كتاب برگزيده:
جستجو در کتابخانه مهدوی:
بازدیده ترینها
کتاب ها شگفتی ها و عجایب دنیا در بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۱۰۷,۲۵۹) کتاب ها داستانهایی از امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۹۸,۹۲۶) کتاب ها نشانه هایی از دولت موعود (نمایش ها: ۷۷,۹۰۴) کتاب ها میر مهر - جلوه های محبت امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۶۳,۴۸۷) کتاب ها سیمای مهدی موعود (عجل الله فرجه) در آیینه شعر فارسی (نمایش ها: ۵۹,۴۵۷) کتاب ها یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۵۶,۸۰۸) کتاب ها زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى (نمایش ها: ۴۸,۴۸۸) کتاب ها تأملی در نشانه های حتمی ظهور (نمایش ها: ۴۸,۳۰۶) کتاب ها موعود شناسی و پاسخ به شبهات (نمایش ها: ۴۳,۰۳۶) کتاب ها مهدی منتظر (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۴۱,۲۱۰)
 صفحه اصلى » كتابخانه مهدوى » امام مهدی (علیه السلام) از ولادت تا ظهور
كتابخانه مهدوى

کتاب ها امام مهدی (علیه السلام) از ولادت تا ظهور

بخش بخش: كتابخانه مهدوى الشخص نویسنده: سید محمد کاظم قزوینی تاريخ تاريخ: ۱۱ / ۴ / ۱۳۹۳ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۳۱۳۳۶ نظرات نظرات: ۰

سید محمد کاظم قزوینی موسوی - ترجمه و تحقيق علی کرمی سید محمد حسینی
| ترجمه: لطیف راشدی، سعید راشدی

امام مهدی (علیه السلام) از ولادت تا ظهور

نویسنده: سید محمد کاظم قزوینی
ترجمه وتحقیق: علی کرمی ومحمد حسینی
نشر - قم انتشارات الهادی ۱۴۱۸ ق ۱۳۷۶

فهرست مطالب

پیشگفتار
مهدی در میان سایر ادیان
درود بر منتظران خورشید جهان افروز
انتظار در آیینه روایات
منتظران حقیقی
تفسیر انتظار
منتظران الهام گیر
ای بهار آزادی
سخنی پیرامون مؤلف به قلم مترجم
پیمایش راه کمال
مرد سخن
مرد قلم
مرد هجرت
مرد ولایت راستین
مرد جهاد
مقدمه نویسنده دانشمند
مهمترین انگیزه این حق ناپذیری
یک واقعیت غمبار
آمارها
سرآغاز
بخش ۱: امام مهدی کیست؟
بخش ۲: نام ونسب بلند آوازه ی او
پدران ونیاکان سرفراز
مادر گرامی او
دست خیانت وتحریف در برخی روایات
چرا تحریف؟
هدف...
نامهای حضرت مهدی
جان سخن در مورد امام مهدی
در منابع اهل سنت
سخن درست
آفت زدگان حق ستیز
حقگرایان
بازگشت به بحث
روایات
بخش ۳: قرآن ونوید از امام مهدی
سخن کوتاه در تأویل آیات
دومین نوید
معنای این آیه در پرتو روایات
سومین نوید
چهارمین نوید
در پرتو روایات
بخش ۴: نویدهای پیامبر از حضرت مهدی
نکته ها

بخش ۵: امامان نور (علیهم السلام) ونوید از امام مهدی (علیه السلام)
نوید از امام مهدی در فرهنگهای حدیثی
یک نکته ظریف قبل از روایات
امیر مؤمنان ونوید از حضرت مهدی
امام حسن ونوید از حضرت مهدی
امام حسین ونوید از حضرت مهدی
نوید چهارمین امام نور از حضرت مهدی
امام باقر ونوید از حضرت مهدی
نمونه هایی از نویدهای امام باقر (علیه السلام)
امام صادق ونوید از حضرت مهدی
یک فرصت طلایی
دانشگاه جعفری
نمونه هایی از روایات
امام کاظم ونوید از حضرت مهدی
امام رضا ونوید از امام عصر
امام جواد ونوید از حضرت مهدی
امام هادی ونوید از حضرت مهدی
امام حسن عسکری ونوید از حضرت مهدی
کتابهای آسمانی ونوید از امام مهدی
بخش ۶: آیا حضرت مهدی دیده به جهان گشوده است؟
ولادت نور در منابع شیعه واهل سنت
دانشمندان اهل سنت واعتراف به ولادت امام مهدی
زندگی بانو نرجس
نامهای آن حضرت
آزاده ای از تبار وارستگان
سرگذشت شگفت انگیز من
پر افتخارترین پیوند
چه کنم؟
اینک در انتظار دیدار پسرم باش
تدبیر برای وصال
دیدگاه دیگر
نگرشی بر این روایت
میلاد نور
آن سپیده دم پرخاطره
پسرم سخن بگو!
نگرشی بر روایت
یک نکته ی جالب
در سپیده سحر
تردید افکنی منحرفان
قربانی ومیهمانی
یک راز بزرگ
بخش ۷: چگونه آن خورشید جهان افروز از برابر دیدگان نهان گردید؟
واژه غیبت
معجزه استتار
تحلیل آیه اول
نگرشی بر آیه دوم در پرتو روایات
آیه سوم
حکمت غیبت طولانی
گام به گام با زندگی امامان
اشکالها وپاسخها
بخش ۸: غیبت کوتاه مدت یا غیبت صغری
سرآغاز غیبت
مقدمه ای برای غیبت طولانی
شرایط دشوار عصر امام هادی
در حیات پدر
جعفر وانحراف از خط اهل بیت
چگونگی انحراف او
نخستین نشان از نشانه های سه گانه
نشانه دوم
نشانه سوم
نکاتی در مورد این روایت
اما دریغا!
در نقش جاسوسی حقیر
بازداشت مادر گرامی او
کاروان دیگری از قم
نکته جالب
نکاتی از روایت
سرانجام جعفر
بخش ۹: نمایندگی خاص
نخستین سفیر
دومین سفیر خاص
سومین سفیر آن حضرت
چهارمین نایب خاص
رحلت جناب سمری
نمایندگان حضرت مهدی
مدعیان دروغین سفارت ونمایندگی
انگیزه ها واسباب انحراف
رفع فتنه مدعیان دروغین
۱ - حسن شریعی
۲ - محمد بن نصیر نمیری
۳ - احمد بن هلال عبرتایی
۴ - محمد بن علی بن بلال
۵ - حسین بن منصور حلاج
زادگاه او
دجالگری وتردستی او
۶ - شلمغانی
انحرافات شلمغانی
هم خطی شلمغانی وحلاج
۷ - ابودلف کاتب
۸ - محمد بن احمد بغدادی
بخش ۱۰: چه کسانی در غیبت کوتاه به دیدار او مفتخر شده اند؟
گروه نخست
گروه دوم
تلاش شکست خورده دشمن
مأموریت پر خطر
نگرشی بر نقشه شکست خورده
در برابر نیروی شکوهبار اعجاز
شرارتی دیگر
داستان سرداب
فعالیتهای حضرت مهدی در دوران غیبت کوتاه
نمونه هایی از سؤالات شیعیان وجواب حضرت مهدی (علیه السلام)

۱ - بحث آفرینش وروزی دادن
۲ - جانشین حضرت عسکری
۳ - نوید دو فرزند
۴ - نوید ولادت صدوق وبرادرش
۵ - به کربلا بروید
۶ - اصلاحگر میان دو همسر
۷ - بهت وحیرت
بخش ۱۱: غیبت کبری یا بلند مدت
چگونگی بهره وری از امام غائب
زیباترین تعبیر
خورشید
نیروی شگرف جاذبه وگریز از مرکز
آن خورشید جهان افروز
پرتوی از روایات
مرجعیت ورهبری دینی
بزرگ بزرگان
شرحی کوتاه بر فرازهایی از نامه مبارک
نامه ای دیگر از سوی محبوب دلها
شرح فشرده ای بر نامه دوم
بخش ۱۲: چه کسانی آن حضرت را در دوران غیبت کبری دیده اند؟
۱ - در بحرین
بر سر سه راهی سرنوشت
چاره اندیشی
درخشش خورشید در شب تار
معجزه دیگر
۲ - چرا مذهب شیعه را برگزیدم؟
یا ابا صالح!
۳ - اسماعیل! شفا یافتی ورستگار شدی
تو را رها نمی کنم
آیا تو شفا یافته ای؟
از شما هرگز
۴ - داستان ابو راحج
۵ - قضیه مقدس اردبیلی
۶ - داستان شیخ محمد حسن
۷ - آیت الله قزوینی
۸ - در راه زیارت پیشوای شهیدان
۹ - آن بامداد پر خاطره
۱۰ - در راه کاظمین
آیا این روایت صحیح است؟
نگرشی بر این دیدارها
بخش ۱۳: چگونه تاکنون زیسته است؟
یک واقعیت قطعی
در پرتو قرآن
از دیدگاه عقیدتی
در پرتو دانش جدید
مرزهای ناشناخته عمر انسان
کسانی که عمرهای طولانی داشته اند
بخش ۱۴: هنگام ظهور کی خواهد بود؟
راز نهان بودن زمان ظهور
راز آزمایش بندگان
پیشگوییهای بی اساس
بخش ۱۵: نشانه های امام مهدی
یک پرسش وچند پاسخ
نشانه های او در روایات
بخش ۱۶: نشانه های ظهور
۱ - نشانه های عمومی
شرحی کوتاه بر این روایت
۲ - نشانه های نزدیک ظهور
بیان شیخ مفید
نگرشی بر دریافتهای شیخ مفید
۳ - نشانه هایی که در سال ظهور پدیدار می گردد
الف: نشانه های غیر قطعی
مردی از تبار پیامبر ((صلّی الله علیه وآله وسلم))
گرفتن خورشید وماه
روایات در مورد خورشید گرفتگی وماه گرفتگی
بارش بسیار باران
سومین جنگ جهانی
نشانه های پراکنده
ب: نشانه های قطعی
۱ - ندای آسمانی
اعلامیه جهانی
نداهای متعدد
نمونه هایی از روایات
۲ - جنبش ارتجاعی سفیانی
گزارشی فشرده از جنبش ارتجاعی سفیانی
۱ - انقلاب سفیانی
۲ - در راه اشغال عراق وحجاز
۳ - اشغال عراق وآزادی آن
۴ - رویارویی کامل حق وباطل
۵ - مذاکرات وتلاشهای دیپلماتیک
۶ - ناجوانمردی وبیعت شکنی
۳ - فرو رفتن سپاه سفیانی در زمین
۴ - جنبش اصلاح طلبانه شخصیت یمنی
۵ - سفیر پاکباخته یا نفس زکیه
بخش ۱۷: مدعیان دروغین
سه گروه مدعی مهدویت
الف: گروه اول
۱ - محمد حنفیه
۲ - زید، فرزند امام سجاد
۳ - محمد بن عبدالله محض
ب: گروه دوم
ج: گروه سوم
بنیانگذار بهائیت، علی محمد باب
ادامه عملیات در تهران
ادامه خیانت
شماری دیگری از این دروغ پردازان
بخش ۱۸: ظهور او چگونه واز کجا خواهد بود؟
از مدینه
شمار امتیازات یاران امام مهدی
فرق میان اصحاب وانصار آن حضرت
دعای عهد
روایاتی پیرامون یاران امام مهدی
۱ - یاران بلند آوازه امام مهدی
۲ - امتیازات آنان
یک واقعیت ناشناخته
۳ - ایمان استوار وکامل
۴ - ویژگی تواضع وفروتنی
۵ - شب زنده داران ونیایشگران
۶ - در اوج عرفان وآگاهی
۷ - اتحاد وبرادری
۸ - نه غرور ومستی ونه احساس ضعف
۹ - در آرزوی انجام وظیفه وشهادت
۱۰ - نام مقدس حسین بر لب
چگونگی ظهور او
نخستین سخنرانی امام مهدی
شرحی بر برخی واژه های این پیام جهانی
خطبه دیگری از امام مهدی
سومین خطبه از آن گرامی
بیعت با امام مهدی
بیعت
سپاه امام مهدی
سلام بر مهدی
قیام با شمشیر
امام مهدی ومیراث پیامبران
نقش میراث پیامبران
امام مهدی در مکه مکرمه
۱ - بازگرداندن مسجد الحرام به حدود اصلی خود
۲ - بازگرداندن مقام ابراهیم به جایگاه اصلی آن
۳ - جلوگیری از طواف مستحبی مانع از طواف واجب
۴ - کیفر دزدان خانه خدا
در مدینه منوره
یک سؤال وجواب
مرکز حکومت امام مهدی یا پایتخت جهانی او
بزرگترین مسجد در سراسر جهان
امام مهدی در سرزمین قدس
فرود آمدن عیسی از آسمان
نزول عیسی از دیدگاه علمای اهل سنت
واژه دجال
بخش ۱۹: چگونه قدرتها در برابر او سر فرود می آورند؟
پیشگامان امتها
از دیدگاه عقیدتی واسلامی
۱ - سلاح ترس ودلهره
۲ - بوسیله فرشتگان
۳ - با نیروهای طبیعت
یک پرسش ودو پاسخ
بخش ۲۰: او چگونه حکومت خواهد کرد؟
نقش سرنوشت ساز قانون
حکومت امام مهدی
۱ - صدور حکم ووضع قوانین
۲ - قضاوت وداوری او
بخش ۲۱: زندگی در عصر ظهور امام مهدی
جهان معاصر
حیات فرهنگی در عصر امام مهدی
تربیت در عصر امام مهدی
وسایل وعوامل تربیت
زندگی اقتصادی در عصر امام مهدی
کشاورزی در عصر ظهور
حل مشکل مسکن در عصر ظهور
حل بحران بیکاری در عصر امام مهدی
امنیت وآرامش در عصر ظهور
اصلاحات عمومی در عصر ظهور
شیعه در عصر امام مهدی
موقعیت شیعه
شرحی بر این روایات
بخش ۲۲: چند سال حکومت خواهد کرد؟
بخش ۲۳: زندگی آن حضرت چگونه به پایان خواهد رسید؟
نماز بر امام معصوم
نگرشی بر این روایت
بخش ۲۴: خرافه یا یک واقعیت تردید ناپذیر
رجعت چیست؟
زنده شدن مردگان در روز رستاخیز
قرآن و...
نمونه آیات
اینک نگرشی بر روایات
قرآن ومسأله رجعت
نمونه هایی از آیات
رجعت در روایات
چه کسانی رجعت خواهند کرد؟
رجعت امامان نور
در قرآن
نمونه هایی از روایات
فرازهایی از زیارت نامه ها
سخن علامه مجلسی در مورد رجعت
پایان بحث

پیشگفتار
«السلام علی معز الأولیاء ومذل الأعداء»

سلام ودرود بر خاندان اوصیا، مفخر اولیا، کوکب فروزان آسمان ولایت وتنها باقیمانده خاندان عصمت (علیه السلام) که با قیام خود، آخرین حقله از حلقات مبارزه حق وباطل را به پایان برده وکاخهای ستم وکنگره های بیداد را برای همیشه در هم کوبیده وآنچه غایت بعثت انبیا وکوشش اولیا بوده در جامعه تحقق خواهد بخشید.
«السلام علی شمس الظلام وبدر التمام»
سلام ودرود بر خورشید فروزان امامت که از پس ابر غیبت بر زوایای قلب شیفتگانش نور امید می افشاند وبر مظلومان ومستضعفان، نوید رهایی می دهد وبا طوفان قیامش منافقان، حیله گران ودغل بازان را از صحنه خارج کرده ومدعیان دروغین حقوق بشر را رسوا نموده ومظلومان وحق از دست دادگان را به حقوق حقه خود، نایل خواهد ساخت.
«السلام علی صاحب الصمصام وفلاق الهام».
سلام ودرود بر بزرگ انقلابی تاریخ بشریت که با انقلاب بی نظیرش بساط، ستم وستمگران را در جهان برچیده وبر حکومتها ونظامهای باطل خاتمه داده وبیدادگران وستم پیشگان را برای ابد در زباله دان تاریخ دفن نموده وپرچم عدالت ورحمت را بر بسیط زمین برافراشته وحکومت عدل را جایگزین حکومت جور خواهد نمود.
«السلام علی ربیع الانام ونضره الایام».
سلام ودرود بر بهار انسانها وشکوفایی دورانها، یعنی آنکه با ظهورش، فجر نور شکافته وهمه جا نورباران می شود. عدل ومساوات همه گیر شده ونابسامانیها در تمام محورهای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و... از میان خواهد رفت؛ جهلها وستمها رخت خواهد بست؛ عقلها ودانشها به کمال خواهد رسید وزندگیها؛ با طراوت وانسانها با صفا خواهند شد.
«السلام علی المهدی الذی وعد الله عز وجل به الامم».
سلام ودرود بر انبیاء واولیایی که از ظهور وقیام وحکومت جهانی او نوید داده وانتظار قدوم مبارکش را به رهروانشان توصیه نموده اند.
سلام ودرود بر رهروان وشیفتگان ودلباختگان او که حتی یک لحظه از لحظات زندگی، از یاد او غافل نبوده وبرای رسیدن به وصال دلربایش از هیچ سعی وکوششی دریغ نمی ورزند وافتخار زیارت او را با سلطنت بر زمین وزمان مبادله نمی کنند.
آری! وعده خدا حق است وتخلف ناپذیر! آن روز فرا خواهد رسید که چهره درخشان او، نمایان وبا اشعه طلایی خود ظلمت غم افزای شب را از بین خواهد برد وآنان را که در تاریکی فساد وطغیان از هرگونه تحرک، وامانده وگرفتار طوفان هولناک جرایم، جنایات وامواج خطرناک ظلم وستم گردیده اند به ساحل نور وعدالت هدایت خواهد کرد.
آری! سیطره حکومت وسلطنت او که مبنای عدل وصلح واقعی مبتنی است تمام شرق وغرب جهان را زیر نفوذ خود خواهد گرفت وتمام فاصله ها ومرزها را نابود خواد کرد وهرگونه اختلاف طبقاتی را محو وتمام انسانها را: شرقی وغربی، آمریکایی وآفریقایی، آسیایی واروپایی، سفید وسیاه، سرخ وزرد همه وهمه را زیر یک پرچم گرد آورده وپیرو یک آیین ساخته ودر تمام نقاط عالم بانگ روح افزای «لا اله الا الله ومحمد رسول الله وعلی ولی الله» را طنین انداز خواهد نمود ودر میان ملل وامم، قانونی غیر از قانون مقدس اسلام به رسمیت نخواهد شناخت.
اعتقاد به حضرت مهدی (علیه السلام) وظهور آن منجی بشریت وذخیره الهی اختصاص به مذهب شیعه ندارد؛ بلکه اعتقاد به حضرت ولی عصر ومصلح غیبی را در فضاهای برون از حوزه اعتقادات وفرهنگ تشیع باید جستجو کرد؛ زیرا اعتقاد به حضرت مهدی (علیه السلام) در سرتاسر آفاق زمانی ومکانی اسلام، کتابها وتألیف ها، مسجدها ومدرسه ها، میان مشایخ واساتید حدیث وعالمان گوناگون اهل سنت، مفسران وعارفان وشاعران، بصورت مبسوط مطرح است.
همه وهمه در کتابهای مختلف خویش به ذکر احادیث مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) پرداخته وسخنانی بس جالب، در شمایل وسیرت، فضائل ومنقبت، علایم ظهور وکیفیت قیام وچگونگی استقرار وحکومت جهانی او گفته اند.
بسیاری از علمای بزرگ اهل سنت همانند: ترمذی صاحب «السنن» متوفای ۲۹۷، ابوجعفر عقیلی صاحب «الضعفاء الکبیر» متوفای ۳۲۲، بیهقی، متوفای ۶۷۱، قرطبی، متوفای ۶۷۱، ابن کثیر، متوفای ۷۷۴، ابن حجر عسقلانی، متوفای ۸۵۲، سیوطی، متوفای ۹۱۱ و... نیز به صحت ویا به متواتر بودن احادیث مهدی (علیه السلام) تصریح نموده اند(۱).
متقی هندی متوفای ۹۷۵ می نویسد: «علمای مذاهب چهار گانه شافعی، حنفی، مالکی وحنبلی، در صحت احادیث مهدی (علیه السلام) اتفاق نظر دارند ومعتقدند که واجب است تمام مسلمانان بر این موضوع ایمان بیاورند»(۲).
بعضی دیگر مانند ابن خلدون می گوید: «بین تمام اهل اسلام در طول تاریخ مشهور است که در آخر الزمان مردی از اهل بیت به نام مهدی قیام خواهد نمود ودین اسلام را یاری وعدالت را گسترش خواهد داد وتمام مسلمین، از آن متابعت نموده وبر تمام ممالک اسلامی مستولی خواهد شد»(۳).
وهمچنین زبیدی می نویسد: «مهدی، نام کسی است که رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) بشارت آمدن آن را داده است.جعلنا الله من أنصاره»(۴).
وحافظ شیخ منصور علی ناصف می گوید: «در میان تمام طبقات علما ودانشمندان مشهور است که: در آینده مردی به نام مهدی، ظهور خواهد کرد وتمام ممالک اسلامی را تحت سیطره خود درآورده وموجب بسط عدالت در میان مردم خواهد شد».
وسپس اضافه می کند که: «احادیث مهدی را گروهی از نیکان صحابه نقل کرده وبزرگان محدثین مانند: ابن داود، ترمذی، ابن ماجه، طبرانی، ابویعلی، احمد بن حنبل وحاکم نیشابوری در تألیفات خود آورده اند.
وتواتر اخبار مهدی، بر همگان روشن است هر کس که کوچکترین آگاهی وذره ای ایمان واندکی انصاف داشته باشد نمی تواند این قضیه را انکار نماید». [غایه المأمول، ج۵، ص ۳۱۲، باب ۷].

پس معلوم است که مسئله حضرت مهدی (علیه السلام) در قلمرو گسترده فرهنگ اسلامی اهل سنت نیز به نحو مبسوط، بحث شده ودر این زمینه، مستقلا یا ضمنا کتابها ومقالات متعددی به رشته تحریر درآمده ودر معتبرترین کتابهای اهل سنت مانند: «الرساله»
از محمد بن ادریس شافعی، رئیس مذهب شافعیه، متوفای ۲۰۴، «مسند» احمد بن حنبل، رئیس مذهب حنابله، متوفای ۲۴۱، «صحیح بخاری» از محمد بن اسماعیل بخاری، متوفای ۲۵۶، «صحیح مسلم» از مسلم بن حجاج، متوفای ۲۶۱، «سنن ابن ماجه» از محمد بن یزید بن ماجه قزوینی، متوفای ۲۷۵، «سنن ابی داود» از ابوداود سلیمان بن اشعث، متوفای ۲۷۵، «صحیح ترمذی» از محمد بن عیسی ترمذی متوفای ۲۷۹ و... ویژگیهای حضرت مهدی (علیه السلام) وعلایم ظهور وحکومت جهانی واستیلای آن حضرت بر عالم، مطرح گردیده است(۵).
موضوع ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) در میان تاریخ نگاران، نسابگان وپژوهشگران از ضروریات ومسلمات قطعی تاریخ به شمار می رود.
فقیه عالیقدر، حضرت آیت الله صافی در کتاب خویش «منتخب الاثر»(۶) نام ۶۵ نفر، محقق گرامی، فقیه ایمانی در کتاب خود «مهدی منتظر در نهج البلاغه»(۷) نام ۱۰۲ نفر ومحقق توانا وکاوشگر فرزانه وبرادر صدیق ما، جناب ثامر عمیدی نام ۱۲۸ نفر(۸) از علما وبزرگان اهل سنت را آورده اند که در کتابهای خود به ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) تصریح کرده اند. وهمچنین محقق یاد شده نام ۷۹ نفر را ذکر کرده که در دوران طفولیت ویا قبل از آغاز غیبت کبری وجود مقدس حضرت ولی عصر - ارواحنا فداه - را مشاهده نموده اند(۹).
مهدی در میان سایر ادیان
باید گفت: عقیده به مهدی ومصلح بزرگ جهانی از حوزه اعتقادات مسلمین نیز فراتر رفته ودر ادیان قدیم مانند: آیین زرتشتی، هندی، بودایی، یهود، مسیحیت و... به عنوان یک اصل مسلم وقطعی مطرح است وهر یک از انبیای سلف ورهبران مذهبی گذشته به پیروانشان از آمدن مصلح غیبی وتشکیل دهنده حکومت واحد جهانی بشارت داده وبه مظلومان، ستمدیدگان، مستضعفان وبیچارگان، از سپری شدن فصل چپاولگران بین المللی وغارتگران حرفه ای وستم پیشگاه بی رحم وفرا رسیدن فصل شکوفایی عدالت وپیاده شدن قانون مقدس الهی در سراسر گیتی نوید داده اند.
در کتاب «اوستا» و«زند» زرتشتیان،«شادکمونی» و«دید» هندیان، «دادتک» و«پاتیکل» برهماییان ودر کتب مقدس بوداییان، در مزامیر «زبور» منسوب به حضرت داود ودر فصول «تورات» منسوب به حضرت موسی واسفار «انجیل» منسوب به حضرت عیسی و... سخن از ظهور منجی بشریت ومصلح کل وبر هم زننده بساط ظلم وستم وتشکیل دهنده حکومت واحد جهانی مبتنی بر پایه های عدالت نوید داده شده است. در هر یک از آیین، ادیان، مکاتب، ملل واقوام، از مصلح جهانی با تعبیرهای متناسب با فرهنگ خود نام برده وسخن گفته اند.

هر یک به زبانی سخن حمد تو گوید * * * بلبل به غزل خوانی وطوطی به ترانه

در آیین زرتشت از او به نام «سوشیانت» یا «سوشیانس» (نجات دهنده بزرگ جهان،) در میان یهودیان به نام «ماشیع» (مهدی بزرگ) ودر آیین هندی به نام «آواتارا» ودر آیین بودایی به نام «بودای پنجم» ودر میان برهماییان به نام «ویشنو» ودر کتاب شاکمونی از کتب مقدس هندیان به نام «فرزند سید خلایق دو جهان» ودر کتاب مقدس دادتک برهماییان به نام «آخرین وصی ممتاطا» (محمد) ودر کتاب پاتیکل به نام «راهنما» (هادی، مهدی) تعبیر نموده اند.
واهالی صربستان در انتظار «مارکو کرالیویچ»، ساکنان جزایر انگلستان در انتظار «ارتور»، ایرانیان باستان در انتظار «گرزاسپه»، یونانیان در انتظار «کالویبرگ»، اقوام اسکاندیناوی در انتظار «او دین»، اقوام اروپای مرکزی در انتظار «بوخص» و اقوام آمریکای لاتین در انتظار «کوتزلکوتل» وچینیها در انتظار «کرشنا» بسر می برند(۱۰).
بنابراین مسئله اعتقاد به حضرت مهدی (علیه السلام) ومصلح واقعی وتشکیل دهنده حکومت واحد جهانی، یک اصل قطعی ومسلم وپذیرفته شده میان پیروان تمام ادیان ومذاهب وملل بوده است.
درود بر منتظران خورشید جهان افروز
درود بیکران به منتظرانی که به نوید غیر قابل تغییر انبیا واولیا، مبنی بر آمدن «مصلح جهانی» امید دوخته اند.
به منتظرانی که برای طلوع فجر حماسه آفرین «خورشید جهان افروز موعود امم» در بلندای قله های بیداری، به انتظار نشسته اند.
به منتظرانی که در تاریکیهای استبداد وظلمت بیداد، در انتظار سپیده نور عدالت، لحظه شماری می کنند.
به منتظرانی که در زیر فشار هوای کشنده اختناق، برای وزیدن نسیم حیات بخش آزادی، دل خوش کرده اند.
به منتظرانی که در تیرگیهای چپاول غارتگران بین المللی، قلبهای خود را به فرا رسیدن روز رهایی وپایان دوران استعمار واستثمار، بشارت داده اند.
به منتظرانی که در برابر سیل خروشان فساد وبی بندوباری، همانند فولاد، مقاومت نموده وخم به ابرو نمی آورند.
انتظار در آیینه روایات
در آیینه روایات واحادیث، کمتر موضوعی همانند «انتظار» مورد عنایت امامان (علیه السلام) نور قرار گرفته است.
گاهی از آن به عنوان بهترین عبادت ونیایش خلق تعبیر گردیده:
رسول گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
«افضل العباده، انتظار الفرج»(۱۱).
گاهی انتظار، هم سنگ حضور در خیمه ی حضرت ولی عصر (علیه السلام) ومصاحبت با رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) قلمداد می شود:
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
«من مات منکم وهو منتظر لهذا الأمر کمن هو مع القائم فی فسطاطه، ثم سکت هنیئه ثم قال: هو کمن کان مع رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم)»(۱۲).
وگاهی انتظار، به منزله ی غلطیدن در خون خویش در راه خدا معرفی شده:
حضرت علی (علیه السلام) فرمودند:
«... المنتظر لأمرنا کالمتشحط بدمه فی سبیل الله»(۱۳).
وگاهی آن هم وزن شهادت در رکاب رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) قرار گرفته:
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «من مات منکم منتظر لهذا الامر... کمن استشهد مع رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم)»(۱۴).
منتظران حقیقی
منتظران حقیقی کسانی اند که: انتظار را، خودسازی خویش در مقابل هواها وخواهشهای نفسانی می دانند.
منتظرانی که انتظار را، بسیج همگانی، برای نهضت جهانی انقلابی بزرگ تاریخ بشریت تفسیر می کنند.
آنان که انتظار را، مهیا شدن جهت مبارزه با جباران وخون خوران، در زیر پرچم بزرگ پرچمدار عدالت می دانند.
آنان که انتظار را جز تواضع در برابر حق وخروش در برابر باطل نمی دانند.
منتظرانی که انتظار را جز تسلیم در مقابل عدل وخروش در مقابل بیداد، نمی دانند.
آنان که انتظار را جز فریاد جاودانه محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) بر علیه مشرکان چپاولگر وشمشیر همواره افراشته علی (علیه السلام) بر فرق منافقان غارتگر وخون همیشه جوشان حماسه آفرین حسین (علیه السلام) در بستر تاریخ، تفسیر نمی کنند.
تفسیر انتظار
انتظار یعنی: چشم به راه «بنیانگذار حکومت جهانی اسلامی» که برای اولین بار، پرچم پرافتخار اسلام را در سراسر شرق وغرب عالم به اهتزاز درمی آورد:
«یفتح الله له شرق الارض وغربها... حتی لایبقی الا دین محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم)»(۱۵).
وبه دوران کفر جهانی وشرک بین المللی خاتمه داده واختلاف بین مذاهب وادیان را پایان می بخشد:
«لیرفع عن الملل والادیان الاختلاف»(۱۶).
وبساط طرفداران دروغین مذهب ومکتب الهی را درهم می پیچید:
«یرفع الله المذاهب من الارض فلایبقی الا الدین الخالص»(۱۷).
وبانگ رسای توحید ونبوت را در سراسر عالم طنین انداز خواهد نمود:
«لا یبقی قریه الا نودی فیها بشهاده أن لا اله الا الله وأن محمدا رسول الله بکره وعشیا»(۱۸).
انتظار یعنی: جشم به راه «مصلح کل» و«مؤسس حکومت عدل الهی» و«انقلابی بزرگ تاریخ بشریت» که با انقلاب بی نظیرش، بساط ستم وبیداد را در جهان برچیده وحکومت عدل وداد را جایگزین آن کرده وسراسر گیتی را از عدل وداد پر خواهد نمود، آن چنان که از ظلم وبیداد مملو گشته؛ وتمام تشنگان عدالت، با جان ودل اگر چه با سینه خیز رفتن از روی برفها، بسوی او خواهند شتافت.
«فیملأها قسطا وعدلا کما ملأوها جورا فمن ادرک ذلک منکم فلیأتهم ولو حبوا علی الثلج».
انتظار یعنی: چشم به راه طلوع سپیده امید، شکافتن فجر نور عدالت، نور باران شدن سراسر گیتی وهمه گیر شدن عدل ومساوات در تمام محورها آنچنان که پرندگان در آشیانه های خود ابراز خوشحالی نموده وماهیان در اندرون دریاها اظهار شادمانی کنند:
«فعند ذلک یفرح الطیور فی اوکارها والحیتان فی بحارها»(۱۹).
انتظار یعنی: چشم به راه خورشید فروزان امامت که با درخشیدن او، دوران ظلمت غم افزای ظلم وبیداد پایان پذیرفته وکاخ ستم وستمگری ویران گشته، ایام دادخواهی مظلومان وبیچارگان فرا رسیده واز ستمدیدگان آن چنان رفع ستم خواهد نمود که اگر حق دیده ای، زیر دندان ستم پیشه ای باشد آن را باز ستاند وبه صاحبش برگرداند:
«یبلغ رد المهدی المظالم حتی ولو کان تحت ضرس انسان شیء انتزعه حتی یرده»(۲۰).
انتظار یعنی: چشم به راه کوکب تابنده ی ولایت که با نهضت جهانی خویش، کاخهای ستم وکنگره های بیداد را برای همیشه در هم کوبیده وجامعه بشری که در زیر چکمه های ظلم وستم، حیات خود را از دست داده وبه مرگ ونابودی کشیده شده، با گسترش عدل وداد، جان تازه ای خواهد گرفت:
«فیحیی الأرض بالعدل بعد موتها بالظلم»(۲۱).
انتظار یعنی: چشم به راه چشمه سار عدالت وجلوه گاه ولایت که با حاکمیت مطلق عدل، ظلم وبیداد برای همیشه از تاریخ بشر محو شده وعدل وداد آنچنان بال وپرش را بر سر ساکنان زمین می گسترد که نسلهای آینده جز عدل، چیزی نمی شناسند وبه غیر از داد، به چیزی عمل نمی کنند:
«حتی یولد قوم لا یعرفون الا العدل ولا یعلمون الا به»(۲۲).
انتظار یعنی: چشم به راه بنیانگذار حکومت عدل وداد وبر هم زننده بساط ظلم وبیداد که در سایه شمشیر عدالت او تمامی ستمگران جنایتکار ومنکران طغیانگر ودشمنان تجاوزگر ومخالفان عنادگر، از صفحه گیتی محو خواهد شد:
«فلا یبقی علی وجه الارض جبار قاسط ولا جاحد غامط ولا شانیء مبغض ولا معاند کاشح»(۲۳).
ودر عرصه زمین نشانی از ظلم واثری از بدعت به چشم نخواهد خورد:
«حتی لایری اثر من الظلم»(۲۴).
وابر عدالت ودادگری، سایه خود را بر روی ساکنان کره خاکی می گسترد که کسی را جرئت تجاوز وستم به حریم دیگری نخواهد بود:
«... ووضع میزان العدل بین الناس، فلا یظلم احدا احدا»(۲۵).
انتظار یعنی: چشم به راه سمبل فضیلت والگوی کرامت که ثروت خدادای را به رایگان در اختیار همگان قرار داده وبر مسئولین کشوری ولشگری بسیار سختگیر وبه بینوایان بسیار مهربان است.
«المهدی سمح بالمال شدید علی العمال، رحیم بالمساکین»(۲۶).
انتظار یعنی: چشم به راه پدید آورنده تحول بزرگ جهانی که فقر ونیازمندی را برای همیشه از جوامع بشری ریشه کن کرده وهمگان را در سایه فضل ورحمت الهی بی نیاز خواهد نمود، آن چنان که مردم، کسی را نمی یابند که هدایا وزکات خود را به وی بپردازند.
«یطلب الرجل من یصله بماله ویأخذ زکاته فلا یجد احدا تأخذ ذلک استغناء بما عند الناس من فضله»(۲۷).
منتظران الهام گیر
در عصری که ابر سیاه ستم وبیداد، بر سر مظلومان ومستضعفان، سایه افکنده وحقوق بیچارگان بوسیله مدعیان دروغین حقوق بشر، مورد تجاوز قرار گرفته وانسانیت انسانها به نام خدمت به انسان، به استهزاء گرفته شده وبا نهضتهای رهایی بخش اسلامی که مانع بیدادگری آنان بوده، مبارزه نموده ورهروان آزاده مکتب انسان ساز اسلامی را به خاک وخون می کشند و... منتظران معتقدند که باید:
با الهام از ابراهیم بت شکن، بتهای ابر قدرت شرق وغرب را در هم کوبید وبتخانه های جاسوسی بین المللی آنان را ویران ساخت.
با الهام از مبارزه بی امان حضرت موسی، با ستم پیشگاه وستمگران به مبارزه برخاسته وبا سردمداران بیدادگر شرق وغرب، به ستیز پرداخت وآنان را به سزای اعمال ننگین خود رساند.
با الهام از کوشش بی دریغ حضرت نوح، مظلومان ومستضعفان را در کشتی نجات اهل بیت عصمت وطهارت (علیه السلام) فرا خوانده وآنان را از غرق شدن در گرداب طوفان سهمگین فساد وبی بند وباری وطغیان وبیدادگری، نجات داده ونفرین همیشه جاوید خود را به هستی زورداران قلدر، وزراندوزان بی قید وشرط، نثار نمود.
با الهام از نبی رحمت وناجی امت، حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) آغوش گرم وپر مهر خود را جهت نوازش معتقدان به حاکمیت الله گشوده وتمام توان وقدرت خود را برای در هم کوبیدن بساط ستم وجنایت، مهیا ساخت.
با الهام از مکتب سرخین تشیع علوی، فریاد کوبنده خود را بر فرق یهودیان دوران ومنافقان زمان، وارد نموده وبه هستی نکبت بار آنان خاتمه داد.
با الهام از بردباری وپایداری حسنی، پرده از روی جنایت جنایت پیشگان عصر، برداشت ومدعیان دروغین صلح جهانی را رسوا نموده وخائنان به شرافت انسانیت را مفتضح ساخت.
با الهام از سرور آزادگان وآموزگار آزادگی وآفریننده بزرگ حماسه آزادی، دانشگاه بزرگ آزادگی وآزادی تأسیس نموده ودر هر زمان عاشورا را آفرید وهمه جا را به کربلا مبدل ساخت وحقیقت غلبه خون بر شمشیر را برای جهانیان اثبات نمود وسرکردگان استثمار واستعمار بین المللی ودشمنان آزادی وآزادگی را در سیلاب خونین، غرق کرده وبرای همیشه نام آنان را از قاموس هستی حذف نمود.
ای بهار آزادی
ای کشتی نجات! اینک گرفتاران امواج پر تلاطم دریای فساد وظلم وطغیان در انتظار ظهورت لحظه شماری می کنند.
ای روزنه امید! اینک اسیران زنجیر استعمار وگرفتاران استبداد، با انتظار روز رهایی از قید اسارت ظلم، دل خوش کرده وشبهای ظلمانی وتاریک بیداد را به امید نور عدالت تو سپری می کنند.
ای چشمه سار جوشان فضیلت! اینک تشنه کامان علم ودانش، در انتظار جرعه ای از اقیانوس بیکران علم تو صف کشیده اند.
ای بهار آزادی! اینک مظلومان وبیچارگان وستمدیدگان، چشمان خسته خود را به قطرات بارش ابر عدالت تو دوخته اند.
ای مایه امید، ای آرزوی دل اولیا، ای آنکه شبهای تار انبیا به امید ظهورت رقم خورده!
ای آنکه خشم پر خروش ملکوتیان به یاد انتقامت، فروکش!
وای آنکه قلب پر خون علی (علیه السلام) را تو مایه تسکین!
ای آنکه پهلوان شکسته زهرای اطهر (علیها السلام) را تو مرحم!
ای آنکه قلب شکسته حسن (علیه السلام) را تو درمان!
ای آنکه خون پاک شهیدان را تو منتقم!
ای آنکه بازوان به زنجیر کشیده اسیران را تو نوازش!
بیا تا شکوفه های بهاری به روی زیبای تو لبخند زند.
بیا! تا لاله های پر شور گلستان به یاد تو تبسم کند.
بیا! که سبزه زاران بخاطر جمال زیبای تو با طراوت شود.
بیا! که غنچه ها به یاد تو شکوفا گردد.
بیا! که بلبلان برای تو نغمه سر دهند.
آری! بیا که کاخ بیدادگرن به دست تو ویران شود.
بیا! که ستم پیشگان، به شمشیر انتقام تو کیفر شوند.
بیا! که پرچم پر افتخار توحید به دست توانای تو در
سراسر گیتی به اهتزاز درآید.
بیا! که عدالت، در لوای حکومت تو، بر روی ساکنان این کره خاکی، سایه افکند.
ای آنکه از موسی برتر!
بیا! که ید بیضای تو قدرت الهی را از آستین ملکوتیت برون آر وچشم خیره سران عالم را خیره ساز.
بیا! که با نمایان کردن اژدهای قهر خداوندی تمام جادوی جادوگران قرن را باطل ساز ومدعیان دروغین حقوق بشر را رسوا کن.
بیا! که با فرو ریختن آتش خشم الهی بر سر ابر جنایتکاران، همه ستم پیشگان را در شعله های غضب خداوندی را بسوزان وخاکستر آنان را بر باد ده تا مظلومان وبیچارگان وستمدیدگان، نفس راحتی کشند.
بیا! که با غرق کردن قافله های بیدادگران واستبدادگران در دریای طوفانی سطوت وانتقام پروردگاری، حزب حق ولشگر عدل، مسرور وخندان گردد.
بیا! که شیفتگانت پرونه وار به اطراف شمع وجودت چرخش کنند.
بیا! که با آمدنت، قلب رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) خوشحال ودل علی (علیه السلام) شاد وچشم زهرا (علیها السلام) روشن شود.
این مقدمه را با زمزمه دعای فرج به پایان می بریم:
«اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا صلواتک علیه وآله وغیبه امامنا وکثره عدونا وقله عددنا وشده الفتن بنا».
خدایا!
از فقدان واز دست دادن پیغمبرمان،
واز غیبت وپنهانی اماممان،
از کثرت وبسیاری دشمنانمان،
از کمی واندکی تعداد نفراتمان،
از رو آوردن فتنه ها بسویمان،
شکوه وشکایت نزد تو می آوریم.
ای زاده پیغمبر! ای میوه دل حیدر! ای امید قلب زهرای اطهر!
ما غفلت کردیم، متوجه نشدیم، غافلانه وجاهلانه، تو، آن یوسف عزیز را بدون اینکه حتی ثمن بخسی نصیبمان شود، از دست دادیم. واینک در هجران تو، کنعان زندگی ما در خشکسالی سوزان فرو رفته وزندگی بر ما سخت شده، با شرمندگی، دست تمنا به سوی تو گشوده وعرضه می داریم:
«یا ایها العزیز مسنا واهلنا الضر وجئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل وتصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین».
ای فاتح بزرگ جهان! ای قلب عالم امکان! ای مظهر رحمت بیکران!
اینک به قلبی پر از سوز وسینه ای مملو از گداز وچشمانی سرازیر از اشک، فریاد می نهیم:
ای عزیزتر از هر عزیز! ای گرامی تر از یوسف یعقوب! اگر دلباختگان یوسف با دیدن روی دل آرای او، انگشت بریدند، شیفتگان تو بدون دیدن جمال زیبایت از جان وتن گذشتند ودر آتش فراقت پروانه وار سوختند، شاید که بر قلبهای سوخته آنان آب وصال ریزی وبا صبح ظهورت شام ظلمانی هجران آنان را به روز روشن مبدل سازی.
ودر پایان از برادر بسیار گرامی وفاضل فرزانه، جناب آقای «احمد مسجد جامعی» قائم مقام محترم وزیر فرهنگ وارشاد اسلامی ومعاونت فرهنگی وپژوهشی که در راستای ترجمه، تحقیق ونشر این کتاب، مساعدت خالصانه خود را مبذول داشتند، کمال تشکر را می نمایم، باشد که این عنایت وسایر خدمات گرانقدر وتلاش بی وقفه او در نشر آثار وفرهنگ قرآن واهل بیت عصمت وطهارت (علیهم السلام) دارند، مورد پذیرش حضرت بقیه الله الاعظم –عجل الله فرجه - قرار گیرد، ان شاء الله.
وهمچنین از همکاری های بی دریغ برادر ارجمند جناب آقای «حمیدی»مشاور اجرایی معاونت فرهنگی وپژوهشی کمال سپاسگزاری به عمل می آید.

مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (علیه السلام)
سید محمد حسینی

سخنی پیرامون مؤلف به قلم مترجم

این کتاب، اثر ارزشمند دیگری از علامه ی فقید «آیت الله سید محمد کاظم قزوینی» است همو که نویسنده ای به نام، سخنوری گزیده گوی، خطیبی نکته پرداز، استادی فرزانه، دانشوری پروا پیشه، مبلغی دلسوز، فقیهی بزرگوار، مفسری ارزشمند ومرد ایمان وهجرت وجهاد بود.
مرحوم آیت الله سید محمد کاظم قزوینی به سال ۱۳۴۸ هجری قمری در شهر مقدس کربلا در خانواده علمی وروحانی «قزوینی» که از خاندانهای اصیل وریشه دار آن خطه قهرمان خیز به شمار می آمد، دیده به جهان گشود.
نسب این مرد دانش وجهاد وخاندانش به سالار پروا پیشگان وستم ستیزان، امام کاظم (علیه السلام) می رسد واز این خاندان شناخته شده، دانشوران بزرگ، سخنوران اندیشمند، شاعران هدفدار ودلسوخته، نویسندگان ومفسران دانشمندان وفقیهان ومجتهدان نامداری قامت برافراشته وهر کدام خدمات ارزنده علمی، فکری، فرهنگی، عقیدتی، اخلاقی، واجتماعی به جهان اسلام نمودند وضمن تلاش در رسانیدن پیام قرآن وپیشوایان نور (علیه السلام) به مردم، از راه ورسم افتخارآفرین خاندان وحی ورسالت (علیه السلام) بسان سربازان آگاه وفداکار، پاس داشتند که از جمله آنان می توان:
«آیت الله العظمی سید هاشم قزوینی»
«آیت الله سید محمد ابراهیم قزوینی»
«آیت الله محمد حسن قزوینی»
و«آیت الله سید محمد کاظم قزوینی» را برشمرد.
پیمایش راه کمال
مرحوم آیت الله قزوینی در دوران کودکی زیر سایه پدر گرانقدرش، مرحوم «آیت الله سید ابراهیم قزوینی» پرورش یافت واز همان آغازین مراحل زندگی با رهنمود پدر، تلاش در راه کسب دانش وآراستگی به ارزشهای انسانی را آغاز کرد. ودر پرتو هوش سرشار وکوشش خستگی ناپذیر خویش به پیمایش راه زندگی پرداخت وپله های ترقی را یکی پس از دیگری پشت سر نهاد.
علامه قزوینی در بهاران زندگی، نعمت وجود پدر ومادر پر مهر خویش را از دست داد واندوه جانکاه فراق دو پشتوانه مهم زندگی اش، قلب جوان وپر مهر او را به سختی فشرد.
خود در تشییع پیکر آنان شرکت جست وبا یاد ونام سالارش حسین (علیه السلام) وخواندن اشعاری در رسای آن حضرت، کشتی طوفان زده دل را به ساحل شکیبایی وآرامش سوق داد.
او با وجود غروب پدر ومادر، از آسمان زندگی اش وهجوم سختیها وفشار تنگدستی ومحرومیت، راه کسب دانش وکمال را که به رهنمود پدر وتحت نظارت او در پیش گرفته بود، رها نساخت بلکه با تلاشی بسیار، به راه خویش ادامه داد وپس از تکمیل سطح در حوزه علمیه کربلا، سالها در دروس خارج فقه واصول علمای بزرگ آن سامان شرکت جست. وآن گاه خود بسان ستاره درخشانی به نورافشانی پرداخت وعلاوه بر پیام رسانی، از راه خطابه ومنبر به تدریس فقه واصول وتفسیر پرداخت وشاگردان بسیاری بویژه
در هنر سخنوری وپیام رسانی بدست با کفایت خویش پروراند که گروهی از آنان اینک از سخنوران دانشمند وبنام بشمار می روند ودر کشورهای مختلف به پیام رسانی وخدمت به فرهنگ قرآن واهل بیت (علیهم السلام) مفتخرند.
مرحوم آیت الله قزوینی از چهره های موفقی بود که در ابعاد گوناگونی درخشید که اینک برای نمونه به برخی اشاره می رود:
مرد سخن
او خطیب وسخنور دانشمند وتوانایی بود. با اینکه در منبر، آرام ودلنشین سخن می گفت، قدرت عجیبی در پیام رسانی داشت وشنونده را مجذوب سخن خویش می ساخت.
به هنگام وعظ وخطابه، آگاهی می بخشید وآنگاه که یاد ونام حسین (علیه السلام) را می برد به گونه ای رویداد غمبار عاشورا را مجسم می ساخت که شوری بپا می شد. در همه سخنرانیهایش از قرآن، نهج البلاغه وروایات الهام می گرفت وبهترین درسها را از برترین کتاب وشایسته ترین انسانها باز می گفت وچون فردی با اخلاص وبا معنویت بود، سخنانش اثر سازنده ای بجای می نهاد ودلها را نرم می کرد.
چه بسا گنهکارانی که بر اثر سخنان او، راه توبه در پیش گرفتند وچه بسیار گمراهانی که راه درست را برگزیدند. چه گسستگان از حق که دگرباره به حق پیوستند وچه پایمال کنندگان حقوقی که به ادای حقوق دیگران همت گماشتند.
مرد قلم
از نعمتهای ارجدار خدا به انسان، نعمت قلم ونگارش است. قرآن از این نعمت گرانبها باشکوه وعظمت یاد می کند وآن را از موهبتهای خدا به انسان واز شاهکارهای آفرینش می شمارد.
«الذی علم بالقلم»(۲۸).
وبه آن سوگند یاد می کند:
«ن والقلم ما یسطرون»(۲۹).
وپیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم)، مرکب قلم دانشمندان را از خون شهیدان راستین، برتر وبالاتر ارزیابی می کند:
«مداد العلماء افضل من دماء الشهداء»(۳۰).
روشن است که منظور از قلم، قلمی است که در دست انسان آگاه، پرواپیشه وآزادمنش باشد ونگهبان ارزشها ودر خدمت حق وفضیلت به چرخش درآید، نه قلمی که در استخدام ستم وبیداد وبه بزک کردن چهره کریه بیدادگران وفریبکاران به حرکت درآید.
واز موهبتهای خدا، به آیت الله قزوینی این بود که مرد قلم بود وقلمش در خدمت فرهنگ قرآن وخاندان وحی ورسالت (علیه السلام) می چرخید که برخی از آثار فکری وقلمی آن بزرگوار عبارتند از:
«سیره الرسول الأعظم»
«علی (علیه السلام) من المهد الی اللحد»
«فاطمه الزهرا (علیها السلام) من المهد الی اللحد»
«شرح نهج البلاغه» (در سه جلد)
«فاطمه الزهرا (علیها السلام) من المهد الی اللحد»
الامام الحسین (علیه السلام) من المهد الی اللحد»
فاجعه الطف أو مقتل الحسین (علیه السلام)»
«زینب الکبری من المهد الی اللحد»
«موسوعه الامام الصادق (علیه السلام)» (در شصت جلد)
«الامام الجواد (علیه السلام) من المهد الی اللحد»
«الامام الهادی (علیه السلام) من المهد الی اللحد»
«الامام العسکری (علیه السلام) من المهد الی اللحد»
«الامام المهدی (علیه السلام) من المهد الی الظهور» (کتاب حاضر)
«الاسلام الصحیح یتجلی فی مذهب أهل البیت (علیه السلام)»
«الفقه الواضح»
«الاسلام والتعالیم التربویه»
وکتابهای ارزشمند دیگری که برخی به زبانهای مختلف ترجمه شده اند.
مرد هجرت
او مرد هجرت بود وبرای رساندن پیام قرآن وخاندان وحی ورسالت به سفرهای تبلیغی مهمی دست زد که ره آوردهای درخشانی داشت.
او سفرهایی به مراکش، استرالیا، مصر، کویت، حجاز، هندوستان، پاکستان، سوریه، لبنان، تایلند وبرخی کشورهای آفریقایی نمود. وهمه جا هدفش این بود که پیام قرآن وعترت را به گوشها برساند وچون به دانش وبینش وایمان وعمل، مسلح بود در این سفرها اثرات سازنده ای از خود به یادگار نهاد که یک نمونه آنها این بود که:
در مراکش به استناد یک روایت جعلی، دایر بر اینکه کشتی حضرت نوح روز عاشورا بر ساحل نشست، توبه حضرت آدم روز عاشورا پذیرفته شد و.. روز عاشورا را به طور رسمی عید می گرفتند وصدها مجلس ازدواج به راه می انداختند وشیرینی پخش می کردند، اما پس از تلاشهای علمی وفکری وقلمی ایشان، این سنت سیاه اموی، ریشه کن شد وبه جای آن مجالس وعظ وسوگواری برای سالار شهیدان بر پا گردید.
مرد ولایت راستین
او شیفته وشیدای خاندان وحی ورسالت (علیه السلام) بود ودل در گرو عشق آنان داشت. در فراز ونشیبهای سخت زندگی به آنان متوسل می جست وبه برکت نام ویاد آنان بارها در سخت ترین شرایط، مورد مهر قرار گرفت واز خطرات سهمگینی نجات یافت.
مرد جهاد
او همانگونه که مرد دانش وبینش وایمان بود، مرد جهاد وامر به معروف ونهی از منکر نیز بود. موضع گیریهای شجاعانه او در برابر استبداد حاکم بر عراق از فراز منبر حسینی، تحسین برانگیز بود.
او بخاطر حق گویی وایستادگی در برابر خودکامگیها، بارها طعم تلخ زندان، اسارت، تبعید وفشار را چشید وتا مرز شهادت پیش رفت وآخرین بار به اعدام محکوم گردید که پس از ماهها زندگی مخفی به یاری خدا از عراق خارج شده واز آنجا به کویت ولبنان وآنگاه به ایران دست به هجرت زد.
وسرانجام پس از عمری تلاش، جهاد وفداکاری در ابعاد گوناگون علمی ودینی واجتماعی، در روز سیزدهم جمادی الثانی به سال ۱۴۱۵ هجری قمری جهان را بدرود گفت(۳۱).
خداوند او وما را با نیاکان پاک وسرافرازش (علیه السلام) محشور بفرماید.

مقدمه نویسنده دانشمند
بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله وصلی الله علی محمد رسول الله وعلی آله المصطفین الاخیار».
خدای بزرگ اراده فرمود که من در خانه ای که نور وروشنایی دانش وتقوا در آن پرتوافکن بود، دیده به جهان گشایم واز همان مراحل خردسالی وکودکی در یک جو سالم ومطلوب وسرشار از صلاح واعتدال، راه زندگی را آغاز کنم.
بر این اساس بود که از همان نخستین مراحل زندگی بخاطر جو مساعد وشرایط مطلوب خانوادگی، اندیشه درست وعقیده صحیح دینی، با همه وجود من درآمیخت واین عقیده بسان مسایل ضروری، بی آنکه نیازی به دلیل وبرهان بسیاری باشد برای من روشن وقطعی گردید. از جمله آن باورهای عقیدتی که به تدریج جزئی از وجود وشخصیت من شد، ایمان به وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) بود. من همواره کتابهایی را که از آن گرامی سخن می گفت مطالعه می کردم وموضوعات وبحثهایی را که پیرامون شخصیت والای او دور می زد، با جان ودل گوش می دادم، از این رو به تدریج دل در گرو مهر او می نهادم وشور وشوقم به موضوعات وبحثهای مربوط به آن حضرت، افزون می گشت.
هنگامی که سرگذشت شخصیتهای بزرگ علمی ومذهبی را می خواندم ومی دیدم که توفیق، یار آنان گشته وبه دیدار آن امام پر شکوه مفتخر شده اند چنین احساس می کردم که درب امید وآرزو گشوده است ودیدار آن حضرت، نه تنها ناممکن نیست؛ بلکه ممکن ومیسر است واین موضوع همواره مرا به خود مشغول می داشت ودر فکر فرو می برد، چرا که مطلب، از اهمیت بسیاری برخوردار بود. امام مهدی (علیه السلام) که من نام بلند وشکوه بارش را شنیده ودر مورد شخصیت والای او کتابها مطالعه می نمودم، شخصیت بزرگی است که نه زمامداران وفرمانروایان، با او قابل مقایسه اند ونه چهره های بزرگ علمی واجتماعی ودینی جهان معاصر ونه دیگران...
او نزدیکترین موجود به آفریدگار هستی است وگرامیترین آنها در پیشگاه او. آن گرامی، برترین انسان روزگاران خویش است وخداوند، توانایی ارتباط با جهان برتر واحاطه بر جهان آفرینش را به او ارزانی داشته واو را برای روزی بزرگ، ذخیره ساخته است تا به منظور بزرگترین حرکت اصلاحی در راه سازندگی وبرازندگی، وپاکسازی جامعه انسانی در کران تا کران این سیاره خاکی، بپا خیزد. پرچم پرافتخار صلح وامنیت را بر بام گیتی برافروزد وشاهکارهایی بزرگ وبی نظیر را که با مطالعه این کتاب با برخی از آنها آشنا خواهید شد، پدید آورد.
واین گونه روزها وسالها بر من گذشت ومن کتابهای قدیم وجدید را در این مورد مطالعه می کردم وبه برخی از آنها می نگریستم که با شیوه های گوناگون بر این عقیده استوار دینی واین اندیشه قرآنی واسلامی یورش می برند وبه گمان خوش آن را ساختگی جلوه داده وانکارش می نمایند. در شرایطی که من از آن یاوه سرایی ها وتاخت وتازها بر ضد اعتقادات به امام عصر (علیه السلام) رنج می بردم، در همان حال از مهاجمین ومنحرفین در شگفت می شدم که چه انگیزه ای آنان را، به انکار وتکذیب یک واقعیتی دینی وقرآنی - که حقانیت آن در میان تمامی مسلمانان ثابت وخدشه ناپذیر است - برانگیخته است.
اگر پیروان خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) بر اساس انبوه روایات معتبری که در دست دارند به وجود گرانمایه امام عصر (علیه السلام) ایمان آورده اند، کتابهای اهل سنت نیز بیشتر از کتابهای پیران اهل بیت (علیهم السلام) بدین اصل مسلم عقیدتی، راهگشا است وکتابهای آنان فراتر از کتابهای شیعه، بدین اصل عقیدتی واسلامی پرداخته است. وفراتر از آن، اینکه شماری از دانشمندان پیشینیان اهل سنت کتابهایی را پیرامون شخصیت والای حضرت مهدی (علیه السلام) وعقیده بدان حضرت به رشته تحریر درآورده اند وآن کتابها را از روایات صحیح وقطعی که در صحاح اهل سنت است - و از نظر سند، آنها را معتبر می شناسند - لبریز ساخته اند.
اینک انبوهی از منابع ومدارک مورد اعتماد ومعتبر آنان را - که این اصل اسلامی مورد قبول امت اسلام - در آنها به صراحت ترسیم شده است می آوریم:
۱ - «فرائد السمطین» تألیف شیخ ابراهیم ذهبی جوینی شافعی
۲ - «ینابیع الموده» تألیف شیخ سلیمان قندوزی حنفی
۳ - «مقتل الحسین» تألیف موفق بن احمد خوارزمی حنفی
۴ - «الصواعق المحرقه» تألیف ابن حجر هیثمی شافعی
۵ - «نور الابصار» تألیف شبلنجی شافعی
۶ - «الفصول المهمه» تألیف ابن صباع مالکی
۷ - «الاربعین» تألیف حافظ ابونعیم اصفهانی
۸ - «المعجم الکبیر» تألیف حافظ ابوالقاسم طبرانی
۹ - «البیان فی اخبار صاحب الزمان» تألیف کنجی شافعی
۱۰ - «السنن» محمد بن عیسی ترمذی
۱۱ - «ارجح المطالب» شیخ عبدالله حنفی
۱۲ - «العرف الوردی فی اخبار المهدی (علیه السلام)» جلال الدین سیوطی شافعی
۱۳ - «علامات المهدی (علیه السلام)» جلال الدین سیوطی شافعی
۱۴ - «الجامع الصغیر» جلال الدین سیوطی
۱۵ - «مصابیح السنه» بغوی شافعی
۱۶ - «مستدرک الصحیحین» حاکم نیشابوری
۱۷ - «الفردوس» شیرویه دیلمی
۱۸ - «البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان» علی متقی حنفی
۱۹ - «کنز العمال» علی متقی حنفی
۲۰ - «مسند» احمد بن حنبل
۲۱ - «سنن» حافظ ابن ماجه قزوینی
۲۲ - «دلائل النبوه» حافظ ابوبکر بیهقی
۲۳ - «تفسیر» ابواسحاق ثعلبی
۲۴ - «سنن» دار قطنی
۲۵ - «مسند فاطمه الزهراء» قطنی
۲۶ - «ذخائر العقبی» محب الدین طبری شافعی
۲۷ - «مجمع الزوائد ومنبع القوائد» هیثمی شافعی
۲۸ - «الجمع بین الصحاح السته» حمیدی
۲۹ - «السنن» ابوداود سجستانی
۳۰ - «الفتن والملاحم» نعیم بن حماد..
۳۱ - «اسعاف الراغبین» ابن صبان حنفی
۳۲ - «مقدمه» ابن خلدون
۳۳ - «تاریخ بغداد» خطیب بغدادی
۳۴ - «فضائل الصحابه»ابوالمظفر سمعانی
۳۵ - «کنوز الحقائق» مناوی مصری
۳۶ - «جواهر العقدین» سمهودی شافعی
۳۷ - «غریب الحدیث» ابن قتیبه دینوری
۳۸ - «الفتوحات المکیه» محی الدین ابن عربی
۳۹ - «الاستیعاب» ابن عبدالبر
۴۰ - «المبتداء» کسایی
۴۱ - «صحیح بخاری» بخاری
۴۲ - «عقد الدرر فی اخبار الامام المنتظر» یوسف بن یحیی شافعی
۴۳ - «القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر» ابن حجر هیثمی شافعی
۴۴ - «تذکره الخواص» تألیف سبط ابن جوزی
۴۵ - «وفیات الاعیان» ابن خلگان
۴۶ - «الائمه الاثنا عشر» ابن طولون دمشقی
۴۷ - «مطالب السؤول» محمد بن طلحه حلبی شافعی
۴۸ - «الاتحاف یحب الاشراف» عبدالله بن محمد شبراوی شافعی
۴۹ - «الیواقیت والجواهر»عبدالوهاب الشعرانی
۵۰ - «المناقب» ابن مغازلی
۵۱ - «شرح نهج البلاغه» ابن ابی الحدید
۵۲ - التذکره» قرطبی اندلسی حنبلی
۵۳ - «الکامل» ابن اثیر
۵۴ - «الاصابه» ابن حجر عسقلانی
اینها برخی منابع ومدارک یا اسناد تاریخی است که دانشمندان ومحدثان اهل سنت انبوه مطالب وحقایق را، در کران تا کران آنها پیرامون شخصیت والای امام مهدی (علیه السلام) نگاشته اند.
آیا این منابع، مصادر، اسناد ومدارک معتبر ومورد اعتماد اهل سنت، شما افراط کاران را بسنده نیست؟
آیا دانشمندان ومحدثین شما که انبوه کتابها را در مورد این اصل عقیدتی نگاشته وآن همه روایات را دسته بندی کرده اند، همگی از دیدگاه شما دروغ پردازند؟
وآیا این جمعیت زیاد واین گروه بسیار از محدثان ومؤلفان از دیدگاه شما غیر قابل اعتمادند؟
اگر چنین است پس منابع، مدارک ومصادر مورد اعتماد شما چیست؟ وشمایان ای تعصب ورزان افراط کار وحق ستیز! به چه کسانی اعتماد می کنید؟ واز چه کسانی اندیشه ها وعقاید دینی خویش را دریافت می دارید؟
اگر براستی این اصل عقیدتی ومذهبی یک حقیقت ثابت است، همانگونه که دهها مدرک وسند آن را نشانگر است، پس راه ثبوت آن چگونه است؟
آیا توقع دارید، که فرشته وحی بر تک تک شما فرود آید وبگوید که وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) وامامت آن بزرگوار حق است؟ یا انتظار دارید که وحی وپیام الهی از پروردگار آسمانها پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام) بر شما فرود آید؟
آیا این حق ستیزی وحق ناپذیری نیست؟
چرا با حق می ستیزید وحق کشی می کنید؟ با این شیوه زشت وظالمانه وعملکرد ناهنجار، بسوی چه کسی تقرب می جویید؟
آیا ایمان به خدا با تکذیب وانکار پیامبر سازگار است؟
آیا شمایان در پیشگاه خدا آن روزی که، از آنچه به ناروا گفتید ونوشتید، بازخواست گردید، عذری دارید؟
این همه تاخت وتاز وبدگویی ودروغ بافی بر ضد این واقعیت عقیدتی ومعتقدان بدان، برای چیست؟
واین همه اصرار بر انکار این موضوع دینی، چرا؟
آیا بدان دلیل است که این اندیشه مذهبی وعقیده اسلامی با خرد وفطرت وقرآن وشریعت ناسازگار است؟
هرگز!!! هیچ یک از اینها نیست، بلکه خرد وفطرت ومقررات وشریعت با این واقعیت برخاسته از قرآن وسنت هماهنگ است وبا آن مساعد واین را شما خواننده عزیز بزودی با مطالعه این کتاب وبحثهای آن، دریافت خواهی کرد.
مهمترین انگیزه این حق ناپذیری
به باور نگارنده، مهم ترین سبب این حق ناپذیری مستمر وهمه این ایرادها واشکال تراشیها در مورد امام مهدی (علیه السلام) وغیبت طولانی وعمر شریف او ونیز تردید افکنی ها در انبوه روایاتی که از آن گرامی وظهورش سخن می گوید، همه وهمه یک چیز است وآن این است که: آن مهدی نجات بخشی که قرآن وروایات نویدش را به بشریت می دهد، «علوی نسب» است واز امامان شیعه وبس. اگر امام مهدی (علیه السلام) «اموی نسب» بود ویا از خاندان اموی ریشه می گرفت، دیگر این همه بدگویی، تاخت وتاز، تردید افکنی، ایراد واشکال تراشی پیرامون آن حضرت، از سوی این افراط کاران وتعصب ورزان نبود.
راستی که این تاخت وتازهای زشت وظالمانه بر ضد حضرت مهدی (علیه السلام)، چقدر شبیه به تاخت وتازها ودروغ بافیهای یهود ونصاری بر ضد پیامبر گرامی است. با اینکه کتابهای آسمانی آنان نوید بعثت پیامبر را داده ونشانه های آن گرامی وبعثت وبرانگیختگی اش را بدانان یادآوری
نموده بود ویهودیان ومسیحیان اینها را می دانستند وبر همه اینها آگاه بودند. راستی که امشب چقدر به شب گذشته شباهت دارد!
یک واقعیت غمبار
نکته دیگر اینکه: من از دیرباز با مردم بسیاری، از پیر وجوان روبرو می شدم که از وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) پرس وجو می کردند وبرای استواری عقیده ومسلح ومجهز شدن در برابر افراط کاران ومتعصبان کوردل وبه منظور رویارویی با تاخت وتاز وتمسخر آنان، پیرامون این موضوع عقیدتی گفتگوها می نمودند. من نیز برخی از کتابهایی را که از آن گرامی مرد عصرها ونسلها، بحث می کرد تا سر حد توان در اختیارشان قرار می دادم وآنان از کتابها، بهره علمی وعقیدتی گرفته وعطش سوزان حق طلبی خویش را بدان وسیله، برطرف می ساختند، در اینجا لازم می دانم که از فرصت مناسبی که بدست آمده بجا بهره جسته ودرد ورنجی بزرگ را که از دیرباز تاکنون از این حقیقت دردناک بر سینه دارم وهمچنان مرا رنج داده وقلبم را می فشارد، پرده بردارم واندوه گران خویش را به همفکران وهم دینان آشکر سازم وفکر می کنم اگر در بیان درد، صراحت وتندی باشد مرا خواهند بخشید وعذرم را خواهند پذیرفت.
آن واقعیت غمبار این است که: بیشتر دانشمندان شیعه ونویسندگان ومتفکران آنان در برابر مسأله سرنوشت ساز وپر اهمیت امام مهدی (علیه السلام) که یک حقیقت عقیدتی وقرآنی است به گونه ای شایسته و
بایسته به مسئولیت خویش عمل نکرده ونقش شایسته ای ایفا ننموده وکتابهای جامع وکاملی که زیبنده مقام والا وترسیم کننده نقش شکوه بار آن حضرت باشد، ننوشته اند.
چرا که کتابهایی که تاکنون بطور مستقل پیرامون شخصیت گرانمایه آن حضرت نگارش یافته ودر دسترس حق جویان وشیفتگان او قرار گرفته است در یک نسبت سنجی با دیگر کتابهای آنان، یک ده هزارم است واین یعنی کوتاهی در انجام وظیفه ورساندن پیام.
به انبوه کتابها ونوشته های گوناگون، از جمله کتابهای مذهبی که هر هفته به بازار سرازیر می گردد بنگرید اگر دقت کنید خواهید دید که نسبت کتابهایی که پیرامون این مسأله حیاتی بحث می کند ودر مورد آن حضرت ومسایل حساس مربوط به آن نگارش یافته است، نسبت به دیگر کتابها،بسیار ناچیز است، اگر باور نمی کنید قلم وکاغذ بدست بگیرید ونام آن کتابهایی را که در قرن ما به زبان عربی پیرامون شخصیت گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) نوشته شده است، ثبت کنید آنگاه در خواهید یافت که شمار آنها به یک صد عنوان نمی رسد.
بد نیست این شمار اندک را با هزاران عنوان که تاکنون در موضوعات گوناگون چاپ ومنتشر شده وهر روز هم بر شمار انبوه آنها افزوده می شود، مقایسه کنید تا بدینوسیله به کوتاهی ما در انجام مسئولیت خویش در برابر این مسأله بزرگ عقیدتی وقرآنی پی ببرید.
این قصور وتقصیر در حالی است که ما می دانیم که نوشتن کتابهای شایسته وبایسته پیرامون آن حضرت ونقش دگرگون ساز وجامعه پرداز او، از نوشتن کتاب در مورد شخصیت ونقش دیگر امامان نور، ضروریتر است چرا که جهانیان با وجود اختلاف در عقیده ومذهب، در این مورد هم عقیده اند که سایر پیشوایان نور، از امیر مؤمنان (علیه السلام) تا پدر گرامی حضرت مهدی (علیه السلام) هر کدام روزی با ولادت خویش جهان را به نور خویش نور باران ساخته وهر یک روزگارانی با مردم زیسته وبه رسالت خویش عمل نموده وسرانجام بسوی معبود شتافته اند، در این موارد، همگان، دیدگاهی مشترک دارند.
برای نمونه: همه مسلمانان ویهودیان ومسیحیان وکسانی که تاریخ اسلام یا عرب را خوانده اند، با نام بلندآوازه وزندگی سراسر افتخار بزرگمردی به نام «علی» فرزند رشید «ابوطالب» آشنا شده ودر برابر عظمت وشکوه، ایمان وشهامت، اخلاص وعدالت، بشر دوستی وآزادگی او، سر تعظیم وتکریم فرود آورده اند، تنها اختلاف این است که گروهی او را نخستین جانشین راستین پیامبر شناخته اند وگروهی خلیفه چهارم، برخی در شخصیت پر فراز او به آفت غلو وافراط گرفتار آمده اند وخدایش پنداشته اند وکوردلان وخیره سران خوارج نسبت به عظمت معنوی او راه تفریط در پیش گرفته وبدو کینه ورزیده اند. اما در سراسر جهان، کسی نیست که وجود تاریخی آن حضرت را نپذیرد ویا او را افسانه واسطوره پندارد ویا در ولادت وزندگی او تردید کند ومدعی شود که در تاریخ بشر، قهرمان شکوهمند وبلند آوازه ای به نام «علی» نبوده است.
در مورد دیگر امامان نور نیز جریان همین گونه است.
همگان وجود تاریخی وعظمت علمی وشکوهمند معنوی ونقش سازنده اخلاقی واجتماعی وانسانی وفرهنگی آنان را باور دارند گر چه در مقام معنوی وموقعیت والای آنان، دیدگاهها متفاوت است اما مسأله حساس وسرنوشت ساز امام مهدی (علیه السلام) وحیات او به دلیل شرایط ویژه ای که به فرمان خدا بر زندگی او سایه گسترده است با سایر امامان نور (علیه السلام) متفاوت است.
بدین جهت است که برخی از مسلمان نماها، آن را خرافه می پندارند، گاه وجود تاریخ تردید ناپذیر حضرت مهدی (علیه السلام) را، انکار می کنند وبا این گزافه گویی خود، با دهها بلکه صدها روایت معتبر ومسلم وقطعی که در کتابهای حدیثی وتفسیری تدوین یافته است، رویارویی می کنند وگاه می گویند: او هنوز دیده به جهان نگشوده است.
گاه بهانه جویی می کنند که آن حضرت چگونه قرنها زیسته است؟ وبه چه منظور زندگی در پس پرده غیبت را برگزیده است؟ وچه زمانی ظهور خواهد کرد؟
واز این گونه، چراها وتردید افکنی ها پیرامون شخصیت شکوه بار آن حضرت....
آمارها
به سخن باز می گردیم وبنا را بر این می گذاریم که کتابهایی که در قرن ما پیرامون شخصیت والای حضرت مهدی (علیه السلام) نگارش یافته به یک صد عنوان یا فراتر از آن رسیده باشد، اینک تازه باید دید که تیراژ هر کدام چقدر است؟
ومتأسفانه می دانیم که تیراژ یک کتاب از چند هزار تجاوز نمی کند، با این حساب، این عدد ناچیز چگونه می تواند آن خلاء بزرگی را که بطور طبیعی در جامعه بزرگ اسلامی در این زمینه حساس وحیاتی موجود است، پر کند؟ وآن نیاز شدیدی را که مسلمانان به این گونه کتابهای شایسته وبایسته عقیدتی ودینی دارند، برطرف سازد وآن تاخت وتازهای کینه توزانه وتردید افکنی واشکال تراشی بدخواهان را، پاسخ گوید؟
در کنار این مشکل غمبار، از دردهای جانکاهی که قلب رامی فشارد این است که در همین حال ثروت وامکانات فراوان آن حضرت که خداوند با تشریح قانون خمس برای آن گرامی وویژه مقام منبع امامت مقرر داشته وحق شرعی وقانونی اوست ودر دست ثروتمندان است از صدها بلکه هزارها میلیون دینار تجاوز می کند.
آیا صاحب حقیقی این ثروت هنگفت وامکانات گسترده، با آن ابعاد عظیم شخصیت وشکوه معنوی، در خور این نیست که دست کم هر ساله کتابی در شایسته ترین شکل ومحتوا، با بهروه وری از اموالش در مورد او بنویسند وآن را به زبانهای زنده دنیا بویژه زبانهای متداول ورایج در جهان اسلام ترجمه ودر تیراژهای گسترده منتشر سازند تا بدینوسیله پیروان اسلام، آن پیشوای بزرگ الهی را بشناسند وایمان آورندگان به مقام والا وابعاد شخصیت بی مثال او، آگاهی یابند؟
آیا آن حضرت شایسته این نیست که علما ودانشمندان جهان اسلام دلهای مردم را بسوی او توجه دهند ورابطه گرم ودوستانه لازم وضروری را، میان مردم وامام بر حقشان ایجاد نمایند؟
آمارها، نشانگر آن است که آمار جمعیت در جهان عرب فراتر از یک صد وپنجاه میلیون نفر است وشمار مسلمانان بیش از یک میلیارد نفر. مفهوم این آمار، این واقعیت است که طبق آماری که از وضعیت ما ارائه شد، برای هر یک چهارم میلیون مسلمان عرب یک کتاب هم برای مطالعه پیرامون شخصیت والای امام مهدی (علیه السلام) نمی رسد، تا چه رسد به دیگران....
وکاش که این کتابها نیز در میان اهل تحقیق ومطالعه پخش می شد وبدست حق جویان می رسید تا شعاع سودبخش وروشنگریش گسترده تر باشد. اما مشکل این است که همین اندک عناوین، نیز بوسیله افرادی که از آن بی نیازند در کتابخانه های شخصی نگهداری می شود. تو گویی این افراد عشقشان گردآوری کتاب وزندانی ساختن آنها در کتابخانه های خصوصی است.
این آمار ناچیز کتاب در مورد این مسأله حیاتی را به یاد داشته باشید آنگاه به آمار روزنامه ها ومجلات بی شماری که با تیراژهای سرسام آور دهها هزار ودهها میلیون وفراتر از آن، بطور روزانه وهفتگی وماهانه منتشر می شود بیاندیشید....
نگارنده این سطور خود برخی مجلات هفتگی را در برخی کشورهای اسلامی می شناسد که در هر هفته سیصد هزار نسخه از آن منتشر می شود.
مجله «لایف» در هر هفته با تیراژ هشت میلیونی چاپ می شود ومجله «المختار من ریدرزدایجست» در هر ماه با تیراژی همچون سی وشش میلیون نسخه منتشر می شود ودر توکیو پایتخت ژاپن، سه روزنامه، روزانه با دوازده میلیون تیراژ منتشر می شود.
آری!
مردم این گونه می نویسند وچاپ می کنند ومنتشر می سازند، با آگاهی بر اینکه قیمت یک روزنامه یا مجله تنها مربوط به روز انتشار آن است وفردای آن روز وپس از آن، همان قیمت ناچیز روز نخست را نیز ندارد واز آن به عنوان پاکت اجناس واشیاء استفاده شده وآنگاه به سطل زباله ریخته می شود.
اما کتاب این گونه نیست. هر کتابی برای خود دارای ارزش علمی وفرهنگی خاصی است که همواره همراه آن است وگاه ارزش یک کتاب از هزاران دینار نیز فراتر می رود.
به هر حال سخن بسیار است وداستان طولانی وطرح این مسایل غمبار ومشکلات، جز اینکه مسئولیت سنگین ما را در این اوراق وصفحات ثبت نماید ثمره دیگری ندارد. امید است که خداوند، تصمیم صاحبان همت بلند وافراد واندیشه های غیرتمند را استوار وکارآ سازد تا این عقب ماندگی علمی وورشکستگی فکری وفرهنگی را جبران نماید.
من نیز با این امید وآرزو به نگارش وتألیف این اثر ناچیز برخاستم وبرخی بحثها وموضوعات مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) را در حالی که با همه وجود به ناتوانی خود وکوتاهی در انجام وظیفه در برابر این مسئولیت سنگین اعتراف دارم، گرد آوردم.
واین عشق وآرزوی من بود که در شمار کسانی باشم که در مورد شخصیت والای آن گرامی، دست به نگارش زده اند. ونیز بدان امید که این اثر ناچیز کمترین ادای وظیفه دینی وعقیدتی وخدمتی به فرهنگ واندیشه اسلامی باشد.
وشاید خدا بوسیله این اثر، برخی از کسانی را که کار بر آنان مشتبه وحقایق وواقعیات از آنان مخفی مانده است، سود بخشد. خدا از نیتها آگاه وهدایتگر به راه راست است(۳۲).

سید محمد کاظم موسوی قزوینی
۱۲ صفر ۱۳۹۷ هجری قمری

سرآغاز

در این کتاب، بحثهایی که در مورد شخصیت والای حضرت مهدی (علیه السلام) خواهد آمد عبارتند از:
۱ - امام مهدی (علیه السلام) کیست؟
۲ - نام ونسب آن حضرت
۳ - قرآن ونوید از حضرت مهدی (علیه السلام)
۴ - نویدها در سنت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم)
۵ - نوید از آن حضرت در روایات امامان نور (علیه السلام)
۶ - آیا حضرت مهدی (علیه السلام) جهان را به نور وجودش روشن ساخته است؟
۷ - چگونه از دیدگان نهان گشت؟
۸ - غیبت کوتاه آن حضرت
۹ - سفیران چهار گانه یا چهار نائب
۱۰ - چه کسانی در دوران غیبت کوتاه او به دیدارش نائل شده اند؟
۱۱ - غیبت طولانی او
۱۲ - چه کسانی در غیبت طولانی او به دیدارش نائل شده اند؟
۱۳ - چگونه تاکنون زیسته است؟
۱۴ - چه زمانی ظهور خواهد کرد؟
۱۵ - ویژگیهای حضرت مهدی (علیه السلام) ونشانه های او
۱۶ - نشانه های ظهور آن حضرت
۱۷ - مدعیان دروغین
۱۸ - چگونه ظهور می کند واز کجا آغاز می نماید؟
۱۹ - پس از ظهور چگونه حکومت خواهد کرد؟
۲۰ - چگونه دولتها وقدرتها در برابر او سر فرود خواهند آورد؟
۲۱ - زندگی جامعه در عصر طلایی او
۲۲ - مدت حکومت عادلانه او
۲۳ - چگونه روزگارش به پایان می رسد؟
۲۴ - پس از او چه خواهد شد؟
وبحث های دیگری که ضمن این موضوعات خواهد آمد.

بخش ۱: امام مهدی کیست؟

سخن از امام مهدی (علیه السلام) سخن از یک موضوع عقیدتی ومذهبی بسیار حساس ومهمی است که رابطه تنگاتنگ وگسست ناپذیری با اسلام ومسلمانان دارد، چرا که وجود گرانمایه او یک واقعیت اسلامی واز مهم ترین مسایل دینی واز اساس مکتب وایمان به ارزشهای معنوی است.
بحث از شخصیت آن حضرت، آنگونه که برخی از نویسندگان منحرف پنداشته اند، بحث از افسانه ای نیست که شیعه آن را به منظور آرامش بخشیدن به روان ناآرام خویش که در رهگذر قرون واعصار تحت فشار ظلم واستبداد بوده است - ساخته باشد وبخاطر مرهم نهادن بر قلب زخم خورده ای که باران مصائب در مسیر زمان بر سر آنان باریده است - سر هم کرده باشد.
بحث از امام مهدی (علیه السلام) آنگونه که برخی فیلسوف نماها گفته اند اندیشه ای نیست که به منظور تخفیف دردها وآرامش بخشیدن به رنج وفشاری باشد که از رهگذر حاکمیت زمامداران بیدادگر قرون واعصار، در برخی اذهان وافکار جایگزین شده باشد.
ونیز آنگونه که برخی عناصر نادان مدعی دانش وفرهنگ، تصور کرده اند، خرافه ای نیست که آن را، داستان سرایان ساخته وپرداخته وبه اسلام چسبانده باشند ونیز بازیچه تاریخی نیست تا اسباب تمسخر دشمنان بداندیش ودلقک ویاوه گو باشد؛ بلکه یک واقعیت اسلامی است که در خور اهمیت بخشیدن بسیار وژرف نگری فراوان ارزیابی وروشنگری اساسی است.
مسأله تداوم حیات اسلام وشکوه قرآن است، بحث مهم واصیلی است که قرآن نویدگر آن است وپیامبر در موقعیت ها ومناسبتهای گوناگون ا زآن سخن به میان آورده، امامان نور (علیهم السلام) نوید وبشارت آن را نه تنها به شیعیان خود که به تمامی مسلمانان قرون واعصار داده اند وبه دانشمندان، مفسران، محدثان ومورخان نام آور، در رهگذر قرون واعصار، کتابهای مفصل ومستقلی پیرامون آن نوشته اند.
با این بیان، موضوع امام مهدی یک موضوع استراتژیک وبسیار مهم ودر نوع خود بی نظیر است واز امتیازات بسیار ویژه ای، برخوردار است.
مسأله ای است که پیرامون آن بسیار گفتگو شده ودر آستانه آن، فراوان، برخورد افکار واندیشه ها صورت گرفته وقلم فرساییها شده است. از این رو، گروهی بدان ایمان آورده وگروهی دچار حیرت گشته وبرخی دیگران را به باد استهزاء گرفته اند.
امام مهدی (علیه السلام) شخصیت برجسته ای است که درست ۱۱۴۲ سال پیش از نگارش این کتاب دیده به جهان گشوده وهم اکنون زنده است، بر روی این سیاره خاکی زندگی می کند وبسان دیگر انسانها، غذا می خورد وآب می نوشد وخدای خویش را عاشقانه وخالصانه عبادت می کند ودر انتظار دریافت فرمان ظهور خویش است.
آن گرامی از دیدگان نهان است. مردم او را نمی بینند ونمی شناسند واو نیز خویشتن را معرفی نمی کند ودر هر نقطه ای از جهان که اراده کند، حضور می یابد. او بر سراسر جهان تسلط واشراف دارد وبه همه بندگان، شهرها وکشورها احاطه دارد. به اذن خدا هر رخدادی در سراسر جهان رخ دهد می داند وروزی که نزد خدا مشخص است وبرای ما نامعلوم، از پس پرده غیبت ظاهر می شود وعلائم ونشانه های قطعی پیش از ظهور او پدیدار می گردد.
پس از ظهور، بر سراسر گیتی حکم می راند ومسیح (علیه السلام) از آسمان فرود آمده وبه امامت او نماز می خواند.
همه دولتها وملتها در سراسر جهان، در برابرش خاضع می گردند ومذاهب وادیان سر فرود می آورند.
اسلام راستینی را که نیای گرانقدرش محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) آورد، با خود می آورد وپیاده می کند....
اینها برخی سر فصلها پیرامون شخصیت آن گرامی وبسان فهرستی برای این کتاب است.

بخش ۲: نام ونسب بلند آوازه ی او

پدران ونیاکان سرفراز
نام بلند آوازه ی آن گرانمایه «محمد» وبه «مهدی» شهرت دارد.
او فرزند حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)،
فرزند امام هادی (علیه السلام)،
فرزند امام جواد (علیه السلام)،
فرزند امام رضا (علیه السلام)،
فرزند امام کاظم (علیه السلام)،
فرزند امام صادق (علیه السلام)،
فرزند امام باقر (علیه السلام)،
فرزند امام سجاد (علیه السلام)،
فرزند امام حسین (علیه السلام)،
فرزند امام حسن (علیه السلام)،
فرزند امام علی (علیه السلام)،
وفرزند دلبند فاطمه (علیها السلام) دخت گرانمایه ی پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) است.
وسخن فرزدق چقدر در اینجا زیباست که می گوید:
«اینان، پدران گرانقدر من هستند، شما نیز ای «جریر»! به هنگامی که انجمنها ما را گرد آوردند، شخصیتهایی به عظمت پدران من، بدان انجمنها بیاور».
آری! این نسبت والای آن حضرت است که علاوه بر اسناد تاریخی، انبوه روایات نیز که از نظرتان خواهد گذشت، این واقعیت را به صراحت، در چشم انداز حق جویان قرار می دهد.
مادر گرامی او
مادرش، بانوی بزرگ، نیک بخت وپرشکوه وگرانقدری بنام «نرجس» است واو را «صیقل»، «ریحانه» «سوسن» نیز نامیده اند.
لازم به یادآوری است که تعدد نام واختلاف در اسم، نه تعدد شخصیت را می طلبد ونه اختلاف در مورد صاحب آن را.
دخت گرانقدر پیامبر فاطمه (علیها السلام) نیز بخاطر مناسبتها ودلایل متعدد، نامهای گوناگونی داشت که برخی از آنها را در کتاب «فاطمه از ولادت تا شهادت» آورده ایم.
ودر این کتاب نیز برخی از نامهای مادر گرامی حضرت مهدی (علیه السلام) «نرجس» را نیز خواهیم آورد.
دست خیانت وتحریف در برخی روایات
هر پژوهشگری به روایاتی که از نسب امام عصر (علیه السلام) سخن می گوید، مراجعه کند به روشنی در خواهد یافت که امام مهدی (علیه السلام) بی هیچ تردیدی فرزند گرامی حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) است. با این وصف شما در برخی از کتابهای اهل سنت به روایتی برمی خورید که دست تحریف وتزویر بسوی آن دراز شده وخیانت کارانه بخاطر زشت وبی اعتبار جلوه دادن روایت ومنحرف ساختن آن از هدف اصلی خویش که بیان شخصیت ونسب حضرت مهدی (علیه السلام) است، یک واژه بیگانه بر آن افزوده است وبه همین جهت هم این روایت، ارزش واصالت حقیقی خویش را از دست داده است.
علاوه بر این، روایت مورد اشاره، از نظر سند ومتن نیز ضعیف است ونزد پژوهشگران فاقد ارزش واعتبار. اما شگفت اینجاست که برخی از بداندیشان صدها روایت صحیح واصیل ومعتبر را در این مورد رها ساخته وبه همین روایت فاقد ارزش واعتبار چسبیده اند، چرا که پاسخگوی تمایلات وخواسته های دل بیمار آنان است.
آن روایت این است:
عن ابی داود، عن زائده، عن عاصم، عن زر، عن عبدالله، عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلم) انه قال:
«لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد، لطول الله ذلک الیوم، حتی یبعث الله رجلا منی - او: من اهل بیتی - یوطیء اسمه اسمی (واسم ابییه اسمی) یملاء الارض قسطا وعدلا، کما ملئت ظلما وجورا».
این روایت با چیزی که دست تحریف وخیانت بدان افزوده است، از دیگر انبوه روایات که پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام) آمده است، از نظر سند ومتن متفاوت است.
از نظر سند: بدان جهت فاقد ارزش است که روایت بوسیله فردی به نام «زائده» روایت شده است واو فردی است که دانشمندان علم رجال در بیوگرافی اش تصریح کرده اند که:
«انه یزید فی الاحادیث»(۳۳).
یعنی او در روایات می افزود وامانت در نقل را رعایت نمی کرد.
اما از نظر متن: بدان دلیل فاقد ارزش است که این روایت از «زر»، از راههای فراوان دیگری روایت شده است ودر هیچ کدام از آن، جمله «واسم ابیه اسم ابی» وجود ندارد(۳۴). واین نشانگر آن است که این جمله اضافی، ساخته وپرداخته فردی به نام «زائده» است که پژوهشگران اهل سنت نیز این واقعیت را دریافته اند از جمله یکی از آنان در کتاب خویش می نویسد:
«همه روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) در این مورد، فاقد جمله «واسم ابیه اسم ابی» می باشد».
آنگاه روایت مورد بحث را از «زائده» می آورد وپس از آن می گوید:
«ترمذی این روایت را نقل نموده است، اما آن جمله را ذکر نکرده است».
ودر انبوه روایات حافظان وافراد مورد اعتماد که روایت را آورده اند، تنها این عبارت است: «اسمه اسمی».
وآخرین سخن در این مورد این است که امام «احمد بن حنبل» با دقت در درستی کارش در نقل روایات، این حدیث را در «مسند» خویش در موارد متعددی آورده است وهمه جا تنها جمله «اسمه اسمی» می باشد(۳۵).
علاوه بر آنچه آمد، در همه روایات رسیده از پیامبر در مورد شخصیت والای امام مهدی (علیه السلام)، عبارت کوتاه «واسمه اسم ابی» وجود ندارد ومسلمانان نیز بر این مطلب اتفاق نظر دارند که آن حضرت فرزند حضرت حسن عسکری (علیه السلام) است.
بااین بیان روایت تحریف شده «زائد» فاقد ارزش واعتبار است واز دیدگاه علما ودانشمندان، مردود؛ چرا که با انبوه روایات صحیح ومعتبر، ناسازگار است ونیز بدان دلیل که «زائد» عنصری شناخته شده است که با روایات بازی می کرد وطبق هواها وخواسته های خویش، در آنها دستکاری می نمود.
چرا تحریف؟
بازرگانان ودلالان حدیث، به منظور تقرب به قطب های قدرت ودر طمع به دست آوردن ثروت وتقویت جبهه باطل وبیداد، روایاتی جهت دار از خود می ساختند.
وآنها را به پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) نسبت می دادند، چرا که در برخی روزگاران، ساختن روایات دروغ، پست وشغل مهم وتجارتی پر سود بود که جعل کنندگان حدیث ودروغ پردازان نظیر «ابوهریره» و«سمره بن جندب» و«مغیره بن شعبه» ودوستان وهمکاران آنان، بدان وسیله زندگی می کردند وبه آلاف والوف وهواهای دل خویش می رسیدند وراوی روایت مورد بحث، جناب «زائده»، از این قماش است ودلیل بازی با روایات نیز روشن است.
هدف...
هدف از افزودن جمله کوتاه «واسم ابیه اسم ابی» به روایت مورد بحث چه بوده است ودست تحریف، چه منظوری داشته است؟
پاسخ:
پاسخ این سؤال، یکی از این دو می تواند باشد:
۱ - هدف از این کار، تأیید «مهدی عباسی» بوده که، نامش «محمد» ونام پدرش «عبدالله» ولقبش «مهدی».
۲ - ممکن است هدف، تأیید «محمد بن عبدالله بن حسن» بوده است که لقبش «نفس زکیه»(۳۶) بود وبر ضد نظام ستمکار وپر فریب عباسی قیام کرد، همانگونه که علامه معاصر آیت الله صافی نیز در کتاب خویش(۳۷) بدان تصریح کرده است.
کوتاه سخن اینکه: روایت «زائده» از دیدگاه دانشمندان حدیث فاقد صحت واعتبار است ودر نهایت ضعف وتزلزل وتوجیه حرف نادرست نیز، کار نادرست دیگری است.
نامهای حضرت مهدی
حضرت مهدی (علیه السلام) نامهای متعددی دارد که به مناسبتهای مختلف، بدان نامها خوانده شده است واز این شئون شخصیتهای بزرگ است که بخاطر صفات وویژگیها وابعاد گوناگون شخصیتشان، نامشان نیز متعدد می گردد.
برای نمونه: در قرآن شریف وانجیل برای پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) نامهای متعددی است، نامهایی چون: «محمد»، «احمد»، «طه»، «یس»، «بشیر»، «نذیر» ودر انجیل نیز «فارقلیطا» و«برکلوطوس» به زبان سریانی ویونانی.
ونیز قهرمان جاودانه اسلام، امیر مؤمنان (علیه السلام) نیز نامهای متعددی دارد از آن جمله: «علی»، «حیدر»، «مرتضی» و«ایلیا» به زبان سریانی ونامهایی دیگر.
وبانوی بانوان فاطمه (علیها السلام) نیز نامهای متعددی دارد از آن جمله: «فاطمه»، «بتول»، «مبارکه»، «محدثه»، «طاهره»، «صدیقه» و...
در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) ونام بلند آوازه اش، روایات بسیاری از پیامبر گرامی وامامان نور (علیه السلام) آمده است که در آنها از آن اصلاحگر بزرگ عصرها ونسلها به «مهدی»، «حجت»، «قائم»، «منتظر»، «خلف صالح»، «صاحب الامر»، «سید»، «الامام الثانی عشر» و... تعبیر شده است وبارها تصریح شده است که نام آن حضرت نام پیامبر است وکنیه اش «ابوالقاسم».
که ما با ترسیم برخی از روایات به برخی از نامهای مقدس آن حضرت اشاره می کنیم:
مهدی
۱ - از «ابی سعید خدری» واو نیز از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) آورده است که فرمود:
«نام مهدی نام من است».
«اسم المهدی، اسمی».
۲ - امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود: نام مهدی «محمد» است.
«اسم المهدی، محمد»(۳۸).
وآن گرامی مهدی نامیده شد، چرا که خداوند او را به امور نهانی که هیچ کس از آنها آگاهی ندارد، هدایت وارشاد می نماید، روایت این است:
امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«اذا قام مهدینا اهل البت، قسم بالسویه وعدل فی الرعیه، من أطاعه فقد اطاع الله ومن عصاه فقد عصی الله وانما سمی المهدی لانه یهدی الی امر خفی»(۳۹).
یعنی هنگامی که مهدی ما خاندان پیامبر، بپا خیزد ثروتها را بطور برابر تقسیم می کند ودر جامعه به عدالت ودادگری رفتار می کند. هر کس او را فرمان برد خدای را فرمان برده وهر کس او را نافرمانی کند، خدای را نافرمانی کرده است واو مهدی نامیده شده چرا که به امور وشئون نهانی هدایت می گردد(۴۰).
قائم
آن حضرت «قائم» نامیده شده است چرا که به بزرگترین قیام اصلاحگرانه ی تاریخ بشر، دست می زند. او برای حق خالص که ذره ای باطل در آن راه نمی یابد، قیام می کند وبه حق وعدالت بپا می خیزد. واین چیزی است که قیام شکوهمند او را از دیگر قیامها ممتاز می سازد، چرا که تاریخ بشر، قیامها ونهضتهایی را برای برخی شخصیتها ثبت کرده است اما قیام ونهضت وانقلاب آنان در هدفها ووسایل، براساس حق وراه مستقیم نبوده است، اما امام مهدی (علیه السلام) بر اساس حق خالص وعدالت راستین وناب بپا می خیزد وبس.
این روایت را بنگرید:
«ابو حمزه ثمالی» می گوید:
سألت الباقر (علیه السلام): «یابن رسول الله! ألستم کلکم قائمین بالحق؟»
قال: «بلی!»
قلت: «فلم سمی القائم قائما؟»
قال: «لما قتل جدی الحسین (علیه السلام) ضجت الملائکه الی الله عزَّ وجلَّ بالبکاء والنحیب... ثم کشف الله عزَّ وجلَّ عن الائمه من ولد الحسین (علیه السلام) للملائکه، فسرت الملائکه بذلک، فاذا أحدهم قائم یصلی، فقال عزَّ وجلَّ: بذلک القائم أنتقم منهم»(۴۱).
از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم: ای پسر پیامبر! آیا همه شما قیام کننده به حق نیستید؟.
فرمود: چرا!
گفتم: پس چرا آن حضرت، قائم نامیده شد؟
فرمود: هنگامی که نیای گرانقدرم حسین (علیه السلام) به شهادت رسید فرشتگان به بارگاه خدا ناله وشیون کردند... خداوند امامان نه گانه، از نسل پاک حسین (علیه السلام) را، به آنها نمایاند وبا دیدن آنها ملائکه شاد گردیدند ودیدند که یکی از آنها به نماز ایستاده است وخدا با نشان دادن او به فرشتگاتن فرمود: من بوسیله این «قائم» از قاتلان حسین (علیه السلام) انتقام خواهم گرفت».
وامام صادق (علیه السلام) نیز فرمود:
««سمی «القائم» لقیامه الحق»(۴۲).
یعنی: حضرت مهدی (علیه السلام) «قائم» نامیده شد چرا که قیام شکوهمند او، به حق وعدالت است وهدفها وشیوه ها ووسایل او در راه رسیدن به هدف نیز همه وهمه براساس حق است.
منتظر
آن حضرت با این نام خوانده شده است، چرا که مردم همواره ظهور وقیام او را انتظار می برند تا با قیام خویش این سیاره خاکی را از ظلم وبیداد پاک سازد.
از امام جواد (علیه السلام) پرسیدند:
«یابن رسول الله! ولم سمی: القائم؟»
قال: «لانه یقوم بعد موت ذکره وارتداد أکثر القائلین بامامته».
فقیل له: «ولم سمی: المنتظر؟»
قال: «لان له غیبه تکثر ایامها ویطول أمدها، فینتظر خروجه المخلصون وینکره المرتابون..»(۴۳).
یعنی: پرسیدند: «چرا حضرت مهدی (علیه السلام) را «قائم» نامیدند؟»
فرمود: «چون پس از آنکه یاد ونام مقدسش در میان مردم فراموش شد وبیشتر معتقدان به امامت او به آفت ارتجاع وارتداد گرفتار آمدند، بپا می خیزد.
پرسیدند: «چرا منتظر نامیده شده است؟»
فرمود: «بدان دلیل که او غیبت بسیار طولانی خواهد داشت. غیبتی که دوران آن سخت وطولانی است ومخلصان، انتظار قیام وظهورش را می کشند وتردید کنندگان وبدخواهان، وجود گرانمایه وظهور او را برای اصلاح جهان، انکار می نمایند.
صاحب الامر
آن گرامی «صاحب الامر» نیز نامیده شده است، چرا که او پیشوای بر حقی است که خداوند اطاعت او را بر همه بندگان واجب ساخته است؛ از جمله در قرآن می فرماید:
هان ای ایمان آورندگان! خدا وپیامبر وصاحبان امر را اطاعت کنید.
«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم»(۴۴).
روایات معتبر وصحیح صراحت دارند که «اولی الامر» در آیه شریفه، امامان نور واز خاندان پیامبرند که نخستین آنها علی (علیه السلام) وآخرینشان حضرت مهدی (علیه السلام) است.
حجت
آن حضرت «حجت نیز نامیده شده است بدان دلیل که «حجت» خدا بر جهانیان است وخدا بوسیله آن گرامی بر بندگانش اتمام حجت می کند.
ونیز آن پیشوای بزرگ، نامها ولقبهای دیگری دارد که نیاز به توضیح وشرح ندارد.
جان سخن در مورد امام مهدی
بنظر می رسد بهترین شیوه ورود به بحث در مورد امام مهدی (علیه السلام)، ترسیم روایاتی است که از نیای گرانقدرش پیامبر، گاه به صورت سربسته وگاه مشروح! پیرامون شخصیت والا وپرشکوه او وارد شده است، همانگونه که دیگر نویسندگان نیز بدین صورت وارد بحث شده اند.
در آغاز این بحث لازم به یادآوری است که در این رابطه، انبوه روایاتی که در منابع وکتابهای شیعه است ترسیم نمی گردد، چرا که ایمان، به امامت از نظر آنان از پایه های دین ومذهب شناخته شده وفردی که اصل امامت را معتقد بود، ناگزیر به امامت حضرت مهدی (علیه السلام) ایمان دارد وانبوه روایاتی که از اصل امامت وشمار امامان نور سخن دارد، تصریح می کند که دوازدهمین آنان حضرت مهدی (علیه السلام) است، از این رو، ایمان به آن گرامی، از ایمان به اصل امامت، گسست ناپذیر از کل! ودوازدهمین آنان، می باشد.
در منابع اهل سنت
انبوه روایاتی که در منابع وکتابهای اهل سنت پیرامون امامان دوازده گانه وارد شده است از نظر اجمال وتفصیل گوناگون است.
برخی از آنها تنها از شمار امامان نور، بدون بیان نام ونسب آنان سخن دارد. وبرخی دیگر آنان را با نام ونسب وشمار معرفی می کند.
برخی سربسته از حضرت مهدی (علیه السلام) سخن می گوید.
وبرخی صراحت دارند که آن حضرت، دوازدهمین امام نور است.
با این بیان، برخی از روایات، روشنگر برخی دیگر است.
سخن درست
سخن حق ودرست در این مورد این است که به صراحت یادآوری کنیم که: این روایات، بسیار زیاد وفراتر از حد تواتر است وپیام آنها نیز صریح، روشن وغیر قابل خدشه است، به گونه ای که نه نقطه ابهامی باقی می گذارد ونه راهی برای بهانه جویی وایراد واشکال واگر بخواهیم همه آنها را بیاوریم، هم سخن طولانی وخسته کننده می شود وهم از هدف اصلی کتاب باز می مانیم، به همین جهت تنها برای نمونه برخی از آنها - با بیان منابع ومصادر، به منظور آسان ساختن کار برای پژوهشگران حقیقت جو - در اینجا ترسیم می گردد.
نمونه هایی از روایات
الف: دسته اول:
دسته نخست روایاتی است که از امامان نور (علیه السلام) بطور کلی وسربسته، پیام دارد، برای نمونه:
۱ - پیامبر گرامی می فرمود:
«یکون لهذه الامه اثنا عشر خلیفه».
یعنی: برای این امت، دوازده امام وپیشوا خواهد بود.
این روایت را هم، امام «احمد بن حنبل» در مسند خویش از ۳۴ طریق روایت کرده است وهم «مسلم» از علمای مورد قبول اهل سنت در «صحیح» خود آورده است(۴۵).
ونیز آورده اند که فرمود:
«یکون اثنا عشر أمیرا، فقال کلمه لم أسمعها فقال أبی: انه قال: کلهم من قریش»(۴۶).
یعنی این امت دوازده امام خواهد داشت... وهمگی آنان از قریش اند.
این روایت را منابع ومصادر ذیل آورده اند:
۱ - «صحیح بخاری»جلد ۴، صفحه ۱۴۶.
۲ - «صحیح ترمذی» جلد ۲، صفحه ۳۵.
۳ - «مسند امام احمد بن حنبل» جلد ۵، صفحه ۹۰.
۴ - «تیسیر الوصول الی جامع الاصول» جلد ۲.
۵ - «منتخب کنز العمال»
۶ - «تاریخ بغداد» جلد ۱۴، صفحه ۳۵۳.
۷ - «تاریخ الخلفاء» صفحه ۷.
۸ - «ینابیع الموده» صفحه ۴۴۴.
۹ - «المستدرک علی الصحیحین» جلد ۲، صفحه ۲۵۰۱(۴۷).
در منابع فوق، این روایت از امام حسن (علیه السلام)، «عبدالله بن مسعود»، «انس بن مالک»، «عمر» و... روایت شده است ویادآوری می گردد که نویسندگان این منابع، همگی از ائمه وعلمای مورد اعتماد اهل سنت هستند.
دسته دوم:
دسته دوم از روایات، برخلاف دسته نخست که سربسته بیانگر این نکته بود که امامان پس از پیامبر، دوازده نفرند وهمگی از قریش، این دسته از روایات بطور روشن وگویا به بیان مشخصات امامان دوازده گانه پرداخته وآنان را با نام ونشان معرفی می کند.
برای نمونه:
۱ - قال رسول الله: «أنا سید النبیین وعلی بن أبی طالب سید الوصیین وان أصیانی بعدی اثنا عشر، أولهم علی بن ابی طالب وآخرهم المهدی»(۴۸).
یعنی: از پیامبر گرامی آورده اند که فرمود: «من سالار پیامبرانم وعلی سالار جانشینان پیامبران وجانشینان من دوازده نفر می باشند، نخستین آنها علی (علیه السلام) فرزند ابی طالب وآخرینشان فرزندم مهدی (علیه السلام)».
«ان خلفائی واوصیائی وحجج الله علی الخلق بعدی اثنا عشر: أولهم علی وآخرهم ولدی المهدی، فینزل روح الله عیسی بن مریم، فیصلی خلف المهدی وتشرق الارض بنور ربها ویبلغ سلطانه المشرق والمغرب»(۴۹).
یعنی: جانشینان من وحجتهای خدا بر بندگان پس از من، دوازده نفرند. نخستین آنها علی بن ابی طالب است وآخرینشان پسرم مهدی است. (پس از ظهور او) عیسی بن مریم از آسمانها فرود آمده وبه امامت او نماز می گذارد وزمین وزمان به نور پروردگارش روشن می گردد وحکومت مهر وعدل او، جهان را از شرق تا غرب زیر پوشش می گیرد.
۳ - ونیز از ابن عباس آورده اند که گفت: روزی مردی یهودی به نام «نعثل» آمد وبه پیامبر گفت: «ای پیام آور خدا! از اندیشه ای که در سینه دارم ودر خاطرم خطور می کند می خواهم از شما بپرسم».
پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «بپرس».
واو پرسید تا رسید به این مطلب که گفت: «فأخبرنی عن وصیک من هو؟»
یعنی از جانشین خودت آگاهم ساز که او چه کسی است؟
چرا که پیامبری نیامده است جز اینکه جانشینی داشته است وجانشین پیامبر ما حضرت موسی «یوشع بن نون» است که خود موسی (علیه السلام) او را معرفی کرد.
پیامبر گرامی در پاسخ او فرمود: «ان وصیی علی بن ابی طالب وبعده سبطای الحسن والحسین تتلوه تسعه ائمه من صلب الحسین».
یعنی: حقیقت این است که جانشین بلافصل من علی بن ابی طالب است وپس از او فرزندانم حسن وحسین به ترتیب وپس از حسین، (علیه السلام) امامان نه گانه از نسل حسین خواهند بود که از پی هم خواهند آمد.
مرد یهودی گفت: «نام بلند وجاودانه آنان را برایم بیان فرما».
قال: «یا محمد فسمهم لی!»
آن حضرت فرمود: «اذا مضی الحسین فابنه علی، فاذا مضی علی فابنه محمد، فاذا مضی محمد فابنه جعفر، فاذا مضی جعفر فابنه موسی، فاذا مضی موسی، فابنه علی فاذا مضی علی فابنه محمد، فاذا مضی محمد فابنه علی، فاذا مضی علی فابنه الحسن فاذا مضی الحسن فابنه الحجه محمد المهدی، فهؤلاء اثنا عشر»(۵۰).
یعنی: پس از شهادت حسین (علیه السلام) فرزندش علی وپس از او پسرش محمد وپس از او پسرش جعفر وپس از او پسرش موسی وپس از او پسرش علی وپس از او پسرش محمد وپس از او پسرش علی وپس از او پسرش حسن وپس از او فرزندش مهدی، اینان امامان دوازده گانه مردم وجانشینان بحق من می باشند.
آفت زدگان حق ستیز
اینها نمونه هایی از روایات صحیح وروشن است که نه نقطه ابهامی می گذارد ونه جای بهانه جویی وتردید افکنی در مسأله امامت وشخصیت والای حضرت مهدی (علیه السلام). مسلمانان نیک اندیش وژرف نگری که از نظر اندیشه وعمل، بر صراط مستقیم هستند واز نعمت اعتدال بهره ورند از این روایات درمی یابند که منظور از امامان دوازده گانه، در روایات پیامبر، همان امامان اهل بیت اند ونه دیگران، همانگونه که انبوه روایات بدان تصریح دارد، اما مبتلایان به بیماری عناد وکینه توزی وکسانی که راه ورسمشان حق کشی وباطل پروری است نه تنها در برابر حقیقت سر تسلیم فرود نمی آورند وشهامت ودرایت حق پذیری ندارند، بلکه در همان حال که دلها وقلبهایشان آن حقیقت را باور داشته وبدان یقین دارد، خود ظالمانه وبرتری طلبانه حقیقت را انکار می نمایند.
به همین دلیل آنان را بسان غریقی خواهی دید که به هر خس وخاری چنگ انداخته ودر این نقشه خائنانه اند که انبوه روایات صریح وروشن را از جهت وهدف وظاهر والفاظ خود، باز گردانیده وچنان بلایی بر سرشان بیاورند که از تطبیق به امامان اهل بیت بازدارند وبه دیگران تطبیق دهند، با اینکه یقین دارند که شمار دوازده در این انبوه روایات، نه با سران بیدادگر وپلید اموی می سازد ونه با فریبکاران سیاهکار رژیم عباسی. اما چه باید کرد که بیماری مرگبار وگمراه کننده تعصب، انسان را به هر جنایت وخیانتی وامی دارد ومبتلای به این آفت گمراه کننده، کور وکر می گردد، نه از دروغ پردازی وتزویر، روی گردان است ونه از فریبکاری ودجال گری.
چرا که تنها بازدارنده حقیقی انسان از انحراف وارتجاع وخیانت، دین صحیح ودینداری ودین باوری درست است، از این رو هنگامی که آن بازدارنده واقعی برداشته شد، انسان دیگر افسار گسیخته می شود وزبانش از هر قید وبند مسئولانه آزاد. آنچه هوای دل اوست انجام می دهد وبدون ذره ای شرم وحیا آنچه را دلخواه اوست می گوید. نه در برابر خدا احساس مسئولیت می کند ونه از سرانجام کار وکیفر خیانت خویش حساب می برد.
اگر ما بخواهیم این دیدگاه سخیف وساختگی واین ادعای بی اساس ومحتوا را، آنگونه که می باید، میان تهی وساختگی بودنش را انعکاس بخشیم، باید لیست سیاه وبلند بالایی از سردمداران جنایتکار وتباه پیشه دو رژیم بیدادگر «اموی» و«عباسی»، تنظیم نماییم. از عناصر پلید وتجاوزکار گرفته تا ملحد، خون ریز، بد مست، شرابخوار، شناگر در حوض خمر، اهانت کننده به قرآن، بازدارنده از کارهای شایسته، مشوق وپیشتاز در زشتیها وپلیدیها وعناصر شهوت پرست ودر اسارت هوای نفس و...
آری! باید لیست سیاه اینها را بیاوریم، چرا که شما به هر کدام از این سردمداران پلید دست نهی، جز فاسق، فاجر، پرده حیا دریده، برده آزاد شده، وبی اصل ونسب نخواهی یافت. در این صورت است که کتاب از موضوع اصلی خود خارج وبه پرونده های سیاه وتیره وتاری، از زندگی ننگ بار عناصر ضد اسلام وضد انسانیت که سوگمندانه عنوان خلاف اسلامی را نیز یدک می کشند، تبدیل خواهی شد. براستی آیا اینان، امامان دوازده گانه ای هستند که پیامبر نوید آنان را به بشریت داد؟ باید هزاران بار گفت: «هرگز» ومیلیونها مرتبه پاسخ داد: «نه!» هرگز امکان ندارد که پیامبر پاک وپاکیزه پرشکوه ومقدسی چون محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) این پلیدان آلوده وزشت کردار را به نمایندگی خویش برگزیند واین جنایتکاران فاسق وبدکار را جانشین خود سازد.
قداست منزلت وعظمت مقام او بسیار فراتر از این است که عناصر ریاکار وآلوده، جانشینان او باشند، چرا که پیامبر گرامی را جز پاکان وپاکیزگان نمی توانند نمایندگی کنند. تنها کسانی می توانند او را نمایندگی کنند که خداوند آنان را به لطف خویش از همه پلیدیها پاک وآنگونه که خود می پسندد پاکیزه ساخته باشد....
کسانی که پاکتر از آسمان صاف ونسیم لطیف ودل انگیز بهاری اند، بزرگ مردانی که شریف ترینهای روی زمین اند وشایستگان عصرها ونسلها، کسانی که زندگی سراسر افتخار وشکوهشان لبریز از ارزشهاو نورباران از قداستها وفضیلتها بود به گونه ای که بر هیچ عیب جویی در سراسر زندگی آنان، نقطه ای برای چون وچرا بود ونه برای استهزاکنندگان بهانه ای برای تمسخر واشاره و... انسانهای والایی که نسخه هایی همانند اصل بودند وپیامبر پرشکوه اسلام را در ابعاد گوناگون دانش وحکمت، ورع وتقوا، پارسایی وبندگی خدا ودیگر صفات وویژگیهای برجسته اش، براستی نمایندگی نمودند.
بزرگ مردانی که از سرچشمه دانش پیامبر سیراب گشته واز آب گوارا وزندگی بخش حکمت وبینش او نوشیدند ودر شاهراه هدایت او از پی او گام سپردند. اینانند که سزاواترین مردم به او ونزدیکترین وعزیزترین انسانها به پیامبرند. اینان، خاندان پاک واهل گرامی اویند که قرآن در آیات بسیاری آنان را ستوده وپیامبر در موارد وموقعیتهای گوناگونی آنان را به عنوان جانشینان خویش به مردم معرفی کرد... اما با کسانی که به جمود فکری وتعصب کور گرفتارند، چه می توان کرد؟
با کسانی که نه به منطق استوار، اعتراف می کنند ونه دلایل محکم، سودشان می بخشد ونه براهین قانع کننده را به دلیل مرگ وجدان ومسخ شخصیت، می پذیرند؟ وچنانند که اگر هر نشان حقانیت ومعجزه ای بیاوری ایمان نمی آورند، بااینان چه باید کرد؟
حقگرایان
در برابر این گروه متعصب وگرفتار آفت جمود وافراط کاری، انبوه انبوه انسانها بوده وهستند که وجدان آنان آلوده نشده واندیشه وفکرشان از باروری وبالندگی بازنیایستاده واحساساتشان را از دست نداده اند. در برابر حق وعدالت به هنگامی که آشکار گردد، خضوع می کنند وخود پرستی وخود بزرگ بینی را دور می اندازند واز کسانی نیستند که مشمول این آیه قرآن گردند که می فرماید:
«اخذته العزه بالاثم»(۵۱).
یعنی: غرور وخودپرستی او را به گناه وبدکاری برانگیزد.
آری! انبوه مردم اینگونه اند، ولی فاجعه بزرگ، فاجعه این گروه متعصب وافراط کار وحق ستیز است واین آفت هستی سوز وانحطاط آفرین است که از چهارده قرن پیش تاکنون جامعه اسلامی بدان گرفتار است.
بازگشت به بحث
... سخن در روایاتی بود که از پیامبر گرامی رسیده وبیانگر نام ونشان وشمار ونسب امامان اهل بیت (علیهم السلام) است وحق ستیزان در نقشه تأویل ناروای این روایات اند تا به امامان نور تطبیق نکند.
ما بر این باوریم که روایات مورد اشاره، هیچ نیازی به تأویل ندارد چرا که پیامبر گرامی با این روایات پرده های ابهام را کنار زده وحقیقت را آشکار ساخته وآن چه لازم وشایسته می نمود همه را به صراحت بیان فرموده است. هرگز از پیامبر فرزانه ای، عاقلانه وحکیمانه نیست که از امامان پس از خویش مبهم ونامشخص خبر دهد، چرا که این گونه سخن گفتن با بلاغت وحکمت ناسازگار است.
ومطلب در این مورد شرح وتفصیل می طلبد، نه اجمال وابهام. چرا که موضوع مورد بحث یک موضوع استراتژیک ودر نهایت حساسیت واهمیت است ویا سرنوشت اسلام وجامعه اسلامی ورهبری آن مرتبط است.
روایات
به هر حال اینک که بحث به اینجا رسید لازم است که برخی از روایاتی که از پیامبر گرامی پیرامون امام مهدی (علیه السلام) بصورت صریح وروشن آمده است وآنها را تحت عنوان دسته دوم از روایات قرار دادیم، منعکس گردد. با آگاهی بر این که روایت مورد اشاره در کتابهای شیعه واهل سنت بسیار است وبه دلیل حجم آنها بررسی وانعکاس همه آن روایات امکان پذیر نیست وشمارش آنها نیز مشکل است.
علامه وپژوهشگر پرتلاش معاصر آیت الله «صافی» - دامت برکاته - بیش از ۸۰ روایت از منابع شیعه وسنی از این دسته روایات آورده است وخاطر نشان ساخته است که اینها جز، شماری ناچیز نیست.
اینک نمونه های دیگری از روایات:
۴ - از سهل بن سعد انصاری آورده اند که می گوید:
از فاطمه (علیها السلام) دخت گرانقدر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) در مورد امامان نور پرسیدم، پاسخ داد:
پیامبر خطاب به علی (علیه السلام) در این مورد فرمود:
«علی جان تو امام وپیشوای راستین پس از من هستی ونسبت به جامعه باایمان ومسلمان، از خودشان سزاوارتر،
پس از تو فرزندت حسن
وپس از او فرزندت حسین
وپس از او فرزندش علی بن الحسین
وپس از او فرزندش محمد باقر
وپس از او فرزندش جعفر صادق
وپس از او فرزندش موسی
وپس از او فرزندش علی بن موسی
وپس از او پسرش محمد
وپس از او پسرش علی
وپس از او پسرش حسن
که هر کدام نسبت به دین ودنیای جامعه، از خود ایمان آورندگان زیبنده ترند. وآنگاه فرزندم مهدی است که امام وجانشین من خواهد بود ونسبت به امور وشئون مؤمنان از خودشان سزاوارتر است. خداوند بوسیله او مشرقها ومغربهای زمین را فتح می کند.
آری علی جان! اینان امامان راستین وزبانهای صداقت ودرستی اند. هر کس اینان را یاری کند، پیروز ورستگار است وهر کس آنان را در نقش عظیمشان تنها گذارد در سخت ترین شرایط به حال خود واگذاشته می شود»(۵۲).
۵ - ونیز از سلمان آورده اند که: پیامبر گرامی برای ما خطبه خواند وفرمود: «هان ای مردم! من بزودی بسوی ملکوت پر می کشم واز میان شما می روم. اینک شما را در مورد خاندانم به نیکی سفارش می کنم.
مردم! از بدعت سازی وبدعت پذیری بر حذر باشید، چرا که هر بدعتی گمراهی است وهر گمراهی در آتش دوزخ.
مردم! هرکس از شمایان، خورشید را از دست داد وبه ماه تمسک جوید وهر کس ماه را از دست داد به خورشید وماه روی آورد وهرکس باز آن دو را از دست داد به ستارگان فروزان پس از من.
این سفارش من است بر شما واز خدای بخشایشگر برای خود وهمه ی شما آمرزش می طلبم».
سلمان افزود: هنگامی که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) از منبر فرود آمد، من او را تا خانه بدرقه کردم وگفتم: «ای پیامبر خدا!شما فرمودید: هنگامی که خورشید جهان افروز را از دست دادیم به ماه تمسک جوییم وهنگامی که ماه نورافشان را از دست دادیم به دو آفتاب وماه وپس از آن به ستارگان فروزان. سؤال من این است که منظور از خورشید وماه ودو آفتاب وستارگان فروزان چیست؟»
پیامبر فرمود: منظور از خورشید پیامبر شماست ومنظور از ماه علی (علیه السلام) ومنظور از دو آفتاب وماه، حسن وحسین ومنظور از ستارگان فروزان امامان نه گانه از نسل حسین اند.
بنابراین، هنگامی که مرا از دست دادید به علی تمسک جویید وهنگامی که ماه را از دست دادید به دو خورشید وماه، حسن وحسین وپس از آن دو، به امامان نه گانه از نسل حسین (علیه السلام) یکی پس از دیگری... که آخرین آنها فرزندم مهدی (علیه السلام) است».
آنگاه فرمود: اینان جانشینان من هستند، پیشوایان درست اندیش ونیک کرداری که شمار آنان، به شمار فرزندان یعقوب وحواریون عیسی (علیه السلام) است.
سلمان می افزاید: گفتم: «در این فرصت، نام آنان را برای من بیان فرمایید».
که فرمود: «نخستین آنان وسالارشان علی است ودو فرزندان او حسن وحسین وآنگاه زین العابدین، محمد باقر، جعفربن محمد، وفرزندش کاظم همنام موسی بن عمران وفرزندش علی که در سرزمین خراسان به شهادت می رسد. آنگاه فرزندش محمد ودیگر علی وحسن وحجت خدا، همو که در پس پرده ی غیبت انتظار دریافت فرمان قیام می کشد....
اینان خاندان من هستند واز خون وگوشت من. دانش آنان دانش من است وفرمانشان فرمان من. هر کس با اذیت وآزار آنان، مرا بیازارد، خداوند او را به شفاعت من نائل نخواهد ساخت»(۵۳).
آری! خواننده گرامی! پس از این انبوه روایاتی که نه تنها ترسیم همه آنها امکان پذیر نیست؛ که شمارش آنها نیز مشکل می نماید، شما به پیام روشن آنها پی خواهید برد ودر خواهید یافت که پیامبر گرامی بر این موضوع عقیدتی در مناسبتهای گوناگون پافشاری می نمود تا حجت را برای مردم تمام کند وآنان در روز رستارخیز در پیشگاه خدا بهانه ای نداشته باشند.

بخش ۳: قرآن ونوید از امام مهدی

قرآن کتاب پرشکوه خداست.
کتابی است که نه کتابهای آسمانی پیشین آن را خدشه دار وباطل می سازد ونه واقعیتهای آینده(۵۴).
بیانگر هر چیزی است(۵۵) وهیچ تر وخشکی نیست، مگر اینکه در (این) کتاب روشن وروشنگر آمده است(۵۶).
در این کتاب از هیچ چیز فروگذار نشده...(۵۷) آخرین پیام آسمان به زمین وزمان است همانگونه که اسلام، آخرین دین آسمانی وآخرین برنامه زندگی است.
با این وصف، آیا براستی می توان فکر کرد که قرآن در مورد این رخداد بزرگ، که عمیقترین ووسیعترین دگرگونی حیات انسان شناخته می شود ساکت باشد؟
ودر مورد آن بدون نوید وپیام؟
این قرآنی که از چیرگی «روم» بر «ایران» واز بر پایی دولت غاصب وپوشالی یهود، بر اساس سازش با قدرتهای مسلط روزگار خبر می دهد(۵۸).
این قرآنی که از «یأجوج» و«مأجوج» وسرانجام وآینده آنها خبر می دهد، این قرآنی که از امکان گذشتن از جو وراهیابی انسسان به کرات آسمانی گزارش می کند ومی فرماید:
«یا معشر الجن والانس ان استطعتم أن تنفذوا من أقطار السموات والأرض فانفذوا لا تنفذون ألا بسلطان...»(۵۹).
یعنی: هان ای گروه جن وانس! اگر می توانید که از کرانه های آسمانها وزمین بیروین روید، بیرون بروید اما بیرون نخواهید رفت مگر با داشتن قدرت علمی وصنعتی....
آیا فکر می کنید چنین کتابی از ظهور اصلاحگر بزرگ تاریخ انسانیت وبنیاد حکومت جهان گستر وعادلانه او، خبر نمی دهد ودر مورد آن ساکت است؟
هرگز چنین نیست....
قرآن از امام مهدی (علیه السلام) وبر پایی حکومت مهر وعدل او، در موارد متعدد وآیات بسیاری سخن گفته است واز این حقیقت بزرگ خبر داده است.
واین آیات بر شخصیت گرانمایه آن حضرت وظهور او تأویل گردیده است. همانگونه که امامان نور (علیه السلام) که قرآن در خانه آنان فرود آمده است، بدین واقعیت تصریح کرده اند ومی دانیم که صاحبان معصوم ومطهر وراست گوی خانه، یعنی اهل بیت پیامبر به آنچه در خانه است، داناتر وآگاه ترند.
نمونه ها
۱ - قرآن در نویدی می فرماید:
«ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین» «ونمکن لهم فی الارض ونری فرعون وهامان وجنودهما منهم ما کانوا یحذرون»(۶۰).
یعنی: وما اراده کردیم به کسانی که در روی زمین تضعیف شده اند نعمتی گران، ارزانی داریم وآنان را پیشوایان (راستین) وآنان را وارثان گردانیم.
وبه آنان در زمین اقتدار ومنزلتی شایسته دهیم واز آنان به فرعون وهامان وسپاهیانشان چیزی را که از آن می هراسیدند نشان دهیم.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در تأویل این آیه شریفه می فرماید: «دنیا پس از چموشی وسرکشی، بسان شتری که از دادن شیر به دوشنده اش خودداری می کند وآن را برای بچه اش نگهداری می کند، به ما روی خواهد آورد»(۶۱).
سپس به تلاوت این آیه شریفه پرداخت که:
«ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین...».
«ابن ابی الحدید» در این مورد می نویسد: «بزرگان دینی وهمفکران ما بر این واقعیت تصریح می کنند که این بیان امیر مؤمنان (علیه السلام)، نوید از آمدن امام وپیشوای بزرگی است که فرمانروای زمین وزمان می گردد وهمه کشورها در قلمرو قدرت او قرار می گیرند...»(۶۲).
آری! سخن امیر مؤمنان (علیه السلام) بیانگر آن است که دنیا، پس از سختی وبیداد بسیار نسبت به خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم)، سرانجام بسوی آنان روی خواهد آورد. آنان بر کران تا کران گیتی حاکم وبر دشمنان کینه توز خویش پیروز می گردند. انبوه مشکلاتی که بسان سنگها وصخره ها سر راه نهضت آسمانی عدالت خواهانه ومقدس آنان قرار دارد همگی رام وکنار می رود ودنیا پس از سختی وبدرفتاری با آنان برایشان آسان وپس از تلخی ومرارتش شیرین وپس از سرکشی اش خاضع وپس از گردن فرازیش مطیع ومنقاد آنان می گردد.
ونیز از امیر مؤمنان (علیه السلام) آورده اند که فرمود: «مستضعفان یاد شده در قرآن کریم که خداوند اراده فرموده است آنان را پیشوای مردم روی زمین قرار دهد، ما خاندان پیامبریم. خداوند سرانجام «مهدی» این خانواده را برمی انگیزد وبوسیله او، آنان را به اوج شکوه وعزت واقتدار می رساند ودشمنانشان را به سختی، به ذلت می کشد»(۶۳).
سخن کوتاه در تأویل آیات
اینک که سخن به تأویل آیات رسید، مناسب است جهت آگاهی بیشتر شما خواننده گرامی سخنی کوتاه در این مورد ترسیم گردد.
تأویل واژه شناسان «تأویل» را برگردانیدن واژه وسخن از معنای ظاهری به معنای حقیققی وباطنی آن، معنا کرده اند(۶۴). تأویل وتعبیر خوابها نیز اینگونه است.
برای نمونه: حضرت یوسف (علیه السلام) در خواب یازده ستاره وخورشید وماه را می بیند که در برابر او سجده می کنند وآنگاه پس از سالهای طولانی که حضرت یعقوب وفرزندانش به صمر می روند، آن خواب ومعنای حقیقی آن، روشن می گردد که قرآن می فرماید:
«... هذا تأویل رؤیای من قبل...»(۶۵).
هنگامی که آنان بر یوسف وارد شدند، پدر ومادرش را نزد خویشتن جای داد وگفت: «این است تعبیر آن خواب من که اینک پروردگارم آن را تحقق بخشیده است». ودرست همین بیان در تأویل وتعبیر خوابهایی است که یوسف در تأویل آنها می فرماید: «غذای روزانه شما را هنوز نیاورده باشند که من پیش از آن، شما را از تعبیر آن خوابها، چنانکه پروردگارم به من آموخته است، خبر دهم.... امیر مؤمنان (علیه السلام) در روایت از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) در مورد آموزش وفراگیری دانشش از آن حضرت می فرماید: «هیچ آیه ای نیست جز اینکه آن گرامی، معنای نهان وتأویل آن را به من آموخت»(۶۶).
بازگشت به بحث:
در آیه ی مورد بحث که ظاهر سخن از جنایات فرعون است قرآن به این واقعیت تصریح می کند که:
«... ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین».
یعنی:... وما بر آن هستیم که بر مستضعفان روی زمین، نعمتی گران ارزانی داریم وآنان را پیشوایان سازیم ووارثان گردانیم.
در اینجا، معنای ظاهری این است که خداوند عزت واقتدار بنی اسرائیل را به آنان باز پس می دهد و«فرعون» و«هامان» وسپاهیانشان را به بوته هلاکت می سپارد.
اما معنای نهان آیه شریفه غیر از معنای ظاهری وروشن آن است. آن معنا این است که: مقصود از تضعیف شدگان در آیه شریفه، خاندان پیامبرند. مردم آنان را تضعیف نموده وبر آنان ستم کرده وآنان را به قتل رسانده ورانده وسخت ترین بیدادگری را در مورد آنان روا داشته اند.
پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) در تبیین این مطلب فرمود:
«انتم المستضعفون بعدی»(۶۷).
یعنی: شما تضعیف شدگان پس از من هستید.
واین واقعیت تاریخی که پیامبر از آن خبر داد، هیچ نیازی به اثبات ندارد. تاریخ اسلامی وروند آن، به صراحت وبا رساترین صدای خویش گواهی می کند که مردم از همان روز رحلت پیامبر، خاندان او را با کمال تأسف مورد هجوم قرار دادند وآنان را بسختی تضعیف کردند.
اگر شما خواننده عزیز به کتابهایی نظیر «مقاتل الطالبین» مراجعه کنی، با انواع مصیبتها ورنجها وبیداگریهایی روبرو می گردی که بر خاندان پیامبر باریده است، چرا که زورمندان وسلطه گران، این نسل پاک وپاکیزه را بشدت تضعیف نمودند وآنچه دلهای لبریز از کینه وجاه طلبی شان خواست، در دشمنی با آنان انجام دادند وکار بجایی رسید که مردم دنیا پرست در راه تقرب به فرمانروایان وبه دست آوردن دل آنان، سرهای مقدس فرزندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) را به حاکمان هدیه بردند(۶۸)، همانگونه که «جعفر برمکی» وعناصری از این قماش چنین کردند....
وراستی چه تضعیفی از این بدتر وظالمانه تر...؟!!!
اما اراده خدا بر آن قرار گرفت که بر این نسل پاک ومظلوم تاریخ وبر رهروان راه وپیروان ستمدیده آنان، که همواره زیر فشار وسرکوب وتحقیر وذلت قرار داشته واز ساده ترین حقوق بشری نیز محروم هستند وزورمندان آزادی وکرامت آنان را پایمال ساخته اند، تفضل فرموده وحکومت وفرمانروایی زمین وزمان را برآنان ارزانی دارد. حکومت واقتداری که مرزهای آن، دو اقیانوس منجمد شمالی وجنوبی باشد، وهمه مناطق گوناگون ومحیطهای بهم پیوسته میان این دو را شامل گردد. حکومت منحصر به فرد وبی نظیری که بدون هیچ مزاحم ورقیب ومخرب حکم راند واز اقتدار ونیروی کامل وکارآیی وخلاقیت بی نظیری برای اداره شایسته خانواده بزرگ بشری برخوردار باشد وزمین وزمان ودلها را آباد سازد.
که در این مورد بزودی بحث خواهیم کرد....
نکته دیگر:
در پایان بحث، در مورد آیه ۴ و۵ از سوره مبارکه قصص، نکته دیگری نیز شایسته طرح است وآن اینکه:
ممکن است این تأویل ومعنای نهان از آیه شریفه که امامان نور (علیه السلام) آن را آشکار ساخته اند از ظاهر آیه نیز دریافت گردد، چرا که در صدر آیه ۵، دو واژه «نرید» و«نمن» بصورت مضارع که از آینده خبر می دهد، بکار رفته است. از آنجایی که این آیات پس از گذشت هزار سال از عصر «موسی» بر قلب مصفای پیامبر اسلام (علیه السلام) فرود آمده است می توان گفت که: اگر در مورد بنی اسرائیل بود می توانست بصورت ماضی که از گذشته پیام دارد، نازل گردد، اینگونه: «واردنا ان نمن». ویا اینگونه: «مننا علی الذین استضعفوا» همانگونه که در دیگر آیات قرآن، بصورت ماضی بکار رفته است.
برای نمونه:
۱ - «لقد من الله علی المؤمنین...»(۶۹).
۲ - «... فمن الله علیکم...»(۷۰).
۳ - «ولقد مننا علیک مره اخری»(۷۱).
۴ - «ولقد مننا علی موسی وهارون»(۷۲).
خداوند در همه ی این آیات، واژه موردنظر را بصورت ماضی بکار برده است، اما در آیه مورد بحث بصورت مستقبل «ونرید ان نمن».
آیا خود این نکته، نشانگر این واقعیت نمی تواند باشد که معنای نهان وتأویل آیه شریفه را از ظاهر وتفسیر آن نیز می توان دریافت؟
در آیه بعد نیز همین گونه است: «ونری فرعون وهامان...».
وجای این سؤال که چرا نفرمود: «وأرینا فرعون وهامان؟»
ونیز در واژه های: «نرید» و«نجعلهم» وباز «نجعلهم» و«نمکن» و«نری»(۷۳) همه این واژه های ششگانه بصورت مستقبل آمده اند ونه ماضی، در صورتی که می توانست ماضی باشند.
یک سؤال:
ممکن است این سؤال طرح گردد که: «فرعون» و«هامان» وسپاهیانشان، هزار سال پیش از نزول قرآن نابود شده اند با این وصف، چگونه می توان آیه مورد بحث را به واپسین حرکت تاریخ وآینده جهان تأویل نمود؟
پاسخ:
پاسخ این است که واژه «فرعون» در فرهنگ دین ودین شناسان، به مفهوم خودکامگی وبیدادگری وتجاوز وخود برتربینی است ونام همه زمامداران خودکامه وخودپرست وتجاوزکار، «فرعون» می باشد، چرا که هر عصر وزمانی را «فرعونی» خواهد بود وهر جامعه وامتی را فرعونها.
از دو امام گرانقدر حضرت باقر وصادق (علیه السلام) در تأویل آیه مورد بحث روایت کرده اند که: «در این آیه ی شریفه، منظور از «فرعون» و«هامان» دو عنصر خودکامه از قریش اند. خداوند آن دو را به هنگام ظهور مهدی (علیه السلام) زنده می کند واز آنان بخاطر آنچه مرتکب شده اند بازخواست می نماید وآنان را به کیفر جنایتشان می رساند ومنظور از سپاهیان آن دو نیز، پیروان این دو عنصر خودکامه اند، همانانی که با آن دو همکاری کردند وبر خط آنان گام سپردند ونام آنان را بر سر زبانها انداختند»(۷۴).
دومین نوید
ونیز خداوند در قرآن کریم اینگونه از آن حضرت نوید می دهد:
«وعد الله الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم ولیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا ومن کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون...»(۷۵).
یعنی: خدا به کسانی از شما که ایمان آورده، وکارهای شایسته انجام داده اند وعده داده است که آنان را در روی زمین جانشین دیگران سازد همانگونه که مردمی را که پیش از آنان بودند جانشین دیگران کرد ودینشان را - که خود برایشان پسندیده است - استوار سازد ووحشتشان را به امنیت تبدیل کند، تا تنها مرا بپرستند وچیزی را با من شریک نگیرند. وآنان که از آن پس، راه کفر وناسپاسی در پیش گیرند، نافرمانند.
این آیه شریفه از جمله آیاتی است که به آن حضرت تأویل شده است.
معنای آشکار وظاهر آیه این است که، خداوند:
۱ - آفریدگار توانای هستی به مؤمنان وشایسته کرداران این امت وعده داده است که آنان را جانشین دیگران سازد...
طبیعی است که انسان بر روی همین سیاره ی خاکی زندگی می کند وآیه ناظر بر هیمن زمین است وبیانگر این واقعیت است که خداوند، سرزمین وامکانات کفر پیشگان جهان را به این شایسته کرداران باایمان می دهد وبدانان شرایط وامکاناتی می بخشد که در زمین با قدرت وعدل وداد فرمانروایی کنند، همانگونه که در گذشته نیز برخی از دوستانش را جانشین دشمنانش ساخته است.
۲ - ونیز به آنان وعده داده است که قدرت ونیرو وامکاناتی به آنان ارزانی دارد که دین مورد پسند او او را در همه عرصه های زندگی پیاده کنند وشرایط وحشت بار وهراس انگیز اجتماعی وروانی خویش را به امنیت وآرامش تبدیل سازند، به گونه ای که جز از خدا وعدالت نهراسند وهیچ قدرتمدار وزورمندی نتواند بر آنان، شاخ وشانه بکشد. خدای را بدون ترس وهراس وبصورت آشکار بپرستند وندای حق وعدالت را به روشنی وبا صدای رسا، طنین افکن سازند.
کوتاه سخن اینکه: با نگرش به ظاهر این آیه، خداوند به مؤمنان وشایسته کرداران این امت، نوید جامعه ای را می دهد که از هر پلیدی وناپاکی پیراسته است وبه تمامی ارزشها وقداستها وفضیلتها وشایستگیها آراسته است، این معنای ظاهری این آیه شریفه.
این وعده شکوهمند خدا که سه بار با «لام قسم» مورد تأکید قرار گرفته است وسه بار با «نون تأکید»، تاکنون تحقق نیافته است.
چه زمانی مردم باایمان وشایسته کردار توانستند با اقتدار، حکومت مهر وعدل خویش را در سراسر جهان برپا دارند ودر کمال آزادی وبدون ترس ودلهره مقررات عادلانه وجانبخش قرآن را در عرصه های حیات، پیاده نمایند؟
این مؤمنان شایسته کرداری که خداوند در آیه ی مورد بحث این وعده روح بخش را به آنان می دهد، چه کسانی هستند؟
اگر شما خواننده عزیز به تاریخ اسلام ومسلمانان از همان آغاز درخشش انوار نورانی وحی تاکنون، مراجعه کنید، به شایستگی در خواهید یافت که این وعده شکوهبار خداوند در ظرف این چهارصد سال تحقق نیافته واین نوید بزرگ جامه ی عمل نپوشیده است.
من فکر نمی کنم که وجدان هیچ مسلمان آگاه وباانصافی بپذیرد که منظور از مؤمنان شایسته کردار در این آیه، «امویان» و«عباسیان» باشند، چرا که در تاریخ مورد قبول امت اسلام وملل بیگانه، گواه است که «امویان» و«عباسیان» در حکومت سیاه ووحشتناک خود، سهمگین ترین جنایات را مرتکب شدند وخون پاک اولیای خدا را به زمین ریختند، حرمتها را هتک کردند وکاخهای ظلم وبیدادشان لبریز از فسق وفجور وضد ارزشها بود که اگر بخواهیم آن جنایتها را به طور دقیق شرح دهیم کتاب از اسلوب وموضوع خود خارج خواهد شد.
بعلاوه چه روزگاری براستی دین خدا به تمکن واقتدار مورد نظر این آیه مبارکه نائل آمد، تا نوید جهان گستر شدن آن تحقق یافته باشد همانگونه که در آیه آمده است:
«ولیمکن لهم دینهم الذی ارتضی لهم...».
این صحیح است که اسلام به دلیل جامعیت، محتوای بلند، هماهنگی با فطرت ودیگر ویژگیهای خود وآورنده وآموزگاران والگوهای حقیقی آن امامان نور (علیه السلام) تاکنون به میلیونها دل وقلب راه یافته وآهسته آهسته به راه خود ادامه می دهد، اما سوگمندانه همچنان فاقد یک قدرت منسجم جهانی است؛ بطوری که در هر گوشه ای از این جهان پر آشوب، هر کس می تواند به جنگ با آن برمی خیزد وبر ضد آن وپیروان آن دست به شقاوت می زند.
به «چین» یا «شوروی» یا برخی از کشورهای افریقایی واروپایی بروید تا ترس وهراسی را که بر مسلمانان نجات یافته از تصفیه های خونین وظالمانه سایه افکنده است، بشناسید وبا ظلم وفشاری که از هر سو زندگی آنان را احاطه کرده است آشنا شوید(۷۶).
در برخی از کشورها نگاه داشتن قرآن بزرگترین جرم است ونگاه دارنده آن در خور سهمگین ترین کیفرها وسخت ترین شکنجه ها.
دیگر از دهها میلیون مسلمانی که تنها به جرم ایمان به اسلام وقرآن کشته شدند چیزی مپرس.
در «چین» و«شوروی» و«یوگسلاوی» کشتارگاه های مهیب ورعب آوری بر پا گردید وسیلابی از خون مسلمانان به راه افتاد.
ذر فیلیپین هم اکنون نیز مسلمانان از انواع فشار وسرکوب ومحرومیتها رنج می برند ودر «ویتنام» جز خدا نمی داند که چه شمار مسلمانان به دست کمونیستها قتل عام شدند واز دهها هزار مسجدی که به اصطبل ومحل نگه داری اسلحه و«کنیسه» ومیدان ورزش تبدیل شد دیگر مپرس ومگو.... پس چه زمانی نوید ووعده خدا تحقق یافت؟...
سؤال:
ممکن است برخی بگویند: «اسلام در جزیره العرب» وکشورهای خاورمیانه وبسیاری از دیگر کشورها بویژه در روزگاران فتوحات اسلامی تمکن واقتدار یافت... آیا این نوعی تحقق آن نوید نیست؟»
پاسخ:
صحیح است که اسلام در مقاطعی از تاریخ خویش، در قلمرو محدودی به قدرت رسید ورهبری سیاسی واجتماعی را به کف گرفت، اما آیا براستی همین حاکمیت محدود ومقطعی، نوید موردنظر قرآن وتحقق آن وعده شکوهمند خداست؟
اگر چنین است این شرایط که در همان عصر پیامبر تحقق یافت واسلام بر مدینه وبخشهایی از جزیره العرب حاکم گردید. با این وصف، معنا ومفهوم این نوید شکوهبار قرآنی چه می تواند باشد که می فرماید:
«وعد الله الذین آمنوا وعملوا الصالحات...».
یعنی: خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده وکارهای شایسته انجام دهند وعده داده است که آنان را در روی زمین جانشین سازد....
بنظر ما، معنای واقعی این نوید قرآنی این است که روزگاری در پیش است که بر سراسر گیتی حاکم می گردد ومسلمانان بدون هیچ هراس ودلهره ای راه ورسم مترقی وشعائر وبرنامه های انسان ساز دینی خود را بر پای می دارند ودر تمامی مناطق مسکونی وآباد جهان، تنها اسلام، تدبیر امور وتنظیم شئون بشریت را بدست می گیرد.
آری! این وعده ی شکوهبار قرآن است واین هم تاکنون، تحقق نیافته است.
معنای این آیه در پرتو روایات
امامان معصوم وآموزگاران راستین قرآن نیز در تأویل آیه مورد بحث، بر این اندیشه رهنمون هستند که این وعده شکوهبار خدا تحقق نیافته وبه هنگامه ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) تحقق خواهد یافت.
بزودی در همین کتاب با روایات متواتر ومعتبری روبرو خواهید شد که بطور صریح وبی هیچ ابهامی این آیه قرآن را بر عصر ظهور آن حضرت وحکومت عدل ومهر او منطبق ساخته اند.
برای نمونه:
۱ - از چهارمین امام نور (علیه السلام) آورده اند که آیه مورد بحث را، تلاوت کرد وفرمود «به خدای سوگند که این مؤمنان شایسته کردار، شیعیان ما اهل بیت هستند وخداوند این نوید ووعده شکوهبار را بدست بزرگ مردی از ما تحقق خواهد بخشید. او مهدی این امت است وکسی است که پیامبر در مورد او فرمود: اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد ساخت تا مردی از عترت من که نامش، نام من است بر جهان حکومت کند وزمین را همانگونه که به هنگامه ی ظهور او لبریز از ظلم وجور است مالامال از عدل وداد سازد»(۷۷).
۲ - واز دو امام معصوم حضرت باقر وحضرت صادق (علیه السلام) نیز همین سخن روایت شده است وآنان نیز درست همین نوید را داده اند.
مرحوم «طبرسی» پس از نقل این روایت می گوید: «منظور از مؤمنان شایسته کردار،پیامبر وخاندان اویند واین آیه در بردارنده نوید حکومت عادلانه جهانی اهل بیت، استقرار اقتدار آنان در سراسر گیتی وبرچیده شدن وحشت وهراس آنان با ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است».
ومی افزاید «خاندان پیامبر در مورد این واقعیت اجماع واتفاق نظر دارند وروشن است که اجماع آنان همانند قرآن حجت است. چرا که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «مردم من از میان شما می روم اما دو گوهر گرانبها در میان شما به یادگار می گذارم: یکی کتاب خدا، قرآن ودیگری خاندانم. واین دو، تا روز رستاخیز وورود بر من در کنار حوض کوثر، از هم جدایی ناپذیرند».
آنگاه می افزاید: «نوید شکوهمند این آیه قرآن نیز که تمکن واقتدار اهل بیت واستقرار دین خدا بر روی زمین بوسیله آنان است، وعده ای است که تاکنون تحقق نیافته است از این رو آن حضرت در انتظار دریافت فرمان ظهور از جانب خداست، چرا که خداوند در وعده اش تخلف نمی ورزد»(۷۸).
سومین نوید
قرآن در آیه دیگری می فرماید:
«ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون»(۷۹).
ما در زبور (وکتابهای آسمانی پیشین) پس از نوشتن در لوح محفوظ، نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ی ما به ارث می برند.
مفسران در تفسیر این آیه، معنای «زبور» و«ذکر» به توافق نرسیده اند؛ اما دیدگاههای متفاوت، اختلاف جوهری نیست، چرا که معنای زبور، چه کتاب آسمانی نازل شده بر داود پیامبر باشد، یا مقصود از آن جنس کتابهای آسمانی، مهم نیست همچنانکه معنای «ذکر» نیز در آیه شریفه «تورات» باشد یا «قرآن» یا «لوح محفوظ» همچنانکه مفسرین گفته اند، به محتوای آیه صدمه ای نمی زند ومعنای آیه این گونه است:
«وما در کتابهایی که بر پیامبران فرو فرستادیم، یا در «زبور» که آن را بر داود پیامبر نازل ساختیم، پس از نوشتن در لوح محفوظ یا تورات ویا قرآن، نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به میراث می برند».
طبرسی ودیگران در تفسیر آیه از پنجمین امام نور (علیه السلام) آورده اند که فرمود:
«هم اصحاب المهدی فی آخر الزمان»(۸۰).
یعنی: اینان یاران حضرت مهدی (علیه السلام) در آخر الزمان هستند.
به باور ما، موضوعی که خدای جهان آفرین در «زبور» ودر «ذکر»نوشته است وآن را با «لقد» و«ان» دو بار، سخت، مورد تأکید قرار داده، شایسته است که موضوعی بسیار اساسی وحساس ودر نهایت اهمیت باشد.
صحیح است که برخی از مفسران مقصود از «زمین» در آیه مبارکه را زمین بهشت دانسته وآیه را اینگونه معنا کرده اند که: «بندگان شایسته خدا، زمین بهشت را به ارث می برند». وبرخی نیز زمین مورد نظر را همین سیاره خاکی دانسته اند که سرانجام امت مسلمان آن را با فتوحات خویش به ارث می برند.
اما این دو دیدگاه، معنای ظاهری آیه است ومعنای نهان وتأویل آیه شریفه این است که: «بندگان شایسته خدا بر سراسر جهان حکومت عادلانه وانسانی خویش را برقرار خواهند ساخت».
مرحوم «شیخ طوسی» در تفسیر آیه شریفه از امام باقر (علیه السلام) روایت کرده است که «ان ذلک وعد الله للمؤمنین بأنهم یرثون جمیع الارض»(۸۱).
یعنی: این وعده قطعی خدا بر مؤمنان است که آنان تمامی زمین وزمان را به ارث خواهند برد.
این آیه مبارکه از نظر معنا، به آیه پیش شباهت دارد که می فرماید:
«لیستخلفنهم فی الارض»
در این دو آیه، چه تعبیر زیبایی به کار رفته است، تعبیر به «ارث» و«استخلاف» که «ارث»، انتقال ثروت وامکانات از مرده به زنده و«استخلاف»، نیز قرار دادن یکی بجای دیگری را می گویند.
چهارمین نوید
قرآن می فرماید:
«هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون»(۸۲).
این آیه، در قرآن شریف سه بار آمده است ودلالت بر حساسیت موضوع می کند.
آیه دارای تفسیر ظاهری است ودارای تأویل ونهانی.

تفسیر وظاهر آیه این است که: خداوند پیامبرش حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) را به توحید وتوحیدگرایی، بندگی خدا، پرستش او ودین اسلام فرستاد تا این دین آسمانی را با قدرت وقوت به همه ادیان پیروزی بخشد وسراسر گیتی در قلمرو توحید وعدالت وتقوای مورد نظر قرآن، قرار گیرد.
در آیه شریفه واژه «لیظهره» در خور تعمق است، چرا که «ظهور» در اینجا به معنای برتری کامل وروشن با چیرگی وقدرت همه جانبه وکامل است که می فرماید:
«کیف وان یظهروا علیکم لایرقبوا فیکم الا ولا ذمه»(۸۳).
اینجا نیز «یظهروا» به معنای «یغلبوا» می باشد.
که معنای آیه شریفه این می شود: «دین حق، با اقتدار وشکوه پیش می رود وبر همه ادیان برتری کامل وپیروزی همه جانبه می یابد وجهان را در سایه هدایت خویش می گیرد».
با این بیان اگر گفته شود که این وعده، تحقق یافته واراده خداوند جامه عمل پوشیده است، معنای آیه این است که: «خداوند همه دینها وآیینها وکیشهای منحرف وبی اساس را بوسیله قرآن وپیامبر، باطل وبا آمدن اسلام نفی کرد وهر گونه شرک وانحراف وزندقه وپرستش باطل را مردود شمرد واز صفحه گیتی برانداخت وجهان، جزیره توحید گرایی ومهد عدالت وآزادی وتقوا پیشگی گردید.
این معنای ظاهری آیه، اما اگر بخواهیم از تأویل آیه سخن بگوییم ودر پرتو معنای نهان او راه جوییم، باید بگوییم که این وعده قطعی وتخلف ناپذیر، هنوز تحقق نیافته است.
مسلمانان هنوز شمارشان حدود یک چهارم مردم جهان یا کمتر است وبر کشورهای اسلامی قوانین ومقررات غیر اسلامی حکومت می کند ومرامها وکیشهای ساختگی ودروغین، آزادانه به حیات خود ادامه می دهند.
در برخی از کشورها، مسلمانان، اقلیت پایمال شده ای هستند که فاقد قدرت وامکانات وبر سرنوشت خویش حاکم نیستند، بنابراین پیروزی کامل حق بر باطل کجاست؟
ونوید قطعی وتخلف ناپذیر «لیظهره علی الدین کله» چه زمانی وچگونه تحقق یافته است؟
در پرتو روایات
پیشوایان نور وامامان اهل بیت (علیهم السلام) در معنای نهان وتأویل آیه، رهنمود دارند که این مربوط به روزگار ظهور امام مهدی (علیه السلام) است که بی تردید تحقق خواهد یافت.
اینک نمونه هایی از روایات در تأویل آیه شریفه:
۱ - در تفسیر آیه مورد بحث، از امیر مؤمنان (علیه السلام) آورده اند که این آیه شریفه راتلاوت کرد که: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله».
آنگاه فرمود: «أظهر ذلک بعد؟»
قالوا: «نعم!»
قال (علیه السلام): «کلا، فوالذی نفسی بیده حتی لا تبقی قریه الا وینادی فیها بشهاده ان لا اله الا الله بکره وعشیا»(۸۴).
فرمودند: «آیااین نوید پیروزی تحقق یافته است؟»
پاسخ دادند: آری!
آن حضرت فرمود: «هرگز! بخدایی که جانم در کف قدرت اوست با تحقق این وعده، هیچ شهر ودیاری نمی ماند جز اینکه در آن ندای یکتایی وعظمت خدا بامدادان وشامگاهان طنین می افکند».
۲ - در تفسیر برهان روایت کرده است که فرمود: «فلا، والذی نفسی بیده حتی لا تبقی قریه الا ونودی فیها بشهاده ان لا اله الا الله وان محمدا رسول الله بکره وعشیا»(۸۵).
یعنی: بخدایی که جانم در کف قدرت اوست هیچ شهر ودیاری نمی ماند جز اینکه در آن ندای یکتایی خدا ورسالت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) بامدادان وشامگاهان در آن طنین می افکند.
۳ - ونیز از ابن عباس آورده اند که در مورد این جمله از آیه: «لیظهره علی الدین کله و..». گفت:
«لا یکون ذلک حتی لا یبقی یهودی ولا نصرانی ولاصاحب مله الا صار الی الاسلام، حتی تأمن الشاه والذئب والبقره والاسد والانسان والحیه، حتی لا تقرض فاره جرابا وحتی توضع الجزیه ویکسر الصلیب ویقتل الخنزیر وهو قوله تعالی، «لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون» وذلک یکون عند قیام القائم (علیه السلام)»(۸۶).
یعنی،: بخدای سوگند چنین نخواهد شد تا مگر روزگاری که یهودیان ومسیحیان وپیروان دیگر مرامها ومسلکها، به اسلام ایمان آورند. گرگ وگوسفند وشیر درنده وانسان ومار گزنده، نسبت به هم احساس امنیت نمایند، نه گرگ گوسفند را بدرد ونه گوسفند از آن بهراسد. روزگاری که دیگر موشی کیسه ای را پاره نکند وفساد وتباهی روی ندهد. زمانی که جزیه ها الغاء گردد وصلیبها شکسته شود.
آری! این معنای آیه ی شریفه است که می فرماید: «لیظهره علی الدین کله».
وآنگاه تأکید کرد که این وعده الهی تنها با قیام حضرت مهدی (علیه السلام) واستقرار دولت مهر وعدل او در جهان، تحقق خواهد یافت.
۴ - ونیز از «ابوفضیل» آورده اند که: از امام کاظم (علیه السلام)، از مفهوم پیام ومعنای آیه پرسیدم که می فرماید: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله...».
قال: (علیه السلام) «هو امر الله رسوله بالولایه والوصیه. والولایه هی دین الحق».
قلت: «لیظهره علی الدین کله؟»
قال (علیه السلام) «یظهره علی جمیع الادیان عند قیام القائم (علیه السلام)»(۸۷).
یعنی: حضرت فرمودند: «خداوند پیامبر خدا را به ولایت ووصیت ومعرفی جانشینان خود، فرمان می دهد ودین حق در آیه ی شریفه، ولایت است، یعنی ولایت امامان معصوم».
پرسیدم: «سرورم! معنای «لیظهره علی الدین کله» چیست؟»
فرمود: «خدا دین خویش را با قیام «قائم» بر همه کیشها ودینها، پیروزی کامل می بخشد».
۵ - «قندوزی حنفی» از امام صادق (علیه السلام) در معنای آیه شریفه روایتی آورده است که می فرماید:
«والله ما یجیء تأویلها حتی یخرج القائم المهدی (علیه السلام) فاذا خرج لم یبق مشرک الا کره خروجه ولا یبقی کافر الا قتل...»(۸۸).
یعنی: به خدای سوگند معنای نهان تأویل آیه شریفه تحقق نمی یابد، مگر هنگامی که حضرت مهدی (علیه السلام) ظهور کند وهنگامی که او ظهور کرد بقایای شرک گرایان از ظهور او ناخرسند می گردند وکافران حق ستیز به کیفر گناه خود می رسند....
۶ - مرحوم «علامه مجلسی» از ابی بصیر آورده است که: از امام صادق (علیه السلام) در مورد آیه شریفه پرسیدم، که: «هو الذی
ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون».
قال (علیه السلام): «والله ما انزل تأویلها بعد».
قلت: «جعلت فداک ومتی ینزل؟»
قال (علیه السلام): «حتی یقوم القائم ان شاء الله فاذا خرج القائم لم یبق مشرک»(۸۹).
یعنی: حضرت فرمودند: «به خدای سوگند! تأویل ومعنای نهان آن هنوز نیامده وتحقق نیافته است».
گفتم: «فدایت گردم! چه زمانی فرود می آید؟» فرمود: «زمانی که «قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) به اراده الهی قیام کند وزمانی که آن حضرت قیام کند دیگر از شرک وشرک گرایی اثری نمی ماند ودین حق، همه دلها را نور باران می سازد...».
وبدینسان به همین اندازه، از آیاتی که پیرامون وجود گرانمایه آن حضرت تأویل شده است بسنده می شود، اما یادآوری می گردد که ما تنها شماری اندک از آیات را ترسیم نمودیم چرا که آیات شریفه قرآن در این مورد به گونه ای که در روایات آمده است، بسیار است وعلامه معاصر جناب «سید صادق شیرازی» در کتاب خویش «المهدی فی القرآن» ۱۰۶ آیه، تنها از مصادر ومنابع اهل سنت در مورد امام مهدی (علیه السلام) گرد آورده است واگر ما بخواهیم همه آیات را بیاوریم سخن طولانی می گردد.

بخش ۴: نویدهای پیامبر از حضرت مهدی

روایاتی که از پیامبر گرامی در مورد امام مهدی (علیه السلام) وارد شده است، بدون تردید بیشترین وبزرگترین دسته از روایات در این موضوع را تشکیل می دهد که برخی از آنها در بخشهای گذشته ترسیم وبرخی دیگر در بخشهای آینده ترسیم خواهد شد.
از شگفتیها در این مورد، این است که بیشترین روایات موجود در کتابهای اهل سنت پیرامون وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام)، از خود پیامبر گرامی است واین روایا ت نیز با سندهای متعدد ومضامین ومعانی ومحتوای متنوعی وارد شده است.
این روایات گاهی ضمن گفتاری از امامان دوازده گانه، نوید حضرت مهدی (علیه السلام) وظهور عدالت جهانی او را به مسلمانان می دهد وبه صراحت خاطرنشان می سازد که او دوازدهمین آنان است.
وگاه از این حقیقت سخن دارد که او از فرزندان فاطمه (علیه السلام) است.
گاه بیانگر این واقعیت می باشد که او از نسل سرفراز حسین (علیه السلام) است.
وگاه ترسیم گر این پیام است که آن وجود گرانمایه نهمین امام از نسل حسین می باشد
در این بخش وبخشهای آینده، شما خواننده ی عزیز، آگاه خواهید شد که پیامبر گرامی همواره در مناسبتهای مختلف وموقعیتهای بسیار وشرایط ومکانهای حساس از وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) خبر می داد.
وخود این مطلب نشانگر این واقعیت است که آن حضرت به این موضوع حساس بالاترین اهمیت را می داد وگرنه این اهتمام وعنایت به موضوع وتکرار واصرار وپافشاری در آن چرا؟
به هر حال روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) پیرامون دوازدهمین امام نور (علیه السلام) براستی بسیار است که ما با رعایت اسلوب کتاب، برخی از آنها را برگزیده وترسیم خواهیم کرد.
برای نمونه:
۱ - «سعید بن جبیر» از «ابن عباس» واو نیز از پیامبر آورده است که فرمود: «ان خلفائی واوصیائی وحجج الله علی الخلق بعدی لأثنا عشر، أولهم أخی وآخرهم ولدی».
قیل: «یارسول الله! ومن أخوک؟»
قال (علیه السلام): «علی بن أبی طالب»».
قیل: «ومن ولدک؟»
قال (صلّی الله علیه وآله وسلم): «المهدی الذی یملأها - أی یملأ الارض - قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما. والذی بعثنی بالحق بشیرا لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یخرج فیه ولدی المهدی، فینزل روح الله عیسی بن مریم فیصلی خلفه وتشرق الارض بنور ربها ویبلغ سلطانه المشرق والمغرب»(۹۰).
یعنی: حضرت فرمودند: «جانشینان من وحجت های خدا بر مردم پس از من، دوازده نفرند، نخستین آنان برادر من وآخرین شان فرزندم می باشد».
پرسیدند: «برادر شما کیست ای پیامبر خدا؟»
فرمود: «علی ابن ابی طالب».
پرسیدند «فرزندتان کیست؟»
فرمود: «فرزندم، مهدی است وهمو که زمین را لبریز از عدل وداد می کند،همانگونه که از ظلم وبیداد در آستانه ظهور او لبریز شده است.
بخدایی که مرا بحق وبشارت دهنده برانگیخت، اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد ساخت تا فرزندم مهدی (علیه السلام) در آن روز ظهور کند، آنگاه عیسی بن مریم از آسمان فرود می آید وبه امامت او، نماز می گذارد وزمین به نور پروردگارش نورباران می گردد وحکومت او، به شرق وغرب گیتی گسترش می یابد وزمین وزمان در قلمرو عدالت وقدرت او قرار می گیرد.
۲ - ونیز «حذیقه» از پیامبر آورده است که فرمود:
«المهدی رجل من ولدی، وجهه کالکواکب الدری»(۹۱).
یعنی: مهدی (علیه السلام) مردی از فرزندان من است وچهره اش بسان ستاره درخشان می درخشد.
۳ - ونیز آورده است که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
«المهدی رجل من ولدی، وجهه الکوکب الدری، اللون لون عربی والجسم جسم اسرائیلی، یملأ الارض عدلا کما ملئت جورا، یرضی فی خلافته اهل السماء والطیر فی الجو یملک عشرین سنه»(۹۲).
یعنی: مهدی (علیه السلام) مردی از فرزندان من است. چهره اش بسان ستاره نورافشان است وسیما ورنگ چهره او عربی وقامت دل آرایش برافراشته است، او جهان را لبریز از عدل وداد می کند همانگونه که پیش از آمدن او پر از بیداد می گردد. در حکومت او آسمانیان وپرندگان در فضا خشنود می گردند و۲۰ سال حکومت می کند.
۴ - ونیز آورده اند که فرمود:
«المهدی من ولدی، یکون له غیبه وحیره تضل فیها الامم، یأتی بذخیره الأنیباء فیملأها عدلاو قسطا کما ملئت جورا وظلما»(۹۳).
یعنی: مهدی (علیه السلام) از فرزندان من است. او غیبت طولانی خواهد داشت ودر آن شرایط، حیرتی سایه خواهد افکند که امتها، در آن حیرت وسرگردانی گمراه می شوند. او با ذخایر پیامبران خواهد آمد وجهان را همانگونه که پیش از ظهورش مملو از ظلم وبیداد است، لبریز از عدالت ودادگری خواهد ساخت.
۵ - «قندوزی حنفی» از ابوبصیر واو نیز از امام صادق (علیه السلام) واز پدرانش، تا از پیامبر آورده اند که فرمود:
«المهدی من ولدی، اسمه اسمی وکنیته کنیتی وهو أشبه الناس بی خلقا وخلقا، تکون له غیبه وحیره فی الامم حتی تضل الخلق عن أدیانهم، فعند ذلک یقبل کالشهاب الثاقب، فیملأ الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا»(۹۴).
یعنی: مهدی از فرزندان من است. نام او نام من وکنیه او کنیه من می باشد. واو شبیه ترین انسانها از نظر صورت وسیرت وچهره واخلاق به من است. او غیبتی طولانی خواهد داشت وامتها در مورد او سرگردان خواهند شد تا آنجایی که از دین خویش برمی گردند وگمراه می شوند آنگاه در آن شرایط است که آن حضرت بسان ستاره نورافشان به مردم روی می آرود وزمین را از عدالت وقسط لبریز می سازد همانگونه که از ظلم وبیداد لبریز شده است.
۶ - مرحوم مجلسی از ابوایوب انصاری آورده است که پیامبر گرامی در بستر بیماری به دخت گرانمایه اش فاطمه (علیه السلام) فرمود:
«والذی نفسی بیده لابد لهذه الامه من مهدی وهو والله من ولدک»(۹۵).
یعنی: فاطمه جان! بخدایی که جانم در کف قدرت اوست سوگند که بی هیچ تردیدی این امت «مهدی» دارد واو از فرزندان توست.
۷ - از امیر مؤمنان (علیه السلام) روایت شده است که به پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) گفتم:
«یا رسول الله! أمنا - آل محمد - المهدی أم من غیرنا؟
فقال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم): «لا! بل منا بنا یختم الله الدین کما فتح الله بنا وبنا ینقذون عن الفنته کما انقذوا من الشرک وبنا یؤلف الله بین قلوبهم بعد عداوه الفتنه اخوانا کما الف بین قلوبهم بعد عداوه الشرک وبنا یصبحون بعد عداوه الفتنه اخوانا کما أصبحوا بعد عداوه الشرک اخوانا»(۹۶).
یعنی: حضرت علی (علیه السلام) پرسیدند: «مهدی این امت، از خاندان محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) است یا از دیگران؟»
فرمود: «از خاندان ماست. خدواند همانگونه که دین خود را به وسیله ما آغاز کرد، بوسیله ما نیز به آخرین مرحله، اوج می بخشد وختم می کند وهمانگونه که بوسیله ما از شرک نجاتشان بخشید، از فتنه ها ورهایی شان می دهد وهمانگونه که میان دلهای مسلمانان پس از عداوت ودشمنی، شرک وکفر، الفت ومحبت ایجاد کرد، باز هم بوسیله ما الفت ومهر ومحبت ایجاد می کند وهمانگونه که پس از عداوت وشرک وجاهلیت اصل برادری واخوت را برقرار ساخت، باز هم بوسیله ما همه با هم پر مهر وبرادر می گردند».
روشن است که پرسش امیر مؤمنان (علیه السلام) پرسش فردی آگاه ودانا است که برای آگاهی وبیداری دیگران وبرای ثبت در تاریخ یا به منظور دیگری سؤال می کند و
اینگونه پرس وجو در فرهنگ دین سابقه دارد.
برای نمونه به این آیه شریفه توجه کنید که می فرماید:
«ما تلک بیمینک یا موسی؟!»(۹۷).
وآن چیست که بدست راست تو است ای موسی؟
۸ - ونیز آورده اند که فرمود:
«القائم من ولدی، اسمه اسمی وکنیته کنیتی وشمائله شمائلی وسنته سنتی، یقیم الناس علی ملتی وشریعتی ویدعوهمم الی کتاب الله عز وجل من أطاعه أطاعنی ومن عصاه عصانی ومن انکره فی غیبته فقد أنکرنی ومن کذبه فقد کذبنی ومن صدقه فقد صدقنی الی الله أشکوا المکذبین لی فی أمره والجاحدین لقولی فی شأنه والمضلین لامتی عن طریقته... وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون»(۹۸).(۹۹)
یعنی: «قائم» از فرزندان من است. نام او نام من وکنیه او، کنیه من واخلاق او اخلاق من، سیره وبرنامه وروش او، سیره وسنت من است.
او مردم را به راه ورسم من بپا می دارد وبه کتاب خدا فرا می خواند. هر کس او را فرمان برد مرا فرمان برده است وهر کس او را نافرمانی کند مرا نافرمانی نموده است وهر کس او را در دوران غیبتش انکار کند، مرا انکار کرده است وهر کس وجود گرانمایه وآمدن او را دروغ پندارد، بعثت مرا دروغ پنداشته است وهر کس او را گواهی وتصدیق نماید، مرا تصدیق کرده است.
من از تکذیب کنندگان خویش در مورد مهدی (علیه السلام)، وانکار کنندگان سخن خود درباره او وگمراهان، وگمراه گران امتم از راه ورسم او، به بارگاه خدا شکایت می برم.
وکسانی که ستم می کنند بزودی خواهند دانست که به چه جایگاه ومکانی باز می گردند.
۹ - ونیز از «ابن عباس» آورده اند که پیامبر فرمود:
«علی بن ابیطالب امام امتی وخلیفتی علیهم بعدی ومن ولده القائم المنتظر الذی یملأ عزَّ وجلَّ به الأرض عدلا وقسطا کما ملئت جورا وظلما. والذی بعثنی بالحق بشیرا ان الثابتین علی القول به - فی زمان غیبته - لأعز - ای أقل وأندر - من الکبریت الأحمر».
فقام الیه جابر بن عبدالله انصاری فقال: «یارسول الله! وللقائم من ولدک غیبه؟»
فقال: «ای ورب «ولیمحص الله الذین آمنوا ویمحق الکافرین». یا جابر! أن هذا الأمر من أمر الله وسر من سر الله، مطوی - أی مستور - عن عباده. فایاک والشک فی امر الله فهو کفر»(۱۰۰).
یعنی: حضرت فرمودند: «علی بن ابی طالب پیشوای بحق امت وجانشین من در میان مردم است و«قائم» که زمین را لبریز از عدل وقسط می سازد همانگونه که به هنگامه ظهورش لبریز از ظلم وجور است، از فرزندان او خواهد بود. سوگند بخدایی که مرا بحق ونویدرسان برانگیخت ثابت قدمان به امامت او در روزگار طولانی غیبتش بسیار اندک اند، از کبریت احمر نایاب تر».
در این میان جابر بن عبدالله انصاری بپا خاست وپرسید که، «ای پیامبر خدا! آیا «قائم» که از فرزندان شماست، غیبتی طولانی دارد؟»
پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «آری به پروردگارم سوگند، آری!» وآنگاه این آیه شریفه را تلاوت فرمود که:
«ولیمحص الله الذین آمنوا ویمحق الکافرین»(۱۰۱).
یعنی: وتا خداوند ایمان آورندگان را پاک وپاکیزه وکافران را نابود سازد. سپس افزودند: «هان ای جابر! این کاری شگفت انگیز از کارهای خدا ورازی از رازهای اوست که از بندگانش پوشیده است، از این رو، از تردید در کار خدا بپرهیز که کفر است.
۱۰ - در روایتی طولانی از «ابوسعید خدری» آورده اند که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) به دخت گرانمایه اش فاطمه (علیه السلام) فرمود:
«یا بنیه! انا أعطینا - أهل البیت - سبعا لم یعطها أحد قبلنا:
۱ - نبینا خیر الأنبیا وهو أبوک
۲ - ووصینا خیر الاوصیا وهو بعلک
۳ - وشهیدنا خیر الشهداء وهو عم أبیک حمزه.
۴ - ومنا من له جناحان خضیبان یطیر بهما فی الجنه وهو ابن عمک جعفر.
۵ و۶ - ومنا سبطا هذه الامه وهما ابناک الحسن والحسین.
۷ - ومنا - والله الذی لا اله الا هو - مهدی هذه الامه، الذی یصلی خلفه عیسی بن مریم - ثم ضرب بیده علی منک الحسین (علیه السلام) فقال - : من هذا ثلاثا - ای قال (صلّی الله علیه وآله وسلم) «من هذا» ثلاث مرات - »(۱۰۲).
دخترم! به ما خانواده، هفت نعمت ارزانی گردید که به هیچ کس ارزانی نگردید اینها عبارتند از:
۱ - پیامبر این امت، بهترین پیامبران است که پدر توست.
۲ - وصی او بهترین اوصیاء است که همسر تو علی (علیه السلام) است.
۳ - شهید ما بهترین شهیدان راه خداست که عموی پدرت «حمزه» است.
۴ - وآن کسی که به او دو بال خونرنگ داده شد تا بسوی بهشت پر کشد ونیز بوسیله او در بهشت پرواز می کند از ماست واو پسر عمویت «جعفر طیار» است.
۵ و۶ - ودو نواده ی گرانقدرم حسن وحسین، از ما هستند.
۷ - وبخدایی که جز او خدایی نیست سوگند که مهدی این امت از ماست. همو که عیسی بن مریم به امامت او نماز می گذارد.
آنگاه پیامبر با دست مبارک بر شانه ی حسین (علیه السلام) زد وسه بار فرمود: «مهدی از نسل این است، آری! این».
در کتاب یکی از علمای اهل سنت این عبارت آمده است که: آن حضرت دست بر شانه حسین (علیه السلام) نهاد وفرمود:
«من هذا، مهدی هذه الامه»(۱۰۳).
مهدی این امت، از نسل این است.
۱۱ - ونیز جابر بن عبدالله انصاری آورده است که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
«ینزل عیسی بن مریم (علیه السلام)، فیقول أمیرهم المهدی: تعال! صل بنا».
فیقول: «ألا، ان بعضکم علی بعض امراء تکرمه من الله عزَّ وجلَّ لهذه الامه»|(۱۰۴).
یعنی: به هنگامه ی ظهور حضرت مهدی، عیسی بن مریم از آسمانها فرود می آید.
فرزندم مهدی (علیه السلام) که سالار مردم است، به او می گوید: «بیا وبا ما نماز بگذار!»
آنگاه می فرماید: «آگاه باشید! خداوند بخاطر احترام وگرامیداشت این امت، برخی را پیشوای برخی دیگر قرار داد».
۱۲ - حضرت رضا (علیه السلام) از پدرانش آورده که پیامبر گرامی فرمود:
«من أحب أن یتمسک بدینی ویرکب سفینه النجاه بعدی فلیقتد بعلی بن أبی طالب ولیعاد عدوه ولیوال ولیه، فانه وصیی وخلیفتی علی امتی، فی حیاتی وبعد وفاتی وهو امام کل مسلم وأمیر کل مؤمن بعدی، قوله قولی وأمره أمری ونهیه نهیی وتابعه تابعی وناصره ناصری وخاذله خاذلی».
ثم قال (صلّی الله علیه وآله وسلم): «من فارق علیا بعدی لم یرنی ولم أره یوم القیامه ومن خالف علیا حرم الله علیه الجنه وجعل مأواه النار ومن خذل علیا خذله الله یوم یعرض علیه ومن نصر علیا نصره الله یوم یلقاه وولقنه حجته عند المسأله».
ثم قال: «الحسن والحسین اماما امتی بعد أبیهما وسیدا شباب أهل الجنه، امهما سیده نساء العالمین وأبوهما سید الوصیین ومن ولد الحسین تسعه أئمه، تاسعهم القائم من ولدی، طاعتهم طاعتی ومعصیتهم معصیتی. الی الله أشکوا المنکرین لفضلهم والمضیعین لحرمتهم بعدی وکفی بالله ولیا وناصرا لعترتی وائمه امتی ومنتقما من الجاحدین حقهم وسیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون»(۱۰۵).
یعنی: هر کس دوست دارد به دین من تمسک جوید وپس از من به کشتی نجات این امت بنشیند باید به علی بن ابی طالب اقتداء کند. با دشمنان او دشمنی ورزد وبا دوستانش طرح دوستی بریزد. چرا که در زندگی من وپس از سفر من به سرای آخرت، او جانشین من در میان امت است. او پس از من پیشوا وامام هر مسلمان راستین وسالار وامیر هر انسان باایمان است. سخن او سخن من وفرمان او فرمان من وهشدار او هشدار من وپیرو او پیرو من ویاور او یاور من است.
آنگاه فرمود: «هر کس پس از من از علی وراه ورسم او جدا گردد واز آن دوری گزیند، نه من او را روز رستاخیز خواهم دید ونه او مرا وهر کس با علی مخالفت ورزد خدا بهشت را بر او حرام ساخته وآتش دوزخ را، جایگاه او می سازد. وهر کس دست از یاری او بردارد، خدا در روز حساب او را یاری نخواهد کرد.
وهر کس علی (علیه السلام) را یاری رساند خداوند او را در روز قیامت یاری می کند وبه هنگام سؤال وجواب ومحاسبه قیامت دلیل وبرهان خویش را بر دل وزبان او می افکند وبدو تلقین می کند.
سپس افزود: «حسن وحسین (علیه السلام) دو امام وپیشوای امت پس از پدرشان علی (علیه السلام) هستند ودو سالار جوانمردان اهل بهشت.
مادرشان بانوی بانوان جهان است وپدرشان سالار اوصیاء.
واز فرزندان حسین امامان نه گانه ای خواهند آمد که نهمین آنان «قائم» از فرزندان من است. فرمانبرداری از آنان، فرمانبرداری من است ونافرمانیشان نافرمانی من.
از انکارگران فضایل وبرتری آنان وضایع کنندگان حرمت وعظمت آنان پس از خود به بارگاه خدا شکایت می برم. وخدا برای دوستی ویاری خاندانم وپیشوایان دوازده گانه وبه منظور انتقام گرفتن از انکارگران حقوق آنان، بسنده است.
وستمکاران بزودی خواهند دانست که به چه جایگاه ومکانی باز می گردند».
۱۳ - ونیز آن حضرت در روز غدیر در خطبه اش با حضور ۱۲۰ هزار نفر(۱۰۶) مسلمان، فرمود:
«... معاشر الناس! النور من الله عزَّ وجلَّ، فی مسلوک، ثم فی علی، ثم فی النسل منه الی القائم المهدی، الذی یأخذ بحق الله وبکل حق هو لنا...»(۱۰۷).
یعنی: هان ای مردم! این نور (رسالت وولایت) از جانب خدا در وجود من راه یافت، پس از من، در وجود «علی بن ابی طالب» ونسل سرفراز او تا «قائم»... همو که حق خدا وما را از دشمنان حق وفضیلت می ستاند....
نکته ها:
۱ - در روایات سیزده گانه ای که ترسیم شد، بخوبی روشن گردید که پیامبر گرامی به منظور تأکید بر این واقعیت وبخاطر تثبیت این حقیقت اساسی وعقیدتی، بخدا سوگند یاد می کند وبارها می فرماید: «والذی بعثنی بالحق بشیرا...».
که این سوگندها به منظور استوار ساختن این واقعیت است.
۲ - ونیز آن پیامبر راستگو وامین، به این هم بسنده نمی کند ومی فرماید: «اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی باشد...». وبدینوسیله این واقعیت را مورد تأکید قرار می دهد که این وعده خدا قطعی وشدنی است وهیچ تردیدی در آن روا نیست گرچه از عمر جهان یک روز بیشتر باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی می سازد وبطور قطع امام مهدی (علیه السلام) ظهور می کند.
این تعبیرها واین سوگندها بیانگر نهایت درجه تأکید بر این موضوع حساس وحیاتی است که در این روایات آمده است.
۳ - ونیز در روایات، از نظرتان گذشت که پیامبر به هنگام سخن گفتن از امام مهدی (علیه السلام) همواره تأکید می کند که «او جهان را از عدالت وقسط لبریز می سازد پس از آنکه از ستم وبیداد لبریز گردد». این نیز تأکید بر همین واقعیت قطعی وتردید ناپذیر است که در آینده آن را توضیح خواهیم داد.
۴ - همراه آمدن دو واژه «ظلم وجور» در روایات که: «ملأت ظلما وجورا» آمده است ممکن است نشانگر این نکته باشد که بسط وگسترش ستم از سوی توده های مردم است ورواج وگسترش «جور» از سوی سردمداران.
وهمراه آمدن دو واژه «قسط» و«عدل» هم بیانگر این مطلب، که:
تحقق آن شرایط مطلوب پس از ظهور اینگونه است که: «قسط» از کارگزاران، رواج وعالمگیر می گردد و«عدالت» و«قیام به دادگری» از سوی توده های مردم تشنه عدالت. که می فرماید: «یملأ الارض قسطا وعدلا».
۵ - در روایت آمده است که «اللون لون عربی والجسم جسم اسرائیلی».
معنای این جمله این است که: قامت مبارک آن حضرت بسان مردم اردن ولبنان وفلسطین که از نسل یعقوب بودند، قامتی زیبا ومتعادل وبرافراشته است نه همانند قامت مردم «چین» و«ژاپن» وکشورهای شرق آسیا، کوتاه قامت یا متوسط.

بخش ۵: امامان نور (علیهم السلام) ونوید از امام مهدی (علیه السلام)

نوید از امام مهدی در فرهنگهای حدیثی
در مجموعه های روایی وفرهنگهای حدیثی شیعه همچون: «کافی»، «بحار الانوار» و... با روایات بی شماری روبرو می گردیم که از امامان معصوم (علیه السلام) در موقعیتها ومناسبتهای گوناگونی در مورد وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) در مورد وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) آمده است.
آنان این روایات را در بشارت ونوید از آن حضرت بیان کرده اند. واین نشانگر اهمیت وبهاء دادن پیشوایان راستین اسلام به این مطلب وبیانگر حساسیت موضوع مورد بحث، از دیدگاه آنان است.
یک نکته ظریف قبل از روایات
ما در اینجا از علم وآگاهی امام (علیه السلام) وچگونگی اخبار او از آینده دور ونزدیک، سخن نداریم وتنها با طرح یک نکته ظریف ودقیق به مطالعه روایات مورد اشاره می پردازیم.
نکته مورد نظر این است که روایات رسیده از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) در مورد آینده به سه دسته قابل تقسیم است:
۱ - دسته نخست روایاتی است که در مورد وجود گرانمایه ی حضرت مهدی (علیه السلام) ومسایل مربوط به اوست که شمار اینها از صدها فراتر است ودر کتابهای شیعه واهل سنت موجود است.
۲ - دسته دوم روایاتی است که از آینده نزدیک ودور پس از رحلت پیامبر ونیز از تسلط تبهکارانه رژیم سیاهکار اموی وعباسی، خبر می دهد.
۳ - دسته سوم روایاتی است که از آینده جهان وانسان وواپسین حرکت تاریخی ودگرگونی اوضاع واحوال در آخر الزمان، سخن دارد.
اصل وریشه وسرچشمه این سه دسته از روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) کجاست؟ وآن حضرت این رخدادهای دور ونزدیک ووقوع آنها را از چه منشأ ومنبعی گرفته وخبر می دهد؟ هر پاسخی که برای این سؤال داده شود، درست همین پاسخ می تواند پاسخ ما به ریشه وسرچشمه روایات رسیده از امامان معصوم - پیرامون آینده جهان وانسان بطور اعم ودر مورد نویدهای آنان از وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) بطور اخص - باشد وهیچ بحثی هم در اینجا از علم امام معصوم (علیه السلام) نداریم.
اگر براستی علم پیامبر برخاسته از وحی الهی است، که بی تردید از دیدگاه ما چنین است، سرچشمه دانشها وعلوم امامان نور (علیه السلام) نیز، نیای گرانقدرشان پیامبر وفرشته امین وحی وذات اقدس الهی است واین علم غیب هم نیست چرا که علم غیب در درجه نخست ویژه خداست وبس.
در مورد علم غیب دانشمندان گذشته ومعاصر کتابهای بسیاری نوشته اند وما نیز در جلد اول «شرح نهج البلاغه» ونیز کتاب «فاطمه من المهد الی اللحد» برخی از روایات رسیده در این مورد را آورده ایم وعصاره بحث، این است که: سرچشمه دانشها وآگاهیهای متنوع وگسترده امامان معصوم (علیه السلام) گوناگون است از آن جمله:
۱ - برخی از این علوم ودانشها را از پیامبر گرامی شنیده وآموخته وروایت کرده اند.
۲ - برخی دیگر در کتاب ویژه علی (علیه السلام) ومصحف فاطمه (علیها السلام) آمده است.
۳ - برخی در کتاب خاصی به نام «جفر احمر» آمده است.
۴ - وبرخی دیگر از آگاهیهای شگفت امامان نور، از ویژگیهای امام معصوم وراستین است که بحث در این مورد نیاز به فرصت ومجال دیگری دارد.
امیدوارم خداوند ما را در نگارش کتابی در این مورد، توفیق ارزانی دارد.
بازگشت به بحث
هنگامی که به مجموعه های حدیثی که در برگیرنده روایات خاندان پیامبر است مراجعه کنیم با انبوهی از نویدها روبرو می گردیم که از همه امامان یازده گانه در مورد دوازدهمین امام نور (علیه السلام) موج می زند. وبیانگر نهایت درجه اهمیت وبها دادن آن بزرگ مردان تاریخ به این موضوع حساس عقیدتی واسلامی است. این مطلب بویژه، پس از آگاهی به موقعیتهای حساس وجایگاهها وشرایط بی نظیری که امامان راستین پیرامون امام مهدی (علیه السلام)، به آگاهی بخشی پرداخته وآن گرانمایه را با نام ونشان ستوده اند، روشنتر می گردد وطبیعی هم هست که امامان اهل بیت با وجود شرایط خاص سیاسی - اجتماعی باز هم با همه امکان وتا سر حد جهاد وفداکاری، در راه استواری بخشیدن به این واقعیت اساسی واصل عقیدتی، بکوشند.
واگر روایات رسیده از آنان از نظر شما ونیز از نظر روشن یا اجمال وسر بسته بودن، متفاوت است جای شگفتی ندارد، چرا که شرایط حاکم بر زمان آنان مختلف بود وبه برخی فرصت واجازه نمی داد تا این اصل عقیدتی واجتماعی ودینی ار بصورت روشنتر بیان کنند ویا بطور گسترده از آن سخن به میان آورند. واینک برخی از آن روایات:
امیر مؤمنان ونوید از حضرت مهدی
امام امیر مؤمنان (علیه السلام) دروازه علم ودانش پیامبر وپدر گرانمایه امامان راستین وسالار خاندان پیامبر است.
بیان آن حضرت میان همه ی مسلمانان شهرت یافته است که می فرمود:
«علمنی رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) ألف باب من العلم، یفتح لی من کل باب ألف باب»(۱۰۸).
یعنی: پیامبر خدا یک هزار باب از علم ودانش را به من آموخت که از هر باب آن هزار باب گشوده می شود.
آن حضرت از رخدادهای فراوان وقضایای بسیاری پیش از رخ دادن آنها، بطور شگفت انگیزی خبر داد: از استیلاء سردسته پلید اموی معاویه بر کشورهای اسلامی(۱۰۹)، از شهادت امام حسین (علیه السلام) در کربلا بیست سال پیش از فاجعه غمبار عاشورا(۱۱۰)، از سردمداران خودکامه رژیم تبهکار عباسی، از بنای بغداد واز انقراض سلسله عباسی بدست مغول و... خبر داد.
برای نمونه:
۱ - از آن حضرت آورده اند که فرمود: «بغداد! وتو چه می دانی که بغداد چیست؟ سرزمینی است با درختان گز، در آنجا بناها وساختمانهای پرشکوهی بنیاد می گردد وزرداران وزورمندان در آنجا جای می گیرند.
فرزندان «عباس» آنجا را به عنوان پایگاه قدرت ووطن خویش برمی گزینند ومرکز زر وزیور وزینت وتجملات خود قرار می دهند.
پایگاه عیاشی وبدمستی وبازی بنی عباس، مرکز بیداد بیدادگران، پایتخت حکومت ترور ووحشت، قرارگاه رهبران وزمامداران فاسق وفاجر ووزیران خیانتکار می گردد.
وفرزندان «ایران» و«روم» به این تبهکاران ورژیم بیدادگر آنان خدمت می کنند. آنان مردم را به هیچ کار شایسته ای فرا نمی خوانند وخود نیز اگر بدان دعوت شوند عمل نمی کنند ونه از هیچ عمل زشت ناپسندی، اجتناب می ورزند ونه دیگری را از آن باز می دارند. فساد وتباهی در میان آنان به گونه ای رواج می دارد که همجنس بازی رایج می گردد ومردان به مردان وزنان به زنان بسنده می کنند ودر این شرایط فاجعه بار رژیم عباسی است که آن اندوه فراگیر وآن گریه وحزن طولانی فرا می رسد....
وای به حال «بغداد» ومردم آن از تسلط نژاد ترک، آنان مردمی چشم تنگ هستند وچهره هایشان گرد وکوچک است. لباسهایشان حریر وچهره کوسه وبی مو هستند. اینان از همان جا بسوی رژیم عباسی می تازند که حکومتشان سرچشمه گرفته، رهبر این گروه مهاجم، صدایش رسا وشجاعت وشهامتش بسیار وهمتش بلند است به هیچ شهری روی نمی آورد جز اینکه آن را فتح می کند. وپرچمی بر ضد او برافراشته نمی گردد، جز اینکه آن را سرنگون می سازد.
وای بر کسی که با او دشمنی ورزد... وهمین گونه خواهد بود تا بر همه ی قلمرو رژیم «عباسی» سیطره یابد»(۱۱۱).
من نیازی به شرح این خطبه نمی بینم بویژه که خود آن، مورد نظر نیست بلکه به عنوان نمونه آمده است، اما در خطبه، نکته ظریفی است که بدان اشاره می رود وآن این است که امیر مؤمنان خبر داد که حکومت فرزندان عباس از خراسان طلوع می کند واز همانجا هم افول وغروب می نماید.
وشگفت این است که بعدها روشن شد که رژیم بنی عباس از خراسان وبه دست «ابومسلم خراسانی» آغاز گردید واساس آن، از آنجا تأسیس شد وهجوم وحمله مغول نیز از همانجا شروع شد وهمه چیز را با خاک یکسان کرد وخاکستر آن را به باد داد.
امیر مؤمنان (علیه السلام) ده سال پیش از وقوع، در این مورد، فرمود:
«یأتی من حیث بدأ ملکهم».
یعنی: آفت وعامل انحطاط وسقوط بنی عباس، از همان نقطه طلوعشان خواهد آمد.
وتاریخ گواه است که همه ی پیش بینی ها وپیشگویی های دقیق آن حضرت همانگونه که فرموده بود به تحقق پیوست. بغداد همانگونه بنیاد گردید وهمانگونه شد که به وصف آمده بود. ومغول نیز از سوی خراسان آمدند ودر بلاد اسلامی همانگونه که گفته شد عمل کردند که «ابن ابی الحدید» شرح آن را آورده است.
کوتاه سخن اینکه: امیر مؤمنان (علیه السلام) از رویدادهای بسیار وفاجعه های متعددی خبر داده است که بیشتر آنها به وقوع پیوسته است(۱۱۲).
از جمله اخبار آن حضرت از آینده جهان وانسان، خبر از امام مهدی (علیه السلام) است که در بخش تفسیر آیات پیرامون وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) آوردیم. واینک به برخی دیگر از روایات از آن حضرت توجه کنید:
۱ - حضرت جواد (علیه السلام) از پدران گرانقدرش (علیه السلام) آورده است که امیر مؤمنان فرمود:
«للقائم منا غیبه أمدها طویل کأنی بالشیعه یجولون جولان النعم فی غیبته یطلبون المرعی فلا یجدونه.
ألا، فمن ثبت منهم علی دینه ولم یقس قلبه لطول أمد امامه فهو معی فی درجتی یوم القیامه».
«... أن القائم منا اذا قام لم یکن لأحد فی عنقه بیعه فلذلک تخفی ولادته ویغیب شخصه»(۱۱۳).
یعنی: برای «قائم» ما غیبتی بسیار طولانی است ومن شیعیان را می نگرم که در غیبت او بسان گله بدون شبان سرگردانند، دنبال چراگاهند ونمی یابند.
آگاه باشید که هر کس از اینان بر دین خویشتن استوار باشد وقلبش بخاطر غیبت طولانی آن حضرت سخت نگردد چنین کسی با من است ودر قیامت در درجه ی من.
آنگاه فرمود: قائم از ماست! هنگامی که ظهور می کند بیعت هیچ کس را بر عهده ندارد وبه همین جهت، هم ولادت او در نهان انجام گرفت واز نظرها غایب گردید.
۲ - ونیز حضرت رضا (علیه السلام) از پدرانش آورده است که امیر مؤمنان (علیه السلام) به امام حسین (علیه السلام) فرمود:
«التاسع من ولدک یا حسین! هو القائم بالحق، المظهر للدین، الباسط للعدل».
قال الحسین (علیه السلام): «فقلت: یا امیرالمؤمنین! وان ذلک لکائن؟»
فقال: «ای والذی بعث محمد بالنبوه واصطفاه علی جمیع البریه ولکن بعد غیبه وحیره، لا یثبت فیها علی دینه الا المخلصون المباشرون لروح الیقین، الذین اخذ الله میثاقهم بولایتنا وکتب فی قلوبهم الایمان وأیدهم بروح منه».
یعنی: حسین جان! نهمین فرزند تو قائم بحق است وآشکار کننده دین وگسترش دهنده عدالت.
امام حسین (علیه السلام) می فرماید: گفتم: یا امیرالمؤمنین! این خبر براستی تحقق یافتنی است؟»
فرمود: «آری! بخدایی که محمد را فرمان رسالت داد واو را بر همه انسانیت برگزید، این کار شدنی است، اما پس از غیبت طولانی وسرگردانی ونابسامانی بسیار، مردمی که در آن شرایط زندگی می کنند، جز خالصانی که در اوج یقین هستند وخدا از آنان به ولایت ما پیمان گرفته ودر دلهایشان ایمان را مرقوم داشته وبه روحی از جانب خویش آنان را تأیید فرموده است، جز اینان، کسی بر دین خویش استوار نمی ماند».
۳ - ونیز می فرماید:
«فانظروا أهل بیت نبیکم فلئن لبدوا فالبدوا! وان استنصروکم فانصروهم! فلیفرجن الله الفتنه برجل منا أهل البیت. بأبی ابن خیره الاماء، لایعطیهم الا السیف هرجا هرجا، موضوعا علی عاتقه ثمانیه اشهر، حتی تقول قریش: لو کان هذا من ولد فاطمه لرحمنا.
یغریه الله ببنی امیه - ای یسلطه الله علیهم - حتی یجعلهم حطاما ورفاتا «ملعونین اینما ثقفوا اخذوا وقتلوا تقتیلا، سنه الله فی الذین خلوا من قبل ولن تجد لسنه الله تبدیلا(۱۱۴).(۱۱۵)
یعنی: به خاندان پیامبرتان بنگرید، اگر بپا خاستند، شما نیز بپا خیزید واگر یاری طلبیدند آنان را با همه وجود یاری کنید. خداوند بوسیله مردی گرانمایه از ما اهل بیت پیامبر، فتنه ها وتباهیها را برطرف می سازد. پدرم، فدای پسر بهترین کنیزان که به سران فتنه ها وتاریکیها وبیدادگریها، جز شمشیر، حق را به ارمغان نخواهد آورد وشمشیر عدالتش هشت ماه بر دوش اوست وپیکار می کند تا عوامل فتنه وتباهی را برکند... تا آنجایی که قریش می گویند: «اگر این مصلح از فرزندان فاطمه (علیه السلام) بود به ما ترحم می کرد. خداوند او را بر رهروان راه بنی امیه وبقایای فکری آنان اقتدار خواهد بخشید تا آنان را به خاک وخاشاک تبدیل سازد، اینان لعنت شدگانند. به هر جا که یافته شوند باید دستگیر گردند وبه سختی کشته شوند.
«این سنت خداست که در میان پیشینیان نیز بوده است ودر سنت خدا تغییری نخواهد یافت».
۳ - ونیز «قندوزی حنفی» از آن حضرت آورده است که: پس از پایان پیکار «نهروان» سخنرانی کرد وضمن پیش بینی از رخدادهای آینده از جمله قیام حضرت مهدی (علیه السلام) فرمود:
«... ذاک امر الله وهو کائن وقتا مریحا. فیا ابن خیره الاماء! متی تنتظر؟ أبشر بنصر قریب من رب رحیم. فبأبی وامی عده قلیله أسماؤهم فی الأرض مجهوله..»(۱۱۶).
یعنی: این فرمان خداست ودر هنگامه ی مناسب خود بطور قطع روی خواهد داد.
هان: ای فرزند بهترین بانوان! تا کی برای دریافت فرمان ظهور از جانب خدا، انتظار خواهی کشید؟
به پیروزی بزرگ ونزدیکی از پروردگار بخشایش مژده ده.
پدر ومادرم فدای آن گروه که از نظر شمار اندک اند ودر شکوه وعظمت بسیار ونامشان در روی زمین ناشناخته.
۴ - ونیز آورده است که آن حضرت فرمود:
«سیأتی الله بقوم یحبهم الله ویحبونه ویملک من هو بینهم غریب، فهو المهدی أحمر الوجه، بشعره صهوبه، یملأ الأرض عدلا بلا صعوبه،..»(۱۱۷).
یعنی: بزودی خداوند مردمی را می آورد که آنان را دوست دارد وآنان نیز خدا را دوست می دارند وبزرگمردی که میان آنان غریب وناشناخته است فرمانروا وزمامدار امور می گردد. آن وجود گرانمایه مهدی (علیه السلام) است که چهره اش درخشان وگندمگون وموهایش بور است. جهان را به آسانی لبریز از عدل وداد می کند. او در خردسالی وکودکی از مادر وپدر جدا می گردد ودر رویشگاه وجایگاه تربیت خویش گرامی است.
کشورهای مسلمان نشین را با امن وامان فرمانروا می شود واز پی آنان زمین وزمان در قلمرو قدرت او قرار می گیرد.
سخن او را می شنوند ونسل جوان وسالخورده اطاعتش می کنند واو زمین را لبریز از عدالت می کند همانسان که از جور وبیداد لبریز گشته است.
آنگاه است که امامت کامل وخلافتش استوار می شود. خداوند مردگان را برمی انگیزد. زمین با ظهور او آباد می گردد وبه برکت «مهدی» خویش، خالص وپاک وشکوفا وپرطراوت می شود ونهرهای آن جریان می یابد. فتنه ها وتجاوزگریها ریشه کن می شود وخیر وبرکتها بسیار می گردد.
۵ - ونیز آورده اند که آن حضرت ضمن خطبه ای در ستایش پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وامامان نور (علیه السلام) فرمود:
«فنحن أنوار السماوات والارض وسفن النجاه وفینا مکنون العلم والینا مصیر الامور وبمهدینا تقطع الحجج، فهو خاتم الأئمه ومنقذ الامه ومنتهی النور وغامض السر، فلیهنا من استمسک بعروتنا وحشر علی محبتنا»(۱۱۸).
یعنی: ما پرتو آسمانها وزمین وکشتیهای نجات هستیم. دانش، در ما نهان است وما گنجینه آنیم وفرجام کارها بسوی ماست وبه مهدی ما، حجتها تمام می گردد. او آخرین امام معصوم، نجات بخش امتها، آخرین نور رسالت وامامت ومعمای پیچیده ی آفرینش است. از این رو کسانی که به رشته ی محبت ولایت ما چنگ زده وبا عشق ما محشور می گردند، باید شادمان باشند.
۶ - ونیز آورده اند که فرمود:
«... یظهر صاحب الرایه المحمدیه والدوله الاحمدیه، القائم بالسیف والحال الصادق فی المقال، یمهد الأرض ویحیی السنه والفرض»(۱۱۹).
یعنی: (هان ای مردم بهوش باشید که:) پرچمدار پرچم محمدی وفرمانروای دولت احمدی وقیامگر به شمشیر عدالت وراست گفتار وشایسته کردار، خواهد آمد وزمین وزمان را برای برقراری عدالت وشکوفایی ارزشهای اسلامی آماده نموده وسنتهای واجب ومستحب را زنده خواهد ساخت.
۷ - ونیز آورده اند که فرمود:
«اذ نادی مناد من السماء: ان الحق فی آل محمد. فعند ذلک یظهر المهدی علی افواه الناس، یشربون ذکره، فلا یکون لهم ذکر غیره»(۱۲۰).
یعنی: آنگاه که منادی از آسمانها ندا دهد که حق با آل محمد است ودر راه ورسم آنان، همان وقت نام مقدس مهدی (علیه السلام) بر سر زبانها افتاده ونقل محافل ومجالس خواهد شد. مردم جام مهر او را می نوشند وجز او دیگری را نمی جویند.
۸ - ونیز امام باقر (علیه السلام) از پدران گرانقدرش (علیه السلام) آورده است که: امیر مؤمنان بر فراز منبر فرمود:
«مردم در واپسین حرکت تاریخ وآخرالزمان گرانمردی از فرزندان من ظهور خواهد کرد.
او چهره اش سفید وآمیخته به سرخی است.
شکمش اندک برآمده، پاهایش قوی ونیرومند وقامتش چهارشانه است وبر پشت، دو نشانه دارد: یکی بر روی پوست وبه رنگ آن ودیگری بسان نشانه ی پیامبر در چهره.
او دو نام دارد «احمد» و«محمد» که نخستین نام مخفی می گردد ودومین نام آشکار وعلنی.
هنگامی که پرچمش به اهتزاز درآید شرق وغرب جهان را روشن می سازد ودست مبارکش را بر سر بندگان خدا می نهد وبه برکت آن قلبهای ایمان آورندگان از قطعه های آهنی سخت تر ومقاوم تر می گردد وخدا به هر کدام از آنان قدرت وتوان چهل قهرمان میدان پیکار را ارزانی می دارد.
با ظهور او موجی از شادی وشور عالم گستر می گردد به گونه ای که هیچ مرده ای از مؤمنان نمی ماند جز اینکه موج شادی وشور در آرامگاهش قلب او را شادمان می سازد ومردگان در عالم برزخ به نشان شادمانی به دیدار یکدیگر می شتابند وقیام مهدی (علیه السلام) را به هم نوید می دهند(۱۲۱).
۹ - «قندوزی» این اشعار را هم از امیر مؤمنان در این مورد آورده است که می فرماید:
حسین! اذا کنت فی بلده غریبا فعاشر بآدابها
یعنی: حسین جان! به هنگامی که در شهر ودیار بیگانه ای درآمدی با مردمش بر اساس راه ورسم صحیح آن، معاشرت کن....
تا اینکه می گوید:

سقی الله قائمنا صاحب * * * القیامه والناس فی دابها
هو المدرک الثار لی یا حسین * * * بل لک، فاصبر لأتعابها(۱۲۲)

... خداوند «قائم» ما، پیشوای آن قیام بی نظیر، در واپسین حرکت تاریخ را، پاداش نیکویی ارزانی دارد، مردم بر شیوه ی عادلانه وراه ورسم افتخارآفرین او می گرایند واو نه تنها خونخواه من که دادخواه مظلومیت تو نیز خواهد بود. از این رو بر رنج وفشار روزگار، در راه حق وعدالت شکیبایی پیشه ساز!.
۱۰ - ونیز در آخرین لحظات زندگی سراسر نور وافتخار وبه هنگام وصیت به فرزندش امام حسن (علیه السلام) از جمله فرمود:
«... حسن جان! آنگاه پیش بیا وبر پیکر من نماز بگذار وهفت تکبیر در نماز من بگو! وبدان که چنین نمازی به هیچ کس جز من وبزرگمردی که نام بلند آوازه اش «قائم» و«مهدی» است واز نسل برادرت حسین است ودر واپسین حرکت تاریخ وآخر الزمان قیام خواهد کرد، روا نیست(۱۲۳).
اوست که با ظهور خویش انحرافات وکحیها، را از دامان حق زدوده وحق را آنگونه که مورد رضای خداست برپا خواهد داشت»(۱۲۴).
لازم به یادآوری است که روایات رسیده از امیر مؤمنان (علیه السلام) در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) بسیار است، امید که در بخشهای آینده این کتاب نیز، برخی از آنها را بیاوریم.
امام حسن ونوید از حضرت مهدی
امام حسن (علیه السلام) فرزند گرانمایه ی امیر مؤمنان (علیه السلام)، سالار جوانان بهشت، نواده ی بزرگ پیامبر ویکی از پیشیوایان معصوم وگرانقدری است که از وجود گرانمایه امام مهدی (علیه السلام) وظهور حیات بخش ودگرگون ساز او، نوید می دهد.
واگر روایات رسیده از آن گرامی، بویژه در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) از نظر شمار اندک است(۱۲۵)، جای شگفتی ندارد. نباید فراموش کرد که دوران خلافت آن بزرگوار که از شهادت امیر مؤمنان (علیه السلام) آغاز گردید وتا شهادت جانسوز حضرتش ادامه داشت بیش از ده سال نبود وآن هم در جوی مالامال از رنج واندوه ونگرانی وفشار سپری شد وفرصتی برای حرکت فکری وفرهنگی مورد نظر پیش نیامد. «معاویه» فرزند آن زن جگر خواره، بر کرسی قدرت تکیه زد وشرایط واوضاع جاری،او را در جنگ پایان ناپذیر وخشونت بار وکور وبی هدفش بر ضد خاندان پیامبر، یاری کرد. او در بیت المال مسلمانان را، غاصبانه گشود وبوسیله آن وجدان ها را خرید ومزدوران را به خدمت استبداد گرفت، تا از سویی با روایات دروغین وساختگی، نام نیک وبلند آوازه خاندان وحی ورسالت را لکه دار ووجاهت ومعنویت آنان را درهم شکسته وطهارت وقداستشان را، آلوده سازند. واز دگر سو با سر هم کردن احادیث ساختگی برای «شجره ملعونه»، فضیلت بتراشند تا بدینوسیله جامه پاکی وشرافت بر اندام پلید امویان بپوشانند وخاندان وحی ورسالت را از صحنه زندگی جامعه ها وهدایت عصرها ونسلها، برای همیشه کنار زنند.
وبراستی که در همه ادوار تاریخ، «زر وسیم» در زشت جلوه دادن واقعیتها، تحریف حقایق ونشر وپخش نارواها، نقش فوق العاده ای داشته است، بویژه که با قدرت ظالمانه وخشونت بار نیز همدوش وهمراه باشد.
بدینسان مکتب اهل بیت وپیروان آنان در سخت ترین فشار وسرکوب وناامنی ونگرانی، روزگار می گذراندند وگردبادهای سیاست، افکار وآرزوها را در هم می نوردیدند.
حضرت مجتبی (علیه السلام) در شرایط عجیب ومشکلات سهمگین ورنج ومصائب بسیار می زیست با این وصف چگونه زمان مناسبی برای نشر حقایق وبیان واقعیات می یافت؟
وکجا امکانات بدو فرصت می داد تا از امور عظیمی که تنها دلهای آرام آنها را می پذیرد وتنها افکار واندیشه های سالم با آنها انسجام می یابد سخن گوید؟
اما با وجودی که در آن مقطع از تاریخ در مردم گرایش به شنیدن حدیث وضبط آن نبود وهیچ اهتمامی به فراگرفتن دانش از سر چشمه پاک وگوارای آن به چشم نمی خورد، با این وصف امام مجتبی (علیه السلام) نوید وستایش از دوازدهمین امام نور (علیه السلام)، حضرت مهدی (علیه السلام) را وانگذاشت وبه هنگامی که از سختی شرایط سخن می گفت با بهره وری شایسته از فرصت فرمود:
«... أما علمتم أنه ما منا أحد الا ویقع فی عنقه بیعه لطاغیه زمانه الا القائم الذی یصلی روح الله عیسی بن مریم، خلفه فان الله عزَّ وجلَّ یخفی ولادته ویغیب شخصه لئلا یکون لاحد فی عنقه بیعه اذا خرج ذاک التاسع من ولد اخی الحسین، ابن سیده الاماء، یطیل الله عمره فی غیبه، ثم یظهره بقدرته فی صوره شاب ابن دون اربعین سنه، ذلک لیعلم أن الله علی کل شیء قدیر»(۱۲۶).
یعنی: مردم! آیا نمی دانستید که هر کدام از ما خاندان وحی ورسالت تحت سیطره وحاکمیت طاغوت زمانش زندگی می کند وبناچار فشار ستم بر او تحمیل می گردد جز «قائم» ما، همو که روح خدا، عیسی بن مریم، به امامت او نماز می گذارد، چرا که خداوند ولادت او را مخفی وشخصیت او را نهان می دارد تا هنگامی که به دستور او ظهور کند، بیعت قدرت مداری را به گردن نداشته وتحت حاکمیت ظالمی زندگی نکند.
او نهمین امام معصوم، از نسل برادرم حسین است وفرزند بهترین زنان، خداوند در پشت پرده غیبت عمر او را به بلندای آفتاب طولانی می سازد وآنگاه به قدرت خویش او را در چهره جوانی، کمتر از چهل سال ظاهر می سازد تا همگان بدانند که خداوند بر هر کاری تواناست.
امام حسین ونوید از حضرت مهدی
سرور آزادگان حضرت امام حسین، (علیه السلام) نیز در همان شرایط سخت ودردناکی زیست که برادر گرانمایه اش حضرت مجتبی (علیه السلام) قرار داشت، بلکه می توان به اطمینان گفت که فشار استبداد وارتجاع روزگار، در دوران امامت آن حضرت به حق وعدالت وطرفداران آن شکننده تر بود(۱۲۷).
آن حضرت پس از برادرش حدود ده سال زندگی کرد ودر آن مدت کوتاه، رنجها شدت یافت وبلاها بیشتر شد وفشار به طول انجامید وبا همه اینها امام حسین (علیه السلام) فرصت را از دست نداد، بلکه با بهره وری از فرصت به ستایش وتمجید از مصلح بزرگ جهانی حضرت مهدی (علیه السلام) پرداخت واز وجود گرانمایه وظهور ونقش شکوه بارش به مردم، بشارتها ونویدها داد؛ برای نمونه:
۱ - آن حضرت به عبدالله بن عمر فرمود:
«لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله عزَّ وجلَّ ذلک الیوم حتی یخرج رجل من ولدی یملأها عدلا وقسطا کما ملئت جورا وظلما، کذلک سمعت رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) یقول»(۱۲۸).
یعنی: اگر از عمر این جهان تنها یک روز باقی مانده باشد خداوند آن روز را طولانی می سازد تا مردی از فرزندان من ظهور کند وجهان را همانگونه که از ظلم وجور لبریز گشته است از عدالت وقسط مالامال سازد. این واقعیت را من به همین صورت گفتم که از پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) شنیده ام.
۲ - وبه یکی از مردان قبیله پر آوازه «همدان» فرمود:
«قائم هذه الامه هو التاسع من ولدی وهو صاحب الغیبه وهو الذی یقسم میراثه وهو حی»(۱۲۹).
یعنی: «قائم» این امت نهمین فرزند از نسل من است. او غیبتی طولانی خواهد داشت وهم اوست که در همان حال که زنده است، اموال او را ظالمان به عنوان میراث ناروا می برند(۱۳۰).
۳ - ونیز از آن حضرت آورده اند که فرمود:
«لو قام المهدی لأنکره الناس، لأنه یرجع الیهم شابا وهم یحسبونه شیخا کبیرا»(۱۳۱).
یعنی: اگر مهدی (علیه السلام) ظهور کند وبرای اصلاح جهان بپا خیزد مردم او را انکار می کنند ونمی شناسند زیرا می پندارند که او پیر وکهنسال است در صورتی که آن حضرت در اوج جوانی ظهور می کند.
۴ - ونیز آورده اند که فرمود:
«منا اثنا عشر مهدیا، أولهم أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب وآخرهم التاسع من ولی، وهو الامام القائم بالحق، یحیی الله به الأرض بعد موتها ویظهر به دین الحق علی الدین کله ولو کره المشرکون. له غیبه یرتد فیها أقوام ویثبت فیها علی الدین آخرون، فیؤذون ویقال لهم: متی هذا الوعد؟ ان کنتم صادقین»(۱۳۲).
یعنی: ما خاندان پیامبر دوازده نفر به عنوان مهدی خواهیم داشت که نخستین آنان علی وآخرینشان امام از نسل من است.
واوست که بحق وبرای حق، قیام می کند وخداوند بوسیله او زمین را پس از آنکه مرده است زنده می سازد ودین حق را بر همه عقاید ومذاهب، گر چه شرک گرایان را ناخوش آید، پیروزی کامل می بخشد.
او غیبتی طولانی خواهد داشت وبه دلیل آن، گروهی از مردم راه انحراف وارتداد در پیش می گیرند وگروهی در دین وآیین توحیدی خویش وایمان به دوازدهمین امام نور، ثابت قدم واستوار می مانند وبخاطر این استواری در عقیده، اذیت وآزارها را تحمل می کنند وبه تمسخر، به آنان گفته می شود: «متی هذا الوعد؟ ان کنتم صادقین»(۱۳۳).
اگر راست می گویید این وعده (ونوید ظهور)کی خواهد بود؟
اما بدانید که شکیبای بر اذیتها وآزارها در عصر غمبار غیبت آن حضرت، بسان مجاهدی است که پیشاروی پیامبر با شمشیرش
در حال جهاد وپیکار با کفر وارتجاع است.
۵ - ونیز آورده است که مردی به نام «عیسی بن خشاب» از آن حضرت پرسید:
«أنت صاحب هذا الأمر؟»
قال: «لا... ولکن صاحب الأمر الطرید الشرید، الموتور بأبیه، المکی بعمه یضع سیفه علی عائقه ثمانیه أشهر»(۱۳۴).
یعنی: پرسید: «سرورم آیا شما صاحب الامر هستید؟»
فرمود: «نه!... اما صاحب الامر، آن بزرگمرد در نهان است که دور از نظر است. او انتقام گیرنده ی خون پاک وبناحق ریخته پدر وهم کنیه عموی گرانقدرش اباجعفر است؛ برای اصلاح جهان (وبرانداختن فتنه ها وتباهیها) هشت ماه شمشیر بر دوش خواهد بود.
نوید چهارمین امام نور از حضرت مهدی
از نوید دهندگان به وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) چهارمین امام نور، حضرت سید الساجدین (علیه السلام) است.
بسیار وشایسته ی تعمق وآگاهی است که آن حضرت، در شرایط وروزگار مرگبار وظالمانه، به این اصل عقیدتی اشاره فرموده که قلم از بیان آن ناتوان است.
آن حضرت هم زمان با حادثه خونبار کربلا می زیست وروز عاشورا پدر گرانمایه، بستگان وشاخ وبرگها ومیوه های آن درخت پاک وتناور را در یک روز در راه خدا واهداف بلند الهی، از دست داد وامواج غمها ومصائب بزرگ وفاجعه بار، یکی پس از دیگری - در ظرف چند ساعت - بر او باریدن کرد وسه بار حکم اعدام آن پیشوای فرزانه از سوی استبداد وارتجاع اموی صادر شد:
بار اول: در کربلا، پس از شهادت پدرش حسین (علیه السلام)(۱۳۵).
بار دوم: در کوفه، در مجلس شوم «عبیدالله»(۱۳۶).
بار سوم: در کاخ بیداد دمشق(۱۳۷) به دستور سردمدار خون آشام اموی، «یزید».
وآنجا کار شقاوت به جایی رسید که به دستور یزید، قبری در محوطه بزرگ کاخ حفر کردند تا پس از اجرای حکم ظالمانه اعدام، پیکر مطهرش را در آنجا، به خاک سپارند... اما خدای بزرگ، آن وجود گرانمایه را از شرارت آن پلیدان حفظ کرد ونقشه های تبهکارانه آنان را نقش بر آب نمود واو را از مرگ نجات داد.
روز جمعه ای از آن روزهای دردآور حضرت سجاد (علیه السلام) در شام بود، سردمدار پلید اموی، یزید، بعنوان امام جمعه به مسجد جامع دمشق آمد وچون خود فاقد دین وفرهنگ وناتوان از اندرز وارشاد امتش بود به سخنوری مزدور، دستور داد تا خطبه های نماز جمعه را بجای او ایراد کند، اما محور بحث وچهار چوب خطبه ها را برای او مقرر کرد.
به او دستور داد به عنوان خطبه های نماز جمعه، اموی زادگان پلید ودر صدر آنان معاویه ویزید را مورد ستایش قرار دهد وبرایشان بارانی از فضیلتهای دروغین وساختگی بباراند ومتقابلا خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) را با انواع دروغ سازی ها وتهمت ها با بیشرمانه ترین شیوه، به بدی یاد کند. ودریغ ودرد که آن سخنور فرومایه ومزدور خواسته ونقشه یزید را به اجرا درآورد وحضرت سجاد (علیه السلام) نیز به اجبار در مسجد حاضر بود وآن یاوه ها ودروغها را می شنید.
درست در این شرایط دردناک بود که آن حضرت شجاعانه بپا خاست وجو سکوت واختناق یزید را درهم شکست وبه گونه ای که طنین ندای تکان دهنده وجو شهامتمندانه اش گوشها را پر وانبوه نمازگزاران مسجد اموی را بسوی خود متوجه سازد، چون شیری خشمگین بر سر آن سخنور مزدور خروشید که:
«ویلک أیها الخاطب! اشتریت مرضاه المخلوق بسخط الخالق؟..».
یعنی: هان ای خطیب! وای بر تو... وای....
خشنودی ورضایت خاطر مخلوقی حقیر وناچیز را به خشم وناخشنودی آفریدگار بزرگ هستی خریدی؟...! شعله های سوزان آتش پرشراره ی دوزخ، جایگاه توست. وآنگاه که همه ی چشمها به او دوخته شد ونفسها برای شنیدن سخنان او در گلوها بند آمد از یزید اجازه خواست تا بر فراز منبر رود وآن مردک پلید وفرومایه، پس از بهانه تراشیهای بسیار، بخاطر اصرار مردم اجازه داد.
حضرت زین العابدین (علیه السلام) بر فراز منبر رفت وپس از مقدمه ای فشرده در اندرز وارشاد مردم، همه را به خود متوجه ساخت ودلها، قلبها، افکار وعواطف مجلس را تسخیر کرد وآنگاه با فرزانگی وشهامت بسیار فرمود:
«أیها الناس! اعطینا ستا وفضلنا بسبع، اعطینا العلم والحلم والسماحه والفصاحه والشجاعه والمحبه فی قلوب المؤمنین وفضلنا بأن منا النبی المختار ومنا الصدیق ومنا الطیار ومنا أسد الله وأسد رسوله ومنا سبطی هذه الامه ومنا مهدی هذه الامه..»(۱۳۸).
یعنی: هان ای مردم! خدا به ما شش ویژگی ارزانی داشته وبا شش امتیاز ما را بر همگان فضیلت وبرتری بخشیده است:
خدا، به ما نعمت گرانبهای دانش، بردباری، سخاوت، فصاحت وشجاعت عنایت فرمود وبذر مهر ومحبت ما را بر دلها وقلبهای باایمان افشانده است.
ونیز ما را با شش ویژگی به دیگر انسانها برتری وفضیلت بخشیده است، آن شش امتیاز این است که:
پیامبر برگزیده خدا از ماست وصدیق امت امیر مؤمنان، جعفر طیار، حمزه شیر خدا وپیامبر، دو نواده ی گرانمایه پیامبر حسن وحسین (علیه السلام) ودیگری «مهدی» آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) از ما خاندان وحی ورسالت است.
۲ - ونیز از آن حضرت است که فرمود:
«القائم منا تخفی ولادته علی الناس حتی یقولوا: لم یولد بعد، لیخرج حین یخرج ولیس لأحد فی عنقه بیعه»(۱۳۹).
یعنی: «قائم» از ماست. ولادت او بر مردم مخفی می ماند به گونه ای که مردم می گویند: او هنوز بدنیا نیامده است تا بدینگونه ظهور کند وبه هنگامه ظهور، بیعت هیچ کسی را برعهده نداشته باشد.
۳ - «ابوخالد کابلی» که از یاران امام سجاد (علیه السلام) است آورده است که در مورد وجود گرانمایه ی حضرت مهدی (علیه السلام) از آن جناب پرسیدم که:
فقلت: «یابن رسول الله ان ذلک لکائن؟»
فقال: «ای وربی! ان ذلک لمکتوب عندنا فی الصحیفه التی فیه ذکر المحن التی تجری علینا بعد رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم)».
قال أبو خالد: فقلت: «یابن رسول الله ثم یکون ماذا؟»
قال (علیه السلام): «ثم تمتد الغیبه بولی الله عزَّ وجلَّ الثانی عشر من أوصیاء رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) والأئمه بعده.
یا أبا خالد! ان أهل زمان غیبته، القائلین بامامته والمنتظرین ظهوره أفضل من أهل کل زمان، لأن الله تبارک وتعالی أعطاهم من العقول والأفهام والمعرفه ما صارت به الغیبه عندهم بمنزله المشاهده وجعلهم فی ذلک الزمان بمنزله المجاهدین بین یدی رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) بالسیف، أولئک المخلصون حقا وشیعتنا صدقا والدعاه الی الله عزَّ وجلَّ سرا وجهرا»(۱۴۰).
یعنی: پرسید: «آیا براستی چنین خواهد بود؟»
فرمود: «آری! به پروردگارم سوگند! این مطلب در صحیفه ای که نزد ما خاندان پیامبر است ودر آن همه رنجهایی که پس از پیامبر بر ما می رود نوشته شده است، این مطلب نیز به روشنی آمده است».
گفتم: «سرورم! پس از اینکه آن وجود گرانمایه به قدرت الهی دیده به جهان گشود چه خواهد بود؟»
فرمود: «آنگاه غیبت دوازدهمین جانشین پیامبر پس از یازده امام، ادامه خواهد یافت».
وافزود: «اباخالد! مردم عصر غیبت آن حضرت که به امامت او معتقد وظهورش را انتظار می کشند، از مردم همه ی قرون واعصار بهترند چرا که خداوند به آنان خرد وشناخت وبینشی داده است که عصر غیبت برای آنان بسان ظهور است. خداوند به آنان پاداشت جهادگرانی را می دهد که پیشاروی پیامبر با شمشیر جهاد کردند، آنان براستی خالصند وشیعیان حقیقی وراستین ما وفراخوان بسوی خدا در آشکار ونهان».
۴ - ونیز «سعید بن جبیر» از آن حضرت آورده است که می فرمود:
«فی القائم مناسنن من الأنبیاء: سنه من أبینا آدم (علیه السلام) وسنه من نوح وسنه من ابراهیم وسنه من موسی وسنه من عیسی وسنه من أیوب وسنه من محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم).
فأما من آدم ونوح: فطول العمر.
وأما من أبراهیم: فخفاء الولاده واعتزال الناس(۱۴۱).
وأما من موسی: فالخوف والتقیه(۱۴۲).
وأما من عیسی: فاختلاف الناس فیه(۱۴۳).
وأما من أیوب: فالفرج بعد البلوی.
وأما من محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم): فالخروج بالسیف.
یعنی: در «قائم» ما سنتهایی از پیامبران بزرگ الهی است. سنت ونشانی از پدرمان آدم، سنت ونشانی از نوح، سنت ونشانی از ابراهیم، سنت ونشانی از موسی، سنت ونشانی از عیسی، سنت ونشانی از ایوب وسنت ونشانی از محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) است.
اما نشان او از آدم ونوح طول عمر اوست.
ونشان از ابراهیم، ولادت نهانی ودوری گزیدن از مردم است.
ونشان از موسی، خوف وتقیه از ستمکاران عنان گسیخته.
ونشان از عیسی، اختلاف مردم در مورد اوست.
ونشان از ایوب، گشایش ونجات پس از بلا وگرفتاری است.
ونشان از محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) قیام با شمشیر عدالت است.
در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) از چهارمین امام نور به همین چند روایت، بسنده می شود، بدان امید که در آینده نیز از آن حضرت روایاتی در این مورد بیابیم.
امام باقر ونوید از حضرت مهدی
از محتوای کتابهای تاریخی، چنین دریافت می گردد که عصر امام باقر (علیه السلام) نقطه تحول ودگرگونی در فرهنگ اسلامی است.
در آن روزگار، در جامعه، آگاهی وشوق به کسب دانش پدیدار شد وبسیاری از دانش طلبان برای تحصیل دانش وکسب بینش، بویژه فقه، تفسیر وحدیث بار سفر بسته وبسوی مراکز علمی می شتافتند. در مردم، اندکی رشد فکری وروحیه حقجویی پدید آمد. دیگر به شنیدن روایات، بی آنکه در مورد آن تحقیق وتحلیل وپرس وجو شود، اکتفا نمی کردند.
بدین جهت است که مردم برای اندوختن دانش وبهره وری از کسانی که یاران پیامبر را دیده بودند، به مدینه روی می آوردند واز آنان علم ودانش فرا می گرفتند. چه بسیار فقیهانی که از کوفه ودیگر شهرهای کشور پهناور اسلامی به مدینه هجرت نموده وبه امام باقر (علیه السلام) می پیوستند. از سرچشمه جوشان بینش ودانش او بهره ها می گرفتند وعطش سوزان خویش را از دریای بی کرانه علم وچشمه سارهای بینش وحکمت آن حضرت برطرف می ساختند.
علم ومعارف، در ابعاد گوناگون از سوی امام باقر (علیه السلام) برای تشنگان دانش وکمال می جوشید ودلایل وبراهین، در زمینه های شناخت خدا، عدل، پیامبر شناسی، معادشناسی، و... بویژه اصل امامت، برای آنان باریدن می کرد وحقیقت، برای همه آشکار می شد.
با این بیان، طبیعی است که روایات رسیده از امام باقر (علیه السلام) پیرامون وجود مبارک حضرت مهدی (علیه السلام) از نظر محتوا وشمار، بسیار می باشد که دانشمندان وفقهایی که از محضر آن حضرت کسب فیض می نمودند واز شاگردان برجسته او بودند همه نگاشته اند وچون این کتاب توان ترسیم همه آنها را ندارد، از این رو به برخی از آنان بسنده می کنیم. وخاطرنشان می سازیم که در بخشهای آینده کتاب نیز نمونه های دیگری خواهیم آورد همانگونه که در بخشهای پیشین به مناسبتهایی گوناگون برخی از آنها را آورده ایم.
نمونه هایی از نویدهای امام باقر (علیه السلام)
۱ - «ابوحمزه ثمالی» آورده است که: در یکی از روزها در محضر درس امام باقر (علیه السلام) بودم، هنگامی که حاضران رفتند امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«یا أباحمزه! من المحتوم الذی حتمه الله قیام قائمنا، فمن شک فیما أقول لقی الله وهو به کافر».
ثم قال: «بأبی وأمی المسمی باسمی والمکنی بکنیتی، السابع من بعدی، بأبی من یملأ الأرض عدلا وقسطا کما ملئت ظلما وجورا.
یا أباحمزه! من أدرکه فیسلم له وسلم لمحمد وعلی فقد وجبت له الجنه ومن لم یسلم فقد حرم الله علیه الجنه ومأواه النار وبئس مثوی الظالمین»(۱۴۴).
یعنی: اباحمزه! از رخدادهایی که خداوند وقوع آن را قطعی ساخته است قیام «قائم» ماست.
هر کس در آنچه می گویم تردید کند با حال کفر به خدا، او را ملاقات خواهد کرد. آنگاه افزود: پدرم ومادرم فدای وجود گرانمایه او باد که همنام وهم کنیه من است هفتمین امام پس از من.
پدرم فدای کسی باد که زمین را لبریز از عدل وداد می کند همان گونه که به هنگامه ی ظهورش از ستم وبیداد لبریز است.
اباحمزه! هر کس سعادت دیدار او را داشت وهمانگونه که به پیامبر وعلی (علیه السلام) سلام ودرود می گوید بر آن حضرت درود گفت وفرمانبردار او گردید، بهشت بر او واجب می گردد وهر کس به آن وجود گرانمایه سلام نگفت، خداوند بهشت را بر او حرام ساخته واو را در آتش سوزان جای خواهد داد وچه بدجایی است جایگاه ستمکاران.
۲ - بانوی دانش پژوهی که به «ام هانی» شهرت داشت آورده است که بامدادی بر حضرت باقر (علیه السلام) وارد شدم وگفتم:
«یا سیدی! آیه فی کتاب الله عزَّ وجلَّ عرضت بقلبی فأقلقتنی وأسهرتنی».
قال: «فاسألی یا أم هانیء!»
قالت: قلت: «قول الله عزَّ وجلَّ: فلا أقسم بالخنس، الجوار الکنس»(۱۴۵).
قال: «نعم المسأله سألتینی یا أم هانیء! هذا مولود فی آخرالزمان، هو المهدی هذه العتره، تکون له حیره وغیبه یضل فیها اقوام ویهتدی فیها أقوام، فیاطوبی لک ان أدرکتیه، ویا طوبی لمن أدرکه»(۱۴۶).
یعنی: «سرورم! آیه ای از قرآن شریف ذهن وفکرم را بخود مشغول داشته وخوابم را ربوده است».
فرمود: «کدام آیه ام هانی؟ بپرس!»
گفتم: «سرورم! این آیه شریفه که می فرماید: فلا اقسم بالخنس، الجوار الکنس»(۱۴۷).
فرمود: به! به! چه مسأله خوبی پرسیدی. این مولود گرانمایه ای است در آخرالزمان. او «مهدی» این عترت پاک است. مهدی خاندان وحی ورسالت، برای او غیبت وحیرتی است که گروهی در آن گمراه می گردند وگروه هایی راه حق وهدایت را می یابند.
خوشا بحالت اگر او وزمان او را درک کنی... وخوشا بحال آنانکه او را درک خواهند نمود».
۳ - ونیز «ابوجارود» از آن حضرت آورده است که روزی به من فرمود:
«یا أباالجارود! اذا دارالفلک وقال الناس: مات القائم أو هلک، بأی واد سلک وقال الطالب: أنی یکون ذلک وقد بلیت عظامه فعند ذلک فأرجوه، فاذا سمعتم به فأتوه ولو حبوا علی الثلج»(۱۴۸).
یعنی: ابوجارود! اگر روزگار به گونه ای بود که مردم گفتند: «قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) از دنیا رفته است یا به شهادت رسیده ویا سرنوشت او روشن نیست ودیگری گفت که: از کجا چنین چیزی خواهد بود..». در همان اوج حیرت وناامیدی وتردید مردم، شما به ظهور او امیدوار باشد وهنگامی که خبر ظهور او را شنیدید به هر صورت ممکن، حتی خزیدن بر روی برف ویخ، بسوی او بشتاب!
در اینجا به همین مقدار از روایات رسیده از پنجمین امام نور (علیه السلام) پیرامون امام عصر (علیه السلام) بسنده می نماییم، بدان امید که در آینده بحث، برخی دیگر از روایات آن حضرت را در این مورد، بیاوریم.
امام صادق ونوید از حضرت مهدی
سخن از امام صادق (علیه السلام) ونشر وشکوفایی دانش وفرهنگ در آن روزگار، نیاز به نوشتن کتاب جداگانه ای دارد چه بسا که اگر کسی بخواهد همه ابعاد شخصیت آن حضرت ووضعیت کامل عصر او را از نظر سیاسی وعلمی وشرایط ویژه ای که در آن زمان به هم آمیخته بود، همه را ترسیم نماید، نیاز به نوشتن دائره المعارف بزرگی خواهد داشت که ما در اینجا به گونه ای فشرده بدان شرایط اشاره می کنیم.
یک فرصت طلایی
درست اواسط حیات امام صادق (علیه السلام) بود که حکومت بیداد اموی به سرعت رویه اضمحلال ونابودی می رفت ورژیم عباسی در حال تأسیس وتشکیل بود. پیش از آنکه عباسیان پایه های رژیم فریب کارانه خویش را در شهرها، بویژه مدینه منوره استحکام بخشند، آن حضرت مجال ومیدان بسیار مساعد وگسترده ای برای نشر علوم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) یافت وتوانست بر فراز منبر نیای بزرگش پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) برود. بر فراز منبری که میمونها وبوزینه های اموی بر روی آن جست وخیز می کردند، همانگونه که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) پیش از آن روزگار، آن فاجعه را در خواب دیده وقرآن از آن سخن گفته بود.
«وما جعلنا الرؤیا التی اریناک الا فتنه للناس والشجره الملعونه فی القرآن»(۱۴۹).
دانشگاه جعفری
این شجره ی ملعونه با انهدام رژیم پلید بنی امیه از هم پاشید وشجره ی طیبه خاندان وحی ورسالت فرصتی یافت تا میوه وبهره خویش را به بشریت ارزانی دارد.
امام صادق (علیه السلام) اندکی آزادی بیان وقلم بدست آورد وشرایط جاری او را یاری کرد تا بر فراز منبر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) اوج گیرد ودر همان مسجد وهمان پایگاه توحید وتقوا، فقه، تفسیر، عقاید ودیگر رشته های علمی وفکری را به انبوه دانش دوستان، تدریس نماید، به گونه ای که رفته رفته هر روز، مجلس درس آن حضرت با حضور چهار هزار نفر فقیه، محدث، مفسر و... تشکیل می گردید.
از کسانی که به افتخار کسب فیض شاگردی آن حضرت نایل آمده وخود نیز بارها بدان اعتراف وافتخار نموده، «ابوحنفیه، نعمان بن ثابت» است.
او در اشاره به آن دو سال پرافتخار وپربرکت محضر امام صادق (علیه السلام) وبهره وری از دریای ژرف وگسترده دانش، بینش ومعارف آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) از ششمین امام نور می گفت:
«لو لا السنتان لهلک نعمان»(۱۵۰).
یعنی: اگر آن دو سال شاگردی امام صادق (علیه السلام) وفراگرفتن علوم ومعارف از آن بزرگوار نبود، نعمان هلاک وگمراه شده بود.
وسرانجام از این دانشگاه پربرکت جعفری شخصیتهای بزرگ وشایسته کردار ودرست اندیشی فارغ التحصیل شدند که جهان بشریت بوسیله آنان به شکوه واقتدار رسید.
شخصیتهایی چون: «جابربن حیان» نخستین شیمیدان جهان عرب واسلام، «هشام بن حکم» ودیگر کسانی که با برشمردن نام ونشان آنان بحث طولانی می شود.
وکار شکوه وعظمت علمی وفرهنگی دانشگاه جعفری به جایی رسید که تنها در مسجد جامع کوفه نهصد نفر اندیشمند وصاحبنظر در عقاید ومذاهب بحث وتدریس وسخنرانی می کردند وهر کدام هم گفتارشان به سر چشمه همیشه جوشان دانش حضرت امام صادق (علیه السلام) پیوند داشت(۱۵۱).
بدینسان امام صادق (علیه السلام) با این آمادگی اندیشه ها وفراهم بودن امکانات وزمینه مساعد، فرصت مناسبی یافت تا انگشت روی آن نقطه حساس نهد ونقطه مورد نظرش را بفشارد واز امام مهدی (علیه السلام) سخن گوید واز وجود گرانمایه او برای همه معتقدان وشیفتگانش، نویدها وبشارتها دهد وبه صورتهای گوناگون از ابعاد مختلف شخصیت وقیام نقش عظیم او... بحث کند.
به همین دلیل هم هست که آن حضرت، گاه از نام مهدی (علیه السلام) سخن می گوید وگاه از نسب بلند وپرافتخارش.
گاه از نشانه های ظهور او پیام دارد وگاه از دوران حکومت سراسر عدل ومهرش وگاه در مورد مسایل ومطالبی که در این جهت دور می زند.
واگر بگوییم که روایات رسیده از امام صادق (علیه السلام) در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) از روایات سایر امامان معصوم (علیه السلام) بیشتر است، سخن درست وسنجیده ای گفته ایم.
به عبارت دیگر: از هیچ یک از امامان اهل بیت (علیهم السلام) پیرامون امام عصر (علیه السلام) به مقدار روایات رسیده از امام صادق (علیه السلام) روایت دیده نشده است ودلیل آن، همان شرایط مساعد وجو آماده ای بود که برای آن حضرت فراهم شد.
روشن است که ما نمی توانیم همه روایات رسیده از آن جناب در مورد امام عصر (علیه السلام) را به دلیل محتوای غنی وشمار بسیار آنها در اینجا بیاوریم. این روایات را با رعایت تناسب در بخشهای مختلف کتاب خواهیم آورد ودر این بخش بخاطر عایت اسلوب بحث، تنها به ترسیم برخی از آنها بسنده می شود.
نمونه هایی از روایات
۱ - از آن حضرت آورده اند که فرمود:

لکل أناس دوله یرقبونها * * * ودولتنا فی آخر الدهر تظهر(۱۵۲)

یعنی: برای گروهی، دولت وحکومتی است که انتظارش را می کشند وحکومت عادلانه وجهانی ما، در آخرالزمان پدیدار خواهد شد.
۲ - ونیز آورده اند که فرمود:
«من أقر بجمیع الأئمه (علیه السلام) وجحد المهدی کان کمن أقر بجمیع الأنبیا وجحد محمدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) نبوته».
فقیل له: «یابن رسول الله! فمن المهدی؟ من ولدک؟»
قال (علیه السلام) «الخامس من ولد السابع، یغیب عنکم شخصه ولا یحل لکم تسمیته»(۱۵۳).
یعنی: هر کس به همه امامان اهل بیت (علیهم السلام) ایمان آورد ومهدی آنان را نپذیرد، بسان کسی است که به همه ی پیابران خدا ایمان آورده اما رسالت آخرین آنان محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) را انکار کرده باشد.
از او پرسیدند: «ای پسر پیامبر! مهدی (علیه السلام) که از فرزندان شما خواهد بود، کیست؟»
فرمود: «پنجمین امام از نسل پسرم «موسی» است. او از نظرها غایب می گردد وآوردن صریح نام مقدسش برای شما روا نیست.
۳ - «ابوبصیر» آورده است که خود شنیدم که امام صادق (علیه السلام) می فرمود:
«ان سنن الأنبیاء (علیهم السلام) وما وقع علیهم من الغیبات جاریه - وفی نسخه: حادثه - فی القائم منا أهل البیت، حذو النعل بالنعل، والقذه بالقذه».
فقلت له: «یابن رسول الله! ومن القائم منکم أهل البیت؟»
فقال (علیه السلام): «یا أبابصیر! هو الخامس من ولد ابنی موسی، ذلک ابن سیده الاماء، یغیب غیبه یرتاب فیها المبطلون، ثم یظهره الله عزَّ وجلَّ، فیفتح علی یدیه مشارق الأرض ومغاربه وینزل روح الله عیسی بن مریم (علیه السلام) فیصلی خلفه وتشرق الأرض بنور ربها ولا تبقی فی الأرض بقعه عبد فیها غیر الله عزَّ وجلَّ الا عبدالله فیها ویکون الدین کله لله ولو کره المشرکون»(۱۵۴).
یعنی: «سنتهای جاری بر پیامبران خدا در مسایل غیبی، بطور کامل وبه همان صورت، در مورد «قائم» ما خاندان پیامبر، رخ خواهد داد».
گفتم: «سرورم! قائم شما خاندان وحی ورسالت کیست؟»
فرمود: «او پنجمین امام از نسل پسرم «موسی» می باشد وفرزند سالار کنیزان عصر خویش است.
برای او غیبتی خواهد بود که باطل گرایان در موردش تردید می کنند. سپس خداوند او را ظاهر می سازد وبه دست توانای او، شرق وغرب گیتی را می گشاید. روح خدا، عیسی بن مریم (علیه السلام) فرود آمده وبه امامت او نماز می گذارد وزمین به نور پروردگارش نورباران می گردد.
در زمین هیچ نقطه ای نمی ماند که در آنجا غیر خدا پرستیده شود ودین همه اش از آن خدا می گردد وگر چه مشرکان را خوش نیاید، توحیدگرایی ودین حق، همه جا سایه گستر وحاکم می گردد».
امام کاظم ونوید از حضرت مهدی
شرایط حاکم بر زمان حضرت کاظم (علیه السلام) با شرایط سیاسی واجتماعی عصر پدر گرانقدرش بسیار متفاوت بود؛ چرا که آن حضرت بخشی مهمی از زندگی پر برکت خویش را در زندان استبداد وارتجاع وبه دور از مردم سپری کرد. ودر حالی که رابطه او را با جامعه خویش قطع کرده بودند واو در قعر زندانها وزیر زمینهای تاریک محبوس بود، در همانجا به عبادت خدا وراز ونیاز با محبوب ومعشوق خویش، روزگار می گذرانید.
یکی، دوبار آن حضرت را از زندان آزاد کردند اما همواره تحت مراقبت شدید امنیتی قرار داشت تا باز هم به زندان بیداد بازگردانده شده وسرانجام بوسیله ی سم غدر وخیانت به شهادت نائل آمد.
با این بیان، روشن است که امکانات وآزادی آن حضرت، تا چه اندازه محدود بود واو تا کجا در فشار وتنگنا قرار داشت وطبیعی است که با این شرایط وحشتناک نمی تواند در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) - که رژیم عباسی از نام بلند او در هراس بود - بیان مشروح وروایات گوناگونی داشته باشد.
اما آن حضرت با همه محدودیتها، فشارها وفقدان فرصت وامکانات باز هم از حضرت مهدی (علیه السلام) نوید داد وفرهنگهای حدیثی وروایی از سخنان امام کاظم (علیه السلام) پیرامون محبوب دلها تهی نیست که ما برای نمونه، برخی از آنها را ترسیم می کنیم:
۱ - «محمد بن زیاد» آورده است که: از سالارم حضرت کاظم (علیه السلام) در مورد این آیه شریفه پرسیدم که می فرماید:
«... وأسبغ علیکم نعمه ظاهره وباطنه..»(۱۵۵).
یعنی:... ونعمتهای خویش را چه آشکار وچه پنهانی، به تمامی بر شما ارزانی داشته است....
امام کاظم (علیه السلام) فرمودند:
«النعمه الظاهره: الامام الظاهر والباطنه الامام الغایب».
فقلت: «ویکون فی الأئمه من یغیب؟»
قال (علیه السلام): «نعم! یغیب عن أبصار الناس شخصه ولا یغیب عن قلوب المؤمنین ذکره وهو الثانی عشر منا.
یسهل الله له کل عسیر ویذلل له کل صعب ویظهر له کنوز الأرض ویقرب له کل بعید ویبیر - أی یهلک - به کل جبار عنید ویهلک علی یده کل شیطان مرید.
ذلک ابن سیده الاماء الذی تخفی علی الناس ولادته ولا یحل لهم تسمیته حتی یظهره الله عزَّ وجلَّ، فیملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما»(۱۵۶).
یعنی: «محمد! نعمت ظاهری: امام راستین است که آشکار است ونعمت باطنی ونهانی امام غائب».
گفتم:
«سرورم! آیا از امامان دوازده گانه اهل بیت: کسی هم غائب می گردد؟» فرمود: «آری! یکی از آنها وجود گرانمایه اش از برابر دیدگان مردم نهان می شود، اما یاد ونام مقدسش از قلبهای مردم باایمان غائب نمی گردد. او دوازدهمین امام ما می باشد.
خداوند هر کار مشکلی را برای او آسان وهر امر پیچیده وسختی را برای او رام می سازد.
گنجهای زمین را برای او آشکار وهر دوری را برایش نزدیک می کند. هر خودکامه ی کینه توزی را بوسیله آن حضرت نابود وهر شیطان سرکشی را بدست او به خاک هلاکت می افکند.
او فرزند سالار کنیزان عصر خویش است. ولادت او بر مردم مخفی می ماند وبردن نام گرامیش بطور علنی، ناپسند است تا خداوند او را فرمان ظهور دهد وقیام دهد وآنگاه است که زمین وزمان را از عدل وداد پر می سازد، همانگونه که به هنگامه ظهورش از ستم وبیداد لبریز است.
۲ - «یونس بن عبدالرحمن» آورده است که بر امام هفتم (علیه السلام) وارد شدم وگفتم: «یابن رسول الله! أنت القائم بالحق؟»
فقال (علیه السلام) «أنا القائم بالحق ولکن القائم الذی یطهر الأرض من أعداء الله ویملأها عدلا کما ملئت جورا هو الخامس من ولدی، له غیبه یطول أمدها خوفا علی نفسه، یرتد فیها أقوام ویثبت فیها آخرون....
طوبی لیشعتنا المتمسکین بحبلنا - وفی نسخه: بحبنا - فی غیبه قائمنا، الثابتین علی موالاتنا والبراءه من أعدائنا. أولئک منا ونحن منهم، قد رضوا بنا أئمه ورضینا بهم شیعه وطوبی لهم، هم - والله - معنا فی درجتنا یوم القیامه»(۱۵۷).
یعنی: «سرورم! آیا شما قائم به حق هستید؟
فرمود: «آری! من قائم به حق هستم اما آن قائمی که زمین را از دشمنان خدا پاک می سازد وآن را همانگونه که به هنگامه ظهورش از ستم وبیداد لبریز است از عدل وداد سرشار ومالامال می سازد، او پنجمین امام از نسل من است.
او به فرمان خدا وبرای حفظ جان خویش، غیبتی طولانی خواهد داشت به گونه ای که گروه هایی راه ارتداد در پیش می گیرند وگروهی در دین خدا واعتقاد به امامت ثابت قدم می مانند».
آنگاه فرمود: «خوشا به حال شیعیان ما! آنانکه در عصر غیبت قائم ما به ریسمان ولایت ومحبت اهل بیت چنگ زده وبر دوستی ما پایداری نموده وبه بیزاری از دشمنان ما استوارند.
آنان از ما هستند وما از آنان، آنان به امامت ما خشنودند وما به پیروی آنان از اهل بیت پیامبر خویش.
راستی که خوشا به حال آنان! به خدای سوگند که آنان در روز رستاخیز با ما ودر درجه ما خواهند بود».
امام رضا ونوید از امام عصر
عصر هشتمین امام نور حضرت رضا (علیه السلام) دارای ویژگیهای گوناگونی بود وسخن از آن روزگار، نیاز به بحث گسترده وکتاب دیگری دارد.
من بر این اندیشه نیستم که آن روزگار، روزگار آزادی کامل برای بیان حقایق وحرکت بر اساس عدالت وفضیلت بود وآن گرامی می توانست هر سخن حقی را به زبان آورد یا هر کار شایسته ای را در جهت خدمت به حق ومردم ستمدیده انجام دهد ونیز بر این اندیشه هم نیستم که آن حضرت به گونه ای در فشار استبداد بود که نمی توانست سخنی از حق وعدالت به زبان آورد، نه! نه آنگونه بود ونه اینگونه، بلکه جو حاکم بر عصر وجامعه زمان او، میان آزادی واستبداد مطلق در نوسان بود.
هنگامی که هارون، آن عنصر تجاوزکار، مرد وپسرش مأمون بجای او قدرت را بدست گرفت، به ظاهر، سیاست محبت ودوستی با علوی ها ودر صدر آنان حضرت رضا (علیه السلام) را در پیش گرفت وشرایط سیاسی او را ناگزیر ساخت که امام رضا (علیه السلام) را به ولایت عهدی خویش برگزیند ودر کشور پهناور اسلامی بنام آن حضرت سکه بزند وبه سخنوران وشاعرانی که او را می ستودند، بذل وبخشش نماید.
واین فرصت گرانبهایی بود که حضرت رضا (علیه السلام) از آن به منظور سخن گفتن از امام مهدی (علیه السلام) ونوید دادن به آن وجود گرانمایه وظهورش، به شایستگی بهره گرفت. برای نمونه:
۱ - هنگامی که «دعبل خزاعی» آن شاعر اندیشمند اهل بیت (علیهم السلام) بر حضرت رضا (علیه السلام) وارد وقصیده معروف خویش را بر او خواند وبه این شعر رسید که:

خروج امام لا محاله خارج * * * یقوم علی اسم الله والبرکات
یمیز فینا کل حق وباطل * * * ویجزی علی النعماء والنقمات

یعنی: قیام شکوهمند امام راستین از خاندان رسالت که بی تردید ظهور خواهد نمود وبراساس نویدهایی که داده شده است، در پرتو نام بلند خدا وبرکات او برای اصلاح زمین وزمان بپا خواهد خاست.
او در میان جامعه، هر حق وباطل وداد وبیدادی را از هم جدا می سازد وبر نعمت ها وشایسته کرداریها وسپاسگزاریها ونیز بیدادها وناهنجاریها پاداش وکیفر درخور، خواهد داد.
آری! هنگامی که شاعر این شعر را خواند حضرت رضا (علیه السلام) بشدت گریست وفرمود:
«یا خزاعی!... نطق روح القدس علی لسانک بهذین البیتین... فهل تدری من هذا الامام؟ ومتی یقوم؟»
فقال: «لا یا مولای!... الا أنی سمعت بخروج امام منکم یطهر الأرض من الفساد ویملأها عدلا کما ملئت جورا».
فقال الامام (علیه السلام) «یا دعبل!... الامام بعدی: محمد ابنی وبعد محمد ابنه علی وبعد علی ابنه الحسن وبعد الحسن ابنه الحجه القائم المنتظر فی غیبته، المطاع فی ظهوره لو لم یبق الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یخرج فیملا الأرض عدلا کما ملئت جورا».
آنگاه حضرت افزودند:
«وأما متی... فاخبار عن الوقت ولقد حدثنی أبی عن أبیه عن آبائه عن علی (علیه السلام): أن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلم) قیل له: یا رسول الله! متی یخرج القائم من ذریتک؟
فقال (صلّی الله علیه وآله وسلم): مثله مثل الساعه (القیامه) لا یجلیها لوقتها لا هو، ثقلت فی السماوات والأرض، لا یأتیکم الا بغته»(۱۵۸).
یعنی: «دعبل» در این دو بیت،
روح القدس بر زبانت سخن نهاده است. آیا می دانی این امام کیست؟ وچه زمانی ظهور خواهد کرد؟
«دعبل» گفت: «نه سرورم! جز اینکه از اهل آن شنیده ام که امامی از شما خاندان وحی ورسالت قیام خواهد کرد وزمین وزمان را از تباهی وفساد پاک کرده واز عدل وداد لبریز خواهد ساخت».
امام (علیه السلام) فرمود: «دعبل! امام پس از من پسرم «محمد» است وپس از او پسرش «علی» وپس از او پسرش «حسن» وپس از او پسرش «قائم» همو که در غیبتش دیدگان در انتظارند وپس از ظهور مبارکش فرمانش را به جان می خرند.
دعبل! اگر از عمر جهان جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد ساخت که او ظهور کند وزمین را از عدل وداد پر کند همانگونه که به هنگامه ظهورش از ستم وبیداد لبریز است.
آنگاه فرمود:
«اما از هنگامه قیام وظهور مهدی (علیه السلام) پرسیدی... پدران گرانقدرم آورده اند که از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) از هنگامه قیام فرزندش سؤال شد که فرمود:
داستان قیام وظهور مهدی (علیه السلام) مانند داستان برپایی قیامت است که جز خدا هیچ کس از هنگامه آن آگاه نیست.
این واقعیت بر آسمانها وزمین گران است وهنگامه ظهور آن حضرت بناگاه به شما خواهد رسید».
۲ - «ابوالصلت هروی» آورده است که به حضرت رضا (علیه السلام) گفتم:
«سرورم! نشانه «قائم» شما به هنگامه ظهور چیست؟»
حضرت فرمود:
«علامه أن یکون شیخ السن، شاب المنظر، حتی أن الناظر الیه لیحسبه ابن أربعین سنه أو دونها وان من علاماته أن لایهرم بمرور الأیام واللیالی حتی یأتیه أجله»(۱۵۹).
یعنی: از نشانه هایش این است که با وجود عمر طولانی بصورت جوانی شاداب وپرشکوه ظاهر می گردد به گونه ای که هر کس بر او نظاره کند او را کمتر از چهل سال می نگرد واز دیگر نشانه هایش این است که گذشت روزگار تا آخرین لحظات زندگی او را پیر نمی سازد.
امام جواد ونوید از حضرت مهدی
به دلیل نزدیکی دوران زندگی حضرت جواد الائمه (علیه السلام) با ولادت امام مهدی (علیه السلام) حکمت خداوند اقتضا می کرد که نویدها وبشارتهای آن بزرگوار از امام مهدی (علیه السلام) فراوان باشد، چرا که عصر آن گرامی با میلاد محبوب دلها چیزی حدود ۵۰ سال بیشتر فاصله نداشت. ونیز انتظار می رفت که نویدها در مورد نزدیک شدن میلاد پیشوایی که قرآن وپیامبر وامامان نور (علیه السلام) از آن بشارت داده بودند، بمنظور آگاهی غفلت زدگان، قوت قلب وآرامش خاطر مؤمنان، در گسترده تریش شکل ممکن صورت گیرد اما دست فریب وخیانت رژیم عباسی حضرت جواد (علیه السلام) را در بهاران جوانی وطراوت وشکوفایی زندگی در حالی که هنوز ۲۵ سال از عمر گرانمایه اش نگذشته بود، بوسیله سم خیانت به شهادت رساند ومانع از این بشارتها ونویدها در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) شد.
امام جواد (علیه السلام) با سه تن از طاغوتهای «بنی عباس» معاصر بود که هر کدام از آنها نسبت به وجود گرانمایه آن حضرت، قلبی مملو از کینه وخشم داشتند وهر لحظه او را در فشار وتنگنای بیشتری قرار می دادند وبرای بدنام ساختن نام نیکو وبلند آوازه اش وبه منظور خاموش ساختن نور وجودش، توطئه ها می چیدند ونقشه ها می کشیدند، اما با وجود آن موانع ومشکلات که بر سر راه امام جواد (علیه السلام) بود باز هم کتابهای حدیثی ومجموعه های روایی ما، از روایات ونویدهای رسیده از آن حضرت در مورد وجود گرانمایه امام عصر (علیه السلام) تهی نیست.
برای نمونه:
۱ - حضرت «عبدالعظیم حسنی» آورده است که: به محضر امام جواد شرفیاب شدم وتصمیم گرفتم که از او بپرسم: «آیا او قائم آل محمد است یا دیگری؟» اما پیش از اینکه سخن آغاز نمایم او فرمود:
«یا أباالقاسم ان القائم منا هو المهدی! الذی یجب أن ینتظر فی غیبته ویطاع فی ظهوره وهو الثالث من ولدی.
والذی بعث محمدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) بالنبوه وخصنا بالامامه انه لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یخرج فیه، فیملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما.
وان تبارک الله وتعالی یصلح له أمره فی لیله، کما أصلح أمر کلیمه موسی (علیه السلام) اذ ذهب لیقتبس لأهله نارا فرجع وهو رسول نبی»(۱۶۰).
یعنی: «قائم» ما خاندان وحی ورسالت، حضرت مهدی (علیه السلام) است، هم اوست که در دوران غیبتش باید مردم انتظار ظهورش را برند وپس از ظهور فرمان او را به جان بخرند وسومین فرزند از نسل من است.
بخدایی که محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) را به رسالت برانگیخت وما را به امامت برگزید، اگر از عمر این جهان تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را طولانی خواهد ساخت تا او ظهور نموده، جهان را پر از عدل وداد سازد، همانگونه که به هنگامه ظهورش از ستم وبیداد لبریز است.
خداوند، کار قیام او را در یک شب تاریخی وجاودانه فراهم خواهد ساخت.
همانگونه که کار رسالت ونبوت موسی بن عمران را به هنگامی که به سوی آتش رفت تا برای خاندان خویش از آن برگیرد، اصلاح فرمود وآن جناب در حالی بازگشت که به رسالت برانگیخته شده بود».
آنگاه فرمود:
«أفضل أعمال شیعتنا انتظار الفرج»
یعنی: پر فضیلت ترین وبرترین اعمال شیعیان ودوستداران ما، انتظار فرج است.
۲ - ونیز از حضرت عبدالعظیم حسنی آورده اند که: به امام جواد (علیه السلام) گفتم:
«سرورم! من امیدوارم شما «قائم آل محمد» باشید همان اصلاحگر بزرگی که زمین را لبریز از عدالت ودادگری خواهد ساخت همانگونه که در آستانه ظهورش از ستم وبیداد لبریز است».
آن حضرت فرمود:
«ما منا وهو قائم بأمر الله وهاد الی دین الله ولکن القائم الذی یطهر الله (عزَّ وجلَّ) به الأرض من أهل الکفر والجحود ویملأها عدلا وقسطا، هو الذی تخفی عن الناس ولادته، ویغیب عنهم شخصه ویحرم علیهم تسمیته.
وهو سمی رسول الله وکنیه وهو الذی تطوی له الأرض ویذل له کل صعب..»(۱۶۱).
یعنی: ابوالقاسم! همه ما قیام کننده به امر خدا وهدایتگر بسوی دین وآیین راستین او هستیم. اما آن قائمی که خداوند بدست او زمین را از کفر وشرک وستم وبیداد پاک وآنگاه از عدل وداد لبریز می سازد، کسی است که ولادتش از مرم پوشیده می ماند ووجود گرانمایه اش غایب می گردد وآوردن نام مقدسش به صراحت تحریم می شود.
او همنام وهم کنیه با پیامبر خداست وکسی است که زمین برای او درهم پیچیده می شود وهر سختی ومشکلی برایش سهل وآسان می گردد....
امام هادی ونوید از حضرت مهدی
امام هادی (علیه السلام) نیای گرانقدر امام عصر (علیه السلام) است گرچه تقدیر الهی این بود که فرزندزاده ی گرانمایه خویش را نبیند، چرا که ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) اندکی پس از شهادت نیای بزرگوارش رخ داد(۱۶۲) اما آن جناب بخاطر آگاهی از نزدیک شدن وعده خدا در مورد ولادت مهدی نجات بخش، جو فکری وفرهنگی واجتماعی جامعه خویش را برای میلاد نور آماده ومقدمات را فراهم می ساخت.
به همین جهت است که می بینیم آن حضرت از حضورش در میان مردم به تدریج می کاهد وگویی بر این راه است که می خواهد مردم را رفته رفته برای دوران غیبت امام وزندگی در پس پرده غیبت آماده سازد تا آنان برای خورشید جهان افروز آمادگی پیدا کنند.
از این روست که در بغداد ومرکز کشور پهناور اسلامی برای خویش نمایندگانی بر می گزیند تا آنان پیوندی میان امام معصوم وجامعه دوستداران وعلاقمندان اهل بیت (علیهم السلام) باشند. امور مالی ومسایل دینی وحقوقی خویش ومشکلاتشان را با آنان در میان گذارند وآنان پاسخگو باشند.
از خدای بزرگ خاضعانه وخالصانه خواهانم که به نگارنده توفیق دهد تا در مورد زندگی پر افتخار امام هادی (علیه السلام) در دیگر پیشوایان معصوم (علیه السلام) دست به نگارش کتاب بزنم وهمه نکات وحقایق را ترسیم کنم، اما در اینجا تنها به یک روایت از آن حضرت در مورد مهدی (علیه السلام) بسنده می شود وبقیه روایات او را به بخشهای دیگر کتاب وامی گذارم.
۱ - مرحوم صدوق از «ابی دلف» آورده است که گفت: خود از حضرت هادی (علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
«ان الامام بعدی، الحسن ابنی وبعد الحسن ابنه القائم، الذی یملا الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما»(۱۶۳).
یعنی: امام پس از من فرزندم حسن است وپس از او پسرش قائم، همو که زمین را از عدل وداد لبریز می سازد، همانگونه که در آستانه ظهورش از ستم وبیداد لبریز است.
امام حسن عسکری ونوید از حضرت مهدی
یازدهمین امام معصوم، حضرت عسکری (علیه السلام) پدر گرانقدر امام عصر (علیه السلام) است وطبیعی است که بیشتر نویدها در مورد طلوع آن خورشید جهان افروز،: باید از آن حضرت وبه دست وزبان او به مردم داده شود، چرا که آن گرامی از همه امامان، به ولادت فرزندش نزدیکتر بوده وزیبنده می نمود که مژده به طلوع خورشید جمال دل آرای او را در گسترده ترین شکل ممکن به همگان بدهد، اما آیا این کار با آن همه موانع، مشکلات، سختگیریها وفشارهایی که بر جامعه وبویژه پیروان خاندان وحی ورسالت وارد می شد، ممکن بود؟
می دانیم که اعتقاد به اصل ظهور مهدی نجات بخش واصلاحگر عصرها ونسلها که پیامبر گرامی وامامان معصوم (علیه السلام) همگی بشارت آمدن او را داده بودند در میان همه قشرهای مسلمانان از همان روزگاران، یک اصل قطعی ومعروف بود وباور عمومی وهمین اصل اعتماد وانتظار برخاسته از نویدها در مورد مهدی اهل بیت، سوء استفاده کرده وبه دروغ وفریب، روایات وبشارتها را به خود تطبیق وتفسیر می کردند.
با این بیان، اعتقاد به ظهور مهدی (علیه السلام) از امور تردید ناپذیر در آن روزگاران بود بویژه که روایات هم بر این نکته حساس پافشاری می کنند که آن گرامی با ظهور خویش ستمکاران وخودکامگان را از میان برداشته وجهان را از عدالت ودادگری لبریز خواهد نمود.
ونیز این نکته هم روشن است که رژیم سیاهکار وحق ستیز بنی عباس در صدر دشمنان این اصلاحگر بزرگی باشد که روایات، بشارت آمدن او را می داد، چرا که عباسیان خوب می دانستند که حکومت ظالمانه آنان در صورت ظهور مهدی نجات بخش بدست او نابود گشته وخون پلیدشان نیز به کیفر آن همه جنایت واستبدادگری، طعمه شمشیر عدالت او خواهد شد.
با توجه به این دو نکته آیا حضرت عسکری (علیه السلام) باز هم می توانست ولادت آن اصلاحگر بزرگ تاریخ را بطور گسترده اعلان کند ونوید طلوع خورشید جمال او را به شیفتگان ودوستداران بدهد؟
آیا چنین کاری از نظر عادی به خطر افکندن جان گرامی حضرت مهدی (علیه السلام) نبود؟ ودر صورت اعلان ولادت، آیا دشمن پلید به خانه او یورش نمی برد وهمه خاندانش را از دم شمشیر نمی گذراند وقتل عام نمی کرد؟
از نظر عادی چه چیزی می توانست مانع این شقاوت وجنایت رژیم حاکم گردد؟
با این شرایط مرگبار،باید دید که حضرت عسکری (علیه السلام) چه تدبیری اندیشید؟
آیا در مورد ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) بطور کلی سیاست سکوت در پیش گرفت ومیلاد نور را از همگان حتی از دوستان ومؤمنان به امامت او، مخفی داشت؟
اگر چنین بود شیعیان چگونه از ولادت نور آگاه شدند؟ بویژه که حضرت عسکری (علیه السلام) زندگی خویش را نیز در خطر جدی می دید وبا علم امامت می دانست که بزودی با سم خیانت در سن ۲۸ سالگی به شهادت می رسد وفرمان خدا، او را متعهد ساخته است که امام راستین پس از خویش را بخاطر نجات امت از تباهی وگمراهی معرفی نماید، چرا که تمامی مسلمانان بر این اصل پایبند هستند که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
«من مات ولم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه»(۱۶۴).
یعنی: هر کس از دنیا برود وامام راستین زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.
راستی شرایط بسیار پیچیده ومشکل، سخت غیر قابل حل می نمود، جز اندیشه والا ودرایت امام، اندیشه ای توان حل آن را نداشت.
تنها اندیشه ی بلندی می توانست آن معمای پیچیده سیاسی واجتماعی وعقیدتی را، حل کند که بینش وحکمت به زیباترین چهره در آن تجلی داشته وآگاهی وتجربه به بهترین شکل در آن آشکار گشته وواقعیت علم امام وتدبیر شگفت انگیز آن حضرت جلوه گر شد، تحقق هدفهای بلند با رعایت همه جوانب وابعاد را تضمین نماید.
راه حلی که امام عسکری (علیه السلام) برای آن معما برگزید این بود که با تدبیر بسیار ظریف ودقیقی، نه ولادت آن خورشید جهان افروز را آشکار ساخت تا خطرخیز باشد ونه آن گونه سیاست پوشیده داشتن بکار گرفت که از دوستداران وشایستگان نیز نهان کند ودستاویزی برای بهانه جویی در آینده باشد.
این تدبیر ظریف وحکیمانه در بخش آینده کتاب خواهد آمد، دراینجا تنها به ترسیم دو روایت از آن گرامی بسنده می کنیم:
۱ - از مرد درست اندیشی بنام «عیسی بن صبیح»(۱۶۵) آورده اند که: من در زندان بودم که حضرت عسکری (علیه السلام) را به زندان آوردند ومن او را بخوبی می شناختم حضرت در اولین برخورد به من فرمود:
«عیسی! می دانی که اکنون چند سال از عمرت می گذرد؟ درست ۶۵ سال ودو روز».
هنگامی که امام (علیه السلام) این خبر را داد به کتاب دعایی که همراهم بود وتاریخ ولادتم در آن ثبت شده بود نگاه کردم، دیدم شگفتا همان گونه است که حضرت عسکری (علیه السلام) فرموده، بدون یک روز کم وزیاد.
آنگاه فرمود: «آیا پسر داری؟»
گفتم: «نه سرورم!»
فرمود «بار خدایا! به او فرزندی روزی سازی که پشتوانه ویار ویاور او باشد که فرزند خوب پشتیبانی است».
واین شعر را خواند که:

من کان ذا ولد یدرک ظلامته * * * ان الذلیل الذی لیست له عضد

یعنی: کسی که دارای فرزندی قهرمان ونسل وتباری شایسته کردار باشد، حقوق بغارت رفته خویش را باز خواهد یافت.
وذلت زده آن کسی است که برای او بازوی توانمند ودادخواه ومدافع دلیری نباشد.
به آن حضرت گفتم: «سرورم آیا شما پسر دارید؟»
حضرت فرمود: «ای والله! سیکون لی ولد یملأ الأرض قسطا، فأما الآن فلا».
یعنی: «آری! به خدای سوگند، بزودی صاحب پسری خواهم شد که زمین را از عدل وداد لبریز خواهد نمود، اما الآن که با تو سخن می گویم، نه.
سپس این شعر را زمزمه کرد:

لعلک یوما أن ترانی کأنما * * * بنی حوالی الأسود اللوابد
فان تمیما قبل أن یلد الحصا * * * أقام زمانا وهو فی الناس واحد(۱۶۶)

یعنی: روزی را ببینی که پسران من همانند شیر بچگان بر گرد من آماده انجام فرمان من باشند چرا که «تمیم» پیش از آنکه فرزندش «حصا» دیده به جهان گشاید، روزگاری در میان مردم تنها زیست.
۲ - ونیز «احمد بن اسحاق» که از شایستگان است آورده است که: خود شنیدم ک حضرت عسکری (علیه السلام) می فرمود:
«الحمدالله الذی لم یخرجنی من الدنیا حتی أرانی الخلف من بعدی، أشبه الناس برسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) خلقا وخلقا، یحفظه الله تبارک وتعالی فی غیبته، ثم یظهره فیملأ الأرض عدلا وقسطا کما ملئت جورا وظلما»(۱۶۷).
یعنی: خدای را سپاس که مرا از این جهان بیرون نبرد تا جانشین وامام پس از مرا به من نشان داد. پسرم در چهره، خلق وخوی شبیه ترین مردم به پیامبر خداست. خداوند او را در دوران غیبتش حفظ خواهد کرد وآنگاه او را فرمان ظهور خواهد داد وآن گرانمایه، زمین را لبریز از عدل وداد خواهد ساخت همانگونه که از ستم وبیداد لبریز است.
کتابهای آسمانی ونوید از امام مهدی
در کتابهای آسمانی نویدهای بسیاری از وجود گرانمایه آن حضرت داده شده است. ونیز دوراندیشان وپیشگویان در مورد آینده جامعه ها، تمدنها ونقشه اصلاحی ونجات بخش او در واپسین حرکت تاریخ، اخبار وروایات بسیاری آورده اند که بخشی از آنها را، علامه مجلسی در «بحار الانوار» وکامل سلیمان در کتاب «بوم الخلاص» ونویسنده کتاب «انیس الاعلام» که خود از رهبران کلیسا بود وبعد به اسلام وتشیع گرایش یافت وپس از تلاش وکوشش بسیار در ردیف علمای بزرگ اسلامی قرار گرفت، آورده است. ما نیز در آغاز کتاب ودر تفسیر سومین آیه در نوید از حضرت مهدی (علیه السلام) برخی را آوردیم ودر اینجا به دلیل پرهیز از گستردگی بحث، از آوردن نمونه های دیگر خودداری می کنیم.
علاقمندان می توانند به کتابهای یاد شده مراجعه نمایند(۱۶۸).

بخش ۶: آیا حضرت مهدی دیده به جهان گشوده است؟

از آغاز بحث تاکنون این مطالب ترسیم گردیده است:
۱ - آیاتی که از وجود گرانمایه امام مهدی (علیه السلام) نوید می دهد.
۲ - روایاتی که از آن حضرت، ظهور، نام ونسب او بشارت دارد.
ونکات دیگری که پیرامون این موضوعات مهم واساسی لازم بنظر می رسید.
ولازم به یادآوری است که روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وامامان اهل بیت (علیهم السلام) در مورد وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) وظهور ونقش دگرگونساز او، همه، پیش از ولادت آن گرامی بیان گردیده وبر این اساس همه آنها به منزله نویدها، بشارتها واخبار از آینده است، از آینده ی جهان وانسان، از آینده ی جامعه ها وتمدنها، از آینده ی حرکت تاریخ بسوی نور وروشنایی وفلاح ونجات با ظهور حجت خدا.
اینک بحث به ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) می رسد. ولادت بزرگمردی که قرآن وپیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وپیشوایان راستگوی اهل بیت (علیهم السلام) همگی نوید آن را دادند واینجا نقطه اختلاف ودیدگاههای متفاوت ومیدان برخورد حق وباطل ورزمگاه واقعیت با دجالگری ودروغ پردازی وحق ستیزی است. واز آنجایی که ما همچنان به دلایل وبراهین قطعی وانکار ناپذیر وکافی، مسلح ومجهز هستیم، شایسته است که این بحث را نیز تا سرحد توان، در پرتو خرد ومنطق طرح کنیم وآنگاه خواننده عزیز را با وجدان وخرد واندیشه اش برای تصمیم گیری وانتخاب تنها گذاریم، چرا که مسئولیت ما فراتر از این نیست وخداست که هدایتگر به راه راست ودرست است.
همه کسانی که به انبوه روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وامامان نور (علیه السلام) پیرامون وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) ایمان آورده اند بر آنان لازم است که به ولادت آن گرامی نیز ایمان داشته وبدان اعتراف نمایند، چرا که عاقلانه ومنطقی بنظر نمی رسد که از سویی این روایات انبوه، بشارتها واخبار بسیار از آینده جهان را، بپذیریم واز دگرسو بر این پندار بی اساس باشیم که امام مهدی (علیه السلام) هنوز جهان را به نور وجودش نورباران نساخته است ومتولد نشده است.
اینک توضیح وتبیین مطلب:
حقیقت این است که روایت رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وامامان اهل بیت (علیهم السلام) در مورد آخرین امام معصوم، به شایستگی وبدون هیچ نقطه ابهامی، نسب آن حضرت را ترسیم می کند وبه صراحت باز می گوید که: «امام مهدی (علیه السلام) نهمین فرزند امام حسین (علیه السلام) است». بدین معنا که چهارمین امام نور، حضرت سجاد نخستین فرزند امام حسین (علیه السلام) وحضرت باقر، دومین فرزند وفرزندزاده آن حضرت وبر این اساس، حضرت عسکری (علیه السلام) پدر گرامی امام مهدی (علیه السلام)، هشتمین فرزند امام حسین (علیه السلام) وخود حضرت مهدی (علیه السلام) نهمین فرزند از نسل سرفراز پیشوای شهیدان است.
ونیز روشن است که امام حسن عسکری (علیه السلام) بوسیله سم خیانت استبداد، زندگی را بدورد گفت وهزاران نفر از مردم پیکر پاک آن حضرت را تا معراج بدرقه ودر مرقد پاکش بخاک سپردند. با این بیان، برای ایمان آوردندگان به انبوه روایات وبشارتهای پیامبر وامامان نور (علیه السلام) چه راهی جز ایمان وباور وعمیق ولادت دوازدهمین امام نور خواهد بود؟
چرا که نمی توان پذیرفت که پدر گرامی آن حضرت به شهادت رسیده باشد اما خود او، نه دیده به جهان گشوده ونه در عالم رحم باشد، مگر می توان گفت که انسانی از دنیا برود وآنگاه پس از دهها یا صدها سال دیگر، فرزند بی واسطه اش بدنیا بیاید؟
بر این اساس، تنها همان دیدگاه نخست، منطقی واستوار است که امام مهدی (علیه السلام) بی هیچ تردیدی در زمان پدر بزرگوارش حضرت عسکری (علیه السلام) ولادت یافته واکنون هم در پرتو اراده وقدرت آفریدگار هستی، در همین جهان ما زندگی می کند ودر انتظار دریافت فرمان قیام وظهور خویش برای اصلاح جهان وجهانیان است.
چرا که طبق انبوه روایات، این پندار که ممکن است آن حضرت ولادت یافته واز دنیا رفته باشد نیز، بی اساس است. زیرا روایات بیانگر آن است که آن اصلاحگر بزرگ، زمین وزمان را از عدالت ودادگری لبریز می سازد ونویدها وبشارتها را تحقق می بخشد، مگر نه اینکه هم اکنون ستم وبیداد، گر چه جهان را لبریز نساخته، اما فراگیر شده است؟ وبه صراحت صدها روایت، آن حضرت پس از اینکه، جهان لبریز از ستم وبیداد گردید ظهور خواهد کرد وبه فرمان خدا ودر پرتو عنایات او، بیداد را نابود وزمین را مملو از عدالت خواهد ساخت.
ولادت نور در منابع شیعه واهل سنت
بهر حال روایاتی که از ولادت یافتن حضرت مهدی (علیه السلام) در زمان پدر گرانقدرش نوید می دهد، بسیار است بطوری که شمارش آنها سخت ودسته بندی آنها نیز مشکل است وهمه آنها در کتابهای شیعه واهل سنت، موجود می باشد. بر این اساس است که پیروان مکتب خاندان وحی ورسالت با ایمان به این نویدها وبشارتهای موجود در انبوه روایات، به ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) ایمان عمیق وتردیدناپذیری دارند وهیچ شک وشبهه ای را در این مورد روا نمی شمارند. اینک صدها سال است که در شهرها وتمامی مناطق شیعه نشین، سالروز ولادت پربرکت آن گرامی مرد عصرها ونسلها، در پانزدهم شعبان با شور وشوق وصف ناپذیری جشن گرفته می شود وهر ساله در این روز جاودانه، هزاران محفل ومجلس پرشکوه شادمانی در مساجد، مدارس علمی، خانه، حوزه درس علما ومتفکران شیعه ودیگر مراکز دینی برپا می گردد وبه گرامیداشت آن میلاد خجسته شیرینی پخش می گردد وقصیده های مناسب، القا می شود. سخنوران در این رابطه سخنرانی می کنند وهمه از ولادت آن حضرت سخن می گویند.
کتابها وآثار قلمی پیروان اهل بیت (علیهم السلام) نیز، ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) را مسلم اعلان نموده وهیچ نقطه ای برای تردیدافکنی وچون وچرا، باقی نمی گذارند.
از اینها که بگذریم، اهل سنت نیز به دلیل انبوه روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) که در کتابهای معتبر آنان موجود است وهمه نوید از ولادت وظهور نقش دگرگونساز آن گرامی دارد، اینان نیز به ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) معتقدند وعلما، بزرگان، پیشینیان ومحدثان آنان نیز، ولادت آن حضرت را قطعی ومسلم می دانند که اینک به ترسیم برخی از آنها می پردازیم.
دانشمندان اهل سنت واعتراف به ولادت امام مهدی
مرحوم «شیخ نجم الدین عسکری» در جلد اول کتاب خویش(۱۶۹) نام چهل تن از علما ودانشمندان اهل سنت را آورده است که همگی آنان در کتابهای خویش با ایمان به روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) به ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) اعتراف نموده اند.
همانگونه که علامه معاصر «آیت الله العظمی صافی» نیز در کتاب ارزشمند خود، نام ونشان گروه دیگری از آنان را آورده است که شمارشان از ۲۶ نفر می گذرد وهمگی به ولادت دوازدهمین امام نور، تصریح می کنند وما در اینجا برای رعایت اختصار برخی از آن منابع اهل سنت را از این دو کتاب ترسیم می کنیم.
کسانی که آگاهی بیشتری در این موضوع می خواهند، می توانند به دو کتاب مورد اشاره ودیگر کتابهایی که در این مورد نگارش یافته است مراجعه کنند.
برای نمونه:
۱ - «محمد بن طلحه حلبی شافعی» در کتاب خود ضمن بحث گسترده ای می نویسد: «باب دوازدهم در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) است...».
و آنگاه ضمن برشمردن نامها والقاب آن حضرت می نویسد: «او در شهر تاریخی سامرا، دیده به جهان گشود...»(۱۷۰).
۲ - «محمد بن یوسف کنجی شافعی» از دیگر علمای اهل سنت است. او در کتاب خویش می نویسد: «حضرت مهدی (علیه السلام) فرزند جناب حسن عسکری (علیه السلام) است. آن وجود گرانمایه، زنده ودر اوج سلامت وطراوت از زمان غیبت خویش تاکنون در این جهان زندگی می کند...»(۱۷۱).
۳ - «محمد بن احمد مالکی» معروف به «ابن صباغ» نیز از علمای اهل سنت است ودر کتاب خویش در باب دوازدهم می نویسد: «ابوالقاسم، محمد، حجت، فرزند حضرت حسن عسکری (علیه السلام) است. او در شهر سامرا ودر نیمه شعبان ۲۵۵ هجری دیده به جهان گشود»(۱۷۲).
۴ - از دیگر علمای آنان «سبط ابن جوزی حنفی» است. او در کتاب خویش در مورد فرزندان حضرت عسکری (علیه السلام) در بخشی تحت عنوان «فصل فی ذکر الحجه المهدی» می نویسد: «او نام بلند آوازه اش محمد، فرزند حسن عسکری (علیه السلام) است وکنیه اش ابوالقاسم می باشد. او را: خلف الحجه، صاحب الزمان، القائم المنتظر نیز خوانده اند وآن حضرت آخرین امامان است...»(۱۷۳).
۵ - «احمد بن حجر» عالم دیگری از اهل سنت است او در کتاب خویش به هنگام بحث در مورد شخصیت حضرت عسکری (علیه السلام) می نویسد: «او جز فرزندش ابوالقاسم محمد الحجه، فرزندی به یادگار ننهاد وفرزند گرانمایه اش، به هنگامه شهادت پدر، پنج ساله بود، اما خداوند حکمت وبینشی ژرف واعجازآمیز به او ارزانی فرمود...»(۱۷۴).
۶ - از علمای دیگر اهل سنت «شبراوی شافعی» است. او در مورد ولادت دوازدهمین امام نور در کتاب خویش می نویسد: «امام یازدهم، «حسن خالص»(۱۷۵) که به لقب عسکری معروف است واو را شرافت همین بس که امام مهدی (علیه السلام) از فرزندان گرانمایه اوست...»(۱۷۶).
آنگاه می افزاید: «امام مهدی (علیه السلام) فرزند حضرت عسکری (علیه السلام) است ودر شهر تاریخی سامرا در پانزدهم شعبان ۲۵۵ هجری دیده به جهان گشود».
۷ - «عبدالوهاب شعرانی» عالم دیگر اهل سنت در کتاب خویش تحت عنوان، «نشانه های نزدیک شدن رستاخیز»، از جمله قیام وظهور حضرت مهدی (علیه السلام) را می نویسد. آنگاه می افزاید: «امام مهدی (علیه السلام) از فرزندان امام عسکری (علیه السلام) است ودر پانزدهم شعبان سال ۲۵۵ بدنیا آمده واو زنده وباقی است تا طبق روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) با حضرت عیسی (علیه السلام) که به هنگامه ظهور او از آسمانها فرود می آید، دیدار کند...»(۱۷۷).
۸ - از علمای دیگر اهل سنت «عبدالله بن محمد مطیری شافعی» است. او در کتاب خویش پس از یادآوری نام بلندآوازه امامان معصوم (علیه السلام) تا حضرت عسکری می نویسد: «فرزند حضرت عسکری (علیه السلام) امام مهدی: دوازدهمین امامان است. نام او محمد وقائم است وبه مهدی (علیه السلام) نیز شهرت دارد...».
۹ - «سراج الدین رفاعی» از دیگر دانشمندان اسلامی است. او در کتاب خویش(۱۷۸) دراین مورد می نگارد: «اما، یازدهمین امام، حضرت حسن عسکری (علیه السلام) پس از خویش، فرزندش حضرت مهدی را بر جای نهاد واو جانشین پدر ودوازدهمین امام است»(۱۷۹).
۱۰ - استاد «بهجت افندی» در کتاب خویش(۱۸۰) از جمله می نویسد: «امام مهدی (علیه السلام) در پانزدهم شعبان سال ۲۵۵ هجری دیده به جهان گشود ومادرش نرجس بود...»(۱۸۱).
۱۱ - عالم دیگر اهل سنت «حافظ محمد بن محمد حنفی نقشبندی» در کتاب خویش(۱۸۲) در این رابطه می نویسد: «حضرت عسکری (علیه السلام) یازدهمین امام است وفرزند گرانمایه اش «محمد» نزد یاران ودوستان راستین خاندان وحی ورسالت مشخص ومعلوم بود. او در سال ۲۵۵ هجری در پانزدهم شعبان دیده به جهان گشود»(۱۸۳).
این مطلب را از جمله بانوی بزرگ ومورد اعتماد «حکیمه» دختر امام جواد (علیه السلام) آورده است.
۱۲ - «سلیمان قندوزی حنفی» از دیگر دانشمندان اسلامی است. او در کتاب خویش ضمن ترسیم ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) از بانو حکیمه، دخت گرانقدر حضرت جواد (علیه السلام) به همان صورت که در کتابهای معتبر شیعه آمده است، می افزاید: «این روایت واین گزارش از دیدگاه علما وشخصیتهای مورد اعتماد اسلامی، محقق ومسلم است که ولادت «قائم آل محمد» پانزدهم شعبان به سال ۲۵۵ هجری رخ داد وآن حضرت در شهر تاریخی سامرا ودر حیات پدرش دیده به جهان گشود»(۱۸۴).
۱۳ - «شبلنجی شافعی» دانشمند دیگر اهل سنت در کتاب خویش در این مورد می نویسد: «رحلت حضرت عسکری (علیه السلام) روز جمعه هشتم ربیع الاول به سال ۲۶۰ هجری بود واز خود، فرزندی گرانمایه بر جای نهاد که نام او را محمد نهاده بود»(۱۸۵).
۱۴ - دانشمند دیگر اهل سنت «ابن خلکان» است. او در کتاب خود پیرامون امام عصر (علیه السلام) می نویسد: «ولادت آن گرانمایه، پانزدهم شعبان به سال ۲۵۵ هجری بود وهنگامی که پدرش جهان را بدورد گفت، آن حضرت پنج ساله بود ومادرش نرجس نام داشت...»(۱۸۶).
۱۵ - عالم دیگر اهل سنت «ابن الخشاب» در این مورد می نویسد: «فرزند وجانشین شایسته کردار حضرت عسکری (علیه السلام) حضرت مهدی (علیه السلام) بود که او را «الخلف الصالح» نیز می گفتند. او همان صاحب الزمان است وبه نام مقدس «مهدی» نیز شهرت دارد»(۱۸۷).
۱۶ - «عبدالحق دهلوی» نیز از دانشمندان اسلامی است. او در کتاب خود، در مورد زندگی امامان نور (علیه السلام) در این رابطه می نویسد: «ابومحمد حضرت حسن عسکری» (علیه السلام) یازدهمین امام نور است وفرزند گرانمایه اش محمد (علیه السلام) نزد یاران ودوستداران مورد اعتماد شناخته شده است».
آنگاه می افزاید: «خلف صالح، از فرزندان حضرت عسکری (علیه السلام) همان صاحب الزمان است».
۱۷ - «محمد امین بغدادی سویدی» در ولادت امام عصر (علیه السلام) می نویسد:
«حضرت مهدی (علیه السلام) به هنگامه رحلت پدر گرانمایه اش، پنج سال داشت»(۱۸۸).
۱۸ - مورخ بزرگ اهل سنت «ابی الوردی» در تاریخ خود(۱۸۹) آورده است که «محمد، فرزند حضرت عسکری (علیه السلام) در سال ۲۵۵ هجری بدنیا آمد...».
اینها شماری از منابع وکتابهای علما ودانشمندان اهل سنت است که همگی آنان به ولادت پربرکت دوازدهمین امام نور حضرت مهدی (علیه السلام)، تصریح کرده وپانزدهم شعبان به سال ۲۵۵ هجری را بطور مشخص، سالروز ولادت نور شناخته اند وهمگی پدر گرانمایه او را حضرت عسکری (علیه السلام) عنوان ساخته اند.
روشن است که اگر بخواهیم اعترافات وتصریحات همه دانشمندان اهل سنت را در این مورد، ترسیم نماییم کتاب، طولانی وبحث، خسته کننده می گردد(۱۹۰).
زندگی بانو نرجس
در بحثهای گذشته، برخی از سخنان پیشوایان نور (علیه السلام) را در مورد بانو نرجس، مادر گرامی امام مهدی (علیه السلام) را آوردیم که از او به عنوان «شایسته ترین کنیزان»، «بهترین بانوان»، ویا «سرور زنان» یاد کردند. اینک مناسب به نظر می رسد که بیوگرافی او را برای آگاهی شما خواننده گرامی، به گونه ای فشرده بیاوریم.
نامهای آن حضرت
محدثین ومورخین، نامهای متعددی برای آن بانو آورده اند، از آن جمله:
نرجس، سوسن، صقیل، صیقل، حدیثه، حکیمه، ملیکه، ریحانه وخمط. اما مشهورترین نام او «نرجس» است ومعروفترین کنیه اش «ام محمد» است.
در گذشته خاطر نشان ساختیم که نامهای متعدد برای یک انسان، هرگز دلالت بر شخصیتهای متعدد نمی کند، همانگونه که بانوی نمونه اسلام، فاطمه (علیها السلام) به تناسب ابعاد وویژگیهای پرشکوهش، دارای نامهای متعدد وگوناگون بود. این بانوی بزرگ نیز دارای نامهای متعددی است که هر کدام از آنها معنای خویش را دارد وبعدی از شخصیت والای او را نشانگر است، که از جمله آنها:
۱ - «نرجس» که نام برخی از گلهای عطر آگین است.
۲ - «خمط» نوعی درخت میوه است که قرآن نیز آن را بکار برده است(۱۹۱).
۳ - «سوسن» نام نوعی گل خوشبو ومعطر وپرفایده است که در کتابهای طب نیز آمده است.
۴ - «صقیل» به مفهوم پدیده ی نورانی وپر جلوه ونرم است.
به هر حال هیچ مانعی ندارد که یک زن باشخصیت، دارای نامهای متعدد باشد وهر کدام از آنها در مورد او به تناسب بکار رود. ودر مورد مادر گرامی حضرت مهدی (علیه السلام) چه بسا که این نامهای پرمعنا ومتعدد، براساس مصالح سیاسی واجتماعی بوده که برای ما ناشناخته مانده است.
ونیز روشن است که بحث در حسب ونسب این بانوی بافضیلت نیز به اصل بحث ضرری نمی رساند، چرا که شخصیت مورد نظر یکی است ودر مورد حسب ونسب او دیدگاهها متفاوت است.
وما در اینجا دو دیدگاه معروف ومشهور دانشمندان ومحدثان خویش را در مورد حسب ونسب آن بانوی اندیشمند وبزرگ می آوریم.
آزاده ای از تبار وارستگان
۱ - «بشر بن سلیمان نخاسی» که از فرزندان ابوایوب انصاری ویکی از دوستان دو امام گرانقدر حضرت هادی وعسکری (علیه السلام) وهمسایه آن دو بزرگوار در سامرا است، آورده است که:
من احکام وآگاهیهای لازم در مورد بردگان واسیران را از سالارم حضرت هادی (علیه السلام) آموختم. وآن گرانمایه، این حقوق واحکام را به گونه ای به من تعلیم فرمود که من بدون اجازه او نه برده ای می خریدم ونه می فروختم وهمواره از موارد نامعلوم ونامشخص، تا روشن شدن حکم آن، دوری می جستم وحلال وحرام را در این مورد به شایستگی درک می کردم.
یکی از شبها که در منزل بودم وپاسی از شب گذشته بود در خانه به صدا درآمد ویکی از خدمتگزاران حضرت هادی (علیه السلام) که «کافور» نام داشت مرا مخاطب ساخت وگفت حضرت هادی (علیه السلام) مرا فرا
خوانده است. لباس خویش را به سرعت پوشیدم وبه هنگامی که وارد خانه آن جناب شدم، دیدم امام هادی با فرزندش حضرت عسکری (علیه السلام) وخواهرش حکیمه آن بانوی آگاه وپرواپیشه، در حال گفتگو هستند.
پس از سلام نشستم که آن حضرت فرمود: «بشر! تو از فرزندان انصار هستی ودوستی ومهر انصار همچنان نسل به نسل نسبت به پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وخاندانش به ارث می رسد وشما بر آن صفا ومحبت باقی هستید ومورد اعتماد خاندان پیامبر.
اینک! می خواهم تو را به فضیلت وامتیازی مفتخر سازم که هیچ کس از پیروان ما در این فضیلت به تو پیشی نگرفته است وتو را به رازی آگاه سازم که کسی را آگاه نساخته ام وآن این است که تو را مأموریت می دهم تا بانویی بزرگ وآگاه را که بظاهر در صف کنیزان است، خریداری نمایی واو را به سرمنزل مقصود ومحبوبش راه نمایی».
آنگاه نامه ای به خط ولغت رومی مرقوم داشت وبا مهر مخصوص خویش آن را مهر زد وبسته ویژه ای که زرد رنگ بود ودر آن ۲۲۰ دینار بود وبه من داد وفرمود: «بشر! این نامه وکیسه زر را بگیر وبه سوی بغداد حرکت کن وپس از ورود بدان شهر، فلان روز، در کنار پل بغداد، منتظر کشتیهای اسیران «روم» باش. هنگامی که قایق حامل اسیران رسید وخریداران که بیشتر آنها فرستادگان مقامات رژیم بنی عباس هستند اطراف آنها حلقه زدند تو از دور مراقب باش تا مردی بنام «عمر بن یزید نخاس» را که در میان صاحبان برده است بیابی.
او کنیزی را با ویژگیهای خاص خود در حالی که لباس حریر ضخیم بر تن دارد برای فروش آورده است، اما آن کنیز خود را پوشانده واز دست زدن ونگاه کردن خریداران سخت جلوگیری می کند، چرا که بظاهر در میان بردگان است وخود در حقیقت از بانوان باشخصیت وپاک وآزاده می باشد.
فروشنده او را تحت قرار می دهد تا او را بفروشد اما او با فریاد آزادی ونجابت سر می دهد وبه خریداری که حاضر می شود سیصد دینار به صاحب او بپردازد می گوید: «بنده خدا! پول خودت را از دست مده! اگر تو در لباس سلیمان وبر قدرت وشوکت او هم درآیی، من ذره ای به تو علاقه نشان نخواهم داد» وبدینگونه خریداری را که شیفته شکوه وعظمت وعفت وپاکی اوست، نمی پذیرد واو را می راند.
سرانجام «عمربن یزید «به او می گوید: «من ناگزیرم تو را بفروشم پس خودت بگو راه حل چیست؟»
او خواهند گفت: «در این کار شتاب مکن! من تنها فرد امین ودرستکار وشایسته کرداری که برایم دلپسند باشد می پذیرم».
در این هنگام برخیز وبه «عمر» بگو: «من نامه ای به زبان رومی دارم که یکی از شایستگان نوشته وویژگیهای مورد نظر این بانو، در شخصیت نگارنده ی آن جلوه گر است. شما نامه را به او بده تا بخواند اگر تمایل داشت من وکیل نگارنده نامه هستم واین کنیز را برای او خریدارم».
«بشر» فرستاده امام هادی (علیه السلام) اضافه می کند که: «من، برنامه را همانگونه که امام دستور داده بود به دقت پیاده کردم تا نامه را به او رساندم هنگامی که نامه را دریافت داشت وبدان نگریست، سیلاب اشک امانش نداد وبشدت گریست وبه «عمر بن یزید» گفت: «اینک! می توانی مرا به صاحب این نامه بفروشی». وسوگندهای سختی یاد کرد که اگر به صاحب نامه نفروشد خود را خواهد کشت وهرگز کسی را نخواهد پذیرفت.
من با فروشنده برای خرید وارد گفتگو شدم وپس از تلاش بسیار کار به آنجا رسید که «عمر بن یزید» به همان پولی که سالارم امام هادی (علیه السلام) داده بود راضی شد وپس از دریافت همه آن ۲۲۰ دینار، کنیز مورد نظر را به من تحویل داد ودر حالیکه او از شادمانی در پوست خود نمی گنجید به منزل بازگشتیم. تا او را به خانه حضرت هادی (علیه السلام) ببرم. همراه او به خانه رسیدیم، اما او آرام وقرار نداشت نامه سالارم را گشود وپس از بوسه باران ساختن آن، نامه را به سر وصورت خویش مالید وبه روی دیدگانش نهاد.
من که از رفتار او شگفت زده شده بودم، گفتم: «آیا شما نامه ای را که هنوز نگارنده آن را نمی شناسی بوسه باران می سازی؟»
او گفت: «بنده خدا! تو با اینکه فردی درست اندیش وامانتدار وفرستاده بنده برگزیده ومحبوب خدا هستی، در شناخت فرزندان پیامبران ناتوانی. پس گوش به سخنان من بسپار وبا دل توجه کن تا خود را معرفی کنم. وجریان شگفت خویش را برایت بازگویم».
سرگذشت شگفت انگیز من
آنگاه گفت: «من ملیکه هستم دختر «یشوعا» ونوه ی قیصر روم».
مادرم از فرزندان حواریون است ودختر «شمعون» جانشین حضرت مسیح (علیه السلام). داستان من شگفت انگیزترین داستانهاست. من سیزده ساله بودم که جدم قیصر «روم»، تصمیم گرفت مرا به عقد برادرزاده خویش درآورد، به همین جهت بیش از سیصد نفر کشیش وراهب از نسل حواریون وهفتصد نفر از اشراف وشخصیتهای سرشناس کشور وچهار هزار نفر از فرماندهان ارتش وافسران ودرجه داران لشکر روم ورؤسای عشائر را، در کاخ خود گرد آورد وتخت بسیار بلند وپرشکوهی را که از انواع زر وسیم ساخته شده بود، در سالن بزرگ کاخ قرار داد وبرادرزاده اش را بر فراز آن دعوت کرد تا طی مراسم ویژه ای، مرا به ازدواج او درآورد.
اما هنگامی که فرزند برادرش بر فراز تخت قرار گرفت وصلیبها گرداگرد او، آویخته شد واسقفها در برابر او تعظیم کردند وانجیل مقدس گشوده شد، بناگاه صلیبها از جایگاه های بلند خود، فرو غلطیدند وستونهای تخت درهم شکستند وآن جوان نگون بخت از فراز تخت به زمین افتاد وبیهوش گردید.
بر اثر حادثه ناگوار، رنگ اسقفها پرید وبندهای وجودشان به لزره درآمد وبزرگ آنان به نیای من، قیصر روم گفت: «شاها!ما را از کاری که شومی آن از زوال آیین مسیح خبر می دهد، معذور دار!»
جدم آن حادثه تکان دهنده را به فال بد گرفت وبه اسقفها دستور داد تا ستونها را برافراشته دارند وصلیبها را بالا برند وبجای آن جوان نگون بخت، برادرش را بیاورند تا مرا به ازدواج او درآورد وبدینوسیله شومی پدید آمده را، با نیکبختی وسعادت فرد دوم، برطرف سازد.
اما هنگامی که اسقفها به دستور قیصر روم عمل کردند، همان تلخی که برای برادر زاده اول او پیش آمده بود برای دومی نیز رخ داد. مردم وحشت زده پراکنده شدند. نیای بزرگم، قیصر روم اندوهگین وماتم زده برخاست ووارد قصر خویش شد وپرده های کاخ افکنده شد وماجرا تمام شد ودر هاله ای از ابهام ونگرانی قرار گرفت.
پر افتخارترین پیوند
شب فرا رسید وآن روز دهشتناک سپری شد. من همان شب در خواب دیدم که حضرت مسیح (علیه السلام) به همراه وصی خود «شمعون» وگروهی از حواریون وارد کاخ جدم قیصر روم شدند ومنبری پرفراز وشکوهمند در همان نقطه ای که جدم تخت خود را قرار داده بود برپا ساختند. درست همین لحظات بود که حضرت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) با گروهی از جوانان وفرزندان خویش وارد شدند. مسیح (علیه السلام) به استقبال آن حضرت شتافت. واو را در آغوش کشید.
پیامبر اسلام به او فرمود: «من آمده ام تا ملیکه، دختر شمعون را برای پسرم خواستگاری کنم». ودر همان حال دیدم که آن حضرت با دست خویش به امام حسن عسکری، اشاره فرمود.
مسیح نگاهی به شمعون کرد وگفت: «افتخار بزرگی به سویت آمده است، با خاندان پیامبر پیوند کن ودخترت را به فرزند او بده».
وشمعون هم گفت: «پذیرفتم».
پیامبر اسلام بر فراز منبر رفت ومرا به ازدواج پسر خود در آورد وبر این ازدواج مسیح (علیه السلام) وحواریون وفرزندان محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) گواه بودند.
چه کنم؟
از خواب خوش آن شب جاودانه بیدار شدم اما ترسیدم خواب خمود را بر پدر وجدم بازگویم.
از آن پس قلبم از محبت عسکری (علیه السلام) مالامال شد به گونه ای که از آب وغذا دست شستم وبه همین جهت بسیار ضعیف وناتوان شدم وبه بیماری سختی دچار گشتم.
جدم، بهترین پزشکان کشور را یکی پس از دیگری برای نجات من فراخواند، اما بیهوده بود وآنان کاری از پیش نبردند وهنگامی که جدم از نجات من نومید شد به من گفت: «نور دیده ام! دخترم! برای نجات وشفای بیماریت چه کنم؟ آیا چیزی به نظرت نمی رسد؟»
من گفتم: «نه! من درهای نجات را به سوی خود مسدود می نگرم، شما اگر ممکن است دستور دهید اسیران مسلمان را از زندانها وشکنجه گاه ها آزاد وکند وزنجیر از دست وپای آنان بردارند وبر آنان مهر ورزند وآزادشان سازند، امید که در برابر این مهر به اسیران وغریبان، حضرت مسیح (علیه السلام) ومادرش «مریم» مرا شفا بخشند».
جدم به خواسته من جامه عمل پوشاند وبرای شفای من، همه اسیران مسلمان را آزاد ساخت ومن نیز خویشتن را اندکی سالم وبانشاط نشان دادم وکمی غذا خوردم وجدم شادمان گردید وبر محبت اسیران واحترام به آنان تأکید کرد.
آن رؤیای پرشکوه:
چهار شب از آن رؤیای شکوهبار گذشته بود که خواب دیگری دیدم.
گویی دخت گرانمایه پیامبر، سالار بانوان گیتی به همراه مریم وهزار نفر از دوشیزگان بهشتی، به دیدار من آمدند.
مریم پاک، رو به من کرد وگفت: «این، سالار بانوان جهان، فاطمه (علیه السلام) دخت گرانمایه پیامبر ومادر همسر آینده تو است».
من دامان آن بانوی بزرگ را سخت گرفتم وگریه کنان از اینکه حضرت عسکری از دیدار من سرباز می زند وبه خوابم نمی آید به مادرش شکایت بردم.
فاطمه (علیه السلام) فرمود: «ملیکه! پسرم به دیدار تو نخواهد آمد چرا که تو مشرک هستی این خواهرم «مریم» است که از دین شما بیزاری می جوید، اگر براستی دوست داری خشنودی خدا ومسیح (علیه السلام) ومریم را به دست آوری وبه دیدار حسن من، مفتخر گردی بگو: «اشهد ان لا اله الا الله وأن أبی محمد رسول الله».
اینک در انتظار دیدار پسرم باش
من به دعوت، دخت گرانقدر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) اسلام آوردم وبه یکتایی خدا ورسالت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) گواهی دادم. بانوی بانوان مرا در آغوش کشید وخوش آمد گفت وفرمود: «اینک در انتظار دیدار پسرم باش!..».
از خواب برخاستم، اما شور وشوق دیدار ابومحمد، حضرت عسکری، کران تا کران وجودم را فرا گرفته بود. در انتظار دیدارش قرار و
آرام نداشتم که شب فرا رسید واو به خواب من آمد. هنگامی که او را دیدم به او گفتم: «سرورم! محبوب قلبم! پس از اینکه، قلب مرا لبریز از مهر وعشق پاک خود کردی، به من بی مهری نمودی؟»
فرمود: «تنها دلیل تأخیر دیدارت، شرک تو بود واینک که به راه توحید وتوحید گرایی گام سپرده ای، همواره به دیدارت خواهم آمد. تا خداوند ما را یک جا گرد آورد». وآن گرانمایه از آن روز تاکنون مرا ترک نکرده وهر شب به خواب من آمده است».
تدبیر برای وصال
«بشر» فرستاده ی امام هادی (علیه السلام) می گوید: من که از سرگذشت عجیب او غرق در حیرت شده بودم، از او پرسیدم: «با این شرایط شما چگونه به اسارت رفتی ودر صف اسیران قرار گرفتی؟»
گفت: «حضرت عسکری، شبی در عالم رؤیا به من خبر داد که بزودی جدت، سپاهی گران برای نبرد با مسلمانان گسیل خواهد داشت، شما نیز با گروهی از دوشیزگان در لباس خدمتگزار وبطور ناشناس همراه آنان بیا..».
من طبق رهنمود «ابومحمد» چنین کردم وطلایه داران سپاه مسلمین ما را به اسارت گرفتند وتا الان که خود سرگذشت خویش را به تو بازگفتم، هیچ کس نمی داند که من دختر پادشاه «روم» هستم».
پرسیدم: «شگفتا! شما که دختر پادشاه روم هستی چگونه به زبان عربی سخن می گویی؟»
پاسخ داد: «این بخاطر شدت محبت جدم به من بود که مرا با همه وجود وامکانات به آموزش، دانش وبینش تشویق کرد وبانوی مترجم وزبانشناسی را همواره در خدمت من قرار داد تا با کوشش وتلاش بسیار، زبان عربی را بطور شایسته وبایسته به من آموخت.
«بشر» فرستاده امام هادی (علیه السلام) می افزاید: «هنگامی که او را به سامرا وبه محضر حضرت هادی (علیه السلام) آوردم امام (علیه السلام) ضمن خوش آمد واحترام به او پرسید: «پیروزی اسلام ومسلمانان وشکست رومیان را چگونه دیده است؟ ودر مورد شکوه وعظمت خاندان وحی ورسالت چه فکر می کند؟»
نرجس گفت: «شما که از من، بر این واقعیتها داناترید، من چه گویم؟»
حضرت به او فرمود: «من در این اندیشه ام که مقدم شما را گرامی دارم. اینک، کدامین یک از این دو راه را برای گرامیداشت خود می پسندی: دریافت سرمایه کلانی از طلا ونقره همچون ده هزار درهم یا بشارت ونوید به افتخار ابدی وهمیشگی، کدامیک؟»
پاسخ داد: «سرورم! دومی را، مژده به شرافت ونیکبختی جاودانه را».
امام هادی (علیه السلام) فرمود: «پس تو را مژده باد به فرزند گرانمایه ای که حکومت عدل وداد را در جهان، پی خواهد افکند وبر شرق وغرب گیتی حکومت خواهد نمود وزمین را لبریز از عدالت ودادگری خواهد ساخت همانگونه که از ظلم وبیداد لبریز باشد».
پاسخ داد: «سرورم چه کسی وچگونه؟»
فرمود: «از همان شخصیت والایی که پیامبر در آن شب جاودانه تو را از مسیح وشمعون برای او خواستگاری کرد ودر حضور مسیح وجانشین او، تو را به عقد او در آورد. اینک آیا او را می شناسی؟»
پاسخ داد: «آری! از همان شب جاودانه ای که به دست مادر گرانقدرش فاطمه (علیه السلام) اسلام آوردم، تاکنون شبی بدون عشق وارادت معنوی به وجود مقدس او سحر نکردم وهر شب نیز خواب او را دیده ام».
امام هادی (علیه السلام) به یکی از خدمتگزاران فرمود: «کافور! خواهر گرانقدرم «حکیمه» را فراخوان».
هنگامی که آن بانوی بزرگ وارد شد امام هادی (علیه السلام) خطاب به او فرمود: «حکیمه! این همان دوشیزه است...».
وحکیمه او را در آغوش کشید ومورد تکریم مهر قرار داد وشادمانی خویش را از دیدار او اعلان کرد.
حضرت هادی (علیه السلام) به خواهر گرانقدرش فرمود: «دختر پیامر! اینک او را نزد خویش ببر ومقررات وقوانین دین را آنگونه که می باید به او بیاموز که او همسر گرانقدر پسرم حسن ومادر پرافتخار «قائم» خواهد بود»(۱۹۲).
این بود آنچه مرحوم صدوق در «اکمال الدین» وشیخ طوسی در «کتاب الغیبه» با اندک تفاوت در برخی واژه ها آورده اند که ما در حد توان، بهترین ها را برگزیدیم.
به نظر می رسد که این روایت، اندکی نیاز به تحلیل وتفسیر دارد، بدین صورت:
رؤیای راست ودرست
خوابهای راست ومطابق با واقع از دیدگاه قرآن، واقعیتی پذیرفته شده است وبررسی وتحقیق کامل این بحث، نیاز به کتاب مستقلی دارد همانگونه که مرحوم نوری رد «دار السلام» این بحث را آورده است، اما ما در اینجا بطور فشرده نکاتی را ترسیم می کنیم ومی گذریم:
الف: خدا در قرآن شریف، خوابهای متعددی را برای پیامبران بزرگ ودیگر بندگان خویش برشمرده است که از آنها، این واقعیت دریافت می گردد که برخی از خوابها، صادق ودرست ومورد توجه است ودارای پیام صادقانه ودقیق وبی کم وکاست.
برای نمونه، قرآن در سوره صافات(۱۹۳) خواب ابراهیم خلیل را آورده است ودر سوره یوسف(۱۹۴) چهار خواب راست ودرست را، آورده است که عبارتند از: خواب یوسف، خواب دو جوان زندانی وخواب پادشاه مصر که همه اینها، از آینده پیام داشت وهمه صادقانه ودرست از کار درآمد.
ب: در روایات رسیده از پیامبر وامامان نور (علیه السلام) با انبوهی از خوابهای درست ومطابق با واقع روبرو می گردیم که سرانجام همانگونه که دیده شده بود، به وقوع پیوست برای نمونه:
۱ - پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) در عالم رؤیا دید که گروهی همچون بوزینه ها، بر منبر او جست وخیز می کنند وبا تلاشهای ارتجاعی خود امت حق طلب وتوحیدگرای او را به شرک وارتجاع وستم وجاهلیت باز می گردانند. پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) در همان حال از خواب بیدار شد وموج اندوه در چهره اش هویدا گردید که جبرئیل فرود آمد واین آیه شریفه را آورد:
«وما جعلنا الرؤیا التی اریناک الا فتنه للناس والشجره الملعونه فی القرآن..»(۱۹۵).(۱۹۶)
۲ - ونیز آن حضرت خوابهای دیگری دید وآنها را تفسیر کرد وآنگاه با گذشت زمان، همانگونه که تفسیر وپیش بینی فرموده بود، تحقق یافت(۱۹۷).
۳ - ونیز دخت گرانمایه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) پدرش پیامبر را روز رحلت خویش در خواب دید وپیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) به او فرمود: «دخترم! تو امشب نزد من ومیهمان من خواهی بود»(۱۹۸).
وهمانگونه که خواب دیده وتفسیر کرده بود، تحقق یافت واو به ملکوت پر کشید.
۴ - همین گونه امیر مؤمنان (علیه السلام)(۱۹۹) وامام حسین (علیه السلام)(۲۰۰) هر کدام به طور جداگانه پیامبر گرامی را در خواب دیدند وآن حضرت به شهادت آنان خبر داد وروز آن را نیز مشخص فرمود که همانگونه نیز به وقوع پیوست.
از این رو باید پذیرفت که برخی از خوابها، مطابق با واقع ودارای پیام درست از آینده است وبرای انسانی که خواب دیده است، از عالم ملکوت وجهان ماورای طبیعت خبر می دهد.
در روایات رسیده از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) ثابت شده است که فرمود:
«من رآنی فقد رآنی، فان الشیطان لا یتمثل بی»(۲۰۱).
یعنی هر کس: مرا در خواب ببیند، خوابش درست ومطابق با واقع است، چرا که شیطان نمی تواند خود را شبیه من سازد.
همانگونه که نمی تواند در چهره اولیای خدا وپیامبران وامامان نور (علیه السلام) درآید. ونیز بدین صورت از آن حضرت آورده اند که فرمود:
«من رآنا، فقد رآنا..».
یعنی: هر کس ما را در خواب ببیند، مطابق با حقیقت است ودرست دیده است.
با این بیان، باید پذیرفت که خواب بانو «نرجس» یک خواب صحیح ومطابق با واقع ودارای پیام وخبر بوده است.
باید پذیرفت که او در عالم رؤیا درست دیده است که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) پس از اینکه او به دست فاطمه (علیه السلام) اسلام آورد او را برای فرزندش خواستگاری کرد.
ونیز خوبش صحیح بود که هر شب حضرت عسکری (علیه السلام) را پس از خواستگاری او بوسیله پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) برای امام حسن (علیه السلام) او را در خواب می دید وآن حضرت به او خبر داد که: «جدش قیصر روم در اندیشه پیکار با مسلمانان وهجوم به کشور آنهاست». وبه او رهنمود داد که: چگونه برای رسیدن به هدف وآرزوی خویش، لباس خدمتگزاران وپرستاران ودوشیزگان کم سن وسال درآمده ودر میان آنان قرار گیرد وبه همراه ارتش روم به مرزها بیاید... تا سرانجام به افتخار دیدار یار وهمسری حضرت عسکری نائل آید وفراق وسوز هجر، به وصال تبدیل گردد.
چه اشکالی به نظر می رسد که همه اینها مطابق با درست وواقع باشد؟
مگر نه اینکه نمونه های بسیاری از این امور در تاریخ رخ داده است؟
وچه مشکلی در بحث است که بگوییم، خداوند پس از اینکه در حضرت نرجس، این دختر اندیشمند ونواده ی حواریون وخوبان، استعداد وشایستگی روحی، فضایل وارزش انسانی وامتیازات بسیاری چون: حیا، عفت، اقتدار، ایمان عمیق، اصالت ونجابت وشرافت خانوادگی را قرار داد او را به این افتخار جاودانه مفتخر سازد؟ واو را به این ویژگیها وارزشهای والا،آراسته نماید تا بدین سان به افتخار مادری جان جانان ومحبوب دلها، حضرت مهدی (علیه السلام) مفتخر گردد؟ آیا این اشکالی دارد؟
چرا که اصل وراثت در شخصیت وعظمت کودک نقش مهمی دارد، در غیر این صورت چه انگیزه هایی موجب می گردد که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) از کشور روم واز حضرت مسیح (علیه السلام) در عالم رؤیا از آن دوشیزه باشخصیت وپرشکوه برای فرزندش حضرت عسکری (علیه السلام) خواستگاری کند؟
آیا در کشور پهناور اسلامی، برای فرزندش امام حسن (علیه السلام) همسری یافت نمی شد؟
این مقدمات شگفت انگیز وتشریفات شگرف وطولانی برای چیست؟
روشن است که ابعاد شخصیت «نرجس» وراز ورمزهای زندگی او بصورت کاملی برای من شناخته شده نیست، اما آنچه از این روایت طولانی، دریافت می گردد نشانگر شکوه وعظمت شخصیت آن بانوی برجسته است.
دیدگاه دیگر:
۲ - روایت دیگری نیز در منابع روایی ما موجود است که ترسیمگر زندگی آن بانوی باشخصیت وبااندیشه است، که اینگونه روایت شده است:
مرحوم صدوق، از «محمد بن عبدالله مطهری» آورده است که می گوید: پس از شهادت حضرت عسکری (علیه السلام) به محضر بانوی اندیشمند ودخت گرانمایه جواد (علیه السلام) حکیمه، شرفیاب شدم تا از امام راستین پس از حضرت عسکری (علیه السلام) که بر اثر بازیهای سیاسی دستگاه خلافت، مردم در مورد وجود گرانمایه او دچار اختلاف عقیده وحیرت وسرگردانی می شدند، سؤال کنم.
به او گفتم: «بانوی گرامی! آیا حضرت عسکری (علیه السلام) دارای فرزند است؟» او تبسم کرد وگفت «اگر او پسر نداشته باشد پس امام راستین پس از آن حضرت کیست؟ در حالی که همواره خاطر نشان ساخته ام که پس از دو سبط گرانمایه پیامبر، حسن وحسین (علیه السلام) هرگز امامت در دو برادر بسان آنان نخواهد بود»(۲۰۲).
گفتم: «سرورم! از ولادت سالارم دوازدهمین امام نور واز غیبت او برایم بگو؟
پاسخ داد: «من کنیز بافضیلت وبرجسته ای به نام «نرجس» داشتم که روزی فرزند برادرم حضرت عسکری (علیه السلام) به دیدار من آمد واو را دید. به او گفتم: «سالارم! اگر اجازه می دهید او را به خانه شما بفرستم تا به افتخار همسری شما مفتخر گردد؟»
فرمود: «نه عمه جان! اما شخصیت وویژگیهای او مرا به تحسین واداشت؟»
فرمود: «او مادر فرزندی خواهد شد که در پیشگاه خدا عزیز وسرفراز است. بزرگمردی را به دنیا خواهد آورد که خداوند به دست او زمین را مملو از عدل وداد خواهد ساخت، همانگونه که از جور وبیداد، لبریز باشد».
گفتم: «سرورم! پس او را به خانه شما می فرستم، آیا اجازه می دهید؟»
فرمود: «در این مورد از پدر گرانمایه ام اجازه بگیرید».
جناب حکیمه می گوید: لباس خویش را پوشیدم وبه خانه حضرت هادی (علیه السلام) آمدم. پس از نثار درود بر آن وجود گرانمایه نشستم که آن حضرت سخن را آغاز کرد وفرمود: «حکیمه! نرجس را به خانه پسرم حسن، بفرست».
گفتم: «سالار من! من به همین دلیل به دیدار شما آمدم تا در این مورد کسب اجازه نمایم».
حضرت فرمود: «خدا دوست دارد در این پاداش پرشکوه تو را شریک ودر این کار شایسته بهره ورت سازد.
این بانوی گرانقدر می افزاید: «من به خانه بازگشتم وبی درنگ نرجس را آنگونه که شایسته بود آراسته ساخته وبه ازدواج حضرت عسکری (علیه السلام) درآوردم ودر خانه خویش از آنان مهمانداری کردم. چندی آن حضرت نزد ما بود وآن گاه همراه همسرش به خانه پدرش بازگشت»(۲۰۳).
نگرشی بر این روایت
همانگونه که ملاحظه شد، این روایت از منشاء خانوادگی «نرجس» وسرگذشت شگفت انگیز زندگی او چیزی نمی گوید وتنها بیانگر این مطلب است که آن بانو در خانه دختر امام جواد (علیه السلام) بود ودر همانجا هم حضرت عسکری (علیه السلام) او را دید وشکوه وعظمت معنوی را در قامت افراشته وچهره پرنجابت وپیشانی بلند او خواند. اما این روایت از چگونگی رسیدن او به شهر تاریخی سامرا وبه خانه جناب حکیمه خاتون ساکت است.
برخی از اندیشمندان معاصر، در این اندیشه اند که میان دو روایت پیوند دهند، به همین جهت می گویند: در روایت نخست، جمله ای است که حضرت هادی (علیه السلام) خطاب به حکیمه می فرماید:
«یا بنت رسول الله! خذیها الی منزلک... فانها زوجه ابی محمد وام القائم»
یعنی: دختر پیامبر! او را به خانه خود ببر ومقررات دین را بدو تعلیم کن چرا که همسر فرزندم حسن (علیه السلام) ومادر آخرین امام نور «قائم» آل محمد خواهد بود.
با این بیان، نرجس به خانه دختر امام جواد (علیه السلام) آمد ودر آنجا بود تا امام حسن عسکری (علیه السلام) او را دید وبدو نگریست، چرا که همسر او بود.
اما حقیقت این است که: در روایت دوم واژه هایی به کار رفته است که بااین تأویل وتفسیر نمی سازد برای نمونه:
حکیمه می گوید: «کانت لی جاریه یقال لها نرجس». واین جمله دلالت بر این می کند که نرجس نه در خانه او به عنوان میهمان که خدمتگزار بوده واو از موضع سرور وسالار او سخن می گوید.
دیگر اینکه می گوید: «ووهبتها لأبی محمد» این جمله نیز با جمله امام هادی (علیه السلام) که در روایت اول آمده است، نمی سازد که می فرماید: «فانها زوجه أبی محمد».
یک سؤال:
پس از رد توجیه وتفسیر فوق، این سؤال پیش می آید که: «حضرت عسکری (علیه السلام) چگونه به یک دختر بیگانه نظر عمیق افکند واو را به خوبی نگریست؟»
پاسخ این است که:
اولا: نگاه به کنیز دیگری با رضایت مالک او جایز است وامام عسکری (علیه السلام) هرگز به نامحرم وبدون مجوز شرعی نمی نگرد، چرا که او معصوم است وعصمت مانع اشتباه ولغزش وخطاست تا چه رسد به گناه.
ثانیا: راوی روایت دوم مجهول است وخود روایت ضعیف، براین اساس اعتماد به روایت نخست بهتر ومناسبتر است.
میلاد نور
مرحوم شیخ صدوق، در کتاب ارزشمند خویش(۲۰۴)، از «حکیمه» دخت گرانقدر امام جواد (علیه السلام) آورده است که: یازدهمین امام نور حضرت عسکری (علیه السلام) پیام رسانی بسوی من گسیل داشت ومرا بخانه خویش فرا خواند.
هنگامی که وارد شدم فرمود: «عمه جان! افطار امشب را نزد ما باش چرا که امشب، شب مبارک پانزدهم شعبان است ودر چنین شبی خداوند، جهان را به نور وجود حجت خویش، نوربارن خواهد ساخت».
در روایت دیگری آمده است که فرمود: «در چنین شبی، حضرت مهدی (علیه السلام) دیده به جهان خواهد گشود. همو که خداوند، زمین را پس از مردنش به دست او وبا ظهور او زنده وپرطراوت خواهد ساخت».
پرسیدم: «سرورم!
مادر او کیست؟»
فرمود: «نرجس، بانوی بانوان»
گفتم: «فدایت گردم! من در او هیچ نشان واثری از آنچه نوید می دهید نمی بینم».
فرمود: «حقیقت همان است که گفتم، آماده باشد!»
پس از این گفتگو به خانه «نرجس» آمدم.
آن وجود گرانمایه به عنوان تجلیل واحترام از من، آمد تا کفشهای مرا درآرد ومرا تکریم کند که در پاسخ احترام او گفتم: «از این پس، شما سرور من وسرور خاندانم خواهید بود».
او از سخن من شگفت زده شد وگفت: «عمه جان! چگونه ممکن است در حالی که شما دختر امام، خواهر امام وعمه امام هستید وخود بانویی ارزشمند وپرواپیشه وبادرایت ومن خدمتگزار شما هستم».
حضرت عسکری (علیه السلام) گفتگوی ما را شنید وفرمود: «عمه جان! خداوند به شما پاداش نیک عنایت فرماید».
آن سپیده دم پرخاطره
من، با بانوی بانوان به گفتگو نشستم وبه او گفتم: «دخترم! همین امشب خداوند پسری گرانمایه به تو ارزانی خواهد داشت، پسری که سرور دنیا وآخرت خواهد بود».
«نرجس» با شنیدن این نوید، غرق در حیاء وآزرم گردید ودر گوشه ای نشست ومن به نماز ایستادم وپس از نماز افطار کردم وبرای استراحت به رختخواب رفتم. درست نیمه شب گذشته بود که برای نماز نافله شب بپاخاستم. نماز را خواندم، دیدم «نرجس» خواب است وحادثه ای رخ نداده است، به تعقیبات نماز نشستم وبار دیگر خوابیدم وبیدار شدم اما دیدم او هنوز در خواب است.
پس از آن بود که او برای نماز نافله شب بپاخاست ونماز را در اوج ایمان واخلاص بجا آورد وبا شور وشوق وصف ناپذیری به نیایش نشست.
دیگر از تحقق وعده ونوید حضرت عسکری (علیه السلام) دچار تردید می شدم که آن حضرت از اطاق خویش مرا مخاطب ساخت وفرمود: «عمه جان! شتاب مورز که تحقق وعده الهی نزدیک است».
در روایت دیگری این مطلب بدین صورت آمده است که:
«بناگاه دیدم سوسن» هراسان از جای برخواست، وضو ساخت وبه نماز نافله شب ایستاد. آخرین رکعت نماز را می خواند که احساس کردم سپیده صبح در راه است، اما از ولادت نور خبری نیست.
بار دیگر این اندیشه در ذهنم پدید آمد که شب رو به پایان است وسپیده سحر در راه، پس چرا وعده الهی تحقق نیافت که ندای حضرت عسکری (علیه السلام) طنین افکند وفرمود: «عمه جان! تردید به دل راه مده!».
من از آن حضرت وتردیدی که در دلم پدید آمد شرمنده شدم ودر اوج شرمندگی پس از نظاره افق به اطاق باز می گشتم که دیدم «نرجس» نماز را به پایان برده وبه خود می پیچد. جلو درب اطاق به او رسیدم که می خواست از اطاق خارج گردد، پرسیدم: «آیا از آنچه در انتظارش بودم، چیزی حس نمی کنی؟»
پاسخ داد: «چرا عمه جان!..».
گفتم «خدا یار ونگاهدارت باد! خود را مهیا ساز وبر او اعتماد نما ونگران مباش که لحظات تحقق آن وعده مبارک فرا رسیده است».
وآنگاه متکایی برگرفتم ودر وسط اطاق، آن بانو را بر آن نشاندم وبسان یک مددکار آگاه ودلسوزی که زنان در شرایط ولادت فرزندانشان بدان نیازمندند به یاری او کمر همت بستم. او دست مرا گرفت وفشار داد واز شدت درد، ناله زد وبر خود پیچید».
حضرت عسکری (علیه السلام) از اطاق خویش دستور داد که برایش سوره مبارکه «قدر» را تلاوت کنم.
به دستور امام (علیه السلام) شروع کردم:
بسم الله الرحمن الرحیم
انا انزلناه فی لیله القدر، وما ادریک ما لیله القدر....
یعنی: ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل کردیم! وتو چه می دانی که شب قدر چیست؟!...
وشگفتا که دیدم کودک دیده به جهان نگشوده به همراه من به تلاوت قرآن پرداخت وسوره مبارکه «قدر» را با من تا آخرین واژه، تلاوت کرد.
از شنیدن نوای دل انگیز قرآن او، هراسان شدم که حضرت عسکری (علیه السلام) مرا نداد داد وفرمود: «عمه جان! آیا از قدرت الهی شگفت زده شده ای؟ اوست که ما را در خردسالی به بیان دانش وحکمت توانا ساخته وبه سخن می آورد ودر بزرگسالی ما را در روی زمین حجت خویش قرار می دهد چه جای شگفتی است؟!»
هنوز سخن حضرت عسکری (علیه السلام) به پایان نرسیده بود که «نرجس»از نظرم ناپدید گردید وگویی حجابی میان من واو، فرو افکنده شد وما را از هم جدا ساخت».
در روایت دیگری آمده است که: «سپس لحظاتی چند، حالت وصف ناپذیری برایم پیش آمد به گونه ای که گویی دستگاه دریافت وجودم از کار افتاده است ونمی دانم چه می گذرد. به خود آمدم وفریاد زنان به سرعت، به طرف اطاق حضرت عسکری (علیه السلام) تافتم، اما پیش از آنکه چیزی بگویم فرمود: «عمه جان! بازگرد که او را در همانجا خواهی یافت که از برابر دیدگانت ناپدید شد».
به اطاق «نرجس» بازگشتم دیدم پرده ای که ما را از هم جدا ساخته بود، برطرف شده است. چشمم به آن بانو افتاد ودیدم چهراه اش غرق در نور است به گونه ای که دیدگانم را خیره ساخت ودر همین لحظات کودک گرانمایه ای را دیدم که در حال سجده است وخدای را ستایش می کند.
بر بازوی راست او این آیه شریفه نوشته شده است که:
«جاء الحق وزهق الباطل ان الباطل کان زهوقا»(۲۰۵).
ودر سجده خویش می فرمود:
«اشهد ان لا اله اله الله، وحده لاشریک له وان جدی محمدا رسول الله وأن أبی أمیرالمؤمنین ولی الله..».
یعنی: گواهی می دهم که خدایی جز خدای یکتا، که شریک وهمتایی ندارد، نیست ونیای گرانقدرم محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) پیام آور اوست. وپدر والایم امیر مؤمنان (علیه السلام) دوست وجانشین پیامبر خداست.
آنگاه امامان نور را پس از امیر مؤمنان (علیه السلام) یکی بعد از دیگری تا نام مبارک پدر گرانقدرش حضرت عسکری (علیه السلام) برشمرد سپس فرمود:
«بار خدایا! آنچه را به من وعده فرمودی تحقق بخش وکار بزرگم را در پرتو قدرتت تدبیر فرما وگامهایم را در قیام پرشکوه وآسمانیم برای برانداختن بیداد وستم، واستقرار کامل عدالت ومهر در سراسر گیتی استوار ساز وبه دست من، زمین را از عدل وداد لبریز گردان!»
پس از آن سر از سجده برداشت وبه تلاوت این آیه مبارکه پرداخت:
«شهد الله انه لا اله الا هو والملائکه واولوا العلم، قائما بالقسط لا اله اله هو العزیز الحکیم، ان الدین عند الله الاسلام..»(۲۰۶).
یعنی: خدا گواهی داد وفرشتگان ودانشمندان نیز، که هیچ خدایی برپای دارنده ی عدل، جز او نیست، خدایی جز او نیست که پیروزمند وفرزانه است. بی تردید دین در نزد خدا تنها اسلام است.
پس از تلاوت آیه شریفه عطسه کرد وفرمود:
«الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله، زعمت الظلمه أن حجه الله داحضه لو أذن لنا فی الکلام لزال الشک».
یعنی: سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است ودرود خدای بر محمد وخاندانش باد!
بیدادگران چنین پنداشته اند که: حجت خدا از میان رفته است، اما اگر خدا به من فرمان ظهور دهد، آنگاه تردیدها وتردیدافکنیها از میان خواهد رفت.
پسرم سخن بگو
آن کودک گرانمایه را برگرفتم وبا شور واشتیاق، در دامان خود نشاندم. دیدم پاک وپاکیزه است.
در این هنگام، حضرت عسکری (علیه السلام) مرا ندا داد که: «عمه جان! پسرم را بیاور!»
آن وجود گرامی را به پیشگاه پدرش بردم وآن حضرت او را به سبک مخصوص روی دست گرفت وزبان مبارک خویش را بردهان او گذاشت. آنگاه با دست خویش، سر وچشم وگوش او را به سبکی خاص، اندکی فشرد وفرمود: «پسرم! سخن بگو».
در روایت دیگری آمده است که فرمود: «هان ای حجت خدا! وای ذخیره انبیاء! وای آخرین اوصیاء! سخن بگو! هان ای جانشین همه پرواپیشگان! سخن بگو!»آن نوزاد مبارک، نخست به یکتایی خدا ورسالت پیام آورش گواهی داد وضمن درود فرستادن بر پیامبر، نام امامان نور را، یکی پس از دیگری برشمرد تا به نام پدر بزرگوارش رسید وآنگاه پس از پناه بردن به خدا از شر شیطان این آیه شریفه را تلاوت کرد:
«ونرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین، ونمکن لهم فی الارض ونری فرعون وهامان وجنودهما منهم ما کانوا یحذرون»(۲۰۷).
یعنی: ما برآنیم که پایمال شدگان روی زمین را نعمتی گران ارزانی داریم وآنان را پیشوایان سازیم ووارثان گردانیم وآنان را در آن سرزمین اقتدار بخشیم وبه فرعون وهامان وسپاهیانشان، چیزی را که از آن سخت می ترسیدند، نشان دهیم. پس از تلاوت قرآن، حضرت عسکری (علیه السلام) او را به من داد وفرمود:
«یاعمه! ردیه الی أمه کی تقر عینها ولا تحزن ولتعلم أن وعد الله حق ولکن أکثر الناس لا یعلمون»
یعنی: ای عمه جان! او را به مادرش بازگردان تا دیدگانش به دیدار او روشن گردد واندوهگین نباشد وبداند که وعده خدا حق است، ولی بیشتر مردم نمی دانند.
کودک گرانمایه را به مادرش بازگرداندم که دیگر فجر صادق دمیده بود ونور در کران تا کران افق، پدیدار شده وسینه آسمان را می شکافت ومن از حضرت عسکری (علیه السلام) ومادر آن کودک گرانمایه، خداحافظی نمودم وبه خانه خویش بازگشتم»(۲۰۸).
نگرشی بر روایت
آنچه در این روایت آمده است حقایقی به نظر می رسد که از آفت هستی سوز غلو وخرافه بدور است، چراکه حضرت مهدی (علیه السلام) نخستین کودکی نیست که لحظاتی پیش از ولادت وپس از آن لب، به سخن می گشاید بلکه در قرآن شریف این واقعیت به صراحت آمده است که: عیسی (علیه السلام) در همان نخستین روز ولادت، یا به روایت دیگری اولین ساعت تولد، لب به سخن گشود وبه یکتایی خدایی گواهی داد ورسالت خویش را اعلان نمود وبا صدای رسا تعالیم ودستوراتی را که خدای جهان آفرین بدو آموخته بود، همه را به گوشها رسانید.
برخی از مفسرین در تفسیر دو آیه ۲۴ تا ۲۶ سوره ی مریم بر این باورند که این آیات سخنان عیسی (علیه السلام) است که پس از چشم گشودن به این جهان، خطاب به مادرش حضرت مریم، بیان کرده است نه ندای فرشته:
«فناداها من تحتهآ أن لاتحزنی قد جعل ربک تحتک سریا، وهزی الیک بجذع النخله تساقط علیک رطبا جنیا، فکلی واشربی وقری عینا فاما ترین من البشر أحدا فقولی انی نذرت للرحمن صوما فلن أکلم الیوم انسیا»(۲۰۹).
یعنی: پس کودک نو رسیده از پایین پایش او را ندا داد که اندوهگین مباش! پروردگارت زیر پای تو جوی آبی روان ساخت (و) نخل را بجنبان تا خرمای تازه چیده شده، برایت فرو ریزد.
پس شما (ای مریم!) بخور وبیاشام وشادمان باش واگر از مردم کسی را دیدی بگو: من برای خدای مهربان، روزه نذر کرده ام وامروز با هیچ انسانی سخن نمی گویم.
اتفاقا انبوه روایات که در «مجمع البیان» و«تبیان» آمده است، هماهنگ با دیدگاه فوق است.
البته در روایتی هم آمده است که: «ندا کننده: فرشته امین بوده است».
به هر صورت وبا وجود اختلاف دیدگاه در این مورد که ندا کننده فرشته امین بوده است یا آن کودک نورسیده، در این مطلب هیچ اختلافی نیست که یهودیان به مریم پاک گفتند، «کیف نکلم من کان فی المهد صبیا؟»
یعنی: چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟
که کودک به قدرت خدا لب به سخن گشود وگفت:
«انی عبدالله آتانی الکتاب وجعلنی نبیا وجعلنی مبارکا أینما کنت وأوصانی بالصلاه والزکاه مادمت حیا..»(۲۱۰).
یعنی: (هان ای مردم!) من بنده خدایم، به من کتاب آسمانی داده ومرا پیامبر خویش گردانیده است وهر جا که باشم مرا برکت داده وتا زنده هستم مرا به نماز وزکات، وصیت کرده است....
یک نکته جالب:
ممکن است گفته شود که: «سخن گفتن عیسی (علیه السلام) در گاهواره، معجزه بزرگی بود که خدا آن رابرای نشان دادن نبوت ورسالت او، پدید آورد».
پاسخ این است که: در مورد امام مهدی (علیه السلام) نیز خداوند برای نشان دادن امامت آن حضرت ونومید ساختن دشمنان حق وعدالت، این معجزه بزرگ را پدید آرود، چرا که حضرت مهدی (علیه السلام) امام وپیشوای عیسی (علیه السلام) نیز هست وآن پیامبر بزرگ به هنگامه ظهور مهدی (علیه السلام) از آسمان فرود می آید وبه امامت او نماز می گذارد.
علاوه بر این، چنین معجزات وشگفتیهایی در مورد خاندان وحی ورسالت بی سابقه نیست، ما در کتاب «فاطمه زهرا از گهواره تا شهادت» روایتی را از طریق اهل سنت آورده ایم که می گوید:
«هنگامی که خدیجه، آن بانوی بزرگ، به دخت گرانمایه اش فاطمه (علیه السلام) باردار بود آن کودک با مادرش سخن می گفت»(۲۱۱).
ونیز روایت دیگری از «شعیب بن سعد مصری» نقل کردیم که خدیجه می گوید، روزی گفتم: «هر کس محمد را تکذیب کند، زیانکار است چرا که او پیام آور پروردگار من است که در این هنگام، فاطمه از شکم من ندا داد که: هان ای مادر! مادرجان! اندوهگین مباش ونهراس که خداوند همراه پدر من ویار وپشتیبان اوست»(۲۱۲).
در سپیده سحر
حضرت مهدی (علیه السلام) در سپیده دم پانزدهم شعبان به سال ۲۵۵ هجری، در شرایط خاص وجو ویژه ای که خاندان وحی ورسالت ناگزیر از نهان داشتن ولادت مبارک او بودند، دیده به جهان گشود، دقایقی پیش از طلوع فجر ودرخشش انوار طلایی خورشید. به هنگامی که خودکامگان رژیم بیدادگر اموی وپیروان آنان، طبق عادت همیشگی خود به جای راز ونیاز با خدای هستی، در خواب عمیق بودند. همان لحظاتی که بیت رفیع علوی وعسکری (علیه السلام) با نوای دل انگیز وجانبخش نیایش با خدا ونماز وتلاوت قرآن آباد وآزاد بود وبسوی جاودانگی پیش می رفت. راستی که آن لحظات سپیده دم جمعه نیمه شعبان، چقدر افتخارآمیز ودوست داشتنی ومبارک بود.
آن شب جاودانه وپربرکتی که هیچ کودکی در آن لحظات به دنیا نمی آید جز اینکه راه ایمان وپروا، خواهد پیمود واگر در سرزمینهای شرک زده باشد خداوند او را به برکت حضرت مهدی (علیه السلام) بسوی ایمان وتقوا، رهنمون وانتقال خواهد داد(۲۱۳).
آری! در آن لحظات پربرکت سپیده دم، لحظات مناجات وراز ونیاز شیفتگان حق، او دیده به جهان گشود وچقدر آن لحظات برای ولادت محبوب دلها مناسب بود، چرا که همه ابعاد بینش وحکمت، در آن هنگام رعایت شده بود.
بدینسان آن گرامی، دیده به جهان گشود و«حکیمه» بانوی بزرگ اسلام، در آن شب تاریخی در خانه حضرت عسکری (علیه السلام) حضور داشت ودر همه مراحل در جریان ولادت امام مهدی (علیه السلام) بود وشاهد درخشش نور وجود او.
روشن است که همه جا ولادت کودک با گواهی زنان خانواده، یا قابله ی نوزاد، ثابت می گردد ودر جریان ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) باید بخاطر داشت که آن بانوی بزرگی که بر این ولادت گواهی داده است، دخت گرانمایه امام جواد (علیه السلام) وخواهر گرامی امام هادی (علیه السلام) وعمه اندیشمند وپرواپیشه حضرت عسکری (علیه السلام) است، آیا در سخن، مورد اعتمادتر ودر زبان وبیان، پاکتر ودرستکارتر ودر ایمان، عمل وتقوا، مورد اطمینان تر از او می توان یافت؟
او براستی زنی پرشرافت، عبادت پیشه، شایسته کردار ونیایشگر با خدا بود وبانویی با این ویژگیها، چگونه می توان در درستی گفتار صداقت کلامش، تردید روا داشت؟
تردید افکنی منحرفان
برخی از منحرفان وحق ستیزان در ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) تردید نموده ویا بذر تردید می افشانند ومی گویند منبع این خبر، تنها بانویی بنام «حکیمه» است وبا گواهی یک زن، چگونه یک واقعیت به این بزرگی وشکوه، ثابت می شود؟اینگونه عناصر حق ستیز که در حماقت وکودنی، رکورد را شکسته اند، گویی انتظار دارند که آن وجود گرانمایه در یکی از میدانهای پرجمعیت یا در مسجدی لبریز از نمازگزار یا در نقطه دیگری که انبوه انبوه مردم در گشت وگذار باشند، دیده به جهان بگشاید وجریان ولادتش در برابر دیدگان توده های مردم ودر چشم انداز امواج خروشان انسانها باشد تا برای این کج اندیشان ومنحرفان، وجود گرانمایه وولادت او ثابت گردد.
راستی که چنین روانهای پلیدی زشت باد! وچنین اندیشه های پست وبی محتوایی نابود باد! ونفرین تاریخ بر این دیدگاه منحط وبر آن کسی که درونش از عقده حقارت وکینه توزی، انباشته است!
به هر حال، واقعیت این است که: ولادت کودک با گواهی زنان خانواده ثابت می شود آن هم بانویی به عظمت وشکوه «حکیمه».
اما در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) گواهی «حکیمه» آن بانوی بزرگ واندیشمند وپرواپیشه تنها دلیل ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) نیست، خود حضرت عسکری (علیه السلام) نخستین شاهد ولادت فرزندش بود وهمو بود که در آن جو وحشت وترور، با وجود همه موانع وفقدان امکانات برای پیام رسانی واعلان ولادت دوازدهمین امام نور، باز هم از تلاش، کوشش وفداکاری فروگذار نکرد وتا سر حد امکان، ولادت نور را به دوستدارن خاندان وحی ورسالت اعلان کرد که در بخشهای آینده خواهد آمد.
قربانی ومیهمانی
واژه «عقیقه» در فرهنگ اسلامی، به معنای کشتن گوسفند، گاو یا شتر و... پس از ولادت کودک است واین کار از دیدگاه اسلام کاری پسندیده می باشد.
پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) پس از گذشت هفت روز از ولادت دو فرزند گرانمایه اش حضرت حسن وحسین (علیه السلام) این کار پسندیده را انجام داد وبرای هر کدام یک قوچ، عقیقه کرد.
عقیقه، با این بیان، کاری است که بخاطر تقرب به خدا وبه منظور سلامت وطراوت کودک وتأمین حیات وآسایش او انجام می گردد.
در روایتی از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) آورده اند که فرمود: «کل أمری مرتهن بعقیقته»(۲۱۴).
یعنی: هر کس در گرو عقیقه خویش است.
وامام صادق (علیه السلام) فرمود:
«هر کودکی در گرو عقیقه ای است که پس از ولادت او برای سلامتی او داده اند»(۲۱۵).
این بیان واین تعبیر، چقدر زیبا وبدیع است، چرا که خداوند هنگامی که فرزندی را به پدر ومادری ارزانی می دارد، ممکن است این کودک به حیات خویش ادامه دهد وعمر طبیعی کند وممکن است این نعمت وهدیه الهی باز پس گرفته شود واز دنیا برود، این روایات نشانگر آن است که: وقتی پدر ومادر برای سلامتی وطراوت وآسایش زندگی کودک، قربانی کنند وعقیقه دهند، سلامتی او تضمین می گردد چرا که در روایات این تعبیر آمده است که: «عقیقه به منزله ی رهان است».
یک راز بزرگ
از همین دیدگاه است که حضرت عسکری (علیه السلام) پس از ولادت فرزند گرانمایه اش مهدی (علیه السلام) سیصد گوسفند به عقیقه وبه منظور سلامت وطراوت وامنیت کودک، در راه خدا می دهد واین کودک در این مورد از همه گذشتگان وآیندگان ممتاز می گردد چرا که تاریخ، جز آن گرامی، هیچ کودکی را نشان نمی دهد که پس از ولادتش سیصد مورد، عقیقه داده شده باشد.
در اینجا به راز بزرگی می رسیم وآن اینکه، هنگامی که طبق روایات یک عقیقه وقربانی خالصانه وسپاسگزارانه، اینگونه در تأمین حیات کودک وعمر طبیعی شصت یا هفتاد ساله او، مؤثر ودارای نقش است؛ پس کودکی که خدا مقرر فرموده است که صدها یا هزارها سال با وجود دشمنان بداندیشی زندگی کند وسرانجام بدست توانای او هدفهای بلند پیامبران تحقق یابد، چنین وجود گرانمایه وزندگی پرمخاطره وعمر طولانی، صدها عقیقه وقربانی می طلبد.
وروشن است که این عمل به دستور پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) واطعام وانفاق در راه خدا هیچ گونه ناسازگاری با این واقعیت عقیدتی وحیاتی ندارد که حافظ ونگاهدارنده وپشتیبان امام مهدی (علیه السلام) آفریدگار توانای هستی است ودر همان حال برای سلامت آن گرامی بدین شمار گسترده عقیقه وقربانی نیز داده می شود چرا که این کار، آثار وضعی خود را دارد واین را نیز آفریدگار هستی مقرر فرموده است. البته این بحث، نیاز به تأمل وتوضیح بیشتری دارد، اما در اینجا محل آن نیست.
به هر حال، حضرت عسکری (علیه السلام) این کار پسندیده را در راستای تقرب به خدا، هم به منظور تضمین وتأمین طول عمر وزندگی پر مخاطره حضرت مهدی (علیه السلام) انجام داد وهم به منظور آگاه ساختن دوستداران وشیفتگان اهل بیت (علیهم السلام) به ولادت آخرین امام نور وآخرین حجت خدا.
او تنها به این شمار گسترده از عقیقه وقربانی بسنده نکرد بلکه به «عثمان بن سعید» که از یاران خاصش بود، دستور داد که ده هزار رطل نان وهمین مقدار گوشت تهیه کند وآنها را میان «بنی هاشم»برای سلامتی آن کودک پرشکوه واعلان ولادت او توزیع نماید(۲۱۶).
ونیز گوسفندانی به دستور آن حضرت ذبح شد وبه برخی از یاران خاص ارسال گردید واز جانب آن گرامی تصریح شد که: «این عقیقه فرزند گرانمایه ام مهدی است»(۲۱۷).
برای نمونه: برای «ابراهیم» که یکی از یارانش بود، چهار قوچ فرستاد وهمراه آنها نامه ای مرقوم داشت که:... اینها عقیقه فرزند گرانمایه ام «محمد مهدی» است. بخور که گوارایت باد! وبه هر کس از شیعیان ما توانستی از اینها بخوران واطعام نما».
ونیز ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) را به برخی از شیعیان مورد اعتماد به صراحت اعلان فرمود یا بوسیله نامه وسند به آنان مژده داد وآنان را به رازداری امر کرد.
برای نمونه به «احمد بن اسحاق قمی» که از بزرگترین یاران ودوستداران خاندان وحی ورسالت بود مرقوم داشت واو را به ولادت حضرت مهدی بشارت ومژده داد.
فراتر از اینها، گاه فرزند گرانمایه اش را به برخی از یاران مورد اعتماد نشان می دادم تا این واقعیت عقیدتی ودینی روشن گردد وبدانند که دوازدهمین امام راستین، ولادت یافته است.
این روایات نکته مورد نظر را بخوبی روشن می سازد:
۱ - یکی از یاران حضرت عسکری (علیه السلام) «حسن بن منذر» است او می گوید: روزی «حمزه بن فتح» نزد من آمد وگفت:
«البشاره ولد - البارحه - فی الدار مولود لأبی محمد (علیه السلام) وأمر بکتمانه».
قلت: «وما أسمه؟»
قال: «سمی بمحمد وکنی بجعفر»(۲۱۸).
یعنی: مژده! مژده که شب گذشته در خانه حضرت عسکری (علیه السلام) کودکی دیده به جهان گشود وآن حضرت دستور داد که این موضوع بسان رازی مهم سربسته ومخفی بماند».
پرسیدم: «نام او چیست؟»
پاسخ داد: «محمد..».
۲ - ونیز یکی از نوادگان «احمد بن اسحاق قمی» که از برجستگان وشایستگان شیعه است، آورده است که: نامه ای از سالارم حضرت عسکری (علیه السلام) به نیای گرانقدرم «احمد بن اسحاق» که نماینده آن حضرت بود رسید که به خط مبارک خود در نامه خاصی که از آنها به «توقیعات»(۲۱۹) تعبیر می گردد چنین مرقوم داشته بود: «ولد لنا مولود، فلیکن عندک مستورا وعن جمیع الناس مکتوما، فانا لم نظهر علیه الا الأقرب لقرابته والولی لولایته، أحببنا اعلامک لیسرک الله به مثل ما سرنا به، والسلام»(۲۲۰).
یعنی: احمد! خدا به ما پسری عنایت فرموده است، این رازی ست که باید نزد تو بماند واز بیدادگران پوشیده داشته شود. ما این راز بزرگ وشادی آفرین را، جز به نزدیکترین بستگان وشایسته ترین دوستان آشکار نکردیم، دوست داشتیم آن رابه شما اعلان کنیم تا در شادی وشادمانی ما تو نیز به خواست خدا شریک باشی.
۳ - ونیز از یک هیئت چهل نفری از دوستداران خاندان وحی ورسالت آورده اند که: ما برای دیدار حضرت عسکری (علیه السلام) به بیت رفیع امامت شتافتیم. پس از ورود وتبادل سخنان عادی، حضرت عسکری (علیه السلام) فرزند گرانمایه اش حضرت مهدی (علیه السلام) را در خانه خویش، به ما نشان داد وفرمود:
«هذا امامکم من بعدی وخلیفتی علیکم، أطیعوه ولا تتفرقوا من بعدی فی أدیانکم فتهلکوا، أما انکم لاترونه بعد یومکم هذا».
یعنی: این پیشوای راستین شما پس از من وجانشین من در میان شماست، از او فرمانبرداری کنید وپس از من در دین پراکنده مشوید که نابود خواهید شد. وآگاه باشید که شما پس از این او را به طور آشکار در جامعه خود نمی بینید. (وبدین صورت به غیبت طولانی وغمبار آن گرامی نیز اشاره کرد).
گروه چهل نفر می گویند: «ما از محضر حضرت عسکری (علیه السلام) خارج شدیم وپس از چند روز خبر شهادت یازدهمین امام نور، دلها را داغدار ساخت»(۲۲۱).

بخش ۷: چگونه آن خورشید جهان افروز از برابر دیدگان نهان گردید؟

هر کس به مجموعه های حدیثی مراجعه کند درمی یابد که شمار بسیاری از روایات واحادیثی که پیرامون وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) است واز خورشید جهان افروز او نوید دارد، از غیبت غمبار او نیز خبر می دهد ومسأله غیبت در این روایات به روشنی آمده است.
واژه غیبت
غیبت را می توان در اینجا به دو معنی تفسیر کرد:
۱ - نخست بدین مفهوم که آن حضرت در دوران جوامع بشری زندگی نمی کند ودر دسترس مردم نیست که بسان دیگر انسانهای عادی هر کس خواست او را ببیند وآشنا وبیگانه ودوست ودشمن او را ملاقات کنند.
۲ - دومین معانی غیبت این است که: حضرت مهدی (علیه السلام) در میان همین جامعه ها وهمین انسانهاست، اما به قدرت خدا، هر گاه اراده کند از برابر دیدگان غایب می گردد ودیدگان مردم با اینکه آن حضرت موجود وحاضر است او را نمی بینند همانگونه که موجودات دیگری چون فرشتگان، ارواح وجنیان را با اینکه به نص قرآن شریف همه در میان جامعه ها هستند ودر این جهان موجودند، اما نمی بینند.
البته، ارواح همانگونه که نزد احضار کنندگان ارواح مشهور است تحت شرایط خاصی برای برخی قابل رؤیت هستند وفرشتگان نیز علاوه بر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) بر انسانهای وارسته وشایسته ای ظاهر گشته اند همانگونه که به مادر گرامی حضرت عیسی (علیه السلام) و«ساره» همسر حضرت ابراهیم، پدیدار شدند وبا آنان سخن گفتند.
در زمان پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) نیز فرشته امین وحی به صورت یکی از یاران پیامبر «دحیه کلبی» پدیدار می شد وبا پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) به گفت وشنود می نشست. مردم او را می دیدند ومی پنداشتند که دحیه کلبی است.
در روز جنگ بدر نیز فرشتگان فوج فوج در برابر چشمان نگران مسلمانان وکفار مغرور وحق ستیز آشکار گشتند که قرآن از آن گزارش می کند.
با این بیان، ممکن است پدیده هایی در جهان باشند که جز در شرایط خاصی دیده نشوند.
یک سؤال:
ممکن است این اشکال از طرف برخی طرح گردد که: «فرشتگان اجسام لطیف وظریفی هستند که جز در شرایط ویژه ای دیده نمی شوند واین طبیعت خلقت وآفرینش آنهاست، اما انسان اینگونه نیست که بطور طبیعی به چشم نیاید بلکه به عکس، انسان دیده می شود».
پاسخ:
پاسخ این است که: منظور ما در این مورد، تنها تشبیه انسان به پدیده ها وموجوداتی است که در جهان آفرینش حضور دارند ودر همان حال از این قدرت برخوردارند که هم می توانند در برابر چشم انسان آشکار گردند وهم با وجود حیات وحضور، می توانند نهان وپوشیده باشند وبه چشم نیایند ونمی خواهیم آفرینش وواقعیت انسان وفرشته را یکسان فرض کنیم.
اما در مورد وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) ونهان بودن او از دیدگان، سخن بالاتر از مقیاسها ومعیارهای مادی است، چرا که این معیارهای طبیعی توان اثبات وجود گرانمایه وحیات غیبت او را ندارد.. این مطلب، از حقایق ماورای ماده است، حیات وغیبت آن خور شید رخ برکشیده در پس ابرها، یک نظریه واندیشه علمی هم نیست، بلکه واقعیت قطعی وثابت ومسلمی است که ما در برابر آن قرار داریم، در برابر یک حقیقت انجام یافته وعمل واقع شده، چرا که بیشتر کسانی که افتخار دیدار او را یافته اند آخرین لحظات دیدارشان با نهان شدن آن گرامی از برابر دیدگان آنان، پایان یافته است وهمین نکته، خود دلیل روشنی بر این حقیقت است که آن وجود گرانمایه ای که انبوه شیفتگان ودلدادگان به مهر وعشقش دیده اند ودر آخرین لحظات بناگاه از برابر دیدگان جستجوگر آنان ناپدید شده، او همان امام عصر (علیه السلام) است وگر نه یک انسان عادی چگونه می تواند خود را در یک لحظه از برابر دیدگان، غایب ونهان سازد؟
معجزه استتار
ممکن است این قدرت استتار واختفا از برابر دیدگان را معجزه ای، از معجزات حجت خدا وولی او امام مهدی (علیه السلام) بدانیم، زیرا معجزه آن است که دیگران از آوردن آن ناتوان باشند.
معجزه، نوعی مبارزه طلبی با طبیعت نیز هست وهمانگونه که تفسیر وتحلیل اعجاز در پرتو قوانین مادی وطبیعی ممکن نیست، استتار واختفای وجود گرامی امام مهدی (علیه السلام) نیز با این مفهوم وبیان، از مسایل معنوی وحقایق، فراتر از جهان ماده وطبیعت است وآن حضرت در پرتو این قدرت خدادادی می تواند هر گاه اراده فرمود در برابر دیدگان، ظاهر وآشکار گردد وهر گاه خواست نهان وناپدید.
احتمال دیگر این است که: آن حضرت با همان قدرت اعجاز، در دیدگان نظاره گر، به گونه ای تأثیر وتصرف نماید که آنان نتوانند جمال دل آرای او را بنگرند واین کار از اولیای خدا که دارای قدرت تصرف در جهان آفرینش هستند، بعید نیست.
از قرآن کریم نیز می توان امکان استتار واختفای انسان از برابر دیدگان را، چه به صورت کوتاه مدت یا دراز مدت، دریافت کرد، برای نمونه:
۱ - قرآن می فرماید:
«وجعلنا من بین ایدیهم سدا ومن خلفهم سدا، فأغشیناهم فهم لا یبصرون»(۲۲۲).
یعنی: وما در برابر آنان دیواری کشیدیم ودر پشت سرشان (نیز) دیواری وبر دیدگانشان نیز پرده ای افکندیم تا نتوانند بنگرند وببینند.
۲ - ومی فرماید:
«واذا قرأت القرآن جعلنا بینک وبین الذین لا یؤمنون بالآخره حجابا مستورا»(۲۲۳).
یعنی: (ای پیامبر!) به هنگامی که تو قرآن تلاوت نمایی، ما میان تو وآنانی که به قیامت ایمان ندارند، پرده ای ستبر قرار می دهیم.
۳ - ونیز در داستان سامری، می فرماید:
«قال: بصرت بما لم یبصروا به، فقبضت قبضه من اثر الرسول فنبذتها...»(۲۲۴).
یعنی: سامری گفت: من چیزی دیدم که آنان نمی دیدند، مشتی از خاکی که نقش پای آن فرستاده خدا بر آن بود برگرفتم ودر آن پیکر افکندم....
این سه آیه از قرآن شریف، نشانگر این واقعیت است که: امکان دارد موجودی یا انسانی، حاضر وزنده باشد ودر همان حال دیده نشود که اینک هر کدام از آیات را بررسی می کنیم:
تحلیل آیه اول
در مورد آیه ی نخست، مفسرین از «عبدالله بن مسعود» روایت کرده اند که: حق ستیزان قریش بر درب خانه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) گرد آمدند تا با او درگیر شوند، آن حضرت با نام خدا از خانه خارج گردید ومشتی خاک بر سر وروی آنان پاشید وآنان با اینکه حاضر بودند، آن حضرت را ندیدند.
ونیز از «ابن عباس» آورده اند که: قریش درب خانه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) اجتماع نمودند وگفتند: «اگر محمد بخواهد داخل خانه شود، همگی بصورت یکپارچه بر ضد او بپا خواهیم خواست».
اما پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) وارد شد وخدا در برابر دیدگان وپشت سر آنان دیواری قرار داد که آنان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) را ندیدند. پیامبر نماز خواند وبه خانه بازگشت ومشتی خاک بر سر وروی آنان پاشید وآنان آن وجود گرانمایه را ندیدند. هنگامی که پیامبر از آنجا گذشت، قرش خاک وگرد وغبار را که در هوا پراکنده بود دیدند وگفتند «این همان سحر وجادوی «ابن ابی کبشه»(۲۲۵) یعنی محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) است»(۲۲۶).
طبری، در تفسیر آیه ی مبارکه روایتی آورده استکه: ابوجهل گفت: «اگر محمد را ببینم: چنین وچنان می کنم». که این آیه شریفه نازل گردید:
«انا جعلنا فی اعناقهم اغلالا فهی الی الاذقان فهم مقمحون وجعلنا من بین ایدیهم سدا ومن خلفهم سدا...»(۲۲۷).
یعنی: ما در گردنهای آنان غلهایی قرار دادیم، از این روی، سرهایشان بسوی بالاست ونمی توانند پایین بیاورند.. وما در برابر آنان، دیواری کشیدیم ودر پشت سرشان (نیز) دیواری وبر دیدگانشان نیز پرده ای افکندیم تا نتوانند بنگرند وببینند.
عکرمه که این روایت را آورده است می گوید: پس از فرود آمدن این آیه شریفه قریش به ابوجهل می گفتند: «این محمد است». اما او، آن وجود گرانمایه را نمی دید ومرتب می گفت: «کو؟ کجا؟... محمد کجاست؟»(۲۲۸).
نگرشی بر آیه دوم در پرتو روایات
در تفسیر این آیه ی مبارکه آمده است که منظور از: «الذین لا یؤمنون بالاخره» عبارتند از: «ابوسفیان»، «نضربن حرث»، «ابوجهل» و«ام جمیل» همسر ابوجهل که نسبت به پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) شرارت بیشتری می کردند وخداوند پیامبر را به هنگام تلاوت قرآن از برابر دیدگان آنان پوشیده می داشت، آنان به سراغ حضرت می آمدند واز کنارش می گذشتند اما او را نمی دیدند.
نکته ای که در اینجا جلب نظر می کند وانسان را به شگفتی وامی دارد این است که قرآن می فرماید: «حجابا مستورا» پرده ای نهان وناپیدا.
چرا ممکن است انسان در پس پرده ای باشد ودیگران با وجود دیدن آن پرده ناپیدا او را نبینند، اما اینجا قرآن بر این نکته رهنمون است که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) را در پس پرده ای مصون ومحفوظ نگاه می داشت که دشمنان شرارت پیشه نه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) را می دیدند ونه آن پرده را، گویی هر دو بکلی از نظر آنان پوشیده بود. نکته دیگری که نباید مورد غفلت قرار گیرد این است که واژه «وجعلنا» در هر دو آیه نشانگر قدرت بی کران خداست وبیانگر این واقعیت که ما در برابرشان دیواری قرار دادیم....
ویا اینکه: ما، میان تو ای پیامبر وکسانی که ایمان به قیامت ندارند، حجابی ناپیدا افکندیم... که در هر دو آیه به قدرت الهی تأکید دارد.
آیه سوم
در این آیه شریفه، سخن از گفتگویی است که میان موسی (علیه السلام) با سامری، آن گوساله ساز منحرف، جریان یافته است که قرآن اینگونه از آن گزارش می دهد:
«فاخرج لهم عجلا جسدا له خوار»(۲۲۹).
یعنی: وسامری برای بنی اسرائیل تندیس گوساله ای را ساخت که نعره گاوان را داشت....
موسی (علیه السلام) از او پرسید که:
«... فما خطبک یا سامری؟، قال بصرت بما لم یبصروا به، فقبضت قبضه من اثر الرسول فنبذتها...»(۲۳۰).
یعنی: «وتو ای سامری! این چه کاری بود که کردی؟»
او پاسخ می دهد که: «من چیزی دیدم که آنها نمی دیدند، من مشتی از خاکی که نقش پای آن فرستاده خدا، بر آن بود برگرفتم ودر آن پیکر بی روح افکندم....
مفسرین در این مورد آورده اند که: «سامری، جبرئیل را در شکل انسانی دید که پیاده یا بر مرکبی از مرکبهای بهشتی سوار است وپیام خدا را ووحی او را بر موسی (علیه السلام) آورده است، در این هنگام، کفی از خاک اثر ونقش پای او را برداشت وآن را بر آن پیکر بی روح افکند که بر اثر آن، حیات در آن اسکلت بی جان، پدید آمد».
به عبارت دیگر: منظور مفسرین این است که «سامری» فرشته وحی را در حالی دید که هیچ کس از بنی اسرائیل که حاضر بودند، ندیدند وهدف ما از ترسیم این آیه مبارکه این است که در نگرش قرآنی ممکن است پدیده وموجودی چون، فرشته وحی، برای انبوه دیدگان، مخفی وناپیدا باشد وبرای برخی در همان حال وهوا، آشکار ودیدنی.
حکمت غیبت طولانی
در اینجا پرسشی است که ناگزیر باید بدان پاسخ داد.
پرسش این است که: «حکمت ودلیل غیبت آن حضرت در طی این قرون واعصار طولانی چیست؟ وبرای چه منظوری از دیدگان غائب است؟»
پاسخ:
هنگامی که به روایات رسیده از پیامبر واهل بیت (علیهم السلام) در مورد امام عصر (علیه السلام) می نگریم به این نکته تصریح شده است که: حکمت غیبت طولانی آن وجود گرانمایه به فرمان خدا، صیانت از جان گرامی وحیات پربرکت او برای به تحقق رسانیدن نویدها وبشارتهاست.
چرا که ما می دانیم که دو رژیم سیاهکار عثمانی وعباسی ودیگر حکومت گران خودکامه ای که در طی قرون واعصار در کشورهای اسلامی بویژه خاورمیانه حکومت می کردند، همواره تمامی تلاش وکوشش ارتجاعی خود را در راه از میان برداشتن آن مصلح بزرگ جهانی بکار گرفتند، بویژه پس از دریافت این حقیقت که او طبق آیات وروایات، همان اصلاحگر پرشکوهی است که پایه های قدرت ظالمانه آنان رابه لرزه درمی آورد، کاخهای بیدادگرانه آنان را منهدم می سازد وآنان را از تسلط ظالمانه، بر سرنوشت بندگان خدا وسرزمینهای آنان، باز می دارد.
گام به گام با زندگی امامان
شما اندکی به تاریخ زندگی امامان اهل بیت (علیهم السلام) بنگرید، یکی از آنان را نخواهید یافت که به طور طبیعی از دنیا رفته باشد، تمامی آنان را تجاوزکاران به حقوق وهستی جامعه ها، به دلیل ظلم ستیزی آن بزرگواران، به شهادت رسانده اند.
از تاریخ نخستین امام راستین امت امیر مؤمنان (علیه السلام) آغاز کنید وهمین گونه با تاریخ گام به گام پیش بیایید، خواهید دید که همه آنان یا به شمشیر بیداد به خون پاک خویش خفته اند ویا بوسیله سم خیانت مسموم شده اند، حتی حضرت عسکری (علیه السلام) را بوسیله سم به شهادت رساندند با اینکه می دانستند که نویدها وروایاتی که در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) رسیده است در مورد آن گرامی نیامده است.
در مورد هیچکدام از امامان نور (علیهم السلام) حتی یک نوید وروایت نیامده است که: او جهان را از عدالت لبریز خواهد ساخت ویا بر سراسر جهان حکومت خواهد نمود.
یا همه وسایل وامکانات پیروزی کامل برای او فراهم خواهد شد....
با این وصف، ستمکاران با همه آنان اینگونه بیدادگرانه عمل کردند وهمه را به شهادت رساندند، اینک باید دید که موضع حکومتها وقدرتها در مورد آن اصلاحگر بزرگی که مهمترین خطر برای قدرت وامکانات ظالمانه واستبدادی آنهاست وانبوه آیات وروایات نیز از او به عنوان اصلاحگر زمین وزمان یاد کرده ونوید ظهور وطلوع او را می دهد، چگونه خواهد بود؟
گذشت که حضرت عسکری (علیه السلام) به منظور صیانت از جان گرانمایه فرزندش مهدی (علیه السلام) از شرارت فرعونهای تجاوزکار، چگونه ولادت او را از توده مردم پنهان می داشت ودر بحثهای آینده خواهد آمد که: جاسوسان ومزدوران بنی عباس برای دست یافتن به آن وجود گرانمایه، چگونه حضرت عسکری (علیه السلام) را تحت نظر گرفته وضمن بازرسی وتفتیش همه امور وشئون او، همواره در جستجوی حضرت مهدی (علیه السلام) بیت رفیع امامت را در پوشش جاسوسی واطلاعاتی خویش داشتند.
اشکالها وپاسخها
در پایان این بحث، شما را به برخی از سؤالها وچون وچراها ومغالطه هایی که برخی تردیدافکنان درمورد غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) نموده اند جلب می کنم با این یادآوری که این تردیدافکنان بخاطر صدها روایت رسیده در مورد آن حضرت وصراحت آنها، بناگزیر به «اصل مهدویت» ووجود گرانمایه او، اعتراف دارند وآنگاه در اینکه آن حضرت ولادت یافته یا هنوز به دنیا نیامده است، تردید می کنند.
صدها روایتی که بخاطر صراحت وروشنی، به هیچ وجه نمی توان آنها را تضعیف ویا ساختگی قلمداد کرد، چرا که این روایات هم از نظر محتوا وماده بسیارند وهم از نظر شمار.
قصیده مجهولی از این قماش، اخیرا به «نجف اشرف» رسیده است که شاعر آن، بدون ذکر نام وهویت وجهت فکری وعقیدتی خویش، در مورد غیبت آن خورشید جهان افروز، برخی تردیدهای سست را برانگیخته است ودانشمندان ما نیز در قالب نظم ونثر، بدان شبهات پاسخ گفته اند، اما ما نیز در اینجا، آن قصیده را بصورت بریده بریده در شش بند با پاسخ دادن بدان سؤالها وتردیدهایی که در آن گنجانیده شده است می آوریم واین بحث را به پایان می بریم.
قصیده مورد اشاره این است:

أیا علماء العصر یا من لهم خبر * * * بکل دقیق حار فی مثله الفكر
لقد حار منی الفکر فی القائم الذی * * * تنازع فیه الناس واشتبه الامر

هان ای دانشمند روزگار! وای کسانی که در هر موضوع دقیق وعمیق دارای شناخت وآگاهی هستید! که اندیشه ها در شناخت همانند آن دچار بهت وحیرت شده است.
حقیقت این است که اندیشه من درمورد وجود قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) که مردم درباره او کشمکش می کنند وکار مشتبه شده است، دچار حیرت وسرگردانی گردیده است.
شاعر، اعتراف دارد که در مورد ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) دچار حیرت شده است چرا که دیدگاه ها در این مورد یکسان نیست، برخی با اعتراف به وجود گرانمایه او به دلیل انبوه روایات ونویدها، بر این پندارند که او هنوز به دنیا نیامده است وبرخی هم اعتراف وایمان به روایات ونویدها دارند وهم بر این اندیشه اند که آن حضرت دیده به جهان گشوده است. ما در بخش گذشته، هر دو دیدگاه را طرح کردیم ودلایل خویش را همراه انبوه روایات بر این حقیقت که او به دنیا آمده است، ترسیم نمودیم.
۲ - ومی گوید:

واول هذین الذین تقررا * * * به العقل یقضی والعیان ولا نکر
وکیف وهذا الوقت داع لمثله * * * ففیه توالی الظلم وانتشر الشر

این شاعر، در ادامه ی قصیده ی خویش پس از نقل دو دیدگاه در مورد ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) دیدگاه نخست را انتخاب می کند که آن حضرت هنوز دیده به جهان نگشوده است وبر این دیدگاه با مغز بیمار خویش استدلال می کند که: اگر براستی آن حضرت به دنیا آمده بود بر او لازم بود که بخاطر گسترش ظلم وجور در میان کشورها وجامعه ها ظهور نماید وچون تاکنون ظهور نکرده است باید گفت که هنوز به دنیا نیامده است.
پاسخ:
به این استدلال بیمارگونه وکج اندیشانه بنگرید که چگونه شاعر توقع دارد که حضرت مهدی (علیه السلام) از هوسهای دل مردم پیروی نماید، گویی آن حضرت از گسترش ظلم وجور در روی زمین بی خبر است یا وظیفه دینی ومسئولیت شرعی خویش را نمی داند!!!
۳ - شاعر باز هم به سخن پوچ واستدلال بی اساس وشکست خورده خویش ادامه می دهد ومی گوید:

وان قیل من خوف الطغاه قد اختفی * * * فذاک لعمری لا یجوزه الحجر
ولا النقل کلا اذ تیقن أنه * * * الی وقت عیسی یستطیل له العمر

یعنی: شاعر می گوید: اگر براستی سبب غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) خوف او از دشمن باشد....
این دیگر چیزی است که نه عقل وخرد آن را می پذیرد ونه قرآن وروایات. چرا که حضرت می داند کم عمر گرانمایه اش تا فرودآمدن حضرت عیسی (علیه السلام) از آسمان، به طول می انجامد وهیچ کس نمی تواند او را بکشد ونیز می داند که به یاری خدا بر تمامی کره زمین حکومت عادلانه خواهد کرد وزمین وزمان را لبریز از عدل وداد خواهد ساخت، با این وصف چگونه از دشمنان می هراسد؟
جواب:
پاسخ این است که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) با اینکه می دانست خداوند دین او را بر همه ادیان، پیروزی کامل می بخشد، چرا از شرارت شرک گرایان به غار حرا رفت، وآنجا مخفی شد؟
چرا از مشرکین هراسید؟
وبرای چه در پیمایش راه مکه بسوی مدینه، از بیراهه رفت؟
چرا موسی آن پیامبر خدا پیش از آن، به نص قرآن شریف:
«فأصبح فی المدینه خائفا یترقب»(۲۳۱).
یعنی: ترسان ونگران وچشم به راه حادثه بود.
وچرا ترسان ونگران از مصر بیرون رفت وگفت: «پروردگارا! مرا از شر بیدادگران رهایی بخش!»
«خرج منها خائفا یترقب قال: رب نجنی من القوم الظالمین»(۲۳۲).
وبرای چه یک پیامبر بزرگ گفت:
«ففررت منکم کما خفتکم»(۲۳۳).
یعنی: وچون از شما ترسیدم، گریختم.
چرا موسی بن عمران می ترسید با اینکه می دانست هم چنان خواهد زیست تا به یاری خدا، بنی اسرائیل را از ستم فرعون وفرعونیان رهایی می بخشد ومی دانست که بزودی تاج وکاخ بیداد فرعونهای بیدادگر را، منهدم خواهد ساخت؟
این شاعر، گویی به قرآن وانبوه روایات رسیده از پیامبر وامامان اهل بیت (علیهم السلام) در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) عقیده دارد، اگر چنین است به او می گوییم هر پاسخی در مورد خوف وهراس موسی از فرعون وفرعونیان وپیامبر اسلام از مشرکان دارد، همان پاسخ را از ما، در مورد غیبت دوازدهمین امام نور حضرت مهدی (علیه السلام) بپذیرد.
کوتاه سخن اینکه: امام مهدی (علیه السلام) که در انتظار دریافت فرمان خدا برای ظهور است بخوبی می داند تا فرود حضرت عیسی از آسمان ولبریز ساختن زمین از عدل وداد به خواست خدا ووعده او خواهد زیست، اما با رعایت شرایط، مقررات، موقعیتها و... می داند که انجام هر کاری وبرنامه ای در گرو برنامه ریزی صحیح وفرا رسیدن هنگامه آن است.
با این بیان، اگر زمان مناسب وشرایط وموقعیت سازگار با ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) فرا رسد وامکانات لازم فراهم شود، بی تردید خداوند به آن وجود مقدس فرمان ظهور خواهد داد وحکمت عمیق ادامه غیبت تا امروز، بی تردید به دلیل فراهم نیامدن جو مناسب وشرایط لازم برای ظهور وقیام اوست.
۴ - وبه بافته های ذهنی خویش اینگونه ادامه می دهد:

وان قبل عن خوف الاذاه قد اختفی * * * فذلک قول عن معائب یفتر

این شاعر فیلسوف نما می گوید:

اگر امام مهدی (علیه السلام) از خوف اذیت وآزار مردم غیبت کرده است، این کار عیب ونقص است ونه کمال وجمال، چرا او ظهور نمی کند ومشکلات واذیتها را در راه خدا به جان نمی خرد وبر فشار وگرفتاریهایی که از دشمنان به او خواهد رسید، شکیبایی نمی ورزد تا رسالت تاریخی ومسئولیت شرعی خویش را به انجام رساند؟ وبشریت در بند را، از چنگال ستمکاران رهایی بخشد؟ چرا؟
واینجا عیب دیگری هم پدیدار می گردد وآن غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) از اذیت وآزار مردم است که خود نشانگر ترس وبی بهره بودن او از شجاعت وشهامت است، با اینکه می دانیم آن حضرت، از ترس وهراس منزه است واصلاحگر شجاع وپر شهامتی است که همه تجاوزکاران از دولتها گرفته تا ملتها از او حساب می برند.
چهارمین پاسخ:
در پاسخ این بافته های پوچ باید گفت:
یا پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) ترسو بود که در هجرت خویش نخست به غار «ثور» گریخت واز آنجا به مدینه!!
آیا پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) از شهامت وشجاعت بی بهره بود که سه سال وچند ماه در «شعب ابی طالب» در جوی لبریز از تنگنا وگرسنگی وترس از دشمن گذرانید؟
آیا پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) به پروردگارش اطمینان نداشت که مدتی به طور مخفیانه مردم را بسوی پروردگارش دعوت می کرد وخود ویارانش، خدای یگانه را بطور نهانی می پرستید که این آیه شریفه آمد که:
«فاصدع بما تؤمر..»(۲۳۴).
یعنی: ای پیامبر! هر آنچه را فرمان یافته ای صریح وبلند آن را اعلان کن.
آری! حکمت وبینش یک چیز است وترس چیز دیگر....
تدبیر، تجربه، خرد وشناخت در زندگی چیزهایی هستند وبی باکی، بی خردی وگزافه گویی چیزهایی دیگر وجناب شاعر، متأسفانه گویی میان این دو دسته مفاهیم، فرق نمی گذارد.
۵ - این شاعر در ادامه قصیده خویش می گوید:

ففی النهد ابدی المهدویه کاذب * * * وما ناله قتل ولا ناله ضر

یعنی: در هندوستان: مهدی دروغینی ظهور کرد اما نه کشته شد ونه آسیبی به او رسید، پس چرا حضرت مهدی ظهور نمی کند؟
جواب:
هندوستان، کشوری است که در قرنهای اخیر همواره حکومتهایی بت پرست ولائیک، بر آن حکومت رانده اند که کاری به کار دین ندارند وهیچ کس، در آنجا دیگری را بخاطر هدف، دین وعقیده اش، چون وچرا قرار نداده است. از این رو اگر در چنین کشوری یک مدعی دروغین بیاید وادعای مهدویت نماید وبه او رنج وآسیبی نرسد وآنگاه هم خود وهم آثار دعوت دروغینش بخار گونه از میان برود، این هرگز دلیل آن نمی شود که ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) را توجیه کنیم وبگوییم اگر او نیز بدون فراهم آمدن شرایط جهانی ظهور کند، به او نیز هیچ رنج وآسیبی از سوی دشمنان نمی رسد، از کجا چنین ادعایی را می توانیم ثابت کنیم؟ شاید این دروغ پرداز را خود استعمارگران تراشیدند وخود هم به منظور اجرای نقشه های استعماری، از آن مراقبت وحراست نمودند.
شاید این دروغ پرداز، اگر ادعای رسالت ونبوت وپروردگاری هم می کرد، هیچ کس بر او اعتراض نمی نمود.
برخی از بت پرستان در همین هندوستان، گاو، سنگ، درخت وآلت تناسلی را می پرستند، از این رو چه مانعی دارد که اگر دروغ پردازی ادعای مهدویت کند، از هر ناخوشایند ورنج وآسیبی، جان سالم به در برد؟
استعمار روس هم دروغ پرداز دیگری بنام «محمد علی باب» در ایران تراشید که نخست ادعای نیابت ورابطه با حضرت مهدی (علیه السلام) کرد وآنگاه ادعا نمود که حضرت مهدی است وفرجام کارش نیز به زندان وشلاق وچوبه دار ختم شد وآنگاه جسدش بدور افکنده شد تا شکار درندگان گردد.
با این بیان، استدلال به دروغ پرداز «هندی» که از ادعای مهدویت، نه درد ورنجی دید ونه آزاری، این ادعا با زندان واعدام دروغ پرداز دیگری چون «محمد علی باب» نقض می گردد که در بحثهای آینده، به گوشه ای از یافته های پوچ وبیوگرافی او اشاره خواهد رفت.
در قرن ما که استعمار در کشورهای اسلامی بصورت گسترده ای نفوذ کرده ودر جهان اسلام قدرت یافته وآشکارا به غارت وچپاول ودرهم کوبیدن ودرهم نوردیدن وبه کشتن وتباه ساختن، حرث ونسل دست یازیده وهر آنچه خواسته انجام داده ومی دهد، اگر خوب بیاندیشیم در خواهیم یافت که هر کس یک کلمه حرف حق بزند نخست او را زیر سؤال می برند وتهمت باران می کنند وترور شخصیتش می نمایند وآنگاه با نقشه های دوزخی وابلیسی استعمار، برای از میان برداشتن چنین شخصیت متفکر ودرست اندیش وحقگویی، وارد عمل می شوند. اگر بخواهیم از شخصیتهای برجسته اسلامی که استعارگران در همین یک قرن به شهادت رسانده اند نام ببریم، هم شکل وحجم کتاب دگرگون می شود وهم موضوع آن.
برای نمونه در تاریخ ایران به بزرگترین شخصیتهای علمی ومذهبی برخورد می کنیم که به دلیل تسلیم ناپذیری در برابر غول استعمار، پس از بارانی از تهمت ها ودروغ ها بر آنان وترور شخصیتشان، فرجام کارشان، به ترور، چوبه دار، یا کشته شدن بوسیله سم خیانت انجامید... وهمین درد ورنجهای جانکاه را در مورد شخصیتهای گرانقدر اسلامی عراق نیز، هم پیش از انقلاب عراق وهم پس از آن دیده ومی بینیم. شخصیتهای بزرگی همانند «آیت الله شیرازی» رهبر انقلاب عراق، «سید جمال الدین افغانی» که در ترکیه یه شهادت رسید، همین گونه در الجزائر، لیبی و... به شخصیتها ورهبرانی بر می خوریم که همه را استعمار پلید، به قتل رسانید.
اگر براستی تاریخ کشورهای اسلامی را در این قرن مطالعه وبررسی کنیم به فاجعه ها وحادثه های غمباری برمی خوریم که انسان را پیر می سازد واینها با آگاهی بر این واقعیت است که این شخصیتهای اصلاحگر، نه ادعای مهمدویت کرده اند ونه لبریز ساختن زمین وزمان از عدالت ونه نابود ساختن ستم وستمکاران جهانی، بلکه تنها ادعای آنان فراخوانی انسانها، بویژه مسلمانان برای اصلاح جامعه اسلامی بوده است ودر راه پدید آوردن موج آگاهی وبیداری در مغزها واندیشه ها می کوشیدند واین همان چیزی است که استعمار واستبداد آن را برای کشورهای اسلامی نمی پسندد ونمی خواهند.
آنچه به این مصیبت ها وحوادث، ابعاد گسترده تری می بخشد وآنها را رنج آورتر وتلختر می سازد، این است که اجرا کننده نقشه های استعمار پلید در کشورهای اسلامی، عناصر وجریاناتی بوده اند که خود را به اسلام وقرآن چسبانیده ومدعی دین ودینداری بوده اند، نوکران ومزدوران پلیدی که وجدان وعقیده خود را به استعمار فروخته ودر راه تقرب به شیطان، به دستورات آنان گردن نهاده اند.
با این بیان، اگر حضرت مهدی (علیه السلام) در این قرن غمبار، ظهور می کرد با آن همه دشمن وفراهم نبودن شرایط وامکانات برای یاری رسانی به آن اصلاحگر بزرگ، شما خواننده گرامی در مورد فرجام حرکت بی نظیر او چه می اندیشی؟
بزودی برخی شرایط وعناصر لازم را خواهی شناخت که تحقق یافتن آنها پیش از ظهور آن حضرت، ضروری است تا همه قشرها آمادگی آن را بیابند که بتوانند به ندای ملکوتی ورهایی بخش او، به هنگامی که ظهور نمود، پاسخ شایسته وبایسته را بدهند.
۶ - شاعر به این بافته های کفر آلودش ادامه می دهد ومی گوید:

فان قیل ان الاختفاء بامر من * * * له الأمر فی الأکوان والحمد والشکر
فذلک أدهی الداهیات ولم یقل * * * به احد الا اخو السفه الغمر
ایعجز رب الخلق عن نصر حزبه * * * علی غیرهم؟ حاشا! فهذا هو الکفر

این عنصر نادان می گوید: اگر گفته شود که حضرت مهدی (علیه السلام) به دستور خدا، غیبت نموده است وجز به دستور او نیز ظهور نخواهد کرد، این منطق از دیدگاه این شاعر ناگوارترین مصیبت ها وبدترین فاجعه است. واین سخن را تنها انسان کم خرد ونادان می گوید؛ چرا که این گفتار، بدین مفهوم است که خداوند از یاری وبخشیدن پیروزی کامل به حضرت مهدی (علیه السلام) ناتوان است واین هم در منطق این شاعر، همان کفر وشرک است.
پاسخ:
وما به بافته های این عنصر گناهکار وفرومایه، اینگونه پاسخ می دهیم که: آیا خداوند توانا از یاری رسانی وپیروزی بخشیدن به پیام آورانش بر ضد دشمنان پلید وکینه توزشان ناتوان بود که آنقدر به گستاخی وشقاوت ستمکاران مهلت داد؟
این آیات شریفه را به دقت بشنوید:
قرآن می فرماید:
«قل فلم تقتلون انبیاء الله من قبل ان کنتم مؤمنین»(۲۳۵).
یعنی: بگو: اگر شما ایمان آورده بودید از چه روی پیامبران خدا را پیش از آن می کشتید؟
ومی فرماید:
«ذلک بانهم کانوا یکفرون بآیات الله ویقتلون النبیین بغیر الحق»(۲۳۶).
یعنی: واین بدان سبب بود که آنان به آیات خدا کفر می ورزیدند وپیامبران را بناحق می کشتند.
ومی فرماید:
«سنکتب ما قالوا وقتلهم الانبیاء بغیر حق»(۲۳۷).
یعنی: به زودی آنچه به ناروا گفتند واینکه پیامبران را بناحق کشتند (همه را) خواهیم نوشت.
ومی فرماید:
«ذلک بانهم کانوا یکفرون بآیات الله ویقتلون الانبیاء بغیر حق»(۲۳۸).
یعنی: این بدان سبب بود که به آیات خدا کفر می ورزیدند وپیامبران را بناحق می کشتند....
ومی فرماید:
«وارسلنا الیهم رسلا کلما جائهم رسول بما لا تهوی انفسهم فریقا کذبوا وفریقا یقتلون»(۲۳۹).
یعنی: وهر گاه که پیامبر چیزی می گفت که با خواهش دلشان هماهنگ نبود، گروهی را تکذیب می کردند وگروهی را می کشتند.
ومی فرماید:
«فبما نقضهم میثاقهم وکفرهم بآیات الله وقتلهم الانبیاء بغیر حق»(۲۴۰).
یعنی: پس آنان به سبب پیمان شکنیشان وکفر ورزیدنشان به آیات خدا وبه ناحق کشتن پیامبران... خدا بر دلهایشان مهر نهاده است.
ومی فرماید:
«قل قد جائکم رسل من قبلی بالبینات وبالذی قلتم فلم قتلتموهم ان کنتم صادقین»(۲۴۱).
یعنی: بگو: پیش از من پیامبرانی با معجزه ها وآنچه اکنون می خواهید ومی گویید به سوی شما آمدند، اگر راست می گویید پس چرا آنان را کشتید؟
علاوه بر این آیات، روایت شده است که پیشوای شهیدان حسین (علیه السلام) به عبدالله بن عمر فرمود: «هان ای اباعبدالرحمن! آیا نمی دانی که از پستی وخواری دنیا در پیشگاه خدا همین بس که، سر پیامبری چون یحیی (علیه السلام) به بدکاری از بدکاران بنی اسرائیل هدیه گردید...؟
آیا نمی دانی که بنی اسرائیل از سپیده فجر تا طلوع خورشید، هفتاد پیامبر را می کشتند آنگاه در بازارها برای کسب وکار وخرید وفروش می نشستند چنانکه گویی کاری نکرده اند وجنایتی مرتکب نشده اند»(۲۴۲).
این از یک سو... از سوی دیگر اگر شما خواننده عزیز به داستان پیامبران مراجعه کنی با هزاران درد ورنج، از کشتن گرفته تا شکنجه وکندن پوست سر وزنده به گور ساختن روبرو خواهی شد که بر آنان باریده است؛ از این رو باید از این شاعر فیلسوف نما پرسید که: «آیا خدای توانا، از یاری پیامبران خویش ناتوان بود؟»
با آگاهی از این واقعیت که خداوند پیامبرانش را بسوی امتها برانگیخت وروشن است که آنان برترین انسانها ونزدیکترین بندگان بسوی خدا بودند با این وصف چرا خدای توانا آنان را یاری نفرمود ودر دم بر دشمنان پلید، پیروزشان نساخت؟
اندکی پیش یادآوری کردیم که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) در شعب ابی طالب سه سال وچند ماه مخفی گردید ونیز به سوی غار ثور گریخت واز مکه به مدینه، هجرت فرمود.
آیا خداوند نمی توانست پیام آور خویش را که سالار پیامبرانش، نیز بود، بر دشمنان، پیروزی کامل بخشد؟
آری! خداوند، حکیم وفرزانه است ودر مورد بندگانش حکمت وبینش رسای خویش را دارد. اوست که به همه چیز دانا وآگاه است وبه همه امور بیناست واحاطه دارد وبر هر کاری تواناست، اما حکمت در هر کاری اصلی است وتوانایی بر آن کار اصلی دیگر.
حکمت الهی تأخیر ظهور امام عصر (علیه السلام) را اقتضا می کند. تأخیر تا زمانی مناسب است که تنها خدا خودش می داند، نه وقت وهنگامی که بندگان برگزینند، بندگانی که به هر حال به مصالح الهی وفرجام کارها ناآگاهند.

بخش ۸: غیبت کوتاه مدت یا غیبت صغری

سرآغاز غیبت
در بخش گذشته بحث در مورد واژه غیبت، مفهوم آن وعدم حضور امام مهدی (علیه السلام) در برابر دیدگان مردم بود وسخن به غیبت کوتاه مدت یا غیبت «صغری» رسید.
دانشمندان ومحدثان در مورد آغاز غیبت «صغری» دیدگاه متفاوتی دارند، برخی مبدأ آن را ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) وعصر پدر گرانقدرش می دانند وبرخی آغاز غیبت صغری را از شهادت حضرت عسکری (علیه السلام) به حساب می آورند(۲۴۳).
به نظر ما، زندگی حضرت مهدی (علیه السلام) از همان آغاز ولادت مبارکش با نوعی پرده پوشی ورازداری ونهان ماندن از چشمها، همراه بود بر این اساس می توان گفت: که غیبت صغری از عصر حضرت عسکری (علیه السلام) وولادت فرزند گرانمایه اش حضرت مهدی (علیه السلام) شروع شده وبا این بیان، پنج سال زندگی آن وجود گرانمایه در کنار پدر را، همانگونه که «مرحوم مفید» ودیگر دانشمندان جزو غیبت صغری محسوب داشته اند آنگونه به حساب آوریم.
مقدمه ای برای غیبت طولانی
واقعیت این است که غیبت کوتاه مدت حضرت مهدی (علیه السلام) نوعی آماده سازی برای غیبت طولانی بود وغیبت طولانی اش مقدمه ظهور وحضور تمام عیار در جامعه انسانی وغیبت صغری یک حالت میانه ای بود، میان «غیبت کبری» و«عصر ظهور».
در غیبت «کبری» رابطه گسترده وکامل امت با امام راستین ومعصوم خویش گسسته است ودر عصر ظهور، این رابطه بطور کامل برقرار، اما در غیبت صغری نه آن است ونه این، بلکه شرایط ووضعیت میانه ای حاکم بود.
توضیح مطلب اینکه: پیش از غیبت صغری، مردم در هر کجا وهر زمانی که تصمیم می گرفتند می توانستند با امامان معصوم (علیهم السلام) که معاصر آنان بودند، دیدار کنند ودر خانه، کوچه، خیابان، بیابان، مراسم حج، مکه، منی وعرفات، بی هیچ مانعی هر آنچه می خواستند از آنان بپرسند وپاسخ همه مسایل دینی ومعارف قرآنی ومشکلات زندگی خویش را بطور مستقیم وبی واسطه، از آنان دریافت دارند.
این شرایط تا زمان حضرت هادی (علیه السلام) ادامه داشت وآن هنگام بود که فشار از سوی استبداد بر امام هادی (علیه السلام) بیشتر شد وتمامی حرکات، دیدارها، روابط وفعالیتهای آن گرامی با افراد، زیر ذره بین حکومت بیدادگر عباسی قرار گرفت وانبوهی از جاسوسان وخبرچینان بر او گمارده شدند.
سردمداران بنی عباس با اینکه بر اریکه قدرت تکیه کرده وهمه پستهای حساس وکلیدی را در دست داشتند، بخوبی می دانستند که در جامعه، توده عظیمی از مردم به مشروعیت آنان وحکومتشان ایمان ندارند وبر این باورند که خلافت اسلامی ورهبری جامعه، حق شرعی وقانونی امامان اهل بیت (علیهم السلام) است وهمه مدعیان خلافت در طول تاریخ به راه بیداد وباطل رفته وبطور غاصبانه وتجاوزکارانه زمام امور جامعه اسلامی را به کف گرفته اند.
این واقعیت از دو جهت برای آنان مسلم وقطعی بود:
۱ - نخست اینکه: سردمداران بنی عباس به خوبی امتیازات، شایستگیها وویژگیهای امامان نور (علیهم السلام) را می دیدند ومی دانستند که آنان هم از نظر منشأ، ریشه وشرافت خانوادگی از چه برتری وشکوهی برخوردارند وهم از نظر ارزشهای معنوی همانند: دانش گسترده، تقوای به مفهوم واقعی، شایستگی وبرازندگی، اعتدال وقداست در سلوک وسیاست، سابقه نیک وآوازه بلند وخوشنامی در میان همه قشرها وزندگی سراسر افتخار ولبریز از فضیلتها وکرامتها...
آری! در همه این میدانها، آنان هستند که در همه قرون واعصار، برتر وبالاترند. به علاوه، آنان از ویژگیهایی چون: قدرت اعجاز وآیات وروایاتی که از جانب خدا وپیام آورش در مورد برگزیدگی آنان به امامت جامعه وتدبیر امور وشئون انسانها رسیده وبه حکم آنها امامت امت به آنان سپرده شده است ومی دانسنتند که این اصول خدشه ناپذیر یعنی:
شرافت بی نظیر خانوادگی،
شایستگیهای بی همانند علمی وعملی،
ویژگیهای امامت، همانند اعجاز وقدرت برآوردن معجزه،
وآیات وروایات رسیده در مورد آنان کافی است که خلافت وامامت آنان را برای همگان ثابت، دلهای حق پذیر وشیفته دانش وتقوا وآزادی وعدالت را بسوی آنان جلب، توده های مردم را به حقانیت آنان معتقد ومعترف وحقوق پایمال شده آنان را برایشان اثبات وبسوی آنان بازگرداند.
۲ - از طرف دیگر، مطلب در مورد «بنی عباس» وزندگی نکبت بار وضد اسلامی آنان کامل به عکس بود.
چرا که آنان پس از گسترش وتحکیم پایه های قدرت وسلطه ظالمانه خویش بر نیمی از کره زمین، به گونه ای مست ومغرور گشتند که دیگر، نه به عواطف واحساسات مردم می اندیشیدند ونه از مخالفت وقیام مسلمانان می هراسیدند ونه به خشم ونارضایتی توده ها، بها می دادند وچرا چنین نباشد؟
چرا سردمداران بنی عباس با آن قدرت وامکانات عظیم، از مردم بی سلاح وفاقد قدرت وامکانات بترسند؟
چرا دیگر از حرام خدا بپرهیزند واز گناهان وزشتیها دوری کنند؟
چرا به خواسته های سیری ناپذیر نفس نپردازند؟ وچرا ندای شهوت خویش را با وجود همه وسایل وامکانات شهوت انگیز وبرانگیزاننده روحیه لذت جویی وبی بندوباری، پاسخ نگویند وعنان گسیخته در تمایلات نفسانی خویش نروند؟
بر این اساس بود که مفهوم خلافت عادلانه مورد نظر اسلام دگرگون گردید وجانشین پیامبر جای خویش را به عنصر تجاوزگر ودیکتاتوری سپرد که تنها بر محور عیاشی ولذت جویی وسرکشی وفحشاء وزشتی ها، می چرخید.
مجالس گناه ولهو ولعب، محافل رقص وآوازه خوانی، شب نشینی ها ومشروب خواری ها، مستی ها وپستی ها وجنون ها، هر شب وهر بامداد وشامگاه در کاخهای بیداد وآلوده سردمداران رژیم عباسی برپا شد وعنصر پلیدی که خود را رهبر وپیشوای جامعه اسلامی وجانشین پیامبر جا می زد به همراه انبوهی از اطرافیان آلوده وبدکار خویش در آن شب نشینی ها ومحافل گناه وفحشا حاضر می شد ودر حلقه اطرافیانی که جز خشنود ساختن خاطر خطیر پیشوا وخلیفه وهر چه بیشتر فراهم آوردن وسایل فسق وفجور او، نقش ومأموریتی برای خویش نمی ساختند، به هر پلیدی دست می زدند.
سوگمندانه، علما ودانشمندان دنیا پرست وبداندیش نیز، به جای ایستادگی در برابر این روند ارتجاعی وفجایع هستی سوز، برای خلیفه مصونیت بی نظیر وسابقه دینی وشرعی تراشیدند وچنین وانمود ساختند که «خلیفه» و«امام باطل» در برابر رفتار وکردار، خویش بازخواست نمی گردد وهر آنچه انجام دهد، مورد سؤال قرار نمی گیرد وبه گناه وجنایت خویش کیفر نمی شود.
او نماز بخواند وعبادت خدا کند یا گرد فحشا وگناه بگردد، مساوی است، چرا که خلیفه است وره آورد وثمره کار وزندگی وعمر خلیفه نه اداره امور تدبیر شئون جامعه وتأمین حقوق وآزادی وامنیت وفرهنگ ومعنویت آسایش ونجابت توده ها واندیشیدن در مورد دین ودنیای مردم است؛ بلکه کار ونقش او، همان فرو رفتن در شهوات وزشتیهایی است که «بنی امیه» و«بنی عباس» در آن فرو رفته بودند.
آری! تنها چیزی که خاطر خلیفه را به خود مشغول می داشت وگاه لذتها وبی بندوباری ها را در کامش تلخ وآنها را برایش گلوگیر می ساخت، وجود گرانمایه مشعلهای هدایت وامامان نور (علیهم السلام) بود.
وجود کسانی که خداوند لباس قداست وپاکی، تقوا پیشگی وپرهیزکاری بر اندامشان پوشانده بود وآنان را به شایسته ترین صفات وپرجاذبه ترین فضیلتها وزیباترین ارزشهای اخلاقی وانسانی، آراسته بود.
وخلیفه همواره بر این می اندیشد که: چگونه بر این شخصیتهای پاک وپرشکوه چیره شود؟ بتواند محبوبیت ومعنویت عظیم آنان را در هم کوبد، خوشنامی وبلند آوازگی آنان را آلوده سازد وتلاش وکوشش اصلاحی وانسانی آنان وگرایش یاران ودوستداران وپیروان آنان را، به راه ورسم انسانی واسلامی والهی آنها، به صفر برساند.
آری! در این شرایط سخت ودر این جو وحشتناک بود که حضرت هادی (علیه السلام) می زیست. آیا بینش وحکمت، او را ناگزیر نمی ساخت که برای زندگی خویش شیوه خاصی برگزیند؟ شیوه ای که همه جوانب خرد وتجربه وفرزانگی برای مصون ماندن از شرارت وشقاوت ودر همان حال به انجام رساندن مسئولیت خطیر ونقش عظیم امامت راستین، در آن رعایت شود؟
بر این اساس بود که آن گرامی در همان شرایطی که تحت فشار ومراقبت شدید جاسوسان خلافت بود وسایه شوم حکومت ترور ووحشت بر او وهر دوستدار خاندان وحی ورسالت که با او در ارتباط بود، سایه افکنده بود، آن گرامی در همان حال با درایت وتدبیر بی نظیر می کوشید تا بر اوضاع واحوال مراقب ومسلط باشد ودر این اندیشه بود که خود ویاران ومکتب وآرمان اهل بیت (علیهم السلام) را از فشار واختناق بیشتر رهایی بخشد.
ما در روزگار خویش، برخی از نمونه های آن فشارها ورنجها را دیده ایم، خود شاهد هستیم که چگونه زورمندان وسلطه گران هزار ویک حساب برای شخصیتهای برجسته مردمی ومذهبی وبرخوردار از موقعیت اجتماعی وسیاسی باز می کنند وچگونه برای به دست آوردن اندک اطلاعات احمقانه وبی ارزش، تدابیری عریض وطویل می اندیشند وآن را از مسایل مهم ودرجه اول جامعه، قلمداد می کنند وبه مقامات بالا گزارش می برند، چنانکه گویی اسرار بزرگ نظامی دشمن را کشف کرده ویا...
از همین جا باید اندیشید که شرایط در روزگار امامان معصوم (علیهم السلام) چگونه بود وزورمندان بیدادگری که آن بزرگواران را اولین وآخرین وجدی ترین مخطر برای سلطه ظالمانه خویش، می دیدند با آنان چگونه رفتار می کردند، چرا که سلطه گران به روشنی، عشق وایمان مردم را به امامان نور (علیهم السلام) می دیدند ودر اوج یقین بودند که آنان بر قلبها حکومت می کنند وعشق وشور توده های مردم به آنان عشق وشور مذهبی وعقیدتی است. عشق وشوری است که از هر علاقه، پیوند وعشقی پرتوانتر، سخت تر وکارسازتر است.
واین امتیازی است که حکومتگران با وجود قدرت وامکانات گسترده خویش از آن بی بهره بودند، آنان تنها بر کالبدهای مردم حکومت می کردند ونه بر دلها وقلبها، به زور سرنیزه وبا منطق وسیاست مشت آهنین، حکم می راندند ونه با منطق دین وقانون ومقررات عادلانه وانسانی وعنصر دگرگونساز مهر ووفا وصفا وایمان وپروا....
آری! آنها به نام دین حکومت می کردند وبه دروغ خود را خلیفه وجانشین پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلم) معرفی می کردند، چرا که رهبری اسلامی که از همان نخستین روزهای درخشش اسلام شکل گرفته بود، در وجود گرانمایه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) تبلور داشت.
آن حضرت، زمامدار جامعه، فرمانده ورهبر مردم بود وقدرت قانونگذاری واجرای مقررات واداره کشور، به دست باکفایت او بود.
همو بود که فرمان جهاد با ستم را می داد وزکات وحقوق مالی را می گرفت، مقررات وحدود الهی را بر پا می داشت وهمه امور وشئون دینی ودنیوی جامعه را تدبیر وتنظیم می کرد.
خداوند، این رهبری عادلانه وکارساز را پس از پیامبر به امامان معصوم اهل بیت (علیهم السلام) واگذار کرد ومقرر فرمود که آنان یکی پس از دیگری راه پیامبر ومسئولیتهای خطیر او را، جز دریافت وحی، به کف با کفایت خویش گیرند. اما آنچه نمی باید می شد اتفاق افتاد وقدرت پرستان با بازی گریها وبند وبستها وتوجیه وتفسیرهای جاه طلبانه، زمام امور جامعه را به کف گرفتند وبر اریکه قدرت تکیه زدند. وبا سلب امکانات وآزادی وپایمال ساختن حقوق وحدود ومقررات، آنان را از دخالت در امور وشئون ونجات وفلاح جامعه بازداشتند.
این حاکمان غاصب، در طول این قرنها وعصرها همواره مدعی بودند که سیستم آنان خلافت است وخودشان هم خلیفه وجانشین پیامبر، زیرا اگر آنان ادعا می کردند که رژیمشان پادشاهی یا جمهوری است وخودشان نیز شاه یا رئیس جمهورند ونه خلیفه پیامبر، مردم مسلمان بخاطر ناسازگاری تمام عیار سلطنت استبدادی وجمهوری، با خلافت ورهبری معنوی مورد نظر دین، دیگر در برابر آنان سر فرود نمی آوردند.
به همین جهت امویان، عباسیان و... ادعای خلافت می کردند وخود را خلیفه پیامبر جا می زدند تا با این بازیگری وفریب بزرگ، برای خود حکومت معنوی ورهبری دینی ومذهبی ثابت کنند وآنگاه با این شگرد بر جان ومال وهستی وامکانات مردم، به گونه ای که خدای مردم باشند، حکم برانند وامر ونهی کنند.
اما حقیقت کاملا غیر از این بود وخلافت اسلامی به مفهوم واقعی ودرست آن چیزی است که باید در هاله ای از قداست وپاکی، دین باوری ودینداری، دانش وبینش،تقوا وپرواپیشگی ودیگر شایستگی ها وویژگیهایی از این گونه باشد واین صفات وویژگیها در آن حکومتگران خودکامه ومدعی خلافت ورهبری اسلامی، نبود که تاریخ درست ومستقل، این واقعیت را تأیید وگواهی می کند.
واین درحالی بود که همه این ویژگیهای شایسته وبایسته جانشینی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وخلافت اسلامی، به بهترین شکل وکاملترین صورت وزیباترین وجه، بطور بسیار گسترده در وجود گرانماهی امامان نور (علیهم السلام) وجود داشت واین حقیقت را نیز تاریخ با رساترین صدای خویش طنین افکن ساخته است.
شرایط دشوار عصر امام هادی
به هر حال امام هادی (علیه السلام) سخت گرفتار بود واز جمله راهها ووسایل حکیمانه ای که برای رهایی از مراقبتهای پلیسی وکاستن از جو وحشت وترور حکومت جور، برگزید این بود که برخی از شایستگان را، در بغداد ودیگر نقاط، انتخاب کرد تا آنها نماینده ووکیل حضرت هادی (علیه السلام) در میان مردم ومرجع ومصدر امور دینی ودنیوی آنان باشند. از آن پس، به دستور آن حضرت، حقوق مالی به آنان سپرده می شد ومسایل ومعارف واحکام نیز از آنان سؤال می گردید وآنان نمایندگان حضرت در میان مردم وواسطه بین امام وامت بودند وبرای اینکه حکومت استبدادی آنان را نشناسد وبه نقش حساس آنان آگاه نگردد، این کار بزرگ وپرمخاطره را در پوشش کارهایی، نظیر تجارت ودیگر رشته های مورد احتیاج مردم انجام می دادند واین سبک تا شهادت حضرت هادی (علیه السلام) استمرار داشت.
پس از شهادت آن حضرت نیز، امام عسکری (علیه السلام) همین سیاست حکیمانه را دنبال کرد وپس از شهادت او نیز حضرت مهدی (علیه السلام) وکالت وکلا ونمایندگان شایسته پدر گرانقدر ونیای بزرگش را تنفیذ کرد که در بخشهای آینده خواهد آمد.
در حیات پدر
با توجه به این نکته که ما در بحث گذشته، آغاز غیبت صغری را، از ولادت آن گرامی شناختیم، اینک بجاست که گوشه ای از زندگی او، در زمان پدر گرانمایه اش را بصورت بسیار فشرده ترسیم نموده واصل بحث را به بخشهای آینده بگذاریم. از نکات روشن در زندگی حضرت مهدی (علیه السلام) این است که آن گرامی پنج سال از دوران کودکی را، در شهر تاریخی سامرا ودر کنار پدر گرانمایه اش حضرت عسکری (علیه السلام) می زیست وتا آخرین لحظات حیات پدر، غرق در مهر وعنایت پدر بزرگوارش بود.
در این مدت امام عسکری (علیه السلام) آن وجود گرانمایه را، به برخی از شخصیتهای مورد اعتماد نشان داد وضمن معرفی او به عنوان دوازدهمین امام معصوم ومهدی موعود، آنان را به دیدار آن حضرت مفتخر ساخت که برخی روایات در این مورد را در بحث آینده، خواهیم نگریست.
ونیز روایات نشانگر این واقعیت است که: هنگامی که حضرت عسکری (علیه السلام) بوسیله سم خیانت وبیداد رژیم عباسی، به شدت مسموم گردید وواپسین لحظات حیات او فرا رسید وانبوه جاسوسان وبیگانگان با اطمینان به اثرگذاری سم وشهادت آن حضرت، بیت رفیع امامت وولایت را ترک کردند ورفتند، درست همان لحظات حضرت مهدی (علیه السلام) در خانه پدر ودر کنار بستر او، حاضر گردید.
پدر را در نوشیدن دارو یاری کرد وظرف دارو را که به سبب لرزش آن حضرت بر اثر مسمومیت شدید، بر دندانهای مبارکش اصابت می کرد، برای او نگاه داشت. این آخرین دیدار آن پسر گرانمایه با این پدر فرزانه بود وامام عسکری (علیه السلام) دیگر به ملکوت پرکشید وکودک قهرمان وعزیز ومقدس خویش را در برابر تندبادهای حوادث ورنجها، بدون سایه پدر بر سر، تنها نهاد. او را به قدرتی که هرگز دیدگان معنوی اش به خواب نمی رود سپرد تا محافظت کند.
جعفر وانحراف از خط اهل بیت
جعفر از فرزندان حضرت هادی (علیه السلام) بود که بدبختانه از راه ورسم پدران گرانقدرش انحراف جست وراه هوا پرستی وگناه را پیش گرفت. انحراف این عنصر نگون بخت شگفت انگیز است، اما نه شگفت انگیزتر از انحراف فرزند «نوح» آن پیام آور بزرگ توحید وتقوا که خدا در مورد او خطاب به پدرش می فرماید:
«یا نوح! انه لیس من أهلک انه عمل غیر صالح..»(۲۴۴).
یعنی: ای نوح! او از خاندان تو نیست، او عملی است ناشایسته.
ونیز انحراف وگمراهی او از خط افتخارآفرین قرآن وعترت به سبب کوتاهی پدر بزرگوارش حضرت هادی (علیه السلام) در تربیت او نیست، همانگونه که نباید او را ساخته محیط نامناسب خانوادگی وفامیلی به حساب آورد، بلکه عامل گمراه سازنده او، عامل دوستان،همنشینان وگناه ورزانی بود که او را از خط عدالت وتقوا منحرف ساخت وروشن است که عامل رفاقت، دوستی وهمنشینی از عوامل مؤثر در پی ریزی وسازندگی یا تخریب وانحراف انسان است.
چگونگی انحراف او
در اینکه جعفر بر اثر دوستی وهمنشینی با گمراهان از راه ورسم افتخارآفرین پدران گرانقدرش انحراف جست، تردیدی نیست اما چگونگی ارتباط او با دستگاه ستم، دوستان وهمنشینان آلوده ومنحرف که به او این مارک ننگ وعار را زدند وبه این فاجعه تأسف بارش کشیدند واز خط اهل بیت (علیهم السلام) منحرفش ساختند، اینها به خوبی برای نگارنده روشن نیست.
از شگفتیهای روزگار این است که کارش به جایی رسید که حضرت عسکری (علیه السلام) او را برادر، یار، یاور ومحرم اسرار خویش نمی انگاشت وبا اینکه فرزند گرانمایه اش حضرت مهدی (علیه السلام) را به شیعیان مورد اعتماد، نشان می داد وخبر ولادت او را به دوستداران خاص گزارش می نمود، جعفر را از این امر خطیر ورخداد پرشکوه آگاه نساخت وگویی او هرگز نمی دانست که برادرش حضرت عسکری (علیه السلام) دارای فرزند گرانمایه ای بنام مهدی (علیه السلام) است.
نمی دانم! شاید هم باخبر بود اما به دلیل آرزوها، اهداف ونقشه های جاه طلبانه ای که در سر می پروراند، خود را به نادانی می زد وچنین وانمود می کرد که حضرت عسکری (علیه السلام) فرزندی ندارد واین «جعفر» است که هم وارث اوست وهم جانشین معنوی وامام پس از آن حضرت.
یازدهمین امام نور، ۱۵ روز پیش از شهادت جانسوزش، نامه های متعددی برای دوستداران وشیعیان خویش در مدائن نوشت وبه کارگزار بیت خویش، «ابوالادیان» داد وبه او فرمود:
«امض بها الی المدائن، فانک ستغیب خمسه عشر یوما وتدخل الی «سر من رأی» یوم الخامس عشر وتسمع الواعیه فی داری وتجدنی علی المغتسل».
فقلت: «یا سیدی! فاذا ذلک فمن؟»
قال: «من طالبک بجوابات کتبی فهو القائم بعدی».
فقلت: «زدنی؟»
قال «من یصلی علی فهو القائم بعدی».
فقلت: «زدنی».
قال: «من أخبر بما فی الهمیان فهو القائم بعدی».
یعنی: این نامه را بردار وبسوی مدائن حرکت کن! بدان سفرت ۱۵ روز به طول می انجامد وپانزدهمین روز که وارد سامرا می گردی، صدای شیون از خانه ام طنین افکن خواهد بود وپیکرم را در مغسل برای غسل دادن خواهی دید.
ابوالادیان با اندوهی عمیق گفت: «سالار من! اگر چنین رخداد غمباری در پیش است پس امام راستین پس از شما کیست؟ بار دیگر آن را معرفی کنید».
فرمود: «تو کار خود را انجام بده! هر کس پاسخ نامه ها را از تو خواست او جانشین واقعی من است».
گفتم: «سرورم! نشانه های بیشتری از دوازدهمین امام نور بیان کنید».
فرمود: «نشانه دیگر این است که هر کس بر پیکر من نماز خواند، او امام بر حق است».
باز هم نشانه بیشتری خواستم که فرمود: «هر کس «همیان» یا بسته خاصی را که از جایی خواهی رسید، طلبید، وجانشین من است». ودیگر شکوه وهیبت آن گرامی چنان مرا گرفت که نتوانستم از جریان «همیان» پرس وجو کنم.
من نامه های آن حضرت را برداشتم وبسوی مدائن حرکت کردم. پس از ورود، نامه ها را به شخصیتهای مورد نظر رساندم وجواب گرفتم وبه سرعت به سوی سامرا بازگشتم ودرست همان روزی که حضرت عسکری (علیه السلام) پیش بینی کرده بود وارد شهر تاریخی سامرا شدم ودیدم دریغا که صدای شیون از بیت رفیع امامت طنین انداز است وپیکر پاک وملکوتی حضرت عسکری (علیه السلام) برای غسل آماده است.
جمعیت موج می زند وجعفر درب خانه ایستاده وگروهی، از جمله دوستداران خاندان وحی ورسالت بهت زده، بر گرد او حلقه زده اند، برخی شهادت یازدهمین امام نور را، به جعفر تسلیت می گویند وبرخی خلافت وامامت او را تبریک وتهینت.
نخستین نشان از نشانه های سه گانه
به خودم گفتم: «اگر براستی این جناب، با آن سوابق ننگین بخواهد امام شود، دیگر باید مقام امامت وولایت را بدرود گفت». چرا که من او را به خوبی می شناختم که مشروبات حرام می نوشد ودر کاخ خلیفه بیدادگر «عباسی»با همپالکی هایش قمار می کند وطتبور می نوازد. بناچار پیش رفتم وچون بسیاری، هم شهادت حضرت عسکری (علیه السلام) را تسلیت گفتم وهم بر ادعای امامت او تبریک؛ اما با همه وجود در اندیشه سخنان امام عسکری (علیه السلام) ونشانه هایی بودم که برای امام راستین پس از خویش بیان فرموده بود.
جعفر، پاسخ تسلیت وتهنیت مرا گفت، اما نه چیزی خواست ونه از مطلبی پرسید.
درست در همین هنگام «عقید» آمد وبه جعفر گفت: «سرورم! پیکر مطهر حضرت عسکری را کفن کرده ایم وآماده است که نماز بگذارید».
جعفر در حالی که عناصری از جاسوسان دستگاه خلافت، پیشاپیش او وگروهی از شیعیان با نگرانی اطراف او را گرفته بودند، برای نماز بر پیکر پاک حضرت عسکری وارد صحن خانه شد وبسوی آن رفت تا نماز بخواند، اما هنگامی که تصمیم گرفت نماز را آغاز کند بناگاه کودکی بسان ماه پاره، با نقاب بر چهره وبا موهایی پرپشت وزیبا وبا دندانهایی باز وشمرده که با فاصله های متناسب به سبک دلنشینی ردیف شده بودند، از درون خانه تجلی کرد وبا شجاعت وشهامتی وصف ناپذیر، ردای «جعفر» را گرفت وبه شدت او را عقب راند فرمود: «تأخر یا عم! فأنا أحق بالصلاه علی أبی»(۲۴۵).
یعنی: عمو! عقب برو! من باید بر پیکر پاک پدر نماز گذارم نه تو، چرا که من بر نماز خواندن بر پیکر مطهر پدرم، از همه زیبنده ترم.
«جعفر» در حالی که رنگ از چهره اش پریده بود، عقب نشینی کرد وآن کودک شکوهمند پیش آمد وبر بدن پاک حضرت عسکری (علیه السلام) نماز خواند وپیکر مطهر او در کنار مرقد منور پدرش، امام هادی (علیه السلام) به خاک سپرده شد.
نشانه دوم
... آنگاه آن کودک گرانمایه بمن نگریست وفرمود: «ابوالادیان! پاسخ نامه ها را بیاور».
بی درنگ همه را به او تقدیم داشتم وبا خود گفتم: «خدای را سپاس که تا این لحظه دو نشان از نشانه هایی را که حضرت عسکری (علیه السلام) برای امام راستین صپس از خود فرموده بود، در این وجود گرانمایه دیدم اینک باید در انتظار سومین نشانه باشم».
نشانه سوم
از صحن خانه حضرت عسکری (علیه السلام) بیرون آمدم وبسوی جعفر رفتم که او نیز از بیت رفیع امامت خارج می شد. در کنار او بودم که «حاجز وشاء» به او گفت: «جناب! این کودک چه کسی بود؟» گویی در این اندیشه بود که او را تکان دهد واز خواب غفلت بیدار سازد وحجت را برای او تمام کند.
اما جعفر پاسخ داد: «به خدای سوگند! تاکنون نه او را دیده ام ونه می شناسم». در آنجا نشسته بودیم که کاروانی از شهر «قم» رسید واز حضرت عسکری (علیه السلام) پرسیدند وبا سوگ غمبار رحلتش روبرو شدند.
پرسیدند: «اینک امام پس از آن حضرت کیست؟»
گروهی جعفر را نشان دادند.
کاروانیان هوشمند پیش آمدند وضمن عرض تسلیت بخاطر شهادت حضرت عسکری (علیه السلام) وتبریک امامت وولایت جعفر، گفتند: «عالی جناب! ما از ایران آمده ایم وبه همراه خویش اموال ونامه هایی آورده ایم: تقاضای ما این است که مقدار پولها ونام ارسال کنندگان نامه ها را بیان فرمایید».
جعفر برآشفت وبپاخاست ودامن لباس خویش را تکان داد وگفت: «شما می خواهید ما از غیب خبر دهیم؟» وبر آنان پرخاش کرد.
درست در این بحران بود که یکی از خدمتگزاران حضرت مهدی (علیه السلام) از بیت رفیع امامت بیرون آمد وخطاب به کاروانیان، هم نام یک یک نویسندگان نامه ها را برشمرد وهم به آنان پاسخ داد که: «در همیان، یک هزار دینار است وده دینار آن نیز سکه های تقلبی است».
کاروانیان اندیشمند وبا درایت، شادمان شدند وگفتند: «همان وجود گرانمایه ای که تو را به سوی ما فرستاده است، او امام راستین وجانشین حضرت عسکری (علیه السلام) است ونه دیگری». وهمه اموال را به همراه نامه ها، تقدیم داشتند ومن نیز سومین نشانی را که سالارم حضرت عسکری (علیه السلام) داده بود، به چشم خویش دیدم.
نکاتی در مورد این روایت
۱ - نخستین نکته این است که: «جعفر کذاب» طبق این روایت، در حالی که خود را نامزد مقام پرشکوه امامت وخلافت می نمود که نه تنها فاقد تمامی ویژگیهای آن بود، بلکه خود به گناه وفسق وفجور ورسواییهای خویش نیز آگاه بود واین نشانگر این مطلب است که او نه ذره ای از خدا پروا داشت ونه به دین اهمیت می داد، چرا که اگر جز این بود می بایست خود را از آن مقام کنار می کشید وبه صراحت می گفت که او فاقد ویژگیها وخصایص این مقام پرشکوه الهی ومعنوی است وجاسوسان وساده اندیشانی که او را امام پنداشته وبه او تبریک می گفتند، همه را با بیان حقیقت، از دجالگری باز می داشت. اما دریغا که نه تنها حقیقت را نگفت، بلکه همه تبریکها را نیز جدی گرفت وپاسخ جدی داد وگویی که خویشتن را شایسته مقام پرفراز امامت می پنداشت.
۲ - این اصل در میان شیعه مشهور است که بر پیکر مطهر امام معصوم، تنها امام وجانشین او نماز می گذارد چرا که نماز میت، در حقیقت دعای نمازگزار بر میت است، از این رو، چه کسی جز امام زیبنده است آن را اقامه کند؟ به همین جهت هم هست که هنگامی که جعفر پیش رفت تا بر پیکر مطهر حضرت عسکری (علیه السلام) نماز گذارد، خدا اراده فرمود تا پرده از برابر دیدگان انبوه مردمی که در بیت رفیع امامت گرد آمده بودند، کنار بزند وامام راستین پس از حضرت عسکری (علیه السلام) را به مردم معرفی نماید تا بدینوسیله، هم عنصر دروغگویی را رانده باشد وهم به جامعه اسلامی اتمام حجت نموده باشد.
بر این اساس بود که در حساسترین لحظات، حضرت مهدی (علیه السلام) تجلی کرد. ردای جعفر را گرفت واو را که آماده شروع نماز بود با سخنانی کوتاه که در اوج فصاحت وبلاغت بود، هم او را عقب راند وهم خویشتن را معرفی کرد.
آن خورشید جهان افروز فرمود:
«تأخر یا عم!»
به او فرمود: عقب برو وبدینوسیله اجازه نداد که او نماز بخواند.
وفرمود «یا عم» «عمو» وبدینوسیله به همگان اعلان فرمود که جعفر عموی اوست. بنابراین، آن کودک پرشکوه، برادرزاده جعفر وفرزند حضرت عسکری (علیه السلام) است.
وفرمود: «من بر نماز خواندن بر پیکر مطهر پدرم زیبنده ترم». بدینوسیله هم نسب خویش را اعلان کرد وهم امامت خود را اثبات، چرا که بر پیکر امام جز امام به حق، نماز نمی گذارد. ونیز روشن ساخت که او ولی میت است ووارث او وبس.
بدینسان روشنگری فرمود که جعفر، نه امام است ونه وارث امام عسکری (علیه السلام) زیرا امام راستین پس از حضرت عسکری (علیه السلام) تنها حضرت مهدی (علیه السلام) است وجعفر اساسا در این موضوع بهره ای نداشت وجاه طلبی فریبکار بود که آلت دست دستگاه بیداد پیشه وفریبکار خلافت قرار گرفته بود(۲۴۶).
آری! خواننده عزیز! با دقت در داستان خواهید دید که جعفر از صحنه عقب نشینی می کند ودر برابر آن کودک پرشکوه نمی تواند کمترین مقاومتی از خود نشان دهد. راستی توانایی وقدرت او کجا رفته است؟
وچگونه امکان بحث وجدل از او سلب گردیده است، تا جایی که یک کلمه هم چون وچرا نمی کند؟
راستی چگونه یک عنصر مدعی امامت وولایت در حالی که انبوه جاسوسان وساده لوحان ونیز گروهی از اشرار، پشت سر او صف کشیده اند، از آن کودک باعظمت می ترسد؟
آری! این نمونه ای از هیبت وشکوه واقتدار امام راستین است که در وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) متجلی است وعناصری چون جعفر ونمونه هایی از این قماش مدعیان دروغین جاه طلب، بطور کلی از این ابهت وعظمت وویژگیها، بی بهره اند.
راستی چرا جعفر خود را می بازد؟ رنگش زرد می شود؟
چرا چهره اش سخت تغییر می نماید؟ چرا آن همه شرمندگی وخفت وشکست ورسوایی را در برابر انبوه ناظران تحمل می کند؟
برای چه بطور عملی خودش را تکذیب می کند؟ وادعای دروغین امامت خویش را، با عقب نشینی از برابر آن کودک پرشکوه وندای ملکوتی او که فرمود: «عمو! عقب برو!» پس می گیرد وسند دروغ پردازی خویش را برای عصرها ونسلها، امضا می کند؟
راستی که شگفتا! حق وحقیقت چگونه آشکار می گردد وبه باطل بنگرید که چگونه طرد می گردد وچگونه راه زوال ونیستی را در پیش می گیرد؟
اما دریغا
یکی از دوستداران وشیعیان اهل بیت (علیهم السلام) با ژرف اندیشی خاصی در همان بحران در هم شکستن نقشه دجالگرانه جعفر ودستگاه فریبکار خلافت، از او می پرسد که: «عالی جناب! این کودک که بود؟»
بدان امید که وجدان مرده جعفر را برانگیزد واو را در برابر حق، تسلیم نماید تا بدان اعتراف کند، اما دریغا که آن مرد جاه طلب وپلید، به خدای بزرگ سوگند یاد می کند که، نه او را دیده است ونه او را می شناسد.
اینجاست که باید او را مخاطب ساخت وگفت: «هان ای جعفر! اگر در سخن وسوگندت راستگو باشی، کارت عجیب وسخت تأسفبار است.
آخر این کودک شکوهمند را احمد بن اسحاق قمی که در شهر قم زندگی می کند می شناسد وحضرت عسکری ولادت وی را، به او مژده می دهد، اما تو او را نمی شناسی؟
انبوهی از شیعیان خاندان وحی ورسالت در زمان پدرش حضرت عسکری (علیه السلام) به دیدار او مفتخر می گردند، اما تو او را ندیده ای؟
راستی که وای بر تو!
اگر او را نمی شناسی واز این حقیقت بی خبر هستی، این فاجعه ای بزرگ است واگر آگاهی ودانسته به منظور اهداف شیطانی دروغ می گویی وسوگند دروغ یاد می کنی، دیگر فاجعه سهمیگن تر خواهد بود».
ای کاش...
کاش جعفر به همین کار رسوا وشرم آورش بسنده کرده بود، کاش در همین جا از ادعاهای امامت دروغین خویش دست برمی داشت وکاش مردمی که دیدند چگونه با فرمان امامت از نماز خواندن بر حضرت عسکری (علیه السلام) مفتضحانه عقب نشینی کرد به ندای خرد ووجدان خویش گوش می سپردند وحق را از باطل باز می شناختند، اما دریغا که مردم در پی آرزوها وهدفهای پست خویشند ودلها وقلبها بیمار وآفت زده.
کاش! هنگامی که کاروان مردم قم به سامرا رسید وبا سوگ شهادت جانسوز حضرت عسکری (علیه السلام) روبرو شد واز جانشین راستین وامام پس از او جویا گردید، رجاله ها جعفر را نشان نمی دادند وکاش او نیز ادعای دروغین خویش را تکرار نمی کرد تا شرمساری ورسوایی دیگری ببار آورد.
اما کاروانیان هوشمند وژرفنگر به که به نشانه های امام راستین ومقام والای امامت شیعه آگاهی داشتند از جعفر خواستند تا برای رفع هر گونه تردید ونشانگری صداقتش در جانشینی حضرت عسکری (علیه السلام) از اموال ونامه هایی که همراه کاروان است خبر دهد وآن نگون بخت که سخت وامانده بود ژست کسی را گرفت که از هر اتهام وافترایی پاک وپاکیزه است ودر حالی که دامان لباس خویش را می تکاند گفت: «از ما انتظار دارید که علم غیب بدانیم؟»
«تریدون منا أن نعلم الغیب؟»
وای کاش می دانست که فرق علم غیب وعلم امام معصوم که آموختن وفراگفتن از منشأ ومنبع سرچشمه علم است، چیست؟
وای کاش! هزاران روایتی را به یاد می آورد که از نیای گرانقدرش پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وپدران پاکش امامان نور (علیهم السلام) در مورد آینده جهان وانسان ودیگر رخدادهای عظیم رسیده بود.
ای کاش! سخن امیر مؤمنان را می شناخت که به هنگام گزارش آینده بصره به آنچه از «صاحب زنج» وترکها بر آن شهر خواهد رفت اشاره فرمود ودر پاسخ یکی از یارانش که گفت: «ای امیر مؤمنان! به شما علم غیب ارزانی شده است؟»
اینگونه این مهم را توضیح داد که: «دوست من! آنچه من گفتم علم غیب نیست، بلکه فراگفتن از سرچشمه علم است، چرا که علم غیب، علم به برپایی هنگامه رستاخیز است وآگاهی از چیزهایی است که خدا در قرآن برشمرده است:
«ان الله عنده علم الساعه وینزل الغیث ویعلم ما فی الارحام وما تدری نفس ماذا تکسب غدا وما تدری نفس بای أرض تموت، ان الله علیم خبیر»(۲۴۷).
یعنی: براستی که آگاهی به هنگامه برپایی رستاخیز نزد خداست واو باران را فرود می آورد ومی داند در رحمها چیست وکسی نمی داند فردا چه چیزی فراهم می آورد ونمی داند در چه سرزمینی می میرد. براستی که خدا دانا وآگاه است.
با این بیان، خداوند از آنچه در رحمها قرار گیرد، آگاه است ومی داند که پسر خواهد بود یا دختر، زشت یا زیبا، راه نیکبختی را در پیش خواهد گرفت یا نگونبختی، چه کسی هیزم آتش دوزخ خواهد بود وچه کسی همنشین پیامبران در بهشت پرطراوت.
این علم غیب است، علمی که جز خدا کسی از آنها آگاه نیست، اما جز اینها دانشی است که خدا به پیامبر برگزیده اش تعلیم فرمود واو نیز به من ودر حق من دعا کرد که سینه ام آن را درک ودریافت دارد وقلب وجانم کانون این اسرار ورازها گردد»(۲۴۸).
در نقش جاسوسی حقیر
اما جعفر نگون بخت بر گمراهی وحق ستیزی خویش همچنان اصرار داشت... به همین جهت شکست خورده ورسوا به رژیم سیاه مکار «عباسی» ورهبر آن «معتمد» پناه برد. به کسی که دیروز با سم خیانت برادرش حضرت عسکری (علیه السلام) را به شهادت رسانده بود.
رفت تا در نقش جاسوس حقیر وبی مقداری بر ضد خاندان وحی ورسالت خبر چینی کند وبه خلیفه بیدادگر خبر دهد که چه نشسته است، دوازدهمین امام نور، حضرت مهدی (علیه السلام) نه تنها دور از چشم او به دنیا آمده که اکنون به سوی نوجوانی گام می سپارد وشکوه، عظمت وابهت او، دلهای گمراهان را می لرزاند واو زنده وپرنشاط هدایت معنوی شیعیان ودوستداران خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) را پس از حضرت عسکری (علیه السلام) به سرعت به کف گرفته وبا تجلی خویش، خفاشانی بسان جعفر و«معتمد» را به خفت ورسوایی محکوم ساخته است.
بازداشت مادر گرامی او
«جعفر» جریان تجلی امام مهدی (علیه السلام) در نماز بر پدر ودریافت نامه ها واموال شیعیان قم را، به رژیم عباسی گزارش کرد وبی درنگ خود خلیفه غاصب، دستور بازداشت سالار بانوان، «نرجس» همسر حضرت عسکری (علیه السلام) را صادر کرد واز او فرزند گرانمایه اش را مطالبه نمود.
اما او با درایت وصف ناپذیر خویش از راه تقیه، جریان را نپذیرفت. اما دستگاه از او دست برنداشت وآن بانوی گرانمایه را به زندان «قاضی» سامرا وتحت نظر او فرستاد تا ضمن مراقبت شدید از او، جریان را دنبال کند، اما خداوند پس از مدتی کوتاه راه نجات او را فراهم آورد(۲۴۹).
راستی که لعنت خدا بر ریاست وجاه طلبی ابلیسی ومیان تهی! که چگونه جنایتکاران در راه به دست آوردنش، وجدان ودین وعقیده خویش را به قربانگان می فرستد ونفرین بر جاه طلبی که فرمانبرداری وپیروی هوای دل را گردن نهد وآنچه نفس سرکش دستور داد وبرایش وسوسه چید، بگوید وانجام دهد.
کاروان دیگری از قم
جعفر، همچنان بر گمراهی وحق ستیزی خویش پافشاری می کرد واز ادعای دروغین دست بردار نبود، اما ماجراها یکی پس از دیگری رخ می داد وبر رسوایی او می افزود، از آن جمله رسوایی بزرگی بود که با ورود کاروان دیگری از قم به سامرا برای جعفر رقم خورد.
«علی بن موصلی» از پدرش آورده است که: هنگامی که سالار ما حضرت عسکری (علیه السلام) به ملکوت شتافت، کاروانهایی از قم ودیگر نقاط ایران به سامرا رسید. آنان از شهادت غمبار یازدهمین امام خویش، هنوز بی اطلاع بودند وطبق برنامه، اموال وهدایا ونامه هایی از دوستداران خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) برای آن گرامی به همراه داشتند.
پس از ورود به سامرا از بیت رفیع حضرت عسکری (علیه السلام) پرسیدند که خبر شهادت او را دریافت داشتند.
گفتند: «پس وارث او کیست؟»
جاسوسان وبرخی از ساده اندیشان جعفر، برادر حضرت عسکری (علیه السلام) را نشان دادند وگفتند او اینک برای تفریح وگشت وگذار به همراه رقاصه ها وآوازه خوانها، بر قایق سوار است وبر روی آبهای «دجله» سرمست وخوش است.. کاروانیان وارفتند وبه یکدیگر گفتند: «این کار در شأن امام وپیشوای راستین شیعه نیست، برویم واموال را به صاحبانش باز پس دهیم». اما «محمد بن جعفر حمیری قمی» گفت: «نه! دوستان می مانیم تا او بازگردد وجریان آنگونه که هست برای ما روشن شود».
جعفر، از تفریح خویش بازگشت وکاروانیان به حضورش رسیدند وپس از ورود وسلام گفتند: «عالی جناب! ما از قم آمده ایم وگروهی از شیعیان نیز همراه ما هستند، برنامه این بود که گاه وبیگاه به دیدار حضرت عسکری (علیه السلام) مفتخر می شدیم واموالی را به عنوان حقوق مالی خویش به آن حضرت تقدیم می کردیم، اینک نیز اموالی آورده ایم..».
جعفر گفت: «آن اموال کجاست؟»
پاسخ دادند: «همراه ما می باشد».
گفت: «بیاورید».
پاسخ دادند: «برنامه در زمان حضرت هادی وعسکری (علیه السلام) اینگونه بود که دوستداران وشیعیان اهل بیت (علیهم السلام) این اموال را به صورت بسته های کوچک جمع آوری می کردند، آنگاه همه را در بسته بزرگی قرار می دادند وآن را مهر می کردند وما هنگامی که به محضر حضرت عسکری (علیه السلام) می رسیدیم، آن حضرت قبل از اینکه آنها را بنگرد به ما خبر می داد که کل آن بسته بزرگ حاوی چند دینار است. وآنگاه درون آن، هر بسته ای از آن کیست ومشخصات وشمار هر کدام را پیش از گشودن، بیان می فرمود. اینک! ما با همان برنامه اموال را به شما تقدیم می کنیم».
حغفر برآشفت وفریاد کشید که: «دروغ می گویید! وبر حضرت عسکری (علیه السلام) برادر من، ناروا می بندید، این علم غیب است وجز خدا آن را نمی داند.
کاروانیان با شنیدن سخنان او، به یکدیگر نگریستند ودر حیرت شدند، اما جعفر فرصت نداد وگفت: «اموال را بیاورید».
آنان با درایت وشناختی که از امام (علیه السلام) ونشانه های امام ومقام والای امامت داشتند گفتند: «عالی جناب! ما کارگزاریم وامانتدار ونماینده مردم وامانت مردم را جز طبق برنامه ای که به حضرت عسکری (علیه السلام) می سپردیم به شما نمی دهیم. اگر براستی شما امام پس از او هستید بر ما روشنگری کنید، در غیر این صورت ما امانتها را به صاحبان آنها برمی گردانیم تا خود تصمیم بگیرند». وخانه جعفر را ترک کردند. جعفر به دربار شتافت وبر ضد آنان شکایت برد و«معتمد» خلیفه عباسی که در «سامرا» بود کاروانیان را احضار کرد وگفت که: اموال را به جعفر بدهند.
آنان گفتند: «عالی جناب! ما کارگزار مردم هستیم واین اموال امانت است، به ما دستور داده اند آن را با شرایطی تحویل دهیم، با شرایطی که به حضرت عسکری (علیه السلام) تقدیم می داشتیم».
رهبر رژیم عباسی گفت: «آن برنامه شما چه بود؟»
گفتند: «امام عسکری (علیه السلام) نخست پیش از تقدیم اموال به ما خبر می داد که مقدار آن چقدر است ودینارها ودرهم ها چگونه اند وهر کدام از بسته ها از آن کیست وپس از این مراحل، ما اموال را به او تسلیم می نمودیم. ما در گذشته بارها به دیدار او مفتخر شده بودیم واین بار نیز به همان نیت وطبق همان برنامه آمدیم که با رحلت غمبار آن حضرت روبرو شدیم، اینک اگر این مرد به راستی امام وجانشین حضرت عسکری (علیه السلام) است، باید همان دلیل آشکاری را که برادرش برای ما ارائه می فرمود، ارائه کند، در غیر این صورت ما ناگزیریم اموال را به صاحبانش بازگردانیم».
جعفر گفت: «ای امیر مؤمنان! اینها مردمی دروغ پردازند وبه برادرم دروغ می بندند. این سخن آنان در مورد برادرم علم غیبت است که ویژه خداست».
خلیفه عباسی گفت: «جعفر! اینان فرستاده وپیام رسانند وپیام رسان جز ابلاغ آشکار پیام، مسئولیت دیگری ندارد».
وجعفر غرق در بهت وحیرت شد ودیگر پاسخ نیافت.
کاروانیان از فرصت بهره جست واز حاکم عباسی تقاضا کردند، مأمورانی به همراه آنان گسیل دارد تا از آنجا خارج شوند وخلیفه نیز پذیرفت.
اما پس از اینکه کاروانیان از شهر سامرا بیرون آمدند، بناگاه نوجوانی آراسته وبسیار خوش چهره که گویی از خدمتگذاران بیت رفیع امامت وولایت بود سررسید وسران کاروان را با نام ونشان صدا زد وگفت: «سالارتان، حضرت مهدی (علیه السلام) شما را فراخوانده است، او را پاسخ دهید».
آنان پرسیدند: «شما سالار ما هستید؟»
گفت: «معاذ الله!... من خدمت گذار او هستم، بیایید تا شما را به دیدار او مفتخر سازم».
کاروانیان می گویند: «به همراه او رفتیم تا به خانه حضرت عسکری (علیه السلام) درآمدیم.، در این هنگام دیدیم که فرزندش «قائم آل محمد» (صلّی الله علیه وآله وسلم) سالارمان، بر تختی نشسته، چنانکه گویی ماه پاره است وبر قامت زیبایش لباس سبز رنگی است.
بر او درود گفتیم وآن گرامی پاسخ داد وآنگاه بدون اینکه ما چیزی بگوییم، شروع کرد از اموال ونامه ها وبسته ها. همه وهمه را وهر آنچه به همراه داشتیم، همانگونه که حضرت عسکری (علیه السلام) وصف می فرمود، از همه خبر داد.
سپاس خدای را گفتیم وبی اختیار در برابر این موفقیت، پیشانی سجده در برابر خدای بر زمین نهادیم وبه حجت خدا، عرض اخلاص کردیم وامانتهای مردم را تقدیم حضورش نمودیم. آن گرامی پذیرفت ودستور داد از آن پس حقوق مالی خویش را نه به سامرا، بلکه به بغداد ببریم. او در آنجا نماینده ای خواهد گزید وبوسیله او نامه های مردم را پاسخ خواهد داد.
تصمیم به خداحافظی گرفتیم که آن حضرت مقداری «حنوط» ویک کفن به «محمد بن جعفر قمی» عنایت کردو فرمود: «خداوند، پاداش تو را زیاد گرداند». واین کنایه از این بود که به زودی به سرای باقی خواهی شتافت، اما مورد آمرزش خواهی بود وشگفتا که در راه بازگشت، به گردنه همدان نرسیده بودیم که محمد بن جعفر قمی، دار فانی را وداع گفت»(۲۵۰).
وپس از آن تاریخ نیز همانگونه که حضرت مهدی (علیه السلام) فرموده بود، اموال به بغداد می رفت وبه نمایندگان آن حضرت تقدیم می شد وآنان نیز نامه ها ونشانه هایی از دوازدهمین امام نور را برای دوستداران وشیعیان او می آوردند.
نکته جالب
مرحوم صدوق در کتاب ارزشمند خود، پس از ترسیم این روایت می نویسد:
«این روایت نشانگر این واقعیت است که خلیفه غاصب عباسی هم از مقام شامخ امامت وولایت آگاه بود وهم از شخصیت وجایگاه رفیع آن، به همین جهت هم از کاروانیان دست برداشت وبه آنان فشار نیاورد تا اموال را به جعفر تسلیم نمایند، چرا که او بر این اندیشه پلید بود که مسأله امامت وجانشینی حضرت عسکری (علیه السلام) مخفی بماند وبه دست فراموشی سپرده شود تا شاید مردم بسوی فرزند گرانمایه اش حضرت مهدی (علیه السلام) راه نیابند واو را نشناسند».
شاهد بر این تحلیل، از جمله این است که: «جعفر کذاب» ۲۰ هزار دینار رشوه بسوی خلیفه برد وگفت:
«تقاضای من این است که مرا به جانشینی برادرم نصب فرمایید».
که او با صراحت گفت: «جعفر! بدان که مقام معنوی والهی برادرت در دست ما نبود بلکه به دست خدا واز سوی او بود. ما با همه قدرت وامکانات وفشار وسانسور کوشش کردیم تا موفقیت شامخ او را در هم کوبیم واو را از آن جایگاه معنوی رفیع، به زیر کشیم، اما خدا هر روز او را اوج بخشید، چرا که او جان از هواها، پاکیزه داشت وسراسر غرق در عبادت وبندگی ودانش وتقوا وپروا پیشگی ودیگر ارزشهایی بود که خدا به او ارزانی داشته بود.
اینک! اگر تو در نظر گاه شیعیان او، این موقعیت الهی ومعنوی را داری، نیازی به ما نداشته باشد واگر آنچه برادرت داشت، فاقد آنی، از ما کاری ساخته نیست بیهوده خود را معطل نساز»(۲۵۱).
نکاتی از روایت
از این روایت طولانی که شبیه روایت نخستین است، نکاتی دریافت می گردد که شایسته است بدانها اشاره شود.
۱ - نکته اول: اصرار نابجای گروهی بر این مطلب بود که جعفر را به عنوان جانشین حضرت عسکری وامام (علیه السلام) برای جامعه اسلامی جا بزنند.
چرا این گروه بداندیش، این عنصر آلوده را کاندید امامت کردند با اینکه او به ضد ارزشها آلوده بود وشرایط وویژگیهای این مقام والا را بکلی فاقد بود. همه موانع موجود بود بی آنکه در او تناسبی برای احراز این موقعیت مقدس وشامخ باشد.
این گروه، چه اصراری داشتند با اینکه شکست شرم آور او را در همه مراحل دیده وعقب نشینی او را در برابر تجلی حضرت مهدی (علیه السلام) نگریسته واز دست دادن روحیه او را در برابر کاروان وکاروانیان، همه را، خود شاهد بودند. با همه اینها، چه نقشه ای در کار بود که او را به عنوان امام جا بزنند؟ انگیزه ی این گروه در پافشاری بر امامت این عنصر رسوا وبدنام ووامانده چه بود؟
۲ - نکته دیگر این کاست که «جعفر» به آسانی سخن کاروانیان را پیرامون حضرت عسکری (علیه السلام) وخبر دادن او از اموال ونامه ها پیش از دریافت وگشودن آنها... همه را دروغ شمرد وبه شیعیان نسبت دروغگویی داد، چرا که در برابر درایت وهوشمندی ومنطق آنان وامانده بود.
اگر او فاقد ویژگیهای امام راستین وجاهل بر آهنها بود، چرا آن ویژگیها را از حضرت عسکری (علیه السلام) نفی می کرد؟
وآنگونه رسوا وشرم آور دوستداران آگاه وبا ایمان اهل بیت (علیهم السلام) را دروغگو می پندارد.
آیا بهتر نبود به ناآگاهی خویش در قلمرو دانش امامان نور (علیهم السلام) وویژگیهای آنان اعتراف نماید وبه جای حق ستیزی، نادانی خویش را در این موضوعات ومسایل، مردانه وآشکارا اعلان کند تا مجبور نگردد برای رسیدن به آرزوهای شیطانی وهواهای نفسانی، حقیقیت مسلم عقیدتی ودینی را انکار نماید؟
۳ - او هرگز شایستگی دخالت در بیت المال را نداشت واین را خود می دانست با این وصف به کاروانیان دستور می داد که اموال مردم را به او تسلیم نمایند واین نشانگر بی پروایی او از حرام خوارگی وعدم اجتناب او از محرمات خداست وچه بسا اگر هم آن اموال را می گرفت، همه را در راه می خوارگی وبی بندوباری خویش مصرف می کرد.
۴ - نکته دیگر: یاری خواستن جعفر از سردمدار خودکامه وبیداد پیشه عباسی بر ضد شیعیان است که او نیز پاسخ مثبت می دهد واین نیز از عجایب روزگار است. حاکم بیدادگر عباسی به کاروانیان دستور می دهد که اموال خویش را به جعفر تحویل دهند، آیا انگیزه این فرمان ظالمانه، محبت به جعفر است یا اعتراف به امامت دروغین او به منظور بدنام وزشت جلوه دادن چهره زیبا وملکوتی امامان راستین وآلوده ساختن قداست وطهارت مقام شامخ امامت ودرهم کوبیدن ویژگیهای معنوی والهی آن، دگرگون ساختن این مقام والا وممتاز در جامعه تشیع است؟ کدامیک؟
کاش، رسوایی به همین جا پایان می پذیرفت وجعفر به همین اندازه از فجایع، بسنده می کرد، اما او به این حد قناعت نکرد بلکه بسوی رژیم عباسی رفت تا با آنان مذاکره کند وپیشنهاد کرد که ۲۰ هزار دینار به رژیم رشوه دهد تا آنان متقابلا به امامت دروغین او اعتراف نمایند وراستی! نگونبختی را تماشا کن! ببین، این وامانده نادان، چگونه برای تثبیت مقام وتحکیم موقعیت خویش، به هر وسیله شکست خورده وپوسیده ای چنگ می اندازد؟
وچگونه گمراهان وگمراهگران را به یاری وپشتیبانی می گیرد.
چگونه برای در هم کوبیدن حق، از باطل مدد می طلبد وچگونه هدف شیطانی ودوزخی او هر وسیله ای را برایش مباح می سازد.
من از عملکرد زشت وشگردهای گمراهانه جعفر، تعجب نمی کنم، چرا که در روزگار خویش، نظیر او را بسیار دیده ام که چگونه بخاطر فقدان پایگاه مردمی وخوشنامی وبلند آوازگی ورانده شدن از جامعه دین باوران ودینداران، دست بیعت به سردمداران تجاوزکار می دهند تا آنان نیز در برابر، به اندک امتیازات مادی وبرخورداریهای ناچیز آنان اعتراف نمایند وموقعیت کاذب آنان را به ظاهر ارج گذارند وآنان را به بازی گیرند.
۵ - وآخرین نکته در این مورد این است که: حاکم بیدادگر عباسی درمی یابد که همکاری او با جعفر، نه چاره ساز است ونه کمترین ره آورد را برای رژیم به بار می آورد، چرا که اصل اساسی امامت از دیدگاه شیعه، به گونه ای جامع الاطراف وتمام عیار وکامل وروشن وبه هم پیوسته است که نمی توان با آن بازی کرد وآن را از محتوای غنی ومترقی یا روند عادلانه والهی آن، منحرف ساخت.
به همین جهت هم، صلاح دید که از اندیشه نخست خویش که همکاری با جعفر برای درهم کوبیدن امامت وجامعه تشیع بود دست بردارد وحق را به کاروانیان بدهد وبگوید: «جعفر! اینها فرستاده وپیام رسانند وپیام رسان جز رسانیدن پیام مسئولیتی ندارد». وبدین سان با این سخن سردمدار عباسی، درهای امید کاذب به روی جعفر بسته شد وکاخ پوشالی امید وآروزهای شیطانی اش از همان
لحظه، فرو ریخت.
کاروانیان، از شرارت جعفر ودوستان وهمپالکی هایش می ترسند واز خلیفه ی عباسی می خواهند که امنیت آنان را برای خروج از سامرا تضمین کند واو نیز می پذیرد ومأمورانی گسیل می دارد تا آنان به سلامت بروند.
دیگر از حیرت وسرگردانی وصف ناپذیری که در مورد امام راستین پس از حضرت عسکری (علیه السلام) بر سر آنان سایه افکنده بود، مپرس! در اندیشه بودند که اینک چه کنند وچگونه پیش از شناخت امام واقعی وجانشین حضرت عسکری (علیه السلام) به ایران وشهر خویش، قم، بازگردند؟
اینجا بود که لطف الهی شامل حال کاروانیان شد وآنان را از سرگردانی نجات بخشید واز آن ورطه هولناک، رهایی داد.
فرستاده حضرت مهدی (علیه السلام) سررسید وآنان را با نام ونشان صدا زد وهمه را به قرارگاه نور وبه دیدار دوازدهمین امام معصوم (علیه السلام) مفتخر ساخت. معمای پیچیده آنان گشوده شد وپرده های سیاهی کنار رفت وحیرت وسرگردانی رخت بربست.
پس از این همه، باز هم جعفر ادعا کرد که تنها وارث برادرش حضرت عسکری (علیه السلام) است وبدینوسیله به مبارزه با وجود گرانمایه فرزند او، امام مهدی (علیه السلام) پرداخت. منکر پسر داشتن برادر گردید وهمه اموال وهستی وامکانات مادی را برد وخورد وپیشگویی امام حسین (علیه السلام) در مورد امام دوازدهم که به مردی از یمن فرموده بود تحقق یافت.
آن سخن این بود که: «قائم هذه الأمه هو التاسع من ولدی وهو صاحب الغیبه وهو الذی یقسم میراثه وهو حی»(۲۵۲).
یعنی: قائم این امت، نهمین فرزند معصوم من است. او غیبت طولانی دارد ووجود گرانمایه اش زنده وموجود، میراث او را فریب کاران تقسیم می کند ومی خورند.
سرانجام جعفر
مورخان ومحدثان در مورد فرجام جعفر، دیدگاه متفاوتی دارند. برخی بر این عقیده اند: که او سرانجام توبه کرد واز گمراهی خویش بازگشت ودر صراط مستقیم قرار گرفت وانحراف وگناه خویش را دریافت....
تنها دلیل آنان نیز توقیع مبارکی است که در پاسخ پرسش «اسحق بن یعقوب» از سوی آن گرامی رسیده است. در آنجا می فرماید:
«وأما سبیل عمی جعفر وولده، فسبیل اخوه یوسف»(۲۵۳).
یعنی: اما راه عمویم جعفر وفرزندانش، هم چون راه برادران یوسف بود.
در این بیان حضرت مهدی (علیه السلام) کار جعفر را به عملکرد ظالمانه برادران یوسف تشبیه می کند.
اما جای سؤال باقی است که: «چگونه از این جمله آن حضرت، توبه جعفر وپذیرفته شدن توبه او از سوی خدا دریافت می گردد؟»
برادران یوسف پس از روشن شدن عملکرد ظالمانه خویش صمیمانه گفتند:
«یا ابانا! استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین، قال سوف أستغفر لکم ربی انه هو الغفور الرحیم»(۲۵۴).
یعنی: ای پدر! برای گناهان ما،طلب آمرزش کن که ما گناهکار بودیم. وپدرشان گفت: به زودی از پروردگارم برای شما آمرزش خواهم خواست که او آمرزنده وبخشایشگر است.
اما از توقیع مبارک، تنها عملکرد ظالمانه جعفر دریافت می گردد که به عملکرد برادران یوسف تشبیه شده وتوبه جفر دریافت نمی گردد وروح وجان سخن برای ما مشخص نیست. «والله العالم».

بخش ۹: نمایندگی خاص

نمایندگی وسفارت آن حضرت، از پستها ومسئولیتهای بسیار خطیر وپر اهمیت شناخته شده است واین مقام والا، تنها برازنده کسی است که کران تا کران وجودش از ویژگیها وارزشها، آراسته باشد، از ویژگیهایی: چون ایمان خلل ناپذیر، امانتداری به مفهوم واقعی آن، تقواپیشگی وپرهیزکاری، رازداری وپوشیده داشتن اموری که باید نهان بماند، دخالت ندادن رأی ونظر شخصی خویش در امور خاص به آن حضرت، اجرای دستورات وتعلیمات رسیده از جانب مقام والای امامت وولایت راستین ودیگر ارزشها وویژگیها وشرایط....
روشن است که نیابت خاص آن حضرت از نیابت عام که مجتهد جامع الشرایط از آن برخوردار است، مسئولیتی بس برتر وخطیر است، گر چه در دومی نیز اجتهاد به مفهوم حقیقی کلمه، همراه ویژگیهایی چون عدالت در میدان عمل، مخالفت واقعی با هوای نفس، التزام وتمسک خالصانه به معیارها وموازین شرعی در ابعاد گوناگون حیات، پرواپیشگی ودرست اندیشی وژرف نگری وشناخت عمیق ودیگر شرایط، در درجه بسیار والا وگسترده ای، ضروری است.
ما در اینجا در نظر نداریم وارد این بحث شویم وهدف در اینجا تنها سخن از چهار سفیر ویژه دوازدهمین امام نور (علیه السلام) وبیوگرافی فشرده ای از آن شایستگان وفرزانگان است.
نخستین سفیر
نام بلندآوازه نخستین سفیر امام مهدی (علیه السلام) «عثمان بن سعید» بود وکنیه اش «ابوعمرو» ولقبهای پرافتخارش عبارتند از: «عمری» «اسدی» «عسکری» «سمان» «زیات».
دلیل سه لقب از پنج لقب، روشن است که انتساب به بنی اسد ومنطقه نظامی سامرا وخانوادگی است، اما دو لقب دیگر بدان جهت به او داده شد که در آن جو وحشت وترور حاکمیت استبداد عباسی، به منظور تقیه وپوشش دادن به سفارت خویش از جانب امام عصر (علیه السلام) تجارت روغن می نمود وآن مسئولیت خطیر را در این پوشش به انجام می رسانید. شیعیان به سوی او می رفتند واموال، حقوق، نامه ها وپرسشهای خویش از دوازدهمین امام نور (علیه السلام) را به او تحویل می دادند وآن مرد با درایت وپرشهامت واخلاص، آنها را به گونه ای خاص، گاه با قرار دادن در ظرفها وپوستهای مخصوص حمل آب وروغن، به سوی حضرت مهدی (علیه السلام) می فرستاد تا دشمن وجاسوسان پی نبرند.
او افتخار خدمت به امام هادی (علیه السلام) را نیز در پرونده زندگی شایسته خویش داشت واز یازده سالگی به این افتخار نائل آمد واین نشانگر اوج هوشمندی، خردمندی، رشد فکری این نوجوان ودیگر ویژگیهای او همچون: عدالت، امانتداری، درستی وشایستگی او است وراستی که: «خداوند هر کس را خواست به لطف خویش مفتخر می سازد».
«احمد بن اسحاق» که از فرزانگان است آورده است که: از حضرت هادی (علیه السلام) پرسیدم: سالارم! با چه کسی رابطه برقرار کنم واز چه کسی تعالیم وپیامهای شما را بگیرم وگفتار چه کسی را بپذیرم؟»
امام هادی (علیه السلام) فرمود:
«العمری ثقتی، فما أدی الیک عنی فعنی یؤدی وما قال لک عنی فعنی یقول، فاسمع له وأطع، فانه الثقه المأمون»(۲۵۵).
یعنی: «عمری» مورد اعتماد من است، هر آنچه از من بسوی شما آورد از ما آورده است وآنچه از من گفت براستی از من می گوید. پس، بشنو واطاعت کن! چرا که امین ومورد اعتماد است.
«عمری» این فرزانه روزگار، پس از شهادت حضرت هادی (علیه السلام) به افتخار دیگری مفتخر گردید ونمایندگی وکالت خاص حضرت عسکری (علیه السلام) را، خداوند روزی او ساخت.
از امام عسکری (علیه السلام) آورده اند که به جناب «احمد بن اسحاق» فرمود:
«العمری وابنه، ثقتان، فما أدیا الیک عنی فعنی یؤدیان ومنا قالا لک فعنی یقولان، فاسمع لهما وأطعهما، فانهما الثقتان المأمونان»(۲۵۶).
یعنی: عمری وپسرش هر دو ثقه ومورد اعتمادند، هر آنچه از سوی من برای تو آوردند تردید مکن که از سوی ماست وهر چه می گویند از جانب ماست. بنابراین سخنان آن دو را بشنو وپیروی آنان نما وبدان که هر دو امین ومورد اعتمادند.
حضرت عسکری (علیه السلام) نامه ای طولانی به «اسحاق بن اسماعیل نیشابوری» مرقوم داشته اند، فرازی از آن نامه در مورد جناب «عثمان بن سعید عمری» است که می فرماید:
«... فلا تخرجن من البلده حتی تلقی العمری (رضی الله عنه برضای عنه) وتسلم علیه وتعرفه ویعرفک، فانه الطاهر الأمین، العفیف، القریت منا والینا..»(۲۵۷).
یعنی: شما از شهر حرکت نکن تا با «عمری» ملاقات کنی وبر او سلام نمایی، هم تو او را بشناسی وهم او شما را، چرا که او شخصیتی پاک وامین وعفیف وبه ما خاندان وحی ورسالت، بسیار نزدیک است.
ونیز از «محمد بن اسماعیل» و«علی بن عبد الله سجستانی» آورده اند که: ما دو نفر در سامرا به محضر حضرت عسکری (علیه السلام) شرفیاب شدیم ودر همان هنگام گروهی از دوستداران وشیعیان آن حضرت در خدمتش بودند که «بدر» یکی از کارگزاران بیت رفیع امامت وارد اطاق شد وگفت: «سالار من! گروهی درب خانه هستند که گرد وغبار سفر بر چهره دارند».
حضرت عسکری (علیه السلام) به حاضران فرمود: «اینان دسته ای از شیعیان ما از «یمن» هستند...». تا به بدر فرمود: «برو عثمان بن سعید عمری را بیاور!»
طولی نکشید که «عمری» آمد وحضرت عسکری (علیه السلام) به او فرمود:
«امض یاعثمان! فانک الوکیل والثقه المأمون علی مال الله واقبض من هؤلاء النفر الیمنیین ما حملوه من المال...».
یعنی: عثمان بن سعید! شما وکیل من هستی ومردی امین ومورد اعتماد بر اموال خدا، برو از این گروه که از «یمن» آمده اند واموالی آورده اند تحویل بگیر....
آنگاه ما گفتیم: «سالار ما! بخدا سوگند که عثمان بن سعید از بهترین شیعیان شماست، تقاضا می کنیم دیدگاه خود را در مورد موقعیت او بیان فرمایید. آیا او وکیل ونماینده ومورد اعتماد شما در دریافت اموال هست یا نه؟»
حضرت عسکری (علیه السلام) فرمود:
«نعم!... واشهدوا علی أن عثمان بن سعید العمری وکیلی وأن ابنه محمدا وکیل ابنی مهدیکم»(۲۵۸).
یعنی: آری! شاهد باشید که عثمان بن سعید عمری، وکیل ونماینده من است وپسرش محمد بن عثمان، وکیل پسرم مهدی شما (امت پیامبر) است.
ونیز از گروهی از شیعیان روایت شده است که: ما بطور گروهی به محضر حضرت عسکری (علیه السلام) شرفیاب شدیم تا از حجت خدا پس از آن جناب بپرسیم، در حالی که ۴۰ نفر در مجلس حضور داشت، «عثمان بن سعید عمری» بپا خاست وگفت: پسر پیامبر! از موضوعی بزرگ می خواهم بپرسیم که شما بدان از من آگاه تری».
امام عسکری (علیه السلام) برخاست وفرمود: «بگویم برای چه اینجا گرد آمده اید؟»
گفتیم: «آری! ای پسر پیامبر!»
فرمود: «آمده اید از امام راستین پس از من سؤال کنید».
پاسخ دادیم: «آری!»
در این هنگام به دستور امام عسکری (علیه السلام) پسری همانند پاره ماه وارد شد که شبیه ترین مردم به امام عسکری (علیه السلام) بود وامام (علیه السلام) خطاب به گروه فرمود:
«هذا امامکم من بعدی وخلیفتی علیکم اطیعوه ولا تتفرقوا من بعدی فتهلکوا فی أدیانکم.
ألا! وانکم لا ترونه بعد یومکم هذا حتی یتم له عمر، فاقبلوا من عثمان ما یقوله وانتهوا الی أمره واقبلوا قوله...»(۲۵۹).
یعنی: این امام شما مردم پس از من وجانشین من، در میان شماست. از او اطاعت کنید وپس از من پراکنده مشوید که در دینتان به هلاکت خواهید رسید.
بهوش باشید که از امروز به بعد، دیگر تا پایان دوران (غمبار) غیبتش، او را نخواهید دید، از این رو آنچه عثمان بن سعید، از او برای شما خبر آورد، بپذیرید واز هشدار او باز ایستید وگفتارش را قبول کنید.
ونیز در بحث ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) آوردیم که امام عسکری (علیه السلام) پس از ولادت فرزندش، به عثمان بن سعید عمری دستور داد که هزاران رطل گوشت ونان بخرد ومیان تهیدستان تقسیم نماید وتعدادی گوسفند به سلامتی حضرت مهدی (علیه السلام) عقیقه نماید.
جناب عثمان بن سعید در بغداد می زیست وبه شهر تاریخی سامرا به منظور دیدار دو امام گرانمایه حضرت هادی وعسکری (علیهم السلام) بسیار سفر می کرد. از برخی روایات دریافت می گردد که جناب «عمری» در مراسم غسل وکفن ودفن حضرت عسکری (علیه السلام) حضور داشت، اما مباشر غسل، حضرت مهدی (علیه السلام) بود چرا که امام معصوم را جز امام ومعصوم دیگر غسل نمی دهد. این عقیده استوار ماست، گر چه تاریخ در مورد غسل دادن حضرت مهدی (علیه السلام) بر پیکر پاک پدرش، از بیان حقیقت کوتاهی کرده است.
پس از رحلت امام یازدهم، حضرت مهدی (علیه السلام) جناب عمری را در وکالت ابقا وبه سفارت خویش برگزید. بر این اساس است که او نخستین سفیر ونایب محبوب دلها، رابط میان او وشیعیان ودوستانش در رسانیدن نامه ها ومسایل وحل مشکلات آنهاست. وشماره دیدارها وافتخار تشرف او به پیشگاه حضرت مهدی (علیه السلام) وچگونگی دیدارها واندازه ملاقاتهای او را که روزانه، هفتگی، ماهانه ویا براساس شرایط ونیاز، صورت می گرفته است، اینها را فقط خدا می داند. تنها او می داند که جناب عمری در روزگاری که میلیونها شیعه از افتخار دیدار یار وتوفیق زیارت آن گرامی محروم بودند، چقدر به زیارت او مفتخر گشته است.
آری! امانتداری ومصلحت، او را ملتزم می ساخت که این راز را برای مردم آشکار نسازد تا با صاحبش بماند ودفن گردد، یا خبر برخی از دیدارها، پس از رحلت او آشکار گردد.
برای نمونه:
در روایت است که عبدالله بن جعفر با جناب عمری، پس از رحلت عسکری (علیه السلام) ملاقات کرد وضمن سوگند دادن به او گفت: «تو را به حرمت حق وبه حرمت دو امام گرانمایه، حضرت هادی وعسکری که تو را مورد اعتماد خویش می شناختند، سوگندت می دهم که بگویی، آیا فرزند حضرت عسکری، صاحب الزمان را دیده ای؟»
جناب عمری سخت گریست ودر برابر اصرار بسیار او،از او پیمان گرفت که تا او در قید حیات است، به کسی نگوید. آنگاه فرمود: «آری! آن محبوب دلها را بسیار دیده ام...»(۲۶۰).
کوتاه سخن اینکه: «عمری» از نوابغ روزگار بود، هم در میدان تعقل وتفکر وهم در دیگر میدانها، باید امتیازات خاص او همچون تقوا پیشگی، پرهیزکاری، امانت ودیگر ارزشها وویژگیهایی را که او را به مقام والای نیابت عامه وخاصه اوج بخشید، اینها را نیز بر نبوغ فکری وعقلی او افزود وگفت: «گوارا باد بر صاحبان نعمت، نعمتهایشان!»
آری! او از جوانی وپیش از آن، به افتخار سعادت وشرافت خدمت امامان نور (علیهم السلام) نایل آمد وتا آخرین لحظات زندگی غرق در این نیکبختی وافتخار بود.
تردیدی نیست که سه امام گرانقدر، او را پس از آزمایش به این مسئولیت خطیر وجایگاه رفیع برگزیدند، چرا که ویژگیهای لازم را در او یافتند وحضرت مهدی (علیه السلام) به او دستور داد فرزندش «محمد بن عثمان» را پس از خود بجای خویش نصب کند تا کارها را سر وسامان دهد ونقش حساس پدر را ایفا نماید.
دومین سفیر خاص
دومین نایب خاص حضرت مهدی (علیه السلام) در عصر غیبت کوتاه مدتش، «محمد بن عثمان» بود. او کنیه اش ابوجعفر وبه لقب «عمری»، «عسکری» و«زیات» خوانده می شد.
از بهره ها ونعمتهای بزرگ جناب «عثمان بن سعید» در زندگی پرافتخارش از جمله این بود که خداوند فرزند شایسته ای به او روزی ساخت که در ویژگیها وامتیازات وفضایل اخلاقی، بسان پدر بود.
ودر صفحات گذشته ترسیم گردید که حضرت عسکری (علیه السلام) تصریح فرمود که:
«عمری وفرزندش، هر دو مورد اعتماد ما هستند».
ونیز فرمود: «پسرش محمد، وکیل پسرم، مهدی شما، خواهد بود».
گزینش سفیر دوم، از این رو بود که حضرت مهدی (علیه السلام) «محمد» را به جای پدر برگزید تا همان نقش حساس واساسی را که پدرش در دوران پرافتخارش به عهده داشت ایفا کند وطی نامه های متعددی به بزرگان شیعه، به همه اطلاع داد که «محمد» را به عنوان نایب دوم، برگزیده است.
از جمله این نامه ها، نامه مبارکی است که آن گرامی به «محمد بن ابراهیم مهزیار» مرقوم داشته است که از جمله مرقوم می فرماید:
«... والابن (وقاه الله) لم یزل ثقتنها فی حیاه الأب (رضی الله عنه وأرضاه ونضر وجهه) بجری عندنا مجراه ویسد مسده وعن أمرنا یأمر الابن وبه یعمل، تولاه الله، فانته الی قوله...»(۲۶۱).
یعنی: پسر جناب «عثمان بن سعید»، «محمد»، که خدای نگاهدار او باد! همچنان به انجام مسئولیت خطیر او همت می گمارد وجای خالی او را در خدمت به حق وعدالت، پر می کند. او نیز چون پدرش که خدای از او راضی باد!... دستورات ما را بیان می کند وبدان عمل می نماید، خدای او را دوست بدارد. از این رو سخن او را بشنو واوامر او را امتثال نما!...
جناب «محمد بن عثمان» با دریافت نامه ای که حضرت مهدی (علیه السلام) در آن، رحلت پدرش را به او تسلیت فرموده بود، برگ زرین دیگری بر دفتر افتخارات خویش افزون ساخت که در آن نامه مبارک از جمله آمده است:
«انا لله وانا الیه راجعون، تسلیما لأمره ورضاءا بقضائه، عاش أبوک سعیدا ومات حمیدا، فرحمه الله وألحقه بأولیائه وموالیه (علیهم السلام) فلم یزل مجتهدا فی أمرهم، ساعیا فیما یقربه الی الله (عز وجل) والیهم، نضر الله وجهه وأقاله عثرته....
أجزل الله لک الثواب وأحسن لک العزاء، رزئت ورزئنا وأوحشک فراقه وأوحشنا، فسره الله فی منقلبه.
کان من کمال سعادته أن رزقه الله تعالی ولدا مثلک، یخلفه من بعده ویقوم مقامه بأمره ویترحم علیه.
وأقول: الحمد لله، فان الأنفس طیبه بمکانک وما جعله الله تعالی فیک وعندک، أعانک الله وقواک وعضدک ووفقک وکان لک ولیا وحافظا وراعیا وکافیا ومعینا»(۲۶۲).
یعنی: همه ی ما از آن خدا هستیم وهمگمی بی تردید به سوی او باز می گردیم. ما تسلیم فرمان او وراضی به داوری وفرمان وتقدیر او هستیم.
پدرت سعادتمندانه زیست وستوده وشایسته از جهان رخت بربست. رحمت وبخشایش خدا بر او باد وخداوند او را به اولیای خویش ملحق سازد!
او همواره در انجام دستورات پیشوایان وسروران خویش،کوشا بود ودر کارهایی که او را به خدا واولیای او نزدیک سازد، کوشش خستگی ناپذیری داشت، خداوند روح او را شاد وچهره اش را درخشان سازد واو را بیامرزد.
خداوند پاداش وثواب تو را افزون گرداند ودر این مصیبت به تو شکیبایی نیکو ارزانی دارد.
محمد! تو اینک در رحلت پدر داغدار ومصیبت زده ای وما هم اندوهگین. فراق پدرت برای تو وحشتناک وبرای ما اندوه بار. خداوند او را در بازگشتگاه خود شادش گرداند.
از کمال نیکبختی او این است که خداوند فرزندی همچون تو به وی روزی ساخت که پس از مرگ او بماند وجانشین او گردد وبرای پدر طلب آمرزش نماید.
بر این نعمت، خدای را سپاس، چرا که دلهای شیعیان ما به وجود تو وبه آنچه خدا در شخصیت تو ونزد تو قرار داده است، شادمانند. خدا یاریت کند وبه تو نیرو واقتدار بخشد وپشتیبانیت کند ودر کارها، به تو توفیق ارزانی دارد ونگهبان، حافظ، کفایت کنند امور ویار ویاورت باشد!
شگفتا؟!
شما خواننده گرامی! به نامه ی گرانقدر حضرت مهدی (علیه السلام) به محمد بن عثمان یک بار دیگر بنگرید، براستی که قلم ناتوانتر از آن است که نشانه های مباهات وافتخاری را که امام عصر (علیه السلام) در این مرقوم مبارک، به این پدر وپسر پرافتخار،عنایت فرموده است برشمارد وآنگونه که می باید ترسیم کند.
هر واژه ای از انبوه واژه های این نامه، ستایش عطرآگین ونشانی رفیع وبلند وپرافتخار است که اگر مردی در زندگی خویش به یکی از آنها کامیاب گردد ونایل آید براستی زیبنده است که سرفرازانه سر برافرازد ومباهات کند وبر خود ببالد وبگوید:
«هان ای جهانیان! آیا چو منی هست؟ نظیر من کیست؟»
شگفتا! آخر چگونه این همه افتخارات وارزشهایی که گرانبهاتر وپرارزشتر از هر چیز نفیس وارزشمندی است، که وجود جناب عثمان بن سعید وفرزند خلف او، محمد گرد آمد؟ گوارا باد بر آن دو این افتخار ونیکبختی دنیا وآخرت! جناب محمد بن عثمان، بسان پدرش سفیر ورابط میان حضرت مهدی (علیه السلام) با تمامی شیعیان آن حضرت بود، چه شیعیانی که در عراق می زیستند وچه دوستداران وارادت مندانی که از قم ودیگر شهرهای اسلامی در پی محبوب وامام خویش بودند واز سفیر ونایب خاص او، سراغ او را می گرفتند.
وهمانگونه که گذشت، محل خدمت وسفارت او نیز در بغداد بود.
روشن است که آن جناب وظایف ومسئولیتهایی را که بر دوش داشت در جوی از کتمان وتقیه ورازداری انجام می داد. او اموال وحقوق شرعی را از شیعیان دریافت می داشت وبه صورت نهانی همه را به حضرت مهدی (علیه السلام) تقدیم می داشت ویا به گونه ای که او مقرر می فرمود به مصرف می رسانید.
اما اینکه چگونه وبه چه صورتی اموال را به آن گرامی تقدیم می کرد موضوع روشنی نیست واز هر جهت با ابهام پیچیده است.
آن جناب بارها به شایستگان خبر داد که پس از رحلتش «حسین بن روح نوبختی» بجای او منصوب شده وانجام وظیفه خواهد کرد.
سومین سفیر آن حضرت
او بنام «حسین بن روح» بود وکنیه اش «ابوالقاسم» ودر لقب به «نوبختی» شهرت داشت.
در جامعه تشیع آن روزگار، شخصیت پرآوازه، اندیشمند ومعروف بود وپیش از افتخار تصدی نیابت خاص، وکیل دومین سفیر حضرت مهدی (علیه السلام) جناب محمد بن عثمان بود، هم به املاک او نظارت داشت وهم رابط میان او وبزرگان شیعه در نقاط مختلف کشور پهناور اسلامی بود واز این راه دستورات وتعلیمات اهل بیت (علیهم السلام) واخبار نهانی را به آنان می رسانید.
به همین جهت، هنگامی که شیعیان دیدند دومین نایب امام عصر (علیه السلام) او را امین می شناسد وبه او اعتماد می کند وبه فضیلت ودینداری او گواهی می نماید واو را شایسته وکالت خویش می نگرد، به تدریج اعتماد همگی به او فزونی یافت ومورد توجه همگان قرار گرفت.
او شخصیت والایی بود که به خردمندی وفرزانگی ورشد فکری ودینی شهرت بسزایی داشت وموافق ومخالف بر این واقعیت گواهی می دهند، تا جایی که اهل سنت نیز او را تکریم واحترام می نمودند.
این امتیازات وشرایط وویژگیها برای «جناب حسین بن روح» پایگاه پرشکوه مردمی وموقعیت بلندی بخشیده بود که همه مردم، با وجود راه وروش مختلف وهدف ومذهب متفاوت ودر سطوح گوناگون به او بهای بسیار می دادند وبه دیده احترام می نگریستند.
پیش از رحلت دومین نایب خاص، فرمانی از جانب امام عصر (علیه السلام) صادر گردید که به موجب آن، جناب «محمد بن عثمان» دستور یافت تا «حسین بن روح» را بجای خویش معرفی کند وچنین کرد.
او آنگونه که می باید اعلان کرد که جانشینش پس از رحلت، حسین بن روح خواهد بود وبدین منظور، بزرگان شیعه را گرد آورد وضمن بیاناتی، از جمله فرمود: «اگر من از دنیا رفتم حسین بن روح جانشین من است چرا که دستور یافته ام او را به جای خویش برگزینم، از این رو در زندگی خود به او مراجعه کنید ودر کارها به او اعتماد ورزید»(۲۶۳).
ونیز هنگامی که ساعتهای واپسین عمر او فرا رسید، انبوهی از سرشناسان وبزرگان شیعه کنار بسترش گرد آمدند وآن جناب خطاب به آنان گفت: «این ابوالقاسم، حسین بن روح نوبختی جانشین من است ومیان شما وحضرت صاحب الأمر (علیه السلام) سفیر ووکیل ومورد اطمینان وامین است.
از این رو در کارهایتان به او مراجعه کنید ودر کارهای مهم خود به او اعتماد نمایید. من این فرمان را دریافت داشته بودم وآن را به شما دوستداران اهل بیت رسانیدم»(۲۶۴).
روایت است که دومین نایب خاص امام عصر (علیه السلام) دوست گرم وپر مهری بنام «جعفر بن احمد» داشت وبا او بسیار نشست وبرخاست می نمود.
این دوستی به جایی رسیده بود که آن جناب، در اواخر زندگی اش جز غذایی که در خانه این دوست فراهم می شد چیزی میل نمی کرد وبسیاری از شیعیان با آگاهی بر این دوستی در این اندیشه بودند که جعفر بن احمد، سومین نایب خاص امام عصر (علیه السلام) وجانشین دوست خود خواهد بود، اما حضرت مهدی حسین بن روح نوبختی را به سفارت برگزید.
جالب است که «جعفر بن احمد» با وجود ارتقاء مقام حسین بن روح هرگز رفتار وعملکرد دوستانه وصمیمانه خویش را با او تغییر نداد بلکه همانگونه، که در خدمت دومین نایب امام عصر (علیه السلام) تا آخر کار، در کمال مهر ووفا ایستاد، به خدمت سومین نایب نیز کمر همت بست. همواره در مجلس او حضور می یافت واو را مخلصانه در راه انجام وظایف وبه دوش کشیدن بار گران مسئولیتهایش یاری می کرد. وتا آخرین لحظات زندگی «جناب نوبختی» در خدمت او ایستاد، تا سرانجام سومین نایب خاص نیز پس از ۲۱ سال خدمت به حق وعدالت، در سال ۳۲۶ هجری جهان را بدرود گفت.
چهارمین نایب خاص
نام چهارمین نایب خاص محبوب دلها، «علی بن محمد» بود، کنیه اش ابوالحسن ودر لقب «سمری» شهرت داشت.
حضرت او را برای سفارت خویش برگزید وبه جناب حسین بن روح نیز دستور داد که او را به جانشینی خویش معرفی کند وآن جناب نیز دستور مبارک امام خویش را اجرا کرد.
شخصیت والای آن جناب بسان خورشیدی بود که نیازی به معرفی درخشندگی نور او نیست وامانتداری، تقوا، شکوه وعظمت او فراتر از گفتار ونوشتار است.
از کرامتهای آن فرزانه روزگار از جمله این بود که در بغداد، خبر از رحلت «ابن بابویه قمی»، پدر گرامی صدوق، که در ری می زیست داد وگفت: «در این ساعت، او چشم از جهان فرو بست». وگروهی از شیعیان که در حضورش بودند ماه وروز وساعتی را که او فرموده بود یادداشت کردند، آنگاه پس از ۱۷ روز که خبر رحلت او به بغداد رسید دیدند کاملا با نوشته آن روز که جناب «سمری» فرموده بود تطبیق دارد.
با پایان یافتن زندگی پرافتخار چهارمین نایب خاص امام عصر، غیبت صغری یا کوتاه مدت آن گرامی ونیز نیابت وسفارت خاص نیز به پایان رسید واز آن روز غیبت طولانی آن خورشید جهان افروز، آغاز گردیده است که تاکنون نیز ادامه دارد.
امید که با ظهور مبارکش این فراق وانتظار واین دوران غمبار غیبت پایان پذیرد، ان شاء الله.
رحلت جناب سمری
درست پیش از شش روز از رحلت چهارمین نایب خاص بود که پیام کتبی مبارکی از سوی حضرت مهدی (علیه السلام) به آن جناب صادر گردید، که اینگونه بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
«یا علی بن محمد السمری! أعظم الله أجر اخوانک فیک، فانک میت ما بینک وبین سته أیام، فاجمع أمرک ولا توص الی أحد فیقوم مقامک بعد وفاتک، فقد وقعت الغیبه التامه فلا ظهور الا بعد اذن الله - تعالی ذکره - وذلک بعد طول الأمد وقسوه القلوب وامتلاء الأرض جورا»(۲۶۵).
بنام خدای بخشاینده بخشایشگر
هان ای علی بن محمد سمری! خداوند پاداش برادران دینی ات را در رحلت تو، پرشکوه وبزرگ گرداند. تو تا شش روز دیگر به سرای باقی خواهی شتافت، از این رو به کارهایت رسیدگی کن ودر مورد هیچ کس به عنوان جانشین خود، وصیت منما، چرا که عصر غیبت کامل، فرا رسیده است ودیگر جز پس از دریافت فرمان از جانب خدا، ظهور نخواهد بود ودریافت فرمان از جانب خدا نیز پس از گذشت روزگاران وسخت شدن قلبهای مردم ولبریز شدن زمین از ظلم وجور، خواهد بود.
جناب سمری، این توقیع مبارک را در خانه اش برای مردم خواند وآنان از روی آن توقیع شریف،نسخه برداشتند واز خانه آن جناب رفتند، اما هنگامی که روز ششم بسوی خانه او آمدند، دیدند در واپسین لحظات است.
پرسیدند: «جانشین شما کیست؟»
پاسخ داد: «خدای را امری است که خود به انجام رساننده آن است».
واین آخرین سخنی بود که از او شنیده شد وآنگاه جهان را بدورد گفت واین در سال ۳۲۹ هجری اتفاق افتاد(۲۶۶).
نمایندگان حضرت مهدی
در دوران زندگی چهار سفیر خاص امام عصر (علیه السلام) شیعیان ودوستداران، مسایل فقهی، حقوقی،مالی وگاه مسایل شخصی خود را نیز از طریق آنان از امام گرانقدر خویش می پرسیدند وپس از مدتی کوتاه، پاسخ شایسته وبایسته آن را دریافت می کردند.
این سفیران خاص نیز در شهرهای مختلف جهان اسلام، هر کدام نمایندگانی داشتند که در فراهم ساختن امکانات انجام شایسته مسئولیتهای خطیر سفارت حضرت مهدی (علیه السلام) برای آنان، نقش شایسته ای را ایفا می کردند.
این نمایندگان، در زندگی راه ورسم خویش، بسیار شایسته کردار ودر عقیده وایمان خود، بسیار مستقیم ودرست اندیش بودند وهمگمی به پارسایی، تقوا پیشگی وشایستگی شهرت داشتند وتا آخرین لحظه زندگی نیز به همان سبک زیسته، نه انحرافی از آنان دیده شد ونه لغزش وارتجاعی. این بزرگوران، برای دریافت پاسخ مسایل وموضوعات خویش که مردم از آنان پاسخ آنها را می خواستند، گاه به سوی سفیران خاص امام عصر (علیه السلام) مراجعه می کردند وگاه بطور بی واسطه به سوی خود آن گرامی مرد عصرها ونسلها که ما در اینجا، به منظور پرهیز از گستردگی بحث، تنها نام بلند آوازه ونیک آنها را می آوریم وبیوگرافیشان را وامی گذاریم.
نام برخی از آنان عبارت است از:
۱ - حاجز بن یزید که لقبش وشاء بود.
۲ - ابراهیم بن مهزیار
۳ - محمد بن ابراهیم
۴ - احمد بن اسحاق قمی
۵ - محمد بن جعفر اسدی
۶ - قاسم بن علاء
۷ - حسن بن قاسم
۸ - محمد بن شاذان
ونیز شخصیتهای دیگری نام ونشانشان آمده است که وکالت آنها ثابت نشده یا در میان محدثان شهرت نیافته اند، که از آنها می گذریم.
مدعیان دروغین سفارت ونمایندگی
از شگفتیهای روزگار این است که شماری از یاران حضرت هادی وحضرت عسکری (علیه السلام) فرجام شقاوت بار وعاقبت بسیار بدی را برای خویش برگزیدند واز راه درست ومسیر حق وعدالت انحراف جستند، با اینکه هم دارای سابقه درخشانی بودند وهم بسیار به محضر آن دو بزرگوار تشرف یافته وهم، پیوندشان سخت واستوار بود.
روایات بسیار از آن دو امام معصوم شنیده بودند تا جایی که یکی از آنان با گردآوری ودسته بندی آن روایات، کتابی تألیف نموده بود.
انگیزه ها واسباب انحراف
با تعمق شایسته وبایسته در موضوع، برای انحراف آنان از راه درست وعادلانه، جز انگیزه های ذیل را نمی توان یافت:
۱ - حرص وآز در تأمین منافع نامشروع شخصی
۲ - طمع به اموال وامکاناتی که انبوه دوستداران امام عصر (علیه السلام) به آنها داده بودند تا بوسیله ی آنان به آن حضرت برسد.
۳ - جاه طلبی ودوستی ریاست وعشق به شهرت وقدرت، تا از ورای آنها به جامعه، فرماندهی وریاست کنند.
۴ - ودیگر آفت هستی سوز، پیروی از هوای نفس که انسان را از حق وفضیلت باز می دارد.
آری! برای نگون بختی وانحراف آنان دلیل دیگری جز آنچه آمد نمی شناسیم.
سرانجام کارشان به جایی رسید که نفرین ولعنت حضرت مهدی (علیه السلام) شامل آنان گردید. آن نفرین ولعنتی که بند بند وجود انسان از آن می لرزد وقلبها تکان می خورد.
رفع فتنه مدعیان دروغین
روشن است که این مدعیان دروغین در میان شیعیان، مشکلات عقیدتی بسیاری ایجاد کردند، علاوه بر آن، افکار واندیشه های نایبان حقیقی حضرت مهدی (علیه السلام) را نیز به فتنه خود وریشه کن ساختن آن مشغول داشتند، زیرا عنصری که دچار انحراف عقیدتی است هنگامی که به دروغ ادعای سفارت ویا وکالت از امام (علیه السلام) را نیز داشته باشد، راه ورسم خط مستقیم امام (علیه السلام) را تیره وتار می سازد وبا مخالفت ورقابت کینه توزانه وجاه طلبانه خویش، میدان را برای تلاشهای اصلاحی سازنده سفیران حقیقی آن حضرت، تنگ می کند.
این مشکلی بود که نه سکوت در برابر آن صحیح بنظر می رسید ونه اقدام نکردن به حل آن مشکل وجبران ضایعات این آفت گمراهگر؛ بناگزیر باید با کنار زدن پرده از روی واقعیتها، حقیقت را آشکار ومدغیان دروغین را رسوا ساخت.
اینک توضیح بحث:
حسن شریعی
این مرد از یاران دو پیشوای گرانقدر حضرت هادی وعسکری (علیهم السلام) بود وپس از حضرت عسکری وغیبت امام عصر (علیه السلام) به دروغ وباطل، ادعا نمود که گویی سفیر ویژه آن حضرت است، با اینکه شایستگی این مقام را نداشت.
او به خدا دروغ بست وبه امامان معصوم (علیهم السلام) نسبتهایی داد که زیبنده مقام آنان نبود واز آنها بیزارند وسرانجام کفر وحق ستیزی او به جایی رسید که توقیعی از جانب حضرت مهدی (علیه السلام) بوسیله نایب سوم در لعنت ونفرین به او وبیزاری جستن از او ورفتار وگفتارش صادر گردید، از این رو شیعیان او را لعنت کردند وتنفر خود را از او اعلان نمودند.
محمد بن نصیر نمیری
این مردک، از یاران حضرت عسکری (علیه السلام) بود که پس از رحلت آن بزرگوار وغیبت فرزندش به دروغ مدعی گشت که سفیر حضرت مهدی (علیه السلام) ونایب خاص اوست، اما خدا به کیفر دروغ سازی وحق ستیزی وسخنان کفرآمیزش، او را رسوا ساخت ودومین نایب ویژه امام عصر او را لعنت کرد واز او بیزاری جست.
این عنصر منحرف، نسبت خدایی وربوبیت به حضرت هادی وعسکری (علیهم السلام) داد وبا وقاحت ادعا کرد که پیامبر وفرستاده شده از سوی امام هادی (علیه السلام) است(۲۶۷).
علاوه بر انکار مبدأ، با عقیده به تناسخ، معاد را نیز انکار کرد(۲۶۸) وبه مباح بودن نکاح با محارم چون: خواهر، مادر وعمه... وبه همجنس بازی، این عمل شنیع وضد انسانی، فتوا داد وگفت: «این کار برای فاعل لذت بخش است وبرای مفعول تواضع وفروتنی می آورد».
یکبار او را دیدند در حالی که غلامش بر او سوار است، هنگامی که بر این گناه زشت او را سرزنش کردند گفت: «این کار برای غلام لذت آور است وبرای من تواضع وترک تکبر وخودپسندی است»(۲۶۹).
احمد بن هلال عبرتایی
او اهل روستای بزرگی از منطقه «نهروان» بود که میان واسط وبغداد قرار داشت، گفته شده که از یاران حضرت هادی یا عسکری (علیهم السلام) بود وبه هر حال به غلو مشهور است ومورد لعن ونفرین ابدی.
نخست از افراد مورد اطمینان حضرت عسکری (علیه السلام) واز اصحاب خاص وروایت کننده از امامان معصوم (علیهم السلام) بود. ۵۴ مرتبه به زیارت خانه خدا رفت که ۲۰ بار با پای پیاده بود. اما دریغا که دچار انحراف وارتجاع سختی شد، به گونه ای که حضرت عسکری (علیه السلام) او را بسیار نکوهش کرد ودر موردش فرمود: «از این صوفی ریاکار وبازیگر، پروا کنید».
برخی نیز این جمله را در نکوهش او، از جانب حضرت مهدی (علیه السلام) دانسته اند که در هر حال نشانگر پلیدی وگمراهی این مرد است.
او تا زمان نیابت جناب محمد بن عثمان زیست وبا سماجت بسیار، سفارت آن جناب را انکار کرد که توقیع مبارکی از جانب حضرت مهدی (علیه السلام) در مورد لعن ونفرین بر او ولزوم اظهار بیزاری از کارهایش، شرف صدور یافت.
از آن پس، دشمنی وعداوت خویش را با امامان نور (علیهم السلام) آشکار ساخت که شیعیان او را لعنت کردند واز او بیزاری جستند.
پس از مرگ او، نامه ی دیگری از جانب امام عصر (علیه السلام) آمد که بار دیگر او را مورد لعن ونفرین قرار داد وبیزاری جستن از او را خاطر نشان نمود، دلیل آن هم این بود که برخی شیعیان توقیع نخست را در مورد او انکار کردند واز «قاسم بن علاء» که از وکلای حضرت مهدی (علیه السلام) بود تقاضا کردند که از آن حضرت در این مورد سؤال کند تا در مورد انحراف او اطمینان پیدا کنند.
در مورد سؤال آنان پاسخی رسید که فرمود:
«... قد کان أمرنا نفذ الیک فی المتصنع ابن هلال - لا رحمه الله - بما قد علمت ولم یزل - لا غفر الله له ذنبه ولا أقاله عثرته - یداخل فی أمرنا بلا اذن منا ولا رضی یستبد برأیه... لا یمضی من أمرنا ایاه الا بما یهواه ویریده، أراده الله بذلک فی نار جهنم.
فصبرنا علیه، حتی بتر الله - بدعوتنا - عمره وکنا قد عرفنا خبره قوما من موالینا فی ایامه - لا رحمه الله - وأمرنا هم بالقاء ذلک الی الخاص من موالینا ونحن نبرأ الی الله من ابن هلال - لا رحمه الله - وممن لا یبرأ منه.
واعلم الاسحاقی - سلمه الله - وأهل بیته بما أعلمناک من حال هذا الفاجر وجمیع من کان سألک ویسألک عنه من أهل بلده والخارجین ومن کان یستحق أن یطلع علی ذلک، فانه لا عذر لأحد من موالینا فی التشکیک فیما روی عنا ثقاتنا، قد عرفوا بأننا نفاوضهم بسرنا ونحمله ایاه الیهم وعرفنا ما یکون من ذلک ان شاء الله تعالی»(۲۷۰).
یعنی: درباره «ابن هلال» این ظاهر ساز - که رحمت خدا بر او مباد! - دستور ما به تو رسید واز آن آگاه شدی. او که خدا - گناهش را نبخشاید واو را از آمرزش خود محروم سازد - همچنان در کار ما بدون اجازه ورضایتی از جانب ما دخالت می کند. استبداد رأی، پیشه ساخته واز کار ما تنها آنچه را که دلخواه اوست می پذیرد، خدا بخاطر این شیوه زشت وگمراهانه اش او را به آتش جهنم بکشاند.
ما در مورد او شکیبایی ورزیدیم تا خدا به نفرین ما، رشته عمر او را برید، در زمان حیاتش - که خدای او را از رحمت خود دور سازد! - ما گروهی از دوستانمان را از انحراف عقیدتی وعملکرد ظالمانه او آگاه ساختیم وبه آنان خاطر نشان کردیم که به دوستان خاص ما این موضوع را برسانند.
واکنون ما، هم از او بیزاری می جوییم وهم از کسانی که از او ابراز تنفر نکنند.
آنچه در مورد این عنصر فاجر وگناهکار به تو اعلام کردیم به احمد بن اسحاق - که خدای او را سلامت دارد! - وبه همه کسانی که از شهر او یا دیگر شهرها، از وضعیت وی، از تو سؤال نمودند یا می نمایند ونیز به هر آن کس که درخور آن است که در این مورد آگاهی یابد، به همه اینها اعلان کن، چرا که هیچ یک از دوستان ما عذری ندارند که در آنچه افراد مورد اعتماد واطمینان از جانب ما روایت می کنند، تردید روا دارند.
آنان می دانند که ما اسرار خود را با افراد مورد اعتماد خویش در میان می گذاریم وآنها را به آنان انتقال می دهیم وآنچه در این مورد است اگر خدا بخواهد، شناخته اند.
محمد بن علی بن بلال
این مرد نیز در آغاز کارش مورد اعتماد حضرت عسکری (علیه السلام) بود(۲۷۱)، اما پس از آن، از صراط مستقیم انحراف جست وبه دروغ مدعی گردید که از جانب حضرت مهدی (علیه السلام) وکیل است ونیابت خاص دومین سفیر آن حضرت، جناب محمد بن عثمان را انکار نمود. واز پی آن، اموالی را که نزد او انباشته شده بود تا به حضرت مهدی (علیه السلام) برساند، در آنها خیانت ورزید(۲۷۲).
محمد بن عثمان، راه دیدار او با امام عصر (علیه السلام) را هموار کرد وآن گرانمایه به او دستور داد که اموال را به دومین نایب او، محمد بن عثمان بدهد. با این وصف او همچنان به انحراف وکینه توزی خود ادامه داد وفرجام کارش به جایی رسید که توقیعی از جانب امام عصر (علیه السلام) رسید ودر آن، ضمن گروهی دروغ پرداز همچون «شلمغانی» و«حلاج» مورد لعن ونفرین قرار گرفت وبه بیزاری جستن از آنان تأکید شد(۲۷۳).
حسین بن منصور حلاج
او شیطان بود وچه شیطان گمراهگر وخطرناکی؟
از ده قرن پیش، جامعه اسلامی به این عنصر فریبکار وفتنه او، گرفتار آمد وبا اینکه کفر وانحراف او آشکار گشت، برخی از واماندگان همچنان خود را دوستدار وارادتمند او به حساب می آورند واو را تحسین می کنند وبه اندیشه وعقیده فاسد او، دل می بندند وروشن است که هر کس به دیگری شباهت داشت، بسوی او جذب می گردد.
زادگاه او
در مورد زادگاه وشهر او، مورخان اختلاف نظر دارند، برخی او را از «نیشابور» می دانند وبرخی از «مرو» وبرخی دیگر از «طالقان» یا «شهر ری».
محدثان ومورخان از او سخن به میان آورده واو را از دروغ پردازان ودجالگران وشیادان فریبکار وتردست، شمرده اند. او تظاهر به صوفی گری می کرد ودر هر رشته ای از علم ودانش، در حالی که آگاهی ودانشی نداشت، خود را دانشور ودانشمند برجسته، جا می زد.
هر روز به رنگی در می آمد، نزد شیعیان خود را دوستدار وشیفته خاندان وحی ورسالت جا می زد ونزد اهل سنت، ژست همرنگی وهمراهی با آنان را می گرفت که از ناحیه امام عصر (علیه السلام) توقیعی صادر گردید وضمن لعن ونفرین او، بیزاری وجود مبارک آن حضرت را، از او وکارهای ناپسندش نشان داد.
دجالگری وتردستی او
به دلیل دجالگری وتردستی او، شگفتی ندارد که برخی از شیعیان، در کار او دچار اشتباه شوند ودر ستایش این عنصر گمراه وفریبکار، راه مبالغه گیرند. از زشتکاری وانحرافات او ونکوهشهایی که به همین خاطر از او شده است، از همه غفلت ورزند وتوقیعی که او را مورد لعن قرار می داد وبیزاری امام عصر (علیه السلام) را از او نشان می داد، همه را فراموش کنند.
از انحرافات عقیدتی او این بود که ادعای خدایی وخدایگانی داشت ودجالگرانه مدعی بود که خدا در او حلول نموده واو پروردگار مردم است.
یک بار به شهر قم رفت ودر آنجا ادعای سفارت ووکالت حضرت مهدی (علیه السلام) را نمود که مردم هوشمند قم، او را به خفت وخواری کشیدند واز خود راندند. شیخ بهایی در کشکول خود، در مورد او می نویسد: حسین بن منصور حلاج، کسی بود که مردم بغداد بر کشتن او اتفاق نظر داشتند.
با نوشتن نامه مفصلی به دادگاه به انحرافات او گواهی دادند وپای آن را به روشنی امضا کردند.
او در حالی که در دادگاه فریاد می کشید که: «از خدا پروا کنید وخون مرا نریزید». مردم گواهیهای خویش را بر انحرافات او اثبات می کردند ومرگ نکبت بار او را می خواستند. سرانجام حکم بازداشت او صادر گردید وبه زندان انتقال یافت. «خلیفه عباسی» به رئیس شهربانی خویش دستور داد تا هزار ضربه شلاق به او بزند اگر باز هم زنده ماند هزار شلاق دیگر بر او نواخته شود تا بمیرد، آنگاه گردنش را بزنند.
او را برای اجرای حکم دادگاه، به دروازه «طاق» آوردند. سیل جمعیت از هر سو برای تماشای او گرد آمدند. نخست هزار ضربه شلاق بر او نواخته شد، آنگاه با بریدن دست وپا وسر او، پیکرش را به آتش کشیدند وسرش را بر پل بغداد آویختند. این جریان در سال ۳۰۹ هجری اتفاق افتاد.
شلمغانی
او، به «ابن عزاقر» معروف بود وچون از «واسط» عراق برخاسته بود به زادگاهش منسوب شده واو را «ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی» می گفتند.
از محدثان بود وکتابهای بسیاری داشت ودر آنها، انبوه روایاتی را که از امامان اهل ببیت (علیهم السلام) دریافت داشته بود، همه را گرد آوری ودسته بندی نموده بود.
هنگامی که راه انحراف وارتجاع را در پیش گرفت واز نظر اندیشه، عقیده وعملکرد تغییر یافت با روایات، شروع به بازیگری کرد. هر چه می خواست بر آنها می افزود وهر چه دلخواه او بود، کم می کرد.
در اوج فتنه گری وفریبکاری او، توقیعی از جانب حضرت مهدی (علیه السلام) در لعن ونکوهش وبیزاری جستن از کفر والحاد وکارهای زشت او صادر شد وبه شیخ حسین بن روح رسید که اینگونه است:
«... عرف - أطال الله بقاءک وعرفک الخیر کله وختم به عملک - من تثق بدینه وتسکن الی نیته، من اخواننا - أدام الله سعادتهم - بأن محمد بن علی، المعروف بالشلمغانی - عجل الله له النقمه ولا أمهله - قد ارتد عن الاسلام وفارقه وألحد فی دین الله وادعی ما کفر معه بالخالق - جل وتعالی - وافتری کذبا وزورا وقال بهتانا واثما عظیما، کذب العادلون بالله وضلوا ضلالا بعیدا وخسروا خسرانا مبینا.
وانا برئنا الی الله تعالی والی رسوله وآله - صلوات الله وسلامه ورحمته وبرکاته علیهم - منه ولعناه علیه لعائن الله تتری، فی الظاهر منا والباطن والسر والعلن وفی کل وقت وعلی کل حال وعلی من شایعه وبایعه وبلغه هذا القول منا فأقام علی تولیه بعده.
وأعلمهم - تولاک الله - أننا فی التوقی والمحاذره منه، علی مثل ما کنا علیه ممن تقدمه من نظرائه من الشریعی والنمیری والهلالی والبلاعی وغیرهم.
وعاده الله - جل ثناؤه - معل ذلک قبله وبعده - عندنا جمیله وبه نثق وایاه نستعین وهو حسبنا فی أمورنا ونعم الوکیل»(۲۷۴).
بنام خداوند بخشاینده بخشایشگر
اعلان کن: خدای عمرت را طولانی ساخته وپاینده ات بدارد وهمه خوبیها وارزشها را به تو بشناسد وفرجام کارت را به نیکی پایان برد.
اعلان کن به همه کسانی که به دینداری ودین باوری آنان اطمینان داری وبه برادران ما که از نیت خیر آنان آگاهی وخداوند نیکبختی آنان را تداوم بخشد، به آنان اعلام کن که: «محمد بن علی» معروف به «شلمغانی» که خداوند در کیفر او شتاب کرده وهرگز مهلتش ندهد، از دین اسلام برگشته واز آن جدا شده است، در دین خدا کفر والحاد ورزیده وادعاهایی دارد که باعث کفر به آفریدگار بزرگ است.
او به دروغ تهمت می زند وبهتان می بندد وگناهان بزرگی مرتکب می شود.
آنان که از خدا برگشته اند دروغ گفته وبه گمراهی بسیار دور ودرازی افتاده وزیانی آشکار کرده اند.
ما به خدا وپیام آورش وخاندان او - که درود ورحمت خدا وبرکاتش بر او وخاندانش باد! - از او بیزاری جسته واو را لعنت ونفرین نموده ایم. لعنتهای خدای یکی پس از دیگری، در ظاهر وباطن، آشکار ونهان وهمیشه وهمواره، بر او باد وبر هر کس که از او پیروی نموده وبا او دست بیعت داده وپس از این هشدار ما، باز هم به دوستی وپیروی از او برخیزد.
شما که - خداوند پشتیبان ویار ویاور تو باد - اعلان کن که: ما در اجتناب وبر حذر بودن از او - شلمغانی - همانند همان حالتی هستیم که پیش از او، از عناصر نظیر او بیزاری جستیم وتبری از آنان را لازم شمردیم، از عناصری مانند: شریعی، هلالی، بلالی ودیگران.
وشیوه خدا را پیش از رخدادها وپس از اینها، شایسته دانسته وبه او اطمینان داشته واز او یاری می جوییم واو در تمامی امور ما، ما را بس است وخوب وشایسته سرپرست ووکیلی است.
این توقیع هشدار دهنده وراهگشا، هنگامی که از سوی آن گرامی صادر گردید که سفیر خاص او در زندان سردمداران وقت رژیم عباسی بود. با این وجود، این توقیع را به یکی از یاران خویش تسلیم داشت وبدو دستور داد که آن را بطور گسترده در میان شیعیان ودوستداران خاندان وحی ورسالت منتشر سازد واو نیز چنین کرد وپس از پخش این توقیع مبارک، شیعیان به لعن ونفرین وتبری جستن از آن عنصر گمراه ودجال ودوری جستن از او، اتفاق نظر نشان دادند واز او وروش دجالگرانه ومنحط او بیزاری جستند.
انحرافات شلمغانی
او به حلول وتناسخ معتقد بود وادعا می کرد که خدا در وجود او حلول کرده وروح ملکوتی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وامیر مؤمنان (علیه السلام) ودخت گرانمایه پیامبر، فاطمه (علیها السلام) به ترتیب به «محمد بن عثمان» دومین سفیر خاص امام عصر (علیه السلام) و«حسین بن روح» و«ام کلثوم» دختر محمد بن عثمان، حلول نموده اند وبرای فریب ودجالگری، به یارانش توصیه می کرد که: «اینها راز سر به مهر است که باید همچنان پوشیده بدارند»(۲۷۵).
هم خطی شلمغانی وحلاج
این دو در یک خط سیاه وارتجاعی با هم بودند وآن خط کفر والحاد بود. برای نگارنده روشن نیست که چگونه این پندار خرافی وکفرآلود در اذهان این فریبکاران پدید آمد وانگیزه ی آنان در فراخوانی به این بافته های رسوا ودروغهای سهمگین وافترا وکفر آشکار وبی پرده چه بوده است؟
«شلمغانی» را نخست جناب حسین بن روح به سوی قبیله «بنی بسطام» معرفی کرد واو را توقیع کرد؛ پس از آن بود که آنان، سخنان او را می شنیدند وبه دستوراتش گردن می نهادند وهنگامی که راه کفر وزندقه در پیش گرفت، هر دروغ وکفری را با استناد به حسین بن روح، برای آنان با آب وتاب می گفت وآنان نیز دربست قبول می کردند.
هنگامی که سومین سفیر ویژه امام عصر (علیه السلام) از این انحرافات او آگاه شد، دروغهایی را که به او نسبت داده ونقل کرده بود، همه را انکار کرد وقبیله مورد اشاره را از پذیرش بافته های کفرآمیز او نهی کرد وبه آنان دستور داد که او را لعن نموده واز او بیزاری جویند. اما گمراهان از پیروی او دست برنداشتند بلکه به دوستی وپیروی از دجالگریهایش کمر بستند.
«شلمغانی» پس از آگاهی از این مطلب که «حسین بن روح» دستور لعن وبیزاری جستن از او را صادر کرده است، دست به نیرنگ جدیدی زد وآن این بود که لعن ونفرین را به معانی پوج وبی معنایی تغییر داد تا از آن معرکه نجات یابد(۲۷۶).
اما جناب حسین بن روح تلاش گسترده ای نمود تا او را رسوا ساخت وچهره حقیقت را نزد شیعیان آشکار نمود وکسی از سرشناسان واندیشمندان را وانگذاشت، بلکه به همه نامه نوشت وآنان را به لعن ونفرین «شلمغانی» ولزوم بیداری جستن از او وپیروان ودستیارانش تشویق کرد.
بخاطر همین تلاش روشنگرانه وجهاد فکری بود که خبر لعنت نمودن بر او، میان مردم بطور گسترده ای پخش شد وبه سخن روز تبدیل گشت.
کار برای آن عنصر گمراه سخت شد، برای نجات از آن تنگناه به گروهی از شیعیان توسل جست که میان او وسفیر سوم امام عصر (علیه السلام) دیداری پیش آورند تا آنان دست یکدیگر را بگیرند وخدای را بخوانند، آنگاه اگر آتشی از آسمان فرود نیامد وجناب «حسین بن روح» را نسوزانید، آنچه در حق او گفته همه درست وبه حق است و«شلمغانی» در خور لعنت ونفرین ابدی؛ اما این نقشه ابلیسی او نیز نقش بر آب شد.
خبر فریبکاری وانحراف «شلمغانی» به حاکم عباسی رسید دستور بازداشت او را صادر کرد وآن فریبکار مخفی شد وهر روز از خانه ای به مخفیگاه دیگری می رفت. وزیر رژیم عباسی «ابن مقله» دستور جستجوی گسترده ای را برای یافتن او صادر کرد ودر نتیجه دستگیر شد وبا او انبوهی نامه به دست آمد که پیروان گمراهش به او نوشته بودند واو را به واژه هایی چون: پروردگار من! خدای من! مولای من! رازق من! و... که تنها زیبنده خداست، مخاطب ساخته بودند.
سرانجام او را به دادگاهی که از فقها، قضات وفرماندهان ارتش تشکیل شده بود، تحویل دادند وپس از محاکمه طولانی ومتعدد، همگان به اعدام او رأی دادند. پس از صدور رأی دادگاه، او را شلاق زدند وپس از شلاق، گردنش را زدند وپیکر پلیدش را به آتش کشیدد وخاکستر او را به آبهای دجله سپردند(۲۷۷).
ابودلف کاتب
او نیز از دروغ پردازانی بود که به ناروا وبهتان ادعا کرد که از سوی حضرت مهدی (علیه السلام) به سفارت انتخاب شده است. «جعفر بن قولویه» در مورد او می نویسد:
«ابودلف کاتب، کسی است که ما او را کافر وملحد می شناختیم. او پس از الحاد وکفرگویی به غلو ودجالگری پرداخت، بعد دیوانه شد سپس به تفویض گرایید»(۲۷۸).
به هر محفل ومجلسی که می رفت به خواری وخفت کشیده می شد وشیعیان جز اندک زمانی با او وفتنه اش آشنا نشدند وهمگی از او واندک پیروان گمراهش، بیزاری می جستند.
از انحرافات او این بود که جزو گروه گمراه «مخمسه» بود(۲۷۹). وآنان گروهی از غلوکنندگان وگمراهانی بودند که می گفتند: «سلمان، ابوذر، مقداد، عمار وعمر بن امیه پنج شخصیت برجسته ای هستند که از جانب خدا تدبیر امور وتنظیم شئون آفرینش را به دست گرفته اند وخدا آنان را براین کار گمارده است»(۲۸۰).
به هر حال «ابودلف» نیز به حلول وتناسخ معتقد بود، او کافر، نجس، گمراه وگمراهگر بود. معروف بود که عنصری دیوانه است واین خرافات وسخنان کفرآلود، از دیوانگی وزوال عقل او منشأ می گیرد.
محمد بن احمد بغدادی
او بنام «ابوبکر محمد بن عثمان» بود وبه بغدادی شهرت دشت، از شگفتیهای روزگار اینکه: او از نواده های جناب «عثمان بن سعید» نخستین سفیر خاص امام عصر (علیه السلام) بود.
او به دروغ وبهتان، ادعای سفارت از جانب دوازدهمین امام نور (علیه السلام) را نمود.
عنصری کم سواد وکم خرد بود. در نادانی وبلاهت او همین بس که از «ابودلف» پیروی می کرد. وبه خرافات وکفریات او معتقد بود.
روایت شده است که: روزی به مجلس عمویش محمد بن عثمان، دومین نایب خاص امام عصر (علیه السلام) وارد شد واصحاب که پیرامون روایات رسیده از اهل بیت (علیهم السلام) گفتگو می کردند، ساکت شدند وجناب محمد بن عثمان فرمود: «ساکت باشید ونزد این تازه وارد چیزی نگویید که از یاران شما نیست».
«بغدادی»، نفاق را پیشه خود ساخته بود وهر روز به رنگی درمی آمد، یکبار ادعا کرد که وکیل «یزیدی» است که در بصره می باشد واز این راه اموال فراوانی گرد آورد.
سرانجام «یزیدی» به او دست یافت وضمن درگیری ضربت سختی بر سر او وارد آورد که آب از دیدگانش فرو ریخت ونابینا گردید ومرد(۲۸۱).

بخش ۱۰: چه کسانی در غیبت کوتاه به دیدار او مفتخر شده اند؟

پس از اینکه آغاز غیبت کوتاه آن حضرت را، از همان لحظات نخستین ولادت او شناختیم، اینک ممکن است کسانی را که به دیدار آن خورشید جهان افروز مفتخر شده اند به دو گروه تقسیم کنیم وچگونگی دیدار برخی را بصورت فشرده وبرخی را بصورت گسترده، ترسیم نماییم.
الف: کسانی که در دوران حیات حضرت عسکری (علیه السلام) به دیدار امام مهدی (علیه السلام) نایل آمدند.
ب: کسانی که پس از رحلت حضرت عسکری (علیه السلام) به دیدار آن حضرت، مفتخر شدند.
کسانی که در دوران حیات حضرت عسکری به دیدار امام مهدی نایل آمدند
۱ - بانوی اندیشمند وگرانقدر اسلام «حکیمه»، عمه حضرت عسکری (علیه السلام) ودخت گرانمایه امام جواد وخواهر حضرت هادی (علیهم السلام) نخستین کسی است که جمال دل آرای حضرت مهدی را هنگام ولادت وپس از آن، بارها زیارت کرد، چرا که یکی از افتخارات او این است که: سخت مورد اعتماد بیت رفیع امامت بود ودر ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) حضور داشت(۲۸۲).
۲ - «نسیم» از کنیزان تربیت یافته بیت رفیع حضرت عسکری (علیه السلام) است که می گوید:
یک شب پس از ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) بر او وارد شدم ودر کنار گاهواره اش به من عطسه دست داد، آن کودک گرانمایه فرمود:
«یرحمک الله»
از این موضوع سخت شادمان شدم که فرمود:
«ألا أبشرک بالعطاس؟»
یعنی: بگویم عطسه، دارای چه فواید وپیامی است؟
گفتم: «آری! سرورم!»
حضرت فرمودند:
«هو امان من الموت ثلاثه أیام»(۲۸۳).
یعنی: عطسه تا سه روز، نوید بخش سلامتی وامان از مرگ کوتاه مدت است.
۳ - گروهی از یاران حضرت عسکری (علیه السلام) از «ابی غانم» که یکی از خدمتگزاران بیت رفیع ولایت بود، آورده اند که: برای حضرت عسکری (علیه السلام) پسری به دنیا آمد که او را محمد نام نهاد ودر سومین روز ولادتش او را به گروهی از یاران خویش نشان داد وفرمود:
«هذا صاحبکم من بعدی وخلیفتی علیکم وهو القائم الذی تمتد الیه الأعناق بالانتظار، فاذا امتلأت الأرض جورا وظلما، خرج فملأها قسطا وعدلا»(۲۸۴).
یعنی: این امام شما پس از من وجانشین من در میان شماست. واو همان قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) است که غیبت طولانی داشته ودارای مقام والایی است که همگان انتظار ظهورش را می کشند وآنگاه که زمین لبریز از جور وظلم گردید، ظهور می کند وآن را از عدل وداد مالامال می سازد.
۴ - گروهی از برجستگان شیعه که شمارشان به چهل نفر می رسید به محضر حضرت عسکری (علیه السلام) شرفیاب شدند. آن حضرت، فرزند گرانمایه اش مهدی (علیه السلام) را در آن مجلس به آنان نشان داد وآنان جمال دل آرای او را دیدند وامام عسکری (علیه السلام) به آنان فرمود:
«هذا امامکم من بعدی وخلیفتی فیکم..»(۲۸۵).
یعنی: این امام وپیشوای شما پس از من وجانشین من در میان شماست...
۵ - «ابوالأدیان» از یاران وکارگزاران امور بیت رفیع حضرت عسکری (علیه السلام) بود واز کسانی است که حضرت مهدی (علیه السلام) را، از جمله در رحلت عسکری (علیه السلام) دیده است(۲۸۶).
۶ - عالم گرانقدر جناب «احمد بن اسحاق قمی» از بزرگانی است که در دوران غیبت کوتاه مدت آن حضرت وحیات حضرت عسکری (علیه السلام)، به دیدار امام مهدی (علیه السلام) مفتخر شده است. او در داستانی از دیدار خویش می گوید: به محضر حضرت عسکری (علیه السلام) وارد شدم ودر این اندیشه بودم که از جانشین آن حضرت بپرسم، آن گرامی پیش از اینکه من چیزی بگویم، فرمود:
«یا احمد بن اسحاق! ان الله (تبارک وتعالی) لم یخل الأرض - منذ خلق آدم (علیه السلام) ولا یخلیها الی أن تقوم الساعه - من حجه لله علی خلقه، به یدفع البلاء عن أهل الأرض وبه ینزل الغیث وبه یخرج برکات الأرض».
یعنی: احمد بن اسحاق! خداوند از روزی که آدم را آفرید تا دامنه قیامت، هیچگاه زمین را از حجت خود بر بندگانش خالی نمی گذارد. به برکت اوست که خداوند بلاها را از ساکنان زمین دفع می کند وبه برکت اوست که باران فرو می فرستد وبه برکت اوست که برکات زمین را می رویاند.
گفتم: «سالار من! امام وجانشین شما کیست؟»
با سؤال من حضرت عسکری (علیه السلام) به سرعت برخاست وبه اندرون خانه وارد گردید، آنگاه در حالی بیرون آمد که پسری بسان ماه شب چهارده که گویی سه ساله بود در آغوش داشت، رو به من کرد وفرمود: «احمد بن اسحاق! اگر در پیشگاه خدا وحجتهای او دارای کرامت واحترام نبودی، این پسرم را به تو نشان نمی دادم.
احمد! این فرزندم، همنام پیامبر خدا وهم کنیه اوست وکسی است که زمین را مالامال از عدل وداد می کند، همانگونه که به هنگامه ظهورش از ظلم وبیداد لبریز است.
احمد!... مثل او در میان این امت، مثل «خضر» و«ذوالقرنین» است.
به خدای سوگند! او غیبتی طولانی خواهد داشت که در عصر غیبتش جز آنکه خداوند قلب او را به امامتش استوار سازد وبه او توفیق دعا برای شتاب در ظهورش ارزانی دارد، کسی از گمراهی وهلاکت نجات نخواهد یافت».
گفتم: «سرورم! آیا علامت ونشانه ای که قلبم اطمینان بیشتری یابد هست؟» که بناگاه آن پسر سه ساله به عربی رسا آغاز به سخن کرد وفرمود:
«أنا بقیه الله والمنتقم من اعدائه، فلا تطلب أثرا بعد عین یا احمد بن اسحاق!»
یعنی: من بقیه الله در روی زمین هستم وانتقام گیرنده از دشمنان خدا هستم، از این رو ای احمد بن اسحاق! پس از دیدن ویافتن امام خویش از نشانه ها وعلامتهای او مپرس!
اینجا بود که شادمان ومسرور از محضر حضرت عسکری (علیه السلام) وفرزندش، خارج شدم. فردای آن روز بار دیگر بدانجا رفتم وبه حضرت عسکری (علیه السلام) گفتم: «پسر پیامبر! از نعمت گرانی که بر من ارزانی داشتی ومرا به دیدار مهدی (علیه السلام) مفتخر ساختی، مرا غرق در شکوه وشادمانی نمودی. اینک! بفرمایید نشان وروش او از «خضر» و«ذوالقرنین» چیست؟
فرمود: «غیبت طولانی است».
گفتم: «یعنی غیبت او بسیار به طول می انجامد».
فرمود: «ای وربی! حتی یرجع عن هذا الامر أکثر القائلین به، فلا یبقی الا من أخذ الله (عزَّ وجلَّ) عهده بولایتنا وکتب فی قلبه الایمان وأیده بروح منه.
یا احمد بن اسحاق! هذا أمر من أمر الله وسر من سر الله وغیب من غیب الله، فخذ ما آتیتک وکن من الشاکرین، تکن غدا معنا فی علیین»(۲۸۷).
آری به پروردگارم سوگند! آنقدر که بیشتر معتقدان به امامت وغیبت وظهور او، از عقیده خویش برمی گردند وکسی جز آنان که خداوند به ولایت وامامت ما از آنان پیمان گرفته ودر قلبهای آنان ایمان را نوشته وبه عنایت خویش آنان را تأیید فرموده است، کسی باقی نمی ماند.
احمد!... این کاری از کارهای خدا ورازی از رازهای او ونهانی از نهانهای خداست. آنچه به تو گفته شد فراگیر واز سپاسگزاران باش تا فردای رستاخیز در برترین درجات بهشت، با ما خاندان وحی ورسالت باشی.
۷ - از دیگر کسانی که آن گرامی را در زمان پدرش (علیه السلام) دید، «یعقوب بن منقوش» است. او می گوید: به محضر حضرت عسکری (علیه السلام) شرفیاب شدم در حالیکه او در حجره ای در بخش اندرون منزل، نشسته بود وسمت راست او اطاقی بود که بر درگاه آن پرده ای زیبا ونظیف آویخته بود.
به آن حضرت گفتم: «سالار من! امام پس از شما وصاحب این امر کیست؟»
فرمود: «یعقوب! آن پرده را کنار بزن!»
پرده را کنار زدم، کودک سیمین رویی را نگریستم که پیشانی باز وبلند، چهره ای سپید ونورافشان، دیدگانی جذاب ودرخشنده، دستهایی قوی وپرگوشت، قامتی دوست داشتنی وجالب وخالی بر گونه راست داشت وانبوه موهای زیبایش بر قسمت جلوی سرش تنظیم شده بود. به نظرم هشت تا ده ساله آمد، هنگامی که پرده را کنار زدم این کودک پرشکوه پیش آمد وروی پای پدرش حضرت عسکری (علیه السلام) نشست.
امام عسکری (علیه السلام) فرمود: «این، صاحب شماست».
آنگاه برخاست تا برود که پدرش فرمود: «پسرم! تا هنگام مشخص، وارد خانه شو!» ودر حالیکه من قامت دلآرایش را می نگریستم او به همان اطاقی که از آنجا آمد، وارد شد.
سپس حضرت عسکری (علیه السلام) رو به من کرد وفرمود: «یعقوب! به همان اطاقی که پسرم رفت، بنگر! ببین کسی هست؟»
من وارد اطاق شدم اما هیچ کس را در آنجا ندیدم(۲۸۸).
کسانی که پس از رحلت حضرت عسکری به دیدار آن حضرت مفتخر شدند
گروه دوم کسانی هستند که پس از رحلت حضرت عسکری (علیه السلام) ودر دوران غیبت صغری به دیدار دوازدهمین امام نور، حضرت مهدی (علیه السلام) مفتخر شده اند.
شمار این گروه بسیار است وبرشمردن نام همگی آنان مشکل که در اینجا به نام برخی از آنان اشاره می رود:
۱ - «ابوالأدیان» از نخستین کسانی است که در نخستین ساعات رحلت حضرت عسکری (علیه السلام) وآغاز ولایت وامامت امام مهدی (علیه السلام) به دیدار آن گرامی مفتخر گردید وتجلی شکوه بار او را در نماز بر پیکر پاک پدر، دریافت پاسخ نامه ها وحل مشکل کاروان قم را به دو چشم خود نگریست(۲۸۹) که داستان او را در بخش هشتم آوردیم.
۲ - از دیگر افرادی که به دیدار آن خورشید جهان افروز، مفتخر گردید «حاجز بن یزید وشاء» می باشد. او شاهد تجلی قدرتمندانه حضرت مهدی (علیه السلام) به هنگام رحلت پدر ونماز بر پیکر پاک او بود وبعدها هم به وکالت آن حضرت برگزیده شد(۲۹۰).
۳ - از کسانی که آن حضرت را پس از رحلت پدر گرانقدرش حضرت عسکری (علیه السلام) دید، عمویش «جعفر» بود. جعفر سه بار حضرت مهدی را دید:
۱ - یک بار، هنگامی بود که می خواست بر پیکر پاک امام عسکری (علیه السلام) نماز آغاز کند که بناگاه حضرت مهدی (علیه السلام) تجلی کرد وردای او را گرفت وکشید وفرمود:
«تنح یا عم! أنا أولی بالصلاه علی أبی»(۲۹۱).
یعنی: عمو! برو عقب که من بر نماز خواندن بر پیکر پاک پدرم، از همگان سزاوارترم.
۲ - دومین بار هنگامی بود که جعفر، ادعا کرد که وارث امام عسکری (علیه السلام) است واموال او را باید به ارث ببرد که حضرت مهدی (علیه السلام) از نقطه ای که جعفر نمی دانست ظاهر شد وخطاب به او فرمود:
«یا جعفر! مالک تتعرض فی حقوقی؟!»
یعنی: جعفر! تو را چه رسد که به حقوق من متعرض گردی؟
وآنگاه در حالیکه بهت وهراس، سراپای جعفر را گرفته بود، آن حضرت از برابر دیدگانش نهان شد(۲۹۲).
۳ - سومین دیدار جعفر، هنگامی بود که براساس وصیت حضرت عسکری (علیه السلام) تصمیم گرفتند پیکر پاک او را در همان خانه ای که امام هادی (علیه السلام) مدفون است، به خاک بسپارند که جعفر پیش آمد وبخاطر کارشکنی گفت: «این خانه، خانه من است ونباید اینجا به خاک سپرده شود».
در این هنگام حضرت مهدی (علیه السلام) ظاهر شد وفرمود:
«یا جعفر!... أدارک هی؟!»
یعنی: جعفر! آیا براستی این خانه، خانه توست؟
وآنگاه از برابر دیدگان او غائب گردید وجعفر دیگر او را ندید(۲۹۳).
۴ - از کسانی که پس از حیات پدر ودر دوران غیبت کوتاه مدت امام عصر (علیه السلام) آن گرانمایه را دیده اند، انبوه مردمی بودند که برای نماز بر پیکر حضرت عسکری (علیه السلام) در بیت رفیع ولایت گرد آمده بودند. آنان همگی دیدند که حضرت مهدی (علیه السلام) چگونه پرشکوه وپرصلابت تجلی کرد وپیش آمد وجعفر را کنار زد وخود بر پیکر پاک پدرش نماز گزارد.
۵ - گروه دیگری
که در غیبت صغری به دیدار آن حضرت مفتخر گردیدند، کاروانیانی بودند که در روزهای نخستین هفته رحلت حضرت عسکری (علیه السلام) به سامرا آمده بودند ودر همانجا توفیق دیدار، نصیب آنان گردید.
داستان آنان بطور مشروح در بحث از رحلت حضرت عسکری (علیه السلام) آمده است.
۶ - «سیما» از غلامان «جعفر» یا از مأموران خلیفه خودکامه «عباسی» است. او به دستور آنان، درب خانه حضرت عسکری (علیه السلام) را شکست ووارد خانه گردید که بناگاه حضرت مهدی (علیه السلام) در حالیکه سلاح سردی به دست داشت بر او ظاهر شد وخطاب به او فرمود:
«ما تصنع فی داری؟»
یعنی: تو در خانه من چه می کنی؟
«سیما» وحشت زده گفت: «سرورم! جعفر مرا گسیل داشته است. او بر این گمان است که پدرت حضرت عسکری (علیه السلام) که از دنیا رفته است، پسری ندارد وخانه او به جعفر می رسد، اینک که خانه شماست وشما فرزند او هستید من می روم». واز خانه خارج شد(۲۹۴).
۷ - «ابراهیم بن ادریس» که از یاران حضرت هادی (علیه السلام) بود، به دیدار امام عصر (علیه السلام) مفتخر گردید ودرباره دیدارش گفت:
«من پس از رحلت یازدهمین امام نور، فرزند گرانمایه اش حضرت مهدی (علیه السلام) را که گویا جوانی ۲۰ ساله بود، زیارت کردم وپیشانی ودست مبارک او را بوسه باران ساختم»(۲۹۵).
۸ - از چهره های بنام که در غیبت کوتاه مدت امام عصر (علیه السلام) وپس از رحلت امام عسکری (علیه السلام) به افتخار دیدار نایل آمد، جناب «علی بن مهزیار» است. او علاوه بر دیدار امام عصر (علیه السلام) در منطقه طایف، روزهایی نیز افتخار میهمانی وضیافت داشته که داستان او بسیار گسترده است(۲۹۶).
۹ - از دیگر شخصیتهای بلند آوازه ای که در این دوره به افتخار دیدار نایل گردیده، دومین سفیر آن حضرت «محمد بن عثمان» است. از او پرسیدند: «آیا صاحب الأمر را دیده ای؟»
پاسخ داد: «آری!... آخرین دیدارم با او در کنار خانه خدا بود که آن گرامی دست به دعا ونیایش برداشته ومی گفت:
«اللهم أنجز لی ما وعدتنی»(۲۹۷).
۱۰ - ونیز از «عبدالله بن جعفر حمیری» آورده اند که می گفت: از جناب «محمد بن عثمان» شنیدم که می گفت: خودم وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) را دیدم که پرده کعبه را گرفته بود ونیایشگرانه می گفت:
«اللهم انتقم لی من أعدائی»(۲۹۸).
یعنی: بار خدایا! انتقام مرا از دشمنانم بگیر.
شمار کسانی که در غیبت کوتاه مدت آن حضرت وپس از رحلت پدر گرانقدرش، آن حضرت را زیارت نموده اند، بسیار است اگر بخواهیم نام وداستان همه آنان را بیاوریم، سخن بسیار گسترده می شود به همین جهت به همین شمار بسنده می کنیم.
تلاش شکست خورده دشمن
مدت سکونت حضرت مهدی (علیه السلام) پس از رحلت پدر، در شهر تاریخی سامرا، بطور دقیق مشخص نیست، اما روشن است که بسیاری از دوستداران وشیعیان در همانجا به دیدارش مفتخر شده وحقوق واموال خویش را به او تقدیم داشته اند.
طبیعی است که استبداد حاکم، وجود گرانمایه آن حضرت را برای بقای خود خطری بزرگ، ارزیابی می نمود ولحظه ای از این خطر ونیز از خطر پرافتخار تشیع واز پیروان خاندان وحی ورسالت - که مشروعیت رژیم عباسی وسردمداران آن را به رسمیت نمی شناختند - غفلت نمی ورزید وهمواره نگران ومراقب اوضاع بود؛ به همین جهت سفیران امام عصر (علیه السلام) نیز شیوه واسلوب خاصی را - برای انجام مسئولیتها ودر همان حال پرهیز از خطر استبداد وبه منظور دفاع از خویشتن در برابر هر رخدادی - برگزیدند تا بدین وسیله حساسیت استبداد را تا سر حد امکان برنیانگیخته وخود را آماج هجوم دشمن بیدادگر وعنان گسیخته، قرار ندهند.
استبداد حاکم، بارها به تلاش مذبوحانه ای دست یازید تا حضرت مهدی (علیه السلام) را دستگیر واز میان بردارد، اما همه توطئه ها وتلاشهای آن، با شکست روبرو گردید.
برای نمونه:
۱ - در بحثهای گذشته ترسیم گردید که استبداد حاکم، یکبار در جستجوی امام مهدی (علیه السلام) مادر گرامی او، حضرت «نرجس» را بازداشت کرد، اما موفق به دستیابی به خود آن گرامی نشد.
۲ - پس از ۱۹ سال که «سامرا» مرکز حکومت استبدادی بنی عباس بود، بغداد، به عنوان پایتخت برگزیده شد وتشکیلات حکومت بدانجا انتقال یافت و«معتضد» که در آن روزگار سیاه، با انحصار قدرت وامکانات جامعه، مدعی خلافت اسلامی بود ودر رأس این رژیم سیاهکار قرار داشت بار دیگر کشتن واز میان برداشتن حضرت مهدی (علیه السلام) را در دستور کار وبرنامه استبداد حاکم قرار داد.
او در راه انجام این جنایت سهمگین بود که سه تن از اشرار خانه زاد خویش را فرا خواند وبه آنان دستور داد که بطور پراکنده وسری، چابک وسبک بال، به سوی شهر تاریخی سامرا حرکت کنند، در نقطه ای از شهر که برایشان وصف کرد، به خانه ای خواهند رسید که کنار درب وراهرو آن، غلام رنگین پوستی، برای عادی جلوه دادن اوضاع ورد گم کردن، بافتنی در دست دارد وبه کار بافندگی مشغول است. با یافتن آن خانه، بی درنگ به آنجا یورش برند وسر هر کسی را که در خانه یافتند از بدنش جدا وبه دربار خلافت به ارمغان بیاورند.
مأموریت پر خطر
اینک جریان این یورش وحشیانه وشکست خورده را از زبان «رشیق» که یکی از آن سه تن می باشد، می خوانیم:
ما برای اجرای دستور، به سوی سامرا شتافتیم وپس از ورود بدان شهر، برنامه را همانگونه که برایمان تشریح شده بود، پیگیری کردیم. خانه مورد نظر را یافتیم ودر راهرو خانه، غلام رنگین پوستی را دیدیم که مشغول بافتن چیزی است.
از او در مورد خانه واینکه چه کسی در خانه است پرسیدیم، اما او با بی تفاوتی بسیار، بی آنکه به ما توجهی کند یا بهایی بدهد، پاسخ داد که: «خانه از آن صاحب آن است وهمو در آن زندگی می کند».
ما طبق دستور، خانه را مورد یورش قرار دادیم وهنگامی که وارد شدیم با سرایی پاک وپاکیزه وفضایی دل انگیز وآرام بخش روبرو شدیم. در برابر خویش، پرده زیبا وبی نظیری که گویی هم اکنون نصب شده وهیچ دستی به آن نرسیده است، جلب نظر می کرد ووجود کسی در خانه احساس نمی شد.
پرده را برای ورود به اطاق، کنار زدیم که بناگاه با سالن بزرگی روبرو شدیم که گویی دریایی عظیم ومواج در آن قرار گرفته است. ودر دورترین کرانه آن، حصیری پاک وپاکیزه بر روی آب گسترده شده وبزرگ مردی که زیباترین چهره وپرشکوه ترین قامت وهیبت را داشت، بر روی آن به نماز ایستاده است. او چنان غرق در نیایش وراز ونیاز با خدا بود که گویی نه متوجه آمدن ما شد ونه اعتنایی به سرو صدای سلاحهای ما وبگیر وببند ما داشت.
احمد که یکی از ما سه نفر بود، بی درنگ برای اجرای فرمان سردار خودکامه خویش، گام به سالن نهاد، اما در درون آب قرار گرفت وبا غرق شدن فاصله چندانی نداشت که من با تلاش بسیار، او را از آب بیرون کشیدم وبیهوش نقش بر زمین گردید.
نفر دوم با خیره سری بیشتری کوشید وارد سالن گردد ودستور ظالمانه خلیفه را به اجرا گذارد، اما او نیز به مجرد پا نهادن بر روی آب، به سرنوشت شوم نفر اول گرفتار آمد.
من با مشاهده وضعیت آن دو، در بهت وحیرت قرار گفتم، بناگزیر به آن انسان پرشکوه ووارسته رو آوردم وضمن پوزش خواهی از یورش به حریم خانه اش گفتم:
«سرورم! از پیشگاه خدا وشما که بنده شایسته او هستی، پوزش می خواهم به خدای سوگند! من نمی دانم جریان چیست؟ وبه سوی خانه چه کسی آمده ام، اینک به سوی خدا باز می گردم وروی توبه به بارگاه او می آورم...».
اما او همچنان بی اعتنای به گفتار من، به نماز روح بخش خویش مشغول بود وبدینسان عظمت او وشرایط وصف ناپذیر خانه اش، ما را دچار وحشت واضطراب ساخت، شتابان بازگشتیم وزبون وشکست خورده به سوی بغداد ودربار خلافت شتافتیم.
خلیفه در انتظار ما بود وپیش از رسیدن ما به پاسداران کاخ دستور داده بود که به مجرد رسیدن ما، اجازه ورود دهند. سیاهی شب هنوز دامن خود را جمع نکرده بود که رسیدیم وطبق توصیه خلیفه، ما را نزد او بردند. او از مأموریت ما وچگونگی کار پرسید وما جریان بهت آوری را که با دو چشم خود دیده بودیم به او گفتیم.
خلیفه، سرگردان ووحشت زده گفت: «وای بر شما! آیا پیش از من با دیگری ملاقات داشته اید؟ واز جریان مأموریت وشکست آن، چیزی فاش ساخته اید؟»
پاسخ دادیم: «نه!»
او در حالیکه جوهر صدایش تغییر کرده باشد با شدیدترین سوگندها تأکید کرد که: از فرزندان نیای خود نیست وفرزند نامشروع است که اگر کلمه ای از این خبر محرمانه، فاش شود، گردن ما را نزند.
وما تعهد بر رازداری سپردیم وتا او زنده بود جرأت وجسارت بازگویی آن مأموریت خطرناک را در خود ندیدیم(۲۹۹).
نگرشی بر نقشه شکست خورده
از این جریان چنین دریافت می گردد که خانه ومحل سکونت حضرت مهدی (علیه السلام) در شهر تاریخی سامرا، در آن روزگاران،سخت تحت نظر استبداد ودستگاه اطلاعاتی وجاسوسی بوده وهمه اخبار آن، به شخص خلیفه خودکامه عباسی گزارش می شده است. به همین دلیل هم او می دانست که در راهرو خانه، غلام رنگین پوستی همواره برای عادی جلوه دادن ومراقبت از بیت رفیع امامت گمارده شده است وبه همین جهت هم، سه تن از اطرافیان ومزدوران شرارتبار خویش را بر می گزیند وبه آنان دستور رفتن به سامرا با آن شرایط خاص را صادر می کند. آدرس محله ای از شهر را به آنان می دهد وخانه ای را مشخص می سازد که مورد هجوم قرار دهند وهر کس را در آنجا یافتند بکشند.
او، آن مجریان کوردل ونگونبخت را از خانه وصاحب آن خانه ای که باید کشته شود باخبر نمی سازد، بلکه ترجیح می دهد که آنان در همان نادانی وکوردلی خویش باقی باشند وندانند شخصیت مورد نظری که باید کشته شود کیست؟ چرا حکم کشتن او را صادر کرده وگناه او چیست؟
به هر حال، این سه نفر، به شهر سامرا می رسند وبه خانه، هجوم می برند. غلام رنگین پوست را که مشغول بافتن چیزی است در آنجا می یابند، اما او نه به آنان بها می دهد ونه اعتنایی می کند، گویی حشراتی وارد خانه شده اند. وقتی از او در مورد خانه وکسی که در آن است می پرسند، در اوج آرامش خاطر وبسیار کوتاه می گوید: «صاحب خانه، در درون خانه است». واز نام ونشان صاحب خانه، سخنی به میان نمی آورد وبدین وسیله آنان را تحقیر می کند وآنان نیز این تحقیر واهانت را درک می کنند.
آنان، بر درب آن سالن بزرگ، پرده بسیار زیبا وپرشکوه وتازه ای را می بینند که گویی تازه نصب شده ودستی به آن نخورده است، سرانجام به آن سالن بزرگ یورش می برند وبا دریایی از آب روبرو می گردند ودر دورترین نقطه سالن وبر روی آب حصیری را گشوده می نگرند که بزرگ مردی در کمال شکوه وهیبت به نماز ایستاده است واز هجوم این تجاوز کاران نه تنها ذره ای پریشان ومضطرب نمی شود، بلکه هیچ توجهی به آنان نمی کند، چنانکه گویی چیزی اتفاق نیافتاده است.
روشن است که حضرت مهدی (علیه السلام) برای دفع این عاملان کوردل استبداد ونقش بر آب ساختن نقشه تبهکارانه آنان، از قدرت اعجاز کمک می گیرد، اما با این وصف یکی از آن سه تن با آن منظره هولناک، به مبارزه برمی خیزد وگام در آب می نهد تا از راه شنا به وجود گرانمایه ی حضرت مهدی (علیه السلام) دست یابد که در آب فرو می رود و«رشیق» او را رهایی می بخشد. دومین نفر نیز همچون مزدور نخست، دست به تلاش مذبوحانه می زند، اما سرانجام تلاش ظالمانه او نیز، بسان رفیقش نقش بر آب می شود.
مرگ ونفرین بر این انسان نگون بخت!
این انسان ناتوان وطغیانگر!
این انسان تجاوزکاری که می خواهد بر قدرت خوا چیره گردد وبا خواست واراده ی خدا مخالفت می ورزد.
در برابر نیروی شکوه بار اعجاز
در اینجا نیازی نمی بینیم که معجزه وقدرت اعجاز را در پرتو علوم مادی وطبیعی، تفسیر وتحلیل نماییم، چرا که معجزه فراتر از این معیارها ومقیاسهاست، خرد از تفسیر وتحلیل آن از دیدگاه علوم مادی وعلوم طبیعی ناتوان است. وکافی است بدانیم که آنچه «رشیق» دیده بود ومعجزه حد ومرزی ندارد ومخصوص به پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) هم نیست بلکه همه جانشینان راستین آن حضرت از امیر مؤمنان (علیه السلام) تا حضرت مهدی (علیه السلام) از آن نیروی عظیم وخدا دادی، بهره ورند.
به هر حال «رشیق» با دیدن آن جو خاص واعجازآمیز، در برابر قدرت اعجاز از خواب غفلت بیدار شد؛ گویی از جهان ماده ومادیات، اوج گرفته ودر جهان دیگری زندگی می کند به همین دلیل بود که موضع او تغییر یافت واز یک مهاجم به یک عذرخواه وپوزش طلب، تبدیل شد.
نخست از خدای جهان آفرین طلب مغفرت کرد وآنگاه از آن ابر مردی که بر روی حصیر دست نیاز به درگاه آن بی نیاز برده بود ونماز می خواند پوزش خواست وادعا کرد که نه از خانه چیزی می داند ونه صاحب خانه را می شناسد. هرگز نمی داند چرا خلیفه خودکامه، فرمان قتل صاحب خانه را داده است وگناه او که درخور کشته شدن باشد، چیست؟
اما آن گرامی، نه به پوزش خواهی او اعتنایی می کند ونه به توبه اش وهمچنان به نماز خویش ادامه می دهد واین ثبات قلب وعظمت روح آن حضرت، دل آنان را لبریز از ترس وهراس می سازد وشکست خورده ورانده شده، به دربار خلافت باز می گردند.
خلیفه ی بیدادگر که لحظه ای آرام وقرار ندارد وهمواره در انتظار بازگشت مزدوران خویش ودریافت گزارش نتیجه عملیات جنایت کارانه ای است که به آنان واگذاشته است، به پاسداران کاخ دستور می دهد که به مجرد رسیدن آنان، در هر ساعتی از شب یا روز که باشد، بی درنگ به آنان اجازه ورود دهند وآنان را نزد او برند.
وهنگامی که آن سه تن پس از ورود به بغداد نزد او می روند وجریان را آنگونه که دیده بودند گزارش می کنند او برآشفته ووحشت زده می شود ومی پرسد: «آیا پیش از آمدن نزد من کسی را دیده وچیزی از رخداد مأموریت شکست خورده را به او گفته اید؟»
آنان می گویند: «هرگز!» واو به شدیدترین سوگندها که میان اوباش واراذل، متعارف است، سوگند یاد می کند که: «اگر یک کلمه از آنچه دیده اید فاش کنید، من حلال زاده نیستم اگر گردن شما را نزنم...». وبدینسان آنان را به سخت ترین شکل ممکن به حق پوشی تهدید می کند.
شرارتی دیگر
خلیفه خودکامه عباسی، پس از اینکه دومین تلاش مذبوحانه وظالمانه خویش را شکست خورده دید، بر این فکر افتاد که چاره اندیشی جدیدتر وگسترده تری در این مورد بنماید وتدابیری قوی اتخاذ کند.
راستی! این عقل سخیف واندیشه تباه ودیدگاه احمقانه را تماشا کن! او در همان حال که می داند مقام پرفراز امامت راستین از جانب خداست واین خداست که حافظ ونگهدارنده دوازدهمین امام نور (علیه السلام) است.
وآن وجود گرانمایه به سلاح شکست ناپذیر معجزه وقدرت الهی اعجاز، مسلح ومجهز است، با همه اینها، نه تنها بر سر عقل نمی آید بلکه بر کینه توزی وشرارت وخیره سری وخودکامگی خویش ادامه می دهد. برای ستیز با خدا وچیره شدن بر اراده وخواست او دست به تلاش احمقانه دیگری می زند که «رشیق» از سومین نقشه تجاوزکارانه وتلاش مذبوحانه وشکست خورده اش که برای دستگیری وبه شهادت رساندن امام مهدی (علیه السلام) به اجرا درمی آید، اینگونه گزارش می دهد. او می گوید:
سپس، سپاه بیشتری به سامرا وبه بیت رفیع امامت فرستاده شد. هنگامی که سپاهیان خلیفه، وارد صحن خانه شدند، از داخل سرداب، نوای دلنواز تلاوت قرآن به گوششان رسید. همگی در کنار درب خروجی گرد آمدند وراهها را مسدود ساختند تا آن حضرت از آنجا خارج نگردد واز محاصره بیرون نرود، فرمانده سپاه خونخوار عباسی پیشتر از همه، کنار درب سرداب ایستاده بود ودر انتظار بود تا همه نیروها بدان نقطه برسند که در این هنگام آن گرامی از سرداب بالا آمد واز برابر دیدگان سپاهیان تا دندان مسلح وفرمانده آنان که پیشاپیش آنان بود گذشت... هنگامی که رفت وناپدید شد، فرمانده سپاه گفت: «اینک! وارد سرداب شوید واو را دستگیر نمایید».
گفتند: «مگر او از برابر شما عبور نکرد؟»
گفت: «هرگز! من کسی را ندیدم... شما که او را دیدید چرا او را رها کردید؟»
گفتند: «ما فکر کردیم شما او را می بینی...»(۳۰۰).
آری! همانگونه که از گزارش دریافت می شود سردمدار خودکامه «عباسی» لشکر گرانی که شمار آن بطور دقیق معلوم نیست، به سوی سامرا وبه بیت رفیع امامت برای دستگیری یا به شهادت رساندن حضرت مهدی (علیه السلام) گسیل می دارد. آنان به خانه آن حضرت وارد می شوند وندای دلنواز تلاوت قرآن آن گرامی مرد عصرها ونسلها را از سرداب خانه می شنوند وفرمانده سپاه، برای اجرای فرمان خلیفه به انتظار رسیدن همه نیروهای خویش می ماند....
راستی! این ترسوها را تماشا کن که چگونه برای دستگیری یک نفر، آری!
بک انسان والا! تدابیر عریض وطویلی را تدارک می بیند وخدا می خواهد که آن گرامی، تنهای تنها، با آنان روبرو گردد، قهرمانانه از صف آنان عبور کند واین بار بیشتر از گذشته، نشانه خفت وخواری وشکست ورسوایی، بر پیشانی آنان بخورد.
آری! به همین دلیل است که در اوج آمادگی آنان، در یک لحظه، حضرت مهدی (علیه السلام) از سرداب خارج می گردد واز برابر دیدگان لشکر تا دندان مسلح رژیم عباسی، می گذرد ومی رود وناپدید می گردد.
ونیز از گزارش، این واقعیت آشکار می گردد که: فرمانده عملیات که سخت دچار آشفتگی فکری واضطراب درونی بوده است، خداوند در برابر دیدگان او دیوار وپرده، قرار داده است تا نبیند. وبه همین دلیل هم هنگامی که امام (علیه السلام) از صف مزدوران رژیم می گذرد وآنان او را می بینند، فرماندهشان نمی بیند وهنگامی که سپاه می بیند که فرمانده عملیات، خروج آن حضرت را از سرداب وعبورش را از برابر لشکر نظاره می کند اما دستوری نمی دهد چنین می پندارند که او به هوش است وعبور آن حضرت را می نگرد وسخن نمی گوید.
وبدینسان خداوند، وجود گرانمایه آن حضرت را از این تلاشهای خائنانه وشکست خورده ای که عناصر بیدادگر وفرومایه بر ضد او به اجرا می گذارند، حفظ می کند وبه خواست خداوند تا هنگامه ظهور نیز، در پناه اوست وهمو او را حفظ وحراست خواهد کرد.
داستان سرداب
اینک که سخن به اینجا رسید، یادآوری یک نکته در رابطه با سرداب مقدس سامرا مفید به نظر می رسد وآن اینکه:
بیشتر خانه ها در مناطق گرمسیر عراق از دیرباز تاکنون بخاطر پرهیز از حرارت خورشید وگرمای سخت وطاقت فرسای تابستان، مجهز به سرداب یا زیرزمین بوده است.
خانه حضرت عسکری (علیه السلام) نیز در شهر تاریخی سامرا، دارای زیرزمینی بود که در تاریخ به «سرداب» مشهور شده است.
در گزارش «رشیق» در مورد تلاش مذبوحانه رژیم عباسی برای دستگیری ویا به شهادت رساندن حضرت مهدی (علیه السلام) خواندیم که آن حضرت در حالیکه خانه بطور کامل در حلقه محاصره سپاه خلیفه بود وآنان برای دستگیری آن وجود مبارک، آنجا را در میان گرفته بودند، از سرداب بیرون آمد واز صف آنان عبور کرد ورفت....
سرداب مورد بحث، همچنان در جوار مرقد دو امام گرانقدر حضرت هادی وعسکری (علیهم السلام) در سامرا موجود است. طبیعی است که در طول این قرنهایی که بر آن گذشته است ساختمان آن تجدید بنا شده، اما مکان آن، تغییر نیافته است.
زائران، به این مکان مقدس، احترام می کنند وبخاطر شرافت وقداست آن، بدان تبرک می جویند، چرا که محل سکونت وزندگی وعبادت ونیایش وتلاوت قرآن سه تن از امامان معصوم (علیهم السلام) بوده است. با این بیان، آنجا مکان مقدس وخانه پربرکتی است که خداوند اجازه داده است که چنین مکانی، رفعت مقام یابد ودر آنجا نام خدا به عظمت برده شود. به همین جهت هم مسلمانان پیرو مذهب خاندان وحی ورسالت در آنجا نماز می خوانند ودرود بر پیامبر وخاندانش (صلّی الله علیه وآله وسلم) می فرستند وآنجا را زیارت می کنند. وکسی بر این عقیده نیست که امام مهدی (علیه السلام) در آن سرداب سکونت دارد یا اینکه از آنجا ظهور خواهد کرد.
سرداب، در نظر شیعیان، جز مکانی که به دلیل زندگی پرافتخار سه تن از امامان معصوم (علیهم السلام) در آنجا، شرافت وبرکت کسب کرده است، چیز دیگری نیست. دوستداران خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) گویی در مورد این سرداب، زبان حال وسخن دلشان این است که:

وما حب الدیار شغفن قلبی * * * ولکن حب من سکن الدیارا

یعنی: این نه عشق دیار وخانه ی یار است که قلب مرا لبریز ساخته است، بلکه این عشق محبوب ومعشوقی است که آنجا سکونت داشت.
آنچه آمد فشرده جریان سرداب مقدس در سامرا می باشد وبس، اما اینک شما خواننده عزیز! با من بیا وببین که دروغ پردازان، فریبکاران، حیله گران وشعبده بازان چگونه همچنان به نام سرداب، یاوه سرایی می کنند وشیعیان را به باد استهزاء می گیرند که گویی معتقد هستند که حضرت مهدی (علیه السلام) در این سرداب نهان است با اینکه این دروغ پردازان خود می دانند که یک نفر شیعه وپیرو خاندان وحی ورسالت (صلّی الله علیه وآله وسلم) را نخواهند یافت که بر این عقیده باشد که حضرت مهدی (علیه السلام) در سرداب نهان شده یا در آنجا ساکن است، اما چه باید کرد که این منحرفان دلقک وفرومایه، بدون هیچ تقوا وپروای دینی هر چه می خواهند می نویسند وآنچه هوای دلشان خواست می گویند، نه از مردم شرم وحیایی می کنند ونه از خدای عادل، ترس وواهمه دارند.
کینه توزی ونادانی یکی از آنان تا جایی رسیده که شعری در این مورد سروده ومی گوید:

ما آن للسرداب أن یلد الذی * * * سمیتموه بزعمکم انسانا

یعنی: هنوز در این «سرداب» آن شخصیت والا واصلاحگری که شما به پندار خویش در انتظار او بسر می برید، دیده به جهان نگشوده است.
به هر حال، این دروغ، در طی این قرنها همچنان باقی ماند واز نویسنده ای به نویسنده دیگر واز یک نادان به یک عقده دار واز یک دروغ پرداز به یک دجال پرفریب، منتقل گردید ودر ذهن علیل واندیشه بیمار آنان، مرتب دگرگون شد تا کار نادانی وتعصب این قماش نگون بختان به جایی رسید که یکی از آنان در کتاب خود می نویسد: «این سرداب، در شهر حله عراق است!» با اینکه می دانیم مسافت میان حله وسامرا حدود ۳۰۰ کیلومتر است.
ودیگری از بافته های بی اساس خویش، تهمت وافترای دیگری بر آن دروغ سلف خویش افزوده ومی گوید: «شیعیان در بامداد هر جمعه ای، سوار بر مرکبها ومسلح وآماده پیکار، به درب این سرداب اجتماع می کنند وفریاد می کشند که سالار ما بیا! بیا!..».
ای کاش! این منحرفان، در دروغ پردازی خویش با هم همسخن می شدند تا بد سیرتی آنان برملا نشود وپرده ی دجالگری وفریبشان از چهره کریه شان، کنار نرود وساختگی بودن ادعایشان برای اهل مطالعه وانصاف آشکار نگردد.
اما این سنت خداست که حق را سرانجام آشکار می سازد وباطل را در هم می کوبد ورسوا می کند به همین جهت است که در این مورد، گفتار این دروغ پردازان ضد ونقیض است.
یکی می گوید: «سرداب مورد نظر آنان در «حله» است...». دیگری می نویسد: «دربغداد است». سومی می گوید: «در شهر تاریخی سامرا می باشد». وعنصر دیگری از راه می رسد واصلا نمی داند که این سرداب کجاست وتنها با بردن نام سرداب به یاوه سرایی می پردازد ومی کوشد تا رسوایی خویش را پوشیده دارد. اما ما بر این دروغ پردازیها وتهمت تراشیها بهایی نمی دهیم وتنها می گوییم:
«الا لعنه الله علی الکاذبین! الا لعنه الله علی کل مفتر افاک!»
یعنی: همانا لعنت وغضب خداوندی بر دروغ پردازان فرومایه ویاوه سرایان بی پروا.
فعالیتهای حضرت مهدی در دوران غیبت کوتاه
مقام شامخ امامت وولایت، پس از رحلت حضرت عسکری (علیه السلام) در شرایطی به حضرت مهدی (علیه السلام) انتقال یافت که آن گرامی در هاله ای از غیبت بسر می برد وجز نزدیکترین شیعیان ورهروان راه خاندان وحی ورسالت، کسی به دیدار جمال دلآرای او مفتخر نمی شد.
اما آن حضرت در همان شرایط خاص، بر روند جامعه وزندگی مردم، نظارت وبه همه رخدادها، آگاهی واحاطه کامل داشت ودر حالی که زمام امور جامعه واداره کارهای کوچک وبزرگ شیعیان خویش را به کف باکفایت خود داشت، به تدبیر وتنظیم برنامه ها وپاسخ به سؤالها وحل مشکلات آنان اقدام می کرد.
آن حضرت، درست بسان حضور در جامعه، امر ونهی می کرد، کسانی را به کارهای خاص منسوب می داشت ویا برکنار می ساخت، برخی را تشویق می نمود وبه خود نزدیک می ساخت وبرخی دیگر را از انجام امور، دور می ساخت؛ چنانکه گویی چیزی از امور آن حضرت پنهان نمی ماند.
آن حضرت، همواره با سفیران خاص ونمایندگان خویش در ارتباط بود وبا دستورات وآموزشهای لازم، آنان را زیر نظر داشت. به تناسب شرایط گوناگون، آنان را به وظایف خود ارشاد می کرد وبه هنگام ضرورت ونیاز، به آنان دستورات لازم را برای اتخاذ تدابیر مناسب وچاره اندیشی های شایسته، صادر می کرد که برخی بصورت فشرده وبرای نمونه ترسیم می گردد.
در صفحات پیش گذشت که حضرت مهدی (علیه السلام) به کاروانی که از قم آمده بود دستور داد که پس از این در به بغداد وبه سفیر خاص او جناب «عثمان بن سعید» مراجعه کنند وبه همین دلیل هم شیعیان ودوستدارانی که براستی بر راه ورسم مترقی امام عصر (علیه السلام) بودند، پس از آن فرمان، دیگر به «عثمان بن سعید» مراجعه می کردند ومسایل فقهی ومالی واجتماعی خویش را با او در میان می نهادند ودر اوج آگاهی از سفارت خاص او، هیچ گونه تردیدی در درستکاری، دینداری، امانت وتقوای او به خود، راه نمی دادند.
گاهی مسایل فقهی و، امور شخصی یا مالی یا حقوقی خویش را می نوشتند وآن را به سفیر خاص حضرت مهدی (علیه السلام) تقدیم می داشتند وآنگاه جواب آن را با خط حضرت مهدی (علیه السلام) دریافت می داشتند وگاه از خود سفیر ویژه امام (علیه السلام) تقاضا می کردند که مسایل وخواسته های آنان را به امام (علیه السلام) مرقوم دارد واو می نوشت وپس از اندک زمانی آنان را از جواب رسیده از سوی امام عصر (علیه السلام) آگاه می ساخت، یا نامه مفصل آن حضرت را که به انبوه سؤالات در آن پاسخ داده شده بود به آنان نشان می داد وگاه هم امام عصر (علیه السلام) بخاطر حکمت وصلاحدیدی، سؤالی را بی پاسخ می گذاشت.
گاه پیش می آمد که برخی از شیعیان در برخی مسایل عقیدتی به کشمکش می پرداختند اما این اختلاف ومعمای عقیدتی وفکری با مراجعه با سفیر ویژه امام عصر (علیه السلام) وبیان مسأله یا مشکل، برطرف می گشت وحل می شد؛ چرا که او جوابها را از ناحیه آن حضرت می آورد وروشن است که سخن آن گرامی آخرین سخن بود وهمه در برابر آن سر تسلیم فرود می آوردند.
نمونه هایی از سؤالات شیعیان وجواب حضرت مهدی (علیه السلام)

بحث آفرینش وروزی دادن
گروهی از دوستداران خاندان وحی ورسالت این بحث را مطرح ساختند که: «آیا خداوند، امور آفرینش وروزی دادن به بندگان را، به امامان دوازده گانه (علیهم السلام) واگذاشته است یا خود تدبیر می کند؟»
برحی آن را محال ونادرست دانستند وگفتند: «آفرینش تنها از آن خداست ودیگری را توان آن نیست».
وگروهی دیگر گفتند: «درست است که کسی توان آفرینش را ندارد، اما خداوند می تواند این قدرت را به امامان نور (علیهم السلام) بدهد وآنگاه آفرینش وروزی رسانی خلق را به آنان واگذارد، همانگونه که به برخی از پیامبران پرتویی وجرقه ای از این قدرت را به عنوان اعجاز وسند حقانیت در مواردی اعطا فرمود»(۳۰۱). ودر این مورد کار به اختلاف رسید.
یکی از آگاهان وپرواپیشگان برای حل مشکل گفت: «چرا در این مورد به جناب محمد بن عثمان، مراجعه نمی کنید تا او پاسخ شایسته وبایسته را از سوی سالارتان برای شما بیاورد وحق را روشن کند؟»
هر دو گروه راضی شدند ومسأله را نوشتند وبه سوی سفیر ویژه حضرت مهدی (علیه السلام) فرستادند که پاسخ آن، بدین صورت از جانب آن حضرت صادر گردید:
بسم الله الرحمن الرحیم
«ان الله تعالی هو الذی خلق الأجسام وقسم الأرزاق، لأنه لیس بجسم ولا حال فی جسم، لیس کمثله شیء وهو السمیع العلیم.
وأما الأئمه (علیهم السلام) فانهم یسألون الله تعالی فیخلق ویسألونه فیرزق، ایجابا لمسألتهم واعظاما لحقهم»(۳۰۲).
یعنی: خدای بزرگ است که اجسام وپدیده ها را آفرید وروزی ها را تقسیم فرموده است، چرا که او نه جسم است ونه در جسمی حلول کرده، چیزی مانند او نیست واو شنوا وبیناست.
واما امامان اهل بیت (علیهم السلام) از خدا درخواست می کنند وخداوند می آفریند واز او می خواهند واو به خاطر پذیرش تقاضای آنان وبزرگداشت حقشان، روزی می دهد.
جانشین حضرت عسکری
در میان شیعیان، در مورد جانشین حضرت عسکری (علیه السلام) اختلاف پیش آمد. یکی گفت: «یازدهمین امام نور، در حالی از دنیا رفت که جانشینی نداشت». اما دیگران گفتند: «هرگز چنین نیست!..». آن حضرت پیش از رحلت خویش، جانشین خود را معین ومشخص کرد وآن فرزند گرانمایه اش حضرت مهدی (علیه السلام) است که او را به بسیاری هم نشان داد».
پس از این اختلاف دیدگاه، برای روشن شدن حقیقت وقطع ریشه اختلاف، نامه ای پیرامون همین موضوع نگاشتند وبه سوی امام مهدی (علیه السلام) فرستادند. پاسخ آن با خط خود آن گرامی رسید بدین شرح:
بسم الله الرحمن الرحیم
«عافانا الله وایاکم من الضلاله والفتن ووهب لنا ولکم روح الیقین وأجارنا وایاکم من سوء المنقلب.
انه أنهی الی ارتیاب جماعه منکم فی الدین وما دخلهم من الشک والحیره فی ولاه أمورهم، فغمنا ذلک لکم... لا لنا وساءنا فیکم... لا فینا، لأن الله معنا ولا فاقه بنا الی غیره والحق معنا، فلن یوحشنا من قعد عنا....
یا هؤلاء!... ما لکم فی الریب تترددون؟! وفی الحیره تنعکسون؟!
أو ما سمعتم الله عزَّ وجلَّ یقول: «یا ایها الذین آمنوا أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأولی الامر منکم»(۳۰۳).؟!
أو ما علمتم ما جاءت به الآثار مما یکون ویحدث فی أئمتکم عن الماضین والباقین منهم (علیهم السلام)؟!
أو ما رأیتم کیف جعل الله معاقل تأوون الیها، وأعلاما تهتدون بها من لدن آدم (علیه السلام) الی آن ظهر الماضی (علیه السلام)، کلما غاب علم بدا علم، واذا افل نجم طلع نجم؟!
فلما قبضه الله الیه ظننتم أن الله تعالی أبطل دینه وقطع السبب بینه وبین خلقه؟!
کلا!... ما کان ذلک ولا یکون حتی تقوم الساعه ویظهر أمر الله سبحانه وهم کارهون، وان الماضی (علیه السلام) مضی سعیدا فقیدا علی منهاج آبائه (علیهم السلام) وفینا وصیته وعلمه ومن هو خلفه ومن هو یسد مسده، لا ینازعنا موضعه الا ظالم آثم، ولا یدعیه دوننا الا جاحد کافر.
ولو لا أن أمر الله تعالی لا یغلب وسره لا یظهر ولا یعلن، لظهر لکم من حقنا ما تبین منه عقولکم ویزیل شکوککم، لکنه ماشاءالله کان ولکل أجل کتاب. فاتقوا الله وسلموا لنا وردوا الأمر الینا، فعلینا الاصدار، کما کان منا الایراد ولا تحاولوا کشف ما غطی عنکم، ولا تمیلوا عن الیمین وتعدلوا الی الشمال، واجعلوا قصدکم الینا بالموده علی السنه الواضحه، فقد نصحت لکم، والله شاهد علی وعلیکم.
ولو لا ما عندنا من محبه صلاحکم ورحمتکم والشفاق علیکم، لکنا عن مخاطبتکم فی شغل فیما قد امتحنا به من منازعه الظالم العتل الضال المتتابع فی غیه المضاد لربه، الداعی ما لیس له، الجاحد حق من افترض الله طاعته، الظالم الغاصب.
وفی ابنه رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) لی أسوه حسنه، وسیردی الجاهل رداءه عمله وسیعلم الکافر لمن عقبی الدار..
عصمنا الله وایاکم من المهالک والأسواء والآفات والعاهات کلها برحمته، فانه ولی ذلک والقادر علی ما یشاء وکان لنا ولکم ولیا وحافظا، والسلام علی جمیع الأوصیاء والأولیاء والمؤمنین ورحمه الله وبرکاته وصلی الله علی محمد وآله وسلم تسلیما»(۳۰۴).
بنام خداوند بخشاینده بخشایشگر
خداوند، ما وشما را از گمراهی ها وفتنه ها مصون ومحفوظ دارد! وبه ما وشما روح یقین موهبت فرماید! وما وشما را از فرجام بد روزگاران پناه دهد.!
حقیقت این است که: خبر شک وتردید گروهی از شما در دین، به من رسیده واز تردیدی که در مورد امامان وسررشته داران امورشان به دل آنان راه یافته، با خبر شدیم واز این جهت بخاطر شما، نه بخاطر خودمان، اندوهگین گردیدیم ودر مورد شما، نه در مورد خودمان ناراحت گشتیم؛ چرا که خداوند با ماست وبا اتکال به او، نیازی به دیگری نداریم وحق با ماست واز این رو اگر کسی از ما برگردد، هرگز ما دلهره وهراس نخواهیم داشت.
هان ای بندگان خدا! چرا به آفت شک وتردید گرفتار آمده ودر وادی سرگردانی وحیرت می چرخید؟ آیا نشنیده اید که خداوند می فرماید:
«ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا فرمانبرداری کنید واز پیامبر خدا وصاحبان امر، اطاعت نمایید؟»
وآیا آنچه را که در روایات، در مورد رخدادهایی که در زندگی امامان گذشته وآینده شما می باشد، نمی دانید؟
آیا ندیدید که چگونه از عصر آدم تا زمان حضرت عسکری (علیه السلام) سنگرها وپناهگاه هایی برای شما قرار داده تا بدانها پناه برید. ونشانه ها وپرچمهایی قرار داده است که بوسیله آنها راه حق را بیابید تا آنجایی که هر گاه نشانه وپرچمی ناپدید گشت، پرچم دیگری پدیدار می گردد وهنگامی که ستاره ای افول نماید، ستاره دیگری درخشیدن آغاز می کند؟
پس، هنگامی که خداوند، یازدهمین امام نور حضرت عسکری (علیه السلام) را از این جهان به جهان دیگر برد، شما پنداشتید که خدا دین خویش را باطل ساخت ووسیله ارتباط وپیوند میان خود ومخلوق خود را برداشت وقطع کرد.
نه! هرگز چنین نبوده ونخواهد شد تا روز رستاخیز فرا رسد وفرمان خدا نمایان گردد در حالی که دشمنان حق را خوش نیاید.
امام پیشین، حضرت عسکری (علیه السلام) که درگذشت، به نیکبختی وبر راه ورسم پدران گرانقدر خویش از دنیا رفت ودانش او نزد ماست وجانشین او وآنکه بجای او قرار می گیرد از اوست.
جز بیدادگر وگناهکار کسی در جانشینی او با ما به کشمکش ومخالفت برنمی خیزد وجز انکارگر حق وکافر، هیچ کس جز ما که پیشوای پس از او هستیم، کسی ادعای جانشینی او نمی نماید.
واگر نه این بود که امر خدا، مغلوب وراز الهی، آشکار می گردید که نباید چنین شود، به گونه ای که حق وحقیقت وموقعیت درست ما، بر شما روشن می شد که خردهایتان دچار بهت وحیرت گردد وتردیدتان از میان برود، اما آنچه را که خدا خواسته است، انجام می شود وبرای هر سرآمدی نوشته ای است.
بنابراین، پروای خدا را پیشه سازید وتسلیم ما شوید وکار دین ومعنویت وتدبیر امور وتنظیم شئون جامعه را به ما واگذارید، بر ماست که شما را از سرچشمه وحی ومعنویت، سیراب بیرون آوریم، همانگونه که راهنمایی ووارد ساختن شما به سرچشمه نور وهدایت از سوی ما بود.
در پی کشف آنچه از شما پوشیده شده است نروید واز راه درست به راه چپ انحراف نجویید(۳۰۵) وبا دوستی ما، حرکت درست وبی انحراف خویش را بر آیین روشنی، استوار سازید! من شما را نصیحت وخیرخواهی کردم وخداوند بر من وشما گواه است.
واگر محبت وعشق به اصلاح ونجات شما ومهر ودلسوزی نسبت به شما نبود، هیچ سخنی با شما نداشتم وبه آزمایش خود که درگیری با یک عنصر ظالم وسرکش وگمراهی است که در وادی گمراهی خود فرو رفته وبا پروردگارش به ضدیت ودشمنی برخاسته ومقام والایی را ادعا نموده است که از او نیست وانکارگر حق کسی گشته است که خداوند، پیروی وفرمانبرداری از او را بر وی واجب ساخته است(۳۰۶) می پرداختم.
ودر دخت گرانمایه ی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) برای من الگویی شایسته ونیکوست(۳۰۷) وآن عنصر نادان، بزودی لباس نتیجه ی کارش را خواهد پوشید وکافر بزودی خواهد دانست که فرجام کار از آن کیست.
خدای بزرگ، ما وشما را، در پرتو مهرش، از مهلکه ها وزشتیها وآفتها وحوادث ناگوار وبلاها نگهدارد، چرا که او سرشته دار همه اینهاست وبر آنچه می خواهد تواناست وهم سرپرست ونگاهدارنده ما وشماست.
درود بر همه جانشینان پیامبران واولیا ودوستان خاص خدا ومؤمنان ورحمت وبرکات او بر آنان ودرود خدا بر محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) وخاندانش باد!
نوید دو فرزند
برای مردی، فرزندی متولد شد وروز هشتم بود که از دنیا رفت. پدر آن کودک از دلتنگی واندوه زدگی، طی نامه ای، خبر مرگ فرزند نو رسیده اش را برای حضرت مهدی (علیه السلام) نوشت که از سوی آن حضرت، جواب نامه اش همراه با بشارت ودلداری اینگونه صادر شد. جواب این بود:
«سیخلف الله علیک غیره وغیره، فسمه أحمد ومن بعد أحمد، جعفر».
یعنی: بزودی خداوند بجای آن کودک: دو فرزند: یکی پس از دیگری به شما ارزانی خواهد داشت، اولی را «احمد» نام گذار وپس از او را «جعفر».
وپس از چندی، همانگونه که آن حضرت خبر داده بود، خداوند دو پسر به او عنایت کرد واو نیز فرمان امام را بکار بست وفرزندان خویش را همانگونه که او مقرر کرده بود، نام نهاد(۳۰۸).
نوید ولادت صدوق وبرادرش
دوران سفارت سومین سفیر خاص، «جناب حسین بن روح» بود.
شیخ بزرگوار، علی بن حسین بابویه، پدر شیخ صدوق، از نایب سوم خواست که از حضرت مهدی (علیه السلام) تقاضا نماید تا آن حضرت از خدای بزرگ بخواهد که پسری به او ارزانی دارد، پس از سه روز پاسخ آمد که:
«انه (علیه السلام) قد دعا لعلی بن الحسین، وسیولد له ولد مبارک وسیولد له بعد هذا الولد أولاد ایضا».
یعنی: [حضرت] برای «علی بن حسین» دعا کرد وخواسته ی او را از خدا طلب نمود، بزودی برای او پسری نیکوکار ومبارک ولادت خواهد یافت وپس از او نیز فرزندان دیگری به او ارزانی خواهد شد.
که نخستین کودک همان شیخ صدوق بود. او دانشمندی بزرگ، حافظ روایات واحادیث اهل بیت (علیهم السلام) وآگاه وبینای به وضعیت راویان ورجال واسناد روایات بود.
در میان شخصیتهای علمی برخاسته از شهر قم، همانند او در کثرت دانش وحفظ روایات دیده نشد. از آن بزگوار حدود سیصد کتاب ارزشمند به یادگار مانده است.
در روایات دیگری آمده است که: «علی بن حسین (پدر شیخ صدوق) طی نامه ای به سومین سفیر خاص امام عصر (علیه السلام) از او خواست که از آن حضرت تقاضا کند تا از خدا برای او فرزندان فقیه ودانشمندی طلب نماید.
جواب آمد که:
«انک لا ترزق من هذه وستملک جاریه دیلمیه وترزق منها ولدین فقیهین».
یعنی: از این همسرت، دارای فرزندی نخواهی شد، اما بزودی صاحب کنیزی «آذری» خواهی گشت واز آن، دو پسر فقیه ودانشمند برایت متولد خواهد شد.... وچنین شد.
آن دو پسر، شیخ صدوق وبرادرش حسین بودند که خدا به دعای حضرت مهدی (علیه السلام) آنان را به علی بن حسین، عنایت فرمود. هر دو، فقیه ودانشمند شدند وآنقدر از روایات حفظ کردند که در میان دانشمندان برخاسته از قم، نمونه نداشتند(۳۰۹).
به کربلا بروید
مردی بود بنام «سرور» که از کودکی گنگ بود وقدرت سخن گفتن نداشت. به مرز سیزده چهارده سالگی رسیده بود که پدرش دست او را گرفت ونزد سومین سفیر خاص، جناب حسین بن روح آورد واز او درخواست کرد که از حضرت مهدی (علیه السلام) تقاضا کند که خود آن گرامی، شفای زبان او را از خدا بخواهد.
جناب حسین بن روح پس از اندکی به آنان گفت:
«انکم أمرتم بالخروج الی الحائر».
یعنی: حضرت مهدی (علیه السلام) به شما دستور داده است که به مرقد مطهر امام حسین (علیه السلام) بروید(۳۱۰).
آن جوان گنگ را پدرش به همراه عمویش به کربلا آوردند وپس از زیارت مرقد منور پیشوای شهیدان، پدر وعمویش او را بنام صدا کردند وگفتند: «سرور» که بناگاه با زبانی فصیح وگشاده گفت: «لبیک!»
پدرش گفت: «پسرم! سخن گفتی؟»
سرور گفت: «آری! پدرجان!»(۳۱۱).
اصلاحگر میان دو همسر
مردی با همسرش دچار اختلاف شد وکار به کشمکش تند ودرگیری سختی کشید. آن مرد از حضرت مهدی (علیه السلام) تقاضا کرد که مشکل بزرگ خانوادگی او را حل کند وهمسرش به خانه او بازگردد، ضمن پاسخ به پرسشهای مردم در مورد معمای خانوادگی او این پاسخ آمد:
«والزوج والزوجه، فأصلح الله ذات بینهما».
یعنی: خداوند میان این مرد وزن را اصلاح می کند وصلح وصفا وآرامش برقرار می سازد.
پس از اندک زمانی، همسرش به سوی او بازگشت واز او پوزش خواست وتا آخر عمر به بهترین صورت با او زندگی کرد(۳۱۲).
بهت وحیرت
مردی از شهر قم به بغداد آمد واموال وهدیه های بسیاری از مردم برای حضرت مهدی (علیه السلام) آورد تا بوسیله دومین نایب خاص آن بزگوار «جناب محمد بن عثمان» به او تقدیم دارد.
هنگامی که اموال را تسلیم کرد، جناب محمد بن عثمان گفت، «گویی چیز دیگری هم بوده است که اینک در میان این اموال واشیاء موجود نیست، پس آن کجاست؟» آن مرد گفت: «سرورم! هرچه بود تقدیم داشتم دیگر چیزی نزد من نمانده است».
«محمد بن عثمان» گفت: «چرا، چیزی مانده است، برو وآنچه به همراهت بوده است مورد بازدید قرار ده،شاید در میان آنها باشد».
آن مرد رفت ودر میان بقیه اثاث واشیا را جستجو کرد وبسیار اندیشید، اما چیزی نیافت وناراحت بازگشت وگفت: «چیزی نزد من نمانده است».
جناب محمد بن عثمان گفت: «به شما می گویم، دو لباس مخصوص سودانی که فلان مرد به شما داد بیاوری، کجا است؟»
آن مرد آن دو پیراهن را به یاد آورد وگفت: «آری! درست است اما نمی دانم آنها را کجا گذاشته ام».
رفت وجستجوی خویش را برای یافتن آن دو پیراهن از سر گرفت، اما پیدا نکرد. بازگشت وگفت: «سرورم! نیافتم».
محمد بن عثمان گفت: «بسوی فلان مردی که دو کیسه جنس برای او بردی، برو، یکی از آن بسته ها را بگشا، پیراهن ها را در درون آن خواهی یافت».
آن مرد دچار بهت وحیرت شد ورفت ویکی از کیسه ها را گشود دو پیراهن را در میان آنها یافت وآورد(۳۱۳).

بخش ۱۱: غیبت کبری یا بلند مدت

غیبت کوتاه مدت حضرت مهدی (علیه السلام) با رحلت سومین سفیر ویژه اش، به پایان رسید. دوران غمبار غیبت طولانی او آغاز گردید، بدین سبب راههای ارتباط ودسترسی وپیوند با آن حضرت قطع شد وآن حادثه بزرگ ومصیبت عظیم رخ داد. رهبری مذهبی ودینی که در کف با کفایت آن گرامی بود ومردم بوسیله سفیران خاص او، پرسشها ومشکلات خویش را از سوی او دریافت می داشتند، دگرگون شد وبه اسلام شناسان، مجتهدان وفقیهان برخوردار از شرایط فتوا ودارای ویژگیهای برجسته ای که در روایات آمده است، انتقال یافت.
حضرت مهدی (علیه السلام) در نامه مبارکی به یکی از چهره های مورد اعتماد شیعه، بنام «اسحاق بن یعقوب» که بوسیله دومین نائب خاص به او رسید، مرقوم داشت:
«... واما الحوادث الواقعه، فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا، فانهم حجتی علیکم وانا حجه الله علیکم..»(۳۱۴).
یعنی: واما در مورد رویدادها وجریاناتی که در آینده رخ خواهد داد، به راویان حدیث ما رجوع نمایید، زیرا آنان حجت من بر شما هستند ومن حجت خدا بر آنان می باشم.
در آن زمان، شمار بسیاری از محدثان شیعه که از یاران دو امام گرانقدر، حضرت هادی وحضرت عسکری (علیهم السلام) بشمار می رفتند، موجود بودند وبرخی از آن کتابهای متعددی نوشته ودر آنها روایات متنوع ومقررات دینی را گرد آورده بودند وخانه های شیعیان از این کتاب ها ارزشمند پر بود که به هنگام نیاز، بدان روایات مراجعه می کردند.
علاوه بر این، انبوهی از یاران امام باقر وامام صادق (علیه السلام) نیز، پیش از این محدثان ومؤلفان کتابهای بسیاری را که شمار آنها از ۴۰۰ عدد فراتر واصول «چهارصد گانه» یا «أربعمأه» نامیده می شد، به رشته تحریر درآورده بودند که اگر چه تمامی آنها موجود نبود، اما بسیاری از آنها در صورت لزوم در دسترس علاقمندان ومورد بهره برداری قرار می گرفت.
در مورد مسایل ورویدادهای جدیدی که روایت خاصی در مورد آنان نبود تا آن را تبیین کنند، حضرت مهدی (علیه السلام) به مردم دستور داد به محدثان وفقیهانی رجوع نمایند که دارای قدرت استخراج مقررات اسلامی ودارای توانایی استنباط احکام شرعی از قواعد واصول عامه هستند، همان قواعد واصول ادله ای که از قرآن وروایات صحیح واستوار، دریافت می گردد.
وبدین وسیله، آن حضرت، خط جدیدی در پاسخگویی به مسایل فقهی وحقوقی را برای شیعیان از راه رهبری ومرجعیت دینی که در چهره اسلام شناسان وفقیهان وراویان احادیث اهل بیت تجسم می یافت، گشود.
مفهوم این سخن، هرگز عقب نشینی وکناره گیری حضرت مهدی (علیه السلام) از مرکز رهبری امت وتصرف در جهان یا بریدن او از رخدادهای مربوط به جامعه ها وکشورها ویا انقراض نظام امامت نیست؛ بلکه بدان مفهوم است که نظام مترقی وعادلانه امامت معصوم تا فرجام تاریخ وپایان جهان، امتداد خواهد یافت، چرا که نظام امامت یک نظام زوال ناپذیر خدایی است، خواه در جامعه حاکم باشد ورهبری وهدایت جامعه را به کف داشته باشد ودر امور وشئون آن دخالت نماید، خواه از رهبری واداره جامعه ممنوع گشته واز سوی حکومتهای غاصب وستمکار، مورد فشار وسرکوب قرار گیرد.

در اینجا سؤالی در ذهن انسان پدیدار می گردد وآن اینکه: «با غیبت امام معصوم وسپردن رهبری ومرجعیت دینی به فقهای واجد شرایط مرجعیت، دیگر چه ثمره ونتیجه ای از وجود امام غایب به جامعه می رسد؟ ومردم چگونه می توانند از وجود گرانمایه او بهره ور گردند؟»
پاسخ این سؤال، به خواست خدا، در ادامه بحث خواهد آمد.
چگونگی بهره وری از امام غائب
روایات متعددی در مورد ترسیم ثمرات وفواید وجود گرانمایه امام غائب (علیه السلام) رسیده است که در اینها چگونگی بهره وری از وجود مبارک، آن حضرت نیز بیان شده است. برخی از آن روایات را به تناسب بحث، می آوریم:
۱ - از «جابر بن عبدالله انصاری» است که از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) پرسید:
«هل ینتفع الشیعه بالقائم (علیه السلام) فی غیبته؟»
یعنی: آیا شیعیان در زمان غیبت «قائم» از وجود مبارک او بهره ور می گردند؟
پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) پاسخ داد:
«ای والذی بعثنی بالنبوه! انهم لینتفعون به ویستضیئون بنور ولایته فی غیبته، کانتفاع الناس بالشمس وان جللها السحاب»(۳۱۵).
یعنی: آری! سوگند بخدایی که مرا به رسالت برانگیخت، آنان در غیبت او، از وجودش بهره مند می گردند واز نور ولایت وامامت او، نور روشنایی برای زندگی خویش می گیرند، درست همچون بهره ور شدن از خورشید، اگر چه ابرها چهره آن را بپوشانند.
۲ - «سلیمان بن اعمش» از امام صادق (علیه السلام) آورده است که فرمود:
«لم تخل الأرض منذ خلق الله آدم من حجه لله فیها، ظاهر مشهور، أو غائب مستور، ولا تخلوا الی أن تقوم الساعه من حجه الله فیها، ولو لا ذلک، لم یعبد الله».
یعنی: زمین از آفرینش آدم تاکنون وتا همیشه تاریخ، از حجت خدا تهی نخواهد بود، خواه حجت حق ظاهر وآشکار وشناخته شده باشد، یا بنا به مصالحی، نهان وپوشیده. وتا رستاخیز نیز چنین خواهد بود، که گر جز این باشد خدای یگانه پرستیده نمی شود.
سلیمان می گوید، گفتم: «سرورم! مردم چگونه از امام غائب از نظر، بهره ور می گردند؟»
حضرت فرمود:
«کما ینتفعون بالشمس اذا سترها السحاب»(۳۱۶).
یعنی: همانگونه که جهان وجهانیان از خورشید بهره ور می گردند گرچه ابر، چهره آن را پوشانده باشد.
۳ - ودرست نظیر همین روایت، از چهارمین امام نور، حضرت سجاد (علیه السلام) نیز آمده است(۳۱۷).
۴ - ونیز در توقیع مبارکی که از سوی حضرت مهدی (علیه السلام) صادر شده است، در این مورد به «اسحاق بن یعقوب» که یکی از خوبان است، مرقوم داشته است که: «... واما وجه الأنتفاع بی فی غیبتی فکا لانتفاع بالشمس اذا غیبتها عن الأبصار السحاب..»(۳۱۸).
یعنی: اما چگونگی بهره وری جامعه ومردم از من در عصر غیبت، درست همانند بهره وری زمین وپدیده های آن، از خورشید است، به هنگامی که ابر آن را از چشمها بپوشاند.
زیباترین تعبیر
راستی که این تشبیه، چقدر عمیق واین تعبیر، چقدر زیبا وکامل است.
اگر مردم روزگاران گذشته از این کره آتشین، تنها همین را می شناخنتند که یکی از اجرام بزرگ کیهانی است وفایده اش این است که بر زمین می تابد وبا تابش انوار طلایی خویش، روز را آغاز وبا غروب خود، روز را به پایان می برد واجسام تر ومرطوب را خشک وآنها را تبدیل به بخار وجو را لبریز از حرارت وگرما می سازد، اینک دانش روز دریافت است که این گوی غلطان در فضا، علاوه بر آنچه آمد، فواید عظیم ومنافع سرنوشت ساز دیگری دارد که توضیح آن فرصت دیگری می طلبد.
در روایاتی که از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وسه تن از پیشوایان نور (علیهم السلام) ترسیم گردید روشن شد که همه آنها به یک واقعیت پافشاری می کنند، به گونه ای که گویی هر چهار روایت از یک منبع سرچشمه گرفته است. ونیز روشن شد که هم پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وهم امامان گرانقدر (علیهم السلام) حضرت مهدی (علیه السلام) را در دوران غیبت، به «خورشید رخ برکشیده در پر ابرها» تشبیه نمودند.
پرسش: اینک، جای سؤال است که: «چرا آنان، آن حضرت را به ماه رخ برکشیده در پس ابرها تشبیه نکردند؛ با اینکه می دانیم ماه اثرات سازنده وبسیاری، همچون روشنگری، وایجاد جزر ومد دریاها و... در کره زمین می گذارد؟»
پاسخ: خورشید، در مقایسه با ماه، دارای امتیازات متعددی است که از آن جمله:
۱ - نور وروشنایی خورشید از خودش سرچشمه می گیرد، در حالی که ماه، نور خویش را از خورشید می گیرد.
۲ - پرتو خورشید، دارای فواید بسیار است در حالی که پرتو ماه، فوایدش به این پایه نمی رسد.
۳ - نقش خورشید در منظومه شمسی، نقش رهبری برجسته است، اما ماه آن گونه نیست، چرا که ماه، خود یکی از سیاره هایی است که در منظومه شمسی شناور است.
وامتیازات دیگری دارد که در اینجا مورد نظر نیست.
پرسشی دیگر: چرا پیشوایان نور، وجود گرانمایه امام غائب را، به خورشید تشبیه کرده اند؟
پاسخ: پاسخ این پرسش در گرو این مطلب است که مقداری درباره خورشید ونقش سازنده واثرات حیاتی آن بر کره زمین وپدیده های موجود در آن تا آنجایی که دانش بشر بدان رسیده است، بحث شود. اما از آنجایی که بحث عمیق وگسترده در این مورد با موضوع کتاب سازگار نیست، بحث فشرده ای را ترسیم می کنیم تا نخست موارد شباهت میان خورشید وحضرت مهدی (علیه السلام) روشن گردد وآنگاه موارد شباهت میان آن حضرت در دوران غیبت وخورشید جهان افروز، به هنگامی که ابرها، چهره اش را بپوشانند.
خورشید
در این فضای گسترده وبی کران، میلیونها منظومه شمسی شناورند که هر کدام از آنها دارای مرکز وسیاره هایی هستند.
این سیاره ها هر کدام در مدار خویش ودر فاصله ای با سرعتی که نظام بخش توانای هستی، تدبیر واندازه گیری کرده است، بر گرد مرکز خویش می چرخند.
منظومه شمسی ما نیز یکی از آن میلیونها منظومه شمسی در این فضای بی کران است که دارای مرکزی است به نام خورشید وسیاره هایی که بر گرد آن می گردند. در مراکز علمی، مشهور است که سیاره هایی که بر گرد این مرکز آتشین واین منبع نور وحرارت می گردند، نه سیاره اند: زمین، زهره، عطارد، مریخ، مشتری، زحل، اورانوس، نپتون وپلوتون.
نیروی شگرف جاذبه وگریز از مرکز
در این منظومه های شمسی که در این فضای بی کران شناورند، نظام شگرف وبدیعی قرار داده شده است. ونیرویی که بقا وحیات آنها را تضمین می کند، همان نیروی شگفت انگیزی است که خدای حکیم ومدبر که بر هر کاری تواناست آن نیرو را در آن به ودیعت نهاده است وما از آن به «نیروی جاذبه» و«گریز از مرکز» تعبیر می کنیم.
این نیرو، در مرکز این مجموعه عظیم قرار داده شده است که آنچه بر گرد آن می چرخد همه را به سوی خود جذب می کند. از آن طرف سیاره هایی که در حال گردشند، بر آن هستند که با تمام قدرت از مرکز خویش بگریزند ودور شوند واینجاست که به برکت این نیروی جاذبه وگریز، توازن وتعادل مورد نظر تدبیرگر توانای این نظام شگرف، تأمین وحیات وبقای میلیونها منظومه شناور در فضا، تضمین می گردد.
با این بیان، عامل بقای این مجموعه ومنظومه، نظم شگرف حاکم بر آنها وگردش شگفت انگیزشان، تنها نیروی جاذبه است. نیروی بهت آوری که آفریدگار توانای هستی آن را در مرکز این منظومه های شناور در فضا قرار داده است. نیرویی که اگر لحظه ای نباشد این نظام شگرف از هم می پاشد واین منظومه ها به هم می ریزند وتمامی سیاره ها پراکنده گشته وبا خروج از مدار خود به یکدیگر برخورد می نمایند وهمه چیز در این فضای بی کرانه ای که جز خدا هیچکس از مرزهای آن آگاه نیست، منهدم می گردد وهستی، جای خویش را به نابودی ونیستی می سپارد.
راستی که منزه است آن آفریدگار توانایی که آسمان وزمین را از زوال ونابودی نگاه داشته است.
اوست که نیروی شگفت جاذبه را در خورشید قرار داد ونیروی گریز از مرکز را در سیاره ها، به همین جهت است که هر سیاره ای بر آن است که با قدرتی وصف ناپذیر از مرکز خویش که خورشید است دور گردد، اما نیروی جاذبه ی خورشید از گریز آن، مانع می گردد. اگر نیروی گریز از مرکز نبود، سیاره ها به خورشید نزدیک می شدند وشعله ور می گشتند، از آن سو، اگر نیروی جاذبه را نظام بخش هستی، در خورشید قرار نداده بود، سیاره ها پخش وپراکنده گشته واز مدار خویش خارج می شدند،نظام به هم می ریخت وزندگی برای همیشه نابود می شد.
بنابراین، خورشید در منظومه شمسی، پناهگاه ومایه حیات وعامل امنیت است. عامل امنیت وحیات ونظام منظومه شمسی از انهدام ونابودی.
این نگرشی گذرا وشرحی کوتاه در نقش حیاتی واثر گذاری خورشید وسیاره هایی است که بر گرد آن می چرخند. سیاره هایی که زمین با پدیده های موجود در درون وبرون آن، یکی از آنهاست.
با این بیان به نقش حیاتی واهمیت بسیار این توده شعله ور وتابنده ای که با فرستادن پرتو مفید وسازنده خویش به زمین، بصورت
گوناگونی در زندگی انسان، حیوان، گیاه، هوا، آب، خاک ودیگر پدیده ها... اثر گوناگونی می گذارد، بنگر!.
روشن است که ابرها، چیزی از آن اثرگذاری را تغییر نمی دهند وتنها مانع رویت چهره آن می گردند، آن هم نه همه جا وهمیشه، بلکه در آن محدوده ای که ابرهای غلیظ بطور موقت سایه افکنده اند.
ومی دانیم که ابرها نیز تنها در پرتو تابش خورشید می توانند پدید آیند وباران هم از ابرها فرو می ریزد. بنابراین، اگر خورشید نباشد، نه ابری خواهد بود ونه بارانی، نه گیاهی ونه حیوانی، نه جانداری ونه بی جانی وآنگاه دیگر سرنوشت حیات وزندگی روشن است.
آن خورشید جهان افروز
امام مهدی (علیه السلام) که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) ودو امام گرانقدر، حضرت سجاد وحضرت صادق (علیهم السلام) در روایاتی که گذشت او را به «خورشید فروزان رخ بر کشیده در پس ابرها» تشبیه نموده اند، همان پیشوای گرانقدری است که انسانیت به برکت وجود گرانمایه او متنعم است وزندگی اش سامان می یابد.
اوست که تمامی خوبیها وبرکات والطاف نهانی خدا وبهره های معنوی او به مردم، همه از وجود او سرچشمه می گیرد.
اوست که به اذن خدا، از پس پرده غیبت بر جهان هستی حاکم وناظر است. همواره در کران تا کران جهان وهمه موجودات تصرف ودخالت می کند وهمه اختیارات وصلاحیتهایی را که خداوند به او وآنها داده است، همه را در کف با کفایت خویش دارد.
زندگی آن گرامی، زندگی انسان ناتوانی نیست که فاقد قدرت، امکانات، نیرو وتوان باشد، تنها به نماز وروزه بسنده کند ووقت گرانمایه خویش را در دشتها وبیابانها وبریده وبیگانه از مردم وبی خبر از سرنوشت بندگان وشهرها بگذراند، هرگز!...
حضرت مهدی (علیه السلام) با وجود غیبت خدا خواسته اش از نظرها، به قدرت خدا از توان ونیرویی بهره ور است که آن گرامی را به انجام هر کاری که اراده فرماید، قادر می سازد وهمه وسایل وامکانات لازم را برای او، فراهم می آورد.
چیزی که هیچ تردیدی در آن روا نیست، این واقعیت است که همه کارها وتصرفات آن حضرت ره آورد عملکرد او براساس حکمت ومصلحت است، نه مطابق با هوای دل وتمایلات نفسانی.
بر این اساس است که به یکی می بخشد ودیگری را باز می دارد.
یکی را یاری می کند ودیگری را وا می گذارد.
کار یکی را درست می کند وکار دیگری را رها می کند.
یکی را دعا می کند وخواسته او را از خدا می خواهد ویکی را دعا نمی کند.
گمشده ای را راه می نماید وبیماری را شفا می بخشد وآن گنگ بیچاره را گویا می سازد.
خود را به این انسان وارسته نشان می دهد وآن انسان شایسته را به دیدار خویش مفتخر می سازد.
گاه در «عراق» یا «ایران» است وگاه در مراسم حج، گاه در «مکه»است وگاه در «منی» و«عرفات».
در برخی اوقات خود را در «بحرین» به برخی شایستگان می نمایاند وبرخی اوقات در «قفقاز» یا دیگر نقاط گیتی.
وتمامی این کارهای بزرگ وبرخاسته از اعجاز به قدرت خدا وبه اذن او صورت می گیرد.
آری! خواننده گرامی! اینک با تعمق در آنچه آمده، پرتوی از معنا ومفهوم روایاتی که آن خورشید جهان افروز رخ برکشیده در پس ابرها را، به خورشید آسمان یا خورشید پوشیده شده رخ برکشیده در پس ابرها تشبیه می نماید، برایت روشن می گردد.
آری! این است که آن امام گرانقدری که خدای بزرگ برگزیده است، نه آنکه مردم برمی گزینند!
این است آن امام بزرگی که جانشین به حق پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) است، نه هر آنکه ادعای جانشینی پیامبر نماید!
این است آن امام والا مقامی که از سوی خدا نصب شده است نه هر آنکه به نام امام نامیده شده است!
ونه هر کسی که حکومت وزعامت ورهبری را به کف گیرد... نه! هرگز!...
بلکه او امام راستین ووالایی است که تمامی ویژگیهای امامت ورهبری به مفهوم واقعی کلمه برای او فراهم است وهر آنچه بشریت بدانها نیازمند است، در وجود گرانمایه اش گرد آمده وفراتر از آن، تمامی آنچه زندگی شایسته ودر خور شأن انسان، بدان احتیاج دارد وجهان هستی بدان نیازمند است، همه وهمه، در وجود گرامی او جمع است.
آری! امام (علیه السلام) با این اوصاف وویژگیها، براستی برای زمینیان مایه امنیت وآرامش وپناهگاه است وجود گرانمایه اش سبب بقا وحیات زمین وزمینیان.
به برکت وجود او، همه موجودات، روزی می خورند وزمین وآسمان استوار می گردد وبه حیات وجریان طبیعی خویش ادامه می دهد.
پرتوی از روایات
شاید برخی این سخن را در مورد امامان راستین (علیهم السلام) نوعی مبالغه وغلو یا زیاده روی پندارند، اما چنین پنداری در مورد سخن ما با نگرش بر دهها روایت صحیح وتردیدناپذیری که در کتابهای شیعه واهل سنت موجود است، از میان می رود وصحت دیدگاه ما در مورد امام عصر (علیه السلام) روشنتر جلوه می کند؛ چرا که روایات، بیانگر این حقیقت است. برای نمونه:
۱ - از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) آورده اند که فرمود:
«النجوم أمان لاهل السماء وأهل بیتی أمان لامتی»(۳۱۹).
یعنی: ستارگان، پناهگاه ومایه امنیت اهل آسمانها هستند وخاندان من، مایه امنیت برای امت من.
۲ - ونیز «جابر بن عبدالله انصاری» آورده است که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود:
«النجوم أمان لأهل السماء، فاذا ذهبت أتاهم ما یوعدون وأهل بیتی أمان لأمتی، فاذا ذهب أهل بیتی أتاهم ما یوعدون»(۳۲۰).
یعنی: ستارگان، مایه امنیت برای آسمانیان هستند. هنگامی که ستارگان نابود گردند رستاخیز به سوی او فرا می رسد وخاندان من نیز مایه امنیت برای امتیم می باشند هنگامی که آنان از میان امت برداشته شوند رستاخیز آنان نیز بر پا می گردد.
۳ - ونیز فرمود:
«أهل بیتی أمان الأرض فاذا هلک أهل بیتی جاء أهل الأرض من الآیات ما کانوا یوعدون»(۳۲۱).
یعنی: خاندان من، مایه ی امن وامان برای مردم روی زمین هستند. به همین جهت با از میان رفتن، آنان رستاخیز فرا می رسد.
۴ - امیر مؤمنان (علیه السلام) از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) آورده است که فرمود:
«النجوم أمان لأهل السماء، فاذا ذهبت النجوم ذهب أهل السماء وأهل بیتی أمان لأهل الارض، فاذا ذهب أهل بیتی ذهب أهل الأرض»(۳۲۲).
یعنی: ستارگان، مایه ی امنیت برای آسمانیان هستند وخاندان من، مایه امن وامان برای زمینیان، یا نابودی ستارگان آسمان، اهل آن نابود می گردند وبا رفتن خاندان من، زمینیان.
۵ - ونیز فرمود:
«ان الله جعل النجوم أمانا لأهل السماء وجعل أهل بیتی أمانا لأهل الأرض»(۳۲۳).
یعنی: خداوند ستارگان را مایه ی امن وامان برای اهل آسمان قرار داد وخاندان مرا مایه ی امنیت برای اهل زمین.
علاوه بر روایاتی که از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) در این مورد رسیده است، انبوه روایات از امامان نور (علیهم السلام) در این مورد آمده است که همه اینها این حقیقت را تفسیر وروشن می سازند که برای نمونه برخی ترسیم می گردد:
۱ - در نامه ی مبارک امام مهدی (علیه السلام) به «اسحاق بن یعقوب» آمده است که:
«... وانی أمان لأهل الارض کما، أن النجوم أمان لأهل السماء»(۳۲۴).
یعنی: ومن مایه ی آرامش وامنیت زمینیان هستم، همانگونه که ستارگان آسمان باعث امنیت آسمانیان هستند.
۲ - چهارمین امام نور حضرت سجاد (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
«نحن أئمه المسلمین وحجج الله علی العالمین وساده المؤمنین... ونحن أمان لأهل الأرض کما أن النجوم أمان لأهل السماء ونحن الذین بنا یمسک الله السماء أن تقع علی الأرض الا باذنه وبنا یمسک الأرض أن تمید بأهلها وبنا ینزل الغیث وتنشر الرحمه وتخرج برکات الأرض ولو لا ما فی الأرض منا لساخت بأهلها»(۳۲۵).
یعنی: ما پیشوایان مسلمین وحجتهای خدا برای جهان وجهانیان وسروران اهل ایمان هستیم. ما مایه امنیت برای زمینیان هستیم، همانگونه که ستارگان، مایه ی امنیت برای آسمانیان هستند وما کسانی هستیم که خداوند به برکت واحترام ما، آسمان را از فرو افتادن بر زمین، جز به اذن خویش حفظ می کند وتوازن وتعادل زمین را، تضمین می نماید. به برکت ما باران رحمت خدا، همه جا گسترش می یابد وبرکات زمین سر برمی آورد واگر از ما کسی در روی زمین نباشد، زمین اهل خویش را فرو می برد.
۳ - پنجمین امام نور حضرت باقر (علیه السلام) می فرماید:
«ونحن أئمه الهدی ونحن الذین بنا ینزل الله الرحمه وبنا تسقون الغیث ونحن الذین بنا یصرف عنکم العذاب، فمن عرفنا وعرف حقنا وأخذ بأمرنا، فهو منا والینا»(۳۲۶).
یعنی: مردم! ما پیشوایان هدایت هستیم وکسانی هستیم که به برکت وجود ما، خداوند رحمت خویش را بر مردم فرو می فرستد وبه احترام ما آنان را از باران رحمت خویش سیراب می سازد. ما کسانی هستیم که خداوند بخاطر ما عذاب را از زمین وزمان برمی گرداند، از این رو هر کس ما را شناخت وحقوق ما را شناخت وبه دستورات آسمانی ما عمل کرد، او از ماست وراهش بسوی ما.
۴ - «محمد بن ابراهیم» نامه ای به حضرت صادق (علیه السلام) نوشت واز آن گرامی درخواست کرد که فضایل وامتیازات اهل بیت (علیهم السلام) را ترسیم نماید. آن حضرت در پاسخ نوشت:
«ان الکواکب جعلت فی السماء أمانا لأهل السماء، فاذا ذهبت نجوم السماء جاء أهل السماء ما کانوا یوعدون. وقال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم): جعل أهل بیتی أمانا لأمتی، فاذا ذهب أهل بیتی جاء أمتی ما کانوا یوعدون»(۳۲۷).
یعنی: سیاره ها در آسمان، مایه ی امنیت آسمانیان قرار داده شده اند وهنگامی که آنان راه زوال در پیش گیرند واز بین بروند، پایان عمر ورستاخیز آسمانیان فرا می رسد.
وآنگاه مرقوم داشت که: پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «خداوند خاندان مرا، مایه ی امنیت وآرامش برای امتم قرار داد، از اینرو با رفتن آنان، رستاخیز فرا می رسد».
۵ - هشتمین امام نور حضرت رضا (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
«نحن حجج الله فی خلقه... بنا یمسک الله السماوات والأرض أن تزولا وبنا ینزل الغیث وینشر الرحمه ولا تخلوا الأرض من قائم منا ظاهر أو خاف ولو خلت یوما بغیر حجه لماجت بأهلها کما یموج البحر بأهله»(۳۲۸).
یعنی: ما حجتهای خدا در میان بندگان هستیم... به برکت ما، خداوند، آسمانها وزمین را از نابودی حفظ می کند وبخاطر ما باران رحمت خویش را نازل می کند وبخشایش ومهر خویش را می گستراند. زمین، هیچگاه از قائم وپیشوایی از اهل بیت، خالی نمی ماند، خواه آشکار ویا پنهان وناشناخته باشد، چرا که اگر روزی زمین از حجت خدا تهی باشد قرار وآرام خویش را از دست می دهد وساکنان خویش را بسان امواج توفنده دریا به این سو وآن سو می کوبد.
۶ - «سلیمان جعفری» آورده است که از حضرت رضا (علیه السلام) پرسیدم: «آیا زمین خالی از حجت می ماند؟»
حضرت جواب فرمودند:
«لو خلت طرفه عین، لساخت بأهلها»(۳۲۹).
یعنی: اگر یک لحظه وبه اندازه ی یک چشم بر هم زدن، زمین خالی از حجت باشد تمامی اهل خویش را فرو می بلعد.
۷ - امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«لو بقیت الأرض - یوما - بلا امام منا لساخت بأهلها ولعذبهم الله بأشد عذابه، ان الله (تبارک وتعالی) جعلنا حجه فی أرضه وأمانا فی الأرض لأهل الأرض، لم یزالوا فی أمان من أن تسیخ بهم الأرض ما دمنا بین أظهرهم، فاذا أراد الله أن یهلکهم ثم لا یمهلهم ولا ینظرهم... ذهب بنا من بینهم ورفعنا الیه، ثم یفعل الله ما یشاء ویحب»(۳۳۰).
یعنی: اگر زمین روزی بدون امام وپیشوایی از ما خاندان وحی ورسالت باشد، اهل خویش را فرو می برد وخداوند آنان را به سخت ترین عذابها کیفر می نماید. خدا ما را در روی زمین حجت خویش ومایه ی امن وامان ساکنان زمین قرار داد تا هنگامی که ما در میان آنها باشیم، زمین آنها را فرو نمی برد وآنگاه که بخواهد همه را نابود کند وبه آنان مهلت ندهد، ما را از میان آنها به سوی خویش بالا می برد، آنگاه هر آنچه دوست بدارد انجام می دهد.
۸ - امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«لو لا من علی الأرض من حجج الله لنفضت الأرض ما فیها وألقت ما علیها، ان الأرض لا تخلوا ساعه من الحجه»(۳۳۱).
یعنی: اگر از حجتهای خدا بر روی زمین نبود، بی تردید زمین آنچه را در درون وبرون خویش داشت بیرون می افکند وپرتاب می نمود. آری! زمین لحظه ای از حجت تهی نمی گردد.
۹ - امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«لو أن الامام رفع من الأرض ساعه... لماجت الأرض بأهلها کما یموج البحر بأهله»(۳۳۲).
یعنی: اگر امام معصوم، ساعتی از روی زمین برداشته شود، زمین قرار خویش را از کف داده وبسان امواج توفنده دریا، ساکنان خویش را به هر سو می کوبد وپرتاب می کند.
۱۰ - از پنجمین امام نور (علیه السلام) پرسیدند که: «ما به چه دلیل نیازمند پیامبر وامام معصوم هستیم؟»
آن حضرت فرمود:
«لبقاء العالم علی صلاحه وذلک: أن الله (عزَّ وجلَّ) یرفع العذاب عن أهل الأرض اذا کان فیهم نبی أو امام، قال الله (عزَّ وجلَّ): «وما کان لیعذبهم وانت فیهم..»(۳۳۳).
وقال النبی (صلّی الله علیه وآله وسلم) النجوم أمان لأهل السماء وأهل بیتی أمان لأهل الأرض، فاذا ذهبت النجوم أتی أهل السماء ما یکرهون، واذا ذهب أهل بیتی أتی أهل الأرض ما یکرهون.
یعنی بأهل بیته، الأئمه الذین قرن الله طاعتهم بطاعته فقال: «یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأولی الأمر منکم»(۳۳۴). وهم المعصومون المطهرون، الذین لا یذنبون ولا یعصون وهم المؤیدون الموفقون المسددون، بهم یرزق الله عباده وبهم یعمر بلاده وبهم ینزل القطر من السماء وبهم تخرج برکات الأرض وبهم یمهل أهل المعاصی ولا یعجل علیهم بالعقوبه والعذاب، لا یفارقهم روح القدس ولا یفارقونه ولا یفارقهم القرآن ولا یفارقونه، صلوات الله علیهم»(۳۳۵).
یعنی: بخاطر بقا ودوام هستی وآبادانی واصلاح آن به وجود آنان نیازمندیم. چرا که اگر امام وپیامبر در روی زمین باشند، خداوند، عذاب را از اهل زمین برمی دارد. خداوند در قرآن خویش می فرماید:
«وخداوند تا هنگامی که تو در میان آنان هستی، آنان را عذاب نخواهد کرد». وپیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «ستارگان، مایه ی امن وامان اهل آسمان هستند وخاندان من، مایه ی امنیت اهل زمین. هنگامی که ستارگان نابود گردند، آنچه را از اهل آسمان، خوش ندارند به آنان روی می آورد وهنگامی که اهل بیت من از میان مردم بروند، فرا می رسد بر مردم، آنچه را که بیم دارند».
روشن است که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) اهل بیت خویش را همان کسانی می داند که خداوند اطاعت وفرمانبرداری از آنان را با فرمانبرداری از خویش، کنار هم قرار داده است ومی فرماید:
«ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را فرمان برید وپیامبر را اطاعت کنید وصاحبان امر را، که امامان نور هستند».
واینان همان خاندان عصمت وطهارت وهمان پیشوایان پاک وپاکیزه اند، همان کسانی که نه در زندگی خویش گناه می کنند ونه معصیت، همانان، که همواره تأیید شده از جانب خدا وموفق در کارهای شایسته ودر دنیا وآخرت رستگار وکامیابند. به برکت آنان است که خداوند بندگانش را روزی می دهد وشهرها را آباد می سازد وباران از آسمان فرو می ریزد وبرکات زمین را خارج می سازد.
به احترام آنان است که به گناهکاران برای توبه وجبران معاصی، مهلت می دهد ودر کیفر وعذاب آنان شتاب نمی ورزد.
آنان کسانی هستند که نه از «روح القدس» جدایی دارند ونه «روح القدس» از آنان جدا می گردد، نه قرآن از آنان جدا پذیر است ونه آنان از قرآن.
درود خدای ورحمت ومهرش نثار آنان باد!
مرجعیت ورهبری دینی
بنابر آنچه ما تحقیق نموده ایم، به کف گرفتن رهبری ومرجعیت دینی در دوران غیبت طولانی امام مهدی (علیه السلام)، به دست فقیه گرانقدر شیخ «حسین بن علی بن عقیل عمانی» آغاز گردیده است(۳۳۶).
مرحوم «سید محمد مهدی بحرالعلوم» قدس سره در مورد آن شخصیت بزرگ علمی وفقهی می نویسد:
«او نخستین کسی است که فقه را دسته بندی وتهذیب کرد ودر راه استنباط احکام شرعی از ادله تفصیلی آن، دست به تلاش واجتهاد زد ودر آغاز غیبت کبری، راه را برای تحقیق وتفحص از اصول وفروع وگسترش بخشیدن بدانها وبنیاد پایه های آن، گشود».
ونیز می نویسد: «موقعیت این عالم بزرگ، در درستکاری وعدالت، علم وفضل، تخصص در عقاید وفلسفه ی اسلامی وفقه وفقاهت روشنتر وآشکارتر از آن است که نیاز به بیان باشد. علما وبزرگان فقه وفقاهت، به ویژه دو شخصیت گرانقدر علم وفقه «علامه حلی» و«محقق حلی» وعلمای پس از آن دو بزرگوار، به فرمایشات مرحوم «عمانی» وفتواهای او وثبت ونقل آنها، سخت بها می دادند»(۳۳۷).
فقیه بزرگوار مرحوم «عمانی» درنظر فقها وعلمای بزرگ، مقام ومنزلت بسیار والایی دارد ودانشمندان پیشین ما، همچون مرحوم مفید وطوسی او را ستوده اند.
او در موضوع «امامت» کتابی بنام «الکر والفر» نگاشت ودر فقه، کتابی تحت عنوان «المتمسک بحبل آل الرسول» به رشته تحریر درآورد که کتاب قطور وپرارزشی بوده ودر آن روزگاران مشهور بوده است، اما متأسفانه به دست حوادث روزگار از بین رفته ودر دسترس ما نیست.
من در کتابهایی که در این رابطه در دسترس داشتم تاریخ ولادت ورحلت آن فقیه بزرگ امت را نیافتم، اما به نظر می رسید سالهایی پیش از مرحوم «مفید» زیسته ورحلت کرده است، چرا که او از نظر زمان پیشتر از «ابن جنید» بوده است ومی دانیم که «ابن جنید» از اساتید مرحوم مفید بوده است(۳۳۸).
شاید درست باشد که بگوییم: در فاصله میان رحلت چهارمین سفیر خاص حضرت مهدی (علیه السلام) وظهور نبوغ مرحوم «شیخ مفید» حلقه های مفقوده ای است که یک سوی آن، غیبت کبری است ویک سوی دیگر آن، روشن نبودن مرجعیت ورهبری فقها در این مدت برای امت وجا نیفتادن آن است؛ چرا که رحلت چهارمین سفیر امام عصر (علیه السلام) به سال ۳۲۹ هجری اتفاق افتاد وولادت مرحوم مفید در سال ۳۳۶ یا ۳۳۸ هجری.
به هر حال، رهبری فکری ومرجعیت دینی، شکل خاص خویش را گرفت وحلقه های درس در بغداد تشکیل شد وسالها سپری گردید تا ستاره «مفید» در بغداد درخشیدن آغاز کرد واو حوزه علمیه را پی ریخت. در مجلس درس او، دهها نفر از فضلا حاضر شدند وپیشاپیش آنان، دو سید گرانقدر «رضی ومرتضی» بودند که هر کدامشان از بارزترین ودرخشانترین چهره های علمی شناخته شدند.
بزرگ بزرگان
مرحوم «مفید» براستی آیه ای از آیات خدا ونابغه ای از نوابغ روزگار وشخصیت کم نظیری از شخصیت های کم نظیر جهان هستی بود.
او بزرگ بزرگان وسرور فقیهان بود که ویژگیهای برتری در وجود او گرد آمده وریاست عامه به او منتهی شده وهمگان در دانش، فقاهت، برتری، ورع، پرواپیشگی، پارسایی، عدالت وبزرگ منشی او، اتفاق نظر داشتند.
بر این اساس، هیچ جای شگفتی ندارد که چنین انسان برجسته ووالایی را توفیق یار گردد که امام عصر (علیه السلام) نامه های متعددی برای او بنگارد واو به این افتخار عظیم مفتخر شود که بویژه در سالهای آخر زندگیش هر سال نامه ای از آن کعبه مقصود وقبله موعود دریافت دارد.
درست است که در کتابهای حدیثی ورجالی تنها به دو نامه از آن گرامی به مرحوم «مفید» می رسیم، اما از محتوای نامه دوم چنین دریافت می گردد که حضرت مهدی (علیه السلام) بیش از دو نامه به سوی او فرستاده است که بزودی شما خواننده گرامی، این نکته را خواهی دید.
وروشن است که هر کدام از این نامه ها، نشان افتخار ومباهات بر سینه آن فقیه وعالم گرانقدر وپر اخلاص می نهد وتاج عزت وکرامت وشرافت بر سرش می گذارد، راستی که خداوند رحمت خویش را به هرکسی که خواست، اختصاص می دهد.
اینک، متن نخستین نامه مبارک را که در ماه صفر ۴۱۰ هجری به دست شیخ مفید رسیده است، می آوریم وآنگاه به شرح برخی فرازهای آن می پردازیم:
للأخ السدید والولی الرشید، الشیخ المفید، أبی عبدالله محمد بن محمد بن النعمان أدام الله اعزازه!
من مستودع العهد المأخوذ علی العباد!
به برادر استوار وشایسته کردار ودوست رشید، شیخ مفید «ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان» که خدای عزت او را پایدار سازد!
از سوی همو که گنجینه ی عهد وپیمانی است که خدا از بندگان گرفته است!
بسم الله الرحمن الرحیم
«اما بعد! سلام علیک أیها المخلص فی الدین، المخصوص فینا بالیقین، فانا نحمد - الیک - الله، الذی لا اله اله هو ونسأله الصلاه علی سیدنا ومولانا ونبینا محمد وآله الطاهرین.
ونعلمک - أدام الله توفیقک لنصره الحق وأجزل مثوبتک علی نطقک عنا بالصدیق - : أنه قد أذن لنا فی تشریفک بالمکاتبه وتکلیفک ما تؤدیه عنا الی موالینا قبلک - أعزهم الله بطاعته وکفاهم المهم برعایته لهم وحراسته -.
فقف - أمدک الله بعونه علی أعدائه المارقین من دینه - علی ما نذکره واعمل فی تأدیته الی من تسکن الیه، بما نرسمه ان شاء الله.
نحن وان کنا ثاوین بمکاننا، النائی عن مساکن الظالمین، حسب الذی أراناه الله تعالی لنا من الصلاح ولشیعتنا المؤمنین فی ذلک ما دامت دوله الدنیا للفاسقین.
فانا نحیط علما بأنبائکم ولا یعزب عنا شیء من أخبارکم ومعرفتنا بالذل الذی أصابکم، مذ جنح کثیر منکم الی ما کان السلف الصالح عنه شاسعا ونبذوا العهد المأخوذ وراء ظهورهم کأنهم لا یعلمون.
انا غیر مهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم ولو لا ذلک لنزل بکم اللأواء واصطلمکم الأعداء، فاتقوا الله جل جلاله وظاهرونا علی انتیاشکم من فتنه قد أناقت علیکم، یهلک فیها من حم أجله ویحمی عنها من أدرک أمله وهی أماره لأزوف حرکتنا ومباثتکم بأمرنا ونهینا، والله متم نوره ولو کره المشرکون.
اعتصموا بالتقیه من شب نار الجاهلیه، تحششها عصب أمویه یهول بها فرقه مهدیه.
أنا زعیم بنجاه من لم یرم فیها المواطن الخفیه وسلک فی الظعن منها السبل المرضیه.
اذا حل جمادی الأولی من سنتکم هذه، فاعتبروا بما یحدث فیه واستیقظوا من رقدتکم لما یکون فی الذی یلیه.
ستظهر لکم من السماء آیه جلیه ومن الأرض مثلها بالسویه ویحدث فی أرض المشرق ما یحزن ویقلق ویغلب من بعد علی العراق طوائف عن الاسلام مراق، تضیق بسوء فعالهم علی أهله الأرزاق، ثم تنفرج الغمه من بعد ببوار طاغوت من الأشرار، ثم یسر بهلاکه المتقون الأخیار.
ویتفق لمریدی الحج من الآفاق ما یأملونه منه، علی توفیر علیه منهم واتفاق ولنا فی تیسیر حجهم علی الاختیار منهم والوفاق شأن یظهر علی نظام واتساق.
فلیعمل کل امری، منکم بما یقربه من محبتنا ویتجنب ما یدنیه من کراهتنا وسخطنا، فان أمرنا بغته فجأه، حین لا تنفعه توبه ولا ینجیه من عقابنا ندم علی حوبه.
والله یلهمکم الرشد ویلطف لکم فی التوفیق برحمته».
نسخه التوقیع بالید العلیا، علی صاحبها السلام:
«هذا کتابنا الیک أیها الاخ الولی والمخلص فی ودنا الصفی والناصر لنا الوفی، حرسک الله بعینه التی لا تنام، فاحتفظ به، ولا تظهر علی خطنا - الذی سطرناه بماله ضمناه - أحدا، وأد ما فیه الی من تسکن الیه وأوص جماعتهم بالعمل علیه ان شاء الله وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین»(۳۳۹).
بنام خداوند بخشاینده بخشایشگر
اما بعد! درود بر تو ای دوست پر اخلاص در دین خدا!
ای آنکه در عشق وایمان به خاندان وحی ورسالت به اوج آگاهی ویقین پر کشیده ای!
ما، در نامه خویش به سوی تو، آفریدگار بی همتایی را که جز او خدایی نیست، سپاس گفته واز بارگاه باعظمت او بر سرور وسالار وپیام آورمان محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) وخاندان گرانقدر وپاک او درود ورحمت جاودانه می طلبیم.
وبه تو که خداوند برای یاری حق توفیقت ارزانی داشته، پاداشت را بخاطر سخنان جاودانه ای که با صداقت از جانب ما می گویی، کامل وافزون سازد! اعلام می داریم که به ما (از جانب آفریدگار هستی) اجازه داده شده است که تو را به افتخار دریافت نامه وپیام کتبی مفتخر ساخته وتو را مسئول سازیم که آنچه را به تو می نگاریم، همه را به دوستان راستین ما که در قلمرو پیام رسانیت هستند، برسانی.
به آن دوستان وشیفتگانی که خداوند به برکت فرمانبرداری از حق، گرامیشان بدارد ودر پرتو حراست وعنایت خود به آنان، کارهایشان را کفایت ومشکلاتشان را مرتفع سازد.
از این رو به آنچه یادآوری کردیم، آگاه باش که خداوند با یاریش تو را در برابر دشمنانش که از مرزهای دین او بیرون رفته اند، تأیید فرماید ونیز در کار بزرگ رسانیدن آنچه که به خواست خداوند بر تو یادآوری وترسیم خواهیم نمود به کسانی که بدانها اطمینان واعتماد داری، عمل نما!
گر چه، ما اینک آنچه خداوند (براساس حکمت خویش) برای ما وپیروان با ایمانمان، صلاح اندیشیده است، تا هنگامی که حکومت دنیا در دست فاسقان واستبدادگران است، در مکانی دور از قلمرو بیداگران سکونت گزیده ایم، اما بر اوضاع واخبار شما وجامعه شما به خوبی آگاهیم. چیزی از رخدادهای زندگی شما بر ما پوشیده نمی ماند وشرایط غمبار ودردناکی که شما بدان گرفتار آمده اید، آنگونه که هست برای ما شناخته شده است؛ از آن زمانی که بسیاری از شما به راه ورسم ناپسندی که پیشینیان شایسته کردارتان از آن دوری می گزیدند، روی آورده وپیمان فطرت را، به گونه ای پشت سر انداختید که گویی هرگز بدان آگاه نیستید... وآنگاه (به کیفر گناهان) به این شرایط غمبار وخفت انگیز گرفتار گشتید.
ما از سرپرستی ورسیدگی به امور شما کوتاهی نورزیده ویاد شما را از صفحه خاطر خویش نزدوده ایم، که اگر جز این بود، موج سختیها بر شما فرود می آمد ودشمنان بدخواه وکینه توز، شما را ریشه کن می ساختند.
پس پروای خدا را پیشه سازید واز (اهداف بلند وآسمانی) ما پشتیبانی کنید؛ تا شما را از فتنه ای که به سویتان روی آورده است وشما اینک در لبه پرتگاه آن قرار گرفته اید نجات بخشیم. از نگون بختی وفتنه ای که هر کس مرگش فرا رسیده باشد در آن نابود می گردد وآن کس که به آروزی خویش رسیده باشد، از آن دور می ماند.
وآن فتنه، نشانه (ای از نشانه های) نزدیک شدن جنبش ماست وپخش نمودن خبر آن به دستور ما، بوسیله شماست. خداوند نور خود را، گر چه شرک گرایان را، خوش نیاید، کامل خواهد گردانید.
از برافروختن وشعله ور ساختن آتش پرشراره جاهلیت که گروههای اموی مسلک، آن را برافروخته وگروه هدایت یافتگان را بوسیله آن می ترسانند، به سپر دفاعی «تقیه» پناه برده وبدان چنگ زنید! من نجات آن کسی را تضمین می کنم که در آن فتنه برای خود، موقعیت وجایگاهی نجوید ودر انتقاد وعیب جویی از آن به راهی خداپسندانه گام سپارد.
از رویدادی که به هنگامه فرا رسیدن جمادی الاول امسال روی خواهد داد، عبرت آموزید واز خواب گرانی که شما را ربوده است، برای رخداد سهمگین از آن بیدار شوید، بزودی نشانه ای روشن از آسمان ونشانه ای روشن از زمین پدیدار خواهد گشت.
در شرق عالم، رویدادهای اندوه بار ودلهره آور رخ خواهد گشود وآنگاه گروههایی که از اسلام بیرون رفته اند، بر عراق سلطه خواهند یافت. بر اثر سیاست ناهنجار آنان، مردم دچار تنگی معیشت وروزی می شوند وپس از مدتی بر اثر نابودی استبدادگری بدکار، رنجها ودردها برطرف خواهد شد وآنگاه پرواپیشگان درست اندیش وشایسته کردار، از نابودی او شادمان خواهند شد.
مردمی که از نقاط مختلف کره زمین به زیارت خانه خدا می روند، هر چه بخواهند در دسترس آنان قرار خواهد گرفت وما در آسان ساختن سفر حج آنان مطابق دلخواهشان نقش وموقعیت ویژه ای خواهیم داشت که در پرتو نظم وتدبیر وانسجام، آشکار می گردد.
از این رو هر یک از شما باید با همه وجود وامکانات به کارهایی بپردازید که او را به دوستی ما نزدیک می سازد واز کارهایی که ناخوشایند وموجب خشم وناراحتی ما می گردد، به شدت دوری جویید، چرا که فرمان ما بطور ناگهانی فرا می رسد، در شرایطی که بازگشت وتوبه سودی نبخشیده وپشیمانی از گناه وزشتکاری، او را از کیفر عادلانه ما، رهایی نخواهد داد.
خداوند، راه رشد ورستگاری را به شمایان الهام بخشد ووسایل پیروزی به مهر ولطف خویش، برایتان فراهم آورد.
هان ای برادر پرمهر وپراخلاص وباصفهای در محبت! وای یار ویاور باوفای ما! این نامه ما بسوی توست، خداوند به چشم بیدارش که هرگز آن را خواب نمی گیرد، تو را حفظ کند، این نامه را نگهدار وآنچه را برایت نگاشته ام به کسی نشان مده وهیچ کسی را از محتوای آن آگاه مساز وآنچه در این نامه است تنها با افراد مورد اعتماد خویش بازگو وبه خواست خداوند پیروان ما را به عملکرد بر طبق محتوای آن، سفارش کن ودرود خدا بر محمد وخاندان پاک وپاکیزه اش باد!
شرحی کوتاه بر فرازهایی از نامه مبارک
۱ - در نگارش نامه در آن روزگاران، رسم بر این بود که نام نگارنده را بر دریافت دارنده نامه، مقدم می داشتند ومی نوشتند: از حسن بن حسین... اما هر گاه می خواستند از دریافت دارنده نامه، تجلیل واحترام شایانی به عمل آورند نام او را مقدم می داشتند ودر این نامه مبارک، امام عصر (علیه السلام) نام شیخ «مفید» را مقدم داشته ومی نویسد «للاخ السدید..». واین اگر نشانگر چیزی باشد، بی تردید نشانگر شایسته کرداری ودینداری واقعی وپرواپیشگی «شیخ مفید» است.
همانگونه که تعبیر حضرت مهدی (علیه السلام) از او، نشانگر درجه والای شخصیت وصف ناپذیر اوست؛ وچه پرشکوه است که انسان به منزلت ومرتبه ای از تقرب به خدا نایل آید که امام عصر (علیه السلام) او را با عنوان «برادر» مورد عنایت قرار دهد واین در حالی است که می دانیم آن حضرت جز مرحوم شیخ مفید، هیچ یک از سفیران خاص، وکلا ونمایندگان خویش را به چنین عنوان بلندی، مفتخر نساخته است.
۲ - آنگاه مرحوم «شیخ مفید» را با واژه ی «سداد» وصف می کند واین واژه، شایسته کسی است که در گفتار وعملکرد به راه صواب واستواری گام سپرده وخطا نرفته است.
۳ - او را به عنوان «ولاء» وصف می کند ومی دانیم که «ولی» دارای مفاهیم ومعانی متعددی است، اما مناسبترین معنا ومفهوم دراینجا برای آن یاری ویاری رسانی وتعاون در راه حق است.
۴ - آنگاه او را به واژه «رشاد» وصف می کند وروشن است که «رشید» انسان بسیار کارآ وپرتجربه ای است که همه امور وشئون خویش را بدون نیاز به کمک وپشتیبانی دیگری، بصورت مستقل وبا حکمت وخردمندی کامل تدبیر می نماید.
۵ - آن گرامی از خود به «گنجینه عهد وپیمانی تعبیر می کند که خداوند از بندگانش گرفته است». «مستودع» مکان نگهداری وامانتداری است وعهد وپیمانی که خدا از بندگانش گرفته دو معنا دارد:
الف: پیمان عقلی وفکر، ومعنای آن این است که عقل وخرد سالم به انسان حکم می کند که پیامبران وفرستادگان خدا را تصدیق نماید واز لوازم این تصدیق وگواهی، ایمان واعتراف به وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) نوید او را داده است. بنابراین، امام عصر (علیه السلام) گنجینه عهد وپیمانی است که خداوند از بندگانش گرفته است.
ب: دومین معنای این عهد وپیمان، همان اقرار واعترافی است که خداوند در «عالم ذر» از بندگان خویش گرفته است وقرآن در مورد آن می فرماید:
«واذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم وأشهدهم علی أنفسهم ألست بربکم؟ قالوا بلی شهدنا...»(۳۴۰).
در تفسیر این آیه کریمه، روایات بسیاری از امامان نور (علیهم السلام) رسیده است که این آیه شریفه، مربوط به «عالم ذر» است وخداوند از بندگان خویش در آنجا پیمان گرفت که ایمان به پروردگاری او بیاورند، وهمین گونه به رسالت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) وامامت امامان دوازده گانه ای که حضرت مهدی (علیه السلام) آخرین آنان است، اقرار واعتراف کنند وایمان آورند. در مورد«عالم ذر» در کتاب «فاطمه (علیها السلام) از گاهواره تا شهادت» کمی بحث کرده ایم.
به هر حال، هر کدام از این دو معنایی که برای «مستودع العهد المأخوذ علی العباد» آمده، موردنظر باشد، حضرت مهدی (علیه السلام) خود را آخرین امام معصوم وبرحقی وصف کرده است که خدا از بندگان بر امامت او عهد وپیمان گرفته است.
۶ - آن گرامی، خواهان توفیق برای «شیخ مفید» می گردد، تا حق، او را یاری کند ومی فرماید: «وبه تو - که خداوند برای یاری حق، توفیقت را دوام بخشد وپاداشت را بخاطر سخنان جاودانه ای که از جانب ما، با صداقت می گویی افزون سازد - اعلام می داریم که به ما اجازه داده شده است که تو را به افتخار دریافت نامه ومکاتبه، مفتخر سازیم..».
آری! امام عصر (علیه السلام) برای «شیخ مفید» موفقیت می طلبد.
بسیاری از علما ودانشمندان با وجود داشتن ویژگیها وخصوصیات ضروری برای تلاش وبهره دهی وره آورد مفید وشایسته برای جامعه، در پرتو کار وکوشش علمی وفکری وفرهنگی و... خویش، راه خاموش وگمنامی وکسالت را ترجیح می دهند واین جز نداشتن توفیق از جانت خدا مفهوم دیگری ندارد، توفیق است که سبب اصلی برای انجام خدمات بزرگ علمی ودینی است.
۷ - در این نامه، آن وجود گرانمایه از اذن خدا برای مکاتبه با «شیخ مفید» سخن دارد، اما اینکه این اجازه الهی برای نگارش نامه به «شیخ مفید» چگونه است مطلبی است که جز خدا وخود آن حضرت، کسی نمی داند چیست وچگونه است وهمه احتمالات وتصورات در این مسأله، یک سلسله نظریات شخصی است نه حقایق قطعی.
خداوند به برخی از دوستان خاص خویش اجازه می دهد تا برخی کارها را انجام دهند، اجازه ای که چگونگی آن برای ما ناشناخته است وما نمی توانیم حقیقت رابطه میان خدا ودوستان خاص او وچگونگی صدور دستورات، به سوی آنان را درک کنیم.
بنابراین! تنها به سخن آن گرانمایه بسنده می نماییم که «شیخ مفید» کسی است که به اذن خدا به افتخار مکاتبه ودریافت نامه از امام عصر (علیه السلام) مفتخر شده است واین بهره عظیم وافتخار پرشکوه، نصیب هر کسی نخواهد شد.
۸ - ونیز امام عصر (علیه السلام) به شیخ مفید مرقوم می دارد:
«... وتکلیف ما تؤدیه عنا الی موالینا قبلک..».
یعنی: وخداوند اجازه داده است که ما تو را موظف سازیم که آنچه به تو می نویسیم آن را به دوستداران ما که نزد تو می باشند برسانی.
در این فراز نیز خداوند به آن گرامی اجازه داده است که «شیخ مفید» را موظف سازد که رابط میان امام عصر (علیه السلام) وشیعیان ودوستان او، در بیان دستورات عمومی وآموزشهای خصوصی باشد.
۹ - امام عصر (علیه السلام) در این فراز، شیعیان ودوستداران خویش را نیز مشمول دعای خیر خودی می سازد ومی فرماید:
«... أعزهم الله بطاعته وکفاهم المهم برعایته لهم وحراسته..».
یعنی: دوستانی که خداوند آنان را در پرتو اطاعت خویش عزت وکرامت بخشد وبا حراست وعنایت خویش کارشان را کفایت ومشکلاتشان را برطرف سازد.
از امام مجتبی (علیه السلام) روایتی آورده اند که:
«... واذا اردت عزا بلا عشیره وهیبه بلا سلطان، فاخرج من ذل معصیه الله الی عز طاعته»(۳۴۱).
یعنی: هنگامی که عزت، بدون داشتن عشیره ودار ودسته، هیبت وشکوه، بدون حکومت وریاست خواستی، راهش این است که از ذلت معصیت ونافرمانی خدا، بپرهیزی وبه عزت وسرفرازی اطاعت دستورات او روی آوری.
معنا ومفهوم این پیام انسان ساز این است که: اطاعت خدا، عزت آفرین وسعادت ساز است، هم در دنیا وهم در آخرت. همانگونه که نافرمانی وعصیانی او، ذلت وخفت وخواری در دنیا وعذاب را در آخرت برای فرد وجامعه در پی دارد.
وآن گرامی بدین دلیل است که از سر مهر ومحبت به شیعیانش، رو به بارگاه خدا آورده وعزت وسرافرازی در پرتو اطاعت خدا می طلبد واز خدا می خواهد که به آنان توفیق اطاعت دهد تا در پرتو بندگی خدا به شکوه وسرفرازی نایل آیند وخداوند در پرتو عنایت خود امور مهم ومشکلات آنان را کفایت وبرطرف سازد واز شرارت دشمنان، آنان را حراست نماید.
۱۰ - در فراز دیگری می فرماید: «فقف، أمدک الله بعونه - علی اعدائه المارقین من دینه - علی ما نذکره».
واژه «قف» در اینجا، به معنای «آگاه باش وآنچه را یادآوری می شویم دریاب!» می باشد.
امام (علیه السلام) در این فراز، دعای دیگری در حق «شیخ مفید» دارد که آن را میان واژه ی «قف» وکلمه «ما نذکره» قرار داده است.
آن گرامی، از خدای می خواهد که به یاری خویش «شیخ مفید» را بر ضد دشمنانش که از دین خدا خارج گشته اند، مدد رساند.
من فکر نمی کنم که آن گرامی مرد عصرها، از این جملات، نظرش یهود ونصاری باشند ویا مشرکان وکافران، بلکه به برخی از گروههای مدعی اسلام نظر دارد که در پیشاپیش دشمنان اسلام هستند، زیان آنان بر اسلام وجامعه ی اسلام، از مشرکان، بدتر ونقش تخریبی آنان بخاطر ادعاهای دروغین ورفتار وگفتار ظالمانه وفریب کارانه بنام خدا ودین، از مشرکان بدتر است.
۱۱ - در فراز دیگری می فرماید: «واعمل فی تأدیته الی من تسکن الیه بما نرسمه ان شاء الله».
در این فراز مبارک، حضرت مهدی (علیه السلام) به مرحوم «شیخ مفید» دستور می دهد که اخبار ودستورات وبرنامه هایی را که با این مکاتبات از آن گرامی دریافت می دارد، همه یا بخشی از آنها را که صلاح می داند به شیعیان مورد اعتماد واطمینان گزارش کند.
۱۲ - ومی فرماید:
«نحن وان کنا ثاوین بمکاننا النائی عن مساکن الظالمین، حسب الذی اراناه الله تعالی لنا من الصلاح».
یعنی: گر چه ما طبق آنچه خداوند (براساس حکمت) برای ما وپیروان ما صلاح اندیشیده است تا هنگامی که حاکمیت دنیا در دست ستمکاران است، در مکانی دور از قلمرو بیدادگران، سکونت گزیده ایم.
در اینجا، آن گرانمایه جهان هستی، یادآوری می کند که طبق فرمان خدا در منطقه ای بدور از قلمرو استبدادگران بیدادگر مسکن گزیده واین کار هم از مصالحی است که خدایش اندیشیده است؛ چرا که اگر آن گرامی، میان مردم به صورت علنی وآشکار زنگی کند، قدرتهای پوشالی ومنحرف برای دستگیری وبه شهادت رسانیدن او از هیچ جنایتی فرو گذار نمی کنند که نمونه آن را از «بنی عباس» در بحث گذشته دیدیم که چگونه برای دستگیری یا کشتن آن گرامی، مزدوران خون آشام وکوردل خویش را به سامرا وخانه آن حضرت، گسیل داشتند.
۱۳ - ونیز آن گرامی یادآوری می کند که: «ولشیعتنا المؤمنین فی ذلک، ما دامت دوله الدنیا للفاسقین».
این مصلحت اندیشی از جانب خدا به نفع شیعیان ما نیز هست که امام آنان تا آنگاه که خدا می خواهد از نظرها غایب باشد، چرا که ظهور امام پیش از روزی که خدا معین فرموده است باعث می شود، که شیعیان بر محور وجود او گرد آیند وآنگاه خطر قدرتهای منحرف وستمکار روزگار، آنان را نیز بگیرد وهمه اهل حق وعدالت، پیش از فراهم آمدن شرایط وامکان پیروزی طبیعی حق بر باطل در سطح جهانی، از میان برداشته شوند. چرا که نابود ساختن یک گروه گرد آمده، در یک نقطه، برای ستمکاران آسان است.
البته این سخن بدین مفهوم نیست که حضرت مهدی (علیه السلام) از جامعه بریده است ویا اینکه او در شهرها وجامعه ها حضور نمی یابد ویا با کسی که خود بخواهد دیدار نمی کند، نه! هرگز! بلکه مفهوم ومعنای این سخن این است که: مسکن ومحل زندگی حضرت مهدی (علیه السلام) واقامتگاه او، در مناطقی دور از دسترس طغیانگران وستمکاران روزگار است وبه هنگام ورود به شهرها واجتماعات مردم، شناخته نمی شود وبه لباس وهیئت خاصی آشکار نمی گردد، به گونه ای که هر کس او را بشناسد، بلکه به هر کس خودش اراده فرموده خود را می شناساند وبه کسی که دوست نداشت، نمی شناساند.
آن حضرت به گروهی که به دیدارش مفتخر شده اند، تصریح کرده است که هر شب جمعه در کنار مرقد مطهر پیشوای عاشقان وتوحیدگران حضرت حسین (علیه السلام) حاضر می گردد وبه همین دلیل است که می فرماید: «فاننا نحیط علما بأنبائکم...».
این جمله، مربوط به جملات پیش است ومفهوم آن این است که می فرماید:
گر چه ما از نظر اقامتگاه ومحل زندگی از شما دوریم، اما از آنچه در اطراف شما می گذرد ومیان شما رخ می دهد، آگاه هستیم وذره ای از رخدادها ومسایل وفراز ونشیبهای زندگی وخوشیها وناخوشیها وفرمانبرداری وعصیانهای شما بر ما پوشیده نمی ماند.
واین نکته روشن است که امام معصوم وگرانقدری که، خداوند، گنجینه عهد وپیمان گرفته شده از بندگان، قرار می دهد، بناگزیر باید همه ی وسایل آگاهی وشناخت ودریافت همه آنچه در جهان هستی رخ می دهد، همه را باید برای او فراهم سازد وچنین هم هست، گر چه ما از چگونگی وسایل وابزارهای دریافت آگاهی واخبار جهانی که بوسیله آن حضرت بکار گرفته می شود، بی اطلاعیم، اما در اصل آن تردیدی نیست. ممکن است فرشتگان وجنیان وآدمیانی برای این کار در خدمت او باشند وممکن است ویژگیهای امامت راستین وخصوصیاتی که خداوند به امام معصوم ارزانی می دارد، همه آنها را به گونه ای برای آن گرامی، فراهم آورد که بوسیله آنها، همه رخدادهای مخفی ومحرمانه وسری وفوق سری، حتی نیتها برای آن گرامی، روشن وآشکار گردد واز همه رخدادها آگاه باشد. ما در روزگار خویش می بینیم که حکومتها ودولتهای کوچک همه وسایل دریافت اخبار واطلاعات هم چون: تلفن، بی سیم، تلفکس، رادار ودهها ابزار کشف خبر را در اختیار دارند وافراد بسیاری را در شهرها ومراکز مهم وجامعه ها وکشورهای دیگر بصورت شبکه های عظیمی گسترده اند تا به هر شیوه ممکن، حتی استراق سمع و... اخبار سری را بدست آورند وبگیرند وبه مراکز تشکیلاتی خویش مخابره کنند با اینکه اینان ظالم وستمکارند ودر جهت هواهای جاه طلبانه ی خویش، چنین شقاوتی را مرتکب می شوند.
اینک، چگونه می توان تصور کرد که امام گرانقدر ومعصوم وپرشکوهی که بنده ی برگزیده خدا، امام مردم وامین در روی زمین وحجت بر بندگان اوست وخداوند، این مقام وموقعیت ومسئولیت خطیر را برای او مقرر فرموده است با این حال امکانات در اختیار او نباشد.
آیا چنین انسان والا، با چنین مسئولیت ورسالت خطیر، زیبنده ی آن نیست که خداوند همه وسایل وابزارهای مادی ومعنوی، طبیعی وماورای طبیعی، همه وهمه را در اختیارش قرار دهد؟ تا او از رخدادهای جهان هستی آگاه وبه آنچه می دهد توانا باشد؟
روشن است که پاسخ مثبت است.
۱۴ - ومی فرماید: «ومعرفتنا بالذل الذی اصابکم مذ جنح کثیر منکم الی ما کان السلف الصالح عنه شاسعا».
این فراز، اندکی ابهام دارد وبرای ما روشن نیست که، این ذلتی که جامعه بخاطر روی آوردن بسیاری از مردم به آن عمل، بدان ذلت گرفتار آمده وگذشتگان شایسته کردار شیعه از آن برکنار بودند، چیست؟
آن حضرت پرده را از ماجرا کنار نمی زند وبه اجمال واختصار سخن می گوید، چرا که دریافت دارنده نامه مرحوم «شیخ مفید» می داند منظور آن گرامی چیست. اما از ظاهر این فراز سخن امام (علیه السلام) این نکته دریافت می گردد که در آن روزگار برخی از مردم از صراط مستقیم انحراف جسته بودند وهمین انحراف در عقیده واندیشه یا عمل و... ثمره اش ذلت واز دست دادن عزت واستقلال وعظمت بود که بدان گرفتار آمده بودند.
۱۵ - ومی فرماید: «ونبذوا العهد المأخوذ وراء ظهورهم، کأنهم لایعلمون». در این فراز نیز، منظور از «عهد مأخوذ» یا پیمان گرفته شده، به دقت وروشنی برای ما معلوم نیست، شاید معنا ومفهوم آن این باشد که برخی از مردم، پس از پیش آمدن دوران غمبار غیبت کبری وگسستن پیوندهای عادی ومستقیم میان شیعیان وحضرت مهدی (علیه السلام) متأسفانه در وجود گرانمایه خود امام عصر (علیه السلام) به تردید گرفتار شدند وافشاندن بذر شک وتردید به دیگر دلها را نیز آغاز کردند واین تردید بدان جهت بود که موج رنج وفشار ومشکلات از سوی حکومتهای خودکامه بر آنان وارد آمد وآنان پنداشتند که اگر امام عصر (علیه السلام) موجود بود، این گرفتاریها به شیعیان نمی رسید. به همین جهت حضرت مهدی (علیه السلام) دلیل ذلتها وگرفتاریها را خاطر نشان می سازد وبیان می کند که شیعیان از راه درست انحراف جستند وبا پیمان خویش با خدا وامامان نور (علیهم السلام) مخالفت ورزیدند وره آورد گناهانشان، گریبانشان را گرفت وگرنه دعا ومهر ومحبت وعطوفت آن گرامی، شامل حال آنان می گردید.
۱۶ - به همین جهت است که می فرماید:
«انا غیر مهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم ولو لا ذلک لنزل بکم اللأواء واصطلمکم الأعداء».
یعنی: ما از سرپرستی ورسیدگی به امور شما کوتاهی نورزیده وشما را از یاد نبرده ایم که اگر جز این بود امواج سختیها بر شما فرود می آمد ودشمنان کینه توز، شما را ریشه کن می ساختند.
این فراز، خاطرنشان می سازد که اگر سرپرستی حضرت مهدی (علیه السلام) ودعای آن گرامی در حق شیعیان نبود، کار بر آنان سخت می شد ورنجها بر آنان فشار می آورد.
حقیقت این است که: در عصر سیاه حکومتهای منحرف وخودکامه اموی وعباسی وعثمانی و... قدرتهای مسلط، همواره با شیعه پیکار می کردند وآنان را مورد تعقیب وسرکوب وآزار قرار می دادند واگر دعای خیر امامان نور (علیهم السلام) وعنایت حضرت مهدی (علیه السلام) نبود، می باید یکی از اینان هم باقی نمی ماند وهمه ی پیروان خاندان وحی ورسالت ریشه کن می شدند.
این معنای «اصطلمکم الاعداء» می باشد، یعنی دشمن کینه توز وظالم شما را ریشه کن می ساخت.
کوتاه سخن اینکه: امام عصر (علیه السلام) از راههای گوناگون وبا وسایل مختلفی که برای او فراهم است از شیعیان خویش دفاع می کند وبا بهره وری از قدرت طبیعی وماورای طبیعی که بدان مجهز است، از حقوق آنان حمایت می کند.
فیلسوف شیعه، مرحوم «خواجه نصیرالدین طوسی» این واقعیت را به بهترین وزیباترین وجه، بیان می کند که می گوید:
«وجوده لطف وتصرفه لطف آخر وعدمه منا».
یعنی: وجود گرانمایه حضرت مهدی (علیه السلام) لطف بیکران خدا بر مردم است. دخالت او در کارها، لطفی دیگر وسبب غیبت او خود ما هستیم.
در بخش آینده، به نمونه هایی از عنایت آن گرامی به شیعیان وسرپرستی امور آنان بوسیله آن حضرت را ترسیم خواهیم کرد.
اما یادآوری این واقعیت لازم است که حضرت مهدی (علیه السلام) از خط راستین شیعه وشیعیان واقعی دفاع می کند، اما اگر از نظر عقیدتی ویا عملکرد از راه ورسم خاندان وحی ورسالت وقرآن شریف انحراف جستند، اینجاست که کار، شکل دیگری پیدا می کند وعنایت امام عصر (علیه السلام) نیز شامل حال آنان نمی گردد یا بسیار کم می شود، همانگونه که شاهد این واقعیت بوده وهستیم، چرا که آن گرامی، سرپرستی وعنایتش شامل حال مشروب خواران، قمار بازان، بی عفتها، فاسقان وفاجرانی، نظیر اینان نمی شود وبه کسانی که انحراف در اندیشه وعقیده داشته باشند ویا در احزاب وسازمانهای مخالف اسلام وضد دین وارد گردند، اعتنا نمی کند.
آری! به اینها بها نمی دهد، چرا که اینان در خط واقعی وسعادت ساز امام عصر (علیه السلام) که همان خط اسلام وپیامبر وامامان معصوم (علیهم السلام) است، قرار ندارند وروشن است که شیعه آن گرامی نیستند.
۱۷ - ونیز می فرماید: «فاتقو الله جل جلاله وظاهرونا علی انتیاشکم من فتنه قد أنافت علیکم».
امام عصر (علیه السلام) که تجسم زنده ی اسلام ونماینده ی راستین پیامبر وصاحب شریعت واجداد پاک خویش است، هرگز با پرده دران وگناهکاران وبی بند وبارانی که به ارزشهای والا ومقررات حیات بخش دینی بها نمی دهند، نرمش نمی کند.
به آنانی که ادعای دینداری ودین باوری وپیروی از پیامبر وامامان نور (علیهم السلام) می کنند، اما نه از استخرهای مختلط روی می گردانند ونه از مراکز فحشاء وقمار... نه از رباخوارگی اجتناب می کنند وجهت همیاری وهمکاری با ستم وبیداد دست بیعت به استبداد واستعمار می سپارند وبه هر صورتی که امکان یابند وآنان بخواهند، دستورات آنان را به کار می بندند، چنانکه گویی نه به حلال ونه به حرام خدا ایمان دارند ونه به پاکی وپلیدی ونه به واجبات وتکالیف دینی ونه به مسئولیتهای انسانی. به نام وادعا، شیعه هستند اما در عمل ودر عقیده... هرگز!
چنین شیعه ومسلمانی که مقررات دینی را سبک شمارد وبه ضد ارزشها آلوده گشته ومحرمات را مرتکب شود، به گونه ای که گویی نه از امت محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) است ونه پیرو آیین زندگی ساز وافتخارآفرین او، چنین کسی چه ارزش دارد؟ وچنین جامعه ای، دارای چه کرامتی است؟
در بخش گذشته، نام برخی از منحرفین را آوردیم که امام عصر (علیه السلام) از آنان ابراز انزجار کرد وآنان را نفرین نمود وبه شیعیان دستور داد که از آنها بیزاری جویند ومی دانیم که دلیل اینها، انحرافات آنان در عقیده وعمل بود. واین کیفر همه گناهکاران وآلودگان ومنحرفان است.
۱۸ - در فراز دیگری، امام عصر (علیه السلام) به دوستداران وپیروان خویش هشدار می دهد وآنان را از فتنه ای که سر راه جامعه اسلامی است ویا متوجه «بغداد» خواهد شد می ترساند وبه آنان دستور می دهد که با عمل خویش با آن حضرت، تعاون وهمکاری نمایند تا آنان را از آن فتنه ی دهشتناک، رهایی بخشد.
منظور از تعاون وهمیاری عملی نیز همان چیزی است که امیر مؤمنان (علیه السلام) در نامه خویش به «عثمان بن حنیف» یادآوری می کند ومی فرماید:
«... ولکن أعینونی بورع واجتهاد وعفه وسداد..».
یعنی: شما مرا بوسیله پرهیزکاری خویش وتلاش وکوشش وپاکدامنی واستواری در کارها یاری کنید.
اینجا نیز امام عصر (علیه السلام) به شیعیان یادآوری می کند که دعا از جانب آن گرامی است وتقوا نیز از شیعیان که اگر این دو باشد، ثمره اش نجات از گرفتاریها وبلاها وفتنه هاست.
امام، آن فتنه را تشبیه به ابری تیره می کند که بر شهرها سایه می گسترد واز مشرق تا مغرب را تیره وتار می سازد ومی فرماید:
«در آن فتنه، هر آن کس که عمرش به سرآمده، نابود می گردد وآن کس که به آرزوی خویش رسیده باشد، از آن دور می ماند. آن فتنه، نشانه (ای از نشانه های) نزدیک شدن جنبش ماست».
«أماره» به فتح همزه، به معنای علامت است و«أزوف» به ضم همزه، به معنای نزدیکی است وجمله، بیانگر این واقعیت است که فتنه مورد اشاره، علامت ونشانه حرکت وجنبش ماست.
روشن است که منظور از جنبش وحرکت، در اینجا ظهور نیست بلکه به معنای انتقال از مکانی به مکان دیگر است، چرا که پیام رسانی که این نامه را به «شیخ مفید» رسانید یادآوری کرد که این نامه پرمهر وپرمحتوا از حجاز آورده است، از این رو شاید آن حضرت در نظر داشته است که اوایل حدوث فتنه ی مورد اشاره، از آن منطقه به مکان دیگر منتقل گردد.
ومی فرماید: «ومباثتکم بامرنا ونهینا»
در برخی از نسخه های نامه مبارک «مباینتکم» آمده که بعید بنظر می رسد، صحیح باشد وآنچه درست تر بنظر می رسد همان «مباثتکم» است ومعنای آن پخش تعلیمات آن حضرت بوسیله شیعیان است.
بعبارت دیگر: هر کدام از آنان از سوی آن حضرت موظفند که اوامر ونواهی او را به دیگران برسانند واین شاید بدان معنا باشد که در آینده ی نزدیک وبه هنگام فرارسیدن فتنه ی مورد اشاره، تعالیم جدیدی را ارسال می دارد.
۱۹ - ومی فرماید:
«اعتصموا بالتقیه من شب نار الجاهلیه».
یعین: از برافروختن آتش پرشراره ی جاهلیت به سپر دفاعی تقیه پناه برده وبدان چنگ زنید.
«تقیه» به مفهوم کتمان عقیده ای است که براساس منطق استوار است، اما اکثریت با آن موافق نیستند ورفتار وگفتارشان مخالف حق است وانسان برای پرهیز از شر آنان، بدان پناه می برد. چنین تاکتیکی از دیدگان خرد، پسندیده است واز دیدگاه شریعت نیز در شرایط خاصی واجب می گردد که شرایط وچگونگی آن در کتابهای فقهی آمده است.
امام (علیه السلام) در نامه ی خویش، رهروان راه خاندان وحی ورسالت را، به «تقیه» سفارش می کند واین چیز جدیدی نیست. امامان نور (علیهم السلام) نیز شیعیان را در شرایط ویژه ای بدان توصیه می نمودند وگاه بدان تأکید هم می کردند.
البته، ممکن است «تقیه» در اینجا دوری گزیدن از مراکز فتنه واجتناب از آن مواضع وپیش گرفتن اسلوب خاصی در زندگی باشد که توجه دشمن را جلب نکرده واو را بر ضد شیعه وراه ورسم اهل بیت (علیهم السلام) تحریک وبسیج ننماید. متأسفانه این فراز، برای ما در نهایت پیچیدگی وابهام است ونمی توانیم بطور دقیق دریابیم که منظور چیست؟ بعید نیست که استبداد حاکم عباسی در آن روزگاران در نقشه ابلیسی درهم کوبیدن شیعه بوده چرا که راه ورسم تشیع، قلب تپنده ی خط حضرت مهدی (علیه السلام) شمرده شده وحافظ موجودیت وکیان آن راه بوده وبر خویشتن اعتماد داشته وبا حکومتهای ظالمانه وغیرقانونی همواره مبارزه می کرده است، از این رو آن گرامی، پیروان خویش را از آن نیت های زشت ونقشه های جهنمی که بر ضد آنان ودر خفا چیده می شد، هشدار داده وآنان را به اجتناب از خطر سهمگینی که تهدیدشان می کرد، امر فرموده است وآن دستور، چنگ زدن به تاکتیک تقیه وکتمان عقیده از ستمکاران بوده است.
۲۰ - ومی فرماید:
«... تحششها عصب امویه...».
یعنی: از برافروختن آتش پرشراره جاهلیت که گروههای اموی مسلک، آن را بر می افروزند به سپر دفاعی تقیه چنگ زنید....
«حش النار» یعنی: «برافروخت آتش را» وممکن است بدین معنا باشد که گروه اموی پرست که با سوءاستفاده از فرصت، آتش فتنه جاهلیت را برمی افروزند وآن را شعله ور می سازند تا بدین وسیله با برانگیختن جنگهای فرقه ای در میان مسلمانان، شیعیان را نیز به آفت تعصب گرفتار ساخته وآنان را نیز تحریک نمایند تا در این فتنه ها ودرگیریها وارد سازند، گویی هدف آن است که با برافروختن جنگهای خانمانسوز فرقه ای، شیعه را که در آن زمان، گروه تضعیف شده ای بود، قربانی آن فتنه ساخته وهیزم جنگ کنند وبسوزانند وامام (علیه السلام) از این نقشه پلید دشمن، هشدار وخبر می دهد ومی فرماید: «أنا زعیم بنجاه من لم یرم فیها المواطن الخفیه».
واژه «رام» به معنای حرکت سری است وآن گرامی، در نامه اش نجات کسانی را تضمین می کند که به کارهای مخفیانه وبه تلاش بر ضد شیعه ومذهب اهل بیت همچون ایجاد رابطه ی سری با دشمنان شیعه برنخیزند، بلکه رد رویارویی با آن حوادث پرخطری که دشمنان، نقشه آن را کشیده اند به راه خداپسندانه واستواری گام نهند.
آنگاه آن حضرت از بحرانی که در پیش است خبر می دهد ومی فرماید: «اذا حل جمادی الاول من سنتکم هذه: فاعتبروا بما یحدث فیها».
واژه «عبرت» واعتبار، به معنای پندپذیری است واز «عبور» مشتق شده است که انتقال از مکانی به مکان دیگر را نشان می دهد. ودر اینجا مفهوم آن این است که ذهن انسان از کاری به کار دیگر انتقال یابد؛ به عنوان مثال: اندرز گرفته از مرگ یعنی انتقال ذهن انسان از مرگ دیگران به مرگ خویش است وبا دیدن مرگ دیگران می اندیشد که او نیز سرانجام خواهد مرد یا اینکه فلان ثروتمند دچار فقر گردید یا قدرتمندی به ذلت گرفتار آمد وانسان با این پندپذیریها از مسایل ورخدادها عبرت می گیرد وتدابیر لازم را برای رویارویی با رخدادها اتخاذ می کند وبه دنیا اعتماد نمی کند وبدینسان ذهن واندیشه ی انسان از رخدادها به فرجام وسرنوشت زندگی خویش انتقال می یابد.
آری! حضرت مهدی (علیه السلام) شیعیان خویش را به عبرت گرفتن از رویدادهایی که از آنها خبر می دهد، فرا می خواند ونیازی نیست که سخن از علم امام (علیه السلام) وگزارش او از آینده به میان آید، چرا که در بحثهای گذشته از آن سخن گفتیم.
۲۱ - ومی فرماید:
«واستیقظوا من رقدتکم لما یکون فی الذی یلیها».
یعنی: واز خواب گرانی که شما را ربوده است، برای رخداد پس از آن، بیدار گردید.
از این فراز، این حقیقت دریافت می گردد که آن روز، نوعی خمودی وناآگاهی بر جامعه حاکم بوده چنانکه گویی جامعه در خواب غفلت است وفتنه هایی که در اطراف آن می گذرد، آنها را درک نمی کند.
«ستظهر لکم من السماء آیه جلیه ومن الأرض مثلها بالسویه».
یعنی: بزودی نشانه ای از آسمان ونشانه ای از زمین، برای شما پدیدار خواهد گشت.
متأسفانه، تاریخ از ثبت ونگارش حوادثی که آن سال در جامعه، پدیدار گشته، کوتاهی ورزیده. ودر تاریخ حوادثی را می بینیم که هنگامه ی وقوع آنها با آن سال تطبیق نمی کند، چرا که تاریخ این نامه ی مبارک، سال ۴۱۰ هجری است، اما تاریخ، رخدادهایی را نشانگر است که در سالهای پس آن رخ داده وتاریخ وقوع آنها را با اخباری که آن گرامی در نامه اش داده است، هماهنگی ندارد. به عنوان مثال: تاریخ، سقوط ستاره عظیم دنباله داری را نشان می دهد که زمین را با سقوط خود روشن ساخته وصدای غرش مهیب آن در منطقه شنیده شد واین نشانی از نشانه های آسمان است، اما این رخداد در سال ۴۱۷ هجری بود. ونیز نشانگر آن است که رخداد بزرگی که می توان آن را نشانی در زمین به حساب آورد، رخ داد وآن این بود که: آب دجله در عراق، بطور بی سابقه ای با سیلابی مهیب، ۲۱ متر بالا آمد وقسمت بزرگی از بغداد وبخش عظیمی از زمینهای عراق را غرق کرد اما این رخداد در تاریخ ۴۰۱ هجری بود.
بسیار بعید بنظر می رسد که امام عصر (علیه السلام) در نامه ی خویش، پیروان خود را از حوادث ورخدادهایی که در آن سال رخ خواهد داد هشدار دهد وبه آنان دستور دهد که از حوادث جمادی الاول وظهور نشانه هایی از آسمان وزمین عبرت گیرند وآنگاه بگوییم این حوادث هفت سال بعد پدیدار گشت.
واقعیت این است که راهی جز این نیست که صادقانه بگوییم: در همان سال، حوادث آسمانی وزمینی رخ داده است، اما تاریخ از ثبت ونگارش آنها کوتاهی کرده. یا اینکه نوشته اند اما فاصله طولانی زمان وفراز ونشیبها، آنها را از بین برده وبه دست ما نرسیده است.
۲۲ - ومی فرماید:
«... ویغلب - من بعد - علی العراق طوائف عن الاسلام مراق».
یعنی:... وپس از آن، گروههایی که از اسلام بیرون رفته اند، بر عراق مسلط خواهند گشت.
واژه «مراق» جمع مارق است. «مرق عن الدین» یعنی: از دین خارج گردید.
امام مهدی (علیه السلام) خبر داد که گروههایی خارج از اسلام یا خارج از تعالیم آن، بر عراق چیره خواهند گشت وتاریخ نشانگر آن است که «طغرل بیگ» اولین پادشاه سلجوقی بر عراق مسلط گشت وشرارت خونبار وویرانگر آن، دامن شهرها وبندگان خدا را گرفت. سپاه او در سال ۴۴۷، پس از پیکارهایی خونین، وارد بغداد شد وبر مردم سخت گرفت وآنان را در زندگی وما یحتاج آن، تحت فشار قرار داد. قحطی وتورم قیمتها به گونه ای سرسام آور پدیدار شد وقیمتها بطور جنون آمیزی بالا رفت. مرگ ومیر بسیار شد وبیماری مرگبار «وباء» همه جا را گرفت وسختیها یکی پس از دیگری رخ گشود وکار به جایی رسید که مردم از دفن مردگان خویش ناتوان شدند.
از این رو شاید منظور از گروههای خارج از اسلام که بر بغداد مسلط می گردند «طغرل بیگ» وسپاهیان تجاوزکار او باشند که در عراق، تباهیها پدید آوردند وعزیزان آن را به ذلت کشیدند وآبادیها را ویران ونسلها را نابود ساختند وپس از جاری ساختن سیلاب خون، هتک حرمتها کردند وزشت ترین وبدترین جنایات وفجایع را مرتکب شده وزندگی اجتماعی اقتصادی ومعیشتی را در آن سرزمین به بحرانی جبران ناپذیر وفاجعه بار دچار ساختند.
۲۳ - «ثم تنفرج الغمه - من بعد - ببوار طاغوت من الأشرار ثم یسر بهلاکه المتقون الأخیار».
یعنی: بعد از مدتی، بر اثر نابودی استبدادگری از اشرار، رنجها ودردها برطرف می شود وپرواپیشگان شایسته کردار از نابودی او شادمان خواهند شد.
سرانجام طغرل تجاوزکار، مرد ورنج وبحران، پس از مرگ او برطرف گردید وتقواپیشگان به مرگ وهلاکت او شادمان گشتند. مشکلات به تدریج حل گردید وگرانی برطرف شد واوضاع رو به بهبودی گذاشت وزندگی سخت وطاقت فرسا، تبدیل به زندگی خوب وقابل تحمل گشت.
۲۴ - «ویتق لمریدی الحج من الآفاق ما یأملونه منه علی توفیر علیه منهم واتفاق».
یعنی: مردمی که از نقاط مختلف کره ی زمین به زیارت خانه ی خدا می روند به آرزوهای خود می رسند وهر چه بخواهند در دسترس آنان خواهد بود.
پیش از صدور این نامه ی مبارک وپس از آن، برای مدتی، موجی از اضطراب وناامنی، منطقه ی خاورمیانه را فرا گرفته بود واز آن جمله: راه کعبه وزیارت خانه ی خدا وحتی خود «مکه» به آفت ناامنی دچار شده بود وزائران وحاجیان ودیگر مردم، امنیت مالی وجانی نداشتند، اما پس از مدتی از این نامه ی مبارک، اوضاع به حال عادی بازگشت وامنیت وآرامش وثبات، در کشورها وشهرها، سایه افکند واطمینان خاطر وآرامش دل به مردم بازگشت واینها همه از برکت وجود گرانمایه ی آن حضرت ونامه ی مبارک او بود که بدان تصریح فرموده ومرقوم می دارد:
«ولنا فی تیسیر حجهم - علی الاختیار منهم والوفاق - شأن یظهر علی نظام واتساق».
یعنی: وما در آسان ساختن سفر حج آنان وآرامش اوضاع وامنیت مکه وراههای آن بر وفق مرادشان، نقش خاصی خواهیم داشت که در پرتو نظم وتدبیر وانسجام، آشکار می گردد.
روشن است که حضرت مهدی (علیه السلام) دارای قدرت تصرف وتأثیرگذاری خاصی در این جهان هستی است که در اسلوبهای گوناگونی می تواند صورت پذیرد.
«طبری» در این مورد آورده است که: پس از این نامه ی مبارک، «محمد بن سبکتکین» تلاش گسترده وثمربخشی در تضمین سلامت سفر حج زائران نمود وانسان عادی از کجا می تواند بفهمد که چه کسی او را به این کار بزرگ توانا ساخت وبدو دستور داد تا در ایجاد امن وامان وآسایش وآرامش نهایت سرمایه گذاری را انجام دهد؟
۲۵ - ومرقوم می فرماید:
«فیلعمل کل امریء منکم بما یقربه من محبتنا ویتجنب ما یدنیه من کراهتنا وسخطنا».
یعنی: پس هر کدام از شما، باید با همه ی وجود وامکانات، به کارهایی دست زنید که او را به دوستی ما نزدیک می سازد واز کارهایی که ناخوشایند وموجب ناراحتی ما می گردد، دوری جویید.
روشن است که آن اعمالی که انسان را به خدا نزدیک می سازد، همان کارهایی است که انسان را به امامان نور (علیهم السلام) نزدیک می کند ومتقابلا کارهایی که خشم خدا را در پی دارد، موجب ناخشنودی آنان می گردد، چرا که آنان دستورات وارزشهای الهی را دوست دارند واز ضد ارزشها وآنچه خدا را ناپسند شمرده است، ناخشنود می گردند وبرای آنان ناخوشایند است.
ونیز لازم به یادآوری نیست که این پیام سازنده ی آن حضرت، برای همه ی عصرها ونسلهاست، نه برای همان زمان خاص مرحوم
«شیخ مفید» ودریافت نامه ی آن حضرت.
۲۶ - ومرقوم می دارد:
«فان أمرنا بغته فجأه».
یعنی: چرا که فرمان ما بطور ناگهانی فرا می رسد.
دو واژه ی «بغته» و«فجأه» هر دو با هم، به یک معناست که عبارت از ناگهانی رسیدن امر است وظاهر سخن این است که منظور از «امر» در نامه ی مبارک، همان ظهور مبارک است.
نشانه های قطعی که پیش از ظهور رخ می دهد، روز ظهور را مشخص نمی سازد وظهور آن حضرت برای مردم، بویژه برای کسانی که بخاطر بها ندادن به مسأله یا ضعف عقیده به حضرت مهدی (علیه السلام)، پیرامون وجود گرانمایه ی او وظهورش نمی اندیشند، ناگهانی تر وغافلگیر کننده تر خواهد بود.
۲۷ - «حین تنفعه توبه ولا ینجیه من عقابنا ندم علی حوبه».
یعنی: در شرایطی که توبه وبازگشت سودی نمی بخشد وندامت از گناه، گناهکار را از کیفر عادلانه ی ما، رهایی نخواهد بخشید.
«حویه» به معنای گناه است ومفهوم فراز فوق این است که: انسان هنگامی که در عصر غیبت، مرتکب گناهی گردد که کیفر قانونی بر آن سزاوار است، آنگاه پیش از اینکه گواه یا دلایل دیگری بر گناه او اقامه گردد، خود توبه کند وبه بارگاه خدا روی آورد ودر چنین شرایطی حد قانونی از او ساقط می گردد، اما اگر همچنان در خواب غفلت بود وتوبه نکرد تا حضرت مهدی (علیه السلام) ظهور نمود، آنگاه دیگر توبه ی او باعث سقوط کیفرش نمی گردد وندامت از گناه او را از کیفری که بر او مقرر گشته است رهایی نمی بخشد.
برای نمونه: یک سارق اگر پیش از ظهور امام (علیه السلام) براستی توبه کند، توبه ی او پذیرفته است، چرا که توبه ی او، خالص واز خوف خدا بوده است، اما اگر توبه را تا ظهور حجت خدا به تأخیر افکند، آنگاه دیگر توبه اش، کیفر قانونی را ساقط نمی کند وآن حضرت حکم خدا را در مورد او اجرا می کند، همانگونه که کیفر قانونی دیگر گناهکاران ومجرمان را - در صورتی که برای آنان ثابت گردد - همانگونه که قرآن ترسیم می کند ومی فرماید:
«انما جزاء الذین یحاربون الله ورسوله ویسعون فی الارض فسادا أن یقتلوا أو یصلبوا، أو تقطع ایدیهم وأرجلهم من خلاف، أوینفوا من الارض، ذلک لهم خزی فی الدنیا ولهم فی الاخره عذاب عظیم، الا الذین تابوا من قبل ان تقدروا علیهم فاعلموا ان الله غفور رحیم»(۳۴۲).
مرحوم طبرسی در مجمع البیان، ذیل این آیه شریفه می گوید: خداوند، کسانی را از اجرای حکم، استثنا می کند که پس از ارتکاب جرم وپیش از آنکه به دست قانون وعدالت بیفتد، خود از عملکرد ظالمانه ی خویش، پشیمان گردند وتوبه کنند، اما توبه وندامت پس از گرفتار آمدن به دست پیشوای عدالت وامام معصوم (علیه السلام) واقامه شدن بینه بر ضد آنان، سودی نمی بخشد، بلکه باید کیفر قانونی در مورد آنان اجرا گردد.
وبزودی خواهد آمد که حضرت مهدی (علیه السلام) با مردم براساس دانش وآگاهی خویش بر حوادث ورویدادها، معامله خواهد کرد وچون همه ی امور برای او روشن است در انتظار گواهی گواهان یا اقامه ی بینه نخواهد ماند؛ بلکه براساس حکم خدا، عمل می کند وحقایق بر او آشکار می گردد. وآنجاست که توبه وپشیمانی، از ترس عدالت وپیشوای عدالت است، نه از خوف خدا. وبه همین دلیل هم چنین توبه ای حد را ساقط نمی کند.
۲۸ - «والله یلهمکم الرشد ویلطف لکم فی التوفیق برحمته».
یعنی: خداوند، راه رشد ورستگاری را به شما الهام بخشد ووسایل نجات وپیروزی را برایتان فراهم آورد.
حضرت مهدی (علیه السلام) در حق شیعیان خویش دعا می کند که خداوند راه رشد وپایداری وصواب را به آنان الهام فرماید.
واژه «الهام» در جمله ی امام (علیه السلام) به مفهوم افکنده شدن مطلبی در اندیشه وقلب انسان است، درست بسان تلقین.
هنگامی که گفته شد: این مطلب در دلم افتاد، یعنی: بخاطرم آمد، در اندیشه ام افکنده شد.
«توفیق از خدا» در نامه ی امام (علیه السلام) به معنای فراهم آوردن اسباب به سوی انجام کارهای شایسته ومطلوب است؛ بنابراین جمله ی موردنظر این می شود که خداوند اسباب موفقیت در کارهای شایسته را برای شما به آسانی فراهم آورد، چرا که انسان به انجام کارهای نیک وشایسته توفیق می یابد، اما تحمل سختیها ومشکلات. امام گاه همه وسایل واسباب با همه ی سهولت وآسانی برای او فراهم می شود واو برای انجام شایسته ی امور وکارهای نیک، بپا می خیزد.
۲۹ - تا اینجا نامه ی مبارک به املا امام (علیه السلام) بود وبه خط کاتب آن حضرت. آنگاه خود آن گرامی به خط شریف وپربرکت خویش در ذیل نامه این جملات را نوشت:
«هان ای برادر پرمهر واخلاص وبا صفای در محبت ما! وای یار با وفای ما! این نامه ما به سوی توست، خداوند به چشم بیدارش که هرگز نمی خوابد تو را حفظ کند! این نامه را نگهدار وآنچه را برایت نگاشته ایم به کسی نشان مده وهیچ کسی را از محتوای آن آگاه مساز وآنچه در این نامه است تنها به افراد مورد اعتماد خویش بازگو وبه خواست خدا، پیروان اهل بیت رابه عمل بر طبق محتوای آن سفارش کن! ودرود خدا بر محمد وخاندان پاک وپاکیزه اش باد!
وسرانجام آن وجود گرانمایه، «شیخ مفید» را دعا فرمود که خدایش او را از همه ی شرارتها وفتنه ها، حفظ کند وبدو دستور داد که هیچ کس را به خط آن حضرت وکاتب او آگاه نسازد وبه کسی نشان ندهد، بلکه تنها از آن استنساخ کرده وشیعیان ودوستداران پروا پیشه وبا ایمان ومورد اعتماد را از آن آگاه سازد.
در این توصیه ی امام (علیه السلام) اسرار وحکمتهایی است که ما نمی توانیم سبب قطعی ودلیل حقیقی آن را بدانیم که چرا باید خط شریف آن حضرت وکاتب ویژه اش از دسترس مردم بدور وجزو اسرار باشد؟
نامه ای دیگر از سوی محبوب دلها
نامه ای دیگر از حضرت مهدی (علیه السلام) در روز پنجشنبه، ۲۳ ماه ذیحجه به سال ۴۱۲ هجری به «شیخ مفید» رسید که چنین است:
«من عبدالله المرابط فی سبیله الی ملهم الحق ودلیله».
یعنی: از سوی بنده (برگزیده) خدا همو که مرزبان دین ومقررات الهی است، به سوی کسی که حقیقت به او الهام شده واینک خود راهنما ودلیل حق وحقیقت است.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام الله علیک الناصر للحق، الداعی اللیه بکلمه الصدق، فانا نحمدالله الیک الذی لا اله الا هو، الهنا واله آبائنا الأولین ونسأله الصلاه علی سیدنا ومولانا محمد خاتم النبیین وعلی أهل بیته الطاهرین.
وبعد!... فقد کنا نظرنا مناجاتک، عصمک الله بالسبب الذی وهبه الله لک من ألیائه وحرسک به من کید أعدائه وشفعنا ذلک.
الأن من مستقر لنا ینصب فی شمراخ من بهماء صرنا الیه آنفا من غمالیل، ألجأنا الیه السباریت من الایمان ویوشک أن یکون هبوطنا الی صحصح، من غیر بعد من الدهر، ولا تطاول من الزمان.
ویأتیک نبأ منا بما یتجدد لنا من حال، فتعرف بذلک ما تعتمده من الزلفه الینا بالأعمال، والله موفقک لذلک برحمته.
فلتکن - حرسک الله بعینه التی لا تنام - أن تقابل لذلک فتنه تبسل نفوس قوم حرثت باطلا لاسترهاب المبطلین یبتهج لدمارها المؤمنون ویحزن لذلک المجرمون.
وآیه حرکتنا من هذه اللوثه حادثه بالحرم المعظم، من رجس منافق مذمم، مستحل للدم المحرم، یعمد بکیده أهل الایمان ولا یبلغ بذلک غرضه من الظلم والعدوان، لأننا من وراء حفظهم بالدعاء الذی لا یحجب عن ملک الأرض والسماء.
فلتطمئن بذلک من أولیائنا القلوب ولیثقوا بالکفایه منه وان راعتهم بهم الخطوب والعاقبه - بجمیل صنع الله سبحانه - تکون حمیده لهم ما اجتنبوا المنهی عنه من الذنوب.
ونحن نعهد الیک - أیها الولی المخلص، المجاهد فینها الظالمین (أیدک الله بنصره الذی أید به السلف من أولیائنا الصالحین) - أنه من اتقی ربه من اخوانک فی الدین وأخرج مما علیه الی مستحقیه، کان آمنا من الفتنه المبطله ومحنها المظلمه المضله.
ومن بخل منهم بما أعاره الله من نعمته علی من أمره بصلته، فانه یکون خاسرا بذلک لاولاه وآخرته.
ولو أن أشیاعنا - وفقهم الله لطاعته - علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم، لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا، ولتعجلت لهم السعاده بمشاهدتنا علی حق المعرفه وصدفها منهم بنا!
فما یحسبنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه ولا نؤثره منهم. والله المستعان وهو حسبنا ونعم الوکیل وصلاته علی سیدنا البشیر النذیر محمد وآله الطاهرین وسلم.
«وکتب فی غره شوال سنه اثنتی عشره وأربعمائه».
رونویسی از دستخط شریف که درود خدا بر نگارنده آن باد!:
«هذا کتابنا الیک أیها الولی الملهم للحق العلی، باملائنا وخط ثقتنا، فأخفه عن کل أحد، واطوه واجعل له نسخه تطلع علیها من تسکن الی أمانته من أولیائنا، شملهم الله ببرکتنا ان شاء الله.
الحمد الله والصلاه علی سیدنا محمد النبی وآله الطاهرین»(۳۴۳).
بنام خداوند بخشاینده بخشایشگر
درود خدای بر تو ای یاری رسان حق! وآنکه با گفتار راستین وشایسته، مردم را بسوی حق فرا می خوانی!
ما در نامه ی خویش به سوی تو، خدای جهان آفرین را که خدایی جز او نیست (و) خدای ما وخدای نیاکان (گرانقدر) ما است، سپاس می گذاریم واز بارگاه باعظمتش بر سرور وسالارمان محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) آخرین پیام آور خدا وخاندان پاک ومطهرش، درودی جاودانه می طلبیم.
وبعد! دوست راه یافته به حقیقت! خداوند، بدان وسیله ای که به سبب دوستان ویژه ی خود، به تو ارزانی داشته است، وجودت را حفظ وتو را از نیرنگ دشمنانش حراست فرماید.
ما ناظر نیایش (عارفانه وراز ونیاز پرشور وپراخلاص) تو با خدا بودیم واز خدای جهان آفرین برآورده شدن آن (خواسته ات) را خواستیم.
ما اینک در قرارگاه خویش، در مکانی ناشناخته، بر فراز قله ای سر به آسمان کشیده، اقامت گزیده ایم که به تازگی بخاطر عناصری بیداد پیشه وبی ایمان، بناگزیر از منطقه ی پر دار ودرخت بدینجا آمده ایم وبزودی از اینجا نیز به دشتی گسترده که چندان از آبادی بدور نیست، فرود خواهیم آمد واز وضعیت وشرایط آینده ی خویش تو را آگاه خواهیم ساخت تا بدان وسیله در جریان باشی که بخاطر کارهای سازنده وشایسته ات نزد ما مقرب هستی وخداوند به مهر ولطف خود، تو را به انجام وتدبیر این کارهای شایسته توفیق ارزانی داشته است.
از این رو تو - که خدای جهان آفرین با چشم عنایتش که هرگز خواب آن را نمی گیرد، وجودت را حفظ کند - باید در برابر فتنه ای که جان آنان را که آن را در دلهایشان کشته اند، به نابودی خواهد افکند، باید بایستی! وباید باطل گرایان بداندیش را بترسانی! چرا که از سرکوبی آنان، ایمان آورندگان، شادمان وجنایتکاران، اندوه زده خواهند شد.
ونشانه ی حرکت وجنبش ما از این خانه نشینی وکناره گیری، رخداد مهمی است که در سرزمین وحی ورسالت، مکه معظمه، از سوی پلیدان نفاق پیشه ونکوهیده، رخ خواهد داد، از جانب عنصری سفاک که ریختن خونهای محترم را حلال شمرده وبه نیرنگ خویش، آهنگ جان ایمان آورندگان خواهد کرد، اما به هدف ستمبار وتجاوزکارانه ی خویش دست نخواهد یافت، چرا که ما پشت سر توحیدگرایان شایسته کردار، بوسیله ی نیایش وراز ونیازی که از فرمانروای آسمان وزمین پوشیده نمی ماند، آنان را حفاظت ونگهداری خواهیم کرد.
بنابراین، قلبهای دوستان ما به دعای ما به بارگاه خدا، آرامش واطمینان یابد وآسوده خاطر باشند که خداوند آنان را بسنده است وگر چه درگیریهای هراس انگیزی، آنان را به دلهره می افکند، اما از گزند آن عنصر تبهکار در امان خواهند بود وسرانجام، کار با دست توانا وساخت تدبیر نیکوی خدا - تا هنگامی که پیروان ما از گناهان دوری گزینند - شایسته ونیکو خواهد بود.
هان ای دوست پراخلاص که همواره در راه ما بر ضد بیدادگران در سنگر جهاد وپیکاری! خداوند همانسان که دوستان شایسته کردار پیشین ما را تأیید فرمود، تو را نیز تأیید نماید! ما به تو اطمینان می دهیم که هر کس از برادران دینیت، پروای پروردگارش را پیشه سازد وآنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند، در فتنه ی نابود کننده وگرفتاریهای تیره وتار وگمراه گرانه، در امان خواهد بود وهر آن کس که در دادن نعمتهایی که خداوند به او ارزانی داشته، به کسانی که دستور رسیدگی به آنان را داده است، بخل ورزد، چنین کسی در این جهان وسرای دیگر، بازنده وزیانکار خواهد بود.
دوست واقعی! اگر پیروان ما - که خدای آنان را در فرمانبرداری خویش توفیق ارزانی بدارد - براستی در راه وفای به عهد وپیمانی که بر دوش دارند، همدل ویکصدا بودند، هرگز خجستگی دیدار ما از آنان به تأخیر نمی افتاد وسعادت دیدار ما، دیداری براساس عرفان واخلاص از آنان نسبت به ما، زودتر روزی آنان می گشت.
از این رو (باید بدانند که) جز برخی رفتار ناشایسته ی آنان که ناخوشایند ما است وآن عملکرد را زیبنده ی آنان نمی دانیم، عامل دیگری ما را از آنان دور نمی دارد. خداوند ما را در یاری بسنده ونیک، کارساز است ودرود او بر سالار وهشداردهنده ی ما محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) وخاندان پاکش باد! «این نامه در آغاز شوال به سال ۴۱۲، هجری، نگارش یافت».
رونویسی از دستخط شریف که درود خدا بر نگارنده ی آن باد!:
«این نامه ی ما بسوی توست، ای دوستی که حقیقت والایی به تو الهام شده - که به املای ما وخط یکی از افراد مورد اعتمادمان
نوشته شده است - پس، آن را از همگان پوشیده بدار وآن را پیچیده وبه کسی نشان مده ونسخه ای از آن بردار وآن گروه دوستانی را که به درستی وامانتداریشان اعتماد داری، بر دریافت آن آگاه ساز که خداوند به خواست خویش، آنان را به برکت ما، مشمول (برکات) خویش سازد!
سپاس از آن خدای یکتاست ودرود بر سالارمان محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم) پیام آور خدا وخاندان پاک وپاکیزه اش باد!»
شرح فشرده ای بر نامه دوم
این نامه ی مبارک نیز همچون نامه ی پیشین آن حضرت، بسوی شیخ مفید دربردارنده ی راز ورمزها وکنایه های بسیاری است که جز دریافت دارنده ی آن، دیگری از آنها آگاه نیست ونیز دارای خبرهایی از رخدادهای آینده است وواژه های نامأنوسی در آن بکار رفته است که البته همه ی این پیچیدگیها وروشنگریها وراز ورمزها... تنها از بینش وحکمت وعنایت خاص آن گرامی، سرچشمه گرفته است که اینک به توضیح فشرده ای از آن می پردازیم:
۱ - نخست مرقوم می دارد که: «من عبدالله المرابط فی سبیله».
واژه ی «مرابط» یعنی مراقبت برای حفظ شهر یا کشور وسرزمین از شرارت وتجاوز دشمن ومنظور از «مرزدار» در اینجا موضعی است که دشمن از آنجاها یورش می برد. وحدودی که میان دو کشور ودو قلمرو حکومت را، از هم جدا می کند که آن را «مرز» می گویند.
امام مهدی (علیه السلام) خویشتن را «مرزبان راه خدا» نام می نهد، چرا که او بار سنگین حفاظت از دین اسلام را به دوش می کشد واسلام واقعی را از تلف شدن وتباهی، حراست می کند.
راستی که این چه تعبیر زیبا وچه بیان شایسته ونیکویی است! چرا که «مرزبان» کسی است که همواره در سنگر نشسته وبیدار وهوشیار است تا راه را بر کسی که در نقشه ی تجاوز بر شهر یا کشوری است مسدود سازد وهنگامی که مردم به کارهای خویش مشغول وسرگرمند وخطرهای سهمگین را که متوجه شهر ودیار آنان است، نمی شناسند واز آنها بی خبرند، این مرزبانهای غیور وآگاه هستند که خطرها را شناسایی ودفع می کنند وآن وجود گرانمایه، بزرگ مرزبان دین خداست.
۲ - ومی فرماید: «الی ملهم الحق ودلیله».
واه ی «الهام» را در نامه ی پیشین امام (علیه السلام) به «شیخ مفید» توضیح دادیم.
واژه «دلیل» دو معنا دارد:
۱ - موجودی که بسوی او راهنمایی ودلالت می گردد.
۲ - راهمنای بسوی چیزی.
به عبارت دیگر: واژه ی «دلیل» گاه اسم فاعل است وگاه اسم مفعول. هر کدام از این دو، مورد نظر باشد، امام مهدی (علیه السلام) شیخ مفید را به عنوان «دلیل حق» وصف می کند، همان حقی که خداوند آن را بر قلب او افکنده وبه او الهام فرموده است.
«فقد کنا نظرنا مناجاتک»
یعنی: ما ناظر راز ونیاز تو با خدا بودیم.
گویی «شیخ مفید» با نیایش پرشور وخالصانه به بارگاه خدا، به وجود گرامی حضرت مهدی، توسل جسته ودر فراز ونشیب زندگی وتدبیر امور شیعیان، امام خویش را مخاطب ساخته که جواب رسیده است: «ما ندای تو را شنیدیم وخواسته ات را دریافتیم».
آنگاه آن حضرت «شیخ مفید» را دعا می کند ومی فرماید:
«خداوند به سبب آنچه که از اولیای خویش به تو ارزانی داشته است، وجود تو را حفظ واز نیرنگ دشمنانش تو را حراست فرماید».
ممکن است منظور امام (علیه السلام) از «سبب» در اینجا، منزلت والا ومقام رفیع وبلند مرتبه ای باشد که «شیخ مفید» به وواسطه ی ایمان، اخلاص، جهاد وتلاش رد راه حق، نزد حضرت مهدی (علیه السلام) دارد.
«وشفعنا ذلک»
ما برآورده شدن خواسته ات را از خدای جهان آفرین خواستیم وخداوند این دعا را در حق ما نیز اجابت فرمود.
۳ - «الآن من مستقر لنا ینصب فی شمراخ من بهماء».
یعنی: اینک ما در قرارگاه خویش در مکانی ناشناخته، بر فراز قله ای سر به آسمان کشیده، اقامت گزیده ایم.
بنظر می رسد که در این فراز از نامه ی امام (علیه السلام)، کلمه یا جمله ای حذف شده است، شاید تقدیر آن چنین باشد که: «الآن این نامه را بسوی تو از قرارگاه خویش می نگاریم».
یا اینگونه باشد: «اینک ما از قرارگاه خویش..».
یا جمله ای نظیر دو جمله ی فوق که بدون آن، فراز موردنظر کامل بنظر نمی رسد. ومنظور از «مستقر لنا» خیمه ی نصب شده یا خانه ی بنیاد گشته بر بلندای کوهی غیرقابل عبور ونقطه ای است که راهی برای انسانها بسوی آنجا نیست، چرا که «شمراخ» شانه وبلندترین نقطه ی کوه سر به آسمان ساییده است و«بهماء» در اینجا به معنی مکانی است بیراهه که راهی بسوی آن نیست.
۴ - «صرنا الیه آنفا من غمالیل، ألجأنا الیه السباریت من الایمان».
یعنی: ما به تازگی بخاطر عناصری ظالم وبی ایمان ناگزیر از منطقه ای پر دار ودرخت بدین جا آمده ایم.
این فراز، نشانگر آن است که حضرت مهدی (علیه السلام) تازه به مکان جدید انتقال یافته وپیش از این، در دشتی پر دار ودرخت، بسان جنگل بوده واز اینجا نیز بخاطر خشکی ونبودن دار وکشت وزرع وسختی زندگی در چنین جایی، بزودی به مکان دیگری انتقال می یابد. وآن حضرت بطور موقت، آن منطقه ی ناشناخته ودور از شهرها ومناطق مسکونی، را براساس وصیت پدر گرانقدرش حضرت عسکری (علیه السلام) برگزیده است؛ همانگونه که خود، در این مورد به «ابن مهزیار» فرمود:
«پدرم که درود خدای بر او باد! از من تعهد گرفت که به منظور سری بودن کار ومصون ماندن اقامتگاهم از نقشه های مکارانه ورنگارنگ گمراهان وگمراهگران وعناصر سرکش امت، در دورترین وناشناخته ترین نقطه زمین وطن گزینم»(۳۴۴).
۵ - «ویکون هبوطنا الی صحصح من غیر بعد من الدهر».
یعنی: بزودی از اینجا نیز به دشتی گسترده که از آب وآبادانی بدور نیست، فرود خواهیم آمد.
این فراز، نشانگر آن است که درنگ امام (علیه السلام) در منطقه ی کوهستانی وناشناخته ای که تازه در آنجا مسکن گزیده، کوتاه مدت است وبزودی از آنجا به دشتی هموار وگسترده فرود خواهد آمد.
«ویأتیک بنأ منا بما یتجدد لنا من حال».
از این جمله دریافت می گردد که حضرت مهدی (علیه السلام) به «شیخ مفید» بیش از این دو نامه، مرقوم فرموده است، همانگونه که پیش از این نیز این نکته را یادآوری نمودیم.
ومنظور فراز فوق از نامه، نیز این است که: «هر چه در مورد تغییر مسکن وزندگی، برای ما پیش آمد، تو را در جریان قرار خواهیم داد، چرا که تو بخاطر کارهای شایسته ات نزد ما، مقام ومنزلت بلندی داری».
۶ - «فلتکن - حرسک الله بعینه التی لا تنام - أن تقابل لذلک فتنه تبسل نفوس قوم حرثت باطلا لاسترهاب المبطلین».
یعنی: از این رو - که خدا با چشم عنایتش که هرگز آن را خواب نمی گیرد، وجودت را حفظ کند - باید در برابر فتنه ای که جان آنان را که بذر آن را در دل کشته اند به هلاکت خواهد افکند، باید مقاومت کنی وبا شهامت وجرأت، باطل گرایان را بترسانی.
در این فراز از نامه ی مبارک، حضرت مهدی (علیه السلام) «شیخ مفید» را دعا می کند واز خدا می خواهد که او را از گرفتاریها وحوادث بد روزگار، حراست کند واین دعا مقدمه ای برای تقویت اراده وثبات قدم واستواری بخشیدن به اوست تا در برابر موج فتنه ای که قلبهای تهی از عقیده صحیح گروهی را که بذر باطل در آنها افشانده شده است، آنها را از راه پخش امواج اباطیل واشاعه ی دروغ در جامعه به نابودی می کشد، شهامتمندانه مقاومت کند.
ظاهر این است که: آن حضرت، شیخ مفید را به مقاومت وایستادگی در برابر فتنه ای که در راه است، فرمان می دهد وبه او دستور می دهد که تدابیر لازم را برای این کار خطیر بیندیشد تا بداندیشان بدانند میدان برای تحرک ارتجاعی آنان خالی نیست، قهرمانانی هستند که در برابر تلاشهای ارتجاعی وجهنمی آنان، مقاومت نمایند.
ممکن است معنای این جمله این باشد که: «آنانی که بذر باطل را در دلها می افشانند، این کار را تنها برای به هراس افکندن باطل گرایان نظیر خود، انجام می دهند».
وممکن است بیانگر این مطلب باشد که: «جنگهای خونبار داخلی ونژادی که نقشه اش را گمراهان وگمراهگران کشیده اند، در پیش است».
به هر صورت ما نمی توانیم ماهیت وحقیقت آشوب وفتنه ای را که امام (علیه السلام) از آن هشدار می دهد بخاطر پیچیدگی مطلب واهمال تاریخ از یادآوری آن، بشناسیم. نکته مهم این است که: امام مهدی (علیه السلام) کفایت وکارآیی لازم را در شیخ مفید یافت واو را فردی شناخت که می تواند در برابر موج فتنه ای که برای اجرای نقشه های شیطانی بپاخاسته بود، ایستادگی کند وبا درایت وصلابت، جلو آن را بگیرد.
«یبتهج لدمارها المؤمنون ویحزن لذلک المجرمون».
یعنی:... چرا که از سرکوبی آنان، ایمان آوردندگان، شادمان وجنایتکاران، اندوهگین می گردند.
وسرانجام هم، سرنوشت آن تلاشهای گمراهگرانه، شکست بوده؛ به گونه ای که گویی همان موج فتنه، یاران خویش را در هم خواهد نوردید، از این رو بخاطر آن، مؤمنان شادمان می شوند وجنایتکاران بخاطر شکست تلاشهای منحرفانه ی خویش، اندوهگین خواهند گشت.
۷ - «وآیه حرکتنا من هذه اللوثه حادثه بالحرم المعظم، من رجس منافق مذمم مستحل للدم المحرم یعمد بکیده اهل الایمان ولا یبلغ بذلک غرضه من الظلم والعدوان».
یعنی: ونشانه ی حرکت ما از این خانه نشینی وکناره گیری، رخداد مهمی است که در سرزمین وحی ورسالت، مکه معظمه، از سوی نفاق پیشه ونکوهیده ای، رخ خواهد داد، از سوی سفاکی که ریختن خونهای محترم را حلال شمرده وبه نیرنگ خویش آهنگ جان ایمان آورندگان خواهد کرد، اما به هدف ستمبار وتجاوزکارانه ی خویش نخواهد رسید.
واژه ی «لوثه» به فتح لام وبه معنای خانه نشینی است، اما «لوثه» به ضم لام، به معنای سستی وکندی است که در اینجا سازگار نیست.
منظور این فراز از نامه ی امام (علیه السلام) این است که: نشانه ی حرکت ما از اقامتگاهی که اینک در آن هستیم، رخداد مهمی است که در مکه یا مسجدالحرام از سوی پلیدی نفاق پیشه ونکوهیده که به ظاهر ادعای ایمان می کند وکفر خویش را نهان می دارد، رخ خواهد داد. از سوی عنصر نکوهیده ای که مردم او را جز به شرارت، یاد نمی کنند، خونهای محترم را می ریزد واز جاری شدن سیلاب خون بیگناهان پروا ندارد.
مردم باایمان را هدف می گیرد وبر ضد آنان توطئه می چیند، اما نقشه های سوء او با شکست روبرو گشته وهدف زشت او تحقق نمی یابد وبه آروزی ظالمانه وتجاوزکارانه ی خویش نمی رسد.
این نیز یک مشکل تاریخی است که نمی توانیم به دقت آن را مشخص سازیم که کدام رخداد در مکه مورد نظر است؟ چرا که در مکه ومسجدالحرام رخدادهای بسیاری رخ داده است وما نمی دانیم که امام (علیه السلام) بطور دقیق از وقوع کدامیک خبر می دهد؟ اما بطور قطع می دانیم که حادثه ی مهمی در زمان «شیخ مفید» رخ داده است وبه همین دلیل آن حضرت دستور می دهد که برای نابود ساختن توطئه ی عناصر پلید واز میان برداشتن نقشه ی شیطانی دشمنان، به چاره اندیشی پردازد وتدابیر لازم را برای رویارویی با آنان بیندیشد.
«لاننا من وراء حفظهم بالدعاء الذی لا یحجب عن ملک الأرض والسماء».
یعنی: چرا که ما پشت سر آنان بوسیله نیایش وراز ونیازی که از فرمانروای زمین وآسمان پوشیده نمی ماند، آنان را حفاظت ونگهداری می کنیم.
واژه ی «الدعاء» به مفهوم یاری خواستن از سرچشمه ی قدرت کامل ومرکز همه ی نیروها وتواناییها وقدرتهای بی کرانه است.
«دعا» یاری طلبیدن از خدای توانایی است که فرمانروای آسمانها وزمین ومالک آنهاست. امور آنها را آن گونه که می خواهد تدبیر می کند ودر آنها به گونه ای که اراده کند، تصرف می نماید.
او بر هر کاری تواناست وبه هر چیزی احاطه دارد واز کران تا کران هستی آگاه است وبه همه ی امور بیناست. وهمه چیز را می داند ودعای حضرت مهدی (علیه السلام) از ذات لایزال او پوشیده نمی ماند، چرا که هیچ چیزی که بتواند مانع آن شود ویا دعای آن وجود گرانمایه را حبس نماید ونگذارد به هدف اجابت برسد، وجود ندارد، از این رو، دعایش رد نمی شود، به آنجا که باید برسد، می رسد وآنچه باید بشود، می شود وهیچ حایل ومانعی برای اجابت دعای حضرتش نیست وخدا نیز فتنه ها را به دعای آن گرامی وطلب او از خدا برطرف می سازد.
بنابراین، حضرت مهدی (علیه السلام) حافظ ونگاهدارنده ی شیعیان خویش از راه دعاست واگر دعای او نباشد زندگی جز این خواهد بود که می نگریم.
خواننده گرامی! درست به هنگامه ی نگارش این کتاب، انواع مصیبتها ورنجها در بیشتر کشورهای خاورمیانه بر شیعه، باریدن نموده است، برخی کشته شده وبرخی به اسارت رفته اند، گروهی به زندان افتاده وگروهی از خانه ووطن خویش تبعید گشته اند، خانواده ها از هم پاشیده، قبیله ها، عشیره ها وفامیلها متفرق شده اند، خانه ها منهدم گردیده واجساد سوخته است وبسیاری زیر فشار پایمال شده وجان داده اند.
باغها وزمینها واموال وثروتها مصادره گردیده است وشیعه در جوی از فشار وسرکوبی واختناق مرگبار، روزگار می گذراند، شرایط بر ضد آنان دگرگون گشته، از این رو ثروتمندان به فقر وفلاکت افتاده وعزتمندان به ذلت کشیده شده اند.
وهاله ای از ترس، هراس وذلت وخواری بر آنان سایه افکنده است.
مصائب واشک وآه ودرد ورنج به گونه ای است که قلم از وصف آن ناتوان وزبان از شرح بیان آن، عاجز است.
اینک با این شرائط تأسفبار، باید گفت: «پس اثر دعای کعبه ی مقصود وقبله ی موعود امام عصر (علیه السلام) کجاست؟؟!!»
من در مقام این نیستم که عواطف مذهبی فرزندان تشیع را خدشه دار کنم وانگشت روی نقاط ضعف نهم وبرخی بپندارند، می خواهم آنان را شماتت کنم، نه! هرگز!
اما همین نکته را یادآوری می کنم که: هرکس این بخش از کتاب را مطالعه نمود باید نگاهی به جامعه ی تشیع بیفکند وجامعه را از نظر رفتار واندیشه وعقیده با تعالیم افتخارآفرین اسلام مقایسه کند تا ببیند چه فاصله ی گسترده ودوری عمیق، وبی کرانه ای میان اسلام ومسلمانان است.
آخر تشیع کجا وپدیده ی برهنگی وبی بند وباری، شرابخوارگی وکارهای زشت، رباخواری وزنا وبی عفتی، حرام خوارگی وانحراف از خط خاندان وحی ورسالت که همان خط اصیل اسلام است، کجا؟ این در میدان عمل!.
دیگر از انحرافات عقیدتی که بسیاری، بویژه نسل جوان بدان گرفتار است مپرس ومگو...! که فاجعه دیگری است؟
آخر تشیع کجا ومرام کفر وکمونیستی ومادیگرایی ارتجاعی ودیگر احزاب وجریاناتی که با راه ورسم توحیدگرایانه وانسانی وعادلانه والهی تشیع در تناقضند، کجا؟
بسیاری از شیعیان، کسانی هستند که شیعه به دنیا آمده وبنام، شیعه هستند،
اما نه در راه ورسم وعملکرد وعقیده وشیوه زندگی وبااین وصف چگونه دعای امام مهدی (علیه السلام) شامل این چنین شیعیانی خواهد شد؟ چگونه؟
البته، معنای سخن من این نیست که انحرافات عقیدتی، اخلاقی وعملی، آفتی است که تنها برخی از افراد شیعه بدان گرفتار است، نه! هرگز! بلکه انحرافات، مفاسد وزشتیها در ابعاد گوناگون عقیدتی واخلاقی وعملی در میان پیروان دیگر مذاهب بطوری که دیده ام، بسیار بیشتر وگسترده تر از چیزی است که در میان شیعیان است.
ونیز مفهوم گفتارم این نیست که پیروان دیگر مذاهب، نیکوکار وشایسته وبسان فرشتگان از گناه وانحراف پاک وپاکیزه اند، نه! هرگز! بلکه منظورم این است که دعای حضرت مهدی (علیه السلام) هنگامی بدرقه ی راه شیعیان وشامل حال آنان خواهد شد که از ضد ارزشها وگناهان، دوری جویند وبه ارزشها آراسته گردند وبه دستورات خدا، عمل نمایند، در غیر این صورت، مشمول دعای آن حجت خدا نبوده ونخواهند بود، از این رو بلا نازل می گردد وشر وفتنه فرا می رسد.
۸ - «فلتطمئن بذلک من أولیائنا القلوب ولیثقوا بالکفایه منه وان راعتهم بهم الخطوب».
یعنی: بنابراین، قلبهای دوستان ما به دعای ما به بارگاه خدا، آرامش واطمینان یافته وآسوده خاطر باشند که خدا آنان را بسنده است، گر چه درگیریهای هراس انگیزی آنان را به ترس ودلهره افکند.
این فراز از نامه ی مبارک، بیانگر این واقعیت است که دعای امام مهدی (علیه السلام) آرامش واطمینان بر قلبهای شیعیان ودوستدارانش همواره فرومی بارد تا جایی که آسوده خاطر گردند که خداوند، خود شر رخدادهای شرربار وفتنه انگیز را، از آنان دور می کند وامور آنان را کفایت می کند، گر چه خطرات سهمگین آنان را بترساند.
«والعاقبه – بجمیل صنع الله - تکون حمیده لهم، ما اجتنبوا المنهی عنه من الذنوب».
یعنی: واین بشارت ونوید سرورآفرین که سرانجام کار آنان بخاطر ساخت وتدبیر نیکوی خدا برای آنان - تا هنگامی که از گناهان وضد ارزشها دوری جویند - شایسته وپسندیده خواهد بود.
۹ - «ونحن نعهد الیک أیها الولی المخلص المجاهد فینا الظالمین - أیدک الله بنصره الذی أید به السلف من أولیائنا الصالحین - أنه من اتقی ربه...».
یعنی: هان ای دوست پراخلاص ما که همواره در راه ما بر ضد ستمکاران در سنگر جهاد وپیکاری! خداوند، همانگونه که دوستان شایسته کردار پیشین ما را تأیید فرمود تو را نیز تأیید نماید وما به تو اطمینان می دهیم که هر کس از برادران دینیت پروای خدا، پیشه سازد وآنچه را به گردن دارد به صاحبان حقوق برساند، در فتنه ی نابود کننده وگرفتاریهای تیره وتار وگمراهگرانه ی آن، در امان خواهد بود.
آنگاه حضرت مهدی (علیه السلام) «شیخ مفید» را به دوستی خالص وصف می فرماید واو را دوستی پراخلاص در دوستی ودر کارها نام می نهد.
ومعنای اخلاص آن است که از هر شائبه ای پاک وپاکیزه است وهر آنچه مصفا شد وخالص گشت وبا چیزی آلوده نشد، آن خالص است وعملی خالص، عملی است که برای خدا باشد وانجام دهنده ی آن ستایش از کسی برای عمل خویش، جز از خدا نخواهد.
از این فراز نامه ی مبارک، استفاده می شود که «شیخ مفید» در راه دفع به شبهات باطل گرایان ونابود ساختن فتنه ها وپندارهای باطل آنان وتثبیت پایه های استوار تشیع وپیکار فکری وعقیدتی با منحرفان، به جهاد وتلاش بسیاری دست زد وکار سترک وقهرمانانه ای کرد که امام (علیه السلام) او را «جهادگر در راه تعالیم قرآن واهل بیت وولایت وامامت» عنوان می دهد: «المجاهد فینا...».
آنگاه او را دعایی می کند که کم نظیر است وگران سنگ، می فرماید:
«خداوند، همانسان که دوستان شایسته کردار پیشین ما را تأیید فرمود تو را نیز تأیید فرماید».
بنظر می رسد که آن گرامی، در اینجا به آیه شریفه اشاره دارد که می فرماید:
«وایدناه بروح القدس»(۳۴۵).
یعنی: ما او را بوسیله روح القدس، تأیید کردیم.
«أیدک الله!» یعنی: خداوند به یاری خویش، تو تقویت کند.
ممکن است منظور آن حضرت از جمله ی «بنصره الذی أید به السلف» تقویت روح وجان از راه روح القدس باشد که خداوند آن را برای برخی از بندگان شایسته کردار گماشته است تا سخن شایسته را بر آنان الهام کند ومعانی بلند بر آنان تلقین نماید وحقایق را بر زبانشان جاری سازد، همانگونه که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) به «حسان بن ثابت» آن شاعر باایمان ودلسوز فرمود: «تا زمانی که یاری رسان پیام آسمانی ما باشی، همواره روح القدس تو را تأیید خواهد کرد».
وامام رضا (علیه السلام) به دعبل فرمود: «دعبل! روح القدس، به زبان تو سخن گفته است».
۱۰ - «نعهد الیک، أنه من اتقی ربه من اخوانک فی الدین وأخرج مما علیه الی مستحقیه، کان آمنا من الفتنه المبطله ومحنها المظلمه المضله».
یعنی: ما به تو اطمینان می دهیم که هر کس از برادران دینیت پروای پروردگارش را پیشه سازد وآنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند، از فتنه ی نابود کننده وگرفتاریهای تیره وتار وگمراه گرانه ی آن در امان خواهد بود.
امام مهدی (علیه السلام) در این فراز از نامه ی مبارک، تضمین می نماید که: تقواپیشگان وشایسته کردارانی که حقوق مالی خویش همچون: خمس، زکات و... را از مال خویش خارج وبه اهل آن می رسانند، از درد ورنج فتنه ی نابود کننده، در امان خواهند بود.
«ومن بخل منهم بما أعاره الله من نعمته علی من امره بصلته فانه یکون خاسرا لأولاه واخراه».
یعنی: هر آن کس که در دادن نعمتهایی که خدا به او ارزانی داشته به کسانی که دستور صله ی رحم ورسیدگی به امور آنان را داده است، بخل ورزد، چنین کسی در این جهان وسرای آخرت، زیانکار وبازنده خواهد بود.
در فراز گذشته، امام مهدی (علیه السلام) تضمین می کند که هر کس حقوق مالی خویش را بپردازد از انواع بلاها، رنجها وسختیها در امان بماند ومتقابلا آن گرامی، کسانی را که بخل می ورزند واز پرداخت حقوق مالی خویش، سرباز می زنند واز یاد می برند که خداوند این ثروت وامکانات را به عنوان عاریه وامانت به آنان داده است، چنین کسانی را هشدار می دهد.
واژه «عاریه» به معنای چیزی است که فردی به دیگری می سپارد، به شرط اینکه آن را به او بازگرداند از این رو ثروت واموالی که انسان پس از خویش می گذارد، به منزله ی عاریه وامانت است، چرا که پس از صاحبش به دیگری انتقال می یابد. به هر حال، مال وثروتی که خداوند در اختیار انسان قرار می دهد، به عنوان «عاریه» است وهمیشه نمی ماند، بلکه زوال پذیر است واز دست او خارج می گردد، از این رو کسی که بخل ورزد وحقوق مالی خویش را به کسانی که استحقاق آن را دارند، نپردازد با خسارت مالی روبرو می گردد وثروتش در دنیا به آفتهایی چون سرقت، تلف شدن، سوختن ویا غرق شدن، از دستش می رود ودر سرای آخرت نیز زیانکار خواهد بود. چرا که از پاداش عظیم وثواب بسیاری که خدا برای انفاق کنندگان در راه خدا فراهم ساخته است، نه تنها بی بهره می گردد، بلکه بخاطر ترک وظیفه وندادن حقوق مالی خویش به عذاب، گرفتار خواهد شد.
۱۱ - «ولو أن أشیاعنا - وفقهم الله لطاعته - علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم، لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا...».
یعنی: اگر پیروان وشیعیان ما که خدا آنان را در فرمانبرداری خویش توفیق ارزانیشان دارد، براستی در راه وفای به عهد وپیمانی که بر دوش دارند، همدل ویک صدا بودند، هرگز سعادت دیدار ما از آنان به تأخیر نمی افتاد.
راستی که سخن تأسفبار وخبر دردناکی است! به بزرگترین خسارتی اشاره دارد که پیروان خاندان وحی ورسالت (علیهم السلام) بویژه، بدان گرفتار آمده اند وآن خسارت جبران ناپذیر ومحرومیت از افتخار دیدار امام عصر (علیه السلام) در دوران غمبار غیبت کبری است واین محرومیت به دلیل نداشتن ویژگیهای لازم، از آن جمله همدلی واتحاد وهماهنگی شیعیان در وفای به عهد خود با خدا وپیامبر وامامان معصوم (علیهم السلام) است.
بطور دقیق نمی توانیم واژه ی «وفای به عهد» را تفسیر کنیم ودریابیم. در مورد آن دیدگاهها وتصورات بسیار است، اما نکته ی مسلم این است که منظور از «وفای به عهد» تعهد وپایمردی واستقامت وسیر در خط اسلام اصیل وراستین، بدون انحراف است.
اگر جامعه تشیع، چنین باشد بی هیچ تردیدی راه برای آن گشوده است تا امام زمان خویش را بصورت روشن وآشکار وبدون غفلت ونشناختن وجود گرانمایه ی حضرتش به هنگام دیدار، ملاقات کند نه اینکه همانند بسیاری از دیدارها وکسانی که به این افتخار بزرگ نایل آمده اند؛ دیدار به گونه ای صورت گیرد که آن گرامی را به هنگام ملاقات نشناسد، دیدار همراه با نوعی غفلت وبی توجهی وعدم شناخت آن گرامی به پایان رسد وآنگاه پس از پایان دیدار، تازه روشن شود که دریغا! جمال دلآرای یار را دیده اند، اما در جوی از غفلت وعدم توجه فکر واندیشه وشناخت به موقع.
آری! اگر جامعه تشیع بر راه ورسم واندیشه وعقیده وعملکردی بود که امام عصر (علیه السلام) دوست دارد وآن را می پسندد، بی تردید همه ی آنان، غرق در سعادت ونیک بختی بودند وبه افتخار دیدار آن حضرت در اوج معرفت وشناخت وجود گرانمایه اش، بی هیچ غفلت وبی توجهی نایل می آمدند ودیدار یار براساس عرفان وشناخت، میسر می شد.
۱۲ - «فما یحسبنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه ولا نؤثره منهم».
یعنی: از این رو (باید بدانند که) برخی رفتار ناشایسته آنان که ناخوشایند ما است وما آن عملکرد را، زیبنده ی شیعیان نمی نگریم، عامل دیگری، ما را از آنان دور نمی دارد.
حقیقت این است که: انبوهی از روایات به صراحت، بیانگر این مطلب است که تمامی اعمال ورفتار مردم، در عصر هر پیشوایی از پیشوایان معصوم (علیهم السلام) در هر هفته دوبار، در روزهای پنج شنبه ودوشنبه به امام راستین جامعه ارائه می شود، از این رو طبیعی است که امام (علیه السلام) نمی پسندند که شیعه ی او به هر انحراف واشتباه وگناهی آلوده گردد واین را در شأن شیعیان نمی نگرد وبرای آنان نمی پسندد وهمین آلودگی به گناه است که توفیق را از آنان سلب می کند وآنان را از افتخار دیدار، محروم می سازد.
«وکتب فی غره شوال من سنه اثنتی عشره وأربعمائه».
«نسخه التوقیع بالید العلیا، صلوات الله علی صاحبها...».
یعنی: این نامه، در آغاز ماه شوال سال ۴۱۲ هجری، نوشته شده است.
رونویسی است، از توقیع شریف ودستخط مبارک، که درود خدا بر نگارنده ی آن باد!
این نامه ی ما بسوی توست! هان ای دوستی که حقیقت والایی به تو الهام گشته که به املای ما وخط یکی از افراد مورد اعتمادمان نوشته شده است. پس آن را از همگان پوشیده دار وآن را پیچیده وبه کسی نشان مده ونسخه ای از آن بردار وآن گروه از دوستان ما را که به درستی وامانتداری آنان اعتماد داری، آنها را از دریافت آن آگاه ساز که خداوند به خواست خود، آنان رابه برکت ما، مشمول برکات خویش سازد.
در این فرازهای آخرین، حضرت مهدی (علیه السلام) به «شیخ مفید»دستور می دهد که نامه را از همه نهان دارد وآن را جزو اسرار بداند، تا هیچ کسی بر خط امام (علیه السلام) وکاتب او - بخاطر اسرار ورموز وحکمتهایی - آگاهی نیابد. ونیز دستور می دهد که از آن نامه ی مبارک، نسخه ای بردارد وتنها هر آنکه «شیخ مفید» به امانت داری او، در مورد اسرار شیعیان اعتماد واطمینان دارد، بر آن آگاهی یابد.
از این رو، شاید امام (علیه السلام) چنین مصلحت می دید که این امر از غیر شیعیان واز استبداد حاکم، پوشیده بماند.

بخش ۱۲: چه کسانی آن حضرت را در دوران غیبت کبری دیده اند؟

کسانی که در دوران غیبت طولانی آن حضرت، به دیدارش مفتخر شده اند، بسیارند. برشمردن نام ونشان همه ی آنان ممکن نیست، همانگونه که برشمردن نام ونشان همه ی کسانی را که کتابهای حدیثی وتاریخی به عنوان دیدارکنندگان آن حضرت آورده اند، در این فرصت، برای ما مشکل است.
علامه ی مجلسی رحمه الله در کتاب خویش(۳۴۶) نام گروهی را که در غیبت کبری به دیدار حضرت مهدی (علیه السلام) نایل آمده اند برشمرده است. همانگونه که مرحوم «نوری» نیز در کتاب خویش(۳۴۷) داستان یکصد تن از آنان را که بدین افتخار، نایل شده اند آورده وآنگاه از این یکصد داستان، ۵۸ سرگذشت دیدار را برگزیده ودر کتاب دیگرش که «جنه المأوی» نام دارد، آورده است.
علاوه بر اینها، دانشمندان پیشین ومعاصر ما نیز کتابهای جداگانه ای پیرامون داستان کسانی که به دیدار آن حضرت مفتخر شده اند، به رشته ی تحریر درآورده اند(۳۴۸).
انبوه داستانها وسرگذشت کسانی که در زمان ما به دیدار آن حضرت، مفتخر شده ونام وداستانشان را محدثان ومؤلفان در کتابهای خود نیاورده اند بسیارند واز آنجایی که داستانها، نقش بسیاری در گسترش فکر وفرهنگ وآگاهی بخش وآموزش ما دارند ما نیز در این بخش، از همه ی نمونه های دیدار، ده سرگذشت را برگزیده وبطور فشرده می آوریم.
لازم به یادآوری است که بسیاری از کسانی که توفیق، یارشان گشته وبه این افتخار بزرگ نایل آمده اند به دلایلی از جمله:
پرهیز از شهرت،
مورد اتهام قرار گرفتن،
بخاطر ترس از حکومتها،
یا مسایلی نظیر اینها، کسی را از دیدار خود آگاه نساخته وسکوت را بر بیان داستان ملاقات خویش ترجیح داده اند وکسانی هم که داستان دیدارشان به ما رسیده اینان نیز به یکی از دو دلیل، آن را به دیگران نقل کرده یا نوشته اند: یا ضرورت آنان را به بیان داستان دیدارشان مجبور ساخته است ویا احساس تکلیف شرعی، به منظور اثبات حق واستوار ساختن عقیده ی مردم.
که ما برخی از نمونه ها را با رعایت اختصار، ترسیم می نماییم:
در بحرین
بحرین، سرزمینی است که مردم آن از دیرباز، مذهب شیعه را برگزیده وپیرو خاندان وحی ورسالت بودند.
در قرن هفتم هجری، امیری بر آن حکومت می کرد که از دشمنان اهل بیت بود واز کینه توزترین مخالفان شیعه بشمار می رفت ووزیری داشت که از خودش پلیدتر ونسبت به پیروان اهل بیت (علیهم السلام) کینه توزتر بود.
در یکی از روزها، وزیر به کاخ امیر وارد شد واناری آورد که بر روی آن این عبارت نقش بسته بود:
لا اله الا الله، محمد رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) ابوبکر وعمر وعثمان وعلی، خلفاء رسول الله امیر، انار را گرفت وبه دقت نگریست وپنداشت که این خطوط وعبارتها به قلم وقدرت الهی روی آن نقش بسته است وساخته دست آن عنصر فریبکار نیست.
وزیر با سوء استفاده از شگفت زدگی امیر گفت: «این نشانه ی محکم، روشنگر ودلیل نیرومندی بر بی اساس بودن مذهب شیعه است».
با نقشه ی کینه توزانه وزیر، مقرر شد که امیر، علما وشخصیتهای برجسته ی شیعه را فراخواند وانار را به آنان نشان دهد، اگر آنان از راه ورسم خویش که پیروی از اهل بیت (علیهم السلام) است دست شستند وبه اهل سنت پیوستند، آنان را به حال خود واگذارد اما در صورت پافشاری بر مذهب شیعه، آنان را میان سه کار مخیر سازد تا هر کدام را می خواهند انجام دهند.
بر سر سه راهی سرنوشت
۱ - نخست اینکه: همانگونه که غیر مسلمانان همچون: یهود: نصاری ومجوسیان جزیه می پردازند، عمل کنند وبه دولت، جزیه ی سالیانه بپردازند.
۲ - دوم اینکه: برای آنچه بر روی انار نگاشته شده است توجیه قانع کننده ودلیل درستی بر ابطالش اقامه کنند.
۳ - وآخرین راه اینکه: حکومت، مردان آنان را بطور دسته جمعی اعدام نموده وآنان را به اسارت واموال وثروتهایشان را به غنیمت برد.
امیر، پیام رسانی را بسوی شخصیتهای علمی، اجتماعی ومذهبی شیعه، گسیل داشت وآنان را گرد آورد. پس از آمدن آنان، ضمن ارائه ی انار مورد نظر، همگی را بر سر سه راهی سرنوشت، مخیر ساخت. وآنان برای پاسخ وتصمیم گیری سه روز مهلت خواستند.
چاره اندیشی
شخصیتهای بزرگ شیعه گرد آمدند وبرای چاره اندیشی ویافتن راه نجات از دامی که سر راه آنان گسترده شده بود به گفت وشنود نشستند وپس از گفتگوی طولانی، ده تن از شایستگان وپارسایان خویش را برگزیدند وآنگاه از میان آن ده نفر، سه نفر را انتخاب کردند ومقرر شد که هر کدام یکی از شبهای سه گانه را که مهلت گرفته اند به بیابان روی آورد ودر تاریکی شب، نیایشگرانه، خدای خویش را فراخوانده وحضرت مهدی (علیه السلام) را برای نجات از آن مشکل، بزرگ، به فریادرسی بطلبند.
درخشش خورشید در شب تار
شب نخست یکی از آنان با قلبی لبریز از ایمان ومحبت، رو به صحرا آورد وعباد خدا کرد وفریادرس طلبید، اما نه به دیدار حضرت مهدی (علیه السلام) مفتخر گردید ونه برای حل مشکل راهی آورد.
شب دوم نیز بسان شب اول، دیگری رفت وبا دست تهی برگشت....
شب سوم وآخرین شب از راه رسید وسومین نفر که پرواپیشه ترین واندیشمندترین آنان بود و«محمدبن عیسی» نام داشت با سر وپای برهنه وچشمانی اشکبار، روی به بیابان نهاد... وسر به دعا ونیایش وتوسل به امام عصر (علیه السلام) پرداخت.
آن اندیشمند پرواپیشه، ساعتها در اوج نیایش وراز ونیاز بود. با دیدگانی اشکبار سالار خویش را به فریادرسی می خواند واز آن گرامی می خواست تا شیعیانش را از آن خطر سهمگین وورطه ی هولناک نجات بخشد.
آخرین ساعتها از راه می رسید واو در اوج سوز وگداز وشور وحال بود که بناگاه کعبه ی مقصود آمد وبا نوای دلنواز خودش، او را با نام ونشان ندا داد که:
«ای محمد بن عیسی! چرا تو را به این حال واینگونه می بینم؟
چرا سر به بیابان نهاده ای؟»
«محمد بن عیسی» که حضرت مهدی (علیه السلام) را نشناخته بود حاضر نشد خواسته اش را جز به سالار خویش بگوید.
به همین جهت آن گرامی فرمود: «خواسته ات را بگو! من همانم که در پی او هستی! صاحب الأمر! آری! همو هستم».
او گفت: «اگر شما آن گرامی باشید، نیاز به بیان نیست از داستان ما با خبری». امام مهدی (علیه السلام) فرمود: «آری! همین گونه است! برای پاسخ یافتن به آن انار ونوشته ی روی آن وخنثی ساختن نقشه ی شرربار کینه توزان بدین جا آمده ای؟»
«محمدبن عیسی» پس از شنیدن این جملات روح بخش، روی به سوی آن گرامی کرد وگفت: «آری! سرورم! شما خوب می دانید که چه مشکلی برای ما پیش آمده است، شما امام راستین وپناه ما هستی وبر حل این معما وبرطرف ساختن این نقشه ی شوم، دشمن توانایی ومی توانی به آسانی وسرعت این بلا را از ما برطرف سازی».
حضرت فرمود: «محمدبن عیسی! این وزیر کینه توز که لعنت خدا بر او باد! در خانه اش درخت اناری دارد. او پس از شکوفه زدن درخت، هنگامی که انارهایش شروع به رشد نمود، قالب مخصوصی از گل، به صورت انار ساخت وآن را به دو نیم کرد ومیان آن را تهی ساخت ودر درون هر یک از دو نیم قالب گلی، واژه های مورد نظر خویش را تراشید وآنگاه آن قالب را بصورت محکم وحساب شده ای بر انار کوچک رو به رشد بست. هنگامی که انار کوچک بزرگ شد به تدریج پوست ظریف آن در درون آن کلمات جای گرفت وواژه های مورد نظر بر پوست انار نگاشته شد.
فردا هنگامی که به سوی امیر رفتی، بگو: «پاسخ آورده ام! اما تنها در سرای وزیر به عرض خواهم رسانید».
به همراه امیر به خانه ی وزیر بروید به مجرد ورود به خانه به سمت راست خود بنگر، اطاقی در آنجاست که درهایش بسته است، بگو: «در درون این اطاق پاسخ خویش را به عرض می رسانم».
وزیر از گشودن درب آن اطاق سرباز می زند، اما تو باید اصرار کنی که آنجا گشوده شود وبکوشی همراه وزیر وارد اطاق گردی.
هنگامیکه وارد اطاق شدی بر دیوار آن کمد کوچکی نصب شده است ودر درون آن کیسه ای مخصوص قرار دارد. به سوی کیسه برو وآن را بگشا که قالب مخصوص را در درون آن خواهی یافت، قالب را بیاور وانار را در درون آن بگذار، حقیقت روشن خواهد شد».
معجزه دیگر
حضرت مهدی (علیه السلام) ادامه داد که: «محمد بن عیسی! پس از آن با قوت واعتماد به نفس به امیر بگو که: «دلیل دیگر در درستی وحقانیت راه ما ومعجزه دیگر امام عصر (علیه السلام) این است که ما از درون انار خبر می دهیم وآن این است که اگر شکسته شود جز دود وخاکستر در آن نیست. اینک! اگر می خواهید درستی این خبر را بدانید، به وزیر دستور دهید آن را بشکند». که اگر چنین کند دود وخاکستر درون آن، بر چهره وریش او خواهد نشست».
دیدار آن گرامی به پایان رسید و«محمدبن عیسی» غرق در شادمانی وسرور بسوی شیعیان بازگشت تا نوید حل معما وخنثی شدن نقشه ی شوم دشمن را، به لطف امام عصر (علیه السلام) به آنان بدهد.
بامداد موعود فرا رسید وشخصیتهای سرشناس شیعه بسوی امیر رفتند وجناب «محمدبن عیسی» با جدیت تمام آنگونه که آن گرامی دستور فرموده بود، همه را مو به مو اجرا کرد وواقعیت برای همه روشن گردید.
امیر پرسید: «محمدبن عیسی» چه کسی تو را از واقعیت پشت پرده آگاه ساخت؟»
او پاسخ داد: «امام زمان واو که حجت خدا بر مردم است».
امیر پرسید: «امام شما کیست؟»
«محمدبن عیسی» امامان دوازده گانه را یکی پس از دیگری برای او برشمرد تا به دوازدهمین آنان حضرت مهدی (علیه السلام) رسید.
پادشاه که سخت تحت تأثیر قرار گرفته بود گفت: «اینک! دستت را بده تا من نیز شهادت دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست ومحمد بنده برگزیده وپیام آور اوست. وگواهی می دهم که جانشین حقیقی وبلافصل او امیر مؤمنان (علیه السلام) است..». وآنگاه به همه ی امامان پس از او اقرار کرد وگواهی کرد ودستور داد وزیر کینه توز وخیانتکار را اعدام کنند واز مردم بحرین، عذرخواهی کرد.
آری! خواننده ی گرامی!... این داستان شنیدنی در میان مؤمنان بویژه مردم بحرین مشهور است وآرامگاه «محمدبن عیسی» در آنجا زیارتگاه است(۳۴۹).
چرا مذهب شیعه را برگزیدم؟
از عالم گرانمایه، «شیخ علی رشتی» که از علمای بزرگ وپرواپیشه نجف اشرف در روزگار خویش بود، آورده اند که: از شهر مقدس کربلا عازم نجف بودم که از راه «طویرج»(۳۵۰) سوار بر قایق، حرکت کردیم.
در میان قایق یا کشتی کوچک ما، گروهی به بازی وسرگرمیهای دور از ادب ونزاکت مشغول بودند، اما مردی به همراه آن گروه بود که در بازیهای سبک وبی ادبانه ی آنان شرکت نمی جست وتنها در خوردن غذا با آنان رفاقت می کرد وادب واخلاق انسانی را رعایت می کرد. دوستانش او را به تمسخر می گرفتند وبه او زخم زبان می زدند وگاه مذهب وراه ورسم دینی او را، مورد طعن واستهزاء قرار می دادند.
از او پرسیدم که: چرا از همراهان خود دوری می جوید وبا آنان همراه وهمگام نیست؟
پاسخ داد: «اینان همه از بستگان ونزدیکان من هستند ودر مذهب از اهل سنت می باشند. پدرم نیز سنی مذهب است اما مادرم اهل ایمان وتقوا می باشد واز پیروان خاندان وحی ورسالت وخودم نیز از نظر مذهب از گروه پدرم بودم، اما خداوند بر من نعمتی گران ارزانی داشت وبه برکت سالارم حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) شیعه شدم».
یا ابا صالح!
از او دلیل شیعه شدن وسبب هدایتش را پرسیدم.
گفت: نام من «یاقوت» است و«روغن فروش» می باشم که در «حله» تجارت می کنم. یک بار برای خرید روغن از شهر حله به مناطق اطراف رفتم وپس از خرید مقدار بسیاری روغن به همراه کاروانی ناآشنا بسوی شهر خویش حرکت کردم. شب هنگام در میانه ی راه در نقطه ای بار انداختیم وبرای استراحت توقف کردیم. بامداد آن شب، هنگامی که از خواب بیدار شدم دیدم کاروان رفته است ومرا وانهاده است.
در پی کاروان به راه افتادم وراه از بیابانهای خشک وخالی می گذشت، از بیابانهایی خطرخیز وناهموار وناامن، راه را گم کردم. سرگردان وهراسان از خطر وفشار تشنگی در آن بیابان، گرفتار آمدم.
هنگامی که دستم از همه ی وسایل عادی قطع شد، در اوج گرفتاری