كتاب برگزيده:
جستجو در کتابخانه مهدوی:
بازدیده ترینها
کتاب ها داستانهایی از امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۹۶,۵۹۳) کتاب ها شگفتی ها و عجایب دنیا در بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۹۶,۳۲۱) کتاب ها نشانه هایی از دولت موعود (نمایش ها: ۷۲,۳۵۰) کتاب ها میر مهر - جلوه های محبت امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۵۹,۸۳۷) کتاب ها یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۵۴,۱۱۴) کتاب ها سیمای مهدی موعود (عجل الله فرجه) در آیینه شعر فارسی (نمایش ها: ۵۳,۳۸۹) کتاب ها زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى (نمایش ها: ۴۵,۱۹۰) کتاب ها تأملی در نشانه های حتمی ظهور (نمایش ها: ۴۴,۵۰۲) کتاب ها موعود شناسی و پاسخ به شبهات (نمایش ها: ۴۱,۰۰۴) کتاب ها مهدی منتظر (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۳۸,۵۶۶)
 صفحه اصلى » كتابخانه مهدوى » فرهنگ انتظار (شرح دعای اللهم عرفنی نفسک...)
كتابخانه مهدوى

کتاب ها فرهنگ انتظار (شرح دعای اللهم عرفنی نفسک...)

بخش بخش: كتابخانه مهدوى الشخص نویسنده: سید عبد الله فاطمی نیا تاريخ تاريخ: ۳۱ / ۴ / ۱۳۹۳ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۹۲۲۸ نظرات نظرات: ۰

فرهنگ انتظار

شرح دعای اللهم عرفنی نفسک...

نویسنده: سید عبد الله فاطمی نیا

فهرست

مقدمه
سند دعا
اللهم عرفنی نفسک...
اللهم لا تمتنی میته جاهلیه
ولا تزغ قلبی بعد اذ هدیتنی
اللهم فکما هدیتنی لولایة...
ولین قلبی لولی امرک
وعافنی مما امتحنت به خلقک
وثبتنی علی طاعة ولی امرک...
اللهم انی اسئلک ان ترینی ولی امرک...
اللهم اعذه من شر جمیع...
اللهم ومد فی عمره...
اللهم عجل فرجه وایده بالنصر...
وجدد به ما امتحی...
اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا...
اصل دعا

مقدمه

دعایی که به شرح آن پرداخته ایم، دعاء عظیم القدری است که اسرار آن از عقول ما خارج است. علامه بزرگ، جمال السالکین والعارفین، رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاوس الحسنی الحسینی (مشهور به ابن طاوس - متوفای ۶۶۴ ه ق) که از اعاظم فقهاء ومحدثین وعرفاء شیعه است، در کتاب جمال الاسبوع (طبع سنگی صفحه ۵۲۱) درباره این دعا فرموده است:... ایاک ان تهمل الدعاء به فاننا عرفنا ذلک من فضل الله جل جلاله الذی خصنا به، فاعتمد علیه.
ترجمه: بر حذر باش از اینکه خواندن این دعا را مهمل بگذاری، ما به راستی (اهمیت) آن را شناختیم از فضل خدا - جل جلاله - که ما را بدان اختصاص داده، پس اعتماد کن بر آن. این تعبیر، اگر دقت در آن شود، مشعر به کشف وشهود است، واین بزرگوار چگونه اهل شهود نباشد در صورتی که بزرگان گفته اند: باب دیدار حضرت صاحب الامر - صلوات الله علیه وعلی آبائه الطاهرین - به روی او باز بوده است.
سید اسرار بسیاری داشته، که با مطالعه کتب او (البته همراه با علم، تقوا وطهارت) مخصوصا کتاب شریف کشف المحجه، برخی مطالب کشف می گردد. یکی از فوائد ومسائل مهم که در این دعا مندرج است، عبارت است از نکات وظرائف مربوط به انتظار، یک منتظر، وقتی منتظر به حساب می آید که خود را قولا وفعلا وفکرا با مضامین این دعا تطبیق دهد، امید است عزیزان با تعمق در متن دعا این ظرائف را خود دریابند. واین فقیر را از دعا فراموش نفرمایند.
سند دعا
دعا از دو طریق از نائب اول مولای عالم. امام زمان - صلوات الله علیه وعلی آبائه الطاهرین - شیخ ابوعمرو عثمان بن سعید عمروی - قدس الله روحه - روایت شده، این مرد بزرگ، خدمت حضرت امام علی النقی وحضرت امام حسن عسکری - صلوات الله علیهما - را نیز درک کرده. عثمان بن سعید نزد آن دو امام عزیز بسیار مقرب بوده است، در عظمت وی همان بس که سه امام معصوم او را از مقربان ومحرمان راز خود قرار داده اند.
طریق اول:
شیخ الطائفه، شیخ طوسی - رضوان الله تعالی علیه - در کتاب مصباح المتهجد (طبع سنگی صفحه ۲۸۹) دعا را از جماعتی از رواه حدیث روایت کرده، وآنان از ابو محمد هارون بن موسی التلعکبری(۱)، واو از شیخ ابوعلی محمد بن همام(۲)، واو از شیخ ابوعمر وعثمان بن سعید عمروی - قدس الله روحه. شیخ محمد بن همان می گوید: شیخ عثمان بن سعید این دعا را بر من املاء فرمود وامر کرد مرا به خواندن آن. عبارت شیخ طوسی چنین است: اخبرنا جماعه عن ابی محمد هارون بن موسی التلعکبری ان ابا علی محمد بن همام اخبره بهذا الدعاء وذکر ان الشیخ ابا عمرو العمری - قدس الله روحه - املاه علیه وامره ان یدعو به، وهو الدعاء فی غیبه القائم من آل محمد - علیه وعلیهم السلام -.
طریق دوم:
جمال السالکین، سید بن طاوس - نور الله ضریحه - در کتاب جمال الاسبوع پس از آنکه دعا را از طریق شیخ طوسی با همان اسناد روایت کرده، با اسناد دیگری هم نقل نموده وآن چنین است: سید روایت می کند از کسانی که روایت می کنند از ابو العباس احمد بن(۳) علی بن محمد بن العباس بن نوح، واو روایت می کند از شیخ اجل، شیخ صدوق - قدس الله روحه - واو روایت می کند از ابو محمد حسن(۴) بن احمد المکتب، واو روایت می کند از ابو علی محمد بن همام، واو روایت می کند از شیخ اجل، عثمان سعید عمری - رضوان الله تعالی علیه. پایان مقدمه
اللهم عرفنی نفسک...
اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی
ترجمه: خدایا خود را به من بشناسان، زیرا اگر خود را به من نشناسانی من پیامبرت را نشناسم. خدایا پیامبرت را به من بشناسان، زیرا اگر پیامبرت را به من نشناسانی حجتت را نشناسم. خدایا حجتت را به من بشناسان، زیرا اگر حجتت را نشناسم، از دین خود منحرف وگمراه گردم.
خدا خود را چگونه به بندگان می شناساند؟
منصور به حازم، که یکی از یاران حضرت صادق - علیه السلام - است، گوید به آن حضرت عرض کردم: انی ناظرت قوما فقلت لهم: ان الله اجل واکرم من ان یعرف بخلقه، بل العباد یعرفون بالله. فقال: رحمک الله.(۵)
ترجمه: من با گروهی مناظره کردم، به آنان گفتم: خدا بزرگتر وعزیزتر از این است که به آفریده هایش شناخته شود، بلکه بندگان به خدا شناخته شوند. امام - علیه السلام - فرمود: خدایت رحمت کند.
حضرت سید الساجدین علی بن الحسین - صلوات الله علیهما - در دعاء سحر چنین می گوید: بک عرفتک وانت دللتنی علیک ودعوتنی الیک، ولولا انت لم ادر ما انت.
ترجمه: من تو را (ای خدا) به خودت شناختم، وتو مرا به سوی خود راهنما شدی، وبه سوی خود خواندی، واگر تو نبودی (عنایت تو نبود) نمی دانستم تو چیستی؟ امیر المؤمنین - صلوات الله علیه - می فرماید: اعرفوا الله بالله(۶) خدا را به خدا بشناسید. حضرت صادق - صلوات الله علیه - در ضمن یک بیان مفصل می فرماید: کیف یوحده من زعم انه عرفه بغیره، وانما عرف الله من عرفه بالله. پیش از ترجمه این حدیث به یک نکته علمی توجه کنیم: شیخ کلینی - قدس سره - وبعضی دیگر از دانشمندان، (باء) را در بالله در حدیث امیر المؤمنین - علیه السلام - وحدیث بعدی (باء) سببیت یا استعانت نگرفته اند، پس به رای آن بزرگان، اعرفوا الله بالله چنین تفسیر می شود: خدا را به مقام وشان شایسته خدایی بشناسید، خدا را به خدائی بشناسید. که مقصود رد بر مشبهه ومجسمه ومنحرفین است. با این بیان، تفسیر حدیث بعدی به دست می آید.
برخی دیگر از بزرگان ودانشمندان، (باء) را در حدیث حضرت صادق - علیه السلام - (باء) سببیت یا استعانت گرفته اند. بعضی دیگر سببیت یا استعانت را یک وجه از وجوه تفسیر این قبیل احادیث قرار داده اند، وآن دسته از دانشمندان که (باء) را به ضرس قاطع سببیت یا استعانت نگرفته اند گفته اند: (باء) اشاره ای به سوی سببیت یا استعانت دارد. هر گونه که باشد، با قطع نظر از سخنان آن بزرگان، از حدیث منصور بن حازم وفرازی که از دعاء حضرت سید الساجدین - صلوات الله علیه - آوردیم وصدها دلیل از قرآن واحادیث ثابت شد که خدا به خودش شناخته می شود، وچون قدرت بی پایان ورحمت بی کران دارد، از هزاران راه خود را به بنده اش می شناساند الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق. حکیم سنایی:
به خودش کس شناخت نتوانست * * * ذات او هم بدو توان دانست
کرمش گفت مر مرا بشناس * * * ورنه کشناسدش به عقل وحواس
عقل رهبر ولیک تا در او * * * فضل او مر ترا برد بر او
ای شده از شناخت خود عاجز * * * کی شناسی خدای را هرگز
چون تو در علم خود زبون باشی * * * عارف کردگار چون باشی
وهمها قاصر است ز اوصافش * * * فهمها هرزه می زند لافش
هست در وصف او به وقت دلیل * * * نطق تشبیه وخامشی تعطیل
عقل وجان را مراد ومالک اوست * * * منتهای مرید وسالک اوست
عقل ما رهنمای هستی اوست * * * هستها زیر پای هستی اوست
فعل او خارج از درون وبرون * * * ذات او برتر از چگونه وچون
ذات او را نبرده ره ادراک * * * عقل وجان ودل در آن ره چاک
عقل بی کحل آشنائی او * * * بی خبر بوده از خدایی او(۷)
اکنون در این دعا که به ما یاد داده اند، آن را بخوانیم وارباب کشف وشهود بر مداومت بر آن تاکید فراوان نموده اند، باید دقت کنیم ببینیم دعا کننده با گفتن اللهم عرفنی نفسک از خدا چه می خواهد. این جمله دریایی است وتفسیر آن از عهده من وامثال من خارج است، لکن به عنوان کودکی نادان چیزی که به نظر قاصر رسیده به عرض صاحب نظران می رساند: شناساندن خدا خود را به بندگان، مصداق های متعدد دارد: اگر خدا عقل بنده ای را نیرومند سازد تا بتواند در مظاهر قدرت وصنع عجیب حضرت حق، در آیات آفاق وانفس سیر کند، این یک مصداق از حقیقت خواهد بود.
بالاتر از آن، این است که به قول مولایمان حضرت صادق - علیه الصلاه والسلام - عقل بنده را موید به نور گرداند تا ظرائف قرآن وحدیث را بفهمد وآن فهم را نردبان عبودیت قرار دهد تا به نور عبودیت به معرفه الربوبیه برسد. در این صورت محبت حضرت حق بر باطن آن بنده غالب آید. کار به اینجا که رسد، عبادت تنها جنبه کاشفیت پیدا کند. که مکشوف عنه، همان محبت است، پس بر حسب روایات معتبر، حضرت حق چشم وگوش بنده شود، سپس تعاملی بین نور وعبادت به وجود آید، سیر این تعامل از عقول ما برون
است وبه قول شرف الدین بوصیری:
واذ حلت الهدایه قلبا * * * نشطت للعباده الاعضاء
جمال السالکین علامه بزرگ سید بن طاوس - قدس الله روحه - به فرزندش می فرماید: وان عاملت الله بالصدق والتحقیق جعل قلبک مرآه تنظر بها ما یریده جل جلاله من العلوم من وراء ستر رقیق.
ترجمه: اگر از راه صدق وتحقیق (راستی وحقیقت) با خدا معامله کنی، قلبت را آئینه ای قرار می دهد که با آن نگاه می کنی ومی بینی هر دانشی را که او می خواهد، از پشت یک پرده نازک. خداشناسی ناقص وآمیخته با اوهام بشری سودمند ونجات بخش نخواهد بود. ای بسا مدعیان خداشناسی که خدا را نمی شناسد. گروهی به حضرت صادق - صلوات الله علیه - عرض کردند: ندعو فلا یستجاب لنا، قال: لانکم تدعون من لا تعرفونه.(۸)
ترجمه: دعا می کنیم مستجاب نمی شود. امام علیه السلام فرمودند: زیرا کسی را می خوانید که او را نمی شناسید.
ای هواهای تو هوی انگیز * * * وی خدایان تو خدای آزار
با خداشناسی ناقص وآمیخته با اوهام پیامبر شناخته نشود، وقتی بنا باشد خدا صفات بشری داشته باشد ومفهوم لیس کمثله شیء فراموش گردد، پیامبر آن خدا هم در ضمن قرآن خواندن می گوید: تلک الغرانیق العلی - نعوذ بالله من الکفر والعصیان - پیامبر شناسی که ناقص شد، امام شناسی هم دشوار خواهد بود. آیا اگر کسی ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی را باور کند، درنگی در پذیرفتن امامت خواهد داشت؟ در اینجا محض نمونه تنها یک مثال از تاریخ ذکر می کنیم: صاحب تفسیر گرانقدر مجمع البیان در تفسیر سوره مبارکه معارج، به یک واسطه از حاکم حسکانی که از بزرگان علماء حنفی است، روایت کرده که او از طرق خود از حضرت امام صادق - علیه السلام - چنین روایت نموده است: لما نصب رسول الله صلی الله علیه وآله علیا علیه السلام یوم غدیر خم وقال: من کنت مولاه فعلی مولاه. طار ذلک فی البلاد فقدم علی النبی صلی الله علیه وآله النعمان بن الحرث الفهری فقال: امرتنا عن الله ان نشهد ان لا اله الا الله وانک رسول الله وامرتنا بالجهاد والحج والصوم والصلاه والزکاه فقبلناها ثم لم ترض حتی نصبت هذا الغلام فقلت: من کنت مولاه فعلی مولاه فهذا شیء منک او امر من عند الله؟ فقال: والله الذی لا اله الا هو ان هذا من الله. فولی النعمان الحرث وهو یقول: اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجاره من السماء. فرماه الله بحجر علی راسه فقتله. وانزل الله تعالی سال سائل بعذاب واقع.
ترجمه: چون رسول اکرم - صلی الله علیه وآله - علی - علیه السلام - را روز غدیر خم به امامت نصب فرمود وگفت: من هر که را مولا هستم علی مولای اوست، این خبر در شهرها پراکنده شد. شخصی به نام نعمان بن حارث از راه دور به محضر پیامبر رسید وگفت: ما را امر کردی از جانب خدا که گواهی دهیم بر اینکه معبود بر حقی جز خدا نیست وتو پیامبر خدا هستی، وما را فرمان دادی به جهاد وحج وروزه ونماز وزکات وما همه را پذیرفتیم، سپس تو به این همه خرسند نشدی وحالا این جوان را به خلافت خود نصب نمودی وگفتی: من کنت مولاه فعلی مولاه، پس این نصب، چیزی از جانب تو است یا فرمانی است از نزد خدا؟ پیامبر فرمود: سوگند به خدایی که جز او معبود بر حقی نیست این امر از جانب خدا است.
نعمان با شنیدن این سخن پشت کرد وبه راه افتاد در حالی که می گفت: خدایا اگر این مساله خلافت علی حق است واز جانب توست سنگ از آسمان بر ما بباران - پس خدا سنگی بر سر او زد واو را هلاک نمود، وآیه سال سائل بعذاب واقع را فرو فرستاد. ناگفته نماند که این حدیث را حاکم حسکانی از طرق متعدد در کتاب شواهد التنزیل آورده طالبان تفصیل به آن رجوع کنند.
اللهم لا تمتنی میته جاهلیه:
ترجمه: خدایا مرا به مرگ جاهلیت نمیران.
شرح
روایات بسیار وارد شده دال بر اینکه هر کس بمیرد وامام زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است. حضرت صادق - صلوات الله علیه - از جد بزرگوار خود رسول اکرم - صلی الله علیه وآله - روایت کرده که فرمودند: من مات لا یعرف امامه مات میته جاهلیه.(۹)
ترجمه: هر که بمیرد در حالی که امام خود را نمی شناسد به مرگ جاهلیت مرده است. توضیح: مقصود از مردن به مرگ جاهلیت در این حدیث واحادیث دیگر این است که امام نشناس بهره ای از اسلام ندارد، همان گونه که اهل جاهلیت بهره ای از اسلام نداشتند. نیز از آن حضرت از قول رسول اکرم - صلی الله علیه وآله - روایت شد که فرمود: من مات لا یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه
ولا تزغ قلبی بعد اذ هدیتنی
ترجمه: وقلبم (باطنم) را از حق منحرف ومایل مگردان پس از آن که هدایتم فرموده ای.
شرح
خداوند مهربان اجل واکرم از این است که بنده ای را بدون علت وابتداء گمراه کند، ولی در اثر گناه ومعصیت وظلم وجور، خدا نور هدایت را از باطن بنده قطع می کند. وقتی هدایت قطع شد گمراهی به دنبال آن خواهد آمد. واین یک کیفر است. در سوره مبارکه صف در مورد قوم حضرت موسی - سلام الله علیه - می خوانیم: واذ قال موسی لقومه یا قوم لم توذوننی وقد تعلمون انی رسول الله الیکم فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم والله لا یهدی القوم الفاسقین.(۱۰)
ترجمه: وچون موسی گفت به قوم خود ای قوم من، چرا آزار می دهید مرا وحال آن که می دانید من فرستاده خدا به سوی شمایم. پس زمانی که منحرف گشتند خدا دل هایشان را منحرف ساخت، وخدا گروه فسق پیشه را راهنمایی نکند. خدا به آنان عقل وهوش واستعداد داده بود، خدا را شناخته بودند، پیامبرش را شناخته بودند، پس از این همه مواهب، کسی را که علم به پیامبری او داشتند می آزردند. آیا چنین مردمی مستحق قطع فیض الهی نیستند؟ در اینجا از خدا می خواهد که توفیقش دهد تا از طریقه اهل بیت - علیهم الصلاه والسلام - منحرف نگردد.
اللهم فکما هدیتنی لولایة...
اللهم فکما هدیتنی لولایه من فرضت علی طاعته من ولایه ولاه امرک بعد رسولک صلواتک علیه وآله حتی والیت ولاه امرک امیر المومنین علی بن ابی طالب والحسن والحسین وعلیا ومحمدا وجعفرا وموسی وعلیا ومحمدا وعلیا والحسن والحجه القائم المهدی صلواتک علیهم اجمعین اللهم فثبتنی علی دینک واستعملنی بطاعتک.
ترجمه: خدایا همان گونه که مرا هدایت کردی وبه ولایت کسانی که طاعتشان را بر من واجب فرموده ای که آن ولایت، ولایت والیان امر توست پس از رسولت - درود ورحمتت بر او وخاندانش باد - تا پذیرفتم ولایت والیان امرت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب وحسن وحسین وعلی ومحمد وجعفر وموسی وعلی ومحمد وعلی وحسن وحجت قائم مهدی را - صلواتت بر همگی آن بزرگان باد - پس مرا بر دینت ثابت واستوار بدار وتوفیق طاعتت را به من مرحمت فرما.
شرح
از این بخش از دعاء، دو مطلب اساسی فهمیده می شود:
الف - اسلام واقعی که همان تشیع است وقتی تحقق می یابد که فرد مکلف، امامت وولایت همه دوازده امام را بپذیرد، وهمه را امام ومفترض الطاعه ومتصل به غیب ومنصوب من عند الله بداند، واگر به برخی از این بزرگان جهان عشقی بورزد وارادتی پیدا کند واحیانا کتابی هم درباره اش بنگارد وبا برخی دیگر کار نداشته باشد، اسلام واقعی وتشیع او ناقص است.
به این حدیث پر نکته توجه کنیم(۱۱): عن محمد بن تمام قال: قلت لابی عبد الله - علیه السلام - ان فلانا یقرئک السلام ویقول لک: اضمن لی الشفاعه، فقال: ا من موالینا؟ قلت: نعم، قال: امره ارفع من ذلک، قال: قلت: انه رجل یوالی علیا ولم یعرف من بعده من الاوصیاء، قال: ضال، قلت اقر بالائمه جمیعا وجحد الاخر، قال: هو کمن اقر بعیسی وجحد بمحمد - صلی الله علیه وآله - او اقر بمحمد وجحد بعیسی، نعوذ بالله من جحد حجه من حججه.
ترجمه: محمد بن تمام گفت: به حضرت صادق - علیه السلام - عرض کردم: فلانی سلامت می رساند ومی گوید به تو: برایم ضمانت شفاعت کن. امام فرمودند: او از معتقدین به ولایت ما است؟ عرض کردم: بلی. فرمودند: کار او بالاتر از آن است (ظاهرا اشاره به گمراهی آن مرد است). گفتم: او مردی است که به ولایت علی - علیه السلام - معتقد است لکن اوصیاء پس از او را نشناخته، امام فرمود: او گمراه است. گفتم: اقرار به همه ائمه (یعنی امامتشان) نمود، آخری را منکر شده است. فرمود: او به کسی ماند که اقرار به نبوت عیسی آورده ومنکر محمد - صلی الله علیه وآله - است، یا اقرار به محمد - صلی الله علیه وآله - آورده ومنکر عیسی گردیده است، پناه می بریم به خدا از انکار یک حجت از حجتهای او. وباید توجه داشت که از جمله (فثبتنی علی دینک) معلوم می شود که دین واقعی اعتقاد به امامت ائمه - علیهم السلام - است.
ب - پس از اینکه سخن از ولایت وامامت همه ائمه - صلوات الله علیهم - به میان می آید ودعا کننده از خدا می خواهد که او را بر این طریق استوار بدارد، سپس می گوید: (واستعملنی بطاعتک) توفیق طاعت خدا را از خدا می خواهد، معلوم می شود که طاعت خدا وپیروی از فرمان های حضرت حق وقتی تحقق می یابد که انسان مطیع ائمه باشد، وگر نه طاعتی تحقق نخواهد یافت جز ظواهری که از جهال جهان دلبری کند. من اطاعکم فقد اطاع الله، ومن عصاکم فقد عصی الله.
ولین قلبی لولی امرک:
ترجمه: ودلم را برای ولی امرت نرم ومهربان گردان.
شرح
شاید مقصود این باشد که دلم را پذیرای امام زمان - علیه الصلاه والسلام - قرار ده. یعنی ایمان به امام زمان - علیه السلام - را در باطنم به وجود بیاور، وبعید نیست در کلمه لین نکته ای نهفته باشد وآن اینکه ایمان به وجود امام - علیه السلام - همراه با اشتیاق ومهر ومحبت درخواست می گردد، وگر نه یک ایمان خشک وفاقد آثار در بعضی از دلها پیدا می شود. ولب کلام این است که امام زمان شناسی وایمان به آن حضرت عقل خاصی می خواهد ونوعی عنایت است.
به یک حدیث عجیب وپر اسرار توجه کنیم: ابوخالد کابلی در ضمن یک حدیث مفصل از حضرت سید الساجدین علی بن الحسین - صلوات الله علیهما - نکته مهمی در وصف منتظران امام زمان - صلوات الله علیه وعلی آبائه الطاهرین - نقل می کند: یا ابا خالد ان اهل زمان غیبته القائلین بامامته والمنتظرین لظهوره، افضل من اهل کل زمان، لان الله تبارک وتعالی اعطاهم من العقول والافهام والمعرفه ما صارت به الغیبه عندهم بمنزله المشاهده، وجعلهم فی ذلک الزمان بمنزله المجاهدین بین یدی رسول الله صلی الله علیه وآله، بالسیف اولئک المخلصون حقا وشیعتنا صدقا، والدعاه الی دین الله عز وجل سرا وجهرا).(۱۲)
ترجمه: ای اباخالد، به راستی اهل زمان غیبت امام دوازدهم که قائل به امامت او ومنتظر ظهورش هستند، از اهل هر زمانی با فضیلت ترند، زیرا خداوند تبارک وتعالی نوعی عقل وفهم ومعرفت به آنان عطا فرموده که به وسیله آن عقل وفهم خاص، غیبت نزد آنان به منزله مشاهده ورویت گردیده است. وخداوند آنان را در آن زمان همانند مردمی که در رکاب رسول خدا - صلی الله علیه وآله - شمشیر می زدند قرار داده، آنان به حق مخلصانند وبه راستی شیعیان ما هستند.
وآنها هستند که مردم را نهانی وآشکارا به سوی دین خدا می خوانند. در مضامین حدیث دقت کنیم: (من) در جمله اعطاهم من العقول والافهام والمعرفه برای تبعیض است، ونمی توان غیر از تبعیض معنای دیگری برای آن قائل شد. اگر امام - علیه السلام - می فرمود: اعطاهم العقول والافهام فصارت الغیبه بها عندهم بمنزله المشاهده یعنی خداوند به آنان عقل ها وفهم ها ارزانی داشته پس به وسیله آن عقل ها وفهم ها غیبت نزد آنان مانند رویت شده، اگر تعبیر چنین می بود چه استفاده ای از آن می شد؟ وبا تعبیر حقیقی امام که نقل کردیم چه فرقی داشت؟ آیا جز این است که تعبیر فرضی، مطلق عقل وفهم را وسیله امام زمان شناسی می داند؟ پس در این صورت همه نفوس جهان (جز مشتی مستضعف، یا ناتوان های ذهنی وفکری) باید امام زمان شناس باشند، در صورتی که نه تنها همه نفوس جهان امام زمان شناس نیستند بلکه همه مسلمان ها هم آن حضرت را نمی شناسند.
بالاتر از این، حتی بعضی از علماء واهل تتبع هم معرفتی به آن حضرت - آن گونه که شاید وباید - ندارند، پس هر عقل وفهمی وسیله امام زمان شناسی نیست. بر می گردیم به تعبیر حقیقی امام - علیه السلام - واز آن (من تبعیض) یک دریا سود می بریم، وهمان گونه که گفتیم، می فهمیم که عقل امام زمان شناسی عقل خاصی است، وامام زمان شناسی عنایت الهی است، وای بسا در اینجا اسراری باشد که از عهده این اوراق خارج است. والله یقول الحق وهو یهدی السبیل.
وعافنی مما امتحنت به خلقک:
ترجمه: ومرا معاف بدار از آنچه آفریدگانت را بدان آزموده ای.
شرح
این جمله ظاهرا - خدا دانا است - به دو آزمایش عام وخاص اشاره دارد: آزمایش عام عبارت است از آزمودن مردم به کل مساله ولایت وامامت اهل بیت - علیهم الصلاه والسلام - چنانکه در این باره احادیث وارد شده، وعنوان (باب حطه) واطلاق آن بر اهل بیت در آن احادیث ناظر به این معنا است، ودر زیارت پر نور وپر اسرار جامعه کبیره می خوانیم: والباب المبتلی به الناس، به طور مسلم مردم به مساله ولایت وامامت آزموده شدند، واکثر، از این امتحان با روی سفید بیرون نیامدند.
آزمایش خاص، در خصوص حضرت صاحب الزمان - صلوات الله علیه وعلی آبائه الطاهرین - می باشد که در زمان غیبت آن حضرت گروهی از مردم بر می گردند وزبان به اعتراض گشوده واحیانا منکر می شوند، - نعوذ بالله من شرور انفسنا ومن شر شیاطین الجن والانس. رئیس المحدثین شیخ صدوق - رضوان الله تعالی علیه - از حضرت امام حسین - صلوات الله علیه - چنین روایت کرده: منا اثنا عشر مهدیا، اولهم امیر المومنین علی بن ابی طالب، وآخرهم التاسع من ولدی، وهو الامام القائم بالحق، یحیی الله به الارض بعد موتها، ویظهر به دین الحق علی الدین کله ولو کره المشرکون، له غیبه یرتد فیها اقوام ویثبت فیها علی الدین آخرون، فیوذون ویقال لهم: متی هذا الوعد ان کنتم صادقین، اما ان الصابر فی غیبته علی الاذی والتکذیب بمنزله المجاهد بالسیف بین یدی رسول الله صلی الله علیه وآله.(۱۳)
ترجمه: دوازده مهدی از ما خاندان است، اولشان امیر المؤمنین علی بن ابی طالب، وآخرشان نهمین از فرزندان من واو امام قائم به حق است. خدا به واسطه او زمین را زنده کند پس از آن که مرده باشد وبه وسیله او دین حق را غالب می کند بر همه ادیان اگر چه مشرکان کراهت داشته باشند، او را غیبتی است که در آن غیبت اقوامی مرتد گشته وگروههائی بر دین استوار مانند، پس آنان (آن دسته که بر دین استوار مانند)، آزار داده شوند وبه آنها گفته می شود: این وعده کی می رسد اگر راست می گوئید؟ (به هوش باشید) به راستی کسی که در غیبت او در برابر آزار وتکذیب شکیبا باشد، او به منزلت کسی است که در رکاب رسول اکرم - صلی الله علیه وآله - شمشیر می زند.
وثبتنی علی طاعة ولی امرک...
وثبتنی علی طاعه ولی امرک الذی سترته عن خلقک وباذنک غاب عن بریتک وامرک ینتظر وانت العالم غیر المعلم بالوقت الذی فیه صلاح امر ولیک فی الاذن له باظهار امره وکشف ستره فصبرنی علی ذلک حتی لا احب تعجیل ما اخرت ولا تاخیر ما عجلت ولا کشف ما سترت ولا البحث عما کتمت ولا انازعک فی تدبیرک ولا اقول لم وکیف وما بال ولی الامر لا یظهر وقد امتلات الارض من الجور وافوض اموری کلها الیک.
ترجمه: ومرا ثابت دار بر طاعت ولی امرت که او را پنهان داشته ای از خلقت، واو به اذن تو از آفریدگانت غایب گشته ودر انتظار امر تو است، وتو دانای بدون معلم هستی به وقتی که صلاح ولی امرت در آن است، در اذن دادن به او در اظهار امرش وپرده بر گرفتن از خودش، پس مرا در برابر آن شکیباساز تا دوست نداشته باشم تعجیل چیزی را که تو آن را به تاخیر انداختی وتاخیر چیزی را که تو در آن تعجیل فرمودی، ونخواهم پرده برداری از آنچه تو پوشانیده ای وکاوش نکنم چیزی را که تو آن را مکتوم داشته ای وبا تو در تدبیرت نستیزم ونگویم: برای چه، وچگونه، وچه شده است ولی امر را که ظاهر نمی گردد، در حالی که زمین پر از جور وستم شده است؟ وهمه کارهایم را به تو می سپارم.
شرح
مقصود از ثابت ماندن بر طاعت حضرت ولی امر - صلوات الله علیه - ثابت ماندن بر طاعت رسول خدا وائمه طاهرین - صلوات الله علیهم اجمعین - است، زیرا امام زمان - علیه السلام - در ظاهر نیست که امر یا نهی فرماید. وهر شیعه ای که در زمان غیبت عمل به وظیفه کند وبه تطهیر نفس بپردازد، به نسبت کوشش خود مورد اشراف خاص امام زمان - صلوات الله علیه - قرار می گیرد، چه خود آن اشراف را بفهمد یا نفهمد. این فقیر بارها در مباحث ودروسی که برای دوستان داشته ام گفتم: بالاترین آرزوی هر شیعه پاک وخالصی، زیارت وجه الله یعنی طلعت نازنین ولی عصر - صلوات الله علیه وعلی آبائه الطاهرین - است، وشکی در این نیست.
لکن باید توجه داشت به اینکه مهم تر از زیارت حضرت، راضی بودن آن مولای عالم از ما است، وبالاترین مقام برای یک شیعه همان است. مساله زیارت وتشرف را با همه عشق وشوری که نسبت بدان داریم باید به خودشان بسپاریم، چنانکه در همین دعاء در فرازهائی که اکنون به شرح آن اشتغال داریم خواندیم: وافوض اموری کلها الیک. مرحوم والد - قدس الله نفسه الزکیه - که از کبار اولیاء وعلماء بود، سرگذشت یک تائب را (کسی که توبه کرده بود وداستان مفصلی داشت) برایم نقل فرمود. اجمال آن تفصیل این بود: فردی از شیعیان پس از عمری ارتکاب به معاصی وحب ریاست متنبه می گردد وتوبه می کند، البته توبه او توبه حقیقتی بوده، وپس از مختصر سرگردانی، به خدمت حضرت خاتم السفراء الالهیین - صلوات الله علیه وعلی آبائه الطاهرین - شرفیاب می گردد بدون اینکه حضرتش را بشناسد. امام - علیه السلام - نشانی یکی از علماء ربانی آن زمان را به او مرحمت می فرماید واو را روانه خانه آن عالم می سازد.
شخص تائب آن عالم را پیدا می کند وپس از چند روز حشر ونشر ورفت وآمد، آن عالم از قرائن در می یابد که این شاگرد فرستاده امام زمان - علیه السلام -، توضیحی به او نمی دهد، می گوید: اگر آن آقا را (آقائی که نشانی مرا به تو داده) ملاقات کردی بگو استادم سلام رساند وگفت: من می توانم به خدمت شما شرفیاب شوم؟ پس از آن گفت وگو با فاصله کم یا زیاد، شاگرد، امام - علیه السلام - را می بیند، البته بدون اینکه بشناسد، وپیام استاد را به عرض مبارک می رساند، امام - علیه السلام - قریب به این مضامین می فرمایند: به او بگو ما از تو راضی هستیم، ولی فعلا صلاح نیست تو مرا ببینی.
مساله زیارت حضرت در طول غیبت کبری برای هزاران نفر اتفاق افتاده ولی همگی حساب وکتاب دقیقی داشته ومانند کارهای روزمره دنیا ما نیست که روی آن نظر بدهیم. اصل همان ثابت بودن بر طاعت حضرت ولی امر - صلوات الله علیه - است که در اول این فرازها خواندیم وثبتنی علی طاعه ولی امرک. وهمان گونه که پیشتر اشاره شد، اشراف خاص امام زمان - صلوات الله علیه - فقط با اطاعت از دستورهای رسول اکرم وائمه معصومین - صلوات الله علیهم - حاصل می گردد، چه این اشراف را بفهمیم یا نفهمیم:
گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی * * * گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی
رزق معنوی هم در همان جا است. فافهم. با دقت در این فرازها معلوم می شود که پاره ای سخنان زائد که بعضی تفوه به آنها می کنند ممنوع وقدغن اعلام گردیده است، هر چند از روی محبت باشد. مانند اینکه: امام زمان - علیه السلام - چرا ظهور نمی کند؟ مگر نگفتند: زمین وقتی پر از ظلم وجور شد حضرتش ظهور می کند؟ امام زمان در کدام منطقه زندگی می کند؟ آیا امام زمان - علیه السلام - همسر وفرزندان دارد؟ شیعه منتظر باید از این قبیل سخنان بی فائده وبی مورد اجتناب کند، چیزی که خدا آن را مکتوم داشته وپرده بر آن کشیده، خلاف خضوع عبودیت است بندگان در مورد آن سخنی گویند، ولا البحث عما کتمت اشاره به همان است.
منتظر، عوض این قبیل سخنان، باید امام - علیه السلام - را دعا کند، به دعاهایی که از خود معصومین - علیهم السلام - به ما رسیده. ادعیه غیبت امام علیه السلام هر کدام یک دریای نور است، اسرار توحید ورموز ولایت وصدها نکته اخلاقی وعرفانی واصول سیر وسلوک در این دعاها مستتر ومندرج است، شیعه ویک منتظر واقعی باید از این ادعیه بهره یابد، با تعمق در مضامین آنها بنگرد، آخر این همه دستور که در زمان غیبت به ما داده شده، این دعا را بخوانید، فلان عمل انجام دهید - نعوذ بالله - بی جهت وبی حکمت نیست، منتظر باید با پاکی وتقوی به اسرار این دستورها برسد.
این اسرار از عقل من وامثال من خارج است. - رزقنا الله تعالی - واگر نرسید تعبدا قبول کند وعمل نماید. دخالت های غیر عالمانه در مسائل امام زمان - علیه السلام - وعوامانه ساختن ومبتذل نمودن آنها حرام است. ما در این باره درد دل بسیار داریم ودر اینجا نمی توانیم همه آنها را مطرح سازیم، فقط اجمالا عرض می کنیم: همان گونه که پیش از این هم اشاره کردیم، در طول غیبت کبری، هزاران نفر امام زمان - علیه السلام - را رویت نموده اند وشکی در این نیست، لکن این دلیل نمی شود بر این که ما سخن هر صاحب ادعایی را بپذیریم، و- نعوذ بالله - امام زمان دیدن را بی در وپیکر قلمداد کنیم، گاهی شنیده می شود که در مورد فردی، خیلی آسان می گویند: او رابطه مستقیم با آقا دارد - واینجا است که دکان ها باز می شود وعده ای مطرح می شوند.
خدا را شاهد وگواه می گیرم که روی سخن با شخص خاص یا گروه خاصی ندارم. من به عنوان یک برادر دلسوز ویک طلبه بی مقدار هشدار می دهم به آن کسانی که از عشق مردم به ساحت مقدسه امام زمان - روحی فداه - سوء استفاده می کنند، به فضل الهی یقین دارم به اینکه اگر کسی عالما وعامدا از عشق مردم به امام - علیه السلام - سوء استفاده کند، وحرفهای بزرگتر از دهان خود زند ودر مسائلی که بوئی از حقیقت آنها نیافته دخالت کند، نزد امام زمان رو سیاه بوده وحضرتش از او ناراضی است.
اکنون پس از این هشدار لحظاتی با خود خلوت کنید واز خودتان بپرسید: آیا سلطنت عالم از آن ما باشد ولی امام زمان - علیه السلام - از ما ناراضی باشد، سودی دارد؟ تا چه رسید به چند آفرین واحسن یا منافعی ناپایدار وزود گذر، عاقل را اشارتی کافی است. والله یقول الحق وهو یهدی السبیل.
یک نکته نحوی
در آنجا می گوید: وافوض اموری کلها الیک در نسخ تصحیح شده (افوض) مرفوع نوشته شده. در این صورت (واو) در (وافوض) باید واو استیناف محسوب گردد. فقیر عرض می کند: بعید نیست که واو، واو عطف باشد و(افوض) عطف به (لا احب) شود، ودر این صورت (افوض) منصوب خوانده می شود.
اللهم انی اسئلک ان ترینی ولی امرک...
اللهم انی اسئلک ان ترینی ولی ا مرک ظاهرا نافذ الامر مع علمی بان لک السلطان والقدره والبرهان والحجه والمشیه والحول والقوه فافعل ذلک بی وبجمیع المومنین حتی ننظر الی ولی امرک صلواتک علیه ظاهر المقاله واضح الدلاله هادیا من الضلاله شافیا من الجهاله ابرز یا رب مشاهدته وثبت قواعده واجعلنا ممن تقر عینه برویته واقمنا بخدمته وتوفنا علی ملته واحشرنا فی زمرته.
ترجمه: خدایا از تو می خواهم ولی امرت را به من بنمایانی آشکارا، در حالی که امرش نافذ است، با اینکه می دانم تسلط وقدرت وبرهان وحجت (دلیل) واراده وحرکت ونیرو مخصوص تو است. پس این دیدار را نصیب من وهمه مومنان بگردان، تا ولی امرت را - صلوات تو بر او باد - با گفتار آشکار وراهنمایی واضح وروشن ببینیم، در حالی که هدایت کننده از گمراهی وشفابخش از نادانی است. ای پروردگار من مشاهده او را آشکار وعلنی گردان، وپایه های حکومت وکارش را استوار کن، وما را از کسانی قرار دهد که چشمشان به دیدار او روشن گردد، وما را به خدمتش پایدار فرما، وما را بر کیش او بمیران، ودر گروه او محشور بدار.
شرح
در اینجا دعا کننده دیدار خصوصی امام - علیه السلام - را از خدا نمی خوهد، بلکه ظهور حضرتش را مسالت می دارد، وجمله های: (ظاهرا نافذ الامر) و(ابرز یا رب مشاهدته وثبت قواعده) این مفهوم را می رسانند. واما آنجا که می گوید: (مع علمی بان لک السلطان والقدره والبرهان والحجه والمشیه والحول والقوه) نکات بسیار باریک واسرار فراوان در جملات هست که البته من وامثال من نصیبی از آن اسرار نداریم. در عین روسیاهی دو وجه در تفسیر این جمله به خاطر فاتر رسیده که به عرض می رسد:
الف - اینکه این جمله ها مربوط به همان زمان دعا کردن باشد: یعنی خدایا من ظهور امام - صلوات الله علیه - را از تو می خواهم وحاجت به این بزرگی از درگاهت مسالت می دارم، به این خاطر است که تو را خدای قادر وفعال ما یشاء می دانم، ومی دانم هیچ تحولی، حرکتی وامری در عالم بی اراده تو صورت نگیرد، وتو اختیار هستی وزمام همه امور را در دست پر قدرت خود داری، یکی از امور عالم، ظهور آن حضرت است وآن بی مشیت تو حاصل نشود. مانند اینکه کسی بگوید: خدایا من از تو آمرزش می طلبم چون می دانم تو مهربانی ورحمان ورحیم هستی.
ب - اینکه این قسمت از دعا مربوط به هنگام ظهور حضرت صاحب الامر - صلوات الله علیه - وزمان رویت آن عزیز خدا باشد: یعنی خدایا، آن هنگامی که من امام - علیه السلام - را زیارت می کنم، به من توفیق مرحمت فرما که نور آن حضرت، به خاطر ضعف بشری که من دارم، مرا از دیگر انوار (که آن انوار نیز جدا از نور حضرتش نیست) غافل نسازد. فافهم وتأمل:
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش ونگار * * * هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار * * * کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش
در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست * * * می رود حافظ بی دل به تولای تو خوش
اللهم اعذه من شر جمیع...
اللهم اعذه من شر جمیع ما خلقت وذرات وبرات وانشات وصورت واحفظه من بین یدیه ومن خلفه وعن یمینه وعن شماله ومن فوقه ومن تحته بحفظک الذی لا یضیع من حفظته به واحفظ فیه رسولک ووصی رسولک علیه وآله السلام ترجمه: خدایا او را پناه ده از شر هر چیز که آفریده ای وزیاد ومنتشر ساخته ای) و(ایجاد کرده ای) وپدید آورده ای وصورت ساخته ای، واو را نگاه دار از پیش رو وپشت سر وراست وچپ وزیر قدمهایش، با آن حفظت که هر کس را با آن حفظ کنی، ضایع نگردد. وحفظ کن درباره او رسولت ووصی رسولت را - سلام بر او وخاندانش.
شرح
واحفظ فیه رسولک ووصی رسولک حفظ کن درباره او رسولت ووصی رسولت را، این تعبیر، تعبیر خاصی است، وشاید مفاهیم زیادی داشته باشد، یک مفهوم که به نظر قاصر می رسد شاید چنین باشد: یعنی با ظهور امام - علیه السلام - وحکومتش در روی زمین وغلبه آن حضرت بر ظالمان وجباران روزگار، گفته های رسول اکرم وامیر المؤمنین - صلوات الله علیهما وآلهما - درباره حضرت صاحب الامر - علیه السلام - ظهور ومصداق پیدا می کند.
وآن همه اخبار واحادیث که درباره امام - علیه السلام - وحکومتش وارد شده، عینیت می یابد، در نتیجه وجهه رسول اکرم وامیر المؤمنین در نظر جهانیان حفظ می گردد، وآن دسته از دشمنان وکفار یا مسلمانان بریده از اهل بیت - صلوات الله علیهم - که پیوسته شماتت منتظران را می کردند ومی گفتند: متی هذا الوعد ان کنتم صادقین می بینند که همگی این گفتارها جز صدق وحق نبوده است.
اللهم ومد فی عمره...
اللهم ومد فی عمره وزد فی اجله واعنه علی ما ولیته واسترعیته وزد فی کرامتک له فانه الهادی المهدی والقائم المهتدی والطاهر التقی الزکی النقی الرضی المرضی الصابر الشکور المجتهد اللهم ولا تسلبنا الیقین لطول الامد فی غیبته وانقطاع خبره عنا ولا تنسنا ذکره وانتظاره والایمان به وقوه الیقین فی ظهوره والدعاء له والصلوه علیه حتی لا یقنطنا طول غیبته من قیامه ویکون یقیننا فی ذلک کیقیننا فی قیام رسولک صلواتک علیه وآله وما جاء به من وحیک وتنزیلک فقو قلوبنا علی الایمان به حتی تسلک بنا علی یدیه منهاج الهدی والمحجه العظمی والطریقه الوسطی وقونا علی طاعته وثبتنا علی متابعته واجعلنا فی حزبه واعوانه وانصاره والراضین بفعله ولا تسلبن ذلک فی حیوتنا ولا عند وفاتنا حتی تتوفانا ونحن علی ذلک لا شاکین ولا ناکثین ولا مرتابین ولا مکذبین.
ترجمه: خدایا عمرش را طولانی گردان، ودر مدتش بیفزا، واو را یاری ده بر آنچه ولایتش را به او داده ای وتحت رعایتش گذاشته ای، وکرامتت را برایش افزون فرما، زیرا اوست راهبر ورهیاب وقائم واستوار بر هدایت وپاک وبا تقوی وپاکیزه وخالص ودوستدار وپسندیده وشکیبا وشاکر وکوشا، خدایا یقینمان را از ما مگیر به واسطه طول مدت در غیبت او وانقطاع خبرش از ما، وفراموشمان مگردان یادش را، وانتظار او وایمان به حضرتش را وقوت یقین به ظهورش ودعا ورحمت ودرودمان را برایش، تا طولانی بودن غیبت او ما را از قیامش نومید نگرداند، ویقینمان درباره آن همانند یقینمان باشد درباره قیام پیامبرت - رحمت ودرود تو بر او وخاندانش باد - وآنچه از وحی وتنزیل از جانب خدا آورده است، پس دل های ما را برای ایمان به حضرتش نیرومند گردان، تا راهمان بری به دست او بر طریق آشکار هدایت وشاهراه حق وطریقه میان دین، وما را برای اطاعت او نیرومند فرما، وبر پیروی از او پایدارمان بدار، وما را در گروه ویاران وانصارش وخوشنودان به کار او قرار ده، واین توفیق وعقیده را از ما مگیر، نه در زندگی ما ونه به هنگام مرگمان، تا ما را بر این عقیده بمیرانی، در حالی که شک کننده وپیمان شکن واهل ریب وتکذیب نیستیم.
شرح
آنجا می گوید: حتی تسلک بنا علی یدیه منهاج الهدی تا آخر، نحویون گفته اند: (حتی) برای انتهاء غایت است. در اینجا می توان دو غایت حسی ومعنوی برای حتی تصور نمود:
الف - یعنی ذکر وانتظار امام - علیه السلام - را از یادمان مبر، ویقین به قیام حضرتش را به ما مرحمت فرما، وایمان ما را به آن حضرت نیرومند گردان تا هنگامی که امام ظهور کند وتو ای خدا به دست مبارک او ما را در شاهراه هدایت قرار دهی، واین همان غایت حسی است.
ب - وشاید مقصود این باشد که این مواهب را (که در بالا گفته شد) به ما مرحمت کن وایمان به امام - علیه السلام - را در ما نیرومند گردان تا در اثر این سابقه ایمان ویقین، لیاقت واستحقاق رفتن راه آن حضرت را پیدا کنیم، این است معنای غایت معنوی وباطنی.
اللهم عجل فرجه وایده بالنصر...
اللهم عجل فرجه وایده بالنصر وانصر ناصریه واخذ خاذلیه ودمدم علی من نصب له وکذب به واظهر به الحق وامت به الجور واستنقذ به عبادک المومنین من الذل وانعش به البلاد واقتل به جبابره الکفر واقصم به روس الضلاله وذلل به الجبارین والکافرین وابر به المنافقین والناکثین وجمیع المخالفین والملحدین فی مشارق الارض ومغاربها وبرها وبحرها وسهلها وجبلها حتی لا تدع منهم دیارا ولا تبقی اثارا طهر منهم بلادک واشف منهم صدور عبادک.
ترجمه: خدایا در فرجش تعجیل فرما، واو را به یاری خود موید بدار، ویاری کن یاری کنندگانش را، وواگذار واگذارانش را، وهلاک کن هر کس را که با او دشمنی ورزد واو را تکذیب نماید، وآشکار گردان به وسیله او حق را، وبمیران با او ستم وبیداد را، ورهایی بخش بندگان مومنت را به وسیله او از خواری، زنده کن با او بلاد را، وبکش به دست او جباران کفر را، ونابود گردان به دست او سران گمراهی را، وخوار گردان با او جباران وکافران را، وهلاک گردان به دست او منافقان وپیمان شکنان وهمه مخالفان وملحدان را در مشارق زمین ومغاربش ودر خشکی ودریا ودشت وکوهستانش تا دیاری از آنان نگذاری (از بلاء خود نرهانی) وآثاری از آنها بر جای ننهی، بلادت را از آنان پاک گردان، وسینه های بندگانت را از بابت آنها شفا ده.
شرح
تمام این جمله ها در عین اینکه دعاء است، اشاره به اموری است که تنها با ظهور حضرت صاحب الامر - صلوات الله علیه وعلی آبائه الطاهرین - به روی زمین تحقق می یابد، در مورد امام - علیه السلام - اخبار فراوان این مضمون را متضمن هستند: یملا الله به الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا یا آنجا که قرآن می فرماید: (هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون)(۱۴) یعنی: اوست که پیامبر خود را با هدایت ودین حق فرستاد تا آن را بر همه دینها غالب وپیروز گرداند گر چه مشرکان کراهت داشته باشند. این امر عظیم جز به ظهور آن امام عظیم الشان هرگز تحقق نیابد. ابوبصیر گوید: از حضرت صادق - علیه السلام - تفسیر آیه شریفه هو الذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق - تا آخر - را پرسیدم، آن حضرت فرمود: سوگند به خدا تاویل این آیه نازل نشده، گفتم: قربانت گردم کی تاویل آن نازل گردد؟ فرمود: وقتی که قائم - علیه السلام - قیام کند اگر خداوند تعالی بخواهد.(۱۵)
یک نکته لطیف
حدیثی از رسول اکرم - صلی الله علیه وآله - نقل شده که فرمود: جعلت لی الارض مسجدا وطهورا یعنی زمین برایم مسجد وپاک کننده قرار داده شده است، این حدیث مشهور است وفقهاء عظام - اعلی الله کلمتهم - استفاده فقهی از آن برده اند، بعید نیست که در این کلام معجز نظام اشاره ای به معنای آیه شریفه لیظهره علی الدین کله باشد، یعنی با ظهور حضرت صاحب الامر - صلوات الله علیه - همه زمین مسجد وعبادتگاه ومحل ظهور عدل ورحمت الهی گردد، وکفر وعناد وبیدادگری از بسیط زمین رخت بربندد.
وجدد به ما امتحی...
وجدد به ما امتحی من دینک واصلح به ما بدل من حکمک وغیر من سنتک حتی یعود دینک به وعلی یدیه غضا جدیدا صحیحا لا عوج فیه ولا بدعه معه حتی تطفی بعدله نیران الکافرین فانه عبدک الذی استخلصته لنفسک وارتضیته لنصر دینک واصطفیته بعلمک وعصمته من الذنوب وبراته من العیوب واطلعته علی الغیوب وانعمت علیه وطهرته من الرجس ونقیته من الدنس اللهم فصل علیه وعلی آبائه الائمه الطاهرین وعلی شیعته المنتجبین وبلغهم من امالهم ما یاملون واجعل ذلک منا خالصا من کل شک وشبهه وریاء وسمعه حتی لا نرید به غیرک ولا نطلب به الا وجهک.
ترجمه: وتازه کن بوسیله او (امام علیه السلام) آن بخشی را از دینت که محو گردیده، واصلاح فرما با او آنچه را که تبدیل شده از حکمت وتغییر یافته از سنتت، تا دینت به وسیله وبه دست او تر وتازه وصحیح وجدید گردد که نه کجی در آن باشد ونه بدعتی همراه آن بماند، تا خاموش کنی به عدل او آتش های کافران را، زیرا او بنده توست بنده ای که او را خاص خود فرمودی، واو را برای یاری دینت پسندیدی، وبه علمت او را برگزیدی، ومعصوم از گناهش کردی، واز عیبها دورش داشتی، واو را بر نهانها وغیبها آگاه ساختی، وبر او انعام فرمودی، واز زشتی ها پاکش نمودی واز آلودگی وپلیدی نگاهش داشتی، خدایا، پس رحمت فرست بر او وپدرانش که امامان پاکند، وبر شیعیان برگزیده اش، وآنان را به آرزوهایش برسان، وخالص گردان آن را از ما (آن عقیده را که باعث دا کردن ما شده، یا خود دعا کردن ما را) از هر شک وشبهه وریا وسمعه وتظاهر تا اراده نکنیم با آن غیر تو را، ونخواهیم بدان جز تو را.
شرح
در این بخش از دعا می خوانیم: واطلعته علی الغیوب یعنی خدایا تو امام زمان - علیه السلام - را بر غیب ها آگاه ساختی، در قرآن کریم آیات متعددی علم غیب را مخصوص حضرت حق - جلت عظمته - کرده واز غیر او سلب می نماید، این یک اصل مسلم وصحیحی است که هیچ مسلمانی در آن شک ندارد، لکن صحبت در فهم صحیح آن آیات است، کج فهمی در قرآن وجمود بر ظاهر آیات، ونظر تنگی در فهم معارف الهیه باعث خسران دنیا وآخرت است، اکنون باید دید آیا این آیات با امثال این جمله ها واطلعته علی الغیوب یا با جمله وارتضاکم لغیبه که در زیارت جامعه کبیر آمده ومانند اینها منافات دارد؟ در اینجا چند مطلب اساسی ارکان این بحث را تشکیل می دهد:
الف: چند نمونه از آیاتی که نفی علم غیب از غیر خدا می کند.
ب: آیاتی که گروهی را از نفی علم غیب استثناء نموده.
ج: اقوال مفسرین
د: معنای اختصاص علم غیب به خداوند چیست؟
ه: آیا خداوند ائمه طاهرین را هم مانند پیامبران بر غیب مطلع می سازد؟
چند نمونه از آیاتی که نفی علم غیب از غیر خداوند می کند
۱ - وعنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو. [انعام: ۵۹]
ترجمه: نزد اوست گنج های غیب که جز او کسی علم به آنها ندارد.
۲ - قل لا یعلم من فی السماوات والارض الغیب الا الله. [نمل: ۶۵]
ترجمه: بگو در آسمانها وزمین غیب را جز خدا نمی داند.
آیاتی که گروهی را از نفی علم غیب استثناء می کند
۱ - وما کان الله لیطلعکم علی الغیب ولکن الله یجتبی من رسله من یشاء [آل عمران: ۱۷۹]
ترجمه: خدا شما را بر غیب مطلع نمی سازد، لکن بر می گزیند از فرستادگانش هر که را که بخواهد.
۲ - عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول [جن: ۲۶ و۲۷]
ترجمه: خدا دانای غیب است، پس کسی را بر غیب خود مطلع نسازد مگر پیامبری را که برای آگاه نمودن از غیب بپسندد.
اقوال مفسرین:
در میان آیات مربوط به غیب شاید بتوان گفت که این آیه (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا) وآیه بعدی آن بیشترین بحث یا بزرگترین معرکه بحث علمی را در بین مفسرین از شیعه وسنی بر پا نموده است.
گفتار زمخشری
زمخشری در تفسیر آیه شریفه می گوید: وفی هذا ابطال الکرامات، لان الذین تضاف الیهم وان کانوا اولیاء مرتضین فلیسوا برسل، وقد خص الله الرسل من بین المرتضین بالاطلاع علی الغیب.(۱۶)
ترجمه: واین دلیل، کرامات را باطل می گرداند، زیرا کسانی که کرامات به آنها نسبت داده می شود اگر چه اولیاء مرتضین (اولیائی که خدا آنها را پسندیده واز آنها راضی است) هستند لکن پیامبر نیستند، وخدا تنها پیامبران را از میان مرتضین مخصوص اطلاع بر غیب قرار داده است. اعتراض بر این سخن بسیار شده، ناصرالدین احمد بن منیر اسکندری مالکی در کتاب (الانتصاف فیما تضمنه الکشاف من الاعتزال) گفته: ادعی عاما واستدل خاصا، فان دعواه ابطال الکرامات بجمیع انواعها، والمدلول علیه بالایه ابطال الولی علی الغیب خاصه.
مضمون اعتراض این است که آیه ناظر به مطلب خاصی است، زمخشری آن را دلیل ابطال همه کرامت ها گرفته است، کرامت که منحصر در علم غیب نیست. البته باید دانست که زمخشری در میان دعوا نرخ طی کرده است زیرا اکثر معتزله که زمخشری خود از آنها است، قائل به بطلان کرامات هستند، تفتازانی در شرح مقاصد گفته: وذهب جمهور المسلمین الی جواز کرامه الاولیاء(۱۷)، ومنعه اکثر المعتزله یعنی همه مسلمانان عقیده بر جواز صدور کرامت از اولیاء دارند، وبیشتر معتزله آن را ممتنع دانسته اند. آلوسی که از مشاهیر علماء اهل سنت است می گوید: اکثر اهل سنت بر این عقیده هستند که ولی، به کرامت، از غیب آگاهی(۱۸) یابد.
ابن حجر عسقلانی در شرح حدیث مشهور ما زال عبدی یتقرب الی بالنوافل حتی احببته فکنت سمعه الذی یسمع به الخ از ابن عطاء سکندری که از بزرگان علماء وعرفاء اهل سنت است نقل می کند که او گفته: وفیه دلاله علی جواز اطلاع الولی علی المغیبات باطلاع الله تعالی له، ولا یمنع من ذلک ظاهر قوله تعالی (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول) فانه لا یمنع دخول بعض اتباعه معه بالتبعیه، لصدق قولنا: ما دخل علی الملک الیوم الا الوزیر، ومن المعلوم انه دخل معه بعض خدمه.(۱۹)
ترجمه: این حدیث دلالت دارد بر امکان مطلع شدن ولی از غیب، به یاری واذن خداوند متعال، واین منافات با ظاهر گفتار خدای تعالی (عالم الغیب الخ) ندارد، زیرا ما اگر بگوئیم، امروز جز وزیر کسی به حضور شاه نرسید، راست گفته ایم، در صورتی که می دانیم برخی از خادمان وزیر به هنگام وارد شدن وی به حضور شاه همراهش بوده اند.
گفتار فخر رازی
فخر رازی می گوید: مقصود از غیب در آیه شریفه (فلا یظهر علی غیبه) یک غیب است که آن روز قیامت باشد، وموید این سخن آیه قبلی است که در مورد قیامت است، وآیه دلالت نمی کند بر اینکه غیر رسل هیچ غیبی را ندانند، سپس می گوید: وعلم انه لابد من القطع بانه لیس مراد الله من هذه الایه ان لا یطلع احدا علی شیء من المغیبات الا الرسل، والذی یدل علیه وجوه: احدها: انه ثبت بالاخبار القریبه من التواتر ان شقا وسطیحا کانا کاهنین یخبران بظهور نبینا محمد - صلی الله علیه [وآله] وسلم - قبل زمان ظهوره، وکانا فی العرب مشهورین بهذا النوع من العلم، حتی رجع الیهما کسری فی تعرف اخبار رسولنا محمد - صلی الله علیه [وآله] وسلم، فثبت ان الله تعالی قد یطلع غیر الرسل علی شیء من الغیب. وثانیها: ان جمیع ارباب الملل والادیان مطبقون علی صحه علم التعبیر وان المعبر قد یخبر عن وقوع الوقائع الاتیه فی المستقبل ویکون صادقا فیه. وثالثها: ان الکاهنه البغدادیه التی نقلها السلطان سنجر بن ملک شاه من بغداد الی خراسان وسالها عن الاحوال الاتیه فی المستقبل، فذکرت اشیاء ثم انها وقعت علی وفق کلامها.
قال مصنف الکتاب ختم الله له بالحسنی: وانا قد رایت اناسا محققین فی علوم الکلام والحکمه حکوا عنها انها اخبرت عن الاشیاء اخبارا علی سبیل التفصیل وجاءت تلک الوقائع علی وفق خبرها، وبالغ ابو البرکات فی کتاب المعتبر فی شرح حالها، وقال: لقد تفحصت عن حالها مده ثلاثین سنه حتی تیقنت انها تخبر عن المغیبات اخبارا مطابقا. ورابعها: انا نشاهد فی اصحاب الالهامات الصادقه ولیس هذا مختصا بالاولیاء بل قد یوجد فی السحره ایضا من یکون کذلک، ونری الانسان الذی یکون سهم الغیب علی درجه طالعه یکون کذلک فی کثیر من اخباره، وان کان قد یکذب ایضا فی اکثر تلک الاخبار، ونری الاحکام النجومیه قد تکون مطابقه موافقه للامور، وان کانوا قد یکذبون فی کثیر منها، واذا کان ذلک مشاهدا محسوسا فالقول بان القرآن یدل علی خلافه مما یجر الطعن الی القرآن وذلک باطل، فعلمنا ان التاویل الصحیح ما ذکرناه.(۲۰)
ترجمه، بدان حقیقت این است باید قطع کرد به اینکه مقصود خدا از این آیه این نیست که احدی را جز پیامبران بر هیچ چیزی از غیب مطلع نمی سازد، وچندین وجه بر این گفته ما دلالت دارد: اول: اینکه با اخبار نزدیک به متواتر ثابت شده شق وسطیح دو کاهن بودند، واز ظهور پیامبر ما حضرت محمد - صلی الله علیه وآله وسلم - خبر می دادند پیش از آن که زمان ظهور آن حضرت فرا رسیده باشد، واین دو نفر در میان عرب به این نوع از دانش مشهور بودند، تا جائی که کسری در شناخت وبه دست آوردن اخبار پیامبرمان حضرت محمد - صلی الله علیه وآله وسلم - به آن دو مراجعه کرد، پس ثابت شد که خدای تعالی غیر پیامبران را نیز بر چیزی از غیب مطلع می گرداند.
دوم: پیروان همه ادیان همگی علم تعبیر را صحیح می دانند، ومعبر گاهی از وقوع حوادثی در آینده خبر می دهد وصدق گفتارش آشکار می شود. سوم: اینکه زن کاهنه بغدادی را که سلطان سنجر بن ملک شاه با خود به خراسان برد واز احوال وحوادث آینده از وی پرسید، آن زن از مسائل وحوادثی خبر داد، سپس آنها بر وفق گفته او به وقوع پیوست. مصنف این کتاب - که خدا عاقبت او را نیکو گرداند - می گوید: من مردمان محقق در علوم کلام وحکمت را دیدم که گفتند: آن زن بغدادی از چیزهائی به تفصیل خبر داد ووقایعی را که ذکر کرده بود بر وفق کلامش واقع شد، وابو البرکات(۲۱) در شرح حال آن زن در کتاب المعتبر سخن بسیار گفته، وگفته، من سی سال از حال او تفحص نمودم تا یقین کردم به اینکه او به گونه مطابق با واقع از غیب خبر می دهد. چهارم: اینکه ما در میان صاحبان الهامات راستین کسانی را می بینیم که گفته های صحیح ومطابق با واقع دارند، واین مخصوص اولیاء نیست بلکه در میان ساحران(۲۲) نیز کسانی پیدا می شوند که اخبار صادقه ای دارند، ومی بینیم انسانی را که سهم الغیب(۲۳) بر درجه طالعش، می باشد همان گونه است در بسیاری از اخبار خود، اگر چه در اکثر آن اخبار دروغ می گوید، ومی بینیم اخبار نجومی را که گاهی مطابق امور است، اگر چه در بسیاری از آنها دروغ می گویند، وقتی که این همه نمونه ها مشاهده شده ومحسوس باشند، اگر بگوئیم قرآن بر خلاف اینها دلالت می کند، این گفتار منجر به طعن در قرآن خواهد بود، پس دانستیم تاویل صحیح همان است که ما گفتیم.
گفتار بیضاوی
قاضی ناصرالدین بیضاوی که از مشاهیر علماء ومتکلمین اهل سنت است در تفسیر آیه شریفه چنین گفته است: واستدل به علی ابطال الکرامات، وجوابه تخصیص الرسول بالملک والاظهار بما یکون بغیر وسط، وکرامات الاولیاء علی المغیبات انما تکون تلقیا عن الملائکه، کاطلاعنا علی احوال الاخره بتوسط الانبیاء.(۲۴)
ترجمه: با این آیه استدلال شده بر بطلان کرامات (اشاره به گفتار زمخشری است، وجواب آن این است که بگوئیم: در اینجا مقصود از رسول تنها فرشته است، ومقصود از آگاه ساختن از غیب، آگاه ساختن بدون واسطه است، کرامات اولیاء (وآگاهی یافتن آنها) از غیب با دریافت نمودن از فرشتگان است، مانند آگاهی یافتن ما از احوال آخرت که به توسط پیامبران حاصل می گردد.
این سخن از دانشمندی به مانند بیضاوی مایه شگفتی است که بگوید مقصود از رسول فرشته است، در صورتی که خود او در سطرهای قبلی همین مبحث رسول را به معنای پیامبر بشری گرفته وگفته: خدا رسول را از غیب آگاه می سازد که گواهی بر پیامبری او باشد. محیی الدین شیخ زاده که شرح وحاشیه مبسوطی بر تفسیر بیضاوی دارد، سخن بیضاوی را چنین شرح نموده.
وتقریر الجواب ان المراد بالرسول الملک، وبالاظهار ما یکون بغیر واسطه، فاللازم من الاستثناء ان یختص الاظهار بغیر واسطه بالملک، وذلک لا ینافی اطلاع الاولیاء علی بعض من الغیوب تلقیا من الملائکه الهاماتهم الصادقه، وفیه بحث، لان تخصیص الرسول بالملک یستلزم ان یکون اطلاع کل واحد من الاولیاء والرسول علی الغیب بواسطه الملک، فلا یکون اخبار الانبیاء عن المغیبات معجزه لهم، وقد اشتهر بین العلماء انه تعالی یطلع رسله علی ما یشاء من الغیب لیستدل علی نبوتهم بالایه المعجزه وهی الاخبار عن الغیب علی ما هو به، والاظهر فی الجواب ان یقال: الرسول من البشر یتلقی من الملک بالذات، والولی لا یتلقی بالذات، بل بواسطه تصدیقه بالنبی، فلا حاجه الی تخصیص الرسول بالملک، لان معنی الایه لا یطلع علی الغیب المخصوص به علمه الا الرسول من البشر، فانه تعالی یطلعه علیه بواسطه ان یتلقاه من الملک وبالذات، ولا یطلع الولی علیه بان یتلقاه من الملک بالذات، وذلک لا ینافی ان یتلقاه من الملک بواسطه تصدیقه بالنبی - صلی الله علیه وآله وسلم، مع انه یجوز ان یتلقی النبی الغیب من غیر واسطه الملک، کما صرح به المصنف فی قوله تعالی آخر حمعسق: (وما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا) قال: ان المراد بالوحی ما یعم المشافه به، کما روی فی حدیث المعراج والاسراء، فانه یدل علی انه تعالی قد اظهر النبی علی بعض المغیبات بلا واسطه، فکیف یجوز تخصیص الرسول بالملک؟.(۲۵)
ترجمه: تقریر وشرح جواب بیضاوی چنین است: چیزی که به طور مسلم از استثناء (یعنی الا من ارتضی من رسول) فهمیده می شود این است که آگاه ساختن از غیب بدون واسطه، مخصوص فرشته گردد، واین منافات با مطلع شدن اولیاء بر بعضی از غیب با دریافت نمودن الهامات صادقه از فرشتگان ندارد، ولی این سخن جای بحث است، زیرا تخصیص رسول به فرشته (یعنی بگوئیم مقصود از رسول تنها فرشته است) مستلزم این است که آگاهی یافتن هر کدام از اولیاء وپیامبران از غیب به واسطه فرشته باشد، پس در این صورت اخبار پیامبران از غیب ها معجزه برایشان حساب نمی گردد، حال آن که مشهور در میان دانشمندان این است:
خدای تعالی آگاه می سازد پیامبرانش را از هر چیز غیبی که بخواهد تا استدلال کند بر نبوتشان با آن آیت معجزه وآن عبارت است از اخبار از غیب به معنای حقیقی خود، واظهر در جواب این است که گفته شود: رسول بشری دریافت می کند ومی گیرد غیب را از فرشته، بالذات، لکن ولی دریافت نمی کند از فرشته، بالذات، بلکه به واسطه تصدیق وایمانش نسبت به پیامبر، پس نیازی نیست به تخصیص وتفسیر رسول به فرشته، زیرا معنای آیه چنین است: خدا آگاه نمی سازد از غیب مخصوص خودش جز رسول بشری را، پس او را مطلع سازد بر غیب به اینکه دریابد از فرشته، بالذات، لکن ولی را مطلع نمی سازد بر آن به اینکه دریابد از فرشته، بالذات، وآن منافات ندارد با اینکه ولی غیب را دریابد وبگیرد از فرشته (نه بالذات) بلکه به واسطه تصدیق وایمانش نسبت به پیامبر - صلی الله علیه وآله - افزون بر این جواب، جایز است پیامبر غیر را بدون واسطه فرشته دریابد، چنانکه مصنف تصریح بدان نموده در تفسیر آیه شریفه (وما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا) وگفته: مراد از وحی چیزی است که گفتا با مشافهه را نیز در برگیرد، چنانکه در حدیث معراج واسراء روایت شده است، پس این دلالت دارد بر اینکه خدای تعالی پیامبر را بر بعضی از مغیبات بدون واسطه مطلع ساخته است، با این توضیح، تخصیص وتفسیر رسول به فرشته چگونه جایز می گردد. خواننده عزیز، کلام شیخ زاده اگر چه خالی از غث وسمین نیست، ولی فوائد لطیفی نیز دارد که شایان تامل ودقت است.
کلام ابو السعود
ابوالسعود محمد بن محمد العمادی در تفسیر خود (ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم) مشهور به تفسیر ابوالسعود، در تفسیر آیه شریفه گفته:
ولیس فیه ما یدل علی کرامات الاولیاء المتعلقه بالکشف، فان اختصاص الغایه القاصیه من مراتب الکشف بالرسل لا یستلزم عدم حصول مرتبه ما من تلک المراتب لغیرهم اصلا، ولا یدعی احد لاحد من الاولیاء ما فی رتبه الرسل علیهم السلام من الکشف الکامل الحاصل بالوحی الصریح.(۲۶)
ترجمه: در این آیه چیزی نیست که دلالت بر نفی کرامات متعلق به کشف از اولیاء کند، زیرا اختصاص مرتبه نهائی از مراتب کشف به پیامبران، مستلزم این نیست که هیچ مرتبه ای از آن مراتب برای غیر آنان اصلا حاصل نگردد، وهیچ کس برای هیچ کدام از اولیاء ادعا نمی کند آن مرتبه ای را که پیامبران در کشف کامل حاصل شده با وحی صریح دارند.
سخن حقی بروسوی
شیخ اسماعیل حقی بروسوی در تفسیر خود سخن ابوالسعود را حرف به حرف تکرار نموده، به علاوه یک جمله کوتاه وپر معنا، می گوید: فیدخل فی الرسول وارثه(۲۷) یعنی وارث پیامبر داخل در حکم اوست، یعنی به اذن الله تعالی از غیب آگاه می گردد.
گفتار حضرت علامه طباطبائی قدس الله روحه
علامه بزرگوار در تفسیر آیه شریفه می فرماید: معنای آیه این است که خدا عالم به کل غیب یعنی همه غیب ها است، به علمی که مخصوص خود اوست، پس کسی را بر غیب که مختص خود اوست مطلع نمی گرداند، ومفاد آن سلب کلی است، اگر چه بعضی از دانشمندان اصرار بر سلب جزئی بودن دارند، ظاهرا مقصود ایشان از بعضی، تفتازانی وآلوسی باشد، زیرا اولی در شرح مقاصد، ودومی در تفسیر خود گفته اند: سلب جزئی است.
والمعنی هو عالم کل غیب علما یختص به، فلا یطلع علی الغیب وهو محنص به احدا من الناس، فالمفاد سلب کلی وان اصر بعضهم علی کونه سلبا جزئیا.(۲۸) حضرت علامه می فرماید: جمله فلا یظهر علی غیبه احدا عامی است که با جمله الا من ارتضی من رسول تخصیص یافته، واین عام مخصص، تخصیص دیگری را از خود منع نمی کند. عموم قوله: (فلا یظهر علی غیبه احدا) لما خصص بقوله: (الا من ارتضی من رسول) عاد عاما مخصصا لا یابی تخصیصا بمخصص آخر.(۲۹) سپس علامه بزرگ، مخصص های دیگر را ذکر فرموده، وبه طور کلی بحث شریف ومبسوطی در تفسیر آیه شریفه ایراد نموده است، طالبین تفصیل به تفسیر المیزان مراجعه فرمایند.
تتمیم نفعه عمیم:
دیدیدم که غالب مفسران ودانشمندان اسلام آگاه شدن از غیب را - باذن الله تعالی - فقط مخصوص پیامبران نمی دانند، با آن تفصیلی که از نقل اقوال ومباحث به دست آمد، در این میان - همان گونه که پیشتر اشاراتی رفت - گروهی هستند که با یک جمود بر ظواهر آیات وبا یک علم ناقص به مصداق حفظت شیئا وضاعت عنک اشیاء وارد تفسیر کتاب الله می شوند، وبا این همه نقص در علم ونظر تنگی وسوء فهم در معارف آسمانی، خود را قطب فلک تحقیق می دانند، ومی گویند: اصلا جز پیامبران، خدا غیب را مطلقا در اختیار کسی قرار نمی دهد، افزون بر این همه گفتارها، چند نمونه از کسانی که - باذن الله تعالی - بر غیب مطلع شده اندو پیامبر هم نبوده اند، از خود قرآن یافتم، وخدای اکرم الاکرمین را بر این نعمت وهدایت شکرگزارم الحمد لله الذی هدانا لهذا وما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله. یک نمونه مادر حضرت موسی - علی نبینا وآله وعلیه الصلاه والسلام - است، در قرآن می فرماید: واوحینا الی ام موسی ان ارضعیه، فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم، ولا تخافی ولا تحزنی انا رادوه الیک وجاعلوه من المرسلین.(۳۰)
ترجمه: به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر ده، پس هر گاه بر وی بیمناک شدی او را در دریا بیفکن، ومترس وغم مخور، ما او را به تو باز آریم واز پیامبرانش قرار دهیم. اکنون باید از این آقایان پرسید: آیا سرنوشت این کودک که خدا از آن خبر می دهد، ومادر حضرت موسی را که پیامبر نیست بر آن مطلع می سازد مصداق غیب نیست؟ ما نمی گوئیم مقصود از وحی در واوحینا الی ام موسی وحی بالمعنی الاخص است: بلکه مقصود وحی بالمعنی الاعم است، ودر این خصوص بحثی نداریم، محل شاهد ما مطلع شدن غیر پیامبر بر غیب است - باذن الله - همان گونه که گفتیم. نمونه دیگر حضرت مریم - صلوات الله وسلامه علیها - است، در قرآن می خوانیم: اذ قالت الملائکه یا مریم ان الله یبشرک بکلمه منه اسمه المسیح عیسی بن مریم وجیها فی الدنیا والاخره ومن المقربین.(۳۱)
ترجمه: به یادآور هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم خدا تو را مژده می دهد به کلمه ای از خودش که نام آن مسیح عیسی پسر مریم است، در دنیا وآخرت آبرومند، واز مقربان است. آیا حضرت مریم پیامبر بوده، یا سرنوشت فرزند عزیز وبزرگوارش که پیش از ولادت به مادر نوید داده می شود، مصداق غیب نیست؟
معنای اختصاص علم غیب به خدا
در قرآن آیات بسیاری دلالت دارند بر اینکه علم غیب مخصوص خدا است، مانند: وعنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو(۳۲)، قل انما الغیب لله(۳۳)، ولله غیب السماوات والارض(۳۴)، یا از قول پیامبران نقل می کند که می گفتند: ما غیب نمی دانیم، اگر غیب می دانستیم خیر فراوان به دست می آوردیم، وامثال اینها، مقصود از این آیه ها چیست؟ تا آنجا که این فقیر می داند بهترین جواب وسخن را در این مورد، علامه طباطبائی بیان فرموده است، علامه می فرماید: قوله تعالی: (الا من ارتضی من رسول) استثناء من قوله: (احدا) و(من رسول) بیان لقوله: (من ارتضی) فیفید ان الله تعالی یظهر رسله علی ما شاء من الغیب المختص فالایه اذا انضمت الی الایات التی تخص علم الغیب به تعالی کقوله: (وعنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو) وقوله: (ولله غیب السماوات والارض) وقوله: (قل لا یعلم من فی السماوات والارض الغیب الا الله) افا ذلک معنی الاصاله والتبعیه فهو تعالی یعلم الغیب لذاته، وغیره یعلمه بتعلیم من الله.(۳۵)
ترجمه: گفتار خدای تعالی الا من ارتضی من رسول استثناء است از احدا ومن رسول بیان من ارتضی است، پس از آیه استفاده می شود که خدای تعالی پیامبرانش را مطلع می سازد بر هم قسم از غیب مخصوص به خود که بخواهد، این آیه اگر ضمیمه گردد به آیاتی که علم غیب را به خدا اختصاص می دهند مانند این آیات (آیاتی که ذکر شد): معنای اصالت وتبعیت به دست می آید، به این معنا که خداوند تبارک وتعالی غیب را بالاصاله وبالذات می داند، غیر خدا غیب را بالتبعیه وبه تعلیم خدا می داند. علامه پس از فاصله ای از کلام دوباره مساله اصالت را خاطر نشان کرده ومی گوید: وبه یظهر ان ما حکی فی کلامه تعالی من انکارهم الغیب ارید به نفی الاصاله والاستقلال.(۳۶)
ترجمه: با این بیان واضح وآشکار می گردد معنای آن گفتارهای پیامبران که در کلام خدا آمده که می گفتند ما غیب نمی دانیم، مقصودشان نفی اصالت واستقلال بوده است، یعنی ما بدون تعلیم واراده حضرت حق غیب نمی دانیم.
آیا خداوند ائمه طاهرین را هم مانند پیامبران بر غیب مطلع می سازد؟
مقام امیر المؤمنین ویازده فرزند او - صلوات الله وسلامه علیهم اجمعین - از همه پیامبران - جز رسول اکرم صلی الله علیه وآله که او اشرف خلق است - از جمیع وجوه بالاتر است، واین مساله مورد اجماع علماء امامیه واز جمله مسائل مفروغ عنه است(۳۷)، علم غیب هم یکی از آن وجوه است، زیرا ائمه طاهرین - صلوات الله علیهم - وارثان اشرف واعلم خلق از اولین وآخرین هستند، وارث پیامبر باید از هر لحاظ با او مشابهت داشته باشد، ختم رسل حیطه بر تمام موجودات دارد وکتاب نازل شده بر او جامع علوم ومحیط به هر ظاهر وباطن است:(۳۸)
نام احمد نام جمله انبیاء است * * * چون که صد آید نود هم پیش ماست
پس وارث او باید حیطه واشرف بر عالم کونه داشته باشد. برای ایضاح بیشتر ومحض نمونه به ذکر چند حدیث می پردازیم: در یک حدیث طولانی از امیر المؤمنین - صلوات الله علیه - که بخشی از آن وصف رسول اکرم وائمه طاهرین - صلوات الله علیهم - می باشد، چنین روایت شده: وعرف الخلق اقتدارهم علی علم الغیب بقوله: (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا) قال السائل: من هولاء الحجج؟ قال: هم رسول الله - صلی الله علیه وآله - ومن حل محله من اصفیاء الله.(۳۹)
ترجمه: وبه مردم فهمانیده که آنان توانائی علم بر غیب دارند با گفتار خود: (آیه شریفه) سائل گفت: آن حجت ها کیانند؟ فرمود: آنها عبارتند از رسول خدا - صلی الله علیه وآله - وکسانی که جای او بنشینند از برگزیدگان خدا. محمد بن فضل هاشمی قضیه ای را در مورد حضرت رضا - صلوات الله علیه - نقل می کند که مجمل آن چنین است: امام - علیه السلام - نزد ابن هذاب خبری از غیب داد، که مربوط به خود ابن هذاب بود، او گفت: تصدیق نمی کنم، زیرا جز خدا غیب نمی داند، امام فرمود: او لیس انه یقول: (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا: الا من ارتضی من رسول) فرسول الله صلی الله علیه وآله عند الله مرتضی، ونحن ورثه ذلک الرسول الذی اطلعه الله علی ما یشاء من غیبه، فعلمنا ما کان وما یکون الی یوم القیامه.(۴۰)
ترجمه: مگر خدا نمی گوید: (عالم الغیب...) رسول خدا - صلی الله علیه وآله - نزد خدا مرتضی (یعنی پسندیده است) وما وارثان آن پیامبر هستیم که خدا او را بر هر قسم از غیبش که خواسته مطلع ساخته، پس دانستیم آنچه واقع شده وآنچه واقع می شود تا روز قیامت. ابو بصیر روایت می کند از حضرت باقر - علیه السلام - که فرمود: ان لله عز وجل علمین، علم لا یعلمه الا هو، وعلم علمه ملائکته ورسله علیهم السلام، فما علمه ملائکته ورسله فنحن نعلمه.(۴۱)
ترجمه: خدای عز وجل را دو علم است، علمی که نداند آن را جز خود او، وعلمی که آن را به فرشتگان وپیامبران خود یاد داده، آنچه را بر فرشتگان وپیامبرانش تعلیم فرموده ما آن را می دانیم. ابوربیع شامی از حضرت صادق - علیه السلام - روایت کرده که فرمود: الامام اذا شاء ان یعلم علم.(۴۲)
ترجمه: امام هر گاه بخواهد چیزی بداند، می داند. ابوبصیر می گوید: حضرت صادق - علیه السلام - فرمود: ای امام لا یعلم ما یصیبه والی ما یصیر، فلیس ذلک بحجه الله علی خلقه.(۴۳)
ترجمه: هر امامی که نمی داند به او چه می رسد وسرانجامش چیست، او حجت خدا بر خلقش نیست. عمرو بن سعید مدائنی از حضرت صادق - علیه السلام - روایت می کند که آن حضرت فرمود: اذا اراد الامام ان یعلم شیئا اعلمه الله ذلک.(۴۴)
ترجمه: امام هر گاه بخواهد چیزی را بداند خدا آن را به او اعلام می کند. گروهی از یاران حضرت صادق - علیه السلام - می گویند: از آن حضرت شنیدیم که می فرمودند: انی لاعلم ما فی السموات وما فی الارض واعلم ما فی الجنه واعلم ما فی النار، قال: ثم مکث هنیئه فرای ان ذلک کبر علی من سمعه منه، فقال: علمت ذلک من کتاب الله عز وجل، ان الله عز وجل یقول: فیه تبیان کل شیء.(۴۵)
ترجمه: به راستی من می دانم آنچه در آسمانها است ومی دانم آنچه در زمین است، ومی دانم آنچه در بهشت است ومی دانم آنچه در دوزخ است، ومی دانم آنچه بود وآنچه می باشد، سپس اندکی صبر کرد دید این سخن بر هر که شنید گران آمد، پس فرمودند من این را از کتاب خدای عز وجل دانستم، خدا عز وجل می فرماید: فیه تبیان کل شیء.
تبصره
احادیث در این معانی ومفاهیم از ساحت مقدسه ائمه طاهرین - صلوات الله علیهم اجمعین - بسیار نقل شده، در میان احادیث، احادیثی با این مضامین که ائمه فرمودند: ما غیب نمی دانیم وارد شده، جمع بین این دو دسته احادیث با آن اصلی است که از علامه طباطبائی نقل کردیم که این نفی ها وانکارها ناظر به دانستن غیب بالاصاله است، ائمه می فرمایند: اگر خدا غیب را در اختیار ما نگذارد ما غیب نمی دانیم. واین معنا بر کسی که مختصر تتبعی در قرآن وحدیث داشته باشد واضح وروشن است، وهر موحدی می داند که تمام امور در عالم هستی به اذن واراده حضرت حق است. ائمه اطهار مقامشان از عقول ما خارج است، ما حتی در میان شاگردان آنها که مختصر نوری از مشکاه ولایت اقتباس نموده اند، وپیوسته اهل بیت عصمت را با زبان حال چنین خطاب می کنند:
از رهگذر خاک سر کوی شما بود * * * هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
کسانی وجود داشتند ودارند که اطلاعشان بر غیب - به اذن پروردگار متعال - به مرات ثابت شده است، در همین زمان ما یا قرب زمان ما بزرگانی مانند: حضرت آیه الله بهاء الدینی - دامت برکاته واطال الله عمره الشریف - سید العلماء العارفین سید علی قاضی تبریزی، قبله الزهاد والعلماء آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، خاتم العرفاء والعلماء شیخ محمد بهاری، خاتم المجتهدین الاصفیاء حاج آقا جمال گلپایگانی، برهان الاصفیاء مرحوم حاج شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی، زبده اهل اللطائف واللوائح مرحوم شیخ رجب علی خیاط - قدس الله اسرارهم وافاض علینا من برکاتهم - وده ها امثال این بزرگان که در طول قرون واعصار آمده اند وکراماتشان واینکه به مرات از غیب با خبر شده اند - باذن الله سبحانه وتعالی - از حد وحصر گذشته است.
نتیجه
وجود پر نور حضرت خاتم السفراء الالهیین ووارث الانبیاء والمرسلین، ثمره فواد الرسول والمفتلذ من مهجه الزهراء البتول، کهف المضطرین بقیه الله فی الارضین مولانا صاحب الزمان - صلوات الله وسلامه علیه وعلی آبائه الطاهرین - باذن الله تعالی از تمام اسرار ونوامیس کون با خبر است واشراف بر عوالم هستی دارد، واین است معنای واطلعته علی الغیوب همان گونه که ملاحظه فرمودید ما دلائل فراوان از احادیث وتفاسیر سنی وشیعه در مورد مساله غیب آوردیم واینها برای قانع ساختن وتفهیم اهل دانش وارباب عقول سلیمه کافی است، ولی در خاتمه عرض می کنم نباید از مساله محرمیت غافل بود، عمق این قبیل مطالب با محرمیت روشن می گردد، ولایت اسراری دارد که بی محرمیت نتوان به آنها رسید - رزقنا الله تعالی وایاکم تلک المرتبه انه جواد کریم.
اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا...
اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا وغیبه امامنا وشده الزمان علینا ووقوع الفتن بنا وتظاهر الاعداء علینا وکثره عدونا وقله عددنا اللهم فافرج ذلک عنا بفتح منک تعجله ونصر منک تعزه وامام عدل تظهره اله الحق آمین اللهم انا نسئلک ان تاذن لولیک فی اظهار عدلک فی عبادک وقتل اعدائک فی بلادک حتی لا تدع للجور یا رب دعامه الا قصمتها ولا بقیه الا افنیتها ولا قوه الا اوهنتها ولا رکنا الا هدمته ولا حدا الا فللته ولا سلاحا الا اکللته ولا رایه الا نکستها ولا شجاعا الا قتلته ولا جیشا الا خذلته وارمهم یا رب بحجرک الدمع واضربهم بسیفک القاطع وباسک الذی لا ترده عن القوم المجرمین وعذب اعدائک واعداء ولیک واعداء رسولک صلواتک علیه وآله بید ولیک وایدی عبادک المومنین.
اللهم اکف ولیک وحجتک فی ارضک هول عدوه وکید من اراده وامکر بمن مکر به واجعل دائره السوء علی من اراد به سوء واقطع عنه مادتهم وارعب له قلوبهم وزلزل اقدامهم وخذهم جهره وبغته وشدد علیهم عذابک واخزهم فی عبادک والعنهم فی بلادک واسکنهم اسفل نارک واحط بهم اشد عذابک واصلهم نارا واحش قبور موتاهم نارا واصلهم حر نارک فانهم اضاعوا الصلوه واتبعوا الشهوات واضلوا عبادک واخربوا بلادک اللهم واحی بولیک القرآن وارنا نوره سرمدا لا لیل فیه واحی به القلوب المیته واشف به الصدور الوغره واجمع به الاهواء المختلفه علی الحق واقم به الحدود المعطله والاحکام المهمله حتی لا یبقی حق الا ظهر ولا عدل الا زهر واجعلنا یا رب من اعوانه ومقویه سلطانه والموتمرین لامره والراضین بفعله والمسلمین لاحکامه وممن لا حاجه به الی التقیه من خلقک وانت یا رب الذی تکشف الضر وتجیب المضطر اذا دعاک وتنجی من الکرب العظیم فاکشف الضر عن ولیک واجعله خلیفه فی ارضک کما ضمنت له اللهم لا تجعلنی من خصماء آل محمد علیهم السلام ولا تجعلنی من اعداء آل محمد علیهم السلام ولا تجعلنی من اهل الحنق والغیظ علی آل محمد علیهم السلام فانی اعوذ بک من ذلک فاعذنی واستجیر بک فاجرنی اللهم صل علی محمد وآل محمد واجعلنی بهم فائزا عندک فی الدنیا والاخره ومن المقربین آمین رب العالمین.
ترجمه: خدایا ما به پیشگاهت شکایت می کنیم از نبودن پیامبرمان وغیبت اماممان، وسختی زمانه بر ما، ووقوع آشوبها به ما (هجوم آشوبها بر ما) وهمدستی دشمنان علیه ما، وبسیاری دشمنان مان واندک بودن شماره مان، خدایا بگشا این (گروه گرفتاری) را از ما به فتحی از خودت که در آن تعجیل فرمائی، ونصرتی از جانبت که آن را قوی وارجمند داری، وامام عدلی که او را آشکار سازی، ای معبود حق، آمین.
خدایا ما از تو می خواهیم به ولیت اذن دهی در آشکار نمودن عدلت در میان بندگانت، وکشتن دشمنانت در بلادت، تا نگذاری ای پروردگار من برای ستم ستونی جز اینکه بشکنی، ونه بقیه ای جز اینکه آن را نابود سازی، ونه نیرویی جز اینکه آن را سست کنی، ونه رکنی جز اینکه آن را ویران نمایی، ونه دم شمشیری جز اینکه آن را کند سازی، ونه سلاحی جز اینکه آن را از کار اندازی، ونه پرچمی جز اینکه آن را سر نگون کنی، ونه پهلوانی جز اینکه آن را بکشی، ونه لشگری جز اینکه از هم بپاشی (بری یاری ونصرتشان بگذاری در نتیجه از هم پاشیده شوند)، بزن آنان را ای پروردگار من با سنگ کوبنده ات، وبزن آنها را با شمشیر برنده ات وبا سختی وقهرت که آن را از گروه مجرمان بر نگردانی، تو عذاب کن دشمنانت را ودشمنان ولیت ودشمنان رسولت را - صلوات تو بر او وخاندانش - به دست ولیت ودستان بندگان مومنت، خدایا کفایت کن ولیت ومحبت را در روی زمین، هراس دشمنش را، (او را از شر دشمن حفظ فرما)، ونیرنگ هر کسی را که در پی آن حضرت باشد (یعنی در پی او باشد که به او آزاری رساند)، ومکر کن به هر کسی که به او مکر کند، حادثه بد در برگیرنده را قرین کسی ساز که در حق او بدی را بخواهد، وببر از او ماده آنان را (یعنی ماده دشمنان را) ودلهاشان را برای آن حضرت به هراس انداز (یعنی رعب در قلوب دشمنان بینداز) وپاهایشان را بلرزان، وآنان را اخذ کن آشکارا وناگهانی، وعذابت را بر آنها سخت گردان، وخوارشان کن در میان بندگانت، ولعنشان در بلادت، وساکنشان کن در پائین ترین جای آتشت، وسخت ترین عذابت را فراگیرشان فرما، وآنان را در آتش جای ده، وگورهای مردگانشان را پر آتش کن، وآنها را در آتش سوزانت وارد کن (ونگهدار)، زیرا آنان نماز را پایمال نمودند، ودر پس شهوت ها وهوسرانیها رفتند، وگمراه کردند بندگانت را وبلادت را ویران کردند، خدایا زنده کن به ولیت قرآن را، نورش را نشانمان ده پیوسته که شبی در آن نباشد، وشفا بخش به وسیله او سینه های کینه دار را، وآراء مختلف را به وسیله او بر حق متفق گردان، وبه پادار به دست او حدود تعطیل شده واحکام واگذاشته را، تا نماند حقی جز اینکه آشکار گردد، ونه عدلی جز اینکه بدرخشد، ای پروردگار من ما را از یاران وتقویت کنندگان حکومت او وفرمان برادران در برابر امرش واز خشنودان به فعلش وتسلیم شوندگان به احکامش قرار ده، وما را از گسانی قرار ده که با وجود او نیازی به تقیه از خلقت نباشد، وتو ای پروردگار من خدائی هستی که گرفتاری وبدحالی را برطرف سازی، وبی چاره را جواب دهی آنگاه که تو را بخواند، ومی رهانی از اندوه وسختی بزرگ، پس گرفتاری وبدحالی را از ولیت برطرف گردان، واو را خلیفه خود در زمینت قرار ده چنانکه برایش ضمانت فرموده ای، خدایا مرا از خصمان آل محمد - علیهم السلام - قرار مده، ومر از دشمنان آل محمد - علیهم السلام - قرار مده، ومرا از صاحبان کینه وخشم بر آل محمد - علیهم السلام - قرار مده، من پناه می برم به تو از آن، پس پناهم ده، وزینهار خواهم از تو پس زینهارم ده، خدایا رحمت فرست بر محمد وخاندان محمد ومرا به وسیله آنان (یا به احترامشان) در دنیا وآخرت نزد خودت رستگار واز مقربان قرار ده، آمین ای پروردگار جهانیان.
شرح
آنجا که می فرماید: واقطع عنه مادتهم در نسخ مصباح المتهجد ودر بحار الانوار ونسخه های تصحیح شده مفاتیح الجنان چنین آمده، ولی در چاپ اول جماع الاسبوع واقطع عنهم با ضمیر جمع نوشته شده است، پس از لحاظ ترجمه وتفسیر جمله سه صورت می توان تصور کرد:
الف - با ضمیر مفرد بخوانیم: واقطع عنه مادتهم و(ماده) را به معنای ریشه وآنچه شیئی از آن ترکیب یاقته وبدان قائم است، بگیریم، همان گونه که منبع چشمه را ماده نهر می نامند، وچنین معنا کنیم: ریشه وبنیاد گروه دشمن را از امام زمان - علیه السلام - قطع کن، یعنی دشمنان را نابود کن تا وجودشان به کلی از محیط وساحت مقدسه امام - علیه السلام - دور شود وبریده گردد.
ب - با ضمیر مفرد بخوانیم و(عن) را به معنای استعانت بگیریم(۴۶)، و(ماده) را در همان معنای قبلی به کار ببریم، یا به معنای عده وعده(۴۷) جنگی تفسیر کنیم، معنا چنین می شود: به دست امام - علیهم السلام - ریشه وبنیاد دشمن را بر کن، یا به دست آن حضرت عده وعده دشمن را درهم شکن.
ج - با ضمیر جمع بخوانیم: واقطع عنه مادتهم یعنی خدایا یاری ها وذخائر جنگی دشمن را از آنان قطع کن، تا بی یار وپشتیبان گردند واز هم بپاشند، چنانکه حضرت سید الساجدین - صلوات الله وسلامه علیه - در دعای خود برای مرزداران اسلام، دشمنان اسلام را چنین نفرین می کند: واقطع عنهم المدد، وانقص منهم العدد(۴۸) یعنی یاری وپشتیبانی را از آنها قطع کن، واز تعدادشان بکاه.
اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعه وفی کل ساعه ولیا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه ارضک طوعا وتمتعه فیها طویلا. تمام شد تسویه این اوراق به دست بنده فقیر قلیل البضاعه، کثیر الاضاعه السید عبدالله الفاطمی (المدعو بفاطمی نیا) ابن العارف بالله العلم الحجه الحاج سید اسماعیل الاصفهانی حشره الله تعالی مع اصفیائه، الذی کان متوسلا الی الله سبحانه بالحجه المنتظر - صلوات الله علیه - طیله حیاته الشریفه المبارکه، وکان لسان حاله دائما هذا البیت:
نزیلک حیث ما اتجهت رکابی * * * وضیفک حیث کنت من البلاد
رزقنا الله سبحانه هذه الحاله بمنه ورحمته، وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین المعصومین وعلی جمیع الانبیاء والمرسلین والملائکه المقربین والشهداء والصدیقین وسلم تسلیما کثیرا وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین.

عصر روز چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۷۵ مطابق با ۲۱ ذی قعده الحرام ۱۴۱۶ ه. ق.

اصل دعا

اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی اللهم لا تمتنی میته جاهلیه ولا تزغ قلبی بعد از هدیتنی اللهم فکما هدیتنی لولایه من فرضت علی طاعته من ولایه ولاه امرک بعد رسولک صلواتک علیه واله حتی والیت ولاه امرک امیر المومنین علی بن ابی طالب والحسن والحسین وعلیا ومحمدا وجعفرا وموسی وعلیا ومحمدا وعلیا والحسن والحجه القائم المهدی صلواتک علیهم اجمعین اللهم فثبتنی علی دینک واستعملنی بطاعتک ولین قلبی لولی امرک وعافنی مما امتحنت به خلقک وثبتنی علی طاعه ولی امرک الذی سترته عن خلقک وباذنک غاب عن بریتک وامرک ینتظر وانت العالم غیر المعلم بالوقت الذی فیه صلاح امر ولیک فی الاذن له باظهار امره وکشف ستره فصبرنی علی ذلک حتی لا احب تعجیل ما اخرت ولا تاخیر ما عجلت ولا کشف ما سترت ولا البحث عما کتمت ولا انازعک فی تدبیرک ولا اقول لم وکیف وما بال ولی الامر لا یظهر وقد امتلات الارض من الجور وافوض اموری کلها الیک اللهم انی اسئلک ان ترینی ولی امرک ظاهرا نافذ الامر مع علمی بان لک السلطان والقدره والبرهان والحجه والمشیه والحول والقوه فافعل ذلک بی وبجمیع المومنین حتی ننظر الی ولی امرک صلواتک علیه ظاهر المقاله واضح الدلاله هادیا من الضلاله شافیا من الجهاله ابرز یا رب مشاهدته وثبت قواعده واجعلنا ممن تقر عینه برویته واقمنا بخدمته وتوفنا علی ملته واحشرنا فی زمرته.
اللهم اعذه من شر جمیع ما خلقت وذرات وبرات وانشات وصورت واحفظه من بین یدیه ومن خلفه وعن یمینه وعن شماله ومن فوقه ومن تحته بحفظک الذی لا یضیع من حفظته به واحفظ فیه رسولک ووصی رسولک علیه واله السلام اللهم ومد فی عمره وزد فی اجله واعنه علی ما ولیته واسترعیته وزد فی کرامتک له فانه الهادی المهدی والقائم المهتدی والطاهر التقی الزکی النقی الرضی المرضی الصابر الشکور المجتهد اللهم ولا تسلبنا الیقین لطول الامد فی غیبته وانقطاع خبره عنا ولا تنسنا ذکره وانتظاره والایمان به وقوه الیقین فی ظهوره والدعاء له والصلوه علیه حتی لا یقنطنا طول غیبته من قیامه ویکون یقیننا فی ذلک کیقیننا فی قیام رسولک صلواتک علیه واله وما جاء به من وحیک وتنزیلک فقو قلوبنا علی الایمان به حتی تسلک بنا علی یدیه منهاج الهدی والمحجه العظمی والطریقه الوسطی وقونا علی طاعته وثبتنا علی متابعته واجعلنا فی حزبه واعوانه وانصاره والراضین بفعله ولا تسلبنا ذلک فی حیوتنا ولا عند وفاتنا حتی تتوفانا ونحن علی ذلک لا شاکین ولا ناکثین ولا مرتابین ولا مکذبین.
اللهم عجل فرجه وایده بالنصر وانصر ناصریه واخذل خاذلیه ودمدم علی من نصب له وکذب به واظهر به الحق وامت به الجور واستنقذ به عبادک المومنین من الذل وانعش به البلاد واقل به جبابره الکفر واقصم به روس الضلاله وذلل به الجبارین والکافرین وابر به المنافقین والناکثین وجمیع المخالفین والملحدین فی مشارق الارض ومغاربها وبرها وبحرها وسهلها وجبلها حتی لا تدع منهم دیارا ولا تبقی اثارا طهر منهم بلادک واشف منهم صدور عبادک وجدد به ما امتحی من دینک واصلح به ما بدل من حکمک وغیر من سنتک حتی یعود دینک به وعلی یدیه غصا جدیدا صحیحا لا عوج فیه ولا بدعه معه حتی تطفی ء بعدله نیران الکافرین فانه عبدک الذی استخلصته لنفسک وارتضیته لنصر دینک واصطفیته بعلمک وعصمته من الذنوب وبراته من العیوب واطلعته علی الغیوب وانعمت علیه وطهرته من الرجس ونقیته من الدنس اللهم فصل علیه وعلی آبائه الائمه الطاهرین وعلی شیعته المنتجبین وبلغهم من امالهم ما یاملون واجعل ذلک منا خالصا من کل شر وشبهه وریاء وسمعه حتی لا نرید به غیرک ولا نطلب به الا وجهک اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا وغیبه امامنا وشده الزمان علینا ووقوع الفتن بنا وتظاهر الاعداء علینا وکثره عدونا وقله عددنا اللهم فافرج ذلک عنا بفتح منک تعجله ونصر منک تعزه وامام عدل تظهره اله الحق امین اللهم انا نسئلک ان تاذن لولیک فی اظهار عدلک فی عبادک وقتل اعدائک فی بلادک حتی لا تدع للجور یا رب دعامه الا قصمتها ولا بقیه الا افنیتها ولا قوه الا اوهنتها ولا رکنا الا هدمته ولا حدا الا فللته ولا سلاحا الا اکللته ولا رایه الا نکستها ولا شجاعا الا قتلته ولا جیشا الا خذلته وارمهم یا رب بحجرک الدمع واضربهم بسیفک القاطع وباسک الذی لا ترده عن القوم المجرمین وعذب اعدائک واعداء ولیک واعداء رسولک صلواتک علیه واله بید ولیک وایدی عبادک المومنین.
اللهم اکف ولیک وحجتک فی ارضک هول عدوه وکید من اراده وامکر بمن مکر به واجعل دائره السوء علی من اراد به سوء واقطع عنه مادتهم وارعب له قلوبهم وزلزل اقدامهم وخذهم جهره وبغته وشدد علیهم عذابک واخزهم فی عبادک والعنهم فی بلادک واسکنهم اسفل نارک واحط بهم اشد عذابک واصلهم نارا واحش قبور موتاهم نارا واصلهم حر نارک فانهم اضاعوا الصلوه واتبعوا الشهوات واضلوا عبادک واخربوا بلادک اللهم واحی بولیک القرآن وارنا نوره سرمدا لا لیل فیه واحی به القلوب المیته واشف به الصدور الوغزه واجمع به الاهواء المختلفه علی الحق واقم به الحدود المعطله والاحکام المهمله حتی لا یبقی حق الا ظهر ولا عدل الا زهر واجعلنا یا رب من اعوانه ومقویه سلطانه والموتمرین لامره والراضین بفعله والمسلمین لاحکامه وممن لا حاجه به الی التقیه من خلقک وانت یا رب الذی تکشف الضر وتجیب المضطر اذا دعاک وتنجی من الکرب العظیم فاکشف الضر عن ولیک واجعله خلیفه فی ارضک کما ضمنت له اللهم لا تجعلنی من خصماء آل محمد علیهم السلام ولا تجعلنی من اعداء آل محمد علیهم السلام ولا تجعلنی من اهل الحنق والغیظ علی ال محمد علیهم السلام فانی اعوذ بک من ذلک فاعذنی واستجیر بک فاجرنی اللهم صل علی محمد وآل محمد واجعلنی بهم فائزا عندک فی الدنیا والاخره ومن المقربین امین رب العالمین.


 

 

 

 

 

 

 

پاورقی:

-----------------

(۱) ابو محمد هارون بن موسی التلعکبری الشیبانی از بزرگان ودانشمندان ورواه امامیه است، عظمت وعدالت او متفق علیه علماء است، وی به سال ۳۸۵ ه. ق وفات یافته است.
(۲) شیخ اجل اقدم، ابوعلی محمد بن همام اسکافی بغدادی از بزرگان ومبرزین شیعه است. تالیف عظیم القدری دارد به نام الانوار فی تاریخ الائمه الاطهار، (این فقیر اثر ناچیزی دارد به نام عنوان الدرایه درباره این کتاب تحقیقی کرده است. (محمد بن همام به سال ۳۳۶ ه. ق وفات یافته است.
(۳) به نظر قاصر می رسد که این بزرگوار همان باشد که نجاشی درباره او گفته: احمد بن نوح بن علی بن العباس بن نوح السیرافی نزیل البصره، کان ثقه فی حدیثه متقنا لما یرویه، فقیها بصیرا بالحدیث والروایه، وهو استاذنا وشیخنا، ومن استفدنا منه، وله کتب کثیره اعرف منها: کتاب المصابیح فی ذکر من روی عن الائمه علیهم السلام لکل امام، کتاب القاضی بین الحدیثین المختلفین... این مرد بزرگ در کتب رجال به عنوان: احمد بن نوح بن علی، احمد بن محمد بن نوح واحمد بن عباس بن نوح، یاد شده وظاهرا همه این عناوین مربوط به یک شخص است واو همان است که در اول اسناد سید بن طاوس ذکر شد.
(۴) از مشایخ رئیس المحدثین، شیخ صدوق است.
(۵) توحید صدوق ط مکتبه الصدوق ص ۲۸۵.
(۶) توحید صدوق ص ۲۸۶.
(۷) حدیقه سنایی، ط مدرس رضوی ص ۶۴، ۶۳.
(۸) توحید صدوق ص ۲۸۹.
(۹) غیبت نعمانی ط جدید ص ۱۳۰.
(۱۰) صف: ۵.
(۱۱) غیبت نعمانی ط جدید ص ۱۱۲.
(۱۲) کمال الدین ط آخوندی. ۳۲۰:۱.
(۱۳) کمال الدین ط آخوندی ۳۱۷:۱.
(۱۴) صف: ۹.
(۱۵) حدیث در کتاب المحجه فی ما نزل فی القائم الحجه صلوات الله علیه - تالیف علامه بزرگ سید هاشم بحرانی ص ۲۲۶ آمده، واینکه می فرماید: سوگند به خدا تاویل این آیه نازل نشده، شاید مقصود این باشد که وقت تاویل نرسیده یا تحقق نیافته.
(۱۶) تفسیر کشاف ط قاهره مطبعه الاستقامه ۵۰۶:۴.
(۱۷) شرح مقاصد ط ترکیه ۲۰۳:۲.
(۱۸) روح المعانی ۹۷:۲۷.
(۱۹) فتح الباری ط بیروت ۲۹۱:۱۱.
(۲۰) تفسیر فخر رازی ط مصر ۲۳۳:۸.
(۲۱) هبه الله بن علی بن ملکا البلدی مکنی به ابوالبرکات وملقب به اوحدالزمان از بزرگان فلاسفه واطباء بوده ودر بغداد سکونت می کرده، ظهیرالدین بیهقی او را فیلسوف العراقین خوانده، ابوالبرکات یهودی بوده ودر برهه ای از عمرش اسلام آورده تاریخ وفاتش را ۵۴۷ وبعضی ۵۶۰ ه ق. گفته اند کتاب المعتبر او در ۳ جلد در هند چاپ شده ونسخ آن بسیار کم است، گروهی از مولفین به جای المعتبر، کتاب التعبیر نوشته اند واین نشان می دهد که کتاب را ندیده بودند ودر نقل هائی که از این کتاب می شده نساخ یا خود مولفین این تصحیف را به وجود آوردند. - در جلد ۲ صفحه ۴۳۳ و۴۳۴ کتاب المعتبر ط هند گفته: وعلائق النفوس بالابدان قد تکون علی ما قیل غالبه قاهره للنفس، معرفه لها فی شغل البدن وما یتبعه حتی تضعف ارادتها ورویتها وتتبع ارادتها طباعها، وقد تکون العلاقه ضعیفه لا تتملک من النفس الا القلیل من وسعها حتی تستولی الاراده والرویه علی الطباع فی مثلها، فاذا کانت قوه الاولی ضعیفه ضیقه الوسع مع غرقها فی علاقتها صار الانسان الذی هی نفسه کالبهیمه فی عدم الرویه وضعفها، واذا کانت الثانیه قویه واسعه کان الانسان الذی هی نفسه کالملک فی قوته وقدرته بحسب ارادته ومقتضی رویته، کما نری من الناس من رویته وافکاره - وان قویت - منصرفه الی احوال بدنه ودواعیه، لا تنفذ فیها ولا تنجذب الا الیها، ومتی جذبت الی امر عقلی وتفکر نظری نبت عنه وانثنت بایسر دواعیها، فلا تستبعدن من هذا القیاس ان تکون من النفوس نفس تملک رویتها وطباعها وتتحکم علیه حتی تنشی بمشیئتها الی رویتها وتتوجه بوسعها الی ارادتها وتصرف طباعها فیما تشاء بالرویه، فتفعل فی اجسام اخری فعلا یقارب فعلها فی البدن المخصوص بها صلاحا او فسادا، کما تفعل اصابه العین فی اجسام اخری من شق اراضی وتفجیر عیون وهدم جبال واسوار مما تحکی امثالها، الا تری ان من النفوس ماله بفطرته من الحکمه العزیزیه ما تصدق به احکامه وتخلص انظاده وتهتدی الی ما لا نسبه له الی ما علمه معلمه، وکیف تنفذ فی ذلک بغیر کلفه ولا مهل، بل تهتدی بقدر ما تنظر، فلا تضل ولا تتحیر؟ والمراه العمیاء التی رایناها فی بغداد وتکررت مشاهدتنا لها مذ مده مدیده قدرها ما یقارب ثلاثین سنه وهی علی ذلک الی الان، تعرض علیها الخبایا فتدل علیها بانواعها واشکالها ومقادیرها واعدادها، غریبها ومالوفها، دقیقها وجلیلها، تجیب علی اثر السئوال من غیر توقف ولا استعافه بشیء من الاشیاء، سوی انها کانت تلتمس ان یری الذی یسال عنه ابوها، او یسمعه فی بعض الاوقات دون بعض، وعند قوم دون قوم، فتتصور الدهماء ان الذی تقوله باشاره من ابیها، وکان بالذی تقوله من الکثره ما یزید علی عشرین کلمه اذا قیل بصریح الکلام الذی هوا الطریق الاخصر فی العباده من الاشاره، وهو ربما کان یقول اذا رای ما یراه من اشیاء کثیره مختلفه الانواع والاشکال معا فی مره واحده کلمه واحده، واقصاه کلمتین، وهی التی تکررها فی کل قول مع کل ما تسمع وتری، فیقول: سلها، او سلها تخبرک، او قولی له، او قولی باصغیره، ولقد عاندته یوما وحاققته فی ان لا یقول البته واریته عده اشیاء فقال لفظه واحده، فقلت له: الشرط املک، فاغتاض واحتد طیشه عن ان یملک نفسه، فباح بخبیئه وقال، ومثلک یظن اننی اشرت الی هذا کله بهذه اللفظه الواحده؟ فاسمع الان، ثم التفت الیها واخذ یشیر باصبعه الی شیء ویقول تلک الکلمه، وهی تقول: هذا کذا وهذا کذا علی الاتصال من غیر توقف، وهو یقول تلک ما یقوله وهی تلک اللفظه الواحده بلحن واحد وهیئه واحده حتی ضجرنا واشتد تعجبنا وراینا ان هذه الاشاره لو کانت تتضمن هذه الاشیاء لکانت اعجب من کل ما تقوله العمیاء، ومع ذلک فکان ما یغلط فیه ابوها تقوله علی معتقد ابیها، ثم تقول ما لا یعلمه ابوها من خبیئه فی الخبیئه، فکانت تطلع مع ما تطلع علیه علی ما نفس ابیها. وحکایاتها اکثر من ان تعد، وعند کل واحد منها ما لیس عند الاخر، لانها کانت تقول من ذلک علی الاتصال لکل شخص وشخص جوابا بحسب السئوال.
(۲۲) باید توجه داشت به اینکه مقصود فخر رازی این نیست اولیاء وساحران را در یک مرتبه قرار دهد، مقصود او صرفا ذکر مصداق ونمونه است از کسانی که از غیب به نحوی آگاهی می یابند، آگاه شدن اولیاء از مقیبات از راه تقرب وشرح وصدر ونورانیت است، وآگاهی یافتن ساحران از غیب از راه کفر وظلمت وشیطان است، ساحر تا ده ها فرمان از شیطان نبرد نمی تواند یک عمل انجا دهد، حتی غیر ساحر نیز گاهی بازیچه دست شیطان می شود، بعضی از ارباب ریاضات غیر شرعی خود وشاگردانشان را طعمه شیطان قرار می دهند، بی چاره شاگرد خیال می کند سیر در ملکوت می کند غافل از اینکه صدها فرسنگ از معارف اهل بیت - صلوات الله علیهم - دور افتاده، مطلب در این باره بسیار است وخود رساله مستقلی لازم دارد. مطلب مهم دیگری در مورد کشف اولیاء باید مورد توجه قرار گیرد، وآن مساله محتوا در کشف ودانستن غیب است - باذن الله تعالی - اگر می بینیم یکی از اولیاء می گوید: فلانی فلان روز از سفر می آید، یا مریض خوب می شود، گم شده پیدا می گردد وامثال اینها، این خبرها، اولا بعد کاشفیت دارند، کشف از تقرب می کنند، البته در صورتی که ولی را خوب به ولایت شناخته باشیم، وثانیا گاهی برای هدایت شخصی، یا قضاء حوائج مردم است که خود جزء سلوک آن بزرگان حساب می شود، وگر نه این محتواها برای یک ولی ومقرب مهم نیست، ای بسا کشفهای بزرگان محتواهائی داشته باشد که برای امثال ما نتوانند اظهار کنند.
(۲۳) سهم الغیب از اصطلاحات علم نجوم است، در فرهنگ آنندراج جلد. ۲ صفحه ۴۸۲ ط لکهنو، گفته: به قاعده علم نجوم سهام بسیار است... ونیکوتر از همه سهم السعاده وسهم الغیب است، سهم السعاده حاملی است از فلک البروج که بعد از او از درجه طالع بر توالی بروج مثل بعد قمر باشد از شمس علی التوالی، مثلا هر گاه آفتاب در اول حمل وقمر در اول ثور باشد ودر اول جوزا، طالع سهم السعاده اول سرطان است، وشمس در اول حمل وقمر در بیست وپنج درجه وبیست وچهار دقیقه حمل باشد، بیست وپنج درجه وسی وهشت دقیقه از میزان سهم الغیب است. مرحوم حاج ملا احمد نراقی - قدس سره - در خزائن گفته: سهم الغیب وآن نیز مثل سهم السعاده است، مگر اینکه در سهم الغیب به روز از ماه تا آفتاب گیرند وبه شب از آفتاب تا ماه، بر عکس سهم السعاده است.
(۲۴) تفسیر بیضاوی ط مصر محشی به حاشیه کازرونی ۱۵۶:۵.
(۲۵) حاشیه شیخ زاده بر تفسیر بیضاوی ط دیار بکر ۵۶۱:۴.
(۲۶) تفسیر ابوالسعود ۴۷:۹.
(۲۷) تفسیر روح البیان ۲۰۱:۱۰.
(۲۸) المیزان ۵۳:۲۰.
(۲۹) المیزان ۵۶:۲۰.
(۳۰) قصص: ۷.
(۳۱) آل عمران: ۴۵.
(۳۲) انعام: ۵۹.
(۳۳) یونس: ۲.
(۳۴) نحل: ۷۷.
(۳۵) المیزان ۵۳:۲۰.
(۳۶) المیزان ۵۵:۲۰.
(۳۷) صدر المتالهین می فرماید: قد ثبت بالبراهین النیره وشواهد اهل البصیره، ان الکمیه الاتصالیه الزمانیه وهو یاتها الامتدادیه وما یطابقها وما یوازیها من الحوادث والزمانیات وما معها من الجواهر والاعراض والصور والاشخاص کلها حاضره عند الباری جل اسمه واهل القرب منه، وکلها متساویه الحضور لدیه، متوافقه المثول بین یدیه... وهذا مما لا یکشف الا لاهل البصیه.
(۳۸) مثنوی دفتر اول.
(۳۹) تفسیر نور الثقلین ۴۴۴:۵.
(۴۰) تفسیر نور الثقلین ۴۴۴:۵.
(۴۱) تفسیر نور الثقلین ۴۴۲:۵.
(۴۲) نور الثقلین ۴۴۲:۵.
(۴۳) نور الثقلین ۴۴۳:۵.
(۴۴) نور الثقلین ۴۴۳:۵.
(۴۵) مرآه العقول ۱۳۰:۳ - علامه مجلسی فرموده: (تبیان کل شیء) شاید نقل به معنا باشد؟ وگر نه در قرآن ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء است. مسود این اوراق می گوید: نقل به معنا شاید از ناحیه روای حدیث بوده است.
(۴۶) تاج العروس (۳۸۴:۹) ده معنای برای (عن) ذکر کرده که یکی از آنها استعانت است.
(۴۷) لسان العرب (۳۹۸:۳) گفته: وکل ما اعنت به قوما فی حرب او غیره فهو ماده لهم.
(۴۸) صحیفه سجادیه دعاء ۲۷.

دانلودها دانلودها:
رتبه رتبه:
  ۱ / ۵.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم