كتاب برگزيده:
جستجو در کتابخانه مهدوی:
بازدیده ترینها
کتاب ها شگفتی ها و عجایب دنیا در بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۹۷,۲۵۱) کتاب ها داستانهایی از امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۹۶,۷۸۶) کتاب ها نشانه هایی از دولت موعود (نمایش ها: ۷۳,۵۴۴) کتاب ها میر مهر - جلوه های محبت امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۶۰,۰۹۴) کتاب ها یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۵۴,۷۵۵) کتاب ها سیمای مهدی موعود (عجل الله فرجه) در آیینه شعر فارسی (نمایش ها: ۵۴,۰۷۶) کتاب ها زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى (نمایش ها: ۴۵,۴۵۹) کتاب ها تأملی در نشانه های حتمی ظهور (نمایش ها: ۴۴,۶۲۱) کتاب ها موعود شناسی و پاسخ به شبهات (نمایش ها: ۴۱,۱۵۸) کتاب ها مهدی منتظر (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۳۸,۷۲۶)
 صفحه اصلى » كتابخانه مهدوى » جزیره خضراء افسانه یا واقعیت
كتابخانه مهدوى

کتاب ها جزیره خضراء افسانه یا واقعیت

بخش بخش: كتابخانه مهدوى الشخص محقق: ابو الفضل طریقه دار تاريخ تاريخ: ۲۷ / ۷ / ۱۳۹۶ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۱۳۰۶۳ نظرات نظرات: ۰

جزیره خضراء افسانه یا واقعیت

شیخ محمد تقی شوشتری، سید جعفر مرتضی عاملی، ابراهیم امینی
ترجمه وتحقیق: ابو الفضل طریقه دار

فهرست مطالب

یادداشت ناشر
مقدّمه چاپ چهارم
زمینه
افسانه یا واقعی بودن جزیره
تقریظها چرا؟
انگیزه های نقد
یک نام برای دو کتاب
روش مطالعه این کتاب
بخش اول: واقعی بودن جزیره خضرا
ادعای اوّل: من به جزیره خضرا رفتم
داستان ابن انباری (فرزندان امام زمان (علیه السلام) حاکمان جزایر سبز)
نقاط اشتراک دو داستان
ادعای دوم: جزیره خضرا همان مثلث برموداست
موقعیت جغرافیایی مثلث برمودا
سرگردانی دانشمندان
در برمودا چه می گذرد؟
رویدادهای دیگر
سرگذشتی جالب
مثلث برمودا ونیروی غیبی
دانشمندان ومثلث برمودا
پروژه بولیمود
یک نظر سخیف
تئوری های دیگر
مثلث برمودا همان جزیره خضراست
ادعای سوم: بشقاب پرنده ها در اختیار ساکنان جزیره خضراست
داستان بشقاب های پرنده
نخستین بشقاب پرنده
میلیون ها بشقاب پرنده
اقوال دانشمندان
چه کسی این بشقاب ها را در اختیار دارد؟!
بخش دوم: افسانه بودن جزیره خضرا
بررسی سند روایت جزیره خضرا
صداقت راوی دلیل بر درستی مطالب داستان نیست
داستان جزیره خضرا در منابع اولیه
داستان جزیره خضرا در امالی شهید
ارتباط شهید با فضل بن یحیی
کشف رساله جزیره خضرا توسط شهید (رحمه الله)
دوران رواج داستان جزیره خضرا
فضل بن یحیی کیست؟
علی بن فاضل در ترازوی سنجش
بررسی دلالت روایت جزیره خضرا
عدم رعایت ادب وانصاف
تناقضاتی که راه حلّی برای آن ها نیست
رمز پدید آمدن این تناقض ها
دروغ تحریف قرآن
نازل شدن قرآن بر هفت حرف
بهترین دلیل تجربه است
سیصد فرمانده
ورقه زیر گنبد
آیا امام (علیه السلام) دارای اولاد هستند؟!
دلایل عدم وجود فرزند برای امام
نکاتی دیگر
نقد نظریه انطباق جزیره خضرا بر مثلث برمودا
جزیره خضرا ومثلث برمودا
سلامت کشتی ها وهواپیماها در مثلث برمودا
کمیسیون تحقیق در منطقه مثلث
مناطق خطرناک دیگر
تحقیق در مورد ناپدید شدن اشیا در منطقه جدید
توضیحات
خاتمه
ازدواج، مسکن وفرزندان حضرت مهدی (علیه السلام)
ازدواج حضرت مهدی (علیه السلام)
مکان حضرت مهدی (علیه السلام)
از دیدگاه قواعد عمومی
از دیدگاه روایات
فرزندان حضرت مهدی (علیه السلام)
بنیان گذاری جامعه نمونه اسلامی توسط حضرت مهدی (علیه السلام)
اشکال های وارد بر این دو روایت
جزیره خیالی خضرا از دیدگاه دانشمندان دیگر
دیدگاه آیة الله ابراهیم امینی
مسکن امام زمان
جزیره خضرا
دیدگاه علامه شیخ محمد تقی شوشتری
دیدگاه آیة الله حسن زاده آملی
دیدگاه استاد محمد باقر بهبودی
دیدگاه شیخ آغا بزرگ تهرانی
دیدگاه شیخ جعفر کاشف الغطاء
حرف آخر
کتاب نامه
الف) کتاب ها
ب) روزنامه ومجله ها

یادداشت ناشر

کتاب «دراسة فی علامات الظهور والجزیرة الخضراء» تألیف علامه سید جعفر مرتضی عاملی با نام «جزیره خضرا افسانه یا واقعیت؟» با ترجمه آقای محمد سپهری تاکنون دو نوبت در این مرکز منتشر شده است. چاپ ترجمه آقای سپهری با این عنوان مورد اعتراض آقای طریقه دار واقع شد. کتاب حاضر نیز پیش از این با همین عنوان سه نوبت توسط ناشر دیگری چاپ شده است. ایشان کتاب خود را برای چاپ چهارم به این مرکز ارائه نمودند وشورای کتاب مرکز به این نتیجه رسید که چاپ اول این کتاب زودتر از چاپ اول کتاب آقای سپهری انجام شده است. از این رو ضمن تأیید چاپ آن مقرر شد چاپ چهارم کتاب آقای طریقه دار با ویرایش جدید وبا عنوان قبلی منتشر شود.
طبیعی است برای چاپ سوم کتاب آقای سپهری مرکز تلاش خواهد کرد که نام جدیدی را با ایشان توافق نماید.

مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی
حوزه علمیه قم

مقدّمه چاپ چهارم

موضوع این کتاب، تحقیق درباره سند ودلالت روایت جزیره خضراست. این بحث از همان آغاز مورد توجه علاقه مندان مباحث «امام پژوهی» - خصوصا زندگانی حضرت حجت (عجل الله فرجه) - واقع گشت به طوری که هر سال چاپ این کتاب، تجدید شد.
چاپ چهارم آن اکنون با ویرایش جدید پیش روی شماست. در این سال ها برخی خوانندگان، که کتاب را به طور سطحی خوانده بودند، فکر خود را درباره سوژه بازاری وعامیانه مثلث برمودا وبشقاب پرنده ها متمرکز کرده بودند ومی پنداشتند که موضوع اصلی این کتاب، از این دست مطالب است. حال آن که چنین نیست بلکه این کتاب درباره محتوا وسند یک روایت داستان گونه به نام «جزیره خضرا» - که در جلد ۵٢ کتاب بحار الانوار آمده - بحث می کند. اگر به مثلث برمودا ویا بشقاب پرنده ها هم پرداخته ایم از آن روست که به تازگی آقای «ناجی نجّار»(۱) در کتاب مستقلی به نام الجزیرة الخضراء وقضیة مثلث برمودا به خیال خود به یک کشف بزرگ نایل شده وآن این که پی برده است مثلث برمودا همان جزیره خضراست. ما برای این که حرف های او را نقد کنیم مجبور بوده ایم در آغاز، دیدگاه های او را در خصوص تطبیق جزیره خضرا بر مثلث برمودا ونیز مسئله بشقاب پرنده ها بیاوریم.
پس سامان دهی این کتاب، تلاشی است به منظور خرافه زدایی از مباحث ارزنده «امام پژوهی» در گستره حدیث. به علاوه، کوششی برای ترویج دیدگاه عالمان شیعی در خصوص تحریف ناپذیری قرآن کریم. این کار با نقد وبررسی یک روایت بلند وداستان گونه از جلد ۵٢ بحار الانوار صورت گرفته است. توضیح آن که:
در بعضی بحث های مربوط به امام پژوهی، نحوه زندگانی دوازدهمین پیشوای عدل گستر ما را با احادیث جعلی ومطالب خلاف واقع درهم آمیخته ودر تیراژ وسیع به چاپ رسانده اند. البته شک نیست که مسئله غیبت آن حضرت، خودبه خود این سؤال ها را به وجود می آورد:
آن حضرت اکنون کجا وچگونه زندگی می کند؟ آیا ازدواج کرده وفرزندانی دارد؟ نحوه ارتباط آن حضرت با مردم چگونه است؟ آیا اساسا می توان ایشان را دید؟ یاران اش چه کسانی هستند؟ چه هنگام ظهور می کند؟ و....
دانشوران شیعی در طول قرن های گذشته به این سؤال ها پاسخ های متین واستواری داده اند که مطابق با اصول ومبانی دین وارج نهادن به قرآن وتوحید وامامت است. اما فاجعه این جاست که برخی افراد قشری به گونه ای وارد این مسائل شده اند که تمام اصول وفروع دین را زیر پا گذاشته اند؛ یعنی نابخردانه قرآن را هم از اعتبار وحجیت انداخته اند. اینان با نادیده گرفتن عقل وخرد مردم، بازار کشف وکرامت برای خود به راه انداخته ومسئله رؤیت وارتباط با آن حضرت را سخاوت مندانه می فروشند. این مدعیان بر سر هر کوی وبرزن از اخلاص خود دم می زنند واین گونه وانمود می کنند که هرگاه اراده کنند حضرت در پیش چشم آن هاست. یکی از همین ادعاها داستان جزیره خضر است که در روزگار ما به نوعی دیگر بازسازی شده است. موضوع کتاب ما نقد وبررسی همین روایت است.

بهار ٧٧
ابو الفضل طریقه دار

زمینه
مردی به نام «علی بن فاضل مازندرانی» در سال ۶٩٩ قمری (حدودا هفتصد سال پیش) ادعا کرده است که:
«من چون یکی از مخلصان بودم به دستور حضرت حجت (عجل الله فرجه) به جزیره ای برده شدم که یاران ونوادگان آن حضرت در آن جا سکونت دارند، نام آن جزیره، خضر است. حاکم آن جزیره، فردی بود به نام «سید شمس الدین» که از اولاد حضرت صاحب الزمان ونایب خاص ایشان بود. سید شمس الدین، فقیه ودانشمند نیز بود وهر مسئله ای را از حضرت حجت (عجل الله فرجه) نقل می کرد. این جزیره در میان هفت قلعه استوار با دیوارهای محکم وبرج های به آسمان کشیده شده، قرار گرفته بود وآبشارها وچشمه سارها واقسام میوه ها را در خود داشت. روزی در بستان ها قدم می زدیم که مرد خوش صورتی با دو قطعه جامه از پشم سفید از نزدیکی ما گذشت. از سید پرسیدم: این مرد کیست که هیبتش مرا به شگفت واداشت؟ فرمود: این کوه بلند را می بینی؟ گفتم: آری. فرمود: در وسط آن، محل باشکوهی است، چشمه ای زیر درخت پرشاخ وبرگی جریان دارد وقبه ای از آجر نیز در آن جا هست و...».
شرح این مسافرت را در فصل اول این کتاب، خواهید خواند واز جزءجزء ماجراهای سفر قهرمان اصلی داستان (علی بن فاضل مازندرانی) باخبر خواهید شد. وی چگونگی مسافرت خود را به این جزیره وماجراهایی که با آن روبه رو شده است، برای شخصی به نام «فضل بن یحیی طیبی کوفی» شرح داده است.
این داستان از هفتصد سال پیش به این طرف در برخی از کتاب ها راه یافته است، از همان زمان تاکنون دو دیدگاه درباره آن مطرح بوده است: یکی دیدگاه کسان انگشت شمار واندکی است که وقتی این داستان را شنیده ویا خوانده اند به خاطر جذابیت ظاهری آن، دوست داشته اند که آن را بپذیرند. این افراد با آن که می دانسته اند این روایت وداستان با مبانی اسلام ناسازگار است امّا چون پس از آن همه صبر وانتظار، سرانجام در عالم خیال، نشانی از دوست وعلائمی از فرج یافته اند! حیفشان آمده که از اساس، آن را انکار کنند.
دیدگاه دیگر - که تقریبا همه عالمان شیعی بدان معتقدند - آن است که روایت جزیره خضرا، ساختگی وافسانه است، این ساختگی بودن را در دو جهت می توان دید: یکی زنجیره حدیث وراویان ودیگری محتوای آن.
با تأسف باید گفت که چندی است دو ادعای جدید دیگر هم بر آن ادعای قدیمی، اضافه شده است؛ آن دو ادعا این است که:
١. براساس بعضی نشانه ها، احتمالا جزیره خضرایی که علی بن فاضل مازندرانی حدود هفتصد سال پیش به آن سفر کرده است، همان منطقه وحشتناک مثلث برمودا واقع در اقیانوس اطلس است که امروزه روزنامه ها ومجله ها از آن سخن می گویند.
٢. بشقاب پرنده ها در اختیار ساکنان جزیره خضرا (امام زمان ویاران وفرزندان اش) است.
این دو ادعا را آقای ناجی نجّار در کتاب الجزیرة الخضراء وقضیة مثلث برمودا کرده است وآقای علی اکبر مهدی پور هم آن را به فارسی برگردانده اند. همه مطالب کتاب آقای ناجی نجّار، فقط همین دو ادعاست به اضافه ادعای قدیمی علی بن فاضل مازندرانی ودیگر هیچ.
این دو ادعای تازه از آن رو ابراز شده است که طرفداران جزیره خضرا در مقابل این سؤال قرار گرفتند که: اگر جزیره خضرایی هست پس امروزه که وجب به وجب کره زمین شناسایی شده، چرا آن را کشف نکرده اند؟ آن گاه در جواب ناچار شده اند که «مثلث برمودا» را نشان دهند!
این کار جدید، بسیار تنک مایه وبی مبناست ولازم است معتقدان به حضرت حجت (عجل الله فرجه) به بی پایگی آن پی برند، چون اولا: مؤلف ومترجم محترم، قسمتی از داستان خضرا را که در آن به دروغ از تحریف قرآن سخن رفته! عمدا حذف کرده اند وبه جای آن در پاورقی، توضیحی داده اند که خلاف مطالب روایت است واین، آشکارا نوعی تحریف است. ثانیا: مطالبی را که در خصوص مثلث برمودا، ونیز بشقاب پرنده ها گفته اند مستند به نوشته های دقیق علمی وتحقیقی نیست بلکه بیش تر آن ها براساس خبرهایی است که رادیو لندن ویا روزنامه ومجله ها - خصوصا روزنامه جمهوریت عراق - گزارش کرده اند. واین خصیصه بارز یک کار عامیانه وغیر علمی است. شگفتا که ادعایی بس بزرگ، بر پایه های سست ولرزان بنا شده است!
افسانه یا واقعی بودن جزیره
برخی می خواهند از همان آغاز با یک نگاه گذرا به مطالب کتاب بدانند که جزیره خضرا افسانه است یا واقعیت؟ از این رو کتاب را به دو بخش تقسیم کرده ایم تا خواننده جایگاه مطالعه اجمالی خود را راحت بیابد ومطالب را بهتر هضم کند:
بخش اوّل - سه ادعا: این بخش دیدگاه کسانی است که معتقدند جزیره خضرا واقعیت است ومثلث برمودا همان جزیره خضراست وبشقاب پرنده ها در اختیار ساکنان جزیره است.
بنابراین، در این بخش به مسائل ذیل پرداخته شده است:
١. اصل داستان جزیره خضرا را براساس کهن ترین منابع وبدون هیچ کم وزیادی آورده ایم. با مطالعه این قسمت، از ادعای علی بن فاضل مازندرانی در مسافرت به جزیره خضرا آگاه می شویم.
٢. غیر از حکایت جزیره خضرا داستان دیگری را هم که «کمال الدین ابن انباری» نقل کرده از منابع اصلی آورده ایم چون در نقدی که دانشمندان، بر داستان جزیره خضرا نوشته اند، به نوعی به داستان «ابن انباری» هم اشاره کرده اند. بنابراین لازم بود که خوانندگان محترم، این قصه را هم بدانند.
٣. دو ادعای آقای ناجی نجّار را در خصوص این که مثلث برمودا همان جزیره خضر است ونیز صاحب بشقاب پرنده ها ساکنان این جزیره اند، براساس نوشته خود وی عینا آورده ایم؛ بدین منظور که خوانندگان در فضای نقدها قرار گیرند، چون اگر کسی اصل ادعاها را نداند، در هنگام مطالعه نقد وبررسی ها، سرگردان خواهد شد.
با مطالعه این سه ادعا، شما نیازی به هیچ کتاب تازه وقدیمی در خصوص جزیره خضرا وتطبیق آن بر مثلث برمودا نخواهید داشت، چون هرچه که در کتاب های دیگر هست، به طور گویا در این جا آمده است.
بخش دوم - نقد وبررسی: این بخش در واقع، نقد وردّ وابطال مطالب بخش اول است؛ یعنی دیدگاه حدیث شناسان چیره دستی است که معتقدند اصل جزیره خضرا، یک افسانه وداستان ساختگی است، پس تطبیق این مکان خیالی بر مثلث برمودا - که خود آن هم بی مبناست - نقش بر آب زدن است. هم چنین طرح مسئله بشقاب پرنده ها واساسا این گونه مسائل، سوژه های ژورنالیستی وعوام فریبانه است، ومهم تر این که مایه گیری از دین واعتقادات در این گونه موارد، دور از انصاف ووجدان است.
تقریظها چرا؟
هنگامی که مشغول ترجمه وگردآوری این اثر بودم، برخی می گفتند که اگر به این داستان، انتقادی وارد است، پس چرا برخی از علما آن را تأیید کرده اند؟ فی المثل مرجع فقید حضرت آیة الله العظمی مرعشی نجفی - رضوان الله علیه - بر آن تقریظ نوشته واز آن تعریف وتمجید کرده اند.
من در پاسخ می گفتم: علمای پیشین ما که درباره جزیره خضرا سخن گفته اند به گونه ای به بی اعتباری آن هم اشاره کرده اند؛ مثلا علاّمه مجلسی - که بیش تر علمای ما این داستان را از کتاب ایشان نقل کرده اند - خود در جلد ۵٢ بحار الانوار در آغاز این داستان می فرماید:
«من چون این داستان را در کتاب های معتبر ندیدم، لذا آن را در باب جداگانه ای آوردم».
ودیگر این که: عزیزانی هم که آن کتاب را تأیید کرده اند، باید در سخنانشان اندیشید ودلیل هایشان را دید؟ فی المثل تقریظ مرحوم آیة الله مرعشی نجفی را از نظر می گذرانیم که مرقوم فرموده اند:
«... حجة الاسلام شیخ علی اکبر مهدی پور تبریزی، کتاب جزیره خضرا را به رشته تحریر درآورده وبراساس شواهد وقرائن موجود، انطباق جزیره خضرا را با مثلث برمودا بیان کرده است ودر تنظیم این نوشتار، تلاش فراوان نموده وزحمات طاقت فرسایی را متحمل شده که بحمد الله کتاب ارزنده ای پدیدار گشته است که در موضوع خود، ممتاز وپیشتاز است. صفحاتی چند از این کتاب را برای من خواند ومن استماع کردم وچنین یافتم که گفتم».
در این سخن ایشان، نکات زیر، قابل بررسی است:
اوّلا: به رشته تحریر درآوردن کتاب وتطبیق جزیره خضرا بر مثلث برمودا، کار آقای مهدی پور نیست، بلکه آقای ناجی نجّار آن را انجام داده است وآقای
مهدی پور فقط مترجم آن است.
ثانیا: آن بزرگوار، همه کتاب را که ندیده بودند، بلکه چند صفحه ای از آن را خود مترجم برای ایشان خوانده است.
امروزه همه می دانند که عصر این گونه تقریظنویسی به سر آمده است، وبه تجربه هم ثابت شده است که گاهی کتابی مورد تأیید قرار گرفته وپس از چندی، اشتباهات آن برملا شده است.
انگیزه های نقد
برخی سوزمندانه می پرسند که هدف از نقد روایت خضرا وترجمه وگردآوری نظریات دانشمندان در این باره چیست؟ بر فرض که دانستیم جزیره خضرا افسانه است، این چه فایده ای دارد؟
در پاسخ باید بگوییم: هدف ما این بوده که نشان دهیم اندیشوران مسلمان در نقد وپالایش احادیثی که به انگیزه های گوناگون در کتاب های روایی راه یافته، اهتمامی وافر داشته اند وبا ژرف نگری خاصّی در عرصه درایت وروایت حدیث، گام زده اند وهمیشه کوشیده اند تا غبار خرافه را از چهره دین بزدایند. در این قصه جزیره خضرا هم مطالبی غیرواقعی وساختگی در خصوص قرآن، خمس وبعضی دیگر از معارف اسلامی به پیشوای دوازدهم (عجل الله فرجه) نسبت داده شده است، هم چنین حرف های عجیب وافسانه ای در مورد چگونگی زندگانی آن حضرت وفرزندان اش آمده است! این مطالب را «فضل بن یحیی» از «علی بن فاضل» واو هم از سید شمس الدین وبالاخره سید شمس الدین یحیی از حضرت حجت (عجل الله فرجه) آن ها را نقل می کند. روشن است که چون این راویان، آن مطالب را به امام زمان (عجل الله فرجه) نسبت داده اند، جنبه روایت وحدیث پیدا کرده است.
بنابراین، داستان جزیره خضرا به گونه ای ساخته شده که در آن، مطالبی از امام زمان (عجل الله فرجه) روایت می شود. پس باید موضع خود را در برابر درستی ویا نادرستی آن مشخص کنیم. این نقد وبررسی احادیث، شیوه ای است که از روزگاران پیشین تا به امروز رواج داشته ودارد.
انگیزه دیگر ما این بود که با کمال تأسف می دیدیم در چند سال اخیر، کسانی به انگیزه های مختلف، از اعتقادات پاک مردم نسبت به امام زمان (عجل الله فرجه) سوءاستفاده کردند وچنین داستانی را از کتاب های روایی بیرون کشیده وبا حذف وتحریف هایی در آن به یک بازی کودکانه دست زده اند. وتأسف بارتر این که بر این افسانه، پیرایه های دیگری از مثلث برمودا وحکایت بشقاب پرنده ها بستند وبازار داغی را برای فروش کتاب های خود به وجود آوردند. این کار آن ها اکنون در دست مردم است؛ مردمی که در نقد وبررسی احادیث، دستی ندارند وتنها در انتظار تأییدی از سوی عالمان متخصص اند. از این رو لازم بود که چنین نقدهایی در یک مجموعه به دست آن ها برسد.
یک نام برای دو کتاب
در این جا لازم است برای رفع اشتباه این نکته را هم تذکر دهیم که کتاب دیگری نیز با همین عنوان جزیره خضرا افسانه یا واقعیت؟ ترجمه آقای محمد سپهری، منتشر شده است که نام آن را از اطلاعیه تبلیغی کتاب ما گرفته اند. اسم اصلی آن کتاب پژوهشی در علامات ظهور وجزیره خضر است که در آخرین صفحه از چاپ اول آن کتاب، یعنی در فهرست آثار مترجم هم آمده است وبا اسم عربی آن دراسة فی علامات الظهور والجزیرة الخضرا ونیز محتوای کتاب هم کاملا تناسب دارد، زیرا مطالب آن کتاب در خصوص نشانه های ظهور حضرت حجت (عجل الله فرجه) است ودرباره جزیره، تنها ٧٧ صفحه مطلب دارد (که آن مطالب در کتاب ما هم آمده است) وبقیه اش هیچ ربطی به موضوع جزیره ندارد ومترجم فقط چون نام کتاب ما را جذّاب یافته آن را برگرفته است!
روش مطالعه این کتاب
چنان که گفتیم این کتاب از دو بخش تشکیل شده است: بخش اول، حرف های کسانی است که از واقعی بودن جزیره سخن می گویند؛ یا بهتر بگوییم دوست دارند که این جزیره، هرطور که شده واقعی بشود! وآن را با مثلث برمودا تطبیق می دهند، وبخش دوم آن، نقد وردّ وابطال مطالب بخش اول است.
این تنظیم از آن روست که خواننده فقط یک دیدگاه را نبیند، بلکه با نظریه های موافق ومخالف آشنا شود وزمینه سنجش وداوری را بهتر به دست آورد وما هم یک طرفه به قاضی نرفته باشیم.
بنابراین، در هنگام مطالعه این دو بخش باید دقت کرد که خواندن ودرک مطالب بخش اول، بسیار آسان وشیرین است، زیرا ساختاری همانند داستان ورمان دارد، اما مطالب بخش دوم، کمی سنگین ودشوار است، چون نقد فنی وعلمی است، لذا باید با تأمل بیش تری مطالعه شود، حتی برای بعضی لازم است که بخش دوم را چندبار مطالعه کنند.
امید است که این کار، مورد قبول خداوند متعال واقع شود ودر تنویر افکار، مؤثر افتد وحضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) را خشنود سازد.

ابو الفضل طریقه دار
قم - زمستان ١٣٧١

بخش اول: واقعی بودن جزیره خضرا

طرح سه ادعا:
 - من به جزیره خضرا رفتم.
 - جزیره خضرا همان مثلث برمودا است.
 - بشقاب پرنده ها در اختیار ساکنان جزیره خضراست.
ادعای اول: من به جزیره خضرا رفتم...
«علی بن فاضل مازندرانی»
علامه مجلسی در کتاب بحار الانوار، جلد ۵٢ می فرماید:
رساله ای یافتم مشتمل بر داستان مشهور جزیره خضرا در آب های سفید، که خواستم آن را در این کتاب نقل کنم، زیرا مشتمل بر داستان کسی بود که به خدمت آن حضرت [حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه)] رسیده است. وچون این داستان در کتاب های معتبر نبود، آن را در بخش جداگانه ای آوردم. من این داستان را آن چنان که یافتم نقل می کنم:
بسم الله الرحمن الرحیم، سپاس وستایش خداوندی را که نعمت معرفت به ما ارزانی داشت، وتوفیق پیروی از اشرف مخلوقات وبرگزیده کاینات حضرت محمد بن عبد الله (صلّی الله علیه وآله) را به ما عنایت فرمود. وما را به محبت ومودت امیر مؤمنان (علیه السلام) ودیگر پیشوایان معصوم از اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) مخصوص ومفتخر گردانید، که درود فراوان وتحیات بی کران بر همه آنان باد.
پس از حمد وثنا، در خزانه امیر مؤمنان، پیشوای پرهیزگاران، سرور اوصیا وحجّت پروردگار جهانیان، حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) رساله ای یافتم به خط شیخ فاضل، عالم عامل «فضل بن یحیی بن علی طیبی کوفی» - قدس الله روحه - که متن آن چنین است:
پس از حمد پروردگار ودرود بر پیامبر واهل بیت بزرگوار آن حضرت، چنین گوید، این بنده محتاج به عفو پروردگار «فضل بن یحیی بن علی طیبی کوفی امامی»:
روز نیمه شعبان ۶٩٩ هجری در مشهد سرور شهیدان خامس آل عبا، حضرت ابا عبد الله الحسین (علیه السلام)، از دو استاد فاضل ودانشمند عامل، استاد «شمس الدین بن نجیح حلی» واستاد «جلال الدین عبد الله بن حرام حلی» شنیدم که آنان در مشهد امامین همامین، حضرت عسکریین (علیهما السلام) در «سامرا» داستانی را از شیخ صالح، پرهیزگار، متّقی وبزرگوار «زین الدین علی بن فاضل مازندرانی» - مجاور نجف اشرف - شنیده اند، که مشتمل بر عجایبی بوده که او در دریای سفید وجزیره خضرا دیده است. با شنیدن داستان هیجان انگیز تشرف شیخ زین الدین به جزیره خضرا، شوق عجیبی در من ایجاد شد که به خدمت شیخ زین الدین بروم وداستان را از زبان خودش بشنوم وواسطه ای در بین نباشد. از خدا خواستم که این دیدار را آسان گرداند. تصمیم گرفتم که راهی سامرا شوم، ولی ایشان سامرا را به قصد «حلّه» ترک گفته بود تا مثل روش دیرینه اش از حلّه رهسپار نجف اشرف گردد.
در اوایل شوال همان سال (۶٩٩) در حلّه انتظار مقدم زین الدین را می کشیدم که ناگاه از ورودش آگاه شدم وبرای زیارتش بیرون رفتم. مرد بزرگواری را دیدم که سوار بر اسب است وعازم منزل شخصیت بزرگ ومعروف حلّه، سید فخر الدین حسن بن علی موسوی مازندرانی - که عمرش طولانی باد - می باشد.
من تا آن روز، شیخ زین الدین را ندیده بودم ولی به خاطرم گذشت که این سوار، همان شیخ بزرگوار است. به دنبال او راه افتادم وراهی منزل سید فخر الدین شدم.
وقتی به در خانه سید فخر الدین رسیدم، او را نزدیک در خانه یافتم که با خوش رویی از من استقبال کرد، وقدوم شیخ زین الدین را مژده داد. دلم از شدت سرور وخوش حالی می تپید نتوانستم خودم را نگه بدارم ودر فرصت دیگری به خدمتش برسم. همراه سید فخر الدین وارد منزل شدم ودست های مبارک «شیخ زین الدین» را بوسیدم.
شیخ زین الدین از سید فخر الدین خواست که مرا معرفی کند. سید فخر الدین گفت: او «فضل بن یحیی طیبی» است که مشتاق دیدار شماست.
شیخ زین الدین به پاخاست ومرا در کنار خود نشاند وچون با پدرم آشنایی داشت، از حال پدر وبرادرم شیخ صلاح الدین جویا شد. در روزهایی که شیخ زین الدین با پدر وبرادرم رفت وآمد داشت من در شهر «واسط» بودم ودر خدمت دانشمند فقید «ابو اسحاق ابراهیم بن محمد واسطی»، که از علمای شیعه بود، مشغول تحصیل بودم. مدتی با شیخ زین الدین به گفت وگو پرداختم واز لابه لای گفت وگوها دریافتم که شیخ زین الدین مرد دانشمندی است ودر علوم فقه وحدیث وادبیات عرب، پرمایه است.
آن گاه از شیخ زین الدین خواستم که حکایتی را که شیخ شمس الدین وشیخ جلال الدین حلّی برایم تعریف کرده بودند شخصا برایم تعریف کند.
شیخ زین الدین، حکایت تشرّف خود را از آغاز تا انجام در منزل سید فخر الدین ودر حضور او، وگروهی دیگر از علمای حلّه، که برای زیارت شیخ آمده بودند، برای من تعریف کرد.
متن حکایتی که در روز یازدهم شوال ۶٩٩ هجری در حلّه ودر منزل سید فخر الدین، از زبان خود علی بن فاضل مازندرانی شنیدم، چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم
سالیان درازی در دمشق مشغول تحصیل علوم دینی بودم. استادی داشتم به نام «شیخ عبد الرحیم حنفی» - خدایش او را به راه راست هدایت کند - که در خدمت او اصول وادبیات عرب می خواندم. واستاد دیگری در علم قرائت داشتم به نام «زین الدین علی مغربی اندلسی مالکی» که مرد دانشمند وفاضلی بود وبر قرائت های سبعه آگاهی کامل داشت ودر اغلب علوم چون صرف، نحو، منطق، معانی، بیان، اصول فقه واصول دین مهارت داشت. او مردی خوش اخلاق وبه دور از جدال وعناد بود وبا مذهب تشیع دشمنی نداشت. وقتی می خواست نظر شیعه را مطرح کند می گفت: «علمای امامیه چنین می فرمایند»، در صورتی که دیگر علمای سنی، «رافضی» تعبیر می کردند. ویژگی های اخلاقی او باعث شد که از دیگر اساتیدم بریدم وهمه درس هایم را در خدمت ایشان تحصیل کردم.
مدت ها گذشت ومن در حلقه درس او می نشستم واز خرمن علم او خوشه ها می چیدم، تا این که برای او مسافرتی پیش آمد وتصمیم گرفت دمشق را به قصد مصر ترک کند. به دلیل محبت فراوانی که در میان ما بود، مفارقت او بر من سخت گران آمد. او نیز اظهار نمود که نمی تواند دوری مرا تحمل کند.
وپیش نهاد کرد که در این سفر او را همراهی کنم.
گروهی از شاگردان غیربومی نیز تصمیم گرفتند در خدمت استاد مسافرت کنند. مسافرت بسیار خوشی داشتیم وهمه جا از خدمت استاد استفاده می کردیم تا به قاهره، بزرگ ترین شهر مصر، رسیدیم.
استاد مدت نه ماه در قاهره اقامت کرد وفضلای مصر از شهرهای مختلف به قاهره آمدند تا از محضر او استفاده کنند. وی در این مدت در مسجد ازهر مشغول تدریس بود وفضلای مصر از خدمتشان استفاده می کردند. ما هم در بهترین وضع در آن جا اقامت داشتیم.
یک روز کاروانی از اندلس آمد ونامه ای از پدر استاد آورد که نوشته بود:
«حال پدرت به شدت وخیم است، ومی خواهد پیش از مرگ، شما را ببیند، حتما تأخیر نکنید وپدرتان را دریابید».
استاد وقتی نامه را خواند بسیار متأثر شد وبرای بیماری پدرش اشک ریخت، وتصمیم گرفت که رهسپار اندلس شود.
برخی از شاگردان تصمیم گرفتند که در این مسافرت، استاد را همراهی کنند.
من هم - که بسیار به او علاقه مند بودم - نمی توانستم از وی جدا شوم، استاد نیز به من محبت فراوان داشت.
به راه افتادیم وپس از طی منازلی به شبه جزیره اندلس (اسپانیای امروزی) رسیدیم. در اولین آبادی اندلس من شدیدا تب کردم واز حرکت بازماندم. استادم بسیار متأثر شد وبا دیده های اشک آلود به من گفت: جدایی تو برای من بسیار سخت است.
استاد که ناگزیر بود به راه خود ادامه دهد، مرا به واعظ آن آبادی سپرد وده درهم به او داد تا وضع من مشخص شود. به او گفت اگر خدا به من شفا عنایت کند، مرا تا شهر او ببرد. با من نیز پیمان بست وخود به راه افتاد. فاصله شهر استاد تا آن آبادی از کرانه دریا پنج روز راه بود.
من سه روز در آن آبادی ماندم، چون قدرت حرکت نداشتم. روز سوم نزدیکی های غروب، تب من قطع شد، بیرون آمدم ودر کوچه های ده به گردش پرداختم.
با قافله ای روبه رو شدم که از کوه های نزدیک کرانه «بحر غربی» بازگشته بودند وپشم وروغن ودیگر لوازم زندگی می خریدند. از وضع شهرهای آن ها جویا شدم، گفتند: از نزدیکی سرزمین بربر می آییم وسرزمین خودمان در کرانه دریا ودر نزدیکی «جزیره های شیعیان» است.
هنگامی که اسم «جزیره های شیعیان» را شنیدم، دلم برای دیدن آن سامان بی تاب گردید.
گفتند که از این جا تا سرزمین آن ها ٢۵ روز راه فاصله است ودو روز از راه بی آب وعلف باید برویم. ولی بعد از آن، راه خوبی هست وآبادی ها به یکدیگر پیوسته است.
مرکبی را به سه درهم کرایه کردم ومنطقه بی آب وعلف را با آن پیمودم، پس از گذشتن از آن دشت، هنگامی که به اولین آبادی رسیدم، مرکب را به صاحبش رد کردم وپس از آن با پای پیاده از یک آبادی به آبادی دیگر می رفتم، تا به سرزمین آن ها رسیدم. آن جا به من گفتند: شما سه روز دیگر راه دارید تا به جزیره های شیعیان برسید.
بدون درنگ، راه را ادامه دادم تا سرانجام به جزایر شیعیان رسیدم. به شهری رسیدم که دارای چهار قلعه وبرج های بلند ومحکمی بود. دیوارهای جزیره از کرانه های دریا برافراشته شده بود. از دروازه بزرگ شهر، که دروازه بربر نام داشت، وارد شدم ودر کوچه های شهر به گردش پرداختم. از مسجد شهر پرسیدم، راهنمایی کردند وبه مسجد رفتم. مسجد شهر، بسیار بزرگ وباشکوه بود، در کرانه غربی جزیره ومشرف به دریا بود.
در گوشه ای از مسجد نشستم تا دمی استراحت کنم، ناگهان صدای مؤذن برخاست واذان ظهر را گفت. در اذان «حی علی خیر العمل» گفت. چون از اذان فارغ شد، برای تعجیل ظهور ولی عصر (عجل الله فرجه) دعا کرد. من دیگر نتوانستم جلو گریه ام را بگیرم وبه شدت اشک شوق ریختم.
مردم گروه گروه وارد مسجد شدند واز چشمه ای که در زیر درختی در سمت شرقی مسجد روان بود وضو ساختند. هنگامی که دیدم بر طبق تعالیم اهل بیت (علیهم السلام) وضو می گیرند بسیار خوشحال شدم. سپس یک مرد خوش سیما از میان آن ها وارد محراب شد وصف ها آراسته گشت ونماز ظهر را با جماعت ادا کردند. آنان نماز را با آداب وسنن واجب ومستحبی، از مقدمات وتعقیبات وتسبیحات، مطابق روش منقول از پیشوایان معصوم (علیهم السلام) انجام دادند.
از رنج راه دور ودراز به قدری خسته بودم که نتوانستم با آن ها به نماز برخیزم. چون از نماز فارغ شدند به من نگاه کردند واز این که من در جماعت آن ها شرکت نکردم، انتقاد کردند وپرسیدند: اهل کجا هستی وچه مذهبی داری؟
گفتم: از مردم عراق هستم وبه یکتایی خدا ورسالت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) گواهی می دهم.
گفتند: این شهادت که تو گفتی، برای تو هیچ سودی ندارد جز این که در دنیا خونت بر مسلمانان حرام است. چرا شهادت سوم را نمی گویی تا اهل بهشت باشی؟
گفتم: آن چیست؟ مرا ارشاد فرمایید، خداوند شما را بیامرزد.
امام جماعت گفت: شهادت سوم این است که شهادت بدهی: «امیر مؤمنان، علی بن ابی طالب، سرور پرهیزگاران وپیشوای روسفیدان وخود ویازده فرزندش (علیهم السلام) جانشینان وخلفای بلافصل پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) می باشند، که خداوند طاعت شان را واجب کرده، امر ونهی خود را توسط آن ها به مردم رسانیده وآن ها را حجت خود در روی زمین قرار داده وبه برکت آنان به مردم امان داده است.
پیامبر صادق امین (صلّی الله علیه وآله) در شب معراج ودر آن مقام تقرب «قابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنی»(۲) بدون هیچ واسطه از پروردگار عالم شنیده است که آن ها را یکی پس از دیگری نام برده واطاعتشان را بر خلایق واجب گردانیده است.
چون به سخنانشان گوش دادم خدای را سپاس گفتم وبی نهایت مسرور وخوشحال شدم وهمه رنج سفر از بین رفت وآنان را آگاه ساختم از این که من هم در مذهب آن ها هستم وبه گفتار آنان معتقدم. با عنایت خاصی به من توجه کردند ومحلی را در گوشه مسجد به من اختصاص دادند. در مدت اقامتم در آن شهر با محبت واحترام با من رفتار کردند. امام مسجد همواره با من بود ومن از مصاحبت او بسیار خوش وقت بودم.
یک روز از امام مسجد پرسیدم: من در این شهر زراعتی نمی بینم، پس آذوقه شما از کجا می آید؟
گفت: از جزیره خضرا، در آب های سفید؛ یعنی همان جزیره های اولاد حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه).
گفتم: سالی چند بار آذوقه برای شما می آید؟
گفت: دوبار می آید، بار اول آمده وبار دوم هم خواهد آمد.
گفتم: چه موقع خواهد آمد؟
گفت: چهار ماه دیگر.
از طولانی بودن مدت اندوهگین شدم، هرروز از خدا می خواستم که این بار زودتر بیاید وبا چشم خود آن را ببینم. من مدت چهل روز آن جا اقامت کردم ودر این مدت در نهایت تکریم واحترام بودم.
عصر روز چهلم احساس کردم که دلم گرفته است، به کنار دریا رفتم ودر آن جا به سیاحت پرداختم. به طرف مغرب می نگریستم که گفته بودند آذوقه آن ها از آن سمت می آید، از دور چیزی را در حال حرکت دیدم، پرسیدم که آیا در دریا مرغ های سفیدی هست؟ گفتند: نه، مگر چیزی دیدی؟ گفتم: آری، گفتند: پس آذوقه ما می آید. این ها کشتی هایی است که هر سال از شهرهای فرزندان امام زمان (عجل الله فرجه) به سوی ما می آیند.
چیزی نگذشت که کشتیها رسیدند. ولی اهل شهر می گفتند: این بار کشتی ها زودتر از وقت معین آمده است.
نخست یک کشتی بزرگ لنگر انداخت، سپس شش کشتی دیگر پهلو گرفت تا هفت کشتی کامل گشت.
از کشتی بزرگ پیرمردی بلندقامت، چهارشانه، خوش سیما، با جامه های آراسته، پیاده شد ووارد مسجد گردید، وضوی کاملی ساخت، آن چنان که از پیشوایان معصوم (علیه السلام) رسیده است، ونماز ظهر وعصر را خواند. چون از نماز فارغ شد روی به من کرد وسلام گفت ومن جواب دادم، گفت: نام تو چیست؟ به نظرم نامت «علی» باشد.
گفتم: آری، آن گاه مانند کسی که با من سابقه آشنایی چندین ساله داشته باشد، به گفت وگو پرداخت. سپس گفت: نام پدرت چیست؟ خیال می کنم «فاضل» باشد؟ من مطمئن شدم که این شخص در این مسافرت با ما بوده است که این چنین از نام ونسب من آگاه است.
پرسیدم: از کجا مرا می شناسی؟ آیا از دمشق تا مصر با ما هم سفر بودی؟
گفت: نه. گفتم: از مصر تا اندلس با ما بودی؟ گفت: نه؛ به جان مولای ما حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) من هرگز با شما نبودم.
گفتم: پس نام من وپدرم را از کجا می دانی؟
گفت: نام ونشانی وخصوصیات تو ومرحوم پدرت، به من گفته شده است ومن تو را با خودم به جزیره خضرا خواهم برد. من بسیار خوشحال شدم واز خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم.
به طوری که اهل شهر می گفتند: او هربار که می آمد سه روز آن جا می ماند، ولی این بار یک هفته آن جا اقامت کرد. آذوقه را به صاحبانش رسانید واز آن ها دست خط گرفت که آذوقه شان رسید. آن گاه عازم حرکت شد ومرا با خودش برد.
شانزده روز در خدمت آن پیرمرد، که نامش «محمد» بود، با کشتی، طی مسافت کردیم. روز شانزدهم به منطقه ای رسیدیم که آب دریا سفید بود! من از روی تعجب خیره خیره به آب نگاه می کردم.
پیرمرد پرسید: چه شده که به دریا این قدر خیره شده ای؟ گفتم: من دریا را به رنگ دیگر می بینم، این شباهتی به آب دریا ندارد.
گفت: آری آب های این جا سفید است، این جا دریای سفید است وآن جا «جزیره خضرا» است.
این آب های سفید از هر طرف، جزیره را احاطه کرده است، از هر طرف به سوی جزیره خضرا بیایی، به این آب ها برخورد می کنی. از حکمت خدا وبه برکت مولا وپیشوای ما حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) کشتی های دشمنان ما - هر چقدر هم که محکم باشند - در این آب ها غرق می شوند.
از آب دریا خوردم، همانند آب فرات شیرین بود.
آب های سفید را پیمودیم تا به جزیره خضرا - که همواره آباد، وساکنانش دل شاد باد - رسیدیم. کشتی در کنار جزیره پهلو گرفت وما پیاده شده وارد شهر شدیم.
آن شهر در میان هفت قلعه استوار با دیوارهای محکم وبرج های به آسمان کشیده شده، قرار گرفته بود وآبشارها وچشمه سارها واقسام میوه ها را در خود داشت وزیباترین شهری بود که تاکنون دیده ام.
در این شهر بازارهای وسیع وحمام های فراوان وجود داشت وبیش تر ساختمان های آن از مرمر شفاف ساخته شده بود. ومردمان شهر با قامتی راست واستوار وجامه هایی آراسته وقیافه هایی جذاب، در هاله ای از شکوه ووقار دیده ها را خیره می ساختند.
از دیدن شهر وشکوه آن، آن چنان مسرور شدم که روحم از این مناظر پرواز می کرد. مدتی در منزل «شیخ محمد» استراحت کرده به مسجد رفتم.
در مسجد، جماعت انبوهی بود ودر میان آن ها مردی نشسته بود که من از وصف او ناتوانم. بسیار باوقار، متین وبا هیبت بود. او را «سید شمس الدین محمد عالم» می خواندند.
جماعتی که دور جناب سید شمس الدین حلقه زده بودند در محضر او قرآن، اصول دین، فقه واقسام علوم عربی را فرا می گرفتند. فقهی که جناب سید شمس الدین تدریس می کرد مسئله مسئله بود، وهر مسئله ای را از حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) نقل می کرد.
هنگامی که به محضر سید بزرگوار شرفیاب شدم، به من خوش آمد گفت، ومرا در کنار خود جای داد واز رنج راه ومشقت سفر پرسید. وبیان داشت که تمام احوال من به محضرشان رسیده است وشیخ محمد که مرا به جزیره خضرا هدایت نموده به امر جناب سید شمس الدین - که خداوند سایه اش را مستدام بدارد - بوده است.
وی دستور داد اتاقی در گوشه ای از مسجد به من اختصاص دهند که در آن جا راحت باشم. سپس خطاب به من کرده فرمود: این جا از آن توست، هروقت که خواستی تنها باش واستراحت کن. از محضر سید مرخص شدم وبه غرفه خود رفتم وتا عصر به استراحت پرداختم.
طرف عصر، کسی که مسئول من بود برایم پیغام آورد که در اتاقم باشم که جناب سید شمس الدین با گروهی از یاران برای صرف شام به غرفه من خواهند آمد.
با کمال خوش وقتی پذیرا شدم. طولی نکشید که جناب سید با جمعی از اصحابش تشریف آوردند وسفره ها پهن شد وغذا چیده شد. در محضر جناب سید، شام خوردیم وبرای نماز مغرب وعشا رهسپار مسجد شدیم. پس از ادای نماز مغرب وعشا، جناب سید به منزلش تشریف بردند ومن به غرفه ام بازگشتم.
هیجده روز بدین منوال گذشت وهرروز از محضر جناب سید شمس الدین - که خداوند وی را به سلامت بدارد - استفاده می بردم. در نخستین نماز جمعه که در محضر جناب سید برگزار شد، دیدم که سید، جمعه را به عنوان دو رکعت واجب ادا کردند ومن از ایشان پیروی نموده، نماز جمعه را با ایشان ادا کردم.
چون از نماز فارغ شد، عرضه داشتم: نماز جمعه را به عنوان واجب ادا کردید؟! فرمود: آری. چون تمام شرایط وجوب جمعه فراهم است. با خود گفتم: شاید حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) در نماز شرکت داشتند. چون خلوت شد، از جناب سید پرسیدم: آیا امام (علیه السلام) در نماز حاضر بودند؟ فرمود: نه، ولی من نایب خاص آن حضرت هستم وبه امری که از ناحیه مقدسه صادر شده، جمعه را اقامه می کنم.
از جناب شمس الدین پرسیدم: آیا امام را دیده ای؟ فرمود: نه، ولی پدرم - رحمة الله علیه - می گفت که صدای آن حضرت را شنیده ولی شخص آن حضرت را ندیده است. اما پدرش - رحمة الله علیه - هم شخص آن حضرت را دیده بود وهم صدایش را شنیده بود.
پرسیدم: چگونه است که این افتخار نصیب یکی می شود ونصیب دیگری نمی شود؟
فرمود: برادر، خداوند تبارک وتعالی هرکه را بخواهد مشمول الطاف خود می گرداند؛ همه این ها براساس حکمت الهی است. خداوند برخی از بندگانش را به اعطای مقام رسالت، نبوت وامامت گرامی داشته است وآن ها را حجت خود قرار داده است تا هرکه هلاک شود حجت بر او تمام باشد وهرکه هدایت شود براساس برهان وحجت به راه راست هدایت شود.
خداوند از روی لطف، لحظه ای روی زمین را خالی از حجت قرار نداده است وبرای هر حجتی، سفیری قرار داده که فرمان های او را ابلاغ نماید.
آن گاه جناب سید شمس الدین دست مرا گرفت وبه خارج شهر برد وبه سوی بستان ها رفتیم. در آن جا رودها وباغ های بسیار می دیدم که انواع واقسام میوه ها از انگور وانار وگلابی وغیره در آن جا موجود بود که در ایران وعراق وشامات نظیر آن ها را ندیده بودم ودر بزرگی وزیبایی وشیرینی با میوه های مشابه اش قابل مقایسه نبود.
در بستان ها قدم می زدیم که مرد خوش صورتی با دو قطعه جامه از پشم سفید از نزدیکی ما گذشت. از سید پرسیدم: این مرد کیست که هیبت اش مرا به شگفت واداشت؟
فرمود: این کوه بلند را می بینی؟
گفتم: آری.
فرمود: در وسط آن، محل باشکوهی است که در آن جا چشمه ای زیر درخت پرشاخ وبرگی هست ودر آن جا قبه ای از آجر هست واین مرد با یک نفر دیگر، خادم آن قبه هستند. من هر صبح جمعه به آن جا می روم واز آن جا امام (علیه السلام) را زیارت می کنم.
من در آن جا دو رکعت نماز می خوانم ودر آن جا ورقه ای می یابم که هرچه نیاز دارم در آن نوشته شده است. هر حادثه ای پیش آید وهر محاکمه ای در میان مؤمنین انجام دهم، حکمش را در آن ورقه می یابم وبه آن عمل می کنم. تو نیز شایسته است که به آن جا بروی وامام (علیه السلام) را از آن جا زیارت کنی.
به دستور جناب سید، بر فراز کوه رفتم وآن قبه را به طوری که جناب سید توصیف کرده بود، یافتم. آن جا دو نفر خادم بود، یکی مرا شناخت وبه من خوش آمد گفت ودیگری مرا نشناخت وبه من اعتراض کرد. خادمی که مرا در حضور سید دیده بود به او گفت: من او را می شناسم، من او را در خدمت سید شمس الدین دیده ام. پس او نیز به من عنایت فرمود وبا من به گفت وگو پرداختند. آن گاه نان وانگور آوردند وخوردم، سپس از آب آن چشمه خوردم ووضو گرفتم ودو رکعت نماز خواندم.
از خادم ها پرسیدم: رؤیت امام (علیه السلام) چگونه میسّر است؟ گفتند: هرگز ممکن نیست وما اجازه نداریم که به کسی خبر بدهیم. از آن ها درخواست کردم که در حق من دعا کنند، پس در حق من دعا کردند واز خدمتشان مرخص شدم واز کوه پایین آمدم.
وقتی به شهر رسیدم به منزل سید شمس الدین رفتم، در خانه نبود. به منزل شیخ محمد رفتم که راهنمای من بود، ودرباره کوه وآن چه در آن دیده بودم با او صحبت کردم وگفتم که یکی از خادم ها به من اعتراض کرد. او گفت: به جز سید شمس الدین وامثال او، کسی حق ندارد به این کوه برود وبه همین جهت مورد اعتراض واقع شده ای.
از او در مورد جناب سید شمس الدین پرسیدم، گفت: او از اولاد حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) است ومیان او وحضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) پنج واسطه هست.
به جناب سید شمس الدین - اطال الله بقائه - گفتم: آیا اجازه می فرمایید که مسائل موردنیاز را از محضر شما فراگرفته برای شیعیان نقل کنم وقرآن را در محضر شما بخوانم ومطالبی که بر من مشکل شده از محضرتان استفاده نمایم؟
فرمود: اگر چنین ضرورتی هست، از قرآن شروع کن. در محضر جناب سید شمس الدین شروع به قرائت قرآن کردم. در هر آیه ای که در میان قاریان اختلافی بود به موارد اختلاف اشاره می کردم ومی گفتم: «حمزه چنین خوانده»، «کسائی چنین خوانده»، «عاصم چنین خوانده» و«ابن کثیر چنین خوانده است».
جناب سید شمس الدین فرمود: ما این ها را نمی شناسیم، قرآن بر هفت حرف نازل شده است، مجموع قرآن پیش از هجرت وبعد از هجرت به تدریج بر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) نازل شد. بعد از «حجة الوداع» جبرئیل امین بر آن حضرت نازل شد وگفت: یا محمد (صلّی الله علیه وآله) قرآن را بخوان تا آغاز وانجام هر سوره ای را برای شما بازگویم، وشأن نزول آن ها را بیان کنم.
آن گاه امیر مؤمنان (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام)، ابی بن کعب، عبد الله بن مسعود، حذیفة بن یمان، جابر بن عبد الله انصاری، ابوسعید خدری، حسان بن ثابت، وگروهی از برگزیدگان اصحاب جمع شدند وپیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) قرآن را از اول تا آخر قرائت فرمود. در هر آیه ای که اختلافی بود جبرئیل آن را بیان می کرد وامیر مؤمنان (علیه السلام) آن را بر روی ورقه ای از پوست می نوشت. همه قرآن قرائت حضرت امیر (علیه السلام) است.
پس به سید شمس الدین گفتم: ای سرور من، ما بعضی از آیات قرآن را با آیات قبل وبعد آن، غیر مرتبط می بینیم، شاید عقل ما از فهم چنین ارتباطی، قاصر است.
سید شمس الدین گفت: آری، بعضی آیات قرآن با آیات قبل وبعدشان ارتباطی ندارد وعلت آن هم این است که:
هنگامی که پیامبر دار فانی را وداع گفت وخلافت ظاهری، غصب شد، علی (علیه السلام) تمامی قرآن را جمع کرد وآن را در پارچه ای گذاشت وبه مسجد آمد وگفت: این کتاب خداست که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به من دستور داده است که آن را به شما عرضه کنم برای آن که حجتی باشد برای شما در روز قیامت.
ولی عمر وابو بکر گفتند: ما به قرآن تو نیازی نداریم. علی (علیه السلام) هم فرمود:
پیامبر (صلّی الله علیه وآله) از قبل مرا به همین سخنان شما آگاه کرده بود ولی این کار من به خاطر این بود که حجت را بر شما تمام کنم. آن گاه علی (علیه السلام) قرآن را به خانه بازگردانید، در حالی که می گفت: ای خدا، معبودی جز تو نیست، تو یکتایی وشریکی نداری، ردکننده ای بر علم تو نیست وبر آن چه حکمت تو اقتضا می کند مانعی نیست، تو در روز قیامت بر آن چه که من به ایشان گفتم، گواه باش.
پس آن گاه ابو بکر در میان مسلمانان اعلام کرد که: هرکس آیه یا سوره ای از قرآن در نزدش هست نزد من بیاورد، سپس ابو عبیده جراح، عثمان، سعد بن ابی وقاص، معاویة بن ابی سفیان، عبد الرحمان بن عوف، طلحة بن عبید الله، ابو سعید خدری، حسان بن ثابت وجماعتی دیگر از مسلمانان گرد هم آمدند واین قرآن را جمع آوری کردند ودر هنگام جمع آوری، آیاتی را از قرآن حذف کردند! [این آیات، حذف شده] آیاتی بود که خطاهایشان را که پس از وفات پیامبر (صلّی الله علیه وآله) مرتکب شده بودند، برملا می ساخت(۳).
از این رو، آیات قرآن را غیر مرتبط می بینی! قرآنی که علی (علیه السلام) جمع آوری کرده به خط خود آن حضرت، نزد امام زمان (علیه السلام) محفوظ است ودر آن، همه چیز حتی «دیه خراش» هم آمده است، ولی همین قرآنی که اکنون در دست مردم است [هرچند که آیاتی را از آن ساقط کرده اند، اما آن چه که مانده است] تمامی آن کلام خداست وهیچ شک وشبهه ای در آن نیست. این سخنی است که از طرف امام زمان (علیه السلام) صادر شده است(۴).
از جناب سید شمس الدین مسائل بسیاری پرسیدم وفراگرفتم که بیش از نود مسئله است وآن ها را در یک مجلد گرد آوردم وآن را فوائد الشمسیه نام نهادم، که فقط به شیعیان خالص آن را ارائه می دهم. ان شاء الله تو نیز آن را خواهی دید.
جمعه دوم که جمعه وسطی از جمعه های ماه بود، نماز جمعه را با جناب سید شمس الدین خواندم. پس از نماز، جناب سید برای بیان مسائل، ارشاد وافاده مؤمنان مجلس نشست ومن به سخنان او گوش می دادم که ناگاه متوجه شدم در بیرون مسجد سروصدایی به پاست. از جناب سید پرسیدم، این چه صدایی است؟ فرمود: در هرروز جمعه، در وسط هر ماه لشکریان ما سوار می شوند وانتظار فرج می کشند.
از سید بزرگوار اجازه گرفتم وبرای تماشای آن ها بیرون رفتم. جمعیت انبوهی را دیدم که تسبیح، تحمید وتهلیل می گفتند وبرای تعجیل فرج امام قائم به امر خدا، وناصح به دین خدا، حضرت محمد بن حسن مهدی، حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) دعا می کردند.
وقتی به مسجد بازگشتم جناب سید شمس الدین فرمود: آیا لشکر ما را دیدی؟ گفتم: آری. فرمود: آیا امرای آن ها را شمردی؟ گفتم: نه. فرمود: آنها سیصد نفرند، فقط سیزده نفر مانده است که تعداد یاران حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) کامل شود.
پرسیدم: سرور من، فرج کی خواهد بود؟ فرمود: برادر من! آگاهی از آن، مخصوص حضرت پروردگار است وموکول به مشیت حضرت احدیت است.
ای بسا شخص امام (عجل الله فرجه) نیز از آن آگاه نباشد. برای فرج نشانه هایی هست که یکی از آن ها سخن گفتن ذوالفقار است که از غلاف خود خارج شود وبگوید: ای ولی خدا به پا خیز، وبه وسیله من وبه نام خدا دشمنان خود را نابود کن.
ویکی دیگر از نشانه های فرج، سه صداست که همه، آنها را می شنوند:
١. ای گروه مؤمنان «ازفت الازفة» (وقت ظهور فرا رسیده).
٢. لعنت خدا بر کسانی باد که بر محمد وآل محمد ستم روا داشتند.
٣. سیمایی بر خورشید ظاهر شده ندا می دهد: خداوند، ولی عصر حضرت محمد بن حسن مهدی را برانگیخته است، به سخنان او گوش فرادهید وفرمان هایش را اطاعت کنید.
گفتم: مولای من، از اساتید ما روایتی به ما رسیده است که حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) در مورد غیبت کبری فرموده است: پس از غیبت من، هرکس ادعا کند که مرا دیده است او را تکذیب کنید. پس چگونه است که برخی از شما او را دیده اید؟
فرمود: این روایت صحیح است ولی مربوط به زمانی است که دشمنان اهل بیت از فرعون های بنی عباس فراوان بودند وشیعیان ناچار بودند حتی از آوردن نام مبارک آقا، پرهیز کنند. اما اکنون، زمان طولانی شده ودشمنان، نومید گشته اند وسرزمین ما به دور از تیررس دشمنان است وآن ها از برکت حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) راهی ندارند که به ما برسند وبرای ما ناراحتی ایجاد کنند.
گفتم: علمای شیعه نقل می کنند که حضرت، خمس را به شیعیان خود از اولاد حضرت علی (علیه السلام) مباح ساخته است.
فرمود: بلی چنین است.
گفتم: آیا شیعیان می توانند برده هایی را که اهل سنت اسیر گرفته اند بخرند؟ فرمود: آری واز غیر آن ها. زیرا امام (علیه السلام) می فرماید: با آن ها آن چنان رفتار کنید که آن ها با خود انجام می دهند. البته این دو مسئله، غیر از مسائلی است که در کتاب فوائد الشمسیه گردآوردم.
جناب سید شمس الدین فرمود: حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) در یک سال فرد، از مکه معظمه در میان رکن ومقام ظاهر می شود. مؤمنان باید در انتظار آن روز باشند. گفتم: سرور من، بسیار علاقه مندم هنگامی که خداوند اجازه فرج وامر به ظهور فرماید در خدمت شما بمانم.
فرمود: برادر جان، به من دستور رسیده که شما به وطن خود بازگردید که هرگز برای من وبرای شما امکان مخالفت نیست، زیرا شما اهل وعیال دارید ومدتی از آن ها دور شده اید وبیش از این جایز نیست از آن ها دور باشید.
بسیار اندوهگین شدم واشک ریختم وعرضه داشتم آیا می توانم در این باره برای بار دوم کسب تکلیف کنم؟ فرمود: نه.
گفتم: آیا به من اجازه می فرمایید همه آن چه دیده ام بازگو کنم؟ فرمود: آری برای آرامش دل مؤمنان می توانی. به جز فلان وفلان را. آن گاه مطالبی را که نباید نقل کنم برای من معین فرمود.
گفتم: سرور من، آیا نمی توان به جمال عالم آرای حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) نگاه کرد؟ فرمود: نه. ولی بدان که هر مؤمن مخلص او را می بیند ولی نمی شناسد.
گفتم: من از بندگان مخلص آقا هستم ولی آن حضرت را ندیده ام.
فرمود: نخیر، شما دوبار جمال آقا را دیده ای: یکی هنگامی که برای اولین بار به سامرا می رفتی، که یارانت جلوتر از شما رفتند وشما تنها ماندی، تا به رودخانه ای رسیدی که آب نداشت، آن جا کسی را دیدی که بر اسب سفید سوار است ونیزه ای بلند در دست دارد وسرنیزه اش دمشقی است. آن جا بر جامه هایت ترسیدی، فرمود: نترس با شتاب برو که دوستانت در زیر درخت در انتظار تو نشسته اند. آن واقعه دقیقا یادم آمد وگفتم: آری چنین اتفاقی بر من افتاده است مولای من.
وبار دوم، هنگامی بود که با استاد اندلسی خود از دمشق به سوی مصر راه افتادی ودر راه از قافله جدا ماندی وبه شدت ترس ووحشت بر تو غلبه کرد.
آن جا نیز سواری را دیدی که بر اسب پیشانی سفیدی سوار است ونیزه ای به دست دارد وبه تو فرمود: نترس که در دست راست تو آبادی هست، برو به آن آبادی وشب را در آن جا بمان، مذهب وآیین خود را در آن جا بازگوی که آن ها وچند آبادی دیگر در جنوب دمشق بر آیین علی بن ابی طالب وپیشوایان معصوم از فرزندان او هستند. آیا چنین بود، ای پسر فاضل؟ گفتم: آری چنین بود ومن رفتم شب را در آن جا خوابیدم، واز آن ها پرسیدم: این مذهب چگونه به دست شما رسیده است؟ آن ها گفتند: هنگامی که عثمان، جناب ابو ذر غفاری را به شام تبعید کرد، معاویه نیز او را به سرزمین ما تبعید کرد، از برکت مقدم جناب ابو ذر چندین آبادی در این منطقه با مذهب اهل بیت عصمت وطهارت آشنا شدند که یکی از آن ها آبادی ماست.
به جناب سید شمس الدین گفتم: سرور من، آیا امام (علیه السلام) در هر فاصله ای خانه خدا را زیارت می کند؟ فرمود: ای پسر فاضل، دنیا زیر پای «مؤمن» یک قدم بیش نیست، کجا رسد به کسی که جهان به برکت او وپدران او برپاست، آری امام (علیه السلام) هر سال در موسم حج شرکت می فرمایند وپدران بزرگوارش را در مدینه، عراق وتوس زیارت می کنند وبه سرزمین ما بازمی گردند.
سپس جناب سید شمس الدین به من دستور دادند که در مراجعت درنگ نکنم ودر بلاد مغرب توقف نکنم.
جناب سید فرمودند: بر درهم هایی که در جزیره خضراست، نوشته شده:
«لا اله الاّ الله»، محمد رسول الله (صلّی الله علیه وآله) علی ولی الله، م ح م د ابن الحسن القائم بامر الله» وپنج درهم از آن ها به من عنایت فرمود که برای برکت، آن ها را حفاظت می کنم.
آن گاه جناب سید مقرر فرمود که مرا با همان کشتی که آمده بودم به نخستین آبادی که در سرزمین بربر رسیده بودم، بازگردانیدند.
جناب سید به من مقداری گندم وجو دادند که در سرزمین بربر، آن ها را به ١۴٠ دینار طلا از دینارهای مغرب فروختم، وبا آن پول به حج رفتم.
برای امتثال امر جناب سید شمس الدین به اندلس نرفتم واز سرزمین بربر به طرابلس غرب رفتم واز آن جا با حجاج مغربی به مکه معظمه مشرف شدم. وپس از ادای مراسم حج به عراق بازگشتم وتصمیم دارم تا آخر عمر در نجف اشرف اقامت کنم ومجاور حرم مطهر امیر مؤمنان (علیه السلام) باشم.
شیخ زین الدین علی بن فاضل گفت: در جزیره خضرا فقط نام پنج نفر از علمای شیعه مطرح بود: سید مرتضی، شیخ طوسی، محمد بن یعقوب کلینی، ابن بابویه وشیخ ابو القاسم جعفر بن سعید حلی - قدس الله ارواحهم - .
این آخرین مطلبی است که از شیخ صالح وپرهیزگار، دانشمند متقی، علی بن فاضل شنیدم که خداوند فیوضات او را مستدام بدارد ودر میان دانشمندان وپرهیزگاران زمان، امثال او را فراوان گرداند(۵).
داستان ابن انباری (فرزندان امام زمان (علیه السلام) حاکمان جزایر سبز)
در نقدهایی که دانشمندان بر جزیره خضرا نوشته اند، غالبا سخن از قصّه دیگری هم که «کمال الدین بن انباری» آن را نقل کرده است، به میان می آید. این داستان از بعضی جهات، مشابه داستان جزیره خضراست. شاید برخی از خوانندگان بخواهند که از اصل این داستان هم مطلع شوند تا در هنگام مطالعه، بیش تر در فضای نقدها قرار بگیرند، از این رو تمامی آن را در این جا نقل می کنیم.
کمال الدین احمد بن محمد بن یحیی انباری در سال ۵۴٣ (حدودا نهصد سال پیش) می گوید:
روزی در ماه رمضان در نزد «عون الدین یحیی بن هبیره» وزیر بودیم، گروه دیگری هم بودند. بعد از افطار، اکثر حضار، رخصت طلبیدند ورفتند وفقط عده ای مخصوص ماندند.
در آن شب، کنار وزیر، مردی نشسته بود که وزیر، او را بسیار احترام می کرد وعزیز می داشت، من او را نمی شناختم.
مجلس تمام شد وحاضران برخاستند که به منازل خود بروند. خدمت کاران وزیر، خبر دادند که باران به سرعت می بارد وراه عبور بر مردم بسته شده است.
وزیر، مانع رفتن ما شد ودوباره همگی نشستیم. از هر باب سخنی به میان می آمد تا سررشته کلام به مذاهب وادیان کشیده شد. وزیر در مذمّت مذهب شیعه، بسیار تندروی می کرد وبه پیروان این مذهب، بد می گفت. در این اثنا، شخصی که وزیر او را بسیار احترام می کرد وکنارش نشسته بود گفت:
جناب وزیر، اگر اجازه دهید حکایتی را از شیعیان، که خودم با چشمانم دیده ام، نقل کنم. وزیر، لختی به فکر فرورفت وآن گاه اجازه داد.
پس از آن که وزیر اجازه داد، آن مرد گفت:
من در شهر «باهیه»، که شهری بسیار بزرگ وبا عظمت است، رشد کرده ام.
این شهر، هزار ودویست قریه دارد وعقل از کثرت جمعیت آن در حیران است.
تمامی مردم آن شهر وقریه ها وجزایر اطراف اش مسیحی هستند.
من با پدرم به قصد تجارت از باهیه، بیرون آمدیم وسفر پرخطر دریا را اختیار کردیم. در هنگام حرکت بر روی دریا، دست تقدیر الهی، کشتی ما را به سوی جزایر سرسبز وخرّمی برد. در آن جزایر، بوستان های زیبا وجویبارها وچشمه سارهای پرآب زیادی دیده می شد. با تعجب از ناخدای کشتی، نام آن جزایر را پرسیدم، گفت: نمی دانم، زیرا تاکنون به این جزایر نیامده ام. چون به اولین جزیره رسیدیم از کشتی پیاده ووارد آن جزیره شدیم. شهری دیدیم بسیار تمیز وخوش آب وهوا ودر نهایت لطافت وپاکیزگی. از مردم آن جا نام آن شهر را پرسیدیم گفتند: نامش «مبارکه» وحکمرانش هم «طاهر» نام دارد.
گفتم: عمال وگماشتگان سلطان کجایند که اموال ما را ببینند ومالیات خود را بردارند وما شروع به معامله وخرید وفروش کنیم. گفتند: حاکم این شهر گماشته واعوان وانصاری ندارد، بلکه خود بازرگانان باید خراج خود را به خانه حاکم ببرند وبه او بدهند. ما را راهنمایی کردند تا به منزل او رسیدیم. چون وارد شدیم مردی صوفی صفت وصافی ضمیر دیدیم که لباسی از پشم پوشیده وعبایی در زیرش انداخته ودوات وقلمی پیش خود نهاده است.
ما را که دید، قلم به دست گرفت وشروع به نوشتن کرد. تعجب کردم، سلام کردیم واو جواب داد وما را تکریم نمود. پرسید: از کجا آمده اید؟ ما وضعیت خود را برای ایشان شرح دادیم. او گفت: همه به شرف اسلام رسیده اید وتوفیق تصدیق دین محمدی (صلّی الله علیه وآله) یافته اید. گفتم: بعضی از ما بر دین موسی وعیسی راسخ هستیم. گفت: اهل ذمّه، جزیه خود را بدهند وبروند وفقط مسلمانان بمانند. ما که مسیحی بودیم، پدرم جزیه خود ومرا وسه نفر دیگر را داد ونه نفر دیگر هم که یهودی بودند، جزیه خود را دادند.
سپس به شهر دیگری به نام «زاهره» رفتیم، این شهر، بسیار زیبا ودل گشا، مشرف به دریا بود، طول وعرض این شهر پرسرور به اندازه ای بود که یک اسب تندرو کم تر از دو ماه نمی توانست آن را بپیماید. کوهی هم چون نقره ای سفید آن شهر را احاطه کرده بود. صمیمیت ومهربانی در این شهر موج می زد، حتی گرگ ومیش باهم انس والفتی داشتند، اگر کسی حیوانی را به زراعت کسی می فرستاد، آن جانور حتی یک برگ از آن باغ ومزرعه نمی خورد وبه جایی آسیبی نمی رساند. مردم آن بهترین آداب ورسوم اجتماعی را داشتند ودر راستی وامانت ودیانت بی همتا بودند. آنان هیچ سخن لغو وبیهوده ای را بر زبان نمی راندند وغیبت وسخن چینی نمی کردند. هرگاه وقت نماز می شد ومؤذن بانگ نماز برمی داشت، همگی از مرد وزن به نماز حاضر می شدند.
پس آن گاه به خدمت حاکم آن شهر رسیدیم. ما را به باغی آراسته ودر میان گنبدی عظیم وزیبا درآوردند. حاکم در آن مکان بر تختی نشسته بود وجمعی در خدمت او کمر اخلاص، بسته بودند. حدود هشت روز در خدمت آن حاکم بودیم.
پس از آن به طرف شهری حرکت کردیم که آن را «رابقه» می گفتند وحاکم آن «قاسم بن صاحب الامر» نام داشت. این شهر نیز همانند شهر پیشین بود.
خلاصه، بعد از این سه شهر، دو شهر دیگر در این منطقه وجود داشت: یکی
«صافیه» است وسلطان آن «ابراهیم بن صاحب الامر» نام دارد ودیگری «عناطیس» وسلطان آن «هاشم بن صاحب الامر» است. این دو شهر هم در زیبایی ودل گشایی، همانند آن سه شهر است.
آن مرد مسیحی، آن گاه به وزیر گفت: طول وعرض این پنج شهر، به اندازه یک سال راه است وجمعیت آن نامحدودند وهمگی شیعه هستند.
حاکمان این شهرها، فرزندان امام زمان هستند. در آن سالی که ما در آن جا بودیم، قرار بود که حضرت ولی عصر، به شهر «زاهره» تشریف فرما شوند، مدتی انتظار آن حضرت را کشیدیم ولی عاقبت موفق به دیدارش نشدیم وروانه شهر ودیار خود شدیم. اما دو نفر از ما به نام های «روزبهان» و«حسان» برای دیدار آن حضرت، در آن جا ماندند.
چون این قصه عجیب به پایان رسید، وزیر از جا برخاست وبه اتاق مخصوص خود رفت وسپس یکایک ما را طلبید واز ما قول گرفت که این قصه را برای هیچ کس نقل نکنیم(۶).
نقاط اشتراک دو داستان
وقتی دو داستانی را که خواندید (داستان علی بن فاضل مازندرانی وابن انباری) از نظر می گذرانیم این نقاط اشتراک را در آن ها می یابیم:
١. محل سکونت امام زمان (علیه السلام) وفرزندان اش در جزایری میان دریاست.
٢. امام زمان (علیه السلام) اکنون دارای عیال وفرزند است.
٣. جزیره ها بسیار باصفا وسرسبز وخرّم اند. که در نقاط دیگر نظیر ندارند.
۴. مسئله رؤیت ودیدن امام زمان (علیه السلام).
۵. نظم اجتماعی ورفاه وکیفیت سلوک مردم در آن جزایر بسیار عالی است.
۶. راوی اصلی هردو داستان، مجهول الهویه اند.
برخی از کسان، از کار دانشمندانی که این هردو داستان را باهم یک جا نقد کرده اند، به شگفت آمده اند، وحال آن که اگر به مشترکات این دو داستان توجه می کردند هرگز تعجب نمی کردند. شما که اکنون در همین کتاب، این دو داستان را خوانده اید، به خوبی دریافته اید که در بعضی از جهات، مشابه یکدیگرند.
وبهانه این که راوی داستان جزیره خضرا مسلمان ولی راوی داستان ابن انباری، مسیحی است، نمی تواند آن نقدها را بی اعتبار سازد، ودرجه داستان جزیره علی بن فاضل را از داستان ابن انباری بالاتر ببرد، زیرا آن چه که در این نقدها مورد توجه قرار گرفته است، دلالت ومحتوای آن هاست، نه سند.
پس ما در هنگام بررسی محتوای این دو داستان، کاری نداریم که راوی یکی مسلمان است وراوی دیگری مسیحی، بلکه آن چه مهم است این است که در محتوا ومتن این دو روایت، بعضی از مطالب یکسان به چشم می خورد که باهم قابل نقد وبررسی هستند؛ مثلا کسی که می خواهد مسئله اولاددار بودن یا نبودن امام زمان (علیه السلام) ویا رؤیت آن حضرت ویا کیفیت روابط اجتماعی سرزمینی که آن حضرت بر آن نظارت دارد را بحث کند مجبور است که به هردو داستان اشاره کند، چون در هردو، این مسائل آمده است.
ادعای دوم: جزیره خضرا همان مثلث برموداست
«ناجی نجار»
اقیانوس اطلس، بعد از اقیانوس آرام بزرگ ترین اقیانوس جهان به شمار می آید، که مساحت آن بیش از ٨٢ میلیون کیلومتر مربع می باشد، ومیان قاره آمریکا ودو قارّه اروپا وآفریقا را پر کرده است. اقیانوس اطلس به وسیله کانال پاناما به اقیانوس آرام متصل می شود، ودریای مدیترانه به وسیله تنگه جبل الطارق به اقیانوس اطلس مربوط می شود. دریای کارائیب وخلیج های هودسن، پافین(۷) ومکزیک پیش رفتگی های اقیانوس اطلس در قاره آمریکاست. دریاهای مدیترانه، بالتیک وشمال(۸) وخلیج های گینه وبیسکای(۹) پیش رفتگی های اقیانوس اطلس در قاره های اروپا وآفریقاست.
از بندر داکار (پایتخت سنگال) تا کرانه های برزیل، نزدیک ترین مسیر کشتی رانی بین دو قاره آفریقا وآمریکاست.
هزاران رودخانه از کرانه های اروپا، آفریقا وآمریکا به این اقیانوس می ریزد.
جریان های دریایی مهمی در این اقیانوس جریان دارد که مهم ترین آن ها جریان آبی خلیج (گلف استریم) است، که این جریان ها موجب به وجود آمدن مه غلیظی است که آسمان اقیانوس را از کران تا کران می پوشاند.
فعال ترین وپرترافیک ترین کشتی رانی جهان در این اقیانوس در میان دو جهان قدیم وجدید (اروپا وامریکا) رفت وآمد دارد(۱۰).
جهان گردان وجغرافی دان های فراوانی در گذشته وحال از اخبار واحوال اقیانوس اطلس برای ما سخن گفته اند که ما به نقل قسمتی از سخنان دانشمند نامی قرن هفتم احمد بن عبد الوهاب نویری بسنده می کنیم:
«اقیانوس اطلس، دریای ظلمات نیز نامیده می شود، زیرا همواره مه غلیظی آسمان آن را می پوشاند وشکل آن برای کسی قابل رؤیت نیست. وبه همین دلیل وبه دلایل دیگری چون امواج کوه پیکر آن، غلظت آب ودگرگونی آب وهوایش، معلومات بیش تری از اقیانوس اطلس به دست نیامده است واز مناطق مسکونی اش جز جزیره های نزدیک به خشکی شناخته نشده است.
از جزیره هایی که در غرب اقیانوس شناخته شده، شش جزیره است که به آن ها جزیره های جاویدان وجزیره های خوش بختی می گویند.
در امتداد شرقی آن شش جزیره در محاذات چین جزیره هایی به نام سیلی وجود دارد که گفته می شود ساکنان آن ها علوی هایی هستند که از دست بنی امیه فرار کرده به این جزیره ها پناه برده اند.
گفته می شود تاکنون دیده نشده که کسی وارد جزیره های سیلی شود وبخواهد که از آن ها بیرون بیاید، زیرا هوایش بسیار مطلوب وآبش بسیار گوارا است. از این رهگذر هرکس وارد این جزیره ها شود، از نظر وضع زندگی هر قدر هم در سختی باشد به جهت آب وهوایش هرگز نمی خواهد که از آن ها بیرون رود.
از جزیره های آباد این اقیانوس جزیره بریتانیاست که مردم آن موطلایی وچشم آبی هستند.
در محاذات فرانسه، جزیره هایی هست که در آن ها گروهی از فرنگی ها سکونت دارند. ساکنین آن ها به هیچ دینی پای بند نیستند وتحت استعمار هیچ کشوری نمی باشند.
در این اقیانوس جزیره آبادی هست که محیط آن به ٧۵٠ میل می رسد. این جزیره چهار شهر مهم دارد که هر شهری برای خود پادشاهی دارد.
جزیره برفاغه با چهار هزار میل طول محیط، از جزیره های آباد این اقیانوس است که سه شهرآباد دارد وپربرف وباران وسرسبز وخرم است.
جزیره انگلستان، شهرهای آباد، کوه های بلند، دشت های وسیع وآب وهوای زمستانی دارد واز قاره اروپا ١٢ میل فاصله دارد»(۱۱).
موقعیت جغرافیایی مثلث برمودا
اکنون که موقعیت جغرافیایی اقیانوس اطلس را از قول دو نویسنده، یکی از دانشمندان معاصر ودیگری از قرن هفتم هجری خواندیم، وقت آن رسیده است که موقعیت جغرافیایی مثلث برمودا را در «اقیانوس اطلس» مطالعه کنیم:
در غربی ترین نقطه اقیانوس اطلس منطقه اسرارآمیز واعجاب انگیزی هست که مدت درازی توجه خبرگزاری ها ورسانه های گروهی جهان را به خود جلب کرد واخبار پرشور وهیجان آن مدتی تیتر اصلی روزنامه های علمی جهان بود.
حوادثی که در این منطقه از اقیانوس اطلس برای کشتی ها وهواپیماها روی داده است به قدری جالب وشنیدنی است که ممکن است شنونده آن را افسانه بپندارد، زیرا هرگز چنین رویدادهایی در دیگر نقطه جهان اتفاق نیفتاده است. این منطقه در زبان علمی جهان به «مثلث برمودا» شهرت یافته است.
مثلث برمودا در غربی ترین نقطه اقیانوس اطلس، در دهانه دریای کارائیب ودر مسیر جریان آبی «گلف استریم» قرار گرفته است.
این منطقه را می توانیم به صورت مثلثی فرض کنیم که رأس مثلث در جزایر برمودا وقاعده آن در جزایر پورتوریکو وشبه جزیره فلوریدا قرار بگیرد.
دانشمندان تصریح کرده اند که آن چه در این منطقه از اقیانوس اطلس می گذرد در هاله ای از ابهام پوشیده است وکسی نتوانسته توجیه علمی آن را پیدا کند(۱۲).
اخیرا در رسانه های گروهی عنوان مثلث برمودا شهرت فراوانی یافته ودیگر نام ها را تحت الشعاع قرار داده است.
اکنون که اسرار این منطقه کشف نشده، ودر واقع یکی از آیات ونشانه های اعجاب انگیز الهی است، چه مانعی هست که این منطقه را «مثلث الهی» بنامیم.
این نام گذاری، گذشته از کشش معنوی وجذبه روحی که دارد، به دور از مفاهیم وحشت انگیز ورعب آوری است که بر زبان ملوان ها رواج یافته است.
نام گذاری این منطقه به نام «مثلث الهی» پیوند ناگسستنی ما را با آفریدگار جهان که قدرتش بر تمام ذرات جهان هستی حاکم ونافذ است، تحکیم می بخشد وما را از اعتقاد به تأثیر اشباح وشیطان در این منطقه رهایی می بخشد تا دیگر در قرنی که آن را عصر مشعشع طلایی می دانیم شیطان وپری را به جای توجیه علمی پذیرا نشویم(۱۳).
این نام گذاری مانع آن نیست که دانشمندان با تلاش های پی گیر خود در راه کشف اسرار این منطقه بکوشند ویکی دیگر از رازهای نهفته جهان خلقت را با چاقوی دانش بشکافند که قرآن کریم همه جا ما را به این کار تشویق می فرماید واز نگاه سطحی به جهان آفرینش بازمی دارد ومی فرماید:
«چقدر از نشانه های پروردگار در آسمان ها وزمین است که از کنار آن ها می گذرند وروی می تابند»(۱۴).
سرگردانی دانشمندان
سرگردانی دانشمندان در مورد رویدادهای مثلث برمودا، تنها به حوادث اسرارآمیزی که کشتی ها وهواپیماها را در کام خود فرو می برد، منحصر نیست، بلکه حوادث دیگری نیز در این منطقه روی می دهد که شگفتی آن کمتر از حوادث کشتی ها وهواپیماها نمی باشد، که تاکنون بیش از هزار نفر از خلبانان وملوانان ودیگر مسافران دریایی وهوایی به هنگام عبور از این منطقه اسرارآمیز جان خود را از دست داده اند(۱۵).
از حوادث شگفت انگیز مثلث برمودا، این است که مسافران، به هنگام نزدیک شدن به این منطقه، یک مرتبه متوجه می شوند که ساعت های آن ها دچار اختلال شده، وعقربه ها موازنه خود را از دست داده اند. خلبان ها وملوان ها نیز متوجه می شوند که همه بی سیم ها ودیگر وسایل ارتباطی از کار افتاده اند(۱۶).
مجله بارالیلی بلغارستان می نویسد: لیندبیرک شخصا به هنگام پرواز از نزدیکی منطقه یاد شده، در سال ١٩٢٨ که عازم فلوریدا بود، متوجه شده است که قطب نما وارتفاع سنج هواپیما دچار اختلال گشته است(۱۷).
در این جا داستان جالبی است که روزنامه جمهوریت آن را نقل می کند ومی گوید که این داستان را پژوهش گر معروف آمریکایی «سندرسن» برای چاره جویی از اختلال زمان در اطراف مثلث برمودا مطرح می سازد، تا مشکل هواپیماهایی را که دیرتر از موعد مقرر به مقصد می رسند چاره سازی کند. داستان از این قرار است:
«چند سال پیش یک فروند هواپیمای شرکت «ناشنال ایرلاینز» با ١٢٧ سرنشین به فرودگاه میامی «فلوریدا» از سمت شمال شرقی نزدیک شد ومحل فرودآمدن آن از طرف مسئولین فرودگاه تعیین گردید، ولی ناگهان هواپیما از دیدگاه برج نگهبانی ناپدید شد وپس از سپری شدن ده دقیقه یکبار دیگر هواپیما بر فراز فرودگاه ظاهر شد وبه شکل عادی فرود آمد، ولی سرنشینان هواپیما از وحشتی که بر فرودگاه حاکم بود دچار شگفت شدند، به خصوص که متوجه شدند که ساعت همه سرنشینان هواپیما ده دقیقه عقب تر از ساعت فرودگاه است! جالب تر این که خلبان ودیگر سرویس هدایت کننده هواپیما، بیست دقیقه پیش از فرود، ساعت های خود را با ساعت فرودگاه تنظیم کرده بودند.
مسئول برج کنترل فرودگاه به خلبان هواپیما گفت: بسیار جای شگفتی است که شما مدت ده دقیقه در آسمان فرودگاه ناپدید بودید(۱۸)!
روزنامه جمهوریت در مقاله ای تحت عنوان «خبرهای تازه از مثلث برمودا» می نویسد: سرنشینان هواپیما همه دچار شگفتی شده بودند که این ده دقیقه را کجا بودند؟! وهرکسی ساعت خود را به دقت وارسی می کرد که چگونه ظرف بیست دقیقه، ده دقیقه عقب مانده است؟! که همگی پس از اعلام وقت از بلندگوی هواپیما، ساعتهای خود را با ساعت فرودگاه تنظیم کرده بودند.
همگی از خود می پرسیدند: ده دقیقه از عمر ما کجا سپری شده است؟! وچگونه ممکن است که زمان ده دقیقه متوقف شود؟!
جدا جای شگفت است که ١٢٧ نفر سرنشین به اضافه سرویس هواپیما ندانند که آن ها وهواپیما در این مدت کجا بوده اند؟!
این داستان بعد تازه ای به ابعاد حوادث «مثلث برمودا» افزوده، ودر عین حال به پیچیدگی رموز واسرار نهفته در آن نیز افزوده شد(۱۹).
در برمودا چه می گذرد؟
حوادثی که در ۱۵۰ سال اخیر در برمودا روی داده ودانشمندان را دچار سردرگمی کرده است، بسیار جالب ودر عین حال پیچیده است، زیرا از این حوادث کوچک ترین اثر ونشان وسرنخی به دست نمی آید که پژوهش گران بتوانند براساس آن معمای «مثلث برمودا» را حل کنند وحداقل گامی به سوی کشف آن بردارند.
گذشته از رسانه های گروهی، آمارهای رسمی نیز تصریح می کند بر این که حوادث شگفت وغیرقابل توجیه این مثلث بیش از صدها وهزارهاست، ولی هیچ تفسیر وتأویلی از این رویدادها در دسترس نیست. از این رو من خود را ناگزیر می بینم از این که رویدادهای مهم این مثلث را که در روزنامه ها ومجلات علمی کشور از منابع خبری شرق وغرب نقل شده، دسته بندی کرده، نمونه هایی را برای خواننده گرامی نقل کنم:
١. سرگذشت کشتی «ماری سیلست»
در دسامبر ١٨٧٢ میلادی کشتی «ماری سیلست» بدون هیچ نقص فنی بر روی آب های اقیانوس اطلس پیدا شد. این کشتی مدتی پیش به هنگام عبور از مثلث برمودا ناپدید شده بود.
کشتی از هرجهت بی نقص وبی عیب بود وهمه دستگاه های کشتی سالم ودل خواه بود. موتور سالم بود، مواد سوختی به قدر کافی بود، سیم ها ولوله ها وطناب ها محکم وسالم بود. مخزن آب پر بود وبرای مدت شش ماه، آب آشامیدنی سرنشین ها در مخزن موجود بود وکوچک ترین علامتی که نشان دهنده هجوم وحمله وتعرّضی باشد به چشم نمی خورد.
کشتی از هر جهت سالم بود وبدون هیچ نقص ودستبردی به روی آب ها رها شده بود.
از سرگذشت کشتی وسرنشینان آن هیچ خبری نبود. در کابین ناخدا، دفتر باز بود وتمام اطلاعات تا وقتی که کشتی به «جزیره های ازور» در نزدیکی مثلث برمودا برسد در آن ثبت شده بود.
در کشوی میز کاپیتان پول، جواهر واوراق بهادار فراوانی بود که دست نخورده بود ودر آن جا پیراهن کودکی بود که در ماشین خیاطی بود ودوختش کامل نشده بود.
غذای سرنشینان روی میز به دقت چیده شده بود ونیازمندی های آنان در جاهای معین خود محفوظ بود، ظرف ها وتانکرها پر از آب آشامیدنی وصندوق ها ویخچال ها پر از مواد غذایی بود. آب ومواد غذایی ذخیره شده برای مدت شش ماه، سرنشین های کشتی را بی نیاز می ساخت.
همه چیز در جای خود مرتب بود وکوچک ترین اثر ونشانی از درگیری واعمال فشار بر سرنشینان کشتی دیده نمی شد ولی معلوم نبود که سرنشینان کشتی کجا رفته اند؟ وبر سر آنان چه آمده است(۲۰)؟
برخی از جراید می افزایند: همه چیز در جای خود بود به جز دو چیز که همراه سرنشینان ناپدید شده بود:
١. اسناد ومدارک مربوط به کشتی؛
٢. دستگاه سدسی.
دستگاه سدسی، دستگاهی است که براساس تئوری انعکاس نور ساخته شده وبرای اندازه گیری زاویه ها به کار می رود. بیش ترین مورد استفاده این دستگاه در کشتی هاست که برای اندازه گیری زاویه ارتفاع خورشید به کار می برند وبدین وسیله طول وعرض جغرافیایی محل کشتی وموقعیت آن را بر روی نقشه به دست می آورند. این دستگاه با دست قابل حمل ونقل است(۲۱).
تلاش پژوهش گران برای یافتن سرنخی که پرده از سرگذشت کشتی وسرنوشت سرنشینان آن بردارد بی نتیجه ماند وبه جایی نرسید ومراکز تحقیق، بدون یافتن هیچ خبر واثری از سرنشینان کشتی «ماری سیلست» به کار خود پایان دادند. وبه این طریق تلاش های طاقت فرسای مرکز تحقیقات انگلستان وکوشش های پلیس اسکاتلند عقیم ماند وسرنخی به دستشان نیامد(۲۲).
٢. سرگذشت «اتلانتا» ناو جنگی انگلستان
در سال ١٨٨٠ م. یک ناو جنگی به نام «اتلانتا» متعلق به بریتانیا با ٢٩٠ سرنشین از جزیره برمودا حرکت کرد وپس از مدت کوتاهی ناپدید شد ودر مدت یک صد سالی که از ناپدید شدن آن می گذرد کوچک ترین خبری از ناو وسرنشینان آن به دست نیامده است(۲۳).
٣. سرگذشت پنج هواپیمای ناپدید شده آمریکایی
یکی از پیچیده ترین حوادث مثلث برمودا، ناپدید شدن پنج فروند هواپیمای جنگی آمریکا، از نوع «تی. بی. ام. افینگر ٣» است(۲۴).
در پنجم دسامبر ١٩۴۵ م، ۵ فروند هواپیمای آمریکایی، از فرودگاه (فورث لودیر بولایه) «فلوریدا» برای یک عمل اکتشافی همزمان پرواز کردند واز فراز فرودگاه به سوی مثلث برمودا به پرواز اکتشافی پرداختند.
ساعت یک وپانزده دقیقه بعدازظهر، ستوان یکم «چارلز تایلور» کاپیتان وفرمانده پرواز اکتشافی با برج مراقبت فلوریدا تماس برقرار کرد ومطالب زیر، بین او وبرج مراقبت ردوبدل شد:
 - من چارلز تایلور هستم، برج مراقبت را می خواهیم، وضع فوق العاده ای روی داده است، ما تسلط خود را از دست داده ایم، ما بیچاره شدیم، راه را گم کرده ایم، زمین را نمی بینم!
 - تکرار می کنم:
ما زمین را نمی بینیم، همه چیز برای ما درهم ریخته است، حتی دریا هم برای ما دگرگون شده است، ما تاکنون دریا را به این صورت ندیده ایم، ما نمی توانیم زمین را ببینیم، ما را راهنمایی کنید، ما نمی توانیم زمین را ببینیم.
 - برج مراقبت: کجا هستید؟ موقعیت خود را تثبیت کنید.
 - چارلز: ما نمی دانیم کجا هستیم؟! به نظر می رسد گم شده ایم!
 - برج مراقبت: آیا به سوی غرب در پرواز هستید؟
 - چارلز: ما اصلا نمی دانیم شرق وغرب کجاست؟ حتی دریا نیز به شکلی که باید باشد، نیست!
در این جا ارتباط برج مراقبت با چارلز تایلور قطع شد، وپس از تلاش فراوان برج توانست که تماس خود را با پرواز ١٩ از نو برقرار کند.
 - چارلز: قطب نما، دیوانه وار به دور خود می چرخد! قطب نما، خراب نیست ولی سراسیمه می چرخد! شاید ما در نزدیکی فرودگاه باشیم ولی اصلا نمی دانیم کجا هستیم؟!
 - برج مراقبت: با استمداد از خورشید به سوی شمال برگردید وبه سمت خورشید پرواز کنید.
 - چارلز: ما بر فراز جزیره کوچکی هستیم وجز آن چیزی را نمی بینم!
این جا ارتباط برج با ستوان چارلز به کلی قطع شد، ولی برج مراقبت هم چنان مکالمات هواپیماها را با یکدیگر می شنید که بیچارگی وپریشانی خود را از این رویداد مرموز با یکدیگر بازگو می کردند وهمه آن ها از وضع مشابهی سخن می گفتند. در ضمن این گفت وگوها یکی از خلبان ها ابراز کرد که من خیال می کنم ما از فلوریدا دور شده ایم وبه سوی مکزیک می رویم. چارلز تایلور پیش نهاد کرد که همگی ١٨٠ درجه تغییر مسیر دهند تا شاید در سمت فلوریدا قرار بگیرند. هنگامی که مسیر خود را تغییر دادند به تدریج صدایشان ضعیف تر وضعیف تر شد تا به کلی قطع گردید.
آخرین جمله ای که توسط برج مراقبت شنیده شده جمله زیر است:
 - ما بر فراز آب های سفیدی قرار گرفته ایم(۲۵)!
تنها چیزی که از دست مسئولان برج مراقبت برمی آید، گوش دادن به گفت وگوی خلبان ها بود، که با دقت به سخنان آنان گوش فرا می دادند ومی فهمیدند که به کلی دید خود را از دست داده اند حتی خورشید را هم نمی بینند.
آنان در یک حالت بهت زدگی، تعجب وشگفتی خود را برای یکدیگر بازگو می کردند.
از سخنانشان برمی آمد که باد خزان بر بهار زندگی شان وزیده وهمه دستگاه های هواپیماها از کار افتاده است.
۴. سرگذشت ٢۴٠ کشتی اکتشافی
هنگامی که ارتباط پنج هواپیما با فرودگاه فلوریدا به کلی قطع شد، برای مسئولان فرودگاه مسلم شد که هواپیماها با خطر مرگ باری مواجه شده اند. از این رهگذر در همان روز یک هواپیمای اکتشافی غول پیکر برای ردیابی هواپیماهای ناپدید شده به پرواز درآمد. این هواپیما که گذشته از کاپیتان، سیزده ملوان ورزیده وکارآزموده ای را هم با خود برده بود چند دقیقه پس از اوج گرفتن با برج مراقبت تماس گرفته وچنین گفت:
من در اوج ١٨٠٠ متری هستم، این جا آن چنان باد شدیدی در حال وزیدن است که... وبلافاصله ارتباطش قطع شد.
و بدین سان این هواپیما نیز برای همیشه ناپدید شد وبه ابدیت پیوست(۲۶).
یک روز بعد (۶ دسامبر ١٩۴۵) بزرگ ترین عملیات اکتشافی در تاریخ هواپیمایی جهان آغاز گردید تا شاید سرنخی از سرگذشت مرگ بار شش فروند هواپیمای آمریکایی به دست آید.
در این عملیات اکتشافی ٢۴٠ کشتی اقیانوس پیما، ۶٧ فروند هواپیما، چهار ناوشکن، ١٨ قایق نگهبانی مرزهای آبی، وتعداد بی شماری از کشتی ها وقایق های شخصی وصدها هلی کوپتر وهواپیمای شخصی وهزاران دریانورد متعلق به ناوگان دریایی انگلستان وجزایر باهاما، شرکت کردند.
این عملیات اکتشافی که بزرگ ترین عملیات اکتشافی هوایی - دریایی می باشد، کوچک ترین سرنخی از سرگذشت هواپیماهای شش گانه وسرنوشت کاپیتان های آن ها به دست نیاورد وهیچ نشانی از اسکلت هواپیماها، یا اجساد سرنشین های آن ها نیافت وبدون هیچ نتیجه ای به عملیات خود پایان داد(۲۷).
۵. سرگذشت جت های سوخت رسان
در سال ١٩۶٣ دو هواپیمای جت که در آسمان به هواپیماها سوخت می رساندند بر فراز مثلث برمودا بدون هیچ عامل ظاهری منفجر شدند(۲۸).
۶. سرگذشت ناو جنگی اوچکرافت
در یکی از روزهای دسامبر ١٩۶٧ ناو جنگی اوچکرافت در حالی که با دوربین مسئولان اسکله میامی دیده می شد، در برابر دیدگان آن ها در منطقه مثلث برمودا ناپدید گشت وتاکنون هیچ خبری از آن دریافت نشده است(۲۹).
٧. حوادث سال ١٩٧۵
در سال ١٩٧۵ چهار حادثه مهم دریایی در مثلث برمودا روی داد، که تفصیل آن را خبرگزاری ها مخابره کردند ورسانه های گروهی خبر آن را منتشر کردند(۳۰).
٨. حوادث سال ١٩٧۶
ودر سال ١٩٧۶ شش حادثه وحشتناک در منطقه مثلث برمودا به وقوع پیوست که در هر یکی ده ها نفر قربانی شد ودر کام آب های مثلث فرورفت(۳۱).
٩. آمار رسمی
حوادثی که در مثلث برمودا روی می دهد ودر روزنامه ها ودر خلال اخبار خبرگزاری ها منعکس می شود قابل شمارش نیست ولی جالب این است که بیش از یک صد حادثه مهم هوایی - دریایی در سی سال گذشته در آمار رسمی کشورها ثبت شده است که از ناپدید شدن بیش از یک صد هواپیما وکشتی در این منطقه اسرارآمیز حکایت می کند. همه این حوادث به صورت مرموزی در مثلث برمودا ودر منطقه ای بین جزیره های برمودا وجزیره های پاناما به وقوع پیوسته است وسرنخی از این حوادث به دست پژوهش گران نیفتاده است(۳۲).
به طوری که در لابه لای رویدادها منعکس بود، این حوادث اختصاص به کشتی ها وهواپیماها نداشت، بلکه در موارد بسیاری کشتی ها روی آب رها شده بود ولی سرنشینان آن ها به صورت مرموزی ناپدید شده بودند، چنان که برخی از مجله های علمی به آن تصریح کرده اند:
«حقیقت امر این است که مسئله ناپدید شدن اختصاص به کشتی ها وهواپیماها ندارد، بلکه تاکنون ناپدید شدن بیش از هزار نفر تثبیت شده است، واین عدد کوچکی نیست. در ١۵٠ سال گذشته مثلث اسرارآمیز برمودا صحنه حوادث مرموز فراوانی بوده است که ناپدید شدن صدها کشتی وهواپیما وهزاران تن سرنشین آن ها را در این نقطه اعجاب انگیز به نمایش گذاشته است»(۳۳).
رویدادهای دیگر
در این جا خالی از مناسبت نیست به این نکته اشاره کنیم که حوادث پیچیده دیگری در دیگر مناطق جهان روی می دهد که از جهت پیچیدگی وابهام آمیز بودن با حوادث مثلث برمودا کاملا شبیه است با این تفاوت که این حوادث در مثلث برمودا هرچند یک بار تکرار می شود ودر نقاط دیگر جهان در طول قرن های متمادی یکی دو بار این حوادث روی می دهد. اینک به چند نمونه از این حوادث اشاره می کنیم:
 ١. در فوریه ١٩۴٨ خبرگزاری های انگلستان وهلند، پیام استمداد کشتی «اورانج میدان» را پخش کردند که در تنگه «مالاگا» در نزدیکی مالزی دچار حادثه شده بود.
این دو خبرگزاری توانستند جمله های زیر را از کشتی یادشده دریافت کنند که می گفت:
 - کاپیتان وهمه افسران دریایی مردند ومن تنها کسی هستم که از سرنشینان کشتی زنده ام!
 - بعدا ارتباط قطع شد وپس از برقراری مجدد تماس، این جمله را دریافت کردند که می گوید:
 - آه، من هم دارم می میرم!
سپس ارتباط به کلی قطع شد وچندین اکیپ نجات به محل حادثه رهسپار شدند، که دیگر دیر شده بود وهمه سرنشینان به صورت مرموزی بر جای خود خشک شده بودند وچهره های بهت انگیز آن ها هر تماشاگری را به وحشت وحیرت می انداخت.
کاپیتان، افسران وهمه سرنشینان، از جمله یک سگ در کشتی بود جان خود را از دست داده بودند، در حالی که کوچک ترین نشانی از نیروی مهاجم،
مسمومیت وجز آن دیده نمی شد. واین که چرا وچگونه جان سپرده اند؟ پرسشی بود که کسی پاسخ آن را نداد واین صحنه غم انگیز نیز این سان پایان یافت(۳۴).
البته این حادثه در مثلث برمودا واقع نشده، بلکه در یک منطقه بسیار دوردستی، در میان جزایر فیلیپین واندونزی روی داده است.
 ٢. در یکی از روزهای دسامبر ١٩۵۵ کشتی مسافربری «جایت» که با مدرن ترین دستگاه ها مجهز بود و«توماس میلر» ناخدای باتجربه ومعروف آن را هدایت می کرد با بیست سرنشین از ایتالیا عازم برخی از جزایر دریای اژه بود.
فاصله نقطه مبدأ ومقصد ٢۵٠ میل بود.
ناخدا میلر منطقه را به خوبی می شناخت وپیش بینی می کرد که در ظرف دو روز به مقصد برسد وکسی در آن تردید نداشت.
هوا بسیار خوب بود ودریا کاملا آرام بود ولی کشتی هرگز به مقصد نرسید.
چندین کشتی وهواپیما در عملیات اکتشافی شرکت کردند وبعد از ٣٨ روز، کشتی را در نزدیکی جزیره «فیجی» یافتند.
در گزارش «روبرت جیمس» چنین آمده است:
ما تمام اجزای کشتی را پیدا کردیم، ولی کوچک ترین اثر ونشانی از اجساد سرنشینان به دست نیاوردیم. قایق های نجات ومواد غذایی در جای خود می باشد وکوچک ترین دلیلی بر حمله وتهاجم ودرگیری واعمال زور به چشم نمی خورد.
به نظر می رسد که کشتی شبانه راه افتاده، وهیچ گونه دامی بر سر راهش نبوده، وتمام برنامه ها دل خواه بوده است... همه دستگاه ها از کار افتاده وساعت الکتریکی در سر ساعت ده از کار افتاده است.
سالن ها کاملا مرتب ومنظم است وهیچ بی سروسامانی که علامت درگیری وتهاجم باشد، دیده نمی شود.
تاکنون کسی از سرگذشت آن کشتی، وسرنوشت ناخدا میلر ودیگر سرنشینان آن چیزی نمی داند(۳۵).
٣. در همان سال داستان مشابهی بر سر کشتی «کایاماروه» آمد. داستان از این قرار بود که در سال ١٩۵۵ م. دولت ژاپن متوجه شد که در جنوب شرقی کشور منطقه خطرناکی هست که ده ها کشتی در آن جا ناپدید شده، وهواپیماهایی به هنگام پرواز از روی آن منطقه ناپدید شده است.
دولت ژاپن ناگزیر شد آن منطقه را برای کشتی رانی، خطرناک اعلام کند واز رفت وآمد کشتی ها در آن منطقه جلوگیری به عمل آورد.
دولت ژاپن یک اکیپ علمی با کشتی «کایاماروه» به منطقه فرستاد تا به تحقیقات علمی بپردازند وراز ناپدید شدن کشتی ها را بازیابند.
دانشمندان جهت پژوهش علمی رهسپار منطقه شدند ودیگر برنگشتند وتاکنون سرنخی از سرنوشت پژوهش گران به دست نیامده است(۳۶).
۴. در ماه مه ١٩۶٨ یک ناوشکن آمریکا به نام سکوربیون با ٩٩ سرنشین ناپدید شد وهیچ خبر واثری از آن به دست نیامد(۳۷).
۵. در ژوئیه ١٩۶٩ دو کشتی رها شده در نزدیکی مجمع الجزایر آزور (در شمال اقیانوس اطلس) کشف شد که قایق های نجات، مواد غذایی ومنبع آب آشامیدنی کاملا سالم بود واز سرگذشت کشتی وسرنوشت سرنشین های آن ها خبری نبود(۳۸).
۶. در سال ١٩٧٠ یک هواپیمای باربری شوروی در حالی که به زلزله زدگان پرو (در آمریکای جنوبی) اعانه می برد، ناپدید شد وخبری از آن به دست نیامد.
آخرین تماسی که این هواپیما با بی سیم انجام داده بود، در منطقه گرینلند (گروئنلند) در شمال اقیانوس اطلس بود(۳۹).
 ٧. نفت کش «بیرجی ایسترا» نیز دقیقا به همین سرنوشت دچار شد. این نفت کش در تاریخ ٢٩ نوامبر ١٩٧۵ از بندر توبارو در برزیل، عازم «کیمستو» در خلیج توکیو شد.
محموله این کشتی آهن خام بود که ارزش آن را نه میلیون دینار عراقی تخمین می زنند.
تعداد ٣٢ نفر ملوان با این کشتی به راه افتادند.
مقرر بود که این کشتی در مدت ٣٧ روز این مسیر را بپیماید ودر پنجم ژانویه ١٩٧۶ به مقصد برسد، ولی هرگز به مقصد نرسید. وپس از تلاش فراوان سرنخی از سرگذشت آن وسرنوشت سرنشینان آن به دست نیامد(۴۰).
سرگذشتی جالب
پنج سال در روز ٢۵ دسامبر ١٩٧٧ داستان جالبی اتفاق افتاد که همه خبرگزاری های مهم جهان آن را در همان روز نقل کردند(۴۱).
این داستان یکی از پیچیده ترین حوادث مثلث برمودا است. در این حادثه نزدیک بود که هواپیمای دی. سی. ٨ به سرنوشت مرگ باری دچار شود که در آخرین لحظات سقوط مورد عفو قرار گرفت. سرنشینان این هواپیما از چند قدمی مرگ برگشتند وچیزی نمانده بود که در کام حوادث فروبروند وبه قربانیان مثلث برمودا بپیوندند.
مشروح داستان این هواپیما را از زبان جراید می شنویم:
در تاریخ ٢۵ دسامبر ١٩٧٧ یک فروند هواپیمای دی. سی. ٨ متعلق به شرکت هواپیمایی «برانیف ایرلین» از نیویورک به مقصد پاناما به پرواز درآمد. ومقرر بود که این مسیر را در مدت دو ساعت بپیماید.
هواپیما به جزایر پاناما نزدیک می شد، وجزیره های پاناما در زیر بالهای هواپیما خودنمایی می کرد، که ناگهان حادثه ای روی داد!
نخست هواپیما تکان مختصری خورد وسپس اوج گرفت ودر نهایت اوج خود، فرفره وار به دور خود چرخید وسپس راه افتاد. سرنشینان هواپیما به شدت احساس وحشت کردند، زمین وزمان در دیده هایشان تیره وتار شد. ودر حالی که دو دستی به صندلی های خود چنگ زده بودند از یکدیگر می پرسیدند:
چه شده؟
گفت وگوهایی که در میان مسافران ردّوبدل می شد حاکی از ترس ووحشت صرف نبود، بلکه از یک نوع بهت زدگی حکایت می کرد.
آن گاه هواپیما در زیر آسمان صاف کبودرنگ به پرواز خود ادامه داد ودر کابین کاپیتان تمام دستگاه ها به خوبی کار می کرد وهرگز عقربه ای در برابر او علامت خطر را نشان نمی داد. در عین حال باز هم هواپیما به هدایت کاپیتان اهمیتی نمی داد واز فرمان های او پیروی نمی کرد وتحت فرمان خارجی که اثرش در صفحه هواپیما منعکس نبود به راه خود ادامه می داد! وهر لحظه به سطح اقیانوس نزدیک تر می شد... تا جایی که مسافران از دریچه های کوچک هواپیما امواج اقیانوس را در نزدیکی خود مشاهده می کردند! در لحظاتی که نزدیک بود هواپیما طعمه امواج دریا شود، ناگهان معجزه ای شد وهواپیما به طور اعجازآمیزی نجات یافت واز دویست متری سطح اقیانوس به حال عادی بازگشت وتحت فرمان کاپیتان درآمد.
در اثر این فرود خارج از حد معمول، شماری از مسافران زخم برداشتند.
کاپیتان وقتی که بر هواپیما سیطره یافت خود را در نزدیکی میامی دید وبرای ارزیابی وضع هواپیما در فرودگاه میامی فرود آمد. پس از آن بررسی فراوان کوچک ترین نقص فنی در هواپیما نیافتند وهرگز راز آن حوادث را نتوانستند دریابند.
پژوهش گران پس از تلاش فراوان به این نتیجه رسیدند که این رویدادهای عجیب وغریب فقط یک عامل داشته، وآن تجاوز به حریم هوایی «مثلث برمودا» است(۴۲).
مثلث برمودا ونیروی غیبی
این حادثه وصدها حادثه اعجاب انگیز وابهام آمیز دیگری ما را ناگزیر می کند که بپرسیم:
 - این رویدادها چگونه توجیه می شود؟!
 - چگونه ممکن است چنین حوادثی روی دهد؟!
 - اگر دانش بتواند سرّ این حوادث را بازگو کند، آیا می تواند مرزی تعیین کند که چه افراد وچه هواپیماهایی باید در کام مرگ فروبروند وچه اشخاصی ممکن است مورد عفو قرار بگیرند؟!
 - چگونه است که اسناد غیربهادار ودستگاه های جهت یابی از این کشتی ها گرفته می شود، ولی به طلا وجواهرات آن ها رغبتی ابراز نمی شود؟!
 - آیا در این منطقه یک قدرت تصمیم گیرنده است که در مورد افرادی که در صدد عملیات اکتشافی برمی آیند وبه حریم آبی وفضایی آن تجاوز می کنند حکم جلب واعدام صادر می شود وافرادی که ندانسته به حریم آن وارد شوند پس از یک تنبیه مختصر مورد عفو قرار می گیرند؟!
 - آیا این نیروی تصمیم گیرنده، همان قوانین طبیعت چون جاذبه نیرومند ونیروی مغناطیسی استثنایی است - آن چنان که برخی از دانشمندان می پندارند - یا یک نیروی غیبی است که در این منطقه اقامت دارد وبه احدی اجازه نمی دهد که قدم در حریم آبی وهوایی آن بگذرد؟!
 - وآیا ممکن است میان رویدادهای این منطقه وبشقاب های پرنده ارتباطی باشد، که ده ها بار رفت وآمد بشقاب ها به مثلث برمودا در گزارش های رسانه های گروهی آمده است؟!
حقیقت امر را جز خدا کسی نمی داند وگرنه پژوهش گرانی که در زمینه رویدادهای مثلث برمودا ده ها سال مطالعه کرده اند، سرانجام بدون به دست آوردن نتیجه مورد اطمینانی از تحقیق دست کشیده اند وهرگز نتوانسته اند تئوری قابل اعتمادی ابراز نمایند.
در این جا مناسب است که تئوری های ابرازشده دانشمندان را نقل کنیم تا خواننده را در جریان نظریات ابراز شده قرار بدهیم.
ما هرگز بعید نمی شماریم که روزی دانش به شناخت سبب حقیقی این رویدادها موفق شود وراز واقعی آن ها را دریابد.
چنان که بعید نمی دانیم که روزی دانش به مطالبی برسد که امروز آن ها را مسخره می کند؛ مثلا به این نتیجه برسد که یک نیروی الهی در منطقه اقامت دارد! زیرا بسیار شده که دانشمندان مادی مطالبی را سال های متمادی مورد استهزا قرار داده اند وسپس مسلّم شده وخود استهزاکننده ها به آن اعتراف کرده اند، از قبیل:
تنویم مغناطیسی واحضار ارواح وگفت وگو با ارواح.
دانشمندان ومثلث برمودا
رویدادهای مثلث برمودا به عنوان یک سلسله حوادث پیچیده فضایی به دانشمندان متخصص این فن عرضه شد که شاید بتوانند راه حلی برای تکرار نشدن این حوادث پیدا کنند، زیرا این حوادث یکی از زیان بارترین حوادث دریایی وهوایی است که از این رهگذر به زندگی هزاران خلبان، ملوان، خدمه ومسافر خاتمه داده شده وصدها کشتی، هواپیما، زیردریایی، ناوگان وناوشکن در این حوادث ناپدید شده اند.
نتیجه پژوهش هزاران پژوهش گر این شد که تعدادی فرضیه وتئوری غیرقابل اعتماد که احیانا با یکدیگر نیز تضادّ داشتند، عرضه شد که این تئوری ها هرگز مشکلی را حل نکرد.
عقیم ماندن پژوهش دانشمندان موجب شد که ابرقدرت ها درصدد حل مشکل برآیند ومسئله را از ابعاد گسترده تری مورد مطالعه قرار دهند تا شاید راز این همه حوادث مرگ بار گشوده شود.
آمریکا وشوروی پس از جلسات مشترک فراوانی که با کارشناسان فنی دو کشور برگزار کردند، پروژه ای به نام «پروژه بولیمود» تنظیم کردند تا این مشکل را حل کند.
پروژه بولیمود
داستان تأسیس پروژه بولیمود را مجله بارالیلی چاپ بلغارستان تحت عنوان «افسانه های مثلث برمودا» چنین می نویسد:
دو کشور آمریکا وشوروی تصمیم گرفتند که تلاش های خود را در راه حلّ مشکلات مثلث برمودا هم آهنگ کنند وبا تشریک مساعی وسرمایه گذاری مشترک، نیروهای مادی ومعنوی خود را یک جا بسیج کنند تا شاید این مشکل گشوده شود.
در نخستین روزهای تأسیس این پروژه مشترک نخستین اکیپ پژوهشی با کشتی «ویکتور بوغایف» از بندر «هالیفاکس کندی»(۴۳) به سوی جزایر برمودا به راه افتادند.
در این پروژه قرار است چهار کشتی شوروی وپنج کشتی آمریکا تشریک مساعی کنند. واین پژوهش علمی تا پایان ١٩٧٨ ادامه خواهد داشت.
این برنامه جزء یک پروژه گسترده ای است که «پروژه بولیمود» نامیده شده واساس آن بر مبنای مطالعات صدها دانشمند از ده ها کشور جهان در مورد حوادث مثلث برمودا پی ریزی شده، وهم اکنون از طرف دو دولت آمریکا وشوروی در دست اجرا می باشد.
در این پروژه علمی در مورد مسائل زیر بحث وتحقیق خواهد شد:
رویدادهای اقیانوسی، گرداب های دریایی، امواج دریایی، جاذبه ومغناطیس، حوادث جوّی، چاه های هوایی، ودیگر مسائل هوایی - دریایی.
مجله بلغاری می افزاید:
نظیر این تعاون وهمکاری پیش تر میان آمریکا، کانادا، وانگلستان در پروژه ماگنیت برای مطالعه مغناطیس استثنایی در مثلث برمودا عملی بود.
سپس روزنامه بلغاری اظهار امیدواری می کند که همکاری صمیمانه دو ابرقدرت در پروژه بولیمود بتواند راه گشای مشکلات مثلث برمودا باشد.
سپس توضیح می دهد که کشتی «ویکتور بوغایف» که به مدرن ترین دستگاه های الکترونیکی مجهز است، یک سال تمام در یکی از زاویه های مثلث برمودا مستقر خواهد شد که تمام حرکت ها وفعل وانفعال های منطقه را زیرنظر بگیرد ودیگر کشتی ها به پژوهش در پیرامون مسایل دیگر خواهند پرداخت(۴۴).
یک نظر سخیف
در برابر تلاش های پی گیری که پژوهش گران کشورهای بزرگ جهان با همکاری یکدیگر برای کشف علمی رازهای مثلث برمودا آغاز کرده اند، تعدادی از دست به قلم ها که هرگز حاضر نمی شوند هیچ مطلبی را در رابطه با ماوراء طبیعت بپذیرند ومی کوشند که همه مسائل را با فرمول های مادی توجیه کنند وتمام مسائل خارق عادت را از ریشه وبن انکار می کنند، در مورد مثلث برمودا نیز طبق شیوه معمول راه انکار را پیش گرفته اند.
لئونید برایکونسکی، نویسنده روسی تمام اخبار وگزارش های مربوط به ناپدید شدن کشتی ها وهواپیماها را بر فراز مثلث برمودا، پیش گویی دروغ خواند. جالب تر این که آن ها را ساخته وپرداخته روزنامه های سرمایه داری دانسته است(۴۵).
یک دانشمند کانادایی نیز به نام «دافید کوش» کتابی درباره اسرار مثلث برمودا نوشته است که تمام رویدادهای مثلث برمودا را خرافات خوانده، ناپدید شدن کشتی ها وهواپیماها را در اثر کثرت ترافیک آن ها دانسته است.
او می گوید: چون در این منطقه رفت وآمد زیاد است، طبعا حوادث نیز زیاد خواهد بود.
مجله بلغاری بارالیلی این نظریه را رد کرده می نویسد: شماره هواپیماهای ناپدید شده در آسمان مثلث، وکشتی های مفقود شده در مثلث برمودا به قدری زیاد است که هرگز شخص عاقلی نمی تواند ناپدید شدن هزاران هواپیما وکشتی را در منطقه محدودی یک امر طبیعی، ومعلول سنگینی ترافیک منطقه بداند(۴۶).
به گفته رسانه های گروهی، دافید کوش به برخی از اسناد سست پایه آمریکا استناد می کند که براساس آن ها باید راز حوادث مثلث برمودا در انقلابات جوّی منطقه دانست، زیرا در این منطقه گاهی گردبادهایی می وزد که در ظرف ده دقیقه همه چیز را در کام خود فرو می برد(۴۷).
اگر واقعا مسئله به این سادگی باشد که این دو دانشمند روسی وکانادایی می پندارند، پس چرا هزاران نفر از پژوهش گران سراسر جهان عمری را در تحقیق از مسائل این منطقه تباه کرده اند ودر پایان به شکست خود در گشودن این راز اعتراف کرده اند؟ وچرا دولت هایی چون آمریکا وشوروی میلیاردها دلار از بودجه کشور را به تحقیق در این زمینه اختصاص داده اند؟ وپروژه هایی چون «بولیمود» و«ماگنیت» را بنیان گذاشته اند؟!
تئوری های دیگر
در برابر این نظر سخیف، تئوری های دیگری است که مسئله را از ابعاد گوناگون مورد توجه قرار داده، در راه حل مشکل کوشیده اند وتئوری هایی برای گشودن این راز ابراز نموده اند.
برخی از پژوهش گران بین حوادث مثلث برمودا وبشقاب های پرنده ارتباطی قائل شده اند.
بعضی دیگر شکل مثلث را در پدید آمدن این حوادث مؤثر دانسته اند.
برخی دیگر این حوادث را مربوط به اشعه هایی می دانند که از شهر خیالی «اطلنطید»(۴۸) برمی خیزد وموجب بروز این حوادث می شود.
وبرخی دیگر آن ها را معلول هرم هایی می دانند که چون اهرام مصر در زیر آب وجود دارد وموجب این رویدادها می شوند.
اینک هریک از این تئوری ها را شرح می دهیم:
١. برمودا وبشقاب های پرنده
مجله بارالیلی چاپ بلغارستان در مقاله ای تحت عنوان «معمای مثلث برمودا» می نویسد: برخی از دانشمندان اصرار دارند بر این که در منطقه مثلث برمودا، بشقاب های پرنده به کثرت در رفت وآمد است واین مثلث مرکز این بشقاب هاست وبه همین جهت هر کشتی وهواپیمایی به این منطقه نزدیک می شود آن را نابود می سازد تا کسی نتواند از اخبار آن جا مطلع شود(۴۹).
کسی که این تئوری را ابراز کرده وآن را اساس تلاش های خود قرار داده، دانشمند معروف آمریکایی «چارلز بیرلتز» است که در کتاب خود موسوم به اسرار مثلث برمودا کشف شد ادعا کرده است که تمام این حوادث مرگ بار را بر سر هواپیماها وکشتی ها همین بشقاب های پرنده می آورند(۵۰).
این تئوری با اعجاب واستهزای دانشمندان روبه رو شد وهمه جا نظریه او را به باد مسخره گرفتند ولی بعدا مطالبی از اقیانوس هند گزارش شد که این نظریه را قوّت بخشید، وعجیب بودن آن را کاهش داد.
از اقیانوس هند گزارش داده شد که چندین بار اشیای نورانی در سطح آب دیده شده است که ناخدا «ایفانز» انگلیسی ومتخصص هیدروگرافی، سرعت اشعه هایی را که از قعر دریا صادر می شد واین اشیای نورانی را به وجود می آورد، محاسبه کرد وآن را ١٣٠ کیلومتر در ساعت یافت. وثابت شد که در مناطقی که اشیای نورانی دیده می شود آب دریا به شدت به ارتعاش درمی آید.
اشیای نورانی در سال های ١٩۵٧ و١٩۶١ در تنگه سام (تایلند) دیده شده، ودر سال ١٩۶٧ سه بار در همان نقطه دیده شده است(۵۱).
مجله علمی سیانس ای. فی چاپ فرانسه می نویسد: در ده سال گذشته پنجاه بار این اشیای نورانی در این منطقه دیده شده است.
جالب این که در مناطق نزدیک به نقطه دیده شدن اشیای نورانی کشتی هایی دیده شده که به هیچ وجه آثار نقص وشکستی در آن دیده نمی شود ولی تمام سرنشینان آن ها به صورت مرموزی به هلاکت رسیده اند.
روزنامه جمهوریت آن را یک تصادف می نامد! ولی تصادف است یا رابطه ای در کار هست؟ ما نمی دانیم. آن چه می دانیم این است که چندین بار به هنگام دیده شدن اشیای نورانی، کشتی هایی در آن منطقه به شکل یاد شده بر فراز آب رها شده، کشف شده است.
«برنسلی لیبوئر ترینج» در کتاب خود مهمان های ناشناخته می نویسد:
بشقاب های پرنده در این اواخر بسیار دیده می شود وبهترین مثال آن «مثلث برمودا» است که در آن جا بیش از هر منطقه دیگر دیده شده است(۵۲).
وی اضافه می کند که بعد از مثلث برمودا، منطقه دیگری که اشیای نورانی به کثرت در آن دیده شده، مثلث خطرناک معروف به مثلث شیطان در اقیانوس آرام، ودر نزدیکی ژاپن است.
ترینج سپس می نویسد: در تمام مناطق جهان مدخلی برای ورود وخروج بشقاب های پرنده وجود دارد، سپس چند مورد را مثال می آورد، از جمله:
دریاچه تی تی کاکا، در میان دو ایالت پرو وبولیوی (از ایالت های آمریکای جنوبی)، کوه هیمالیا وصحرای غربی.
سپس می نویسد: در تمام این مناطق، (که مثلث برمودا در رأس همه آن هاست) اجسام پرنده عجیب وغریبی دیده شده که برخی از آن ها بسیار نورانی بوده وبرخی دیگر به شکل های گوناگون، وغیرمأنوس.
یک دانشمند دیگر به نام «ایفان لی سندرسن» آمریکایی در کتاب خود به نام اسرار نهفته تأکید می کند بر این که در همه مواردی که حوادثی چون حوادث مرگ بار مثلث برمودا روی داده، اشیای مجهولی در آن مناطق دیده شده است واین رویدادها بی ارتباط به آن اشیای نورانی وابهام آمیز نمی باشد.
٢. برمودا وشکل خاص آن
گروهی از دانشمندان آمریکایی که «ایفان لی سندرسن» نیز یکی از آن هاست، معتقدند که شکل خاص مثلث برمودا موجب بروز این حوادث است، براساس عکسی که سفینه فضایی «اسکای لاب» از کره زمین برداشته، مثلث برمودا از موقعیت خاصی برخوردار است وبه شکل خاصی در فیلم منعکس شده است.
هم چنین در موارد دیگری که مشابه این حوادث روی داده است آن ها نیز از چنین ویژگی برخوردار هستند. فی المثل مثلث خطرناکی که در نزدیکی ژاپن به مثلث شیطان شهرت یافته است، همین ویژگی را داراست.
مجله علم وزندگی چاپ شوروی می نویسد: سندرسن وبرخی دیگر از دانشمندان به نقاط مشترک دو مثلث پرداخته، می نویسند: هردو مثلث در سی درجه عرض شمالی قرار دارد. وشمار درجه هایی که از طول جغرافیایی اشغال می کنند مشابه یکدیگر است. وهردو مثلث از نظر موقعیت جغرافیایی نسبت به اقیانوس وخشکی مشابه هستند ودر نیم کره شمالی در دو نقطه قرینه یکدیگر قرار دارند(۵۳).
روزنامه جمهوریت می افزاید: رویدادهایی که در اقیانوس اطلس ودر مناطقی چون آمریکای جنوبی، جنوب آفریقا واسترالیا روی داده است، در مناطقی کاملا شبیه به یکدیگر واقع شده است. واز این جا نتیجه می گیرد که در میان اشکال هندسی واین رویدادها رابطه ای هست که باید قوانین فیزیکی آن را کشف کرد. واضافه می کند که غالبا این حوادث در مناطقی اتفاق می افتد که جریان های آب گرم با جریان های آبی سرد با یکدیگر ملاقات می کنند(۵۴).
٣. برمودا واهرام دریایی
مجله بلغاری بارالیلی می نویسد: چارلز بیرلتس دانشمند آمریکایی، اصرار دارد که هرم هایی در منطقه برمودا در کف اقیانوس مشابه اهرام مصر وجود دارد، وباید یک سفر زیردریایی برای کشف این اهرام واثبات ارتباط حوادث مثلث با آن ها توسط گروهی از دانشمندان انجام شود.
زیرا به طوری که رادار زیردریایی ها نشان می دهد هرمی در کف اقیانوس وجود دارد که ارتفاع آن ١٢٨ متر وقاعده اش ١۶۴ متر است ودر عمق ٩٠٠ متری از سطح آب قرار دارد. جالب این که این هرم از نظر وسعت جغرافیایی کاملا شبیه هرم خئوپس در مصر است.
خبرگزاری عراق به نقل از خبرگزاری فرانسه نقل کرد که به زودی یک اکیپ علمی (در ماه اوت ١٩٧٨) به منطقه مثلث برمودا اعزام خواهد شد تا در مورد حوادثی که در سال های اخیر در این منطقه روی داده وبیش از هزار نفر قربانی داشته، وبیش از صد کشتی وهواپیما در ضمن آن حوادث ناپدید شده است، تحقیق نماید.
این هیئت علمی تحقیقات دامنه داری از جسمی که گفته می شود به شکل هرم در عمق سی صد پایی وجود دارد به عمل خواهد آورد.
در گزارش های دیگری آمده است که ارتفاع این هرم ١۵٠ پا وطول قاعده اش سی صد متر می باشد که به فاصله دویست میل در جنوب جزایر باهاما قرار دارد(۵۵).
این گروه علمی از دانشمندانی از میامی ومارسیل(۵۶) تشکیل یافته، تا پیوند احتمالی بین حوادث مثلث برمودا واین هرم را به دست بیاورند.
پس از بشقاب پرنده وشکل هندسی مثلث، سومین تئوری همان رابطه حوادث این منطقه با هرم یاد شده است.
در این جا مناسب است پرسش هایی را که مجله علم وزندگی چاپ شوروی مطرح کرده است، نقل کنیم تا نارسایی تئوری های یاد شده روشن تر گردد:
١. چرا رویدادهای برمودا در هاله ای از ابهام فرورفته است؟
٢. چرا پژوهش گران از گشودن راز مثلث برمودا ناتوان شده اند؟
٣. چرا پس از این همه سرمایه گذاری هنوز سرنخی به دست نیامده است؟
۴. ناپدید شدن سرنشینان کشتی ها را چگونه توجیه کنیم؟
۵. چرا تاکنون یکی از این ناخداها به هنگام ترک کشتی تلگراف وتلکسی نزده است؟
۶. اگر حادثه وحشتناکی روی داده است چرا مسئولان بی سیم از جای خود برنخاسته، ودرصدد فرار برنیامده اند؟
٧. اگر کشتی های ناپدید شده با حوادثی نظیر رعدوبرق از بین رفته اند، چرا تاکنون احدی از سرنشینان آن ها درصدد استفاده از قایق نجات برنیامده، وخبر ونشانی از چنین رویدادها را نیاورده است؟
٨. اگر هواپیماهای ناپدید شده در اثر سوانح جوّی از بین رفته اند چرا تاکنون خلبانی با چتر نجات جان به سلامت نبرده است؟
٩. چرا در کشتی های یافت شده، فقط دستگاه جهت یابی واسناد مربوط به کشتی ربوده شده، ودیگر کالاهای موجود در کشتی سالم مانده است؟ حتی به پول وجواهرات دست برد نشده است؟
١٠. چرا در کشتی هایی که جسدهای سرنشینان به دست آمده، آثار وحشت واضطراب در چهره های آن ها دقیقا نقش بسته است؟
١١. چرا همگی با مرگ مرموز از بین رفته اند؟
١٢. در گزارش هایی که برخی از خلبان ها به برج مراقبت ارسال کرده اند، تعبیرهایی از قبیل «ما بی چاره شدیم»، «همه مردند»، «حادثه مرگ بار بر ما روی داد»، «من هم می میرم» وامثال این تعبیرها، چگونه توجیه می شود؟ چرا همگی بمیرند؟ چرا حادثه مرگ باری روی دهد؟
علی رغم پیشرفت روزافزون دانش بشری در فرهنگ وتمدن وتکنولوژی، این پرسش ها هنوز بی پاسخ مانده، ومثلث برمودا به صورت منطقه غیرقابل نفوذ مانده است. دیگر هیچ هواپیمایی هوس نمی کند که بر فراز این منطقه به پرواز آید وهیچ کشتی غول پیکری جرأت ندارد که در آب های گرم وهوای مطبوع این منطقه به حرکت درآید.
جای هیچ شگفتی هم نیست، زیرا از دریای بیکران دانش جز قطره های ناچیز به انسان داده نشده است. قرآن کریم از چهارده قرن پیش اعلام می کند: ﴿وما أُوتِیتُمْ مِنَ اَلْعِلْمِ إِلاّ قَلِیلاً﴾(۵۷).
یادآوری این آیه برای یأس وناامیدی نیست، بلکه برای توجه به کمبودها ودرخواست توفیقات بیش تر در بحث وتحقیق است، که قرآن کریم به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) دستور می دهد در دعاهای خود چنین بگوید: ﴿وقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً(۵۸).
تمام منابعی که از مجلات غربی وعربی در دست داریم، زیرورو کرده، فشرده مطالب آن ها را در مورد اصل داستان بازگو کردیم سپس تحلیلی که برای حلّ آن به نظر رسیده عرضه داشتیم ودر این جا اضافه می کنیم که مطالب همه روزنامه ها ومجله ها یک نواخت وتکرار مکررات است وما آن ها را بیش تر از منابع عربی که در دسترس مردم هست وعموما از روزنامه ها ومجله های علمی جهان ترجمه کرده اند، نقل کردیم.
مثلث برمودا همان جزیره خضراست
ما در نقل اصل داستان برمودا هیچ مطلب تازه ای نداشتیم که به متن نوشته های جراید اضافه کنیم، بلکه متن نوشته روزنامه ها را در این جا نقل کردیم.
تنها موضوعی که ما اضافه می کنیم این است که میان «مثلث برمودا» و«جزیره خضرا» که برخی از دانشمندان هفتصد سال پیش به آن جا مشرف شده واوصاف آن جزیره مقدس را برای ما تعریف کرده اند، تناسب وتشابه فراوانی وجود دارد، زیرا هردو در اقیانوس اطلس قرار دارند وهردو با آب سفید رنگی احاطه شده اند وهردو موجب نابودی کشتی، هواپیما وهرچیزی می شوند که بخواهد به حریم آبی، خاکی ویا هوایی آن ها تجاوز کند.
در این جا باید یادآور شوم که ما هرگز نمی توانیم به طور قاطع بگوییم که:
«مثلث برمودا» همان «جزیره خضرا» است، که آن را جز آفریدگار جهان نمی داند، بلکه فقط می خواهیم بگوییم که میان داستان «مثلث برمودا» که خبرگزاری ها ورسانه های گروهی خبرش را در جهان منتشر کردند ومیان داستان «جزیره خضرا» که مرحوم «شیخ زین الدین علی بن فاضل مازندرانی» در مسافرت خود به اسپانیا واندلس به سوی آن هدایت شده واوصافش را برای ما بازگو کرده است، وجه تشابه فراوان است. به امید روزی که بنیان گذار حکومت واحد جهانی براساس عدالت وآزادی، حضرت ولی عصر، حجة بن الحسن المهدی (عجل الله فرجه) ظهور نموده، همه مشکلات جهان را با دست باکفایت خود حل فرمایند وما را از سخن گفتن به ظن وگمان برهانند(۵۹).
ادعای سوم: بشقاب پرنده ها در اختیار ساکنان جزیره خضراست
«ناجی نجار»
در مدت ٣٢ سال یا بیش تر که نخستین بشقاب پرنده دیده شده، سخن از بشقاب پرنده به پایان نرسیده است.
کسی که برای اولین بار یک شیء نورانی در اطراف کره زمین دید با تعجب فریاد برآورد: «این بشقاب پرنده را ببینید» واز آن روز این اشیای نورانی که گاه وبی گاه در افق دیده می شوند، بشقاب پرنده نام یافتند. در اصطلاح دانشمندان نیز به آن ها «اشیای پرنده ناشناخته»(۶۰) می گویند. این اشیا شبیه توده هایی از نور است که دیدگان را خیره می سازد. که برخی از آن ها شکل یک جسم استوانه ای به خود می گیرد ومعمولا به بزرگی یک جمبوجت دیده می شوند.
قسمت فوقانی این اشیای نورانی با شعله های سرخ مشتعل به نظر می رسد، وبرخی از آن ها در هاله ای از نور خیره کننده دیده می شوند.
بشقاب های پرنده در هر نقطه ای دیده شوند، موجب قطع کامل دستگاه های مخابراتی از تلفن وبی سیم می شوند وتا مدتی که از منطقه دور نشده اند، این دستگاه ها به هیچ وجه درست نمی شوند.
این اشیای پرنده هنگامی که بخواهند در یک چشم به هم زدن از منطقه دور می شوند واز دیده ها ناپدید می گردند، واگر دستگاهی بخواهد به این اشیا نزدیک شود، نور خود را خاموش کرده، ناپدید می شوند(۶۱).
براساس آمار وارقام منتشر شده، سرعت سیر این بشقاب ها به هفت هزار کیلومتر در ثانیه می رسد! واز ارتفاع بسیار کم حرکت می کنند وبه شکل های گوناگون درمی آیند.
این اشیای نورانی قدرت عجیبی به مانور، گردش، صعود عمودی، فرود عمودی، فرو رفتن در اعماق دریا، خروج سریع از دریا، ناپدید شدن در فضا، حرکت سریع وآرام دارند.
وقتی این اشیا ظاهر می شود، گذشته از دستگاه های مخابراتی، وسایل الکترونیکی وعقربه های مغناطیسی نیز از کار می افتند.
این ویژگی ها که در بشقاب پرنده مشاهده می شود، مسائلی است که دنیای دانش وصنعت، با این همه پیشرفت سریع در تکنولوژی به آن راه نیافته است(۶۲).
داستان بشقاب های پرنده، هنگامی که برای اولین بار به گوش کسی می رسد، برای او باورنکردنی می نماید ومعمولا آن را به باد مسخره می گیرد.
برخی از داستان ها را خیال باطل، خرافات، دیوانگی، ساخته وپرداخته سینماهای غرب، توطئه جهان سرمایه داری برای گول زدن جهان سوم و...
می نامند.
ولی واقعیت غیر از آن است. این ها خیال نیست واقعیت است.
آلبرت اینشتاین (اینشتین) مغز متفکر عصر ومشهورترین فیزیک دان قرون وصاحب نظریه نسبیت، چنین می نویسد:
«بشقاب های پرنده بدون تردید وجود دارند... گروهی که بشقاب های پرنده را در دست دارند، یک تیره از انسان خاکی هستند که بیست هزار سال پیش کره زمین را ترک گفته اند»(۶۳).
«جان کوکتو» عضو مجمع علمی فرانسوی می گوید: تردید در مورد بشقاب های پرنده را هرگز نتوان پذیرفت(۶۴).
«هیرمان ادبرت» متخصص موشک، می گوید: من معتقدم که در فضا مخلوقاتی هستند که از هوش ونبوغ خارق العاده ای برخوردارند وبشقاب های پرنده را برای مراقبت از اوضاع ما به کره زمین می فرستند(۶۵).
استاد مصطفی محمود در مقاله ای که تحت عنوان «دجّال با بشقاب پرنده می آید» نوشته است، اظهار می دارد: وجود اشیای نورانی که گاهی در فضا ظاهر می شود وناپدید می شود، با تواتر به ما رسیده است وهرگز نمی توان در این باره تردید کرد. این همان تواتری است که در روایات پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) نیز به وسیله آن به ما رسیده است. اگر در این جا تردید کنیم، در آن جا هم چنین تردیدی جایز خواهد بود(۶۶).
از سخنان بالا برمی آید که داستان بشقاب های پرنده، افسانه نیست، بلکه کاملا جدی است، اما تردیدهایی که از طرف توده مردم ابراز می شود آن هم طبیعی است. چون هرچیزی که در یک منطقه برای نخستین بار مطرح شود، یک سلسله شک وتردید را همراه خواهد داشت. سرخ پوستان هند هنگامی که برای نخستین بار تفنگ را دیدند به انکار برخواستند وآن را نوعی سحر پنداشتند.
وزنجی ها وقتی که هواپیماها را مشاهده کردند، هرگز باور نمی کردند که یک جسم غول پیکری بتواند در فضا پرواز کند وشکی نداشتند در این که یک نوع سحر وجادو به کار رفته است.
ما نیز که از درک حقیقت بشقاب های پرنده ناتوان هستیم آن را با تردید وانکار تلقی می کنیم.
«دانبیل روبس» عضو مجمع علمی فرانسوی می نویسد: برای ما مردم قرن بیستم، در برابر بشقاب های پرنده، همان حالت روانی دست می دهد، که برای سرخ پوستان هند به هنگام دیدن تفنگ ها، وبرای زنجی ها به هنگام دیدن هواپیماها دست می داد.
ولی ما چرا با شک وتردید با این مسئله روبه رو می شویم؟ چرا نگوییم که در یک سیاره دیگر تمدن برتر وموجودات عالی تری هست که از نظر دانش وفرهنگ هزاران سال از ما پیشرفته تر هستند وهمه اسرار پیچیده اتم را دریافته اند(۶۷).
برای اثبات جدی بودن مسئله «بشقاب های پرنده» برخورد جدی «سازمان ملل متحد» با این قضیه کافی است.
سازمان ملل متحد سه سال پیش از همه اعضای خود خواست که مؤسسه های مجهزی در کشورهای خود برای ثبت وضبط دقیق مسائل مربوط به بشقاب های پرنده تأسیس کنند تا اگر بشقابی به کشور آن ها نزدیک شود، تمام حرکات آن از طرف مؤسسه یاد شده قید شود ومرکز ثابتی هم تأسیس شود که تابع سازمان ملل باشد، ومعلومات ثبت شده در هر کشوری به این مرکز گزارش داده شود. تا شاید بتوانند از ابهام وپیچیدگی مسائل مربوط به بشقاب های پرنده بکاهند(۶۸).
روی این بیان، داستان بشقاب های پرنده، افسانه نیست بلکه حقیقت ناشناخته ای است که محافل علمی جهان وجودش را می پذیرد ودر راه کشف حقیقتش گام می سپارد، وروزنامه های کثیر الانتشاری که اعتبار جهانی دارند ودر پژوهش های علمی مورد اعتماد پژوهش گران می باشند، بحث های علمی فراوانی در این زمینه منتشر کرده، راه تردید را به روی همگان بسته اند. آکادمی علمی فرانسه ودیگر مجامع علمی اروپا به آن ها «اشیای پرنده ناشناخته» نام نهاده اند.
واژه «بشقاب پرنده» از مرز رسانه های گروهی گذشته، در دائرة المعارف های مهم دنیا جایی برای خود اختصاص داده است.
دائرة المعارف بریتانیا، فصلی را به بشقاب های پرنده اختصاص داده، بحث نسبتا مشروحی در این باره انجام داده، می نویسد: «اجسام پرنده ناشناخته را می توانیم چنین تعریف کنیم: آن ها اجسامی هستند که در فضا ویا بر فراز زمین دیده می شوند، ودر رادارها مشاهده می شوند ولی قوانین کشف شده امروزی از تفسیر آن ها ناتوان است»(۶۹).
داستان بشقاب های پرنده، در دانشگاه ها، آزمایشگاه ها، آکادمی ها، کامپیوترها ودیگر ابعاد زندگی علمی شرق وغرب راه یافته، ورشته ای از علوم برای کشف حقیقت آن به نام «یوفولوژی» به وجود آمده است.
واژه «یوفو» علامت اختصاری سه کلمه «اجسام پرنده ناشناخته» می باشد، که از حروف آن، سه کلمه یاد شده ترکیب یافته است(۷۰).
از کلمه «یوفو» واژه های دیگری ساخته شده، از جمله «یوفولوژی» به معنای: علمی که از اشیای پرنده ناشناخته بحث می کند، و«یوفولوژیست» به معنای کسی که متخصص در علم یادشده می باشد.
اینک ببینیم سرگذشت بشقاب های پرنده چیست؟ وتاکنون چند بار دیده شده است؟
داستان بشقاب های پرنده
پیش از آن که داستان های بشقاب های پرنده وچگونگی دیده شدن آن ها را بررسی کنیم، اشاره کوتاهی به شماره بشقاب های دیده شده می کنیم:
تاکنون بیش از سه میلیون بار گزارش مشاهده اشیای نورانی در آمارهای رسمی وغیررسمی آمده است.
این گزارش ها اثبات نمی کند که همه تعداد فوق مربوط به بشقاب های پرنده بوده است. واثبات نمی کند که همه مشاهدات راست بوده است. بلکه پژوهش های علمی ثابت می کند که در موارد فراوانی اشتباه روی داده است. یکی از این پژوهش ها مربوط به وزارت دفاع بریتانیاست که ١۶٣١ فقره مشاهده اشیای نورانی را مورد تحقیق قرار داده به نتایج زیر رسیده است:
 - ۷۵۰ فقره مربوط به موشک های هدایت شونده بوده است.
 - دویست فقره مربوط به سفینه های فضایی وقمرهای مصنوعی بوده است.
 - صد فقره مربوط به بالون های هسته های فضایی بوده است.
 - ١٧٠ فقره مربوط به ستاره های عادی بوده است(۷۱).
از این آمار نتیجه می گیریم که از ١۶٣١ فقره مشاهده اشیای نورانی ١٣٢٠ فقره اش مربوط به بشقاب های پرنده نبوده است. فقط ٣١١ مورد بوده که وزارت دفاع بریتانیا نتوانسته آن را توجیه کند.
روی این بیان، مواردی که مشاهده اشیای نورانی ادعا می شود، دو نوع است: یک نوع از آن ها حقیقت دارد وآمار رسمی مراکز علمی جهان آن را گزارش می دهد. نوع دیگر مواردی است که به عللی امر بر ادعاکننده مشتبه شده، شهاب، ستاره، ویا هر شیء نورانی را به صورت غیرعادی پنداشته وبه عنوان مشاهده بشقاب پرنده ادعا کرده است.
از موارد غیرقابل تردید، یکی موردی است که آن را پرفسور «هانیک» استاد آسترونومی در دانشگاه نورثوسترن آمریکا، تأیید کرده است. پرفسور هانیک، یوفولوژیست معروفی است که او را «گالیله یوفولوژی» نامند(۷۲)، وهم چنین پرفسور هارد استاد دانشگاه کالیفرنیا نیز آن را تأیید کرده است.
روزنامه نگار معروف «رونالد شیللر» از پرفسور هانیک وپرفسور هارد پرسید: در مورد هزاران گزارشی که از دیده شدن بشقاب های پرنده رسیده است، به نظر شما کدام یک تشکیک ناپذیر است؟ آن ها چند مورد را به عنوان مثال های قطعی وتردیدناپذیر بیان کردند که یکی از آن ها داستان زیر است:
روز هشتم اکتبر ١٩٧٣ گروهی از خلبان های ورزیده آمریکایی با یک هلیکوپتر نظامی در ارتفاع ٢۵٠٠ پایی در هوای روشن وصافی در پرواز بودند که ناگهان یک شیء نورانی در برابر دیدگانشان پدید آمد که با سرعت وحشت ناکی به سوی آن ها در حرکت بود.
کاپیتان «لورنس کوین» برای این که با این جسم برخورد نکند، یک مرتبه پایین آمد ودر ارتفاع کمتر از ١٧٠٠ پایی به پرواز خود ادامه داد. وقتی خلبان ها به بالای سرشان نگاه کردند، دیدند آن جسم نورانی به فاصله پانصد پا در وسط آسمان ایستاده است.
کاپیتان کوین می گوید: این جسم از یک ماده معدنی قرمز ساخته شده، وطول آن بین پنجاه الی شصت قدم بود. قسمت عقب این جسم دنباله ای از نور خیره کننده داشت که از آن فاصله کابین هلیکوپتر را غرق در نور ساخته بود.
کوین می گوید: پس از این که در حدود یک دقیقه بالای سر ما ایستاده بود، یک مرتبه با سرعت سرسام آوری از ما دور شد، ولی کوچک ترین صدایی از آن شنیده نمی شد.
کاپیتان کوین می افزاید: هنگامی که آن شیء نورانی از ما دور می شد یک مرتبه متوجه شدم که عقربه ارتفاع سنج ٣۵٠٠ پایی را نشان می دهد، در حالی که یک لحظه پیش ١٧٠٠ را نشان می داد ومن دستی به دستگاه های اوج گیری نزده بودم، بلکه برای گریختن از آن جسم من هنوز در صدد فرود بودم!
مجله الوطن العربی اضافه می کند که در مدت دیده شدن آن جسم نورانی، رادیو از کار افتاده بود!
مجله الکفاح العربی می پرسد: آیا به هنگام مشاهده آن جسم نورانی چه عاملی باعث شده که هلیکوپتر علی رغم فرودش به سوی آن جسم کشیده شود؟ آیا هلیکوپتر در حومه مغناطیسی آن جسم قرار گرفته است؟ احدی پاسخ آن را نمی داند!
این یک نمونه از داستان های تردیدناپذیر بشقاب های پرنده بود.
در این جا نمونه های دیگری هست که خود دانشمندان یوفولوژیست به چشم خود دیده اند، مانند فیلیپ کلاس، ستاره شناس ویوفولوژیست معروف وامثال او.
نخستین بشقاب پرنده
در مورد این که چه کسی ودر چه تاریخی برای نخستین بار بشقاب پرنده را دیده است؟ مورد اختلاف است. برخی معتقدند که «کنیث آرنولد» نخستین کسی است که در حدود ٣۵ سال پیش بشقاب پرنده را دیده است(۷۳)، وبعضی ها نام او را «کنیث آذر» نوشته اند(۷۴)، وبرخی دیگر «آرنولد کیث» قید کرده اند(۷۵).
اما این که در چه تاریخی وچگونه دیده است؟ در همه منابع، روز ٢۴ ژوئن ١٩۴٧ قید شده است.
براساس گزارشی که از رسانه های گروهی پخش شد، وی در تاریخ یاد شده، تعداد نه عدد شیء نورانی را در آسمان دید که به سرعت سرسام آوری در حرکت بوده اند.
ولی در مورد این که او در چه حالی بوده است؟ باز هم اختلاف هست: طبق نوشته دائرة المعارف بریتانیا او بر فراز هواپیمای شخصی خود در نزدیکی سلسله جبال رینیار بوده است. وطبق گزارش رادیو لندن در نزدیکی خانه اش حرکت آن ها را دیده است وبراساس نوشته مجله کویتی العربی او در ارتفاع ٩٢٠٠ پایی وبرفراز رشته کوه های کاسکار بوده است. خبرگزاری نوفوستی شوروی، او را برفراز رشته کوه های روکی گزارش داده است(۷۶).
به طوری که ملاحظه شد، نام ومحل دیده شدن اشیای نورانی به اختلاف قید شده است، ولی تاریخ آن همان ٢۴ ژوئن ١٩۴٧ می باشد.
ما معتقدیم که نمی توان این رؤیت را سرآغاز داستان های بشقاب های پرنده دانست، زیرا پیش از تاریخ یاد شده صدها بار اشیای نورانی دیده شده که یکی از آن ها داستان معروف «تل ۶٠» می باشد که سالیان درازی پیش از تاریخ فوق رؤیت شده است(۷۷).
میلیون ها بشقاب پرنده
به طوری که در صفحه های گذشته از نظر خوانندگان گرامی گذشت، تعداد بشقاب های دیده شده را بیش از سه میلیون فقره قید کرده اند. تعداد سرسام آور بشقاب های موجب شده که در محافل علمی به صورت جدی تلقی بشود وهرگز مورد تردید وانکار قرار نگیرد.
در میان کسانی که بشقاب های پرنده را دیده اند، از هر طبقه ای یافت می شود. از پژوهش گر گرفته تا استاد دانشگاه، خلبان، ملوان، کاپیتان، فیزیک دان، شیمیست، پزشک ومهندس وهر طبقه دیگر وجود دارد ودر مناطق مختلف ودر فواصل مختلف رؤیت شده است. همین رقم میلیونی که در سال های متمادی در کشورهای مختلف واز طرف طبقات مختلف گزارش شده است، موجب می گردد که احدی نتواند آن را ناچیز پنداشته، نادیده بگیرد(۷۸).
آن چه ما در این جا نقل خواهیم کرد، قطره ای از دریا ونمونه ای از هزارها هزار می باشد که در گزارش های رسمی قید شده واز خبرگزاری های شرق وغرب پخش شده است. اینک نمونه ای چند:
١. ساعت ١١ شب به وقت محلی در ١۵ اکتبر ١٩۴٨ هواپیمای ارتشی «اف - ۶١» از فرودگاه «فوکووکا» در ژاپن به پرواز درآمد. کاپیتان «اولیفر هیمفیل» آن را هدایت می کرد و«بارتون هالنز» مسئول رادار بود، که بشقاب پرنده را در اوج آسمان مشاهده کردند وچندین بار رادار هواپیما آن را نشان داد. شش بار به سوی آن حرکت کردند تا اندکی به آن نزدیک شوند ومعلومات بیش تری به دست آورند. در هربار تا خواستند به آن نزدیک شوند، با سرعت بسیار فوق العاده ای از آن نقطه دور شد وسرانجام نتوانست به آن نزدیک شود(۷۹).
در گزارش رسمی ژاپن آمده است که هواپیمای اف - ۶١ در تعقیب آن ١٢ هزار قدم از مسیر خود دور شده بود وبرای رفتن به مقصد خود ناگزیر شد ١٨٠ درجه برگردد تا رهسپار مقصد خود گردد.
در گزارش آمده است بشقاب پرنده قادر بود که عمودی اوج بگیرد وعمودی فرود آید ومی توانست به قدری اوج بگیرد که از رادار هواپیما مخفی شود.
کاپیتان «هیمفیل» می افزاید که حرکات بشقاب دقیقا روی حساب بود وروشن بود که موقعیت هواپیمای ما را درک می کند وبراساس آن تغییر موضع می دهد.
این حادثه در ٣۴ سال پیش در ژاپن اتفاق افتاده است وآن روز در جهان هیچ دستگاهی نبود که با آن سرعت پرواز کند ویا به آن مقدار اوج بگیرد ویا همانند آن به صورت عمودی اوج گرفته، فرود آید. به خصوص که کاپیتان «هیمفیل» هنگامی که با مرکز فرودگاه تماس گرفت، آن ها گفتند در این مدت مطلقا هواپیمای دیگری در منطقه نبوده است.
 ٢. آن چه در زبان خلبانان به عنوان «دشمن خلبان ها» شهرت یافته وسالیان دراز موجب نگرانی آن ها بود، سر از بشقاب پرنده درآورد. داستان از این قرار است:
رابرت ایمنجر ودیرگان نوشته اند که در جنگ جهانی دوم خلبانان متفقین اشیای نورانی می دیدند که در فضا پرواز می کنند وبه هواپیماهای این ها نزدیک می شوند وبا نورافکن های نیرومند خود، چشم های خلبان ها را خیره می کنند واحیانا در اطراف هواپیماها مثل فرفره با سرعت سرسام آوری می چرخند.
در آغاز کار، کارشناسان متفقین(۸۰) تصور می کردند که این ها یک نوع سلاح است که متفقین از آن ها آگاه نیستند، وچون این ها بر فراز اقیانوس آرام واقیانوس اطلس دیده می شدند متفقین می گفتند: آن چه بر فراز اقیانوس آرام دیده می شود از آن ژاپن است، ولی چون با گذشت زمان مطمئن شدند که این ها اسلحه دشمن نیست، بلکه باید توجیه دیگری برای آن ها پیدا کنند. پس از اوج گیری مسائل مربوط به بشقاب های پرنده متوجه شدند که آن ها نیز از نوع بشقاب های پرنده بوده است(۸۱).
٣. داستان سفینه مادر، در سال ١٩۶١ وحشت وحیرت دانشمندان را برانگیخت. داستان از این قرار است:
در گزارش برتوفینولیو، نویسنده جهانی ایتالیایی آمده است که سفینه فضایی مادر، در تابستان ١٩۶١ به هنگام تأسیس پایگاه موشکی جدیدی برای شبکه دفاعی مسکو با یک گروه بشقاب پرنده روبه رو گردید.
فرمانده سفینه مادر دستور داد که به سوی بشقاب ها موشک پرتاب کنند، ولی با کمال تعجب متوجه شد که همه موشک ها در نزدیکی سفینه منفجر می شود وبه سوی بشقاب ها پرتاب نمی شود.
بار دوم دستور آتش داد. این بار نیز همه موشک ها در نزدیکی سفینه منفجر شد.
بار سوم دستور آتش داد، ولی این بار هیچ موشکی پرتاب نشد، ومعلوم شد که همه دستگاه های الکترونی پایگاه بدون هیچ دلیلی از کار افتاده است، وهرگز دلیل آن روشن نشد(۸۲).
۴. فضانوردان شوروی با آن همه عنایت خاصی که به پوشیده نگهداشتن اسرار ورویدادهای خود دارند، فاش کردند که در هشتم ژوئیه ١٩۶۴ به هنگام بازگشت از سفر فضایی وقتی که به جو زمین نزدیک شدند اشیای نورانی پرنده ای را در فضا دیدند.
 ۵. در روز ١٢ اکتبر همان سال گروه دیگری از فضانوردان شوروی فاش ساختند که در اثنای یک سلسله عملیات فضایی بشقاب های پرنده ای را در فضا دیده اند که به سرعت حرکت می کنند ودر اطراف سفینه های آن ها می گردند(۸۳).
فضانوردان شوروی بارها تصریح کرده اند که بشقاب های پرنده را در فضا دیده اند ومتوجه شده اند که بشقاب ها از سفینه های این ها مراقبت می کنند وحرکاتشان را زیر نظر دارند.
برخی از فضانوردان از بشقاب ها عکس وفیلم گرفته اند که جزء اسناد برخی پایگاه های فضایی کشورشان نگه داری می شود.
 ۶. مؤسسه «ناسا» از پایگاه های فضایی آمریکا مسئول جمع آوری معلومات تهیه شده در مورد بشقاب های پرنده است ونتیجه تحقیقات در پرونده های مخصوصی در گاوصندوق های نفوذناپذیری حفاظت می شود. از مطالبی که از این مؤسسه به بیرون انتقال یافته است این است که تاکنون ده ها فضانورد آمریکایی صدها بشقاب پرنده را دیده واز آن ها عکس وفیلم تهیه کرده است واز رویدادهایی که به هنگام ظهور بشقاب ها اتفاق می افتد فیلم جالب ومهیجی تهیه کرده اند که در این سازمان نگه داری می شود(۸۴).
٧. روز سیزدهم سپتامبر ١٩۶۶ فضانورد معروف گوردون، در حالی که سفینه جیمینی ١١ را هدایت می کرد، جسم نورانی پرنده ای را دید که در نور خورشید به رنگ نارنجی دیده می شد، این جسم از راه دور با سرعت سرسام آوری به سفینه نزدیک شد واز سفینه گذشت وبه دور آن گردش کرد وسپس از اوج خود کاست ودر ارتفاعی پایین تر از ارتفاع سفینه ناپدید شد.
این حادثه در هیجدهمین گردش سفینه بر فراز اقیانوس آرام اتفاق افتاد.
گوردون موفق شد که دو عکس از آن بگیرد. این جسم در عکس به شکل بیضی، وشبیه عکسی است که فضانورد معروف «آلدرین» از یک بشقاب پرنده برداشته است(۸۵).
٨. روز نهم ژوئیه ١٩۶٩ یعنی دقیقا یک روز پیش از آن که انسان برفراز کره ماه فرود آید، آرمسترانگ ورفیقش آلدرین هنگامی که با آپولو ١١ در اطراف کره ماه گردش می کردند ومشغول تحقیق در شکل کره ماه بودند، یک مرتبه متوجه شدند که دو سفینه فضایی دیگر، که یکی بزرگ ودیگری کوچک است در اطراف کره ماه مشغول عملیاتی هستند که هیچ سفینه ساخت بشر قادر به چنین عملیاتی نیست.
این دو سفینه بسیار پرنور بودند ودر ضمن عملیات از یکدیگر فاصله می گرفتند وسپس به یکدیگر نزدیک می شدند.
آرمسترانگ می گوید: من از دیدن آن دو سفینه نورانی بسیار دچار وحشت شدم، چون تاکنون چنین چیزی را ندیده بودم ومطمئن بودم که سفینه های ساخت بشر قادر به چنین عملیاتی نیستند ویقین دارم که این دو جسم نورانی را با چشم غیر مسلح دیدم.
ولی آلدرین وحشت زده نشد، زیرا او چندین بار نظیر آن ها را دیده بود(۸۶).
 ٩. فضانورد معروف «آلدرین» همسفر آرمسترانگ در آپولو ١١ سه سال پیش از سفر جنجالی اش، در سال ١٩۶۶ به هنگام گردش در اطراف زمین با سفینه جیمینی ١٢، تعداد چهار شیء نورانی دید که در این گردش او را دنبال می کنند وتمام کارهای او را زیر نظر دارند. در هنگام یک سفر دیگر یک شیء نورانی کوچک تری را دید، ولی به هنگام مراجعت از سفر جنجالی خود (١٩۶٩) همراه آرمسترانگ، از این بشقاب ها عکس وفیلم گرفت که کلا در آرشیو پایگاه فضایی «ناسا» نگه داری می شود.
چرا این فیلم ها در روزنامه ها ومجله های علمی چاپ نمی شود؟ بسیار روشن است، برای این که سازمان ناسا ودیگر سازمان های مشابه تاکنون نتوانستند این اشیای نورانی پرنده را توجیه کنند ونمی خواهند عجز وناتوانی خود را از توجیه چنین مسائلی در معرض تماشای جهانیان قرار بدهند، ولی در گزارش «ناسا» آمده است که فیلم ها حقیقی است ومؤسسه از تفسیر وتوجیه آن ها ناتوان است(۸۷).
آمریکا از این مخفی کاری ها زیاد دارد، در مورد پژوهش گران «پروژه کتاب ازرق» نیز که به منظور مطالعه وتحقیق در مورد بشقاب های پرنده تأسیس شده بود ودستور آن رسما به نیروی هوایی صادر شده بود، بدون اعلام نتیجه به کار خود پایان داد ونتیجه آن همه تحقیق وپژوهش در آرشیو نیروی هوایی مکتوم ماند.
١٠. داستان دیگری از مشاهده بشقاب پرنده توسط سرنشینان آپولو ١١ شاهد دیگری بر مخفی کاری ایالات متحده است. داستان از این قرار است:
آلدرین وآرمسترانگ در دومین دور پرواز جنجالی خود، در حالی که از شبکه سراسری رادیو وتلویزیون آمریکا صدای آن ها پخش می شد، گزارش دادند:
«یک شیء نورانی به سفینه ما نور افکنده است! این شیء نورانی بسیار حیرت انگیز است! ما چیزی نمی فهمیم! این نور از همه پوشش های سفینه نفوذ می کند وخود سایه ندارد! جدا عجیب است...!»
در این لحظه که صدای فضانوردان مستقیما از شبکه سراسری پخش می شد، مرکز تولید صدا وسیما، صدای فضانوردان را قطع کرد وپس از مدتی به تفسیر گزارش فضانوردان پرداخت وچنین گفت: «آن چه فضانوردان دیده اند موشکی بود که همراه سفینه به سوی کره ماه پرتاب شده بود!»
این تفسیر کسی را قانع نکرد، چون هرگز معقول نبود که موشک تا آن جا اشتعالش را حفظ کند. هم چنین هرگز امکان نداشت که نور موشک از جداره های سفینه نفوذ کند وهمه جای سفینه را روشن کند وخود سایه نداشته باشد(۸۸).
١١. داستان آپولو ١٧ از همه جالب تر است:
هارسون شمیدت ویوجین سیرفان، سرنشینان آپولو ١٧ به هنگام گردش در اطراف کره ماه، در حالی که لحظه به لحظه با مرکز زمین در تماس بودند، یک مرتبه گزارش داد:
 - یک جسم غول پیکری از دور دیده می شود به شکل هرم است، حرکات عجیبی دارد.
 - صدای انفجار می آید. آنتن سفینه ما به صورت مرموزی از کار افتاده ونوک آن به دور خود، دور می زند.
 - ما را زیر نظر دارند، ما خودمان را لو دادیم، ما را کشف کردند.
 - این شیء نورانی بالای سر ما پرواز اکتشافی دارد.
 - می ترسیم این یک شهاب باشد.
از مرکز زمین در پاسخ گفتند: نترسید، چیز مهمی نیست، در همه پروازها شبیه آن دیده شده وبه کسی آسیب نرسانیده است. «جون غلین» هم در سفر پیشین مشابه آن را دیده است.
فضانوردان به شدت به وحشت افتاده بودند وخود را در چند قدمی مرگ می پنداشتند. آن ها خیال می کردند که سفینه آن ها نیز با خطر نابودی مواجه است ولی بعدا متوجه شدند که این همان بشقاب پرنده ای است که تاکنون به کسی آسیب نرسانیده است ولی در همه عملیات فضایی حضور داشته است.
این ها نمونه ای از مشاهده بشقاب های پرنده توسط فضانوردان بود، ولی رؤیت بشقاب ها منحصر به خلبانان وفضانوردان نیست بلکه گروهی از دانشمندان نیز شخصا آن را دیده اند که فیلیپ کلاس یکی از آن هاست:
١٢. ستاره شناس معروف «فیلیپ کلاس» روز پنجم اکتبر ١٩٧٣ ساعت ٨ بعد از ظهر شیء نورانی عجیبی را دید که در منطقه اریزونا در حرکت بود وچند دقیقه بعد ناپدید شد.
او طبق روش دائمی خود کاغذ وقلمش را درآورد ومشخصات آن را نوشت.
از آن تاریخ مراقب آسمان است که در صورت تکرار چنین وضعی آن ها را ثبت کند.
این خبر در برنامه صبح پنجشنبه هشتم فوریه ١٩٧٩ از رادیو لندن پخش شد.
١٣. در ایالت کنتوکی آمریکا، در منطقه مشهور به مثلث دشت سبز مشاهده بشقاب پرنده به قدری تکرار شده که دانشگاه فرانکفورت (پایتخت ایالت کنتوکی) جمعی از اساتید دانشگاه را مأموریت داده که در این زمینه تحقیق کنند(۸۹).
در گزارش این هیئت آمده است: سه فقره از گزارش هایی که در ماه های اخیر رسیده است جای تردید نیست.
١۴. گزارش اول از طرف دو نفر از مأموران آتش نشانی رسیده است که در منطقه دشت سبز مشغول اطفای حریق بوده اند، یک بشقاب پرنده را دیده اند که در حدود یک ساعت در تعقیب آن ها بوده است.
١۵. گزارش دوم را آقای قسیس وهمسرش فرستاده اند که یک روز صبح هنگامی که رهسپار کلیسا بودند، در اثنای راه یک شیء نورانی دیدند که به شکل استوانه است وشباهتی به هواپیماها ندارد، مدتی بر فراز سر آن ها پرواز کرد، سپس به طرز شگفت آوری دور شد وناپدید گشت.
١۶. گزارش سوم مربوط به یک جوان هفده ساله است که بشقابی را بر فراز دشت سبز در حال حرکت دیده است وموفق شده که تصویر خوبی از آن بردارد وبه هیئت علمی ارسال نماید.
١٧. اسقف تیودور هیزبورج، رئیس دانشگاه نوتردام، اعلام کرده است که در اثنای مسافرتی که برای صید ماهی با «پول بیچنار» رئیس سابق دانشگاه، و«آلرشد بیتر آلارد» انجام می دادند، بشقابی را دیده اند که با نور خیره کننده وسرعت سرسام آوری در حرکت است. همراهان او نیز تأکید داشتند آن ها نیز به روشنی آن را مشاهده کرده اند(۹۰).
١٨. رادیو لندن در پاسخ پرسشی که در مورد بشقاب های پرنده شده بود که آیا حقیقت دارد یا نه؟ چنین گفت: یکی از فیلم برداران تلویزیون در «پاپمیرو» توانسته است که از یک بشقاب پرنده تصویرهایی را بردارد واین تصویرها از تلویزیون پخش شده است ودر همان روزها این گزارش در روزنامه های محلی منعکس شده است.
١٩. سه سال پیش تعدادی بشقاب پرنده بر فراز نیوزلند دیده شد که تلویزیون نیوزلند موفق شد فیلم مفصلی از حرکت بشقاب ها تهیه کند وپخش نماید. این خبر از طرف همه خبرگزاری ها پخش شد. رادیو لندن نیز همان شب این خبر را پخش کرد.
٢٠. خبرگزاری یونایتدپرس از ژوهانسبورگ (جنوب آفریقا) گزارش داد که دیروز (روز پنجشنبه ۴ ژانویه ١٩٧٩) یک خانم وکودکش، شش مخلوق عجیب الخلقه را دیده بود که در جلو یک جسم نورانی پرنده، ایستاده اند، وآن جسم نورانی، نورهای رنگین وخیره کننده ای از خود تولید می کند وبر فراز یکی از راه های زراعتی به پرواز درآمده است.
این خانم که «میگان کویزیت» نام دارد، بهت زده این مخلوقات را تماشا می کرد که آن ها درصدد سخن گفتن با او برآمدند وخانم کویزیت وحشت زده جیغ کشید.
آن ها وقتی که وحشت او را دیدند، به داخل بشقاب رفته، مقداری از او دور شدند.
خانم کویزیت می افزاید: من بشقاب پرنده را از فاصله بیست متری دیدم. پنج یا شش مخلوق عجیب الخلقه را دیدم که لباس عجیبی پوشیده بودند وچکمه هایشان به پیراهنشان متصل بود، برخی از آن ها ریش داشتند وماسک هایی چون ماسک فضانوردان به صورت زده بودند.
یک بار دیگر که یکی از آن ها به سوی خانم کویزیت نگاه کرده است، خانم کویزیت به خود جرأت داده، به او «هلو» (سلام) گفته است. آن گاه صدای بلند وآهنگینی در پاسخ شنیده که مفهوم آن را درک نکرده است.
آن گاه به بچه اش گفته که به خانه رفته، پدرش را فراخواند. در همان لحظه آن شش تن به داخل بشقاب پرنده رفته، در آن را، که یک متر ونیمی بوده واز بالا به پایین کشیده می شده، بسته اند وبه پرواز درآمده اند وچند لحظه بعد در پشت ابرها ناپدید شده اند(۹۱).
با توجه به نمونه های یاد شده روشن می شود که داستان بشقاب های پرنده در تمام نقاط جهان واز طرف همه طبقات دیده شده است: در آمریکا، شوروی، انگلستان، فرانسه، نیوزلند، ژاپن، آفریقا، آرژانتین وکشورهای عربی.
آخرین بشقابی که (تا زمان تألیف کتاب) دیده شده، چند روز پیش (٢١ ژانویه ١٩٧٩) بود که در کویت دیده شد.
همه خبرگزاری ها خبر آن را در گزارش خود آوردند. به دنبال آن هیئت دولت جلسه کرده، گروهی را متشکل از وزارت نیرو، پست وتلگراف، داخله، دفاع وهواپیمای کشوری مأمور کرد که با همکاری گروهی از دانشمندان آکادمی علمی کویت به تحقیق در مورد این حادثه بپردازند.
خبرگزاری ها گفتند: این بشقاب پرنده که اخیرا در کویت دیده شده، جسمی نورانی به قطر ۴۵ متر وارتفاع هشت متر بوده است. در میان افرادی که آن را دیده اند، کسی که از همه به آن جسم نزدیک تر بوده، از فاصله صد متری بوده است(۹۲).
نتیجه ای که در این گروه به دست آمد این بود که هرگز احتمال آن نمی رود که این شیء نورانی مربوط به یک دولت دیگری باشد که برای جاسوسی ویا هدف دیگری به این جا آمده باشد.
زیرا تا جایی که ما اطلاع داریم در این دنیا دولتی نیست که از نظر تکنولوژی قادر به ساختن چنین دستگاهی باشد.
این بشقاب در پنجاه کیلومتری شهر کویت ودر نزدیکی مرکز استخباراتی قمرهای مصنوعی فرود آمده بود. وتعداد هفت نفر از مهندسان فنی شرکت نفت کویت آن را دیده بودند ویک کارشناس آمریکایی نیز آن را دیده بود.
داستان بشقاب پرنده یاد شده را مجله الکفاح العربی چنین می نویسد:
گروهی از مهندسان فنی در مرکز پالایشگاه شرکت نفت کویت از صفحه دستگاه الکترونیکی متوجه شدند که یکی از واحدهای پالایشگاه از کار افتاده است. هفت نفر از مهندسان به همراه یک نفر کارشناس آمریکایی به محل آن واحد پالایشگاه رفتند ودیدند یک جسم عجیب وغریبی در ٢۵٠ متری پمپ بر زمین نشسته است.
این جسم به شکل استوانه ای بود وحجم آن کمی بزرگ تر از یک هواپیمای جمبوجت بود ویک گنبد قرمز رنگی داشت. هنگامی که به محل موتور رفتند، دیدند که در ساختمان باز است وهمه دستگاه های موجود در این واحد پالایشگاه از کار افتاده است ولی هیچ دلیل روشنی برای از کار افتادن دستگاه ها در بین نیست.
برخی از تکنیسین ها تصمیم گرفتند که به آن جسم نورانی نزدیک شوند ولی برخی دیگر آن ها را از این کار برحذر داشتند.
مدت هفت دقیقه به حالت تردید ایستادند وبه آن نگاه کردند. ناگاه در برابر دیدگان تماشاگران از زمین برخاست وبا آرامی خاصی که همه سفینه ها وهواپیماها از نظیر آن ناتوان هستند، از آن ها دور شد وسرانجام در فضا ناپدید شد.
از این بشقاب به هنگام برخاستن وحرکت کردن، کوچک ترین صدایی شنیده نشد.
مهندسان فنی وکارشناس آمریکایی به محل پالایشگاه برگشتند وبا کمال تعجب مشاهده کردند که همه دستگاه ها با دور شدن بشقاب، خودبه خود به کار افتاده اند(۹۳).
همه تماشاگران، مهندس فنی وکارشناس مسائل فضایی وصاحب اطلاعات وسیع از انواع سفینه های موجود در جهان بودند. همگی اتفاق نظر داشتند که این جسم نورانی از سفینه های موجود در روی زمین نیست، بلکه از همان بشقاب های پرنده ای است که تاکنون هزاران بار در تمام مناطق جهان دیده شده است وبیش از آن چیزی از حقیقت آن ها کشف نشده است.
از شگفت انگیزترین داستان های بشقاب پرنده، داستان معروف «تل ۶۰» می باشد که به جهت شهرت آن در این جا نقل نمی کنیم(۹۴).
اقوال دانشمندان
بعد از مطالعه نمونه هایی از گزارش های مربوط به بشقاب های پرنده لازم است بررسی کوتاهی درباره گفتار دانشمندان به عمل آوریم. پیش از آن که تفسیر وتوجیه آن ها را بازگو کنیم، یادآور می شویم که دانشمندان، تمام ابزار ودستگاه های امروزی را در این باره به کار انداخته اند واز همه آن ها نتیجه مثبت گرفته اند؛ فی المثل دانشمندان، کامپیوتر را در زمینه بشقاب های پرنده استخدام کرده اند وتمام معلومات موجود را به آن داده اند ونتیجه ای که از آن گرفته اند تأیید وجود بشقاب های پرنده است.
دکتر «ژاک والیه»، دانشمند وفیزیک دان معروف فرانسه، که شانزده سال از عمر خود را در این پدیده شگفت سپری کرده است می گوید: کامپیوتر تاکنون در حدود هزار فقره رؤیت بشقاب پرنده را قید کرده است. این رقم در حدود سیزده درصد بشقاب هایی است که بیننده های آن ها به مراکز علمی مراجعه کرده، رؤیت خود را تقدیم نموده اند، اما بشقاب هایی که دیده شده ولی بیننده ها به مراکز خاص علمی مراجعه نکرده اند بیرون از شمار است(۹۵).
مجله الف باء می نویسد: معلوماتی که به کامپیوتر داده شده، نتیجه می دهد که مغزهای الکترونیکی، واقعیت بشقاب های پرنده را اثبات می کند.
این مجله می افزاید: کسانی که ادعای رؤیت بشقاب ها را می کنند، ابتدا با دستگاه های کشف دروغ آزمایش می شوند وگاهی به وسیله خواب های مغناطیسی مورد آزمایش قرار می گیرند. نتیجه آزمایش ها این بوده که ٩۵ درصد ادعاها راست بوده است(۹۶).
از آغاز سال ١٩٧٨ مسیحی برنامه مشترکی توسط ده دولت برای تحقیق در مورد بشقاب های پرنده با استخدام کامپیوتر آغاز شده است. دولت های یاد شده عبارت اند از: آمریکا، کانادا، بلژیک، فرانسه، دانمارک، نروژ، سوئد، فنلاند، انگلیس وآلمان غربی.
رئیس بخش سوئد «بیرتیل کولیمان» امیدوار است که این برنامه مشترک بتواند حرکت های بشقاب های پرنده را در نیم کره شمال زیر نظر قرار دهد(۹۷).
از این خبرها که جسته - گریخته به بیرون از محافل علمی رخنه می کند، معلوم می شود که تحقیق وپژوهش در این زمینه در کشورهای مختلف جهان ادامه دارد ولی چه رازی در آن نهفته است که نتیجه این تحقیقات به هیچ وجه اعلام نمی شود.
یکی از مهم ترین سمینارهایی که در این زمینه برگزار شده سمینار باشکوهی است که با شرکت صدها دانشمند از کشورهای مختلف جهان در ارمنستان شوروی برگزار گردید. در این سمینار گفته شد: کشف اسرار بشقاب های پرنده دگرگونی شگرفی در زندگی انسان بر روی کره خاکی خواهد گذشت(۹۸).
در این سمینار از همه کشورهای جهان خواسته شد که دست به دست هم داده، طی یک برنامه جهانی، پدیده بشقاب های پرنده را مورد تحقیق قرار دهند.
در این سمینار دکتر «آ. آدریک» از آمریکا ودکتر «آ. کاراواستتیف» از شوروی وجمعی از دیگر کشورها به عنوان اعضای اصلی وهسته مرکزی این برنامه انتخاب شدند.
با این همه اهتمام که از طرف آکادمی های علمی جهان به این پدیده ابراز می شود، هرگز نتیجه روشنی به دست نمی آید ودر اعلام نتیجه از یک سیاست مرموزی پیروی می شود. هدف اصلی چنین منظور می شود که در افکار عمومی تلقین شود که بشقاب های پرنده چیز مهمی نیست وهرگز لزومی ندارد که در اطراف اش فکر کنند.
پرفسور «دیمتری مارتینوف»، رئیس کرسی فیزیک فلکی در دانشگاه مسکو، در مصاحبه ای با خبرنگار تاس می گوید: بشقاب های پرنده چیز تازه ای نیست، همواره مردم اشیای نورانی در آسمان می دیدند وداستان هایی در این زمینه در کتاب مقدس آمده است!
سپس می افزاید: تحقیقات علمی نشان می دهد کسانی ادعا می کنند بشقاب های پرنده را دیده اند، یا هواپیما، سفینه، بالون دیده اند ویا ستاره های نورانی وسنگ های سرگردان را دیده اند!
او می گوید: برخی دیگر از این ادعاها صرفا خیال وپندار است که از انعکاس نور وامثال آن پدید می آید وحقیقتی به جز در سطح قوس وقزح ندارد(۹۹).
آکادمی «لیف آرتسیموفج» شوروی نیز سخنان او را تکرار کرده می گوید:
سخن از بشقاب پرنده اساس درستی ندارد! ودر روزنامه رسمی شوروی بشقاب های پرنده به عنوان پندارهای پوچ وشایعات بی اساس اعلام شده است! در صورتی که در ماده سوم از پیمان مهمی که در سی ام سپتامبر ١٩٧١ بین آمریکا وشوروی به امضا رسید، آمده است: «دو کشور متعهد می شوند که هرگونه معلوماتی در مورد بشقاب های پرنده به دست آورند با کشور هم پیمان تبادل کنند، تا ظهور این بشقاب ها یا تفسیر غلط آن ها موجب بروز جنگ هسته ای میان دو کشور نگردد».
این پیمان را «آندره گرومیکو» از طرف شوروی و«ولیم دو جرز» از طرف آمریکا امضا کردند(۱۰۰).
از متن این پیمان، که ده سال پیش توسط وزرای امور خارجه آمریکا وشوروی به امضا رسیده است، به خوبی روشن است که هردو کشور وجود بشقاب پرنده را باور کرده اند واز تفسیر آن تاکنون فرو مانده اند، ولی به دلایلی نمی خواهند اعتقاد خود را برای همگان شرح دهند، بلکه می خواهند مردم آن ها را افسانه بپندارند. در صورتی که خودشان آن چنان جدی تلقی می کنند که می ترسند تفسیر غلط آن موجب بروز جنگ هسته ای بشود.
نتیجه می گیریم که داستان بشقاب های پرنده نیز هم چون حوادث مثلث برمودا ناشناخته مانده، وتاکنون تفسیر وتوجیه قابل اعتمادی از آن نشده است. در این جا دانشمندانی هستند که فرضیه هایی را ارائه کرده اند، تا شاید بتوانند این مشکل را بگشایند، ولی تاکنون نه تنها مشکلی را نگشوده اند، بلکه بر تعداد مشکلات افزوده اند.
یکی از این فرضیه ها، تئوری دو دانشمند زیست شناس (بیولوژیست) به نام های: «اف. کالاهان»، و«دی. مانکین» است که می گویند: هنگامی که حشرات در حومه مغناطیسی قرار می گیرند ممکن است آن جا یک نوع خلأ الکتریکی در مکان های نزدیک به آن نقطه ایجاد شود که این خلأ با یک نوع «نور» همراه باشد، وهنگامی که حشرات از حومه مغناطیسی خارج شدند، آن نور ناپدید شود(۱۰۱).
این دو زیست شناس معتقدند که باید یک سلسله شرایط جوی دست به دست هم بدهند تا چنین خلأیی به وجود بیاید.
آن ها می گویند: ممکن است در پرتو شرایط خاصی حومه مغناطیسی نیرومندی در آتمسفر زمین، همراه با گردبادهای توأم با رعد ایجاد شود که موجب چنین خلأ الکتریکی بشود.
آن ها اضافه می کنند: مایعات موجود در اندام حشرات زنده «هادی» خوبی برای الکتریسیته است وامکان دارد که پرواز دسته جمعی گروه انبوهی از حشرات، وعبور آن ها از حومه مغناطیسی موجب پیدایش نوری در فضا بشود که به صورت بشقاب پرنده دیده شود(۱۰۲).
این خلاصه تئوری دو بیولوژیست متعلق به وزارت کشاورزی آمریکاست! ولی نمی دانیم او چگونه غفلت کرده است از این که غالب بشقاب های پرنده در روز روشن ودر هوای صاف وبه دور از هرگونه رعدوبرق وگردباد وغیره دیده شده اند!
وآیا فراموش کرده اند که در غالب رؤیت ها، بشقاب ها مدت درازی با هواپیماها سرگرم بوده، بالا وپایین رفته، حرکت آن ها را زیر نظر داشته اند! وخلبان ها تردیدی نداشته اند که آن اجسام نورانی در تعقیب این هواپیماها می باشند.
وآیا غفلت کرده اند که آمار رسمی وجود آن ها را اثبات کرده، وکامپیوتر آن را تأیید کرده است.
یک دانشمند فیزیک دان که از اساتید هاروارد است، تئوری دیگری ابراز کرده می گوید: بشقاب های پرنده چیزی جز اوهام وخرافات نیست که در شرایط جوی غیرعادی به چشم بعضی ها به اشتباه جلوه کرده، وخبر آن ها در رسانه های گروهی بزرگ شده، این افسانه های خبری را به وجود آورده است!
این استاد فیزیک، چگونه غفلت کرده است از این که این اجسام نورانی اگر افسانه باشند، پس چگونه در رادار دیده می شوند ودر دوربین های عکاسی منعکس می شوند ودر فیلم های سینمایی ظاهر می شوند؟! آیا واقعا تصور می کنند که اوهام وخیالات هم قابل عکس برداری است ومی تواند در رادار ظاهر شود ودستگاه های فراوانی را از کار بیندازد؟!
در این جا تئوری سومی هست که می گوید: بشقاب های پرنده سفینه های فضایی دیگر کرات منظومه شمسی است که برای مطالعه کره زمین به سوی کره خاکی فرستاده می شود.
این تئوری طرفداران فراوانی دارد وشاید بهترین تئوری باشد، ولی فرضیه صرف است وهرگز دلیلی آن را به مرحله ثبوت نزدیک نساخته است.
اگر این تئوری، آن ها را متعلق به خارج از منظومه شمسی بداند، مسئله مشکل تر می شود، زیرا آمدن آن ها از نزدیک ترین ستاره با سرعت سرسام آوری که دارند بیش از پنجاه میلیون سال وقت لازم دارد.
تئوری دیگری که از سالیان متمادی معروف شده، که این بشقاب ها، دستگاه های جاسوسی دولت های بزرگ است ونمی خواهند به وجود آن اعتراف کنند، دیگر طرفداری ندارد وبطلان آن روشن شده است، زیرا خود ابرقدرت ها با تمام امکانات در صدد کشف حقیقت آن برآمده اند وتاکنون توفیقی به دست نیاورده اند. دیگر این که هیچ دولتی از نظر تکنولوژی به حدی نرسیده است که شبیه آن ها را بسازد وگرنه هواپیماهای جنگنده را براساس فنی آن ها می ساختند تا ویژگی های آن ها از قبیل سرعت سیر، صعود وفرود عمودی، از کار انداختن دستگاه ها، ناپدید شدن ودیگر مزایا را داشته باشد.
داستان بشقاب های پرنده، هم چون حوادث «مثلث برمودا» جزء پدیده هایی است که بشر قرن بیستم از حل آن فرومانده است.
چه کسی این بشقاب ها را در اختیار دارد؟!
پس از بررسی دیدگاه ها، این سؤال مطرح می شود که: چه کسی این بشقاب ها را در اختیار دارد؟
پاسخ به این پرسش بسیار سخت است وفقط پاسخ مغز متفکر قرن، آلبرت اینشتین، صاحب نظریه معروف نسبیت، ممکن است، گامی به سوی حقیقت وروزنه ای به سوی واقعیت باشد. آن جا که می گوید:
«ملتی که این اشیای نورانی را در اختیار دارند، گروهی از نژاد بشر هستند که بیست هزار سال پیش زمین را ترک گفته اند»(۱۰۳).
شاید نظریه انیشتین راه گشای پژوهش گران باشد، وسرانجام به کشف واقعیت منتهی گردد، ولی ضرورتی ندارد که این تیره از بشر متعلق به بیست هزار سال پیش باشند، شاید متعلق به هزار واندی سال پیش باشند.
هم چنین ضرورتی ندارد که این گروه کره خاکی را ترک گفته باشند، ممکن است فقط بخش خاکی کره زمین را ترک گفته باشند ودر منطقه وسیعی از اقیانوس اقامت گزیده باشند. آن جا که مثلث برمودا نامیده می شود وهیچ هواپیما وسفینه ای نمی تواند بر فراز آن به پرواز درآید وهیچ کشتی اقیانوس پیمایی نمی تواند به حریم آبی آن نزدیک شود. شاید آن ها متعلق به وارثان حقیقی این کره خاکی باشد که از هزار واندی سال پیش در پشت پرده غیبت منتظر فرمان الهی است که ظهور کرده، حکومت واحد جهانی را بنیان گذارد وحکومت عدل الهی را بر اساس عدالت وآزادی حقیقی استوار سازد که نوید آن در قرآن کریم چنین آمده است: ﴿ونُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی اَلَّذِینَ اُسْتُضْعِفُوا فِی اَلْأَرْضِ ونَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً ونَجْعَلَهُمُ اَلْوارِثِینَ(۱۰۴).(۱۰۵)

بخش دوم: افسانه بودن جزیره خضرا
این مدعیان در طلبش بی خبرانند * * * آن را که خبر شد خبری باز نیامد

بخش اول این کتاب به پایان رسید. در این بخش شما به سه ادعا پی بردید:
ادعای اول همان اصل روایت خضرا بود که ما آن را از جلد ۵٢ کتاب بحار الانوار علامه مجلسی نقل کردیم. براساس این روایت آقای «علی بن فاضل مازندرانی» ادعا کرده است که من به جزیره ای رفتم که حضرت حجت (عجل الله فرجه) ویاران وفرزندان شان در آن جا سکونت دارند.
ادعای دوم وسوم هم کشف بسیار مضحکی بود که آقای ناجی نجّار در روزگار ما انجام داده است. همان طور که خواندید وی مدعی شده است که جزیره خضرایی که علی بن فاضل مازندرانی در هفت صد سال پیش به آن سفر کرده همین مثلث برمودای امروزی است وبشقاب پرنده ها در اختیار ساکنان جزیره خضرا؛ یعنی امام زمان ویاران وفرزندان اش است.
اکنون وقت آن رسیده است که در بخش دوم کتاب، در این باره بحث کنیم که آیا روایت جزیره خضرا سند معتبری دارد یا بی اعتبار است؟ آیا افرادی که این روایت از قول آن ها نقل شده ساختگی ومجهول اند یا خیر؟ کدام دانشمند حدیث شناسی راویان این حدیث را توثیق وتأیید کرده است؟
دیگر این که: از زنجیره وسند این حدیث که بگذریم آیا محتوا ودلالت آن، درست است؟ آیا با مبانی دین ناسازگار است؟ چرا؟ در چه قسمت هایی از روایت خضرا اصول ومبانی اسلام زیرپا گذاشته شده است؟ آیا حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) ازدواج کرده وفرزندانی دارد؟ مسکن ایشان کجاست؟ آیا تطبیق جزیره خضرا بر مثلث برمودا کار درستی است؟ آیا سوژه های ژورنالیستی را با دین پیوند زدن درست است؟ وآیا...؟
این ها همه مسائلی است که در همین بخش خواهید خواند.
بررسی سند روایت جزیره خضرا (۱۰۶)
در خصوص سند روایت جزیره خضرا، نکات ذیل را یادآوری می کنیم:
١. اولین سؤال ما درباره فردی است که در ابتدای روایت می گوید: «در خزانه امیر المؤمنین... علی بن ابی طالب، رساله ای به خطّ شیخ فاضل، عالم عامل، فضل بن یحیی طیبی یافتم».
این شخص از نظر ما ناشناخته واسم ونسب وخصوصیات دیگر او، کاملا مجهول است. با یک نظر اجمالی به ابتدای روایت می فهمیم که او به طور قطع مرحوم مجلسی نیست، چرا که ایشان با صراحت فرمودند: «این داستان را از یک رساله دیگر نقل می کنم».
همان گونه که مرحوم سید هاشم بحرانی (از معاصران مجلسی) در نقل داستان می گوید: «بعضی از بزرگان فرموده اند که این حدیث را به خط شیخ فاضل... یافته ایم»(۱۰۷).
این جمله هم مانند عبارت مرحوم مجلسی دلالت ندارد بر این که مرحوم بحرانی مستقیما از راوی شنیده باشد. بر فرض این که بپذیریم مرحوم بحرانی مستقیما از راوی شنیده است این سؤال مطرح می شود که چگونه بحرانی (رحمه الله) او را دیده وداستان را بدون واسطه از او شنیده ولی مرحوم مجلسی او را ندیده است با این که بحرانی ومجلسی هردو، در یک زمان می زیسته اند. دیگر این که به چه علت مجلسی (رحمه الله) به نقل از یک رساله متداول بسنده کرده وراجع به نویسنده وصاحب آن تحقیق نفرموده اند تا حقیقت داستان را از او شفاها سؤال کند.
٢. سؤال دوم این که چگونه این شخص «مجهول» خط طیبی را شناخت واطمینان یافت که آن چه را در آن رساله یافته، خط «طیبی» است.
آیا خط طیبی، که صدها سال قبل از راوی مجهول، فوت کرده است، در بین مردم آن چنان مشهور ومعروف بوده که حتی این فرد مجهول الحال هم آن را شناخته است؟
شاید واقع مطلب بر این شخص، مشتبه شده باشد به این جهت که مثلا وقتی که دیده طیبی این داستان را روایت می کند، فکر کرده لابد کاتب آن هم اوست در صورتی که بین این دو امر، ملازمه ای نیست.
٣. با توجه به این نکته ما مشاهده می کنیم که «علی بن فاضل» (کسی که در روایت به عنوان «مازندرانی» توصیف می شود وبعد خودش را در متن همین روایت، «عراقی» معرفی می کند) تلاش زیادی برای اثبات برخی از فضایل به نفع خودش دارد واین نکته از متن گفتارش با سید شمس الدین، آن جا که از ملاقات با امام سخن می گوید، به روشنی معلوم می شود:
«ای سرورم، من یکی از بندگان مخلص آن حضرت هستم با این همه امام را ندیده ام. بعد سید شمس الدین به من فرمود: چرا، تو او را دو مرتبه دیده ای...» وآن دو مرتبه را برایش توضیح می دهد.
علاوه بر این، همه روایت در صدد اثبات یک فضیلت بی نظیر برای اوست وآن این که او خدمت کسی رسیده که دیگران نرسیده اند وهم چنین در صدد اثبات عنایت وتوجه امام به اوست.
پس وقتی ما این نکات را مورد توجه قرار می دهیم وبر آن، این حقیقت را بیفزاییم که هیچ یک از معاصران علی بن فاضل، او را توثیق نکرده ومورد اعتماد ندانسته اند وفقط کسانی او را قابل اعتماد دانسته اند که صدها سال پس از او زیسته اند وجالب این که، دلیل ومستند آن ها در اعتماد به او، ظاهرا خود روایت جزیره خضرا است.
با توجه به این نکات، نتیجه می گیریم که: اطمینان به صحت آن چه او برای ما نقل می کند امکان ندارد، چون احتمال می دهیم اصل قضیه وریشه داستان، از بافته های ذهن اوست که برای رسیدن به شهرت یا برای نایل شدن به اهداف دیگری آن را ساخته است، هم چنان که در طول تاریخ، نمونه های آن را مشاهده کرده ایم.
۴. از جمله نکاتی که شک وبدگمانی ما را در خصوص این راوی وداستانش افزایش می دهد این است که معاصران او مانند علامه حلی (رحمه الله) وابن داود، که در سال ٧٠٧ قمری از تألیف کتاب رجالی خود فراغت یافته بود، وهم چنین علمای دیگر، به طور کلی او را نادیده گرفته وهیچ کدام از آنها حتی یک کلمه درباره او سخن نگفته اند. با این که داستان گران بها وبی نظیر او، باید آن ها را بر اشاره به داستان وراوی آن تشویق وتحریص می کرد وبر ستودن راوی وداستانش تحریک می نمود وآنان چنین داستانی را به عنوان یکی از دلایل امام وامامت قرار دهند وآن را شایسته نقل در کتاب های خود بدانند. وقتی می بینیم دانشمندان اسلامی، مطالب وداستان های کم اهمیت تری را در نوشته هایشان آورده اند ولی این داستان را نادیده انگاشته اند، پی می بریم که شاید آن را دروغ وباطل به حساب آورده اند؟ یا آن را نشنیده اند؟ ویا اساسا چنین داستانی در زمان آن ها ساخته نشده بود؟!
همه این احتمالات وجود دارد وهمه آن ها، ما را به شک در این داستان وراوی آن فرا می خواند. شاید کسی بگوید که شخصیت های برجسته دیگری هم وجود دارند که نویسندگان معاصر آن ها، نامشان را در کتاب های رجالی خود نیاورده اند وشاید نسبت به این راوی نیز همین مسئله اتفاق افتاده باشد.
ولی ما با دقت متوجه می شویم که این پاسخ در حقیقت تلاش بیهوده ای است، زیرا این چنین شخصیت هایی اگرچه در بعضی از کتاب های رجالی مطرح نشده اند اما در کتاب های دیگری که در همان زمان تألیف گردیده، به قلم آمده ومطرح شده اند. یا این که حداقل، مورد اعتماد بودن آن ها با قراین وشواهدی غیر از آن چه خود آن ها راجع به خودشان گفته اند ثابت شده است، وبرخلاف علی بن فاضل، یک داستان منحصربه فرد نداشته اند که کتاب های معتبر تاریخ، مانند آن را ثبت وضبط نکرده باشند.
آری، همین که معاصران علی بن فاضل، داستان او را نادیده انگاشته اند وهیچ گونه خبری از آن نداده اند باعث برانگیخته شدن شک وبدگمانی جدّی ما نسبت به او می شود.
۵. از جمله نکات جالب توجه این که در خود روایت به صراحت آمده است:
علی بن فاضل، داستان را از شروع تا پایان، در حضور طیبی وگروهی از علمای حلّه واطراف آن، که برای زیارت شیخ آمده بودند، توضیح می دهد. حال این که ما هیچ فردی از این عدّه را پیدا نکردیم که داستان را بی واسطه یا حداقل باواسطه نقل کند. در صورتی که از آن ها انتظار می رود تا آن را در شهرها ودر بین مردم منتشر ساخته باشند واین داستان جالب را نقل مجالس ومحافل کنند، زیرا در این حکایت، جایگاه وجود امام زمان (عجل الله فرجه) وفرزندانش در یک موضع استثنایی وپیچیده، تعیین شده است.
هم چنین ما انتظار داشتیم مردم گروه گروه به زیارت قهرمان این کشف عجیب، نایل شوند وبه او تبرک جویند وتلاش کنند داستان را مستقیما از خودش بشنوند ودر کتاب های دیگر ثبت کنند ودانشمندان هم با آوردن نام او وداستانش، در کتاب های رجالی وغیررجالی خود، تبرک بجویند.
اما هیچ یک از این حوادث رخ نداد وتنها فردی که آن را نقل کرده، «طیبی کوفی» است. البته این نقل هم توسط فرد ناشناس، در بین اوراقی در میان گنجینه ای از کتاب ها کشف شده است وعجیب این که نویسنده ناشناس داستان هم، به خاطر خط معروف ومشهورش، توسط این مرد ناشناس، شناخته وکشف شده است!
صداقت راوی دلیل بر درستی مطالب داستان نیست
اگر از مطالبی که در مورد سند روایت گفتیم به طور کلی صرف نظر کرده وفرض کنیم «علی بن فاضل» نسبت به آن چه که برای ما حکایت می کند صادق است ولی صداقت او دلیل بر صحت مطالب داستان نیست، زیرا ما راهی برای اثبات صدق ودرستی ادعاهای «شمس الدین محمد عالم» نداریم.
بر فرض صداقت «علی بن فاضل» ما تنها می توانیم نتیجه بگیریم که در فلان قسمت از جهان، جزیره ای به نام «خضرا» وجود دارد ودر آن جزیره شخصی به نام «شمس الدین» وهم چنین گروهی دیگر زندگی می کرده اند واین افراد ادعا داشتند که نواده های حضرت مهدی (عجل الله فرجه) می باشند. ولی چگونه می توان صحت ادعایشان را ثابت نمود. شاید می خواسته اند مردم را از این طریق گمراه کنند وافکار آن ها را بازیچه اغراض خود قرار دهند. آن گونه که افراد بسیاری را می بینیم که برای اهداف شیطانی وپلید خود به این وسیله متوسل می شوند. بنابراین ما نمی توانیم وجود این افراد را در جزیره ای که اطراف آن را آب های سفید احاطه کرده است، دلیل صدق ادعای آن ها بدانیم چرا که «علی بن فاضل» نابودی دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) وغرق شدن کشتی های آن ها را به چشم خود ندیده بود بلکه این مطالب، تنها ادعاهای رفیقش بود که از او شنیده بود.
ونیز خبردادن نام «علی بن فاضل» ونام پدرش ودیگر خصوصیات او، به هیچ وجه برای اثبات این ادعا مؤثر وکافی نیست، زیرا اطلاع پیدا کردن از این قبیل اطلاعات، از طرق عادی هم امکان پذیر است وممکن است آن ها مأمور ویژه ای، جهت شناخت هر تازه وارد واطلاع یافتن در مورد خصوصیات او، در جزیره داشته باشند. علاوه بر این که خود «علی بن فاضل» در ابتدا می گوید:
«این فرد را دیده که در سفر از دمشق تا مصر همراه ما بود». صاحب کتاب تبصرة الولی این عبارت را هم اضافه می کند که: «با ما تا جزیره اندلس هم سفر بوده، پس به او گفتم: آیا تو در سفر از دمشق به مصر، همراه ما بودی؟ گفت:
نه، باز سؤال کردم: آیا در سفر از مصر به طرف اندلس هم سفر ما نبودی؟ گفت:
به خدا قسم نبودم»(۱۰۸).
با دقت در این جملات می یابیم که «علی بن فاضل» تنها به گفته آن شخص که می گوید: «به خدا قسم هم سفر شما نبودم» اکتفا کرده است! با این که ما اطمینان داریم افراد این قافله هرچند زیاد باشند، به خاطر طولانی بودن زمان سفر واین که افراد به ناچار با یکدیگر مراوده دارند، قطعا باهم آشنا می شوند وباز اطمینان داریم که «علی بن فاضل» در این که این فرد با او هم سفر بوده، شک ندارد.
داستان جزیره خضرا در منابع اولیه (۱۰۹)
منبعی قدیمی تر از کتاب مجالس المؤمنین تألیف قاضی نور الله تستری - که در سال ١٠٩١ ق شهید شد(۱۱۰) - در مورد حدیث «جزیره» در اختیار ما نیست وما کسی را نیافتیم که قبل از او، این داستان را نقل کند. البته به غیر از احتمالی که راجع به «سید شمس الدین محمد بن اسد الله» معاصر نور الله تستری داده می شود(۱۱۱).
وهم چنین در مورد محقق کرکی گفته اند که او یک ترجمه فارسی برای داستان نوشته که در ذیل کتاب «سید شمس الدین» به چاپ رسیده است(۱۱۲) ولی این احتمال پایه محکمی ندارد، چون در کتاب ها ومنابعی که شرح حال وتاریخ زندگی محقق کرکی وتألیفات او، آمده است، از چنین ترجمه ای خبری نیست(۱۱۳).
نکته قابل ملاحظه دیگر این که: شیخ آقا بزرگ تهرانی، گرچه در ابتدا ترجمه «جزیره خضرا» را به مرحوم محقق کرکی نسبت داده است(۱۱۴)، اما در پایان از حرف خود برگشته وبا حالت تردید فرموده اند: «شاید ترجمه ای که به محقق کرکی (رحمه الله) نسبت می دهند همان ترجمه ای باشد که در رساله «شمس الدین محمد بن اسد الله» وارد شده یا این که خود مرحوم سید شمس الدین آن ترجمه را، در رساله اش داخل نموده است»(۱۱۵).
داستان جزیره خضرا در امالی شهید
قاضی تستری (رحمه الله) در کتاب المجالس خود نقل می کند که شهید (رحمه الله) در برخی از «امالی» خود، داستان جزیره را روایت کرده است(۱۱۶)، اما مرحوم قاضی برای ما توضیح نداده اند که آیا ایشان با چشمان خود این مطلب را در امالی شهید دیده اند یا این که به نقل واسطه هایی اعتماد نموده اند که در صورت اخیر، ما برای اطمینان به صحت روایت یا حداقل برای گمان به درستی آن باید آن واسطه ها را بشناسیم.
علاوه بر این، مرحوم مجلسی (رحمه الله) برای نقل داستان جزیره، یک فصل، ویژه مطالب نادر، باز می کنند(۱۱۷). در صورتی که اگر چنین روایتی را از شهید (رحمه الله) دیده بود، آن را در فصل های دیگر می آورد ولزومی نداشت باب جداگانه ای به عنوان «نوادر» باز کنند، با این که مرحوم مجلسی با صراحت می فرمایند که: «تمام کتاب ها ونامه ها وسؤال وجواب های شهید (رحمه الله) را نزد خود داشته است»(۱۱۸).
بنابراین بسیار بعید است که شهید (رحمه الله) املا یا نوشته ای داشته ومرحوم مجلسی به آن دسترسی پیدا نکرده باشند؛ مخصوصا با توجه به تلاش فراوانی که ایشان دریافتن منابع می فرموده اند. هم چنین با توجه به این که هیچ کدام از منابع تاریخی مربوط به شرح حال وزندگی شهید، اشاره به چنین داستانی در نوشته ها ویا املاهای شهید نکرده اند(۱۱۹).
واحتمال این که املای مورد بحث، در ضمن بعضی از کتاب های او آمده صحیح نیست، زیرا این احتمال در غیر مجموعه های «شیخ محمد علی جبعی» مردود است، به علت آن که بیشتر نوشته ها وکتاب های شهید (رحمه الله) معروف ومشهور است هم چنان که مرحوم مجلسی (رحمه الله) در اول کتاب بحار الانوار متذکر شده اند(۱۲۰). در مجموعه گردآوری شده توسط شیخ محمد علی جبعی هم چنین داستانی وجود ندارد.
ونیز احتمال این که داستان جزیره در مجموعه هایی شامل موضوعات پراکنده ومتفرقه، آمده باشد صحیح نیست، چون مرحوم مجلسی تصریح می فرمایند که:
این داستان را در هیچ کتاب معتبری نیافته است وبه همین جهت، آن را در باب «نوادر» نقل می فرماید(۱۲۱).
بر فرض که از همه این اشکال ها صرف نظر کنیم وسند بودن روایت را بپذیریم دلیلی برای اعتماد به «رجال سند» نداریم واگر راجع به همه آن ها بحث واشکال نکنیم در شخص «علی بن فاضل» مسلما بحث واشکال مطرح می شود.
البته این بحث را به آینده موکول می کنیم.
ارتباط شهید با فضل بن یحیی
ادعا شده که شهید (رحمه الله) داستان جزیره را بدون واسطه از «فضل بن یحیی» روایت فرموده است ولی این ادعا، بسیار بعید است وهیچ دلیلی هم بر صحت آن وجود ندارد، چون سال تولد شهید (رحمه الله) ٧٣۴ قمری است ودر سال ٧۵٠ قمری هم به طرف حلّه مهاجرت می کند وحدود پنج سال آن جا اقامت کرده، سپس به وطن خود بازمی گردد(۱۲۲).
از طرف دیگر ما می دانیم که «فضل بن یحیی» در سال ۶٩٩ قمری که داستان را از «علی بن فاضل» شنیده، حیات داشته است. بنابراین با توجه به آن چه در روایت جزیره آمده که «فضل بن یحیی» دوست سید فخر الدین بوده؛ یعنی در حقیقت دوست کسی که «علی بن فاضل» مهمان او بوده است وهم چنین علی بن فاضل در موقع ورود «فضل بن یحیی» به احترام او بلند می شود ومی خواهد او را به عنوان تکریم جای خود بنشاند.
هم چنین با توجه به این که «فضل» مدتی در شهر «واسط» به فراگیری دانش مشغول بود وبه همین جهت در سخنان «علی بن فاضل» شواهدی می یابد که دلالت بر علم ودانش او در اکثر علوم فقه وحدیث وادبیات عرب می کند.
وبا ملاحظه این که «علی بن فاضل» در حضور جمعی از علمای شهر حلّه واطراف آن، تنها به او توجه کرده وداستان جزیره را خطاب به او نقل می کند.
با توجه به مطالب فوق وعلاوه بر آن، توجه به تاریخ اجازه نقل حدیث که توسط «اربلی» در سال ۶٩١ قمری(۱۲۳) به او داده شده، کاملا روشن می شود که «فضل بن یحیی» در آن موقع، دانشمندی فاضل در علوم فقه وحدیث وادبیات عرب واغلب علوم دیگر بوده است وعلمای دیگر او را مقدم بر خود وجلیل القدر می دانسته اند وشخصی با چنین ویژگی هایی باید در حدود پنجاه یا شصت ساله یا حداقل چهل وپنجاه ساله باشد مگر این که به طور استثنایی از نوابغ ونوادر باشد که البته اگر چنین بود در تاریخ ثبت می شد.
نتیجه می گیریم که بین زمان ملاقات «فضل بن یحیی» با «علی بن فاضل» در سال ۶٩٩ قمری که داستان جزیره را از او شنیده، وبین زمان ورود شهید (رحمه الله) به شهر حلّه در سال ٧۵٠ قمری بیش تر از پنجاه سال فاصله است وخیلی بعید است که شهید در این شرایط، او را درک کرده باشد.
وبر فرض که بپذیریم که شهید (رحمه الله) او را درک کرده، هیچ دلیلی نداریم که داستان جزیره را بدون واسطه از او نقل کند.
وفرضا که با شما همراهی کنیم واین مطلب را هم بپذیریم، ولی محدث نوری (رحمه الله) نقل می کند که «هزار جریبی» یابنده اصلی رساله جزیره را شهید (رحمه الله) می داند وبراساس این نظر، واسطه بودن «فضل بن یحیی» برای شهید در نقل داستان ردّ می شود. علاوه بر این که ما به طور کلی دلیلی بر واسطه بودن «فضل بن یحیی» برای شهید نداریم، چرا که شاید واسطه بین شهید (رحمه الله) و«علی بن فاضل» فرد یا افرادی دیگر باشند.
کشف رساله جزیره خضرا توسط شهید (رحمه الله)
مرحوم محدث نوری ادعای این که «شهید» کشف کننده رساله جزیره خضرا باشد را به «محمد کاظم هزار جریبی» نسبت داده است(۱۲۴)، ولی بر حسب ظاهر، علمای بزرگواری که این داستان را نقل فرموده اند آن را از مرحوم مجلسی گرفته اند، چرا که گروهی از آن ها - آن طور که بی واسطه یا به وسیله نقل از آن ها ملاحظه کردیم - مانند مرحوم فیض در نوادر وحرّ عاملی در کتاب اثبات الهداه وسید جزایری در ریاض الابرار ومحدث بحرانی در کشکول خود وسید شبّر در جلاء العیون همگی تصریح کرده اند که این داستان را از مرحوم مجلسی نقل می کنند. در حالی که گروهی دیگر از روایت کنندگان داستان، مانند: افندی در ریاض العلما وشریف فتونی عاملی در ضیاء العالمین وشیخ بحرانی در العوالم ومیرزا عبد الحسین نصیری در تفسیر خود، ومیر محمد لوحی در کفایة المهتدی همگی - غیر از دو نفر آخری که از معاصرین مجلسی به شمار می روند - از شاگردان مرحوم مجلسی می باشند. در نتیجه نقل همه آن ها به مرحوم مجلسی وکشف او برمی گردد.
واما در مورد نسخه ونقل مرحوم بحرانی (که ایشان از مجلسی نقل نکرده اند) باید اعتراف کنیم: این کشف جدایی است که توسط خود بحرانی صورت گرفته است والبته ما قبلا به اختلاف بین این دو نسخه اشاره کردیم.
علاوه بر این که فرد مدعی کشف داستان، در هردو نسخه، آن را از خط «فضل بن یحیی طیبی» نقل می کند وجالب این که خود این مدعی در هردو نسخه (مجلسی وبحرانی) مجهول است.
غیر از مطالب فوق، در این نکته باید دقت کرد که فاصله زمانی بین «هزار جریبی»؛ یعنی کسی که در اواخر قرن ١٢ قمری می زیسته است (وشاید قرن ١٣ را هم درک کرده باشد(۱۲۵)، چرا که او از شاگردان وحید بهبهانی وسید علی صاحب ریاض بوده است) با مرحوم شهید که در قرن هشتم می زیسته، به صدها سال می رسد.
مرحوم محدث نوری هم با صراحت فرموده است که: علت این که هزار جریبی، کشف رساله جزیره را به شهید نسبت داده اعتماد ایشان به بعضی از مؤمنین باتقوا بوده است(۱۲۶).
در این جا این سؤال مطرح می شود که این افراد باتقوا چه کسانی هستند؟ وآیا تمام سلسله طبقات آن ها، که بین هزار جریبی وشهید فاصله شده اند، دارای صفت ایمان وتقوا بوده ویا این که هزار جریبی تنها طبقه اول آن ها را که می شناخته، به این صفت معرفی کرده است؟
علاوه بر آن، این که افراد باتقوا به چه چیزی وبر چه مطلبی شهادت داده اند، برای ما معلوم نیست وما آن را نمی دانیم. هم چنین بیان این مطلب گذشت که تمام کتاب ها ونامه ها وسؤال ها وپاسخ های مرحوم شهید، نزد مجلسی (رحمه الله) بوده است با این اوصاف، ایشان رساله جزیره را در یک باب ویژه ونادر می آورند وبا صراحت می فرمایند: «این داستان را در نوشته معتبری نیافتم».
بنابراین چگونه هزار جریبی ادعا می کند که شهید آن را کشف کرده اند. به ویژه وقتی جست وجو وتلاش زیاد ووسعت اطلاعات مرحوم مجلسی را در نظر بگیریم.
البته مرحوم محدث نوری تلاش زیادی برای تأیید کلام هزار جریبی کرده است؛ مثلا در مقام تأیید می گوید: «صاحب کفایة المهتدی کسی است که بر مرحوم مجلسی وکتاب او اشکال گرفته وآن را ردّ کرده، با این همه نسبت به این داستان هیچ گونه طعن وتکذیبی ندارد وهمین دلالت می کند بر این که صاحب رساله جزیره، فرد معتبر وشناخته شده ای نزد او بوده تا جایی که سخن او را معتبر تلقی می کرده وجای اشکال وبحث نمی دانسته است»(۱۲۷).
ولی بر کلام محدث نوری اشکالاتی چند وارد است از جمله:
١. قبلا گفتیم که همه نوشته های شهید (رحمه الله) نزد مجلسی (رحمه الله) حاضر بوده با این همه ایشان تصریح فرموده اند که داستان جزیره خضرا را در هیچ کتاب معتبری نیافتم.
٢. صاحب کفایة المهتدی در همین روایت هم با مرحوم مجلسی مخالفت کرده وگفته است: «این روایت معتبر ومورد وثوق است» در صورتی که مجلسی فرمود که آن را در هیچ کتاب معتبری نیافته است.
٣. اعتماد صاحب کفایة المهتدی تنها یک نظر شخصی است ودلیل اعتماد او در این زمینه برای ما روشن نیست.
دوران رواج داستان جزیره خضرا
با توجه به بزرگانی که از داستان جزیره خضرا سخن گفته وآن را در نوشته های خود آورده اند - که بیان آن گذشت - وهم چنین با توجه به دوران رواج وانتشار این داستان، می فهمیم که چرا مرحوم کاشف الغطاء - قدس سره - آن را از داستان های اخباریین به حساب آورده اند(۱۲۸).
چون یکی از نکات بدیهی وروشن وهم چنین یکی از صفات ویژه این دوران، اشتیاق زیاد برای جمع آوری وتدوین اخبار بوده است؛ دورانی که وسیع ترین وشاخص ترین مجموعه های حدیثی شیعه مانند: وسائل، وافی، بحار الانوار، عوالم، تفسیر برهان، تفسیر نور الثقلین تدوین شده است(۱۲۹). باز در همین دوران است که کتاب فقه الرضا مشهور می شود در حالی که قضیه این کتاب معروف است.
بنابراین، ادعای این که علما آن را قبول کرده اند بر فرض صحت، هیچ سودی ندارد، زیرا صرف این که علما مطلبی را گفته اند ویا در جایی نوشته اند، دلیل این نیست که آن را پذیرفته اند ویا مورد تأیید قرار داده اند.
فضل بن یحیی کیست؟
در این جا لازم است به یک نکته دیگر راجع به «فضل بن یحیی» اشاره کنیم وآن این که احتمال دارد «فضل بن یحیی» دو نفر باشند:
١. راوی داستان جزیره خضرا؛
٢. کسی که «اربلی» به او اجازه حدیث داده است.
احتمال دو نفر بودن از بیان میرزا عبد الله افندی معلوم می شود. او می گوید:
«حق این است که هردو یک نفرند»(۱۳۰).
پس یکی بودن آن ها - آن طور که میرزا عبد الله گفته - جای بحث دارد ومیرزای افندی هم دلیل خود را بر آن چه آن را حق دانسته، بیان نکرده است ولی ما به نکته ای اشاره می کنیم که حکایت از دو نفر بودن آن ها دارد.
علی بن فاضل در ترازوی سنجش
مرحوم حرّ عاملی قسمتی از داستان جزیره را در کتاب اثبات الهداه آورده است(۱۳۱) وپس از آن نیز وقتی در کتاب امل الآمل شرح حال خود را نوشته، کتاب اثبات الهداه را به عنوان یکی از مؤلفات خویش نام می برد(۱۳۲).
ولی وقتی آن را مورد دقت قرار دهیم می بینیم که ایشان در کتاب امل الآمل شرح حال «فضل بن یحیی» را نوشته ولی راجع به «علی بن فاضل» که در کتاب قبلی خود، قصه او را آورده بود، هیچ اشاره ای نمی کند واین نکته می فهماند که ایشان، در موقع نوشتن شرح حال «فضل بن یحیی» بر داستان جزیره خضرا اعتماد نکرده بلکه بر منبع دیگری اعتماد داشته است وآن منبع قابل اعتماد مرحوم حرّ عاملی، استنساخ کتاب کشف الغمّه توسط فضل وبعد مقابله آن با اصل کتاب وشنیدن آن از مؤلف ارجمندش می باشد، علاوه بر این که مرحوم حرّ عاملی نسبت به اجازه اربلی در سال ۶٩١(۱۳۳) یا سال ۶۹۲ قمری(۱۳۴) توجه داشته وبه آن اعتماد کرده است.
بنابراین گروهی این موضع گیری «حرّ عاملی» را دلیل بر بی اعتبار دانستن یا احیانا توهین نمودن او نسبت به «علی بن فاضل» می دانند.
با در نظر گرفتن این نکته که «حرّ عاملی» «فضل بن یحیی» راوی کتاب کشف الغمه را مدح وستایش می کند طبیعتا باید کسی را که «فضل» توثیق نموده ویا از او نقل خبر می کند، قابل اعتماد بداند؛ یعنی حر عاملی باید به «علی بن فاضل» که مورد اعتماد «فضل» بوده، اطمینان می کرد وشرح حال او را در کتابش می آورد واین که می بینیم شرح حال او را نیاورده قرینه ای است بر این که او، گرچه عظمت وجلالت قدر فضل را قبول داشته، اما بر توثیق او نسبت به «علی بن فاضل» اعتماد نکرده است. البته شاید علت عدم اعتمادش این بوده که به نظر او «فضل» راوی «داستان جزیره خضرا» غیر از «فضلی» بوده که از طرف «اربلی» اجازه نقل حدیث گرفته است وبا این حساب می توان این نکته را شاهد گرفت که به نظر حرّ عاملی (رحمه الله)، فضل بن یحیی، دو نفر هستند ودر نتیجه مورد اعتماد بودن یکی از آن ها، دلیل بر مورد اعتماد بودن دیگری نمی شود(۱۳۵).
واز کلام میرزای افندی - که ظاهرا اولین کسی است که برای علی بن فاضل شرح حال نوشته است - استفاده می شود که او در شرح حال علی بن فاضل تنها بر داستان جزیره خضرا، اعتماد کرده است(۱۳۶)، در صورتی که نقل این روایت، برای اعتماد به علی بن فاضل کافی نیست مخصوصا با در نظر گرفتن این که مرحوم علاّمه وابن داود - رحمهما الله - از معاصران علی بن فاضل بوده ومع الوصف راجع به او هیچ شرحی ننوشته اند.
ونیز تصریح فضل بن یحیی در داستان جزیره خضرا، به این که علی بن فاضل مورد اعتماد است با توجه به نکاتی که ذیلا بیان می شود هیچ گونه سودی دربر ندارد:
١. این توثیق وقتی مؤثر است که ما او را همان «فضلی» بدانیم که «اربلی» اجازه نقل روایت به او داده است. ولی همان طور که اشاره شد این مطلب مسلم نیست وشاید «فضل بن یحیی» دو نفر بوده اند.
٢. ممکن است که این توثیق، تنها به استناد ملاقات او با «علی بن فاضل» وشنیدن داستان جزیره، از او باشد وکلام فضل بن یحیی - همان طور که در نسخه بحرانی آمده است(۱۳۷) - ما را به وجود این احتمال وتقویت آن، راهنمایی می کند.
او می گوید: «در سخنان علی بن فاضل نشانه هایی یافتم که دلالت بر فضل وتقوای او می کرد».
٣. شکی نیست که «فضل بن یحیی» حدود دو ماه قبل از ملاقات با علی بن فاضل، داستان جزیره را شنیده بود. بنابراین سؤال می شود که او چگونه در این مدت تلاش نکرد تا مورد اعتماد بودن کسی را که چنین داستان عجیب وغریبی برایش اتفاق افتاده، دریابد ووثاقت او، هم چنان در هاله ای از ابهام ماند تا فرصت ملاقات او پیش آمد وتنها در برخورد با او، نشانه هایی مشاهده کرده که بر فضل وتقوایش دلالت داشت؟!
۴. سؤال دیگر این که چگونه داستان جزیره از کسی، مانند فضل بن یحیی، دانشمند فاضلی که در «واسط» ومجاورت حلّه زندگی می کرد، مخفی ماند واو داستان وقهرمان آن را - که در مجاورت قریه او بود - هم چنان تا ده سال نشنید. با این که انگیزه های انتشار امثال این داستان های عجیب وغریب وهم چنین جست وجو از قهرمان آن؛ یعنی کسی که چنین حادثه عجیبی برایش اتفاق افتاده، در همه جا وهمه زمان ها بسیار است.
واحتمال این که خود «علی بن فاضل» این موضوع را پنهان می داشته وآن را آشکار نمی کرده است بسیار بعید به نظر می رسد، چرا که او خودش داستان را در حضور گروهی از علمای حلّه واطراف آن تشریح نمود.
بررسی دلالت روایت جزیره خضرا
گاهی به افرادی برخورد می کنیم که درباره داستان «جزیره خضرا» علاقه وافری به برانگیختن سؤال های گوناگون ویا القای شک وتردید در مورد آن نشان می دهند. این القای تردیدها در مورد مطالبی صورت می گیرد که ما نیازی به طرح اشکال راجع به آن ها نمی بینیم.
ما با این روش برخورد موافق نیستیم بلکه علاقه مندیم تحقیق خود را درباره خود روایت قرار دهیم، چرا که مایلیم روش ما در برخورد با این داستان، از جایگاه یک محقق ونقدکننده منصف باشد؛ بدون این که به اشکال ها در جوانب وفروع آن بپردازیم؛ اشکالاتی که در بررسی حق مطلب، در خصوص داستان با نشان دادن موارد ساختگی آن، چندان دخلی ندارد؛ گرچه این اشکال ها قوی ومقدمات صحت آن ها کاملا فراهم باشد. بر همین اساس به پرسش هایی که درباره «مثلث برمودا» مطرح است واین که آیا آن چه راجع به آن گفته می شود حقیقت دارد یا نه؟ نمی پردازیم؛ با این که عقیده دارم طرح چنین پرسش هایی هیچ گونه محذور ویا عواقب سویی نخواهد داشت.
راجع به اخبار منتشر شده ای هم که بین مردم در مورد جزیره، مشهور است بحثی نخواهیم داشت که آیا این ها اخبار روزنامه ها ومجله های مستقل یا اخبار رادیوهای استعماری است؟ یا این که بالاخره در خدمت اهداف استعماری منتشر می شوند؟ ویا اساسا این گزارش ها از کتابی نقل می شود که مؤلف آن، به احتمال قوی، از جمله کسانی است که در خدمت شبکه های جاسوسی بین المللی می باشند؟ اگرچه این بحث ها در جای خود صحیح وقابل تحقیق اند ولی ما به آن ها نمی پردازیم.
هم چنین مایل نیستم خواننده را در جریان این خبر قرار دهم که وسایل ارتباطجمعی استرالیا وجاهای دیگر اخیرا مطالبی را در خصوص بالا آمدن قطعات شکسته بعضی از کشتی هایی که در «مثلث برمودا» غرق شده اند، منتشر کردند. خبری که تأیید می کند «مثلث برمودا» تنها در بعضی از روزهای سال به علل ناشناخته ای خطرناک می شود ولی در بقیه روزها، هم چون سایر مکان ها در حالت عادی است.
من بر آن نیستم تا درباره این قبیل اخبار تحقیق کنم که آیا نابود ویا مفقود شدن کشتی ها وهواپیماها در آن جا صحت دارد یا نه؟ وآیا در آن ها ده ها نفر بوده اند یا مثلا صدها نفر؟ وآیا این خبر توسط منبع خبری دست دوم منتشر شده یا دست سوم؟ آن هم توسط کشوری که مقصد دور یا نزدیک آن هواپیما وکشتی نبوده است. مخصوصا با ملاحظه این نکته که دولت های مقصد، اهمیت فراوانی به این قبیل پیش آمدها وبلکه به حوادثی که به مراتب از درجه اهمیت کم تری برخوردارند می دهند، ولی با این همه، خبر غرق شدن کشتی یا مفقود شدن هواپیما توسط وسایل ارتباطجمعی کشور مقصد، داده نمی شود. هم چنین در صدد طرح این سؤال نیستم که چگونه وبه چه علت دانشگاه ها ومؤسسه های علمی به تدریس «مثلث برمودا» نمی پردازند وهدف تدریس وتحقیق خود را حل این معمای حیرت گونه وعجیب وغریب قرار نمی دهند.
خلاصه نمی خواهم در این فصل شما را به وحشت وهراس افکنم وادعا کنم که در پشت شایعاتی که این روزنامه ویا آن وسیله ارتباط جمعی، در این جا وآن جا پراکنده می شود یک شبکه پیچیده جاسوسی واستعماری بین المللی وجود دارد وبدین وسیله اهداف شیطانی وگمراه کننده وفریب کارانه خود را دنبال می کند ودر این جا وآن جا غبار شبهه می پراکنند تا ضربه را در جای دیگر وارد ساخته ویا توطئه ای را به اجرا گذارند. آری، به هیچ کدام از مسائل فوق نمی پردازم گرچه همه آن ها در جای خود، صددرصد صحیح وقابل بررسی هستند ولی باید توجه داشت که ممکن است دروغ گو گاهی راست بگوید ویا یک روزنامه ورادیوی استعماری احیانا حقیقت یا جزیی از آن را منتشر سازد ودر عین حال، جزئیات بیش تری که ما را به حلّ وکشف معمایی که خود ساخته اند راهنمایی می کند، مخفی دارند.
وشاید وسایل ارتباطجمعی کشورهای مقصد، که چنین اتفاقاتی برای کشتی ها وهواپیماهای آن ها پیش آمده، به نحو مطلوبی جریان را ضبط کرده باشند ولی حقیقت ماجرا، به خاطر اهداف ویژه ای، به ما نرسیده است وشاید! وشاید!
عدم رعایت ادب وانصاف
در این جا مباحثی از نوع دیگر، وجود دارد که نمی خواهم به آن ها مشغول شوم. بنابراین مایل نیستم در ادعاهای بی دلیل این مؤلف یا در نظر دیگری، به مناقشه پردازم ویا احیانا به توبیخ وملامت کسانی بپردازم که به ساحت مقدس علمای بزرگ اسلام وحامیان دین وشریعت، جسارت وگستاخی کرده اند وحتّی برای ناچیز شمردن نظریات آن بزرگان، با روش ناشایسته وتند وبا عدم رعایت نکات اخلاقی ودر مواردی با تحقیر آن ها، برخورد نموده اند؛ روشی که به هیچ وجه علمی، متین، وزین وشایسته نیست.
در این فصل تصمیم ندارم به خطاهای این مؤلف یا لغزش های دیگری مشغول شوم وآن ها را احصا کنم با این که گاهی این اشتباه ها، بسیار بزرگ وخطاها فاحش وخطرناک اند؛ همان گونه که در مورد این قلم هم، وضع چنین است.
باز مایل نیستم درباره فریب وسوءاستفاده ونادیده گرفتن حقیقت، که توسط برخی از افراد صورت گرفته، سخن بگویم؛ کسانی که در این زمینه کتاب نوشته اند ومن خود شاهد سوءاستفاده های آن ها بوده ام. باز لازم نمی دانم از مسائلی سخن به میان آورم که این افراد از طرح آن ها وحشت می کنند مسائلی که امکان پاسخ گویی بدان را ندارند ویا از موضوعاتی سخن گویم که طرح آن ها لازم وفی نفسه احتمال حق وباطل در آن ها روا وشایسته به نظر می رسید ولی آن ها به جای اثبات ادعای خود، آن را مسلّم وقطعی تلقی کرده وتردید ویا نادانی در مورد آن را گناهی بزرگ به شمار می آوردند ودر نتیجه فحش وناسزاگویی به این وآن را، جایگزین استدلال می کردند.
هم چنین در نظر ندارم خواننده را بر ویژگی های فردی نویسنده کتاب مذکور راهنمایی کنم؛ کسی که برای اثبات نظریات خود، به جای استفاده از روش علمی وتمسک به حقایق، روش ایجاد ترس ووحشت را برگزیده است. او مانند کسی است که بالون های رها شده در آسمان را به حال خود می گذارد وآن ها را با بادکردن رگ های گردن وطوفان امواج وگرد وخاک کردن وهرج ومرج ونعره وداد وفریاد وغوغا همراهی می کند، پس از آن به مانند یک کوه، درد زایمان می کشد ولی یک موش یا کم تر از آن می زاید.
این ها همه غیر از این نکته مهم وقابل توجه است که او خواننده بینوای خود را به طرف مسائل جانبی وظاهری سوق می دهد، افراد فرومایه را بزرگ وبرعکس شخصیت های بزرگ را کوچک جلوه می دهد.
خواننده کتاب خود را در خلأ وبین زمین وآسمان رها می کند وخواننده بینوا در این حالت نمی داند که از کجا آمده وبه کجا خواهد رفت، بعد از این صحنه سازی دوباره برمی گردد وخواننده را که در حال سقوط قرار گرفته، به اصطلاح نجات می بخشد تا بهتر بتواند نقشه های خود را در مورد او به اجرا بگذارد ویا آن گونه که می خواهد با افکار او به بازی بپردازد.
نه! نمی خواهم وارد این مباحث شوم ویا سخنی راجع به آن بگویم، چرا که به ناچار باید به شواهد فراوان ودلایل زیاد، متوسل شوم. من گرچه دلایل وشواهد فراوانی گردآورده ام وفراهم ساختن موارد دیگر هم مشکلی ندارد ولی نمی خواهم خود را گرفتار چنین مسائلی کنم بلکه بسیار مشتاقم لحظات گران بهای عمر خود را در مسائلی صرف کنم که اهمیت آن بیش تر ویا نفع آن عمومی تر است، بنابراین تنها مطلبی را که در این مختصر مایلم به آن بپردازم این است که نظر خود را در مورد داستان جزیره خضرا تنها از نظر علمی به نگارش آورم بدون این که از بحث درباره خود داستان فراتر روم؛ البته به غیر از موارد محدودی که بحث آن را اقتضا می کند.
تناقضاتی که راه حلّی برای آن ها نیست
نکته عجیب در مورد داستان جزیره این است که: روایت مورد بحث از طریق کشف خطّ «فضل بن یحیی» نقل شده است.
مرحوم سید هاشم بحرانی (متوفی ١١٠٧ ق.) وهم چنین علامه مجلسی (متوفی ١١١٠ ق.) در نقل خود، به کشف مذکور تصریح فرموده اند. با این همه بین دو نقل، تناقض ها واختلاف های آشکاری وجود دارد همان طور که بین روایت با متنی که شهید تستری بعضی از آن را به عنوان داستان جزیره خضرا نقل فرموده تناقض های دیگری وجود دارد. ما در این جا به موارد ذیل می پردازیم:
الف) شهید قاضی تستری صراحتا فرموده اند: «بین شهری که «علی بن فاضل» در آن مریض شد با جزیره معروف شیعیان پانزده روز راه فاصله بوده است که دو روز آن از بیابان بی آب وعلف گذر می کند ولی بقیه راه آباد می باشد وشهرهای زیادی ومتصل به هم دارد»(۱۳۸).
ولی مرحوم مجلسی در همان متنی که گذشت وهم چنین سید هاشم بحرانی(۱۳۹) می فرمایند: «فاصله، ٢۵ روز بوده که دو روز آن از مسیر بدون آب وآبادی عبور می کند وبعد از آن شهرها به یکدیگر پیوسته اند...».
ب) در نقل مرحوم مجلسی آمده است که: تعداد فرماندهان ویاوران حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) سیصد نفرند وتنها سیزده یاور دیگر لازم است، در صورتی که در متن روایت بحرانی آمده که: تعداد آن ها ٣١١ نفر است وتنها دو نفر باقی مانده اند(۱۴۰).
ج) نقل مرحوم مجلسی صراحت دارد بر این که علی بن فاضل گفت: در جزیره خضرا فقط نام این پنج نفر از علمای شیعه مطرح بود:
١. سید مرتضی؛
٢. شیخ ابو جعفر طوسی؛
٣. محمد بن یعقوب کلینی؛
۴. ابن بابویه؛
۵. شیخ ابو القاسم جعفر بن سعید حلّی.
ولی در نقل بحرانی، تصریح می کند که نام سه نفر از علمای شیعه مطرح بود:
١. شیخ ابو جعفر طوسی؛
٢. سید مرتضی علم الهدی؛
٣. شیخ ابو القاسم جعفر بن اسماعیل حلّی.
ومی گفتند شیخ ابو القاسم حلّی در شانزده مسئله با شیخ طوسی مخالفت فرموده ودر این مسائل حق با شیخ طوسی است»(۱۴۱).
د) در همین متن گذشته اختلاف دیگری به نظر می رسد که باید مورد توجه قرار گیرد وآن این که در نقل مجلسی می گوید: «جعفر بن سعید حلّی» ولی در نقل بحرانی می گوید: «جعفر بن اسماعیل حلّی».
ه‍) در نقل مجلسی آمده که: «پس چون روز شانزدهم حرکت ما بر روی دریا فرا رسید، آب را سفید مشاهده کردم».
ولی در نقل مرحوم بحرانی این طور آمده که: «پس پنج روز در دریا حرکت کردیم وچون روز ششم فرا رسید آب را سفید مشاهده کردم»(۱۴۲).
و) روایت مرحوم مجلسی می گوید: «سید شمس الدین به علی بن فاضل، گندم وجو بخشید پس او آن ها را به صد وچهل دینار طلا فروخت».
ولی در روایت بحرانی آمده است که: «او آن گندم وجو را به ٢۵ دینار طلا وبه همین مقدار درهم نقره فروخت»(۱۴۳).
ز) در نقل بحرانی تناقض دیگری به چشم می آید چون در یک جا، علی بن فاضل به شمس الدین محمد عالم می گوید: «آیا تو امام را دیده ای، او جواب داد: نخیر ولی پدرم او را دیده است»(۱۴۴).
پس از این سؤال وجواب، روایت این طور ادامه می یابد که: «سید شمس الدین به من گفت امام (علیه السلام) در آغاز هر سالی کنار این گنبد تشریف می آورند وگرد آن حضرت جمع نمی شوند مگر مخلصین. به او گفتم: شاید شما هم جزء آن ها باشید؟ پس گریه کرد وگفت: اگر خدا بخواهد»(۱۴۵).
پس با توجه به این که سید شمس الدین نایب خاص امام زمان (عجل الله فرجه) در این جزیره است معلوم می شود که لابد حضرت را دیده است، چون چه کسی برای دیدن امام شایسته تر از اوست. علاوه بر این، جواب او هم ظهور در اثبات دارد.
بنابراین اگر ما جواب او را با دیده ارزش واعتبار بنگریم بین این پاسخ وپاسخ قبلی او تناقض آشکار می شود.
ح) در نقل مرحوم مجلسی ذکر شده است که شمس الدین پنج درهم از درهم های مخصوص جزیره به علی بن فاضل عطا کرد. علی بن فاضل هم گفت:
«من این درهم ها را برای برکت در پیش خود محفوظ داشته ام».
ولی در روایت بحرانی می گوید: «علی بن فاضل به نقل از شمس الدین چنین می گوید: برایم یادآوری کرد که: در این جزیره هیچ درهمی وارد ویا خارج نمی شود ودرهم های آن ها همان حواله هایی است که بر آن مقدار حواله نوشته شده است...»(۱۴۶).
ط) در روایت مجلسی با صراحت می گوید: «وقتی علی بن فاضل دانست که هنوز چهار ماه تا آمدن آذوقه از جزیره خضرا باقی مانده، به جهت طولانی بودن مدت، ناراحت شد ودر مدت چهل روزی که پیش آنان اقامت داشت روز وشب را جهت زود آمدن آن ها، به درگاه خدا دعا می کرد ودر عصر روز چهلم به کنار دریا رفت ودر جهت مغرب نگاه کرد وشبحی از دور دید و...».
در حالی که روایت بحرانی می گوید: «او مدت یک هفته نزد آنان اقامت کرد وبعد به طرف دریا رفت، از فاصله دور شبحی را مشاهده کرد...»(۱۴۷).
آن چه را که در مورد تناقض میان نقل های مختلف داستان جزیره گفتیم تا حدودی کفایت می کند. گرچه ممکن است شخص آگاه، با مطالعه ودقت نظر ومقایسه متن های مختلف با یکدیگر، موارد دیگری را هم بر این ها بیفزاید.
دقت در این تناقض ها، با توجه به این که ما می دانیم مأخذ هردو منبع نوشته ای است که به خط «طیبی» یافت شده، این سؤال را مطرح می کند که چگونه متن یک روایت تا این مقدار تفاوت کرده واین تناقض های روشن در آن پیدا شده است؟
رمز پدید آمدن این تناقض ها
ما در پاسخ این سؤال که چگونه این اختلافات، در متن یک روایت پدید آمده، می گوییم: احتمال قوی دارد نویسنده داستان؛ یعنی کسی که خطوط آن را ساخته ودوخته است، در آغاز آن را نوشته وبه خط طیبی کوفی نسبت داده است پس از آن تصمیم گرفته که آن را با افزودن بعضی نکات جالب، بازنویسی کند. البته اصرار داشته دوباره آن را به خط طیبی که مشهور بوده، نسبت دهد. لذا در متن آن، اختلافات زیاد وفاحش، آشکار شده است.
دروغ تحریف قرآن
در روایت این نکته با صراحت بیان شده که: [علی بن فاضل مازندرانی از سید شمس الدین می پرسد: ای سرور من، چرا میان بعضی از آیات قرآن، ارتباطی نیست. سید شمس الدین پاسخ می دهد که:] علت عدم پیوستگی واتصال بین آیات شریفه قرآن این است که ابو بکر، قرآنی را که امیر المؤمنین جمع آوری کرده بود نپذیرفت ولذا مسلمین را فراخواند وخطاب به آنان گفت:
«نزد هرکس آیه یا سوره ای از قرآن وجود دارد، پیش من بیاورد». پس گروهی مانند: ابو عبیدة بن جراح وعثمان وسعد بن ابی وقاص ومعاویة بن ابی سفیان وعبد الرحمان بن عوف وطلحة بن عبید الله وابو سعید خدری وحسان بن ثابت وجمع دیگری از مسلمین، نزد خلیفه آمدند وقرآن را جمع آوری کردند وآیاتی که کارهای خلاف آنان را که بعد از وفات پیامبر (صلّی الله علیه وآله) مرتکب شده بودند برملا می ساخت حذف کردند، از این رو قرآن را ناپیوسته وبدون اتصال می بینی...».
ما در مقابل این ادعا می گوییم:
١. ما در کتاب حقائق هامة حول القرآن الکریم با دلایل محکم وبرهان های روشن، ثابت کردیم که قرآن کریم از هرگونه تحریف به نقصان یا به زیاد نمودن، مبراست ومقتضای وعده الهی در آیه شریفه قرآن نیز مصون بودن این کتاب از تحریف است؛ آن جا که می فرماید: ﴿إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا اَلذِّکرَ وإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ(۱۴۸)؛ البته ما قرآن را بر تو نازل کردیم وما هم او را محفوظ خواهیم داشت.
از یک طرف همه مسلمین بر این مطلب اتفاق دارند که حداقل در این آیه شریفه تحریفی رخ نداده است واز طرف دیگر، آیه شریفه بر محفوظ بودن قرآن از راه یافتن هرگونه تغییر وتبدیل به وسیله زیادی یا نقصان، دلالت دارد.
اگر کسی ادعا کند که در صادق بودن آیه شریفه، همین نکته کافی است که خداوند قرآن را پیش بعضی از افراد، حفظ فرموده باشد گرچه بقیه قرآن ها یعنی قرآن هایی که در اختیار مردم قرار دارد تحریف شده باشند، سخنی باطل وغیرقابل قبول است، چرا که هدف از نازل فرمودن قرآن، هدایت وراهنمایی مردم وتفکر ودقت در آیات آن است:
﴿لا رَیبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقِینَ(۱۴۹)؛ این کتاب بی هیچ شک راهنمای پرهیزکاران است.
﴿لِیدَّبَّرُوا آیاتِهِ(۱۵۰)؛ تا امت در آیات آن تفکر کنند.
﴿أَ فَلا یتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها(۱۵۱)؛ آیا منافقان در آیات قرآن تفکر نمی کنند یا بر دل هایشان قفل [جهل ونفاق] زده اند.
واین مطلب، مسلم است که امر هدایت یا اندیشه در آیات قرآن، مخصوص یک فرد یا یک گروه نیست وحفظ قرآن هم باید برای رسیدن به چنین هدفی باشد.
بنابراین قرآن، در صورت تحریف، کتاب هدایت ویا کتابی که در آن شک وتردیدی راه نیابد نیست. همان گونه که دیگر نمی توان کسی را به خاطر عدم اندیشه وعدم تعمق در آیات آن سرزنش ونکوهش کرد.
هم چنین ادعای این که بگوییم، شاید تحریف، تنها در آیاتی صورت گرفته که در هدایت مردم تأثیر ندارد، هم مورد قبول ما نیست، چون هدف دشمنان ومنافقان از تحریف قرآن، ضرر رساندن به جنبه هدایتی آن است؛ به این معنا که می خواهند جنبه هدایتی داشتن قرآن وبی تردید بودن آن را در هدایت انسان ها زیر سؤال ببرند.
٢. بر مطالب گذشته باید این نکته را هم افزود که: اهتمام وتوجه زیاد به قرآن ونوشتن وحفظ وتعدد نسخه ها وشیوع آن در بین مسلمین از زمان پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) وزیرنظر مستقیم پیامبر قرار داشتن قرآن تا حدی بود که تبدیل وتحریف قرآن را به یکی از امور محال وممتنع مبدّل می ساخت.
برای روشن تر شدن مطلب کافی است به یاد داشته باشیم که هنوز کم تر از سی سال از وفات پیامبر اکرم نگذشته بود که قرّای قرآن، به ده ها هزار نفر می رسیدند(۱۵۲).
بنابراین چگونه فردی جرأت می کند چنین جنایت بزرگی را مرتکب شود با توجه به این که هنوز صحابه بزرگوار ونیکوکار پیامبر وغیر آن ها وجود داشتند.
چنین کسانی - بدون شک - موجب آشوب وفتنه ای بزرگ می شدند که دیگر نمی توانستند آن را فرونشانند ونیز چنین کسی که هوای نفس او را وسوسه کرده وبه این دام خطرناک سوق داده است مورد لعن تاریخ در همه زمان ها وهمه نسل ها قرار خواهد گرفت.
ما خوانندگان را به کتاب خود به نام حقائق هامّة حول القرآن الکریم ارجاع می دهیم، زیرا آن چه که برای بطلان ادعای تحریف قرآن لازم بوده، در آن کتاب آورده ایم وهم چنین آن جا ثابت کرده ایم که ادعای تحریف قرآن، توسط دشمنان دین وبه قصد خدشه دار کردن قداست قرآن وافترای بر آن مطرح شده است.
 ٣. گرچه نام کسانی که در روایت آمده ممکن است در آن موقع حاضر شده واحیانا در جمع آوری قرآن شرکت کرده باشند؛ ولی نام کسی که در روایات دیگر به عنوان مسئول رسمی جمع آوری قرآن از طرف خلفا بوده، در این جا ذکر نشده است، همان گونه که در این روایت ذکری از ابن مسعود وابّی بن کعب ومعاذ بن جبل نشده است؛ کسانی که با قرآن وقرائت وحفظ آن، بسیار آشنا بوده ونامشان در برخی روایات دیگر ذکر شده است وحتی تأکید کرده اند که این افراد مقام وموقعیت قابل توجهی در جریان جمع آوری قرآن داشتند که توسط خلفا تعیین شده بود.
نازل شدن قرآن بر هفت حرف
در روایت جزیره خضرا آمده است که: قرآن بر هفت حرف نازل شده وپیامبر (صلّی الله علیه وآله) آن را بعد از حجة الوداع از ابتدا تا پایان برای جبرئیل قرائت فرمودند وهرگاه پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در قرائت خود به موضعی برمی خوردند که اختلافی بود جبرئیل (علیه السلام) آن را برای حضرت بیان می کرد وعلی (علیه السلام) بر ورقه ای از پوست ودر حضور گروهی می نوشت که از جمله حاضران، امام حسن (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام)، ابن مسعود، خدری، ابّی، حذیفه، جابر وحسان بن ثابت بودند. بعد در پایان روایت آمده است که: «پس همه قرآن، قرائت امیر المؤمنین ورسول ربّ العالمین است».
ما در پاسخ به این مطالب می گوییم:
١. به چه علت نوشتن حضرت علی (علیه السلام) باعث شده که همه قرائت قرآن به امیر المؤمنین اختصاص داده شود واختصاص به پیامبر (صلّی الله علیه وآله) یا جبرئیل یا هرکدام از دیگر صحابه که حاضر وناظر وشاهد واقعه بودند، داده نشود؟!
٢. ما در کتاب حقائق هامّة حول القرآن الکریم در فصل جداگانه ای حدیث نازل شدن قرآن را بر هفت حرف باطل کردیم (البته براساس آن چه که روایات اهل بیت بر آن دلالت می کرد) وگفتیم که قرآن بر یک حرف واز جانب یک خدا نازل شده است.
٣. از ظاهر «روایت جزیره خضرا» به دست می آید که علت به وجود آمدن «قرائت های هفت گانه» اختلافی بوده که جبرئیل (علیه السلام) آن را بیان وعلی (علیه السلام) نیز آن را نوشته است، ولی ما ادعای انحصار قرائت ها را در قرائت های هفت گانه نپذیرفتیم، چرا که دانشوران ونویسندگان مطّلع آن را ده قرائت یا خیلی بیش تر از این مقدار ذکر می کنند.
ما ادعای توقیفی بودن این قرائت ها را نیز مردود می دانیم، زیرا ما به عنوان سؤال می گوییم: اگر جبرئیل تنها اختلاف مربوط به ابتدا وانتها وشأن نزول سوره ها را بیان کرده است - همان طور که از روایت معلوم می شود - در این صورت چه ربطی به قرائت های هفت گانه دارد، زیرا ابتدا وانتها وشأن نزول سوره ها ارتباطی با قرائت های مختلف نداشته واز مصادیق آن ها نیست.
واگر اختلاف مطرح شده در روایت، راجع به کم وزیادی در آیات یا در موارد دیگری باشد که می گویند - گرچه بطلان این احتمال را هم ثابت کرده ایم(۱۵۳)- ولی نکته مهم تر این که خود روایت می گوید که: جبرئیل (علیه السلام) با صراحت، بیان ابتدا وانتها وشأن نزول سوره ها را مهم دانسته وبیان اختلاف های دیگر را اهمیت نداده اند. مگر قائل به این حرف باطل شویم وبگوییم جبرئیل اشتباه های پیامبر (صلّی الله علیه وآله) را در قرائت بعضی موارد می دانست وبنابراین آن ها را تصحیح فرمود وامیر المؤمنین (علیه السلام) هم آن ها را یادداشت وحاضرین در مجلس هم شاهد بودند!
پذیرفتن این گفتار به معنای روا دانستن اهانت به مقام مقدس نبوّت است.
پناه می بریم از انحراف ولغزش در گفتار وکردار.
۴. در این قسمت، نکات ذیل را یادآوری می کنیم:
الف) ما نمی توانیم روا داشتن اهانت به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) را تحمل کنیم وآن حضرت را متهم کنیم که نسبت به ابتدا وانتها وشأن نزول سوره ها جاهل بوده اند، ولی از طرف دیگر بر طبق نظر این افراد قائل شویم که: صحابه پیامبر به این مطالب آشنایی داشتند به این جهت که آن ها با نازل شدن «بسم الله الرّحمن الرّحیم» می فهمیدند سوره قبلی تمام شده وسوره دیگری آغاز می گردد(۱۵۴).
ب) بر مطلب قبل این نکته را باید بیفزاییم که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) همیشه ودر طول سالیان زیادی که در بین مردم به عنوان یک پیامبر زندگی می کرد فضایل سوره ها را برای مسلمانان بیان وهمه آن ها را نام گذاری فرمودند. نام هایی که از آن زمان تاکنون مشهور ومتداول می باشد وهیچ گاه در تاریخ نیامده است که مسلمانان در زمان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) راجع به این موضوع، اختلاف داشته باشند یا پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در این قبیل امور، قبل از حجة الوداع یا بعد از آن، کوچک ترین شک وتردید کرده باشند.
ج) با صرف نظر از موارد فوق، این سؤال مطرح می شود که آیا برای شناخت ابتدا وانتهای سوره ها وشأن نزول آن ها باید همه قرآن بر جبرئیل خوانده شود؟ آیا کافی نیست که جبرئیل در موارد خاص، یکی یکی آن ها را بیان کند؛ به این معنا که با توضیح یک مورد، به مورد بعدی پرداخته وآن را معین فرماید؟
یا به نظر شما قرآن، آشفته ودرهم ریخته وآیه ها وسوره های آن به یکدیگر آمیخته بوده است؟ اگر چنین باشد پس نقش نویسندگان وحی که پیرامون وجود مقدس پیامبر (صلّی الله علیه وآله) می گردیدند چه بوده است؟
بهترین دلیل تجربه است
در روایت «جزیره خضرا» نقل شده است که کشتی های دشمنان آن ها (احتمال دارد ضمیر «آنها» به کسانی که در جزیره اقامت دارند برگردد واحتمال دارد هم به شیعیان ارجاع داده شود) وقتی وارد دریای سفید شوند به برکت وعنایت مولا وپیشوای ما، صاحب الزمان (عجل الله فرجه) غرق می گردند گرچه بسیار محکم باشند.
ما نمی دانیم آیا کسی از مؤمنین در طول قرن ها کوشش کرده به جزیره خضرا برود تا برای همیشه این مطلب را ثابت کند که «مؤمنین از غرق شدن در امان هستند».!
بیش تر از هفتصد سال از کشف این جزیره (بنابر ادعای این داستان) می گذرد ولی ما هیچ کوششی از این قبیل مشاهده نکرده ایم ولو این که این تلاش حداقل از جانب یک نفر صورت گرفته باشد!
با این که ما از شیعیان واز کسانی که فدایی محبت سادات واهل بیت هستند وبه مسائل برادران خود در هر گوشه ای از جهان اهتمام می ورزند پیوسته چنین انتظاری داشته ایم. اینان باید مانند یک فدایی از جان گذشته، جان خود را در راه زیارت چنین اماکن شریفی نثار کنند؛ جایی که فرزندان امام در آن زندگی می کنند وخود امام هم - حداقل یک مرتبه در سال - آن جا را به قدوم خود مزین می سازند.
به ویژه در این زمان ها که هواپیماها وکشتی های زیادی در اختیار مؤمنین است ومی توان آن ها را اجاره یا حتی خرید وبدین وسیله مسافرت های منظمی برای سفر به جزیره تدارک دید! تا معجزه بزرگ دریای سفید، آشکار شود وایمان مؤمنین از روی یقین باشد ودشمنان وکفار هم هلاک شده، رهسپار دوزخ گردند!
ونیز آشکار شدن این معجزه، سبب عزّت دین وشکست وذلت کافران ومنکران شود، زیرا وقتی این حقیقت مهم کشف وتجربه شد وصحت آن به اثبات رسید دیگر ترس ووحشت وناشکیبایی برای چیست؟ با این تجربه ساده می توان «مثلث برمودا» را در مقابل چشم های مردم قرار داد که کشتی های اهل ایمان از غرق شدن در امان هستند ولی کشتی های دیگر در آن غرق وهلاک می گردند. پس از آن می توان قافله های منظمی را برای سفر به آن جزیره تدارک دید تا شیعیان به فیض وبرکات مولایشان نایل شوند.
سیصد فرمانده
با چشم پوشی از تناقض بین روایت مجلسی وبحرانی در مورد تعداد کسانی که از یاوران حضرت امام زمان (علیه السلام) به دنیا آمده وآنان که هنوز متولد نشده اند به نکته قابل توجه دیگری برمی خوریم وآن این که مرحوم بحرانی به نزدیک بودن ظهور فرج در همان زمان اشاره کرده ومی گوید: «تنها دو نفر از یاوران حضرت باقی مانده اند وفرج آن حضرت نزدیک است»(۱۵۵) با این که از آن زمان تاکنون بیش از هفت قرن گذشته وهنوز حضرت (علیه السلام) ظهور نفرموده اند.
علاوه بر آن، حدیث دیگری را برای خوانندگان خود می آوریم که یاوران حضرت ونام آن ها وهم چنین شهرهایشان را کاملا توضیح داده وحتی بیان می کند که آن ها در زمان ظهور حضرت (علیه السلام) از بسترها ومنزل های خود ناپدید شده وبه آن بزرگوار در مکه می پیوندند.
بنابراین آیا این حدیث راجع به افرادی که متولد شده اند سخن می گوید یا از آنان که در آینده متولد خواهند شد! اگر فرض کنیم آن ها به دنیا آمده اند پس آیا تا وقت ظهور آن حضرت (علیه السلام) عمر خواهند نمود یا خواهند مرد وخداوند آن ها را دوباره برای نصرت حضرت، زنده ومبعوث می کند.
ومقصود از این جمله که آن ها در زمان ظهور حضرت از بستر آسایش خود ناپدید خواهند شد چیست؟ آیا مقصود همان بسترهای آسایشی است که در کشورها ویا شهرهای مختلف دارند؟ یا منظور، تنها جزیره خضراست؟! وآیا آنان تاکنون ازدواج کرده ودارای فرزند شده اند یا نه؟
وهم چنین چرا دو نفر یا سیزده نفر باقی مانده هنوز به دنیا نیامده اند تا با برادرانشان، در حال انتظار فرج وقیام آن حضرت (علیه السلام) زندگی کنند؟
وچرا تولد این ٣١٣ نفر تا نزدیک ظهور آن حضرت به تأخیر می افتد؟ ونقش آن ها در تمام این مدت طولانی چیست؟
وسؤال های دیگری که با ملاحظه روایت جزیره خضرا، در ذهن خواننده نقش خواهد بست.
ورقه زیر گنبد
در روایت جزیره نقل شده است که: شمس الدین محمد، خطاب به علی بن فاضل گفت: «او هر صبح جمعه به محل گنبد بر بالای کوه می رود ودر آن جا ورقه ای می یابد که همه نیازهای او در قضاوت هایش بین مؤمنین در آن نوشته شده است پس به آن چه در ورقه آمده عمل می کند».
ما در این خصوص می گوییم: سید شمس الدین راجع به کسی که این ورقه را می نویسد سخنی نگفته ونام او را ذکر نکرده است، ولی از نحوه سخن او معلوم می شود که این ورقه، از جانب امام زمان (علیه السلام) صادر شده است. بنابراین سؤال هایی که در این مورد مطرح می شود ذیلا بیان می کنیم:
١. چه کسی قادر است راست گویی شمس الدین را در مورد ادعاهایش برای ما ثابت کند؟!
٢. اگر بپذیریم که او در ادعایش کاملا صادق است این سؤال پیش می آید که آیا سید شمس الدین نمی توانسته قواعد قضاوت ومحاکمه بین مؤمنین را بیاموزد وخود مستقلا قضاوت کند بدون این که در هر جمعه ای نیاز به این ورقه باشد؟!
٣. چگونه می توان این احتمال را مردود دانست که یکی از شیطان های انسی ویا جنّی یا حتی یک یا دو نفر خادم گنبد چنین ورقه ای را نمی نوشته وزیر گنبد قرار نمی داده اند تا سید شمس الدین با حسن نیت وپاک دلی وبه خیال این که، ورقه از جانب امام معصوم است به آن جا آمده وآن را بردارد. در حالی که او واقعا تحت تأثیر یک نیرنگ باز زیرک قرار گرفته بود؟
آیا امام (علیه السلام) دارای اولاد هستند؟!
این پرسشی است که اگر به خود سؤال توجه کنیم به اهمیت آن واقف می شویم سؤالی که برخی از آن می گریزند؛ یعنی کسانی که با تمام قدرت وعلاقه واحیانا به عنوان دل سوزی، از روایت جزیره دفاع می کنند از طرح آن وحشت دارند. این پرسش اولین ویا آخرین اشکالی نیست که از طرح آن به شدت هراس داشته وفرار می کنند بلکه مانند آن سؤال های فراوان دیگری وجود دارد.
نویسنده کتاب جزیره خضرا ومثلث برمودا از طرح چنین سؤال هایی امتناع می ورزد واساسا می کوشد خواننده کتاب خود را به مسائل فرعی وخارج از موضوع اصلی، مشغول سازد تا او را از تأمل آرام نسبت به داستان بازدارد.
همان گونه که بسیار کوشش می کند تا به مسائل واشکال های جزیی بپردازد؛ مسائلی که می تواند آن ها را در مقابل مخاطبان بی دقت، مطرح وسپس پیروزمندانه پاسخ خود را ارائه دهد. در نتیجه او برای رسیدن به این هدف، اشکال های جزیی وکوچک را بزرگ جلوه داده وسخن را در مورد آن طولانی می سازد والبته در بحث خود از روش های مختلفی استفاده کرده است. گاه به الفاظ خشن ودیگر بار به سخنان شیرین تمسک نموده تا بدین وسیله شأن علما را پایین آورده واستوانه های تفکر وخدمت گزاران شریعت را بدنام کند. او در نظر دارد با این کارها بر فرار خود از برخورد با اشکال های قوی وواقعی مانند اشکال در اصل اولاد داشتن امام (علیه السلام) سرپوش بگذارد.
در این جا به موضوع اصلی خود یعنی فرزند داشتن امام برگشته وبه آن می پردازیم. باید توجه داشت که در این مسئله جای شک وتردید است، البته ظاهر بعضی اخبار بر وجود فرزند برای امام دلالت دارند ولی بزرگانی از علما مانند شیخ مفید، بیاضی وطبرسی آن را نپذیرفته اند. علاوه بر آن، اخبار دیگری ذکر خواهیم کرد که بر اولاد نداشتن امام تصریح دارند. روایاتی که برای امام اولاد ثابت می کنند از نظر سند صحیح نیستند ودلالت هم ندارند. آن روایت ها تا آن جا که ما می دانیم عبارت اند از:
١. شیخ طوسی با سند خودش از مفضل بن عمر، از امام صادق (علیه السلام) روایتی نقل می کند که در قسمتی از آن آمده است: «لایطّلع علی موضعه احد من ولده ولا غیره، الاّ المولی الّذی یلی امره(۱۵۶)؛ هیچ کس از فرزندان او، وغیر آن ها بر جایگاه اش آگاه نمی شوند مگر خادمی که به کارهای او می پردازد».
استدلال به این روایت به دلایل زیر صحیح نیست:
الف) همین روایت را «نعمانی» نقل کرده در حالی که جمله مورد بحث را این طور آورده است: «لا یطّلع علی موضعه احد من ولی ولا غیره(۱۵۷)؛ هیچ کس بر جایگاه حضرت، چه ولی یا غیر آن، آگاه نمی شود».
پس با توجه به این که هردو نقل طوسی ونعمانی، یک روایت است وعبارت مورد بحث آن اختلاف دارد، بنابراین صلاحیت برای استدلال بر آن نخواهد داشت(۱۵۸).
ب) گفته می شود که اشتباه یا تحریف تنها در روایت شیخ طوسی (رحمه الله) صورت گرفته است، زیرا در آن، ضمیر مفرد به جای ضمیر جمع به کار رفته واین طور آمده است: «من ولده ولا غیره» (نه از فرزندان اش ونه از غیر او) با این که عبارت باید این طور باشد «من ولده ولا غیرهم» (نه از فرزندان اش ونه از غیر آن ها) البته در صورتی که «هاء» در کلمه «ولده» از طرف ناسخان اضافه نشده باشد.
یا این که گفته شود: مقصود از رجوع دادن ضمیر مفرد «هاء» به «ولده» برای توجه دادن به این نکته است که امام (علیه السلام) مثلا یک فرزند بیش تر ندارد.
ویا گفته شود: مقصود از «ولد» جنس فرزند است وبه جهت رعایت لفظ آن که مفرد می باشد؛ ضمیر مفرد به آن برگشته است.
ج) اگر روایت ودلالت آن را بپذیریم ولی یادآوری می کنیم که: در روایت، مطلبی وجود ندارد که دلالت بر وجود اولاد برای حضرت (علیه السلام) در آن زمان نماید.
بنابراین ممکن است بعد از گذشت قرن ها، فرزندانی برای حضرت متولد شوند...
البته با توجه وتأکید بر این که تنها ادعای فرزندی آن حضرت، برای تصدیق او کافی نیست ونباید او را تصدیق نمود.
٢. روایت جزیره خضرا که مورد بحث ماست(۱۵۹). در مورد این روایت هم قبلا آن چه را که جهت ساقط بودن آن از درجه اعتبار وعدم صلاحیت اعتماد به آن، کافی ولازم بود بیان کردیم.
٣. روایت معروف به «پنج شهر» که احمد بن محمد بن یحیی انباری نقل کرده است(۱۶۰).
علما این روایت را نه تنها ضعیف شمرده بلکه از ریشه وبه گونه ای قوی مردود دانسته اند(۱۶۱).
۴. آن چه را که ابن طاووس از امام رضا (علیه السلام) در دعا بر حضرت مهدی (علیه السلام) نقل کرده که در قسمتی از آن آمده است: «اللّهمّ اعطه فی نفسه واهله وولده وذرّیته وجمیع رعیته ما تقرّبه عینه وتسرّ به نفسه وتجمع له ملک المملکات کلها قریبها وبعیدها وعزیزها وذلیلها حتی یجری حکمه علی کل حکم ویغلب بحقه علی کل باطل...»(۱۶۲).
در مورد این دو روایت هم توجه به نکته های ذیل لازم است:
الف) سند آن قابل اعتماد نیست؛
ب) نهایت مطلبی که از این دعا به دست می آید (دعایی که بیش از نیم قرن قبل از تولد امام زمان (علیه السلام) توسط امام رضا (علیه السلام) صادر شده) این است که در آینده امامی به نام مهدی (عجل الله فرجه) برای امت خواهد بود وفرزندانی هم خواهد داشت.
ولی در روایت، عبارتی که بر زمان تولد این فرزندان دلالت کند یافت نمی شود، بنابراین احتمال دارد آن حضرت در همان سال های اولیه عمرش صاحب فرزندانی شود واحتمال هم دارد بعد از گذشت قرن ها چنین پیش آمدی تحقق یابد وشاید فرزنددار شدن حضرت بعد از ظهورش باشد همان طور که از سیاق دعا فهمیده می شود، چرا که بیش تر مضامین دعا توجه به دوران ظهور وبرپایی حکومت امام (علیه السلام) دارد.
۵. روایتی که ابن طاووس از حضرت رضا (علیه السلام) نقل می کند که حضرت فرمود:
«اللّهم صلّ علی ولاة عهده، والأئمّة من ولده(۱۶۳)؛ خداوندا، بر حاکمان زمان او وفرمانروایان از فرزندان اش درود فرست».
این روایت هم به دلایل ذیل قابل اعتماد نیست:
الف) سند آن ضعیف است؛
ب) روایت دیگری از ابن طاووس نقل شده که می فرماید: «اللهمّ صلّ علی ولاة عهده والائمة من بعده؛ خداوندا، بر حاکمان زمان آن حضرت وفرمانروایان بعد از او درود فرست».
بنابراین با توجه به اختلافی که در جمله مورد استدلال روایت وجود دارد آن را از صلاحیت استدلال واستناد به آن ساقط می کند.
ج) اگر اشکال های فوق را نادیده بگیریم، باز هم در روایت، عبارتی که بر زمان تولد فرزندان امام دلالت کند یافت نمی شود.
۶. در نامه ای نام فرمانروایان از فرزندان حضرت (علیه السلام) ذکر شده است. این نامه همراه شخص ناشناسی که خود را نامه رسان فرد دیگری به نام «قاسم بن علاء» می دانسته ارسال شده است واین آقای قاسم بن علاء را تنها پیره زنی گندم گون ومجهول الهویه که مدعی آگاهی به چنین مسائلی بوده، می شناخته است.
بنابراین نامه مورد بحث را بر او عرضه واز او درخواست تأیید یا تکذیب آن را می کند. آن زن هم نامه را برای او تأیید می نماید.
پس همان طور که ملاحظه می کنید همه این مطالب، مجموعه ای از نادانی ها وجهالت هاست که نمی توان به آن ها استناد یا اعتماد کرد.
علاوه بر این هیچ کدام از آن ها - همان طور که گفتیم - دلالت ندارند که حضرت (علیه السلام) در حال حاضر فرزند دارد.
دلایل عدم وجود فرزند برای امام
روایاتی که قبلا بیان کردیم هیچ کدام، شایستگی نداشتند که ثابت کنند امام (علیه السلام) در حال حاضر دارای فرزند می باشد. پس عقیده شیخ مفید وبیاضی وطبرسی ودیگران - رحمة الله علیهم - تأیید می شود. علاوه بر آن شواهد ودلایل دیگری در این زمینه وجود دارد که بیان می کنیم:
١. مسعودی روایت کرده است که علی بن حمزه وابن سراج وابن ابی سعید مکاری بر حضرت رضا (علیه السلام) وارد شدند، پس علی بن ابی حمزه به حضرت عرض کرد: از پدران شما روایت کرده ایم... تا به این مطلب رسید وگفت:
روایت کرده ایم که هیچ امامی فوت نمی کند تا این که فرزند (جانشین) خود را ببیند. حضرت رضا فرمود: آیا در این حدیث، قید کرده اید: «غیر از قائم» عرض کردند: خیر، حضرت فرمودند: آری روایت کرده اید ولی شما نمی دانید برای چه این مطلب گفته شده ومعنای آن چیست. ابن ابی حمزه گفت: ولی محققا این نکته در حدیث آمده است.
حضرت رضا (علیه السلام) به او فرمود: وای بر تو، خداوند از تو درگذرد، جرأت کرده ای که علیه من به مطلبی که بعضی از آن را با بعضی دیگر مخلوط نموده ای به اعتراض برخیزی؟
بعد از آن حضرت فرمود: خداوند فرزند (وجانشین) مرا به زودی به من نشان خواهد داد(۱۶۴).
٢. از محمد بن عبد الله بن جعفر حمیری از پدرش واو از علی بن سلیمان بن رشید، از حسن بن علی خزاز نقل می کند که گفت: «علی بن حمزه بر حضرت رضا (علیه السلام) وارد شد وبه آن حضرت عرض کرد: آیا شما امام هستید؟ حضرت فرمود: بلی.
ابی حمزه گفت: از جدّ شما، جعفر بن محمد، شنیدم که می فرمود: هیچ امامی نیست مگر این که برای او فرزندی (وجانشینی) هست.
حضرت به او فرمود: ای شیخ! آیا تظاهر به فراموشی می کنی یا واقعا فراموش کرده ای، امام جعفر صادق (علیه السلام) این طور نگفته بلکه فرمودند: هیچ امامی نیست مگر این که پس از او فرزند (وجانشین) است؛ غیر از امامی که حسین بن علی (علیهما السلام) بر او (از قبر) بیرون می آید. پس آن امام، فرزند نخواهد داشت.
ابن حمزه به حضرت عرض کرد: فدایت شوم، درست فرمودی، مطلبی که از جدّ شما شنیدم همین بود(۱۶۵).
واضح است که مقصود، اشاره به رجوع امام حسین (علیه السلام) وخروج آن حضرت از قبر در زمان امام مهدی (عجل الله فرجه) می باشد، چون در احادیث زیادی قبل از این روایت آمده است که امام حسین (علیه السلام) وقت وفات حضرت مهدی (عجل الله فرجه) برای غسل دادن آن حضرت، برمی گردند(۱۶۶).
٣. اما آن چه که راجع به فرمان روایی وحکومت فرزندان مهدی (علیه السلام) بعد از آن حضرت گفته می شود نیز مورد شک وتردید است.
شیخ مفید (رحمه الله) می گوید: بعد از حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) برای هیچ کس حکومتی نخواهد بود مگر مطلبی که در روایتی آمده وحاکی از این است که فرزندان حضرت، اگر خدا بخواهد، پس از او قیام خواهند کرد، ولی همان طور که ملاحظه می شود قیام فرزندان حضرت به طور قطع وجزم در روایت نیامده است، برعکس اکثر روایات دلالت دارند بر این که «مهدی امت از دنیا نخواهد رفت مگر چهل روز قبل از قیام قیامت که در این چهل روز فرج(۱۶۷) ونشانه های خروج مردگان از قبور وبرپایی قیامت برای رسیدگی به حساب خلایق خواهد بود»(۱۶۸).
عبارت مرحوم طبرسی هم تقریبا مشابه عبارت مفید (رحمه الله) است با این تفاوت که او در جمله ای می گوید: «در روایت صحیح وارد شده که بعد از حکومت قائم (علیه السلام) برای هیچ کس حکومتی نخواهد بود...»(۱۶۹).
ومرحوم بیاضی هم بعد از این که روایت نقل شده از ابن عباس وانس را توصیف به شاذ می کند - روایتی که ظاهرش بر حکومت بعد از مهدی (علیه السلام) دلالت دارد - می گوید: «در اکثر روایات آمده که آن حضرت فوت نمی کند مگر چهل روز قبل از قیامت ودر این چهل روز حالت نابسامانی ونشانه های خروج مردگان برای رسیدگی به حساب آن ها آشکار خواهد بود»(۱۷۰).
ایشان هم چنین بعد از نقل روایتی با این مضمون که «بعد از ائمه اثناعشر، دوازده مهدی دیگر خواهد بود» می فرماید: «روایت قائل به دوازده مهدی بعد از دوازده امام، نادر ومخالف روایات صحیح ومشهور ومتواتر است، چون روایات مشهور دلالت دارند بر این که بعد از قائم آل محمد (عجل الله فرجه) دولتی نخواهد بود وآن حضرت از دنیا فوت نخواهند کرد مگر چهل روز که در آن آشفتگی ونشانه های خروج مردگان وبرپایی قیامت آشکار خواهد بود»(۱۷۱).
مرحوم حرّ عاملی نیز درباره روایات فوت حضرت مهدی (علیه السلام) قبل از چهل روز - که به آن اشاره شد - می فرماید: «خبر وفات حضرت مهدی (علیه السلام) چهل روز قبل از قیامت از طرق گوناگونی روایت شده که منابع آن، در حال حاضر پیش من نیست»(۱۷۲).
شاید مقصود حرّ عاملی (رحمه الله) روایاتی باشد با این مضمون که می گوید: «زمین از حجت خدا خالی نخواهد بود وحجت خدا از زمین قطع نخواهد شد مگر چهل روز قبل از قیامت»(۱۷۳).
علاوه بر آن می توان مضمون آن ها را با روایتی که از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نقل شده تأیید کرد، حضرت (صلّی الله علیه وآله) در آن روایت می فرماید: «دوازده خلیفه بعد از من خواهند بود که همگی آن ها از قریش هستند».
از حضرت سؤال شد: «پس از آن چه خواهد شد؟»
فرمود: «پس از آن آشفتگی ونابسامانی خواهد بود»(۱۷۴).
به طور کلی از بعضی نقل ها روشن می شود که اعتقاد به این نکته جزء اعتقادهای شیعه بوده است؛ به عنوان نمونه، عبد الله بن جعفر حمیری می گوید:
«من وشیخ ابو عمر - رحمه الله - نزد احمد بن اسحاق بودیم، پس احمد بن اسحاق با چشم به من اشاره کرد که از او درباره مسئله جانشینی سؤال کنم. بنابراین گفتم:
ای ابو عمر، راجع به مطلبی می خواهم از تو سؤال کنم که من خودم در آن شک وتردید ندارم. اعتقاد ودین من این است که: زمین از حجت خالی نخواهد بود مگر چهل روز قبل از قیامت، وقتی آن زمان فرا رسد حجت برداشته ودرهای توبه بسته خواهد شد...»(۱۷۵).
والبته مقصود از حجت، امام (علیه السلام) می باشد همان طور که از سیاق این خبر وهم چنین روایت های دیگر به دست می آید که: زمین از حجت خالی نخواهد بود(۱۷۶).
وباز از جمله روایاتی که دلالت بر عدم وجود حکومت بعد از حضرت مهدی (علیه السلام) می کند روایاتی است که می گوید: اگر حتی دو نفر بر روی زمین باقی بمانند یکی از آن ها امام خواهد بود(۱۷۷).
بعد از ملاحظه مطالبی که گذشت ما نمی توانیم آن چه را که در مورد فرزند داشتن امام در روایت جزیره خضرا یا غیر آن گفته می شود تأیید کنیم یا به روایاتی که به عنوان «نادر وشاذ» توصیف شده اند اطمینان نماییم؛ روایاتی که می گویند:
برای حضرت فرزندانی است که پس از او به حکومت خواهند رسید.
البته تردید ما در مورد فرزند داشتن حضرت قبل از ظهور، مستند به دو روایتی است که قبلا ذکر کردیم.
وتردید ما در مورد حکومت فرزندان آن حضرت بعد از او، به روایت سوم مستند است، مخصوصا با توجه به انکار قطعی بزرگانی که فرمودند: روایات صحیحی داریم که دلالت بر نفی وجود فرزند برای امام می کند.
نکاتی دیگر
درباره روایت جزیره خضرا باز این نکته ها قابل تأمل است:
١. درهم هایی که از جزیره خارج می شود
در روایت بحرانی با صراحت آمده است: سید شمس الدین خطاب به علی بن فاضل گفت: «در این جزیره هیچ درهمی وارد یا خارج نمی شود».
ولی در روایت مجلسی می گوید: سید شمس الدین پنج درهم از نمونه درهم های جزیره به علی بن فاضل عطا کرد واو درهم ها را برای برکت پیش خود محفوظ داشت.
بنابراین سؤال می شود که چگونه این درهم ها برخلاف قرار وقانون آن ها از جزیره خارج شد؟
چرا طیبی ودیگران، یعنی همه کسانی که برای شنیدن داستان علی بن فاضل اجتماع کرده بودند از او درهم ها را طلب نکردند؟ تا آن ها را ببینند یا برای برکت جستن، بر روی آن دست مالیده ویا بوسه زنند و... آیا این درهم ها بعد از فوت علی بن فاضل در اختیار چه کسی قرار گرفت وبالاخره سرنوشت آن ها به کجا کشید؟ آیا به نظر نمی رسد که اساسا مسئله طرح درهم ها، فقط برای اضافه کردن فضیلت جدیدی برای علی بن فاضل بوده است؟ به لحاظ این که قانون خارج نشدن درهم از جزیره، تنها به خاطر شخصیت ویژه او نادیده گرفته می شود.
٢. آخرین جمله ای که طیبی شنید
در نقل مجلسی آمده که طیبی بعد از یادآوری علمای امامیه؛ یعنی کسانی که وصف آن ها را در جزیره شنید؛ گفت: «این آخرین مطلبی بود که از شیخ صالح پرهیزگار شنیدم...».
ولی در روایت بحرانی بعد از ذکر علمای شیعه، چند خط اضافه راجع به سؤال وجواب علی بن فاضل وشمس الدین در مورد علت فاصله انداختن بین نماز ظهر وعصر می یابیم. بعد از آن هم تاریخ دیدار با شمس الدین واین که چند سال از آن ماجرا می گذرد بیان شده که هیچ کدام از این ها در روایت مجلسی نیامده است. نتیجه می گیریم که پس ذکر نام علمای امامیه، آخرین مطلبی نبوده که طیبی از علی بن فاضل شنیده است.
٣. فاصله بین سرزمین های مغرب با جزیره
در روایت ذکر شده بود که: فاصله بین «جزیره شیعیان» و«جزیره خضرا» در مدت بیست وپنج روز پیموده شد.
ودر نقل قاضی تستری آمده که: این مسافت تنها در پانزده روز پیموده شد.
بنابراین اگر مطابق ادعای بعضی افراد پذیرفتیم که جزیره خضرا همان جزیره ای است که در مثلث برمودا است، در نتیجه می فهمیم که فاصله بین سرزمین های مغرب ومثلث، خیلی بیش تر از پنج هزار کیلومتر است.
حال اگر بعد از این مقدمه توجه کنیم که کشتی ها در قرن هفتم با وسایل موتوری حرکت نمی کرده بلکه معمولا بادبانی وحرکت آن ها به وسیله وزیدن باد در جهت موافق بوده است.
هم چنین اگر بدانیم که باد، گاهی متوقف می شود وگاهی اوقات در غیر جهت موافق می وزد ومهم تر این که باد تنها چند روز محدود واندک از طرف مشرق می وزد؛ یعنی باد مطلوب وموردنظر برای بردن کشتی ها به طرف مغرب چند روز بیش تر در تمام طول سال نمی وزد.
با توجه به همه این نکات، مشکل می توان پذیرفت که برای پیمودن این مسافت طولانی (بیش تر از پنج هزار کیلومتر) یک ماه کافی باشد؛ چه رسد به این که مثلا به پانزده روز یا حتی ٢۵ روز اکتفا کنیم.
۴. تعیین موقعیت جغرافیایی جزیره ومثلث
برخی افراد تلاش زیادی برای اثبات این مطلب کرده اند که جزیره خضرا همان مثلث برمودایی است که در اقیانوس اطلس، واقع شده است. مهم ترین استدلال آن ها این است که علی بن فاضل وقتی در جزیره شیعیان اقامت داشت، از جایی که مسجد در طرف غرب ساحل دریا واقع بود خارج شد وبه طرف غرب نگاه کرد وآن گاه متوجه شد که کشتی ها به طرف جزیره می آیند، برای این که اگر جزیره خضرا در دریای مدیترانه واقع باشد باید مسجد در جهت شمال یا شمال شرقی قرار داشته باشد نه در جهت غرب، زیرا دریای مدیترانه در طرف شمال یا شمال شرقی است نه در جهت غرب. همان طور که آمدن کشتی ها از طرف مغرب به این نکته اشاره دارد که علی بن فاضل بر ساحل اقیانوس اطلس ایستاده بود، چرا که دریای مدیترانه در جهت غرب سرزمین های بربر نیست.
خلاصه، شخص مذکور با همه توان ونیرو برای اثبات این مطلب تلاش می کند که جزیره خضرا در اقیانوس اطلس است نه دریای مدیترانه.
ما در پاسخ می گوییم:
در روایت به طور آشکار آمده است که: شهر شیعیان جزیره ای در دریا بوده است، ومعمولا جزیره وسط آب قرار دارد، در نتیجه مسجد در طرف غرب جزیره ونزدیک ساحل دریا واقع شده وعلی بن فاضل هم از جهت غرب دریای مدیترانه که همان طرف تنگه جبل الطارق باشد به دریا نگاه می کند وکشتی ها را که از تنگه به طرف دریای مدیترانه می آیند می بیند.
بر فرض که شیعیان در جزیره هم نبوده بلکه در شبه جزیره ای زندگی می کرده اند که از سه طرف در محاصره آب بوده(۱۷۸) برای اثبات مطلب ما کافی است.
البته اگر بپذیریم که شهر شیعیان جزیره نبوده بلکه شهری است در کنار دریا، مسجد آن که نزدیک دریا واقع شده، باید به طرف شمال باشد وبنابراین استدلال درست می شود، ولی این فرض با آن چه در روایت صریحا آمده، سازگار نیست چون روایت تصریح می کند بر این که آن ها در جزیره زندگی می کردند.
از این جا معلوم می شود آمدن آذوقه به شهر از طرف غرب، که در روایت ذکر شده بود، نمی تواند دلیلی بر بودن جزیره خضرا در اقیانوس اطلس به حساب آید، چه رسد به این که یکی از بزرگ ترین ادله باشد، زیرا قبلا گفتیم که معنای «جزیره» این است که از همه طرف با آب دریا احاطه شده باشد. بنابراین احتمال دارد علی بن فاضل به طرف غرب، کنار دریا رفته وبه سمت تنگه جبل الطارق که کشتی ها از آن طرف می آمده اند؛ نگاه کرده باشد.
نقد نظریه انطباق جزیره خضر بر مثلث برمودا
از آن چه گذشت دانستیم که حدیث جزیره خضرا از جهت سند ومتن، صحیح نیست وبه هیچ عنوان قابل اعتماد نمی باشد.
هم چنین در شروع وپایان فصل گذشته اشاره کردیم که هیچ ارتباطی بین «جزیره خضرا» و«مثلث برمودا» وجود ندارد.
با این همه، به نظر می رسد قبل از خاتمه بحث داستان جزیره، لازم است ملاحظاتی گذرا درباره شواهد ارتباط بین جزیره ومثلث مطرح کنیم. البته بدون این که کاملا وارد تأیید یا تکذیب مطالبی شویم که راجع به حالت غیرعادی داشتن منطقه مثلث برمودا گفته می شود با این که معتقدیم اکثر آن چه که برای اثبات مطلب می گویند، کافی ومطلوب نیست.
جزیره خضرا ومثلث برمودا
برخی ادعا می کنند: اگرچه سند روایت هم صحیح نباشد، نمی توان آن را نادیده گرفت، چرا که برخی واقعیت های ثابت شده، آن را تصدیق می کند، زیرا «مثلث برمودا» معمای عجیبی شده ودانشمندان را به حیرت واداشته است وحوادثی در آن رخ داده که نمی توان آن را به هیچ وجه تفسیر وتوجیه عقلی وعلمی کرد مگر براساس آن چه در روایت جزیره خضرا نقل شده است.
در این مثلث - آن طور که بعضی نقل می کنند - کشتی ها وهواپیماها ناپدید شده وخلبانان وملوانان آن ها می میرند ویا ابزار مختلف از کار باز می مانند و....
بعضی برای انطباق جزیره خضرا ومثلث برمودا بر مشابهت های آن تکیه کرده وآن دو را قابل انطباق بر یکدیگر یافته اند. به لحاظ این که در هرکدام آن ها، اسم «جزیره» آمده ویا گفته شده که آب دریا سفید شده است.
همین دو نکته باعث شده که شخص مذکور، یک بار به نحو احتمال وبار دیگر به نحو یقین تأکید کند بر این که جزیره خضرا همان «مثلث برمودا» است.
در مقابل این ادعا مطالب ذیل قابل توجه است:
١. لازمه این که در هردو قضیه، نام «جزیره ای» آمده وهم چنین از وجود آب سفید اطراف آن دو جزیره، سخن رفته، این نیست که جزیره خضرا همان مثلث برمودا ویا برعکس باشد.
٢. وجود مثلث برمودا - اگر درست باشد - نمی تواند دلیل بر صحت داستان جزیره خضرا باشد، چون ممکن است گروهی از افراد آن مناطق، جریان مثلث را کشف کرده وخبر آن را به این فرد داده باشند. او هم از فرصت استفاده کرده ویک قصه خیالی، منطبق با آن چه از آنان نسبت به مثلث عجیب وغریب شنیده، ساخته باشد.
در نتیجه این ادعا که: کشف مثلث برمودا، صحت داستان جزیره را مورد تأیید قرار می دهد، خالی از گزافه نیست.
جالب است بدانید همان افرادی که می خواهند صحت داستان جزیره را با کشف مثلث برمودا تأیید کنند خبرهایی از مثلث نقل می کنند که تاریخ آن به بیش از صد سال قبل برمی گردد.
از جمله مطالبی که او [ناجی نجّار] به عنوان نمونه گفته این است: حوادث مورد اشاره همیشگی نبوده ونسبت به صدها کشتی که اقیانوس اطلس را کشف کردند پیش نیامده است.
وبازگفته است: مردم نسبت به آن چه که برای کشتی های گرفتار شده در این منطقه رخ می داده اطلاع کامل نداشتند!
٣. در روایت ذکر شده بود که: کشتی های دشمنان وقتی داخل آب های سفید شوند، غرق ونابود می گردند واین به برکت مولای ما صاحب الزمان (عجل الله فرجه) می باشد.
در حالی که قضیه در «مثلث برمودا» چنین نیست، زیرا گفته اند: - همان طور که خود مدّعی هم ذکر می کند - «در مواقع زیادی ملوانان ومسافران یا فقط ملوانان ناپدید می شوند وکشتی ها، در حالی که خالی هستند واثری از خشونت یا دزدی دریا یا مسئله پیچیده ای در آن دیده نمی شود، برمی گردند. ولی گاهی هم کشتی ها برمی گردند در حالی که ملوانان آن مرده اند ودر صورت های آنها آثار ترس ومرگ کاملا مشهود است آثاری که حکایت از ترس، نسبت به منظره وحشتناکی که بر آن ها عرضه شده، می کند.
گاهی هم کشتی ها وهواپیماها از منطقه مثلث عبور کرده بدون این که دچار کم ترین مشکل یا ناراحتی شده باشند ولی بار دیگر که از همان منطقه عبور کرده اند به نزدیکی خط رسیده که اگر فرمان عفو وآزادیشان در آخرین لحظات، از جانب مثلث نرسیده بود حتما دچار بلای بزرگی می شدند»(۱۷۹).
بعد ایشان برای همه موارد ذکر شده مثال هایی می آورند که اکثرا از مجله ها وروزنامه ها ورادیوها یا از کتاب «چارلز برلتیز» گرفته شده است.
ما در مورد این سخنان می گوییم: از عبارت گذشته ومثال های آن به خوبی واضح می شود که بعضی از کشتی های دشمنان غرق نمی شوند وخالی ویا در حالی که صاحبان آن مرده، برمی گردند. حتی برخی از آن ها به برکت عفوی که شامل حالشان شده، کاملا سالم برمی گردند.
این نکته اشاره دارد بر عدم صحت این جمله «کشتی های دشمنان به برکت مولای ما صاحب الزمان (عجل الله فرجه) غرق می شوند». که در روایت جزیره خضرا آمده بود، زیرا طبق گزارش ها، در مثلث برمودا بعضی اوقات کشتی های دشمنان غرق نمی شوند.
نکته جالب وشگفت این که: بعضی از کسانی که تلاش دارند داستان جزیره را بر مثلث، منطبق سازند به موضوع غرق شدن بعضی از کشتی ها وغرق نشدن بعضی دیگر - که به نظر آن ها بر حدیث جزیره انطباق دارد - اشاره کرده، ولی به مردن مردم در کشتی ها یا سالم برگشتن آن ها در حالی که کاملا خالی هستند اشاره نکرده است. برخلاف عبارتی که خود قبلا آن را نقل ومثال هایی هم برایش ذکر نمود.
سلامت کشتی ها وهواپیماها در مثلث برمودا
ما می بینیم که صدها کشتی یا هواپیما در منطقه مثلث عبور می کنند وبه تجسس در جهت طول وعرض آن می پردازند وهیچ اتفاقی برای آن ها پیش نمی آید.
بنابراین کشتی ها وهواپیماهایی که در مثلث با حادثه ای مواجه می شوند معمولا به دنبال عملیات تحقیقاتی گسترده ودقیق وجدّی، پیش می آید؛ عملیاتی که صدها هواپیما وصدها کشتی مسافری وجنگی به طور مساوی در آن شرکت دارند. بلکه گاهی عملیات دقیق وکامل جهت تعیین مساحت منطقه انجام می گیرد واتفاقی نمی افتد واین عملیات ها متفاوت است؛ مثلا یک مرتبه نسبت به پنجاه هزار میل وبرای بار دوم، نسبت به صد هزار میل، وبرای بار سوم نسبت به سیصد هزار میل در منطقه خطر صورت می پذیرد. حتی گاهی هفتاد هواپیما، بال در بال هم مشغول انجام تحقیق وتعیین مساحت می شوند در حالی که هیچ یک از آن ها غرق نمی گردد.
علاوه بر این که در بسیاری اوقات، قطعات خرد شده آن چه که می پنداشتند مفقود شده، پیدا می شود؛ مثلا وسایل ارتباطجمعی استرالیا، در سال گذشته خبر دادند که بعضی از قطعات خرد شده یک کشتی که اخیرا مفقود شده بود بر روی آب پیدا شده است.
عملیات تجسسی زیادی در مورد وسایل حادثه دیده در قلب مثلث برمودا انجام شد که طی این عملیات های تحقیقی وتجسسی، هیچ هواپیما وکشتی جستجوکننده ای غرق نشده است. وسایلی که عملیات تجسسی درباره آن ها انجام شده عبارت اند از:
١. کشتی که در سال ١٨٧٢ م. غرق شد.
٢. هواپیمایی که در سال ١٩۴٩ م. مفقود شد.
٣. هواپیمایی که در سال ١٩۴٩ م. نزدیک میامی مفقود شد.
۴. کشتی ١٩۶٢ م.
۵. دو هواپیمایی که در سال ١٩۶٣ م. منفجر شدند.
۶. رزم ناو انگلیسی سال ١٨٨٠ م.
٧. کشتی سال ١٩٢۴ م.
٨. هواپیمای سال ١٨٠٠ م.
٩. هواپیمای سال ١٩۴٧ م.
١٠. هواپیمای سال ١٩۴٨ م.
١١. کشتی سال ١٩۵١ م.
١٢. هواپیمای سال ١٩۵۴ م.
١٣. هواپیمای مسافری سال ١٩۶٣ م.
١۴. هواپیمای سال ١٩۶۵ م.
١۵. رزم ناو سال ١٩۶٧ م.
١۶. کشتی نفتی که منفجر شد ونه نفر از کارکنان وملوانان آن کشته شدند وبعد از آن قایق های نجات دوازده نفر بقیه را نجات دادند.
در این جا لازم است یادآوری کنیم که ما تنها به ذکر نمونه هایی اکتفا کردیم که مدعی انطباق داستان جزیره بر مثلث برمودا [آقای ناجی نجّار] آن ها را به عنوان شاهد ذکر کرده است، گرچه ما از اساس دلالت هیچ کدام این ها را کامل نمی دانیم.
کمیسیون تحقیق در منطقه مثلث
در فیلمی که توسط یکی از اقمار مصنوعی ارسال شد تصویر وجود یک قطعه خشکی در وسط منطقه مثلث نشان داده شد، ولی چون وجود قطعه خشکی در آن منطقه، محال به نظر می رسید. گروهی از پژوهش گران جهت کشف این توده یا خشکی به تحقیق پرداختند اما آن ها غیر از تلاطم امواج چیز دیگری نیافتند.
در نتیجه، این محققان به منطقه مثلث وارد شده وغرق نگشتند وچیزی غیر از باد وامواج نیافتند.
مناطق خطرناک دیگر
مناطق دیگری در جهان وجود دارد که گمان می کنند آن مناطق - بنابر تعبیرات آن ها - خطرناک تر از مثلث برموداست، مانند منطقه ای نزدیک ژاپن که به اسم «دریای شیطان» معروف است وهم چنین منطقه دیگری در نزدیکی مالزیا که به آن هم دریای شیطان می گویند!
البته مناطق دیگری هم وجود دارد که در آن ها حوادثی اتفاق می افتد که به آن چه در مورد مثلث برمودا می گویند شبیه است؛ یعنی حوادث پیچیده ای در آن جا اتفاق افتاده که هیچ توجیه معقولی ندارد؛ مانند این که همه افراد در کشتی، می میرند یا همه آن ها تنها به وسیله «زاویه یابشان» ناپدید می شوند ولی بقیه وسایل آن ها با توجه خاصی، باقی می ماند، قطعات درهم شکسته بعضی از چیزهایی که قبلا مفقود شده بودند، پیدا می شوند.
بنابراین آیا می توان گفت در آن مناطق هم جزیره خضرای دوم وسومی پیدا شده است!
این سؤال وهمه اشکال هایی که تنها به بعضی از آن ها راجع به منطقه مثلث برمودا اشاره کردیم در مورد مناطق دیگر هم مطرح می شود.
تحقیق در مورد ناپدید شدن اشیا در منطقه جدید
همان نکاتی که راجع به حوادث مثلث برمودا می گویند در خصوص وسایلی که در دریای شیطان! نزدیک ژاپن ومالزیا مفقود می شوند باید منطبق باشد، در صورتی که برای کشتی ها وهواپیماهای تجسّسی وتحقیقاتی هیچ اتفاقی در این دو دریا نیفتاده است وما به بعضی از کشتی ها وهواپیماهای حادثه دیده که عملیات تجسّسی درباره آن ها صورت گرفته اشاره می کنیم:
١. کشتی که در دریای شیطان، نزدیک مالزیا در سال ١٩۴٨ م. غرق شد.
٢. کشتی که نزدیک جزیره فیجی در سال ١٩۵۵ م. غرق شد.
٣. کشتی که در سال ١٩٨١ م. در شمال غرب اسپانیا غرق شد.
۴. زیردریایی سال ١٩۶٨ م. به فاصله ۶۴٠ میلی جنوب شرقی «جوزازور» در اقیانوس اطلس.
۵. کشتی سال ١٩٧۶ م.
همان طور که اشاره کردیم توجه ما تنها به شواهدی بوده که تطبیق دهندگان داستان جزیره بر مثلث برمودا به آن استدلال کرده اند. گرچه به نظر ما این شواهد در دلالت بر مطلب کافی نیست.
توضیحات
در پایان این قسمت تذکر مطالب ذیل خالی از فایده نیست:
١. حوادث زیادی که خیال می شود برای هواپیماها یا کشتی ها اتفاق افتاده، تنها برای کشتی ها وهواپیماهای جنگی یا زیردریایی ها بوده است، ودر بعضی به حضور شخصیت های نظامی مهمی در آن ها تصریح شده است؛ همان طور که در مورد هواپیماهای مفقود شده در سال ١٩۴٨ م. گفته می شود.
٢. علت بعضی حوادث دیگر، بدی هوا بیان شده است. در یک مورد، طناب یکی از زورق های نجات پاره واز کشتی جدا می شود ولی با این همه، کشتی نجات می یابد، این حادثه در سال ١٩۵١ م. بوده است.
٣. بعد از انجام تحقیقات لازم، علت برخی از این حوادث را «خراب کاری در هواپیما» دانسته اند.
۴. یک خلبان باتجربه آمریکایی که از وضع امنیتی بالایی بهره مند است ودر میامی خدمت می کند، مدعی است که در سال ١٩۶۴ م. در مثلث برمودا با خطر هولناک ودر عین حال پیچیده ای مواجه شده که به طور معجزه آسا نجات پیدا کرده است. او اضافه می کند که: «قبل از این اتفاق، هیچ چیز از مثلث برمودا نمی دانسته است».
این مطلب در مورد فردی با این اوصاف، واقعا عجیب است، چون کسی که نزدیک منطقه مثلث زندگی می کند وخلبان باتجربه وحرفه ای واز موقعیت امنیتی خوبی برخوردار است چگونه از منطقه مثلث که بر طبق ادعای خودشان، شهرت اش - در حوادث پیچیده ومعمایی - در همه آفاق پیچیده، چیزی نمی داند!
۵. «دیوید کوش» که راجع به اسرار مثلث برمودا، کتابی منتشر کرده، می گوید: داستان های منتشر شده درباره مثلث، غیر از خرافات چیز دیگری نیست، وعلت این حوادث، به رفت وآمدهای زیاد کشتی ها وهواپیماها در این منطقه مربوط می شود.
آقای «کوش» بر اسنادی که مؤسسه های رسمی آمریکایی منتشر کرده اند تکیه می کند. اسنادی که برای چندمین بار ثابت می کند: تنها توجیه وتفسیر این حوادث، دگرگونی های جوّی منطقه است(۱۸۰).
دانشمند شوروی «لیونید برایکو فسکی» هم می گوید: «تمام اسرار وپیچیدگی هایی که راجع به مثلث برمودا گفته می شود، تنها یک غیب گویی دروغ است که نشریات جهان سرمایه داری آن را تبلیغ کرده اند»(۱۸۱).
۶. در بعضی از حوادث ملاحظه می شود که تنها بعضی اسناد با «دستگاه زاویه یاب» ناپدید می شوند که در دو حادثه از مجموعه اتفاقاتی که مدعی انطباق داستان جزیره بر مثلث برمودا [آقای ناجی نجّار] به آن استشهاد کرده، اسناد مفقود می شوند. دو حادثه ای که در سال ١٨۵۵ و١٨٧٢ م. پیش می آید. همان طور که ناپدید شدن «دستگاه زاویه یاب» در چند جریان دیگر اتفاق می افتد.
هم چنین مفقود شدن اشخاص به تنهایی، در چند حادثه دیگر است. در بعضی از حوادث دیگر، جسدهایی که بر صورت آن ها آثار وحشت آشکار است یافت می شود.
توجیه همه این حوادث، منحصرا این نیست که ادعا کنیم در منطقه مثلث یا در دریاهای شیطان یا اماکن دیگر، حالت غیبی خاصی وجود دارد، چون احتمال دارد که در این قضایا، انگیزه های اطلاعاتی وجاسوسی وجود داشته باشد. انگیزه هایی با هدف به دست آوردن بعضی اسناد یا نجات یافتن از دست افرادی که زنده ماندن آنان خوشایندشان نیست، افرادی که بین آن ها شخصیت های نظامی مهمی وجود دارند، ونابودی آن ها باید به شیوه هایی صورت پذیرد که هیچ گونه شک وتردیدی ایجاد نکند.
همان طور که ممکن است علت این حوادث، تعصب هایی باشد که برخی افراد به آن گرفتار می شوند ودر نتیجه اقدام به گرفتن جان افراد، برای غرض های شخصی یا غیرشخصی می کنند. شاید هم بعضی هواپیماها یا کشتی ها هدف عملیات خراب کارانه قرار گرفته باشند، وشاید بعضی هواپیماها به علت نقص فنی یا تغییر ناگهانی هوا غرق شده باشند وشاید....
٧. تکیه بر حالت اسرارگونه ای که مسیر کشتی یا هواپیمای مبتلا به حادثه را می پوشاند، نه تنها بی مورد است بلکه مشکلی را هم حل نمی کند، زیرا این نکته، نسبت به وسیله ای که به تنهایی هوا را می شکافد یا بر روی آب شناکنان پیش می رود بسیار طبیعی ومعمولی است. وسیله ای که به سرعت از بقیه مردم جدا شده وبا فاصله زیاد در افق ناپدید می شود وجز از خلال علامت های خطری که به اطراف فرستاده وتقاضای کمک می کند یا از خلال علامت هایی که گروه نجات مطابق سلیقه خود برای آن ها پخش می کنند، خبر دیگری نمی فهمند، مطرح بودن حالت معمایی ورازگونه برای چنین وسایلی در این حالت کاملا طبیعی است. بنابراین استدلال به اسرارگونه بودن حوادث، هیچ نتیجه ای برای اثبات مطلوب ندارد.
٨. هم چنین فریاد استغاثه سردادن برای کسانی که مواجه با خطر مرگ هستند کاملا طبیعی است؛ فریادهایی که همراه آن وحشت هایی که با آن مواجه اند به تصویر کشیده شده وبه صورت های هولناک درآمده است؛ صورت هایی که در ذهن انسان های بی نهایت وحشت زده پدید می آید وتحت تأثیرات ودر چنین شرایطی، حالت تعادل شخصیت خود را از دست می دهند.
٩. در پایان این بخش این نکته را مطرح می کنیم که: تعداد زیادی از کشتی ها یا هواپیماهای غرق یا مفقود شده، با انگیزه دشمنی به این منطقه نیامده بودند وهواپیما یا کشتی مسافربری یا نفت کش وامثال آن بوده اند. بنابراین چرا در معرض غرق وناپدید شدن قرار گرفته اند. یا در خصوص مواردی که ادعا می شود: در ابتدا مواجه با خطر شده وبعد نجات یافته اند. سؤال می شود که چرا اول مواجه با خطر شده وبعدا نجات پیدا کرده اند، چون اگر از دشمنان بوده اند پس چرا نجات می یابند وهمانند کشتی ها وهواپیماهای تجاری دیگر غرق نمی شوند واگر جزء دشمنان نبوده اند به چه علت در معرض خطر قرار می گیرند؟
در هرحال، برای بررسی این موضوع، زمینه وسیعی وجود دارد که شاید آن چه بیان کردیم کافی باشد.
خاتمه
در پایان این نکته را یادآور می شویم که مطالب این کتاب مقدمه ای برای بحث های وسیع تر وکامل تر است. امیدواریم پژوهش گران را برای تعمق در مسائل کمک کند وآن ها را بر حلّ مشکلات تحقیق در آثار پیشینیان وکتاب های تاریخ به تلاش وفعالیت وادار سازد، چون آثار تاریخی آمیخته به مطالب صحیح وغیرصحیح وسالم وناسالم است؛ به ویژه که این مطالب بسیار مهم وحساس است ودر ساختن عقیده وفکر فرد مسلمان دخیل است، زیرا سهل انگاری در مقابل آن، وتأثیرپذیری از آن، مقدمه تأثیرگذاری در تکوین حیات معنوی وادراکی وعاطفی خواهد شد وپس از آن عقیده وفکر با آن ها عجین شده وبارور می گردد وتعیین کننده حیات حال وآینده خواهد شد.
خلاصه این که: چشم پوشی از مطالبی که در معرض جعل وتحریف قرار گرفته اند ومیدان دادن به آن ها واین که موقعیت ممتازی را در حیات فکری واعتقادی فرد مسلمان به دست آورند؛ یک نوع بی احتیاطی خطرناک ومسامحه نابودکننده است.
پس به ناچار باید جهت وحرکت افکار را مراقبت کرد ونسبت به آن چه که مورد تحقیق قرار نگرفته وکاملا تصفیه نشده است موانع لازم ایجاد نمود، ونباید گذاشت آن ها از موقعیت های حساس در زندگی مردم برخوردار شوند، چراکه ریشه کن کردن آن ها از مواضع کلیدی وحساس، باعث خواهد شد که بسیاری از راه های نفوذشان بسته شود، وتأثیرگذاری آن ها بسیار کم تر از زمانی خواهد شد که سالم وقوی هستند وهمه عناصر لازم را در خود محفوظ ودر کمال زیبایی وبزرگواری جلوه نمایند(۱۸۲).
ازدواج، مسکن وفرزندان حضرت مهدی (علیه السلام)
در روایت خضرا به ازدواج، مکان وفرزنددار بودن حضرت حجت (عجل الله فرجه) تصریح شده است، پیش تر مسائلی در این خصوص گفته شد، اما در این جا به شکل دیگری این موضوعات بررسی می شود.
ازدواج حضرت مهدی (علیه السلام)
از دو جهت می توان در این زمینه بحث کرد: یکی از جهت قواعد عمومی ودیگری از دیدگاه اخبار وروایات.
١. برحسب قواعد وقوانین عمومی
این مسئله را با دو نظریه موجود درباره غیبت بررسی می کنیم:
نظریه اول: مخفی شدن بدن آن حضرت از دیده ها است. با صرف نظر از اخبار وروایت وارده در این باب، باید معتقد باشیم که آن حضرت (علیه السلام) تاکنون ازدواج نکرده وتا پایان غیبت نیز ازدواج نخواهد کرد. این کار اشکالی ندارد، زیرا آن حضرت هرچیزی را که با غیبت منافات داشته باشد، نباید انجام دهد. بنابراین جایز نیست که ازدواج نماید، زیرا با غیبت منافات داشته ومستلزم آشکار شدن وضعیت امام (علیه السلام) خواهد بود چرا که ازدواج با وجود غیب بودن بدن حضرت امکان ندارد واگر بخواهد ظاهر شود وازدواج کند، این همان محذوری است که باید از آن دوری کند، زیرا با هدف آن حضرت منافات دارد.
واما فرض این که بگوییم آن حضرت فقط برای همسر خود آشکار گردد ودیگران نمی توانند او را ببینند، اگرچه از نظر عقلی اشکالی ندارد وامکانش وجود دارد، ولی خیلی بعید است، زیرا پیش از آن که امام (علیه السلام) با زنی ازدواج کند، آن زن باید از هر جهت مورد اطمینان ودر واقع جزء یاران مخصوص وویژه حضرت مهدی (علیه السلام) باشد؛ به طوری که هیچ گونه خطری از سوی او متوجه آن حضرت نباشد. چنین زنی - اگر نگوییم بالفعل وجود ندارد - وجود وی در میان زنان عالم بسیار بعید ونزدیک به عدم است تا چه رسد به این که بگوییم در هر نسلی یک زن با این خصوصیات یافت می شود.
بنابراین طبق نظریه اول، زندگی بدون همسر در طول غیبت کبری، برای امام مهدی (علیه السلام) ضروری ولازم است.
نظریه دوم: مخفی بودن عنوان وشخصیت امام (علیه السلام) است. بر طبق این نظریه، تمام اشکال های وارد بر نظریه اول، دیگر موضوعی نخواهند داشت، زیرا اگرچه برای آن حضرت، ازدواج کردن با همسر واقعی خود امکان ندارد، ولی بدون تشخّص وبه صورت ناشناخته، اشکالی پیش نخواهد آمد وخیلی هم آسان خواهد بود، چون همسر آن حضرت در دوران عمر خود، ایشان را نمی شناسد وبر فرض که در ذهن وی سؤالی پیش آید که چگونه حضرت با مرور زمان پیر نمی شود؟ حضرت می تواند با برنامه های ویژه ای او را طلاق داده واز خود دور سازد؛ ویا این که شهری را که در آن زندگی می کند، عوض کند ودر جای دیگر با شخص دیگری ازدواج نماید.
حال که این گونه ازدواج امکان دارد، می توانیم بگوییم که انجام گرفته وحضرت در دوران غیبت کبری، همسر گزیده است، زیرا این کار با سنّت مؤکد اسلامی ودستورهای فراوان به ازدواج وتشویق وترغیب بسیار بر آن، تطبیق می کند، وتبعیت از این سنت، برای حضرت مهدی (علیه السلام) لازم تر از دیگران است.
مخصوصا اگر معتقد باشیم که معصوم ترک مستحب نکرده ومکروه انجام نمی دهد وبه عصمت حضرت مهدی (علیه السلام) نیز ملتزم باشیم؛ چنان که صحیح نیز همان است. پس در صورتی که ازدواج امکان داشته ومنافی غیبت نباشد، بر آن حضرت (علیه السلام) لازم می شود.
با این برداشت وتصور، امکان دارد که در هر نسل ویا در بیش تر نسل ها امام (علیه السلام) را فرزندان بسیاری باشد که نسل آنان نیز با مرور زمان گسترش یابد، زیرا ایشان شخصیت حقیقی خود را به فرزندان مستقیم وهمسر خود معرفی نمی کند، تا چه رسد به ذریه واولاد فرزندان.
یک مطلب مانع پذیرفتن این نظریه است وآن، این که: داشتن فرزند معمولا همراه با شناخته شدن آن حضرت وروشن شدن وضع ایشان است، زیرا سال های اندک وبلکه بیست یا سی سال را می توان به صورت ناشناس، همراه همسر زندگی کرد، ولی دور بودن وناشناخته ماندن از ذریه وفرزندان مشکل است، زیرا آن ها - یا لااقل برخی از آن ها - می خواهند پدر خود را بشناسند وحسب ونسب خود را بدانند ولذا پیوسته آن حضرت زیرنظرشان بوده ومورد شناسایی قرار می گیرد ولذا نمی تواند برای زمانی طولانی خود را از دیده ها مخفی نگاه دارد وکسی از راز او آگاه نشود. بعد از گذشت پنجاه ویا هفتاد سال، وقتی فرزندان ملاحظه کردند که آثار پیری در او ظاهر نشده وهم چنان جوان باقی مانده است، لااقل این احتمال به ذهن آن ها راه پیدا می کند که نکند وی حضرت مهدی (علیه السلام) است وفردی استثنایی است که باید درباره او تحقیق بیش تری بشود. این جست وجو وپی گیری خلاصه به نتیجه می رسد واحتمال شناخته شدن آن حضرت در میان هست واین مطلب با غیبت وپنهانی امام (علیه السلام) منافات دارد، واگر همه اولادش مراقبت ومواظبت از او را چندین نسل پی گیری کنند به طور حتم وضع حضرت روشن خواهد شد.
یک فرض دیگر هم هست وآن، این که: حضرت مهدی (علیه السلام) با زن وفرزندان اش زندگی می کند وبه پیری می رسد وآثار پیری در او پدیدار می گردد، وآن گاه از دیده ها پنهان می شود وبه طور معجزه آسا جوانی خود را بازمی یابد وبار دیگر ازدواج جدیدی می کند واین وضع را همین طور ادامه می دهد.
این فرض بیهوده ای است وچندین اعتراض بر آن وارد است که مهم ترین آن همین است که این مسئله با قانون معجزه منافات دارد، چرا که ازدواج کردن واولاد داشتن، ارتباطی با هدایت مردم ندارد تا بدان جهت معجزه ای روی دهد.
بنابراین باید بپذیریم که اولادی که وجودش با غیبت منافات داشته باشد برای آن حضرت نیست، چه این که اصلا وجود نداشته باشد ویا اگر هم تعداد کمی باشند، نسبت خود را نمی شناسند. وشاید ما با برخی از آن ها برخورد کنیم ولی اثبات نسبت آن ها محال است.
پس آن چه از قواعد عمومی به دست می آید، این است که امام (علیه السلام) ازدواج نموده ولیکن به احتمال زیاد فرزندی ندارد. نه از آن جهت که نقصی در آن حضرت ویا همسرش باشد، بلکه خدا چنین خواسته ویا امام (علیه السلام) خود عمدا از فرزنددار شدن جلوگیری می کند تا رازش آشکار نشده وامرش محفوظ بماند.
٢. بر حسب اخبار وروایات
در اخبار وروایاتی که دلالت بر وجود همسر واولاد برای امام مهدی (علیه السلام) دارند، با دو دسته روایت مواجه می شویم:
دسته اول: [اخباری که به طور مجمل برداشتن زن وفرزند دلالت دارند]
اخباری که به طور مجمل برداشتن زن وفرزند دلالت دارند، به نحوی که معلوم نیست این مطلب در زمان غیبت است یا بعد از ظهور ونیز معلوم نیست ازدواج با عنوان واقعی آن حضرت صورت گرفته است ویا با شخصیت وعنوان ثانوی وبدلی. در آینده توضیح خواهیم داد که این گونه اخبار مربوط به بعد از ظهور است ویا اگر مربوط به زمان غیبت است، به صورتی که موجب آشکار شدن وضع امام (علیه السلام) نگشته وبا غیبت منافات ندارد.
دسته دوم: روایاتی که دلالت بر ازدواج آن حضرت ووجود فرزندانی برای ایشان، در دوران غیبت کبری می کند.
در این باب سه روایت است:
خبر اول: روایتی است که مرحوم حاج میرزا حسین نوری - قدس سره - در کتاب نجم ثاقب از کتاب غیبت شیخ طوسی وکتاب غیبت نعمانی نقل کرده است.
وی با سند معتبر از مفضل بن عمر روایت کرده که گفت: از حضرت (علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
«صاحب این امر را دو غیبت است: یکی از آن دو آن قدر طول می کشد که برخی گویند مرده است، ودیگری گوید کشته شده است، وبرخی دیگر گویند از بین رفته است. بر اعتقاد به وجود او جز عدد اندکی از یاران اش باقی نمی مانند.
هیچ یک از فرزندان ونه دیگری، از جای او خبر ندارد، مگر آن کس که کارهای او را انجام می دهد»(۱۸۳).
خبر دوم: روایت کمال الدین انباری است که مضمون آن را در مسئله چهارم ذکر خواهیم کرد(۱۸۴).
خبر سوم: روایت زین الدین علی بن فاضل مازندرانی است که از چندین جهت با روایت دوم شباهت دارد، به طوری که در فصل آینده خواهیم دید(۱۸۵).
بررسی روایات
اما به هیچ یک از این سه روایت نمی توان استدلال کرد، بدین معنا که بر فرض صحت سند این روایات، بیش از آن چه را که قواعد عمومی اثبات کرده اند چیزی را اثبات نمی کنند.
واما روایت نخست، از چندین جهت استدلال به آن صحیح نیست:
جهت اول: دلیلی بر این نیست که در این روایت یادی از فرزند برای آن حضرت شده باشد، زیرا شیخ طوسی وشیخ نعمانی این روایت را با یک عبارت نقل کرده اند، با این تفاوت که شیخ طوسی گفته است: «هیچ یک از فرزندان ونه دیگران از جای او خبری ندارند»(۱۸۶). وشیخ نعمانی روایت کرده است که:
«نه هیچ یک از دوستان ونه دیگران، از جایگاه او اطلاعی ندارند»(۱۸۷). بنابراین، با توجه به اختلاف نسخه ها در آن قسمت از حدیث که شاهد آورده شده است، راهی برای استدلال توسط آن وجود ندارد.
جهت دوم: بر فرض که وجود لفظ «ولد» - فرزند یا فرزندان - را در روایت بپذیریم، این روایت بیش از آن چه را که مقتضای قواعد (طبق نظریه دوم برای غیبت) بود نمی رساند. زیرا امکان وجود فرزندی برای آن حضرت که پدر خویش را نشناسد واز وضعیت او آگاه نگردد، مطرح می باشد ونیز امکان دارد که امام (علیه السلام) همسری داشته باشد که بر فرض آگاهی خود او از شخصیت واقعی آن حضرت، کسی را از آن مطلع نساخته وموضوع را از فرزندانش بپوشاند، ولی فرزند یا فرزندانی که با آن حضرت معاشرت داشته وپدر خود را بشناسند، به صریح روایت منتفی است، چنان که طبق قواعد عمومی نیز این امر منتفی می باشد.
جهت سوم: کم ترین احتمالی که در این مورد وجود دارد این است که مقصود از عبارت «هیچ یک از فرزندان ونه دیگران، از جای حضرت آگاه نیستند» مبالغه در شدت پنهانی باشد. بدین معنا که اگر هم بر فرض، آن حضرت را فرزندی باشد، حتی او هم از شخصیت حقیقی حضرت آگاه نخواهد بود، تا چه رسد به دیگران. ولذا - چنان که واضح است - این عبارت دلیلی بر وجود فرزند بالفعل نیست. همین اندازه که چنین معنایی برای روایت محتمل باشد برای ساقط کردن استدلال بدان، کفایت می کند، زیرا آن گاه که احتمال به میان آید، استدلال باطل است.
واما دو روایت دیگر [روایت علی بن فاضل مازندرانی وروایت ابن انباری*/- که به زودی آن ها را ملاحظه خواهیم کرد، مدلول مشترک آن دو این است که امام (علیه السلام) در طول غیبت کبری، در بعضی از جزایر دریای مدیترانه سکونت گزیده ودارای همسر وفرزند می باشد، ودر آن جا یک جامعه نمونه اسلامی که از فرزندان ویاران وپیروان نیکوکار آنان تشکیل شده است، بنیان نهاده است ودر آن جامعه به طور پنهانی زندگی می کنند وسرپرستی وزمام داری آن جا را فرزندان آن حضرت به دست دارند.
مشروح مضمون این روایت وتوضیح نقاط ضعف آن ها را به زودی عرضه خواهیم داشت ودر این جا بررسی دو اشکال کفایت خواهد کرد:
اشکال اول: این دو روایت از پایه واساس درست نیست، زیرا چنان که توضیح آن به زودی خواهد آمد، بر همان پایه ای بنا شده که نظریه اول بر آن پایه گذاری شده وبطلان آن را ثابت کردیم.
اشکال دوم: بر فرض صحت این دو روایت، مدلول آن ها بیش از آن چه که قواعد عمومی مقتضی بود، نمی باشد، زیرا نهایت آن چه از آن دو به دست می آید این فرض است که حضرت گاهی همسری با ایمان ومورد اطمینان را برگزیده واو هم موضوع را پنهان نگه داشته وآن حضرت را حتی به فرزندان خود نیز نشناسانده است، واگرچه فرزندان انتساب خود را به امام (علیه السلام) می دانند ولیکن او را ندیده واز مکانش خبر ندارند. خلاصه آن که برای صدق دو روایت کافی است که آن حضرت در طول دوران غیبت یک بار ازدواج کرده باشد، وقواعد عمومی منافاتی با آن ندارد.
بنابراین در روایات چیزی را نمی بینیم که توسط آن بر بیش تر از آن چه که از قواعد عمومی به دست آورده ایم، بتوان استدلال نمود.
مکان حضرت مهدی (علیه السلام)
در کتاب تاریخ غیبت صغری دیدیم که حضرت مهدی (علیه السلام) به محمد بن ابراهیم بن مهزیار فرموده است:
«ای فرزند مهزیار، پدرم ابا محمّد (امام عسکری (علیه السلام)) با من پیمان بسته با مردمی که مورد غضب خداوند قرار گرفته اند ونفرینشان کرده ودر دنیا وآخرت خوار وذلیلشان نموده است وعذاب دردناک برایشان مقرر ساخته، همسایه نشوم.
هم چنین به من دستور داده که جز در دامنه های صعب العبور کوه ها وخرابه های شهرها جایی سکنا نگزینم...».
این روایت دلالت دارد بر این که جایگاه حضرت مهدی (علیه السلام) در بیابان ها وصحراهای دوردست است واین مطلب، هم در دوران غیبت صغری وهم در غیبت کبری بوده است، وبا هردو نظریه درباره غیبت سازگار می باشد. اما قبلا یادآور شدیم که این مطلب اگرچه به خودی خود محتمل است ولی با بسیاری از روایات دیگر که دلالت بر وجود وحضور آن حضرت در مکان های دیگر دارد مخالف است، که مهم ترین آن ها روایات مشاهده است در دوران غیبت صغری وکبری، مگر این که فرض کنیم که آن حضرت (علیه السلام) با اعجاز بدان جاها رفته است، که نیازی به چنین فرضی نداریم، زیرا معجزه به هنگام اتمام حجت اقامه می شود ودر این جا نیازی بدان نیست.
از دیدگاه قواعد عمومی
از این روایت که بگذریم، آن چه باقی می ماند، بحث در مورد مکان حضرت بقیة الله - ارواحنا فداه - است. این بحث یک بار بر حسب قواعد عمومی - به مقتضای دو نظریه اصلی در زمینه غیبت - و بار دیگر براساس روایات خاصی که می توان در این مورد بدان ها استدلال نمود، می باشد.
اما نظریه اول، یعنی پنهان شدن جسم حضرت، مقتضی آن است که مکان امام (علیه السلام) به طور کلی ناشناخته باشد، مگر به هنگام مشاهده در جایی که مصلحت اقتضا کند.
اما طبق نظریه دوم، یعنی پنهان نمودن شخصیت وعنوان امام (علیه السلام) چنان که قبلا روشن ساخته ایم، امکان دارد آن حضرت در هر مکانی که اراده کند، زندگی نماید وبه هرجا که می خواهد برود: چه در شهر وچه در بیابان وصحرا، ویا در دریا وفضا، بدون این که کسی را متوجه خویش گرداند ورازی را آشکار سازد، وگفتیم که شایسته نیست برای آن حضرت (علیه السلام) فقط یک جا را برای همیشه ویا در اغلب اوقات در نظر بگیریم، زیرا لازمه آن، عادتا جلب شدن توجه مردم به شخصیت حقیقی آن وبرطرف شدن غیبت وی می باشد. پس برای رفع شک وتردید مردم نسبت به خود، بایستی خود را جابه جا سازد وهر مدتی را در یک شهر سکنا گزیند.
از دیدگاه روایات
از نظر روایات مخصوصه ای که در این باره رسیده است، با چند روایت روبه رو هستیم:
١. روایت مفضل بن عمر که قبلا گذشت ودر آن می گفت:
«از جای حضرت، هیچ یک از فرزندان ونه دیگران، جز آن کس که کارهای شخصی ایشان را انجام می دهد، کسی آگاه نیست».
٢. خبر کمال الدین انباری که بدان اشاره کردیم.
٣. خبر علی بن فاضل مازندرانی که گذشت.
دو روایت اخیر در این مطلب مشترک اند که حضرت مهدی (علیه السلام) در جزایر ناشناخته ای در دریای ابیض میانه (مدیترانه) ساکن است. گویا این اخبار با روایت ابن مهزیار مطابق می باشند که امام (علیه السلام) جز در دره های صعب العبور وخرابه های شهرها ساکن نمی باشد وبا مردمی که مورد خشم وغضب خداوند قرار گرفته اند، همسایه نخواهد شد.
وپیش تر گذشت که اساس این دو روایت همان اساس نظریه اول می باشد، ولذا باطل ونامعتبرند.
۴. روایت ابو بصیر از امام باقر (علیه السلام) است که می فرماید:
«برای صاحب این امر چاره ای از کناره گیری نیست، ودر کناره گیری اش بایستی از نیرویی برخوردار باشد. وبا داشتن سی نفر همراه، دیگر تنهایی ودل تنگی نخواهد داشت، وطیبه جایگاه خوبی است»(۱۸۸).
حدیث اخیر با روایت اول در دلالت بر کناره گیری حضرت بقیة الله ودوری وی از مردم مشترک است واز این جهت با آن متفاوت است که روایت اخیر چنین می رساند که گروهی از مردم در هر زمانی حضرت را شناخته وبه او پیوسته وتنهایی را از او برطرف می سازند، ولی روایت اول این مطلب را نفی کرده ومی گفت که هیچ کس جز خدمت کار ویژه امام از مکان وی آگاه نیست، ونیز روایت اخیر مکان حضرت را در «طیبه» می داند که همان مدینه حضرت رسول (صلّی الله علیه وآله) می باشد.
بنابراین در این جا سه نکته است که باید به بررسی آن ها بپردازیم وبهتر آن است که از نکته آخری آغاز کنیم:
نکته اول درباره مطلبی است که در روایت ابو بصیر است، که حضرت در مدینه سکنا گزیده ودر آن جا به سر می برد. این مطلب را روایت ابن مهزیار - که طبق آن جای حضرت فقط بیابان ها وصحراها می باشد - نفی می کند، ونیز با روایاتی که دیدار امام (علیه السلام) را در دوران غیبت صغری وکبری، در جاهای دیگری غیر از مدینه نقل کرده اند، منافات دارد. با در نظر گرفتن این مطالب روایت ابو بصیر قابل استدلال نخواهد بود.
با صرف نظر از این منافات وتناقض، به سر بردن در مدینه، با قواعد عمومی که دانسته شد - چه نظریه اول را قبول داشته باشیم وچه نظریه دوم را - منافاتی ندارد.
اما بنابر نظریه پنهانی بدن آن حضرت، پس امکان این هست که محل سکونت آن حضرت را در مدینه فرض کنیم وهیچ گونه اشکال ویا دشواری پیش نخواهد آمد.
واما بنابر نظریه پنهانی عنوان وشخصیت، باید سکونت در مدینه را طوری در نظر بگیریم که کسی از وضع آن حضرت آگاه نگردد، زیرا زندگی کردن برای مدتی طولانی در یک مکان، عادتا سبب جلب توجه مردم وشناخته شدن امام (علیه السلام) می شود. پس به ناچار باید فرض کنیم که در هردوره در یک جا زندگی می کند، به طوری که اگر معدل گیری کنیم، بیش از هر جای دیگر در مدینه سکونت داشته باشد. این گونه سکونت در یک شهر موجب پیدایش ظن وگمانی نسبت به شخصیت آن حضرت نمی گردد.
وشاید این برای امام (علیه السلام) مناسب تر باشد، زیرا آن حضرت مجاورت مدفن وروضه مبارکه جدّ بزرگوار خویش حضرت رسول الله (صلّی الله علیه وآله) ونیز نزدیک بودن به مکان حج را - برای این که هر ساله این سنت را به جا آورد - دوست دارد.
به خصوص آن که اغلب ساکنان مدینه در اکثر قرن های تاریخ اسلام - اگر نگوییم در تمامی آن ها - از ریشه، منکر وجود آن حضرت بوده اند وکسی در فکر وی نبوده تا بخواهد از جا ومکان حضرت اطلاعی به دست آورد واو را بشناسد.
نکته دوم: درباره اختلاف مضمون دو روایت، در خصوص معاشرت وعدم معاشرت بعضی از مردم با آن بزرگوار است.
برای سنجش این دو موضوع باید مضمون آن دو را بر قواعد عمومی عرضه کنیم وببینیم کدام یک مطابقت بیش تری دارد. نتیجه موازنه وسنجش، برحسب این که کدام یک از دو نظریه اساسی در مورد نحوه غیبت درست باشد، اختلاف پیدا می کند.
اگر نظریه اول را بپذیریم، ترجیح با روایت مفضل بن عمر است، گرچه از تمام جهات با آن نظریه تطبیق نمی کند، زیرا در این روایت آمده است که خدمت کار مخصوص حضرت، آن بزرگوار را می شناسد وخدمت ایشان می رسد.
اما اگر نظریه دوم را بپذیریم، بهتر آن است که روایت ابو بصیر را قبول کنیم.
اگرچه این هم از تمام جهات مطابقت نخواهد داشت، زیرا معاشرین وآشنایان حضرت مهدی (علیه السلام) را در هر زمان در سی نفر منحصر می سازد، به طوری که اگر آنها نباشند آن حضرت (علیه السلام) در تنهایی ودل تنگی به سر می برد، ولی طبق نظریه دوم نیازی به سی نفر نخواهد داشت، زیرا می تواند به صورت ناشناس در اجتماعات شرکت کند وبا هرکس که می خواهد تماس بگیرد. آری می توان گفت که فقط سی نفر هستند که می توانند از موقعیت وواقعیت آن حضرت آگاهی داشته باشند.
اما البته این توجیه - اگرچه باریک ودقیق است - ولی طبق آن، دیگر نبود آن سی نفر موجب تنهایی دلتنگ سازنده نخواهد بود.
نکته سوم مطلبی است که هردو روایت در آن صراحت دارند، وآن این که آن حضرت از مردم کناره گیری می کنند. این مطلب را به یکی از دو وجه ذیل می توان حمل نمود:
وجه اول این که به اعتزال وکناره گیری نسبی تفسیر شود. بدین معنا که حضرت مهدی (علیه السلام) به صفت حقیقی خود میان مردم نیست، گرچه به صورت یک فرد معمولی، در بین آن ها به سر می برد. این مطلب با نظریه دوم (پنهانی عنوان) سازگار است، اگرچه با ظاهر دو روایت مخالفت دارد، وهرکس آن دو را بخواند این مخالف برایش روشن خواهد شد.
وجه دوم کناره گیری آن حضرت از مردم به طور مطلق است. این وجه، به نظریه اول نزدیک تر است، زیرا آن مستلزم کناره گیری مطلق است، وبا نظریه دوم منافاتی ندارد، زیرا امکان دارد که امام (علیه السلام) در حال دوری وکناره گیری از مردم دیده شود، ولیکن شناخته نشود. اما نیازی به این فرض نیست، زیرا در صورت شناخته نشدن، دیگر کناره گیری لازم نیست، مگر در مواردی که بودن در میان مردم، موجب آشکار شدن موقعیت آن حضرت (علیه السلام) گردد.
فرزندان حضرت مهدی (علیه السلام)
روایت انباری، که بدان اشاره شد، گویای این مطلب است که امام (علیه السلام) در جزایر ناشناخته ای در دریای مدیترانه، فرزندانی دارد، بدین ترتیب:
١. طاهر بن محمد بن حسن، فرمان روای یکی از جزایر به نام «زاهره»(۱۸۹).
٢. قاسم بن محمد بن حسن، فرمان روای جزیره «رائقه»(۱۹۰).
٣. ابراهیم بن صاحب الامر، حاکم شهری به نام «صافیه»(۱۹۱).
۴. عبد الرحمن بن صاحب الامر، حاکم شهر «طلوم»(۱۹۲).
۵. هاشم بن صاحب الامر، حاکم شهر «عناطیس»(۱۹۳).
تمام اینان، تحت نظر پدر خویش حضرت صاحب الامر - عجل الله تعالی فرجه - حکومت می کنند، گرچه این روایت دلالت ندارد بر این که آیا پدر خویش را می بینند یا نمی بینند.
از آن جا که واقعه روایت شده، مربوط به قرن ششم هجری(۱۹۴) می باشد که از تولد حضرت چهارصد سال گذشته، ونیز احتمال نمی دهیم که طول عمر فرزندان وهمسر حضرت به شکل غیرعادی بوده واز عمر دیگران بیش تر باشد؛ بنابراین بر فرض صحّت روایت، آن چه روشن می شود این است که آن حضرت در آن دوران دارای همسر وفرزند بوده است وقبلا گفتیم ازدواج آن حضرت در صورتی است که همسری قابل اطمینان ودارای بالاترین مراتب اخلاص وجود داشته باشد، تا آن حضرت را شناخته ودر پنهان نگه داشتن ایشان همکاری کند، به طوری که حتی برای فرزندان هم ناشناس بماند، اگرچه ممکن است انتساب خود را به حضرت بدانند.
اما از ازدواج ویا فرزند داشتن آن حضرت، پیش از قرن ششم ویا بعد از آن را روایت متعرض نشده، ولذا بستگی به قواعد گذشته دارد، وبه عدم صحت این روایت، قبلا اشاره شد وتفصیل آن خواهد آمد.
واما روایت علی بن فاضل مازندرانی که در مضمون شبیه این روایت است، تاریخ آن قرن هفتم هجری است ودلالت دارد بر وجود جزایری در دریای مدیترانه که بزرگ ترین آن ها جزیره خضرا است که یکی از نایبان خاص حضرت بر آن حکومت می کند ونامش محمّد ولقبش شمس الدین می باشد. وی یکی از نوادگان حضرت است که با پنج پشت به ایشان می رسد(۱۹۵). ولی روشن نیست که وی به یکی از فرزندانی که در روایت قبل آمده اند منتسب باشد. ظاهرا بعید است که در طول یک قرن پنج نسل پشت سرهم به وجود آیند، مگر این که فرض کنیم آن حضرت همسران متعدد داشته ویا تناسل اولاد او سریع بوده است.
ظاهر این روایت آن است که فرزندان مستقیم آن حضرت ویا اولاد آن ها نیز هم زمان با این شخص در حیات نبوده اند، والا نواده پنجم به حکومت نمی رسید، مخصوصا که روایت گویای آن است که پدران این شخص از او برتر وشایسته تر بوده اند، زیرا او حضرت را مشاهده نمی کرده است، در حالی که پدرش اگرچه خود حضرت را نمی دیده ولی صدای وی را شنیده است، ونیز جدّش هم حضرت را می دیده وهم صدایش را می شنیده است(۱۹۶). وروشن است که هرچه ارتباط یک شخص بیش تر باشد فضیلت واخلاص او نیز نزد آن حضرت زیادتر است.
صحت وعدم صحت این روایت را در مطلب زیر بررسی خواهیم کرد.
بنیان گذاری جامعه نمونه اسلامی توسط حضرت مهدی (علیه السلام)
دو روایت انباری ومازندرانی، که قبلا به آن ها اشاره شد، دلالت بر تأسیس جامعه نمونه اسلامی در دوران غیبت کبری، توسط حضرت بقیة الله (علیه السلام) دارند، ولی قراین عقلی ونقلی دیگری وجود آن را نفی می کنند.
در این جا مایلیم ویژگی های فکری، اجتماعی، علمی وسیاسی چنین جامعه نمونه ای را با دست آوردهای آن در زمینه رفاه وآسایش وبهره گیری های کشاورزی وتجاری بررسی کنیم. البته در صورتی که اصل ثبوت این دو روایت وصحت آن ها مورد اشکال قرار گرفت، دیگر ارزشی برای این خصوصیات وویژگی ها باقی نخواهد ماند، مگر این که بر فرض صحت آن در نظر راوی بحث کنیم واز این جهت مورد بررسی قرار دهیم که برای برخی از مسلمین آینده جامعه اسلامی را از دیدگاه مکتب خود، چه به صورت یک جامعه اسلامی ودولت اسلامی، ویا نظام مخصوص حضرت مهدی (علیه السلام) بازگو کنیم، وبه زودی انطباق وهم آهنگی آن را با قواعد وادله درست اسلامی خواهیم سنجید.
این دو روایت، هردو بر این مطلب اتفاق دارند که در کناره های دریا شهرهای بزرگ بسیاری است که امکان دارد در صحراهای یکی از قاره ها ویا در جزایر پهناور یکی از اقیانوس ها باشد. روایت مازندرانی صریحا می گوید که در دریای ابیض میانه (مدیترانه) می باشند ووجود همین جزایر علت نام گذاری آن دریا به بحر ابیض شده است، زیرا پیرامون آن ها را آب سفید رنگ صافی گرفته است که رنگش با رنگ دیگر آب های دریا تفاوت دارد، وهرگاه کشتی های کافران ومحاربان، وارد آن آب ها می شود، با قدرت خداوند وتوجّهات حضرت بقیة الله (علیه السلام) غرق می شوند.
این مجموعه، سرزمینی بزرگ وگسترده را در روی زمین تشکیل می دهد، زیرا هریک از شهرهای آن با دیگری، دوازده ویا پانزده روز راه فاصله دریایی ویا خشکی - با وسایل مرسوم ورایج قرن ششم ویا هفتم هجری - دارد، که این مسافت تقریبا فاصله میان مکه ومدینه منوره در حجاز ویا بصره وبغداد در عراق می باشد.
با وجود پهنه گسترده ومساحت زیاد، این سرزمین را باغ ها وروستاهای بسیاری احاطه کرده است که به ١٢٠٠ روستا، در اطراف هر شهر، می رسد بدین ترتیب ساکنان آن را باید بیش از ده میلیون نفر بدانیم ولذا دولت متوسطی می باشد که می تواند نمونه ای از یک جامعه اسلامی به بهترین روش را تشکیل دهد.
این مجموعه از زیباترین صحنه های طبیعی وبهترین شرایط اقتصادی برخوردار است، به نحوی که زبان را یارای توصیف آن نیست. در این میان کافی است که بدانیم بسیاری از خانه های آن جا از سنگ مرمر شفاف ساخته شده است وگرداگرد هر شهری را صدها مزرعه وبوستان با هوای آزاد ومیوه های فراوان فراگرفته است.
وبه صریح روایت انباری، گرگ ومیش با صداقت والفت هرچه تمام تر در مزارع آن جا می چرند. درندگان وحیوانات، بین مردم به راحتی وآزادی گردش می کنند وبه کسی آسیب نزده، حادثه ای پدید نمی آورند.
شهرها دارای بازارهای بسیاری هستند که کالاهای گوناگون واجناس رنگارنگ را عرضه می کنند. گرمابه های بسیار نیز در این شهرها وجود دارند ودر وسط شهر مسجد بزرگی است که برای اقامه نماز جمعه، مردم در آن جا اجتماع می کنند. از سمت دریا، در اطراف شهر برج وباروهایی است که شهر را از هجوم وحمله دشمن محافظت می کند.
آیین ساکنان این بلاد، اسلام ومذهبشان شیعه اثناعشری است. اخلاق ورفتار بزرگوارانه آنان را انباری چنین توصیف می کند: «نظیری ندارند، سخنشان از بیهوده گویی وغیبت ویاوه گویی ودروغ وسخن چینی خالی است. حقوق ومالیات شرعی را می پردازند. بر دادوستد آنان روح اطمینان وخوش گمانی حاکم است، بدان حد که فروشنده به خریدار گوید: برای خود وزن کن وبردار، وبرداشت حقّ تو، نیازی به وجود من ندارد. به مجرد این که صدای اذان بلند می شود، مردم کارهای خود را رها می کنند وبه ادای نماز می پردازند».
اجتماعات مردم این شهرها با همیاری والفت ومهربانی همراه است، هرگاه شهر ویا جزیره ای نیازمند کمک وهمراهی باشد، ویا مواد کشاورزی نداشته باشد، کالاهای مورد نیازشان از جاهای دیگر به طور مجانی ورایگان، بدان جا فرستاده می شود.
طبق روایت علی بن فاضل مازندرانی، بر این جوامع، فرمان روای واحدی حکم رانی می کند - و بنا به گفته انباری، چندین حاکم از سوی حضرت مهدی (علیه السلام) منصوب گشته اند، که نایب خاص حضرت به حساب می آید ولذا او نماز جمعه را - به دلیل تحقیق شرط وجوب آن، که وجود امام معصوم ویا نایب خاص او می باشد - اقامه می دارد.
همین فرمان روا، که نایب خاص حضرت است، نماز جماعت را نیز در اوقات آن اقامه می کند، وهموست که در مورد مسائل شرعی مردم فتوا می دهد ومیان آنان قضاوت می کند، وبه صریح روایت مازندرانی، علوم عربیه، اصول دین وفقه را از حضرت بقیة الله (علیه السلام) فراگرفته، تدریس می نماید، واگر نیاز به مجادله وبحث، درباره مسائل اعتقادی باشد، به طور صریح وقاطع به مجادله می پردازد ودر تمام این مناظره ها پیروز می شود. وی دستی دهنده، سفره ای گشوده بر روی میهمانان دارد.
در گذشته نام چندین نفر از فرمان روایان این شهرها را ذکر کردیم. پنج نفر از آنان اولاد آن حضرت - عجل الله تعالی فرجه - بودند. طبق روایت انباری - و طبق روایت مازندرانی - یکی از نوادگان حضرت حاکم وفرمان رواست.
مردم از فرمان روای خویش، اطاعت همه جانبه دارند، وسخن آخر همیشه سخن اوست ودر دل مردم ابهت وعظمت زیادی دارد. گاه گاهی خبرهایی می دهد که عادتا نباید از آن ها خبری داشته باشد. مثل این که گاهی اسامی مسافران تازه وارد را می گوید واین خود نشانه راست گویی وپایه حکومت اوست. البته این پیش گویی ها، آگاه ساختن از غیب نیست، بلکه او این ها را از امام مهدی (علیه السلام) نقل می نماید. لذا در روایت علی بن فاضل آمده است که راوی می گوید:
عرض کردم: از کجا اسم من وپدرم را می دانی؟ پاسخ داد: بدان که خصوصیات وریشه واصل ونسب ومشخصات تو قبلا به من رسیده است(۱۹۷). جز این نمی تواند باشد که این مطالب قبلا از سوی حضرت مهدی (علیه السلام) به او رسیده است.
خود حضرت مهدی (علیه السلام) در این مجتمعات به صورت ناشناس ویا کناره گیری از جامعه، حتی فرمان روایان، با این که مورد اعتماد می باشند، زندگی می نماید وهرگاه به مسافرت ویا به حج رود، باز به همین جا برمی گردد. تعلیمات خود را از طریق نامه نگاری به حاکم می آموزد ونظر قاطع خود را درباره رویدادهای اجتماعی که مردم نیازمند آن ها هستند به فرمان روا ابلاغ می کند. چنان که این مضمون در روایت مازندرانی وجود دارد. بدین ترتیب آن حضرت (علیه السلام) اشراف ونظارت همه جانبه بر این حکومت نمونه دارد. یادش در آن جا زنده وبه دستورهایش در این جامعه عمل می شود. توده های مردم براساس اخلاص واعتقاد به او تربیت یافته ودر انتظار ظهور او به سر می برند واین مسئله بین تمامی طبقات مردم رایج است، به طوری که در گفتار خود فقط به آن حضرت سوگند یاد می کنند.
اشکال های وارد بر این دو روایت
آن چه عرضه شد، نما وتصویری کلی است از جامعه نمونه ای که حضرت مهدی (علیه السلام) تشکیل می دهد (برطبق این دو روایت) ولکن نمی توان این دو روایت را به طور مطلق وهمه جانبه درست دانست، زیرا اشکال های متعددی بر آن ها وارد است، که در این جا سه اشکال مهم را یادآور می شویم:
اشکال اول
کره زمین در این زمان وبلکه از قرن ها قبل، وجب به وجب ومتربه متر، شناسایی شده است ومردم بر تمام زوایا وگوشه های آن آگاه گشته اند، ولی با این همه هیچ کس بر چنین جایی دست نیافته وبر این گونه جزیره ها وشهرها آگاه نشده است. اگر وجود می داشت، به طور حتم ومسلّم شناخته می شد واز مهم ترین مراکز اسلامی به حساب می آمد. بنابراین به طور قطع چنین مکانی وجود خارجی ندارد.
واما این پندار که این سرزمین از دیدگان همه جهانیان پنهان می باشد، چنان که وضع خود حضرت مهدی (علیه السلام) نیز بدین گونه است، اگر نظریه اول در مورد نحوه غیبت صحیح باشد، نظری است که برخی از محققان آن را ابراز داشته(۱۹۸) وبرای تأیید آن وسعت قدرت خداوند، وروایتی را که طبق آن، حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله) به هنگام ادای نماز، در برخی اوقات از دید کفار مخفی می مانده است، شاهد آورده اند.
ولیکن این استدلال امکان عقلی این گونه پنهانی را اثبات می کند، نه وقوع آن را، وما نیز قدرت بی نهایت خداوند را در بالاتر وبزرگ تر از این اندازه قبول داریم، لکن وقوع این جزایر در خارج را نفی می کنیم ومیان پنهان شدن حضرت مهدی (علیه السلام) ویا حضرت رسول معظم (صلّی الله علیه وآله) ومخفی بودن این شهرها تفاوت می گذاریم.
چرا که پنهان شدن حضرت مهدی (علیه السلام) ویا رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله) برای این است که وجود مبارکشان از گزند آفات، مصون مانده، بتوانند به هدایت مردم پردازند وبر آنان حجت را تمام نمایند. پس پنهان شدن آنان با قانون معجزات مطابق است، زیرا آن قانون عبارت است از این که هرگاه کامل ساختن حجت، متوقف بر معجزه باشد، خداوند آن را به وجود می آورد وتوسط آن نوامیس طبیعی را خرق می نماید ودر خارج از این حد معجزه ای پدید نمی آورد، وبراساس همین اصل، نظریه اول را که - نظریه خفای بدن باشد - رد کرده، نپذیرفتیم، زیرا برای سلامتی حضرت مهدی (علیه السلام) ودوری ایشان از آفات، نیازی به پنهان شدن دائمی نیست.
اما این که یک شهر ویا یک جامعه اسلامی بخواهد به طور کلی از دیده ها پنهان شود، برای برپاداشتن حجت ویا اتمام آن، نیازی بدان گونه پنهانی نیست، زیرا فرض بر آن است که افراد جامعه انسانی با اسلام آشنا شده وحجت بر آنان تمام گشته ودیگر نیازی به انجام معجزه نیست، وفرض بر آن بود که امن بودن چنین جامعه ای از خطر دشمنان متوقف بر پنهانی آن است وچنین مسئله ای در اسلام شناخته نشده واز قانون عمومی معجزات خارج است ولذا درباره آن معجزه ای روی نمی دهد. بنابراین اگر چنین جامعه وکشوری باشد به ناچار باید ظاهر وآشکار بوده باشد، که در این صورت شناخته می شود، وچون نه ظاهر است ونه شناخته شده، پس وجود خارجی ندارد.
و در صورتی که پنهان شدن یک جامعه مسلمان، برای برکنار بودن از آفات دشمنان، درست باشد، باید غیب شدن اجتماعات اسلامی دیگری را که در طول تاریخ، در معرض هجوم دشمنان قرار گرفته اند، صحیح بدانیم، ولیکن چنین چیزی روی نداده است واگر قانون معجزات وقوع آن را ایجاب می نمود، به هرحال روی می داد.
گاهی گفته می شود که در این جامعه نمونه فرضی، ویژگی بزرگی است که آن را از سایر جوامع ممتاز ساخته است وآن وجود حضرت مهدی (علیه السلام) در آن جا می باشد، به ناچار جایز است خداوند این سرزمین را به غیب بودن اختصاص دهد.
ولیکن این اندیشه به طور کلی ناصحیح است، زیرا اگر سلامتی وبقا وغیبت حضرت بقیة الله، متوقف بر پنهانی آن شهرها باشد، این پنهانی امر صحیح خواهد بود ولیکن چنین ملازمه ای میان سلامتی حضرت وپنهانی شهرها نیست، زیرا بنابر هردو نظریه اساسی که در مورد نحوه غیبت مطرح است، آن حضرت (علیه السلام) می تواند سلامتی خویش را در هر جای عالم که باشد حفظ کند، بدون این که نیازی به غیب شدن شهرها باشد، لذا برای این جامعه، دیگر ویژگی خاصی به جا نخواهد ماند.
حتی می توانیم - باتوجه به آن چه در مورد اتمام حجت ذکر شد - بگوییم که اقامه حجت بر این مجتمع نه تنها متوقف بر غیب شدن آن نیست، بلکه کامل کردن حجت بر آن متوقف بر ظاهر بودن آن ووجود آن به صورت جزیی از عالم بشری است، واین مطلب از قانون تمحیص وامتحان الهی که بر پایه عقل ونقل ثابت شده است استفاده می شود، چرا که یک فرد مسلمان ویا یک جامعه اسلامی، هرچقدر با هجوم امواج کفر روبه رو گشته ودر مقابل انحرافات گمراه کننده مقاومت کند، ودر راه دین وآیین مقدس خویش، فداکاری کند، به همان اندازه ایمانش قوی تر وراسخ تر واراده اش پابرجاتر ونیرومندتر می گردد. پس درگیری نظامی ویا عقیدتی او با کفر وانحراف، خود جزیی از برنامه وسنت امتحان خداوندی است، تا هرکس هلاک گشته از روی دلیل باشد وآن کس که زندگی یابد وجاویدان شود نیز با دلیل وبرهان باشد.
بدین ترتیب اتمام حجّت متوقف بر این برخورد ودرگیری است ودر بخش های آینده این کتاب خواهیم دید که ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) متوقف بر این آزمایش وتمحیص است. این برخورد واین آزمایش در جامعه ای روی خواهد داد که ظاهر وآشکار وبا سایر جوامع مرتبط باشد، نه در جامعه ای که در پنهانی، با راحتی به سر برد وبا افکار واندیشه های خود زندگی کند.
بنابراین قانون عمومی تمحیص وامتحان وقانون معجزات، با غیب بودن هر جامعه مسلمان ویا برکناری وعزلت آن از عالم، منافی می باشند. پس اگر این مجتمع نمونه وجود داشته باشد، باید ظاهر باشد، وچون چنین نیست، پس وجود هم نخواهد داشت.
مقصود ما از آن چه در گذشته گفتیم که این دو روایت بر همان اساس نظریه اول پایه گذاری شده اند، همین مطلب است واکنون دانستیم که نظریه اختفای جامعه از نظریه اول که خفای بدن باشد، دورتر وبیهوده تر است، زیرا با پذیرفتن نظریه دوم، دیگر نیازی به این مطلب نداریم. اما نسبت به شهرها نیز هریک از دو قانون معجزات وتمحیص وامتحان، پنهانی آن ها را نفی می کنند.
کاش می دانستم که مدعی پنهانی شهرها، چرا به سیاق دو روایت که بر وجود آن شهرها دلالت می کرد، توجه نداشته که سیاق آن ها از دو نظر با این عقیده منافات دارد:
١. مضمون روایت مازندرانی است، که دریای سفید بدان جهت بدین عنوان نامیده شده است که آب صافی هم چون آب فرات، اطراف آن جزیره ها را فرا گرفته است وهرگاه کشتی های دشمنان بدان جا وارد می شوند، به قدرت خداوند وبرکات حضرت بقیة الله غرق می گردند.
اگر این جزیره ها پنهان از دیده ها بودند، چگونه دشمنان بدان جا راه می یافتند؟! آری، در این صورت همان پنهانی برای حفظ وحمایت آن ها کفایت می کرد. بنابراین وجود این آب صاف، خود بهترین دلیل بر عدم اختفای این جزایر است.
٢. اگر اختفا صحیح باشد، باید برای هیچ کس از بیرون معلوم نباشد، به جز افرادی که در درجه عالی وثاقت واطمینان باشند، زیرا اگر برای دیگر افراد این مسئله کشف شود، احتمال خطر وحمله دشمنان وجود دارد. پس هنگامی که کاروان راوی در دریا به این جزیره ها رسیده ومسلمان ها ومسیحیانی با اختلاف مذهب وروش هایی که دارند در آن جا هستند، وجود این قبیل افراد غیر مطمئن عدم اختفا را تأکید می کند.
اشکال دوم
این دو روایت انباری ومازندرانی، با بسیاری از روایات دیگر تعارض دارند.
این روایات گرچه مضامین مختلفی دارند ولی همگی در نفی مضمون این دو روایت اتفاق دارند (البته هرکدام از جهت خاص خود) ودر باب تعارض روایات، این قاعده ثابت شده است که هرگاه یک یا دو خبر با مجموعه بسیاری از اخبار دیگر - که مضمون مشترک آن ها قطعیت پیدا کرده - تعارض داشته باشند، در این صورت آن روایات فراوان را بر آن یک ویا دو روایت مقدم می داریم وبرای آن یک یا دو خبر اعتباری باقی نمی ماند.
مجموعه اخبار معارض با این دو روایت را در چند گروه دسته بندی می کنیم:
گروه اوّل اخبار آزمایش وامتحان خدایی است؛ هم چون فرمایش امام (علیه السلام) که فرمود:
«بسیار دور است، بسیار دور است، فرج ما روی نخواهد داد، تا وقتی که غربال شوید وسپس غربال شوید - این جمله را سه بار فرمود - تا این که خداوند متعال تیره ها را از بین ببرد وصاف ها را نگاه دارد».
ومانند فرمایش حضرت صادق (علیه السلام):
«به خدا سوگند همانا از یکدیگر جدا می شوید، به خدا سوگند همانا آزمایش خواهید شد، به خدا سوگند همانا غربال خواهید شد هم چون غربال شدن زوان(۱۹۹) از گندم».
این قبیل اخبار وروایات بسیارند که بر قانون الهی که به جهت آن غیبت کبرا روی داده است دلالت می کنند واین یک قانون همگانی برای تمام افراد انسانی است ونمی توان آن را برای عده ای مخصوص ویا جامعه خاصی استثنا زد، ودانستیم که اختفا وپنهانی از دیده های مردم، با امتحان وتمحیص منافات دارد ومستلزم این است که قانون عمومی شامل آن جامعه پنهان نشود. بنابراین اخباری که دلالت بر تمحیص وتصفیه می کنند، وجود جامعه ای را که مشمول مضمون آن ها نشود، نفی می کنند.
گروه دوم شامل روایاتی است که دلالت دارند بر سکونت حضرت مهدی (علیه السلام) در اماکن دیگر، غیر از آن جا که در آن دو روایت آمده است. مانند مدینه منوره (چنان که در یک روایت بود) ودر صحراها وبیابان های خشک (در روایتی دیگر). ما اگرچه این روایت را مورد اشکال قرار دادیم، ولی توانایی معارضه ومقابله این دو را با دو روایت مورد بحث، نمی توانیم نادیده بگیریم واین دو نیز می توانند در بی اعتبار ساختن آن دو روایت با مجموعه روایات دیگر متعارض، شرکت داشته باشند. علاوه بر این روایات دیگری نیز وجود دارد که دلالت بر سکونت حضرت در اماکنی دیگر دارند وفعلا نیازی به ذکر آن ها نیست.
گروه سوم اخبار وروایت بسیاری است که دلالت دارند بر مشاهده حضرت مهدی (علیه السلام) در غیر آن شهرها، وکثرت آن روایات به حدی است که نمی توان آن ها را نادیده گرفت.
این روایات وجود آن حضرت را در برخی از اوقات، در جاهای دیگری خارج از آن مناطق مفروض اثبات می کنند وبلکه از آن ها چنین برمی آید که امام (علیه السلام) غالبا در آن شهرها زندگی نمی کنند.
این روایات، خواه ناخواه، با آن دو روایت که حضرت را غالبا در آن شهرها می دانست، منافات داشته، متعارض خواهند بود. زیرا اگر به راستی آن شهرها محل سکونت حضرت باشند، حضور آن بزرگوار در جاهای دیگر، بر سبیل تصادف ویا به صورت معجزه خواهد بود، وهیچ یک از این دو قابل تصور نیست. از روی تصادف بدین جهت امکان ندارد که موارد دیدار آن قدر زیاد هستند که احتمال تصادف را برطرف می سازند. وبه صورت معجزه نیز امکان ندارد، چرا که با قانون معجزات تطبیق نمی کند، زیرا اقامه حجت متوقف بر وجود این معجزه نیست.
بلکه می توان گفت، آن چه اخبار مشاهده به طور کلی می رسانند این است که حضرت مهدی (علیه السلام) در سرزمین عراق ساکن است وبرخی اوقات که مصلحت اقتضا کند، به جاهای دیگر نیز تشریف می برند (این مسئله را در فصول آینده توضیح خواهیم داد) وبدیهی است که سکونت در عراق با سکونت رسمی در آن شهرهای فرضی منافات دارد.
گروه چهارم روایتی است که از حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله) به تواتر رسیده است وطبق آن حضرت مهدی (علیه السلام) پس از ظهور خویش:
«یملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا؛ زمین را از عدالت ودادگستری آکنده می سازد، هم چنان که از ظلم وستم پر شده است».
پر شدن زمین از ظلم وجور، لازمه اش این است که بسیاری از مردم روی زمین، با این که بین آن ها اکثر افراد جامعه اسلامی نیز وجود دارند، همگی ستم کار ومنحرف باشند، به طوری که دیگر ممکن نباشد فرض شود که یک جامعه کاملی با اخلاص ووفاداری کامل نسبت به اسلام، باقی مانده است.
عمومیتی که در این روایات وجود دارد، قابل استثنا وتخصیص بردار نیست بنابراین، وجود یک یا چندین جامعه که همگی آن به طور دربست بر اسلام باقی ونسبت به آن وفادار باشند، با این روایات معارض خواهد بود وهرگاه خبر واحد با یک خبر متواتر معارض باشد، متواتر را پذیرفته وواحد را رد کنیم.
ممکن است چنین به ذهن آید که: مقصود از زمینی که از ظلم وستم پر می شود، همین زمین آشکار برای مردم است، نه زمین پنهان چنان که در آن دو روایت بود. بنابراین منافاتی میان آن روایت متواتر واین دو خبر وجود ندارد.
پاسخ این احتمال آن است که: در اشکال اول گفته شد که این شهرها از دیده ها پنهان نیستند، بلکه فقط از برخی جست وجوگران ویا جاسوسان مخفی نگه داشته می شوند؛ که البته اشکال هایی بر این فرض وارد ساختیم. پس این سرزمین ها نیز داخل در همان زمین آشکار وموردنظر روایات ظلم وجور است، وبا در نظر گرفتن این مطلب نمی توان گفت چنین سرزمین هایی وجود دارند.
احتمال دیگری که ممکن است به ذهن برسد، این است که این سرزمین ها در طول غیبت کبری وجود داشته واخلاص وپای بندی آن ها نسبت به اسلام در خلال این دوران دوام دارد، ولی پیش از ظهور آن ها هم روی به فساد آورده وآن سرزمین ها را هم ظلم وجور فراگیرد ودر آن صورت این جمله صادق باشد که:
زمین را پر از عدل وداد می کند، چنان که پر از ظلم وجور شده است.
پاسخ این احتمال این است که این جوامع براساس اسلام پایه ریزی شده است تا دوام یابد ودیگر قابل انحراف نباشد، زیرا فرض این است که تحت اشراف ورعایت خود حضرت مهدی (علیه السلام) می باشند وبنابراین امکان انحراف برای آن مردم نیست.
اشکال های دیگری نیز از سوی برخی روایات معارض دیگر بر این دو روایت وارد است که با ذکر آن ها سخن به درازا می کشد وبر پژوهش گران اندیشمند پنهان نیست.
اشکال سوم
جامعه پنداری در چنان شرایطی، نسبت به تعدادی از آموزش های اسلامی وعقاید دینی کمبود دارد وتشکیل یافته از کلیت اسلامی نیست وچون از هر جهت کامل نیست نمی توان گفت که مؤسس چنین جامعه ای از تمام جهات اسلامی وعادلانه خواهد بود، مخصوصا که برای چندین قرن تحت نظر آن حضرت اداره شده باشد وخود آن حضرت آن جامعه را از دستبرد دشمنان ونفوذ افکار غیراسلامی صیانت ونگه داری فرماید.
این کمبودها را می توان ناشی از خیالات وتفکرات راوی دانست که خصوصیات روحی وانتظارات واوهام خویش را در آن ها وارد ساخته است. مقصود از راوی، انباری ومازندرانی، هردو می باشند که این دو روایت توسط آنان نقل شده است.
عواملی که باعث به وجود آمدن این مطلب شده اند عبارت اند از:
١. عامل شهرنشینی:
که راوی در قرن ششم وهفتم از آن برخوردار بوده است. این مطلب را در لابه لای روایات در چندین موضوع می بینیم:
الف) وجود برج وباروهای اطراف شهر، در مقابل دریا، چون این ها مهم ترین وسیله دفاع از شهرها در آن قرن بوده است.
ب) وجود آب صاف که موجب غرق شدن کشتی های تجاوزگر بوده است، زیرا کشتی های جنگی مهمترین ابزار حمله وهجوم در آن دوره بوده است.
ج) راوی پافشاری زیادی بر وجود مساجد وحمام ها وبازارهای فراوان در آن شهرها نموده واین ها از مشخصات اساسی شهرهای قرن ششم وهفتم بوده است، واگر راوی توجهی به مدارس وبیمارستان ها وجمعیت ها وامثال آن ها می داشت، از آن ها نیز اسمی می برد.
د) در این دو روایت صحبتی از تجارت وبازرگانی نشده است وتنها راه گذران زندگی را در زراعت وکشاورزی دانسته است وفقط سخن از تجارت بازاری اندک، در حدّ زندگی معمول آن ها وصنایع دستی نموده است.
ه‍) تأکید بر وجود سرزمین سبز وپهناوری که اطراف شهرها را گرفته واز دهات وروستاهای بسیار تشکیل شده است، واین همان شکل ونمای شهرهای آن دوره بوده که این فضای سبز ناشی از نظام خاص زمین داری وطبقاتی جامعه بوده است وتفاوت بین شهر وروستا از همین ناحیه ایجاد شده واین نظام فئودالیته وزمین داری را اسلام نمی پذیرد.
موضوعات دیگری نیز هست که نیازی به بازگو کردن آن ها نیست. فقط این اندازه می توانیم بگوییم که جامعه ای که تحت نظارت مستقیم صاحب الامر - عجل الله تعالی فرجه - تشکیل شود وگروه ها وجوامع را با اندیشه ودستور خود اداره فرماید، آن جامعه رنگ شهرنشینی اشرافی را ندارد، بلکه لااقل برخوردار از اندیشه وفرهنگی گسترده، مدارس وبیمارستان ها وبازرگانی رایج است وبهترین اشکال وانواع ابزار جنگی را دارا بوده، روستاها را دگرگون ساخته ومردم وساکنان آن ها را باسواد ودانشمند می نماید تا بتوانند به یک جامعه کامل عادلانه برسند.
٢. عامل فکری ویا برخوردهای سیاسی:
این عامل از شکل حکومت حاکم در دولت های آن دوره در ذهن راوی تمرکز یافته است.
همان طور که در آن زمان، در بسیاری از کشورها حکومت به شکل پادشاهی استبدادی بوده وپادشاهان خود حکمروا وفرمانده بوده، مطلق العنان هرچه می خواستند می کردند، نه مشاوری داشتند ونه مجلسی ونه نهاد قضایی وقانون گذاری ونه هیچ نهادی دیگر از قبیل نهادهای اجتماعی رایج در زمان ما، بلکه یا خود پادشاه کارها را انجام می داده ودر هر کاری شرکت می کرده ویا این که کارها را رها می کرده ونسبت به آن ها بی تفاوت بوده است. به همین ترتیب، در ذهن راوی جامعه عادلانه حضرت مهدی (علیه السلام) نیز به همین صورت بوده است. با این که این فرمان روایی مطلق العنان از روح اسلام دور است، زیرا اگرچه اسلام برای زمامدار جامعه خود، صلاحیت همه جانبه ای در هرگونه دخل وتصرف قائل است، ولی تمام کارها را رئیس مملکت اسلامی خود انجام نمی دهد، بلکه کارها را بین مؤمنین مورد اطمینان تقسیم کرده، هریک را طبق شایستگی ولیاقتی که دارد به کار می گمارد: عده ای را قاضی وبعضی را مشاور می نماید، ودر عین حال تسلط کامل وهمه جانبه بر همه دارد.
این خصوصیت بارز اسلامی را راوی به کلی از خاطر برده ونامی از آن نبرده است. بنابراین، آن جامعه این خصوصیت بارز را فاقد بوده ونسبت به یک جامعه نمونه اسلامی کامل، کمبود خواهد داشت.
ممکن است به ذهن برسد که وقتی حضرت مهدی (علیه السلام) خود از طریق نامه نگاری وفرستادن نماینده برای کارها، امور این جامعه را اداره می کند، دیگر نیازی به این تشکیلات نیست.
پاسخ این اشکال این است که این اشراف، مقتضی آن است که حضرت زمام امر را در مسائل کلی مملکت در دست داشته ونظارت عالیه بر کارها بکند واز طریق مراسله، قانون گذاری وخطمشی فکری واجتماعی حکومت را ترسیم کند. اما نظر قاطع دادن در جزئیات امور برای میلیون ها نفر، کاری است که از طریق نامه نگاری ساخته نیست، مگر این که به صورت اعجاز انجام شود که آن هم برای اداره مملکت ورهبری وزمامداری، بعد از این که اتمام حجّت شود، راه درستی نیست.
اشکال دیگری که به ذهن می رسد، آن است که رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله) رهبری مردم وریاست بر آن ها را به تنهایی انجام می داد، چه اشکالی دارد که در هر عصری رهبر جامعه اسلامی نیز هم چون نبی مکرم عمل کرده وبه تنهایی مملکت را اداره کند؟
پاسخ آن است که بین نبی اکرم ورهبران جامعه به طور عموم ورهبران آن شهرها تفاوت بسیاری است که دو فرق عمده را در این جا متذکر می شویم:
تفاوت اول: مسلمان ها در زمان رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نسبتا اندک بوده ونیازهایشان نیز گسترده نبود وسطح زندگی پایین ولذا رهبری اجتماعی برای یک انسان نابغه، ویک شخصیت کم نظیر هم چون رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله) در چنین جامعه کوچک امکان پذیر خواهد بود که بتواند به تنهایی در همه کارها دخالت کند، ولیکن وقتی مردم زیاد شده، نیازمندی ها فزونی یافت ودولت گسترش پذیرفت، دیگر به تنهایی اداره کردن امکان ندارد، هرچند رهبر نابغه وکم نظیر باشد، زیرا محال است در وقت کمی به هزاران مسئله توجه کرد.
تفاوت دوم: رسول خدا جامعه خویش را رودررو وبا حضور در میان مردم رهبری می کرد، در صورتی که روایت می گفت که حضرت مهدی (علیه السلام) جامعه خود را از طریق مراسله ونامه نگاری اداره می نماید وبدیهی است کاری که از طریق مواجهه ورودررو می توان انجام داد، از طریق مراسله ونامه نگاری امکان پذیر نیست.
٣. عامل فکری ورویارویی با قوانین اجتماعی ودینی ودانشمندان آن:
این زمینه های فکری در تمامی مردمی که در چنین اجتماعی زندگی می کنند واز علمای دینی تقلید می کنند وجود دارد. این تأثرات را در چندین موضع از روایت مشاهده می کنیم:
الف) تمرکز کارهای اسلامی به عبادت ها وبی توجهی کامل یا غالب، به روابط اجتماعی ووظیفه امربه معروف ونهی ازمنکر ودیگر مسئولیت های اجتماعی که از زمان هایی نسبتا دور، در جوامع اسلامی ما کم تر بوده است.
لذا راوی از همین زاویه به جامعه ومدینه فاضله حضرت مهدی (علیه السلام) نگریسته ودیگر زوایای مهم اسلامی را نادیده گرفته است.
ب) عمل وکار اسلامی، نزد دانشمندان اسلامی، بیش تر منحصر به تدریس واقامه جماعت وفتوا دادن بوده، وهرگاه کسی سؤال کند که کار شما چیست، همین ها را به زبان می آورند وجز مصالح ومنافع شخصی چیز دیگری از مسائل ومسئولیت های اجتماعی در نظرشان نبوده است. لذا به اعتقاد این راوی، رئیس مملکت اسلامی وبزرگ رهبر مدینه فاضله، کارش منحصر به همین تدریس واقامه جماعت وامثال این هاست. با این که علمای ما، گرچه غالبا به سبب ناتوانی از به عهده گرفتن حکومت در اجتماع، این چنین بوده اند، ولیکن بزرگ فرمانده دولت اسلامی فتوایش همان قانون همگانی است، اعلامیه هایش همان تعیین خطمشی سیاسی جامعه است، تا مردم توسط آن با گرفتاری های خود آشنا شده، اهداف ودیدگاه های خود را دانسته، راه حل مشکلات را بفهمند، واو خود یا نایب ویژه اش، نماز جمعه را به پاداشته وخطبه آن را می خوانند. اما تدریس علوم عربی وحتی فقه واقامه نماز جمعه در سایر شهرها، گاهی می شود که گرفتاری های فرمانده ومسئولیت هایش مانع از انجام این ها می شود، در این صورت این ها را به دیگران واگذار می نماید، چنان که قضا وبسیاری از کارهای دیگر مملکتی را به نایبان ووکیلان واگذار می کند.
هیچ یک از این کارها را راوی به زبان نیاورده است، پس این شهر ومدینه از ویژگی های یک شهر اسلامی برخوردار نیست. لذا نمی توان آن را به حضرت بقیة الله - ارواحنا فداه - نسبت داد.
ج) خصوصیتی که در بسیاری از مسلمانان پیرو مذاهب گوناگون اسلامی وجود دارد وآن، این که فقط به مذهب خود روی آورده وبدان اهمیت می دهند واز مفهوم عام اسلامی چشم پوشیده، مسائل عمومی اسلام را نادیده می گیرند.
این روحیه از تعالیم اسلامی به دور است وهمین خصوصیت را راوی در جامعه پنداری خویش در دو زمینه مطرح ساخته است:
زمینه نخست: جدل ومناظره طولانی عمیقی که حاکم این شهر بدان همت گماشته وبراساس یک مذهب خاص پایه گذاری شده وفقط سعی بر آن دارد که یک مذهب خاص را اثبات کند ومذاهب دیگر را ابطال نماید، وهیچ توجهی به اثبات حقانیت اسلام در مقابل ادیان ومذاهب دیگر ندارد، با این که در بین حاضرین عده ای از افراد مسیحی نیز وجود دارند، این حاکم هیچ گونه فکری برای مسلمان کردن آن ها ندارد. این از مسائلی است که جای بسی تأسف شدید است.
زمینه دوم: این جامعه فرضی با این که به شکل یک دولت اسلامی است، لکن هیچ گاه به فکر ارشاد وهدایت جهان خارج از خود نیست وبرای آن کار نه دست به تبلیغ همگانی می زند ونه اقدام به جهاد می نماید؛ با این که یکی از بدیهی ترین ومسلم ترین دستورهای اسلامی، سرپرستی وزمامداری وهدایت دولت اسلامی نسبت به تمام ملت ها ودولت هاست ودر طول تاریخ هیچ دولت اسلامی نیامده که خود را موظف بدین وظیفه نداند، بلکه بر آن، - واقعا ویا ظاهرا - همت گماشته است ودلیلی ندارد که این دولت وجامعه فرضی در آن شهرها، از زیربار این وظیفه بیرون رود.
۴. عامل متأثر بودن راوی از کارها وبرخوردهای معصومان (علیهم السلام) در زمان حضور خود:
این مطلب در روایت علی بن فاضل وابن انباری از دو جهت روشن می شود:
جهت اول: آن چه راوی شنیده که ائمه دارای معجزه بوده واز غیب خبر می داده اند. لذا چنین پنداشته که حاکم این شهرها باید دارای معجزه باشند واز غیب نیز خبر دهند. حال آن که برای اداره کردن جامعه اسلامی نه معجزه لازم است ونه آگاهی از غیب، زیرا بعد از آن که اتمام حجت شد، ومردم با دلیل وبرهان به دیانت اسلام گرویده وحکومت اسلامی را پذیرفتند، باید طبق ظواهر شرع با آن ها رفتار شود، چنان که دولت رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله) نیز چنین اداره می شد ورسول الله فرمود که: «جز این نیست که من میان شما بنابر بینات وسوگندها داوری می کنم».
این حدیث، روایتی صحیح ومستفیض است ومقصود از حصری که در آن به کار رفته، این است که آن حضرت (صلّی الله علیه وآله) از معجزه وعلم غیب در قضا استفاده نمی نماید. در دیگر موارد مربوط به اداره حکومت نیز بنابر همین ظاهر عمل می شود، مگر در مورد اتمام حجّت واثبات هدایت وحق، در صورتی که نیاز به معجزه باشد، آورده می شود.
ممکن است چنین به نظر آید که اخبار غیبیه ای که از حاکم این شهر صادر شده واسم علی بن فاضل مازندرانی ونام پدرش را بدون سابقه وآشنایی قبلی برده است، برای این بوده که حجّت را بر وی تمام کند واو را بر حقانیت خویش آگاه سازد واز این جهت طبق قانون معجزات خواهد بود.
پاسخ این مطلب این است که اگرچه این امری محتمل است ولی مناسبت های دیگری که برای اقامه معجزه وجود داشته ودر عین حال معجزه ای اقامه نمی شده است با این احتمال منافات دارد؛ مثلا در آن جا که عده ای مسیحی وجود داشته اند که لازم بوده هدایت شوند ونیز مسلمان های دیگری از سایر مذاهب اسلامی بوده اند که بایستی مذهب شیعه به آنان شناسانده می شد، ودر عین حال برای هدایت وارشاد واتمام حجت بر آن ها اقامه معجزه ننموده است، وفقط برای یک مسافری که خود ایمان دارد از راه معجزه واخبار از غیب، اسم او واسم پدرش را به زبان آورده است.
جهت دوم: در دوران غیبت صغرا ائمه (علیهم السلام) پیوسته به فکر پیروان وشیعیان خود بودند وکوشش بسیاری در برآوردن نیازها ورفع گرفتاری آنان می نمودند، خواه ناخواه در نظر راوی، غیبت کبرا وامامت امام عصر (علیه السلام) نیز باید این چنین باشد. واین نظر از دو جهت دارای اشکال است:
الف) ائمّه (علیهم السلام) گرچه کوشش زیادی در راه این هدف داشته اند ولی در عین حال، فعالیت های بسیاری در تماس با علمای مذاهب دیگر وپیروان آن ها نیز داشته ومی کوشیدند از جامعه دوری نکنند ودر بین جامعه اسلامی باشند؛ که نمونه ای از این کوشش را در کتاب غیبت صغرا نوشته ایم، لیکن راوی توجهی بدین مطلب نداشته تا این جامعه را با آن سیره عمومی ائمّه منطبق سازد.
ب) ائمّه (علیهم السلام) تمام کوشش خود را صرف تربیت وتعلیم پیروان خود می کردند بدان جهت که از حکومت های وقت کناره گیری کرده واز سطوح عالیه سیاسی دور بودند. چرا که کینه توزی ودسته بندی های هیئت های حاکمه وقت، امکان فعالیت در سطوح بالا را به آنان نمی داد ولذا بیش تر به پیروان خود توجه داشتند.
اما مدینه فاضله ای که این راوی از آن صحبت به میان آورده است - بر فرض صحّت - دولتی اسلامی را ترسیم می کند ودولت اسلامی می بایست که سلطه ونفوذ خود را بر تمام جامعه اسلامی وهمه مذاهب آن گسترده ساخته وهمه اقشار وطبقات وادیان را فرا گیرد ومصلحت عامه اسلامی را نسبت به همه مردم در نظر گیرد. تمام مذاهب اسلامی در لزوم ووجوب این وظیفه اتفاق نظر دارند ودر طول تاریخ تمام دولت های اسلامی بر طبق آن عمل کرده اند.
وجایز نیست که دولت اسلامی، همت خود را بر این بگمارد که فقط در فکر طرفداران وپیروان مذهب مورد قبول خود باشد، بلکه باید همه مذاهب وپیروان تمام فرق اسلامی را زیر پوشش خود نگه دارد، ولی راوی چنین پنداشته است که حکومت اسلامی حضرت مهدی (علیه السلام) در آن شهر وکشور، فقط پیروان خود را تحت نظر دارد.
با این ایرادها که در «اشکال سوم» دیده شد، وبیش از دوازده مورد نقص وکمبود در آن جامعه فرضی مشاهده گشت، نمی توان گفت که این جامعه، یک جامعه نمونه اسلامی است، مخصوصا برخی از اشکال های وارده از ضروریات اسلام بود که بدان توجهی نشده بود.
بنابراین چنین جامعه ای وجود ندارد، زیرا اگر جامعه ای این چنین وجود داشت وزیرنظر آن حضرت اداره می شد، این نقایص وکمبودها در آن وجود نمی داشت، پس با توجه به این ایرادها واشکال ها، دو روایت انباری ومازندرانی، از اعتبار می افتد ونمی توان بدان ها پای بند ومعتقد بود. بدین ترتیب دیگر دلیلی بر این که حضرت بقیة الله (علیه السلام) در دوران غیبت، اقدام به تأسیس یک جامعه نمونه کرده باشد، وجود ندارد، وجز این نیست که وجود مقدس آن حضرت ذخیره شده تا در روز موعود، دولت حق وعدل را در سراسر گیتی برپا سازد. عجل الله فرجه الشریف(۲۰۰).
جزیره خیالی خضرا از دیدگاه دانشمندان دیگر
پیش تر به وضوح گفتیم که در مورد داستان جزیره خضرا اکنون سه ادعا مطرح است: یکی همان ادعای هفتصد سال پیش علی بن فاضل که گفته است:
«من به محل سکونت امام زمان (علیه السلام) رفتم و...» دو ادعای دیگر هم از آن آقای ناجی نجار است که براساس خبرهای روزنامه ومجله ها حدس زده است که جزیره خضرا همان مثلث برمودای امروزی است ودیگر این که بشقاب پرنده ها در اختیار ساکنان جزیره خضراست!
نقدهایی که تاکنون خواندید، بعضی هر سه ادعا را مورد بررسی قرار می داد وبرخی دیگر، فقط ادعای اول (روایت جزیره خضرا) را در دو جنبه متن وسند بررسی می کرد.
نقدهایی را هم که در این قسمت می آوریم فقط متوجه ادعای اول است، چون در زمانی که این بزرگواران نقدهای خود را می نوشتند، ادعاهای دوم وسوم مطرح نبوده است.
این نکته را هم بیفزاییم که اگر ادعای اول باطل شود، دو ادعای دیگر خودبه خود فرومی ریزند، چون اساس ادعاهای دوم وسوم بر ادعای اول نهاده شده است؛ یعنی اگر جزیره خضرایی وجود نداشته باشد، تطبیق آن بر مثلث برمودا ونیز ساکنان چنین جزیره ای که بشقاب پرنده را در اختیار داشته باشند، بی اساس خواهد بود.
در این قسمت نکته های مختصر ولی در عین حال دقیق وپرتأملی را از دانشوران بزرگ اسلامی در خصوص خیالی بودن جزیره خضرا می خوانیم.
این نقدها هرچند کلی ومختصر است خواننده هوشیار را کافی است چرا که «در خانه اگر کس است یک حرف بس است».
دیدگاه آیة الله ابراهیم امینی
استاد آیة الله ابراهیم امینی، دانشمند تیزبین وسخت کوشی است که در تبیین معارف اسلامی زحمات فراوانی را متحمل شده است. از ایشان تاکنون کتاب های پرارج وخواندنی ای چاپ ومنتشر شده است. یکی از آن ها کتاب دادگستر جهان است. استاد در این کتاب به صورت پرسش وپاسخ، مباحث عمیق وجالبی را در خصوص حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) مطرح کرده است، یکی از آن ها روایت جزیره خضرا ونیز روایت ابن انباری است که در این جا می خوانیم.
مسکن امام زمان
س: در زمان غیبت، مسکن امام زمان کجاست؟
ج: مسکن آن جناب تعیین نشده وشاید مسکن معینی نداشته باشد وبه طور ناشناس، در بین مردم زندگی ورفت وآمد کند ونیز ممکن است نقاط دورافتاده را برای زندگی انتخاب کند. در احادیث وارد شده است که در موسم حج حاضر می شود ودر اعمال حج شرکت می کند، او مردم را می شناسد اما مردم او را نمی شناسند(۲۰۱).
س: من شنیده ام شیعیان عقیده دارند که امام زمان در شهر سامره، در همان سردابی که منسوب به اوست ومحل زیارت است، غایب شده ودر همان جا زندگی می کند واز همان جا ظهور خواهد کرد. اگر در آن سرداب است چرا دیده نمی شود؟ کی برایش آب وغذا می برد؟ چرا از آن جا خارج نمی شود؟ یکی از شعرای عرب اشعاری در این موضوع سروده بدین مضمون:
آیا وقت آن نشده که سرداب برون آرد آن چه را شما به گمان خودتان انسانش می نامید؟ خاک بر خردهای شما که برای عنقا وغول خیالی، موجود سومی را نیز توهم کرده اید.
ج: این نسبت، دروغ محض واز روی عناد صادر شده است وشیعیان چنین عقیده ای ندارند. در هیچ روایتی گفته نشده که امام دوازدهم در سرداب زندگی می کند واز آن جا ظهور می کند، هیچ یک از دانشمندان شیعه هم چنین مطلبی را نفرموده اند، بلکه در احادیث منصوص است که در بین مردم زندگی ورفت وآمد می کند. سدیر صیرفی از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: صاحب الامر (علیه السلام) از این جهت به یوسف شباهت دارد که برادران یوسف با این که عاقل ودانا بودند وقبلا هم با وی معاشرت داشتند، وقتی بر او وارد شدند تا خود را معرفی ننمود او را نشناختند وبا این که بین او ویعقوب بیش از هیجده روز راه فاصله نبود، یعقوب از وی اطلاعی نداشت پس چرا این مردم انکار می کنند که خدا همین عمل را نسبت به حجت خود حضرت صاحب الامر نیز انجام دهد؟! آن جناب هم در بین مردم تردد کند ودر بازارشان راه برود وبر فرششان قدم بگذارد ولی او را نشناسند وبه همین وضع زندگی کند تا هنگامی که خدا اذنش دهد، خودش را معرفی نماید(۲۰۲).
س: من شنیده ام: امام زمان (علیه السلام) دارای فرزندان بسیاری است که در کشورهای وسیع وآبادی که پایتخت آن ها به نامهای: «ظاهره» و«رائقه» و«صافیه» و«ظلوم» و«عناطیس»، نامیده می شوند زندگی می کنند وپنج نفر از فرزندان شایسته آن جناب به نام های: طاهر، قاسم، ابراهیم، عبد الرحمان وهاشم، در آن کشورها سلطنت وحکومت می نمایند. در وصف آن ممالک گفته شده که: آب وهوا ونعمت های آن ها نمونه ای است از بهشت برین، در آن جا صلح کل برقرار بوده گرگ ومیش باهم زندگی می کنند. درندگان را با انسان کاری نیست.
ساکنان آن دیار را افراد صالح وشیعیانی که در مکتب امام زمان تربیت یافته اند، تشکیل می دهند. تقلب وفساد در آن جا راه ندارد، خود امام زمان هم گاه گاهی از آن کشورهای نمونه دیدن می کند وصدها از امثال این مطالب شیرین.
ج: داستان این کشورهای مجهول بی شباهت به افسانه نیست، ویگانه مدرک آن، حکایتی است که در کتاب حدیقة الشیعه وانوار نعمانیه وجنة المأوی نقل شده است. ما برای روشن شدن موضوع ناچاریم سند آن داستان را ذکر کنیم.
داستان به این کیفیت نقل شده: علی بن فتح الله کاشانی می گوید: محمد بن علی بن حسین علوی در کتابش، از سعید بن احمد نقل کرده که گفت: حمزة بن مسیب در تاریخ هشتم ماه شعبان سال ۵۵۴ برای من حکایت نمود که عثمان بن عبد الباقی در تاریخ هفتم جمادی الثانی سال ۵۴٣ برای من حکایت کرد که احمد بن محمد بن یحیی انباری در تاریخ دهم ماه رمضان سال ۵۴٣ به من گفت:
من به اتفاق چند نفر دیگر در خدمت «عون الدین یحیی بن هبیره وزیر» حاضر بودیم، در همان مجلس مرد محترم وناشناسی نیز حضور داشت. مرد ناشناس اظهار داشت: در یکی از سال ها که با کشتی مسافرت می کردم، اتفاقا کشتی راه را گم کرد وما را به جزایر مرموزی برد که قبلا از آن ها بی خبر بودیم، ناچار از کشتی پیاده شدیم وداخل آن سرزمین گشتیم.
در این جا احمد بن محمد داستان شگفت انگیز آن کشورها را از قول مرد ناشناس تفصیلا نقل می کند ودر ذیل داستان می گوید: وزیر بعد از استماع آن حکایت، داخل اتاق مخصوص خویش شد، سپس تمام ما را احضار کرده گفت:
تا من زنده هستم حق ندارید داستان مذکور را برای احدی نقل کنید. ما هم تا وزیر در قید حیات بود جریان را برای هیچ کس اظهار نکردیم(۲۰۳).
بر دانشمندان مخفی نیست که با امثال این حکایت ها نمی توان وجود چنین کشورهایی را اثبات کرد، زیرا اولا: ناقل این داستان مهم، یک مرد ناشناس ومجهول الهویه ای بیش نیست که سخن اش اعتبار ندارد. ثانیا: ممکن نیست چنین کشورهای نمونه ای در زمین وجود داشته باشند اما احدی از آن ها اطلاع نداشته باشد، مخصوصا در این عصر، که تمام نقاط زمین نقشه برداری شده ومورد توجه دانشمندان است، لیکن بعضی ها به طوری از این داستان ووجود کشورهای مجهول دفاع کرده اند که گویا از ارکان مسلم اسلام دفاع می کنند.
گفته اند: شاید آن کشورها الآن هم موجود باشند ولی خدا آن ها را از نظر اغیار ونامحرمان مخفی بدارد! اما گمان نمی کنم این سخن احتیاجی به پاسخ داشته باشد، اصلا نمی دانم چه ضرورتی ایجاب کرده که در مورد چنین موضوع بی مدرکی به این گونه احتمال های سست وباورنکردنی متوسل شوند! گفته اند: بر فرض این که چنین کشورهایی اکنون وجود نداشته باشند، باز هم می توان گفت: در اعصار گذشته موجود بوده اند لیکن بعدا خراب شده وساکنینشان منقرض گشته اند.
این احتمال نیز چندان اساس وپایه ای ندارد، زیرا اگر چنین کشورهای وسیع وآباد وشیعه نشینی در زمین وجود داشت، باید کثیری از مردم از آن ها اطلاع داشته باشند واوضاع واحوال شگفت انگیز آن ها را ولو به نحو اجمال، در تواریخ ثبت نموده باشند، عادتا بعید بلکه محال است که چندین کشور بزرگ وجود داشته باشد ولی هیچ کس از وجود آن ها اطلاع نیابد واین سعادت فقط نصیب یک مرد ناشناس ومجهول الهویه ای گردد. بعدا هم به طوری آثارشان از صفحه روزگار برداشته شود که حتی در حفاری ها وصفحات تاریخ نیز نام واثری از آن کشورها وساکنینشان دیده نشود!
علامه محقق آقای شیخ آغا بزرگ تهرانی، در صحت داستان مذکور تشکیک کرده می نویسد: این داستان در آخر یکی از نسخه های کتاب تعازی تألیف محمد بن علی علوی مرقوم بوده است. پس علی بن فتح الله کاشانی گمان کرده که داستان مرقوم، جزء آن کتاب است، در صورتی که اشتباه کرده وممکن نیست که داستان، جزء آن کتاب باشد، زیرا «یحیی بن هبیره وزیر» که این قضیه در منزلش اتفاق افتاده، در تاریخ «۵۶٠» وفات کرده ومؤلف کتاب تعازی قریب دویست سال بر وی تقدم داشته است. علاوه بر آن، در متن داستان نیز تناقضاتی دیده می شود، زیرا «احمد بن محمد بن یحیی انباری» که ناقل داستان است می گوید: وزیر از ما پیمان گرفت که داستان مذکور را برای احدی نقل نکنیم، ما هم به عهد خویش وفا کردیم وتا زنده بود برای هیچ کس ابراز ننمودیم. بنابراین باید حکایت آن داستان، بعد از تاریخ وفات وزیر یعنی ۵۶٠ ه‍ ق اتفاق افتاده باشد، در صورتی که در متن داستان، عثمان بن عبد الباقی می گوید: احمد بن محمد بن یحیی انباری، داستان را در تاریخ ۵۴٣ ه‍ ق برای من حکایت کرد(۲۰۴).
در جای دیگر می گوید: «... عثمان بن عبد الباقی در هفتم جمادی الثانی سال ۵۴٣ برایم حکایت کرد که احمد بن محمد در دهم رمضان سال ۵۴٣ به من گفت...»! وشما توجه دارید که ماه رمضان دو ماه بعد از ماه جمادی الثانی است، چگونه ممکن است در ماه جمادی الثانی یعنی دو ماه قبل از آن، اتفاقی که در ماه رمضان روی داده برای کسی حکایت شود.
خلاصه، ما در موضوع محل سکونت امام زمان مجبور نیستیم با تکلفات زیاد وبراهین سست وبی پایه، «جزایر خضرا» یا شهر «جابلقا» و«جابرصا» را اثبات نماییم یا بگوییم: آن حضرت اقلیم ثامن را برای سکونت انتخاب کرده است.
جزیره خضرا
س: شنیده ام که امام زمان (علیه السلام) وفرزندانش در جزیره خضرا زندگی می کنند.
عقیده شما در این باره چیست؟
ج: داستان جزیره خضرا شبیه افسانه ورمان است زیرا:
اولا: سند معتبر وقابل اعتمادی ندارد. داستان از یک کتاب خطی ناشناخته نقل شده وخود مرحوم مجلسی درباره اش می نویسد: چون من داستان را در کتاب های معتبر نیافتم باب جداگانه ای را به آن اختصاص دادم (تا با مطالب کتاب مخلوط نشود).
ثانیا: در متن مطالب داستان تناقضاتی دیده می شود. چنان که ملاحظه فرمودید در یک جا سید شمس الدین به راوی داستان می گوید: من نایب خاص امام هستم وخودم آن حضرت را تاکنون ندیده ام وپدرم نیز آن جناب را ندیده لیکن سخنش را شنیده است. اما جدم هم خودش را دیده هم حدیث اش را شنیده است. اما همین سید شمس الدین در جای دیگر به راوی داستان گفت: من هرروز صبح جمعه برای زیارت امام به آن کوه می روم وخوب است تو هم بروی. شیخ محمد هم به راوی داستان گفت که: فقط سید شمس الدین وامثال او می توانند خدمت امام زمان (علیه السلام) مشرف شوند.
چنان که ملاحظه می فرمایید این مطالب باهم تناقض دارند. نکته قابل ذکر این که سید شمس الدین که می دانست جز خودش کس دیگری را به ملاقات امام نمی برند چرا به راوی داستان پیش نهاد کرد که برای ملاقات به بالای کوه برود.
ثالثا: در داستان مذکور به تحریف قرآن تصریح شده که قابل قبول نیست ومورد انکار شدید علمای اسلام است.
رابعا: موضوع اباحه خمس در این داستان مطرح شده ومورد تأیید قرار گرفته که آن هم از نظر فقها مردود می باشد.
به هرحال داستان به طور رمانتیک تهیه شده که خیلی غریب وعجیب به نظر می رسد. یک نفر به نام زین الدین از عراق به قصد تحصیل علوم به شام می رود، از آن جا به همراه استادش به مصر می رود، از آن جا باز به همراه استادش به اندلس (اسپانیا) سفر می کند این همه مسافت زیاد را می پیماید، در آن جا مریض می شود، استادش او را رها می کند، وبعد از بهبودی با شنیدن نام جزیره روافض آن چنان به دیدن آن جزیره مشتاق می گردد که استادش را فراموش می کند با پیمودن راه دور وخطرناک به جزیره رافضی ها می رسد. جزیره غیر مزروع بوده لذا سؤال می کند: غذای این مردم از کجا می آید؟ در جواب می شنود که از جزیره خضرا برایشان غذا می آورند. با این که گفته بودند، چهار ماه دیگر کشتی ها می رسند، ناگهان بعد از چهل روز در ساحل لنگر می اندازند وبعد از یک هفته توقف او را به همراه خود به دریا می برند. در وسط بحر ابیض آب های سفیدی را می بیند که شیرین وگوارا هم هست، سپس از آن نقطه غیرممکن العبور گذشته وارد جزیره خضرا می شود و... تا آخر داستان.
جالب این جاست که یک نفر عراقی این همه راه دور ودراز را طی می کند، در کشورهای مختلف با مردم صحبت می کند وزبان همه را می داند. آیا مردم اسپانیا هم به زبان عربی صحبت می کردند؟
نکته دیگری که قابل ذکر است داستان بحر ابیض است. شما می دانید که بحر ابیض در شمال کشور اتحاد جماهیر شوروی قرار دارد که این داستان نمی تواند در آن جا اتفاق افتاده باشد. البته به بحر متوسط هم بحر ابیض گفته می شود که این داستان می تواند در آن جا اتفاق افتاده باشد، لیکن باز هم همه این دریا بحر ابیض نامیده می شود، نه نقطه خاصی از آن که ناقل داستان آن جا را سفید یافته است.
اگر کسی در متن داستان بیش تر دقت کند مجعول بودنش برایش روشن می شود.
در خاتمه لازم است متذکر شوم، چنان که قبلا ملاحظه فرمودید در احادیث ما چنین آمده که امام زمان (علیه السلام) به طور ناشناس در بین مردم زندگی ورفت وآمد می کند، در مجامع عمومی ودر مراسم حج شرکت می نماید ودر حل برخی از مشکلات هم به مردم کمک می کند.
با توجه به این مطلب، معرفی یک نقطه دورافتاده وغیرممکن العبور وسط دریا را به عنوان جایگاه امام زمان وامید مستضعفین جان ودادرس حاجت مندان، کمال بی انصافی وبی سلیقگی را نشان می دهد. در خاتمه معذرت می خواهم که وقت گران بهای شما را برای تشریح یک چنین داستان غیرمعتبری صرف نمودم.
س: امام زمان اولادی هم دارد یا نه؟
ج: دلیل معتبری در دست نداریم که موضوع ازدواج آن جناب ووجود اولاد را به طور قطع اثبات کند یا نفی نماید، البته ممکن است به طور ناشناس ازدواج کرده واولاد ناشناسی هم داشته باشد وهرطور صلاح بداند عمل کند، گرچه بعضی از دعاها دلالت دارند که از آن حضرت فرزندانی به وجود آمده یا بعد از این به وجود خواهد آمد، مانند:
اللّهم اعطه فی نفسه وأهله وولده وذریته وأمّته وجمیع رعیته ما تقربه عینه(۲۰۵). ودر صلواتی که از ناحیه مقدسه صادر شده می گوید: اللهمّ اعطه فی نفسه وذریته وشیعته ورعیته وخاصّته وعامّته وعدوّه وجمیع أهل الدنیا ما تقربه عینه(۲۰۶).
لیکن بر دانشمندان پوشیده نیست که دعاهای مذکور به آن مرتبه حجت واعتبار نیستند که بتوان به آن ها استدلال نمود وچنین موضوعی را اثبات کرد، لکن در عین حال، داشتن فرزند هم بعید نیست. امام صادق (علیه السلام) در حدیثی فرمود:
کأنّی أری نزول القائم فی مسجد السهلة بأهله وعیاله(۲۰۷).
دیدگاه علامه شیخ محمد تقی شوشتری
نشانه های جعلی بودن، در این [دو داستان علی بن فاضل وابن انباری] بسیار است که ما فقط به چند مورد از آن ها اشاره می کنیم:
١. در این داستان در دو جا «حسان بن ثابت» جزء قرّاء به حساب آمده است وحال آن که او شاعر است. وافراد دیگری هم که نام برده شده، تمامی آن ها از قراء نیستند ودر میان آن ها فقط «ابن مسعود» و«ابی» از قراء هستند.
٢. ابو سعید خدری وابو عبیده ودیگران را یک جا ودر کنار هم نام برده است وحال آن که ابو سعید، امامی مذهب بود وبقیه از دشمنان امام علی (علیه السلام) بودند.
٣. در داستان آمده است که: «در جزیره خضرا فقط نام پنج تن از علمای امامیه (کلینی، ابن بابویه، سید مرتضی، شیخ طوسی، ومحقق حلی) برده می شد.
ما می گوییم: با حضور سید شمس الدین، نایب خاص امام زمان (علیه السلام) واین که در هر جمعه به آن قبّه می رفت وورقه ای می یافت که در آن تمامی مایحتاج یک هفته او در قضاوت ومسائل دیگر، نوشته شده بود، دیگرچه نیازی به این پنج نفر عالم بزرگوار است. با توجه به این که هریک از این پنج نفر، روش فقهی مخصوص به خود دارند ودر بعضی از مسائل، فتاوی آن ها متفاوت است.
مطلب دیگر در این مورد این که:
چرا در جزیره خضرا نامی از شیخ مفید برده نمی شده است وحال آن که می دانیم که مفید، محدثی بزرگ، فقیهی عظیم القدر ومتکلمی بلندپایه بوده است. او با علمای عامه، بحث های بسیاری کرده وجمعی از آن ها را به راه راست هدایت کرده است. او در بحث وجدل، بسیار ماهر وچیره دست بود، به طوری که دیگران از بحث کردن با وی عاجز بودند؛ وآن قدر از تسلط شیخ مفید در بحث ومناظره به تنگ آمده بودند که وقتی وفات کرد، خطیب بغدادی گفت:
«خداوند، اهل تسنن را از دست او راحت کرد».
ونقل شده است که عبید الله خفّاف، معروف به «ابن نقیب» در مرگ شیخ مفید، مجلس تهنیت گرفته بود، او در آن مجلس نشسته بود ومی گفت:
«پس از دیدن مرگ شیخ مفید، هرگاه که بمیرم مرا باکی نیست».
وطبرسی نقل کرده است که امام زمان (علیه السلام) برای شیخ مفید، نامه هایی نوشته است که در بعضی از آن ها خطاب به مفید فرموده است:
«به برادر استوار ومحکم وولی رشید، شیخ مفید» ودر بعضی دیگر فرموده است: «به الهام کننده حق ودلیل راهنمای آن، سلام بر تو ای یاری کننده ودعوت کننده به آن به کلمه صدق». تا می رسد به این جا که می فرماید: «به ما اجازه داده شده که نحوه تشرّف تو به مکاتبه باشد». وقاضی نور الله شوشتری می گوید که: «بر روی قبر شیخ مفید، کاغذی را به خط حضرت حجت (عجل الله فرجه) یافتم که بر روی آن این دو بیت نوشته شده بود:

لاصوّت الناعی بفقدک انّه * * * یوم علی آل الرسول عظیم
(کاش نداکننده مرگ، در هنگام وفاتت فریاد برنیاورده بود، زیرا آن روز برای آل رسول، روز عظیمی بود)
والقائم المهدی یفرح کلّما * * * تلیت علیک من الدروس علوم
(حضرت مهدی - عج - شاد می گشت هرگاه که تو علوم ودانش ها را درس می گفتی)

با این اوصاف، پس چرا در جزیره فرزندان امام زمان (علیه السلام) نامی از این مرد بزرگ، برده نمی شده که مورد توجه حضرت حجت بوده است.
۴. در داستان آمده است که: «یاران امام زمان (علیه السلام) در جزیره خضرا ونیز در آن پنج جزیره ای که ابن انباری روایت کرده است، هرسال به پا می خیزند وآماده می شوند. حتی در آن داستان ابن انباری، خواندیم که: حسان وابن دربهان در آن جزیره ماندند تا امام زمان (علیه السلام) را زیارت کنند». (دقت کنید که محتوای این قسمت از داستان جزیره با داستان ابن انباری یکی است.)
ما می گوییم که: در این قسمت از داستان، تناقض آشکاری به چشم می خورد، چون سید شمس الدین که نایب خاص امام زمان در آن جزیره بود، به گفته خودش حتی صدای آن حضرت را هم نشنیده وفقط پدر سید شمس الدین صدای حضرت را می شنیده. وتنها کسی که حضرت را رؤیت می دیده جدّ او بوده است.
۵. سند هردو داستان، نامعتبر است، چون مرحوم مجلسی به بی اعتباری داستان اول، اعتراف کرده است وداستان دومی هم اگرچه آن را نوری از بیاضی وجزایری نقل نموده واشاره علی بن طاووس را نیز آورده است اما تمام راویان به انباری ختم می شود واو هم در نزد «عون الدین هبیره» بوده وشخصی ناشناس این قصه را برای او گفته است، پس اگر تمامی انسان های روی زمین هم چنین ماجرایی را از او نقل کنند باز از بی اعتباری وخبر واحد وشاذّ بودن، بیرون نخواهد آمد.
۶. شاید ناقل این دو داستان، از دشمنان شیعه بوده که چنین داستانی را جعل کرده تا حقایق را وارونه جلوه دهد، واز کجا که ناقل آن ها، هم چون «معقل» (غلام عبید الله بن زیاد) نباشد که به خانه مسلم بن عوسجه راه یافت وبه او گفت که: «من مردی از اهل شام هستم که خداوند بر من منت گذاشته است که دوست دار اهل بیت وپیروانش باشم» وحال آن که این مرد خبیث، جاسوس بود واین شیوه دشمن است که می کوشد که از هر موقعیتی استفاده کند وبه حریف خود ضربه بزند. خداوند در قرآن می فرماید:
﴿وَقالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ اَلْکتابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَی اَلَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ اَلنَّهارِ واُکفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ(۲۰۸)
٧. در داستان جزیره خضرا آمده است که: «تعداد فرماندهان لشکر امام زمان (علیه السلام) سیصد نفر بودند» ودر داستان ابن انباری آمده است که: «مسافت سرزمین فرزندان امام زمان (علیه السلام) به اندازه یک سال راه وجمعیت آن ها بسیار زیاد است».
ما می گوییم:
اگر یاران حضرت حجت (عجل الله فرجه) تا این اندازه زیاد است پس چرا ظهور نمی کنند تا مخالفین را سرکوب کنند؟ چرا چنین چیزی در خبر ویا اثری از ائمه معصومین (علیهم السلام) با توصیفات وخصوصیات آن ها نیامده است؟
وچرا بیش از این دو راوی، خصوصیات یاران حضرت به این شکل، در کلام هیچ یک از علمای گذشته وارد نشده است، بلکه خلاف آن وارد شده است چنان که نعمانی در کتاب غیبت ودر باب خصوصیات سپاهیان واسبان آن حضرت از قول امام صادق (علیه السلام) آورده است که:
آن حضرت در مورد این آیه شریفه که می فرماید: ﴿أَتی أَمْرُ اَللهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ(۲۰۹) می فرماید: همانا امر ما امر خداست ودر آن تعجیل نمی کنیم. خداوند او را با سه سپاه یاری می کند: ملائکه، مؤمنین وبا رعب افکندن در دل دشمنان.
وخروج او هم چون خروج پیامبر (صلّی الله علیه وآله) است که خداوند می فرماید: ﴿کما أَخْرَجَک رَبُّک مِنْ بَیتِک بِالْحَقِّ وإِنَّ فَرِیقاً مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ(۲۱۰)
ودر خبر دیگر وارد شده است که:
هنگامی که قائم، قیام می کند ٣١٣ فرشته فرود می آیند: ثلثی از آن ها بر اسب های سفید وخاکستری وثلث دیگر بر اسب های ابلق وثلث آخر هم بر اسب های قرمز سوارند.
ودر خبر دیگری هم آمده است که:
هنگامی که قائم، قیام می کند شمشیرهای جنگ نازل می شود که بر هر شمشیری نام آن مرد ونام پدرش هم نوشته شده است.
سپس نعمانی می گوید: ای صاحبان عقل وبصیرت تأمل کنید، این روایتی بود در صفت امام زمان (علیه السلام) وسیرت او وآن چه که خداوند مخصوص او گردانیده است، واو را با ملائکه یاری می کند واین که ایشان در پوشیدن لباس خشن وکمی غذا وبه رنج افکندن نفس وبدن در راه اطاعت خدا وجهاد در راه او واز بین بردن ظلم وجور وطغیان وبسط عدل وانصاف تلاش می کند، واوصاف یارانش هم که روایات، تعداد آن ها را ٣١٣ نفر می داند که ایشان حاکمان زمین وکارگزاران او هستند وبه وسیله آنان وبا تأیید خداوند وحمایت ملائکه شرق وغرب زمین را فتح می کند.
پس می بینید که این منزلت عظیم ومرتبت شریفی است که خداوند فقط مخصوص امام زمان (علیه السلام) گردانیده وبه هیچ یک از ائمه پیش از ایشان داده نشده است. خداوند کمال دین وپیروزی آن بر ادیان دیگر ونابودی مشرکان ونیز وفا به وعده ای را که در غلبه دین خدا بر مکاتب دیگر داده، به دست ایشان صورت می دهد.
علی بن احمد بندیجی روایت می کند که: از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد که آیا قائم (علیه السلام) به دنیا آمده است؟ فرمود: نه، اگر من او را درک کنم ایام زندگانی ام را در خدمت او می گذرانم.
٨. در داستان جزیره خضرا آمده است:
فردی مجهول، که در روایت هم نامی از او برده نشده، می گوید: در خزانه امیر المؤمنین (علیه السلام) رساله ای یافتم به خط «فضل بن یحیی طیبی» که او داستان «علی بن فاضل مازندرانی» را نقل می کند.
ما می گوییم: شاید این قصه را یکی از دشمنان شیعه ساخته وآن را در آن جا گذاشته وآن گاه به فضل بن یحیی وعلی بن فاضل، نسبت داده است.
٩. بر فرض که فضل آن را از علی بن فاضل، نقل کرده باشد، ولی ما وقتی که محتوای آن را می نگریم می بینیم که قهرمان اصلی داستان یعنی علی بن فاضل، مرد ساده لوحی بوده است چون در این داستان از خود فراوان، تعریف کرده وتعبیرات بسیاری در ستایش از خود وبالا بردن مقام خود آورده است. شاید او در اوج بیماری وتب، چنین حرف هایی را گفته است. چون در ابتدای داستان هم خودش گفت که من هنگامی که با استادم به طرف اندلس می رفتیم در یک روستا به شدت مریض شدم واستادم ناچار شد که مرا به واعظ آن آبادی بسپرد.
وشاید در آن حال به خواب رفته بوده وداستان رفتن به جزیره را در خواب دیده وبعد که بیدار شده، خیال کرده که واقعا به چنین جزیره ای سفر کرده است.
اتفاقا گاهی پیش می آید که انسان در یک ساعت، وقایع چند روز را در خواب می بیند. چنان که بعضی از بزرگان برای من داستان شیرینی را نقل کرده اند وآن این که:
مردی خادم یکی از مساجد بود، سالی برای او سفر حج پیش آمد، در آن روزگار با کشتی های بخاری به حج می رفتند. در هنگام بازگشت، کشتی برای آبادان نبوده است، به ناچار با کشتی های بمبئی برمی گردند. در میان راه آن مرد، بیمار می شود به طوری که حواس اش از او سلب می گردد. هنگامی که به بمبئی می رسند او را به بیمارستان می برند، وقتی که کمی بهتر می شود، در مقابل چشمان خود بوستان های قشنگ ودخترکان زیبایی را می بیند وجلو می رود تا یکی از زنان بیمارستان را ببوسد، آن زن، بانگ برمی دارد وخود را کنار می کشد، مرد می گوید: تو مرا نمی خواهی، مگر من نمرده ام وداخل بهشت نشده ام، مگر این درختان وشکوفه های بهشت نیست، مگر شما حوریه های بهشتی نیستید؟
١٠. در مورد فرزنددار بودن امام زمان (علیه السلام) که در آن دو داستان وارد شده است، باید گفت که: در هیچ خبری وارد نشده است که آن حضرت، پیش از ظهور فرزند داشته باشد، ودر خصوص فرزنددار شدن آن امام (علیه السلام) بعد از ظهور هم اختلاف است وما در کتابی که شرح احوال معصومین را نوشته ایم، این مطلب را آورده ایم.
اما آن چه را که شیخ طوسی در کتاب غیبت نقل کرده است که: امام زمان را دو غیبت است: یکی از آن دو آن قدر طول می کشد که برخی می گویند: مرده است ودیگری می گوید: کشته شده است وبرخی دیگر می گویند از بین رفته است وجز گروه اندکی از یاران اش بر اعتقاد به وجود او باقی نمی ماند، هیچ یک از فرزندان ونه دیگری، از جای او خبر ندارند، که ظاهر آن نشان می دهد فرزنددار بودن آن حضرت، مطلب تحریف شده ای است چون نعمانی در کتاب غیبت همین حدیث را آورده ولی نامی از فرزندان حضرت نمی آورد، بلکه می گوید: «هیچ کس - از دوست وغیر آن - مکان آن حضرت را نمی داند مگر خدمت کاری که کارهای ایشان را انجام می دهد».
به هر جهت آثار جعلی بودن در این دو داستان از جهات مختلف آشکار است(۲۱۱).
دیدگاه آیة الله حسن زاده آملی
یکی از کسانی که از جزیره خضرا دفاع کرده وبر صحّت آن اصرار ورزیده، میرزا حسین نوری مشهور به «محدّث نوری» (متوفی ١٣٢٠ ق) است. ایشان این داستان را در کتاب های جنة المأوی ونجم الثاقب آورده است.
آیة الله استاد حسن زاده آملی، اندیشمند بزرگ معاصر، در کتاب نفیس هشت رساله عربی بحث مفصلی را در خصوص عدم تحریف قرآن در رساله ای مستقل با عنوان فصل الخطاب فی عدم تحریف کتاب رب الارباب آورده اند. این رساله مشتمل بر نکات دقیق وارزشمندی است که مطالعه آن برای همه قرآن پژوهان لازم است.
استاد حسن زاده در خاتمه رساله می فرمایند:
«محدث نوری به داستان ها وحکایت های سست وروایت های بی اساس، تمسک جسته است تا با ربط بعضی از آن ها به بعضی دیگر، استدلال کند قرآنی که فرود آورنده اش فرموده است: ﴿إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا اَلذِّکرَ وإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ(۲۱۲) تحریف شده است، وچنین نوشتاری را فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب نام نهاده است. واگر ناگزیر سخن از تحریف برود آیا به گوینده چنین حرفی، نسبت اش بدهیم سزاوار است یا به کلام خدا؟ کتاب های دیگر محدث نوری هم بهترین گواه است که ایشان هرچند محدث بوده ولی محقق وپژوهش گر نبوده است. پس بهتر آن بود که پای از گلیم خویش، بیرون ننهد وبه قدر خویش سخن بگوید.
وعجیب است که محدث نوری در خطبه همان کتابی که ادعای تحریف قرآن می کند آورده است: «الحمد لله الذی انزل علی عبده کتابا جعله شفاء لما فی الصدور؛ سپاس خدایی را که بر بنده اش محمّد (صلّی الله علیه وآله) کتابی را نازل کرد که در آن، شفای بیماری هایی که مردم در دل دارند، قرار داده شده است».
شاید منظور ایشان، شفا دادن مردمی است که در زمان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) زندگی می کردند، چون قرآنی که - به زعم ایشان - پس از ارتحال رسول خدا تحریف شده است، چگونه می تواند شفابخش بیماری ها باشد؟!»
استاد حسن زاده آملی سپس مطالبی را از یک نسخه خطی که متعلق به استاد خود، مرحوم آیة الله شعرانی است، می آورد که در آن، کتاب فصل الخطاب محدث نوری، نقد شده است.
در یک فراز از آن نسخه، مرحوم آیة الله شعرانی به مناسبت این که محدث نوری برای اثبات مدعای خود به جزیره خضرا استناد می کند، به این داستان اشاره کرده ومی فرمایند:
«حکایت جزیره خضرا، جعلی است ودر جعلی بودن آن هیچ شکی نیست»(۲۱۳).
استاد حسن زاده آملی در اثر دیگر خود به نام هزار ویک نکته عین همین عبارت مرحوم آیة الله شعرانی می آورند:
«داستان جزیره خضرا، ساختگی است ودر ساختگی بودن آن هیچ شکی نیست؛ واصل این قضیه، چنین است که: مردی از مشرق به مغرب دور سفر کرده است، کسی به نام «مهدی فاطمی» حکمران آن دیار بوده است وبعد از او فرزندانش حکومت می کرده اند ونام یکی از سرزمین های آن جا خضرا بوده است. این مسافر پس از بازگشت از آن جا حکایت دولت اولاد مهدی فاطمی را نقل کرده است، پس از آن برخی از عوام، به خاطر تشابه اسمی، او را امام زمان (عجل الله فرجه) پنداشته اند وحقیقت، این چنین واژگونه گشته است»(۲۱۴).
دیدگاه استاد محمد باقر بهبودی
آقای محمد باقر بهبودی، افزون بر سی سال است که به کار بررسی احادیث، اشتغال دارد. وی تعلیقه های سودمندی بر ١١٠ جلد کتاب بحار الانوار نوشته است، هنگامی که به جلد ۵٢ بحار الانوار وداستان جزیره خضرا می رسد می نویسد:
«داستان جزیره خضرا تخیلی است که نویسنده آن به رسم قصه پردازان، آن را تنظیم کرده است. این گونه قصه پردازی، شیوه مشهوری است که در روزگار ما آن را «رمانتیک» می گویند. داستان های رمانتیک در خوانندگان، تأثیر زیادی دارد وآن ها را به سوی خود جلب می کند. اگر مردم بدانند که این داستان ها تخیلی وغیرواقعی است، نقل آن ها مشکل آفرین نیست».
ودر پانوشت دیگر همین جلد از بحار الانوار می نویسد:
«این قصه از ساخته های فرقه «حشویه» است، زیرا آنان اعتقاد دارند که: قرآن از نظر لفظی، تحریف شده است».
دیدگاه شیخ آغا بزرگ تهرانی
یکی از آثار ماندگار اسلامی، کتاب طبقات اعلام الشیعه اثر دانشور توانا، علامه شیخ آغا بزرگ تهرانی است. وی در جلد پنجم این کتاب به نقد ومعرفی «علی بن فاضل مازندرانی» قهرمان اصلی داستان جزیره خضرا پرداخته ومی نویسد:
علی بن فاضل مازندرانی کسی است که «طیبی کوفی» از او اسطوره «جزیره خضرا» را نقل کرده است (ر. ک: الذریعه، ج ۵، پاورقی های ص ١٠۵ و١٠۶).
طیبی کوفی نیز این قصه را به واسطه دو شیخ فاضل: شمس الدین محمد بن نجیح حلی وجلال الدین عبد الله بن حوام نقل می کند. این دو نفر هم خود این قصه را از «علی بن فاضل» در سامرا شنیده اند. پس طیبی این قصه را شفاها از بازگوکننده آن در سامرا شنیده است. در این صورت، اگر واضع قصه، طیبی باشد پس نقل کننده وراویان، همه خیالی هستند؛ هم چنین کتاب فوائد الشمسیه (که البته در مورد این کتاب بعید است).
خلاصه، آشکار می شود که واضع قصه، آن را از زبان یک مرد خیالی که آن را «شمس الدین محمد» صاحب فوائد نامیده، جعل کرده است.
قاضی شوشتری در مجلس اول از کتاب مجالس المؤمنین هنگامی که از جغرافیای سرزمین های شیعه سخن می گوید، بر همین مطلب اشاره دارد ومی نویسد:
«شهید، قصه جزیره خضرا را به علی بن فاضل مازندرانی، اسناد داده است».
ما در الذریعه جلد ۵ گفته ایم که: ساختن چنین داستان هایی برای انس گرفتن به یاد دوست است، اما اعتقادی به درستی آن نیست(۲۱۵).
دیدگاه شیخ جعفر کاشف الغطاء
شیخ جعفر کاشف الغطاء از فقیهان نامدار شیعه است. وی از شاگردان سید بهبهانی وسید بحر العلوم وبه زهد وتقوا مشهور بود. از کتاب های اوست: اثبات الفرقة الناجیه، احکام الاموات، بغیة الطالب، وکتاب های دیگر است. یکی از آثار نفیس او الحق المبین فی تصویب المجتهدین است. وی در سال ١٢٧٧ ه‍. ق در نجف اشرف وفات نمود ودر همان جا دفن شد.
وی درباره جزیره خضرا می گوید:
«و منها اعتمادهم علی کل روایة حتی ان بعض فضلائهم رأی فی بعض الکتب المهجورة الموضوعة لذکر ما یرویه القصّاص من أنّ جزیرة فی البحر تدعی الجزیرة الخضراء فیها دور لصاحب الزمان فیها عیاله وأولاده فذهب فی طلبها حتی وصل إلی مصر فبلغه أنّها جزیرة فیها طوائف من النصاری. وکأنّه لم یر الأخبار الدالّة علی عدم وقوع الرؤیة من أحد بعد الغیبة الکبری ولا تتبع کلمات العلماء الدلالة علی ذلک».
«واز اخبار شگفت انگیز اخباریان، اعتماد آنان به هر روایتی است.
حتی برخی از فضلای آنان از کتاب های مهجور وساختگی، حکایتی را می آورند که افسانه سرایان نقل کرده اند: جزیره ای است در دریا به نام جزیره خضرا ودر آن خانه های صاحب الزمان وخانواده واولادش قرار دارد. او [قهرمان داستان*/- نیز به آن جا می رود ومی بیند که در آن جزیره، گروهی از نصارا وجود دارند.
گویا او اخباری را که دلالت دارد بر عدم وقوع رؤیت در غیبت کبری ندیده ونه هم کلمات علما را که بر این مطلب دلالت می کند، تتبع کرده است»(۲۱۶).
بزرگان دیگر هم، قصّه جزیره خضرا ونیز داستان ابن انباری را باطل دانسته اند؛ فی المثل آیة الله قاضی طباطبایی در پانوشت هایی که بر کتاب الانوار نعمانیه نوشته است، این دو داستان را بی اساس دانسته است.
هم چنین در کتاب الذریعه الی تصانیف الشیعه تألیف شیخ آغا بزرگ تهرانی، جلدهای ۵ و۶ به مناسبت از این دو داستان جعلی، یادشده ومصحّح آن، در پاورقی های توضیحی به طور مفصّل آن ها را نقد کرده و«رمانتیک» و«افسانه ای» خوانده است.
حرف آخر
آقای ناجی نجّار در فصل دوم کتاب خود، تحت عنوان «ردود ومناقشات»(۲۱۷) ونیز آقای مهدی پور در یادداشت ششم از تحقیقات خود بر کتاب جزیره خضرا، تحت عنوان «پاسخ به شبهات»(۲۱۸) به چند تن از دانشمندانی که داستان جزیره خضرا را جعلی وافسانه ای دانسته اند، تاخته اند وهریک را - به زعم خویش - از میدان به در کرده اند. اما با تأسف باید گفت که در نقل ونقد نظریات، شرط انصاف وامانت را به جا نیاورده اند، به طوری که سخنان برخی از آن بزرگان را یا وارونه جلوه داده ویا بسیار سطحی وبی دلیل با آن ها برخورد کرده اند؛ فی المثل - همان طور که در نقد دوم همین کتاب خواندید - یکی از ایرادهایی که علامه شوشتری، صاحب قاموس الرجال، بر داستان جزیره خضرا دارند این است که: «این داستان، سند معتبری ندارد». آقای ناجی نجّار ومهدی پور در پاسخ به این ایراد ایشان گفته اند: «در یادداشت اول، در مورد اعتبار سند داستان، به قدر کافی، بحث کرده ایم» وقتی که به یادداشت اول ایشان رجوع می کنیم، می بینیم که فقط نام چند تن از نویسندگانی که این داستان را در کتاب های خود آورده اند، فهرست کرده اند. غافل از این که اکثر کسانی که ایشان برای اعتبار سند داستان، نامشان را آورده اند، مطالب خود را از مرحوم مجلسی - رضوان الله علیه - گرفته اند ومجلسی هم در جلد ۵٢ بحار الانوار در آغاز داستان، آب پاکی را بر روی دست همه می ریزد وبا صراحت وروشنی می فرماید:
«من چون این داستان را در کتاب های معتبر ندیدم، آن را در بخش جداگانه ای آوردم».
وکسان دیگری هم چون شهید اول ومحقق کرکی که جلوتر از مجلسی بوده اند وادعا شده که آنان در کتاب های خود آورده اند، در آثارشان هیچ نامی از جزیره خضرا نیست ودر واقع، انتساب چنین داستانی به آنان، به کلی بی اساس است.
علامه شوشتری فرموده اند: «با وجود سید شمس الدین، نایب خاص حضرت حجت، در جزیره چه نیازی به مطرح بودن نام پنج تن از علمای بزرگوار (کلینی، ابن بابویه، سید مرتضی، شیخ طوسی ومحقق حلی) بوده است».
آقای ناجی نجّار ومهدی پور با برخوردی سبک با این عالم بزرگ، گفته اند:
«این اعتراض آقای شوشتری بی مورد است، زیرا یاد آن پنج نفر برای تقلید ومراجعه نبوده است وثانیا علی بن فاضل سالیان متمادی در آن جا نبوده است که نام همه دانشمندان را بشنود».
باید به ایشان گفت که:
هرکس که تا حدودی با علوم حوزوی آشنا باشد، نیک می داند که نام این پنج عالم بزرگوار معمولا در مسائل فقهی ومقدمات مراجعه وتقلید برده می شود، البته نه این که از آنان تقلید کنند بلکه در موضوعاتی که مربوط به فقه وحدیث است از آنان فراوان یاد می شود، به طوری که بدون مدد جستن از نظریات آن ها هیچ فقیهی را توان گام زدن در میدان فقه وفقاهت نیست.
از اینان سؤال می کنیم که شما به چه دلیل می گویید که مطرح بودن نام آن پنج بزرگوار برای مراجعه وتقلید نبوده است؟ شاید بگویند: به این دلیل که سید شمس الدین در آن جزیره نایب خاص حضرت بوده است وهمه به او رجوع می کرده اند ودیگر جایی برای مراجعه به آن پنج نفر نبوده است.
در این صورت می پرسیم: اگر برای مراجعه وتقلید نبوده پس به چه منظور بوده است؟ وشیخ مفید چه چیزی از آن بزرگواران کم داشت که نامی از او برده نمی شد؟
ودیگر این که نه هیجده روز بلکه اگر کسی یک هفته در درس های سطح بالای حوزه وگفت وگوهای فقهی وعلمی آن شرکت جوید، نام علمای طراز اول قدیم وجدید را چندین وچند بار خواهد شنید ودانشمندان برجسته ومطرح را خواهد شناخت.
یکی دیگر از وارونه سازی های ایشان این است که در پاسخ به انتقاد آقای سید محمد صدر - که در همین کتاب آن را مطالعه کردید - آورده است: «آقای صدر، داستان جزیره خضرا را با داستان «ابن انباری» خلط کرده است وچنین خلط مبحثی از پژوهش گری چون ایشان بسیار دور است، زیرا داستان انباری در سال ۵٢٢ ه‍. ق اتفاق افتاده وداستان علی بن فاضل در سال ۶٩٠ ه‍. ق، راوی داستان علی بن فاضل، فردی مسلمان وپرهیزگار است ولی راوی داستان ابن انباری به شخصی مسیحی می رسد».
خواننده هوشیار که در بخش اول همین کتاب، داستان جزیره خضرا وداستانی را که ابن انباری نقل کرده خوانده است، به خوبی دریافته که این دو داستان، مدلول مشترکی دارند واز چند جهت به هم شبیه اند؛ مثل فرزنددار بودن حضرت حجت ویا رؤیت ایشان ویا کیفیت روابط اجتماعی ونظام حاکم بر جزیره ویا...، وآن چه را که آقای صدر بحث کرده ومورد انتقاد قرار داده اند، مدلول مشترک این دو روایت است واصلا بحثی درباره سند وراویان آن ها نکرده است. اما آقای ناجی نجّار ومهدی پور برای لوث کردن وسبک جلوه دادن این انتقاد اساسی وعمیق، بحث را منحرف می کنند وبه آقای صدر اعتراض می کند که چرا این دو داستان را به یک چوب می رانید.
برخورد دیگر ایشان برای اعتبار بخشیدن به داستان جزیره این است که در ضمن توثیق هایی که برای آن می آورد می گوید: «فضل بن یحیی، شخصیتی است که آیة الله خوئی او را ستوده است» واز این طریق خواسته اند که از ایشان هم تأییدی برای این داستان آورده باشند وحال آن که آیة الله العظمی خوئی (رحمه الله) در جواب استفتایی درباره داستان می فرمایند: «الروایة المزبورة لیست معتبرة»(۲۱۹).

کتاب نامه

الف) کتاب ها:
١. اثبات الهداة، شیخ حر عاملی، قم، چاپ خانه علمیه.
٢. اثبات الوصیه، مسعودی، قم، انتشارات بصیرتی.
٣. الاخبار الدخیله، شیخ محمد تقی شوشتری.
۴. اختیار معرفة الرجال (رجال کشّی) شیخ طوسی، دانشگاه مشهد، ١٣۴٨ ش.
۵. الارشاد، شیخ مفید، نجف اشرف، حیدریه، ١٣١٨ ق.
۶. اضواء علی السنة المحمدیه، محمود ابوریه، مصر، دار المعارف.
٧. اعلام الوری، طبرسی، نجف اشرف حیدریه، ١٣٩٠ ق.
٨. اعیان الشیعه، سید محسن امین، بیروت، دار التعارف، ١۴٢٠ ق.
٩. الزام الناصب، یزدی حائری، تهران، کتاب فروشی مرتضوی.
١٠. امل الآمل، شیخ حر عاملی، بغداد، ١٣٨۵ ق.
١١. انوار نعمانیه، محدث جزایری، تبریز، شرکت چاپ.
١٢. الایقاظ من الهجعه بالبرهان علی الرجعه، شیخ حرّ عاملی، قم چاپ خانه علمیه.
١٣. بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، ١۴٠٣ ق.
١۴. البدایة والنهایه، ابن کثیر دمشقی، بیروت مکتبة المعارف، ١٩۶۶ م.
١۵. البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، قم، چاپ خانه علمیه، ١٣٩٣ ق.
١۶. بشارة الاسلام، سید مصطفی آل سید حیدر کاظمی، نجف اشرف المکتبة المرتضویه.
١٧. تاریخ الغیبة الکبری، سید محمد صدر، بیروت، دار التعارف، ١٣٩۵ ق.
١٨. تبصرة الولی، سید هاشم بحرانی، قم، نشر مؤسسة المعارف، ١۴١١ ق.
١٩. تذکرة الخواص، سبط ابن الجوزی، نجف اشرف، ١٣٨٣ ق.
٢٠. تکملة امل الآمل، حسن صدر، قم، کتاب خانه آیة الله مرعشی، ١۴٠۶ ق.
٢١. الجزیرة الخضراء، ناجی النجار، بیروت، مؤسسة البلاغ، ١۴٠٩ ق.
٢٢. جزیره خضراء وتحقیقی پیرامون مثلث برمودا، ناجی النجار، ترجمه علی اکبر مهدی پور، تهران، انتشارات کعبه، ١۴١١ ق.
٢٣. حقائق هامه حول القرآن، علامه جعفر مرتضی عاملی، قم، انتشارات اسلامی ١۴١٠ ق.
٢۴. حق المبین فی تصویب المجتهدین، شیخ جعفر کاشف الغطاء (چاپ سنگی).
٢۵. دلائل الصدق، محمد حسن مظفر، قم، ١٣٩۵ ق.
٢۶. الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آغا بزرگ تهرانی، بیروت، دار الاضواء، ١۴٠۶ ق.
٢٧. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، مصر، ١٣۵٨ ق.
٢٨. صیانة القرآن من التحریف، آیة الله محمد هادی معرفت، قم انتشارات اسلامی (جامعه مدرسین حوزه علمیه قم).
٢٩. الصراط المستقیم، بیاضی، نجف، المکتبة المرتضویة.
٣٠. وقعة صفین، نصر بن مزاحم منقری، ١٣٨٢ ق.
٣١. الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، نجف، انتشارات حیدریه، ١٣١٨ ق.
٣٢. غیبت نعمانی، کتاب فروشی صدوق، تهران.
٣٣. الغیبه، شیخ طوسی، نجف اشرف.
٣۴. قاموس الرجال، شیخ محمد تقی شوشتری، تهران، مرکز نشر کتاب، ١٣٨٨ ق.
٣۵. الکافی، کلینی، تهران، المکتبة الاسلامیة، ١٣٨٨ ق.
٣۶. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، بیروت، دار صادر، ١٣۵٨ ق.
٣٧. کشف الاستار، نوری، تهران، مکتبة نینوی الحدیثه، ١۴٠٠ ق.
٣٨. کشف الغمه، اربلی، قم، چاپ خانه علمیه، ١٣٨١ ق.
٣٩. کمال الدین، شیخ صدوق، تهران، ١٣۵٩ ق.
۴٠. کنز العمال، متقی هندی، دائرة المعارف العثمانیه، هند.
۴١. المحاسن، برقی، بیروت، دار الاسلامیه، ١٣٧٠ ق.
۴٢. مدخل التفسیر، آیة الله محمد فاضل لنکرانی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم.
۴٣. مسائل وردود، آیة الله سید ابو القاسم خوئی، جمعه محمد جواد رضی الشهابی، چاپ دوم: قم، دار الهادی للمطبوعات، ١۴١٢ ق.
۴۴. المعالم الجدیده، سید محمد باقر صدر، تهران، مطبعة النجاح، ١٣٩۵ ق.
۴۵. نجم الثاقب، محدث نوری، قم، انتشارات آستان مقدس صاحب الزمان جمکران، ١۴١٢ ق.
۴۶. نهج البلاغه.
۴٧. نور الابصار، شبلنجی شافعی، مصر، مکتبة الجمهوریة العربیه.
۴٨. هزار ویک نکته، آیة الله حسن زاده آملی، تهران، نشر فرهنگی رجا، ١٣۶۵ ش.
۴٩. هشت رساله عربی، آیة الله حسن زاده آملی، تهران، مؤسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی.
۵٠. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، تهران، مکتبة الاسلامیة، ١٣٨٧ ق.
۵١. ینابیع الموده، قندوزی حنفی، اسلامبول، ترکیه، ١٣٠١ ق.
ب) روزنامه ومجله ها:
۵٢. روزنامه الأنباء کویتی، شماره ١٠٨٣، ۵ ژانویه ١٩٧٩.
۵٣. روزنامه جمهوریت، چاپ بغداد، شماره ۵٠، ٣٠ مارس ١٩٧٨ ؛ شماره ٣۵٠٢، ٧ فوریه ١٩٧٩.
۵۴. روزنامه الرأی العالم، چاپ کویت، شماره ۵۴۶١، ٢١ ژانویه ١٩٧٩.
۵۵. روزنامه القبس، شماره ٢٣۴١، ٢۵ نوامبر ١٩٧٨.
۵۶. مجله الاسبوع العربی، شماره ١٠٠١، ١٨ دسامبر ١٩٧٨.
۵٧. مجله الف باء، شماره ۶ - ۵، ٣١ ماه مه ١٩٧٨.
۵٨. مجله الرساله، شماره ٨١٧، ١٧ دسامبر ١٩٧٨.
۵٩. مجله الفکر الجدید، شماره اوت ١٩٧٧.
۶٠. مجله الفکر العربی، ١٩ فوریه ١٩٧٩.
۶١. مجله ابناء مسکو، ٢٢ اکتبر ١٩٧٧.
۶٢. مجله صباح الخیر، شماره ١١٩۶، ٧ دسامبر ١٩٧٨.
۶٣. مجله الصیاد، شماره ١٧٨۶، ٢۶ ژانویه ١٩٧٩.
۶۴. مجله الوطن العربی، شماره ٩٣، ٣٠ نوامبر ١٩٧٨.
۶۵. مجله الیقظه، چاپ کویت، شماره ۵۵٨، ١٩ ژوئن ١٩٧٨.

پاورقی:

-----------------

(۱) آقای شیخ ناجی نجّار، روحانی ای است اهل کاظمین عراق واز شاگردان شهید آیة الله محمد باقر صدر واز وکلای مرحوم آیة الله العظمی خوئی.
(۲) نجم (۵٣) آیه ٩.
(۳) ساختگی بودن این داستان از همین تهمت بزرگ، به خوبی آشکار است، زیرا شیعه معتقد است که ساحت عظیم قرآن از هرگونه تحریف، مصون مانده ومی ماند، چرا که خداوند فرموده است: إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا اَلذِّکرَ وإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ؛ ما قرآن را خود نازل کرده ایم وخود نگهبانش هستیم (حجر (١۵) آیه ٩). برطبق عقیده عالمان ومفسران شیعی، قرآنی که اکنون در سراسر جهان اسلامی در دست مردم است، عینا قرآنی است که خداوند بر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نازل فرموده است وحتی یک کلمه هم از آن، حذف ویا بر آن، اضافه نشده است. این کج فکری ها واین گونه به هم بافتن اباطیل، کار خام فکرانی است که در علم قرآنی، پخته وسنجیده نبوده اند ونه تنها روابط بین آیات بلکه خود آیات را هم نفهمیده اند. این حرف های سست وبی پایه از جانب هرکس که باشد مردود است. مفسران بزرگوار شیعه از آغاز تاکنون، کتاب های استدلالی بسیاری در خصوص عدم تحریف قرآن نوشته اند؛ برای نمونه رجوع کنید به: صیانة القرآن من التحریف، آیة الله محمد هادی معرفت (چاپ وانتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)؛ حقایق هامه حول القرآن الکریم، علامه جعفر مرتضی عاملی (همان انتشارات)؛ مدخل التفسیر، آیة الله محمد فاضل لنکرانی (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)؛ هشت رساله عربی؛ رساله فصل الخطاب فی عدم تحریف کتاب رب الارباب، آیة الله حسن زاده آملی (چاپ مؤسسه مطالعه وتحقیقات فرهنگی، تهران) وکتاب های بسیار دیگری که ذکر همه آن ها خود مقاله مفصّلی را در باب کتاب شناسی این موضوع می طلبد.
(۴) فقلت له: یا سیدی أری بعض الآیات غیر مرتبطة بما قبلها، وبما بعدها کأن فهمی القاصر، لم یصر إلی غوریة ذلک. فقال: نعم، الأمر کما رأیته وذلک «انه» لمّا انتقل سید البشر محمّد بن عبد الله من دار الفناء إلی دار البقاء،... جمع أمیر المؤمنین (علیه السلام) القرآن کله، ووضعه فی إزار وأتی به الیهم وهم فی المسجد. فقال لهم: هذا کتاب الله سبحانه أمرنی رسول الله (صلّی الله علیه وآله) أن أعرضه الیکم لقیام الحجة علیکم، یوم العرض بین یدی الله تعالی، فقال له... لسنا محتاجین إلی قرآنک، فقال (علیه السلام): لقد أخبرنی حبیبی محمّد (صلّی الله علیه وآله) بقولک هذا، وإنما أردت بذلک إلقاء الحجة علیکم. فرجع أمیر المؤمنین (علیه السلام) به الی منزله، وهو یقول: لا اله الا أنت، وحدک لا شریک لک، لا رادّ لما سیق فی علمک، ولا مانع لما اقتضته حکمتک فکن أنت الشاهد لی علیهم یوم العرض علیک. فنادی إبن أبی قحافة بالمسلمین، وقال لهم: کل من عنده قرآن من آیة أو سورة، فلیأت بها، فجاءه أبو عبیدة بن الجراح، وعثمان، وسعد بن أبی وقاص، ومعاویة بن أبی سفیان، وعبد الرحمان بن عوف، وطلحة بن عبید الله، وأبو سعید الخدری، وحسان بن ثابت، وجماعات المسلمین وجمعوا هذا القرآن، وأسقطوا ما کان فیه من المثالب صدرت منهم، بعد وفاة سید المرسلین (صلّی الله علیه وآله). فلهذا تری الآیات غیر مرتبطة، والقرآن الذی جمعه أمیر المؤمنین (علیه السلام) بخطه محفوظ عند صاحب الأمر (علیه السلام)، وفیه کل شیء حتی أرش الخدش، وأما هذا القرآن، فلا شک ولا شبهة فی صحته، وإنما کلام الله سبحانه، هکذا صدر عن صاحب الأمر (علیه السلام).
(۵) بحار الانوار، ج ۵٢، ص ١۵٩ - ١٧۴.
(۶) بحار الانوار، ج ۵٣، ص ٢١٣ - ٢٢١ ؛ محدث نوری، نجم الثاقب (چاپ دوّم، انتشارات آستان مقدس صاحب الزمان، قم-جمکران، ١۴١٢ ق) ص ٣٠٠ - ٣٨٠، با تلخیص ونگارشی نو از ما.
(۷) خلیج پافین، در شمال کانادا قرار دارد.
(۸) دریای شمال، در مشرق انگلستان است.
(۹) خلیج بیسکای یا گاسکونی، بزرگ ترین خلیج های اروپا در شمال اسپانیاست.
(۱۰) موسوعة العربیة المیسره، ص ١۶۶۵.
(۱۱) نهایة الارب فی فنون الادب، ج ١، ص ٢٢٨.
(۱۲) مجله هفتگی طب وعلوم ضمیمه روزنامه جمهوریت، ٣٠ مارس ١٩٧٨، شماره ۵٠.
(۱۳) این تعبیر به معنای انکار وجود شیطان وجن نیست که وجود آن ها به صریح قرآن ثابت است.
(۱۴) یوسف (١٢) آیه ١٠۵.
(۱۵) مجله الف باء، ٣١ ماه مه ١٩٧٨، شماره ۵٠۶.
(۱۶) مجله الف باء، ٣١ ماه مه ١٩٧٨، شماره ۵٠۶.
(۱۷) مجله الفکر الجدید، شماره اوت ١٩٧٧، به نقل از مجله بارالیلی بلغارستان.
(۱۸) روزنامه جمهوریت، شماره ٢٨٢٨، چاپ بغداد، ١۵ دسامبر ١٩٧۶.
(۱۹) روزنامه جمهوریت، شماره ٣۵٠٢، چاپ بغداد، ٧ فوریه ١٩٧٩.
(۲۰) مجله الف باء، شماره ۵٠۶، چاپ بغداد، ٣١ مه ١٩٧٨ م.
(۲۱) الموسوعة العربیة المیسرة، چاپ دوم، ص ١٩٧.
(۲۲) روزنامه جمهوریت، شماره ٢٨٢٨، چاپ بغداد، ١۵ دسامبر ١٩٧۶ م.
(۲۳) مجله الف باء، چاپ بغداد، ٣١ مه ١٩٧٨ م.
(۲۴) خبرگزاری های جهان وجراید کشور، از جمله روزنامه جمهوریت ومجله الف باء.
(۲۵) این تعبیر از زبان کاپیتان «جورج ستایگر» ضبط شده که مسئولان برج مراقبت را مخاطب قرار داده، داد می زند که ما نمی فهمیم کجا هستیم؟ فقط احساس می کنیم که بر فراز آب های سفیدی قرار گرفته ایم. (مجله الکفاح العربی، به تاریخ ١٩ فوریه ١٩٧٩ م.)
(۲۶) روزنامه جمهوریت، شماره ٢۵٠٨.
(۲۷) همان، شماره ٢۵٠٨، چاپ بغداد، ۶ دسامبر ١٩٧۵.
(۲۸) مجله انباء مسکو، ٢٢ اکتبر ١٩٧٧.
(۲۹) مجله انباء مسکو، ٢٢ اکتبر ١٩٧٧.
(۳۰) مجله انباء مسکو، ٢٢ اکتبر ١٩٧٧.
(۳۱) همان.
(۳۲) روزنامه جمهوریت، ١۵ دسامبر ١٩٧۶، به نقل از مجله علم وزندگی شوروی.
(۳۳) مجله الف باء، ٣١ مه ١٩٧٨.
(۳۴) روزنامه جمهوریت ومجله الف باء.
(۳۵) روزنامه جمهوریت، چاپ بغداد، ١۵ دسامبر ١٩٧۶، به نقل از مجله علم وزندگی شوروی.
(۳۶) همان، شماره ٢۵٠٨، چاپ بغداد، ۶ دسامبر ١٩٧۵.
(۳۷) همان، شماره ٢۵٠٨، چاپ بغداد، ۶ دسامبر ١٩٧۵.
(۳۸) روزنامه جمهوریت، چاپ بغداد، ١۵ دسامبر ١٩٧۶.
(۳۹) مجله الف باء، چاپ ٣١ مه ١٩٧٨.
(۴۰) مجله الف باء، چاپ ٣١ مه ١٩٧٨.
(۴۱) روزنامه جمهوریت، چاپ بغداد، ٢٩ دسامبر ١٩٧٧.
(۴۲) مجله الاسبوع العربی، شماره ١٠٠١، ١٨ دسامبر ١٩٧٨.
(۴۳) هالیفاکس، پایتخت ایالت «نووا اسکوتیا» از ایالت های کاناداست.
(۴۴) مجله الفکر الجدید، چاپ بغداد، شماره اوت ١٩٧٧، به نقل از مجله بارالیلی مجارستان.
(۴۵) روزنامه العراق، شماره ٢۴٠، ۶ دسامبر ١٩٧۶، به نقل از روزنامه پراودا چاپ شوروی.
(۴۶) خبرگزاری جهانی مطبوعات، چاپ پاریس، شماره ۵۵٧، ١٨ ژانویه ١٩٧٨.
(۴۷) الفکر الجدید، شماره اوت ١٩٧٧، به نقل از مجله بلغاری.
(۴۸) از نظر میتولوژی، اطلنطید اسم جزیره ای بوده در دنیای باستان، در اقیانوس اطلس، در غرب جبل الطارق که در هزاران سال پیش به زیر آب رفته است.
(۴۹) الفکر الجدید، شماره ماه اوت ١٩٧٧.
(۵۰) مجله الف باء، شماره ۵٠۶، ٣١ مه ١٩٧٨.
(۵۱) روزنامه جمهوریت، شماره ٢٨٢٨، ١۵ دسامبر ١٩٧۶.
(۵۲) مجله الف باء، ٣١ مه ١٩٧٨.
(۵۳) روزنامه جمهوریت، شماره ٢٨٢٨، چاپ بغداد، ١۵ دسامبر ١٩٧۶.
(۵۴) همان.
(۵۵) مجله الف باء، شماره ۵١٣، ١٩ ژوئیه ١٩٧٨.
(۵۶) مارسیل یا مارسی بندر مهمی است در جنوب فرانسه بر کرانه دریای مدیترانه.
(۵۷) از دانش به جز بهره ای اندک به شما داده نشده است. «اسراء (١٧) آیه ٨۵ »
(۵۸) بگو: پروردگار من! بر دانش من بیفزای. «طه (٢٠) آیه ١١۴».
(۵۹) ناجی النجار، جزیره خضرا وتحقیقی پیرامون مثلث برمودا، ترجمه علی اکبر مهدی پور (چاپ پنجم: انتشارات کعبه، تهران، ١۴١١) ص ٨٩ - ١٢۶ ونیز ص ٨۵ و٨۶ (با اندکی تلخیص). گفتنی است که ما برای نقل آن چه که خبرگزاری ها وروزنامه ومجله ها درباره مثلث برمودا گفته اند، منابع ومطالب بسیاری در اختیار داشتیم که به راحتی می توانستیم چند برابر مطالبی که خواندید، اضافه کنیم ولی آن ها را نیاوردیم وفقط تلخیصی را که در کتاب آقای ناجی نجار وترجمه فارسی آن بود آوردیم، به این دلیل که در موقع نقد آن ها-که در بخش دوم همین کتاب مطالعه خواهید کرد-بهانه ای نباشد ونتوانند بگویند که ما مطالب را طور دیگری آورده بودیم.
(۶۰) Unidentide Fliying Objects.
(۶۱) مجله الوطن العربی، شماره ٩٣، ٣٠ نوامبر ١٩٧٨.
(۶۲) مجله الف باء، شماره ۵٠٣، ١٠ مه ١٩٧٨.
(۶۳) مجله الاسبوع العربی، شماره ١٠٠٧، ٢٩ ژانویه ١٩٧٩.
(۶۴) مجله الاسبوع العربی، شماره ١٠٠٧، ٢٩ ژانویه ١٩٧٩.
(۶۵) مجله الاسبوع العربی، شماره ١٠٠٧، ٢٩ ژانویه ١٩٧٩.
(۶۶) مجله صباح الخیر، شماره ١١٩۶، ٧ دسامبر ١٩٧٨.
(۶۷) مجله الاسبوع العربی، شماره ١٠٠٧، ٢٩ ژانویه ١٩٧٩.
(۶۸) مجله الصیاد، شماره ١٧٨۶، ٢۶ ژانویه ١٩٧٩.
(۶۹) مجله الکفاح العربی، شماره ٢٣، ٢٠ الی ٢۶ نوامبر ١٩٧٨.
(۷۰) واژه «یوفو» از سه حرف U.F.O تشکیل شده که حرف U علامت اختصاری UNIDENTIED به معنای ناشناخته ومجهول الهویه، وF علامت اختصاری FLYING به معنای پروازکننده، وO علامت اختصاری OBJECTS به معنای اشیا وموجودات است ودر نتیجه «یوفو» به معنای «اشیای پرنده ناشناخته» خواهد بود.
(۷۱) به نقل از رادیو لندن، پنجشنبه ٨ فوریه ١٩٧٩.
(۷۲) مجله الیقظه، شماره ۵۵٨، چاپ کویت، ١٩ ژوئن ١٩٧٨.
(۷۳) دائرة المعارف بریتانیا.
(۷۴) رادیو لندن.
(۷۵) مجله العربی، شماره ٢۴٣، چاپ کویت، فوریه ١٩٧٩.
(۷۶) مجله علوم، شماره ٣٣، ١۴ مارس ١٩٧٧.
(۷۷) این داستان در سال ١٩١۵ واقع شده است.
(۷۸) مجله الصیاد، شماره ١٧٨٠، ١۵ دسامبر ١٩٧٨.
(۷۹) مجله المصور، سری هشتم.
(۸۰) «متفقین» اصطلاحا در جنگ جهانی دوم (١٩٣٩ - ١٩۴۵) به انگلستان، فرانسه، آمریکا، شوروی ویاران آن ها گفته می شود که در برابر کشورهای محور (آلمان، ایتالیا وژاپن) می جنگیدند.
(۸۱) مجله آخر ساعة، شماره ٢٣٩۵، ١٨ اکتبر ١٩٧٨.
(۸۲) مجلة المصور، سری هشتم، به نقل از کتاب راجه عنایت.
(۸۳) مجله الکفاح العربی، سال ٢٣، شماره ٧٠۶، ٢٠ - ٢۶ نوامبر ١٩٧٨.
(۸۴) مجله الکفاح العربی، سال ٢٣، شماره ٧٠۶، ٢٠ - ٢۶ نوامبر ١٩٧٨.
(۸۵) مجلة الکفاح العربی، سال ٢٣، شماره ٧٠۶.
(۸۶) مجلة الکفاح العربی، سال ٢٣، شماره ٧٠۶.
(۸۷) همان، ٢٠ - ٢۶ نوامبر ١٩٧٨.
(۸۸) همان.
(۸۹) مجله الرساله، شماره ٨١٧، ١٧ دسامبر ١٩٧٨.
(۹۰) همان.
(۹۱) روزنامه الأنبا کویتی، شماره ١٠٨٣، ۵ ژانویه ١٩٧٩.
(۹۲) روزنامه الرأی العالم، شماره ۵۴۶١، چاپ کویت، ٢١ ژانویه ١٩٧٩.
(۹۳) الکفاح العربی، سال ٢٣، شماره ٧٠۶، ٢٠ - ٢۶، نوامبر ١٩٧٨.
(۹۴) مجله الف باء، شماره ۵٠۶، ٣١ مه ١٩٧۵، روزنامه الانوار، شماره ۶۴٣٨، ١٩ نوامبر ١٩٧٨.
(۹۵) مجله الکفاح العربی، سال ٢٣، شماره ٧٠۶، ٢٠ - ٢۶ نوامبر ١٩٧٨.
(۹۶) مجله الف باء، شماره ۵٠٣، ١٠ مه ١٩٧٨.
(۹۷) مجله الکفاح العربی، سال ٢٣ شماره ٧٠۶.
(۹۸) مجله آخر ساعه، شماره ٢٣٩۵، ١٨ اکتبر ١٩٧٨.
(۹۹) مجله علوم، شماره ٣٣، ١۴ مارس ١٩٧٧، به نقل از نوفوستی شوروی.
(۱۰۰) مجله الکفاح العربی، شماره ٢٧، ١٨ دسامبر ١٩٧٨.
(۱۰۱) روزنامه القبس، شماره ٢٣۴١، ٢۵ نوامبر ١٩٧٨.
(۱۰۲) روزنامه القبس، شماره ٢٣۴١، ٢۵ نوامبر ١٩٧٨.
(۱۰۳) مجله الاسبوع العربی، شماره ١٠٠٧، ٢٩ ژانویه ١٩٧٩.
(۱۰۴) ناجی النجار، جزیره خضرا وتحقیقی پیرامون مثلث برمودا، ترجمه علی اکبر مهدی پور، ص ١٢٩ - ١۵۵ (با اندکی تلخیص). چندی پیش هفته نامه حوادث نوشته بود که سرنشین یک بشقاب پرنده دستگیر شد، وهمراه با آن خبر، عکس موجودی سفیدپوش وبلند قامت را به صورت شبحی آورده بود که دو نفر پلیس او را در میان گرفته بودند. این خبر، بسیار هیجان انگیز بود، هرکس با دیدن چنین تیتر وعکسی در صفحه اول آن هفته نامه، فورا آن را می خرید وسطربه سطر آن را با هیجان می خواند اما در آخرین سطر خبر می دید که آمده است: «ولی سرنشین آن بشقاب پرنده ناگهان از دست آن دو پلیس فرار کرد.» برخی جراید شگردشان این است که خواننده را به قله هیجان می برند وپس از به این سو وآن سو کشیدن، یکباره او را به زیر می افکنند. آری، هیچ کس تاکنون درباره بشقاب پرنده ها مطالب علمی وتحقیقی نگفته وننوشته است، هرچه هست حدس هایی است که روزنامه ها ومجله ها برای بالا بردن تیراژ خود نوشته اند. این حدس ها-و اساسا این گونه مطالب-تاکنون در حوزه مسائل دینی وعقیدتی وارد نشده بود، اما امروزه با شگفتی شاهدیم که عده ای این مطالب را به عقاید مقدس مردم هم کشانده اند؛ یعنی همان چیزی که در همین ادعای آقای ناجی نجار ومهدی پور خواندید که با سروصدای زیاد وگردوخاک فراوان گفته اند: بشقاب پرنده ها در اختیار ساکنان جزیره خضرا (امام زمان ویارانش) است. این کشف جدیدی است که از یک سو انسان را به خنده می آورد واز سوی دیگر، اشک را از دیدگان جاری می سازد که آخر بازی با مقدسات چرا؟
(۱۰۵) قصص (٢٨) آیه ۵.
(۱۰۶) مطالب این قسمت از بخش سوم کتاب، دراسة فی علامات الظهور والجزیرة الخضراء تألیف علامه سید جعفر مرتضی عاملی، ترجمه شده است.
(۱۰۷) تبصرة الولی، ص ٢۴٣.
(۱۰۸) همان: ص۲۴۶.
(۱۰۹) استاد سید جعفر مرتضی عاملی در این قسمت می نویسند: «بررسی سند روایت جزیره خضرا را که از این پس می آوریم یکی از برادران فاضل-که حاضر نبود نامش فاش شود-برای من نوشته اند وبه عنوان هدیه در اختیارم گذاشته اند.»
(۱۱۰) مجالس المؤمنین، ج ١، ص ٧٨ و٧٩.
(۱۱۱) الذریعه، ج ۵، ص ١٠۶ ؛ ج ۴، ص ٩۴ ؛ ج ١، ص ١٠٩.
(۱۱۲) همان.
(۱۱۳) أمل الآمل، ج ١، ص ١٢١ ؛ سید حسن صدر، تکملة امل الآمل، ص ٢٩١ ؛ ریاض العلماء، ج ٣، ص ۴۴١ ؛ اعیان الشیعه، ج ٨، ص ٢٠٨.
(۱۱۴) الذریعه، ج ۴، ص ٩۴.
(۱۱۵) همان، ج ۵، ص ١٠۶.
(۱۱۶) مجالس المؤمنین، ج ١، ص ٧٨ و٧٩.
(۱۱۷) بحار الانوار، ج ۵٢، ص ١۵٩.
(۱۱۸) همان، ج ١، ص ١٠.
(۱۱۹) تکمله امل الآمل، ص ٣۶۵ ؛ بحار الانوار، ج ١، ص ١٠ و٣٠.
(۱۲۰) بحار الانوار، ج ١، ص ٣٠.
(۱۲۱) همان، ج ۵٣.
(۱۲۲) تکمله امل الآمل، ص ٣۶۵.
(۱۲۳) امل الآمل، ج ٢، ص ٢١٨.
(۱۲۴) نوری، نجم الثاقب، ص ۴٠٣.
(۱۲۵) سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج ٩، ص ٢٢.
(۱۲۶) نجم الثاقب، ص ۴٠٣.
(۱۲۷) همان.
(۱۲۸) نوری، مقدمه کتاب کشف الاستار، ص ١٩.
(۱۲۹) معالم الجدیدة للاصول، ص ٨٢ و٨٣.
(۱۳۰) ریاض العلماء، ج ۴، ص ٣٧٧.
(۱۳۱) اثبات الهداة، باب ٣٣، ح ٣، ص ٧٠٧.
(۱۳۲) امل الآمل، ج ١، ص ١۴١ وبعد از آن.
(۱۳۳) امل الآمل، ج ٢، ص ٢١٧ و٢١٨.
(۱۳۴) کشف الغمه، ج ٣، ص ٣۴۴.
(۱۳۵) البته اگر علت عدم اعتماد او به روایت جزیره این باشد که خود آن را کشف کرده، یا جهات دیگری باشد، که به برخی از آن ها اشاره شد وبه برخی دیگر هم اشاره می شود، دیگر نمی توان عدم اعتماد او را به روایت جزیره، قرینه گرفت که او فضل بن یحیی را دو نفر یا یک نفر می دانسته است.
(۱۳۶) ریاض العلماء، ج ۴، ص ١٧۵.
(۱۳۷) تبصرة الولی، ص ٢۴۴.
(۱۳۸) مجالس المؤمنین، ج ١، ص ٧٨.
(۱۳۹) تبصرة الولی، ص ٢۴۵.
(۱۴۰) همان، ص ٢۴٩.
(۱۴۱) تبصرة الولی، ص ٢۵٠ و٢۵١.
(۱۴۲) همان، ص ٢۴۶ و٢۴٧.
(۱۴۳) همان، ص ٢۵٠.
(۱۴۴) همان، ص ٢۴٧.
(۱۴۵) همان، ص ٢۵٠.
(۱۴۶) همان، ص ٢۵٠.
(۱۴۷) همان، ص ٢۴۶.
(۱۴۸) حجر (١۵) آیه ٩.
(۱۴۹) بقره (٢) آیه ٢.
(۱۵۰) ص (٣٨) آیه ٢٩.
(۱۵۱) محمد (۴٧) آیه ٢۴.
(۱۵۲) نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص ١٨٨.
(۱۵۳) جعفر مرتضی عاملی، حقائق هامّه حول القرآن الکریم، ص ١١٢ - ١١۴.
(۱۵۴) همان، ص ١۴٢ و١۴٣.
(۱۵۵) تبصرة الولی، ص ٢۴٩.
(۱۵۶) شیخ طوسی، الغیبه، ص ١٠٢؛ علامه شوشتری، الاخبار الدخیله، ج ١، ص ١۵٠ ؛ سید محمد صدر، تاریخ الغیبة الکبری، ص ۶٩؛ نجم الثاقب، ص ٢٢۴.
(۱۵۷) نعمانی، الغیبه، ص ١٧٢ ؛ الاخبار الدخیله، ج ١، ص ١۵٠ ؛ تاریخ الغیبة الکبری، ص ۶٩.
(۱۵۸) الاخبار الدخیله، ج ١، ص ١۵٠ ؛ تاریخ الغیبة الکبری، ص ٧٠.
(۱۵۹) تاریخ الغیبة الکبری، ص ۶٩.
(۱۶۰) همان، بحار الانوار، ج ۵٣، ص ٢١٣ و٢٢١ ؛ الصراط المستقیم، ج ٢، ص ٢۶۴ و٢۶۶ ؛ الانوار النعمانیة، ج ٢، ص ۵٩ و۶۴ ؛ الاخبار الدخیلة، ج ١، ص ١۴٠ - ١۴۵ ؛ تاریخ الغیبة الکبری، ص ٨٣ و٨٠ و٧٧ و۶٩ به نقل از النجم الثاقب، ص ٢١٧ ؛ جمال الاسبوع، ص ۵١٢.
(۱۶۱) ر. ک: الذریعه، ج ۵، ص ١٠٧ و١٠٨ (الهامش)، الاخبار الدخیلة، ج ١، ص ١۴۶ - ١۵٢ ؛ حاشیه کتاب الانوار النعمانیة، ج ٢، ص ۶۴ - ۶٩.
(۱۶۲) جمال الاسبوع، ص ۵١٠ - ۵١۶.
(۱۶۳) همان، ص ۵١٢.
(۱۶۴) اثبات الوصیة، ص ٢٠١.
(۱۶۵) شیخ طوسی، الغیبه، ص ١٣۴ - ١٣۵ ؛ دلائل الامامة، طبری، ١٣٠ - ١٣١ ؛ الایقاظ من الهجعة، ص ٣۵۴ - ٣۵۵.
(۱۶۶) الایقاظ من الهجعه، ص ۴٠۴، ٣٠۶ و٣٠١.
(۱۶۷) عبارت بحار الانوار به نقل از ارشاد کلمه «هرج» دارد وهمین طور است عبارت طبرسی وبیاضی.
(۱۶۸) ارشاد، ص ٣۶۶، بحار الانوار، ج ۵٣، ص ١۴۵ به نقل از ارشاد، در الایقاظ من الهجعه، ص ٣٩٧ نیز اشاره شده است.
(۱۶۹) اعلام الوری، ص ۴۶۶.
(۱۷۰) الصراط المستقیم، ج ٢، ص ٢۵۴ ؛ الایقاظ من الهجعه، ص ٣٩٧ به نقل از منبع قبلی.
(۱۷۱) الصراط المستقیم، ج ٢، ص ١۵٢.
(۱۷۲) الایقاظ من الهجعه، ص ٣٩٧.
(۱۷۳) کمال الدین، ج ١، ص ٢٢٩ ؛ المحاسن، برقی، ص ٢٣۶ ؛ الایقاظ من الهجعه، ص ٢٩۶، به نقل از کمال الدین.
(۱۷۴) خصال، ج ٢، ص ۴٧٠ - ۴٧۴ ؛ الایقاظ من الهجعه، ص ٣٩۵.
(۱۷۵) کافی، ج ١، ص ٢۶۵ ؛ الایقاظ من الهجعه، ص ٣٩٢.
(۱۷۶) بحار الانوار، ج ٢٣، ص ٢ - ۵۶، باب الاضطرار.
(۱۷۷) همان.
(۱۷۸) همان طور که در داستان جزیره به آن اشاره دارد، چرا که می گوید: «و این جزیره با دژهایش در کنار دریا ساخته شده بود.»
(۱۷۹) بخش اوّل همین کتاب، قسمت ادعای دوم.
(۱۸۰) از نمایندگی جدید روزنامه پاریس، شماره ۵۵٧، ١٨ / ١ / ١٩٧٨ م.
(۱۸۱) از روزنامه عراق، بغداد، شماره ٢۴٠، ۶ / ١٢ / ١٩٧۶ م.
(۱۸۲) علامه سید جعفر مرتضی عاملی، دراسة فی علامات الظهور والجزیرة الخضرا.
(۱۸۳) نجم ثاقب، ص ٢٢۶ ؛ غیبت طوسی، ص ١٠٢.
(۱۸۴) نجم ثاقب، ص ٢١٧.
(۱۸۵) همان، ص ٢٨۴.
(۱۸۶) غیبت طوسی، ص ١٠٢.
(۱۸۷) غیبت نعمانی، ص ١٧٢.
(۱۸۸) قال الباقر (علیه السلام): «لا بدّ هذا الأمر من عزلة ولا بدّ فی عزلته من قوّة، وما بثلاثین من وحشة، ونعم المنزل طیبة» غیبت طوسی، ص ١٠٢.
(۱۸۹) نجم ثاقب، ص ٢٢٠ - ٢٢١.
(۱۹۰) همان، ص ٢٢٢.
(۱۹۱) همان، ص ٢٢٢.
(۱۹۲) همان، ص ٢٢٢.
(۱۹۳) همان، ص ٢٢٢.
(۱۹۴) همان، ص ٢٢٢.
(۱۹۵) بحار الانوار، ج ۵٢، ص ١۶٨.
(۱۹۶) بحار الانوار، ج ۵٢، ص ١۶٨.
(۱۹۷) بحار الانوار ج ۵٢، ص ١۶۵.
(۱۹۸) نجم ثاقب، ص ٢٢٧.
(۱۹۹) گیاهی است که غالبا میان گندم می روید ودانه آن شبیه دانه گندم است ولی از آن کوچک تر می باشد واگر خورده شود، خواب می آورد. «م»
(۲۰۰) سید محمد صدر، تاریخ غیبت کبری، ترجمه دکتر سید حسن افتخارزاده (چاپ اوّل: شرکت نشر وتبلیغ نیک معارف، تهران، ١٣٧١) ص ٨٠ - ١١۴.
(۲۰۱) بحار الانوار، ج ۵٢، ص ١۵٢.
(۲۰۲) همان، ص ١۵۴.
(۲۰۳) الانوار النعمانیه (چاپ تبریز) ج ٢، ص ۵٨.
(۲۰۴) الذریعه، ج ۵، ص ١٠۶.
(۲۰۵) مفاتیح الجنان.
(۲۰۶) مفاتیح الجنان.
(۲۰۷) بحار الانوار، ج ۵٢، ص ٣١٧.
(۲۰۸) آل عمران (٣) آیه ٧٢.
(۲۰۹) نحل (١۶) آیه ١.
(۲۱۰) انفال (٨) آیه ۵.
(۲۱۱) علامه محمد تقی شوشتری، الاخبار الدخیله، ج ٢، ص ٧٢.
(۲۱۲) حجر (١۵) آیه ٩.
(۲۱۳) آیة الله حسن زاده آملی، هشت رساله عربی، ص ٢٨٨.
(۲۱۴) هزار ویک نکته، نکته ٩٩٠.
(۲۱۵) شیخ آغا بزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشیعه، ج ۵، ص ١۴۵.
(۲۱۶) حق المبین فی تصویب المجتهدین (چاپ سنگی) ص ٨٧.
(۲۱۷) ناجی النّجار، الجزیرة الخضراء وقضیة مثلث برمودا ص ٣١٠ - ٣٧٣.
(۲۱۸) علی اکبر مهدی پور، همان.
(۲۱۹) مسائل وردود، ص ١٢۶.

دانلودها دانلودها:
رتبه رتبه:
  ۱ / ۵.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم