كتاب برگزيده:
جستجو در کتابخانه مهدوی:
بازدیده ترینها
کتاب ها داستانهایی از امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۹۶,۵۹۳) کتاب ها شگفتی ها و عجایب دنیا در بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۹۶,۳۱۹) کتاب ها نشانه هایی از دولت موعود (نمایش ها: ۷۲,۳۴۶) کتاب ها میر مهر - جلوه های محبت امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۵۹,۸۳۶) کتاب ها یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۵۴,۱۱۳) کتاب ها سیمای مهدی موعود (عجل الله فرجه) در آیینه شعر فارسی (نمایش ها: ۵۳,۳۸۷) کتاب ها زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى (نمایش ها: ۴۵,۱۸۷) کتاب ها تأملی در نشانه های حتمی ظهور (نمایش ها: ۴۴,۵۰۲) کتاب ها موعود شناسی و پاسخ به شبهات (نمایش ها: ۴۱,۰۰۲) کتاب ها مهدی منتظر (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۳۸,۵۶۵)
 صفحه اصلى » كتابخانه مهدوى » رهبری بر فراز قرون (ترجمه بحث حول المهدی (عجّل الله فرجه))
كتابخانه مهدوى

کتاب ها رهبری بر فراز قرون (ترجمه بحث حول المهدی (عجّل الله فرجه))

بخش بخش: كتابخانه مهدوى الشخص نویسنده: آیت الله سید محمد باقر صدر تاريخ تاريخ: ۲۵ / ۴ / ۱۳۹۳ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۵۲۱۵ نظرات نظرات: ۰

آیت الله سید محمد باقر صدر - ترجمه مصطفی شفیعی | ترجمه سید احمد علم الهدی

رهبری بر فراز قرون
(گفتگو درباره امام مهدی (علیه السلام))

نویسنده: آیت الله شهید سید محمد باقر صدر
تحقیق: دکتر عبد الجبار شراره
ترجمه: مصطفی شفیعی

فهرست مطالب

سخن ناشر
مقدمه محقق
مقدمه شامل دو بحث است:
۱- روش شک آوران
۲- روش موافقان
الف) روش روایی
ب) روش عقلی (روش شهید صدر، رحمة الله علیه)
دلیل اسلامی (نقلی)
دلیل علمی
اموری که در تحقیق این کتاب مورد توجه قرار داده ام:
مقدمه مؤلف
گفتار اول: چگونه برای حضرت مهدی این عمر طولانی امکان پذیرشده است؟
گفتار دوم: اعجاز وعمر طولانی
گفتار سوم: اصرار بر رهبری این شخص که نتیجه اش تعطیلی قوانین طبیعی است، چرا؟
گفتار چهارم: شایستگیهای رهبر منتظر چگونه به کمال رسید؟
گفتار پنجم: چگونه بپذیریم که (امام) مهدی وجود خارجی دارد؟
دلیل نقلی
دلیل علمی
گفتار ششم: چرا امام زمان تاکنون ظهور نکرده است؟
گفتار هفتم: آیا یک فرد می تواند سرنوشت بشریت را تغییر دهد؟
گفتار هشتم: در روز موعود به چه روشی تغییر صورت می گیرد؟
کتابنامه

سخن ناشر

متن حاضر ترجمه کتاب بحث حول المهدی آیت الله شهید سید محمدباقر صدر است که چندی پیش با مقدمه وتحقیق آقای دکتر عبدالجبار شراره منتشر شده است.
شهید صدر در کتاب مزبور به روش عقلی به شبهات وپرسشهایی که درباره شخصیت مهدی موعود (علیه السلام) وقیام جهانی آن حضرت مطرح می شود، پاسخ داده اند. وشاید بتوان گفت که از این نظر کتاب یادشده حائز اهمیت بسیار بوده وبنیانگذار شیوه ای نو در موضوع مهدویت ومنجی گرایی است.
اگرچه این کتاب پیش از این نیز ترجمه ومنتشر شده است، اما به دلیل اینکه چاپ جدید این کتاب با مقدمه وتحقیقی در خور وشایسته همراه است، بر آن شدیم که برای استفاده همه دوستداران موعود بار دیگر به ترجمه وعرضه این کتاب بپردازیم.
در اینجا لازم می دانیم که از آقای دکتر عبدالجبار شراره که به ما اجازه ترجمه وانتشار این کتاب را دادند وهمچنین برادر عزیز حجة الاسلام مصطفی شفیعی که زحمت ترجمه آن را بر عهده گرفتند، تشکر کنیم.

مقدمه محقق

اعتقاد به امام منتظر، حضرت مهدی موعود (علیه السلام) مسأله ای بنیادین در باور مسلمانان است واین موضوع از زمانی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) مژده وجود ایشان را داد، ذهن آنان را به خود مشغول داشته است. آن حضرت در مناسبتهای مختلف ودر روایات فراوان که به مرز تواتر می رسد، تاکید به ظهور مهدی (علیه السلام) در آخرالزمان کرده اند؛ به گونه ای که عقیده به وی از ضروریات دین اسلام گشته است.
در عین حال در گذشته وحال کسانی این مسأله را در مورد انکار وتردید قرار داده اند. کسانی که یا تحت تأثیر تفکر مادیگری ویا دچار تعصب فرقه ای بوده اند ویا از صدها روایت(۱) که در کتابهای حدیث (صحاح، مسانید وسنن) از طریق شیعه وسنی رسیده، بی خبرند.
علما ودانشمندان گذشته ومعاصر دهها کتاب در اثبات این مسأله گردآورده اند ومقالات تحقیقی بسیاری در این زمینه نگاشته اند که همگی در بر دارنده دلایل معتبر واستدلالهای متقن بر وجود مهدی (علیه السلام) ودرستی این قضیه اند، به طوری که سزاوار نیست یک مسلمان معتقد که گفته پیامبر را قبول دارد، در آن تردید کند.
این عقیده در میان امت اسلام چنان رسوخ یافت که برخی از سودجویان وفرصت طلبان آن را مغتنم شمرده وادعای مهدویت کردند ولی بزودی رسوا ومفتضح شدند، همانگونه که مدعیان رسالت وپیامبری همگی رسوا شدند.
دکتر احمد امین در کتاب المهدویة فی الاسلام، ادعای مهدویت از جانب فرصت طلبان را دلیلی بر مخدوش بودن اعتقاد به مهدی (علیه السلام) وتردید در اصالت آن قلمداد کرده است در حالی که قضیه کاملا برعکس است واین ادعاها دلالت می کند که مدعیان، از یک حقیقت موجود در باور مردم، بهره برداری می کنند. از سوی دیگر اگر ادعا اصل قضیه را باطل کند، لازمه اش این است که پیامبری هم باطل باشد، چون مدعیان پیامبری هم زیاد بوده اند.
شگفت انگیزتر اینکه برخی از مدعیان دانش ومعرفت در گذشته وحال به مشوش ساختن اذهان امت اسلامی وایجاد شک وتردید پرداخته اند والبته علت آن ناتوانی فکری نسبت به درک اسرار واهداف عالی این عقیده ویا دیگر جهات بوده است از آن جمله در عصر حاضر می توان از خاورشناسان وهمفکرانشان نام برد. کسانی چون: گولدزیهر، فلهاوزن، فان فلوتن، مک دونالد، برناردلویس، مونتگمری وات، ماسینیون وبرخی از مسلمانانی که (به تبع گرایشهای روشنفکرانه) دنباله رو فکری ایشان اند وراه آنان را در ایجاد شبهه وشک وتردید نسبت به معتقدات اسلامی وآنچه در قرآن وسنت آمده است می پیمایند.
وهابیان وهمفکرانشان نیز در میان شیعه وسنی از آنان تبعیت کرده وبه ایجاد شبهه در وجود حضرت مهدی (علیه السلام) پرداخته اند، اما هیچ یک دلیل معتبری برای علت انکار خویش ندارند بلکه در مقابل دلایل زیادی وجود دارد که ثابت می کند عقیده به مهدی (علیه السلام) درست است. زیرا همان طور که گذشت در این زمینه تواتر وجود دارد واین تواتر را بسیاری نقل کرده اند، از جمله برزنجی در کتاب الاشاعة لأشراط الساعة وشوکانی در کتاب التوضیح که بعدا خواهد آمد.
شگفت اینکه منکران این عقیده در انکار خود به همان دلایلی تمسک جسته اند که منکران اخبار غیبی به آن متوسل می شوند، اخباری که در قرآن آمده ویا پیامبر اسلام به آن اشاره کرده است؛ مانند انکار قضیه اسراء ومعراج(۲).
اندکی تأمل در اشکالاتی که منکران گرفته اند ومسائل پراکنده ای که پراکنده گویانی نظیر سائح وقصیمی ودیگرانی از این قبیل مطرح می کنند نشان می دهد که آنان در برخورد با این مسأله مهم ساده اندیشی کرده وبا تکرار آنچه که دیگران قبلا گفته بودند، روشی نادرست در پیش گرفته اند.
این افراد از علم دوراند وآشنایی با علم حدیث از نظر روایت (چه کسی گفته؟) ودرایت (چه می گوید؟) ندارند. اینان از واقعیات تاریخی بی اطلاع اند وبا حقایق سر دشمنی دارند. با خواندن مطالب آنها می توان به سطحی نگری وروش نادرستشان در برخورد با این مسأله مهم پی برد(۳).
از این رو، شهید صدر با روش جدید علمی به بحث وگفتگو درباره این مسأله می پردازد، به اخبار صحیح ودلایل عقلی استدلال می جوید وبا دقت کامل مسائل را حلاجی می کند. تا آنجا که ما اطلاع داریم، در این زمینه هیچ کس جز ایشان با این روش واسلوب مسأله را در مورد پژوهش وبررسی قرار نداده است. این دقت نظر در ادامه مباحث برای خوانندگان عزیز روشن خواهد شد.
بجاست که در این مقدمه برخی از حقایق وملاحظات را که در راستای پژوهش شهید صدر (رحمة الله علیه) موفق به بررسی جدید علمی آن شده ایم تذکر دهیم.
مقدمه شامل دو بحث است
روش شک آوران
منکران امام زمان (علیه السلام) روشی پی می گیرند که با روش عمومی اسلام در طرح عقاید وگرایشها، سازگار نیست؛ زیرا روش اسلام روشی متکی بر عقل، منطق وفطرت است واز لوازم آن ضرورت ایمان به غیب است. همانکه در قرآن کریم مکررا بدان اشاره شده است ودهها آیه(۴) از قرآن کریم از غیب ودعوت به ایمان به غیب از آن ستایش می کند وپرهیزکاران را کسانی می داند که ایمان به غیب دارند ومی فرماید:
﴿الم ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب﴾(۵).
الف. لام. میم. این است همان کتابی که در آن هیچ شکی نیست. پرهیزکاران را راهنماست. آنان که به غیب ایمان می آورند...
وهمین طور در حدیث شریف نبوی(۶) صدها روایت به گونه های مختلف وجود دارد که همگی سفارش به ایمان به غیب می کند وآن را جزء جدانشدنی عقیده می داند.
انسان مأمور به ایمان به غیب است وعذری برای آن ندارد. چه آن را درک کند، چه درک نکند واسرارش را نفهمد. زیرا این نوع ایمان از لوازم اعتقاد به خداوند متعال وپیامبران اوست، پیامبرانی که فقط هر چه به ایشان وحی می شد، بازگو می کردند.
ایمان به ملائکه، جن، عذاب قبر، نکیر ومنکر، برزخ(۷) ودیگر مسائلی که در قرآن هست یا پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) بیان فرموده وافراد موثق وامین نقل کرده اند، همگی از این قبیل اند.
بنابراین هر نوع شک ورزیدن نسبت به جریان حضرت مهدی (علیه السلام) به همین انکار اصل تصدیق به غیب مربوط می شود. از این رو منکران اعتقاد به مهدی (علیه السلام) برای گریز از اصل ایمان به غیب ودورکردن خودشان از پیامد این باور به ایجاد شک وتردید در صحت اخبار مربوط به آن حضرت وتضعیف اسناد آنها پرداخته اند. روشی که ابن خلدون در فصل ۵۲ تاریخ خود که درباره فاطمیان است در پیش گرفته است. وی روایات مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) را تضعیف کرده ودر عین حال به ظهور آن حضرت در آخرالزمان وصحت برخی از روایات نیز اعتراف کرده است.
شماری از مقلدان هم مانند علی حسین السائح استاد دانشکده الدعوة الاسلامیة در کشور لیبی نیز از ابن خلدون پیروی کرده ودر بحث خود با عنوان تراثنا ومیزان النقد(۸) ضمن پرداختن به مسأله مهدی منتظر به تارهای عنکبوتی که تنیده ابن خلدون درباره عقیده به مهدی (علیه السلام) است دست یازیده اند. غافل از اینکه آنچه را که پایگاهی بزرگ تصور کرده واز آنجا قصد پرواز نموده اند سست ترین پایگاه است.
این مخالفان وقتی دریافتند که نمی توان این همه روایت را که به طرق مختلف جمع آمده وسند بیشتر آنها صحیح است - چنانکه علمای حدیث ثابت کرده اند(۹) - کناری نهاد، سعی کردند افسانه های دروغین درباره مهدی (علیه السلام) را دستاویز قرار دهند که یکی از آنها داستان سراسر دروغ سرداب است. داستانی که از نظر معتقدان مهدی (علیه السلام) اصل واساسی ندارد وعلامه امینی - هم این مسأله را بخوبی بررسی کرده ویاوه گوییهای مخالفان را درباره موضع شیعه ومراسم منسوب به آنها بافته اند، آشکار کرده است(۱۰).
در این میان عده ای نیز به تحریک آزمندان(۱۱) وفریفتگان اغراض سیاسی واجتماعی، پرچمدار اندیشه باطل انکار ولادت(۱۲) مبارک آن حضرت شده اند تا با این کار به مقاصد وبهره مندیهای ویژه خود برسند ودیگر تلاشهای مذبوحانه ای که در تقابل حقایق فراوان نمی توانند عرض اندام کند؛ بویژه در برابر مفهوم احادیث صریح وصحیح.
خلاصه، روش شک آوران چیزی جز اینگونه توهمات ومغالطه های ناپسند نیست تا چه رسد که بتوانند با اصول معتبر دینی مقابله کنند.
شاید بی مناسبت نباشد که ضمن بیان این روش سخنان برخی از معاصران مانند احسان الهی ظهیر(۱۳)، بنداری(۱۴)، سائح وشیعه نماهایی را که کورکورانه از آنها تقلید کرده اند، بازگو کنیم.
خلاصه دلایلی که آنها بیان خودشان بدان استناد جسته اند، مسائلی است که در ذیل می آوریم وسپس ادعاهای ایشان را مورد بررسی قرار خواهیم داد:
۱. گفته اند: شیعه بعد از وفات امام حسن عسکری (علیه السلام) دچار سرگردانی واضطراب شد. بویژه درباره تولد امام مهدی (علیه السلام) یعنی محمدبن الحسن؛ زیرا در روایاتی که راجع به آن حضرت از ائمه (علیهم السلام) سوال می شود یک نوع نارسایی وابهام وجود دارد.
۲. گفته اند: شیعیان در مسأله امامت پس از وفات امام حسن عسکری (علیه السلام) به چهارده گروه منشعب شدند در صورتی که اگر جریان امام مهدی (علیه السلام) مسأله ای روشن ومهم وجزیی از مذهب جعفری بود نبایستی در آن اختلاف می شد تا حدی که به صورت سری وپیچیده باقی بماند.
۳. پنداشته اند روایات مربوط به هویت امام مهدی (علیه السلام) ضعیف، ساختگی واخلاقی است؛ آنها همچنین روایات مربوط به نام مادر، تاریخ ولادت، جریان ولادت ومسأله غیبت وسفیران آن حضرت را دارای اشکال فرض کرده اند.
یکی از این افراد یاوه سراییهای خود را چنین به پایان می برد که وی امامی را که وجودش از طرف اهل بیت ثابت شده باشد انکار نمی کند اما نسبت به تولد امام دوازدهم شک دارد؛ زیرا به پندار او دلایل کافی وجود ندارد یا دلایل موجود برای او بسنده نیست.
وی یادآور شده که بعید نمی داند خداوند عمر انسانی را طولانی کند چنانکه عمر نوح پیامبر (علیه السلام) را طولانی کرد، با وجود این که ضرورتی هم نداشت. وی سپس گفته است: در جستجوی دلایلی است تا ثابت کند که خداوند تعالی این کار را نسبت به شخص دیگری انجام داده است، زیرا نمی شود با قیاس وتشبیه به این مسأله معتقد شد! وسپس گفته است: امام صادق (علیه السلام) قیاس را نسبت به امور جزیی رد می کرد تا چه رسد به امور تاریخی وعقیدتی!!
آنچه ذکر شد خلاصه اشکالهایی است که وارد کرده اند. ما در رد این اشکالها ودر جواب آنها چنین می گوییم:
۱. درباره اینکه در هویت حضرت مهدی (علیه السلام) مشکل وجود دارد واینکه شیعیان دچار سرگردانی شدند؛ باید گفت اگر این سخن آن طور که مخالفان آن را بزرگ نشان داده اند درست باشد خود دلیلی علیه مخالفان است؛ زیرا علت مشخص نکردن هویت امام وتعمدی که در پنهان داشتن این مسأله داشته اند دلیل بر وجود امام است که علت آن ترس از دشمن بوده نه دلیل بر نبودن حضرت، آنچنان که مخالفان پنداشته اند.
امامان شیعه (علیهم السلام) - همچنان که در روایات هست(۱۵) - نخواسته اند صریحا راجع به حضرت مهدی (علیه السلام) ومیلاد مبارکش اظهارنظر کنند، چون می دانستند دشمن سرسختانه در تعقیب اوست ومجدانه در کمین نشسته است.
دشمن، جاسوسان را به هر طرف گسیل داشته وهر حرکتی را زیرنظر گرفته بود تا به امام دست یابد وخیال خود را راحت کند واین، پس از آن بود که یقین پیدا کرده بودند مهدی (علیه السلام) وجود دارد ومی دیدند که امت در انتظار مقدم شریف اوست تا جهان را پر از عدل کند، پس از آنکه پر از ظلم شده باشد.
چگونه می شود امامان (علیهم السلام)، تلاش برای حفظ وجود عزیزش نکنند در حالی که حاکمان ستم پیشه در حق اهل بیت وفرزندان رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) آن همه رفتار زشت ونابخردانه روا داشتند؟ آنان را تبعید وزندانی کردند وبا تهمت وافترا وسخن چینی های مغرضانه ایشان را به آوارگی وکام مرگ کشاندند. این عین تاریخ است ودر کتاب مقاتل الطالبین اصفهانی اعجاب انگیزترین وقایع را در این زمینه می توان خواند.
این رخدادها زمانی روی می داد که صاحبان قدرت به روایات صحیح ومستندی که در دست مسلمانان بود آگاهی پیدا کرده بودند؛ روایاتی که درباره مهدی (علیه السلام) بود واو را از اهل بیت طاهرین ونسل فاطمه واز فرزندان حسین (علیهم السلام)، به گونه ای مشخص معرفی می کرد ومژده ظهورش را می داد تا زمین را پر از عدل وداد کند.
حاکمان ستمگر پس از آگاهی از این روایات احساس کرده بودند که بزودی کاخهایشان فرو خواهد ریخت وهمین احساس بود که باعث شد وقتی قدرت حاکم خبر وفات امام حسن عسکری (علیه السلام) را می شنود دست به کار شده ومرتکب چنان اعمالی شود. غلبه ترس از حضور امام مهدی (علیه السلام) آنها را به انجام کارهای عجیبی وا می داشت؛ زیرا اگر آنها به وجود امام دوازدهم حجة ابن الحسن به عنوان امام موعود (علیه السلام) باور نداشتند؛ این برخوردها وجهی نداشت.
آنها این باور را از اخبار متواتری که شیعه وسنی نقل کرده اند، گرفته بودند.
از این رو بود که فورا به خانه امام عسکری (علیه السلام) شتافتند وبرنامه ویژه ای اجرا کردند. یعنی ابتدا به جستجوی وسیع ودقیق پرداختند وسپس همه کنیزکان امام را وزندانی ومعاینه کردند(۱۶).
همه این تلاشها مذبوحانه در راستای دست یافتن به امام بود که البته این کارها از ایشان عجیب نبود؛ زیرا در گذشته نیز حاکمان ستمگر چنین اعمالی انجام داده بودند وقرآن کریم داستان فرعون وتلاش او را برای دست یافتن به موسی پیامبر (علیه السلام) برای ما نقل کرده واینکه چگونه خداوند موسی (علیه السلام) را از مکر (فرعون) رهایی بخشید.
از آنچه گفته شد علت این که امام صادق (علیه السلام) هویت مهدی (علیه السلام) وویژگیهایش را پنهان می کرد روشن می شود.
بی تردید اوضاع واحوالی که درباره مسأله وجود حضرت مهدی (علیه السلام) وولادت ایشان پیش آمده بود همراه با سختگیریها، نیرنگها وتبلیغات قدرت حاکم همه وهمه زمینه ساز حیرت وسرگردانی مردم شده بود واین یک امر طبیعی است که شرایط خاص موجب تحیر شود.
حتی در روایات امامان (علیهم السلام)، به وقوع این سرگردانی، فتنه واختلاف اشاره شده است چنانکه ابن بابویه قمی (م ۳۸۱ ق.) در کتاب التبصره من الحیرة وشیخ نعمانی (م ۳۶۰ ق.) در باب دوازدهم کتاب الغیبة نقل کرده اند.
۲. می گویند: روایات، ضعیف وساختگی اند. اما باید دید آیا اینها بین ضعیف وساختگی فرقی قائل اند یا نه؟ جای این پرسش باقی است که چرا وبا چه هدفی ناجوانمردانه مسأله وجود حضرت حجت را که با روایات صحیح ثابت شده است با برخی از روایات درباره حادثه ولادت در هم آمیخته اند؟ زیرا روایات مهدی فقط در کتب شیعه نقل نشده راویان همگی اهل تشیع نبوده اند بلکه کتابهای صحاح، مسانید وجوامع معتبر حدیثی مانند صحیح أبی داود وصحیح الخباری وشرحهای آن ومسند أحمدبن حنبل وجامع طبرانی نیز همه اینها را نقل کرده اند، سیوطی (م ۹۱۱ ق.) نیز در کتاب العرف الوردی(۱۷) همه را از طرق مختلف گردآورده است.
برزنجی (م ۱۱۰۳ ق.) در کتاب الاشاعة(۱۸) وشوکانی (م ۱۲۵۰ ق.) در کتاب التوضیح(۱۹) گفته اند که این روایات متواتر است واز معاصران نیز شیخ منصور علی ناصف در کتاب غایة المأمول(۲۰) این تواتر را نقل کرده است.
در حقیقت این شکاکان ابله، بابخردانه روایاتی را که از نظر همه مسلمانان چه شیعه وچه سنی، صحیح ومتواتر است ساختگی وجعلی می دانند وبدینگونه جاهلانه آنچه را که راویان نقل کرده اند اعم از حوادث تاریخی، آرای مذاهب ونامهای خاص همه را زیر سوال می برند.
۳. برخی برای انکار وجود امام مهدی (علیه السلام) وولادت آن حضرت چنین استدلال کرده اند که شیعیان پس از وفات امام حسن عسکری (علیه السلام) درباره مهدی، اختلاف حاصل کرده وبه هفده گروه - به گمان آنها- تقسیم شده اند وسپس چنین نتیجه گیری کرده اند که این اختلاف وانشعاب دلیل بر نبودن امام است.
بد نیست در همین جا اشاره ای داشته باشیم به اینکه اختلاف نظر درباره یک موضوع یا یک شخص الزاما مستلزم پاک کردن صورت مسأله نیست، چرا که اگر با این منطق استدلال کنیم قطعا هیچ عقیده ای وهیچ دینی وجود نخواهد داشت وسنگ روی سنگ بند نخواهد شد.
اختلاف همیشه ودر همه جا وجود داشته ودارد، در اعتقادات، مسائل تاریخی، حوادث روزمره، امور شخصی وحتی امور جزیی، بسیار دیده شده است که یک فرقه به فرقه ها ودسته های گوناگون با جهت گیریها ونظریات مختلف تقسیم شده است؛ مانند: معتزلیان، خوارج، اشعریان و...(۲۱) از این گذشته، روایت مشهوری را اهل حدیث از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند که می فرماید:
امت من به هفتاد وسه گروه تقسیم می شوند(۲۲).
باید پرسید محور این اختلاف چیست؟ وآیا چون در مسأله اختلاف نظر وجود دارد باید خود مسأله را نفی وانکار کنیم!؟ اگر این منطق درست باشد که هیچ عقیده ای باقی نمی ماند وهیچ کاری درست در نمی آید؛ چون در مسائل، اختلاف وانشعاب وجود دارد.
وباز هم باید پرسید که این گروههایی از شیعه که به زعم آنان بعد از وفات امام حسن عسکری (علیه السلام) پیدا شدند، کدامند؟ اسمشان چیست؟ رهبرانشان کیان اند؟ و...
شهرستانی، محمدبن عبدالکریم (م ۵۴۸ ق.) در کتاب الملل والنحل گفته است:
کسانی که معتقد به امامت امام حسن عسکری (علیه السلام) بودند پس از مرگ وی، یازده گروه شدند که اسامی آنها معروف نیست ولی ما حرفهای آنها را ذکر می کنیم...(۲۳).
شهرستانی نام این فرقه ها را نمی داند ورهبران آنها را نمی شناسد اما باز هم می گوید یازده فرقه هستند. ولی مقلدان دروغگوی او مانند احسان الهی وپیروانش، تعداد فرقه ها را بدون نام ونشان بیشتر از آن ذکر کرده وحتی یکی از این افراد رسوا تعداد آنها را به هفده گروه رسانده است!!
این فرقه ها همگی ساخته وپرداخته ذهن آنان است، چرا که هیچ یک از این دروغ پردازان نه تنها نامی از رهبران ورجال معروف این هفده فرقه نبرده اند بلکه جرأت نکرده اند، که اشاره ای به زمان ومکان زندگی این گروهها داشته باشند.
در اینجا مناسب است حاشیه ای را که علامه عبدالحسین شرف الدین در کتاب الفصول المهمة درباره این دروغی که شهرستانی در کتابش آورده است نقل می کنیم. وی می نویسد:
ای کاش ایشان حرفهایی را که از این فرقه ها نقل می کند با ذکر نام کتاب یا شخصی مستند می کرد! یا حداقل یکی از مکانهایی را که در آن زندگی می کردند ویا زمانی را که در آن می زیسته اند ویا حتی نام این فرقه ها را ذکر می کرد. شما را به خدا قسم تا کنون دیده اید که گروههایی با هم بجنگند ویا مکتبی را می شناسید که آرا ونظریاتش مورد نقد وبررسی باشد ولی کسی نه زنده از مرده شان خبری نداشته باشد ونام ونشانی از آنها موجود نباشد؟!(۲۴).
گویا اخیرا یکی از آنها به اشتباه خود پی برده وگفته است:
من امامی را که از اهل بیت (علیهم السلام)، باشد ووجودش ثابت شده باشد انکار نمی کنم، البته برای من نسبت به ولادت امام دوازدهم فقط شک حاصل شده است.
او در ادامه مدعی شده که علت این شک در دست نبودن دلایل کافی ویا قانع کننده نبودن دلایل موجود است!!
اما در اینجا این پرسش مطرح است که اینها در جستجوی چه نوع دلیلی هستند؟ آیا دلیلی قوی تر از اتفاق جماعت دانشمندان امت وراویان موثق، در مورد ولادت امام حجة بن الحسن العسکری (علیهما السلام) وجود دارد؟ چون برای اثبات این موارد، هیچ چیز مثل خبر صحیح، شواهد فراوان ووجود قرائن ومویدات عقلی ومنطقی، نیست ودر این زمینه همه اینها موجود است.
بی مناسبت نیست که در اینجا به آنچه که ثامر العمیدی در جزء اول کتاب خود به نام دفاع عن الکافی اثبات کرده است، اشاره می کنیم. وی ولادت امام وبقای وجود آن حضرت را از طریق روایات واحادیث صحیح ونقلهای متواتر تاریخی اثبات کرده واعترافات واقرارهای فقیهان، محدثان، مفسران، مورخان، پژوهشگران، ادیبان ونویسندگان اهل سنت وجماعت را درباره ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) آورده است.
نویسنده یادشده از آغاز قرن چهارم هجری شروع کرده واز افرادی مثل رویانی (م ۳۰۷ ق.) در کتاب المسند، سهل بن عبد الله بخاری (م ۳۴۱ ق.) در کتاب سرالسلسلة العلویة وخوارزمی (م ۳۸۷ ق.) در کتاب مفاتیح العلوم (چاپ لیدن ۱۸۹۵ م) اسم برده است.
وی اعترافات رجال قرن پنجم تا قرن چهاردهم را نیز ذکر کرده است.
از آن جمله اند:
- ابونعیم اصفهانی (م ۴۳۰ ق.) در کتاب الاربعین حدیثا؛
- یحیی بن سلامه خضفکی شافعی (م ۵۶۸ ق.) آنچنان که در کتاب تذکرة الخواص ابن جوزی آمده است؛
- محی الدین بن عربی (م ۶۳۸ ق.) در کتاب الفتوحات المکیة، آنچنان که شعرانی در کتاب الیواقیت نقل کرده است.
- ابوالفداء اسماعیل بن علی (م ۷۳۲ ق.) در کتاب المختصر فی أخبارالبشر؛
- ابن صباغ مالکی (م ۸۵۵ ق.) در کتاب الفصول المهمة؛
- جلال الدین سیوطی (م ۹۱۱ ق.) در کتاب احیاءالمیت؛
- ابن طولون حنفی مورخ دمشقی (م ۹۵۳ ق.) در کتاب الائمة الاثناعشر؛
- احمدبن یوسف العباس قرمانی حنفی (م ۱۰۱۹ ق.) در کتاب أخبارالدول؛
- شبروای شافعی (م ۱۱۷۱ ق.) در کتاب الاتحاف بحب الاشراف؛
- محمدامین سویدی (م ۱۲۴۶ ق.) در کتاب سبائک الذهب؛
- وبالاخره زرکلی (م ۱۳۹۶ ق.) در کتاب الاعلام.
آیا این همه روایت، نقل قول وشاهد برای اثبات وجود وولادت یک شحص کافی نیست؟ در غیر این صورت باید در همه رویدادهای گذشته، شخصیت های علمی وتاریخی وآنچه گذشته های دور ونزدیک اتفاق افتاده است شک کنیم. یعنی وضعیتی که در آن هیچ چیز پابرجا نخواهد ماند.
حال باید پرسید: آیا این وضعیت، پژوهشگران تازه به دوران رسیده ای مانند اینها را خشنود می کند؟
اما اگر بخواهید مسأله را از نظر عقلی مورد بررسی قرار دهید، این کتاب؛ یعنی پژوهشی درباره امام مهدی (علیه السلام) نوشته شهید صدر (رحمة الله علیه) مناسب ترین کتاب است. این کتاب از هر نظر مفید وکامل است وبرهانی قاطع ودلیلی محکم برای کسانی است که می اندیشند وتعقل می کنند وبه گفته ها وبافته های کسانی که به دنبال اهداف خاصی هستند یا مغالطه می کنند مثل ظهیر وبنداری ودیگران توجهی ندارند.
شاید برای نمونه ذکر یکی از مغالطه های آنان، برای آشناشدن خوانندگان عزیز بد نباشد. اینها می گویند:
بعید می دانیم که خداوند عمر یک انسان را طولانی کند... ولی عقیده به وقوع این مورد، از راه قیاس درست نیست. امام صادق هم قیاس را در فروع جایز نمی دانست، چه رسد به مسائل تاریخی وعقیدتی!
اینان نمی دانند که قیاس در اینگونه موارد جایز است. یعنی در مواردی که انسان راهی برای درک مسأله ندارد از نظر اهل منطق وصاحب نظران قیاس وتشبیه دلیلی معتبر واسلوبی علمی ومنهجی قرآنی است.
خداوند می فرماید:
﴿ویضرب الله الامثال للناس﴾(۲۵).
خدا برای مردم مثلها می آورد...
همچنین سخن منکران معاد را که مسأله ای اعتقادی است نقل می کند وپاسخ می دهد:
﴿وضرب مثلا ونسی خلقه قال من یحیی العظام وهی رمیم قل یحییها الذی انشاءها اول مرة...﴾(۲۶) در حالی که آفرینش خود را از یاد برده است، برای ما مثل می زند که چه کسی این استخوانهای پوسیده را زنده می کند؟ بگو: کسی آنها را زنده می کند که در آغاز بیافریده است....
ملاحظه می کنید که این تازه به دوران رسیده ها چگونه از منهج علمی وقرآنی دوری می جویند وفرقی میان قیاس در حکم شرعی که جایز نیست (چون علت حکم شارع، احراز نشده است ونمی شود آن را تعمیم داد) با قیاسی که در موارد عقلی به کار گرفته می شود وهیچ اشکالی ندارد، نمی گذارند.
خلاصه اینکه کسانی که روش ایجاد شک را پی گرفته اند، هیچ دلیل وبرهان وسند علمی یا تاریخی قابل قبول ومنطقی برای انکار خود، در دست ندارند. همه اینها گمان، وهم، حدس وفرضیه است که در برابر ادله وبرهانهای محکم روایی، تاریخی وعقلی رنگ می بازند. همان طور که طرفداران ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) وبقای وجود شریفش اثبات کرده اند.
روایاتی که در زمینه ولادت آن حضرت است واز جهانی نیز با هم اختلاف دارند زیانی به اصل قضیه نمی رساند. مسأله ای است که مخالفان خواسته اند با تمسک بدان به صورتی غیرواقع بینانه از آن بهره جویند واذهان را نسبت به ولادت مشوش سازند.
تولد آن حضرت مثل همه ولادتها از راه معمولی که همان شهادت قابله است به اثبات رسیده، آن هم شهادت قابله ای مانند حکیمه دختر امام جواد (علیه السلام) وعمه امام عسکری (علیه السلام) که روایت ایشان با اسناد معتبر صحیح است(۲۷).
حال اگر در اینجا روایات مختلف باشد چه درباره ازدواج امام حسن عسکری (علیه السلام) با نرجس مادر حضرت مهدی (علیه السلام) یا درباره اسم مادر آن حضرت یا درباره ولادت آن حضرت ومسائل مربوط به آن ویا اختلافی که درباره تاریخ ولادت ایشان هست، هر چه باشد مشهور بنا بر نقل راویان موثق شیعه وسنی این است که ولادت آن حضرت روز پانزدهم شعبان به سال ۲۵۵ ق. اتفاق افتاده است. مادرش نرجس کنیزی بود که نزد یکی از خواهران امام هادی (علیه السلام) به سر می برد وامام عسکری (علیه السلام) از او خواستگاری وبا وی ازدواج می کند. نرجس خاتون از او امام مهدی (علیه السلام) را به دنیا می آورد.
این آن چیزی است که امام عسکری (علیه السلام) با سند صحیح که در آن هیچ خدشه ای نیست، تصریح کرده است(۲۸).
حضرت امام عسکری (علیه السلام) نیز یاران وشیعیان خود را به آن مولود مبارک بشارت داده واو را به عنوان جانشین وحجت موعود، وامام بعد از خود معرفی کرده است(۲۹).
شایان ذکر است که روش منکران مسأله حضرت مهدی (علیه السلام) همان است که خاورشناسان برای اشکال تراشی به اعتقادات اسلامی وپیامبری حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) واحکام ومفاهیم قرآنی به کار می بردند.
آربری(۳۰) که خاورشناسان منصفی است درباره این روش می گوید:
در این روش عبارتها را از سیاق خود جدا وسپس تجزیه وتحلیل سطحی می کنند و...
علاوه بر این آنها مغالطه می کنند واز راه وروش بحث دور می افتند.
مثلا ارجاع نادرست به مصادر می دهند(۳۱) یا در نسبت آراء دستکاری کرده وبه دروغ متوسل می شوند. گاهی نیز برای به اشتباه انداختن فرد عبارتهای زیادی می آورند وسپس مصادر را در یک جا ذکر می کنند.
از همه بدتر اینکه آنان - با سطحی نگری خاص خود - فهم ساده خود، از برخی مسائل را همان رأی ونظری می دانند که آن مذهب یا جماعت دارند وسپس برای اینکه حرف خود را به کرسی بنشانند تلاش می کنند تا شواهدی گردآورند وآن را بزور با عقاید خود تطبیق دهند. در حالی که نه آن مذهب چنین گفته ونه حرف قابل قبولی است.
باز هم بر خود لازم می دانم مسأله مهمی را که علامه محمدتقی حکیم در کتاب خود به نام أصول العامة للفقه المقارن آورده است، یادآوری کنم؛ ایشان نوشته اند:
مجتهدان شیعه اجازه نمی دهند یک رأی که مولود اجتهاد شخصی است به عنوان کل مذهب، نسبت داده شود. خواه این نظر فقهی یا اصولی ویا حدیثی باشد؛ هر مجتهدی مسؤول نظر خود است وآنچه از ضروریات مذهب است، نسبت آن - به صورت مطلق - درست است(۳۲).
از این رو عمومیت بخشیدن به یک نظر اجتهادی تا موردقبول عمومی نباشد ومشهور نشود، سخن گزافی است.
در زمینه های دیگر هم، چنین است. مثلا یکی از مفسران یا اخباریان نظر خاصی قائل شود یا به روایت خاصی استناد کند یا نظریات خاصی داشته باشد ویا حتی اگر نظریه ای را پایه واساس قرار دهد درست نیست که به کل مذهب یا جماعت نسبت داده شود، منطقی وصحیح این است که فقط به خود او نسبت داده شود واین نسبت بدین معناست که وی بر روایت خاصی متکی بوده است ونیز ضرورت دارد روش خاص روایی شان هم در نظر گرفته شود.
در این صورت بر پژوهشگر لازم است از مجموع آرای فقها وعلما، رأی مذهب را به دست آورد؛ رأیی که از طریق روش عمومی فقها در پذیرش اخبار وروایات به دست آمده باشد. همچنین لازم است که به آنچه در نزد علما، مصادر اصلی واساسی شمرده می شود مراجعه کند.
بدون توجه به این ملاحظات مهم، پژوهشگران در ورطه ای از اشتباهات وگزافه گویی خواهند افتاد ودر نتیجه از سوءقصد وتلاش در ایجاد اخلال ووسوسه گری مبرا نخواهند بود. همان کاری که دائما گذشتگان ایشان مانند خاورشناسان ودشمنان اسلام یا کسانی که نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) ومکتب اصیل ایشان کنیه دارند، انجام داده اند. همان کاری که احسان الهی ظهیر، جبهان، بنداری ودیگران در گذشته وحال کرده اند.
پس از اثبات مسأله ولادت ووجود مبارک حضرت مهدی (علیه السلام) مطلب دیگری درباره آن حضرت باقی می ماند که همان ادامه واستمرار وجود مبارک ایشان از زمان غیبت صغری تا قطع نمایندگی ووقوع غیبت کبری است که خواننده گرامی وپژوهشگر جوینده حق، مطلوب خود را در این زمینه در نوشته صدر (قدس سره) می یابد. وی موضوع را بخوبی توضیح داده وبه قدری ادله عقلی، منطقی وعلمی ذکر کرده اند که تشنگان را سیراب می کند وهمه اوهام وافسون شک آوران را ذهنها می زداید.
روش موافقان
شهید صدر درباره روش موافقان متذکر این نکته است که آنان برای اثبات نظر خود از دو روش استفاده کرده اند:
روش روایی
کسانی که در گذشته وحال درباره حضرت مهدی (علیه السلام) مطلب نوشته اند بسیارند. برخی کتابی مستقل نگاشته وبرخی یک فصل یا چند فصل کتاب خود را به آن اختصاص داده اند.
عبدالمحسن عباد در پژوهش خود در مجله الجامعة السلامیة که در مدینه منوره منتشر می شود بیش از ده تن از مؤلفان بزرگ اهل سنت را در این زمینه بر می شمارد از جمله: حافظ ابونعیم، سیوطی، حافظ ابن کثیر، علی متقی هندی، صاحب کتاب کنزالعمال، ابن حجر مکی در کتاب القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر، مرعی بن یوسف حنبلی در کتاب فوائدالفکر فی ظهورالمهدی المنتظر (به نقل از سفارینی در کتاب لوامع الانوار البهیه، قاضی محمد ابن علی شوکانی در کتاب التوضیح فی تواتر ماجاء فی المهدی المنتظر والدجال والمسیح ودیگران.
همچنین در میان شیعیان دهها کتاب ورساله در گذشته وحال انتشار یافته است. از جمله کتابهای جدید چنین است: منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر از شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب از شیخ علی یزدی حائری، المهدی الموعود المنتظر عند علماء أهل السنة والامامیة از شیخ نجم الدین عسکری والامام المهدی از علی محمد علی دخیل، که کتابی بسیار جالب است.
این دسته از عالمان در برابر منکران بیشتر به ادله نقلی تکیه کرده وصحت احادیث مهدی را از طریق اهل سنت وشیعه(۳۳)، اثبات کرده اند وهمچنین تعدد طرق روایت وکثرت راویان از صحابه وتابعین وتابعین تابعین (از همه فرقه ها ومذاهب اسلامی) را یادآور شده اند.
شیخ عبدالمحسن عباد نقل کرده است که راویان حدیث مهدی از صحابه بیست وشش تن هستند. وائمه (اهل سنت) که احادیث وروایات مهدی را آورده اند؛ شمارشان به سی وهشت تن می رسد که نامهای ایشان را ذکر می کند که نامهای ایشان را ذکر می کند وبرخی از آنها عبارتند از: ابوداود در سنن، ترمذی در جامع، نسائی در سنن، احمد در مسند، ابوبکربن شیبه در المصنف، حافظ ابونعیم در حلیة الاولیا ودر کتاب المهدی، طبرانی در المعجم الکبیر ودر المعجم الاوسط ابن عساکر در تاریخ خود، ابویعلی موصلی در مسند، ابن جریر در تهذیب الاثار، بیهقی در دلائل النبوة، ابن سعد در الطبقات الکبری و...
در اینجا می خواهیم از احمدامین وکسانی که از او تبعیت کرده اند بپرسیم: آیا افرادی همانند این ائمه که از محدثان وراویان معتبر هستند وامت، ایشان را قبول دارد ودر نقل اخبار صحیح به ایشان اعتماد است امت وعلمای بزرگ ومحققان وصاحبان صحاح ومسانید، تا این حد به اسطوره اهمیت دهند؟!
این گستاخی که با ساده ترین قواعد ذوقی، منطقی، علمی واخلاقی در تضاد است برای چیست؟
آیا این وسوسه گریها نشان از هوسرانی ندارد ویا راه افتادن دنبال تحریکات وهابیان، نیست؟
علمای پیشین وحاضر همگی تواتر احادیث مهدی را اثبات کرده اند تا راه را برای شک آوران وتوجیه گران ببندند؛ مانند: شوکانی (م ۱۲۵۰ ق.) در رساله اش به نام التوضیح فی تواتر ما جاء فی المهدی والدجال والمسیح وبرزنجی (م ۱۱۰۳ ق.) در کتاب الاشاعة لاشراط الساعة.
شیخ عبدالمحسن عباد نیز در پژوهش خود در مجله الجامعة الاسلامیة افراد دیگری را ذکر می کند از جمله:
حافظ آبری سجزی (م ۳۶۳ ق.)، شیخ محمد سفارینی (م ۱۱۸۸ ق.) در کتاب خود لوامع الانوارالبهیة وشیخ صدیق حسن قنوچی (م ۱۳۰۷ ق.).
واز متأخران که تواتر احادیث مهدی را نقل کرده اند، شیخ محمدبن جعفر کتانی (م ۱۳۴۵ ق.) است در کتاب نظم المتناثر من الحدیث المتواتر.
علما افزون بر نقل روایات، به ادعاهای مخالفان پرداخته وبه اشکالات وخدشه های ایشان نسبت به روایات، جوابهای محکم ومتین داده اند(۳۴). باید گفت مهمترین پژوهشهای جدید عبارتند از:
الف) پژوهشی از عبدالمحسن عباد(۳۵)- استاد دانشگاه واز علمای اهل سنت - این اثر که البته اشتباهاتی نیز دارد مباحث زیر را مطرح کرده است:
۱. به صورت گسترده نام صحابه ای که احادیث حضرت مهدی را از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند، گردآورده وبیست وشش تن را نام می برد.
۲. اسامی ائمه ای که احادیث مهدی را گرد آورده اند برشمرده وسی وهشت تن را ذکر می کند.
۳. نام علمایی که تألیفی جداگانه درباره مهدی دارند آورده وده تن را نام برده است.
۴. نام برخی از علما که تواتر احادیث مهدی را نقل کرده اند، آورده است.
۵. روایاتی را که اندک رابطه ای با مهدی دارد ودر صحیح بخاری وصحیح مسلم آمده است ذکر می کند.
۶. برخی احادیث را که در غیر صحیحین از سنن ومسانید آمده است، می آورد.
۷. نام علمایی را می برد که به احادیث مهدی استدلال کرده وبه مفاد آن پای بند بوده اند.
سپس به جنگ منکران احادیث مهدی وکسانی که درباره آن حضرت شک می ورزند همانند ابن خلدون می رود واشکالات زیادی به او می گیرد وثابت می کند که وی آشنایی با این مسائل نداشته است.
همچنین از استاد محقق احمدشاکر که مسند احمدبن حنبل را بررسی کرده واحادیثش را تبیین کرده است، نقل می کند که گفته است:
ابن خلدون مسأله ای راپی گیری کرده که درباره آن نبوده است ودر فصلی که درباره مهدی گشوده مرتکب اشتباهات فاحشی شده است....
در نهایت (این محقق) بدین جا رسیده که مهدی حقیقتی است ثابت وغیرقابل شک.
ب) تحقیق دوم از پژوهشگر ومحقق، ثامر العمیدی است، ایشان روشی را که علمای بزرگ در این مسیر پیموده اند، به کار برده است وبه صورت کامل وگسترده مسأله را تحقیق کرده است.
این پژوهشگر فاضل، توانسته است مطالب را دسته بندی کند وهمه مسائل را بخوبی بررسی وسپس توضیح دهد، وآنها را به صورت روش علمی صحیح درآورد.
این پژوهش، صفحات ۱۷۱ تا ۶۱۱ جلد اول کتاب ارزشمند دفاع عن الکافی را در بر می گیرد. این کتاب از انتشارات مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة در سال ۱۹۹۵ م. است.
از مهمترین چیزهایی که با روش علمی بدان پرداخته است چنین است:
۱. بررسی نظریه اعتقاد به مهدی(۳۶).
۲. رد سخنان ابن خلدون در تضعیف روایات مهدی (علیه السلام)(۳۷).
۳. نقل بیش از پنجاه وهشت(۳۸) مورد گواهی نسبت به صحت احادیث مهدی (علیه السلام) یا تواتر آن؛
۴. ذکر منکران ولادت مهدی (علیه السلام)؛
۵. ذکر ادله فراوان ومحکم واعترفات از طرف اهل سنت از ابتدای قرن چهارم هجری تا حال نسبت به ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) ووجود شریفش(۳۹).
۶. ودر آخر بحث جالب او درباره دروغ سرداب(۴۰) ودیگر دروغها.
این دو کار پژوهشی نمونه های جدیدی هستند از تحقیقاتی که به روش گذشتگان عمل کرده اند وگرنه در این مورد، دههاتحقیق از دانشمندان برجسته وجود دارد که در این زمینه بسیار خوب کار کرده اند(۴۱).
روش عقلی (روش شهید صدر)
شهید صدر در بررسی مسأله (امام) مهدی به مقدمات بدیهی استدلال نکرده وبه تتبع در کتابهای تفسیری وروایی نپرداخته است.
همچنین در سند روایات بررسی نکرده؛ بلکه روش دیگری در پیش گرفته است. ایشان ابتدا اشکالات وسؤالاتی را که در این زمینه شده یا می شود، مطرح کرده سپس به بررسی عمیق ودقیق آن پرداخته است. سرفصلهای این روش چنین است:
الف) شهید صدر برای بحث خود، تصور روشنی را درباره مهدویت ووجود ریشه های آن در میراث دینی - انسانی، نشان می دهد(۴۲)؛ سپس به اصالت بخشیدن آن در تفکر اسلامی می پردازد ومی گوید مهدویت در دیدگاه اسلام یک آرزو وخیال نیست که احساسات را به بازی بگیرد وآرامش بخشی برای دردها ورنجهای روحی او باشد - چنانکه برخی از پژوهشگران پنداشته اند - بلکه مهدی (عجل الله تعالی فرجه) انسانی معین وزنده است(۴۳) که با مردم زندگی می کند ودر درد ورنج ایشان شریک است وخود نیز همانند مردم، منتظر روز موعود است.
ب) قبول همه جانبه این تصور اصیل، قدری مشکل است ودر اذهان مردم اشکالات وسؤالاتی را مطرح کرده که آشکار وپنهان آن را به زبان می آورند.
از این رو شهید صدر (رحمة الله علیه) با صراحت وروشنی این اشکالات وپرسشها را مطرح می کند وسپس با روش خاص خود به جواب می پردازد؛ زیرا می خواهد مسأله را در جایگاه طبیعی خود قرار دهد؛ البته در چارچوب تفکر اسلامی که مبنای آن عقل، واقعیت وبرهان است.
۱. اولین پرسشی که شهید صدر مطرح می کند این است:
اگر مهدی انسانی زنده است که در بیشتر از ده قرن همعصر مردم گذشته بوده است ودر آینده هم خواهد بود، این عمر طولانی برای ایشان چطور ممکن شده است؟! چگونه ایشان از قوانین طبیعی که باید وی را پیر کرده ودرهم شکسته باشد، گریخته است؟! سپس از سؤالی به سؤال دیگر واز اشکالی به اشکال دیگر می پردازد، به گونه ای منطقی که جواب قبلی، زمینه سؤال بعدی می شود وهمه مباحث ومضامین در ارتباط کامل هستند.
نسبت به اشکال اول دوباره چنین مطرح می کند: آیا ممکن است یک انسان قرنهای زیادی زندگی کند، چنانکه درباره مهدی گفته می شود که بیش از هزار وصد وچهل سال عمر کرده است(۴۴)؟ این شکل هیچ فرقی با قبلی ندارد. برای پاسخ به این پرسش در ابتدا توضیحی درباره اقسام امکان داده است؛ اقسامی که معروف است یا می شود تصور کرد: (امکان عملی، امکان علمی، امکان منطقی یا فلسفی) وپس از آنکه مفاهیم آنها را روشن می کند، سخن خود را چنین خلاصه می کند: اینکه عمر انسان به هزاران سال برسد از نظر منطق امکان دارد؛ زیرا این از نظر عقل مجرد، محال نیست ولی فعلا امکان عملی نسبت به نوع انسان پیدا نشده وتلاشها به جایی نرسیده است.
اما امکان علمی، چیزی که از جهت علمی مانع این مسأله باشد، یافت نمی شود؛ زیرا همه تلاشهای علمی بر این است که امکان علمی تبدیل به امکان عملی شود ودر همین مسیر، کوشش بر این است جلوی پیری گرفته شود. پس از نظر منطق نمی شود مسأله را انکار کرد وبعید شمرد مگر از این جهت که چگونه مهدی توانسته است بر علم پیشی گیرد ودر مورد شخص او، امکان نظری تبدیل به امکان عملی شده باشد، قبل از این که علم در مرحله تکامل به فعلیت برسد. که البته این نیز توجیه عقلانی برای انکار واستعباد ندارد، زیرا این همانند آن کسی است که مثلا در کشف داروی سرطان یا دیگر امراض، از علم پیشی گرفته باشد.
البته این پیشی گرفتن - چنانکه شهید صدر می گوید - در طرح کلی اسلام - که جریان مهدی را ترسیم کرده است - در مواردی اتفاق افتاده وقرآن کریم نظایر آن را ضبط کرده است آنجا که قرآن به حقایق علمی مربوط به جهان وطبیعت اشاره کرده وامروزه علم از آن پرده برداشته است وروشنتر این که قرآن نمونه های این قضیه را ثبت کرده است چنانکه در مورد عمر نوح پیامبر گفته است:
﴿فلبث فیهم الف سنة الا خمسین عاما﴾(۴۵).
او هزار سال وپنجاه سال کم در میان آنان بزیست.
شهید صدر فرض دیگری را طرح می کند که مبتنی بر مسائل سابق است وآن این است که اگر آمدیم وگفتیم قانون پیری یک قانون قطعی است وطول عمر بیش از حد معمولی بنابر دلیل استقراء خلاف قوانین است جوابش این است که:
در این صورت از قبیل معجزه است که در تاریخ پیامبران ورسولان چیز تازه ای نبوده واز نظر یک مسلمان که عقاید خود را از قرآن وسنت می گیرد امری عادی نیست؛ زیرا قانونی که خیلی قطعی تر بوده تعطیل شده است؛ مانند داستان حضرت ابراهیم (علیه السلام) که در آتش افکنده شد وآتش او را نسوزاند قرآن کریم می فرماید:
﴿قلنا یا نار کونی بردا وسلاما علی ابراهیم﴾(۴۶).
گفتیم: ای آتش بر ابراهیم خنک وسلامت باش.
پس از این، شهید صدر توضیح می دهد که مسأله معجزه به مفهوم دینی آن، اینک در پرتو علم جدید، بیش از گذشته قابل درک است وبا استناد به نظریات فلسفی جدید به استدلال وبررسی آن می پردازد.
۲. شهید صدر (رحمة الله علیه) پرسش دیگری را مطرح می کند: چرا تا این حد اصرار بر مسائل طول عمر مهدی است که در نتیجه قوانین عمومی به خاطر آن تعطیل شود؟ چرا فرض دیگری را قبول نکنیم که می گوید: رهبری بشر در روز موعود ممکن است به شخصی واگذار شود که آینده او را شکوفا سازد وفشارهای آن عصر، وی را به ثمر رساند؟
سپس شکل سؤال را به صورت دیگری مطرح می کند: فایده این غیبت طولانی چیست؟ چه توجیهی دارد؟ ودر دنبال آن می گوید: مردم نمی خواهند یک جواب غیبی بشنوند آنها خواستار یک توجیه اجتماعی برای مسأله هستند؛ توجیهی در سایه حقایق عینی ومحسوس برای ایجاد تحولی بزرگ.
برای پاسخ به این پرسش، شهید صدر (رحمة الله علیه) با سلاح شناخت از قوانین اجتماعی ومقتضیات تحولات اجتماعی، گام پیش می نهد وبا طرح یک سؤال، مقدمه ای برای جواب می چیند. سؤال این است:
آیا ممکن است ما این عمر طولانی را برای آن پیشوای ذخیره شده، یک رمز موفقیت در ایجاد تحول مورد نظر بدانیم؟ ومی گوید: آری. سپس ادله ای می آورد که مستند به فهم عمیق از حرکت تاریخ ونتایج تغییر کلی تمدن وپیشرفتهایی است که انسان به اندازه درک ودید وتمدنش در سایه آن رشد می کند. سپس مسأله را در پرتو رسالت اسلام وتحول مورد نظر آن، بررسی می کند.
بدین سان شهید صدر این بحث را تبدیل به یک بررسی جامعه شناختی می کند که بر نظریه های اصولی ومفاهیم اجتماعی متکی است.
۳. شهید صدر (رحمة الله علیه) سپس به مسأله ای مهمتر در این زمینه می پردازد وآن امامت زودرس یا فرآیند به امامت رسیدن یک رهبر آرمانی در فرضیه امامت از نظر شیعه دوازده امامی است.
می گوید این پدیده (امامت زودرس) را عملا(۴۷) امت تجربه کرده است که مرتبه کامل آن در امام مهدی (علیه السلام) بوده وقبل از ایشان در امام جواد (علیه السلام) بوده وجود داشته است.
این پدیده - همان طور که ایشان (رحمة الله علیه) می فرماید: یک مفهوم حسی وعملی است که مسلمانان آن را لمس کرده ودر زندگی خود با امام آن را به دست آورده اند وهیچ پدیده ای قویتر از تجربه یک امت نیست(۴۸).
شهید صدر (رحمة الله علیه) موارد زیادی از وقایع تاریخی را به عنوان شاهد می آورد که این پدیده را تایید می کنند. سپس نتیجه گیری می کند که: امامت زودرس یک واقعیت است، خیال یا فرضیه صرف نیست ودر قرآن کریم نمونه هایی برای آن وجود دارد مثلا راجع به حضرت یحیی (علیه السلام) قرآن می فرماید:
﴿وآتیناه الحکم صبیا﴾(۴۹).
ودر کودکی به او دانایی عطا کردیم.
۴. شهید صدر در اینجا وارد بحث روایی می شود وشبهه واشکالی که منکران ومخالفان قدیم وجدید ایجاد کرده اند مطرح می کند: چگونه معتقد شویم که مهدی الان وجود دارد؟ آیا چند روایت که در لابه لای کتابها از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده است، کافی است که ما را کاملا قانع کند که امام دوازدهم وجود دارد؟ با توجه به اینکه این فرض خیلی بعید است واز آنچه ما به آن خو گرفته ایم بیرون است؛ اصلا چگونه ممکن است ما اثبات کنیم از نظر تاریخی، مهدی واقعا وجود دارد وصرف فرض نیست که شرایط خاص روحی روانی موجب آن گشته باشد؟
شهید صدر این پرسش را با همه شاخ وبرگش مطرح می کند. بعضی از جزئیات آن اشکالاتی است که افرادی مثل احمدامین ودیگر مخالفان(۵۰) که تحت تاثیر روش غرب هستند در بررسی تاریخ اسلام ومسائل اسلامی، ایراد کرده اند.
شهید صدر با توسل به منطق عقل ودلیل عقلی به جواب این سؤال می پردازد. وهنگامی که دلیل روایی می آورد، می بینیم که همراه با استناد وواقعیات تاریخی است. حال می بینیم ایشان چه می گوید:
اندیشه وجود مهدی (علیه السلام) به عنوان رهبری که برای رساندن جهان به وضعیتی برتر، انتظار کشیده می شود در روایات رسول گرامی اسلام وبویژه در روایات امامان اهل بیت آمده است وبه قدری بدان تکیه شده که جای شکی باقی نمی گذارد. چهارصد حدیث از طریق برادران اهل سنت از پیامبر شمارش شده است ومجموع روایات که از طریق شیعه وسنی در این زمینه آمده به بیش از شش هزار می رسد. این رقم - چنانکه شهید صدر می گوید - آمار بالایی است وهیچ یک از مسائل بدیهی اسلام که مورد قبول همه مسلمانان است، به این اندازه روایت ندارد.
ج) شهید صدر، در این جا روش جدیدی برای استدلال به کار می برد.
ایشان برای این مسأله که اندیشه مهدویت در شخص خاصی متبلور می شود که امام دوازدهم باشد از روایات وبحثهای روایی استفاده می کند وآن شیوه ای جدید در این راه به کار می اندازد. وی در ابتدا توجیهاتی که به نظرشان در این زمینه قانع کننده است مطرح وآن را در دو دلیل خلاصه می کند ویکی را دلیل اسلامی ودیگری را دلیل علمی می نامد: با دلیل اسلامی وجود رهبر منتظر را اثبات می کنیم وبا دلیل علمی برهان می آوریم که مهدی افسانه وخیالبافی نیست بلکه حقیقتی است که با تجربه تاریخی، وجودش ثابت شده است.
دلیل اسلامی (نقلی)
او بحث خود را با بررسی دلیل اسلامی آغاز کند واین دلیل را با توجه به صدها روایت که از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) وائمه اهل بیت (علیهم السلام)، وارد شده مورد توجه قرار می دهد. این روایات مشخص می کند که مهدی از اهل بیت است، از فرزندان فاطمه، علیهاالسلام، واز نسل حسین (علیه السلام) است نه حسن (علیه السلام) ونهمین فرزند امام حسین (علیه السلام) است ونیز تصریح می کند که خلفا دوازده تن هستند.
همه این روایات آن اندیشه کلی را محدود، ودر شخص دوازدهمین امام از امامان اهل بیت (علیهم السلام)، خلاصه می کند. سپس درباره این روایات می گوید: این روایات بسیارند ودر سطح وسیعی منتشر گشته اند واز طریق ما هم وارد شده علی رغم این که امامان (علیهم السلام)، از طرح عمومی مسأله خودداری می کردند تا جان آن خلف صالح را از گزند حفظ کنند...
در نظر شهید صدر فراوانی روایات که رقم بزرگی را از نظر شماره تشکیل می دهد - یعنی به حد تواتر می رسد چنانکه برخی از علما نقل کرده اند - اساس قبولی آن، صرفا فراوانی روایات نیست آنگونه که در میان محافل علمی حدیثی جاافتاده است بلکه افزون بر آن، در اینجا قرائن وشواهدی وجد دارد که خود دلیل بر صحت آنها است. زیرا این حدیث شریف که خبر از ائمه یا خلفا یا امری پس از پیامبر (صلی الله علیه وآله) می دهد ومی گوید آنان دوازده امام یا خلیفه یا امیر - بنا بر اختلاف متن حدیث - هستند، روایاتش آن چنان که برخی از مؤلفان شمارش کرده اند به بیش از دویست وهفتاد می رسد که از مشهورترین کتابهای حدیثی شیعه وسنی برگرفته شده که در میان آنها صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ترمذی، سنن ابی داود، مسند احمد والمستدرک حاکم است.
شهید صدر این مسأله را مورد توجه قرار داده که بخاری (۱۹۴-۲۵۶ ق.) که این حدیث را نقل کرده خود معاصر امام جواد وامام هادی وامام عسکری بوده است ودر این اتفاق هدف بزرگی نهفته است؛ زیرا دلیل است بر این که این حدیث پیش از آن که مفاد آن تحقق یابد از قول پیامبر (صلی الله علیه وآله) ثبت شده است.
این می فهماند که نقل این حدیث متأثر از جریان خارجی دوازده امامی یا انعکاس آن نبوده است؛ زیرا روایات جعلی که پیامبر (صلی الله علیه وآله) نسبت داده می شود انعکاس یا توجیه یک جریان خارجی است که از نظر کتابهای حدیث آن را پیش بینی وثبت نکرده بودند.
دقیقا جریان دوازده امامی از امام علی (علیه السلام) شروع وبه حضرت مهدی (علیه السلام) ختم می شود تا بهترین ویگانه تطبیق معقول درباره حدیث شریف نبوی باشد.
این دلیل اسلامی، به اصطلاح شهید صدر، ویا دلیل روایی برای اثبات مهدی (علیه السلام) است.
دلیل علمی
اما دلیل دیگر که وی آن را با نام دلیل علمی برای اثبات وجود تاریخی مهدی می آورد این است که وی شخص معینی بوده، متولد شده، زندگی کرده وبا پایگاههای مردمی ونزدیکان خود در ارتباط بوده است.
این دلیل همان گونه که شهید صدر (رحمة الله علیه) می گوید از یک تجربه واقعی مایه می گیرد. تجربه ای که دسته ای از مردم مدت هفتاد سال تقریبا با آن زندگی کرده اند، یعنی زمان غیبت صغری.
شهید صدر در این جا نگرشی از این غیبت به دست می دهد ومبانی آن را بیان می کند. وی نقش امام مهدی (علیه السلام) ونقش سفیران چهارگانه را توضیح می دهد. توقیعاتی که از آن حضرت وارد شده یعنی نامه ها وجوابها همگی به یک اسلوب وبا یک سبک ونظم خاص است. این هماهنگی در طول نیابت نمایندگان چهارگانه وجود داشته است. این مسأله نشان دهنده وجود حتمی آن شخصیت است، چون در مجامع ادبی ثابت شده است که روش همان شخص است وهمه کسانی که اهل تحقیق وذوق ادبی هستند بخوبی این حقیقت را درک می کنند. پس از ذکر این شاهدهای قوی بر وجود امام مهدی (علیه السلام) که بسیار بر آن تاکید دارند، متوجه استقراء ونظریه احتمال می شوند تا مسأله را محکم کنند؛ آنگاه می گویند:
از قدیم گفته اند که طناب دروغ کوتاه است، منطق حکم می کند که از نظر احتمال محال است عملا یک دروغ آن هم با این شکل بتواند باقی بماند. در طول این مدت ودر ضمن این همه روابط وبده وبستان با توجه به تحصیل اطمینان همه کسانی که در گرد او بودند، همگی حکایت از حقیقت جریان می کند.
شهید صدر در آخر چنین نتیجه گیری می کند:
مسأله غیبت صغری را می شود به مثابه یک تجربه علمی برای اثبات یک موضوع خارجی قلمداد کرد وسر بر آستان آن امام پیشوا گذاشت.
باید پذیرفت که به دنیا آمده، زنده است ولی غایب؛ وخود اعلان عمومی کرده است که به غیبت کبری می رود. ودر نتیجه از دیده ها مخفی گشته وجمال خود را به کسی ننموده است(۵۱).
تا اینکه خداوند متعال اجازه ظهورش دهد ونقش خود را در انقلاب بزرگ به انجام رساند زمین را پر از عدل وداد کند، پس از آنکه پر از ظلم وستم شده باشد. چنانکه پیامبر ما رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) بدان مژده داده است.
امامیه، چنین عقیده ای دارد ومفهوم توقیع امام دوازدهم که در آن اعلان غیبت کبری می کند، همین است.
آخرین نکته ای که در پایان سخن به عنوان تکمیل بحث، باید گفت این است که: گاهی درباره روشی که شهید صدر دنبال کرده است - چنانکه توضیح دادیم ودر واقع هست - سؤال می کنند که:
چرا شهید صدر همان روش گذشتگان را که بحث روایی باشد در پیش نگرفتند تا با نوگراییها ونکته یابیها خود مایه از بین رفتن شک وشبهه واشکالاتی که در سند روایات وتضعیف آنها می گردد، بشوند.
در جواب این سؤال ملاحظات ذیل را می آوریم:
۱. شهید صدر در همین زمینه گفته است: در این باره شمار زیادی از روایات، با عدد ورقم مشخص، وجود دارد که هیچ یک از مسائل اسلامی مشابه آن، چنین شماری از روایات را ندارد. بلکه، بعضی از علما در این مسأله، سخن از تواتر گفته اند. بنابراین هیچ مسلمانی توان انکار یا معتقدنبودن به مفاد آن را ندارد؛ مگر این که علت دیگری در کار باشد وآن هم نیست مگر از جهت درک عقلی مسأله که با اهتمام ایشان وتمرکز روی مسأله به جای خوبی رسیده است.
۲. بیشتر منکران معاصر، علت انکارشان یا از جهت عدم درک این اندیشه است یا از جهت اینکه وی را شخص خاصی بدانند که قرنها قبل به دنیا آمده واینک زنده ودارای شخصیتی حقیقی است. از این روی - که این قضیه در حقیقت، اسلامی است نه فقط وابسته به مذهبی خاص - شهید صدر به عقلی کردن آن از هر جهت چه تصور چه قبول وچه واقع، روی آورده است.
۳. مسأله ایمان به مهدی در ردیف ایمان به همه غیبهایی است که از طریق روایات به ما رسیده است. مانند: سؤال نکیر ومنکر در قبر ومانند آن که در صحیح بخاری ومسلم(۵۲) نیامده؛ در عین حال هیچ یک از مسلمانان نمی توانند آن را انکار کنند.
۴. اختلاف میان کسانی که خبر صحیح را حجت می دانند وبه مقتضای آن ایمان دارند وبه خود اجازه تکذیب آن را نمی دهند، اختلاف در مصداق قضیه است که چه شخصی است؟ نه در اصل مهدویت. واین چیزی است که لازم است توجیهات منطقی وعلمی برای آن آورده شود.
۵. کسانی که روایت مهدی را انکار کرده اند یا مورد شک وتردید قرار داده وتضعیف کرده اند، اهل فن ودانش حدیث نیستند(۵۳). از این روی لازم نیست خیلی به خود زحمت دهیم. لازم است به تثبیت عقیده در میان مؤمنان روی آوریم واین کار با عقلی کردن قضیه ولزوم کاربرد عقیده برای اصلاح امور، حاصل می شود.
برخورد شهید صدر با قضیه مهدی به عنوان تجربه یک امت ومسأله یک امت است ومانند یک حقیقت تاریخی است که امت با همه احساس وآرزو وانتظارش همراه آن است. انتظاری مثبت، فعال وموثر در زندگی وتلاش همبستگی، بدون سستی در مقابله با ستم وستمکاران وجباران.
البته این صرف نظر از آن است که علمای گذشته وحال کاملا درباره این موضوع بحث وتحقیق کرده اند وهمه اشکالات وحرفها وتضعیفات خیالی را مورد بررسی قرار داده اند که به آن اشارت کردیم.
۶. یکی از تناقضات ودوگانگی در نگرش این است که بعضی به مفاد خبر صحیح ایمان می آورند وهمین که در صحیح بخاری آمد حتی اگر با برخی حقایق طبیعی منافات داشته باشد یا با عقل وذوق جور در نیاید، می پذیرند که ناچار باید آن را تأویل کنند(۵۴). زیرا دسته ای از روایات در صحیح بخاری آمده است که با عقل وذوق منافات دارد.
اما همین افراد وقتی نوبت به مسأله مهدی منتظر می رسد با اینکه از طرق مختلف نقل شده واسناد آن در سنن ومسانید، صحیح است وبا شرط بخاری ومسلم تطابق دارد، می بینیم که توقف می کنند یا احتیاط می کنند یا شک می کنند وهیچ دلیلی ندارد جز این که مسأله - بنابر فکر قاصرش - از اعتقادات شیعه است(۵۵)؛ با اینکه ثابت شده است این عقیده همه امت در طول قرنهاست؛ چنانکه شیخ منصور علی ناصف در کتاب غایة المأمول علی التاج الجامع للاصول (جزء پنجم، صفحه ۳۶۱) به آن اشاره کرده است.
۷. بحث شهید صدر (رحمة الله علیه) مقدمه ای است برای دائرة المعارفی بزرگ از علامه سیدمحمد صدر که در آن، بحث روایی درباره حضرت مهدی (علیه السلام) شده است. وشهید صدر (رحمة الله علیه) اظهار کرده که امیدوار است مؤلف، حق مسأله را از هر نظر ادا کرده باشد. از این روی در مقدمه نیاز به بحث روائی نبوده است.
اموری که در تحقیق این کتاب مورد توجه قرار داده ام:
اول: برای استحکام متن، چاپهای مختلف آن را ملاحظه کردم. این چاپهاگر چه در زمانهایی نزدیک به هم بود واختلاف اندکی داشت ولی ما از مجموعه آنها متن دقیقی را استخراج کردیم این چاپها عبارت اند از:
۱. چاپ مکتبة النجاح، تهران، سال ۱۳۹۸ ق./ ۱۹۸۸ م. با مقدمه ارزشمندی از دکتر حامد حنفی داود.
۲. چاپ دارالتعارف، بیروت، چاپ سوم، سال ۱۴۰۱ ق./ ۱۹۸۱م. در این چاپ مقدمه ای است از شهید صدر بر موسوعة الامام المهدی.
۳. چاپ معاونت بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، تهران، ۱۹۸۶ م با مقدمه ای از علامه شیخ محمدعلی تسخیری.
دوم: آیات قرآن را استخراج کردم.
سوم: روایات را از منابع معتبر واز کتابهایی که نزد شیعه وسنی مورد پذیرش است استخراج کردم.
چهارم: مصادر اقوال وارجاعاتی که شهید صدر ذکر کرده بودند آوردم.
پنجم: پاورقیهای مناسبی در توضیح اشارات وتنبیهاتی که در بحث آمده بود نگاشتم.
ششم: نکات مهمی را که لازم بود در پاورقی ذکر کردم.
هفتم: بعضی از مطالب را اضافه وآن را میان پرانتز گذاشتم.
هشتم: برخی از پاورقیها که از شهید صدر بوده است با عنوان خود ایشان (شهید صدر) مشخص شده است.
در خاتمه خدا را در امر توفیق این کار، ستایش می کنم واز همه کسانی که مرا در تحقیق ونشر این اثر یاری رساندند سپاسگزارم وموفقیت مؤسسه تحقیقاتی اسلامی الغدیر را به خاطر انتشار این کتاب، خواهانم.

والحمدلله اولا واخرا

دکتر عبدالجبار شراره
قم مقدس - ۱۴۱۶ ق.

مقدمه مؤلف
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ونرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین﴾(۵۶).

مهدویت، فرایند یک عقیده اسلامی، که فقط رنگ دین داشته باشد، نیست. مهدویت فصل مهمی از خواسته های بشری است که انسانها با داشتن ادیان ومذاهب مختلف، روسوی آن دارند. مهدویت تبلور یک الهام فطری(۵۷) است که مردم از دریچه آن، علی رغم دیدهای مختلف ونگرشهای متفاوت عقیدتی، روز موعود را می بینند، روزی که رسالتهای آسمانی با همه اهدافش در زمین تحقق می یابد وراه ناهمواری که در طول تاریخ برای انسان دشوار بود، پس از رنج بسیار هموار می شود.
حتی انتظار روز موعود اختصاص به کسانی که ایمان به غیب دارند، ندارد. دیگران هم به چنین روزی چشم دوخته اند، تا آنجا که پرتو این خواسته، مکتبهایی را هم که به هیچ وجه زیربار مسایل غیبی نمی روند؛ فراگرفته است. پیروان مکتب ماتریالیسم دیالکتیک که تاریخ را بر اساس تضاد تفسیر می کنند نیز منتظر روزی(۵۸) هستند که همه این تضادها از میان برود وصلح وهمزیستی به پیروزی رسد.
ما بخوبی در می یابیم که دل مشغولی به امید واین احساس در سراسر تاریخ ودر میان همه اقوام از دیگر مسایل بشری بوده است وهنگامی که دین این وجدان عمومی را تایید می کند وتاکید دارد که زمین پس از لبریز شدن ظلم وستم پر از عدل وداد خواهد شد(۵۹)، به آن احساس عمومی، ارزش عینی می بخشد وآن را تبدیل به یک ایمان محکم می کند؛ ایمان به آینده وسرنوشت محتوم انسان. این ایمان نه تنها مایه تسلی وآرامش خاطر است بلکه منشأ امید ومنشأ مقاومت نیز هست.
منشأ امید است؛ زیرا ایمان به مهدوی به معنای این است که نبایستی زیر بار ستم رفت وبایستی منتظر روزی بود که وی بر همه جهان چیره گردد. واما، منشأ مقاومت است(۶۰)، زیرا این ایمان، چون سوسوی امیدی است که با ناامیدیها مقابله می کند ودلها را زنده نگه می دارد؛ هر چند ناگواریها گسترده شود وستمکاریها چهره کریه خود را نشان دهد. روز موعود یعنی روزی که عدالت با جهانی پر از جور وستم روبرو می شود وپایه های آن را ویران می کند وطرحی نو(۶۱) در می اندازد. روز موعود یعنی روزی که ستم به هر اندازه که فزونی یابد ودر جهان ریشه بدواند وبر مقدرات حکومت کند، بایستی نابود شود(۶۲) وهرگز جاودانه نخواهد بود.
این تفکر که ظلم در اوج خود بایستی شکست بخورد واین شکست حتمی است به ستمدیدگان وامتهای رنجیده، امید می بخشد که محاسبات را تغییر دهند وکاخ ظلم را فرو ریخته وبر خرابه های آن شالوده عدالت را پی ریزی کنند.
درست است که مسأله مهدویت ویژه اسلام نیست وهمه ادیان ومذاهب به گونه ای در انتظار مهدی ومنجی بوده وهستند ولی ویژگیهایی که اسلام برای این مسأله آورده بیشترین اثر را در برآوردن انتظارات وچشمداشتها داشته است. اسلام بیشترین امیدواری را به وجود می آورد واحساسات مظلومان ورنجیدگان تاریخ را بیشتر بر می انگیزد؛ زیرا اسلام اندیشه منجی غایب را به مهدی موعود وآینده را به حال تغییر داده است. اسلام امید به نجات بخشی را که در آینده دور ومجهول به دنیا خواهد آمد به ایمان به کسی که هم اینک وجود دارد وخود در انتظار روز موعود نشسته، تبدیل کرده است وحضور وی به خاطر این است که همه نقشهایی را که بایستی ایفا کند، تکمیل نماید تا به هدف خود جامه عمل بپوشاند.
پس می بینیم که مهدی تنها یک اندیشه نیست که ما در انتظار ولادت او باشیم ویک پیشگویی نیست که به امید مصداق آن نشسته باشیم، بلکه مهدی یک واقعیت خارجی وآماده باش است که ما منتظر عملیات او هستیم. انسانی مشخص که در میان ما زندگی می کند؛ ما او را می بینیم واو ما را می بیند؛ با همه آرزوهای ما ورنجهای ما آشناست ودر غم واندوه ما شریک است وشاهد فزونی شکنجه زجرکشیدگان وناکامی رنجدیدگان وستم ستم کاران است وبه خاطر آن می سوزد وبا حسرت در انتظار لحظه ای است که به او اجازه داده شود تا دست یاری خود را به طرف مظلومان ومحرومان(۶۳) دراز کند وریشه ستمکاران را بخشکاند.
البته تقدیر چنین است که این پیشوای منتظر خود را معرفی نکند وبا وجود اینکه با مردم زندگی می کند، زندگی مخفی داشته باشد تا زمان موعود فرا رسد. پر واضح است که اندیشه مهدی همراه با این نمودهای اسلامی، فاصله غیبت میان مظلومان ومنجی را کم می کند وهر چه انتظار طول بکشد پل ارتباطی میان ایشان وموعود نجات بخش را کوتاه می سازد.
وقتی از ما خواسته می شود به مهدی ایمان بیاوریم با این ویژگی که وی انسانی زنده ومعین است؛ مانند ما زندگی می کند ومثل ما در انتظار است، مقصود این است که به ما الهام شود تفکر نفی هر نوع ظلم وستم که مهدی سمبل آن است، اینک در شخص پیشوای منتظر که بزودی ظهور خواهد کرد، تجسم یافته است، شخصیتی که به همه قدرتها نه می گوید، چنانکه در حدیث او آمده است، تعهدی نسبت به هیچ حاکم ستمگری ندارد(۶۴)؛ وایمان به مهدی یعنی ایمان به این انسان زنده وقائم وهمراهی او.
در احادیث، همواره نسبت به انتظار فرج تأکید شده است واز پیرامون مهدی خواسته شده است که در انتظار او باشند. با این کار رابطه معنوی تثبیت می شود واتصال میان آنان به پیشوا به وجود می آید. در حالی که هیچ یک از این ارزشها، رابطه ها واتصالها در صورتی که مهدی شخصیتی زنده ومعاصر نباشد ایجاد نخواهد شد(۶۵).
بدین سان مشاهده می کنیم که این تشخیص به اندیشه انتظار، حرکتی نو می بخشد وآن را منشأ داده ها وتوانهای بالقوه زیادی می کند. اضافه بر این انسان مظلوم که بیعت هیچ ستمگری را بر عهده ندارد وبا درد ورنج، زندگی را گذرانده است اگر بداند امام وپیشوای او شریک غمهای او است وچون زنده است او را درک می کند وموکول به آینده نمی کند احساس آرامش کامل به او دست خواهد داد.
ولی در عین حال، مسأله موجودیت فعلی مهدی با مواضع منفی نیز مواجه گشته است. شماری از مردم که برایشان تصور وجود چنین شخصی، مشکل است، در اصل مسأله تشکیک می کنند(۶۶).
آنان می پرسند: اگر مهدی انسانی باشد که بیش از ده قرن زنده است وتا زمان ظهور هم شاید سالیان متمادی طول بکشد، برای یک انسان چگونه ممکن است این همه عمر کند؟ قوانین طبیعی حکم می کند که خیلی قبل چنین شخصی به مرحله پیری وشکستگی رسیده ومرده باشد، آیا واقعا این مسأله، غیرممکن نیست(۶۷)؟
ونیز می پرسند: خداوند چه اصراری دارد که حتما این شخص، مهدی باشد که به خاطر او قوانین طبیعت را از کار بیندازد(۶۸) وبرای طولانی کردن عمر ونگهداری او تا روز موعود، کارهای محال انجام دهد. آیا بشریت نمی تواند در آینده، رهبری همانند او تحویل جامعه دهد؟
اصلا بهتر نبود روز موعود از آن کسی باشد که در آن روزگاران به دنیا بیاید(۶۹) وبا همان مردم رشد کند وتدریجا وبه طور طبیعی به ایفای نقش خود بپردازد؟
ونیز می پرسند: اگر مهدی نام شخص خاصی است که فرزند امام یازدهم(۷۰) است ودر سال ۲۵۵ ق(۷۱). به دنیا آمده وپدرش در سال ۲۶۰ ق. از دنیارفته است، معنایش این است که هنگام درگذشت پدرش وی طفل کوچکی بوده وبیش از پنج سال نداشته است واین سنی است که برای گذر از مرحله کمال فکری ودینی وتربیت زیرنظر دینی وفکری آموزش دیده است(۷۲) تا نقش مهم خود را اجرا کند؟
ونیز می پرسند: اگر پیشوا آماده است پس این انتظار صدها ساله برای چیست؟ آیا این همه رنج ومحنت واین همه مصیبتهای اجتماعی که جهان شاهد آن است مجوز ظهور آن حضرت در صحنه واجرای عدالت در کره زمین نیست؟(۷۳).
ونیز می پرسند: فرض می کنیم چنین موضوعی امکان دارد ولی ما چگونه می توانیم به وجود آن ایمان بیاوریم؟ آیا انسان می تواند بدون این که دلیل علمی یا دلیل شرعی موثق داشته باشد، به چنین فرضیه هایی اعتقاد پیدا کند؟(۷۴).
آیا چند تا روایت از پیامبر (صلی الله علیه وآله) که نمی دانیم تا چه اندازه صحت دارد کافی است که ما تسلیم فرضیه مذکور شویم؟(۷۵).
ونیز درباره به نقش مهدی روز موعود می پرسند: چگونه یک تن می تواند این نقش مهم وحیاتی را در سراسر جهان اجرا کند؟ یک فرد هر چقدر بزرگ باشد، نمی تواند تاریخ را به تنهایی بسازد وآن را به مرحله جدیدی وارد کند. بذر جنبشهای تاریخی در حوادث ورویدادها افشانده می شود وسپس یک رادمرد(۷۶) می تواند آینده را بر اساس آن بسازد وراهکارها را نشان دهد.
ونیز می پرسند: ما چگونه می توانیم تصور کنیم این فرد توانایی داشته باشد چنین تحول شگرفی را ایجاد وریشه ستم را قطع کند؛ در حالی که دشمن بر همه چیز وهمه جا حاکمیت دارد وهمه وسایل تخریب وکشتار جمعی در دست اوست ودر سطحی فوق العاده از نظر امکانات علمی وقدرت سیاسی، اجتماعی ونظامی قرار دارد(۷۷).
اینها پرسشهایی بود که در این زمینه بدین صورت وبه صورتهای دیگر مطرح می شود ومنشأ واقعی این پرسشها، همگی تفکر صحیح نیست بلکه مسائل روانی بیشتر در آن نقش دارد. یعنی این احساس که واقعیت حاکم بر زمین را بسیار با عظمت می بیند وباور نمی کند هیچ نیرویی بتواند آن را تغییر ریشه ای دهد وهر چه زمان بگذرد این احساس قویتر می شود وتردید در تغییر بنیادین بیشتر پیش می آید وبدین سان این احساس ضعف وناتوانی وخود کم بینی در انسان شکست روحی ایجاد می کند به گونه ای که هر گاه فکر این تغییر بزرگ را به خود راه می دهد، بارسنگینی را بر دوش خود احساس می کند واین سنگینی باعث می شود که به این فرضیه با حالت تردید بنگرد وسعی کند قضیه را انکار ونفی کند. از این پس ما یکی یکی سؤالات را به ترتیب می آوریم وبه مقداری که این مختصر می گنجد جواب می گوییم.
چگونه برای حضرت مهدی این عمر طولانی امکان پذیر شده است؟
گفتیم از چند نظر وجود حضرت مهدی (علیه السلام) مورد سؤال واشکال واقع گردیده است:
اول مسأله طول عمر است که سؤال می شود: چگونه برای آن حضرت چنین چیز غیرممکنی امکان پذیر شده است؟
آیا ممکن است انسانی قرنها زنده بماند؟ چنانکه در مورد آن پیشوای موعود وپدیدآورنده نظم نوین جهانی، چنین انگاشته شده است که عمر شریف آن حضرت اینک به بیش از هزاروصدوچهل سال می رسد یعنی چیزی حدود چهارده برابر عمر یک انسان معمولی که از کودکی تا پیری زندگی کرده باشد.
در جواب باید گفت: منظور از امکان چیست؟ امکان در اینجا می تواند یکی از این سه معنا را داشته باشد: امکان عملی، امکان علمی، امکان منطقی وفلسفی.
امکان عملی یعنی کاری که هم اینک به گونه ای است که برای من یا شما یا هر انسان دیگری انجام آن ممکن باشد. مثلا سفر به آن سوی اقیانوسها وفرو رفتن در عمق دریاها ورفتن به کره ماه، کارهایی است که عملا امکان پذیر شده است وکسانی هستند که به شکلی این کارها را انجام می دهند(۷۸).
اما امکان علمی در جایی است که گرچه فعلا با وسایل پیشرفته امروزی برای ما امکان انجام آن نیست ولی از نظر علم وراهکارهای پویای علمی، مشکلی از جهت امکان وقوع آن با وسایل خاص ودر موقعیت مناسب وجود ندارد.
مثلا سفر به کره زهره از نظر علم، غیرممکن نیست بلکه راهکارهای علمی موجود، امکان وقوع آن را خبر می دهد. گرچه فعلا برای من وشما میسر نیست؛ زیرا فرق مهمی میان سفر به زهره با سفر ماه بیش از یک مرحله وجود ندارد؛ تنها مسافت بیشتر است که باید حل شود. پس صعود به کره زهره از نظر علمی ممکن است، گرچه از نظر عملی فعلا ممکن نباشد(۷۹).
برعکس رفتن به کره خورشید در دل آسمان از نظر علمی هم غیرممکن است. بدین معنا که دانش بشری هیچ امیدی به وقوع آن ندارد؛ زیرا از نظر علم وتجربه هرگز تصور ساخت آنچنان پوششی که انسان را از سوزش گرمای خورشید نگه دارد وجود ندارد؛ کره ای که چون کوره ای سهمگین ووحشتناک می سوزد واز نظر دما در بالاترین درجه حرارت است.
مقصود از امکان منطقی وفلسفی این است که از نظر عقل، پیش از تجربه ومطابق قوانین موجود، توجیهی برای رد آن وحکم به ممنوع بودنش یافت نشود. مثلا اگر بخواهیم سه عدد پرتقال را بدون اینکه یکی را نصف کنیم به عددهای مساوی تقسیم کنیم از نظر منطق وعقل، امکان ندارد؛ زیرا ۵ فرد است وجفت نیست تا بشود آن را به تساوی تقسیم کرد وتقسیم آن به تساوی معنایش این است که عدد زوج باشد؛ پس عدد سه در یک زمان هم زوج است وهم فرد واین تناقض است وتناقض از نظر منطق محال است. ولی اینکه انسان وارد آتش شود ونسوزد یا به کره خورشید رود ولی خورشید با حرارتش او را نسوزاند از نظر منطقی محال نیست؛ زیرا هیچ تناقضی از این جهت پیش نمی آید که فرض شود گرما از جسمی که حرارت بیشتری دارد به جسمی که حرارت کمتری دارد، نفوذ نکند البته این مسأله مخالف تجربه گذشته ما است که ثابت کرده گرما از جسمی که حرارت کمتری دارد نفوذ می کند تا مرحله ای که هر دو جسم به حرارت مساوی برسند.
از توضیح معنی سه گانه امکان، فهمیدیم که امکان منطقی دایره اش از امکان علمی بیشتر است وامکان علمی دایره اش از امکان عملی بیشتر است.
بر می گردیم به اصل مطلب: شکی نیست که رسیدن عمر انسان به هزاران سال از نظر منطق ممکن است؛ زیرا این مسأله از نظر عقل مجرد، محال نیست واین نوع پیشفرضها موجب هیچ تناقضی نیست؛ زیرا مفهوم حیات مرگ زودرس را در بر ندارد واین کاملا روشن است.
همچنین شکی نیست که برای عمر طولانی فعلا امکان عملی ندارد؛ آنگونه که برای فرو رفتن به عمق دریاها وصعود به کره ماه، امکان عملی هست؛ زیرا علم با وسایل وابزارهای موجود که حاصل تجربه معاصر بشر است، توانایی مردمی که بیشترین حرص را برای زنده ماندن دارند با آن همه امکانات علمی که در اختیار دارند بیش از مقدار معمول زندگی نمی کنند!
اما امکان علمی: از نظر دانش امروز مشکلی از جهت نظری در این زمینه وجود ندارد(۸۰). این موضوع در حقیقت بستگی دارد به نوع تفسیری که علم فیزیولوژی از پدیده پیری دارد. آیا پدیده پیری از یک قانون طبیعی سرچشمه می گیرد، قانونی که بر بافت وسلولهای انسان، حاکم است وپس از رسیدن به رشد کامل بتدریج سلولها سخت شده وتوانایی کاری اش کم می گردد ودر نهایت از فعالیت باز می ماند؟ آیا بدنی هم که از هرگونه تاثیر خارجی مصون بوده محکوم به فنا است؟ یا اینکه این فرسودگی وناتوانی بافتها وسلولها در کارایی فیزیولوژی، نتیجه نبرد با عوامل خارجی؛ مانند میکروبها ویا مسمومیت است که از راه پرخوری یا کار سنگین یا دیگر عوامل، به وجود می آید؟
این پرسشی است که امروزه علم از خود می کند وتلاش دارد برای آن پاسخی بیابد. البته جوابهای علمی زیادی هم تاکنون به آن داده شده است.
اگر ما آن نظر علمی را بپذیریم که می گوید ناتوانی وپیری، نتیجه نبرد وکشمکش با عوامل مشخص خارجی است معنایش این می شود که از جنبه نظری امکان دارد وقتی بافتهای تشکیل دهنده جسم انسان را، از عوامل تاثیرگذار، دور نگه داریم، حیات طولانی شود ودر نهایت بر پدیده پیری فایق آید. واگر نظریه دیگر را بپذیریم که می گوید پیری یک قانون طبیعی برای سلولها وبافتهای زنده است؛ به این نتیجه می رسیم که آنها تخم نیستی را با خود حمل می کنند وزمانی به مرحله ناتوانی وپیری رسیده ودر نهایت می میرند.
ولی ما می گوییم: حتی اگر این نظریه را هم بپذیریم معنایش این نیست که هرگز این قانون طبیعی انعطاف پذیر نباشد بلکه این قانون بر فرض ثبوت، قانون انعطاف پذیری است؛ زیرا ما در زندگی خود می بینیم ودانشمندان در آزمایشگاههای علمی خود مشاهده می کنند که پیری یک پدیده فیزیولوژی است ووابسته به زمان نیست. گاهی زود فرا می رسد وگاهی با فاصله زمانی بیشتری آشکار می شود. گاهی فردی بسیار مسن، نشانه ای از پیری بر تن ندارد. به این موضوع پزشکان هم اعتراف دارند(۸۱).
بلکه دانشمندان توانسته اند عملا از انعطاف پذیری این قانون که تصور می رود طبیعی باشد، بهره برده وعمر برخی حیوانات را صدها بار نسبت به عمر طبیعی شان بیشتر کنند واین کار با ایجاد زمینه ها وعواملی بوده است که کاربری قانون پیری را به تأخیر می اندازد.
پس ثابت شد که تأخیر عملکرد این قانون با ایجاد زمینه ها وعوامل مشخص از نظر علمی، ممکن است. گرچه هنوز علم نتوانسته است نسبت به انسان این تأخیر را پیاده کند واین هم فقط به خاطر این است که انسان نسبت به دیگر جانوران، مشکل خاص خود را دارد واین بدان معناست که از جهت علمی با توجه به موضع گیریهای پویای دانش امروزی، هرگز مانعی در راه وقوع طول عمر انسان، وجود ندارد، چه اینکه پیری نتیجه کشمکش وبرخورد با عوامل خارجی باشد وچه نتیجه قانون طبیعی سلولها که خود راه فنا می پیمایند.
بنابر آنچه گفته شد، درباره عمر حضرت مهدی ودر پاسخ به ابهامات، بایستی گفت: طول عمر برای انسان، از نظر منطق وعلم امری ممکن است وعلم تلاش می کند بتدریج این امکان نظری را به امکان عملی تبدیل سازد.
وقتی از نظر منطق وعلم، امکان وقوع عمر طولانی ثابت شد ومعلوم گشت که دانش بشری در راه تبدیل امکان نظری به امکان عملی است.
دیگر جایی برای استبعاد تحقق این مسأله برای شخص امام زمان باقی نمی ماند؛ جز این اعجاب که چگونه حضرت مهدی (علیه السلام) توانسته است بر علم پیشی گیرد وقبل از اینکه دست علم به سطح این تحول یعنی امکان فعلی برسد، آن حضرت توانسته باشد امکان نظری را به امکان عملی تغییر دهد؟!
واین همانند کسی است که در کشف داروی بیماری صرع وسرطان بر علم،پیشی گرفته باشد.
اگر مشکل همین باشد که چگونه اسلام - اسلامی که عمر این رهبر را طراحی کرده است - در این زمینه، بر حرکت علم پیشی گرفته وچنین تحولی را ایجاد کرده است؟ جوابش این است که: این تنها موردی نیست که اسلام از کاروان علم، پیشی گرفته است.
آیا شریعت اسلام در مجموع، سالهای سال بر حرکت علم وتحولات طبیعی فکر انسان، پیشی نگرفت!؟(۸۲).
آیا شریعت اسلام به طرح شعارهای زیربنایی در امور اجرایی نپرداخت که انسانها پس از گذشت صدها سال، شایستگی رسیدن به آن را یافتند!؟
آیا شریعت اسلام، قوانینی حکیمانه نیاورده است که انسان تا زمان گذشته نزدیک، اسرار علل آن را نمی توانست درک کند!؟
آیا دین آسمانی اسلام، اسراری از وجود را بازگو نکرد که برخاطر هیچ انسانی خطور نکرده بود وپس از سیر تکاملی دانش به اثبات رسید!؟
بنابراین! اگر ما به همه اینها معتقدیم چرا برای صاحب این رسالت یعنی خداوند سبحان، زیاده می انگاریم که در طراحی عمر حضرت مهدی (علیه السلام) بر علم پیشی بگیرد؟(۸۳).
البته ما در اینجا فقط از پدیده هایی سخن گفتیم که می توانیم خود، آن را لمس کنیم؛ ولی می توانیم موارد دیگری را که رسالت آسمانی ووحی الهی برای ما بازگو کرده است بدان اضافه کنیم مثلا قرآن خبر می دهد که پیامبر (صلی الله علیه وآله) شبانه از مسجدالحرام به مسجدالاقصی برده شد(۸۴). این بردن را اگر بخواهیم در چارچوب قوانین طبیعی درک کنیم؛ چنین می نماید که در آنجا قانونی به کار برده شد که علم پس از گذشت صدها سال توانست آن را کشف کند وعملی سازد(۸۵).
همان علم الهی که به پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) توانایی حرکت سریع بخشید قبل از اینکه علم بتواند چنین آرزویی را محقق سازد، همان دانش برای آخرین جانشین تعیین شده پیامبر (صلی الله علیه وآله) عمر طولانی را تقدیر کرد، قبل از اینکه علم بتواند طول عمر را برای انسانها تحقق بخشد.
آری، این عمر طولانی که خداوند به آن منجی منتظر، بخشیده است برای انسانهای گذشته تا به امروز بسیار بعید ودور از ذهن، می نماید وتجربه دانشمندان نیز تاکنون کارساز نبوده است؛ ولی آیا نقش تغییر بنیادین وریشه ای که بر عهده این منجی گذاشته شده، نسبت به زندگی انسانها وگذشته تاریخی شان، غیر متعارف نیست؟
آیا قرار بر این نیست که با دست او جهان دگرگون شود وشالوده تمدنی نو بر اساس حق وعدالت پی ریزی گردد؟ پس چرا وقتی سرنوشت این نقش بزرگ به برخی از پدیده های شگفت انگیز ودور از عادت مانند طول عمر، بستگی می شویم؟ در حالی که شگفتی این پدیده وغیرمرسوم بودن آن، هر چقدر باشد به اهمیت برنامه عظیم آن روز نمی رسد که بایستی اجرا گردد.
وقتی ما حرکت بزرگ تاریخ را(۸۶) که در گذشته، مشابهی برای آن سراغ نداریم، تجویز می کنیم چرا عمر طولانی را که همانندی برایش در زندگی سراغ نداریم، تجویز نکنیم؟! ومن نمی دانم آیا این تصادفی است که در تاریخ فقط دو تن مأمور پاکسازی تمدن انسان از مایه های تباهی وفساد گردند وآن را از نو بنا بسازند وهر دو عمری طولانی چند برابر عمرهای معمولی ما داشته باشند؟
یکی از این دو تن، نوح پیامبر است که نقش خود را در گذشته بشریت اجرا کرد وقرآن تصریح می کند که وی نهصدوپنجاه سال در میان قوم خود زندگی کرد(۸۷) وپس از طوفان، جهانی نو برپا ساخت. وآن دیگری نقش خود را در آینده بشریت، ایفا خواهد کرد. او مهدی است که تا به حال بیش از هزار سال زندگی کرده است وقرار است در روز موعود، جهان را از نو بسازد.
چرا ما را که حداقل نزدیک به هزار سال زندگی کرد می پذیریم ولی مهدی را نمی پذیریم؟(۸۸).
اعجاز وعمر طولانی
دانستیم که عمر طولانی از نظر علم، ممکن است. حال اگر فرض کنیم از نظر علم امکان نداشته باشد وقانون پیری وشکستگی قانونی حتمی باشد که بشریت هرگز نتواند آن را تغییر دهد، در این صورت چه می شود؟
باید گفت: در این صورت طول عمر افرادی چون نوح ومهدی که قرنها بر خلاف قوانین طبیعی که در علم جدید به اثبات رسیده است زنده مانده اند از موارد اعجاز محسوب می گردد.
معجزه، در مقطع خاصی قانون طبیعت را از کار می اندازد تا زندگی شخصی را که رسالت به وجود او بستگی دارد حفظ کند.
معجزه طول عمر از نظر یک مسلمان که عقیده خود را از قرآن وسنت برگرفته است دور از انتظار ومنحصر به فرد نیست(۸۹). مثلا قانون طبیعت این است که جسمی که حرارت بیشتری دارد در جسمی که حرارت کمتری دارد اثر می گذارد تا جایی که هر دو یکسان شوند وقاطعیت این قانون از قانون پیری هم بیشتر است؛ در حالی که می دانیم این قانون برای حفظ زندگی حضرت ابراهیم (علیه السلام) از تأثیر افتاد زیرا تنها راه برای نگهداری او بود؛ وقتی آن حضرت به آتش در افتاد وحی آمد:
﴿یا نار کونی بردا وسلاما﴾
ای آتش بر ابراهیم خنک وسلامت باش!(۹۰).
وابراهیم سالم بدون هیچ گزندی از آتش بیرون آمد!
وهمچنین است دیگر قوانین طبیعی که برای شماری از پیامبران وحجتهای الهی در روی زمین از کار افتاد؛ دریا برای موسی شکافته شد(۹۱)؛ رومیان تصور کردند عیسی را دستگیر کرده اند در حالی که اشتباه می کردند(۹۲)؛ پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) در حالی که گروه زیادی از قریش خانه اش را در محاصره داشتند وساعتها در کمین او بودند، از خانه بیرون آمد واز میان آنان گذشت در حالی که خداوند وی را از دید آنان پنهان داشت(۹۳).
در همه این نمونه ها قانون طبیعت برای حمایت وحفاظت یک شخص از کار می افتد؛ زیرا حکمت الهی اقتضای زنده ماندن او را داشته است وقانون پیری هم می تواند در زمره یکی از این نمونه ها باشد.
شاید بتوان از آنچه تا به حال اتفاق افتاده یک نتیجه کلی به دست آورد وآن اینکه: هر وقت حفظ جان حجتی الهی در روی زمین نیاز به تعطیل قانونی طبیعی داشته باشد وهر گاه ادامه زندگی آن شخصیت برای انجام یک طرح مهم، ضروری باشد در این هنگام لطف الهی باعث می شود که آن قانون طبیعی موقتا از کار بیفتد ولی وقتی شخصیتی وظیفه الهی خود را به انجام رساند، مطابق قوانین طبیعی می میرد ویا به شهادت می رسد.
در اینجا هم، ما با یک سؤال روبرو می شویم وآن اینکه چگونه ممکن است یک قانون از کار بیفتد(۹۴)؟ چگونه می شود پیوند حتمی وضروری میان پدیده ها گسسته شود؟ آیا این با علم تناقض ندارد؟ علمی که قوانین طبیعی را کشف وبر اساس آزمایش واستقرای منطقی، پیوندهای ضروری آن را شناسایی کرده است.
در جواب باید گفت که خود علم با عقب نشینی از اندیشه ضروری بودن قوانین طبیعی به این پرسش، پاسخ داده است.
توضیح اینکه، علم بر اساس آزمایش ومشاهدات، قوانین طبیعی را کشف می کند؛ هر گاه پدیده ای طبیعی همیشه دنبال پدیده ای بیاید از این پیوستگی به یک قانون کلی پی می بریم وآن اینکه هر جا آن پدیده اولی پیدا شد دنبالش پدیده دومی می آید. ولی علم نمی گوید بایستی میان آن دو پدیده، یک وابستگی ذاتی حتمی وجود داشته باشد که از ژرفای آنها سرچشمه گرفته است؛ زیرا حتمیت وضرورت، یک حالت غیبی است که وسایل آزمایشگاهی وعلمی نمی تواند آن را اثبات کند. از این رو منطق علم جدید تأکید می کند که قانون طبیعی - آنگونه که علم تعریف می کند - سخن از ارتباط وعلاقه حتمی ندارد بلکه سخن از مقارنه دائمی میان دو پدیده دارد(۹۵).
پس اگر معجزه آمد واین دو پدیده طبیعی را از هم جدا کرد چنین چیزی هرگز گسستن یک رابطه ضروری وحتمی نیست.
حقیقت این است که معجزه به معنی دینی کلمه در پرتو منطق علم جدید بیش از آنچه نقطه نظر علم قدیم بود، قابل فهم شده است، زیرا دیدگاه گذشتگان این بود که هر پدیده ای اگر با پدیده دیگر مقارنه داشت، رابطه آندو ناگسستنی است ومعنایش این بود که محال است یکی از دیگری جدا شود. ولی در منطق علم روز این رابطه به قانون مقارنه یا قانون تتابع شایع(۹۶) تعبیر می شود. بدون اینکه رابطه غیبی وحتمی میان آن دو لازم شمرده شود.
با این دید معجزه یک حالت استثنایی برای این عموم می گردد بدون اینکه با یک ضرورت، اصطکاک پیدا کند یا منجر به یک امر محال ونشدنی گردد.
وما بنابر آنچه به عنوان اساس استقراء در منطق(۹۷) پذیرفته ایم با نظر علم جدید موافقیم ومی گوییم: استقراء دلیلی بر رابطه ضروری میان دو پدیده اقامه نمی کند بلکه تنها دلالت بر وجود یک تفسیر مشترک در تقارن دائمی وتعاقب دائمی میان دو پدیده دارد وهمانطور که می شود این تفسیر مشترک را بر اساس حکمتی فرض کرد که باعث شده نظم آفرین جهان، رابطه مستمری میان پدیده های خاصی برقرار کرده باشد. وهمین حکمت احیانا ممکن است خود، دعوت به استثنا کند که در این صورت معجزه رخ می دهد.
اصرار بر رهبری این شخص که نتیجه اش تعطیلی قوانین طبیعی است، چرا؟
در اینجا به طرح پرسش دوم می پردازیم که می گوید: علت اینهمه اصرار از جانب خداوند متعال نسبت به این شخص خاص چیست که برای طولانی کردن عمر او قوانین طبیعی از کار بیفتد؟ چرا رهبری آینده به کسی واگذار نمی شود که مولود آینده باشد واتفاقات وپیشامدهای مهم روز موعود، او را بسازد وسپس به میدان آمده ونقش خود را ایفا کند؟ به عبارت دیگر فایده این غیبت طولانی چیست؟
بسیاری از کسانی که این را می پرسند نمی خواهند یک جواب تعبدی بشنوند. البته ما معتقدیم که دوازده امام یک مجموعه منحصر به فرد است(۹۸) که تعویض هیچ یک از مهره های آن به هیچ وجه امکان ندارد ولی این افراد می خواهند برای این دیدگاه یک توجیه جامعه شناختی بر اساس حقایق محسوس داشته باشند که خود آن انقلاب بزرگ وفراورده های شدنی آن را تبیین کند.
بر این اساس موقتا از معتقدات خود نسبت به امامان معصوم(۹۹) چشم می پوشیم واین پرسش را مطرح می کنیم که: آیا ما می توانیم نسبت به تغییر مورد نظر از طریق بررسی سنتهای اجتماعی وتجربیات زندگی، چنین نتیجه بگیریم که یکی از عوامل پیروزی وموفقیت رهبر منتظر، همین عمر طولانی است؟ جواب ما مثبت است به چند دلیل، از جمله اینکه: ایجاد یک دگرگونی بنیادین می طلبد که رهبری آن در دست انسانی فوق العاده از نظر روحی باشد؛ با شناختی کامل از تواناییها وبرتریهای مکتب خود وآگاهی ژرف از ضعف نظامهایی که بایستی منهدم کند وتمدنی نو بر ویرانه آن بسازد.
به هر مقدار که جان ودل رهبر نظم نوین جهانی از ابتذال وپوچی تمدنی که به جنگش برخاسته، آگاه باشد وبداند که آن تمدن تنها یک نقطه کوچک نسبت به خط طولانی تمدن انسانی است، به همان مقدار از نظر روحی(۱۰۰) قدرت بیشتری برای رو در رویی وپایداری می یابد وآنقدر می جنگد تا پیروزی را به دست آورد.
روشن است که مقدار لازم این روان شناختی با حجم دگرگونی مورد نظر وبا تمدنی که باید واژگون شود، تناسب دارد. این درگیریها هر چه با نظامهای بزرگتر وتمدنهای کهن تر باشد، شناخت فراگیرتری را می طلبد.
وچون در روز موعود مقرر است که جهان پر از ظلم وستم با همه زرق وبرق وجلوه های رنگارنگش زیر وزبر شود، طبیعی است که باید دنبال شخصی بود که یک تنه از همه جهان فراتر بوده؛ ومولود تمدنی نباشد که می خواهد آن را دگرگون وکاخ عدل را بر ویرانه آن بسازد؛ زیرا کسی که در سایه یک تمدن کهن وریشه دار که همه جهان تحت تأثیر سیطره ارزشی آن است بزرگ شود در مقابل آن تمدن احساس کوچکی می کند، دلیل آن هم این است که آن فرد از وقتی که چشم به جهان می گشاید واز هنگامی که پرورش می یابد تا زمانی که بزرگ می شود همواره حاکمیت آن تمدن را می بیند وبه هر جا نگاه می اندازد جز جلوه های رنگارنگ آن را نمی بیند.
وبالعکس کسی که با تاریخ زندگی کرده وپیش از آنکه این تمدن شکل بگیرد حضور داشته وهمه تمدنهای بزرگ وفروپاشی(۱۰۱) آنان را یکی پس از دیگری با چشمان خود دیده باشد، نه اینکه فقط تاریخ را خوانده باشد؛ تمدنی را دیده است که بایستی آخرین پرده از داستان زندگی انسان قبل روز موعود را به نمایش بگذارد. در واقع چنین کسی این تمدن را پیش از پیدایش وقبل از جوانه زدن دیده وسپس شاهد پیدایش وظهور وبروز آن بوده، تا اینکه به مرحله رشد رسیده وبالاخره زمانی که کاملا شکوفا گشته وبتدریج بر همه مقدرات جهان سیطره پیدا کرده است.
در حقیقت شخصی که همه این مراحل را با زیرکی وآگاهی کامل پشت سر گذاشته به این غول وحشتناک - که در صدد از پای درآوردن آن است - از آن زاویه تاریخی که با چشمان خود دیده است می نگرد، نه اینکه فقط به کتابهای تاریخی مراجعه کرده ویا به عنوان یک سرنوشت محتوم آن را پذیرفته باشد. چنین شخصی قطعا دیدگاهش همانند دیدگاه روسو(۱۰۲) نخواهد بود که درباره او می گویند: حتی تصور این که فرانسه روزی بدون شاه باشد او را دچار ترس ووحشت می کرد. با این که او در جهان اندیشه وفلسفه از بزرگترین مبلغان وداعیان دگرگونی سیاست حاکم بود. واین بدان علت بود که روسو در فضای پادشاهی پرورش یافته بود ودر طول زندگی در جو پادشاهی تنفس می کرد.
ولی شخصی که در همه تاریخ حضور داشته، خود دارای ابهت تاریخ وقدرت تاریخ است وکاملا می داند که آنچه اینک حاکمیت دارد، گوشه ای از تاریخ وقدرت تاریخ است که با زمینه های خاصی به وجود آمده است وبا گذشت زمان وزمینه های جدید از میان خواهد رفت وچیزی از آن باقی نخواهد ماند؛ چنان که در گذشته نزدیک یا دور اصلا وجود نداشت. وانگهی عمر تمدنها هر چند طول بکشد نسبت به عمر طولانی تاریخ چند روزی بیش نیست.
اجازه بدهید سؤالی بکنم، آیا سوره کهف وسرگذشت جوانانی را که به خدای خود ایمان آوردند وخداوند بر هدایتشان افزود خوانده اید؟(۱۰۳).
جوانانی که با نظامی بت پرست وخودکامه مواجه بودند که صدای توحید را در گلو خفه می کرد ونمی گذاشت در صف متحد شرک، خللی وارد آید. جوانانی که نفس در سینه آنان تنگ شد وناامیدی بدیشان روی آورد وهمه درها را به روی خود بسته یافتند؛ وقتی چنین دیدند به غاری پناه بردند واز خداوند برای مشکل خود چاره خواستند. برای این جوانان بسیار سنگین بود که باطل حاکم باشد وحق محکوم، وستمگران هر کسی را که قلبش برای حق می تپید، نابود سازند.
آیا می دانید خداوند با ایشان چه کرد؟ خداوند آنان را سیصدونه سال در آن غار خواب کرد(۱۰۴) وسپس از خواب برانگیخت وبه صحنه زندگی بازگرداند در حالی که آن نظام بیدادگر سقوط کرده وبه زباله دان تاریخ سپرده شده بود ودیگر هیچ قدرتی نداشت.
چرا خداوند چنین کرد؟ برای این که آن جوانان برومند، فروپاشی حکومت باطل را با چشم خود ببیند. همان حکومتی که سیطره ووجودش برای آنان بسیار بزرگ ومهم می نمود. اینک با چشمان خود پایان کار آن نابکاران را می دیدند تا در نظرشان قدرت وتواناییهای ستمکاران تاریخ، کوچک وحقیر جلوه کند.
اگر اصحاب کهف به خاطر آن اتفاق نادر که در سیصد سال به زندگی شان افزود، توانستند بروشنی همه چیز را ببینند وروحیه ای برتر یابند پس برای آن امام منتظر، در تمام عمر طولانی اش چنین اتفاقی حاصل بوده است وبه او امکان می داده که حرکت این انسان سترگ را از آغاز تا کنون ببیند.
گذشته از این، تجربه ای که از همراهی با تمدنها حاصل می شود وحضور شخصی در حرکتها ودگرگونیهای تاریخی اثر شگرفی در آمادگی فکری وکارایی رهبر برای روز موعود دارد وباعث می شود همه رفتارهای کاربردی دیگران را با تمام نقطه های قوت وضعف وخطا وصواب بشناسد وبا کمال آگاهی وشناخت نسبت به عوامل واسباب وجهت گیریهای تاریخی، دست به اصلاح جامعه بزند.
البته این انقلاب بزرگی که اجرای آن بر دوش امام منتظر گذاشته شده بر پایه وبنیاد اسلام است وطبیعی است که رهبری آن بایستی به مصادر ومنابع نخستین اسلام کاملا نزدیک باشد وشخصیت او به طور کامل ومستقل شکل گرفته واز تأثیرات تمدنی که می خواهد با آن بجنگد به دور باشد.
اما کسی که در دامن آن تمدن به دنیا آمده، پرورش یافته وافکارش در چارچوب آن رشد کرده است، قطعا نمی تواند به دور از رسوبات ونوع تفکر آن تمدن باشد، اگر چه خود جریان دگرگون سازی آن تمدن را رهبری کند.
پس برای این که تأثیر ناپذیری چنین رهبری از آن تمدن، تضمین گردد، لازم است شخصیت او در آن مرحله تمدنی پیشین که از نظر روح کلی ومبداء پیدایش به آن تمدن که قرار است در روز موعود به رهبری او تحقق یابد، نزدیکتر است، به گونه ای کامل شکل گرفته باشد(۱۰۵).
شایستگیهای رهبر منتظر چگونه به کمال رسید؟
اینک به پرسش سوم می رسیم که می گوید: شایستگیهای آن رهبر منتظر چگونه به کمال رسید (وآماده رهبری شد)، با اینکه او وپدرش، امام عسکری (علیه السلام) را بیشتر از پنج سال همراهی نکرد ومی دانیم که پنج سالگی دوران طفولیت است وهرگز برای رشد شخصیتی یک رهبر کافی نیست؛ پس چه زمینه هایی در تکامل وی، نقش داشته است؟
جواب این است که: آن حضرت پس از رحلت پدر، جانشین وی در امامت ورهبری شد واین بدان معنا است که ایشان همه ویژگیهای فکری وروحی یک امام را در همان اوان کودکی دارا بوده است.
امامت زودرس هم رخدادی سابقه دار است؛ چند تن از پدران آن حضرت نیز چنین بوده اند، مانند امام محمدبن علی جواد (علیه السلام) که در سن هشت سالگی(۱۰۶) وامام علی بن محمدهادی (علیه السلام) که در نه سالگی(۱۰۷) به امامت رسیدند.
ولی این پدیده در حضرت مهدی (علیه السلام) به اوج خود می رسد ومی بینیم که در پنج سالگی به امامت رسیده است. دلیل اینکه ما این پدیده را یک واقعیت تاریخی می نامیم این است که این امر در رابطه با برخی از پدران آن حضرت، یک واقعیت ملموس وعینی بوده است، مسلمانان آن را درک کرده وبا آن زندگی کرده اند وهیچ چیز برای اثبات یک واقعیت، بهتر از وقوع آن در میان یک جمعیت نیست(۱۰۸).
توضیح این مسأله نیاز به بیان چند نکته دارد:
الف) امامت یک پایگاه سلطنتی نبود که با وراثت از پدر به پسر برسد ونظام حاکم از آن پشتیبانی کند؛ همانند خلافت فاطمیان وعباسیان؛ بلکه امام از راه نفوذ فکری واثر معنوی در میان نهادهای مردمی، حمایت گسترده ایشان را به دست می آورد به گونه ای که مردم کسی را جز امام، لایق رهبری اسلام نمی دانستند.
ب) این نهاد مردمی از همان صدر اسلام، تشکیل شده بود ولی در عهد امام باقر وامام صادق، علیهماالسلام، بیشتر شکوفا وگسترده گشت. مدرسه ای که این دو امام درون پایگاهها تشکیل دادند، موج فکری وسیعی را در جهان اسلام ایجاد کرد. صدها فقیه، متکلم، مفسر ودیگر دانشمندان اسلام شناس وانسان شناس در این مدرسه مشغول بودند به گونه ای که یکی از راویان آن زمان (حسن بن علی وشاء) می گوید:
روزی من وارد مسجد کوفه شدم ودیدم نهصد دانشمند(۱۰۹) در آنجا گرد آمده وهمگی از امام صادق (علیه السلام) روایت می کنند!.
ج) از نظر این مدرسه ونهادهای مردمی وابسته به آن، شرایط صلاحیت برای امامت بسیار سخت بود؛ زیرا معتقد بودند کسی لیاقت رهبری دارد که از همه علمای معاصر عالمتر وداناتر باشد(۱۱۰) وگرنه او امام نخواهد بود.
د) در راه این عقیده، بسیاری از مردم جان خویش را فدا کردند وقربانیهای فراوان دادند. خلفای آن زمان این مکتب را - لااقل از نظر فکری - دشمن خویش می دانستند ودر طول تاریخ، به آزار واذیت، زندان، شکنجه وقتل آنان پرداختند وصدها تن در سیاهچالها با مرگ روبرو شدند. این قرائن وشواهد نشان می دهد که عقیده استوار بسیار گران تمام می شد(۱۱۱) در حالی که آنان هیچ محرکی جز عقیده استوار ونیت پاک نداشتند.
ه) امامانی که این توده های مردمی، رهبری شان را گردن نهاده بودند هرگز از مردم جدا نبودند وهمچون شاهان در کاخهای بلند، پنهان نمی شدند بلکه همیشه در کنار مردم ودر میان مردم زندگی می کردند؛ مگر زمانی که از طرف حاکمان، زندانی یا تبعید می گشتند.
این حقیقت را ما از ارتباط بسیاری از راویان ومحدثان با آنان، از مکاتباتی که با معاصران خود داشته اند، از دیدارها ومسافرتهایی که داشته اند وبالاخره از نمایندگانی که به اطراف واکناف جهان اسلام می فرستاده اند، برداشت می کنیم. شیعیان وپیروان به حضور آنان می رسیدند وبرای انجام مناسک حج(۱۱۲) به مکه می رفتند ویا در مدینه منوره به زیارت امام خود می شتافتند.
همه اینها حکایت از ارتباط پیوسته میان امام وپیروانش از هر طبقه در سراسر جهان آن روز می کند.
و) دستگاه خلافت به ائمه (علیهم السلام)، ورهبری معنوی وفکری ایشان به عنوان یک خطر بزرگ، می نگریست وبر این اساس همه تلاش خود را در راه نابودی این رهبری به کار می برد واز هیچ آزاری رویگردان نبود وبرای حفظ موجودیت خویش، گاه سنگدلی وقساوت را به تمام معنا به نمایش می گذاشت. دستگیری، اسارت وتبعید امامان (علیهم السلام)، همیشگی بود(۱۱۳)، با این که این کارها اثر نامطلوبی در روحیه مسلمانان بویژه دوستداران ائمه می گذاشت وبسیار آزرده خاطر می گشتند.
حال اگر این شش نکته مهم تاریخی وواقعی را در نظر بگیریم، چنین نتیجه می دهد که امامت خردسال، یک توهم نبوده بلکه واقعیت داشته است؛ زیرا امام خردسال که پا به صحنه می گذارد وخود را رهبر فکری ومعنوی مسلمانان معرفی می کند وتوده وسیعی به رهبری وولایت او گردن می نهند، مسلما بایستی از دانش وشناخت وجهان بینی، بهره فراوان داشته باشد ودر فقه، تفسیر، کلام، ودیگر علوم، سرامد روزگار خویش باشد وگرنه هرگز امکان ندارد از حمایتهای مردمی برخوردار گردد. با توجه به این که امامان شیعه در موقعیتی بودند که مردم می توانستند با آنان بجوشند وهر کسی می توانست از زندگی شخصی ومقام علمی - فرهنگی آنان باخبر باشد.
آیا می شود کودکی، مدعی امامت باشد وبا این نام، پرچم اسلام را در دست گیرد ودر معرض دید وشنود توده های مردمی باشد، به او ایمان بیاورند ودر راه ایمان، تاوان سنگینی بپردازند وزندگی وامنیت خود را فدا کنند؛ بدون آنکه حتی به خود زحمت دهند که صلاحیت این کودک(۱۱۴) را برای امامت، بررسی کنند ویا شگفتی واهمیت این مسأله، آنان را به فکر وکنکاش وا ندارد؟!
فرض می کنیم مردم برای کشف حقیقت حرکت نکردند، آیا می شود روزها، ماهها وبلکه سالها بگذرد وعلی رغم برخوردهای طبیعی وهمیشگی میان امام ومردم، حقیقت آشکار نگردد؟! آیا باور کردنی است که امام از نظر دانش واندیشه یک کودک باشد ودر این رابطه طولانی، حقیقت پنهان بماند؟!
یا اگر فرض کنیم برای طرفداران امامت، امکان کشف حقیقت نبود، چرا حکومت وقت، سکوت کرد؟ اگر می توانست چرا افشاگری نکرد؟ قطعا برای حکومت خیلی آسان بود، امام خردسالی را که از نظر فکری وفرهنگی کودک است، رسوا سازد وبراحتی می توانست واقعیت را برای پیروان او ودیگران آشکار کند وبی کفایتی او را برای رهبری به اثبات رساند.
اگر افشاگری نسبت به بی کفایتی فردی در سنین چهل - پنجاه سالگی که با فرهنگ وآداب روز آشناست، مشکل باشد؛ هرگز، اعلان بی کفایتی یک کودک معمولی هرچند باهوش وزیرک باشد، مشکل نیست آن هم امامتی که شیعه امامی به رسمیت می شناسد وشرطهای سختی را برای آن لازم می داند(۱۱۵). این کار بمراتب از روشهای خشن دیگر که به نابودی بسیاری از مردم منجر می گشت، برای حکومت آسانتر بود.
تنها توجیه علت سکوت حکومتهای معاصر وعدم استفاده از این برگ برنده(۱۱۶) این است که می دانسته اند امامت خردسال، پدیده ای واقعی بوده وساختگی نیست.
حقیقت این است که حکومتها تلاش می کردند این برگ را رو کنند ولی فورا متوجه می شدند که نمی توانند وتاریخ برای ما از این تلاشها وشکستها سخن گفته است(۱۱۷). ولی هرگز در جایی نگفته است که امام خردسال، متزلزل گشته ودر تنگنا قرار گرفته ویا مردم اعتماد خود را نسبت به او از دست داده اند.
واین معنای همان حرف ماست که امامت خردسال در زندگی امامان شیعه، رخدادی واقعی به حساب می آمده وهرگز یک فرضیه خشک وخالی نبوده است؛ واین پدیده ریشه در میراث آسمانی دارد، میراثی که از کرانه های رسالت الهی سرچشمه می گیرد وبرای مثال کافی است حضرت یحیی (علیه السلام) را نمونه بیاوریم؛ خداوند درباره او می فرماید:
﴿یا یحیی خذ الکتاب بقوة وآتیناه الحکم صبیا﴾(۱۱۸).
ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوت بگیر. وما فرمان نبوت (وعقل کافی) در کودکی به او دادیم.
وقتی ثابت شد که امامت وپیامبری برای خردسال یک رخداد واقعی بوده است، جای اعتراض در زمینه حضرت مهدی وجانشینی او از پدر باقی نمی ماند(۱۱۹).
چگونه بپذیریم که امام مهدی وجود خارجی دارد؟
اکنون به پرسش چهارم می رسیم که می گوید: فرض کنیم امام موعود ممکن باشد وعمر طولانی، امامت خردسال وغیبت مطلق را نیز امکان پذیر بدانیم ولی این امکان در حدی نیست که ثابت کند چنین شخصی در خارج، تحقق پیدا کرده است. پس، از چه راهی به وجود خارجی مهدی ایمان بیاوریم؟ آیا چند روایت که در لابه لای کتابها از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده کافی است که ما را به وجود امام دوازدهم پایبند سازد؛ در حالی که چنین پنداری از ساختار ذهنی انسان بسیار دور است. اصلا چگونه می شود اثبات کرد که مهدی واقعا در تاریخ وجود داشته است؟ شاید شرایط خاص روحی - روانی این باور را در ذهن مردم جا انداخته باشد؟(۱۲۰).
در جواب می گوییم: این اصل که مهدی رهبر موعود ومنجی عالم بشریت است به صورت عام در احادیث نبوی، به صورت خاص در روایات ائمه اهل بیت (علیهم السلام)، آمده است. در این روایات مسأله به گونه ای مورد تأکید قرار گرفته که به جای هیچ گونه شکی باقی نمی گذارد.
چهارصد حدیث فقط از طریق برادران اهل سنت(۱۲۱) شمارش شده که به ضمیمه روایات شیعه به بیش از شش هزار روایت می رسد(۱۲۲)؛ وچنین آماری بسیار بالاست. در مورد خیلی از مسائل بدیهی اسلام که مسلمانان به آن معتقدند، این همه روایت وارد نشده است.
اما تجسم این اندیشه در وجود امام دوازدهم (علیه السلام) هم دلایل کافی دارد که کاملا اقناع کننده است. این دلایل را می توان در دو دلیل یکی نقلی ودیگری علمی، خلاصه کرد:
دلیل نقلی، وجود امام موعود را اثبات می کند ودلیل علمی، ثابت می کند که امام مهدی یک اسطوره ویک فرضیه نیست، بلکه حقیقتی است که وجود او در تاریخ لمس شده است.
دلیل نقلی
صدها روایت وحدیث از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)(۱۲۳) وائمه اهل بیت (علیهم السلام)، رسیده است که می گوید مهدی موعود دارای این خصوصیات است: از اهل بیت(۱۲۴) است، از فرزندان فاطمه(۱۲۵) است، از نسل حسین(۱۲۶) ونهمین فرزند آن حضرت(۱۲۷) است. همچنین روایاتی وجود دارد که می گوید جانشینان پیامبر (صلی الله علیه وآله) دوازده نفر می باشند(۱۲۸).
این روایات، مهدی موعود را در شخص امام دوازدهم، منحصر ومتعین می کند وبا اینکه ائمه (علیهم السلام)، برای حفظ آن حضرت از ترور وقتل(۱۲۹)، سعی داشتند مسأله در سطح عمومی مطرح نشود، در عین حال روایات زیادی در این زمینه وارد شده است. البته زیادی روایت به تنهایی نمی تواند مقبولیت آن را برساند بلکه در اینجا قرینه وگواه خاصی وجود دارد که دلیل بر صحت این روایات است.
در حدیث شریف نبوی، سخن از امامان، جانشینان، امیران وسخن از دوازده تن آمده است. متن احادیث مختلف است؛ در بعضی دوازده امام ودر بعضی دوازده خلیفه ودر بعضی دیگر دوازده امیر، ذکر شده است.
بعضی از مولفان، تعداد این احادیث را بیش از دویست وهفتاد، شمارش کرده اند که همگی از کتابهای معتبر شیعه وسنی از قبیل: صحیح البخاری(۱۳۰)، صحیح مسلم(۱۳۱)، سنن ترمذی(۱۳۲)، سنن ابی داود(۱۳۳)، مسند احمد(۱۳۴) والمستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری(۱۳۵) نقل شده است.
مسأله ویژه وقرینه مهم این است که بخاری که از ناقلان این حدیث است خود از معاصران امام نهم ودهم ویازدهم بوده است واین خیلی معنا دارد؛ زیرا نشان می دهد که این روایت قبل از اینکه مفاد ومضمون آن در خارج، تحقق پیدا کند وقبل از اینکه اندیشه دوازده امامی وجود وظهور یابد از زبان پیامبر به ثبت رسیده است واین می رساند که نقل این حدیث، انعکاس یک پدیده خارجی نبوده است؛ چرا که معمولا احادیث ساختگی، به توجیه جریانهای خارجی ووقوع یافته، می پردازد.
پس ما می توانیم با توجه به اینکه این حدیث قبل از تحقق کامل وپیدایش امامان دوازده گانه، ثبت شده است، تأکید می کنیم این حدیث، توجیه نمی کند بلکه حقیقتی است که از زبان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وکسی که جز از زبان وحی سخن نمی گوید(۱۳۶)، بازگو شده است. ابتدا فرموده است: جانشینان من دوازده تن می باشند(۱۳۷) وسپس دوازده امام از علی (علیه السلام) تا امام مهدی (علیه السلام) آمده اند تا این حدیث شریف معنا وتفسیر واقعی(۱۳۸) خود را بازیابد.
دلیل علمی
دلیل علمی تجربه است، تجربه ای که مدت زمان هفتاد سال گروهی از مردم با آن زندگی کردند؛ یعنی غیبت صغری که بایستی مختصری درباره این غیبت(۱۳۹)، توضیح دهیم:
غیبت صغری مرحله اول امامت حضرت مهدی (علیه السلام) بوده است. از ابتدا چنین مقدر بوده که آن حضرت پس از رسیدن به امامت می بایستی بلافاصله از دید عمومی پنهان شود ودر ظاهر از آنچه در جامعه رخ می دهد فاصله بگیرد؛ اگر چه در واقع او از نزدیک همه وقایع را احساس وادراک می کند. اما باید توجه داشت که اگر آن غیبت به یکباره رخ می داد ضربه سنگینی به پایگاههای مردمی وطرفداران امامت وارد می شد؛ زیرا مردم قبل از آن با امام خود ارتباط داشتند، در مشکلات به او رجوع می کردند واگر ناگهان امام غایب می شد وامت احساس می کرد که دیگر دسترسی به رهبر فکری ومعنوی خود ندارد ممکن بود همه چیز از دست برود وآن جمع به تفرقه دچار شود.
بنابراین لازم بود که برای این غیبت زمینه سازی شود تا مردم بتدریج با آن خو بگیرند وخود را بر اساس آن بسازند. با غیبت صغری در واقع این زمینه سازی صورت گرفت. در این زمان امام مهدی از دیده ها پنهان بود ولی ایشان از طریق نمایندگان، وکیلان ویاران مورد وثوق که به منزله حلقه اتصال ایشان با مردم معتقد به طریق امامیه، بودند با شیعیان خود ارتباط داشتند(۱۴۰). در این مدت، چهار تن از پاکترین وباتقواترین مؤمنان نیابت وجانشینی آن حضرت را بر عهده داشتند؛ بدین ترتیب:
۱. عثمان بن سعید عمری
۲. محمدبن عثمان بن سعید عمری
۳. ابوالقاسم حسین بن روح
۴. ابوالحسن علی بن محمد سمری
این چهار تن(۱۴۱) به ترتیب نیابت را بر عهده داشتند وهر یک وفات می کرد دیگری به دستور حضرت مهدی (علیه السلام) جانشین او می شد.
نایب با شیعیان رابطه داشت، پرسشها ومشکلاتشان را به امام می رساند وجوابها(۱۴۲) را گاه شفاهی وبسیاری از اوقات مکتوب به آنان باز می گرداند، وبا این روابط غیرمستقیم توده هایی که از دیدن امام محروم شده بودند آرامش می یافتند. آنها می دیدند که همه نامه ها ومکتوب هایی که از حضرت مهدی (علیه السلام) به دستشان می رسد با یک اسلوب وبا یک سبک(۱۴۳) است ودر طول این هفتاد سال ونیابت این چهار تن، هیچ تغییری در آن دیده نشد.
سمری که آخرین نایب بود از پایان غیبت صغری وشرع غیبت کبری خبر داد. در غیبت کبری دیگر فرد خاصی نیابت ووکالت از آن حضرت نداشت. در غیبت صغری زمینه آماده شده بود که مردم با غیبت کبری خو بگیرند وبه خود وحشت راه ندهند. از آن به بعد بود که مردم وظیفه داشتند به وکیلان ونایبان عمومی(۱۴۴) آن حضرت روی آورند یعنی مجتهدان عادل وآگاه به امور دین ودنیا.
از آنچه گفته شد شما می توانید موضوع راارزیابی کنید وبروشنی بفهمید که حقیقتی بوده است خارجی، که گروهی از مردم با آن زندگی کرده اند وسفیران آن حضرت در مدت هفتادسال واسطه میان او ومردم بوده اند وهیچ کس در هیچ زمینه ای خطایی از آنان ندیده ونشنیده است.
شما را به خدا سوگند آیا تصور می کنید امکان داشته باشد یک دروغ هفتادسال دوام بیاورد وچهار نفر با هماهنگی کامل ویک صدا، یک نقش را بازی کنند؟
آنان با رفتار صمیمانه خود چنان در مردم ایجاد اطمینان کرده بودند که همه به گفتار وکردار آنان ایمان داشتند.
آیا می شود این چهار تن به گونه ای نقش بازی کنند که هیچ کس به حقیقت پی نبرد در حالیکه این افراد هیچ رابطه خاصی با هم نداشته اند تا بگوییم در این قضیه تبانی کرده بودند.
از قدیم گفته اند: طناب دروغ، کوتاه است. منطق نیز حکم می کند امکان ندارد یک دروغ بتواند بدین شکل دوام بیاورد ودر تمام این مدت وبا همه بده وبستانها وروابط مختلف موضوع کشف نگردد وهمه به درستی آن ایمان داشته باشند.
بدینسان در می یابیم که پدیده غیبت صغری می تواند به عنوان یک آزموده علمی، دلیل بر واقعیت خارجی یک موضوع باشد وآن وجود(۱۴۵)، زندگی وسپس غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) است. آن حضرت پس از غیبت صغری، خود اعلام کرده است که در پرده غیبت کبری خواهد رفت واز نظرها پنهان خواهد گشت وهیچ کس او را نخواهد دید(۱۴۶).
چرا امام زمان تاکنون ظهور نکرده است؟
وقتی آن حضرت خود را برای یک دگرگونی اجتماعی آماده ساخته چه چیز مانع وی شده است که در دوره غیبت صغری یا سالهای پس از آن به میدان بیاید وغیبت خود را طولانی نسازد؛ با توجه به اینکه در آن زمان، زمینه وشرایط کارهای اجتماعی واصلاحی بسیار آسان تر بوده است؟
آن حضرت به واسطه رابطه مستقیمی که بر اثر برنامه ریزیهای خاص در زمان غیبت صغری با مردم داشت، این مکان را یافته بود که یاران خود را گرد آورد وبا قدرت، کار خود را شروع کند. قدرتهای حاکم آن زمان نیز به این مرتبه از توان ونیروی دهشتناک که انسان امروزه بر اثر پیشرفت علم وصنعت به آن دست یافته است، نرسیده بود.
جواب این است که هر کاری برای تغییر ساختار جامعه به وقوع پیوندد؛ موفقیت آن بستگی به یک سلسله شرایط وزمینه های خارجی دارد وتا همه آن شرایط کاملا تحقق نیابد امکان رسیدن به هدف وجود ندارد.
البته آن تغییرات اجتماعی که سرچشمه ای الهی دارد از نظر پیام، ربطی به عوامل خارجی(۱۴۷) ندارد؛ زیرا پیامی که زیربنای این تغییرات است، الهی وآسمانی است وشرایط خارجی در آن مؤثر نیست ولی از جنبه اجرایی بیرونی متکی است وموفقیت وزمان انجام آن بستگی به آن دارد ودرست به همین جهت بوده است که آسمان در انتظار ماند تا پنج قرن از جاهلیت بگذرد وآن وقت آخرین پیام خود را به واسطه حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) فرستاد؛ وبا آنکه جهان در دوران فترت نیاز شدید به پیامبر داشت ولی به خاطر وابستگی اجرایی به شرایط خارجی در آن تأخیر شد. این عوامل خارجی که اجرای اصلاحات بدان نیاز دارد برخی عبارتست از فضای مورد نظر وبرخی جزئیات است که جنبش انقلابی در پیچ وخمهای باریک آن را می طلبد.
برای نمونه، انقلابی که لنین در روسیه با موفقیت رهبری کرد به عامل مهمی مانند جنگ جهانی اول وسست شدن پایه امپراتوری تزار وابسته بود که در ایجاد فضای مناسب برای انقلاب سهم بسزایی داشت وعوامل جزئی ومحدود دیگری نیز در آن مؤثر بود مانند اینکه لنین توانست به سلامت وارد روسیه شود وانقلاب را رهبری کند که اگر هر حادثه ای باعث تأخیر ورود او شده بود؛ احتمال داشت انقلاب نتواند به این سرعت حاکم شود.
آری، سنت تغییرناپذیر الهی بر این است که اجرا وایجاد تغییرات اصلاحی بستگی به عوامل خارجی، فضای مناسب وجو عمومی داشته باشد وبه همین جهت بوده است که اسلام پس از یک دوره طولانی وپس از چندین قرن، ظهور کرد.
پس با اینکه خدای بزرگ، توانایی دارد همه مشکلات وهمه سختیها را برای پیام رسانیهای آسمانی، هموار وبوسیله اعجاز فضای مناسب ایجاد کند، این روش را انتخاب نکرده است؛ زیرا امتحان وابتلا ورنجی که مایه تکامل انسان می شود در صورتی تحقق می یابد که تحولات، طبیعی ومطابق با شرایط خارجی باشد. البته این مانع نیست که خداوند در برخی جزئیات دخالت کند، جزئیاتی که در اصل فضای مناسب مؤثر نیست ولی گاهی برای ایجاد تحرک لازم است؛ مانند کمکها وتوجهات غیبی که خداوند در لحظه های حساس وبسیار دشوار به اولیای خود می کند چنانکه: آتش نمرود برای ابراهیم گلستان می شود(۱۴۸) ودست آن یهودی پیمان شکن که شمشیر بر روی پیامبر کشید از حرکت می افتد(۱۴۹) ویا تندباد شدیدی که چادرهای کافران ومشرکان را زمانی که در جنگ خندق، مدینه را در محاصره داشتند از ریشه در می آورد وترس ووحشت را در دلهای آنان می افکند(۱۵۰).
ولی همه اینها از جزئیات فراتر نمی رود ودر زمانی که زمینه وشرایط برای اصلاحات عمومی کاملا آماده است کمکهای فوریتی، صورت طبیعی به خود می گیرد وبا واقعیتهای خارجی مطابقت می کند.
ما موقعیت امام زمان (علیه السلام) را با این دید بررسی می کنیم تا دریابیم که انقلاب او از نظر اجرا همانند همه انقلابها به زمینه های عینی وخارجی بستگی دارد وبایستی فضای مناسب موجود باشد. از اینرو طبیعی است که منتظر آن شرایط باشیم وهمه می دانند که حضرت مهدی کارش محدود به یک منطقه ویک بخش از جهان است وبایستی همه بشریت را از تاریکی ستم به روشنایی عدل، رهنمون گردد(۱۵۱). برای اجرای چنین تحول بزرگی تنها وجود رهبر صالح کافی نیست وگرنه در همان زمان پیامبر این شرط وجود داشت. پس این تحول بزرگ، فضای مناسب جهانی می طلبد که همه زمینه های خارجی لازم برای انقلاب عمومی در آن وجود داشته باشد.
عامل اساسی در ایجاد این فضای مناسب وپذیرش پیام جدید عدالت از طرف مردم همانا احساس پوکی وپوچی است که انسان متمدن آن روز خواهد کرد ومنشأ این احساس، تجربه های مختلف بشری از تمدن است؛ که جنبه های منفی آن پشت او را خم می کند وبه آنجا می رسد که می فهمد شدیدا نیاز به کمک دارد واز عمق جان، توجه خود را به عالم غیب یا منبعی مجهول، معطوف می دارد.
اما از نظر پیشرفتهای مادی می توانیم بگوییم در آینده شرایط برای رساندن پیام به جهانیان بهتر از گذشته است؛ زیرا بخش های مختلف دنیا به هم نزدیک می شوند، مردم می توانند با هم ارتباط برقرار کنند ووسایلی که یک سازمان مرکزی برای آگاه سازی ملتها از رسالت جدید بدان نیاز دارد، در دسترس می باشد.
اما آنچه در سؤال به آن اشاره شده که هر چه بیشتر در ظهور آن حضرت تأخیر بیفتد، ابزار وآلات جنگی پیشرفته تر خواهد شد، درست است ولی این ابزار وآلات مادی برای کسانی که روحیه خود را باخته اند واز درون پوسیده اند به چه کار می آید؟
چه بسا در طول تاریخ که کاخ یک تمدن بزرگ با اولین تلنگر فرو ریخته است، چرا؟ برای اینکه چنین بنایی در واقع از قبل فرو ریخته بوده است وهیچگونه پشتوانه وتکیه گاهی نداشته است(۱۵۲).
آیا یک فرد می تواند سرنوشت بشریت را تغییر دهد؟
به دنبال سؤالات گذشته به سؤال دیگری می رسیم وآن اینکه یک شخص - هر قدر با عظمت باشد - آیا می تواند یک تنه این نقش بزرگ را ایفا کند؟ وآیا این شخصیت جز همان انسانی است که عوامل وشرایط خارجی او را پرداخته تا پیش درآمدی برای محقق ساختن حرکت طبق همان شرایط باشد؟
منشأ وخواستگاه این پرسش مربوط به دیدگاه خاصی است که تاریخ را این چنین تفسیر می کند که: انسان در حرکت تاریخ عامل ثانوی وفرعی است(۱۵۳)؛ وعامل اصلی، نیروهای مادی وخارجی هستند که انسان را احاطه کرده اند! در نتیجه یک فرد در بهترین حالات مفسر جهت گیری آن عامل اصلی است وچیزی جز این نیست.
در حالی که ما در دیگر کتابهای خود بخوبی روشن ساخته ایم(۱۵۴) که اساس تاریخ بر دو محور قرار دارد یکی انسان ودیگری عوامل مادی که انسان را احاطه کرده است؛ همانطور که عوامل مادی وابزار تولید وطبیعت در انسان اثر می گذارد، انسان نیز در اطراف خود ودر دیگر عوامل خارجی اثر می گذارد وهیچ توجیهی وجود ندارد که بگوییم حرکت از ماده شروع وبه انسان ختم می گردد؛ مگر عکس آن را هم بپذیریم که ممکن است حرکت از انسان شروع وبه ماده ختم گردد؛ زیرا انسان وماده در طول زمان در یکدیگر اثر می گذارند.
با این حساب یک فرد می تواند در جریان تاریخ از یک طوطی برتر باشد؛ بویژه شخصی که واسطه میان زمین وآسمان است(۱۵۵) وخود همانند یک نیرو برای حرکت تاریخ عمل می کند واین چیزی است که در تاریخ پیامبران به اثبات رسیده است بویژه در تاریخ پیامبر خاتم (صلی الله علیه وآله).
پیامبر اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) به خاطر تحقق رسالت آسمانی اش خود زمام حرکت تاریخ را در دست گرفت ویک خط طولانی فرهنگی وتربیتی ایجاد کرد که هرگز عوامل مادی وخارجی نمی توانستند از عهده آن برآیند؛ - چنانکه این موضوع را در مقدمه دوم کتاب الفتاوی الواضحه توضیح داده ایم(۱۵۶) - وهر چه به وسیله پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) امکان وقوع داشته باشد وسیله امام منتظر (علیه السلام) نیز ممکن است؛ امامی که از اهل بیت است ورسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) از نقش بزرگ او سخن گفته وبه وجود او بشارت داده است(۱۵۷).
در روز موعود به چه روشی تغییر صورت می گیرد؟
وبالاخره به آخرین سؤال می رسیم، می پرسند: روشی که می شود تصور کرد چنین فردی بتواند پیروزی قطعی عدالت را به ارمغان آورد وکیان ظلم وستم را براندازی، چیست؟
پاسخ دقیق به این پرسش بستگی دارد به شناخت زمان ومرحله ای که حضرت مهدی (علیه السلام) پا به میدان می گذارد؛ اگر بشود دقیقا خصوصیات واوضاع واحوال آن زمان را تشخیص داد؛ ممکن است در پرتو آن بتوان تصویری از چگونگی عملیات وحرکت آن را ترسیم کرد ولی تا زمانی که ما شناختی نسبت به آن زمان نداریم وچیزی از شرایط وواقعیتهای خارجی آن نمی دانیم؛ نمی شود پاسخی علمی راجع به آنچه در آن روز اتفاق خواهد افتاد بیان کرد؛ گرچه می شود حدس وگمانهایی زد که آن غالبا بر پایه ذهنیات است نه واقعیتهای عینی وخارجی.
در اینجا یک تصور درست وجود دارد که می شود آن را پذیرفت. این تصور بر پایه روایاتی است(۱۵۸) که درباره این جریان وارد شده ونیز بر پایه تجربه هایی است که از انقلابهای بزرگ تاریخ استفاده می شود.
تصور می شود که ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) به دنبال یک خلاء بزرگ که نتیجه فساد وبحران تمدن است(۱۵۹)، واقع می شود. این خلاء راه پیشروی رسالت جدید را می گشاید وزمینه روحی پذیرش دعوت را آماده می سازد. این بحران روحی، حادثه ای اتفاقی نیست که ناگهان در تاریخ تمدن انسانها پدید آید بلکه نتیجه طبیعی تناقضات تاریخ است، تاریخ منهای خدا؛ که در نهایت هیچ راهی برای حل آن تناقضات پیدا نخواهد شد.
آنگاه است که آتش روشن می شود؛ آتشی که هیچ چیز باقی نمی گذارد واز هیچ چیز نمی گذرد.
در این لحظه است که آن نور ظهور می کند تا آتش را خاموش وعدالت آسمانی را در گستره زمین برپا دارد.
والحمدالله رب العالمین والصلوة والسلام علی محمد وآله الطاهرین.
نگارش این اوراق در روز سیزدهم جمادی الثانی سال ۱۳۷۹ ق. آغاز ودر عصر روز هفدهم همان ماه خاتمه یافت.
توفیق از آن خداوند است

محمدباقر صدر - نجف اشرف
تحقیق این کتاب در ماه رجب المرجب سال ۱۴۱۶ ق. در شهر مقدس قم پایان یافت.
دکتر عبدالجباره شراره

کتابنامه

۱. ابن حجر (الهیثمی)، الصواعق المحرقة، مصر، المطبعةالمیمنیة، ۱۳۱۲ ق.
۲. ابن حنبل، احمد، مسند الامام احمدبن حنبل، بیروت، دارصادر،
۳. ابن قتیبة، تأویل مختلف الحدیث، قاهره، ۱۳۲۶ ق.
۴. ابن کثیر (الدمشقی)، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالمعرفة، ۱۹۹۴ م.
۵. ابن هشام، السیرةالنبویة، تحقیق عبدالحفیظ شلبی، مصطفی السقا، ابراهیم الابیاری، مصر، مطبعة مصطفی البابی الحلبی، ۱۳۵۵ ق.
۶. ابوداود (السجستانی)، سلیمان بن الاشعث، صحیح سنن المصطفی، بیروت، دارالکتاب العربی.
۷. ابوریه، محمد، اضواء علی السنةالمحمدیة.
۸. الاصفهانی، ابوالفرج علی بن الحسین، مقاتل الطالبین.
۹. الهی ظهیر، احسان، الشیعه والتشیع، پاکستان، ۱۳۸۴ ق.
۱۰. الامینی النجفی، عبدالحسین احمد، الغدیر، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۴ ق.
۱۱. الاشعری القمی، سعدبن عبدالله، مقالات الاسلامیین.
۱۲. ابن ماجه (القزوینی)، محمدبن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق محمدفؤاد عبدالباقی، بیروت، دارالفکر.
۱۳. ابن بابویه، الامامة والتبصرة من الحیرة.
۱۴ . البحرانی، سیدهاشم، تبصرةالولی فیمن رأی القائم المهدی، قم، مؤسسةالمعارف الاسلامیه.
۱۵. البخاری، ابوعبدالله محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، مؤسسةالتاریخ العربی.
۱۶. البرزنجی (الحسینی)، محمدبن رسول، الاشاعةلاشراط الساعة، قاهره، نشر عبدالحمید احمدحنفی، ۱۱۰۳ ق.
۱۷. البعلبکی، منیر، موسوعةالمورد.
۱۸. البنداری، التشیع بین مفهوم الائمة والمفهوم الفارسی، اردن، دارعمار.
۱۹. الجلالی، السید محمدرضا، نقدالحدیث بین الاجتهاد والتقلید، تراثنا، سال دوم، ش ۳۳-۳۲، ۱۴۱۳ ق.
۲۰. الحاکم النیسابوری، محمدبن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالفکر، ۱۳۹۸ ق.
۲۱. الحکیم، محمدتقی، الاصول العامة للفقه المقارن، بیروت، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، ۱۹۷۹ م.
۲۲. الحلی، حسن بن یوسف، الباب الحادی عشر، تحقیق دکتر مهدی محقق، آستان قدس رضوی، ۱۳۶۸ ق.
۲۳. دخیل، علی محمد علی، الامام المهدی (علیه السلام) بیروت، دارالمرتضی: ۱۴۰۴ ق.
۲۴. الزمخشری، جارالله محمود، الکشاف، بیروت، دارالکتاب العربی.
۲۵. الرفاعی، محمد سراج الدین، صحاح الاخبار.
۲۶. حیدر، اسد، الامام الصادق والمذاهب الاربعة.
۲۷. السائح، علی حسین، تراثنا ومیزان النقد، کلیةالدعوةالاسلامیه.
۲۸. السیوطی، جلال الدین، الحاوی للفتاوی، بیروت، دارالکتاب العربی.
۲۹. شبر، السید عبدالله، حق الیقین فی معرفة اصول الدین، صیدا، مطبعةالعرفان، ۱۳۵۲ ق.
۳۰. شرف الدین، عبدالحسین، الفصول المهمة فی تألیف الأمة، تهران، مؤسسةالبعثة.
۳۱. الشهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل والنحل، قاهره، مکتبةالانجلو.
۳۲. الشوکانی، محمدبن علی، التوضیح فی تواتر ما جاء من الاحادیث فی المهدی والرجال والمسیح.
۳۳. الشیخ المفید، محمدبن محمدبن النعمان، الارشاد، تهران، ۱۳۷۷ ق.
۳۴. الصافی الگلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر (علیه السلام) تهران، مکتبةالصدر.
۳۵. الصدر، السید محمدباقر، اقتصادنا، بیروت، دارالفکر.
۳۶. -، الفتاوی الواضحة، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
۳۷. -، فلسفتنا، بیروت، دارالفکر، ۱۹۷۰ م.
۳۸. -، الاسس المنطقیة للاستقراء.
۳۹. الصدر، السیدمحمد، تاریخ الغیبةالصغری، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
۴۰. -، تاریخ الغیبةالکبری، بیروت، دارالمعارف للمطبوعات.
۴۱. -، تاریخ ما بعدالظهور، بیروت، دارالمعارف للمطبوعات.
۴۲. طباره، عفیف عبدالفتاح، مع الانبیاء، قم، مکتبةالشریف الضی، ۱۴۱۳ ق.
۴۳. الطبرسی، ابومنصور احمدبن علی بن ابی طالب، الاحتجاج، تحقیق الشیخ ابراهیم البهادری، الشیخ محمدهادی به، به سرپرستی شیخ جعفر سبحانی، تهران، نشر اسوه، ۱۴۱۳ ق.
۴۴. الطبری، ابوجعفر محمدبن جریر، تاریخ الأمم والملوک، قاهره، مطبعةالاستقامة، ۱۹۳۹ م.
۴۵. عبدالحمید، عرفان، المستشرقون والاسلام.
۴۶. العاملی، السید تاج الدین، التتمة فی تواریخ الائمة، قم، مؤسسة بعثت.
۴۷. العسکری، نجم الدین جعفربن محمد، المهدی الموعودالمنتظر عند علماء اهل السنة والامامیة، قم، مؤسسة الامام المهدی، ۱۴۰۲ ق.
۴۸. العباد، عبدالمحسن، عقیدة اهل السنة والأثر فی المهدی المنتظر، مجلة الجامعة الاسلامیة، سال اول، ش ۳، ۱۹۶۹ م.
۴۹. العمیدی، ثامرهاشم، دفاع عن الکافی، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، ۱۹۹۵ م.
۵۰. الفقیه ایمانی، مهدی، موسوعة الامام المهدی، اصفهان، مکتبة الامام امیرالمومنین علی (علیه السلام) ۱۴۰۱ ق.
۵۱. القندوزی الحنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، بیروت، مؤسسة الاعلمی.
۵۲. الکلینی، محمدبن یعقوب، اصول الکافی، تهران، المکتبةالاسلامیة، ۱۳۸۸ ق.
۵۳. المالکی، ابن صباغ، الفصول المهمة، نجف الاشرف، مطبعةالعدل.
۵۴. محمود صبحی، احمد، نظریةالامامة عندالشیعة.
۵۵. محمود، مصطفی، القرآن محاولة لفهم عصری.
۵۶. المجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیة.
۵۷. المسعودی، علی بن الحسین، اثبات الوصیة، نجف، مطبعةالحیدریة.
۵۸. مسلم بن الحسین (القشیری)، صحیح مسلم، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۹۷۸ م.
۵۹. معجم احادیث الامام المهدی، قم، موسسةالمعارف الاسلامیة، ۱۴۱۱ ق.
۶۰. معروف الحسنی، هاشم، دراسات فی البخاری والکافی.
۶۱. -، سیرةالائمة الاثنی عشر.
۶۲. مغنیة، محمدجواد، التصوف والکرامات، بیروت.
۶۳. ناصف، منصورعلی، التاج الجامع للأصول فی أحادیث الرسول، داراحیاء الکتب العربیة، ۱۳۸۱ ق.
۶۴. -، غایةالمأمول شرح التاج الجامع للاصول، چاپ شده در حاشیه التاج الجامع للاصول.
۶۵. النوبختی، ابومحمد حسن بن موسی، فرق الشیعة.
۶۶. نوفل، عبدالرزاق، القرآن والعلم الحدیث.


 

 

 

 

 

پاورقی:

-----------------

(۱) ر.ک: العسکری، نجم الدین، المهدی الموعود المنتظر عند علماء اهل السنة والامامیة، در این کتاب بیشتر از چهارصد حدیث از کتابهای اهل سنت نقل شده است؛ الصافی الگلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر (علیه السلام) در این کتاب بالغ بر شش هزار حدیث از طریق شیعه واهل سنت نقل شده است.
(۲) ر.ک: ابن کثیر الدمشقی، تفسیرالقرآن العظیم، ج ۳، ص ۹ به بعد.
(۳) برای نقد اندیشه سائح وهمفکرانش ر.ک: الجلالی، السید محمدرضا، نقدالحدیث بین الاجتهاد والتقلید مجله تراثنا، سال دوم،ش ۳۳-۳۲، ۱۴۱۳ ق.
(۴) ر.ک: المعجم المفهرس لالفاظ القرآن، ماده غیب؛ ابن کثیر الدمشقی، همان، ج ۱، ابتدای سوره بقره.
(۵) سوره بقره(۲)، آیات ۳-۲.
(۶) ر.ک: کتاب الفتن وعلامات الساعة در صحاح، مسانید وسنن اهل سنت؛ برای نمونه ر.ک: ناصف، منصورعلی، التاج الجامع للاصول فی احادیث الرسول،ج ۵، ص ۳۰۰ به بعد.
(۷) ر.ک: همان، ج ۱، ص ۲۵.
(۸) این بحث در مجله کلیة الدعوة الاسلامیة در لیبی منتشر شده است وچنانکه گفته شد آقای سید محمدرضا جلالی در مجله تراثنا آن را نقد کرده است.
(۹) ر.ک: العمیدی، ثامرهاشم، دفاع عن الکافی، ج ۱، ص ۲۰۳ به بعد. او در این پاسخهایی را که علما وائمه حدیث به خدشه های ابن خلدن (در روایات مهدویت) داده اند، بیان کرده وخود نیز این خدشه ها را با روشی علمی ومتین پاسخ داده است، به نحوی که در خلال این پاسخها ناآگاهی وعدم شناخت ابن خلدون وپیروان او نسبت به فن روایت واصول درایه، روشن می گردد.
(۱۰) ر.ک: الامینی النجفی، عبدالحسین احمد، الغدیر، ج ۳، ص ۳۰۹ - ۳۰۸؛ العمیدی، ثامرهاشم، همان، ج ۱، ص ۵۹۳؛ الحسنی، هاشم معروف، سیرة الائمة الاثنی عشر، ج ۲، ص ۵۵۹.
(۱۱) ر.ک: الشیخ المفید، محمدبن محمدبن النعمان، الارشاد، ص ۳۴۵؛ الحسنی، هاشم معروف، همان، ص ۵۳۸ -۵۳۴.
(۱۲) ر.ک: العمیدی، ثامرهاشم، همان، ج ۱، ص ۵۶۹.
(۱۳) ر.ک: الهی ظهیر، احسان، الشیعه والتشیع - فرق وتاریخ، ص ۳۰۱ -۲۶۱، چاپ دوم، پاکستان، ۱۳۸۴ ق.
(۱۴) ر -ک: التشیع بین مفهوم الائمة ومفهوم الفارسی، چاپ دوم، اردن، دارعمار.
(۱۵) ر.ک: النعمانی، محمدبن ابراهیم، الغیبة، باب ۱۲؛ الصدر، السیدمحمد، تاریخ الغیبة الکبری، بحث تمهیدی.
(۱۶) الشیخ المفید، محمدبن محمدبن النعمان، همان.
(۱۷) ر.ک: السیوطی، جلال الدین، الحاوی للفتاوی، ج ۲، ص ۲۱۳ به بعد.
(۱۸) ر.ک: الحسینی البرزنجی، السیدمحمدبن رسول، الاشاعة لاشراط الساعة، باب سوم، ص ۱۲۲-۸۷.
(۱۹) ر.ک: الشوکانی، محمدبن علی، التوضیح فی تواتر ما جاء من الاحادیث فی المهدی والدجال والمسیح.
(۲۰) ناصف، منصورعلی، غایة المأمول (شرح التاج الجامع للاصول) ج ۵، ص ۳۶۰.
(۲۱) ر.ک: الاشعری القمی، سعدبن عبدللّه، مقالات الاسلامین؛ الشهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل والنحل؛ ابومحمدحسن بن موسی، فرق الشیعه.
(۲۲) ر.ک: ابن ماجه، سنن، کتاب الفتن، باب افتراق الامم، ج ۲، ص ۱۳۲۱.
(۲۳) الشهرستانی، محمدبن عبدالکریم، همان، ج ۱، ص ۱۵۲-۱۵۱.
(۲۴) شرف الدین، السید عبدالحسین، الفصول المهمة فی تالیف الامة، ص ۱۶۹.
(۲۵) سوره ابراهیم(۱۴)، آیه ۲۵.
(۲۶) سوره یس(۳۶)، آیات ۷۹-۷۸.
(۲۷) ر.ک: الکینی، محمدبن یعقوب، الکافی (اصول)، ج ۱، کتاب الحجة؛ المسعودی، علی بن الحسین، اثبات الوصیة، ص ۲۱۹.
(۲۸) ر.ک: الکینی، محمدبن یعقوب، همان؛ المسعودی، علی بن الحسین، همان، برای مطالعه تفصیلی این موضوع نیز ر.ک: العمیدی، ثامر هاشم، دفاع عن الکافی، ج ۱، ص ۵۴۶ به بعد.
(۲۹) ر.ک: العمیدی، ثامرهاشم، همان، روایاتی که به طرق صحیح ومعتبر از کتاب الکافی ودیگر کتابها نقل کرده است.
(۳۰) ر.ک: عبرالحمید، عرفان، المستشرقون والاسلام، ص ۱۹.
(۳۱) ر.ک: الهی ظهیر، احسان، الشیعه والتشیع - فرق وتاریخ؛ بخشی که او ودیگران از کتاب الامامة والتبصرة من الحیره از ابن بابویه، پدر صدوق (م ۳۲۹ ق) انتخاب کرده اند، که در آن ادله ای بر ضد ایشان وجود دارد. همچنین بخشی که ایشان از کتاب فرق الشیعه، نوبختی برگزیده اند، که آن هم بر خلاف آنچه می گویند دلالت دارد.
(۳۲) الحکیم، السید محمدتقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص ۵۹۶، چاپ دوم، بیروت، دارلاندلس، ۱۹۷۹ م.
(۳۳) ر.ک: العباد، عبدالمحسن، عقیدة اهل السنة والاثر فی المهدی المنتظر؛ مجلة الجامعة الاسلامیة، سال اول، ش ۳، ۱۹۶۹ م، الصافی گلپایگانی، لطف اللّه، منتخب الاثر.
(۳۴) برای جواب اشکالات آنها ر.ک: العمیدی، ثامرهاشم، دفاع عن الکافی، ج ۱، ص ۲۰۵.
(۳۵) پیش از این به عنوان بحث ومرجع آن اشاره شد.
(۳۶) العمیدی، السید ثامرهاشم، همان، ص ۱۷۱ به بعد.
(۳۷) همان، ص ۲۰۵.
(۳۸) همان، ص ۳۴۳.
(۳۹) همان، ص ۵۳۵.
(۴۰) همان، ص ۵۹۳.
(۴۱) ر.ک: العباد، عبدالمحسن، همان؛ الجلالی، السید محمدرضا، همان؛ دخیل، همان.
(۴۲) ر.ک: ص ۵۳ همین کتاب.
(۴۳) ر.ک: ص ۵۶ همین کتاب.
(۴۴) این مدت اشاره به فاصله زمانی میان تولد امام مهدی (علیه السلام) تا تاریخ تألیف کتاب حاضر در سال ۱۳۹۷ ق. دارد.
(۴۵) سوره عنکبوت(۲۹)، آیه ۱۴.
(۴۶) سوره انبیاء(۲۱)، آیه ۶۹.
(۴۷) ر.ک: الشیخ المفید، محمدبن محمدبن النعمان، الارشاد، ص ۳۱۹ به بعد؛ الهیثمی، احمدبن حجر، الصواعق المحرقة، ص ۲۲۴-۲۲۳.
(۴۸) ر.ک: الهمیتی، احمدبن حجر، همان.
(۴۹) سوره مریم(۱۹)، آیه ۱۲.
(۵۰) قبلا به عده ای از آنان اشاره کردیم.
(۵۱) ر.ک: ص ۱۰۳ همین کتاب.
(۵۲) ر.ک: العباد، عبدالمحسن، همان.
(۵۳) ر.ک: همان؛ العمیدی، السید ثامر هاشم، همان، ج ۱، ص ۵۲۳-۲۰۵.
(۵۴) ر.ک: ابن قتیبه،تأویل مختلف الحدیث، قاهره، ۱۳۲۶ ق.؛ ابوریه، محمود، اضواء علی السنة المحمدیة؛ معروف الحسنی، هاشم، دراسات فی البخاری والکافی.
(۵۵) ر.ک: العباد، عبدالمحسن، همان.
(۵۶) سوره قصص (۲۸) آیه ۵.
(۵۷) اشاره است به این که عقیده به مهدی در نهاد هر انسانی نهفته است وهمه ملتها بدان اعتقاد دارند. در وجدان هر انسانی چنین احساسی وجود دارد که وقتی زندگی پیچیده شد ورنج ومحنت فزونی یافت وناگواریها بر همه جا سایه فکند فریادرسی خواهد آمد واین همان چیزی است که ادیان، آمدن او را بشارت داده اند. رک: معروف الحسنی، هاشم، سیرة الائمة الاثنی عشر، ج ۲، ص ۵۱۶؛ محمود صبحی، احمد، نظریة الامة عندالشیعه.
(۵۸) اشاره به عقیده مارکسیستهاست، آنها بر اساس مادیگری تاریخ آرزو می کنند روزی فرا می رسد که کمونیزم در همه جا حاکم شود وجنگ تضاد پایان یابد. برای شناخت این نظریه ونقد آن ر.ک: الصدر، السید محمدباقر، فلسفتنا، ص ۲۶ به بعد.
(۵۹) اشاره به این حدیث شریف نبوی است که به صورت متواتر نقل شده است: اگر از روزگار یک روز بیشتر باقی نمانده باشد، خداوند مردی از اهل بیت مرا مأمور می کند تا جهان را پر از عدالت کند. چنان که پر از بی عدالتی شده باشد. ر.ک: ابوداود(السجستانی)، سلیمان بن الاشعث، صحیح سنن المصطفی، ج ۲، ص ۲۰۷؛ ناصف، منصور علی، غایة المأمول شرح التاج الجامع للاصول، ج ۵، ص ۳۴۳.
(۶۰) بر خلاف کسانی که فکر می کنند عقیده به امام مهدی، مایه سستی می شود ونتیجه منفی دارد.
(۶۱) منظور حکومتی است که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) به آن اشاره فرموده است. ر.ک: ناصف، منصورعلی، همان، ج ۵، ص ۳۴۳.
(۶۲) اشاره به وعده الهی است که در سوره قصص(۲۸)آیه ۵، می فرماید: ﴿ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثین﴾ وما بر آن هستیم که مستضعفان روی زمین را نعمت دهیم وآنان را پیشوایان سازیم ووارثان گردانیم. ونیز اشاره است به کلام خدا که در سوره توبه(۹) آیه ۳۳ می فرماید: ﴿لیظهره علی الذین کله ولوکره المشرکون﴾؛ تا او را بر همه ادیان چیره کند گر چه مشرکان نپسندند. برخی از مفسران گفته اند که این دو آیه اشاره به حضرت مهدی (علیه السلام) دارد. ر.ک: القندوزی الحنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ص ۴۵۰.
(۶۳) اشاره است به بشارتی که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در این حدیث داده است: مهدی از میان امت من است می آید وپنج یا هفت یا نه سال (تردید از راوی است) زندگی می کند، شخص نزد او می آید ودرخواست کمک می کند ومهدی دامن او را پر می کند. ترمذی این روایت را نقل کرده است. در دیگر کتابهای اهل سنت نیز روایتهای زیادی است که هم دلالت دارند امام مهدی زنده است ودر میان امت زندگی می کند وحکومت عدل او هفت سال به طول می انجامد. ر.ک: ناصف، منصورعلی، همان، ج ۵، ص ۳۴۳.
(۶۴) ر.ک: الطبرسی، احمدبن علی بن ابی طالب، الاحتجاج، ج ۲، ص ۵۴۵.
(۶۵) اشاره است به این که قضیه مهدی خواب وخیال نیست که با احساسات مردم بازی کند؛ بلکه حقیقتی است زنده وشخصیتی است معین از این رو با مردم زندگی می کند ومردم به فکر او هستند ودر آماده سازی زمینه برای شرکت در جنگی که آن رهبر موعود خواهد کرد، سهیم می شوند واگر خیال یا اندیشه صرف بود نمی توانست اینچنین رابطه ای برقرار کند واز همین جا اهمیت انتظار وفلسفه آن روشن می شود ودر مجموع مثل آن حالتهای انتظاری است که معمولا قبل از آمدن پیامبران ومصلحان برای انسانها، پیش می آمده است.
(۶۶) آراء ونظرات درباره مسأله مهدی منتظر، مختلف است ولی آنچه همه دانشمندان مسلمان ومحققان قبول دارند این است که عقیده به مهدی صحیح است وجای هیچگونه شکی در آن نیست حتی در برخی روایات آمده است: هر کس مهدی را انکار کند کافر است که این مسأله را شیخ عبدالمحسن عباد در محله الجامعة الاسلامیه (ش ۳، ۱۹۹۶ م). به صورت کامل مورد بحث قرار داده است. همچنین ر.ک: ناصف، منصورعلی، همان، ج ۵، ص ۳۴۳.
(۶۷) این پرسش را عده ای مطرح می کنند، اگرچه پاسخ تفصیلی این پرسش در آینده خواهد آمد، اما در یک نگاه سریع می توان گفت: الف: این موضوع محال منطقی نیست بلکه امکان دارد. ب: این موضوع عادتا غیرممکن نیست؛ زیرا مشابه آن اتفاق افتاده است چنان که قرآن درباره نوح (علیه السلام) در سوره عنکبوت(۲۹)، آیه ۱۴ می فرماید: ﴿فلبث فیهم الف سنة الا خمسین عاما﴾؛ او هزار سال وپنجاه سال کم در میان آنان بزیست.
(۶۸) از کار افتادن قوانین طبیعی بارها در جریان معجزات انبیا (علیهم السلام)، اتفاق افتاده است که از نظر دینی مسأله ای بدیهی است وکسی نمی تواند منکر آن شود.
(۶۹) اشاره به عقیده دسته ای از برادران اهل سنت است ر.ک: ناصف، منصورعلی، همان، ج ۵، ص ۳۶۰.
(۷۰) این پرسش دیروز وامروز به صورتهای مختلف، مطرح شده ومی شود ولی مبتنی بر علم نیست بلکه فقط تشکیک وکوششی برای فرار از اصل قضیه است همانند اشکالاتی که مادی گران در رابطه با خدا ایراد می کنند مثلا می گویند: اگر خدا هست پس چرا ما او را نمی بینیم؟ وچرا چنین وچنان نمی کند؟ اینان هم وقتی با دلایل منطقی وروایاتی متواتر در زمینه مهدی منتظر مواجه می شوند که خاص وعام بر آن اجماع دارند ونمی توان آن را انکار کرد، می گویند: آیا امام حسن عسکری حتما فرزندی داشته است؟ مثل این که به شیعه نسبت ناروا می دهند که آنان هر روز جلوی سرداب می ایستند وامامشان را به بیرون آمدن صدا می زنند!
(۷۱) شیخ مفید در الارشاد، ص ۳۴۶ وشیخ شعرانی در الیواقیت والجواهر، ج ۲، مبحث ۶۵، اثبات کرده اند که محمدبن حسن عسکری در سال ۲۵۵ ق. به دنیا آمده است. این دو تن، از محققان بزرگ نزد شیعه وسنی اند، ونیز حدیث متواتر که می گوید الائمة اثناعشر کلهم من قریش؛ امامان، دوازده تن می باشند وهمگی از قریش اند، این روایت فقط با عقیده شیعه تطبیق می کند که می گویند: امامان دوازده تن وهمگی از اهل بیت اند اول آنها علی (علیه السلام) وآخر آنها حضرت مهدی، (علیه السلام) است وهمین دوازده تن هستند که نام آنها قبل از این که به دنیا بیایند برده شده است وپشتوانه آن، حدیث متواتر ثقلین است وحدیث من مات ولم یعرف امام زمانه که این اخبار وروایات با عقیده شیعه توجیه می شود نه با عقاید دیگران. برای بررسی کامل این موضوع ر.ک: الحکیم، السیدمحمدتقی، الاصول العامة للفقه المقارن، بحث حجیت سنت، ص ۱۴۵ به بعد.
(۷۲) کسی که حضرت عیسی (علیه السلام) را سرپرستی کرد وکسی که حکومت وحکمت را به یحیی داد در حالی که او طفل بود چنین کسی می تواند شخصیتی را که آماده ساخته تا زمین را در آخرالزمان از ظلم وستم پاک گرداند، نگه داری کند. چنانکه در روایات متواتر، مورد مهدی، که از خاندان فاطمه ونسل حسین (علیه السلام) است، تصریح شده است، ر.ک: ناصف، منصورعلی، همان، ج ۵، ص ۳۴۱-۳۴۳.
(۷۳) این مسأله مرهون شرایط خاص است چنان که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در زمان خاصی ظهور کرد زمانی که خداوند صلاح دانست در حالی که سالهای قبل از رسالت هم به او احتیاج شدید بود در اینجا هم همینطور است.
(۷۴) بزودی این مسأله را شهید صدر مورد بحث کامل قرار خواهد داد.
(۷۵) در حقیقت - چنان که خواهد آمد - علمای اسلام اجماع دارند که احادیث درباره مهدی صحیح است وجز کسانی که اهل شناخت حدیث نیستند با این موضوع مخالفت نکرده اند. ر.ک: ناصف، منصورعلی، همان. ج ۵، ص ۳۶۱.
(۷۶) ملاحظه کرده ایم که قهرمانان چگونه تاریخ ملتهای خود را ساختند وشهید صدر در اینجا درک صحیحی از حرکت تاریخ ونقش قهرمانان تاریخی، به دست می دهد واهمیت زمینه های عینی مؤثر را گوشزد می کند. توماس کارلایل در کتاب قهرمانان نقش قهرمانان ملی را برشمرده است. به کتاب او که دکتر سباعی در مصر، ترجمه کرده است مراجعه کنید.
(۷۷) در اینجا به سلاحهای کشتار جمعی اشاره شده است تا چه رسد به تحول تکنولوژی که امروزه به رسانه های دیداری وشنیداری کشیده شده وتأثیرات بسیار خطرناکی دارد. البته ما مشاهده کردیم که در مقابل این همه وسایل جنگی وتبلیغاتی، سلاحهایی پیدا شد که با آن مقابله کرد وتاثیرات آن را از کار انداخت. ما در انقلابها وجنبشهای مردمی دیدیم معنویت چگونه سلاحهای دشمن را در حد زیادی خنثی کرد ویا اثر آن را کاهش داد.
(۷۸) امثال این حوادث، قبل از وقوع اصلا قابل تصور نبود واگر برای کسی نقل می شد حمل بر اوهام وخیالات می گردید.
(۷۹) این سخن در زمان خود دقیق وعلمی بوده است؛ زیرا می گوید: از نظر علم، امکان دارد گرچه فعلا تحقیق نیافته است. در حقیقت بسیاری از وقایع فضایی وسفر با سفینه های آسمانی به دیگر کرات، امروزه ودر دهه های آخر قرن بیستم به صورت یک واقعیت درآمده است.
(۸۰) آری هیچ دلیل علمی که این نظریه را رد کند، وجود ندارد؛ بلکه پزشکان فعلا مشغول تلاش جدی برای طولانی ساختن عمر انسان هستند ودهها تجربه علمی در این زمینه وجود دارد وهمین به تنهایی دلیلی استوار بر امکان نظری وعلمی است.
(۸۱) پزشکان وتحقیقات پزشکی شاهد این موضوع اند وشواهد زیادی در این زمینه در دست دارند واحتمالا همین مسأله بوده است که آنان را واداشته تا دست به تلاشهای جدی در زمینه طولانی کردن عمر طبیعی برای انسان بزنند وچنانچه مرسوم است در ابتدا آزمایشها روی حیوانات صورت گرفته است؛ زیرا انجام این آزمایشها بر روی حیوانات هم براحتی امکان پذیر است وهم موانعی که باعث عدم اجرای آنها بر روی انسانها می گردد، وجود ندارد.
(۸۲) هدف شهید صدر از این پرسشها این است که می خواهد حقیقت مهمی را القا کند وآن اینکه پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) وقتی بشارت مهدی (علیه السلام) را می دهد که چیزی غیرعادی در زندگی بشری است؛ در ضمن می خواهد خبر از پیشی گرفتن ثبت یک امکان عملی پس از تأکید بر امکان علمی آن بدهد؛ می خواهد بگوید انسان می تواند خیلی بیش از معمول عمر کند. ودر قرآن واحادیث از اینگونه پیش آگاهیها برای توجه دادن به حقایق هستی، ثبت گردیده است. ر.ک: نوفل، عبدالرزاق، القرآن والعلم الحدیث.
(۸۳) اشاره ای است به اینکه این نیز از معجرات است واز افاضات خاص ربانی است واین مسأله ای است که مسلمانان نمی تواند آن را انکار کند؛ زیرا کتابهای آسمانی بویژه قرآن خبر آن را داده اند؛ همانند آنچه درباره عمر نوح (علیه السلام) وارد شده است وهمانند دیگر اخبار غیبی که قرآن خبر داده است. علاوه بر اینکه بسیاری از اهل سنت واهل تصوف وعرفان به کرامات وشبه معجزه برای اولیا وصالحان ومقربان درگاه احدیت باور دارند. ر.ک: مغنیة، محمدجواد، التصوف والکرامات؛ ناصف منصورعلی، همان، ج ۵، کتاب الزهد والرقائق، ص ۲۸۸.
(۸۴) اشاره است به آیه یکم از سوره مبارکه اسراء(۱۷)که می فرماید: ﴿سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجدالحرام الی المسجدالاقصی...﴾.
(۸۵) اشاره است به طرح سفینه های فضایی ورفتن به فضا ورسیدن به مسافتهای بسیار دور از زمین در ظرف چند روز که در زمان معاصر ودر اواخر قرن بیستم به صورت واقعیات درآمده است.
(۸۶) اشاره است به نقش مهمی که برای امام مهدی (علیه السلام) در نظر گرفته شده است؛ نقشی که تغییر بنیادین را در سطح کامل وجود انسان، ایجاد خواهد کرد. چنانکه در حدیث می گوید: زمین را پر از عدل وداد می کند پس از آنکه پر از ظلم وستم شده باشد. واین مسأله ای است که علمای اسلام بر اصل آن اجماع دارند واختلافات در امور فرعی است. از این جهت سؤالاتی که شهید صدر مطرح کرده است، وجه منطقی صحیحی دارد.
(۸۷) در سوره عنکبوت(۲۹) آیه ۱۴ می فرماید: ﴿فلبث فیهم الف سنة الا خمسین عاما﴾؛ هزار سال به جز پنجاه سال در میان ایشان درنگ داشت.
(۸۸) این سؤال متوجه مسلمانانی است که به قرآن واحادیث نبوی عقیده دارند. علمای اهل سنت برای دیگران غیر از حضرت نوح، عمرهای بیشتری روایت کرده اند. ر.ک: النووی، محی الدین بن شرف، تهذیب الاسماء واللغات، ج ۱، ص ۱۷۶. واین درست نیست که کسی بگوید: در آنجا قرآن خبر داده است ودر هر مورد که قرآن خبر می دهد برای ما یقین آور است. ویا بگوید مسأله مربوط به نوح (علیه السلام) یکی از پیامبران مرسل است اما درباره حضرت مهدی چنان نص قطعی نداریم وایشان هم پیامبر نیست! زیرا اولا در هر دو مورد، موضوع بسیار پراهمیت است وآن دگرگونی وکندن بنیاد ظلم وفساد است. در آنجا وظیفه بر عهده پیامبری گذاشته شده بود ودر اینجا بر عهده کسی که خداوند او را انتخاب کرده است چنانکه روایات صحیح می گویند رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: اگر از عمر دنیا یک روز بیش نمانده باشد خداوند آن روز زا آنقدر طولانی می کند تا مردی از اهل بیت مرا بفرستد که زمین را پر از عدل وداد کند... الناصف، منصورعلی، همان، ج ۵، ص ۳۴۳. اما از جهت نص قطعی، احادیث درباره حضرت مهدی به حد تواتر می رسد که موجب علم ویقین است پس فرقی در این میان نیست. ر.ک: الناصف، منصورعلی، همان، ج ۵، ص ۳۴۱ و۳۶۰، که تواتر را از شوکانی نقل کرده است. محققان از اهل سنت وشیعه به اینجا رسیده اند که هر کس به حضرت مهدی (علیه السلام) کفر بورزد به حضرت محمد کفر ورزیده است واین نیست مگر به خاطر آنکه مسأله مهدی به تواتر اثبات گشته واز ضروریات دین است وبه اجماع علما هر کس منکر آن شود کافر است. ر.ک: البرزنجی، محمدبن رسول، الاشاعة لا شراط الساعة، بحث راجع به مهدی (علیه السلام). وما در مقدمه کتاب راجع به تواتر، بحث کردیم.
(۸۹) یعنی طول عمر در این صورت از قبیل معجزه است که در قرآن وسنت آمده است. دعوت انبیا وادعای رسالت از طرف خدا همیشه با اعجاز همراه بوده است واین چیزی نیست که مسلمان بتواند آن را انکار یا در آن شک کند بلکه غیر مسلمانان نیز به معجزه عقیده دارند واز این جهت با مسلمانان مشترک اند.
(۹۰) سوره انبیا(۲۱)، آیه ۶۹.
(۹۱) اشاره است به قول خداوند متعال: ﴿فأوحینا الی موسی أن اضرب بعصاک البحر فانفلق فکان کل فرق کالطود العظیم﴾ پس به موسی وحی کردیم که عصایت را بر دریا بزن وهر پاره چون کوهی عظیم گشت (سوره شعراء(۲۶)، آیه ۶۳).
(۹۲) اشاره است به قول خداوند متعال: ﴿وما قتلوه وما صلبوه ولکن شبه لهم...﴾ در حالی که نه او را کشتند ونه بر دار آویختند، لکن امر بر آنها مشتبه شد (سوره نساء(۴)، آیه ۱۵۷).
(۹۳) ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویة، ج ۲، ص ۱۲۷. او در این کتاب این حادثه را نقل کرده واین قضیه اجماعی است.
(۹۴) گفته می شود قانون از حیث اینکه قانون است بایستی فراگیر باشد وتصور تعطیلی واز کارافتادگی در آن راه نیابد در حالیکه خود می دانند گاهی قانون با قانون دیگری از کار می افتد مثل قانون جاذبه که ایجاب می کند همه چیز به مرکز زمین جذب شود در حالیکه در گیاهان آب از ریشه به طرف بالا می رود والبته این از خواص مویرگهاست که خود یک قانون دارد. ر.ک: محمود، مصطفی، القرآن محاولة لفهم عصری.
(۹۵) ر.ک: السیدمحمدباقر، فلسفتنا، ص ۲۵۹ و۲۹۹. او در این زمینه مفصلا بحث کرده است.
(۹۶) ر.ک: همان، ص ۲۸۲ به بعد.
(۹۷) برای توضیح بیشتر درباره این نظریه ر.ک: الصدر، السیدمحمدباقر، الاسس المنطقیة للاستقراء. شهید صدر در این کتاب به کشف مهمی راجع به نظریه شناخت، دست یافته است.
(۹۸) اشاره به عقیده شیعه دوازده امامی است که مستند به دلیل عقلی ونقلی است بویژه حدیث متواتر ثقلین که می گوید: انی ترکت فیکم ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی أبدا کتاب الله وعترتی اهل بیتی؛ من در میان شما چیزی باقی گذاشتم که اگر به آن تمسک جویید هرگز پس از من گمراه نخواهید شد؛ کتاب خدا وعترتم یعنی اهل بیتم. ر.ک: مسلم بن الحسین، صحیح مسلم، ج ۴ حدیث ۱۸۷۳؛ ابن حجر، االصواعق المحرقة، ص ۸۹ که می گوید: این حدیث دارای طرق زیادی است واز بیست واندی صحابی نقل شده است. همچنین مستند است به حدیث نبوی که می فرماید: ﴿لن یفترقا حتی یردا علی الحوض...﴾ قرآن واهل بیت از هم جدا نخواهند شد تا بر سر حوض نزد من آیند....
(۹۹) پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) از ویژگیهای آنان بسیار سخن گفته وفرموده است: آنان حاملان شریعت وکشتی نجات ومایه امنیت امت وحفظ آنان از گمراهی اند چنانکه حدیث ثقلین وحدیث لن یفترقا به آن اشاره دارد وهر دو روایت به مقام عصمت آنان تأکید می کند؛ زیرا قابل درک نیست که آنان نگهدارنده امت از گمراهی باشند واز قرآن، که خود معصوم از اشتباه است، جدا نشوند، اما خود آنان معصوم نباشند. ر.ک: الحکیم، السید محمدتقی، همان، مبحث حجیة السنة، ص ۱۶۹ به بعد.
(۱۰۰) اینکه رهبری تاریخی بایستی از نظر روحی، آمادگی کامل برای اجرای نقش خود داشته باشد، مسأله ای پذیرفته شده است واگر به قرآن مراجعه کنیم می بینیم که در تاریخ انبیا به گونه ای روشن از این مسأله سخن می گوید؛ بویژه آیاتی که درباره نوح پیامبر (علیه السلام) است. واین موضوعی است که توجه انسان را جلب می کند؛ شاید بدین جهت باشد که نوح وامام منتظر هر دو یک نقش را ایفا می کنند ووظیفه شان بسیار به هم شباهت دارد. چنانکه شهید صدر نیز به این موضوع اشاره کرده است. ر.ک: طبارة، عفیف عبدالفتاح، مع الانبیاء.
(۱۰۱) می توانیم برای نمونه به پیشرفت وترقی اتحاد شوروی(سابق) اشاره کنیم؛ آنچه را ما با چشمان خود شاهد بودیم تا بدانجا که دومین قطب جهان شد واز نظر سیاسی وپیشرفت مدنی شانه به شانه آمریکا می زد وهر دو توانستند به فضا سفر کنند وسپس شاهد بودیم که شوروی چگونه فرو پاشید.
(۱۰۲) ژان ژاک روسو (۱۷۱۲-۱۷۷۸ م) نویسنده ومتفکر فرانسوی است. برخی از ناقدان وی را شخصیتی می دانند که بیشترین نقش را در ادبیات فرانسه وفلسفه جدید داشته است. معروف ترین تألیف او قرارداد اجتماعی است. ر.ک: البعلبکی، منیر، موسوعة المورد، ج ۸، ص ۱۶۹.
(۱۰۳) اشاره است به آیه ﴿انهم فتیه آمنوا وزدناهم هدی...﴾ آنها جوانمردانی بودند که پروردگارشان ایمان آورده بودند وما نیز بر هدایتشان افزودیم.(سوره کهف(۱۸)آیه ۱۳). برای مطالعه آیه مزبور ر.ک: الزمخشری، جارالله محمود، الکشاف، ج ۲، ص ۷۰۶،(بیروت، دارالکتاب العربی).
(۱۰۴) اشاره است به آیه ولبثوا فی کهفهم ثلاث مائة سنین وازدادوا تسعا... آنها در غار خود سیصد سال آرمیدند ونه سال بدان افزوده اند.(کهف(۱۸) آیه ۲۵).
(۱۰۵) اگر کسی اشکال کند که: پیامبر (صلی الله علیه وآله) با این که رسالتش جهانی بود ووظیفه مهم ایجاد تغییر بزرگ را بر عهده داشت، در عین حال در سایه تمدن جاهلی بزرگ شد واز آن تأثیر نپذیرفت وانبیای گذشته نیز چنین بودند. پس توجیه این نظریه (لزوم ساخته شدن شخصیت امام زمان (علیه السلام) در تمدن گذشته) چیست؟ جواب این مسأله این است که اولا: پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در واقع خود یک عزلت کامل از تمدن جاهلی داشت وچنان که در سیره آن حضرت آمده است انزوا را بسیار دوست می داشت، به غار حرا می رفت وبه عبادت می پرداخت. انبیای گذشته نیز از رسوم جاهلی جامعه خود دوری می جستند وخدای متعال به همین اشاره دارد که می فرماید: ﴿فلما اعتزلهم وما یعبدون من دون الله وهبناله اسحاق﴾؛ وقتی از آنها وخدایان (دروغین) آنها کناره گرفت ما به او اسحاق را بخشیدیم (سوره مریم (۱۹)آیه ۱۴۹)؛ ثانیا: به پیامبر مرسل، وحی می شود ومستقیما از طرف آسمان تأیید وگام به گام رفتار وکردار لازم به او ابلاغ می گردد؛ در حالی که به امام وحی نمی شود - بنابر عقیده امامیه - ومستقیما از جانب آسمان به او ابلاغ نمی شود گرچه مورد تأیید وعنایت ربانی است. از این رو امام نیاز به آمادگی ویژه دارد ودر عین حال که به تمدن اصیل اسلامی نزدیک ووابسته است واز پدران خود اصالت وعلم ومعرفت دریافت کرده است از تجربه بشری وعوامل پیدایش ورشد شکوفایی تمدنها آگاهی می یابد وهمچنین با عوامل زوال وفروپاشی آنها نیز آشنا می گردد ودر نتیجه به همه امور، شناخت واحاطه کامل پیدا می کند. البته با همه اینها ما عقیده داریم امام از تواناییهای شخصی خدادادی برخوردار است واز جانب آسمان تأیید می شود. در گفتار چهارم به این موضوع خواهیم پرداخت.
(۱۰۶) ر.ک: ابن صباغ (م ۸۵۵ ق.)، الفصول المهمة؛ الشیخ المفید، محمدبن محمدبن النعمان، همان، ص ۳۱۶ به بعد.
(۱۰۷) ر.ک: العاملی، السید تاج الدین (از بزرگان قرن یازدهم هجری)؛ التتمة فی تواریخ الائمة، قم، مؤسسه بعثت؛ ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص ۱۲۳-۱۲۴ او در این کتاب بخشی از سیره امام وکرامات او را نقل می کند.
(۱۰۸) ر.ک: الشیخ المفید، محمدبن محمدبن النعمان، همان، ص ۳۱۹ به بعد؛ ابن حجر، همان، ص ۱۲۳-۱۲۴. این دو کتاب داستان گفتگوی امام جواد (علیه السلام) با یحیی بن اکثم را در زمان مأمون نقل کرده اند که چگونه امام (علیه السلام) توانست در آن سن کم، اعلمیت وقدرت علمی خود را به اثبات رساند وخصم را محکوم سازد.
(۱۰۹) ر.ک: العاملی، السید امین، المجالس السنیة، ج ۵، ص ۲۰۹. این قضیه، مشهور است وسنی وشیعه آن را نقل کرده اند: ر.ک: الرفاعی، محمدبن سراج الدین، صحاح الاخبار، ص ۴۴، به نقل از حیدر، اسد، الامام الصادق والمذاهب الاربعة، ج ۱، ص ۵۶، ابن حجر در الصواعق المحرقة (ص ۱۲۰) می گوید: از امام جعفر صادق آن قدر مردم دانش گرفتند که کاروان آن را حمل می کرد. در همه گیتی نام او پخش شد وبزرگانی هم چون یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، ابوحنیفه، شعبه وایوب سختیانی از او روایت کرده اند.
(۱۱۰) اینکه امام، اعلم اهل زمان خود است، مورد اتفاق امامیه است، ر.ک: الحلی، حسن بن یوسف (علامه)، الباب الحادی عشر. برای اثبات این قضیه، بارها ائمه (علیهم السلام)، مورد امتحان قرار گرفتند وهر بار موفق شدند. ر.ک: ابن حجر، همان، ص ۱۲۳. او در این کتاب بتفصیل در این باره سخن گفته وپرسشهای یحیی بن اکثم از امام جواد (علیه السلام) را نقل کرده است.
(۱۱۱) عقیده به امامت (علیهم السلام)، برای شیعیان، بسیار گران تمام می شده است که از نظر تاریخی قابل انکار نیست وشواهد بسیار زیادی در دست است. ر.ک: الاصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین.
(۱۱۲) چنانکه از روایات بر می آید ائمه (علیهم السلام)، پیروان خود را به این دیدارها توصیه می کردند، ر.ک: الکلینی، محمدبن یعقوب، همان، ج ۱، ص ۳۲۲. که می فرماید: بر مردم واجب است پس از انجام مناسک حج، خدمت امام برسند واز مسایل دینی خود بپرسند وعشق وعلاقه خود را به آنان ابراز کنند.
(۱۱۳) تاریخ ائمه (علیهم السلام)، پر است از شکنجه، زندان، تبعید واحیانا قتل، ر.ک: الاصفهانی، ابوالفرج، همان؛ المالکی،ابن الصباغ همان؛ الشیخ المفید، محمدبن محمدبن النعمان، همان.
(۱۱۴) اشاره است به امام مهدی (علیه السلام) وقبل از او امام جواد (علیه السلام).
(۱۱۵) یعنی اینکه واجب است امام برترین مردم وداناترین آنها باشد؛ چنانکه امامیه دوازده امامی بدان معتقد است. ر.ک: الشبر، سید عبدالله (م ۱۲۴۲ ق) حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ج ۱، ص ۱۴۱.
(۱۱۶) منظور این است که امام خردسال را برای امتحان وحقیقت امر به جلوی مردم بیاورند.
(۱۱۷) مأمون خلیفه عباسی چنین کاری را کرد وبرای علمای بزرگ معلوم شد که امام جواد (علیه السلام) از چه پایه دانش وفقه برخوردار است. ر.ک: ابن حجر، همان، ص ۱۲۳.
(۱۱۸) سوره مریم (۱۹) آیه ۱۲.
(۱۱۹) شیعیان مخلص، حضرت مهدی را دیده وبا او ارتباط داشته وکسب دانش کرده اند همانند سفرا ونواب اربعه. ر.ک: البحرانی، السیدهاشم؛ تبصرة الولی فیمن رأی القائم المهدی؛ الشیخ المفید، همان، ص ۳۴۵. وبرای تفصیل بیشتر ر.ک: العمیدی، ثامرهاشم، دفاع عن الکافی، ج ۱، ص ۵۳۵ به بعد.
(۱۲۰) پرسشهایی که شهید سید محمدباقر صدر (رحمة الله علیه) طرح می کند در واقع اشکالاتی است که به طور معمول در مورد امام مهدی (علیه السلام) مطرح شده ویا خواهد شد. واز مهمترین اشکالاتی است که در این زمینه مطرح می شود. حتی بعضی از نویسندگان معاصر اخیرا این اشکالات را با انگیزه های غیر علمی وجنجال زیادی مطرح کرده اند که از طرف وهابیت تلاش فراوانی برای ترویج آنها به عمل آمده است وانگیزه های آن بر هیچ کس پوشیده نیست وشهید صدر (رحمة الله علیه) برای کسانی که طالب حقیقت اند جواب علمی داده است. به آنچه در مقدمه آوردیم نیز مراجعه فرمایید.
(۱۲۱) در این زمینه کتاب المهدی که عموی بزرگوارم، سیدصدر، قدس الله روحه الزکیه، تألیف فرموده اند. ملاحظه شود (شهید صدر)؛ ر.ک: العباد، عبدالمحسن، همان، مجله الجامعة الاسلامیة ش ۳، سال ۱۹۶۹؛ العسکری، نجم الدین، المهدی الموعود المنتظر.
(۱۲۲) کتاب منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر از شیخ لطف الله صافی ملاحظه شود (شهید صدر).
(۱۲۳) ر.ک: معجم احادیث الامام المهدی، مؤسسة المعارف الاسلامیة، ج ۱، احادیث نبوی.
(۱۲۴) احمد وابن ابی شیبه وابن ماجه ونعیم بن حماد در باب فتن علی (علیه السلام) روایت کرده اند که: رسول الله (صلی الله علیه وآله) فرمود: مهدی از ما اهل بیت است خداوند کار او را در یک شب سامان می بخشد. ر.ک: السیوطی، جلال الدین، الحاوی للفتاوی، ج ۲، ص ۲۱۳ و۲۱۵ در این کتاب احمد، ابن ابی شیبه وابوداود از علی (علیه السلام) روایت کرده اند که پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: اگر از دنیا بیش از یک روز باقی نمانده باشد خداوند فردی از اهل بیت مرا مبعوث می کند تا دنیا را پر از عدالت کند چنانکه پر از ستم شده است؛ همچنین ر.ک: فقیه ایمانی، مهدی (گردآورنده)، موسوعة الامام المهدی، ج ۱، که در آن تصویر دهها از کتابهای علما ومحدثان اهل سنت درباره مهدی، صفات وآنچه مربوط به اوست وهمچنین وتصویر یک نسخه از درس استاد عباد، درباره روایات وآثار واردشده در موضوع مهدی (علیه السلام) آمده است. همچنین ر.ک: ابوداود، سلیمان بن الاشعث، صحیح سنن المصطفی، ج ۲، ص ۲۰۷؛ ابن ماجه، سنن، ج ۲، شماره ۱۳۶۷ و۴۰۸۵. همچنین ر.ک: معجم احادیث الامام المهدی، ج ۱، ص ۱۴۷ وبعد از آن که در این زمینه احادیث بسیاری از صحاح ومسانید نقل کرده است.
(۱۲۵) السیوطی، جلال الدین، الحاوی للفتاوی، ج ۲، ص ۲۱۴، که می گوید: ابوداود وابن ماجه وطبرانی وحاکم از ام سلمه روایت کرده اند که گفت از پیامبر (صلی الله علیه وآله) شنیدم فرمود: مهدی از عترت من واز فرزندان فاطمه است.
(۱۲۶) حدیثی که می گوید: مهدی از نسل حسین (علیه السلام) است بنابر نقل کتاب معجم الامام المهدی، در مصادر زیر آمده است: الاصفهانی، ابونعیم، الاربعون حدیثا (به نقل از: المقدس الشافعی، عقدالدرر) الطبرانی، الاوسط، (به نقل از: ابن القیم، المنارالمنیف)؛ السیرة الحلیبة ج ۱، ص ۱۹۳؛ القول المختصر. همچنین ر.ک: الصافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر، که از منابع شیعه این حدیث را نقل کرده است. برای آشنایی با ضعف روایاتی که می گوید مهدی از نسل امام حسن (علیه السلام) است. ر.ک: العمیدی، ثامرهاشم، همان، ج ۱، ص ۲۹۶.
(۱۲۷) روایاتی که تصریح می کند مهدی نهمین فرزند حسین (علیه السلام) است در کتابهای زیر آمده است: القندوزی الحنفی، ینابیع المودة، ص ۴۹۲؛ الخوارزمی، مقتل الامام الحسین، ج ۱، ص ۱۹۶؛ الجوینی الشافعی، فرائدالسمطین، ج ۲، ص ۳۱۰-۳۱۵ ح ۵۶۱ تا ۵۶۹؛ الصافی گلپایگانی، همان، که این روایت را از طریق شیعه نقل کرده است؛ العمیدی، ثامرهاشم همان، ج ۱، ص ۲۹۴.
(۱۲۸) حدیثی که می گوید: الخلفاء بعدی اثناعشر کلهم من قریش؛ جانشینان من دوازده نفرند که همه از قریش اند. یا لایزال هذا الدین قائما ما ولیه اثناعشر کلهم من قریش؛ این دین پابرجاست تا دوازده نفر که همه از قریش اند آن را سرپرستی متواتر است، کتب صحاح ومسانید با طرق مختلف آن را نقل کرده اند گرچه در متن آن کمی اختلاف است ودر تفسیر آن نیز اختلاف وجود دارد. ر.ک: البخاری، صحیح البخاری، ج ۹، کتاب الاحکام، باب الاستخلاف، ص ۱۰۱؛ المسلم، صحیح المسلم، ج ۲، کتاب الاماره، ص ۱۱۹؛ حنبل، احمد، مسند، ج ۵، ص ۹۰، ۹۳ و۹۷.
(۱۲۹) ر.ک: الصدر، السیدمحمد، الغیبة الکبری، ص ۲۷۲ به بعد. ر.ک: ناصف، منصورعلی، همان، ج ۳، ص ۴۰؛ در این کتاب آمده که روایت مزبور را شیخان وترمذی روایت کرده اند. دخیل، علی محمد علی، الامام المهدی، که به تحقیق درباره این حدیث پرداخته است.
(۱۳۰) ر.ک: البخاری، صحیح البخاری، ج ۳، کتاب الاحکام، باب الاستخلاف، ص ۱۰۱، (بیروت، داراحیاء التراث العربی).
(۱۳۱) ر.ک: ناصف، منصورعلی، همان، ج ۳، ص ۴۰. نویسنده این کتاب به دنبال حدیث مزبور می گوید: آن را شیخان وترمذی روایت کرده اند ودر حاشیه کتاب می گوید: ابوداود در کتاب المهدی آن را به این صورت نقل کرده است: لایزال هذا الذین قائما حتی یکون علیکم اثناعشر خلیفة: این دین پیوسته پابرجاست تا دوازده خلیفه برشما بیاید. ر.ک: ابوداود، سنن ابی داود ج ۲، ص ۲۰۷.
(۱۳۲) همان.
(۱۳۳) همان.
(۱۳۴) ر.ک: ابن حنبل، احمد، مسند امام احمد، ج ۵، ص ۹۳-۱۰۰.
(۱۳۵) ر.ک: الحاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۶۱۸.
(۱۳۶) اشاره است به آیه شریفه وما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی؛ وسخن از روی هوی نمی گوید. نیست این سخن جز آنچه بدو وحی می شود. (سوره نجم (۵۳) آیه ۳-۴).
(۱۳۷) پیش از این حدیث بیان شد.
(۱۳۸) علمای اهل سنت صحت روایت را پذیرفته اند ولی در تأویل آن اختلاف دارند. مصادیقی که برای دوازده نفر ذکر کرده اند برای ما قبول پذیرش نیست بلکه بعضی از این مصادیق غیر معقول است مانند: یزیدبن معاویه فردی که تجاهر به فسق می کرد وکسی که متهم به فکر وخروج از دین است. سیدثامر عمیدی در کتاب خود سخنان اهل سنت در این زمینه را نقل کرده وبه صورتی کاملا علمی به پاسخگویی سخنان آنها پرداخته وتأویلات آنها را باطل ساخته است. ر.ک: دفاع عن الکافی، ج ۱، ص ۵۴۰ وبعد از آن.
(۱۳۹) ر.ک: الصدر، السیدمحمد، تاریخ الغیبة الصغری. او در این کتاب بتفصیل در این زمینه سخن گفته است.
(۱۴۰) ر.ک: البحرانی، السیدهاشم، تبصرة الولی فی من رأی القائم المهدی؛ العمیدی، ثامرهاشم، دفاع عن الکافی، ج ۱، ص ۵۶۸ وبعد از آن.
(۱۴۱) برای مطالعه زندگی این چهار تن ر.ک: الصدر، السیدمحمد، همان، فصل سوم، ص ۳۹۵ به بعد.
(۱۴۲) این جوابها که معروف به توقیعات هستند؛ پاسخهایی بودند که به صورت کتبی ویا شفاهی از امام مهدی (علیه السلام) نقل می شدند ر.ک: الطبرسی، احمدبن علی، الاحتجاج، ج ۲، ص ۵۲۳.
(۱۴۳) در مجامع ادبی گذشته وحال ثابت شده است که اسلوب وروش، همان شخص است واین حرف درستی است؛ از همین جا است که دیده وشنیده ایم بسیاری از بزرگان ادب به مجرد شنیدن یک متن حکم می کنند که از آن کیست. هر نویسنده ای در نوشتار خود سبکی دارد که شناخته می شود. ودرباره حضرت گذشته از اینها خط شریفش مشخص بوده است.
(۱۴۴) همان چیزی که مرجعیت نام گرفت. در اینجا اوصافی که شهید صدر در مرجعیت لازم می دانند ملاحظه می شود.
(۱۴۵) ارتباط حضرت مهدی با مردم در زمان غیبت صغری یک موضوع تاریخی، واقعی وغیرقابل انکار است که احادیث صحیح نیز آن را تأیید می کند ومورد اتفاق اکثر فرقه های اسلامی است. در مجموع همه این دلایل جای شکی در ولادت آن حضرت وادامه زندگی اش باقی نمی گذارد. ر.ک: الصدر، السید محمدباقر، تاریخ الغیبة الصغری.
(۱۴۶) در یکی از توقیعات آن حضرت آمده است که پس از غیبت کبری شخص او را به صورت واضح نخواهد دید. این موضوع محل اتفاق علمای امامیه است. در این زمینه. ر.ک: الصدر، السید محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص ۶۳۹ به بعد.
(۱۴۷) علی رغم اینکه شهید صدر (رحمة الله علیه) در اینجا به عوامل خارجی ونقش آن در پیروزی انقلابها، اهمیت می دهد - که درکی عمیق از عوامل اجتماعی وروانی است - ولی ایشان نظریه جدیدی درباره فهم تغییرات اجتماعی که از ناحیه رسالتهای آسمانی پدیدار می گردد، عرضه داشته است که از جهت رسالت وپیام، قانون خاص خود را دارد واز جهت موفقیت در اجرا وابسته به عوامل خارجی است. مقصود از عوامل خارجی، حالت سیاسی واجتماعی مردم، واقعیتهای بین المللی وتواناییهای مردم در بهره وری از امکانات ذاتی واستعدادهای روحی است.
(۱۴۸) اشاره به کلام خداست که می فرماید: قالوا حرقوه وانصروا الهتکم ان کنتم فاعلین قلنا یا نارکونی بردا وسلاما علی ابراهیم وأرادوا به کیدا فجعلناهم الأخسرین؛ اگر می خواهید کاری بکنید، بسوزانیدش وخدایان خود را نصرت دهید گفتیم: ای آتش، بر ابراهیم خنک وسلامت باش. (سوره انبیا (۲۱)، آیه ۶۸-۷۰).
(۱۴۹) ر.ک: ابن کثیر الدمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج ۲، ص ۳۳؛ المجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۸، باب معجزات پیامبر (صلی الله علیه وآله) ص ۴۷، ۵۲، ۶۰، ۷۵.
(۱۵۰) ر.ک: الطبری، ابوجعفر، محمدبن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج ۲، ص ۲۴۴، حوادث سال پنجم هجری.
(۱۵۱) چنانکه حدیث شریف نبوی تصریح می کند: لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث رجلا منی او اهل بیتی یملاءالأرض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا؛ اگر از دنیا یک روز بیشتر باقی نمانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانی می سازد تا مردی از من - را یا از اهل بیت من - مبعوث کند که زمین را پر از عدل وداد کند پس از آنکه پر از ظلم وستم شده باشد.(ناصف، منصورعلی، همان، ج ۵، ص ۳۶۰).
(۱۵۲) ما در ابتدای دهه نود مصداق این گفته شهید صدر را بخوبی دیدیم وگفته ایشان مستند به درک عمیق ایشان از جامعه بشری بود؛ دیدیم که اتحاد جماهیر شوروی که یکی از دو قطب حاکم بر جهان بود چگونه بسرعت از هم پاشید به گونه ای که چیزی از آن باقی نماند.
(۱۵۳) اشاره است به نظریه ماری تاریخ یعنی تفسیری که مارکسیسم از تاریخ دارد. در کتاب اقتصادنا، ج ۱، ص ۱۹ تحلیل علمی وبحث فلسفی عمیقی در این زمینه به قلم استاد شهید صدر (رحمة الله علیه) شده است.
(۱۵۴) اشاره است به کتاب فلسفتنا ومقدمه کتاب اقتصادنا می باشد.
(۱۵۵) ر.ک: کتاب قهرمان (قهرمان به صورت یک پیامبر) نوشته توماس کارلایل، ترجمه دکتر السباعی، سلسه الالف کتاب، مصر.
(۱۵۶) ر.ک: الفتاوی الواضحة؛ مقدمه دوم، ص ۶۳. که این مسأله را بخوبی توضیح وتفصیل داده است.
(۱۵۷) الناصف، منصورعلی، همان، ج ۵، ص ۳۴۳، از ابوسعید از پیامبر (صلی الله علیه وآله): المهدی منی الجبهة أقنی الانف یملاءالأرض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا؛ مهدی از من است. پیشانی فراخ وبلندبینی؛ زمین را از عدل وداد پر می کند پس از آنکه انباشته از ظلم وستم شده باشد.
(۱۵۸) اشاره به روایاتی است درباره نشانه های ظهور ووقایعی که پیش از ظهور مبارک آن حضرت یا همزمان با آن رخ می دهد. این روایات به صورت مشروح در کتاب تاریخ مابعدالظهور از سیدمحمد صدر آمده است. ر.ک: الشیخ المفید، محمدبن محمدبن النعمان، همان، ص ۳۵۶ به بعد؛ البرزنجی، محمدبن رسول، همان.
(۱۵۹) اشاره است به عاقبت کار انسان وبحران تمدن که بر اثر رقابت وکشمکش میان تمدنهای مادی وقطبهای سیاسی وناتوانی در ایجاد امنیت وخوشبختی برای انسانها پیش خواهد آمد. نشانه های این خلاء هم اکنون پیدا شده وروز به روز در شرق وغرب گسترش می یابد. هر کس اخبار وگزارشها وتفسیرهای سیاسی روز را پیگیری کند بخوبی این مسأله را در می یابد؛ وروز موعود دور نیست.

دانلودها دانلودها:
رتبه رتبه:
  ۱ / ۵.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم