كتاب برگزيده:
جستجو در کتابخانه مهدوی:
بازدیده ترینها
کتاب ها شگفتی ها و عجایب دنیا در بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۹۷,۲۵۴) کتاب ها داستانهایی از امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۹۶,۷۸۷) کتاب ها نشانه هایی از دولت موعود (نمایش ها: ۷۳,۵۴۵) کتاب ها میر مهر - جلوه های محبت امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۶۰,۰۹۴) کتاب ها یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۵۴,۷۵۶) کتاب ها سیمای مهدی موعود (عجل الله فرجه) در آیینه شعر فارسی (نمایش ها: ۵۴,۰۷۹) کتاب ها زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى (نمایش ها: ۴۵,۴۵۹) کتاب ها تأملی در نشانه های حتمی ظهور (نمایش ها: ۴۴,۶۲۱) کتاب ها موعود شناسی و پاسخ به شبهات (نمایش ها: ۴۱,۱۶۰) کتاب ها مهدی منتظر (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۳۸,۷۲۷)
 صفحه اصلى » كتابخانه مهدوى » در انتظار امام - در انتظار مهدی موعود
كتابخانه مهدوى

کتاب ها در انتظار امام - در انتظار مهدی موعود

بخش بخش: كتابخانه مهدوى الشخص نویسنده: عبد الهادی‌ الفضلی‌ تاريخ تاريخ: ۲۴ / ۴ / ۱۳۹۳ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۶۱۹۹ نظرات نظرات: ۰

عبد الهادی فضلی - ترجمه محمد امینی - ترجمه حبیب روحانی - ترجمه لطیف راشدی و سعید راشدی

در انتظار امام

نویسنده: عبد الهادی‌ الفضلی‌
ترجمه‌: محمد امینی

فهرست مطالب

پیشگفتار
مقدمه مؤلف
اصالت مهدویت
شناختی از امام
ولادت ونسب
امامت
غیبت
ویژگیهای امام مهدی
طول عمر
امکان طول عمر
حکومت جهانی امام مهدی
جهانی شدن عقیده اسلامی
عدالت وآسایش همگانی
انتشار علم وفرهنگ

یکسانی شیوه امام وپیامبر
انتظار
انتظار چیست؟
حکومت اسلامی در زمان غیبت
رهبری در زمان غیبت
شکل حکومت در زمان غیبت
تشکیلات حکومت در قانون اسلامی
قوای سه گانه
شکل حکومت
قیام برای برپایی حکومت

پیشگفتار

کوهها، در انتظارش، سر به ابر، دشتها، خشکند وسوزان چون کویر، دشتهای بی علف، صخره، هم آواری باد، می سراید این سرود:
کی شود صبحش که صبحی دیر نیست؟
که ز تیغ کوهها،
بر زند خورشید؟
آیا دیر نیست؟
کوهساران در هوای تب دار انتظار، سر بر بلند ابرها می سایند وازواج، زمین را می کاوند. خورشید بامدادان، نگران چشم، به نور خویش تاریکی شب می زداید، تا در گستره نور، بیابدش. اما به هنگامه سرخ فام غروب، دل خونین خویش درآغوش مغرب به خفا می کشد، واشک دیده را به دستگیری سیاهی، می پوشاند، روزی به انتظار رفت وفروغ ظهور را، آه...و صد آه... که نیافت.
ابرها، باران فشاندند، سرآسیمه وغران، تا عفن زمین، به پاکی گراید، دشت، کویر شد، شاید که درختان دیدن دشت را مانعند. درخت خشکید، دشت کویر شد وافق های دور را در پی اش کاوید اما افسوس که بر کویر سراب می دوید وسراب... نه، او سراب نمی جوید. باد، زوزه با ناله آمیخت، وسرود غم فزای فراق غیبت را بر دشت وکوه، جنگل وصخره، شهر وده، روز وشب خواند وخواند. وما نظاره را از کوه، وشکوه صبر وانتظار را از صخره وکاویدن افق ها را از دشت وناله حزن آلود را از باد، آموختیم... آموختیم ووجودی شدیم، کوه وصخره، دشت وباد، وآن گاه باران به یادمان آمده راستی، آیا گناه زمین را به عفن نکشانده؟ بگذار، بشوئیمش. با چه؟ با خون دلمان، از زلال اشکمان. مرداب را بخشانیم، بر پیکرش درخت وگل نشانیم، آفتاب را برکشیم تا نور دهد وخفاشان، به غار تار، بتاراند. ظلمت بگریزد وپلیدی. روز باشد وپاکی، ومهدی (ع)، آن پاک مرد همه، بر گلزاری از لاله، که خون دلهامان آبیار اوست، قدم بر نهد.
آه... که آمدنش را می توان حماسه گفتن؟ شاید نه؟ چگونه توان تداوم وتکامل رسالت پیامبران را به بند کلمات در کشیم؟ اما از سخن گفتن گریزی نیست. عشق سوزان است وشرارش زبان را به سخن، وا می دارد. وجز با کلمه، با چه به سخن بنشینیم؟ آری، آمدنش حماسه وحماسه اش شمشیر است ومیراندن. شمشیر در دستی خرقه پوشیده ونان جوین خورده. وه... که چشمان خشکیده مظلومیت سرخ تاریخ، چه مشتاقند، بر این حماسه... وحسین (ع)، مظهر مظلومیت سرخ تاریخ، بر این حماسه می سراید، که او شمشیر است ومیراندن در سایه شمشیر... آه... آنگاه که خورشید با صیقل شمشیر، وزوزه باد با فریاد فرا رفت وفرود آمد، دست حق ستان مهدی (ع)، درهم آمیزد. حماسه فتح است وسرور مرگ وشهادت. پایان ظلم است ومظلومیت. با چشمانی دوخته براهش، قلبها را به خون طهارت صیقل دهیم. زبان به خواندنش گشائیم وآسیمه سر، براهش گام زنیم. وخدا را دعا خوان بخوانیم ولب به سوال بگشائیم: کی شود، صبحش که صبحی دیر نیشت! کی ز تیغ کوه ها، بر زند خورشید؟ آیا دیر نیست؟

مقدمه مؤلف

آنچه در این کتاب می خوانید، آمیزه ای از مسائل فقهی وتاریخی است. مسائل تاریخی را از میان آنچه پیشینیان نگاشته اند، گردآوری نموده ام. با این توجه که تغییری در شیوه ها وموضوعات داده نشود. مسائل فقهی را نیز از میان مطالبی پراکنده گرد آورده ام. در این نوشته، مهمترین موضوعی که طرح شده، مسئله حکومت در زمان غیبت امام مهدی (ع) می باشد، اینکه در این زمان زمامداری چگونه باید باشد؟ وچسان مردمان را برای بپاداشتن حکومت اسلامی فرا بخوانیم؟ نمی دانم تا چه حد در این راه موفق بوده ام؟ چرا که این فکری بزرگ واندیشه ای عمیق است، اما فکر می کنم توانسته باشم خطوط کلی آن را روشن نمایم. با این امید که خواننده با ژرف نگری وتعمق، آن را به نقد گیرد ودر راه پرباری وتجدید نظر در آن یاریم نماید. وما توفیقی الا بالله علیه توکلت والیه انیب.

نجف اشرف ۱/ ۵/ ۱۳۸۴ ه. ق
عبد الهادی فضلی

اصالت مهدویت

هر گاه در ژرفای واقعی اسلام بنگریم آن را در همگی ریشه هایش، یکسان وهماهنگ می یابیم، ومیان شیعه وسنی در تمام آرای نگاشته شده شان، تفاوت نمی بینیم.
صدر الدین شرف الدین در عقاید ما، بسیاری مسائل وجود دارند که رنگ گروه وفرقه خاصی را بخود گرفته وبه صورت مسئله خاص یک مکتب در آمده اند وبه همین خاطر اثر همگانی وعام خود را از دست داده اند، حال آنکه عقیده ای عمومی بوده اند. همین رنگ مذهبی خاص به خود گرفتن، بسا که بسیاری بحث ها را غیر قابل طرح ساخته است. موضوع بحث ما، یعنی امام مهدی (ع) نیز از موضوعاتی است که عوامل گوناگونی آن را به صورت بحث یک گروه خاص تبدیل کرده اند. وچنین گمان رفته، که تنها شیعه باید در این باره به تحقیق وتفکر بنشیند. حال آنکه، همگانی بودن این عقیده در متن وذات آن نهفته است. بررسی در این خصوص نشان می دهد، که این یک مسئله جهانی وهمگانی است، نه محصور در قالب یک مکتب خاص. با مراجعه درباره مهدویت، یافتم که ریشه های آن را در سخنان پیامبر اسلام (ص) باید جست. واین سخنان احادیثی هستند که گاه یکبار وگاه بسیار مکرر، نقل شده وشرایط درستی حدیث را دارند.
حال اگر مسئله ای این چنین که ریشه هایش به پیامبر برمی گردد، (و آنچه از این پیامبر است، چون قرآن پذیرفتی، همگانی واسلامی است)، مسئله اسلامی شمرده نشود، پس مسئله اسلامی چیست؟ بر این اساس اگر روح تعصبی را که زاییده حکومت های منحرف می باشد ونهاده استعمارگران کافر در وجود ماست، کنار بگذاریم واندیشه خویش را در تحلیل مسائل به کار گیرم، وبا استفاده از منابع اصیل اسلامی ومیزانهای آن، به بازبینی، موضوعات بپردازیم، به اسلامی بودن آنها وعدم تعلقشان به یک گروه خاص، پی خواهیم برد. به عنوان مثال، در مورد مهدویت، در منابع اسلامی، از سخنان پیامبر احادیث فراوانی که به حد تواتر رسیده اند، بسیار یافت می شود. دانشمندان درباره تواتر انها، سه گونه سخن گفته اند:
۱) تواتر احادیث در میان عموم مسلمانان.
۲) تواتر احادیث در میان اهل سنت.
۳) تواتر احادیث در میان شیعه.
بعضی از دانشمندان این گونه احادیث را صحیح می دانند اما آنها را متواتر بحساب نیاورده اند(۱). از آن جمله ابی الاعلی مودودی می گوید: در هر حال مشکل است بگوئیم این روایات اصلا حقیقتی ندارند. اگر از آنچه مردم از روی تمایلات وجهت گیری های شخصی در آن ها وارد کرده اند، صرف نظر کنیم، این احادیث بیانگر یک حقیقت اسلامی هستند که در همه آنها مشترک است وآن اینکه پیامبر به ظهور رهبری در آخر الزمان خبر داده است که زمین را پر از عدل وداد می کند وعوامل ستم را نابود می سازد وبه اسلام برتری می بخشد وآسایش را میان خلق خدا می گستراند(۲). در بررسی این احادیث، آنها را می توان در یک تقسیم بندی کلی جای داد:
۱) احادیثی که در آن نام مهدی (علیه السلام)، تصریح نشده است.
۲) احادیثی که با نام بردن آشکار از مهدی (علیه السلام) همراه اند. دانشمندان، احادیث نوع دوم را توضیح دهنده نوع اول می دانند. چنانکه مودودی می گوید:... در این باره دو نوع حدیث آورده ایم: احادیثی که در آن ها نام مهدی (علیه السلام) به روشنی یاد شده واحادیثی که تنها از ظهور خلیفه ای عادل خبر می دهند، بدون آنکه نام او را یاد کنند، وچون احادیث نوع دوم در موضوع مشابه نوع اول می باشند، محدثین نتیجه می گیرند که منظور از خلیفه عادل، همان مهدی (علیه السلام) می باشد(۳). احادیثی که از امام (علیه السلام)، نام برده اند، چند دسته اند:
۱) مهدی از امت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است.
۲) مهدی از عرب است.
۳) مهدی از اولاد کنانه (جد پیامبر) است.
۴) مهدی از قریش است.
۵) مهدی از بنی هاشم است.
۶) مهدی از فرزندان عبدالمطلب است.
در گروه احادیثی که مهدی را فرزند عبدالمطلب می دانند، دو دسته حدیث می توان یافت:
۱) احادیثی که مهدی (علیه السلام) را فرزند ابوطالب معرفی می کند.
۲) احادیث که مهدی (علیه السلام) را فرزند عباس معرفی می کند.
گروه احادیثی که مهدی را فرزند عباس می داند، چنانکه در بحث غیبت صغری خواهیم گفت، ساختگی می باشند ونمی توان به آنها استناد جست. بنابر این احادیث مهدی را فرزند عبدالمطلب وفرزند ابوطالب معرفی می کند. که اینها نیز به گروه های چندی تقسیم می شوند:
۱) مهدی (علیه السلام) از خاندان محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) است.
۲) مهدی (علیه السلام) از عترت (علیه السلام) است.
۳) مهدی (علیه السلام) از اهل البیت (علیه السلام) است.
۴) مهدی (علیه السلام) از ذوی القربی است.
۵) مهدی (علیه السلام) از فرزندان پیامبر است.
۶) مهدی (علیه السلام) از فرزندان علی (علیه السلام) است.
۷) مهدی (علیه السلام) از فرزندان فاطمه (علیه السلام) است.
هنگامی که مهدی (ع) فرزند حضرت فاطمه (س) معرفی شد، دو راه بیشتر نمی ماند. که احادیث در هر دو طریق وارد شده اند:
۱) مهدی (علیه السلام) از فرزندان امام حسن (علیه السلام) است.
۲) مهدی (علیه السلام) از فرزندان امام حسین (علیه السلام) است.
از انجا که به گواه تاریخ، بنی عباس از نظر سیاسی، مهدی را از خاندان خود معرفی کردند رقبای سیاسی آنها که از فرزندان امام حسن (ع) بودند، در مقابل مهدی را از خانواده خود دانستند. بنابر این تنها احادیث درست، آنهایند که مهدی (ع) را فرزند امام حسین (ع) می دانند. واین گونه روایات از نظر تعداد وصحت سند، بر احادیث گروه اول رجحان دارند. روایاتی که مهدی را فرزند امام حسین (ع) معرفی می کنند به چند دسته اند:
۱) مهدی (علیه السلام) از فرزندان امام صادق (علیه السلام) است.
۲) مهدی (علیه السلام) از فرزندان امام رضا (علیه السلام) است.
۳) مهدی (علیه السلام) فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) است.
بررسی آنچه از پیش تا کنون گفتیم، می رساند که با تعقیب سیر معرفی امام مهدی (ع)، می توان یافت که او فرزند امام حسن عسکری (ع) می باشد. همچنین این بررسی نشان داد که، ریشه مهدویت در نبوت است، یعنی اصلی که مورد قبول وباور همه مسلمانان است وبه همین خاطر، مهدویت نیز چون نبوت باید یک اعتقاد همگانی وعام دانسته شود ونه آن را در چهار چوب تشیع ونه تسنن(۴)، نمی توان محصور گرد(۵). حال باید دید با وجود این دلیل روشن، چرا مسئله مهدویت رنگ مذهب خاصی را به خود گرفته است؟ در پاسخ مهمترین عللی که می توان شمرد، به قرار زیرند:
۱) عامل سیاسی - بعضی گروههائی که با جهت گیری سیاسی خاص درون جامعه اسلامی پدیدار شدند، برای تثبیت خویش، از عقاید مذهبی مردم سود جستند. همچون عباسیان وحسنیان (که بر علیه عباسیان قیام کردند)، که مهدویت را در خانواده خویش دانسته وبدین وسیله استفاده های سیاسی بردند اما از سوی دیگر این مسئله عام وهمگانی را خاص وفرقه ای ساختند.
۲) عامل فرقه ای - پیدایش فرقه ها وکشمکش میان آنها، در موارد اختلاف که بیشتر از عواطف وتعصبات مایه می گرفت، باعث عمیق شدن شکاف ها وانحصاری شدن عقاید واعمال گردید. وبسیاری از مسائل عام وهمگانی بدین ترتیب خاص وفرقه ای شدند.
شناختی از امام
فرزندم محمد امام وحجت خدا، پس از من است. آنکه بمیرد واو را نشناسد، در جاهلیت مرده است. امام حسن عسکری (ع)
ولادت ونسب
امام مهدی (ع) امام منتظر، که جهان چشم به راه اویند، تا بر دیو ستم فریاد مرگ برآورد ونور عدل وایمان را، در روز حکومتش جایگزین تیرگی ظلم وکفر در شام سلطه اهریمنان وطاغوتیان سازد، در شب نیمه شعبان سال ۲۵۵ ه. ق در عراق، در شهر سامراء با به جهان نهاد، او تنها فرزند پدرش بود. ونیاکانش همگان امامان پاک سرشته شیعه: علی بن محمد، محمد بن علی، علی بن موسی، موسی بن جعفر جعفر بن محمد، محمد بن علی، علی بن حسین، حسین بن علی بن ابی طالب، علیهم السلام. وپدرش امام حسن عسکری، فرزند امام هادی.
امامت
هنگامیکه به سال ۲۶۰ ه. ق، پدرش از دنیا رفت، امامت به او سپرده شد. واز آن هنگام که پنج ساله بود تا کنون، امام امت است.
به امامت رسیدن آن حضرت در سنین کودکی، ممکن است مایه برانگیختن تعجب شود. اما باید دانست که ولایت وامامت همچون پیامبری، از جانب خداست. واو به هر که، شایسته باشد، این مقام را می دهد. سید صدر الدین صدر، در این خصوص می گوید: مهدی منتظر، آنگاه به منصب بزرگ امامت نایل آمد، که پنج ساله وکودکی نابالغ بود... آیا این درست است؟ یا امامت باید به مردان بالغ برسد؟ باید دانست که امور رسالت ونبوت وامامت وخلافت به دست خدای متعال است ومردم در آن اختیاری ندارند... وخداوند قادر است شرایط رسالت وامامت را در یک کودک گرد آورد. به امامت رسیدنه حضرت ولی عصر (ع) در سنین کودکی، مسئله تازه ای نیست چرا که قرآن بیان می کند که حضرت یحیی در طفولیت پیامبر شد: ای یحیی، با عزمی راسخ کتاب را در دست گیر، وما حکم پیامبری را در کودکی به او دادیم(۶).
وعیسی بن مریم در گاهواره به سخن آمد وگفت: من بنده خدایم، که به من کتاب دارد وپیامبرم نمود(۷). همچنین در میان امامان شیعه، امام جواد (ع) وامام هادی هنگامی به امامت رسیدند که تقریبا هشت ساله بودند، وپدرش امام عسکری (ع) به هنگام آغاز امامت بیست ساله بود. از سوی دیگر، تاریخ زندگی امامان، یعنی حکایت علم وعمل این بزرگمردان در مسائل دینی، خود بزرگترین دلیل شایستگی آنهاست.
همگی ائمه، در هر سنی، بخاطر فزونی شگفت انگیز علمی بر دیگران ومبارزاتشان کانون توجهات شیفتگان حق بوده اند. بعنوان نمونه، شیوه کسب خبر از دشمن ومبارزات پنهان وآشکار امامان، شاهکار روشهای مبارزه است. با وجود اختناق حاکم در زمان خلفا(۸)، آنچه جسته وگریخته بدست تاریخ نویسان افتاده، حکایت این روش های مبارزاتی است. در میان این روایات تاریخی مثلا از زندگی امام جواد (ع) در دوران کودکی وموقعیت های حساس واتخاذ روش صحیح وبه جا، می توان نشانه یافت.
غیبت
برجسته ترین، فراز زندگی امام مهدی (ع) غیبت وپنهان شدن آن حضرت است. امام از سال ۲۵۵ که ولادت یافت از دید عموم پنهان شد، اما چون تا سال ۳۲۹ ه. ق. با واسطه نمایندگانی با مردم ارتباط داشت، هفتاد وچهار سال ابتدای زندگی او را غیبت صغری می گویند. نمایندگان یا نایب های امام، افرادی بسیار خالص بودند که از راه آنها، مردم با امام تماس می گرفتند. این پاگان که چهار تن بودند عبارتند از:
۱) عثمان بن سعید عمروی اسدی - مردی بزرگ که هم از جانب امام هادی وهم امام حسن عسکری وکالت داشت. ودرزمان غیبت صغری نخستین نایب امام عصر (علیه السلام) بود.
۲) محمد بن عثمان بن سعید عمروی - به سال ۳۰۴ یا ۳۰۵ در بغداد درگذشت.
۳) حسین بن روح نوبختی - به سال ۳۲۰ در بغداد وفات یافت.
۴) علی بن محمد سیمری - به سال ۳۲۹ یا ۳۲۸ در بغداد بدرود حیات گفت. از آنجا که دلایل زیادی، از این که، این امام همان موعودی است که جهان را از ستم وستمکاران پاک می سازد، حکایت می کرد. خلفای ظالم وناحق عباسی از وجودش در وحشت بودند وکمر همت به نابودی ایشان بستند وهمین دشمنی وتعقیب از علل عمده غیبت آن حضرت (علیه السلام) است. توضیح این سخن آنکه: شیعیان به امام منتظر عقیده دارند واو کسی است که همه ادیان الهی به نابودی ظلم به دستش وبرقراری حکومت جهانی، اشاره کرده اند، واین امام منتظر، حضرت محمد بن الحسن العسکری می باشد. از سوی دیگر، دانشمندان مسلمان احادیثی را از پیامبر نقل می کردند که در آنها اشارات ویا تصریحاتی به اسم وصفات خاص آن امام می شد این روایات در کنار احادیثی که ائمه را دوازده نفر واز قریش معرفی می نمود، شخصیت موعود را مشخص تر می نمود.
این روایات بر زبان حدیث سرایان وتاریخ نگاران آن زمان جاری بود. چنانکه بخاری، معاصر امام حسن عسکری، از جابر بن سمره نقل می کرد: از پیامبر شنیدم که می فرمود: پس از من دوازده امیر خواهد بود... وپدرم گفت که همه ایشان از قریش هستند(۹).
واحمد بن حنبل از جابر نقل می کرد: از پیامبر خدا شنیدم که فرمود برای این امت دوازده خلیفه خواهد بود(۱۰).
وهمچنین مسلم از جابر نقل می کرد: پیامبر فرمود: این دین همیشه پا برجاست تا اینکه قیامت بر پا شود. (و بر اهل دین) دوازده خلیفه از قریش وجود دارد(۱۱). حموینی شافعی در کتاب فرائد السمطین از ابن عباس نقل می کند: پیامبر فرمود: من بزرگ پیامبران وعلی بن ابی طالب بزرگ وصیین است. اوصیای پس از من دوازده نفرند، اولشان علی بن ابی طالب وآخرینشان قائم مهدی (ع) است(۱۲).
وهمین راوی نقل می کند: پیامبر فرمود: خلفاء واوصیای من وحجت های خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند(۱۳). این گونه روایات بیش از پیش نگرانی عباسیان را بر می انگیخت، وبه همین خاطر خاندان پیامبر را تعقیب نموده وسعی در برانداختن نسل ایشان داشتند، تا شاید بدین وسیله از ظهور قائم موعود جلوگیری کنند(۱۴).
بخصوص که نهضت شیعه در دوران امام هادی (ع) وامام حسن عسکری (ع) بر ضد حکومت عباسی در اوج گسترش ونهایت شکوفائی سیاسی خود بود ومی رفت تا نظام عباسی را از بیخ وبن برانازد. ویا حد اقل از رشد وپیشرفت آن جلوگیری می کرد. وبسا ممکن بود که این حرکت شیعی، بصورت انقلابی بر علیه عباسیان توسط امام مهدی (ع) درآید. برای از میان بردن این نهضت، خلفای عباسی جاسوسان وماموران مخفی مختلفی برای امام حسن عسکری (ع) گماشته بودند تا فرزند او را بیابند. در این باره، سید امین می گوید: روایات تایید می کنند که سلطان در پی یفتن امام مهدی (ع) بود. ودر این راه سخت ترین شیوه های تفتیش را بکار می بست.
چرا که سخنان شیعه وانتظار آنها درباره آن حضرت، شایع شده ووصیت های فراوانی از پدرانش درباره او، در دست بود. وشیخ صدوق می نگارد: خلیفه، برای خانه امام عسکری (ع) افرادی را گماشته بود تا آنجا را تفتیش کنند... ماموران در پی فرزند او بودند وزنانی کنیزان حضرت را معاینه کرده تا مگر آثار حمل را در آنها بیابند... آن گاه می افزاید: هنگامیکه امام حسن عسکری (ع) دفن گردید ومردم پراکنده شدند، جستجو شدید تر شد وحق تقسیم ارث او را متوقف ساختند.
افرادی که مراقب کنیز مشکوک به مادری مهدی (ع) بودند دو سال یا بیشتر او را زیر نظر داشتند تا آنکه چیزی نیافتند... خلیفه با اینکارها اثر فرزند او را می جست ولی بدو راه نمی یافت.
شیخ مفید بیان می دارد: امام حسن عسکری (ع) فرزند خویش را برای برپائی دولت حق بجای نهاد. ولادتش را نهان وامرش را پوشیده داشت. چرا که خلیفه برای یافتن او سخت در کار بود، چون از جانب شیعه امامیه شایع شده بود که این گروه منتظر آن امام هستند. از دیگر سو، در زمان حیات امام عسکری کسی اثر آشکاری از فرزند او ندید وپس از مرگش نیز، همه مردم او را نشناختند وبه همین خاطر، جعفر برادر امام یازدهم میراث آن حضرت را، صاحب گشت وسعی کرد کنیزان او را دربند کشد ویاران او را به خاطر قاطعیت در پذیرش امامت امام غایب، سرزنش کند ومردم را علیه آنها بشوراند. اما، زندان وتهدید وارعاب وخوار کردن به حال خلیفه سودی نبخشید. جعفر ظاهرا میراث را صاحب شد اما هیچکس او را نپذیرفت وبدو معتقد نگشت. بنی عباس، برای آنکه مردم را از انتظار امام راستین باز دارند، به نقل از پیامبر (ص)، احادیثی را انتشار دادند تا بگویند که مهدی از آنهاست ودولت حق باید به دست عباسیان تشکیل گردد وهمان خلافت عباسی است. از آن جمله این گونه احادیث است:
۱) پیامبر فرمود: مهدی از فرزند عباس عموی من است(۱۵).
۲) پیامبر فرمود: ای عباس، خدا امر رسالت را به واسطه من گشود، وبزودی به فرزندی از فرزندان تو پایان خواهد داد، تا دنیا را از عدل آکنده سازد همانگونه که از ستم پر شده باشد. او کسی است که عیسی (علیه السلام) در پشت سرش نماز خواهد گزارد(۱۶).
۳) پیامبر فرمود: آگاه باش ای ابوالفضل، خداوند بزرگ، این امر را به من گشود، وبه نسل تو پایانش خواهد داد(۱۷).
۴) رسول خدا فرمود: آن گاه که دیدید پرچم های سیاه از طرف خراسان به حرکت در آمد، بدنبال آن بروید. زیرا که خلیفه خدا مهدی (علیه السلام) در آن است(۱۸).
مطالعه راستی وناراستی این احادیث، بخوبی جعلی بودن آنها را می رساند ونشان می دهد که بنی عباس برای تحکیم موقعیت سیاسی ورنگ مذهبی دادن به آن، به ساختن این روایات دروغین دست زده اند. غیبت وپنهانی امام، با مرگ آخرین نایب آن حضرت، شکل دیگری به خود گرفت. که آن را غیبت کبری گویند. این غیبت تا آن گاه که خدا اجازه فرماید ادامه خواهد یافت. پایان این پنهانی، یا ظهور امام (ع) بسته به شرایط اجتماعی فراوانی است که معصومین در احادیث خود بیان کرده اند. این احادیث دو گونه اند:
۱) احادیثی که قیام امام منتظر (علیه السلام) را پس از پر شدن زمین از ظلم وستم می داند. چون این حدیث: قیامت بر با نمی گردد، مگر آن گاه که زمین از ظلم وستم پر شود، آن گاه شخصی از خاندان من ظهور کند که آن را از عدل وداد پر کند همان گونه که از ظلم وستم پر شده باشد.
۲) احادیثی که اشاره می کنند امام منتظر پس از کهنه شدن آثار اسلام ودور گشتن آن از واقعیات اجتماعی وفکریش، با امر جدید خواهد آمد(۱۹).
چون این روایات: امام صادق (علیه السلام) فرمود: آن گاه که قائم، قیام کند، مردم را از نوبه اسلام دعوت می کند. وبه امری راهنمائی می کند که از میانشان رفته وبدین لحاظ به گمراهی افتاده اند... (او) مهدی نامیده می شود، چرا که مردم را به چیزی هدایت می کند که در نبودش به گمراهی افتاده اند وقائم نامیده می گردد، چرا که حق را قائم وپا بر جا می سازد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: آن گاه که قائم، به پاخیزد، امر جدیدی می آورد. آن گونه که رسول خدا در آغاز اسلام، به امر جدیدی فرا می خواند. به دیر افتادن قیام امام، وتاخیر ظهورش، را، علت، عدم وقوع شرایط اجتماعی ودیگر لوازم آن می توان دانست. امام به پاخواهد خواست، اما پیش از برپائی این قیام، جهان شاهد جولان کفر وظلم این دو یار دیرین، خواهد بود، وحق وراستی به مغرب فراموشی فرو می رود. اما ظلمت کفر وهیولای ستم، همه جا وهمه کس را نمی گیرد. آتش خدائی وعدالت در جمع فرزانگان، فروزان ویادآور خورشید خواهد ماند. پیامبر اسلام در این خصوص چنین می گوید: گروهی از امت من پیوسته در راه حق می جنگند ودر مقابل مخالفین پایداری می کنند، تا اینکه آخرینشان با دجال می ستیزد(۲۰).
ویژگیهای امام مهدی
مهدی از فرزندان من است. نامش نامم وکنیه اش، کنیه من است، چهره وخوی او، از همه به من شبیه تر است. زندگیش را چندی در پنهانی خواهد گذراند ودر این هنگامه، مردم کمراه می شوند، آنگاه چون ستاره ای درخشان روی آور می گردد وزمین آکنده از ستم را، پر از عدل وداد می کند.
طول عمر
در بررسی ویژگیهای امام غایب، از میان آنچه از دیر باز جلب نظر محققان را نموده است، یکی هم مسئله طول عمر ایشان است. چرا که هم اکنون، بیش از هزار سال است که زندگی می کنند واین خود سوالات چندی را بر می انگیزاند:
۱) آیا یک انسان می تواند، سالیان طولانی بیش از دیگر آدمیان زندگی کند؟
۲) چگونه امام عصر (علیه السلام) از چنین عمر طولانی برخوردار گشته اند؟
امکان طول عمر
در توضیح این مسئله، آن را از دو جنبه علمی وفلسفی، بررسی می کنیم:
۱) دیدگاه فلسفی: در این دید، باید روشن کرد که چه هنگام یک مسئله، غیر ممکن ومحال است. به تعبیر فلسفی، وقتی چیزی محال است که در آن شیئی، دو امر متناقض بخواهند با هم جمع شوند. حال آنکه در مسئله طول عمر چنین نیست. چرا که طولانی شدن عمر یک انسان، در حالی که دیگران از آن طول عمر برخوردار نیستند مستلزم اجتماع نقیضین نمی باشد. چرا که موضوع در این قضیه واحد نیست. اینکه تمامی انسانها از عمر هزار ساله برخوردار نبوده اند از دیدگاه فلسفی نمی تواند دلیل غیر ممکن بودن داشتن چنین عمری برای یک فرد باشد.
۲) دیدگاه علمی: علم در بررسی ها ونظریات خود از تجربه استمداد پیدا می کند. روشن است که تجربه نیز وقتی در مورد موضوع معینی در شرایطی خاص انجام یافت، نمی بایست به موضوعات دیگری که در آن شرایط نیستند تعمیم داده شوند. بعنوان مثال اگر درباره شخصی با تجربیات خاصی ثابت شد که نمی تواند بیش از مدت معینی عمر کند، درباره دیگرانی که در آن شرائط نیستند قابل تعمیم نمی باشد. بنابر این هم علم وهم فلسفه نمی توانند مقابل امکان داشتن چنین طول عمری، سدی ایجاد کنند. پس داشتن طول عمر طولانی، مسئله ممکنی است. وحال باید رخداد این ممکن را مورد بررسی قرار دهیم:
الف( دلایل نقلی: از پیامبر اسلام وامامان، علیهم السلام، درباره طول عمر طولانی امام مهدی (علیه السلام) احادیث چندی در دست داریم:
۱) روایاتی که بیان می دارند زمین هیچ گاه از حجت خدا خالی نمی ماند، خواه ظاهر وآشکار باشد وخوان ترسان وپنهان. تا آیات وحجت های خدا، باطل نگردند.
۲) احادیثی که امامان را دوازده تن، معرفی می کنند وهمه را از قریش می دانند. مانند: این امر پایان نمی پذیرد. تا اینکه در آن دوازده نفر که همگی از قریشند خلیفه گردند.
۳) روایاتی که امام مهدی (علیه السلام) را به نام وصفات او مشخص می کنند. مانند: مهدی فرزند من است. نام او، نام من وگنیه اش کنیه من است. از جهت خلق وخلقت شبیه ترین فرد به من میباشد. برای او غیبت وسرگردانی است که مردم در آن گمراه میشوند. آن گاه چونان ستاره ای درخشان چهره می نمایاند. زمین را از عدل وداد می آکند، همانگونه که از ظلم وستم پر شده باشد.
۴) احادیثی که قیامت را پس از ظهور آن حضرت می داند. مانند: قیامت بر پا نخواهد شد تا آنگاه که زمین از ظلم وستم ودشمنی پر شود. آنگاه از خاندان من شخصی قیام کند که زمین را از عدل وداد پر کند همانگونه که از ستم ودشمنی پر شده باشد.
۵) احادیثی که درباره وجود امام، در هر دوره ای است. مانند: هر آن کس که بمیرد وامام زمان خود را نشناسد. به مرگ جاهلیت مرده است.
۶) اخباری که مهدی (علیه السلام) را فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) می داند، زنده وموجود بوده ودر آخر الزمان ظهور خواهد کرد(۲۱).
ب) دلایل تاریخی: تاریخ وجود افرادی را با عمر طولانی نشان می دهد. همچون حضرت نوح (علیه السلام) که قرآن کریم مدت دعوت او را قبل از طوفان، ۹۵۰ سال می داند: ما نوح را برای قومش گسیل داشتیم. او در میان آنها نهصد وپنجاه سال باقی ماند. تا اینکه طوفان آنان را فراگرفت. زیرا اینان قومی ستمکار بودند(۲۲).
ج) دلایل عقیدتی: از آنجا که ما به خدا معتقدیم، مسئله پذیرش وجود آن حضرت، دشواری نخواهد داشت. چرا که خدا می تواند امام (علیه السلام) را برای انجام رسالت الهی خود، سال ها زنده نکهدارد وبه هنگام لزوم او را آشکار نماید.
د) دلایل تشریعی: اسلام دینی جهانی ودعوتی برای همگی انسانها است. وبر همین اساس، تبلیغ رسالت اسلامی در تمامی جهان یک امر واجب می باشد. وروش هائی چون جهاد نیز برای اینکار پیشنهاد گردیده است. چرا که اسلام یک نظام انقلابی اجتماعی بوده، وبرای نابودی دیگر نظامات اجتماعی آمده است.
روشن وواضح است این عملیات ویران سازی وایجاد جامعه جهانی به زمانی طولانی نیاز دارد. تا در این زمان طولانی، انقلاب شکل گرفته وبا تمام نیرو به سوی نابودی آثار نظام اجتماعی موجود برود. ونسل جدیدی ایجاد کند که از آثار گذشته جامعه بیزار بوده وبا شتاب تمام به سوی جامعه جدید گام بردارد. مهمترین ویژگی این نسل جدید، باید آن باشد که به هیچ روی از اجرای نظام اجتماعی جدید، جلوگیری نکند وبا همه وجود، خویشتن را مطابق ایده آلهای نو بسازد. در راه ایجاد نظام اسلامی، هر چند پیامبر (ص) فراوان کوشید، اما جامعه او چند صباحی بیش دوام نیاورد. پس از درگذشت او، از آنجا که امامت(۲۳) از مسیر وموضع اصلی خود خارج شد، این مهم به عهده امام منتظر (ع) واگذار گردید. واو وعده خدا را که می فرماید: او (خداوند) کسی است که پیامبر خود را با هدایت ودین راستین فرستاد تا آن را بر تمامی ادیان پیروز گرداند، هر چند کافران را خودش نیاید(۲۴). تحقق می بخشد. برای انجام این بزرگ رسالت الهی، امام عصر (ع) می باید تداوم زنجیره امامت بوده وعلوم امامت را از پدر بزرگوارش فرابگیرد. وبه همین خاطر می باید معاصر با پدرش زندگی کرده باشد.
چرا که در غیر این صورت، علوم امامت را یا باید از طریق وحی دریافت کند، که این با پایان یافتن پیامبری مخالف است، یا آنکه از طریق اجتهاد بدست آورد، وحال آنکه اجتهاد در کشف وادراک همه احکام ناتوان است. بنابر این باید به معاصر بودن امام مهدی (ع) با امام پیش از خود، واستمرار حیات آن حضرت تا زمان ظهور عقیده داشت.
ه) دلایل علمی: پژوهش های عده ای از دانشمندان، چون کارل، دکتر جک لوب، دکتر ورن لویس وهمسرش در انجمن علمی را کفلر در نیویورک، در مورد حیات اعضاء جانوران در خارج از بدن آنها، نتایج جالبی به دست داد. نتایج آزمایش های دکتر کارل به شرح زیر است:
۱) این اجزاء بطور جداگانه، تا هنگامی که از لحاظ میزان غذا وعدم ورود میکروب، مورد مراقبت باشند، زنده خواهند ماند.
۲) عضو جدا شده، علاوه بر ادامه حیات به رشد خود ادامه می دهد.
۳) می توان میزان رشد را در ارتباط با نوع غذا سنجید.
۴) بر اثر مروز زمان فرسودگی عارض عضو نشده وهمچنان به رشد ونمو خود ادامه می دهد. وتا انگاه که پژوهشگر به مراقبت عضو وادامه آزمایش راغب باشد، حیات آن نیز ادامه خواهد یافت(۲۵). دکتر دیموند وبرل، استاد دانشگاه جونس هابلینس، به دنبال تحقیقات دکتر کارل گوید: بدین ترتیب هر یک از اعضاء بدن انسان، می تواند جاودانه زندگی کند(۲۶). نشریه جغرافیائی وطنی، می نویسد: اگر انسان نیز مثل بعضی جانوران زمستان خوابی داشته باشد می تواند ۱۴۰۰ سال زندگی کند. چرا که زمستان خوابی عمر یک حیوان را بیست برابر عمر حیوان مشابه خود می نماید.
این گونه بررسی ها وآزمایش های علمی نشان دهنده این حقیقتند که: از نظر دانش امروز حدی برای عمر انسان نمی توان تعیین کرد وآنچه ما بعنوان میزان عمر انسان باور داریم، جز تخمین متوسط مشاهدات خود، چیز دیگری نبوده ومبنای علمی ندارد. وانسان های طویل العمر، همچون نوح، خود دلیل بارزی بر عدم وجود حد مشخص برای عمر انسانی است. دانش امروز، در صدد یافتن راه های حفاظت حیات وفراهم نمودن شرایط عمر طولانی است ودر این خصوص پیشرفت هائی داشته است. کاهش انواع بیماریها، خصوصا بیماریهای واگیر، وکاهش مرگ ومیر، دلیل وشاهد افزایش طول عمر در قرون اخیر ا ست. بنابر این با رعایت نکاتی چند، می توان به طول عمر، دست یافت.
وامام (ع) نیز می تواند این نکات را به الهام الهی دریافته وبکار بندد وبدین ترتیب به طول عمر، دست یابد. از سوی دیگر مرگ هر کس، بنام اجل، به دست خداست واو بنا به حکمت می تواند اجل را به تاخیر بیاندازد تا امام برای رسالت پیامبر گونه اش زنده بماند.
حکومت جهانی امام مهدی
خداوند به آنان از شما که ایمان آورده وعمل صالح انجام دهند، وعده داده است تا آنان را در زمین خلیفه وجانشین گرداند. همانگونه که پیشینیان را خلیفه گردانید. وبرایشان دینی قرار دهد که از آن راضی است. وترسشان را به امن وآسایش مبدل گرداند در آن هنگام مرا خواهند پرستید واحدی را شریک من قرار نخواهند داد. قرآن - نور - ۵۵
انگیزه سخن از حکومت امام، در زمان غیبت آن حضرت چیست؟ در این گفتار بیشتر به این خاطر سخن خواهیم گفت که غیبت امام، هنگامه انتظار است وانتظار یعنی آمادگی وتعهد برای برپائی حکومت امام (ع). روشن است که تعهد برای بر پاداشتن حکومت امام (ع) نیاز به شناختن آن دارد.
حکومت امام، حکومت اسلام است. حکومتی برای برقراری احکام وقوانین اسلام، در چهره ها وابعاد گوناگون آن می باشد. حکومتی، چون حکومت پیامبر در مدینه. از آنجا که شرایط زمانی مکانی، تغییر یافته است، آیا حکومت امام با حکومت پیامبر متفاوت نخواهد بود؟ این سوال آنگاه اساسی تر می شود که دقت کنیم قوانین مدون اسلامی در باب حکومت با تفصیل وتوضیح چندانی همراه نبوده وبسیاری از مواد آن، جز یک سلسله احکام کلی وخطوط عمومی شامل چیز دیگری نیستند. از سوی دیگر تمدت جدید، زندگی را بسرعت متحول ودگرگون کرده واین دگرگونی مبدا پیدایش نیازهای فراوان گردیده است. حال آیا امام خواهد توانست با شیوه های پیامبر حکومت کند؟ در پاسخ سوال باید این نکته را در نظر داشت که امام چون پیامبر وظیفه تشریع دارد. کار امام اجتهاد نیست که امکان خطا در آن وجود داشته باشد. شاید احادیثی که می گویند، امام امر جدیدی می آورد ناظر به همین موضوع باشد. علاوه بر این وسائل وشیوه های خاصی که با زمان تغییر می کنند در زمره مسائل موضوعه(۲۷) می باشند. با تغییر وتحول در تمدن موضوعات تغییر می کنند واسلام برای این تغییر از انعطاف کامل برخوردار می باشد. تفاوت عمدهمیان حکومت پیامبر وحکومت امام (ع)، آنست که نفوذ سیاسی پیامبر به همه جهان گسترش نیافته بود. اگر چه آئین پیامبر برای جهان آمده بود. اما شرائط سیاسی واجتماعی ومدت کوتاه حکومت پیامبر، اجازه جهانی شدن آن را نداد. ولی حکومت امام (ع) به همه جهان گسترش خواهد یافت. این مسئله، در احادیث وآیات به صراحت بیان شده است:
۱) ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون.انبیاء ۱۰۵: ما، پس از ذکر(۲۸)، در زبور نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.
۲) وعد الله الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات، لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم ولیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا. نور - ۵۵: خداوند به ایمان آورندگان شما وکسانی که صالح بودند وعده داده، که آنان را در زمین جانشین گرداند. همانگونه که پیشینیان را خلیفه کرد وبر ایشان دینی قرار دهد که از آن خشنود است. وبر ایشان دینی قرار دهد که از آن راضی است، وترسشان را به امن وآسایش مبدل گرداند ودر آن هنگام مرا خواهند پرستید وبرایم شریکی قرار نخواهند داد.
۳) هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون: وکسی است که پیامبرش را با هدایت ودین راستین ارسال داشت تا بر همه ادیان چیره گرداند اگر چه مشرکین را خوش نیاید. صف - ۹.
امام سجاد وامام باقر (ع) فرمایند: خداوند به هنگام قیام قائم (ع) اسلام را بر همه ادیان چیره گرداند. امام صادق از امام باقر نقل می کند: هنوز تاویل آیه: وقاتلوا المشرکین کافه کما یقاتلونکم کافه(۲۹) نیامده است. آنگاه که قائم ما، بپاخیزد، آنکه او را درک کند خواهد یافت که تاویل این آیه چیست؟ آن چنانکه شب فراگیر است حکومت امام (ع) ودین پیامبر (ص) همه جا را خواهد گرفت. امام صادق فرمود: آنگاه که قائم قیام کند، هیچ مکانی نمی ماند مگر آنکه در آن شهادت لا اله الا الله وان محمدا رسول الله از آن برخیزد: نفوذ جهانی امام (ع) تنها در امور سیاسی نیست، بلکه احادیث ویژیگیهای دیگری را نیز برای آن نقل کرده اند:
جهانی شدن عقیده اسلامی
پاک شدن زمین از شرک وکفر وگمراهی ونفاق ودر آمدن مردم به دین خدا. در این خصوص روایات چنین می گویند:
۱) محمد بن مسلم به امام باقر گفت: تاویل آیه وقاتلوهم حتی لا تکون فتنه ویکون الدین کله لله(۳۰)، چیست؟ امام فرمود: تاویل آن هنوز نیامده، آنگاه تاویل این آیه بیاید که مشرکین همه کشته شده وخدا به یگانگی خوانده شود وهیچگونه شرکی باقی نماند. وآن به هنگام قیام قائم ماست.
۲) امام صادق درباره آیه وله اسلم من فی السموات والارض طوعا وگرها(۳۱).
فرمود: انگاه که قائم ما برخیزد، هیچ مکانی نمی ماند مگر آنکه در آن این ندا برخیزد: لا اله الا الله وان محمدا رسول الله.
۳) امیر المومنین آیه: هو الذی ارسل رسوله بالهدی... را خواند وفرمود آیا این وعده ظاهر شده؟ گفتند: آری. فرمود: نه. سوگند به آنکه جانم به دست اوست در آن هنگام هیچ دهی نمی ماند مگر آنکه شب وروز در آن ندا برخیزد: لا اله الا الله.
عدالت وآسایش همگانی
در این خصوص روایات می گویند:
۱) آنگاه که قائم، بپاخیزد به عدالت حکم می کند. در دوران آن حضرت ظلم رخت می بندد وراه ها به او ایمن می شود. زمین برکت خود را خارج می سازد وهر حقی به صاحبش بازگردد. پیرو هیچ دینی نمی ماند مگر آنکه اظهار اسلام کند واعتراف به ایمان نماید. آیا این سخن خدای را نشنیده ای که می فرماید: وله اسلم من فی السموات والارض طوعا وکرها والیه ترجعون، آن حضرت میان مردم به حکم داود ومحمد (صلی الله علیه وآله وسلم) حکم فرماید. زمین در آن هنگام گنج های خود را ظاهر می سازد. در آن زمان مردان شما جائی برای صدقه دادان نمی یابند. چرا که غنی وبی نیازی همه مومنان را در برمی گیرد.
۲) آنقدر می جنکید تا که خدا به یگانگی پرستش شود وبه او شرک نورزند. اگر پیرزن ضعیفی بخواهد از مشرق به مغرب عالم برود، آزار کسی به او نرسد. خدا باران از آسمان می فرستد وگیاهان را از زمین خارج می کند.
۳) آنگاه که قائم ما به پاخیزد، به مساوات تقسیم کند. ودر حق رعیت عدالت می ورزد. هر کس او را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده وآنکه سر به نافرمانی بردارد، در برابر خدا عصیان نموده است.
انتشار علم وفرهنگ
در این باره، امام باقر می فرماید: علم وحکمت آن چنان گسترش می یابد که حتی زن در خانه اش با کتاب خدا وسنت پیامبر احکام را استنباط می کنند.
یکسانی شیوه امام وپیامبر
یکسانی شیوه امام وپیامبر (ص)، روشن پیامبر (ص) وامام، دعوتی برای تاسیس حکومت اسلامی است. واین تشابه این دو دعوت می باشد. روایات چندی در این باره سخن گفته اند:
۱) امام صادق، درباره روش آن حضرت گفت: قائم ما چون رسول خدا، رفتار می نماید. آنچه قبل از خودش بوجود آمده ویران می سازد، همان گونه که رسول خدا، جاهلیت را ویران ساخت. او اسلام را از نو بنیاد می کند.
۲) آنچه قبل از اوست، همچون رسول خدا، ویران می سازد واسلام را از نو بنیاد می کند.
۳) امام باقر فرمود: صاحب این امر با چهار پیامبر، موسی عیسی، یوسف ومحمد (صلی الله علیه وآله وسلم) شباهت دارد:... با موسی در اینکه، هراسان ودر انتظار است... با عیسی (علیه السلام)، چرا که آنچه درباره عیسی (علیه السلام) گفتند درباره او نیز می گویند... یا یوسف در زندان وغیبت شبیه است... شباهتش با پیامبر آنست که روش رسول خدا را در پیش خواهد گرفت. اما تنها بیان کننده آثار پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد.
انتظار
ای کسانی که ایمان آورده اید: صبر واستقامت پیشه کنید، وشکیبائی ورزید وآماده باشید، از خدا پرهیز کنید شاید که رستگار شوید. آل عمران - ۲۰۰
انتظار چشم براه بودن است. ودوره غیبت امام را باید در انتظارش به سر آورد. اما آیا این بدان معنی است که آمدن او واصلاح جهان به دستش را انتظار کشیم وخود در راه عملی شدن اسلام، مسئولیتی را احساس نکنیم؟ در این صورت انتظار، بسان عقیده ای تخدیری جلوه می کند که تنها در میان شیعیان رواج دارد. وشیعه گروهی است که بار مسئولیت از دوش خویش برداشته وبر عهده امام غایب نهاده است. اما، در حقیقت از انتظار نمی باید، چنین برداشتی کرد. چرا که در نخستین مرحله، چنین تفکری با عقاید اسلامی که امامت وانتظار نیز در میان آنها جاری دارند، مغایر است.
مرحوم مظفر در اعیان الشیعه، می گوید: انتظار مصلح جهان ونجات دهنده همگان، مهدی، به آن معنی نیست که درباره اجرای حقایق دین، دست روی دست گذاشته وکاری انجام ندهند. به خصوص درباره واجبات دینی چون جهاد در راه اجرای قوانین دین، وامر به معروف ونهی از منکر نمی توان از خود سلب مسئولیت کرد. چرا که مسلمان، در هر حال، موظف است به احکام خدائی عمل کند. ودر راه شناخت درست آنها، گام بردارد. وتا در توان دارد، امر به معروف ونهی از منکر کند. روا نیست، به بهانه انتظار مصلح، از عمل به واجبات سرباز زد. انتظار هیچ گونه تکلیفی را از مسلمان ساقط نمی کند. وهیچ گونه عملی را به تاخیر نمیاندازد. وافراد را چون چهارپایان به حال خود وا نمی گذارد. صافی گلپایگانی می گوید: انتظار رها کردن کفار وشریران به حال خود وتسلیم امور به آنها وتملق گوئی ایشان نیست. وهیچ گاه از آن ترک اقدامات اصلاحی وامر به معروف ونهی از منکر فهمیده نمی شود. چگونه هنگامی که بازداشتن تبهکاران از اعمالشان ممکن است رها کردن آنها جایز باشد...چگونه ممکن است ترک امر به معروف ونهی از منکر ونهی از گناهانی که همگان، بر گناه بودن آنها گواهی می دهند جایز روا باشد. آری...آیات وروایات، بر خلاف این موضوع گواهی داده ودر زمان غیبت به انجام واجبات وسعی در عمل به وظایف دینی، سفارش های فراوان نموده اند. بنابر این، تصور اینکه، غیبت، زمانه دست روی دست گذاشتن وعملی انجام ندادن است خیالی واهی است که تنها کوته نظران ونااگاهانه به احادیث آن را توهم می نمایند(۳۲).
انتظار چیست؟
از روایات چنین فهمیده می شود که انتظار، آمادگی یافتن وزمینه سازی برای ظهور امام (ع) می باشد:
۱) پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم): مردی قیام می کند که راه را برای خاندان محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) هموار می سازد. چون قریش که برای پیامبر چنین کردند. بر هر فرد مومنی لازم است او را یاری نماید.
۲) پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: قومی از مشرق قیام می کنند وزمینه را برای مهدی (علیه السلام)، آماده می سازند.
۳) پیامبر فرمود: گروهی از مشرق حرکت می کنند وپرچم های سیاه با خود دارند. اینان خیر طلب می کنند ولی بدانان داده نمی شود. آنگاه می جنگند تا خواسته هاشان برآورده می شود. ولی اینان خود نمی پذیرند. وآن را به مردی از اهل بیت من واگذار میکنند واو زمین را از عدل وداد پر می کند همان گونه که از ستم پرنموده اند. هر کس در زمان ایشان بود باید بسوی آنها برود. اگر چه به زحمت حزیدن روی برف ویخ باشد. از روایت اخیر فهمیده می شود که آماده ساختن زمینه برای قیام امام، با اعمال واقدامات سیاسی وانقلاب مسلحانه انجام می پذیرد. وبراستی هم آمادگی برای ظهور امامی که اجتماع جدیدی را بنا می نهد، مفهومی جز اقدامات سیاسی ودر صورت امادگی، نظامی، نخواهد داشت.
بنابر آنچه گذشت، انتظار تسلیم در برابر وضع موجود نیست. بلکه انتظار خود واجبی است که بر دیگر واجبات اضافه شده وبا آنها ودر کنار آنها عملی است.
حکومت اسلامی در زمان غیبت
از آنجا که قوانین دین، در زمان غیبت هم باید اجرا گردند. باید دید، نیابت امام در این هنگام بر عهده کیست؟ وشکل حکومت او چگونه می باشد؟ نخست باید توضیح داد که لزوم قیام یک رهبر اسلامی در زمان غیبت از ضروریات دین بوده وبه استدلال نیازی نخواهد داشت. دانشمندان در این خصوص به بحث پرداخته اند،از جمله علامه شهیر، سید محمد حسین طباطبائی. فیض کاشانی چنین بیان می دارد: جهاد، امر به معروف ونهی از منکر، تعاون بر اساس ودر راه نیکی وتقوی، قضاوت بحق میان مردم، بر پاداشتن واجرای حدود وتعزیزات(۳۳)، وسایر سیاستهای دینی از ضروریات دین می باشند. وآن قدر مهمند که خدا پیامبران را برای برپائی آنها مبعوث فرموده وبنابر این ترکشان، به معنی بیهوده بودن نبوت خواهد بود. ودر این صورت، فتنه وآشوب گسترش یافته وگمراهی انتشار می یابد. نادانی شایع وشهرها ویران وبندگان خدا، هلاک می گردند. از این مسائل به خدا پناه میبریم(۳۴).
صاحب جواهر، اظهار می دارد: این مسئله (برپائی احکام در زمان غیبت)، چنان روشن است که نیازی به استدلال وبرهان ندارد(۳۵). مرحوم بروجردی می گوید: شیعه وسنی متفقند که در محیط اسلامی وجود یک سیاستمدار وزمامداری که امور مسلمانان را تنظیم کند لازم وبلکه از ضروریات اسلام است(۳۶). ترک این امر واجب پیامدهائی دارد که توجه به آنها، ضرورت مسئله را بیشتر می نمایاند. همچون:
۱) از کار افتادن قانون گذاری اسلام در مهمترین جنبه آن، یعنی بخش سیاسی که خود به معنی بیهوده بودن قوانین حکومتی وقضائی در اسلام می باشد. علامه در این باره می گوید: عدم اجرای حدود، به ارتکاب اعمال حرام وشیوع فساد منتهی می گردد(۳۷). شهید ثانی می فرماید: بپاداشتن حدود وقوانین خود یکی از احکام است. که اجرای آن قدمی اصلاحی در ترک گناه وکاهش شیوع فساد می باشد(۳۸).
۲) تسلیم در برابر کافر - مسلمان در هر کجا که زندگی می کند، اگر تابع حکومت اسلامی وحاکم مسلمان نباشد، بی شک در برابر کافر سر تسلیم فرود خواهد آورد. زیرا حکم یا حکم خداست ویا حکم جاهلیت(۳۹).
۳) جدائی دین از سیاست - برخی مسلمانان تحت تاثیر طرز تفکر غربی، به جدائی دین از سیاست معتقد شده اند. اما بازگشت به اصل اسلام ومسئله رهبری در اسلام، بخوبی نشان می دهد که اسلام هیچ گاه جدائی دین وسیاست را باور ندارد.
بلکه سیاست را نیز جزئی از دین به حساب می آورد. وآن را از ضروریات دین می شمارد. بررسی قوانین اسلام وتاریخ حکمتهای سیاسی گواه خوبی بر این ادعاست. چرا که نظام قانون گذاری اسلام چنان همه جوانب زندگی را بر می گیرد که جز با بر پاداشتن حکومت نمی توان، به پیاده کردن آنها پرداخت. فقهاء معاصر ما، به همین مسئله تاکید زیاد داشته اند. بعنوان نمونه مرحوم آیت ا... سید محسن حکیم، در پاسخ سوال: آیا در اسلام نظام تکامل یافته وفراگیرنده ای هست که همه مظاهر زندگی را تنظیم کرده وهمه مشکلات انسان را درست حل نماید؟ وبه فرد واجتماع در شرایط گوناگون، اقتصادی، سیاسی واجتماعی وغیره، توجه کامل داشته باشد؟ وآیا دعوت وخواندن برای اجرای این نظام سیاسی بر مسلمانان واجب است؟ که از تمام مراجع به تاریخ ۲۶/ ۳/ ۱۳۷۹ ه. ق پرسیده شده بود(۴۰)، چنین فرمود: آری... در اسلام، نظام کاملی بر حسب آنچه در سوال مطرح شده وجود دارد. وبا بررسی اوضاعی که مسلمانان در دوران اول با آن روبرو بودند. این مسئله روشن می شود. ونیز دعوت برای اجرای این نظام واجب است. مرحوم میرزا مهدی شیرازی در پاسخ این سوال، می گوید: آری... اسلام نظام تکامل یافته ای است که شامل تمام مظاهر زندگی می شود. وهمه مشکلات انسان را با بهترین راه حل، حل می نماید، به گونه ای که سابقه ای ندارد.
وشایسته اجرا در همه زمانها ومکانهاست. خداوند فرموده: الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا. امروز دین شما را کامل کرده ونعمت خود را بر شما تمام گردانیدم وراضی شدم که اسلام دینتان باشد. دعوت به اجرای اسلام بر همه مسلمانان واجب است.
خداوند می فرماید: ادع الی سبیل ربک الحکمه والموعظه الحسنه وجادلهم للتی هی احسن. بخوان، براه پروردگارت با حکمت واندرز نیکو وبا آنان با بهترین روش ها به بحث بپرداز. مرحوم سید میرزا عبدالهادی شیرازی، در پاسخ می فرماید: شکی نیست که دین اسلام نظام تام وکاملی است که در آن راه حل صحیح همه مشکلات انسان در همه دورانها وجود دارد. دعوت برای اجرای آن نیز واجب است.
آقای بروجردی می فرمایند: کسی که در قوانین وضوابط اسلام تحقیق وبررسی نماید، شکی نخواهد داشت که اسلام دینی است سیاسی واجتماعی.
واحکام آن منحصر در عبادات که برای تکامل افراد جامعه وسعادت آخرت در نظر گرفته شده، نیست. بلکه قوانین آن بیشتر مربوط به سیاست اداره شهرها وتنظیم اجتماع وتامین خوشبختی این دنیا می باشد وفراگیرنده سعادت هر دو جهان است. مانند احکام معاملات وسیاسات (حدود - قصاص - دیان احکام قضائی مشروع برای حل خصومت ها) واحکام بسیاری که برای تامین مالیات ها در نظر گرفته شده است.
وحفظ دولت اسلامی به آنها بستگی دارد، همچون خمس وزکات ومانند آن... به همین سبب شیعه وسنی متفقند که در محیط اسلامی وجود یک سیاستمدار وزمامداری که امور مسلمانان را ترتیب دهد لازم است وبلکه از ضروریات اسلام می باشد. مرحوم بروجردی می افزاید: ناگفته نماند که سیاست شهرها وتامین جهات روحانی وتبلیغ وارشاد به یک دیگر وابسته اند. بلکه از صدر اول اسلام سیاست با دین وشئون آن مخلوط بوده است. چنانکه پیامبر خود امور مسلمانان را ترتیب می داد ودر این کار سیاست بکار می برد وخصومت ها را حل وفصل می کرد وبرای شهرها، حاکم تعیین می نمود وانواع مالیاتها چون خمس وزکات از آنها دریافت می داشت. روش خلفا وحتی امیرالمومنین نیز چنین بود.
آن حضرت پس از خلافت ظاهری به کارهای مسلمین پرداخت وحکام وقضات برای شهرها گماشت. در آن هنگام وظایف سیاسی را در دل مراکز روحانی وارشادی یعنی مساجد انجام می دادند. امیر، امام مسجد هم بود... بعدها مسجد جامع را نزدیک دار الاماره بنا کردند خلفا وامراء خود نمازهای جمعه وعید را بپا می داشتند.
ونیز امور حج را ترتیب می دادند. به طوری که عبادات سه گانه شامل فوائد سیاسی نیز بودند. که در امور غیر آنها، نظیر این فوائد یافت نمی شد. واین از دیدگاه کسی که فکر واندیشه کند پوشیده نمی ماند. این نوع آمیختگی میان جنبه های روحانی وسیاسی از ویژگیها وامتیازات دین اسلام است.
رهبری در زمان غیبت
ای مردم! شایسته ترین شما به این امر، تواناترین شما وداناترینتان به امر خدا در این باره است. امام علی (ع)
در سر آغاز بحث حکومت اسلامی، باید به این سوال پاسخ داد، که زمامدار ورهبر حکومت در دوران غیبت، که به نیابت امام (ع) به این کار می پردازد، کیست؟ در این خصوص نظرات چندی وجود دارد، که به این قرارند:
۱) رهبر کسی است که همه مسلمانان او را تعیین کنند.
۲) رهبر، فقیه عادل است.
۳) رهبر، داناترین (اعلم) فقهاست. استدلال کسانی که رهبر را تعیین شده از سوی جمهور مسلمانان می دانند اینست که: آیات دستوری قرآن، که شامل فرامین الهی برای ایجاد نظام اسلامی است، خطاب به جمع مسلمانان می باشند. مانند:
۱) اقیمو الصلوه... نماز بپا دارید. نساء ۷۶.
۲) وانفقوا فی سبیل الله... ودر راه خدا انفاق کنید. بقره - ۱۹۵.
۳) کتب علیکم الصلوه... روزه بر شما واجب شده است. بقره - ۱۸۳.
۴) ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر ویامرون بالمعروف وینهون عن المنکر... باید از میان شما گروهی باشند که به خیر بخوانند وبه نیکی امر واز بدی نهی کنند. آل عمران - ۱۰۴.
۵) وجاهدوا فی سبیله... ودر راه او جهاد کنید. مائده - ۳۵.
۶) وجاهدوا فی الله حق جهاده در راه خدا آن چنان که شایسته است جهاد کنید. حج - ۷۸.
۷) الزانیه والزانی فاجلدوا کل واحد منهما... هر زن ومرد زناکار را تازیانه بزنید. نور - ۲.
۸) السارق والسارقه فاقطعوا ایدیهما... دستهای مرد وزن دزد را قطع کنید. مائده - ۳۸.
۹) ولکم فی القصاص حیاه... برای شما در قصاص زندگانی است. بقره - ۱۷۹.
۱۰) واقیموا الشهاده لله... شهادت را برای خدا بپا دارید. طلاق - ۲.
۱۱) واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا... همگان به رشته خدا چنگ زنید وپراکنده مشوید. آل عمران - ۱۰۳.
۱۲) ان اقیموا الدین ولا تتفرقوا فیه... دین خدا را بپا دارید ودر آن پراکنده نشوید. شوری - ۱۳.
چنان که از این آیات بر می آید، دین شیوه ای اجتماعی است که خداوند آن را بر مردم حمل نموده وکفر را برای آنها نپسندیده است(۴۱). در زمان پیامبر وظیفه پیاده کردن نظام الهی بر عهده ایشان ودر زمان امام معصوم بر دوش امام ودر دوره غیبت امام، بر عهده عموم مسلمانان خواهد بود. چنانکه علامه طباطبائی معتقد است امر حکومت اسلامی پس از پیامبر ودر زمان غیبت امام (مانند عصر حاضر) بدون شک به عموم مسلمین واگذار شده است.
در این خصوص از قرآن می توان دریافت، که مسلمانان باید، مانند پیامبر به روش امامت، رهبر تعیین کنند. نه پادشاهی وامپراطوری. واحکام را بدون تغییر حفظ کرده ودر مسائل غیر احکام مانند حوادث زمانی ومکانی با شور ومشورت به حل آنها اقدام نمایند. دلیل این مطلب کلیه آیاتی است که درباره ولایت رسول خدا آمده است(۴۲).
این دلیل به دلایلی چند، پذیرفته نیست:
۱) استدلال فوق را هنگامی می توان پذیرفت که نیابت فقیه عادل، از طرف امام یا حکومت فقیه اعلم ثابت نشود. چرا که در صورت قیام فقیه اعلم یا عادل، دیگر وظیفه رهبری به عهده اوست نه چمهور مسلمانان. وقیام همگان آن گاه ضروری است که پیاده شدن حکمی برای حفظ جامعه اسلامی حیاتی باشد وعدم اجرای آن مستلزم خشم الهی گردد.
۲) دلیل فوق، روشی را برای تعیین حاکم بیان می دارد که شرع آن را پیشنهاد نکرده است. ودر جائی که شرع حکمی ندارد باید به عقل رجوع نمود، وعقل بهترین روش را انتخاب بر اساس رای عموم تعیین می کند. حال آن که می دانیم، انتخاب بصورتی که همه در آن اتفاق داشته باشند، غیر ممکن است. امام علی می فرماید: به جان خودم سوگند، اگر امامت منوط بر این بود که عموم مردم برای آن حاضر شوند، هرگز انجام پذیر نبوده وراهی برای آن وجود نداشت چرا که در انتخاب، احتمال دارد ورای گیری به صورتهائی چون: از اقلیت، از اکثریت، زمان، فقط مردان ویا غیر آن باشد که این خود نشان دهنده عدم ایجاد اتفاق میان همگان است. استدلالی، که رهبری را با فقیه عادل می داند، اینست که: اساسا در زمان غیبت امام، بحث از حکومت اسلامی، دو جنبه دارد:
۱) اصل حکومت اسلامی در زمان غیبت.
۲) نیابت فقیه عادل که از سوی امام حق شرعی ریاست دولت را دارد(۴۳).
چون در خصوص اصل حکومت اسلامی در زمان غیبت، پیش از این سخن گفتیم، تنها به مسئله نیابت می پردازیم: دیدگاه اجتماعی، تاریخی - اجتماعی بخاطر بر آوردن نیازهای فراوان واجرای عدالت در روابط موجود به حکومت نیاز دارد(۴۴)، وجامعه اسلامی از این قانون کلی، مستثنی نمی باشد. چنانکه پیامبر وامامان (ع) نیز کوچکترین اشاره ای به این استثنا وبی نیازی جامعه اسلامی از حکومت نکرده اند. وقتی ضرورت حکومت برای جامعه روشن شد، تنها شرط تشکیل آن وجود اجتماع است وشرایط زمانی - مکانی دخالتی در این خصوص ندارند. از آنجا که غیبت از شرایط زمانی است، وجود آن دلیل بر عدم احتیاج به حکومت نبوده واین نیاز به قوت خود باقیست. بدنبال اصالت این نیاز، حکومت جامعه اسلامی، یکی از دو نوع می شود:
۱) حکومت اسلامی.
۲) حکومت کفر، چرا که بین اسلام وکفر حالت سومی وجود ندارد، واز سوی دیگر تسلیم شدن مسلمان به حاکم کافر حرام است، پس ناچار باید در جامعه اسلامی، حکومت اسلامی تشکیل شود. زمامدار، چنانکه گفتیم، نمی شود از سوی مردم انتخاب گردد، پس فقیه عادل این امر را به عهده خواهد گرفت.
دیدگاه اعتقادی - از آنجا که بر فرد مسلمان واجب است قوانین واحکام اسلام را عمل کند واز سوی دیگر، این قوانین عام وشامل به همه نظام وامور اجتماع است، باید حکومت اسلامی تشکیل گردد، چرا که بعضی قوانین، همچون احکام اقتصادی وسیاسی واجتماعی جز از راه تشکیل حکومت قابل اجرا نیستند.
دیدگاه عقلی - عقل حکم می کند که برای نگهداری واجرای دین پس از پیامبر به امام ودر عصر غیبت به نایب امام نیازمندیم. در این خصوص صاحب جواهر می گوید: لزوم اجرای حدود چه در حضور وچه در غیبت امام مسلم است. حاکمیت نیز تنها به امام بر نمی گردد بلکه مربوط به فرد شایسته وهمه مکلفین می باشد. آقای کرکی در رساله نماز جمعه نوشته است: همه فقهای شیعه متفقند که فقیه عادل وامین وجامع شرائط فتوی (مجتهد)، در زمان غیبت در هر مساله ای که به نیابت مربوط می شود از طریق امام نایب می باشند. از دیدگاه عقل همان گونه که وجود وحکومت امام معصوم در زمان ظهور لازم است، حکومت نایب امام در زمان غیب نیز ضروری میباشد.
واگر دلیل عقلی بر اثبات امامت نداشته باشیم برای حکومت نایب امام هم دلیلی نخواهیم داشت.
دیدگاه نقلی:
۱) قرآن - خطاب هائی که قبلا ذکر شد، همچون الزانیه والزانی فاجلدوا کل واحد منهما، والسارق والسارقه فاقطعوا ایدیهما، باید گفت اینها خطابهائی مطلق هستند، وشامل زمان حضور وغیاب امام می گردد(۴۵).
علاوه بر این ائمه (علیه السلام)، در اجرای بسیاری از جوانب نظام اجتماعی عام به فقهاء اجازه داده اند، ودر مورد تبلیغ واجرای احکام توسط آنها، تاکید فراوان کرده اند. واین خود دلیل بر آنست که فقهاء می توانند حاکمیت اسلامی را بر عهده داشته باشند.. فیض کاشانی می گوید: اجرای حدود وتعزیرات وسایر سیاستهای دینی بر عهده فقهاست وباید در زمان غیبت امام (علیه السلام) آن را به اجراء در آورند. چرا که از سوی ائمه اجازه قضاوت وفتوی دارند. این اجازه مطلق بوده وقید حضور امام را ندارد(۴۶).
مرحوم آیت الله بروجردی می گویند:... امور اجتماعی مسائلی هستند که همه افراد در طول عمر با آن برخوردارند. در دوران ائمه نیز شیعیان قادر نبودند در همه امور به ایشان، مراجعه کنند. ائمه نیز در شرایطی نبودند که در هر شرایطی بتوان به آنها مراجعه کرد. بنابر این امامان کسانی را تعیین می کردند تا شیعه در موارد ضروری به آنها مراجعه نمایند. واز جمله اموری به این افراد رجوع می شد که شارع در آنها سستی را جایز نمی داند واین خود دلیل صلاحیت این افراد می باشد.
در عصر غیبت نیز چنین است. وبرای حل مسائل باید به نایب امام مراجعه کرد. راستی آیا می توان باور کرد، ائمه از یک طرف مراجعه به طاغوت وقضاوت ظالم را نهی کرده وخود در براه انداختن سیستم ارتباطی سستی کنند؟ وبرای مراجعه مردم در امور شرعی فردی را تعیین ننمایند؟ چگونه، ممکن است چنین باشد؟ حال آن که ما یقین داریم، یاران واصحاب امام از آنها درخواست تعیین مرجع می کردند، وامام فردی را معین می فرمود... بنابر این در زمان غیبت امام هم فقها می توانند، مرجع، مراجع مردم باشند.
۲) سنت - در این خصوص روایات چند دسته می باشند:
۱) عمر بن حنظله: از امام صادق (علیه السلام) درباره دو نفر از شیعیان، که میان آنها بر سر قرض یا میراث نزاع در گرفته وداوری پیش سلطان برده بودند، پرسیدم: آیا این کار رواست؟ امام فرمود: هر که در مورد دعاوی به طاغوت زمان مراجعه کند، واو نیز داوری وحکم کند، هر چه در اثر این حکم بدست می آورد اگر چه حق باشد، حرام است. چرا که آن را به حکم ورای طاغوت گرفته است. حال آن که خداوند دستور کفر نسبت به طاغوت داده است. گفتم: پس چه باید بکند؟ فرمود: باید بنگرد ومیان شما کسی را بیابد که حدیث ما را روایت می کند، وحلال وحرام ما را دانسته وبر احکام ما آگاه است. او را بعنوان قاضی وحاکم بپذیرند، زیرا که من او را حاکم بر شما قرار دادم. اگر او به حکم ما حکم کند ومردم نپذیرند، گوئی حکم خدا را خوار وما را رد کرده اند، وهر که ما را رد کند، خدا را رد نموده واین شرک است(۴۷).
گفته اند که از این حدیث دانسته می شود، فقیه عادل، ولایت عامه دانسته واز جانب امام، منصوب می باشد. کلمه حاکم نیز دلالت بر ولایت فقیه در همه شئون اجتماعی است. چرا که حاکم کسی را گویند که همه امور اجتماعی بدو محول شده باشد. در بررسی این حدیث، برخی گفته اند که این روایت تنها ناظر بر مسئله قضاوت است وآن را نمی توان به حکومت به معنی وسیع خود تعمیم داد. ونگاهی به شرایط تاریخی آن زمان می رساند که شیعه برای خروج از نفوذ حکومت های وقت ودر حضور امام، بدین گونه عمل می کرده است. ومعلوم نیست که در زمان غیبت امام هم بتوان چنین کاری انجام داد. هر چند در پاسخ اشکال فوق این سخن عنوان شده که در اسلام بین قوای سه گانه جدائی نیست. چنانکه امامان وخلفاء هر سه کار را باهم انجام می داده اند. وروایات فراوانی در خصوص قضاوتهای ائمه وارد شده است. ولی نمی توان این مسئله را در مورد فقیه عادل هم بسط داد. ودلیلی در دست نیست که قانون اسلامی هر سه قدرت قانون گذاری - قضاوت واجراء، را در دست قاضی (فقیه عادل) قرار داده باشد. وتاریخ اسلام هم به استقلال قضاوت گواهی می دهد. از سوی دیگر، استعمال کلمه حاکم در زبان روایات معنی قضاوت می دهد نه حکومت به معنی وسیع آن. چنان که امام می فرماید: باید به حکم او راضی شوید زیرا من او را بر شما حاکم قرار دادم(۴۸).
۱) ابی خدیجه: امام صادق فرمود: مبادا کسی از شما پیش ستمکاران داد خواهی کند بلکه بنگرید که امین از شما قضاوت ما را می داند، او را بین خود قاضی قرار دهید. زیرا من او را قاضی قرار داده ام. پس نزد او داد خواهی کنید. از این روایت فهمیده می شود، که قضاوت بعهده فقیه عادل سپرده شده است نه حکومت به معنی وسیع آن. چنانکه در توضیح روایت گذشته بیان شد، کار قضاوت به فقیه سپرده شده است(۴۹).
۲) توقیع شیخ مفید: امام مهدی (علیه السلام) در توقیع می گوید: امام حوادثی که در دوران غیبت واقع شده، در این مورد به راویان حدیث ما مراجعه کنید. اینان حجت من بر شما ومن حجت خدا هستم(۵۰). از این روایت، استنباط کرده اند که در همه مواردی که امام حجت بر مسلمانان است، از جمله شوون اجتماعی، فقیه نیز حجت می باشد(۵۱).
ودر بعضی نسخه ها که بجای حجت، خلیفه ذکر کرده اند این معنی روشنتر است. چرا که از کلمه خلیفه، حاکمیت عام، فهمیده می شد. چنانکه قرآن می گوید: یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق. ای داود ما ترا، در زمین خلیفه قرار دادیم، پس میان مردم به حق وراستی قضاوت کن. در پاسخ استنباط فوق، گفته اند، که معنی اینکه حوادث را باید از فقیه پرسید مسائلی است که حکم آنها مجهول است.
نه همه مسائل اجتماعی. از بررسی گذشته دانستیم، که آیات قرآن مسلمانان را به اطاعت از نظام اجتماعی اسلام می خواند، اما از روایات نمی توان دریافت که مجری این نظام فقیه عادل می باشد. چرا که در صورت چنین برداشتی همه فقهاء حق این کار را دارند ونتیجه این مسئله جز هرج ومرج وبی تکلیفی چیز دیگری نخواهد بود. بنابر این دلایلی که بر شمردیم فقط لزوم برپائی حکومت اسلامی در زمان غیبت وحضور را باز می گویند. اما نشان واضحی از اینکه حاکم باید فقیه عادل باشد بدست نمی دهند. استدلالی که حاکم را، داناترین (اعلم) فقهاء می داند، اینست که: بنا به دلایلی که از دیدگاههای، اجتماعی، تاریخی، عقیدتی عقلی وقرآنی عنوان شد، لازم است در زمان غیبت امام، مسلمانان به تشکیل حکومت اسلامی اقدام کنند. از سوی دیگر روایات بیان می دارند، این حکومت به عهده فقیه اعلم (داناتر) می باشد: چنان که امام علی (ع) می فرماید: برترین مردم نسبت به پیامبران، داناترینشان در آنچه آنان آورده اند، می باشند.
ونیز: ای مردم، شایسته ترین افراد نسبت به این امر، تواناترین وداناترین آنها به امر خدا است. این دو حدیث بخوبی، برتری داشتن افراد حاکم را، از لحاظ توانائی ودانائی بر همگان عنوان می کنند. واین خود با استدلال عقلی، بهتر جور می آید. چرا که به حکم عقل نیز هر گاه، انتخاب در میان باشد، مسلما بهترین را بر می گزینند. بنابر آنچه در این فصل دیدیم، پیش از هر چیز در مسئله حکومت اسلامی باید نحوه تعیین رهبری را روشن کرد. اگر از آیات وروایات صرف نظر کنیم، از دیدگاه عقلی، احتمالات زیر در رابطه جامعه ورهبر، وجود دارند:
۱) همه افراد جامعه، بدون استثناء باید از او اطاعت کنید.
۲) اطاعت چون یک واجب عینی است که به تک تک افراد جامعه واجب است.
۳) اطاعت فقط بر گروهی از افراد واجب است. اما مقام رهبری، که رابطه جامعه با او، به صورتهای فوق می تواند باشد، به یکی از طرق زیر تعیین می گردد:
۱) از جانب عموم مسلمانان تعیین می گردد. چرا که همین عموم جامعه مسلمین هستند که می بایست به فرمان او گردن بگذارند. پس خود نیز می توانند او را تعیین کنند. از آنجا که در این طریق گزینش رضایت همه افراد فراهم نمی گردد، بدیهی است همگان نیز فرمانبرداری از رهبری نخواهند کرد.
۲) فقیه عادل، رهبر است. چرا که نیابت امام بعهده او می باشد. از آنجا که در هر زمان افراد زیادی شرایط فقاهت وعدالت را دارند، هرج ومرج وبی تکلیفی پیدا می شود چرا که معلوم نمی شود که در بین این همه، چه کسی را باید اطاعت نمود.
۳) فقیه اعلم (داناتر)، باید جامعه را رهبری نماید. این حالت از نظر عقلی از همه حالات دیگر مطلوبتر بوده واشکالات آنها را هم ندارد.
شکل حکومت در زمان غیبت
حق فرمانروا بر مردم، ومردم بر فرمانروایان، واجبی از جانب خداست. که آن را نظامی برای همبستگی آنان وسر بلندی دینشان قرار داده است. مردم جز با اصلاح فرمانروایان وحاکمان جز با اصلاح جامعه، تغییر پیدا نمی کنند. اگر مردم وفرمانروایان حق یک دیگر را ادا نمایند، حق گرامی ودین بر پا ونشانه های عدالت نمایان خواهد شد. سنت ها وروش های پوچ بی مقدار خواهند گردید. زمانه، نیکو می شود وهمگان بقای آن دولت را می خواهند وآرزوهای دشمن به ناامیدی می گراید. امام علی (ع)
تشکیلات حکومت در قانون اسلامی
قوانین اسلامی، می باید، پیرامون حکومت در زمان غیبت، توضیح دهند. البته این توضیحات به صورت حکم(۵۲) در فقه، وجود دارد. وما باید با استفاده از این احکام موضوعات(۵۳) را تشخیص بدهیم. این موضوعات در بر گیرنده تشکیلات وصورت عملی حکومت خواهد گردید که با هدایت احکام جهت وشکل می یابند.
بنابر این تعیین تشکیلات حکومتی وروشهای آن بر عهده احکام نیست بلکه بر دوش دستگاه حکومتی می باشد. بدین ترتیب با تغییرات زمانی، مکانی می توان تحول لازم را در این تشکیلات وروشها بوجود آورد.
اما این نکته را باید تذکر داد، که تعیین جهت اصلی وخطمشی کلی، همچنان بر عهده احکام وقوانین می باشد، ومسلمانان تنها به تعیین موضوعات با توجه ونظارت اصول کلی می پردازند. که این خود، برای آنها بعنوان یک واجب تلقی می گردد(۵۴).
اما در چند مورد خاص، قانون اسلام حتی اسلوب ها وروش ها را نیز از پیش تعیین نموده است:
۱) تعیین رئیس دولت وحدود وظایف او.
۲) مقید ساختن دولت به اجرای قانون اسلامی.
۳) مقید ساختن فرمانروایان به داشتن شرایط خاصی بطور کامل همچون: علم، عدالت، تقوی، کفایت و.. سایر چیزهائی که از شرایط رهبری هستند.
این مسائل، نشانه نیکی، بر دقت فراوان اسلام، در این امر اساسی می باشند.
قوای سه گانه
از آنجا که معمولا، قوای اساسی در یک دولت، به سه بخش قانون گذاری، قضاوت واجرا، تقسیم می شوند، باید دید، در دولت اسلامی وضع قوای سه گانه، چگونه است: الف) قوه مقننه (قانون گذاری) - فقهای عادل زیر نظر فقیه اعلم (رئیس دولت)، این قوه را در دست داشته وموسسات وهیئتهای قانون گذاری زیر نظر فقیه اعلم تشکیل می گردد ووظیفه این قوه چنین است:
۱) بیان احکام - احکام قوانینی هستند که از قرآن وسنت استخراج شده ویا بصورت ضرورت از مسائل دینی فهمیده می شوند. همچون: وجوب زکات وخمس وتعیین مصارف آنها وتهیه نیروی نظامی به اندازه توانائی ارعاب دشمن.
(دستور)
۲) وضع تعالیم - تعالیم قوانینی هستند، که بطرز صریح شرع درباره آنها حکمی ندارد. وفقها در چهارچوب احکام عمومی اسلامی وبا در نظر گرفتن شرایط زمانی، مکانی آنها را وضع می کنند. همچون: آموزش نظامی مطابق روز که یادگیری آنها تا حد دفاع واجب است وتعیین مالیات ها وجزیه وامثال آن.
ب) قوه اجرائیه - این قوه در دست افراد امین ومسئول به تعیین رئیس دولت وموسسات مربوط قرار می گیرد. این افراد بعلاوه باید دارای آگاهی کافی هم باشند. وظایف اینان، چنین است:
- اجرای دستورات وقوانین.
- تشکیل موسسات اجرائی وعلمی با بهره گیری از متخصصین رشته های مختلف، همچون سیاستمداری، اقتصاد دانان، نظامیان مربیان وغیره بشرط آن که در این افراد شرایط شرعی جمع باشد. بررسی زمینه های اجرائی، وارائه نتایج بررسی به قوه مقننه برای تعیین احکام خاص آنها، نیز بر عهده این قوه است. برقراری روابط سیاسی وتجاری وفرهنگی با دیگر کشورها واجرای طرح های کشاورزی، صنعتی، فرهنگی، بهداشتی، نیز وظیفه اینان می باشد.
ج) قوه قضائیه - این قوه مخصوص فقها وتعیین آن بعهده رئیس دولت می باشد ووظیفه اش، عبارت از: قضاوت میان مردم، حل وفصل اختلاف های اشخاص حقیقی یا حقوقی است. باید تذکر داد، قوانین مدنی وشرعی در اسلام جدای از هم نیستند. بلکه مجموعه واحدی می باشند.
شکل حکومت
بعد از بررسی های فوق، لازم است شکل حکومت اسلامی روشن گردد(۵۵). حکومت اسلامی، حکومتش است قانونی که تنها قانون در آن حاکم است وهمه بخش های دیگر آن تنها مجریان قانون هستند.
در این حکومت، مردم بر حاکم وکارهای او نظارت شدید دارند وحتی چنانکه تاریخ نشان می دهد، گاه به عزل او نیز همت گماشته اند(۵۶). این وظیفه در همه امور قانون گذاری، اجرائی وقضائی وجود داشته واز متن اسلام یعنی امر به معروف ونهی از منکر(۵۷) ومسئولیت عمومی(۵۸)، سرچشمه می گیرد، وبالطبع:
۱) در این کار مردم از توسل به زود خودداری خواهند نمود.
۲) در صورت عدم نتیجه ارزش ملایم، از راههای سخت وانقلابی به این کار مبادرت می ورزند. البته با حد اقل زیان وخرابی ممکن.
در پایان این گفتار لازم است تذکر دهیم، دولت اسلامی، معنی بسیار وسیعی دارد وهمه سرزمینهائی را که ملت مسلمان در آن زندگی می کنند در بر می گیرد ومرزهای قراردادی آن را محدود نخواهد کرد. دولت اسلامی در هر جا تشکیل شود، باید همه ملت های مسلمان را از زیر بار ستم خارج نماید.
قیام برای برپایی حکومت
از جمله حقوقی که خدا بر بندگان واجب کرده: نصیحت یک دیگر در حد توانائی وتعاون ویاری هم دیگر در بپاداشتن حق در بین خود است. امام علی (ع)
مسلمانان باید در این زمان، یک دیگر را بر ای تشکیل دولت اسلامی فرا بخوانند. شیوه این دعوت دو گونه است:
الف) جنگ مسلحانه - با بکار بردن قدرت اسلحه، حکومت کفر را از پای در آورده وبجای آن حکومت اسلامی را جانشین نمایند. روشن است که در جریان کار باید کلیه موازین شرعی را رعایت نمود. وقبل از اقدام محیط را برای پذیرش آن آماده کرد.
ب) روش های تبلیغی - همچون دادن آگاهیهای سیاسی، پرورش فردی واجتماعی، که از راههای زیر امکان پذیر است:
۱) تاسیس مدارس در سطوح مختلف برای مرد وزن. وتدریس فرهنگ اصیل اسلامی در آنها. تا بدین ترتیب افرادی، متحرک وانقلابی تربیت شوند. جای تذکر نیست که مسئولین مدارس خود باید به تعلیم وتربیت اسلامی آگاهی کامل داشته باشند.
۲) انتشار نشریات - همچون روزنامه، هفته نامه، ماهنامه، و... با محتوای خلاق اسلامی، برای عموم یا گروهی از مردم.
۳) نشر کتاب - برای همه اقشار جامعه یا قشرهای خاص.
۴) کتابخانه ثابت وسیار - در روستا وشهر که انواع کتب اسلامی را داشته باشند.
۵) جمعیت های خیریه - برای تعاون وکمک به مستمندان وسرپرستی آنان.
۶) حزب سیاسی - در چهارچوب مقررات اسلامی.
آگاهی مردم، آنها را به مسئولیت درباره اسلام خواهد کشاند. واین مسئولیت جز با برپائی حکومت اسلامی بر آورده نخواهد شد. هر چند تبلیغات استعماری سالها دم از جدائی دین وسیاست زده اند ورنگ اسلامی را از احزاب گرفته اند، اما باید یادآور شد، از آنجا که حزب تشکیلات سیاسی است که بر طبق ایدئولوژی معین برای گرفتن قدرت فعالیت می کند(۵۹). حزب اسلامی هم می تواند وجود داشته باشد(۶۰). از طرف دیگر مبارزه سیاسی در قالب حزب یک روش است که خود جزء موضوعاء بوده واسلام تشخیص آن را به خود فرد، وا می گذارد. البته اگر در زمانی حکومت اسلامی وجود داشته باشد، تشکیل حزبی که با آن به مبارزه برخیزد وآن را از پای در آورد، حرام می باشد. چون در برخی موارد، در موضوع دعوت برای تشکیل حکومت، برخی، شرط عدم وجود خطر وزیان در این کار را پیش می کشند. باید توضیحی را در این خصوص بدهیم: در همه شیوه های دعوت، چه بصورت مسلحانه یا سیاسی، تبلیغی، خطرات فراوان در کمین انسان می باشد.
وحتی گاه تنها راه میان اعتراض به حکومت کفر، شهید دادن است. از آنجا که این دعوت خود نوعی امر به معروف ونهی از منکر است، باید دانست که این کار در زمان حکومت کفر، جز با قبول خطر میسر نخواهد بود(۶۱). وتاریخ مبارزات سیاسی نیز نشان دهنده آنست که برای بپاداشتن نظام حکومتی جدید راهی جز شهید دادن وجود ندارد. اشکال دیگری که در این خصوص مطرح می شود، اینست که در موضوع دعوت برای تشکیل حکومت اسلامی یکی از دو حالت زیر وجود دارد:
۱) بشر کنونی آمادگی پذیرش اسلام را دارد.
۲) بشر کنونی آمادگی کامل پذیرش اسلام را ندارد.
اگر انسانها دارای این آمادگی باشند، شرط ظهور امام مهدی (ع) فراهم بوده وآن حضرت ظهور خواهد کرد. واگر آمادگی وجود ندارد، دعوت برای تشکیل حکومت اسلامی اثری نخواهد بخشید. این اشکال از آنجا ناشی می شود که تفاوت میان حکومت امام مهدی (ع) وحکومت اسلامی در زمان غیبت را ندانسته اند.
حکومت امام، حکومتی جهانی است وبه همین خاطر به آمادگی واستقبال مردم جهان بستگی دارد. اما حکومت اسلامی زمان غیبت، جهانی نمی باشد. وروایات وعقلی در این خصوص دلیلی بدست نمی دهند. حتی یک فقیه هم در صورت فراهم بودن شرایط برپائی حکومت اسلامی، در وجوب آن تردید ندارد. ومسلم است که اگر مردم قدرت سیاسی را بدست گرفته وبرای جلوگیری از انحراف در دین از فقیه، خواستار حکومت برخود شدند، فقیه جز اجابت چاره ای نخواهد داشت. در روایات اسلامی، احادیثی وجود دارند که نوید به تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت وپیش از ظهور امام (ع) را می دهند، که نمونه ای از آنها چنین است:
۱) پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم): عده ای از شرق زمین خواهند آمد. که همراهشان پرچم های سیاه رنگ است. اینان خیر می خواهند ولی بدانها داده نمی شود. آن گاه می جنگند ویاری می شوند، تا بالاخره آنچه را می خواهند، بدانها داده می شود. ولی آن را نپذیرفته وبه مردی از اهل بیت من واگذار می کنند که دنیا را همان گونه که پر از ظلم وستم شده، از عدل وداد آکنده سازد. هر کس این زمان را درک کند، بایستی به سوی این ها بشتابد اگر چه بروی برف ویخ بلغزد.
۲) امام باقر (علیه السلام): گویا گروهی را می بینم که از شرق بپا می خیزند. حق را طلب می کنند ولی بدانها داده نمی شود، بار دیگر آن را طلب می کنند، باز هم داده نمی شود، وچون چنین می بینند، شمشیرهای خود را بر گردن های ایشان فرود می آورند. تا بالاخره آنچه می خواهند بدانها داده می شود. ولی آن را نمی پذیرند تا به صاحب شما (امام منتظر) واگذارند. کشته شدگان اینان شهید هستند.
بر پا داشتن این دولت یا شرط ظهور امام (ع) است یا زمینه را برای قیام آن حضرت، آماده می کند. خداوند ظهورش را به جلو اندازد وشهادت در رکاب او را نصیب ما گرداند. که اوست شنوای اجابت کننده. ربنا تقبل منا، انک انت السمیع - العلیم - قرآن کریم: پروردگارا، از ما بپذیر، که توئی شنوای دانا.


 

 

 

 

 

پاورقی:

-----------------

(۱) برای آگاهی بیشتر از نظرات مختلف به کتب: محاضرات فی تفسیر القرآن الکریم وحدیث المهدی والمهدویه وکتاب اعیان الشیعه مراجعه کنید.
(۲) البیانات ص ۱۱۶.
(۳) البیانات ص ۱۶۱.
(۴) چنانکه شیخ ناصیف در کتاب غایه المامول چنین کرده است.
(۵) البته یافتن چنین نتیجه ای، به بررسی احادیث نیاز دارد واین بررسی با در نظر گرفتن وجود شرایط در راوی حدیث است چون: مسلمان بودن، راستگو بودن ومعاصر بودن با کسی که از او روایت را نقل کرده است یا آنکه از راه نوشته به راوی قبل از خود دسترسی داشته باشد. همچنین در تدوین ونقل حدیث امانت او مورد پذیرش وقبول باشد.
(۶) سوره مریم - آیه ۱۲.
(۷) سوره مریم - آیه ۳۰.
(۸) خلفاء خصوصا در مورد شیعه وامامانشان، بخاطر سابقه طولانی وهمیشگی مبارزات سیاسی، واختناق بیشتری را معمول می داشتند. تقریبا همگی امامان در زندان یا تحت نظر ومراقبت شدید ماموران حکومتی، زندگی خویش را می گذراندند. خلفا از انواع روش ها برای خوار کردن شیعیان ورهبرانشان سود جسته اند وبسا که مردم را به جنگ علیه آنان تحریک می کردند. یا به بهانه های گوناگون سعی به خوار کردن وبی مقدار نمودن شیعه وامامانش در نزد مردم نموده اند. بعنوان نمونه، سخنان عبیدالله بن خاقان شاهد خوبی است، وی گفته است: من در سر من رای (سامراء) مردی همچون حسن بن علی بن محمد بن رضا (ع) ندیدیم ودر میان بنی هاشم مردی به وقار وآرامی وشرافت وبزرگی او نیافتم... روزی نزد پدرم نشسته بودم که خادم وارد شد وگفت: ابومحمد بن رضا پشت در است. پدرم به صدای بلند گفت: به او اجازه ورود دهید. من از اینکه خادمین در مقابل پدرم نام فردی را با کنیه بردند، شگفت زده گشتم، چرا که در حضور او فقط نام خلیفه یا ولی عهد با کنیه برده می گشت. چون ابومحمد وارد شد، او را جوانی گندم گون نیکو قامت وزیبا روی وبا عظمت یافتم. پدرم برخاست به استقبالش رفت واو را در آغوش گرفت وچهره وسینه وشانه هایش را بوسید ودست او را گرفت وبر جایگاه خود نشاند وخود در کنارش نشست. من هرگز ندیده بودم که او با شخصی چنین برخورد نماید. پدرم به سخن مشغول شد، به چهره ابومحمد می نگریست، حرف می زد ودر میان صحبت بارها می گفت: پدر ومادرم فدای تو باد. در همین هنگام به پدرم خبر دادند که برادر معتمد، خلیفه عباسی، به دیدار او آمده است. پدرم فرمان داد پرده ای کشیده واو را از پشت پرده از خانه خارج کنند تا موفق او را نبیند. آن گاه او را در آغوش گرفت وبدرقه کرد. من که بسیار به شگفت آمده بودم به خدمتکاران گفتم: این مرد که بود؟ چرا به او این چنین احترام نمودید؟ گفتند: مردی علوی است بنام حسن بن علی وبه فرزند رضا معروف است. تعجبم افزون شد. تا انکه پس از نماز شامگاهی که پدرم به کارهایش میرسید، پیش او رفتم واز آن مرد علوی پرسیدم. جواب داد: او امام رافضی هاست. نامش حسن بن علی ومعروف به فرزند رضا می باشد. بعد از سکوت ادامه داد: اگر خلافت از دست بنی عباس خارج شد از بنی هاشم کسی جز این مرد شایسته آن نیست چرا که فضل وپاکی وزهد وبندگی وخوشخوئی او، بی نظیر است. پدرش نیز چنین بود. از آن پس از هر که درباره او پرسیدم، جز به بزرگی او را یاد نکردند. پس مقامش نزدم افزون شد چرا که دیدم دوست ودشمن، هر دو از او به نیکی وتحسین نام می برند. ارشاد شیخ مفید.
(۹) محمد تقی حکیم.
(۱۰) اسماعیل صدر.
(۱۱) م. ن.
(۱۲) نجم الدین شریف عسکری، علی ووصیت.
(۱۳) صدر الدین صدر. مضمون در روایت نخست در کتب شیعه وسنی به حد تواتر رسیده است. برخی تعداد نقل های آن را در نزد اهل سنت، ۲۷۱ بار شماره کرده اند. اسماعیل صدر.
(۱۴) امام صادق در تشابه میلاد امام عصر (ع) با تولد حضرت موسی (ع) چنین می گوید: هنگامیکه فرعون بر زوال پادشاهی خود بدست موسی، آگاه گردید، امر کرد تا کاهنان حاضر شوند وچون آنان نسب موسی را از بنی اسرائیل دانستند، بیست هزار نوزاد را کشت. ولی خداوند موسی را از توطئه فرعون حفظ کرد. به همین ترتیب آن گاه که بنی امیه وبنی عباس دانستند که نابودی حاکمیت جابرین آنها به دست قائم ماست. دشمنی ما را در دل گرفتند وشمشیرهاشان را در کشتن خاندان رسول خدا، بکار انداختند. به این امید که قائم ما را یافته ونابودش سازند. ولی خداوند، امر خود را بر ستمکاران روشن وآشکار ننمی کند، تا اینکه نور خود را کامل نماید. اگرچه مشرکین را خوش نیاید. منتخب الاثر، صافی ص ۳۵۹ - ۳۶۰.
(۱۵) الدارقطنی می گوید: این حدیث غریب است. وتنها محمد بن ولید غلام بنی هاشم نقل کرده است... ومحمد بن ولید متهم به دروغگوئی است. ابن عدی می گوید: وی حدیث جعل می کرد. ابوعروبه نقل می کند که وی کذاب است. المناوی نیز در کتاب الفیض این حدیث را، به نقل از ابن جوزی جعلی می داند وآوردن آن توسط سیوطی در کتاب الجامع الصغیر را غلط می شمارد، همچنین این روایت با سخن پیامبر که فرمود: مهدی از خاندان من واز فرزندان فاطمه است مخالفت دارد. (حدیث اخیر را ابوداود، ابن ماجه، حاکم وابوعمرو الدانی در کتاب السنن الوارده فی الفتن نقل می کند. سند این روایت بسیار خوب ورجال آن همگی مورد اعتماد هستند.
(۱۶) البانی، این حدیث را جعلی می شمارد. وابن جوزی در کتاب احادیث جعلی آن را ذکر کرده وگفته است راوی آن هرزه گو می باشد.
(۱۷) البانی درباره این روایت می گوید: حدیث جعلی است لاهز بن جعفر، راوی این حدیث فردی متهم به بدکاری است. ابن عدی درباره اش می گوید: بغدادی وناشناخته است وجملات زشتی را به افراد مورد اعتماد نسبت می داد.
(۱۸) مودودی ص ۱۶۱ - می گوید: چون این حدیث از پرچمهای سیاه که از جانب خراسان می آیند سخن می گوید، روشن است که ساخته عباسیان باشد. چرا رنگ سیاه، شعار وعلامت عباسیان بود وابومسلم که حکومت عباسی را بنیان نهاد دارای پرچم های سیاه بود.
(۱۹) مطابق این احادیث مهدی، مروج دین اسلام بوده وآن را به واقعیات اصلی خود بر می گرداند... واین کار پیامبر گونه را، امر جدید خوانده اند. چنانکه در دعای عهد می خواهیم: ومجددا لما عطل من احکام کنابک وحیات بخش وتجدید کننده آنچه از قوانین کتابت، دیگر مورد عمل قرار نمی گیرد.
(۲۰) سید صدر الدین - ص ۱۹۱.
(۲۱) علاوه بر این احادیث باید یادآور شد که مسئله امام مهدی (ع) از مسائل مربوط به غیبت است. همچون مسئله معاد وباورداشتن آن تنها از طریق اثبات امکان عقلی آن وتایید نقلی، کافی است. توضیح دیگر آنکه روایات فوق، از جانب شیعه وسنی وبحد تواتر روایت شده اند.
(۲۲) سوره عنکبوت آیه ۱۴.
(۲۳) قرآن در بیان امامت حضرت ابراهیم چنین می گوید: آنگاه که خدا ابراهیم را با کلماتی آزمایش کرد. پس او آنها را به انجام رسانید. وخدا فرمود من ترا برای مردم امام وپیشوا قرار دادم. گفت از فرزند من چطور؟ خدا فرمود: عهد من به ستمکاران نمی رسد. از این رو عهد امامت به فرزندان ابراهیم آنها که دامنشان را به هیچ ظلمی نیالوده باشند، خواهد رسید. بقره آیه ۲۴.
(۲۴) توبه - آیه ۳۳.
(۲۵) مجله آیا انسان در دنیا جاودان خواهد بود، شماره ۵۹ را بخوانید.
(۲۶) روزنامه الثوره البغدادیه ش ۷۸۵.
(۲۷) در اصطلاح مسائل موضوعه، مسائلی هستند که احکام بر آنها مترتب می شوند وتشخیص آنها با عرف است نه شرع. مثلا در حکم: شراب حرام است. تشخیص شراب با عرف است.
(۲۸) علی بن ابراهیم، مفسر مشهور منظور از ذکر را در این آیه تمام کتب آسمانی می داند. مترجم.
(۲۹) همه مشرکین را بکشید، آن گونه که همه شما را می کشند.
(۳۰) آنان را بکشید، تا فتنه ای نماند ودین از آن خدا باشد.
(۳۱) آنچه در آسمان وزمین است، چه از روی اختیار وچه اجبار تسلیم اویند.
(۳۲) منتخب الاثر - لطف الله صافی گلپایگانی.
(۳۳) مقدار حدود معین است (مانند هشتاد ضربه تازیانه برای خوردن شراب) ولی میزان تعزیزات به نظر حاکم شرع وقاضی بستگی دارد.
(۳۴) مفاتیح الشرایع باب امر به معروف ونهی از منکر.
(۳۵) جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام.
(۳۶) البدر الزاهر فی صلاه الجمعه والمسافر.
(۳۷) مختلف الشیعه فی احکام الشریعه.
(۳۸) مسالک الافهام الی شرح شرایع الاسلام.
(۳۹) بعضی می گویند که برخی فقهاء قدیم، چون ابن زهره حلبی وابن ادریس حلی، معتقد به عدم وجوب برپائی احکام در زمان غیبت هستند. حال آن که بنا به سخنان صاحب جواهر، چنین نیست، چرا که وی می گوید: سخنی از ابن ادریس درباره اجماع دیده ام که در آن از امکان جایگزینی فقیه، بجای ائمه معصومین گفته است... همچنین در کتاب السرائر، ابن ادریس می گوید:... شیعه وهمه مسلمانان اجماع دارند که اقامه حدود، فقط از جانب ائمه معصومین وحکامی که از جانب آن بزرگواران باشند، جایز است. ومخاطب خدا در اجرای حدود، اینانند. بنابر این، این فقها نیز به اصل برپائی احکام در زمان غیبت، توسط فقها عقیده دارند. وجای تردید در اینکه عده ای این اصل را قبول ندارند، نمی ماند. البته گاه بعلت عدم وجود قدرت سیاسی برای این کار ممکن است وجوب آن در آن زمان خاص برداشته شود. ولی اصل واجب بودن حکومت اسلامی در زمان غیبت هیچ گاه قابل انکار نیست. علاوه بر این، چون مسئله فوق از ضروریات دین است، نمیبایست فقهاء آن را منکر شده باشند. چرا که انکار آن مساوی خضوع در برابر کفار وحرام است.
(۴۰) متن سوال وجواب ها نزد مولف موجود است.
(۴۱) المیزان - علامه طباطبائی.
(۴۲) اطیعوا الله واطیعوا الرسول خدا وپیامبر را اطاعت کنید. تغابن - ۱۲. ۲- لتحکم بین الناس بما اراک الله باید بدانچه خدا بتو نمایاند بین مردم داوری کنی. نساء - ۱۰۵. ۳- النبی اولی بالمومنین من انفسهم پیامبر نسبت به مومنان از خودشان برتر است. احزاب - ۶. ۴ - قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحبکم الله بگو اگر خدا را دوست دارید مرا پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست داشته باشد آل عمران - ۳۱. ۵ - لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه براستی که در روش رسول خدا برای شما سرمشقی نیکو وجود دارد. احزاب - ۲۱.
(۴۳) این مسئله در فقه استدلالی مطرح بوده واصل وفرع آن به استدلال کشیده می شود.
(۴۴) آقای بروجردی می فرمایند: اموری در اجتماع وجود دارد که انسان بطور فردی نمی تواند آنها را بر آورد. این مسائل آنهاست که حفظ نظام اجتماع بدان وابسته است: مانند قضاوت، سرپرستی گمشدگان وآنها که دستشان از جامعه کوتاه است، تعیین مصرف اموال بی صاحب ومجهول المالک، حفظ انتظامات داخلی، حفاظت مرزها، امر به جهاد ودفاع در هنگام هجوم دشمنان ودیگر مسائلی که مربوط به اداره سیاست کشور است. این امور را تنها حاکم می تواند بعهده بگیرد.
(۴۵) به کتاب جواهر رجوع شود.
(۴۶) کتاب امر به معروف ونهی از منکر.
(۴۷) وسائل الشیعه - شیخ حر عاملی کتاب قضاء.
(۴۸) نهج الفقاهه حکیم ج ۱ ص ۳۰۰.
(۴۹) نهج الفقاهه حکیم.
(۵۰) جواهر.
(۵۱) جواهر.
(۵۲) حکم وموضوع دو اصطلاح فقهی هستند. حکم مانند این عبارت است: شراب حرام است که توسط شرع تعیین می شود. اما تشخیص اینکه، فلان مایعی که در ظرفی جا دارد، شراب می باشد یا نه، یافتن موضوع است که با خود شخص می باشد نه شرع.
(۵۳) حکم وموضوع دو اصطلاح فقهی هستند. حکم مانند این عبارت است: شراب حرام است که توسط شرع تعیین می شود. اما تشخیص اینکه، فلان مایعی که در ظرفی جا دارد، شراب می باشد یا نه، یافتن موضوع است که با خود شخص می باشد نه شرع.
(۵۴) در این راه، باید موضوعات که همان وسائل وروش ها هستند، با توجه به احکام، مورد بررسی وپذیرش یا رد، قرار بگیرند.
(۵۵) چون از حکومت اسلامی، به حکومت خدا بر مردم، تعبیر شده است می باید این نکته را روشن کرد که این نوع حکومت از حکومت هائی چون حکومت فراعنه که آن نیز با قالب خدا بر مردم تجلی میکرد، فرق گذاشته شود. چرا که در حکومتهائی چون فراعنه، اراده یک فرد بعنوان خدا ویا نماینده او بر همه چیز مردم مسلط بود. اما در حکومت اسلامی اراده فرد مطرح نیست بلکه تنها قانون خدا حکومت می کند. یعنی حکومت قانون خدا بر مردم است. چنانکه قرآن می گوید: لتحکم بین الناس بما اراک الله. تا در میان مردم آن چنان که خدا ترا آموخت، حکم نمائی. سناء - ۱۰۵.
(۵۶) کتاب تنبیه الامه وتنزیه الملا میرزای نائینی.
(۵۷) والمومنون والمومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف وینهون عن المنکر. توبه-۷۲.
(۵۸) کلکم راع وکلکم مسئول عن رعیته، همه شما چوپانید وهمه مسئول رمه خویشند.
(۵۹) القانون والسیاسه - لغت.
(۶۰) آیه: ومن یتول الله ورسوله والذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون. هر که خدا وپیامبرش را یار وسرپرست گیرد (بداند که) حزب الله، غلبه وپیروزی می یابد. نشان دهنده آن است که ایدئولوژی اسلامی می تواند، منشا تشکیل حزب گردد. وپیروزی حزب الله مسلما چیزی جز نتیجه مبارزات آن نیست.
(۶۱) در این خصوص مرحوم آیت الله حکیم، در طی سوال وجوابی نظر خود را بیان داشته اند: سوال: در رساله عملی شما در قسمت امر به معروف ونهی از منکر، آمده است: از شرایط امر به معروف ونهی از منکر آنست که زیان جانی مالی ویا آبروئی نداشته باشد. ما برخی مومنین را دیده ایم که در راه امر به معروف ونهی از منکر، از این لحاظ ضررهای فراوانی دیده اند. آیا عمل ایشان صحیح است. جواب: شرایطی که در این باره ذکر کرده ایم درباره منکرات متعارف همچون، شراب خواری وترک نماز و... می باشد. یعنی مسائلی که اساس اسلام نیستند. اما منکراتی که به اساس دین صدمه می زنند با نبرد وفدا کردن جان، جلوگیری شوند. چنانکه در بسیاری مکانها وزمانها، برای حفظ دین، جهاد واجب شده است. فقهاء دیگر نیز که ایمنی از خطر را شرط میدانند، اگر فدا شدن منجر به تحقق واجب گردد این شرط را، صحیح نمی دانند.

دانلودها دانلودها:
رتبه رتبه:
  ۲ / ۵.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم