كتاب برگزيده:
جستجو در کتابخانه مهدوی:
بازدیده ترینها
کتاب ها شگفتی ها و عجایب دنیا در بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۹۷,۲۲۲) کتاب ها داستانهایی از امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۹۶,۷۷۶) کتاب ها نشانه هایی از دولت موعود (نمایش ها: ۷۳,۵۳۷) کتاب ها میر مهر - جلوه های محبت امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۶۰,۰۷۸) کتاب ها یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۵۴,۷۴۳) کتاب ها سیمای مهدی موعود (عجل الله فرجه) در آیینه شعر فارسی (نمایش ها: ۵۴,۰۵۴) کتاب ها زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى (نمایش ها: ۴۵,۴۴۸) کتاب ها تأملی در نشانه های حتمی ظهور (نمایش ها: ۴۴,۶۱۴) کتاب ها موعود شناسی و پاسخ به شبهات (نمایش ها: ۴۱,۱۴۹) کتاب ها مهدی منتظر (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۳۸,۷۱۹)
 صفحه اصلى » كتابخانه مهدوى » سیمای مهدویت در قرآن
كتابخانه مهدوى

کتاب ها سیمای مهدویت در قرآن

بخش بخش: كتابخانه مهدوى الشخص نویسنده: محمد جواد مولوی نیا تاريخ تاريخ: ۱۶ / ۸ / ۱۳۹۶ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۲۴۸۲۳ نظرات نظرات: ۰

سیمای مهدویت در قرآن

محمد جواد مولوی نیا

فهرست

مقدمه
(۱) سوره انبیاء، آیه ۱۰۵
(۲) سوره قصص، آیه ۵
(۳) سوره نور، آیه ۵۵
(۴) سوره بقره، آیه ۱-۳
(۵) سوره بقره، آیه ۱۴۸
(۶) سوره بقره، آیه ۱۵۵
(۷) سوره آل عمران، آیه ۲۰۰
(۸) سوره نساء، آیه ۶۹
(۹) سوره توبه، آیه ۳۳- سوره صف، آیه ۹
(۱۰) سوره ابراهیم، آیه ۵
(۱۱) سوره حجر، آیه ۳۶-۳۸
(۱۲) سوره حجر، آیه ۸۷
(۱۳) سوره اسراء، آیه ۳۳
(۱۴) سوره اسراء، آیه ۸۱
(۱۵) سوره طه، آیه ۱۱۰
(۱۶) سوره طه، آیه ۱۱۵
(۱۷) سوره طه، آیه ۱۳۵
(۱۸) سوره مدثر، آیه ۴۶-۴۷
(۱۹) سوره لقمان، آیه ۲۰
(۲۰) سوره عنکبوت، آیه ۱۰
(۲۱) سوره انفال، آیه ۷-۸
(۲۲) سوره بقره، آیه ۲۴۹
(۲۳) سوره عصر
(۲۴) سوره بینه، آیه ۲۵
(۲۵) سوره قدر، آیه ۵
(۲۶) سوره لیل، آیه ۱-۲
(۲۷) سوره شمس، آیه ۱-۴
(۲۸) سوره فجر، آیه ۱-۴
(۲۹) سوره بروج، آیه ۱
(۳۰) سوره غاشیه، آیه ۱-۴
(۳۱) سوره تکویر، آیه ۱۵-۱۶
(۳۲) سوره مدثر، آیه ۸-۱۰
(۳۳) سوره جن، آیه ۲۴
(۳۴) سوره معارج، آیه ۴۴
(۳۵) سوره معارج، آیه ۲۶
(۳۶) سوره ملک، آیه ۳۰
(۳۷) سوره صف، آیه ۸
(۳۸) سوره حدید، آیه ۱۷
(۳۹) سوره رحمن، آیه ۴۱
(۴۰) سوره ذاریات، آیه ۲۳
(۴۱) سوره ق، آیه ۴۱-۴۲
(۴۲) سوره فتح، آیه ۲۵
(۴۳) سوره جاثیه، آیه ۱۴
(۴۴) سوره زخرف، آیه ۶۶
(۴۵) سوره زخرف، آیه ۲۸
(۴۶) سوره شوری، آیه ۴۵
(۴۷) سوره شوری، آیه ۴۱
(۴۸) سوره شوری، آیه ۱۹-۲۰
(۴۹) سوره فصلت، آیه ۵۳
(۵۰) سوره فصلت، آیه ۱۶
(۵۱) سوره فصلت، آیه ۱۷
(۵۲) سوره زمر، آیه ۶۹
(۵۳) سوره ص، آیه ۸۸
(۵۴) سوره صافات، آیه ۸۳
(۵۵) سوره سبا، آیه ۵۱
(۵۶) سوره سجده، آیه ۲۹
(۵۷) سوره سجده، آیه ۲۱
(۵۸) سوره روم، آیه ۴
(۵۹) سوره شعراء، آیه ۲۲۷
(۶۰) سوره شعراء، آیه ۴
(۶۱) سوره شعراء، آیه ۲۰۵-۲۰۷
(۶۲) سوره نور، آیه ۳۵
(۶۳) سوره حج، آیه ۴۱
(۶۴) سوره یونس، آیه ۲۰
(۶۵) سوره نحل، آیه ۴۵
(۶۶) سوره نحل، آیه ۱
(۶۷) سوره یوسف، آیه ۱۱۰
(۶۸) سوره نساء، آیه ۵۹
(۶۹) سوره آل عمران، آیه ۸۳
(۷۰) سوره انعام، آیه ۱۵۸
(۷۱) سوره اعراف، آیه ۱۵۹
(۷۲) سوره هود، آیه ۸۰
(۷۳) سوره حج، آیه ۳۹
(۷۴) سوره طارق، آیه ۱۵-۱۷
(۷۵) سوره نمل، آیه ۶۲

مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم

قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): المهدی طاووس اهل الجنة، علیه جلابیب النور.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: مهدی (علیه السلام) طاووس بهشتیان است که هاله ای از نور او را احاطه کرده است(۱).
گذشته ی از اخبار وروایات فراوانی که از ناحیه ی رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله) وحضرات ائمه معصومین (علیهم السلام) پیرامون حضرت حجة بن الحسن (علیه السلام) در منابع روایی (شیعه وسنی) وجود دارد ومسئله مهدویت ونشانه ها وعلائم ظهور وویژگی های مهدی موعود (علیه السلام) ووضعیت زمان ظهور آن حضرت را توضیح می دهند.
تعدادی از آیات کریمه ی قرآن هم با تأویل وتفسیر ائمه ی معصومین (علیهما السلام) بر این حقیقت دلالت دارد وبرای بشریت آینده ای درخشان وسرشار از سعادت وخوشبختی را پیش بینی می نماید وقاطعانه بر این مسئله تکیه دارد که اگرچه اکنون جامعه بشری بر محور استکبار واستضعاف وخودخواهی قدرتمندان وثروتمندان زورگو قرار گرفته اما دوامی ندارد واساس وپایه ی آن متزلزل است وفرو خواهد ریخت وسرانجام بشریت از آینده ای درخشان برخواردار خواهد گردید وزمام امور به دست کسی خواهد افتاد که دست قدرتهای زورگو ومستکبران خودخواه را از سر جامعه ی انسانی کوتاه وحکومتی بر پایه عدل وقسط در جهان برقرار می سازد ونظام جامعه را اصلاح وظلم وستم را از میان برمی دارد.
البته از مجموعه ی آیاتی که در این زمینه در قرآن کریم آمده است چنین استفاده می شود که ظهور چنین مصلحی که حکومت عدل الهی را در جهان تأسیس وخود مجری قوانین آن می باشد نیاز به آمادگی وزمان مساعد دارد تا افکار مردم جهان وروح اجتماعی آنان آماده ومهیای پذیرش چنین حکومتی باشد.
والبته نجات مردم ستمدیده ورنج کشیده از یوغ استعمار وسلطه ی جباران وقدرتمندان چپاولگر نیازمند شرایطی است وتأییدات الهی وامدادهای غیبی هم از دریچه ی همین گونه عوامل وشرایط صورت می گیرد.
قرآن کریم در زمینه ی ظهور وقیام حضرت مهدی موعود (علیه السلام) مانند بسیاری از زمینه های دیگر (بدون اینکه به جزئیات بپردازد) به صورت کلی واصولی بحث نموده.
یعنی از تشکیل حکومت عدل جهانی وپیروزی نهایی صالحان در روی زمین سخن گفته است.
این گونه آیات را که بیش از صد آیه می باشد. مفسران عالیقدر اسلامی به استناد روایات واخبار معصومین (علیهم السلام) مربوط به مهدی موعود (علیه السلام) وظهور وقیام او دانسته اند. در نوشتاری که پیش رو دارید.
هفتاد وپنج آیه از قرآن کریم مورد بحث واقع گشته وارتباط این آیات با موضوع مهدویت از زبان حضرات ائمه معصومین (علیهم السلام) توضیح داده شده است.
امید است مورد قبول ساحت مقدس حجة بن الحسن (علیه السلام) واقع وعنایات خاصه وادعیه زاکیه ی آن حضرت شامل حالم گردد.

قم - محمد جواد مولوی نیا

جمادی الاول ۱۴۲۲ هجری قمری شهریور ۱۳۸۰ هجری شمسی

(۱) سوره انبیاء، آیه ۱۰۵
﴿ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر، ان الارض یرثها عبادی الصالحون﴾.
ما در کتاب زبور پس از تورات نوشته ایم که سرانجام، زمین را بندگان صالح وشایسته به ارث خواهند برد.
ذکر در اصل به معنای هر چیزیست که موجب تذکر ویادآوری باشد ولی در این آیه، به کتاب آسمانی حضرت موسی (یعنی تورات) تفسیر گردیده به قرینه ی اینکه قبل از زبور معرفی شده است.
بر اساس تفسیر دیگری (ذکر) اشاره به قرآن مجید است. زیرا که در خود آیات قرآن این عنوان درباره قرآن آمده است آنجا که می فرماید: (ان هو الا ذکر للعالمین)(۲).
در این صورت کلمه ی (من بعد) به معنای (علاوه بر) می باشد ومعنای آیه چنین خواهد بود. ما علاوه بر قرآن در زبور نوشته ایم که سرانجام، زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد(۳).
(قال ابوجعفر (علیه السلام) هم اصحاب المهدی فی آخر الزمان). حضرت باقر (علیه السلام) فرمود (منظور از صالحان در این آیه) اصحاب حضرت مهدی (علیه السلام) در آخر الزمان هستند(۴).
ناگفته نماند که اشاره ی قرآن به پیشگویی حکومت بندگان شایسته ی خداوند در روی زمین در کتاب (تورات وزبور) نشان می دهد که این موضوع از چنان اهمیتی برخوردار است که در کتب آسمانی پیامبران پیشین یکی پس از دیگری مطرح می شده است.
واژه ها
کلمه ی ارض به مجموع کره ی زمین گفته می شود وسراسر جهان را شامل می گردد.
کلمه ی ارث: به معنای چیزیست که بدون معامله وداد وستد به کسی انتقال می یابد وگاهی ارث در قرآن به معنای تسلط وپیروزی یک قوم صالح بر قومی ناصالح ودر اختیار گرفتن امکانات آنها می گوید: واورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الارض ومغاربها.
ما شرق وغرب زمین را به ارث به آن قوم مستضعف دادیم.
زبور: در اصل به معنای هر گونه کتاب ونوشته است.
اگرچه می تواند به معنای زبور داود هم باشد. زبور داود یا به تعبیری که در کتب عهد قدیم آمده (مزامیر داود) عبارتست از مجموعه ای از مناجاتها ونیایشها واندرزهای داود پیامبر (علیه السلام).
برخی از مفسران احتمال داده اند که منظور از زبور در اینجا تمام کتب انبیای است. ولی به نظر می رسد که زبور در این آیه همان کتاب مزامیر داود باشد بخصوص اینکه در مزامیر موجود، عباراتی وجود دارد که عینا مطابق با آیه ی مورد بحث است وذکر هم به معنای تورات می باشد وبا توجه به اینکه زبور بعد از تورات بوده تعبیر (من بعد) نیز حقیقی است وبدین ترتیب معنای آیه چنین است.
ما در زبور بعد از تورات چنین نوشتیم که این زمین را بندگان صالح ما به ارث خواهند برد. سوال وجواب یک سوال در اینجا مطرح است که چرا در این آیه که راجع به آینده ی درخشان بندگان شایسته خداست از میان کتب آسمانی به (زبور داود وتورات موسی) اشاره شده است.
در پاسخ می گوییم: این تعبیر ممکن است به خاطر آن باشد که داود.
یکی از بزرگترین پیامبرانی بود که تشکیل حکومت حق وعدل داد وبنی اسرائیل نیز مصداق روشن قوم مستضعفی بودند که برضد مستکبران قیام کردند ودستگاه آنها را برچیدند ووارث حکومت وسرزمین آنها شدند.
عباد صالح (بندگان شایسته خدا) کیانند؟ در آیه مورد بحث خداوند (عباد) را به خود نسبت داده واز این نسبت مسئله ایمان وگرایش قلبی وتوحید این بندگان روشن می گردد واز کلمه ی (صالحون) که معنی گسترده ووسیعی دارد.
همه شایستگی ها به ذهن می آید. شایستگی از نظر قدرت ونیرو، وشایستگی از نظر نظم وانضباط وتدبیر ودرک مسائل اجتماعی، هنگامی که بندگان مومن خدا این شایستگی ها را در خود فراهم سازند.
خداوند هم آنان را کمک خواهد نمود تا بوسیله ایشان مستکبران زمین محو ونابود گردند.
(۲) سوره قصص، آیه ۵
﴿ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثین﴾.
وما اراده کرده ایم که بر مستضعفان زمین منت نهیم وآنان را پیشوایان ووارثان زمین قرار دهیم.
در این آیه خداوند بر سه مسئله تکیه نموده است که عبارتند از:
۱- می خواهیم مستضعفان را مشمول نعمتهای خود سازیم.
۲- آنان را پیشوایان قرار دهیم.
۳- می خواهیم آنان را وارثان حکومت روی زمین مقرر داریم.
واین بشارتی است در زمینه ی پیروزی حق بر باطل وایمان بر کفر واین بشارتی است برای همه ی انسانهای آزاده وخواهان حکومت عدل وداد وبرچیده شدن بساط ظلم وجور.
ولذا در روایات واخبار حضرات ائمه ی معصومین (علیهم السلام) این آیه درباره ظهور وبروز چنین حکومتی تفسیر شده است که به بعضی از آنها اشاره می گردد.
امام امیرالمومنین (علیه السلام) در جمله ای چنین می فرماید: لتعطفن الدنیا علینا بعد شماسها عطف الضروس علی ولدها وتلی عقیب ذلک.
ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و... دنیا پس از چموشی وسرکشی.
هم چون شتری که از دادن شیر به بچه اش خودداری می کند به ما روی می آورد وسپس همین آیه مورد بحث را تلاوت فرمود(۵): ودر حدیث دیگری می فرماید: هم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) یبعث الله مهدیهم بعد جهدهم، فیعزهم ویذل عدوهم.
امام علی (علیه السلام) پیرامون آیه مورد بحث می فرماید: این گروه، آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) هستند.
خداوند مهدی آنان را بعد از زحمت وفشاری که برآنان وارد می شود برمی انگیزد وبه آنها عزت می دهد ودشمنانشان را خوار وذلیل می کند(۶).
واژه ها
۱- کله ی مستضعف از ماده ضعف به معنای ناتوانی است ولی وقتی این کلمه را به باب (استفعال) می رود به معنی کسی است که او را به ضعف کشانده ودر بند وزنجیر وناتوانی نگاه داشته اند.
بنابراین مستضعف کسی نیست که ضعیف وناتوان وفاقد قدرت ونیرو باشد بلکه کسی است که نیروهای بالفعل وبالقوه دارد.
اما از ناحیه ظالمان وجباران سخت در فشار قرار گرفته. ولی با این حال در برابر بند وزنجیری که بر دست وپایش نهاده اند تسلیم نیست وپیوسته تلاش می کند تا زنجیرها را بشکند وآزاد شود.
خداوند به چنین گروهی وعده ی یاری وحکومت در زمین داده است.
نه افراد بی دست وپا وترسو که حتی حاضر نیستند فریادی بکشند.
تا چه رسد به اینکه پا در میدان مبارزه بگذارند. البته مستضعف اقسامی دارد.
۱- مستضعف فکری وذهنی ۲- مستضعف اقتصادی ۳- مستضعف اخلاقی ۴- مستضعف سیاسی وآنچه بیشتر قرآن روی آن تکیه کرده همان مستضعفین سیاسی واخلاقی می باشند.
وهمیشه در طول تاریخ این مستکبران بوده اند که برای تحکیم پایه های سیاست جابرانه خود قبل از هر چیزی سعی می کرده اند توده مردم را به استضعاف فکری وفرهنگی بکشانند وسپس به استضعاف اقتصادی تا قدرت وتوانی برای آنها باقی نماند.
تا فکر قیام وگرفتن زمام حکومت را در مغز خود نپرورانند.
(۳) سوره نور، آیه ۵۵
﴿وعد الله الذین امنوا منکم وعملوا الصالحات، لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم ولیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا ومن کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون﴾.
خداوند به کسانی که از شما ایمان آورده اند واعمال صالح انجام داده اند وعده داده که حتما آنها را خلیفه روی زمین خواهد کرد، همانگونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید ودین وآیینی را که برای آنها پسندیده پا برجا وریشه دار خواهد ساخت وخوف وترس آنها را به امنیت وآرامش مبدل می کند.
آنچنانکه تنها مرا می پرستند وچیزی را برای من شریک نخواهد ساخت وکسانی که بعد از آن کافر شوند فاسقند.
از آنجا که در آیات گذشته سخن از اطاعت وتسلیم در برابر فرمان خدا وپیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) بوده آیه مورد بحث همین موضوع را ادامه داده ونتیجه این اطاعت را که همان حکومت جهانی است بیان می کند.
از مجموع این آیه چنین برمی آید که خداوند به گروهی از مسلمانان که دارای این دو صفت هستند (ایمان وعمل صالح) سه نوید می دهد.
۱- حکومت وخلافت روی زمین.
۲- نشر آیین حق به طور اساسی وریشه دار در همه جا (که این مطلب از کلمه تمکین استفاده می شود).
۳- از میان رفتن تمام اسباب خوف وترس ووحشت وناامنی که نتیجه این سه برنامه این خواهد شد که با نهایت آزادی خدا را بپرستند وفرمانهای او را گردن نهند وهیچ شریک وشبیهی برای او قائل نشوند وتوحید خالص را در همه جا بگسترانند.
بدیهی است که محصول تمام زحمات رسولان وتبلیغات پی گیر آنها ونمونه ی کامل حاکمیت توحید وامنیت کامل وعبادت خالی از شرک در زمانی تحقق می یابد که مهدی موعود (علیه السلام) سلاله ی انبیاء وفرزند پیامبر اسلام ظاهر شود.
ولذا مفسر برجسته مرحوم طبرسی در تفسیر این آیه می گوید: از اهل بیت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) روایت شده است که این آیه درباره ی مهدی آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) است(۷).
(۴) سوره بقره، آیه ۱-۳
﴿الم. ذلک الکتاب لا ریب فیه. هدی للمتقین. الذین یومنون بالغیب. ویقیمون الصلوة ومما رزقنا هم ینفقون﴾.
الم. از اسرار ورموز قرآن است. این کتاب که هیچ تردیدی در آن نیست. روشنگر راه پرهیزکاران است. آنانکه به غیب ایمان آوردند ونماز را بر پای دارند واز آنچه به ایشان روزی داده ایم انفاق می کنند. در آیات مورد بحث ویژگیهای متقین وپرهیزکاران مطرح شده است که عبارتند از:
۱- ایمان به غیب ۲- اقامه صلوة ۳- انفاق ایمان به غیب نقطه جدایی مومنان از غیر مومنان است.
مومنان مرز جهان ماده را شکافته وخود را از چهار دیواری آن گذرانده اند.
آنان با این دید وسیع با جهان فوق العاده بزرگتری ارتباط دارند در حالی که مخالفان آنان اصرار دارند انسان را هم چون حیوانات در چهار دیواری جهان ماده محدود کنند.
واژه ی غیب کلمه غیب، شامل جهان ماوراء حس است چنانکه شهود نقطه ی مقابل آن است وبه معنای عالم محسوسات است. غیب در اصل به معنی چیزیست که پوشیده وپنهان است وچون عالم وراء محسوسات از حس ما پوشیده است به آن غیب گفته می شود.
در قرآن کریم می خوانیم: «عالم الغیب والشهادة هو الرحمن الرحیم». خداوندی که به غیب وشهود، پنهان وآشکار داناست واوست خداوند بخشنده ورحیم(۸).
واگر می بینیم در برخی از روایات ائمه معصومین (علیهم السلام) غیب در این آیه را به امام غائب حضرت مهدی موعود (علیه السلام) تفسیر کرده اند (که به عقیده شیعه هم اکنون زنده است واز دیده ها پنهان است).
در حقیقت می خواهند وسعت معنای ایمان به غیب وشمول آن را حتی نسبت به امام غائب (علیه السلام) مجسم سازند.
قال الصادق (علیه السلام): «المتقون شیعة علی (علیه السلام) والغیب فهو الحجة الغایب». امام صادق (علیه السلام) در جواب سائل که از او پیرامون این آیه توضیح خواست می فرماید: متقیان شیعیان علی (علیه السلام) هستند وغیب همان حجت پوشیده از نظرهاست(۹).
قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم): طوبی للصابرین فی غیبته. طوبی للمتقین علی محبتهم.
اولئک من وصفهم الله فی کتابه: فقال: الذین یومنون بالغیب: ثم قال اولئک حزب الله. الا ان حزب الله هم الغالبون.
جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) در حدیثی که امامان دوازده گانه را می شمرد چنین نقل می کند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: خوشا به حال صبرکنندگان در زمان غیبت قائم.
خوشا به حال کسانی که بر محبت ائمه دوازده گانه پا بر جا می مانند همانها هستند که خداوند در کتاب خود قرآن این چنین وصفشان نموده آنانکه به غیب ایمان آورند آنگاه فرمود: آنان حزب خدایند.
آگاه باشید که حزب خداوند پیروزند(۱۰).
(۵) سوره بقره، آیه ۱۴۸
﴿فاستبقوا الخیرات این ما تکونوا یأت بکم الله جمیعا﴾.
پس به خوبی ها ونیکی ها پیشی گیرید هر کجا باشید خداوند همه شما را خواهد آورد.
در روایات فراوانی که از ائمه معصومین (علیهم السلام) رسیده جمله ی (اینما تکونوا یأت بکم الله جمیعا) به اصحاب ویاران مهدی موعود (علیه السلام) تفسیر شده است.
عن ابی عبد الله (علیه السلام) فی قوله: «فاستبقوا الخیرات. اینما تکونوا یأت بکم الله جمعیا».
قال: نزلت فی القائم (علیه السلام) واصحابه، یجتمعون علی غیر میعاد.
امام صادق (علیه السلام) درباره ی این آیه از قرآن کریم فرمود: درباره ی قائم (علیه السلام) واصحاب او نازل شده، بدون قرار ووعده قبلی جمع خواهند شد(۱۱).
قال الباقر (علیه السلام): «الخیرات الولایة. وقوله تعالی اینما تکونوا یأت بکم الله جمیعا» یعنی اصحاب القائم (علیه السلام) الثلاثماة والبضعة عشر رجلا هم والله الامة المعدودة.
قال یجتمعون والله فی ساعة واحدة قزع کقزع الخریف.
امام باقر (علیه السلام) پیرامون این آیه می فرماید: خیرات. ولایت است وفرموده خداوند: هر جا باشید خداوند همه شما را خواهد آورد: منظور اصحاب حضرت قائم (علیه السلام) که سیصد وده وچند مرد می باشند.
(سیصد وسیزده نفر) می باشد. بخدا سوگند منظور از امت معدوده آنها هستند.
به خدا سوگند در یک ساعت همگی جمع خواهند شد هم چون پاره های ابر پاییزی که بر اثر باد جمع ومتراکم می گردد(۱۲).
(۶) سوره بقره، آیه ۱۵۵
﴿ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع. ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرین﴾.
والبته شما را به چیزی از ترس وگرسنگی وکمبودی از اموال وجانها وثمرات می آزماییم ومژده ده صبر پیشگان را.
قال الصادق (علیه السلام): لا بد ان یکون قدام قیام القائم سنة تجوع فیها الناس ویصیبهم خوف شدید من القتل ونقص من الاموال والانفس والثمرات.
وان ذلک فی کتاب الله لبین. ثم تلا هذه الآیة.
ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع... امام صادق (علیه السلام) فرمود: به ناچار بیش از قیام قائم. سالی خواهد بود که مردم در آن گرسنگی کشند وترس شدیدی از جهت کشتار به آنان رسد.
ودر اموال وجانها ومیوه ها کمبودی حاصل گردد. والبته این مطلب در قرآن به روشنی آمده وسپس همین آیه را تلاوت فرمود(۱۳).
(۷) سوره آل عمران، آیه ۲۰۰
﴿یا ایها الذین امنوا اصبروا وصابروا ورابطوا واتقوا الله لعلکم تفلحون﴾.
ای کسانی که ایمان آورده اید صبر بیشه سازید ودر برابر دشمنان نیز استقامت کنید واز مرزهای خود مراقبت کنید، واز خدا بپرهیزید. شاید رستگار شوید.
این آیه آخرین آیه سوره آل عمران است وبر چهار برنامه ارزشی تکیه نموده(۱۴).
واژه ها
۱- کلمه صبر به معنای ایستادگی در برابر مشکلات. تمایلات وحوادث است که در حقیقت ریشه اصلی هرگونه پیروزی مادی ومعنوی است.
۲- صابروا. صیغه امر از باب مفاعله است یعنی از مصابره وبه معنای صبر وپایداری در برابر صبر واستقامت دیگران است. بنابراین قرآن در مرحله اول دستور به استقامت می دهد که هر گونه جهاد با نفس وپایداری در برابر حوادث ومشکلات را شامل می شود ودر مرحله دوم دستور به استقامت در برابر دشمن را می دهد واین خود نشانگر این است که تا ملتی در جهاد با نفس واصلاح نقاط ضعف درونی پیروز نشود پیروزی او بر دشمن خارجی ممکن نیست.
۳- رابطوا نیز از باب مفاعله است از ماده ی (ربط ورباط) گرفته شده واین واژه در اصل به معنای بستن چیزی در مکانی است. (مانند بستن اسب والاغ در یک محلی) وبه همین جهت به کاروانسرا (رباط) می گویند.
وربط قلب. به معنای آرامش دل وسکون خاطر است.
گویا رشته قلب ودل به نقطه ای بسته شده است. ومرابطه ها به معنای مراقبت از مرزها آمده است. زیرا سربازان ومرکب ها ووسائل جنگی را در آن محل نگاهداری می کنند برای دفاع از مرز این جمله به مسلمانان دستور آماده باش در برابر دشمن ومراقبت دائم از مرزها وسرحدات کشورهای اسلامی می دهد تا هرگز گرفتار حملات غافلگیرانه دشمن نشوند.
در هر حال مرابطه معنای وسیعی دارد که هرگونه آمادگی برای دفاع از خود وجامعه اسلامی را شامل می شود. ودر فقه اسلامی نیز در باب جهاد بحثی تحت عنوان مرابطه یعنی آمادگی برای حفظ مرزها در برابر هجوم احتمالی دشمن مطرح شده است.
در برخی از روایات حضرات ائمه معصومین (علیهم السلام) ذیل این آیه شریفه مرابطه با امام (علیه السلام) مطرح شده است. ومرابطه با امام یعنی رشته ولایت وسرپرستی او را محکم گرفتن ودر اطاعت وپیروی او اصرار داشتن که خود یکی از ارکان ایمان است ودر یک جمله انسان خود را با ولی خدا مربوط سازد واز او جدا نشود وخود را به او بسپارد.
قال الباقر (علیه السلام): اصبروا علی اداء الفرائض، وصابروا عدوکم ورابطوا امامکم. المنتظر. امام باقر (علیه السلام) پیرامون آیه شریفه مورد بحث که می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید صبر کیند ویکدیگر را به صبر وادارید ومرابطه نمایید فرموده است: صبر کنید.
بر ادای فرائض. وپایداری واستقامت کنید در مقابل دشمن وبا امامتان که انتظار ظهورش را می کشید مرابطه نمایید وخود را به رشته ولایت او ببندید(۱۵).
(۸) سوره نساء، آیه ۶۹
﴿ومن یطع الله والرسول، فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین والصدیقین والشهداء والصالحین وحسن اولئک رفیقا﴾.
وکسی که خدا وپیامبر را اطاعت کند (در قیامت) هم نشین کسانی خواهد بود که خدا نعمت خود را بر آنها تمام کرده.
که عبارتند از پیامبران. صدیقان. شهداء وصالحان وآنها رفیقهای خوبی هستند. در این آیه یکی دیگر از افتخارات کسانی که مطیع فرمان خدا وپیامبر باشند بیان شده ودر حقیقت امتیازاتی را برای آنها مطرح کرده است وآن هم نشینی با کسانی است که خداوند نعمت خود را بر آنها تمام کرده است. وسپس در توضیح این مطلب وبیان کسانی که خداوند نعمت خویش را برآنها تمام کرده است. اشاره به چهار طایفه می کند که در واقع ارکان چهارگانه این موضوع هستند.
واژه ها
۱- انبیاء: فرستادگان مخصوص خداوند هستند که نخستین گام را برای هدایت ورهبری مردم ودعوت به صراط مستقیم برمی دارند.
۲- صدیقان: یعنی کسانی که هم در سخن راست می گویند وهم با عمل وکردار صدق گفتار خود را اثبات می کنند. ودر بعضی از روایات صدیق به علی (علیه السلام) وائمه معصومین (علیه السلام) تفسیر شده است.
۳- شهداء: یعنی کشته شدگان در راه هدف وعقیده پاک الهی ویا افراد برجسته ای که روز قیامت شاهد وگواه اعمال انسانها هستند(۱۶).
۴- صالحان: یعنی افراد شایسته وبرجسته ای که با انجام کارهای مثبت وسازنده ومفید وپیروی از اوامر انبیاء به مقامات برجسته ای نائل شده اند.
وبه همین جهت در پاره ای از روایات صالحین به یاران برگزیده ائمه (علیهم السلام) تفسیر شده است. قال الصادق (علیه السلام): النبیین: رسول الله. والصدیقین: علی (علیه السلام). والشهداء: الحسن والحسین (علیهما السلام)، والصالحین: الائمة. وحسن اولئک رفیقا: القائم من آل محمد.
علی بن ابراهیم، در تفسیرش که منسوب به امام صادق (علیه السلام) است گوید: امام (علیه السلام) فرمود: نبیین رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) وصدیقان علی (علیه السلام) وشهیدان: حسن وحسین وصالحان: ائمه (علیهم السلام) می باشند. ونیکو رفیقان، قائم از آل محمد (علیه السلام) است(۱۷).
(۹) سوره توبه، آیه ۳۳- سوره صف، آیه ۹
﴿هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الذین کله ولو کره المشرکون﴾.
او کسی است که رسولش را با هدایت وآیین حق فرستاد. تا او را بر همه آیین ها غالب گرداند.
هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.
این آیه خبر از جهانی شدن اسلام وعالمگیر گشتن این آیین می دهد. مفهوم آیه پیروزی همه جانبه اسلام بر همه ادیان جهان است ومعنی این سخن آنست که سرانجام اسلام همه کره ی زمین را فرا خواهد گرفت وبر همه جهان پیروز خواهد گشت.
وشک نیست که در حال حاضر این موضوع تحقق نیافته ولی می دانیم که این وعده ی حتمی.
خداوند تدریجا در حال تحقق است. وطبق روایات مختلفی که به ما رسیده تکامل این برنامه هنگامی خواهد بود که مهدی (علیه السلام) ظهور کند.
وبرنامه ی جهانی شدن اسلام را تحقق بخشد. قال الباقر (علیه السلام): ان ذلک یکون عند خروج المهدی، فلا یبقی احد الا اقر بمحمد (صلی الله علیه وآله وسلّم). امام باقر (علیه السلام) می فرماید: وعده ای که در این آیه است به هنگام ظهور مهدی از آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) صورت می پذیرد. در آن روز هیچ کس در روی زمین باقی نخواهد بود مگر اینکه اقرار به حقانیت محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) می کند(۱۸). قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم): لا یبقی علی ظهر الارض بیت مدر ولا وبر الا ادخله الله کلمة الاسلام. بر صفحه ی زمین هیچ خانه ای باقی نماند. نه خانه هایی که از سنگ وگل ساخته شده ونه خیمه هایی که از کرگ ومو بافته شده، مگر اینکه خداوند نام اسلام را در آن وارد می کند(۱۹).
(۱۰) سوره ابراهیم، آیه ۵
﴿وذکرهم بایام الله﴾.
وایام الله را به آنها متذکر شو. روزهای خداوند را به یاد آنان بیاور. مسلما همه روزها، ایام الله است، همانگونه که همه مکانها متعلق به خداست، اگر نقطه خاصی به نام بیت الله (خانه خدا) نامیده شده، دلیل بر ویژگی آن است، همچنین عنوان ایام الله، مسلما اشاره به روزهای مخصوصی است که امتیاز وروشنایی ودرخشش فوق العاده ای دارند. واصولا باید بگوییم (ایام الله) تمام روزهایی است که دارای عظمتی در تاریخ زندگی بشر است. بنابراین هر روز که یکی از فرمانهای خدا در آن چنان درخشیده که بقیه ی امور را تحت الشعاع خود قرار داده از ایام الله است. هر روز که فصل تازه ای در زندگی انسانها گشوده، ودرس عبرتی به آنها داده وظهور وقیام پیامبری در آن به وقوع پیوسته، ویا طاغوت وفرعون گردنکشی در آن روز به قعر دره نیستی فرستاده شده وخلاصه هر روز که حق وعدالتی بر پا شده وظلم وبدعتی از بین رفته. همه آنها را می توان ایام الله نامید. وبر این اساس در اخبار وروایات ائمه معصومین (علیهم السلام) (ایام الله) به روزهای حساس وسرنوشت ساز ومهمی تفسیر شده است. قال الباقر (علیه السلام): ایام الله (عزَّ وجلَّ) ثلاثة. یوم یقوم القائم (علیه السلام): ویوم الکرة ویوم القیامة. امام باقر (علیه السلام) در حدیثی می فرماید: روزهای خداوند (عزَّ وجلَّ) سه روز است.
۱- روزی که قائم بپا خیزد، وروز رجعت(۲۰)، وروز قیامت می باشد(۲۱).
(۱۱) سوره حجر، آیه ۳۶-۳۸
﴿قال رب فانظرنی الی یوم یبعثون. قال فانک من المنظرین، الی یوم الوقت المعلوم﴾.
(شیطان) گفت: پروردگارا مرا تا روز رستاخیز مهلت ده، وزنده بگذار، فرمود: تو از مهلت یافتگانی. (اما نه تا روز رستاخیز) بلکه تا روز ووقت معینی. ابلیس وقتی از درگاه خدا رانده شد، واحساس کرد که آفرینش انسان سبب بدبختی او شد. آتش کینه در دلش شعله ور گشت، تا انتقام خویش را از فرزندان آدم بگیرد، هر چند مقصر اصلی خود او بود. نه آدم ونه فرمان خدا، ولی غرور وخودخواهی توأم با خجالت به او اجازه نداد این واقعیت را درک کند. لذا از درگاه خدا چنین تقاضا کرد که مرا تا روز رستاخیز مهلت ده، خداوند هم خواسته اش را پذیرفت، ولی تا وقت وزمان معینی(۲۲) نه تا روز رستاخیز.
قال الصادق (علیه السلام): یا وهب: اتحسب انه یوم یبعث الله تعالی الناس؟ لا ولکن الله (عزَّ وجلَّ) انظره الی یوم یبعث الله (عزَّ وجلَّ) قائمنا. فاذا بعث الله (عزَّ وجلَّ) قائمنا، فیأخذ بناصیته ویضرب عنقه، فذلک یوم الوقت المعلوم. امام صادق (علیه السلام) در جواب شخصی بنام وهب که پیرامون این آیه ووقت معلوم از او سوال کرد فرمود: وقت معلوم در این آیه روز قیامت نیست بلکه وقت معلوم روز قیام قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) است. هر گاه خداوند او را برانگیزد ابلیس می آید در حالیکه بر زانوهایش راه می رود ومی گوید: ای وای از این روزگار. آنگاه پیشانی او گرفته می شود وگردنش زده می شود واین هنگام همان وقت معلوم است که مدت او به پایان می رسد(۲۳).
(۱۲) سوره حجر، آیه ۸۷
﴿ولقد أتیناک سبعا من المثانی والقرآن العظیم﴾.
ای پیامبر ما به تو سوره ی حمد. (هفت آیت مثانی) وقرآن عظیم دادیم. واژه ها سبع در لغت به معنای هفت ومثانی به معنای دو تاها است وبیشتر مفسران وروایات (سبعا من المثانی) را کنایه از سوره ی حمد گرفته اند. زیرا سوره ی حمد بنابر معروف هفت آیه است وبخاطر اهمیتی که داشته دو بار بر پیامبر نازل گردیده ویا اینکه از دو بخش تشکیل شده نیمی از آن حمد وثنای خداوند ونیمی از آن خواسته های بندگان خداست ویا اینکه در هر نماز سوره ی حمد دو بار خوانده می شود روی این جهات کلمه (مثانی) یعنی دوتاها بر آن اطلاق شده است برخی از مفسرین نیز احتمال داده اند که سبع اشاره به هفت سوره ی بزرگ آغاز قرآن است ومثانی کنایه از خود قرآن. زیرا که قرآن دوبار بر رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) نازل شد. یکبار به طول جمعی ویکبار تدریجی وبر حسب نیازها ودر زمانهای مختلف بر این اساس (سبعا من المثانی) یعنی هفت سوره ی مهم از مجموع قرآن که دوبار نازل شده است. عن ابی جعفر (علیه السلام) فی قول الله (عزَّ وجلَّ): (ولقد اتیناک سبعا من المثانی والقرآن العظیم) قال سبعة من الأئمة والقائم (علیه السلام). امام باقر (علیه السلام) در مورد این آیه می فرماید: منظور هفت امام وقائم (علیه السلام) می باشد(۲۴).
(۱۳) سوره اسراء، آیه ۳۳
﴿ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یسرف فی القتل. انه کان منصورا﴾.
وآن کس که مظلوم کشته شده برای ولی او سلطه (حق قصاص) قرار دادیم اما در قبل اسراف نکند. چرا که او مورد حمایت است. در این آیه مسئله (حق قصاص) که برای اولیای دم ثابت است مطرح شده است. اما در عین حال ولی دم نباید بیش از حق خود مطالبه کند، ودر قتل اسراف نماید، چرا که او مورد حمایت است. آری اولیای مقتول مادام که در محدوده شرع واسلام گام برمی دارند واز حد خود تجاوز نکرده اند مورد نصرت الهی هستند. روایات فراوانی از حضرت ائمه معصومین (علیه السلام) به ما رسیده که در ذیل این آیه شریفه می فرمایند این آیه مربوط به حسین (علیه السلام) است وولی دم او حضرت حجة ابن الحسن (علیه السلام) است. در اینجا به برخی از این روایات اشاره می شود. عن الصادق (علیه السلام): قال: ذلک قائم آل بیت محمد (علیه السلام) یخرج فیقتل بدم الحسین (علیه السلام) فلو قتل اهل الارض لم یکن مسرفا وقوله: فلا یسرف فی القتل ای لم یکن لیصنع شیئا فیکون مسرفا. ثم قال ابو عبدالله (علیه السلام): یقتل والله ذراری قتلة الحسین (علیه السلام) لفعال آبائهم. امام صادق (علیه السلام) در جواب شخصی که از او درباره ی همین آیه سوال نموده فرمود: آن قائم آل بیت محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) است که خروج می کند وبه انتقام خون حسین (علیه السلام) دشمنانش را می کشد. پس چنانچه اهل زمین را به قتل رساند مسرف نخواهد بود. واینکه فرموده (پس مباد در کشتن اسراف کند) یعنی کاری انجام نمی دهد که به سبب آن اسراف کرده باشد. آنگاه امام (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند قائم (علیه السلام) نوادگان کشندگان حسین (علیه السلام) را به سبب کارهای پدرانشان به قتل می رساند(۲۵).
در حدیث دیگری عبدالسلام بن صالح هروی می گوید به حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام) عرض کردم یا بن رسول الله: درباره ی این حدیثی که از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که می فرماید: هر گاه قائم (علیه السلام) قیام کند ذراری ونوادگان قاتلان حسین (علیه السلام) را به خاطر کارهای پدرانشان به قتل می رساند چه می فرمایید؟ امام رضا (علیه السلام) فرمود همین طور است. عرض کردم پس این آیه چه می گوید که: (هیچ نفسی بار دیگری را بر دوش نمی گیرد)(۲۶). امام فرمود: خداوند در اقوالش صادق است. ولی ذراری ونوادگان کشندگان سیدالشهداء به کرده ی پدرانشان راضی هستند وبه آن جنایتها افتخار می کنند وهر کس به کاری راضی باشد هم چون کسی که آن را انجام داده وچنانچه مردی در مشرق کشته شود ومرد دیگری در مغرب به کشته شدنش راضی باشد. آنکه رضا داده نزد خداوند شریک قاتل خواهد بود. بر این اساس حضرت قائم (علیه السلام) وقتی خروج کند آنها را بخاطر اینکه از کردار پدرانشان راضی اند می کشد. راوی گوید به امام عرض کردم: هر گاه قائم از شما بپا خیزد اول چه کار می کند؟ فرمود: از بنی شیبه آغاز می نماید. پس دستهایشان را قطع می کند چون آنها دزدان بیت الله (عزَّ وجلَّ) هستند(۲۷).
وامام باقر (علیه السلام) هم پیرامون همین آیه فرمود: او حسین بن علی (علیه السلام) است که مظلوم کشته شد وما اولیای او هستیم وقائم از ما چون بپا خیزد خون حسین (علیه السلام) را مطالبه می نماید. پس آنقدر می کشد تا اینکه گفته می شود در کشتن اسراف کرد. بعد فرمود: آنکه مقتول نامیده شده حسین (علیه السلام) است وولی او قائم است واسراف در قتل آنست که غیر قاتلش را بکشد (که او منصور وموید است) همانا دنیا به پایان نرسد تا اینکه مردی از آل رسول (صلی الله علیه وآله وسلّم) بپا خیزد وزمین را از قسط وعدل پر سازد هم چنانکه از ظلم وجور سرشار شده باشد(۲۸).
(۱۴) سوره اسراء، آیه ۸۱
﴿وقل جآء الحق وزهق الباطل. ان الباطل کان زهوقا﴾.
بگو که حق آمد وباطل نابود شد که البته باطل رفتنی ونابود شدنی است. در این آیه شریفه، طبیعت حق وباطل مورد بحث است که باطل نابود شدنی است اگرچه جولانی دارد ولی دوام وبقایی نخواهد داشت وسرانجام پیروزی از آن حق وطرفداران حق خواهد بود. در برخی از روایات جمله (جاء الحق وزهق الباطل) به قیام مهدی موعود (علیه السلام) تفسیر شده است. قال الباقر (علیه السلام): (اذا قام القائم ذهبت دولة الباطل).
امام باقر فرمود: معنای این آیه این است: هنگامی که امام قائم (علیه السلام) قیام کند. دولت باطل برچیده می شود(۲۹). در روایت دیگری به ما رسیده است هنگامی که مهدی (علیه السلام) تولد یافت بر بازویش این جمله نقش بسته بود. (جاء الحق وزهق الباطل. ان الباطل کان زهوقا)(۳۰). البته مفهوم این چنین اخبار وروایات انحصار معنای وسیع آیه به این مصداق نیست. بلکه قیام مهدی موعود (علیه السلام) از روشنترین مصداقهای آنست که نتیجه اش پیروزی نهایی حق بر باطل در سراسر جهان است. در روز فتح مکه پیامبر خدا وارد مسجد الحرام شد وتعداد زیادی بت را که مربوط به قبائل عرب برگرد خانه کعبه چیده شده بود هر یک را پس از دیگری با عصای خود سرنگون ساخت وپیوسته می فرمود: (جاء الحق وزهق الباطل. ان الباطل کان زهوقا).
(۱۵) سوره طه، آیه ۱۱۰
﴿یعلم ما بین ایدیهم وما خلفهم ولا یحیطون به علما﴾.
خداوند آنچه بر خلائق گذشته وآنچه را در پیش رو دارند همه را می داند ولی آنها احاطه ی علمی به پرورگار ندارند. این آیه بیانگر احاطه علمی خداوند است هم نسبت به اعمال خلق وهم نسبت به جزای آنها واین دو در حقیقت دو رکن قضاوت کامل وعادلانه است که قاضی از حوادثی که رخ داده کاملا آگاه باشد وهم از حکم وجزای آن. قال الصادق (علیه السلام) (ما بین ایدیهم) ما مضی من اخبار الأنبیاء (وما خلفهم) من اخبار القائم (علیه السلام). علی ابن ابراهیم در تفسیرش از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که فرمود: آنچه بر آنان گذشته یعنی اخبار وحوادث پیامبران گذشته. وآنچه در آینده بر آنان خواهد آمد یعنی اخبار حضرت قائم (علیه السلام)(۳۱).
(۱۶) سوره طه، آیه ۱۱۵
﴿ولقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی ولم نجد له عزما﴾.
ما از قبل از آدم پیمان گرفته بودیم. اما او فراموش کرده وعزم استواری برای او نیافتیم. گرچه سرگذشت آدم وابلیس بارها در قرآن آمده است ولی در هر مورد آمیخته با نکات جالبی است. در این آیه نخست از پیمان آدم با خدا سخن می گوید ومی فرماید: ما از آدم قبلا عهد وپیمان گرفته بودیم ولی او فراموش کرد وبر سر پیمانش محکم ایستادگی نکرد. واژه ها حال در اینجا منظور از این عهد کدام عهد است. بعضی گفته اند فرمان خدا مبنی بر نزدیک نشدن به درخت ممنوع است، روایات متعددی نیز این تفسیر را تأیید می کند.
البته بعضی از مفسران احتمالات دیگری داده اند که آنها را نیز شاخ وبرگ این معنی می توان شمرد. مانند اخطار خداوند به آدم که شیطان دشمن سرسخت اوست واز او پیروی نکند. واما فراموشی، مسلما به معنای فراموشی مطلق نیست زیرا در فراموشی مطلق عتاب وملامتی وجود ندارد. بلکه یا به معنای ترک کردن است. چنانکه در تعبیرات روزمره به کسی که به عهد خودش وفا نکرده می گوییم: گویا عهد خود را فراموش کردی. ویا به معنای فراموشی هایی است که به خاطر کم توجهی پیدا می شود. ومنظور از عزم در اینجا تصمیم واراده محکمی است که انسان را در برابر وسوسه های نیرومند شیطان حفظ کند. در هر حال بدون شک آدم مرتکب گناهی نشد، بلکه تنها ترک اولایی از او سر زد ویا به تعبیر دیگر دوران سکونت آدم در بهشت دوران تکلیف نبود. بلکه یک دوران آزمایشی برای آماده شدن جهت زندگی در دنیا وپذیرش مسوولیت تکالیف بود. در برخی از روایات در ذیل همین آیه شریفه چنین آمده است: عن ابی جعفر (علیه السلام) قال: اخذالله المیثاق علی النبیین وقال: الست بربکم. قالوا بلی. وان هذا محمدا رسولی. وان علیا امیرالمومنین والاوصیاء من بعده (علیه السلام) ولاة امری. وخزان علمی.
وان المهدی المهدی (علیه السلام) انتصر به لدینی واظهر به دولتی. وانتقم من اعدائی. واعبد به طوعا وکرها. قالوا: اقررنا ربنا وشهدنا. ولم یجحد آدم ولم یقر. فثبتت العزیمة لهولاء الخمسة فی المهدی (علیه السلام) ولم یکن لآدم عزیمة علی الاقرار وهو قول الله تبارک وتعالی. ولقد عهدنا الی آدم من قبل. فنسی ولم نجد له عزما. ابو حمزه از امام باقر چنین روایت می کند که فرمود: خداوند از پیامبران پیمان گرفت وفرمود: آیا من پروردگارتان نیستم گفتند: چرا. واینکه این محمد رسول من است واینکه علی (علیه السلام) امیرالمومنین است وجانشینان پس از او والیان امر من وگنجینه های علم منند. واینکه مهدی (علیه السلام) کسی است که به وسیله او برای دینم یاری می گیرم ودولتم را به سبب او آشکار می سازم واز دشمنانم انتقام می کشم. وبه وسیله او به طوع یا کراهت عبادت شوم؟ گفتند: پروردگارا اقرار کردیم وشهادت دادیم: ولی آدم نه انکار کرد ونه اقرار نمود. پس منصب اولوالعزمی برای آن پنج تن (از جهت مهدی (علیه السلام)) ثابت شد وبرای آدم عزمی برقرار به آن نبود. واین است معنای قول خداوند: وبه راستی که ما از پیش به آدم سفارشی کردیم. پس او فراموش کرد وبرایش عزم وتصمیم پایداری نیافتیم(۳۲).
عن ابی جعفر (علیه السلام) فی قول الله (عزَّ وجلَّ). ولقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی ولم نجد له عزما. قال: عهدنا الیه فی محمد والائمة من بعده (علیه السلام) فترک ولم یکن له عزم. انهم هکذا. وانما سمی اولوالعزم اولی العزم. لانه عهد الیهم. فی محمد والاوصیاء من بعده (علیه السلام) والمهدی وسیرته. واجمع عزمهم علی ان ذلک کذلک والاقرار به. امام باقر (علیه السلام) در توضیح همین آیه شریفه چنین می فرماید: یعنی درباره ی محمد وامامان پس از آن حضرت به او سفارش وعهد دادیم. پس او ترک نمود وتصمیم نگرفت بر اینکه ایشان چنانند. وپیامبرانی که اولوالعزم نامیده شده اند بدین جهت است که خداوند درباره ی حضرت محمد (علیه السلام) واوصیای بعد از او وبویژه حضرت مهدی وشیوه وروش او به ایشان سفارش کرد. همگی عزمشان کاملا بر این تعلق گرفت که مطلب این چنین است وبه آن اقرار واعتراف کردند(۳۳).
(۱۷) سوره طه، آیه ۱۳۵
﴿قل کل متربص. فتربصوا. فستعلمون من اصحاب الصراط السوی ومن اهتدی﴾.
بگو همه ما وشما در انتظاریم. حال انتظار کشید. اما به زودی می دانید چه کسی از اصحاب صراط مستقیم است وچه کسی هدایت یافته است.
در این آیه خداوند به رسول (صلی الله علیه وآله وسلّم) دستور می دهد که به منکران لجوج وبهانه جو قاطعانه اخطار کند وبگوید: همه ما وشما در انتظاریم. ما انتظار وعده های الهی را در مورد شما داریم. شما هم در انتظار این هستید که مشکلات ومصائب دامان ما را بگیرد. اکنون که چنین است در انتظار به سر برید. اما به زودی خواهید دانست. چه کسانی اهل راه مستقیم وآیین حقند وچه کسانی به منزلگاه حق ونعمت جاودان الهی هدایت یافتند. عن ابی الحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) قال: سألت ابی عن قول الله (عزَّ وجلَّ): فستعلمون من اصحاب الصراط السوی ومن اهتدی. قال (الصراط السوی) هو القائم (علیه السلام). والهدی من اهتدی الی طاعته ومثلها فی کتاب الله (عزَّ وجلَّ). وانی لغفار لمن تاب وآمن وعمل صالحا ثم اهتدی قال (الی ولایتنا). امام موسی بن جعفر (علیه السلام) می گوید درباره ی این آیه شریفه از پدرم امام صادق (علیه السلام) پرسیدم او فرمود: (صراط سوی) (راه میانه) همان حضرت قائم (علیه السلام) است وهدایت مربوط به کسی است که به طاعت او راه یافته باشد. ومانند همین است در کتاب خدای (عزَّ وجلَّ) که می فرماید: وبه راستی من بر کسی که توبه کند وایمان آورد وعمل صالح انجام دهد. سپس هدایت شود بسیار آمرزنده ام. فرمود: یعنی به سوی ولایت ما هدایت شود(۳۴).
(۱۸) سوره مدثر، آیه ۴۶-۴۷
﴿وکنا نکذب بیوم الدین. حتی اتانا الیقین﴾.
وهمواره روز جزا را انکار می کردیم، تا زمانی که مرگ ما فرا رسید. واژه ها منظور از یوم الدین همان روز قیامت است ویقین در این آیه به معنای مرگ است. وروشن است که انکار معاد وروز حساب وجزا تمام ارزشهای الهی واخلاقی را متزلزل می سازد وانسان را برای ارتکاب گناه تشجیع می کند وموانع را از سر این راه برمی دارد. بخصوص اگر این مسئله به صورت یک امر مداوم تا پایان عمر درآید. واینکه از مرگ تعبیر به یقین شده است بدین جهت است که مرگ یک امر یقینی است هم برای مومن وهم برای کافر وانسان در هر چیزی شک کند در مرگ نمی تواند شک کند. در بعضی از اخبار وروایات ذیل همین آیه شریفه: روز جزا. روزگار قائم (علیه السلام) ویقین به ظهور مهدی موعود (علیه السلام) تفسیر شده است. فرات بن ابراهیم: قال حدثنی جعفر بن محمد الفزاری. معنعنأ عن ابی عبدالله (علیه السلام) فی قوله تعالی: وکنا نکذب بیوم الدین حتی اتانا الیقین. قال (علیه السلام) وکنا نکذب بیوم الدین. فذلک یوم القائم (علیه السلام) وهو یوم الدین (حتی اتانا الیقین) ایام القائم (علیه السلام). فرات بن ابراهیم گوید: برای من حدیث کرد جعفر بن محمد فزاری به طور مسند از امام جعفر صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه شریفه که فرمود: وما روز جزا را دروغ شمردیم). منظور روز قائم (علیه السلام) است وآن روز جزا می باشد. (تا اینکه یقین به ما رسید) منظور از یقین روزگار ظهور مهدی موعود (علیه السلام) می باشد(۳۵).
(۱۹) سوره لقمان، آیه ۲۰
﴿واسبغ علیکم نعمه ظاهرة وباطنة﴾.
خداوند نعمتهای خود را (چه نعمتهای ظاهر وچه نعمتهای باطن) بر شما گسترده وافزون ساخت. واژه ها اسبغ از ماده سبغ (بر وزن صبر) است ودر اصل به معنای پیراهن یا زره گشاد ووسیع است. سپس به نعمت گسترده وفراوان نیز اطلاق شده است. ودر اینکه منظور از نعمتهای ظاهر وباطن در این آیه چیست؟ مفسران بسیار سخن گفته اند. بعضی نعمت ظاهر را چیزی می دانند که برای هیچ کس قابل انکار نیست مانند آفرینش وحیات وانواع روزیها ونعمتهای باطن را اشاره به اموری می دانند که بدون دقت ومطالعه قابل درک نیست مانند بسیاری از قدرتهای روحی وغرائز سازنده. بعضی نعمت ظاهر را اعضای ظاهر ونعمت باطن را قلب شمرده اند. بعضی دیگر نعمت ظاهر را زیبایی صورت وقامت راست وسلامت اعضاء ونعمت باطن را (معرفة الله) دانسته اند. در حدیثی از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلّم) آمده است که ابن عباس از آن حضرت در این زمینه سوال کرد. رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: ابن عباس، نعمت ظاهر اسلام است وآفرینش کامل ومنظم تو به وسیله خداوند وروزیهایی که به تو ارزانی داشته واما نعمت باطن. پوشاندن زشتیهای اعمال تو ورسوا نکردنت در برابر مردم است. در حدیث دیگری از امام باقر (علیه السلام) می خوانیم: که نعمت ظاهر پیامبر ومعرفة الله وتوحید است که پیامبر آورده واما نعمت پنهان ولایت ما اهل بیت وپیمان دوستی با ماست(۳۶).
ولی در حقیقت هیچگونه منافاتی در میان این تفسیرها وجود ندارد وهر کدام یکی از مصداقهای روشن نعمت ظاهر وباطن را بیان می دارد. بی آنکه مفهوم گسترده آن را محدود سازد. امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در روایتی می فرمایند: نعمت ظاهری امام ظاهر است. ونعمت باطنی امام غائب می باشد. ابن بابویه: قال حدثنا احمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی (رضی الله عنه) قال: حدثنا علی بن ابراهیم بن هاشم عن ابیه عن ابی احمد محمد بن زیاد الازدی قال: سألت سیدی موسی بن جعفر (علیه السلام) عن قول الله (عزَّ وجلَّ) (واسبغ علیکم نعمة ظاهرة وباطنة). فقال (علیه السلام) النعمة الظاهرة الامام الظاهر والباطنة الامام الغایب. فقلت له: ویکون فی الائمة من یغیب؟ قال: نعم یغیب عن ابصار الناس شخصه ولا یغیب عن قلوب المومنین ذکره وهو الثانی عشر منا. یسهل الله له کل عسیر ویذلل له کل صعب ویظهر له کنوز الارض، ویقرب له کل بعید ویبیر به کل جبار عنید ویهلک علی یده کل شیطان مرید. ذلک ابن سیدة الاماء الذی تخفی علی الناس ولادته. ولا یحل لهم تسمیته حتی یظهره الله (عزَّ وجلَّ). فیملا الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما. ابن بابویه می گوید: احمد بن زیاد بن جعفر همدانی برای ما حدیث کرد که گفت علی بن ابراهیم بن هاشم از پدرش از ابو احمد محمد بن زیاد (ازدی) روایت کرده که گفت از آقایم حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) درباره ی فرموده ی خدای (عزَّ وجلَّ) (ونعمتهای ظاهری وباطنی خویش را بر شما تمام کرد) پرسیدم. حضرت فرمود: نعمت ظاهر امام ظاهر است ونعمت باطن امام غائب می باشد. به حضرت عرض کردم: آیا در امامان کسی هست که غایب شود؟ فرمود: آری. از دیدگان مردم شخص او غائب می شود ولی از دلهای مومنین یاد او غائب نگردد واو دوازدهمین نفر از امامان است. خداوند هر دشواری را برای او آسان می نماید. وهر سختی را برایش رام می سازد وگنجهای زمین را برایش آشکار می گرداند وهر دوری را برایش نزدیک وهر سرکش ستیزگر را بوسیله او نابود می کند وبه دست او هر شیطانی طاغی را هلاک می سازد. او پسر بهترین کنیزان است. آنکه ولادتش بر مردم پوشیده می ماند وبردن نامش برای آنها حلال نباشد، تا اینکه خداوند او را آشکار سازد. پس زمین را پر از قسط وعدل نماید. همچنانکه از ستم وظلم آکنده باشد(۳۷).
(۲۰) سوره عنکبوت، آیه ۱۰
﴿ولئن جآء نصر من ربک لیقولن انا کنا معکم﴾.
وچنانچه نصرت وپیروزی از سوی پروردگارت آید همانا خواهند گفت که ما هم با شما بودیم. علی بن ابراهیم فی تفسیره المنسوب الی الصادق (علیه السلام) قال: ولئن جآء نصر من ربک. یعنی القائم (علیه السلام). علی بن ابراهیم در تفسیرش که منسوب به امام صادق (علیه السلام) است آورده که حضرت فرمود: (چنانچه نصرت وپیروزی از سوی پروردگارت آید) منظور قائم (علیه السلام) است(۳۸).
(۲۱) سوره انفال، آیه ۷-۸
﴿یرید الله ان یحق الحق بکلماته ویقطع دابر الکافرین لیحق الحق ویبطل الباطل ولو کره المجرمون﴾.
خداوند می خواهد حق را با کلمات خود تقویت وریشه ی کافران را قطع کند تا حق تثبیت شود وباطل از میان برود هر چند مجرمان کراهت داشته باشند. در سوره ی مبارکه ی انفال در آیات قبل از این آیات اشاره ای به جنگ بدر شده است ولذا قرآن مجید بحث را به جنگ بدر کشانده وفرازهای حساسی از آن را که هر کدام درس آموزنده ای را در بردارد در آیات فوق وآیات بعدی تشریح می کند تا مسلمانان این حقائق را که در گذشته نزدیک تجربه کرده بودند برای همیشه بخاطر بسپارند ودر همه عمر از آن الهام بگیرند. در تفسیر عیاشی ذیل آیات فوق روایتی از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است که در این روایت امام (علیه السلام) آیات مورد بحث را چنین تفسیر می نماید. العیاشی: عن جابر، قال سألت ابا جعفر (علیه السلام) عن تفسیر هذه الآیة فی قول الله (عزَّ وجلَّ): یرید الله ان یحق الحق بکلماته ویقطع دابر الکافرین. قال ابو جعفر (علیه السلام): تفسیرها فی الباطن یرید الله: فانه شیء یریده ولم یفعله بعد. واما قوله: یحق الحق بکلماته. فانه یعنی یحق حق آل محمد. واما قوله: بکلماته: کلماته فی الباطن. علی هو کلمة الله فی الباطن.
واما قوله (ویقطع دابر الکافرین) فهم بنو امیة. هم الکافرون یقطع الله دابرهم. واما قوله: لیحق الحق. فانه یعنی لیحق حق آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم). حین یقوم القائم (علیه السلام). واما قوله ویبطل الباطل. یعنی القائم (علیه السلام) فاذا قام یبطل باطل بنی امیة وذلک قوله. (لیحق الحق ویبطل الباطل ولو کره المجرمون). عیاشی در تفسیرش، به سند خود از جابر آورده که او گفت از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) راجع به تفسیر این آیه پرسیدم که خدای (عزَّ وجلَّ) می فرماید: (وخدا می خواهد که حق را به وسیله ی کلماتش ثابت گرداند وریشه ی کافران را از بیخ وبن بر کند). امام باقر (علیه السلام) فرمود: تفسیرش آنست که در باطن خدا چنین می خواهد. زیرا که این چیزیست که آن را می خواهد ولی هنوز به انجام نرسانده واما قول خداوند. (حق را به وسیله کلماتش ثابت گرداند) منظور احقاق حق آل محمد می باشد. واینکه فرموده (به وسیله کلماتش) یعنی کلمات او در باطن وعلی (علیه السلام) همان کلمه خداوند در باطن است. واما قول خداوند (وریشه کافران را از بیخ وبن برکند) این کافران بنی امیه هستند. کافران آنهایند. خداوند دنباله شان را قطع خواهد کرد واینکه فرمود: (تا حق را تحقق بخشد) یعنی حق آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) را تحقق بخشد هنگامیکه حضرت قائم (علیه السلام) قیام کند. واما قول خداوند (وباطل را محو ونابود سازد) یعنی حضرت قائم (علیه السلام) باطل می سازد. که چون قیام کند باطل بنی امیه را از بین خواهد برد واین است معنای قول خداوند، (تا حق را پایدار ومحقق نماید وباطل را محو ونابود سازد هر چند که مجرمان را خویش نیاید(۳۹).
(۲۲) سوره بقره، آیه ۲۴۹
﴿ان الله مبتلیکم بنهر. فمن شرب منه فلیس منی﴾.
همانا خداوند شما را بوسیله یک نهر آب آزمایش می کند. آنها که از آن بنوشند از من نیستند. وقتی طالوت فرماندهی سپاه را عهده دار شد ودر مدتی کوتاه لیاقت وشایستگی خود را در اداره امور مملکت وفرماندهی سپاه به اثبات رسانید. آنها را برای مبارزه با دشمنی که همه چیز آنها را به خطر انداخته دعوت کرد وبه آنها تأکید کرد. تنها کسانی که بامن حرکت کنند که تمام فکرشان در جهاد باشد وآنهایی که بنایی نیمه کاره یا معامله ای نیمه تمام وامثال آن را دارند در این پیکار شرکت نکنند. به زودی جمعیتی زیاد ونیرومند جمع شدند وبه جانب دشمن حرکت کردند وبر اثر راهپیمایی در برابر آفتاب همگی تشنه شدند. طالوت برای اینکه به فرمان خدا آنها را آزمایش وتصفیه کند. گفت: به زودی در مسیر خود به رودخانه ای می رسید. خداوند بوسیله آن شما را آزمایش می کند. کسانی که از آن بنوشند وسیراب شوند از من نیستند. وآنها که جز مقدار کمی ننوشند از من هستند.
همینکه چشم آنها به نهر افتاد خوشحال شدند وخود را به آن رسانیدند وسیراب گشتند. تنها عده ی معدودی بر سر پیمان باقی ماندند. طالوت در اینجا متوجه شد که لشکر او از اکثریتی بی اراده وسست پیمان واز اقلیتی افراد باایمان تشکیل شده است. از این رو اکثریت بی انضباط ونافرمان را رها کرد وبا همان جمع قلیل باایمان از شهر گذشت وبه سوی میدان جهاد پیش رفت. در هر حال اکثریت سربازان طالوت از بوته این آزمایش روشن سالم بیرون نیامدند. امام صادق (علیه السلام) در ذیل همین آیه چنین می فرمایند: ان اصحاب طالوت ابتلوا بالنهر الذی قال الله تعالی (مبتلیکم بنهر) وان اصحاب القائم (علیه السلام) یبتلون بمثل ذلک: یاران طالوت به آن نهر امتحان شدند که خدای تعالی درباره اش فرمود: (شما را به نهر آبی آزمایش می کند) وهمانا اصحاب حضرت قائم (علیه السلام) نیز به مانند همین آزمایش مبتلا خواهند شد(۴۰).
(۲۳) سوره عصر
﴿والعصر. ان الانسان لفی خسر. الا الذین آمنوا وعملوا الصالحات. وتواصوا بالحق وتواصوا بالصبر﴾.
سوگند به عصر که انسانها همه در زیانند مگر کسانی که ایمان آورده واعمال صالح انجام داده اند ویکدیگر را به حق سفارش کرده ویکدیگر را به شکیبایی واستقامت توصیه نموده اند.
واژه ها واژه عصر به معنای فشردن است. خسر (بر وزن عسر) وخسران به معنای کم شدن سرمایه است. تواصی به معنای آنست که بعضی بعضی دیگر را سفارش کنند. حق به معنای واقعیت یا مطابقت با واقعیت است. صبر به معنای شکیبایی واستقامت است. قرآن کریم برای نجات بشر از آن خسران عظیم برنامه جامعی تنظیم کرده که در آن بر چهار اصل تکیه شده است. ۱- ایمان ۲-اعمال صالح ۳-سفارش به حق ۴- سفارش به استقامت. درباره واژه عصر که در این سوره آمده بین مفسران اختلاف است بعضی از مفسران می گویند مراد از (عصر) همان وقت عصر است. عده ای دیگر عصر را اشاره به سراسر زمان وتاریخ بشریت دانسته اند. برخی دیگر آن را اشاره به انسانهای کامل می دانند که عصاره عالم هستی وجهان آفرینش هستند. بعضی از مفسران می گویند (عصر) همان نماز عصر است به خاطر اهمیت ویژه ای که درمیان نمازها دارد. زیرا آنها (صلوة وسطی) را که در قرآن روی آن تأکید شده نماز عصر می دانند. جمعی از مفسران عصر را قسمت خاصی از زمان مانند عصر ظهور اسلام ویا عصر قیام مهدی موعود (علیه السلام) که دارای ویژگی وعظمت خاصی در تاریخ بشر می باشد می دانند. مفضل بن عمر می گوید از امام صادق (علیه السلام) پیرامون این سوره سوال کردم امام (علیه السلام) فرمود: العصر. عصر خروج القائم (علیه السلام) ان الانسان لفی خسر.
یعنی (اعداءنا) الا الذین امنوا. (یعنی بآیاتنا) وعملوا الصالحات یعنی (بمواسات الاخوان) وتواصوا بالحق یعنی (بالامامة) وتواصوا بالصبر یعنی فی الفترة. سوگند به عصر. منظور از عصر. عصر ظهور وخروج قائم (علیه السلام) است همانا انسان در زیانکاری وخسران است (یعنی دشمنان ما) در زیانند. مگر آنانکه ایمان آوردند یعنی (آنانکه به آیات ما ایمان آوردند) وکارهای نیک انجام دادند. یعنی (با مواسات براداران دینی) ویکدیگر را به حق سفارش نمودند. یعنی (به امامت) ویکدیگر را به صبر وپایداری سفارش نمودند. یعنی (در دوران فترت). (یعنی زمان غیبت که عقاید مردم سست می شود)(۴۱).
(۲۴) سوره بینه، آیه ۲۵
﴿وذلک دین القیمة﴾.
واین است آیین مستقیم وپایدار. سوره ی بینه اشاره به رسالت جهانی پیامبر اکرم وآمیخته بودن آن با دلائل ونشانه هایی روشن می کند. رسالتی که قبلا آن را انتظار می کشیدند ولی هنگامی که به سراغشان آمد گروهی به خاطر اینکه منافع مادیشان به خطر می افتاد به آن پشت کردند. در ضمن این حقیقت را نیز در بردارد که اصول دعوت انبیاء مانند ایمان وتوحید ونماز وروزه، اصولی است ثابت وجاودانی که در همه ادیان آسمانی وجود داشته است. آیه فوق اشاره به همین مطلب است که این اصول، یعنی توحید خالص، ونماز، که همان توجه به خالق، وزکات که همان توجه به خلق است. از اصول ثابت وپا بر جای همه ادیان است. بلکه می توان گفت اینها در متن فطرت آدمی قرار دارد. زیرا از یک سو سرنوشت انسان بر مسئله توحید است واز سوی دیگر فطرتش او را دعوت به شکر منعم ومعرفت وشناخت او می کند واز سوی دیگر روحیه اجتماعی ومدنیت انسان او را به سوی کمک به محرومان فرا می خواند. بنابراین ریشه این دستورات به صورت کلی در اعماق همه ی فطرتها جای دارد. لذا در متن تعلیمات همه انبیای پیشین وپیامبر اسلام قرار گرفته است. وبر این اساس باید توجه داشت که (دین القیمه) در آیه ی فوق به صورت اضافه است نه وصف وموصوف ومونث بودن قیمه به خاطر آن است که موصوف در اینجا حذف شده وصفت جای آن نشسته است وموصوف (ملت ویا کتب) ویا شریعت می باشد. ومعنا چنین می شود که این دینی است که در کتب قیمه (باارزش) پیشین آمده است ویا دینی است که در آن احکام مستقیم وپر ارزش اسلام منعکس شده است. عن ابی بصیر عن ابی عبدالله (علیه السلام) فی قوله (عزَّ وجلَّ): (وذلک دین القیمة) قال انما هو ذلک دین القائم (علیه السلام). ابو بصیر از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده که پیرامون قول خداوند (عزَّ وجلَّ) (واین است دین استوار وآیین محکم ودرست) فرمود: همانا این دین حضرت قائم (علیه السلام) است(۴۲).
(۲۵) سوره قدر، آیه ۵
﴿سلام هی حتی مطلع الفجر﴾.
شبی است سرشار از سلامت وبرکت ورحمت تا طلوع صبح. از این جهت شبی است سراسر سلامت زیرا قرآن در آن نازل شده است وهم عبادت وشب زنده داری آن معادل هزار ماه است. وهم خیرات وبرکات الهی در آن شب نازل می شود. وهم رحمت خاص الهی شامل حال بندگان می گردد وهم فرشتگان وروح در آن شب نازل می گردند. حتی طبق بعضی از روایات در آن شب شیطان در زنجیر است وبا عنایت به این ویژگیها شبی است سالم وهمراه سلامت. بنابراین اطلاق سلام که به معنای سلامت است، بر آن شب به جای (سالم) در حقیقت نوعی از تأکید است. همانگونه که اطلاق سلام بر آن شب به خاطر این است که فرشتگان پیوسته به یکدیگر ویا به مومنان سلام عرضه می دارند. به هر حال شبی است سراسر نور ورحمت وخیر وبرکت وسلامت وسعادت واز هر جهت بی نظیر.
راوی می گوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که آن حضرت می فرمود: پدرم امام باقر (علیه السلام) به من فرمود: حضرت علی بن ابیطالب در حالیکه حسن وحسین (علیه السلام) در نزدش بودند. سوره ی قدر را خواند. حسین (علیه السلام) به آن جناب عرضه داشت. ای پدر: گویی از دهان شما شیرینی دیگری دارد. امیر المومنین (علیه السلام) به او فرمود: ای فرزند من وای فرزند رسول خدا. همانا من در این سوره می دانم آنچه را که تو نمی دانی. زمانی که این سوره نازل شد. جدت رسول خدا در پی من فرستاد. پس آن را بر من خواند. سپس بر شانه راست من زد وفرمود: یا اخی ووصیی وولیی علی امتی بعدی وحرب اعدائی الی یوم یبعثون. هذه السورة لک من بعدی ولولدک من بعدک. ان جبرئیل اخی (علیه السلام) من الملائکة. حدث الی احداث امتی فی سنتها، والله وانه لیحدث ذلک الیک کاحداث النبوة ولها نور ساطع فی قلبک وقلوب اوصیائک الی مطلع فجر القائم (علیه السلام). ای برادر وجانشین وسرپرست من بر امتم بعد از من. وای جنگ دشمنان من تا روزی که برانگیخته شوند. این سوره برای توست بعد از من وبرای فرزندانت بعد از تو. همانا برادرم جبرئیل که از فرشتگان است. حوادث وکارهای امت مرا در سالشان را به اطلاع من رسانید. به خداوند سوگند همانا این مسئله اطلاع دادن از حوادث وامور برای تو نیز خواهد بود. همچون خبر گرفتن نبوت. وبرای آن نور درخشانی است در دل تو ودلهای اوصیای تو تا طلوع فجر حضرت قائم (علیه السلام)(۴۳).
(۲۶) سوره لیل، آیه ۱-۲
﴿واللیل اذا یغشی والنهار اذا تجلی﴾.
قسم به شب در آن هنگام که جهان را بپوشاند وقسم به روز هنگامی که تجلی کند. در این سوره در آغاز بعد از ذکر سه سوگند مردم را به دو گروه تقسیم می کند. ۱- انفاق کنندگان با تقوی. ۲- بخیلانی که منکر پاداش قیامتند. پایان کار گروه اول را خوشبختی وسهولت وآرامش وپایان کار گروه دوم را سختی وبدبختی برمی شمرد. در اولین سوگند می فرماید: سوگند به شب در آن هنگام که جهان را بپوشاند در دومین سوگند می فرماید: وقسم به روز هنگامی که آشکار وظاهر گردد. در قرآن مجید بر مسأله نظام (نور وظلمت) وتأثیر آنها در زندگی بشر فراوان توجه داده شده، زیرا که این دو نعمت بزرگ دائمی ودو نشانه از آیات مهم پروردگار هستند. سوگند به شب می خورد بخاطر اهمیت شب ونقش موثر آن در زندگی انسانها، از تعدیل حرارت آفتاب گرفته تا مسأله آرامش وسکوت واستراحت همه موجودات زنده در پرتو شب ونیز عبادت وبندگی شب زنده داران بیدار دل وهشیار. وبه روز قسم می خورد همان نوری که رمز حرکت وحیات ومایه پرورش تمام موجودات زنده است واین لحظه از زمانی آغاز می شود که سپیده ی صبح پرده ظلمانی شب را می شکافد وتاریکیها را به عقب می راند وبر تمام پهنه آسمان حاکم می شود. وروی این حساب است که می بینیم در برخی از اخبار وروایات از زبان حضرت ائمه معصومین (علیهم السلام) ذیل همین آیه شریفه (روز) به ظهور مهدی موعود (علیه السلام) تفسیر شده است. عن محمد بن مسلم قال: سألت ابا جعفر (علیه السلام) عن قول الله (عزَّ وجلَّ) واللیل اذا یغشی. قال: اللیل فی هذا الموضع الثانی. یغشی امیرالمومنین (علیه السلام) فی دولته التی جرت له علیه. وامیرالمومنین یصبر فی دولتهم حتی تنقضی. قال والنهار اذا تجلی. قال: النهار هو القائم (علیه السلام) منا اهل البیت اذا قام غلبت دولته الباطل. والقرآن ضرب فیه الأمثال للناس وخاطب الله نبیه به ونحن فلیس یعلمه غیرنا. محمد بن مسلم می گوید از امام باقر (علیه السلام) پیرامون فرموده خداوند که می فرماید (سوگند به شب آنگاه که همه جا را در پرده سپاه بپوشاند) سوال کردم امام باقر (علیه السلام) فرمود: لیل. در اینجا دومی است که پرده سیاهش را در دولتش که برایش فراهم آمد بر امیر المومنین (علیه السلام) قرار داد. امیرالمومنین در دولت آنها صبر می کند تا وقتی که به پایان رسد بعد امام فرمود (وسوگند به روز هنگامی که جهان را روشن سازد). منظور از روز همان قائم (علیه السلام) از ما اهل بیت است که هرگاه بپا خیزد دولت امر بر باطل غالب شود. ودر قرآن مثالهایی برای مردم آورده شده وخداوند آن را به پیامبرش وما خطاب نموده که جز ما کسی آن را نمی داند(۴۴).
(۲۷) سوره شمس، آیه ۱-۴
﴿والشمس وضحیها. والقمر اذا تلاها. والنهار اذا جلاها. واللیل اذا یغشیها﴾.
سوگند به خورشید وگسترش نور آن وسوگند به ماه در آن هنگام که بعد از آن در آید وسوگند به روز هنگامی که صفحه زمین را روشن سازد وقسم به شب آن هنگام که صفحه زمین را بپوشاند. سوگندهای پی در پی ومهمی که در آغاز این سوره آمده به یک حساب (یازده سوگند) وبه حساب دیگر (هفت سوگند) است. وبیشترین تعداد سوگندهای قرآن را در خود جای داده وبه خوبی نشان می دهد که مطلب مهمی در اینجا مطرح است. مطلبی به عظمت آسمانها وزمین وخورشید وماه. مطلبی سرنوشت ساز وحیات بخش. سوگندهای قرآن عموما دو مقصد را تعقیب می کند. ۱- اهمیت مطلبی که سوگند به خاطر آن یاد شده. ۲- اهمیت خود این امور سوگند واقع شده. زیرا سوگند همیشه به موضوعات مهم یاد می شود. به همین دلیل این سوگندها فکر واندیشه انسان را به کار می اندازد تا درباره این موضوعات مهم عالم خلقت بیندیشد. واز آنها راهی به سوی خدا بگشاید. بر این اساس می بینیم در شروع این سوره به خورشید که مهمترین وسازنده ترین نقش را در زندگی انسان وتمام موجودات زنده زمینی دارد سوگند یاد شده وسپس به ماه سوگند خورده که به دنبال خورشید سر از افق شرق بر می دارد وچهره پر فروغ خود را ظاهر می سازد. وآنگاه به روز سوگند یاد می کند که صفحه زمین را روشن می سازد وتأثیر فوق العاده ای در زندگی بشر وتمام موجودات زنده دارد. زیرا روز رمز حرکت وجنبش وحیات است وتمام تلاشها وکششها وکوششهای زندگی معمولا در روشنایی روز صورت می گیرد. وهم چنین سوگند به شب می خورد آن هنگام که صفحه زمین را بپوشاند وبرکات آثار فراوانی را به همراه خود خواهد آورد که یکی از آنها آرامش وسکون واستراحت همه موجودات زنده است. در روایتی راوی از امام صادق (علیه السلام) پیرامون آیات نخستین همین سوره پرسش نموده است امام (علیه السلام) این چنین توضیح داده است: (والشمس وضحاها) قال: الشمس رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) اوضح للناس دینهم قلت (والقمر اذا تلاها) قال ذاک امیرالمومنین (علیه السلام) تلا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) قلت (والنهار اذا جلاها) قال ذاک الامام من ذریة فاطمة نسل رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) فیجلی ظلام الجور والظلم. فحکی الله سبحانه عنه فقال (النهار اذا جلاها) یعنی به القائم (علیه السلام) قلت (واللیل اذا یغشاها) قال: ذلک ائمة الجور الذین استبدوا بالأمور دون آل الرسول (صلی الله علیه وآله وسلّم) می باشد که برای مردم دین آنان را روشن وواضح ساخت. راوی می گوید: از (سوگند به ماه تابان) پرسیدم. امام فرمود: مراد امیرمومنان (علیه السلام) است که در پی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) درخشید. راوی می گوید: از سوگند به روز که جهان را روشن می کند سوال نمودم امام فرمود: منظور از روز در این آیه امامی است از ذریه فاطمه نسل رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) که تاریکی ظلم وجور را می زداید. پس خداوند سبحان از او سخن به میان آورده که فرموده: وسوگند به روز که تاریکی را می زداید وجهان را روشن می سازد که منظور از آن حضرت قائم (علیه السلام) باشد. راوی می گوید از (سوگند به شب هنگامی که عالم را در پرده سیاهی فرو برد) پرسیدم امام فرمود: منظور از شب آن امامان جور وظلم وستم هستند که بر اساس استبداد وخودکامگی خاندان رسول (صلی الله علیه وآله وسلّم) را منزوی ساخته وزمام امور را به دست گرفته وبه مسندی تکیه زدند که خاندان رسول نسبت به آن مسند شایسته تر بودند. پس آنها دین وآیین خداوند را با ظلم وستم پوشاندند که خدای سبحان از اعمال آنان سخن به میان آورده ومی فرماید: (وسوگند به شب زمانی که جهان را فرا گیرد).
(۲۸) سوره فجر، آیه ۱-۴
﴿والفجر. ولیال عشر. والشفع والوتر. واللیل اذا یسر﴾.
سوگند به سپیده دم. وسوگند به شبهای ده گانه. وسوگند به جفت وفرد وقسم به شب هنگامی که به سوی روشنایی روز حرکت می کند. در آغاز این سوره پنج سوگند یاد شده. ۱- به فجر: که در اصل به معنای شکافتن وسیع است واز آنجا که نور صبح تاریکی شب را می شکافد از آن تعبیر به فجر شده است وفجر هم بر دو گونه است. ۱- صادق ۲- کاذب. فجر صادق که از همان ابتدا در افق گسترش پیدا می کند وصفا ونورانیت وشفافیت خاصی دارد ومانند یک نهر آب زلال افق شرق را فرا می گیرد وبعد در تمام آسمان گسترده می شود. اعلام پایان شب وآغاز روز است. در این زمان است که روزه داران باید امساک کنند ووقت نماز صبح وارد شده است. که قطعا این سپیده ی صبح یکی از نشانه های عظمت خداوندیست نقطه ی عطفی است در زندگی انسانها وتمام موجودات زمینی.
وآغاز حاکمیت نور وپایان گرفتن ظلمت است. آغاز جنبش وحرکت موجودات زنده وپایان یافتن خواب واستراحت وسکوت است وبه خاطر این ویژگیها خداوند بدان قسم خورده است. ومنظور از لیال عشر (شبهای ده گانه) بنا بر قول مشهور همان شبهای دهگانه ذی الحجه است که شاهد بزرگترین وتکان دهنده ترین اجتماعات عبادی سیاسی مسلمین جهان است. وبرخی از مفسرین می گویند، منظور از شبهای (ده گانه) ده شب آخر ماه مبارک رمضان است که شبهای قدر در آن واقع شده است. در هر حال سوگند به این شبهای دهگانه به هر تفسیری که باشد دلیل بر اهمیت فوق العاده ی آنهاست. واما اینکه منظور از (شفع ووتر) یعنی زوج وفرد چیست؟ بین مفسران اختلاف است وبالغ بر بیست قول از آنها نقل شده است که در اینجا فقط به یک قول اشاره می گردد وآن اینکه: منظور از شفع مخلوقات هستند. زیرا همه آنها دارای زوج وقرینی هستند ومنظور از وتر خداست که هیچ شبیه ومانند ندارد. به علاوه ممکنات همگی مرکب از ماهیت ووجود هستند که در فلسفه از آن تعبیر به (زوج ترکیبی)می شود. تنها هستی بی انتهاو بدون ماهیت ذات خداوند است(۴۵). ودر آخرین سوگند: از شب سخن به میان آمده زمانی که به سوی صبحگاهان وروز پیش می رود وبا این تعبیر زیبا راه رفتن را به خود شب نسبت داده است آن هم راه رفتن در شب. زیرا کلمه ی (یسر) از ماده سری است وبه معنای راه رفتن در شب است گویی شب موجود زنده ایست ودارای حس وحرکت که در تاریکی خود گام بر می دارد وبه سوی صبحی روشن حرکت می کند. در بعضی از روایاتی که بطون قرآن را توضیح می دهند. فجر به وجود حضرت مهدی (علیه السلام) ولیال عشر به ده امام قبل از او وشفع که در آیه بعد می آید به حضرت علی (علیه السلام) وفاطمه زهرا تفسیر شده است که به یکی از آن روایات اشاره می گردد. عن جابر بن یزید الجعفی. عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: قوله (عزَّ وجلَّ): (والفجر) الفجر هو القائم (علیه السلام). لیال عشر: الائمة (علیه السلام) من الحسن الی الحسن. والشفع: امیرالمومنین وفاطمة (علیهما السلام). والوتر: هو الله وحده لا شریک له. جابربن یزید جعفی از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که حضرت فرمود. اینکه خدای (عزَّ وجلَّ) فرمود: (والفجر) فجر همان قائم (علیه السلام) است. لیال عشر (شبهای ده گانه) امامان (علیهم السلام) می باشند از امام مجتبی تا امام حسن عسکری (علیه السلام) ومنظور از (شفع) امیرالمومنین وفاطمه (علیهما السلام) می باشند ومنظور از (وتر) همان خداوند یکتاست که هیچ شریک ومانندی ندارد(۴۶).
(۲۹) سوره بروج، آیه ۱
﴿والسماء ذات البروج﴾.
سوگند به آسمان که دارای برجهای بسیار است. نام گذاری این سوره به سوره بروج به تناسب همین سوگندیست که در آیه اول این سوره آمده. این سوره، سوره ی استقامت وپایمردی وشکیبایی در برابر فشارهایی است که از ظالمان ومستکبران بر مومنان وارد می شود ودر لابلای آیات آن وعده ی نصرت الهی نهفته است. بروج جمع برج است که در اصل به معنای قصر است وبرخی آن را به معنای چیز ظاهر وآشکار می دانند ونام گذاری قصرها وعمارتهای بلند ومرتفع را به این نام به خاطر وضوح وظهورشان دانسته اند به همین جهت قسمت مخصوصی از دیوار اطراف شهر یا محل اجتماع لشکر که بروز وظهور خاصی دارد برج نامیده می شود. وزمانی هم که زنان زینت خود را آشکار سازند (تبرج) گویند. حال برجهای آسمانی یابه معنای ستارگان درخشان وروشن آسمان است ویا به معنای صورتهای فلکی است یعنی مجموعه ای از ستارگان که در نظر ما شباهت به یکی از موجودات زمینی دارد. سوگند به هر یک از این معانی باشد حکایت از عظمت آن می کند. عظمتی که شاید در آن زمان در نظر عرب روشن نبود ولی امروز برای ما کاملا شناخته شده است. هر چند بیشتر به نظر می رسد که منظور از برجهای همان ستارگان درخشان آسمانی باشد.
به روایتی جالب پیرامون این آیه توجه فرمایید. قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) ذکر الله (عزَّ وجلَّ) عبادة وذکری عبادة وذکر علی عبادة وذکر الائمة من ولده عبادة. والذی بعثنی بالنبوة وجعلنی خیر البریة. ان وصیی لافضل الاوصیاء وانه لحجة الله علی عباده وخلیفته علی خلقه ومن ولده الائمة الهداة بعدی. بهم یحبس الله العذاب عن اهل الارض. وبهم یمسک السماء ان تقع علی الارض الا باذنه. وبهم یمسک الجبال ان تمید بهم. وبهم یسقی خلقه الغیث. وبهم یخرج النبات. اولئک اولیاء الله حقا وخلفاءوه صدقا عدتهم عدة الشهور. وهی اثنا عشر شهرا. وعدتهم عدة نقباء موسی بن عمران. ثم تلا (صلی الله علیه وآله وسلّم) هذه الآیة: والسماء ذات البروج. ثم قال: اتقدر یا ابن عباس: ان الله یقسم بالسماء ذات البروج. ویعنی به السماء وبروجها. قلت: یا رسول الله. فما ذاک؟ قال: اما السماءفانا. واما البروج. فاالائمة بعدی اولهم علی وآخرهم المهدی. صلوات الله علیهم اجمعین. شیخ مفید در کتاب اختصاص به سند متعدد از ابن عباس نقل می کند که گفت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) پیرامون این آیه چنین فرمود: ذکر خداوند (عزَّ وجلَّ) عبادت است. یاد من عبادت است ویاد علی عبادت است ویاد فرزندان علی عبادت است. سوگند به آنکه مرا به نبوت مبعوث کرد وبهترین مخلوقات قرارم داد. وصی من برترین اوصیاست. وهمانا او حجت خداوند بر بندگانش وخلیفه او بر مخلوقاتش می باشد وفرزندانش بعد از من امامان هدایتگر می باشند. بخاطر آنان خداوند عذاب را از اهل زمین جلو می گیرد وبه سبب آنان آسمان را نگاه می دارد که جز به اذن او بر زمین افتد وبه خاطر وجود آنان کوهها را نگاه می دارد که به حرکت در آیند. وبه واسطه ی آنان بر بندگان خویش باران می بارد وبخاطر آنان گیاه می رویاند. ایشان به حق اولیای خداوند وخلفای راستین او می باشند. شماره ایشان همان تعداد ماههاست که دوازده ماه است وبه شماره نقبای موسی بن عمران هستند. وسپس رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) همین آیه ی (والسماء ذات البروج) را تلاوت نمود آنگاه فرمود: ای ابن عباس! آیا چنین می پنداری که خداوند به آسمان دارای برجها سوگند یاد کند ومنظورش همین آسمان ظاهری وبرجهای آن باشد. عرض کردم یا رسول الله: پس معنای آیه چیست؟ رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: اما منظور از آسمان من هستم، ومنظور از برجها. امامان بعد از من می باشند که نخستین آنها علی (علیه السلام) است وآخرین آنها مهدی موعود (علیه السلام) است (صلوات الله علیهم اجمعین)(۴۷).
(۳۰) سوره غاشیه، آیه ۱-۴
﴿هل اتاک حدیث الغاشیة. وجوه یومئذ خاشعة عاملة ناصبة. تصلی نارا حامیة﴾.
آیا داستان (غاشیه) (یعنی روز قیامت که حوادث وحشتناکش همه را می پوشاند) به تو رسیده است. در آن روز چهره هایی خاشع وذلت بار است. آنها که پیوسته عمل کرده وخسته شده اند. ودر آتش سوزان وارد می گردند. در آغاز این سوره کلمه غاشیه آمده که نام تازه ای از قیامت است. غاشیه: از ماده ی غشاوه است وبه معنای پوشاندن است وانتخاب این واژه برای روز قیامت به خاطر آنست که حوادث وحشتناک آن به طور ناگهانی همه را تحت پوشش خود قرار می دهد. ومخاطب در این آیه شخص پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) است وذکر این جمله به صورت استفهام از شخص رسول بیانگر اهمیت وعظمت آن روز بزرگ است. آنگاه به بیان چگونگی حال مجرمان پرداخته می گوید: چهره هایی در آن روز خاشع وذلت بارند. واین ذلت وترس از عذاب وکیفرهای بزرگ آن روز تمام وجود آنها را فراگرفته واز آنجا که حالات روحی انسان بیش از همه جا در چهره انسان بروز می کند اشاره به خوف وذلت ووحشتی می کند که سراسر چهره ی آنها را می پوشاند. وبدنبال آن می فرماید: اینها کسانی هستند که پیوسته عمل کرده وخسته شده اند. تلاش وکوشش زیادی در زندگی دنیا به خرج می دهند ولی هیچ فایده ای جز خستگی در واقع نصیب آنها نمی شود. نه عمل مقبولی در درگاه خدا دارند ونه چیزی از آن همه ثروتهایی که اندوخته اند می توانند با خود ببرند ونه نام نیکی از خود به یادگار می گذارند وتعبیر (عاملة ناصبة) در حق آنان تعبیر رسایی است. وسرانجام این عاملان خسته وبی بهره وارد آتش سوزان می شوند وبا آن می سوزند حال به روایتی زیبا پیرامون این آیات اشاره می گردد. عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: قلت: هل اتاک حدیث الغاشیة. قال (علیه السلام) یغشاکم القائم (علیه السلام) بالسیف، قال: قلت (وجوه یومئذ خاشعة قال: خاشعة لا تطیق الامتناع. قال: قلت (عاملة) قال: عملت بغیر ما انزل الله. قال: قلت (ناصبة) قال: نصبت غیر ولادة الامام. قال: قلت (تصلی نارا حامیة) قال: تصلی نار الحرب فی الدنیا علی عهد القائم (علیه السلام) وفی الآخرة نار جهنم. راوی می گوید از امام صادق (علیه السلام) پیرامون این آیات سوال کردم امام (علیه السلام) فرمود: معنای (آیا حدیث غاشیه به تو رسیده) این است که حضرت قائم (علیه السلام) شما را با شمشیر فرا می گیرد. راوی می گوید از آیه دوم که می فرماید: (چهره هایی در آن روز ذلت بارند) پرسیدم: امام فرمود: عده ای آنچنان ذلیل وخوارند که توانایی رد کردن آن عذاب وعقوبت را ندارند. راوی می گوید: از آیه ی سوم (عاملة ناصبة) سوال نمودم، امام فرمود: اینان به غیر آنچه خداوند نازل فرموده عمل کرده وغیر از والیان امام را نصب نموده اند. راوی می گوید از آیه چهارم که می گوید (به آتش سوزان می رسند) سوال کردم. امام (علیه السلام) فرمود: به آتش جنگ در دنیا در عهد حضرت قائم (علیه السلام) دچار می شوند ودر آخرت به آتش دوزخ فرو می افتند(۴۸).
(۳۱) سوره تکویر، آیه ۱۵-۱۶
﴿فلا اقسم بالخنس الجوار الکنس﴾.
سوگند به ستارگانی که باز می گردند. حرکت می کنند واز دیده ها پنهان می شوند. سوره ی تکویر عمدة بر دو محور دور می زند. ۱- محور اول آیات آغاز این سوره است که بیانگر نشانه هایی از قیامت ودگرگونیهای عظیم در پایان این جهان وآغاز رستاخیز است. ۲- در محور دوم سخن از عظمت قرآن وآورنده ی آن وتأثیرش در نفوس می باشد. واژه ها خنس: از ماده ی (خنس) بر وزن شمس می باشد وجمع خانس است ودر اصل به معنای انقباض وبازگشت وپنهان شدن است وبر همین اساس شیطان را خناس می گویند زیرا هنگامی که نام خدا برده شود بر می گردد وخود را مخفی می کند. جوار جمع جاریه. به معنای رونده ی سریع است.
کنس جمع کانس از ماده ی (کنس) بر وزن شمس است وبه معنای مخفی شدن است. در اینکه منظور از این سوگندها چیست. بسیاری از مفسران معتقدند که اشاره به پنج ستاره سیار منظومه شمسی است که با چشم غیر مسلح دیده می شوند. عطارد. زهره. مریخ. مشتری وزحل. تنها این پنج ستاره هستند که در لابلای ستارگان دیگر حرکت می کنند این پنج ستاره عضو خانواده منظومه شمسی می باشند وحرکات آنها به خاطر نزدیکی آنها به ماست وگرنه سایر ستارگان آسمان نیز دارای چنین حرکاتی هستند اما چون از ما بسیار دورند. ما نمی توانیم حرکات آنها را احساس کنیم. این آیات ممکن است اشاره به همین باشد که این ستارگان دارای حرکتند (الجوار) ودر سیر خود رجوع وبازگشت دارند (الخنس) وسرانجام به هنگام طلوع سپیده ی صبح وآفتاب پنهان می شوند. شبیه آهوانی که شبها در بیابانها برای به دست آوردن طعمه می گردند وبه هنگام روز از ترس صیاد وحیوانات وحشی در لانه خود مخفی می شوند (الکنس). در هر حال گویا قرآن مجید می خواهد با این سوگندهای پر معنا وآمیخته با نوعی ابهام. اندیشه ها را به حرکت در آورد ومتوجه وضع خاص واستثنایی این سیارات در میان خیل عظیم ستارگان آسمان کند. تا مردم هر چه بیشتر در آن فکر کنند وبه عظمت پدید آورنده این دستگاه عظیم آشناتر شوند. امام باقر (علیه السلام) پیرامون این آیات چنین می فرماید: عن ام هانی: قالت، سألت ابا جعفر محمد بن علی (علیه السلام) عن قول الله (عزَّ وجلَّ): فلا اقسم بالخنس الجوار الکنس: قالت: فقال: امام یخنس سنة ستین ومأتین. ثم یظهر کالشهاب. یتوقد فی اللیلة الظلماء. واذا ادرکت زمانه قرت عینک. ام هانی می گوید از امام باقر (علیه السلام) پیرامون فرموده ی خداوند (عزَّ وجلَّ) که می فرماید: سوگند به آن ستارگان که پنهان می شوند. پرسش نمودم، آن جناب فرمود: امامی است که در سال دویست وشصت پنهان خواهد شد. سپس هم چون ستاره ای که در شب تار درخشان شود ظاهر می گردد وچنانچه زمان او را (ای ام هانی) دریابی. دیده ات روشن شود(۴۹).
(۳۲) سوره مدثر، آیه ۸-۱۰
﴿فاذا نقر فی الناقور، فذلک یومئذ یوم عسیر علی الکافرین غیر یسیر﴾.
پس هنگامی که در صور دمیده شود. آن روز روز سختی است وبرای کافران آسان نیست. دقت در محتوای سوره ی (اقرأ) وسوره (مدثر) نشان می دهد که اقرأ در آغاز دعوت رسول نازل شده وسوره ی مدثر. مربوط به زمانی است که پیامبر مأمور به دعوت آشکار شد. ودوران دعوت پنهانی پایان گرفت. لذا بعضی گفته اند سوره ی (اقرأ) اولین سوره ایست که در آغاز بعثت نازل شد وسوره ی (مدثر) نخستین سوره بعد از دعوت آشکار است. بخشهای این سوره در مجموع بر هفت محور می باشد. ۱- دعوت پیامبر به قیام وانذار وابلاغ آشکار. ۲- اشاره به قیامت وصفات دوزخیان. ۳- قسمتی از ویژگیهای دوزخ توأم با انذار کافران. ۴- تأکید بر امر رستاخیز از طریق سوگندهای مکرر. ۵- ارتباط سرنوشت هر انسانی با اعمال او. ۶- قسمتی از ویژگیهای بهشتیان ودوزخیان. ۷- چگونگی فرار افراد جاهل ومغرور وخودخواه از حق. واژه ها ناقور در اصل از ماده ی (نقر) به معنای کوبیدنی است که منجر به سوراخ کردن شود. ومنقار پرندگان که وسیله کوبیدن وسوراخ کردن اشیاء هست نیز از همین معنا گرفته شده. وبه همین جهت به شیپوری که صدای آن گویی گوش انسان را سوراخ می کند ودر مغز فرو می رود (ناقور) گفته می شود. از آیات قرآن به خوبی استفاده می شود که در پایان دنیا وآغاز رستاخیز دوبار در صور دمیده می شود. یعنی دو صدای فوق العاده وحشت انگیز وتکان دهنده که اولی صدای مرگ است ودومی صدای بیداری وحیات است سراسر جهان را فرا می گیرد که از آن تعبیر به نفخه ی صور اول ونفخه ی صور دوم می شود. وآیه مورد بحث اشاره به نفخه ی دوم است که رستاخیز با آن بر پا می گردد وروز سخت وسنگینی بر کافران است که مشکلات آنان یکی بعد از دیگری نمایان می گردد. روزیست بسیار دردناک ومصیبت بار وطاقت فرسا که نیرومندترین انسانها را به زانو در می آورد. امام صادق (علیه السلام) این آیه را چنین تفسیر می کند. عن ابی عبدالله (علیه السلام) فی قوله (عزَّ وجلَّ): فاذا نقر فی الناقور قال. ان منا اماما مظفرا. مستترا. فاذا اراد الله (عزَّ وجلَّ) اظهار امره. نکت فی قلبه نکتة فظهر فقام بامر الله تعالی. امام صادق (علیه السلام) درباره ی قول خداوند. (پس آنگاه که در صور دمیده شود) فرمود همانا از ما خاندان وحی. امام پیروز پنهانی خواهد بود که چون خدای (عزَّ وجلَّ) بخواهد امر او را ظاهر سازد. در دل او نکته ای گذراند. پس ظاهر شود وباذن خدای تعالی قیام کند(۵۰).
(۳۳) سوره جن، آیه ۲۴
﴿حتی اذا راوا ما یوعدون فسیعلمون من اضعف ناصرا واقل عددا﴾.
(سنگ اندازی وکارشکنی کفار همچنان ادامه می یابد) تا زمانی که آنچه را به آنها وعده داده شده ببینند آنگاه می دانند چه یاورشان ضعیفتر وجمعیتش کمتر است. در اینکه منظور از جمله ی (ما یوعدون) عذاب دنیا یا آخرت، یا هر دو باشد تفسیرهای متعددی وارد شده است. ولی مناسب این است که معنای آن عام وگسترده باشد بخصوص اینکه فزونی وکمی عدد وضعف وقدرت ناصر ویاور، بیشتر مربوط به دنیاست. ولذا جمعی از مفسرین آن را به مسأله جنگ بدر که در آن قوت وقدرت مسلمانان آشکار گشت تفسیر کرده اند، ودر روایات متعددی به ظهور مهدی موعود (علیه السلام) تفسیر شده است لحن آیه بخوبی نشان می دهد که دشمنان اسلام پیوسته قدرت وکثرت نفرات خود را به رخ آنها می کشیدند وآنها را ضعیف وناتوان می شمردند قرآن بدین وسیله به مومنان دلداری ونوید می دهد که سرانجام روز پیروزی آنها وشکست وناتوانی دشمنان فرا خواهد رسید. بدین جهت در روایات متعددی این آیه شریفه به قیام وظهور مهدی (علیه السلام) تفسیر شده است. بنابراین اگر آیه را به معنای گسترده ووسیعش تفسیر کنیم همه این موارد را شامل می شود.
توجه خوانندگان گرامی را به روایتی در توضیح وتفسیر این آیه شریفه معطوف می نمایم. عن ابی الحسن الماضی (علیه السلام) قال: قلت (اذا راوا ما یوعدون فسیعلمون من اضعف ناصرا واقل عددا) یعنی بذلک القائم (علیه السلام) وانصاره. محمد بن فضیل می گوید: عرضه داشتم (آنگاه که عذاب موعود خود را به چشم ببینند. خواهند دانست که کدامیک (شما یا ایشان) یارانشان ضعیف تر وافرادشان کمتر است) امام موسی کاظم فرمود: منظور از آن حضرت قائم (علیه السلام) ویاران او می باشد(۵۱).
(۳۴) سوره معارج، آیه ۴۴
﴿خاشعة ابصارهم، ترهقهم ذلة، ذلک الیوم الذی کانوا یوعدون﴾.
در حالی که چشمهای آنها از شدت وحشت به زیر افتاده، وپرده ای از ذلت وخواری آنها را پوشانده است (وبه آنها گفته می شود) این همان روزیست که به شما وعده داده می شد. این آیه آخرین آیه ی از سوره ی معارج است. که در آیات آخرین این سوره سخن از تهدید وانذار کافران سرسخت ولجوج وبیان روز موعود است ودر معرفی آن روز موعود ونشانه های این روز وحشتناک چنین می فرماید: روزی که از قبرها به سرعت خارج می شوند وچنان تند حرکت می کنند که گویی به سوی بتهایشان می دوند.
وسپس به ویژگیهای دیگری از روز موعود پرداخته ومی فرماید: این در حالی است که چشمهای آنها از شدت وحشت به زیر افتاده وخاضعانه نگاه می کنند وپرده ای از ذلت وخواری تمام وجود آنها را در برگرفته. واین همان روزیست که به آنها وعده داده می شد. وآن را به باد مسخره می گرفتند. عن ابی جعفر (علیه السلام) فی قوله (عزَّ وجلَّ): خاشعة ابصارهم، ترهقهم ذلة. ذلک الیوم الذی کانوا یوعدون. قال: یعنی یوم خروج القائم (علیه السلام). امام باقر (علیه السلام) در تفسیر این آیه شریفه می فرماید. منظور از روز موعود. روز خروج وظهور حضرت قائم (علیه السلام) است(۵۲).
(۳۵) سوره معارج، آیه ۲۶
﴿والذین یصدقون بیوم الدین﴾.
وآنها که به روز جزا ایمان دارند. در قسمتی از سوره ی معارج اوصاف انسانهای شایسته مطرح شده است. در مقابل اوصاف افراد بی ایمان تا معلوم شود چرا گروهی اهل عذابند وگروهی اهل نجات. وسومین ویژگی افراد مومن وشایسته را چنین بیان می دارد که کسانی هستند که به روز جزا ایمان دارند. عن ابی جعفر (علیه السلام) فی قوله (عزَّ وجلَّ). (والذین یصدقون بیوم الدین) قال: بخروج القائم (علیه السلام).
امام باقر (علیه السلام) درباره این آیه می فرماید: منظور از روز جزا. ظهور وخروج حضرت قائم (علیه السلام) است(۵۳).
(۳۶) سوره ملک، آیه ۳۰
﴿قل ارایتم ان اصبح ماءکم غورا. فمن یأتیکم بماء معین﴾.
بگو به من خبر دهید. اگر آبهای سرزمین شما در زمین فرو رود چه کسی می تواند آب جاری در دسترس شما قرار دهد. آیات آخرین سوره ی (ملک) همه با کلمه ی (قل) خطاب به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) شروع می شود ودر واقع ادامه بحثهایی است که در آیات قبل با کفار شده. نخست به آنها که غالبا انتظار مرگ پیامبر ویارانش را داشتند وگمان می کردند که با مرگ وی آیین او برچیده می شود. می فرماید: بگو: اگر خداوند مرا وتمام کسانی که با من هستند هلاک کند یا مورد ترحم قرار دهد. چه کسی کافران را از عذاب دردناک پناه می دهد؟ ودر ادامه می فرماید: به آنها بگو که او خداوند رحمان است. ما به او ایمان آورده ایم. وتوکل کرده ایم وبه زودی می دانید چه کسی در گمراهی آشکار است. ودر آخرین آیه به عنوان ذکر یک مصداق از رحمت عام خداوند که بسیاری از مردم از آن غافلند می گوید: به آنها بگو به من خبر دهید اگر آبهای مورد استفاده ی شما در زمین فرو رود چه کسی می تواند آب جاری در دسترس شما قرار دهد.
زمین از دو قشر مختلف تشکیل شده: ۱- قشر نفوذپذیر. ۲- قشر نفوذ ناپذیر. قشر اول آب را در خود فرو می برد ودر زیر آن قشر دوم قرار دارد که آب را در آنجا نگاه می دارد. تمام چشمه ها، چاه ها، قناتها از برکت این ترکیب خاص به وجود آمده. زیرا اگر تمام روی زمین تا اعماق زیاد قشر نفوذپذیر بود آبها چنان در زمین فرو می رفتند که هرگز دست کسی به دامانشان نمی رسید واگر همه نفوذناپذیر بودند. آبها روی زمین می ایستادند وتبدیل به یک باتلاق می شدند ویا به زودی به دریاها می ریختند وبه این ترتیب تمام ذخائر زیر زمینی آب از دست می رفت. این نمونه کوچکی از رحمت عام خدا است که مرگ وحیات انسان سخت با آن گره خورده است. واژه ها معین از ماده ی (معن بر وزن طعن) به معنای جریان آب است وگاه گفته اند از (عین) گرفته شده ومیم آن زائد است لذا بعضی از مفسران. معین را به معنای آبی گرفته اند که با چشم دیده می شود هر چند جاری نباشد. ولی بیشتر آن را به همان معنای آب جاری تفسیر کرده اند. وما می دانیم که اگر قشر نفوذناپذیر زمین از زمین از میان برود هیچ انسان قوی پنجه وهیچ کلنگ تیزی نمی تواند آبی استخراج نماید. در روایاتی که از ائمه اهل بیت به ما رسیده، این آیه به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) وعدل جهان گستر او تفسیر شده است. به روایتی از امام باقر در تفسیر این آیه توجه فرمایید. نزلت فی الامام القائم (علیه السلام): یقول ان اصبح امامکم غائبا عنکم: لا تدرون این هو فمن یأتیکم بامام ظاهر. یاتیکم باخبار السموات والارض وحلال الله وحرامه، ثم قال: والله ما جاء تاویل هذه الآیه ولا بد ان یجئی تأویلها. می فرماید: این آیه درباره ی امامی نازل شده است که قیام به عدل الهی می کند قائم (علیه السلام) می گوید: اگر امام شما پنهان گردد ونمی دانید کجاست؟ چه کسی برای شما امامی می فرستد که اخبار آسمانها وزمین وحلال وحرام خدا را برای شما توضیح دهد. سپس امام (علیه السلام) فرمود: بخدا سوگند تأویل این آیه نیامده وسرانجام خواهد آمد(۵۴).
ظاهر آیه مربوط به آب جاریست که مایه حیات موجودات زنده است وباطن آیه مربوط به وجود امام وعلم وعدالت جهان گستر اوست که آن نیز مایه حیات جامعه انسانی است. ونیز به روایتی از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) در تفسیر این آیه شریفه عنایت فرمایید. عن عمار: قال کنت مع رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) فی بعض غزواته. وقتل علی اصحاب الالویة وفرق جمعهم وقتل عمرو بن عبدالله الجمحی وقتل شیبة بن نافع. اتیت رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) فقلت له: یا رسول الله. ان علیا قد جاهد فی الله حق جهاده. فقال (صلی الله علیه وآله وسلّم) لانه منی وانا منه وانه وارث علمی وقاضی دینی ومنجز وعدی. والخلیفة من بعدی ولو لاه لم یعرف المومن المحض بعدی. حربه حربی. وحربی حرب الله، وسلمه سلمی، وسلمی سلم الله. الا انه ابو سبطی والائمة من صلبه. یخرج الله تعالی، الائمة الراشدین ومنهم مهدی هذه الامة. فقلت: بابی وامی یا رسول الله، من هذا المهدی (علیه السلام). فقال (صلی الله علیه وآله وسلّم) یا عمار، ان الله، تبارک وتعالی عهد الی انه یخرج من صلب الحسین (علیه السلام). ائمة تسعة والتاسع من ولده یغیب عنهم. وذلک قوله (عزَّ وجلَّ): (قل ارایتم ان اصبح ماءکم غورا. فمن یأتیکم بماء معین).
تکون له غیبة طویلة یرجع عنها قوم ویثبت علیها آخرون. فاذا کان فی آخر الزمان یخرج. فیملا الدنیا قسطا وعدلا. کما ملئت جورا وظلما. ویقاتل علی التأویل کما قاتلت علی التنزیل. وهو سمیی واشبه الناس بی. عمار یاسر می گوید: در یکی از غزوات رسول خدا با او همراه بودم وحضرت علی (علیه السلام) پرچمداران را به هلاکت رساند وجمعشان را متفرق ساخت وعمروبن عبدالله جمحی وشیبة بن نافع کشته شدند. به حضور رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) رسیدم وعرضه داشتم. یا رسول الله: همانا علی (علیه السلام) در راه خداوند حق جهاد را ادا کرد، رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: زیرا علی از من است ومن از علی هستم. واو وارث علم من وپرداخت کننده قرضهای من واجرا کننده ی وعده ی من وجانشین بعد از من است. اگر علی (علیه السلام) نمی بود مومن خالص پس از من شناخته نمی شد. جنگ با او جنگ با من است وجنگ با من جنگ با خداست ومسالمت با او مسالمت با من ومسالمت با من مسالمت با خداوند است توجه کنید که علی پدر دو نوه ی من است وامامان از صلب اویند. خدای تعالی امامان ارشاد کننده را که از جمله ی آنها مهدی این امت می باشد از او بوجود خواهد آورد. عرضه داشتم، یا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) پدر ومادرم فدایت باد. این مهدی (علیه السلام) کیست؟ رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: ای عمار خداوند تبارک وتعالی با من پیمان بسته که از صلب حسین (علیه السلام) نه امام بیرون آورد ونهمین آنها از نظر مردم غائب می شود وهمین است که خداوند (عزَّ وجلَّ) فرماید: (به کافران بگو اگر آب (که مایه حیات است) همه به زمین فرو رود کیست که باز آب گوارا برایتان پدید آرد). برای او غیبتی طولانی خواهد بود. که گروهی از عقیده شان برمی گردند وعده ی دیگری ثابت قدم می مانند. پس هرگاه آخر زمان شود خروج می کند ودنیا را پر از قسط وعدل می نماید. چنانکه از ظلم وجور پر شده است. واو بر مبنای تأیل مقاتله می کند همانطور که من بر مبنای تنزیل جهاد نمودم واو همنام من وشبیه ترین مردم به من است(۵۵).
(۳۷) سوره صف، آیه ۸
﴿یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم، والله متم نوره ولو کره الکافرون﴾.
آنها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند، ولی خدا نور خود را کامل می کند، هر چند کافران خوش نداشته باشند. در آیات قبل از این آیه سخن از گروه معاند ولجوج است که علی رغم توأم بودن دعوت پیامبر اسلام با بنیات ودلائل روشن ومعجزات چگونه به مقابله وانکار برخاستند. در آیات قبل وآیه مورد بحث عاقبت کار این افراد وسرنوشت آنها را تشریح می کند.
آنگاه برای اینکه نشان دهد دشمنان حق قادر نیستند آیین او را بر چینند، ضمن تشبیه جالبی می فرماید: آنها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند، ولی خداوند نور خود را کامل می کند. هر چند کافران خوش نداشته باشند. آنها به کسی می مانند که می خواهند نور آفتاب عالمتاب را با پف کردن خاموش سازند. آنها خفاشانی هستند که گمان می کنند، اگر چشم از آفتاب فرو پوشند وخود را در پرده های ظلمت شب فرو برند می توانند به مقابله با این منبع نور وروشنایی برخیزند. تاریخ اسلام سند زنده ای است بر تحقق عینی این پیشگویی بزرگ قرآن، چرا که از نخستین روز ظهور اسلام، توطئه های گوناگون برای نابودی آن چیده شد. گاه از طریق سخریه وایذاء وآزار دشمنان وگاه از طریق محاصره اقتصادی واجتماعی وگاه از طریق تحمیل جنگهای گوناگون در میدان های احد واحزاب وحنین وگاه از طریق توطئه های داخلی منافقان وغیره ولی همانگونه که خداوند اراده کرده بود این نور الهی روز به روز در گسترش است ودامنه اسلام هر زمان وسیعتر می شود. واین یک معجزه جاودانی قرآن است. قابل توجه اینکه این مضمون دوبار در آیات قرآنی ذکر شده با این تفاوت که در یک مورد (یریدون ان یطفئوا)(۵۶) آمده است. ولی در آیه مورد بحث (یریدون لیطفئوا) می باشد راغب اصفهانی در مفردات در توضیح این تفاوت می گوید: آیه نخست اشاره به خاموش کردن بدون مقدمه است. ولی دومی اشاره به خاموش کردن با توسل به مقدمات است. یعنی خواه آنها مقدمه چینی کنند یا نکنند. قادر به خاموش کردن نور الهی نیستند. به روایتی از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) عنایت فرمایید: عن محمد بن الفضیل، عن ابی الحسن الماضی (علیه السلام) قال: سألته عن قول الله (عزَّ وجلَّ). یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم. قال (علیه السلام) یریدون لیطفئوا ولایة امیرالمومنین بأفواههم قلت: والله متم نوره: قال: والله متم الامامة لقوله (عزَّ وجلَّ): (الذین امنوا بالله ورسوله والنور الذی انزلنا) فاالنور هو الامام، قلت: هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق. قال (علیه السلام) هو الذی امر رسوله (محمدا) (صلی الله علیه وآله وسلّم) باالولایة لوصیه. والولایة هی دین الحق: قلت: لیظهره علی الدین کله: قال: یظهره علی جمیع الادیان عند قیام القائم (علیه السلام). قال: یقول الله: والله متم نوره بولایة القائم. (ولو کره الکافرون) بولایة علی. محمد بن فضیل از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) روایت کرده که از او پیرامون این آیه سوال کردم. امام (علیه السلام) فرمود: می خواهند ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) را با دهان خود خاموش نمایند. عرض کردم (وخداوند تمام کننده نور خود است) امام در توضیح آن فرمود: خداوند تمام کننده امامت است. به دلیل فرموده ی خود: (آنانکه به خداوند ورسول او ونوری که نازل ساختیم ایمان آوردند.)
پس نور همان امام است. عرضه داشتیم. اوست خدایی که رسولش را به هدایت ودین حق فرستاد: فرمود: یعنی اوست خدایی که رسول خویش را به ولایت وصی خود امر فرمود: وولایت همان دین حق است. گفتم (تا بر همه دین غالب گرداند) امام در توضیح آن فرمود: یعنی آن را بر تمامی ادیان هنگام قیام حضرت قائم (علیه السلام) غالب سازد. واینکه خداوند فرموده (وخداوند تمام کننده نور خداست) یعنی ولایت قائم (علیه السلام) را به مرحله تمام وکمال می رساند واینکه می گوید (وهر چند کافران را خوش نیاید) یعنی هر چند کافران به ولایت علی (علیه السلام) اکراه دارند(۵۷).
(۳۸) سوره حدید، آیه ۱۷
﴿اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها﴾.
بدانید خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده می کند. در آیات قبل از این آیه سخن از غفلت وبی خبریست وبا طرح یک سوال (بعد از ذکر آن همه انذارهای کوبنده وهشدارهای بیدادگر در آیات گذشته وبیان سرنوشت دردناک منافقان وکافران در قیامت می فرماید: آیا وقت آن نرسیده است که دلهای افراد با ایمان در برابر ذکر خدا وآنچه از حق نازل گشته خاشع گردد واز غفلت وبی خبر وقساوت دل دور ماند.
واز آنجا که زنده شدن قلبهای مرده با ذکر الهی وپیدا کردن حیات معنوی در پرتو خشوع وخضوع در مقابل قرآن شباهت زیادی به زنده شدن زمینهای مرده به برکت قطرات حیات بخش باران دارد. در آیه ی مورد بحث می فرماید: بدانید که خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده می کند. در حقیقت این آیه هم اشاره ایست به زنده شدن زمینهای مرده به وسیله باران وهم زنده شدن دلهای مرده به وسیله ذکر خدا وقرآن که از آسمان وحی بر قلب پاک محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) نازل شده است. ولذا در روایات واخبار در تفسیر این آیه از زبان امام صادق (علیه السلام) می خوانیم که فرمود: (العدل بعد الجور) یعنی منظور زنده شدن زمین به وسیله عدالت است بعد از آنکه با جور مرده باشد(۵۸). در حدیث دیگری امام باقر (علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید: (اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها) یعنی یحیی الله تعالی بالقائم بعد موتها. (یعنی بموتها)، کفر اهلها والکافر میت. می فرماید: منظور آیه این است که: خداوند زمین را به وسیله حضرت مهدی زنده می کند. بعد از آنکه مرده باشد ومنظور از مردن زمین کفر اهل زمین است وکافر مرده است. در روایتی دیگر امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید: فان الله یحیی القلوب المیتة بنور الحکمة کما یحیی الارض المیتة بوابل المطر. منظور این است که خداوند دلهای مرده را به نور حکمت زنده می کند، همان گونه که زمینهای مرده را با بارانهای پر برکت زنده می سازد(۵۹). عن ابی جعفر (علیه السلام) فی قوله (عزَّ وجلَّ). اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها. یعنی بموتها کفر اهلها، والکافر میت فیحیها الله باالقائم (علیه السلام) فیعدل فیها، فیحیی الارض ویحیی اهلها بعد موتهم. امام باقر (علیه السلام) راجع به این آیه می فرماید: منظور از مردن زمین. کفر ورزیدن اهل آن است وکافر مرده است پس خداوند آن را به ظهور حضرت قائم (علیه السلام) زنده خواهد کرد یعنی در زمین عدالت را بر قرار می سازد. پس زمین را زنده می سازد واهل زمین را پس از مرگشان زنده می نماید(۶۰).
(۳۹) سوره رحمن، آیه ۴۱
﴿یعرف المجرمون بسیماهم، فیوخذ بالنواصی والاقدام﴾.
مجرمان با قیافه هایشان شناخته می شوند وآنگاه آنها را با موهای جلوی سر وپاهایشان می گیرند (وبه دوزخ می افکنند).
برخی آیات سوره مبارکه رحمن به بعضی از حوادث رستاخیز می پردازد از قبیل، صحنه قیامت، چگونگی حساب، مجازات وکفر. در آیات قبل از آیه مورد بحث از بهم ریختن نظام کنونی جهان سخن می گوید واز حوادث هولناکی که در سراسر عالم رخ می دهد پرده برمی دارد. ونیز به وضع انسانهای گنهکار در آن روز اشاره دارد که قیامت روزیست که هیچ کس از انس وجن از گناهش پرسش نمی شود. برای اینکه همه چیز در آن روز آشکار است. (یوم البروز) است ودر چهره انسانها همه چیز خوانده می شود. آری در آن روز سوال نمی شود، بلکه: مجرمان با قیافه هایشان شناخته می شوند. گروهی دارای چهره هایی شاداب، نورانی که بیانگر ایمان وعمل صالح آنهاست وگروهی دیگر صورتهایی سیاه وتاریک وزشت وعبوس دارند که نشانه کفر وگناه آنهاست. چنانکه در آیات ۳۹ تا ۴۱ سوره ی عبس می خوانیم: در آن روز چهره هایی درخشان ونورانی هستند، وچهره هایی تاریک که سیاهی مخصوصی آنرا پوشانیده. واژه ها سیما: در اصل به معنای علامت ونشانه است وهرگونه علامت ونشانه ای را که در صورت ویا سایر نقاط بدن آنها باشد شامل می شود. ولی از آنجا که علائم خوشحالی وبدحالی بیشتر در صورت نمایان می گردد به هنگام ذکر این لفظ غالبا صورت تداعی می شود. نواصی: جمع ناصیه است و(آنطور که راغب اصفهانی در مفردات گفته است) ناصیه در اصل به معنای جلوی سر است. اقدام: جمع قدم. به معنای پاها است. گرفتن مجرمان با موی جلوی سر وپاها ممکن است به معنای حقیقی آن باشد که مأموران عذاب این دو را می گیرند وآنان را از زمین برداشته، با نهایت ذلت به دوزخ می افکنند ویا کنایه از نهایت ضعف وناتوانی آنها در چنگال مأموران عذاب الهی است که این گروه را با خواری تمام به دوزخ می برند. عن ابی عبدالله (علیه السلام) فی قول الله (تبارک وتعالی) (یعرف المجرمون بسیماهم. فیوخذ بالنواصی والاقدام) فقال یا معاویة ما یقولون فی هذا؟ قلت: یزعمون ان الله (تبارک وتعالی) یعرف المجرمین بسیماهم فی القیامة. فیأمر بهم. فیوخذ بنواصیهم واقدامهم فیلقون فی النار. فقال (علیه السلام) لی: وکیف یحتاج (تبارک وتعالی) الی معرفة خلق انشأهم وهو خلقهم. فقلت: جعلت فداک. وما ذاک: قال: ذلک: لو قام قائمنا (علیه السلام) اعطاه الله السیما، فیأمر بالکافر فیوخذ بنواصیهم واقدامهم ثم تخبط بالسیف خبطا. معاویه دهنی از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که پیرامون آیه مورد بحث فرمود: ای معاویه مردم در این باره چه می گویند؟ عرضه داشتم. می پندارند که خداوند (تبارک وتعالی) در قیامت مجرمین را به چهره هایشان می شناسد. پس امر می شود از پیشانی وپاهایشان آنان را می گیرند ودر آتش در می افکنند. امام صادق (علیه السلام) فرمود: چگونه خداوند نیاز دارد به شناختن خلایقی که آنها را آفریده، گفتم، فدایت شوم پس معنای آیه چیست؟ فرمود: هر گاه قائم ما (علیه السلام) بپا خیزد. خداوند شناخت چهره ها را به آن حضرت عطا فرماید، پس امر کند کافران را با پیشانی وپاهایشان بگیرند سپس از دم شمشیر بگذرانند(۶۱).
(۴۰) سوره ذاریات، آیه ۲۳
﴿فو رب السماء والارض، انه لحق مثل ما انکم تنطقون﴾.
سوگند به پروردگار آسمان وزمین که این مطلب حق است. همانگونه که شما سخن می گویید. در تعقیب آیات پیشین که پیرامون مسأله معاد وصفات دوزخیان وبهشتیان ونشانه های خدا در زمین ودر وجود خود انسان، سخن می گفت: تا از یکسو به مسأله توحید وشناخت خدا وصفات او که مبدء حرکت به سوی همه خیرات است آشنا شوند. واز سوی دیگر به قدرت او بر مسأله معاد وزندگی پس از مرگ، زیرا که خالق حیات در روی زمین واین همه عجائب وشگفتیها قادر بر تجدید حیات نیز می باشد.
لذا برای تأکید این مطلب در آیه مورد بحث سوگند یاد کرده می گوید: بخدای آسمان وزمین سوگند که این مطلب حق است، درست همانگونه که شما سخن می گویید. کار بجایی رسیده است که خداوند با آن عظمت وقدرت برای اطمینان دادن به بندگان شکاک ودیر باور وضعیف النفس وحریص سوگند یاد می کند که آنچه به شما در زمینه ی رزق وروزی ووعده های ثواب وعقاب قیامت وعده داده شده همه حق است وهیچ شک وتردیدی در آن نیست. وتعبیر به (مثل ما انکم تنطقون) همانگونه که سخن می گویید تعبیر لطیف وحساب شده ایست که از محصوسترین اشیاء سخن می گوید زیرا گاهی در باصره ویا مسامعه انسان خطا واقع می شود. اما در سخن گفتن چنین خطایی راه ندارد که انسان احساس کند سخن گفته در حالی که سخن نگفته باشد لذا قرآن می گوید: همان اندازه که سخن گفتن شما برایتان محسوس است وواقعیت دارد. رزق وروزی ووعده های الهی نیز همانگونه است. از این گذشته مسأله سخن گفتن یکی از بزرگترین روزیها ومواهب پروردگار است که هیچ موجود زنده ای جز انسان از آن برخوردار نشده است. ونقش سخن گفتن در زندگی اجتماعی انسانها وتعلیم وتربیت وانتقال علوم ودانشها وحل مشکلات زندگی بر کسی پوشیده نیست. عن علی بن الحسین (علیه السلام) فی قول الله (عزَّ وجلَّ).
(فورب السماء والارض انه لحق مثل ما انکم تنطقون) قال: قوله انه لحق هو قیام القائم. وفیه نزلت: وعد الله الذین امنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم ولیبدلنهم من بعد خوفهم امنا. امام زین العابدین (علیه السلام) پیرامون آیه ی مورد بحث می فرماید: اینکه خداوند فرموده این حق است. منظور قیام حضرت قائم (علیه السلام) است ودر همین مورد آیه دیگری نازل شده که می فرماید: خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده وعمل صالح انجام دهند وعده فرموده (که در ظهور امام قائم (علیه السلام) در زمین خلافت دهد. چنانکه امتهای شایسته پیامبران گذشته را جانشین پیشینیان خود ساخت. ودین پسندیده ی آنان را بر همه جا مسلط ونافذ گرداند وبر همه مومنان پس از ترس وهراس از دشمنان، ایمنی کامل عطا فرماید(۶۲).
(۴۱) سوره ق، آیه ۴۱-۴۲
﴿واستمع یوم یناد المناد من مکان قریب یوم یسمعون الصیحة بالحق. ذلک یوم الخروج﴾.
گوش فرا ده ومنتظر روزی باش که منادی از مکان نزدیک ندا می دهد روزی که همگان صیحه ی رستاخیز را به حق می شنوند. آن روز روز خروج است.
آیات آخرین سوره (ق) همانند سایر آیات این سوره بر مسئله معاد ورستاخیز تکیه دارد وگوشه ی دیگری از آن را مطرح می کند وآن مسئله نفخ صور وخروج مردگان از قبر است. مخاطب در استمع (گوش فرا ده) اگرچه شخص رسول (صلی الله علیه وآله وسلّم) است ولی مسلما مقصود همه انسانها هستند. ومنظور از گوش فرا دادن. یا انتظار کشیدن است زیرا کسانی که در انتظار حادثه ای به سر می برند که با صدای وحشتناکی شروع می شود دائما گوش فرا می دهند ومنتظرند ویا منظور گوش فرا دادن به این سخن الهی است ومعنا چنین می شود این سخن را بشنو که پرودگارت درباره ی صیحه ورستاخیز می گوید. اما این منادی (ندا کننده) کیست؟ ممکن است منادی، ذات پاک خداوند باشد که این ندا را می دهد. ولی به احتمال قوی تر (منادی) همان اسرافیل است که در صور می دمد ودر آیات دیگر قرآن نه با نام بلکه با تعبیرات دیگری به او اشاره شده است. تعبیر به مکان قریب اشاره به این است که این صدا آنچنان در فضا پخش می شود که گویی بیخ گوش همه است وهمه آن را یکسان از نزدیک می شوند. در هر حال این صیحه، صیحه ی نخستین که برای پایان گرفتن جهان است نیست بلکه صیحه دوم یعنی همان صیحه قیام وخروج از قبرهاست ودر حقیقت آیه ی دوم توضیح وتفسیریست برای آیه اول.
عن الصادق (علیه السلام) قال: ینادی المنادی صیحة القائم واسم ابیه (علیه السلام) قوله (یوم یسمعون الصیحة بالحق ذلک یوم الخروج قال باسم القائم (علیه السلام) من السماء وذلک یوم الخروج. علی بن ابراهیم در تفسیرش که منسوب به امام صادق (علیه السلام) است گوید: امام فرمود: منادی صیحه ی حضرت قائم ونام پدرش (علیه السلام) را ندا می کند واینکه خداوند فرموده. (روزیکه آن صیحه را به حق بشنوند آن هنگام روز خروج است) منظور صیحه از سوی آسمان بنام قائم (علیه السلام) است وآن روز خروج وظهور است(۶۳).
(۴۲) سوره فتح، آیه ۲۵
﴿لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا منهم عذابا الیما﴾.
واگر مومنان وکافران از هم جدا می شدند کافران را عذاب دردناکی می کردیم. در این آیه تکیه بر این مطلب است که اگر صفوف مومنان از کفار در مکه جدا می شد وبیم از میان رفتن مومنان مکه نبود ما کافران را به عذاب دردناکی مجازات می کردیم وآنها را با دست شما سخت کیفر می دادیم. درست است که خداوند می توانست از طریق اعجاز این گروه را از دیگران جدا کند ولی سنت پروردگار جز در موارد استثنایی، انجام کارها از طریق اسباب ووسائل عادی ومعمولی است.
واژه ها تزیلوا از ماده ی زوال است ودر اینجا به معنای جدا گشتن ومتفرق شدن است، از روایت متعددی که از طریق (سنی وشیعه) پیرامون این آیه نقل شده است استفاده می شود که منظور از آن افراد با ایمانی بودند که در صلب کفار قرار داشتند. خداوند به خاطر آنها گروه کفار را مجازات نکرد. از جمله در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم که کسی از امام سوال کرد مگر علی (علیه السلام) در دین خداوند قوی وقدرتمند نبود؟ امام (علیه السلام) فرمود: آری قوی بود، عرض کرد: پس چرا بر اقوامی (از افراد بی ایمان ومنافق) مسلط شد اما آنها را از میان نبرد. چه چیز مانع بود؟ فرمود: یک آیه در قرآن مجید سوال کرد کدام آیه؟ فرمود: این آیه که خداوند می فرماید. اگر مومنان وکافران از هم جدا می شدند. کافران را عذاب دردناکی می کردیم. سپس فرمود: خداوند ودیعه های باایمانی در صلب اقوام کافر ومنافق داشت وعلی (علیه السلام) هرگز پدران را نمی کشت تا این ودائع ظاهر گردد وهم چنین قائم ما اهل بیت ظاهر نمی شود تا این ودائع آشکار گردد(۶۴). یعنی خدا می داند که گروهی از فرزندان آنها در آینده با اراده واختیار خود اراده واختیار خود ایمان را می پذیرند وبه خاطر آنها پدران را از مجازات سریع معاف می کند. البته مانعی ندارد که آیه فوق هم اشاره به اختلاط مومنان مکه با کفار باشد وهم مومنانی که در صلب آنها قرار داشتند.
(۴۳) سوره جاثیه، آیه ۱۴
﴿قل للذین امنوا یغفروا للذین لا یرجون ایام الله﴾.
به مومنان بگو، کسانی را که امید به ایام الله (روز رستاخیز) ندارند مورد عفو قرار دهند. قرآن در این آیه به ذکر یک دستور اخلاقی در برخورد با کفار می پردازد تا بحثهای منطقی سابق بر این آیه را بدین وسیله تکمیل کند. روی سخن با پیامبر است: به مومنان بگو کسانی را که امید به ایام الله ندارند مورد عفو قرار دهند ونسبت به آنها سخت نگیرند. ممکن است آنها بر اثر دور بودن از مبادی ایمان وتربیت الهی برخوردهای خشن ونامطلوب وتعبیرات زشت وزننده ای داشته باشند، شما باید با بزرگواری وسعه ی صدر با اینگونه اشخاص برخورد کنید. مبادا بر لجاجت خود بیفزایند وفاصله ی آنها از حق بیشتر شود، این حسن خلق وگذشت وسعه ی صدر هم از فشار آنها می کاهد وهم ممکن است عاملی برای جذب آنها به ایمان الهی گردد. نظیر این دستور کرارا در آیات قرآن آمده است، مانند: «فاصفح عنهم وقل سلام. فسوف یعلمون؛ از آنها صرف نظر کن وبگو سلام بر شما، اما به زودی نتیجه ی کار خود را خواهند دانست»(۶۵).
اصولا در برخورد با افراد نادان، سخت گیری واصرار در مجازات غالبا نتیجه ی مطلوبی ندارد وبی اعتنایی وبزرگواری در برابر آنها وسیله ای برای بیدار ساختن وعاملی برای هدایت است. البته این یک قاعده کلی نیست، زیرا انکار نمی توان کرد که مواردی نیز پیش می آید که چاره ای جز خشونت ومجازات نمی باشد ولی این در اقلیت است. نکته ی دیگر اینکه همه روزها، روزهای خداست ولی در عین حال (ایام الله) به ایام مخصوصی اطلاق شده است چرا که نشانه اهمیت وعظمت آن است. این تعبیر در دو مورد از قرآن مجید آمده، یکی در آیه مورد بحث ودیگر در آیه ای از سوره ی ابراهیم که در آنجا معنای وسیعتر وگسترده ای دارد. در احادیث اسلامی (ایام الله) به روزهای مختلفی تفسیر شده است. به روایتی در این مورد عنایت فرمایید. روی عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: ایام المرجوة ثلاثة. یوم قیام القائم (علیه السلام) ویوم الکرة ویوم القیامة. از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: روزهایی که مورد امید وآرزو هستند سه روز می باشند ۱- روز قیام حضرت قائم (علیه السلام). ۲- وروز رجعت (مرگ). ۳- وروز قیامت(۶۶).
(۴۴) سوره زخرف، آیه ۶۶
﴿هل ینظرون الا الساعة ان تأتیهم بغتة وهم لا یشعرون﴾.
آنها انتظار نمی کشند مگر قیامت را که ناگهان به سراغ آنها آید در حالی که خبر ندارند. در آیات پیشین، سخن از بت پرستان لجوج، وهمچنین منحرفان ومشرکان امت عیسی بود ودر آیه مورد بحث وآیات بعدی پایان کار آنها را مجسم می کند. نخست می فرماید: اینها چه چیزی را انتظار می کشند، جز اینکه ناگهان قیامت به سراغ آنها آید در حالی که متوجه نیستند. منظور از (ساعة) در این آیه مانند بسیاری دیگر از آیات قرآن روز قیامت است. زیرا که حوادث آن به سرعت تحقق می یابد وگویی همه آن حوادث در یک ساعت رخ می دهد. البته این کلمه گاهی به معنای لحظه ی پایان دنیا نیز آمده است واز آنجا که این دو، فاصله زیادی با هم ندارند. ممکن است این تعبیر هر دو مرحله را شامل شود. به هر حال قیام قیامت که با پایان گرفتن ناگهانی دنیا شروع می شود با دو تعریف ووصف در آیه مورد بحث توصیف شده است. ۱- ناگهانی بودن، (بغتة). ۲- عدم آگاهی عموم مردم از زمان وقوع آن (وهم لا یشعرون). ممکن است چیزی ناگهان رخ دهد ولی قبلا انتظار آن را داشته باشیم وبرای مقابله با مشکلات آن آماده شویم. اما بدبختی آنجاست که حادثه ی فوق العاده سخت وکوبنده ای به طور ناگهانی واقع شود وما از آن به کلی غافل باشیم. حال مجرمان درست اینگونه است چنان غافلگیر می شوند که طبق بعضی از روایات که از طرف رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) آمده، می فرماید: قیامت به طور ناگهانی رخ می دهد در حالی که هر کس (به کار زندگی خودش مشغول است) مردانی مشغول دوشیدن گوسفندانند. ومردان دیگری مشغول گستردن پارچه (وگفتگو برای خرید وفروش). سپس رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) آیه مورد بحث را تلاوت فرمود(۶۷): وچه دردناک است که انسان در برابر چنین رخ دادی که هیچ راه بازگشت ندارد اینچنین غافلگیر شود وبدون هیچ گونه آمادگی در امواج آن فرو رود. عن زرارة ابن اعین قال: سألت ابا جعفر (علیه السلام) عن قول الله (عزَّ وجلَّ): (هل ینظرون الا الساعة ان تأتیهم بغتة) قال: هی ساعة القائم (علیه السلام) تأتیهم بغتة. زرارة بن اعین می گوید از امام باقر (علیه السلام) پیرامون این آیه پرسش کردم امام (علیه السلام) فرمود: منظور از ساعت همان ساعت حضرت قائم (علیه السلام) است که بناگاه (خبر ظهور وقیامش) به آنان می رسد(۶۸).
(۴۵) سوره زخرف، آیه ۲۸
﴿وجعلها کلمة باقیة فی عقبه لعلهم یرجعون﴾.
او کلمه توحید را (کلمه باقیه) در اعقاب خود قرار داد تا به سوی خدا باز گردند. در این آیه وآیات قبل وبعد از آن اشاره ی کوتاهی به سرگذشت ابراهیم (علیه السلام) وماجرای او با قوم بت پرست بابل شده است تا بحث نکوهش تقلید را که در آیات قبل آمده بود تکمیل کند. زیرا اولا ابراهیم بزرگترین نیای عرب بود که همه او را محترم می شمردند وبه تاریخش افتخار می کردند. هنگامی که او پرده های تقلید را می درد اینها نیز اگر راست می گویند باید به او اقتدا کنند. اگر بنا هست تقلیدی از نیاکان شود چرا از بت پرستان تقلید کنند؟ از ابراهیم پیروی نمایند. ثانیا، بت پرستانی که ابراهیم در مقابل آنها قیام کرد به همین استدلال پوچ وواهی یعنی (پیروی از پدران) تکیه می کردند وابراهیم هرگز از آنها این استدلال را نپذیرفت. ثالثا، این نوع یک نوع دلداری برای پیامبر اسلام ومسلمانان نخستین است که بدانند اینگونه مخالفتها وبهانه جوییها همیشه بوده است نباید مأیوس وسست شوند. ولذا در مرحله نخست، قرآن می فرماید: بخاطر بیاور هنگامی که ابراهیم به پدرش (عمویش) آذر وقوم بت پرستش گفت من از آنچه شما می پرستید بیزارم مگر آن خدایی که مرا آفریده که او هدایتم خواهد کرد. او در این عبارت کوتاه هم استدلالی برای انحصار عبودیت به پروردگار ذکر می کند. زیرا معبود کسی است که خالق ومدبر است وهم اشاره به مسأله هدایت تکوینی وتشریعی خداست که قانون لطف آن را ایجاب می کند. ابراهیم (علیه السلام) نه تنها در حیات خود طرفدار اصل توحید ومبارزه با هر گونه بت پرستی بود. بلکه تمام تلاش وسعی خود را به کار گرفت که کلمه توحید همیشه در جهان باقی بماند. چنانچه در آیه مورد بحث می گوید: او کلمه توحید را کلمه ی باقیه در فرزندان واعقاب خود قرار داد تا به سوی خدا باز گردند. وجالب اینکه امروز تمام ادیانی که در کره زمین از توحید دم می زنند از تعلیمات توحیدی ابراهیم الهام می گیرند وسه پیامبر بزرگ الهی موسی (علیه السلام) وعیسی (علیه السلام) ومحمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) از دودمان او هستند واین دلیل صدق پیشگویی قرآن در این زمینه است. درست است که قبل از ابراهیم انبیای دیگری هم چون نوح (علیه السلام) با شرک وبت پرستی مبارزه کردند وجهانیان را به سوی توحید دعوت نمودند ولی کسی که به این کلمه استقرار بخشید وپرچم آن را در همه جا برافراشت ابراهیم بت شکن (علیه السلام) بود. او حتی در دعاهای خویش از ساحت مقدس الهی درخواست می کند وعرضه می دارد: (واجنبنی وبنی ان نعبد الاصنام) ترجمه: پروردگارا: من وفرزندانم را از اینکه پرستش بتها کنیم دور دار(۶۹).
نکته ی ادبی بعضی از مفسرین ضمیر در (جعل) را به خداوند برگردانده اند که مفهوم آیه چنین می شود، خداوند کلمه ی توحید را در دودمان ابراهیم باقی وبرقرار ساخت ولی بازگشت ضمیر به خود ابراهیم (علیه السلام) مناسبتر به نظر می رسد زیرا جمله های قبل، از ابراهیم وکارهای او سخن می گوید ومناسب است که این مسئله هم (برقراری کلمه توحید) جزء کارهای ابراهیم باشد. به خصوص اینکه در آیات متعددی از قرآن روی این معنی تکیه شده است که ابراهیم (علیه السلام) اصرار داشت فرزندان واعقابش بر آیین الهی باقی بمانند. چنانکه در آیه ای می خوانیم که می فرماید: به خاطر بیاورید هنگامی را که پروردگار ابراهیم به او گفت: اسلام بیاور وتسلیم در برابر حق باش، او گفت: در برابر پروردگار جهانیان تسلیم هستم وابراهیم فرزندان خود را به این آیین توحید وصیت کرد. همچنین یعقوب گفت: ای فرزندان من: خداوند این دین را برای شما برگزیده است. جز به آیین اسلام از دنیا نروید(۷۰). از آنچه گفتیم روشن شد که ضمیر مفعولی (در جعلها) به کلمه ی توحید وشهادت (لا اله الا الله) باز می گردد وخبر از تلاشهای ابراهیم برای تداوم خط توحید در نسلهای آینده می دهد. در روایات متعددی که از طریق اهل بیت رسیده (مرجع ضمیر) مسأله ی (امامت) قلمداد شده است.
وطبعا ضمیر فاعلی هم به خدا بر می گردد. یعنی خداوند مسأله امامت را در دودمان ابراهیم تداوم بخشید، همانگونه که از یکی از آیات قرآنی چنین استفاده می شود که وقتی خداوند به ابراهیم فرمود: من تو را امام قرار دادم. او تقاضا کرد که در فرزندانش نیز (امامان) باشند. خداوند دعای او را اجابت کرد. به استثنای کسانی که آلوده به ظلم وستم می شوند. قال انی جاعلک للناس اماما قال ومن ذریتی، قال لا ینال عهدی الظالمین(۷۱). ولی اشکالی که در اینجا به نظر می رسد این است که در آیه مورد بحث سخنی از امامت در میان نیست. مگر اینکه گفته شود جمله (سیهدین) (خداوند مرا هدایت می کند) را اشاره به این معنی بدانیم. چرا که هدایت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) وامامان (علیهم السلام) نیز شعاعی از هدایت مطلقه الهی است وحقیقت امامت با حقیقت هدایت یکی است. وبهتر این است که گفته شود. مسأله امامت در کلمه ی توحید درج است چرا که توحید شاخه هایی دارد که یکی از شاخه هایش توحید در حاکمیت وولایت رهبری است ومی دانیم امامان ولایت ورهبری خود را از سوی خدا می گیرند نه اینکه از خود استقلالی داشته باشند. وبدین ترتیب این روایات از قبیل بیان یک مصداق وشاخه از مفهوم کلی (جعلها کلمة باقیة) محسوب می شود. بنابراین با تفسیری که در آغاز کردیم منافاتی ندارد.
نکته ی قابل توجه دیگر اینکه مفسران در تفسیر (فی عقبه) احتمالات متعددی داده اند بعضی آن را به تمام ذریه ودودمان ابراهیم تا پایان جهان تفسیر کرده اند وبعضی آن را مخصوص به قوم ابراهیم وامت او دانسته اند وبعضی به آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) تفسیر کرده اند. اما ظاهر این است که مفهوم آن وسیع وگسترده است وتمام دودمانش را تا پایان جهان شامل می شود وتفسیر به آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) از قبیل بیان مصداق روشن است(۷۲). عن ابی هریرة: قال: سألت رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) عن قوله (عزَّ وجلَّ) (وجعلها کلمة باقیة). قال (صلی الله علیه وآله وسلّم) جعل الائمة فی عقب الحسین یخرج من صلبه تسعة من الائمة ومنهم مهدی هذه الامة، ثم قال. لو ان رجلا ظعن بین الرکن والمقام. ثم لقی الله مبغضا لاهل بیتی دخل النار. ابوهریره می گوید: از رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) درباره ی همین آیه پرسش نمودم. رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: خداوند امامان را در اعقاب حسین قرار داد. از صلب او نه تن از امامان را بیرون خواهد آورد. واز آنهاست مهدی این امت (علیه السلام)، سپس فرمود: چنانچه مردی پیوسته بین رکن ومقام برای عبادت در حال رفت وآمد باشد. آنگاه با کینه وبغض خاندان من خداوند را ملاقات نماید داخل آتش شود(۷۳). عن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (علیه السلام) انه قال: وفینا نزلت هذه الآیة: (وجعلها کلمة باقیة فی عقبه). والامامة فی عقب الحسین بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) الی یوم القیامة فان للغائب منا غیبتین: احدیهما اطول من الاخری. اما الاولی. فستة ایام او ستة اشهر او ست سنین. واما الاخری. فیطول امدها حتی یر جع عن هذا الامر اکثر من یقول به. فلا یثبت علیه الا من قوی یقینه وصحت معرفته ولم یجد فی نفسه حرجا مما قضینا وسلم لنا اهل البیت. امام زین العابدین (علیه السلام) می فرماید: ودرباره ی ما نازل شده این آیه که می فرماید: (وآن را کلمه ی باقیه ای در اعقابش قرار داد). وامامت در بازماندگان حسین بن علی بن ابیطالب (علیه السلام) است تا روز قیامت که همانا غائب از ما را دو غیبت خواهد بود یکی طولانی تر از دیگری اما اولی شش روز یا شش ماه ویا شش سال می باشد. واما دومی آنقدر مدتش طول خواهد کشید تا اینکه بیشتر گروندگان از این امر برخواهند گشت. پس بر آن اعتقاد به امامت ثابت نمی ماند مگر کسی که یقینش قوی ومعرفتش صحیح باشد واز آنچه ما بخواهیم در دل چیزی احساس نکند ونسبت به ما اهل بیت حالت تسلیم داشته باشد(۷۴).
(۴۶) سوره شوری، آیه ۴۵
﴿وتریهم یعرضون علیها خاشعین من الذل ینظرون من طرف خفی﴾.
وآنها را می بینی که بر آتش عرضه می شوند در حالی که از شدت ذلت وخواری خاشعند وزیر چشمی به آن نگاه می کنند. در آیات گذشته سخن از ظالمان وبیدادگران ومتجاوزان بود. آیه مورد بحث وآیات بعدی به سرانجام کار این گروه وگوشه هایی از مجازاتهای آنان اشاره می کند. در مرحله نخست آنها را از گمراهانی می شمرد که هیچ ولی وسرپرستی ندارند وسپس می فرماید. ظالمان را در روز قیامت می بینی که وقتی عذاب الهی را مشاهده می کنند سخت پشیمان می شوند ومی گویند: آیا راهی به سوی بازگشت وجبران این بدبختیها وجود دارد. که این تقاضا با پاسخ منفی روبرو خواهد شد. زیرا بازگشت امکان پذیر نیست واین یک سنت غیر قابل تغییر الهی است. همانگونه که انسان از پیری به جوانی واز جوانی به کودکی واز کودکی به عالم جنینی ورحم مادر باز نمی گردد. سیر قهقرایی از عالم برزخ وآخرت به دنیا نیز امکان پذیر نیست. در آیه مورد بحث به سومین مجازات این گروه می پردازد ومی فرماید: در آن روز آنها را می بینی که بر آتش عرضه می شوند. در حالی که از شدت خواری وذلت خاشعند وزیر چشمی ومخفیانه به آن نگاه می کنند. حالت وحشت واضطراب شدیدی بر تمام وجودشان حاکم است وذلت وتسلیم سر تا پای آنها را فرا گرفته. ودیگر خبری از آن همه گردنکشی وستیزه جویی وطغیان وظلم واستبداد وایذاء وآزار مظلومان نیست وزیر چشمی به آتش دوزخ می نگرند. این ترسیمی است از حالت کسی که شدیدا از چیزی می ترسد ونمی خواهد آن را با تمام چشم ببیند ودر عین حال نمی تواند از آن غافل بماند، ناچار پیوسته مراقب آن است اما با گوشه چشم. بعضی از مفسران گفته اند که (طرف خفی) در اینجا به معنای نگاه کردن آنها با چشم نیم باز است. چرا که از شدت وحشت، قدرت بر گشودن چشم ندارد. یا چنان وارفته وبی رمقند که حتی حال گشودن چشم را به طور کامل ندارند. عن ابی جعفر (علیه السلام) قال: قوله (عزَّ وجلَّ) (خاشعین من الذل ینظرون من طرف خفی) یعنی الی القائم (علیه السلام). امام باقر (علیه السلام) پیرامون آیه مورد بحث می فرماید: اینکه خداوند می فرماید: (در حالیکه از شدت ذلت وخواری سر بزیر انداخته واز گوشه چشم بر او نگاه می کنند.) یعنی به سوی حضرت قائم (علیه السلام)(۷۵).
(۴۷) سوره شوری، آیه ۴۱
﴿ولمن انتصر بعد ظلمه، فاولئک ما علیهم من سبیل﴾.
وبرای کسی که بعد از مظلوم شدن یاری طلبد وانتقام گیرد ایرادی نیست. این آیه وآیات بعد از آن در حقیقت تاکید وتوضیح وتکمیلی است برای آیات گذشته. در زمینه انتصار وانتقام جویی ومجازات ظالم وعفو وگذشت در موارد مناسب. وهدف از آن این است که مجازات وانتقام گرفتن از ظالم حق مظلوم است وهیچ کس حق ندارد مانعی بر سر راه ایجاد کند. در عین حال هر گاه مظلوم پیروز ومسلط بر ظالم شد اگر صبر کند وانتقام نگیرد فضلیت بزرگی خواهد بود. نخست می فرماید: کسی که بعد از مظلوم شدن یاری بطلبد ایرادی بر او نیست زیرا انتصار وانتقام حق مسلم هر مظلومی است ویاری مظلومان وظیفه هر انسان آزاده وبیداریست. مجازات وکیفر تنها از آن کسانی است که به مردم ستم می کنند ودر روی زمین به ناحق ظلم وستم روا می دارند. که علاوه بر کیفر ومجازات دنیوی در آخرت نیز عذاب دردناکی در انتظارشان است. عن ابی حمزة الثمالی: عن ابی جعفر (علیه السلام) قال: سمعته. یقول: (ولمن انتصر بعد ظلمه) یعنی القائم (علیه السلام) واصحابه. (فاولئک ما علیهم من سبیل). والقائم اذا قام انتصر من بنی امیة ومن المکذبین والنصاب هو واصحابه. وهو قول الله (تبارک وتعالی) انما السبیل علی الذین یظلمون الناس ویبغون فی الارض بغیر الحق. اولئک لهم عذاب الیم. ابو حمزه ثمالی می گوید از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: منظور از این آیه که می فرماید: (هر آنکه پس از ظلمی که بر او رفته انتقامجویی کند) یعنی حضرت قائم (علیه السلام) یاران او واینکه آیه می فرماید: (پس بر چنین کسانی هیچ گونه مواخذه وگناهی نیست) یعنی وچون قائم (علیه السلام). بپا خیزد (از بنی امیه واز تکذیب کنندگان وناصبی ها) خود واصحابش انتقام خواهد گرفت. واین است معنای فرموده ی خداوند (تبارک وتعالی) که: تنها راه مواخذه بر کسانی است که بر مردم ظلم می کنند ودر زمین بنا حق تباهی وستم نمایند که برای آنان عذاب دردناکی است(۷۶).
(۴۸) سوره شوری، آیه ۱۹-۲۰
﴿الله لطیف بعباده، یرزق من یشاء وهو القوی العزیز من کان یرید الحرث الآخرة نزد له فی حرثه ومن کان یرید حرث الدنیا نوته منها وما له فی الآخرة من نصیب﴾.
خداوند نسبت به بندگانش لطف دارد. هر کس را بخواهد روزی می دهد واو قوی وشکست ناپذیر است. کسی که زراعت آخرت را بخواهد به او برکت می دهیم وبر محصولش می افزاییم وآنها که فقط کشت دنیا را می طلبند کمی از آن به آنها می دهیم اما در آخرت هیچ نصیبی ندارند. از آنجا که در آیات قبل بحثی از عذاب شدید خداوند به میان آمد ونیز تقاضایی از ناحیه منکران معاد مطرح شده بود که چرا قیامت زودتر بر پا نمی شود؟
در این قسمت برای آمیختن آن (قهر، با لطف) وبرای پاسخگویی به شتاب کردن بی معنای منکران معاد می فرماید: خداوند نسبت به بندگانش لطیف است ودارای لطف ومرحمت می باشد. اگر در اینجا به عذاب شدید تهدید می کند در جای دیگر وعده لطف می دهد، آن هم لطفی نامحدود وگسترده واگر در مجازات جاهلان مغرور تعجیل نمی کند. آن هم از لطف اوست وآنگاه یکی از مظاهر بزرگ لطف عمیمش را که روزی گسترده اوست مطرح کرده می گوید. هر کس را بخواهد روزی می دهد. البته منظور این نیست که گروهی از روزی او محرومند، بلکه منظور توسعه ی روزیست درباره ی هر کس که بخواهد. همانگونه که در آیه دیگری می فرماید: خداوند روزی را بر هر کس بخواهد وسیع وبرای هر کس بخواهد تنگ می سازد. توجه به این نکته لازم است که لطیف دو معنا دارد. یکی همانکه ذکر شد، یعنی صاحب لطف ومحبت ومرحمت ودیگر آگاه بودن از امور دقیق وپنهانی واز آنجا که روزی دادن به همه بندگان نیاز به این دارد که از همه آنها در هر گوشه وکنار در سراسر آسمان وزمین آگاه وباخبر باشد در آغاز به لطیف بودنش اشاره می کند وسپس به رزاقیت خود. در هر حال در آیه مورد بحث به چهار ویژگی خداوند اشارت رفته است. ۱- مقام لطف ۲- رزاقیت ۳- قوت ۴- وعزت. که بهترین دلیل بر مقام ربوبیت است. چرا که (رب) (مالک ومدبر) باید واجد این ویژگیها وصفات باشد. در آیه دیگر با یک تشبیه لطیف، مردم جهان را در برابر روزیهای پروردگار وچگونگی استفاده از آن به کشاورزانی تشبیه می کند. که گروهی برای آخرت کشت می کنند. وگروهی برای دنیا، ونتیجه ی هر یک از این دو زراعت را مشخص می کند ومی فرماید: کسی که زراعت آخرت را طالب باشد به او برکت می دهیم وبر محصولش می افزاییم وآنها که فقط برای دنیا کشت کنند وسعی وتلاش آنان برای بهره گیری از این متاع زودگذر وفانی باشد. تنها کمی از آنچه را می طلبند به آنها می دهیم، اما در آخرت هیچ نصیب وبهره ای نخواهند داشت. تشبیه جالب وکنایه زیبایی است. انسانها همگی زارعند واین جهان مزرعه ی آنهاست اعمال ما بذرهای آن وامکانات الهی بارانی است که بر آن می بارد. اما این بذرها بسیار متفاوت است، بعضی محصولش نامحدود، جاودانی ودرختانش همیشه خرم وسرسبز وپر میوه، اما بعضی دیگر محصولاتش بسیار کم. عمرش کوتاه وزودگذر ومیوه هایی تلخ وناگوار دارد. وخلاصه آیه دوم هم ترسیم گویایی از بینش اسلامی درباره ی زندگی دنیاست دنیایی که مطلوب با لذات است ودنیایی که مقدمه جهان دیگر ومطلوب بالغیر اسلام به دنیای انسانها به عنوان مزرعه می نگرد که محصولش در قیامت چیده می شود. نکته ی دیگری را که از این آیه استفاده می کنیم اینکه: دنیا وآخرت هر دو به سعی وتلاش نیاز دارد وهیچ کدام بی رنج وزحمت به دست نمی آید همانگونه که هیچ بذر ومحصولی بی رنج وزحمت نیست. پس چه بهتر که انسان با رنج وزحمت خود درختی پرورش دهد که بارش شیرین وهمیشگی ودائم برقرار باشد، نه درختی که دستخوش خزان زودرس گردد.
عن ابی بصیر، عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال قلت (الله لطیف بعباده یرزق من یشاء) قال ولایة امیرالمومنین (علیه السلام) قلت (من کان یرید حرث الآخرة) قال: معرفة امیر المومنین (علیه السلام) والائمة (علیهم السلام). (نزد له فی حرثه) قال نزیده منها قال: یستوفی نصیبه من دولتهم. ومن کان یرید حرث الدنیا نوته منها وماله فی الآخرة من نصیب. قال: لیس له فی دولة الحق فی القائم (علیه السلام) نصیب. ابوبصیر می گوید از امام صادق (علیه السلام) پیرامون آیه ی شریفه که می فرماید: خداوند به بندگانش لطف دارد هر که را بخواهد روزی می دهد پرسیدم. امام (علیه السلام) فرمود: منظور ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) است که آن را روزی می دهد. راوی می گوید: پرسیدم اینکه خداوند می فرماید: هر کس حاصل کشت آخرت را می خواهد، چه معنایی دارد؟ امام (علیه السلام) فرمود: منظور معرفت امیرالمومنین وامامان (علیه السلام) است. پرسیدم (در کشتش می افزاییم) یعنی چه؟ امام (علیه السلام) فرمود: بر معرفتش می افزاییم تا بهره اش را از دولت امامان دریافت دارد. راوی می گوید پرسیدم اینکه خداوند می فرماید: (وهر آنکه حاصل کشت دنیا را فقط بخواهد از آن سهمی به او می دهیم ولی دیگر در آخرت برایش نصیبی نخواهد بود) چه معنا دارد؟ امام (علیه السلام) فرمود: در دولت حق با حضرت قائم (علیه السلام) نصیب وبهره ای برایش نخواهد بود(۷۷).
(۴۹) سوره فصلت، آیه ۵۳
﴿سنریهم آیاتنا فی الآفاق وفی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق﴾.
به زودی نشانه های خود را در اطراف جهان ودر درون جانشان به آنها نشان می دهیم تا آشکار گردد که او حق است. این آیه وآیه بعدی پایان بخش سوره ی فصلت می باشند ودر این دو آیه به دو مطلب مهم که در حقیقت یک نوع جمع بندی از بحثهای این سوره است اشاره شده. آیه اول درباره توحید وآیه دوم درباره ی معاد سخن می گوید: در آیه اول پیرامون آیات آفاقی هم چون آفرینش خورشید وماه وستارگان با نظام دقیقی که بر آنها حاکم است وآفرینش انواع جانداران وگیاهها وکوهها ودریاها با عجائب وشگفتیهای بی شمارش وموجودات گوناگون اسرار آمیزش. که هر زمان اسرار تازه ای از خلقت آنها کشف می شود وهر یک آیه ونشانه ایست بر حقانیت ذات پاک او سخن به میان آمده است. وهمچنین از آیات انفسی (هم چون آفرینش دستگاههای مختلف در بدن انسان ونظامی که بر ساختمان حیرت انگیز مغز وحرکات منظم قلب وعروق وبافتها واستخوانها وانعقاد نطفه وپرورش جنین در رحم مادران واز همه مهمتر اسرار وشگفتیهای روح انسان می باشد) که هر گوشه ای از آن کتابی است از معرفت پروردگار وخالق جهان، بحث شده است. عن ابی بصیر: قال سئل ابو جعفر الباقر (علیه السلام) عن تفسیر قول الله (عزَّ وجلَّ). سنریهم آیاتنا فی الآفاق وفی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق. فقال (علیه السلام) یریهم فی انفسهم المسخ ویریهم فی الآفاق انتقاص الآفاق علیهم فیرون قدرة الله فی انفسهم وفی الآفاق وقوله: یتبین لهم انه الحق. یعنی بذلک خروج القائم (علیه السلام) وهو الحق من الله (عزَّ وجلَّ) یراه هذا الحق لابد منه. ابوبصیر می گوید: از امام باقر (علیه السلام) راجع به تفسیر این آیه سوال شد. امام (علیه السلام) فرمود: خداوند در جان مردم مسخ شدن را نشانشان خواهد داد ودر جهان هستی کاسته شدن وتنگ گردیدن آن را برایشان که قدرت خداوند را در خودشان وجهان هستی می بینند واینکه خداوند فرموده: (تا برایشان روشن گردد که او حق است). مقصود خداوند از آن خروج وظهور حضرت قائم (علیه السلام) است واو حق است از سوی خداوند (عزَّ وجلَّ) که بناچار خلق او را خواهند دید(۷۸).
(۵۰) سوره فصلت، آیه ۱۶
﴿لنذیقهم عذاب الخزی فی الحیوة الدنیا﴾.
تا عذاب خوارکننده را در زندگی دنیا به آنها بچشانیم. در این سوره به دنبال گفتار موثری که در زمینه توحید وشناسایی خداوند در آیات گذشته آمد. در این آیه مورد بحث وآیات قبلی آن مخالفان لجوج را که این همه نشانه های روشن وآیات بینات را نادیده می گیرند. شدیدا انذار کرده وبه آنان هشدار می دهد. وبالاخره تند بادی شدید وپر صدا وهول انگیز وسرد وسخت در روزهای شوم وپرغبار بر آنها فرستادیم تا عذاب خوار کننده را در زندگی دنیا به آنها بچشانیم. در کتب تفاسیر آمده است که این تند باد عجیب، چنان آنها را از زمین بلند می کرد وبه زمین می کوبید، هم چون تنه های درخت خرما که از ریشه کنده شده باشند. این تندباد هفت شب وهشت روز می وزید وتمام زندگی این قوم جبار خودخواه مغرور را در هم می کوبید. وجز ویرانه ای از آن قصرهای پرشکوه وزندگی مرفه واموال سرشار باقی نماند. در پایان همین آیه می گوید: تازه این عذاب دنیاست. وعذاب آخرت از آن هم خوار کننده تر است به گونه ای که تمام این مجازاتهای دردناک در مقابل آن جرقه ایست در برابر دریای آتش. واز همه سختتر اینکه هیچ کس به یاری آنها نمی شتابد واز هیچ طرفی یاری نخواهد شد(۷۹). عن ابی بصیر: قال قلت لابی عبدالله (علیه السلام) قول الله (عزَّ وجلَّ). (عذاب الخزی فی الحیاة الدنیا).
ما هو عذاب خزی الدنیا. فقال: وأی خزی اخزی یا ابا بصیر من ان یکون الرجل فی بیته وحجاله علی اخوانه وسط عیاله. اذ شق اهله الجیوب علیه وصرخوا، فیقول الناس ما هذا؟ فیقال مسخ فلان الساعة. فقلت قبل قیام القائم (علیه السلام) او بعده، فقال لا، بل قبله. ابو بصیر می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم اینکه خدای (عزَّ وجلَّ) فرموده: از عذاب خواری در زندگی دنیا (مقصود از این عذاب دنیوی چیست؟) امام (علیه السلام) فرمود: ای ابوبصیر کدام خواری از این بدتر می شود که مرد در خانه وآشیانه اش در کنار برادران ومیان زن وفرزند خود نشسته باشد که ناگهان خاندان او گریبانهایشان را چاک زنند وفریاد برکشند. مردم بپرسند، چه خبر شده است؟ این سر وصدا چیست؟ در جواب گفته شود: فلان شخص همین حالا مسخ شد. واز صورت آدمیان برگشت. راوی گوید: عرضه داشتم این مسئله (مسخ): بیش از قیام حضرت قائم (علیه السلام) خواهد بود یا بعد از آن فرمود: نه بلکه قبل از آن خواهد بود(۸۰).
(۵۱) سوره فصلت، آیه ۱۷
﴿واما ثمود فهدیناهم، فاستحبوا العمی علی الهدی فاخذتهم صاعقة العذاب الهون بما کانوا یکسبون﴾.
اما قوم ثمود را هدایت کردیم ولی آنها نابینایی را بر هدایت ترجیح دادند. لذا صاعقه ی آن عذاب خوارکننده به خاطر اعمالی که انجام می دادند آنها را فرو گرفت. بعد از توضیحی که در آیات گذشته پیرامون قوم عاد آمده در آیه ی مورد بحث وآیه بعدی بحث از قوم ثمود می باشد ومی فرماید: اما ثمود را هدایت کردیم (پیامبر خود صالح را با دلائل روشن به سوی آنها فرستادیم) ولی آنها نابینایی وگمراهی را بر هدایت ترجیح دادند. لذا صاعقه ی عذاب خوارکننده به خاطر اعمالی که انجام می دادند دامان آنها را فرو گرفت آنها گروهی بودند که در سرزمین (وادی القری) (منطقه ای میان مدینه وشام زندگی می کردند) خداوند زمینهایی آباد وخرم وسرسبز وباغهایی پر نعمت به آنها داده بود در کشاورزی ابتکار وقدرت فراوان به خرج می دادند. عمرهای طولانی، اندامهای قوی ونیرومند داشتند. در ساختن بناهای محکم وپیشرفته چنان ماهر بودند که قرآن در آیه ۸۲ سوره حجر می گوید: (در دل کوهها خانه های امن وامان می ساختند). پیامبر بزرگشان با منطق نیرومند وتوأم با محبت فراوان وهمراه با معجزه ی الهی به سراغ آنان آمد. اما این قوم مغرور واز خود راضی نه تنها دعوت او را نپذیرفتند بلکه برای او ویاران اندکش، ناراحتیهای فراوان به وجود آوردند. در نتیجه خداوند این مغروران را به عذابی سخت وخوار کننده گرفتار ساخت. در سوره ی اعراف آیه ۷۸ می خوانیم: زمین لرزه ای شدید آنها را فرو گرفت وصبحگاهان جسمهای بی جانشان در خانه هایشان باقی مانده بود. ودر سوره حاقه آیه ۵ آمده است: که قوم ثمود به وسیله یک عامل ویرانگر نابود شدند. ولی از آنجا گروهی هر چند اندک به صالح (علیه السلام) ایمان آورده بودند وممکن است کسانی سوال کنند، پس سرنوشت آنها در میان امواج وحشتناک صاعقه چه شد؟ آیا آنها نیز به آتش دگران سوختند؟ قرآن در آیه بعد می فرماید: کسانی را که ایمان آوردند وتقوی پیشه ساختند، نجات بخشیدیم برخی از مفسرین گفته اند: از میان آن همه جمعیت تنها یکصد وده نفر به صالح ایمان آوردند. وخداوند آن گروه اندک را حفظ کرد وبه موقع نجات داد. ناگفته نماند که هدایت بر دو گونه است: ۱- هدایت تشریعی: که همان ارائه طریق ونشان دادن راه با تمام نشانه هاست. ۲- هدایت تکوینی: که عبارت است از (ایصال به مطلوب) ورسانیدن به مقصود. در آیه مورد بحث وآیه بعد از آن از هر دو هدایت یکجا بحث شده است. نخست می گوید: ما قوم ثمود را هدایت کردیم واین همان هدایت تشریعی است.
آنگاه می فرماید: آنها نابینایی را بر هدایت ترجیح دادند واین همان هدایت تکوینی وایصال به مقصود است. به این ترتیب هدایت به معنای اول که وظیفه ی مسلم انبیای الهی است حاصل شد اما هدایت به معنای دوم که به اراده واختیار هر انسانی بستگی دارد. از سوی این قوم مغرور وخودخواه حاصل نشد، چرا که گمراهی را بر هدایت ترجیح دادند واین خود دلیل روشن وبارزیست بر مسأله (آزادی اراده انسان) وعدم اجبار او در اعمالش. عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: قوله (کذبت ثمود بطغواها) قال: ثمود رهط من الشیعة. فان الله سبحانه یقول: (واما ثمود فهدیناهم، فاستحبوا العمی علی الهدی. فاخذتهم صاعقة العذاب الهون). فهو السیف اذا قام القائم (علیه السلام). امام صادق (علیه السلام) در این روایت می فرماید: منظور خداوند از اینکه فرموده: (قوم ثمود از روی سرکشی حقائق وحی را تکذیب کردند)(۸۱). ثمود: گروهی از شیعه است: که خداوند سبحان می فرماید: (واما قوم ثمود را هدایت کردیم، پس آنان کوری وگمراهی را بر هدایت برگزیدند. پس صاعقه عذاب خواری آنان را گرفت) واین عقوبت شمشیر است. هرگاه حضرت قائم (علیه السلام) بپا خیزد(۸۲).
(۵۲) سوره زمر، آیه ۶۹
﴿واشرقت الارض بنور ربها﴾.
وزمین به نور پروردگارش روشنی یافت. در آیه وآیه بعد بحثهای مربوط به قیامت که در آیات قبل مطرح شده هم چنان ادامه می یابد. در آیه مورد بحث، نخست می فرماید: در آن روز زمین به نور پروردگارش روشن می شود. در اینکه منظور از این اشراق وروشنایی به نور الهی چیست؟ تفسیرهای مختلفی گفته شده است که مهمتر از همه سه تفسیر زیر است. ۱- بعضی گفته اند منظور از نور رب، حق وعدالت است که خداوند صفحه ی زمین را در آن روز با آن نورانی می کند. مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار می گوید: ای اضائت الارض بعدل ربها یوم القیامة لان نور الارض بالعدل. زمین به عدل پروردگار در روز قیامت روشن می شود، زیرا نور زمین به عدالت است. زمخشری در کشاف نیز همین معنا را انتخاب کرده ومی گوید: در آن روز زمین از اقامه ی عدل وگسترش قسط در حساب وارزیابی حسنات وسیئات روشن می گردد. ۲- بعضی معتقدند که این اشاره به نوریست غیر از نور خورشید وماه که خداوند مخصوص آن روز می آفریند. ۳- نویسنده ی عالیقدر (تفسیر المیزان) می گوید: مراد از روشن شدن زمین به نور پروردگار که از خصوصیات روز قیامت است همان (انکشاف غطاء) یعنی کنار رفتن پرده ها وحجابها وظاهر شدن حقایق اشیاء واعمال انسانها از خیر وشر واطاعت وعصیان وحق وباطل می باشد. وآنگاه به آیه ۲۲ (سوره ی ق) بر این معنا استدلال کرده است که می فرماید: تو در غفلت از این موضوع بودی. ما پرده را از برابر چشمت کنار زدیم وامروز چشمت به خوبی می بیند. البته این تفسیرها با هم تضادی ندارد وقابل جمع است، هر چند تفسیر اول وسوم مناسبتر به نظر می رسد(۸۳). بدون شک این آیه مربوط به قیامت است واگر می بینیم در بعضی از روایات حضرات ائمه معصومین (علیهم السلام) به قیام حضرت مهدی (علیه السلام) تفسیر شده است در حقیقت نوعی تطبیق وتشبیه است وتأکیدی بر این معناست که به هنگام قیام مهدی (علیه السلام) دنیا نمونه ای از صحنه ی قیامت خواهد شد. وعدل وداد به وسیله آن امام راستین وجانشین پیامبر ونماینده ی پروردگار. در روی زمین حکمفرما خواهد شد. قال الصادق (علیه السلام): اذا قام قائمنا. اشرقت الارض بنور ربها واستغنی العباد عن ضوء الشمس وذهبت الظلمة. امام صادق (علیه السلام) فرمود: هنگامی که قائم ما قیام کند. زمین به نور پروردگارش روشن می شود. وبندگان از نور آفتاب مستغنی می شوند وظلمت بر طرف می گردد(۸۴). قال الصادق (علیه السلام) فی قوله: واشرقت الارض بنور ربها. قال: رب الارض یعنی امام الارض قلت: فاذا خرج یکون ماذا؟ قال: اذا یستغنی الناس عن ضوء الشمس ونور القمر ویجتزون بنور الامام. مفضل بن عمر می گوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که در تفسیر این آیه می فرمود: پروردگار زمین، یعنی امام زمین. راوی می گوید: عرض کردم هر گاه ظهور کند چه می شود؟ امام (علیه السلام) فرمود: در آن صورت مردم از نور آفتاب ونور ماه بی نیاز می شوند وبه نور امام اکتفا می کنند(۸۵).
(۵۳) سوره ص، آیه ۸۸
﴿ولتعلمن نباه بعد حین﴾.
وخبر آن را بعد از مدتی می شنوید. وحقیقت وراستی آن را خواهید دانست. این آیه وآیات قبلی آن که آخرین آیات سوره (ص) می باشند در حقیقت خلاصه ای از تمام محتوای این سوره ونتیجه ایست برای بحثهای مختلفی که در این سوره آمده است. ودر آیه مورد بحث مخالفان را خطاب قرار داده ومی فرماید: ممکن است شما این سخنان را جدی نگیرید وبی اعتنا از کنارش بگذرید اما به زودی صدق گفتار من آشکار خواهد شد. هم در این جهان در میدانهای نبرد اسلام وکفر. در منطقه نفوذ اجتماعی وفکری، در مجازاتهای الهی. وهم در عالم دیگر ومجازاتهای دردناک خدا. خلاصه هر چه را به شما گفتم به موقع آن را با چشم خویش مشاهده خواهید کرد تازیانه الهی آماده است وبه زودی برگرده مستکبران وظالمان فرود خواهد آمد ودر هر حال حقیقت وراستی آن را خواهید دانست. عن ابی جعفر (علیه السلام) فی قول الله (عزَّ وجلَّ). (ولتعلمن نبأه بعد حین). قال عند خروج القائم (علیه السلام). ابوحمزه ثمالی از امام باقر (علیه السلام) روایت کرده که در تفسیر این آیه فرمود: منظور خداوند از اینکه فرمود: (وهمانا پس از این هنگام راستی وحقیقت این خبر را خواهید دانست) هنگام خروج حضرت قائم (علیه السلام) است(۸۶).
(۵۴) سوره صافات، آیه ۸۳
﴿وان من شیعته لابراهیم﴾.
وبه راستی که از جمله ی شیعیان او (نوح) ابراهیم است. در این آیه وآیات بعدی، بخش قابل ملاحظه ای از زندگی حضرت ابراهیم (علیه السلام) به دنبال گوشه هایی از تاریخ پر ماجرای نوح (علیه السلام) آمده است. آیه ی مورد بحث ماجرای جناب ابراهیم بت شکن (علیه السلام) را به این صورت با ماجرای نوح (علیه السلام) پیوند می دهد ومی فرماید: واز پیروان نوح (علیه السلام) ابراهیم (علیه السلام) بود. یعنی او در همان خط توحید وعدل در همان مسیر تقوی واخلاص که شیوه وروش نوح (علیه السلام) بود گام بر می داشت. که انبیاء همه مبلغان یک مکتب واستادان یک دانشگاهند وهر کدام برنامه ی دیگری را تداوم می بخشند وتکمیل می کنند. چه تعبیر جالبی؟ ابراهیم از شیعیان نوح بود. با آنکه فاصله زمانی زیادی آن دو را از هم جدا می کرد(۸۷) ولی می دانیم در پیوند مکتبی. زمان کمترین تأثیری ندارد. سأل جابر بن یزید الجعفی جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) عن تفسیر هذه الآیة (وان من شیعته لابراهیم (علیه السلام)). فقال (علیه السلام) ان الله سبحانه لما خلق ابراهیم (علیه السلام) کشف له عن بصره. فنظر. فرأی نورا الی جنب العرش. فقال: الهی ما هذا النور؟ فقیل له: هذا نور محمد (علیه السلام) صفوتی من خلقی. ورای نورا الی جنبه فقال الهی وما هذا النور. فقیل له: هذا نور علی بن ابی طالب (علیه السلام) ناصر دینی ورأی الی جنبهما ثلاثة انوار. فقال: الهی وما هذه الانوار. فقیل: هذه نور فاطمه (علیها السلام) فطمت محبیها من النار. ونور ولدیها الحسن والحسین (علیهما السلام). فقال: الهی واری تسعة انوار قد حفوا بهم. قیل یا ابراهیم: هولاء الائمة من ولد علی وفاطمة، فقال ابراهیم. الهی بحق هولاء الخمسة الا ما عرفتنی من التسعة. فقال: یا ابراهیم، اولهم علی بن الحسین وابنه محمد. وابنه جعفر. وابنه موسی. وابنه علی وابنه محمد. وابنه علی وابنه الحسن والحجة القائم ابنه (علیهم السلام). فقال ابراهیم (علیه السلام): الهی وسیدی اری انوارا قد احدقوا بهم لا یحصی عددهم الا انت. قیل یا ابراهیم: هولاء شیعة امیرالمومنین علی بن ابیطالب (علیه السلام). فقال ابراهیم: وبما تعرف شیعته.
قال: بصلاة احدی وخمسین. والجهر ببسم الله الرحمن الرحیم. والقنوت قبل الرکوع. والتختم بالیمین.
فعند ذلک. قال ابراهیم: اللهم اجعلنی من شیعة امیرالمومنین (علیه السلام) قال فاخبر الله فی کتابه، فقال: (وان من شیعته لابراهیم). جابر بن یزید جعفی از امام صادق (علیه السلام) از تفسیر این آیه شریفه که خداوند می فرماید (وبه راستی که از جمله شیعیان او ابراهیم است) پرسش نمود. امام (علیه السلام) در پاسخ فرمود: همانا خداوند سبحان. زمانیکه ابراهیم (علیه السلام) را آفرید. پرده از جلوی چشمش برگرفت ابراهیم نگاه کرد ونوری را کنار عرش مشاهده نمود. عرضه داشت، خداوندا: این نور چیست؟ به او گفته شد: این نور محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) برگزیده از خلق من است. ونوری در کنار آن نور دید. پرسید خدایا واین نور چیست؟ از سوی خداوند به او گفته شد: این نور علی بن ابیطالب (علیه السلام) یاور دین من است. در کنار آن دو نور سه نور دیگر دید. پرسید خدایا این نورها چیستند؟ به او گفته شد: این نور فاطمه (علیها السلام) است که دوستانش را از آتش باز داشته وجدا کرده ونور دو پسرش حسن وحسین (علیهما السلام) می باشد. آنگاه ابراهیم گفت: پروردگارا نه نور دیگر هم می بینم که پیرامون آنان را گرفته اند. گفته شد. ای ابراهیم اینان امامان از فرزندان علی وفاطمه (علیهما السلام) هستند پس ابراهیم عرضه داشت. بار خدایا به حق این پنج تن تو را سوگند می دهم که به من بشناسانی آن نه تن را که کیانند. خداوند فرمود: ای ابراهیم! اولین آنها علی بن الحسین (علیه السلام) است وپسرش محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) وپسرش جعفر (علیه السلام) وپسرش موسی (علیه السلام) وپسرش علی (علیه السلام) وپسرش محمد (علیه السلام) وپسرش علی (علیه السلام) وپسرش حسن (علیه السلام) وحجت قائم (علیه السلام) پسر اوست. آنگاه ابراهیم گفت: ای خدای من وسید من نورهایی را می بینم که پیرامون آنها حدقه زده اند که شماره آنها را جز تو کسی نمی داند. گفته شد: ای ابراهیم، اینان شیعیان امیرالمومنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) می باشند. ابراهیم گفت، به چه نشانه ها وعلامتهایی شیعیان او شناخته می شوند؟ خداوند فرمود: به خواندن پنجاه ویک رکعت نماز وبلند خواندن (بسم الله الرحمن الرحیم) وقنوت گرفتن پیش از رکوع وانگشتری به دست راست کردن در این هنگام ابراهیم (علیه السلام) گفت: خداوندا: مرا از شیعیان امیرالمومنین (علیه السلام) قرار ده. امام صادق (علیه السلام) فرمود: پس خداوند این مطلب را در کتاب خود خبر داده که می فرماید: (وبه راستی که از جمله شیعیان او ابراهیم است)(۸۸).
(۵۵) سوره سبا، آیه ۵۱
﴿ولو تری اذ فزعوا. فلا فوت واخذوا من مکان قریب﴾.
واگر بینی هنگامی که فریادشان بلند می شود وهراسان می گردند اما نمی توانند از عذاب الهی بگریزند وآنها را از مکان نزدیکی (از آنجا که حتی انتظارش را ندارند) می گیرند (از درماندگی آنها تعجب خواهی کرد.)
در این آیه وآیات بعدی که آخرین آیات سوره سبأ است با توجه به بحثهایی که پیرامون مشرکان لجوج در آیات پیشین گذشت. بار دیگر خطاب به رسول (صلی الله علیه وآله وسلّم) کرده ووضعیت این گروه را به هنگام گرفتاری در چنگال عذاب الهی مجسم می سازد که چگونه آنها پس از گرفتاری به فکر ایمان می افتند اما ایمانشان سودی نخواهد داشت. حال در اینکه این هراس وفریاد وفزع مربوط به چه زمانی است در میان مفسران گفتگو است. برخی آن را مربوط به عذاب دنیا یا هنگام مرگ دانسته اند وبعضی آن را مربوط به مجازات روز قیامت می دانند. ولی در یکی از آیات بعدی تعبیریست که نشان می دهد این آیات همه مربوط به دنیا وعذاب لحظه ی جان دادن است چرا که در آخرین آیه می گوید: میان آنها وآنچه مورد علاقه آنها بود جدایی افکنده شود. همانگونه که قبل از آن درباره ی گروههای دیگری از کفار این عمل انجام گرفت(۸۹). این تعبیر با عذاب روز قیامت سازگار نیست. چرا که در آن روز همه مردم برای حساب وکتاب یک جا جمع می شوند. چنانکه در آیه (۱۰۲) سوره هود چنین آمده است. آن روزیست که همه مردم در آن جمع می شوند وروزیست که همه آن را مشاهده می کنند. ودر آیه (۵۰) از سوره ی واقعه چنین می خوانیم: بگو اولین وآخرین همگی برای وقت روز معین جمع آوری می شوند. بنابراین منظور از جمله ی (اخذوا من مکان قریب) این است که این افراد بی ایمان وستمگر نه تنها نمی توانند از حوزه ی قدرت خدا فرار کنند، بلکه خدا آنها را از جایی گرفتار می کند که بسیار به آنها نزدیک است. آیا فرعونیان در امواج نیل که سرمایه افتخار آنها بود دفن نشدند. وآیا قارون در میان گنجهایش به زمین فرو نرفت وآیا قوم سبا که داستانشان در همین سوره آمده است از نزدیکترین مکان یعنی همان سد عظیمی که قلب آبادی آنها ومایه حیات وحرکت آنان بود گرفتار نگشتند، بنابراین خداوند آنها را از نزدیکترین مکان گرفتار می سازد تا قدرت نمایی او را بدانند. بسیاری از پادشاهان ظالم به وسیله نزدیکترین افرادشان به قتل رسیدند ونابود شدند وبسیاری از قدرتمندان ستمگر از درون خانه هایشان آخرین ضربت را خوردند. واگر می بینیم در روایات فراوانی که از طریق شیعه وسنی نقل شده، این آیه تطبیق بر خروج سفیانی ولشکر او شده است که آنها در آستانه قیام مهدی (علیه السلام) خروج می کنند وبر ضد طرفداران آن حضرت بپا می خیزند وبه هنگام حرکت به سوی مکه به قصد تسخیر آن در صحرا گرفتار می شوند. وزمین لرزه ی شدیدی سبب شکافتن زمین وفرو رفتن آنها در زمین می شود. در حقیقت بیان یکی از مصادیق (اخذ وامن مکان قریب) است که آنها از نقطه ای که زیر پایشان است گرفتار چنگال عذاب الهی می شوند. مرحوم علامه ی مجلسی: در کتاب ارزشمند بحارالانوار، روایات فراوانی از امام باقر (علیه السلام) وپیامبر گرامی اسلام در این زمینه نقل کرده که نشان می دهد یکی از مصادیق آیه مورد بحث مسأله خروج (سفیانی) به هنگام قیام مهدی (علیه السلام) است که خداوند آنها را از نزدیکترین مکان گرفته ونابود می کند(۹۰). قال ابو جعفر (علیه السلام): یکون لصاحب هذا الامر غیبة، وذکر حدیثا طویلا یتضمن غیبة صاحب الامر (علیه السلام) وظهوره الی ان قال (علیه السلام): فیدعوا الناس (یعنی القائم (علیه السلام)) الی کتاب الله وسنة نبیه (صلی الله علیه وآله وسلّم) والولایة لعلی بن ابی طالب (علیه السلام)) الی کتاب الله وسنة نبیه (صلی الله علیه وآله وسلّم) والولایة لعلی بن ابی طالب (علیه السلام) والبرائة من عدوه ولا یسمی احدا حتی ینتهی الی البیداء، فیخرج الیه جیش السفیانی فیأمر الله الارض، فتأخذهم من تحت اقدامهم. وهو قول الله (عزَّ وجلَّ). (ولو تری اذ فرعوا. فلا فوت وأخذوا من مکان قریب وقالوا امنا به) یعنی بقائم آل محمد) وقد کفروا به (یعنی بقائم آل محمد) الی آخر السوره. فلا یبقی منهم الا رجلان، یقال لهما وتر ووتیر من مراد وجوههما فی اقفیتهما. یمشیان القهقری. فیخبران الناس بما فعل باصحابهما. امام باقر (علیه السلام) فرمود: البته صاحب این امر را غیبتی خواهد بود وسخنی طولانی بیان داشت که متضمن غیبت وظهور حضرت صاحب الامر (علیه السلام) است تا آنجا که امام (علیه السلام) فرمود: پس صاحب الامر. مردم را به کتاب خدا وسنت پیامبرش (صلی الله علیه وآله وسلّم) وولایت علی بن ابیطالب وبیزاری از دشمنش دعوت می کند. ولی نام کسی از دشمنان را نمی برد. تا آنگاه که به بیداء رسد. سپاهیان سفیانی به سویش خروج کنند. پس خداوند به زمین فرمان می دهد که آنان را از زیر پاهایشان بگیرد وهمین است معنای قول خداوند (عزَّ وجلَّ). (واگر ای رسول ما) کافران را ببینی هنگامی که هراسانند پس هیچ از عذابشان فوت وزائل نشود واز جایگاه نزدیکی گرفته شوند وگویند به او ایمان آوردیم) یعنی وگویند به قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) ایمان آوردیم (وحال آنکه از بیش به او کفر ورزیده اند) یعنی به قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) تا آخر سوره. پس کسی از آنان باقی نمی ماند مگر دو مرد بنام (وتر ووتیر) از قبیله ی مراد. که صورتهایشان در پشتهایشان خواهد بود که به پشت راه خواهند رفت وآنچه بر سر یارانشان آمد را به مردم خبر می دهند(۹۱).
(۵۶) سوره سجده، آیه ۲۹
﴿قل یوم الفتح لا ینفع الذین کفروا ایمانهم ولا هم ینظرون﴾.
بگو روز پیروزی ایمان آوردن سودی به حال کافران نخواهد داشت وبه آنها هیچ مهلت داده نمی شود. از آنجا که آیات گذشته مجرمان را تهدید به انتقام ومومنان را بشارت به امامت وپیشوایی وپیروزی می داد، در آیه قبل از این آیه کفار از روی غرور ونخوت این سوال را مطرح می کنند که این وعده ها ووعیدها کی عملی خواهد شد اگر راست می گویید این فتح وپیروزی شما چه زمانی خواهد بود؟ قرآن بلافاصله به آنها پاسخ می گوید، وبه پیامبر دستور می دهد: بگو: بالاخره روز پیروزی فرا می رسد. اما در آن روز ایمان آوردن سودی به حال کافران نخواهد داشت وبه آنها هیچ مهلت داده نمی شود. یعنی اگر منظورتان این است که صدق وعده های الهی را که از زبان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) شنیده اید ببینید وایمان بیاورید آن روز دیگر دیر شده است وایمان برای شما هرگز فایده ای نخواهد داشت. منظور از یوم الفتح روز نزول عذاب استیصال است یعنی عذابی که کفار را ریشه کن سازد ومجال ایمان به آنها ندهد. وبه تعبیر دیگر عذاب استیصال نوعی از عذاب دنیوی است نه عذاب اخروی ونه عذابهای معمولی دنیا که بعد از اتمام حجت کامل به زندگی اقوام گنهکار خاتمه می دهد. به چند دلیل:
۱- اگر منظور عذاب های معمولی دنیا ویا پیروزیهایی هم چون پیروزی مسلمانان در جنگ بدر وروز فتح مکه بود. جمله (لا ینفع الذین کفروا ایمانهم) درست نخواهد بود. زیرا هم در روز فتح بدر وهم در روز فتح مکه ایمان آوردن فایده داشت ودرهای توبه باز بود.
۲- اگر منظور از یوم الفتح روز قیامت بوده باشد (چنانچه بعضی از مفسرین گفته اند با جمله (ولاهم ینظرون) سازگار نیست. زیرا مهلت دادن یا ندادن مربوط به زندگی این دنیاست از این گذشته در هیچ موردی از قرآن (یوم الفتح) به معنای قیامت به کار نرفته است.
۳- تعبیر به فتح در مورد (عذاب استیصال) در قرآن کرارا دیده می شود مانند آیه ۱۱۸ سوره شعراء آنجا که نوح (علیه السلام) می گوید: فافتح بینی وبینهم فتحا ونجنی ومن معی من المومنین. پروردگارا میان من وآنها داوری کن واین قوم ستمگر را ریشه کن فرما ومن وتمام مومنانی را که با من هستند نجات ده. که این آیه اشاره به مجازات طوفان است. نظیر همین معنا در آیه ۷۷ سوره ی مومنون نیز آمده است(۹۲). عن ابن دراج قال: سمعت ابا عبدالله (علیه السلام) یقول فی قول الله (عزَّ وجلَّ). (قل یوم الفتح لا ینفع الذین کفروا ایمانهم ولاهم ینظرون). قال: یوم الفتح. یوم تفتح الدنیا علی القائم، لا ینفع احدا تقرب بالایمان ما لم یکن قبل ذلک مومنا وبعد هذا الفتح موقنا. فذلک الذی ینفعه ایمانه ویعظم الله عنده قدره وشأنه ویزخرف له یوم القیامة والبعث جنانه وتحجب عنه نیرانه. وهذا اجر الموالین لامیرالمومنین ولذریته الطیبین (علیهم السلام). ابن دراج می گوید شنیدم حضرت صادق (علیه السلام) درباره ی قول خداوند (عزَّ وجلَّ) که می فرماید: (ای رسول ما بگو: در روز پیروزی ایمان کسانی که کفر ورزیدند سودی به حالشان نخواهد داشت ومهلت داده نخواهد شد.) فرمود: روز فتح وپیروزی روزیست که دنیا بر روی حضرت قائم (علیه السلام) گشوده می شود کسی که پیش از آن هنگام مومن نبوده وبعد از این فتح یقین کند. ایمانش نفعی به حالش نخواهد داشت. ولی هر که پیش از آن ایمان داشته ومنتظر ظهورش بوده ایمانش برایش سودمند خواهد بود وخداوند مقام وشأنش را نزد قائم (علیه السلام) بزرگ خواهد ساخت وروز قیامت ورستاخیز بهشتش را برایش زینت خواهد کرد وآتشش را از وی محجوب خواهد فرمود واین است پاداش دوستان واهل ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) وذریه طاهرین آن حضرت (علیهم السلام)(۹۳).
(۵۷) سوره سجده، آیه ۲۱
﴿ولنذیقنهم من العذاب الادنی دون العذاب الاکبر لعلهم یرجعون﴾.
ما آنها را از عذاب نزدیک (این دنیا) قبل از عذاب بزرگ (آخرت) می چشانیم شاید باز گردند. به دنبال بحثی که پیرامون گنهکاران ومجازات دردناک آنها در آیات قبل گذشت، در آیه مورد بحث وآیات بعدی به یکی از الطاف خفی الهی در مورد آنان که همان مجازاتهای خفیف دنیوی وبیدارکننده است اشاره می کند. تا معلوم شود خدا هرگزنمی خواهد بنده ای گرفتار عذاب جاویدان شود.
به همین دلیل از تمام وسایل بیدار کننده برای نجات آنها استفاده می کند براین اساس پیامبران الهی را می فرستد. کتب آسمانی نازل می کند. نعمت می دهد به مصیبت گرفتار می سازد. واگر هیچ یک از اینها سودی نداشت، چنین کسانی جز آتش دوزخ سرنوشتی نخواهند داشت ولذا می فرماید: ما آنها را از عذاب نزدیک این دنیا قبل از عذاب بزرگ آخرت می چشانیم شاید بیدار شوند وباز گردند. عذاب ادنی معنای گسترده ای دارد که غالب احتمالاتی را که مفسران به طور جداگانه در تفسیر آن نوشته اند در برمی گیرد. از جمله اینها بعضی گفته اند منظور از عذاب ادنی: ۱- مصائب ودرد ورنجهاست. ۲- قحطی وخشکسالی شدید هفت ساله ای که مشرکان مکه به آن گرفتار شدند تا آنجا که مجبور گشتند از لاشه ی مردارها تغذیه کنند. ۳- ضربه ی شدیدیست که بر پیکر آنها در جنگ بدر وارد شد ومانند اینها واما اینکه بعضی احتمال داده اند منظور از عذاب ادنی عذاب قبر یا مجازات در رجعت است صحیح به نظر نمی رسد. زیرا با جمله (لعلهم یرجعون) سازگار نیست. واما عذاب اکبر. به معنای روز قیامت است که از هر مجازاتی بزرگتر ودردناکتر است. حال در اینکه چرا ادنی که به معنای نزدیکتر است در برابر اکبر که به معنای بزرگتر است قرار گرفته (در حالی که یا باید ادنی در مقابل ابعد که به معنای دورتر است باشد ویا اصغر در مقابل اکبر قرار گیرد) نکته ای نهفته است که بعضی از مفسران به آن اشاره کرده اند وآن اینکه عذاب دنیا دارای دو وصف است، کوچک بودن ونزدیک بودن وبه هنگام تهدید مناسب نیست که روی کوچک بودن آن تکیه شود. بلکه باید روی نزدیک بودنش تکیه گردد. وعذاب آخرت نیز دارای دو وصف است. دور بودن وبزرگ بودن ودر مورد آن نیز مناسب این است که روی بزرگ بودنش تکیه شود. نه دور بودنش وتعبیر به لعل در جمله ی (لعلهم یرجعون) به خاطر این است که چشیدن عذابهای هشدار دهنده علت تامه برای بیداری نیست. بلکه جزء علت است ونیاز به زمینه ی آماده دارد وبدون این شرط به نتیجه نمی رسد وکلمه ی لعل اشاره به این حقیقت است. ضمنا از این آیه یکی از فلسفه های مهم مصائب وبلاها ورنجها که از سوال انگیزترین مسائل در بحث توحید وخداشناسی وعدل پروردگار است روشن می گردد(۹۴). محمد بن الحسن الشیبانی، فی کشف البیان قال: روی عن جعفر الصادق (علیه السلام) فی معنی الآیة: ان الادنی: القحط والجدب والاکبر خروج القائم المهدی (علیه السلام) بالسیف فی آخر الزمان. محمد بن حسن شیبانی در کتاب ارزشمند (کشف البیان) می گوید: از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) درمعنای این آیه روایت شده است که فرمود عذاب ادنی عبارتست از قحطی وخشکسالی وعذاب اکبر عبارتست از خروج قائم مهدی (علیه السلام) با شمشیر در آخر الزمان(۹۵).
(۵۸) سوره روم، آیه ۴
﴿ویومئذ یفرح المومنون بنصر الله﴾.
ودر آن روز مومنان خوشحال خواهند شد. مفسران بزرگ همگی اتفاق دارند که آیات نخستین این سوره بدین سبب نازل شد که در آن هنگام که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) در مکه بود. ومومنان در اقلیت قرار داشتند جنگی میان ایرانیان ورومیان درگرفت ودر این نبرد ایرانیان پیروز شدند مشرکان مکه این پیروزی را به فال نیک گرفتند ودلیل بر حقانیت شرک خود دانستند وگفتند: ایرانیان مجوسی هستند ومشرک. اما رومیان مسیحی هستند واهل کتاب همانگونه که ایرانیان بر رومیان غلبه کردند. پیروزی نهایی از آن شرک است وطومار اسلام به زودی پیچیده خواهد شد وما پیروز می شویم. گرچه اینگونه نتیجه گیریها پایه ومایه ای نداشت اما در آن جو ومحیط برای تبلیغ در میان مردم جاهل خالی از تأثیر نبود. لذا این امر بر مسلمانان گران آمد. آیات نخستین سوره روم نازل شد وقاطعانه گفت: گرچه ایرانیان در این نبرد پیروز شدند. اما چیزی نمی گذرد که از رومیان شکست خواهند خورد وحتی حدود زمان این پیشگویی را نیز بیان داشت وگفت این امر فقط در طول چند سال به وقوع می پیوندد. این پیشگویی قرآن که از یکسو نشانه اعجاز این کتاب آسمانی واتکاء آورنده ی آن به علم بی پایان پروردگار به عالم غیب است واز سوی دیگری نقطه ی مقابل تفأل مشرکان بود. مسلمانان را طوری دلگرم ساخت که حتی می گویند بعضی از آنان با مشرکان روی این مسأله شرط بندی مهمی کردند. ودر آیه مورد بحث خداوند می افزاید که اگر امروزکه رومیان شکست خوردند مشرکان خوشحال شدند. در آن روز که رومیان غالب شدند مومنان خوشحال خواهند شد. آری خوشحال می شوند به نصرت الهی. در اینکه منظور از خوشحالی مسلمانان در آن روز چیست؟ جمعی گفته اند: منظور خوشحالی از پیروزی رومیان است. هر چند آنها نیز در صف کفار بودند اما چون دارای کتاب آسمانی بودند پیروزی آنها بر مجوسیان مشرک یک مرحله از پیروزی توحید بر شرک به حساب می آید. وبعضی افزوده اند: مومنان از این خوشحال شدند که این حادثه را به فال نیک گرفتند ودلیلی بر پیروزی آنها بر مشرکان. ویا اینکه شادی آنان از این بود که عظمت قرآن وصدق پیشگویی قاطع آن که خود یک پیروزی مهم معنوی برای مسلمین محسوب می شد در آن روز ظاهر گشت. این احتمال نیز بعید به نظر نمی رسد که پیروزی رومیان مقارن بود با یکی از پیروزیهای مسلمین بر مشرکان بخصوص اینکه در بعضی از کلمات مفسران بزرگ آمده که این پیروزی مقارن پیروزی (بدر) ویا مقارن (صلح حدیبیه) بود که آن نیز در نوع خود یک پیروزی بزرگ محسوب می شد مخصوصا تعبیر به (نصرالله) نیز تناسب با این معنا دارد.
خلاصه مسلمانان در آن روز از جهات مختلفی خوشحال شدند. ۱- از پیروزی اهل کتاب بر مجوسیان که صحنه ای از غلبه خداپرستی بر شرک بود. ۲- از پیروزی معنوی به خاطر ظهور اعجاز قرآن. ۳- واز پیروزی مقارن آن که احتمالا (صلح حدیبیه) یا یکی دیگر از فتوحات مسلمین بود. عن ابی عبدالله الصادق (علیه السلام) فی قول الله (عزَّ وجلَّ). (ویومئذ یفرح المومنون بنصر الله). قال فی قبورهم بقیام القائم (علیه السلام). امام صادق (علیه السلام) درباره ی این آیه شریفه می فرماید: منظور از خوشحالی مومنان در آن روز خوشحالی وسرور آنان در قبرهایشان نسبت به قیام وظهور حضرت قائم (علیه السلام) می باشد(۹۶).
(۵۹) سوره شعراء، آیه ۲۲۷
﴿وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون﴾.
وبزودی آنها که ستم کردند می دانند که بازگشت شان به کجاست. آیه فوق وآیات قبلی آن که آخرین آیات سوره شعراست. بار دیگر به بحث آیات قبل پیرامون تهمت دشمنان به پیامبر درباره ی اینکه قرآن القائات شیاطین است باز می گردد وبا بیانی رسا وکوبنده مجددا به آنها پاسخ می دهد.
واز آنجا که بسیاری از آیات این سوره دلداری به پیامبر ومومنان اندکی است که در آن زمان در برابر انبوه دشمنان بودند. ونیز از آنجا که بسیاری از آیات این سوره در مقام دفاع از پیامبر در برابر تهمتهای ناروا نازل شده، سوره را با یک جمله ی پر معنی وتهدید آمیز نسبت به دشمنان لجوج به پایان برده ومی گوید: به زودی آنها که ستم کردند می دانند که بازگشتان به کجاست وسرنوشت آنان چگونه است. گرچه بعضی از مفسران خواسته اند. این بازگشت وسرنوشت را منحصرا همان آتش دوزخ معرفی کنند. ولی هیچ گونه دلیلی برای محدود ساختن آن نداریم. بلکه ممکن است شکستهای پی در پی که در جنگهای بدر ومانند آن دامان آنها را گرفت وضعف وذلتی که سرانجام در این دنیا نصیب آنان شد، علاوه بر شکست آخرت در مفهوم این تهدید جمع باشد. عن علی بن موسی الرضا (علیه السلام) عن ابیه (علیه السلام). عن آبائه (علیهم السلام) قال. قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم). من احب ان یتمسک بدینی ویرکب سفینة النجاة بعدی فلیقتدی بعلی بن ابی طالب (علیه السلام) ولیعاد عدوه ولیوال ولیه فانه خلیفتی ووصیی وخلیفتی علی امتی فی حیاتی وبعد وفاتی وهو امیر کل مسلم وامیر کل مومن بعدی. قوله قولی وامره امیری ونهیه نهیی وتابعه تابعی وناصره ناصری وخاذله خاذلی. ثم قال (علیه السلام) من فارق علیا بعدی لم یرنی ولم اره یوم القیامة ومن خالف علیا حرم الله علیه الجنة. وجعل مأواه النار. وبئس المصیر. ومن خذل علیا خذله الله یوم یعرض علیه ومن نصر علیا نصره الله یوم یلقاه ولقنه حجته عند المسألة ثم قال (صلی الله علیه وآله وسلّم) والحسن والحسین اماما امتی بعد ابیهما. وسیدا شباب اهل الجنة وامهما سیدة نساء العالمین، وابو هما سید الوصیین. ومن ولد الحسین تسعة ائمة تاسعهم القائم (علیه السلام) من ولدی طاعتهم طاعتی ومعصیتهم معصیتی. الی الله اشکوا المنکرین لفضلهم والمضیعین لحقهم. بعدی وکفی بالله ولیا. وکفی بالله نصیرا وناصرا. لعترتی وائمة امتی ومنتقما من الجاحدین لحقهم. (وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون). امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) از پدرش واو از پدرانش (علیهم السلام) روایت کرده است که آن حضرت می فرماید: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: هر کس دوست می دارد به دین من دست یازیده وپس از من بر کشتی نجات قرار گیرد.باید به علی بن ابیطالب (علیه السلام) اقتدا نماید. وبا دشمنش دشمنی کند وبا دوست او دوستی نماید. زیرا که او خلیفه ی من ووصی من وجانشین من بر امتم در حال حیات وپس از وفات من می باشد. واو امام وامیر هر مسلمان وامیر هر مومن بعد از من می باشد گفته اش گفته من وامرش امر من ونهی او نهی من است. وپیرو او پیرو من ویاری کننده اش یاور من وخوار کننده اش خوار کننده ی من است. آنگاه رسول خدا فرمود: هر کس بعد از من از علی جدا شود روز قیامت مرا نخواهد دید من نیز او را نخواهم دید. وهر که با علی مخالفت نماید خداوند بهشت را بر وی حرام نماید. وسرانجامش را آتش جهنم مقرر دارد که بد جایگاهی است. وهر آنکه علی را خوار نماید. خداوند او را خوار سازد. روزی که او بر خداوند عرضه شود. وهر کس علی را نصرت دهد خداوند او را نصرت فرماید، روزی که او را ملاقات کند وبه هنگام سوال وجواب دلیلش را به وی تلقین نماید. آنگاه رسول (صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: وحسن وحسین دو امام امت من بعد از پدرشانند. ودو سید جوانان اهل بهشت ومادرشان بهترین زنان عالمیان می باشد. وپدرشان سید اوصیاست واز فرزندان حسین (علیه السلام) نه امام خواهد بود که نهمین آنها قائم (علیه السلام) است که از فرزندان من است. اطاعت از آنان اطاعت از من است ومعصیت آنها نافرمانی من محسوب می گردد. به خداوند شکوه می نمایم از منکران فضیلت ایشان وضایع کنندگان حق وحرمت آنان پس از من وخداوند بس است که ولی ویاور عترت من وامامان امتم باشد واز منکران حق ایشان انتقام کشد. (وآنگاه رسول خدا در پایان سخنانش آیه ی مورد بحث را تلاوت فرمود:) وآنانکه ظلم کردند بزودی خواهند دانست که به چه دگرگونی دچار خواهند شد(۹۷).
(۶۰) سوره شعراء، آیه ۴
﴿ان نشأ ننزل علیهم من السماء آیة فظلت اعناقهم لها خاضعین﴾.
اگر ما اراده کنیم از آسمان بر آنها آیه ای نازل می کنیم که گردنهایشان در برابر آن خاضع گردد. آیه مورد بحث برای اثبات این حقیقت است که خداوند بر هر چیز قادر است. حتی می تواند همه کافران را به اجبار وادار به ایمان کند. یک معجزه خیره کننده یا عذاب شدید ووحشتناکی بر آنها فرو فرستد که همگی بی اختیار سر تعظیم در برابر آن فرود آورند وتسلیم شوند. ولی این ایمان اجباری ارزشی ندارد. مهم آن است که آنها از روی اراده وتصمیم ودرک واندیشه در برابر حق خاضع گردند. ناگفته پیداست که منظور از خضوع کردن گردنها. خضوع کردن صاحبان آنهاست منتها (گردن) در فارسی (ورقبه وعنق) در عربی به خاطر اینکه عضو مهم بدن انسان است به صورت کنایه از خود انسان ذکر می شود. مثلا افراد یاغی را گردنکش وافراد زورگو را گردن کلفت وافراد ناتوان را گردن شکسته می گویند. البته در تفسیر (اعناق) در این آیه احتمالات دیگری نیز داده اند. از جمله اینکه اعناق به معنای روسا یا به معنای گروهی از مردم می باشد که این احتمالات ضعیف می باشند. قابل توجه اینکه در کتب معروفی مانند (ارشاد مفید) وروضه ی کافی وکمال الدین شیخ صدوق وتفسیر قمی آمده است که امام صادق در تفسیر این آیه فرمود: منظور از طغیانگران بنی امیه هستند که به هنگام قیام مهدی (علیه السلام) آیه ی آسمانی را می بینند ودر برابر آن ناچار به تسلیم می شوند. روشن است که منظور از این روایات، بیان مصداقی از مفهوم وسیع آیه است که سرانجام به هنگام ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) رهبر حکومت جهانی، تمام حکومتهای ظلم وجور که خط بنی امیه را ادامه می دهند به حکم اجبار در برابر قدرت مهدی (علیه السلام) وحمایتهای الهی او سر تسلیم فرود می آورند(۹۸). عن ابی بصیر عن ابی جعفر (علیه السلام) قال: سألته عن قول الله (عزَّ وجلَّ). ان نشأ ننزل علیهم من السماء آیة فضلت اعناقهم لها خاضعین. قال: نزلت فی قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) ینادی باسمه من السماء. ابو بصیر می گوید از امام باقر (علیه السلام) راجع به همین آیه پرسیدم امام (علیه السلام) فرمود: این آیه درباره ی قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) نازل شده، اسم او از سوی آسمان اعلام خواهد شد(۹۹). عن ابن عباس فی قوله (عزَّ وجلَّ). ان نشأ ننزل علیهم من السماء آیة فضلت اعناقهم لها خاضعین.
قال هی نزلت فینا وفی بنی امیة. یکون لنا دولة تذل اعناقهم لنا بعد صعوبة وهو ان بعد عز. ابن عباس در تفسیر آیه شریفه می فرماید: این آیه درباره ی ما وراجع به بنی امیه نازل شده، برای ما دولتی خواهد بود که گردنهایشان را خوار می سازد، پس از سختی وگردنکشی آنها وپس از عزت آنها را به پستی می کشاند(۱۰۰).
(۶۱) سوره شعراء، آیه ۲۰۵-۲۰۷
﴿افرأیت ان متعناهم سنین. ثم جآءهم ما کانوا یوعدون ما اغنی عنهم ما کانوا یمتعون﴾.
خواهی دید. اگر ما سالیان دیگری آنها را از این زندگی بهره مند سازیم سپس عذابی که به آنها وعده داده شده به سراغشان بیاید این تمتع وبهره گیری از دنیا برای آنها سودی نخواهد داشت. سنت پروردگار عالم این است که تا اتمام حجت نکند ومهلت کافی ندهد هیچ قومی را گرفتار عذاب نخواهد کرد. اما به هنگامیکه گفتنیها گفته شد وبه مقدار لازم فرصت یافتند وبه راه نیامدند. آنگاه مجازاتی دارد که راه بازگشت در آن نیست. حال به فرض که به آنها مهلت جدیدی داده شود. (که بعد از اتمام حجت داده نخواهد شد) وبه فرض که سالیان دیگری در این جهان بمانند وغرق غرور وغفلت گردند. آیا کاری جز تمتع وبهره گیری بیشتر از مواهب مادی خواهند داشت؟ آیا آنها به جبران گذشته خواهند پرداخت؟ مسلما نه. آیا اینها می توانند به هنگام نزول مجدد عذاب گروهی از کار آنها بگشایند. ویا تعبیری در سرنوشت آنها ایجاد کند. این احتمال نیز در تفسیر آیات مورد بحث وآیات بعدی وجود دارد که آنها تقاضای مهلت برای بازگشت به حق وجبران گذشته نمی کنند. بلکه برای بهره گیری بیشتر وتمتع فزونتر از نعمتهای ناپایدار این جهان است. ولی این تمتع سودی برای آنها در بر ندارد ودیر یا زود باید از این سرای ناپایدار به سرای جاویدان بشتابند وبا نتایج اعمالشان روبرو شوند. عن ابی عبدالله (علیه السلام) فی قوله (عزَّ وجلَّ). افرأیت ان متعناهم سنین. ثم جاءهم ما کانوا یوعدون. قال: خروج القائم (علیه السلام). ما اغنی عنهم ما کانوا یمتعون. قال: هم بنو امیة الذین متعوا بدنیاهم. امام صادق (علیه السلام) در تفسیر قول خداوند (عزَّ وجلَّ) که می فرماید: (ای رسول ما خواهی دید که چنانچه چندین سال هم آنان را منتعم سازیم. سپس عذاب موعود به آنان رسد) فرمود: منظور خروج حضرت قائم (علیه السلام) است. بعد در تفسیر آیه بعد که می فرماید: (آنچه از دنیا برخوردار بوده اند به آنان هیچ سودی نبخشد وعذابی از آنها دور ننماید.) فرمود: آنها بنی امیه هستند که در دنیا بهره مند بوده اند(۱۰۱).
(۶۲) سوره نور، آیه ۳۵
﴿الله نور السموات والارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزجاجة کانها کوکب دری یوقد من شجرة مبارکة. زیتونة. لا شرقیة ولا غربیة یکاد زیتها یضیء ولو لم تمسسه نار. نور علی نور. یهدی الله لنوره من یشاء ویضرب الله الامثال للناس والله بکل شیء علیم﴾.
خداوند نور آسمانها وزمین است. مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پر فروغ) باشد. آن چراغ در حبابی قرار گیرد. حبابی شفاف ودرخشنده. همچون یک ستاره ی فروزان. این چراغ با روغنی افروخته می شود که از درخت پر برکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است ونه غربی. (آنچنان روغنش صاف وخالص است) که نزدیک است بدون تماس با آتش شعله ور شود. نوری است بر فراز نور. وخدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت می کند وخداوند به هر چیزی آگاه است. در تفسیر آیات فوق سخن بسیار گفته شده است. ومفسران وفلاسفه وعرفای اسلامی هر کدام بحثهای فراوانی دارند. پیوند ارتباط این آیات با آیات گذشته از این نظر است که در آیات پیشین سخن از مسئله عفت ومبارزه با فحشاء با استفاده از طرق ووسائل گوناگون بود. واز آنجا که ضامن اجرای همه احکام الهی. مخصوصا کنترل کردن غرائز سرکش، بخصوص غریزه ی جنسی که نیرومندترین آنهاست. بدون استفاده از پشتوانه ایمان ممکن نیست. سرانجام بحث را به ایمان واثر نیرومند آن کشانیده واز آن سخن می گوید: نخست می فرماید: خداوند نور آسمانها وزمین است. آری خداوند نور آسمانها وزمین است. گروهی از مفسران کلمه نور را در اینجا به معنای (هدایت کننده) وبعضی به معنای (روشن کننده) وبعضی به معنای زینت بخش تفسیر کرده اند. همه ی این معانی صحیح است. ولی مفهوم آیه باز هم از این گسترده تر می باشد. ۱- قرآن مجید: قد جائکم من الله نور وکتاب مبین. از سوی خداوند نور وکتاب آشکاری برای شما آمد(۱۰۲).
۲- ایمان وگرایش قلبی: الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور. خداوند ولی کسانی است که ایمان آورده اند. آنها را از ظلمتهای (شرک وکفر) به سوی نور ایمان رهبری می کند(۱۰۳).
۳- هدایت الهی وروشن بینی. او من کان میتا فاحییناه وجعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات. لیس بخارج منها.
آیا کسی که مرده بوده است وما او را زنده کردیم ونور هدایتی برای او قرار دادیم که در پرتو آن بتواند در میان مردم راه برود همانند کسی است که در تاریکی باشد وهرگز از آن خارج نگردد(۱۰۴).
۴- آیین وشریعت مقدس اسلام. ویأبی الله الا ان یتم نوره ولو کره الکافرون. خداوند ابا دارد جز اینکه (نور شریعت اسلام) را کامل کند هر چند کافران نخواهند(۱۰۵).
۵- شخص رسول (صلی الله علیه وآله وسلّم) وداعیا الی الله باذنه وسراجا منیرا. وما تو را دعوت کننده به سوی خدا به اذن وفرمان او قرار دادیم وچراغی نوربخش(۱۰۶).
۶- حضرات ائمه معصومین (علیهم السلام) خلقکم الله انوارا. فجعلکم بعرشه محدقین. خداوند شما را نورهایی آفرید که گرد عرش او حلقه زده بودید. وانتم نور الاخیار وهداة الابرار. شما نور خوبان وهدایت کننده نیکوکاران هستید(۱۰۷).
۷- علم ودانش: العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشآء.
علم نوریست که خدا در قلب هر کس بخواهد، می افکند(۱۰۸).
با مروری اجمالی بر خواص وویژگیهای نور روشن می شود که نور دارای خواص وویژگیهای زیر است. ۱- زیباترین ولطیفترین موجودات در جهان ماده است وسرچشمه همه ی زیباییها ولطافتهاست. ۲- نور بالاترین سرعت را طبق آنچه در میان دانشمندان معروف است در جهان ماده دارد. نور با سیصد هزار کیلومتر در ثانیه می تواند کره ی زمین را در یک چشم بر هم زدن هفت بار دور بزند. ۳- نور وسیله ی یقین اجسام ومشاهده ی موجودات مختلف این جهان است وبدون آن چیزی را نمی توان دید. بنابراین نور هم ظاهر است وهم (مظهر لغیره) می باشد یعنی ظاهرکننده ی غیر. ۴- نور آفتاب که مهمترین نور در دنیای ماست پرورش دهنده ی گلها وگیاهان بلکه رمز بقای همه موجودات زنده است وممکن نیست موجودی بدون استفاده از نور (به طور مستقیم یا غیر مستقیم) زنده بماند. ۵- امروز ثابت شده که تمام رنگهایی را که ما می بینیم، نتیجه ی تابش نور آفتاب یا نورهای مشابه آنست وگرنه موجودات در تاریکی مطلق رنگی ندارند. ۶- تمام انرژیهای موجود در محیط، (بجز انرژی اتمی) همه از نور آفتاب سرچشمه می گیرد. حرکت بادها، ریزش باران وحرکت نهرها وسیلها وآبشارها وبالاخره حرکت همه موجودات زنده با کمی دقت به نور آفتاب منتهی می شود. سرچشمه گرما وحرارت وآنچه بستر موجودات را گرم نگه می دارد همان نور آفتاب است حتی گرمی آتش که از چوب درختان ویا زغال سنگ ویا نفت ومشتقات آن به دست می آید نیز از گرمی آفتاب است. چرا که همه اینها طبق تحقیقات علمی به گیاهان وحیواناتی باز می گردند که حرارت را از خورشید گرفته ودر خود ذخیره کرده اند. ۷- نور آفتاب نابود کننده انواع میکربها وموجودات موذی می باشد واگر تابش واشعه ی این نور پر برکت نبود. کره ی زمین به یک بیمارستان بزرگ تبدیل می شد که همه ساکنانش با مرگ دست به گریبان بودند. وخلاصه هر چه در این پدیده ی عجیب عالم خلقت یعنی (نور) بیشتر می نگریم ودقیق تر می شویم، آثار گرانبها وبرکات عظیم آن آشکارتر می شود. حال با در نظر گرفتن این مقدمات. اگر بخواهیم برای ذات پاک خداوند. تشبیه وتمثیلی از موجودات حسی این جهان انتخاب کنیم. آیا جز از واژه ی نور می توان استفاده کرد همان خدایی که پدید آورنده تمام جهان هستی است. روشنی بخش عالم آفرینش است. همه موجودات زنده به برکت فرمان او زنده اند. وهمه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند که اگر لحظه ای چشم لطف خود را از آنها باز گیرد همگی در ظلمت فنا ونیستی فرو می روند. وجالب اینکه هر موجودی به هر نسبت که با او در ارتباط است به همان اندازه نورانیت وروشنایی کسب می کند. قرآن نور است چون کلام اوست. شریعت اسلام نور است چون آیین اوست. رسولان نورند چون فرستادگان اویند. ائمه معصومین نورند چون حافظان شریعت وآیین پیامبرانند. وایمان نور است چون رمز پیوند با اوست. وعلم نور است چون سبب آشنایی با اوست. بر این اساس: (الله نور السموات والارض). وقرآن مجید بعد از بیان حقیقت فوق با ذکر یک مثال زیبا ودقیق چگونگی نور الهی را مشخص می کند که قابل دقت وعنایت می باشد(۱۰۹).
واژه ها مشکاة در اصل به معنای روزنه ومحل کوچکی است که در دیوار ایجاد می کردند وچراغهای معمول قدیم را برای محفوظ ماندن از مزاحمت با دو طوفان در آن می نهادند. زجاجه: یعنی شیشه ودر اصل به سنگهای شفاف می گویند واز آنجا که شیشه نیز از مواد سنگی ساخته می شود وشفاف است به آن زجاجه گفته شده. ودر این آیه زجاجه به معنای حبابی است که روی چراغ می گذاشته تا هم شعله را محافظت کند وهم گردش هوا را از طرف پایین به بالا تنظیم کرده. بر نور وروشنایی شعله بیفزاید. مصباح: به معنای خود چراغ است که معمولا با فتیله ویک ماده ی روغنی قابل اشتعال افروخته می شده است. جمله (یوقد من شجرة مبارکة زیتونه لا شرقیة ولا غربیة) اشاره به ماده ی انرژی زای فوق العاده مستعد برای این چراغ است. زیرا که روغن زیتون که از درخت پر بار وپر برکتی گرفته می شود یکی از بهترین روغنها برای اشتعال است. آنهم درختی که تمام جوانب آن به طور مساوی در معرض تابش نور آفتاب باشد. نه در جانب شرق باغ وکنار دیواری قرار گرفته باشد ونه در جانب غرب که تنها یک سمت آن آفتاب ببیند. ودر نتیجه میوه ی آن نیمی رسیده، ونیمی نارس وروغن آن ناصاف گردد. وبا این توضیح به این نتیجه می رسیم که برای استفاده از نور کامل چنین چراغی با درخشش وتابش بیشتر نیاز به چهار عامل می باشد. ۱- چراغدانی که آن را از هر سو محافظت کند بی آنکه از نورش بکاهد، بلکه نور آن را متمرکز سازد. ۲- حبابی که گردش هوا را بر گرد شعله تنظیم کند. اما آنقدر شفاف باشد که به هیچ وجه مانع تابش نور نگردد. ۳- چراغی که مرکز پیدایش نور بر فتیله ی آن است. ۴- وماده ی انژری زای صاف وخالص وزلالی که آن قدر آماده ی اشتعال باشد که گویی بدون تماس با شعله ی آتش می خواهد شعله ور گردد.
اینها تمام معانی ومفاهیم ظاهری این الفاظ است. واما اینکه محتوای این تشبیه چیست وبه اصطلاح (مشبه) کدام نور الهی است تفسیرهای گوناگونی مطرح شده است. بعضی از مفسران گفته اند منظور همان نور هدایتی است که خداوند در دلهای مومنان برافروخته، وبه تعبیر دیگر منظور ایمان است که در سراچه قلوب مومنان جایگزین شده است. بعضی دیگر آن را به معنای قرآن که در درون قلب آدمی نورافکن می گردد دانسته اند. برخی گفته اند این تشبیه اشاره به شخص رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) دارد. وعده ای قائلند که منظور از این نور همان روح اطاعت وتقوی که مایه ی هر خیر وسعادت است می باشد. در واقع تمام مصادیقی که برای نور معنوی در قرآن وروایات اسلامی آمده در اینجا به عنوان تفسیر ذکر شده است. وروح همه آنها در واقع یک چیز است وآن همان نور هدایت است که از قرآن ووحی ووجود رسولان سرچشمه می گیرد. وبا دلائل توحید آبیاری می شود ونتیجه ی آن تسلیم در برابر فرمان خدا وتقوی است(۱۱۰). روی عن جابر بن عبدالله انصاری: قال: دخلت الی مسجد الکوفة. وامیرالمومنین (علیه السلام) یکتب باصبعه ویتبسم: فقلت له: یا امیرالمومنین: ماالذی یضحکک؟ فقال: عجبت لمن یقرأ هذه الآیة ولم یعرفها حق معرفتها.
فقلت له وای آیة یا امیرالمومنین؟ فقال: قوله تعالی: الله نور السموات والارض مثل نوره کمشکاة. المشکاة محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) فیها مصباح (انا مصباح) (فی زجاجة) الزجاجة. الحسن والحسین: وکأنها کوکب دری وهو علی بن الحسین. (یوقد من شجرة مبارکة) محمد بن علی. (زیتونة) جعفر بن محمد. (الاشراقیة) موسی بن جعفر (ولا غریبه) علی بن موسی الرضا. (یکاد زیتها یضیء) محمد بن علی. و(لو لم تمسسه نار) علی بن محمد. (نور علی نور) الحسن بن علی. (یهدی الله لنوره من یشآء:) القائم المهدی (علیه السلام). ویضرب الله الامثال للناس. والله بکل شیء علیم. از جابر بن عبدالله انصاری روایت است که می گوید: به مسجد کوفه داخل شدم، دیدم حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) با انگشت چیزی می نویسد. ومی خندد: عرضه داشتم، یا امیرالمومنین. چه چیز موجب خنده ی شما شده است؟ فرمود: در شگفتم از کسی که این آیه را می خواند. ولی بطور شایسته وبایسته به معنای آن معرفت ندارد. عرض کردم: کدام آیه یا امیرالمومنین؟ فرمود: آیه: الله نور السموات والارض مثل نوره کمشکاة.
مشکات: حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) است. (فیها مصباح) مصباح من هستم. (فی زجاجة) زجاجه حسن وحسین می باشند. کانها کوکب دری. واو علی بن الحسین است. یوقد من شجرة مبارکة. محمد بن علی است. زیتونة. جعفر بن محمد است. لا شرقیة: موسی بن جعفر. ولا غربیة علی بن موسی الرضا است. یکاد زیتها یضی. محمد بن علی است. ولو لم تمسسه نار. علی بن محمد است. نور علی نور. حسن بن علی است. یهدی الله لنوره من یشاء: قائم مهدی است که درود بر آنان باد. ویضرب الله الامثال للناس: والله بکل شیء علیم(۱۱۱).
(۶۳) سوره حج، آیه ۴۱
﴿الذین ان مکناهم فی الارض. اقاموا الصلوة وآتو الزکاة وآمروا بالمعروف ونهوا عن المنکر ولله عاقبة الامور﴾.
یاران خدا کسانی هستند که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم نماز را بر پا می دارند وزکات را می پردازند وامر به معروف ونهی از منکر می نمایند وپایان همه کارها از آن خداست. با توجه به آنچه در آخرین آیات گذشته ذکر شده که خداوند وعده دفاع از مومنان را داده است. پیوند آیه مورد بحث وآیات قبلی با آن روشن می شود.
در این آیات نخست می گوید: خداوند به کسانی که جنگ از طرف دشمنان بر آنها تحمیل شده اجاره ی جهاد داده است. چرا که آنها مورد ستم قرار گرفته اند. سپس این اجازه را با وعده ی پیروزی از سوی خداوند قادر متعال تکمیل کرده می فرماید وخدا قدرت بر یاری کردن آنها دارد. سپس توضیح بیشتری درباره ی این ستمدیدگانی که اذن دفاع به آنها داده شده است می دهد. ومنطق اسلام را در زمینه این بخش از جهاد روشن تر می سازد ومی گوید: همان کسانی که به ناحق از خانه ولانه خود اخراج شدند. وتنها جرم آنان این بود که می گفتند: پروردگار ما خداوند یکتاست. بدیهی است اقرار به توحید ویگانگی خدا افتخار است نه جرم وگناه. این اقرار چیزی نبود که به مشرکان حق دهد آنها را از خانه وزندگیشان آواره سازند ومجبور به هجرت از مکه به مدینه سازند. بلکه این تعبیر لطیفی است که برای محکوم کردن طرف در این گونه موارد گفته می شود. از باب مثال به شخصی که در برابر خدمت ونعمت ناسپاسی کرده می گوییم: گناه ما این بود که به تو خدمت کردیم. این کنایه ایست از بی خبری طرف که در برابر خدمت بی توجهی کرده است سپس به یکی از فلسفه های تشریع جهاد اشاره می نماید ومی گوید: اگر خداوند از مومنان دفاع نکند. واز طریق اذن جهاد بعضی را به وسیله بعضی دفع ننماید. دیرها وصومعه ها ومعبدهای یهود ونصارا ومساجدی که نام خدا در آن یاد می شود ویران می گردد. آری اگر افراد با ایمان وغیور دست روی دست بگذارند وتماشاچی فعالیتهای ویرانگرانه طاغوتها ومستکبران وافراد بی ایمان وستمگر باشند وآنها میدان را خالی ببینند اثری از معابد ومراکز عبادت الهی نخواهند گذارد. چرا که معبدها جای بیداری است ومحراب میدان مبارزه وجنگ است ومسجد در برابر خودکامگان سنگر است. واصولا هر گونه دعوت به خداپرستی بر ضد جبارانی است که می خواهند مردم همچون خدا آنها را بپرستند. ولذا اگر آنها فرصت پیدا کنند. تمام این مراکز را با خاک یکسان خواهند کرد. این یکی از اهداف تشریع جهاد واذن در مقاتله وجنگ است. ودر آیه مورد بحث که توضیحی است درباره ی یاران حق که در آیه قبل وعده یاری به آنها داده شده است چنین می گوید: آنها کسانی هستند که هرگاه در زمین به آنها امکان وتوانایی دهیم. نماز را بپا داشته وزکات را به مستحق آن داده وبه معروف امر نموده واز منکر نهی کنند وعاقبت کارها به دست خداوند است. آنها هرگز پس از پیروزی. همچون خودکامگان وجباران. به عیش ونوش ولهو ولعب نمی پردازند ودر غرور ومستی فرو نمی روند. بلکه پیروزیها وموفقیتها را نردبانی برای ساختن خویش وجامعه قرار می دهند. آنها پس از قدرت یافتن. تبدیل به یک طاغوت جدید نمی شوند. ارتباطشان با خدا محکم وبا خلق خدا نیز مستحکم است.
چرا که نماز سمبل پیوند با خالق است وزکات رمزی برای پیوند با خلق وامر به معروف ونهی از منکر پایه های اساسی ساختن یک جامعه سالم محسوب می شود. وهمین چهار صفت برای معرفی این افراد کافی است ودر سایه آن سایر عبادات واعمال صالح وویژگیهای یک جامعه با ایمان وپیشرفته فراهم است. واژه ها مکنا: از ماده ی تمکین است وتمکین به معنای فراهم ساختن وسائل وابزار کار است. اعم از آلات وادوات لازم یا علم وآگاهی کافی وتوان ونیروی جسمی وفکری. معروف: به معنای کارهای خوب وحق است. منکر: به معنای کارهای زشت وباطل است. وبدین جهت که معروف برای هر انسان پاک سرشتی شناخته شده ومنکر ناشناس است ویا اینکه معروف هماهنگ با فطرت انسانی ومنکر ناهماهنگ است به معروف ومنکر تعبیر شده است. در بعضی از روایات اسلامی آیه ی مورد بحث به حضرت مهدی موعود (علیه السلام) ویارانش ویا آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) به طور عموم تفسیر شده است. به روایتی در همین مورد از امام باقر (علیه السلام) توجه فرمایید. عن ابی جعفر (علیه السلام) فی قوله: الذین ان مکناهم فی الارض. اقاموا الصلوة وآتو الزکاة فهذه الآیة لآل محمد (علیهم السلام) الی آخر الآیة والمهدی واصحابه یملکهم الله مشارق الارض ومغاربها ویظهر الدین. ویمیت الله به واصحابه البدع والباطل کما امات السفهة الحق حتی لا یری اثر الظلم ویأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر. امام باقر (علیه السلام) در تفسیر این آیه ی شریفه می فرماید: این آیه برای آل محمد (علیهم السلام) است تا آخر آیه، خداوند حضرت مهدی (علیه السلام) واصحابش را مالک ومسلط بر مشارق ومغارب زمین خواهد ساخت ودین را آشکار وغالب خواهد فرمود: وخداوند به وسیله ی او واصحابش بدعتها وباطل را از بین خواهند برد. همچنانکه سفیهان حق را میرانده باشند. تا جائیکه اثری از ظلم دیده نشود. (وامر به معروف ونهی از منکر نمایند)(۱۱۲).
(۶۴) سوره یونس، آیه ۲۰
﴿ویقولون لو لا انزل علیه آیة من ربه. قل انما الغیب لله. فانتظروا انی معکم من المنتظرین﴾.
ومی گویند چرا معجزه ای از پروردگارش بر او نازل نمی شود. بگو غیب ومعجزات برای خدا وبه فرمان او است. شما در انتظار باشید من هم با شما در انتظارم. در این آیه بار دیگر قرآن به بهانه جوییهای مشرکان به هنگام سرباز زدن از ایمان واسلام می پردازد ومی گوید: مشرکان چنین می گویند که چرا معجزه ای از ناحیه خداوند بر پیامبر نازل نشده است. البته با توجه به قرائنی. منظور آنها هرگونه معجزه ای نبوده است. زیرا مسلما پیامبر اکرم علاوه بر قرآن معجزات دیگری نیز داشته است وتواریخ اسلام وبعضی از آیات قرآن گواه بر این حقیقت است. بلکه منظور آنها این بوده که هر وقت معجزه ای به میل خود پیشنهاد کنند فورا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) آن را انجام دهد. آنها چنین می پنداشتند که اعجاز امریست در اختیار رسول وهر وقت وهرگونه اراده کند می تواند انجام دهد. وعلاوه بر این موظف است از این نیروی خود در برابر هر مدعی لجوج وبهانه جو استفاده کند ومطابق میل او عمل نماید. لذا. بلافاصله به پیامبر چنین دستور داده می شود که به آنها بگو معجزه مخصوص خدا ومربوط به جهان غیب وماوراء طبیعت است. بنابراین چیزی نیست که در اختیار من باشد وبر طبق هوسهای شما هر روز معجزه ی تازه ای انجام دهم. وبعدا هم با عذر وبهانه ای از ایمان آوردن خودداری کنید. ودر پایان آیه با بیانی تهدید آمیز به آنها می گوید: اکنون که شما دست از لجاجت بر نمی دارید در انتظار باشید. من هم با شما در انتظارم. شما در انتظار مجازات الهی باشید. ومن هم در انتظار پیروزی خود. ویا اینکه شما در انتظار چنین معجزاتی باشید ومن هم در انتظار مجازات شما افراد لجوج. واژه ها کلمه (آیه) در این آیه شریفه: مطلق است وهر گونه معجزه ای را شامل می شود اگرچه قرائنی موجود است که نشان می دهد آنها طالب معجزه برای شناخت پیامبر نبودند. بلکه آنها خواهان معجزات اقتراحی بودند. یعنی هر روز معجزه ای به نظرشان می رسید آن را به رسول پیشنهاد می کردند وانتظار داشتند او هم تسلیم پیشنهاد آنان باشد. گویی پیامبر انسان بیکاری است که کلید همه معجزات را در دست گرفته ومنتظر است کسی از راه برسد وپیشنهادی به او بکند. کلمه ی غیب. در جمله (انما الغیب لله) ممکن است اشاره به این باشد که معجزه امریست مربوط به عالم غیب ودر اختیار من نیست ومخصوص خدا است. ویا اشاره به این مطلب است که مصالح امور واینکه در چه موردی حکمت ایجاب نزول معجزه را می کند جزء اسرار غیب است ومخصوص خداست. او هر مورد را که صلاح بداند وطالب معجزه را جویای حقیقت ببیند. معجزه را نازل می کند. چرا که غیب واسرار نهان مخصوص ذات پاک اوست. ولی تفسیر اول نزدیک تر به نظر می رسد. عن یحیی بن القاسم قال: سألت الصادق (علیه السلام) عن قول الله (عزَّ وجلَّ). (الم. ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین. الذین یومنون بالغیب). فقال: المتقون شیعة علی (علیه السلام). والغیب هو الحجة القائم الغائب.
وشاهد ذلک: قول الله (عزَّ وجلَّ). ویقولون لو لا انزل علیه آیة من ربه. قل انما الغیب لله. فانتظروا انی معکم من المنتظرین. یحیی بن قاسم می گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره ی فرموده ی خدای (عزَّ وجلَّ). («الم» این کتاب هیچ تردیدی در آن نیست هدایتگر متقیان است. کسانیکه به غیب ایمان آورند) پرسیدم. امام (علیه السلام) فرمود: متقین در این آیه شیعیان علی (علیه السلام) هستند. وغیب همان حجت قائم غائب (علیه السلام) می باشد وشاهد بر این مدعا فرموده ی خداوند است در این آیه که می فرماید: وکافران گویند: چرا آیت ونشانه ای از پروردگارش بر او نازل نمی شود. پس بگو همانا غیب مخصوص خداوند است. پس منتظر باشید که من نیز از منتظران هستم(۱۱۳).
(۶۵) سوره نحل، آیه ۴۵
﴿افأمن الذین مکروا السیئات ان یخسف الله بهم الارض او یأتیهم العذاب من حیث لا یشعرون﴾.
آیا توطئه گران از این عذاب الهی ایمن گشتند که ممکن است خدا آنها را در زمین فرو برد ویا مجازات حق از آنجا که انتظارش را ندارند به سراغشان بیاید. قرآن شریف در بسیاری از بحثها، مطالب استدلالی را با مسائل عاطفی چنان به هم می آمیزد که برترین اثر را در نفوس شنوندگان داشته باشد. آیه مورد بحث وآیات بعدی نمونه ای از این روش است. آیات گذشته یک بحث منطقی در زمینه ی نبوت ومعاد با مشرکان داشت ولی این آیات به تهدید جباران ومستکبران وگنهکاران لجوج می پردازد وآنها را به انواع عذابهای الهی بیم می دهد. نخست می گوید: آیا این توطئه گرانی که برای خاموش کردن نور حق به انواع نقشه های شوم متوسل شدند از عذاب الهی ایمن گشتند که ممکن است خداوند هر لحظه آنها را در زمین فرو ببرد؟ آیا بعید است که در زمین، لرزه ی وحشتناکی رخ دهد. پوسته ی زمین بشکافد ودهان باز کند وآنها وهمه زندگیشان را در خود فرو برد. همانگونه که در تاریخ اقوام کرارا اتفاق افتاده است. واژه ها جمله ی (مکروا السیئات) به معنی توطئه چینی ونقشه کشی برای مقاصد شوم ورسیدن به هدفهای نادرست می باشد. همانند توطئه هایی که مشرکان برای خاموش کردن نور قرآن ونابود کردن پیامبر اسلام واذیت وآزار مومنان می چیدند. یخسف از ماده ی خسف بر وزن وصف به معنای پنها گشتن ومخفی شدن است لذا پنهان شدن نور ماه در زیر سایه زمین را خسوف می نامند وچاه مخسوف به چاهی می گویند که آب در آن پنهان گردد ونیز پنهان شدن انسانها وخانه ها را در شکاف زمین (شکافی که بر اثر زلزله ها پدید می آید خسف می گویند).
عن جابر الجعفی. عن ابی جعفر (علیه السلام). فی حدیث طویل. قال له. وایاک وشذاذ من آل محمد (علیه السلام). فان لآل محمد وعلی رایة ولغیرهم رایات. فالزم هولاء ابدا. وایاک ومن ذکرت لک. فاذا خرج رجل منهم معه. ثلاثمأته وبضعة عشر رجلا ومعه رایة رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) عامدا الی المدینة حتی یمر بالبیداء حتی یقول هذا مکان القوم. الذین یخسف بهم وهی الآیة التی. قال الله (عزَّ وجلَّ): افا من الذین مکروا السیئات ان یخسف الله بهم الارض او یأتیهم العذاب من حیث لا یشعرون، او یأخذهم فی تقلبهم فماهم بمعجزین. از جابر جعفی روایت شده که امام باقر (علیه السلام) ضمن حدیثی طولانی به او فرمود: ومبادا که با معدود کسانی که از فرزندان محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) (بعنوان بر پایی عدل وداد وتشکیل دولت حق) خروج کنند همراهی کنی. زیرا که برای آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) وعلی پرچمی ودولتی خاص است ودیگران به پرچمهایی وابسته می شوند (یعنی دیگران هم دولتهایی دارند). پس همیشه با اینان (امام بر حق از آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم)) باش واز آنانی که برایت یاد کردم جدا بپرهیز. وهر گاه مردی از ایشان که سیصد وسیزده نفر با وی بود وپرچم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) را همراه داشت بپا خاست وعازم مدینه شود با او همراهی کن. وچون از بیابان بیداء بگذرد می گوید: اینجا جای کسانی است که به زمین فرو خواهند رفت. واین است معنی آیه ای که خدای (عزَّ وجلَّ) فرمود: آیا کسانی که بر کارهای زشت. مکرها می کنند. ایمن هستند از اینکه خداوند آنان را بر زمین فرد برد یا عذاب او از آنجا که پی نبرند به سراغشان بیاید. یا آنکه هنگام آمد وشدشان به ناگاه آنها را بگیرد وآنان توان مقابله با قدرت حق را ندارند(۱۱۴).
(۶۶) سوره نحل، آیه ۱
﴿اتی امر الله، فلا تستعجلوه سبحانه وتعالی عما یشرکون﴾.
فرمان خدا (دائر به مجازات مشرکان ومجرمان) فرا رسیده است برای آن عجله نکنید. منزه وبرتر است خداوند از اینکه شریک برای او قائل می شوند. قسمتی از آیات آغازین سوره ی نحل در مکه نازل شده است. در همان ایام که پیامبر درگیری شدید با مشرکان وبت پرستان داشت. وهر روز در برابر دعوت حیات آفرین وآزادی بخش او به بهانه هایی متوسل می شدند. از جمله اینکه هرگاه پیامبر آنها را تهدید به عذاب الهی می کرد. بعضی از لجوجان می گفتند اگر این عذاب وکیفر که می گویی راست است پس چرا به سراغ ما نمی آید.
وشاید گاهی اضافه می کردند که اگر فرضا عذابی در کار باشد ما دست به دامن بتها می شویم تا در پیشگاه خدا شفاعت کنند. تا این عذاب را از ما بردارد. مگر نه این است که آنها شفیعان درگاه اویند. نخستین آیه این سوره خط بطلان بر این اوهام کشیده ومی گوید: عجله نکنید، فرمان خدا برای مجازات مشرکان ومجرمان، قطعا فرا رسیده است. واگر فکر می کنید بتها شفیعان درگاه اویند سخت در اشتباهید. خداوند منزه وبرتر است از آنکه آنها برای او شریک می سازند. بنابراین (امرالله) در آیه فوق اشاره به فرمان خداوند در مورد عذاب مشرکان است. وکلمه ی (أتی) اگرچه فعل ماضی است وبه معنای تحقق این فرمان در گذشته است اما مفهوم آن مضارعی است که قطعا تحقق می یابد. واین مطلب در قرآن فراوان است که مضارع قطعی الوقوع با صیغه ی ماضی ذکر می شود. بعضی از مفسران احتمال داده اند که امرالله اشاره به خود عذاب است نه فرمان عذاب وبعضی نیز آن را به معنای روز قیامت گرفته اند. عن ابی عبدالله (علیه السلام) فی قول الله (عزَّ وجلَّ): (اتی امر الله فلا تستعجلوه) قال: هو امرنا. امرالله (عزَّ وجلَّ). فلا یستعجل به. یویده بثلاثة اجناد. بالملائکة وبالمومنین وبالرعب وخروجه کخروج. رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) وذلک قوله (عزَّ وجلَّ): کما اخرجک ربک من بیتک بالحق وان فریقا من المومنین لکارهون. امام صادق (علیه السلام) پیرامون این آیه شریفه فرمود: آن امر ماست، امر خداوند (عزَّ وجلَّ) است. پس در آن عجله نشود، خداوند آن را با سه ارتش تأیید می فرماید: ۱- بوسیله فرشتگان. ۲- بوسیله ی مومنان. ۳- بوسیله ی رعب. وخروج آن حضرت هم چون خروج رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) خواهد بود وآن فرموده ی خدای (عزَّ وجلَّ) است که خطاب به رسولش می فرماید: همچنانکه خداوند تو را به حق وبرای اعلای کلمه ی توحید از خانه ات بیرون ساخت وگروهی از مومنین آن را اکراه داشتند(۱۱۵).
(۶۷) سوره یوسف، آیه ۱۱۰
﴿حتی اذا ستیأس الرسل وظنوا انهم قد کذبوا جآءهم نصرنا. فنجی من نشآء ولا یرد بأسنا عن القوم المجرمین﴾.
(رسولان به دعوت خود ودشمنان به مخالفت هم چنان ادامه دادند) تا اینکه رسولان مأیوس شدند وگمان کردند که (حتی گروه اندک مومنان) به آنها دروغ گفته اند. در این هنگام یاری ما به سراغ آنها آمد هر کس را می خواستیم نجات می دادیم ومجازات وعذاب ما از قوم زیانکار بازگردانده نمی شود.
در این آیه اشاره به یکی از حساسترین وبحرانی ترین لحظات زندگی پیامبران کرده می گوید: پیامبران الهی در راه دعوت به سوی حق. همچنان پافشاری داشتند واقوام گمراه وسرکش همچنان به مخالفت خود ادامه می دادند. تا آنجا که پیامبران از آنها مأیوس شدند وگمان بردند که حتی گروه اندک مومنان به آنها دروغ گفته اند وآنان در مسیر دعوت خویش تنهای تنها هستند. در این هنگام که امید آنها از همه جا بریده شد، نصرت وپیروزی از ناحیه ما فرا رسیده وهر کس را خواستیم وشایسته می دیدیم نجات می دادیم. ودر پایان آیه می فرماید: عذاب ومجازات ما از قوم گنهکار ومجرم بازگردانده نمی شود. این یک سنت الهی است که مجرمان پس از اصرا بر کار خود وبستن تمام درهای هدایت به روی خویشتن وخلاصه پس از اتمام حجت مجازاتهای الهی به سراغشان می آید وهیچ قدرتی قادر بر رفع آن نیست. در تفسیر آیه مورد بحث واینکه جمله (ظنوا انهم قد کذبوا) بیان حال چه گروهی را می کند در میان مفسران گفتگو است. آنچه که ذکر شد تفسیری است که بسیاری از بزرگان علمای تفسیر آن را برگزیده اند وخلاصه اش این است که کار پیامبران به جایی می رسید که گمان می کردند همه مردم بدون استثناء آنها را تکذیب خواهند کرد. وحتی گروهی از مومنان که اظهار ایمان می کنند آنها نیز در عقیده ی خود ثابت قدم نیستند. این احتمال نیز در تفسیر آیه داده شده است که فاعل (ظنوا) مومنان باشد یعنی مشکلات وبحر آنها به حدی بود که ایمان آورندگان چنین می پنداشتند که نکند وعده ی نصرت وپیروزی که رسولان داده اند خلاف باشد. واین سوء ظن وتزلزل ناشی از آن برای افرادی که تازه ایمان آورده اند چندان بعید نیست. جاء رجل الی امیرالمومنین (علیه السلام): فشکی الیه طول دولة الجور. فقال له امیرالمومنین (علیه السلام) والله لا یکون ما تأملون حتی یهلک المبطلون ویضمحل الجاهلون. ویأمن المتقون. قلیل ما یکون حتی لا یکون لاحدهم موضع قدمه. وحتی تکونوا علی الناس اهون من المیتة عند صاحبها. فبینا انتم کذلک. اذ جاء نصر الله والفتح. وهو قول ربی (عزَّ وجلَّ) فی کتابه. (حتی اذ استیأس الرسل وظنوا انهم قد کذبوا. جآءهم نصرنا). محمد بن جریر طبری در باب وجوب معرفت قائم (علیه السلام) واینکه او حتما خواهد آمد. در کتاب مسند فاطمه (علیها السلام) به سند خود از ابو علی نهاوندی آورده که گفت محمد بن احمد کاشانی حدیث کرد که گفت محمد بن سلیمان حدیث آورد که گفت: علی بن سیف حدیث کرد که گفت پدرم از مفضل بن عمر برایم حدیث کرد از امام صادق (علیه السلام) که فرمود: مردی به محضر امام امیرالمومنین (علیه السلام) شرفیاب شد واز طولانی شدن دولت جور وستم به آن جناب شکایت کرد. امیرالمومنین (علیه السلام) به او فرمود: به خدا سوگند آنچه آرزویش را دارید نخواهد شد تا اینکه باطل جویان هلاک شوند وجاهلان از میان بروند ومتقیان که اندک هستند در امان گردند: تا جائیکه احدی از شما جای پایی برای خودش نخواهد یافت وتا آنجا که شما در نظر مردم از مردار در چشم صاحبش نیز بی ارزشتر خواهید شد. وهمانطور که شما در آن حال هستید، ناگهان یاری خداوند وپیروزی بیاید واین است معنای فرموده ی پروردگار (عزَّ وجلَّ) در کتابش: تا آنجا که رسولان مأیوس شدند وگمان کردند.(حتی افراد اندک مومن نیز) به آنان دروغ گفته اند. در آن حال یاری ما به سراغشان آمد(۱۱۶).
(۶۸) سوره نساء، آیه ۵۹
﴿یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم﴾.
ای کسانی که ایمان آورده اید، اطاعت کنید خدا را واطاعت کنید پیامبر خدا وصاحبان امر را. آیه مورد بحث وچند آیه بعد. درباره ی یکی از مهمترین مسائل اسلامی. یعنی رهبری بحث می کند. ومراجع واقعی مسلمین را در مسائل مختلف دینی واجتماعی مشخص می سازد.
نخست به مردم با ایمان دستور می دهد که از خداوند اطاعت کنید. بدیهی است برای یک فرد باایمان همه اطاعتها باید به اطاعت پروردگار منتهی شود وهر گونه رهبری باید از ذات پاک او سرچشمه گیرد وطبق فرمان او باشد. زیرا حاکم ومالک تکوینی جهان هستی اوست. وهر گونه حاکمیت ومالکیت باید به فرمان او باشد. در مرحله ی بعد. فرمان به پیروی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) می دهد. پیامبری که معصوم است وهرگز از روی هوی وهوس سخن نمی گوید: پیامبری که نماینده خدا در میان مردم است سخن او سخن خداست واین منصب وموقعیت را خداوند به او داده است. بنابراین اطاعت از خداوند مقتضای خالقیت وحاکمیت ذات اوست. ولی اطاعت از رسول (صلی الله علیه وآله وسلّم) مولود فرمان پروردگار است وبه تعبیر دیگر خداوند واجب الاطاعه بالذات است وپیامبر واجب الاطاعه بالغیر. وتکرار اطیعوا در آیه اشاره به همین موضوع است یعنی تفاوت این دو اطاعت ودر مرحله ی سوم فرمان به اطاعت از اولوالامر می دهد. (اولوالامر چه کسانی هستند؟) درباره ی اینکه منظور از اولی الامر چیست در میان مفسران اسلام سخن بسیار است که می توان آن را در چند جمله خلاصه کرد. ۱- جمعی از مفسران اهل تسنن معتقدند که منظور از اولی الامر. زمامداران وحکام ومصادر در امورند. در هر زمان ودر هر محیط وهیچ گونه استثنایی برای آن قائل نشده اند ونتیجه ی آن این است که مسلمانان موظف باشند از هر حکومتی به هر شکل پیروی کنند حتی اگر فاسد باشد. ۲- برخی دیگر از مفسران مانند نویسنده ی تفسیر المنار وتفسیر فی ظلال القرآن وبعضی دیگر معتقدند که منظور از اولی الامر نمایندگان عموم طبقات. حکام وزمامداران وعلماء وصاحب منصبان در تمام شوون زندگی مردم هستند اما نه به طور مطلق وبدون قید وشرط. بلکه اطاعت آنها مشروط به این است که برخلاف احکام ومقررات اسلام نباشند. ۳- به عقیده ی بعضی دیگر از (اولی الامر) زمامداران معنوی وفکری یعنی علماء ودانشمندانند. دانشمندانی که عادل باشند وبه محتویات کتاب وسنت آگاهی کامل داشته باشند. ۴- برخی از مفسرین اهل سنت معتقدند که منظور از این کلمه ی منحصرا خلفای چهارگانه نخستین اند. وغیر آنها را شامل نمی شود. وبنابراین در اعصار دیگر اولی الامر وجود خارجی نخواهد داشت. ۵- عده ای از مفسران دیگر اولی الامر را به معنی صحابه ویاران رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) می دانند. ۶- احتمال دیگری (درتفسیر اولی الامر) مطرح است وآن اینکه منظور فرماندهان لشکر اسلامند. ۷- ولی همه ی مفسران شیعه در این مورد اتفاق نظر دارند که منظور از اولی الامر.امامان معصوم می باشند که رهبری مادی ومعنوی جامعه ی اسلامی در تمام شوون از طرف خداوند ورسول به آنها سپرده شده است. وغیر آنها را شامل نمی شود والبته کسانی که از طرف آنها به مقامی منصوب شوند وپستی را در جامعه ی اسلامی به عهده گیرند. با شرائط مشخصی اطاعت آنها لازم است. اما نه بخاطر اینکه آنها اولی الامرند بلکه به خاطر اینکه نمایندگان (اولی الامر) می باشند. از میان همه این تفاسیر واحتمالات. تنها تفسیری که خالی از اعتراض واشکال است تفسیر هفتم می باشد. یعنی (اولی الامر) عبارتند از (حضرات ائمه معصومین (علیهم السلام)) زیرا این تفسیر با اطلاق وجوب اطاعت که از آیه فوق استفاده می شود کاملا سازگار است. چون مقام عصمت امام، او را از هرگونه خطا واشتباه وگناه حفظ می کند. وبه این ترتیب فرمان او همانند فرمان پیامبر بدون هیچ گونه قید وشرطی واجب الاطاعه است وسزاوار است که در ردیف اطاعت او قرار گیرد وحتی بدون تکرار جمله (اطیعوا) عطف بر رسول شود. جالب توجه اینکه بعضی از دانشمندان معروف اهل تسنن از جمله مفسر معروف (فخر رازی) در ذیل این آیه شریفه در آغاز کلماتش. به این حقیقت اعتراف کرده می گوید: کسی که اطاعت او را به طور قطع وبدون چون وچرا لازم بشمرد حتما باید معصوم باشد. زیرا اگر از خطا مصون ومعصوم نباشد. خداوند پیروی از او را در انجام خطا لازم دانسته واین خود یک نوع تضاد در حکم الهی می کند. زیرا از یک طرف انجام آن عمل خطا ممنوع است واز طرف دیگر پیروی از (اولی الامر) لازم است واین موجب اجتماع (امر ونهی) می شود.
با توجه به این مقدمه چنین استفاده می شود که اولی الامر در آیه ی مورد بحث حتما باید معصوم بوده باشند. عن جابر بن یزید الجعفی، قال: سمعت جابر بن عبدالله الانصاری یقول: لما انزل الله (عزَّ وجلَّ) علی نبیه محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم): یا أیها الذین امنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم. قلت: یا رسول الله عرفنا الله ورسوله. فمن اولوا الامر الذین قرن الله طاعتهم بطاعتک؟ فقال (صلی الله علیه وآله وسلّم) هم خلفائی یا جابر وائمة المسلمین من بعدی. اولهم علی بن ابی طالب. ثم الحسن ثم الحسین. ثم علی بن الحسین. ثم محمد بن علی المعروف فی التوراة بالباقر. ستدرکه یا جابر. فاذا لقیته فاقرئه منی السلام. ثم الصادق جعفر بن محمد. ثم موسی بن جعفر. ثم علی بن موسی. ثم محمد بن علی. ثم علی بن محمد. ثم الحسن بن علی. ثم سمیی وکنیی حجة الله فی ارضه وبقیته فی عباده ابن الحسن بن علی. ذاک الذی یفتح الله (تعالی ذکره) مشارق الارض ومغاربها علی یدیه. ذاک الذی یغیب عن شیعته واولیائه غیبة لا یثبت فیها علی القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للایمان.
قال جابر: فقلت یا رسول الله. فهل یقع لشیعته الانتفاع به فی غیبته؟ فقال (علیه السلام) ای والذی بعثنی باالنبوة. انهم یستضیئون بنوره وینتفعون بولایته فی غیبته. کانتفاع الناس بالشمس. وان تجللها سحاب یا جابر: هذا من مکنون سر الله ومخزون علمه. فاکتمه الا من اهله. جابر بن یزید جعفی می گوید. شنیدم که جابر بن عبدالله انصاری چنین می گفت: هنگامیکه خداوند (عزَّ وجلَّ) بر پیامبرش حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) این آیه را نازل کرد. عرض کردم یا رسول الله: خدا ورسولش را شناختیم. اولوالامر که خداوند طاعتشان را به طاعت تو مقرون ساخته کیانند؟ رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: آنان جانشینان من هستند ای جابر. وامامان مسلمین پس از من می باشند. نخستین آنها علی بن ابیطالب. سپس حسن، سپس حسین. سپس علی بن الحسین. سپس محمد بن علی که در تورات به باقر معروف است وتو ای جابر او را درک خواهی کرد. پس هر گاه او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان. سپس جعفر صادق. سپس موسی بن جعفر. سپس علی بن موسی. سپس محمد بن علی. سپس علی بن محمد. سپس حسن بن علی، سپس همنام وهم کنیه ی من حجت خدا در زمین وبقیة الله در بین بندگان خدا فرزند حسن بن علی. همان که خدای (تعالی ذکره) بوسیله او مشارق ومغارب زمین را بر دستهای او فتح خواهد کرد. آنکه از شیعیان ودوستانش غیبتی خواهد داشت که در زمان غیبتش بر اعتقاد به امامتش ثابت نمی ماند مگر کسی که خداوند دلش را برای ایمان آزمایش کرده باشد. جابر بن عبدالله انصاری گوید: عرضه داشتم یا رسول الله. آیا برای شیعیان نفعی از او در زمان غیبت هست؟ فرمود: آری. سوگند به آنکه مرا به پیغمبری مبعوث ساخت. آنها را در عصر غیبت به نور او روشنایی می گیرند وبه وسیله ولایت او بهره مند می گردند. هم چنان که مردم از نور خورشید سود می برند هر چند که ابری آن را بپوشاند. ای جابر این از مکنون سر الهی ومخزون علم اوست. آن را جز از اهلش مخفی بدار(۱۱۷).
(۶۹) سوره آل عمران، آیه ۸۳
﴿وله اسلم من فی السموات والارض طوعا وکرها والیه یرجعون﴾.
وتمام کسانی که در آسمانها وزمین هستند. از روی اختیار یا از روی اجبار در برابر فرمان او تسلیم هستند وبه سوی او باز می گردند. قبل از آیه مورد بحث. بحث های فراوانی درباره ی مذاهب پیشین شده است. از اینجا بحث درباره ی اسلام شروع می شود. وتوجه اهل کتاب وپیروان ادیان گذشته به آن متوجه می گردد.
در آیه فوق نخست می فرماید: آیا اینها چیزی جز دین الهی می خواهند؟ دین خداوند چیزی جز تسلیم شدن در برابر قوانین الهی نیست که این موضوع بطور کامل وجامع در آیین پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلّم) جمع است. بنابراین اگر آنها تلاش برای یافتن دین حقیقی دارند باید مسلمان شوند. وآنگاه قرآن کریم. اسلام را به معنای وسیعتری تفسیر کرده ومی گوید: تمام کسانی که در آسمان وزمین هستند با تمام موجوداتی که در آسمان وزمین هستند. مسلمان می باشند. ودر برابر فرمان پروردگار تسلیم اند. وبا تعبیر کلمه (طوعا وکرها) یعنی از اختیار ویا اجبار می گوید: این تسلیم در برابر فرمان پروردگار گاهی اختیاری ودر برابر قوانین تشریعی است وگاهی اجباری ودر برابر قوانین تکوینی می باشد. توضیح اینکه خداوند دو گونه فرمان در عالم هستی دارد. یک سلسله از قوانین او بصورت قوانین طبیعی وما فوق طبیعی است که بر موجودات مختلف این جهان حکومت می کنند. وهمه آنها مجبورند در برابر آن زانو بزنند ولحظه ای از این قوانین سرپیچی نکنند. واگر فرضا سرپیچی کنند ممکن است محو ونابود گردند. این یک نوع اسلام وتسلیم در برابر حق است. بنابراین اشعه ی آفتاب که به دریاها واقیانوسها می تابد وبخار آب که از دریا بر می خیزد وقطعات ابر که بهم می پیوندند. ودانه های باران که از آسمان فرو می ریزند. ودرختانی که بر اثر آن نمو می کنند وگلهایی که در پرتو آن شکفته می شوند همه مسلمانند. زیرا هر کدام در برابر قانونی که آفرینش برای او تعیین کرده تسلیم اند. نوع دیگر از قوانین حضرت حق، دستورات تشریعی است. یعنی قوانینی که در شرایع آسمانی وتعلیمات انبیاء وجود داشته است. تسلیم در برابر آنها جنبه اختیاری دارد. وتنها افراد با ایمان هستند که بخاطر تسلیم در مقابل آنها شایسته نام مسلمان می باشند. البته سرپیچی از این قوانین نیز سرانجام دست کمی از سرپیچی از قوانین آفرینش ندارد که این هم موجب انحطاط وعقب ماندگی ویا نابودی است. واز آنجا که جمله اسلم در آیه فوق اشاره به معنای وسیع اسلام است که هر دو قسمت را در برمی گیرد لذا می فرماید: جمعی از روی اختیار تسلیم می شوند (طوعا) مانند مومنان وبندگان شایسته ی حق وجمعی از روی اجبار تسلیم می شوند (کرها) مانند کافران نسبت به قوانین تکوینی. بنابراین کافران با این که از قبول اسلام در برابر بخشی از فرمان های خدا سرباز زده اند. ولی به قبول بخشی دیگر ناچارند. پس چرا آنها در برابر همه ی قوانین الهی ودین وآیین حق یکباره تسلیم نمی شوند؟ احتمال دیگری که در تفسیر آیه می باشد وبسیاری از مفسران آن را مطرح نموده اند ودر عین حال منافاتی با آنچه در بالا گفتیم ندارد عبارت است از اینکه: افراد با ایمان در حال رفاه وآرامش. از روی رغبت واختیار به سوی خدا می روند. اما افراد بی ایمان تنها به هنگام گرفتاری ومشکلات طاقت فرسا به سوی او می شتابند واو را می خوانند وبا این که در حال معمولی شریک هایی برای او قائل می شوند در آن لحظات سخت وحساس جز او کسی را نمی شناسند ونمی خوانند. العیاشی: باسناده عن رفاعة بن موسی. قال: سمعت ابا عبدالله (علیه السلام) یقول: (وله اسلم من فی السموات والارض طوعا وکرها) قال: اذ قام القائم (علیه السلام) لا تبقی ارض الا نودی فیها بشهادة. ان لا اله الا الله. وان محمدا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم). عیاشی به سند خود از رفاعة بن موسی چنین آورده که می گوید: شنیدم حضرت صادق (علیه السلام) می فرمود: (وهر که در آسمانهاو زمین است خواه وناخواه مطیع امر حق است) فرمود: هر گاه قائم (علیه السلام) به پا خیزد هیچ سرزمینی باقی نماند. مگر اینکه گواهی به شهادتین در آن ندا گردد(۱۱۸). عن ابن بکیر: قال: سألت ابا الحسن (علیه السلام) عن قوله: (وله اسلم من فی السموات والارض طوعا وکرها) قال أنزلت فی القائم (علیه السلام). اذا خرج بالیهود والنصاری والصابئین والزنادقة واهل الردة والکفار فی شرق الارض وغربها.
فعرض علیهم الاسلام. فمن اسلم طوعا. امره بالصلاة والزکاة وما یومر به المسلم ویجب لله علیه ومن لم یسلم ضرب عنقه. حتی لا یبقی فی المشارق والمغارب احد الا وحد الله: از ابن بکیر نقل شده است که می گوید: از حضرت ابوالحسن (علیه السلام) در مورد همین آیه سوال نمودم. امام فرمود: این آیه درباره ی حضرت قائم نازل شده. هرگاه بپا خیزد بر یهود ونصاری وستاره پرستان وزنادقه ومرتدین وکفار در شرق وغرب زمین، اسلام را عرضه می کند. پس هر کس از روی دلخواه واختیار مسلمان شود. قائم (علیه السلام) او را به نماز وزکات وسایر کارهایی که یک مسلمان باید انجام دهد وبرای خداوند بر او واجب می شود امر فرماید: وهر کس اسلام را نپذیرد. گردنش را می زند. تا آنجا که در شرق وغرب عالم هیچ کس نماند جز اینکه موحد گردد(۱۱۹).
(۷۰) سوره انعام، آیه ۱۵۸
﴿یوم یأتی بعض آیات ربک لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل او کسبت فی ایمانها خیرا. قل انتظروا انا منتظرون﴾.
آن روز که آیات ونشانه های پروردگارت تحقق پذیرد ایمان آوردن افرادی که قبلا ایمان نیاورده اند ویا عمل نیکی انجام نداده اند سودی به حالشان نخواهد داشت.
بگو اکنون که شما چنین انتظارات غلطی دارید انتظار بکشید ما هم انتظار کیفر شما را می کشیم. در آیات سابق بر آیه مورد بحث به این حقیقت اشاره شد که ما حجت را بر مشرکان تمام کردیم وکتاب آسمانی یعنی قرآن را برای هدایت همگان فرستادیم تا هیچگونه بهانه ای برای توجیه مخالفتهای خود نداشته باشند. آیه مورد بحث می گوید: اما این افراد لجوج به اندازه ای در کار خود سرسختند که این برنامه ی روشن نیز در آنها تأثیر نمی کند. گویا انتظار نابودی خویش یا از میان رفتن آخرین فرصت ویا انتظار امور محالی را می کشند. نخست می گوید: آنها جز این انتظار ندارند که فرشتگان مرگ به سراغشان بیایند یا اینکه پروردگارت به سراغ آنها بیاید واو را ببینند وایمان بیاورند. در حقیقت آنها انتظار امر محالی را می کشند. سپس می گوید: یا اینکه بعضی از آیات ونشانه های پروردگار که در آستانه رستاخیز وپایان جهان واقع می شود وبه دنبال آن درهای توبه بسته شود انجام گیرد. وبه دنبال آن اضافه می کند: آن روز که چنین آیات صورت پذیرد. ایمان آوردن افراد بی ایمان وآنها که عمل نیکی انجام نداده اند پذیرفته نخواهد شد ودرهای توبه به روی آنان بسته می شود.
زیرا توبه وایمان در آن هنگام صورت اجباری واضطراری به خود می گیرد وارزش ایمان وتوبه اختیاری را نخواهد داشت. از آنچه ذکر شد روشن می شود که جمله ی (او کسبت فی ایمانها خیرا) به این معناست که در آن روز نه تنها ایمان آوردن سودی نخواهد داشت بلکه آنها هم که ایمان آورده اند ولی عمل صالحی انجام نداده اند. در آن روز عمل صالح به حال آنها نفعی ندارد. چه اینکه اوضاع واحوال طوریست که هر کسی بی اختیار دست از کارهای خلاف بر می دارد وبه سوی عمل صالح اجبارا روی می آورد. در پایان آیه با لحنی تهدید آمیز به این افراد لجوج می آید: اکنون که شما چنین انتظاری را دارید در انتظار خویش بمانید وما هم در انتظار کیفر دردناک شما خواهیم بود. عن ابی بصیر قال: قال جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) فی قول الله (عزَّ وجلَّ): یوم یأتی بعض آیات ربک لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل او کسبت فی ایمانها خیرا. یعنی خروج القائم (علیه السلام) المنتظر منا. ثم قال: یا ابا بصیر: طوبی لشیعة قائمنا المنتظرین لظهوره فی غیبته والمطیعین له فی ظهوره. اولئک اولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون. ابو بصیر می گوید: حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) درباره ی همین آیه شریفه فرمود: منظور از آن روز، روز خروج حضرت قائم (علیه السلام) آن انتظار کشیده شده ی از ماست.
آنگاه امام (علیه السلام) فرمود: ای ابا بصیر. خوشا به حال شیعیان قائم ما که در زمان غیبت او منتظر ظهورش باشند ودر زمان ظهورش از او اطاعت نمایند که اینان اولیای خدایند که هیچ ترس بر ایشان نیست وحزن واندوهی نخواهند داشت(۱۲۰).
(۷۱) سوره اعراف، آیه ۱۵۹
﴿ومن قوم موسی امة یهدون بالحق به یعدلون﴾.
واز قوم موسی گروهی به سوی حق هدایت می کنند وحاکم به حق وعدالتند. در آیه مورد بحث وآیات بعدی، سخن پیرامون بنی اسرائیل وسرنوشت ورویدادهای تاریخ آنهاست. در آیه مورد بحث به واقعیتی اشاره می کند که شبیه آن را در قرآن دیده ایم. واقعیتی که حکایت از روح حق طلبی قرآن دارد. وآن احترام به موقعیت اقلیتهای صالح است. یعنی چنان نبود که بنی اسرائیل یکپارچه فاسد ومفید باشند واین نژاد عموما مردمی گمراه وسرکش معرفی شوند. بلکه در برابر اکثریت مفسده جو اقلیتی وجود داشتند صالح وناهماهنگ با کارهای اکثریت قرآن برای این اقلیت صالح اهمیت خاصی قائل شده است ومی گوید: از قوم موسی (علیه السلام) گروهی هستند که دعوت به سوی حق می کنند وحاکم به حق وعدالتند.
این آیه ممکن است اشاره به گروه کوچکی باشد که تسلیم در برابر سامری ودعوت او نشدند وهمه جا حامی وطرفد ار مکتب موسی بودند ویا گروههای صالح دیگری که بعد از موسی روی کار آمدند. ونیز آیه می تواند ناظر به اقلیتی از یهود که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) می زیستند بوده باشد. همانها که تدریجا وپس از مطالعه کافی روی دعوت پیامبر سرانجام اسلام را پذیرفتند ودر جمع مسلمانان راستین وحامیان مخلص در آمدند. قال الصادق (علیه السلام): یخرج لقائم (علیه السلام) من ظهر الکعبة سبعة وعشرون رجلا وخمسة عشر من قوم موسی الذین کانوا یهدون بالحق وبه یعدلون وسبعة من اصحاب الکهف ویوشع بن نون وسلمان. وابو دجانه انصاری. والمقداد بن الاسود. ومالک الاشتر. فیکونون بین یدیه انصارا وحکاما. ترجمه: امام جعفر صادق (علیه السلام) می فرماید: برای یاری ونصرت حضرت قائم (علیه السلام) از پشت کعبه بیست وهفت مرد بیرون می آیند. پانزده تن از قوم موسی (علیه السلام) همانها که به حق هدایت می کرده وبه آن باز می گشتند وهفت نفر اصحاب کهف. ویوشع بن نون. وسلمان. وابودجانه انصاری. ومقداد بن اسود ومالک اشتر. پس در پیشگاه آن حضرت یارانی وحاکمانی خواهند بود(۱۲۱).
(۷۲) سوره هود، آیه ۸۰
﴿قال لو ان لی بکم قوة او آوی الی رکن شدید﴾.
گفت افسوس ای کاش در برابر شما قدرتی داشتم یا تکیه گاه وپشتیبان محکمی در اختیار من بود. در آیات سوره ی اعراف، اشاره ای به گوشه ای از سرنوشت قوم لوط شده اما در این سوره به تناسب شرح داستانهای پیامبران واقوام آنها. وبه تناسب پیوندی که آیات گذشته با سرگذشت لوط وقومش داشت. پرده از روی قسمت دیگری از زندگانی این قوم منحرف وگمراه برمی دارد. در مرحله نخست می گوید: هنگامی که رسولان ما به سراغ لوط آمدند او بسیار از آمدن آنها ناراحت شد وفکر وروحش پراکنده گشت وغم واندوه تمام وجودش را فرا گرفت. در روایات وتفاسیر اسلامی آمده است که لوط در آن هنگام در مزرعه خود کار می کرد ناگهان عده ای از جوانان زیبا را دید که به سراغ او می آیند. ومایلند مهمان او باشند. علاقه ی او به پذیرایی مهمان از یکسو وتوجه به این واقعیت که حضور این جوانان زیبا در شهری که غرق آلودگی انحراف جنسی است. موجب انواع دردسر واحتمالا آبروریزی است. او را سخت در فشار قرار داد. این مسائل به صورت افکاری جانفرسا از مغز او عبور کرد وآهسته با خود گفت: امروز روز سخت وحشتناکی است. به هر حال لوط. راهی جز این نداشت که میهمانهای تازه وارد را به خانه بپذیرد واز آنها پذیرایی کند. اما برای اینکه آنها را اغفال نکرده باشد. در بین راه چند بار به آنها گوشزد کرد که این شهر مردم شرور ومنحرفی دارد. تا اگر مهمانها توانایی مقابله با آنان را ندارند. حساب کار خویش را بکنند. در روایتی می خوانیم که خداوند به فرشتگان دستور داده بود که تا این پیامبر سه بار شهادت بر بدی وانحراف این قوم ندهد آنها را مجازات نکنند. واین رسولان، شهادت لوط را در اثناء راه سه بار شنیدند. در پاره ای از روایات آمده که لوط آنقدر مهمانهای خود را معطل کرد تا شب فرا رسید شاید دور از چشم آن قوم شرور وآلوده بتواند با حفظ حیثیت وآبرو از آنان پذیرایی کند ولی چه می توان کرد. وقتی دشمن انسان در درون خانه اش باشد. همسر لوط که زن بی ایمانی بود وبه این قوم گنهکار کمک می کرد. از ورود این میهمانان جوان وزیبا آگاه شد بر فراز بام رفت. نخست از طریق کف زدن وسپس با روشن کردن آتش وبرخاستن دود. گروهی از این قوم منحرف را آگاه کرد که طعمه ی چربی به دام افتاده. قرآن می گوید: در این لحظه: قوم با سرعت وحرص وولع برای رسیدن به مقصد خود به سوی لوط آمدند. لوط در این هنگام حق داشت بر خود بلرزد واز شدت ناراحتی فریاد بکشد وبه آنها بگوید. من حاضرم دختران خودم را به عقد شما در آورم. اینها برای شما پاکیزه ترند. بیایید واز خدا بترسید. آبروی مرا نبرید وبا قصد سوء در مورد میهمانانم مرا رسوا نسازید. ای وای مگر در میان شما یک انسان رشید وعاقل وشایسته وجود ندارد. که شما را از این اعمال ننگین وبی شرمانه باز دارد. ولی این قوم تبهکار در برابر این همه بزرگواری لوط پیامبر بی شرمانه پاسخ گفتند: تو خود به خوبی می دانی که ما را در دختران تو حقی نیست وتو مسلم می دانی که ما چه چیز می خواهیم: در این هنگام بود که این پیامبر بزرگوار چنان خود را محاصره حادثه دید وناراحت شد که فریاد زد: ای کاش قوة وقدرتی در خود داشتم، تا از میهمانهایم دفاع کنم وشما خیره سران را در هم بکوبم یا تکیه گاه محکمی از قوم وعشیره وپیروان وهم پیمانهای قوی ونیرومند در اختیار من بود تا با کمک آنها بر شما گمراهان چیره شوم. العیاشی: باسناده عن صالح بن سعید. عن ابی عبدالله (علیه السلام) فی قول الله (لو ان لی بکم قوة او آوی الی رکن شدید) قال: قوة القائم (علیه السلام) والرکن الشدید: الثلاث مائة وثلاثة عشر اصحابه. عیاشی به سند خود از صالح بن سعید از حضرت ابو عبدالله، امام صادق (علیه السلام) روایت کرده، که فرمود: اینکه خداوند از زبان لوط می فرماید: (ای کاش در برابر شما قدرتی داشتم. یا تکیه گاه وپشتیبان محکمی در اختیار بود) یعنی نیروی حضرت قائم (علیه السلام) ورکن شدید، یعنی سیصد وسیزده تن یاران آن حضرت (علیه السلام). ابن بابویه: باسناده عن ابی بصیر. قال: ابو عبدالله (علیه السلام) ما کان قول لوط (علیه السلام) لقومه: (لو ان لی قوة او آوی الی رکن شدید). الا تمنیا لقوة القائم (علیه السلام) ولا الرکن الا شدة اصحابه. فان الرجل منهم: لیعطی قوة اربعین رجلا. وان قلبه لاشد من زبر الحدید. ولو مروا بجبال الحدید. لتدکدکت ولا یکفون سیوفهم. حتی یرضی الله (عزَّ وجلَّ). ابن بابویه. به سند خود از ابو بصیر نقل می کند که او گوید امام صادق (علیه السلام) پیرامون آیه مورد بحث فرمود: اینکه::حضرت لوط (علیه السلام) به قومش گفت: (ای کاش در برابر شما قدرتی داشتم یا تکیه گاه وپشتیبان محکمی در اختیارم بود) مقصودش جز این نبود که نیروی قائم (علیه السلام) را تمنا می کند. ومنظورش از رکن شدید، یاران واصحاب آن حضرت می باشند که یک مرد از آنها قوت چهل مرد را دارد ودلش از کوه آهنین محکمتر است واگر به کوههای آهن بگذرند. آنها را از بین می برند. وشمشیرهایشان را کنار نگذارند مگر وقتی که خداوند (عزَّ وجلَّ) راضی شده باشد(۱۲۲).
(۷۳) سوره حج، آیه ۳۹
﴿اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا وان الله علی نصرهم لقدیر﴾.
به آنها که در جنگ بر آنان تحمیل شده اجازه ی جهاد داده شده است چرا که مورد ستم قرار گرفته اند وخداوند بر نصرت ویاری آنها قادر است. در بعضی از روایات می خوانیم. هنگامی که مسلمانان در مکه بودند. مشرکان پیوسته آنها را آزار می دادند. ومرتبا مسلمانان کتک خورده با سرهای شکسته خدمت رسول (صلی الله علیه وآله وسلّم) می رسیدند وشکایت می کردند وتقاضای اذن جهاد داشتند. اما پیامبر به آنها می فرمود: صبر کنید. هنوز دستور جهاد به من داده نشده تا اینکه هجرت شروع شد ومسلمین از مکه به مدینه آمدند. خداوند آیه ی مورد بحث را که متضمن اذن جهاد است نازل کرد. واین نخستین آیه ایست که درباره ی جهاد نازل شده است. گرچه در میان مفسران در اینکه این آیه آغاز دستور جهاد بوده باشد گفتگو است. بعضی همین آیه را نخستین آیه جهاد می دانند. در حالی که برخی آیه: (قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم)(۱۲۳) را نخستین آیه جهاد می دانند وبعضی دیگر آیه ی (ان الله اشتری من المومنین انفسهم واموالهم)(۱۲۴) را نخستین آیه جهاد می شمرند. ولی لحن آیه مورد بحث تناسب بیشتری بر این جهت دارد زیرا که تعبیر (اذن) صراحتا در این آیه آمده ودر آن دو آیه نیامده است وبه عبارت دیگر تعبیر این آیه منحصر به فرد است. در هر حال با عنایت به آنچه در آخرین آیات گذشته ذکر شده که خداوند وعده ی دفاع از مومنان را داده است. پیوند آیه ی مورد بحث وآیات بعدی با آن روشن می شود. در این آیه، قرآن می فرماید: به کسانی که از طرف دشمنان جنگ بر آنها تحمیل شده اجازه ی جهاد داده شده است. زیرا که آنها مورد ستم قرار گرفته اند. سپس این عبارت که متضمن وعده نصرت الهی است با تعبیر (به توانایی خدا) ممکن است اشاره به این نکته باشد که این قدرت الهی وقتی به یاری شما می آید که خود نیز به مقدار توانایی تان کسب قدرت وآمادگی دفاع نمایید تا گمان نکنند که آنها می توانند در خانه های خود بنشیند ومنتظر یاری پروردگار باشند. به تعبیر دیگر شما باید آنچه در توان دارید. بکار بندید ودر آنجا که قدرت شما پایان می گیرد در انتظار یاری خدا باشید. واین همان برنامه ای بود که پیامبر اسلام در تمام مبارزاتش به کار می گرفت وپیروز می شد. عن ابی جعفر (علیه السلام) فی قول الله (عزَّ وجلَّ): اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا وان الله علی نصرهم لقدیر. قال فی القائم (علیه السلام) واصحابه. امام صادق (علیه السلام) پیرامون این آیه می فرماید: این آیه درباره ی حضرت قائم (علیه السلام) واصحاب اوست(۱۲۵). عن ابی عبدالله (علیه السلام) فی قوله: (اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا. وان الله علی نصرهم لقدیر) قال: ان العامة یقولون نزلت فی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم). لما اخرجته قریش من مکة. وانما هی للقائم (علیه السلام) اذا خرج یطلب بدم الحسین (علیه السلام) وهو قوله: نحن اولیاءکم فی الدم وطلب الدیه. امام صادق (علیه السلام) در تفسیر همین آیه شریفه می فرماید: اهل سنت می گویند این آیه درباره ی رسول (صلی الله علیه وآله وسلّم) نازل شده: هنگامیکه که کفار قریش آن حضرت را از مکه بیرون کردند وحال آنکه درباره ی حضرت قائم (علیه السلام) است که چون خروج کند برای حسین (علیه السلام) خونخواهی نماید واین است فرمایش او که: (ما اولیای خون وطالبان دیه هستیم)(۱۲۶).
(۷۴) سوره طارق، آیه ۱۵-۱۷
﴿انهم یکیدون کیدا واکیدا کیدا. فمهل الکافرین
حیله می کنند. ومن هم در مقابل آنها حیله می کنم حال که چنین است کافران را اندکی مهلت ده. تا سزای اعمالشان را ببینند.
در تعقیب آیات گذشته که استدلال بر مسأله ی معاد از طریق توجه به آفرینش نخستین انسان از نطفه داشت. در آیه مورد بحث وچند آیه قبل از آن باز برای تأکید در امر معاد واشاره به بعضی از دلائل دیگر بحث را ادامه داده چنین می فرماید: سوگند به آسمان پر باران. وسوگند به زمین که شکافته می شود وگیاهان از آن سر بر می آورند که این یک سخن حق است که شما سرانجام زنده می شوید. سخنی است جدی وهیچ گونه شوخی در آن نیست. آنگاه برای تسلی خاطر پیامبر ومومنان از یک سو وتهدید دشمنان اسلام از سوی دیگر می افزاید: آنها پیوسته حیله می کنند ونقشه ها می ریزند. ومن نیز در برابر آنها نقشه طرح می کنم ونقشه هایشان را نقش بر آب می سازم. وحال که چنین است کافران را اندکی مهلت ده تا عاقبت کار خویش را ببینند. آری آنها پیوسته نقشه های شومی برای مبارزه با تو طرح می کنند. گاه از طریق استهزاء وارد می شوند. وگاه به محاصره اقتصادی دست می زنند. وگاه مومنان را شکنجه وآزار می دهند. گاه می گویند به این قرآن گوش فرا ندهید. وبه هنگام تلاوت آن غوغا وجنجال می کنند تا پیروز شوند. گاه تو را ساحر می خوانند. گاه کاهنت می گویند. گاه دیوانه ات می شمرند. گاه در آغاز صبح ایمان می آورند وعصر گاهان کافر می شوند. تا گروهی را به دنبال خود بکشند. گاهی می گویند کسانی که دور تو را گرفته اند فقیرند ومستمند. آنها را دور کن تا ما با تو باشیم گاه می گویند. لااقل بعضی از خدایان ما را به رسمیت بشناس تا با تو همراه شویم وگاه نقشه تبعید ویا قتل تو را می کشند. وخلاصه هر لحظه به شکلی وهر دم به لباسی در می آیند تا جمع تو را متفرق سازند. ویارانت را در فشار بگذارند. یا تو را از میان بردارند ونور خدا را خاموش کنند. ولی اینها باید بدانند خدا اراده کرده است این نور عالمگیر شود. این نور الهی است که با پف کردن چند تن لجوج وکینه توز خاموش نمی شود. این خورشید فروزان آسمان است با چشم پوشی خفاشان از میان نمی رود. آنها نقشه می کشند وما هم نقشه می کشیم. واژه ها کید: به گفته ی راغب اصفهانی در کتاب مفردات نوعی چاره جویی است که جنبه ی پنهانی واز طریق آماده ساختن مقدمات بوده باشد) وآن دو گونه است (نکوهیده وپسندیده) هر چند استعمال آن در قسم اول یعنی چاره جویی مذموم بیشتر است ولی در عین حال در چاره جویی ممدوح نیز به کار می رود مانند: (کذلک کدنا لیوسف) ما اینگونه برای یوسف چاره جویی کردیم(۱۲۷). ومنظور از کید وچاره جویی دشمنان اسلام در آیه مورد بحث واضح است زیرا نمونه های آن را مشروحا در قرآن می بینیم. وقرآن پر است از نقل توطئه های موزیانه ونقشه های شرورانه آنها واما در اینکه منظور از کید الهی چیست؟ بعضی گفته اند همان مهلت دادنی است که سرانجام منتهی به عذاب دردناک می شود وبعضی آن را به معنای خود عذاب دانسته اند. ولی مناسبتر این است که گفته شود منظور همان الطافی است که شامل حال پیامبر ومومنان می شد ودشمنان اسلام را غافلگیر می ساخت. کوششهای آنها را ازمیان می برد وتوطئه های آنان را در هم می شکست که نمونه هایش در تاریخ اسلام فراوان است. در آیات مورد بحث مخصوصا به پیامبر دستور می دهد که: با آنها مدارا کن وبه آنها مهلت ده وبرای نابودیشان عجله نکن. بگذار به قدر کافی اتمام حجت شود. بگذار آنها که مختصر آمادگی دارند سرانجام به اسلام پیوندند. اصولا عجله کار کسی است که از فوت فرصتها واز دست رفتن امکانات می ترسد واین درباره ی خداوند قادر وقاهر مفهوم ندارد. قابل توجه اینکه نخست می فرماید (فمهل الکافرین) کافران را مهلت ده وبار دیگر تأکید کرده ومی گوید (امهلهم) آنها را مهلت ده. که صیغه اول از باب تفعیل است وصیغه ی دوم امر از باب افعال است وتکرار آن برای تأکید است. بدون آنکه لفظ عینا تکرار شده باشد، تا بر گوشها سنگین نیاید. رویدا: از ماده (رود بر وزن عود) وبه معنای رفت وآمد وتلاش برای انجام چیزی توام با ملایمت است.
ودر اینجا معنای مصدری دارد وتوام با صغیر است یعنی مختصر مهلتی به آنها ده وبدین ترتیب خداوند در این جمله کوتاه سه بار به رسولش دستور مدارا ومهلت به آنها می دهد. واین سرمشقی است برای همه مسلمانان که در کارهای خود مخصوصا هنگامی که در مقابل دشمنانی نیرومند وخطرناک قرار می گیرند. وبا حوصله وصبر وشکیبایی ودقت رفتار کنند واز هرگونه شتابزدگی وکارهای بی نقشه ویا بی موقع بپرهیزند. به علاوه در راه تبلیغ آیین حق همواره باید از شتاب وعجله پرهیز کرد. تا تمام کسانی که احتمال هدایتشان می رود ایمان بیاورند ونسبت به همه اتمام حجت شود. در هر حال سوره (طارق) از سوگند به آسمان وستارگان آغاز می شود وبا تهدید کافران توطئه گر ودشمنان حق وحقیقت پایان می یابد ودر لابلای آن دلائلی بر معاد به طرزی زیبا وموثر وبیانی لطیف پیرامون نظارت مراقبین الهی بر انسانها. وتسلی ودلداری مومنان آمده که همگی با عباراتی بسیار کوتاه که در عین لطافت، قاطعیت مخصوص دارد. منعکس شده است(۱۲۸). عن ابی بصیر فی قوله: (فما له من قوة ولا ناصر) قال (علیه السلام) ماله قوة یقوی بها علی خالقه ولاناصر من الله ینصره ان اراد به سوءا. قلت: (انهم یکیدون کیدا واکیدا کیدا.) قال: کادوا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) وکادوا علیا (علیه السلام) وکادوا فاطمة (علیها السلام) فقال الله: یا محمد. انهم یکیدون کیدا واکید کیدا. فمهل الکافرین. یا محمد. امهلهم رویدا. لوقت بعث القائم (علیه السلام). فینتقم له من الجبابرة والطواغیت من قریش وبنی امیة. وسائر الناس. ابو بصیر به نقل از امام صادق (علیه السلام) در توضیح این آیه که می فرماید: (پس او را در آن روز قوت وتوانایی ویاوری نیست) می گوید: امام (علیه السلام) فرمود: برای او قوت ونیرویی نیست که بر علیه خالقش به وسیله ی آن نیرو گردد. وهیچ یاوری از سوی خداوند نمی باشد تا اگر خداوند اراده فرماید او را عذاب کند یاریش نماید: ابو بصیر می گوید عرضه داشتم، (آنان هر چه می توانند کید ومکر کنند ومن هم کید خواهم کرد) به چه معناست. امام (علیه السلام) فرمود: با رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) کید ومکر نمودند وبا امیرالمومنین (علیه السلام) کید کردند ونسبت به فاطمه (علیها السلام) با مکر وحیله رفتار نمودند. پس خداوند می فرماید: ای محمد. آنان هر چه بتوانند کید ومکر می کنند ومن هم در مقابل آنان کید خواهیم کرد. پس تو ای محمد: (کافران را مهلت ده کمی) تا زمان قیام وخروج قائم (علیه السلام) که برای او از جباران وطاغوتهای قریش وبنی امیه وسایر مردم انتقام خواهد گرفت(۱۲۹).
(۷۵) سوره نمل، آیه ۶۲
﴿امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء ویجعلکم خلفاء الارض. ءاله مع الله قلیلا ما تذکرون﴾.
یا کسی که دعای مضطر را اجابت می کند وگرفتاری را برطرف می سازد وشما را خلفای زمین قرار می دهد. آیا معبودی با خداست کمتر متذکر می شوید. در قسمتی از سوره ی نمل بعد از ذکر بخش های تکان دهنده ای از زندگی پنج پیامبر بزرگ. سوال کوتاه وپرمعنایی را مطرح کرد. که آیا خداوند با این همه قدرت وتوانایی بهتر است یا بت های بی ارزشی که آنها را ساخته اند؟ در آیه ی مورد بحث وچند آیه ی قبل از آن وچند آیه ی بعد از آن. به شرح این مسئله پرداخته ودر ضمن پنج آیه که با پنج سوال حساب شده شروع می شود. مشرکان را تحت بازپرسی ومحاکمه قرار می دهد وروشنترین دلایل توحید را در پنج آیه ضمن اشاره به دوازده نمونه از مواهب بزرگ خداوند بیان می کند. نخست به خلقت آسمانها وزمین ونزول باران وبرکات ناشی از آن پرداخته وچنین می گوید: آیا بتهایی که معبود شما هستند بهترند. یا کسی که آسمانها وزمین را آفریده وبرای شما از آسمان آبی فرستاد که با آن باغهایی زیبا وسرورانگیز را رویاند؟ ودر دومین سوال به بحث از موهبت آرامش وثبات زمین وقرارگاه انسان در این جهان پرداخته می گوید: آیا معبودهای ساختگی آنها بهتر است یا کسی که زمین را مستقر وآرام قرار داد. ودر میان آن نهرهای آب جاری روان ساخت وبرای زمین کوههای ثابت وپابرجا ایجاد کرد تا هم چون زرهی قشر زمین را از لرزش نگاه دارند؟ ودر سومین سوال از این سوالات پنج گانه که مجموعه ای از یک بازپرسی ومحاکمه معنوی را تشکیل می دهد. سخن از حل مشکلات وشکستن بن بستها واجابت دعاهاست. ولذا می گوید: آیا معبودهای بی ارزش شما بهترند. یا کسی که دعای مضطر ودرمانده را به اجابت می رساند. وگرفتاری وبلا را برطرف می کند. آری در آن هنگام که تمام درهای عالم اسباب به روی انسان بسته می شود کارد به استخوانش می رسد. واز هر نظر درمانده ومضطر می گردد. تنها کسی که می تواند قفل مشکلات را بگشاید. وبن بستها را برطرف سازد ونور امید در دلها ایجاد نماید ودرهای رحمت به روی انسانها درمانده بگشاید. تنها ذات پاک خداوند متعال است. واز آنجا که این واقعیت به عنوان یک احساس فطری در درون جان همه انسانهاست بت پرستان نیز به هنگامی که در میان امواج خروشان دریا گرفتار می شوند. تمام معبودهای خود را فراموش کرده. دست به دامن لطف (الله) می زنند. همانگونه که قرآن می گوید: (فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین). هنگامی که سوار کشتی می شوند. خدا را می خوانند، در حالی که پرستش را مخصوص او می دانند(۱۳۰).
آنگاه خداوند در همین آیه ی مورد بحث می فرماید: نه تنها مشکلات وناراحتیها را برطرف می سازد، بلکه شما را خلفای زمین قرار می دهد. آیا با این همه، معبودی با خداست؟ ولی شما کمتر متذکر می شوید واز این دلائل روشن پند واندرز نمی گیرید. واژه ها مضطر: کسی است که هنگام گرفتاری از تمامی ابزار واسباب معمولی به کلی چشم برگیرد وتمام قلب وروحش را در اختیار خدا قرار دهد. وهمه چیز را از آن او بداند وحل هر مشکلی را به دست او بداند. خلفاء الارض: ممکن است منظور از خلفاء الارض ساکنان زمین وصاحبان آن باشد. چرا که خدا با آنهمه نعمت واسباب رفاه وآسایش وآرامش که در زمین قرار داده. انسان را حکمران این کره ی خاکی ساخته واو را برای سلطه بر آن آماده کرده است. مخصوصا هنگامی که انسان در اضطرار فرو می رود وبه درگاه خدا رو می آورد واو به لطفش بلاها وموانع را برطرف می سازد. پایه های این خلافت مستحکمتر می شود. وممکن است منظور از (خلفاءالارض) اشاره به این باشد که خداوند ناموس حیات را چنین قرار داده که دائما اقوامی می آیند وجانشین اقوام دیگری شوند. که اگر این تناوب نبود، تکاملی صورت نمی گرفت.
جالب توجه اینکه در بعضی از روایات. آیه مورد بحث، به قیام حضرت مهدی (علیه السلام) تفسیر شده است. امام باقر (علیه السلام) در روایتی چنین می فرمایند: بخدا سوگند گویا من مهدی (علیه السلام) را می بینم که پشت بر حجرالاسود نموده وخدا را به حق خود می خواند. سپس فرمود: به خدا سوگند: مضطر در کتاب خدا در آیه ی (امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء) اوست(۱۳۱). عن ابی عبدالله (علیه السلام): قال: ان القائم (علیه السلام) اذا خرج دخل المسجد الحرام. فیستقبل القبلة ویجعل ظهره الی المقام. ثم یصلی رکعتین. ثم یقوم فیقول: یا ایها الناس: انا اولی الناس بآدم (علیه السلام) یا ایها الناس انا اولی الناس بابراهیم (علیه السلام). یا ایها الناس انا اولی الناس باسماعیل (علیه السلام). یا ایها الناس انا اولی الناس بمحمد (صلی الله علیه وآله وسلّم). ثم یرفع یدیه الی السماء ویدعو ویتضرع حتی یقع علی وجهه وهو قول الله (عزَّ وجلَّ). امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء. ویجعلکم خلفآء الارض ءاله مع الله قلیلا ما تذکرون. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: هر گاه حضرت قائم (علیه السلام) خروج کند به مسجد الحرام داخل می گردد. پس روی به قبله وکعبه نموده وپشت به مقام می کند. سپس دو رکعت نماز می گذارد. آنگاه به پا می خیزد ومی گوید. ای مردم، من نزدیکترین مردم به آدم (علیه السلام) هستم. ای مردم، من نزدیکترین مردم به ابراهیم (علیه السلام) هستم. ای مردم، من نزدیکترین مردم به اسماعیل هستم. ای مردم، من نزدیکترین مردم به محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) هستم. آنگاه دستهایشان را به سوی آسمان بر می دارد ودعا وتضرع می کند. تا اینکه بر روی خود می افتد واین است معنای فرموده ی خدای (عزَّ وجلَّ). آیا چه کسی جز خداوند است که دعای بیچاره ی مضطر را به اجابت می رساند ورنج وغم را برطرف سازد. وشما را جانشینان زمین قرار می دهد. آیا خدایی جز خدای یکتا هست. (هرگز) ولی اندکی از شما متذکر این حقیقت شوند(۱۳۲). عن ابی جعفر (علیه السلام) فی قول الله (عزَّ وجلَّ). امن یجیب المضطر اذا دعاه. قال هذه الآیة نزلت فی القائم من آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم). اذا خرج. تعمم وصلی عند المقام. وتضرع الی ربه. فلا ترد له رایة. امام باقر در توضیح آیه مورد بحث می فرماید: این آیه درباره ی قائم از آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) نازل شده. هر گاه خروج کند معمم می شود ودر کنار مقام نماز گذارد وبه درگاه پروردگارش تضرع نماید. پس هیچ پرچمی از او رد نشود(۱۳۳). عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: نزلت فی القائم من آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) هو والله المضطر اذا صلی فی المقام رکعتین ودعاالله. فاجابه ویکشف السوء.و یجعله خلیفة فی الارض. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: این آیه درباره ی قائم از آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) نازل شد. بخدا قسم مضطر واقعی اوست. هنگامی که در مقام ابراهیم دو رکعت نماز گذارد. وخداوند را بخواند. پس او را اجابت نماید وناراحتی را برطرف سازد واو را خلیفه در زمین قرار دهد(۱۳۴). ودر فرازی از دعای شریف ندبه چنین می خوانیم: «این المضطر الذی یجاب اذا دعا». کجاست آن مضطری که هرگاه دعا کند. دعایش مستجاب گردد. ومسلم است کسی که دارای مقام ومرتبه باشد. به طور قطع، وظایف ومأموریتی به عهده ی او گذاشته می شود واو زمانی می تواند مأموریت محوله را انجام دهد که مانع ورادعی در میان نباشد. که اگر دیگران مقام او را غصب نموده باشند واو را از انجام وظائف مربوطه اش بازدارند. وقدرت بر اخذ حق خود وانجام مأموریت را نداشته باشد واز بسیاری دشمن وجهات دیگر نتواند خود را ومأموریت خود را معرفی نماید. البته چنین کسی مضطر خواهد بود(۱۳۵). حال کدام اضطرار سخت تر ومهم تر از این است که کسی حجت خدا ومبلغ قرآن واحکام الهی باشد وببیند حکام جور وستم ومردم منافق هواپرست چگونه احکام خدا را تغییر می دهند وسنن وآداب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) را از میان برمی دارند. ودین اسلام را مسخ می کنند وطرفداران حق را مورد اذیت وآزار قرار داده وشکنجه واعدام می نمایند(۱۳۶). وما در انتظار روزی به سر می بریم که آن خورشید تابان وآن قبله خوبان وکعبه ی دلها وآن مضطر واقعی ظهور نماید وخداوند بوسیله ی او احکام وحدود تعطیل شده وکنار مانده را بر پا سازد. ونشانه های دین خدا را زنده سازد وپریشانی خلق را اصلاح ودلها را خشنود گرداند. وانتقام خون به ناحق ریخته پیامبران الهی واولیاء حق بویژه جد بزرگوارش حضرت سید الشهداء وحسین ابن علی (علیه السلام) را از دشمنان آنان بگیرد. آمین رب العالمین. السلام علیک یا معز المومنین المستضعفین. السلام علیک یا مذل الکافرین المتکبرین. السلام علیک یا صاحب الزمان. السلام علیک یا مولای. سلام مخلص لک فی الولایة. اشهد انک الامام المهدی قولا وفعلا. وانت الذی تملاء الارض قسطا وعدلا. بعد ما ملئت ظلما وجورا. فعجل الله فرجک وسهل مخرجک وقرب زمانک وکثر انصارک واعوانک. وانجز لک ما وعدک. فهو اصدق القائلین. ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثین(۱۳۷).

۱۲/ ۹/ ۸۰
۱۷ رمضان المبارک ۱۴۲۲
(محمد جواد مولوی نیا)

پاورقی:

-----------------

(۱) منتخب الاثر، ص ۱۴۷. کشف الغمه، ج ۳، ص ۲۵۹.
(۲) سوره ی تکویر، آیه ۲۷.
(۳) سیره ی پیشوایان، ص ۷۱۳.
(۴) تفسیر مجمع البیان، جلد ۷، ص ۶۶.
(۵) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۲۰۹.
(۶) غیبت شیخ طوسی، ص ۱۱۳. تفسیر نور الثقلین، جمله ۴، ص ۱۱۰.
(۷) مجمع البیان، ذیل آیه مورد بحث.
(۸) سوره حشر، آیه ۲۲.
(۹) کمال الدین وتمام النعمه، جلد ۲، ص ۳۴۰.
(۱۰) کفایة الاثر، ص ۶۰.
(۱۱) کتاب الغیبة، ص ۲۴۱.
(۱۲) نور الثقلین، جلد ۱، ص ۱۳۹، روضه ی کافی، ص ۳۱۳.
(۱۳) کتاب الغیبة، ص ۱۳۲.
(۱۴) ۱- صبر در مقابل مشکلات وخواسته ها وتمایلات. ۲- صبر واستقامت در مقابل دشمن. ۳- مراقبت از مرزها. ۴- پرهیزکاری.
(۱۵) غیبت نعمانی، ص ۱۰۵.
(۱۶) شهید، به معنای گواه است. گاهی انسان بوسیله سخن گواهی بر حق می دهد وگاهی بوسیله عمل وکشته شدن در راه اهداف پاک بر حق گواهی می دهد.
(۱۷) تفسیر علی ابن ابراهیم قمی: جلد ۱، ص ۱۴۲.
(۱۸) تفسیر مجمع البیان، مرحوم طبرسی، جلد ۵، ص ۲۵.
(۱۹) تفسیر مجمع البیان، مرحوم طبرسی، ذیل آیه مورد بحث.
(۲۰) رجعت یکی از معتقدات شیعه است وبه معنای بازگشتن عده ای از نیکان وعده ای از نیکان وعده ای از بدان به دنیا ودیدن قسمتی از پاداش ویا کیفر اعمال است وبطور اجمال مورد اتفاق نظر واز اصول اعتقادی شیعه می باشد.
(۲۱) معانی الاخبار، ص ۳۶۵.
(۲۲) در اینکه یوم القوت المعلوم چه روزیست بین سفیران اختلاف است بعضی گفته اند منظور پایان این جهان وبرچیده شدن دوران تکلیف است. بعضی گفته اند (وقت معلوم) زمان معینی است که تنها خدا می داند. بعضی گفته اند منظور روز قیامت است.
(۲۳) دلائل الامامه، ص ۲۴۰.
(۲۴) تفسیر عیاشی، جلد ۲، ص ۲۵۰. تعبیر به هفت امام ممکن است به اعتبار نامهای ائمه (علیهم السلام) باشد.
(۲۵) کامل الزیارات، ص ۶۳.
(۲۶) ولاتزر وازرة وزر اخری.
(۲۷) عیون اخبار الرضا، ص ۱۵۱.
(۲۸) تفسیر عیاشی، جلد ۲، ص ۲۹۰.
(۲۹) نور الثقلین، جلد ۳، ص ۲۱۲، روضه کافی، ص ۲۸۷.
(۳۰) نور الثقلین، جلد ۳، ص ۲۱۳.
(۳۱) تفسیر علی بن ابراهیم قمی، جلد ۲، ص ۶۲.
(۳۲) بصائر الدرجات، ص ۷۰.
(۳۳) کافی، جلد ۱، ص ۴۱۶.
(۳۴) تأویل الایات الظاهره، ص ۳۲۳.
(۳۵) تفسیر فرات بن ابراهیم، ص ۱۹۴.
(۳۶) تفسیر نمونه، به نقل از مجمع البیان، ذیل آیه مورد بحث.
(۳۷) کمال الدین وتمام النعمة، شیخ صدوق، جلد ۲، ص ۳۶۸.
(۳۸) تفسیر قمی، جلد ۲، ص ۱۴۹.
(۳۹) تفسیر عیاشی، جلد ۲، ص ۵۰.
(۴۰) کتاب الغیبه، ص ۳۱۶.
(۴۱) کمال الدین وتمام النعمه. شیخ صدوق «ره»، جلد ۲، ص ۶۵۶.
(۴۲) (المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة).
(۴۳) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة.
(۴۴) تفسیر قمی، جلد ۲، ص ۴۲۵.
(۴۵) برای آگاهی بیشتر به اقوال مختلف در این باره به تفسیر المیزان،فخر رازی، وتفسیر نمونه مراجعه شود.
(۴۶) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة.
(۴۷) اختصاص شیخ مفید، ص ۲۲۳، المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة.
(۴۸) روضه کافی، ص ۵۰.
(۴۹) اصول کافی، جلد ۱، ص ۳۴۱، المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة، ص ۴۱۳.
(۵۰) اصول کافی، جلد ۱، ص ۳۴۳.
(۵۱) اصول کافی، جلد ۱، ص ۴۳۴. المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة.
(۵۲) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة: به نقل از تأویل الآیات الظاهره، ص ۷۲۶.
(۵۳) روضه کافی، ص ۲۸۷.
(۵۴) نور الثقلین، جلد ۵، ص ۳۸۷. تشبیه امام به آب برای چند جهت است: ۱- اینکه زندگی انسان به وجود آب بستگی دارد که اگر آب نباشد زندگی غیر ممکن است. همینطور انسان در زندگی مادی ومعنویش بستگی به امام دارد. ۲- همانطور که آب از مواهب ونعمتهای خدای تعالی است وبشر هیچ گونه نقشی در ایجاد آن ندارد. هم چنین امام علیه السلام از نعمتهایی است که خداوند آن را بر انسان تفضل فرموده وآدمی در تعیین ونصب او هیچ گونه دخالتی ونقشی ندارد. ۳- آب ماده ایست که انسان به وسیله ی آن پلیدهایی جسمانی ونجاستهای ظاهری خویش را پاک می نماید وامام همان موجودیست که انسان از طریق او پروردگارش را می شناسد واحکام قرآن وشریعت را می آموزد وبدین وسیله از پلیدیها ورذائل شرک وجهل تطهیر می گردد. ۴- همانطور که در موقع فقدان آب آدمی به جستجوی آن بر می خیزد ودر طلب آن زمین را می گردد وحفر چاه می کند، همینطور لازم است انسان به جستجوی امام برخیزد وبرای تقرب به ساحت او وشرفیابی محضرش ومهیا نمودن زمینه برای حکومتش واقامه عدل وداد در زمین تلاش کند که زندگی سعادتمندانه وراحت بدون قسط وعدل میسر نیست.
(۵۵) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة، به نقل از کفایة الاثر، ص ۱۲۰.
(۵۶) سوره توبه، آیه ۳۲.
(۵۷) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة، به نقل از اصول کافی، جلد ۱، ص ۴۳۲.
(۵۸) تفسیر نمونه، به نقل از روضه کافی.
(۵۹) تفسیر نمونه، به نقل از بحار الانوار، جلد ۷۸، ص ۳۰۸.
(۶۰) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة.
(۶۱) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة.
(۶۲) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة.
(۶۳) تفسیر علی بن ابراهیم قمی، جلد ۲، ص ۳۲۷.
(۶۴) تفسیر نمونه، به نقل از تفسیر نور الثقلین، جلد ۵، ص ۷۰.
(۶۵) سوره ی زخرف، آیه ۸۹.
(۶۶) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة - تفسیر نور الثقلین، جلد ۲، ص ۵۲۶.
(۶۷) تفسیر نمونه، به نقل از تفسیر روح البیان، جلد ۲۵، ص ۸۹.
(۶۸) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة. به نقل از تأویل الآیات الظاهره، ص ۵۷۱.
(۶۹) سوره ی ابراهیم، آیه ۳۵.
(۷۰) سوره ی بقره، آیه ۱۳۱ و۱۳۲.
(۷۱) سوره ی بقره، آیه ۱۲۴.
(۷۲) تفسیر نمونه، جلد ۲۱.
(۷۳) المحجة ما فی نزل فی القائم الحجة. تفسیر برهان، جلد ۴، ص ۱۴۰، کفایة الاثر، ص ۸۶.
(۷۴) کمال الدین وتمام النعمة، جلد ۲، ص ۳۲۳.
(۷۵) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة. به نقل از تأویل الآیات الظاهره، ص ۵۵۰.
(۷۶) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة. به نقل از تفسیر علی بن ابراهیم قمی، جلد ۲، ص ۲۷۸.
(۷۷) اصول کافی، جلد ۱، ص ۴۳۵.
(۷۸) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة. به نقل از کتاب الغیبة، ص ۱۴۳.
(۷۹) سوره ی فصلت اشاراتی به سرگذشت اقوام مغرور وسرکش پیشین از جمله قوم عاد وثمود وسرنوشت دردناک آنها دارد.
(۸۰) المحجة فی ما نزل القائم الحجة. به نقل از کتاب الغیبة، ص ۲۶۹.
(۸۱) سوره والشمس، آیه ۱۱.
(۸۲) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة. به نقل از تأویل الآیات الظاهرة، ص ۸۰۴.
(۸۳) تفسیر نمونه، جلد ۱۹.
(۸۴) تفسیر نمونه، جلد ۱۹، به نقل از ارشاد شیخ مفید «ره» تفسیر صافی ونور الثقلین.
(۸۵) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة. به نقل از تفسیر علی بن ابراهیم قمی، جلد ۲، ص ۲۵۳.
(۸۶) روضه کافی، ص ۲۸۷.
(۸۷) به گفته بعضی از مفسران حدود ۳۶۰۰ سال بین آن دو فاصله بوده است.
(۸۸) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة.
(۸۹) سوره ی سبأ، آیه ۵۴.
(۹۰) تفسیر نمونه، جلد ۱۸، به نقل از بحارالانوار، جلد ۵۲، ص ۱۸۵، (باب علامات ظهور المهدی).
(۹۱) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة. به نقل از تفسیر عیاشی، جلد ۲، ص ۵۶.
(۹۲) تفسیر نمونه، جلد ۱۷.
(۹۳) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة.
(۹۴) تفسیر نمونه، جلد ۱۷.
(۹۵) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة. به نقل از کشف البیان.
(۹۶) دلائل الامامة: ابو جعفر محمد بن جریر الطبری، ص ۲۴۸.
(۹۷) کمال الدین وتمام النعمة، جلد ۱، ص ۲۶۰.
(۹۸) تفسیر نمونه، جلد ۱۵.
(۹۹) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة.
(۱۰۰) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة.
(۱۰۱) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة. به نقل از تأویل الآیات الطاهرة، ص ۳۹۲.
(۱۰۲) سوره ی مائده، آیه ۱۵.
(۱۰۳) سوره ی بقره، آیه ۲۵۷.
(۱۰۴) سوره انعام، آیه ۱۲۲.
(۱۰۵) سوره ی توبه، آیه ۳۲.
(۱۰۶) سوره احزاب، آیه ۴۶.
(۱۰۷) دو فقره از زیارت جامعه ی کبیره.
(۱۰۸) حدیث از معصوم (علیه السلام).
(۱۰۹) تفسیر نمونه، جلد ۱۴.
(۱۱۰) تفسیر نمونه، جلد ۱۴.
(۱۱۱) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة: البته در مورد اینکه این آیه شریفه درباره ی اهل بیت (علیهم السلام) هست روایات بسیاری وارد گردیده که در کتاب (البرهان) موجود می باشد.
(۱۱۲) تفسیر علی بن ابراهیم قمی، جلد ۲، ص ۸۷.
(۱۱۳) کمال الدین شیخ صدوق «ره»، جلد ۲، ص ۳۴۰.
(۱۱۴) تفسیر عیاشی: جلد ۱، ص ۶۵.
(۱۱۵) کتاب الغیبة، ص ۱۲۸، شناخت امام عصر، از مولف، ص ۲۲۶.
(۱۱۶) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة، به نقل از دلائل الامامة محمد بن جریر طبری،ص ۲۵۱.
(۱۱۷) کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق «ره»، جلد ۱، ص ۲۵۳.
(۱۱۸) تفسیر عیاشی، جلد ۱، ص ۱۸۳.
(۱۱۹) تفسیر عیاشی، جلد ۱، ص ۱۸۳.
(۱۲۰) کمال الدین وتمام النعمه، جلد ۲، ص ۳۵۷.
(۱۲۱) روضة الواعظین، ص ۲۲۸.
(۱۲۲) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة. به نقل از کمال الدین وتمام النعمة، جلد ۲، ص ۶۷۳.
(۱۲۳) سوره بقره، آیه ۱۹۰.
(۱۲۴) سوره توبه، آیه ۱۱۱.
(۱۲۵) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة. به نقل از تأویل الآیات الظاهرة، ص ۳۳۸.
(۱۲۶) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة. به نقل از تفسیر علی ابن ابراهیم قمی، جلد ۲، ص ۸۴.
(۱۲۷) سوره یوسف، آیه ۷۶.
(۱۲۸) تفسیر نمونه، جلد ۲۶.
(۱۲۹) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة. به نقل از تفسیر قمی، جلد ۲، ص ۴۱۶.
(۱۳۰) سوره ی عنکبوت، آیه ۶۵.
(۱۳۱) تفسیر نمونه، جلد ۱۵، به نقل از تفسیر نور الثقلین، جلد ۴، ص ۹۲.
(۱۳۲) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة. شناخت امام عصر، (از مولف) ص ۲۰۶.
(۱۳۳) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة. به نقل از تأویل الآیات الظاهرة، ص ۴۰۳.
(۱۳۴) المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة. به نقل از تفسیر علی بن ابراهیم قمی، جلد ۲، ص ۱۲۹. شناخت امام عصر (علیه السلام) (از مولف)، ص ۲۰۵.
(۱۳۵) شناخت امام عصر (علیه السلام) (از مولف)، ص ۲۰۴.
(۱۳۶) شناخت امام عصر (از مولف)، ص ۲۰۵.
(۱۳۷) فقراتی از استغاثه به حضرت ولی عصر (علیه السلام)، مفاتیح الجنان.

دانلودها دانلودها:
رتبه رتبه:
  ۲ / ۵.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم