كتاب برگزيده:
جستجو در کتابخانه مهدوی:
بازدیده ترینها
کتاب ها داستانهایی از امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۹۶,۵۹۳) کتاب ها شگفتی ها و عجایب دنیا در بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۹۶,۳۲۰) کتاب ها نشانه هایی از دولت موعود (نمایش ها: ۷۲,۳۴۹) کتاب ها میر مهر - جلوه های محبت امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۵۹,۸۳۶) کتاب ها یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۵۴,۱۱۴) کتاب ها سیمای مهدی موعود (عجل الله فرجه) در آیینه شعر فارسی (نمایش ها: ۵۳,۳۸۷) کتاب ها زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى (نمایش ها: ۴۵,۱۸۹) کتاب ها تأملی در نشانه های حتمی ظهور (نمایش ها: ۴۴,۵۰۲) کتاب ها موعود شناسی و پاسخ به شبهات (نمایش ها: ۴۱,۰۰۲) کتاب ها مهدی منتظر (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۳۸,۵۶۶)
 صفحه اصلى » كتابخانه مهدوى » یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام)
كتابخانه مهدوى

کتاب ها یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام)

بخش بخش: كتابخانه مهدوى الشخص نویسنده: علیرضا رجالی تهرانی تاريخ تاريخ: ۱۲ / ۴ / ۱۳۹۳ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۵۴۱۱۳ نظرات نظرات: ۰

یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام)

نویسنده: علیرضا رجالی تهرانی

فهرست مطالب

مهدی کیست؟ (شعر)
مقدمه
فصل اول: مهدویت در قرآن، روایات وادیان دیگر
۱ - منظور از مهدویت چیست واز چه زمانی آغاز شده است؟
۲ - در سایر ادیان وکتب آسمانی از مهدی موعود چگونه یاد شده است؟
۳ - آیا در قرآن کریم شواهدی بر وجود وظهور امام مهدی یافت می شود؟
۴ - آیا پیامبر اکرم وامامان معصوم از مهدی موعود خبر داده اند؟
۵ - آیا در کتب اهل سنت روایاتی پیرامون وجود وظهور وسیره امام مهدی است؟
۶ - مدعیان دروغین مهدویت در طول تاریخ چه کسانی بودند؟
۷ - اولین کسی که نام مهدی موعود بر او گذاشتند چه کسی بود؟
۸ - چه شباهتهایی میان پیامبران الهی وامام زمان وجود دارد؟
فصل دوم: امام مهدی (علیه السلام)، از تولد تا غیبت
۹ - تاریخچه مختصر زندگی امام مهدی چیست؟
۱۰ - چه دلیلی بر متولد شدن امام مهدی در دست است؟ آیا کسی آن حضرت را دیده است؟
۱۱ - چرا امام مهدی با وجود دشمنان زیادی که داشت روز شهادت پدر خود حاضر شد؟
۱۲ - امام عصر چگونه ودر چه شرایطی متولد شد؟
۱۳ - مادر امام زمان کیست؟
۱۴ - نام، لقب ها وکنیه های حضرت کدامند؟
۱۵ - چرا وقتی که نام قائم برده می شود شیعیان تمام قد روی پای می ایستند؟
۱۶ - چرا نام امام زمان در قرآن نیامده است تا هر نوع ابهامی رفع شود؟
۱۷ - آیا در زمان غیبت ذکر نام اصلی حضرت جایز است؟
۱۸ - چرا امام زمان از فرزندان امام حسین است نه امام حسن؟
۱۹ - چگونه حضرت مهدی در پنج سالگی آمادگی کامل رهبری را یافته است؟
۲۰ - چه معجزات وکراماتی از امام زمان صادر شده است؟
۲۱ - جعفر کذاب کیست؟
فصل سوم: مهدی (علیه السلام) در عصر غیبت
۲۲ - آیا ماجرای غیبت از جانب پیامبر وامامان معصوم پیش بینی شده بود؟
۲۳ - منظور از غیبت صغری وغیبت کبری چیست واز کجا آغاز شدند؟
۲۴ - نقش وتأثیر غیبت صغری در غیبت کبری چیست؟
۲۵ - علت غیبت امام زمان چیست؟
۲۶ - چه اصراری است که امامان معصوم در دوازده تن منحصر شوند، تا لازم آید خداوند قوانین طبیعت را به خاطر امام دوازدهم تعطیل کند؟
۲۷ - چه مانعی داشت امام مهدی در آخر الزمان متولد می شد، تا دیگر نیازی به غیبت آن حضرت نباشد؟
۲۸ - چه مانعی داشت امام زمان غایب نمی شد وخداوند از کشته شدن آن ممانعت می کرد؟
۲۹ - امام غایب چه فایده ای برای مسلمانان می تواند داشته باشد؟
۳۰ - علت تشبیه امام غایب به خورشید پنهان در ابر چیست؟
۳۱ - نایبان خاص امام زمان چه کسانی بودند؟
۳۲ - آیا در تاریخ کسانی هستند که مدعیان نیابت خاصه بوده باشند؟
۳۳ - منظور از توقیعات امام زمان چیست آیا حضرت آنها را به دست شریف خویش نوشته است؟
۳۴ - آیا امکان دارد که یک انسان قرنهای بسیار زندگی کند، تا حضرت مهدی (علیه السلام) را مصداق چنین عمری بگیریم؟
۳۵ - به فرض امکان طول عمر آیا این مسئله در طول تاریخ به وقوع پیوسته است؟
۳۶ - از کجا معلوم که امام مهدی در عصر غیبت کبری واقعا وجود خارجی دارد؟
۳۷ - آیا شخص شریف امام مهدی از نظر پنهان است یا جسم وشخص حضرت دیده نمی شود؟
۳۸ - حضرت مهدی در زمان غیبت کبری، در کجا اقامت دارد؟
۳۹ - آیا داستان جزیره خضراء واقعیت دارد؟
۴۰ - آیا امام زمان همسر وفرزندی دارد؟
۴۱ - مصحف فاطمه چیست وآیا هم اکنون در دست امام زمان است؟
۴۲ - آیا ایجاد حکومت اسلامی وحرکتهای اصلاحی با اعتقاد به ظهور حضرت ایرادی دارد؟
۴۳ - به چه دلیل در زمان غیبت حکومت اسلامی به دست ولی فقیه است؟
۴۴ - چه کسانی وتحت چه شرایطی می توانند امام زمان را ملاقات کنند؟
۴۵ - چه کسانی امام زمان را دیده وبا آن حضرت ملاقات کرده اند؟
۴۶ - حضرت مهدی کی خواهد آمد واصولا آیا تعیین سال، ماه وروز ظهور الزامی است
۴۷ - آیا حضرت مهدی از زمان ظهور خویش آگاهی دارد؟
۴۸ - چرا امام زمان تاکنون ظهور نکرده است؟
فصل چهارم: شرایط وعلایم ظهور
۴۹ - شرایط ظهور حضرت مهدی چیست وچه تفاوتهایی با علایم ظهور دارند؟
۵۰ - علایم ونشانه های ظهور حضرت مهدی چیست؟
۵۱ - مراد از بداء در علایم حتمی الوقوع چیست؟
۵۲ - فواید علایم ظهور چیست؟
۵۳ - سفیانی کیست؟
۵۴ - دجال کیست؟
۵۵ - نفس زکیه کیست؟
۵۶ - سید حسنی کیست؟
۵۷ - خراسانی ویمانی چه کسانی هستند؟
۵۸ - منظور روایاتی که ظلم وستم را در آخر الزمان فراگیرد یاد کرده چیست؟
فصل پنجم: امام مهدی (علیه السلام) بعد از ظهور
۵۹ - امام زمان از کجا ظهور می کند؟
۶۰ - هنگام ظهور حضرت مهدی صدای آسمانی چگونه شنیده می شود؟
۶۱ - صورت وسیرت امام مهدی چگونه است وبا چه خصوصیات فردی ظهور می کند
۶۲ - اولین کسی که با امام زمان بیعت کرده ودست حضرت را می بوسد کیست؟
۶۳ - اولین سخنانی که امام بعد از ظهور می فرمایند چیست؟
۶۴ - آیا اجرای انقلاب جهانی توسط یک فرد امام زمان ممکن است؟
۶۵ - اصحاب ویاران امام زمان چند نفر ودارای چه ویژگیهایی هستند؟
۶۶ - حضور ونقش ایرانیان در عصر ظهور چگونه است؟
۶۷ - آیا امام زمان واصحابش در عصر ظهور از امدادهای غیبی برخوردار است؟
۶۸ - چطور عیسی که یک پیامبر است پشت سر امام زمان نماز می خواند؟
۶۹ - آیا چنانکه بعضی پنداشته اند مهدی همان عیسی بن مریم است؟
۷۰ - معنی حدیث: لن تهلک امه انا فی اولها وعیسی فی آخرها والمهدی فی وسطها
۷۱ - امام مهدی در زمان حکومتش چگونه وبر چه مبنایی داوری وقضاوت می کند؟
۷۲ - آیا قاتلان وکشندگان امام حسین به دست امام زمان کشته خواهند شد؟
۷۳ - منظور از دین وقرآن جدیدی که امام زمان می آورد چیست؟
۷۴ - مقر حکومتی امام زمان در کجاست؟
۷۵ - کارگزاران دولت وفرماندهان لشکری وکشوری امام مهدی چه کسانی هستند؟
۷۶ - آیا مدت وزمانی برای حکومت امام مهدی ذکر شده است؟
۷۷ - آیا قیام مهدی مسلحانه است ومنظور از قیام با شمشیر چیست؟
۷۸ - آیا مهدی در زمان حکومتش از امکانات جنگی وارتباطی روز استفاده می کند؟
۷۹ - نقش زنان در انقلاب حضرت مهدی چیست؟
۸۰ - آیا انقلاب حضرت مهدی الزاما به حکومت واحد جهانی می انجامد؟
۸۱ - تصویر کلی واوضاع عمومی جهان در عصر دولت حضرت مهدی چگونه است؟
۸۲ - آیا صحیح است که شیطان توسط امام زمان کشته خواهد شد؟
۸۳ - زندگی امام بعد از ظهور چگونه خواهد بود؟
۸۴ - امام زمان چگونه وتوسط چه کسی به شهادت می رسد؟
۸۵ - چه کسی امام زمان را غسل داده وبر پیکر مطهرش نماز خوانده واو را به خاک می سپارد؟
۸۶ - بعد از شهادت امام زمان چه خواهد شد؟
فصل ششم: تکالیف ووظایف شیعه در عصر غیبت
۸۷ - تکالیف ووظایف شیعه در زمان غیبت امام زمان چیست؟
۸۸ - مفهوم حقیقی انتظار چیست؟
۸۹ - انتظار فرج چه فضیلتی دارد؟
۹۰ - فواید وآثار انتظار چیست؟
۹۱ - در زمان غیبت امام مهدی چه دعاهایی را برای فرج حضرتش بیشتر بخوانیم؟
فصل هفتم: مسأله رجعت
۹۲ - منظور از رجعت چیست؟
۹۳ - آیا رجعت اختیاری است؟
۹۴ - آیا رجعت پس از ظهور حضرت مهدی با تکلیف سازگار است؟
۹۵ - آیه ای از قرآن رجوع مرده را به دنیا ممتنع می داند آیا این آیه با رجعت تناقض ندارد؟
۹۶ - چه کسانی رجعت می کنند؟
۹۷ - آیا رجعت جسمانی است؟
فصل هشتم: مسجد جمکران
۹۸ - تاریخچه مسجد مقدس جمکران چیست؟
۹۹ - کیفیت نماز مسجد مقدس جمکران چگونه است؟
۱۰۰ - چه کراماتی از مسجد مقدس جمکران دیده شده است؟
طبیب دردمندان (شعر)

مهدی کیست؟
مهدی است آن که نهضت قرآن به پا کند * * * مهدی است آن که نیک وبد از هم جدا کند
مهدی است آن که با کلمات محمدی * * * گفتار پوچ ما، همه پر محتوا کند
مهدی است آن که در شب میلاد او، خدا * * * او را به (مرحبا لک عبدی) ندا کند
مهدی است آن که حسن دل آرای احمدی * * * از چهره ی مبارک خود رونما کند
مهدی است آن که پرچم اسلام راستین * * * بر قلعه های محکم دشمن به پا کند
مهدی است آن که خیبر اغنام باب را * * * با یک تکان حیدرش بر هوا کند
مهدی است آن که کاخ عظیم ستمگران * * * با نهیب خویش، دچار فنا کند
مهدی است آن که مقدم بهجت فزای او * * * دل را ز رنج ومحنت وحسرت رها کند
مهدی است آن که با لب شمشیر انتقام * * * تفسیر آیه های عذاب خدا کند
مهدی است آن که کینه وجنگ وجدال را * * * تبدیل بر محبت وصلح وصفا کند
مهدی است آن که از نظری بر جمال او * * * هر دردمند غمزده کسب شفا کند
مهدی است آن که از مژده فجر طلوع خویش * * * از پایگاه کعبه به گوش آشنا کند
مهدی است آن که نخبه اصحاب خویش را * * * یک یک برای نهضت قرآن ندا کند
مهدی است آن که دولت عدل جهانی اش * * * حق عظیم عترت وقرآن ادا کند
مهدی است آن که وقت نماز جماعتش * * * عیسی به صد نیاز به او اقتدا کند
مهدی است آن که تابش خورشید طلعتش * * * قبر نهان فاطمه را بر ملا کند
مهدی است آن که تازه کند داغ عاشقان * * * زان گریه ها که بر حسن مجتبی کند
مهدی است آن که از حرم پاک فاطمه * * * قصد زیارت نجف وکربلا کند
مهدی است آن که رایت سرخ حسین را * * * با پرچم مظفر خود یک لوا کند
مهدی است آن که از غم جانسوز کربلا * * * فریاد یا حسین، به رسم عزا کند
مهدی است آن که باز، به رفتار زینبی * * * بر پا عزای تشنه لب نینوا کند
مهدی است آن که داد سرای نهایی اش * * * برپایه های عدل خدایی بنا کند
برخیز وباز دامن لطفش (حسان) بگیر * * * شاید که از کرم به تو هم اعتنا کند

حبیب چایچیان (حسان)

مقدمه

خداوند متعال با خلقت انسان، همواره پیامبرانی را برای هدایت ورهبری آنها گسیل داشته است که اولین آن پیامبران (آدم) وآخرین آنها حضرت ختمی مرتبت (محمد بن عبد الله (صلی الله علیه وآله وسلم)) بود. هر چند این بزرگواران، بخصوص رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در این باره، سعی بسیاری از خود نشان دادند، ولی هیچکدام نتوانستند نتیجه مطلوب را در زمان حیات خویش به دست آورند.
از این رو، بعد از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) اصل امامت ووصایت امامان معصوم (علیهم السلام) پایه گذاری شده، وبه امر الهی حضرت امیر المؤمنین علی (علیه السلام) به وصایت وجانشینی آن حضرت وپس از او نیز یازده تن از اولاد معصوم وبزرگوارش به ترتیب عهده دار امر امامت وخلافت شدند. اما متأسفانه این امامان نیز به دلایلی نتوانستند به آن نتیجه مطلوب دست یابند، تا این که مشیت الهی بر این تعلق گرفت که دوازدهمین پیشوای معصوم مسلمانان وشیعیان، حضرت امام مهدی (علیه السلام)، برای تحقق بخشیدن به آرزوی تمامی پیامبران وامامان معصوم (علیهم السلام)، در پس پرده غیبت به سر برد، تا روز موعود ظهور کرده، وبا انقلاب خویش، یک حکومت واحد جهانی را تشکیل دهد.
برای معرفی این امام عظیم الشأن (علیه السلام)، کتابهای بسیاری از دانشمندان وعلمای اسلام - شیعه وسنی - به رشته تحریر در آمده است که هر کدام کوشیده اند به نوعی وظیفه خود را در این رابطه انجام دهند.
آنچه در پی می آید، برگ سبزی است به ساحت مقدس آن امام موعود ومنتظر، که سعی شده به سؤالاتی که کم وبیش در بین مسلمانان مطرح است، پاسخی مناسب داده شود، بلکه از این طریق در سرعت انتقال به مطلب مورد نظر خواننده محترم مؤثر افتد.
لازم به ذکر است که این حقیر مدعی نیست که در این کتاب مطلب تازه ای ارائه داده است؛ لیکن ویژگی این کتاب در این است که سعی شده تا مطالب در قالبی نو وتازه، ودر خور فهم عموم، بخصوص جوانان مشتاق، تحریر شود.
امید است این کتاب، مقبول امام زمان (علیه السلام) ومورد استفاده عاشقان ومنتظران واقعی آن منتظر قرار گیرد.
(ربنا تقبل منا، واجعلنا من اعوانه وانصاره).

علیرضا رجالی تهرانی
شعبان ۱۴۱۶/ دی ماه ۱۳۷۴

فصل اول: مهدویت در قرآن، روایات وادیان دیگر

منظور از مهدویت چیست واز چه زمانی آغاز شده است؟
پاسخ: اعتقاد به مهدی موعود مسئه ای است که در تمام ادیان ومذاهب مختلف جهان اعم از وثنیت، کلیمیت، مسیحیت، مجوسیت، اسلام وغیره مطرح بوده وهست؛ بدین معنی که در آخر الزمان، مصلحی ظهور خواهد کرد وبه جنایتها وخیانتها وتبعیضهای بشر خاتمه خواهد داد.
آری، (اعتقاد به مهدی)، نه تنها یک باور اسلامی است، که عنوانی می باشد برای خواسته ها وآرزوهای همه انسانهای دردمند وستمدیده، با کیش ومذاهب گوناگون؛ وهمچنین، بازده الهام فطری مردم است، وبا همه اختلافاتی که در عقیده ومذهب دارند، دریافته اند که برای انسانیت در روی زمین، روز موعودی وانسان موعودی خواهد بود؛ که با ظهورش هدف نهایی ادیان الهی تحقق یافته ومسیر آن به دنبال رنجی بسیار، همواری واستواری لازم را می یابد. بنابراین، مسئله مهدویت با سابقه ای دیرینه، ریشه در مذهب دارد.
اگر چه غیر از قرآن مجید، تمامی کتابهای آسمانی دیگر دستخوش تحریف شده اند، لیکن با این وجود، جملاتی از دستبرد دیگران مصون مانده است، که در آنها از آمدن مهدی موعود ومصلح جهانی گفتگو شده است، وچون این مطلب به صورت پیشگویی ومربوط به آینده است، ومضامین آن در قرآن وروایات متواتر وارد شده است از این رهگذر مسلم می شود که این عبارتها از منطق وحی سرچشمه گرفته واز دستبرد انسانها در طول تاریخ در امان مانده است.
از جمله روایات متواتری که به ظهور (مهدی موعود) وعده داده، حدیث معروف نبوی است که فرمود: (اگر از عمر دنیا یک روز بیش باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی کند تا مردی از امت وخاندان من که نامش نام من است ظاهر شود، وزمین را از عدل وداد پر کند چنانکه از ظلم وستم پر شده باشد)(۱).
در سایر ادیان وکتب آسمانی از مهدی موعود چگونه یاد شده است؟
پاسخ: با تحقیق وجستجو در کتب ادیان ومذاهب آسمانی، به این نتیجه قطعی ومسلم می رسیم که اعتقاد به مهدی موعود اختصاص به مسلمانان ندارد، بلکه سایر ادیان ومذاهب نیز در این عقیده با مسلمین شریک می باشند. لطفا دقت کنید:
۱ - منابع زردشت: در (زند)، که کتاب مذهبی زردشتیان است، درباره انقراض اشرار ووراثت صالحان آمده است: (لشگر اهریمنان با ایزدان، دائم در روی خاکدان، محاربه وکشمکش دارند، وغالبا پیروزی با اهریمنان باشد؛ اما نه به طوری که ایزدان را محو منقرض سازند؛ چه در هنگام تنگی از جانب (اورمزد) که خدای آسمان است به (ایزدان) که فرزندان اویند، یاری می رسد ومحاربه ی ایشان نه هزار سال طول می کشد؛ آنگاه پیروزی بزرگ از آن ایزدان می شود واهریمنان را منقرض می سازند. وتمام اقتدار اهریمنان در زمین است ودر آسمان راه ندارند، وبعد از پیروزی ایزدان، وبرانداختن تبار اهریمنان، عالم کیهان به سعادت اصلی خویش رسیده، وبنی آدم بر تخت نیکبختی خواهند نشست.
ودر کتاب (جاماسب نامه) آمده است که: (مردی بیرون آید از زمین تازیان، از فرزندان هاشم، مردی بزرگ سر وبزرگ تن وبزرگ ساق، وبر دین جد خویش بود، با سپاه بسیار، وروی به (ایران) نهد وآبادانی کند وزمین پر داد کند..).
ودر جای دیگری آمده است: (سوشیانس (نجات دهنده بزرگ) دین را به جهان رواج دهد، فقر وتنگدستی را ریشه کن سازد، ایزدان را از دست اهریمن نجات داده، مردم جهان را هم فکر وهم گفتار وهم کردار گرداند).
۲ - منابع هندی: در کتاب (شاکمونی) که از سردمداران کافران هند است وبه عقیده پیروانش، پیامبر وصاحب کتاب آسمانیست، اشاره به وحدت دیانت در زمان آن پرچم دار روحانی جهان نموده گوید: (پادشاهی ودولت نیاز به فرزند سید خلایق دو جهان (کشن)(۲) بزرگوار تمام شود، وی کسی باشد که بر کوههای مشرق ومغرب دنیا حکم براند وفرمان کند، واز سودان که زیر خط استوا است تا ارض تسعین که زیر قطب شمال است وماوراء بحار را صاحب شود، ودین خدا یک دین شود، ودین خدا زنده گردد، ونام او ایستاده باشد وخداشناس باشد).
ونیز در کتاب (دید) که نزد هندیان از کتب آسمانی است، می گوید: (پس از خرابی دنیا پادشاهی در آخر الزمان پیدا شود، که پیشوای خلایق باشد، ونام او (منصور)(۳) باشد، وتمام عالم را بگیرد وبه دین خود آورد، وهمه کس را از مؤمن وکافر بشناسد، وهرچه از خدا خواهد برآید)(۴).
۳ - انجیل: (کمرهای خویش را بسته، چراغهای خود را افروخته بدارید، وشما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خودشان را می کشند که چه وقت از عروسی مراجعت می کند، تا هر وقت که آید ودر را بکوبد، بی درنگ برای او باز کنند، خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید ایشان را بیدار یابد... پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمی برید بسر انسان می آید)(۵).
۴ - تورات: (ونهالی از تنه (یسی) بیرون آمده، وشاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت وروح خدا بر او قرار خواهد گرفت... مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد وبه جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد کرد... گرگ با بره سکونت خواهد کرد وپلنگ با بزغاله، وگوساله وشیر وپرواری با هم. وطفل کوچک آنها را خواهد راند... در تمامی کوه مقدس من، ضرری نخواهند کرد. زیرا که جهان، از معرفت خدا پر خواهد شد)(۶).
۵ - زبور: شریران منقطع خواهند شد، واما منتظران خداوند، وارث زمین خواهند شد. هان بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود. ودر مکانش تأمل خواهی کرد ونخواهی بود. واما حلیمان وارث زمین خواهند شد... ومیراث آنها خواهد بود تا ابد الآباد)(۷).
آیا در قرآن کریم شواهدی بر وجود وظهور امام مهدی یافت می شود؟
پاسخ: هر چند نیاز نیست هر موضوع صحیحی با تمام جزئیات وخصوصیاتش در قرآن کریم آمده باشد، زیرا بسیاری از موارد واقعیت دارد ولی وحی الهی به جزئیات متعرض نگشته است.
اما جواب سؤال مذکور مثبت است. آیات بسیاری پیرامون حکومت جهانی امام عصر (علیه السلام) وجود دارد که بزرگان دین در کتابهای معتبر وگرانبهایشان نقل فرموده اند، از جمله آنها (علامه مجلسی) که در کتاب شریف بحار الانوار بابی را به ذکر آیات قرآن کریم که به قیام امام زمان (علیه السلام) تاویل شده، اختصاص داده است، وما در این جا به چند نمونه اکتفا می کنیم:
۱ - (در زبور (حضرت داود) بعد از کتب آسمانی سابق نوشتیم که: زمین را بندگان صالح ما به ارث می برند)(۸). واینان قائم آل محمد ویاران او می باشند.
۲ - (خدا فرستاده خود را با هدایت ودین حق فرستاد تا بر همه دین ها غالب شود؛ هر چند مشرکین نخواهند)(۹). بنا بر روایتی از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است، این آیه درباره قائم آل محمد است، وی امامی است که خداوند او را بر همه کیش ها وآیین ها غالب گرداند.
۳ - (خداوند به کسانی که از شما ایمان آورده وعمل صالح پیشه ساخته اند، وعده داده که آنها را در زمین نماینده خود گرداند، چنانکه همانند آنها را سابقه خلیفه کرد. وثابت می دارد دین آنها را، که برای آنان برگزید، ترس آنها را تبدیل به امن کنیم، واینان هیچگاه به من شرک نورزند)(۱۰).
در کتاب (غیبت) شیخ طوسی، روایت شده که این آیه نیز درباره مهدی موعود (عجل الله فرجه) ویاران او نازل شده است.
۴ - (ما اراده کرده ایم بر آنان که در زمین زبون گشتند، منت بنهیم وآنها را پیشوایان ووارثان زمین قرار دهیم)(۱۱).
در (غیبت)، شیخ طوسی از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت می کند که در تفسیر این آیه فرمود: اینان که در زمین ضعیف گشته اند آل پیغمبرند، که خداوند مهدی آنها را برانگیزد تا آنان را عزیز ودشمنان ایشان را ذلیل گرداند.
۵ - (بدانید که خداوند، زمین را پس از مردنش زنده می گرداند، ما آیات خود را برای شما بیان کردیم تا در آن باره تعقل کنید)(۱۲).
در (غیبت)، شیخ طوسی از ابن عباس روایت نموده که در تفسیر این آیه گفت: خداوند زمین مرده را بعد از بیدادگری اهلش، با ظهور قائم آل محمد اصلاح کند.
علامه مجلسی در همین رابطه ۶۰ آیه از آیات قرآن کریم را با روایات مربوطه ذکر فرموده که علاقمندان می توانند به کتاب وی مراجعه نمایند(۱۳).
آیا پیامبر اکرم وامامان معصوم از مهدی موعود خبر داده اند؟
پاسخ: باید گفت که از ناحیه مقدسه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وامامان معصوم (علیهم السلام)، روایات بسیاری با سندهای معتبر راجع به وجود حضرت مهدی، وظهور آن موعود جهانی وارده شده است که جای هیچ گونه شک وتردید را برای طالبان حقیقت باقی نمی گذارد، وما در این جا نمونه هایی را از آن بزرگواران نقل می کنیم:
 - رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده است: (مهدی از فرزندان من است، اسم او، اسم من (محمد) وکنیه اش کنیه من (ابو القاسم) است، از نظر اخلاق وخلقت، شبیه ترین مردم به من است؛ برای او غیبت وحیرتی است که در آن مردم بسیاری گمراه می شوند، آنگاه مثل (شهاب ثاقب) می آید وزمین را پر از عدل وداد خواهد کرد همچنان که پر از ظلم وستم شده بود)(۱۴).
 - امیر المؤمنین (علیه السلام) فرموده است: (قائم ما غیبتی طولانی خواهد داشت، شیعیان را چنان می بینم که برای پیدا کردن او دشت ودمن را زیر پا گذارده ولی او را پیدا نکنند؛ بدانید آنها که در غیبت وی در دین خویش ثابت بمانند ودر طول مدت غیبتش منکر وی نشوند، روز قیامت با من خواهند بود. آنگاه فرمود: چون قائم ما ظهور کند، بیعت هیچ کس در گردن وی نمی باشد. از این رو ولادتش پوشیده خواهد ماند وخودش از نظرها پنهان می شود)(۱۵).
 - جابر بن عبد الله خدمت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) شرفیاب شد، در حالی که در مقابل حضرت لوحی بود که در آن لوح اسامی اوصیا نوشته شده بود. من شمردم، دوازده نام دیدم که آخر آن اسمها (قائم) بود وسه نام محمد وچهار نام آنها علی بود(۱۶).
 - امام حسن (علیه السلام) می فرماید: (مگر نمی دانید که هیچ یک از ما ائمه نیست جز اینکه بیعت با سلطان وگردنکش زمانش را به گردن دارد (یعنی حقشان که امامت وخلافت باشد، ظالمانه وغاصبانه پایمال می شود)، جز آن قائمی که عیسی بن مریم پشت سرش به نماز می ایستد وخداوند متعال تولدش را مخفی ووجودش را غایب فرماید، تا هنگام خروج، بیعت هیچ کس در گردنش نباشد؛ واو نهمین فرزند برادرم حسین (علیه السلام) فرزند مهتر زنان است، خداوند عمرش را در غیبتش طولانی کند، سپس او را به قدرت خود در صورت جوانی کمتر از چهل سال ظاهر کند تا بدانند خدا بر هر چیز قادر وتواناست)(۱۷).
 - امام حسین (علیه السلام) فرموده است: (در نهمین فرزند من، سنتی از یوسف (علیه السلام) وسنتی از موسی (علیه السلام) است، واو قائم ما اهل بیت است که خداوند امر او را در یک شب اصلاح می فرماید)(۱۸).
 - امام سجاد (علیه السلام) فرموده است: (در قائم ما چند سنت از سنت های انبیا هست؛ از آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، ایوب ومحمد (صلی الله علیه وآله وسلم). اما از آدم ونوح، طول عمر است؛ واما از ابراهیم، ولادت پنهانی است؛ واما از موسی، ترس وغیبت است؛ واما از عیسی، اختلاف آرای مردم پس از اوست. (چنانکه پس از بالا رفتن آن حضرت، بعضی گفتند مرد وبعضی گفتند به دار آویخته شد و..). واما از ایوب، گشایش وفرج بعد از امتحان است، واما از محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)، خروج با شمشیر است)(۱۹).
 - امام باقر (علیه السلام) فرموده است: (هنگامی که اوضاع روزگار دگرگون شود ومردم گویند: قائم مرده یا هلاک شده، یا بگویند: به کدام بیابان رفته است؛ وآنها که خواستار نابودی او می باشند بگویند: کسی که استخوانهایش پوسیده شده چگونه ظهور می کند؟!
شما به ظهور او امید وار باشید؛ وچون بشنوید که ظهور نموده است، به سوی او بشتابید ولو با خزیدن از روی برف باشد)(۲۰).
 - امام صادق (علیه السلام) فرموده است: (روش غیبتی که در پیغمبران بود، طاق النعل بالنعل (با همه خصوصیاتش) درباره قائم ما اهل بیت جاری شود... واو همچنین فرزند پسرم موسی است، او پسر خاتون کنیزان است، غیبتی کند که اهل باطل در آن به شک افتند، سپس خداوند او را ظاهر نماید، وشرق وغرب زمین را به دست وی فتح کند. عیسی بن مریم فرود آید وپشت سر او نماز گذارد، وزمین به نور صاحبش روشن ومنور گردد، ودر همه روی زمین جایی نماند که عبادت غیر خدا می شده جز اینکه در آنجا پرستش خدا شود، ودین همه خاص خدا شود، گرچه مشرکان نپسندند)(۲۱).
 - امام کاظم (علیه السلام) فرموده است: (آنان قائمی که زمین را از دشمنان خدا پاک، واز عدل وداد پر نماید، چنانکه از ظلم پر شده بود، او پنجمین فرزند من است، او را غیبتی طولانی است، چون بر جان خود خائف است. ودر آن (عصر غیبت) گروههایی از دین برگردند وجمعی پایدار مانند، خوشا به حال شیعیان ما که در غیبت قائم، به ولایت ما چنگ زنند وبه دوستی ما وبیزاری از دشمنانمان ثابت بمانند، آنان از مایند وما نیز از آنهائیم، ایشان به امامت ما راضی اند وما به تشیع آنها؛ پس خوشا به حال آنها، به خدا سوگند که آنان در روز قیامت در درجه ما با ما هستند)(۲۲).
 - امام رضا (علیه السلام) فرموده است: (قائم ما کسی است که چون خروج کند، در سن پیران وسیمای جوانان است. وبه قدری نیرومند است که اگر به بزرگترین درخت روی زمین دست دراز کند آن را از بیخ برکند، واگر میان کوهها فریاد زند، سنگها پاشیده شوند، عصای موسی وانگشتر سلیمان را به همراه دارد. او چهارمین فرزند من است، خداوند هر چه خواهد، او را در حجاب وپرده خود غایب کند، سپس ظاهرش نماید وزمین را به دست او از عدل وداد پر کند چنانکه از ظلم وستم پر شده است)(۲۳).
 - امام جواد (علیه السلام) فرموده است: (قائم ما همان مهدی (عجل الله فرجه) است. او کسی است که در زمان غیبتش واجب است انتظار کشیده شود، وهنگامی که ظهور کرد اطاعتش کنند؛ واو سومین نفر از فرزندان من است. قسم به آن خدایی که محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را مبعوث به نبوت فرمود وما را به امامت انتخاب نمود، اگر از عمر دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را چنان طولانی گرداند تا اینکه قائم ما در آن روز خارج شده وظهور نماید. پس با ظهورش زمین را از عدل وداد پر کند، چنانکه تا آن زمان پر از ظلم وستم بود)(۲۴).
 - عبد العظیم حسنی به امام هادی (علیه السلام) عرض کرد: پس از شما چه کسی مولای من است؟ حضرت فرمود: (پس از من فرزندم حسن؛ ومردم نسبت به جانشین پس از او چگونه اند؟ عرض کرد: برای چه؟ ای مولای من. فرمود: برای این که شخص وی دیده نشود. وحرام است که او را به اسمش یاد کنند، تا اینکه خروج کرده وزمین را پر از عدل وداد نماید، چنانکه پر از ظلم وستم شده است)(۲۵).
 - امام حسن عسکری (علیه السلام) فرموده است: (شما مردم را چنان می بینم که بعد از من درباره جانشینم اختلاف پیدا می کنید. آگاه باشید! کسی که معتقد به امامت امامان بعد از پیغمبر باشد، ولی فرزند مرا انکار کند، مانند آن است که تمام پیغمبران را باور دارد، ولی نبوت پیغمبر خاتم (صلی الله علیه وآله وسلم) را منکر شود. در صورتی که هر کس منکر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد، در واقع، همه پیغمبران را انکار نموده است. زیرا اطاعت آخرین نفر ما، مانند اطاعت اولین آنها است، وهر کس که منکر اولین معصوم ما شود، آخرین نفر ما را انکار نموده است)(۲۶).
آیا در کتب اهل سنت روایاتی پیرامون وجود وظهور وسیره امام مهدی است؟
پاسخ: اگر چه عقیده به وجود (مهدی موعود) در بین شیعه امامیه، موج بیشتری داد، وشاید روایات وارده در این موضوع بالغ بر یک هزار حدیث باشد؛ اما بعضی از پژوهندگان مسائل اسلامی، تعداد روایاتی را که از طرق اهل تسنن در این زمینه وارد شده، به دویست حدیث تخمین زده اند.
باری، هر چند که خفقان عمومی در دوران بنی امیه وبنی عباس ودستهای مقتدر ومرموز سیاست وقت وتعصبات شدید مذهبی اجاره نمی داد که اخبار مربوط به ولایت وامامت مورد مذاکره وثبت وضبط قرار گیرد، ولی باز هم کتابهای اصلی اهل سنت از احادیث مربوط به حضرت مهدی (عجل الله فرجه) خالی نیست که در اینجا به چند نمونه اشاره می کنیم:
حذیفه گوید: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) خطبه می خواندند که در خلال سخنان از آنچه در آینده به وقوع خواهد پیوست گفته وفرمودند: (اگر از عمر روزگار جز یک روز نمانده باشد، خداوند آن روز را چنان طولانی کند که مردی از فرزندانم، که هم اسم من است، برانگیخته شود. سلمان عرض کرد: ای رسول خدا از کدام فرزندتان خواهد بود؟ حضرت فرمود: از این فرزندم وبا دست مبارک به پشت امام حسین (علیه السلام) زدند)(۲۷).
 - وعبد الله بن مسعود گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: (اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند متعال آن روز را آنقدر طولانی می گرداند تا مردی از امتم واهل بیتم مبعوث شود، نام او نام من است وزمین را پر از عدل وقسط می کند، چنانکه پیش از آن پر از ظلم وجور بوده است)(۲۸).
 - ونیز از همان حضرت روایت کرده اند که فرمود: (مهدی موعود از عترت من واولاد فاطمه است)(۲۹).
 - وابو سعید خدری از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت کرده که فرمود: (در آخر الزمان بلای سختی از جانب سلطان، بر امت من نازل می شود، بلایی که سخت تر از آن شنیده نشده است، به طوری که زمین فراخ بر آنها تنگ شده پر از جور وستم می شود. مؤمنین پناهگاه ودادرسی از ظلم وستم نمی یابند. پس خدا مردی از خانواده مرا می فرستد تا زمین را پر از عدل وقسط کند، چنانکه از ظلم وجور پر شده است. ساکنین آسمان وزمین، از او راضی خواهند بود. زمین تمام گیاهان خود را برایش می رویاند، وآسمان بارانش را پی در پی فرو می فرستد، به طوری که مردگان آرزوی زندگی دوباره می کنند، هفت سال یا نه سال در بین مردم زندگی می کند)(۳۰).
 - ونیز از آن حضرت روایت شده که فرمود: (مهدی ما پیشانی بلند وباریک بینی است. زمین را پر از عدل وداد می کند، چنان که از ظلم وبیدادگری پر شده است، مدت هفت سال حکومت می کند)(۳۱).
 - ونیز ابن عباس از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت کرده است که فرمود: (مهدی (علیه السلام) طاووس اهل بهشت است)(۳۲).
مدعیان دروغین مهدویت در طول تاریخ چه کسانی بودند؟
پاسخ: از جمله مسائلی که ثابت می کند داستان مهدویت وظهور یک مصلح غیبی از موضوعات مسلمی بوده که مسلمانان بدان اعتراف داشته اند این است که عده ای در طول تاریخ خود را به عنوان مهدی موعود قالب می کردند. وعده ای هم اگر چه خودشان ادعایی نداشته اند، لیکن گروهی از عوام، از روی نادانی وشدت گرفتاری ویا از روی غرض، آنها را مهدی موعود پنداشته ومهدویت را در واقع به ایشان تحمیل می نمودند.
حال می پردازیم به ذکر اسامی مهدی های باطل ودروغین در طول تاریخ:
۱ - ابو اسحق ابو عبیده ثقفی، که به نام خونخواهی حسین به کمک ابراهیم بن اشتر قیام نمود ومحمد حنفیه را که چهارمین فرزند حضرت علی (علیه السلام) بود (متولد سال ۱۶ ومتوفی سال ۸۱) در قبه زمزم، که محبس ابن زبیر بوده، نجات داده وپس از او، مدعی مهدویت شد ومحمد حنفیه را امام می دانست چندین مسلک پس از فوت محمد حنفیه پدیدار گشت تا بالنتیجه در سال ۶۷ به دست مصعب بن زبیر کشته شد. شهرستانی نوشته او کیسانی مذهب بوده پس از آن زبیری وسپس شیعه گردید.
۲ - فردوسی می گوید: پس از آنکه کیخسرو جهان را از دشمن پاک ساخت، روی به عبادت آورد واز خداوند درخواست کرد که او را از زمین برگیرد. آنگاه جهان را به لهراسب داده وخود با افسران ارشد به جانب کوه روان شد. پیروانش او را زنده می دانند که روزی قیام کند وظهور نماید. آنگاه فردوسی فرماید:

خردمند از این کار خندان شود * * *  که زنده کسی پیش یزدان شود

۳ - پیروان محمد حنفیه، که از میان آنان دین مزدکیه، حارثیه، هاشمیه، خرمیه وکیسانیه پیدا شده وبه خرافاتی معتقدند در مروج الذهب مسعودی وابن خلکان وملل ونحل شهرستانی ص ۱۱۲ داستان آنها مسطور است.
۴ - ابو الحسن زید بن علی (علیه السلام)، که از بزرگان حکما بوده، خلفای اموی را به حق نمی دانست؛ لذا بر خلاف آنها قیام نموده وبه طرف کوفه روان گردید. چهار هزار تن گرد او جمع شدند وبا حاکم عراق که در آن هنگام یوسف بن عمر بود به جنگ برخاست، او را کشته وبدنش را دفن کردند. هشام گفت تا جسد زید را بیرون آورده برهنه مصلوب سازند وچنین کردند. پس از آنکه هشام مرد، ولید بن عبد الملک دستور داد تا جسد زید را که سالها به دار مانده بود آتش زدند وخاکسترش را به باد دادند.
این واقعه را در سال ۱۲۱ وبعضی ۱۲۲ هجری نوشته اند.
پیروان زید، اطراف یحیی وفرزندش را گرفته ویحیی در خراسان قیام کرده ودر جوزجان کشته شد. آنگاه پیروانش به فرق مختلفه تقسیم شدند که از آن جمله اند: رافضیه وزیدیه مشهورترین آنها هستند که قائل به مهدویت ومنتظر ظهور زید می باشند.
۵ - ابو العباس سفاح، پس از فوت محمد حنفیه، با ابو هاشم در سال ۹۸ ملاقات کرد وچون هاشم فرزندی نداشت، گفت امر خلافت با محمد بن عباس است وپس از او پسرش ابراهیم وصیت نمود واو مردی شجاع ودلیر بوده ومردم با او در کوفه سال ۱۰۴ بیعت کردند واو را به مسجد آوردند خطبه به نام او خواندند وبا او نماز گذاردند واو را به مهدویت ستودند.
۶ - ابو مسلم امین آل محمد، معروف به ابو مسلم خراسانی، از مردان شجاع، دلیر وکاردان ومنشأش کوفه بود. داعیان عباس او را به سال ۱۲۷ دیدند وپسندیدند وابو العباس او را (سیاه پوش) می گفتند. او در جنگ با سفاح در سال ۱۳۷ کشته شد وتاریخ مفصل او را اکثر مورخین در نقل خلافت امویان به عباسیان نوشته اند.
۷ - ابن مقنع، نقابدار خراسان هشام بن حکیم که پدرش از مردم بلخ بود وچون مقنعه ای از زربفت بر روی منحوس خود می انداخت وی را مقنع می گفتند. از یک چشم نابینا بود، در تمام علوم غریبه از شعبده، نیرنجات، طلسمات وکیمیا مهارت کامل داشت. در سال ۱۴۰ وزارت عبد الجبار امیر خراسان را گرفت وبعد در مرو بساط پیامبری گسترد وتا سال ۱۶۳ چهارده سال به عیش وعشرت پرداخت وداعیان او به اطراف رفته، او را تبلیغ می نمودند؛ آخر الامر خود را در تنور پر آتشی چنان سوزاند که اثری از وی نماند. پیروانش او را زنده می دانند وگویند به آسمان عروج کرده روزی ظهور می نماید.
۸ - ابو محمد عبد الله مهدی، در آفریقا، که با یهود سازش داشت ودر بدایت امر زاهد وپرهیزکار بود. این مهدی معاصر با مکتفی عباسی بود، وی جنگهای بسیار کرد ودر سال ۲۸۰ داعیان خود را به مغرب فرستاد وچون به یمن رفت دعوی مهدویت نمود ولقب (القائم) به خود گرفت وسکه حجة الله زد. در سال ۲۹۷، در روز جمعه، خود را به نام مهدی خواند ولقب امیر المؤمنین بر خویش نهاد، ودر سال ۳۴۴ وفات کرد. این مهدی در آفریقا کارش بالا گرفت وپیروانش بسیار گشتند.
۹ - حاکم بامر الله، که در سال ۳۸۶ به خلافت رسید، در سن یازده سالگی همانند دیوانگان بود واحکام عجیبی صادر می نمود؛ مثلا مدتی مردم را امر کرد بر در ودیوار مسجد ومعابد وخیابانها به خلفا وصحابه دشنام بنویسند، زمانی فرمان داد زنان حق ندارند از خانه بیرون آیند وبرای رفع احتیاجات آنان کالای مورد نیاز را درب خانه ها ببرند وبا ظرفی دسته دار مانند بیل داخل خانه کنند، اگر مطابق میل زنان شد، به جای آن وجهش را بگذارند. کفاشان را منع کرد دیگر کفش برای زنان ندوزند به این وسیله زنان ۷ سال در زندان خانه بودند، بالاخره در حرکت از مصر به وسیله چهارپایی مفقود شد پس از مدتی لباس پاره خون آلود او را یافتند، پیروانش چنان گمان نمودند که به آسمان عروج کرده است. او در بدو امر دعوی مهدویت نمود وآخر الامر مدعی الوهیت گردید.
۱۰ - ابو عبد الله مغربی، متوفی به سال ۵۲۴ که در مغرب اقصی در سال ۵۲۲ دعوی مهدویت نمود وجنگهای مهمی نمود وکارش بسیار بالا گرفت، تولدش ۴۸۵ بود.
۱۱ - مهدی سودانی، تولدش در سال ۱۸۴۸ میلادی بود وقتلش در سال ۱۸۸۵ پس از جنگهای بسیار دعوی مهدویت کرد، در سال ۱۸۸۱ در رشته تصوف در آمد، در سال ۱۸۸۱ قیام کرد وخرطوم را گرفت، کم کم تمام سودان را به تصرف آورد وچهار جانشین معین نمود.
۱۲ - عباس الریفی، از اهل ریف مغرب اقصی بوده بین سال ۶۹۰ و۷۰۰ در آن حدود دعوی مهدویت نمود وفتنه عظیمی بر پا کرد.
۱۳ - الرجل الجبلی، گویا نامش عبد الله بوده در جبل خروج کرد وقریب سه هزار نفر با او بیعت نمودند ومدعی مهدویت گردید، خروج وی در سال ۷۱۷ بوده است.
۱۴ - توزری مردی بود از اهل توزر از بلاد تونس در ایام دولت طائفه مدینیه، در مغرب خروج ودعوی مهدویت نمود ودر حصن وقلعه ماسا که از قلاع محکمه سوس اقصی است، متحصن گردیده وبالاخره او را مصامده به قتل رسانیدند. چنانکه شکیب ارسلان در تعالیق خود بر (المحاظرات) می نویسد.
۱۵ - الرجل الطرابلسی، در نواحی طرابلس خروج نموده وناپلئون (بناپارت) بین دمنهور ورشید با او محاربه واو را به قتل رسانید: شکیب ارسلان.
۱۶ - السید محمد الجونپوری الهندی، ولادت او سنه ۸۴۷، ودر سنه ۹۱۰ بمرد. پدرش سید خان اویسی ومادرش بی بی اخا ملک بود. وی در سنه ۹۰۱ دعوی مهدویت نمود وخلق کثیری با او بیعت کردند از جمله سلطان حسین حاکم داناپور. تالیفاتی دارد از جمله شواهد الولایه، مطلع الولایه، تذکره الصالحین، بار امانت وغیره، که اینها را حقیر دیده ومطالعه کرده ام واز آنها معلوم می شود که شیاد طراری بوده است. الغرض طایفه جونپوریه تا امروز در سند وگجرات وبدلی زیاد وهمه معتقد به مهدویت سید محمد هستند وبعضی از محققین منکر سیادت او هستند.
۱۷ - سید محمد مشهدی، از اهالی مشهد مقدس بوده ودر زمان (فرخ سیر)، از سلاطین هند، ابتدا دعوی مهدویت نموده وفرخ سیر نیز با او بیعت نمود. سپس از نفوذ امر، پا به بالاتر گذارده مذهبی به نام (خفشانی) احداث نموده ودعوی وحی ونبوت کرد. وی کتبی تالیف نمود که حاوی الفاظ مهمله وبی معنی است. مشهورترین کتاب او (قوزه مقدسه) است که حقیر آن کتاب را دیده ام، بلکه از عقاید آن ظاهر می شود که مدعی بوده من محسن سقط شده ومادرم حضرت صدیقه طاهره است. به هر حال نمازی ترتیب داد رو به جهات سته، یعنی چند کلمه رو به بالا وآسمان وچند کلمه نظر به زمین وزیر پا باید خواند. این جماعت را اعیادی است که اهم آنها (عید الجشن) می باشد ودر روز هفتم ذی الحجه برگزار می شود.
۱۸ - موسی کردی، مردی بود از اهالی کردستان، در زمان شاهخدا بنده دعوی مهدویت کرد وخدا بنده او را به قتل رساند.
۱۹ - ابو الکرم دارانی در بخارا خروج ودعوی مهدویت کرد وامر او قوت گرفت وامر به قتل تمام یهود ونصارای بخارا کرد سپس تمام کشته شده واموال آنها به غارت ویغما رفت، وتبعه او تا ۶۰۰۰۰ رسید سپس جرماغون از ملوک مغول با او محاربه کرد وخود ابو الکرم واصحابش به قتل رسیدند مگر قلیلی از یارانش. او شعبده وبعضی از علوم غریبه را دارا بود.
۲۰ - شیخ علایی که در بادی امر نایب شیخ سلیم عارف بوده سپس پا فراتر گذاشته ودعوی مهدویت نمود. مسکن او شهر بیانه از بلاد هند بود ودر سال ۹۵۵ وفات کرد.
۲۱ - عبد الله عجفی، روز جمعه ۲۶ شهر صیام ۱۰۸۱، در مسجد الحرام دعوی مهدویت نموده وبه قتل رسید.
۲۲ - بنگالی، مردی بود از اهل بنگال هند در مسجد الحرام، که در ماه رجب ۱۲۰۳ دعوی مهدویت کرد وشریف مکه او را به قتل رسانید.
۲۳ - محمد بن احمد سودانی، ۱۲۹۹ دعوی مهدویت نمود وخدیو مصر او را به قتل رسانید. حال او در تواریخ مشهور ومعروف است.
۲۴ - شیخ سعید یمانی، ملقب به فقیه، ۱۲۵۶ در یمن دعوی مهدویت نمود وامام الهادی از ملوک وائمه یمن او را به قتل رسانید.
۲۵ - السید محمد بن علی بن احمد الادریسی، در صیبا، به سال ۱۳۲۳ دعوی مهدویت نموده چنانچه شیخ عبد الواسع یمانی نوشته ولیکن آنچه از مطلعین شنیده ام آن است که او دعوی ننموده بلکه عوام معتقد به مهدویت او شدند.
۲۶ - الشیخ شمس الدین محمد الفریانی بن احمد المغربی، در سنه ۸۲۴ در جبال حمیده در مغرب دعوی مهدویت نمود وفریانی منسوب به فریانه از بلاد مغرب است.
۲۷ - الشیخ المغربی، در سنه ۹۵۰ دعوی مهدویت نموده شعرانی او را ملاقات ومکالماتی با او نموده چنانچه در لطائف خود می نویسد.
۲۸ - الرجل المصری، مردی بود از اهل مصر در زمان سلطنت الملک الکاول از ملوک ایوبیه خروج ودعوی مهدویت نمود. کاول او را به مراکش تبعید کرد ودر آنجا به قتل رسید وسرش را بر دروازه نصب نمودند.
۲۹ - محمد بن عبد الله، نفس زکیه وحدیث (اسمه اسمی واسم ابیه اسم ابی) را تابعین او جعل نمودند که بیانش در همین کتاب خواهد آمد.
۳۰ - محمد قرمانی، اسم اصلی او بابا اسحاق واز صوفیه بوده است، در زمان سلطان سلیمان قانونی از ملوک آل عثمان سنه ۶۳۷ در اناطولی دعوی مهدویت نمود. وی قتل نفس وغارت اموال بسیار کرد وبر آن بلاد مسلط شد، تا آنکه کیخسرو امیر قونیه او را به قتل رسانید.
۳۲ - غلام احمد قادیانی، اخیرا خروج ودعوی مهدویت نمود، یعنی به تمام ملل عالم که منتظر کسی هستند، ادعا نمود من همان شخصی هستم که شما منتظر او هستید، وبه نصارا اظهار اینکه مسیح هستم، وبه یهود اظهار اینکه نبی آخر الزمانم، ویاران او بسیار گردید. وکتبی تألیف نموده که از جمله (حمامة البشری) در امامت است که یکی از علماء بر آن نقدی نوشته است.
۳۲ - میرزا طاهر، مشهور به حکاک، اهل اصفهان واز تلامیذ وشاگردان حاج سید کاظم رشتی، رئیس شیخیه بوده، او ابتدا در اصفهان حکاکی می کرد وبعد به تهران منتقل وبعد به اسلامبول شده ودر خط نسخ از یگانه های فن بوده است. در مسجد ایاصوفیه به شغل خطاطی وحکاکی اشتغال داشته است. او که در زمان ناصر الدین شاه وعبد الحمید عثمانی (سلطان ترکیه کنونی) می زیسته، نامه ای به این دو نوشت وخود را معرفی نموده که من از طرف تمام انبیاء مبعوثم، وچون کار او بالا گرفت دعوی مهدویت کرد، وگویا او را در حدود سال ۱۳۰۰ مسموما کشته باشند، او تابعین بسیاری پیدا کرد که آنها را طاهریه نامید.
۳۳ - شیخ مهدی قزوینی، مقیم کربلا، واز اصحاب حاج سید کاظم رشتی، که دعوی مهدویت خود را پنهانی انجام می داد به طوری که پس از وفات او معلوم شد وی تالیفاتی در این زمینه دارد.
۳۴ - سید محمد گجراتی هندی، از علما وعرفای هند بوده ومعاصر با علامه حلی، وی مردی ادیب وعارف بود که در کجرات دعوی مهدویت نمود تا اینکه او را به قتل رساندند.
۳۵ - سید محمد همدانی، مقیم هند، واز شاگردان شیخ احمد احسایی رئیس شیخیه بوده است. در ابتدای ورود به هند فقط کلمات شیخیه را ترویج می نمود وبعدها دعوی مهدویت کرد. در سال ۱۲۷۷ از دنیا رفت.
۳۶ - سید ولی الله اصفهانی، متولد هندوستان، شاگرد شیخ احمد احسایی، مقیم شهر بمبئی.
۳۷ - میرزا حسن همدانی، از شاگردان حاجی کریم خان، رئیس شیخیه بود. وی در ابتدای ورود به هند به ترویج کلمات وعقاید حاج کریم خان مشغول بود وبعدها دعوی مهدویت کرد.
۳۸ - غلامرضا شاه، معروف به مرکب ساز، که در سال ۱۳۴۰ وفات کرد. دیوان شعری دارد که چندان در نظر اهل شعر ارزشمند نیست.
۳۹ - سید علی شاه هندی، از عرفا ومرتاضین هند، که سالهای متمادی در صحن مطهر حضرت امیر (علیه السلام) در حجره فوقانی بالای درب طوسی، ساکن وخانقاه داشت وهمیشه سر وپا برهنه بود. وی بعد از دعوی مهدویت، عده ای مرید پیدا کرد، ظاهرا در سال ۱۳۴۲ وفات کرد.
۴۰ - هاشم شاه نور بخش، مقیم کشمیر. در سال ۱۲۰۵ وفات کرد.
۴۱ - شیخ عبد القدیر بخارایی، در سال ۹۰۰ در بخارا دعوی مهدویت نمود وامیر بخارا او را به قتل رسانید.
۴۲ - میرزا بخلی، از اکابر علمای بلخ بوده که در سال ۸۹۰ دعوی مهدویت کرد وبعد از مدتی به قتل رسید. از آثار او دیوان شعر وکتابی در فضایل اهل بیت (علیهم السلام) است.
۴۳ - ملا عرشی کاشانی، مقیم اصفهان که در سال ۸۵۰ دعوی مهدویت، بلکه کم کم دعوی نبوت کرد وبالاخره در سال ۸۸۰ کشته شد. در بعضی مجامع قلمی نوشته اند که جسد او را پس از قتل سوزاندند.
۴۴ - سید علی موسوی، از سادات مشعشعی هویزه بود. وی که مقیم هندوستان بوده پس از دعوی مهدویت به قتل رسید.
۴۵ - میرزا مشتاق علی شیرازی، در عصر کریم خان می زیسته است. وی نیز دعوی مهدویت کرده وتالیفی در این خصوص دارد.
۴۶ - با یزید ترکمانی، مقیم فونیه ومعاصر سلطان سلیمان قانونی بوده است. او نیز دعوی مهدویت کرده وتألیفاتی در زمینه قرآن وغیره دارد که در نهایت به قتل رسید(۳۳).
البته پوشیده نیست که اشخاص دیگری چون سید علی محمد باب، میرزا یحیی ازل، حسینعلی عبدالبهاء ویوسف خواجه نیز ادعای مهدویت کردند ومشروح حال آنها در کتابهای مربوطه بسیار آمده است، که در واقع سیاست خارجی استعمار آنها را تحریک نموده، وگرنه فرومایگی آنها مانند آفتاب آشکار شد.
ونیز امام صادق (علیه السلام) فرزندی داشت به نام (اسماعیل) که فرقه اسماعیلیه منسوب به اوست. این فرقه او را مهدی موعود دانسته ومعتقدند که از دنیا نرفته است. در صورتی که امام صادق (علیه السلام) بعد از وفات اسماعیل جنازه او را برای جلوگیری از همین مساله به عده ای از مردم نشان داده بود.
اولین کسی که نام مهدی موعود بر او گذاشتند چه کسی بود؟
پاسخ: گفته شد از جمله مسائلی که بیانگر اهمیت (مسئله مهدویت) می باشد این است که در طول تاریخ، به نام کسانی برخورد می کنیم که با گذاردن نام (مهدی موعود) برخود، ویا چسباندن این عنوان از سوی دیگران به آنها، داعیه های بزرگی داشته، یا بر ایشان قائل بودند.
شاید نخستین کسی که این نام را بر او گذاشتند - هر چند راضی به این کار نبود - فرزند امیر المؤمنین علیه السلام، (محمد حنفیه) بود، به این بیان که فرقه (کیسانیه) اعتقاد داشتند او مهدی موعود است وپس از مرگ او، سر وصدا بلند کردند که او هرگز نمرده است، بلکه در کوه (رضوی) که در نزدیکی مدینه است، در میان دو شیر قرار گرفته، که حافظ ونگهبان او هستند! در حالی که (محمد حنفیه) در سال ۸۰ یا ۸۱ هجری وفات کرد ودر قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
چه شباهتهایی میان پیامبران الهی وامام زمان وجود دارد؟
پاسخ در مقام پاسخ به پرسش فوق، ذکر چند روایت در این زمینه کافی است، لذا توجه شما را به نمونه هایی از اخبار وروایات معصومین (علیهم السلام) جلب می کنیم:
 - امام زین العابدین (علیه السلام) فرموده است: (در قائم ما چند سنت از سنن پیغمبران است: یک سنت از آدم ویک سنت از نوح ویک سنت از ابراهیم، ویک سنت از موسی، ویک سنت از عیسی ویک سنت از ایوب وسنتی از محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)، اما آن سنتی که از آدم ونوح دارد طول عمر است، از ابراهیم پنهان بودن ولادتش ودوری گزیدن وی از مردم است، از موسی ترس وغیبت از مردم، از عیسی اختلافی که مردم درباره او دارند، از ایوب، فرج بعد از شدت، واز محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) قیام با شمشیر است)(۳۴).
محمد بن مسلم روایت نموده که گفت: خدمت امام باقر (علیه السلام) رسیدم تا درباره قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) از آن حضرت پرسشی کنم. پیش از آنکه من سؤالی بنمایم، فرمود: ای محمد بن مسلم، در قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) پنج شباهت از پیغمبران است: شباهت یونس بن متی، یوسف بن یعقوب، موسی، عیسی ومحمد صلوات الله علیهم.
شباهتی که به یونس دارد، غیبت اوست که بعد از پیری به صورت جوانی به سوی قریش بازگشت. شباهت او به به یوسف؛ غیبت وپنهانی او از خواص خود وعموم مردم وبرادرانش واشکالی بود که کار او برای پدرش یعقوب پدید آورده بود، با اینکه مسافت بین او وپدر وکسان وعلاقمندانش نزدیک بود. شباهتی که به موسی دارد، ترس ممتد او از مردم وغیبت طولانی ومخفی ماجرای ولایتش، وپنهان گشتن پیروان او به واسطه آزار وخواری که بعد از وی به آنها رسید؛ تا جایی که خداوند متعال، فرمان را صادر کرد وبر دشمنانش پیروز داشت. شباهت او به عیسی، اختلافی است که مردم درباره او دارند. زیرا جماعتی گفتند: او متولد نشده، وعده ای گفتند: او مرده است، وگروهی نیز گفتند: او را کشتند وبه دار آویختند.
واما شباهتی که به جد خویش حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) دارد، قیام به شمشیر وکشتن دشمنان خدا ورسول وجباران وگردنکشان وپیروزی وی به وسیله شمشیر ورعبی است که در دلها پدید می آورد، از جمله علامات قیام او وخروج سفیانی از جانب شام وشخص یمنی از یمن، وصدایی آسمانی در ماه مبارک رمضان، وندا کننده ای است که او را به نام ونام پدرش صدا می زند)(۳۵).

فصل دوم: امام مهدی (علیه السلام)، از تولد تا غیبت

تاریخچه مختصر زندگی امام مهدی چیست؟
پاسخ: نام: امام محمد (علیه السلام).
القاب معروف: مهدی موعود، ولی عصر، صاحب الزمان، قائم، منتظر، حجت الله، ومنتقم و... (علیه السلام).
کنیه: ابو القاسم، ابو عبد الله (علیه السلام).
نام پدر ومادر: امام حسن عسکری (علیه السلام)، نرجس خاتون (علیه السلام).
وقت ومحل تولد: روز پانزدهم شعبان سال ۲۵۵ یا ۲۵۶ هجری قمری در سامرا متولد شد، وحدود پنج سال تحت کفالت پدر بزرگوارش مخفیانه زندگی کرد.
مدت غیبت صغری: بعد از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) عهده دار امامت شد واز همین تاریخ(۲۶۰ هجری) به اذن خداوند غیبت صغری که تقریبا هفتاد سال - یعنی تا سال ۳۲۹ ه.ق - طول کشید آغاز شد، ودر این مدت چهار نایب خاص بین خود ومردم داشت.
غیبت کبری: از سال ۳۲۹ ه. ق غیبت کبری شروع شد وباب نیابت خاصه بسته وباب نیابت عامه مفتوح گشت. این غیبت تا وقتی که مشیت الهی باشد ادامه دارد وهر وقت که خدا بخواهد ظهور کرده وجهان را از عدالت برخوردار کند.
چه دلیلی بر متولد شدن امام مهدی در دست است؟ آیا کسی آن حضرت را دیده است؟
پاسخ: بنابر آنچه که مؤرخان شیعه وسنی در خصوص تاریخ وچگونگی ولادت حضرت مهدی (عجل الله فرجه) نوشته اند، اصل ولادت خجسته امام زمان (علیه السلام) وبه دنیا آمدنش جزء امور مسلم وقطعی تاریخ است.
به عنوان نمونه: مؤرخ شهیر اهل سنت، علی بن حسین مسعودی می گوید: (در سال ۲۶۰ ابو محمد حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی ابن ابیطالب (علیهم السلام)، در زمان خلافت معتمد عباسی درگذشت او به هنگام درگذشت، ۲۹ سال داشت، واو پدر مهدی منتظر است)(۳۶).
وشیخ سلیمان قندوزی گوید: (خبر معلوم ومسلم، در نزد موثقان، این است که ولادت قائم (علیه السلام)، در شب نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجری قمری، در شهر سامرا واقع شده است)(۳۷).
اما از آنجایی که خلفای بنی عباس دانسته بودند که دوازدهمین امام شیعیان همان مهدی موعود است که زمین را پر از عدل وداد می کند ودژهای گمراهی وفساد را درهم می کوبد، ونیز می دانستند که از فرزندان امام حسن عسکری (علیه السلام) است؛ درصدد برآمدند این نور را خاموش کنند. از این رو امام مهدی (عجل الله فرجه) از نخستین روز ولادت، همواره در نهان می زیست ومردم به طور عموم او را نمی دیدند. ولی با این وجود، عده ای از اصحاب امام حسن عسکری (علیه السلام) بودند که توفیق شرفیابی ومعرفی را یافته بودند.بعضی از آنها عبارتند از:
۱ - حکیمه خاتون، دختر امام جواد، خواهر امام هادی وعمه امام حسن عسکری (علیهم السلام)، که شب تولد حضرت مهدی (عجل الله فرجه)، او را زیارت کرد، ونسیم وماریه کنیزان آن حضرت گفتند: تا آن کودک متولد شد به خاک سجده کرد وانگشت سبابه را رو به آسمان بلند نمود وعطسه زد وگفت: (الحمد لله رب العالمین، وصلی الله علی محمد وآله)(۳۸).
۲ - ابو بصیر خادم است که گفت: بر صاحب الزمان (عجل الله فرجه) وارد شدم، در حالی که درون گهواره بود، نزدیک رفتم وسلام کردم، حضرت فرمود: مرا می شناسی؟ عرض کردم: آری، تو بزرگ وسید من وفرزند امام من هستی... حضرت فرمود: (انا خاتم الاوصیاء، وبی یرفع البلاء من اهلی وشیعتی)(۳۹).
۳ - سعد بن عبد الله قمی است که با نامه های فراوان با جمعی برای زیارت آن حضرت به سامره رفته وطرف راست امام حسن (علیه السلام)، کودکی را دیدند که مانند ماه درخشان بود؛ پرسیدند: این کیست؟ گفته شد: (مهدی قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)) است(۴۰).
۴ - روزی جمعی از شیعیان - چهل تن - نزد امام یازدهم آمدند، واز آن امام تقاضا کردند تا حجت پس از خویش را به آنان بنمایاند وبشناساند. وامام چنان کرد. وآنان پسری را دیدند که بیرون آمد همچون پاره ماه، شبیه به پدر خویش. امام عسکری (علیه السلام) فرمود: (پس از من، این پسر، امام شماست، وخلیفه من است در میان شما، امر او را اطاعت کنید، از گرد رهبری او پراکنده نگردید که هلاک می شوید ودینتان تباه می گردد این را هم بدانید که شما او را، پس از امروز، نخواهید دید، تا اینکه زمانی دراز بگذرد، بنابراین از نایب او، (عثمان بن سعید) اطاعت کنید)(۴۱).
۵ - ابو سهل نوبختی گوید: در آن حال بیماری، امام عسکری خواست تا آن کودک را نزد او آوردند. مهدی را که در آن هنگام کودک بود، نزد پدر آوردند. وی به پدر سلام کرد. من به او نگاه کردم، رنگی سفید ودرخشان داشت، موهایش پیچیده ومجعد بود ودندانهایش گشاده، امام حسن (علیه السلام) او را با جمله (یا سید اهل بیته) مخاطب قرار داد، یعنی: ای سرور خاندان خود. سپس از آن فرزند خواست تا در خوردن دوایی که برایش جوشانیده بودند به او کمک کند. او چنین کرد. سپس پدر را وضو داد. آنگاه امام عسکری (علیه السلام) به او فرمود: (ای پسرک من! تویی مهدی، وتویی حجت خدا بر روی زمین..)(۴۲).
چرا امام مهدی با وجود دشمنان زیادی که داشت روز شهادت پدر خود حاضر شد؟
پاسخ: چنانکه گفته شد، به خاطر شرایط خاص عصر امام مهدی (علیه السلام)، مردم - جز چند تن از خواص - حضرت را ندیده بودند. کار به این منوال گذشت، تا روز درگذشت امام یازدهم فرا رسید، یعنی روز هشتم ماه ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری قمری. در این روز چهار امر باعث شد تا مهدی (علیه السلام) خود را به گروهی از مردم بنمایاند وبه حوزه کسانی که بر مراسم تشییع وخاک سپاری امام عسکری (علیه السلام) حاضر شده بودند، آشکارا پا نهد:
۱ - اینکه باید امام بر جنازه امام نماز گزارد. مهدی (علیه السلام) برای رعایت این سنت الهی، وسر ربانی، لازم بود که ظاهر شود وبر پیکر پدر نماز گزارد.
۲ - اینکه جلوگیری شود از این امر که کسی از سوی خلیفه بیاید وبر پیکر مطهر امام یازدهم نماز بخواند وسپس جریان امامت ختم شده اعلام گردد، وخلیفه جابر عباسی، وارث امامت شیعی معرفی شود.
۳ - اینکه جلوگیری شود، از روی دادن انحراف داخلی در جریان امامت. زیرا که جعفر بن علی الهادی، معروف به جعفر کذاب، که برادر امام عسکری (علیه السلام)، ودر صدد ادعای امامت بود، آمد تا بر پیکر امام شهید نماز گزارد.
۴ - اینکه ادامه جریان امامت حقه وولایت اسلامیه، تثبیت گردد وبر معتقدان به امامت معلوم گردد که پس از امام حسن عسکری (علیه السلام)، امام دیگری - امام دوازدهم - حامل این وارث معنوی، ورسالت اسلامی، وولایت دینی ودنیایی است، واو هست، تولد یافته وموجود است(۴۳).
آری! در این زمان بود که عباسیان دانستند: فروکشنده جباران، درهم کوبنده ستمگران ومنتقم خون مظلومان، تولد یافته ورشد نموده است.
امام عصر چگونه ودر چه شرایطی متولد شد؟
پاسخ: حکیمه خاتون دختر امام جواد (علیه السلام) وعمه امام حسن عسکری (علیه السلام) کیفیت وچگونگی ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) را چنین نقل می کند:
(ابو محمد امام حسن عسکری (علیه السلام) کسی را به دنبال من فرستاد که امشب (نیمه شعبان) برای افطار نزد من بیا، چون خداوند امشب حجتش را آشکار می کند. پرسیدم: این مولود از چه کسی است؟ آن حضرت فرمود: از نرجس، عرض کردم: من در نرجس خاتون هیچ اثر حملی مشاهده نمی کنم! حضرت فرمود: موضوع همین است که گفتم.
من در حالی که نشسته بودم، نرجس آمد وکفش مرا از پایم بیرون آورد وفرمود: بانوی من! حالتان چطور است! من گفتم: تو بانوی من وخانواده ام هستی. او از سخن من تعجب کرده ناراحت شد وفرمود: این چه سخنی است؟ گفتم: خداوند در این شب به تو فرزندی عطا می کند که سرور وآقای دنیا وآخرت خواهد شد. نرجس خاتون از سخن من خجالت کشید.
سپس بعد از افطار، نماز عشاء را به جا آوردم وبه بستر رفتم. چون پاسی از نیمه شب گذشت، برخاستم ونماز شب خواندم. بعد از تعقیب نماز به خواب رفتم ودوباره بیدار شدم.
در این هنگام، نرجس نیز بیدار شد ونماز شب را به جا آورد. سپس از اتاق بیرون رفتم، تا از طلوع فجر با خبر شوم. دیدم فجر اول طلوع کرده ونرجس در خواب است.
در آن حال، این سؤال به ذهنم خطور کرد که چرا حجت خدا آشکار نشد. نزدیک بود شکی در دلم ایجاد شود که ناگهان حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) از اتاق مجاور صدا زد: (ای عمه شتاب مکن که موعد نزدیک است).
من نیز نشستم وسوره (الم سجده ویاسین) را خواندم. هنگامی که مشغول خواندن قرآن بودم، ناگهان نرجس خاتون با ناراحتی از خواب بیدار شد(۴۴).
من با شتاب خودم را به او رساندم وپرسیدم: چیزی احساس می کنی؟
نرجس گفت: آری. گفتم: نام خدا را بر زبان جاری کن، این همان موضوعی است که اول شب به تو گفتم. مضطرب مباش ودلت را آرام کن.
در این هنگام پرده نوری میان من واو کشیده شد. ناگاه متوجه شدم کودک ولادت یافته است. چون جامه را از روی نرجس برداشتم، آن مولود سر به سجده گذاشته ومشغول ذکر خدا بود. هنگامی که او را برگرفتم، دیدم پاک وپاکیزه است. در این موقع، حضرت امام حسن (علیه السلام) صدا زد؛ عمه! فرزندم را نزد من بیاور، وقتی که نوزاد را خدمت آن حضرت بردم، وی را درآغوش گرفت، وبر دست وچشم کودک دست کشید ودر گوش راستش اذان ودر گوش چپش اقامه گفت وفرمود: فرزندم! سخن بگو! پس آن طفل گفت: (اشهد ان لا اله الا الله، واشهد ان محمدا رسول الله). پس از آن به امامت امیر المؤمنین (علیه السلام) وسایر امامان معصوم (علیهم السلام)، شهادت وگواهی داد وچون به نام خود رسید گفت: (اللهم انجزلی وعدی، واتمم لی امری، وثبت وطأتی، واملأ الارض بی عدلا وقسطا). پروردگارا! وعده مرا قطعی گردان وامر مرا به اتمام رسان، ومرا ثابت قدم بدار، وزمین را به وسیله من از عدل وداد پر کن.
روز هفتم که خدمت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) رسیدم، ایشان فرزندش را از من طلب کرد. من نیز او را در پارچه ای پیچیده، نزد پدرش بردم. آن حضرت فرمود: پسرم! با من حرف بزن، در این هنگام، او آیه (ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض...) را خواند(۴۵).
ودر روایت دیگر چنان است که: چون حضرت صاحب الامر علیه السلام متولد شد، نوری از او ساطع گردید که به آفاق آسمان پهن شد ومرغان سفید را دیدم که از آسمان به زیر می آمدند وبالهای خود را بر سر وروی وبدن آن حضرت می مالیدند وپرواز می کردند. پس حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) مرا آواز داد که ای عمه، فرزند را برگیر وبه نزد من بیاور، چون برگرفتم، او را ختنه کرده وناف بریده وپاک وپاکیزه یافتم وبر ذراع راستش نوشته شده بود: (جاء الحق وزهق الباطل ان الباطل کان زهوقا)(۴۶).
باری مهدی موعود (علیه السلام) به گونه ای پا به عرصه وجود گذاشت که از خود کرامات بسیاری را نشان داد. وبدین ترتیب بود که وجود مقدس ولی عصر (عجل الله فرجه) در روز جمعه نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجری قمری متولد شد.
واما راجع به قسمت دوم سؤال باید گفت: از روایات چنین استفاده می شود که امام عسکری (علیه السلام) را به خاطر مولودی که موعود مظلومان جهان است، چنان تحت نظر داشتند که وقتی امام زمان (عجل الله فرجه) متولد شد، امام عسکری (علیه السلام) حتی با نزدیکان خود هم با ایماء واشاره سخن می گفت، تا مبادا کسی سخن آن امام را شنیده وبه دولت گزارش دهد، وایجاد خطر کند.
چنان که در کتاب (غیبت) شیخ طوسی (رحمة الله علیه) روایت کند: (احمد بن اسحاق قمی از امام حسن عسکری (علیه السلام) در خصوص صاحب الزمان (عجل الله فرجه) سؤال کرد، حضرت با اشاره دست او را متوجه نمود که او زنده وسالم است)(۴۷).
مادر امام زمان کیست؟
پاسخ: (نرجس خاتون) مادر امام عصر (علیه السلام) یکی از ملکه های وجاهت وزیبایی است که از نسل حواریون عیسی بن مریم بوده است. قدرت الهی آن بانوی مکرمه را برای همسری حضرت عسکری (علیه السلام) از روم به سامرا فرستاده تا گوهر تابناک وجود مهدویت در آن رحم پاک پرورش یابد. وی دختر بزرگترین قیاصر روم واز خاندان شمعون، وصی بلا فصل حضرت مسیح است. واما ماجرا از این قرار است که:
(بشر بن سلیمان برده فروش، از فرزندان ابو ایوب انصاری واز شیعیان با اخلاص حضرت امام هادی وامام حسن عسکری علیهما السلام بود ودر سامره افتخار همسایگری حضرت عسکری (علیه السلام) را داشت. او گفت که روزی کافور - یکی از خدمتگزاران امام هادی (علیه السلام) - به خانه ام آمد وگفت: امام با شما کار دارد، وقتی من به خدمت حضرت رسیدم، چنین فرمود: ای بشر تو از اولاد انصار هستی که در زمان ورود حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) به یاری آن جناب به پا خاستند، ودوستی شما نسبت به ما اهل بیت مسلم است، بنابراین به شما اطمینان زیادی دارم ومی خواهم به تو افتخاری بدهم. رازی را با تو در میان می گذارم که نزدت محفوظ بماند. سپس نامه پاکیزه ای به خط وزبان رومی مرقوم فرموده وسر آن نامه را با خاتم مبارکش مهر کرد، وکیسه زردی که در آن ۲۲۵ اشرفی بود بیرون آورد وفرمود: این کیسه را بگیر وبه بغداد برو، وصبح فلان روز سر پل فرات می روی، در این حال کشتی می آید، در آن اسیران زیادی خواهی دید که بیشتر آنان مشتریان فرستادگان اشراف بنی عباس خواهند بود وکمی از جوانان عرب می باشند.
در چنین وقتی متوجه شخصی به نام عمر بن زید برده فروش باش که کنیزی با چنین وصفی خواهی دید که دو لباس حریر پوشیده وخود را از دسترس مشتریان حفظ می کند.
در این حال صدای ناله ای به زبان رومی از پس پرده رقیق ونازکی خواهی شنید که بر هتک احترام خود می نالد، در این حال یک مشتری می آید ومی گوید عفت این کنیزک مرا به خود جلب کرده او را به سیصد دینار به من بفروش.
کنیزک به زبان عربی می گوید اگر تو حضرت سلیمان باشی وحشمت وجلال او را داشته باشی من به تو رغبت نخواهم کرد ومالت را بیهوده وبیجا خرج نکن. فروشنده می گوید پس چاره چیست؟ من چاره ای جز فروش شما ندارم. کنیزک می گوید: این قدر شتاب نکن، بگذار خریداری پیدا شود که قلب من به او آرام بگیرد. در این هنگام نزد فروشنده رفته وبگو من نامه ای دارم که یکی از بزرگان به خط وزبان رومی نوشته وآنچه که باید بنویسد در آن نامه درج است، نامه را به کنیزک نشان بده تا درباره نویسنده آن بیندیشد، اگر او به نویسنده نامه تمایل پیدا کرد وشما هم اگر راضی شدی من به وکالت او این کنیزک را می خرم.
بشر بن سلیمان گوید: من به فرموده حضرت امام علی النقی عمل کردم وبه همانجا رفتم وآنچه امام فرموده بود من دیدم ونامه را به آن کنیزک دادم، چون نگاه وی به نامه حضرت افتاد به شدت گریه کرد ونگاه (به عمر بن زید) کرد وگفت: مرا به صاحب این نامه بفروش، وقسم یاد نمود که در غیر این صورت خودم را هلاک خواهم کرد.
من در تعیین قیمت با فروشنده گفتگوی زیادی کردم تا به همان مبلغی که امام داده بود راضی شد، من هم پول را تسلیم کردم وبا کنیزک که خندان وشادان بود به محلی که قبلا در بغداد تهیه کرده بودم، در آمدیم. پس از ورود، دیدم نامه را با کمال بی قراری از جیب خود درآورد وبوسید وروی دیدگان ومژگان خود نهاد وبر بدن وصورت خود مالید.
گفتم: خیلی شگفت است که شما نامه ای را می بوسی که نویسنده آن را نمی شناسی. گفت: آنچه می گویم بشنو، تا علت آن را دریابی: من ملکه دختر یشوعا، پسر قیصر روم هستم، مادرم از فرزندان حواریین است واز نظر نسب، نسبت به حضرت عیسی دارم، بگذار داستان عجیب خودم را برایت نقل کنم.
جد من قیصر میخواست مرا در سن سیزده سالگی برای برادرزاده اش تزویج کند. سیصد نفر از رهبانان وقسیسین نصاری از دودمان حواریین عیسی بن مریم وهفتصد نفر از رجال واشراف وچهار هزار نفر از امرا وفرماندهان وسران لشگر وبزرگان مملکت را جمع نمود، آنگاه تختی آراسته به انواع جواهرات را روی چهل پایه نصب کرد، وقتی که پسر برادرش را روی آن نشانید صلیبها را بیرون آورد واسقفها پیش روی او قرار گرفتند وانجیلها را گشودند، ناگهان صلیبها از بلندی روی زمین ریخت وپایه های تخت درهم شکست.
پسرعمویم با حالت بیهوشی از بالای تخت بر روی زمین درافتاده ورنگ صورت اسقفها دگرگون گشت وبه شدت لرزید.
بزرگ اسقفها چون چنین دید، به جدم گفت: پادشاها! ما را از مشاهدی این اوضاع منحوس، که علامت بزرگی مربوط به زوال دین مسیح ومذهب پادشاهی است، معاف بدار.
جدم در حالی که اوضاع را به فال بد گرفت، به اسقفها دستور داد تا پایه های تخت را استوار کنند ودوباره صلیبها را برافرازند وگفت: پسر بدبخت برادرم را بیاورید تا هر طور هست این دختر را به وی تزویج نمایم تا شاید که این وصلت مبارک، نحوست آن از بین برود.
وقتی که دستور ثانوی او را عمل کردند، هر چه که در دفعه اول دیده بودند تجدید شد، مردم پراکنده گشتند وجدم با حالت اندوه به حرمسرا رفت وپرده ها بیفتاد.
همان شب در عالم خواب دیدم مثل اینکه حضرت عیسی وشمعون وصی او وگروهی از حواریین در قصر جدم قیصر اجتماع کرده اند ودر جای تخت منبری که نور از آن می درخشید قرار داد. طولی نکشید که (محمد) (صلی الله علیه وآله وسلم) پیغمبر خاتم وداماد وجانشین او وجمعی از فرزندان او وارد قصر شدند. حضرت عیسی به استقبال شتافت وبا حضرت (محمد) معانقه کرد وحضرت فرمود: یا روح الله! من به خواستگاری دختر وصی شما شمعون برای فرزندم آمده ام، ودر این هنگام اشاره به امام حسن عسکری (علیه السلام) نمود، حضرت عیسی نگاهی به شمعون کرده وگفت: شرافت به سوی تو روی آورده است، با این وصلت با میمنت موافقت کن، او هم گفت: موافقم.
آنگاه دید که حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بالای منبر رفت وخطبه ای بیان فرمود ومرا برای فرزندش تزویج کرد، سپس حضرت عیسی وحواریون را گواه گرفت، وقتی که از خواب بیدار شدم از ترس جان خود، خواب را برای پدرم وجدم نقل نکردم وپیوسته آن را در صندوقچه قلبم نهفته وپوشیده می داشتم.
از آن شب به بعد قلبم از فرط محبت به امام عسکری (علیه السلام) موج می زند تا به جایی که از خوراک بازماندم، وکم کم رنجور ولاغر شدم، وبه شدت بیمار گردیدم. جدم تمام پزشکان را احضار کرد وهمه از مداوای من عاجز گردیدند، وقتی از مداوا مایوس شدند جدم گفت: ای نور دیده! شما هر خواهشی داری به من بگو تا حاجتت را برآورم. گفتم: پدر جان! اگر در به روی اسیران مسلمین بگشایی وقید وبند از آنان برداری واز زندان آزاد گردانی امید است که عیسی ومادرش مرا شفا دهند.
پدرم درخواست مرا پذیرفت ومن نیز به ظاهر اظهار شفا وبهبودی کردم وکمی غذا خوردم، پدرم خیلی خوشحال شد واز آن روز به بعد، نسبت به اسیران مسلمین احترام شدید انجام می داد.
در حدود چهارده شب از این ماجرا گذشت. باز در خواب دیدم که دختر پیغمبر اسلام، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به همراهی حضرت مریم وحوریان بهشتی به عیادت من آمدند، حضرت مریم به من توجه کرد وفرمود: این بانوی بانوان جهان، ومادر شوهر تو است. من فوری دامن مبارک حضرت زهرا را گرفتم وبسیار گریستم واز این که امام حسن عسکری (علیه السلام) به دیدن من نیامده خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) شکایت کردم، فرمود: او به عیادت تو نخواهد آمد، زیرا تو به خداوند متعال مشرکی ودر مذهب نصارا زندگی می کنی، اگر می خواهی خداوند وعیسی ومریم از تو خشنود باشند ومیل داری فرزندم به دیدنت بیاید، شهادت به یگانگی خداوند ونبوت پدرم که خاتم الانبیا است بده، من هم حسب الامر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آنچه فرموده بود گفتم، حضرت مرا در آغوش گرفت واین باعث بر بهبودی من شد، آنگاه فرمود: اکنون به انتظار فرزندم حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) باش که او را به نزدت خواهم فرستاد.
وقتی از خواب بیدار شدم، شوق زیادی در تمام اعماق وجودم راه یافت ومشتاق ملاقات آن حضرت بودم تا اینکه شب بعد امام را در خواب دیدم، در حالی که از گذشته شکوه می نمودم، گفتم: ای محبوبم، من که خود را در راه محبت تو تلف کردم، فرمود: نیامدن من علتی جز مذهب تو نداشت، ولی حالا که اسلام آورده ای، هر شب به دیدنت می آیم تا آنکه کم کم وصال واقعی پیش آید، از آن شب تا حال پیوسته در عالم خواب خدمت آن حضرت بودم.
(بشر بن سلیمان) پرسید چگونه در میان اسیران افتادی؟ گفت: در یکی از شبها در عالم خواب حضرت عسکری را دیدم فرمود: فلان روز جدت قیصر، لشگری به جنگ مسلمانان می فرستد، تو می توانی به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران همراه با عده ای از کنیزان که از فلان راه می روند به آنها ملحق شوی.
من به فرموده حضرت عمل کردم، وپیش قراولان اسلام با خبر شدند وما را اسیر گرفتند وکار من به اینجا کشید که دیدی، ولی تا به حال به کسی نگفتم که نوه پادشاه روم هستم. تا اینکه پیرمردی که در تقسیم غنایم جنگی سهم او شده بودم، نامم را پرسید، من اظهار نکردم وگفتم: نرجس. گفت: نام کنیزان؟
(بشر) گفت چه بسیار جای تعجب است که تو رومی هستی وزبانت عربی است؟
گفتم: جدم در تربیت من جهدی بلیغ وسعی بسیاری داشت، وزنی را که چندین زبان می دانست، برای من تهیه کرده بود واز صبح وشام نزد من می آمد وزبان عربی به من می آموخت، روی همین اصل است که می توانم عربی حرف بزنم.
(بشر) می گوید: وقتی او را به سامره خدمت امام علی النقی (علیه السلام) بردم، حضرت از وی پرسید: عزت اسلام وذلت نصاری وشرف خاندان پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را چگونه دیدی؟
گفت: در موردی که شما از من داناترید چه بگویم. فرمود: می خواهم ده هزار دینار ویا مژده مسرت انگیزی به تو بدهم، کدام یک را انتخاب می کنی؟ عرض کرد: فرزندی به من بدهید، فرمود: تو را مژده به فرزندی می دهم که شرق وغرب عالم را مالک می شود وجهان را پر از عدل وداد خواهد کرد پس از آنکه پر از ظلم وجور شده باشد.
عرض کرد: این فرزند از چه شوهری خواهد بود؟ فرمود: از آن کس که پیغمبر اسلام در فلان شب در فلان ماه وفلان سال رومی تو را برای او خواستگاری نمود، در آن عیسی بن مریم ووصی او تو را به چه کسی تزویج کردند؟
گفت: به فرزند دلبند شما، فرمود او را می شناسی؟ عرض کرد: از شبی که به دست حضرت فاطمه (علیها السلام) اسلام آوردم، دیگر شبی نبود که او به دیدن من نیامده باشد.
آنگاه حضرت امام علی النقی (علیه السلام) به (کافور) خادم فرمود: خواهرم حکیمه را بگو نزد من بیاید، وقتی که آن بانوی محترم آمد فرمود: خواهرم این همان زنی است که گفته بودم، حکیمه خاتون آن بانو را مدتی در آغوش خود گرفت واز دیدارش شادمان گردید، آنگاه حضرت فرمود: ای عمه او را به خانه خود ببر وفرایض مذهبی واعمال مستحبه را به وی یاد بده که او همسر فرزندم حسن ومادر قائم آل محمد (علیه السلام) است)(۴۸).
واما اسامی مختلفی برای مادر گرامی امام زمان (عجل الله فرجه) ذکر شده که محمد بن علی بن حمزه، ضمن نقل حدیثی از امام عسکری (علیه السلام) در این رابطه می گوید: مادرش (مادر حضرت حجت) ملیکه بود که او را در بعضی روزها سوسن، ودر بعضی از ایام ریحانه می گفتند وصیقل ونرجس نیز از نامهای او بود(۴۹).
البته در بعضی احادیث (صقیل) نیز وارد شده است.
نام، لقب ها وکنیه های حضرت کدامند؟
پاسخ: نام اصلی حضرت، (محمد) است. نامی که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) برای او گذارده وفرمود: اسم او اسم من وکنیه او کنیه من است.
کنیه حضرت: ابو القاسم است. ونیز ابو صالح وابو عبد الله وابو ابراهیم وابو جعفر وابو الحسین هم گفته شده است(۵۰).
القاب حضرت: بسیار است، از جمله:
۱ - مهدی: مشهورترین لقب حضرت است. مهدی به اسم مصدر هدایت است، به معنی کسی که به وسیله خدا هدایت شده باشد. امام صادق (علیه السلام) در ضمن حدیثی فرموده است: (آن حضرت را مهدی گویند، زیرا او مردم را به امری که گم کرده اند هدایت می کند). ونیز امام باقر (علیه السلام) فرموده است: (او را مهدی نامیدند برای اینکه به امری پنهان (اسلام راستین) هدایت می کند)(۵۱).
۲ - قائم: یعنی قیام کننده به حق. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: (از این جهت قائم را (قائم) نامیدند، که پس از فراموش شدن نامش قیام کند)(۵۲).
۳ - منصور: امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه (من قتل مظلوما) فرمود: (او حسین بن علی (علیهما السلام) است، وبقیه آیه شریفه: (فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یشرف فی القتل انه کان منصورا)(۵۳) مقصود امام زمان (عجل الله فرجه) است، مقصود امام زمان (عجل الله فرجه) است، که نامش در این آیه (منصور) می باشد، چنان که خداوند احمد ومحمد را محمود، وعیسی را مسیح خوانده است)(۵۴).
۴ - منتظر: از امام جواد (علیه السلام) پرسیدند: چرا وی را (منتظر) می گویند؟ فرمود: (زیرا وی برای مدتی طولانی غیبت می نماید وعلاقمندان، منتظر ظهورش خواهند بود وآنها که تردید دارند انکار می کنند..)(۵۵).
۵ - بقیه الله: روایت شده که چون آن حضرت خروج کند، پشت به کعبه می کند، وسیصد وسیزده مرد به دور او جمع می شوند واول چیزی که تکلم می فرماید، این آیه است: (بقیه الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین)(۵۶).
آنگاه می فرماید: منم بقیه الله وحجت او وخلیفه او بر شما، پس هیچ سلام کننده ای به او سلام نمی کند، مگر اینکه گوید: (السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه)(۵۷).
آن حضرت است که در بسیاری از ادعیه واخبار به همین لقب مذکور شده اند، وبیشترین محدثین آن را ذکر نموده اند وبا آنکه در این لقب سایر ائمه (علیهم السلام) شریکند وهمه حجت خدایند بر خلق، لیکن چنان اختصاص به آن جناب دارد که در اخبار هر جا بدون قرینه وشاهدی ذکر شود، مراد آن حضرت است. وبعضی گفته اند: لقب آن حضرت (حجه الله) است. به معنی غلبه، یا سلطنت خدای بر خلایق، چه این هر دو به واسطه آن حضرت به ظهور خواهد رسید. ونقش خاتم آن جناب، (انا حجه الله) است(۵۸).
القاب دیگری چون: خلف صالح، شرید (رانده شده)، غریم (طلب کار)، مؤمل (منتظر، وآرزو برآورده شده)، منتقم، ماء معین (آب ظاهر وجاری بر روی زمین)، ولی الله، صاحب الزمان وغیره است که جهت توضیحات بیشتر می توان به کتاب منتهی الآمال وبحار الانوار وکتب مربوطه مراجعه نمود.
چرا وقتی که نام قائم برده می شود شیعیان تمام قد روی پای می ایستند؟
پاسخ: یکی از اعمالی که در بین شیعیان مرسوم ومعمول بوده است، این است که چون نام (قائم) (عجل الله فرجه) در جایی برده می شود، اهل مجلس، بلند می شوند. اگر چه دلیلی مسلم بر وجوب قیام به هنگام ذکر این لفظ در دست نیست، اما در این حد می توان گفت که این امر در بین مردم، به عنوان یک عمل مستحب، ریشه ای مذهبی دارد ودر حقیقت، اظهار ادب واحترام به آن امام عزیز است.
چنانکه نقل شده: حضور امام رضا (علیه السلام) در خراسان کلمه (قائم) ذکر شد، حضرت برخاست ودستش را بر سر نهاد وفرمود: (اللهم عجل فرجه وسهل مخرجه) خداوندا! بر فرجش شتاب کن، وراه ظهور ونهضتش را آسان گردان)(۵۹).
واز روایتی چنین استفاده می شود که این رفتار در عصر امام صادق (علیه السلام) نیز معمول بوده است. از حضرت صادق (علیه السلام) سؤال شد: علت قیام در موقع ذکر (قائم) چیست؟
حضرت فرمود: صاحب الامر غیبتی دارد بسیار طولانی، واز کثرت لطف ومحبتی که به دوستانش دارد، هر کس وی را به لقب قائم - که مشعر است به دولت کریمه او، واظهار تأثری است از غربت او - یاد کند، آن حضرت هم نظر لطفی به او خواهد نمود؛ وچون در این حال، مورد توجه امام واقع می شود سزاوار است از باب احترام به پا خیزد واز خدا تعجیل در فرجش را مسئلت نماید)(۶۰).
البته می توان گفت در بعضی شرایط واجب می باشد. مثل اینکه این لقب یا القاب دیگر حضرت در مجلس یاد شود، آنگاه همه اهل مجلس به احترام آن به پا خیزند. در این حال اگر کسی از اهل مجلس بدون عذر از جای خود برنخیزد، این برنخاستن توهین وهتک حرمت آن حضرت خواهد بود، وبدیهی است این عمل حرام می باشد.
آیت الله سید محمود طالقانی - رحمه الله علیه - می گوید: (این دستور قیام، شاید (فقط) برای احترام نباشد، والا باید برای خدا ورسول واولیای مکرم دیگر هم به قیام احترام کرد، بلکه دستور آمادگی وفراهم کردن مقدمات نهضت جهانی ودر صف ایستادن برای پشتیبانی این حقیقت است... این همه فشار ومصیبت، از آغاز حکومت دودمان دنائت ورذالت اموی، تا جنگهای صلیبی وحمله مغول واختناق وتعدیلهای دولتهای استعماری، بر سر هر ملتی وارد می آمد، خاکسترش هم به باد فنا رفته بود؛ لیکن دینی که پیشوایان حق آن دستور می دهند که چون اسم صریح (قائم) مؤسس دولت حقه اسلام برده می شود، به پا بایستید وآمادگی خود را برای انجام تمام دستورات اعلام کنید، وخود را همیشه نیرومند ومقتدر نشان دهید، هیچ وقت نخواهد مرد)(۶۱).
چرا نام امام زمان در قرآن نیامده است تا هر نوع ابهامی رفع شود؟
پاسخ: قرآن کریم برای معرفی شخصیتهای الهی از سه راه وارد می شود، ودر هر موردی طبق مصالحی از شیوه خاصی پیروی می کند. گاهی معرفی با اسم، گاهی معرفی با عدد، وگاهی نیز معرفی با صفت.
اگر نام حضرت مهدی (علیه السلام) در قرآن نیست، ولی صفات وخصوصیات حکومت او در قرآن وارده شده است.
اصولا قرآن در معرفی افراد، مصالح عالی را در نظر می گیرد. گاهی مصالح ایجاب می کند تنها به صفات افراد بپردازد، چنان که درباره حضرت مهدی (علیه السلام) جریان از این قرار است که:
اولا: تشکیل چنین حکومتی، در مواردی صریحا ودر موارد دیگر به طور اشاره در قرآن وارد شده است. آیاتی که در سوره (توبه) و(صف) از انتشار وگسترش اسلام در سطح جهانی نوید می دهد، مانند: (لیظهره علی الدین کله) یعنی تا آن را بر همه ادیان پیروز سازد، اشاره به تشکیل این حکومت است. زیرا مفسران گویند: مضمون این آیه را که پیشگویی از گسترش فراگیر وهمه جانبه اسلام در سطح جهان است، هنوز تحقق نپذیرفته است.
از این گذشته، در آیه ۱۰۶ سوره انبیاء می فرماید: (ما پس از ذکر، در زبور نوشتیم که بندگان شایسته من، وارث زمین خواهند بود). آیه شریفه نوید می دهد که صالحان، وارثان زمین خواهند بود وحکومت جهان را به دست خواهند گرفت. وبه اتفاق تاریخ بشر، هنوز این وعده الهی تحقق نپذیرفته است.
ثانیا: اگر نام اصلی امام زمان (علیه السلام) را نبرده، به خاطر مصلحتی است که برای اهل فضل ودرک مخفی نمی باشد، زیرا به همان علت که نام امام علی (علیه السلام) را نبرده، نام آن حضرت را نیز ذکر ننموده است. اگر نام این پیشوایان گرامی را می برد، کینه های دیرینه (بدر واحد وحنین) بار دیگر زنده می شد، ولذا مطلب را به صورت کلی مطرح کرده وفرموده است: (بندگان شایسته من، وارث زمین خواهند بود). نام بردن از گذشتگان، مانند لقمان وذی القرنین، قابل قیاس با افراد آینده نیست، درباره گذشتگان، حسدها وکینه ها تحریک نمی گردد، وافراد سودجو وشهرت طلب نمی توانند از آن سوء استفاده کنند، ولی بردن نام آیندگان این محظور را دارد.
آیا شما فکر می کنید که تنها ذکر نام، دردی را دوا می کند؟ آیا فکر می کنید که اگر نام امام زمان (علیه السلام) در قرآن برده می شد، امکان نداشت که در طول تاریخ، شیادان وافراد شهرت طلب آنان سوء استفاده نکنند، یا افرادی روی غرض های خاص، وجود او را انکار ننمایند؟ تجربه تاریخی نشان داده است که اگر هم در قرآن صراحتا نام آن حضرت برده می شد، باز در طول تاریخ، شیادان ومدعیان دروغین مهدویت پیدا می شدند ونام خود را امام زمان ومهدی موعود می گذاشتند، تا از آب گل آلود ماهی بگیرند واز نام او وانتظار مردم استفاده نادرست کنند. مگر نام پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را در انجیل نبرده است؟ ولی گروههای مغرض، از آن بهره برداری ناجوانمردانه کردند.
بنابراین، مساله مهم، بیان خصوصیات دیگر آن حضرت است که افراد دل آگاه، با شناخت آنها، مهدی واقعی را از مدعیان قلابی مهدویت باز شناسند(۶۲).
آیا در زمان غیبت ذکر نام اصلی حضرت جایز است؟
پاسخ: در اینکه آن حضرت را با کنیه یا یکی از القاب شریفش مانند: حجت، قائم، مهدی، صاحب الزمان وغیره، یاد کنیم، شک وتردیدی در جواز آن نیست. لیکن در اینکه آیا می توان به نام اصلی حضرت، یعنی (م.ح.م.د) تصریح کرد یا نه، در بین علمای شیعه اختلاف نظر است.
واما تحقیق سخن در این باره این است که یاد نمودن نام شریف معهود آن حضرت بر چند گونه متصور می شود:
۱ - یاد کردن آن در کتابها، که در جایز بودنش تردید نیست، زیرا دلایل منع شامل آن نمی شود، ونیز شیوه علمای صالح وعامل از زمان کلینی تا کنون بر این بوده که نام آن حضرت را در کتابهای خود ذکر کرده اند، بدون اینکه کسی بر آنان اعتراض نماید.
۲ - یاد کردن نام آن حضرت با اشاره وکنایه، مانند اینکه گفته شود: اسم او، اسم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است، وکنیه اش، کنیه آن حضرت می باشد. واین نیز جایز است، به همان دلایلی که در گونه اول گذشت. به اضافه روایات متعددی از طرق شیعه وسنی از پیغمبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) که در آنها تصریح فرموده است: (مهدی از فرزندان من است. نام او نام من وکنیه اش کنیه من می باشد)(۶۳).
لازم به ذکر است که جایز بودن در این دو مورد مذکور به غیر حال ترس اختصاص دارد، زیرا ترس، از جمله عناوین عارضی است که مایه حرام شدن هر جایزی می گردد.
۳ - یاد کردن آن حضرت در دعا ومناجات که ظاهرا در این مورد نیز جایز است.
۴ - یاد کردن آن حضرت در مجامع وغیره به طور سری وبه عنوان درد دل، که در این صورت نیز جایز است، زیرا دلایل منع از این قسم منصرف است، پس اصل جواز ودلایل جواز بدون معارض باقی می مانند. ضمن اینکه در روایت نبوی آمده: (اوست کسی که نامش به طور آشکارا پیش از قیامش نبرد مگر کافر به او)(۶۴).
۵ - یاد کردن این اسم شریف در مواقع ترس، مانند: محافل ومجالس دشمنان دین که تقیه با آنان واجب است، ودر حرمت این نوع هیچ اختلافی وجود ندارد چنانکه در روایات متعددی بر این حرمت تصریح شده است.
۶ - یاد کردن نام آن حضرت در مجالس ومجامعی که ترس وتقیه ای در آنها نباشد. این مورد است که معرکه آرا وجای بحث وگفتگو است. بعضی گویند: اخبار گوناگونی در دست است که دلالت بر حرمت این نوع دارد.
از جمله روایات، این است که امام هادی (علیه السلام) فرمود: (جانشین بعد از من پسرم حسن است، پس چگونه خواهید بود در جانشین پس از جانشین؟
راوی می گوید: عرض کردم: خداوند مرا فدای شما گرداند، چرا؟ فرمود: زیرا که شما شخص او را نمی بینید وبردن نامش برای شما روا نیست. گفتم: پس چگونه او را یاد کنیم؟ فرمود: بگویید حجت آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم))(۶۵).
ونیز در توقیع شریف آن حضرت است که: (ملعون است ملعون است کسی که در محفلی از مردم اسم مرا ببرد..)(۶۶).
وعده ای گویند: منظور از حرمت نام بردن اسم صریح امام، در مورد تقیه است. زیرا روایاتی داریم که به جهت جایز دانستن ذکر نام آن امام، در مقابل روایات حرمت قرار دارند، وتنها راه جمع بین روایات حرمت وجواز همین است. ودلایل دیگری هم می آورند که منطقی می نماید.
در این رابطه عالم بزرگ تشیع، علی بن عیسی اربلی گوید: فتوای من این است که منع تلفظ به نام مهدی (عجل الله فرجه) از روی تقیه بوده است، ولی اکنون اشکال ندارد(۶۷). همان گونه که محدث کبیر شیخ حر عاملی در وسایل الشیعه اختیار کرده است.
پس با آنچه گذشت می توان گفت: ذکر نام شریف حضرت مهدی (علیه السلام) که عبارت از امام محمد فرزند امام حسن عسکری علیهما السلام می باشد، در امثال زمان ما که تقیه لازم نیست، جایز است(۶۸).
چرا امام زمان از فرزندان امام حسین است نه امام حسن؟
پاسخ: با استفاده از روایات اسلامی، قطعی ومسلم است که امام زمان (عجل الله فرجه) از فرزندان امام حسین (علیه السلام) است. چنانکه حذیفه، از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت می کند که فرمود: (اگر از دنیا بیش از یک روز باقی نمانده باشد، خدا آن روز را طولانی گرداند تا مردی از اولاد مرا، که همنام من است برانگیزد، سلمان عرض کرد: یا رسول الله! از کدام فرزندانت به وجود می آید؟ پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دست مبارکش را بر حسین زده فرمود: از این(۶۹).
ونیز ابو وائل گوید: حضرت علی (علیه السلام) به فرزندش حسین (علیه السلام) نگاه کرد وفرمود: این پسرم آقا وسید است چنانکه خدا او را آقا وسید نامیده! واز پشت او مردی همنام پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) وشبیه آن حضرت در خلقت واخلاق بیرون آید که در وقت غفلت مردم، وضایع شدن حق وظهور ظلم وستم، خروج کند. به خدا سوگند، اگر خروج نکند (وشمشیر به دست نگیرد) گردنش را می زنند. از خروجش ساکنان آسمان خشنود شوند وزمین را از عدل وداد پر کند چنانکه از ظلم وستم پر شده باشد)(۷۰).
روایات اندکی نیز وجود دارد که امام زمان (عجل الله فرجه) از فرزندان امام حسن مجتبی معرفی نموده اند. مثلا در همین روایت امیر المؤمنین (علیه السلام) جای حسین، حسن آورده شده است. اما بعید نیست که احادیث حاکی از اینکه مهدی از اولاد امام حسن (علیه السلام) است، ساختگی باشد. زیرا عوامل جعل آن به همان عوامل سیاسی شباهت دارد که بنی عباس را به جعل احادیثی مبنی بر اینکه مهدی از اولاد عباس است وادار ساخته است.
یکی از عوامل این است که فرزندان امام حسن (علیه السلام)، به منظور تشکیل حکومت به استفاده از آن متوسل شدند. واما اینکه به چه دلیل حضرت مهدی (عجل الله فرجه) از فرزندان امام حسین (علیه السلام) است نه امام حسن (علیه السلام)، واصولا چرا از فرزندان امام مجتبی (علیه السلام) کسی به امامت نرسید؟ در روایات نکات ودلایلی به چشم می خورد که بدان اشاره می شود. ضمن اینکه باید توجه داشت که این مسئله از مصالح الهی است. چنانکه امام رضا (علیه السلام) در پاسخ به این پرسش که: چرا امامت در فرزندان حسین قرار گرفت نه در فرزندان حسن فرمود: (زیرا خداوند خواسته است که از فرزندان حسین (علیه السلام) باشد واز فرزندان حسن (علیه السلام) نباشد وخداوند هیچ گاه از آنچه انجام می دهد مورد سؤال قرار نمی گیرد)(۷۱).
در روایت دیگری امام صادق (علیه السلام) به وضع موسی وهارون علیهما السلام اشاره کرده وعلت این مسئله را بدانها تشبیه نموده است. چنانکه هشام بن سالم از آن حضرت سؤال کرد: امام حسن (علیه السلام) افضل است، یا امام حسین (علیه السلام)؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: حسن، عرض کرد: پس چرا امامت بعد از حسین در فرزندان او است، نه فرزندان حسن (علیه السلام)؟ فرمود: خداوند متعال دوست داشت که سنت موسی وهارون را در رابطه با حسن وحسین علیهما السلام نیز قرار دهد. آیا نمی بینی که موسی وهارون هر دو پیامبر بودند، همان طوری که حسنین (علیهما السلام) هر دو امام هستند؟ وخداوند عز وجل، نبوت را در فرزندان هارون قرار داد نه در فرزندان موسی، اگر چه موسی از هارون برتر بود...)(۷۲). واین روایت نیز بر مصلحت وحکمت الهی دلالت دارد.
نا گفته پیداست که هیچ یک از امامان معصوم (علیهم السلام)، بر دیگران فضیلت وبرتری معنوی ندارد، هر چند برای امیر المؤمنین (علیه السلام) در برخی از روایات، نوعی برتری مشاهده می شود؛ ولذا مراد از برتری امام حسن از امام حسین (علیه السلام)، نمی تواند برتری معنوی باشد.
وهمچنین از روایتی که پیرامون دلالت سید الشهداء وارده شده، یک نحوه ارتباط بین شهادت امام حسین (علیه السلام) وقرار دادن امامت در فرزندان آن حضرت دیده می شود. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
(جبرئیل بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شده عرض کرد: ای محمد! خداوند تو را مژرده می دهد به مولودی که از فاطمه (سلام الله علیها) متولد شد، واو را امت بعد از تو به قتل می رسانند، پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: ای جبرئیل سلام مرا به آفریدگارم برسان وعرض کن مرا نیازی بر چنین فرزندی نیست.
جبرئیل به آسمان عروج نموده، دیگر بار هبوط کرد وهمین را گفت، وباز همان جواب را شنید، دیگر باره فرود آمد، عرض کرد: پروردگارت به تو سلام می رساند وتو را مژده می دهد که خدا در ذریه این پسر امامت وولایت ووصایت را قرار می دهد. پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: راضی شدم.
پس از آن نزد فاطمه (سلام الله علیها) فرستاد، به او خبر داد که خداوند مرا مژده می دهد به مولودی که خدا به تو عطا می فرماید وامت من بعد از من او را به قتل می رسانند. فاطمه خدمت پدرش فرستاده، عرض کرد: مرا نیازی به چنین مولودی نیست که امت تو بعد از تو او را بکشند.
دیگر بار حضرت کسی را نزد فاطمه (سلام الله علیها) فرستاد وپیام داد که خداوند در ذریه این پسر امامت وولایت ووصایت را قرار می دهد. آنگاه فاطمه پیام به رضایت خود داد)(۷۳).
ونیز امام صادق (علیه السلام) فرموده است: (خداوند متعال امام حسین (علیه السلام) را به خاطر شهادتش پاداش داد به اینکه: امامت را در ذریه او قرار دهد، ودر تربتش شفا باشد، ودعا کنار قبرش اجابت گردد...)(۷۴).
چگونه حضرت مهدی در پنج سالگی آمادگی کامل رهبری را یافته است؟
پاسخ: همان طوری که در روایات اسلامی آمده است، امام مهدی (عجل الله فرجه) پس از شهادت پدر بزرگوارش، حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)، بلا فاصله به پیشوایی وامامت مسلمانان رسید، یعنی هنوز پنج سال از عمر شریفش سپری نشده بود، که امام مسلمین شده وآنچه از مایه های روحی وفکری که برای امامت لازم بود، فراهم داشت.
زیرا امامی که در سنین کودکی به پیشوایی روحی وفکری مردم مسلمان رسیده ومسلمین حتی در کشاکش آن همه موج ویرانگر، باز خویشتن خویش را به دوستی وپیروی از او گماشته اند، مسلما باید از دانش وآگاهی وگستردگی دید، دانا بودن در فقه وتفسیر وعقاید، بهره ای چشمگیر وزیادی داشته باشد. چون در غیر این صورت، نمی تواند مردم را به پیروی از خویش ترغیب کند.
باری، امامان ما در موقعیتهایی بودند که پیروانشان از کوچک وبزرگ می توانستند با ایشان بجوشند وبه آسانی، از بازتابهای وجودشان بهره گیرند؛ حال آیا امکان دارد که کودکی، مردم را به قبول امامتش بخواند، واین دعوت را مدام در برابر چشم وگوش همگان انجام بدهد، ومردم پنهان وآشکار به وی بگروند، وحتی در راه گرایش خویش، از بذل جان ومال هم نهراسند، اما از چگونگی حال وروز امام آگاهی نداشته باشند، ومسئله (امامت وپیشوایی در کودکی) مردم را به جستجو پیرامون کشف حقیقت وارزیابی امام کودک وپرس وجو درباره او را ندارد؟ وآیا ممکن است که سالها بر موضع گیری پیشوایانه امام ورابطه همیشگی او با مردم بگذرد، اما باز هم پرده از چهره حقیقت کنار نرود وچگونگی اندیشه ودانش امام - چه کودک وچه بزرگ - آشکار وروشن نگردد؟!
به فرض محال که مردم نتوانستند واقعیت امر را دریابند، خلافت ونیروی حاکم که آن همه دشمنی علنی با آن حضرت داشت، چرا برنخاست، وپرده از رخساره حقیقت نینداخت؟ آیا برایش امکان نداشت؟ وآیا اگر امام کودک هم مثل همه کودکان بود واز سطح تفکر واندیشه ای بزرگ برخوردار نبود، بهترین دستاویز برای بیان بی لیاقتی ها وبی ارزشی های امام به دست خلفای غاصب وظالم نمی افتاد تا به پیروان امامان عرضه کنند، وآن ستارگان درخشان را بکوبند؟ زیرا اگر اثبات بی لیاقتی یک انسان چهل پنجاه ساله که سرمایه های فروان علمی وتجربی زمانش را داراست، به مردم عادی، مشکل باشد، اثبات عدم لیاقت یک کودک، در رهبری مردم مسلمان کار مشکلی نخواهد بود.
اگر امام خرسال، از دانش وسطح تفکر عالی برخوردار نبود، خلفای معاصرش خیلی راحت می توانستند جنجال به پا کنند ومردم را از دورادور او پراکنده نمایند، اما سکوت آنها وتاریخ گواه وشاهد است که امامت در سنین کم، پدیده ای واقعی در زندگانی امامان معصوم (علیهم السلام) بوده است، وخلفا نیز حقیقی بودن امامت این بزرگواران را، در مقام عمل وفکر، دریافته بودند ومی دیدند که چنانچه خردسالی امام را هم بهانه کنند، باز پیروز نخواهند شد. زیرا حتی یک مورد هم نشان نمی دهد که با وجود خردسال بودن، با پرسش ویا مشکل رو به رو شوند ودر پاسخ آن به تنگنا افتاده باشند.
خلاصه، پیشوایی در سنین کودکی، پدیده ای است که دو تن از نیاکان او نیز یعنی امام جواد وامام هادی (علیهم السلام)، در سن هفت وهشت سالگی به آن رسیده اند. اما پدیده امامت در کودکی، در زمان حضرت مهدی (عجل الله فرجه) به اوج خود رسید.
چه معجزات وکراماتی از امام زمان صادر شده است؟
پاسخ: معجزات وکرامات بسیاری از آن امام عزیز صادر شده است که ذکر آنها نیاز به یک کتاب جداگانه دارد، ولی در اینجا به چند نمونه آنها اشاره می کنیم:
۱ - مردی از اهالی عراق، مالی را برای امام زمان (عجل الله فرجه) فرستاد، حضرت مال را برگرداند وپیغام داد که حق پسرعموهایت را که چهارصد درهم است، از آن خارج کن. مزرعه ای در دست او بود که پسر عموهایش در آن مزرعه شریک بودند، ولی حق آنها را نمی پرداخت. چون حساب کرد، دید که طلب آنها همان چهارصد درهم می شود. پس از پرداختن آن، باقیمانده را نزد حضرت فرستاد وقبول شد)(۷۵).
۲ - ابن شاذان می گوید: چهار صد وهشتاد درهم سهم امام نزد من جمع شده بود، من نخواستم از پانصد درهم کمتر باشد، لذا بیست درهم از مال خودم برداشته، به آن اضافه نموده وبرای اسدی (وکیل حضرت) فرستادم، اما ننوشتم که مقدرای از اینها هم از من است. جواب آمد: پانصد درهمی که بیست درهم آن از خودت بود رسید(۷۶).
۳ - یکی از معجزات آن حضرت که در سالهای اخیر اتفاق افتاده، معجزه ای است که برای همسر آقای (متقی همدانی) رخ داده است، وی می گوید:
روز دوشنبه هیجدهم ماه صفر سال ۱۳۹۷ همسر اینجانب محمد متقی همدانی بر اثر دو سال اندوه وگریه وزاری به خاطر داغ دو جوان خود که در یک لحظه در کوههای شمیران جان سپردند، مبتلا به سکته ناقص شد. طبق دستور پزشکان مشغول معالجه ومداوا شدیم، ولی نتیجه ای بدست نیامد.
شب جمعه بیست ودوم ماه صفر، یعنی چهار روز پس از این حادثه، حاج مهدی کاظمی که از تجار ومحترمین تهران به شمار می رود، به اتفاق خواهر زاده اش از تهران آمده بودند که ایشان (خواهرش) را به وسیله ماشین سواری برای معالجه به تهران ببرند، ساعت یازده شب بود که با خاطری خسته ودلی شکسته به اتاقم رفتم که بخوابم، ناگهان متوجه شدم که شب جمعه است، شب دعا ونیایش، شب توسل وتوجه. آن شب پس از قرائت چند آیه از قرآن مجید ونیز خواندن دعای مختصری از دعاهای شب جمعه، به حضرت بقیه الله (عجل الله فرجه) متوسل شدم وبا دلی پر از اندوه به خواب رفتم. ساعت چهار بامداد طبق معمول بیدار شدم. ناگاه احساس کردم که از اتاق پایین که همسرم آنجا بود، سرو صدا وهمهمه بلند است، سر وصدا قدری بیشتر شد وسپس ساکت شدند.
من گمان کردم میهمان از همدان یا تهران آمده، اعتنایی نکردم، تا اینکه صدای اذان صبح بلند شد، برای وضو گرفتن پایین رفتم، دیدم چراغهای حیاط روشن است ودختر بزرگم که پس از مرگ برادرهایش خنده به لبش نیامده بود، خوشحال ومتبسم قدم می زد.
از او پرسیدم: چرا نمی خوابی؟ گفت: پدر جان! خواب از سرم رفت. گفتم: چرا! گفت: به خاطر اینکه مادرم را ساعت چهار بعد از نیمه شب شفا دادند. من منتظر بودم که بیایید وبه شما مژده بدهم. گفتم: چه کسی شفا داد؟ گفت: مادرم ساعت چهار بعد از نیمه شب به شدت اضطراب ما را بیدار کرد که برخیزید، آقا را بدرقه کنید! همگی بیدار شدیم، ناگهان دیدیم مادرم با آنکه قدرت نداشت از جا حرکت کند، از اتاق بیرون آمد. من که همراه مادرم بودم، به دنبال ایشان رفتم. نزدیک درب حیاط به او رسیدم. گفتم: مادر جان! کجا می روی؟ آقا کجا بود؟
مادرم گفت: (آقایی، سید جلیل القدر در لباس اهل علم به بالینم آمد وفرمود: برخیز: گفتم: نمی توانم. با لحن تندتری گفت: برخیز! دیگر گریه نکن ودوا هم نخور. من از هیبت آن بزرگوار برخاستم. فرمود: دیگر گریه نکن، دوا هم نخور، همین که رو کرد به طرف در اتاق، من شما را بیدار کردم وگفتم: از آقا تجلیل کنید وایشان را بدرقه نمایید، لیکن شما دیر جنبیدید، خودم ایشان را بدرقه کردم).
مادرم هنگامی که متوجه شد، نزدیک درب حیاط ایستاده، گفت: زهرا! من خواب می بینم یا بیدارم؛ من خودم تا اینجا آمدم؟ گفتم: مادر جان: شما را شفا دادند، سپس مادرم را به اتاق آوردم.
آری؛ با گفتن یک کلمه (گریه نکن) آن همه اندوه وغم از دل او بیرون رفت)(۷۷).
۴ - دانشمند فاضل، شمس الدین محمد بن قارون نقل می کند که مردی به نام (نجم) ملقب به (اسود) در دهکده معروف به (دقوسا) واقع در کنار فرات زندگی می کرد. وی مردی خیر خواه ونیکوکار بود وزنی به نام فاطمه داشت، او نیز زن صالح وباتقوایی بود ودو فرزند داشت.
از اتفاق، زن وشوهر، هر دو نابینا شده، سخت ناتوان گشتند، این حادثه در سال ۷۱۲ اتفاق افتاد، زن ومرد مدت زیادی را بدین گونه گذراندند، تا اینکه یکی از شبها، زن حس کرد دستی روی صورتش کشیده شد وگوینده ای به او گفت: (خداوند نابینایی تو را برطرف ساخت. برخیز وبرو نزد شوهرت ابو علی ودر خدمتگزاری او کوتاهی مکن).
زن نیز چشم خویش را باز کرد ودید خانه پر از نور است، فهمید که ایشان، قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بوده است(۷۸).
جعفر کذاب کیست؟
پاسخ: امام هادی (علیه السلام) پنچ فرزند داشت (چهار پسر ویک دختر)، به نامهای امام حسن عسکری (علیه السلام)، حسین، محمد، جعفر وعلیه، در میان این فرزندان امام، جعفر، انسانی بدکردار ودروغگو بود. به طوری که لقب (کذاب) را گرفت. وی که برادر امام حسن (علیه السلام) وعموی امام زمان (عجل الله فرجه) بود، ادعای امامت داشت وپس از درگذشت امام هادی (علیه السلام) می گفت: امام مسلمین من هستم نه برادرم؛ حتی پس از امام هادی (علیه السلام) نزد خلیفه وقت رفت وگفت: بیست هزار اشرفی برای تو می فرستم واز شما خواهش می کنم که فرمان دهی تا بر مسند امامت بنشینم، واین مقام را از برادرم سلب کنی!
واز آنجایی که امام عسکری (علیه السلام) فرموده بود: (امام بعد از من کسی است که بر جنازه ام نماز بخواند). بعد از درگذشت آن حضرت، جعفر کذاب خواست بر پیکر برادر نماز بخواند، ناگهان پرده سفیدی که در حجره آویزان بود بلند شد، وکودکی نورانی پیدا شد، ردای جعفر را گرفت وفرمود: ای عمو! برو کنار، من سزاوارترم که بر جنازه پدرم نماز بخوانم. جعفر مانند نقش بر دیوار هیچ نتوانست بگوید وکنار رفت.
ابو الادیان گوید: چون حضرت عسکری (علیه السلام) وفات کرد، کودکی بیرون آمد وبر جنازه وی نماز گذاشت، واو را به خاک سپردند، ما نشسته بودیم که عده ای از قم آمدند واحوال حضرت را پرسیدند، گفته شد: از دنیا رفت. پرسیدند: جانشین او کیست وبه چه کسی باید تسلیت بگوییم؟ مردم به جعفر کذاب اشاره کردند، آمدند سلام کردند وپس از تسلیت، مقام امامت او را تبریک گفتند واظهار نمودند که نامه ها واموالی با خود داریم، بگو نامه ها از کیست واموال چقدر است؟ جعفر برخاست وبا عصبانیت گفت: توقع دارید علم غیب داشته باشم؟! در این هنگام خادمی بیرون آمد وگفت: نامه هایی از فلان وفلان، وهمیانی محتوی یک هزار دینار که ده دینارش قلب است، همراه شماست، پس نامه واموال را به وی دادند وگفتند: آن کسی که این پیغام را به وسیله تو فرستاده امام است)(۷۹).
جعفر کذاب در سه زمینه، فعالیت انحرافی داشت وبا امام مهدی (علیه السلام) در تضاد بود:
۱ - ادعای امامت پس از برادرش امام حسن عسکری (علیه السلام).
۲ - انکار وارث شرعی برای امام عسکری (علیه السلام) واین ادعا که او وارث امامت است.
۳ - وقتی امام مهدی به او اعتراض کرد مأمون دولتی را از احتمال وجود او آگاه ساخت ودولت را وادار کرد تا برای تعقیب وبازرسی گسترده خانه او عمل کنند.

فصل سوم: مهدی (علیه السلام) در عصر غیبت

آیا ماجرای غیبت از جانب پیامبر وامامان معصوم پیش بینی شده بود؟
پاسخ: غیبت امام زمان (عجل الله فرجه) یک واقعیت مسلم است که از قبل، توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وامامان معصوم (علیهم السلام) پیش بینی شده وبه وقوع پیوسته است. داستان غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) موضوع جدیدی نیست، بلکه ریشه عمیق دینی دارد. به عنوان نمونه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده است: (سوگند به خدایی که مرا برای بشارت برانگیخت، قائم فرزندان من بر طبق عهدی که به او می رسد غایب می شود، به طوری که بیشتر مردم خواهند گفت: خدا به آل محمد احتیاجی ندارد ودیگران در اصل تولدش شک می کنند.
پس هر کس زمان غیبت را درک نمود، باید دینش را نگهداری کند وشیطان را از طریق شک به خود راه ندهد، مبادا که او را از ملت من بلغزاند واز دین خارج کند، چنان که قبلا پدر ومادر شما را از بهشت بیرون کرد. خداوند شیطان را دوست وفرمانروای کفار قرار داده است)(۸۰).
ونیز اصبغ بن نباته نقل می کند: امیر المؤمنین (علیه السلام) حضرت قائم (عجل الله فرجه) را یاد کرده وفرمود: (آگاه باشید که آن جناب به طوری غایب می شود که شخص نادان خواهد گفت: خدا به آل محمد احتیاجی ندارد)(۸۱). واحادیث بسیاری که در کتب روایی مشهور است.
منظور از غیبت صغری وغیبت کبری چیست واز کجا آغاز شدند؟
پاسخ: از وقتی که پیشوای یازدهم شیعیان، حضرت عسکری (علیه السلام) در سال ۲۶۰ هجری قمری در گذشت ومقام امامت ورهبری امت به فرمان خداوند بزرگ، به فرزند ارجمند وی حضرت مهدی موعود (عجل الله فرجه) منتقل شد، دشمنان امام، برای قتل حضرت کمر همت بستند، ولذا به فرمان الهی، بعد از تدارک مراسم به خاک سپاری پدر، در سرداب منزل غایب گردید.
غیبت امام زمان (عجل الله فرجه)، به دو مرحله تقسیم گردید: مرحله کوتاهی، که بدان غیبت صغری گفته اند، ومرحله دراز مدت، که بدان غیبت کبری گفته می شود. (غیبت صغری) از سال ۲۶۰ که سال وفات امام عسکری (علیه السلام) است، آغاز گردید ودر سال ۳۲۹ که سال وفات آخرین نماینده اوست پایان یافت.
این غیبت، از دو جهت محدود بود؛ ۱ - جهت زمانی ۲ - جهت شعاعی.
از نظر زمانی بیش از ۷۰ سال (۶۹ سال وشش ماه وپانزده روز) به طول نینجامید واز این رو (غیبت صغری) نامیده شد؛ واز نظر شعاعی نیز، این غیبت، غیبتی همه جانبه نبود، وشعاع ودامنه آن محدود بود، یعنی در طول مدت ۷۰ ساله این غیبت، اگر چه امام از نظرها پنهان بود، لیکن این غیبت وپنهانی، نسبت به همه کس نبود، بلکه کسانی بودند که به صورتی با امام در تماس بودند. واینان نایبان خاص امام بودند، کارهای مردم را می گذرانیدند، نامه ها وسؤالات مردم را به نزد امام می بردند - یا می فرستادند - وپاسخ امام را به مردم می رساندند. وگاهی گروهی از مردم، به وسیله آن نایبان خاص به دیدار امام دوازدهم (علیه السلام) راه می یافتند)(۸۲).
البته برخی از مورخین، آغاز غیبت صغری را از هنگام ولادت امام مهدی (عجل الله فرجه) به شمار آورده اند یعنی از سال ۲۵۵ آغاز ودر سال ۳۲۹ ختم شده که با این حساب، دوره (غیبت صغری) ۷۵ سال خواهد شد(۸۳). از این رو، امام زمان (علیه السلام) بنابر قول مشهور هنگام غیبت کبری یک انسان کامل ۷۵ ساله بودند. ولی پس از درگذشت آخرین سفیر خصوصی آن حضرت، این راه نیز به روی مردم بسته شد وفقهای اسلام به عنوان مرجع رسمی ونایبان عام حضرت در امور دینی ودنیوی معرفی شدند، وبه خاطر بسته شدن همه تماسهای خصوصی، وطولانی بودن زمان غیبت، نام آن را (غیبت کبری) نهادند.
امام صادق (علیه السلام) در این رابطه فرموده است: (حضرت قائم (عجل الله فرجه) دو غیبت دارد: یکی طولانی (کبری) ودیگری کوتاه (صغری))(۸۴).
برای آگاهی واطلاع بیشتر، مراجعه به پرسش ۳۷ می تواند مفید واقع شود.
نقش وتأثیر غیبت صغری در غیبت کبری چیست؟
پاسخ: در ابتدا لازم به ذکر است که پیش از وقوع غیبت امام زمان (عجل الله فرجه)، توسط
امامان معصوم، خصوصا از عصر امام نهم به بعد، زمینه برای این پیشامد فراهم می گشته است.
بدین معنی که مردم کمتر امکان تماس با ائمه را داشته اند. زیرا حضرت هادی (علیه السلام) وامام عسکری (علیه السلام) از سوی دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید وممنوع از ملاقات با مردم بودند، واز طرفی این دو امام بزرگوار - جز با یاران خاص وکسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی ودینی خود به آنها مراجعه می نمودند - کمتر با مردم معاشرت می کردند.
به خاطر اینکه دوران غیبت حضرت مهدی (عجل الله فرجه) نزدیک بود، ومردم می بایست کم کم بدان خو بگیرند، وجهت سیاسی وحل مشکلات خود را از اصحاب خاصی که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند وپیش آمدن دوران غیبت در نظر آنها عجیب نیاید.
حضرت مهدی (عجل الله فرجه) نیز در غیبت صغری خود را از مردم پنهان می کرد تا مردم زمینه یک غیبت طولانی را پیدا کنند.
در واقع (غیبت صغری) مقدمه (غیبت کبری) وزمینه سازی برای آن بود. واگر یک مرتبه (غیبت کبری) واقع می شد، باعث تعجب وحتی انکار عده ای واقع شده وموجب انحراف افکار مردم می گردید، وقبول قطع رابطه مستقیم با امام (علیه السلام)، چنانکه در غیبت کبری واقع شده، برای اکثر مردم دشوار بود.
اما حضرت در مدت ۷۰ سال غیبت کوتاه، به وسیله نایبان خاص خود، با مردم ارتباط برقرار می کرد وحتی به بعضی از افراد اذن زیارت می فرمود تا به تدریج ایشان را با غیبت طولانی خود، آشنا ومأنوس گرداند.
بدین ترتیب پاسخ این پرسش که: چرا برای امام زمان (عجل الله فرجه) دو گونه غیبت معلوم گردید واز همان ابتدا (غیبت کبری) آغاز نشد؟ نیز داده شد.
علت غیبت امام زمان چیست؟
پاسخ: پیش از پرداختن به اسباب وعلل غیبت امام مهدی (عجل الله فرجه)، لازم به ذکر است: از روایات چنین استفاده می شود که علت وفلسفه واقعی غیبت آن امام بر بشر پوشیده است، وجز خدا وپیشوایان معصوم (علیهم السلام) کسی نسبت به آن اطلاع کافی وکامل ندارد. چنانکه عبد الله بن فضل هاشمی روایت کرده که از حضرت صادق شنیدم می فرمود: (صاحب الامر غیبتی دارد که ناچار از آن است، به طوری که اهل باطل در آن تردید می کنند.
عرض کردم: یا بن رسول الله! چرا غیبت می کند؟ فرمود: به علتی که به ما اجازه نداده اند آشکار سازیم. عرض کردم: چه حکمتی در غیبت اوست؟ فرمود: همان حکمتی که در غیبت سفیران وحجتهای پیش از او بوده است، حکمت غیبت قائم ظاهر نمی شود مگر بعد از آمدن خود او، چنان که حکمت سوراخ کردن کشتی توسط خضر وکشتن آن بچه وتعمیر دیوار، برای حضرت موسی (علیه السلام) ظاهر نگشت، مگر موقعی که خواستند از هم جدا شوند)(۸۵).
این روایت وروایات دیگر مثل این، اشاره دارد که علت واقعی غیبت حضرت را نمی توان گفت وهر سبب وعلتی که بیان می گردد، هر چند می تواند علت باشد، اما علت حقیقی نیست.
اما بعضی از علل غیبت حضرتش را که می توان با اسناد به روایات ذکر نمود، بدین ترتیب می باشند:
۱ - امتحان وآزمایش: غیبت آن حضرت سبب می شود تا نفاق پنهان عده ای آشکار شود وایمان حقیقی محبان وشیعیان واقعی امام (علیه السلام) در کوره ولایت امام غایب (عجل الله فرجه) از ناخالصی ها ودو رویی ها وسست مایه ها جدا وپاک شود، ودر یک کلام مؤمن از منافق معلوم گردد.
جعفر جعفی گوید: به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: فرج شما کی خواهد رسید؟ فرمود: (هیهات، هیهات! فرج، نخواهد رسید تا شما غربال شوید (وسه بار تکرار کرد) وافراد آلوده بروند وافراد پاک ومخلص باقی بمانند)(۸۶).
ونیز موسی بن جعفر (علیهما السلام) فرمود: (هنگامی که پنجمین فرزند امام هفتم غایب شد، مواظب دین خویش باشید، تا مبادا کسی شما را از دین خارج کند! ای پسرک من! برای صاحب الامر به ناچار غیبت خواهد بود، به طوری که عده ای از مؤمنین از عقیده خود بر می گردند، همانا خدا به وسیله غیبت، بندگانش را (امتحان) می نماید)(۸۷).
۲ - بیعت نکردن با ستمکاران: در روایات متعددی، یکی از علل غیبت امام (علیه السلام) عدم بیعت با کسی بیان شده است. حسن بن فضال می گوید: علی بن موسی الرضا (علیه السلام) فرمود: گویا شیعیانم را می بینم که هنگام مرگ سومین فرزندم (امام عسکری) در جستجوی امام خود همه جا را می گردند اما او را نمی یابند. عرض کردم: به چه دلیل؟ فرمود: زیرا امامشان غایب می شود، عرض کردم: چرا غایب می شود؟ فرمود: برای اینکه وقتی با شمشیر قیام نمود بیعت کسی در گردنش نباشد(۸۸).
۳ - ترس از گزند دشمنان: گفته شد که با تولد مهدی موعود (عجل الله فرجه) همه ستمگران وظالمان به وحشت افتادند، واز آنجا که مرگ وانقراض حکومت ظالمانه واعمال غیر انسانی خود را دردست پرتوان امام (علیه السلام) می دانستند ومی دانند، لذا جان امام مهدی (عجل الله فرجه) تهدید می شود، لذا در روایات یکی دیگر از غلل غیبت، حفظ جان حضرتش از تعرض وگزند دشمنان ذکر شده است؛ چنانکه زراره بن اعین از امام صادق (علیه السلام) روایت کند که فرمود: ای زراره! قائم ما ناچار از این است که غیبت کند. عرض کردم: برای چه؟ فرمود: از جان خود بیم وترس دارد. پس حضرت با دست به شکم خود اشاره کرد(۸۹).
البته بدیهی است که این تماس با عدم اراده خداوند به ظهور آن حضرت توأم است، وگرنه او نیز مانند پدران بزرگوارش از کشته شدن در راه خدا ترسی ندارند.
شیخ طوسی (رحمة الله علیه) می نویسد: هیچ علتی مانع از ظهور آن حضرت نیست، جز اینکه می ترسد کشته شود. زیرا اگر جز این بود، جایز نبود که پنهان شود، بلکه ظاهر می گشت وهر گونه ناراحتی وآزاری را متحمل می شد. زیرا مقام رفیع امامان وهمچنین انبیای عظام وبزرگواری آنها، به واسطه ناملایماتی بود که در راه دین خدا متحمل می شدند(۹۰).
چه اصراری است که امامان معصوم در دوازده تن منحصر شوند؟
چه اصراری است که امامان معصوم (علیهم السلام) در دوازده تن منحصر شوند، تا لازم آید خداوند، قوانین طبیعت را به خاطر امام دوازدهم به تعطیل درآورد؟
پاسخ: یکی از اصول اصیل شیعه امامیه، اصل امامت می باشد، امامت استمرار نبوت است، که تحقق اهداف الهی در سعادت انسان ورسانیدن او به کمال مطلوب ومراتب قرب ورضای الهی، بدون آن ممکن نیست. امام، فرد کامل انسانیت، ورابط میان عالم مادی وعالم ربوبی است. وبنابر روایات اسلامی، چنانچه امام وحجت خدا نباشد، نوع انسان منقرض خواهد شد.
امام سجاد (علیه السلام) می فرماید: (ما پیشوای مسلمین، وحجت بر اهل عالم، وسادات مؤمنین ورهبر نیکان وصاحب اختیار مسلمین هستیم. ما امان اهل زمین هستیم، چنانکه ستارگان امان اهل آسمانند، به واسطه ماست که آسمان بر زمین فرود نمی آید مگر وقتی که خدا بخواهد، به واسطه ماست که باران رحمت خداوندی وبرکات زمین خارج می شود، اگر ما روی زمین نبودیم، اهلش را فر می برد. سپس فرمود: از روزی که خدا آدم را آفرید تاکنون هیچگاه زمین از حجت خدا، چه ظاهر ومشهور، چه غیاب ومستور، خالی نبوده است، وتا روز قیامت نیز از حجت خالی نخواهد بود، واگر چنین نبود خدا پرستش وعبادت نمی شد..)(۹۱).
با توجه به این مقدمه کوتاه، به بیان مسئله ای که ناشی از اراده ومشیت الهی است می پردازیم وآن اینکه: چرا تعداد امامان از دوازده نفر بیشتر نیست؟
باید دانست که مسئله امامت، لحظه ای به زمان واگذار نشد. بدین معنی که هرگاه امامی از دنیا رفت، یا به شهادت رسید، امامی دیگر جای او را گرفت. زیرا واگذاشتن امامت به زمان، در آینده موجب خواهد شد امامت در هاله ای از ابهام قرار گیرد وبرنامه الهی اسلامی را در معرض خطر جدی قرار دهد، واز سوی دیگر موجب تشویش اذهان وسرگردانی مردم وگمراهی وپراکندگی آنان وظهور اباطیل نابجای فراوان به نام دین واسلام وبه حساب راه صواب وحق وحقیقت می گردد.
همچنین فرصت به دست طمع ورزان هواپرست ومدعیان دروغین امامت خواهد افتاد تا به گمراهی مردم وبازی با دین واحکام آن وظهور بدعتهای ناروا وتباهی حق بپردازند، تا آنجا که راه وصول به آن به صورت امری محال ونا ممکن درآید.
از طرفی هرگاه حاکمان احساس کنند کسی هست که آنان را به پیشگیری، ملایمت ودوری از سختگیری وفشار ملزم سازد، واز سوی دیگر قدرت کافی را برای نابودی منبع خطر آن، به صورت نهایی در اختیار دارند، بدان مبادرت خواهند کرد، وتمامی منابع خطر را از سر راه خود بر خواهند داشت وتند بادهای حقه وکینه، وزیدن خواهد گرفت، وتمامی دستاوردهای جهاد پیامبران واوصیای الهی وهمه بندگان با اخلاصی که در راه خداوند کوشیده اند، را چنان ریشه کن نمایند، که گویی اصلا چنین چیزی نبوده است.
برای این منظور وبا توجه به مطالبی که گفته شد، وبر اساس مقتضیات وبه لحاظ هماهنگی با ضروریاتی که این عینیت وسایر اعتبارات تربیتی موجب می شود، رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در روایاتی، تعداد واسامی امامان بعد از خود را دقیقا بیان نموده، که اولین آنها امام علی (علیه السلام) وآخرین آنها امام مهدی (علیه السلام) است.
باری، اقتضای حکمت الهی است که عمر امام دوازدهم (علیه السلام) آنقدر دراز شود که فرصت را برای انجام حرکت اصلاحی جهان شمول اسلام آماده کند. حتی با این تعیین دقیق وآن نص صریح هم، صحنه اجتماع اسلامی از ادعاهای دروغین مدعیان امامت در امان نماند. این مقام برای زید بن علی بن الحسین (علیهما السلام)، محمد بن حنفیه، اسماعیل فرزند امام صادق (علیه السلام) ودیگران ادعا شده است. اما از اهمیت وتأثیر چندانی برخوردار نبوده اند. بنابراین منحصر کردن تعداد امامان (علیهم السلام) به دوازده نفر، کاملا ضروری بوده است؛ تا به نیازی که در عینیت جامعه هست، مطابقت کند. اگر برهه ای را که امامان ما (علیهم السلام) در سه قرن اول پس از وفات رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در آن به سر بردند، به طور دقیق مطالعه کنیم، درخواهیم یافت که: امت اسلامی در این مدت توانست تمامی جوانب تشریع واهداف مختلف آن را در سطح عمومی فراگیرد وبر زمینه های گوناگون زندگی اشراف یابد.
آری، اگر غیبت امام غایب (علیه السلام) در کار نباشد، فرصت عمل وحفظ دستاوردهایی که ثمره جهاد وتلاش پیامبران ومخلصان فداکار در طول تاریخ است، کم کم از دست خواهد رفت، تا جایی که به صفر برسد(۹۲).
اما در جواب اینکه چرا برای حفظ امام دوازدهم (علیه السلام) قوانین طبیعت را تعطیل کرده است، باید گفت که این اولین مرتبه نیست که خداوند متعال برای نگهداری از فردی که حکمتش اقتضا می کند، قانون طبیعت را تعطیل می نماید.
در آن هنگام که ابراهیم (علیه السلام) را در آتش افکندند، تنها راه جلوگیری از نابودیش، تعطیل این قانون بود. پس به آتش گفته شد که (بر ابراهیم خنک وسلامت شو!) واین چنین شد. دریا برای موسی (علیه السلام) شکافته شد. کار بر رومیان مشتبه شد وپنداشتند که عیسی (علیه السلام) را دستگیر کرده اند، در حالی که دستگیر نکرده بودند. حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) از خانه خود که در محاصره انبوه قریشیان بود وآنان ساعتها در کمین او بودند تا بر وی بتازند، بیرون رفت وکسی او را ندید، زیرا خداوند می خواست تا پیامبرش را از چشمهای آنان پوشیده دارد.
لذا هر گاه پاسداری از زندگانی یکی از حجتهای خداوندی، برای ادامه کارش وپایان بردن نقش سازنده اش ضروری باشد، الطاف خداوند دخالت کرده وبرای حفظ او، یکی از قوانین طبیعی را به حالت تعطیل در می آورد.
وبر عکس، اگر مدت ماموریت او سر آمده باشد، ووظیفه الهی تعیین شده اش را به انجام رسانده باشد، هماهنگ با قوانین طبیعی حیات با مرگ روبرو می شود، یا به شهادت می رسد.
جای بسی شگفتی است که گروهی، همه این مطالب را در جای خود که پیرامون تعطیل شدن قانونی از قوانین طبیعت است، پذیرفته اند، اما هنگامی که با عقیده شیعه، در مورد طول عمر امام زمان (عجل الله فرجه) روبرو می شوند، انگشت حیرت به دهان می گیرند واین گونه عقاید را غیر عاقلانه وغیر منطقی می دانند؟!
چه مانعی داشت امام مهدی در آخر الزمان متولد می شد؟
پاسخ: برای جلوگیری از تکرار کلام، پاسخ این پرسش را به طریق ایجاز، چنین بیان می کنیم:
اولا، روایات معتبر اسلامی تصریح دارند که بر طبق مشیت الهی، امامان معصوم (علیهم السلام) دوازده تن بیشتر نخواهند بود که همگی آنها از خاندان پیامبر رحمت (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشند، وآخرین آنها وجود نازنین امام مهدی (علیه السلام) است. ثانیا، طبق روایات معتبر، سنت الهی چنین است که زمین را از حجت خود خالی نگذارد واگر حجتهای الهی یعنی پیشوایان معصوم، بر روی زمین نبودند، جهان وجهانیان نابود می گشتند. ثالثا، می دانیم که امام یازدهم حضرت عسکری (علیه السلام) در سال ۲۶۰ هجری قمری در شهر سامرا بدرود حیات گفته وبه شهادت رسیدند.
با توجه به این سه امر مسلم، نتیجه می گیریم که اگر امام زمان (عجل الله فرجه) تاکنون متولد نشده بود، لازم می آید از سال ۲۶۰ تاکنون که حدود ۱۱۴۵ سال می شود، جهان واهل آن بدون حجت الهی بوده باشند واین امر با آنچه در ابتدای سخن گفتیم، منافات دارد.
چه مانعی داشت امام زمان غایب نمی شد وخداوند از کشته شدن آن ممانعت می کرد؟
پاسخ: در رابطه با این سؤال، به پاسخ شیخ طوسی (رحمة الله علیه) اکتفا می کنیم که فرمود: (ممانعتی که با تکلیف بندگان خدا منافات ندارد، این است که خداوند مردم را از مخالفت فرمان او برحذر دارد ودستور دهد که از او پیروی کنند واو را یاری نمایند ودر برابرش تسلیم گردند؛ اینها همه کاری است که خدا باید بکند.
اما ایجاد مانع میان او ومردم، منافی تکلیف داشتن بندگان بوده، ونقض غرض است. زیرا مقصود از مکلف داشتن مردم، این است که به ثواب برسند، وحال آنکه ایجاد مانع وحایل میان آن حضرت ومردم، با این منظور، منافات دارد. ضمن این که گاهی ایجاد حایل ومانع برای جلوگیری از کشته شدن آن حضرت، موجب بروز مفسده ای برای مردم شود، که البته این کار از خداوند نیکو وپسندیده نیست)(۹۳).
امام غایب چه فایده ای برای مسلمانان می تواند داشته باشد؟
گفته می شود که زندگی امام در عصر غیبت یک زندگی خصوصی محسوب می شود، در صورتی که یک پیشوا وامام باید در بین مردم ودر اجتماع باشد، با این وضع حق داریم بپرسیم که این امام غایب چه فایده ای می تواند برای مردم داشته باشد؟
پاسخ: باید دانست که مفهوم غایب بودن امام مهدی (عجل الله فرجه) این نیست که وجودی نامرئی دارد وبه یک وجود پنداری شبیه تر از یک وجود عینی باشد. بلکه او نیز از یک زندگی طبیعی عینی خارجی برخوردار است وتنها استثنایی که در زندگی او وجود دارد، عمر طولانی اوست. وگرنه آن وجود نازنین در جامعه انسانی به طور ناشناس زندگی می کند، چنانکه خواهد آمد.

غافل تو یکی لحظه ز آن شاه نباشی * * * شاید که نگاهی کند آگاه نباشی

بعد از بیان این مسئله که مهدی (علیه السلام) یک پندار نیست بلکه یک حقیقت عینی است، می گوییم: اگر چه حضور شخصی امام (علیه السلام) در بین مردم سبب می شود که مسلمانان از برکات بیشتر ودر سطح بسیار وسیعتری بهره مند شوند، ولیکن این چنین نیست که اگر شخص امام (علیه السلام) غایب بود، هیچ گونه فایده وثمره ای برای امت اسلام ومردم نداشته باشد. بلکه مردم را تحت نفوذ شخصیتی خود می گیرد. در احادیث متعددی که پیرامون فلسفه وفایده وجود امام (علیه السلام) در دوران غیبت به ما رسیده است، فواید گوناگونی را عنوان فرموده اند که به طور اختصار به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
۱ - امام غایب (علیه السلام)، واسطه فیض وامان اهل زمین: گفته شد که امامان معصوم (علیهم السلام) وامام زمان (عجل الله فرجه) امان اهل زمین اند واگر زمین از این حجت های الهی خالی بماند دنیا واهلش نابود خواهند شد. لذا وجود امام (علیه السلام) موجب برکات بسیاری می باشد، حال به ظاهر حاضر باشد یا غایب، فرقی در این زمینه نمی کند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) رمز وراز این مسئله را با بیانی نغز وپر معنی بیان کرده ودر پاسخ این پرسش که وجود مهدی (علیه السلام) در عصر غیبت چه فایده ای دارد، می فرماید: (آری، به خداوندی که مرا به پیغمبری مبعوث گردانیده است؛ آنها از وجود او منتفع می شوند واز نور ولایتش در طول غیبت بهره می گیرند، چنانکه از آفتاب پشت ابر استفاده می برند)(۹۴).
وحضرت صاحب الامر (عجل الله فرجه) نیز در این رابطه فرموده است: (همان طور که از خورشید در وقتی که توسط ابرها پنهان شده بهره گیری می شود، از من نیز در زمان غیبتم به همان صورت بهره می برند. وهمانا من سبب آرامش وامنیت مردم روی زمین هستم، چنانکه ستارگان امان اهل آسمانند)(۹۵).
راجع به علت تشبیه امام غایب به خورشید پنهان در ابر، به پرسش بعدی مراجعه فرمایید.
۲ - اثر امید بخشی به مسلمین: ایمان واعتقاد به امام غایب (عجل الله فرجه) سبب امیدواری مسلمانان نسبت به آینده پر مهر وصفای خویش در عصر ظهور امامشان می گردد. جامعه شیعی، طبق اعتقاد خویش به وجود امام شاهد وزنده، همواره انتظار بازگشت آن سفر کرده را که صد قافله دل همره اوست می کشد.
هر چند او را در میان خود نمی بیند، اما خود را تنها وجدای از او نمی داند. اگر این رهبر اصلا وجود خارجی نداشته باشد وعلاقمندان مکتب اسلامی سازش در انتظار تولد وپرورش او در آینده باشند وضع بسیار فرق می کند.
باری، امام غایب (عجل الله فرجه) همواره مراقب حال ووضع شیعیان خویش می باشد، وهمین مسئله باعث می گردد که پیروانش به امید لطف وعنایت حضرتش، برای رسیدن به یک وضع مطلوب جهانی تلاش کرده ودر انتظار آن منتظر بسر برند. چنانکه خود فرموده است: (ما در رسیدگی وسرپرستی شما، کوتاهی نکرده ویاد شما را از خاطر نبرده ایم. پس تقوای الهی پیشه کنید وما را یاری کنید تا از فتنه ای که به شما رو می آورد، شما را نجات بخشیم(۹۶).

خستگان عشق را ایام درمان خواهد آمد * * * غم مخور آخر طبیب دردمندان خواهد آمد

۳ - پاسداری از آیین اسلام ودین خدا: از جمله آثار وفواید امام غایب (عجل الله فرجه) این است که عاشقان وسربازان آن حضرت خود را به امید عصر ظهور برای دفاع از دین آماده می نمایند.
حضرت علی (علیه السلام) در این رابطه می فرماید: (به برکت آن امام گروهی از مردم برای دفاع از دین ودرهم کوبیدن فتنه ها آماده می شوند، چنان که شمشیر وتیر به دست آهنگر تیز می گردد. چشم آنها به واسطه قرآن روشن است، تفسیر ومعانی قرآن در گوششان گفته می شود وشب وروز از جام حکمت وعلوم الهی سیراب می شوند)(۹۷).
فواید دیگری نیز برای وجود نازنین آن امام در پس پرده غیبت بیان شده که ما در اینجا به همین سه فایده اکتفا می کنیم.
علت تشبیه امام غایب به خورشید پنهان در ابر چیست؟
پاسخ: پیشتر حدیثی را از امام غایب (عجل الله فرجه) ذکر کردیم که آن حضرت فرموده بود: (اما چگونگی استفاده از من در غیبت، مانند استفاده از آفتاب است هنگامی که ابرها آن را از دیدگان پنهان سازند)(۹۸).

هر چند که غایب است آن گل ز چمن * * * از فیض وجود اوست گیتی گلشن
هر چند که در ابر نهان باشد هست * * * از پرتو آفتاب، عالم، روشن

۱ - همچنان که مردم انتظار بیرون آمدن خورشید از پشت ابرهای تیره را می کشند تا بیشتر از آن بهره مند گردند، در زمان غیبت نیز شیعیان ومحبان حضرت همواره انتظار وجود مبارکش را دارند وهرگز نا امید نمی شوند. وهمین امید است که آنان را در تمام مراحل زندگی پیروز می گرداند وشجاعت وشهامت واقدامی بی نظیر بدانها می بخشد.
۲ - هر کس با این همه آثار ومعجزات وروایات واحادیث، باز هم منکر وجود مبارکش شود، مانند کسی است که منکر وجود خورشید گردد، هنگامی که در پشت ابرها از دیدگان، به ظاهر، پنهان وغایب است، گر چه آثار وجودش به جهانیان می رسد.
۳ - می دانیم خورشید یک سلسله اشعه مرئی دارد که از ترکیب آنها با هم هفت رنگ معروف پیدا می شود؛ ویک سلسله اشعه نامرئی، که به نام (اشعه فوق بنفش) و(اشعه مادون قرمز) نامیده شده است. همچنین یک رهبر بزرگ آسمانی خواه پیامبر باشد یا امام علاوه بر تربیت تشریعی که از طریق گفتار ورفتار وتعلیم وتربیت عادی صورت می گیرد، یک نوع تربیت روحانی واز راه نفوذ معنوی دلها وفکرها دارد که می توان آن را تربیت تکوینی نام گذارد؛ در آنجا الفاظ وکلمات وگفتار وکردار کار نمی کند بلکه تنها جاذبه وکشش درونی است که مؤثر می افتد. همچنان که در حالات بسیاری از پیشوایان بزرگ الهی می خوانیم که گاه بعضی از افراد منحرف وآلوده با یک تماس مختصر با آنها به کلی تغییر مسیر داده اند. وجود امام در پشت ابرهای غیبت نیز این اثر را دارد که از طریق اشعه نیرومند نفوذ شخصیت خود دلهای آماده را در نزدیک ودور تحت تاثیر جذبه مخصوص قرار داده وبه تربیت وتامل آنها می پردازد.
۴ - همانطور که شعاع خورشید به میزان روزنه ها وشبکه های خانه وارد آن می شود وبه قدر ارتفاع موانع خانه ها، در آن می تابد، همچنین مردم نیز به اندازه موانع حواس ومشاعرشان که عبارت است از شهوات نفسانی وعلایق جسمانی وشبکه های دلهای آنها وهم به قدری که پرده های کثیف را از دلهای خود به کنار می زنند، از انوار هدایت وراهنمایی ائمه طاهرین (علیهم السلام) استفاده می کنند.
۵ - هر چند خورشید در پس ابر برای مدتی پنهان می گردد، اما نور روشنی بخش خود را از جهانیان دریغ نمی کند وباز هم از پس ابر زمین وآسمان را روشن می کند؛ امام علیه السلام نیز هر چند که در پس پرده غیبت قرار دارد، اما نور ولایت آن حضرت بر همه عالمیان پرتو افکن است، چه اینکه اگر نور آن امام همام نباشد، بنابر روایات معصومین زمین واهل آن از بین می روند وخلاصه اوست که امان اهل زمین است.
ای که در ظل لوای تو کند گردون جای نوبت رایت اسلام برافراشتن است
نایبان خاص امام زمان چه کسانی بودند؟
پاسخ: اوضاع پر اختناق وعدم پذیرش مردم سبب شد که امام زمان (عجل الله فرجه) از نظرها پنهان شود، وطبیعی است که امام در زمان غیبت صغری مردم را به حال خود وانگذارد، لذا در این زمان به وسیله چهار سفیر مخصوص خود، با مسلمانان در حال تماس بود، وبسیاری از نیازمندیهای مردم را از طریق نمایندگان خود، برطرف می نمود.
مشخصات آن سفیران ونایبان بدین شرح وقرار است:
۱ - عثمان بن سعید عمری: وی به قبیله (بنی عمرو بن عامر) منسوب بوده است واز یازده سالگی افتخار خدمتگزاری به خاندان رسالت را داشته واز اصحاب امام هادی وحضرت عسکری علیهما السلام به شمار می رفت. او که وکیل مخصوص امام عسکری (علیه السلام) بود آنچنان مورد وثوق واطمینان آن حضرت بود که درباره وی وفرزندش (محمد بن عثمان) فرمود: (عمری وفرزند او مورد وثوق من هستند، هر چه از من به شما نقل کنند، حقیقتی است که از من شنیده اند ونقل می نمایند؛ هر دو نفر آنها، مورد اعتماد من هستند، به سخنان ایشان گوش فرا دهید ودستوراتشان را اجرا کنید)(۹۹).
عثمان بن سعید، از معدود افرادی بود که در شرایط خاص آن زمان، از طرف امام عسکری (علیه السلام) اجازه داشت که حضرت مهدی (عجل الله فرجه) را در خانه حضرتش به طور مکرر زیارت کند. وی در سال ۳۰۰ هجری قمری وفات یافت.
۲ - محمد بن عثمان: او فرزند اولین نایب ووکیل امام عصر (عجل الله فرجه) است که زمان حضرت عسکری (علیه السلام) را درک نموده است. دوران نیابت وسفارتش طولانی تر از او بود وهمواره نامه های شیعیان را به حضور امام زمان (عجل الله فرجه) رسانیده وپاسخ کتبی آنها را باز می گرداند.
محمد بن علی بن الاسود قمی گوید: محمد بن عثمان، قبری برای خویش تهیه کرد، علتش را پرسیدم، گفت: (از جانب امام (علیه السلام) مامورم که کارهایم را جمع وجور کنم). دو ماه بعد از این واقعه دار دنیا را وداع گفت(۱۰۰).
محمد بن عثمان، در حدود ۵۰ سال عهده دار نیابت بود، ودر سال ۳۰۴ یا ۳۰۵ هجری قمری درگذشت.
۳ - حسین بن روح نوبختی: وی در روزگار خویش به عقل ودرایت اشتهار داشت. حسین بن روح از نزدیکان ورازداران محمد بن عثمان بود که به فرمان امام زمان (عجل الله فرجه) بعد از وفات محمد، نیابت امام را به عهده داشت.
وقتی بیماری محمد بن عثمان شدت یافت، گروهی از بزرگان ومعروفان شیعه، خدمتش رسیده از جانشین خود سؤال نمودند، جواب داد:
(حسین بن روح جانشین من ووکیل مورد اعتماد حضرت صاحب الامر (علیه السلام) است ودر کارها به وی رجوع کنید، من از جانب امام مأمورم که حسین بن روح را به نیابت منصوب گردانم)(۱۰۱).
وی در ماه شعبان سال ۳۲۶ هجری قمری از دنیا رفت.
۴ - علی بن محمد سمری: چهارمین وآخرین نایب وسفیر امام زمان (عجل الله فرجه) علی سمری یا سمیری است، که امام به خود او نوشته ودستور داده بود که تو، آخرین نایب مخصوص من هستی، دیگر نباید کسی را به جای خود معرفی کنی.
احمد بن ابراهیم گوید: روزی علی بن محمد سمری بدون مقدمه فرمود: خدا (علی بن بابویه قمی) را رحمت کند. حاضرین تاریخ این کلام را یادداشت نمودند. بعدا خبر رسید که علی بن بابویه، در همان روز از دنیا رفته است. خود سمری نیز، در سال ۳۲۹ وفات نمود(۱۰۲).
این بود توضیح مختصری پیرامون نایبان خاص امام عصر (عجل الله فرجه) در زمان غیبت صغری، واما بعد از مرگ آخرین سفیر، باب نیابت خصوصی بسته شد، وغیبت کبری آغاز گردید.
آیا در تاریخ کسانی هستند که مدعیان نیابت خاصه بوده باشند؟
پاسخ: آری، عده ای هم دعوی نیابت خاصه از ناحیه مقدسه حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) نموده اند که به ذکر بعضی از آنها اکتفا می شود:
۱ - الشریعی ابو محمد الحسن، که از اصحاب حضرت عسکری (علیه السلام) بوده واولین کسی است که ادعای این مقام را نموده، ومطالبی رابه امامان نسبت داده، ودر حق آن بزرگواران غلو کرده است. سپس توقیع شریف در حق او صادر شد که مشتمل بر لعن والحاد وکفر او بود.
۲ - محمد بن نصیر النمیری، که از اصحاب حضرت عسکری (علیه السلام) بوده وبعد از شریعی ادعای نیابت کرده است.
۳ - ابو طاهر محمد بن علی بن بلال که از اصحاب امام عسکری (علیه السلام) بوده وقضیه او؛ (عمری) نایب اول امام زمان (عجل الله فرجه) در کتب رجال آمده است.
۴ - احمد بن هلال کرخی که از اصحاب حضرت عسکری (علیه السلام) بوده است.
۵ - حسین بن منصور حلاج، صوفی مشهور، که در ابتدای امر، دعوی نیابت خاصه نموده، ولی بعد از آن پا فراتر گذارده واز او مطالب وادعاهایی صادر شد که موجب قتل او گردید.
۶ - ابن ابی غرافر محمد بن علی شلمغانی.
۷ - ابو دلف مجنون، که اول ادعای نیابت خاصه نموده، بعد غلو کرد وسپس مجنون شد.
۸ - ابو بکر بغدادی که از دوستان ابو دلف مجنون بوده است.
۹ - محمد بن سعد، شاعر کوفی که در سال ۵۴۰ وفات کرد.
۱۰ - احمد بن حسین رازی که در سال ۶۷۰ از دنیا رفت.
۱۱ - حسین بن علی اصفهانی که در سال ۸۵۳ از دنیا رفت.
۱۲ - علی بن محمد سجستانی که در سال ۸۶۰ وفات یافت.
۱۳ - سید محمد هندی، شاعر وادیبی که در مشهد مقدس می زیسته ودر سال ۹۸۷ از دنیا رفته است.
۱۴ - شیخ محمد مشهدی که در سال ۱۰۹۰ وفات کرد.
۱۵ - سید علی مشهدی که در زمان شاه سلیمان صفوی پنهانی دعوی نیابت خاصه نمود، ولی بالاخره از عقیده او خبردار شدند وبه همین جهت به قتل رسید.
۱۶ - شیخ محمد فاسی مغربی که در سال ۱۰۹ از دنیا رفت.
۱۷ - میرزا محمد هروی، اهل هرات که به هندوستان منتقل شده است. در اوایل حکومت مرحوم خاقان ذی شأن فتحعلی شاه قاجار دعوی نیابت خاصه نموده وقبل از تقویت ونفوذ امر، به قتل رسید(۱۰۳).
منظور از توقیعات امام زمان چیست آیا حضرت آنها را به دست شریف خویش نوشته است؟
پاسخ: پیش از این گفتیم که در زمان غیبت صغری، چهار نفر بودند که سؤالهای مردم را خدمت امام مهدی (علیه السلام) برده وجواب کتبی آنها را باز می گرداندند. این پاسخهای کتبی از ناحیه امام را اصطلاحا (توقیع)(۱۰۴) می گویند.
البته در زمان غیبت کبری نیز عده ای، توقیعاتی از امام زمان دریافت نموده اند، که بدانها اشاره خواهیم کرد.
اما راجع به قسمت دوم سؤال، گفته شده که خود آن حضرت، نویسنده توقیعات بوده است، البته این سخن، شواهدی هم دارد که به چند نمونه بسنده می نماییم:
محمد بن عثمان عمری گوید: (از ناحیه مقدسه امام توقیعاتی صادر شد که خطش را خوب می شناسم)(۱۰۵).
اسحاق بن یعقوب می گوید: توسط محمد بن عثمان مسائل مشکلی را به حضور مقدس امام فرستادم وجوابش را به دستخط مبارک حضرت امام زمان (عجل الله فرجه) دریافت نمودم)(۱۰۶).
شیخ صدوق (رحمة الله علیه) می گفت: (توقیعی که به خط امام زمان (عجل الله فرجه) برای پدرم صادر شده بود، اکنون نزد من موجود است)(۱۰۷).
اما در بعضی اخبار آمده است: (توقیعات صاحب الامر به دست محمد بن عثمان صادر می شد، به همان خطی که در زمان پدرش، عثمان بن سعید، صادر می گشت)(۱۰۸).
بنابراین ممکن است بعضی از توقیعات به خط امام (علیه السلام)، وبعضی به خط نواب خاص بوده باشد.
از جمله توقیعات حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه)، توقیعی است که به شیخ مفید مرحمت فرموده اند:
(للاخ السدید والولی الرشید، الشیخ المفید، ابی عبد الله محمد بن محمد بن النعمان، آدام الله اعزازه، من مستودع العهد الماخوذ علی العباد).
بسم الله الرحمن الرحیم
(اما بعد، سلام علیک ایها الولی المخلص فی الدین، المخصوص فینا بالیقین..).
(به برادر استوار ودرست کردار رشید وهدایت یافته، شیخ مفید، ابو عبد الله محمد بن محمد بن نعمان - که خدا عزت واحترامش را پایدار بدارد - از سوی آنکه خزانه عهد وپیمانی است که خداوند از بندگان گرفته است.
سلام بر تو ای دوست با اخلاص در دین! که در اعتقاد به ما از روی علم ویقین امتیاز داری. در منظر تو خداوندی را که جز او خدایی نیست، سپاس گزارده، واز او، درود ورحمت بر آقا ومولا وپیامبران، حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)، ونیز خاندان پاکش را خواستاریم.
وتو را آگاه می کنیم که به ما اجازه داده شده، که تو را به شرافت وافتخار مکاتبه مفتخر می سازیم، وموظف می کنیم تا آنچه به تو می نویسیم، به دوستان ما، که نزد تو می باشند برسانی؛ دوستانی که خداوند به اطاعت از خود گرامیشان بدارد، وبا حراست وعنایت خود امورشان را کفایت کند، ومشکلاتشان را برطرف سازد. پس تو به آنچه که یادآور می شویم متوجه وآگاه باش ودر رسانیدن آن به کسانی که اعتماد به آنها داری بر طبق آنچه که برای تو - اگر خدا بخواهد - ترسیم وتعیین می کنیم، عمل کن.
ما اگر چه هم اکنون در مکانی دور از جایگاه ستمگران سکونت گزیده ایم که خداوند صلاح ما وشیعیان با ایمانمان را تا زمانی که حکومت دنیا به دست تبهکاران می باشد، در این کار به ما ارائه فرموده است. با این حال بر اخبار واحوال شما آگاهیم وهیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده نیست...
ما در رسیدگی وسرپرستی شما، کوتاهی واهمال نکرده ایم، ویاد شما را از خاطر نبرده ایم، واگر جز این بود، دشواریها ومصیبت ها بر شما فرود می آمد ودشمنان، شما را ریشه کن می کردند.
پس تقوای الهی پیشه کنید، وما را یاری دهید تا از فتنه ای که به شما رو می آورده، شما را نجات بخشیم؛ فتنه وآشوبی که هر کس مرگش فرا رسیده باشد، از آن هلاک می گردد، وآن کس که به آرزوی خویش رسیده باشد، از آن دور ماند وآن فتنه، نشانه نزدیک شده حرکت وجنبش ما وآگاه ساختن شما به امر ونهی خداست، وخداوند نور خود را تمام خواهد کرد، گر چه مشرکان را خوش نیاید...
هر یک از شما باید کاری کند که وی را به محبت ودوستی ما نزدیک کند، واز آنچه خوشایند ما نبود، وباعث کراهت وخشم ماست، دوری گزیند. زیرا امر ما ناگهان فرا می رسد، در هنگامی که توبه وبازگشت بر او سودی ندارد وپشیمانی او از گناه، از کیفر ما نجاتش نمی بخشد.
خداوند راه رشد وهدایت را به شما نشان دهد وبه رحمت خود وسایل توفیق را به آسانی برایتان فراهم سازد)(۱۰۹).
آیا امکان دارد که یک انسان قرنهای بسیار زندگی کند؟
پاسخ: برای بررسی وتبیین مسئله طول عمر امام زمان (عجل الله فرجه)، بایستی پیرامون دو مسئله بحث شود: یکی اینکه، آیا ممکن است انسانی سالها وقرنهای طولانی، که از حد معمول عمر همه انسانها متجاوز است، عمر کرده وزنده بماند؟ ودوم اینکه، به فرض امکان، آیا این مسئله در طول تاریخ به وقوع پیوسته ومصداق خارجی دارد یا نه؟ اگر این دو مسئله ثابت گردد، مسلم می شود که هیچ گونه استبعادی ندارد، که امام غایب حضرت حجه بن الحسن (علیهما السلام) نیز از چنین عمر طولانی برخوردار باشد.
ما در اینجا به مسئله امکان طول عمر می پردازیم، وان شاء الله در پاسخ به پرسش بعد، به عده ای که در طول تاریخ عمرهای زیادی کرده وبه نام (معمرین) شهرت یافته اند اشاره می کنیم.
در پاسخ به پرسش مورد بحث باید گفت که (امکان) می تواند یکی از سه معنای زیر را داشته باشد: ۱ - امکان عملی، ۲ - امکان علمی، ۳ - امکان منطقی یا فلسفی.
مقصود از (امکان عملی) آن است که یک امر تا آن حد (شدنی) جلوه نماید که در وجود هر کس قابلیت نمود داشته باشد. برای مثال: سفر به اقیانوس ها ورسیدن به عمق دریاها ورفتن به کره ماه، اموری هستند که امروزه امکان عملی یافته اند.
مقصود از (امکان علمی) آن است که اگر چه امری به مرحله امکان عملی نرسیده باشد - که با ساخته ها وپدیده های تمدن کنونی، به انجام آن مبادرت کنیم - اما در آستان دانش ودر برابر موضع گیری های پویای علم، نتوانیم دلیلی بیابیم که امکان آن امور ووقوعشان را نفی کند.
برای مثال: فرود آمدن انسان در کره زهره، از دیدگاه دانش، به هیچ وجه نشدنی نمی نماید وانگیزه ای برای نفی وقوع آن وجود ندارد، بلکه موضع گیریهایی کنونی دانش می رساند که: اگر چه این آرزو تا به امروز تحقق نیافته، ولی در امکان وقوعی آن تردیدی نیست. زیرا که میان فرود آمدن انسان در کره زهره وکره ماه، بیش از یک درجه فاصله نیست، وبا گذشتن از دشواریهایی که دورتر بودن راه پدید می آورد؛ فرود آمدن در زهره را - گر چه عملا امکان نیافته - از نظر عملی می توان ممکن شمرد. برعکس رفتن به خورشید از نظر علمی هم، ناممکن است. زیرا دانش وتجربه، جایی باری تصور آن ندارد، که مثلا اختراع پوششی را ممکن بدانیم، که جان انسان را در برابر کوره وحشتناک وسهمگین خورشید، محافظت کند.
وبالاخره، مقصود از (امکان فلسفی یا منطقی) نیز، آن است که امری در برابر عقل یا با در نظر گرفتن تجربه های پیشین وقوانین گذشته - مانعی برای تصور وقوع نیابد تا حکم به محال بودن امکان آن دهد.
برای مثال: امکان منطقی ندارد سه پرتقال به دو بخش مساوی تقسیم شوند، بدون آنکه یکی را به دو نیم کنیم. زیرا عقل پیش از تجربه وعمل گوید که (سه) یک عدد (فرد) است وهیچگاه (زوج) نمی شود، پس عقلا ممکن نیست که سه پرتقال را به دو بخش مساوی تقسیم نماییم. زیرا بخش پذیری آن به دو قسمت مساوی، مستلزم آن است که (سه در آن واحد، هم فرد باشد وهم زوج)! واین تناقض است وتناقض، محال منطقی است.
اما رفتن انسان به درون آتش، بدون آنکه بسوزد، ونیز رفتن آدمی به کره خورشید - بی آنکه گرمای خورشید در او اثر کند - امری نیست که از جنبه منطقی محال باشد، چون مستلزم هیچ تناقضی نیست.
بنابراین درمی یابیم که امکان منطقی، دایره ای وسیع تر از امکان عملی دارد ودایره این یکی نیز نسبت به دایره عملی از وسعت بیشتری برخوردار است.
شکی نیست که از نظر منطقی، امکان زندگانی هزاران ساله برای انسان وجود دارد، زیرا این مسئله از نظر عقلی محال نیست، ودر این گونه فرضیه ها تناقضی دیده نمی شود، زیرا (زندگی) مفهومی است که (مرگ زودرس) را در خود نهفته ندارد ودر این امر نیز تردیدی نیست. همچنین مسلم است که زندگانی طولانی، فعلا امکان عملی ندارد.
اما از نظر علمی، این مسئله صورت دیگری می یابد وباید گفت که دانش امروز دلیلی نمی بیند که امکان عمر طولانی را از جنبه نظری نفی کند.
بررسی علمی وبحث مسئله طول عمر، در حقیقت بستگی دارد به نوع تغییری که علم فیزیولوژی از پیری وفرسودگی دارد. این قانون که (پیری وفرسودگی زاییده یک قانون طبیعی حاکم بر بافت های پیکره انسانی است، وضروری است که بدن پس از رسیدن به آخرین مرحله رشد، کم کم فرسوده شده، برای ادامه زندگی، کارآیی کمتری داشته باشد، تا آنگاه که در لحظه ای معین از کار بیفتد) آیا حتی در مورد بدنی هم که از هر گونه ی تاثیر خارجی بر کنار مانده صادق است؟ یا اینکه فرسودگی وکاهشی که در کارآیی بافت ونسوج مجموعه بدن انسان به چشم می خورد، نتیجه نبرد با عوامل بیرونی - مانند میکروب ها وسموم - است که به بدن انسان راه می یابند؟
این پرسشی است که دانش امروز، از خود می کند، ودر راه پاسخ دادن به آن هم می کوشد. در محدوده برداشت های علمی معاصر، به این پرسش پاسخهای گوناگونی داده شده است: اگر پیری وفرسودگی، نتیجه مبارزه جسم با عوامل بیرونی معین، وتأثیر پذیری از آنها باشد؛ از جنبه نظری امکان دارد که بافت های تشکیل دهنده بدن انسان را از عوامل معین ومؤثر در آن، بر کنار داشت؛ تا زندگی بشر طولانی گردد. اما چنانچه از دیدگاه دیگر به بررسی بپردازیم، به این نتیجه می رسیم که پیری یک قانون طبیعی است وهر بافت واندام زنده ای، در درون خود، عامل نیستی حتمی خود را نهفته دارد که در اثر مرور زمان، موجود زنده را خواه ناخواه به مرحله فرسودگی ومرگ می رساند.
ولی نگریستن از این دیدگاه نیز مستلزم آن نیست که هیچ گونه انعطافی در این قانون طبیعی راه نیابد، بلکه اگر هم چنین قانونی مسلم انگاشته شود، تازه قانون انعطاف پذیری است. زیرا هم ما، در زندگی معمولی خود می بینیم، وهم دانشمندان در آزمایشگاههای علمی خویش مشاهده می کنند که: پیری یک پدیده فیزیولوژیکی است وربطی به (زمان) ندارد. گاهی زود فرا می رسد وگاهی نیز با فاصله زمانی بیشتری آشکار می گردد. تا آنجا که برخی از سالمندان را می بینم که نشانه های پیری بر اعضاء آنان ظاهر نشده واز نرمی وتازگی برخوردارند(۱۱۰).
امروزه در علم طب ثابت شده که: عمر انسان به ۸۰ - ۷۰ سال نیست، بلکه تمام اعضای بدن انسان جدا جدا برای یک زندگی طولانی ساخته شده است. وعلت اصلی مرگ حدوث اختلالاتی است که در همه اعضای رئیسه بدن یا یکی از آنها رخ می دهد، وتا آن اختلالات حادث نشود مرگ فرا نمی رسد، آن اختلالات اگر قبل از سنین پیری وعمر طبیعی حادث شدند انسان، جوانمرگ می شود، اما اگر از گزند حوادث نامحفوظ بماند، معمولا حدوث آن حوادث در سنین پیری حتمی است. ولی اگر فرد ممتازی پیدا شود که عمر درازی کرده اما به واسطه ترکیب جسمانی ویژه خود واجتماع سایر شرایط، در هیچ یک از اعضایش اختلالی رخ نداده، نفس طول عمر باعث مرگش نخواهد شد(۱۱۱).
درگذشته گروهی از دانشمندان عقیده به وجود یک سیستم عمر طبیعی در موجودات زنده داشتند، مثلا: پاولوف عقیده داشت عمر طبیعی انسان ۱۰۰ سال است. مچینکوف می گفت: عمر طبیعی یک انسان ۱۵۰ تا ۱۶۰ سال؛ وکوفلاند، پزشک آلمانی ۲۰۰ سال؛ فلوگر، فیزیولوژیست معروف ۶۰۰ سال؛ وبیکن، فیلسوف ودانشمند انگلیسی ۱۰۰۰ سال برای عمر طبیعی انسان، معین کرده اند. ولی این عقیده از طرف فیزیولوژیست های امروز درهم شکسته شده ومساله حد ثابت در عمر طبیعی ابطال گردیده است. به گفته پروفسور اسمیس، استاد دانشگاه کلمبیا؛ همان گونه که سرانجام دیوار صوتی شکسته شده ووسایل نقلیه ای با سرعتی مافوق صوت به وجود آمد، یک روز دیوار سن انسانی نیز شکسته خواهد شد، واز آنچه تاکنون دیده ایم فراتر خواهد رفت(۱۱۲).
بنابراین برای مدت زندگانی انسان، حدی که تجاوز از آن محال باشد معین نشده است. از آزمایشهای دکتر کارل که در ماه ژانویه سال ۱۹۱۲ میلادی آغاز شدند، نتایج زیر به دست آمد:
۱ - این اجزای سلولی، تا هنگامی که سبب مرگ آنها - از قبیل کمبود تغذیه، یا ورود برخی میکرها - تحقق نیابد؛ زنده باقی می ماند.
۲ - نه تنها زنده می مانند، بلکه سلول های آنها در حال رشد وتکثیر هستند، گویی که در جسم حیوان قرار دارند.
۳ - شدت وضعف رشد وتکثیر سلول ها ارتباط نزدیکی با تغذیه آنها دارد.
۴ - گذشت زمان در ناتوانی وپیری آنها تاثیر ندارد، بلکه کمتر اثری درباره ی پیری آنها آشکار نیست، ودر هر زمان مانند زمانهای قبل رشد وتکثیر آنها ادامه دارد. ظواهر امور به روشنی حاکی از آن است که تا هر وقت پژوهشگران مراقب آنها بودند، وآنها را غذای کامل می دادند، همچنان به زنده بودن ادامه می دادند(۱۱۳).
با آنچه گفته شد این نتیجه را می گیریم که عمر طولانی وغیر متعارف امام زمان (عجل الله فرجه) امری غیر ممکن نیست، بلکه علم امروزی، عمر طولانی را با حفظ نیروی جوانی وشادابی یک امر کاملا ممکن می داند. حال با توجه به این امر که وجود امام برای بقای جهان ونوع انسان ضروری است واز طرفی تعداد امامان معصوم از دوازده نفر بیشتر نیستند - چنانکه روایات بسیاری بر این امر دلالت دارد - اثبات می گردد که مهدی موعود که بعد از پنج سالگی غایب گشت، زنده بوده ودر حال غیبت به سر می برد.
به فرض امکان طول عمر آیا این مسئله در طول تاریخ به وقوع پیوسته است؟
پاسخ: در پاسخ قبل، ثابت شد که زنده ماندن انسان در مدتهای طولانی وزیاد، امری ممکن است. حال سؤال بسیار بجایی که در رابطه با اصل وقوع مطرح می شود، این است که: آیا در طول تاریخ کسانی با عمرهای طولانی دیده شده اند؟ در پاسخ به این پرسش به چند دلیل اکتفا می کنیم:
۱ - دلیل تاریخی: انسان همواره در محیط زندگی خود به یک سلسله از امور عادت می نماید، به طوری که اگر واقعه ای بر خلاف آنچه که عادت کرده ببیند یا بشنود، بسیار بعید بلکه غیر ممکن می شمارد. اما اگر همین امر بعید وبه پندار او غیر ممکن چندین مرتبه به وقوع بپیوندد، قریب وممکن می شود. در رابطه با طول عمر امام زمان (عجل الله فرجه) نیز بعضی انسانها به مشکل برخورد کرده اند، در صورتی که در تاریخ نمونه هایی از افرادی که عمر طولانی داشته اند، مشهود است.
سید بن طاووس، رحمه الله علیه در این رابطه پاسخ منکرین حضرت مهدی (عجل الله فرجه) را چنین می فرماید: اگر کسی امروز ادعا کند که من از روی آب راه می روم، کسی باور نمی کند، ولی وقتی که او در مقام عمل برآمد واز روی آب راه رفت، بسیاری از مردم به تماشا می آیند وبا شگفتی وتعجب نگاه می کنند. همچنین روز دوم، نفر دیگری ادعا کند که من هم از روی آب راه می روم، باز مردم در تعجب وشگفتی قرار می گیرند، ولی با دیدن امروز، تعجبشان نسبت به روز قبل کمتر می شود.
روز سوم، نفر سوم، ادعا می کند وروی آب راه می رود. این بار از تعداد تماشاچی کمتر شده ومقدار تعجب نیز کاهش می یابد.
روز چهارم همچنین، کمتر وکمتر تا آنکه به کلی عادی می شود.
طول عمر حضرت مهدی (عجل الله فرجه) نیز چنین است. برای آنکه شما روایت کرده اید که ادریس از زمان خود تا حال در آسمان زنده است، وباز روایت کردید که خضر در زمین از زمان خود تاکنون زنده است؛ وباز روایت کردید که حضرت عیسی در آسمان زنده است ودر زمان مهدی (علیه السلام) می آید واقتدا به حضرتش می کند ونماز می خواند پس چگونه است که شما طول عمر این سه نفر را قبول دارید، ولی طول عمر امام زمان (عجل الله فرجه) را انکار می کنید(۱۱۴).
با توجه به اینکه نقل تاریخی، یکی از مهمترین منابع علم وآگاهی در تمامی عصرها است، می بینیم در کتابهای تاریخ، انسانهای بسیاری را به نام (معمرین) معرفی نموده اند. معمرین، جمع (معمر) است یعنی: انسان دراز عمر، کسی که عمر طولانی کرده است.
مسعودی، عده ای از دراز عمران را در کتاب مروج الذهب نامبرده وعمرهای طویل آنان را نگاشته است از جمله:
آدم: ۹۳۰ سال، شیث: ۹۱۲ سال، انوش: ۹۶۰ سال، قینان: ۹۲۰ سال، مهلائل: ۷۰۰ سال، لوط: ۷۳۲ سال، ادریس: ۳۰۰سال، متوشالح: ۹۶۰ سال، لمک: ۷۹۰ سال، نوح: ۹۵۰ سال، ابراهیم: ۱۹۵ سال، کیومرث: ۱۰۰۰ سال، جمشید:۶۰۰ ویا ۹۰۰ سال، عمر بن عامر: ۸۰۰ سال، عاد: ۱۲۰۰ سال(۱۱۵).
اگر چه ممکن است که برخی از این اعداد وارقام، غیر معتبر بوده، وخالی از مبالغه نباشد، لکن این مسئله در کتب بسیاری از تاریخ نگاران آمده است. ضمن اینکه مسئله طول عمر نوح نبی (علیه السلام) یک مسئله مسلم قرآنی است واگر ما عمر ۲۵۰۰ ساله نوح را که برخی مورخین نقل کرده اند نپذیریم، عمر ۹۵۰ ساله آن پیامبر که در قرآن کریم آمده غیر قابل انکار است؛ در آنجا که می فرماید:
(ولقد ارسلنا نوحا الی قومه فلبث فیهم الف سنه الا خمسین عاما فاخذهم الطوفان وهم ظالمون)(۱۱۶):
(ما نوح را به سوی قومش فرستادیم ونهصد وپنجاه سال در بین آنان درنگ نمود. پس طوفان قومش را فرو گرفت در حالی که از ستمکاران بودند).
به قول عالم ومتفکر شهید، آیت الله سید محمد باقر صدر: شاید این تنها یک تصادف باشد که در طول تاریخ انسانی تنها دو تن مامور به پاک ساختن تمدن انسانی از مایه های فساد وتباهی، ودوباره سازی آن گردند. وزندگی آن دو، چنان طولانی شود که چندین برابر یک آدم معمولی، عمر کنند! (نوح) نخستین آن دو، درگذشته نقش خود را به پایان برد وبه گفته صریح قرآن ۹۵۰ سال در میان توده خویش درنگ کرد، وسرنوشتش آن بود که به دنبال طوفان، تمدن جهان را از نو به پا سازد. ودیگری (مهدی) است که نقش خویش را در آینده ایفا می کند، وتا کنون بیش از هزار سال در میان توده خویش زیسته ومقدر چنین است که در روز موعود، جهان را دوباره می سازد. پس، چگونه زندگانی طولانی نوح را باور داریم، اما طول عمر مهدی (عجل الله فرجه) را نمی پذیریم(۱۱۷)؟!
از آنچه که گذشت معلوم می گردد که مسئله طول عمر، نه تنها ممکن است، بلکه در طول تاریخ هم به وقوع پیوسته است.
۲ - دلیل نقلی: مراد از دلیل نقلی، نصوص وروایاتی است که در این موضوع از جانب پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) وامامان معصوم - (علیهم السلام) - وارد شده، که می توان آنها را به چند گروه تقسیم کرد:
گروه اول: روایاتی است که در خصوص خالی نبودن زمین از حجت خدا وارد شده است. چنان که امیر المؤمنین (علیه السلام) به کمیل بن زیاد فرمود: (آری، هرگز روی زمین از کسی که به فرمان الهی قیام کند خالی نمی ماند، خواه ظاهر باشد وآشکار ویا ترسان وپنهان، تا دلایل خداوند ونشانه های روشن او از میان نرود)(۱۱۸).
ونیز امام صادق (علیه السلام) فرمود: (اگر مردم (جهان) تنها دو نفر باشند، یکی از آنها امام است)(۱۱۹).
گروه دوم: روایاتی است که امامت را منحصر در دوازده تن از قریش واهل بیت پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می داند، چنانکه جابر بن سمره گوید: از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شیندم که فرمود: (اسلام پیوسته عزیز خواهد بود تا دوازده خلیفه بر مسلمانان حکومت کنند). سپس سخنی فرمود که من نفهمیدم، پس به پدرم گفتم: پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) چه فرمود؟ گفت: فرمود، (تمام آنها از قریش اند)(۱۲۰).
ونیز فرمود: من ودوازده تن از فرزندانم وتو ای علی (یعنی یازده تن فرزندم با تو که دوازده نفر می شوید) بند وقفل زمین هستیم، یعنی میخها وکوههای زمین... به سبب ما خدا زمین را میخ کوبیده، تا اهلش را فرو نبرد، چون دوازدهمین فرزندم از دنیا برود.
زمین اهلش را فرو برد ومهلت داده نشوند (به سوی آنها ننگرند)(۱۲۱).
گروه سوم: روایاتی است که امام مهدی (عجل الله فرجه) را به نام وصفات، مشخص نموده است. همچنان که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: (مهدی از فرزندان من است، نامش نام من، کنیه اش کنیه من، از نظر خصال وویژگیهای اخلاقی شبیه ترین فرد به من است، برای او غیبتی طولانی واضطرابی حیرت زاست، مردم درباره او دچار گمراهی می شوند، پس (از غیبت طولانی) مانند ستاره درخشان ظاهر می شود وزمین را از عدل وداد پر می کند، چنانکه از ستمگری وتجاوز پر شده باشد)(۱۲۲).
گروه چهارم: روایاتی است که گویند: قیامت بر پا نمی شود تا وقتی که امام غایب (علیه السلام) قیام کند. چنانکه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: (قیامت به پا نمی شود، تا اینکه شخصی از خاندان من قیام کند، که نامش نام من است)(۱۲۳).
گروه پنجم: روایاتی است که مربوط به وجود وشناخت امام در هر زمان می باشد. چنانکه حارث بن مغیره می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده است: هر کس بمیرد وپیشوایش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است؟ فرمود: آری. عرض کردم: جاهلیت کامل یا جاهلیتی که امامش را نشناسد؟ فرمود: جاهلیت کفر ونفاق وگمراهی)(۱۲۴).
با جمع بین روایات مذکور، به این نتیجه مسلم می رسیم که امام غایب ومنتظر (عجل الله فرجه) همان حجت بن حسن العسکری علیهما السلام است.
۳ - دلیل شرعی: از ویژگیهای بسیار روشن دین اسلام، جهانی بودن آن است، ودر اولین مرحله بر امام وخلیفه معصوم مسلمانان واجب است که از جهاد یا غیر آن، این دعوت را به تمام نواحی جهان برساند، چرا که اسلام، یک نظام اجتماعی انقلابی است وآمده است تا تمام نظامهای فاسد اجتماعی حاکم را از بین ببرد.
بدیهی است که در شرایط انقلاب، خراب کردن واز نو ساختن، احتیاج به گذشت زمانی طولانی دارد تا در این مدت، انقلابیون با تمام امکانات به سوی ریشه کن ساختن باقیمانده نظامهای اجتماعی سرنگون شده بشتابند.
از طرفی ما می دانیم که روزگار، به پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مهلت کافی نداد تا بناهای فساد گذشته را کاملا خراب کند ونظام نوینی که مطابق با اهداف عالیه اش بود، به طور کامل، به اجرا درآورد. وبعد از آن حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) نیز به دلیل مشکلات زیاد وجریانهای سیاسی که از قبل یا در زمان خلافتش وجود داشت موفق به عملیات انقلابی نشد. وفرزندان معصوم او هم به علت عوامل سیاسی وزمینه های اجتماعی نتوانستند به این مهم دست یازند.
اکنون نوبت به امام غایب ومنتظر (عجل الله فرجه) رسیده وناچار این مهم باید به دست او انجام شود، که او آخرین معصوم در روی زمین وتحقق بخش هدفی است که خداوند در قرآن فرموده: (خدا کسی که پیامبرش را با هدایت ودین حق فرستاد، تا وی را بر همه ادیان غلبه دهد)(۱۲۵).
۴ - دلیل علمی وتجربی: خلاصه این دلیل این است که جمعی از دانشمندان علوم جدید، از قبیل دکتر الکسیس کارل، دکتر جاک لوب، ودکتر ورن لویس وهمسرش، ونیز افرادی دیگر، در انجمن علمی (راکفلر) نیویورک، دست به یک سلسله آزمایشهایی روی اجزای انواع مختلف از گیاهان وجانداران وانسانها زدند. میان این آزمایشها، آزمایشهایی بود که بر روی قسمت هایی از اعصاب انسان وعضلات وقلب وپوست وکلیه های او انجام گرفت، ودر نتیجه ثابت شد که این اجزاء، تا وقتی که از تغذیه کافی وکامل وبهداشت مناسب برخوردار باشند، وعارضه ای از خارج به آنها نرسد، زنده وباقی می مانند، وسلول هایشان پیوسته در حال رشد ونمو هستند(۱۲۶).
وما می دانیم که امام به جهت علم وسیعی که دارد بهترین کسی است که می تواند به خوبی رعایت بهداشت وسلامت را بنماید.
سخن آخر اینکه، هر کس به اخبار وارده، در خصوص امام غایب (عجل الله فرجه) از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وسایر امامان - (علیهم السلام) - مراجعه نماید خواهد دید که نوع زندگی آن حضرت را به طریق خرق عادت معرفی کرده اند. والبته خرق عادت غیر از محال است، واز راه علم هرگز نمی توان خرق عادت را نفی کرد. زیرا هرگز نمی توان اثبات کرد که اسباب وعواملی که در جهان کار می کنند، تنها همانهایی هستند که ما آنها را دیده ایم ومی شناسیم ودیگر اسبابی که ما از آنها خبر نداریم، یا آثار واعمال آنها را ندیده ایم، ویا نفهمیده ایم، وجود ندارد، از این رو، ممکن است که در فردی یا افرادی از بشر اسباب وعواملی به وجود آید که عمری بسیار طولانی - هزار یا چندین هزار ساله - برای ایشان تامین نماید، واز اینجاست که جهان پزشکی تا کنون از پیدا کردن راهی برای عمرهای بسیار طولانی نومید ومأیوس نشده است(۱۲۷).
نتیجه: با آنچه در مسئله امکان طول عمر گذشت وآنچه که در این مقال گفته شد، جای تردیدی باقی نمی ماند که طول عمر امام زمان (عجل الله فرجه) نه تنها ممکن است، بلکه از زمان غیبت کبری تاکنون استمرار داشته وتا اذن ظهور حضرتش توسط خداوند متعال، ادامه خواهد داشت.

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست * * * هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

از کجا معلوم که امام مهدی در عصر غیبت کبری واقعا وجود خارجی دارد؟
پاسخ: در موضوع مهدی (علیه السلام) با این تعبیر که وی رهبری منتظر است، تا در سطحی برتر جهان را دگرگون کند، سخنانی بسیار از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) وامامان (علیهم السلام) به دست ما رسیده است، به طوری که در اصالت وصحت آن نمی توان هیچ تردیدی روا داشت. تنها از طریق برادران اهل سنت، بیش از چهارصد حدیث، در این خصوص از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گزارش شده است، واگر اخبار رسیده از طریق شیعه وسنی را شمارش کنیم، به بیش از ۶۰۰۰ روایت درباره امام مهدی (عجل الله فرجه) برمی خوریم، که مسلما شماره بزرگی است. حتی در موارد بسیاری از مسائل بدیهی اسلامی که مسلمانان در آنها تردید ندارند ومورد پذیرش هستند، به این مقدار روایت وارد نشده است.
برای تجسم این اندیشه در امام دوازدهم (علیه السلام) وپذیرش آن نیز دلایل کافی وروشن وجود دارد، که همه را می توان در دو دلیل فشرده: یکی اسلامی ودیگری علمی.
با دلیل اسلامی، وجود رهبر منتظر ثابت می شود وبا دلیل عملی روشن می گردد که (مهدی) تصور وافسانه نیست، بلکه حقیقتی است که وجود آن، با تجربه تاریخی ثابت شده است.
دلیل اسلامی: در صدها روایتی که از پیامبر عظیم الشان اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) وامامان شیعه (علیهم السلام) به ما رسیده، وویژگیهای مهدی (علیه السلام) را برشمرده، در می یابیم که او از اهل بیت وفرزندان حضرت فاطمه، نهمین فرزند امام حسین (علیه السلام) ودوازدهمین امام از ائمه دوازده گانه است.
با اینکه امامان شیعه، سعی داشتند که مسئله (مهدی) را در برابر عموم طرح نکنند، تا بدین وسیله از کشته شدن ناگهانی آن رهبر منتقم جلوگیری کنند؛ نه تنها تعداد روایات نقل شده به تعداد بالا رسیده است، بلکه یک سلسله برجستگیها ونشانه هایی را می توان در آنها یافت که صحت صدور آنها را روشن می کند. از جمله پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) درباره جانشینان وپیشوایان پس از خود فرمود: که ایشان دوازده نفر از قریش اند.
متن این حدیث از طرق گوناگون وبا الفاظ متفاوت روایت شده است. وبرخی از روایت شماران که روایات این گونه را شمرده اند، به بیش از ۲۷۰ روایت رسیده اند که همه آنها از معروفترین کتابهای حدیثی شیعه وسنی گرفته شده، واز قلم کسانی همچون بخاری ومسلم وترمذی وابو داود واحمد، در مسند، وحاکم در مستدرک، بر صحیحین بازگو گردیده است.
بخاری، که یکی از راویان این حدیث است، خود با امام جواد وامام هادی وامام عسکری - (علیهم السلام) - هم عصر بوده، وهمین خصوصیت او، روشنگر معانی بزرگی است، زیرا ثابت می کند که حتما چنین حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل شده است، اما هنوز محتوای آن تحقق نیافته و(ودوازده امام) در صحنه دین پدیدار نشده اند؛ پس مسلما نقل حدیث، بازتاب یک واقعیت خارجی (شیعه دوازده امامی) نبوده است. وقتی یک دلیل مادی وعینی بر این امر یافتیم که حدیث یاد شده، پیش از تحقق توالی تاریخی دوازده امام، وپیش از آنکه پدیده خارجی مذهب شیعه دوازده امامی به صورت کامل آن عرضه شود، در کتابهای حدیث ضبط شده، می توانیم مسلم بگیریم که این حدیث، روشنگر یک حقیقت خدایی است که بر زبان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) جاری شده است.
دلیل علمی: پایه دلیل علمی، بررسی وتجربه زمانی ۷۰ ساله (غیبت صغری) است. غیبت صغری نشان دهنده مرحله نخست امامت مهدی (علیه السلام) است. زیرا سرنوشت حتمی امام، این بود که از دیده های مردم پنهان بماند، اگر چه دل وفکرش در میان مردم است. ولی در این زمان نیز امام با نایبان خاص خود با مردم ارتباط برقرار می نمود، وسؤالات شفاهی وکتبی مردم را همراه پاسخ امام (علیه السلام) برمی گرداندند.
بی شک، هر کس چنین فرازهایی را بداند وبه ارزیابی آنها بنشیند، درمی یابد که امام مهدی (علیه السلام) حقیقتی است که گروهی از مردم، همراه با آن زیسته اند ونمایندگان وسفیران ویژه او، نزدیک به هفتاد سال در لا به لای روابط خود با شیعیان، بازگو کننده این حقیقت بوده اند که بازیگری ونیرنگی در کارشان نیست وتناقضی در سخن وعملشان دیده نشده است.
به راستی چگونه می توان پذیرفت که یک دروغ، هفتاد سال پایدار بماند، وچهار تن بر آن چنان همداستان شوند که گویی حقیقتی بزرگ است که با چشم خویش می بینند وبا آن زندگی می کنند، ودر این مدت هم نقطه ضعفی از آنها آشکار نگردد که برانگیزنده تردید باشد؟
پس غیبت صغری، یک تجربه علمی شمرده می شود تا چیزی را که واقعیت عینی وخارجی دارد، اثبات کند وپذیرش واقعیت رهبری امام مهدی (عجل الله فرجه) را، با ویژگیهای ولادت وزندگی وغیبت کبرای او، ممکن سازد(۱۲۸).

کریمی کاین جهان پاینده دارد * * * تواند حجتی را زنده دارد

آیا شخص شریف امام مهدی از نظر پنهان است یا جسم وشخص حضرت دیده نمی شود؟
پاسخ: باید دانست که غیبت جسم شخص یا اشیاء دیگر ومخفی ماندن فعل وعمل انسان از انظار حاضرین در تاریخ معجزات وکرامات انبیاء واولیاء وخواص مؤمنین بی سابقه نیست، ومکرر اتفاق افتاده است.
از جمله، در تفسیر آیه کریمه (واذا قرأت القرآن جعلنا بینک وبین الذین لا یؤمنون بالاخره حجابا مستورا)(۱۲۹) علاوه بر آنکه ظاهر آیه دلالت دارد بر اینکه خدا رسول اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) را در هنگامی که قرائت قرآن می نمود، از کفاری که قصد آزار واذیت آن حضرت را داشتند، مستور می دارد؛ در بعضی از تفاسیر نیز آمده که خداوند پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، را در هنگام قرائت قرآن، از ابو سفیان ونفر بن حارث وابوجهل وحماله الحطب، مستور می فرمود، وآنان می آمدند واز نزد آن حضرت می گذشتند، اما او را نمی دیدند(۱۳۰).
ابن هشام در کتاب سیره خود، حکایت از مستور ماندن شخص پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، از نظرام جمیل (حماله الحطب) روایت کرده است که در پایان آن این جمله را از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل کرده است: (لقد اخذ الله ببصرها عنی)(۱۳۱).
در وقت هجرت از مکه معظمه به مدینه طیبه نیز بر حسب تواریخ معتبر، مشرکین که بر در خانه پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برای کشتن او اجتماع کرده بودند، شخص آن حضرت را ندیدند، پیغمبر بعد از آن که علی (علیه السلام) را مأمور فرمود در بستر او بخوابد بیرون آمد ومشتی خاک برگرفت وبر سر آنها گذارد. (یس، والقرآن الحکیم) را تا (فهم لا یبصرون) قرائت کرد واز آنها گذشت وکسی او را ندید(۱۳۲).
ودر تفسیر (در المنثور) ص ۱۸۶، ج ۴، حکایتی است طولانی، راجع به خبری که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) آن را از پدر بزرگوارش، وآن حضرت از امام زین العابدین (علیه السلام) از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت کرده است که از شواهد این موضوع است. ونیز در تفسیر آیه کریمه: (وجعلنا من بین ایدیهم سدا ومن خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لا یبصرون) در کتابهای تفسیر، روایاتی است که دلالت بر این موضوع دارند(۱۳۳).
در تاریخ زندگی امامان (علیهم السلام) نیز شواهد بسیاری بر این موضوع است، مانند، غایب شدن حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) از نظر ماموران عبد الملک مروان که علاوه بر علمای شیعه، علمای اهل سنت مثل ابن حجر نیز آن را روایت کرده اند.
بنابراین، مساله غایب شدن شخص، مساله ای است واقع شده وسابقه دار، واما ناشناخته ماندن با غایب نشدن شخص، بسیار ساده است ودر بسیاری از موارد محتاج به اعجاز وخرق عادت نمی باشد وهمواره اشخاص را می بینیم که شخص وجسم آنها در نظر ماست، ولی آنها را نمی شناسیم.
پس از این مقدمه، در جواب سؤال، عرض می شود که اگر چه فلسفه وصحت وفایده غیبت به هر یک از دو نحو حاصل می شود، واین جهات، که امر امام (علیه السلام) مخفی باشد وکسی او را نشناسد، ونتواند به دیگری بشناساند یا متعرض ایشان گردد، وسایر هدف ها ومقاصدی که در غیبت آن حضرت است، در هر حال حاصل است.
اما از جمع بین روایات وحکایات تشرف افراد به خدمت آن حضرت، واستفاده بعضی از آن روایات از بعضی دیگر، دانسته می شود که به هر دو شکل وقوع دارد، بلکه گاهی در زمان واحد هر دو شکل واقع شده است، به طوری که یک نفر ایشان را دیده ونشناخته، ودیگری اصلا ندیده است. چنانکه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) را در بعضی وقایعی که به آن اشاره شد، عده ای می دیدند وعده ای نمی دیدند.
خلاصه، در غیبت صغری، بعضی مواقع که مکان آن حضرت معلوم بوده است، غیبت غالبا به غیبت شخص وجسم، بلکه در بعضی حکایات مکان ومنزل نیز بوده است وای بسا که بعضی از نایبان امام (علیه السلام) از مکان آن حضرت مطلع بوده اند ومی دانسته اند کجا تشریف دارند ولی با این وجود در آن مکان دیده نمی شوند.
در غیبت کبری هم امکان دارد که نسبت به اغلب واکثر موارد، غیبت جسم باشد ودر بعضی فرصت ها ومناسبتها وبعضی زمانها ومکانها، ونسبت به بعضی افراد، امکان رویت جسم حاصل باشد، چه آنکه در حال دیدن، آن حضرت را بشناسند (که به ندرت اتفاق می افتد) یا اینکه بعد از تشرف وسعادت دیدار، ملتفت شوند، یا اصلا توجه پیدا نکنند.
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است؟ گفتا تو خود حجابی، ورنه رخم عیان است
مطلبی که توجه به آن مناسب می باشد، این است که غیبت جسم، بدون اعجاز وخرق عادت واقع نمی شود، اما غیبت به نام وعنوان وشناخته نشدن به طور عادی نیز واقع می شود، هر چند در بعضی مواقع استمرار آن یا جلوگیری از التفات اشخاص به استعلام وطلب معرفت، محتاج به خرق عادت وتصرف در نفوس است که خداوند قادر متعال برای تحقق اراده خود وحفظ ولی امر خود، تمام اسباب عادی وغیر عادی آن را به توسط خود ولی، یا مستقیما هر طور که مصلحت باشد فراهم می سازد(۱۳۴).
حضرت مهدی در زمان غیبت کبری، در کجا اقامت دارد؟
پاسخ: قبل از هر سخنی لازم به ذکر است که طرح واثبات این گونه مسائل در اثبات اصل غیبت امام زمان (عجل الله فرجه) مداخله ای ندارد. ولی در مقام پاسخ عرض می کنیم، از برخی روایات وحکایات معتبر چنین استفاده می شود که آن امام (علیه السلام) در عصر غیبت کبری، در مکان خاص وشهر معین استقرار دایمی ندارد؛ وبه طور ناشناس در بین مردم زندگی ورفت وآمد دارد.
چنان که سدیر صیرفی از امام صادق (علیه السلام) روایت می کند که فرمود: (صاحب الامر (علیه السلام) از این جهت با یوسف (علیه السلام) شباهت دارد که برادران یوسف، با این که عاقل ودانا بودند وقبلا هم با وی معاشرت داشتند، وقتی به محضرش شرفیاب شدند، تا خودش را معرفی ننمود، او را نشناختند، وبا اینکه بین او ویعقوب (علیه السلام)، بیش از هیجده روز راه فاصله نبود، یعقوب از وی اطلاعی نداشت. پس چرا این مردم انکار می کنند که خداوند همین عمل را نسبت به حجت خویش حضرت صاحب الامر (علیه السلام) نیز انجام دهد؟! آن حضرت هم، در بین مردم تردد کند ودر بازارشان راه برود وبر فرشتگان قدم بگذارد، ولی او را نشناسند، وبه همین وضع زندگی کند تا هنگامی که خداوند به او اذن معرفی به مردم را بدهد)(۱۳۵).
از جمله شهرهایی که به طور مسلم به مقدم مبارک امام زمان (علیه السلام) مزین شده است، مدینه طیبه، مکه معظمه، نجف اشرف، کوفه، کربلا، کاظمین، سامرا، مشهد، قم(۱۳۶) وبغداد است. ونیز مقامها ومکانهایی که آن حضرت تشریف فرما شده اند، متعدد است، مانند مسجد جمکران، مسجد کوفه، مسجد سهله، مقام حضرت صاحب الامر در وادی السلام نجف ودر حله، ولی مکان معین ودایمی نمی توان برای حضرتش بیان کرد.
اما در این رابطه عده ای گفته اند که مکان دایمی امام مهدی (علیه السلام) سرداب منزل خود در سامرا است، واین قول را به شیعه نسبت داده اند.
چیزی که مسلم است این است که شیعه هیچ وقت چنین سخنی را نگفته واین یک دروغ محض، بلکه از روی دشمنی وعناد صادر گردیده است. زیرا در هیچ روایتی گفته نشده است که امام دوازدهم (علیه السلام) در سرداب منزل - محل غایب شدن حضرتش - زندگی می کند واز آنجا ظهور می کند.
بعضی گفته اند که منزل دایمی حضرت مهدی (عجل الله فرجه) در کوه (رضوی) یا ذی طوی، قرار دارد، وبه این فراز از دعای شریف ندبه استدلال می نمایند که (لیت شعری این استقرت بک النوی، بل ای ارض تقلک او ثری، ابرضوی او غیرها ام ذی طوی): ای کاش می دانستم که در کدامین زمین قرار داری، آیا به کوه رضوی یا به ذی طوی؟ یا نه اینجا ونه آنجا؟). در صورتی که امام (علیه السلام) نه در کوه رضوی قرار دارد ونه در منطقه ذی طوی، واین جمله نیز پرسش از قرارگاه دایمی آن حضرت نمی باشد، زیرا که بر حسب احادیث، کسی بر قرارگاه آن حضرت مطلع نیست. چنان که امام صادق (علیه السلام) فرمود: (هیچ کس از دوست وبیگانه بر جایگاه او آگاهی ندارد، مگر آن خدایی که اختیار او را در دست دارد)(۱۳۷).

گفتم که از تو پرسم، جانا نشان کویت * * * گفتا نشان چه پرسی؟ این کوی بی نشان است

پس ارتباط آن حضرت با این دو مکان مانند ارتباط ایشان با سایر اماکن مقدس دیگر است، که پرستش خداوند در آن مکانها فضیلت دارد، مثل مسجد الحرام ومسجد النبی، مشهد حسینی ومسجد سهله و... که معلوم شده است حضرت در این اماکن رفت وآمد دارند.
در این میان نیز آنچه نظرهای بسیاری را به خود جلب کرده، این است که اقامتگاه آن حضرت در جزیره ای از دریای بزرگ به نام (جزیره خضرا) می باشد.
این داستان نیز به افسانه بیشتر می ماند تا واقعیت؛ از این رو، در پرسش بعدی به سستی این داستان خواهیم پرداخت.
اما راجع به اینکه حضرت مهدی (عجل الله فرجه) در عصر غیبت ضروریات زندگی خویش را از قبیل لباس وغذا وغیره چگونه تهیه می کند، آیا به طور عادی است یا به نحو اعجاز؟
به هر دو صورت ممکن است صورت بگیرد.
وقتی آن حضرت به طور ناشناس در بین مردم رفت وآمد داشته باشد، مانعی هم ندارد که ضروریات خود را به طور معمول تهیه نماید، ضمن اینکه در بعضی حکایات نیز به نحو اعجاز انجام گرفته است.
چرا که خداوند متعال به عنایت مخصوص خود به حضرت مریم مادر عیسی (علیهما السلام) از عالم غیب روزی داده است، وهیچ استبعادی ندارد خاتم الاولیاء (علیه السلام) را از خزانه غیب خود رزق وروزی دهد.
آیا داستان جزیره خضراء واقعیت دارد؟
پاسخ: داستان جزیره خضرا که بر اساس روایتی، شهرت یافته است، به نظر امری محال بوده وبه افسانه بیشتر شباهت دارد. ابتدا با هم متن کامل این روایت را می خوانیم، سپس به بررسی آن خواهیم پرداخت.
علامه مجلسی (رحمة الله علیه) می گوید:
رساله ای مشهور به داستان جزیره خضراء واقع در دریای سفید (البحر الابیض) یافتم. از آنجا که مشتمل است بر بیان کسانی که آنها را دیده وداستانهای شگفت انگیز، میل دارم آن را در اینجا بیاورم. سبب اینکه برایش باب مستقلی باز کردم، این است که در کتابهای روایی، آن را ندیدم وعین آن را آن گونه که یافته ام، در اینجا می آوریم.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله الذی هدانا لمعرفته والشکر له علی ما منحنا للاقتداء بسنن سید بریته محمد الذی اصطفاه من بین خلیقته وخصنا بمحبه علی والائمه المعصومین من ذریته، صلی الله علیهم اجمعین الطیبین الطاهرین وسلم تسلیما کثیرا، وبعد:
در خزانه امیر مؤمنان وسرور اوصیاء وحجت پروردگار جهانیان وامام پرهیزکاران علی بن ابیطالب - علیه السلام - متنی به خط شیخ فاضل ودانشمند عامل، فضل بن یحیی بن علی طیبی کوفی (قدس الله روحه) دیدم که در آن چنین آمده بود:
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله وسلم، وبعد:
اینجانب، بنده نیازمند به بخشش خداوند سبحان متعال، فضل بن یحیی بن علی طیبی امامی کوفی، که خدای او را ببخشاید، چنین می گویم: از دو پیر دانشمند وبا فضیلت یعنی شیخ شمس الدین بن نجیح حلی وشیخ جلال الدین عبد الله حلی (قدس الله روحیهما ونور ضریحیهما) در مشهد سالار شهیدان وخامس آل کساء، امام وسرور ما، ابا عبد الله الحسین - علیه السلام - (کربلا) در نیمه ماه شعبان سال ۶۹۹ هجری، داستانی شنیدم که نقل آن را از شیخ صالح پرهیزکار، وفاضل با ورع وپاکیزه، زین الدین علی بن فاضل مازندرانی ساکن نجف اشرف، شنیده بودند. آن دو در شهر سامرا، در مشهد امام کاظم وامام هادی - (علیهم السلام) - با او برخورد نمودند. او حکایتی ازعجایبی را که در ورای دریای سفید وجزیره خضراء دیده بود، برایشان تعریف کرد.
همین موجب شد که مشتاق دیدارش شوم. راه رسیدن به ملاقات با او را پرسیدم تا این خبر را بدون واسطه از زبان خودش بشنوم. بدین منظور، عازم شهر سامرا شدم. اتفاقا شیخ زین الدین علی بن فاضل مازندرانی، در اوایل ماه شعبان همان سال، به شهر حله رفته بود تا طبق معمول همه ساله مدتی را در آنجا ودر نجف اشرف (مشهد غروی) بگذراند.
چون شنیدم که می خواهد وارد شهر حله شود، آن روز من در آنجا در انتظار قدوم او بودم، ناگهان دیدم که سواره ای قصد خانه سید حسیب با نسب رفیع وحسب فصیع، یعنی سید فخر الدین حسن بن علی موسوی مازندرانی، ساکن حله را، که خدای عمرش را زیاد کند، دارد. در آن موقع شیخ صالح مذکور را نمی شناختم، اما در ذهنم خطور کرد که این همان شیخ است.
چون از چشمش پنهان شد، به دنبالش به سوی خانه سید مذکور رفتم. هنگامی که به در خانه رسیدم، دیدم که سید فخر الدین بر در خانه شادمان ایستاده است. چون دید که به طرفش می روم به رویم خندید ومرا به حضورش معرفی نمود.
سراسر قلبم را سرور وشادمانی فرا گرفت، نتوانستم در آن موقع خودم را کنترل کنم. با سید فخر الدین وارد خانه شدم. بر او سلام کردم ودو دستش را بوسیدم. سید از حال من جویا شد. به او گفت: او شیخ فاضل بن شیخ یحیی طیبی، دوست شما است. برخاست مرا در مجلس خود نشانید، خوشامد گفت واز پدر وبرادرم شیخ صلاح الدین احوال پرسی کرد. زیرا پیش از این آنان را می شناخت اما در آن موقع من نبودم، بلکه در شهر واسط به سر می بردم ونزد شیخ عالم عامل شیخ ابو اسحاق ابراهیم بن محمد واسطی امامی که خدایش رحمت کند وبا ائمه - (علیهم السلام) - محشورش نماید، مشغول کسب دانش بودم.
با شیخ صالح مذکور، که خدای مؤمنان را با طول عمرش بهره مند گرداند، سخن گفتم. او را در اغلب علوم، از قبیل فقه، حدیث وانواع علوم عربی صاحب فضل ومقام دیدم. از او درباره آنچه که دو مرد فاضل عالم عامل یعنی شیخ شمس الدین وشیخ جلال الدین حلی که پیش از این مذکور آمدند، سخن گفته بودند پرسیدم.
داستان را از اول تا آخر در حضور سید فخر الدین حلی، صاحب خانه وگروهی از دانشمندان حله ونواحی اطراف که برای زیارت شیخ صالح، که خدایش موفق بدارد، آمده بودند، برایم تعریف کرد. این جریان در روز یازدهم ماه شوال سال ۶۹۹ بود.
این است آنچه من از او شنیدم. (خدایش عمر طولانی دهد). شاید مختصر تغییری در الفاظی که نقل می کنم، صورت گرفته باشد، اما معانی همان است که او گفته است:
از سالها پیش در دمشق نزد شیخ فاضل شیخ عبد الرحیم حنفی (که خدای او را به نور هدایت موفق بدارد) در فقه واصول ونزد شیخ زین الدین علی مغربی اندلسی مالکی در علم قرائت مشغول کسب علم ودانش بودم. زیرا شیخ زین الدین دانشمندی فاضل وآشنای به قرائتهای هفتگانه بود ودر اغلب علوم، از قبیل: صرف ونحو، منطق وبیان، اصول فقه واصول دین دستی داشت، دارای طبعی لطیف بود، وبه خاطر ذات خوبی که داشت، نه در مباحثه عناد داشت ونه در پای بندی به مذاهب. هر گاه که نام شیعه به میان می آمد، می گفت: دانشمندان امامیه گفته اند، بر خلاف سایر مدرسین، که به هنگام ذکر شیعه می گفتند: دانشمندان رافضی گفته اند.
از این رو، ملازم او شدم واز رفت وآمد نزد دیگران خودداری کردم. این حالت زمانی ادامه داشت. ومن نزد او دانشهای مذکور را می آموختم. تا اینکه روزی عزم سفر از دمشق شام به دیار مصر کرد. محبت زیادی که در بین ما بود، جدایی از او را بر من ونیز جدایی از من را بر او سخت کرد. بالاخره خدای او را هدایت کرد واو تصمیم گرفت که مرا با خود به مصر ببرد. از قبیل من افراد بیگانه زیادی نزد وی درس می خواندند، بیشتر آنان نیز با او همراه شدند.
همراه او به راه افتادیم تا به شهر معروف مصر یعنی فاخره (ظاهرا قاهره است) که بزرگترین شهر مصر است، رسیدیم. مدتی در مسجد الازهر به تدریس پرداخت. فضلای مصر که از ورودش با خبر شدند، همگی به دیدار وکسب علم از وی به نزدش آمدند. در قاهره نه ماه اقامت کرد وما نیز همراه او بودیم، اوضاع خوب بود که روزی قافله ای از اندلس وارد شد. یکی از همراهان کاروان نامه ای از پدر شیخ ما همراه داشت. در این نامه آمده بود که پدرش شدیدا مریض است، وآرزو می کند که پیش از مرگ او را ببیند. این نامه تأکید داشت که هیچ گونه تأخیری نداشته باشد. چون شیخ از نامه فارغ گردید، گریست وتصمیم گرفت عازم سفر به جزیره اندلس شود. برخی از شاگردان شیخ واز جمله من نیز عازم شدیم. زیرا شیخ که خدای او را هدایت کند، به من محبت شدیدی داشت ومرا بر این سفر تحسین نمود. با وی به سوی اندلس حرکت کردم. چون به اولین قریه جزیره اندلس رسیدیم، تبی عارضم شد که مرا از حرکت بازداشت.
شیخ که مرا بر آن حال دید ناراحت شد وبرایم گریه کرد وگفت: جدایی از تو برایم مشکل است. به خطیب دهی که به آن رسیدیم مبلغ ده درهم داد وبه او دستور داد که از من مراقبت کند تا اینکه یکی از دو حال صورت گیرد؛ اگر خداوند بر من منت نهاد ومرا بهبودی بخشید، به دنبالش بروم تا به شهرش برسم. این گونه از من عهد گرفت. خدای او را با نور هدایت به راه مستقیم حق موفق بدارد وخود به سوی اندلس حرکت کرد. مسافت راه از ساحل دریا تا شهر شیخ پنج روز است.
در آن دهکده سه روز ماندم، از شدت تب نمی توانستم حرکت کنم، در آخر روز سوم، از تب رهایی یافتم. از ده خارج شدم ودر راههای اطراف قدم می زدم. کاروانی را دیدم که از طرف کوههای نزدیک ساحل دریای غربی می آیند. آنان پشم وروغن وکالاهای دیگری با خود داشتند. در مورد آنان پرسیدم، کسی گفت: اینان از مکان نزدیکی از سرزمین بربرها که نزدیک جزایر رافضیان است، می آیند.
این سخن را که شنیدم به سوی آنان کشیده شدم. مشتاق سفر به سرزمین آنان شدم. کسی گفت: تا آنجا بیست وپنج روز، راه است که دو روز آن بدون آب وآبادی است. پس از آنها آبادی ها به هم وصل است. با آنان الاغی، به مبلغ سه درهم کرایه کردم، تا مسافتی را که بدون آب وآبادی است، طی نمایم. چون آن مسافت را طی نمودیم وبه سرزمین آباد آنان رسیدیم، با پای پیاده به طی مسافت پرداختم وبه دلخواه خود از دهی به ده دیگر می رفتم، تا اینکه به اولین مکان رسیدم. کسی به من گفت: تا جزیره رافضیان سه روز مانده است. حرکت کردم وتأخیر را جایز ندانستم. به جزیره ای رسیدم، با دیوارهای بلند، که در اول آن برجهای محکم ومرتفعی وجود داشت.
آن جزیره با دژهای خود در ساحل دریا قرار داشت. از دروازه بزرگ که دروازه بربر نامیده می شد، وارد شدم. در کوچه ها به راه افتادم واز مسجد شهر پرسیدم، مرا به آن رهنمون شدند. وارد مسجد شدم، آن را مسجد جامع بزرگ وعظیمی یافتم، که در سمت غرب شهر بر کنار دریا واقع بود. در گوشه ای از مسجد نشستم تا استراحت کنم، مؤذن اذان ظهر را گفت وندا کرد: (حی علی خیر العمل). چون اذان تمام شد، از خدا خواست که در فرج امام عصر صاحب الزمان - علیه السلام - تعجیل کند، گریه ام گرفت.
گروه گروه وارد مسجد شدند ودر کنار چشمه ای که در زیر درختی در سمت شرق مسجد بود، وضو ساختند. من با سرور وشادمانی به آنان می گریستم که چگونه به شیوه منقول از امامان - علیه السلام - وضو می ساختند.
چون از وضو فارغ شدند مردی خوشروی با وقار وآرامش از میان آنان برخاست وبه سوی محراب رفت. نماز را اقامه نمود. صفهای نمازگزاران در پشت سرش بسته شد ومردم نماز را به وی اقتدا کردند، نمازی کامل، با ارکان منقول وتسبیحات جامع به جای آوردند. لیکن من به خاطر مشکلات سفر وخستگی راه نماز ظهر را نتوانستم با آنان به جای آورم.
وقتی نمازشان را تمام کردند ومرا دیدند، بر من خرده گرفتند که چرا اقتدا نکرده ام. همگی به سویم آمدند وحال مرا پرسیدند واینکه اصلیت من از کجاست ومذهبم چیست؟ احوال خود را به آنان باز گفتم وبیان داشتم که عراقی الاصل هستم ومرد مسلمانی ام که می گویم: (اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له واشهد ان محمد عبده ورسوله ارسله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الادیان کلها ولو کره المشرکون).
گفتند: این دو شهادت تو را کافی نیست مگر برای حفظ خونت در دنیا. چرا شهادت دیگر را نمی گویی که بدون حساب وارد بهشت شوی؟ به آنان گفتم: آن شهادت چیست؟ مرا بدان راهنمایی کنید، خدای شما را رحمت کند. امام آنان به من گفت: شهادت سوم این است که بگویی:
(اشهد ان امیر المؤمنین ویعسوب المتقین وقائد القر المحجلین علی بن ابی طالب والائمه الاحد عشر من ولده اوصیاء رسول الله وخلفاؤه من بعده بلافاصله).
خداوند عز وجل پیروی از آنان را بر بندگانش واجب وآنان را اولیای اوامر ونواهی خود وحجت بر خلق در روی زمین وامان ساکنان زمین کرده است. زیرا صادق امین محمد، پیامبر خدای جهانیان از طرف خدای سبحان از آنان خبر داده است. پیامبر - صلی الله علیه وآله - آن را از ندای خداوند عز وجل در شب معراج به آسمانهای هفتگانه که در نزدیکی به خدا چون قاب دو قوس یا نزدیکتر شد، شنیده است. او آنان را یکی پس از دیگری به نام خوانده است.
چون این سخن آنان را شنیدم، خدای را ستایش کردم واز این بابت شادمان شدم، خستگی راه از بدنم رفت وبه آنان گفتم که هم مذهب آنان هستم، به اشتیاق تمام به من توجه کردند ودر گوشه ای از مسجد برایم مکانی در نظر گرفتند، با عزت واحترام در طول اقامتم با من رفتار کردند. امام مسجد شب وروز مرا ترک نکرد.
از او در مورد غذا وطعام پرسیدم که از کجا می آید. زیرا زمین زراعی برای آنان سراغ ندارم. گفت: غذای آنان از جزیره خضراء، که در دریای سفید واقع است، واز جزایر فرزندان امام زمان - علیه السلام - می آید، گفتم: در سال چه مقدار غذا برای شما می آید؟ گفت: در سال دو مرتبه، در سال جاری یک بار آمده، بار دیگر مانده است. گفتم: چقدر مانده تا بار دوم هم بیاید؟ گفت: چهار ماه.
از یک مدت درازی به آن مانده، متأثر شدم. چهل روز ماندم، شبانه روز از خدا می خواستم که در آن تعجیل کند. در این مدت در کمال عزت واحترام در میان آنان به سر بردم. در پایان روز چهلم دلم از درازی مدت گرفت. به خارج از شهر، کنار ساحل رفتم، به سمت مغرب که مردم شهر گفته بودند غذای آنان از آنجا می آید، نگاه می کردم. از دور شبحی را دیدم که حرکت می کند. از مردم در مورد آن شبح سؤال کردم. به آنان گفتم: آیا در این دریا، پرنده سفیدی هست؟ گفتند: نه. آیا چیزی دیدی؟ گفتم: آری. گفتند: اینها کشتی هایی است که هر سال، از شهر فرزندان امام زمان - علیه السلام - به سوی ما می آیند.
چیزی نگذشت تا کشتی ها رسید. آن طور که آنان می گفتند: آمدن کشتی ها در روز موعود نبود. در جلوی آنها کشتی بزرگی وبه دنبال آن کشتی های دیگر، تا اینکه به هفت کشتی رسید. از کشتی بزرگ، پیرمرد چهارشانه ای، خوشرو، با لباسی زیبا به ساحل آمد. وارد مسجد شد وطبق روش منقول از امامان وضو گرفت. نماز ظهر وعصر را به جای آورد. چون از نماز فارغ شد، به سوی من آمد. بر من سلام کرد. پاسخ گفتم. گفت: اسمت چیست؟ گمان کنم علی نام داری؟ گفتم: درست گفتی. پنهانی همچون کسی که مرا می شناسد، با من سخن گفت. سپس پرسیدم: نام پدرت چیست؟ باید مرد فاضلی باشد؟ گفتم: بلی. برایم شکی نمانده بود که او در سفر دمشق همراه ما بوده است.
گفتم: ای پیر! کی نام من وپدرم را به تو گفته؟ آیا در سفر دمشق به همراه ما بودی؟ گفت: نه. گفتم: در سفر مصر به اندلس چطور؟ گفت: نه به سرورم امام زمان - علیه السلام - سوگند. به او گفتم: پس از کجا اسم من وپدرم را می دانی؟ گفت: بدان که پیش از این، از اصلت خبر دار شدم. نام وشخصیت وهیئت تو ونام پدرت را دانستم، تو را به (جزیره خضراء) همراهی می کنم.
از اینکه از من یادی کرد ونزدشان نامم بر زبانهاست مسرور شدم. او عادت داشت که بیش از سه روز نزد اینان بماند، اما این بار یک هفته ماند وغذا وطعام را به کسانی که برایشان مقرر شده بود، رسانید. چون از آنان امضای رسید، گرفت، عازم سفر شد ومرا با خود برد. از راه دریا حرکت کردیم.
شانزده روز که گذشت، آب سفیدی دیدم. آن قدر به آن نگاه کردم که شیخ که نامش محمد بود، پرسید: چرا این قدر به این آب نگاه می کنی؟
گفتم: آبی به رنگ غیر رنگ آب می بینم.
گفت: این دریای سفید است وآن جزیره خضراء. این آب چون دایره ای دورادور جزیره را گرفته بدین معنی که از هر سو که بیایی، این آب سفید را می بینی. حکمت خدای چنین اقتضا کرده که هرگاه کشتی های دشمنان ما وارد آن شوند، غرق می گردند.اما به برکت امام وسرورمان صاحب الزمان - علیه السلام - می توانیم از آن بگذریم. سپس از وی در مورد نوشیدن از آب پرسیدم وقدری از آن نوشیدم. چون آب فرات بود.
پس از عبور از آن آب سفید به جزیره خضرا که در عمران وآبادانی است، رسیدیم. از کشتی بزرگ در ساحل دریا پیاده شدیم. وارد شهر شدیم. شهر دارای قلعه ها وبرجهای زیادی بود. هفت حصار داشت که بر ساحل دریا واقع بود. درختان فراوان از میوه های فراوان. بیشتر خانه های آن از سنگ مرمر روشن بود. مردمانش زندگانی خوبی داشتند. از این بابت سراسر وجودم را شادمانی فرا گرفت.
پس از استراحت در منزل همراهم محمد، او مرا به مسجد جامع بزرگ شهر برد. جمعیت زیادی در آن دیدم که فردی در میان آن نشسته بود، آن قدر با هیبت وشکوه ووقار بود که نمی توانم آن را وصف کنم. مردم او را سید شمس الدین محمد عالم، خطاب می کردند. نزدش قرآن، فقه، علوم عربی، اصول دین واصول فقه می آموختند. فقه را مسئله مسئله، قضیه قضیه وحکم حکم از صاحب الزمان - علیه السلام - می گرفتند.
چون به مقابلش قرار گرفتم، خوشامد گفت ومرا در نزدیکی خود نشانید. از خستگی راه پرسید وگفت: که پیش از این تمام آنچه بر من گذشته، به او رسیده است وشیخ محمد که مرا همراهی کرد، به دستور سید شمس الدین عالم که خدای عمرش را طولانی گرداند، مرا با خود آورده است.
سپس دستور داد که مکانی در یکی از زوایای مسجد برایم در نظر گرفته شود. به من گفت: این مکان برای خلوت واستراحت توست. برخاستم وبه آن مکان رفتم وتا عصر در آنجا استراحت نمودم. آن موقع کسی آمد وگفت: از جایت برنخیز تا سید ویارانش برای خوردن شام نزد تو آیند. گفتم: اطاعت می شود.
چیزی نگذشت که سید - که خدایش به سلامت دارد - با یارانش رسیدند. نشستند، سفره پهن شد. شام خوردیم. سپس همراه سید برای اقامه نماز مغرب وعشاء به مسجد رفتیم.
اولین روز جمعه ای که با آنان نماز گزاردم، دیدم که سید که خدایش به سلامت دارد، دو رکعت نماز جمعه واجب به جای آورد وچون نماز به پایان رسید، گفتم: ای سرور من، شما نماز جمعه را دو رکعت واجب به جای آورید. گفت: بلی. زیرا شروط آن معلوم است. پس چون وقت آن رسید، واجب گردد. با خود گفتم: شاید امام - علیه السلام - حاضر باشد.
بار دیگر در خلوت از او پرسیدم: آیا امام حاضر است؟ گفت: نه ولی به دستوری که صادر فرموده، من نائب خاص امام هستم. گفتم: ای سرور من، آیا امام - علیه السلام - را دیده ای؟ گفت: نه ولی پدرم (رحمة الله علیه) به من گفت که سخن امام را شنیده ولی شخص او را ندیده وجدم (رحمة الله علیه) سخنانش را شنیده وشخص او را دیده است. به او گفتم: چرا چنین است؟ به من گفت: برادرم! خداوند سبحان، فضیلت را به هر کس از بندگانش بخواهد می دهد واین به خاطر حکمت بالغه وعظمت قاهره الهی است، همان طور که خداوند متعال انبیاء وپیامبران واوصیاء را از میان بندگانش به این فضیلت برتری داده وآنان را اعلام خلق ووسیله بین خود وآنان قرار داده است تا هر کس هلاک شود با بینه ودلیل آشکار به هلاکت رسد وهر کس حیات یابد از روی دلیل آشکار باشد. لطف پروردگار است که زمین از حجت بر خلق خالی نباشد، وآن حجت را سفیری است، که پیامش را ابلاغ می کند.
سپس سید که خدایش به سلامت دارد، دستم را گرفت وبه بیرون از شهر خود برد وبا هم به طرف باغها روانه شدیم. آنجا جویباری جاری وبستانهای فراوان با میوه های رنگارنگ ودر نهایت خوبی وشیرینی از قبیل انگور، انار وگلابی و... دیدم که در عراق عرب وعجم وتمامی سرزمینهای شام ندیده بودم.
در این هنگام که از باغی به باغ دیگر می رفتیم، مردی خوش منظر، با دو لباس از پشم سفید به طرف ما آمد. چون به ما رسید سلام کرد واز ما گذشت، هیبت او مرا شگفت زده کرد. از سید که خدایش به سلامت دارد پرسیدم: این مرد کیست؟ گفت: آیا به این کوه بلند نگاه می کنی؟ گفتم: آری. گفت: در میان آن کوه مکانی زیبایی است که در آن ودر زیر درخت پر شاخ وبالی، چشمه ای روان است. در کنار آن قبه ای است که از آجر ساخته شده. این مرد با دوست خود، خادم آن بارگاه هستند. من هر صبح جمعه به آنجا می روم، وامام زمان - علیه السلام - را در آنجا زیارت می کنم. دو رکعت نماز به جای می آورم. ورقه ای می یابم که در آن مسائلی را که در حکم بین مردم بدان نیاز دارم، نوشته شده است. هر چه که در ورقه نوشته باشد، عمل می کنم. شایسته است که به آنجا روی وبارگاه امام - علیه السلام - را زیارت کنی.
به آن کوه رفتم. بارگاه را آن گونه که سید که خدایش به سلامت دارد، توصیف کرده بود، یافتم. در آنجا دو خدمتکار دیدم. آن یکی که از ما گذشته بود، به من خوشامد گفت. اما دیگری رویش را از من برگرداند. به وی گفت: با او چنین مکن ومن او را همراه سید شمس الدین عالم دیدم. سپس به سوی من برگشت، خوش آمدگویی نمود وبا من سخن گفتند. برایم نان وانگور آوردند. آن را خوردم واز آب چشمه ای که در زیر آن بارگاه بود، نوشیدم ووضو ساختم ودو رکعت نماز به جای آوردم. در مورد رؤیت امام - علیه السلام - از آن دو پرسیدم. به من گفتند: رؤیت امام غیر ممکن است واجازه نداریم که به احدی خبر دهیم. از آنان التماس دعا کردیم. برایم دعا نمودند. از آنان جدا شدم واز کوه پایین آمدم تا به شهر رسیدم.
چون به شهر رسیدم، به خانه سید شمس الدین عالم رفتم. کسی به من گفت: برای کاری بیرون رفته است. پس به خانه شیخ محمد رفتم که با او به جزیره آمده بودم. با او نشستم وداستان رفتن به کوه واجتماع با دو خدمتکار وروی گردانی خادم را برایش بازگو کردم.
به من گفت: احدی به غیر از سید شمس الدین وامثال او، اجازه صعود به آنجا را ندارند. از این رو، با تو آن گونه رفتار کرده است.
درباره سید شمس الدین - ادام الله افضاله - پرسیدم. گفت: او از اولاد امام است وبین او وبین امام - علیه السلام - پنج واسطه قرار داد واو به دستوری که از امام - علیه السلام - صادر شده، نائب خاص آن حضرت است.
شیخ صالح زین الدین علی بن فاضل مازندرانی ساکن نجف اشرف گفت: از سید شمس الدین عالم که خدایش عمر دهد، در نقل بعضی از مسایلی که بدان نیاز می شود، قرائت قرآن مجید ومقابله موارد مشکل علوم دینی وغیره اجازه خواستم. پاسخ مثبت داد وگفت: اگر ضرورتی دارد پس ابتدا از قرائت قرآن عظیم شروع کن.
هرگاه چیزی می خواندم که درباره آن بین قراء اختلاف است، می گفتم: حمزه چنین قرائت کرده، کسائی چنان، عاصم آن گونه، ابو عمر بن کثیر این چنین.
سید که خدایش به سلامت دارد گفت: ما اینان را نمی شناسیم. قرآن پیش از هجرت رسول اکرم - صلی الله علیه وآله - حجه الوداع را انجام داد روح الامین، جبرئیل بر او نازل شد وگفت: ای محمد، قرآن را برایم تلاوت کن تا ابتدای سوره ها وآخر آن وشأن نزول هر کدام را برایت بگویم.
علی بن ابی طالب ودو فرزندش امام حسن وامام حسین - (علیهم السلام) - ابی ابن کعب، عبد الله بن مسعود، حذیفه بن یمان، جابر بن عبد الله انصاری، ابو سعید خدری، حسان بن ثابت وگروهی از صحابه، که خداوند از برگزیدگان آنان خشنود باد، جمع شدند. پیامبر - صلی الله علیه وآله - از اول تا آخر قرآن را خواند. هر وقت به چیزی رسید که در آن اختلاف است، جبرئیل برایش بیان می کرد وامیر المؤمنین - علیه السلام - آن را در پوستی می نوشت. بنابراین تنها قرائت امیر المؤمنین ووصی پیامبر - صلی الله علیه وآله - است وبس.
به او گفتم: ای سرور من، می بینم که بعضی از آیات با آیات قبلی وبعدی ارتباط ندارد وفهم ودقت من از فهم آن عاجز است.
گفت: همین است که گفتی. علت آن این است که چون پیامبر - صلی الله علیه وآله - رحلت کرد وقریش خلاف ظاهری را غصب کردند، امیر المؤمنین - علیه السلام - تمام قرآن را جمع وآن را در پارچه ای بست وآن را برای آنان که در مسجد بودند، آورد، فرمود: این کتاب خداست، پیامبر اکرم - صلی الله علیه وآله - مرا فرمان داد که آن را به شما عرضه کنم تا روز قیامت بر شما حجت باشد، فرعون امت ونمرود آن گفت: ما به قرآن تو نیازی نداریم. حضرت - علیه السلام - فرمود: حبیب بن محمد - صلی الله علیه وآله - از این گفته ات مرا خبر داد ولی می خواستم که حجت را بر شما تمام کنم.
حضرت به خانه اش برگشت ومی فرمود (لا اله الا انت وحدک لا شریک له لا راد لما سبق فی علمک ولا منع لما اقتضته حکمتک فکن انت الشاهد لی علیهم یوم العرض علیک).
ابن ابی قحافه (ابو بکر) مسلمین را ندا داد وبه آنان گفت: هر کس آیه یا سوره ای از قرآن دارد، بیاورد. ابو عبیده جراح، عثمان، سعد بن ابی وقاص، معاویه بن ابی سفیان، عبد الرحمن بن عوف، طلحه بن عبیدالله، ابوسعید خدری، حسان بن ثابت وگروههایی از مسلمانان جمع شدند واین قرآن را جمع آوری کردند ونواقصی که پس از رحلت رسول اکرم - صلی الله علیه وآله - از خودشان بر آن وارد شده بود، ساقط کردند.
از این رو، آیات را به هم نامربوط می بینی. قرآنی که امیر المؤمنین - علیه السلام - جمع کرده به خط خودش نزد صاحب الامر - علیه السلام - محفوظ است ودر آن همه چیز حتی جریمه خدشه ای که بر بدن وارد شود، وجود دارد، شکی در صحت این قرآن نیست ومسلما سخن خداست. این فرمایش امام زمان - علیه السلام - است.
شیخ فاضل علی بن فاضل گفت: از سید شمس الدین که خدایش حفظ کند مسائل فراوانی نقل کردم که بالغ بر نود مسئله می شود وهمه نزد من موجود است. آن را در یک مجلد جمع کردم وآن را الفوائد الشمسیه نامیده ام وجز افراد خاص کسی را از آن آگاه نمی کنم. ان شاء الله آن را خواهی دید.
جمعه دوم که جمعه میانی از جمعه های ماه است، چون از نماز فارغ شدیم وسید - که خدایش او را به سلامت دارد - برای افاده مؤمنان، در مجلس نشست، از بیرون مسجد صدای داد وفریاد عظیمی شنیدم. از سید پرسیدم. به من گفت: فرماندهان ارتش ما در هر جمعه میانی ماه سوار می شوند ومنتظر فرج هستند. از او اجازه خواستم که آن را ببینم. اجازه داد. دیدم جمع زیادی هستند که خداوند را تسبیح وستایش می کنند. تهلیل (لا اله الا الله) می گویند واز خداوند می خواهند که در فرج امام قائم به امر خدا وناصح برای دین خدا (م.ح.م.د). بن حسن مهدی خلف صالح، صاحب الزمان تعجیل کند.
سپس به مسجد سید - که خدایش به سلامت دارد - برگشتم. به من گفت: آیا سپاه را دیدی؟ گفتم: بلی. گفت: آیا فرماندهان را شمارش کردی؟ گفتم: نه. گفت: آنان سیصد ناصر هستند وسیزده ناصر مانده است که خداوند در فرج ولی خود تعجیل کند که او بخشنده کریم است.
گفتم: سرور من، امام زمان کی ظهور می کند؟ گفت: برادرم، علم آن نزد خداوند است وفرج به مشیت وخواست خداست. حتی ممکن است امام هم نداند بلکه علامات ونشانه هایی دارد که دلیل بر ظهور است.
از جمله: ذوالفقار با بیرون آمدن از غلاف خود سخن می گوید وبا زبان عربی مبین می گوید: (ای ولی خدا به نام خدا قیام کن وبه وسیله من دشمنان خدا را بکش). واز آن جمله سه صدا است که تمام مردم آن را می شنوند:
صدای اول می گوید: (ازفت الآزفه، یا معشر المؤمنین).
صدای دوم می گوید: (الا لعنه الله علی الظالمین لآل محمد (علیهم السلام)).
صدای سوم (بدنی ظاهر ودر زیر آفتاب دیده می شود) ومی گوید: (ان الله بعث صاحب الامر (م.ح.م.د) بن الحسن المهدی - علیه السلام - فاسمعوا له واطیعوا).
گفتم: ای سرور من، ما از مشایخ خود روایاتی از امام زمان - علیه السلام - نقل کرده ایم که از آن جمله است:
هنگامی که حضرت مامور به غیبت کبری شد، فرمود: هر کس پس از این در غیبت مرا ببیند، همانا دروغ گفته است. حال چگونه در بین شما کسانی او را می بینند؟
گفت: درست گفتی. حضرت - علیه السلام - آن را در زمانی فرموده، که دشمنان اهل بیت وفرعونهای بنی عباس فراوان بودند، حتی برخی از شیعه نمی توانستند با هم در مورد آن حضرت سخن گویند. اما زمان طولانی گذشته ودشمنان از او مأیوس شده اند، واز سوی دیگر، سرزمین ما از آنان دور است ودشمنی وستم آنان به اینجا نمی رسد وبه برکت وجود حضرت - علیه السلام - احدی از دشمنان نمی تواند به ما دسترسی پیدا کند.
گفتم: ای سرور من، علمای شیعه حدیثی از امام - علیه السلام - نقل کرده اند که آن حضرت پنج چیز را بر شیعیان خود مباح کرده است. آیا شما هم آن را از حضرت - علیه السلام - روایت کرده اید؟
گفت: بلی، آن حضرت - علیه السلام - اجازه داد وپنج چیز را برای شیعیان خود از اولاد علی - علیه السلام - مباح کرده است. گفت: برای آنان حلال است.
گفتم: آیا اجازه داد که شیعیان از اسرای عامه کنیز وغلام بخرند؟ گفت: آری. از اسرای دیگر هم. زیرا حضرت - علیه السلام - فرمود: با آنان همانطور برخورد کنید که آنان خود می کنند. این دو مسئله جدای از مسائلی است که پیش از این برایت بیان کردم.
سید - که خدایش به سلامت دارد - گفت: وی از مکه بین رکن ومقام ابراهیم، در سالی فرد خروج می کند. مردم باید در انتظار آن باشند.
به من گفت: ای برادر، بدان که پیش از این به من گفته شده که تو باید به وطن خودت برگردی، ودر توان من وتو نیست که با آن مخالفت کنیم. تو زن وفرزند داری، ومدت درازی از آنان دور بوده ای وبیش از این دوری از آنان روا نباشد.
از این مسئله متاثر شدم وگریستم.
گفتم: ای مولای من، آیا راه بازگشتی در مورد من هست؟ گفت: نه
گفتم: مولای من، آیا اجازه می دهی آنچه دیده وشنیده ام، نقل کنم؟ گفت: اشکالی ندارد که برای مؤمنان نقل کنی تا دلهای آنان آرامش گیرد مگر فلان وفلان مسئله را. ای مولای من، آیا نگاه به جمال وسیمای آن حضرت - علیه السلام - امکان دارد؟
گفت: نه، لیکن ای برادرم بدان که هر مؤمن با اخلاصی می تواند امام - علیه السلام - را ببیند، ولی او را نشناسد. گفتم: ای سرور من، من از جمله بندگان مخلص هستم، ولی او را ندیده ام. گفت: دو بار وی را دیده ای، یک بار، زمانی است که تو برای اولین بار به سامره آمدی ویارانت از تو پیشی گرفتند وتو از آنان عقب ماندی تا به نهر آبی رسیدی.
سواری که بر است شهباء سوار ونیزه ای در دست وشمشیری دمشقی داشت، حاضر شد. چون او را دیدی بر لباست ترسیدی. چون به تو رسید گفت: نترس، به سوی یارانت برو، آنان زیر آن درخت منتظر تو هستند. به خدا سوگند آنچه را که اتفاق افتاده بود، برای من بیان کرد.
گفتم: ای سرور من، چنین بود.
گفت: بار دوم زمانی است که از دمشق برای سفر به مصر خارج شدی وهمراه شیخ اندلسی بود. از کاروان جدا شدی وترس شدیدی بر تو مستولی شد. سواری به نزد تو آمد که بر اسب سفید پای سوار بود ودر دستش نیزه ای بود. به تو گفت: برو ونترس، به قریه ای برو که در سمت شمال توست ونزد مردم آنجا یک شب بخواب ومذهب خودت را برایشان بگو واز آنان تقیه مکن. آنان وچندین دهکده در جنوب دمشق از مؤمنان با اخلاص هستند واز پیروان علی بن ابیطالب وائمه معصومین - (علیهم السلام) - آیا چنین نبود، ای پسر فاضل؟
گفتم: بلی، به آن قریه رفتم ونزدشان ماندم. مرا عزیز وگرامی داشتند. از مذهبشان پرسیدم. به من گفتند: ما بر مذهب امیر المؤمنین ووصی رسول پروردگار جهانیان، علی بن ابی طالب واولاد معصوم او هستیم واز من تقیه نکردند.

به آنان گفتم: چگونه به این مذهب معتقد شدید؟ وچه کسی آن را به شما رساند؟
گفتند: ابوذر غفاری (رض) آنگاه که عثمان او را به شام ومعاویه او را به این سرزمین تبعید کرد، برکت وجودش شامل حال ما گردید. فردای آن شب، از آنان خواستم که به کاروان بپیوندم. دو نفر همراه من کردند تا مرا به کاروان رساندند. این کار پس از آن بود که مذهب خود را برای آنان گفتم.
به او گفتم: ای سرور من، آیا امام زمان هر چند گاهی حج می گزارد؟
گفت: ای پسر فاضل، دنیا یک قدم مؤمن است. پس چگونه است نسبت به کسی که دنیا بر پا نمی ماند، مگر به وجود او وپدرانش؟ بلی، هر سال حج می گزارد وپدرانش را در مدینه، عراق وطوس زیارت می کند وبه سرزمین ما برمی گردد.
سپس سید شمس الدین مرا ترغیب نمود که لحظه ای از بازگشت به عراق، وعدم توقف در سرزمین مغرب درنگ نکنم ویادآور شد که روی در هم آنان عبارت (لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله، محمد بن الحسن القائم بامر الله) نقش بسته است.
سید پنج درهم به من داد که برای برکت نزد خود دارم. سپس با همان کشتی هایی که آمده بودم، مرا فرستاد تا به همان اولین شهری رسیدم که در سرزمین بربر وارد شده بودم. مقداری گندم وجو به من داده بود که در آن شهر به مبلغ دویست وچهل دینار پول رایج مغرب فروختم. به توصیه سید شمس الدین عالم، که خدایش عمر طولانی دهد، راه اندلس در پیش نگرفتم، با حاجیان مغربی به مکه رفتم، حج را به جای آوردم وبه عراق آمدم. قصد دارم تا پایان عمر در نجف اشرف بمانم.
شیخ زین الدین علی بن فاضل مازندرانی گفت: نزد آنان، ذکری از علمای امامیه نشنیدم مگر پنج نفر: سید مرتضی موسوی، شیخ ابو جعفر طوسی، محمد بن یعقوب کلینی، ابن بابویه، شیخ ابو القاسم جعفر بن سعید حلی.
این آخرین مطلبی است که از شیخ صالح پرهیزکار وفاضل پیراسته علی بن فاضل مازندارانی - ادام الله افضاله - شنیدم. خداوند دانشمندان وپرهیزکاران مثل او را در دنیا فراوان گرداند.
حمد وستایش خدای را در آغاز وپایان، در آشکار وپنهان، ودرود وسلام خدا بر بهترین خلق او، محمد وخاندان معصوم پاکیزه اش(۱۳۸).
بعد از نقل روایت، برای بررسی سند روایت، ذکر چند نکته ضروری است:
۱ - فردی که می گوید: (در خزانه امیر المؤمنین علی بن ابی طالب به خط شیخ فاضل وعالم عامل، فضل بن یحیی طیبی یافتم..).. برای ما ناشناخته است، اسم ونسب ووضعیت او به طور کامل معلوم نیست.
۲ - این مرد ناشناخته!! چگونه فهمید که آنچه پیدا کرده است عین خط طیبی است؟ آیا خط طیبی که صد سال قبل از او فوت کرده بود تا این حد برای مردم متداول وشناخته شده بود که این مرد ناشناخته نیز آن را می شناخته است؟
۳ - ملاحظه می کنیم که علی بن فاضل که در روایت، مازندرانی خوانده شده است، در همین روایت خود را عراقی می خواند، وسعی در نوشتن برخی فضایل، برای خویش دارد.
۴ - معاصرین وی، از قبیل: علامه حلی وابن داوود - که کتاب رجالش را در سال ۷۰۷ به پایان رسانده - به طور کامل از ذکر نام او اهمال ورزیده اند، وهیچ کدام از آنها کوچکترین اشاره ای به این شخص نکرده اند. وحال آنکه داستان کمیاب وکم نظیر او، به گونه ای است که طبیعتا می بایست معاصرین او را به ذکر نام وی در روایتش تحریک کند تا آن را در زمره دلایل امام وامامت در تألیفاتشان بیاورند.
اشکالات دیگری در سند روایت وجود دارد که به همین تعداد اکتفا می نماییم.
این روایت از طریق قاضی نور الله شوشتری نیز در جلد اول کتاب مجالس المؤمنین نقل شده که ظاهرا قدیمی ترین مأخذی است که برای حدیث مذکور به چشم می خورد. در بررسی وتطابق روایت مجلسی وشوشتری، با تناقضات حل ناپذیری مواجه می شویم که اصل داستان را در نظر ما مورد تردید قرار می دهد.
در آخر به این نکته مهم اشاره می کنیم که روایت مذکور تصریح کرده است، علت عدم ارتباط آیات قرآن با یکدیگر آن است که ابوبکر قرآنی را که حضرت امیر المؤمنین علی (علیه السلام) جمع آوری کرده بود نپذیرفت وبه مسلمانان اعلام کرد: هر کس آیه یا سوره ای از قرآن را دارد بیاورد.
پس از اعلام، ابو عبیده جراح، عثمان، سعد بن ابی وقاص، معاویه بن ابی سفیان، عبد الرحمن بن عوف، طلحه بن عبید الله، ابو سعید خدری، حسان بن ثابت، ونیز گروهی دیگر از مسلمانها گرد آمدند وقرآن را جمع آوری نمودند ومطالبی را که از سوی ایشان پس از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در آن وارد شده بود حذف کردند. بنابراین مشاهده می کنید که آیات قرآن را به یکدیگر ارتباطی ندارد...
در این رابطه چند نکته لازم است گفته شود:
۱ - مسلم است که قرآن از هرگونه تحریف وکاهش وافزایش محفوظ است. واین امر، مقتضای تصریح ووعده قطعی الهی است که می فرماید: (انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون)(۱۳۹).
این آیه به اجماع واتفاق نظر تمام مسلمانان، از تحریف مصون مانده است، وجود این آیه، خود دلیلی قطعی است که قرآن از هر گونه تغییر وافزایش وکاهش محفوظ مانده است.
۲ - عنایت شدید به قرآن وکتابت وحفظ، تعدد نسخه های قرآن وانتشار آن از هنگام حیات خود رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) ونظارت مستقیم حضرت در این مسئله به اندازه ای است که هرگونه تحریف یا تغییری را در قرآن ممتنع ومحال می کند. همین مقدار کافی است که بگوییم، هنوز از وفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) سه دهه بیشتر نمی گذشت که قاریان قرآن به ده هزار تن رسیدند. در چنین شرایطی چگونه کسی جرات می کند چنین جسارتی را با وجود اصحاب برگزیده رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) مرتکب شود. زیرا بدون شک آنان در برابر چنین اقدامی مقاومت می کردند. وهر کس به این اقدام تن در دهد، نفرین مردم در تمام عصرها، بدرقه او می گردد.
۳ - شخصیتهایی که در این روایت، نامشان در ماجرای جمع آوری قرآن از سوی ابو بکر ذکر شده است؛ اگر چه امکان دارد که در این امر، حاضر شده ومشارکت کرده باشند. اما در روایت مزبور، نامی از زید بن ثابت برده نشده است؛ زید بن ثابت همان شخصی است که بنابر ادعای روایات، از سوی خلفا به طور رسمی، مامور جمع آوری قرآن گشت. چنان که ابن مسعود، ابی بن کعب ومعاذ بن جبل نیز نام برده نشده اند. با آنکه این افراد، معروف به حفظ وقرائت قرآن بودند، وبرخی از احادیث ذکر شده است که در آنها تأکید می شود که افراد مذکور مقام وموقعیت مهمی در این زمینه داشته اند.
بنابراین طبق آنچه پیرامون سند وارزیابی متن روایت جزیره خضرا آمد واشکالات دیگری که به جهت اختصار ناگفته ماند، غیر واقعی بودن این داستان روشن می شود(۱۴۰).
آیا امام زمان همسر وفرزندی دارد؟
پاسخ: اگر چه از ظاهر بعضی روایات وادعیه معصومین، چنین استنباط شده که آن حضرت دارای همسر واولاد می باشد. اما همان طور که خواهد آمد، برخی روایات نیز که از درجه اعتبار زیادی برخوردارند، به فرزند نداشتن آن حضرت تصریح دارند.
واما ابتدا به روایاتی که به وسیله آنها می توان بر فرزند داشتن حضرت مهدی (عجل الله فرجه) استدلال نمود، می پردازیم وآنها را مورد بررسی قرار می دهیم:
۱ - شیخ طوسی از مفضل بن عمر روایت می کند که امام صادق (علیه السلام) فرمود: (هیچ یک از فرزندان او ودیگران از محل وی اطلاع ندارند، مگر خدایی که اختیار او را در دست دارد)(۱۴۱).
استدلال به این روایت از چند جهت صحیح نیست:
الف) نعمانی، همین جمله را چنین روایت کرده است: (لا یطلع علی موضعه احد من ولی ولا غیره...)(۱۴۲).
ب) گفته می شود در روایت شیخ طوسی تحریف واقع شده است. زیرا در روایت ضمیر مفرد به جای ضمیر جمع استفاده شده، ومی گوید: (از فرزندان او ودیگری، در حالی که صحیح این بود که بگوید: (از فرزندان او ودیگران).
ج) بر فرض که بپذیریم، باز هم چیزی در روایت وجود ندارد که حاکی از زمان وفرزندان امام (علیه السلام) باشد. وشاید پس از چند قرن فرزندانش متولد شوند.
۲ - روایت (جزیره خضراء) که مرحوم مجلسی در بحار الانوار نقل کرده است، در صورتی که این روایت - چنانکه در پرسش قبلی گذشت - دارای سند معتبر وقابل اعتماد نیست، وبیشتر شبیه یک افسانه ورمان است تا واقعیت.
۳ - روایت (پنج شهر) احمد بن محمد بن یحیی انباری مبنی بر اینکه امام زمان (علیه السلام) فرزندانی دارد که پنج تن از آنان حکومت پنج شهر وپایتخت را عهده دارند. این روایت نیر به یک افسانه می ماند، ضمن اینکه سند این داستان بسیار سست وبی اساس است.
علامه محقق، شیخ آقا بزرگ تهرانی، در صحت روایت مذکور تشکیک کرده چنین می نویسد:
(این داستان در آخر یکی از نسخه های کتاب (تعازی) تألیف محمد بن علی علومی مرقوم بوده است. پس علی بن فتح الله کاشانی، گمان کرده که داستان مرقوم، جزو آن کتاب است، در صورتی که اشتباه کرده وممکن نیست داستان، جزء آن کتاب باشد، زیرا یحیی بن هبیره وزیر، که این قضیه در منزلش اتفاق افتاده، در تاریخ (۵۶۰) وفات کرده ومولف کتاب (تعازی) قریب دویست سال بر وی تقدم داشته است. علاوه بر آن، در متن داستان نیز، تناقضاتی دیده می شود، زیرا احمد بن محمد بن یحیی انباری که ناقل داستان است، می گوید: وزیر از ما پیمان گرفت که داستان مذکور را، برای احدی نقل نکنیم، ما هم به عهد خود وفا کردیم وتا زنده بود برای هیچ کس ابراز ننمودیم. بنابراین باید حکایت آن داستان، بعد از تاریخ وفات وزیر یعنی (۵۶۰) اتفاق افتاده باشد، در صورتی که در متن داستان، عثمان بن عبد الباقی می گوید: احمد بن محمد بن یحیی انباری داستان را در تاریخ (۵۴۳) برای من حکایت کرد)(۱۴۳).
۴ - روایتی که سید بن طاووس نقل کرده است که امام رضا (علیه السلام) در مقام دعا عرض کرد: (اللهم صل علی ولاه عهده والائمه من ولده)(۱۴۴).
این روایت نیز قابل اعتماد نیست، زیرا سند آن ضعیف است. ضمنا بنابر تصریح خود سید بن طاووس، دارای متن دیگری نیز می باشد که به این شکل است: (اللهم صل علی ولاه عهده والائمه من بعده)(۱۴۵).
وهمچنین اگر صحت روایت را بپذیریم، باز هم در آن نکته ای که حاکی از زمان ولادت فرزندان امام باشد، وجود ندارد.
روایاتی که در بحث پیش آوردیم، نمی تواند ثابت کند که امام زمان (عجل الله فرجه) فرزند داشته باشد. زیرا دلایلی وجود دارد که می رساند امام زمان (عجل الله فرجه) لا اقل در حال حاضر فرزند ندارد. از جمله:
۱ - مسعودی روایت کرده است: (علی بن ابی حمزه، ابن السراج وابن سعید مکاری بر امام رضا (علیه السلام) وارد شدند. علی بن ابی حمزه، به آن حضرت عرض کرد: از پدرانت روایت کرده ایم، تا بدین جا رسید که: (روایت کرده ایم که امام از دنیا نمی رود تا فرزندش را ببیند؟ حضرت فرمود: آیا در این حدیث روایت کرده اید: (الا القائم) عرض کردند: بلی. حضرت فرمود: آری، روایت کرده اید، شما نمی دانید که چرا گفته شده ومعنای آن چیست؟ ابن ابی حمزه گفت: این مطلب در حدیث چیست؟ حضرت به او فرمود: وای بر تو، چگونه جرأت کردی با چیزی بر من استدلال کنی که بعضی از آن، با بعضی دیگر در هم آمیخته است. وفرمود: خداوند متعال بزودی فرزندم را به من نشان خواهد داد(۱۴۶).
۲ - از محمد بن عبد الله بن جعفر حمیری، از پدرش، از علی بن سلیمان بن رشید، از حسن بن علی خزاز نقل کند که گفت: علی بن ابی حمزه بر حضرت رضا (علیه السلام) وارد شد وعرض کرد: آیا شما امام هستی؟ فرمود: آری: عرض کرد: من از جدت، جعفر بن محمد (علیهما السلام) شنیدم که فرمود: امامی وجود ندارد مگر اینکه فرزندی داشته باشد واز خود نسلی بر جای بگذارد. فرمود: ای پیر، فراموش کردی یا خود را به فراموشی زدی؟ جعفر این گونه نگفت، بلکه فرمود: امامی وجود ندارد مگر اینکه فرزندی دارد، جز امامی که حسین (علیه السلام) برای او از قبر بیرون می آید؛ او فرزند ندارد.
عرض کرد: فدایت شوم، درست فرمودی. شنیدم که جدت چنین گفت(۱۴۷).
روایات دیگری که بر فرزند نداشتن امام تصریح دارد، نیز موجود است که می توان برای آگاهی بیشتر به کتابهای مربوطه مراجعه کرد(۱۴۸).
به هر تقدیر، اگر چه همسر وفرزند داشتن آن حضرت محتمل است، اما در بررسی اخبار واحادیث وارده، به روایت معتبری که موجب اطمینان باشد، نرسیدیم، ودنبال نمودن این موضوع لزومی هم ندارد.
مصحف فاطمه چیست وآیا هم اکنون در دست امام زمان است؟
پاسخ: وقتی که خداوند متعال پیغمبرش (صلی الله علیه وآله وسلم) را قبض روح نمود، فاطمه (سلام الله علیها) چنان از وفات آن حضرت اندوهگین شد که کسی جز خدا مقدارش را نداند. از این رو خداوند فرشته ای را بر وی فرستاد تا او را دلداری داده وبا او سخن بگوید: فاطمه (سلام الله علیها) این جریان را به امیر المؤمنین (علیه السلام) گزارش داد، علی (علیه السلام) فرمود: هر گاه آمدن فرشته را احساس کردی وصدایش را شنیدی، به من بگو. پس فاطمه (سلام الله علیها) به امیر المؤمنین (علیه السلام) خبر داد وآن حضرت هر چه می شنید می نوشت، تا آنکه از آن سخنان مصحفی ساخت، ولی در آن مصحف، چیزی از حلال وحرام نیست، بلکه در آن، علم به پیشامدهای آینده است(۱۴۹).
امام صادق (علیه السلام) در این روایت، چگونگی پدید آمدن این مصحف شریف را توضیح داده ودر روایتی دیگر به یار وفادار وباصفای خود ابو بصیر می فرماید: (همانا مصحف فاطمه (سلام الله علیها) نزد ماست، ومردم چه می دانند که مصحف فاطمه (سلام الله علیها) چیست؟!) ابو بصیر عرض کرد: مصحف فاطمه (سلام الله علیها) چیست؟ حضرت فرمود: (مصحفی است سه برابر قرآنی که در دست دارید، به خدا سوگند، حتی یک حرف قرآن هم در آن نیست)(۱۵۰). یعنی مطالبی که شما از ظاهر قرآن وتفسیر آن می فهمید، در مصحف فاطمه (سلام الله علیها) نیست، ولی از نظر تأویل ومعنای باطنی قرآن که ما اهل بیت آن را می فهمیم، مصحف تفصیل قرآن است.
بعد از شناخت اجمالی از مصحف فاطمه (سلام الله علیها) در پاسخ به سؤال مذکور گوییم: آری، طبق روایاتی که به دست ما رسیده، معلوم می شود این مصحف شریف دست به دست از امامی به امام دیگر منتقل گشته، تا به دست امام زمان (عجل الله فرجه) رسیده است.
حضرت رضا (علیه السلام) می فرماید: (امام نشانه هایی دارد. دانشمندترین مردم است. در داوری، پرهیزکاری، بردباری، شجاعت، عبادت وسخاوت، سرآمد روزگار است... ومصحف حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نیز در دست او می باشد)(۱۵۱).
آیا ایجاد حکومت اسلامی وحرکتهای اصلاحی با اعتقاد به ظهور حضرت ایرادی دارد؟
پاسخ: یکی از اصول فلسفه مارکس این است که: کورک هر قدر بیشتر چرکین شود زودتر دهن باز می کند ومنفجر می شود؛ پس در جامعه نیز برای به وجود آمدن انقلاب، باید فساد را بیشتر کرد. متأسفانه این تفکر غلط در برخی از معتقدان به خدا نیز رخنه کرده وچنین پنداشته اند: اصلاحات از انقلاب جهانی حضرت مهدی (عجل الله فرجه) جلوگیری می کند.
اما سستی این نظریه بر انسانهای منصف وآگاه پوشیده نیست.
فقهای اسلامی، بحث پیرامون مساله حکومت اسلامی در عصر غیبت را، به دو سو متوجه ساخته اند؛
الف) بحث در اصول مساله حکومت اسلامی در زمان غیبت.
ب) بحث پیرامون نیابت عامه فقیه عادل از طرف امام زمان (علیه السلام). که تفصیل این بحث در پاسخ به پرسش بعدی خواهد آمد.
اما پیرامون بحث اول، برای لزوم تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت به ذکر چند دلیل می پردازیم:
۱ - دلیل اجتماعی - تاریخی: حکومت امری است اجتماعی که نیاز جامعه به امنیت وحفظ حقوق افراد ورواج عدالت گستری، آن را واجب کرده است. وجامعه اسلامی از سایر جوامع بشری که لازمه آن برقراری نظم وقانونگذاری برای حفظ امنیت وحقوق واشاعه عدل در میان افراد جامعه است، جدا نیست ومثل جوامع دیگر نیاز به برقراری حکومتی دارد که قوانین را اجرا کند تا هدف از تنظیم قوانین تحقق یابد.
واگر جامعه اسلامی با بقیه جوامع از نظر نیازمندی به این امور، اختلاف می داشت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وامام (علیه السلام) برای بیان این امر سزاوارتر بودند وچون پیامبر وامام چنین مطلبی را بیان نفرمودند، بنابراین جامعه اسلامی هم در این که باید حکومتی داشته باشد، مانند سایر جوامع بشری است. وبا همین دلیل، بر تشکیل حکومت در زمان غیبت نیز استدلال می شود، با این بیان که: جامعه اسلامی در زمان غیبت، مثل تمامی جوامع دیگر نیاز به قانون وتشکیل حکومت دارد تا بتواند در استحکام آن بکوشد وهدف از تشریع قانون را تحقق بخشد، واز این جهت با دیگر جوامع بشری تفاوتی ندارد.
پس از قبول این مسئله که به طور خلاصه بیان شد ودر جای خود ثابت شده است؛ عقل می گوید یکی از دو امر را باید پذیرفت؛ حکومت اسلامی، یا حکومت کفر، زیرا شق سومی قابل تصور نیست. واز این حکم چنین نتیجه می شود که حکومت اسلامی واجب است. چرا که خضوع در مقابل حکومت حاکم کافر، حرام است.
۲ - دلیل اعتقادی: اعتقاد به دین اسلام، مسلمان را به این باور می رساند که قیام برای پیاده کردن احکام اسلام در دوران زندگانیش بر او واجب است، ونظام اسلام به همان طور که از جستجو در احکام وقوانین آن حاصل می شود - وحق هم همین است - نظامی کامل ودربردارنده تمام قوانینی می باشد که شرایط گوناگون زندگی، آن را اقتضا می کند، اعم از زمینه های فردی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی وغیره.
وپیداست که برخی از این مقررات، مانند قوانین اجتماعی، اقتصادی، وسیاسی، جز از طریق قوه حاکمه، به طور کامل اجرا نمی شود. بنابراین تشکیل یک دولت اسلامی وحکومت آن در دوران غیبت امری لازم وضروری است.
۳ - دلیل عقلی: خلاصه دلیل عقلی این است، عقل همان طور که می گوید: پس از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بر امام معصوم لازم است که حکومت دولت اسلامی وریاست عامه آن را بر عهده بگیرد، تا اسلام به عنوان یک (اصل) وحیثیت مسلمانان به عنوان یک (جامعه) محفوظ بماند، همچنین می گوید که در زمان غیبت نیز به همین منظور باید کسی به عنوان حاکم حکومت اسلامی گمارده شود.
۴ - دلیل نقلی: در روایات اسلامی که شیعه وسنی آن را نقل کرده اند، آمده است که پیش از ظهور مهدی (علیه السلام)، مردمی قیام می کنند، ومقدمات حکومت مهدی را فراهم می سازند.
از جمله روایتی است که حافظ ابو عبد الله گنجی شافعی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل می کند:
(ویخرج اناس من المشرق، فیوطئون للمهدی سلطانه)(۱۵۲). مردمی از شرق قیام می کنند، وزمینه حکومت مهدی (علیه السلام) را فراهم می سازند.
حافظ گنجی، بعد از نقل این روایت، می گوید:
(این حدیث حدیثی است حسن وصحیح، که آن را راویان موثق، وعالمان حجت روایت کرده اند).
واز امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که فرمود:
(می بینم که جمعیتی در مشرق زمین، خروج می کنند واحقاق حق می نمایند ولی به آنها داده نمی شود؛ سپس طلب می کنند، باز هم به آنها داده نمی شود؛ وقتی چنین دیدند، شمشیرها بر شانه می گذارند (مسلحانه قیام می کنند)، آنگاه حق را به آنها می دهند، ولی انقلابیون قبول نمی کنند، تا آن که کاملا قیام می کنند، واین انقلاب تحویل هیچ کس داده نمی شود مگر به صاحب شما (امام زمان علیه السلام). کشته شدگان آنها شهیدند. بدانید که چنانچه من آن انقلاب را درک می کردم، دوست می داشتم که برای صاحب امر باقی باشم)(۱۵۳).
با آنچه که به طور اجمال گفته شد، معلوم می گردد که تشکیل حکومت اسلامی از واجبات عصر غیبت است.
به چه دلیل در زمان غیبت حکومت اسلامی به دست ولی فقیه است؟
پاسخ: در بحث قبلی، ثابت شد که اصل حکومت، لازمه زندگی اجتماعی انسان است، وبدون آن، زندگی بر اساس جنگل خواهد بود، وبرای انسان چنین حیاتی ممکن نیست.
مسئله ای که در اینجا مورد توجه است، این است که چه کسی وبه چه معیاری حق حکومت در زمان غیبت امام عصر (عجل الله فرجه) را دارد؟
تردیدی نیست که بنابر مذهب حقه شیعه، امامان وزمامداران امت اسلامی پس از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)، بزرگ اوصیای الهی، حضرت علی وفرزندان معصوم او - سلام الله علیهم - بوده اند که یکی پس از دیگری رهبری وولایت امر مسلمین را تا زمان غیبت بر عهده داشته اند. اینان، همان اختیارات پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وولایت عام وخلافت کلی الهی او را دارا بوده اند.
در زمان غیبت، گرچه شخص معینی برای تصدی امر حکومت به اسم وخصوصیات قرار داده نشده است؛ ولی در امر حکومت، که نیاز حتمی جامعه اسلامی است، ممکن نیست خداوند اهمال کرده باشد. لذا بنا به تشخیص عقل وراهنمایی نقل، تداوم حکومت وولایت اسلامی در دوران غیبت امام عصر (علیه السلام) امری ضروری است.
با توجه به اینکه از سوی شارع مقدس، در رفع نیازهای مردم کوتاهی نشده است، واینکه خداوند، امامت را به جهت جلوگیری از تفرقه امت اسلامی وسازمان بخشیدن به امور ملت، وحفظ شریعت ودلایلی دیگر، تعیین وتشریع فرموده است، تردیدی باقی نمی ماند که همین دلایل وجهات، در زمان غیبت امام مهدی (علیه السلام) نیز وجود دارد. از این رو، لزوم وجود نظام حکومتی وپاسداری از آیین اسلام، امری معلوم ومسلم است وهیچ خردمندی نمی تواند آن را انکار کند.
پس چون حکومت اسلامی، حکومتی مبتنی بر قانون است وقانون الهی هم برای اجرای احکام وبسط عدالت در سراسر جهان مقرر شده است، زمامدار این حکومت، ناگزیر، باید سه صفت مهم را، که اساس یک حکومت الهی است، دارا باشد، وممکن نیست یک حکومت مبتنی بر قانون تحقق یابد، مگر آنکه رهبر وزمامدار آن واجد این سه صفت باشد: ۱ - علم به قانون، ۲ - عدالت، ۳ - کفایت وصلاحیت. هر چند این شرط در نخست مندرج است.
از نظرگاه عقل، روشن است که خداوند هیچ گاه شخص نادان یا ستمگر وتبهکاری را به عنان زمامدار مسلمانان بر نمی گزیند واو را بر سرنوشت ومال وجان آنان حاکم نمی کند، زیرا شارع مقدس نسبت به حفظ جان ومال وسرنوشت مردم اهتمام بسیار دارد، وجز این معقول نیست که تحقق قانون، تنها به دست حاکمی عالم وعادل میسر است.
بنابراین، حاکم ورهبر جامعه اسلامی، باید اولا عالم به قوانین واحکام اسلامی باشد، ثانیا در میان مردم ودر اجرای احکام به عدالت رفتار کند. از این رو، امر ولایت وسرپرستی امت به فقیه عادل راجع است واوست که شایسته رهبری مسلمانان هست؛ چه، حاکم اسلامی باید متصف به (فقه) و(عدالت) باشد. پس اقامه حکومت اسلامی بر فقیهان عادل، واجب کفایی است(۱۵۴).
بنابر آنچه که گذشت، ولایت فقیه از اموری نیست که نیاز به دلیل وبرهان داشته باشد. با این حال، روایات بسیاری در دست است که بر ولایت داشتن فقیه - به معنای وسیع آن - دلالت می کند. وما در اینجا برخی از آن روایات را یادآور می شویم: اسحاق بن یعقوب می گوید: از عثمان بن سعید (رحمة الله علیه) اولین نایب خاص امام زمان (عجل الله فرجه)، خواستم نامه ای به آن امام برساند. ودر ضمن نامه پرسیدم که در زمان غیبت به چه کسی مراجعه کنیم؟ امام (علیه السلام) با خط خودشان در پاسخ چنین مرقوم فرمود:
(اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا، فانهم حجتی علیکم وانا حجه الله)(۱۵۵).
در حوادث ومشکلاتی که برایتان رخ می دهد، در آنها به راویان احادیث ما مراجعه کنید، زیرا آنان حجت من بر شما هستند ومن حجت خداوندم.
دلالت حدیث: اولا، ظاهر عبارت: (اما الحوادث الواقعه..). مشعر بر آن است که مراد از حوادث، احکام مربوط به آنها نیست، بلکه خود حوادث منظور است. مضافا به آنکه، رجوع به فقها در مورد مسایل احکام در زمان غیبت امام زمان (علیه السلام)، نزد شیعیان از بدیهیات بوده است، وبعید به نظر می رسد که رسول از این مطلب سؤال کرده باشد. به احتمال قوی سؤال با همین عنوان (حوادث واقعه) بوده است ومقصود سؤال کننده این بوده که تکلیف خود ومردم را در حوادثی که برای آنان پیش می آید، بداند. همچنین بعید است که پرسش کننده چند حادثه را در پرسش خود آورده، امام (علیه السلام) در پاسخ گفته باشد که حکم حوادث مزبور این است.
در هر صورت، قدر مسلم، می توان گفت: که در این مطلب اشکالی وجود ندارد که ظاهر حدیث دلالت بر آن دارد که فقها در مورد بعضی از رویدادها که از قبیل بیان احکام نیست، مرجعیت دارند.
ثانیا: از استدلال حضرت به این که: (آنان حجت من بر شما هستند ومن حجت خداوندم) واستظهار می شود که مقصود از حجت خدا بودن امام معصوم این نیست که فقط بیان کننده احکام است، زیرا گفته بزرگانی چون زراره ومحمد بن مسلم نیز حجت است وهیچ کس حق مردود دانستن وعمل نکردن به روایات ایشان را ندارد واین امر به همگان آشکار است. بلکه منظور از حجت بودن امام زمان (علیه السلام) وپدران بزرگوارش - صلوات الله علیهم اجمعین - این است که خداوند تعالی به سبب وجود ایشان وسیره ورفتار وگفتار آنان در تمام شؤون زندگیشان، بر بندگان احتجاج می کند.
معنای دیگر این عبارت که (آنان حجتهای خدا بر بندگانند) این است که اگر مردم در مسائل شرعی واحکام الهی، از تدبیر امور مسلمین تا اداره امور سیاسی، وآنچه به حکومت اسلامی وابسته است، به کسانی غیر از آنان رجوع کند، در صورتی که ایشان خود در جامعه حضور دارند، عذری در پیشگاه خداوند نخواهند داشت...
پس، امامان (علیهم السلام)، حجت های خداوند بر بندگانند وفقیهان نیز حجت های امام بر مردم می باشند. بنابراین تمام اختیاراتی که برای امام، به عنوان حجت خداوند بر مردمان وجود دارد، عینا برای فقها، که از جانب امام به عنوان حجت بر مردمان تعیین شده اند، نیز جاری است(۱۵۶).
شاهد دیگری که می توان در تأیید این مطلب وحتی به عنوان دلیل دیگری برای آن آورد، فرموده حضرت علی (علیه السلام) به شریح است که:
(ای شریح، تو بر جایگاهی تکیه زده ای که جز پیامبران یا وصی پیامبر ویا انسانی نگون بخت، کسی دیگر تکیه نمی زند)(۱۵۷).
با توجه به اینکه فقیه عادل، نه پیامبر است ونه شقی، بنابراین او وصی پیامبر است ووصی نیز از تمام اختیارات شخص وصیت کننده برخوردار است.
ونیز در احتجاج طبرسی آمده که امام عسکری (علیه السلام) در ضمن یک حدیث طولانی فرمود:
(هر کدام از فقها که نگهدارنده نفس خود از انحرافات است وصبر انقلابی دارد، وحافظ دین خود، ومخالف هوی وهوس خود بوده ومطیع فرمان خدایی باشد، بر عوام است که از وی تقلید کنند)(۱۵۸).
با توجه به واژه (تقلید) که به معنی پیروی است، می فهمیم که امور مردم در زمان غیبت به فقیهان ربانی سپرده شده وآنها ولایت بر مردم دارند.
کلام آخر اینکه، ولایت فقیه ولایتی در برابر ولایت امامان (علیهم السلام) نیست، بلکه فقیه از جانب آنها منصوب شده است وولایت او عین ولایت آن بزرگواران است. یعنی تمام اختیارات آنان را دارد، که از آن تعبیر به (ولایت مطلقه فقیه) می شود. ونیز حکومت اسلامی بر پایه ولایت فقیه، نه استبداد است ونه حکومت مردم بر مردم، بلکه (حکومت خدا وقانون خدا بر مردم) است.
نتیجه اینکه در عصر غیبت ایجاد حکومت اسلامی به دست ولی فقیه جامع الشرایط که نیابت عام از جانب امام (علیه السلام) دارد، امری مسلم، بلکه واجب است.
چه کسانی وتحت چه شرایطی می توانند امام زمان را ملاقات کنند؟
پاسخ: چنانکه در پرسش ۳۷ گفته شد، منظور از غیبت امام (علیه السلام) غیبت شخص وجسم نیست، بلکه (غیبت عنوان) است، که در این صورت، دیدار ورویارویی با آن حضرت به سه صورت ممکن است پیش آید:
۱ - دیدار حضرت مهدی (علیه السلام) با عنوان غیر واقعی ایشان، به طوری که کاملا برای دیدار کننده، ناشناس باشند. این گونه دیدار، وبه فراوانی به طور دایم، برای کسانی که در محل زندگی ایشان سکونت دارند، ویا افرادی که با ایشان برخورد می نمایند - در هر نقطه ای که باشد - روی می دهد.
۲ - دیدار با آن حضرت در عنوان حقیقی ایشان، بدون اینکه این امر را ملاقات کننده - مگر پس از پایان گرفتن دیدار - متوجه باشد. این همان حالتی است که اکثر دیدارهای نقل شده را شامل می شود.
۳ - دیدار با آن حضرت با عنوان حقیقی ایشان، در حالی که دیدار کننده نیز در اثنای ملاقات متوجه این امر باشد. این گونه دیدار در اخبار مشاهده ودیدار بسیار کم نقل شده است، زیرا غالبا مخالف مصلحت می باشد وبا غیبت تامه وکامل حضرت مهدی (علیه السلام) منافات دارد.
اما در رابطه با کیفیت رویارویی با آن حضرت، کافی است آن جناب با فرد مورد نظر، مانند سایر انسانها رو به رو شود ومنظور خود را از دیدار برآورده سازد وشخصیت حقیقی خود را به او - اگر چه به گونه ای که پس از اتمام رویارویی متوجه شود - بشناساند. بلکه آن حضرت، به طور عادی، پس از پایان دیدار، ملاقات کننده را ترک می کند.
البته، در صورتی که هنگام ملاقات، امام (علیه السلام) به گونه ای در تنگنا قرار گیرد که بیم از میان رفتن وانتفای غیبت عامه ایشان برود، چاره ای از پنهان شدن به طریق اعجاز نیست. واین معجزه در این شرایط با قانون معجزات مطابقت دارد، زیرا برقراری غیبت ایشان برای تحقق روز موعود لازم است(۱۵۹).. (به حکایت اول در پرسش بعد توجه کنید).
راجع به اینکه: آیا در غیبت کبری، ممکن است کسی خدمت آن حضرت مشرف شود؟ باید گفت: آری، واینکه در بعضی روایات گفته شده که مدعیان دیدن حضرت را تکذیب کنید؛ منظور کسانی هستند که ادعای دیدن آن امام ونیابت دارند.
باری، هر شیعه پاک سرشتی می تواند آن حضرت را ملاقات کند، ولی باید توفیق رفیقش شود، از گناهان وموارد شبهه ومشکوک پرهیز کرده ودرون خویش را از خفاشها پاک کند، واز طرفی، به ایمان ویقین وصفات پسندیده، انجام واجبات ومستحبات وذکر حق تعالی جان خود را آراسته کرده، ودر رفع نیازمندیهای مردم واصلاح جامعه کوشا باشد، تا نور ولایت او در دل، وجمال او در چشمش تابیدن گیرد.

گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است * * * گفتا تو خود حجابی، ورنه رخم عیان است

چه کسانی امام زمان را دیده وبا آن حضرت ملاقات کرده اند؟
پاسخ: تعداد ملاقات کنندگان آن حضرت یا به طور ناشناس ویا به طور شناس، بسیارند، وما در اینجا به عنوان نمونه واطمینان خاطر به چند حکایت بسنده می کنیم:
۱ - تشرف در حال احتضار ونجات از مرگ:
آیت الله سید محمود شاهرودی فرمود: وقتی که با مرحوم عباچی، از شهر مقدس کاظمین پیاده به قصد زیارت سامرا حرکت کردیم، بعد از زیارت حضرت سید محمد - سلام الله علیه - در حدود یک فرسخ بیشتر راه نرفته بودیم که آقای عباچی به کل از حال رفته وقدرت حرکت از او سلب شد وروی زمین افتاد.
ایشان به من گفت: چون مرگ من حتمی است واز دست شما نسبت به من کاری بر نمی آید، اگر شما اینجا بمانید، خودتان را به هلاکت انداخته اید وبر شما حرام است. بنابراین، بر شما واجب است که حرکت کرده وخودتان را نجات دهید ونسبت به من نیز چون هیچ کاری از شما ساخته نیست، تکلیفی ندارید.
به هر حال، با کمال ناراحتی ایشان را همان جا گذاشته وبر حسب تکلیف حرکت کردیم، فردا که به سامرا رسیده، وارد (خان) شدم. ناگهان دیدم که آقای عباچی از آن بیرون می آیند. بعد از سلام ودیدنی، پرسیدم: چطور شد که شما قبل از من آمدید؟ ایشان فرمود: بلی، همان گونه که دیروز دیدی، من آماده مرگ بودم وهیچ چاره ای نداشتم، حتی دراز کشیدم وچشمها را روی هم گذاشتم، ومنتظر مرگ بودم، فقط گاه گاهی که صدای نسیم را می شنیدم، به خیال اینکه ملک الموت است، به قصد دیدار وزیارتش چشمها را باز می کردم وچون نمی دیدم، دوباره چشمها را می بستم، تا وقتی که صدای پایی شنیدم.
چشمم را باز کردم، دیدم که شخصی لباس عربی معمولی به تن دارد والاغی در دست اوست وبالای سرم ایستاده است. از من احوالپرسی کرد وجهت خوابیدنم را در وسط بیابان پرسید. من جواب دادم تمام بدنم درد می کند وقدرت حرکتی نداشته، منتظر مرگ هستم. ایشان فرمود: بلند شوید تا شما را برسانم. عرض کردم: قدرت ندارم. به دست خودشان مرا بلند نموده، سوارم کرده در این میان، احساس کردم که دستش به هر جایی از بدنم می رسد، به کلی راحت می شود. به هر حال، دست مبارکش به تدریج به اعضایم رسیده وتمامی اعضای بدنم راحت شد، به طوری که دیگر خستگی را احساس نمی کردم.
آن شخص افسار حیوان را می کشید، هر چه از ایشان خواهش کردم که سوار شوند، قبول نکرد وفرمود: من به پیاده روی عادت دارم. در آن بین متوجه شدم که شال سبزی به کمر بسته است، با خود گفتم: خجالت نمی کشی که سیدی از ذریه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) پیاده راه برود وافسار حیوان را بکشد وتو سوار باشی. من فوری دست وپایم را جمع کرده، خودم را پایین انداختم، وعرض کردم: آقا خواهش می کنم شما سوار شوید. در این حال، ناگهان خودم را در خان یافتم واز کسی خبری نبود(۱۶۰).
۲ - تشرف دختر حضرت آیه الله العظمی اراکی (رحمة الله علیه):
حضرت آیه الله العظمی اراکی (رحمة الله علیه) چنین فرمود: دخترم، که همسر حجه الإسلام آقا حاج سید آقا اراکی است، می خواست به مکه مکرمه مشرف شود، ومی ترسید که نتواند بر اثر ازدحام حجاج طوافش را کامل وراحت انجام دهد. من به او گفتم: اگر به ذکر (یا حفیظ یا علیم) به طور دائم مشغول باشی، خدا به تو کمک خواهد کرد.
او به مکه مشرف شد وپس از برگشتن، یک روز برای من تعریف کرد که من به آن ذکر مشغول بودم وبحمد الله اعمال را راحت انجام می دادم تا آنکه یک روز در موقع طواف جمعی از سودانی ها، ازدحام عجیبی را در مطاف مشاده کردم.
قبل از طواف با خود فکر می کردم که امروز چگونه در میان این همه جمعیت طواف کنم، حیف که من در اینجا محرمی ندارم که مواظب من باشد تا مردم به من تنه نزنند.
ناگهان شنیدم کسی به من می گوید: به امام زمان (عجل الله فرجه) متوسل شو تا بتوانی راحت طواف کنی، گفتم: امام زمان کجاست؟ گفت: همین آقا که جلوتر می روند. نگاه کردم دیدم آقای بزرگواری پیش روی من راه می رود واطراف او به قدر یک متر خالی است وکسی در آن حریم وارد نمی شود. همان صدا به من گفت: وارد این حریم شو وپشت سر آقا طواف کن. به سرعت پا در حریم گذاشتم وپشت سر حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) طواف کردم وبه قدری نزدیک بودم که دستم به پشت آقا می رسید. آهسته دست به پشت عبای آن حضرت گذاشتم وبه صورتم مالیدم، وگفتم: آقا قربانت بروم. ای امام زمان، فدایت بشوم. در این حال، به قدری شاد وخوشحال بودم که فراموش کردم به آقا سلام کنم.
بدین ترتیب، هفت شوط طواف را بدون آنکه بدنی به بدنم بخورد وآن جمعیت انبوه برای من مزاحمتی داشته باشد، انجام دادم وتعجب کرده بودم که چگونه کسی از این جمعیت انبوه وارد این حریم نمی شود(۱۶۱).
۳ - غذای ارسالی حضرت مهدی (علیه السلام):
حاج مؤمن - علیه الرحمه - نقل کرد که در دوران جوانی شوق زیادی به زیارت وملاقات حضرت حجت (عجل الله فرجه) در من پیدا شد. به گونه ای که مرا بی قرار ساخت، تا اینکه خوردن وآشامیدن را بر خود حرام کردم تا وقتی که آقا را ببینم. ناگفته نماند که این عهد از روی نادانی وشدت اشتیاق بود. دو شبانه روز هیچ چیزی نخوردم. شب سوم از روی اضطرار قدری آب خوردم وحالت غش به من دست داد.
در آن حال حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) را دیدم. ایشان به من نهیب زد وفرمود: چرا خودت را به هلاکت می اندازی، برایت طعام می فرستم، بگیر بخور. پس از آن به حال خود آمدم.
یک سوم از شب گذشته بود، دیدم کسی در مسجد نیست وشخصی درب مسجد را می کوبد. آمدم در را گشودم، دیدم فردی عبا بر سر دارد، به طوری که شناخته نمی شود. از زیر عبا ظرفی پر از طعام به من داد ودو مرتبه فرمود: بخور وبه کسی نده وظرف آن را زیر منبر بگذار.
او این مطلب را گفت ورفت: در آن ظرف برنج پخته شده با مرغ بریان بود؛ از آن خوردم وچنان لذتی بردم که قابل وصف نیست.
فردای آن روز، قبل از غروب آفتاب، مرحوم میرزا محمد باقر، که از نیکان وشایستگان آن زمان بود، نزد من آمد. اول ظرفها را مطالبه کرد وبعد مقداری پول در کیسه کرده بود. به من داد وفرمود: دستور داده اند که عازم سفر شوی، این پول را بگیر به اتفاق جناب آقای سید هاشم که عازم مشهد مقدس است، سفر کن، در بین راه شخص بزرگی را ملاقات می کنی واز او بهره می بری.
حاج مؤمن گفت: با همان پول به اتفاق مرحوم آقا سید هاشم حرکت کردیم ورفتیم تا به تهران رسیدیم. وقتی که از تهران خارج شدیم، پیری روشن ضمیر به ما اشاره کرد واتوبوس ایستاد. پس با اجازه مرحوم آقا سید هاشم (چون اتومبیل را ایشان دربست اجاره کرده بود) سوار شد وپهلوی من نشست.
در بین راه اندرزها ودستورهای بسیاری به من داد. در ضمن، از پیشامدهایی که تا آخر عمر بر من پیش می آمد، خبر داد وآنچه را که خیر من در آن بود، برایم گفت ومن به تمام آنچه که خبر داده بود، رسیدم. در میان سخنانش مرا از خوردن غذا در قهوه خانه نهی کرد ونهی فرمود: (لقمه شبهه ناک برای قلب ضرر دارد).
او خود سفره ای داشت وهر وقت میل به غذا می کرد، از آن نان تازه بیرون آورده، می خورد وبه من می داد وگاهی کشمش سبز بیرون می آورد وبه من می داد، تا اینکه به قدمگاه رسیدیم. در آن حال فرمود: اجل من نزدیک شده ومن به مشهد مقدس نمی رسم. مبلغ دوازده تومان همراه من است، وقتی از دنیا رفتم، با آن مبلغ قبری در گوشه صحن مقدس برایم تدارک کن وامر تجهیزم با جناب آقای سید هاشم است.
حاج مؤمن گفت: من وحشت کردم ومضطرب شدم. ایشان فرمود: آرام بگیر وتا مرگم نرسیده به کسی چیزی مگو وبه آنچه خداوند خواسته، راضی باش.
چون به کوه طرق (در قدیم راه زوار از آن طرف بود) رسیدیم. اتوبوس ایستاد. مسافرین پیاده شدند ومشغول سلام کردن به حضرت رضا (علیه السلام) شدند. شاگرد راننده نیز سرگرم مشاهده گنبد نما شد. من دیدم آن پیرمرد به گوشه ای رفت ومتوجه قبر حضرت رضا (علیه السلام) شد. پس از سلام وگریه بسیار گفت: بیش از این لیاقت نداشتم که بر قبر شریفت نزدیک شوم. پس رو به قبله خوابید وعبایش را بر سرکشید. پس از لحظه ای به بالینش رفتم وعبا را پس زدم، دیدم از دنیا رفته است.
صدای ناله وگریه من بلند شد، مسافرین جمع شدند. قدری از حالاتش را که دیده بودم، برای آنها نقل کردم، همگی منقلب وگریان شدند. سپس جنازه شریفش را با ماشین به شهر آورده ودر صحن مقدس دفن کردیم(۱۶۲).
حضرت مهدی کی خواهد آمد واصولا آیا تعیین سال، ماه وروز ظهور الزامی است؟
پاسخ: ظهور امام زمان (عجل الله فرجه) وطلوع فجر آفتاب امامت، وقت وساعتی دارد که بنابر روایات نقل شده همانند ساعت برقراری قیامت است، یعنی کسی به جز خداوند متعال از ظاهر شدن این آفتاب عدل گستر اطلاع ندارد.
مهزم اسدی از امام صادق (علیه السلام) پرسید: فدایت شوم، ظهور قائم آل محمد (عجل الله فرجه) وتشکیل دولت حق، که در انتظارش هستید، طول کشید، پس در چه وقت واقع می شود؟ حضرت فرمود:
(تعیین کنندگان وقت ظهور دروغ می گویند، تعجیل کنندگان هلاک می گردند، وتسلیم شوندگان نجات می یابند وبه سوی ما بازگشت می کنند)(۱۶۳).
وخود امام غایب (عجل الله فرجه) می فرماید: (واما ظهور فرج، پس بسته به اراده خدای متعال است، وکسانی که (وقتی) برای ظهور تعیین کنند، دروغگو هستند)(۱۶۴).
بنابراین، زمان ظهور حضرت حجت (علیه السلام) را هیچ کس، حتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز نمی داند، وهر کس وقتی را برای ظهور معین نماید، دروغگو است. ومعلوم است که این مسئله فرق می کند با اینکه در برخی روایات زمانی عمومی، چون روز جمعه، روز عاشورا ومانند آن ذکر شده است.
آیا حضرت مهدی از زمان ظهور خویش آگاهی دارد؟
پاسخ: با توجه به این مسئله که امامان معصوم - (علیهم السلام) - از عالم غیبت خبر دارند ودر مواقع نیاز وضرورت مطالب وحقایقی را دریافت می کنند، می توان گفت که خداوند از این طریق هنگامه ظهور را به مهدی موعود (عجل الله فرجه) الهام می فرماید: چنانکه امام صادق (علیه السلام) فرمود: (امامی از ما غایب می شود، پس چون خداوند اراده کند که او را آشکار وظاهر گرداند، اثری در دل وی پدید می آید، پس به این گونه به امر پروردگار ظاهر می گردد)(۱۶۵).
علاوه بر این؛ در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است: (خداوند، قبل از وفات پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مکتوبی بر او نازل کرد وفرمود: ای محمد! این است وصیت من به سوی نجیبان وبرگزیدگان از خاندانت. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) گفت: ای جبرئیل! نجیبان چه کسانی هستند؟ فرمود: علی بن ابیطالب واولادش (علیهم السلام). بر آن مکتوب چند مهر از طلا بود، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آن را به امیر المؤمنین (علیه السلام) داد ودستور فرمود: که یک مهر آن را بگشاید وبه آنچه در آن است عمل کند، امیر المؤمنین (علیه السلام) یک مهر را گشود وبه آن عمل کرد، سپس آن را به پسرش حسن (علیه السلام) داد، او هم یک مهر را گشود، وبه آن عمل کرد، و... وهمچنین امام موسی بن جعفر به امام بعد از خود می دهد، وتا قیام حضرت مهدی (علیه السلام) این چنین ادامه دارد)(۱۶۶).
از این جهت بعید نیست که امام غایب (عجل الله فرجه) زمان وقت ظهور خویش را توسط این وصیت مکتوبی که به عنوان دستور العمل نزد ایشان است مطلع شود. وای بسا از جانب پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وامامان معصوم (علیهم السلام)، علایمی را برای حضرتش معین کرده باشند وبا ظهور آن علایم، امام به وقت ظهورش آگاه شود. چنان که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده است: (هنگامی که موقع ظهور مهدی (عجل الله فرجه) شود، خدای تعالی، شمشیر وپرچم او را به صدا درآورده ومی گویند: ای دوست خدا! به پا خیز ودشمنان خدا را به قتل برسان)(۱۶۷).
چرا امام زمان تاکنون ظهور نکرده است؟
پاسخ: پیروزی هر انقلات وهر فعالیت اجتماعی به یک سلسله شرایط وموقعیتهای عینی وخارجی بستگی دارد که بدون فراهم شدن آن شرایط نمی تواند به هدفش برسد. اگر چه قسمتی از شرایط وموقعیت های انقلاب مهدی (عجل الله فرجه) آسمانی وخدایی است وجنبه آسمانی دارد، اما اجرای کلی ماموریت وی، به گرد آمدن شرایط عینی وخارجی وابسته است.
همان گونه که آسمان چشم به راه ماند تا پنج قرن از جاهلیت بگذرد، وآنگاه ندای آخرین رسالت آسمانی را از سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بشنود؛ این انتظار، یعنی اجرای برنامه الهی هم مستلزم تحقق موقعیت های عینی وخارجی است، یا عواملی است مانند محیط مساعد وفضای عمومی مناسب ویا بعضی ویژگیهای جزیی که جنبش دگرگونی بخش از لا به لای پیچ وخمهای جزیی، در جستجوی آن است.
سنت تغییر ناپذیر خداوند سبحان، بر این است که اجرای انقلاب اسلامی حضرت مهدی (عجل الله فرجه) نیز به موقعیت های خارجی وپذیرنده ای که محیط مساعد وفضای عمومی را برای درک وپذیرش انقلاب آماده می سازد، وابسته باشد، وبه همین دلیل هم بود که اسلام پس از گذشت چندین سده از پایان یافتن کار انبیای پیشین وایجاد خلأ تلخ چند صد ساله، ظاهر شد. خداوند با همه توانایی اش، در هموار ساختن تمامی مشکلات راه رسالت پیامبر، وایجاد محیط مساعد برای ابلاغ این رسالت، نخواست چنین شیوه ای را به کار گیرد، بلکه با ابتلا وآزمایش، که تکامل بخش انسانند کار کلی انقلاب الهی را به گونه ای طبیعی وبر بنیادها وعوامل اجتماعی صورت داد.
البته این ویژگی، مانع نیست که گهگاه، در پاره ای از جزئیات دخالت خداوندی، از راههای غیر عادی انجام پذیرد، زیرا جزئیات در ساختن محیط مساعد نقش اساسی ندارد وفقط گاهی برای حرکت در محیط مناسب، لازمند، یاری های وتوجهات عینی ای که خداوند متعال در لحظات دشوار به رهبران الهی می فرماید، از این گونه است، برای پاسداری رسالت ابراهیم آتش نمرود را بر او سرد وسلامت می کند، ودست آن مرد یهودی که با شمشیر بر بالای سر پیامبر ایستاده، از حس می افتد وتوانایی حرکت وتکان را گم می کند، یا باد شدیدی می وزد وپرده های دشمنان حق را که در روز خندق، مدینه را محاصره کرده اند، از بیخ وبن بر می اندازد؛ وهراس در دل آنها می افکند. اما همه ی اینها از یک سلسله امور جزئی وکم در لحظاتی قاطع، فراتر نمی رود، وباید پیش از این کمکها، زمینه وفضایی مساعد برای دگرگونی عمومی موجود باشد.
اکنون در پرتو همین مبانی، وهمساز با موقعیتهای عینی وخارجی، موضع گیری امام مهدی (علیه السلام) را، بررسی می کنیم. مسلما انقلاب امام - علیه السلام - نیز، مانند هر دگرگونی اجتماعی دیگر، از جهت اجرا به موقعیت های اجتماعی بستگی دارد؛ که باید همساز با آن موقعیتهای معین، پیش آید. زیرا حضرت مهدی (عجل الله فرجه) خود را برای اقدامی اجتماعی ودر سطحی محدود، آماده نکرده، بلکه رسالتی که از سوی خداوند برای او تعیین شده، دگرگون ساختن همه جانبه گیتی می باشد، به صورتی که همه افراد بشر از تاریکیهای ستم وبیداد، به فروغ دادگری راه یابند.
برای چنین دگرگونی بزرگی، تنها یک رهبر شایسته، کافی نیست، زیرا ویژگیهای یک رهبر شایسته را پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در همان روزگار سیاه در خویش داشت، بلکه علاوه بر رهبر شایسته، نیازمند یک محیط جهانی مساعد ویک فضای عمومی مناسب نیز هست تا موقعیت های خارجی مطلوب را برای انجام انقلاب جهانی آماده سازد.
از دیدگاه انسانی که بنگریم، باید (احساس نابودی مداوم) در انسان متمدن ایجاد شود ویک انگیزه اساسی در درونش پدیدار گردد ورسالت دادگرانه مهدی (عجل الله فرجه) را بپذیرد وتنها با تجربه های اجتماعی، مدنی وسیاسی گوناگون امکان دارد چنین احساسی در درون انسانها جای گیرد، زیرا با تجربه مکتبها و... می تواند بار گرانی از نقاط منفی به دوش خود بیابد ونیازمندیهای او را به یاری جویی از سرشت پاک وجهان نهان آشکار سازد.
از دیدگاه مادی نیز، شرایط موجود، در زمان ظهور، برای انجام رسالت مهدی (عجل الله فرجه)، بر تمامی جهان، باید آمادگی وتوانایی بیشتری داشته باشند، تا در روزگاری همچون زمان غیبت صغری؛ زیرا که بخش های جهان به یکدیگر نزدیک شده، ارتباط وپیوند میان انسانها بهتر انجام می گیرد. ارتباط وپیوندی که دستگاه رهبری مرکزی، برای پرورش مردم، بر بنیاد رسالت؛ به آن نیاز دارد)(۱۶۸).

فصل چهارم: شرایط وعلایم ظهور

شرایط ظهور حضرت مهدی چیست وچه تفاوتهایی با علایم ظهور دارند؟
پاسخ: مقصود از شرایط ظهور، همان شرایطی است که تحقق روز موعود متوقف بر آنها است، وگسترش عدالت جهانی به آنها وابستگی دارد. ومی توان تعداد شرایط را سه چیز دانست:
شرط اول: وجود طرح وبرنامه عادلانه کاملی، که عدالت خالص واقعی را در برداشته باشد، وبتوان آن را در هر زمان ومکانی پیاده کرده وبرای انسانیت سعادت وخوشی به بار آورد، وتضمین کننده سعادت دنیوی واخروی انسان باشد. روشن است که بدون وجود چنین برنامه ونقشه جامعی، عدالت کامل متحقق نخواهد شد.
شرط دوم: وجود رهبر وپیشوایی شایسته وبزرگ که شایستگی رهبری همه جانبه آن روز را داشته باشد، که وجود دارد.
شرط سوم: وجود یاران همکار وهمفکر وپایدار، در رکاب آن رهبر واحد. برای پیاده کردن جهانی نیاز به یار وپشتیبان می باشد تا با همکاری آنان بتوان به صورتی طبیعی وعادی به گسترش عدل وداد پرداخت. ویژگیهایی را که این افراد می بایست واجد باشند، در همین شرط نهفته است. زیرا این افراد باید دارای خصوصیات معینی باشند تا بتوانند آن کار مهم را انجام دهند، وگرنه هر گونه پشتیبانی کفایت نمی کند.
شرط چهارم: وجود توده های مردمی که در سطحی کافی از فرهنگ وشعور اجتماعی وروحیه فداکاری باشند، تا در نخستین مرحله موعود گروه های اولیه پیروان حضرت مهدی (عجل الله فرجه) را تشکیل دهند. زیرا آنان افراد با اخلاص درجه یک که شرط سوم با وجود آنها محقق می شد، گروه پیشرو جبهه جنگ جهانی هستند؛ ولی چنانچه بخواهند آن نقشه عدالت جهانی را پیاده کنند، می بایست جمعیت بیشتری داشته باشند تا در آغاز، زمینه ای برای پذیرش آن برنامه باشند واز جامعه آنان شروع شود.
لازم به ذکر است که شرایط چهارگانه فوق، مربوط به پیاده کردن عدالت خالص در روز موعود است، ولی چنانچه نسبت به شرایط ظهور بسنجیم، یکی از آنها که وجود رهبر باشد کم می شود وسه شرط دیگر باقی می ماند، زیرا معنی ظهور آن است که فرد آماده قیام در آن روز، وجود دارد که می خواهد ظاهر شود وبا گفتن این کلمه شرط دوم را ضمنی پذیرفته ایم وخواه ناخواه سه شرط بیشتر باقی نمی ماند.
واما اینکه، شرایط ظهور چه تفاوتهایی با علایم ظهور دارند؟ باید گفت که اولین تفاوت در این است که وابستگی ظهور به شرایط، یک نوع وابستگی واقعی است، ولی وابستگی به نشانه ها وعلایم وابستگی از جهت کشف واعلام است، نه به عنوان یک امر واقعی وارتباط حقیقی.
تفاوت دوم این است که علایم ظهور، عبارت از چندین رویداد وحادثه است که گاهی نیز به ظهور پراکنده پدید آمده وتنها ارتباط واقعی در بین آنها وظهور، تحقق همه آنها پیش از ظهور می باشد. اما شرایط ظهور به اعتبار برنامه ریزی طولانی الهی، با ظهور رابطه واقعی داشته وسبب پیدایش آن می باشد.
تفاوت سوم اینکه، نشانه ها لزومی ندارد حتما در یک زمان به یکدیگر واقع شوند بلکه یک نشانه در یک زمان پدید می آید وپایان می پذیرد. البته گاهی هم به طور تصادفی در یک زمان چندین نشانه با هم پدید می آیند. اما شرایط باید با یکدیگر مرتبط باشند ودر آخر کار موجب ظهور شوند، وبه تدریج ایجاد شده وآنچه که وجود می یابد استمرار داشته واز بین نرود.
تفاوت چهارم اینکه، تمامی علامات، پیش از ظهور پدید آمده واز بین می رود؛ لیکن شرایط به طور کامل به وجود نمی آیند مگر نزدیک ظهور ویا به هنگام وقوع آن وممکن نیست که از بین بروند.
تفاوت پنجم اینکه، علایم ظهور را می توان شناسایی کرد، ومی توانیم بفهمیم که کدام یک از آنها تاکنون موجود شده، وکدامیک هنوز موجود نگشته است. اما به شرایط نمی توان کاملا ودر یک زمان پیش از ظهور، دست یافت، ویا آنها را حاصل کرد. زیرا برخی از آن شرایط، وجود تعداد کافی از افراد آزموده وبا اخلاص، در سطح جهان بوده، وبررسی درست وشناسایی آنها برای اشخاص عادی امکان پذیر نیست(۱۶۹).
علایم ونشانه های ظهور حضرت مهدی چیست؟
پاسخ: چنان که پیشتر بیان شد، وقت ظهور امام مهدی (عجل الله فرجه) برای هیچ کس جز خداوند متعال معلوم نیست، وکسانی که وقت ظهور را تعیین نمایند، دروغگو شمرده شده اند. ولی علایم ونشانه های بسیاری برای ظهور آن حضرت در کتابهای حدیث ثبت شده است که ذکر تمام آنها از حوصله این کتاب خارج می باشد.
علایم ظهور به دو دسته کلی تقسیم می شوند: علایم حتمی وعلایم غیر حتمی. چنانکه فضیل بن یسار از امام باقر (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: (نشانه های ظهور دو دسته است: یکی نشانه های غیر حتمی ودیگر نشانه های حتمی، خروج سفیانی از نشانه های حتمی است که راهی جز آن نیست)(۱۷۰).
منظور از علایم حتمی آن است که به هیچ قید وشرطی مشروط نیست وقبل از ظهور باید واقع شود. ومقصود از علایم غیر حتمی آن است که حوادثی به طور مطلق وحتم از نشانه های ظهور نیست، بلکه مشروط به شرطی است که اگر آن شرط تحقق یابد مشروط نیز محقق می شود، واگر شرط مفقود شود مشروط نیز تحقق نمی یابد. ولذا مسلم است علایمی که در مورد حتمی بودن آنها نصی نداشته باشیم، احتمال رخ دادن آنها نیز وجود دارد.
واما علایم غیر حتمی بسیارند که به یک روایت، از امام صادق (علیه السلام) اکتفا می کنیم، در این روایت چنان روی علایم ومفاسد انگشت گذارده شده که گویی این پیشگویی، مربوط به ۱۳ یا ۱۴ قرن پیش نیست، بلکه مربوط به همین قرن است؛ وامروز که بسیاری از آنها را با چشم خود می بینیم قبول می کنیم که براستی معجزه آساست.
امام صادق (علیه السلام) به یکی از یاران خود فرمود:
۱ - هر گاه دیدی که: حق بمیرد وطرفدارانش نابود شوند.
۲ - ودیدی که: ظلم وستم فراگیر شده است.
۳ - ودیدی که: قرآن فرسوده وبدعت هایی از روی هوا وهوس، در مفاهیم آن آمده است.
۴ - ودیدی که: دین خدا (عملا) تو خالی شده، همانند ظرفی که آن را واژگون سازند!
۵ - ودیدی که: طرفداران واهل باطل بر اهل حق پیشی گرفته اند.
۶ - ودیدی که: کارهای بد آشکار شده واز آن نهی نمی شود وبدکاران بازخواست نمی شوند.
۷ - ودیدی که: مردان به مردان وزنان به زنان اکتفا کنند.
۸ - ودیدی که: افراد (به ظاهر) با ایمان سکوت کرده وسخنشان را نمی پذیرند.
۹ - ودیدی که: شخص بدکار دروغ گوید، وکسی دروغ ونسبت ناروای او را رد نمی کند.
۱۰ - ودیدی که: بچه ها، به بزرگان احترام نمی گذارند.
۱۱ - ودیدی که: قطع پیوند خویشاوندی شود.
۱۲ - ودیدی که: بدکار را ستایش کنند واو شاد شود وسخن بدش به او برنگردد.
۱۳ - ودیدی که: نوجوان پسر، همان کنند که زنان می کنند.
۱۴ - ودیدی که: زنان با زنان ازدواج نمایند.
۱۵ - ودیدی که: انسانها اموال خود را در غیر اطاعت خدا مصرف می کنند وکسی مانع نمی شود.
۱۶ - ودیدی که: افراد با دیدن کار وتلاش نامناسب مؤمن، به خدا پناه می برند.
۱۷ - ودیدی که: مداحی دروغین از اشخاص، زیاد شود.
۱۸ - ودیدی که: همسایه همسایه خود را اذیت می کند واز آن جلوگیری نمی شود.
۱۹ - ودیدی که: کافر به خاطر سختی مؤمن، شاد است.
۲۰ - ودیدی که: شراب را آشکارا می آشامند وبرای نوشیدن آن کنار هم می نشینند واز خداوند متعال نمی ترسند.
۲۱ - ودیدی که: کسی که امر به معروف می کند خوار وذلیل است.
۲۲ - ودیدی که: آدم بدکار در آنچه آن را خداوند دوست ندارد، نیرومند ومورد ستایش است.
۲۳ - ودیدی که: اهل قرآن ودوستان آنها خوارند.
۲۴ - ودیدی که: راه نیک بسته وراه بد باز است.
۲۵ - ودیدی که: خانه کعبه تعطیل شده، وبه تعطیلی آن دستور داده می شود.
۲۶ - ودیدی که: انسان به زبان می گوید ولی عمل نمی کند.
۲۷ - ودیدی که: مؤمن، خوار وذلیل شمرده شود.
۲۸ - ودیدی که: بدعت وزنا آشکار شود.
۲۹ - ودیدی که: مردم به شهادت وگواهی ناحق اعتماد کنند.
۳۰ - ودیدی که: حلال، حرام شود وحرام، حلال گردد.
۳۱ - ودیدی که: دین بر اساس میل اشخاص معنی شود، وکتاب خدا واحکام آن تعطیل گردد.
۳۲ - ودیدی که: جرات بر گناه آشکار شود ودیگر کسی برای انجام آن منتظر تاریکی شب نگردد.
۳۳ - ودیدی که: مؤمن نتواند نهی از منکر کند مگر در قلبش.
۳۴ - ودیدی که: ثروت بسیار زیاد در راه خشم خدا خرج گردد.
۳۵ - ودیدی که: سردمداران به کافران نزدیک شوند واز نیکوکاران دور شوند.
۳۶ - ودیدی که: والیان در قضاوت رشوه بگیرند.
۳۷ - ودیدی که: پستهای مهم والیان بر اساس مزایده است نه بر اساس شایستگی.
۳۸ - ودیدی که: مردم را از روی تهمت ویا سوء ظن بکشند.
۳۹ - ودیدی که: مرد به خاطر همبستری با همسران خود مورد سرزنش قرار گیرد.
۴۰ - ودیدی که: زن بر شوهر خود مسلط شود وکارهایی که مورد خشنودی شوهر نیست انجام می دهد وبه شوهرش خرجی می دهد.
۴۱ - ودیدی که: سوگندهای دروغ به خدا بسیار گردد.
۴۲ - ودیدی که: آشکارا قمار بازی می شود.
۴۳ - ودیدی که: مشروبات الکلی بطور آشکار بدون مانع خرید وفروش می شود.
۴۴ - ودیدی که: مردم محترم توسط کسی که مردم از سلطنتش ترس دارند، خوار شوند.
۴۵ - ودیدی که: نزدیکترین مردم به فرمانداران آنانی هستند که به ناسزاگویی به ما خانواده عصمت (علیه السلام) ستایش شوند.
۴۶ - ودیدی که: هر کس ما را دوست دارد او را دروغگو خوانده وگواهی اش را قبول نمی کنند.
۴۷ - ودیدی که: در گفتن سخن باطل ودروغ با همدیگر رقابت کنند.
۴۸ - ودیدی که: شنیدن سخن حق بر مردم سنگین است ولی شنیدن باطل بر ایشان آسان است.
۴۹ - ودیدی که: همسایه از ترس زبان به همسایه احترام می کند.
۵۰ - ودیدی که: حدود الهی تعطیل شود وطبق هوی وهوس عمل شود.
۵۱ - ودیدی که: مسجدها طلا کاری (زینت داده) شود.
۵۲ - ودیدی که: راستگوترین مردم نزد آنها مفتریان دروغگو است.
۵۳ - ودیدی که: بدکاری آشکار شده وبرای سخن چینی کوشش می شود.
۵۴ - ودیدی که: ستم وتجاوز شایع شده است.
۵۵ - ودیدی که: غیبت، سخن خوش آنها شود وبعضی بعض دیگر را به آن بشارت کنند.
۵۶ - ودیدی که: حج وجهاد برای خدا نیست.
۵۷ - ودیدی که: سلطان به خاطر کافر، شخص مؤمن را خوار کند.
۵۸ - ودیدی که: خرابی بیشتر از آبادی است.
۵۹ - ودیدی که: معاش انسان از کم فروشی به دست می آید.
۶۰ - ودیدی که: خونریزی آسان گردد.
۶۱ - ودیدی که: مرد به خاطر دنیایش ریاست می کند.
۶۲ - ودیدی که: نماز را سبک شمارند.
۶۳ - ودیدی که: انسان ثروت زیادی جمع کرده، ولی از آغاز آن تا آخر، زکاتش را نداده است.
۶۴ - ودیدی که: قبر مردها را بشکافند وآنها را اذیت کنند.
۶۵ - ودیدی که: هرج ومرج بسیار است.
۶۶ - ودیدی که: مرد روز خود را با مستی به شب می رساند، وشب خود را نیر به همین منوال به صبح برساند وهیچ اهمیتی به برنامه مردم ندهد.
۶۷ - ودیدی که: با حیوانات آمیزش می شود.
۶۸ - ودیدی که: مرد به مسجد (محل نماز) می رود وقتی برمی گردد لباس در بدن ندارد (لباسش را دزدیده اند).
۶۹ - ودیدی که: حیوانات همدیگر را بدرند.
۷۰ - ودیدی که: دلهای مردم سخت ودیدگانشان خشک ویاد خدا برایشان گران است.
۷۱ - ودیدی که: بر سرکسبهای حرام آشکارا رقابت کنند.
۷۲ - ودیدی که: نماز خوان برای خودنمایی نماز می خواند.
۷۳ - ودیدی که: فقیه برای دین خدا فقه نمی آموزد وطالب حرام ستایش واحترام می گردد.
۷۴ - ودیدی که: مردم در اطراف قدرتمندانند.
۷۵ - ودیدی که: طالب حلال، مذمت وسرزنش می شود وطالب حرام، ستایش واحترام می گردد.
۷۶ - ودیدی که: در مکه ومدینه کارهایی می کنند که خدا دوست ندارد وکسی از آن جلوگیری نمی کند، وهیچ کس بین آنها وکارهای بدشان مانع نمی شود.
۷۷ - ودیدی که: آلات موسیقی ولهو در مدینه ومکه آشکار گردد.
۷۸ - ودیدی که: مرد سخن حق گوید وامر به معروف ونهی از منکر کند، ولی دیگران او را از این کار بر حذر می دارند.
۷۹ - ودیدی که: مردم به همدیگر نگاه می کنند، واز مردم بدکار پیروی نمایند.
۸۰ - ودیدی که: راه نیک خالی وراه رونده ندارد.
۸۱ - ودیدی که: مرده را مسخره کنند وکسی برای او اندوهگین نشود.
۸۲ - ودیدی که: سال به سال بدعت وبدیها بیشتر شود.
۸۳ - ودیدی که: مردم وجمعیتها جز از سرمایه داران پیروی نکنند.
۸۴ - ودیدی که: به فقیر چیزی را دهند که برایش بخندند، ولی در راه غیر خدا ترحم است.
۸۵ - ودیدی که: علایم آسمانی آشکار شود وکسی از آن نگران نشود.
۸۶ - ودیدی که: مردم مانند حیوانات در انظار یکدیگر عمل جنسی به جا می آورند وکسی از ترس مردم از آن جلوگیری نمی کند.
۸۷ - ودیدی که: انسان در راه غیر خدا بسیار خرج کند، ولی در راه خدا از اندک هم مضایقه دارد.
۸۸ - ودیدی که: عقوق پدر ومادر رواج دارد وفرزندان هیچ احترامی برای آنها قائل نیستند بلکه نزد فرزند از همه بدترند.
۸۹ - ودیدی که: زنها بر مسند حکومت بنشینند وهیچ کاری جز خواسته آنها پیش نرود.
۹۰ - ودیدی که: پسر به پدرش نسبت دروغ بدهد، وپدر ومادرش را نفرین کند واز مرگشان شاد گردد.
۹۱ - ودیدی که: اگر روزی بر مردی بگذرد، ولی او در آن روز گناه بزرگی مانند بدکاری، کم فروشی وزشتی انجام نداده ناراحت است.
۹۲ - ودیدی که: قدرتمندان، غذای عمومی مردم را احتکار کنند.
۹۳ - ودیدی که: اموال حق خویشان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) (خمس) در راه باطل تقسیم گردد وبا آن قمار بازی وشرابخواری شود.
۹۴ - ودیدی که: به وسیله شراب بیمار را مداوا وبرای بهبودی آن را تجویز کنند.
۹۵ - ودیدی که: در امر بمعروف ونهی از منکر وترک دین بی تفاوت ویکسانند.
۹۶ - ودیدی که: سر وصدای منافقان برپا، اما صدای حق طلبان خاموش است.
۹۷ - ودیدی که: برای اذان ونماز مزد می گیرند.
۹۸ - ودیدی که: مسجدها پر است از کسانی که از خدا نترسند وغیبت هم نمایند.
۹۹ - ودیدی که: خورندگان اموال یتیمان ستوده شوند.
۱۰۰ - ودیدی که: قاضیان بر خلاف دستور خداوند قضاوت کنند.
۱۰۱ - ودیدی که: استانداران از روی طمع، خائنان را امین خود قرار دهند.
۱۰۲ - ودیدی که: فرمانراوایان، میراث مستضعفان را در اختیار بدکاران از خدا بی خبر قرار دهند.
۱۰۳ - ودیدی که: بر روی منبرها از پرهیزکاری سخن می گویند، ولی گویندگان آن پرهیزکار نیستند.
۱۰۴ - ودیدی که: صدقه را با وساطت دیگران، بدون رضای خداوند وبه خاطر درخواست مردم بدهند.
۱۰۵ - ودیدی که: وقت (اول) نمازها را سبک بشمارند.
۱۰۶ - ودیدی که: هم وهدف مردم شکم وشهوتشان است.
۱۰۷ - ودیدی که: دنیا به آنها روی کرده است.
۱۰۸ - ودیدی که: نشانه هایی برجسته حق ویران شده است؛ در این وقت خود را حفظ کن واز خدا بخواه که از خطرات گناه نجاتت بدهد(۱۷۱).
این بود روایت صادق (علیه السلام) که به ذکر گوشه ای از مفاسد جهان در آستانه قیام وانقلاب بزرگ حضرت مهدی (عجل الله فرجه) فراگیر خواهد شد. چنانکه این مفاسد در جوامع کنونی بخصوص جامعه غرب مشهود است. البته روایات بسیاری در این زمینه وجود دارد که علاقمندان می توانند به کتابهای مربوط مراجعه فرمایند.
واما (علایم حتمی الوقوع) ظهور با استفاده از روایات معصومین (علیهم السلام)، بدین ترتیب است: امام صادق (علیه السلام) فرمود: (پیش از ظهور قائم (عجل الله فرجه) پنج نشانه حتمی است: یمانی، سفیانی، صیحه آسمانی، قتل نفس زکیه، وفرو رفتن در بیابان)(۱۷۲).
ونیز، هم او فرموده است: (وقوع ندا از امور حتمی است، وسفیانی از امور حتمی است، ویمانی از امور حتمی است، وکشته شدن نفس زکیه از امور حتمی است، وکف دستی که از افق آسمان بیرون می آید از امور حتمی است).
واضافه نمود: (ونیز وحشتی در ماه رمضان است که خفته را بیدار کند وشخص بیدا را به وحشت انداخته ودوشیزگان پرده نشین را از پشت پرده بیرون می آورد)(۱۷۳).
وامیر المؤمنین (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت نموده که فرموده: (ده چیز است که پیش از قیامت حتما به وقوع خواهد پیوست: سفیانی، دجال، دخان، دابه، خروج قائم، طلوع خورشید از مغرب، نزول عیسی، خسوف در مشرق، خسوف در جزیره العرب، وآتشی که از مرکز عدن شعله می کشد ومردم را به سوی بیابان محشر هدایت می کند)(۱۷۴).
وامام محمد باقر (علیه السلام) فرموده است: (در کوفه، پرچمهای سیاهی که از خراسان بیرون آمده است، فرود می آید، ووقتی مهدی (علیه السلام) ظاهر شد برای بیعت گرفتن به سوی آن می فرستد)(۱۷۵).
مراد از بداء در علایم حتمی الوقوع چیست؟
گفته شد که روایات اسلامی، بعضی علایم ظهور را حتمی الوقوع معرفی نموده اند. از طرفی، ابو هاشم جعفری گوید: (ما در محضر امام جواد (علیه السلام) بودیم وسخن از سفیانی به میان آمد وآنچه در روایات آمده که کار او از حتمیات است؛ به آن حضرت عرض کردم: آیا خداوند را در امور حتمی بدایی پدید می آید؟ فرمود: آری، عرض کردم: پس با این ترتیب ما می ترسیم که در مورد قائم نیز خدا را بدایی حاصل شود، فرمود: همانا قائم از وعده ها است، وخداوند خلاف وعده خود رفتار نمی کند)(۱۷۶).
آیا این تناقض نیست؟
پاسخ: یکی از بالاترین عبادات اعتقاد به (بداء) است، وبداء به معنی تغییر نظر پیدا کردن؛ در مورد خدا محال است، زیرا این معنی، ناشی از جهل ونقص است واین دو در خدا راه ندارد. بلکه در سوره رعد آیه ۳۹ آمده است: (خدا هر تقدیری را بخواهد از لوح قضا پاک کند وهر کدام را بخواهد تثبیت می نماید، وام الکتاب (تقدیر اصل) نزد او محفوظ است) یعنی خدا چیزی را به زبان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) یا وصی وجانشین پیامبرش به مصلحتی بر مردم آشکار کرده، سپس آن را پاک نموده ومطلب را بر خلاف آنچه که در پیش ارائه داده بود اظهار می کند.
با توجه به آنچه بطور اجمال راجع به (بداء) گفته شد، از روایات مربوطه می توان سه مسئله را استفاده کرد:
۱ - ممکن است پیشگویی از تحقق مقتضی حوادث ورویدادها باشد بدون اینکه به شرایط وموانع آن توجه شده باشد. بنابراین ممکن است شرایط هم تحقق یابد ومانعی ایجاد نشود، وآن پیشگویی ها به تحقق برسد وممکن است شرایط تحقق نیابد، مانع هم باشد، لذا حوادث پیشگویی شده به وقوع نپیوندد.
این مسئله مانند این است که، انسانی یک صله رحم می کند، اگر از عمرش سه سال مانده باشد، خداوند آن را سی سال می کند؛ وبرعکس.
۲ - آن نشانه هایی که پیشگویی در آن، پیشگویی از تحقق علت تامه با تمامی اجزاء وشرایط، ونبود موانع است؛ چنانکه معلول، به صورت امری حتمی در آید، که جز دخالت اراده خداوندی، هیچ چیز نمی تواند آن را تغییر دهد. زیرا هر چند علت تامه باشد باز قدرت خداوند وحاکمیت مطلق ونیز حق او را در دخالت در امور از بین نمی برد، واین مسئله با عدل الهی، حکمت ورحمت وهیچ کدام از صفات ربوبی خداوند سازگار نیست.
۳ - آن نشانه هایی که پیشگویی در آن، پیشگویی از امور حتمی الوقوع است، ولیکن با وجود اینکه خداوند سبحان قادر است، برای ایجاد تغییر در آن دخالت نمی کند. زیرا با صفات ربوبی پروردگار منافات دارد. به طور مثال: خلف وعده قبیح است، ومحال است که خدا خلاف وعده خود عمل کند. وروایت مورد بحث نیز قیام حضرت مهدی (علیه السلام) را از این قبیل می داند.
از مطالبی که گذشت، دانستیم که:
۱ - بداء در نشانه های ظهور از نوع اول است.
۲ - بداء در نشانه های حتمی، از نوع دوم است.
۳ - بداء در قیام قائم (علیه السلام) از نوع سوم است(۱۷۷).
فواید علایم ظهور چیست؟
پاسخ: در رابطه با اینکه ظهور علایم یاد شده، چه فایده هایی دارد، می توان در سه فایده خلاصه کرد: اول اینکه این علامات می توانند جنبه تشریفاتی داشته باشند که خدای متعال به وسیله اینها تجلیلی از مقام آن حضرت نماید، چنانکه از تولد خاتم الانبیاء (صلی الله علیه وآله وسلم) به علاماتی تجلیل نمود. پس ظهور این علامات، بر عظمت آن حضرت واهمیت مقاصد ومنویات او دلالت دارد.
دوم اینکه، اعلام خطر وجنگ به دشمنان است، یعنی به وسیله این امور، دشمنان آن حضرت را قبل از شروع به جنگ، تهدید وارعاب می کند، وشاید همین امور هم از اسباب رعب ووحشتی باشد که در احادیث وارده شده که آن حضرت به وسیله رعب ووحشت نصرت ویاری می شود وبه هر سمتی حرکت کند، به اندازه دو ماه راه پیشاپیش او رعب حرکت می کند.
سوم اینکه: مژده وبشارت به منتظرین وطالبان وصال است، تا هم تسکین خاطر پیدا نمایند وهم آماده خدمتگزاری شوند، ترسی که از دشمنان داشتند از خود زایل، وقوت قلبی حاصل کنند.
سفیانی کیست؟
پاسخ: یکی از علایم ظهور امام مهدی (عجل الله فرجه) که وقوعش حتمی وقطعی شمرده شده است، خروج سفیانی است.
اخبار وروایاتی که بر وجود وخصوصیات او دلالت دارند، بدین ترتیب می باشند: حتمی بودن خروج او: امام صادق (علیه السلام) فرموده است: (پیش از قیام قائم (علیه السلام) پنج علامت حتمی می باشد: یمانی، سفیانی، صیحه آسمانی، قتل نفس زکیه، وفرو رفتن سرزمین بیدا)(۱۷۸).
نام ونسب او: امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: (فرزند خورنده جگرها، از واری یابس خارج می شود... اسمش عثمان وپدرش عنبسه واز اولاد ابو سفیان است)(۱۷۹).
وامام زین العابدین (علیه السلام) فرموده است: (سپس سفیانی ملعون از وادی یابس بیرون می آید، وی از فرزندان عنبسه بن ابی سفیان است)(۱۸۰).
خصوصیات فردی او: امام باقر (علیه السلام) در این رابطه می فرماید: (سفیانی، سرخ رویی سپید پوست وزاغ چشم است، هرگز خدا را پرستش نکرده وهرکز مکه ومدینه را ندیده است...)(۱۸۱).
عقیده او: از برخی روایات استفاده می شود که وی مسیحی ویا از ساخته های مسیحیت است. مانند روایتی که شیخ طوسی نقل کرده است که: (سفیانی از شهرهای روم روی می آورد برای انتقام ودر گردنش صلیب است...)(۱۸۲). البته این روایت که از معصوم نقل نشده نمی تواند مورد اعتماد باشد.
واز برخی روایات چنین استفاده می شود که وی مسلمان منحرفی است که کینه حضرت علی (علیه السلام) را به دل دارد. چنانکه امام صادق (علیه السلام) می فرماید: (گویا سفیانی را می بینم که در میدان کوفه شما جایگاه خود را گسترده، ومنادی او فریاد می زند؛ هر کس سر شیعه علی بن ابی طالب را بیاورد، هزار درهم مزد خواهد گرفت. همسایه بر همسایه می جهد وگردنش را می زند وهزار درهم را می گیرد. آگاه باشید که در آن روز حکومت شما فقط به دست زنازادگان خواهد بود)(۱۸۳).
زمان خروج او: امام صادق (علیه السلام) می فرماید: (امر سفیانی از مسائل حتمی است، وخروجش در ماه رجب می باشد)(۱۸۴).
ونیز می فرماید: (خروج سفیانی ویمانی وخراسانی در یک سال ویک ماه ویک روز واقع خواهد شد)(۱۸۵).
مکان خروج او: امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرماید: (سپس پسر جگرخوار (هند، همسر ابو سفیان) از وادی یابس خروج کند، تا به منبر دمشق نشیند)(۱۸۶).
وامام هادی (علیه السلام) در ضمن حدیثی چنین فرموده است: (خراسانی وسفیانی خروج خواهند کرد، این از مشرق وآن دیگری از مغرب)(۱۸۷).
مدت حکومتش: امام صادق (علیه السلام) فرمود: (سفیانی از علایم حتمی است، خروج او در ماه رجب خواهد بود، واز آغاز خروجش تا پایان آن جمعا ۱۵ ماه است که در ۶ ماه آن جنگ وپیکار می کند، وچون شهرهای پنجگانه (دمشق، حمص، فلسطین، اردن، حلب) را تصرف کرد، ۹ ماه فرمانروایی می کند، ویک روز هم بر آن افزوده نمی شود)(۱۸۸).
محل مرگ او: حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) در ذیل آیه شریفه ی: (ولو تری اذ فزعوا فلا فوت) می فرماید (کمی پیش از قیام قائم ما مهدی (علیه السلام)، سفیانی خروج می کند، پس به اندازه دوران حاملگی یک زن که ۹ ماه باشد حکومت می کند، لشکریان او به مدینه وارد می شوند، تا اینکه به (بیدا) می رسند، خداوند آنها را در زمین فرو می برد)(۱۸۹).
به فرض صحت روایت مذکور ومانند آن، تمامی اخباری که از فرو رفتن لشکری در صحرای بیدا خبر می دهند، ومورد قبول شیعه وسنی است، همگی مربوط به سفیانی وبرنامه ها وکارهای او می شود.
این بود مهمترین خصوصیاتی که در کتب حدیث، پیرامون سفیانی ذکر شده است. در آخر، ذکر این نکته شایسته است که در پاره ای از روایات استفاده می شود که امکان دارد سفیانی منحصر به یک فرد نبوده، بلکه اشاره به صفات وبرنامه های مشخصی باشد، که در طول تاریخ افراد زیادی مظهر آن بوده اند.
از جمله، در روایتی از امام زین العابدین (علیه السلام) نقل شده، خروج سفیانی از مسائل حتمی ومسلم است، ودر برابر هر قیام کننده ای یک سفیانی وجود دارد(۱۹۰).
دجال کیست؟
پاسخ: یکی از علایم ظهور آن حضرت که در بعضی روایات از نشانه های حتمی شمرده شده، خروج شخصی به نام (دجال) است. وی یک طاغوت پرتزویر وحیله گر است که عده بسیاری را به دنبال خود می کشد.
ما در اینجا به همان روشی که به معرفی سفیانی پرداختیم، دجال وخصوصیات وویژگیهایش را مورد بررسی قرار می دهیم. در روایات برای او صفات گوناگون وعجیبی ذکر شده است که با هم می خوانیم:
حتمی بودن خروج او: امیر المؤمنین (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل می کند که فرمود: (پیش از قیامت ده امر حتمی واقع می شود: خروج سفیانی، دجال، دود، دابه الارض، خروج قائم، طلوع خورشید از مغرب، نزول عیسی، فرورفتن در مشرق جزیره العرب، بیرون آمدن آتشی از قعر یمن که مردم را به محشر براند)(۱۹۱).
نام ونسب او: عده ای گویند که نام دجال صائد بن صید یا ابن صیاد است، وبرخی مخالف رای ایشان را گفته اند. در کتابهای لغت، دجال، به معنی کذاب است، وفعل آن را به معنی (آب طلا وآب نقره دادن) نوشته اند. دجال را در زبانهای فرانسه وانگلیسی، (آنتی کریست) نامیده اند که به معنی دشمن وضد مسیح است(۱۹۲).
خصوصیات فردی او: حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرماید: (او چشم راست ندارد، وچشم دیگرش در پیشانی اوست، ومانند ستاره صبح می درخشد، چیزی در چشم اوست که گویی آمیخته به خون است. وی در یک قحطی سختی می آید، وبر الاغ سفیدی سوار است.)(۱۹۳)...
ودر صحیح مسلم در کلام رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) دجال چنین توصیف شده است: (او مردی چاق، سرخ رو، با موی سرمجعد، واعوراست، چشمش همچون دانه انگوری است که بر روی آب قرار گرفته باشد)(۱۹۴).
عقیده او: امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرماید: (او با صدای بلندی فریاد می زند که بین مشرق ومغرب، صدایش را جن وانس وشیاطین می شنوند (به فرض صحت روایت، ممکن است این عمل به وسیله رادیو وتلویزیون صورت بگیرد) ومی گوید: ای دوستان من! به سوی من آیید. من هستم کسی که آفریده است، پس استوار ساخته ومقرر کرده وهدایت نموده است. من پروردگار برتر شما هستم)(۱۹۵).
مکان خروج: امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرماید: (او از شهری که آن را اصفهان می گویند وقریه ای که معروف به (یهودیه) است بیرون می آید)(۱۹۶).
مرگ او: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: (دجال در امت من بیرون می شود در چهل روز، پس خداوند عیسی بن مریم را مامور می کند او را طلب می کند واز بین می برد)(۱۹۷).
وامیر المؤمنین (علیه السلام) ضمن یک خطبه طولانی فرمود: (مهدی (علیه السلام) با یارانش از مکه به بیت المقدس می آیند، ودر آن مکان بین آن حضرت با دجال وارتش او، جنگ واقع می شود، دجال وارتش او مفتضحانه شکست می خورند، به طوری که از اول تا آخر آنها به هلاکت می رسند ودنیا آباد می شود وحضرت مهدی (علیه السلام) عدالت وقسط را در جهان به پا می دارد، وطبق روایتی آن حضرت دجال را در کناسه کوفه به دار می زند)(۱۹۸).
بعضی از علماء چون شیخ صدوق رحمه الله علیه - با استناد به پاره ای از روایات از جمله روایت امیر المؤمنین (علیه السلام) - معتقدند که غرض وهدف الهی، بر این تعلق گرفته است که دجال زنده باشد وکسی نتواند او را بکشد تا دجال آینده باشد(۱۹۹).
محدث قمی (رحمة الله علیه) گوید: در روایت ابو امامه است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: (هر مؤمنی که دجال را ببیند آب دهان خود را بر روی او بیندازد وسوره مبارکه حمد را بخواند، تا سحر آن ملعون دفع شود ودر او اثر نکند. چون او ظاهر شود، عالم را پر از فتنه وآشوب نماید، ومیان او ولشگر قائم (علیه السلام) جنگ واقع شود، بالاخره آن ملعون به دست مبارک حضرت حجت (علیه السلام) یا به دست عیسی بن مریم (علیهما السلام) کشته شود)(۲۰۰).
البته عقیده شیعه بر این است که امام مهدی (علیه السلام) است که دجال را می کشد، نه عیسی.
با توجه به خصوصیاتی که ذکر شد ودر بعضی موارد با هم اختلاف دارند، بعضی معتقدند: همان گونه که از ریشه لغت (دجال) از یک سو واز منابع حدیث از سوی دیگر استفاده می شود، دجال منحصر به فرد معینی نیست، بلکه عنوانی است کلی برای افراد پرتزویر وحیله گر که برای کشیدن توده های مردم به دنبال خود از هر وسیله ای استفاده می کنند، چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده است: (هر پیامبری بعد از نوح قوم خود را از فتنه دجال بر حذر داشت ومن نیز شما را بر حذر می دارم)(۲۰۱).
ممکن است که این نظر درست باشد، چون اگر از مفاهیم رمزی وکفایی روایات مورد بحث صرف نظر کنیم، بیشتر آنها از نظر ضوابط سندی، اخبار واحدی می باشند که چندان معتبر نیستند.
نفس زکیه کیست؟
پاسخ: یکی دیگر از علایم ونشانه های حتمی (قتل نفس زکیه) است. چنانکه امام صادق (علیه السلام) فرمود: (پیش از قیام قائم (علیه السلام) پنج علامت حتمی است: یمانی، سفیانی، صیحه آسمانی، قتل نفس زکیه، فرو رفتن.)...(۲۰۲)
وشیخ مفید (رحمة الله علیه) از امام باقر (علیه السلام) روایت می کند که فرمود: (فاصله بین قتل نفس زکیه وظهور قائم (علیه السلام) بیش از پانزده شبانه روز زیادتر نیست)(۲۰۳).
مقصود از نفس زکیه، نفس کامله پاک وپاکیزه است. کلمه (زکیه) از ریشه (زکی) به معنای (رشد کرد وپاکیزه شد) می باشد. ومقصود از (رشد) در اصطلاح اسلامی، تکامل با علم واخلاص وفداکاری است؛ وممکن است با دقت بیشتری برای کمال دو معنی در نظر بگیریم:
معنای اول: کمال، عبارت است از آنچه خواسته اسلام است از یک فرد مسلمان که در درجه بالای ایمان واراده واز خودگذشتگی باشد، بنابراین مقصود از نفس زکیه یکی از اشخاص با اخلاص وآزمایش شده در دوران غیبت کبری خواهد بود که بر اثر فتنه ها وانحرافات حاکم در آن زمان، به شهادت می رسد.
معنای دوم: مقصود از کمال، برائت از آدم کشی می باشد که به همین معنی در قرآن مجید آمده است: آیا نفس زکیه ای را بدون اینکه کسی را کشته باشد تو کشتی؟ کار زشتی انجام دادی)(۲۰۴). وشاید از اینکه در اخبار، تعبیر به نفس زکیه شده است به این خاطر بوده که می خواستند مفهوم قرآنی را بگویند.
ولی آنچه که معنای اول را تقویت می کند، آن است که از این روایات آنچه به ذهن می رسد، (نفس زکیه) انسانی است که بر اثر شخصیت والای او، آن قتل، اهمیتی بسزا دارد، واهمیت قتل نیز درباره اشخاص آزمایش شده وبا اخلاص است، که در سطح بالاتری قرار گرفته باشند تا جلب نظر کند وموجب تأثر وتأسف عمیق مردم گردد. ولی کشف یک فرد معمولی بی گناه نوعا اهمیتی در جوامع ندارد وجلب نظر نمی کند. ضمن اینکه اگر کسی می خواهد نشانه علامت شود، می بایست در مورد کسی باشد که در بین مردم شناخته شده باشد، والآ نمی تواند نشانه ظهور باشد.
بنابراین وقتی معنای اول با مجموع روایات سازگارتر بوده ومعنای دوم چنین انطباق وتناسب نداشت، بر ما لازم است که معنای اول را گرفته وبر طبق آن عمل کنیم.
محدث قمی در این رابطه می فرماید: (نفس زکیه آن پسری است از آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) که در ما بین رکن ومقام کشته شود)(۲۰۵).
سید حسنی کیست؟
پاسخ: یکی دیگر از علایم ظهور حضرت مهدی (عجل الله فرجه)، خروج سید حسنی است. امام صادق (علیه السلام) ضمن حدیثی طولانی به مفضل بن عمر می فرماید: (سید حسنی آن جوان زیبا، از طرف سرزمین دیلم (از بلاد گیلان) خروج کرده وبا صدای رسا صدا می زند: ای آل محمد! دعوت آنکس را که از غیبتش متأسف بودید اجابت کنید، این صدا از ناحیه ضریح پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بلند می شود پس گنجهای خدا از طالقان، او را پذیرا می شوند. آنها گنجهایی هستند، اما چه گنجی که نه طلا ونه نقره است بلکه مردانی می باشند که ایمانی فولادین دارند وبر اسبهای چابک سوار واسلحه به دست گرفته وپی در پی ستمگران را می کشتد، تا آنکه وارد کوفه می شوند. در آن موقع، بیشتر روی زمین را از لوث وجود بی دینان صاف کرده اند؛ آنها کوفه را محل اقامت خود قرار می دهند.
چون خبر ظهور مهدی (علیه السلام) به او واصحابش می رسد، اصحابش به او می گویند: ای پسر پیغمبر! این کیست؟ که در قلمرو ما فرود آمده است؟ سید حسنی می گوید: با من بیایید، تا ببینم او کیست وچه می خواهد. به خدا سوگند، سید حسنی می داند که او مهدی است واو را می شناسد، ولی برای این می گوید که به اصحابش بشناساند که او کیست.
سید حسنی بیرون می آید تا به مهدی (علیه السلام) می رسد واز وی می پرسد: اگر تو مهدی آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) هستی، عصای جدت پیغمبر، وانگشتر وپیراهن وزرهش، موسوم به (فاضل) وعمامه مبارکش به نام (سحاب) واسبش (یربوع) و(غضبا) شترش و(دلدل) قاطرش و(یعفور) الاغ آن سرور، واست اصیلش (براق) وقرآنی که امیر المؤمنین (علیه السلام) جمع آوری کرده، کجاست؟
امام مهدی (علیه السلام) تمام اینها را بیرون می آورد وبه سید حسنی نشان می دهد، آنگاه عصای پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را گرفته وبه سنگ سختی می زند، فی الحال، سنگ مانند درخت سبز می شود، وشاخ وبرگ در می آورد.
مقصود سید حسنی این است که بزرگواری مهدی (علیه السلام) را به اصحاب خود نشان دهد، تا حاضر شوند که با وی بیعت کنند. آنگاه سید حسنی عرض می کند: الله اکبر! یابن رسول الله! دست مبارک را بده تا با شما بیعت کنیم، مهدی (علیه السلام) هم دستش را دراز کرده وحسنی نخست خود وسپس سایر لشکریانش با او بیعت می کنند، مگر چهل هزار نفر، که قرآنها با خود دارند ومعروف به (زیدیه) می باشند که از بیعت امتناع می ورزند)(۲۰۶).
خراسانی ویمانی چه کسانی هستند؟
پاسخ: یکی از علایم ظهور امام زمان (عجل الله فرجه)، خروج پرچمهای سیاه از سوی خراسان، معروف به قیام ابو مسلم خراسانی است.
امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: (منتظر فرج باشید از سه چیز. گفته شد: یا امیر المؤمنین! آنها چیست؟ فرمود:... وپرچمهای سیاه از خراسان)(۲۰۷).
امام محمد باقر (علیه السلام) در حدیثی فرموده است: (پرچمهای سیاهی از خراسان بیرون آمده ودر کوفه فرود می آید، وقتی مهدی (علیه السلام) ظاهر گردید، برای بیعت گرفتن به سوی آن می فرستد)(۲۰۸).
این روایت دلالت می کند بر اینکه خروج پرچمهای سیاه، نزدیک ظهور حضرت خواهد بود.
اگر این روایت از نظر سند درست باشد، دلیل بر این خواهد بود که آن پرچمها، پرچمهای ابو مسلم خراسانی نمی باشند.
اما در رابطه با ظهور یمانی، امام صادق (علیه السلام) فرمود: (یمانی از علایم ونشانه های حتمی است)(۲۰۹).
وامام باقر (علیه السلام) در ضمن یک حدیث طولانی می فرماید: (خروج سفیانی ویمانی وخراسانی در یک سال ویک ماه ویک روز واقع خواهد شد، با نظام وتربیتی همچون نظام یک رشته که به بند کشیده شده، هر یک از پی دیگری...، در میان پرچمها، راهنماتر از پرچم یمانی نیست، که آن پرچم هدایت است، زیرا دعوت به صاحب شما می کند، وهنگامی که یمانی خروج نماید، خرید وفروش سلاح، برای مردم وهر مسلمانی ممنوع است، وچون یمانی خروج کرد، به سوی او بشتاب، که همانا پرچم او پرچم هدایت است، وهیچ مسلمانی را روا نباشد که با آن پرچم مقابله نماید، پس هر کس چنین کند، از اهل آتش خواهد بود، زیرا او به سوی حق وراه مستقیم فرا می خواند)(۲۱۰).
بنابراین، با توجه به روایات معصومین (علیهم السلام)، حرکت یمانی، سمبلی از یک قیام بر حق در مقابل انحراف وگمراهی موجود در دوران غیبت خواهد بود.
منظور روایاتی که ظلم وستم را در آخر الزمان فراگیرد یاد کرده چیست؟
پاسخ: چنانکه بارها ذکر شد، رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) در خصوص آخر الزمان فرمود: (مهدی از فرزندان من است... برای او غیبت وحیرتی است که در آن مردمان بسیاری گمراه می شوند، آنگاه همانند (شهاب ثاقب) می آید، وزمین را پر از عدل وداد خواهد کرد همچنان که پر از ظلم وستم شده بود)(۲۱۱).
با کمی دقت در این روایت شریف، معلوم می گردد که مراد، فراگیری ظلم وستم است نه بی دینی وکفر الحاد، یعنی چنان نیست که در هیچ جا، اهل اعتقاد ودین یافت نشوند، وکسی کلمه ای از حق واعتقاد ودیانت واحکام را بر زبان نیاورد، بلکه مردم معتقد یافت می شوند، وسخن از حق وایمان گفته می شود، حتی توده هایی چند، مؤمن به مهدی وپدران مهدی اند، ومنتظر ظهور اویند.
در احادیث رسیده است که: (مسلمانان، در آخر الزمان، به وسیله مهدی از فتنه ها وآشوبها خلاصی می یابند، چنانکه در آغاز اسلام، به وسیله پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، از شرک وگمراهی خلاصی یافتند)(۲۱۲).
این بیانها ونیز احادیث بسیار دیگر، دلالت دارد که دین ومتدینین، در عصر ظهور - در جاهایی - هستند. آنچه نیست عدالت ومساوات، در کمال عقلی، وروابط انسانی است، در سطح جهان، ومهدی اینها را تامین می کند، ودین را به بسیاری از مناطق دیگر جهان، به کمک مؤمنان می رساند.
آنچه مشخصه دوران قبل از ظهور است، شیوع ظلم وستم وعدوان وبیداد است، واگر درست بنگریم، هم اکنون جهان چنین است، واز ظلم وستم آکنده است.
با توجه به این واقعیت، می توان، مترقب پدیدار گشتن حوادث بزرگ، وطلایع طلوع دولت حقه بود، وبا توجه به همین واقعیات، باید به آماده سازی جوانان شیعه، ودیگر معتقدان به حق، برای یاری مهدی (علیه السلام) دل بست، وبه آن توجه عمیق کرد. جریان آمادگی، دیگر نباید در جامعه ما فراموش شود، بلکه باید زنده وفعال بماند، وبه دیگر جامعه های اسلامی و... سرایت داده شود(۲۱۳).

فصل پنجم: امام مهدی (علیه السلام) بعد از ظهور

امام زمان از کجا ظهور می کند؟
پاسخ: وقتی که اوضاع عمومی جهان مساعد شد وافکار مردم جهان برای پذیرش حکومت حق وعدالت آماده گشت، نوبت انقلاب مهدی موعود فرا می رسد، وخداوند به آن حضرت اذن واجازه نهضت می دهد. در این زمان است که امام مهدی (عجل الله فرجه) در مکه ظاهر می شود وانقلابی بزرگ، انقلاب جهانی خود را آغاز می کند.
چنانکه مفضل از حضرت صادق (علیه السلام) پرسید: ای آقای من، حضرت مهدی (علیه السلام) از کجا وچگونه ظهور می کند؟ حضرت فرمود: (ای مفضل! او به تنهایی ظهور می کند وبه تنهایی کنار خانه کعبه می آید وبه تنهایی شب را در آنجا می گذراند)(۲۱۴).
وامام باقر (علیه السلام) فرموده است: (هنگامی که قائم (علیه السلام) از (مکه) خروج کند، منادی او ندا در می دهد که هلا، هیچ کس غذا وآشامیدنی برندارد، واو با خود سنگ موسی بن عمران را به همراه می برد، که آن بار شتری است. پس در هیچ منزلی فرود نمی آید، مگر اینکه چشمه ها از آن جاری می گردد)(۲۱۵).
لذا از امور قطعی ومسلم زمان ظهور حضرت مهدی (عجل الله فرجه)، این است که آن جناب از مکه خروج می کند.
هنگام ظهور حضرت مهدی صدای آسمانی چگونه شنیده می شود؟
پاسخ: چنانکه گفته شد، یکی از علایم حتمی ظهور امام زمان (عجل الله فرجه) شنیدن ندای آسمانی است. اما اینکه این ندا چیست وچگونه شنیده می شود مطلبی است که پاسخش را در روایات اهل بیت (علیهم السلام) جستجو می نماییم.
امام صادق (علیه السلام) در جواب به این سؤال که صدای آسمانی چگونه شنیده می شود؟
فرمود: (اول روز، گوینده ای از آسمان صدا می زند، به طوری که تمامی مردم با زبانهای مختلف خود آن را می شنوند، ومی گویند: آگاه باشید! که حق در پیروی از علی (علیه السلام) وشیعیان اوست؛ آنگاه شیطان در آخر همان روز، از زمین صدا می زند: آگاه باشید! که حق در پیروی از عثمان وپیروان اوست. در آن هنگام است که اهل باطل دچار تردید می شوند)(۲۱۶).
واز روایاتی استفاده می شود که این صدای آسمانی که مردم را دعوت پیروی از حق می کند، ندا وصدای حضرت جبرئیل است، چنانکه محمد بن مسلم روایت می کند: (گوینده ای از آسمان، قائم را به نام صدا می زند، به طوری که مردم شرق وغرب آن را می شنوند واز وحشت آن، هر کس خوابیده، بیدار شده می ایستد، وهر کس ایستاده روی زمین می نشیند، وهر کس نشسته برمی خیزد؛ وآن (صدای جبرئیل امین) است)(۲۱۷).
صورت وسیرت امام مهدی چگونه است وبا چه خصوصیات فردی ظهور می کند؟
پاسخ: حضرت مهدی (عجل الله فرجه) از حیث صورت وسیرت، شبیه پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است، واین شباهت شاید برای آن باشد که از جهت اسم وصورت وسیرت، ابقای دین واحیای احکام قرآن به دست اوست.
شبلنجی می نویسد: (امام مهدی (عجل الله فرجه) دارای چشمان سیاه وابروان پیوسته، بینی بلند وقلمی، ریش انبوه وخال هاشمی در گونه راست است)(۲۱۸).
وجابر جعفی گوید: از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که فرمود: (عمر از امام علی (علیه السلام) پرسید: نام حضرت مهدی چیست؟ فرمود: راجع به نام او، حبیبم پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با من عهد کرده که تا مبعوث نشود نامش را بیان نکنم؛ پرسید: صفت ونشانه اش چیست؟ فرمود: جوانی میانه قامت، خوشرو وخوش مو است که موهایش بر شانه ریخته ونور صورتش بر سیاهی محاسن وسرش احاطه کرده است)(۲۱۹).
ونیز امیر المؤمنین (علیه السلام) در بالای منبر فرمود: (در آخر الزمان مردی از نسل من، با صورتی سرخ وسفید، فراخ شکم، ران قوی، وشانه ای سترگ، خروج می نماید که در پشتش دو خال است، یکی رنگ پوست بدن ودیگری شبیه خال پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم))(۲۲۰).
واما راجع به اینکه با چه خصوصیات وشمایلی ظهور می کند، این سؤالی است که ابا صلت هروی از امام رضا (علیه السلام) پرسید وآن حضرت فرمود: (نشانه قائم ما این است که در سن یک پیرمرد وبه صورت یک جوان است؛ به طوری که هر کس حضرتش را ببیند، او را چهل ساله یا کمتر می پندارد، وتا هنگام مرگ اثر پیری در او ظاهر نشود)(۲۲۱).
وامیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: (مهدی (عجل الله فرجه) چهل ساله در بین مردم می آید)(۲۲۲).
وامام صادق (علیه السلام) می فرماید: (هنگامی که قائم (عجل الله فرجه) قیام کند، مردم او را انکار می کنند؛ زیرا به صورت جوان معتدل ورشیدی بیاید)(۲۲۳).
از جمله خصوصیات فردی حضرت این است که طی الارض کرده وسایه ندارد.
امام رضا (علیه السلام) می فرماید: (هنگامی که حضرت مهدی (عجل الله فرجه) ظهور کند، زمین از نور خدا روشن می شود، حضرت مهدی است که زمین در زیر پایش به سرعت حرکت می کند، واوست که سایه نخواهد داشت)(۲۲۴).
اولین کسی که با امام زمان بیعت کرده ودست حضرت را می بوسد کیست؟
پاسخ: از روایات چنین استفاده می شود که اولین کسی که با حضرت مهدی (عجل الله فرجه) بیعت کرده وبه دست مبارک آن جناب بوسه می زند، حضرت جبرئیل امین فرشته مقرب الهی است.
مفضل بن عمر، از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: (آنگاه که خداوند به حضرت قائم اجازه خروج دهد، آن حضرت به منبر رود، پس مردم را به سوی خویش دعوت کند، وبه خداوند سوگندشان دهد، وبه حق خویش آنها را بخوند، وبه اینکه بین ایشان به روش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) رفتار کند وبه کردار آن حضرت عمل کند. آنگاه خداوند جبرئیل را می فرستد که نزد او بیاید، جبرئیل در حجر اسماعیل نزد آن حضرت می آید ومی گوید: به چه چیز مردم را می خوانی؟ حضرت قائم (علیه السلام) دعوت خود را به او خبر دهد. جبرئیل می گوید: من نخستین کسی هستم که با تو بیعت می نمایم، دست خویش را برای بیعت باز کن، پس دست به دست آن حضرت گذارد، ومتجاوز از سیصد وده مرد نزد او بیایند وبا او بیعت نمایند، ودر مکه می ماند تا یارانش به ده هزار نفر برسد، سپس از آنجا به مدینه رهسپار گردد)(۲۲۵).
ونیز وارد شده که: حضرت قائم (عجل الله فرجه) پشت به حرم (خانه کعبه) می دهد ودست خود را دراز می کند مثل دست موسی... آنگاه می فرماید: این دست خداست واز جانب خداست وبه امر خدا کشیده شد، واین آیه را تلاوت می کند: (ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم، فمن نکث فانما ینکث علی نفسه...). پس اول کسی که دست آن حضرت را می بوسد جبرئیل است، وبا آن جناب بیعت می نماید وپشت سر او فرشتگان ونجبای جن ونقیبان آن حضرت بیعت می کنند)(۲۲۶).
اولین سخنانی که امام بعد از ظهور می فرمایند چیست؟
پاسخ: هنگامی که خداوند اذن ظهور به امام مهدی (عجل الله فرجه) بدهد، آن حضرت برای اصلاح جهانی قیام می کند ودر کنار خانه خدا در میان رکن ومقام از سیصد وسیزده یار باوفایش که فرماندهان لشکری وکشوری حکومت حقه هستند بیعت می گیرد، ونخستین جمله ای را که بر زبان جاری می فرماید، آیه (بقیه الله..). است. چنانکه امام باقر (علیه السلام) می فرماید: (هنگامی که مهدی (علیه السلام) ظاهر شود، پشت خود را به خانه کعبه تکیه می دهد واولین سخنی که می گوید، این آیه شریفه است: (بقیه الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین)(۲۲۷).
ونیز مفضل از امام صادق (علیه السلام) روایت می کند که فرمود: (قائم (علیه السلام) پشت خود را به دیوار کعبه تکیه داده مردم جهان را مخاطب قرار می دهد ومی فرماید: (هر کس بخواهد آدم وشیث را ببیند اینک منم آدم وشیث. هر کس بخواهد نوح وسام را ببیند اینک منم نوح وسام. هر کس بخواهد ابراهیم واسماعیل را ببیند اینک منم ابراهیم واسماعیل. هر کس بخواهد موسی ویوشع را ببیند اینک منم موسی ویوشع. هر کس بخواهد عیسی وشمعون را ببیند اینک منم عیسی وشمعون. هر کس بخواهد محمد وعلی (علیهما السلام) را ببیند اینک منم محمد وعلی. هر کس بخواهد حسن وحسین را ببیند، اینک منم حسن وحسین. هر کس بخواهد امامها را از اولاد حسین ببیند، اینک منم آن امامان معصوم از نسل پاک حسین.
اینک به سخنانم گوش فرا دهید تا شما را از آنچه شنیده ومی دانید وآنچه تا کنون نشنیده ونمی دانید، خبر دهم... هر کس کتابهای آسمانی را می شناسد گوش فرا دهد..).
آنگاه امام مهدی (عجل الله فرجه) به خواندن کتابهای آسمانی می پردازد، وصحیفه آدم وشیث ونوح وابراهیم - (علیهم السلام) - را می خواند، وهم تورات وانجیل وزبور را... وسپس قرآن کریم را...)(۲۲۸).

چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن * * * به رخت نظاره کردن، سخن خدا شنیدن

آیا اجرای انقلاب جهانی توسط یک فرد امام زمان ممکن است؟
یک انسان - هر اندازه هم که عظمت داشته باشد - چگونه می تواند چنین نقش بزرگی را ایفا کند؟ مگر یک شخصیت بزرگ جز انسانی که موقعیتهای گوناگون او را ساخته اند، چیز دیگر هم هست؟ پس چگونه می تواند جنبشی ایجاد کند وهمان موقعیتها را به گونه ای دیگر تغییر دهد؟
پاسخ: عامل اصلی این پرسش، دیدگاه معینی است که بعضی مردم درباره تاریخ دارند وانسان را به عنوان عامل دوم تغییر تاریخی می پذیرند. آنها عامل اساسی را برای نیروهای خارجی وعینی، که فرد وافراد را احاطه کرده، می گذارند. با چنین تفسیری از جنبش تاریخی واجتماعی، فرد در برترین حالات خود نیز، چیزی جز یک تغییر پسندیده از جهت گیری همان عوامل اساسی نیست!
روشن است که تاریخ از دو قطب تشکیل شده است: یکی انسان ودیگری نیروهای مادی گوناگونی، که انسان را احاطه کرده است. وهمان گونه که نیروهای مادی، ابزار تولید وموقعیتهای زاینده طبیعت در انسان اثر می گذارند، انسان نیز در آنچه که پیرامون خویش دارد، مؤثر است، ما فقط نمی توانیم فرض کنیم که جنبش از ماده آغاز می گردد ودر انسان پایان می پذیرد ودیگر عکس آن امکان ندارد. زیرا انسان وماده، بر اثر گذشت زمان، در یکدیگر اثر می کنند، وبه همین دلیل است که یک فرد می تواند، در میان امواج تاریخ، نقشی بزرگتر از طوطی مقلد داشته باشد. بویژه وقتی این فرد، عامل پیوند انسانها وپروردگار باشد، که مانند نیرویی بزرگ برای جنبش تاریخ دخالت خواهد کرد. واین امری است که در تاریخ رسالتهای پیامبران ودر گذشت آخرین پیام آور الهی به صورتی بارز تحقق می یابد. زیرا حضرت مهدی (صلی الله علیه وآله وسلم) به حکم مأموریت الهی اش، زمام جنبش تاریخ را به دست گرفته وتمدنی را پدید آورد که هیچ یک از موقعیتهای خارجی دیگر، که گرداگرد او را گرفته بودند، توانایی انجام آن رانداشتند. پس آنچه را که ممکن است به دست بزرگترین پیامبران روی دهد، امکان هم دارد که به وسیله پیشوای منتظری، از خاندان او، نمودار شو؛ پیشوایی که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خود، نوید ظهورش را داده ومردم را از نقش سترگ او آگاه ساخته است(۲۲۹).
اصحاب ویاران امام زمان چند نفر ودارای چه ویژگیهایی هستند؟
پاسخ: هنگامی که بنیان گذار حکومت واحد جهانی، حضرت مهدی موعود (علیه السلام)، بر اساس عدالت وآزادی واقعی، مأمور به تشکیل حکومت می شود، تعداد ۳۱۳ نفر از یاران خاص آن حضرت که همگی از تربیت شدگان مکتب ولایت واز عاشقان پاکباخته خاندان وحی هستند در اطراف شمع وجود مقدسش جمع می شوند وبه تشکیل حکومت واحد جهانی مأموریت می یابند.
آیات بسیاری از قرآن کریم توسط امامان معصوم (علیهم السلام) به یاران حضرت مهدی (عجل الله فرجه) تأویل وتفسیر شده اند، از جمله: (اینما تکونوا یات بکم الله جمیعا)(۲۳۰) هر کجا که باشید خداوند شما را یکجا گرد می آورد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: (این آیه شریفه در حق یاران قائم (روحی فداه) نازل شده است)(۲۳۱).
ونیز در قرآن کریم آمده: (اگر عذاب را تا (امت معدوده) از آنها دور کنیم، گویند چه چیز آن را باز می دارد؟!)(۲۳۲). حضرت علی (علیه السلام) فرمود: (مراد از امت معدوده یاران ۳۱۳ نفری قائم (علیه السلام) می باشد)(۲۳۳).
ابان بن تغلب گوید: (مکه در مسجدی خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم ودستم در دست آن حضرت بود که فرمود: ابان! خداوند ۳۱۳ مرد را در این مسجد بیاورد، اهل مکه می دانند که هنوز پدران واجداد آنها خلق نشده اند، شمشیرهایی حمایل کرده اند که بر هر یک نام شخص ونام پدر، واوصاف ونسبش نوشته است؛ سپس دستور می دهد شخصی فریاد بزند: این مهدی است؛ به حکم حضرت داوود وسلیمان حکم می کند وگواه نمی خواهد)(۲۳۴).
همچنین در وصف آن رادمردان عصر مهدی (علیه السلام) می فرماید: (آنها مردانی هستند که دلهایشان همانند قطعه های آهن است، هرگز دچار شک وتردید نمی شوند، در حق خدا از سنگ سخت تر هستند، اگر به کوهها حمله ببرند از جای برمی کنند، با پرچمهای خویش به هر شهری روی آورند تحت سیطره خود درآورند. بر فراز اسبها چون عقاب چابک وچالاکند. برای تیمن وتبرک، زین اسب امام (علیه السلام) را مسح می کنند وپروانه وار، دور شمع وجودش می گردند وخود را سپر جان امام قرار می دهند، شبها را به شب زنده داری سپری می کنند ودر سراسر شب نغمه های نماز وذکر وعبادتشان چون صدای زنبور به گوش می رسد. آنها زاهدان شب وشیران روزند، ودر برابر امام عزیزشان کاملا مطیع وتسلیم هستند)(۲۳۵).
در روایت دیگری امام صادق (علیه السلام) تعداد یاران امام زمان (عجل الله فرجه) هنگام خروج از مکه را ده هزار نفر عنوان نموده ومی فرماید: (قائم (علیه السلام) از مکه بیرون نمی آید جز هنگامی که تعداد حلقه کامل شود. ابو بصیر پرسید: تعداد حلقه چقدر است؟ فرمود: ده هزار نفر، آنگاه جبرئیل در طرف راست ومیکائیل در طرف چپ آن حضرت حرکت می کنند، وپرچم همیشه پیروز را به اهتزاز در می آورند... پس مؤمنان چون قطعات ابر پاییزی از هر قبیله ای گرد می آیند)(۲۳۶).
از این رو، یاران خاص آن حضرت ۳۱۳ تن بیشتر نیستند که در واقع فرماندهان لشکری وکشوری دولت کریمه مهدی موعود (عجل الله فرجه) می باشند، وحرکت اصلاح گرانه خویش را با لشکری ده هزار نفری آغاز می نمایند.
از برخی روایات چنین استفاده می شود که اکثریت یاران آن حضرت را غیر عرب تشکیل می دهند وعده بسیار اندکی از عرب جزء لشکر آن امام هستند. چنانکه ابو بصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که فرمود: (یاران حضرت قائم از عرب اندکند)، عرض کردند: بسیاری از عرب معتقد به امامت او هستند؟! فرمود: (آری، ولی به ناچار باید مردم آزمایش وغربال شوند، وبسیاری از مردم از غربال خارج گردند)(۲۳۷).
حضور ونقش ایرانیان در عصر ظهور چگونه است؟
پاسخ: در برخی از روایات اهل بیت (علیهم السلام) به حضور فعال (عجم) در سپاه وارتش مخصوص امام مهدی (علیه السلام) اشاره شده است. البته مقصود از عجم، ملتهای غیر عرب است. ولی به احتمال زیاد، بیشترین مصداق آن در عصر ظهور، ایرانیان خواهند بود، بویژه که مرکز ثقل تشیع نیز در ایران است، از شهرهایی که نام برده شده اند: خراسان، ری، طالقان، قم، فارس، و... است.
اصبغ بن نباته می گوید: امیر المؤمنین (علیه السلام) در ضمن خطبه ای، پیرامون مهدی (علیه السلام) ویارانش چنین فرمود: (از اهواز یک نفر، شوشتر یک نفر، شیراز سه نفر به نام حفص، یعقوب وعلی، از اصفهان چهار نفر به نام موسی، علی، عبد الله وغلفان، از بروجرد یک نفر به نام قدیم، از نهاوند یک نفر به نام عبد الرزاق، از همدان سه نفر به نام جعفر، اسحاق وموسی، از قم ده نفر، که همنام اهل بیت رسول خدا هستند (ودر حدیثی، هجده نفر ذکر شده است)، از شیروان یک نفر، از خراسان یک نفر به نام درید، ونیز پنج نفر که همنام اصحاب کهف هستند، از آمل یک نفر، از گرگان یک نفر، از دامغان یک نفر، از سرخس یک نفر، از ساوه یک نفر، از طالقان بیست وچهار نفر، از قزوین دو نفر، از فارس یک نفر، از ابهر یک نفر، از اردبیل یک نفر، از مراغه سه نفر، از خوی یک نفر، از سلماس یک نفر، از آبادان سه نفر واز کازرون یک نفر.
سپس فرمود: (پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) سیصد وسیزده نفر از یاران مهدی (علیه السلام) به تعداد یاران پدر را برای من برشمرد وفرمود: خداوندا آنان را، در کمتر از یک چشم برهم زدن از مشرق ومغرب زمین، در کنار کعبه گرد آورد)(۲۳۸).
آیا امام زمان واصحابش در عصر ظهور از امدادهای غیبی برخوردار است؟
پاسخ: هر چند در روایات بسیاری، از جنگهای پس از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) وفتوحات، به نیروهای رزمی آن حضرت نسبت داده شده است، ولیکن پیروز شدن بر تمام جهان، با توجه به پیشرفت علم وصنعت نظامی قبل از ظهور، بدون امدادها وانجام کرامات، کاری بس دشوار وناممکن است. در این قسمت به برخی از امدادهای الهی اشاره می کنیم:
الف) سلاح امام: امام صادق (علیه السلام) می فرماید: (قائم ما اهل بیت، با ترس ورعب یاری شود)(۲۳۹). یعنی با وجود امام (علیه السلام) در دل دشمنان رعب ووحشت به وجود می آید.
ب) فرشتگان وجنیان: حضرت علی (علیه السلام) فرمود: (خداوند، حضرت مهدی (علیه السلام) را با فرشتگان، جن وشیعیان مخلص یاری می کند)(۲۴۰).
ونیز امام محمد باقر (علیه السلام) می فرماید: (گویا هم اینک حضرت قائم (علیه السلام) ویارانش را می بینم... که فرشته جبرئیل در سمت راست مهدی، ومیکائیل در سمت چپ حضرت حرکت می کنند، وترس ووحشت پیشاپیش سپاهیانش، وپشت سر آنان به فاصله یک ماه در حرکت است وخداوند حضرتش را با پنج هزار فرشته آسمانی یاری می کند)(۲۴۱).
ج) ندای آسمانی: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: (هنگام خروج قائم (علیه السلام) منادی خدا از آسمان فریاد می زند: ای مردم، مدت ستمگران سرآمد، وکار به دست بهترین امت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) افتاد، روانه مکه شوید)(۲۴۲).
چطور عیسی که یک پیامبر است پشت سر امام زمان نماز می خواند؟
پاسخ: حضرت عیسی (علیه السلام) وامام مهدی (عجل الله فرجه) هر دو، دو پیشوا می باشند. یکی پیغمبر ودیگری امام. اگر آنها در محلی اجتماع کنند وامام سمت پیشوایی پیدا کند، قهرا نسبت به دیگری که پیغمبر است مقتدا وپیشوا است؛ ومی دانیم که امام وپیغمبر، هر دو از ارتکاب افعال زشت وریا ونفاق، معصوم وپیراسته می باشند، وهیچکدام عملی را که از حریم شریعت بیرون ومخالف خواسته خدا ورسول باشد برای خود ادعا نمی کنند.
لذا، از این رو امام، برتر از مأموم، یعنی حضرت عیسی (علیه السلام) است که پشت سر وی نماز می گزارد. زیرا از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت شده است که فرمود: (امام جماعت باید پیشوای جماعت باشد، اگر دو نفر مساوی بودند، آنکه عالم تر است، وچنانچه هر دو در علم مساوی بودند آنکه فقیه تر است، واگر هر دو نفر مساوی بودند، آن را که خوش صورت تر است باید مقدم داشت وبا او نماز گزارد). پس اگر امام زمان (علیه السلام) بداند که عیسی از او برتر است، جایز نیست که بر او پیشی گیرد، چه اینکه امام از هر کس آشناتر به مسائل دین ومنزه تر از ارتکاب فعل مکروه است.
همچنین اگر عیسی (علیه السلام) بداند که امام مهدی (عجل الله فرجه) از او برتر است، جایز نیست که در نماز به وی اقتدا کند، زیرا پیغمبر از عمل ریا ونفاق ونیرنگ پیراسته است. بنابراین امام زمان (عجل الله فرجه) به خوبی می داند که از عیسی (علیه السلام) برتر می باشد، از این رو بر او مقدم می شود، وعیسی هم می داند که مهدی از او برتر است وبه همین جهت او را برخود مقدم می دارد وپشت سر او نماز می گزارد، واگر جز این بود معنی نداشت که به او اقتدا کند.
اما درباره جهاد عیسی بن مریم (علیهما السلام) در رکاب امام زمان (عجل الله فرجه) باید دانست که جهاد عبارت است از جان دادن در راه خدا به فرمان کسی که برای خدا می جنگد، واگر جز این بود، معنی نداشت کسی به فرمان پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) جهاد کند.
واز طرفی نیز، امام (علیه السلام) در میان امت اسلام، نماینده پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است وبرای حضرت عیسی (علیه السلام) جایز نیست که بر پیغمبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) که اشرف مخلوقات وخاتم پیامبران است، پیشی بگیرد، همچنین بر نماینده او نیز نمی تواند مقدم باشد.
مؤید این سخن روایت مفصلی است که حافظ ابن ماجه قزوینی به نزول عیسی (علیه السلام) از آسمان، نقل کرده است که قسمتی از آن این است: ام شریک، دختر ابی عسکر، عرض کرد: یابن رسول الله! در آن روز قوم عرب کجا هستند؟ فرمود: (عرب در آن روز عده کمی هستند، بیشترشان در بیت المقدس می باشند. امام آنها هر صبح با آنها نماز می خواند، چون عیسی فرود آید، امام آنها به عقب برگشته تا عیسی جلو آمده وبا مردم نماز گزارد، ولی عیسی دست خود را روی شانه های او می گذارد ومی گوید: بایست تا ما با شما نماز بگزاریم)(۲۴۳).
آیا چنانکه بعضی پنداشته اند مهدی همان عیسی بن مریم است؟
پاسخ: با روایات متعدد ومتواتری که در کتب شیعه وسنی آمده است، جای هیچ تردیدی باقی نمی ماند که:
۱ - حضرت مهدی (عجل الله فرجه) از خاندان واهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است.
۲ - بعد از ظهور امام مهدی (عجل الله فرجه) حضرت عیسی (علیه السلام) پشت سر آن حضرت نماز می خواند.
پس امام مهدی (عجل الله فرجه) همان عیسی بن مریم (علیهما السلام) نیست، وفقط در روایت علی بن محمد خالد جندی، حضرت مهدی (عجل الله فرجه) را، همان حضرت عیسی (علیه السلام) معرفی نموده است که به گفته شافعی، وی در نقل حدیث سهل انگار بوده است ونمی توان بر روایتش اعتماد کرد(۲۴۴).
معنی حدیث: لن تهلک امه انا فی اولها وعیسی فی آخرها والمهدی فی وسطها
پاسخ: حافظ محمد بن یوسف گنجی شافعی، بعد از آنکه این روایت نبوی را از ابن عباس روایت نموده است که: (امتی که من در اول وعیسی در آخر ومهدی در وسط آنها باشیم، هرگز به هلاکت نمی افتند).
در توضیح آن چنین می نویسد: (اینکه می فرماید: حضرت عیسی (علیه السلام) در آخر آن است، مقصود این نیست که حضرت عیسی (علیه السلام) بعد از حضرت مهدی (عجل الله فرجه) می ماند، زیرا به دلایلی این صحیح نیست. اول اینکه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: بعد از مهدی (علیه السلام) زندگی لذت وخیر ندارد. دوم اینکه حضرت مهدی (عجل الله فرجه) امام آخر الزمان است، ودر هیچ یک از احادیث، بعد از او امام دیگری ذکر نشده است وممکن نیست که مردم بعد از حضرت مهدی (عجل الله فرجه) بدون امام باشند.
پس اگر گفته شود که بعد از او حضرت عیسی (علیه السلام) امام امت است، با گفته پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) که می فرماید: (بعد از مهدی خیری در زندگی نیست) نمی سازد، زیرا اگر حضرت عیسی (علیه السلام) در میان قومی باشد، معنی ندارد که خیر از میان آنها برود، واگر گفته شود که حضرت عیسی (علیه السلام) به عنوان نیابت حضرت مهدی (عجل الله فرجه) می ماند، مقام پیغمبری وی با نیابت امام وفق نمی دهد؛ واگر بگویند: که مستقلا بر مردم امامت خواهد کرد، باز هم صحیح نیست، زیرا این توهم برای عوام امت اسلام پیش می آید که دین اسلام به آیین مسیحیت انتقال یابد، واین کفر است!
پس لازم است که روایت را درست معنی کنیم. به نظر من معنی روایت این است که پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: (نخستین دعوت کننده به اسلام من هستم ومهدی در وسط، وعیسی در آخر آن خواهد بود). ونیز ممکن است مقصود از: (والمهدی فی وسطها) این باشد که حضرت مهدی (عجل الله فرجه) بهترین امت اسلام است، زیرا او امام این امت می باشد وبعد از ظهور او، حضرت عیسی (علیه السلام) از آسمان فرود آمده واو را تصدیق کرده وبه وی کمک ومساعدت نموده صحت ادعای امام را برای مردم اثبات می کند. بنابراین، مطابق روایت مزبور، حضرت عیسی (علیه السلام) آخرین مصدق موعود (علیه السلام) است(۲۴۵).
وشاید مراد این باشد که: آمدن حضرت مهدی (عجل الله فرجه) قبل از نزول حضرت عیسی (علیه السلام) است؛ بنابراین حضرت مهدی (عجل الله فرجه) در وسط خواهد بود؛ ومنظور از وسط ما قبل آخر است ووسط حقیقی نیست. چون حضرت عیسی (علیه السلام) بعد از حضرت مهدی (عجل الله فرجه) می آید، در آخر خواهد بود، وبودن وی با حضرت مهدی (عجل الله فرجه) منافاتی ندارد. پس در این روایت دلیلی نیست که حضرت عیسی (علیه السلام) بعد از حضرت مهدی (عجل الله فرجه) می ماند.
امام مهدی در زمان حکومتش چگونه وبر چه مبنایی داوری وقضاوت می کند؟
پاسخ: همه پیامبران الهی وامامان بزرگوار (علیهم السلام)، موظف بودند که میان مردم بر اساس شواهد وقوانین داوری کنند، ومبنای داوری خود را (بینه) قرار دهند، وبه عبارتی حکم به ظاهر کنند. اما در زمان حضرت داود (علیه السلام) استثنایی پیدا شد. داود نبی (علیه السلام) از خداوند مسئلت نمود که حق را آنچنان که هست بر او بنمایاند، خداوند متعال فرمود: تو نمی توانی آن را طاقت بیاوری. داود (علیه السلام) در خواهش خویش اصرار ورزید، تا حق تعالی او را بر حقایق اوضاع آگاه ساخت، روزی مردی برای مرافعه به محضر حضرت داود آمده وعرض کرد که این مرد اموال مرا به زور گرفته است.
خداوند حضرت داود (علیه السلام) را آگاه ساخت که این شاکی، پدر مورد شکایت خود را کشته واموالش را دزدیده است. آن حضرت دستور داد تا شاکی را به عنوان قصاص کشتند واموالش را گرفته، وبه شخص مورد شکایت دادند. این نوع داوری بر مردم گران آمد، همه جا مسائلی مطرح شد که بر داود سخت آمد، ولذا از خداوند متعال مسئلت نمود که این نوع داوری را از او بگیرد، خداوند تعالی فرمود: در میان آنها بر اساس بینات وشواهد داوری کن واز آنها بخواه که به نام من سوگند یاد کنند.
واما در عصر مهدی موعود (عجل الله فرجه)، از آنجایی که عقلها کامل شده وفساد از روی زمین برچیده می شود، ودر برابر قدرت با عظمت آن امام همام کسی جرات سمپاشی ونفاق افکنی پیدا نمی کند، آن حضرت بر اساس واقع قضاوت می کند واز طرفین دعوا، شاهد ویا قسم مطالبه نمی کند.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: (اذا قام قائم آل محمد (علیهم السلام)، حکم بین الناس بحکم داود، لا یحتاج الی بینه)(۲۴۶): وقتی که قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) قیام کند به حکم داود حکم می فرماید وگواه وشاهدی نمی خواهد.
ودر حدیث دیگری چنین می فرماید: (هنگامی که قائم ما قیام کند، حکومت را بر اساس عدالت قرار می دهد، وظلم وجور در دوران او برچیده می شود، وجاده ها در پرتو وجودش امن وامان می گردد، وزمین برکاتش را خارج می سازد وهر حقی به صاحبش می رسد، ودر میان مردم همانند داود ومحمد (صلی الله علیه وآله وسلم) داوری می کند...)(۲۴۷).
با توجه به دو روایت مذکور، داوری کردن امام زمان (عجل الله فرجه) بر طبق قانون دادرسی حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) وقانون داد رسی داود (علیه السلام) گویا اشاره به این نکته لطیف دارند که آن حضرت هم از موازین ظاهری دادرسی اسلامی، همچون (اقرار وگواهی گواهان) استفاده می کند؛ وهم از راههای روانی وعلمی، برای کشف مجرمان اصلی، آنچنان که پاره ای از نمونه های آن در عصر داود (علیه السلام) نقل شده است. ضمن اینکه در دوران آن جنابت به موازات پیشرفت علوم وتکنیک وصنعت آن قدر وسایل کشف جرم تکامل می یابد که کمتر مجرمی خواهد توانست ردپایی که با آن شناخته شود، از خود به جا نگذارد.
آیا قاتلان وکشندگان امام حسین به دست امام زمان کشته خواهند شد؟
پاسخ: از اخبار اهل بیت عصمت وطهارت (علیهم السلام) چنین استفاده می شود که امام زمان (عجل الله فرجه) اولاد زاده های قاتلان حضرت سید الشهدا (علیه السلام) را که به ظلم وستم پدران واجداد خود راضی هستند، وبه آن افتخار کرده واز روی نیت وگفتار وعمل به آنها شریک باشند، خواهد کشت.
اما نسبت به قاتلان آن حضرت دلیل قطعی به ما نرسیده که آنها را زنده می فرماید واز آنها انتقام می کشد. اگر چه در روایات بسیاری که درباره رجعت وجود دارد، آمده است که خداوند عده ای از کفار را زنده می فرماید تا سلطنت آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را ببینند، واز آنها انتقام کشیده می شود، وممکن است قاتلان سید الشهداء (علیه السلام) هم جزء آنها باشند.
از جمله روایاتی که به انتقام گرفتن از قاتلین امام حسین (علیه السلام) تصریح دارد، روایتی است که ابو حمزه ثمالی نقل می کند که: از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم: یا بن رسول الله! مگر شما ائمه، همه (قائم) نیستید؟ فرمود: بلی. عرض کردم: پس چرا فقط امام زمان (علیه السلام) را (قائم) نامیده اند؟ فرمود: (چون جدم امام حسین (علیه السلام) شهید گردید، فرشتگان، به درگاه الهی نالیدند وگفتند: پروردگارا! آیا قاتلین بهترین بندگانت، وزاده اشرف برگزیدگانت را به حال خود وامی گذاری؟ خداوند به آنها وحی فرستاد که ای فرشتگان من! آرام گیرید به عزت وجلالم سوگند از آنها انتقام خواهم گرفت، هر چند بعد از گذشت زمانها باشد.
آنگاه پروردگار عالم، امامان از اولاد سید الشهدا (علیه السلام) را به آنها نشان داد وفرشتگان مسرور وشاد گشتند، یکی از آنها ایستاده بود ونماز می خواند، خداوند فرمود: (بذلک القائم انتقم منهم) یعنی، به این قائم از آنها انتقام می گیریم)(۲۴۸).
منظور از دین وقرآن جدیدی که امام زمان می آورد چیست؟
پاسخ: ادیان آسمانی در حقیقت مانند آب زلال وشفافی هستند که از آسمان نازل می گردند که در آغاز، مانند صفا وپاکی باران وروشنایی آفتاب هستند، ولی با تماس افکار منحط جاهلان ودستهای آلوده مغرضان وآمیختگی باعادات وخرافات، گاهی چنان تحریف می شوند که جاذبه خود را از دست می دهند. یکی از رسالتهای امام زمان (عجل الله فرجه) پیراستن اسلام از این آلودگی ها وخرافات وپیرایه ها، وبه تعبیر دیگر، نوسازی بنای کاخ شکوهمند اسلام است. از این رو، در پاره ای از روایات از این نوسازی تعبیر به (دین جدید) شده است.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: (هنگامی که قائم خروج کند، امر جدید وکتاب جدید وروش جدید وداوری جدیدی با خود می آورد)(۲۴۹).
یعنی در آن زمان، اسلام را آنچنان از لابلای انبوه خرافات وتحریف ها وتفاسیر نادرست بیرون می آورد، که گویی بنایی کاملا نو وجدید ساخته است.
اما راجع به قرآن جدید، دو گونه می توان توضیح داد: یکی اینکه، قرآن جدید، همان قرآنی است که امیر المؤمنین (علیه السلام) به همان صورت وترتیب، که در سال ۲۳ سال بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شده، جمع آوری کرده است.
چنانکه امام باقر (علیه السلام) فرموده است: (هنگامی که قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) قیام کند، خیمه هایی نصب می کند برای کسانی که قرآن را همانطور که نازل شده به مردم تعلیم دهند، این مشکلترین کارهاست. زیرا آن قرآن به عکس قرآن فعلی جمع آوری شده است)(۲۵۰).
توضیح دوم این است که، قرآن اصیل فراموش شده را چنان از زوایای تحریفات معنوی وتفسیرهای نادرست بیرون می کشد که می توان نام کتاب جدید بر آن گذاشت. زیرا در غیر این صورت، لازم می آید که یک کتاب آسمانی جدید بر او نازل شود، که این امر شدنی نیست، باری اینکه در روایات آن حضرت به عنوان یک داعی وحافظ قرآن کریم معرفی شده است، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: (قائم از فرزندان من است...، مردم را به پیروی من وآیین من وامی دارد، وآنها را به کتاب پروردگام دعوت می نماید)(۲۵۱).
مقر حکومتی امام زمان در کجاست؟
پاسخ: یکی از امور قطعی در عصر ظهور امام زمان (عجل الله فرجه)، این است که مقر ومرکز سلطنت آن حضرت، در شهر کوفه است.
شواهد روایی راجع به این مسئله بسیار است که جای هیچ شک وتردیدی را باقی نمی گذارد.
مفضل از امام صادق (علیه السلام) پرسید: خانه مهدی (عجل الله فرجه) در کجا خواهد بود ومؤمنین در کجا جمع می شوند؟
حضرت فرمود: (مقر حکومت او، شهر کوفه است، ومحل حکومتش مسجد جامع کوفه، وبیت المال ومحل تقسیم غنایم در مسجد سهله واقع در زمینهای صاف ومسطح وروشن نجف وکوفه است)(۲۵۲).
ونیز امیر المؤمنین (علیه السلام) در یک پیش بینی وخبر غیبی، چنین می فرماید: (گویی هم اکنون به شیعیانمان در مسجد کوفه می نگرم که خیمه ها زده اند وقرآن را بدان گونه که نازل شده به مردم می آموزدند، بدانید که قائم ما چون قیام کند آن مسجد را بازسازی خواهد کرد وقبله آن را استوار خواهد ساخت)(۲۵۳).
کارگزاران دولت وفرماندهان لشکری وکشوری امام مهدی چه کسانی هستند؟
پاسخ: طبیعی است در حکومتی که امام مهدی (عجل الله فرجه) رهبری آن را به عهده دارد، کارگزاران ومسئولان دولتی وحکومتی نیز، باید از بزرگان ونیکان باشند. از این روی، می بینیم در روایات، ترکیب دولت امام مهدی (عجل الله فرجه) از پیامبران، جانشینان آنها، متقین ومانند آن تشکیل می یابد که نام برخی از آنان بدین گونه است: حضرت عیسی (علیه السلام)، هفت نفر از اصحاب کهف، یوشع وصی موسی (علیه السلام)، مؤمن آل فرعون، سلمان فارسی، مالک اشتر، ابو دجانه انصاری وقبیله همدان.
در روایتی، حضرت عیسی (علیه السلام) به حضرت مهدی (عجل الله فرجه) گوید: (همانا من به عنوان وزیر فرستاده شده ام نه امیر وفرمانروا)(۲۵۴).
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: (هنگامی که حضرت قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) قیام کند، هفده تن را از پشت کعبه زنده می گرداند که عبارتند از: پنج تن از قوم موسی (علیه السلام) که به حق قضاوت کرده، وبا عدالت رفتار می کنند، هفت نفر از اصحاب کهف، یوشع وصی موسی، مؤمن آل فرعون، سلمان فارسی، ابو دجانه انصاری ومالک اشتر)(۲۵۵).
وهمچنین فرماندهان جنگی آن حضرت از ملیت های گوناگونی تشکیل شده اند، از جمله عیسی بن مریم (علیهما السلام) - که در برخی روایات آمده امام زمان (عجل الله فرجه) او را به جانشینی خود برای سرکوب کردن دجال می فرستد - شعیب بن صالح (علیهما السلام)، اسماعیل فرزند امام صادق (علیه السلام)، عقیل، حارث، مفضل بن عمر.
آیا مدت وزمانی برای حکومت امام مهدی ذکر شده است؟
پاسخ: اگر چه دولت حقه وکریمه حضرت بقیه الله الاعظم (عجل الله فرجه) تا پایان جهان ادامه خواهد داشت، اما در اینکه چند سال به طول خواهد انجامید، احادیث مختلفی در منابع اسلامی دیده می شود که با وجود اختلاف در آنها، تا حدودی با یکدیگر قابل جمع می باشند. در اخبار واحادیث اسلامی مدت حکومت آن حضرت را پنج یا هفت یا نه(۲۵۶) سال ذکر کرده اند ونیز ۱۹(۲۵۷) و۴۰(۲۵۸) و۳۰۹(۲۵۹) سال وبعضی ارقام دیگر وارد شده است.
از آنجا که روزها وماههای دوران حضرت - طبق روایات - طولانی خواهد بود وحتی هر سال معادل ده سال است، اختلاف بین بعضی روایات چون هفت سال وهفتاد سال از بین می رود. شاید اشاره داشته باشد به مراحل ودورانهای آن حکومت که آغاز شکل گیری وپیاده شدنش پنج یا هفت یا نه سال، ودوران تکاملش چهل سال، ودوران نهایی آن بیش از سیصد سال است!
ولی قطع نظر از روایات اسلامی، مسلم است که این همه آوازه ها ومقدمات برای یک دوران کوتاه مدت نیست، بلکه به طور قطع برای مدتی طولانی است که ارزش این همه تحمل زحمت وتلاش وکوشش را داشته باشد. از این رو، به نظر می رسد که روایت ۳۰۹ سال از همه مناسبتر وبه واقع نزدیکتر باشد. والله اعلم.
آیا قیام مهدی مسلحانه است ومنظور از قیام با شمشیر چیست؟
پاسخ: مسلم است که امام مهدی (عجل الله فرجه) نیز مانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نخست اعلان دعوت عمومی می کند ودر آغاز ظهورش، مردم را از پیام انقلاب خود آگاه می سازد واتمام حجت می کند. در این میان عده ای دعوتش را می پذیرند وراه سعادت پیش می گیرند وعده ای به مخالفت برمی خیزند که امام مهدی (عجل الله فرجه) در برابر اینها قیام مسلحانه می کند. چنانکه امام جواد (علیه السلام) فرموده است: (وقتی ۳۱۳ نفر یاران خاص حضرت قائم (عجل الله فرجه) به خدمتش در مکه رسیدند، حضرت دعوتش را به جهانیان آشکار می سازد، ووقتی که این تعداد به ده هزار نفر رسید، به اذن خدا قیام مسلحانه می کند وخروج می نماید)(۲۶۰).
واما درباره قسمت دوم پرسش باید گفت که ظاهرا مقصود از خروج با شمشیر مأموریت به جهاد، وتوسل به اسلحه برای اعلای کلمه حق است، واینکه با هیچ یک از کفار به مصالحه نمی نشیند. زیرا (شمشیر) همیشه کنایه از قدرت ونیروی نظامی بوده وهست، همان گونه که (قلم) کنایه از علم وفرهنگ است. ونیز از قدیم معروف بوده که کشور با دو چیز اداره می شود: قلم وشمشیر.
پس منظور از قیام با شمشیر، همان اتکای بر قدرت است، تا مردم نپندارند که این مصلح بزرگ به شکل یک معلم یا یک واعظ عمل می کند، بلکه او یک رهبر مقتدر الهی است که امان را از ستمگران ومنافقان می گیرد.
آیا مهدی در زمان حکومتش از امکانات جنگی وارتباطی روز استفاده می کند؟
پاسخ: برنامه قیام حضرت مهدی (عجل الله فرجه) همانند برنامه قیام همه پیامبران الهی، از راه بهره گیری از وسایل واسباب طبیعی انجام می گیرد، وهیچگاه اعجاز، اساس آن را تشکیل نمی دهد، بلکه معجزات جنبه استثنایی دارند. به این دلیل همه پیامبران از سلاح روز، تربیت افراد لایق، مشورت های لازم، طرح نقشه های مؤثر، تاکتیک های نظامی وحساب شده، وخلاصه فراهم ساختن هرگونه امکان مادی ومعنوی برای پیشبرد هدفشان استفاده می کردند ودر انتظار معجزه نمی نشستند.
بنابراین اجرای طرح حکومت حق وعدالت در سطح جهانی نیز باید با استفاده از وسایل مادی ومعنوی لازم - بجز در موارد استثنایی - تحقق پذیرد. به تعبیری دیگر، آن حضرت ویارانش با هر اسلحه ای که لازم باشد، در مقابل کفار وستمگران می ایستند، واز هر گونه اسلحه ای که در آن زمان متداول بوده ومورد نیاز باشد استفاده می کنند.
علاوه بر اینکه قیام یک مصلح بزرگ برای استقرار عدل وآزادی در سراسر جهان، هیچگاه سبب نمی شود که جنبش صنعتی وماشینی در شکل سالم ومفیدش برچیده یا متوقف شود.
ابو بصیر از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که آن حضرت فرمود: (هنگامی که کارها به صاحب اصلی ولایت، حضرت مهدی (علیه السلام) برسد، خداوند متعال هر نقطه فرو رفته ای از زمین را برای او مرتفع، وهر نقطه مرتفعی را پایین می برد، آنچنان که تمام دنیا نزد او به منزله کف دستش خواهد بود! کدام یک از شما اگر در کف دستش مویی باشد آن را نمی بیند؟!)(۲۶۱).
امروزه با نصب وسایل فرستنده بر فراز کوهها، به انتقال تصویرها به نقاط مختلفی از جهان کمک می کنند، وحتی از ماهواره ها نیز استفاده می نمایند ومناطق وسیعتری را زیر پوشش انتقال تصویر قرار می دهند، تا همه کسانی که دستگاههای گیرنده در اختیار دارند، بتوانند از آن استفاده کنند.
از حدیث فوق، چنین بر می آید که در عصر قیام حضرت مهدی (عجل الله فرجه) یک سیستم نیرومند مجهز برای انتقال تصویرها به وجود می آید که شاید تصور آن هم امروز برای ما مشکل باشد، آن چنان که تمام جهان به منزله کف دست خواهد بود نه موانع مرتفع، ونه گودی زمینها، مانع از رویت موجودات روی زمین نخواهد شد. البته این امر با ولایت تکوینی آن امام نیز سازگاری دارد.
بدیهی است که بدون یک چنین سلطه اطلاعاتی بر تمام کره زمین، در حکومت واحد جهانی وصلح وامنیت وعدالت، به گونه همه جانبه وسریع وجدی - با صرف نظر از مسئله اعجاز - امکان پذیر نخواهد بود؛ وخداوند این وسیله را در اختیار او وتشکیلات حکومتش قرار می دهد)(۲۶۲).
نقش زنان در انقلاب حضرت مهدی چیست؟
پاسخ: بدون تردید، نقش زنان در تاریخ اسلام، نقش بسیار مهم وتعیین کننده ای بوده وهست. در صدر اسلام، زنانی چون نسیبه را مشاهده می کنیم که در جنگ احد از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) دفاع می کرد ودر این راه زخمی گردید. ونیز در جنگ احد، بدن امام علی (علیه السلام) پر از زخم شده بود، به طوری که بدن آن حضرت از شصت جا جراحت سخت برداشت. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) دو زن را به نام سلیم وام عطیه مأمور مداوای حضرت علی (علیه السلام) نمود، وآنها طبق ماموریت به زخم بندی مشغول شدند.
وهمچنین نقش پر اهمیت زهرای اطهر (سلام الله علیها) در دفاع از حریم ولایت، ورسوایی غاصبان خلافت، امری است روشن ومعلوم که در جای خود بحث شده است. زنان در انقلاب جهانی حضرت مهدی (عجل الله فرجه) نیز دارای نقش مهمی هستند.
چنانکه امام صادق (علیه السلام) به مفضل بن عمر می فرماید: (با حضرت قائم (علیه السلام) سیزده زن همراه است. عرض کرد: آنها چه کار می کنند؟ حضرت فرمود: مجروحین را مداوا وبیماران را پرستاری می کنند، همانطور که در زمان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) چنین بود)(۲۶۳).
ونیز امام باقر (علیه السلام) فرموده است (سوگند به خدا، سیصد واندی مرد می آیند که در میانشان ۵۰ نفر زن هستند، در مکه اجتماع می کنند بی آنکه قبلا وعده داده باشند، آمدنشان مانند ابرهای پاییزی است)(۲۶۴).
آیا انقلاب حضرت مهدی الزاما به حکومت واحد جهانی می انجامد؟
پاسخ: دانشمندان معتقدند که وضع کنونی جهان قابل دوام نیست وجهان بر سر دو راهی قرار گرفته:
۱ - تشکیل حکومت واحد جهانی.
۲ - ادامه وضع فعلبی ونابودی تدریجی.
ظهور اندیشه (انترناسیونالیسم) وقوت گرفتن آن مبنی بر لزوم تشکیل حکومت واحد جهانی، دلیلی است روشن بر نیاز جهان کنونی به یک حکومت واحد. علت پیدایش این فکر چنانکه گفته شده است، همان هیولای مخوف جنگهای جهانی اول ودوم بود که به صورت وحشتناکی خود را نشان داد، وتنها در جنگ اول جهانی، در حدود ۹ میلیون نفر کشته و۲۲ میلیون نفر معلول و۱۰ میلیون نفر مفقود الاثر شدند وتلفات جنگ دوم جهانی بسیار وحشتناک تر از جنگ نخست بود.
این نبردهای جهان، عملا ثابت کرد که وجود مرزهای مصنوعی میان ملتها، عامل جنگ ونبرد، ومایه خونریزی وبدبختی است، همچنان که ناسیونالیسم افراطی ونژاد پرستی همین عواقب مشابه را نیز در بر دارد.
انیشتن گوید: (یا باید حکومت جهانی با کنترل بین المللی انرژی تشکیل شود ویا حکومتهای ملی جداگانه فعلی همچنان باقی بماند ومنجر به انهدام بشری گردد).
وبرتراندراسل گوید: (چون هم اکنون خرابی جنگ بیش از قرون گذشته است، یا باید (حکومت واحد جهانی) را بپذیریم، ویا به عهد بربریت برگردیم وبه نابودی نژاد انسانی راضی شویم)(۲۶۵).
در حالی که ایجاد حکومت واحد جهانی، بر بشر کنونی - که در اخلاق مادی فرو رفته ومعنویات واحساسات پاک او، نسبت به انسانها فروکش کرده - به صورت یک آرزوی خام وردپای طلایی درآمده است، احادیث اسلامی، تشکیل حکومت واحد جهانی اسلام را از ویژگی های قیام مهدی موعود (عجل الله فرجه) می داند.
این بیانات الهی می رساند در پرتو عدل حضرتش، جهان تحت لوای یک حکومت، یک دولت، یک قانون ویک قدرت در می آید، بساط تمام ابرقدرتها وفرعونها وقارونها وقارونک های زمان، از بزرگ وکوچک برچیده می شود، وپرچم عدل وداد، در سراسر جهان به اهتزاز درآمده وصفا وصمیمیت وعشق به نوع بشر جهان را فرا می گیرد.
امام محمد باقر (علیه السلام) می فرماید: (آنگاه که امام قائم قیام کند، حکومتهای باطل نابود می شوند)(۲۶۶).
ونیز در تفسیر آیه (کسانی که اگر در روی زمین به آنان قدرت دهیم، نماز را به پا می دارند وزکات می دهند، به نیکی ها امر کرده واز بدی ها نهی می کنند. وبرای خداست سرانجام امور)(۲۶۷) فرمود: (این آیه، بیانگر حکومت مهدی (علیه السلام) است، خدا او ویارانش را بر شرق وغرب زمین مسلط می گرداند، ودین خدا را آشکار می سازد وبه وسیله او ویارانش بدعت ها را می میراند، همچنان که بی خردان حق را میرانده بودند، تا آنجا که از ستم اثری دیده نمی شود، آنان مردم را به نیکی ها امر کرده واز بدی ها باز می دارند، وبرای خداست سرانجام امور)(۲۶۸).
وهم او می فرماید: (هنگام قیام حضرت قائم (علیه السلام) خداوند، اسلام را بر همه ادیان پیروز می کند)(۲۶۹).
سخن آخر اینکه، برای تشکیل حکومت واحد جهانی وچیره شدن بر تمام رژیمهای فاسد، ابزاری لازم است، که عبارتند از: متکی بودن به یک قدرت نامحدود، احاطه علمی بر کل هستی، قوانین جامع وکامل، ومصونیت از لغزش واشتباه؛ که جملگی درباره حضرت مهدی (عجل الله فرجه) صادق می باشد.
تصویر کلی واوضاع عمومی جهان در عصر دولت حضرت مهدی چگونه است؟
پاسخ: از احادیث استفاده می شود که: وقتی مهدی موعود (علیه السلام) ظاهر شد ودر جنگ پیروز گشت، وبر شرق وغرب جهان تسلط وسیطره یافت، تمام زمین به وسیله یک حکومت جهانی اسلامی اداره می شود. برای تمام بلاد واستانها، استانداران لایقی را با برنامه کار ودستورات لازم گسیل می دارد. به واسطه کوشش وجدیت آنان، تمام زمین آباد ومعمور می گردد.
خود حضرت مهدی (عجل الله فرجه) هم از دور، تمام حوادث وجریانات کشورهای زمین را زیر نظر دارد وتمام نقاط زمین، برایش مانند کف دستی می گردد. اصحاب ویارانش نیز از فاصله های دور، وی را مشاهده می نمایند وبا او تکلم می کنند.
عدل ودادش تمام زمین را فرا می گیرد، مردم با هم مهربان شده، وبا صدق وصفا زندگی می کنند. امنیت عمومی همه جا را فرا می گیرد وکسی در صدد آزار دیگری نیست. وضع اقتصادی مردم بسیار خوب می شود به طوری که مستحق زکات پیدا نمی شود. بارانهای نافع پی در پی می بارد. تمام زمین، سبز وخرم می گردد. برکات ومحصولات زمین زیاد می شود. اصلاحات لازم در امور کشاورزی به عمل می آید. توجه مردم به خدا زیاد می شود وگرد معاصی نمی گردند.
دین اسلام دین رسمی جهان شده بانگ توحید از همه جا بلند می گردد. در امور راه سازی برنامه های جالبی را به مرحله اجرا می گذارند. راههای اصلی را شصت ذراع قرار می دهند. در امر راه سازی به قدری جدیت می نمایند که حتی مساجدی که سر راه ساخته شده خراب می کنند. برای خیابانها پیاده رو احداث می نمایند. به پیاده ها دستور می دهند از پیاده رو عبور کنند وبه سواره ها امر می کنند در وسط خیابان حرکت نمایند.
تمام پنجره هایی که به کوچه باز شده مسدود می سازند. از ایجاد مستراح وناودان در کوچه مانع می شوند. حتی مساجد مشرف وعالی را خراب می کنند. پیش آمادگی های ساختمانها را نیز خراب می کنند. مناره ها ومقصوره ها را ویران می سازند. در عصر مهدی (عجل الله فرجه) عقول مردم کامل می شود وسطح معلومات عمومی بالا می رود، به طوری که زنها در خانه خویش از عهده قضاوت بر می آیند.
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: (علم ودانش به بیست وهفت قسمت تقسیم شده، اما تا کنون بیش از دو قسمت آن در دسترس بشر قرار نگرفته است. وقتی قائم ما قیام کند، بیست وپنج قسمت دیگر را آشکار می کند ودر بین بشر پخش می نماید)(۲۷۰).
ایمان مردم کامل می گردد وکینه از دلشان بیرون می رود(۲۷۱).
آیا صحیح است که شیطان توسط امام زمان کشته خواهد شد؟
پاسخ: وهب بن جمیع می گوید که از حضرت صادق (علیه السلام) پرسیدم: (اینکه خداوند به شیطان فرمود: (فانک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم)(۲۷۲) تو تا روز وقت معلوم از مهلت داده شدگانی.
این وقت معلوم چه زمانی است؟ فرمود: آیا پنداشته ای این روز، روز قیامت است؟
خداوند تا روز قیام قائم ما، به شیطان مهلت داده است. وقتی خداوند حضرتش را مبعوث می کند، حضرت به مسجد کوفه می رود، در آن هنگام شیطان در حالی که با زانوان خود راه می رود، به آنجا می آید ومی گوید: ای وای بر من از امروز! پس حضرت مهدی (علیه السلام) موی پیشانی او را می گیرد، وگردنش را می زند، ودر آن هنگام، روز وقت معلوم است که مهلت شیطان به پایان می رسد)(۲۷۳).
البته ظاهر منظور از کشتن شیطان، این است که ریشه های فساد وعوامل انحراف وظلم در عصر درخشان حکومت حضرت مهدی (عجل الله فرجه) نابود می گردد وبه جای آن، عقل وایمان حکومت می کند. به تعبیر دیگر کشته شدن شیطان همان قطع نفوذ او ومرگ تزویر است.
زندگی امام بعد از ظهور چگونه خواهد بود؟
پاسخ: معمولا وقتی بندگان دنیا، به مقام ومنصبی یا پست حکومتی برسند، نحوه زندگیشان عوض شده، وتجملات وریخت وپاش روز به روز بالا می گیرد، اما امامان معصوم واولیاء الهی چنین نبوده ونخواهند بود، بلکه در بعضی از موارد، زندگی خود را سخت تر از گذشته انتخاب می نمودند. زیرا عمل ایشان، برای مردمانی که تحت پوشش حکومت او قرار گرفته اند، سرمشق والگو می باشد.
با در نظر گرفتن این موضوع که قسمت مهمی از جرایم وجنایات ومفاسد اجتماعی از تجمل پرستی وپر زرق وبرق شدن زندگی، وتشریفات بیهوده وپر خرج وکمرشکن آن سرچشمه می گیرد، یکی از دلایل برچیده شدن مفاسد در دوران حکومت امام مهدی (عجل الله فرجه) روشن می گردد.
در حدیثی از امام رضا (علیه السلام) چنین آمده است: (ولباس قائم (عجل الله فرجه) چیزی جز پارچه خشن نیست، وغذایش نیز تنها غذای ساده وکم اهمیت است)(۲۷۴).
امام زمان چگونه وتوسط چه کسی به شهادت می رسد؟
پاسخ: پیرامون شهادت یا درگذشت امام زمان (عجل الله فرجه) روایات متعددی در دست می باشد، ولی با توجه به سخن امام حسن (علیه السلام)، که فرموده است: (هیچ یک از ما امامان نیست، جز آنکه مسموم یا شهید می شود)(۲۷۵).
می توان گفت، روایاتی که بر شهادت امام مهدی (علیه السلام) دلالت دارد، بر دیگر روایات ترجیح وبرتری دارند. از جمله روایاتی که به مرگ طبیعی حضرت مهدی (عجل الله فرجه) دلالت دارد، تفسیری است که امام صادق (علیه السلام) در رابطه با آیه شریفه: (ثم رددنا لکم الکره علیهم)(۲۷۶) می فرماید: (مقصود زنده شدن دوباره امام حسین (علیه السلام) وهفتاد نفر از اصحابش در عصر امام زمان (علیه السلام) است، در حالی که کلاهخودهای طلایی بر سر دارند، وبه مردم، رجعت وزنده شدن دوباره حضرت حسین (علیه السلام) را اطلاع می دهند، تا مؤمنان به شک وشبهه نیفتند. واین در حالی است که حضرت مهدی (علیه السلام) در میان مردم است.
هنگامی که همه مؤمنان امام حسین (علیه السلام) را شناختند وتأیید کردند که او حسین (علیه السلام) است، مرگ حضرت مهدی (علیه السلام) فرا خواهد رسید ودیده از جهان فرو می بندد. آنگاه امام حسین (علیه السلام) وی را غسل وکفن وحنوط می کند وبه خاک می سپارد. که هرگز امام را جز امام غسل نمی دهد)(۲۷۷).
واما درباره شهادت حضرت وچگونگی آن روایت شده است: (هنگامی که سال ۷۰ به پایان آید، ومرگ حضرت فرا رسد، زنی به نام سعیده از طایفه بنی تمیم، ایشان را به شهادت می رساند. ویژگی آن زن این است که مانند مردها محاسن دارد. او از بالای بام، به هنگامی که حضرت در حال عبور است، سنگی به سوی ایشان پرتاب می کند. وآن حضرت را به شهادت می رساند. چون حضرت رحلت می کند، امام حسین (علیه السلام) مراسم غسل، کفن ودفن آن حضرت را عهده دار می شود)(۲۷۸). که البته سند قطعی ومتواتر ندارد.
چه کسی امام زمان را غسل داده وبر پیکر مطهرش نماز خوانده واو را به خاک می سپارد؟
پاسخ: یکی از اصول مسلم وقطعی شیعه این است که، امام را غسل می دهد، وبرای او نماز می خواند وبه خاک می سپارد. چنانکه امام رضا (علیه السلام) فرموده است: (امام را جز امام غسل نمی دهد)(۲۷۹).
بنابراین قدر مسلم این است که یکی از امامان معصوم (علیهم السلام) باید او را غسل دهد، اما اینکه کدامیک از آن بزرگواران مراسم تغسیل وخاکسپاری را انجام می دهد؟ از روایات چنین معلوم می شود که امام حسین (علیه السلام) رجعت نموده وامام شهید را غسل می دهد.
احمد بن عقبه از پدر خود نقل می کند که از حضرت صادق (علیه السلام) پرسیدند: آیا رجعت صحیح است؟ فرمود: آری. گفتند: نخستین کسی که می آید چه کسی است؟ فرمود: امام حسین (علیه السلام) است که بعد از ظهور قائم می آید. عرض شد آیا همه مردم با او هستند؟ فرمود: نه، بلکه چنان است که خدا می فرماید: (یوم ینفخ فی الصور فتأتون افواجا)(۲۸۰).
وهمان حضرت فرمود: (امام حسین (علیه السلام) با یارانش که با وی کشته شدند در حالی که هفتاد پیغمبری که با حضرت موسی بن عمران برانگیخته شدند با اوست، بازگشت می کنند. حضرت قائم، انگشتری خود را به امام حسین (علیه السلام) می دهد، وچون قائم (علیه السلام) رحلت می کند، امام حسین (علیه السلام) آن حضرت را غسل داده، کفن می کند وحنوط کرده، در قبر می گذارد)(۲۸۱).
بعد از شهادت امام زمان چه خواهد شد؟
پاسخ: در این رابطه، ما با دو دسته از روایات مواجه هستیم:
اول: روایاتی که مساله رجعت امام حسین (علیه السلام) وامامان دیگر را بیان نموده اند، از جمله روایت امام صادق (علیه السلام) است که در ذیل آیه شریفه (ثم رددنا لکم الکره علیهم)(۲۸۲) می فرماید: (مقصود زنده شدن دوباره حسین (علیه السلام) وهفتاد نفر از اصحابش در عصر امام زمان (علیه السلام) است، در حالی که کلاهخودهای طلایی بر سر دارند، وبه مردم، رجعت وزنده شدن دوباره حضرت حسین (علیه السلام) را اطلاع می دهند، تا مؤمنان به شک وشبهه نیفتند. این در حالی است که حضرت حجت در میان مردم است. چون معرفت وایمان به حضرتش در دلهای مردم استقرار یافت، مرگ حضرت حجت می رسد، پس حضرت امام حسین (علیه السلام) متولی غسل وکفن وحنوط ودفن ایشان خواهد شد، وهرگز غیر از وصی، وصی را تجهیز وآماده به خاک سپاری نمی کند)(۲۸۳).
دوم: روایاتی که می گویند: چون قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) از دنیا برود ویا شهید شود، چهل روز پس از آن قیامت برپا می گردد ومردگان از گورها به در می آیند وبرای حساب وجزای محشر آماده گردند. وخداوند از آنچه واقع می شود داناتر، وولی توفیق وصواب است(۲۸۴).
شیخ حر عاملی - رحمه الله علیه - در کتاب شریف (ایقاظ) می نویسد: شاید چهل روز ایام رجعت باشد واین عدد اشاره به کمی دوران حضرتش باشد، چون مقدار زیاد را به هفتاد ومقدار کم را با اعداد کمتر، معرفی می کنند، ویا این که هر روزی برابر هزار سال باشد، چنانکه می فرماید: (یک روز نزد پروردگارت، مثل هزار سالی است که شما می شمارید).
وشاید مراد از قیامت در روایات دسته دوم قیامت صغری یعنی رجعت باشد، والبته اطلاق قیامت بر رجعت مانعی ندارد، ممکن است قیامت بر هر دو اطلاق شود(۲۸۵).

فصل ششم: تکالیف ووظایف شیعه در عصر غیبت

تکالیف ووظایف شیعه در زمان غیبت امام زمان چیست؟
پاسخ: با توجه به احادیث خاندان وحی، در عصر غیبت، وظایف وتکالیفی برای شیعه مشخص ومعین نموده اند که بخشی از آنها بدین ترتیب است:
۱ - معرفت وشناخت آن حضرت: یکی از وظایف شیعه نسبت به امام زمان (عجل الله فرجه) به دست آوردن شناخت صفات وآداب وویژگیهای آن جناب وعلایم حتمی ظهور او می باشد. زیرا آن حضرت، امامی است واجب الاطاعه، وهر کس که اطاعتش واجب است باید صفاتش را شناخت، تا با شخص دیگری که مقام او را به دروغ وستم ادعا می کند، اشتباه نگردد. بنابراین شناخت ودانستن صفات مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) واجب است.
امام صادق (علیه السلام) فرموده است: (به درستی که بهترین وواجب ترین فریضه ها بر انسان شناخت پروردگار واقرار به بندگی او است... وپس از آن شناخت فرستاده خدا است وگواهی دادن به پیغمبری او... وبعد از آن، شناختن امامی است که به صفت ونامش در حال سختی وراحتی به او اقتدا می نمایی)(۲۸۶).
۲ - انتظار فرج وظهور آن حضرت: در رابطه با این وظیفه، مطالبی را بطور جداگانه آورده ایم که ما را از توضیح در این بخش مستغنی می کند.
۳ - محزون بودن از فراق آن حضرت: این امر، یکی از نشانه های دوستی واشتیاق به آن امام است. امام رضا (علیه السلام) می فرماید: (چه بسیار زنان جگر سوخته مؤمنه وچه بسیار مردان مؤمن جگر سوخته خواهند بود، آنگاه که (ماء معین) (امام زمان) مفقود وغایب گردد)(۲۸۷).
ونیز امام صادق (علیه السلام) می فرماید: (شخص مهموم واندوهگین به خاطر ما که غم واندوهش از جهت ظلمی است که بر ما رفته، نفس کشیدنش تسبیح گویی است، وهم او به خاطر امر ما عبادت است، وپنهان داشتن سر ما، برای او به منزله جهاد در راه خداوند است)(۲۸۸).
۴ - دعا کردن برای آن حضرت: این وظیفه نیز به طور جداگانه در همین فصل آمده که می توانید مراجعه فرمایید.
۵ - صدقه دادن به نیابت از آن حضرت: این امر نشانه مودت ودوستی آن جناب وولایت است.
سید بن طاووس - رحمه الله - در کتاب (کشف المحجه) به فرزندش چنین سفارش می کند: (... در پیروی ووفاداری وتعلق خاطر وبستگی نسبت به آن حضرت به گونه ای باش که خدا ورسول او (صلی الله علیه وآله وسلم) وپدران آن حضرت وخود او از تو می خواهند، وحاجات آن بزرگوار را برخواسته های خود مقدم بدار، هنگامی که نمازهای حاجت را به جای می آوری، وصدقه دادن از سوی آن حضرت را، پیش از صدقه دادن از سوی خودت وعزیزانت قرا ده، ودعا کردن برای آن حضرت را مقدم بدار، که سبب می شود به سوی تو توجه فرماید وبه تو احسان نماید...)(۲۸۹).
۶ - حج رفتن به نیابت آن حضرت: این کار، بین شیعیان در روزگار قدیم متداول بوده است. حاجیان معمولا در مراسم عبادی - سیاسی حج، بعد از آنکه اعمال واجب خود را انجام دادند، سعی می کنند اعمال حج را به نیابت از طرف محبوبترین افراد خود نیز انجام دهند. حضرت مهدی (علیه السلام) که محبوبترین افراد نزد شیعیان است، از هر کس شایسته تر است که به نیابت از آن حضرت حج به جای آورده شود. وبه طور مسلم، این عمل باعث می شود که حج خود او نیز، بیشتر مورد قبول حق تعالی قرار گیرد. ولی باید توجه داشت که پول حجی که نیابتا از امام زمان (عجل الله فرجه) انجام می گیرد حتما پاک وبدون شبهه باشد.
۷ - قیام هنگام شنیدن نام آن حضرت: شایسته است یک شیعه واقعی هرگاه نام مبارک آن حضرت خصوصا (قائم) برده می شود، برخیزد وبه احترام آن امام تمام قد بایستد، چنانکه سیره بعضی از امامان معصوم - (علیهم السلام) - ما چنین بوده است. از آنجایی که این موضوع در بخش دوم کتاب به تفصیل بحث شده است در اینجا به همین مقدار بسنده می کنیم.
۸ - دعا برای حفظ ایمان: چون در عصر غیبت خطرات بسیار وامواج خطرناکی خانه دل انسان را تهدید می کند، لازم است که ضمن تلاش جدی برای تخلق به اخلاق الهی، دست به دعا بلند کرد واز خداوند استمداد نمود. دعایی است که سید بن طاووس در کتاب (مهج الدعوات) آورده، در حدیثی که غیبت حضرت مهدی (عجل الله فرجه) در آن یاد شده، راوی گوید: عرض کردم: شیعیانت چکار کنند؟ فرمود: (بر شما باد به دعا کردن وانتظار فرج کشیدن). سپس گوید عرضه داشتم: به چه چیزی دعا کنیم؟ فرمود: می گویی:
(اللهم انت عرفنی نفسک، وعرفتنی رسولک، وعرفتنی ملائکتک، وعرفتنی نبیک وعرفتنی ولاه امرک؛ اللهم لا آخذ الا ما اعطیت، ولا اوقی الا ما وقیت، اللهم لا تغیبنی عن منازل اولیائک، ولا تزغ قلبی بعد اذ هدیتنی، اللهم اهدنی لولایه من فرضت طاعته)
بار خدایا! تو خودت وفرستاده ات وفرشتگانت وپیغمبرت ووالیان امرت را به من شناساندی، بار خدایا! من نگیرم جز آنچه که تو عطا کنی وهیچ نگهدارنده ای جز تو برایم نیست؛ بار خدایا! مرا از منازل دوستان خود دور مگردان، ودلم را پس از آنکه هدایت کرده ای منحرف منمای؛ خدایا! مرا به ولایت کسی که اطاعتش را بر من واجب ساخته ای هدایت فرمای)(۲۹۰).
۹ - سعی دراصلاح جامعه، وامر به معروف ونهی از منکر: از جمله وظایف مهم شیعیان وشیفتگان حضرت حجت (علیه السلام) اصلاح جامعه خود است. البته بدیهی است که امتی می تواند در رابطه این امر مهم موفق باشد که خودسازی را مقدم بر دیگر سازی بداند وبه خود بیشتر بپردازد. سعی وتلاش در راه اصلاح دیگران ومبارزه با کجرویها وفسادها واهتمام به امر به معروف ونهی از منکر به منظور اصلاح جامعه وتربیت انسانهای صالح وشایسته وظیفه عاشقان در عصر غیبت است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: (هر کس صبح کند وبه امور مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نیست، وکسی که بشنود فریاد انسانی را که از مسلمانان کمک می طلبد وبه ندای او پاسخ مثبت ندهد، مسلمان نیست)(۲۹۱).
آری، بزرگترین آمر به معروف وناهی از منکر در عصر ظهور، خود امام مهدی (علیه السلام) است. پس چگونه ممکن است جامعه منتظر، خشنودی مهدی (علیه السلام) را بخواهد، ودر این بعد به مهدی (علیه السلام) اقتدا نکند؟!
۱۰ - تزکیه وخودسازی: پاکسازی درون از صفات پلید، زیور دادن آن به وسیله اخلاق پسندیده، از جمله وظایفی است که در هر زمان واجب است، ولی یاد کردن آن به طور خصوص، در وظایف زمان غیبت حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه)، از این جهت است که درک فضیلت صحبت او وقرار گرفتن در اعداد اصحاب آن جناب، بستگی به آن دارد. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: (هر کس که دوست می دارد از اصحاب حضرت قائم (علیه السلام) باشد، می بایست منتظر باشد ودر این حال به پرهیزکاری واخلاق نیکو رفتار نماید، در حالی که منتظر باشد، پس چنانچه بمیرد وپس از مردنش قائم (علیه السلام) به پا خیزد، پاداش او همچون پاداش کسی خواهد بود که آن حضرت را درک کرده است، پس کوشش کنید ودر انتظار بمانید، گوارا باد شما را ای گروه مشمول رحمت خدا)(۲۹۲).
همچنین وظایفی از قبیل: اظهار اشتیاق به دیدار آن حضرت، حضور در مجالس حضرتش، درخواست معرفت او از خدا، اهتمام وتصمیم قلبی بر یاری وی، زیارت وسلام آن حضرت در هر مکان، هدیه ثواب نماز به آن جناب، دعوت مردم به او، دعا برای جلوگیری از نسیان یاد آن سرور، اهتمام در ادای حقوق برادران دینی و...
مفهوم حقیقی انتظار چیست؟
پاسخ: یکی از مهمترین وپر ارزشترین وظایف وتکالیف شیعه در عصر غیبت موعود جهان مساله انتظار است. انتظار در لغت به معنای (انتظار کشیدن ومراقب بودن) است، ومعمولا به حالت کسی گفته می شود که از وضع موجود ناراحت است وبرای ایجاد وضع بهتری تلاش می کند. مثلا بیماری که انتظار بهبودی می کشد، یا پدری که در انتظار بازگشت فرزندش از سفر است، از بیماری وفراق فرزند ناراحتند وبرای وضع بهتری می کوشند. بنابراین مسئله انتظار حکومت حق وعدالت مهدی (علیه السلام) وقیام مصلح جهانی، در واقع مرکب از دو عنصر است: عنصر نفی وعنصر اثبات؛ عنصر نفی همان بیگانگی با وضع موجود، وعنصر اثبات خواهان وضع بهتر بودن است.
با توجه به معنای لغوی انتظار، گاهی چنین تصور می شود که (وظیفه ما، در دوران غیبت، تنها آن است که به انتظار روزی بنشینم که امام منتظر (علیه السلام) بیاید، کفر را از بین ببرد واسلام ومسلمین بتوانند در سایه قیام او در امن وامان زندگی کنند. وما، در دوران زندگانی خود، به منظور برقرار کردن حکومت اسلامی، در تمام زمینه ها به ویژه در امور سیاسی، هیچ گونه مسئولیت دینی برای قیام نداریم، چرا که برقرار ساختن حکومت همه جانبه اسلامی، وظیفه امام منتظر (عجل الله فرجه) است، پس ما اکنون مکلف به قیام نیستیم).
بعضی خیال کرده اند که این عقیده شیعه است وبا این گونه توهم های بی جا، اعتقاد شیعه به امام زمان (علیه السلام) را که فکری سازنده وانقلابی است به اندیشه ای تخدیر کننده تبدیل کرده اند تا به بهانه های واهی خود را از زیر بار مسئولیت قیام، بر ضد باطل بیرون کشند.
اما وقتی که درست تحقیق کنیم، متوجه می شویم که علت این توهم های نابجا، این است که مخالفان شیعه، یا نمی خواهند حق را درک کنند، ویا این که درست نمی فهمند، چرا که وقتی ما کلمه (انتظار) را در معنای واقعی اش یکی از لوازم اعتقاد به امام بدانیم با این گونه توهمات بسیار منافات خواهد داشت، وبا حقیقت اعتقاد اسلامی که عقیده به امامت را جزء مهمی از اجزای خود می داند، در تضاد خواهد بود.
استاد مظفر در این باره گوید: (از چیزهایی که در این زمینه باید بدانیم این است که معنای انتظار ظهور آن مصلح نجات بخش این نیست که مسلمانان در امر دین واحیای حق از یاری او دست بردارند، وجهاد در راه دین وعمل به احکام آن را ترک کنند، ودست روی دست بگذارند، ووظیفه امر به معروف ونهی از منکر، ومانند آن را فقط به خود آن حضرت واگذار نمایند، بلکه هیچ وقت تکلیف عمل به احکام شرعی از دوش مسلمانان برداشته نمی شود، وپیوسته بر آنان واجب است بکوشند حقیقت را درک کنند وراههای صحیح وصول به آن را به دست آورند، وتا جایی که قدرت دارند، از زیر بار مسئولیت امر به معروف ونهی از منکر شانه خالی نکنند. بر هیچ مسلمانی روا نیست که به بهانه اینکه منتظر مهدی (عجل الله فرجه) واصلا حگرکل وراهنما وبشارت دهنده است از آنچه بر او واجب است دست بردارد؛ زیرا این امر نه تکلیفی را ساقط می کند ونه انجام وظیفه ای را به تأخیر می اندازد ونه انسان را مانند جانواران چرنده بی مسئولیت ومهمل می سازد)(۲۹۳).
آری، هیچ کس نمی تواند منکر اصل اصیل (انتظار) شود، زیرا چنانچه این اصل از وجود انسان برداشته شود، یک موجود پوچ وبی معنی وبی حرکت وساکت وآرام ودر رکود محض خواهد بود.(انسان منتظر) انسانی است: امیدوار، پویا، گویا، در تلاش، دشمن شکن، جوشکن، تعالی جوی، درسوز وگداز، حسابگر وحسابرس، دقیق، آگاه، خودآگاه، زمان آگاه، با مردم ودر میان مردم، با شرح صدری وسیع، مؤمن ومعتقد به راه محبوبی که در طلب آن می سوزد ومی گدازد وبالاخره (منتظر) یعنی زمینه ساز موعود (منتظر). مؤمنی که منتظر آمدن مولایش می باشد هر قدر انتظارش شدیدتر باشد، تلاشش در آمادگی برای آن به وسیله پرهیز از گناه وکوشش در راه تهذیب نفس وپاکیزه کردن درون از صفات نکوهیده وبه دست آوردن خوبیهای پسندیده بیشتر می گردد، تا به فیض دیدار مولای خویش ومشاهده جمال دلربای او در زمان غیبتش رستگار شود.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: (هر کس که خواسته باشد از یاران قائم (علیه السلام) شود، باید که منتظر باشد وبا پرهیزکاری وخویهای پسندیده عمل کند، واوست منتظر؛ پس هر گاه بمیرد وقائم پس از مردنش به پا خیزد، پاداش او مثل کسی خواهد بود که دوران حکومت آن حضرت را درک کرده باشد)(۲۹۴).
سخن آخر اینکه، انتظار، امید وآرمان وفردای تابناک را نوید می دهد. ومنتظر در امید وبا امید زندگی می کند، ودر نتیجه سدهای مانع را درهم می شکند، موانع را کنار می زند، راه را هموار می کند، با حرامیان ودزدان ونیرنگ بازان ودروغ پردازان می ستیزد وبه امید مشاهده دولت کریمه (امام منتظر) امیدوار می باشد، وزبان حالش همواره این چنین است:

ای دل بشارت می دهم خوش روزگاری می رسد * * * یا درد وغم طی می شود، یا شهریاری می رسد
ای منتظر! غمگین مشو، قدری تحمل بیشتر * * * گردی به پا شد در افق، گویی سواری می رسد

انتظار فرج چه فضیلتی دارد؟
پاسخ: در روایات اسلامی فضیلت وثواب بسیاری برای منتظران آن امام منتظر (عجل الله فرجه) بیان شده است.
ما در اینجا به چند نمونه اکتفا می کنیم:
۱ - جعفر بن ابی دلف می گوید: شنیدم حضرت امام رضا (علیه السلام) می فرمود: (همانا امام بعد از من پسرم علی است، امر او امر من، گفته اش گفته من واطاعتش اطاعت از من است وامام بعد از او، پسرش حسن است، امر او امر پدرش، وگفته او گفته پدرش واطاعت او اطاعت از پدرش می باشد). سپس ساکت شد. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! امام بعد از حسن (علیه السلام) کیست؟ پس آن حضرت به شدت گریست، سپس فرمود: (البته بعد از حسن پسرش آن که قائم به حق ومورد انتظار است، می باشد).
گفتم: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) چرا (قائم) نامیده شده است؟ فرمود: (چون که او به خیزد، پس از آن که یادش مرده باشد وبیشتر معتقدان به امامتش برگشته باشند). گفتم: چرا (منتظر) نامیده شده است؟ فرمود: (زیرا او را غیبتی است که روزهای بسیار ومدتی طولانی دارد، پس مخلصان منتظر خروجش باشند واهل تردید انکارش کنند، وجاهلان یاد او را به استهزا گیرند، ووقت گذاران در آن دروغگو شوند، وعجله کنندگان در آن هلاک گردند، وتسلیم شوندگان در آن نجات یابند)(۲۹۵).
۲ - کسی از امام صادق (علیه السلام) پرسید: چه می گویید درباره شخصی که دارای ولایت پیشوایان است وانتظار ظهور حضرت حق را می کشد ودر این حال از دنیا می رود؟
امام (علیه السلام) در پاسخ فرمود: (او همانند کسی است که با رهبر این انقلاب در خیمه او (ستاد ارتش او) بوده باشد - سپس اندکی سکوت کرد - وفرمود: مانند کسی است که با پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در مبارزاتش همراه بوده است)(۲۹۶).
۳ - فیض بن مختار از امام صادق (علیه السلام) روایت کند که فرمود: (هر کس از شما بمیرد، در حالی که منتظر این امر (ظهور مهدی) باشد، همانند کسی است که با حضرت قائم (علیه السلام) در خیمه اش بوده باشد). سپس چند لحظه ای درنگ کرده وآنگاه فرمود: (نه، بلکه مانند کسی است که در خدمت آن حضرت شمشیر بزند). سپس فرمود: (نه به خدا، همچون کسی است که در رکاب رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شهید شده باشد)(۲۹۷).
۴ - امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: (منتظر فرج باشید واز رحمت خدا نا امید نشوید، به درستی که بهترین عمل نزد خداوند عز وجل انتظار فرج است)(۲۹۸).
فواید وآثار انتظار چیست؟
پاسخ: بعضی از نا آگاهان چنین پنداشته اند که انتظار مهدی (عجل الله فرجه)، ممکن است سبب رکود وعقب ماندگی، یا فرار از زیر بار مسئولیت ها وتسلیم در برابر ظلم وستم گردد. چرا که اعتقاد به این ظهور بزرک مفهومش قطع امید از اصلاح جهان قبل از او وحتی کمک کردن به گسترش ظلم وفساد است تا زمینه ظهور آن حضرت فراهم گردد! در صورتی که چنین نیست وانتظار این ظهور بزرگ آثار وبرکات بسیار سازنده ای دارد، که در ذیل به چند نمونه اشاره می کنیم:
۱ - خوسازی فردی: چنین تحولی قبل از هر چیز نیازمند عناصر آماده وبا ارزش انسانی است که بتوانند بار سنگین چنان اصلاحات وسیعی را در جهان به دوش بکشند، واین در درجه اول محتاج به بالاترین سطح اندیشه وآگاهی وآمادگی روحی وفکری برای همکاری در پیاده کردن آن برنامه عظیم است. تنگ نظریها، کوته بینیها، کج فکریها، حسادتها، اختلافات کودکانه ونابخردانه وبطور کی هر گونه نفاق وپراکندگی با موقعیت منتظران سازگار نیست.
نکته مهم این است که منتظر واقعی، برای چنان برنامه مهمی، هرگز نمی تواند نقش تماشاچی را داشته باشد، باید از هم اکنون حتما در صف انقلابیون قرار گیرد.
ایمان به نتایج وعاقبت این تحول هرگز به او اجازه نمی دهد که در صف مخالفان باشد وقرار گرفتن در صف موافقان نیز محتاج به داشتن (اعمالی پاک) وروحی پاکتر، وبرخورداری از شهامت وآگاهی کافی است.
من اگر فاسد ونادرستم چگونه می توانم در انتظار نظامی که افراد فاسد ونادرست در آن هیچ گونه نقشی ندارند، بلکه مطرود ومنفور خواهند بود، روز شماری کنم. آیا این انتظار برای تصفیه روح فکر وشستشوی جسم وجان از لوث آلودگی ها کافی نیست؟
ارتشی که در انتظار جهاد اسلامی وآزادی بخش به سر می برد حتما به حالت آماده باش کامل در می آید. سلاحی که برای چنین میدان نبردی شایسته است به دست می آورد وسنگرهای لازم را می سازد. آمادگی رزمی افراد خود را بالا می برد، روحیه افراد خود را تقویت می کند وشعله عشق وشوق برای چنین مبارزه ای را، در دل فرد فرد سربازانش زنده نگاه می دارد، ارتشی که دارای چنین آمادگی نیست، هرگز در انتظار به سر نمی برد، واگر بگوید دروغ می گوید.
انتظار یک مصلح جهانی به معنای آماده باش کامل فکری واخلاقی، مادی ومعنوی برای اصلاح همه جهان است. فکر کنید چنین آماده باشی چقدر سازنده است. برای تحقق بخشیدن به چنین انقلابی، مردانی بسیار بزرگ ومصمم وبسیار نیرومند وشکست ناپذیر، فوق العاده پاک وبلند نظر، کاملا آماده ودارای بینش عمیق لازم است.
وخودسازی برای چنین هدفی مستلزم به کار بستن عمیق ترین برنامه های اخلاقی وفکری واجتماعی است، این است معنای انتظار واقعی، آیا هیچ کس می تواند بگوید که چنین انتظاری سازنده نیست؟!
۲ - خود یاریهای اجتماعی: منتظران راستین در عین حال وظیفه دارند تنها به خویش نپردازند، بلکه مراقب حال یکدیگر باشند، وعلاوه بر اصلاح خویش در اصلاح دیگران نیز بکوشند، زیرا برنامه عظیم وسنگینی که انتظارش را می کشند یک برنامه فردی نیست، برنامه ای است که تمام عنصر انقلاب باید در آن شرکت جویند، باید کار به صورت دسته جمعی وهمگانی باشد، کوشش ها وتلاش ها باید هماهنگ گردد، وعمق ووسعت این هماهنگی باید به عظمت همان برنامه انقلاب جهانی باشد که انتظار آن را دارند.
در یک میدان وسیع مبارزه دسته جمعی، هیچ فردی نمی تواند از حال دیگران غافل بماند، بلکه موظف است هر نقطه ضعفی را در هر کجا ببیند اصلاح کند وهر موضع آسیب پذیری را ترمیم نماید، وهر قسمت ضعیف وناتوانی را تقویت کند، زیرا بدون شرکت فعالانه وهماهنگ تمام مبارزین، پیاده کردن چنان برنامه ای امکان پذیر نیست.
منتظران واقعی علاوه بر اینکه به اصلاح خویش می کوشند، وظیفه خود می دانند که دیگران را نیز اصلاح کنند. این است اثر سازنده دیگری برای انتظار قیام مصلح جهانی.
۳ - منتظران راستین در فساد محیط حل نمی شوند: اثر مهم دیگری که انتظار مهدی دارد حل نشدن در مفاسد محیط وعدم تسلیم در برابر آلودگیها است.
توضیح اینکه هنگامی که فساد فراگیر می شود واکثریت یا جمع کثیری را به آلودگی می کشاند، گاهی افراد پاک در یک بن بست سخت روانی قرار می گیرند، بن بستی که از یأس اصلاحات سرچشمه می گیرد. گاهی آنها فکر می کنند که کار از کار گذشته ودیگر امیدی به اصلاح نیست، وتلاش وکوشش برای پاک نگاه داشتن خویش بیهوده است، این نومیدی ویأس ممکن است آنها را تدریجا به سوی فساد وهمرنگی با محیط بکشاند ونتوانند خود را به صورت یک اقلیت صالح در برابر اکثریت ناسالم حفظ کنند وهمرنگ جماعت نشدن را موجب رسوایی بدانند!
تنها چیزی که می تواند در آنان روح (امید) بدمد، وبه مقاومت وخویشتن داری دعوت کند ونگذارد در محیط فاسد حل شوند، امید به اصلاح نهایی است، تنها در این صورت است که آنها دست از تلاش وکوشش برای حفظ پاکی خویش واصلاح دیگران برنخواهند داشت.
به همین دلیل، امید را می توان همراه به عنوان یک عامل مؤثر تربیتی در مورد افراد فاسد شناخت، همچنین افراد صالحی که در محیطهای فاسد وگرفتارند، هرگز بدون امید نمی توانند خویشتن را حفظ کنند.
نتیجه اینکه انتظار ظهور مصلحی که هر قدر دنیا فاسدتر می شود امید ظهورش بیشتر می گردد، اثر فزاینده روانی در معتقدان دارد، وآنها را در برابر امواج نیرومند فساد بیم می کند، آنها نه تنها با گسترش دامنه فساد محیط مأیوس نمی شوند، بلکه به مقتضای:
وعده وصل چون شود نزدیک آتش عشق تیزتر می گردد
وصول به هدف را در برابر خویش می بینند وکوشش آنان را برای مبارزه با فساد ویا حفظ خویشتن با شوق وعشق زیادتری تعقیب می گردد(۲۹۹).
در زمان غیبت امام مهدی چه دعاهایی را برای فرج حضرتش بیشتر بخوانیم؟
پاسخ: یکی از وظایف شیعیان وعاشقان منتظر، در عصر غیبت، خواندن دعاهایی است که از طریق اهل بیت وناحیه مقدسه آن حضرت وارد شده است، وما در اینجا چند دعا متذکر می شویم:
۱ - زراره گوید: شیندم حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرمود: بر آن جوان پیش از قیامتش غیبتی خواهد بود. گفتم: چرا؟ فرمود: می ترسد - وبه شکمش اشاره کرد - سپس امام فرمود: ای زراره! اوست منتظر واوست که در ولادتش شک می کنند، پس بعضی می گویند: پدرش بدون بازمانده از دنیا رفت، وبعضی از آنها می گویند: در حالی که در شکم مادر بود پدرش فوت کرد، وبعضی می گویند: دو سال پیش از فوت پدرش متولد شد، واوست منتظر، مگر اینکه خداوند دوست دارد که شیعه را امتحان کند. پس در آن هنگام است که تشکیک وتوهم اهل باطل آغاز می شود، ای زراره! اگر آن زمان را درک کردی این دعا را بخوان:
(اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک، اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک، اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ظللت عن دینی).
بار خدایا! تو مرا به خود شناسا کن، که اگر خودت را به من نشناسانی پیغمبرت را نخواهم شناخت، بار خدایا! تو رسولت را به من بشناسان، که اگر رسول خود را به من نشناسانی حجتت را نخواهم شناخت، پروردگارا! حجت خودت را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی از دین خود گمراه خواهم شد(۳۰۰).
۲ - دعای عهد: امام صادق (علیه السلام) فرمود: (هر کس چهل صباح دعای عهد را بخواند از یاوران قائم ما باشد. واگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خداوند متعال او را برای یاری آن حضرت زنده کند، وبه هر کلمه هزار حسنه او را کرامت فرماید وهزار گناه از او محو کند، وآن دعا این است:
(اللهم رب النور العظیم ورب الکرسی الرفیع ورب المسجور ومنزل التوریه والانجیل والزبور ورب الظل والحرور ومنزل القران العظیم ورب الملئکه المقربین والانبیاء والمرسلین، اللهم انی اسئلک بوجهک الکریم وبنور وجهک المنیر وملکک القدیم، یا حی یا قیوم، اسئلک باسمک الذی اشرقت به السموات والارضون وباسمک الذی یصلح به الاولون والآخرون، یا حیا قبل کل حی ویا حیا بعد کل حی ویا حیا حین لا حی یا محیی الموتی وممیت الاحیاء یا حی لا اله الا انت، اللهم بلغ مولانا الامام الهادی المهدی القائم بامرک صلوات الله علیه وعلی ابائه الطاهرین عن جمیع المؤمنین والمؤمنات فی مشارق الارض ومغاربها سهلها وجبلها وبرها وبحرها وعنی وعن والدی من الصلوات زنة عرش الله ومداد کلماته وما احصاه علمه واحاط به کتابه، اللهم انی اجدد له فی صبیحة یومی هذا وما عشت من ایامی عهدا عقدا وبیعه له فی عنقی لا احول عنها ولا ازول ابدا، اللهم اجعلنی من انصاره واعوانه والذابین عنه والمسارعین الیه فی قضاء حوائجه والممتثلین لاوامره والمحامین عنه والسابقین الی ارادته والمستشهدین بین یدیه، اللهم ان حال بینی وبینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتما مقضیا فاخرجنی من قبری موتزرا کفنی شاهرا سیفی مجردا قناتی ملبیا دعوه الداعی فی الحاضر والبادی، اللهم ارنی الطلعه الرشیده والغره الحمیده واکحل ناظری بنظره منی الیه وعجل فرجه وسهل مخرجه واوسع منهجه واسلک بی محجته وانفذ امره واشدد ازره واعمر اللهم به بلادک واحی به عبادک فانک قلت وقولک الحق ظهر الفساد فی البر والبحر بما کسبت ایدی الناس فاظهر اللهم لنا ولیک وابن بنت نبیک المسمی باسم رسولک حتی لا یظفر بشی من الباطل الا مزقه ویحق الحق ویحققه واجعله اللهم مفزعا لمظلوم عبادک وناصرا لمن لا یجد له ناصرا غیرک ومجددا لما عطل من احکام کتابک ومشیدا لما ورد من اعلام دینک وسنن نبیک صلی الله علیه واله واجعله اللهم ممن حصنته من بأس المعتدین اللهم وسر نبیک محمدا صلی الله علیه واله برؤیته ومن تبعه علی دعوته وارحم استکانتنا بعده، اللهم اکشف هذه الغمه عن هذه الامه بحضوره وعجل لنا ظهوره انهم یرونه بعیدا ونریه قریبا برحمتک یا ارحم الراحمین. العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان)(۳۰۱).
ترجمه دعای عهد: خداوندا، ای پروردگار پرتو جهان افروز، ای پروردگار کرسی بلند پایه، ای پروردگار دریای بی پایان وفرود آورنده تورات وانجیل وزبور، ای پروردگار سایه وگرمای سخت وفرود آورنده قرآن بزرگ، ای پروردگار فرشتگان مقرت وپیامبران وفرستادگان، خداوندا از تو می خواهم به ذات بزرگوار ونور وجود تابنده وفرمانروایی دیرینه ات، ای زنده پاینده، من از تو می خواهم به نامی که آسمانها وزمین ها را بدان وجود بخشیدی، وبه نامی که اولین وآخرین عالم را بدان اصلاح نمودی، ای زنده بیش از هر زنده وزنده پس از هر زنده، وای زنده، هنگامی که احدی زنده نبود، ای زندگی بخش مردگان ومیراننده زندگان، ای زنده ای که جز تو خدایی نیست، خداوندا بر سرور ما امام وراهبر وهدایت شده وقیام کننده به فرمان تو که درود خدا بر او وبر پدران پاکش باد وبر همگی مردان وزنان مؤمن در شرق وغرب عالم ودر کوه ودشت وخشکی ودریا واز سوی من وپدر ومادرم، از درودهایی که معادل عرش خدا ودر شمار کلمات اوست وآنچه علمش وکتاب آفرینش او بر آن احاطه دارد، خداوندا من در این روز ودر همگی روزهایم پیمانم را با او تجدید می کنم وهرگز از عهد وبیعت او که برگردن من است، باز نخواهم گشت وپیوسته بر آن پابرجا خواهم بود.
خداوندا مرا از یاران وهواخواهان او واز کسانی که مدافع او می باشند قرار ده، آنان که اوامر او را به سرعت انجام می دهند واز او حمایت می کنند ومشتاقا بر دلبستگی به او پیشی می گیرند ودر کنار او شهید می گردند. خداوندا! اگر میان من واو مرگ که برای همه بندگانت قرار داده ای جدایی افکند پس مرا از گورم در حالی که کفنم را بر گردن افکنده وشمشیرم را از نیام برکشیده ونیزه ام را در دست گرفته ودعوت او را در همه جا اجابت کرده ام، برانگیز. خداوندا آن چهره زیبای رشید را بر من بنمای واز پرده غیب آشکار کن ودیده ام را روشن ساز وفرج حضرتش را نزدیک وخروجش را آسان فرما، ومرا در سلک رهروان او قرار ده وفرمانش را نافذ گردان وسپاهش را پشتیبان باش، خداوندا سرزمینهای خود را به وسیله او آباد گردان وبندگانت را به خاطر او زنده ساز، زیرا تو گفته ای وسخنت حق است. (خشکی ودریا را فساد فرا گرفته به سبب کارهایی که مردمان کرده اند) پس خداوندا، ولی خود وپسر دختر پیامبرت را که همنام رسول توست بر ما آشکار ساز، تا آنکه بر فساد پیروزی یابد وآن را نابود سازد وحق را ثابت ثابت گرداند. پس خداوندا، او را پناه بندگان ستمدیده ات ویاری دهنده کسی که جز تو یاوری ندارد قرار ده وبه وسیله او احکام قرآن را که تعطیل شده است برقرار ساز واو را برپا دارنده آنچه از نشانه های دینت وسنت های پیامبرت که درود خدا بر او وخاندانش باد قرار ده، خداوندا، او را از هجوم وفتنه تجاوز کاران محفوظ بدار، پیامبرت محمد را که درود خدا بر او وخاندانش باد وآنها را که دعوتش را پذیرفته اند به دیدار او خشنود فرما وبرپیشانی ما رحمت آور. خداوندا این غم جانکاه را با ظهور آن حضرت از دل این امت برطرف ساز وبه ظهورش تعجیل فرما، زیرا گروهی ظهور او را بعید دانند در حالی که ما آن را قریب وحتمی می دانیم، ای خدای مهربان ومهربانترین مهربانان، به رحمت خود دعای ما را مستجاب فرما. پس سه مرتبه دست بر ران راست خود می زنی، ودر هر مرتبه می گویی: شتاب فرما، شتاب فرما، شتاب فرما، ای مولای من ای صاحب الزمان.
۳ - از دعاهای مهمی که برای روا شدن حاجت روایت شده، ومشتمل بر دعا برای تعجیل فرج آخرین امام می باشد ونیز توسل به آن حضرت، برای دفع هر نوع گرفتاری است، دعایی است که امام زمان (علیه السلام) به محمد بن احمد ابی اللیث تعلیم فرموده وآن دعا چنین است:
(الهی عظم البلاء وبرح الخفاء وانکشف الغطاء وانقطع الرجاء وضاقت الارض ومنعت السماء وانت المستعان والیک المشتکی وعلیک المعول فی الشده والرخاء، اللهم صل علی محمد وال محمد اولی الامر الذین فرضت علینا طاعتهم وعرفتنا بذلک منزلتهم ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قریبا کلمح البصر او هو اقرب یا محمد یا علی یا علی یا محمد! اکفیانی فانکما کافیان وانصرانی فانکما ناصران یا مولانا یا صاحب الزمان الغوث الغوث الغوث، ادرکنی ادرکنی ادرکنی، الساعه الساعه الساعه، العجل العجل العجل، یا ارحم الراحمین بحق محمد واله الطاهرین)(۳۰۲).
خداوندا! گرفتاری بزرگ شد ونهان آشکار گردید؛ پرده یک سو رفت ورشته امید گسست وفضای زمین تنگ گشت وآسمان از ایثار باز داشته شد. وتو کمک بخشی وشکایت پذیر، ومورد اعتماد در سختی وهمواری، خدایا رحمت فرست بر محمد وآل محمد توده هایی که فرض کردی بر ما اطاعت آنها را وشناساندی بدین مقام آنها را، پس گشایش بده بر ما به حق آنها گشایش نزدیکی چون چشم به هم زدن یا نزدیکتر، ای محمد ای علی ای علی ای محمد کفایت کنید مرا که شما کافی من هستید ویاریم کنید زیرا شما یاوران من هستید، ای مولای ما ای صاحب الزمان، به فریاد رس به فریاد رس، به فریاد رس مرا دریاب مرا دریاب مرا دریاب، هم اکنون هم اکنون هم اکنون، بشتاب بشتاب بشتاب، ای ارحم الراحمین، بحق محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) وخاندان پاکش.
۴ - دعای حضرت مهدی (عجل الله فرجه) است:
(اللهم ارزقنا توفیق الطاعه، وبعد المعصیه، وصدق النیه، وعرفان الحرمه، واکرمنا بالهدی والاستقامه، وسدد السنتنا بالصواب والحکمه، واملا قلوبنا بالعلم والمعرفه، وطهر بطوننا من الحرام والشبهه، واکفف ایدینا عن الظلم والسرقه، وتفضل علی علمائنا بالزهد والنصیحه، وعلی المتعلمین بالجهد والرغبه، وعلی المستمعین بالاتباع والموعظه، وعلی مرضی المسلمین بالشفاء والراحه، وعلی موتاهم بالرافه والرحمه، وعلی مشایخنا بالوقار والسکینه، وعلی الشباب بالانابه والتوبه، وعلی النساء بالحیاء والعفه، وعلی الاغنیاء بالتواضع والسعه، وعلی الفقراء بالصبر والقناعه، وعلی الغزاه بالنصر والغلبه، وعلی الاسراء بالخلاص والراحه، وعلی الامراء بالعدل والشفقه وعلی الرعیه بالانصاف وحسن السیره وبارک للحجاج والزوار فی الزاد والنفقه واقض ما اوجبت علیهم من الحج والعمره، بفضلک ورحمتک یا ارحم الراحمین)(۳۰۳).
خدایا، روزی کن ما را توفیق اطاعت ودوری از نافرمانی، ونیت پاک وحرمتگزاری وگرامی دار ما را به رهجویی واستقامت، وبگردان زبان ما را به درستگویی وحکمت، وپر کن دلهای ما را به دانش ومعرفت، وپاک دار شکمهای ما را از حرام وشبهه ناک، وبازدار دست ما را از ستم ودزدی، وبر هم نه چشمهای ما را از هرزگی وخیانت، وببند گوشهای ما را از سخنان بیهوده وبدگویی، وتفضل کن بر دانشمندان ما به خیر خواهی وپارسایی، وبر دانش آموزان به کوشش وشوق، وبر شنوندگان به پیروی وپندگیری، وبر بیماران مسلمان به درمان وآسایش، وبر مردگانشان به مهربانی ودلجویی، وبر پیرمردان ما به وقار وسنگینی، وبر جوانان ما به بازگشت وتوبه، وبر زنان به حیاء وپاکدامنی؛ وبر توانگران به تواضع وبخشش کردن، وبر فقیران به شکیبایی وقناعت، وبر جنگجویان به یاری وپیروزی، وبر اسیران به رهایی وآسودگی، وبر امیران به عدالت ومهرورزی، وبر رعیت به انصاف وخوش رفتاری، وبرکت ده به حاجیان وزواران در توشه وهزینه، وبه انجام رسان آنچه را که واجب کردی بر ایشان از حج وعمره، به فضل ورحمتت ای مهربانترین مهربانان.
۵ - دعا جهت سلامتی امام زمان (عجل الله فرجه) است:
(اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعه وفی کل ساعه ولیا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه ارضک طوعا وتمتعه فیها طویلا)(۳۰۴).
بار خدایا! برای ولی خود، حجت بن الحسن که صلوات تو بر او وپدرانش باد در این ساعت وهر ساعتی، ولی وحافظ وراهبر ومددکار وراهنما باش، تا او را به آسانی در زینت سکونت بخشی وبرای سالیان طولانی مقتدا وبهره مند گردانی.
ودعاهای دیگری چون ندبه وزیارت آل یس نیز بسیار تأکید شده است.

فصل هفتم: مسأله رجعت

منظور از رجعت چیست؟
پاسخ: (رجعت) در لغت به معنی بازگشت است، ودر اصطلاح به معنی بازگشت گروهی از مؤمنان خالص وعده ای از منافقان فاجر پیش از قیامت به این جهان است.
اعتقاد به رجعت یکی از عقاید مسلم وتردید ناپذیر شیعه است، که بر اساس آیات قرآن واحادیث معصومین (علیهم السلام) استوار می باشد.
باری، خداوند منان بر طبق حکمت بالغه اش، مقرر فرموده که به هنگام پیاده شدن احکام الهی واستقرار یافتن حکومت واحد جهانی، چشم انتظاران آن روزگار مسعود باز گردند واز برکات بی پایان دولت کریمه خاندان وحی برخوردار شوند.
هنگامی که مؤمنان خالص برای مشاهده الطاف حق، ودرک لذت زندگی در پناه دولت حق باز می گردند، ستمگران وملحدان نیز باز می گردند، تا پیش از آخرت قسمتی از واکنش اعمال خود را ببینند ومایه سرور وتشفی خاطر ستمدیدگان گردد.
فرمان رجعت همانند فرمان ظهور، از طرف خداوند قادر متعال صادر می شود، وجمعی از بندگان خالص خداوند، که سالها واحیانا قرنها پیش از آنان دیده از جهان فرو بسته اند، باز می گردند وتجلی قدرت خداوند را در دولت کریمه امام مهدی (علیه السلام) می بینند.
آیات بی شماری از قرآن کریم، توسط پیشوایان معصوم - (علیهم السلام) - به عنوان آیات رجعت مطرح شده، که از بررسی آنها وقوع رجعت در میان پیشینیان وامکان آن در آینده به روشنی اثبات می گردد. در اینجا به چند نمونه از آیاتی اشاره می کنیم، که در احادیث اهل بیت عصمت وطهارت به رجعت گروهی از مؤمنان ومشرکان خالص بعد از ظهور حضرت مهدی (عجل الله فرجه) تفسیر شده است:
۱ - (ولئن قتلتم فی سبیل الله او متم لمغفره من الله ورحمه خیر مما یجمعون)(۳۰۵).
اگر در راه خدا کشته شوید، ویا بمیرید، رحمت ومغفرت خدا بهتر است از آنچه گرد می آورید.
امام باقر (علیه السلام) در پیرامون این آیه از جابر پرسید: ای جابر! آیا می دانی که معنای (سبیل الله) چیست؟
جابر گفت: نه به خدا سوگند، جز اینکه از شما بشنوم. فرمود: (سبیل الله) راه علی واولاد علی است. هر کس با ولایت وی کشته شود، در راه خدا کشته شده است. وهر کس با ولایت او بمیرد، در راه خدا مرده است.
هیچ مؤمنی از این امت نیست جز اینکه برای او قتل ومرگی هست، هر کدام از آنها کشته شود یک بار دیگر برمی گردد تا بمیرد، وهر کدام از آنها بمیرد، برمی گردد تا کشته شود)(۳۰۶).
وامام رضا (علیه السلام) نیز در این رابطه فرموده است: (هر مؤمنی در بستر بمیرد در رجعت کشته می شود، وهر مؤمنی کشته شود، در رجعت در بستر خود می میرد)(۳۰۷).
۲ - (ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم واموالهم بان لهم الجنه، یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون ویقتلون، وعدا علیه حقا فی التوراه والانجیل والقرآن، ومن اوفی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به، وذلک هو الفوز العظیم)(۳۰۸).
خداوند از مؤمنان جانها ومالهایشان را خریداری کرد ودر برابر، بهشت را از آن آنها ساخت، آنها در راه خدا کارزار کنند وبکشند وکشته شوند. وعده حق خدا در تورات وانجیل وقرآن است. چه کسی از خداوند، به وعده خود وفادارتر است؟ بشارت باد بر شما با این معامله ای که با خدا کردید، واین رستگاری بزرگ است.
زراره بن اعین گوید: دوست داشتم از امام باقر (علیه السلام) در مورد (رجعت) سؤال کنم، ولی نمی خواستم به طور مستقیم بپرسم، از این رو پرسش خود را چنین مطرح کردم: جانم به فدایت، به من خبر ده از کسی که کشته می شود، آیا او مرده است؟ فرمود: نه، مرگ مرگ است وقتل قتل. گفتم: بالاخره کسی که کشته می شود می میرد.
حضرت فرمود: ای زراره! گفتار خدا حق است که میان مرگ وقتل فرق می گذارد ومی فرماید: (اگر بمیرد وکشته شود)(۳۰۹) ودر جای دیگری می فرماید: (اگر بمیرد واگر کشته شوید، به سوی خداوند باز می گردید)(۳۱۰). ومی فرماید: (خداوند از مؤمنان جان ومالشان را در برابر بهشت خریداری کرده است)(۳۱۱). عرض کردم: خدای تبارک وتعالی می فرماید: (هر کس طعم مرگ را خواهد چشید)(۳۱۲). آیا کسی که کشته می شود طعم مرگ را نمی چشد؟ فرمود: (کسی که با شمشیر کشته می شود، همانند کسی نیست که در بستر بمیرد. کسی که کشته می شود به ناگزیر باید برگردد تا طعم مرگ را بچشد)(۳۱۳).
آیات بسیار دیگری وجود دارد که برای آگاهی بیشتر، به کتابهای مربوط به رجعت مراجعه شود.
اینک با آیاتی از قرآن کریم آشنا می شویم که وقوع رجعت را در میان امتهای پیشین اثبات می کند. هنگامی که وقوع رجعت در میان امتهای پیشین ثابت شود، اثبات امکان ولزوم وقوع آن در امت اسلامی نیز ثابت می شود، زیرا بهترین دلیل بر امکان چیزی وقوع آن است.
۱ - (ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون)(۳۱۴).
آنگاه شما را پس از مرگتان برانگیختیم تا شاید سپاسگزار باشید.
این آیه در مورد هفتاد نفر از برگزیدگان قوم حضرت موسی (علیه السلام) است که حضرت موسی آن را از میان قوم خود برگزید وبا خود به طور سینا برد تا بر جریان مکالمه اش با خدا وگرفتن الواح از جانب خدا شاهد باشند، ودر نتیجه بنی اسرائیل صدور الواح را از جانب خدا تکذیب نکنند. چون به (طور) رسیدند ومکالمه حضرت موسی را با خدا مشاهده کردند گفتند: (ای موسی، ما به تو ایمان نمی آوریم مگر اینکه خداوند را آشکارا به ما بنمایانی). هر چه حضرت موسی آنها را از این خواسته جاهلانه منع نمود، آنها بر خواهش خود اصرار ورزیدند تا سرانجام صاعقه آمد وهمه آنها را نابود کرد. حضرت موسی عرضه داشت: بار پروردگارا! اگر این هفتاد نفر زنده نشوند، من چگونه به سوی قوم خود بروم؟ آنها مرا به قتل اینها متهم خواهند کرد. خداوند بر او منت نهاد وآنها را زنده کرد وهمراه حضرت موسی به سوی خانه وکاشانه خود بازگشتند.
در مورد سرگذشت این هفتاد نفر هیچ اختلافی نیست، وصریح قرآن است که آنها بر اثر صاعقه جان سپردند، وبه درخواست حضرت موسی از نو زنده شدند، که معنای (رجعت) چیزی جز زنده شدن پس از مرگ نیست. چنانکه امیر المؤمنین (علیه السلام) نیز در روایتی به استناد آیات، در مورد مسئله رجعت استدلال نموده اند(۳۱۵).
۲ - (واذ قتلتم نفسا فادارتم فیها والله مخرج ما کنتم تکتمون. فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحیی الله الموتی ویریکم آیاته لعلکم تعقلون)(۳۱۶).
(به یاد آورید هنگامی را که فردی را به قتل رساندید. سپس درباره قاتل او به نزاع پرداختید، وخداوند آنچه را که مخفی می کردید آشکار می سازد. پس گفتیم که قسمتی از گاو را به مقتول بزنید (تا زنده شود وقاتل خود را معرفی کند) خداوند این گونه مردگان را زنده می کند وآیات خود را به شما نشان می دهد، شاید عقل خود را به کار برید).
این آیات پیرامون حادثه قتلی است که در بنی اسرائیل روی داد وبه امر خدا گاوی ذبح گردید وقسمتی از بدن گاو به مقتول زده شد ومقتول زنده شد وقاتل خود را معرفی کرد. داستان از این قرار است:
در میان بنی اسرائیل پیر مردی بود که ثروتی سرشار ونعمتی بی شمار وپسری یگانه داشت که پس از مرگ پدر همه آن ثروت به او منتقل می شد اما عموزادگانش که تهیدست بودند بر او حسد کردند واو را به قتل رسانیدند وجسدش را در محله قومی دیگر انداختند پیکار به محضر حضرت موسی (علیه السلام) کشیده شد تا در میان آنها داوری کند.
حضرت موسی (علیه السلام) به وحی خدا فرمود تا ماده گاوی ذبح کنند وزبان آن گاو را بر تن مقتول بزنند تا زنده گردد وقاتل خود را معرفی کند.
هر گاو ماده ای را که ذبح می کردند کفایت می کرد، ولی با پرسشهای بیجا کار خود را دشوار ساختند ودر هر بار نشانه هایی گفته شد که آن نشانه فقط با یک گاو تطبیق نمود که از آن کودکی یتیم بود. ناگزیر آن را به قیمت بسیار گزافی خریدند وسر بریدند وقسمتی از بدن گاو را به بدن مقتول زدند. او با قدرت الهی زنده شد وگفت: ای پیامبر خدا! مرا پسر عمویم به قتل رسانیده است، نه آنهایی که به قتل متهم شده اند، وحضرت موسی امر فرمود: پسر عمویش را قصاص کردند)(۳۱۷).
از امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده که شخص مقتول ۶۰ سال داشت، هنگامی که به اذن خدا زنده شد، خدای متعال ۷۰ سال دیگر به او عمر داد و۱۳۰ سال عمر نمود. وتا پایان عمر از نشاط وتندرستی وسلامتی حواس برخوردار بود(۳۱۸).
ونیز داستان معروف اصحاب کهف که در قرآن آمده دلالت بر همین امر دارد. در دعاها وزیارات مأثوره نیز (رجعت) بیان شده است که از جمله آنها این فراز از زیارت جامعه کبیره است:
(معترف بکم مؤمن بایابکم، مصدق برجعتکم منتظر لامرکم مرتقب لدولتکم)(۳۱۹).
(به شما ایمان دارم، بازگشت شما را باور دارم، رجعت شما را تصدیق می کنم، امر شما را انتظار می کشم، دولت شما را چشم به راهم)(۳۲۰).
بیش از صد کتاب پیرامون رجعت (کتاب مستقل یا بخشی از یک کتاب) از علما ودانشمندان شیعه نوشته شده است که اهمیت مساله رجعت در نظر شیعه را نشان می دهد.
آیا رجعت اختیاری است؟
پاسخ: روشن است که هر انسانی که برای انتقام وتنبیه (رجعت) می کند، هرگز به میل واراده خود برنمی گردند، بلکه به مصداق (کافر به جهنم نمی رود، کشان کشان می برند)، آنها از روی اجبار به رجعت تن می دهند. ولی در مورد مؤمنین به نظر می رسد که اختیاری خواهد بود، نه اجباری. اگر چه هرگز ممکن نیست که برای مؤمنی رجعت پیشنهاد شود واو سر باز زند. چنانکه از یک حدیث استفاده می شود که در مورد مؤمنان رجعت اختیاری است.
مفضل بن عمر گوید: در خدمت امام صادق (علیه السلام) صحبت از حضرت مهدی (علیه السلام) شد واز افرادی که عاشقانه انتظار ظهورش را می کشند وپیش از نیل به چنین سعادتی از دنیا می روند، گفتگو شد، فرمود: (هنگامی که حضرت مهدی (عجل الله فرجه) قیام کند، مامورین الهی در قبر با اشخاص مؤمن تماس می گیرند وبه آنها می گویند: ای بنده خدا! مولایت ظهور کرده است، اگر می خواهی که به او بپیوندی آزاد هستی، واگر بخواهی در نعمتهای الهی متنعم بمانی باز هم آزاد هستی)(۳۲۱).
آیا رجعت پس از ظهور حضرت مهدی با تکلیف سازگار است؟
مشهور است که در زمان ظهور امام زمان (عجل الله فرجه) مؤمن محض وکافر محض به دنیا بر می گردند. اولا: کافر بعد از آنکه مرد وضع آخرت را مشاهده کرده ویقین به مبدا ومعاد پیدا می کند، چطور ممکن است در بازگشت به دنیا (کافر) باشد. مؤمن نیز که دوره تکلیف خود را گذرانیده چگونه مجددا مکلف خواهد شد؟
پاسخ: کسی که در مدت حیاتش حجت الهی بر او تمام گردیده، وآیات وبینات الهی را مشاهده نموده وایمان نیاورد، وبیانات پیامبران در او اثری نکرد، اگر هزاران مرتبه بمیرد وزنده شود، ایمان نخواهد آورد. زیرا که اگر ایمان آوردنی بود همان مرتبه اولیه ایمان می آورد. وسرش این است که چنین شخصی حیات انسانی ندارد، وحیوانی بیش نیست. اما آنچه مورد سؤال است که کافر پس از دیدن اوضاع عالم برزخ، هرگاه رجوع به دنیا کرد، مؤمن خواهد شد، خیلی اشتباه شده، واز بیانی که ذکر گردید - ان شاء الله - رفع شبه می شود.
کافر پس از رجوع به دنیا مثل حیات اولیه اش مشغول به دنیا وشهوات آن خواهد گردید، وآنچه را که مشاهده نموده از اوضاع موت وبرزخ، فراموش می کند، واگر هم متذکر شود آنان را به منزله خوابی وحشتناک برای خود قرار می دهد. وخلاصه کسی که اهل نسیان وفراموشی شد، هزار مرتبه هم که بمیرد وزنده شود همان حیوان اولی است، وکسی که اهل عناد وکفر شد در جمیع عوالم چنین خواهد بود.
اما سؤال از حال مؤمن در زمان رجعت، باید گفت که در آن زمان تکلیف نیست، بلکه برای رسیدن مؤمن به بعضی از مراتب جزای ایمان واعمال حیات اولیه خود، که عبارت از دیدن سلطنت اهل بیت (علیهم السلام) وبه آن شاد گردیدن است می باشد. ونیز ممکن است برای بعضی از مؤمنین علاوه بر آنچه ذکر شد یک نوع تکلیفی باشد که در حیات اولیه اش به واسطه حوادث واقعه موفقیت پیدا نکرده بود، از قبیل رسیدن به درجه شهادت در رکاب امام علیه السلام، اگر مورد آرزوی او بوده، که ممکن است در زمان ظهور به دنیا برگردد، تا به این مرتبه از کمال نایل شود.
آری، بنا بر روایات شریفه، مؤمنی که قبل از اجل حتمی او کشته شده باشد، در زمان ظهور، رجعت می نماید تا بقیه عمر اولش را درک نماید وبه سعادت فایز گردد. ومؤمنی که به سعادت شهادت در راه خدا نرسیده ومرده باشد، بر می گردد، تا به فیض شهادت که مورد آرزویش بوده، برسد(۳۲۲).
آیه ای از قرآن رجوع مرده را به دنیا ممتنع می داند آیا این آیه با رجعت تناقض ندارد؟
خداوند متعال در قرآن کریم در جواب کفار، که بعد از مرگ می گویند: پروردگارا! ما را برگردان تا اینکه اعمال صالحی را که در دنیا ترک کرده ایم، انجام دهیم؛ می فرماید: (کلا) هرگز برنخواهید گشت(۳۲۳). واز طرفی مسلم است که عده ای از کفار در زمان رجعت به دنیا بر می گردند. آیا این دو مطلب با یکدیگر منافات ندارند؟
پاسخ: تمنایی که مورد سؤال کفار است وپذیرفته شدنی نیست، این است که برای تحصیل ایمان وعمل صالح، وتحصیل زاد وتوشه سفر آخرت، به دنیا برگردانده شوند، که این امر متحقق نخواهد شد.
اما رجوع به دنیا در زمان (رجعت برای این است که سلطنت حقه الهیه ودولت کریمه آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را ببینند، وبه دست آنها کشته شوند. این بازگشت به دنیا در واقع نوعی انتقام وجزای اعمال پست وناشایست این عده از کفار محسوب می گردد. چنانچه عده ای از مؤمنین که رجعت می نمایند، برای این است که در این عالم آنچه را که آرزوی آنها بوده از حکومت الهی ببینند، ودر حقیقت تلافی سختیها وغمهای ایشان باشد.
به عبارت دیگر، رجوع عده ای از کافران ومؤمنان به دنیا در زمان رجعت، برای رسیدن به یکی از مراتب ودرجات ثواب وعقاب است، نه برای تکمیل وتحصیل ایمان وعمل صالح. از این رو، جزء قیامت محسوب می شود، چنانچه بعضی از آیات قرآن مجید که در موضوع (ساعه) است، به زمان رجعت تأویل گردیده است.
چه کسانی رجعت می کنند؟
پاسخ: اینکه چه کسانی، رجعت خواهند کرد، به دو دسته روایت برخورد می کنیم. دسته ای از روایات به طور کلی دلالت بر بازگشت مؤمن خالص، وکافر ومشرک خالص دارند ودسته دیگر از روایات اشخاصی را بطور خاص وجداگانه ذکر نموده اند. پیرامون دسته اول امام صادق (علیه السلام) چنین می فرماید: (رجعت همگانی نیست، بلکه خصوصی است، تنها کسانی رجعت می کنند که مؤمن خالص باشند یا مشرک خالص)(۳۲۴).
پیرامون دسته دوم، باید گفت که طبق روایات، پیامبران، حضرت اسماعیل صادق الوعید، حضرت عیسی، حضرت خضر، حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)، امیر المؤمنین علی (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام)، سایر امامان معصوم (علیهم السلام) وجمعی از اصحاب با وفای پیامبر اسلام واصحابی چون: سلمان، مقداد، جابر بن عبد الله انصاری، مالک اشتر، مفضل بن عمر، ونیز اصحاب کهف وبرخی دیگر رجعت خواهند کرد.
اما با بررسی روایت رجعت استفاده می شود که نخستین کسی که برای فرمانروایی جهان رجعت می کند، حضرت امام حسین (علیه السلام) است. چنانکه امام صادق (علیه السلام) فرموده است: (نخستین کسی که زمین برای او شکافته می شود وبه روی زمین رجعت می کند، حسین بن علی (علیهما السلام) است(۳۲۵).
ونیز می فرماید: (نخستین کسی که به دنیا رجعت می کند، حسین بن علی (علیهما السلام) است، به قدری حکومت می کند که از کثرت سن، ابروهایش روی دیدگانش می ریزد)(۳۲۶).
وهمان طور که در پرسش ۸۲ آمد، بر اساس احادیثی که در ذیل آیه ششم از سوره اسراء وارد شده است، امام حسین (علیه السلام) در اواخر حکومت بقیه الله (عجل الله فرجه) با اصحاب باوفایش رجعت می کند وبه همه مردم معرفی می شود، تا دیگر کسی در مورد آن حضرت دچار تردید نشود. هنگامی که همه مردم او را شناختند، اجل حضرت مهدی (علیه السلام) فرا می رسد ودیده از جهان فرو می بندد. آنگاه امام حسین (علیه السلام) آن حضرت را غسل وکفن وحنوط نموده وبه خاک می سپرد، که هرگز امام را جز امام غسل نمی دهد)(۳۲۷).
آیا رجعت جسمانی است؟
پاسخ: از عموم روایات رجعت چنین استفاده می شود که رجعت انسانهای خاصی که به دنیا آمدنشان قطعی است، جسمانی است نه مثالی. زیرا در هیچ روایتی، رجعت را مقید به غیر جسمانی بودن، نکرده اند.
شیخ حر عاملی (رحمة الله علیه) در کتاب ایقاظ می فرماید: (اولا این که در رجعت، روح به یک بدن مثالی وارد شود، نوعی تناسخ است که باطل ومحال می باشد، ثانیا بر خلاف صریح روایات است، ثالثا بر خلاف اجماع است، رابعا آن بدن مثالی گناهی نکرده، تا مجازات آن در مورد رجعت بدکاران جایز باشد)(۳۲۸).
بعضی گویند: موجودی که استعداد کمال دارد، هنگامی که کمالات استعدادی آن جنبه فعلیت به خود بگیرد، یعنی از قوه به فعل درآید، دیگر نمی تواند به حال اول برگردد، زیرا رجوع از فعلیت به قوه محال است. نفس انسانی با مردن از ماده، تجرد پیدا می کند ویک موجود مجرد مثالی یا عقلی می شود، که این دو رتبه (مثالی وعقلی) از مرتبه ماده برتر است، ووجود آنها از وجود ماده قوی تر است. اگر مجددا نفس بعد از مرگ به ماده تعلق پیدا کند، لازم می آید که از فعل به قوه بازگردد وآن محال است.
علامه طباطبایی در پاسخ به این شبهه می فرماید: (آنچه گفته می شود که بازگشت فعل به قوه محال است، مطلب درستی است، ولی زنده شدن یک موجود پس از مرگ از مصادیق آن نیست، زیرا اگر انسانی پس از مرگ به دنیا بازگردد ونفس او مجددا با ماده (بدن قبلی) تماس وتعلق پیدا کند، این امر باعث ابطال اصل تجرد وبازگشت از فعل به قوه نیست، چه اینکه او قبل از مردن، وپیش از قطع رابطه با بدن هم، مجرد بوده است، بنابراین تعلق وارتباط مجدد او با بدن به طور یقین منافاتی با تجرد او ندارد.
تنها چیزی که هست این است که بر اثر مرگ، روابطی که ضامن تاثیر وفعل نفس در ماده بود مفقود شد ولذا پس از آن قدرت بر انجام افعال مادی را نداشت، درست مانند، صنعتگری که آلات وابزار لازم، برای عمل را از دست بدهد. ولی با بازگشت نفس به حال سابق وتعلق آن به بدن مجددا قوا وادوات آن را به کار می اندازد. در نتیجه می تواند حالات وملکات خود را به واسطه افعال جدی به مرحله ای فوق مرحله سابق برساند وتکامل تازه ای پیدا کند، بدون اینکه سیر نزولی وعقب گرد از حال کمال به نقص، واز فعل به قوه کرده باشد)(۳۲۹).

فصل هشتم: مسجد جمکران

تاریخچه مسجد مقدس جمکران چیست؟
پاسخ: شیخ حسن بن مثله جمکرانی گوید: من شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان سال ۳۹۳ هجری قمری در خانه خود خوابیده بودم که ناگاه جماعتی از مردم به در خانه من آمدند ومرا از خواب بیدار کردند وگفتند برخیز وطلب امام مهدی (عجل الله فرجه) را اجابت کن، که تو را می خواند. آنها مرا به محلی که اکنون مسجد است آوردند. وقتی که خوب نگاه کردم، تختی دیدم که فرشی نیکو بر آن گسترده شده، وجوانی سی ساله بر آن تخت، تکیه بر بالش کرده وپیری هم پیش او نشسته است، آن پیر حضرت خضر (علیه السلام) بود. پس آن پیر مرا بنشاند.
حضرت مهدی (عجل الله فرجه) مرا به نام خود خواند وفرمود: برو به حسن مسلم، که در این زمین کشاورزی می کرد، بگو که این زمین شریفی است. وحق تعالی آن را از زمینهای دیگر برگزیده است ودیگر نباید در آن کشاورزی کنند.
حسن بن مثله عرض کرد: ای مولا وسرورم، لازم است که من دلیل ونشانه ای داشته باشم تا مردم حرف مرا قبول کنند. حضرت فرمود: نه: تو برو وآن رسالت را انجام ده، ما خودمان نشانه هایی برای آن قرار می دهیم. پیش سید ابو الحسن برو وبه او بگو حسن مسلم را احضار کند، وسود چند ساله را که از زمین به دست آورده است وصول کند وبا آن پول مسجد را بنا کند... حسن بن مثله می گوید: چون مقداری راه رفتم، دوباره مرا بازخواند وفرمودند: بزی در گله جعفر کاشانی است، آن را خریداری کن وبدین وضع بیاور، آن را بکش وبر بیماران انفاق کن، هر بیماری ومریضی که از گوشت آن بخورد، حق تعالی او را شفا دهد. وی گوید: من سپس به خانه بازگشتم وتمام شب را در اندیشه بودم، تا اینکه نماز صبح خوانده به سراغ (علی منذر) رفتم وماجرای شب گذشته را برای او نقل کردم وبا او به همان موضع شب گذشته رفتم.
وقتی که رسیدیم، زنجیرهایی را دیدیم که طبق فرموده امام (علیه السلام) حدود بنای مسجد را نشان می داد؛ سپس به قم، نزد سید ابو الحسن رضا رفتیم، وچون به خانه او رسیدیم، خادمان او گفتند که او بعد از سحر در انتظار شماست وتو از جمکران هستی. به او گفتم: آری، پس به درون خانه رفتم، سید مرا گرامی داشت وبسیار احترام نمود وبه من گفت:
ای حسن بن مثله، من در خواب بودم که شخصی خطاب به من فرمود: حسن به مثله نامی، از جمکران پیش تو می آید، هرچه گوید تصدیق کن وبه سخنش اعتماد کن که سخن او سخن ماست. از هنگام بیدار شدن تا این ساعت منتظر تو بودم. حسن ماجرای شب گذشته را تعریف نمود.
سید بلافاصله فرمود تا اسب ها را زین نهادند وبیرون آورده وسوار شدند. وقتی به نزدیک روستای جمکران رسیدند، گله جعفر کاشانی را دیدند. حسن بن مثله به میان گله رفت وآن بز، که از پس همه گوسفندان می آمد، پیش حسن دوید، جعفر سوگند یاد کرد این بز در گله من نبوده وتاکنون آن را ندیده بودم. به هر حال آن بز را به مسجد آورده وذبح نمودند، وچون بیماری از گوشت آن می خورد، با عنایت خداوند تبارک وتعالی والطاف حضرت بقیه الله (عجل الله فرجه) شفا می یافت.
حسن مسلم را احضار کرده ومنافع زمین را از او گرفتند، ومسجد جمکران را با چوب ودیوار پوشانیدند. سید زنجیرها ومیخها را با خود به قم برد ودر خانه اش گذاشت. هر بیمار ودردمندی که خود را بدان زنجیر می مالید، خداوند تعالی وی را شفای عاجل عنایت می فرمود. ولی پس از فوت سید ابو الحسن، آن زنجیرها پنهان گشته ودیگر کسی آنها را ندید(۳۳۰).
مسجد شریف جمکران یا (صاحب الزمان (علیه السلام)) در شش کیلومتری شهر مقدس قم واقع شده وهمواره پذیرای مشتاقان وشیفتگان حضرتش از نقاط مختلف ایران وجهان می باشد.
کیفیت نماز مسجد مقدس جمکران چگونه است؟
پاسخ: امام زمان (عجل الله فرجه) به حسن بن مثله جمکرانی فرمود: (به مردم بگو که به این مکان رو آورده وآن را عزیز بدارند. وچهار رکعت نماز در آن به جای آورند. دو رکعت اول به نیت نماز تحیت مسجد است که در هر رکعت آن، یک حمد وهفت (قل هو الله احد) خوانده می شود، ودر حالت رکوع وسجود هم هفت مرتبه ذکر را تکرار کنند. دو رکعت دوم به نیت نماز صاحب الزمان (عجل الله فرجه) خوانده می شود، بدین صورت که سوره حمد را شروع کنند، چون به آیه (ایاک نعبد وایاک نستعین) رسیدند، این آیه شریفه را صد مرتبه تکرار نمایند، وبعد از آن بقیه سوره حمد را بخوانند. بعد از پایان حمد، سوره توحید را فقط یک بار بخوانند وبه رکوع روند، وذکر (سبحان ربی العظیم وبحمده) را هفت مرتبه پشت سر هم تکرار کنند وذکر هر کدام از سجده ها نیز هفت مرتبه است. (یعنی ذکر رکوع را هم هفت مرتبه تکرار کنند).
رکعت دوم را نیز به همین ترتیب به جای آورند. وچون نماز به پایان رسید وسلام داده شد، یک بار گفته شود: (لا اله الا الله) وبه دنبال آن تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها)(۳۳۱) خوانده شود، وبعد از آن به سجده رفته وصد بار بگوید: (اللهم صل علی محمد وآل محمد).
آنگاه حضرت مهدی (عجل الله فرجه) فرمودند: هر کس که این دو رکعت نماز را در این مکان بخواند، مانند آن است که دو رکعت نماز در کعبه معظمه خوانده باشد)(۳۳۲).
چه کراماتی از مسجد مقدس جمکران دیده شده است؟
پاسخ: مسجد مقدس جمکران که بر اساس معجزاتی تاسیس شده است، سالیان دراز است که معجزات وکرامات بسیاری از آن مسجد مشاهده می شود، وباعث حیرت می گردد، از جمله آنها کراماتی است که توجه شما را بدان جلب می نمایم:
کسی که با امام زمان به جمکران می رفت؟
سابقا راه قم به مسجد جمکران از طرف مرقد حضرت علی بن جعفر (علیهما السلام) بود. در خارج شهر، آسیابی بود که اطرافش چند درخت وجود داشت، وجای نسبتا با صفایی بود، آنجا میعادگاه بقیه الله (عجل الله فرجه) بود، صبح پنجشنبه هر هفته جمعی از دوستان مرحوم حاج ملا آقا جان در آنجا جمع می شدند تا به اتفاق به مسجد جمکران بروند.
یک روز صبح پنجشنبه، اول کسی که به میعادگاه می رسید، مرحوم حجه الاسلام والمسلمین آقای میرزا تقی تبریزی زرگری است. می بیند که توجه وحال خوبی دارد، با خود می گوید اگر بمانم تا رفقا برسند، شاید نتوانم حال توجهم را حفظ کنم، ولذا تنها به طرف مسجد حرکت می کند وآنقدر توجه وحالش خوب بوده که جمعی از طلاب، که از زیارت مسجد جمکران به قم برمی گشتند، با او برخورد می کنند ولی او متوجه نمی شود.
رفقای ایشان که بعد سر آسیاب می آیند، گمان می کنند آقای میرزا تقی نیامده است. از طلابی که از مسجد جمکران مراجعت می کنند می پرسند شما آقای میرزا تقی را ندیدید؟
می گویند: چرا، او با یک سید بزرگواری به طرف مسجد جمکران می رفت وآنها آنچنان گرم صحبت بودند که به ما توجه نکردند.
رفقای ایشان به طرف مسجد جمکران می روند. وقتی وارد مسجد جمکران می شوند می بینند او در مقابل محراب افتاده وبیهوش است. او را به هوش می آورند واز او سؤال می کنند چرا بیهوش افتاده بودی؟ آن سیدی که همراهت بود، چه شد؟ می گوید: وقتی به آسیاب رسیدم، دیدم حال خوشی دارم، تنها با حضرت بقیه الله (ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) صحبت می کردم، با آن حضرت مناجات می نمودم، تا رسیدم به مقابل محراب، این اشعار را می خواندم واشک می ریختم.

با خداجویان بی حاصل مها تا کی نشینم * * * باش یک ساعت خدا را تا خدا را با تو بینم

تا اینجا رسیدم که:

ای نسیم کوی جانان بر سر خاکم گذر کن * * * آب چشم اشکبارم بین وآه آتشینم

ناگهان صدایی از طرف محراب بلند شد وپاسخ مرا داد، من طاقت نیاوردم واز هوش رفتم. معلوم شد که تمام راه را در خدمت حضرت بقیه الله (علیه السلام) بود، ولی کسی که صدای آن حضرت را می شنود از هوش می رود چگونه طاقت دارد که خود آن حضرت را ببیند، لذا مردمی که آقا را نمی شناختند، حضرت را در راه می دیدند. ولی خود او تنها از لذت مناجات با حضرت حجه بن الحسن علیهما السلام برخوردار بود.
شفای مفلوج وسفارش به دعای فرج
یکی از خدمه جمکران گوید: (یک روز قبل از عاشورای حسینی در مسجد جمکران در حال قدم زدن بودم. مسجد خلوت بود، ناگهان متوجه مردی شدم که بسیار هیجان زده بود، به خدام مسجد که می رسید، آنها را می بوسید وبغل می کرد. جلو رفتم تا ببینم جریان چیست؟ آن مرد مرا هم در آغوش کشید وبوسید واشک می ریخت. از او جریان را پرسیدم. گفت: چند وقت قبل، با اتومبیل تصادف کردم وفلج شدم وپاهایم از کار افتاد، هر شب متوسل به خدا وائمه معصومین (علیهم السلام) می شدم. امروز همراه با خانواده ام به مسجد جمکران آمدم. از ظهر به بعد حال خوشی داشتم، متوسل به آقا گشتم واز ایشان تقاضای شفای خود را می کردم. نیم ساعت قبل ناگاه دیدم مسجد نور عجیب وبوی خوشی دارد، به اطراف نگاه کردم، دیدم مولا امیر المؤمنین وامام حسین وقمر بنی هاشم وامام زمان (علیهم السلام)، در مسجد حضور دارند. با دیدن آنها دست وپای خود را گم کردم، نمی دانستم چه کنم؛ که ناگاه آقا امام زمان (علیه السلام) به طرف من نگاه کردند، ولطف ایشان شامل حال من شد.
به من فرمودند: شما خوب شدید، بروید به دیگران بگویید برای ظهورم دعا کنند که ظهور ان شاء الله نزدیک است، وباز فرمودند: امشب عزاداری خوب ومفصلی در این مکان برقرار می شود که ما در اینجا می باشیم.
خادم می گوید: مرد شفا یافته یک انگشتر طلا به دفتر هدایا داد وخوشحال رفت، مسجد خلوت بود، آخر شب هیئتی از تبریز به جمکران آمد وبه عزاداری ونوحه خوانی پرداختند ومجلس بسیار با حال وانقلاب وسوزناک بود، در اینجا من به یاد حرف آن برادر افتادم).
شفای سرطانی
پیرمردی می گفت: (بیماری من از یک سرماخوردگی ساده شروع شد ودر عرض ۲۵ روز به قدری حالم بد شد که در بیمارستان شهید مصطفی خمینی بستری شدم. قادر به غذا خوردن نبودم وپزشکان به وسیله سرم ودارو مرا زنده نگاه داشته بودند.
روزی در بیمارستان یکی از فامیلها به عیادتم آمد وبعد از آنکه رفت، دیدم سیدی بزرگوار وارد اتاق ما شد. اتاق ما سه تخته بود. آقا رو به روی تختم ایستادند وفرمودند: چرا خوابیده ای؟ گفتم: بیمارم، قبلا مریض نبوده ام، مدت کمی است این طوری شده ام. آقا فرمودند: فردا بیا جمکران. صبح دکتر آمد معاینه کند ودرجه بگذارد گفتم نمی خواهم، گفت: مسئولیت دارد، گفتم: خودم مسئول آن هستم، اگر بیمارم خودم مسئول می باشم، من خوب شده ام، امام زمان (علیه السلام) مرا شفا داده اند، دکتر خندید وگفت: امام زمان در چاه است. (البته او قصد بدی نداشت، جهت شوخی این حرف را گفت). پرستار خواست تا (سرم) وصل کند، نگذاشتم. وقتی بچه هایم به دیدنم آمدند، گفتم: مرا حمام ببرید تا آماده شوم به جمکران مشرف گردم. به حمام رفتم، قربانی تهیه کردم وبا اینکه مدتی بود میل به غذا نداشتم ومثل اینکه یک تکه سنگ در شکم داشته باشم، اشتهایم خوب شده بود وسنگ از بین رفته بود، البته در غذا خوردن هنوز کمی مشکل دارم، که امیدوارم امام زمان (علیه السلام) این را هم شفا دهد. سپس به جمکران مشرف شدم، بین راه مرتب توی سرم می زدم وآقا امام زمان (علیه السلام) را صدا می کردم، واز الطاف او سپاسگزاری می کردم).
شفای ضایعه نخاع کمر
یکی از برادران قریه جمکران می گوید: (سالها پیش که به جمکران مشرف می شدم از حاجی خلیل قهوه چی، که آن زمان خادم مسجد جمکران بود، شنیده بودم که فردی به نام حسین آقا، مهندس برنامه وبودجه، با هدایت آقای حاجی خلج قزوینی، به جمکران مشرف شده وشفا گرفته است. سالها در صدد بودم که از نزدیک حاجی خلج قزوینی را دیده وجریان شفای آن مهندس که ضایعه نخاع کمر داشته وشفا گرفته را بپرسم. تا اینکه به عنوان معلم به قریه جمکران آمدم وظهرها برای نماز خواندن به مسجد می رفتم، یکی از روزها شنیدم که حاجی خلج به مسجد تشریف آوردند، خدمت ایشان رسیدم وخواستم که جریان را تعریف کنند. ایشان گفتند: روزی جلو قهوه خانه حاجی خلیل در جمکران نشسته بودم، قبلا شینده بودم شخصی به نام حسین آقا از ناحیه نخاع دچار ضایعه شده وبرای معالجه، حتی به خارج هم مراجعه نموده، ولی همه دکترها ایشان را جواب کرده بودند وبهبودی حاصل نشده بود. آن روز او را دیدم واز او خواستم که چند روزی را با هم باشیم وبه جمکران مشرف شویم. حسین آقا گفت: هیچ فایده ای ندارد، من به بهترین دکترها مراجعه کرده ام، ولی جواب نشنیده ام. اما من اصرار زیاد کردم، پذیرفت.
مدت چهل روز با هم بودیم وبه مسجد جمکران مشرف می شدیم، روز چهلم من به حسین آقا گفتم: مواظب باش، که امروز روز چهلم است. با حسین آقا به صحرا رفتیم، مدتی قدم زدیم وبه مسجد برگشتیم. داخل مسجد من به حسین آقا گفتم: خسته ام، می روم اطاق بغل مسجد بخوابم. حسین آقا گفت: من می روم نماز بخوانم.
مدتی در اتاق خوابیدم، ناگهان سر وصدای زیادی در مسجد پیچید ومن از خواب بیدار شدم، بیرون آمدم، دیدم حسین آقا که قبلا کمرش ناراحت بود، سنگ بزرگی از لب چاه برداشت وپرتاب کرد وهیچ دردی را از ناحیه کمر احساس نکرد. به او گفتم: چه شده؟ گفت: در مسجد مشغول نماز امام زمان (علیه السلام) بودم، وقتی که تمام شد، نشستم، آقا سیدی را در پهلوی خود احساس کردم، ایشان فرمود: حسین آقا اینجا چکار داری؟
گفتم: کمرم درد می کند. ایشان دست خود را به پشت من کشید وفرمود: دردی در پشت تو نیست. سپس فرمود: نماز امام زمان (علیه السلام) را خواندی، صلوات هم فرستادی؟ گفتم: خیر. گفت: بفرست. من پیشانی ام را به مهر گذاشتم وشروع به صلوات فرستادن کردم، ناگهان به فکرم رسید که ایشان مرا از کجا می شناخت، وناراحتی ام را می دانست؟ بلند شدم دیدم هیچ ناراحتی ندارم)(۳۳۳).

طبیب دردمندان
خستگان عشق را ایام درمان خواهد آمد * * * غم مخور! آخر طبیب دردمندان خواهد آمد
آنقدر از کردگار خویشتن امیدوارم * * * که شفا بخش دل امیدواران خواهد آمد
باغبانا سختی دی ماه سی روز است وآخر * * * نوبهار ونغمه مرغ خوش الحان خواهد آمد
بلبل شوریده دل را از خزان برگو ننالد * * * باغ وصحرا سبز واین دنیا گلستان خواهد آمد
بوی پیراهن رسید وزین بشارت گشت معلوم * * * یوسف گم گشته سوی پیر کنعان خواهد آمد
دردمندان، مستمندان، بی پناهان را بگویید * * * مصلح عالم، پناه بی پناهان خواهد آمد
از خدا روز فرج را ای فلج کاران بخواهید * * * کاین جهان روزی کسی را تحت فرمان خواهد آمد
سخت آمد طول غیبت بر تو می دانم مخور غم * * * موقع افشای این اسرار پنهان خواهد آمد
تلخی هجران شود شیرین به روز وصل جانان * * * صبح صادق از پی شام غریبان خواهد آمد
کاخهای ظلم ویران می شود بر فرق ظالم * * * مهدی موعود، غمخوار ضعیفان خواهد آمد
این چراغ از صرصر بیداد خاموشی ندارد * * * آنکه عالم را نماید نور باران خواهد آمد
نیست شک از عمر این دنیا اگر یک روز ماند * * * ذات قائم حجت خلاق سبحان خواهد آمد
صبر کن یا فاطمه، ای بانوی پهلو شکسته * * * قائمت با شیشه دارو ودرمان خواهد آمد
اینقدر آخر منال از ضربت بازو وپهلو * * * مونس تو پادشاه دلنوازان خواهد آمد
محسنا از ضربت مسمار گر مقتول گشتی * * * عنقریبا دادخواه بی گناهان خواهد آمد
اصغرا از ضربت زخم گلو دل را مسوزان * * * غم مخور مرهم گذار زخم پیکان خواهد آمد
گفت با زینب رقیه یک شبی در شام ویران * * * عمه بابم کی به سر وقت یتیمان خواهد آمد؟
کودکان شام هر یک با پدرها سوی منزل * * * باب من کی بهر دلداری طفلان خواهد آمد
(هاشمی) نام حسین را هر که بر دفتر رقم زد * * * چشم او با چشم خامه هر دو گریان خواهد آمد

پاورقی:

-----------------

(۱) الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ص ۲۹۴.
(۲) (کشن) به لغت هندی نام پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) است که در بشارت فوق فرزند برومندش را به نام ایستاده وخداشناس نامیده، چنانکه شیعیان او را قائم می خوانند.
(۳) در برخی روایات (منصور) را یکی از اسماء حضرت مهدی (علیه السلام) خوانده اند.
(۴) اقتباس از کتاب (ادیان ومهدویت)، محمد بهشتی، ص ۱۸.
(۵) انجیل لوقا، فصل ۱۲، بندهای ۳۵ و۳۶.
(۶) تورات، اشعیانبی، فصل ۱۱، بندهای ۱۰ - ۱.
(۷) عهد عتیق، کتاب مزامیر، مزمور ۳۷، بندهای ۱۲ - ۹ و۱۸ - ۱۷.
(۸) (ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون). (انبیاء/۱۰۵).
(۹) (هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون). (صف /۹).
(۱۰) (وعد الله الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم..).. (نور /۵۴).
(۱۱) (ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین). (حدید /۱۵).
(۱۲) (اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها، قد بینا لکم الآیات لعلکم تعقلون). (حدید/۲۶).
(۱۳) مهدی موعود، ترجمه علی دوانی، ص ۲۷۲ - ۲۴۶.
(۱۴) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، ص ۲۸۷.
(۱۵) همان مأخذ، ص ۳۰۳.
(۱۶) کمال الدین وتمام النعمة، ص ۳۰۷.
(۱۷) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۵، ص ۱۵۵.
(۱۸) کمال الدین وتمام النعمه، ص ۳۱۷.
(۱۹) همان ماخذ، ص ۳۲۲.
(۲۰) کمال الدین وتمام النعمه، ص ۳۲۶.
(۲۱) همان ماخذ، ص ۳۴۵.
(۲۲) همان ماخذ، ص ۳۶۱.
(۲۳) کمال الدین وتمام النعمه ص ۳۷۶.
(۲۴) همان ماخذ، ص ۳۳۷.
(۲۵) همان ماخذ، ص ۳۸۰.
(۲۶) مهدی موعود، ترجمه ونگارش علی دوانی، ص ۳۹۱.
(۲۷) فوائد السمطین، محمد جوینی خراسانی، ج ۲، ص ۳۲۵، ینابیع الموده، قندوزی، ج ۳، ص ۱۶۳.
(۲۸) فصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ص ۲۹۴.
(۲۹) همان ماخذ.
(۳۰) البیان فی اخبار صاحب الزمان، حافظ گنجی شافعی، ص ۴۹۳.
(۳۱) ینابیع الموده، قندوزی، ج ۳، ص ۱۶۳. فصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ص ۲۹۳.
(۳۲) فصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ص ۲۹۳.
(۳۳) ادیان ومهدویت، محمد بهشتی، ص ۷۱، با تصرف در الفاظ.
(۳۴) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، ص ۳۲۲.
(۳۵) مهدی موعود، ترجمه ونگارش علی دوانی، ص ۴۸۱.
(۳۶) مروج الذهب، مسعودی، ج ۴، ص ۱۹۹.
(۳۷) ینابیع الموده، قندوزی، ج ۳، ص ۱۱۴.
(۳۸) الزام الناصب، شیخ حائری یزدی، ج ۱ ص ۳۴۰.
(۳۹) کشف الغمه، علامه اربلی، ج ۲، ص ۴۹۹.
(۴۰) الزام الناصب، ج ۱، ص ۳۴۲.
(۴۱) الزام الناصب، ج ۱، ص ۳۴۱.
(۴۲) همان ماخذ، ص ۳۵۱.
(۴۳) خورشید مغرب، محمد رضا حکیمی، ص ۲۴.
(۴۴) بر اساس بعضی روایات که در منتهی الآمال نیز آمده، حکیمه خاتون می گوید: (بعد از آنکه نرجس از خواب بیدار شد، من او را به سینه چسباندم ونام خدا را بر زبان جاری کردم. امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: سوره (قدر) را برایش بخوان. آن سوره را خواندم واز نرجس پرسیدم حالت چطور است؟ او گفت: آنچه مولایت فرموده بود، ظاهر شد. من دوباره سوره (قدر) را خواندم. کودک نیز در شکم مادر، همراه من سوره (قدر) را خواند که من ترسیدم).
(۴۵) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۱، ص ۱۹.
(۴۶) منتهی الآمال، محدث قمی، ج ۲، ص ۲۸۵.
(۴۷) مهدی موعود، ترجمه ونگارش، علی دوانی، ص ۳۹۳.
(۴۸) کتاب غیبت، شیخ طوسی، ص ۱۲۴.
(۴۹) کشف الحق، خاتون آبای، ص ۳۴.
(۵۰) الزام الناصب، شیخ حائری یزدی، ج ۱، ص ۴۸۳.
(۵۱) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۷، ص ۱۱۰ و۱۶۹.
(۵۲) معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص ۶۵.
(۵۳) سوره اسراء، آیه ۳۵.
(۵۴) تفسیر فرات کوفی، ص ۲۴۰.
(۵۵) کمال الدین وتمام النعمه، صدوق، ص ۳۷۸.
(۵۶) سوره هود، آیه ۸۶.
(۵۷) منتهی الآمال، محدث قمی، ج ۲، ص ۲۸۶.
(۵۸) منتهی الآمال، محدث قمی، ج ۲، ص ۲۸۷.
(۵۹) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۱، ص ۳۰.
(۶۰) الزام الناصب، شیخ حائری یزدی، ج ۱، ص ۲۷۱.
(۶۱) خورشید مغرب، محمد رضا حکیمی، ص ۲۶۴.
(۶۲) اقتباس از (پرسشها وپاسخها) جعفر سبحانی، ص ۱۸۵.
(۶۳) کمال الدین وتمام النعمه، صدوق، ص ۲۸۶.
(۶۴) مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج ۲، ص ۳۸۰.
(۶۵) اصول کافی، کلینی، ج ۱، ص ۳۲۸.
(۶۶) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۳، ص ۱۸۴.
(۶۷) کشف الغمه، علامه اربلی، ج ۲، ص ۵۲۰.
(۶۸) برای آگاهی بیشتر رجوع شود به کتاب (القواعد الفقهیه) ج ۳، ص ۱۲۴. تألیف آیت الله مکارم شیرازی.
(۶۹) ذخائر العقبی، محب الدین طبری، ص ۱۳۶.
(۷۰) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص ۱۱۶.
(۷۱) الزام الناصب، شیخ حائری یزدی، ج ۱، ص ۴۷.
(۷۲) کمال الدین واتمام النعمه، شیخ صدوق، ص ۴۱۶.
(۷۳) الامالی، شیخ طوسی، ص ۳۱۷.
(۷۴) الامالی، شیخ طوسی، ص ۳۱۷.
(۷۵) اصول کافی، مرحوم کلینی، ج ۱، ص ۵۱۷.
(۷۶) همان ماخذ، ص ۵۲۳.
(۷۷) شیفتگان حضرت مهدی (عجل الله فرجه)، ص ۱۷۲.
(۷۸) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۷۴.
(۷۹) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، ص ۴۷۵.
(۸۰) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۶، ص ۳۸۶.
(۸۱) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۶، ص ۳۹۳.
(۸۲) خورشید مغرب، محمد رضا حکیمی، ص ۴۳.
(۸۳) ارشاد، شیخ مفید، ترجمه ساعدی خراسانی، ص ۶۷۳.
(۸۴) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۱۵۵.
(۸۵) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، ص ۴۸۲.
(۸۶) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۱، ص ۱۱۳.
(۸۷) همان مأخذ.
(۸۸) همان ماخذ، ص ۱۵۲.
(۸۹) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، ص ۳۴۲.
(۹۰) مهدی موعود، ترجمه ونگارش علی دوانی، ص ۸۵۲.
(۹۱) ینابیع الموده، قندوزی، ج ۳، ص ۱۴۷.
(۹۲) جزیره خضرا، افسانه یا واقعیت؟ علامه جعفر مرتضی عاملی، ترجمه سپهری، ص ۳۵.
(۹۳) مهدی موعود، ترجمه ونگارش علی دوانی، ص ۸۵۲.
(۹۴) (ای، والذی بعثنی بالنبوه، انهم لینتفعون به ویستضیئون بنور ولایته فی غیبته، کانتفاع الناس بالشمس وان جللها السحاب). (ینابیع الموده، قندوزی، ج ۳، ص ۱۷۰).
(۹۵) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، ص ۴۸۵.
(۹۶) احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۴۹۷.
(۹۷) نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه ۱۵۰، ص ۲۰۸.
(۹۸) نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه ۱۵۰، ص ۲۰۸.
(۹۹) سفینه البحار، محدث قمی، ج ۲، ص ۱۵۸.
(۱۰۰) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۱، ص ۳۵۱.
(۱۰۱) همان ماخذ، ص ۳۵۵.
(۱۰۲) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۱، ص ۳۶۰.
(۱۰۳) مرحوم آیه الله العظمی مرعشی نجفی (رحمة الله علیه)، به نقل از کتاب ادیان ومهدویت، محمد بهشتی، ص ۸۴.
(۱۰۴) توقیع در لغت به معنی امضا کردن ومهر کردن ویا حاشیه نویسی نامه وکتاب است.
(۱۰۵) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۱، ص ۳۳.
(۱۰۶) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۷، ص ۴۶۰.
(۱۰۷) دادگستر جهان، ابراهیم امینی، ص ۱۳۳.
(۱۰۸) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۱، ص ۳۵۰.
(۱۰۹) احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۴۹۷.
(۱۱۰) بحث حول المهدی، شهید آیت الله صدر، ص ۲۵.
(۱۱۱) دادگستر جهان، ابراهیم امینی، ص ۱۸۲.
(۱۱۲) مهدی (علیه السلام) انقلابی بزرگ، مکارم شیرازی، ص ۲۲۳.
(۱۱۳) در انتظار امام، عبد الهادی فضلی، ص ۶۲.
(۱۱۴) اقتباس از اربعین شیخ بهایی، ترجمه خاتون آبادی، ص ۵۵۳.
(۱۱۵) دادگستر جهان، ابراهیم امینی، ص ۲۰۰.
(۱۱۶) سوره عنکبوت، آیه ۱۴.
(۱۱۷) ترجمه بحث حول المهدی، آیت الله صدر، ص ۳۴.
(۱۱۸) نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت ۱۳۹، ص ۱۱۵۸.
(۱۱۹) اصول کافی، مرحوم کلینی، ج ۱، ص ۱۸۰.
(۱۲۰) صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۴۵۳.
(۱۲۱) اصول کافی، ج ۱، ص ۵۳۴.
(۱۲۲) فرائد السمطین، جوینی، ج ۲، ص ۳۳۵.
(۱۲۳) فرائد السمطین، جوینی، ج ۲، ص ۳۲۷.
(۱۲۴) اصول کافی، مرحوم کلینی، ج ۱، ص ۳۷۶.
(۱۲۵) سوره صف، آیه ۹، این آیه در تفسیرهای قرآن از جانب امامان معصوم (علیه السلام) به امام زمان (عجل الله فرجه) تفسیر شده است.
(۱۲۶) در انتظار امام، عبد الهادی فضلی، ترجمه روحانی، ص ۶۱.
(۱۲۷) شیعه در اسلام، علامه طباطبایی، ص ۱۵۱.
(۱۲۸) به کتاب (بحث حول المهدی) تالیف آیه الله شهید سید محمد باقر صدر، رجوع شود.
(۱۲۹) (وچون تو قرآن تلاوت می کنی، ما میان تو وآنها که از جهل وعناد به خدا وآخرت ایمان ندارند، حجابی بداریم، که آنها از فهم حقایق مستور مانند).
(۱۳۰) تفسیر مجمع البیان، علامه طبرسی، مجلد سوم، ص ۶۴۵.
(۱۳۱) سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۷۸ و۳۷۹. وروایات دیگری از ابن مردویه وبیهقی وابی لیلی وابی نعیم و... در دُرُ المنثور نقل شده است.
(۱۳۲) سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۹۵ و۹۶. طبقات ابن سعد، ص ۲۲۸، کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۱۰۳.
(۱۳۳) التبیان، شیخ طوسی، ج ۸، ص ۴۴۵. مجمع البیان، علامه طبرسی، مجلد ۴، ص ۶۵۲.
(۱۳۴) اقتباس از کتاب (پاسخ به ده پرسش)، صافی گلپایگانی، ص ۸۷.
(۱۳۵) بحار الانوار، علامه مجلسی،ج ۵۲، ص ۱۵۴ - حق الیقین، علامه مجلسی، ص ۲۴۶.
(۱۳۶) تشریف فرمایی امام مهدی (علیه السلام) به شهر مقدس قم، ضمن حکایتی بیان شده که علاقمندان، به کتاب پاسخ به ده پرسش، تالیف صافی گلپایگانی، ص ۳۱، مراجعه فرمایند.
(۱۳۷) غیبت نعمانی، ترجمه غفاری، باب دهم، ص ۲۵۰.
(۱۳۸) بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۵۹ - ۱۷۴.
(۱۳۹) سوره فجر، آیه ۹.
(۱۴۰) جهت ارزیابی بیشتر روایت مذکور، به کتاب ارزشمند (جزیره خضرا افسانه یا حقیقت؟!) تالیف علامه محقق، سید جعفر مرتضی عاملی، ترجمه محمد سپهری، مراجعه فرمایید.
(۱۴۱) (لا یطلع علی موضعه احد من ولده ولا غیره، الا المولی الذی یلی امره). (کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص ۱۰۲).
(۱۴۲) کتاب الغیبه، محمد بن ابراهیم نعمانی، باب دهم، ص ۲۵۰.
(۱۴۳) دادگستر جهان، ابراهیم امینی، ص ۲۰۷.
(۱۴۴) جمال الاسبوغ، سید بن طاووس، ص ۵۱۲.
(۱۴۵) همان مأخذ.
(۱۴۶) اثبات الوصیه، مسعودی، ترجمه نجفی، ص ۲۰۱.
(۱۴۷) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص ۱۳۴.
(۱۴۸) از جمله کتاب (جزیره خضراء افسانه یا واقعیت) علامه سید مرتضی جعفر عاملی، ترجمه سپهری، ص ۲۲۱.
(۱۴۹) اصول کافی، مرحوم کلینی، ج ۱، ص ۲۴.
(۱۵۰) همان ماخذ، ص ۲۸۳.
(۱۵۱) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۷، ص ۳۸۸.
(۱۵۲) البیان فی اخبار صاحب الزمان، گنجی شافعی، در کتاب کفایه الطالب، ص ۴۹۰.
(۱۵۳) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۲۴۳.
(۱۵۴) شؤون واختیارات ولی فقیه، امام خمینی (رحمة الله علیه)، ص ۲۹.
(۱۵۵) کشف الغمه، علامه اربلی، ج ۲، ص ۵۳۱.
(۱۵۶) شؤون واختیارات ولی فقیه، امام خمینی، ص ۴۶.
(۱۵۷) وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج ۱۸، ص ۶.
(۱۵۸) وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج ۱۸، ص ۱۰۱.
(۱۵۹) تاریخ غیبت کبری، سید محمد صدر، ص ۱۱۵.
(۱۶۰) داستانهای شگفت، سید عبد الحسین دستغیب، ص ۲۸۹.
(۱۶۱) گنجینه دانشمندان، ج ۲، ص ۶۴.
(۱۶۲) داستانهای شگفت، شهید دستغیب، ص ۵۸.
(۱۶۳) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۱۰۳.
(۱۶۴) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، ص ۴۸۴.
(۱۶۵) مهدی موعود، ترجمه ونگارش علی دوانی، ص ۲۶۲.
(۱۶۶) اصول کافی مرحوم کلینی، ج ۱، ص ۲۸۰.
(۱۶۷) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۳۱۱.
(۱۶۸) بحث حول المهدی، شهید آیه الله صدر، ص ۷۵.
(۱۶۹) برای آگاهی بیشتر به کتاب (تاریخ غیبت کبری) تألیف سید محمد صدر، ص ۴۸۹ به بعد مراجعه شود.
(۱۷۰) غیبت نعمانی، با ترجمه غفاری، باب ۱۸، ص ۴۲۹.
(۱۷۱) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۲۵۶ - ۲۶۰، با اندکی تلخیص در متن.
(۱۷۲) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، ص ۶۵۰.
(۱۷۳) غیبت نعمانی، با ترجمه غفاری، باب ۱۴، ص ۳۶۵.
(۱۷۴) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۲۰۹. غیبت شیخ طوسی، ص ۲۶۷.
(۱۷۵) غیبت شیخ طوسی، ص ۲۷۴.
(۱۷۶) غیبت نعمانی، باب ۱۸، ص ۴۳۱.
(۱۷۷) اقتباس از (جزیره خضراء، افسانه یا واقعیت؟!)، تالیف علامه سید جعفر مرتضی عاملی، ص ۵۱.
(۱۷۸) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، ص ۶۵۰.
(۱۷۹) همان ماخذ، ص ۶۵۱.
(۱۸۰) کتاب الغیبه، شیخ طوسی ص ۲۷۰.
(۱۸۱) غیبت نعمانی، باب ۱۸، ص ۴۳۵.
(۱۸۲) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص ۲۷۸.
(۱۸۳) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص ۲۷۳.
(۱۸۴) غیت نعمانی، باب ۱۸، ص ۴۲۶.
(۱۸۵) همان ماخذ، باب ۱۴، ص ۳۶۹.
(۱۸۶) همان مأخذ، باب ۱۸، ص ۴۳۴.
(۱۸۷) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۲۳۲.
(۱۸۸) غیبت نعمانی، باب ۱۸، ص ۴۲۶.
(۱۸۹) تاریخ غیبت کبری، سید محمد صدر، ص ۶۴۸.
(۱۹۰) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۱۸۲.
(۱۹۱) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۷، ص ۴۰۵.
(۱۹۲) مهدی موعود، ترجمه ونگارش علی دوانی، ص ۹۷۲.
(۱۹۳) همان ماخذ، ص ۹۶۵.
(۱۹۴) صحیح بخاری، ج ۹، باب ۱۰۹۴، ح ۱۹۴۷.
(۱۹۵) مهدی موعود، ترجمه ونگارش علی دوانی، ص ۹۶۵.
(۱۹۶) همان ماخذ.
(۱۹۷) صحیح مسلم، با شرح نووی، ج ۱۸، ص ۶۵.
(۱۹۸) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۷، ص ۲۳۹.
(۱۹۹) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، ص ۵۲۹.
(۲۰۰) منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج ۲، ص ۳۳۶.
(۲۰۱) صحیح ترمذی، باب ماجاء فی الدجال، ص ۴۲.
(۲۰۲) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، ص ۶۵۰.
(۲۰۳) ارشاد مفید، با ترجمه ساعدی خراسانی، ص ۶۹۷.
(۲۰۴) سوره کهف، آیه ۷۴.
(۲۰۵) منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج ۲، ص ۳۳۷.
(۲۰۶) مهدی موعود، ترجمه ونگارش علی دوانی، ص ۱۱۶۳.
(۲۰۷) غیبت نعمانی، باب ۱۴، ص ۳۶۳.
(۲۰۸) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص ۲۷۴.
(۲۰۹) غیبت نعمانی، باب ۱۴، ص ۳۶۵.
(۲۱۰) غیبت نعمانی، باب ۱۴، ص ۳۶۹.
(۲۱۱) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، ص ۲۸۷.
(۲۱۲) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۱، ص ۹۳.
(۲۱۳) خورشید مغرب، محمد رضا حکیمی، ص ۳۲۲.
(۲۱۴) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۳، ص ۷.
(۲۱۵) غیبت نعمانی، باب ۱۳، ص ۳۴۴.
(۲۱۶) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص ۲۶۶.
(۲۱۷) کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص ۲۷۴.
(۲۱۸) چهارده معصوم، عماد زاده، ج ۲، ص ۶۰۶.
(۲۱۹) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۷، ص ۴۱۴.
(۲۲۰) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۷، ص ۴۰۰.
(۲۲۱) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، ص ۶۵۲.
(۲۲۲) البیان فی اخبار صاحب الزمان، گنجی شافعی، ص ۴۹۵.
(۲۲۳) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۷، ص ۲۷.
(۲۲۴) کمال الدین وتمام النعمه، ص ۳۷۲.
(۲۲۵) مهدی موعود، ترجمه ونگارش علی دوانی، ص ۱۱۵۴.
(۲۲۶) اسرار العقائد، ج ۲، ص ۱۰۰.
(۲۲۷) المهدی فی القرآن، سید صادق شیرازی، ص ۷۶.
(۲۲۸) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۳، ص ۹.
(۲۲۹) بحث حول المهدی، شهید صدر، ص ۸۳.
(۲۳۰) سوره بقره، آیه ۱۴۸.
(۲۳۱) غیبت نعمانی، باب ۱۴، ص ۴۰۴.
(۲۳۲) سوره هود، آیه ۸.
(۲۳۳) تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۲۳.
(۲۳۴) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۷، ص ۹۰.
(۲۳۵) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۳۰۸.
(۲۳۶) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۳۱۶.
(۲۳۷) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۷، ص ۷۳.
(۲۳۸) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۶۰، ص ۲۱۸.
(۲۳۹) مستدرک الوسایل، محدث نوری، ج ۱۲، ص ۳۳۵.
(۲۴۰) ارشاد القلوب، دیلمی، ص ۲۸۶.
(۲۴۱) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۳۴۳.
(۲۴۲) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۷، ص ۱۱۳.
(۲۴۳) کفایه الطالب، به ضمیمه البیان، گنجی شافعی، ص ۴۹۸.
(۲۴۴) همان ماخذ، ص ۵۰۶.
(۲۴۵) کفایه الطالب به ضمیمه البیان، گنجی شافعی، ص ۵۰۸.
(۲۴۶) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۷، ص ۱۱۱.
(۲۴۷) بحار الانوار، ج ۱۳، چاپ قدیم، به نقل از کتاب انقلابی بزرگ، ص ۳۰۰.
(۲۴۸) علل الشرایع، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۱۲۹.
(۲۴۹) (اذا خرج القائم یقوم بامر جدید، وکتاب جدید، وسنه جدید، وقضاء جدید). (اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۷، ص ۸۳).
(۲۵۰) مهدی موعود، ترجمه ونگارش علی دوانی، ص ۱۱۲۱.
(۲۵۱) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۷، ص ۸۹.
(۲۵۲) مهدی موعود، ترجمه ونگارش علی دوانی، ص ۱۱۵۸.
(۲۵۳) غیبت نعمانی، باب ۲۱، ص ۴۵۱.
(۲۵۴) ملاحم ابن طاووس، ص ۸۳، نقل از کتاب چشم اندازی از حکومت مهدی (علیه السلام)، نجم الدین طبسی، ص ۱۹۰.
(۲۵۵) تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۳۲. اثبات الهداه، ج ۳، ص ۵۵۰.
(۲۵۶) کفایه الطالب به ضمیمه البیان، گنجی شافعی، ص ۴۹۲.
(۲۵۷) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج، ۷، ص ۱۱۱.
(۲۵۸) کفایه الطالب به ضمیمه البیان، ص ۴۹۷.
(۲۵۹) غیبت شیخ طوسی، ص ۲۸۳.
(۲۶۰) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۲۸۳.
(۲۶۱) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۳۲۸.
(۲۶۲) برای اطلاع بیشتر به کتاب انقلابی بزرگ، تالیف مکارم شیرازی، مراجعه شود.
(۲۶۳) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج ۷، ص ۱۵۰.
(۲۶۴) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۲۲۳.
(۲۶۵) منتخب الاثر، صافی گلپایگانی، ص ۴۷۱.
(۲۶۶) همان ماخذ، ص ۴۸۲.
(۲۶۷) سوره حج، آیه ۴۱.
(۲۶۸) تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی، ج ۳، ص ۹۶؛ نقل از کتاب پرسشها وپاسخها، جعفر سبحانی، ص ۲۲۳.
(۲۶۹) همان ماخذ.
(۲۷۰) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۳۳۶.
(۲۷۱) دادگستر جهان، ابراهیم امینی، ص ۳۱۹.
(۲۷۲) سوره حجر، آیه ۳۸.
(۲۷۳) تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۲۴۳.
(۲۷۴) منتخب الاثر، گلپایگانی، ص ۳۰۷. واز امام صادق (علیه السلام) نیز نظیر این روایت در اثبات الهداه، ج ۷، ص ۷۹، نقل شده است.
(۲۷۵) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۲۷، ص ۲۱۷.
(۲۷۶) سوره اسراء، آیه ۶.
(۲۷۷) تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۲۸۱.
(۲۷۸) تاریخ بعد الظهور، سید محمد صدر، ص ۸۸۱.
(۲۷۹) (ان الامام لا یغسله الا الامام). (اصول کافی، مرحوم کلینی، ج ۱، ص ۳۸۴).
(۲۸۰) روزی که در صور دمیده می شود وشما فوج فوج وارد محشر می شوید. (سوره نبأ، آیه ۱۸).
(۲۸۱) مهدی موعود، ترجمه ونگارش علی دوانی، ص ۱۲۲۰.
(۲۸۲) سوره اسراء، آیه ۶.
(۲۸۳) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۳، ص ۱۳.
(۲۸۴) ارشاد شیخ مفید، با ترجمه ساعدی، ص ۷۰۸.
(۲۸۵) الایقاظ من الهجمه، شیخ حر عاملی، ترجمه احمد جنتی، ص ۴۰۰.
(۲۸۶) مکیال المکارم، موسوی اصفهانی، ج ۲، ص ۱۷۱.
(۲۸۷) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، ص ۳۷۱.
(۲۸۸) اصول کافی، مرحوم کلینی، ج ۲، ص ۲۲۶.
(۲۸۹) مکیال المکارم، موسوی اصفهانی، ج ۲ ص ۲۸۸.
(۲۹۰) مکیال المکارم، موسوی اصفهانی، ج ۲، ص ۲۶۱.
(۲۹۱) میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج ۴، ص ۵۳۱.
(۲۹۲) مکیال المکارم، موسوی اصفهانی، ج ۲، ص ۴۳۷.
(۲۹۳) در انتظار امام، عبد الهادی فضلی، ص ۷۸.
(۲۹۴) مکیال المکارم، موسوی اصفهانی، ج ۲، ص ۲۱۹.
(۲۹۵) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق، ص ۳۷۸.
(۲۹۶) اثبات الهداه، شیخ حر عاملی،ج ۷، ص ۴۰.
(۲۹۷) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۱۲۶.
(۲۹۸) همان ماخذ، ص ۱۲۳.
(۲۹۹) تفسیر موضوعی پیام قرآن، آیه الله مکارم شیرازی، ج ۹، ص ۴۴۷.
(۳۰۰) اصول کافی، مرحوم کلینی، ج ۱، ص ۳۳۷.
(۳۰۱) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۱۰۲، ص ۱۱۱.
(۳۰۲) مفاتیح الجنان، محدث قمی، ص ۲۱۳.
(۳۰۳) مفاتیح الجنان، محدث قمی، ص ۲۱۴.
(۳۰۴) منتهی الآمال، محدث قمی، ج ۲، ص ۴۸۷.
(۳۰۵) سوره آل عمران، آیه ۱۵۷.
(۳۰۶) تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۲۰۲.
(۳۰۷) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۳، ص ۶۶.
(۳۰۸) سوره توبه، آیه ۱۱۱.
(۳۰۹) سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
(۳۱۰) سوره آل عمران، آیه ۱۵۸.
(۳۱۱) سوره توبه، آیه ۱۱۱.
(۳۱۲) سوره انبیاء، آیه ۳۵.
(۳۱۳) تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۱۲.
(۳۱۴) سوره بقره، آیه ۵۶.
(۳۱۵) تفسیر صافی، کاشانی، ج ۴، ص ۷۷.
(۳۱۶) سوره بقره، آیات ۷۲ و۷۳.
(۳۱۷) تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج ۱، ص ۲۰۴.
(۳۱۸) تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج ۱، ص ۱۲۹.
(۳۱۹) بلد الامین، کفعمی، ص ۳۰۱.
(۳۲۰) اقتباس از کتاب (رجعت) تالیف محمد خادمی شیرازی.
(۳۲۱) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۳، ص ۹۲.
(۳۲۲) هشتاد ودو پرسش، شهید آیه الله دستغیب، ص ۱۱۴.
(۳۲۳) سوره مؤمنون، آیات ۹۹ و۱۰۰.
(۳۲۴) تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی، ج ۲، ص ۴۰۸.
(۳۲۵) الزام الناصب، شیخ علی یزدی حائری، ج ۲، ص ۳۶۰.
(۳۲۶) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۳، ص ۴۶.
(۳۲۷) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۵۱، ص ۵۶.
(۳۲۸) الایقاظ من الهجعه، شیخ حر عاملی، ترجمه جنتی، ص ۴۲۷.
(۳۲۹) المیزان، علامه طباطبایی، ج ۱، ص ۲۰۷.
(۳۳۰) الزام الناصب، شیخ علی یزدی حائری، ج ۲، ص ۵۸.
(۳۳۱) برای تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها)، اسرار وآثار وفضایل بسیاری مترتب است، که برای آگاهی بیشتر از آنها می توانید به کتاب (اسرار وآثار تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها) تألیف نگارنده) مراجعه فرمایید. تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها) ۳۴ مرتبه (الله اکبر) ۳۳ مرتبه (الحمد لله) و۳۳ مرتبه (سبحان الله) است.
(۳۳۲) الزام الناصب، شیخ علی یزدی حائری، ج ۲، ص ۵۹.
(۳۳۳) این قسمت به نقل از کتاب: مسجد مقدس جمکران، تجلیگاه صاحب الزمان (عجل الله فرجه)، اثر سید جعفر میر عظیمی.

دانلودها دانلودها:
رتبه رتبه:
  ۸ / ۲.۶
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم