كتاب برگزيده:
جستجو در کتابخانه مهدوی:
بازدیده ترینها
کتاب ها داستانهایی از امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۹۶,۵۹۲) کتاب ها شگفتی ها و عجایب دنیا در بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۹۶,۳۱۹) کتاب ها نشانه هایی از دولت موعود (نمایش ها: ۷۲,۳۴۶) کتاب ها میر مهر - جلوه های محبت امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۵۹,۸۳۶) کتاب ها یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۵۴,۱۱۳) کتاب ها سیمای مهدی موعود (عجل الله فرجه) در آیینه شعر فارسی (نمایش ها: ۵۳,۳۸۴) کتاب ها زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى (نمایش ها: ۴۵,۱۸۷) کتاب ها تأملی در نشانه های حتمی ظهور (نمایش ها: ۴۴,۵۰۲) کتاب ها موعود شناسی و پاسخ به شبهات (نمایش ها: ۴۱,۰۰۱) کتاب ها مهدی منتظر (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۳۸,۵۶۵)
 صفحه اصلى » كتابخانه مهدوى » حماسه عاشورا به بیان حضرت مهدی (علیه السلام) (ترجمه یا لثارات الحسین)
كتابخانه مهدوى

کتاب ها حماسه عاشورا به بیان حضرت مهدی (علیه السلام) (ترجمه یا لثارات الحسین)

بخش بخش: كتابخانه مهدوى الشخص نویسنده: دکتر جلال برنجیان تاريخ تاريخ: ۲۳ / ۴ / ۱۳۹۳ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۷۳۱۲ نظرات نظرات: ۰

حماسه عاشورا به بیان حضرت مهدی (علیه السلام) (ترجمه یا لثارات الحسین)

گردآور وبازگردان: دکتر جلال برنجیان

فهرست

طلیعه
دریچه ای به نور
جلد اول: زیارات
زیارت شهداء
بررسی زیارت شهداء
زیارت ناحیه
زیارتی در روز عاشورا
زیارت روز ولادت
سفارش به زیارت عاشورا
زیارت عاشورا
جلد دوم: توقیعات ودیدارها ورویاها
شباهت به حضرت یحیی
انحصار امامت دو برادر
حکمت شهادت
شرافت تربت
شفاء با تربت
شرافت زیارت امام حسین (علیه السلام)
نماز زیارت
راهگشای کربلا
نگاهبان زائران
آثار دعا

طلیعه

مرثیه
السلام علیک یا صریع الدمعه العبری السلام علیک یا مذیب الکبد الحری السلام علیک یا صریع العبره الساکبه والسلام علی قرین المصیبه الراتبه.
دیدگانت پر اشک،
لبانت خشکیده،
سینه ات گداخته،
قلبت شعله ور،
روحت پر تلاطم،
لیکن مهار نفست بر مشت.
سرود ایمان بر لب،
نوای توحید در کام،
یاد خدا در دل،
دستار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر سر،
کهنه پیرهن امانت مادر بر تن،
بزم اشکواره در پیش.
ای حسین، ای رازدار منزل وحی،
غم سرای خیمه هایت،
سوزش قلب زنانت،
گریه نوباوگانت،
آه وسوز خواهرانت،
العطش از دخترانت،
عالمی را اشک ریزان می کند.
ای حسین ای رهنمای راه ایمان، ای حسین ای جرعه نوش جام یزدان، کوفیان بدصفت، نامردمان بی مروت، دعوتگران بی فتوت، حیا از مادرت زهرا (علیها السلام) نکردند. ای حسین ای خون یزدان، واژگان در چکامه شور تو ناتوان، شعر گویان در ستایش صبر تو حیران وادیبان در بیان ایثار تو سرگردان. یا حسین ای کشتی نجات امت، نیایت صلی الله علیه وآله وسلم به شهادت پذیرییت جان یافت.

زکریا (علیه السلام) به غم آمیخته با نامت ره جست. وفطرس به برکت گاهواره تو بال یافت. گوئی که در قربانگه زمین آرزو حاجیان، قربانی به یاد تو کنند، وگوئی که احرام به تن داران در سرزمین عرفات، دنبال راه تو روند، که تو فرزند مکه وبطحائی، فرزند زمزم وصفائی، پور حل ومنائی.
گرگان بیشه شهوت، پارگان تنت را تن پاره کردند، روبهان مرغزار حیله دعوتنامه ها را به شمشیر باز کردند، وحرامیان بستر کفر دست پلید خویش را برای بیعت به سوی تو گشودند.
که چه نیک فرمودی:
ان الدعی ابن الدعی قدر کزیین اثنتین بین السله والذله وهیهات منا الذله یابی الله ورسوله والمومنون وحجور طایت وطهرت وانوف حمیه ونفوس ابیه من ان توثر طاعه اللئام علی مصارع الکرام. همانا حرام زاده فرزند حرام زاده، مرا بر دو کار مخیر داشته، یکی مرگ ودیگری خواری: وچه دور است ذلت از ما خاندان، خدا وپیامبرش وباورمندان ودامنهای پاکیزه (که ما را پروردند) ومردمی که زیر بار ستم نروند، وافرادی که تن به خواری ندهند، (جملگی) دوری می گزینند که فرمانبری ناپاکان را بر کشته شدن شرافتمندانه برگزیده شود. دژخیمان اهریمن صفت، کرنشگران معبد نفس، فرمانبران صفیر ابلیس، غنودگان بر بستر آمال، ودنبال روان امیر جانیان یزید، صلایت را با تیر وپیکان پاسخ دادند، ودلائلت را با سنگ. برای آن که همه تاریخ راز مظلومیت را بداند فرمودی:
هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم) هل من موحد یخاف الله فینا؟ هل من مغیث یرجو الله باغاثتنا؟ هل من معین یرجو ما عند الله فی اعانتنا؟ آیا کسی هست که از حرم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آیا یکتاپرستی هست که در حق ما از خدا بترسد؟ آیا پناه دهنده ای هست که به پناه دادن ما به خدا امیدوار باشد؟ آیا کمک کاری هست که با کمک به ما بدانچه نزد خداست، امید داشته باشد؟ آه که نوایت را ناشنوده گرفتند، افسوس که پور پیامبر، فرزند زهرا وحیدر (صلی الله علیهم اجمعین) را تنها گذاشتند، دردا که با رها کردن تیری زهرآگین به سویت، دیدگان پر التهاب کودکانت را بر هم گذاردند، وای که بر سینه پر درد دخت امیر مومنان، دست پرورده زهرای مرضیه، آتش غم ریختند. واندوها که حرمتت را شکستند.
چون پلیدان نابکار ونا جوان مردان بد کار ستوران خویش راهی کردند، وسوی خیمه گاههای بی پناه وزنان وفرزندان بی دفاعت شتافتند، در میان مرگ وزندگی، در حالی که خون پاکیزه ات از سر ورویت روان بود، بر دو دست خویش تکیه کردی وبر روی سینه خزیدی، وچون توانت از دست رفته بود وطاقت دفاع از حرم پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را نداشتی، به آن حرامیان فرمودی:
ویلکم یا شیعه آل ابی سفیان ان لم یکن لکم دین وکنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم هذه وارجعوا الی احسابکم ان کنتم عربا کما تزعمون... اقاتلکم وتقاتلوننی والنسا لیس علیهن جناح فامنعوا عتاتکم وجهالکم وطغاتکم من التعرض لحرمی ما دمت حیا. وای بر شما ای پیروان ابوسفیان اگر دین ندارید واز معاد نمی هراسید، لااقل در این دنیایتان آزاده باشید، اگر عرب هستید چنانکه گمان می کنید، به ویژگیها وشئون عربیتان مراجعه کنید... من با شما کارزار می کنم وشما نیز با من می جنگید ودر این میان زنان را گناهی نیست.
این عصیانگران ونادانان وشورشگران خویش را تا آنگاه که من زنده ام. از حمله به حرم من باز دارید. فرمانبران امیر جانیان یزید، به سرکردگی شمر ملعون روی به سوی تو آوردند وشرم از نیایت پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم نکردند. وچه زشت پاداش رسالت حضرتش را باز پرداختند. گویا که خدای جهانیان نفرموده بود: قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی. بگو (ای پیامبر) من از شما به خاطر ابلاغ رسالتم پاداش درخواست نمی کنم، جز نیکی ودوستی با نزدیکان من. لعنت خدا وتمامی پیامبران ورسولان وجملگی صالحان وشهیدان وهمگی فرشتگان وکروبیان ویکایک ذرات زمین وآسمان بر آن نابکاران باد. نفرین پیامبر وعلی مرتضی (صلی الله علیهما وآله ما)، خدیجه وفاطمه زهرا (علیها السلام) وحمزه سید الشهدا وجعفر طیار از روز طف تا قیامت کبری بر ایشان باد.
چون اسب بی صاحبت، زین واژگون به سوی خیمه هایت بازگشت، ودختران ونوباوگان وزنان سوگمند او را بدان حال دیدند، دانستند که امامشان، ولی نعمتشان، بازمانده پیامبرشان، پناه بی پناهیشان، آشیانه امنشان، پدر
مهربانشان، وعزیز گرامی تر از جانشان، به خون آغشته وتنش پاره پاره شده است، بر غم طاقت فرسایت ناله برآوردند، ودر ماتم شهادتت گریبانها دریدند، وگیسوان پریشان کردند. خواهرت زینب کبری ناله برآورد وندا سر داد که:
یا محمداه صلی علیک ملائکه السما، هذا حسین مرمل بالدما مقطع الاعضا وبناتک سبایا، الی الله المشتکی والی محمد المصطفی والی علی المرتضی والی فاطمه الزهرا والی حمزه سید الشهدا، یا محمداه هذا حسین بالعرا، تسفی علیه الصبا، قتیل اولاد البغایا، وا حزناه وا کرباه، الیوم مات جدی رسول الله صلی الله علیه وآله، یا اصحاب محمداه هولا ذریه المصطفی یساقون سوق السبایا.
[وفی روایه] یا محمداه بناتک سبایا وذریتک مقتلته، تسفی علیهم ریح الصبا، وهذا حسین مجزوز الراس من القفا، مسلوب العمامه والردا، بابی من اضحی عسکره فی یوم الاثنین نهبا، بابی من فسطاطه مقطع العری، بابی من لا غائب فیرتجی ولا جریح فیداوی، بابی من نفسی له الفدا، بابی المهموم حتی قضی، بابی العطشان حتی مضی، بابی من شیبته تقطر بالدما، بابی من هو سبط نبی الهدی، بابی محمد المصطفی، بابی خدیجه الکبری، بابی علی المرتضی (علیه السلام)، بابی فاطمه الزهرا سیده النسا، بابی من ردت له الشمس صلی.
ای محمد که فرشتگان آسمان بر تو درود می فرستند، این حسین است که بخون آغشته واعضایش از هم جدا شده، و(این) دختران تو هستند که اسیر شده اند. به پیشگاه خدا وبه سوی محمد مصطفی وبه سوی علی مرتضی وبه سوی فاطمه زهرا وبه سوی حمزه آقای شهیدان شکوه می کنم. ای محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) این حسین است که به روی خاک افتاده وباد صبا خاک بیابان را بر بدنش می پاشد، بدست زنازادگان کشته شده است. آه چه اندوهی وآه که چه مصیبتی، امروز رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم درگذشت.
ای یاران محمد اینان فرزندان (پیامبر) هستند که اسیرشان نموده ومی برند. [ودر روایتی دیگر] ای محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) دخترانت اسیرند وفرزندانت پاره تنند، که باد صبا خاک بر پیکرشان می پاشد. واین حسین است که سرش از پشت گردن بریده شده وعمامه وردائش به تاراج رفته است. پدرم به فدای آنکه خیمه گاهش در روز دوشنبه غارت شد. پدرم فدای کسی که طناب های خیمه اش بریده شده وخیمه وخرگاهش فرو نشست. پدرم فدای کسی که به سفری نرفت که امید بازگشت (اش) باشد، وزخمی برنداشت که امید مداوا در آن باشد. پدرم به فدای آنکه کاش جانم قربانش می گشت.
پدرم فدای آنکه با دل پر غصه از دنیا رفت. پدرم فدای آنکه با لب تشنه جان سپرد. پدرم فدای آنکه از ریش اش خون فرو ریخت. پدرم به فدای کسی که نیایش محمد مصطفی بود. پدرم به فدای کسی که جدش فرستاده اله آسمان بود. پدرم قربان کسی که او نواده پیامبر هدایت بود. پدرم به فدای (فرزند) محمد مصطفی. پدرم به فدای (فرزند) خدیجه کبری. پدرم به فدای (فرزند) علی مرتضی. پدرم به فدای (فرزند) فاطمه زهرا بانوی همه زنان. پدرم فدای (فرزند) کسی که آفتاب برای او بازگشت تا نماز گزارد.
جانیان دد صفت ودرندگان خون آشام، هوسهای پلیدشان به کشتن شما آرام نگرفت، وبا آن همه جنایت شعله های کینه در درون کثیف شان خاموش نگردید، وعمر سعد که نفرین خدا وتمامی اولیائش بر او باد، از نابکاران سپاهش درخواست کرد که بر روی پیکرهای پاکیزه شما اسب بدوانند.
وده نفر اهریمن صفت، زشت سیرت، ددمنش بنامهای:
۱- اسحاق بن حریه همان پلیدی که پیرهن از تن پاکت بدر آورد.
۲- اخنس بن مرثد
۳- حکیم بن طفیل سنبسی
۴- عمر بن صبیح صیداوی
۵- رجا بن منقذ عبدی
۶- سالم بن خثیمه جعفی
۷- واحظ بن نائم
۸- صالح بن وهب جعفی
۹- هانی بن شبث حضرمی
۱۰- اسید بن مالک.
مهارهای ستوران خویش را برکشیدند وسم های اسبهای کثیف شان را بر روی بدنی تازاندند که لبان پیامبر آنرا بوسیده وپشت نبی اکرم سنگینی او را در سجده ها تحمل کرده ودامان فاطمه زهرا (علیها السلام) آنرا پرورده ودست توانای اسدالله الغالب امیر مومنان او را نواخته بود بدنی را مورد حمله قرار دادن که میکائیل در گهواره با او رازها گفته وجبرائیل تهنیت ولادتش را به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم داده وخدای عالمیان به برکت قدومش حدیث لوح را از عالم بالا فرو فرستاده بود. جسدی را با اسبهای خود خورد کردند که خدای متعال به آفرینش اش بر تمامی بندگانش مباهات فرموده بود وبه خاطر وجود او وهمتایانش به فرشتگان عالم بالا فرمان سجده بر آدم (علیه السلام) را داده بود.
الها، ایزدا، پروردگارا ترا وبه بلندای مقام حبیبت سوگند می دهم که از زبانه های آتش جهنمت بر گور این پلیدان شررها بباری، که این پست فطرتان در معرفی خویش به ابن زیاد چنین گفتند:
نحن الذین وطئنا بخیولنا ظهر الحسین حتی طحنا حناجر صدره. ما همانانی هستیم که بر پشت حسین (علیه السلام) اسب تاختیم تا آنکه چو آسیاب استخوانهای سینه اش را خورد کردیم. دردا که فرزندان پیغمبر مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم، آن دردانه ها ونازپرورده های خاندان وحی، با دیدن آن منظره دهشتبار در صحرای گداخته وسزونده وتفتدیده نینوا، بر کنار کشته سالار شهیدان ونوگلان پرپر شده بوستان احمدی، در میان خیمه های نیمه سنخته خامس آل عبا، آتش غم در قلبشان زبانه کشید، واز دیده اشک غم باریدند، ودر سینه آه ودرد اندوختند. به ناله آنان قدسیان ناله سر دادند، عرش نشینان سوگوار شدند. وجملگی کائنات به غم نشستند که ناله هایشان تا به امروزمان ادامه دارد.
باشد که ندای این الطالب بدم المقتول بکربلا در پهنه گیتی طنین افکند وصدای یا لثارات الحسین در سرتاسر زمین صفیر برکشد، ویگانه خونخواه وتسلی بخش شراره های قلب مام گرامیش بپاخیزد، وجملگی فاتلان وهم پیمانان بر قتلش وخشنودان از شهادتش را قصاص نماید.
السلام علی اسیر الکربات وقتیل العبرات
السلام علی المرمل بالدما
السلام علی المهتوک الخبا
السلام علی خامس اصحاب الکسا
دریچه ای به نور
نگاهی کوتاه به ژرفائی پرگهر.
یادواره مظلومیت شهیدان طف را در پیش رو داریم، وبه نظاره گه جانبازی یاران یزدان می نشینیم، وسخن زبان ناطق الهی را می نیوشیم، ودر زوایای کلامش به ژرفائی تعبیراتش می نگریم. به حقیقت که واژگان در بازگردان بیان شیوایش ناتوان واندیشه ها در پی بردن به ژرفائی معانی کلامش کوتاه. چرا که سخن تنزل انسان است در کلامش وحضرت مهدی (علیه السلام) بزرگ آیت یزدان است، که اندیشه اندیشمندان، وباریک بینی پژوهشگران، ودانش دانشمندان وآگاهی آگاهان در پی بردن به گوشه ای از مقامش ناتوان ودر چیره شدن به جملگی زوایای کلام پر طنینش چون مور در برابر سلیمان. لیکن:

آب دریا را اگر نتوان کشید * * * هم بقدر تشنگی باید چشید

در باره شخصیت والای حسین بن علی (علیه السلام) ویاران جان باخته اش کتابهای فراوانی نگاشته شده. وهر نویسنده به فراخور توان وگستردگی تحقیقاتش بر آن شده است که گوشه ای از سیمای سید شهیدان حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) را ترسیم نماید، وجمعی نیز از این کار سربلند برون آمده اند. لیکن در میان تمامی این آثار جای کتابی که به بیان فرزند برومند حضرت ابا عبدالله حسین (علیه السلام) حجت خدا در زمین حضرت حجه بن الحسن (علیهما السلام) خالی بود. از اینرو ما تلاش خویش را بر آن داشتیم که از میان مواریث اسلامی، سخنان حضرتش را در باره امام حسین (علیه السلام) استخراج نمائیم. ودر این زمینه به قدر مقدور تلاشی مبذول شد. وکتاب را به دو بخش تقسیم کردیم: بخش نخست زیارات، وبخش دوم توقیعات ودیدارها. در چاب نخست این کتاب تنها به نقل زیارات بسنده کردیم که در کتب مزار ودعا به زیارات ناحیه مقدسه معروف است. لیکن در یک نگاهی دوباره بر کتاب واصلاح اشتباهات آن چاپ، بر آن شدیم که در یک پژوهشی افزونتر دعاهای دیگری را که از آن ناحیه مقدس رسیده است، ویا بر خواندانش فرمان صادر گردیده، بر مجموعه خویش بیفزائیم. وتا حد توان سعی بر آن شد که این دعاها با نسخ گوناگون مقابله شود که نسخه های بدل را داخل ( ) مشخص کردیم.
در بخش دوم کتاب دیدارها وتوقیعاتی را قرار دادیم که بزرگان محدثان شیعی در آثار خویش درج کرده اند. چرا که بار یافتگان به حضور حضرتش بسیارند وسخنان فراوانی هم از آن بزرگوار در باره جد گرامیشان حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) نقل شده است. ولی از آنجا که این دیدارها به خاطر ترس از شهرت فرد بار یافته ویا دیگر علل موجه بیشتر به صورت حدیث مرسل یا مرفوع و... نقل می شود، لذا تشخیص صحت سلسله روات حدیث خود کاری است که در توان این حقیر نیست، ونیز تشخیص حقانیت سخن ناقل کاری دشوارتر، از اینرو ما تنها به روایاتی پرداختیم، که مشایخ بزرگ شیعه ومحدثان والا تبار امامیه آنها را در آثار خویش نقل کرده اند. ودر نقل شود، وتا حد توان تقطیع نگردد، وبجز چند مورد مابقی متون بطور کامل نقل شده است.
ودر این چاپ دیگر بار همراه با بازنگری کلی در کتاب وانجام برخی اصلاحات وافزودن برخی مباحث، تلاشی در کامل تر شدن این مجموعه صورت گرفت. یادآوری این نکته لازم است که نقل شدن این تعداد روایت در این کتاب نه دلیل انحصار کل روایات نقل شده از حضرت بقیه الله الاعظم حجه بن الحسن (علیها السلام) در باره جدشان می باشد، ونه دلیل طرح ورد دیگر بحثها. تصمیم بر آن بود که شرحی کوتاه بر سخنان حضرتش داشته باشیم، اما خود را مصداق این شعر یافتیم که:

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست * * * عِرض خود می بری وزحمت ما می داری

از اینرو تنها به ترجمه سخنان آن بزرگ بسنده نمودیم. تا چه قبول افتد وچه در نظر آید با آن امید که در اولین صباحان پرچم خونین قیام طف دگر بار گشوده شود، وشمشیر آخته محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم از نیام برخیزد، واذن قیام به دادخواه خون شهیدان کربلا داده شود. که تا او نیاید خون بناحق ریخته شده سید شهیدان ز جوشش نمی افتد، وقلب گداخته سیده بانوان جهانیان التیام نمی یابد، که او وارث خون شهیدان است وشفابخش قلب کشته گان ونقطه آرزوهای همه امیدواران. بارالها ظهور پر نور وسرورش را هر چه زودتر برسان.
اللهم واحی بولیک القرآن وارنا نوره سرمدا لا لیل فیه، واحی به القلوب المیته، واشف به اصدور الوغره، واجمع به الاهوا المختلفه علی الحق، واقم به الحدود المعطله والاحکام المهمله حتی لا یبقی حق الا ظهر ولا عدل الا زهر، واجعلنا یا رب من اعوانه ومقویه سلطانه والموتمرین لامره والراضین بفعله والمسلمین لاحکامه...
[فرازهائی از دعای عصر غیبت، به نقل از سید بن طاووس (ره)]

جلد اول: زيارت

زیارت شهدا
به اسنادمان از جدم ابی جعفر محمد بن حسن طوسی [رحمه الله علیه] روایت شدیم. گفت: شیخ ابو عبدالله محمد بن احمد بن عیاش ما را حدیث کرد. گفت: شیخ پرهیزگار ابومنصور بن عبدالمنعم بن نعمان بغدادی [رحمه الله علیه] مرا حدیث کرد. گفت: از ناحیه - مقدسه - در سال ۲۵۲ به دست شیخ محمد بن غالب اصفهانی در هنگام وفات پدرم [رحمه الله علیه] خارج گردید، در حالی که من نوجوان بودم ونوشتم که به من در زیارت مولایم ابی عبدالله (علیه السلام) وزیارت شهدا اجازه فرما. پس از حضور حضرتش برایم خارج گردید:
بنام خدای بخشنده بخشایشگر هر گاه خواستی شهدا رضوان الله علیهم را زیارت کنی نزد [پائین] پاهای حسین (علیه السلام) بایست، وآنجا قبر علی بن الحسین صلوات الله علیهما می باشد. پس رویت را به طرف قبله کن. پس آنجا مکان ومحدوده شهدا است، وبه علی بن الحسین (علیه السلام) اشاره کن وبگو:
[۱] سلام بر تو ای اولین کشته از نسل بهترین فرزند از سلاله ابراهیم خیل، درود خدا بر تو وبر پدرت باد، آنگاه که درباره تو گفت: خدا بکشد قومی را که تو را کشت. ای پسرم چه چیز ایشان را بر (خدای) بخشنده وبه بریدن حرمت رسول جری نمود. بر دنیا پس از تو نابودی باد. گوئی که من [می بینم] که تو در پیش روی او (حسین (علیه السلام)) جنگیدی وبه دشمنان گفتی: من علی فرزند حسین بن علی هستم. وما به خانه خدا سوگند که به پیامبر شایسته تریم.
شما را با نیزه می زنم تا اینکه خم شود. (و) بر شما شمشیر را فرود می آورم، (و) از پدرم حمایت می کنم. (ضربتی فرود می آورم آن هم) ضربت زدن جوان هاشمی عرب (سیرت)، بخدا سوگند فرزند پدر ناشناخته، درباره ما نمی تواند فرمان براند. تا اینکه مرگت فرا رسید ومالک (وجود)ات را دیدار کردی. گواهی می دهم که تو بر خدا ورسولش شایسته تری می باشی. وهمانا تو فرزند رسولش وپسر حجت وامین او هستی، خدا نسبت به تو در باره قاتلت مره بن منقذ بن نعمان عبدی حکم نماید.
خدا بر او نفرین فرستد وخوار نماید وتمام کسانی که در کشتن تو با او همراهی کردند. وبر علیه تو او را یاری کردند (نفرین فرستد). وخدا ما را از کسانی قرار دهد که ترا دیدار می کنند وبا تو دوستی می نمایند وبا نیایت وپدرت وعمویت وبرادرت ومادر مظلومت (فاطمه زهرا) دوستی وهمنشینی می کنند. وبه سوی خدا از کشندگانت بیزاری می جویم. واز خدا دوستی وهمنشینی با تو را در خانه جاودانگی درخواست می کنم. وبه سوی خدا از دشمنانت، همان کافران تکذیب کننده بیزاری می جویم. سلام وآسایش ورحمت وبرکت های خدا بر تو باد.
[۲] سلام بر عبدالله بن حسین، کودک شیرخوار تیر خورده به زمین افتاده به خون غلتیده، (که) خونش بسوی آسمان بالا رفته ودر آغوش پدرش به وسیله تیر ذبح شده است خدا تیرانداز به او پژمرده کننده اش حرمله بن کاهل اسدی را لعنت کند.
[۳] سلام بر عبدالله فرزند امیر مومنان، گرفتار به بلا وآزمایش، ونداگر به ولایت وحاکمیت (برادرش وخاندانش) در پهنه کربلا، که از پیش رو وپشت سر به وسیله دشمنان بر او زخم وارد شده (بود) خدا قاتل او هانی بن ثبیت حضرمی را لعنت کند.
[۴] سلام بر عباس فرزند امیر مومنان، که به جانش برادرش را همیاری وکمک کننده (بود و) از امروزش برای فردایش بهره ها برد، (آن) فدا کننده (خود برای امامش) ونگاهبان شتابگر به سوی او با (مشک) آبش، (که) دو دستش بریده شده، خدا قاتلانش یزید بن وقاد، وحکیم بن طفیل طائی را لعنت کند.
[۵] سلام بر جعفر فرزند امیر مومنان شکیبای بر نفس اش وحسابگر (کردارهایش)، وبه تنهائی از زادگاههای (خویش) دور شده، تسلیم جنگ شده پیشتازی در ستیز گرفته، (که) به خاطر زیادی دشمنان ومردمان حمله ور بر او شکست خورده است. خدا قاتلش هانی بن ثبیت حضرمی را لعنت کند.
[۶] سلام بر عثمان فرزند امیر مومنان همنام عثمان بن مظعون، خدا تیر زنندگانش خولی بن یزید اصبحی ایادی وابانی دارمی را لعنت کند.
[۷] سلام بر محمد فرزند امیر مومنان کشته شده به وسیله ابانی دارمی که خدا او را لعنت کناد وعذاب دردناک را بر او بیفزاید، ودرود وتوجه خدا بر تو ای محمد وبر اهل بیت شکیبایت.
[۸] سلام بر ابی بکر فرزند حسن [پاکیزه دوستدار خدا]، که به وسیله (سه شعبه) که از کمان رها شده باشد، تیر خورده است. خدا قاتلش عبدالله بن عقبه غنوی را لعنت کند.
[۹] سلام بر عبدالله فرزند حسن بن علی [پاکیزه] خدا قاتلش وتیرانداز به او حرمله بن کاهل اسدی را لعنت کند.
[۱۰] سلام بر قاسم فرزند حسن بن علی (آنکه) جثه اش ضربت خورده وابزار جنگی اش به تاراج رفته، آنگاه که عمویش حسین (علیه السلام) را فرا خواند، عمویش بسان عقاب تیز پرواز بسوی او شتافت، ومردم را از کنار او دور کرد، وخود را به او رسانید، در حالی که او - قاسم - پاهایش را (از شدت زخمها) به زمین می کشید. وحسین (علیه السلام) می فرمود: گروهی که ترا کشتند (همانانی که) در روز قیامت نیایت وپدرت با ایشان دشمنی می کنند را خدا از رحمت خویش دورشان کناد.
سپس فرمود: به خدا سوگند بر عمویت گران است که تو او را بخوانی ولی او ترا جواب نگوید، یا بسوی تو آید وبه تو رو کند، در حالی که تو کشته شده ومورد حمله قرار گرفته (باشی). پس (این شتافتن عمویت بسوی تو) در روزی که ستم کنندگان به او زیاده شده ویاری کننده اش اندک می باشد، ترا سود نمی بخشد. خدا در روزی که شما دو نفر را گرد هم می آورد، مرا همراه شما دو نفر قرار دهد ومرا در سکونت گاه شما ساکنم گرداند، وخدا کشنده ات عمرو بن سعد بن نفیل ازدی را لعنت کند وبه دوزخ افکند وبرایش عذابی دردناک آماده کند.
[۱۱] سلام بر عون فرزند عبدالله بن جعفر [پرواز کننده در بهشت ها]، همراه وهمگام ایمان، همسفر با خویشان، نصیحت گر برای (خدای) بخشنده، همتای مثانی وقرآن، خدا قاتلش عبدالله بن قطبه نبهانی را لعنت کند.
[۱۲] سلام بر محمد فرزند عبدالله بن جعفر شهودگر جایگاه پدرش، دنبال رو برادرش ونگاهدارش به وسیله بدنش، خدا قاتلش عامر بن نهشل تمیمی را لعنت کند.
[۱۳] سلام بر جعفر بن عقیل، خدا قاتلش (وتیرانداز به او) بشر بن خوط همدانی را لعنت کند.
[۱۴] سلام بر عبدالرحمن بن عقیل، خدا قاتلش وبه او) بشر بن خوط همدانی را لعنت کند.
[۱۴] سلام بر عبدالرحمن بن عقیل، خدا قاتلش وتیرانداز به او عمر بن خالد بن اسد جهنی را لعنت کند.
[۱۵] سلام بر کشته شده فرزند کشته شده، عبدالله بن مسلم بن عقیل وخدا قاتلش عامر بن صعصعه را لعنت کند وگفته شده اسد بن مالک.
[۱۶] سلام بر ابی عبدالله فرزند مسلم بن عقیل وخدا قاتلش وتیرانداز به او عمرو بن صبیح صیداوی را لعنت کند.
[۱۷] سلام بر محمد فرزند ابیب سعید بن عقیل وخدا قاتلش لقیط بن ناشر جهنی را لعنت کند.
[۱۸] سلام بر سلیمان غلام حسین بن امیر المومنین وخدا قاتلش سلیمان بن عوف حضرمی را لعنت کند.
[۱۹] سلام بر قارب غلام حسین بن علی.
[۲۰] سلام بر منجح غلام حسین بن علی.
[۲۱] سلام بر مسلم بن عوسجه اسدی، همان گوینده به حسین (علیه السلام) آنگاه که حضرتش به او اجازه بازگشت داد: آیا ما از تو روی برتابیم وبرای خدا در بجا نیاوردن حق تو چه بهانه ای بیاوریم، نه بخدا سوگند (روی برنتابم) تا اینکه نیزه ام را در سینه هایشان خرد کنم، وتا آنگاه که این شمشیر در دستم باشد، آنرا بر ایشان می کوبم، واز تو جدا نمی شوم. واگر اسلحه ای نداشته باشم تا به وسیله آن با ایشان کارزار کنم، به آنها سنگ پرتاب می کنم. واز تو جدا نمی شوم تا اینکه همراه تو بمیرم.

وتو اول کسی هستی که جانش را بفروخت، واولین شهید از شهیدان خدا هستی که پیمان خویش را به انجام رسانیدند. پس به خدای کعبه که رستگار شدی. خدا به پایداریت وکمکت بر امام خود پاداش فراوان دهاد، هنگامی که (حضرتش) به سوی تو آمد وتو به زمین افتاده بودی. پس فرمود: خدا ترا ای مسلم بن عوسجه رحمت کناد و(این آیه) را قرائت کرد: واز ایشان کسانی هستند که پیمان خویش را به انجام رسانیدند، واز ایشان گروهی هستند که چشم انتظارند وچیزی را بجای آن دگرگون نمی کنند. (سوره احزاب آیه ۲۳) خدا شرکت کنندگان در کشتنت عبدالله ضبابی وعبدالله بن خشکاره بجلی را لعنت کند.
[۲۲] سلام بر سعد بن عبدالله حنفی گوینده به حسین (علیه السلام) در هنگامی که به او در بازگشتن اجازه داد:
ترا رها نمی کنیم تا این که خدا بداند که همانا ما پنهانی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را در حق تو پاس داشته ایم. به خدا سوگند اگر بدانم کشته می شوم، سپس زنده می شوم، سپس به آتش سوزانیده می شوم، سپس در هوا پراکنده می شوم، واین کار را هفتاد مرتبه با من انجام می دهند، از تو دست نمی کشم تا اینکه مرگم در پیش رویت فرا رسد. وچرا این کار را نکنم در حالی که این یک بار مردن یا کشته شدن است. وسپس (بعد از آن) کرامتی است که برای آن نهایتی نیست. پس مرگت را دیدار کردی وامامت را یاری نمودی، ودر خانه همیشگی از سوی خدا کرامت (بیکران) را ملاقات کردی. خدا ما را در زمره شهادت خواهان با شما برانگیزد، ودوستی وهمراهی شما را در اعلی علیین روزیمان فرماید.
[۲۳] سلام بر بشر بن عمر حضرمی، خدا به خاطر سخنت که به حسین ((علیه السلام) گفتی) پاداش فراوان ارزانی فرماید، در حالی که در بازگشتن به تو اجازه داده بود: اگر از تو روی برتابم، حیوانات درنده مرا زنده زنده بخورند. و(من) از تو اجازه سواری برای برگشت بگیرم وترا با کمکی یاوران خوارت نمایم؟ این کار ابدا نخواهد شد.
[۲۴] سلام بر یزید بن حصین همدانی مشرقی قاری (قرآن)، (دشمن را) به زمین زننده.
[۲۵] سلام بر عمران بن کعب انصاری.
[۲۶] سلام بر نعیم بن عجلان انصاری.
[۲۷] سلام بر زهیر بن قین بجلی گوینده به حسین (علیه السلام) در حالی که در بازگشتن به او اجازه فرموده بود: نه بخدا سوگند این کار نخواهد شد. آیا فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را گرفتار واسیر در دست دشمنان رها کنم، ومن رهائی یابم؟ خدا این روز را بر من نیاورد.
[۲۸] سلام بر عمر بن قرطه انصاری.
[۲۹] سلام بر حبیب بن مظاهر اسدی.
[۳۰] سلام بر حر بن یزید ریاحی.
[۳۱] سلام بر عبدالله بن عمیر کلبی.
[۳۲] سلام بر نافع بن هلال بجلی مرادی.
[۳۳] سلام بر انس بن کاهل اسدی.
[۳۴] سلام بر قیس بن مسهر صیداوی.
[۳۵-۳۶] سلام بر عبدالله وعبدالرحمان فرزندان عروه بن حراق غفاری.
[۳۷] سلام بر جون غلام ابی ذر غفاری.
[۳۸] سلام بر شبیب بن عبدالله نهشلی.
[۳۹] سلام بر حجاج بن یزید سعدی.
[۴۰ و۴۱] سلام بر قاسط وکرش فرزندان زهیر تغلبی.
[۴۲] سلام بر کنانه بن عتیق.
[۴۳] سلام بر ضرغامه بن مالک.
[۴۴] سلام بر جوین بن مالک ضبعی.
[۴۵] سلام بر عمرو بن ضبیعه ضبعی.
[۴۶] سلام بر زید بن ثبیت قیسی.
[۴۷ و۴۸] سلام بر عبدالله وعبیدالله فرزندان یزید بن ثبیت قیسی.
[۴۹] سلام بر عامر بن مسلم.
[۵۰] سلام بر قعنب بن عمرو نمری.
[۵۱] سلام بر سالم غلام عامر بن مسلم.
[۵۲] سلام بر سیف بن مالک.
[۵۳] سلام بر زهیر بن بشر خثعمی.
[۵۴] سلام بر زید بن معقل جعفی.
[۵۵] سلام بر حجاج بن مسروق جعفی.
[۵۶ و۵۷] سلام بر مسعود بن حجاج وفرزندش.
[۵۸] سلام بر مجمع بن عبدالله عائدی.
[۵۹] سلام بر عمار بن حسان بن شریح طائی.
[۶۰] سلام بر حیان بن حارث سلمانی ازدی.
[۶۱] سلام بر جندب بن حجر خولانی.
[۶۲] سلام بر عمر بن خالد صیداوی.
[۶۳] سلام بر سعید غلام او (عمر بن خالد صیداوی).
[۶۴] سلام بر یزید بن زیاد بن مظاهر کندی.
[۶۵] سلام بر زاهر غلام عمرو بن حمق خزاعی.
[۶۶] سلام بر جبله بن علی شیبانی.
[۶۷] سلام بر سالم غلام بنی مدینه کلبی.
[۶۸] سلام بر اسلم بن کثیر ازدی.
[۶۹] سلام بر قاسم بن حبیب ازدی.
[۷۰] سلام بر عمر بن جندب حضرمی.
[۷۱] سلام بر ابی تمامه، عمر بن عبدالله صائدی.
[۷۲] سلام بر حنظله بن اسعد شیبانی.
[۷۳] سلام بر عبدالرحمن بن عبدالله بن کدر ارحبی.
[۷۴] سلام بر عمار بن ابی سلامه همدانی.
[۷۵] سلام بر عابس بن شبیب شاکری.
[۷۶] سلام بر شوذب غلام شاکر.
[۷۷] سلام بر شبیب بن حارث بن سریع.
[۷۸] سلام بر مالک بن عبدالله بن سریع.
[۷۹] سلام بر زخمی اسیر گرفتار سوار بن ابی حمیر فهمی همدانی.
[۸۰] سلام بر زخمی همراه او عمرو بن عبدالله جندعی.

سلام بر شما ای بهترین یاران، سلام بر شما به خاطر آنچه شکیبائی ورزیدید. پس چه نیکو جایگاه وخانه آینده ای دارید. خدا شما را در جایگاه نیکان سکنا دهد، وشهادت می دهم که خدا پرده را از (برابر دیدگان) شما برداشته وبرایتان فرش وبستر گسترده است، وبرای شما عطا وبخشش فراوان داده است. وشما از حق درنگ نکرده اید، وشما بر ما پیش افتاده اید. وما - می خواهیم - با شما در خانه همیشگی همنشین وهمراه باشیم. وسلام ورحمت وبرکات خدا بر شما باد.
بررسی

در مورد انتساب این زیارت شریف به امام زمان (علیه السلام) آقای محمد مهدی شمس الدین در کتاب انصار الحسین (علیه السلام) تحقیقی کرده اند که ما گزیده ای از آنرا به نقل از ترجمه این کتاب بنام شهیدان کربلا در اینجا می آوریم: علامه مجلسی رضوان الله علیه بر این زیارتنامه شرحی آورده است: این زیارت را شیخ مفید وسید بن طاوس در زیارات خود آورده اند، بدون این که اشاره ای به زیارت عاشورا کرده باشند، ونویسنده مزار الکبیر گفته است: زیارت شهدا رضوان الله علیهم در روز عاشورا را، شریف ابوالفتح محمد بن محمد جعفری ادام الله عزه به نقل از عماد الدین محمد بن ابی القاسم طبری به نقل از شیخ ابوعلی حسن بن محمد طوسی به من گفت: ونیز شیخ ابو عبدالله حسین بن هبه الله بن ربه به نقل از شیخ ابوعلی به نقل از پدرش ابو جعفر طوسی به نقل از شیخ محمد بن احمد بن عیاش ودیگران گفته اند، که به این دلیل در زیارات مطلقه آورده ایم که در اخبار، آنرا اختصاص به وقت معین ومشخصی نداده اند.
وبدان که در تاریخ خبر، اشکالی وجود دارد، زیرا چهار سال قبل از ولادت حضرت حجت (علیه السلام) نقل گردیده است، واحتمال دارد که تاریخ آن سال دویست وشصت ودو بوده ویا آنکه در زمان امام حسن عسکری (علیه السلام) صادر شده باشد. (بحار الانوار، چاپ جدید، جلد ۱۰۱ صفحه ۲۷۴(سپس نویسنده کتاب، با بررسی در سلسله سند زیارت می گوید که: واین سند، همانطور که ملاحظه می شود به ابن عیاش خاتمه می پذیرد، ودو شخص نامعلوم دیگر، ابومنصور، ومحمد بن غالب (در این سلسله هستند). پس زیارت از نقطه نظر سندیت ضعیف وسست است. (پایان سخن کتاب انصار الحسین (علیه السلام)). در اینجا تذکر چند نکته ضروری است:
۱- بزرگانی چون، شیخ مفید، سید بن طاوس، شیخ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی رضوان الله علیهم این دعا را منتسب به ناحیه مقدسه دانسته اند، وآنرا نقل نموده اند وعلامه مجلسی (ره) در کتاب بحارالانوار این دعا را در بخش ادعیه ماثوره از امام زمان (علیه السلام) نقل کرده است، وعلمای متاخر نیز آنرا منتسب به حضرت بقیه الله الاعظم حجه بن الحسن (علیهما السلام) دانسته اند، واین خود دلیل اجماعی بر انتساب این دعا به امام زمان (علیه السلام) است.
۲- به صرف وجود ضعف در رجال سند حدیث، نمی توان حدیث را طرح نمود وآنرا بی بهره دانست، وچه بسیار روایاتی وجود دارد که محدثان امامیه قدس سرهم بدان اعتماد کرده ونقل نموده اند، وحتی بر اساس آن فتوا داده اند، در حالی که بر اساس مبانی متاخران ضعف سند در آنها وجود دارد. چرا که حدیث صحیح بر مبنای متقدمان با حدیث صحیح بر مبنای متاخران متفاوت است. به هر جهت نقل محدثان امامیه با توجه به دقت نظر آنان ونزدیکی شان به عصر صدور حدیث وحتی هم عصری آنان با نواب اربعه درجه اعتماد را نسبت به منقولات آنان بالا می برد.
۳- لزوم بررسی دقیق سلسله سند حدیث در صدور احکام فقهیه می باشد، وآن هم در واجبات ومحرمات، وبر اساس قاعده اصول عملیه میان فقها تسامح در ادله سنن وجود دارد، وفقهای امامیه در بررسی سند روایات مستحبات بنابر برخی اجازات متخذ از روایات، با دیده تسامح برخورد کرده اند. ونیز روش بزرگان محدثان در کتب دعا نوعا بر این است که گاه نام معصوم (علیه السلام) را هم نقل نکرده اند، چه رسد به سلسله سند آن، ووجود دعاهائی که بدین گونه که سلسله سندشان نقل شده باشد، محدود است.
۴- بر مبنای روایت نقل شده از حضرت صادق (علیه السلام) که فرمودند: کلمات ما را به دیگران از ما امامان می توانید نسبت دهید. لذا اگر در واقع این زیارت از امام حسن عسکری (علیه السلام) نیز صادر شده باشد، بر اساس فرمایش حضرت صادق (علیه السلام) ما اجازه داریم آنرا به امام زمان (علیه السلام) نیز انتساب بدهیم.
زیارت ناحیه
شیخ مفید - که خداوند روحش را پاکیزه فرماید - در کتاب المزار پس از بیان زیارتی که از کتاب المصباح نقل کردیم، گوید که عین سخنش این است:
زیارتی دیگر در روز عاشورا به روایتی دیگر، هر گاه خواستی حضرتش را به آن در این روز زیارت کنی، پس به سوی حضرتش صلی الله علیه وآله وسلم بایست وبگو:
[۱] سلام بر آدم برگزیده خدا از میان آفریدگانش، سلام بر شیث دوست وولی خدا وانتخاب شده اش، سلام بر ادریس قیام کننده برای خدا به حجت وگواهش، سلام بر نوح اجابت شده در دعوتش، سلام بر هود که از جانب خدا به کمکهای پیوسته یاری شد. سلام بر صالح که با کرامت خویش به خدا توجه کرد. سلام بر ابراهیم، همان کسی که خدا با برگزیدنش به مقام خلیلیت به او محبت کرد. سلام بر اسماعیل همان کسی که خدا به (فرستادن) ذبحی بزرگ از بهشتش او را آزاد ساخت. سلام بر اسحاق همانی که خدا نبوت را در فرزندان وذریه او قرار داد. سلام بر یعقوب همان کسی که بینائی او را به موجب رحمتش بدو باز گردانید. سلام بر یوسف همانی که خدا او را از چاه به عظمتش نجات بخشید.
[۲] سلام بر موسی کسی که خدا دریا را به قدرتش برای او شکافت. سلام بر هارون کسی که خدا او را به نبوتش ویژه داشت. سلام بر شعیب همانی که خدا او بر علیه (نابکاران) امتش یاری فرمود. سلام بر داود کسی که خدا از خطای او درگذشت.
[۳] سلام بر سلیمان کسی که جنیان به عزتش برایش خوار شدند. سلام بر ایوب کسی که خدا او را از بیماریش شفا بخشید. سلام بر یونس کسی که خدا یاری وکمک ضمانت شده اش را به او رسانید. سلام بر عزیر که خدا او را پس از حالت مرگش زنده کرد. سلام بر زکریای شکیبا در سختی اش، سلام بر یحیی که خدا به شهادتش او را (به مقام قرب خود) نزدیک نمود وبالائی درجه داد. سلام بر عیسی روح خداوند وکلمه او.
[۴] سلام بر محمد دوست دار ومورد محبت خدا وبرگزیده اش، سلام بر امیر مومنان علی بن ابیطالب که به برادری (پیامبر)اش مخصوص گردانید، سلام بر فاطمه زهرا دختر (پیامبر)اش، سلام بر ابا محمد حسن، وصی پدرش وجانشین او، سلام بر حسین کسی که به خونش جانش را (در راه خدا) ارزانی داشت. سلام بر کسی که در پنهانی وآشکارش خدا را فرمان برد. سلام بر کسی که خدا در خاکش شفا را قرار داد. سلام بر کسی که اجابت دعا در زیر گنبدش می باشد. سلام بر کسی که امامان از فرزندان وذریه اش هستند.
[۵] سلام بر فرزند انجام پیامبران، سلام بر فرزند آقای جانشینان، سلام بر فرزند فاطمه زهرا، سلام بر فرزند خدیجه کبری، سلام بر فرزند سدره منتهی، سلام بر فرزند جنت ماوی (باغهای پناهگاه)، سلام بر فرزند زمزم وصفا.
[۶] سلام بر آغشته به خون، سلام بر (کسبی که) خیمه (اش) دریده شد. سلام بر پنجمین یاران اهل کسا (ساکنان زیر برد یمانی)، سلام بر غیب غریبان، سلام بر شهید شهیدان، سلام بر کشته (بدست) پسر خواندگان مشکوک نسلان، سلام بر سکونت یافته کربلا، سلام بر کسی که فرشتگان آسمان بر او گریستند. سلام بر کسی که فرزندانش پاک شدگانند.
[۷] سلام بر پادشاه وامیر (یعسوب: پادشاه زنبوران وامیر زنبوران که دیگر زنبوران به گرد او می گردند) آئین، سلام بر محل فرود آمدن برهان ها، سلام بر امامان بزرگوار، سلام بر گریبان های شکافته، سلام بر لبهای پژمرده شکننده، سلام بر جان های از بیخ وبن بریده، سلام بر روح های (از تن) ربوده شده، سلام بر پیکرهای عریان، سلام بر جسم های رنگ باخته، سلام بر خونهای جاری شده، سلام بر عضوهای بریده شده، سلام بر سرهای برافراشته گشته، سلام بر زنان سر برهنه گردیده.
[۸] سلام بر حجت وگواه دارنده جهانیان، سلام بر تو وبر پدران پاکیزه ات، سلام بر تو وبر پسران شهادت پذیرت، سلام بر تو وبر فرزندان وذریه یاری کننده ات، سلام بر تو وبر فرشتگان ملازم آرامگاهت. سلام بر کشته شده مظلوم، سلام بر برادر مسموم اش، سلام بر علی بزرگ، سلام بر شیرخوار کوچک.
[۹] سلام بر بدنهای غارت شده، سلام بر عترت وخاندان نزدیک وخویشاوند، سلام بر کارزار کنندگان در بیابان های پهناور. سلام بر دور افتادگان از سرزمین (خویش)، سلام بر دفن شدگان بدون کفن، سلام بر سرهای جدا شده از بدن ها، سلام بر حساب کننده شکیبا، سلام بر ظلم شده بدون یاور، سلام بر سکنا گزیده در خاک پاکیزه، سلام بر صاحب گنبد بالا رونده (شنوا).
[۱۰] سلام بر کسی که (خدای) با جلالت پاکیزه اش فرمود. سلام بر کسی که جبرئیل بدو مباهات کرده، سلام بر کسی که میکائیل در گهواره با او سخن گفته (سرگرمش کرده)، سلام بر کسی که پیمانش شکسته شد. سلام بر کسی که حرمتش دریده شد. سلام بر کسی که خونش به ستم ریخته شد. سلام بر (کسی که) به خون زخمها غسل داده شد. سلام بر (کسی که) با جام تیرها آب داده شد. سلام بر (کسی که بر او) ستم جایز شمرده شد. سلام بر سر بریده شده در میهمانی (در کنار نهر)، سلام بر کسی که ساکنان قریه ها او را دفن کردند.
[۱۱] سلام بر - کسی که - شاهرگ(اش) بریده شد. سلام بر مدافع بدون یاور، سلام بر سپید موی (محاسن) خضاب کرده، سلام بر گونه ورخسار خاک آلود، سلام بر بدن غارت شده برهنه، سلام بر دندانهای پیشین با چوب (خیزران) کوبیده شده، سلام بر سر افراشته شده، سلام بر جسم های عریان در بیابان های پهناور - که - گرگان درنده گازشان می گیرند ودرندگان مزه خون وگوشت را چشیده به گردشان می گردند.
[۱۲] سلام بر تو ای آقای من وبر فرشتگان بال گشوده که خواستار فرود اطراف گنبد تو هستند، (همان فرشتگان) بسیار احترام کننده به تربت ات، طواف کنندگان صحن وفضایت، وارد شوندگان بر زیارتت. سلام بر تو که همانا قصد (زیارت) تو کرده ام، وآرزومند رستگاری نزد تو هستم.
[۱۳] سلام بر تو سلام آشنای به حرمتت ومقامت، خالص در ولایت ودوستی ات، نزدیکی جوینده به خدا به وسیله محبتت، دوری جوینده از دشمنانت، سلام کسی که قلبش به مصیبت وسختی تو زخمی ومجروح است، واشکش در هنگام یاد کردن تو ریزان، سلام دردمند گرفته ومحزون وشیدای فروتن، سلام کسی که اگر با تو در کربلای بود تو را با جانش از تیزی های شمشیرها نگاه می داشت، وباقی مانده روحش - عمرش - را برای تو در معرض مرگ می انداخت، ودر پیش رویت کارزار می کرد وتو را در برابر آنانی که بر تو هجوم آورده وشوریده بودند، یاری می کرد، وروح وجسد ومال وفرزندش را فدای تو می نمود، وروحش فدای روحت باد وخانواده اش نگاهدار ومدافع خانواده ات.
[۱۴] پس اگر روزگار (ولادت) مرا به بعد انداخته ومقدرات مرا از یاریت دور کرده است، وبرای کسانی که با تو کارزار کردند کارزارگر نبودم وبا کسانی که با تو دشمنی کردند نستیزیدم، پس صبح وشام برایت ناله می کنم، وبجای اشک برایت خون می گریم - بخاطر - حسرت بر تو، واندوه وتاسف بر آنچه تو را گرفتار کرد، وشعله ور ودر سوز وگداز تا اینکه (از) بیقراری سختی ها ومصیبتها وغصه اندوهگینی (بخاطر از دست دادن فرصتها) بمیرم.
[۱۵] شهادت می دهم که همانا تو نماز را بپا داشتی، وزکات (حقوق مالی) را پرداختی، وبه نیکی فرمان دادی، واز بدی وستم کاری بازداشتی، وخدا را فرمان بردی، واز او سرپیچی نکردی، وبه او وریسمانش چنگ آزیدی، در نتیجه از او خشنود شدی، واز خدا ترسیدی، واو را در نظر گرفتی، و(دعوت) او را پاسخ گفتی، وبه روشهایش سلوک نمودی، وآشوب ها را فرو نشاندی، و(مردم را) به سوی رشد وهدایت خواندی، وراههای استواری را آشکار کردی، ودر (راه) خدا به حق جهادش کارزار کردی.
[۱۶] وتو برای خدا فرمانبردار بودی وبرای نیایت محمد صلی الله علیه وآله وسلم پیرو، وبرای سخن پدرت شنوا، وبسوی وصیت وسفارش برادرت شتابگر کوشا، وبرای پایه های دین بلند کننده، وبرای سرکشی وطغیان درهم کوبنده، وبر آشوبگران وطغیانگران سختگیر کوبنده، وبرای امت نصیحتگر، ودر لحظات مرگ ستایشگر وتسبیح کننده (خدا)، وبر گناهکاران هرزه درگیر شونده، وبه حجتها ودلیل های خدا قیام کننده، وبرای اسلام ومسلمانان رحم کننده (بخشایشگر)، وبرای حق یاور، ودر هنگام بلا وگرفتاری شکیبا، وبرای دین نگهبان، واز محدوده آئین دفاع کننده.
[۱۷] هدایت را نگاهداشتی ویاریش کردی. وعدل وداد را گستردی وآنرا پراکنده ساختی. وآئین را یاری کردی وآشکارش ساختی. وکسی را که دین را بازیچه شمرده بود، بازش داشتی، واو را راندی. و(حق را) برای پست از شریف باز ستاندی. ودر حکم میان توانا وضعیف مساوات قرار دادی. وتو باران بهاری یتیمان وبی پدران بودی. وباز دارنده مردمان (از بدی)، وعزت اسلام، وگنجینه احکام، وهم پیمان نیکوئی، رهرو (راه) نیایت وپدرت ودر وصیت شبیه برادرت (بودی).
[۱۸] وفا کننده به امان دادن ها، دوستدار خویها(ی نیکو)، (صاحب) کرمهای آشکار، نماز شب گزار در تاریکی ها، برپاگر روشها(ی نیکو)، بخشنده آفریدگان، بزرگ پیشنیان، نیکو نسب، با حسب فراوان، (صاحب) رتبه های بلند، دارای مناقب فراوان، صاحب سرشتهای ستوده، واجد موهبت های بسیار، بردبار رشید، بازگشت کننده (بسوی خدا)، سخی، دانا، شدید، پیشوای شهید، آمرزشگر، انابه کننده، دوست دارنده ترسان (بودی).
[۱۹] برای رسول صلی الله علیه وآله وسلم فرزند بودی وبرای قرآن سند وبرای امت بازو، ودر فرمانبری کوشا، نگاهبان عهد وپیمان، کناره گیر از راههای گناهکاران وهرزگان، عطا کننده وبخشنده به مسکین به سختی افتاده، صاحب رکوع وسجودهای طولانی.
[۲۰] کناره گیر در دنیا (چو) کناره گیری کوچ کننده از آن، ونرگنده به دنیا به دیده ترسندگان از آن (بودی)، آرزوهایت از آن (از دنیا) بازداشته شده وهمت وتلاشت از آرایشهایش برگرفته بود. چشمت از نگریستن به شادی آفرینی (دنیا) بسته بود. اشتیاق ورغبتت در مورد آخرت شناخته شده ومشهور (بود).
[۲۱] تا این که بیداد دستش را از آستین برو کرد، وستم پرده از روی اسلحه اش برداشت، وگمراهی پیروانش را فرا خواند، وتو در حرم جدت ساکن بودی، واز ستمگران جدائی گزیننده، در خانه ومحراب (عبادتگاه خود) نشسته بودی، از لذتها وشهوت ها دوری گزیده، زشتی را با قلبت وزبانت به مقدار توان وامکانت زشت می شمردی.
سپس موقعیت چنان ایجاب کرد که پرچم مخالفت را برداری، وتو را بر آن داشت که با عیاشان وهرزگان کارزار کنی. پس با فرزندان وخاندان وپیروان ودوستانت به راه افتادی وحقیقت را به روشنی ودرستی آشکار کردی. وبه سوی خدا با حکمت وپند واندرزهای نیکو فرا خواندی. وبه برپا داشتن حدود وفرمان بری از معبود امر کردی. واز پلیدی وطغیان وسرکشی بازداشتی. و(آنان) با ستم ودشمنی با تو برخورد کردند.
[۲۲] پس با ایشان کارزار کردی پس از آنکه آنان را به انجام آن کار (شایسته) فرا خواندی وحجت را بر ایشان تاکید نمودی، پس امان وبیعت ترا شکستند، وبر پروردگارت ونیایت خشم کردند، وجنگ را با تو آغاز نمودند. پس بر زخم زبانها وضربه ها ایستادگی کردی، ولشگریان ستمگران هرزه را درهم کوبیدی. ودر گرد وغبار برخاسته در میدان جنگ وارد شدی، در حالی که با (شمشیر) ذوالفقار کارزار می کردی، بسان آن که حضرت علی مختار (برگزیده)، بودی.
[۲۳] پس چون ترا پایدار وغیر گریزپا، ناترس وغیر پست دیدند، شرارت های فریبهایشان را برای تو برافراشتند، وبا حیله وشرارت خویش با تو جنگیدند، وآن نفرین شده لشگریانش را فرمان داد پس ترا از آب ووارد شدن در آن باز داشتند، وترا به جنگ کشاندند، ودر جنگ بر تو شتافتند (واسبها را زین کردند) وترا با تیرها وسنگها زدند. ودستهای از میان برداشتن ونابود کردن را بر تو گشودند. واحترام ترا حفظ نکردند. واز جزای گناه (خویش) در حق تو، (و) کشتن فرزندانت وتاراج باردان هایت نترسیدند.
در حالی که تو پیشتاز در گرد وغبار بودی وتحمل کننده آزارها واذیتها، (که) فرشتگان آسمان از صبر وشکیب تو به شگفتی افتادند.
[۲۴] پس از هر سو دور تو را گرفتند وزخمهای کاری بر تو زدند، ومیان تو وشب مانع شدند (نگذاشتند کارت تا شب بطور انجامد)، در حالی که برای تو یاوری نمانده بود. تو حسابگر شکیبا بودی. از زنانت وفرزندانت دفاع می کردی، تا این که ترا از اسبت انداختند. پس تو زخمی بر زمین افتادی. اسبها با سمهایشان بر تو تاختند، وستمگران وسرکشان شمشیرهای برانشان را بر تو فرو آوردند.
[۲۵] پیشانیت برای مردن عرق کرده بود. وبه راست وچپ کشیده وجمع می شدی (وبه خود می پیچیدی). گوشه چشمت را به سوی باردانت وخانه ات گرداندی، وبه تحقیق از فرزندان وخاندانت به نفست مشغول گردانیده شدی. واسب گریزان به سوی خیمه هایت شتافت (در حال) شیهه کشنده وگریان.
[۲۶] پس هنگامی که زنان، اسبت را شرمسار دیدند، وبه زین برگشته ات نگاه کردند، از سراپرده ها برون آمدند، با موهای پریشان بر گونه ها، (که) با روی نیمه باز بر رخسار (خو) سیلی می زدند، وشیون کنان وناله کننده، در حالی که پس از عزت وشکوه خوار وذلیل شده اند وبه سوی قتلگاهت شتابان (بودند).
[۲۷] وشمر بر روی سینه ات نشسته بود. (و)شمشیرش را بر گودی زیر گلوی تو فرو برده وریشت را بدستش گرفته (بود) وسر تو را به شمشیر هندی اش می برید. حواست (در آن حال) آرامش داشت، ونفسهایت پنهان شده بود. وسرت بر نیزه بلند شد. وخانواده ات چون بندگان اسیر شدند. وبه وسیله آهنها غل وزنجیر گردیدند. بالای پالان های چهارپایان چهره هایشان از گرمای ظهرهای تابستان می سوخت، در بیابانها ودشت های پهناور پیش برده می شدند. دستهایشان به گردنهایشان آویخته بود، (و) در بازارها گردانده می شدند.
[۲۸] پس وای بر سرکشان هرزه گنهکار، به کشتنت اسلام را کشتند، ونماز وروزه را بیهوده ومهمل گذاشتند، وسنتها واحکام را شکستند ونقض نمودند، وپایه های ایمان را نابود کردند، وآیات قرآن را تحریف نمودند، ودر فساد ودشمنی سخت پیش دویدند.
[۲۹] به تحقیق رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم انتقام خون کشته اش ناگرفته ماند. وکتاب خدای عز وجل رها شده گردید. وآنگاه که تو مغلوب گردیدی به حق وحقیقت خیانت شد. وبه نابودی ات الله اکبر ولا اله الا الله وتحریم وتحلیل وتنزیل وتاویل از میان رفت. وپس از تو تغییر وتبدیل وبی دینی وکفر وخواستهای نفسانی وگمراهی ها وآشوب ها وبیهودگی ها وباطل ها آشکار گردید.
[۳۰] پس همانا خبر دهنده مرگت در کنار قبر نیایت رسول (خدا) صلی الله علیه وآله وسلم بپا خواست وبا اشک ریزان خبر مرگ ترا به حضرتش داد. در حالی که می گفت: ای رسول خدا فرزندت وجوانت کشته شد خانواده ات ونزدیکانت بیچاره شدند وفرزندانت پس از تو اسیر شدند وخانواده وافرادت در گرفتاری وبازداشت افتادند پس پیامبر آشفته خاطر شد، وقلب (سینه) گریبانش بگریست. وبه خاطر تو فرشتگان وپیامبران بر او سر سلامتی دادند، وبه خاطر تو مادرت زهرا سوگوار شد ومصیبت زده گردید.
[۳۱] فرشتگان مقرب (برای) سوگواری وتسلیت گفتن به پدرت امیر مومنان (به حضورش) آمد وشد کردند. وبرای تو در اعلی علیین عزا وماتم برپا شد. وبه خاطر تو زنان چشم سیاه درشت دیده (بهشتی) بر (رخسار خود) سیلی زدند. وآسمان وساکنانش، وبهشت ها وخزانه دارانشان، وکوههای گسترده بر روی زمین وکرانه هایش، ودریاها وماهی هایش، وجنیان وفرزندانشان، وخانه (خدا) ومقام (ابراهیم)، ومشعر الحرام وحل (هنگام برون آمدن از احرام) واحرام (همه) گریستند.
[۳۲] خدایا به احترام این جایگاه بلند (مرتبه) بر محمد وخاندان محمد توجه کن، ومرا در گروه ایشان گرد آور، ومرا به شفاعت ایشان وارد بهشت کن. ایزدا همانا من به تو متوسل می شوم، ای سریع ترین حسابگران، وای بخشنده وکریمترین کریمان، وای حکم کننده ترین حکم کنندگان، به حق محمد انجام پیامبران، (و) فرستاده ات به سوی تمامی جهانیان وبه برادرش وپسر عمویش (که) جدا شده از شرک ودوگانه پرستی (بود)، ودرونش انباشته از دانش وایمان (بود)، آن دانشمند برخوردار از مقام بلند علی امیر مومنان، وبه حق فاطمه سیده زنان جهانیان، وبه حق حسن پاکیزه نگهبان پرواپیشگان، وبه حق ابا عبدالله حسین کریم ترین شهادت جویان، وبه حق فرزندان کشته شده اش وبه خاندان ستم دیده اش، وبه علی بن الحسین زینت عبادتگران، وبه محمد بن علی قبله گه توبه وبازگشت کنندگان، وجعفر بن محمد راستگوترین راستگویان، وموسی بن جعفر آشکار کننده برهانها، وعلی بن موسی یاور آئین، ومحمد بن علی پیشوا وپیشتاز هدایت شدگان، وعلی بن محمد پارساترین پارسایان، وحسن بن علی وارث جانشینان، وحجت بر تمامی آفریدگان که بر محمد وخاندان محمد آن راستگویان نیکوکار توجه کنی، آن خاندان طه ویس، ومرا در روز قیامت از امان یافتگان آسودگان رستگاران شادمانان بشارت یافتگان قرار دهی.
[۳۳] بار خدایا نام مرا در (زمره) مسلمانان بنویس، ومرا به صالحان بپیوند، ونامم را بر زبان اقوام آتیه نیکو وسخنم را دلپذیر گردان. ومرا بر علیه ستمگران فاسد یاری کن، واز حیله حسودان نگاهمدار، وفریب فریبگران را از من دور کن ودستان ستمگران را از من کوتاه نما، ومیان من وآقایان خجستگان در اعلی علیین جمع گردان، با همان کسانی که بدانان نعمت ارزانی داشتی از جمله پیامبران وتصدیق کنندگان وشهیدان وصالحان. به رحمت تو ای رحم کننده ترین رحم کنندگان.
[۳۴] بارالها! همانا من ترا به حق پیامبر معصومت سوگند می دهم، وبه حق حکم حتمی شده ات، وبه بازداشت ونهی پوشیده شده ات، وبه حق این قبر که مردمان به زیارتش روی می آورند، (قبری که) در پهلویش امام معصوم کشته شده بدو ظلم شده، آرمیده است، سوگندت می دهم، که مرا از اندوه ها بدر آوری، وشر وبدی قدر (اندازه گیری) حتمی شده ات را از من باز داری، ومرا از آتش دارای بادهای گرم کشنده، کنارم داری. خدایا مرا به نعمت خودت بزرگوارم گردان، وبه قسمتهایت از من خشنود شو، به جود وکرم وبخششت از من پرده پوشی کن، ومرا از فریب وانتقامت دور گردان.
[۳۵] الها مرا از گناهان نگاهدار، ودر سخن (حق) وکردار (درست) استوارم گردان، ومدت اجل ومهلت مرا گسترش ده، واز دردها وبیماریها عافیتم بخش، وبه حق امامانم وبه (حق) فضلت مرا به بهترین آرزوها نائل گردان.
[۳۶] خدایا بر محمد وخاندان محمد توجه کن، وتوبه مرا بپذیر، وبر گریه ام رحم کن، ولغزشم را جبران نما، وسختی ام را آسان گردان، واشتباهم را بپوشان، وبرایم در میان فرزندانم صالحانی قرار بده.
[۳۷] بار خدایا در این شهادتگاه پرعظمت ومکان پرکرامت برایم گناهی را مگذار مگر آنکه آنرا بخشیده باشی، ونه عیبی مگر آنرا پوشانیده باشی، ونه اندوهی را مگر آنرا اصلاح کرده باشی، ونه روزی ای را مگر آنکه افزون کرده باشی، ونه منزلت ومقامی را مگر آنکه گسترشش داده باشی، ونه فساد وتباهی را مگر آنکه اصلاحش کرده باشی، ونه آرزوئی را مگر آنکه آنرا رسانیده باشی، ونه دعا ونیایشی را مگر آنکه آنرا پذیرفته باشی، ونه تنگنائی را مگر آنکه آنرا گشوده باشی، ونه پراکندگی ای را مگر آنکه گردش آورده باشی، ونه کاری را مگر آنکه به انجامش رسانیده باشی، ونه دارائی را مگر آنکه آنرا افزونی بخشیده باشی، ونه اخلاقی را مگر آنکه نیکویش گردانیده باشی، ونه انفاق وبخششی را مگر آنکه جانشین (وماندنی)اش کرده باشی، ونه دگرگونی وحال را مگر آنکه آبادش کرده باشی، ونه حسودی را مگر آنکه از میانش برده باشی، ونه دشمنی را مگر آنکه درهم شکنی اش، ونه بدی را مگر آنکه حیرانش نموده باشی، ونه مریضی را مگر آنکه شفایش داده باشی، ونه دور افتاده ای را مگر آنکه نزدیکش کرده باشی، ونه پراکندگی ای را مگر آنکه گردش آوری، ونه خواستی را مگر آنکه ارزانیش فرموده باشی. خدایا از تو بهترین روی آوردنی وثواب آینده را خواستارم.
[۳۸] بارالها مرا به حلالت از حرامت بی نیاز گردان وبه فضل وبخششت از تمامی آفریدگان (مستغنی ام دار). الها من از تو دانش بهره دهنده، وقلب خاشع وافتاده، ویقینی کامل وشافی، وکردار پاکیزه، وشکیبائی زیبا، وپاداشی فراوان می خواهم.
خدایا سپاسگزاری نعمتهایت را بر من ارزانی کن، ودر احسان وکرم وبخشش بی حسابت بر من فزونی قرار ده، وسخنم را در میان مردمان مورد شنیدن قرار ده، ودانشم را نزد خود بلندپایه کن، واثر مرا در خیرات پیوسته ودنبال رونده نما، ودشمنم را خوار وزبون وشکست خورده قرار ده.
[۳۹] خدایا بر محمد وخاندان محمد آن برگزیدگان، در راستای شب وتمامی روز توجه کن، ومرا از شر شوران وبدان نگاه مدار، واز گناه وپلیدی پاکیزه ام کن، واز آتش دورم ساز، ومرا در خانه قرار (بهشت) فرود آر، ومن وتمامی برادران وخواهران مومن وباورمندم که در راه تو آنها را یافته ام به رحمت خود بیامرز، ای رحم کننده ترین رحم کنندگان. سپس رو به قبله شو دو رکعت نماز بخوان در رکعت اول سوره انبیا را قرائت کن، ودر رکعت دوم سوره حشر را، وسپس قنوت بگیر وبگو:
[۱] نیست شیدا کننده ای جز آنکه همه در او شیدایند، آن شکیبای کرم کننده بخشایشگر بی حساب، نیست حیران کننده ای جز آنکه همه در او شیدایند، آن والا مقام با عظمت، نیست حیران کننده ای جز آنکه همه در او شیدایند، مالک ودارنده آسمان های هفتگانه وزمینهای هفتگانه وآنچه در آنها وآنچه در میان آنهاست، در حالی که مخالف با دشمنان دروغ انگارنده او (هستم)، همان کسانی که از او روی گردانیدند.
واقرار بر مالکی اش (می کنم)، وافتاده بر عزت وشکوهش (می باشم)، ابتدا واول بدون این که اول وابتدای چیزی باشد، وپایان بدون این که پایان چیزی باشد، آشکار بر هر چیز به قدرتش، وپنهان ودرون هر چیز به دانشش ولطفش، عقل ها به کنه عظمتش راه ندارند، واندیشه ها حقیقت چیستی اش را درک نمی کنند، ونفس ها معانی چگونگی اش را نمی توانند تصور کنند، آگاه بر درون ها وآشنای به پنهان ها، خیانت چشمها وآنچه سینه ها پنهان داشته اند را می داند.
[۲] الها همانا من ترا به تصدیقم بر فرستاده ات صلی الله علیه وآله وسلم، وایمانم به او وآگاهیم نسبت به مقام ومنزلتش گواه می گیرم. وهمانا حکمت به فضلش به سخن آمده، وپیامبران بدو بشارت داده اند، وبه اقرار واعتراف بدانچه آورده، فرا خوانده اند، وبه تصدیق نمودن حضرتش تشویق کرده اند. به - دلیل - سخن خدای متعال (که می فرماید): کسی که (نام او را) در تورات وانجیل نزد خویش نوشته یافتند، که به نیکی فرمانشان می دهد واز زشتی بازشان می دارد، بر ایشان پاکیزه ها را حلال می دارد وپلیدی ها وناپاکی ها را بر ایشان حرام می کند. گرفتاری وسختی ها وزنجیرهائی که به آنها گرفتارند را از ایشان باز می گشاید. پس بر محمد فرستاده ات بر پری ها وانسیان، وآقای پیامبران برگزیده ات، وبر برادرش وپسر عمویش توجه کن.
همان دو نفر یکه حتی یک چشم بر هم زدنی بر تو شرک نورزیدند، وبر فاطمه زهرا سیده زنان جهانیان، وبر آقای جوانان اهل بهشت حسن وحسین توجه کن، (آن هم) درود وتوجهی همیشگی وپیوسته به تعداد قطرات بارانهای نم نم کننده پیوسته، وبه سنگینی کوهها وتپه ها، (وبه وزن) آنچه سنگ خاکستری رنگ وجود دارد، و(به تعداد) رفت وآمد نورها وسایه ها. وبر خاندان پاکیزگانش وامامان هدایت شده ودفاع کنندگان از آئین، علی ومحمد وجعفر وموسی وعلی ومحمد وعلی وحسن وحجت بپا دارندگان عدل وداد، وفرزندان نواده دختری (پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم) توجه کن.
[۳] بار خدایا، به حق این امام از تو گشایشی نزدیک، وشکیبائی ای زیبا، ویاری با عزت، وبی نیازی از خلق، وپایداری در هدایت، وموفقیت بر آنچه دوست داری وخشنود هستی، وروزی گسترده حلال پاکیزه تازه نیکوی نو به نوی گوارای خوشمزه (با) زیادی برگزیده شده بسیار ریخته شده، بدون زحمت وسختی وبی هیچ منتی از کسی را درخواست می کنم. وسلامتی از هر بلا ودرد ومرضی، وسپاسگزاری بر سلامتی ونعمتها (را ارزانیم فرما). وهر گاه که مرگ (به سراغمان) آید، ما را به بهترین حالت جانمان را بستان که در فرمانبری تو باشیم، وبر آنچه فرمانمان دادی نگاهبان باشیم، تا این که ما را به بهشت های پر نعمت واردمان سازی. به (حق) رحمتت، ای رحم کننده ترین رحم کنندگان.
[۴] بارالها بر محمد وخاندان محمد توجه کن، ومرا از دنیا بترسان وبه آخرت مانوسم کن. پس همانا جز خوف وترس از تو چیزی از دنیا وحشت نمی اندازد. و(چیزی انسان را) به آخرت مانوس نمی کند مگر امیدواری به تو. بار خدایا حجت ودلیل از سوی توست نه بر علیه تو، وشکوه وشکایت به سوی توست نه از تو، پس بر محمد وخاندانش توجه کن، ومرا بر نفس بسیار ستمگر سرپیچی کننده ام، وشهوت چیره شونده ام یاری فرما، وعاقبت مرا با عافیت ونیکی به پایان رسان.
[۵] خدایا بخشش خواهی ام تنها از توست، در حالی که بر آنچه بازم داشتی به خاطر کم حیائی اصرار وپافشاری کننده ام، وآمرزش طلبی را ترک کردم، با این که می دانم بردباریت گسترده است، (واین کار من) از میان بردن حق امیدواری می باشد. بارالها همانا گناهانم مرا مایوسم داشته تا به تو امیدوار باشم. وآگاهیم به گستردگی رحمتت مانع از آن شده که از تو بترسم. پس بر محمد وخاندان محمد توجه کن، وامیدواریم را بر خودت تصدیق کن، وخوف ووحشت مرا از خودت بازدار (وموجبات آن ترس را تکذیب کن)، وبه همان گونه که به تو گمان نیکو دارم با من همچنان رفتار کن. ای کریمترین کریمان.
[۶] الها بر محمد وخاندان محمد توجه کن ومرا به عصمت ونگاهداریت تاییم نما، وزبانم را به حکمت گویا فرما، ومرا از کسانی قرار ده که به خاطر آنچه در شبش از میان برده، پشیمان است، واز بهره روزش محروم ومغبون نمی شود، وبرای روزی بامدادانش اندوهگین نباشد. خدایا بی نیاز کسی است که به تو بی نیازی جوید، ومحتاج تو باشد. ونیازمند وگدا کسی است که (با تکیه) به آفریدگانت (خود را) از تو بی نیاز داند. بر محمد وخاندان محمد توجه کن، ومرا به (لطف) خودت از خلقت بی نیاز کن، ومرا از کسانی قرار ده که دستش را جز بسوی تو نگشاید.
[۷] خدایا همانا بدبخت وتیره بخت کسی است که نومید باشد، در حالی که تو پیش رویش ورحمت پشت سرش است اگر کم کردارم ولی در رحمت تو قوی آرزو هستم. پس کمی کردارم را به قوت آرزویم ببخشای.
[۸] بار خدایا اگر تو می دانی که در میان بندگانت سخت دل تر از من پر گناه تر از من نیست، همانا من هم می دانم که مولا وآقائی از نظر فضلیت وبرتری، بزرگتر از تو وگشاده رحمت وچشم پوش تر از تو وجود ندارد، پس ای کسی که او در رحمتش یکتاست، از کسی که در گناهش تنها (فرد گنهکار) نیست، چشم پوشی کن.
[۹] بارالها همانا تو فرمانمان دادی، ما سرپیچی کردیم، وما را بازداشتی وما نهی تو را نپذیرفتیم، ویادآوریمان کردی وما فراموش کردیم، وبصیرت دادی پس خود را به کوری زدیم، ودورمان داشتی پس تجاوز کردیم، واین پاداش احسان تو بر ما نبود، وتو آگاهی بدانچه آشکار داشتیم وپنهان نمودیم، واز آنچه ما بجا می آوریم، وآنچه بجا آوردیم، باخبری. پس بر محمد وخاندان محمد توجه کن، وما را بدانچه خطا کردیم وفراموش نمودیم بازخواست منما، وحقهائی که از تو نزد ماست بر ما ببخش، واحسان خودت را بر ما به پایان رسان، ورحمت خود را به (سوی) ما راه گشای.
[۱۰] بارالها ما به وسیله این امام بسیار راستگو به تو توسل می جوئیم، وبه حقی که برای او وجدش فرستاده تو وپدر ومادرش - علی وفاطمه همان خاندان رحمت -، قرار دادی از تو روزئی را درخواست می کنیم که حیات وآسایش عیال ما بدان است، (بر ما) پیوسته داری. پس تو آن کریم وبخشنده ای هستی که از فراخی وگستردگی اعطا می کنی، واز قدرت باز می داری. ما از تو روزئی را درخواست می کنیم که آسایش وصلاح دنیا ورسیدن به آخرت بدان است.
[۱۱] خدایا بر محمد وخاندان محمد توجه کن، وما وپدر ومادرمان وهمه زنان ومردان باورمند ومسلمان، چه زنده وچه مرده ایشان، را بیامرز، ودر دنیا به ما نیکوئی ودر آخرت هم نیکوئی ارزانی فرما، وما را از عذاب آتش نگاهدار. سپس به رکوع برو، وسجده کن، وبنشین، وتشهد را بگو، وسلام بده، پس آنگاه که سجده شکر وستایش وتسبیح کردی وگونه هایت به خاک آغشته شد، چهل مرتبه بگو: خدا از آنچه ما گمان کنیم منزه وپاکیزه است. وستایش برای خدا است.
ونیست واله کننده ای جز آنکه همه در او شیدا هستند. وآنی که کسی به او راه ندارد بزرگتر است (از آن که وصف شوف). واز خدا عصمت ونجات وآمرزش وتوفیق (بجای آوردن) کردارهای نیکو، وپذیرش آنچه به وسیله آن به سوی حضرتش نزدیک شوی وبدان سوی او را بجوئی، درخواست کن. ودر بالای سر بایست دو رکعت نماز را همان گونه که گذشت بجای آور، سپس بر روی قبر خم شو آنرا ببوس وبگو: خدا شرف شما را افزون داشت وسلام ورحمت وبرکت های خدا بر شما باد. وبعد برای خودت وپدرت ومادرت وهر که بخواهی دعا کن.
زیارتی در روز عاشورا
(علامه مجلسی نقل می کند که): سید بن طاووس زیارت در روز عاشورا را از کتاب المختصر المنتخب یاد کرده است. پس گوید که عین سخنش این است:
سپس آماده زیارت می شوی پس آغاز می کنی، پس غسل می نمائی، وجامه های پاکیزه به تن می کنی، وپای برهنه بر بالای بام خانه ات یا بلندی از زمین می روی، سپس رو به قبله می کنی پس می گوئی:
[۱] سلام بر تو ای وارث آدم برگزیده خدا، سلام بر تو ای وارث نوح امین ومورد اعتماد خدا، سلام بر تو ای وارث ابراهیم دوست ورفیق خدا، سلام بر تو ای وارث موسی سخن گفته شده خدا، سلام بر تو ای وارث عیسی روح خدا، سلام بر تو ای وارث محمد فرستاده خدا، سلام بر تو ای وارث پیامبران، وامیر مومنان وآقای جانشینان وبرترین گذشتگان، وفرزند دختری انجام فرستادگان، وچگونه با این ویژگیها، تو آقایم نباشی، در حالی که تو امام هدایتی وهم پیمان پروا پیشگانی وپنجمین نفر یاران کسا (برد یمانی) هستی. در خانه اسلام تربیت شدی، واز پستان اسلام شیر نوشیدی، پس در حال زنده بودن ودر حال مردن پاکیزه شدی.
[۲] سلام بر تو ای وارث حسین پاکیزه، سلام بر تو ای ابا عبدالله، سلام بر تو ای راستگوی شهید، سلام بر تو ای جانشین نیکوکار پروا پیشه خرسند پاکیزه، سلام بر تو وبر ارواحی که بر آستانت غنوده اند ودر کنارت بارها بر زمین گزاردند (اقامت گزیدند)، وبه خاطر خدا همراه تو کارزار نمودند، وجانهایشان را برای بدست آوردن خشنودی خدا در - دفاع از - تو فروختند، سلام بر فرشتگان جمع شده بر گردت.
[۳] شهادت می دهم که معبودی جز آنکه همه در او شیدایند وجود ندارد، او یکتاست وهمتائی برایش نیست. وشهادت می دهم که همانا محمد که توجه وسلام خدا بر او وخاندانش باد، بنده وفرستاده اوست، وشهادت می دهم که همانا پدرت علی بن ابیطالب امیر مومنان - صلی الله علیه وآله وسلم - وآقای جانشینان وپیشوای روسپیدان، امامی است که خدا فرمانبریش را واجب فرموده است، وهمچنین برادرت حسن بن علی - صلی الله علیه وآله وسلم - چنین می باشد، وتو وهمه امامان از نسلت همان گونه هستید.
[۴] شهادت می دهم که شما نماز را بپا داشتید، وزکات را پرداختید، وبه نیکی فرمان دادید، واز بدی باز داشتید، ودر راه خدا به حق جهادش کارزار نمودید، تا این که مرگی که وعده داده بود بر شما رسید، پس خدا را گواه می گیرم وشما را شاهد می گیرم که همانا من به خدا ایمان دارم ومحمد را تصدیق می کنم، وبه حق شما عارفم، وشهادت می دهم که همانا شما آنچه را که خدای عز وجل فرمانتان داده بود، (به مردم) رساندید، واو را عبادت کردید تا این که مرگ شما را فرا گرفت.
[۵] پدر ومادرم فدای تو ای ابا عبدالله، خدا کشنده ات را لعنت کند، خدای آن که را فرمان بر تقلت داد، لعنت فرماید، خدا کسی را که پیروی از آنان کرد لعنت کند، خدا کسی را که خبر این سخن بدو رسید و(از کشته شدنت) خشنود شد، لعنت فرماید، شهادت می دهم همانا کسانی که خونت را ریختند، وحرمتت را دریدند، واز یاریت کوتاهی کردند، همان کسانی که ترا خواندند ودر نتیجه تو به سوی آنان شتافتی، بر زبان پیامبر درس ناخوانده صلی الله علیه وآله وسلم لعنت شدگان هستند.
[۶] ای آقا ومولایم اگر در هنگام پناه خواستن ات با بدنم یاریت نکردم، پس به تحقیق باخواست ورایم ترا اجابت می کنم. من شهادت می دهم که حق با تو بود، وهمانا کسانی که با تو مخالفت کردند، باطل بودند. ای کاش من با تو می بودم وبه رستگاری بزرگی نائل می شدم.
[۷] پس ای آقایم از تو می خواهم که از خدای - بلند مرتبه یادش - در بخشش گناهانم درخواست نمائی، وهمانا مرا به شما وپیرانتان بپیوندد، وبه شما در شفاعت اجازه دهد وشما را در باره گناهانم شفیع گرداند. پس همانا حضرتش - بلند مرتبه یادش - فرمود: کیست که در نزد او جز به اجازه اش شفاعت کند؟
درود وتوجه خدا بر تو وبر پدرانت وفرزندانت وفرشتگانت سکنا گزیده در حرمت باد. توجه ودرود خدا بر تو وبر همه آنان وبر شهیدانی که همراهت ودر پیش رویت شهادت جستند. توجه ودرود خدا بر تو وبر ایشان وبر فرزندت علی کوچک باد که به سبب او دردمند شدی. سپس می گوئی: بارالها همانا من به وسیله تو به سوی تو توجه می کنم، وبه تحقیق به دوستی محمد وخاندانش احترام می جویم، وبه وسیله ایشان به سوی تو توجه می کنم، وبه وسیله ایشان از تو شفاعت می طلبم، وبه محمد وخاندان محمد توسل می جویم، تا این که از من وحقوقی را که از تو قضا کردم، وحقوقی از خلق که بر گردنم می باشد، درگذری، واندوهم را بگشائی، وگشایش (کار)ام را در گشایش ایشان قرار دهی.
سپس دو دستت را بلند کن تا این که سفیدی زیر بغلت دیده شود. وبگو: ای آنکه جز تو شیدا کننده ای نیست، پرده - آبرو - ام را مدر، وآنچه را که از آن شرمم می شود، آشکار مکن، ترسم را به امنیت رسان، ولغزشم را جبران کن. بارالها مرا (از این سرا به سرای دیگر) برگردان، در حالی که رستگار وکامیاب باشم، واز کردارم خشنود شده ودرخواستم را اجابت کرده باشی، ای خدای بخشنده.
سپس می گوئی: سلام ورحمت وبرکات خدا بر تو باد. سپس آغاز می کنی ومی گوئی: سلام بر امیر مومنان، سلام بر فاطمه زهرا، سلام بر حسن پاکیزه، سلام بر حسین راستگوی شهید، سلام بر علی بن حسین، سلام بر محمد بن علی، سلام بر جعفر بن محمد، سلام بر موسی بن جعفر، سلام بر علی بن موسی الرضا، سلام بر محمد بن علی، سلام بر علی بن محمد، سلام بر حسن بن علی، سلام بر امام قیام کننده به حق الهی وحجت خدا در زمینش، توجه وسلام فراوان خدا بر او وبر پدران رشد دهنده پاکیزه پاک شدگانش باد.
سپس شش رکعت نماز به صورت دو رکعت دو رکعت می خوانی ودر هر رکعت سوره فاتحه الکتاب را یک بار وقل هو الله احد را صد بار می خوانی، وپس از تمام شدن نمازت می گوئی: بارالها ای آن که در او همه شیدایند، ای بخشنده، ای بخشایشگر، ای والامقام، ای بزرگ، ای یکتا، ای بی نیاز، ای تک وتنها، ای یکی، ای شنوا، ای دانا، ای با علم، ای بزرگ وکبیر، ای با تکبر، ای با جلالت، ای زیبا، ای بردبار، ای نیرومند، ای با عزت، ای عزیز شده، ای بسیار چیره وغالب، ای ایمنی بخش، ای قاهر وچیره بر همه خلائق، ای بسیار چیره، ای والامقام، ای کمک کننده، ای مهربان، ای بسیار منت گزارنده، ای بسیار توبه پذیر، ای برانگیزنده، ای وارث، ای ستایش شده، ای با مجد وشکوه، ای کرنش شده، ای یافته شده، ای آشکار، ای درون، ای آغاز، ای انجام، ای زنده، ای بسیار استواری دهنده، ای صاحب جلال وبزرگواری، وای صاحب عزت وتسلط.
از تو ای آنکه همه در وشیدایند به حق این نشانه ها وبه حق تمامی نشانه هایت درخواست می کنم، که بر محمد وخاندان محمد توجه فرمائی، واین که از من هر بی قراری واندوه وسختی وزیان وتنگنائی که من در آن هستم، (همه) را به شادی برسانی، وحقوقی از دیگران که برگردم می باشد، ادا فرمائی، وآرزوهایم را به من برسانی. ومحبتم را برایم آسان گردان، وخواسته ام را برایم میسر گردانی، وبدانچه بر آن میل دارم، به سرعت وبا شتاب مرا به آن برسانی، ودرخواست وسؤال ام را عطا فرمائی، وبالاتر از خواست ومیل ام فزونی ام بخشی، وبرایم نیکی دنیا وآخرت را فراهم آوری.
زیارت روز ولادت
از سوی حضرت صاحب الامر (علیه السلام) به سوی قاسم بن علا همدانی وکیل حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) توقیعی بیرون آمد که: مولای ما امام حسین (علیه السلام) در روز پنجشنبه سیم ماه شعبان متولد شد پس آن روز را روزه بدار واین دعا را بخوان:
[۱] بار خدایا از تو درخواست می کنم به حق متولد شده در این روز، که به شهادتش قبل از گریه اش به هنگام تولد وپیش از ولادتش، وعده داده شده بود، (همان کسی که) آسمان وهر که در آن است وزمین وهر چه در آن می باشد، برای او گریستند، در حالی که - هنوز - حضرتش - پا در بیابان های اطراف مدینه ننهاده بود. (همان) کشته ای که نزد هر که یادش کنند بر او خواهد گریست، و(او) آقای خانواده است (و) کمک شده به نصرت ویاری در روز رجعت. (کسی که) تاوان وعوض کشته شدنش آن است که امامان از نسل او بوده، وشفا در خاک وتربت اوست ورستگاری در بازگشتش (ورجعتش) همراه او می باشد، وجانشینان از عترتش پس از قائمشان وبعد از به نهایت رسیدن غیبت او است، تا این که به خونخواهی قیام کنند، و(ظالمان وقاتلانش را به خاطر) خون (به ناحق ریخته شده) او قصاص کنند، واز خدای جبار خشنود شوند، ودر زمره بهترین یاران باشند، که توجه ودرود خدا همراه گردش شب وروز بر ایشان باد.
[۲] الها به حق ایشان به تو متوسل می شوم واز تو درخواست می کنم آن هم درخواست فردی گنهکار واعتراف کننده، بدکار بر خویشتن از آنچه در روز وشبش بر خود زیاده روی کرده، از تو عصمت ونگاهداری درخواست می کند تا این که به جایگاه ابدی وگور خویش (بپیوندد). بارالها بر محمد وخاندانش توجه کن، وما را در میان ایشان محشور فرما، وما را با حضرتش در خانه کرامت وجایگاه (همیشگی) اقامت جایگزین نما.
[۳] بارالها همچنان که بر ما به خاطر معرفتش کرم فرمودی، به قرب ونزدیکی او، بر ما لطف فرما، ودوستی اش وپیشی جستن - بدو - را به ما ارزانی کن، وما را از کسانی قرار ده که تسلیم وگوش به فرمانش هستند، و(ما را از آنی گردان که) در هنگام یاد کردن او بر حضرتش وتمامی جانشینانش وخاندان برگزیده، صلوات ودرود زیاد می فرستند. (همان کسانی که) از جانب تو دوازده نفر گردیدند، آن ستارگان درخشنده وحجتهای بر همه بشر. خدایا در این روز به ما بهترین بخششهایت را ارزانی کن، تمامی درخواستهای ما را در این روز بر ما عطا فرما، همچنان که - در این روز گرانقدر - حسین (علیه السلام) را به جدش محمد صلی الله علیه وآله وسلم عطا کردی، وفطرس به گهواره اش پناه جست، پس ما بعد از او پناهندگان بر مزار اوئیم، وبر خاکش گواهی می دهیم (بدیدار قبرش می رویم)، وچشم انتظار بازگشتش می باشیم، آمین ای دارنده جهانیان.
سپس بعد از این، دعای حضرت امام حسین (علیه السلام) را می خوانی. واین آخرین دعائی است که آن حضرت در روزی که مغلوب کافران گردیده بود، خواند.
[۴] بارالها تو (دارای) جایگاه بلند هستی وبزرگ جبروت (دارای) جایگاه فرود آمدن با شدت وبزرگی (هستی)، بی نیاز از آفریدگان، با کبرائی گسترده، توانای بر آنچه بخواهی، نزدیک در رحمت، وراستگوی در وعده، با رحمتی وسیع وگشاده، نیکوی در بلا، نزدیک آنگاه که خوانده شوی، محیط بر آنچه آفریده ای، توبه پذیر هر کس که به سوی تو بازگشت نماید، توانای بر آنچه اراده کنی، درک کننده آنچه بجوئی، وشکر پذیری آنگاه که شکرگزاری شوی، ذکر ویاد پذیری آنگاه که یاد شوی. نیازمندانه ترا می خوانم، وفقیرانه به سوی تو زاری می کنم، وترسان به سوی تو پناه می برم، وافسرده به سوی تو می گریم، وناتوانانه از تو یاری وکمک می خواهم، وکفایت کننده بر تو توکل می نمایم، میان ما وقوممان (به حق) حکم فرما. پس ایشان ما را فریب دادند، وبا ما مکر نمودند، وما را خوار کردند، وبه ما خیانت کردند، وما را کشتند در حالی که ما خاندان پیامبرت وفرزند حبیب ودوستت محمد بن عبدالله بودیم، هان کسی که او را به رسالت برگزیدی، وبر وحی خود امینش داشتی. پس برای ما در کارمان فرج وگشایشی قرار ده، به رحمتت ای رحم کننده ترین رحم کنندگان.
سفارش به زیارت

جناب مستطاب تقی صالح سید احمد بن سید هاشم بن سید حسن رشتی موسوی تاجر ساکن رشت ایده الله تقریبا در هفده سال قبل به نجف اشرف مشرف شد، وبا عالم ربانی وفاضل صمدانی شیخ علی رشتی طاب ثراه... به منزل حقیر آمدند. چون برخاستند، شیخ به صلاح وسداد سید مرقوم اشاره کرد، وفرمود که قضیه عجیبه [ای وجود دارد] ودر آن وقت مجال بیان نبود. پس از چند روزی [با او دوباره] ملاقات شد. فرمود که سید رفت و[آن] قضیه را با جمله ای از حالات سید نقل کرد. [من] از نشنیدن آنها از خود او بسیار تاسف خوردم. اگر چه مقام شیخ رحمه الله. اجل از آن بود که اندکی خلاف در نقل ایشان برود. واز آن سال تا چند ماه قبل این مطلب در خاطر [من] بود، تا در ماه جمادی الاخر امسال از نجف اشرف برگشته بودم در کاظمین سید مذکور را ملاقات کردم که از سامرا مراجعت کرده، عازم عجم [ایران] بود.
پس شرح حال او را چنان که شنیده بودم، [از او] پرسیدم واز آن جمله داستان مورد بحث را، همه را مطابق آن [چه شنیده بودم] نقل کرد. وآن قضیه چنان است که گفت: در سال هزار ودویست وهفتاد (۱۲۷۰ ه.ق) به منظور حج بیت الله الحرام از دارالمزار رشت به تبریز آمدم، ودر خانه حاجی صفر علی تاجر تبریزی معروف منزل نمودم. چون قافله ای نبود، لذا حیران ماندم، تا آن که حاجی جبار جلودار سدهی اصفهانی برای شهر طربوزن بار برداشت. به تنهائی از او مرکبی کرایه کردم، وهمراهش شدم. چون به منزل اول رسیدم، به تشویق حاجی صفر علی سه نفر دیگر نیز به من ملحق شدند. یکی حاجی ملا باقر تبریزی حجه فروش معروف علما ویکی حاجی سیدحسین تاجر تبریزی ودیگری حاج علی نامی که خدمت می کرد. پس به اتفاق روانه شدیم، تا این که به ارزنه الروم رسیدیم، واز آنجا عازم طربوزن گردیم.
در یکی از منازل میان این دو شهر حاجی جبار جلودار به نزد ما آمد، وگفت: این منزلی که در پیش داریم مخوف است، قدری زود بار کنید، وبه همراهی قافله باشید. چون در سایر منازل غالبا با فاصله از عقب قافله می رفتیم، پس ما هم تخمینا دو ساعت ونیم یا سه ساعت به صبح مانده به اتفاق حرکت کردیم. به اندازه نیم یا سه ربع فرسخ از منزل خود دور شده بودیم که هوا تاریک شد وبرف شروع به باریدن کرد، بطوری که رفقا هر کدام سر خود را پوشانیدند وتند راندند.
من نیز هر چه کردم که با آنها بروم ممکن نشد، تا این که آنها رفتند ومن تنها ماندم. پس از اسب پیاده شدم، ودر کنار راه نشستم در حالی که به شدت نگران بودم، چون حدود ششصد تومان برای مخارج راه همراه داشتم. بعد از تامل وفکر، بنا را بر این گذاشتم که در همین محل بمانم تا فجر طالع شود، بعد به آن منزلی که از آنجا بیرون آمدیم، مراجعت کنم، واز آنجا چند نفر نگهبان به همراه برداشته، به قافله ملحق شوم.
در آن حال در مقابل خود باغی دیدم، که در آن باغ باغبانی بود که در دست بیلی داشت که به درختان می زد تا برف از آنها بریزد. پس پیش آمد وبه مقدار فاصله کمی (از من) ایستاد وفرمود: تو کیستی؟ عرض کردم: رفقا رفتند ومن ماندم. راه را هم نمی دانم. وگم کرده ام. به زبان فارسی فرمود: نافله بخوان تا راه را پیدا کنی. من مشغول (خواندن) نافله شدم، بعد از فراغ از تهجد باز آمد وفرمود: نرفتی؟ گفتم: والله راه را نمی دانم.
فرمود: جامعه بخوان. من جامعه را حفظ نداشتم، وتاکنون هم حفظ ندارم با آنکه مکرر به زیارت عتبات مشرف شده ام. پس از جای برخاستم وجامعه را تماما از حفظ خواندم. باز نمایان شد وفرمود: نرفتی و(هنوز) هستی؟ بی اختیار گریه ام گرفت، وگفتم: (هنوز) هستم راه را نمی دانم. فرمود: (زیارت) عاشورا را بخوان. و عاشورا را نیز حفظ نداشتم وتاکنون هم (حفظ) ندارم. پس برخاستم ومشغول زیارت عاشورا شدم، وآنرا از حفظ خواندم تا آن که تمامی لعن وسلام ودعای علقمه را خواندم. دیدم باز آمد وفرمود: نرفتی وهستی؟ گفتم: نه تا صبح هستم.
فرمود: من حالا ترا به قافله می رسانم. پس رفت وبر الاغی سوار شد وبیل خود را به دوش گرفت وآمد، وفرمود: به ردیف من بر الاغ من سوار شو. سوار شدم. پس عنان اسب خود را کشیدم، تمکین ننمود وحرکت نکرد. فرمود: جلو اسب را به من بده. (من جلو اسب را به او) دادم. پس بیل را به دوش چپ گذاشت وعنان اسب را به دست راست گرفت، وبه راه افتاد. اسب در نهایت تمکین متابعت کرد. پس دست خود را بر زانوی من گذاشت وفرمود: شما چرا نافله نمی خوانید. نافله نافله نافله سه مرتبه فرمود. باز فرمود: شما چرا (زیارت) عاشورا را نمی خوانید. عاشورا عاشورا عاشورا سه مرتبه.
وبعد فرمود: شما چرا (زیارت) جامعه نمی خوانید جامعه جامعه جامعه، در وقت طی مسافت به نحو استداره سیر می نمود، یک دفعه برگشت وفرمود: آن (ها) رفقای شما (هستند)، که در کنار نهر آبی فرود آمده اند، ومشغول وضو برای نماز صبح بودند. پس من از الاغ پائین آمدم. که سوار اسب خود شوم. ولی نتوانستم. پس آن جناب پیاده شد وبیل را در برف فرو کرد ومرا سوار کرد، وسر اسب را به سمت رفقا برگردانید. من در آن حال به فکر افتادم که این شخص کی بود که به زبان فارسی حرف می زد؟ وحال آن که زبانی جز ترکی ومذهبی غالبا جز عیسوی در آن حدود نبود، وچگونه به این سرعت مرا به رفقای خود رسانید؟ پس به عقب خود نظر کردم، اما احدی را ندیدم واز او آثاری پیدا ننمودم. پس به رفقای خود ملحق شدم. (برگرفته از نجم الثاقب اثر محدث نوری ص ۳۴۲ تا ۳۴۴ داستان هفتادم)
زیارت عاشورا
وما در اینجا بخاطر آسانی کار خوانندگان محترم زیارت عاشورا را نقل می کنیم: صالح بن عقبه وسیف بن عمیره گویند که: علقمه بن محمد حضرمی گوید: به حضرت ابا جعفر [امام باقر] (علیه السلام) عرض کردم: دعائی به من بیاموزید که آنرا در این روز [عاشورا] بخوانم، آنگاه که حضرتش را از نزدیک زیارت می کنم، ونیز دعائی [بیاموزید] که هر گاه حضرتش را از نزدیک زیارت نکردم، آنرا بخوانم. واز سرزمینهای دور واز خانه ام بدان [حضرتش را] زیارت نمایم، [وبه سوی ایشان] اشاره کنم. گوید: پس حضرتش به من فرمود: ای علقمه هر گاه تو دو رکعت نماز خواندی، بعد به سوی حضرتش سلام کن. پس در هنگام اشاره به سوی حضرتش بعد از تکبیر این سخن را بگو: پس همانا اگر تو این سخن را گفتی، پس به تحقیق تو به همان چیزی (حضرتش را) خوانده ای که دیگر زائرانش از ملائکه می خوانند، وخدا برای تو یکصد هزار هزار درجه را می نویسد، وتو بسان کسانی خواهی بود که با حضرت حسین (علیه السلام) شهید شده اند، تا این که تو در درجات هایشان با آنها شریک خواهی بود. وسپس (این مقام را) جز در شهدائی که با حضرتش شهید شده اند، در دیگران نخواهی شناخت، وبرایت ثواب زیارت تمامی پیامبران وتمامی رسولان و(ثواب) زیارت تمامی کسانی که از روز شهادت حضرتش (علیه السلام)، حضرت حسین (علیه السلام) را زیارت کرده اند، نوشته خواهد شد، که سلام بر او وبر اهل بیتش (باد). (می گوئی:) سلام بر تو ای ابا عبدالله، سلام بر تو ای فرزند رسول خدا، سلام بر تو ای فرزند امیر مومنان، و(ای) فرزند سرور جانشینان (الهی). سلام بر تو ای فرزند فاطمه برگزیده زنان جهانیان.
سلام بر تو ای خون خدا وفرزند خون خدا، و(ای کسی که) مظلوم کشته شده وتقاص خونش گرفته نشده است. سلام بر تو وبر ارواحی (یا فرشتگان مقربی) که به درگهت آرمیده اند، از سوی من بر تمامی شما سلام خدا باد، (آنهم) برای همیشه (و) تا آن هنگام که من باقی هستم وشب وروز باقی است. ای ابا عبدالله، سوک وعزای تو چقدر بزرگ گردید، ومصیبت تو چقدر بر ما گران وعظیم آمد، وبر تمامی اهل اسلام (نیز به اینگونه شد)، ونیز مصیبت تو در آسمانها بر تمام اهل آسمانها بزرگ وگران (تلقی) شد. پس خدا امت وگروهی را لعنت کند که پایه های ظلم وجور را بر شما اهل بیت بنیان افکندند، وخدا قومی را لعنت کند که شما را از مرتبت وجایگاهتان دور کردند، وشما را از مرتب هائی که خدا شما را بر آن داشته بود، برکنار نمودند. وخدای کسانی را لعنت کند که شما را کشتند، وخدا (کسانی را) را لعنت کند که با زمینه سازی های خود، راه را برای جنگ (دشمنان خدا) با شما باز کردند.
من در برابر خدا وشما، از آنان بیزاری می جویم وهمچنان از پیروان وتابعان ودوستان آنان نیز اظهار بیزاری می نمایم. ای ابا عبدالله من با هر که با شما در صلاح وسلامت است، در صلح وسلامتم، وبا هر که با شما می جنگد، در مبارزه وجنگم، (واین مطلب) تا هنگام قیامت ادامه خواهد داشت. وخدا خاندان زیاد وخاندان مروان را لعنت کند، وخدا همه افراد بنی امیه را لعنت فرماید، وخدا فرزند مرجانه را لعنت نماید، وعمر بن سعد را خدا لعنت کند، وشمر را خدا لعنت فرماید، وخدا گروهی را که اسبان خود را برای مبارزه با شما زین کردند وبر دهان آنان لجام زدند وبر چهره خویش نقاب کشیدند، لعنت فرماید. پدر ومادرم فدای تو باد، براستی که سوک وعزای تو بر من سخت وبزرگ گردیده است.
پس از خدائی که جایگاه ترا گرامی داشته، ومرا نیز به خاطر دوست داشتن شما گرامی داشته، خواهانم که انتقام گرفتن از خون تو را به همراهی امام یاری شده (حضرت ولی عصر) از خاندان محمد، که درود خدا بر او وخاندانش باد، نصیب فرماید. خدایا مرا در نزد خویش در دنیا وآخرت به خاطر (حضرت) حسین (علیه السلام) آبرومند فرما. ای ابا عبدالله من به خدا وپیامبرش، وامیر مومنان، وحضرت فاطمه، وامام حسن، وبه شخص شما، به وسیله پذیرفتن ولایتت، وبه وسیله بیزاری از کسی که بنیان ستم را برپا داشت وبر مبنای ظلم (بر شما) پایه های حکومت خود را بنا نهاد، وبر ستم وجور بر شما وشیعیانتان (حکومتش را) همچنان ادامه داد، به شما نزدیکی می جویم. از اینگونه افراد در برابر خدا وشما بیزاری می جویم. وبه خدا وسپس به شما به وسیله دوستی وولایت شما ودوست داشتن دوست شما تقرب می جویم. وبا بیزاری از دشمنان شما وبرپا کنندگان جنگ بر (علیه) شما، وبا بیزاری از پیروانشان ودنبال روهایشان (به سوی خدا وسپس به سوی شما تقرب می جویم). من با هر که با شما در صلح وسلامت است در صلح وسلامتم، وبا هر که با شما در حال جنگ است، در حال نبرد وستیز می باشم.
ودوستدار کسی هستم که دوست شما باشد، ودشمن هر کسی که با شما دشمنی کند. پس از خدائی که به وسیله شناساندن شما به من، مرا گرامی داشت وشناساندن دوستان شما ونیز بیزاری از دشمنان شما را نصیب من فرمود، خواهانم که در نزد شما در دنیا وآخرت قدم وجایگاه صدق وراستی را برایم ثابت بدارد. ونیز از او خواهانم که مرا به جایگاه پسندیده ای که شما در نزد خدای دارید، برساند، وبه علاوه از خدای متعال خواهانم که خونخواهی خون خودم (خون شما) را به همراهی پیشوای هدایت آشکار سخنگوی به حق (که) از خاندان شما می باشد، نصیب من فرماید.
واز خدای متعال خواهانم که به حق شما وبه حق مقامی که شما در نزد او دارید، مرا به خاطر سوگوار بودن بر شما برترین اجری را که در مصیبتی به مصیبت دیده ای عطا می فرماید، ارزانی نماید. آن مصیبتی که بس بزرگ بوده وسوگش در اسلام ودر تمامی آسمانها وزمین نیز گران وبزرگ است. خدایا مرا در این موقعیتم از جمله کسانی قرار ده که از سوی تو به آنان درودها (توجه ها) ورحمت وآمرزشی می رسد. بار خدایا حیات مرا، حیات محمد وخاندان محمد قرار ده، ومرگم را (مانند) مردن محمد وخاندان محمد قرار ده. خدایا این روز (عاشورا) روزی است که بنی امیه آنرا جشن گرفتند، ونیز فرزند جگر خواره این روز را جشن گرفت، آن کسی که بر زبان تو وزبان پیامبرت - که درود خدا بر او وخاندانش باد - در هر جا وهر پایگاهی که پیامبرت - که درود خدا بر او وخاندانش باد - ایستاد، لعنت شده فرزند لعنت شده، خوانده شده است.
خدایا ابا سفیان ومعاویه ویزید بن معاویه را لعنت فرما، بر ایشان از جانب تو تا جاودانگی ابدیت، لعنت ونفرین باد. واین روز (عاشورا) روزی است که در آن خاندان زیاد وخاندان مروان به خاطر کشتنشان حسین را که درود خدا بر او باد، شادی کردند. الها پس لعنت وعذاب (دردناک) خودت را بر آنان، دو برابر فرما. بارالها من در این روز ودر این موقعیتم ودر طول زندگانیم به وسیله بیزاری جستن از آنان ولعنت نمودن بر ایشان، وبه وسیله دوستی به پیامبرت وخاندان پیامبرت - که بر او وبر ایشان سلام باد -، به تو تقرب می جویم. پس می گوئی: خدایا اولین ستمگری را که در حق محمد وخاندان محمد بیدادگری نمود، وتا آخرین نفری که وی را در این ستمگری تبعیت کرد، لعنت فرما.
الها جماعتی را که با (امام) حسین پیکار کردند، لعنت فرما، ونیز آن کسانی را که با گروه پیکار کننده برای کشتن حضرتش همراهی کردند، وبیعت نمودند، وپیروی کردند، (لعنت فرما). بار خدایا جملگی آنان را به لعن خود دچار وگرفتار فرما. (این را) صد مرتبه می گوئی، سپس می گوئی: سلام بر تو ای ابا عبدالله وبر ارواحی که بر درگهت آرمیده اند، از من بر تو، برای همیشه ومادامی که شب وروز باقی است، سلام خدا باد. وخدای متعال این زیارت را آخرین زیارت من از شما قرار ندهد. بر حسین وبر علی بن الحسین وبر فرزندان حسین وبر یاران حسین سلام باد.
(این را) یکصد مرتبه می گوئی، سپس می گوئی: الها نخستین ستمگر بر خاندان پیامبر را به لعن مخصوص من مختص فرما، واین لعن را از اولین ستمگر شروع کن، وسپس دومین، وسومین، وچهارمین (ستمگر را لعنت فرما).
بار خدایا در پنجمین مرتبه یزید را لعنت فرما، وعبیدالله بن زیاد، وفرزند مرجانه، وعمر بن سعد، وشمر، وخاندان ابوسفیان، وخاندان زیاد، وخاندان مروان را تا روز رستاخیز لعنت فرما. سپس به سجده می روی ومی گوئی: خدایا بر تو سپاس باد (آن هم) سپاس سپاسگزارانی که بر اساس مصیبت های آنان سپاسگزاریت کرده اند. ستایش خدای را بر سوک وعزای بزرگم. الها شفاعت حسین را در روز ورود (به محشر) نصیبم فرما، ومرا در سخن واعتقادم نسبت به (امام) حسین ثابت قدم بدار، وهمچنین (مرا) نسبت به یاران حسین یعنی آن کسانی که خون خویش را در برابر حسین - که بر او درود باد - بذل نمودند، (ثابت قدم قرار ده). عقلمه گوید که حضرت ابا جعفر [امام باقر] (علیه السلام) فرمود: اگر بتوانی هر روز به این زیارت از خانه ات آن حضرت را زیارت کنی، این کار را انجام ده، که برای تو تمامی این ثوابها خواهد بود.

جلد دوم: توقیعات ودیدارها ورویاها

شباهت به حضرت یحیی
محمد بن علی بن محمد بن حاتم نوفلی معروف به کرمانی ما را خبر داد، گفت: ابوالعباس احمد بن عیسی وشا بغدادی ما را خبر داد، گفت: احمد بن طاهر قمی ما را خبر داد، گفت: محمد بن بحر بن سهل شیبانی ما را خبر داد، گفت: احمد بن مسرور از سعد بن عبدالله قمی را خبر داد که [سعد بن عبدالله قمی] گفت: من به جمع آوری کتاب هائی که دارای پیچیدگی ها ومطالب دقیق علمی بودند، علاقه داشتم، وبه درک حقائق درست دانش حریص بودم، ونسبت به حفظ موارد اشتباه ونامفهوم آنها، آزمند. وبر آنچه از مشکلات ودشواری های علمی دست می یافتم، به آسانی آنها را به کسی نمی گفتم.
ودر عین حال نسبت به مذهب امامیه تعصب داشتم، (ودر این زمینه) شخصی ناآرام بودم، واز امنیت وآسایش دوری جسته، به ستیز وجدال (علمی) روی می آوردم ودنبال کینه ورزی وبد گفتن وبد شنیدن بودم. به صدای بلند فرقه های مخالف امامیه را نکوهش می کردم، ومعایب پیشوایان آنها را آشکار می نمودم، وآبروی پیشروان آنها را می بردم. تا این که گرفتار یک شخصی شدم که از همه ستیزه جو تر ودر خصومت ودشمنی پیگیر تر بود، ودر بحث ومناظره زبردست تر، ودر طرح سوال مبرز تر، وبر راه باطل پابرجا تر بود. (وسپس شرح بحث ومناظره خویش را با او بیان می کند تا آنجا که گوید:) من طوماری تهیه کرده بودم که در آن چهل وچند مسئله مشکل وجود داشت، که افراد از پاسخ آن ناتوان بودند.
من آن سوالات را نگاشته بودم تا آنها را از بهترین همشهریانم احمد بن اسحاق مصاحب مولایم ابی محمد امام یازدهم (علیه السلام) بپرسم. او به منظور شرفیابی حضور امام (علیه السلام) از شهر قم به سوی سر من رای - سامرا - رهسپار شده بود. من هم بدنبالش بدان دیار کوچ کردم، ودر یکی از منازل (بین راه) به او رسیدم. چون با هم دست دادیم، گفت: رسیدنت به من خیر است؟ گفتم: اولا مشتاق دیدار بودم، ثانیا بر حسب عادت قدیم سوالات (محرک من بود). گفت: ما در این مورد هم نظر هستیم، من هم از شدت اشتیاق دیدار مولایم ابی محمد (حسن عسکری (علیه السلام)) جگر سوخته ام ومی خواهم مشکلاتی در تاویل ودشواری هائی در تنزیل (قرآن) را از حضرتش بپرسم.
این رفاقت وهمراهی ما بسیار با برکت وبا میمنت است، زیرا به وسیله آن به ساحل دریائی خواهی رسید که شگفتی هایش تمام ناشدنی، وغرائبش نابود ناشدنی است، واو امام ماست. ما با هم وارد سر من رای - سامرا - شدیم، ودر خانه آقایمان رسیدیم، اجازه - ورود - خواستی، اجازه ورود برای ما صادر شد.
بر شانه احمد بن اسحاق یک انبانی بود که آنرا نیز یک عبای طبری پنهان کرده بود، ودر آن یکصد وشصت کیسه پول دینار ودرهم (پول طلا ونقره) بود، وبر سر هر کیسه مهر صاحبش زده شده بود. سعد گوید: چون حضور مولای خود ابی محمد (حضرت عسکری (علیه السلام)) شرفیاب شدیم وپرتو نورانی روی مبارکش ما را فرا گرفت، به چیزی جز ماه شب چهاردهم مانند نبود، وبر زانوی راستش پسر بچه ای نشسته بود که در خلقت ومنظر به ستاره مشتری می مانست. ویک خط فرقی میان دو گیسوان او در وسط سرش وجود داشت، که چون الفی میان دو واو می نمود.
جلوی آن حضرت یک انارک طلائی بود که نقشهای شگفتش در میانه دانه های قیمتی که بر آن سوار شده بود، می درخشید، که آنرا یکی از روسا اهل بصره تقدیم حضرت کرده بود. در دست امام عسکری (علیه السلام) قلمی وجود داشت که چون می خواست با آن بر صفحه سپید (چیزی) بنگارد، آن پسربچه انگشتان حضرتش را می گرفت. لذا مولایمان آن انارک طلائی را جلویش می چرخانید واو را با آن سرگرم می کرد تا او را از نوشتن آنچه مورد نظر مبارکش بود، باز ندارد. ما به آن حضرت سلام کردیم، ایشان جواب ملاطفت آمیزی داد واشاره فرمود که بنشینیم. چون از نوشتن صفحه سپیدی که در دست داشت فارغ شد، احمد بن اسحاق انبانش را از زیر عبایش بیرون آورد وخدمت حضرتش نهاد. امام بدان پسربچه نگاه کرد وفرمود:
ای پسرم مهر را از هدایا شیعیان ودوستانت بردار. عرض کرد: ای مولای من آیا رواست دست پاکی را به هدایای نجس واموال ناپاکی که حلال وحرامش درهم آمیخته است، دراز کنم؟ پس مولایم (علیه السلام) فرمود: ای پسر اسحاق آنچه در میان انبانست بیرون بریز، تا حلال را از حرام جدا کند. اول کیسه ای که احمد از انبان در آورد، آن پسربچه فرمود: این کیسه از آن فلانی فرزند فلانی است که در فلان محله قم ساکن است، ودر آن (کیسه) شصت ودو اشرفی وجود دارد. چهل وپنج اشرفیش بهای یک حجره می باشد که صاحبش آنرا از پدر خود ارث برده، وچهارده دینارش بهای نه)۹(جامه است که فروخته، وسه دینارش پول اجازه دکانهاست. پس مولایمان (علیه السلام) فرمود: ای پسرم راست گفتی. اکنون این مرد را راهنمائی کن که کدامش حرامست؟ پس حضرتش (علیه السلام) فرمود:
در میان اینها وارسی کن که این اشرفی وجود دارد که سکه ری خورده وتاریخ فلان سال را دارد ونقش یک روی آن پاک شده، ویک قطعه طلای آملی وجود دارد به وزن چهار اشرفی. علت حرام بودنش آنست که صاحب اشرفی ها در فلان ماه از فلان سال یک من ویک چهارک ریسمان به همسایه اش داده است، ومدتی گذشته وآن ریسمان به دزدی رفته است وآن همسایه به صاحبش گزارش داده که (ریسمان) دزدیده شده است، ولی صاحب ریسمان سخن او را رد کرده، ودروغ انگاشته است، وبه عوض آن ریسمان یک ونیم (۵/۱) من ریسمان باریک تر از او دریافت کرده است، واز آن جامه ای بافته است، که این اشرفی وآن نیمه اش بهای آن می باشد. چون سر کیسه را باز کرد، در میان آن نوشته ای بود که نام صاحب آن اشرفی ها ومقدارش در داخل آن وجود داشت. وآن اشرفی ها با آن تکه اشرفی به همان نشانه (بیان شده) بیرون آمد.
سپس کیسه دیگری را در آورد، وآن کودک (علیه السلام) فرمود: این کیسه از آن فلانی فرزند فلانی از فلان محله قم می باشد، که در آن پنجاه اشرفی وجود دارد، ودست زدن بدان بر ما روا نیست. گفت: برای چه این چنین است؟ فرمود: برای آنکه این پولها بهای گندمی است که صاحبش بر زارع خود در تقسیم آن ستم کرده است. زیرا سهم خود را باکیل تمام برداشته، وسهم زارع را باکیل ناتمام داده است. پس مولایمان (علیه السلام) فرمود: ای پسرم راست گفتی. سپس فرمود:
ای احمد بن اسحاق همگی را جمع کن تا این که به صاحبشان برگردانی، یا این که سفارشی کنی که به صاحبانشان برگردانیده شود. وما نیازی به هیچکدام آنها نداریم. و(اما) جامه آن پیرزن را بیاور. احمد گوید: آن جامه در جامه دانی بود که من فراموشش کرده بودم. چون احمد بن اسحاق برگشت تا آن جامه را بیاورد مولایم ابومحمد (امام عسکری (علیه السلام)) به من نظر کرد وفرمود: برای چه آمدی؟ عرض کردم: احمد بن اسحاق مرا به دیدار مولایمان تشویق کرد.
فرمود: آن مسائلی که می خواستی بپرسی چه شد؟ عرض کردم: ای مولایم به حال خود باقی است. فرمود: از نور چشمم در باره آنها سوال کن. وبه سوی آن کودک اشاره فرمود: وآن کودک به او (سعد) گفت: هر چه خواهی بپرس. (تا آنجا که گوید) عرض کردم: ای فرزند رسول خدا مرا از تاویل کهیعص خبر ده. فرمود: این حروف (رمز)، از اخبار غیبی است که خدا بنده اش زکریا را بدان آگاه ساخت، وسپس آنرا برای محمد صلی الله علیه وآله وسلم نقل فرمود. وشرحش این است که: زکریا (علیه السلام) از خدای خود درخواست کرد که به او نامهای پنج تن را بیاموزد. پس جبرئیل بر او فرود آمد، وآنها را به وی آموخت. زکریا چون محمد وعلی وفاطمه وحسن (علیهم السلام) را یاد می کرد، ناراحتی اش برطرف می شد، وگرفتاریش از میان می رفت. ولی چون حسین (علیه السلام) را یاد می کرد، گریه گلویش را می گرفت ومبهوت می گردید.
یک روز عرض کرد: ای معبود من، مرا چه می شود که چون چهار نفر از ایشان - که درود بر همگی آنها باد - را یاد می کنم، به یاد آنان از غمهای خود آرام می گیرم، ولی چون حسین (علیه السلام) را یاد می کنم، از چشمم اشک می ریزد وناله ام بلند می شود. پس خدای بلند مرتبه، او را از داستانش خبر داد. پس فرمود: کهیعص، که کاف نام کربلا است، وها هلاک عترت است، ویا یزید می باشد، که بر او لعنت باد، که او بر حسین (علیه السلام) ستم می کند، وعین عطش او (عطش حسین (علیه السلام)) است، وصاد صبر او است. چون زکریا این مطلب را شنید، نالان وغمگین گردید، وتا سه روز از مسجد خود بیرون نیامد، وبه مردم اجازه نداد تا در آنجا نزدش روند، وشروع به گریه کرد، وناله سر داد. واین عبارت نوحه خوانی اوست: ای معبود من، آیا بهترین آفریده خود را به واسطه فرزند شدل سوخته خواهی فرمود؟ (ای اله من) آیا بلای این مصیبت را بر آستانش فرود می آوری؟
ای معبود من، آیا لباس این مصیبت را بر تن علی وفاطمه (علیهما السلام) خواهی پوشاند؟ ای اله من، آیا گرفتاری این فاجعه را در محیط زندگانی آنها وارد می کنی؟ سپس همچنان گفت: خدایا فرزندی به من روزی فرما که در پیری چشمم بدو روشن شود، واو را وارث وجانشین من کنی، ومقام او را نسبت به من چون مقام حسین (علیه السلام) قرار ده، وچون او را به من دادی، مرا فریفته دوستی او فرما، وبه غم شهادت او گرفتارم کن، همچنان که حبیبت محمد - که درود خدا بر او وخاندانش باد - را به غم فرزندش گرفتار می کنی. پس خداوند یحیی (علیه السلام) را به او ارزانی فرمود، واو را به غم شهادت وی گرفتار کرد. ودوره حمل یحیی شش ماه بود، ودوره حمل حضرت حسین (علیه السلام) نیز بسان او بود،... (تا انتهای حدیث).
انحصار امامت دو برادر
گروهی از تلعکبری، از احمد بن علی، از اسدی، از سعد، از احمد بن اسحاق که خدا او را رحمت کند، نقل کرده اند: که همانا یکی از اصحاب ما نزد او رفت وگفت: که همانا جعفر بن علی برای او کتابی نوشته، ودر آن خود را معرفی کرده وبدو گفته است که او قیم بعد از پدرش می باشد، وهمانا در نزد او آنچه از دانش حلال وحرام که او بدان نیازمند باشد، وجود دارد، ودیگر دانشها تمامی نزد اوست. احمد بن اسحاق گفت: پس هنگامی که نوشته را خواندم، نامه ای برای صاحب الزمان (علیه السلام) نگاشتم ونوشته جعفر را هم در لای آن نامه نهادم. پس این جواب برایم بیرون آمد: بنام آن که همه در او شیدایند که بخشنده ومهربان است، نوشته ات که خدا ترا زنده بدارد، به من رسید، ونیز نوشته ای را که در لای آن نهاده بودی (دریافت کردم). وبه تمامی اختلافات الفاظ وتکرار اشتباهاتش آگاه گشتم. واگر تو دوباره آنرا بخوانی به برخی از آنچه که من آگاه گردیدم، تو نیز آگاه خواهی شد.
وستایش از آن خدای دارنده جهانیان است، ستایشی که در احسانش به سوی ما وفضلش بر ما انبازی وجود ندارد. (تا آنجا که حضرتش مرقوم فرمودند) خدا حق را برای اهلش حفظ فرموده، وآن را در جایگاهش قرار داده است، وبه تحقیق خدای عز وجل خودداری فرموده که امامت را در دو برادر بعد از امام حسن وامام حسین (علیهما السلام) قرار دهد. وهر گاه خدا به ما در سخن اجازت فرماید، حق آشکار می شود، وباطل وکثری درهم می شکند، وبر شما (حق) آشکار می گردد. ودر کفایت کارها، وزیبائی آفرینش وولایت به خدا رغبت دارم که خدا ما را بس است وچه نیکو وکیلی می باشد. ودرود وتوجه خدا بر محمد وخاندان محمد باد.
حکمت شهادت
محمد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی (ره) ما را خبر داد: وگفت من با جمعی که علی بن عیسی قصری نیز با آنها بود، در خدمت شیخ ابوالقاسم حسین بن روح قدس الله روحه بودیم. مردی به او رو کرد وگفت: من می خواهم از شما چیزی بپرسم. فرمود: بپرس هر چه می خواهی. آن مرد گفت: به من بگو آیا حسین بن علی (علیهما السلام) ولی خدا بود؟ گفت: آری. آن مرد گفت: آیا قاتل حسین بن علی (علیهما السلام) دشمن خدا بود؟ گفت: آری. آن مرد گفت: آیا رواست که خدای بزرگ وبلند مرتبه دشمن خود را بر دوست خود چیره گرداند؟ ابوالقاسم حسین بن روح [نوبختی] به او گفت: آنچه من به تو می گویم، بفهم ابدان: همانا خدای بزرگ وبلند مرتبه مردم را به گونه مشاهده با دیدگان طرف خطاب نمی سازد، ورو در روی با آنان با ایشان سخن نمی گوید. ولی (خدای) بلند مرتبه است جلالت وبزرگیش، برای ایشان رسولانی از جنس خودشان وهمتایشان در خلق، بشرهائی را به سویشان برانگیخت، که مانند آنها بشر بودند.
واگر رسولانی غیر از جنس بشر وبه صورت دیگر برای آنها می فرستاد، (مردم) از او می گریختند و(چیزی را) از او نمی پذیرفتند. چون فرستادگان خدا نزد ایشان آمدند، در حالی که از جنس خودشان بودند، وغذا می خوردند، ودر بازارها می گردیدند، باز هم گفتند: شما بسان ما بشر می باشید، واز شما نمی پذیریم تا این که معجزه ای بیاورید، که ما از آوردن آن ناتوان باشیم، وبدانیم که شما از میان ما اختصاص به رسالت خدا دارید، (زیرا) کاری انجام می دهید که ما از آن ناتوانیم.
وخدا برای آنها معجزاتی قرار داد که بشر از (آوردن) آنها ناتوان است. یکی از ایشان پس از تبلیغ ودعوت (به خدا) طوفان را آورد، وهمه طغیانگران وسرکشان وسرباز زنندگان غرق شدند. ویکی از ایشان در آتش انداخته شد، وآتش (برایش) سرد وسلامت وآسایش گردید. ویکی از ایشان کسی بود که از میان سنگ خارا، ماده شتری را برون آورد، واز پستانش شیر را روان کرد.
ویکی از ایشان فردی بود که (خدا) برایش دریا شکافت واز (میان) سنگ، چشمه ها برای او روان کرد، وعصای خشک او را برایش اژدهائی کرد، که افسون آنها را بلعید. ویکی از ایشان شخصی بود که کور ومبتلای به برص را بهبود بخشید، وبه اجازه خدا مرده را زنده کرد، وبدانچه که می خوردند ودر خانه های خویش می اندوختند، بدانان خبر می داد.
ویکی از ایشان فردی بود که برایش ماه بشکافت، وچهار پایانی چون شتر وگرگ و... با او سخن گفتند. چون (پیامبران) این کارها را انجام دادند که خلق از کار ایشان وآوردن مثل آن ناتوان بودند، ونتوانستند بسان آنها را بیاورند، از تقدیر خدای عز وجل ولطفی که به بندگانش دارد وحکمتی که (در کارهایش وجود دارد)، این بود که: پیغمبران خویش را با این قدرت ومعجزاتی که دارند، گاهی آنان را چیره وغالب قرار دهد، وگاهی شکست خورده ومغلوب، گاهی قاهر باشند، وگاهی مقهور. که اگر خدا آنها را در همه حال غالب وچیره قرار می داد، وآنان گرفتاری نمی داشتند وخواری نمی دیدند، مردم آنان را معبودهائی جز خدا قرار می دادند، وفضیلت صبرشان بر بلا ومحنت وامتحان شناخته نمی شد.

ولی خدای عز وجل احوال آنها را در این زمینه چون دیگران قرار داد، تا در حال محنت وگرفتاری شکیبائی ورزند، ودر حال عافیت وچیرگی بر دشمن شکر کنند، ودر هر حال فروتن باشند، وگردن فرازی وتکبر نورزند، ومردم بدانند که آنها نیز معبودی دارند که او آفریننده ومدبر آنهاست، واو را بپرستند، واز فرستادگانش فرمان برند، وحجت خدا در باره کسانی که نسبت بدیشان از حد (بندگی) تجاوز می کنند، ثابت گردد. (ونیز) در باره کسانی که نسبت بدیشان ادعای پروردگاری می کنند، ویا سرپیچی کرده ویا مخالفت می ورزند، وعصیانگری می کنند، ومنکر دستوراتی می شوند که فرستادگان وپیامبران (خدا) (علیهم السلام) آورده اند (بر آنان حجت خدا تمام شود). تا این که هر که نابود می شود از روی بینه وروشنی نابود شود، وهر که زنده (وهدایت) می شود از روی بینه وروشنی زنده (وهدایت) گردد.
محمد بن ابراهیم بن اسحاق گفت: فردا دوباره خدمت شیخ ابوالقاسم حسین بن روح رفتم در حالی که با خود می گفتم: آیا آنچه را که دیروز برای ما گفت از پیش خود بیان می داشت؟ که بدون پرسش به من رو کرد وگفت: ای محمد بن ابراهیم اگر از آسمان پرتاب شوم، ومرا پرندگان بربایند، وباد مرا در دره عمیقی بیفکند، برای من دوست داشتنی تر است از این که در دین خدا بنظر خودم یا از پیش خود چیزی بگویم، بلکه این گفتار من [بر گرفته] از اصل است، واز حضرت حجت - که درود وسلام خدا بر او باد - شنیده شده است.
شرافت تربت
و[سائل] از خاک تربت قبر مطهر [حضرت ابا عبدالله (علیه السلام)] پرسید: که با مرده در قبرش آنرا قرار دهند، آیا این کار مجاز است یا خیر؟ پس حضرتش (علیه السلام) پاسخ فرمود: با مرده در قبرش قرار داده شود واگر خدا بخواهد ضمیمه به بندهایش شود. وباز پرسید وگفت که: از حضرت صادق (علیه السلام) برای ما روایت شده است که: همانا بر کفن ازار فرزندش نوشت که همانا: اسماعیل شهادت می دهد که مبعودی جز الله وجود ندارد. آیا مجاز است که ما آنرا با خاک تربت قبر [مطهر] بنویسیم؟ یا (این که باید) یا غیر آن (بنویسیم)؟ پس حضرتش (علیه السلام) پاسخ فرمود: آری این کار مجاز است. وباز پرسید: آیا بر مرد مجاز است که با [تسبیح] از خاک تربت قبر [مطهر] تسبیح بفرستد، وآیا در این کار فضیلتی وجود دارد؟ پس حضرتش (علیه السلام) پاسخ فرمود:
مرد با آن تسبیح بفرستد وهیچ تسبیحی برتر از آن نیست. واز فضیلت اینگونه تسبیحها این است که: اگر فرد از گفتن ذکر وسبحان الله فراموش کند، وتنها تسبیح را بگرداند، برایش (ثواب) ذکر گفتن وسبحان الله فرستادن نوشته می شود. وباز پرسید: آیا سجده بر روی مهر از خاک تربت قبر [مطهر جایز است] وآیا در این کار فضیلتی وجود دارد؟ پس حضرتش (علیه السلام) پاسخ فرمود: این کار جایز است، ودر این عمل فضیلت وبرتری وجود دارد.
شفاء با تربت
شیخ ابراهیم کفعمی در کتاب البلد الامین گفته است: از حضرت مهدی صلی الله علیه وسلم روایت شده است که: هر کس این دعا را در ظرف تازه ای با تربت حسین (علیه السلام) بنویسد وآنرا بشوید وبنوشدش، از مرض خود شفا می یابد. بنام آن که همه در او شیدایند، بخشنده بخشایشگر. بنام آن که همه در او شیدایند، (که آن) دوا است. وستایش برای آن که همه در او شیدایند، (که آن) شفا وراحتی است. ونیست الهی جز آن که همه در او شیدایند، (که او) کفایت کردنی است، او شفا دهنده است، واو کفایت کننده است، سختی را به دارنده مردمان به شفا ببر، که مریضی آنرا نگاه ندارد، وصلوات وتوجه خدا بر محمد وخاندان نجیب او باد. وبه خط سید زین الدین علی بن حسین حسینی دیدم که این دعا را به مردی (نسبت داده است) که در حائز (کربلا) مجاوره بوده - که بر مشرف آنجا سلام باد - (از) مهدی سلام الله علیه در خواب خود، بدو بیاموخت در حالی که به مرضی مبتلا بود، ودر نتیجه به سوی قائم - که خدا فرجش را بزودی برساند - شکایت برد. در نتیجه - حضرتش - به نوتن این دعا (بر ظرفی) وشستن آن وآشامیدنش فرمان داد. پس - او - آن کار را انجام داد واز آن حالت شفا یافت.
شرافت زیارت امام حسین (علیه السلام)
سید حیدر کاظمی که - خدا او را یاری فرماید - از بزرگان شاگران استاد محقق [شیخ مرتضی] انصاری ویکی از اعیان پروا پیشه شهر کاظمین بود - که خدا خاک او را پاک گرداند - در نامه اش به من نوشت: داستان دیگری که برایم اتفاق افتاد، (این است) که من سالیانی پیش، از برخی افراد دین باور وثقه شنیده بودم که، مردی از بازرگانان بغداد را برایم توصیف می کردند که او آقایمان امام منتظر - حضرت مهدی - سلام الله علیه را دیدار نموده است، ومن آن بازرگان را می شناختم ومیان من واو دوستی - پیشین - وجود داشت، واو فردی مورد اعتماد وعادل بود، ودر پرداخت حقوق مالی - واجب - معروف بود، من دلم می خواست که آن داستانی که در باره او شنیده بودم، از خودش بپرسم. چرا که او داستان خود را پنهان می داشت وجز به برخی خواص، به دیگری نمی گفت. زیرا نمی خواست که داستان پخش شود.
چون از مشهور شدن می ترسید. که در نتیجه، منکران ولادت وغیبت حضرت مهدی - (علیه السلام) - او را به تمسخر می گرفتن، ویا این که نا خبران ونادانان فخر وپاکی نفس را بدو نسبت می دادند، از این رو تا زمانی که آن مرد زنده است من نمی خواهم نامش را به صراحت بیان کنم، چون می ترسم خوشش نیاید. [از اتفاقات شگفت این که هنگامی که به نوشتن این رساله مشغول شدم، مصادف ایام زیارتی مخصوصه شد. لذا از سامرا خارج شدم، وچون وارد شهر کاظمین (علیهما السلام) شدم، بر جناب ایشان وارد شدم، واز این داستان پرسیدم واو به این حکایت مرا آگاه کرد وخبر داد. [من در طول این مدت علاقه داشتم که آن داستان را به گستردگی از او بشنوم، تا این که روزی بر تشییع جنازه فردی از اهل بغداد حاضر شدم، که در اواسط شعبان امسال - سال هزار وسیصد ودو هجری، ۱۳۰۲ ه.ق - بود که در حضور دو امام آقایمان حضرت موسی بن جعفر وآقایمان حضرت محمد بن علی الجواد سلام الله علیهما تشییع می شد، وآن فرد یاد شده در میان مشایعت کنندگان بود، پس بدو گفتم که خبر داستان او به من رسیده است. واز او دعوت کردم ودر رواق شریف در کنار درب مشبک که به حرم مولایمان حضرت جواد (علیه السلام) باز می شود، نشستیم، واو را وادار کردم که داستان را برایم نقل کند، - واو برایم نقل کرد - که این ها محتوی سخنان اوست:
در یکی از سالهای عمرم، مقداری از مال امام (علیه السلام) در ذمه من بود. از این رو برای پرداخت آن به بزرگان از علما ساکن در نجف اشرف بدانجا رهسپار شدم، ونیز طلبی هم از تجار آن شهر داشتم. پس در یکی از ایام زیارتهای مخصوصه امیر مومنان (علیه السلام) به آنجا رفتم، وبه مقداری که می توانستم از دیون خویش را به علمای اعلام متعددی که وجود داشتند واز طرف امام (علیه السلام) سهم را می گرفتند، مقداری پرداخت کردم، اما تصفیه حساب کامل برایم ممکن نشد، وبه بیست تومان آن بر ذمه ام باقی ماند. تصمیم گرفتم که این مقدار را به یکی از علمای ساکن در شهر کاظمین بپردازم. چون به بغداد بازگشتم، تصمیم گرفتم که دین خویش را زود بپردازم، اما در نزدم از پول نقد چیزی نبود.
پس در روز پنجشنبه به زیارت دو امام بزرگوار - حضرت موسی بن جعفر وحضرت جواد (علیهما السلام) - رهسپار شدم، وپس از زیارت بر جناب مجتهد - که توفیقاتش پیوسته باد - وارد شدم، وبه ایشان گفتم که: از مال امام (علیه السلام) مقداری بر ذمه من وجود دارد، واز ایشان درخواست کردم که این مقدار را به تدریج بپردازم. ودر اواخر روز به سوی بغداد برگشتم، چون ماندن برایم امکان نداشت، زیرا کار مهمی - در بغداد - داشتم. پس پیاده به سوی بغداد حرکت کردم، زیرا دیگر پور کرایه مرکب را نداشتم. هنگامی که نصف بیشتر راه را رفته بودم، آقای با جلالت وهیبتی را دیدم که به سوی شهر کاظمین (علیهما السلام) عازم است. به او سلام کردم.
ایشان جواب سلام مرا داد. وبه من فرمود: ای فلانی - ونامم را ذکر کرد - چرا در این شب با شرافت، شب جمعه در شهر کاظمین نماندی؟ عرض کردم: ای آقایمان کار مهمی داشتم که مرا از ماندن بازداشت. فرمود: اگر خدا بخواهد فردا به دنبال آن کار مهمت برو. با سخنش دلم آرام گرفت، وبه پیروی از فرمانش با او بازگشتم، وهمراهش در کنار نهر جاری ای که درختان با طراوت وسر سبزی بر آنجا سایه افکنده بود، به راه افتادم. آن درختان بر بالای سر ما سایه افکنده بودند. وهوا بسیار با طراوت بود. من اصلا به فکر اینها نبودم. - ناگاه - به نظرم رسید که این سید بزرگوار در حالی که مرا نمی شناخت، من را به اسم صدا کرد؟ سپس پیش خود گفتم: شاید او مرا می شناسد ومن (قیافه) او را از یاد برده ام.
سپس پیش خود گفتم: شاید این سید، مقداری از سهم سادات را می خواهد؟ وعلاقه مند شدم که مقداری از مال امام (علیه السلام) را که در نزدم بود، بدو بدهم. پس به او گفتم: ای آقای ما مقداری از حق شما نزد من مانده است، ولی من درباره آن به جناب شیخ فلانی مراجعه کردم که به اجازه او حق شما را بپردازم - ومنظورم سهم سادات بود - پس به روی من تبسمی فرمود وگفت: آری به تحقیق برخی از حق ما به وکلای ما در نجف اشرف پرداختی. بر زبانم جاری شد که همانا به او گفتم: آیا آنچه پرداختم مورد قبول است؟ فرمود: آری. سپس به ذهنم رسید که این سید به علمای بزرگ می گوید: وکلای ما، واین مطلب بر من بزرگ آمد. سپس گفتم: بله علما وکلای در گرفتن حقوق سادات هستند، وغفلت مرا گرفت.
سپس گفتم: ای آقای ما مرثیه خوان های عزای امام حسین (علیه السلام) حدیثی را می خوانند که: مردی در خواب کجاوه ای را میان زمین وآسمان دید، درباره ساکنان آن سوال کرد. بدو گفته شد: فاطمه زهرا وخدیجه کبری می باشند، پس گفت: آیا (اینان) به کجا می روند؟ به او گفته شد: در این شب که شب جمعه است به زیارت حسین (علیه السلام) می روند. واو نوشته هائی را دید که از آن کجاوه بیرون می ریخت، که در آنها نوشته بود: امان از آتش برای زائران حسین (علیه السلام) در شب جمعه می باشد.
آیا این حدیث درست است؟ حضرتش (علیه السلام) فرمود: آری، زیارت حسین (علیه السلام) در شب جمعه امان از آتش در روز قیامت می باشد.
گوید: من مدت کمی قبل از این واقعه به زیارت مولایمان حضرت رضا (علیه السلام) شرفیاب شده بودم، بدیشان عرض کردم: ای آقای ما، من به تحقیق حضرت رضا علی بن موسی (علیهما السلام) را زیارت کرده ام، وبه من گفته اند که: حضرتش برای زائرانش بهشت را تضمین فرموده است. آیا این صحیح است؟ پس حضرتش (علیه السلام) فرمودند: ایشان امام ضامن می باشند. پس گفتم: آیا زیارت من پذیرفته شده است؟ حضرتش فرمود: آری، پذیرفته شده است. در راه زیارت همراه من مرد متدینی از کسبه بود، وبا من هم صحبت بود، ودر خرج هم با یکدیگر شریک بودیم. پس بدیشان عرض کردم: ای آقای ما آیا فلانی که در زیارت همراه من بود، زیارتش پذیرفته شده است؟ فرمود: آری بنده صالح فلانی فرزند فلانی زیارتش پذیرفته شده است. سپس نام گروهی از کسبه بغداد را بردم که در این زیارت همراه ما بودند، وگفتم: همانا فلانی وفلانی ونامهایشان را بیان داشتم، ایشان با ما بودند، آیا زیارتشان پذیرفته شده است؟ حضرتش (علیه السلام) روی مبارک را به طرف دیگر برگردانیدند واز جواب خودداری فرمودند. پس من به خود آمدم وآنرا بزرگ داشتم واز پرسش دست برداشتم. پس همچنان در آن راهی که بیان داشتم با حضرتش راه می رفتم، تا این که وارد صحن شریف شدیم. سپس از درب معروف به باب المراد وارد حرم مقدس گشتیم.
پس بر درب رواق توفق نفرمود وچیزی هم بیان نکرد، تا این که بر درب داخل حرم - کنار ضریح مقدس - در طرف پای امام موسی (علیه السلام) ایستاد، ومن نیز در کنار ایشان ایستادم. وبدیشان عرض کردم: ای آقای ما (زیارتی را) بخوانید تا من نیز با شما بخوانم. پس فرمود: سلام بر تو ای رسول خدا، سلام بر تو ای امیر مومنان، وهمچنان معصومان را نام برد تا این که به حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) رسید. سپس روی مبارکش را به طرف من نمود، ورحال تبسم صبر کرد وفرمود: تو هر گاه در سلام به امام عسکری برسی چه می گوئی؟ عرض کردم: می گویم: سلام بر تو ای حجت خدا، ای صاحب الزمان. گوید: پس داخل حرم - کنار ضریح مقدس - شد. ودر کنار قبر امام موسی (علیه السلام) توقف فرمود، در حالی که قبله میان دو شانه اش بود. من نیز در کنارش ایستادم، وعرض کردم: ای آقای ما زیارت بفرما تا من نیز با حضرتت زیارت کنم. پس حضرتش (علیه السلام) شروع به زیارت امین الله فرمود - که زیارت جامعه معروفه می باشد -، وبدان حضرتش را زیارت کرد.
من نیز با او همراهی کردم. سپس مولایمان حضرت جواد (علیه السلام) را زیارت فرمود، وداخل قبه دوم گردید که گنبد حضرت محمد بن علی (علیهما السلام) است، وبرای نماز ایستاد، ومن نیز در کنارش ایستادم. اما به خاطر احترام حضرتش قدری عقب تر ایستادم ودر نماز زیارت وارد شدم. پس به نظرم رسید که ای کاش از ایشان درخواست کنم امشب را نزد ما بخوابد، تا این که من به خدمت ومهمان نوازیش قیام کنم، وچشم خود را به طرفش گردانیدم، در حالی که او در کنار من قدری جلوتر ایستاده بود، دیگر ندیدمش. پس نمازم را کوتاه کردم، وبرخاستم، وبه صورت نمازگزاران نگاه کردم، شاید به خدمتش برسم. وجائی در داخل حرم ورواق ها باقی نماند که من آنجاها را نگردم، ولی اثری از او مشاهده ننمودم. سپس به خود آمدم وبر ناآگاهی خویش تاسف خوردم، که چقدر کرامت ونشانه از او دیدم:
[۱] پیروی کردن من از او با وصف داشتن کار مهمی در بغداد.
[۲] بردن نام من در حالی که او را ندیده بودم ونمی شناختمش.
[۳] این که در قلبم خطور نمود که از حق امام (علیه السلام) چیزی بدو بدهم، ویادآور شدم که به فلان مجتهد مراجعه کرده ام که به اجازه او به سادات بدهم، واین که خود بدون مقدمه فرمود: آری برخی از حق ما را به وکلای ما در نجف اشرف دادی.
[۴] سپس یادم آمد که همراهش در کنار رودی که در زیر درختان لیموئی، که در بالای سر ما آویزان بود راه رفتیم، وکدام راه بغداد است که در حال حاضر درختان لیمو دارد.
[۵] ونیز یادم آمد که نام همراهم در زیارت حضرت رضا را به اسم برد، وفرمود بنده صالح.
[۶] ونیز به پذیرفته شدن زیارت او وزیارت من بشارت داد.
[۷] وسپس از جواب دادن درباره گروهی از بازاریان بغداد خودداری فرمود که در زیارت همراه ما بودند، ومن از بد کرداری آنان آگاه بودم، با این که او از اهالی بغداد نبود واز حالات آنان هم آگاهی نداشت. مگر این که از اهل بیت نبوت وولایت باشد، وبه غیب از ورای پرده ای نازک بنگرد.
[۸] ومن از موقع درخواست اذن دخول فهمیدم ویقین کردم که او حضرت مهدی (علیه السلام) است، زیرا هنگامی که به اهل عصمت سلام می داد وقتی به آقایمان امام عسکری رسید، به من توجه فرمود، وبه من گفت: تو وقتی به اینجا (ی زیارت) که می رسی چه عرض می کنی؟ عرض کردم: می گویم: سالم بر تو ای حجت خدا ای صاحب الزمان، ایشان لبخندی زد ووارد روضه مقدس شد.
[۹] وسپس پنهان شدنش از من در حالی که او در نماز زیارت بود، وچون تصمیم گرفتم که در این شب به خدمت ومهمان نوازیش قیام کنم، از دیده من غائب گردید. ودیگر چیزها که باعث شد من یقین کنم که او امام دوازدهم می باشد، که درود وتوجه خدا بر او وپدران پاک اش باد، وستایش از آن خدای دارنده جهانیان است. (تا انتهای مطلب) [جنه الماوی، محدث نوری، داستان پنجاه ونهم]

مرحوم محدث نوری در کتاب نجم الثاقب خود در ادامه داستان حاج علی بغدادی که آنرا مفصلتر از جنه الماوی نقل کرده می گوید اما خبری که در زیارت ابی عبدالله (علیه السلام) در شب جمعه وارد شسده، به نحوی که (او) درباره صحت آن سوال کرد، حدیثی است که: شیخ محمد بن المشهدی در مزار کبیر خود از اعمش نقل کرده است، که گوید: من در کوفه منزل کرده بودم. همسایه ای داشتیم که بسیاری اوقات با او می نشستم.
شب جمعه ای بود به او گفتم: درباره زیارت حسین (علیه السلام) نظرت چیست؟ به من گفت: (این کار) بدعت است، وهر بدعتی گمراهی است، وهر (باعث) گمراهی در آتش است: من در حالی که شدیدا غضبناک شده بودم، از نزد او برخاستم، وبا خود گفتم که چون سحر شود نزد او می آیم، واز فضایل امیر المومنین (حسین) (علیه السلام) برای او نقل می کنم تا چشمش (از حزن واندوه وغم) گرم شود، پس نزد او رفتم ودر خانه او را کوبیدم. از پشت در آوازی بلند شد: که او از اول شب قصد زیارت کرده است. پس به شتاب بیرون رفتم، وبه کربلا آمدم ناگاه آن شیخ را دیدم که سر بر سجده نهاده، وآثار ملالتی هم از طول رکوع وسجده در او ظاهر نبود.
پس به او گفتم: تو دیروز می گفتی زیارت بدعت است، وهر بدعتی ضلالت وگمراه، وهر ضلالت وگمراهی در آتش، ولی امروز آن حضرت را زیارت می کنی؟ به من گفت: ای سلیمان مرا سرزنش مکن، زیرا من برای اهل بیت (علیه السلام) امامتی قائل نبودم، تا این که دیشب فرا رسید، پس خوابی دیدم که مرا ترساند. گفتم: ای شیخ چه دیدی؟ گفت: مردی را دیدم که نه زیاد بلند بود ونه خیلی کوتاه قد، نمی توانم زیبائی ونورانیت او را وصف کنم. او با گروهی همراه بود که آنها گرد او را گفته بودند. در پیش رویش سواری بود که بر اسبی که چند دم داشت وبر سرش تاجی بود، سوار بود، وبرای آن تاج چهار رکن وجود داشت ودر هر رکن گوهری بود که مسافتی به اندازه سه روز راه را روشن می کرد. گفتم این (سوار) کیست؟ گفتند: محمد بن عبدالله بن عبد المطلب صلی الله علیه وآله وسلم است.
گفتم: دیگری کیست؟ گفتند: وصی او علی بن ابیطالب (علیه السلام) می باشد. آنگاه نگاه کردم وشتری از نور را دیدم که بر بالای آن کجاوه ای بود، که میان زمین وآسمان پرواز می کرد. پس گفتم: این شتر از آن کیست؟ گفتند: متعلق به خدیجه دختر خویلد وفاطمه دختر محمد صلی الله علیه وآله وسلم است. گفتم آن جوان کیست؟ گفتند حسن بن علی (علیه السلام) است. گفتمد: تصمیم دارند به کجا بروند؟ گفتند: همگی آنها به زیارت کشته شده به ظلم وستم در کربلا حسین بن علی (علیه السلام) می روند. آنگاه متوجه کجاوه شدم. وناگاه دیدم که نوشته هائی از بالا (به پائین) می ریزد. که در آنها نوشته بود: از جانب خدای- بلند پایه یادش - برای زائران حسین بن علی (علیه السلام) در شب جمعه امان می باشد. ناگاه هاتفی ما را ندا داد که: ما وشیعیان ما در درجه بالائی از بهشت هستیم. ای سلیمان به خدا سوگند از این مکان جدا نمی شوم، تا آن که روحم از بدنم جدا شود.
این حدیث را شیخ طریحی نیز با اختلافی نقل کرده است.
نماز زیارت
و(سائل) درباره مردی سوال کرد که قبور ائمه (علیه السلام) را زیارت می کند: آیا مجاز است که بر قبر سجده کند یا خیر؟ وآیا بر کسی که در نزد بعضی از قبرهای آنان (علیه السلام) نماز می خواند، مجاز است که در پشت قبر قرار بگیرد، وقبر را (میان خود) وقبله قرار دهد؟ یا این که در بالی سر مبارکش یا پائین پای مبارکش قرار گیرد؟ وآیا مجاز است که فرد از قبر پیشی گیرد ونماز بخواند، در حالی که قبر مطهر در پشت سرش باشند یا خیر (این کار جایز نیست)؟ پس حضرتش (علیه السلام) جواب فرمود: اما سجده بر قبر، نه در نماز نافله، ونه در نماز واجب، ونه در نماز زیارت جایز نیست، وکسی که بخواهد این کار را بکند، باید گونه راست خویش را بر قبر قرار دهد. واما نماز باید در پشت سر (امام) باشد، در حالی که قبر در جلو او قرار گیرد، وجایز نیست که در پیش روی مبارکش یا در طرف راستش ویا در طرف چپش نماز گزارد، زیرا که از امام (علیه السلام) پیشی جسته نمی شود ومساوی هم نباید قرار گرفت.
راهگشای کربلا
عالم با جلالت ودانای با ذکاوت، مجمع فضیلتها ووالائی ها، فرد با صفای با وفا مولا علی رشتی که خاکش پاک باد، مرا خبر داد. او دانشمندی نیکوکار وپروا پیشه ای گوشه گیر ودارای دانشهای گوناگون وبصیرت ونقادی بود، او از شاگردان سید بزرگوار استاد گرانقدر (میرزا حسن شیرازی) - که سایه اش مستدام باد- بود. چون در خواست اهل بلاد لار از نواحی فارس از نداشتن عالم جامع نافذ الحکم بالا گرفت، (استاد معظم میرزا حسن شیرازی) آن مرحوم را به آنجا فرستادند. و- در آنجا- با سعادت زیست وبا ستایش مرد. من مدتها در سفر وحضر مصاحبش بودم ودر اخلاق وفضائل بسان او کم دیدم. او گفت: یک باری که از زیارت حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) باز می گشتم، واز راه فرات رهسپار نجف اشرف بودم.
هنگامی که بر کشتی های کوچکی که میان کربلا وطویرج کار می کردند، سوار شدم، دیدم افرادی که سوار کشتی هستند جملگی از اهالی حله می باشند. - واز طویرج راه حله ونجف جدا می شود- دیدم آن جماعت جز یک نفر جملگی مشغول لهو ولعب وشوخی شدند، اما او در کارهای آنها وارد نمی شد، وآثار افتادگی ووقار از او ظاهر بود، نه شوخی می کرد ونه می خندید، آن گروه روش او را رد می کردند، وبر او عیب می گرفتند، با این حال در خورد وخوراک وآشامیدنیها با ایشان شریک بود. از او بسیار تعجب کردم، ولی مجال- سوال نبود، تا این که بجائی رسیدیم که دیگر به خاطر کمی آب، کشتی قادر به پیشروی نبود، لذا صاحب کشتی ما را از کشتی پیاده کرد، در نتیجه در کنار رود راه را پیش گرفتیم. اتفاقا با آن شخص همراه شدم. پس از او راجع به علت کناره گیری او از دوستانش وبد گوئی آنان نسبت به او، پرسیدم.
گفت: ایشان از خویشانم هستند که از اهل سنت می باشند، وپدرم نیز از ایشان است، ولی مادرم اهل ایمان می باشد، من نیز در سلک آنان بودم، اما خدا به برکت حضرت حجت صاحب الزمان (علیه السلام) بر من بخاطر تشیع منت نهاد. از چگونگی ایمانش پرسیدم. گفت: نام من یاقوت است، ودر کنار پل حله روغن می فروشم. پس در سالی به خاطر خریدن روغن از حله به اطراف ونواحی، نزد بادیه نشینان از اعراب بیرون رفتم. پس چند منزلی دور شدم تا آنچه خواستم، خریدم، وبا گروهی از اهل حله بر گشتم. در یکی از منازل فرود آمدیم وخوابیدیم، چون بیدار شدم کسی را ندیدم. همه رفته بودند. وراه ما از صحرای بی آب وعلفی بود که درندگان بسیاری داشت، ونزدیکترین آبادی فرسنگها راه فاصله داشت.
پس برخاستم وبار را بر مرکب خویش نهادم، ودر عقب آنها به راه افتادم، ولی راه را گم کردم وحیران وسرگردان گردیدم، واز درندگان وتشنگی در - طول - روز ترسان شدم. پس از خلفا ومشایخ پناه خواستم، واز ایشان یاری درخواست نمودم، وآنان را در نزد خدا شفیع قرار دادم، وبسیار گریستم، اما از ایشان چیزی آشکار نشد. پیش خود گفتم: من از مادرم می شنیدم که او می گفت: ما امام زنده ای داریم که کینه اش ابا صالح است، او گم شدگان را به راه می رساند، وبه فریاد درماندگان می رسد، وناتوانان را یاری می نماید.
پس با خدای متعال پیمان بستم که اگر به او پناه جستم، واو مرا یاری نمود، به آئین مادرم در آیم. پس او را صدا کردم وبدو پناه جستم، ناگاه است که رنگش مانند این بود- وبه علفهای سبزی که در کنار رود روئیده بود، اشاره کرد- آنگاه راه را به من نشان داد، ومرا فرمان داد که به آئین مادرم در آیم. وکلماتی فرمود که من فراموش کردم، وفرمود: بزودی به قریه ای می رسی که اهل آنجا همگی شیعه هستند. گفت: پس گفتم: ای آقای من! شما همراه من تا آن قریه می آئید؟ پس سخنی فرمود که معنایش این بود: - خیر چرا که هزار نفر در جاهای گوناگون از من پناه خواسته اند، وباید ایشان را نجات دهم.
- این حاصل کلام آن جناب بود- سپس از من پنهان شد. من راه زیادی نرفتم که به آن قریه رسیدم، در حالی که آن قریه در مسافت دوری بود، وهمراهان- من - یک روز بعد از من به آنجا رسیدند. چون وارد حله شدم، به خدمت آقای فقیهان سید مهدی قزوینی که خاکش پاکیزه باد، رسیدم وداستان را برای او نقل کردم. او دانستنی ها دینم را به من آموخت. از او درباره کاری پرسیدم که به وسیله آن بتوانم دیگر بار شرفیاب دیدار حضرتش (علیه السلام) گردم. پس فرمود: حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) را چهل شب جمعه زیارت کن. گفت: من مشغول شدم، واز حله شبهای جمعه برای زیارت به آنجا می رفتم، تا آن که یک (شب) باقی مانده بود، روز پنجشنبه بود که از حله بر کربلا رفتم.
چون به دروازه شهر رسیدم، دیدم کمک کاران ظالمان در نهایت سختی از واردین مطالبه تذکره می کنند، ومن نه تذکره داشتم ونه پول آنرا. پس حیران شدم، ومردم جلو دروازه مزاحم یکدیگر بودند. چند بار خواستم خود را مخفی کرده واز میان ایشان بگذرم، اما میسر نشد. در این حال صاحب خود حضرت صاحب الامر (علیه السلام) را دیدم که در قیافه طلاب عجم، عمامه سفیدی بر سر دارد، وداخل شهر است. چون آن جناب را دیدم، از ایشان یاری خواستم، پس از شهر بیرون آمدند، ودست مرا گرفتند وداخل دروازه نمودند، وکسی مرا ندید. چون داخل شدم، دیگر آن جناب را ندیدم وحیران باقی ماندم. وبرخی لطائف این واقعه از خاطرم رفته است. [جنه الماوی، محدث نوری: داستان چهل وهفتم]
نگاهبان زائران
آقای فقهیان، مورد استناد عالمان، دانشمند ربانی، تایید شده به لطف های پنهانی، جناب سید مهدی قزوینی ساکن در حله سیفیه- که او خود نگارنده کتابهای فراوانی است- مرا خبر داد، وگفت که: پدرم که خدا مقامش را بلند پایه گرداند، مرا خبر داد وگفت: نیمه شب روز چهاردهم شعبان از حله به منظور زیارت امام حسین (علیه السلام) بیرون آمدم. چون به رود هندیه رسیدم، وبه طرف غربی آن رفتم، زواری را دیدم که از حله واطراف آن ونجف ونواحی مختلف اش برای زیارت آمده بودند، وجملگی در خانه های قبیله بنی طرف وقبائل وعشائر هندیه رحل اقامت افکنده بودند، وبر ایشان راهی به سوی کربلا وجود نداشت. زیرا قبیله عنزه در سر راه فرود آمده، وعبور ومرور را قطع کرده بودند، ونمی گذاشتند احدی از کربلا خارج شود، ویا به کربلا وارد گردد، مگر این که او را غارت می کردند، ودر سختیش می افکندند.
بجا آوردم وبه انتظار نشستم تا ببینم کار زائران به کجا میانجامد: وآسمان ابری بود وباران کم کم می بارید. پس ما در این حال نشسته بودیم، دیدیم تمامی زائران از خانه ها بیرون آمدند، وروی به سوی کربلا بر داشتند. به شخصی که نزد من بود، گفتم: برو وسوال کن که چه خبر شده؟ پس بیرون رفت وبرگشت، وبه من گفت: قبیله بنی طرف با اسلحه گرم بیرون آمده اند، وتعهد کرده اند که زائران را به کربلا برسانند، اگر چه کار به جنگ با عنزه بیانجامد. من چون این سخن را شنیدم، به آنانی که با من بودند گفتم: این سخن اصلی ندارد. زیرا بنی طرف لیاقت جنگ با عنزه را در خشکی ندارند. ومن گمان می کنم این کار حیله ای است برای بیرون کردن زوار از خانه هایشان، زیرا ماندن زائران در نزد ایشان بر آنها سنگین شده، چرا که باید مهمانداری کنند. در این حال بودیم که زوار دوباره به سوی خانه های خود برگشتند، ومعلوم شد حقیقت مطلب همان است که من گفتم. لذا زائران دیگر داخل خانه ها نشدند، ودر سایه خانه ها نشستند، وآسمان هم ابری بود. در این حال، رقت قلبی شدیدی بر من زوار را از خانه ها بیرون کرده اند. پس دست به دعا سوی خدای متعال بر داشتم، وبه پیامبر وخاندان پاکش- که درود خدا بر او وخاندانش باد- توسل جستم، وبرای زوار به خاطر بلائی که گرفتارش شده بودند، پناهی خواستم.
در این حال بودیم که دیدیم سواری - به سوی ما- می آید، در حالی که بر اسب نیکوئی چون آهو [در اصل مطلب منظور آنست که اسبی بود که در سال چهارم حیات خویش وارد شده بود.] سوار است، وفرد با کرامتی چون او را ندیده بودم. در دستش نیزه بلندی بود، وآستین های (خود) را بالا زده بود، واسب را (به سرعت) می راند، تا این که بر در خانه ای که من در آنجا ساکن بودم، ایستاد، وآن خانه ای بود که از پشم بافته شده بود، که اطراف آنرا بالا زده بودند. سلام کرد وما (هم) جواب سلامش را دادیم. گفت: مولانا- اسم مرا برد- مرا فردی که به تو سلام می فرستد، به سوی تو بر انگیخت که ایشان گنج محمد آغا وصفر آغا هستند، وآن دو از صاحب منصبان لشکر عثمانیان می باشند، ومی گویند: هر آینه زوار (به سوی کربلا) بیایند که ما عنزه را از راه دور کردیم، وما با لشکریان (خود) در پشته سلیمانیه منتظر زائران هستیم. به او گفتم: تو تا پشته سلیمانیه با ما می آئی؟ گفت: آری. ساعت خود را از بغل در آوردم، دیدم تقریبا دو ساعت ونیم از روز مانده است. گفتم اسب مرا حاضر کردند. آن مرد عرب بیابانی که ما در منزلش بودیم، به من چسبید وگفت: ای مولای من! جان خود واین زائران را در خطر نینداز. امشب را نزد ما باشید، تا کار روشن شود. به او گفتم: بخاطر درک زیارت مخصوصه چاره ای جز سوار شدن وجود ندارد. چون زوار دیدند که ما سوار شدیم، پیاده وسواره در عقب ما حرکت کردند. پس براه افتادیم، وآن سوار مذکور چون شیر بیشه در جلو ما بود، وما در پشت سرش می رفتیم، تا این که به پیشته سلیمانیه رسیدیم. آن سوار از آنجا بالا رفت، وما نیز از او پیروی کردمی، سپس از آنجا پائین رفت. ما تا این که بالی پشته رفتیم، دیگر اثری از آن سوار ندیدیم. گویا به آسمان رفت، ویا در زمین فرو رفت. وما نه فرمانده لشکری دیدیم ونه لشکری. به همراهانم گفتم: آیا شکی باقی می ماند که او صاحب الامر نباشد؟ گفتند: بخدا سوگند نه. من موقعی که او در جلو ما می رفت، تامل زیادی کردم که گویا قبلا او را دیده ام، ولی چیزی به خاطرم نیامد، که چه موقع او را ملاقات کرده ام.
ولی چون از ما جدا شد، یادم آمد که او همان شخصی است که در حله به منزل من آمده بود، ومرا از واقعه سلیمانیه با خبر کرده بود. واما قبیله عنزه، دیگر هیچ اثری از ایشان در منزلهایشان ندیدیم، وبا هیچ کدام شان بر خورد نکردیم، وکسی را هم ندیدم که از حال آنان بپرسیم، تنها غبار شدیدی را دیدیم که در وسط بیابان- به آسمان- بلند شده است.
پس وارد کربلا شدیم، واسبانمان ما را به سرعت پیش می بردند، تا این که به دروازه شهر رسیدیم، ولشکریانی را دیدیم که در بالای دژهای شهر مستقرند وبه ما گفتند: از کجا آمدید؟ وچگونه- بدینجا- رسیدید؟ آنگاه به سیاهی زائرانی- که از عقب می آمدند- نگاه کردند، وگفتند: سبحان الله! این صحرا از زائران پر شده است! پس عنزه به کجا رفتند؟ به ایشان گفتم: در شهر بنشینید وروزی خویش را بر گیرید که از برای مکه مالکی است که آنرا حفظ می کند. سپس وارد شهر شدیم، ودیدیم کنج محمد آغا بر روی تختی نزدیک دروازه شهر نشسته است. به او سلام کردم، واو در مقابل من برخاست.
به او گفتم: این افتخار برای تو کافی است که در آن هنگام به زبان (حضرتش) یاد شدی؟ گفت: داستان چیست؟ من داستان را برایش نقل کردم. گفت: ای آقایم من از کجا می دانستم که تو به زیارت می آئی تا پیکی را نزد تو بفرستم؟ من ولشکریانم پانزده روز است که در این شهر محاصره شده ایم، واز ترس عنزه قدرت بیرون آمدن نداریم. آنگاه پرسید: عنزه به کجا رفتند؟ گفتم: نمی دانم جز این که غبار شدیدی را در وسط بیابان دیدیم. که گویا غبار کوچ کردن آنها بود. آنگاه ساعت را بیرون آوردم، دیدم یک ساعت ونیم به- پایان- روز مانده، وتمام زمان سیر ما در مدت یک ساعت انجام شده بود، در حالی که بین منزلهای قبیله بنی طرف تا کربلا سه ساعت راه است. پس شب را در کربلا بسر بردیم.
چون صبح شد از داستان عنزه سؤال کردیم، یکی از زار عینی که در باغهای کربلا بود، گفت: عنزه در منزلها وخیمه های خیوش بودند، ناگاه سواری که بر اسب نیکوی فربهی سوار بود، بر ایشان ظاهر شد، که در دستش نیزه بلندی بود، به صدای رسا بر ایشان صیحه زد: ای گروه عنزه به تحقیق مرگ سریع در رسید. لشکریان دولت عثمانی همراه سواره ها وپیاده ها به شما رو کرده اند، آنان به دنبال من می آیند، پس کوچ وگمان ندارم که از ایشان نجات یابید. پس خدا ترس وخواری را بر ایشان مسلط فرمود، تا این حد که مرد برخی از اثاث منزل خود را به خاطر شتاب در حرکت باقی می گذاشت.
وساعتی طول نکشید که تمام آنان کوچ کردند ورو به بیابان نهادند. به او گفتم: ویژگیهای آن سوار را برایم وصف کن. او نقل کرد: (ومن پس از گفتن او) دیدم همان سواری است که همراه ما آمد، وسپاس برای خدای مالک جهانیان ودرود وتوجه بر محمد وخاندان پاکیزه اش. این را فرد کم مقدار، میرزا صالح حسینی به رشته تحریر در آورده است. [به نقل از کتاب جنه الماوی اثر محدث نوری: داستان چهل وششم]
آثار دعا
میرزا محمد تقی موسوی اصفهانی نگارنده کتاب ارزشمند مکیال المکارم فی فوائد الدعا للقائم، در همین کتاب یاد شده می گوید: یکی از دوستان صالحم برایم نقل کرد که: مولایمان حضرت حجت (علیه السلام) را در خواب دیدار کرده بود، وحضرتش سخنی فرموده بودند که مضمونش این است: همانا من برای فرد شیعه ای که مصیبت جد شهیدم را یاد کند، وسپس برای تعجیل فرج وتایید (امر من) دعا کند، من (نیز) برای او دعا خواهم کرد. [مکیال المکارم، محمد تقی الموسوی الصفهانی: ج ۲: ص۴۶]

دانلودها دانلودها:
رتبه رتبه:
  ۰ / ۰.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم