كتاب برگزيده:
جستجو در کتابخانه مهدوی:
بازدیده ترینها
کتاب ها شگفتی ها و عجایب دنیا در بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۹۷,۱۸۸) کتاب ها داستانهایی از امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۹۶,۷۶۹) کتاب ها نشانه هایی از دولت موعود (نمایش ها: ۷۳,۵۳۱) کتاب ها میر مهر - جلوه های محبت امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۶۰,۰۷۲) کتاب ها یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۵۴,۷۳۵) کتاب ها سیمای مهدی موعود (عجل الله فرجه) در آیینه شعر فارسی (نمایش ها: ۵۴,۰۳۲) کتاب ها زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى (نمایش ها: ۴۵,۴۳۶) کتاب ها تأملی در نشانه های حتمی ظهور (نمایش ها: ۴۴,۶۰۹) کتاب ها موعود شناسی و پاسخ به شبهات (نمایش ها: ۴۱,۱۴۴) کتاب ها مهدی منتظر (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۳۸,۷۰۹)
 صفحه اصلى » كتابخانه مهدوى » (پیشوای منتظران) الحجة المنتظر (عجّل الله فرجه)
كتابخانه مهدوى

کتاب ها (پیشوای منتظران) الحجة المنتظر (عجّل الله فرجه)

بخش بخش: كتابخانه مهدوى الشخص نویسنده: جمعى از نويسندگان الشخص محقق: ناصر باقری بیدهندی تاريخ تاريخ: ۲۶ / ۷ / ۱۳۹۶ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۴۳۴۲ نظرات نظرات: ۰

(پیشوای منتظران) الحجة المنتظر (عجّل الله فرجه)

نویسنده: گروه نویسندگان به امر آیت الله مؤسس حاج شیخ عبد الکریم حائری (ره)
محقق: ناصر باقری بیدهندی

فهرست مطالب

سخن ما
لزوم شناخت امام
فصل اول: در تعیین قائم موعود بشخصه
فصل دوم: در تعیین قائم موعود است به صفات و...
فصل سوم: در ذکر اخبار که بالالتزام دلالت دارد بر حجت ابن الحسن ویا...
فصل چهارم: وقایع زمان ظهور
فصل پنجم: بیان بعضی از امور مذکور در اخبار حضرت حجت (علیه السلام)
فصل ششم: در جواب استدلالیه نعیم بهائی
خاتمه:
فهرست منابع تحقیق

سخن ما [مقدمه ناشر]
باسمه تعالی

﴿وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی اَلَّذِینَ اُسْتُضْعِفُوا فِی اَلْأَرْضِ ونَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً ونَجْعَلَهُمُ اَلْوارِثِینَ(۱).
از زیباترین جلوه های معرفت نسبت به پروردگار عالم شناخت ومعرفت نسبت به حجت حق، پیامبران وائمه دین می باشد واین شناخت بر همه افراد لازم وضروری است.
تا میزانی که امام حسین (علیه السلام) می فرمایند:
ایها النّاس ما خلق الله العباد الاّ لیعرفوه، فاذا عرفوه عبدوه، واذا عبدوه واستغنوا بعبادته عن عبادة ما سواه.
فقیل یابن رسول الله ما معرفة الله (عزَّ وجلَّ) قال (علیه السلام): معرفة اهل کلّ زمان إمامهم الّذی یجب علیهم طاعته(۲).
بحث امام شناسی از ابعاد گسترده ای برخوردار است. به عقیده ی ما شیعیان مقام علم، تقوی، شجاعت، ایثار، زهد، خلوص نیت، حلم واستقامت، دفاع از حق وعدل، رضا وتسلیم از ویژگیهای منحصر به فرد امام است وعلاوه بر همه این صفات بارز امام دارای مقام عصمت وپاکی است.
در قرآن کریم امامت به عنوان «عهد الله» و«حبل الله الاکبر» معرفی شده است واوست که معدن فضل، عرفان وعلم است «هم حیاة العلم وموت الجهل».
وظیفه امام هدایت ورهبری جامعه بشری است تا ایشان را به سر منزل مطلوب ومقصود برساند. اگر در برهه ای از زمان مردمان عصر آمادگی بهره بردن از وجود امام وپیشوایان را نداشته باشند وعملا امام را از وظیفه خویش بازدارند، از فیض حضور امام بی بهره خواهند شد.
بدین سان است که به حکمت الهی امام عصر در پرده غیبت قرار گرفته است وتا موقعی که در جان وجامعه بشری آمادگی همه جانبه ای برای قبول پیشوای آسمانی بوجود نیاید، حضرتش در غیبت خواهد بود.
در باره غیبت، علل وعوامل آن سوالات بسیاری مطرح می گردد: چرا غیبت؟ به چه مدت؟ چگونه می شود یک انسان مدت طولانی زنده بماند وسؤالات بسیاری که در کتب مفصل آمده است.
در منابع ما برای همه ی این ایرادها واشکالات جواب متقن ومحکمی وارد شده است. نکته مهم دیگر اینکه در باره موضوع غیبت، مسئله انتظار، وظیفه منتظران، چگونگی هدایت مردم از سوی امام در عصر غیبت، فرق میان حضور وظهور، ویژگیهای حضرت وخصوصیات یاران وانقلاب جهانی آن بزرگوار، وچگونگی ارتباط انسانها با حجت حق وامام عصر از مسائل بسیار مهمی است که پاسخ صحیح به این شبهات ومطالب در امید به آینده بسیار موثر است.
به اعتقاد ما بهترین پاسخها در قرآن کریم، وروایات اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده است که طبق مثل معروف (اهل البیت ادری بما فی البیت) یعنی اهل خانه می داند چه چیزی در خانه است. فقط ایشان هستند که با بیان خود جواب قانع کننده ومستدل ارائه می نمایند.
کتابی که پیش روی شما خواننده گرامی قرار دارد یکی از هزاران اثر نفیسی است که پیرامون شخصیت امام عصر (علیه السلام) خصوصیات فردی، ودیگر ویژگیهای دولت حقه سخن می گوید.
کتاب حاضر حاصل دقت وزحمت عده ای از فضلا ودانش آموختگان مکتب امام صادق (علیه السلام) است. این اثر ارزشمند به سفارش مرحوم آیة الله العظمی حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی «قدس سره» تهیه وتدوین گردیده است. ودر چهار محور مهم به سؤالات وشبهات مطرح در جامعه پاسخی درخور داده است.
محقق محترم جناب حجة الاسلام والمسلمین آقای ع باقری بیدهندی با تلاش گسترده اقدام به تحقیق این کتاب باارزش نموده است وبا دقتی فراوان منابع روایات ومطالب مطرح شده را در پاورقی ها آورده است. که برای ایشان توفیق بیشتر وسلامت وسعادت از درگاه احدیت مسألت داریم.
انتشارات زائر مفتخر است پس از چاپ کتاب سیمای آفتاب، نشانه های قائم آل محمد وچاپ کتاب گرانسنگ «کتاب النور فی الامام المستور» اکنون، به عنوان چهارمین اثر، در باره وجود مقدس امام عصر (علیه السلام) اقدام به چاپ کتاب «الحجه المنتظر» نموده است.
در پایان این گفتار قدردانی خود را از عنایت محقق، نویسنده واستاد گرانقدر جناب حاج شیخ احمد عابدی اعلام می داریم که با نظارت محققانه ما را در آماده سازی این مجموعه راهنمایی وارشاد فرمودند.
امیدواریم با چاپ این کتاب در سال «نهضت خدمت رسانی به جامعه اسلامی» خدمتی هرچند کوچک در راستای نشر فرهنگ غنی اسلام واهلبیت (علیهم السلام) برداشته باشیم إن شاء الله.
اللّهم ارنا الطّلعة الرشیدة، والغرّة الحمیدة، اللّهم انّا نرغب الیک فی دولة کریمة، تعزّ بها الاسلام، واهله...

انتشارات زائر آستانه مقدسه قم

[مقدمه محقق]
بسم الله الرحمن الرحیم
لزوم شناخت امام

شناخت ومعرفت، امتیاز ویژه آدمی است که در سایه بهره گیری صحیح از «خرد» تکامل ودرخشش می یابد. چون معرفت خدای متعال در رأس همه معرفت هاست، لذا هرانسانی برای سیر کمالی خود، باید پنجره معرفت را به سوی خالق بگشاید وآفریدگار خود را بشناسد، پس از شناخت او قدم به سوی شناخت پیامبر او بردارد. پس از مسأله توحید ونبوت هیچ مسأله ای اهمیت بحث امام شناسی را ندارد. از این رو گفته اند موضوع امام شناسی ومعرفت به ولی دهر وحجت زمان والتزام به پیروی از مقام امامت برحسب دلائل محکم عقلی وروایات معتبر، یکی از مهمترین مسائل اسلامی وتکالیف مسلمانان است که پیامبر خاتم (صلّی الله علیه وآله) آن را اعلان نموده وبار مسؤولیت آن را بر دوش همگان نهاده است.
بر اساس این وظیفه شرعی ومسئولیت خطیر دینی، هرمسلمانی وظیفه دارد که پس از معرفت خدای متعال وپیامبرش در مسیر شناسایی رهبر امّت اسلامی قدم بگذارد. وامامان خویش را به روشنی بشناسد ووظیفه خود را در برابر آنان تشخیص دهد؛ چرا که از روایات بی شمار(۳) چنین استفاده می شود که شرط قبولی اعمال آفریدگان، پذیرش ولایت وامامت ائمه هدی (علیهم السلام) است. البته بدیهی است که ایمان وپذیرش ولایت امامان بدون شناخت آنها تحقیق نمی پذیرد؛ زیرا پیروی کردن بدون معرفت وشناخت امکان ندارد. پس مردم وظیفه دارند، امام خویش را بشناسند تا با تن در دادن به امامت وولایت او اعمالشان مورد قبول درگاه الهی واقع شود وسعادتشان تضمین شود.
در اهمیت این بحث، همین بس که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) کسانی را که در دوران پرافتخار اسلام زندگی کرده، اما ناآشنا به امام زمان خود بوده اند، با آنان که در عصر جاهلیت می زیسته وبهره ای از توحید ومعنویات نداشته اند هم سنگ دانسته ومی فرماید: «من مات ولم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیة(۴)؛ کسی که بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت (یعنی مرگ در حال شرک وکفر) مرده است.
در روایات ما، به معرفت همه امامان موضوعیت داده شده وموجب تکمیل عقاید وکمال دین به حساب آورده شده است. از اضافه کردن کلمه «میتة» به کلمه «جاهلیت» روشن می گردد مقصود از این امام، امام معصوم ومنصوب است که مانند پیامبر (صلّی الله علیه وآله) رابط بین خلق وخالق است وعدم شناخت او هم سنگ با کفر روزگار جاهلیت وموجب فساد جامعه وگمراهی وزوال وانحراف امت اسلامی خواهد شد.
معرفت امام می تواند انسان را در زمان غیبت امام (علیه السلام) از انحراف، ضلالت وگمراهی برهاند ومایه ی نجات از اعمال گمراه کننده مدعیان دروغین وموجب قرب به باری تعالی وسبب ترقی وکمال نفس شود که معصوم ومنصوب باشد نه زمامداران وخلفا وسلاطین که از عصمت برخوردار نیستند. بنابراین تطبیق امام زمان به زمامداران خودسر وحاکمان ستمگر نادرست است.
با اندکی دقت وتأمل در حدیث شریف فوق می توان نتیجه گرفت که:
١ - حدیث یاد شده بهترین دلیل بر امتداد امامت در طول زمان است وهرگاه ستاره ای فروزان از سلسله امامان نور غروب کند، ستاره ای دیگر پرتوافشان می شود وهرگز زمین خالی از حجت نخواهد شد. پس حدیث، دلیل بر وجود حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است.
٢ - شناخت امام برای هرفرد مسلمان در هر عصری لازم وواجب، بلکه از اهم واجبات اعتقادی است وتا شناخت نباشد اطاعت امکان پذیر نیست.
٣ - وظیفه مقدس معرفی حجت خدا رسالتی نورانی است که بر عهده پاسداران عقیده وایمان وسربازان حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) نهاده شده است، اینان وظیفه دارند در جهت شناساندن امام به امت قدمهای اساسی بردارند.
۴ - آن شناختی که چنین با اهمیت تلقی شده قطعا تنها شناخت شناسنامه ای حضرات ائمه (علیهم السلام) نیست؛ زیرا منکران امامت آن حضرات هم ممکن است در این حد اطلاع داشته باشند. پس تعبیر «عرفان» در حدیث یاد شده معنایی بالاتر از این حد را می رساند.
برای دستیابی به معرفت اجمالی در حق امام معصوم راههایی وجود دارد: یکی از آن راهها مطالعه آثار گرانقدری است که کارشناسان دینی در جهت معرفی ابعاد شخصیت الهی وچهره ی ملکوتی امام (علیه السلام) از خود به یادگار گذاشته اند.
آن چه به محضر شیفتگان خاندان رسالت تقدیم می شود قطره ای از دریای بیکران معرفت به خورشید همیشه فروزان، دادگستر جهان، امید واقعی مستضعفان، مهدی صاحب زمان است که با همه اختصار وایجازی که در تألیف آن به کار رفته است، حاوی نکات ظریف وقابل توجهی در باب زندگی امام عصر (عجّل الله فرجه) وآکنده از روایات معصومین (علیهم السلام) است.
لزوم آشنا شدن هرچه بیشتر دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) با وجود مبارک حضرت مهدی (علیه السلام) وخصلتهای نیکوی آن امام همام مرا بر آن داشت تا کتاب را تحقیق کنم، بدان امید که نوشته حاضر در بعضی نواحی وابعاد معرفت سفینه نجات از ضلالت وظلمت، ولی امت، حضرت حجت (عجّل الله فرجه) موجب افزایش ومزید بصیرت گردد. خدای را بر این موفقیت سپاس می گویم واز او دوام توفیق را خواستارم.
کتاب الحجة المنتظر (عجّل الله فرجه)
این اثر در اثبات مهدویت وردّ شبهات بهائیت به فرمان آیت الله مؤسس، حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی (م ١٣۵۵ ه‍ ق) نگاشته شده است.
کتاب حاضر شامل شش فصل است که در آن ها پیرامون اسم، وصف، سیرت وراز غیبت بحث شده ودر پایان در زمینه ابطال فرقه بهائیت گفتگو شده است.
گفتنی است که در مقام نقل حدیث برای این که حجم کتاب افزایش نیابد مؤلفان همه متن را نیاورده اند.
٢ - تحقیق وویرایش حاضر بر اساس نسخه چاپ سنگی نود وهشت صفحه ای انجام گرفته است.
٣ - در پانوشت ها، به جدیدترین منابع مورد استفاده در کتاب اشاره شده است.
در انجام، سپاس از دانشی مرد مایه ور، حجة الاسلام والمسلمین دکتر احمد عابدی را بر خویشتن بایسته می دانم که چاپ این اثر را در سری انتشارات «زائر» قرار دادند.
ونیز باید از همه همکاران شریف وفرهنگ مدار ایشان خاصه حضرت حجة الاسلام والمسلمین محمد بیگی (صادقی) که با تلاش خالصانه خود این اثر را به جامعه فرهنگی کشور تقدیم کردند سپاسگزار باشیم.
اکنون، گاه آن رسیده است - به رعایت کوته سخنی - دامنه کلام را در این دیباچه فراهم چینم وعلاقه مندان را به مطالعه کتاب فراخوانم.

شهر مقدس قم
کمترین خادم دین ومذهب
ع - ب - بیدهندی

فصل اوّل: در تعیین قائم موعود بشخصه
بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمین، والصلاة والسلام علی محمّد خاتم النبیین، وعلی آله الطاهرین، سیما علی حجة الله فی خلقه، وبقیته فی أرضه المنتقم من اعدائه.
وبعد: بر قارئین واشخاصی که این کتاب را تحت نظر ومطالعه قرار می دهند مخفی نماند که این مجموعه به امر ودستور وترغیب مرحوم خلد حضرت آیة الله العظمی آقای حاج شیخ عبد الکریم - أعلی الله مقامه الشریف - تدوین وبه قلم جمعی از فضلاء حوزه ایشان به نحو اختصار از کتب معتبره علما شامخین که اسامی شریفه آنها در ظهر کتاب ضبط گردیده جمع وتألیف شده واز جهت فوت آن مرحوم طبع آن به تعویق افتاده بود، لذا جمعی از علاقه مندان به دیانت طلبا لمرضات الله ومتقربا بولیه در مقام طبع ونشر آن برآمده اند. امید که از مطالعه آن عموم متدینین به دیانت اسلام بهره مند ومستفید شوند. ان شاء الله تعالی.
واین کتاب مشتمل است بر فصولی:
فصل اوّل: در تعیین قائم موعود بشخصه به حسب ونسب تنصیص پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) وائمه معصومین (علیهم السلام) به آنکه قائم موعود حجة بن الحسن العسکری است بالصراحة ویا به کنایة واشاره.
حدیث اول: [جبرئیل عن الله تعالی]
کمال الدین(۵)، ص ١۵٠، اعلام الوری(۶)، به سند متصل از حضرت صادق، عن آبائه قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله): حدثنی جبرئیل عن الله انه قال:
«من علم أنّه لا اله الاّ الله وحدی، وأنّ محمدا عبدی، وانّ علی بن أبی طالب خلیفتی، وأنّ الأئمة من ولده حججی، أدخلته الجنّة برحمتی (تا آنکه می فرماید:) فقام جابر بن عبد الله الانصاری، فقال: یا رسول الله، ومن الأئمة من ولد علی بن أبی طالب؟
قال: الحسن والحسین. پس ذکر می فرماید اسامی ائمه را تا آنکه می فرماید: ثم الزکی الحسن بن علی، ثمّ ابنه القائم بالحقّ مهدی امّتی، الذی یملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا، هؤلاء، یا جابر خلفائی وأوصیائی، ومن أنکر واحدا منهم فقد أنکرنی(۷).
صریح خبر اینکه پسر حضرت عسکری، قائم به حق است ومهدی امت است وزمین را پر می کند از عدل وداد ووصی وجانشینی پیغمبر اکرم است. ومنکر او منکر پیغمبر خواهد بود.
حدیث دوم: [حضرت باقر (علیه السلام)، عن أبیه الحسین (علیه السلام)]
کمال الدین، ص ١۵٧ به سند متصل از حضرت باقر (علیه السلام)، عن أبیه الحسین (علیه السلام) قال:
دخلت أنا وأخی علی جدّی فأجلسنا علی فخذیه، وقبلنا، پس فرمود: واختار من صلبک یا حسین تسعة ائمة تاسعهم قائمهم(۸).
تصریح می فرماید: صلب نهمین از اولاد سید الشهداء (علیه السلام) امام وقائم موعود است. وصلب نهمین منحصر است به حجة ابن الحسن العسکری.
حدیث سیم: [امام زین العابدین (علیه السلام)؛ عن ابیه، عن علی بن أبی طالب عن رسول الله]
کمال الدین، ص ١۶۴ به سند متصل از امام زین العابدین (علیه السلام)؛ عن ابیه، عن علی بن أبی طالب (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله):
«الائمّة بعدی اثنا عشر، أوّلهم أنت یا علی، واخرهم القائم الّذی یفتح الله علی یدیه مشارق الأرض ومغاربها»(۹).
صریح است در این که امام دوازدهم قائم موعودی است که فتح می کند شرق وغرب عالم را.
حدیث چهارم: [حضرت صادق، عن آبائه، عن أمیر المؤمنین عن رسول الله]
کمال الدین، ص ١۴۶، غیبت شیخ طوسی، ص ١٠۴. از حضرت صادق، عن آبائه، عن أمیر المؤمنین (علیه السلام) قال:
«قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم): لمّا أسری بی الی السّماء أوحی إلی ربّی (جلّ جلاله) فقال: إنّی اخترتک فجعلتک نبیا واخترت علیا فجعلته وصیا (تا آنکه می فرماید:) فإذا أنا بأنوار علی وفاطمة والحسن والحسین وعلی بن الحسین، ومحمّد بن علی، وجعفر بن محمّد، وموسی بن جعفر، وعلی بن موسی، ومحمّد بن علی، وعلی بن محمّد، والحسن بن علی، ومحمّد بن الحسن القائم فی وسطهم کأنّه کوکب دری قلت: یا ربّ ومن هؤلاء؟ قال: الأئمّة وهذا القائم الّذی یحلّل حلالی ویحرم حرامی وبه انتقم من أعدائی، وهو راحة لاولیائی، وهو الّذی یشفی قلوب شیعتک من الظّالمین والجاحدین والکافرین»(۱۰).
صریح خبر این که امام دوازدهم، محمد بن الحسن العسکری، قائم موعود است که حلال وحرام الهی را رایج می فرماید در صورتی که عمل به او [آن] متروک است. وقائم موعود انتقام می نماید از اعداء الهی، وسبب راحت دوستان خدا خواهد بود که دوستان خدا در ذلّت هستند. وبه ظهور آن حضرت راحت خواهد شد، وقلوب شیعیان تسلّی خواهد یافت به واسطه انتقامی که از ظالمین خواهد فرمود.
حدیث پنجم: [حضرت صادق عن رسول الله]
غیبت شیخ طوسی ص ١٠٢ به سند متصل از حضرت صادق (علیه السلام) قال:
قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم):
«إنّ الله اختار من النّاس الأنبیاء، واختار من الأنبیاء الرّسل، (واختارنی من الرّسل) واختار منّی علیا، واختار من علی الحسن والحسین، واختار من الحسین الأوصیاء تاسهم وهو ظاهرهم وباطنهم»(۱۱).
صریح خبر شریف این که نهمین از اولاد سید الشهداء (علیه السلام)، قائم موعود است ووصی پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) است.
حدیث ششم: [حضرت رضا (علیه السلام) از آباء گرامی اش از رسول الله]
کمال الدین، ص ١۴٧. حضرت رضا (علیه السلام) از آباء گرامی اش قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم): ما خلق الله خلقا أفضل منّی. (تا آن که می فرماید):
«والفضل بعدی لک یا علی وللأئمة من بعدک (تا آن که می فرماید): رأیت اثنا عشر نورا فی کلّ نور سطر (أخضر) مکتوب علیه إسم کلّ وصی من اوصیائی أوّلهم علی بن أبی طالب واخرهم مهدی امّتی...، فنودیت یا محمّد هؤلاء أوصیائک وخلفائک وعزّتی وجلالی لأظهرنّ بهم دینی، ولاطهرنّ الأرض باخرهم من أعدائی، ولأملکنّه مشارق الأرض ومغاربها، ولأسخرّنّ له الرّیاح، ولأذللنّ له الرّقاب الصّعاب ولأرقیه فی الأسباب، ولأنصرنّه بجندی، ولامدّنه بملائکتی حتّی یعلو دعوتی(۱۲) ویجمع الخلق علی دعوتی(۱۳)، ثمّ لادیمنّ ملکه إلی یوم القیامة»(۱۴).
معنی حدیث شریف آن که: خداوند متعال فرمود: این انوار، اوصیاء تو هستند به سبب بیان وتبلیغ اوصیاء تو دین الهی را ظاهر می کنم، وبه وصی آخرین، زمین را از لوث دشمنان الهی پاک می کنم، وتملیک می نمایم به آخرین امام، سلطنت شرق وغرب عالم را وباد را مسخّر می نمایم برای او، وگردنکشان عالم را ذلیل ومنقاد آن حضرت خواهم نمود، وعروج وارتقاء می دهم او را در اسباب (یعنی وسائل ظاهریه فتح وسلطنت را برای آن حضرت خداوند متعال تهیه می فرماید: که از جمله خوف ورعب است در قلوب کفّار چنانچه در جدّ کرامش واقع گردید که می فرماید:
﴿سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ اَلَّذِینَ کفَرُوا اَلرُّعْبَ(۱۵)، وامداد می کنم او را به ملائکه خود، چنانچه در جدّ کرامش واقع گردید که می فرماید:
﴿بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وتَتَّقُوا ویأْتُوکمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یمْدِدْکمْ رَبُّکمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ اَلْمَلائِکةِ مُسَوِّمِینَ(۱۶) وادامه می دهم سلطنت وملک او را تا روز قیامت(۱۷).
حدیث هفتم: [امام محمد تقی (علیه السلام)، از آباء گرامش، از سید الشّهداء]
کمال الدین، ص ١۵۴؛ اعلام الوری، ص ٢٣١، از حضرت امام محمد تقی (علیه السلام)، از آباء گرامش، از سید الشّهداء (علیه السلام) قال:
«دخلت علی رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) فقال لی: مرحبا یا أبا عبد الله». وحدیث مفصل است که ائمه در صلب حضرت سید الشهداء (علیه السلام) را، یکان، یکان بیان می فرماید وبرای هریک از ائمه دعایی مخصوص بیان می فرماید تا آن که می رسد به امام دهم علی بن محمد النقی، پس می فرماید:
«وإنّ الله تعالی رکب فی صلبه نطفة وسمّاها الحسن، فجعله نورا فی بلاده، وخلیفة فی ارضه، (تا آن که می فرماید:) وإنّ الله تعالی رکب فی صلب الحسن نطفة زکیة طیبة طاهرة (مطهّرة)(۱۸) یرضی بها کلّ مؤمن امتحن الله قلبه للایمان فهو إمام تقی نقی، یخرج من تهامة حتّی یظهر الدّلائل والعلامات».
پس سؤال شد از پیغمبر (صلّی الله علیه وآله) که آن دلایل چیست؟
پس فرمود:
«له علم إذا حان وقت خروجه انتشر ذلک العلم بنفسه، وأنطقه الله فناداه العلم: اخرج یا ولی الله واقتل اعداء الله، وله سیف مغمّد، فإذا حان وقت خروجه اقتلع ذلک السّیف من غمده، وانطقه الله فناداه السّیف اخرج یا ولی الله واقتل اعداء الله وأمرنی بأمرک یا حجة الله فلا یحلّ لک أن تقعد عن أعداء الله ویقیم حدود الله، ویحکم بحکم الله.
(الخبر)(۱۹)».
صریح حدیث شریف این که:
قائم موعود وصی دوازدهم وپسر امام حسن عسکری علیهما السّلام است، ورضایت دارد به امانت او کسی که معتقد ومؤمن باشد واز بوته امتحان خارج شده باشد.
ونیز تصریح می فرماید؛ حدیث شریف که: از مکه خارج می شود که «تهامه» بیابان مکه است وآن حضرت در پرده غیبت مستور است تا دلائل ظهور بر او معلوم گردد وآن دلائل دو امر است:
اولا علمی دارد پیچیده شده، ودر موقع خروج منتشر می شود وبه قدرت یاری به سخن می آید.
وعرض می کند: «یا ولی الله! ظاهر شو واز دشمنان خدا انتقام بگیر وبه قتل برسان آنها را.»
ثانیا شمشیری دارد که در غلاف است ودر موقع ظهور، آن شمشیر از غلاف بیرون می آید وبه نطق می آید
وعرض می کند:
یا ولی الله! خارج شو وامر فرما مرا به امر خود، دیگر جایز نیست تو را مهلت دادن دشمنان خدا که کفر را به نهایت رسانیده اند.
ونیز تصریح می فرماید:
قائم موعود، حدود الهیه را که در قرآن مسطور است اقامه می فرماید وبه حکم الهی حکم می فرماید:

سیدی کم ذا القعود ودینکم * * * هدمت قواعده الرّفیعة

حدیث هشتم: [از جابر بن عبد الله انصاری از رسول الله در تفسیر آیه: أَطِیعُوا اَللهَ وأَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وأُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکمْ ١]
کمال الدین، ص ١۴۶؛ اعلام الوری، ص ٢٢٨ از جابر بن عبد الله انصاری در تفسیر آیه:
﴿أَطِیعُوا اَللهَ وأَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وأُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکمْ(۲۰) «قلت: یا رسول الله، فمن أولی الأمر؟»
«فقال: فقال (صلّی الله علیه وآله): هم خلفائی یا جابر وأئمة المسلمین من بعدی، أوّلهم علی بن أبی طالب ثمّ الحسن، ثمّ الحسین، ثمّ محمّد بن علی المعروف فی التّوراة بالباقر، وستدرکه یا جابر فاذلقیتة فاقرأة منّی السّلام ثمّ الصّادق جعفر بن محمّد، ثمّ موسی بن جعفر، ثمّ علی بن موسی، ثمّ محمّد بن علی، ثم علی بن محمد، ثمّ الحسن بن علی، ثمّ سمیی وکنیی، حجة الله فی أرضه وبقیتة فی عباده محمّد بن الحسن بن علی، ذاک الّذی یفتح الله علی یدیه مشارق الأرض ومغاربها. ذاک الّذی یغیب عن شیعته وأولیائه غیبة لا یثبت فیها علی القول بإمام إلاّ من امتحن الله قلبه للإیمان»(۲۱).
در این حدیث شریف به اغلب صفات قائم موعود تصریح شده است.
اولا: وصی وخلیفه پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) است.
ثانیا: پسر حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) ونام او محمّد است. (مطابق ضبط اعلام الوری.)
ثالثا: فتح می فرماید: شرق وغرب عالم را ومنحصر می شود سلطنت به سلطنت حقه اسلامیه.
رابعا: از اولیاء ودوستان خود غایب می شود؛ غیبتی که ثابت نمی ماند بر قول به امامت آن حضرت، مگر مؤمنی که از بوته امتحان خارج شود ومعتقدات قلبیه او به خدا وپیغمبر به وساوس وشبهات مضلّین متزلزل نگردد. واین معنی، کنایه است از طول غیبت آن حضرت.
حدیث نهم: [عبد الرحمن بن سمره از رسول الله]
کمال الدین، ص ١۴٩. عبد الرحمن بن سمره - که از صحابه پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) است - می گوید:
«فقال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم): یابن سمرة، إذا اختلفت الآراء والأهواء فعلیک بعلی بن أبی طالب (تا آن که می فرماید): یابن سمرة، وإنّ منه سیدی شباب أهل الجنّة الحسن والحسین وتسعة من ولد الحسین تاسعهم قائم أمّتی، یملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا»(۲۲).
صریح است در این که قائم موعود پشت نهمین از اولاد حسین است واو منحصر است به حجة ابن الحسن العسکری، امام دوازدهم (عجّل الله تعالی فرجه).
حدیث دهم: [عبد الله بن عباس عن رسول الله]
کمال الدین، ص ١۴٩. عبد الله بن عباس قال:
«قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم): إنّ الله اطّلع علی الأرض فاختارنی منها.» تا آنجا که می فرماید): «وجعل من صلب الحسین أئمّة یقومون بأمری ویحفظون وصیتی، التّاسع منهم قائم أهل بیتی، یظهر بعد غیبة طویلة وحیرة مضلّة لیعلن أمر الله ویظهر دین الله یؤید بنصر الله وینصر بملائکة الله، فیملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما»(۲۳).
که تصریح می فرماید؛ وصی دوازدهم ونهمین از صلب حسین (علیه السلام)، قائم موعود (علیه السلام) است وغیبت طولانی خواهد فرمود که مردم در حیرت وضلالت واقع می شوند به واسطه طول غیبت آن حضرت وبعد از غیبت ظاهر می شود ودین خدا را ظاهر می کند به یاری خدا وملائکه، پس زمین را پر از عدل وداد می کند در موقعی که ظلم فرو گرفته است زمین را.
حدیث یازدهم: [سلمان الفارسی عن رسول الله]
کمال الدین، ص ١۵٢ سلمان الفارسی قال:
«دخلت علی النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلم): فإذا الحسین (علیه السلام) علی فخذوه، ویقبّله ویقول: أنت سید وأنت إمام، ابن إمام، أخو إمام، وأبو الأئمّة تسعة من صلبک تاسعهم قائمهم»(۲۴).
حدیث دوازدهم: [حضرت عسکری از آباء گرامش، از جدش حضرت امیر از رسول الله]
کمال الدین، ص ١۵٢! حضرت عسکری از آباء گرامش، از جدش حضرت امیر (علیه السلام) قال:
«قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم): یا علی، لا یحبّک إلاّ مؤمن، ولا یبغضک إلاّ کافر.» (تا این که می فرماید): «فإذا مضی علی فابنه الحسن امامکم، وإذا مضی فابنه الحسین إمامکم، ثمّ تسعه من ولد الحسین واحدا بعد واحد أئمّتکم وخلفائی علیکم تاسعهم قائمهم قائم امتی یملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما اللّهم وال من والی خلفائی (تا آن که می فرماید): ولا تخل الأرض من قائم منهم بحجّتک ظاهرا أو خافی مغمور لئلاّ یبطل دینک وحجّتک وبرهانک وبیناتک»(۲۵).
صریح خبر شریف این که قائم موعود نهمین از اولاد حسین بن علی است واحدا بعد واحد باتوالی واتصال. (یعنی انقطاع قائم از ائمه واقع نمی گردد؛ زیرا که زمین خالی از حجت الهیه نخواهد بود) وحجت الهی ظاهر است ویا محجوب است وبه حجاب غیبت از ترس اعداء تا موقعی که مأذون شود به ظهور.
حدیث سیزدهم: [عبد الله بن عبّاس عن رسول الله]
کمال الدین، ص ١۶۴ عن عبد الله بن عبّاس، قال:
«قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم): أنا سید النّبیین و، علی بن أبی طالب سیید الوصّیین، وأنّ أوصیائی بعد اثنا عشر أوّلهم علی بن أبی طالب، وآخرهم القائم (علیهم السلام)»(۲۶).
صریح است در این که قائم موعود، امام دوازدهم است.
حدیث چهاردهم: [حدیث مفصل از معمر بن ابی سلمه]
غیبت نعمانی، ص ٣٣. حدیث مفصل است از معمر بن ابی سلمه (مذکور در سه صفحه) راجع به فرمایش حضرت امیر که پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) من واولاد مرا منصوب فرمود به امامت وولایت مؤمنین. وآیاتی درباره من واولاد من خداوند متعال نازل فرمود، پس می فرماید: فقال سلمان:
«یا رسول الله، هؤلاء الآیات نزلت فی علی خاصّة؟ قال: بل فیه وفی أولیائی(۲۷) ألی یوم القیامة فقال: یا رسول الله، بینهم لی. قال: علی أخی ووصیی وخلیفتی فی أمّتی واحد عشر إماما من ولدی(۲۸) أوّلهم ابنی حسن، ثمّ ابنی حسین، ثمّ تسعة من ولد الحسین واحدا بعد واحد، هم مع القرآن، والقرآن معهم، لا یفارقونه حتّی یردّوا علی حوضی»(۲۹).
که صریح است در اتصال امام دوازدهم به امام یازدهم. پس منحصر می شود در حجة ابن الحسن بالملازمة. ونیز صریح است در اتصال امام دوازدهم به معاد وقیامت وحوض پیغمبر (صلّی الله علیه وآله) در بهشت واتصال ائمه اثنی عشر به یکدیگر بدون انقطاع با اتصال امام دوازدهم به روز قیامت.
متواترا در اخبار مذکور است.
ونیز بعد از قائم موعود، قیام قیامت خواهد شد. متواترا در اخبار مذکور است.
حدیث پانزدهم: [عن الصّادق (علیه السلام)، عن أبیه، عن جدّه عن رسول الله]
کمال الدین، ص ١۵. عن الصّادق (علیه السلام)، عن أبیه، عن جدّه، قال:
«قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم): الأئمة بعدی اثنا عشر اوّلهم علی بن ابی طالب وآخرهم القائم. هم خلفائی وأوصیائی وأولیائی، وحجج الله علی امّتی المقرّ بهم مؤمن والمنکر لهم کافر»(۳۰).
حدیث شانزدهم: [محمّد بن همّام عن امیر المؤمنین]
غیبت نعمانی، ص ۴۵. حدّثنا محمّد بن همّام. بسند متّصل قال:
«سمعت امیر المؤمنین (علیه السلام) یقول: قال لی رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) یا علی، الأئمّة الرّاشدون المدیون(۳۱) المعصومون من ولدک أحد عشر إماما، (و) أنت أوّلهم، وآخرهم اسمه اسمی، یخرج فیملأ الأرض عدلا کما ملئت جورا وظلما(۳۲)، الخبر».
تصریح می فرماید؛ شخصی که زمین را پر از عدل می فرماید امام دوازدهم است، واسم او محمد است.
کلمه، «یخرج» هم اشاره است به ظهور بعد از غیبت.
حدیث هفدهم: [سالم بن عبد الله عن ابیه عن رسول الله]
غیبت نعمانی، ص ۴۵. حدّثنا أبو الحارث بسند متّصل عن سالم بن عبد الله. عن ابیه قال:
«قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم): إنّ الله أوحی الی لیلة اسری بی: یا محمّد، من خلفت فی الأرض علی أمّتک، (تا آن که می فرماید): یا محمّد أنی خلقت علیا وفاطمة والحسن والحسین والأئمّة من نور واحد (تا آن که می فرماید): ثمّ قال یا محمّد، أتحبّ أن تراهم، فقلت: نعم فقال: تقدّم أمامک، فتقدّمت أمامی فإذا علی بن ابی طالب، والحسن، والحسین، وعلی بن الحسین ومحمّد بن علی، وجعفر بن محمّد، وموسی بن جعفر، وعلی بن موسی، ومحمّد بن علی، وعلی بن محمّد، والحسن بن علی، والحجّة القائم کأنّه الکوکب الدّری فی وسطهم، فقلت: یا ربّ من هؤلاء؟ قال: هؤلاء الأئمة، وهذا القائم، محلّل حلالی ومحرّم حرامی، وینتقم من أعدائی، یا محمّد، أحببه فإنّی أحبّه، وأحبّ من یحبّه»(۳۳).
تصریح می فرماید قائم موعود، امام دوازدهم است.
حدیث هیجدهم: [حضرت صادق عن رسول الله]
غیبت نعمانی، ص ٣١ از حضرت صادق (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم):
«إنّ الله اختار من کلّ شیء شیئا (تا آن که می فرماید): واختار من النّاس بنی هاشم، واختارنی من بنی هاشم، واختار منّی علیا ومن علی، الحسن والحسین، ویکمّله اثنی عشر إماما من ولد الحسین، تاسعهم أفضلهم وهو قائمهم»(۳۴).
تصریح می فرماید قائم موعود، امام نهم است از صلب نهمین حسین (علیه السلام).
حدیث نوزدهم: [عن ابن عبّاس عن رسول الله]
بحار الأنوار، ص ٢٠٠(۳۵)، عن ابن عبّاس، عن النّبی (صلّی الله علیه وآله وسلم) قال:
«التّاسع منهم قائم أهل بیتی وأشبه النّاس بی فی شمائله وأقواله وأفعاله ومهدی أمّتی لیظهر بعد غیبة طویلة وحیرة مضلّة فیعلی أمر الله ویظهر دین الله ویؤید بنصر الله وینصر بملائکة الله ویملأ الأرض عدلا»(۳۶).
که تصریح می فرماید قائم موعود، نهمین از اولاد سید الشهداء است وظهور می فرماید بعد از غیبت طولانی که به واسطه طول غیبت آن حضرت مردم در حیرت وگمراهی واقع می شوند، پس بلند می کند امر الهی را، وظاهر می کند دین الهی را به یاری خدا وملائکه مثل جد بزرگوارش وزمین را پر از عدل وداد خواهد فرمود.
حدیث بیستم: [عن علی (علیه السلام) عن رسول الله]
بحار (الانوار)، ص ٢٠٠: عن علی (علیه السلام)، قال: قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) بعد عدّ الأئمّة:
«ثمّ یغیب عنهم إمامهم ما شاء الله ویکون له غیبتان إحدیهما أطول من الأخری.»
(پس فرمود): «الحذر الحذر إذا فقد الخامس من ولد السّابع من ولدی.»
پس حضرت امیر (علیه السلام) عرض کرد: «ممّا یکون فی غیبته قال: یصبر حتّی یأذن الله بالخروج فیملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما»(۳۷).
که تصریح می فرماید به غیبت پسر پنجم از امام هفتم (یعنی امام دوازدهم) وبه طول غیبت تا موقعی که خداوند اذن دهد او را به خروج وظهور.
حدیث بیست ویکم: [اصبغ بن نباته عن امیر المؤمنین]
کمال الدین، ص ١۵٠.
«اصبغ بن نباته قال: خرج علینا أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب، ذات یوم ووضع یده فی ید ابنه وهو یقول: خرج علینا رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) ذات یوم ویده فی یدی هکذا وهو یقول (تا آنکه می فرماید): وانّی وأقول خیر الخلق بعدی ابنی هذا وسیدهم بعد الحسن ابنی الحسین ومن بعد الحسین تسعة من صلبه هم أئمّة المسلمین، وتاسعهم القائم الّذی یملأ الله به الأرض نورا بعد ظلمتها، وعدلا بعد جورها، وعلما بعد جهلها»(۳۸).
که صریح است در این که قائم موعود، صلب نهمین از اولاد حسین بن علی است.
حدیث بیست ودوم: [امام محمد تقی (علیه السلام) از آباء گرامش عن الحسین بن علی]
کافی، ص ٢٢١؛ کمال الدین، ص ١٨٢؛ غیبت شیخ طوسی، ص ١٠٨؛ اعلام الوری، ص ٢٣٢. امام محمد تقی (علیه السلام) از آباء گرامش عن الحسین بن علی (علیه السلام) قال:
«أقبل أمیر المؤمنین (علیه السلام) ذات یوم ومعه الحسن وسلمان الفارسی، ودخل المسجد الحرام، فجلس إذا أقبل رجل حسن الهیئة واللّباس، فسلّم علی أمیر المؤمنین (علیه السلام)، ثمّ قال: أسئلک یا امیر المؤمنین (علیه السلام) عن ثلاث مسائل»؛
(ومسائل را سؤال نمود، پس حضرت امیر (علیه السلام) فرمود به امام حسن (علیه السلام):
«جواب مسائل را بگو» پس حضرت امام حسن (علیه السلام) جواب مسائل را فرمود.
پس آن شخص سائل شهادت داد به وحدانیت خدا ونبوت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلم) وامامت هریک از ائمه تا امام دهم علی بن محمد را بیان فرمود، پس از آن می فرماید:
«وأشهد علی الحسن بن علی أنّه القائم بأمر علی بن محمّد، وأشهد علی رجل من ولد الحسین بن علی، لا یکنّی ولا یسمّی حتّی یظهر الله أمره، فیملأ الأرض عدلا والسّلام علیکم ورحمة الله وبرکاته.»
پس آن شخص ناپدید شد. پس حضرت فرمود: آن شخص، خضر پیغمبر (علیه السلام) بود(۳۹).
این خبر هم صریح است در این که قائم موعود پسر حسن عسکری (علیه السلام) وپس از غیبت ظهور می فرماید وزمین را پر از عدل می فرماید.
حدیث بیست وسیم: [حدیث مفصلی از امیر المؤمنین]
غیبت نعمانی، ص ٣۶ حدیث مفصلی است که مختصر مضمون (آن) این است که حضرت امیر (علیه السلام) در موقع مراجعت از صفین نزول فرمود قرب دیر نصرانی. پس پیرمردی خدمت حضرت رسید با کتابی که همراه داشت، عرض کرد: «من از نسل حواری حضرت عیسی (علیه السلام) هستم این کتاب به املاء حضرت عیسی وخط پدر من است ودر او مندرج است اسماء پیغمبر آخر الزمان واوصیاء او.» پس از ذکر حضرت امیر می گوید:
«ثمّ أحد عشر من ولد محمّد وولده، أوّلهم یسمّی باسم ابنی هارون(۴۰) شبرا وشبیرا وتسعة من ولد أصغرهما واحدا بعد واحد آخرهم الّذی یصلّی عیسی خلفه (الخیر)»(۴۱).
تصریح می نماید نه نفر از اولاد حسین به توالی واتصال واحدا بعد واحد أوصیاء هستند، وشخص آخرین کسی است که حضرت عیسی در خلف او نماز می خواند.
حدیث بیست وچهارم: [عن الصّادق (علیه السلام)، عن علی بن الحسین عن امیر المؤمنین]
کمال الدین، ص ٣٩. عن الصّادق (علیه السلام)، عن علی بن الحسین (علیه السلام) قال:
«سئل عن أمیر المؤمنین (علیه السلام) عن معنی قول رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) «إنّی مخلّف فیکم الثّقلین کتاب الله وعترتی» من العترة؟ فقال: انا والحسن والحسین والأئمة التّسعة من ولد الحسین تاسعهم مهدیهم وقائمهم، لا یفارقون کتاب الله ولا یفارقهم حتّی یردوا علی رسول الله حوضه»(۴۲).
که صریح است در این که قائم موعود، صلب نهمین از اولاد سید الشهداء است وامام است وامامت قطع نمی شود وقرآن هم نسخ نمی شود تا موقع ورود بر حوض کوثر در روز محشر که خداوند به پیغمبر عطا فرموده است.
حدیث بیست وپنجم: [اصبغ بن نباتة عن امیر المؤمنین]
کافی، ص ١٣٠؛ کمال الدین ص ١۶٩؛ غیبت نعمانی، ص ٢٩. عن اصبغ بن نباتة قال:
«أتیت أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام) فوجدته متفکرا وفقلت: ما اریک متفکرا (تا آن که می فرماید): قال: فکرت فی مولود یکون من ظهری، الحادی عشر من ولدی، هو المهدی الّذی یملأ ها عدلا کما ملئت ظلما، تکون له حیرة وغیبه یضلّ فیها أقوام ویهتدی فیها آخرون.
فقلت: یا أمیر المؤمنین وإنّ هذا لکائن؟
فقال: نعم، کما أنّه مخلوق. قلت: أدرک ذلک الزّمان فقال: وأنّی لک بهذا الأمر یا أصبغ؟ اولئک خیار هذه الأمّة أبرار هذه العترة.
قلت: وما یکون بعد ذلک؟ قال: ثمّ یفعل الله ما یشاء فإنّ له إرادات وغایات ونهایات»(۴۳).
یعنی؛ وارد شدم بر حضرت امیر، پس یافتم آن حضرت را متفکر.
پس سؤال کردم از سبب فکر آن حضرت. پس فرمود: «تفکر می کنم در پسری که متولد می شود. از پشت من که آن مولود یازدهمین از اولاد من است که حادی عشر صفت مولود است. واو است مهدی موعود که زمین را پر از عدل خواهد فرمود. برای آن مولود غیبتی است که گمراه می شوند در آن غیبت جماعتها! وهدایت می شوند جماعتها.» پس عرض کردم: «این غیبت واقع خواهد شد؟»
پس فرمود: «بلی چنانچه خود آن مولود مخلوق خواهد شد ومتولد می شود وهم چنین غیبت او هم باید واقع شود. ای اصبغ، تو آن مولود را درک نمی کنی وآن کسانی که هدایت می شوند در زمان غیبت آن مولود اخیار امت مرحومه هستند که با ابرار عترت طاهر مصاحبت دارند در دنیا وآخرت.»
عرض کردم: «بعد از غیبت آن حضرت چه خواهد شد؟»
فرمود: خداوند متعال در غیبت آن حضرت اراداتی دارد برحسب مصالح وغایات غیبت وظهور ونهایت آن. یعنی امتداد غیبت که چه مقدار طول می کشد وامتداد ظهور که چه مقدار مدت سلطنت آن حضرت خواهد بود این اموری است برحسب مصالح ومنافع راجعه به مخلوق که خدا می داند وبس واز قبیل علم به زمان وقوع معاد که، لا یعلم إلاّ هو.
محصل فرمایش این که راجع به تعیین وقت نمی توان سخن گفت.
چنانچه در اخبار آتیه تصریح فرموده اند: «کذب الوقاتون»(۴۴) زیرا که برای خدا در موضوع وقت ارادتی است وغایاتی که احدی بر او مطلع نخواهد بود. پس صریح خبر محتوم بودن غیبت است وممدوح بودن معتقدین به امامت آن حضرت است در زمان غیبت.
توضیح: مقصود از «ارادة الله» خوارق وعاداتی است که به نفس ارادت الهیه واقع می شود، «إِذا أَرادَ شَیئاً أَنْ یقُولَ لَهُ کنْ فَیکونُ»(۴۵). پس مقصود از ارادة الله اولا: غیبت آن حضرت است. ثانیا: استمرار وامتداد غیبت آن حضرت وطول عمر او وحفظ جسم وبدن آن حضرت است از تغیر به مرور زمان. ثالثا ظهور آن حضرت است که با سلطنتی که مظهر تام سلطنت الهیه است که جمیع آن امور به نفس اراده الهیه واقع می شود. اگر چه برخلاف عادت جاریه در غالب افراد بشر باشد. مقصود از غایات، علل ومصالحی است که بر این امور مترتب می گردد. از قبیل حفظ آن حضرت از قتل، وانتشار وبیان وصایت وامامت ائمه طاهرین در بین مردم، وامهال کفار بعد از وضوح حق وبیان که این امور فلسفه غیبت وامتداد اوست.
ومقصود از نهایات، نهایت غیبت ونهایت عمر حضرت حجت ونهایت دار تکلیف وتبدیل به دار الجزاء است واین نهایات اوقاتی است که لا یعلمها إلا الله.
حدیث بیست وششم: [عن الرّضا عن آبائه، عن أمیر المؤمنین]
بحار (الانوار)، ص ٣١. عن الرّضا عن آبائه، عن أمیر المؤمنین (علیه السلام) أنّه قال للحسین (علیه السلام):
«التّاسع من ولدک هو القائم بالحقّ المظهر للدّین الباسط للعدل.
فقال الحسین (علیه السلام) إنّ ذلک لکائن یا أمیر المؤمنین؟ فقال (علیه السلام): إی والّذی بعث محمّدا بالنبوة ولکن بعد غیبة وحیرة لا یثبت فیها علی دینه إلاّ المخلصون المباشرون لروح الیقین الّذین أخذ الله میثاقهم بولایتنا وکتب فی قلوبهم الإیمان وأیدهم بروح منه»(۴۶).
که تصریح می فرماید: نهمین از اولاد حسین (علیه السلام)، قائم موعود است که غیبت می فرماید وثابتین بر امامت آن حضرت در زمان غیبت مخلصون هستند که روح یقین در قلوب آنها مستّقر گردیده وبا خداوند عهد ومیثاق ولایت ما را نموده اند وکسانی هستند که خدا در قرآن مدح فرموده است ایشان را که می فرماید: (کتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ اَلْإِیمانَ وأَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ)(۴۷).
حدیث بیست وهفتم: [حضرت باقر از مادرش فاطمه زهرا]
حدیث متواتر معروف به لوح فاطمه زهرا است. غیبت نعمانی، ص ٣٠؛ کافی، ص ٢٢٢؛ کمال الدین، ص ١٨٠؛ غیبت شیخ طوسی، ص ١٣٠؛ اعلام الوری، ص ٢٢۶.
حضرت باقر (علیه السلام) می فرماید: مادرم فاطمه زهرا (علیه السلام) فرمود که: خداوند متعال فرستاد بر پدرم رسول خدا لوحی را که در او مندرج بود اسما اوصیاء پدرم وسند به طور اختصار ذکر شد صورت مکتوب لوح مبارک به اسقاط بعضی کلمات غیر مربوطه به مقصود به جهت اختصار.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«هذا کتاب من الله العزیز الحکیم لمحمّد نبیه ونوره وحجابه وسفیره ودلیله، نزل به الرّوح الأمین من عند ربّ العالمین. (تا آنکه می فرماید): وأنّی فضّلتک علی الأنبیاء وفضّلت وصیک علی الأوصیاء وأکرمتک بشبلیک وبسبطیک الحسن والحسین.
(تا آن که می فرماید): جعلت کلمتی التّامّة معه، وحجّتی البالغة عندة، بعترته أثیب وأعاقب أوّلهم: علی سید العابدین وزین أولیائی فی الماضین.
وابنه سمی جدّه المحمود محمّد الباقر لعلمی والمعدن لحکمتی.
سیهلک المرتابون فی جعفر، الرّادّ علیه کالرّادّ علی، حقّ القول منّی لأکرمنّ مثوی ابن(۴۸) جعفر ولأسرنّه فی أشیاعه وأنصارة أولیائه.
واتیحت بعده فتنة عمیاء حندس، لأنّ(۴۹) خیط فرضی لا ینقطع، وحجّتی لا تخفی، ألا ومن جحد واحدا منهم فقد جحد نعمتی ومن غیر آیة من کتابی فقد افتری علی، ویل للمفترین الجاحدین عند انقضا مدّة عبدی موسی (إنّ) المکذّب بالثّامن مکذّب بکلّ أولیائی، هو ولیی وناصری علی بن موسی الرّضا، یقتله عفریت مستکبر یدفن فی المدینة الّتی بناها العبد الصّالح ذو القرنین یدفن إلی جنب شرّ خلقی.
حقّ القول منّی لأقرنّ عینه بابنه محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلم) وخلیفته من بعده.
 (تا آنکه می فرماید): وأختم بالسّعادة لابنه علی ولیی وناصری، والشّاهد فی خلقی وأمینی علی وحیی.
اخرج منه الدّاعی إلی سبیلی والخازن لعلمی الحسن العسکری.
ثمّ اکمل ذلک بابنه م ح م د رحمة للعالمین، علیه کمال موسی، وبهاء عیسی، وصبر أیوب (علیه السلام) تستذلّ أولیائی فی زمانه، وتتهادون رؤوسهم کما تتهادی رؤوس الترک والدّیلم، سیقتلون ویحرقون ویکونون خائفین وجلین مرعوبین.
(تا آن که می فرماید:) (أُولئِک عَلَیهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ ورَحْمَةٌ وأُولئِک هُمُ اَلْمُهْتَدُونَ)(۵۰)،(۵۱).
توضیح: قوله «سیهلک المرتابون فی جعفر» اشاره است به کسانی که پنج امامی هستند. قوله: «حقّ القول منّی لأکرمنّ مثوی ابن جعفر» اشاره است بر امامت موسی بن جعفر. قوله: «واتیحت بعده». یعنی بعد از جعفر صادق (علیه السلام) اشاره است به ظهور مذاهب اسماعیلیه وفطحیه وناووسیه.
یعنی کسانی که حضرت صادق را امام غایب دانستند. واتیحت، از تیح مأخوذ است.
در مجمع البحرین می فرماید: «أتاح الله (له) الشّیء: قدّره له وأنزله به: واتیح له الشّیء: قدّر له»(۵۲).
پس حاصل فرمایش این که در حکم قضا وقدر الهی گذشته است، حدوث فتنه عمیاء (یعنی ظهور مذاهب مختلفه). قوله: «ویل للمفترین» اشاره است به ظهور مذهب واقفیه وانکار حضرت رضا. وصریح حدیث شریف این که پسر حضرت عسکری آخرین حجت است؛ زیرا که مکمل حجج الهیه است اگر بعد از او حجتی باشد ممکن نخواهد بود ودوستان آن حضرت در زمان آن حضرت خوار وذلیل خواهد شد.
تذکرة: زمان آن حضرت اعم است از زمان غیبت وحضور دوستان آن حضرت در زمان غیبت کسانی هستند که انتظار دارند فرج وعزت را به ظهور آن حضرت - عجل الله فرجه - و نیز مسلم است که زمان خواری دوستان آن حضرت، زمان غیبت است. وگرنه زمان ظهور، ظلم وجور مرتفع می گردد وچه ظلمی بالاتر است از ذلت دوستان خدا بلکه عزت ایشان مناسب با عدل زمان ظهور است. پس «یملأ الأرض قسطا وعدلا» مناسب است با عزت دوستان ورفع ذلت آنان که ظلمی است در زمان غیبت. علاوه پیغمبر اکرم در اخبار گذشته تصریح فرمود که آن حضرت در موقع ظهور راحت دوستان خدا، خواهد بود.
ونیز ادعیه افتتاح وندبه وغیر ذلک از ادعیه وتضرّعات وتوقّعات مسلمین از باری تعالی تماما صراحت دارند در این که زمان ظهور، زمان عزت است، وزمان غیبت، زمان ذلت «أین معزّ الأولیاء ومذّل الأعداء؟» پس جمیع اخبار وآثار وادعیه صراحت دارند در این که زمان غیبت، زمان ذلت دوستان خداست، وزمان حضور، زمان عزت مسلمین است ولذا جمیع مؤمنین از قدیم الایام الی الآن انتظار فرج وانتقام از کفار به شمشیر ذوالفقار داشته ودارند. العجب ثمّ العجب که مردم قتل وصلب وحبس شخص مدعی ظهور را دلیل بر بطلان ظهور نمی دانند واز یملأ الأرض عدلا غفلت می نمایند که اگر ظهور است باید ظلم مرتفع گردد واین امور واقع نگردد. العاقل یکفیه الاشارة.
حدیث بیست وهشتم: [از حضرت صادق (علیه السلام)]
کمال الدین، ص ١٨٠، از حضرت صادق (علیه السلام) قال:
«وجدنا صحیفة بإملإ رسول الله (صلّی الله علیه وآله) وبخط أمیر المؤمنین (علیه السلام) فیها: «بسم الله الرّحمن الرّحیم، هذا کتاب من الله العزیز الحکیم» وذکر الحدیث مثله سواء»(۵۳).
حدیث بیست ونهم: [از حضرت صادق (علیه السلام)]
کمال الدین، ص ١٨٠، از حضرت صادق (علیه السلام) قال:
«وجدنا صحیفة بإملاء رسول الله ولده ثمّ اخرج کتابا إلیهم بخطّ علی (علیه السلام) وإملاء رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) مکتوب فیه: «هذا کتاب منّ الله العزیز الحکیم». حدیث اللّوح إلی الموضع الّذی یقول فیه (و) أولئک هم المهتدون»(۵۴).
حدیث سی ام: [عن جابر بن عبد الله عن فاطمة]
کمال الدین، ص ١٨١. بأسانید متعدّدة عن جابر بن عبد الله، قال:
«دخلت علی مولاتی فاطمة وقدّامها لوح یکاد ضوئه یغشی الأبصار فیه اثنا عشر اسما، فقلت: اسماء من هؤلاء؟ قالت: هذا اسماء الأوصیاء أولهم ابن عمی وأحد عشر من ولدی آخرهم القائم. قال جابر أفرأیت فیها محمّدا محمّدا فی ثلاثة مواضع علیا علیا علیا علیا فی أربعة مواضع.»
که تصریح می فرماید حضرت زهرا علیهما السّلام پسر یازدهمین من، آخر اوصیاء پیغمبر است. واسماء اوصیاء، چهار علی بود وسه محمد. امام اول علی، امام چهارم علی، امام هشتم علی، امام دهم علی، امام پنجم محمد، امام نهم محمد، امام دوازدهم محمد ابن الحسن العسکری (عجّل الله تعالی فرجه).
حدیث سی ویکم: [من حسن بن علی علیه السلام]
کمال الدین، ص ١٨٣؛ اعلام الوری، ص ٢۴۴. لمّا صالح الحسن بن علی (علیه السلام) معاویة ابن أبی سفیان دخل علیه النّاس فلامه بعضهم علی بیعته، فقال (علیه السلام):
«ویحکم، ما تدرون ما عملت، والله ألّذی عملت خیر لشیعتی (تا آنکه می فرماید): أما علمتم أنّ الخضر (علیه السلام) لمّا خرق السّفینة وأقام الجدار وقتل الغلام کان ذلک سخطا لموسی بن عمران (علیه السلام) إذ خفی (علیه) وجه الحکمة فیه، وکان عند الله تعالی حکمة وصوابا؟ أما علمتم أنّه ما منّا احد إلاّ ویقع فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه إلاّ القائم الّذی یصلّی خلفه عیسی بن مریم، فان الله یغیب شخصه ویخفی ولادته، لئلا یکون (أحد فی عنقه بیعة إذا خرج ذلک التّاسع من ولد أخی الحسین، ابن سیدة الإماء، یطیل الله عمره فی غیبة، ثمّ یظهره بقدرته فی صورة شابّ ابن دون أربعین سنة، وذلک لیعلم أنّ الله علی کلّ شیء قدیر»(۵۵):
یعنی زمانی که امام حسن مجتبی (علیه السلام) با معاویه صلح فرمود، مردم آمدند خدمت آن حضرت وبعضی از آنها آن حضرت را ملامت کردند بر بیعت حضرت با معاویه. پس حضرت فرمود: «رحمت بر شما باد، صلح من خیر شیعیان بوده است.» پس می فرماید: آیا نمی دانید نیست از ما ائمه احدی مگر آنکه واقع شود برگردن او بیعت طاغی زمان خود مگر قائم موعودی که نماز می خواند عیسی بن مریم در خلف او که خدا شخص او را غایب می فرماید از انظار وولادتش را مخفی می دارد از اغیار تا آنکه در گردن آن حضرت بیعت احدی نباشد در موقع خروج وآن شخص صلب نهمین اولاد برادرم حسین است. وآن شخص پسر سیده کنیزان است (اشاره به مادر حضرت حجت) وطولانی می کند خداوند عمر او را در زمان غیبت او، پس ظاهر می فرماید او را به صورت جوانی که کمتر در چهل سال باشد با آن طول عمر به قدرت کامله خود یعنی تأثیر مرور سنین وایام در تغییر اجسام حکم غالب است ولی نادرا ممکن است حفظ از تأثیر به قدرت باری تعالی چنانچه در طعام وشراب عزیز نبی واقع گردد منع از تأثیر در سوره بقره بعد از آیة الکرسی قضیه مذکور است ومی فرماید: «قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلی طَعامِک وشَرابِک لَمْ یتَسَنَّهْ ای لم یتغیر بمرور السنین(۵۶) یعنی گویا مرور نکرده است بر آن طعام وشراب صد سال که به حال اول خود باقی است که گفته اند طعام او میوه تازه بوده وشراب او آب انگور. وقضیه مدت عزیز وزنده شدن او وعدم تغییر طعام وشراب او با گذشتن صد سال بر او در قرآن مذکور است. غرض، مرور سنین بسیار تأثیر نکرد در تغییر میوه تازه وآب انگور، وهم چنین تأثیر نمی کند در جسم قائم موعود به قدرت کامله. در فصل دوم حدیث بیست وهشتم حضرت رضا (علیه السلام) می فرماید: «علامت حضرت حجت این است که پیر نمی شود به مرور ایام.»
حدیث سی ودوم: [الهمدانی یقول سمعت من الحسین بن علی (علیه السلام)]
کمال الدین، ص ١٨٣؛ اعلام الوری، ص ٢۴۵. قال الهمدانی سمعت الحسین بن علی (علیه السلام) یقول:
«قائم هذه الامّة هو التّاسع من ولدی، هو صاحب الغیبة، هو الّذی یقسّم میراثه وهو حی»(۵۷).
یعنی، نهمین از اولاد من، قائم موعود است واو است صاحب امر غیبت از انظار واو است کسی که قسمت کرده می شود ارث او به واسطه خفاء ولادت او وغیبت او که جعفر کذاب ارث آن حضرت را می برد به ادعا این که امام حسن عسکری پسر نداشته است.
حدیث سی وسیم: [من الحسین بن علی (علیه السلام)]
کمال الدین، ص ١٨۴، قال الحسین بن علی (علیه السلام):
«منّا اثنا عشر مهدیا، أوّلهم علی بن أبی طالب وآخرهم التّاسع من ولدی، وهو الإمام القائم بالحقّ، یظهر به الدّین(۵۸)، له غیبة یرتدّ فیها اقوام ویثبت فیها علی الدّین آخرون، فیؤذون ویقال لهم: (مَتی هذَا اَلْوَعْدُ إِنْ کنْتُمْ صادِقِینَ)(۵۹) أما انّ الصابر فی غیبة علی الاذی والتکذیب بمنزلة المجاهد بالسّیف بین یدی رسول الله»(۶۰).
صریح خبر این که مهدی آخرین، نهمین از اولاد من است واو است قائم موعودی که ظاهر می شود به سبب او دین الهی وبرای او غیبتی است که جماعاتی مرتّد می شوند وجماعتی ثابت می مانند بر دین خود.
پس اذیت کرده می شوند ثابتین که مرتدین می گویند به آنها، پس کو ظهور موعود اگر راست می گویید، وبه درستی که ثابتین صابرین در غیبت آن حضرت بر تکذیب مرتدین وایداء آن جماعت، به منزله مجاهدین با شمشیر هستند در محضر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله).
حدیث سی وچهارم: [ابی حمزة الثّمالی عن الباقر علیه السلام]
غیبت نعمانی، ص ١۴١. عن ابی حمزة الثّمالی قال:
«کنت عند أبی جعفر (صلّی الله علیه وآله) محمّد الباقر (علیه السلام) ذات یوم، فلمّا تفرّق من کان عنده قال لی: یا أبا حمزة، من المحتوم الّذی لا تبدیل له عند الله قیام قائمنا، فمن شک فیما أقول لقی الله وهو کافر به وجاحد له، ثمّ قال: بأبی وامّی المسمی باسمی والمکنّی بکنیتی، السّابع من بعدی بأبی من یملأ الأرض عدلا وقسطا کما ملئت ظلما وجورا(۶۱) - الخبر.»
تصریح می فرماید قائم موعود هفتم بعد از حضرت باقر است (یعنی امام دوازدهم حجت ابن الحسن (علیه السلام)).
حدیث سی وپنجم: [ابی بصیر، عن ابی جعفر الباقر (علیه السلام)]
غیبت نعمانی، ص ۴۶. عن ابی بصیر، عن ابی جعفر الباقر (علیه السلام) قال لی:
«یکون تسعة أئمة بعد الحسین بن علی تاسعهم قائمهم»(۶۲).
صریح است در این که قائم موعود، امام نهم بعد از حسین بن علی است (یعنی حجت ابن الحسن).
حدیث سی وششم: [علی بن أبی حمزة عن الباقر علیه السلام]
غیبت نعمانی، ص ۴٧، عن علی بن أبی حمزة، قال:
«کنت مع أبی بصیر ومعنا مولا لأبی جعفر الباقر (علیه السلام) فقال: سمعت أبا جعفر - (علیه السلام) - یقول: منّا اثنا عشر محدّثا السّابع من ولدی القائم فقام إلیه أبو بصیر، فقال: أشهد أنّی سمعت أبا جعفر (علیه السلام) یقول له: منذ اربعین سنة»(۶۳).
تصریح می فرماید که هفتمین پسر من قائم موعود است.
حدیث سی وهفتم: [عن ابو عبد الله (علیه السلام)]
غیبت نعمانی، ص ٩١ وصرح ابو عبد الله (علیه السلام) إذا توالت ثلاثة أسماء:
«محمّد وعلی والحسن کان رابعهم قائمهم»(۶۴).
حدیث سی وهشتم: [عن أبی عبد الله (صلّی الله علیه وآله)]
کمال الدین، ص ١٩١، عن أبی عبد الله (صلّی الله علیه وآله):
«إذا اجتمعت ثلاثة أسامی متوالیة محمّد وعلی والحسن فالرّابع القائم»(۶۵).
حدیث سی ونهم: [مفضل از حضرت صادق (علیه السلام)]
کمال الدین، ص ١٩٢ از حضرت صادق (علیه السلام) قال:
«لی یا مفضّل، الإمام من بعدی موسی ابنی، والخلف المأمول المنتظر من خرج من ولد الحسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی (علیه السلام)»(۶۶).
حدیث چهلم: [حضرت صادق (علیه السلام) ائمه را بیان می فرماید]
کمال الدین، ص ١٩٣، حضرت صادق (علیه السلام) ائمه را بیان می فرماید:
«ثمّ موسی بن جعفر، ثمّ علی بن موسی، ثمّ محمّد بن علی، ثمّ علی بن محمّد، ثمّ الحسن بن علی، ثمّ محمّد بن الحسن واحدا بعد واحدهم المعروفون بالوصیة والإمامة، وهم العروة الوثقی، وائمّة الهدی، والحجّة علی اهل الدّنیا إلی أن یرث الله الأرض ومن علیها.»
حدیث چهل ویکم: [عن إبراهیم الکرخی عن الصادق علیه السلام]
غیبت نعمانی، ص ۴۴٣. عن إبراهیم الکرخی قال:
«دخلت علی أبی عبد الله جعفر بن محمّد - (علیه السلام) - و کنت عنده جالس إذا دخل أبو الحسن موسی وهو غلام، فقمت إلیه فقبّلته وجلست، فقال لی أبو عبد الله (علیه السلام): یا إبراهیم، أما إنّه صاحبک من بعدی (تا آن که می فرماید): یخرج الله من صلبه تکملة اثنی عشر إماما مهدیا اختّصهم الله بکرامته وأحلّهم دار قدسه المنتظر للثانی عشر الشّاهر سیفه بین یدیه کالشّاهر سیفه بین یدی رسول الله (صلّی الله علیه وآله)(۶۷) - الخبر.»
صریح است در این که مکمل دوازده امام از صلب موسی بن جعفر خواهد بود که پنج امام دیگر باشد وامام دوازدهمین منتظر موعودی است که به سیف قیام خواهد فرمود.
حدیث چهل ودوم: [به دو طریق روایت شده یکی از ابن ابی یعفور ودیگری از صفوان]
کمال الدین، ص ٢٢٩ به دو طریق روایت شده یکی از ابن ابی یعفور ودیگری از صفوان که فرمود:
«من اقرّ بالأئمة من آبائی وولدی والمهدی من ولدی کان کمن أمرّ بجمیع الأنبیاء ومحمّدا (صلّی الله علیه وآله).
فقیل: من المهدی؟ قال: الخامس من ولد السّابع (یعنی موسی بن جعفر (علیه السلام)) یغیب عنکم شخصه ولا یحل لکم تسمیته»(۶۸).
که صریح است در این که پنجمین پسر امام هفتم که منحصر است بر حجة ابن الحسن، مهدی امت است ونیز صریح است در ارتداد منکرین امام غایب.
حدیث چهل وسوم: [عن علی بن جعفر، عن أخیه موسی بن جعفر علیه السلام]
کافی، ص ١٢٩، عن علی بن جعفر، عن أخیه موسی بن جعفر، قال:
«إذا فقد لخامس من ولد السّابع فالله الله فی أدیانکم، لا یزیلکم عنها احد، یا بنّی، إنّه لا بد لصاحب هذا الأمر من غیبة حتّی یرجع عن هذا الأمر من کان یقول به، إنّما هی محنه امتحن الله بها خلقه. لو علم آباؤکم وأجدادکم دینا أصحّ من هذا ابتغوه.
قال: فقلت یا سیدی، من الخامس من ولد السّابع؟
فقال: یا بنی عقولکم تصغر عن هذا، وأحلامکم تضیق عن حمله، ولکن إن تمیشوا فسوف تدرکونه»(۶۹).
یعنی وقتی که ناپدید شد از انظار مردمان پسر پنجمین امام هفتم، پس محکم بگیرید دین خود را واستعانت بجوئید از خدا در حفظ دین ونیست چاره از برای صاحب امر از این که غیبت فرماید از انظار مردمان تا آن که برگردد جمعی از اعتقاد به امامت آن حضرت به واسطه طول غیبت.
وبه درستی که غیبت آن حضرت امتحانی است الهی برای بندگان. واگر پیغمبر وائمه دینی صحیح تر از این دین می یافتند هرآینه متابعت می نمودند او را پس سئوال شد از حضرت که پنجمین از اولاد هفتمین کیست؟ پس فرمود: عقول شما قاصر است از درک او.
حدیث چهل وچهارم: [عن یونس بن عبد الرّحمن عن موسی بن جعفر علیه السلام]
کمال الدین، ص ٢٠۵. عن یونس بن عبد الرّحمن قال: دخلت علی موسی بن جعفر (علیه السلام) فقلت له:
«یا بن رسول الله، أنت القائم بالحقّ؟ فقال: أنا القائم بالحقّ ولکنّ القائم الّذی یطهّر الأرض من أعداء الله ویملأها عدلا کما ملئت جورا وظلما، هو الخامس من ولدی له غیبة یطول أمدها خوفا علی نفسه یرتدّ فیها أقوام ویثبت فیها آخرون. ثمّ قال: طوبی لشیعتنا المتمسکین بحبلنا(۷۰) فی غیبة قائمنا الثّابتین علی موالاتنا اولئک منّا ونحن منهم فقد رضوا بنا أئمة ورضینا بهم شیعة، فطوبی لهم ثمّ طوبی لهم هم والله معنا فی درجاتنا یوم القیامة»(۷۱).
صریح است در اینکه قائم موعودی که زمین را پاک می کند از دشمنان خدا وزمین را پر می کند از عدل وداد، همانا پنجمین از اولاد موسی بن جعفر (علیه السلام) است. واز برای او است غیبت طولانی به جهت ترس بر جان خود (یعنی عباسیان قصد قتل آن حضرت می کنند وحضرت از ترس، غیبت می فرماید از انظار مردم) وجماعتی در زمان غیبت برمی گردند از قول به امامت آن حضرت. وثابت می مانند جماعتی دیگر. پس فرمود: «خوشا به حال شیعیان ما که متمسک هستند به ریسمان ما در غیبت قائم موعود ما واشخاصی که ثابت هستند بر دوستی ما وولایت ما، آن اشخاص از ما هستند، ما از ایشان هستیم. اشاره است به حدیث «شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا»(۷۲). پس به تحقیق راضی شدند ایشان به امامت ما وراضی شدیم ما به ایشان، به خدا قسم آنها با ما خواهند بود در درجات بهشت در روز قیامت. پس خوشا به حال ایشان.
حدیث چهل وپنجم: [ریان بن صلت عن الرضا علیه السلام]
کمال الدین، ص ٢١٢، ریان بن صلت، قال:
«قلت للرضا (علیه السلام): أنت صاحب الأمر؟
فقال: أنا صاحب الأمر، ولکنّی لست بالّذّی املأها عدلا کما ملئت جورا، وکیف أکون ذلک علی ما تری من ضعف بدنی. ولکنّ القائم هو الّذی إذا خرج کان فی سنّ الشّیوخ منظر الشبّان، قوی فی بدنه حتی لو مدّ یده الی أعظم شجرة علی وجه الأرض لقلعها، ولو صاح بین الجبال لتدکدکت صخورها، یکون معه عصا موسی، وخاتم سلیمان (علیه السلام) ذلک الرّابع من ولدی یغیبه الله فی ستره ما شاء الله، ثمّ یظهره فیملأ به الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما»(۷۳).
یعنی عرض کردم به حضرت رضا: «شما صاحب امر هستید؟» فرمود:
من صاحب امر ولایت وامامت هستم؛ ولی صاحب امر موعودی که زمین را پر از عدل می نماید نیستم، وچگونه من می باشم با این ضعف بدن (یعنی من شخص عادی هستم مثل اغلب مردم) ولکن قائم آن شخص است که در موقع ظهر در سن پیرمردان است وبه حسب منظر در سن جوانان است (یعنی برخلاف عادت جاریه در غالب افراد بشر پیری در جسم وبدن آن حضرت تأثیر نمی کند) ومظهر تام قدرت الهی است از حیث قوت بدنی، اگر دست دراز کند آن حضرت به بزرگ ترین درختان، هرآینه از ریشه می کند آن را؛ واگر فریاد زند در میان کوهها، هرآینه سنگهای آن بر هم می خورد. با او است عصای موسی، وخاتم سلیمان (علیه السلام)، وآن صاحب امر موعود چهارمین پسر من خواهد بود، وغایب می شود در ستر وحجاب الهی به مقداری که خدا بخواهد وپس از غیبت ظاهر می گردد.
حدیث چهل وششم: [حسن بن فضّال، عن الرّضا (علیه السلام)]
بحار الأنوار، ص ۴١، حسن بن فضّال، عن الرّضا (علیه السلام) قال:
«کأنّی بالشیعة عند فقدهم الثالث من ولدی (کالنعم) یطلبون المرعی فلا یجدونه، قلت: ولم ذلک یا بن رسول الله؟
قال: لأنّ إمامهم یغیب عنهم فقلت: ولم؟ قال لئلا یکون فی عنقه بیعة إذا قام بالّسّیف»(۷۴).
یعنی بعد از فوت سومین پسر من که حضرت عسکری باشد، شیعیان طلب می کنند مرعی را پس نمی یابند او را. عرض کردم: «چرا؟» فرمود:
«برای اینکه امام ایشان که بعد از فوت حضرت عسکری امام است غایب می شود از انظار ایشان.» عرض کردم: «چرا؟» فرمود: «برای این که در موقع قیام به شمشیر که وعده الهی است در گردن او بیعت طاغیان نباشد.» یعنی ظهور حضرت با شمشیر قبل از زمانی که خدا مقرر فرموده ممکن نیست، وبدون شمشیر ناچار باید در بیعت طاغیان واقع شود مثل آباء گرامش لذا غیبت می فرماید.
حدیث چهل وهفتم: [قضیه معروفه دعبل خزاعی وخواندن قصیده نزد حضرت رضا علیه السلام]
بحار، ص ۴١؛ قضیه معروفه دعبل خزاعی است که می گوید: قصیده خود را خدمت حضرت رضا (علیه السلام) خواندم تا رسید به این دو شعر:

خروج إمام لا محالة خارج * * * یقوم علی اسم الله والبرکات
یمیز فینا کلّ حقّ وباطل * * * ویجزی علی النّعماء والنّقمات(۷۵)

پس حضرت گریه سختی کرد وفرمود: «می شناسی آن امام خارج ممیز حق وباطل را؟» عرض کردم: «فقط من بشارت او را به تواتر شنیده ام» پس فرمود:
«یا دعبل، الإمام بعدی إبنی محمّد، وبعد محمّد ابنه علی، وبعد علی ابنه الحسن وبعد الحسن ابنه الحجة القائم المنتظر فی غیبته المطاع فی ظهوره فیملأها عدلا کما ملئت جورا وأمّامتی، فاخبار بالوقت»(۷۶).
که صریح است در غیبت پسر حضرت عسکری، وظهور موعود او است.
وزمان ظهور را کسی نمی داند مگر خدا. لذا خبر دادن به وقت، دروغی است که ضروری است کذب او نظیر خبر دادن به وقت قیام قیامت یعنی انقضاء دار تکلیف وتبدیل به دار جزاء.
حدیث چهل وهشتم: [حضرت عبد العظیم از امام محمد تقی (علیه السلام)]
کمال الدین، ص ٢١٣؛ اعلام الوری؛، ص ٢۴٩. امام زاده واجب التعظیم حضرت عبد العظیم از امام محمد تقی (علیه السلام) فرمود:
«إنّ القائم منّا هو المهدی الّذّی یجب أن ینتظر فی غیبته ویطاع فی ظهوره، وهو الثّالث من ولدی»(۷۷).
یعنی به درستی که قائم موعود ما مهدی آن چنانی است که واجب است انتظار کشند ظهور او در غیبت آن حضرت واطاعت شود در ظهور، واو همانا سوّمین از اولاد من است. پس صریح است در غیبت حجة ابن الحسن.
حدیث چهل ونهم: [از حضرت امام محمد تقی (علیه السلام)]
کمال الدین، ص ٢١۴؛ اعلام الوری ص ٢۵٠ حضرت امام محمد تقی (علیه السلام) می فرماید:
«إنّ الإمام بعدی ابنی علی والإمام بعده ابنه الحسن ثمّ سکت، فقلت: ومن الإمام بعد الحسن:
فبکی بکاء شدیدا ثمّ قال: إنّ (الإمام) من بعد الحسن ابنه القائم المنتظر.
فقلت له. ولم سمّی القائم؟
قال: لأنّه یقوم بعد موت ذکره، وارتداد أکثر القائلین بإمامته.
فقلت: ولم سمّی المنتظر؟ قال: لأنّ له غیبة یطول أمدها، فینتظر خروجه المخلصون، وینکره المرتابون، ویستهزیء بذکره الجاحدون، ویکذّب فیه الوّقاتون، ویهلک فیه المستعجلون، وینجو فیه المسلمون»(۷۸).
صریح حدیث شریف این که قائم منتظر پسر حضرت حسن عسکری است. واو را قائم می نامند زیرا که قیام می فرماید بعد از رفتن نام آن حضرت از بین مردم به سبب ارتداد واکثر قاتلین به امامت آن حضرت که در قاموس می گوید (ومات: سکن ونام أبلی).
ومی فرماید: عرض کردم: «چرا آن حضرت منتظر نامیده شد؟» فرمود:
به این علّت که حضرت غیبت می فرماید؛ غیبتی که مدت زمان آن غیبت طولانی خواهد بود وانتظار دارند خروج آن حضرت را مخلصین در ایمان ومنکر می شود آن حضرت را کسانی که شک می کنند در فرمایشات پیغمبر وائمه معصومین واستهزاء می کنند به آن حضرت، کسانی که جاحد هستند خدا وپیغمبر را که کفر ایشان کفر جحودی خواهد بود ودروغ می گویند کسانی که تعیین وقت می کنند از برای خروج، زیرا که وقت ظهر را جز خدا نمی داند، وهلاک می شوند کسانی که تعجیل می نمایند در خروج آن حضرت ونجات می یابند کسانی که مسلم باشند (یعنی مطیع ومنقاد باشند نسبت به فرمایشات پیغمبر وائمه معصومین وبه عقول ناقصه خود عمل نکنند) یعنی عقول ناقصه خود را مدرک عقاید خود قرار ندهند چنانچه بسیاری از صنایع واختراعات حالیه دارد پنجاه سال قبل تصور نمی کردیم ولی حالیه وقوع او را مشاهده می کنیم. چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟
حدیث پنجاهم: [حضرت عبد العظیم از امام هادی علیه السلام]
کمال الدین، ص ٢١۴ امامزاده واجب التعظیم، حضرت عبد العظیم شرفیاب شد خدمت امام علی النقی (علیه السلام) وعرض کرد: «من معذرت می خواهم دین خود را عرضه بدارم.» پس فرمود: بگو. پس عرض کرد:
توحید الهی نبوت پیغمبر اکرم وامامت امامان را یکان یکان تا امام دهم علی بن محمد. پس حضرت فرمود:
«ومن بعدی ابنی الحسن فکیف الناس بالخلف من بعده. فقلت:
فکیف ذلک یا مولای؟ قال: لأنّه لا یری شخصه ولا یحل ذکره باسمه حتّی یخرج فیملأ الأرض قسطا وعدلا»(۷۹).
یعنی: بعد از من پسرم حسن امام است وچگونه خواهند بود مردم در خلف (یعنی نوه من بعد از امام حسن عسکری) زیرا که پسر عسکری دیده نخواهد شد شخص او که غایب می شود از اعیان، وجایز نیست ذکر آن حضرت به اسم از برای اخیار برای حفظ آن حضرت وشیعیان از شرّ اشرار تا موقعی که خروج فرماید، پس زمین را پر از عدل فرماید.
حدیث پنجاه ویکم: [عن احمد بن إسحاق بن سعد الأشعری عن ابی محمد الحسن بن علی]
کمال الدین، ص ٢٠٧: بحار الأنوار، ص ١١٢. عن احمد بن إسحاق بن سعد الأشعری قال:
«دخلت علی ابی محمد الحسن بن علی فقال: إنّ الله لم یخل الأرض منذ خلق آدم ولا یخلّیها من حجّة الله علی خلقه، به یدفع البلاء عن أهل الأرض، به ینزّل الغیث، وبه یخرج برکات الأرض.
فقلت: یابن رسول الله، فمن الإمام والخلیفة بعدک؟ فنهض (علیه السلام) مسرعا ودخل ثمّ خرج وعلی عاتقه غلام من أبناء ثلاث سنین، فقال: یا أحمد بن إسحاق، لو لا کرامتک علی الله وعلی حججه ما عرضت علیک ابنی هذا إنّه سمّی رسول الله وکنّیة، الذی یملأ الأرض عدلا کما ملئت جورا. (یا) أحمد بن إسحاق، مثله مثل الخضر (علیه السلام) لیغیبنّ غیبة لا ینجو من الهلکة فیها إلاّ من ثبّته الله (عزّ وجل) علی القول بأمامته ووفّقه فیها للدعاء بتعجیل فرجه. فقلت: هل من علامة تطمئنّ إلیها قلبی؟ فنطق الغلام (علیه السلام) بلسان عربی فصیح فقال: أنا بقیة الله فی ارضه، والمنتقم من أعدائه، ولا تطلب أثرا بعد عنّی(۸۰). فخرجت مسرورا فلمّا کان من الغد عدت إلیه فقلت: یابن رسول الله فما السّنّة الجاریة فیه من الخضر (علیه السلام)؟
قال: طول الغیبة لتطول حتّی یرجع عن هذا الأمر أکثر القائلین به ولا یبقی إلا من أخذ الله عهده بولایتنا، وکتب فی قلوب الإیمان وأیده بروح منه. یا أحمد بن إسحاق، هذا أمر من الله، وسرّ من الله، وغیب من غیب الله، فخذ ما اتیتک وکن من الشّاکرین تکن معنا غدا فی علّیین»(۸۱).
حاصل معنی آن که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: «زمین از حجت خدا خالی نخواهد بود که بقاء عالم منوط است به عبادت حجت که علت وجود عالم است.» پس احمد بن اسحاق که از بزرگان اصحاب حضرت امام علی النقی وحضرت عسکری است واز وکلاء آن حضرت بوده است سئوال نمود در باره حجت بعد از حضرت عسکری. پس حضرت تشریف برد در خانه ومراجعت فرمود وطفل سه ساله بر دوش حضرت عسکری بود وفرمود: «حجت بعد از من این پسر من است که زمین را پر از عدل می کند وطول عمر آن حضرت به مقدار طول عمر خضر (علیه السلام) خواهد بود، وبه خدا قسم غیبت می فرماید، وغیبت آن حضرت طولانی خواهد شد تا بر می گردد از این امر امامت پسر من اکثر قائلین به امامت آن حضرت، وباقی نمی ماند مگر کسانی که مؤید هستند از طرف خدا به روح یقین ونور ایمان. ای احمد بن اسحاق چون از خاصان هستی وگرامی قدر بودی در نزد ما این پسر خود را که حجت الهی است به تو ارائه دادم، وگرنه هرکس نمی بیند او را واین سرّ الهی بر او فاش نمی گردد واین غیب الهی بر او ظاهر نمی شود. پس تشکر نما از رؤیت حضرت حجت.» پس احمد بن اسحاق سئوال می کند از علامت حجت آن طفلی که بر دوش پدر بود. پس خود آن طفل فرمود: «من بقیة الله هستم در زمین، من آن کسی هستم که انتقام می کشم از اعدای دین، وبعد از این در طلب من ودیدن من مباش که آثار وعلائم شخصیه مرا نخواهی دید.»
حدیث پنجاه ودوّم: [احمد بن إسحاق عن العسکری (علیه السلام)]
کمال الدین، ص ٢٢٨، بحار (الانوار)، ص ۴۴، احمد بن إسحاق عن العسکری (علیه السلام) قال:
«الحمد لله الّذی لم یخرجنی من الدنیا حتّی أرانی الخلف من بعدی، أشبه النّاس برسول الله خلقا وخلقا، یحفظه الله تعالی فی غیبة ثمّ یظهره فیملأ الأرض قسطا وعدلا، کما ملئت ظلما وجورا»(۸۲).
حدیث پنجاه وسیم: [موسی بن جعفر البغدادی عن العسکری]
کمال الدین، ص ٢٢٨، بحار الأنوار، ص ۴٣. موسی بن جعفر البغدادی، عن العسکری، قالت:
«کأنّی بکم وقد اختلفتم فی الخلف منّی، أما انّ المقرّ بالأئمة بعد رسول الله المنکر لولدی کمن أقرّبا لأنبیاء ثمّ أنکر نبوّة محمّد رسول الله وإنّ المنکر لآخرنا کالمنکر لأوّلنا، أما إنّ لولدی غیبة یرتاب فیه النّاس إلاّ من عصمه الله»(۸۳).
یعنی می بینم شما را در خلیفه بعد از من اختلاف خواهید کرد. همانا انکار پسر من انکار پیغمبر است وپسر من غیبت خواهد فرمود. در آن غیبت، جماعتی در شک وریب واقع می شوند به شبهات ضالین ووساوس شیاطین وثابت نمی ماند مگر کسانی که خداوند حفظ می فرماید آن را به نور ایمان ویقین؛ ﴿واَلَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وإِنَّ اَللهَ لَمَعَ اَلْمُحْسِنِینَ(۸۴).
تنبیه: اختلافات در امامت هریک از ائمه از زمان رحلت پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) در جریان بوده برای امتحان بندگان وبه ظهور امام غیر مطاع مثل آباء کرام حضرت حجت رفع اختلاف نشد وغیبت حجت نظیر ظهور امت در حال صلح وهدنه وتقیه، العاقل یکفیه الإشارة.
حدیث پنجاه وچهارم: [عثمان بن سعید عن العسکری (علیه السلام)]
کمال الدین، ص ٢٢٨، عثمان بن سعید عن العسکری (علیه السلام) سئوال شد از چند متواترا «إنّ الأرض لا تخلوا من حجة الله علی خلقه، وإنّ من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة فرمود: إنّ هذا حقّ کما أنّ النّهار حق.»
پس سئوال شد در باره حجت بعد از خود. حضرت حسن عسکری (علیه السلام).
پس فرمود:
«ابنی محمّد هو الامام والحجة بعدی، من مات ولم یعرفه مات میتة جاهلیة، أما إنّ له غیبة یحار فیها الجاهلون، ویهلک فیها المبطلون، ویکذّب فیها الوقّاتون، ثمّ یخرج فکأنّی أنظر إلی الأعلام البیض تخفق فوق رأسه بنجف الکوفة»(۸۵).
صریح حدیث شریف اینکه حجت در زمین در ازمنه متأخره از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) امام خواهد بود (یعنی وصی پیغمبر) وهرکس که امام زمان خود را نشناسد، بر جاهلیت اولیه خواهد بود، وامام بعد از حضرت عسکری پسر آن حضرت است، وهرکس معرفت نداشته باشد در حق آن حضرت واو را امام زمان خود نداند مرده است بر جاهلیت، وبرای آن حضرت است غیبتی که طول آن سبب تحیر جهال وهلاکت مضلین می شود که در صدد ابطال دین الهی هستند. ودروغ می گویند کسانی از انقضاء مدت غیبت، خروج می فرماید:
وگویا می بینم علمهای سفید بر سر آن حضرت حرکت می کند در نجف کوفه.

فصل دوّم: در تعیین قائم موعود است به صفات و...

تعیین قائم موعود به صفات فصل دوم در تعیین قائم موعود است به صفات از خفاء ولادت وغیبت وطول عمر وظهور وبه صورت جوان در نظر مردمان اگرچه به حسب سن از معمّرین است. ودر مدح معتقدین به امامت امام غائب وذمّ منکرین امام غایب.
حدیث اول: [جابر بن عبد الله عن رسول الله]
کمال الدین، ص ١۶٧، جابر بن عبد الله، قال: قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله):
«المهدی من ولدی، اسمه اسمی، وکنیته کنیتی تکون به (له) غیبة وحیرة تضلّ فیها الأمم، ثمّ یقبل کالشّهاب الثّاقب یملأها عدلا کما ملئت جورا وظلما»(۸۶).
تصریح می فرماید که مهدی همنام پیغمبر است. وکنیه او کنیه پیغمبر است. وغیبت می فرماید وپس از غیبت ظهور می فرماید.
حدیث دوّم: [از حضرت باقر (علیه السلام) از رسول الله]
کمال الدین، ص ١۶٧. از حضرت باقر (علیه السلام) قال:
«قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله) طوبی لمن أدرک قائم أهل بیتی وهو یأتمّ به فی غیبته قبل قیامه، ویتولّی أولیائه ویعادی أعدائه، ذلک من رفقائی وذوی مودّتی، واکرم أمّتی علی یوم القیامة»(۸۷).
یعنی خوشا به حال کسی که درک نماید قائم موعود را در حالتی که او را امام بداند در زمان غیبت آن حضرت پیش از قیام وظهور او دوستی نماید با دوستان ومعتقدین به امامت آن حضرت در زمان غیبت، ودشمنی نماید با دشمنان ومنکرین آن حضرت وآن شخصی که معتقد به امامت آن حضرت است در زمان غیبت از رفقای من هستند در بهشت وکسانی هستند که من به ایشان مودّت می نمایم، وگرامی ترین امتان من هستند بر من در روز قیامت.
حدیث سوم: [عن ابن عبّاس عن رسول الله]
کمال الدین، ص ١۶٨، عن ابن عبّاس، قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله):
«علی بن أبی طالب (علیه السلام) خلیفتی من بعدی ومن ولده القائم المنتظر الّذی یملأ الله به الأرض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا والّذی بعثنی بالحق بشیرا إنّ الثابتین علی القول به فی زمان غیبته لأعزّ من الکبریت الأحمر؛ فقام إلیه جابر بن عبد الله فقال: وللقائم من ولدک غیبة؟ قال: إی وربّی، ولیمحص الله الّذین آمنوا ویمحق الکافرین»(۸۸).
که تصریح می فرماید پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) به غیبت قائم موعود وقسم یاد می کند که ثابتین بر عقیده خود که به وساوس شیاطین متزلزل نمی شوند بسیار کم است وخداوند متعال خالص می فرماید مؤمنین را ونابود می فرماید کافرین ومنکرین را.
حدیث چهارم: [حضرت باقر از آباء گرامش از رسول الله]
کمال الدین، ص ١۶٩، حضرت باقر از آباء گرامش قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله): «المهدی من ولدی، تکون له غیبة وحیرة تضلّ فیها الأمم، یأتی بذخیرة الأنبیاء، [ (علیهم السلام)]فیملأها عدلا وقسطا کما ملئت جورا وظلما»(۸۹).
حدیث پنجم: [حضرت صادق (علیه السلام) از پیغمبر اکرم]
کمال الدین، ص ١۶٨ حضرت صادق (علیه السلام) از پیغمبر اکرم [نقل می کند] که فرمود:
«یا علی، إنّ أعجب النّاس إیمانا وأعظمهم یقینا قوم یکونون فی آخر الزّمان لم یلحقوا النّبی وحجبت عنهم الحجّة فآمنوا بسواد علی بیاض»(۹۰).
یعنی بزرگترین مؤمنین از حیث اطمینان ویقین، جماعتی هستند در زمان امام آخرین که پیغمبر را درک نکرده اند وامام وحجت هم از آنها محجوب به حجاب غیبت باشد وفقط ایمان واعتقادات آنها به نقل آیاتی واخباری بوده است که روی کاغذ نوشته شده است که ایمان این اشخاص اعظم است از ایمان کسانی که درک می کردند محضر پیغمبر وامام (علیه السلام) را.
تنبیه: معنی لفظ آخر الزمان در حدیث اول از فصل سوم ذکر خواهد شد.
حدیث ششم: [حضرت صادق (علیه السلام) از آباء کرامش از رسول الله]
کمال الدین، ص ٢٣. حضرت صادق (علیه السلام) از آباء کرامش نقل می کند که:
قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله):
من أنکر القائم من ولدی فی زمان غیبته مات میتة جاهلیة.»
یعنی پیغمبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «هرکس منکر شود قائم موعود را در زمان غیبت آن حضرت در جاهلیت مرده است.» یعنی منکر خدا وپیغمبر (صلّی الله علیه وآله) خواهد بود وکافر از دنیا می رود.
حدیث هفتم: [عن جابر الأنصاری، عن النّبی (صلّی الله علیه وآله)]
بحار الأنوار، ص ١۴٣ عن جابر الأنصاری، عن النّبی (صلّی الله علیه وآله) قال:
«یغیب عنهم الحجّة طوبی للصّابرین فی غیبة، طوبی للمقیمین علی محّجّتهم، اولئک وصفهم الله فی کتابه فقال: «اَلَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ»(۹۱) وقال: «أُولئِک حِزْبُ اَللهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اَللهِ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ»(۹۲).
یعنی امام وحجت غایب می شود از نظر ایشان، خوشا به حال صابرین در غیبت آن حضرت، خوشا به حال کسانی که ثابت بمانند بر امامت حجت غائب خود وایشان کسانی هستند که خداوند در قرآن توصیف فرموده است. در اول سوره بقره: «اَلَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ» که ایمان آورده اند به امام غایب بدون عیان ودر آخر سوره قد سمع توصیف شده اند ایشان، حزب الهی هستند.
حدیث هشتم: [عن امیر المؤمنین (علیه السلام) عن رسول الله]
بحار الأنوار، ص ١۴٣. قال امیر المؤمنین (علیه السلام)، قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله):
«یا ابا الحسن، حقیق علی الله ان یدخل اهل الضّلال الجنّة وانّما عنی بهذا المؤمنین الّذین قاموا فی زمن الفتنة علی الإتمام بالامام الخفّی المکان المستور عن الأعیان فهم بامامته مقرّون، وبعروته مستمسکون ولخروجه منتظرون موقنون غیر شاکین صابرون مسلمون وانّما ضلّوا من مکان امامهم وعن معرفة شخصه»(۹۳).
یعنی پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «لازم است بر خدا که گمشدگان را داخل بهشت فرماید.» حضرت امیر (علیه السلام) می فرماید: مقصود پیغمبر (صلّی الله علیه وآله) از گمشدگان، کسانی هستند که در زمان فتنه ثابت مانده اند بر امامت آن شخص غایب از انظار مردمان در تحت حجاب غیبت مستور است، پس آن جماعت اقرار دارند به امامت امام مخفی المکان والمستور عن الاعیان از انظار، ومتمسک هستند به عروة الوثقی آن امام غایب، ومنتظر هستند خروج آن حضرت وظهور سلطنت الهیه را وروح ایمان ویقین در قلوب آنان راسخ وثابت است، وبه وساوس شیاطین غیر متزلزل هستند، وصابر هستند بر اذیت کردن مرتدین ایشان را ومطیع ومنقاد هستند فرمایشات معصومین را در موضوع قائم موعود واز مکان امام خود گم شده اند واز شناسایی شخص خود امام خود محروم هستند.
حدیث نهم: [حضرت صادق (علیه السلام) از آباء گرامش از رسول الله]
کمال الدین، ص ٣٢٩، حضرت صادق (علیه السلام) از آباء گرامش نقل می کند که: قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله):
«القائم من ولدی اسمه اسمی وکنیته کنیتی وشمائله شمائلی وسنّته سنّتی یقیم النّاس علی ملّتی وشریعتی ویدعوهم إلی کتاب ربّی، من إطاعة فقد أطاعنی، ومن عصاه فقد عصانی، ومن انکره فی غیبته فقد أنکرنی ومن کذّبه فقد کذّبنی، ومن صدّقه فقد صدّقنی إلی الله أشکوا المکذّبین لی فی أمره الجاهدین بقولی فی شأنه والمضلّین لأمّتی عن طریقته وسیعلم الّذین ظلموا أی منقلب ینقلبون»(۹۴).
یعنی پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) فرمود: قائم موعود اسم او اسم من است، وسنت او سنت من است، واقامه می دارد مردم را بر ملت وشریعت من ومی خواند مردم را به قرآن وکتاب پروردگار من. وهرکس منکر شود آن حضرت را در زمان غیبت آن حضرت، پس منکر شده است مرا. به خدا شکایت می کنم کسانی را که تکذیب می کنند مرا در امر قائم موعود، منکر می شوند قول مرا در شأن قائم موعود وگمراه می کنند امّت مرا از طریقه قائم موعود که طریقه ورفتار آن حضرت، امامت ووصایت وغیبت است با این که خصوص پسر حضرت عسکری ونهمین از اولاد حسین وامام دوازدهم است که جمیع این صفات را پیغمبر (صلّی الله علیه وآله) فرموده، ومضلین منکر می شوند قول پیغمبر را وتکذیب می نمایند آن حضرت را، وبه وساوس شیطانی امت را گمراه می کند وجمیع این امور ظلم است در حق پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) «وسیعلم الّذین ظلموا ای منقلب ینقلبون»(۹۵).
حدیث دهم: [عن امیر المؤمنین]
وافی، ص ١٢٨. حضرت امیر (علیه السلام) فرمود:
«أللّهم وإنّی لأعلم أنّک لا تخلی الأرض من حجة علی خلقک ظاهر لیس بالمطاع، أو خائف مغمور، کیلا تبطل حجتک ولا یضلّ اولیائک.
اولئک الأقلّون عددا والأعظمون عند الله قدرا أولئک أتباع العلماء، فعلمائهم وأتباعهم خرس صمت فی دولة الباطل منتظرون لدولة الحقّ، طوبی لهم علی صبرهم علی دینهم فی حال هدنتهم، ویا شوقاه لرویتهم فی ظهور دولتهم»(۹۶).
یعنی به درستی که می دانم که خدا، خالی نمی گذارد زمین را از وجود حجت بر خلق یا ظاهری که خلق در اطاعت او نیستند، ویا ترسناکی که در پرده غیبت محجوب است برای اینکه حجت الهیه منقطع نگردد ودوستان خدا گمراه نشوند، آنها خیلی کم هستند به تعداد، ولی بزرگ هستند نزد خدا از حیث قدر ومنزلت. وایشان کسانی هستند که متابعت می نمایند علمایی را که واسطه هستند بین ائمه ومردم وآن علما هم لال وساکت هستند در دولت باطل ومنتظر هستند دولت حقه اسلامیه حجة ابن الحسن را، وخوشا به حال این جماعت به واسطه صبری که می نمایند، پس اظهار اشتیاق می فرماید حضرت امیر (علیه السلام) از برای دیدن ظهور دولت حقه.
حدیث یازدهم: [حضرت عبد العظیم از امام محمد تقی (علیه السلام) از آباء کرامش، از حضرت امیر (علیه السلام)]
بحار الأنوار، ص ٣٠ امام زاده حضرت عبد العظیم از امام محمد تقی (علیه السلام) از آباء کرامش، از حضرت امیر (علیه السلام) نقل می کند که: قال:
«للقائم منّا غیبة امدها طویل کأنی بالشّیعة یجولون جولان النّعم فی غیبة یطلبون المرعی فلا یجدونه ألا فمن ثبت منهم علی دینه لم یقس قلبه لطول أمر غیبة إمامه فهو معی فی درجتی یوم القیامة ثمّ قال (علیه السلام): إنّ القائم منّا إذا قام لم یکن لأحد [فی] عنقه بیعة فلذلک تخفی ولادته ویغیب شخصه»(۹۷).
یعنی برای قائم موعود غیبتی است که زمان او طولانی است ومن می بینم شیعه را که متحیرانه در طلب آن حضرت هستند ونمی یابند آن حضرت را مثل انعامی که در بیابان درصدد تحصیل چراگاه متحیرانه گردش می کنند وهرکس ثابت بماند معتقد دینی خود وقلب او قاسی نشود به سبب طول غیبت امام خود (یعنی به وسوسه شیاطین از معتقد قلبی تجاوز نکند) پس او در روز قیامت با من در یک درجه خواهد بود.
پس حضرت امیر (علیه السلام) بیان فلسفه خفاء ولادت وغیبت آن حضرت را می فرماید که برای این است که در موقع ظهور برگردن آن حضرت بیعتی برای احدی نباشد (یعنی در زمان تقیه وهدنه که خداوند متعال برای مصالح بندگان مقرر فرموده است اگر حضرت حجت ظاهر گردد، ناچار باید با طاغیان بیعت نماید ومثل پدرانش ظاهر غیر مطاع باشد با انقضاء زمان هدنه وتقیه که خدا مقرر فرموده است برای امتحان بندگان وامهال آنها در نزول عذاب وغیر ذلک از مصالح که خود می داند. لذا آن حضرت غیبت می فرماید تا انقضاء زمان هدنه وتقیه که در موقع ظهور آن حضرت با احدی بیعت نکرده باشد.
حدیث دوازدهم: [عن امیر المؤمنین مع الحسن والحسین (علیهم السلام)]
بحار، ص ٣١، جماعتی از اصحاب حضرت امیر (علیه السلام) خدمت حضرت بودند، پس حضرت حسن (علیه السلام) داخل شد وحضرت فرمود: «مرحبا لإبن رسول الله» پس از آن حضرت حسین (علیه السلام) وارد شد، پس فرمود:
«بأبی أنت وأمّی یا أبا ابن خیرة الإماء.»
یعنی ای پدر پسر بهترین کنیزان که مادر او کنیز خواهد بود. پس سئوال شد از حضرت امیر: «پسر بهتر کنیزان کیست یا امیر المؤمنین؟»
«فقال: ذلک الفقید الشّرید الطّرید م ح م د بن الحسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین هذا، ووضع یده علی رأس الحسین (علیه السلام)»(۹۸).
وتصریح می فرماید در این خبر به غیبت حجت ابن الحسن واین که مادر آن حضرت از کنیزان است ونیز تصریح دارد به اسم حضرت.
حدیث سیزدهم: [عن امیر المؤمنین]
بحار، ص ٣١، فقال علی (علیه السلام):
«أما والله لاقتلّن أنا ولورای(۹۹) هذان ولیبعثن الله رجلا من ولدی فی آخر الزّمان بطالب بدمائنا ولیغیبنّ عنهم تمییزا لأهل الضّلالة حتّی یقول الجاهل: ما لله فی آل محمّد من حاجة»(۱۰۰).
یعنی من ودو پسرم کشته خواهیم شد وخداوند مبعوث می فرماید مردی را از اولاد من که می باشد در آخر الزمان ومطالبه خون ما را خواهد فرمود وآن امام آخرین هرآینه غیبت خواهد فرمود به جهت تمییز اهل ضلالت که به واسطه طول غیبت از شاهراه هدایت خارج می شوند، وجاهلین می گویند خدا را احتیاجی در آل پیغمبر نیست که قائل می شوند به انقطاع حجّت وفترت در ائمه (علیهم السلام).
توضیح: معنی آخر الزمان در حدیث اول فصل سوم ذکر می شود.
تنبیه: «فی آخر الزّمان» ظرف مستقر است وصفت است برای «رجلا». وظرف لغو متعلق به «بعث» نیست.
حدیث چهاردهم: [عن ابی بصیر عن ابی عبد الله (صلّی الله علیه وآله)]
اعلام الوری، ص ٢۵۴. عن ابی بصیر عن ابی عبد الله (صلّی الله علیه وآله)، قال:
قلت له: کان أبو جعفر (علیه السلام) یقول: لقائم آل محمّد (علیه السلام) غیبتان واحد طویلة والأخری قصیرة. (قال) فقال (لی): نعم یا أبا بصیر، إحداهما أطول من الأخری»(۱۰۱).
توضیح: تعدد غیبت حضرت اشاره است به تعدد کیفیت غیبت حضرت؛ زیرا که در مدت هفتاد سال آن حضرت از اغیار غایب بود ولی صدور معجزات وتعلیمات آن حضرت به صدور توقیعات در جریان بود نسبت به اخیار وصاحبان خود ووکلا ونواب آن حضرت اشخاص معین منصوص بودند مثل زمان ظهور آباء کرامش تا موقعی که امر آن حضرت نزد شیعیان مسلّم گشت. پس از آن غیبت فرمودند از اخیار وخاصان نیز وصدور توقیع ممنوع گشت وعنوان وکالت ونیابت به عنوان وصف عام مبدل گردید. غرض تعدد غیبت به اعتبار تعدد کیفیت غیبت است نه به اعتبار فاصله شدن ظهور بین دو غیبت، وفلسفه تعدد کیفیت غیبت مذکور می گردد ان شاء الله.
حدیث پانزدهم: [أبی خالد الکابلی عن زین العابدین]
کمال الدین، ص ١٨۴. عن أبی حمزة الثّمالی، عن أبی خالد الکابلی، قال:
«دخلت علی سید العابدین فقلت یا سیدی، روی لنا أنّ أمیر المؤمنین (علیه السلام) قال: إنّ الأرض لا تخلو من حجّه لله علی عباده، فمن الحجّة بعدک؟ فقال: ابنی محمّد واسمه فی التّورات باقر، ومن بعد محمّد ابنه جعفر واسمه عند أهل السّماء الصّادق، فقلت: کیف صار اسمه الصادق وکلّکم صادقون؟ فقال: حدّثنی أبی عن أبیه إنّ رسول الله قال إذا ولد ابنی جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین فسمّوه الصّادق فانّ الخامس من ولده الّذی اسمه جعفر یدّعی الإمامة اجتراء علی الله وکذبا علیه فهو عند الله «جعفر الکذاب» الّذی یروم لکشف سرّ الله عند غیبة ولی الله.
ثمّ بکی علی بن الحسین ثمّ قال: کأنّی بجعفر الکذّاب وقد حمل طاغیة زمانه علی تفتیش أمر (ولی) الله، والمغیب فی حفظ الله جهلا منه بولادته، وحرصا منه علی قتله أن ظفر به (و) طمعا فی میراث أخیه حتی یأخذه بغیر حقّ.
فقلت له: یابن رسول الله، ثمّ ماذا یکون؟ قال: ثمّ تمتدّ الغیبة بولی الله الثّانی عشر من أوصیاء رسول الله یا أبا خالد أنّ أهل زمان غیبته القائلین بامامته والمنتظرین لظهوره أفضل من أهل کلّ زمان، لأنّ الله تبارک وتعالی أعطاهم من العقول والأفهام والمعرفة ما صارت به الغیبة عندهم بمنزلة المشاهدة، وجعلهم فی ذلک الزّمان بمنزلة المجاهدین بین یدی رسول الله السّیف، اولئک هم المخلصون وشیعتنا صدقا، والدّعاة الی دین الله (عزَّ وجلَّ) سرّا وجهرا. وقال (علیه السلام):
انتظار الفرج من أفضل العمل»(۱۰۲).
صریح حدیث شریف این که زمین ممکن نیست خالی شود از حجت الهیه یا پیغمبر منصوب من قبل الله ویا امام منصوص دلیل این که امام ششم «صادق» نامیده شده آن است که پنجمین پسر حضرت صادق (علیه السلام) یعنی برادر حضرت عسگری جعفر نام دارد ومدّعی امامت می شود کذبا علی الله. پس او کذّاب است. امام ششم صادق است وجعفر کذاب.
قصد می کند کشف کند سرّ مکنون الهی را (یعنی امام غائب در حفظ الهی را) به واسطه طمع جعفر در ارث برادر خود به غیر حق، پس فرمود غیبت امام دوازدهم که وصی دوازدهم پیغمبر است طولانی خواهد شود ومعتقدین به امامت آن حضرت در زمان غیبت ومنتظرین ظهور آن حضرت افضل هستند از امم هرزمانی؛ زیرا که خدا عطا فرموده است به ایشان از عقل ومعرفت به اندازه که غیبت را به منزله مشاهده می دانند؛ یعنی به روح ایمان امام غایب را می بینند مثل عیان که غیاب را به منزله حضور می دانند وخدا قرار داده است ایشان را در زمان غیبت به منزله ودرجه مجاهدین به شمشیر بین یدی رسول الله وایشان همانا مخلص حق وشیعه صدق و«اعیان إلی الله سرّا وجهرا» هستند. این فرمایشات اشاره است به آیات قرآنیه وارده در حق مخلصین وداعین الی الله.
پس فرمود: انتظار فرج در زمان غیبت که آنان دارند افضل اعمال است.
حدیث شانزدهم: [عن سعید بن جبیر عن زین العابدین علیه السلام]
کمال الدین، ص ١٨۶، عن سعید بن جبیر، قال:
«قال سید العابدین (علیه السلام): القائم منّا یخفی علی النّاس ولادته حتّی یقولوا لم یولد [بعد] لیخرج حین یخرج ولیس لاحد فی عنقه بیعة(۱۰۳).
یعنی: قائم موعود مخفی می شود بر مردم ولادت او. تا این که می گویند متولد نشده است، برای این که در موقع ظهور تا بیعت طاغیان در گردن آن حضرت نباشد.
حدیث هفدهم: [سعید بن جبیر عن زین العابدین]
کمال الدین، ص ١٨۶؛ اعلام الوری، ص ٢۴۵. عن سعید بن جبیر قال:
«سمعت سید العابدین (علیه السلام)، یقول: فی القائم (منّا) سنّة من سبعة أنبیاء، ( (علیهم السلام)) سنّة من آدم، وسنّة من نوح، وسنّة من ابراهیم، وسنّة من موسی، وسنّة من عیسی، وسنّة من أیوب، وسنّة من محمّد (صلّی الله علیه وآله).
فأمّا من آدم ونوح فطول العمر، وأمّا من ابراهیم فخفاء الولادة واعتزال الناس، وأمّا من موسی فالخوف والغیبة، وأمّا من عیسی فاختلاف النّاس فیه، وامّا من ایوب (علیه السلام) فالفرج بعد البلوی، وأمّا من محمّد (صلّی الله علیه وآله)، فالخروج بالسّیف»(۱۰۴).
ونیز در حدیث دیگر می فرماید از حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) که فرمود: «فی القائم سنّة من نوح وهو طول العمر»(۱۰۵).
بیان وجود صفات انبیاء سبعة در حضرت حجت
توضیح حدیث این که در قائم موعود شش صفت خواهد بود:
١. اولی صفت طول عمر است که صفت حضرت آدم ونوح بود که حضرت نوح پس از بعثت به پیغمبری، نهصد وپنجاه سال قوم خود را دعوت کرد. پس از آن طوفان شد چنانچه در سوره عنکبوت می فرماید:
﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّ خَمْسِینَ عاماً فَأَخَذَهُمُ اَلطُّوفانُ وهُمْ ظالِمُونَ فَأَنْجَیناهُ وأَصْحابَ اَلسَّفِینَةِ وجَعَلْناها آیةً لِلْعالَمِینَ(۱۰۶).
پس به نصّ صریح قرآن، نهصد وپنجاه سال زمان دعوت آن حضرت بوده است بعد از رسالت. البته مقداری از سن آن حضرت گذشته بود که مبعوث به رسالت شد ونیز به نصّ صریح قرآن، زمانی بعد از طوفان حیات داشته وقدر متیقن از عمر آن حضرت به موجب نصّ قرآن از هزار سال متجاوز است(۱۰۷).
٢. تشبیه حجت (علیه السلام) به ابراهیم (علیه السلام) در خفاء ولادت
خفاء ولادت آن حضرت است با آن که مردم در صدد تفتیش بودند از تولد آن حضرت که او را به قتل برسانند که صفات حضرت ابراهیم (علیه السلام) بود که منجمین به نمرود لعین خبر دادند به ظهور مولودی که زوال ملک تو به دست او خواهد بوده لذا حکم کرد به جدایی بین زنان ومردان وبه قتل اطفال، ولی به حفظ الهی مادر حضرت ابراهیم آبستن شد وبر حمل او احدی واقف نشد. یعنی آثار حمل در او ظاهر نگردید ودر موقع زایدن رفت در غاری وحضرت ابراهیم در آن غار متولد شد. مادر او آن حضرت را در همان غار سپرد در وغار را با سنگ بست وکسی بر او مطلع نشد. هر روزه مادر او می آمد واو را تغذیه می نمود وغار را مستوری می کرده ومراجعت می نمود تا این که طفل در آن غار به سن بلوغ رسید وکسی بر حال او مطلع نشد. همچنین قائم موعود خفاء ولادت داشته در حفظ الهی بوده واغیار بر حال آن حضرت اطلاع نیافتند.
٣. تشبیه حجت (علیه السلام) به موسی (علیه السلام) در غیبت آن
غیبت وفرار از دشمن قاصد قتل او که صفت حضرت موسی بود.
هنگامی که فرعونیان قصد قتل او نمودند فرار کرد وغایب شد. بعد از غیاب مدتی ظاهر شد وفرعونیان را به قدرت کامله الهی هلاک کرد. همچنین است قائم موعود.
۴. صفت حضرت عیسی است که اختلاف مردم باشد در آن حضرت.
چنانچه در حضرت عیسی مختلف گشتند؛ زیرا که در حضرت عیسی مردم سه فرقه شدند، چنانچه در حدیث بعد مذکور شود.
۵. فرج بعد از شدّت حضرت ایوب است.
۶. ظهور با شمشیر وانتقام از کفّار مثل جدش پیغمبر (صلّی الله علیه وآله) است.
حدیث هیجدهم: [عن محمّد بن مسلم، عن محمّد بن علی الباقر (علیه السلام)]
کمال الدین، ص ١٨٨، عن محمّد بن مسلم، عن محمّد بن علی الباقر (علیه السلام) أنّه قال:
«فی القائم سنّة من خمسة من الرّسل: یونس بن متی، ویوسف بن یعقوب، وموسی وعیسی ومحمّد صلوات الله علیهم أجمعین فأمّا سنّة یونس فرجوعه من غیبتة وهو شابّ بعد کبر السّنّ. وأمّا سنّة یوسف فالغیبة من خاصیة وعامّته واختفائه من إخوته وإشکال أمر علی أبیه یعقوب مع قرب المسافة بینه وبین وأمّا سنّة موسی فدوام خوفه وطول غیبته وخفاء ولادته وتعب شیعته من بعده ممّا لقوا من الأذی والهوان إلی أن أذن الله فی ظهورهم ونصره وأیده علی عدوّه وأمّا سنّة عیسی، فاختلاف من اختلف فیه حتّی قالت طائفة ما ولد، وطائفة منهم قالت: مات وطائفة قالت قتل وصلب. وأمّا سنّة جدّه (صلّی الله علیه وآله)، فتجریده السّیف وقتله أعداء الله وأنّه ینصر بالرّعب والسّیف»(۱۰۸).
یعنی در قائم موعود پنج خصلت است از پنج پیغمبر:
اول: ظهور آن حضرت است بعد از غیبت به حالت وهیئت جوانی با کبر سن که مرور سنین وکبر سن تأثیر نمی کند در آن حضرت، وخدا او را حفظ می فرماید از تغییر جسم وبدن برخلاف عادت جاریه در غالب افراد بشر، چنانچه خداوند متعال حفظ فرمود حضرت یونس را در شکم ماهی که پس از بلعیدن ماهی ظاهر شد به حالت جوانی. با آن که مقتضای عادت خورد شدن استخوان های آن حضرت، تحلیل رفتن او بوده در شکم ماهی، ولی به قدرت کامله باری تعالی حضرت یونس به هیئت جوانی رجوع فرمود به قوم خود. در سوره والصافات می فرماید:
﴿وَإِنَّ یونُسَ لَمِنَ اَلْمُرْسَلِینَ إِذْ أَبَقَ إِلَی اَلْفُلْک اَلْمَشْحُونِ فَساهَمَ فَکانَ مِنَ اَلْمُدْحَضِینَ فَالْتَقَمَهُ اَلْحُوتُ وهُوَ مُلِیمٌ﴾ (سوره صافات: ۱۳۹-۱۴۲).
یعنی: وبه درستی که یونس از پیغمبران بود وقتی که فرار کرد به کشتی که پر بود از مردم. پس کشتی به سبب تموج دریا مشرف به غرق شد، واهل کشتی گفتند: «باید یک نفر را به شط اندازیم تا کشتی از غرق نجات یابد.» پس به حکم قرعه یونس تعیین گردید پس یونس از مغلوبین به قرعه، شد واو را در شط انداختند، پس ماهی او را در حالتی بلعید که یونس ملامت می کرد خود را که چرا در کشتی نشسته وبه قوم خود رجوع نکردم ﴿فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ اَلْمُسَبِّحِینَ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلی یوْمِ یبْعَثُونَ(۱۰۹).
یعنی اگر نبود از یونس از مؤمنین مسبّحین، هرآینه به حکم عادت، شکم ماهی قبر واقع می شد برای او وهرآینه در شکم ماهی بود تا روز بعثت در حشر مردگان، ولی چون از پیغمبران مسبّحین بود او را حفظ فرمودیم که خطاب شد به ماهی (إنّی لم اجعل عبدی رزقا لک ولکنّی جعلت بطنک مسجدا له فلا تکسرنّ ولا تخد شنّ له جلدا).
پس به قدرت کامله در شکم ماهی محفوظ ماند.
در مدت توقف در شکم ماهی اختلاف است. بعضی چهل روز گفته اند وبعضی کمتر ﴿فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وهُوَ سَقِیمٌ وأَنْبَتْنا عَلَیهِ شَجَرَةً مِنْ یقْطِینٍ وأَرْسَلْناهُ إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یزِیدُونَ﴾.
یعنی: پس از درنگ در شکم، یونس را در زمین بی آب وعلف انداختیم در حالت مرض که پوست بدن او نازک شده بود، وچون طاقت تابش آفتاب را نداشت رویانیدیم بر یونس درخت کدو را که او را حفظ نماید از تابش آفتاب وفرستادیم او را به صد هزار امّت وبیشتر.
قضیه حضرت یونس مفصّل است. مقصود ترجمه آیات شریفه وتنظیم قائم موعود است به یونس در منع از تأثیرات طبیعت در جسم وبدن آن حضرت.
تشبیه حجت (علیه السلام) به یوسف (علیه السلام) در غیبت به وجهی خصلت ثانیه تنظیر غیبت حضرت حجت است به غیبت حضرت یوسف (علیه السلام) که هم چنان که یوسف (علیه السلام) غائب گردید از انظار وخاصان خود؛ یعنی برادران وعموم مردم کنعان. ومخفی گردید از برادران که حضرت یوسف ایشان را می شناخت ولی برادرانش، او را نمی شناختند وامر یوسف بر پدرش یعقوب مشکل گردید؛ زیرا که یقین داشت به حیات، ولی مکان او را نمی دانست. از پدر مخفی بود با قرب مسافتی که بین کنعان ومصر بود. هم چنین حضرت حجت، غائب می گردد از انظار خاصان خود واز انظار عموم مردم وامر او مشکل خواهد گشت بر عموم مردم وحضرت حجت مردم را می شناسد ولی مردم آن حضرت را نمی شناسند.
خصلت ثالثه، خفاء ولادت وطول غیبت حضرت حجت نظیر خفاء ولادت وطول غیبت حضرت موسی خواهد بود که هم چنانی که ولادت حضرت موسی مخفی شد بر فرعونیان وقتی فرعونیان قصد او کردند، غیبت فرمود وفرار کرد. شیعیان حضرت موسی در مدت غیبت حضرت موسی در خواری واذیت فرعونیان بودند. تا زمانی که خداوند متعال اذن داد موسی را که ظهور فرماید. پس ظهور کرد وفرعونیان را هلاک فرمود.
هم چنین ولادت حضرت حجت (علیه السلام) مخفی خواهد بود بر بنی عباس وچون قصد کنند قتل حضرت را فرار می فرماید وغیبت می فرماید وشیعیان حضرت حجت در مدت غیبت او، در خواری واذیت هستند تا زمانی که خداوند متعال اذن دهد حضرت را در ظهور وانتقام از کفّار. در زمان ظهور، ذلّت شیعیان مبدل به عزّت خواهد گشت ﴿ونُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی اَلَّذِینَ اُسْتُضْعِفُوا فِی اَلْأَرْضِ ونَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً ونَجْعَلَهُمُ اَلْوارِثِینَ(۱۱۰). که تنزیل آیه شریفه در باره حضرت موسی است وتأویل او در باره حضرت حجت است وقضایای حضرت موسی از حیث ولادت وغیبت واذیت شیعیان در مدت غیبت، تمام در قرآن مکرّر ذکر گردیده است. وبالمقایسه، قضایای حضرت حجت (علیه السلام) معلوم می گردد بدون هیچ گونه تردید وحیرت.
خصلت را بعد اختلاف مردم است در حضرت حجت نظیر اختلاف مردم در حضرت عیسی: اما اختلاف در حضرت عیسی (علیه السلام)، پس می فرماید: «حتی قالت طائفة ما ولد.» یعنی: مردم در حضرت عیسی (علیه السلام).
سه فرقه گشتند. بعضی گفتند: عیسی (علیه السلام) به دنیا نیامده است، وبعضی گفتند: آمد ومرد، وبعضی گفتند: حضرت عیسی مصلوب گشت واین قول یهود وکفر بوده است به نص قرآن ﴿وقَوْلِهِمْ، إِنّا قَتَلْنَا اَلْمَسِیحَ عِیسَی اِبْنَ مَرْیمَ رَسُولَ اَللهِ وما قَتَلُوهُ وما صَلَبُوهُ(۱۱۱). وامّا اختلاف در حضرت حجت (علیه السلام)، پس مذکور می گردد. در حدیث بعد.
خصلت پنجم هم چنانی که پیغمبر اکرم از مکه غیبت فرمود وبعد از غیبت با شمشیر ظهور فرمود وکفّار را به قتل رسانید وخداوند متعال یاری فرمود پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلم) را به شمشیر ورعب الهی. هم چنین حضرت حجت بعد از غیبت با شمشیر برهنه ظهور می فرماید ودشمنان الهی را به قتل می رساند ویاری می شود به شمشیر ورعب الهی.
حدیث نوزدهم: [عن أم هانی عن أبی جعفر محمّد بن علی]
کافی، ص ١٣١؛ غیبت شیخ طوسی، ص ١١٠؛
«عن أم هانی لقیت أبا جعفر محمّد بن علی فسألته من هذه الآیه ﴿فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ اَلْجَوارِ اَلْکنَّسِ(۱۱۲) فقال: إمام یخنس فی زمانه عند انقطاع من علمه عند الناس سنة ستین ومأئتین، ثمّ یبدر(۱۱۳) کالشّهاب الواقد فی ظلمة اللّیل، فأن أدرک ذلک قرّت عیناک(۱۱۴).
در قاموس می فرماید: «خنس عنه تأخّر وخنس به غاب وخنّس کرکع، الکواکب وخنوسها أنها تغیب»(۱۱۵).
خنس به معنی غایب شدن است وستارگان ثوائب را خنّس می نامند، زیرا که در روز غایب می شوند.
ونیز در تفاسیر مسطور است «هی اسم النّجوم تخنس بالنّهار وتبدو باللّیل.»
واما معنی حدیث شریف.
امّ هانی می گوید: خدمت حضرت امام باقر (علیه السلام) رسیدم وسئوال نمودم از حضرت از تفسیر آیه شریفه، ﴿فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ، اَلْجَوارِ اَلْکنَّسِ﴾.
پس فرمود: «خنس» اسم امامی است که غایب می شود از انظار مردم در سنه دویست وشصت از هجری، یعنی زمان فوت حضرت عسکری.
موقعی که منقطع است علم به آن حضرت در نزد مردم. یعنی به واسطه خفاء ولادت آن حضرت مردمان بر تولد آن حضرت مطلع نخواهند شد.
فقط معدودی از خواص مطلع گشتند با نهی از گفتن اسم ورؤیت حضرت که مبادا اغیار مطّلع گردند وپس از غیبت ظاهر می گردد مثل ستاره درخشنده در تاریکی شب. پس اگر درک نمودی زمان آن امام غایب از انظار را روشن باد دو چشم تو، زیرا که مؤمنین مؤتمّین به امام غایب قبل از ظهور، افضل اهل هر زمانی خواهد بود.
حدیث بیستم: [عن أبی بصیر، عن أبی جعفر فی قول الله: قُلْ أَرَأَیتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکمْ غَوْراً فَمَنْ یأْتِیکمْ بِماءٍ مَعِینٍ](۱۱۶)
کمال الدین، ص ١٨٧:
«عن أبی بصیر، عن أبی جعفر فی قول الله: (قُلْ أَرَأَیتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکمْ غَوْراً فَمَنْ یأْتِیکمْ بِماءٍ مَعِینٍ) (الملک: ۳۰) فقال: نزلت فی الأمام القائم یقول: إن أصبح إمامکم غائبا عنکم لا تدرون أین هو فمن یأتیکم بإمام ظاهر یأتیکم بأخبار السّموات والأرض، وحلال الله وحرامه.
ثمّ قال (علیه السلام): والله ما جاء تأویل هذه الآیة ولا بدّ أن یجیء تأویلها(۱۱۷).
معنی آیه شریفه: بگو ای پیغمبر به مردم، خبر دهید مرا اگر صبح شود آب شما در حالتی که فرو رفته باشد به زمین، پس چه کسی قدرت دارد بر آوردن آب جاری ظاهر، واین معنی ترغیب است بر به جا آوردن شکر باری تعالی که نعمت آب را مرحمت فرمود که اگر کفران این نعمت الهیه را [بکنید] احدی قدرت ندارد بر خلق آب واجرای آن بر زمین.
واما تأویل آیه، پس فرمود حضرت باقر (علیه السلام) که: اگر صبح کند امام شما در حالتی که غائب شود از شما که ندانید مکان آن حضرت را در کجاست، پس چه کسی می آورد شما را به امام ظاهری که خدمت او مشرّف شوید وببینید او را واز تعلیمات آن حضرت مستفید شوید؟
این معنی ترغیب است بر شکر نعمت امام ظاهر واین که اگر کفران کنید نعمت امام ظاهر را هرآینه غائب خواهد شد واحدی قدرت ندارد بر آوردن امام ظاهر مگر این که خداوند متعال اذن دهد آن امام را در ظهور وخروج.
ونیز تصریح دارد به غیبت امام که می فرماید: ولا بد ان یجیء تأویلها که ناچار به واسطه ی کفران مردم نعمت امام ظاهر را غایب خواهد شد امام ایشان که علم نداشته باشد مردم به مکان آن حضرت.
ونیز تصریح دارد بر این که سبب غیبت امام، ظلم مردم است نسبت به ائمه [(علیهم السلام)].
حدیث بیست ویکم: [عن جابر، عن أبی جعفر الباقر (علیه السلام)]
کمال الدین، ص ١٩٠، عن جابر، عن أبی جعفر الباقر (علیه السلام) أنّه قال:
«یأتی علی النّاس زمان یغیب عنهم إمامهم، یا طوبی للثّابتین علی أمرنا فی ذلک الزّمان، إنّ أدنی ما یکون لهم من الثّواب أن ینادی بهم(۱۱۸) الباری جلّ جلاله فیقول: عبیدی وإمائی آمنتم بسرّی وصدقتم بغیبی، فابشروا بحسن الثّواب منّی، أی عبیدی وإمائی حقّا، منکم أتقبّل، وعنکم أعفو، ولکم اغفر، وبکم اسقی عبادی الغیث، وأدفع عنهم البلاء ولو لا کم لأنزلت علیهم عذابی.
قال جابر: فقلت: یابن رسول الله ما أفضل ما یستعمله المؤمن فی ذلک الزّمان؟
قال: (علیه السلام): حفظ اللّسان ولزوم البیت»(۱۱۹).
یعنی حضرت باقر (علیه السلام) فرمود به جابر: زمانی می آید که امام غائب از انظار مردم می شود. طوبی از برای کسانی که ثابت بمانند بر امر ولایت ما در آن زمان غیبت به درستی که کمتر چیزی که برای ایشان است این است که خداوند می فرماید به ایشان: ای بندگان من ایمان آورده اید به سرّ مکنون الهی وتصدیق کردید امام غایب را. پس بشارت باد شما را به ثواب نیکو ای بندگان. من از شما قبول می کنم اعمال را وعفو ومغفرت من مخصوص شماست. به سبب بندگی شما باران رحمت نازل می گردد، وبه واسطه شما بلا از مردم دفع می شود، واگر شما نباشید، هرآینه بر مردم عذاب نازل می نمایم.
پس جابر سئوال می کند از افضل اعمال در زمان غیبت؟
حضرت می فرماید: «أفضل اعمال، نگاه داری زبان وخانه نشینی است.»
حدیث بیست ودوم: [عن کتاب الکافی عن الصادق علیه السلام]
کافی، ص ١٢٩. قال:
«کنّا عند أبی عبد الله (علیه السلام) جلوسا فقال: إنّ لصاحب هذا الأمر غیبة، المتمسّک فیها بدینه کالخارط للقتاد»(۱۲۰).
یعنی حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: به درستی که برای صاحب امر غیبت خواهد بود وکسانی که متمسک می شوند به دین خود در زمان غیبت آن حضرت، مثل شخصی است که خرط قتاد کند.
«قتاد»، خار مغیلان است و«خرط»، کشیدن دست است از بالای ساقه به پایین(۱۲۱) وناچار تمام نوک خارها به دست فرو می رود وکف دست وانگشتان را تمام مجروح می سازد.
واین کنایه است از زحمت ومشقت دین داری در زمان غیبت، بلکه قلّت مؤمنین در آن زمان.
حدیث بیست وسیم: [از کتاب کافی از حضرت صادق (علیه السلام)]
کافی، ص ١٢٩. حضرت صادق (علیه السلام) می فرماید:
«إنّ فی صاحب هذا الأمر شبها من یوسف (علیه السلام).
قال: قلت له: کأنّک تذکر غیبته؟
قال لی: وما تنکر من ذلک؟! هذه الأمّة أشباه الخنازیر إنّ إخوة یوسف (علیه السلام) کانوا أسباطا أولاد أنبیاء تاجروا یوسف، وبایعوه وخاطبوه وهم إخوته وهو أخوهم، فلم یعرفوه حتّی قال: أنا یوسف (علیه السلام) وهذا أخی»، فما تنکر هذه الأمّة الملعونة أن یفعل الله بحجّته فی وقت من الأوقات کما فعل بیوسف؟! إنّ یوسف کان إلیه ملک مصر وکان بینه وبین والده مسیرة ثمانیة عشر یوما، فلو أراد أن یعلمه لقدر علی ذلک، ولقد سار یعقوب وولده إلیه عند البشارة تسعة أیام فما تنکر هذه الأمة أن یفعل بحجته کما فعل بیوسف، ان یمشی فی أسواقهم ویطأ بسطهم حتّی یأذن الله له فی ذلک کما أذن لیوسف، قالوا: أئنّک لأنت یوسف، قال: أنا یوسف وهذا أخی»(۱۲۲).
یعنی به درستی که در صاحب امر موعود شباهتی است به حضرت یوسف. به درستی که برادران، یوسف را به حسب ونسب نمی شناختند.
با آن که او را شخصا می دیدند تا موقعی که خودش معرفی کرد وگفت:
«من یوسف هستم.» پس عجب است از انکار امّت ملعونه که به جا آورد خدا در حق حجت در وقتی از اوقات آنچه را که به جا آورد در حق یوسف. با آن که یوسف دارای ملک مصر بود ومسافت بین مصر وکنعان هجده روز راه بود، یعقوب بعد از بشارت آن مسافت را در مدت نه روز سیر نمود. پس چه دلیلی دارد که امت ملعونه انکار کنند که خداو ند با حجت خود هم همین کار را خواهد کرد که راه رود در بازارهای ایشان وبنشیند بر بساطهای ایشان واو را مردم شخصا نشناسند تا موقعی که خداوند او را اذن دهد در معرفی خود وشناسایی به مردم.
چنانچه اذن داد خدا به یوسف (علیه السلام).
پس صریح خبر این که یوسف (علیه السلام) با سلطنت در مصر وکم بودن مسافت بین مصر وکنعان از نظر پدر واخوان پنهان بود. با این وجود پنهان شدن حضرت حجت از نظر مردمان با سلطنت معنویه الهی چه تعجبی دارد؟
ضمنا معلوم شد که غیبت، عبارت است از عدم معرفت به شخص حجت به اسم ورسم. با این که شخصا بین مردم گردش می کند وبا آنها معاشرت می نماید. چنانچه یوسف (علیه السلام) معاشرت داشت با برادران خود ومردمان؛ ولی به اسم ورسم کسی او را نمی شناخت.
ضمنا مکرر لعنت فرمود منکرین غیبت را.
تنبیه: شباهت حضرت حجت (علیه السلام) به حضرت یوسف (علیه السلام) از جهات اربعه است:
اول: در پنهان شدن از نظر مردمان واخوان.
دوم: ظهور است در موقعی که دارای سلطنت ظاهریه بود.
سوم: انکار اخوان واقارب وجود وحیات او را چنانچه ارحام واقارب حضرت حجت (علیه السلام) منکر شدند.
چهارم: سبب پنهانی حضرت یوسف، ظلم اخوان بود. همچنین سبب پنهانی حضرت حجت، ظلم عموی او ومردم خواهد بود.
حدیث بیست وچهارم: [مفضل از حضرت صادق (علیه السلام)]
در کافی: ص ١٢٧ مفضل از حضرت صادق (علیه السلام) فرمود:
«أقرب ما یکون العباد من الله وأرضی ما یکون عنهم اذا افتقدوا حجّة الله، ولم یظهر لهم ولم یعلموا مکانه، وقد علم الله أنّ أولیائه لا یرتابون، ولو علم أنهم یرتابون ما غیب عنهم حجّته طرفه عین»(۱۲۳).
یعنی مقرّب ترین بندگان کسی است که حجت الهیه از نظر او مفقود شود ونداند مکان حجت الهی را. خداوند می داند که دوستان مخلصین خدا در شک وشبهه واقع نخواهند شد به سبب غیبت امام آنها. واگر می دانست خدا که غیبت سبب شک دوستان خود خواهد شد، هرگز خداوند غایب نمی فرمود حجت را از ایشان بلکه قلوب ایشان، را نور ایمان مستنیر، وامام غایب را به چشم دل می بینند ولذا افضل جمیع امم هستند.
حدیث بیست وپنجم: [عمّار از حضرت صادق (علیه السلام)]
کافی، ص ١٢٨. عمّار از حضرت صادق (علیه السلام) روایت می کند وحدیث مفصل است از جمله حضرت می فرماید:
«والله عبادتکم فی السّرّ مع إمامکم المستترّ وتخوّفکم من عدوّکم فی دولة الباطل وحال الهدنة أفضل ممن یعبد الله فی ظهور الحق مع إمام الظّاهر، ولیست العبادة مع الخوف فی دولة الباطل مثل العبادة مع الأمن فی دولة الحقّ»(۱۲۴).
یعنی به خدا قسم عبادت کردن خدا در پنهانی با امام مستور از انظار، وخوف شما از دشمنان در حال مسالمه افضل است از عبادت شخصی که در موقع ظهور با امام ظاهر به جا می آورد؛ زیرا که عبادت با ترس در دولت باطل بالاتر است از عبادت با امنیت در دولت حقّه اسلامیه.
حدیث بیست وششم: [عن کتاب الکافی عن الصادق علیه السلام]
کافی، ص ١٢٩. حضرت صادق (علیه السلام) فرمود:
«إنّ للغلام غیبة قبل أن یقوم.
قال زرارة: ولم؟ قال: یخاف ثمّ قال: یا زرارة، وهو المنتظر، وهو الّذی یشک فی ولادته، منهم من یقول مات أبوه بلا خلف، ومنهم من یقول: إنّه ولد قبل موت أبیه وهو المنتظر، غیر أنّ الله یحبّ أن یمتحن الشّیعة، فعند ذلک یرتاب المبطلون(۱۲۵). الخبر».
یعنی برای غلام - که کنایه است از طفولیت حضرت حجت - غیبتی است قبل از قیام او. زراره از علت غیبت سئوال نمود؟
حضرت فرمود: به خاطر خوف از قتل دشمن، آن طفل غائب منتظر موعود است که مردم دو فرقه خواهند شد. جماعتی می گویند حضرت عسکری پسر نداشت وجماعتی می گویند متولد شد وغایب شد. موعود منتظر است. به درستی که خدا دوست دارد امتحان شیعیان را. در این امتحان اهل باطل در شک وشبهه واقع می شوند اهل باطل واهل حق ثابت قدم می مانند.
پس صریح حدیث این که اهل باطل کسانی اند که در غیبت حضرت حجت شک کنند.
حدیث بیست وهفتم: [حدیث مفصل از حضرت صادق (علیه السلام)]
کمال الدین ص ٢٠٢؛ غیبت شیخ طوسی، ص ١١۴، حدیث مفصل است از حضرت صادق (علیه السلام) ومختصرا ذکر می شود:
جمعی از اصحاب حضرت وارد شدند ودیدند که حضرت مثل شخص جوان مرده گریه می کند، پس سبب سئوال شد پس فرمود:
«إنّی تأمّلت مولد غائبنا (علیه السلام) وغیبته وإبطائه وطول عمره وبلوی المؤمنین فی ذلک الزّمان، وتولّد الشّکوک فی قلوبهم من طول غیبته، وارتداد أکثرهم عن دینهم، وخلعهم عن ربقة الأسلام من أعناقهم الّتی قال الله جلّ ذکره: وکلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ(۱۲۶)؛ یعنی:
الولایة فأخذتنی الرّقة واستولت علی الأحزان»(۱۲۷).
یعنی سبب گریه من این بود که تأمل نمودم در ولادت امام غائب از ما وغیبت آن وتأخیر ظهور او وطول عمر آن امام را وابتلاء مؤمنین را در آن زمان غیبت، وارتداد اکثر مؤمنین از دینشان، وتولد شکوک از جهت طول غیبت. پس تأمل در این امور سبب شد از برای رقّت قلب من ومحزون شدن من.
پس اصحاب عرض کردند اموری را که ما بیان واقع می گردد، برای فرمایید. پس فرمود:
«أدار للقائم منّا ثلاثة أدارها لثلاثة من الرّسل، قدّر مولده تقدیر مولد موسی (علیه السلام)، وقدّر غیبته تقدیر غیبة عیسی (علیه السلام)، وقدّر إبطائه بتقدیر إبطاء نوح (علیه السلام)، وجعل له من بعد ذلک عمر العبد الصّالح أعنی الخضر (علیه السلام) دلیلا علی عمره.»
یعنی برای قائم موعود ما سه سنّت وطریقت خواهد بود از سه پیغمبر:
اول: خداوند متعال، مقدر فرموده است ولادت آن امام غائب را نظیر ولادت حضرت موسی. یعنی در مخفی بودن وسبب آن خفاء.
دوم مقدر فرموده است غیبت آن حضرت را نظیر غیبت حضرت عیسی یعنی در سبب آن واثری که برای غیبت مترقب می گردد که اختلاف مردم باشد.
سوم مقدر فرموده است ابطاء وتأخیر انداختن ظهور را به تقدیر ابطاء نوح (علیه السلام) یعنی علت امتداد غیبت آن نظیر علت تأخیر انداختن نزول عذاب است بر قوم نوح. قرار داد خداوند متعال بعد از این تقدیرات در حضرت حجت وتنظیرات به انبیاء سلف برای رفع استبعاد مردم که به وقوع نظیر ومقایسه بر امر واقع بتوانند تصور نمایند امور واقعه در قائم موعود را ووسوسه نکنند.
مع ذلک طول عمر حضرت خضر را دلیل قرار داد خداوند متعال بر طول عمر حضرت حجت (علیه السلام) پس عرض کردند: اکشف لنا عن وجوه هذه المعانی یابن رسول الله. یعنی: این معانی اجمالیه را برای ما شرح دهید ای پسر پیغمبر.
پس فرمود:
«أمّا مولد موسی (علیه السلام) فأنّ فرعون لمّا وقف علی أنّ زوال ملکه علی یده، أمر بإحضار الکهنة، فدلّوه علی نسبه وأنّه یکون من بنی إسرائیل، ولم یزل یأمر أصحابه بشقّ بطون الحوامل من نساء بنی إسرائیل حتّی قتل فی طلبه نیفا وعشرین ألف مولود، [و]تعذّر علیه الوصول إلی قتل موسی (علیه السلام) بحفظ الله إیاه، وکذلک بنو أمیة وبنو العبّاس لمّا أن؟ وقفوا علی أنّ [به] زوال ملک الجبابرة منهم علی ید القائم منّا، وضعوا سیوفهم فی قتل آل الرّسول (صلّی الله علیه وآله وسلم) طمعا منهم فی الوصول إلی قتل القائم (علیه السلام) ویأتی الله أن یکشف أمره لواحد من الظّلمة إلاّ أن یتم نوره ولو کره المشرکون.»
یعنی: عباسیان درصدد قتل حضرت حجت هستند؛ زیرا که دانستند زوال ملک ایشان به دست قائم موعود خواهد بود، چنانچه فرعونیان درصدد قتل حضرت موسی بودند؛ زیرا که دانستند زوال ملک ایشان به دست حضرت موسی خواهد بود، ولکن خداوند متعال حفظ می فرماید حضرت حجت را از دسیسه عباسیان که ولادت آن حضرت مخفی خواهد بود از اغیار، چنانچه حضرت موسی را حفظ فرمود از فرعونیان که بر ولادت موسی (علیه السلام) اطلاع نیافتند.
این حفظ الهی برای این است که احدی از ظلمه قدرت ندارد بر کشف سرّ الهی وقادر نیستند بر جلوگیری از نفوذ ارادات الهی ویأبی الله إلاّ أن یتم نوره ولو کره المشرکون».
«وأمّا غیبة عیسی (علیه السلام) فأنّ الیهود والنصاری اتّفقت علی أنّه قتل فکذّبهم الله بقوله: «وما قتلوه وما صلبوه ولکن شبّه لهم» کذلک غیبة القائم فإنّ الامّة ستنکرها لطولها فمن قائل یقول: إنّه ولد ومات، وقائل یکف بقوله إنّ حادی عشرنا کان عقیبا وقائل یمرق بقوله: أنّه یتعدّی إلی ثالث عشر وقائل یعصی الله بقوله: إنّ روح القائم ینطق فی هیکل غیره.»
محصّل فرمایش این که سبب غیبت عیسی (علیه السلام) قصد یهود بود برای قتل حضرت که ریختند شبانه در خانه به قصد کشتن آن حضرت، هم چنین سبب غیبت حضرت حجت قصد عباسیان است برای قتل آن حضرت که ریختند در خانه به قصد کشتن آن حضرت.
بعد از وقوع غیبت حضرت عیسی اختلاف واقع شد بین مردم که گفتند کشته شد وخداوند تکذیب فرمود آنها را وبعضی دیگر گفتند حی است وغایب وصواب وحق با آنها است. هم چنین بعد از وقوع غیبت حضرت حجت به سبب طول غیبت آن حضرت منکر می شوند غیبت آن حضرت را. آن منکرین مرتدین بعضی قائل می شوند به موت آن حضرت، وبعضی می گویند امام حسن عسگری پسر نداشت، وبعضی تجاوز می کنند وسیزدهم می گویند، وبعضی قائل به حلول می شوند ومی گویند روح حضرت حجت، در جسم دیگری نطق می کند!
«وأمّا إبطاء نوح (علیه السلام) فإنّ الله بعث جبرئیل فقال: یا نبی الله، إنّ هؤلاء خلایقی وعبادی لست أبیدهم بصاعقه من صواعقی إلاّ بعد تأکید الدّعوة، وإلزام الحجّة، فعاود اجتهادک فی الدّعوة لقومک فإنّی مثیبک علیه - تا آخر -».
یعنی: وامّا علت تأخیر انداختن نزول عذاب بر قوم نوح، پس جبرئیل (علیه السلام) به حضرت نوح نازل شد وعرض کرد که: خداوند متعال می فرماید این قوم تو مخلوق من هستند وبندگان من، وهلاک نمی کنم ایشان را مگر بعد از وضوح حق وبیان وتمامیت دعوت والزام حجت، وتو هم بر این دعوت مثاب خواهی بود.
یعنی تا مقتضی عذاب موجود نشود، عذاب نازل نمی شود وبعد از تمامیت دعوت ووجود مقتضی البته نزول عذاب موجود موانعی خواهد داشت که آن هم باید مرتفع گردد. لذا نزول عذاب بر قوم نوح هفت دفعه تأخیر افتاد از زمانی که حضرت نوح تعیین فرموده بود. این خلف وعده نوح (علیه السلام) سبب ارتداد جماعتی گردید واو هم امتحان الهی بود نسبت به بندگان. لیمیز الله الخبیث من الطّیب واین ترجمه در حدیث شریف مفصلا مذکور است پس می فرماید:
«وکذلک القائم فإنّه تمتدّ أیام غیبته فیصرّح الحقّ من محصنه ویصفو الإیمان من الکدر ویرتدّ کلّ من کانت طنتة خبیثه من الشّیعة الّذین یحسّ علیهم النّفاق إذا أحسّوا بالاستخلاف والتّمکین والأمر المنتشر فی عهد القائم (علیه السلام).»
یعنی هم چنین امتداد غیبت حضرت حجت برای این است که آشکار شود حق از محلی که حفظ شده بود وایمان از کدورت صفا یابد.
یعنی دلائل امامت حضرت امیر (علیه السلام) وسایر ائمه در قلوب شیعیان محفوظ بوده ودر کتب هم مسطور، ولی به واسطه سلطنت بنی امیه وبنی عباس وشدّت تقیه، قدرت بر اظهار حق نبود واز روح اسلام وباطن او یعنی ایمان در محفظه محفوظ بود ومکدّر بود به ظلمات شبهات بنی امیه وبنی عباس که می فرماید حضرت:
«متی کان الدین الّذی ارتضاه الله ورسول متمکنا بانتشار الأمر فی الامّة وذهاب الخوف من قلوبها وارتفاع الشک من صدورها فی عهد واحد من هؤلاء.»
یعنی دین مرضّی عند الله که باطن وروح حقیقی اسلام بود، یعنی ایمان در چه زمان منتشر گشت در امت ودر چه زمانی خوف وترس از امت مرتفع گردید در عهد یکی از خلفاء جور. غرض، ایمان نزد شیعیان مستور بود وانتقام بر ترک ایمان بدون وضوح حق وبیان وتأکید دعوت والزام حجت ممکن نیست. لذا امتداد غیبت به این سبب بوده است.
«وأمّا العبد الصّالح - أعنی الخضر (علیه السلام)، فإنّ الله تبارک ما طوّل عمره لنبوّة قدّرها له - تا آن که می فرماید - بی إنّ الله تعالی لمّا کان فی سابق علمه أن یقدّر من عمر القائم (علیه السلام) ما یقدره وعلم ما یکون من إنکار عباده بمقدار ذلک العمر فی الطول، طوّل عمر العبد الصّالح من غیر سبب أوجب ذلک إلاّ لعلّة الاستدلال به علی عمر القائم (علیه السلام) ولیقطع بذلک حجّة المعاندین لئلاّ یکون للنّاس علی الله حجّة»(۱۲۸).
توضیح: در این حدیث شریف، طول عمر خضر (علیه السلام) را دلیل قرار داده بر طول عمر حضرت حجت. واما وجود خضر، پس از متواترات(۱۲۹) است نظیر وجود سلاطین ماضیه ووجود اشخاص برجسته عالم مثل حاتم؛ زیرا که در قضایای متعدده بسیار در احادیث واخبار، اسم خضر (علیه السلام) مذکور گردیده است. مثلا در مسأله حضرت حجت در چهار حدیث اسم خضر (علیه السلام) مذکور است.
اول حدیث ٢٢ راجع به شهادت خضر (علیه السلام) بر هریک از ائمه.
دوم حدیث ٣١ راجع به صلح حضرت امام حسن (علیه السلام).
سیم حدیث ۵١ راجع به فرمایش حضرت عسکری (علیه السلام).
چهارم در این حدیث اسم خضر مذکور است وهم چنین در سایر وقایع واخبار، پس وجود خضر به تواتر معنوی(۱۳۰) ثابت می گردد. در سوره کهف ذکر خضر شده است به وصف:
﴿فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وعَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً(۱۳۱) که به اتفاق مفسرین واخبار شخصی را که یافت او را حضرت موسی وبا او مصاحبت نمود برای تعلیمات، همانا خضر (علیه السلام) بوده است(۱۳۲).
حال ملاحظه فرمائید کلام معجز نظام حضرت صادق (علیه السلام) را در خبر دادن به غیبت، یعنی وقوع کفر وارتداد اقوامی به سبب انکار حضرت حجت وحدوث اقوال اربعه در امت که فرق متعدده ظاهر گردید وهرفرقه مذهبی اختیار کردند. ذکر آن مذاهب موجب ملال است وفقط مقصود این است که هریک از آن مذاهب مختلفة یک قولی را اختیار کردند: یا عدم تولد حضرت حجت، یا موت آن حضرت قبل از پدر بزرگوارش، یا قول به سیزدهم، یا به حلول ولی کلمات میرزا نعیم(۱۳۳) بوقلمونی است. گاهی عدم تولد می گویند به واسطه تردید در اسم مادر وزمان تولد واسم قابله آن حضرت گاهی موت حضرت را می گوید در زمان پدر بزرگوارش، وگاهی سیزدهم ثابت می کنند، وگاهی به قول شلمغانی متمسک می شود که قائل به حلول بوده است.
غرض، انسان باید یک سخن بگوید ومستقیم باشد. نه آن که متلّون المزاج باشد وهرجایی حرفی بزند. بدون التفات به این که کلمه با کلمه سابقه مباینت دارد واجتماع نقیضین محال است. واستیضاح کلمات مناقضه را از معارف خواهان می نمایم.
حدیث بیست وهشتم: [اباصلت هروی از حضرت رضا (علیه السلام)]
کمال الدین، ص ٣۶۶. اباصلت هروی سئوال کرد از حضرت رضا (علیه السلام): ما علامات القائم؟ پس فرمود: «علامته أن یکون شیخ السّنّ شابّ المنظر، حتّی أنّ النّاظر الیه یحسبه ابن أربعین سنة وإنّ من علاماته ان لا یهرم بمرور الأیام واللّیالی، حتّی یأتیه أجله»(۱۳۴).
یعنی علامات قائم موعود این است که آن حضرت به حسب سن پیر است وبه حسب منظر مردمان جوان که ناظر به حضرت گمان می کند که حضرت را چهل ساله وحال آن که از شیوخ وپیرمردان است. به درستی که از علامات آن حضرت این است که پیر نمی شود به مرور زمان تا این که بیاید او را اجل ومرگ آن حضرت.
حدیث بیست ونهم: [عن کتاب کمال الدین عن الرضا علیه السلام]
کمال الدین، ص ۴٠٩:
«قلت للرّضا (علیه السلام): نرجوا أن تکون صاحب هذا الأمر وأن یردّه الله إلیک من غیر سیف فقد بویع لک وضربت الدّراهم باسمک فقال: ما منّا أحد اختلف إلیه الکتب، وسئل عن المسائل، وحملت إلیه الأموال إلاّ اعتلّ(۱۳۵) ومات علی فراشه، حتّی یبعث الله لهذا الأمر رجلا خفی المولد والمنشأ حتّی خفی فی نسبه»(۱۳۶).
حدیث سی ام: [حضرت عبد العظیم از امام محمد تقی (علیه السلام)]
کمال الدین، ص ٢١٣؛ اعلام الوری، ص ٢۴٩. امام زاده حضرت عبد العظیم، [نقل کرده] از امام محمد تقی (علیه السلام) [که] فرمود:
«القائم الّذی یطهّر به الأرض من أهل الکفر والجحود، هو الّذی تخفی علی النّاس ولادته، ویغیب عنهم شخصه، ویحرم علیهم تسمیته. وهو سمی رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم)»(۱۳۷).
یعنی: قائم موعود کسی است که مخفی باشد بر مردم ولادت او وغایب می شود از مردم شخص او، یعنی او را به حسب اوصاف مشخصه افراد بشر نخواهند شناخت. اگرچه دیده شود میان مردمان بدون معرفت به اوصاف مشخصه نظیر دیدن برادران یوسف (علیه السلام) یوسف را وحرام می شود بر مردم بردن اسم آن حضرت! یعنی اگر از اخیار مطلع شد بر حضرت حجت (علیه السلام)، حرام است بر او اسم بردن وادعای رؤیت حضرت در نزد اغیار، وگرنه اسم آن حضرت را ونسب آن حضرت را بشخصه معین فرموده اند خدا وپیغمبر ومعصومین متقدمین بر آن حضرت چنانچه مذکور گشت. غرض، مقصود از حرمت تسمیه، اسم بردن اخیار است نزد اغیار که مبادا اسباب زحمت فراهم شود برای حضرت حجت وشیعیان در زمان عباسیان وغیبت صغری.
حدیث سی ویکم: [معاویة بن حکیم، محمد بن ایوب، محمد بن عثمان نائب دوم حضرت حجت عن الحن العسکری]
کمال الدین، ص ٢۴٢ روایت می کند از سه نفر از بزرگان اصحاب حضرت عسکری، معاویة بن حکیم، محمد بن ایوب، محمد بن عثمان نائب دوم حضرت حجت که می فرمایند:
«عرض علینا أبو محمّد الحسن بن علی ونحن فی منزله وکفّا أربعین رجلا فقال: هذا إمامکم من بعدی وخلیفتی علیکم أطیعوه، ولا تتفّرقوا من بعدی فی أدیانکم أمّا أنّکم لا ترونه بعد یومکم هذا قالوا فخرجنا من عنده فما مضت إلاّ أیام قلائل حتّی مضی أبو محمّد (علیه السلام).»
یعنی ما چهل نفر از اصحاب خدمت حضرت عسکری بودیم. پس حضرت اشاره فرمود به پسر خود وفرمود: این است امام شما بعد از من وخلیفه من بر شما. اطاعت کنید او را ومتفرق نشوید بعد از من در دین خود ودیگر نخواهید دید او را بعد از این، پس غیبت خواهد فرمود.
پس ایامی نگذشت که حضرت عسکری (علیه السلام) رحلت فرمود.

فصل سوّم: در ذکر اخباری که بالالتزام دلالت دارد بر حجت ابن الحسن ویا...

در ذکر اخبار در ذکر اخباری که دلالت دارد بالالتزام بر حجت ابن الحسن (علیه السلام) ویا غیبت آن حضرت وآن وجوهی است از اخبار: وجه اول معرفی آن حضرت باشد آخر الزمان.
کمال الدین، ص ١٩٠. عن أمّ هانی، قالت:
«غدوت علی سیدی محمّد بن علی بن الباقر (علیه السلام) فقلت: یا سیدی، آیة من کتاب الله عرضت بقلبی قد أقلقتنی وأسهرت عینی.
قال (علیه السلام): سلنی. قلت: قول الله ﴿فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ اَلْجَوارِ اَلْکنَّسِ(۱۳۸) قال: هذا مولود فی آخر الزّمان، هو المهدی من هذه العترة، یکون له غیبة وحیرة، یضلّ فیها قوم، ویهدی فیها قوم: فیا طوبی لک إن ادرکته ویا طوبی لمن أدرکه»(۱۳۹).
یعنی امّ هانی گفت: صبح مشرف شدم خدمت حضرت باقر (علیه السلام)، عرض کردم: «ای آقای من، آیه ای از کتاب خدا قلب مرا مضطرب کرده وخواب از چشم من ربوده است».
حضرت فرمود: «سئوال کن.»
عرض کردم: قول خدا: فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ اَلْجَوارِ اَلْکنَّسِ.
پس حضرت فرمود «خنّس»، مولودی است بعد از او امامی نخواهد بود که آن مولد موعود است، ولی برای آن مولود غیبتی است که موجب حیرت مردم خواهد شد وگمراه می شوند در آن قومی وهدایت می شوند قومی دیگر. خوشا به حال تو اگر درک کنی آن موعود را وخوشا به حال کسی که درک کند آن مولود را.
توضیح: اول وآخر زمان اگر به اعتبار وجود ذاتی زمان ملاحظه شود، پس اول زمان ابتداء گردش افلاک است. آخر زمان، قطع گردش افلاک است که نابود گردد.
واگر به اعتبار امر واقع در آن ملاحظه گردد، پس امر اگر نبوت انبیاء وجعل خلیفه در زمین باشد، پس اول او زمان آدم، وآخر او زمان خاتم است - علیه الصلاة - که گفته می شود پیغمبر آخر الزمان.
یعنی پیغمبر آخر زمان نبوت انبیاء واز زمان بعثت پیغمبر اکرم تا قیام قیامت تمام آخر زمان نبوت انبیاء خواهد بود.
اگر به اعتبار امر وصایت وامامت باشد، اول زمان وصایت وامامت، زمان حضرت امیر (علیه السلام) خواهد بود، وآخر زمان وصایت، زمان حضرت حجت است.
پس از امام آخر الزمان یعنی امام آخر زمان وصایت وامامت که بعد از او امامی نخواهد بود. امّا اعتبار اول قطعا مراد نیست. اعتبار دوم هم اختصاص به حضرت حجت ندارد وحال آن که لفظ فی آخر الزمان در حدیث شریف معرّف است. یعنی ظرف مستقر است وصفت است برای مولود که به این صفت باید شناخته شود. پس معین شد اعتبار ثالث. معنی خبر شریف این که «خنّس»، مولودی است که امامت ودر آخر الزمان وصایت وامامت است که بعد از او امامی نخواهد بود وآن زمان عبارت است از سنه دویست وشصت هجری چنانچه در کافی از امّ هانی روایت کرده ودر فصل دوم، حدیث نوزدهم گذشت.
پرواضح است که حدیث سابق امّ هانی باید با این حدیث از جهت معنی متحد باشد؛ زیرا که اگر قضیه سئوال وجواب مکرر شده باشد وحضرت به دو طریق جواب داده باشد، پس آخر الزمان با مأتین وستین یکی باشد اولی تر است از اختلاف در معنی. واگر قضیه متحد باشد، پس اتحاد معنی دو حدیث واضح تر می گردد.
پس واضح گردید که از زمان امامت حضرت حجت (علیه السلام) تا انقضاء حیات آن حضرت، چه زمان غیبت وچه زمان حضور، تمام آخر الزمان است. بلکه تولد در چهارم سال قبل از آخر الزمان هم تولد در آخر الزمان است مجازا به علاقه مشارفت. پس ممکن است که «فی آخر الزمان» ظرف لغو باشد متعلق به مولود که تولد هم در آخر زمان باشد. به هرحال، آخر الزمان مخصوص نیست به زمان ظهور که تولد در اول الزمان باشد وقیام در آخر الزمان. چنانچه نعیم می گوید العجب از قصور ادراک وجهل به معنی آخر الزمان ثمّ العجب از غفلت از لفظ غیبة که اگر لفظ آخر الزمان هست لفظ «له غیبة» هم هست.
ودر قاموس می فرماید:
«مات ضدّ حی. ومات سکن ونام وبلی»(۱۴۰).
یعنی: مرگ به معنی مردن وسکون وکهنه شدن وخوابیدن آمده است.
در اخبار فصل اول حدیث چهل ونه گذشت که حضرت امام محمد تقی (علیه السلام) می فرماید: «إنّه یقوم بعد موت ذکره.» در بحار هم می فرماید:
یموت یعنی نام؛ او نخواهد بود بین مردمان.
غرض «موت» - بر جمیع تقادیر - کنایه است از غیبت آن حضرت (علیه السلام).
والعجب از کسانی که استدلال می نمایند به خبری که بحار نقل می فرماید در مقام تأویل ورد که می فرماید در موضع نقل خبر که (ص ۶٢) باشد:
«واما روی من أنّه سمّی القائم لأنّه یقوم بعد ما یموت أو أنّ مثل القائم (علیه السلام) مثل صاحب الحمار أماته الله ثمّ بعثه فالوجه فیه أن نقول إنّه یموت ذکره ویعتقد أکثر الناس أنّه بلی عظامه ثمّ یظهره الله کما أظهر صاحب الحمار بعد موته الحقیقی علی أنّه لا یرجع بأخبار الآحاد عمّا دلّت علیه العقول وساق الاعتبار الصّحیح إلیه وعضره الأخبار المتواترة بل الواجب التّوقّف فی هذا والتّمسّک بما هو معلوم وإنّما تأویلنا بعد تسلیم صحّته.»
که محصل فرمایش مجلسی این که مراد از موتی که در خبر شریف است، موت ذکر آن حضرت است، نه موت شخص او.
واین بعد از آنی است که اصل صحّت خبر را تسلیم داشته باشیم والاّ گوییم که خبر از اخبار آحادی است که مخالف است با اخبار متواتره. در این هنگام واجب است طرح او وتمسک به اخباری که برای ما معلوم شده است.
وجه ششم این که آن حضرت ممتاز است به امتیاز مخصوص از بین ائمه؛ یعنی اولا به منصب امامت می رسد مثل آباء گرامش وبعد از مدت زمانی خروج می فرماید. این کنایه است از تخلل غیبت بین نیل به امامت وخروج او.
«وفی جنّات الخلود عن رسول الله (صلّی الله علیه وآله) یملک من ولدی اثنا عشر خلیفة ثمّ یخرج المهدی من ولدی یصلح الله أمره فی لیلة واحدة»(۱۴۱).
یعنی مالک می شوند دوازده نفر خلیفه از اولاد من ومهدی در بین آنها ممتاز است به خروج وخداوند اصلاح فرماید امر او را در یک شب.
توضیح: ملک ولایت مسلمین ووصایت از پیغمبر بعد از وفات حضرت عسکری منتقل گردید به حضرت حجت (علیه السلام). اگرچه در پرده غیبت مستور بود وزمان ظهور وخروج آن حضرت تراخی دارد از زمان امامت وولایت آن حضرت که غیبت فاصله است بین خلافت وخروج فرمایش پیغمبر که می فرماید: «ثم یخرج المهدی» اشاره به همین مطلب است، زیرا که «ثمّ یخرج» عطف است بر «یملک». پس دلالت دارد بر تراخی زمان خروج از مالک شدن؛ یعنی حجت ابن الحسن (علیه السلام) زمان طولانی غیبت خروج خواهد کرد برای انتقام از اعداء.
غرض این که، در آن حضرت دو حالت است: یکی غیبت، یعنی امامت در حال هدنه وتقیه نظیر امامت آباء کرامش که در این امر آن حضرت با آباء کرامش اشتراک دارد در زمان غیبت.
اینجاست که در دعای افتتاح صلوات بر آن حضرت فرستاده می شود در عداد ائمه مسلمین به عنوان «والخلف الهادی المهدّی» ودیگری ظهور وانتقام از اعداء دین که در این امر آن حضرت مخصوص ومتمیز است از آباء گرامش. لذا مخصوص می شود آن حضرت به تکرر صلوات بر او.
تکرر صلوات بر آن حضرت، مقدمه ای است برای دعا وتضرّع در تعجیل ظهور وشکایت از طول غیبت. چنانچه از عنوانات تا آخر دعا معلوم می گردد. غرض، تکرر صلوات، دلالت بر تعدد شخص ندارد. چنانچه نعیم می نویسد. بلکه دلالت دارد بر تعدد حالات شخص واحد به قرائن کلامیه. همین طور کلمه «ثمّ یخرج» دلالت بر تعدد حالات آن حضرت دارد به اعتبار غیبت وظهور. پس به این گونه وساوس نمی توان امام سیزدهم اثبات کرد.
وجه هفتم: غیبت آن حضرت سبب می شود در نزد مردم برای قول به موت آن حضرت وحال آن که ابدا ملازمه وسببیتی نیست بین غیبت وموت. چنانچه در بحار، ص ۴١ روایت می فرماید:
«وعن محمّد بن أبی یعقوب البلخی قال: سمعت أبا الحسن الرّضا (علیه السلام) یقول: إنّکم(۱۴۲) سیبتلون بما هو أشدّ وأکبر یبتلون بالجنین فی بطن أمّه، والرّضیع حتّی یقال: غاب ومات، ویقولون: لا إمام وقد غاب رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) وغاب وغاب، وها أنا ذا أموت حتف أنفی»(۱۴۳).
یعنی: زود است که مردم مبتلا گردند وبه زحمت ومشقت واقع شوند وبه امری که سخت تر وبزرگتر است از گرفتاری در این زمان، مبتلا می شوند ودر زحمت واقع می گردند به جنین در شکم مادر وطفل شیرخوار، تا آن که گفته می شود غیبت کرد ومرد وحال آن که امامی نیست وبه تحقیق پیغمبر غیبت فرمود ومن هم می میرم.
توضیح: چون عباسیان مطلع گشتند که قائم موعود، حجت ابن الحسن است، لذا در صدد قطع نسل ائمه بودند. چنانچه در حدیث بیست وهفتم از فصل دوم ذکر فرمودند وبالخصوص در زمان حضرت عسکری (علیه السلام) در صدد تفتیش بودند که حضرت عسکری پسر دارد یا ندارد وبه این واسطه فوق العاده شیعیان وخاصان حضرت عسکری در زحمت وشدت استنطاق وغیره بودند واین زحمت شیعیان به واسطه تفتیش عباسیان در جریان بود. بالخصوص در موقعی که حضرت حجت جنین بود ورضیع بود.
لذا اخفاء ولادت داشت آن حضرت، تا آن که منتهی گردید به غیبت حضرت حجت. مردم به عقل ناقص خود ملازمه بین غیبت وموت آن حضرت تصور کردند وگفتند اگر حیات داشت، ظاهر ومرئی می شد. به سبب قول به موت حضرت قائل شدند، به انقطاع امامت وحجت. حال آن که زمین خالی از امام واز حجت نباید باشد. توهم ملازمه هم فاسد است؛ زیرا که غیبت بدون موت مکرر واقع گردیده است، وموت هم بدون غیبت، بلکه با سلطنت امام واقع گردیده است.
غیبت بدون موت
پس پیغمبر اکرم سه دفعه غیبت فرمود؛ در کوه حراء، شعب ابی طالب وغار بعد از غیبت ظاهر گردید با شمشیر انتقام از کفار این در صورتی است که فاعل «غاب» مکرر در حدیث ضمیری باشد راجع به رسول الله وممکن است فاعل غاب مکر اسقاط شده باشد یعنی غاب موسی وغاب یوسف.
یعنی غیبت وظهور بعد از غیبت در انبیاء سلف هم واقع گردیده، مثل حضرت موسی (علیه السلام) وحضرت یوسف (علیه السلام) که هریک بعد از غیبت ظاهر گردیدند.
موت با ظهور وسلطنت بدون غیبت، در من که حضرت رضا باشم واقع می گردد. این توهم مردم فاسد است وموقعیت ندارد. غرض، خبر شریف صریح است در غیبت حضرت حجت وتشبیه غیبت آن حضرت به غیبت انبیاء سلف. ونیز صریح است در ابطال قول به موت حضرت حجت وانقطاع امامت، العجب از قصور ادراک نعیم(۱۴۴) که «غاب» را به معنی موت پنداشته. العاقل یکفیه الاشارة.

فصل چهارم: وقایع زمان ظهور

فصل چهارم وقایع زمان ظهور در ذکر قسمت قلیله از احادیث وارده در وقایع زمان ظهور حضرت حجت.
حدیث اول: [عن الصادق (علیه السلام)]
اعلام الوری ص ٢۶٣. عن الصادق (علیه السلام) قال:
«إذا قام القائم دعا النّاس إلی الأسلام جدیدا، وهداهم إلی أمر قد دثر وضلّ عنه الجمهور، وإنّما سمّی المهدی مهدیا لقیامه بالحقّ»(۱۴۵).
در قاموس است: الدّثور، الدّروس(۱۴۶). یعنی حضرت موقعی که قیام می فرماید، می خواند مردم را جدیدا به سوی اسلام. «جدیدا»، صفت دعوت است. یعنی دعوت حضرت حجت تازه است نسبت به اسلام قدیم.
هدایت می فرماید مردمان را به سوی امری که مندرس شده است وگمراه شده است از او گروه مردمان. چنانچه ما مسلمانان از قرآن بی خبریم فقط قرآن را حرز اطفال خود قرار می دهیم ویا آن که محل مشاوره خود قرار داده ایم در امور دنیوی فقط اکتفا نموده ایم به اسم اسلام ومسلمانی که «سیأتی زمان علی أمّتی لا یبقی من الإسلام إلاّ اسمه ولا من القرآن إلاّ رسمه»(۱۴۷). وبه طوری از احکام اسلام وقرآن بی خبریم که در موقع ظهور، دین جدید، کتاب جدید، حق جدید خواهد گشت؛ زیرا که تمام اینها قدیم است نزولا بر پیغمبر اکرم وعملا در زمان پیغمبر واصحاب آن حضرت، ولی در قرن متأخر چون مندرس گردیده است عملا پس آن حضرت می فرماید او را عملا نیز. «أین المدّخر لتجدید الفرائض والسّنن». یعنی کجاست آن شخصی که ذخیره فرموده است خدا او را در پرده غیبت برای نوکردن واجبات وسنن کهنه شده.
این المؤمّل لإحیاء الکتاب وحدود.
یعنی: کجاست آن شخصی که آرزو داریم که قرآن را زنده فرماید ونیز حدود آن قرآن را زنده کند.
توضیح: در قاموس می گوید: جدّه بالکسر ضدّ البلی. جدّ یجدّ فهو جدید صیره جدیدا(۱۴۸). یعنی نو کردن کهنه. در حدیث است من جدّد قبرا؛ یعنی قبر مندرس را نو کند. در مجمع البحرین می نویسد: الجدید نقیض البالی(۱۴۹). پس جدید به معنی نو، ضدّ کهنه است. وگاهی جدید به معنی حادث ضد قدیم استعمال می شود، ولی قرینه لازم است.
تنبیه: کلمه (این) ولفظ کجا استعمال می شود در سئوال از مکان شخص غائب از نظر؛ یعنی شخص موجود غائب را که نمی دانی کجاست سئوال می کنی از مکان او ومی گویی أین زید؟ کجاست زید؟ پس کلمه «این» که متکرر است در دعای ندبه دلالت دارد بر غیبت حضرت حجت. وحیات آن حضرت، برای رفع شبهه اشاره کافی است.
حدیث دوم: [محمّد بن مسلم عن أبی جعفر (علیه السلام)]
بحار، ص ٢٠١؛ عن محمّد بن مسلم قال:
«سألت أبا جعفر (علیه السلام) عن القائم (علیه السلام) إذا قام بأی سیرة یسیر فی النّاس؟
فقال: بسیره ما سار به رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم)؛ قلت: وما کانت سیرة رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم)؟ قال: أبطل ما کانت فی الجاهلیة، واستقبل النّاس بالعدل، وکذلک القائم (علیه السلام) یبطل ما کان فی الهدنة ممّا کان فی أیدی النّاس، ویستقبل بهم العدل»(۱۵۰).
یعنی حضرت رسول (صلّی الله علیه وآله) باطل فرمود آنچه را که معمول مردم بود در زمان جاهلیت، واستقبال نمود مردم را به عدالت. همچنین قائم موعود باطل می فرماید آنچه را که معمول بوده است در زمان هدنه (صلح عمومی) واستقبال می نماید مردم را به عدالت.
حدیث سوم: [عن الصادق (علیه السلام)]
بحار، ص ١٩۶ حضرت صادق (علیه السلام) فرمود:
«إنّ القائم یلقی فی حربه ما لم یلق رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) لأنّ رسول الله أتاهم وهم یعبدون الحجارة المنقودة والخشبة المغوته وأنّ القائم یخرجون علیه فیتأوّلون علیه کتاب الله ویقاتلونه علیه.»
یعنی پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) با بت پرستها جنگ فرمود وکسانی که عبادت می کردند سنگ وچوب را ولی خروج می کند بر حضرت حجت وبا آن جناب محاربه می کند کسانی که قرآن را تأویل کرده اند به عقول ناقصه خود.
حدیث چهارم: [از حضرت صادق (علیه السلام)]
اعلام الوری، ص ٢۶٣ از حضرت صادق (علیه السلام) که فرمود:
«إذا قام القائم هدم المسجد الحرام حتّی یردّة إلی أساسها وحوّل المقام إلی الموضع الّذی کان فیه»(۱۵۱).
یعنی بنایی را که در مسجد الحرام واقع گردید در زمان خلفاء چون زیادی بوده است، حضرت حجت خراب می فرماید وبرمی گرداند آن را به اساس اول.
حدیث پنجم: [عن کتاب البحار عن ابی جعفر علیه السلام]
بحار، ص ١٩٩؛ «سألت أبا جعفر (علیه السلام) عن الصّلاة فی المسجد المصوّرة؟ فقال: أکره ذلک، ولکن لا یضرکم الیوم، ولو قد قام العدل لرأیتم کیف یصنع فی ذلک»(۱۵۲).
حضرت باقر (علیه السلام) می فرماید: نماز خواندن در مساجدی که نقش وصورت دارد، امروزه ضرر ندارد؛ ولی حضرت حجت تمام را خراب خواهد فرمود؛ زیرا که نقش وتصویر مسجد، در دین اسلام حرام است.
حدیث ششم: [عن أبی محمّد الحسن العسکری (علیه السلام)]
بحار، ص ١٨٧، عن أبی محمّد الحسن العسکری (علیه السلام) قال:
«إذا قام القائم أمر بهدم المنار والمقاصیر الّتی فی المساجد لأنّها محدثّة مبتدعة لم یبنها نبی والا حجّة»(۱۵۳).
حضرت عسکری (علیه السلام) فرمود: قائم موعود امر می فرماید به خراب کردن منارهای بلند وقصرهایی که در مساجد است. زیرا که تمام این نحو بناها بدعتی است که حادث شده است بین مردم وبنا نکرده است آن ابنیه را پیغمبری ونه حجتی، بلکه فقط بدعتی است معموله بین مردم.
حدیث هفتم: [بو بصیر، عن الباقر (علیه السلام)]
اعلام الوری، (ص ٢۶۴). أبو بصیر، عن الباقر (علیه السلام) أنّه قال:
«لم یبق مسجد له شرف إلاّ هدمه [وجعلها جمّا](۱۵۴) ووسع الطّریق، وکسر کلّ جناح خارج فی الطّریق، وأبطل الکنف والمیازیب(۱۵۵)، ولا یترک بدعة إلاّ أزالها، ولا سنّة إلاّ أقامها»(۱۵۶).
حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: حضرت حجت خراب می فرماید جمیع بناهایی که برخلاف مقررات اسلام بوده است وابطال می فرماید: جمیع موهومات وبدعتهای معموله رائجه بین مردم را وطریقه قویمه دین اسلام را به پا می دارد.
حدیث هشتم: [عن الصّادق (علیه السلام)]
بحار، ص ١٨٧؛ کمال الدین، ص ٣٧٧: عن الصّادق (علیه السلام) قال:
القائم منّا یرجم الزّانی المحصن ومانع الزّکوة یضرب رقبته(۱۵۷).
یعنی: زانی محصن را سنگسار می فرماید ومانع الزکات را گردن می زند.
حضرت حجت (علیه السلام)، قانون جزایی پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) را که در کتب مفصله فقهیه مذکور است تمام آنها را اجرا می فرماید. مثلا شخصی که نماز را متعمدا ترک کند. دفعه اول او را به تازیانه تنبیه می فرماید وتعزیر می کند. هم چنین در دفعه ثانیه به ضرب تازیانه او را تأدیب می فرماید. وکذلک در دفعه ثالثه. اگر بعد از سه مرتبه تعزیر وتأدیب باز ترک غار نماید او را به قتل می رساند.
هم چنین است مجازات نسبت به ترک سایر واجبات فروع دین از صوم، زکات، خمس، حجّ وجهاد. برای بار اول شراب خوار را به ضرب هشتاد تازیانه تأدیب می فرماید: ودر دفعه ثانیه نیز حدّ الهی را مکرر می فرماید. هم چنین دفعه سوم وچهارم حکم او قتل است. حدّ زانی غیر محصن ابتداء صد تازیانه است ودر دفعه چهارم قتل است. حدّ لاطی وملوط هم قتل است.

فصل پنجم: بیان بعضی از امور مذکور در اخبار حضرت حجت (علیه السلام)

فصل پنجم بیان بعضی از امور مذکور در بیان بعضی از امور مذکوره در اخبار حضرت حجت (علیه السلام) بن الحسن (علیه السلام)
امر اول: [نهی از تعیین وقت ظهور]
نهی فرموده اند از تعیین وقت ظهور وتکذیب فرموده اند کسانی را که تعیین می نمایند انقضاء مدت غیبت را؛ زیرا که علم به او نزد ائمه - (علیهم السلام) - نیست به ملاحظه وقوع بداء الهی در ظهور آن حضرت.
چنانچه در کافی در باب نهی از توقیت می فرماید:
«عن أبی حمزة الثّمالی: قال سمعت أبا جعفر (علیه السلام) یقول: یا ثابت، إنّ الله تعالی قد کان وقّت هذا الأمر فی السّبعین. فلمّا قتل الحسین (علیه السلام) اشتدّ غضب الله علی أهل الارض، فأخّره إلی أربعین ومأة، فحدّثناکم فأذعتم الحدیث، وکشفتم قناع السّتر، فأخّر الله ولم یجعل له بعد ذلک وقتا عندنا، ویمحوا الله ما یشاء ویثبت، وعنده أمّ الکتاب»(۱۵۸).
که تصریح می فرماید در ذیل حدیث که خدا زمانی را مقرر نفرموده است برای ظهور قائم موعود در نزد ما ائمه به ملاحظه لوح محو واثبات الهی.
اگر گفته شود: صدر حدیث دلالت دارد بر وقوع بداء در قائم موعود.
پس می گوئیم اولا دلالتی ندارد آن حدیث بر وقوع بداء در قائم موعود به دو وجه:
وجه اوّل [لفظ «هذا الأمر» مجمل است]
لفظ «هذا الأمر» مجمل است ومعین نیست که مراد، قیام به سیف وانتقام از کفّار باشد، بلکه مظنون این است که مراد، فرج جزیی باشد برای شیعیان بعد از شدّت ابتلاء. چنانچه تأیید می نماید این معنی را صدر حدیث که در بحار منقول است (ص ١٣۴) عن أبی حمزة الثّمالی، قال:
«قلت لأبی جعفر (علیه السلام): إنّ علیا کان یقول إلی السّبعین بلاء وکان یقول بعد البلاء رخاء وقد مضت السّبعون ولم نر رخاء؟ فقال أبو جعفر (علیه السلام) یا ثابت - الخ»(۱۵۹).
یعنی به حضرت باقر (علیه السلام) عرض کردم: که حضرت امیر (علیه السلام) می فرمود که شیعیان در بلیه هستند تا هفتاد سال وپس از او آسانی واقع می شود. وهفتاد سال گذشت وآن آسانی واقع نگردید. پس می فرماید: این امر، آسانی موقت بود در هفتاد سال، ولی قتل حسین بن علی (علیه السلام) سبب تأخیر وقت گردید تا صد وچهل سال. وچون حدیث رخاء را منتشر کردید وقت فرج تأخیر افتاد.
پس صدر وذیل حدیث، تمام راجع است به بداء در وقت آسانی شیعیان وفرج وآسانی فی الجمله نظیر رخاء در وقت محاربه بنی امیه وبنی عباس وعدم استقلال هیچ یک به سلطنت. ونظیر رخاء در زمان مأمون وولایت عهدی حضرت رضا (علیه السلام). ونظیر فرج فی الجمله در موقع تزلزل سلطنت بنی عباس در زمان مقتدر. ویا در موقع انقراض سلطنت بنی عباس که در علائم ظهور مذکور در اخبار است. غرض، لفظ «هذا الأمر» صریح نیست در امر فرج کلی یعنی: «یملأ الأرض عدلا.»
وجه دوم [در صورت نبودن صدر مذکور در بحار معلوم نیست که ابتداء هفتاد سال از چه زمانی است]
در صورت نبودن صدر مذکور در بحار معلوم نیست که ابتداء هفتاد سال از زمان بعثت است، یا از زمان هجرت است، ویا از زمان غیبت حضرت حجت است. چنانچه احتمال اول را در بحار فرموده است واحتمال سوم در وافی می فرماید. وبنابر احتمال سوم، صدر خبر هم دلالت دارد بر وقوع بداء در وقت غیبت؛ یعنی اولا خداوند مدت غیبت را هفتاد سال قرار داده بود وقتل سید الشهداء (علیه السلام) سبب شد که مدت غیبت صد وچهل باشد، وچون کشف سر گردید ظهور تأخیر افتاد. این معنی مطابق است با جمیع اخبار قائم موعود ونهی از توقیت وبداء وغیر ذلک. تفصیل، موجب ملال است بالاشاره عرض می شود.
ثانیا با تسلیم دلالت خبر بر وقوع بداء در قائمیت سید الشهداء، وحضرت صادق یا حضرت رضا (علیه السلام) به این که از صدر خبر مروی در بحار صرف نظر کنیم ومبدأ تاریخ را از هجرت یا بعثت بدانیم وقطع نظر نمائیم از فرمایش بحار که می فرماید: «وهذا لا یستقیم علی التّواریخ»(۱۶۰)، مع ذلک می گوئیم: این خبر دلالتی ندارد بر وقوع بداء در حجة بن الحسن (علیه السلام) به دو وجه:
وجه اول:
این که «طائفة محّقه اثنا عشریه جمیعا، واغلب عامه متواترا» از حضرت پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) روایت فرموده اند که قائم موعود، وصی دوازدهم است اگرچه مختلف هستند در تعیین اشخاص که دوازده نفر از قریش است به طور مطلق، یا اولاد پیغمبر است به طور مطلق، یا خصوص اشخاص دوازده امام.
پس شخص سیزدهم، قائم موعود باشد مخالف با تواتر اغلب مسلمین است. به علاوه در فصل دوم حدیث بیست وهفتم که حضرت صادق (صلّی الله علیه وآله) فرمود: و«قائل یمرق بقوله انّه یتعدّی الی ثالث عشر» که صریحا تجاوز از امام دوازدهم را نفی فرموده بود. پس مقتضای جمع بین جمیع این اخبار این است که بگوئیم از سید الشهداء (علیه السلام) تا حسن عسکری (علیه السلام) در هر یک از ائمه احتمال بداء وقیام به امر می رفت وپس از ختم به دوازدهم متعین ومحتوم گردید قائم موعود در حجت ابن الحسن (علیه السلام). احتمال وقوع بداء وتجاوز از آن حضرت منفی گشت به حکم متواتر عند المسلمین وبه فرمایش حضرت صادق (علیه السلام) در حدیث سابق.
وجه دوم:
با قطع نظر از قطع به عدم تجاوز از دوازده تا واحتمال وقوع بداء وتجاوز از دوازده به سیزدهم می گوئیم: این احتمال در مقام ثبوت وامکان تصور عقلی است، ولی در مقام اثبات ووقوع محتاج به خبر متواتر معصوم بر وقوع بداء است زیرا که طریقی نیست برای ما در اثبات وقوع بداء غیر از خبر دادن معصوم از لوح محو واثبات. چنانچه حضرت صادق (علیه السلام) فرمود:
وقوع بداء را در خود در خبر عثمان ثوری مروّی در بحار. پس در حجت بن الحسن در مقام اثبات وقوع بداء محتاج هستیم به خبر متواتر از معصوم وخبر واحد هم کافی نیست در اثبات وقوع بداء در قائمیت امامی که به تواتر قائمیت او ثابت گردیده است نمی توان به صرف احتمال وامکان بداء صرف نظر نمائیم از خبر متواتر قطعی که شخص حجت ابن الحسن وصّی دوازدهم قائم موعود است به عبارت ساده، مدعی وقوع بداء یا نسخ باید اقامه دلیل نماید بر مدّعای خود. وأما نافی، پس محتاج نیست به دلیل.
واما فلسفه حکم به حرمت تسمیه، وفلسفه حکم به تکذیب مدّعی رؤیت، معلوم می گردد ان شاء الله تعالی.
تذکرة: [بداء در هیچ یک از ائمه واقع نگردیده]
آنچه که مذکور گشت در جواب ثانی، نظر به مماشات با خصم بود؛ وگرنه می گوییم: بداء در هیچ یک از ائمه واقع نگردیده است اصلا وابدا نه در امامت ونه در قائمیت، واین مدعا را به دو وجه بیان می نمائیم.
وجه اوّل: [اخبار رسیده از معصومین (علیهم السلام) بداء نیست]
این که معنی بداء خبر دادن معصوم است از لوح محو واثبات اولا وبعد ظاهر گردد امری که در لوح محفوظ است که علم او مخصوص است به ذات احدیت. مثل این که اولا معصوم (علیه السلام) خبر دهد به موت شخصی ویا وقوع امری. ثانیا معصوم خبر دهد به وقوع بداء. مثلا اگر یک نفر از معصومین خبر داده بودند که امام هفتم، اسماعیل است یا امام یازدهم محمد بن علی النقی است، پس معصوم خبر می داد به وقوع بداء در اسماعیل ومحمد به ظهور حضرت موسی (علیه السلام) وحسن عسکری (علیه السلام)، این معنی بداء بود در امام، ولی اخبار مضبوط است در کتب ابدا هیچ معصومی خبر نداده است به امامت اسماعیل ویا محمد بن علی النقی.
در هیچ خبری معصوم خبر نداده که قائم آل محمد، حضرت صادق است، یا حضرت باقر است، یا غیر از اینها، بلکه اخبار متقدمه در فصل اول تمام خبر داده اند به اشخاص معین در لوح محفوظ که ابدا تغییرپذیر نیست. همچنین حضرت عیسی (علیه السلام) در حدیث خبر داد به قائمیت حضرت حجت ابن الحسن (علیه السلام).
حضرت خضر (علیه السلام) خبر داد در حدیث لوح. فاطمه زهرا (علیه السلام) خبر داد.
پیغمبر خبر داد. تمام ائمه یکان یکان خبر داده اند به قیام شخص دوازدهم، حجت ابن الحسن (علیه السلام). بلی مردم خیال کرده بودند امری را که معصوم ابدا خبر نداده بود. توهم می کردند پیش خود که امام، اسماعیل یا محمد باشد، یا قائم موعود حضرت صادق باشد، ولی توهم وخیال مردم غیر واقع را بداء نمی گویند: زیرا که هیچ یک از معصومین نگفتند امامت غیر از اشخاص معصومین را یا قیام غیر از امام دوازدهم را.
وجه دوّم [اخبار متواتره منصوصه بر ائمه (علیهم السلام) یکان یکان مناقضت دارد بر وقوع بداء در امام یا قائم]
اخبار متواتره منصوصه بر ائمه (علیهم السلام) یکان یکان مناقضت دارد بر وقوع بداء در امام یا قائم، زیرا که بداء (یعنی ظهور بعد الخفاء) وامر هیچ یک از ائمه خفایی نداشت عند المعصومین. پس وقوع بدایی که در حضرت حجت است همانا منحصر است به تأخیر وقت ظهور.
یعنی تخلّف وعده الهی انتقام از کفّار را چنانچه در قوم نوح واقع گردید وگذشت تنظیر ابطاء ظهور به ابطاء نزول عذاب بر قوم نوح (علیه السلام) در حدیث.
ونیز تخلّف وعد واقع گردید در قوم موسی (علیه السلام) که می فرماید: ﴿وَواعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیلَةً وأَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیلَةً(۱۶۱). ودر تأثیر تأخیر وعد، امتحان شدند بنی اسرائیل به قضیه سامرّی وگوساله. همچنین تأخیر ظهور والبته وقوع بداء در این گونه از امور مصالح خفیه دارد که لا یعلمها إلاّ الله.
ولی بعضی از آن مصالح را معصوم خبر داده است. مثل تسکین قلوب شیعیان به قرب زمان فرج، یا این که اگر طول مدت را بدانند شاید جمعی برگردند. ومثل تحریص مردم به تضرّع ودعا برای دفع بلا که اگر احتمال ندهند وقوع بداء را در بلاء ومقدّر الهی را محتوم بدانند هرگز تضرّع وزاری نمی کنند برای دفع بلاء.
غرض، بداء در وعد الهی نسبت به امور قدریه راجعه به عوالم اجسام مکرر واقع گردیده است.
بداء در امر محتوم الهی قضایی که تعیین فرماید که پیغمبری را به حسب ونسب یا امامی را معین فرماید وبعد تخلف شود، تاکنون از خداوند متعال صادر نگردیده وواقع نشده است. بله، ممکن است اختلاف اسم به اختلاف السنه یونانی وعبرانی که در یک لسانی مسیح باشد، ودر دیگری عیسی ودر لسانی یوحنا باشد، ودر دیگری یحیی، به لسانی فارقلیط باشد، در دیگری احمد ومحمد (صلّی الله علیه وآله)، ولی این اختلافات اسماء به سبب اختلاف لسان، ایجاب نمی کند اختلاف در مسمّی را. لفظ «الله» و«خدا» ایجاب نمی کند اختلاف در ذات خداوند متعال را.

اسم خوانان از مسمّی غافلند * * * جسم وبنیان از حقیقت جاهلند
اختلاف خلق از نام او فتاد * * * چون به معنی رفت آرام اوفتاد

وجه نهم:
میرزا نعیم که مقصد اصلی او بود من بین الوجوه ساقط گردید بعد الخیره اشاره کافی است.
تذکرة [خبر مروی در بحار منقول از تفسیر عیاشی از ابالبید مخزومی راجع به رموز قرآن نمی توان اعتماد نمود بر او به وجوهی]
پس از مسلمیت نهی از توقیت وتکذیب تعیین کننده وقت ظهور وخروج معلوم می گردد حال خبر مروی در بحار ص ١٣۴، منقول از تفسیر عیاشی(۱۶۲)، از ابالبید مخزومی راجع به رموز قرآن که نمی توان اعتماد نمود بر او به وجوهی.
وجه اول [خبر دهنده از وقت را خود ائمه (علیهم السلام) تکذیب فرموده اند]
خبر دهنده از وقت را خود ائمه (علیهم السلام) تکذیب فرموده اند ومی فرمایند، علم به وقت نداریم. پس مظنون، مجهول بودن خبر است.
وجه ثانی [ابا لبید مخزومی در رجال راویان اخبار نداریم]
ابا لبید مخزومی در رجال راویان اخبار نداریم؛ زیرا که در باب کنی فرموده اند ابا لبید الهجری «قر». یعنی از اصحاب حضرت باقر است، ولی مجهول الاسم والحال است(۱۶۳). شاید وضاع للحدیث باشد چنانچه بعضی از رجال، روات بوده اند.
واما مخزومی از اصحاب حضرت رضا در باب القاب مذکور است. غرض، ابو لبید مجهول الحال است وخبر او ضعیف است.
وجه ثالث [اعتمادی بر نقل عیاشی نیست]
بحار از عیاشی نقل می کند. واعتمادی بر نقل عیاشی نیست؛ زیرا که او غالبا از راویان ضعیف روایت می کند. چنانچه رجال کبیر میرزا نقل می فرماید از خلاصه علامه واز فهرست نجاشی محمّد بن مسعود المعروف بالعیاشی، ثقة، صدوق، وکان یروی عن الضّعفاء کثیرا؛ وکان فی أوّل عمره عامیا ثمّ تبصّر(۱۶۴).
وجه رابع [در متن حدیث، تزلزل واضطراب است]
در متن حدیث، تزلزل واضطراب است واحتمال سهو ونسیان کاتب وسقط کلمات است. بحار ملاحظه شود که در ضمن بیان معنی حدیث چگونه متزلزل است وچه احتمالاتی ذکر می کند.
وجه خامس [حدیث راجع به مرموزات قرآن است واو از متشابهات است]
حدیث راجع به مرموزات قرآن است واو از متشابهات است. به نصّ آیه شریفه، علم به متشابهات مخصوص است به ذات احدیت و[آن] پیرو متشابهات قصدشان فتنه وفساد است به نصّ قرآن ﴿فَأَمَّا اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ اِبْتِغاءَ اَلْفِتْنَةِ﴾ الآیه.
امر دوم [نهی از تسمیه قائم موعود]
در اخبار نهی فرموده اند از تسمیه قائم موعود (یعنی از بردن نام آن حضرت) ودر جمله از اخبار تعلیل فرموده اند نهی را به این که ذکر نام واسم، سبب انتشار خواهد شد واسباب زحمت می شود برای شیعیان وخود حضرت حجت (علیه السلام). چنانچه در بحار، ص ١١ روایت می کند از ابی خالد الکابلی که به حضرت باقر (علیه السلام) عرض کردم: پدرت حضرت زین العابدین (علیه السلام) صاحب الامر را به طوری معرفی وتوصیف فرمود که اگر در راه ببینم آن حضرت را هرآینه او را خواهم شناخت ودست او را خواهم گرفت.
پس حضرت باقر فرمود: بعد از این شناسایی چه می خواهی؟ می گوید: «ارید ان تسمیه لی حتی اعرفه باسمه.»
پس حضرت فرمود: «لو أنّ بنی فاطمة عرفوه حرصوا علی أن یقطعوه بضعة»(۱۶۵).
به تصریح می فرماید که علت منع از تسمیه، خوف بر آن حضرت است که به قتل می رسانند آن حضرت را.
ونیز در کافی، ص ١٢؛ احمد بن اسحاق سئوال می کند از عثمان بن سعید قلت:
«فالإسم؛ قال: محرّم علیکم فإنّ الأمر عند السّلطان، إنّ أبا محمّد مضی ولم یخلف ولدا وقسّم میراثه وأخذه من لا حقّ له فیه... وإذا وقع الاسم وقع الطّلب، فامسکو عن ذلک»(۱۶۶).
تصریح می فرماید که خداوند متعال ولادت آن حضرت را مخفی فرمود. سلطان عباسی گمان کرد که حضرت عسکری پسر ندارد، واگر شما نام ببرید، عباسیان در صدد تفتیش خواهند شد واسباب زحمت شیعیان می شود.
ونیز در کافی، ص ١٢٧؛ ابی عبد الله صالحی گوید: مکتوب سئوال نمودم از اسم ومکان آن حضرت، پس توقیع صادر شد: إنّ دللنّهم علی الإسم أذاعوه، وإن عرفوا المکان دلّوا علیه(۱۶۷).
یعنی نام بردن، سبب است برای فاش شدن سرّ مکنون الهی در نزد اغیار. به عبارت مختصر، حکمت الهیه تقاضا نموده است استخفاء ولادت وغیبت آن حضرت را. وتسمیه، منافی است با این دو صفت. لذا منّهی عنه است وبه واسطه ی همین تعلیلات، جمعی از علماء می فرمایند حرمت تسمیه اختصاص دارد به زمان غیبت صغری. بلکه، از بعضی از اخبار استفاده می شود که حرمت اختصاص دارد به ذکر اسم در مجامع اغیار.
در بحار ص ١١: عن علی بن عاصم الکوفی قال:
«خرج فی توقیعات صاحب الزّمان (عجّل الله فرجه): ملعون ملعون من سمّانی فی محفل من النّاس»(۱۶۸).
ونیز از محمد بن عثمان روایت می کند:
«خرج توقیع بخطّ أعرفه: من سمّانی باسمی فی مجمع من النّاس فعلیه لعنة الله»(۱۶۹).
به هرحال این مبحث، مبحثی است فقهی که آیا این حکم تحریمی است یا تنزیهی است؟ آیا اختصاص دارد به زمان غیبت صغری به ملاحظه تعلیلات منصوصه که علت منصوصه هم چنان که تعمیم می دهد، تخصیص هم می دهد به مورد وجود علت، ویا عام است تا زمان ظهور که در زمان ما هم گفتن نام آن حضرت منهی عنه است. علل مذکوره در روایات، علت تشریع است نه علت حکم. وآیا اختصاص دارد حکم به بردن نام آن حضرت در مجامع ناس ویا عام است که سرا نام بردن آن حضرت هم ممنوع است. آیا این حکم تعبّدی است ویا تشریفی است که به ملاحظه شرافت حجت بن الحسن (علیه السلام) منع شد از گفتن اسم، چه این که شخص بزرگ به القاب واوصاف باید ذکر شود نه به اسم که توهین است نزد مردم. غرض، بحث در این گونه امور خارج است از وظیفه ما. ولی آنچه لازم است در این مقام تنبیه بر او، سه نکته است:
اول: موضوع حکم نام بردن است. چنانچه نام یکدیگر را می برند نه تعیین ومعرفی ائمه معصومین آن حضرت را. به عبارت واضح، نام بردن از آن حضرت حرام است.
اما تعیین معصومین، قائم موعود را به اسم، از موضوع تسمیه خارج است. پس منافات ندارد نهی از تسمیه با تعیین قائم موعود به اسم. در هشت حدیث از فصل اول: حدیث چهارم وهشتم وچهلم وپنجاه وچهارم، ودر احادیث اربعه لوح زهرا علیهما السّلام ودر حدیث دوازدهم از فصل دوم.
دوم: موضوع حکم ذکر اسم ونام است نه ذکر کنیه مصدره به «ابن»، یعنی گفتن ابن الحسن العسکری از موضوع خارج است. در اغلب اخبار متقدمه آن حضرت به این کنیه معرفی وتعیین شده است.
پس شخص قائم موعود، ابن الحسن العسکری است، به هراسم خوانده شود.
سوم: تعیین ومعرفی قائم موعود به صفات از موضوع بحث خارج است وحضرت حجت معرفی شده است به صفات از قبیل «تاسعهم قائمهم».
یا «سمیی رسول الله.» یا «الخامس من ولد السّابع.» یا «السّابع من ولد الخامس.» یا این که سه امام پی درپی اگر اسم آنها محمد وعلی وحسن شد. پس امام چهارم قائم است. غرض، تعیین شخص قائم موعود جای هیچ گونه تردید نیست. مسأله حرمت تسمیه، مرتبط به مسأله تعیین قائم موعود نیست اصلا وابدا. عجب است از کسی که علت حرمت تسمیه را وقوع بلاء در شخص قائم می داند وغفلت می کند از علت منصوصه در اخبار. ثمّ العجب از غفلت از تعیین شخص قائم موعود به کنیه والقاب، واز همه بالاتر می نویسد عمانوئیل گفتند: به اسم عیسی ظاهر شد. وایلیا منتظر شدند به جسم یحیی باهر گردید. فارقلیط، خواستند، محمد پدید گشت. اخیرا محمد نامیدند، علی محمد ظهور کرد یفعل الله ما یشاء.
وقوع بداء در انبیاء جعل وافتراء است؛ زیرا که ابدا در انبیاء اسمی از عمانوئیل نبوده که مردم منتظر او باشند وبداء واقع شود در او. دلیل بر او این که در انجیل یوحنا، الاصحاح الاول آیه (١٩) تا (٢٩) راجع است به سئوالی که یهود از یوحنا می نمایند که تو مسیحی، یا ایلیا، یا نبی موعود؟ در جواب می گوید: «من هیچ یک نیستم.» غرض. آن سئوال وجواب دلالت دارد. بر این که یهود هیچ وقت انتظار عمانوئیل را نداشتند اما ایلیا ویحیی هردو ظاهر گشتند.
دوم دلالت دلائل امامت از علم به احکام واخبار به غیب ودر حجت ابن الحسن (علیه السلام) طریق اول ذکر گردید. یعنی اخبار متواتره وارده از آباء معصومین آن حضرت ذکر گردید.
اما طریق ثانی یعنی مشاهده دلائل امامت آن حضرت، همان توقیعاتی است که در آن حضرت صادر گردید در مدت هفتاد سال غیبت صغری زیرا که بسیاری از آن توقیعات دلالت می کند بر خبر دادن حضرت حجت به غیب، مثل خبر دادن حضرت به موت بسیاری از اشخاص در توقیعات، مثل خبر دادن به قضایای پولهایی که برای آن حضرت فرستاده می شد(۱۷۰) وآن حضرت خبر می داد که این پول از کیست، واز کجاست، وچه مقدار است، وفلان مقدار حق دیگری است باید به صاحبش داده شود. وامثال این قضایا. مثل اینکه از بلخ وبخارا ومرو شیعیان برای تحصیل اطمینان سئوالات خود را به انگشت، روی کاغذ سفید گردش می دارند وکاغذ سفید را مهر کرده خدمت آن حضرت می فرستادند. پس حضرت جواب را مرقوم می فرموده رد می فرمودند. وآن توقیعات بسیار است. طالبین رجوع فرمایند به کتب مفصله وبالخصوص کتاب کمال الدین شیخ صدوق - علیه الرحمة - و کتاب غیبت شیخ طوسی، ص ١٨٢ وص ١٨٣ که می فرماید:
«وأمّا ظهور المعجزات الدّالّه علی صحّة إمامته فی زمان الغیبة فهی أکثر من أن تحصی غیر أنّا نذکر طرفا منها»(۱۷۱).
ذکر می فرماید دلایل ومعجزات حضرت حجت را. غرض، توقیعاتی که از حضرت صادر گردیده است دلایل امامت آن حضرت بوده است وصدور توقیع وخبر دادن به غیبت در جریان بود برای اطمینان، شیعیان تا آن که توضیح حق وبیان غرض، آن سئوال وجواب دلالت دارد بر اینکه یهود هیچ وقت انتظار عمانوئیل را نداشتند، اما ایلیا ویحیی هردو ظاهر گشتند در عهد عتیق الملوک الاول، الاصحاح الثامن عشر تا مقداری از اصحاح نوزدهم در احوالات ایلیاست.
ابو الفضل گلپایگانی که از مروّجین بهاست، در کتاب فرائد، ص ۶١۴، به تفصیل حال ایلیا را می نویسد که دارای معجزه بوده است.
«فارقلیط»(۱۷۲) همان احمد است واختلاف اسمی نیست؛ بلکه اختلاف لسانی است چنانچه عرض شد. قائم موعود، ابن الحسن العسکری است.
«وتاسع الأئمّة والخامس من ولد السّابع - الی آخر الاوصاف -» در اخبار متواتره تعیین شده است. به این فلسفه بافتنی میرزا نعیم در حکم مجهول العنوان والموشع نمی توان اضلال نمود مردم را «یریدون أن یطفئوا نور الله والله متمّ نوره ولو کره المشرکون.» آیه، یس نصّ است بر به جا آوردن خدا آنچه را که خدا بخواهد. به خبر متواتر ثابت گردید که مشیت الله تعلّق گرفته است بر قائمیت حجت ابن الحسن (علیه السلام). البته خدا قادر است بر اجراء مشیت خود ومتی شاء الله قیام خواهد فرمود ووقوع بداء در مشیت الهی، طریق اثبات او منحصر است به خبر متواتر از معصوم، وچون نیست پس نیست.
امر سوم [توقیعات صادره دال بر امامت آن حضرت]
توقیعاتی که از حضرت حجت صادر گردیده است، معجزات داله بر امامت آن حضرت خواهد بود. توضیح اینکه اثبات امامت هریک از ائمه اثنا عشر به دو طریق خواهد بود.
اول: تنصیص معصومین متقدمین بر آن امام
تا آن که توضیح حق وبیان در میان شیعیان تکمیل شد، در این موقع توقیع صادر گردید.
«وأمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا، فانّهم حجّتی علیکم وأنا حجّة الله»(۱۷۳).
مستفاد از حدیث شریف این که امامت من ثابت ومحقق گشت بر راویان اخبار پدران معصومین من که تنصیص فرموده اند به امامت من وبر ناقلان قضایای خود من که مرا رؤیت کرده اند وتوقیعات برای ایشان صادر نمودم. نقل آنها برای شما حجتی است از من بر شما. در مقام اتمام حجت کفایت می کند تواتر اخبار آن اشخاص به تنصیص معصومین به امامت حجت بن الحسن. ونیز تواتر اخبار به رؤیت آن حضرت وصدور توقیعات داله بر امامت آن حضرت وبعد از تمامیت حجت، رؤیت وصدور توقیع ممنوع است؛ زیرا که نسبت به اخبار، همان تواتر اخبار کافی است ونسبت به اغیار هم حضور وظهور مؤثر نخواهد بود. پس ضرورت تقاضا نمی کند امر منافی با غیبت محتوم الهی را.
لذا غیبت کبری واقع گردید ولازم است بر شیعیان رجوع به علمایی که حجت هستند از طرف من بر شما ومن حجت الهی هستم. به تأمل ودقت در آنچه تحریر گشت معلوم می گردد سرّ اختلاف حالات در غیبت صغری وکبری که در غیبت صغری ضرورت تقاضا می نمود اثبات امامت را به دلایل به نحوی که منافات نداشته باشد با آنچه که حکمت ومصلحت تقاضا نموده بود آن را، یعنی غیبت ودر غیبت کبری دیگر ضرورتی برخلاف غیبت نبوده ونیست.
امر چهارم [خفاء ولادت وغیبت در حضرت حجت]
دو صفت در حضرت حجت ابن الحسن (علیه السلام) به اخبار متواتره مسلّم گشت: خفاء ولادت وغیبت. البته این دو صفت با حضور در مجالس عمومی جهارا به اسم وبه رسم کمال منافرت خواهد داشت.
برای کمال اطمینان شیعیان به وجود حضرت وتکمیل دعوت وبیان، رؤیت حضرت حجت سّرا نسبت به جمیع خاصان اصحاب حضرت عسگری در زمان حیات آن حضرت واقع گردیده است. همچنین رؤیت حضرت حجّت نسبت به خواص اصحاب خود آن حضرت در زمان غیبت صغری واقع شده است. چنانچه در کتب مفصله ذکر شده است اسامی اشخاصی که رؤیت کرده اند حضرت حجت را. وچون اساس این مجله بر اختصار است اکتفا می نمائیم مسأله رؤیت به همان کتب مفصّله، ولی تنبیه بر این مطلب لازم است که رؤیت برحسب ضرورت برای تکمیل دعوت واتمام حجت اگر اتفاق افتد، باید طوری باشد که منافی با غیبت وخفاء ولادت نباشد. یعنی نسبت به هرشخصی اعاده رؤیت ممکن نیست واقع شود که فرموده اند: «الضّرورة تتقّدر بقدرها» پس هرکس آن حضرت را رؤیت می نمود، دیگر برای او رؤیت میسّر نمی گشت.
از اینجاست که در فصل اول حدیث پنجاه ویکم گذشت که حضرت حجت به احمد بن اسحاق فرمود:
«ولا تطلب أثرا بعد عنی»(۱۷۴). یعنی؛ آنچه را که ضرورت تقاضا نمود برای حصول اطمینان تو وشیعیان واقع گردید به رؤیت یک دفعه ودر دفعه دوم اگر واقع گردد، خلاف حکمت ومصلحت الهیه که در غیبت است خواهد بود. لذا در حدیث سی ویکم از فصل دوم گذشت که چهل نفر از خاصان حضرت عسگری آن طفل را دیدند وحضرت عسگری فرمود:
«هرگز این طفل را دیگر نخواهید دید.» یعنی دیدن یک دفعه که بزرگان وخاصان راویان اخبار هستید، کافی است برای اطمینان شیعیان وزیاده بر او سبب انتشار خبر خواهد شد نزد عباسیان وبالاخره سبب زحمت شیعیان می شود. به همین مصلحت، غیبت باید باشد. لذا ذکر اسم هم ممنوع شد وذکر رؤیت هم ممنوع شد وتوقیع صادر گردید که مدعی رؤیت جهارا جزای او جهنم است که تمام این امور همان غیبتی است که آباء معصومین آن حضرت خبر داده اند به او.
هم چنین روایت قابله حضرت حجت که می گوید: پس از چندی رفتم وسئوال نمودم از آن طفل. پس حضرت عسگری فرمود: «او را نزد خدا ودیعه گذاشتم.» یعنی در حفظ الهی باید در پرده غیبت مستور باشد. بعد از مسلمیت خفاء ولادت وغیبت، عدم حضور در مجالس جهارا، وعدم رؤیت در دفعه ثانیه، وعدم جواز انتشار خبر دادن به رؤیت نزد اغیار، وحکم به تکذیب مدعین رؤیت جهرا، هیچ یک از این امور ایجاب نمی کند تزلزل در وجود حجت ابن الحسن (علیه السلام) را؛ زیرا که ما ثابت کردیم در حجت ابن الحسن خفاء ولادت وغیبت را. پس چه موقعی دارد اشکال در رؤیت جهارا.
واما سّرا، به تواتر معنوی(۱۷۵) ثابت گردیده است رؤیت آن حضرت چه در زمان حیات حضرت عسکری وچه بعد از موت حضرت عسکری غیبت صغری. قضایای رؤیت حضرت در کتب مفصّله مذکور است(۱۷۶). بالخصوص در کتاب کمال الدین. طالبین رجوع فرمایند.
امر پنجم [آنچه که لازم است در تعیین حجت، تنصیص است بر اسم خود امام ونسب او]
در حجت منصوصه یعنی تعیین پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) وصی وجانشین خود را آنچه که لازم است تعیین است به اسم ونسب؛ یعنی علی پسر ابو طالب، حسن پسر علی، علی پسر حسین وهمچنین تا آخر ائمه محمد پسر حسن عسگری است. به عبارت واضح تر آنچه که لازم است در تعیین حجت، تنصیص است بر اسم خود امام ونسب او؛ یعنی اسماء آباء او.
مادر، مدخلیت در نسبت ندارد وفقط رحم او ظرف ووعاء است. در هیچ یک از ائمه اسم مادر مدخلیت نداشته است در معرفی امام. به عبارت مختصر شناسایی اسم مادر امام در هیچ یک از ائمه، جزء عقاید دینیه نبوده است ونیست. لذا در تنصیص پیغمبر وامامان بر اسامی ائمه در اخبار متقدمه ذکر اسم مادر یعنی معرفی امام به اسم مادر نبود وبالخصوص در حضرت حجت (علیه السلام) تعیین اسم مادر آن حضرت به اخفاء ولادت منافرت دارد. هم چنین است تعیین زمان تولد به اخفاء ولادت منافرت دارد. لذا ما هم در صدد اثبات نام مادر آن حضرت ویا تعیین زمان تولد آن حضرت نیستیم وبه آنچه در کتب مفصله مذکور است، اکتفا می نماییم.
تزلزل واشکال در تعیین اسم مادر حضرت حجت که نرجس خاتون بوده، یا صیقل بوده، ویا در زمان تولد آن حضرت که ماه شعبان بوده، ویا رمضان سنه دویست وپنجاه بوده، ویا ٢۵۶، این گونه امور، سبب تزلزل واشکال در وجود حجت منصوصه یعنی حجت ابن الحسن العسکری نخواهد شد؛ اصلا وابدا. چنانچه این اختلافات در زمان تولد نسبت به پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) واغلب ائمه هست.
اختلافات نسبت به اسم مادر در بعضی از ائمه هم هست. مادر علی ابن الحسین، شهربانو بوده یا شاه زنان. علاوه اشخاص مختلفین متفق هستند بر اصل تولد وبودن مادر برای حجت ابن الحسن (علیه السلام). پس اصل تولد به تواتر معنوی ثابت می گردد؛ اگرچه در خصوصیات مختلف.
پس نعیم بهایی در حین اشکال من حیث لا یشعر اثبات می کند تولد حضرت حجت را وحق به لسان او جاری می گردد در بیان اشکال چهارم بدون التفات.

فصل ششم: در جواب استدلالیه نعیم بهائی

فصل ششم در جواب استدلالیه نعیم بهایی(۱۷۷) این فصل مشتمل بر چهار فراز است: فراز اول می نویسد:
سئوال: ما منتظر بودیم برای ظهور قائم آل محمد وآن محمد بن الحسن العسکری است از بطن نرجس خاتون.
جواب: بلی ما هم مثل شما به همین نحو منتظر بودیم. وقتی که نداء قائمیت از ارض فارس بلند شد وبه گوش ما رسید، تکلیف خود را چنان دانستیم که در آیات قرآنیه واخبار نبوّیه واحادیث ائمه وادله عقلیه ونقلیه به نظر دقت ملاحظه نمائیم تا مثل امم قبل کافر نشویم. همین که رجوع به احادیث ائمه اطهار - سلام الله علیهم اجمعین - نمودیم، دو قسم از اخبار در کتب مسطور یافتیم: یک قسم در خصوص تولد وتاریخ تولد واسم مادر وموت وحیات آن حضرت، وهم چنین در طول بقاء وغیبت وغیره که اغلب آن اخبار راجع می شود به اشخاص غیر معصوم که کلام ایشان بر ما حجت نیست، بلکه نقیض آن عقلا ونقلا بر ما معلوم می گردد؛ زیرا بعد از امام حسن عسگری، امام ظاهر مریی در میان خلق نبود که ذکر حیات وبقاء وقائمیت خود را بنماید وقول او بر ما حجت شود(۱۷۸).
جواب: اولا در کلام مقّر ومعترف است که «ما هم منتظر محمد بن الحسن العسکری بودیم ولی چون حجتی نیافتیم منکر شدیم»(۱۷۹).
تواتر قطعی از پیغمبر اکرم وائمه معصومین (علیهم السلام) ثابت گردید که قائم آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلم)، محمد بن الحسن العسکری است. او غیبت می فرماید وعمر آن حضرت طولانی خواهد بود وبعد از ثبوت حجت البته ایشان هم ملزم می شوند به اقرار واعتراف اولی خود، ومعلوم می شود رجوع ایشان موقع نداشته است.
ثانیا: می نویسد: «وقتی که نداء قائمیت از ارض فارس بلند شد». باید گفت که تاریخ به ما نشان می دهد که نداء قائمیت در ارض بغداد بلند شد بعد از فوت حضرت عسکری. این کذب وافتراء علی الله در جریان بوده است تا زمان علی محمد. تاریخ احوال اشخاص مدعین بابیت در خاتمه مذکور می گردد.
ثالثا: می نویسد: «در آیات قرآنی ملاحظه نمائیم».
عرض می کنم: در قرآن راجع به قائم موعود آیه که تنصیص باشد بر قائم موعود یعنی محتاج نباشد به بیان ائمه اطهار، نبوده ونیست. اگر در بعضی از اخبار تأویل شده باشد بعضی از آیات به قائم موعود، آن تأویل حدیث وخبر خواهد بود نه قرآن.
رابعا: می نویسد: «در ادلّه عقلیه ملاحظه می نمائیم». عرض می کنم:
تعیین قائم موعود مربوط به حکم عقلی نیست. اگر مقصود اول عمر باشد، پس او امری است، نه امتناع عقلی دارد ونه امتناع عادی؛ بلکه امری است برخلاف عادت جاریه در اغلب مردم.
ولی نادرا واقع گردیده است طول عمر در بسیاری از معمرین که ذکر اسامی آنها شده است در کتب مفصله(۱۸۰). تشبیه حضرت حجت به حضرت نوح در طول عمر گذشت در حدیث هفدهم وبیست وهفتم از فصل دوم.
همچنین دلالت طول عمر خضر (علیه السلام) بر طول عمر حضرت حجت در حدیث (٢٧) از فصل دوم.
در فصل اول حضرت عسکری تشبیه فرمود طول غیبت حضرت را به طول غیبت خضر (علیه السلام).
خامسا: می نویسد «به نظر دقت ملاحظه نمائیم تا مثل امم قبل کافر نشویم». عرض می کنم: بهتر این بود که شما به نظر دقت ملاحظه نمائید در کلمات بیان(۱۸۱) وایقان(۱۸۲) تا مثل امم قبل کافر نشوید. بطلان بیان به طوری بر مردمان واضح وآشکار گشت که مجبور گشتند به جمع آن، بلکه نسخ آن که دین تأسیس نشده فورا منسوخ گشت ودو پیغمبر مقنّن به فاصله کمتر از چهل سال قائل شدند. مفاوضات عباس افندی ملاحظه شود که صریحا هردو را پیغمبر مقنّن می داند. به هرحال ما قطع نظر می کنیم از بیان، ولی کلمات حسین علی در ایقان مطبوع ومشهود بالعیان است ونظر دقتی لازم ندارد صریحا منکر اصل دیانت است. صریحا منکر معاد است(۱۸۳) که انکار معاد هم بالالتزام انکار دیانت است.
ایقان صفحه ٣٨ تحت عنوان إِذَا اَلسَّماءُ اِنْفَطَرَتْ(۱۸۴) می نویسد:
«دینی که سالها جمیع در ظلّ آن نشو ونما نموده باشند وگوشها جز احکامش را استماع ننموده، بعد نفسی ظاهر شود وجمیع اینها را تفریق نماید، بلکه همه را نفی نماید(۱۸۵). که صریح است در نفی اصل دیانت.
ونیز در صفحه (۶٣) می نویسد: وعلمای ظاهر این آیه را از علائم قیامت موهوم که خود تعقل نموده اند گرفته اند(۱۸۶). ونیز در صفحه ۶۵ می نویسد: اکثر علما این آیات را به قیامت موهوم من حیث لا یشعر تفسیر می نمایند(۱۸۷). (انتهی)
ارباب دیانت را کفایت نمی کند این کلمات صریحة الدلالات در انکار اصل دیانت واین که بهائیان، قائم موعود را دام صید خود قرار داده اند که مردمان اغنام [گوسفندان] را گرفتار صید گرگان نمایند. واگر بهائیان کلمات ایقان را تأویل نمایند، تصریح دیگران آن تأویل را نفی می نماید وکلمات فرائد(۱۸۸) ودلائل را مفصلا ذکر نموده ام در قسمت اثبات خاتمیت وبقاء دین اسلام. به هرحال شخص مجاهد طالب حقیقت اولا بایستی کلمات مدعی را ملاحظه نماید واصل دعوی را بداند، پس از آن در تحصیل دلیل بکوشد وبه وجدان خود مراجعه نماید. اگر قابل نظر ودقت است، وارد میدان احتجاج شود؛ وگرنه در مواقع تزلزل وتردید مراجعه نماید به اهل خبره وفن وپهلوانان آن میدان وبرخلاف عادت جاریه در جمیع عقلا سلوک ورفتار ننماید؛ وگرنه مثل امم قبل کافر خواهد شد. لذا خداوند متعال امر می فرماید جاهل را به رجوع به عالم ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بِالْبَیناتِ واَلزُّبُرِ(۱۸۹).
سادسا می نویسد: «دو قسم اخبار در کتب مسطور یافتیم»(۱۹۰). عرض می کنم: ملاحظه کردید یک قسم بیش نبود؛ زیرا احادیثی را که در قسم دوم ذکر کرده است، ما آن را در فصل سوم ایراد نمودیم ووجوه استدلالیه ایشان هم همان اخبار بود که معانی آنها توضیح داده شد.
فساد وجه هشتم که به لفظ «جدید» تمسّک جسته بود در فصل چهارم معلوم گردید.
فساد وجه نهم یعنی وقوع بدا در فصل پنجم واضح گردید در امر اول وامر دوّم.
سابعا در خصوص اخبار حضرت حجت ابن الحسن (علیه السلام) می نویسد:
«اغلب آن اخبار راجع می شود به اشخاص غیر معصوم»(۱۹۱).
عرض می کنم: ایشان یا بی اطلاع هستند از احادیث واخبار، ویا تعمّد دارند در جحود وانکار وتقلید کفار؛ زیرا که تواتر اخبار محمد بن الحسن العسکری کالشّمس فی رابعة النّهار وجای هیچ گونه تردید وانکار نبوده ونیست وما آن اخبار را در ضمن دو فصل ایراد نمودیم.
ثامنا می نویسد: «بلکه نقیض آن عقلا ونقلا بر ما معلوم می گردد»(۱۹۲). عرض می کنم: کدام عقل ونقل به شما می گوید شما متواترات را انکار نمائید اگر طول عمر حضرت را می گویی، که عرض شد امری است نادر الوقوع. اگر وجوه استدلالیه خود را می گویی، پس حال او معلوم گشت. پس شما یا به واسطه اعوجاج وکجی سلیقه این کلمات را می نویسید، ویا به واسطه غرور دست بالا برده می خواهید خود را در انظار بزرگ قلم دهید که من از عقل ونقل باخبرم وتناقض را می فهمم. ویا آن که مقصود شما فریب ساده لوحان وصید اغنام است. یهود به این گونه وسائس وشبهات عوام را اضلال کردند ومنکر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) شدند، ولی خداوند متعال امر آن حضرت را واضح وآشکار فرمود.
تاسعا در علت رجوع از اقرار خود می نویسد: «زیرا بعد از امام حسن عسکری (علیه السلام)، امام ظاهر مریی نبود»(۱۹۳).
عرض می کنم: اولا این تعلیل بسیار علیل است، زیرا که امامت هر امامی را پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) وامام قبل باید تعیین فرماید، نه خود آن امام اثبات امامت جمیع ائمه به اثبات نصّ پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) وامام قبل از او خواهد بود ودر حضرت حجت تنصیص آباء گرامش به تواتر ثابت گردید.
ثانیا در امر سوم وچهارم فصل پنجم گذشت که حضرت حجت مرئی نبود جهارا مثل آباء گرامش، ولی سرّا مرئی بود در زمان پدر بزرگوارش برای خاصان وشیعیان. معجزات داله بر قائمیت خود را خود آن حضرت برای خاصان وشیعیان بیان فرمود به صدور توقیعات تا آن که امر آن حضرت مسلم گشت نزد شیعیان. پس از آن غیبت کبری واقع گردید.
فراز دوم کلام نعیم(۱۹۴) ذکر اخباری است که شرح وتوضیح آنها داده شد ومعلوم گردید فساد وجوهی که ایشان بافته بودند وتکرار، منافی است با اختصار. در ضمن وجوه می نویسد: وجه هفتم برخلاف سنة الله [وعقل ونقل](۱۹۵) دوام عمر آن حضرت را بدون سند از معصوم هزار سال فرض نمودن وفقط برای خود تشبیه به ادریس، خضر، الیاس وعیسی (علیه السلام) کردن مخالف نصّ صریح قرآن(۱۹۶) است. هم چنین ﴿سُنَّةَ اَللهِ فِی اَلَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ ولَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اَللهِ تَبْدِیلاً(۱۹۷).
به علاوه در حدیث ابی سعید خدری رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می فرماید: مهدی این امت خلافتش هفت سال است یا نه سال(۱۹۸) است.
«وفی اصول الکافی عن علی بن اسباط قال: قلت للرّضا (علیه السلام) إنّ رجلا عنی اخالک ابراهیم فذکر له ان اباک بالحیوة وانک تعلم من ذلک ما لم یعلم. فقال: سبحان الله: یموت رسول الله ولا یموت موسی قد والله مضی کما مضی رسول الله ولکن لم یزل منذ قبض نبیه هلم جرّا یمن بهذا الدین علی اولاد الاعاجم ویصرفه عن قرابة نبیة هلم جرّا فیعطی هؤلاء ویمنع هؤلاء. (انتهی)»
در جواب: «دوام عمر، خلاف نصّ قرآن برای آن حضرت فرض کردن»، عرض می کنم: این جعل است وافتراء. احدی از شیعیان، دوام نگفته است ومعتقد شیعه این است که حضرت حجت بعد از ظهور وسلطنت رحلت می فرماید؛ یعنی در وقت انقضاء اجل محتوم الهی رحلت می فرماید که:
﴿إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یسْتَأْخِرُونَ ساعَةً ولا یسْتَقْدِمُونَ(۱۹۹)
البته جمیع انبیاء واولیاء بعد از اجل حتمی الهی قبض روح خواهند شد، ولی سخن در اجل محتوم است که قصیر است یا طویل چه اینکه اشخاص در آجال محتومه الهیه مختلف هستند.
در جواب «فقط برای خود تشبیه به ادریس - الخ». عرض می کنم: این هم جعل است وافتراء. زیرا که شیعیان ابدا این تشبیهات را بدون سند نکرده اند. ائمه معصومین تشبیه فرموده اند طول عمر حضرت حجت را به طول عمر خضر (علیه السلام) ونوح (علیه السلام) در اخباری که گذشت. ملاحظه نمائید فرمایش حضرت سجاد (علیه السلام) وحضرت صادق (علیه السلام) را در فصل دوم که صریحا تشبیه را فرموده بودند، وفرمایش حضرت عسکری را در فصل اول که تشبیه فرموده بود طول غیبت حضرت حجت (علیه السلام) را به طول غیبت خضر (علیه السلام).
همچنین سایر ائمه طول غیبت را فرموده بودند. اگر ایشان فرمایش ائمه را سند نمی دانند، پس ایشان را با قائم موعود واخبار ائمه اطهار چه کار است. صریحا بگوید منکر پیغمبر وامام هستم، بلکه منکر خدا هستم.
یعنی خداوند مجبور است که در جمیع اشخاص عمر طبیعی غالب مردم را اجل محتوم قرار دهد چنانچه این حرف را یهود هم گفتند:
﴿قالَتِ اَلْیهُودُ یدُ اَللهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیدِیهِمْ ولُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یداهُ مَبْسُوطَتانِ(۲۰۰).
رابعا خبر ابی سعید مروی در بحار ص ٢٢ از کشف الغمه پس از طرق عامه است. وبه علاوه صریح است در مدت سلطنت حضرت حجت (علیه السلام) پس از ظهور، به قرینه ذیل روایت که می فرماید:
«یتنعّم أمّتی فی زمانه نعیما لم یتنعّموا مثله قطّ»(۲۰۱).
پس راجع است به ایام سلطنت وخلافت در موقع ظهور وخروج وراجع نیست به ایام امامت حضرت در زمان غیبت، به قرینه ذیل خبر وبه قرینه اخبار دیگر مرویه در بحار باب مدّة ملکه، ص ١٨١، واخبار دیگر مرویه در غیر آن صفحه. ذکر اخبار منافی است با اختصار. معارف خواهان به مواضع معینه مراجعه فرمایند. اگرچه نعیم معین ننموده بود محل ذکر خبر را. به علاوه خبر را هم تقطیع کرده بود وذیل او را اسقاط کرده بود ولی ما مواضع را ارائه می دهیم که قارئین بدون زحمت مراجعه فرمایند.
خامسا خبر مروی در کافی از علی بن اسباط مربوط نیست به مسأله امامت وقائمیت ونبوت اصلا وابدا.
بلکه راجع است به ایمان آوردن عجمها به ائمه معصومین (علیهم السلام) وانکار بنی امیه وبنی عباس آنها را. محصل معنی جز اینکه یک عربی منکر حضرت رضا شده بود وگفته بود که موسی بن جعفر زنده وقائم موعود است.
پس حضرت می فرماید: از زمان رحلت پیغمبر تاکنون اولاد عجم موفق شدند به دیانت اسلام وایمان به ائمه (علیهم السلام) که اول آنها سلمان بود ومحروم شدند خویشاوندان پیغمبر وبنی اعمام آن حضرت از بنی امیه وبنی عباس از تدین به دین اسلام. چنانچه تواریخ به ما نشان می دهند ظلمهای بنی امیه وبنی عباس را نسبت به ائمه وشیعیان(۲۰۲). ونیز نشان می دهد ترویجاتی را که عجمها از ائمه وشیعیان کردند(۲۰۳).
توضیح: ائمه (علیهم السلام) اولاد پیغمبر وعترت طاهره هستند، نه اقرباء حضرت واولاد الاعاجم (یعنی نژاد عجم) که در بدو اسلام گبر بودند. اگر چه اخیرا در بلاد عرب متوطّن باشند. سادات، از نژاد پیغمبر وعربند، اگر چه اخیرا از حجاز جلاء وطن کرده باشند ودر بلاد عجم متوطن باشند.
نعیم بهایی، علی محمد را از اولاد عجم می داند. ایشان نفی سیادت می کنند از علی محمد که پسر پیغمبر نیست واز اولاد گبران است. این معنی را جمعی ثابت کرده اند ولی اقرار واعتراف نعیم بهایی محل تعجب است که من حیث لا یشعر را می گوید. اشاره کافی است.
در فراز سوم، می نویسد(۲۰۴): «احادیثی که مدّل است بر تولد واسم مادر آن حضرت وتاریخ تولد، در نهایت تزلزل است.» ما تزلزل اخبار را محقق می نماییم به نه دلیل:
دلیل اول: خبر بشر بن سلیمان است. بشر می گوید: به امر امام علی النّقی (علیه السلام) کنیزی نرجس نام در بغداد خریدم ودر راه، خود او به من گفت(۲۰۵) - الخ.
دلیل دوم: تزلزل اخبار است در نام حکیمه یا حلیمه(۲۰۶).
دلیل سوّم: تزلزل خبری است که مشتمل است بر تملیک حلیمه، نرجس خاتون را به حضرت عسکری (علیه السلام) برادر خود(۲۰۷).
دلیل چهارم: اختلاف اخبار است در نام مادر حضرت ودر زمان تولد آن حضرت (انتهی)(۲۰۸).
جواب: اولا تزلزل ایشان در مذاکراتی است که واقع شده است بین نرجس خاتون وبشر؛ زیرا که تواریخ نشان نمی دهد وقوع مذاکرات را.
عرض می کنم: امر حضرت امام علی النقی به خریداری کنیز وخریداری او اشکال وتزلزلی ندارد. ذیل حدیث را طرح می کنم اگر با تواریخ مطابق نباشد، وگرنه جمعی از بزرگان علماء آن فرمایشات نرجس خاتون را که بشر روایت می کند مطابق با تواریخ نوشته اند.
ثانیا اختلاف در نام حکیمه یا حلیمه اختلافی است در نام قابله آن حضرت. فرضا اگر نام قابله امام را ندانیم چه ضرر دارد. در صورتی که اغلب علما نوشته اند که حکیمه خاتون یا حلیمه خاتون دختر امام محمد تقی بوده است وفرمایش [صاحب] جنّات الخلود(۲۰۹) اجتهادی است از خود ایشان.
ثالثا امام علی النقی کنیز را خریده بود ومالکیت حلیمه خاتون که خواهر امام علی النقی باشد موضوع ندارد. بخشیدن حکیمه خاتون جعل وافترایی است که نعیم می نویسد وآنچه در روایت مذکور است این است که خانمهای حرم حضرت امام علی النقی آن کنیز را تربیت می فرمودند تا موقعی که حضرت به او نظر فرمود واو را تزویج نمود چنانچه می فرماید:
«روی أنّ بعض أخوات أبی الحسن کانت عندها جاریة. رتّبها تسمی نرجس، فلمّا کبرت دخل أبو محمّد فنظر إلیها، فقالت له أراک تنظر إلیها، فقال: ما نظرت إلیها الاّ متعجبا أمّا إنّ المولود الکریم علی الله یکون منها».
رابعا ما اکتفا می نمائیم به وجه چهارم که به تواتر معنوی(۲۱۰) ثابت می کند خود نعیم اصل تولد ووجود مادر را برای حضرت چنانچه گذشت در امر پنجم از فصل پنجم.
خامسا در اخبار متقدمه گذشت خبر دادن معصومین به امامت حجت بن الحسن (علیه السلام). خود حضرت عسکری هم خبر داد به تولد وامامت آن مولود، وحضرت امیر هم مادر او را فرموده «خیرة الاماء» خواهد بود.
حضرت حسن (علیه السلام) هم فرمود مادر او «سیدة الاماء» خواهد بود.
با این اخبار متواتره(۲۱۱)، تزلزل در قائم موعود موقعی ندارد. چنانچه در امر پنجم گذشت، مگر در صورتی که بگوییم معصومین از امر غیر واقع خبر داده اند وفرمایشات پیغمبر وائمه [(علیهم السلام)] دائما تکذیب کنیم به واسطه تزلزل در ذیل جز واحدی. ویگانه شخصی که درجه کفر وانکار به این درجه رسیده باشد، همانا منحصر به نعیم بهایی خواهد بود که می نویسد.
دلیل پنجم اخبار وفات او است در زمان امام حسن عسگری. در بحار ابراهیم بن ادریس روایت نماید که امام حسن برای من گوشت عقیقه فرستاد برای تولد پسرش وبعد از چندی رفتم. فرمود وفات نمود (انتهی)(۲۱۲).
جواب: خبر ابراهیم بن ادریس را تقطیع نموده است، گویا ایشان مجبور هستند در کفر وانکار گاهی موهوم را تمّسک می جوید وخبر متواتر معلوم را طرح می کند، گاهی خبر را تقطیع می کند وموت می گوید بحار ص ٨. عن إبراهیم بن إدریس قال:
«وجه الی مولای بکبش وقال عقه عن ابنی فلان وکل وأطعم أهلک، ففعلت ثمّ لقیته بعد ذلک فقال لی: المولود الّذی ولد لی مات ثمّ وجّه الی بکبشین وکتب بسم الله الرّحمن الرّحیم عقّ هذین الکبشین عن مولاک وکل هناک الله، وأطعم إخوانک، ففعلت ولقیته بعد ذلک فما ذکر لی شیئا»(۲۱۳).
صریح خبر این که برای حضرت عسگری دو مولود بوده است؛ برای مولود اول یک گوسفند فرستاد وفرمود عقیقه پسر من است، وپس از چندی فرمود: آن مولود مرد. پس از مدتی دو گوسفند فرستاد برای عقیقه پسری که فرمود مولای تو است ورفتم خدمت حضرت وفرمایشی نکرد.
غرض، موتی که حضرت فرموده بود راجع به پسر اول بوده است، واما سایر اخبار منقوله، پس صراحت دارد در غیبت آن حضرت می نویسد.
دلیل هفتم: محمد بن الحسن رسما در مجالس حاضر نشد(۲۱۴) تا آن که می نویسد: محمد بن علی شلمغانی قبول نکرد نیابت حسین بن روح را وبر ضدّ حسین بن روح قیام کرد وگفت جنگ من با او سر جیفه مردار است واین شعر را در آن زمان انشاد نمود در اصول کافی ص ١۴٩ ذکر شده:

یا طالبا من بیت هاشمی * * * وجاحدا من بیت کسروی
قد غاب فی نسبة أعجمی * * * فی الفارسی الحسب الرّضی
کما التوی فی العرب من لوی. انتهی(۲۱۵).

جواب: امّا عدم حضور در مجالس، همان غیبتی است که آباء کرامش خبر داده بودند به وقوع آن.
راجع به شلمغانی آنچه را که نوشته است، جعل است وافتراء، زیرا که اولا تاریخ می گوید شلمغانی، حسین بن روح را از مقام نیابت تعالی داد وگفت: روح امیر المؤمنین در او حلول کرده است وچون من سر مکتوم را نزد اغیار فاش کرده ام حسین بن روح بر ضدّ من قیام نمود. حسین بن روح بر ضدّ شلمغانی قیام نمود به واسطه کفر او.
تاریخ حال شلمغانی در خاتمه ذکر می شود إن شاء الله.
ثانیا گوینده شعر، شلمغانی نیست؛ بلکه تابع او است. به علاوه شعر مربوط نیست به مقصد نعیم؛ ولی در این ضمن جعل نعیم اقرار می نماید صریحا که علی محمد از اولاد گبر ومجوس است واز اولاد پیغمبر نیست.
ثالثا این شعر در کافی نیست اصلا وابدا. معارف خواهان ملاحظه نمایند.
می نویسد: دلیل هشتم [در تزلزل وجود محمد بن حسن (علیه السلام)](۲۱۶)
متفرّق شدن شیعیان است بعد از وفات حضرت عسگری وهرگاه امام در حیز وجود بود البته باید ظاهر شود ورفع اختلاف فرماید: «فی الکافی قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم): إذا ظهرت البدعة فی أمّتی فلیظهر العالم علمه، فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله(۲۱۷). (انتهی)»
جواب: اولا باید توضیح داده شود که مقصود از شیعیان کیانند؟ اگر مقصود، خاصان اصحاب حضرت عسگری است، تفرق آنها جعل است وافتراء؛ زیرا که تماما متفق شدند بر امامت حضرت حجت وروایت فرمودند رؤیت حضرت حجت ودلائل امامت آن حضرت را. کتب مبسوطه ملاحظه شود.
نسیم خادم، کازر خادم، احمد بن اسحاق، معاویة بن حکیم، ابی ایوب، عثمان بن سعید، محمد بن عثمان، حسین بن روح، علی بن محمد وچهل نفر از خاصان اصحاب وجماعت بسیاری از خاصان روایت فرمودند مسأله رؤیت وصدور توقیعات را. اگر مقصود، تفرق مردمان است یعنی عباسیان وکسانی که مرتد شدند وکفر باطنی خود را ظاهر نمودند بر مسلمانان، این نحو از اختلافات وتفرّق، از ابتداء خلق عالم در جریان بوده است. بعد از رحلت پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) مردم مختلف شدند. هم چنین در جمیع ائمه این اختلاف بوده است. بالخصوص در حضرت حجت که آباء کرامش خبر داده بودند به این که خفاء ولادت، وغیبت آن حضرت سبب اختلاف مردم خواهد شد واقوال اربعه در مردم خواهد ظاهر گشت. چنانچه در حضرت عیسی (علیه السلام) مردم مختلف گشتند. اخبار متقدمه در فصل دوم ملاحظه شود.
ثانیا می نویسد: در موقع اختلاف باید ظاهر شود(۲۱۸). توضیح دهید که اگر مقصود ظهور علم عالم وتعلیمات او است. چنانچه در حدیث شریف کافی است. پس در جمیع مدت غیبت صغری تعلیمات حضرت حجت نسبت به خاصان شیعیان در جریان بود، چنانچه گذشت در فصل پنجم. واگر مقصود، ظهور شخص امام است، پس مؤثر در رفع اختلاف اغیار نیست چنانچه مؤثر نشد ظهور آباء کرامش.
معجز احمد که مه را می شکافت در دل بوجهل ملعون ره نیافت
فراز چهارم در جواب سئوال لزوم حجت در زمین می نویسد: ما نیز به همین عقیده بوده وهستیم. لازم است معنی حجت را توضیح دهیم که به کلمه خدا، پیغمبر منصوص وبه کلمه پیغمبر، علی منصوص می شود وبه کلمه علی، حسن وبه کلمه حسن، حسین. وهم چنین به کلمه امام علی النّقی، حسن عسکری وبه کلمه حسن عسکری، محمد وبه کلمه محمّد روات احادیث، حجة عامه وحجة الاسلام می شوند. حجت اول را موعوده ومنصوبه وحجت ثانیه را منصوصه وخاصة، وثالثه را موصونه وعامة خوانند تا این که می گوید: پس پیغمبران نائب خدا، وائمه، نائب رسول الله، وعلما حقیقی نائب امامند. ونائب، حکم منوب عنه دارد «ومن ینصب عن الحجّة فهو الحجّة انتهی.»
جواب: اولا ایشان حجة الامام ثابت کردند نه حجة الله. فرق بین این دو عنوان نظیر فرق بین زمین وآسمان است. لازم است معنی حجت را توضیح دهیم. لذا عرض می کنم: حجّت هرشیء عبارت است از سبب شناسایی آن شیء.
پس سبب عرفان هرشیء حجّت آن شیء خواهد بود. چون پیغمبر وامامان سبب عرفان صفات خداوند متعال هستند که مردم به خدای نادیده ایمان می آورند، حجت الله می شوند که سبب عرفان خدا هستند وکلمه که از حضرت حجت صادر گردید همان توقیعی است که در زمان نائب چهارم حضرت حجت یعنی شیخ ابو الحسن سمیری در سنه ٣٢٩ صادر شد فرمودند:
«وأمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة أحادیثنا فإنّهم حجّتی علیکم وأنا حجّة الله»(۲۱۹).
صریح توقیع مبارک این که روات احادیث، حجّت من هستند ومن خودم حجت خدا هستم. یعنی آن امامی که سبب عرفان خداست وعلت بقاء کون ومکان است خود من (حجت ابن الحسن) هستم وروات احادیث، سبب عرفان من هستند؛ زیرا که روایت می کنند دلائل امامت مرا وسبب عرفان نادیده هستند.
به عبارت واضح از زمان فوت حضرت عسکری تا زمان صدور توقیع، تقریبا هفتاد سال می شود وحضرت حجت بیان دلایل امامت خود را می فرمود به صدور توقیعات تا این که امر آن حضرت منتشر گشت بین شیعیان در این زمان می فرماید که حجت امامت من همان روایات علما است. چنانچه در این مختصر صد حدیث ذکر گردید در صورتی که عشری از معشار روایات وارده در آن حضرت است. پس معلوم گردید که علماء سبب عرفان حضرت حجّت وحجة الامام هستند وأنا حجة الله، پس خود آن حضرت است.
ثانیا اثبات کلمه «روات احادیثنا» برای محمد بن الحسن بعد از گذشتن هفتاد سال از فوت حضرت عسکری مناقض است با آنچه را قبلا نوشته بود؛ زیرا که قبلا ایشان متزلزل بودند در وجود محمد بن الحسن گاهی به واسطه تزلزل در مادر حضرت، وزمان تولد او، واسم قابله او، وگاهی به واسطه اخبار به وفات او در زمان حضرت عسکری، وگاهی به واسطه اختلاف مردم در آن حضرت.
ایشان وجود حجت ابن الحسن را بعد از پدر خود منکر بودند. حال چگونه اثبات کلمه «روات احادیثنا» می نماید برای آن حضرت؟ دروغگو کم حافظه می شود. در آخر کار پس از یافتن وجوه برای انکار رجوع می نماید به اقرار. پس معلوم گشت که علاوه بر تناقض گویی، رجوع کردند به اقرار اوّلی خود وپس گرفته اند انکاری را که بین اقرار اول وانکار آخر یافته بودند.
ثالثا: اگر روات احادیث، حجت الهیه هستند، پس چرا کلمات آنها را در موضوع رؤیت حضرت حجت (علیه السلام) وصدور معجزات از آن حضرت حجت نمی دانند. ومی نویسد در مدت غیبت صغری اثبات وجود امام اخذ حقوق بوده است وبس. چرا کلمات آنها را در موضوع شلمغانی حجت نمی داند؟
اگر می گوید نعوذ بالله علما هزار سال قبل تا زمان علی محمد از قبیل شیخ کلینی، شیخ طوسی، شیخ طبرسی، شیخ مجلسی دارای حجت موصوفه نبوده اند، پس علمایی که ایشان در نظر دارند کیانند. فرضا به قول ایشان از زمان علی محمد به بعد علماء سوء شدند، چون دعوی فاسد او را بدون دلیل قبول نکردند ولی بر علماء قبل چه اشکالی دارند.

خاتمه

در ذکر احوال اشخاصی که مدعی بابیت شدند یعنی ابتداء، مدعی شدند مقام نیابت ووکالت از طرف حضرت حجت را، وتوقیع از طرف حضرت حجت صادر گردید بر لعن آنها ودر آخر کار گفتند چون ما سرّ الهی را فاش کردیم مستحق لعن شدیم وآن سرّ الهی عبارت است از حلول روح پیغمبر وائمه در اجسام وکلاء خاص حضرت حجّت وحلول روح خدا در شخص مدعی بابیت، وکفر وزندقه در آنان ظاهر گردید واظهارات آنها به گوش سلاطین عباسیان رسیده وآنها را به قتل رسانیدند، پس از ثبوت کفر وارتداد آنها واجمال حال آن اشخاص در کتب غیبت شیخ طوسی ص ٢۵٨ تا ص ٢٧١ مذکور است.
هم چنین بحار از ص ١٠٢ تا ص ١٠۶ در ذکر اشخاصی است که ادعا نمودند بابیت را کذبا وافتراء علی الله. اول شخص مدعی بابیت، «محمد بن نصیر نمیری»(۲۲۰) است «وکان یقول بالحلول والتّناسخ، وبإباحة نکاح المحارم، وتحلیل وطی الرّجل وأنّ ذلک من المفعول تواضع وتذلّل، ومن الفاعل، إحدی الشّهوات والطّیبات، وإنّ الله لا یحرّم شیئا اصلا(۲۲۱)! وطائفه معروفه به نصیریه»(۲۲۲) تابعین وپیروان او هستند.
از جمله کسانی که مدعی بابیت شدند «شلمغانی» است برای تنبیه غافلین اکتفا می نمائیم به ذکر مختصری از احوال محمد ابن ابی العزاقر الشلمغانی. مطابق آنچه شیخ طوسی وشیخ مجلسی مرقوم داشتند که در بنی بسطام(۲۲۳) مدعی بابیت شد وگفت: «من از طرف حسین بن روح نائب سوم حضرت حجت (علیه السلام) وکالت دارم.» بنی بسطام این دعوی را از او پذیرفتند. تا آن که بین آنها قرب ومنزلتی پیدا کرد. پس از آن گفت که بعضی از اسرار است که فقط اخیار بر او مطلع می گردند واغیار از آن اسرار نصیب ندارند. باید آن اسرار را از اغیار پنهان داشت. از جمله اسرار این که روح پیغمبر حلول کرده بود در جسم محمد بن عثمان واو سرّا پیغمبر بود؛ ولی جهارا مدّعی نیابت از حضرت حجت شد، وروح امیر المؤمنین (علیه السلام) حلول کرد در جسم حسین بن روح، وروح فاطمه زهرا حلول کرد در جسم ام کلثوم دختر محمد بن عثمان، وروح خدا حلول کرده است در من یعنی شلمغانی وچون آنها اهل ظاهر هستند، مطلب را فاش نکردند؛ ولی من اهل سرّ وباطن هستم ومطلب را فاش می کنم. پس گفت: الحق واحد وانما تخلف قمیصه فیوم یکون فی ابیض ویوم یکون فی احمر ویوم یکون فی ازرق. یعنی حق یکی است وحلول حق هرروزی در شخصی موجب تعدد نخواهد شد؛ زیرا که جسم وبدن انسان نسبت به روح به منزله جامه وپیراهن است نسبت به بدن وچنانچه به اختلاف الوان جامه ها، جسم وبدن مختلف نمی شود، هم چنین به اختلاف اجسام، روح مختلف نخواهد شد.

شاخ گل هرجا که می روید گل است * * * خمّ مل هرجا که می جوشد مل است

این خزعبلات وقزعملات وکفر وزندقه شلمغانی(۲۲۴) بین شیعیان وسنیان وجمیع مسلمانان منتشر گشت، واز حضرت حجت توقیع صادر گردید بر لعن شلمغانی وبه امر راضی بالله عباسی در منزله ابن مقله(۲۲۵).
مجلسی از علماء وقضات تشکیل شد وآن ملعون را حاضر نمودند.
پس از ثبوت کفر وزندقه وارتداد، او را به قتل رسانیدند(۲۲۶).
از جمله خزعبلات او تأویل لعن است که گفت: لعن حضرت حجت بر من دلیل است بر جاه ومنزلت من نزد آن حضرت؛ زیرا که لعن، ظاهرا به معنی دوری از رحمت خداست، ولی سرّا وباطنا به معنی دوری از جهنّم است. شما علماء ظاهر درک نکردید تأویلات حمامات ازلیه را نیز آیات قرآنیه راجعه به ابلیس(۲۲۷) را تأویل نمود وگفت: علماء ظاهرا ابلیس را ملعون می دانند، ولی او قائم به امر الله است سرّا وباطنا(۲۲۸).
در موقعی که حسین بن روح(۲۲۹) بر ضد او قیام نمود، گفت که این مذهب من گفتار او است، ولی از من عهد گرفته بود بر کتمان سرّ؛ زیرا که حلول حق در اجسام سرّی است که متحمل نمی شود او را مگر مؤمن موحّد، چون من این امر عظیم را فاش کردم، بر اغیار رانده درگاه حسین بن روح شدم(۲۳۰).
به واسطه این تأویلات، تابعین او از عقیده او منصرف نشدند. تا آن که کفر وارتداد وتسویلات او معلوم وظاهر گشت.
از جمله عقاید شلمغانی این بود که: ضدّ حق را خدا خلق نمود تا فضیلت حق معلوم گردد. مثلا ابلیس خلق شد برای دلالت بر آدم. عمر خلق شد برای دلالت بر علی وهم چنین در هرحق وباطلی وضدّ حق چون دلیل است بر حق افضل است از حق سرّا وباطنا، پس ابلیس افضل یعنی ای کسی که لعن می کنی کار بد وغضب خلافت وفدک را از پسر عدّی (که عمر باشد) این کار بد بود نزد ولی ظاهر که علی باشد، ولی سرّا وباطنا عمر افضل است؛ زیرا که سبب شد برای فضیلت علی، بعد می گوید.
یا لا عنا للضّدّ من عدی ما الضّدّ إلاّ ظاهر الولی
یعنی ای کسی که لعن می کنی کار بد وغصب خلافت وفدک را پسر عدّی که عمر باشد، این کار بد بود نزد ولی ظاهر که علی باشد؛ ولی سرّا وباطنا عمر افضل است، زیرا که سبب شد از برای فضیلت علی، بعد می گوید:
لأنّه فرد بلا کیفی متحد بکلّ أوحدی مخالط النّوری والظّالمّی(۲۳۱)
یعنی خدا کیفیت ندارد وبا هرواحدی متحد می شود گاهی در نوری در صاحب نور مخلوط وحلول می کند ظاهرا وگاهی در صاحب ظلمت حلول می کند باطنا وسرّا.
در تاریخ کامل ابن اثیر، جلد هشتم، ص ١١٢ و١١١ مذهب شلمغانی وعقائد او وتابعین او را مشروحا می نویسد. از جمله می گوید:
«شلمغان قریة بنواحی واسط وقد أحدث مذهبا غالیا فی التّشیع والتّناسخ، وحلول الألوهیة فیه(۲۳۲) تا آن که می گوید: وکان من مذهبه إنّه إله الالهة الأوّل القدیم الظّاهر وکان یقول: إنّ الله [سبحانه وتعالی] یحلّ فی کلّ شیء علی قدر ما یحتمل وأنّه حلّ فی آدم وفی إبلیسه وفی علی بن أبی طالب وإبلیسه وأنّ أبا العزاقر ربّ الأرباب لا ربوبیة بعده وأنّه خلق الضّدّ لیدلّ علی المضدود، والذّلیل علی الحقّ أفضل من الحقّ(۲۳۳).
تا آنکه می گوید: ویقولون إنّ الملائکة کلّ من ملک نفسه، وعرف الحقّ، وأنّ الجنّة معرفتهم وانتحال مذهبهم، والنّار الجهل بهم، والعدول عن مذهبهم.
ویقول: إنّ الحکمة الان أن یمتحن النّاس بإباحة فروج نسائهم، ولا بدّ للفاضل منهم أن ینکح المغضول لیولج النّور فیه، ومن امتنع من ذلک قلّب فی الدّور الّذی بعد هذا العالم امرأة إذ کان مذهبهم التّناسخ(۲۳۴)، وهذه المقالة هی مقالة النّصیریة».
از ترجمه کردن تاریخ عربی به فارسی معذورم؛ زیرا که قلم سر به زیر است از خجلت وشرمساری وانگشتان مرتعش است از بیم وترس غضب الهی.
علاوه بر آن که ترجمه کردن سودبخش نیست، زیرا که بهائیان خود را مبرّا ومنزه می دانند از این گونه عقاید واز این افعال قبیح که تلفظ کردن یا نوشتن او شرم آور است تا چه برسد به فعلیت، ولی اتفاقا دم خروس از آستین نمایان است.
ایقان در مقام بیان وحدت حق وبیان بهشت وجهنم تصریح دارد به عقیده شلمغان. ابو الفضل گلپایگانی در کتاب فرائد هم متابعت کرده است.
ایقان را تعبیر را تغییر داده است. بنده در قلم خود فاش نمی کنم اسرار را وبیان نمی کنم امر پنهان را؛ زیرا که هتک عرض وناموس را مخالفت می دانم با وجدان وفقط قصد من ذکر تاریخ احوال شلمغانی است که در زمان نائب سوم حضرت حجّت مدعی بابیت شد ودر زمان سلطنت ابو العباس محمد بن المفید والملقب بالرّاضی بالله کفر وزندقه او ظاهر گردیده بر جمیع طوائف مسلمین ودر خانه ابن مقله وزیر راضی در مجمع علماء ملت اسلام برحسب استنطاق کفر وارتداد او مسلم گردید. پس او را به دار زده وبدن او را سوزانیدند خاکستر او را به شط ریختند در سنه سیصد وبیست ودو.

فهرست منابع تحقیق

قرآن مجید
١ - اثبات الوصیة، علی بن حسین بن علی مسعودی، (م ٣۴۶ ه‍)
٢ - اثبات الهداة، محمد بن حسن حر عاملی، (م:١١٠۴ ه‍)
٣ - الاحتجاج، احمد بن علی بن ابو طالب طبرسی، (م:۵٨٨ ه‍)
۴ - الاختصاص، منسوب به شیخ مفید، (م:۴١٣ ه‍)
۵ - اعلام الوری، فضل بن حسن طبرسی، (م:۵۴٨ ه‍)
۶ - انیس الاعلام فی نصرة الاسلام، محمد صادق فخر الاسلام (م: قبل از ١٣٣٠)، تنظیم وپاورقی سید عبد الرحیم خلخالی
٧ - ایقان، حسین علی نوری (بهاء الله)، مؤسسه ملی مطبوعاتی بهائی آلمان، هوفمایم، آلمان
٨ - بحار الانوار، محمد باقر مجلسی (م:١١١١ ه‍)
٩ - البرهان فی اخبار صاحب الزمان (علیه السلام)، علاء الدین بن حسام الدین معروف متقی هندی (م:٩٧۵ ه‍)
١٠ - بشارة الاسلام، سید مصطفی آل سید حیدر کاظمی، (م:١٣٣۶ ه‍)
١١ - تأویل الآیات، شرف الدین علی حسینی نجفی، (قرن ١٠)
١٢ - تبصرة الولی، سید هاشم بحرانی، (٣؛١١٠٧؛١١٠٩)
١٣ - تتمة المنتهی، عباس قمی (تحقیق وتعلیق ناصر باقری بیدهندی)
۱۴ - تحفة الاحباب، عباس قمی، (م:١٣۵٩ ه‍)
۱۵ - تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، (متوفای بعد از ٣٠٧ ه‍)
۱۶ - تفسیر قرآن العظیم، اسماعیل بن عمر دمشقی: ابن کثیر دمشقی (٧٧۴ ه‍)
١٧ - تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود بن عیاشی سلمی سمرقندی، (م ح: ٣٢٠ ه‍)
١٨ - تفسیر الصافی، محسن فیض کاشانی (م:١٠٩١ ه‍ ق)
١٩ - تفسیر الکشاف، جار الله محمود زمخشری خوارزمی، (م:۵٢٨ ه‍)
٢٠ - تفسیر ونقد وتحلیل مثنوی، محمد تقی جعفری
٢١ - تنقیح المقال فی احوال الرجال، عبد الله مامقانی، (م:١٣۵١ ه‍)
٢٢ - تهذیب الاحکام، محمد بن حسن طوسی (م:۴۶٠ ه‍)
٢٣ - تهذیب الاسماء واللغات، یحیی بن شرف نووی (م:۶٧۶ ه‍ ق)
۲۴ - التوحید، شیخ صدوق (م:٣٨١ ه‍)
۲۵ - جنات الخلود، محمد رضا امامی مدرس خاتون آبادی (از دانشمندان قرن ١٢ ه‍)
۲۶ - حدیث آفتاب، حافظ ابو نعیم اصفهانی، (م:۴٣٠)، ترجمه وتحقیق ناصر باقری بیدهندی، (متولد ١٣٣٧)
٢٧ - الحاوی للفتاوی، عبد الرحمن سیوطی، (م:٩١١ ه‍)
٢٨ - حلیة الابرار، سید هاشم بحرانی، (م:١١٠٧ یا ١١٠٩)
٢٩ - الخصال، شیخ صدوق، (م:٣٨١ ه‍)
٣٠ - الخرائج والجرائح، سعید بن هبة الله معروف به قطب الدین راوندی (م: ۵٧٣ ه‍)
٣١ - دلائل الامامة، محمد بن جریر طبری (از دانشمندان قرن چهاردهم ه‍ ق)
٣٢ - الذریعة، شیخ آقا بزرگ تهرانی: محمد محسن بن محمد رضا، (م:١٣٨٩ ه‍)
٣٣ - ربیع الابرار، محمود بن عمر زمخشری، (م:۵٣٨ ه‍ ق)
۳۴ - رجال النجاشی، احمد بن علی نجاشی، (م:۴۵٠ ه‍)
۳۵ - روضة الواعظین، شهید محمد بن فتال نیشابوری، (م:۵٠٨)
۳۶ - زاد المسیر، ابن جوزی
٣٧ - شرعة التسمیة، سید محمد باقر مشهور به داماد، (م:١٠۴١ ه‍) اعداد، رضا استادی
٣٨ - الصراط المستقیم، علی بن یونس عاملی نباطی بیاضی، (م:٨٧٧)
٣٩ - العدد القویة، علی بن یوسف بن مطهر حلی، تحقیق سید مهدی رجائی
۴۰ - عقد الدرر فی اخبار المنتظر، یوسف بن یحیی مقدسی شامی (بعد از ۶۵٨ ه‍ ق)
۴۱ - علل الشرایع، محمد بن علی بن حسین بن بابویه، (م:٣٨١ ه‍ ق)
۴۲ - عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، محمد بن علی بن حسین بن بابویه، (م:٣٨١ ه‍ ق)
۴۳ - غایة المرام، سید هاشم بحرانی، (م:١١٠٧ یا ١١٠٩)
۴۴ - الغیبة، محمد بن ابراهیم بن جعفر کاتب معروف به ابن ابی زینب (م: ٣۵٠ ه‍ ق)
۴۵ - فرائد السمطین، ابراهیم بن محمد حموئی، (م:٧٣٢ ه‍)
۴۶ - فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور
۴۷ - قصص الانبیاء، ثعلبی.
۴۸ - قصص الانبیاء، سید نعمت الله جزایری
۴۹ - الکافی، محمد بن یعقوب کلینی (م:٣٢٩ ه‍)
۵۰ - الکامل فی التاریخ، علی بن ابی المکرم، ابن اثیر، (م:۶٣٠ ه‍)
۵۱ - کتاب الغیبة، محمد بن حسن طوسی، (م:۴۶٠)
۵۲ - کتابنامه حضرت مهدی (علیه السلام)، علی اکبر مهدی پور، (معاصر)
۵۳ - کشف الغمة، علی بن عیسی اربلی، (متوفای بعد از ۶٨٧ ه‍)
۵۴ - کفایة الاثر، علی بن محمد خزاز قمی، (قرن چهارم)
۵۵ - کمال الدین، محمد بن علی بن بابویة قمی، (م:٣٨١ ه‍)
۵۶ - کنز الفوائد، محمد بن علی بن عثمان کراجکی طرابلسی، (م:۴۴٩ ه‍)
۵۷ - مجمع البحرین، فخر الدین طریحی، (م:١٠٨۵ ه‍)
۵۸ - المحّجة، سید هاشم بحرانی، (م:١١٠٧ ه‍ یا ١١٠٩ ه‍)
۵۹ - مختصر اثبات الرجعة، فضل بن شاذان نیشابوری، (م:٢۶٠ ه‍)
۶۰ - مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی، (م:١١٠٧ ه‍ یا ١١٠٩ ه‍)
۶۱ - مرآة العقول، محمد باقر مجلسی، (م:١١١١)
۶۲ - المستجاد، یوسف بن علی بن مطهر حلی
۶۳ - معادن الحکمة، محمد بن محسن کاشانی.
۶۴ - مقتضب الاثر، احمد بن محمد عبید الله بن عیاشی جوهری، (م:۴٠١ ه‍)
۶۵ - معجم احادیث الامام المهدی (عجّل الله فرجه)، هیئت علمی معارف اسلامی، قم
۶۶ - منتخب الانوار المضیئة، سید علی بن عبد الکریم نجفی، (زنده در ٨٠٣ ه‍)
۶۷ - النهایة فی غریب الحدیث والأثر، مبارک بن محمد جزری، ابن اثیر، (م: ۶٠۶ ه‍)
۶۸ - نور الثقلین، عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، (م:١١١٢ ه‍)
۶۹ - الوافی، محمد بن مرتضی: محسن فیض کاشانی، (م:١٠٩١ ه‍)
٧٠ - وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، (م:١١٠۴ ه‍)
٧١ - ینابیع المعاجز،
٧٢ - ینابیع المودة، سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، (م:١٢٩۴ ه‍)

پاورقی:

-----------------

(۱) سوره قصص/آیه  ۵.
(۲) بحار، ج  ۵١.
(۳) بحار الانوار، ج  ٢٧ ، باب  ٧.
(۴) کمال الدین  ٢  ص  ۴٠٩؛ شرح مقاصد تفتازانی، ج  ۵ ، ص  ٢٣٩؛ شرح عقائد نسفی، ١٨١؛ احقاق الحق، ج  ١٣ ، ص  ٨۵  و ٨۶  وج  ٢٩ ، ص  ٨٨  و٩٠؛ بحار الانوار، ج  ٢٣ ، ص  ٣٣١. وعلامه مجلسی فرموده: مراد از مردن جاهلیت، مردن در حالتی است که مردم عصر جاهلیت مرده اند وآن موت بر کفر است.
(۵) کمال الدین مورد استفاده نویسندگان محترم، نسخه مطبوعه در سنه  ١٣٠١  بوده که مرحوم حاج علی نقی به طبع رسانیده است. وما در پاورقی ها به چاپ جدید آدرس داده ایم. نویسندگان، تحت عنوان «تنبیه» نوشته اند: جامع ترین کتب مؤلفه در جمع اخبار قائم موعود که به نظر حقیر رسیده همانا کتاب «کمال الدین» است که شیخ صدوق: محمد بن بابویه - که در نزدیکی طهران مدفون است، تألیف فرموده است او را در سنه  ٣٧٠  تقریبا، در خصوص قائم موعود (عجّل الله فرجه) با ترتیب مبوّب مثلا می فرماید: باب نص الله القائم وانّه الثانی عشر من الائمة. یا آن که می فرماید: باب ما روی عن النبی (صلّی الله علیه وآله) فی النص علی القائم وانه الثانی عشر من الائمة وهمچنین تا آخر معصومین. واز خصوصیات این کتاب مستطاب این که به امر حضرت حجة (عجّل الله فرجه) تألیف شده است وچون منظور نظر حضرت حجة بن الحسن العسکری است کامل ترین کتب واقع گردیده است. وقضیه امر حضرت را به تألیف در اول کتاب خود ذکر فرموده است.
(۶) نویسنده کتاب در باره مؤلف اعلام الوری می نویسد: تألیف شیخ طبرسی صاحب تفسیر که در سنه  ۵۰۰ تقریبا تألیف فرموده است.
(۷) کمال الدین، ج  ١ ، ص  ٢۵٨؛ اعلام الوری، ج  ٢ ، ص  ١٨٣  -  ١٨۴.
(۸) کمال الدین، ج  ١ ، ص  ٢۶٩.
(۹) کمال الدین، ج  ١ ، ص  ٢٨٢.
(۱۰) کمال الدین، ج  ١ ، ص  ٢۵٢.
(۱۱) کتاب الغیبة (طوسی)، ١۴٢؛ البحار، ٣۶ ، ص  ٢۶ ، ج  ٨٠؛ العوالم، ١۵ ، جزء  ٣ ، ص  ٢۴٢ ، ح  ٢٣٨؛ اثبات الهداة، ۵۴٨ ، ح  ٣٧٣.
(۱۲) در کمال الدین: «حتّی یعلن» آمده است.
(۱۳) در کمال الدین: «علی توحیدی».
(۱۴) کمال الدین، ج  ١ ، ص  ٢۵۴  -  ٢۵۴.
(۱۵) سوره انفال، آیه  ١٢.
(۱۶) سوره آل عمران، آیه  ١٢۵.
(۱۷) کمال الدین، ج  ١ ، ص  ٢۵۴  -  ٢۵۶.
(۱۸) از اعلام الوری، ج  ٢ ، ص  ٧١٩  اضافه شد.
(۱۹) کمال الدین، ج ١، ص ٢۶۴/١١؛ عیون اخبار الرضا (علیه السلام)،١، ص ۶/٢٩، طبق نقل اعلام الوری، ٢، ١٨۵ تا ١٩٠.
(۲۰) سوره نساء، آیه ۵٩.
(۲۱) اعلام الوری، ج ٢، ص ١٨١ - ١٨٢؛ کمال الدین،١، ص ٢۵٣/٣.
(۲۲) کمال الدین، ج ١، ص ٢۵۶ - ٢۵٧.
(۲۳) کمال الدین، ج ١، ص ٢۵٧/٢؛ کفایة الاثر،١٠؛ اعلام الوری،٢، ص ١٨٢.
(۲۴) کمال الدین،١، ص ٢۶٢.
(۲۵) کمال الدین،١، ص ٢۶١.
(۲۶) کمال الدین،١، ص ٢٨٠.
(۲۷) در غیبت نعمانی، ص ٧٠: اوصیائی.
(۲۸) در غیبت نعمانی: من ولد.
(۲۹) کتاب الغیبة نعمانی، ص ۶٩ - ٧٠.
(۳۰) کمال الدین، ج ١، ص ٢۵٩.
(۳۱) المهتدون خ ل.
(۳۲) کتاب الغیبة (از نعمانی)، ص ٩٢ - ٩٣؛ اثبات الهداة،١، ص ۵۴٧، ح ٣٧١، وص ۶٢٣، ح ۶٧۶؛ بحار الانوار،٣۶، ص ٢۵٩، ح ٧٨. وص ٢٨١، ج ١٠١.
(۳۳) کتاب الغیبة نعمانی، ص ٩۴ - ٩٣؛ بحار الانوار،٣۶، ص ٢٨٠، ح ١٠٠؛ عوالم العلوم،٣/١۵/٣۵، ح ١، وص ٢۴، ح ٨.
(۳۴) کتاب الغیبة نعمانی، ص ۶٧.
(۳۵) بحار مورد استفاده نویسندگان کتاب، نسخه مطبوعه در سنه ١٣٣٢ بود، که آقا محمد مهدی خونساری به طبع رسانیده است. جلد سیزدهم. وما از چاپ جدید آدرس داده ایم.
(۳۶) کمال الدین،٢۵٧/٢؛ کفایه الاثر،١٠؛ اعلام الوری،٢، ص ١٨٢ - ١٨٣؛ الزام الناصب،١، ص ٢٠٠ - ٢٠١.
(۳۷) البحار،۵٢، ص ٣٨٠.
(۳۸) اعلام الوری،٢، ص ١٨۴ - ١٨۵؛ کمال الدین،٢۵٩/۵؛ الزام الناصب،١، ص ٢٠٨.
(۳۹) کمال الدین،٣١٣/١؛ عیون اخبار الرضا (علیه السلام)،١/۶۵/٣۵؛ علل الشرایع، ٩۶/۶: تفسیر القمی،٢، ص ۴۴؛ اثبات الوصیة،١٣۶؛ الغیبة (نعمانی)،۵٨/٢؛ الاحتجاج،٢۶۶؛ دلایل الامامة،۶٩(طبق نقل پانوشت اعلام الوری).
(۴۰) کذا فی النسخ.
(۴۱) کتاب الغیبه (النعمانی)٧۴ - ٧۵؛ کتاب سلیم بن قیس،١۵٢؛ اثبات الهداة ١، /١٧٩/ح ۵٩ وص ٢٠۴، ح ١٣٢؛ الفضائل،١۴٢ - ١۴۵(از شاذان)؛ بحار الانوار،١۵، ص ٢٣۶، ح ۵٧ وج ١۶ ص ٨۴، ح ١.
(۴۲) کمال الدین، ج ١، ص ٢۴٠، ج ۶۴.
(۴۳) کمال الدین،٢، ص ٢٨٨ - ٢٨٩ ح ١؛ اعلام الوری،٢، ص ٢٨٨؛ کتاب الغیبة (نعمانی)،۶/۶١؛ کفایة الأثر،٢١٩؛ اثبات الهداة،٣، ص ۴١٢، ح ١٠٨؛ بحار الانوار،۵١، ص ١١٧، ح ١٨ به نقل از غیبة طوسی وکمال الدین؛ بشارة الاسلام، ص ٣٧؛ الکافی،١، ص ٣٣٨؛ الهدایة الکبری،٨٨؛ اثبات الوصیة، ٢٢۵/٢٢٩؛ دلائل الامامة،٢٨٩؛ الاختصاص،٢٠٩.
(۴۴) نک: کافی، ج ١، ص ٣۶٨؛ کتاب الغیبة (نعمانی)، ص ١٩۶/١٩٨.
(۴۵) سوره یس، آیه ٨٢.
(۴۶) بحار الانوار، ج ۵١، ص ١١٠.
(۴۷) سوره مجادله، آیه ٢٢.
(۴۸) در متن ابن جعفر.
(۴۹) در نسخه ای از غیبت نعمانی: ألا أنّ. ودر نسخه دیگر مانند متن.
(۵۰) سوره بقره، آیه ١۵٧.
(۵۱) کمال الدین،١، ص ٣٠٨؛ عیون اخبار الرضا (علیه السلام)،١، ص ۴١؛ الکافی ١، ص ۴۴٢؛ الغیبه (طوسی)،١۴٣(به نقل از پاورقی اعلام الوری ١٧٧).
(۵۲) مجمع البحرین، ج ١، ص ٢٣۴.
(۵۳) کمال الدین،١/٣١٢، (ضمن حدیث ٣)؛ اعلام الوری،٢، ص ٧٨.
(۵۴) کمال الدین،٣١٢، (ذیل حدیث نهم)؛ اعلام الوری،٢، ص ١٧٩.
(۵۵) کمال الدین،٣١۵؛ اعلام الوری،٢، ص ٢٣٠.
(۵۶) سوره بقره، آیه ٢۵٩.
(۵۷) کمال الدین،٢/٣١٧؛ اعلام الوری،٢، ص ٢٢١.
(۵۸) یظهر به دین الحق علی الدین کلّه.
(۵۹) سوره یونس، آیه ۴٨؛ انبیاء،٣٨.
(۶۰) کمال الدین،١، ص ٣١٧؛ مقتضب الاثر، ص ٢٣، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج ١، ص ۶٨؛ نور الثقلین،٢، ص ٢١٢.
(۶۱) کتاب الغیبة (نعمانی)،٨۶، د ١٧؛ بحار الانوار،٢۴، ص ٢۴١، د ۴ وج ٣۶، ص ٣٩٣، د ٩ و۵١/١٣٩؛ عوالم العلوم،٣/١۵/٢۶٧/،٩.
(۶۲) کتاب الغیبه (نعمانی)،٩۴،٢۵؛ الخصال ۴١٩،١٢ وص ۴٨٠،۵٠؛ مناقب ابن شهر آشوب،١/٢٩۶؛ بحار الانوار،٣۶/٣٩٢،٣، وص ٣٩۵، ج ١٠.
(۶۳) کتاب الغیبه (نعمانی)، ص ٢٨٩۶؛ بحار الانوار،٣۶/٣٩۵، ج ١١؛ عوالم العلوم،٣/١۵/٢۶٨،١١.
(۶۴) الغیبة (نعمانی)،١٧٩ - ١٨٠؛ اثبات الوصیة، ص ٢٢٧؛ بحار الانوار، ج ۵١، ص ٣٨(به نقل از کتاب الغیبة نعمانی؛ کفایة الأثر، ص ٢٨٠.
(۶۵) کمال الدین،١، ص ٣٣٣.
(۶۶) کمال الدین،٢، ص ٣٣۴؛ اثبات الهداة،٣، ص ۴٧٠(به نقل از کمال الدین).
(۶۷) کتاب الغیبة (نعمانی)، ص ٩، د ٢١؛ بحار الانوار، ج ٣۶، ص ۴٠١؛ عوالم العلوم،٣/١۵/٢٧۵، ح ١٣ وج ٢١ ص ٣٣.
(۶۸) کمال الدین،١، ص ٢٣٠،٢٣٨. وص ٣٣٣، اعلام الوری ج ٢، ص ٢٣۴. کشف الغمه، ج ٣، ص ٣١٣ به نقل از اعلام الوری؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴۶٩، بحار الانوار، ج ۵١، ص ٣٢.
(۶۹) کمال الدین،٢، ص ٣۵٩؛ الکافی، ج ١، ص ٣٣١؛ الغیبة (نعمانی)، ص ١٠۴؛ علل الشرائع،١/٢۴۴؛ کفایة الاثر، ص ٢۶۴(با تفاوت اندک).
(۷۰) در بعضی منابع: بحبّنا.
(۷۱) کمال الدین،٢، ص ٣۶١؛ کفایة الاثر،٢۶۵؛ اعلام الوری،٢، ص ٢۴٠؛ البحار،۵١، ص ١۵١ به نقل از کمال الدین.
(۷۲) روضة الواعظین ٢٩١؛ بحار،۵٣، ص ٣٠٣.
(۷۳) کمال الدین،٢، ص ٣٧۶؛ اعلام الوری،٢، ص ٢۴١؛ کشف الغمه،٣، ص ٣١۴؛ الصراط المستقیم،٢، ص ١٢٩؛ اثبات الهداة،٣، ص ۴٧٨. حلیة الابرار، ٢،۵٨۴، بحار الانوار،۵٢، ص ٣٢٢.
(۷۴) کمال الدین،٢، ص ۴٨٠؛ عیون اخبار الرضا (علیه السلام)،١، ص ٢٧٣؛ علل الشرائع، ٢۴۵؛ اثبات الهداة،٣، ص ۴۵۶.
(۷۵) از قصیده تائیه دعبل است درباره آن نک: تعلیقات نقض، تعلیقه ١٠١(ج ٢، ص ٩٠٢ - ٩٢۴) بر این قصیده شروح فراوانی نوشته شده است.
(۷۶) کمال الدین،٢، ص ٣٧٢؛ البحار،۴٩، ص ٢٣٧، به نقل از عیون اخبار الرضا (علیه السلام)؛ عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج ٢، ص ٢۶۵ باب ۶۶، ح ٣۵؛ کفایة الاثر، ٢٧١؛ فرائد السمطین،٢، ص ٣٣٧.
(۷۷) کمال الدین،٣٧٧؛ کفایة الاثر،٢٨١؛ اعلام الوری،٢، ص ٢۴٢.
(۷۸) کمال الدین،٣٧٨/٣؛ کفایة الاثر،٢٨٣؛ اعلام الوری،٢، ص ٢۴٣.
(۷۹) حدیث عرض دین در منابع بسیاری آمده است نک: کمال الدین،٢، ص ٢٧٩٣٨٠ -؛ توحید صدوق، ص ٨١، ب ٢.
(۸۰) در منابع: بعد عین.
(۸۱) کمال الدین: ج ١، ص ٣٨۴؛ الخرائج،٣، ص ١٧۴؛ الصراط المستقیم، ج ٢، ص ٢٣١؛ اثبات الهداة، ج ١، ص ١١٣، وج ٣، ص ۴٧٩؛ ینابیع المعاجز،١٧۴؛ مدینة المعاجز،۵٩٨؛ بحار الانوار،۵٢، ص ٢٣.
(۸۲) کمال الدین،٢، ص ۴٠٨؛ کفایة الاثر،٢٩٠ - ٢٩١(با تفاوت اندک)؛ حلیة الابرار، ٢۶، ص ۵۵٢؛ بحار الانوار،۵۶، ص ١۶١.
(۸۳) کمال الدین،٢، ص ۴٠٩، ج ٨؛ کفایة الاثر،٢٩۵؛ روضة الواعظین،٢۵٧.
(۸۴) سوره عنکبوت، آیه ۶٩.
(۸۵) کمال الدین،۴٠٩، ج ٩؛ کفایة الاثر،٢٩۶.
(۸۶) کمال الدین، ص ٢٨۶؛ کفایة الاثر، ص ۶۶؛ العدد القویة، ص ٧٠.
(۸۷) کمال الدین،١، ص ٢٨۶؛ نور الثقلین، ج ٢، وص ۵٠۵؛ اثبات الهداة، ج ٢، ص ۴۶٠ - ۴۶؛ بحار الانوار، ج ۵١، ص ٧٢.
(۸۸) کمال الدین، ج ١، ص ٢٨٧ - ٢٨٨؛ اثبات الهداة،٣، ص ۴۶١؛ غایة المرام، ص ٢٩١؛ بحار الانوار، ج ۵١، ص ٧٣.
(۸۹) کمال الدین،١، ص ٢٨٧؛ اعلام الوری،٣٩٩، باب ٢، فصل ٢ به نقل از کمال الدین؛ فرائد السمطین،٢، ص ٣٣۵؛ بحار الانوار،۵١، ص ٧٢ از کمال الدین.
(۹۰) کمال الدین،٢٨٨؛ الفقیه،۴، ص ٣۶۵.
(۹۱) سوره بقره، آیه ٢.
(۹۲) بحار الانوار،٣۶، ص ٢٠۴؛ کفایة الاثر، ص ۵٧؛ المحجة، ص ١۴٩.
(۹۳) بحار الانوار،۵٢، ص ١۴۴، ج ٩٢، ص ١۵.
(۹۴) کمال الدین،۴١١.
(۹۵) الکافی، ج ١، ص ٣٣۵؛ مرآة العقول،۴، ص ٢۵.
(۹۶) کافی،١، ص ٣٣۵.
(۹۷) بحار الانوار، ج ۵١، ص ١٠٩ - ١١٠.
(۹۸) مقتضب الاثر،٣١؛ بحار الانوار، ج ۵١، ص ١١٠، از مقتضب الاثر؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۶٠٩.
(۹۹) در بحار الانوار: انا وابنائی.
(۱۰۰) بحار الانوار،۵١، ص ١١٢.
(۱۰۱) اعلام الوری، ج ٢، ص ٢۵٩؛ غیبة النعمانی،١٧٢/٧.
(۱۰۲) کمال الدین، ج ١، ص ٣٢٠ و٣١٩؛ مختصر اثبات الرجعة،٨؛ اثبات الهداة، ١، ص ۵١۴ ب ٩.
(۱۰۳) کمال الدین، ج ١، ص ٣٢٣ - ٣٢٢؛ بحار الانوار، ج ۵١، ص ١٣۵.
(۱۰۴) کمال الدین، ص ٣٢١؛ اعلام الوری،٢، ص ٢٣١.
(۱۰۵) کمال الدین، ص ٣٢٢ و۵٢۴.
(۱۰۶) سوره عنکبوت، آیه ١۴.
(۱۰۷) نیز نک: تفسیر کشاف،٣/٢٠٠؛ تفسیر قرآن العظیم از ابن کثیر،٣/۴١٨؛ زاد المسیر، از ابن جوزی،۶/٢۶١.
(۱۰۸) کمال الدین، ج ١، ص ٣٢٧.
(۱۰۹) سوره صافات، آیه ١۴۴.
(۱۱۰) سوره قصص، آیه ۵.
(۱۱۱) نساء، آیه ١۵٧.
(۱۱۲) سوره تکویر، آیه ١۵ - ١۶.
(۱۱۳) در کتاب الغیبة طوسی چاپ مؤسسه معارف اسلامی: یبدو کالشهاب الوقّاد.
(۱۱۴) کتاب الغیبة، ص ١۵٩؛ بحار،۵١، ص ۵١، ح ٣۶ از کتاب غیبة، کمال الدین، ٣٢۴، ح ١؛ الغیبة (نعمانی)١۵٠/٧، اثبات الهداة،٣، ص ۴۴۵، ح ٣٣؛ الکافی، ٣۴١، ح ٣۴، تأویل الآیات،٢، ص ٧۶٩، ح ١۶؛ البرهان،۴/۴٣٣؛ المحجة، ٢۴۴ - ٢۴۵؛ نور الثقلین،۵، ص ١٧۵(به نقل از پاورقی کتاب الغیبة).
(۱۱۵) القاموس المحیط، ج ٢، ص ٣٠٨.
(۱۱۶) سوره ملک، آیه ٣٠.
(۱۱۷) کمال الدین، ج ١، ص ٣٢۵، باب ٣٢، ح ٣؛ تفسیر صافی، ج ۵، ص ٢٠۶ به نقل از کمال الدین؛ تفسیر نور الثقلین، ج ۵، ص ٣٨٧، ح ۴١.
(۱۱۸) أن ینادیهم.
(۱۱۹) کمال الدین، ج ١، ص ٣٣٠ ب ٣٢ ح/١۵.
(۱۲۰) کافی، ج ١، ص ٣٣۶ - ٣٣۶، ح ١؛ کتاب الغیبة (نعمانی)، ص ١۶٩؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴۴٢.
(۱۲۱) درباره مثال یاد شده نک: المستقصی، ج ٢، ص ٨٢.
(۱۲۲) الکافی،١، ص ٣٣۶ - ٣٣٧؛ کمال الدین،١، ص ١۴۴، ح ١١؛ اثبات الهداة، ٣/۴۴٢ - ۴۴٣، ب ٣٢ ح ١٧.
(۱۲۳) کمال الدین،٢، ص ٣٣٩ و٣٣٧؛ الکافی،١، ص ٣٣٢؛ بحار،۵٢، ص ٩۴.
(۱۲۴) الکافی،١، ص ٣٣٣؛ کمال الدین،٢،۶۴۵ - ۶۴۶؛ بحار،۵٢، ص ١٢٧ - ١٢٨.
(۱۲۵) الکافی،١، ص ٣٣٧/۵ و٣٣٨ ح ٩؛ کنز الفوائد،١، ص ٣٧۴؛ کتاب الغیبة (نعمانی)،١۶۶، (با تفاوت).
(۱۲۶) سوره اسراء، آیه ١٣.
(۱۲۷) کتاب الغیبة (شیخ طوسی)،١۶٩، ح ١٢٩، بحار الانوار،۵١، ص ٢٠٨.
(۱۲۸) کمال الدین،٢، ص ٣۵٣ - ٣۵٧؛ کتاب الغیبة (شیخ طوسی) از ص ١۶٧ تا ١٧٣؛ بحار الانوار، ج ۵١،٢١٩؛ اثبات الهداة،٣، ص ۴٧۵، ح ١١٢.
(۱۲۹) از باب نمونه نک: ربیع الابرار، ج ١، ص ٣٩٧، قصص الانبیاء ثعلبی،١٩٨ و٢٣٠؛ تهذیب الاسماء واللغات،١، ص ١٧٧؛ البرهان علی صحة طول عمر الامام صاحب الزمان (علیه السلام) از کراجکی.
(۱۳۰) در صورتی که مضمون چند خبر یکی ولی قالب الفاظ آنها متفاوت باشد تواتر معنوی گفته می شود.
(۱۳۱) سوره کهف، آیه ۶۴.
(۱۳۲) نک: حیوة القلوب، ج ١، ص ٧٣۶ به بعد، قصص الانبیاء جزائری (ترجمه) ۴١٨ به بعد.
(۱۳۳) نامش محمد فرزند عبد الکریم، تخلص شعریش «نعیم» معروف به میرزا نعیم است، در باره اونک: احسن التقویم یا گلزار نعیم.
(۱۳۴) کمال الدین، ج ٢، ص ۶۵٢/١٢؛ منتخب الانوار المضیئة، ص ٣٨؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ٧٢٢. بحار الانوار،۵٢، ص ٢٨۵.
(۱۳۵) اغتیل او مات الخ.
(۱۳۶) کمال الدین،٢، ص ٣٧٠؛ الکافی،١،٣۴١/٢۵.
(۱۳۷) کمال الدین،٣٧٧؛ کفایة الاثر،٢٨١؛ اعلام الوری،٢، ص ٢۴٢.
(۱۳۸) سوره تکویر،١۵ - ١۶.
(۱۳۹) کمال الدین،٣٣٠؛ تفسیر صافی،۵، ص ٢٩٢؛ اثبات الهداة،٣، ص ۴۶٩.
(۱۴۰) القاموس المحیط،١، ص ٣٠۴. از عبارت یقوم که «یحیی» نفرموده معلوم می شود که از یموت معنی حقیقی مراد نیست وکذلک در صاحب الحمار فرموده: ثم بعثه، نفرموده: ثمّ أقام، پس مثل او هم نیست. «مؤلف»
(۱۴۱) المناقب، ج ١، ص ٢۵٢؛ بحار،٣۶، ص ٣٠١.
(۱۴۲) در متن انهم.
(۱۴۳) الغیبة (نعمانی)، ص ١٨٠، بحار الانوار،۵١، ص ١۵۵، ح ٧.
(۱۴۴) میرزا نعیم بهائی مقصود است.
(۱۴۵) اعلام الوری،٢، ص ٢٨٨؛ الإرشاد (مفید)،٢، ص ٣٨٣؛ المستجاد،۵۵٧؛ روضة الواعظین،٢۶۴؛ کشف الغمه، ج ٢، ص ٢۵۴ - ٢۵۵؛ إثبات الهداة، ج ٣، ص ۵٢٧؛ بحار الأنوار، ج ۵١، ص ٣٠ به نقل از ارشاد.
(۱۴۶) النهایة،٢، ص ١٠١؛ مجمع البحرین،١، ص ۵٧٧.
(۱۴۷) کمال الدین،۶۶؛ کفایة الأثر،١۵.
(۱۴۸) القاموس المحیط، ج ١، ص ۵۵٠ - ۵۵١.
(۱۴۹) مجمع البحرین، ج ١، ص ٢۵٧.
(۱۵۰) التهذیب، ج ۶/١۵۴؛ اثبات الهداة، ج ٣، ص ۴۵۴؛ وسائل الشیعة،١١، ص ۵٧؛ بحار الانوار،۵٢، ص ٣٨١.
(۱۵۱) اعلام الوری،٢، ص ٢٨٩؛ الارشاد،٢، ص ٣٨٢؛ روضة الواعظین،٢۶۵.
(۱۵۲) بحار الانوار، ج ۵٢، ص ٣٧۴.
(۱۵۳) بحار الانوار، ج ۵٢، ص ٣٢٣.
(۱۵۴) «أضافة» از اعلام الوری.
(۱۵۵) در اعلام الوری، طبع مؤسسه آل البیت (علیهم السلام): المازیب.
(۱۵۶) اعلام الوری،٢، ص ٢٩١.
(۱۵۷) کمال الدین،٢، ص ۶٧١؛ البحار،۵٢، ص ٣٧١ و٣٠٩.
(۱۵۸) الکافی،١، ص ٣۶٨؛ تفسیر نور الثقلین،٢، ص ۵١٠ به نقل از کافی.
(۱۵۹) تفسیر عیاشی،٢، ص ٢١٨، ح ۶٩. بحار.
(۱۶۰) بحار، نک: ینابیع المودة، ج ٢، ص ٢٩۵؛ فرائد السمطین،٢، ص ٣١٢.
(۱۶۱) سوره اعراف، آیه ١۴٢.
(۱۶۲) تفسیر عیاشی، چاپ مؤسسه بعثت، ج ٢، ص ١٣۶؛ بحار الانوار،۵٢٠، ص ١٠۶ و٩٢، ص ٢٨٣.
(۱۶۳) امثال احمد بن علی بن کلثوم، اسحاق بن محمّد بن بصری، جعفر بن معروف ونصر بن صباح. نک: مقدمه تفسیر عیاشی، ص ١۵.
(۱۶۴) رجال النجاشی، ص ٣۵٠، ش ٩۴۴؛ الخلاصة،١۴۵/٣٧، (منشورات شریف رضی).
(۱۶۵) الغیبة (نعمانی)،٢٨٨؛ الغیبة (طوسی)٢٠٢؛ اثبات الهداة،٣، ص ۵٠٩ - ۵١٠؛ بحار الانوار، ج ۵١، ص ٣١ وج ۵٢، ص ٩٨.
(۱۶۶) الکافی، ج ١، ص ٣٣٠.
(۱۶۷) الکافی،١، ص ٢، ص ٣٣٢؛ کمال الدین،٢، ص ۶۴٨/۴؛ بحار الانوار، ج ۵١، ص ٣٣ ح ٨ به نقل از کافی.
(۱۶۸) بحار الانوار، ج ۵١، ص ٣٣/٩؛ کمال الدین،٢، ص ۴٨٣؛ شرعة التسمیة، ص ۵٩.
(۱۶۹) کمال الدین، ج ٢، ص ۴٨٣؛ معادن الحکمة،٢، ص ٣٠٩؛ بحار الانوار، ج ۵١، ص ٣٣.
(۱۷۰) نک: کمال الدین،٢، ص ۴٧۵؛ الخرائج، ج ٢، ص ١١٠١ - ١١٠۴؛ بحار الانوار،۵٠، ص ٣٣٢.
(۱۷۱) کتاب الغیبة (طوسی)،٢٨١.
(۱۷۲) کلمه پارقلیطا سریانی است از اصل یونانی پریقلیطوس به معنای بسیار ستوده وپسندیده مشتق شده وعربی آن محمد یا احمد خواهد شد. انیس الاعلام فی نصرة الاسلام، ج ١، ص ١٣.
(۱۷۳) وسائل الشیعه، ج ١٨، ص ١٠١٧، به نقل از کمال الدین، ص ۴٨٣/۴؛ اعلام الوری، ج ٢، ص ٢٧١.
(۱۷۴) در بعضی منابع به جای «عنی»، عین آمده است. نک: کمال الدین،٢، ص ٣٨۴؛ اثبات الهداة،١، ص ١١٣، ج ٣، ص ۴٧٩؛ مدینة المعاجز،۵٨٩؛ تبصرة الولی،٧٧٧.
(۱۷۵) معنای آن گذشت.
(۱۷۶) از باب نمونه نک: تبصرة الولی؛ بحارالانوار؛ الزام الناصب.
(۱۷۷) نک: استدلالیه حضرت میرزا نعیم از صفحه ٢ به بعد.
(۱۷۸) استدلالیه، ص ٢ - ٣.
(۱۷۹) همان، ص ٢ و٣.
(۱۸۰) از باب نمونه نک: البرهان کراجکی، المعمرون والوصایا از سجستانی
(۱۸۱) بیان از علی محمد باب است که محتوی احکام ودستورهای اوست.
(۱۸۲) تألیف میرزا حسینعلی نوری (بهاء الدوله) است.
(۱۸۳) نک: کتاب های ایقان، ص ٧١ وبدیع، ص ٣٣٨ والواح بعد از اقدس، ص ١١۵ و٢۵٢ و١٠٢ و٨١. واشراقات ومکاتیب عبد الهادی، ص ٣٣.
(۱۸۴) سوره انفطار، آیه ١.
(۱۸۵) کتاب ایقان، مؤسسه ملی مطبوعات بهائی آلمان، هونمایم، آلمان، ص ٢٩.
(۱۸۶) همان، ص ٧٠.
(۱۸۷) همان، ص ۵١.
(۱۸۸) فرائد، میرزا ابو الفضل گلپایگانی است که در ٧٣١ صفحه منتشر شده است.
(۱۸۹) النحل، آیه ۴٣.
(۱۹۰) استدلالیه، ص ٢.
(۱۹۱) استدلالیه، ص ٢.
(۱۹۲) همان.
(۱۹۳) استدلالیه، ص ٣.
(۱۹۴) استدلالیه، از صفحه ٣ به بعد.
(۱۹۵) اضافه از استدلالیه.
(۱۹۶) مرادش آیه شریفه کل نفس ذائقة الموت است.
(۱۹۷) سوره فتح، آیه ٢٣.
(۱۹۸) مسند احمد، ج ٣، ص ٢٨۵؛ مستدرک حاکم، ج ۴، ص ۵۵٨؛ الحاوی للفتاوی، ج ٢، ص ۶٣؛ تلخیص المستدرک، ج ۴، ص ۵۵٨.
(۱۹۹) سوره اعراف، آیه ٣۴.
(۲۰۰) سوره مائده، آیه ۶۴.
(۲۰۱) فرائد السمطین، ج ٢، ص ٣١۵، ص ۵۶۶؛ ینابیع المودة، ج ٣، ص ٣٨۵؛ البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان،٢، ص ۵۴۴؛ عقد الدرر: ط جمکران، ص ۴ و٣٠.
(۲۰۲) نک: الشیعة والحاکمون، تألیف محمد جواد مغنیه؛ تتمة المنتهی از حاج شیخ عباس قمی.
(۲۰۳) نک: خدمات متقابل اسلام وایران از علامه شهید مرتضی مطهری.
(۲۰۴) استدلالیه، ص ١٩ به بعد.
(۲۰۵) استدلالیه، ص ٢٠.
(۲۰۶) همان، ص ٢١.
(۲۰۷) همان.
(۲۰۸) همان.
(۲۰۹) محمد رضا امامی مدرس خاتون آبادی از دانشمندان قرن دوازدهم هجری است.
(۲۱۰) معنای تواتر معنوی گذشت.
(۲۱۱) بزرگان گفته اند: حدیث متواتر در اصطلاح محدثین به حدیثی گفته می شود که ناقلان آن، به گونه ای باشند که به هیچ وجه احتمال توافق آنها بر جعل ودروغزنی داده نشود.
(۲۱۲) استدلالیه، ص ٢٢.
(۲۱۳) بحار الانوار،۵١، ص ٢٢؛ الغیبه (طوسی)٢۴۶.
(۲۱۴) استدلالیه،٢٣.
(۲۱۵) استدلالیه، ص ٢۴.
(۲۱۶) اضافه از استدلالیه، ص ٢۵.
(۲۱۷) وسائل الشیعه، ج ١١، ص ۵١٠ ح ١ به نقل از المحاسن، ص ٢٣١.
(۲۱۸) استدلالیه، ص ٢۵.
(۲۱۹) الوسائل، ج ١٨، ص ١٠١ به نقل از کمال الدین، باب التوقیع.
(۲۲۰) وی از اصحاب امام حسن عسکری (علیه السلام) بود که بعد از وفات آن حضرت، ادعای مرتبه ومقام ابو جعفر بن عثمان را نمود وگفت: من صاحب (نایب) امام زمانم نک: غیبت (طوسی)،٣٨٩.
(۲۲۱) نک: کتاب الغیبة (طوسی)٣٩٨؛ اختیار معرفة الرجال، ج ٢، ص ۵ - ٨؛ معجم رجال الحدیث، ج ١٧، ص ٢٢٩؛ فرق الشیعه،١٠٣.
(۲۲۲) در باره نصیریه نک: فرهنگ فرق اسلامی، ص ۴۴٢.
(۲۲۳) خاندان بنی بسطام یکی از خاندانهای قدیم بوده اند که در دستگاه خلافت خلفای بغداد وامرای اطراف در جزء کتاب ودیوان عهده دار پاره ای مشاغل شده اند. نک: خاندان نوبختی، ص ٢٣٢.
(۲۲۴) کتاب الغیبه (طوسی)،۴٠۵. بحار الانوار،۵١، ص ٣٧١ - ٣٧٣.
(۲۲۵) وی ابا علی محمد بن مقله است که خط عربی را احداث کرد وخط را از کوفی به عربی نقل کرد ومدتی وزیر شد.
(۲۲۶) در سال ٣٢٢. ظاهرا ٣٢٣ که در بعضی منابع آمده صحیح نباشد. نیز نک: تنقیح المقال،٣/١۵۶ - ١۵٧ ش ١١١۴. تحفة الاحباب،۴٧١.
(۲۲۷) آیه شریفه «فَسَجَدَ اَلْمَلائِکةُ کلُّهُمْ أَجْمَعُونَ. إِلاّ إِبْلِیسَ» (سوره حجر، آیه ٣٠ و٣١) وآیه شریفه «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَک اَلْمُسْتَقِیمَ» (سوره اعراف، آیه ١۶).
(۲۲۸) نک: بحار الانوار، ج ۵١، ص ٣٧۴ والغیبة (طوسی)، ص ۴٠٧.
(۲۲۹) یکی از نواب خاص امام زمان (عجّل الله فرجه) که در سال ٣٢۶ به رحمت ایزدی پیوست.
(۲۳۰) نک: کتاب الغیبة (طوسی)،۴٠۶.
(۲۳۱) بحار الانوار،۵١/٣٧۴.
(۲۳۲) در الکامل: الالهیة.
(۲۳۳) الکامل فی التاریخ، تحقیق مکتب التراث، چاپ مؤسسة التاریخ العربی، ج ۵، ص ١۶۵.
(۲۳۴) همان، ص ١۶٧.

دانلودها دانلودها:
رتبه رتبه:
  ۱ / ۵.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم