صفحه اصلى » مقاله هاى مهدوى » (۲۵۵) مقدمات ظهور
مقاله هاى مهدوى

مقاله ها (۲۵۵) مقدمات ظهور

بخش بخش: مقاله هاى مهدوى الشخص نویسنده: سید مجتبی فلاح تاريخ تاريخ: ۱ / ۷ / ۱۳۹۶ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۳۰۸۷ نظرات نظرات: ۰

مقدمات ظهور

سید مجتبی فلاح

فصلنامه انتظار - شماره ۷

اشاره

نویسنده در مقاله مقدمات ظهور سعی کرده با استمداد از آیات وروایات وسنت های الهی حاکم بر هستی، گامی در راستای این که هواداران جبهه ی حق در عین امیدواری ودل دادگی به بشارت های پیروزی حق علیه باطل باید حرکتی در جهت فراهم آوردن وزمینه سازی آن روز موعود داشته باشند، به موارد ذیل پرداخته است:
– انقلاب از طرق طبیعی – ضرورت مقدمات – فراهم بودن زمینه های اجتماعی – دو نمونه حکومت رسول خدا وحضرت علی(ع) – وجود یاران کارآمد.
مقدّمات ظهور
هرگز آنقدر ندارم که شوم مِسکینت این شرف بس که به مسکین درت مِسکینم
«اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم»!
دنیا، میدان تنازع حق وباطل، وسرای پیروزی ها وشکست های گذرای این دو جبهه بوده وخواهد بود: (وتلک الا یّام نُداوِلُها بین النّاس)؛ این روزگار [گاهی فتح وغلبه، گاهی شکست ومغلوبیّت] را ما میان خلایق می گردانیم.۱
آن چه در این میان، امید بخشِ دل خسته ی مؤ منان است، فرجام گرم وشیرینی است که قرآن کریم برای این درگیری نوید داده است: (اِنّ الذین یُحادّونَ اللهَ ورَسولَهُ اولائک فی الا ذلّین کتب اللهُ لاَغلِبَن انا ورُسُلی) کسانی که با خدا ورسول اش مخالفت می کنند، آنان در پَست ترین مرتبه ی ذلّت اند. خداوند، چنین حتم گردانید که البته من وفرستادگان ام، [بر دشمنان] غالب می شویم.۲
زبانِ «کتب الله...»، نشانه ی اراده ی حتمی خدا است.
گویا، مسیر سربلندی وغلبه ی حق وتحقّق آن فرجام روشن، تنها از راه آن میدان درگیری ونزاع می گذرد. که در آیه دیگری چنین آمده است: (بَل نَقذِفُ بالحقّ علی الباطِل فَیَدمِغُهُ فاِذا هو زاهقٌ)۳؛ بلکه ما، همیشه، حق را بر باطل پیروز می گردانیم تا باطل را محو ونابود سازد.
در این باره، آن چه حایز اهمّیّت است، این است که «آیا نوید چنین فرجام زیبایی، کُشنده ی مسئولیّت های انسانی وتاریخی پیروان حق خواهد بود. ویا این که هواداران جبهه ی حق، در عین امیدواری ودل دادگی به این قبیل بشارت ها، باید حرکتی هماهنگ با قانون ها وسنّت های حاکم بر هستی، در جهتِ فراهم آوردن وزمینه سازی آن روز موعود داشته باشند؟». این جا است که ضرورت بحث از، عوامل، مقدمات وزمینه های ظهور، آشکار می شود وآدمی را در پی کنکاش از آن ها وادار می سازد.
مقدمات ظهور، نوشتاری است که سعی کرده با استمداد از آیات وروایات وسنّت های الهی حاکم بر هستی، گامی در این جهت بردارد.

فصل یکم – کلّیات

الف) تعریف:
واژه ی «مقدمات»، که جمعِ «مقدمه» می باشد، در لغت عبارت است از «اموری که برای شروع در امری لازم هستند»،۴ ودر اصطلاح، «مقدمات ظهور» به اموری گفته می شود که وجود آنها پیش از ظهورِ منجی موعود، حضرت حجه بن الحسن العسکری (علیهما السلام)، بایسته است؛ چرا که با فراهم آمدن این مقدمات، مقتضیات ظهور فراهم گشته وموانعِ آن برطرف می گردد.
گفتنی است عرصه ی پژوهش در نوشته ی حاضر، در دایره ی فرهنگ لغات عربی رقم خورده است، بر همین اساس باید دانست که واژگان ذیل در بردارنده ی معنای مورد نظر می باشند:
۱- وطاء؛ که در بردارنده ی معنای هموار سازی است. وعبارتِ «وَطاءَ الشیءَ» به معنای «آن چیز را آماده ومهیّا ساخت»۵ آمده ودر حدیث نیز چنین آمده است: «یخرج [اُ]ناس من المشرق فَیُوطِّئونَ للمهدی یعنی سلطانه»۶ (از مشرق زمین مردانی خروج می کنند وبرای حضرت مهدی(علیه السّلام)، حکومتش را آماده می سازند)
۲- مهد؛ که در بردارنده ی معنای آماده سازی است، وعبارت «مَهدتُ الا مر» یعنی «آن کار را آماده کردم»۷، چنان که این آیه شریفه می فرماید: «مَن عمل صالحاً فلا نفسهم یَمهدون»۸ (آنها که کار شایسته انجام می دهند، سود خود را آماده می سازند).
۳- هیء: که متضمن معنایِ، اصلاح وبرطرف کردن نواقص، حاضر نمودن، وفراهم سازی است. همانطور که در آیه شریفه آمده: «فقالوا ربّنا آتنا من لدنک رحمه وهیّیء لنا مِن اءمرِنا رَشَداً» (و گفتند: پروردگارا ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن وراه نجاتی برای ما فراهم ساز).۹
ب) انقلابی از طرق عادی (طبیعی)
یکی از مطالب مهمّی که در میان آیات نورانی قرآن، بارها، مورد تصریح قرار گرفته، مسئله ی «قانون های حاکم بر جهان هستی وتاریخ وجامعه» است.
طبق آیات فروانی، تاریخ بشر وسرنوشت انسان ها در دایره ی نظام خاصّی رقم می خورد که در آن، هرگونه دگرگونی وانقلابی، تابعِ یک سلسله قوانین مشخّص ومعیّنی است که به اراده ی خداوند برای تدبیر جهان به اجرا در آمده است. در تعابیر قرآنی، از آن ها، با عنوان «سنّت های الهی» یاد شده است.۱۰
شاید بتوان یکی از این سنّت ها را «سنّتِ دریافت پاداش به اندازه ی تلاش وکوشش» نامید. طبق این سنّت، بهره مندی از نعمت های الهی به میزان سعی وتلاش آدمی بستگی دارد واین انسان ست که در پرتو اختیار، با عملِ خویش، یا جامعه را به پیش می برد وتاریخ را تکامل می بخشد ویا به خاطر سستی وعدم تلاش، قابلیّت دریافت نعمت های الهی را از دست می دهد ودر سرازیری سقوط قرار می گیرد. قرآن کریم، در رابطه با این سنّت، چنین می فرماید: (وَان لیسَ للاِنسانِ اِلاّ ما سَعی وان سَعیَهُ سوفَ یُری ثم یُج زاهُ الجَزاءَ الاو فی)۱۱؛ (برای انسان، بهره ای جز سعی وکوشش او نیست، وتلاش او، به زودی، دیده می شود سپس به او جزای کافی داده خواهد شد). بنابراین، اعطای نعمت های الهی، اعم از مادّی یا معنوی، در زندگی دنیا ویا در سرای آخرت، بسته به چگونگی تلاش وکوشش انسان است. این، قانونی است که برای تمامی امّت ها، یک سان است وهیچ قومی از این قانون استثنا نشده است.
البته باید در نظر داشت که در کنار این سنّت، قانونِ امداد رسانی وتأییدات غیبی خداوند که در مواقع لزوم برای یاریِ انسان های پاک ومصلح به اجرا در می آید، تحت الشعاع واقع نمی شود، بلکه هر گاه ایشان به وظایف خویش در قبال تکالیف الهی عمل کنند، آن سنّت نیز به اجرا در خواهد آمد. خداوند متعال، در آیه ی هفتم سوره ی محمّد (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) می فرماید: (یا اَیُّها الذین ءامنُوا اِن تَنصرُوا اللهَ یَنصُر کم ویثبّت اقدامکم)؛ (ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر [آیین] خدا را یاری کنید، شما را یاری می کند وگام هایتان را استوار می دارد.)
در این آیه ی شریف، خداوند متعال، مرحله ی فعلیّت رسیدنِ سنّتِ نصرت ویاری مؤ منان را مشروط به انجام دادن وظیفه ی ایشان – که همان نصرت دین خدا وتحمّل سختی ها است – کرده است.
بنابراین، یک انسان مؤ من، در عین حال که معتقد به امدادهای غیبی ویاری رسانی خداوند متعال است، هیچ گاه این مطلب اساسی را فراموش نمی کند که جهان هستی، عالم اسباب ومسبّبات است وانسان برای رسیدن به مقصود خویش باید کمر همّت را ببندد واز طریقی که سنّت الهی است، مطلوب خویش را به دست آورد. امام صادق (علیه السّلام) در این باره می فرماید: «ابی الله ان یجری الا شیاءَ اِلاّ بأسبابٍ۱۲؛ اراده ی خداوند، چنین تعلّق گرفته که هیچ چیزی جز بواسطه ی اسباب اش محقق نشود».
بر همین اساس، شکستن شوکت متجاوزان واز بین بردن صاحبان ستم وگمراهی، محو کردن شبکه های دروغ پراکنی وانحراف وویران ساختن مراکز بی دینی وبیدادگری، هدفی است که جز با پیمودن مسیری که قانون حاکم بر هستی پیش روی انسان های شایسته قرار داده، ممکن نخواهد بود.
این قانون، همان فراهم کردن اسباب وشرایط پیروزی حق بر باطل است که به تحقیق، مسیری است آکنده از سختی ها ودشواری ها. در روایتی از امام باقر (علیه السّلام) چنین رسیده است:
«... لیس مِنّا اهلَ البیت احدٌ یَدفعُ ضَیماً ولا یَدعوا اِلَی حق اِلاّ صَرَعتهُ البلّیه...؛۱۳ کسی از ما خاندان نیست که به دفع ستم یا فراخواندن به سوی حقّی برخیزد، مگر این که گرفتاری دامن گیرش می شود».
بنابراین، همان طور که حاکمانِ ستم پیشه ی دنیا، از ابتدای تاریخ تا کنون واز اینک تا هنگام برپایی حکومت عدالت پیشه ی حضرت مهدی (علیه السّلام) با ابزار معمولی واز مسیر طبیعیِ حوادث (رویدادهای) روزگار، به قدرت رسیده اند وتازیانه ی ستم های پنهان وآشکار خویش را بر گُرده ی انسان های پاک سیرت فرود آورده اند،۱۴ سقوط ونابودی وذلّت آنان به دست حضرت مهدی موعود (علیه السّلام) نیز با ابزار ووسایل موجود در عالم هستی صورت خواهد گرفت.
آخرین فرستاده ی خدا، پیامبر گرامی اسلام (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) برای برپایی وتأسیس حکومت اسلامی خویش، همین مسیر را پیمود وبا تلاش وکوشش، مشکلات وسختی ها را پشت سر نهاد وعزّت بندگان شایسته ی خدا را به ارمغان آورد. این، نکته ای است که امام باقر (علیه السّلام) در بخشی از سخنان خود به بشیر نبّال متذکّر آن می شوند. بشیر می گوید:
... لمّا قدمتُ المدینه، قلتُ لا بی جعفر (علیه السّلام): «اًنهم یقولون اًن المهدی لوقام لاستقامَت لَهُ الاُمورُ عفواً، ولایُهریق محجمه دمٍ.». فقال: «کلاّ ! والذی نفسی بیده! لواستقامت لاِ ِ حدٍ عفواً، لاستقامت لرسول الله (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) حین اُدمیت رباعیتُه، وشُج فی وجهِهِ! کلاّ! والذی نفسی بیده! حتّی نمسَح نحن وانتم العرق والعلق، ثم مسح جبهتَه».۱۵
هنگامی که به مدینه رسیدم، به امام باقر (علیه السّلام) عرض کردم: «آنان می گویند: “هنگامی که مهدی (علیه السّلام) قیام کند، کارها، به خودی خود، برای او سامان می گیرد وحتّی به اندازه ی حجامتی هم خون نمی ریزد”.». حضرت فرمود: «هرگز چنین نیست! سوگند به آن که جان ام به دست او است! اگر قرار بود کارها برای کسی به خودی خود سامان بگیرد، هر آینه، برای رسول خدا سامان می گرفت، در آن روز که دندان هایش شکست وصورت اش مجروح گشت! نه! قسم به آن که جان ام به دست او است! چنین نخواهد شد تا آن که ما وشما، عرق وخون را از چهره ی خود پاک کنیم.»، سپس به پیشانی خود دست کشید.
البتّه باید توجّه داشت که آن چه در این روایت شریف مورد اشاره قرار گرفته، گوشه ای از سختی ها ومشقّاتی است که یاوران امام زمان (علیه السّلام) باید به جان بخرند؛ چرا که سنّت جاری بر عالم هستی چنین اقتضا می کند که هدف، هر قدر بزرگ تر وبا ارزش تر باشد، رسیدن به آن نیز سخت تر ومشکل تر خواهد بود وآدمی به اندازه ای که تلاش کند، نتیجه برداشت می کند. اگر قرار باشد که انسان های صالح، به دنبال برپایی حکومت عدلی – که ولایت الهی را در سرتاسر جهان محقق سازد – باشند، باید به اندازه ی این هدف والا نیز تلاش کنند وسختی ها را هموار کنند؛ چرا که بدون شک، حکومتی با چنین آرمان بلند، آن هم در گستره ی جهان، به آسانی شکل نمی گیرد؛ زیرا، پر واضح است که حاکمان جهان خواری که زیر سایه ی سرپرستی شیطان، در طول تاریخ، ظلم ها وبیدادگری های خود را در پهنه ی زمین به اجرا در آوردند، در راه پایداری واستمرار تشکیلات شیطانی خویش، از هیچ کوششی دریغ نکنند ودر برابر برپا کنندگان حکومت الهی به مخالفت برخواهند خاست وبا ایشان به ستیز می پردازند، آن هم در موقعیّتی که شبکه ی بیدادگری متمردان ومستکبران دنیا، هر چه به زمان قیام امام عصر (علیه السّلام) نزدیک تر می شود، گسترده تر وقوی تر می گردد.
از سوی دیگر نیز هدف وآرمان لشکریان امام زمان (علیه السلام) به مراتب بزرگ تر از هدفِ اطرافیانِ پیامبر اکرم (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) است؛ چرا که انقلاب حضرت مهدی (علیه السلام) در ادامه ی همه ی انقلاب های انبیا است وتحقّق کامل همه ی آرمان ها، نویدها، وبشارت های آنان خواهد بود.
در حدیثی از امام باقر (علیه السّلام) این نکته ی حایز اهمّیّت، چنین مورد اشاره قرار گرفته است:
«عن ابی حمزه الثمالی، قال: سمعتُ ابا جعفر (علیه السّلام) یقول: «اِنّ صاحب هذا الا مر لوقد ظَهَر لَقِیَ مِن الناسِ مثلَ ما لقی رسولُ اللهِ (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) واکثر.»۱۶؛
ابوحمزه ثمالی می گوید: از امام باقر (علیه السّلام) شنیدم که می فرمود: «همانا، هنگامی که صاحب این امر [حضرت مهدی (علیه السّلام)] ظهور کند، از جانب مردم؛ با همان چیزی روبه رو می شود که رسول خدا روبه رو شد، بلکه ناملایماتی را که او می بیند بیش تر است».
افزون بر این، باید دانست که تحمل این ناگواری ها، برای کسانی که می خواهند در دولت حضرت امام مهدی (علیه السّلام) از جمله ی یاران نزدیک آن حضرت باشند، شبانه روزی وبه طور مستمر خواهد بود واین طور نیست که فقط در ابتدای نبرد با ستمگران وخون خواران جهان، مدّتی سختی بکشند وبعد از استقرار حکومت، در خوشی ونعمت به سر برند.
در حدیثی از امام صادق (علیه السّلام) چنین وارد شده است:
... عن مفضل بن عمر، قال: کنتُ عند ابی عبدالله (علیه السّلام) بالطّواف فَنَظَر اِلیَّ وقال لی: «یا مفضّل! مالی اراک مهموماً متغیِّر اللون؟».
قال: قلتُ له: «جعلتُ فداک! نظری اِلی بنی عباس وما فی ایدیهم من هذا المُلک والسلطان والجبروت، فلوکان ذالک لکم لکُنّا فیه معکم». فقال: یا مفضّل! اما لوکانَ ذالک لم یکن اِلاّ سیاسه اللیل وسَباحه النهار، واکلُ الجشب ولبس الخشن شبه امیرالمؤ منین (علیه السّلام)، واِلاّ فالنّار...۱۷!»؛
مفضل می گوید: هنگام طواف نزد امام صادق (علیه السّلام) بودم که آن حضرت نگاهی به من کرد وفرمود: ای مفضّل چه شده تو را غمزده ورنگ پریده می بینم؟ مفضل می گوید: عرض کردم: «فدایت شوم! در فکر بنی عباس وآن چه از پادشاهی وسلطنت وبزرگی در اختیار آنان است، بودم. می اندیشیدم که اگر آن ها در اختیار شما بود ما نیز در آن با شما شریک بودیم.». در این هنگام حضرت فرمود: «ای مفضّل! آگاه باش که اگر ما در چنین موقعیتی بودیم، نمی بود مگر بیداری شب وتلاش ورفت آمد روز، وخوردن غذای غیر مرغوب وپوشیدن لباس خشن، درست همانند امیرالمؤ منین [علی] (علیه السّلام)، ودر غیر این صورت به آتش عقوبت می شدیم».
در بیان دیگری از امام رضا (علیه السّلام) این طور رسیده است:
عن معمّر بن خلاّ د قال: ذکر القائم (علیه السّلام) عند ابی الحسن الرضا (علیه السّلام) فقال: «انتم الیوم ارخی بالاًمنکم یومئذٍ.». قالوا: «کیف؟».
قال: «لو قد خرج قائمنا (علیه السّلام) لم یکن الاّ العَلَق والعرق، والنوم علی السُّروج...۱۸»؛ معمر بن خلاد می گوید: در مجلس امام رضا (علیه السّلام) از امام قائم (علیه السّلام) یادی به میان آمد، آن حضرت فرمود: «شما، امروز [که امام تان قیام نکرده وحکومت را به دست نگرفته] در آسودگی وآسایش بیش تری نسبت به آن روز [که امام تان قیام می کند] قرار دارید.». از آن حضرت پرسیدند: «چه طور چنین است». فرمود: «هنگامی که قائم ما [اهل بیت] خروج کند، چیزی جز عرق ریختن وخون بسته شده ای [که از سختی کار بر پوست دست وصورت ظاهر می شود] ونیز خواب واستراحت بر روی مرکب ها نخواهد بود.».
بنابراین، جای دارد کسانی که در انتظار فرا رسیدن روزگار رهایی از چنگال زورگویان خون آشام وخوار کنندگان انسانیّت هستند، با بصیرتی تمام، دیده به راه آینده ای زیبا وروشن داشته باشند وبا نور حاصل از این بصیرت، زیستن خویش را تکامل بخشیده وزندگی خود را مهیّای درک آن زمان سازند؛ چرا که حکومت سربلند دولت حضرت مهدی (علیه السّلام) نیز باید منزل ها ومراحلی را که قوانین وسنّت های الهی برای نظام آفرینش قرار داده است، طی کند، هر چند که در تمامی این مراحل، انقلاب وحکومت امام عصر (علیه السّلام) توام با تأییدات غیبی نیز خواهد بود، همان طور که این امدادهای الهی برای امّت های پیشین که همسو با دین خدا حرکت می کردند نیز بوده است.۱۹
ج) ضرورت:
با این که اساسی ترین وظیفه انبیاء واولیاء وحجت های الهی را، هدایت جامعه ی بشری به سوی کمال مقصود ورهایی از منجلاب پست حیوانی ونجات از چنگال حاکمانِ ستم پیشه ی شیطان مدار، باید ارزیابی کرد ویکی از مهم ترین راه های رسیدن وپیش رفت در جهت نیل به آن را از طریق به دست گرفتن زمام امور جامعه باید دانست، امّا باز هم مشاهده می شود که وقتی برای برخی از امامان معصوم(علیهم السلام) مسأله ی عهده داری حاکمیت ظاهری بر مردم مطرح می شود، ایشان از پذیرش آن سر باز زده واز قبول آن امتناع می کنند؛ با دقّت در روایات وبررسی منابع تاریخی، به این نکته می توان پی برد که یکی از اساسی ترین وعمده ترین علتهای عدم پذیرش حاکمیت وبه دست گیری زمام امور جامعه در برهه های خاصی از زمان توسط امامان از اهل بیت پیامبر(علیهم السلام)، عدم وجود زمینه ی مناسب بوده است؛ چرا که اقدام به تشکیل وبرپایی حکومت، پیش از فراهم آمدن زمینه های مناسب ومقدمات لا زم آن، ثمره ای جز برباد رفتن طرح ونقشه های سرّی وروبه رو شدن با شکست وناکامی را در پی نخواهد داشت که به دنبال آن از بین رفتنِ نخبگان نهضت، وقدرت وصلابت وهیبتِ بیشتر یافتنِ جبهه ی ستمگران نمایان می شود.
ایشان در برخی از روایات، اقدامِ پیش از موعِد وبدون ایجاد تمهیدات لازم را، به پرواز کردن جوجه ای نورس که هنوز پر وبال لازم جهت پریدن را پیدا نکرده، تشبیه نموده اند:
امام باقر (علیه السّلام) می فرماید: «مَثَلُ خروج القائِمِ مِنّا اهل البیت، کَخُروجِ رسول الله(صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم)، ومَثَل مَن خَرَج مِنّا اهل البیت قبل قیام القائِمِ، مَثَل فَرخٍ طارَ فَوَقَع مِن وَکرِهِ فَتلاعَبَت بِهِ الصبیان» (قیام قائم ما اهل بیت، همانند قیامِ رسول خدا (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) است [که آن حضرت بعد از انجام مقدمات لازم، از مردم یثرب پیمان بر ایجاد حکومت در مقابل مشرکان را گرفت] وآن کس که از ما خاندان، قبل از قیام قائم، به پا خیزد، بسان جوجه ای می ماند که [بدون داشتن بال پرواز] پرواز کند واز آشیانه ی خود فرو افتد ودر نتیجه دستخوشِ بازیچه ی کودکان گردد).۲۰
ودر همین راستا نیز روایاتی که شیعیان را از عجله وشتابزدگی در امر اهل بیت(علیهم السلام)، باز می دارند، مورد تحلیل قرارمی گیرند؛ چرا که تعجیل به معنای طلبِ پیش از موعد وقبل از فراهم آوری زمینه های لازم است که نتیجه اش ناکامی ودوری از هدف خواهد بود؛
عبدالرحمن بن کثیر می گوید: نزد امام صادق(علیه السّلام) بودم که مهزم اسدی به محضر حضرت شرف یاب شد وعرض کرد: جانم فدای شما باد! زمان این امری که در انتظارش هستید [قیام قائم (علیه السّلام)] چه وقت خواهد بود؟ به درستی که مدت آن طولانی گشت. حضرت در پاسخ فرمودند: «یا مهزم کذب الوقّاتون وهلک المستعجلون، ونَجا المُسلِّمون، واِلینا یصیرون» (ای مهزم! دروغ گفتند آنان که [برای امر ما] وقت تعیین نمودند، هلاک شدند آنان که عجله کردند، ونجات یافتند کسانی که خود را تسلیم کردند وبه سوی ما برگشتند).۲۱
آن چه گذشت به روشنی حکایت گر آن است که وجود زمینه برای اقدام جهتِ به دست گیری زمام جامعه ی بشری، از ضرورتی انکارناپذیر برخوردار بوده ودست زدن به هر گونه اقدام نابجایی ثمره ای جز ناکامی را به دنبال نخواهد داشت.
امّا در این باره باید توجه داشت که «برپایی یک حکومت جهانی با رنگ الهی، آن هم در تمام زمینه ها، نیازمند چه عوامل وشرایط واسباب وزمینه هایی است که با حاصل شدن آن ها، پی ریزی وتشکیل چنین حکومتی امکان خواهد داشت؟».
شاید بتوان شرایط ظهور واسباب برپایی حکومت عدل جهانی را در چهار عامل خلاصه کرد:
۱- قانون مدوّن وجامع وحکیمانه ای که بتواند منشورِ اداره ی جامعه ی بشری قرار گیرد.
۲- رهبر عادل ومدبّر وتوان مندی که انقلاب را هدایت کند، به پیروزی برساند وپیرو آن اداره ی حکومت جهانی را بر عهده گیرد.
۳- آمادگی پذیرش جامعه ی جهانی وفراهم بودن زمینه های مناسب اجتماعی در جهت پشتیبانی از حکومت.
۴- تعداد کافی فرمانبرداران ویاوران آگاه وکارامد برای کمک رسانی به رهبری وتشکیل واداره ی هسته ی مرکزی حکومت.
در این میان، دو عامل نخست، با نزول قرآن ووجود آخرین وصیِّ بر حق پیامبر مکرّم اسلام، یعنی حضرت بقیّه الله الاعظم مهدی موعود (علیه السّلام) تاءمین شده است، امّا دو عامل دیگر، شرایطی هستند که باید تحقّق پیدا کنند.

فصل دوم – فراهم بودن زمینه ی اجتماعی

در فلسفه ی تاریخ اسلامی، انسان ها، معمار سرنوشت جامعه وتاریخ اند. ایشان، محور دگرگونیِ اوضاع اجتماعی هستند. با خودِ آنان است که بتوانند جامعه ی خویش را از وضع بد ونامناسب به کیفیّت خوب ومناسب برسانند ویا برعکس.
با دقّت در آیات قرآن کریم وبررسی سرگذشت اقوام پیشین، به روشنی می یابیم که سنّت الهی چنین مقرّر شده که ایجاد هر گونه تغییر وتحوّلی برای جوامع انسانی، به دست خود انسان ها وبا اراده وخواست آنان امکان پذیر است. همان طور که سرنوشت یک انسان، در گروِ چگونگی فعّالیّت ها وکارهای او است، سرنوشت یک جامعه نیز بسته به کارکرد جمعی افراد است. خداوند متعال در آیه ی یازدهم از سوره ی مبارک رعد، این قانونِ حاکم بر جوامع بشری را چنین بیان می فرماید: (اِنّ الله لا یُغیِّر ما بقومٍ حتّی یغیِّروُا ما بأنفسهم)؛ خداوند، سرنوشت هیچ قوم وملّتی را تغییر نمی دهد، مگر آن که آنان آن چه را در جانشان است، تغییر دهند.
نیز در آیه ی پنجاه وسوم از سوره ی شریف انفال می فرماید: (ذالک بأنّ الله لم یک مُغیِّراً نعمه انعَمَها علی قومٍ حتّی یُغیِّروا ما بأنفسهم)؛ این به خاطر آن است که خداوند، هیچ نعمتی را که به گروه وامّتی داده، تغییر نمی دهد جز آن که آنان آن چه در جانشان است را تغییر دهند.
از کلمات «قوم» و«انفسهم» در این دو آیه شریف، می توان چنین استفاده کرد که اراده ی جمعی جامعه، فراهم کننده ی بسترهای گوناگونی است که در سرنوشت آن اجتماع تأثیر بسزایی دارد. در واقع، تغییر زیرساخت های ارزشی جامعه، بستر وزمینه ی مهمّی در دگرگونی اوضاعِ اجتماعی است. این تغییر از درون اندیشه وجان انسان ها نشئت می گیرد وآغاز می شود وسپس اراده ی نوِ اجتماعیِ مناسب با آن اندیشه وآرمان، به دنبالش بروز پیدا می کند.
بنابراین، جهت تکامل جامعه ودر نهایت رسیدن به یک نتیجه ی مطلوب اجتماعی، فراهم آوردن برخی از زمینه های اجتماعی، امری اجتناب ناپذیر است.
زمینه های اجتماعی: آثار ونتایج
۱- ابتلا به عذاب
مطالعه ی سرگذشت اُمّت های گذشته نیز به ما می نمایاند که جوّ حاکم بر فضای جامعه، بستر ساز ابتلا به سختی ها وعذاب ها یا بهره مندی از آسایش ها ونعمت ها بوده است. در ماجرای قوم حضرت صالح، علی نبینا وعلیه السلا م، می بینیم که مباشرتِ به گناه - که همان پی کردن شتر الهی بود – به دست یک نفر صورت گرفت، ولی از آن جا که فضای کلّی جامعه، حاکی از رضایت عموم مردم از کار او بود، عذاب بر تمام قوم نازل شد.۲۲
۲- تعیین حاکم ونوع حکومت
تشکیل حکومت وتعیین حاکم وچگونگی اداره ی امور جامعه نیز از جمله اموری است که در مکتب اسلامِ اصیل که بر مبنای قوانین وسنّت های الهی شکل گرفته، بر عهده ی خواست مردم گذاشته شده است. این مردم هستند که در پرتو اراده ی خویش، حکمرانِ جامعه را تعیین می کنند. در این رابطه، اسلام، از هر گونه تحمیلی که منجر به استبداد وسلب اختیار از جامعه شود، دوری می جوید. همچنان که در قانونِ حاکم بر هستی، چنین ثبت شده است که تک تک افراد بشر در تعیین مسیر زندگی وسرنوشت خود، مختار هستند وهیچ گونه جبری بر آنان نیست، جامعه ی بشری هم در تعیین سلطان وولیّ خویش که مسیر حرکتِ اجتماع را مشخّص می کند، مختار است. (البته لازم به یادآوری است که هیچ گاه، تعلّق اراده ی جمعی جامعه بر امری، دلیل بر حقّانیت آن امر نیست).
بر همین اساس، ضروری ترین امر، قبل از تشکیل هر نوع حکومتی در جامعه، فراهم کردن زمینه ها وبسترهای متناسب با آن حکومت، جهت پذیرش مردمی است؛ چرا که ساختار حکومتِ مطلوبِ مردم، در جامعه به نحوی شکل می گیرد که افکار عمومی اجتماع، تحمّل پذیرش آن را داشته باشند. قرآن کریم در آیه ی یازدهم از سوره ی رعد هر گونه تغییر وتحوّل اساسی در جامعه را منوط به تحوّل جان انسان های آن جامعه می داند واین، نشان آن است که نظام نامه ی دگرگونی ها وانقلاب ها، پی ریزی شده بر اساس اراده ی انسان ها است، اراده ای که از حالات روحی متناسب با آنان، نشئت گرفته است. کلمه ی (حتّی یغیّروا ما بأنفسهم) به این نکته اشاره دارد.
بی گمان مراد از «نفس» در این آیه شریفه، «شخص آدمی» که تشکیل یافته از پیکر وروح است، نمی باشد – چنان که در آیه ۲۳۳۲ سوره مبارکه مائده مورد اشاره قرار گرفته است - بلکه معنایی که از این کلمه در آیه یازدهم سوره رعد اراده شده، همان «روح» و«جان» انسان است که بدون بدن نیز به موجودیت خود ادامه می دهد ودر مراحل مختلف زندگی حالات گوناگونی به خود می گیرد وهمین امر سبب تغییر اندیشه ها وخواست ها به تناسب تغییر حالات روحی می شود. آن چه محل دقت می باشد، این است که «تغییر جان» در مرحله ی نخست، تغییر حالات روحی است. وقتی چنین تغییری در انسان انجام پذیرفت، بی تردید، تغییر نظام ارزشی را به همراه دارد وهمین امر، در خواست های متناسب با خود را نیز به دنبال خواهد داشت ودر ادامه، امواج این تغییر به جامعه ودر نهایت به ساختار حکومت نیز تسرّی پیدا می کند.
این، امری است که از آغاز حکومت اسلام تا کنون به روشنی قابل مشاهده است. ما، به اندازه ی مجال این نوشتار، به دو نمونه ی تاریخی، اشاره می کنیم:
الف) حکومت رسول خدا (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم)
رسول خدا (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) برای پی ریزی ارکان حکومت اسلامی در یثرب، نخست، زمینه ی پذیرش آن را با بیعت عقبه ی اوّل، در میان مردمِ آن سامان ایجاد فرمود۲۴ – بیعتی که مفاد آن، دایر مدار مسائل اخلاقی اسلام بود – وبعد از آن که مردم وسرانِ قبایل - که نبض اجتماع را به دست داشتند – آمادگی خویش جهت پذیرش بیش تر احکامِ اسلام را نشان دادند، آن حضرت با پیمانِ عقبه ی دوم، ارکان حکومت اسلامی را پایه گذاری کردند.۲۵
ب) حکومت حضرت علی (علیه السّلام)
بعد از رحلت پیامبر بزرگوار اسلام (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) نیز ساختار حکومت وتعیین حاکمان جامعه، به گونه ای شکل گرفت که اراده ی مردم در آن دخیل بود. با اینکه بدون هیچ مبالغه ای می توان گفت، همه ی مردم یقین داشتند که جانشین بر حقِ رسول خدا (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم)، حضرت علی (علیه السّلام) است وهیچ کس مانند او لیاقت وشایستگی به دست گرفتن زِمام امور مسلمانان را ندارد، امّا از آن جا که به علل گوناگون، عزمِ خویش را بر قبولِ حاکمیّت آن حضرت، جزم نکردند، حضرت علی (علیه السّلام) با تمام شایستگی، خانه نشین شد.
جناب سلمان فارسی،رحمه الله، در ضمنِ گزارشی از اوضاع جامعه ی مدینه، پس از رحلت رسول اکرم (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم)، علتِ روی کار نیامدنِ امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) را چنین بیان می کند:
... وکانَ علی ابن ابی طالب (علیه السّلام) لمّا رای خذلان الناس له وتَرکهم نصرته واجتماع کلمه الناس مع ابی بکر وطاعتهم له وتعظیمهم له، جلس فی بیتهِ۲۶؛ هنگامی که حضرت علی (علیه السّلام) بی اعتنایی مردم نسبت به خویش را مشاهده کرد ودید که ایشان از یاری اش کناره گیری کردند وهمگی به گِرد ابوبکر جمع شدند، وسر به طاعت وبزرگداشت او فرود آوردند، ناگزیر شد که در خانه بنشیند وزمام حکومت را واگذارد.
این، در حالی است که وقتی بعد از گذشت بیست وپنج سال، امیرالمؤ منین (علیه السّلام) زمام حکومت وامور جامعه را به دست گرفت، طیّ سخنانی شیوا، یکی از عمده ترین علّت های آن را حضور مردم وخواستِ جامعه ی معاصر معرفی کرد وفرمود:
... فما راعَنی اِلاّ والنّاسُ کعُرفِ الضبُع اِلی، یَنثالون عَلیّ مِن کُلّ جانبٍ، حتّی لَقَد وُطِیءَ الحَسَنان، وَشُق عِطفَایَ، مجتمعین حَولی کرَبیضَه الغنم...۲۷؛ ازدحام فراوانی که مانند بال های کفتار بود، مرا به قبول خلافت وا داشت. آنان، از هر طرف مرا احاطه کردند، چیزی نمانده بود که دو نور چشم ام، دو یادگار پیغمبر، حسن وحسین (علیهما السلام) زیر پا لگدمال شوند! چنان جمعیّت به پهلوهایم فشار آورد که سخت مرا به رَنج انداخت وردایم از دو جانب پاره شد! مردم، همانند گوسفندانی گرگ زده که دور چوپان جمع شوند، مرا در میان گرفتند...
ودر قسمت دیگری از همین خطبه می فرماید:
... لولا حضور الحاضر... لاَلقیتُ حَبلَهَا علی غارِبِها ولَسَقیتُ آخِرها بکأسِ اوّلها...؛ اگر نه این بود که جمعّیّت بسیاری گِرداگِردم را گرفتند... هر آینه، مهار شتر خلافت را رها می ساختم واز آن صرف نظر می کردم وآخر آن را با جام آغازش سیراب می کردم...
آری! همان زمینه ی اجتماعی واراه ی عمومی مردم که باعث شد آن حضرت بیست وپنج سال از اداره ی امور جامعه کنار بنشیند، در زمانِ دیگری، سبب شد که حجّت خدا، حجّت را بر خویش تمام شده بیابد ووظیفه را در ورود به عرصه ی حکومت بداند.
زمینه های اجتماعی ودولت حضرت مهدی (علیه السّلام)
با این بیان روشن شد که سنّت وقانونِ الهی بر جوامعِ بشری چنین مقرّر گشته که سرنوشت هر جامعه ای بسته به رویکرد واراده ی آن جامعه باشد، بدین معنا که اراده ی جمعی مردم سببِ پدید آمدنِ زمینه ها وبسترهایی می شود که این زمینه ها فضای متناسب با خود را به دنبال می آورند ودر نتیجه، سرنوشت جامعه به گونه ای رقم می خورد که فضای حاکم بر جامعه مقتضی آن است واز آن جا که لازمه ی هر قانونی، قابلیّت تکرار آن است، بدین معنی که هر گاه سبب محقق شود، اقتضای قانون، آن است که مسبب ونتیجه نیز تحقّق یابد، در می یابیم که اگر انسان های صالح وپاک سیرت به دنبالِ برقراری حکومت جهانی عدل گستری هستند که ریشه ی هر گونه ظلم وستم را برکند وپرچم زیبای ولایت الله را در سراسر گیتی به اهتزاز درآورد، باید در نخستین گام زمینه های اجتماعی لازم را فراهم سازند؛ چرا که آخرین پیشوای الهیِ انسان ها، به منظور هدایت مردم به سر منزل وکمال مطلوب، زمام چنین حکومتِ جهانی را به دست می گیرد، واین امر در صورتی امکان خواهد داشت که مردم آماده ی بهره گیری از این هدایت الهی باشند، ودر صورتی که چنین زمینه مساعدی در اجتماع وجود نداشته باشد ومردم در مقامِ پذیرشِ دستورهای هدایت کننده ی آن امامِ همام نباشند، ظهور پیشوای آسمانی ومنجی امّت ها در میان چنین مردمی، ثمری نخواهد داشت، همان طور که وجود حضرت علی (علیه السّلام) در میانِ مردم زمان خود، بدون وجود زمینه ی مساعد برای بهره گیری از هدایت های آن حضرت، نتیجه ای به دنبال نداشت.
در برخی از روایات، با زبانِ خبر از آینده، به این زمینه سازی اشاره شده است. از جمله ی آن ها حدیثی است از رسول خدا (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) که در آن چنین آمده:
یَخرُجُ اُناسٌ مِن المشرق، فیُوَطؤ ون للمهدی یعنی سلطانه۲۸ از مشرق زمین، مردمانی خروج می کنند وزمینه ساز حاکمیّت مهدی موعود (علیه السّلام) می گردند.
همان طور که ملاحظه می شود، پیام آور خدا با این بیان نورانی، در ضمنِ خبر از آینده، ظهور مهدی موعود (علیه السّلام) را مترتّب بر فراهم بودن زمینه های لازم جهت حکومت وسلطه ی آن حضرت بر کُره ی خاکی می داند واین در حالی است که هر انقلاب وحکومتی که برای هدفی معیّن برپا می شود، در صورتی امکانِ پیروزی دارد که زمینه ی آن از هر جهت فراهم باشد واوضاع به طور کامل آماده ومهیّا باشد.
یکی از عوامل وزمینه های مهم پیروزی، آن است که عموم ملّت، خواهان آن حکومت باشند واراده ی جمعی ایشان بر تاءیید وپشتیبانی آن قرار گرفته باشد، واز آن جا که حکومت حضرت مهدی (علیه السّلام) یک حکومت جهانی است، به تبع، مساعد بودنِ زمینه ی عمومی جهان را نیز می طلبد.
در ادامه، به برخی از نشانه های فراهم آمدن این زمینه، که در واقع مراحل مختلف ایجاد زمینه اجتماعی هستند، اشاره می کنیم:
۱- محبوبیّت اجتماعی
در دوران پیش از ظهور که یأس، سایه ی سیاه خویش را بر وجودِ بشریت می گستراند، خصیصه ی آینده نگریِ انسان، حسِّ امید را، ناخودآگاه، از دلِ انسانیّت های مدفون می رویاند وآدمی را به «روزی دیگر» بشارت می دهد.
بی گمان، نسلی که دچار یأس ها وسرخوردگی ها است، در پیِ دیدنِ روزی خواهد بود که تمامی استعدادهای نهفته اش شکوفا شود، وهمه ی انسان ها در پهنه ی زمین به جایگاه حقیقی شان برسند.
رهاورد بررسی ها نشان می دهد که تمامِ تلاشِ امامان هدایت (علیهم السّلام)، در این جهت مصروف می شده که در زمانی که یأسِ از دنیا وحاکمان آن بر شیعیان سیطره پیدا می کرده، مراقب باشند تا نه تنها این ناامیدی به ناحیه ی رحمت الهی سرایت نکند، بلکه چراغ امید به کارسازی وفرج وگشایش امور از جانب پروردگار متعال را در دل پیروان شان فروزان تر کنند. در روایتی از امام هشتم (علیه السّلام) چنین رسیده:
ما احسن الصبر، وانتظار الفرج... فعلیکم بالصبر؛ فاِنّه اِنّما یَجییءُ الفرج علی الیأس...؛۲۹ چه نیکو است صبر وانتظار گشایش امور را کشیدن... پس بر شما است که صبر پیشه کنید؛ به درستی که فرج، آن گاه می آید که ناامیدی فراگیر گشته باشد.
در فضای مالامال از یأس وناامیدی وسرخوردگی انسان ها، آشنایی با آینده ی سبز وپر نشاط از مجرای بشارت ها وپیش بینی های قطعی وتخلّف ناپذیر انبیا واولیای الهی، آدمی را در پی رسیدن به منجی ومُصلحی حقیقی می دارد. این حالت، در مرحله ی نخست، «تمایلی» بیش نیست، امّا با شناخت بیش تر نسبت به اوصاف متعالی وآرمانی آن مصلحِ موعود وحکومت اش، در کنارِ رویارویی با واقعیّت های وحشت ناک وتلخ ونابه هنجار عصر پیش از ظهور، رفته رفته به «محبّت» و«دوست داشتن» رکن اصلی آن حکومت اصلاح گر، یعنی قائد ورهبر نهضت، مبدّل می شود. این جا است که این سخن در جای گاه معنا ومفهوم واقعی خویش قرار می گیرد:
«اِنّه لایخرج حتّی لایکون غائبٌ احبّ اِلی الناس منه، مِمّا یلقون من الشر۳۰؛ به درستی که [مهدی موعود (علیه السّلام)] قیام نمی کند تا زمانی که هیچ غایبی نزد مردم محبوب تر از وی نباشد. واین به خاطر شرارت ها وناروایی هایی است که مردم دیده اند.
اهمّیّت عنصر محبوبیّت اجتماعی تا به آن جا است که وقتی به تاریخ می نگریم، هیچ حکومتی را نمی یابیم که گفته باشد: «متکی بر ستم وسرکوب، بر مردم اِعمال حاکمیّت می کند.».
محبوبیّت اجتماعی که آمد، به دنبال خود مقبولیّت را می آورد وبا آمدن مقبولیّت، مردم، مُلتمِسانه، حاکم را بر اِعمال حکومت بر خویش دعوت می کنند. نمونه ی بارز این مطلب را در ماجرای بیعت مردم با حضرت علی (علیه السّلام)، مشاهده می کنیم.۳۱ البته، متون رسیده درباره ی نحوه ی بیعت مردم با حضرت مهدی (علیه السّلام) نیز خالی از این معنا نیست.۳۲
به خاطر فراهم بودن همین زمینه ی اجتماعیِ مناسب، وقتی امام عصر (علیه السّلام) ظهور می کند، مردم، با تمام خوش حالی ودر نهایت احترام، از آن حضرت استقبال می کنند. مرحوم سید بن طاووس (رحمه الله) در نقلی چنین آورده:
لا یخرج المهدی حتّی یُقتل النفسُ الزکیّه. فاِذا قتلتِ النفسُ الزکیّه غضب علیهم اهل السماء واهل الا رض، فأتی الناسُ المهدی وزفوّها اِلیه ما تزّف العروس اِلی زوجها لیله عِرسها۳۳؛ حضرت مهدی (علیه السّلام) قیام نمی کند تا زمانی که نفس زکیّه به شهادت می رسد. پس هنگامی که نفس زکیه کشته شد، اهل آسمان وزمین، بر قاتلان او خشم ناک می شوند. در این هنگام است که مردم، گِرد مهدی (علیه السّلام) جمع می شوند، واو را همانند عروسی که شب زفاف به سوی خانه ی شوهر می برند، برای حکومت می آورند.
بی گمان تعبیر «زفوها اِلیه...» حاکی از اشتیاق شدید مردم به حکومت حضرت مهدی (علیه السّلام) وفراهم بودن زمینه ی بی نظیر اجتماعی قبل از ظهور است که به هنگام ظهور، این گونه از حکومت آن حضرت استقبال می شود. وهمانطور که از متن روایت ظاهر است این زمینه ی اجتماعی پس از بروز ظلمی آشکار که در قالب شهادت نفس زکیه پدید آمده، در جامعه ایجاد می گردد، بر همین اساس می توان علت رویکرد مردم به حکومت مهدوی را در ادامه سرخوردگی ایشان از ظلم وفساد دیگران ارزیابی کرد.
مرور روایاتی که در این باره وارد شده اند به ما می نمایاند که عنصر محبوبیّت، در بستر سازی برای حکومت حضرت مهدی(علیه السّلام)، از جایگاه ویژه ای برخوردار است. در بیانی از قتاده چنین رسیده است:
المهدی خیرالناس... محبوبٌ فی الخلایق...۳۴؛ حضرت مهدی (علیه السّلام) بهترین مردم است... او، محبوب نزد خلایق است.
در تعبیر دیگری از اهل سنّت این طور آمده است:
اِذا نادی منادٍ من السماء: «اِن الحق فی آل محمد»، فعند ذالک یظهر المهدی علی افواه الناس ویشربون حُبّه فلایکون لهم ذکر غیره؛۳۵ هنگامی که ندا دهنده ای از آسمان فریاد زند: «حق در آل محمد (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) است.»، پس در آن زمان مهدی ظاهر می شود ومحبّت او در دل مردم جای می گیرد به طوری که در یاد هیچ کس، غیر او نخواهد بود.
در نقل دیگری، مقدار اشتیاق مردم به آن حضرت، با تشبیه به شدت شوق ودل بستگی شتر ماده ای به فرزندش بیان شده:
... فیبلغ المؤمنین خروجه فیأتونه مِن کلّ ارض، یحنّون الیه کما تحنّ الناقه الی فصیلها...؛۳۶ هنگامی که خبر خروج حضرت مهدی (علیه السّلام) به انسان های مؤمن می رسد، از هر سرزمینی به سوی او روانه می شوند وبا اشتیاق به سوی او می شتابند، همان طور که شتر ماده به طرف فرزند خود می رود.
۲- عطش وشیفتگی
انسانی که برای رسیدن به سعادت وخوش بختی به هر دری زده وهر راهی را پیشِ رو گرفته، ولی هر چه بیش تر تلاش کرده، بسته بودن درها وبن بست بودن راه ها برای اش یقینی تر گشته است، اشتیاق به برپایی حکومت منجی موعود (علیه السّلام) در وجودش شعله ورتر می شود. تداوم این حالت، روح آدمی را به مرحله ای جدید می رساند که آن، عطش وشیفتگی است. اگر در جامعه ی بشری، این عطش پدید آید، مرحله ای مهم از زمینه های اجتماعیِ ظهور، فراهم شده است.
شاید بتوان سبب تکرار جمله ی «یملا الارض قسطاً وعدلاً کما مُلِئت جوراً وظلماً» را در همین نکته دانست؛ چرا که بشر، از روزی که پا به عرصه ی زمین گذاشته ودر پرتو زندگی اجتماعی خود، برای پیشبُرد اهداف انسانی خویش، سر به فرمان حاکمان وزمامداران نهاده است، امیدوار بوده که این حاکمانِ زورمند جلو تعدّیات را بگیرند وجامعه ای صالح وبه دور از هر گونه ظلم وستمِ پیدا وپنهان بسازند، امّا نه تنها به این خواسته ی برخاسته از عمقِ جانِ خویش نرسیده، بلکه روز به روز شاهد گسترش ظلم وستم های گوناگونی بوده است. از این رو، هر گاه که با پدیده ی ناروایی روبه رو می شود، از اعماق وجود آرزوی درک روزگاری را می کند که با روی کارآمدن مردی الهی، روحِ عدالت در کالبد جامعه ی بشری دمیده شود. این، همان زمینه ی مساعد وبستر مناسب برای پذیرش حکومت جهانی حضرت مهدی موعود (علیه السّلام) است که باید در وجود تمامی جامعه ی بشری رسوخ کند.
هر چند که روبه رو شدن با پدیده ی نابه هنجار ظلم وجور، انسان را از سویی آزرده خاطر ورنجور می کند، امّا از سوی دیگر، نور امید وعطش زندگی در آینده ای حتمی وموعود که اثری از ظلم وجور نخواهد داشت را در دل او فروزان می کند وهمین امر سبب می شود تا لحظه به لحظه، محبّت ودوستی واُنس با حضرت مهدی (علیه السّلام) وحکومت او در جانِ آدمی شدّت یابد، ورفته رفته این شدّت به عطش وشیفتگی مبدّل شود.
در روایتی از رسول خدا (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم)، چنین آمده:
«ینزل باُمّتی فی آخِرالزمانِ بَلاءٌ شدیدٌ مِن سُلطانِهِم لم یُسمَع ببلاءٍ اشد منه حتّی تضیق علیهم الا رض الرحبه حتّی تملاء الارض جوراً وظلماً، لایجدالمؤ من ملجاءً یلتجیء الیه مِن الظلم، فیبعث اللهُ عزوجلّ رجلاً مِن عترتی فیملا الارض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً یرضی عنه ساکن السماء وساکن الا رض۳۷؛ در آخر الزمان، بر امّت من، بلای شدیدی - که تا آن زمان بلایی شدیدتر از آن شنیده نشده - از جانب سلطان وحاکم ایشان وارد می شود، به حدّی که زمین با آن همه گستردگی اش بر آنان تنگ می شود ومالامال از ستمِ آشکار وپنهان می گردد. انسان مؤ من، پناهگاهی پیدا نمی کند که بدان پناه برد. در این وقت است که خداوند (عزَّ وجلَّ)، مردی از خاندان مرا بر می انگیزد تا زمین را پُر از قسط وعدل سازد، همان گونه که لبریز از ظلم وجور گشته بود، به طوری که ساکنین آسمان وزمین، از وی راضی می شوند.
این روایت، به روشنی، نشان می دهد که دوری جامعه از رهبر الهیِ عادل، وگرفتار آمدن آن در چنگال سردمداران بیدادگر، موجب بروز ظلم وفساد در همه ی زمینه ها می شود وهمین فساد، باعث سختی ومشکلی وپدید آمدن تنگناهای غیر قابل رفع در زندگی بشر می گردد. در نتیجه، سبب تشنگی انسان های مؤ من به ظهور مصلح واقعی می گردد.
از حدیفه، درباره ی وضعیّت جامعه ی بشری در هنگام قیام حضرت مهدی (علیه السّلام) چنین رسیده:
... انّه لایخرج حتّی لایکون غایب احب اِلی الناس مِنه مِمّا یلقون مِن الشّر؛۳۸ به درستی که [مهدی موعود (علیه السّلام)] قیام نمی کند تا زمانی که هیچ غایبی نزد مردم محبوب تر از وی نباشد، واین به خاطر شرارت ها وناروایی هایی است که به مردم رسیده است.
۳- اضطرار
از بررسی روایات می توان چنین به دست آورد که «اضطرار»، تبلور فراهم آمدنِ همه ی آمادگی ها وزمینه ها است. انسانِ مضطر، دنیا را باتمام وسعت اش، تنگ احساس می کند وزرق وبرقِ فریبنده ی ظاهرِ قدرت های شیطانی، او را غافل نمی کند. بر عکس، انسان هایی که زندگی در کاخ های سر به فلک کشیده وبهره مندی از مال ومنال فانی وعیش ونوش زودگذر دنیا، خط پایان آرزوهایشان را ترسیم کرده است، کجا به دنبال جایگاهی در کنار مهدی موعود (علیه السّلام) خواهند بود؟
انسانی که خود را یافت وارزش جان خویش را بیش تر از آن دید که در چند روزه ی دنیا تباه اش سازد، قدم نهادن در خیمه ی محبوب دل ها وزندگی در روزگار شیرین ظهور را پایان آرزوهایش قرار می دهد واین حالت، نه فقط یک آرزوی بی ریشه، بلکه فراتر از عطشی است که جان آدمی را به لرزه در می آورد ولحظه به لحظه او را در پی رها شدن از وضعیّت کنونی می دارد.
در کلامی که از رسول خدا (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) پیش از این نقل شد این نکته، نمایان است. آن حضرت فرمود:
ینزل بأُمتی فی آخر الزمان بلاءٌ شدیدٌ مِن سلطانِهِم لم یُسمَع بِبَلاءٍ اشدّ مِنه حتّی تضیق علیهم الا رض الرحبَه حتّی تملا الا رض جوراً وظلماً لایجد المؤ من مَلجاءً یلتجیءُ اِلیه مِن الظلم، فیبعث الله عزوجل رجلاً مِن عترتی...۳۹؛ در آخر الزمان، بر امّت، من بلای شدیدی - که تا آن زمان بلایی شدیدتر از آن شنیده نشده - از جانب سلطان وحاکمِ ایشان وارد می شود، به حدّی که زمین با آن همه گستردگی اش بر آنان تنگ می شود ومالامال از ستمِ آشکار وپنهان می گردد. انسان مؤمن، پناهگاهی پیدا نمی کند که بدان پناه برد. در این وقت است که خداوند (عزَّ وجلَّ)، مردی از خاندان مرا بر می انگیزد....
در این بخش از حدیث شریف، ظهور حضرت مهدی (علیه السّلام) بر این مترتب شده که انسان مؤ من بیابد که هیچ پناهی برای او وجود ندارد!
از این سخن، چنین استفاده می شود که زمینه ی اجتماعی که عاملِ فرا رسیدن زمان ظهور است، وقتی کار ساز است که همراه خواست قلبی انسان های مؤ من، باشد. به عبارت دیگر، انسان های منتظر، باید به مرحله ای برسند که به تحقیق یقین کنند برای نجات از گرداب مهالک، هیچ پناهی جز حکومت مهدیِ آل محمد (علیهم السّلام) نیست.
این، مطلبی است که با تعبیرهای گوناگونی در روایات مورد تأیید قرار گرفته در روایتی ابوسعید خدری از وجود مقدّس پیامبر گرامی اسلام (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) چنین نقل می کند:
تأوی الیه اُمّتُه کما تأوی النحل اِلی یعسوبها۴۰؛ امّت حضرت مهدی (علیه السّلام) به سوی او پناه می برند، همان طور که زنبور [از ترس دیگران] به ملکه ی خویش پناه می برد.
بنابراین، رسیدنِ جامعه به مرحله ای که در آن، همه ی مردم یک دل ویک صدا، خواهانِ حکومت حضرت مهدی (علیه السّلام) باشند وبا تمام وجود، اضطرار خویش را به حضرت اش فریاد زنند وآماده ی یاری وجانبازی در رکاب او برای رسیدن به اهداف والای وی باشند، از جمله عواملی است که توقّع ظهور، بدونِ آن، امری است نه چندان نزدیک به واقع.
بر همین اساس است که وجود مبارک اش در توقیع شریف چنین می فرماید:
ولو ان اشیاعَنا – وَفّقَهُم الله لِطاعتِهِ – علی اجتِماعِ القلوب فی الوفاءِ بالعهد علیهم لَما تأخر عَنهم الیُمنُ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجلَت لهم السعاده بمشاهدتنا علی حق المعرفه وصِدقِها مِنهم بِنا۴۱؛ اگر دل های شیعیان - که خدا بر طاعت خویش موفق شان دارد – بر وفای به عهدی که بر آنان بود، متّحد واستوار می بود، هرگز یُمن دیدار [وهمنشینی] ما از ایشان به تأخیر نمی افتاد وبه تحقیق که خوش بختی دیدار ما با معرفتی ثابت وپا برجا به سوی آنان روی می آورد.
این، در حالی است که اگر زمینه مردمی مناسب، به وجود نیاید، به طور کلّی، جامعه، لیاقت وقابلیّت بهره مندی از این نعمت بس بزرگ الهی را به دست نمی آورد؛ چرا که قانون حتمی الهی این گونه استقرار یافته که نعمت ورحمت خداوند بر حسب اقتضای محلّ وبر وفق استعداد ومتناسب با قابلیّتِ دریافت کننده، فرود آید.۴۲ ظهور زمامدار عادلی مانند امام زمان (علیه السّلام)، بزرگ ترین نعمتی است که تا کنون هیچ امّتی لیاقت دریافت آن را نداشته واگر قرار باشد که آن حضرت بدون وجود زمینه ی لازمِ اجتماعی ظهور کند، به تحقیق که از مردم همان چیزی را خواهد دید که دیگر پیشوایان الهی دیدند وهمین مردمی که در صورت ایجاد زمینه ی پذیرشِ حکومت امام زمان (علیه السّلام) از یاران وهواداران آن حضرت می شوند، در صورت عدم وجود زمینه ی لازم در میان شان، آلت دستِ حاکمانِ جایر وستم پیشه گشته وعلیه آن امام همام به مقاومت بر خواهند خواست!
بنابراین، یکی از مهم ترین زمینه های ظهور امام زمان(علیه السّلام)، وبر پایی حکومت عدل جهانی، فراهم آمدن بستر اجتماعی لازم است. ودر همین راستا، یکی از با اهمیّت ترین وظایف انسان های صالحی که در انتظار برپایی دولت کریمه ی امام عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) هستند، این است که زمینه های اجتماعی لازم برای پذیرش ودرخواست حکومت حضرت مهدی (علیه السّلام) را در میان توده های مردم پدید آورند.

فصل سوم - وجود یاران کارآمد

الف) ضرورت وجود یاران
روشن است که مهم ترین وظیفه ی دولت امام مهدی (علیه السّلام) ریشه کن کردن ستم وستمگران از سطح جامعه وساختن جامعه ای پاک وبا طراوت در سراسر کره ی زمین است. ونیز روشن است که پاک سازی چنین جامعه ای از لوث وجود پلیدی های ناشی از دوری انسان ها از کرامت انسانی خویش، آن هم بدون هیچ گونه سُستی وکوتاه آمدن در اجرای دستورهای حیات بخش خدایی، مستلزمِ درگیری با پایگاه های سلطه ی اهریمنانی است که منافع خویش را فقط در دلِ سیاه جامعه ی دور از اولیای خدا یافته اند.
اصلاحِ چنین جامعه ای که لبریز از بیدادگری وفساد است، کاری بس دشوار خواهد بود؛ زیرا، همان طور که در گذشته بدان اشاره شد، امام (علیه السّلام) برنامه های خود را از راه های عادی ودر چهارچوب ملاک ها وقانون های طبیعی به اجرا در میآورد که یکی از آن ها پیشرفت دین وآیین خدا از طریق یاری بندگان صالح است.
از سویی، اداره ی جامعه ای رهیده از بندهای بردگی شیطان پرستان، آن هم به گستردگی تمام زمین، دولتی قوی وکارآمد می طلبد، دولتی که از یاران ودست یارانی ویژه تشکیل شده باشد، یاورانی که از هر جهت شایستگی های لازم برای تحمّل مبارزات طاقت فرسای اوّلیه وسختی های اداره ی جامعه ی پس از ظهور را داشته باشند تا در کنار ایشان، ناهمواری ها، هموار گردد وآن رهبر یگانه از بیابان غربت وتنهایی رها شود وزمین را لبریز از عدل وداد کند.
این، مطلبی است که علاوه بر، برخورداری از پشتوانه ی عقلی، در برخی از روایات هم مورد اشاره قرار گرفته است. فضیل بن یساراز امام صادق (علیه السّلام) نقل می کند که دربارهِ حضرت مهدی (علیه السّلام) فرمود:
له کنز بالطالقان ما هو بذهب ولافضّه...، ورجالٌ کأنّ قلوبهم زبرالحدید... بهم یَنصُرُ اللهُ اِمامَ الحق؛ ۴۳ برای حضرت مهدی (علیه السّلام) گنجی است در طالقان که از جنس طلا ونقره نیست... مردانی هستند که استواری دل هایشان برای دین خدا، همانند آهن است... خداوند متعال، به دست ایشان، امام وپیشوای حق را یاری می کند.
در حدیث دیگری مفضّل بن عمر از امام ششم، حضرت جعفر بن محمد صادق (علیهما السّلام)، روایت می کند که آن حضرت فرمود: وقتی امام مهدی(علیه السّلام) ظهور می کند، از جمله اوصافی که برای یاران خویش، هنگامِ فراخواندن ایشان، بیان می کند، این صفت است: «ومَن ذخرهم لِنُصرتی... ای کسانی که خداوند شما را برای یاری ونصرت من ذخیره کرده است».۴۴
در روایتی از اهل سنّت آمده است:
عن ابی جعفر قال: یظهر المهدی فی یوم عاشوراء...، قائمٌ بین الرُّکن والمقام، وجبریلُ عن یمَینِهِ ومیکائیل عن یساره، وتصیر اِلیهِ شیعتُه مِن اطرافِ الا رض تطوی لهم طیّاً حتّی یبایعوه، فیَملاءُ بِهمُ الا رضَ عدلاً، کما مُلِئَت جوراً وظُلما۴۵؛ مهدی (علیه السّلام) در روز عاشورا ظهور می کند... او، کنار خانه ی خدا بین رکن ومقام می ایستد. جبرییل، در سمت راست او، ومیکاییل، در سمت چپ او قرار می گیرد. شیعیان او، از مناطق مختلف (گوشه وکنار) زمین به سوی او روانه می شوند، به گونه ای که گویا زمین زیر گام هایشان حرکت می کند، تا این که با او بیعت می کنند. او، با کمک ایشان، زمین را پر از عدل وداد می کند همان طور که مالامال از ستم آشکار ونهان گشته بود.
همان گونه که مشاهده می شود، در این چند روایت شریف بعد از، تصریح به جایگاه نصرت رسانی اطرافیان امام زمان (علیه السّلام) با عبارت «یملا ء بهم الا رض عدلا » این مطلب خاطر نشان گشته که آن حضرت با کمک یارانِ با وفایش، زمین را پُر از عدل وداد می کند. وباید دانست که این، مسیری است که با مرور تاریخ وبررسی سرگذشت اولیای خدا در امّت های پیشین، به روشنی، به ما رُخ می نمایاند. آری! سنّت الهی برای پیشبرد اهداف دین وآیین حق، بر پایه ی یاری ومدد رسانی انسان های صالح به اولیای الله استوار شده است.
اکنون، با مروری کوتاه بر تاریخ، موضِعِ مرکزی مسئله ی «استنصار» را در دعوت برخی از انبیا واولیا مورد توجه قرار می دهیم:
ب) نیاز پیامبران به یاران
۱- حضرت لوط (علی نبیّنا وآله وعلیه السّلام)
لوط، آن پیامبر عظیم الشاءن خداوند، با آن که فرستاده ی خدا بود وحقّانیّت خویش را بر مردم از طریق معجزه ثابت کرده بود، ولی برای مبارزه با فرومایگان قوم خویش، آرزوی داشتن هم پیمانانی را کرد تا با تکیه بر ایشان بر منحرفان لجوج چیره گردد. آیه ی هشتاد سوره ی مبارک هود، حاکی از آرزوی او است که می فرماید:
(قال لو انّ لی بکم قوّه او آوی اِلی رکن شدید)؛ ای کاش مرا به شما اقتداری بود یا آن که از شرّ شما به رکن محکمی پناه می بردم.
بی گمان سخن از یاوران گفتن با تعبیر «قوّت وقدرت، ورکن محکمی که تکیه گاه پیامبر خدا» باشد، نشانه ی اهمّیّت وجایگاه رفیع نیروهای مدد رسان در مقام رویارویی با دشمنان است.۴۶ علاوه بر آن که باید توجه داشت که این سخن حضرت لوط (علی نبیّنا وآله وعلیه السّلام) نه فقط آرزوی او در بُرهه ای از زمان که فریاد استنصار ویاری طلبی تمام انسان هایی است که در جهت پیشبرد جامعه ی بشری به سوی اهداف والای الهی، روزها وشب های عمر خویش را سپری کرده اند.
سرگذشت لوط، نه یک داستان که سنّت جاری خداوند در حقِ تمامی پیشوایان هدایت در میان امّت های خویش است.
۲- حضرت موسی (علی نبیّنا وآله وعلیه السّلام)
در سرگذشت حضرت موسی (علی نبیّنا وآله وعلیه السّلام) می بینیم که بلافاصله، بعد از مبعوث شدن به رسالت، دست به درگاه پروردگار متعال بلند کرده واز او یاری کننده ای را طلب می کند که در به انجام رساندن آن مسئولیّتِ عظیم یاری اش کند:
(قال ربِّ... واجعَل لی وزیراً مِن اهلی هارون اخی اُشدُد بهِ اَزری واشرک هُ فی امری)۴۷ موسی عرض کرد: «پروردگارا!... واز اهل بیت من، یکی را وزیر ومعاون من قرار بده، که او برادرم هارون است، وبه وسیله ی او پشت مرا محکم کن، واو را در انجام دادن کارهایم با من شریک کن.».
علامه ی طباطبایی (رحمه الله) ذیل این آیات شریف چنین می فرماید:
«وزیر» از مادّه ی «وِزر» به معنای «بار سنگین» است. وزیر را از آن جهت وزیر نام نهادند که او سنگینی مسئولیّت ملک را تحمّل کرده وبه دوش می کشد... وموسی (علی نبیّنا وآله وعلیه السّلام) بدان جهت از خداوند متعال درخواست وزیر کرد که مسئولیّت او دارای جوانب گسترده وپراکنده ای بود واو به تنهایی توانایی بر آمدن از عهده ی آن را نداشت، لذا نیازمند وزیری بود که او را یاری کرده ومقداری از مسئولیّت را بر عهده بگیرد وموسی (علی نبیّنا وآله وعلیه السّلام) را پشتیبانی کند تا اندکی از سنگینی کار موسی (علی نبیّنا وآله وعلیه السّلام) کاسته شود.
در تأیید همین مطلب، جمله ی «اُشدُد بهِ ازری واشرکهُ فی امری» در ادامه ی آیات، به منزله ی تفسیر وبیانی است برای درخواست وزیر. این آیه، مسئولیّت وزیر را بیان کرده است.۴۸
این آیات، به صراحت، اهمّیّت جایگاه یاوران کارامد در مسیر پی ریزی یک حرکت ونهضتِ ضدّ شیطانی در برابر سردمداران ستم را بیان می کند وره پویان طریق هدایت بشری را به لزوم برخورداری از تشکیلاتی که توانایی بدوش کشیدن بخشی از مسئولیّت سنگین رهبری یک نهضت انقلابی را داشته باشد، متذکّر می شود.
۳- حضرت عیسی (علی نبیّنا وآله وعلیه السّلام)
حضرت عیسی (علی نبیّنا وآله وعلیه السّلام) نیز در گردش همین قانون حتمی پروردگار، رویاروی قوم حق ناشناسِ یهود قرار گرفت وبرای پشت سرگذاشتن دشمنی های ایشان، ندای یارخواهی سرداد.
جمعیّت یهود که قبل از آمدن عیسی (علی نبیّنا وآله وعلیه السّلام) طبق بشارت های پیامبر خویش حضرت موسی (علی نبیّنا وآله وعلیه السّلام)، در انتظار ظهور مسیح بودند، هنگامی که ظهور وی را در تضاد با منافعِ جمعی از ستمگران بنی اسراییل دیدند، از او روی برگرداندند وتنها عدّه ای محدود، گرد او حلقه زدند.
عیسی (علی نبیّنا وآله وعلیه السّلام) پس از دعوت مستدلّ ومتقَن، دریافت که گروه یهود اِصرار در مخالفت وانکار وکج روی دارند، لذا در صدد جمع آوری یاورانی بر آمد که پشتوانه ی حرکت انقلابی وی را تأمین کنند، یاورانی که هم خود پاک باشند ونورانی وهم برای بیرون کشیدن دیگران از مُرداب مهالک دنیوی کوشش کنند، لذا صدا زد:«(مَن انصاری اِلی الله)۴۹ کیست که از آیین خدا حمایت کرده واز من دفاع کند.». حواریون در پاسخ عرض کردند: «(نحن انصارالله)۵۰؛ ما یاوران خدا هستیم.»، ودر مسیر یاری مسیح (علی نبیّنا وآله وعلیه السّلام) با دشمنان به مبارزه برخاستند، تا این که گروهی از بنی اسراییل به ایشان پیوسته وعدّه ای دیگر بر کفر خویش باقی ماندند. (فامنَت طائِفَه مِن بنی اِسرائیل وکفرَت طائفه)۵۱.
افزون بر این، خداوند تبارک وتعالی در ابتدای آیه ی چهاردهم سوره ی مبارک صف، تمام اهل ایمان را به یاری خویش فرا می خواند: (یا ا یُها الذین ءامَنُوا کُونُوا انصارالله)؛ ای اهل ایمان! یاران خدا باشید.
به راستی خداوندی که قِوام هر قدرتی به قدرت او بسته است، چرا ندای استنصار ویاری طلبی سر می دهد؟ آیا غیر از این است که اولیای برگزیده ی خدا که هدایت جامعه به دست ایشان است، با تکیه بر نیروی چنین یاورانی بار هدایت وسعادت انسان ها را به سر منزل مقصود می رسانند؟
بی تردید، قرآن مجید، با بیان این مطالب، در صدد پیوند دوران های گذشته با زمان حاضر است، ودر حقیقت، پیوند فکری وفرهنگی نسل حاضر را با گذشتگان، برای درک حقایق، لازم وضروری می داند؛ زیرا از ارتباط وگره خوردن این دو زمان (گذشته وحال) وظیفه ومسئولیّت آیندگان روشن می شود. در این آیات ونظایر آن ها، سنّت های خداوند در اقوام گذشته، خود نمایی می کند که هرگز جنبه ی اختصاصی نداشته وبه صورت یک سلسله قوانین حیاتی درباره ی همگان، گذشتگان وآیندگان، اجرا می شود.
۴- پیامبر اسلام (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم)
با توجه به آن چه گذشت در می یابیم یکی از ویژگی های انقلاب های توحیدی، این است که در کنار موسی (علی نبیّنا وآله وعلیه السّلام)، هارون را داریم، در پیرامون عیسی (علی نبیّنا وآله وعلیه السّلام)، حواریون را، ودر نهضت رسول الله (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) افراد ساخته شده در دوران پنهانی وتنهایی را مانند علی مرتضی (علیه السّلام) که خداوند متعال در آیه ی چهارم سوره ی مبارک تحریم نقش وی در یاری کردن فرستاده ی خویش را متذکّر شده وفرموده:
(فاِن تَظاهَرا علیه فاِنّ الله هو مَولیه وجبریلُ وصالحُ المؤ منین والملائکه بعد ذالک ظهیر)؛ اگر شما دو زن بر آزار پیامبر اتّفاق کنید [هرگز بر او غلبه پیدا نخواهید کرد]؛ زیرا خدا، یار ونگهبان او است وجبریل امین ومردان صالح وبا ایمان وفرشتگان حق، یار ومددکار اویند.
به اتّفاق مفسران شیعه وسنّی، مصداق بارز ومستقیم «صالحُ المؤمنین» امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) است. گذشته از آن که نقش حیاتی آن حضرت در پشتیبانی رسول مکرم اسلام (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) در جنگها، درگیری ها، نشیب وفرازهای سخت وطاقت فرسای دوران خفقان مکه وروزهای پرالتهاب مدینه، بر کسی پوشیده نیست.
ج) نقش یاران در زندگانی امامان
در تاریخ امامان معصوم (علیهم السلام) نیز نیازمندی به چنین پشتوانه ای را به صورت متعدّد در دوره ی هر امامی مشاهده می کنیم. شواهد بسیاری وجود دارد که دلالت می کند بر این که اگر امامان (علیهم السّلام) پیروان نیرومند ویاران متعهد وکارایی داشتند، در برابر دشمنان دست به اقدامات نظامی می زدند وحکومت حقّ اسلامی را تشکیل می دادند، ولی این وظیفه را به طور نامعیّنی به تأخیر انداختند تا زمانی که فعّالیّت های فکری پیروان شان به بار بنشیند وترجمان آگاهی سیاسی ومذهبی آنان شود ودر همین مسیر، بالا خره، یکی از امامان معصوم (علیهم السّلام) قادر شود با ابزار نظامی، حکومت را به دست گیرد.
۱- حضرت علی (علیه السّلام)
در رابطه با حکومت حضرت علی (علیه السّلام) که بلافاصله بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) برپا نشد، در روایتی از فضل بن شاذان که به امام باقر (علیه السّلام) منتهی می گردد، چنین آمده است:
رسول خدا (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) به امیرمؤ منان علی (علیه السّلام) خطاب فرمود: «یا علی! اِن قریشاً ستُظهَر علی ما استَب طنَت ه وتجتمع کلمتُهم علی ظُلمک وقهرک. فاِن وَجدتَ اعواناً فجاهِدهُم، وَاِن لم تجد اعواناً فکُف یدک واَحقِن دَمَک؛ فاِنَّ الشهادَه مِن وَرائک. وَاعلَم انّ ابنی یَنتقِمُ مِن ظالمیک وظالمی اولادِک وشیعتک فی الدنیا، ویُعَذّبهم الله فی الاخِره عذاباً شدیداً.»؛ ای علی! همانا قریش، به زودی، علیه تو برخواهند خاست وبه خاطر ظلم وغلبه بر تو، دست به دست هم خواهند داد. اگر یاورانی یافتی، پس به جهاد با ایشان برخیز، واگر نیافتی کسانی را که تو را یاری کنند، پس دست نگهدار وخون خویش را حفظ کن. به درستی که شهادت، در انتظار تو است. بدان که فرزند من [مهدی (علیه السّلام)] از ستمگران بر تو وبر فرزندان وشیعیان ات در دنیا انتقام خواهد گرفت، وخداوند در آخرت ایشان را به عذاب سخت مبتلا خواهد کرد.
در این هنگام، سلمان فارسی از آن حضرت پرسید: «ای رسول خدا! (آن فرزندی که از دشمنان انتقام خواهد گرفت) کیست؟». حضرت فرمود:
التاسع مِن وُلدِ ابنی الحسین، یظهر بعد غیبتِهِ الطویله، فَیُعلِنُ امرَ الله ویظهر دین الله وینتقم مِن اعداء الله ویملا الا رض قسطاً وعدلاً کما مُلِئَت جوراً وظلماً۵۲ نهمین از فرزندان پسرم حسین (علیه السّلام) که بعد از غیبتی طولانی، آشکار می شود، پس امر خدا را ظاهر می گرداند ودین او را پیدا می سازد، واز دشمنان خدا انتقام می گیرد، زمین را پر از عدل وداد می کند، هم چنان که لبریز از ظلم وجور شده است.
به راستی چرا امیر المؤمنین (علیه السّلام) که خود «در کودکی، بزرگان وشجاعان عرب را به خاک افکند وشاخه های بلند درخت قبیله های بت پرستی را درهم شکست»۵۳ حال، برای ستاندنِ حق خویش، مأمور می شود که اگر یاوری پیدا کرد، اقدام کند؟
این حدیث شریف، به روشنی بیان می کند که مسئولیّت جلوگیری از ریخته شدنِ خون ولیٍّ خدا، بر عُهده ی انسان های لایق وکارامدی است که توانایی حفاظت از جان امام خویش را داشته باشند. در پرتو وجود چنین یارانی است که حجّت خدا مجالِ قد عَلَم کردن در برابر دشمنان دین خدا را خواهد یافت. در صورت فقدان این عنصر حیاتی از پهنه ی زندگی سیاسی ولیّ خدا، او، مأمور به سکوت است، حتّی در مقابل اساسی ترین انحرافات پدید آمده در مسیر سعادت بندگان خدا، که خلافت وجانشینی رسول خدا باشد.
به راستی، چرا آن علی(علیه السّلام) که به فرموده ی پیامبر اسلام (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) «اگر مردم شرق وغرب عالم در برابرش بایستند، بر همه ی آنان غلبه می کند۵۴ در خطبه ی یکصد وهشتاد ویکم نهج البلاغه۵۵، پس از یادِ مهدی موعود (علیه السّلام) لب به گلایه از اطرافیان خود می گشاید، با حال گریه دست بر محاسن سپیدش می زند وخاطره ی یاران با وفایش، عمّار وابن تّیهان وذوالشهادتین و... را زنده می کند؟ آیا پاسخ، جز این است که مردی چون علی (علیه السّلام) نیز برای دست یابی به اهداف بلند خویش، به یاورانی چون مالک اشترها که جان بر کف، در پی تحقق اهداف امام خویش هستند، نیازمند است؟
مرور خطبه های ۲۷ و۶۹ و۷۰ و۹۶ و۱۸۱ نهج البلاغه۵۶ ونیز دقّت در ماجراهای کوچک وبزرگ دوران حکومت امام اوّل (علیه السّلام) به ما می نمایاند که کمیِ اطرافیان لایق وکارامد، در کوتاهیِ عمر دولت آن حضرت تأثیر زیادی داشته است.
۲- امام حسن مجتبی (علیه السّلام)
تا کنون روشن شد که در هر انقلاب وحکومتی، پس از رهبری، جریان اصلی مقاومت واداره ی امور، بر عهده ی نیروهای مخلص وکارامدی است که بیش ترین فشار وبار حرکت را بر شانه کشیده وهسته ی مرکزیِ نظام را تشکیل می دهند.
آن چه از خلال روایات به دست می آید، این است که اگر امام دوم، حضرت حسن بن علی (علیهما السلام) اطراف خویش، چنین یاوران ومدیرانی را می یافت، دست از حکومت نوبنیان خویش نمی کشید. خیانت سه تن از سرلشکران آن حضرت وطاقت نیاوردن ایشان در مقابل سیم وزَرهای معاویه لعنه الله که در نهایت به ترک لشکرگاهِ امام خویش وپیوستن به سپاهیان دشمن منجر شد، از سختی امتحاناتی حاکی است که شیعیان برای نشان دادن میزان پایداری وصداقت خویش نسبت به حق با آن روبه رو هستند،۵۷ آزمایشاتی که حکم غربال مدعیان طرفداری از حجّت خدا را دارند، ودر صورت سربلند بیرون آمدن از آن، حجّت را بر ولیّ خدا، برای رویارویی با دشمنان تمام می کند.
مرور تاریخ زندگی امام حسن مجتبی(علیه السّلام) به ما نشان می دهد که عمده ترین علت در کناره گیری آن حضرت از میدان جنگ با معاویه لعنه الله، وواگذاری زمام حکومت به وی، نداشتن یاران با وفایی بود که آن امام مظلوم(علیه السّلام) را در مقابل دشمن نصرت دهند.
حضرت حسن بن علی(علیهما السّلام) در کلامی نورانی علت قبول صلح را چنین بیان می فرماید: وَالله ما سلمتُ الا مر اِلیه اِلاّ انّی لم اجِد انصاراً، ولو وَجدَتُ انصاراً لقاتَلتُهُ لیلی ونَهاری...۵۸ به خدا سوگند! من کار را به معاویه واگذار نکردم مگر به این دلیل که یاور نیافتم، واگر می یافتم کسانی را که یاری ام می کردند، در طول شب وروزام با او می جنگیدم.
۳- امام حسین (علیه السّلام)
تأثیر فراوان برخورداری از یاران کارامد وهواداران استوار گام ومخلص، تا آن جاست که در بررسی تاریخ حضرت حسین بن علی (علیهما السلام) به این نتیجه می رسیم که وجود چنین یارانی، در ورود آن حضرت به میدان خونین دفاع از اصول شریعت، ایفا کرده است.
در نقلی، مهم ترین دغدغه ی جناب عقیله ی بنی هاشم حضرت زینب کبری (علیها السلام) که در شب عاشورا، در رابطه با یاران امام حسین (علیه السّلام) بروز کرده، او، به آن حضرت عرض می کند:
اخی! هل استعلمتَ مِن اصحاب نیّاتهم؟ فاِنّی اخشی ان یسلموک عند الوثبه واصطکاک اسنه؛ برادر جان! آیا از مقاصد ونیّت های یاران ات آگاهی پیدا کرده ای؟. من از آن می ترسم که ایشان تو را در سختی جنگ رها کنند.
سیدالشهداء (علیه السّلام) در پاسخ، گریست وفرمود:
اما وَاللهِ! – لقد نهرتُم وبَلَو تُهم ولیس فیهم الا شوَش الا قعسَ، لَیستأنِسوُنَ بالمَنّیه دونی استیناس الطفل بِلَبنِ اُمّه؛ ۵۹ به خدا سوگند! من ایشان را از خودم راندم وآزمایش کردم. در میان آنان، کسی که مُتکبر وفراری از کار باشد، نیست. به درستی که اُنس ایشان به کشته شدن در رکاب من، بیش تر است از اُنس طفل شیرخوار به شیر مادر.
آزمایش اطرافیان از سوی حضرت امام حسین (علیه السّلام)، حاکی از رابطه تنگاتنگ نحوهِ تصمیم گیری رهبر با موقعیت روحی وروانی واخلاقی واعتقادی یاران است. همان گونه که اعلامِ برداشتن بیعت از ذمّه اطرافیان در منازل مختلفِ سفر به کربلا، به خصوص در شب عاشوراء، خبر از آن می دهد که سیدالشهداء (علیه السّلام) به طور مستمر، در پی پاکسازی اطرافیان خود بودند تا در نهایت کسانی به عنوان یار در کنار آن حضرت باقی بمانند که ناب ناب ودر بالاترین درجه خلوص باشند.
در بیان دیگری، آن حضرت یاران خویش را چنین توصیف می کند:
فاِنّی لا اعلم اصحاباً اوفی ولاخیراً مِن اصحابی۶۰ به درستی که من، یاران وهمراهانی با وفاتر وبهتر از اصحاب خویش نمی شناسم.
این، خود، نشانه ی آن است که بودن ونبودن چنین اصحابی، در تصمیم سازی برای رهبری یک نهضتِ پایدار، بسیار حایز اهمّیّت است. به درستی که عدم وجود یارانی جان بر کف در اطراف حضرت حسن بن علی (علیهما السلام) باعث شد تا حضرت اش رویاروییِ نظامی با معاویه لعنه الله را که به منزله ی به کارگیری آشکار تمام قوا برای ریشه کنی باطل وپی ریزی وحفاظت از حکومت حق است، امری نابه جا به شمار آورد، ودر مقابل، وجود همین یاران، هر چند اندک، پیرامون حضرت حسین بن علی (علیهما السلام)، عاملی مهم گشت تا قیام به شمشیر بهترین راهِ احیای آیین رو به اُفولِ اسلام ناب به حساب آید.
به راستی، آیا یاران حضرت مهدی (علیه السّلام) می توانند کم تر از یاوران سیدالشهداء (علیه السّلام) باشند که ظهر عاشورا، جسم خویش را سپر تیرهای بلا کردند تا حجّت خدا، در امنیّت، به اقامه ی نماز بپردازد؟
ضرورت عبرت آموزی از عمل کرد پیشینیان، طرح این پرسش را بایسته می کند که آیا اگر اهل کوفه به جای پایمال نمودن بیعت خویش با سبط پیامبر اکرم(صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم)، حضرت امام حسین(علیه السّلام)، بر عهد خویش درباره ی یاری آن حضرت، ثابت واستوار باقی می ماندند، آیندگان شاهدِ رقم خوردنِ صفحات تاریخ با چه محتوا ومطالبی بودند؟
۴- امام صادق (علیه السّلام)
بعد از شهادت امام سوم (علیه السّلام) نیز امامان دیگر، از این رکن اساسی غافل نبودند وبر حسب اقتضای زمان، در صدد تربیّت مُهره هایی بر آمدند تا در صورت تشکیل دولت حق الهی، ایفای نقش کنند وتوانایی عهده گیری بخشی از مسئولیّت نهضت را داشته باشند.
این برنامه، به طور پنهانی ادامه داشت تا آن که توقّع زود هنگام برخی از یاران امام صادق (علیه السّلام) در برپایی حکومت ناب اسلامی به دست آن حضرت، سبب شد تا حضرت اش ضمن پرده برداری از این استراتژی، ناکاراییِ اطرافیان را علّتی مهم در عدم تشکیل حکومت اصیل توحیدی به دست خویش برشمارَد.
در روایتی، وقتی که برخی از اصحاب امام ششم (علیه السّلام) به آن حضرت ابراز محبّت کردند وبا بیان کثرتِ جمعیّت شیعیان، به صورت کنایه، از زمان قیام آن حضرت وتشکیل حکومت حق الهی می پرسند امام صادق (علیه السّلام) می فرماید:
«اما لوکَمُلَت العدّه الموصوفه ثلاثمئه وبضعه عشر، کان الذی تریدون...»۶۱؛ آگاه باش! هرگاه آن عدّه ی وصف شده [که توانایی یاری ما را، در تشکیل دولت الهی دارند] به سیصد واندی نفر برسند، آن زمان، آن چه شما در خواست می کنید، محقّق خواهد شد.
در روایت دیگری، هنگامی که سُدیر صیرفی وارد بر امام صادق (علیه السّلام) شده وعرض کرده: «وَاللهِ ما یَسعُکَ القعود؛ به خدا سوگند! اکنون زمان نشستن شما نیست [بلکه باید قیام کنید وحکومت تشکیل دهید]»، آن حضرت، علّتِ این سخن سدیر را جویا می شود. وی در پاسخ می گوید: «لکثره موالیک وشیعَتِک وانصارک. وَاللهِ! لوکانَ لا میرالمؤ منین (علیه السّلام) مثل ما لک مِن الا نصار والموالی والشیعه، ما طَمعَ فیه تَیمٌ ولاعُدیّ؛ به خاطر فراوانی دوست داران وپیروان ویاوران شما. به خدا سوگند! اگر امیرالمؤ منین (علیه السّلام) به اندازه ی شما کمک کار ودوست دار وپیرو داشت، هرگز قبایل قریش (تیم وعدی)۶۲ در خلافت وحکومت طمع نمی کردند».
امام صادق (علیه السّلام) در ادامه، از تعداد یاران وموالیانی که سُدیر از آنان سخن می گفت، پرسید. او در پاسخ می گوید: «تعداد آنان، صدهزار نفر است». حضرت با تعجّب به گفته وی می نگرد، ولی او در جواب می گوید: «بلکه دویست هزار نفر» ودر ادامه، برای تأکید بر این تخمین خویش اضافه می کند: «بله؛ حتّی نیمی از مردم دنیا از یاران شما هستند.». امام صادق (علیه السّلام) در پاسخ سدیر می فرماید: «بر تو است که به همراه ما به «ینبع» [نام روستایی در نزدیکی مدینه] بیایی»... در دنباله ی حدیث، سدیر می افزاید:
به همراه حضرت رفتم تا آنکه وقت نماز در سرزمینی پیاده شدیم. امام صادق (علیه السّلام) در این هنگام، نگاهی به جوانی که در آن نزدیکی بُز می چراند، افکند وفرمود: «یا سدیر! وَاللهِ! لوکانَ لی [شیعه] بعددِ هذهِ الجدیان ما وسعِنی القعود؛ ای سدیر! به خدا قسم! اگر پیروان من به تعداد این بُزها بودند، بر پای نمی نشستم [وقیام می کردم].
سدیر می گوید: «بعد از تمام شدنِ نماز، حیوانات آن گلّه را شمردم ویافتم که عدد آن ها از هفده تجاوز نمی کند!».۶۳
آن چه از این روایت شریف به روشنی قابل استفاده است، این است که سدیر صیرفی، با نگاه سطحی خویش به جامعه ی آن روز، عامل اساسی در قیام مسلّحانه وپی ریزی حکومت ظلم ستیز توحیدی را فقط برخورداری از مقبولیّت مردمی وپشتیبانی ظاهری توده ها می دانست: در حالی که از نگاه نافذ امام صادق (علیه السّلام)، مهم تر از چنین زمینه ی مردمی، در اختیار داشتن مُهره های کلیدی ونیروهای مشکل گشایی است که در مواقع ومراحل حسّاسِ نهضت، رهبری را از قرار گرفتن در بن بست برهانند وبا کارسازیِ به موقع، سنگینی مسئولیّت های مختلف اجرایی را از دوش پیشوای قیام می کاهند.
یاورانی که از ایشان سخن گفته می شود، انسان هایی هستند وارسته که بر اساس عقاید استوار خویش، سرپرستیِ امام معصوم (علیه السّلام) را ناشی از ولایت الله بر تمامی موجودات می دانند هیچ چیزی را بر امر امام خود مقدّم نمی دانند، سعادت را در گروِ رضای او یافته اند، واز خود در برابر اراده ی معصوم (علیه السّلام) تدبیری ارائه نمی دهند ودر کار او چون وچرا نمی کنند.
این، نکته ای است که در روایت سهل بن حسن خراسانی، از امام صادق (علیه السّلام) به روشنی، نمایان است.
وی هنگامی که به آن حضرت عرض می کند: «چه چیز شما را واداشته تا آن که از حق مسلّمِ خویش (حکومت) باز بنشینید؟ در حالی که صد هزار شیعه ی پا در رکاب وشمشیر زن در اختیار شماست؟»، امام صادق (علیه السّلام) دستور می فرمایند تا تنور آتش را روشن کنند، وقتی شعله ی آتش برافروخته شد، حضرت به او دستور می دهند که وارد تنور شود! او که گمان کرده بود، امام (علیه السّلام) از سخنان اش غضب ناک شده وقصد مجازات اش را دارد، عرض می کند: «آقا! مرا ببخشید! به آتش عذاب ام نکنید!»، در همین وقت، هارون مکّی در حالی که کفش هایش را به دست گرفته بود وارد می شود وخدمت امام خویش سلام عرض می کند. حضرت بدون هیچ مقدّمه ای به او می فرماید: «کفش هایت را بگذار ودرون تنور بنشین!». هارون مکّی نیز بدون هیچ گونه درنگ وپرسشی، این کار را انجام می دهد. امام (علیه السّلام) در این حال به گفت وشنودِ خود با مرد خراسانی ادامه می دهد ومطالبی را درباره ی خراسان به او می فرمایند که گویا از نزدیک در جریان آن ها بوده است. پس از آن، رو به سهل بن حسن خراسانی کرده ومی فرماید: «برخیز وداخل تنویر را بنگر!». او می گوید: «هنگامی که به درونِ آتشِ در حال زبانه کشیدن نگاه کردم، هارون را در حالی دیدم که چهار زانو نشسته بود وبا دیدن ما سلام می کند». در این وقت امام صادق (علیه السّلام) از مرد خراسانی می پرسد: «در خراسان، چه تعداد مثل این شخص می شناسی». سهل در پاسخ می گوید: «به خدا قسم! یک نفر هم این گونه نداریم.». در این هنگام حضرت می فرمایند:
اما اِنّا لا نخرج فی زمانٍ لا نجد فیه خمسه معاضدین لنا! نحن اعلم بالوقت!۶۴ (آگاه باش! ما، در زمانی که پنج تن یاور وکمک کار پیدا نکنیم، قیام نمی کنیم! [آری] ما آگاه تریم که وقت قیام چه زمان است!».
مشاهده می شود که در این روایت، امام ششم (علیه السّلام)، فقط، امثال هارون مکی را لایق وشایسته ی معاضدت ومددکاری ویاری خویش می داند، یعنی انسان هایی که به دستور امام (علیه السّلام) همانند دستور خدا توجّه می کنند وبه همین جهت، پیش از آن که دشواری امر مولایشان در نظرشان جلوه کند، مقام رفیع وبلندِ امر کننده، نظرشان را جلب می کند وهیچ گاه، راضی به زمین ماندنِ دستور امام خویش نمی شوند.
نکته ی دیگری که شاید بتوان از این حدیث استفاده کرد، این است که مرد خراسانی، با نگاه سطحی خویش، فقط تعداد انسان هایی را که بدون به میان آمدن پای امتحان، دم از یاری اهل بیت (علیهم السّلام) می زدند، دیده بود. در حالی که امام صادق (علیه السّلام) به او فهماند که نه تنها امر برپایی حکومت به دست حجت خدا، بدون امتحان وجداسازی وغربال یاوران با وفا از دیگران، تحقّق نمی یابد، بلکه در این وادی، امتحانی سخت ودشوار صورت خواهد گرفت.
۵- حضرت مهدی (علیه السّلام)، (علت غیبت، مانعِ ظهور)
تا کنون با آن چه گذشت، روشن شد که سنّت قطعی الهی چه در میان پیامبران وچه در میان امامان معصوم (علیهم السّلام)، چنین استوار شده که هر پیشوای عادلی برای پیشبرد اهداف اش نیازمند به یاورانی است که پشت گرمی رهبر خویش را فراهم کنند؛ به گونه ای که آن رهبر، ایشان را تکیه گاه خویش بداند، اکنون باید بگوییم، رهاورد بررسیِ احادیثی که علّت یا علت های غیبت امام دوازدهم (علیه السّلام) را بیان می کند، به ما نشان می دهد که یکی از بارزترین علّت های عدم ظهور، خوف آن حضرت بر جان خویش است. این، نشانه ی آن است که امام زمان (علیه السّلام) نیز در زمانی قیام می کند که این مانع از میان برداشته شده باشد؛ چرا که اگر حضرت مهدی (علیه السّلام) پیش از برطرف شدنِ این مانع، ظهور کند، یقیناً، مورد آزار واذیّت دشمنان قرار می گیرد وهمان عاقبتی که دیگر امامان داشتند در انتظار امام دوازدهم (علیه السّلام) هم خواهد بود.
در حدیثی، زراره، یکی از یاران امام صادق (علیه السّلام) می گوید: امام ششم (علیه السّلام) فرمود: «امام قائم (علیه السّلام) پیش از ظهور خویش، مدّتی از چشم ها غایب خواهد شد.». عرض کردم: «علّت آن چیست؟». فرمود: «یخاف القتل»؛ بر جان خویش بیمناک است».۶۵
در روایت دیگری، زمان پایان خوف وپنهان شدن آن حضرت از دید صاحبان قدرت، به وقتی موکول شده که اذن بر نصرت ویاری اش از جانب خداوند متعال مورد تأیید قرار گرفته باشد.۶۶
در کنار هم قرار دادن این احادیث، به ما می نمایاند که نبودن اصحاب لایق وکارامدی که مسئولیّت حفاظت از جان امام دوازدهم (علیه السّلام) ویاری ونصرت وی در اوج تشکیل حکومت جهانی را بر عهده بگیرند، مانع اساسی در غیبت آن حضرت است.
مرحوم شیخ طوسی، بعد از آوردن روایات، این چنین، می افزاید:
ولمِثل ذالک اختفی رسول الله (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) فی الشعب تاره واُخری فی الغار وقعداءمیرالمؤ منین (علیه السّلام) عن المطالبه بحقّه۶۷؛ به خاطر خوف از قتل بود که رسول خدا (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) زمانی به شعب پناه برد وهنگامی هم در غار مخفی شد، وبه همین دلیل بود که امیرالمؤ منین (علیه السّلام) از مطالبه وستاندن حق خویش صرف نظر کرد.
به راستی، آیا رفع این مانع، یعنی زایل شدن خوف امام دوازدهم (علیه السّلام) بر جان خویش، قبل از فراهم آمدن یاران با وفا وکارامدی که میثاق بر پاسداری از آن حضرت بسته باشند، با ایثار وجانبازی خویش، دشمنان را از اطراف امام زمان (علیه السّلام) پراکنده کنند وبا شجاعت وسلحشوری از آن حضرت دفاع کنند، ممکن خواهد بود؟ در حدیثی، امام سجاد (علیه السّلام)، این نکته را مورد تاءیید قرار داده، فرموده:
... ثم یخرج الی مکّه والناس یجتمعون بها... فیقوم هو بنفسِهِ، فیقول: «ایّها الناس! انا فلان بن فلان؛ انا ابن نبی الله؛ ادعوکم الی ما دعاکم اِلیه نبی الله.»، فیقومون اِلیه لیقتلوه، فیقوم ثلاثمئه وینیف علی الثلاثمئه فیمنعونه منه...۶۸؛ پس از آن که امام زمان (علیه السّلام) به سوی مکه روانه گشته ومردم در آن جا گِرداگرد آن حضرت جمع شوند... حضرت ایستاده ومی فرماید: «ای مردم! من، فلانی فرزند فلانی هستم. من، پسر نبی خدا هستم. شما را به سوی آن چه پیامبر خدا بدان خواند، فرا می خوانم.». در این هنگام، عدّه ای بر می خیزند تا آن حضرت را به قتل برسانند، امّا سیصد واندی از یاران حضرت مهدی (علیه السّلام) مانع این کار شده [واز آن حضرت حفاظت می کنند].
این نکته، در احادیثی که از طرق اهل سنّت به ما رسیده، نیز مورد اشاره قرار گرفته است. در حدیثی، محمّد بن حنفیه می گوید: نزد حضرت علی (علیه السّلام) بودیم که مردی درباره ی حضرت مهدی (علیه السّلام) از آن حضرت پرسید. امیرالمؤ منین (علیه السّلام) در پاسخ فرمود:
... ذاک یخرج فی آخر الزمان. اِذا قال الرجل: «الله! الله!»، قُتل، فیَجمعُ الله تعالی له قوماً...۶۹؛ او، در آخر الزمان خروج می کند، هنگامی که آن مرد بگوید: «خدا! خدا!»، به قتل می رسد، امّا خداوند متعال برای [دفاع از] او گروهی را جمع می کند.»
در این رابطه مرحوم شیخ طوسی، در ابتدای فصل پنجم از کتاب الغیبه که درباره ی علّت غیبت امام زمان (علیه السّلام) نوشته شده است، چنین می فرماید:
هیچ علّتی مانع از ظهور آن حضرت نیست، مگر خوف وبیم ناکی وی بر جان خویش؛ چرا که اگر هر عاملی غیر از این در میان بود، هرگز جایز نبود که امام زمان (علیه السّلام) از دیده ها مخفی بماند، بلکه بر او بود که مشقّت ها واذیّت ها را تحمّل کند؛ زیرا، جایگاه ومقام امامان وانبیاء (علیهم السّلام) نزد خداوند با به جان خریدن سختی ها رفیع وبلند می گردد.۷۰
این نکته، از منظر دانشمندان دیگری مانند سید بهاءالدین نجفی، نویسنده ی کتاب «منتخب الا نوار المضیئه» مخفی نمانده است. او نیز در این باره می گوید:
از آن جا که ظهور حضرت مهدی (علیه السّلام) سبب برپایی حدود واجرای بسیاری از احکام می شود، وغیبت ونهان بودن وی باعث تعطیل شدن وکنارماندن بسیاری از حدود شریعت پیامبر اسلام(صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) شده است، پی می بریم که سبب اصلی در غیبت آن حضرت از ناحیه ی خداوند متعال وامام زمان (علیه السّلام) نیست؛ چرا که در این صورت، لازم میآمد که خدا وامام (علیه السّلام)، واجبی را که همان اقامه ی حدود واجرای دستورات اصیل اسلامی است ، ترک کرده باشند وچنین چیزی برایشان محال است. بنابراین، باید بگوییم، سبب اساسی در مخفی بودن امام عصر (علیه السّلام) از دیده ها، نبودن یاور وصلاحیّت نداشتن جامعه ونسل حاضر برای پذیرش آن امام همام است.۷۱
در روایتی ذیل این آیه ی شریف (یا ایّها الذین ءامنوُا مَن یرتد منکم عن دینِه فسوف یأتِی اللهُ بقومٍ یحبُّهم ویحبُّونه اذلّه علی المؤ منین اعِزه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله ولایخافون لومه لائم ذالک فضلُ الله یؤتیهِ مَن یشاء والله واسع علیم)۷۲
امام صادق (علیه السّلام) چنین می فرماید:
صاحب این امر [حضرت مهدی (علیه السّلام)] در پرتو این آیه، در حمایت چنین یاران آگاه ودلاور محفوظ می ماند.۷۳
این روایت شریف، در ضمن آن که ویژگی های یاران امام دوازدهم (علیه السّلام) را در پرتو آیه ی فوق مورد اشاره قرار می دهد، یکی از وظایف مهم وغیر قابل اغماض ایشان را حمایت وحفاظت از حضرت مهدی (علیه السّلام) برمی شمرد وآن را مورد تأکید قرار می دهد.
به راستی، امام موعود، انقلاب خویش را با یاری کدامین یاوران آغاز می کند وبا پشتیبانی چه مردانی حکومت خویش را استمرار می بخشد؟ آیا او که آخرین ذخیره ی خدا ویگانه منجی بشریت است، می تواند به امید یارانی که «همچون یاران علی (علیه السّلام) از مردانگی جز صورت وقیافه ای را به ارث نبرده بودند ودر صفت به کودکان بی خرد می ماندند ودر حقیقت همانند عروسان حجله نشین بودند»۷۴، قیام کند؟
مهدی (علیه السّلام) که قیام خویش را در نهایت عزّت واقتدار آغاز می کند وبا هدف گسترش آیین خدا در پرتو حکومت بلا منازع الهی ادامه می دهد، دشمنانی کینه توزتر از خوارج، مکّارتر از معاویه لعنه الله وقدرت مندتر از عمرو بن عبدُ ود پیش روی دارد در این میدان، نیازمند یاورانی است که در شجاعت وبصیرت وشیفتگی، مانند مالک وعمّار ومیثم باشند، کارگزارانی که بازوان اجرایی حکومت اش باشند وعاملان اقامه ی عدل وبسطِ شریعتِ حیات بخش الهی در جامعه. شایستگی، توانمندی، استوار گامی وسلامت رفتاری آنان، بی گمان، مهم ترین نقش را در سامان یابی جامعه ی پس از ظهور در ابعاد مختلف ایفا خواهد کرد. به جهت کارایی، نیرومندی، شکست ناپذیری وجمع شدن بسیاری از اوصاف والای اخلاقی واعتقادی در ایشان، هنگامی که امام زمان (علیه السّلام) ظهور می کند، یاران اش را نه فقط با نامِ یار ویاور که با عنوان «خاصّان، ونزدیکان ارج وقرب دار» برای یاری خویش فرا می خواند.
در حدیث مفضّل از امام صادق (علیه السّلام) این طور آمده:
... فیصرخ صرخه فیقول! «یا معاشر نقبایی واهل خاصّتی ومَن ذخرهم الله لنُصرتی قبلَ ظهوری علی وجهِ الا رض! ائتونی طائعین...؛۷۵ ای گروه نزدیکان من وای خاصّان من وای کسانی که خداوند برای یاری من، بر روی زمین پیش از ظهورم، ذخیره شان کرده بود! با رغبت نزد من آیید...».
نکته ی جالب توجه دیگری که در این حدیث شریف نمایان است، ونباید مورد غفلت قرار گیرد، این است که از عبارت: «وَمن ذخرهم لنصرتی قبل ظهوری علی وجه الا رض» چنین استفاده می شود که یاران امام زمان، باید پیش از ظهور ودر دوران غیبت ساخته شوند. از این رو، زمان پیش از ظهور را باید فرصت تکامل روحی، اعتقادی، سیاسی، فرهنگی شیعیان در جهت آمادگی برای یاری امام دوازدهم (علیه السّلام) دانست.
این نکته، با بررسی احادیثی که در این باره به دست ما رسیده اند، تکمیل می شود؛ چرا که در برخی از روایات، ساعت ظهور آن مُصلح کلّ، چنین گزارش شده است که آن حضرت قبل از آن که کنار کعبه برود وبا تکیه بر آن، باصدای دل آرای خود، آغاز حکومت وقیام خویش را به گوش جهانیان برساند، در مکانی به نام «ذی طوی» در انتظار آن سیصد وسیزده یارِ خاصّ اش، توقّف می کند وبعد از آمدن وپیوستن ایشان به امام خویش، امام مهدی (علیه السّلام) به همراه آنان به کنار کعبه رفته وظهور وبروز خویش را اعلام می کند.۷۶
علاوه بر آن، حضرت اش، دست به هیچ گونه اقدام نظامی نخواهد زد، مگر آن که حدّاقلّ ده هزار نفر هوادارِ پا در رکاب برای سپاهش جمع شوند.۷۷
تمامی این روایات ومطالب گهر بار نهفته در لابه لای احادیث، به ما می نمایاند که از جمله عوامل اساسی وغیر قابل چشم پوشی در تشکیل یک حکومت جهانی که قصد بنیان کنی ریشه های ظلم وفساد وپی ریزی نظام آرمانی تمام اولیای خدا، از آدم تا خاتم را دارد، برخورداری از یاورانی کارامد، استوار گام، نستوه، جان بر کف است که در جریان مبارزه با سران کفر وطغیان وستم ودگرگون ساختن اوضاعِ نابه هنجار جامعه ی بشریِ پیش از ظهور، از یگانه ذخیره ی الهی بر روی زمین حفاظت وحمایت، واو را در رسیدن به اهداف اش یاری کنند.
افزون بر این باید در نظر داشت که وظیفه ی این یاران، منحصر به روزهای نخستینِ قیام امام زمان (علیه السّلام) که سپاهیان حضرت اش در گیر ودارِ مبارزه با سردمداران ستم پیشه ی جهان هستند، نمی شود، بلکه ایشان، بعد از برپایی واستقرار حکومت عدل الهی در سرتاسر گیتی، در ادامه ی فعّالیّت های شبانه روزی خویش، اداره وسرپرستی بخشی از جامعه ی پس از ظهور را بر عهده خواهند گرفت ودر حقیقت، به منزله ی بازوان اجرایی حکومت امام دوازدهم (علیه السّلام) خواهند بود.
در حدیثی امام صادق (علیه السّلام) می فرماید:
گویا، امام قائم (علیه السّلام) را بر فراز منبر کوفه مشاهده می کنم که سیصد وسیزده تن از یاران اش، به تعداد جنگاوران بدر، پیرامونش را گرفته اند. این یاران، پرچمداران وحاکمان بر مردم در زمین از جانب خدا هستند.۷۸
در حدیث دیگری نیز امام سجّاد (علیه السّلام) چنین می فرماید:
اِذا قام قائمنا اذهب الله (عزَّ وجلَّ) عن شیعتنا العاهه وجعل قلوبهم کزبرالحدید وجعل قوّه الرجل منهم قوّه اربعین رجلاً ویکونون حکّام الا رض وسنامها۷۹؛ هنگامی که قائم ما اهل بیت (علیهم السّلام)، قیام کند، خداوند متعال، حزن واندوه را از شیعیان ما برمی دارد ودل های ایشان را [در ایمان] پولادین می کند، ونیروی یک مرد از ایشان را به ازای چهل مرد قرار می دهد. ایشان هستند که حاکمان بر روی زمین.
بنابراین، بر منتظرانی که امید ظهور مهدی آل محمد (علیهم السّلام) را روشنایی بخشِ دیدگان وحیات بخش قلب هایشان قرار داده اند، واجب است که خط مشی انتظار خویش را از میان دستور ورهنمون های امامان هدی (علیهم السّلام) پیدا کرده وسرمایه ی عمر خویش را در راهی صرف کنند که به طور قطع ویقین، به پی ریزی وبرپایی حکومتِ امید دل ها ومصلح دنیا می انجامد.

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

۱. آل عمران: ۱۴۰.
۲. مجادله: ۲۱-۲۰.۳. انبیا: ۱۸.
۴. فرهنگ معین، فرهنگ عمید.
۵. معجم الوسیط، العین، مقاییس اللغه، ذیل ماده وطیء.
۶. بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۸۷.
۷. مصباح اللغه، مقاییس اللغه.
۸. روم: ۴۴.
۹. کهف: ۱۰.
۱۰. (قد خلت مِن قبلکم سنن فسیروا فی الا رض فانظروا کیف کان عاقبه المکذّبین) آل عمران: ۱۳۷؛ احزاب: ۳۸؛....
۱۱. نجم: ۴۱-۳۹.
۱۲. کافی، ج ۱، ص ۱۸۳؛ بحار، ج ۲، ص ۹۰؛ میزان الحکمه، ج ۴، ص ۳۵۴.
۱۳. الغیبه، نعمانی، باب ۱۱، ح ۳، ص ۲۸۳.
۱۴. امیر المؤمنین۷ در خطبه ی ۹۷ نهج البلاغه خطاب به یاران خویش چنین می فرماید: «والذی نفسی بیده! لیظهرَن هؤ لاء القوم علیکم، لیس لانهم اءولی بالحق منکم ولکن لاًسراعِهِم اًلی باطل صاحبهم وابطائکم عن حقّی.».
۱۵. الغیبه، نعمانی، باب ۱۵، ح ۲، ص ۴۰۸.
۱۶. الغیبه، نعمانی، باب ۱۷، ص ۴۲۴.
۱۷. الغیبه، نعمانی، باب ۱۵، ح ۷، ص ۴۱۱.
۱۸. الغیبه، نعمانی، باب ۱۵، ح ۵، ص ۴۰۹.
۱۹. آل عمران: ۱۲۵ (بلی اًن تصبروا وتتّقوا ویاءتوکم من فَورهم هذا یمددکم ربّکم بخمسه آلاف من الملائکه مسوّمین) وآیات دیگر.
۲۰. الغیبه، نعمانی؛ ص ۲۹۱، باب ۱۱، ح ۱۴.
۲۱. الغیبه، طوسی؛ ص ۴۲۶، فصل ۷، ح ۴۱۳.
۲۲. حضرت علی، علیه السلا م، در خطبه ی ۲۰۱، نهج البلاغه، درباره ی قوم ثمود چنین می فرماید: «ایّها الناس! اِنّما یجمع الناس الرضی والسُّخط وانّما عَقَر ناقه ثمود رجل واحد، فعَمهُم الله بالعذاب، لمّا عمّوه بالرّضی، فقال سبحانه: (فعقروها فاءصبحوا نادمین)».
۲۳. مَن قَتَل نفساً بغیر نفسٍ او فَسادٍ فی الا رض فکأنّما قَتَل النّاس جمیعاً هر کس انسانی را بدون قصاص یا بی آنکه فسادی در زمین کرده باشد، بکشد، چنان باشد که همه مردم را کشته.
۲۴. انّ اءوّل بیعه جرت فی الاِسلام، بیعه عقبه الا ولی. اخبر عنها عباده بن الصامت وقال: «وافی موسم الحج من الا نصار اثنا عشر رجلاً ممن اسلم منهم فی المدینه.» وقال عباده: «بایعنا رسول الله بیعه النساء وذالک قبل ان یفترض علینا الحرب، علی ان لانشر ک بالله شیئاً، ولانسرق، ولانزنی، ولانقتل اولادنا...». معالم المدرستین، سید مرتضی عسکری، ج ۱، ص ۱۹۶ (به نقل از سیره ی ابن هشام، ج ۲، ص ۴۰ – ۴۲).
۲۵. روی کعب بن مالک وقال: خرجنا من المدینه للحج وتواعدنا مع رسول الله (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) العقبه، اواسط ایام التشریق... فتکلّم رسول الله (صلّی اللهُ علیه وآله وسلّم) فتلا القرءان ودعا الی الله ورغب فی الاسلام.». ثم قال: «اُبایعکم علی ان تمنعونی ممّا تمنعون نسائکم وابنائکم.». فأخذ البَراء بن معرور بیده ثم قال، «نعم والذی بعثک بالحق لنمنعن ممّا نمنع به اُزُرَنا. فبایعنا یا رسول الله فنحن والله اءهل الحروب». معالم المدرستین، سید مرتضی عسکری، ج ۱، ص ۱۹۷ (به نقل ازسیره ی ابن هشام، ج ۲، ص ۴۷ – ۵۶).
۲۶. الاحتجاج، طبرسی، ج ۱، ص ۲۰۹.
۲۷. نهج البلاغه، خ ۳، (شقشقیه)
۲۸. عقدالدرر، ص ۱۶۷، باب الخامس؛ کنزالعمال، ج ۷، ص ۱۸۶؛ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۸۷؛ سنن ابن ماجه، ج ۲، ۱۳۶۸ – باب خروج المهدی، من کتاب الفتن.
۲۹. بحارالا نوار، ج ۵۲، ص ۱۱۰؛ بحارالا نوار، ج ۵۲، باب ۲۲، ح ۷ و...
۳۰. عقدالدرر، ص ۹۴.
۳۱. مراجعه شود به خطبه ۳ (شقشقیه)، نهج البلاغه.
۳۲. عقدالدرر، ص ۹۶ وص ۱۴۲، باب الرابع؛ سنن الدّانی، ابوعمروالدّانی؛ لوحه ۸۵ و۹۵.
۳۳. ملاحم وفتن، سید بن طاووس؛ باب ۶۳، ص ۱۳۹؛ معجم احادیث الاِمام المهدی (علیه السّلام)، ج ۱، ص ۴۷۸، ح ۳۱۹ (با کمی تفاوت).
۳۴. عقدالدرر، ص ۲۰۲.
۳۵. همان مدرک، ص ۸۳.
۳۶. همان مدرک، ص ۱۱۳، باب ۴.
۳۷. عقدالدرر، ص ۷۳.
۳۸. عقدالدرر، ص ۹۴.
۳۹. عقدالدرر، ص ۷۳.
۴۰. معجم الملاحم والفتن، ج ۴، ص ۳۵۲ (به نقل از الملاحم، سید بن طاووس، ص ۷۰، باب ۱۴۶)؛ مهر بیکران، ص ۵۱.
۴۱. احتجاج، طبرسی، ج ۲، ص – بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۷.
۴۲. (انزل مِن السّماء ماءا فَسالت اءودیه بِقَدَرِها) رعد: ۱۷.
۴۳. بحارالا نوار، ج ۵۲، باب ۲۶، ح ۸۲، ص ۳۰۷ – ۳۰۸.
۴۴. بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۷؛ مکیال المکارم، ج ۱، ص ۳۶۰، ح ۶۳۲.
۴۵. عقدالدرر، ص ۹۸.
۴۶. لازم به اضافه است، در روایاتِ رسیده از جانب اهل بیت(علیهم السلام)، تأویل این آیه شریفه، یاران امام زمان(علیه السّلام)، ذکر شده اند.
۴۷. طه: ۳۰.
۴۸. المیزان، طباطبایی، محمد حسین؛ ج ۱۴، ص ۱۴۶ – ۱۴۷.
۴۹. صف: ۱۴.
۵۰. صف: ۱۴.
۵۱. صف: ۱۴.
۵۲. چهل حدیث از غیبت فضل بن شاذان، علی اکبر مهدی پور، ص ۴۱ (به نقل از مختصر اثبات الرجعه، ح سوم؛ کفایه المهتدی، برگ ۲۱، منتخب کفایه المهتدی، ص ۱۱۵.
۵۳. نهج البلاغه، خ ۱۹۲؛ بحارالا نوار، ج ۳۳، ص ۲۳۳؛ صحیح مسلم، ج ۱۵، ص ۱۷۸: «اءنا وضعتُ فی الصغر بکلاکِلِ العرب وکسرتُ نواجِمَ قرون ربیعه ومُضَر».
۵۴. «والله! – یا علی! – لو بارز اهل الشرق والغرب لقتلتهم جمیعاً.» سفینه البحار، ج ۴، ص ۳۹۷، مادّه ی «شجع»
۵۵. براساس نهج البلاغه فیض الاسلام.
۵۶. همان.
۵۷. در منابع روایی، احادیث متعددی پیرامون تمحیص وامتحان شیعیان در زمان غیبت نیز وارد شده که جهت اطلاع رجوع شود به غیبت نعمانی، ص ۲۸۹، باب ۱۲.
۵۸. بحار الانوار ، ج ۴۴، ص ۱۴۷، احتجاج، ج ۲، ص ۷۱.
۵۹. موسوعه کلمات الاًمام الحسین (علیه السّلام)، ص ۴۰۷؛ مقتل الحسین (علیه السّلام)، مقرّم، ص ۲۶۲.
۶۰. موسوعه کلمات الاًمام الحسین (علیه السّلام)، ص ۳۹۴.
۶۱. الغیبه، نعمانی، ص ۲۹۶، باب ۱۲، ح ۴.
۶۲. لازم به توضیح است که ابوبکر از قبیله تیم وعمر از قبیله عدی بوده است.
۶۳. اعلام الدین، دیلمی، ص ۱۲۳؛ کافی، ج ۲، ص ۱۹۰، ح ۴.
۶۴. بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۱۲۳ – ۱۲۴ (به نقل از المناقب، ج ۲، ص ۳۶۲).
۶۵. الغیبه، طوسی، فصل ۵، ص ۳۳۲، ح ۲۷۴.
۶۶. همان، ص ۳۳۲، ح ۲۷۵.
۶۷. الغیبه، طوسی، فصل ۵.
۶۸. اِثبات الهداه، ج ۷، ص ۱۶۵، ح ۷۷۱؛ بحار؛ ج ۵۲، ص ۳۰۶، ح ۷۹، باب ۲۶؛ مکیال المکارم، ج ۱، ص ۳۵۸.
۶۹. عقدالدرر، ص ۱۷۵، باب ۵.
۷۰. الغیبه، طوسی، ص ۳۲۹.
۷۱. منتخب الا نوار المضیئه، ص ۱۳۸ – ۱۳۹.
۷۲. مائده: ۵۴. ای اهل ایمان! هر که از شما از دین خود مرتد شود، به زودی خدا، قومی را می آورد که ایشان را دوست دارد وآنان نیز خدا را دوست دارند ونسبت به مؤ منان فروتن اند، بر کافران سرفراز ومقتدرند، در راه خدا جهاد می کنند [وبه نصرت اسلام بر می انگیزند] ودر راه دین، از ملامت ونکوهش احدی باک ندارند. این است فضل خدا که به هر که خواهد عطا کند وخدا را رحمتی وسیع ونامنتها است وبه احوال هر که استحقاق آن را دارد دانا است.
۷۳. تفسیر برهان، ج ۱، ص ۴۹۷.
۷۴. نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
۷۵. بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۷، س ۱۱ – ۲۰؛ مکیال المکارم، ج ۱، ص ۳۶۰، ح ۶۳۲.
۷۶. بحارالانوار، ج ۵۲، باب ۲۶، ح ۱۰، ص ۲۸۳ وح ۷۲، ص ۳۰۳ وح ۸۰، ص ۳۰۶.
۷۷. فاِذا اجتمعت له هذه العدّه من اهل الاِخلاص اظهرالله اءمره، فاِذ اکمل له العقد وهو عشره آلاف رجل خرج باِذن الله (عزَّ وجلَّ)، فلایزال یقتل أعداء الله حتّی یرضی الله (عزَّ وجلَّ). کمال الدین، ج ۲، ص ۳۷۸ باب ۳۶، ح ۲؛ بحار، ج ۵۲، ص ۲۸۳، ح ۱۰. ونیز رجوع شود به: بحار، ج ۵۲، باب ۲۶، ح ۸۱، ص ۳۰۷.
۷۸. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۴۳۶.
۷۹. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۱۷.

رتبه رتبه:
  ۰ / ۰.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم