علیهم السلام) رسیده است، بیش از پنجاه نشانه را یاد کرده(۴۸۸) وعلامه مجلسی در بحارالانوار، شمار بیشتری را بر شمرده است(۴۸۹).
علمای عامه نیز، از جمله: علاء الدین هندی، ابن حجر، سیوطی و...نشانه های ظهور مهدی (علیه السلام) را در کتابهای خویش بر شمرده اند(۴۹۰).
روشن است که درجه اعتبار ودرستی همه این نشانه ها، یکسان نیست، برخی در منابع معتبر آمده واز جهت سند ودلالت استوارند وبرخی در کتابهای عامه ومنابع دست دوم یاد شده اند که اعتبار زیادی ندارند. برخی از این نشانه ها،
------------
(۴۸۷) (منتخب الاثر) /۴۶۹ - ۴۲۱؛ (بحارالانوار)، ج ۵۲/۱۸۰ - ۲۷۹؛ (کنزالعمال)، ج ۱۱/۲۰۵ - ۳۴۸؛ (سنن ابی داود)، ج ۴/۱۰۶ - ۱۰۹.
(۴۸۸) (ارشاد)، ج ۲/۳۶۸؛ (المسائل العشر)، چاپ شده در (مصنفات شیخ مفید) ج ۳/۱۲۲، کنگره هزاره مفید.
(۴۸۹) (بحارالانوار)، ج ۵۲/۲۷۹ - ۱۸۰.
(۴۹۰) (البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان)، علاءالدین هندی /۱۸۳ - ۱۲۰، مطبعه خیام، قم؛ (الصواعق المحرقه)، احمد بن حجر هیثمی مکی /۱۶۱ - ۱۶۷، محمدیه، قم.
↑صفحه ۲۶۱↑
تنها نشانه ظهورند وبرخی، هم نشانه ظهورند وهم برپایی قیامت. برخی نشانه های کلی ومحوریند وبرخی، بیانگر مسائل ریز وجزئی که گاه، همه آنها را می توان در عنوان واحدی گرد آورد(۴۹۱).
بنابراین، نمی توان مشخص کرد که نشانه های ظهور چه مقدارند. به فرض که مشخص هم باشد، اهمیتی ندارد. مهم این است که فراوانی روایات، به ما این مشخص هم باشد، اهمیتی ندارد. مهم این است که فراوانی روایات، به ما این اطمینان را می دهند که در آستانه ظهور مهدی موعود، حوادثی رخ خواهد داد.
شناخت موارد اصلی ومهم این حوادث، به ویژه نشانه های حتمی وچگونگی تحقق ودلالت آنها بر ظهور ومسائل مربوط به آن، چیزی است که ما در این مقال در پی آن هستیم.
نعمانی، در این باره می نویسد:
(هذه العلامات التی ذکرها الائمة (علیهم السلام) مع کثرتها واتصال الروایات بها وتواترها واتفاقها موجبة الا یظهر القائم الا بعد مجیئها وکونها اذا کانوا قد اخبروا اءن لا بد منها وهم الصادقون... ثم حققوا کون العلامات الخمس التی اءعظم الدلائل والبراهین علی ظهور الحق بعدها کما ابطلوا امر التوقیت...(۴۹۲)).
این نشانه هایی که امامان (علیهم السلام) فرموده اند، با توجه به شمار زیاد آنها واین که سلسله اسناد این روایات، به آنان می رسد ونیز توجه به این که روایات متواترند ومورد اتفاق، سبب می گردد که ظهوری در کار نباشد، مگر پس از پدیدار شدن این نشانه ها؛ زیرا امامان (علیهم السلام) از مسلم بودن پدید آمدن آنها خبر داده اند وآنان راستگویند... سپس نشانه های پنجگانه را که از بزرگ ترین نشانه ها بر آشکار شدن حق است، مورد تاءکید قرار داده اند، چنانکه از مشخص ساختن زمان ظهور، نهی کرده اند.
------------
(۴۹۱) (بحارالانوار)، ج ۵۲/۲۵۶ - ۲۶۰؛ (کمال الدین) شیخ صدوق /۲۸۰ - ۲۸۹.
(۴۹۲) (کتاب الغیبة)، نعمانی /۲۸۲.
↑صفحه ۲۶۲↑
در این سخن، نعمانی به فراوانی نشانه های ظهور وروایاتی که در این باب رسیده، اشاره می کند. ودر مجموع با توجه به اسناد آنها به معصومان (علیهم السلام) تحقق آنها را پیش از ظهور مهدی (علیه السلام) امری مسلم می داند وبر تواتر آنها ومورد اتفاق بودن اخبار نشانه های ظهور تاءکید می ورزد.
انواع نشانه های ظهور
همانگونه که پیش از این اشاره کردیم، نشانه های ظهور گوناگون اند: کلی، جزئی، خاص، مجمل وکنایی، مقید ومشروط به تحقق شرایط دیگر، منفصل ومتصل، عادی وغیر عادی.
بر شمردن همه این اقسام، نه چندان مفید است ونه لازم؛ چه آن که بسیاری از آنها، نشانه های قطعی ظهور نیستند. افزون، بر این، از نظر سند ومحتوا اشکال دارند ودرستی ونادرستی آنها، خیلی روشن نیست. از این روی، ما، به چند نوع از اقسام نشانه های ظهور که مهم ترین آنها، به ویژه نشانه های حتمی ومتصل به ظهور می پردازیم. ودر پایان به اشکالها وشبهه هایی که به نشانه های ظهور وپیش گویی آنها در روایات شده است، پاسخ خواهیم گفت.
۱- نشانه های حتمی
در میان نشانه ها شماری از آنها به روشنی به عنوان: (علائم حتمی ظهور)، یاد شده اند. منظور از نشانه های حتمی در مقابل غیر حتمی، ظاهرا آن است که تحقق پدیدار شدن آنها، بدون هیچ قید وشرطی، قطعی والزامی خواهد بود، به گونه ای که تا آنها واقع نگردند، حضرت مهدی (علیه السلام) ظاهر نخواهد شد. اگر کسی پیش از واقع شدن نشانه های حتمی، ادعای ظهور مهدی (علیه السلام) را بکند، ادعایی است نادرست.
↑صفحه ۲۶۳↑
در برابر اینها نشانه های غیر حتمی است، یعنی مقید ومشروط به اموری هستند که در صورت تحقق آنها، به عنوان نشانه، پدید می آیند. به عبارت دیگر، نشانه های غیر حتمی، شاید پدید آیند وشاید پدید نیایند وامام زمان (علیه السلام) ظهور کند. امامان معصوم (علیهم السلام) به خاطر مصالحی، از پدید آمدن آنها در دوره غیبت، خبر داده اند.
گروهی، نشانه های حتمی را نشانه هایی دانسته اند که در آنها (بداء) حاصل نمی شود. بر خلاف نشانه های غیر حتمی که ممکن است (بداء) حاصل شود وتغییر یابند ویا به کلی حذف شوند.
(ولعل المراد بالمحتوم ما لا بد من وقوعه ولا یمکن ان یلحقه البداء).
شاید منظور از حتمی آن باشد که از پدید آمدن آن گریزی نیست وامکان ندارد که (بداء) در مورد آن حاصل شود.
در روایتی (محتوم) در برابر (موقوف) به کار رفته است(۴۹۳).
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه:
(ثم قضی اءجلا واءجل مسمی عنده)(۴۹۴).
می فرماید:
(انهما اءجلان، اءجل محتوم واءجل موقوف.
قال له حمران: مالمحتوم؟
قال: الذی لا یکون غیره.
قال: وما الموقوف؟
قال: هو الذی لله فیه مشیة(۴۹۵)...)
آنها دو هنگامند: هنگام محتوم وهنگام موقوف.
------------
(۴۹۳) (بحارالانوار)، ج ۵۲/۲۴۹.
(۴۹۴) سوره (انعام)، آیه ۲.
(۴۹۵) (وافی)، ج ۲/۴۴۴؛ (بحارالانوار)، ج ۵۲/۲۴۹.
↑صفحه ۲۶۴↑
حمران از آن حضرت پرسید: محتوم چیست؟
فرمود: آن که غیر از آن نمی بوده باشد؟
عرض کرد: موقوف چیست؟
فرمود: آن (رخدادهایی است) که در آنها مشیتی از خداوند است. شاید پدید آیند وشاید نیایند).
از ظاهر این روایت وروایات به این مضمون، استفاده می شود که منظور از (حتمی)، یعنی قطعی ومسلم که خداوند تغییر وتبدیل آنها را اراده نکرده است.
البته باید توجه داشت که حتمی ویا مسلم وقطعی بودن وقوع این نشانه ها، به این معنی نیست که پدید نیامدن آنها محال است، بلکه به حسب فراهم بودن شرایط ومقتضیات ونبودن بازدارنده ها، پدید آمدن آنها اگر خداوند اراده کند، قطعی خواهد بود.
برای روشن شدن این مطلب، بایسته می نماید شرح دهیم که رخدادهایی که از پدید آمدن آنها خبر داده شده سه حالت دارند:
۱. برخی از امور مسلم، به همان گونه که خبر داده اند، پدید می آیند وهیچ تغییری در آنها داده نمی شود. این دسته از امور، حوادثی هستند که شرایط اقتضای آنها فراهم است ومانعی در کار نیست. چنین اموری را هر چند خداوند قادر است تغییر دهد ویا آنها را اصلا بردارد، ولی چون مخالفت وتغییر وحذف آنها با اصول مسلم: (عدالت) (حکمت) و(لطف) خداوند ناسازگار است، تغییر آنها از سوی خداوند، محال خواهد بود. مانند ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) که امکان ندارد تغییر کند، یا اصلا برداشته شود، چنانکه خداوند، توان به انجام ظلم را دارد، ولی انجام آنها بر وی محال است.
۲. دسته ای از رخدادها، مانند حالت نخست، اموری حتمی وقطعی هستند، ولی تبدیل وبرداشتن آنها ناسازگاری با حکمت وعدالت خداوند ندارد. این امور، هر چند از جهت این که اسباب وشرایط ایجاد آنها، وجود دارد وباز
↑صفحه ۲۶۵↑
دارنده ای هم بر سر راه پیدایش آنها نیست واز این جهت، حتمی هستند، ولی هیچ اشکالی ندارد که اراده خداوند آنها را تغییر دهد، یا آن را بردارد. نشانه های حتمی ظهور، از این گونه اند یعنی از نظر فراهم بودن شرایط ومقتضیات در آن زمان، پیش بینی شده با نبودن باز دارنده بر سر راه پدید آمدن آن، تحقق آن قطعی والزامی خواهد بود. با این حال، امکان دارد به اراده خداوند تغییر کنند ویا محقق نشوند، پس حتمی بودن، به معنای آن نیست که محال است رخ ندهند.
۳.دسته ای از رخدادها، آنهایی هستند که پدید آمدن آنها، در صورتی که بازدارنده ای پیش نیاید ویا مقتضیات آنها موجود باشد، واقع خواهند شد. شمار زیادی از نشانه های ظهور که در روایات، پدیدار شدن آنها در طول دوره غیبت، پیش بینی شده است وبه عنوان نشانه های غیر حتمی شمرده می شوند، از این گونه اند؛ از این روی امکان دارد، پدید نیایند.
بنابراین، می توان نتیجه گرفت که نشانه های حتمی، از جهت فراهم بودن شرایط ونبودن بازدارنده ها، پدید خواهند آمد. ولی محال نیست که خداوند آنها را تغییر دهد.
از آن جا که در روایات فراوانی، امامان (علیهم السلام)، بر مسلم بودن پدید آمدن آنها تاءکید کرده اند، می توان گفت که اراده خداوند، بر پدید آمدن آنهاست(۴۹۶).
این نشانه های حتمی به چه مقدارند؟ در روایات اختلاف است. در شماری از اخبار، نشانه های حتمی ظهور، پنج عدد شده اند.
عمر بن حنظله می گوید: از امام صادق (علیه السلام) شده اند.
عمر بن حنظله می گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود:
(لا یخرج المهدی حتی تطلع مع الشمس آیة)(۴۹۷).
در این روایت، گرچه تعبیر (حتمی) به کار نرفته، ولی از سیاق آن پیداست که
------------
(۴۹۶) (علامات الظهور والجزیرة الخضراء) سید جعفر مرتضی عاملی /۵۷ - ۶۹.
(۴۹۷) (بحارالانوار)، ج ۵۲ / ۲۱۷.
↑صفحه ۲۶۶↑
تا چنین نشانه ای با خورشید ظاهر نشود، حضرت مهدی (عجل الله فرجه) ظهور نخواهد کرد.
در میان نشانه هایی که بدانها اشاره کردیم، حتمی بودن نشانه های پنجگانه: خروج سفیانی، خروج یمانی، صیحه آسمانی، قتل نفس زکیه وخسف در بیداء روشن است، زیرا از روایات فراوانی که در میان آنها روایات صحیح نیز وجود دارد، حتمی بودن آنها استفاده می شود.
نعمانی می نویسد:
(...ثم حققوا کون العلامات الخمس التی اعظم الدلائل والبراهین علی ظهور الحق بعدها، کما بطلوا امر التوقیت)(۴۹۸). (العلامة النهائیة).
سپس نشانه های پنجگانه را که بزرگ ترین دلیل ونشانه بر آشکار شدن حق است، ثابت کرده اند همانگونه که مساءله مشخص کردن زمان معین را برای ظهور، باطل کرده اند.
نعمانی، در این سخن، ضمن آن که بر مسلم بودن علائم پنجگانه تاکید می ورزد، آنها را بزرگ ترین ومهم ترین نشانه های ظهور نیز می داند.
ولی حتمی بودن سایر نشانه ها مورد اشکال است؛ زیرا نشانه هایی همچون طلوع خورشید از مغرب، نداء واختلاف بین حاکمان بنی عباس، از روایاتی مانند روایت ابی حمزه استفاده می شوند که مرسله است ونمی توان بر آن اعتماد کرد. افزون بر این، چنانکه خواهیم گفت، احتمال می رود منظور از (نداء)، همان صیحه آسمانی باشد که از نشانه های پنجگانه بود و(طلوع خورشید از مغرب) نیز، گذشته از ضعف سند آن، بر ظهور خود حضرت مهدی (علیه السلام) تطبیق شده است. از آن جا که این نشانه ها در برخی روایات در ردیف (وخروج القائم من المحتوم) آمده این احتمال وجود دارد که از نشانه های حتمی بر پایی قیامت، باشند
------------
(۴۹۸) (کتاب الغیبة)، نعمانی /۲۸۲.
↑صفحه ۲۶۷↑
نه نشانه های ظهور.
همچنین روایت (ظاهر شدن دستی با خورشید) اولا، زیاد بن مروان(۴۹۹) در سند روایت توثیق نشده، ثانیا، در برخی از نسخه ها، به جای (کف یطلع من السماء)، (کسف یطلع من السماء) است؛ از این روی، احتمال دارد، مراد پدید آمدن کسوف باشد(۵۰۰).
(ظاهر شدن نشانه ای با خورشید)، که به عنوان نشانه حتمی ذکر شده، سخن معصوم (علیه السلام) نیست، سخن ابن عباس است.
غیر از این مواردی که یاد کردیم، موارد دیگری نیز در کتابهای روایی، به عنوان نشانه های حتمی آمده، ولی با توجه به اسناد ضعیف آنها، نمی توان به حتمی بودن آنها، بلکه به اصل نشانه بودن آنها مطمئن شد بر همین اساس، شیخ مفید، اصل تقسیم نشانه ها به حتمی وغیر حتمی را امری مسلم دانسته، ولی بر این باور است که حتمی بودن همه آنها روشن نیست(۵۰۱). بنابراین ظاهرا علائم حتمی ظهور همان پنج تا است که در ادامه مقاله آنها را مورد بحث قرار خواهیم داد.
۲- نشانه های متصل به ظهور
برابر روایات، شماری از علائم ظهور، متصل به ظهور خواهند بود، به گونه ای که بین آنها وظهور فاصله زیادی نباشد. البته این که فاصله آن نشانه ها، تا ظهور چه مدت ویا چند روز است. به راستی روشن نیست. ولی قدر مسلم آن است که فاصله زیاد نیست واحتمالا، مجموعه نشانه های متصل به ظهور، در همان سال ظهور، یا سال پیش از آن رخ می دهند. از پدیدار شدن نخستین نشانه متصل، تا ظهور مهدی نشانه ها همچون حلقه های زنجیر بدون فاصله
------------
(۴۹۹) (جامع الرواة)، محمد بن علی اربلی، ج ۱/۳۳۸، دارالاضواء، بیروت.
(۵۰۰) (بحارالانوار)، ج ۵۲/۲۳۳.
(۵۰۱) (ارشاد) ج ۲/۳۷۰.
↑صفحه ۲۶۸↑
پی در پی پدید می آیند، چنانکه در روایتی، محمد بن صامت از امام صادق (علیه السلام)، پس از آن که برخی نشانه ها را امام (علیه السلام) بیان کرده بود، پرسید: فدایت شوم می ترسم این امر (تحقق نشانه های ظهور مهدی) به طول انجامید؟
امام (علیه السلام) فرمود:
(لا، انما(هو) کنظام الخرز یتبع بعضه بعض)(۵۰۲).
نه محققا، همچون مهره های تسبیح، یکی پس از دیگر می آید.
حتی در مورد برخی از نشانه های متصل به ظهور، مقدار فاصله آن با ظهور نیز، بیان شده است. امام باقر(علیه السلام) درباره قتل نفس زکیه، فرمود:
(لیس بین قیام القائم (علیه السلام) وقتل النفس الزکیة اکثر من خمس عشرة لیلة)(۵۰۳).
فاصله میان کشته شدن نفس زکیه وقیام قائم بیش از ۱۵ شب نیست.
خروج سفیانی ویمانی نیز، برابر آنچه از روایات استفاده می شود(۵۰۴). در یک محدوده زمانی در آستانه ظهور صورت می گیرد وفاصله آن تا قیام قائم (علیه السلام)، از پانزده ماه، بیشتر نخواهد بود(۵۰۵). در روایات، فاصله یک سال، ۹ماه(۵۰۶) وهشتم ماه هم گفته شده است(۵۰۷).
------------
(۵۰۲) (بحارالانوار)، ج ۵۲/۲۳۵.
(۵۰۳) (کتاب الغیبة)، شیخ طوسی، /۴۴۰.
(۵۰۴) (ارشاد)، ج ۲/۳۷۵.
(۵۰۵) (بحارالانوار)، ۵۲/۲۴۸.
(۵۰۶) (همان مدرک) /۲۱۵، ۲۱۶.
(۵۰۷) (کمال الدین) /۶۵۱، (کنزالعمال)ج ۱۴/۲۷۲ ح ۳۸۶۹. در روایتی از امام صادق (ع) می خوانیم:
(السفیانی من المحتوم وخروجه من اول خروجه الی آخره خمسة عشرة شهرا سنة اشهر یقاتل فیها، فاذا ملک الکور الخمس، ملک تسعة اشهر ولم یزد علیها یوما) بحارالانوار: ج ۵۲/۲۴۸.
خروج سفیانی از نشانه های حتمی است. مدت خروج وی، از ابتدای خرج تا آخر، پانزده ماه به درازا می کشد. شش ماه از آن را می جنگد تا به بر شهرهای پنج گانه مسلط گردد ونه ماه بدون یک روز اضافه حکومت می کند.
بر اساس این روایت، جمع بین پانزده ماه، نه ماه وشش ماه که در روایات آمده به این است که بگوییم فاصله خروج سفیانی تا ظهور، ۱۵ ماه است، ولی با توجه به این که شش ماه آن را صرف مبارزه می کند تا به حکومت میرسد، مدت حکومت وتسلط وی نه ماه خواهد بود.
↑صفحه ۲۶۹↑
بر این اساس، تردیدی نیست که شماری از نشانه های ظهور، که بیشتر نشانه های حتمی نیز هستند، نزدیک ظهور ومتصل به آن واقع می شوند.
در برابر، نشانه های فراوانی وجود دارند که از پیدایش آنها در عصر غیبت خبر داده شده، ولی پیوستگی به ظهور معلوم نیست. چه بسا، با فاصله زیاد، از ظهور مهدی (علیه السلام) واقع شوند. چنانکه شماری از نشانه ها، همچون از هم گسستن بنی امیه وبنی عباس، خروج ابومسلم خراسانی، اختلاف بین مسلمانان وبین بنی عباس واشغال منطقه جزیره، توسط ترکها وبسته شدن پل بر روی دجله و... بر فرض نشانه بودن آنها، سالها، بلکه قرنهاست که از وقوع آنها می گذرد.
۳ - نشانه های غیرعادی
تحقق نشانه های ظهور، همچون واقع شدن سایر پدیده ها، به روال طبیعی وعادی است، ولی پیش گویی برخی از آنها، به گونه ای در اخبار بازتاب یافته، که به نظر میرسد، واقع شدن آنها به طور عادی، غیر ممکن می نماید وتحقق آنها، به صورت غیرطبیعی ودر چهار چوب معجزه خواهد بود. مثلا، (طلوع خورشید از مغرب)، (ظاهر شدن دست ویا نشانه ای با خورشید در آسمان) (صیحه آسمانی) و...اگر همان معنای ظاهری آنها مراد باشد، باید به گونه معجزه رخ دهند، زیرا پدیدار شدن چنین اموری، عادتا ممکن نیست. البته شاید برخی از این نشانه ها معنای کنایی ورمزی داشته باشند واشاره به رخدادهایی که پیدایش آنها، عادتا، امکان دارد(۵۰۸). وبرخی از آنها نشانه نباشند ودر درستی آنها تردید باشد که
------------
(۵۰۸) شهید مطهری احتمال داده است که منظور، وقوع انقلاب اسلامی وهجرت امام خمینی از پاریس به ایران است. ر.ک:(پیرامون جمهوری اسلامی)/۸۶.
↑صفحه ۲۷۰↑
در جای خود به آنها اشاره خواهیم کرد. با این حال، بخشی از نشانه های ظهور ویا دست کم، شمار اندکی از آنها، به گونه معجزه رخ خواهند داد.
اکنون، باید دید آیا تحقق هر امری غیر عادی، می تواند معجزه باشد؟
آیا هر حادثه ای که ظاهرا ممکن نیست، حتما معجزه است؟ فرقی نمی کند بین نوع حوادث؟
از باب نمونه، از خروج دجال وصیحه آسمانی به گونه ای خبر داده شده که در ظاهر تحقق آنها، ممکن نیست. آیا می توان پدیدار شدن این گونه نشانه ها را معجزه دانست؟
یا این که فرق است بین حوادث مثبت ومنفی وفرق است بین اموری که در جهت باطل وتاءیید آن صورت می گیرد واموری که برای اثبات حقانیت حق واقامه حجت بر آن واقع می شوند؟
معجزه چهار چوب خاصی دارد. تحقق هر امری را صرفا غیر عادی باشد، نمی توان معجزه دانست؛ زیرا معجزه، با انگیزه های صحیح والهی ودر شرایط خاص صورت می گیرد وبر این اساس، تنها نشانه هایی که در راستای تقویت حق وتاءیید ظهور وقیام مهدی (علیه السلام) باشد وتحقق آنها به صورت عادی ممکن نباشد، معجزه خواهند بود، نه هر حادثه غیر عادی، تا چه رسد به حوادثی که سبب تقویت باطل شود.
قانون معجزه
معجزه قانون خاص خویش را دارد. تمام معجزه هایی که به دست پیامبران الهی واقع شده اند، در محدوده همین قانون صورت پذیرفته اند. سنت الهی، بر این جاری است که حتما باید معجزه در مسیر اقامه برهان وتایید حق باشد واین، در هر زمان وبه دست هر فردی باشد فرق نمی کند، چه از ناحیه فردی که نماینده حق است صورت گیرد وچه از جانب فردی که طرفدار باطل، بدین معنی که به
↑صفحه ۲۷۱↑
دست نماینده باطل، معجزه ای رخ دهد، تا بطلان ادعا ودروغگویی را آشکار سازد. بر اساس این تحقق هر امری وهر حادثه ای، به صورت غیر عادی، تنها وقتی معجزه است که در مسیر اقامه دلیل برای حق وتاءیید آن باشد. البته این که معجزه ای به دست نماینده باطل، اتفاق افتد، بسیار کم است، ولی در هر صورت اگر در مسیر حق وبرای تقویت آن باشد، مانعی ندارد.
وآنچه خارج از این چارچوب باشد، معجزه نیست، چه توسط فردی خوب وحامی حق واقع شود وچه توسط نماینده باطل وطاغوت؛ زیرا صدور معجزه ای که بخواهد به تقویت باطل وتشویق مسیر انحراف وخط شیطانی منجر شود، محال خواهد بود. خداوند حکیمی که همه را به سوی حق می خواند، محال است امری را حادث کند که سبب گمراهی وانحراف مردم از حق شود:
(هرگاه ظاهر روایتی، حاکی از آن باشد که نشانه ها به صورت معجزه روی خواهند داد، ناچاریم آنها را توجیه کنیم ودر صورت امکان، حمل بر معنای کنایی ورمزی آن کنیم؛ زیرا این کار بهتر است، از این که تمام ویا قسمتی از این روایت را به دور افکنیم وتکذیب کنیم. از این گذشته، اسلوب شماری از این اخبار، به گونه ای است که از آنها تحقق معجزه به گونه مستقیم فهمیده نمی شود، هر چند ظاهر آنها، بیانگر وقوع آن حوادث، به گونه معجزه باشد وبه ذهن شنونده، در ابتدا، چنین معنایی خطور کند(۵۰۹).
بنابراین، اگر نپذیرفتیم که تحقق برخی از نشانه های ظهور، به گونه معجزه خواهد بود، چنانکه ظاهر روایات نشان می دهد، باید رد محدوده تقویت حق واقامه برهان بر آن ودر چهارچوب قانون معجزه پدید آیند. با توجه به این که حرکت دجال، در جهت فریب وانحراف مردم وباز داشتن آنان از مسیر حق است وبه صورت طاغوتی در برابر مهدی (علیه السلام) می ایستد، نمی تواند معجزه باشد. اگر
------------
(۵۰۹) تاریخ غیبت کبری ۱۹۹.
↑صفحه ۲۷۲↑
درستی روایات آن پذیرفته شود، باید به گونه ای توجیه کرد.
اینک، شماری از نشانه های را به بوته بررسی می نهیم: نشانه های حتمی وغیر حتمی.
۱ - خروج سفیانی
پیش از قیام قائم (علیه السلام)، مردی از نسل ابوسفیان، در منطقه شام، خروج می کند وبا تظاهر به دینداری، گروه زیادی از مسلمانان را می فریبد وبه گرد خود، می آورد وبخش گسترده ای از سرزمینهای اسلام را به تصرف خویش در می آورد وبر مناطق پنجگانه: شام، حمص، فلسطین، اردن، قنسرین(۵۱۰) ومنطقه عراق، سیطره می یابد ودر کوفه ونجف، به قتل عام شیعیان می پردازد. وبرای کشتن ویافتن آنها جایزه تعیین می کند(۵۱۱).
سفیانی، با این که از خبیث ترین وپلیدترین مردمان است، ولی همواره ذکر یارب یارب بر زبانش جاری است(۵۱۲).
حکومت دودمان بنی عباس به دست وی از هم گسسته می شود.
وی، آن گاه که از ظهور مهدی (علیه السلام) با خبر می گردد وبا سپاهی عظیم به جنگ وی می رود ودر منطقه بیداء بین مکه ومدینه، با سپاه امام (علیه السلام) برخورد می کند وبه امر خدا، همه لشکریان وی، به جز چند نفر، در زمین فرو می روند وهلاک می شوند(۵۱۳).
این خلاصه از ویژگیهای سفیانی است که در منابع دینی وکتابهای معتبر به
------------
(۵۱۰) قنسرین نام شهری بود در نزدیکی حلب که در سال ۳۱۵ ه.ق. در زمان استیلای رومیان بر آن شهر، ویران شد ومردمان آن از ترس، کوچ کردند واز شهر جز کاروان سرایی باقی نماند. ر. ک: (مراصد الاطلاع)، ج ۳/۱۱۲۶.
(۵۱۱) کمال الدین ۶۵۱؛ بحارالانوار ج ۵۲/۲۱۵.
(۵۱۲) کمال الدین ۶۵۱؛ بحارالانوار ج ۵۲/۲۱۵.
(۵۱۳) کنز العمال، ج ۱۴/۲۷۲؛ تاریخ غیب کبری /۵۱۸ - ۵۲۰.
↑صفحه ۲۷۳↑
عنوان نشانه ظهور آمده است: غیبت شیخ طوسی ونعمانی، ارشاد شیخ مفید، کمال الدین صدوق و... روایات مربوط به خروج سفیانی، به اندازه ای است که برخی آنها را متواتر وبرای اثبات سفیانی، کافی دانسته(۵۱۴). بنابراین، اصل خروج سفیانی، صرف نظر از ویژگیها وقضایای جزئی امری مسلم است. پیش از این گفتیم که خروج سفیانی، از نشانه های حتمی ظهور است. ولی این که سفیانی کیست وچه ویژگیهایی دارد وچگونه شورش می کند و... چندان روشن نیست. از برخی روایات، استفاده می شود که نام وی عثمان بن عسبة است واز خاندان ابوسفیان، که در دوره غیبت خروج می کند. این احتمال درست نیست، زیرا، سند این روایات ضعیف است(۵۱۵). در منابع شیعه، گویا فقط دو روایت در این مورد وجود دارد که در سند یکی، محمد بن علی الکوفی(۵۱۶) قرار دارد که توثق نشده وروایت دوم هم، مرسله است(۵۱۷).
افزون بر این در برخی از روایات، از امام (علیه السلام) در مورد نام سفیانی پرسیده شده وآن حضرت، از بیان آن خودداری کرده اند(۵۱۸). حال آن که اگر نام وی مشخص بود، دلیلی نداشت که از بردن نام وی، خودداری کند. به نظر می رسد، سفیانی فرد مشخصی نیست، بلکه فردی است با ویژگیهای ابوسفیان، که در آستانه ظهور مهدی عج بر طرفداران از باطل، خروج می کند ومسلمانان را به انحراف می کشاند.
در حقیقت، ابوسفیان، به عنوان سر سلسله سفیانیان، سمبل پلیدی است. او
------------
(۵۱۴) منتخب الاثر / ۴۵۹.
(۵۱۵) جامع الرواة، ج ۲/۱۵۶، اختیار معرفة الرجال، طوسی، تحقیق حسن مصطفوی / ۵۴۵ - ۵۴۶.
(۵۱۶) بحار الانوار ج ۵۲/۲۰۵؛ منتخب الامر ۴۵۷.
(۵۱۷) کتاب الغیبة، شیخ طوسی /۴۴۲؛ اعلام الوری، فضل بن حسن طبرسی، تحقیق علی اکبر غفاری /۴۲۶، دارالمعرفة، بیروت.
(۵۱۸) بحارالانوار، ج ۵۲/۲۰۶.
↑صفحه ۲۷۴↑
غارتگری بود که بار رباخواری وزور گویی وچپاول اموال مردم، ثروتهای هنگفتی به چنگ آورده بود واز راه فریب وتحمیق توده های ستم کشیده وترویج خرافات ودامن زدن به نظام طبقاتی جاهلی، قدرت فراوانی به دست آورده بود.
ابوسفیان، به عنوان سردمدار شرک وبت پرستی وسرمایه داری طاغوتی، هر نوع حرکت وجنبشی را که دم از عدالت، برادری، آزادی می زد دشمن شماره یک خود می دانست وبا قدرت تمام در برابر آن به مبارزه بر می خاست.
سفیانی، فردی است با این ویژگیها که در برابر انقلاب بزرگ وجهانی حضرت مهدی (علیه السلام) خروج می کند وتلاشهای فراوانی برای رودرویی با آن به عمل می آورد.
بر این اساس، در حقیقت سفیانی یک جریان است، نه یک شخص. نهضت پیامبران واولیای الهی همواره با واکنش منفی ومخالفتها وکارشکنیهای سران شرک ونفاق بوده است. ودر برابر هر مصلحی، فرد یا افرادی، با ویژگیهای سفیانی ایستاده اند.
امام سجاد می فرماید:
(ان امر القائم حتم من الله وامر السفیانی حتم من الله ولا یکون قائم الا بسفیانی)(۵۱۹).
ظهور قائم (علیه السلام)، از ناحیه خداوند قطعی وخروج سفیانی نیز، از جانب خداوند قطعی است. در برابر هر قیام کننده ومصلحی، یک سفیانی وجود دارد.
سخن امام، بیانگر آن است که سفیانی، جنبه شخصی ندارد. بنابراین، هر که در برابر حق خروج کند ودارای ویژگیهای ابوسفیان باشد، سفیانی است. اکنون برای زدودن هر گونه ابهام وشبهه ای یاد آوری چند نکته را لازم می دانیم:
الف. امکان دارد گفته شود، لازمه این سخن آن است که در زمانهای مختلف
------------
(۵۱۹) همان مدرک / ۱۸۲.
↑صفحه ۲۷۵↑
ویا حتی در یک زمان، سفیانیهای فراوانی وجود داشته باشند وحال آن که ظاهر روایات، نشان می دهد که فردی که به عنوان سفیانی در آستانه ظهور، خروج می کند، یک فرد بیشتر نیست؟
پاسخ: اشکالی ندارد که در بستر تاریخ سفیانیهای متعدد باشند، چنانکه فرا خوانندگان به حق ومصلحان بسیارند. ولی سفیانی اصلی، که سرآمد همه سفیانیهاست در خباثت وشیطنت، در آستانه ظهور مهدی (علیه السلام) خروج می کند وسرانجام او نیز، همچون همه سفیانیهای تاریخ، در برابر انقلاب جهانی آن حضرت به زانو در خواهد آمد.
ب. برابر برخی روایات، سفیانی، از نسل ابوسفیان است وحال آن که بر اساس این نظریه، چنین تقیدی نیست هر کسی با این ویژگیها باشد، سفیانی است؟
پاسخ: اولا، مراد روایات این نیست. احتمال می رود، منظور این باشد که سفیانی از نظر ویژگیها وخصلتهای استکبار وضد انسانی، بسان ابوسفیان است، نه این که از نسل وی باشد.
ثانیا، بر فرض که وی از نسل ابوسفیان هم باشد، هیچ اشکالی ندارد که آخرین حلقه از جریان باطل، شرک ونفاق، افزون بر ویژگیهای صنفی، از نظر شخصی نیز از تبار ابوسفیان باشد، تا ترسیم این دو جریان عینی تر وملموس تر ونمودی از دشمنی خاندان ابوسفیان با خاندان پیامبر صلی الله علیه واله باشد.
خاندان ابوسفیان، با خاندان پیامبر وامیرالمؤمنین (علیه السلام) دو قطب متضاد حق وباطل بوده اند ودشمنی سفیانی با حضرت مهدی (علیه السلام) شاید استمرار همین جریان باشد.
امام صادق در این باره می فرماید:
(انا وآل ابی سفیان بیتین، تعادینا فی الله، قلنا، صدق الله، وقالوا کذب الله، قاتل ابوسفیان رسول الله (صلی الله علیه وآله) وقاتل معاویه علی بن ابی طالب (علیه السلام)
↑صفحه ۲۷۶↑
وقاتل یزید بن معاویه الحسین بن علی (علیه السلام)، والسفیانی یقاتل القائم (علیه السلام))(۵۲۰).
ما وخاندان ابوسفیان، دو خاندانی هستیم که بر سر دین خدا با هم دشمنی داریم. ما سخن خداوند را تصدیق کردیم وآنان تکذیب کردند. ابوسفیان، با پیامبر(صلی الله علیه وآله) مبارزه کرد ومعاویه با علی (علیه السلام) ویزید با حسین بن علی (علیه السلام) به مخالفت برخاستند وسفیانی نیز، با قائم (علیه السلام) خواهد جنگید.
بنابراین، سفیانی جریان باطل در بستر تاریخ است ورو در رویی بین حق وباطل، در این دو خانواده، نمونه بارزی از جریان این دو خط است. بنابراین، بر فرض که سفیانی را از نسل ابوسفیان هم بدانیم، اشکالی به وجود نمی آید وآخرین مهره این زنجیره، همان سفیانی است که در آستانه ظهور قائم (علیه السلام) خروج می کند.
این که همزمان با خروج سفیانی از منطقه شام، یمانی وخراسانی، به طرفداری از حق در ناحیه خراسان ویمن، قیام می کنند نیز، موید این نظر می تواند باشد(۵۲۱).
ح. در برخی روایات، از مساله جنگ سفیانی با حاکمان بنی عباس فروپاشی حکومت عباسیان به دست وی سخن به میان آمده است واین با خروج وی، در آستانه ظهور وجنگ وی با حضرت مهدی (علیه السلام) که در روایات بسیاری به آن تصریح شده، منافات دارد(۵۲۲).
برخی به توجیه وتاءویل این روایات پرداخته واحتمالاتی همچون: روی کار آمدن دوباره بنی عباس در آستانه ظهور ومانند آن را مطرح کرده اند(۵۲۳). آنچه مسلم است، مراد از (بنی عباس) در این روایات حکومت بنی عباس در سده های نخستین نمی تواند باشد؛ زیرا خروج سفیانی از نشانه های متصل به ظهور است
------------
(۵۲۰) (همان مدرک) / ۱۸۲.
(۵۲۱) (همان مدرک) / ۲۱۰، ۲۱۷.
(۵۲۲) (همان مدرک) / ۲۳۰- ۲۳۲؛ (غیبت نعمانی) / ۲۵۵- ۲۵۹؛ (تاریخ الغیبه الکبری) / ۵۱۷- ۵۲۵.
(۵۲۳) (تاریخ الغیبه الکبر) / ۵۱۷ - ۵۲۵. (دادگستری جهان) ابراهیم امینی / ۲۲۲.
↑صفحه ۲۷۷↑
وشورش وی، به دست حضرت مهدی سرکوب می گردد وحال آن که از فروپاشی خلافت عباسی در سال ۶۵۶ ه -.ق. اکنون قرنها می گذرد.
در مورد روی کار آمدن مجدد حاکمان بنی عباس وتجدید دولت آنان در آستانه ظهور، هر چند ظاهر برخی از روایات، حاکی از آن است(۵۲۴)، با این حال، اطمینان به این که پس از قرنها دوباره حاکمیت بنی عباس باز گردد، مشکل است ونمی توان به استناد چنین روایتی به آن ملتزم شد، زیرا، (سند روایت ضعیف(۵۲۵) ومخالف ظاهر روایات دیگر است(۵۲۶). بنابراین، ارتباط خروج سفیانی با خلافت بنی عباس، مشکل است، به ویژه اگر مراد از سفیانی را چنانکه گفتیم، معنای کنایی ورمزی بدانیم. در این صورت، مخالفت وی با بنی عباس واز هم گسستن آنان نیز معنایی کنایی خواهد داشت.
ممکن است بگوییم سفیانی به جنگ، دودمانی پرسابقه ومسلط بر کشورهای اسلامی ودارای ویژگیهایی همچون ویژگیهای حاکمان بنی عباس، مستبد وخشن ومردم فریب و... می رود وبا غلبه بر آن، بر ممالک شام وعراق مسلط می گردد. بر این اساس، نه مراد از سفیانی شخص خاصی است ونه مراد از بنی عباس، همان حاکمان عباسی در سده های گذشته.
۲. خسف در بیداء
واژه (خسف)، به معنای فرو رفتن وپنهان شدن است(۵۲۷) و(بیداء)، نام سرزمینی است بین مکه ومدینه. ظاهرا منظور از (خسف در بیداء) آن است که
------------
(۵۲۴) (بحار الانوار)، ج ۵۲/۲۵۰.
(۵۲۵) علی بن ابی حمزه بطائنی، از واقفیه است وخلیل بن راشد وحسن بن علی بن بسار، ناشناخته اند ر.ک: (جامع الرواه)، ج ۲/۱۵۶؛ (رجال کشی)/۵۶۵.
(۵۲۶) (بحار الانوار)، ج ۵۲/۲۵۱.
(۵۲۷) (لسان العرب)، ابن منظور، ۹/۶۷، نشر ادب الحوزه، قم.
↑صفحه ۲۷۸↑
سفیانی، با لشکری عظیم، به قصد جنگ با مهدی (علیه السلام) عازم مکه می شود، در بین مکه ومدینه ودر محلی که به سرزمین (بیداء) معروف است، به گونه معجزه، به امر خداوند، در دل زمین فرو می روند(۵۲۸).
این حادثه، در روایات بسیاری از عامه وخاصه، به عنوان نشانه ظهور بیان شده در شماری از آنها بر حتمی بودن آن نیز تاءکید شده(۵۲۹) است. صاحب منتخب الاثر، پس از ذکر این نشانه تصریح می کند که روایات آن، به حد تواتر می رسد(۵۳۰). اینک، دو نمونه از آن روایات:
علی (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه (ولو تری اذفزعوا فلافوت واخذ من کان قریب)(۵۳۱).
(قبیل قائمنا المهدی یخرج السفیانی.... ویاتی المدینه جیشه حتی اذا انتهی الی البیداء خسف الله به(۵۳۲).
در آستانه ظهور قائم ما، مهدی (علیه السلام) خروج می کند... سپاه وی، به سوی مدینه حرکت می کند وچون به سرزمین بیداء می رسند، خداوند آنها را در کام زمین فرو می برد.
یا می فرماید:
(ویخرج رجل من اهل بیتی فی الحرم فیبلغ السفیانی، فیبعث الیه جندا من جنده فیهزمهم فیسیر الیه السفیانی بمن معه، حتی اذا
جاوزوا بیداء من الارض، خسف بهم، فلاینجوا منهم الا المخبر عنهم)(۵۳۳).
مردی از خاندان من، در سرزمین حرم قیام می کند، چون خبر ظهور وی
------------
(۵۲۸) (مراصد الاطلاع)، ج ۱/۲۳۹؛ (وافی)، ج ۲/۴۴۲؛ (مسایل العشره) چاپ شده در مجموع (مصناف شیخ مفید)، ج ۳/۱۲۲؛ (غیبت نعمانی)/۲۵۲.
(۵۲۹) (منتخب الاثر) / ۴۵۹؛ (کتاب الغیبه)، نعمانی / ۲۵۲؛ (تاریخ الغیبه الکبری) / ۴۴۹- ۵۰۲.
(۵۳۰) (منتخب الاثر) / ۴۵۹؛ (کتاب الغیبه)، نعمانی / ۲۵۲؛ (تاریخ الغیبه الکبری) / ۴۴۹- ۵۰۲.
(۵۳۱) سوره (سبا)، آیه / ۵۱.
(۵۳۲) (ینابیع الموده)، سلیمان بن ابراهیم قندوزی / ۴۲۷، بصیرتی، قم.
(۵۳۳) (تاریخ غیبت کبری)/ ۵۲۱.
↑صفحه ۲۷۹↑
به سفیانی می رسد، وی، سپاهی از لشکریان خود را برای جنگ، به سوی او می فرستد، ولی (سپاه مهدی) آنان را شکست می دهد، آنگاه خود سفیانی با لشکریان همراه، به جنگ وی می روند وچون از سرزمین بیداء می گذرند، در زمین فرو می روند وجز یک نفر، که خبر آنان را می آورد همگی هلاک می شوند.
گر چه حادثه (خسف) در منطقه (بیداء) ودر مورد لشکر سفیانی واقع می شود، ولی در برخی روایات، غیر از خسف در بیداء، از خسف در مشرق وخسف در مغرب نیز یاد شده است)(۵۳۴). واین نشانگر آن است که در سایر نقاط زمین نیز، چنین حوادثی رخ می دهد وبه امر خداوند دشمنان مهدی (عجل الله فرجه)، بدین وسیله نابود می گردند.
۳. خروج یمانی
سرداری از یمن قیام می کند ومردم را به حق وعدل دعوت می کند. این نشانه، در منابع عامه نیست. ولی در مصادر شیعه، روایات فراوان در این باره وجود دارد، به گونه ای که برخی آنها را مستفیض دانسته اند(۵۳۵). وهمان گونه که قبلا اشاره کردیم، خروج یمانی از نشانه های حتمی ومتصل به ظهور است.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
(خروج الثلاثه، الخراسانی والسفیانی والیمانی فی سنه واحده فی شهر واحد، فی یوم واحد ولیس فیها رایه باءهدی من رایه الیمانی یهدی الی الحق)(۵۳۶).
------------
(۵۳۴) (منتخب الاثر) / ۴۴۲، ۴۴۵؛ (وافی) ج ۲/۴۴۳.
(۵۳۵) (تاریخ غیبت کبری) /۲۵۲.
(۵۳۶) (کتاب الغیبه)، نعمانی /۲۵۲.
↑صفحه ۲۸۰↑
قیام خراسانی وسفیانی ویمانی، در یک سال ودر یک ماه ویک روز خواهد بود ودر این میان، هیچ پرچمی به اندازه یمانی، دعوت به حق وهدایت نمی کند.
ودر روایت دیگری می خوانیم:
(والیمانی من المحتوم)(۵۳۷).
در برخی روایات، افزون بر قیام یمانی وخراسانی، از قیام مصری همزمان با قیام آنان، خبر داده شده است(۵۳۸). گرچه تصریح نشده که پرچمدار مصری نیز، همچون یمانی وخراسانی دعوت به حق می کند، ولی به نظر می رسد که وی نیز، همزمان با آنان، در آن سوی دنیای اسلام، به حمایت از امام بر می خیزد.
بنابراین، خروج یمانی، اجمالا از نشانه های حتمی ظهور است، هر چند جزئیات وچگونگی قیام وی روشن نیست، خروج خراسانی ومصری نیز، گرچه در برخی روایات در کنار یمانی آمده اند، ولی حتمی بودن آنان مسلم نیست.
۴. قتل نفس زکیه
نفس زکیه، یعنی فرد بی گناه، پاک، کسی که قتلی انجام نداده است وجرمی ندارد.
حضرت موسی در اعتراض به کار خضر می فرماید:
(اقتل نفسا زکیه بغیر نفس)(۵۳۹).
آیا جان پاکی را بی آن که قتلی انجام داده باشد، می کشی؟
گویا در آستانه ظهور مهدی (عجل الله فرجه)، درگیر ودار مبارزات زمینه ساز انقلاب مهدی (علیه السلام)، فردی پاکباخته ومخلص، مخلصانه در راه امام (علیه السلام) می کوشد ومظلومانه به قتل می رسد. فرد یاد شده، از اولاد امام حسن مجتبی است که در روایات، گاهی از او به عنوان: (نفس زکیه)، (سید حسنی) یاد شده است.
------------
(۵۳۷) (همان مدرک).
(۵۳۸) (تاریخ الغیبه الکبری) /۵۲۵.
(۵۳۹) سوره (کهف) آیه /۷۴.
↑صفحه ۲۸۱↑
قتل نفس زکیه، چنانکه قبلا یاد کردیم از نشانه های حتمی ومتصل به ظهور است. هر چند در منابع عامه، نامی از آن برده نشده، ولی در منابع شیعه، روایات آن فراوان وبلکه متواتر است(۵۴۰) از این روی، در اصل تحقق چنین حادثه ای به عنوان علامت ظهور، شکی نیست، هر چند جزئیات آن ونیز زمان ومکان تحقق آن وویژگیهای مقتول، مشکل است.
برخی(۵۴۱) احتمال داده اند که مراد از نفس زکیه، محمد بن عبد الله بن حسن، معروف به نفس زکیه است که در زمان امام صادق (علیه السلام) در منطقه (احجاز زیت) در نزدیکی مدینه کشته شد.
این احتمال درست نیست، به چند دلیل:
۱. لازمه اش این است که پیش از تولد مهدی (علیه السلام)، بلکه پیش از آن که امامان (علیهم السلام) از آن خبر دهند، این نشانه رخ داده باشد.
۲. در روایات تصریح شده که نفس زکیه، بین رکن ومقام کشته می شود وحال آن که محمد بن عبد الله بن حسن، در منطقه (احجار زیت) در نزدیکی مدینه کشته شده است.
۳. همان گونه که پیش از این اشاره کردیم، برابر روایات قتل نفس زکیه، از نشانه های حتمی ومتصل به ظهور است، حال آن که محمد بن عبد الله، سالها پیش از تولد مهدی (علیه السلام) به قتل رسیده است.
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
(لیس بین قیام القائم (علیه السلام) وقتل النفس الزکیه اکثر من خمس عشر لیله)(۵۴۲).
بین ظهور مهدی (علیه السلام) وکشته شدن نفس زکیه، بیش از پانزده شبانه روز فاصله نیست.
------------
(۵۴۰) (منتخب الاثر) /۴۵۹.
(۵۴۱) (تاریخ الغیبه الکبری) /۵۱۱.
(۵۴۲) (الارشاد)، ج ۲/۳۷۴؛ (اعلام الوری)/ ۴۲۷.
↑صفحه ۲۸۲↑
محمد بن عبد الله بن حسن، معروف به نفس زکیه، در زمان امام صادق (علیه السلام) ودر سال ۱۴۵ ه -.ق. به قتل رسیده واز آن هنگام تا به حال، بیش از ده قرن می گذرد ونمی تواند علامت متصل به ظهور باشد.
به نظر می رسد، اموری چون همنامی وی وپدرش با پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وپدر گرامی ایشان، شباهت ظاهری، بودن وی از خاندانی شریف وبزرگوار امام حسن مجتبی (علیه السلام)، وجود برخی نشانه ها، چون داشتن خالی سیاه بر روی کتف راست، قیام وی در شرایط سخت ودر اوج خشونت بنی امیه واز همه مهمتر، شیطنتها وتحریفهای بنی عباس، سبب گشته بود که مردم به اشتباه بیفتند وگروهی او را مهدی تصور کنند.
علاوه بر این، از برخی قرائن استفاده می شود که خود (نفس زکیه) وپدرش عبد الله محض، که شیخ بنی هاشم در آن عصر به شمار می رفت ونیز برادرش ابراهیم، به ایجاد وتقویت این شبهه در بین مردم دامن می زدند وچنین وا می نمودند که گویا مهدی ایشان، همان مهدی موعود است. آنان می خواستند از این راه، در رسیدن به قدرت وپیروزی انقلاب خویش ودر هم شکستن بنی امیه کمک بگیرند. امام صادق (علیه السلام) در همان هنگام، آنان را از این کار بازداشت(۵۴۳).
------------
(۵۴۳) (بحار الانوار)، ج ۴۷/۱۳۱، ۱۳۲.
بعد از کشته شدن ولید بن عبد الملک ورو به زوال وضعف نهادن حکومت بنی امیه، عده ای از بنی هاشم وبنی عباس از جمله منصور وسفاح از بنی عباس وعبد الله محض وپسرانش محمد وابراهیم از بنی عباس، در منطقه (ابواء) در نزدیکی مدینه جمع شدند ومحمد بن عبد الله (نفس زکیه) را به خلافت برگزیدند وبا او بیعت کردند. امام صادق (ع) پس از آن که در جریان کارشان قرار گرفت به آنان فرمود:
(این کار را نکنید؛ چه آن که اگر بیعت شما با محمد (نفس زکیه) به تصور آن است که او همان مهدی موعود (عجّل الله فرجه) است، این گمان خطاست واو مهدی موعود نیست واین زمان نیز، زمان خروج وی نیست واگر بیعت شما بدان جهت است که خروج کنید وامر به معروف ونهی از منکر کنید، باز هم بیعت با محمد درست نیست؛ زیرا در حالی که عبد الله، شیخ بنی هاشم هست، چرا وی را بگذاریم وبا پسرش بیعت کنیم....).
ر.ک. (مقاتل الطالبین)/۲۰۵- ۲۰۸. (بحار الانوار)، ج ۴۶/۵۳ - ۱۸۷؛ ج ۴۷/۱۸، ۲۷۶، (ارشاد)، ۲/۱۹۲؛ (منتهی الآمال)، ۱/۳۲۷.
↑صفحه ۲۸۳↑
۵. صیحه آسمانی
منظور از صیحه آسمانی، ظاهرا صدایی است که در آستانه ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) از آسمان شنیده می شود(۵۴۴) وهمه مردم، آن را می شنوند.
در روایات، تعبیرهای (نداء) و(صوت) نیز به کار رفته که ظاهر آنها نشان می دهد که هر یک از آنها، نشانه جداگانه ای است که پیش از ظهور واقع می شود(۵۴۵)، لکن به نظر می رسد که اینها تعبیرهای گوناگون از یک حادثه ویا دست کم، اشکال گوناگون یک حادثه باشند. مراد از همه آنها، همان بلند شدن صدایی در آسمان است، ولی به اعتبار این که صدای عظیم بیدارباشی است که همه را متوجه خود می کند ونیز موجب وحشت عمومی وایجاد دلهره واضطراب می گردد، به آن صیحه، فزعه، صوت وندا، که هر یک بیانگر ویژگی از آن حادثه اند، اطلاق شده است.
این احتمال نیز وجود دارد که آنها سه رخداد جدای از هم باشند که در یک زمان رخ می دهند، به این گونه که ابتدا صدایی عظیم وهولناک به گوش جهانیان می رسد که همه را متوجه می کند (صیحه) وبه دنبال آن، صدای مهیب وهولناکی شنیده می شود که دلهای مردم را به وحشت می اندازد (فزعه) وآن گاه از آسمان صدایی شنیده می شود که مردم را به سوی مهدی (علیه السلام) فرا می خواند (نداء).
روایاتی که در مورد این نشانه ها از طریق شیعه وسنی رسیده فراوان هستند،
------------
(۵۴۴) (وافی)، ج ۲/۴۴۳.
(۵۴۵) (کتاب الغیبه)، نعمانی، ۲۵۷، ۲۵۸، ۲۶۲؛ (تاریخ مابعد الظهور) ۱۶۸، ۱۷۸.
↑صفحه ۲۸۴↑
بلکه متواتر(۵۴۶).
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
(... ینادی مناد من السماء باسم القائم (علیه السلام) فیسمع من بالمشرق ومن المغرب لایبقی راقد الا استیقظ ولاقائم الا قعدو ولاقاعد الاقام علی رجلیه فزعا من ذلک الصوت، فرحم الله من اعتبر بذلک الصوت فاجاب، فان الصوت الاول هو صوت جبرئیل الروح الامین. ثم قال: یکون الصوت فی شهر رمضان فی لیله جمعه، لیله ثلاث وعشرین، فلاتشکوا فی ذلک، واسمعوا واطیعوا.
وفی آخر النهار صوت ابلیس ینادی الا ان فلانا مظلوما لیشک الناس ویفتنهم)(۵۴۷).
ندا کننده ای از آسمان، نام قائم را ندا می کند. پس هر که شرق وغرب است، آن را می شنود، از وحشت این صدا، خوابیده ها بیدار، ایستادگان نشسته ونشتگان بر دو پای خویش می ایستند. رحمت خدا بر کسی که از این صدا عبرت گیرد وندای وی را اجابت کند، زیرا صدای نخست، صدای جبرئیل روح الاءمین است.
آن گاه، می فرماید: این صدا، در شب جمعه بیست وسوم ماه رمضان خواهد بود. در این هیچ شک نکنید وفرمان برید. در آخر روز، شیطان فریاد می زند که (فلانی مظلومانه کشته شد) تا مردم را بفریبد وبه شک اندازد.
یا امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
(ینادی مناد من السماء اول النهار، یسمعه کل قوم بالسنتهم، الا ان الحق فی علی وشیعته، ثم ینادی ابلیس لعنه الله فی آخر النهار من الارض، الا ان الحق فی عثمان وشیعته، فعند ذلک یرتاب المبطلون)(۵۴۸).
------------
(۵۴۶) (منتخب الاثر) /۴۵۹.
(۵۴۷) (کتاب الغیبه)، نعمانی /۳۵۴.
(۵۴۸) (کتاب الغیبه)، شیخ طوسی /۴۵۳، ۴۵۴؛ (بحارالانوار)، ج ۵۲/۲۸۸، ۲۹۰.
↑صفحه ۲۸۵↑
در ابتدای روز، گوینده ای در آسمان ندا می دهد که آگاه باشید که حق با علی وشیعیان اوست. پس از آن، در پایان روز، شیطان که لعنت خدا بر او باد، از روی زمین فریاد می کند که حق با عثمان وپیروان اوست، پس در این هنگام، باطل گرایان به شک می افتند.
(اذا نادی مناد من السماء ان الحق فی آل محمد(صلی الله علیه وآله) فعند ذلک یظهر المهدی علی افواه الناس ویشربون حبه، ولا یکون لهم ذکر غیره)(۵۴۹).
هرگاه گوینده ای از آسمان صدا بزند که حق با اولاد محمد(صلی الله علیه وآله) است، در آن هنگام، ظهور مهدی (علیه السلام) به سر زبانها می افتد، به گونه ای که غیر از او، یاد نمی کنند.
افزون بر اینها، روایات دیگری نیز به همین مضمون(۵۵۰) وجود دارد که از مجموع آنها چند نکته را می توان استفاده کرد:
۱. (صیحه)، از نشانه های حتمی ظهور شمرده شده است وشیخ طوسی، شیخ مفید، صدوق، نعمانی و.... حتمی بودن آن اشاره کرده اند(۵۵۱).
۲. این صدا از آسمان شنیده می شود، به گونه ای که همه مردم روی کره زمین، در شرق وغرب، آن را می شنوند وبه خود می آیند.
۳. محتوای این پیام آسمانی، دعوت به حق وحمایت وبیعت با مهدی (علیه السلام) است، با تعبیرهای: (ان الحق لعلی وشیعته)، (ان الحق فی آل محمد).
۴. همزمان با شنیده شدن این صدا از آسمان ویا کمی پس از آن، در روی زمین نیز صدایی شنیده می شود. ندا دهنده شیطان است که مردم را به گمراهی فرا می خواند وتلاش می کند با ایجاد تردید در مردم، آنان را از حمایت مهدی (علیه السلام)
------------
(۵۴۹) (تاریخ ما بعد الظهور) /۱۷۶.
(۵۵۰) (کشف الغمه)، ج ۳/۱۶۰؛ (وافی)، ج ۲/۴۴۵، ۴۴۶.
(۵۵۱) (کتاب الغیبه)، شیخ طوسی /۴۳۵؛ (ارشاد)، ج ۲/۳۷۱؛ (کمال الدین) /۶۵۱؛ (بحار الانوار)، ج ۵۲۲۰۴.
↑صفحه ۲۸۶↑
واجابت دعوت آسمانی، باز دارند.
۵. جبرئیل، مردم را به حق فرا می خواند وشیطان ونیروهای شیطانی وپیروان سفیانی به باطل. ظاهر شدن این نشانه، همزمان با خروج سفیانی وصیحه آسمانی است.
۶. در برخی روایات، زمان آن، شب جمعه ۲۳ ماه رمضان معین شده است.
با توجه به این که در روایات دیگری، خبر از ظهور حضرت در روز عاشورا، داده شده، می توان نتیجه گرفت که واقع شدن ندای آسمانی، در همان رمضان، پیش از محرم است که فاصله آن تا ظهور، ۳ ماه و۱۷ روز بیشتر نخواهد بود. ناگفته نماند که تعیین وقت مشخص برای ظهور، با ظاهر روایاتی که به روشنی از تعیین هر گونه وقتی برای ظهور منع می کند ناسازگار است.
افزون بر این، اسناد بیشتر آنها ضعیف است، از این روی بیشترین چیزی که می توان گفت آن است که: صیحه ویا ندای آسمانی از نشانه های ظهور است.
اکنون باید دید که صیحه آسمانی، طبیعی خواهد بود، یا غیر طبیعی.
از ظاهر روایات، با توجه به ویژگیهایی که برای آن بیان شده، فهمیده می شود که تحقق آن، طبیعی نخواهد بود. خداوند، برای آن که شروع این انقلاب جهانی را اعلان بکند وبه همگان برساند که انقلابی بزرگ در حال شکل گیری است وحق بودن مهدی (عجل الله فرجه) را بنمایاند وبه یاران ودوستان وعلاقه مندان به چنین رستاخیزی خبر بدهد، تا به یاری وی بشتابند، صیحه آسمانی را معجزه آسا به گوش همگان می رساند. اشکال هم ندارد وبا قانون معجزه هم هماهنگ است.
یادآوری چند نکته
۱. گر چه پدیدار شدن ندای آسمانی، به گونه معجزه، مانعی ندارد، ولی تحقق آن به طور طبیعی هم، امکان دارد ولزومی ندارد که آن را پیچیده وحمل بر معجزه کنیم در عصر صدور این روایات، پیش بینی چنین حوادثی، فوق العاده،
↑صفحه ۲۸۷↑
عجیب وتحقق عادی آن غیر ممکن می نموده، ولی در جهان امروز، واقع شدن چنین پدیده ای امری بسیار طبیعی وعادی است. با استفاده از ماهواره ها وابزارهای پیشرفته صوتی وتصویری فرستنده های قوی ومدرن تلویزیونی، رادیویی ووسایل وابزار پیشرفته تری که امکان دارد در آینده به کار گرفته شود. به آسانی وهمزمان، می توان فریاد حق را به گوش همه جهانیان رساند.
بر این اساس، منظور از جبرئیل که در برخی از روایات آمده سخن گوی حق به مراد از شیطان سخن گوی باطل است، امروز، استکبار جهانی، با استفاده از همین ابزار، در گمراهی مردم وادامه سلطه خویش بهره می برد وسرسختانه مردم را به حمایت از باطل دعوت می کند.
این که در روایات از دعوت به حق، تعبیر به (صدای آسمانی) واز دعوت به باطل تعبیر به (صدای زمینی) شده است، ظاهرا کنایه از بزرگی وعظمت وسیادت جبهه حق است، در مقابل جبه باطل که حقیر وپست وزمینی است. در هر صورت، وقوع چنین پدیده ای، در زمان ما، چه رسد به زمانهای آینده، امری بسیار عادی وطبیعی است ونیازی به توجیه آن وحمل کردن آن بر معجزه نیست.
۲. بر فرض که پدیدار شدن این نشانه را به گونه معجزه بدانیم، مسلم، محدود به همان ندای حق ودعوت به حمایت از امام (علیه السلام) است، نه صدای شیطان، که مردم را به باطل فرا می خواند، زیرا اگر صدای شیطان، معجزه آسا، به گوش جهانیان برسد، با هدف اصلی معجزه، که اقامه حجت برای تاءیید وتقویت حق است، سازگاری ندارد وامکان ندارد معجزه برای تقویت باطل صورت گیرد، این که در برخی روایات آمده (ندای به باطل) برای ما ثابت نیست ودلیلی بر آن نداریم.
۳. در برخی روایات، سخن از (نداء) در کنار کعبه به میان آمده است، از جمله، امام صادق می فرماید:
(کانی بالقائم یوم عاشورا یوم السبت قائما بین الرکن والمقام، بین یدیه
↑صفحه ۲۸۸↑
جبرئیل (علیه السلام) ینادی البیعه لله...)(۵۵۲).
گویا می بینم که حضرت قائم (عجل الله فرجه)، در روز شنبه، عاشورا، هنگام ظهر، بین رکن ومقام، در کنار کعبه ایستاده است ودر پیش او، جبرئیل صدا می زند: بیعت برای خداست....
گویا این (نداء) غیر از ندای آسمانی وصیحه است که به عنوان نشانه ظهور بیان شده، زیرا این (نداء)، در زمین وپس از ظهور است و(نداء) در آسمان ودر آغاز روز صورت می گیرد ولی احتمال هم دارد که همان صدای آسمانی که به گوش همه جهانیان می رسد، توسط سخن گوی حق، جبرئیل از کنار کعبه بلند شود وبا وسایل پیشرفته، در همه جهان شنیده شود. و(هنگام ظهر) نیز منافاتی با روایات قبل ندارد، زیرا امکان دارد، در وقت های مختلف این دعوت تکرار شود.
۶. خروج دجال
این نشانه، در کتابهای اهل سنت، از نشانه بر پایی قیامت دانسته شده است(۵۵۳)، ولی، در منابع روایی شیعه، از نشانه های ظهور(۵۵۴). برابر آنچه پیش از این یادآور شدیم، هیچ اشکالی ندارد که رخدادهایی چون خروج دجال هم، نشانه ظهور باشند وهم نشانه قیامت، بدین معنی که این رخداد پیش از ظهور ودر دوره غیبت واقع گردد. به هر حال بر اساس آنچه از ظاهر اخبار استفاده می شود، دجال فردی است که در آخر الزمان وپیش از قیام مهدی (علیه السلام) خروج می کند وغیر عادی است
------------
(۵۵۲) (کتاب الغیبه)، شیخ طوسی / ۴۵۳؛ (منتخب الاثر)/ ۴۶۴.
(۵۵۳) (سنن ترمذی)، ج ۴/۵۰۷، ۵۱۹؛ (سنن ابی داود)، ج ۴/۱۱۵؛ (صحیح مسلم)، ج ۱۸/۸۱۴۶.
(۵۵۴) (بحار الانور)، ج ۵۲/۱۹۳، (کمال الدین)/ ۵۲۵، ۵۲۶؛ (کشف الغمه)، ج ۳/۲۸۱؛ (مسائل العشر)، چاپ شده در مجموعه (مصنفات شیخ مفید)، ۳/۱۲۲.
↑صفحه ۲۸۹↑
وبا انجام کارهای شگفت انگیز
جمع زیادی از مردم را می فریبد وسر انجام به دست عیسی مسیح (علیه السلام) در
کنار دروازه (لد) در منطقه شام، به هلاکت می رسد.
آیا دجال دارای ویژگیها وصفات غیر عادی است؟ آیا دجال شخص است، یا جریان الحادی؟
بر فرض که دجال، دارای چنان ویژگیهایی باشد، تحقق آن را چگونه می توان تصور کرد: معجزه یا غیر معجزه؟ اینها، پرسشهایی است که در این بخش به بررسی آن می پردازیم.
در مورد اصل دجال، صرف نظر از ویژگیهای او، چند احتمال وجود دارد:
الف. دجال، نام شخص معینی نیست. هر کسی که با ادعاهای پوچ وبی اساس وبا توسل به حیله گری ونیرنگ، در صدد فریب مردم باشد، دجال است، بر این اساس (دجال)ها خواهند بود. این که در روایات از (دجال)های فراوان سخن به میان آمده این احتمال را تقویت می کند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید:
(لاتقوم الساعه حتی یخرج المهدی من ولدی، ولا یخرج المهدی حتی یخرج ستون کذابا کلهم یقول: (انا نبی))(۵۵۵).
قیامت، بر پا نمی شود، تا وقتی که مهدی (علیه السلام) از فرزندانم قیام کند ومهدی (علیه السلام) قیام نمی کند، تا وقتی که شصت دروغگو خروج کنند وهر کدام بگوید: من پیامبرم.
(دجال)، از ریشه (دجل) به معنای دروغگوی حیله گر است. در روایات، از این (دجال)ها ودروغگویان فراوان نام برده شده است. در برخی، دوازده ودر برخی سی، شصت وهفتاد دجال آمده است(۵۵۶). از میان این (دجال)ها، فردی که در دروغگویی وحیله گری ومردم فریبی سر آمد همه دجالان وفتنه او از همه
------------
(۵۵۵) (ارشاد)، ج ۲/۳۷۱؛ ۹ سنن ابی داود)، ج ۴/۱۲۱.
(۵۵۶) (بحار الانوار)، ج ۵۲/۲۰۹؛ (کنز العمال)، ج ۱۴/۱۹۸ - ۲۰۰.
↑صفحه ۲۹۰↑
بزرگتر است، نشانه ظهور مهدی (علیه السلام) ویا بر پائی قیامت است. بر این اساس، باید گفت: ما دو نوع داریم: یکی همان دجال حقیقی وواقعی است که پس از همه (دجال)ها می آید ودیگری گروهی شیاد ودروغگویند که دست به فریبکاری وتحمیق وگمراهی مردم می زنند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید:
(یکون قبل خروج الدجال نیف علی سبعین دجالا)(۵۵۷).
پیش از خروج دجال، بیش از هفتاد دجال خروج خواهد کرد.
یا می فرماید:
(ان بین یدی الساعه الدجال وبین ید الدجال کذابون ثلاثون او اکثر)(۵۵۸).
پیشاپیش برپایی قیامت، خروج دجال است وپیش از دجال، سی دروغگو، یابیشتر، خواهند بود.
یا می فرماید:
(تکون امام الدجال ستون خداعه...)(۵۵۹).
پیش از خروج دجال، شصت نیرنگ خواهد بود.
با توجه به معنای لغوی دجال ونیز فراوانی آنان در روایات، فرد خاصی منظور نیست، بلکه هر آدم حقه باز دروغگویی که با فریفتن مردم، به فتنه انگیزی بپردازد، دجال است، منتهی ممکن است یکی از آنان که تبلور این صفات در وی، از همه بیشتر است، نشانه ظهور باشد.
در حقیقت داستان دجال، بیانگر این واقعیت است که در آستانه هر انقلابی، افراد فریبکار ومنافق، که معتقد به نظامهای پوشالی گذشته وپاسدار سنتهای وضدارزشهایند، برای نگهداشتن فرهنگ ونظام جاهلی گذشته، همه تلاش خود
------------