كتاب برگزيده:
جستجو در کتابخانه مهدوی:
بازدیده ترینها
کتاب ها داستانهایی از امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۹۶,۵۹۳) کتاب ها شگفتی ها و عجایب دنیا در بعد از ظهور امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۹۶,۳۱۹) کتاب ها نشانه هایی از دولت موعود (نمایش ها: ۷۲,۳۴۷) کتاب ها میر مهر - جلوه های محبت امام زمان (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۵۹,۸۳۶) کتاب ها یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) (نمایش ها: ۵۴,۱۱۳) کتاب ها سیمای مهدی موعود (عجل الله فرجه) در آیینه شعر فارسی (نمایش ها: ۵۳,۳۸۷) کتاب ها زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى (نمایش ها: ۴۵,۱۸۷) کتاب ها تأملی در نشانه های حتمی ظهور (نمایش ها: ۴۴,۵۰۲) کتاب ها موعود شناسی و پاسخ به شبهات (نمایش ها: ۴۱,۰۰۲) کتاب ها مهدی منتظر (عجل الله فرجه) (نمایش ها: ۳۸,۵۶۶)
 صفحه اصلى » كتابخانه مهدوى » نوید امن و امان - سلسله مباحث امامت و مهدویت ۱
كتابخانه مهدوى

کتاب ها نوید امن و امان - سلسله مباحث امامت و مهدویت ۱

بخش بخش: كتابخانه مهدوى الشخص نویسنده: آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی تاريخ تاريخ: ۲۳ / ۴ / ۱۳۹۳ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۷۹۵۹ نظرات نظرات: ۰

نوید امن و امان

سلسله مباحث امامت و مهدویت ۱

آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی

فهرست

مقدمه
بامداد میلاد
بخش اول: پیرامون بشارت های قرآن مجید واحادیث به ظهور حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه)
 ایمان به غیب
 آیا چند خبر معتبر برای باور شما کافی است؟
 مصلح جهان
۱. آیات قرآن مجید
۲. اجماع واتفاق مسلمین
۳. روایات اهل سنت
۴. روایت شیعه
ائمه اثنی عشر (علیهم السلام) (دوازده امام)
تعیین زمامدار صالح
انتخاب بشر مقرون به صواب نیست
احادیث ائمه اثنی عشر (علیه السلام)
راویان احادیث دوازده امام از صحابه
کتاب هایی که این احادیث در آنها تخریج شده
مشخصات واوصاف حضرت مهدی (عجل الله فرجه)
السَّلَامُ عَلَی الْمَهْدِی الَّذِی وَعَدَ اللهُ بِهِ الْأُمَم‏
۱. قرآن شریف وحضرت مهدی منتظر (عجل الله فرجه)
۲. احادیث وارده در موضوع ظهور
۳. تواتر احادیث
۴. نام جمعی از صحابه که این احادیث را اهل سنت از آنها روایت کرده اند.
۵. نام مشاهیر علمای بزرگ اهل سنت وکتاب های آنها که احادیث ظهور در آن تخریج شده است.
۶. کتاب هایی که علمای اهل سنت در این موضوع ومسائل مربوط به آن تألیف کرده اند
۷. اتفاق مسلمین بر ظهور حضرت مهدی (عجل الله فرجه)
۸. بعضی از صفات وعلائم حضرت مهدی (عجل الله فرجه) در کتب اهل سنت
۹. اسامی جمعی از علمای عامه که به ولادت وحیات آن حضرت اعتراف کرده اند
۱۰. کفر منکر مهدی (علیه السلام)
در انتظار یک آینده درخشان
مصلحی که جهان در انتظار اوست.
جامعه جهانی اسلامی
دعوت همگانی
توحید حقیقی
حکومت الهی
اعلامیه آزادی بشر
پیشرفت سریع
پرچم اسلام
حکومت متحد جهانی
برادری ایمانی
نقش ایمان
فراهم شدن زمینه وحدت
آیات قرآن مجید
احادیث شریفه
بخش دوم: پیرامون اسرار وفلسفه غیبت
سرّ غیبت
سخنی در فواید غیبت
حکمت وفلسفه غیبت
بیم از کشته شدن
به گردن نداشتن بیعت
تخلیص وامتحان
آماده شدن اوضاع جهان
پیدایش مؤمنان از پشت کفار
کلام محقق طوسی
علت تولد امام قرن ها قبل از ظهور وفایده امام غایب
چرا غیبت صغری امتداد نیافت؟
سرداب سامرای مشرفه
بخش سوم: پیرامون طول عمر حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه)
عمر بسیار طولانی
طول عمر از نظر دانش وعلم
هشتصد سال زندگی
هفتاد هزار سال عمر
طول عمر از نظر ادیان
دین مقدس اسلام
نتیجه
اما طول عمر حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه)
تفاوت واختلاف مخلوقات در عمر وطول عمر بشر وقیاس آن به استثنائات
استثنا در کُرات
استثنا واختلاف در عالَم گیاه ودرخت
استثنا واختلاف عُمر در دنیای اتم
تفاوت واختلاف در عالَم حیوانات
استثنا در جهان انسان ها
عمر جاودان
واما در خصوص نتایج تحقیق ومطالعات علمی
نیروی جوانی پایدار
بقای نیروی جوانی معمّرین
اما اخبار
سخنی با برادران اهل سنت
سرگذشت معمرین در تاریخ
اسامی برخی از معمّرین
بخش چهارم: شرح چگونگی ولادت حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه)
چگونگی ولادت حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) (به طور اختصار)
ولادت وامامت امام (علیه السلام) از نظر علما ومورخین اهل سنت
عقیده به ظهور مهدی (عجل الله فرجه) عقیده ای اسلامی است
عقیده به ظهور مهدی (عجل الله فرجه) وقیام مدعیان مهدویت
تأثیر عقیده به ظهور حضرت مهدی (عجل الله فرجه) در اخلاق
کتابنامه

مقدّمه
بسم الله الرّحمن الرّحیم

این مجموعه، مطالب ومقالاتی است پیرامون شخصیّت وغیبت وظهور حضرت ولیّ عصر الحجّة بن الحسن - أرواح العالمین له الفداء - که این کمترین خدّام بندگان درگاه آن ولیّ اعظم بر اساس مآخذ ومصادر معتبر شیعه واهل سنّت در فرصت هایی نگاشته ام.
برای اینکه یکجا در دسترس علاقه مندان قرار بگیرد پس از تجدید نظر در این کتاب جمع آوری کردم.
امید است منظورِ نظرِ کیمیااثر چاکران آستان ولایت مدار وعاکفان عتبه مقدّس آن غوث زمان وقطب جهان - عجل الله تعالی فرجه الشریف - واقع شده واین بضاعت مزجاة وران ملخ را از این بنده حقیر قبول فرمایند.

فَإِنَّ الْهَدَایَا عَلَی مِقْدَارِ مُهْدِیهَا
۱۵ محرّم الحرام ۱۳۸۹ هـ. ق

بامداد میلاد

قالَ اللهُ تَعَالَی:
﴿وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ﴾(۱).
بامداد مبارک وفرخنده وپرمیمنت روز پانزدهم شعبان سال دویست وپنجاه وپنج هجری طلوع می کرد، در امامت سرای حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) شور وهیجان وشوق وانتظار شدّت می یافت. ملائکه در آنجا بیش از هر وقت دیگر آمد ورفت داشتند. انوار رحمت الهی در تابش ولمعان وفروغ فرّ وشکوه ایزدی درخشان بود.
در ملأ اعلی فرشتگان وکرّوبیانِ عالم بالا از نوزادی که هم اکنون در خاندان نبوّت وولایت، قدم به عرصه این جهان خواهد گذاشت وچهره نورانی وشمایل محمدی خود را به عالمیان نشان خواهد داد، در سخن بودند.
بهشت را زینت می کردند تا محافل جشن ومجالس انس وذوق ملکوتی برپا کنند. غریو شادی، نغمه های روح بخش وطرب انگیز حورالعین، بهشتیان را غرق در حظوظ روحانی کرده بود.
از شب نیمه شعبان دقایقی چند بیشتر باقی نمانده بود، دقایقی که آرام آرام می گذشت وبرای آنها که منتظر بودند به قدر سال ها بود.
سرانجام شب به دقیقه آخرین رسید وثانیه شماری شروع شد، ثانیه ها هم با کندی یکی پس از دیگری گذشتند ناگاه نورانیت وروشنی فوق العادّه ای که بر نور چراغ ها غالب شد، همه را از تولّد نوزاد بشارت داد. نوزاد به دنیا آمد وآخرین رهبر عالم بشریّت ولیّ الله اعظم با جمال جهان آرای خود گیتی را مزیّن وروشن ساخت.
نرجس غرق در افتخار ومباهات گشت، بانگ تکبیر وتحمید وتسبیح توأم با فریادهای شادی وتهنیت وهلهله طنین انداز گشت.
نوزاد سر به سجده گذاشت وبه یگانگی خدا ورسالت پیغمبر (ص) وامامت پدران بزرگوارش شهادت داد وبا صدایی خوش وروح افزا این آیه مبارکه را تلاوت فرمود:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
﴿وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ...﴾(۲).
نوزاد به دنیا آمد وعنایات الهی بر خاندان رسالت تکمیل شد.
آری این افتخار، مخصوص دودمان نبوّت است که موعودِ نجات دهنده بشر از تجاوز وستم وآن کس که برای تأسیس سازمان جهانی اسلامی واجرای نظام قرآنی قیام فرماید، از آن خاندان باعظمت است.
پیامبر اسلام (ص) خوش دل بود که فرزندش مهدی به هدف های رسالت ودعوت او جامه عمل می پوشاند وبه خاندان خود به خصوص علی وفاطمه وحسنین (علیهم السلام) مژده می داد که مهدی - همان کسی که با نهضت بی مانند خود بنیان شرک را ویران واساس توحید ویکتاپرستی را محکم واستوار می سازد وفرمانروای کل جهان می گردد - از فرزندان آنهاست. اوست همان نابغه بی نظیری که انبیا واولیا ظهورش را مژده دادند وجهان بشریّت را به قیام آن حضرت، برای تشکیل حکومت حقّ وعدالت اسلام وصلح پایدار وبرچیدن بساط بیدادگران، نوید دادند وهمه را به آینده گیتی امیدوار ساختند.
جهان با همه تحرکی که در ناحیه علوم مادّی وپیشرفت صناعی دارد وبااینکه بشر دست به کار تسخیر فضا شده وبه قدرت فکر خود می بالد، با کمال تأسّف در جنبه انسانیّت قدم به جلو نگذاشته ودر مدنیّت اخلاقی ووجدانی سیر قهقرایی دارد.
ترس، هراس ووحشت همه را ناراحت ودر فشار گذارده وقسمت عمده بودجه کشورها صرف افزایش تسلیحات وقوای هدّامه وویران کننده می شود.
فساد اخلاق وبی عفّتی، فحشا وطغیان شهوت وغضب، زن ومرد را به ستوه آورده وبه جهنّم نکبت ها وانحطاط سوق می دهد. مطبوعات ومجلّات هم بیشتر به این آتش ها دامن می زنند.
التزام به آداب دینی وشعائر مذهبی ضعیف می شود وبدترین مظاهر شرک که استعباد بشر وملل وسلب آزادی انسان ها باشد به صورت های گوناگون رایج وارکان آن محکم واستوار می گردد. انسان این عصر به اصطلاح پیشرفته در برابر پیکره های بی جان وبی روح افرادی مثل خود نیایش وتواضع می کند وپستی وانحطاط فکری وضعف قوای عقلی خود را آشکار می سازد وبه بانگ ملکوتی:
﴿مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَهَا عَاُکفُونَ﴾(۳).
«این مجسّمه های بی روح چیست که عمری بر آن معتکف شده اید».
گوش فرا نمی دهد. بزرگ ترین رهبران دنیای مادّی ما شکستن عهد وپیمان ونقض تمام قوانین بین المللی وهر تجاوز وستم را ننگ وعار نمی شمارند وخلاصه مدنیّت منهای انسانیّت روزبه روز توسعه یافته وگسترش می یابد.
در این جهان تنها نوری که نشاط بشر را نگاه می دارد واو را امیدوار می سازد که سرانجام محکوم به انقراض وفنا، سقوط دائم در ظلمات حیوانیت، تجاوز زورمندان، وجهنّم بی ایمانی وبدبختی نیست، همان بشارات انبیا وپیشوایان دینی است که همه را به آینده جهان خوش بین نموده ونور امید را در دل ها روشن ساخته است.
همه با اعتماد تمام وقلبی سرشار از نشاط انتظار دارند؛ انتظار کسی را دارند که این ابرهای تیره ظلم وستم وفساد را، از افق عالم برطرف کرده ودر عالم، برادری وآزادی واقعی را برقرار، واحکام عالی آسمانی را اجرا نماید وبشر را به سوی هدف شریف انسانی رهنمایی فرماید.
شیعیان ومؤمنان به این ظهور، شب وروز نیمه شعبان را جشن می گیرند وچراغانی می کنند وخیابان وبازار ومغازه ها وخانه ها را زینت می نمایند وغرق در شادمانی می شوند وبه ملل جهان علاقه خود را به عدل وداد، صلح وبرادری جهانی اعلام، وروح شکست ناپذیر وامیدوار خود را آشکار می سازند.
ای ولیّ عصر؛ ای مهدی موعود؛ همه شیعیان ودوستانت آرزومند ومنتظرند که بامداد سعادت آنها وهمه مردم جهان طالع شود وبا قیام تو تمام دردهایشان درمان گردد وعوامل محرومیت، ناکامی وبیچارگی در همه جا از میان برود وپرچم توحید وعدل وصلح اسلام در سراسر گیتی به اهتزاز درآید.
﴿وَمَا ذَلِک عَلَی اللهِ بِعَزِیزٍ﴾(۴)؛
«واین کار اصلاً بر خدا دشوار نیست».

شاد باش ای عارف نیکو سیر * * * شاد باش ای خسته بار فراق
می دمد از لطف حقّ صبح ظهور * * * افکند البتّه از رخ، این نقاب
می کشد از دشمن حقّ، انتقام * * * اولیا گردند گِردش جمله جمع
می نشیند بر سریر احتشام * * * از خداوند قدیر بی نظیر
تا کنی از صدق دل، تصدیق این * * * البشارة! ای که داری انتظار
البشارة! مصلح نیکو سرشت * * * صبر کن صبر، ای به هجران مبتلا
شاد زی کآید دیگر ره نوبهار * * * البشارة! «صافی» صافی ضمیر
کاین شب هجران سحر گردد سحر * * * شاد باش ای غرق بحر اشتیاق
می شود گیتی پر از وجد وسرور * * * فاش سازد امر حقّ را، بی حجاب
می برد از شرک واز اصنام، نام * * * همچو پروانه به گرد نور شمع
می دهد دنیا سراسر انتظام * * * هست این وعده تخلّف ناپذیر
«إِنَّهُ لا یخْلِفُ الْمِیعَاد»(۵) بین * * * می شود آخر سحر، این شام تار
آید وگیتی کند رشک بهشت * * * که رسد دوران وصلش بر ملا
واز گل سوری شود یک سو غبار * * * که جوان گردد دگر این چرخ پیر(۶)
بخش اول: پیرامون بشارت های قرآن مجید واحادیث به ظهور حضرت صاحب الزّمان (عجل الله فرجه)

ایمان به غیب
﴿اَلَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ﴾(۷)
هسته مرکزی نبوّات وادیان حقّه ومابه الامتیاز عمده مکتب انبیا وپیامبران از مکتب های دیگر، ایمان به غیب است.
انبیا ربط عالم محسوس وشهادت را به عالم معقول وغیب بیان کرده وبشر را با عوالم غیب آشنا می سازند.
ایمان به غیب یعنی ایمان به امور وچیزهایی که از حواسّ ظاهری پنهان است، خواه ادراک آن با حواسّ باطنی وقوّه عاقله ممکن باشد، مثل وجود خدا وصفات ثبوتیّه وسلبیّه او، ومعاد وبهشت ودوزخ وفرشتگان؛ وخواه ممکن نباشد مثل حقیقت ذات وصفات خدا وحقیقت ملائکه وروح وخواه راجع به امور وحوادث گذشته وخواه مربوط به امور آینده باشد.
ایمان به خدا، ایمان به ملائکه، ایمان به عالم برزخ، ایمان به بهشت وجهنّم وایمان به وحی وآنچه پیغمبران از عوالم غیب وگذشته وآینده خبر داده اند همه ایمان به غیب است.
ایمان به غیب، یا مستند به دلیل عقلی است، یا به دلیل نقلی، واگر مستند آن دلیل نقلی باشد باید آن غیب چیزی باشد که امتناع وجود یا وقوع آن از راه های خردپسند معلوم نشده ووجود ووقوع آن را عقل احتمال بدهد.
وقتی عقل امکان وجود چیزی را تصدیق کرد یا بر اثبات امتناع آن راهی نیافت، با دلیل نقلی معتبر باور آن جایز بلکه به حکم عقل لازم است.
ادیان آسمانی شرط قبول اعمال صالح را ایمان به غیب می دانند وتعدیل اخلاق وتکمیل وتکامل فضایل انسانی را وابسته به آن می شمارند واصولاً دعوت پیغمبران ورهبران آسمانی در نفوسی تأثیر شایسته دارد که احتمال وجود عالَم غیب وامور ماورای این عالم محسوس را بدهند.
ایمان به ظهور مهدی ومصلح آخرالزّمان نیز ازجمله مطالب غیبی است که پیامبر اعظم اسلام (ص) از آن خبر داده وتصدیق او واجب است.
همان گونه که وقتی پیغمبر (ص) خبر می داد احدی از مسلمانان در راستی گفتار ودرستی اخبار آن حضرت شکّ وتردید نمی کرد وهمه آن را می پذیرفتند اکنون هم مسلمانان ومؤمنان به نبوّت آن حضرت همین باور وایمان را دارند.
پیغمبر (ص) از حوادث عظیم تر وشگفت انگیزتر از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) خبر داد، مثل تکویر شمس، تفجیر دریاها، انکدار وانتثار ستارگان، تسییر کوه ها، انشقاق وانفطار آسمان، خروج دابّة الأرض ومعاد وقیامت.
اینها همه خبر از غیب است ودر قرآن پیشگویی واخبار از حوادث آینده وچیزهای غیب بسیار است وایمان به نزول وحی بر پیغمبر، با ایمان به این امور – اگر چه به طور اجمال باشد - انفکاک ندارد.
روزی خواهد آمد که این حوادث وانقلابات عجیبی که پیغمبر وقرآن از آن خبر داده اند واقع می شود وروزی هم چنانچه قرآن خبر داده وپیامبر (ص) واوصیای آن حضرت درضمن صدها روایات مژده داده اند مصلح آخرالزّمان ظهور می کند واسلام جهان گیر خواهد شد.
خبرهای غیبی پیغمبر (ص) وائمّه طاهرین(علیهم السلام) از آینده از حدّ تواتر گذشته ومعتبرترین مدارک واسناد تاریخی بر آن دلالت دارد.
امروز از آغاز بعثت پیغمبر اعظم (ص) باورکردن خبرهای غیبی آن حضرت آسان تر ومنطقی تر است؛ زیرا در آن موقع هنوز گذشت زمان، صحّت ودرستی آن اخبار را تأیید نکرده بود وهرچه ما به سوی عصر پیغمبر (ص) برگردیم وتاریخ را به سوی گذشته ورق بزنیم، زمینه این باور کمتر می شود، به عکس هرچه جلو بیاییم وتاریخ اسلام را از آغاز به سوی آینده آن ورق بزنیم، فکر ووجدان ما برای پذیرفتن این اخبار آماده تر وایمان ما کامل تر می گردد.
گذشت زمان وحوادث آینده روشن کرد که پیامبر اسلام(ص)، آینده را در روشنایی وحی پیش بینی کرده ومی دیده وهرچه جلوتر آمدیم این روشنایی بیشتر شد.
آنگاه که این آیه را تلاوت می کرد:
﴿وَإِنْ کنْتُمْ فِی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکمْ مِنْ دُونِ اللهِ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ اُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ﴾(۸)؛
«اگر شما شکّ دارید در قرآنی که ما بر بنده خود (محمد) فرستادیم، پس یک سوره مثل آن را بیاورید؛ وگواهان خود را به جز خدا بخوانید اگر راست می گویید واگر این کار را نکردید که هرگز نمی توانید بکنید، طعن به قرآن نزنید واز آتشی که هیزمش مردم بدکار وسنگ های خارا ومهیّاشده برای کافران است، بترسید».
وآن زمان که می خواند:
﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾(۹)؛
«اگر جنّ وانس متّفق شوند که با پشتیبانی یکدیگر، کتابی مانند این قرآن بیاورند هرگز نخواهند توانست».
آن روز که صدوچهارده سوره قرآن را صدوچهارده معجزه جاودان اعلام می کرد وخبر می داد: «هرگز مانند یکی از این سوره ها هم نتوانید بیاورید وجنّ وانس از آوردن به مانند قرآن ناتوانند».
آن روز که پیغمبر (ص) به مسلمانان می فرمود: «شما کلمه توحید را بگویید وخدای یگانه را بپرستید تا عرب تسلیم شما شود وگنج های کسری وقیصر به دست شما افتد وکشورها را فتح کنید»(۱۰).
آن روز که می فرمود: «زمین برای من جمع شد وخاور تا باخترش را به من نشان دادند وملک امّت من به آنچه برایم جمع گردید، خواهد رسید»(۱۱).
آن روز که از فتح مکه، بیت المقدّس، یمن، شام، عراق، مصر وایران سخن می گفت، وآن روز که در مکه به مشرکین می فرمود: «اجساد شما در «قلیب» افکنده می شود»(۱۲) واز حال ابوسفیان خبر می داد که جنگ احزاب را بر پا می نماید.
در آن وقتی که از فتح خیبر به دست علی (علیه السلام) خبر می داد(۱۳) وابوذر را از آینده اش باخبر می ساخت که تنها زندگی خواهی کرد وتنها از دنیا خواهی رفت(۱۴).
آن زمان که پیش از جنگ بدر از کسانی که از سپاه کفار در بدر کشته می شوند اطّلاع می داد ومی فرمود: «در اینجا فلانی کشته می شود ودر این زمین فلانی»، ویکایک کفّاری را که در جنگ بدر کشته شدند نام برد(۱۵).
در آن زمان که به عمّار می فرمود: «تو را گروه باغی می کشند»(۱۶) وبه دختر عزیز وگرامیش فاطمه(علیها السلام) می فرمود: «تو اوّل کسی هستی از اهل بیت من که به من ملحق خواهی شد»(۱۷)؛ وبه زنان خود می گفت:
«کدام یک از شماست که سگان حوأب بر او بانگ زنند وسوار بر شتر گردد ودر اطراف او خلق بسیار کشته شوند»(۱۸)؛ وبه عایشه فرمود: «نگاه کن تو آن زن نباشی»(۱۹)؛ وطبق روایت بیهقی(۲۰) به او فرمود: «چگونه ای ای حمیرا آنگاه که سگان حوأب بر تو بانگ زنند وتو چیزی را طلب می کنی که از آن بر کناری؟».
وبه زبیر از جنگ جمل وطرفیت او با علی (علیه السلام) خبر داد(۲۱).
آن روز که شهادت یافتن علی وحسن وحسین(علیهم السلام) را صریحاً اعلام می فرمود؛ ودر آن زمان که از جنگ علی (علیه السلام) با ناکثین وقاسطین ومارقین خبر می داد(۲۲) وقتل ذوالثدیه خارجی را در جنگ نهروان وخصوصیّات ونشانی هایش را پیش بینی می کرد(۲۳) واز فتنه های بنی امیّه وبنی الحکم وحکومت آنان وشهادت اهل عذرا (حجر واصحاب او) مردم را مسبوق می ساخت(۲۴).
آن روزها مسلمانان همه این خبرهای غیبی را باور می کردند؛ چون پیغمبر خدا از آن خبر داده بود وچون ایمان به رسالت خبردهنده داشتند وچون معنای قبول رسالت ونبوّت، ایمان به صحّت ودرستی خبرهای پیامبر از غیب است، ولی هرچه اسلام جلوتر آمد وصفحات تاریخ ورق می خورد این خبرهای غیبی بیشتر توجّه مردم را جلب کرد وآنهایی که کم باور بودند هم باورشان زیاد وایمانشان محکم واستوار گردید.
خطبا وبلغای عصر رسالت، از آوردن سوره ای مثل سوره های قرآن عاجز شدند وتا زمان ما که یک هزاروچهار صد سال از آغاز نزول قرآن گذشته واین همه دانشمندان سخنور واُدبا وبُلغا وسخن دانان مشهور که در این چهارده قرن دنیا به خود دیده واکنون در جهان از مسیحی ها ودشمنان اسلام از عرب های مسیحی ودیگران، سخن شناسان وسخنوران وفصحا بسیار هستند، کسی نیست که بتواند حتّی یک سوره مانند یکی از سوره های سه آیه ای قرآن را بیاورد. اعجاز قرآن وصدق این خبر غیبی از زمان پیغمبر (ص) آشکارتر گشته، زیرا اگر امکان داشت با شدّت دشمنی وخصومتی که با اسلام دارند، تاکنون صدها کتاب مانند قرآن تألیف شده بود. اگر امکان داشت دستگاه های استعماری مسیحی شرق وغرب ومؤسسات تبلیغی آنها وسایر دشمنان اسلام چنین موضوعی را در مسابقه گذارده وبا تعیین میلیاردها جایزه آن را عملی می ساختند.
غزوه بدر پیش آمد وکسانی که پیغمبر (ص) نام برده بود، کشته شدند واجسادشان را در «قلیب» افکندند. جنگ احزاب را ابوسفیان بر پا کرد. پیغمبر اکرم (ص) مکه را فتح کرد وبه زودی مسلمانان بیت المقدّس، شام، عراق، مصر، ایران وکشورهای دیگر را فتح نمودند. خیبر به دست علی (علیه السلام) فتح شد. ابوذر در رَبذه تنها از دنیا رفت. عمّار را سپاه معاویه که همان فئه باغیه بودند کشتند. حُجْر واصحابش را به امر معاویه در عذرای دمشق شهید کردند. بعد از پیغمبر اوّلین کسی که از خاندان آن حضرت از دنیا رفت وبه او ملحق شد فاطمه زهرا(علیها السلام) بود. امیرالمؤمنین وحسن وحسین(علیهم السلام) به همان تفصیلی که پیغمبر (ص) خبر داده بود شهید شدند. علی (علیه السلام) با ناکثین وقاسطین ومارقین جهاد کرد وذوالثّدیه در جنگ نهروان کشته شد. عایشه جنگ جمل را بر پا کرد ودر حوأب سگان بر او بانگ کردند وخلق بسیاری را به کشتن داد. بنی امیّه بر مردم تسلّط وبنی الحکم سلطنت یافتند واسلام روز سرخی را که پیغمبر اعظم (ص) خبر داده بود از ستم آنها دید.
این خبرهای غیبی واخبار غیبی بسیار دیگر، به تدریج ومرور زمان واقع شد وعلاوه بر اینها صدها خبر که وصیّ وجانشین وباب علم آن حضرت، علی (علیه السلام) وسایر ائمّه(علیهم السلام) از غیب دادند، مطابق واقع از آب در آمد.
بعد از این مقدّمه می گوییم ما می بینیم ده ها بلکه صدها از خبرهایی که پیغمبر (ص) از غیب داده به شهادت معتبرترین مدارک وشواهد تاریخی یکی پس از دیگری واقع شد که اگر یک شخص عادّی هم فرضاً یک دهم یا یک صدم این خبرها را داده بود، در صحّت سایر اخبار او تردید نمی کردیم وباور می نمودیم؛ پس چگونه ممکن است در صحّت اخبار آن حضرت از حوادث آخرالزّمان وامتحانات شدید وآزمایش هایی که این امّت در پیش دارد ومنتهی به ظهور حضرت مهدی ولیّ عصر (علیه السلام) می شود، تردید داشته باشیم. باز هم به خاطر توجّه بیشتر خواننده عزیز تکرار می کنیم: تعداد خبرهای غیبی آن حضرت به قدری زیاد است که راه یافتن شکّ در آنها برای کسی که از عقل وفکر مستقیم بابهره باشد عادتاً محال است وهر کس تواریخ اسلام را که مضبوط ومحفوظ است مطالعه کند، این ادّعا را تصدیق خواهد کرد.
با این وصف چرا ما در ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) که پیغمبر اکرم واوصیای محترم - صلوات الله علیهم - با تأکیدات بلیغ ودرضمن اخبار متواتر از آن خبر داده اند، شکّ وتردید داشته باشیم.
ایمان به این ظهور لازمه ایمان به نبوّت پیغمبر(ص)، صحّت ودرستی خبرهای غیبی آن حضرت است واز آن جدا نیست.
آن مسلمانانی که در آغاز بعثت هنوز وقوع این خبرها را ندیده بودند، در صحّت خبرهای پیغمبر (ص) از غیب تردید نمی کردند، چگونه ما بااینکه وقوع بسیاری از آنها را دیده ویا به نقل یقین آور شنیده ایم، تردید کنیم.
حتّی افرادی مانند معاویه وعمروعاص، درستی این اخبار را نمی توانستند انکار کنند چرا ما که امروز علاوه بر اخبار پیغمبر صادق مصدّق واوصیای او، این شواهد قطع آور را نیز داریم، ایمان نداشته باشیم؟
مسلمانان صدر اوّل اسلام در خبر پیغمبر از نزول عیسی وظهور مهدی(علیهم السلام) وفتن آخرالزّمان شکّ نداشتند، وهمه معتقد بودند وایمان داشتند که این اخبار صددرصد مطابق واقع وحقیقت است، بعد که مرور زمان وگذشت اعصار آنچه را پیامبر اعظم (ص) خبر داده بود به موقع ودر وقت خود نشان داد، در صحّت آن قسمتی که باید در آینده های دیگر واقع شود شکّ وتردید هرگز راه نخواهد یافت.
اگر یک نفر به شما اطّلاع بدهد که فردا شخصی از فلان شهر با این علامات ونشانی ها خواهد آمد ویک ماهِ دیگر ده نفر به این علامات وارد می شوند وپنج ماه دیگر پانصد نفر می آیند ویک سال دیگر هزار نفر می رسند ودو سال دیگر در آن شهر انقلاب می شود وحکومت تغییر می کند وبیست سال دیگر در آنجا جنگ روی می دهد وپنجاه سال دیگر زمامدار آنجا را می کشند وصد سال بعد... ودویست سال بعد...
شما این خبرها را هرچند تصدیق نمی کنید ردّ هم نمی نمایید، چون راه نفی احتمالِ صحّت آن بر شما بسته است، تا فردا صبر می کنید اگر آن شخص اوّل با آن نشانی ها وعلامات آمد تعجّب می کنید واحتمال صحّت خبرهای دیگر نزد شما قوّت می گیرد.
یک ماه بعد که آن ده نفر آمدند، احتمال شما تقریباً مبدَّل به قطع ویقین به درستی خبرهای او می شود.
خبر سوّم که واقع شد دیگر یقین شما ثابت می شود.
وبعد از خبر چهارم وپنجم اگر کسی صحّت این اخبار را انکار نماید ووقوع آن را بعید شمارد او را غیرمتعارف وشکّاک می شناسید.
پس هرچه خبرها بیشتر با واقع منطبق شود، در خبر ششم وهفتم وهشتم ونهم و...، یقین وایمان شما قوّت وثباتش بیشتر می گردد.
اکنون می گوییم پیغمبری که صادق ومصدّق است وپیامبری او به معجزات ودلایل علمی وعقلی ثابت شده است، پیغمبری که ده ها وصدها خبر او از غیب، صورت وقوع یافته وهمچنین اوصیای او به خصوص علی بن ابی طالب (علیه السلام) به نقل کتب معتبر شیعه واهل سنّت، خبرهای بسیاری از غیب دادند وواقع شد، خبر داده اند که: «اگر از دنیا باقی نماند مگر یک روز، خدا آن روز را آن قدر طولانی سازد تا مهدی ظهور کند وجهان را پر از عدل وداد سازد پس از آنکه از جور وستم پر شده باشد»(۲۵) وخصوصیّات ونشانه های این ظهور را نیز شرح دادند.
حال اگر کسی - پناه بر خدا - بگوید خبر پیغمبر واوصیای او با واقع مطابق نیست یا تردید داشته باشد چه می کند با اقرار واعتراف به نبوّت وپیغمبری او واین همه معجزات وبراهین علمی که نبوّت آن حضرت را ثابت ومحرز ساخته است؟
چه می کند با ایمانی که به نبوّت پیامبر خاتم ونبوّت سایر انبیا دارد، چون پیغمبران دیگر نیز ظهور مصلح آخرالزّمان را بشارت داده اند؟
چه می کند با این همه خبرهایی که رسول اکرم (ص) از غیب داده وبه مرور زمان در این چهارده قرن واقع وصحّت آن تأیید شده است؟
واگر بگوید: پیغمبر چنین خبری نداده دستش را می گیریم وبه کتابخانه های اهل سنّت وشیعه می بریم ومی گوییم: مراجعه کنید به این کتاب ها ومصادری که از هزار سال پیش تا حال تألیف شده، ببینید در چند مورد اخبار وروایات به قدر این مورد رسیده است؟!
آیا چند خبر معتبر برای باور شما کافی است؟
شما که مطالب عمده تاریخی را به نقل یک نفر مورّخ قبول می کنید وحوادث مهمّ جهانی را به گفته یک خبرنگار که صد گونه غرض ومرض دارد می پذیرید، در این مورد چند خبر صحیح ومعتبر می خواهید تا باور کنید؟
اگر شخص منصفی باشید خواهید گفت: یک حدیث معتبر هم کفایت می کند واگر قدری شکّاک ودیرباور باشید می گویید: اگر دو سه حدیث باشد بیشتر اسباب اطمینان می شود.
می گوییم: حدیث معتبر از یک ودو وده وپنجاه وصد، وبلکه هزار هم بیشتر است ودر صدها کتاب معتبر حدیث وجوامع اخبار وتاریخ ورجال، ضبط وثبت است.
پس با توجّه ودقّت وتأمّل در آنچه گفته شد هیچ گونه شبهه وتردیدی باقی نمی ماند که در آخرالزّمان برحسب این احادیث وبشارات پیامبر اکرم واوصیای مکرم او(علیهم السلام)، ظهور مصلح منتظر ومهدی موعود وکسی که دنیا را پر از عدل وداد کند بعد از آنکه پر از ظلم وجور شده باشد حتمی وواقع شدنی است.
مصلح جهان (۲۶)
یکی از مسائل واموری که فِرَق اسلام بر آن، اجتماع واتّفاق نموده اند، ظهور مهدی اهل بیت حضرت قائم آل محمد - صلوات الله علیهم أجمعین - در آخرالزّمان است که همه متّفق الکلمه انتظار یک قیام روحانی جهانی وظهور مصلحی(۲۷) را می کشند که عدالت اجتماعی ونظام جهان را بر اساس ایمان به خدا واحکام دین اسلام برقرار سازد ودنیا را از چنگال ستمکاران وجبّاران نجات بخشد وپرچم عزیز اسلام را در تمام نقاط به اهتزاز در آورد.
همه چشم به راهند وانتظار دارند که شایسته ترین فرزندان پیغمبر قیام کرده، آئین توحید ورسم برادری ومساوات اسلامی را زنده نموده بشر را از نعمت آسایش بهره مند سازد وموجبات تفرقه ومحرومیّت وناکامی را از میان بردارد.
این وعده الهی است وتخلّف پذیر نیست. دنیا به طرف آن عصر درخشان در حرکت است، سیر زمان وگردش دوران هر دم بشر را به چنین روزگاری نزدیک تر می سازد.
ایمان به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) وجهان گیرشدن دین اسلام به آیات متعدّدی از قرآن مجید ومتواترترین روایات وقوی ترین اجماعات اتّکا واستناد دارد که هر مسلمان معتقد به قرآن ورسالت پیغمبر اسلام (ص) باید به این ظهور، ایمان راسخ وثابت داشته باشد.
اگرچه در این مقاله تفصیل وشرح این مطالب ممکن نیست ولی برای توجّه خوانندگان محترم تحت چهار عنوان: (۱. آیات قرآن مجید؛
۲. اجماع واتّفاق مسلمین؛ ۳. روایات اهل سنّت و۴. روایات شیعه) به طور اختصار توضیحاتی می دهیم.
۱. آیات قرآن مجید
خداوند در قرآن مجید در آیات کریمه متعدّدی تشکیل یک حکومت جهانی اسلامی، بسط دین اسلام، غلبه آن بر کلّیه ادیان،
 زمامداری صلحا وارباب لیاقت را وعده فرموده است که از آن جمله این آیات است:
﴿وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَکونَ فِتْنَةٌ وَیکونَ الدِّینُ کلُّهُ لِلهِ﴾(۲۸)؛
«با کافران جهاد کنید تا در زمین فتنه وفسادی نماند وآیین همه دین خدا گردد».
﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ﴾(۲۹)؛
«اوست خدایی که رسول خود را با دین حقّ به هدایت خلق فرستاد تا بر همه ادیان عالم تسلّط وبرتری دهد».
﴿یرِیدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نَورَ اللهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیأْبَی اللهُ إِلَّا أَنْ یتِمَّ نُورَهُ﴾(۳۰)؛
«کافران می خواهند که نور خدا را با نفس تیره وگفتار جاهلانه خود خاموش کنند ولی خدا نمی گذارد، تا آنکه نور خود را به منتهای ظهور وحدِّ اعلای کمال برساند».
﴿یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ﴾(۳۱)؛
«کافران می خواهند نور خدا را با گفتار باطل وطعن مسخره، خاموش کنند، البتّه خدا نور خود را تمام وکامل می کند».
﴿وَیریدُ اللهُ أَنْ یحِقَّ الْحَقَّ بِکلِمَاتِهِ وَیقْطَعَ دَابِرَ الْکافِرِینَ﴾(۳۲)؛
«وخدا می خواهد که صدق سخنان حقّ را ثابت گردانده وریشه کافران را از بیخ وبن برکند».
﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کانَ زَهُوقاً﴾(۳۳)؛
«بگو که حقّ آمد وباطل را نابود ساخت، که باطل خود لایق محو ونابودی است».
﴿وَلَقَدْ کتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ﴾(۳۴)؛
«ما بعد از تورات در زبور نوشتیم که البتّه بندگان نیکوکار من ملک زمین را وارث ومتصرّف خواهند شد».
﴿وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾(۳۵)؛
«خداوند وعده فرموده، به کسانی از شما که ایمان آورده ونیکوکار گردند در زمین خلافت دهد».
﴿وَلَقَدْ سَبَقَتْ کلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ * إِنَّهُمْ الْمَنْصُورُونَ * وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ﴾(۳۶)؛
«همانا عهد ما درباره بندگانی که به رسالت فرستادیم سبقت گرفته است که البتّه آنها بر کافران فتح وپیروزی یابند وسپاهیان ما غالبند».
﴿إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾(۳۷)؛
«ما البتّه رسولان خود وکسانی که ایمان آورند را در حیات دنیا نصرت وظفر می دهیم».
﴿کتَبَ اللهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللهَ قَوِی عَزِیزٌ﴾(۳۸)؛
«خدا حتم گردانیده که البتّه من ورسولانم غالب می شویم که خداوند قوی ومقتدر است».
وآیات دیگری که تأویل آنها هنگام ظهور حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) آشکار شود، دلالت دارند بر غلبه اسلام بر سایر ادیان وغلبه اهل حقّ بر اهل باطل وحتمی بودن غلبه انبیا واتمام نور خدا که این معانی به طور مطلق تا حال ظاهر نشده واین آیات تحقّق آن را در آخرالزّمان بشارت می دهد.
خداوند وعده داده که البتّه پیغمبران را غالب سازد ویاری کند ومعلوم است که این نصرت وغلبه فقط نصرت وغلبه در آخرت نیست، برای اینکه می فرماید:
﴿فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا﴾(۳۹)؛
ونصرت وغلبه انبیا بر قوم خودشان وپیشرفت کار آنها در عصر خودشان هم نیست، زیرا دعوت بسیاری از پیغمبران در قومشان اثر نبخشید، بلکه بعضی از آنها کشته شدند.
این نصرت وغلبه، نصرت وغلبه مقصد وهدف ودعوت آنهاست که برطبق ظاهر آیات مقیّد به مرتبه ای نیست، بلکه نصرت وغلبه مطلق است.
همچنین است اتمام نور، معنای اینکه خدا نور خود را در مقابل آنهایی که می خواهند نور او را خاموش کنند ومانع از پیشرفت اسلام شوند تمام می گرداند، این است که دین را جلو می برد وبر قلمرو اسلام می افزاید واتمام آن وقتی است که اسلام تمام جهان را بگیرد.
چنان که معنای استخلاف وجانشینی مؤمنین در زمین ووارث شدن آنها زمین را نیز، استخلاف در تمام زمین ووارث شدن کره ارض است که برای امام زمان (علیه السلام) ویاران واصحاب آن حضرت حاصل می شود.
معنای غلبه حقّ بر باطل به طور اطلاق هم غیر از این نیست که به تمام معنا حقّ بر باطل پیروز شود واگر از جهت حجّت وبرهان غالب باشد - بااینکه به این معنا همیشه غالب است - ولی در ظاهر غالب نباشد غلبه مطلق نیست وظاهر این آیات غلبه مطلق است.
وامّا آیه:
﴿لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ﴾(۴۰)؛
که دلالتش بر غلبه اسلام واضح است.
ومؤیّد مستفاد از این آیات است روایاتی که در این خصوص از حضرت رسول (ص) منقول است، مثل:
«لَیَدْخُلَنَّ هَذَا الدِّینُ عَلَی مَا دَخَلَ عَلَیْهِ اللَّیْلُ»(۴۱)؛
«البتّه این دین در هر کجا که شب داخل شده باشد داخل می شود».
وشاید نکته اینکه فرمود:
«عَلَی مَا دَخَلَ عَلَیْهِ اللَّیْلُ»؛
ونفرمود:
«عَلَی مَا دَخَلَ عَلَیْهِ الْیَوْمُ أَوِ الشَّمْسُ».
تشبیه دین به آفتاب باشد که همان طور که روز وآفتاب در هر کجا که شب رفته باشد وارد می شود، خورشید عالم تاب اسلام نیز به تمام اماکن پرتوافکن خواهد شد وتاریکی کفر وشرک وضلالت را نابود خواهد ساخت، همان طور که آفتاب، تاریکی شب را از میان می برد.
۲. اجماع واتّفاق مسلمین
اگر مقصود از اجماع واتّفاق، شیعه باشد که محتاج به ذکر نیست وهمه می دانند که از ضروریّات مذهب امامیّه ظهور قائم آل محمد فرزند حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) است؛ واگر مقصود اتّفاق عامّه مسلمین (از شیعه وسنّی) باشد برای اثبات آن، عبارت یکی از متتبّع ترین علمای اهل سنّت، علامه معتزله ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه(۴۲) کافی است که می گوید:
قَدْ وَقَعَ اِتِّفَاقُ الْفِرَقِ مِنَ الْمُسْلِمِینَ أَجْمَعِینَ عَلَی أَنَّ الدُّنْیَا وَالتَّکْلِیفَ لا یَنْقَضِی إِلا عَلَیْهِ؛
اتّفاق سنّی وشیعه بر این است که دنیا وتکلیف، منقضی وتمام نشود مگر بر آن حضرت (یعنی بعد از ظهور آن حضرت)(۴۳).
کسانی که در تاریخ تتبّع دارند می دانند که ظهور مصلح منتظر ومهدی آل محمد(علیهم السلام)، آن چنان مورد اتّفاق ومسلّم نزد تمام مسلمین بوده که از همان قرن اوّل هجری تا حال در مقام ردّ ادّعای افرادی که ادّعای مهدویّت کردند یا این ادّعا را به آنها نسبت دادند، اصل ظهور قائم آل محمد (علیه السلام) را کسی انکار نکرد، زیرا برخلاف اجماع مسلمین وانکار اخبار قطعی صادر از پیغمبر (ص) بود. بلکه در مقام ردّ آنها به فاقد بودن اوصاف وعلاماتی که برای مهدی موعود در اخبار واحادیث مذکور است استناد می جستند.
چنانچه چهار نفر از بزرگان علمای مذاهب چهارگانه اهل سنّت، ابن حجر شافعی مؤلّف القول المختصر وابوالسرور احمد بن ضیاء حنفی ومحمد بن احمد مالکی ویحیی بن محمد حنبلی در جواب استفتایی که از ایشان شده ودر باب۱۳ از کتاب البرهان فی علامات مهدی آخرالزّمان عین فتاوای آنها را نقل کرده، همین روش را انتخاب نموده وبه صحّت اصل ظهور مهدی (علیه السلام) در آخرالزّمان واینکه عالم را پر از عدل وداد کند وعیسی (علیه السلام) به آن حضرت اقتدا نماید واوصاف دیگر آن حضرت، رسماً فتوای محکم ومستدلّ وقاطع داده اند حتّی شاعر بنی امیّه حکیم بن عیّاش (عبّاس) کلبی(۴۴) نیز در ردّ نسبتی که به جناب زید بن علی بدون رضایت آن جناب داده شده بود (واو را مهدی خوانده بودند) گفته:
وَلَمْ أَرَ مَهْدِیّاً عَلَی الْجِذْعِ یُصْلَبُ(۴۵)؛
مقصودش این است که آن مهدی که ظهور می کند، مستولی بر ممالک وفاتح کشورها می گردد وعدل وداد را بسط می دهد، پس چگونه ممکن است جناب زید که مصلوب شد مهدی باشد.
۳. روایات اهل سنّت
محدّثین بزرگ اهل سنّت که ذکر اسامی وکتب ومصنّفات ایشان در این مقال سخن را طولانی می سازد، احادیث راجع به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) را تخریج نموده اند واز جماعتی از صحابه(۴۶) وجمع کثیری از تابعین راجع به ظهور آن حضرت روایات بسیاری نقل کرده اند وبعضی از ایشان در تخریج این احادیث کتاب خاصّ نوشته اند وگروه بسیاری از آنان تواتر(۴۷) این روایات را صریحاً تصدیق کرده اند وآنچه در کلمات بسیاری از ایشان تصریح شده این است که نه فقط اصل ظهور مهدی (علیه السلام) به روایات متواتر از پیغمبر اکرم (ص) ثابت وقطعی است، بلکه به تواتر ثابت است که آن حضرت زمین را پر از عدل وداد کند وعیسی (علیه السلام) از آسمان فرود آمده وبه آن حضرت اقتدا نماید وتمام جهان را فتح کرده واحکام قرآن را نشر دهد.
علاوه براین، بسیاری از محقّقین علمای عامّه در اشعار وقصاید یا کتب وتصنیفاتشان، ایمان خود را به اینکه حضرت مهدی (علیه السلام) همان یگانه فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) است اظهار داشته اند، که ما در کتاب منتخب الاثر در باب اوّل از فصل سوّم تصریحاتی از بیش از شصت نفر از علمای اهل سنّت راجع به ولادت یا غیبت وامامت آن حضرت را ضبط کرده ایم وهر منصفی مجموع این اعترافات را ملاحظه کند برایش جای شبهه باقی نخواهد ماند.
۴. روایت شیعه
به طورکلّی، احادیثی که از طرق شیعه روایت شده معتبرترین روایات است؛ زیرا از عصر حضرت رسول اکرم (ص) تابه حال کتابت حدیث، ضبط وحفظ وروایات در بین ایشان منقطع نشده وهم اکنون بعضی از کتبی که در نیمه اوّل ودوّم هجرت نوشته اند موجود ومحلّ مراجعه است واوّلین کتاب ایشان همان کتابی است که به املای رسول الله (ص) وخطّ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می باشد ودر اخبار مکرّر دیده می شود که ائمّه(علیهم السلام) در نقل احادیث وبیان احکام به آن استناد می جستند.
روایات شیعه با روایات دیگران فرق دیگری نیز دارد وآن این است که روایات شیعه از ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) که علم وزهد وتقوا وفضیلت ایشان نزد فریقین مسلّم است، اخذ شده وبه مقتضای:
أَهْلُ الْبَیْتِ أَدْرَی بِمَا فِی الْبَیْتِ(۴۸)
طبعاً نقل آنها محکم تر واز اشتباه دور است. وبالأخره سوّمین جهتی که روایات شیعه را در بالاترین درجه اعتبار قرار داده ودرحقیقت پشتوانه این روایات است، احادیث متواتر ثقلین واحادیث سفینه واحادیث امان وروایات دیگری است که امّت را ارجاع به ائمّه معصومین از اهل بیت(علیهم السلام) که اَعدال قرآن مجید هستند نموده وقول ایشان را حجّت واخذ از ایشان را امان از ضلالت معرّفی کرده ودلالت بر خالی نبودن زمان از وجود امام معصوم از اهل بیت(علیهم السلام) دارد.
بنابراین احادیثی که از ائمّه طاهرین(علیهم السلام) صادر شده از راه بنای عُقلا بر احتجاج وعمل به خبر واحد در اعلا درجه اعتبار است، زیرا اختصاص وارتباطی را که ائمّه طاهرین(علیهم السلام) با پیغمبر اکرم (ص) داشته اند احدی از صحابه وتابعین نداشتند وازطریق حدیث متواتر ثقلین شرعاً نفس اقوال وگفته های ایشان مأخذ ومستند است وبر امّت مراجعه واخذ از ایشان که از قرآن جدا نمی شوند ومعصومند، فرض وواجب می باشد.
بعد از بیان این مقدّمه کوتاه - که در کتابی که در بیان وجوب پیروی از اهل بیت واخذ علم از ائمّه(علیهم السلام) نگاشته ایم شرح وتفصیل آن را داده ایم -(۴۹) می گوییم:
از طرق شیعه راجع به ظهور حضرت ولیّ عصر قائم آل محمد (علیه السلام) معتبرترین روایات در کتب مشایخ ومحدّثین ایشان که از همان قرن اوّل هجرت تابه حال تألیف شده، موجود است مانند روایات کتب اصولی که پیش از ولادت حضرت قائم تألیف شده مثل کتاب مشیخه حسن بن محبوب (م. ۲۲۴ ق.) وکتاب سُلیم بن قیس (م. ۷۰ یا ۹۰ ق.).
روایاتی که بسیاری از آنها به تنهایی برای اثبات امامت امام زمان (عجل الله فرجه)، یگانه فرزند عزیز وگرامی امام حسن عسکری (علیه السلام) کافی وقطع آور است. روایاتی که از لحاظ پیشگویی هایی که در آنها شده ووقوع یافته، از معجزات اولیای دین، واخبار آنان از مغیبات شمرده می شود. روایاتی که در آنها خصوصیّات این ظهور وشرایط وعلامات آن به طور واضح بیان شده است. این روایات، فوق تواتر بوده واحصای آن جز برای اشخاصی که تتبّع واحاطه کامل داشته باشند، ممکن نیست.
خوانندگان عزیز! این سخنان حرف وادّعا نیست بلکه بیان حقیقت وروح واقع است، علاوه بر تمام جوامع حدیث، صدها کتاب ومصنّفات محدّثین بزرگ ایشان در خصوص موضوع، دلیل وبرهان این سخنان است.
مانند کتاب المهدی تألیف عیسی بن مهران مستعطف از بزرگان قرن سوّم، کتاب القائم وکتاب الغیبه فضل بن شاذان والغیبه عبدالله بن جعفر حِمْیری از اکابر قرن سوّم، کتاب الغیبه وذکر القائم تألیف ابن ابی طاهر (أخی طاهر) (م. ۳۵۸ق.) کتاب الغیبه محمد بن قاسم بغدادی، معاصر ابن همّام (م. ۳۳۳ق.)، اخبار القائم علان رازی کلینی، دائی کلینی معروف (م. ۳۳۹ق.)، اخبار المهدی تألیف جلّودی (م. ۳۳۲ق.)، الغیبه نعمانی از اعلام قرن چهارم، الغیبه حسن بن حمزه مرعشی (م. ۳۵۸ق.)، دلائل خروج القائم تألیف ابی علی حسن بن محمد صفّاری بصری از اعلام قرن سوّم، کتاب ذکر القائم من آل محمد (ص) تألیف احمد بن رمیح مروزی، اخبار القائم تألیف ابی علی احمد بن محمد جرجانی از قدمای محدّثین، الشفاء والجلاء احمد بن علی رازی، ترتیب الدوله تألیف احمد بن حسین مهرانی، کمال الدین وکتاب الغیبة الکبیر تألیف صدوق (م. ۳۸۱ق.)، الغیبه ابن جنید (م. ۳۸۱ق.)، الغیبه مفید (م. ۴۱۳ق.)، الغیبه سیّد مرتضی (م. ۴۳۶ق.)، الغیبه شیخ طوسی (م. ۴۶۰ق.)، التاج الشرفی تألیف اسعدآبادی معاصر سیّد مرتضی، کتاب ما نزل من القرآن فی صاحب الزّمان، تألیف عبدالله بن عیّاش (م. ۴۰۱ق.)، الفرج الکبیر، تألیف محمد بن هبةالله طرابلسی شاگرد شیخ طوسی، برکات القائم، تکمیل الایمان، بغیة الطالب، تبصرة الاولیاء، کفایةالمهتدی، اخبار القائم، أخبار ظهورالمهدی، الحجّةالبالغه، تثبیت الاقران، حجّةالخصام، الدرالمقصود واثبات الحجّه، اتمام الحجّه، اثبات وجودالقائم، مولدالقائم، المحجّة فیما نزل فی القائم الحجّه، الذخیرة فی المحشر، السلطان المفرج عن الایمان، سرور اهل الایمان، جنی الجنتین، جلد سیزدهم بحارالانوار، غیبت العوالم وصدها کتاب دیگر که ذکر نام آنها واسمای مؤلّفین موجب کمال تطویل خواهد شد.
فقط بعضی از مواردی را که این روایات به تواتر قطعی راجع به اوصاف حضرت مهدی (علیه السلام) وعلائم ظهور آن جناب بر آن دلالت دارد، فهرست وار یادآور می شویم وبحث وتوضیحات لازم در اطراف هریک از این موارد را به موقع وفرصت دیگر موکول می کنیم(۵۰).
در خاتمه یادآور می شویم که دلایل دیگری از عقل ونقل بر وجود امام عصر (علیه السلام) نیز اقامه شده که ما در این مقاله در صدد بیان آن نبوده ایم واجمالاً همه آن ادلّه عقلی ونقلی که در امامت عامّه دلالت دارند بر لزوم وجود امام معصوم در تمام اعصار ووجوب معرفت امام واینکه زمین خالی از وجود حجّت نمی ماند:
«لَوْ بَقِیَتِ الأَرْضُ بِغَیْرِ حُجَّةٍ سَاعَةً لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا»(۵۱)؛
«اگر زمین بدون حجّت بماند اهل خود را فرو خواهد برد».
بر وجود حضرت صاحب الزّمان (علیه السلام) وامامت آن حضرت نیز دلالت دارند واگر در مقام استدلال فقط همان براهین امامت عامّه را مستند قرار دهیم، در اثبات امام عصر (علیه السلام) وبقای آن حضرت در پشت پرده غیبت کافی خواهد بود.
ائمّه اثنی عشر(علیهم السلام) (دوازده امام)
چنانچه می دانیم شیعه، رهبری وزمامداری دینی وسیاسی را بعد از پیغمبر اعظم (ص) یک مقام الهی ومنصب خلیفة اللهی می داند که به امر خداوند متعال، پیغمبر کسی را که شایسته باشد معرّفی ومنصوب می نماید وهمان گونه که پیغمبر رهبری دینی، روحانی، سیاسی وانتظامی جامعه را عهده دار است امام که قائم مقام پیامبر وجانشین اوست نیز رهبر جامعه است با این فرق که بر پیغمبر وحی نازل می شود وبی واسطه احدی از بشر، دین وشریعت را از عالم غیب فرا می گیرد وبه امّت وجامعه می رساند ولی امام آورنده شریعت وکتاب نیست ومقام نبوّت ندارد واز مجرای کتاب وسنّت وبه واسطه پیغمبر رهبری اجتماع را انجام می دهد.
معلوم است که این روش موافق با عدل وعقل ومنطق وصواب بوده واز هر ترتیب دیگر برای اداره امور اجتماع بیشتر مورد اعتماد واطمینان است؛ زیرا یقیناً کسی را که پیغمبر از جانب خدا معرّفی کند واجد همه شرایط رهبری وشایسته زعامت وامامت است چنانچه فیلسوف بزرگ ومفخر حکمای شرق وغرب شیخ الرئیس ابوعلی سینا گفته است:
وَالإِسْتِخْلَافُ بِالنَّصِ أَصْوَبُ فَإِنَّ ذَلِک لا یُؤَدِّی إِلَی التَّشَعُّبِ وَالتَّشَاغُبِ وَالإِخْتِلافِ(۵۲)؛
تعیین جانشین وانتخاب خلیفه به نصّ ونصب (که مذهب شیعه است) صواب تر است، برای آنکه منجر به تفرقه واختلاف وشرّ وفتنه نمی شود.
زمامداری ورهبری آن هم رهبری روحانی ودینی وسیاسی که عهده دار آن، سخن وکارش برای همه حجّت ومیزان وحاکم بر امور دین ودنیای مردم باشد، بسیار مقام باعظمت وحسّاسی است ومقامی از آن بالاتر نیست. اگر در این انتخاب اندکی اشتباه رخ دهد، فسادهای بزرگ از آن بر خواهد خاست ونقض غرض از بعثت انبیا لازم می آید.
تعیین زمامدار صالح
شناختن کسی که دارای این صلاحیّت است بالاتر از افق ادراک انسان ها ویا بالاتر از حدّ درک اشخاص عادّی است.
شاغل این پست ومقام باید از جهت صلاحیّت وملکات عالی انسانی وصفات شریف نفسانی از قبیل علم، حلم، عفو، اغماض، رحم، عدل، تواضع، احترام به آزادی حقوق انسان ها، نوع دوستی، عقل، کفایت، تدبیر، اطّلاع بر دقایق امور دینی وروحانی وشرایط دیگر لایق وبرجسته وممتاز باشد وشناختن واجد این صفات فقط با هدایت وراهنمایی خداوند متعال امکان دارد.
به این دلیل وادلّه عقلی ونقلی دیگر که در کتاب های کلام وعقاید ذکر شده است، شیعه عقیده دارد که نصب وتعیین امام مانند پیغمبر با خداوند است وتعیین امام همان طور که در آیه شریفه تصریح شده اکمال دین واتمام نعمت است(۵۳) وترک آن نقض غرض وسهل انگاری به امور مهمّ جامعه وتقریباً اتلاف زحمات انبیا است.
انتخاب بشر مقرون به صواب نیست
شیعه می گوید: انتخاب آن کس که کار وگفتار وتقریر وسکوتش میزان کار همه است وحافظ ناموس شرع ومبیّن احکام است هرگز به انتخاب بشر به طور صحیح انجام نمی شود. انتخاب ولیّ امر که به حکم:
﴿أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَاُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ﴾(۵۴)؛
اطاعتش واجب است فقط از جانب خدا بجا وصحیح است؛ زیرا علمش به جمیع جهات واز مراتب صلاحیّت های ظاهری، باطنی، روحی، وفکری جمیع افراد آگاه است. نه اغفال می شود ونه غفلت در ساحت قدس او راه می یابد ونه فریبِ ریاکاری وسالوسی وظواهر بی حقیقت وعوام فریبی کسی را می خورد ونه تحت تأثیر احساسات وعواطف، یا وحشت ورعب وبیم قرار می گیرد ونه به اغراض شخصی وملاحظه منافع خود وکسان وفامیل وهمشهریانش آلوده می شود.
ولی اگر بنا باشد مردم در این انتخاب مداخله نمایند، اول؛ اگر بخواهند صالح را انتخاب کنند نمی توانند او را بشناسند.
دوّم؛ اعمال نفوذ واشتباه کاری وجاروجنجال وارعاب وتطمیع آنها را از آزادی تفکّر واظهار رأی مانع می شود.
سوّم؛ منافع واغراض شخصی را ملاحظه می کنند. چنانچه در انتخابات عرفی دیده ومی بینیم که در هر انتخاب آزاد وبه اصطلاح صحیح ودور از اعمال نفوذ، این اغراض وعلل وموانع دخالت دارد واغراض شخصی را مردم بیشتر بر مصالح نوعی ترجیح می دهند، لذا تاکنون انتخاب بشر در تعیین زمامداران از همه جهت کامل نبوده وافرادی را که انتخاب کرده لایق تر از همه نبوده واشخاصی که صلاحیّت بیشتر داشتند انتخاب نشده اند واگر در بعضی موارد، زمامدار نسبتاً صالحی انتخاب شده جهتش نه واقع بینی وتشخیص وپاکی وطهارت نظر مردم بوده، بلکه تصادف واتّفاق واوضاع واحوال یا یک نوع اضطرارهای سیاسی موجب آن شده است.
واگر تشخیص مردم، صحیح وپاک وبی غل وغشّ وبر اساس حقیقت بینی وشناخت صلاحیّت واقعی بود باید همیشه انتخاب شوندگان آنها واجد صلاحیّت وشایستگی باشند.
پس اینکه می بینیم گاهی انتخاب بشر غلط وگاهی بالنّسبه وبه ندرت صحیح واقع شده، دلیل ناتوانی او از تشخیص صالح وشایسته واقعی است.
چنانچه حضرت ولیّ عصر(علیه السلام)، در جواب سعد بن عبدالله اشعری قمی که از امام (علیه السلام) پرسید: چرا مردم نمی توانند برای خود امام انتخاب نمایند؟
فرمود: پیشوای مصلح یا مفسد؟
گفت: مصلح.
فرمود: بااینکه هریک از آنان از باطن دیگری ونیّت او ناآگاه است آیا ممکن است مفسد را انتخاب کنند؟
گفت: بله (ممکن است).
فرمود:
«فَهِی الْعِلَّةُ»(۵۵)؛
«یعنی این است علّت آنکه مردم نمی توانند امام را خودشان انتخاب کنند».
پس معلوم شد که تعیین وبرگزیدن امام که قائم مقام پیغمبر است باید از سوی خدا وبه نصّ وتعیین پیغمبر باشد وگرنه مردم از عهده بر نخواهند آمد ومدینه فاضله انسانی ونظامی که هدف دین وانبیا است، تشکیل نخواهد شد.
لذا دیدیم در موضوع خلافت چون بعد از رحلت پیغمبر (ص) از این اصل عدول کردند، نخست عدّه ای گفتند: خلافت هم مثل ریاست جمهوری به انتخاب واجماع آرا است (که آن هم عملی نشد) چون ابوبکر عمر را به جانشینی خود معیّن کرد وحقّ انتخابی را که به قول خودشان حقّ عموم امّت بود، از آنها سلب نمود ومستبدّانه عمر را معیّن کرد، گفتند: خلیفه می تواند خلیفه بعد از خود را معیّن نماید.
جلوتر که آمدند به عمل عمر وتعیین شورای شش نفری برای انتخاب خلیفه برخوردند که با هیچ روشی از روش های حکومتی دنیا منطبق نبود. گفتند: به این شکل هم تعیین خلیفه ممکن است.
پیش تر که آمدند، به پادشاهی بنی امیّه وشراب خوارها وزناکاران رسیدند، دیدند اگر بخواهند برای اولی الامر یک شرط کوچک هم قائل باشند باید غیرشرعی بودن آن حکومت ها را رسماً اعلان کنند وصاف وپوست کنده عقیده شیعه را ترویج نمایند، گفتند: زمامداری اسلامی هم مثل زمامداری های دوران ارتجاع واعصار جاهلیّت است وهیچ شرطی ندارد. هر کس با زور سرنیزه به اسم ارث یا هر اسم دیگر سلطنت یافت اطاعتش واجب وفرمانش بر اموال ونفوس نافذ است.
این سبک فکر وعقیده در انحطاط اخلاق وتشویق ستمگران وجبّاران وآماده شدن محیط برای پیدایش وادامه حکومت های زور وقلدری بسیار مؤثّر شد وباید آن را از علل مهمّ بلکه علّت عمده تسلّط بنی امیّه وبنی عبّاس وسایر سلاطین وزمامداران جبّار وستمگر در تاریخ اسلام تا این زمان دانست که شرح مفاسد وجنایات این حکومات وصدماتی که بر اسلام از ناحیه آنان وارد شد، خارج از وضع این مقاله است وخوشبختانه در عصر ما بعضی از متفکّرین نامی اهل سنّت نیز به علّت مفاسدی که این روش وعقیده دارد از آن به شدّت انتقاد نموده اند.
امّا عقیده شیعه در تعیین امام بر اساس اصول عقلی ونقلی در نهایت استحکام است واز آغاز تاکنون آن عقیده، هسته ومایه تفکّرات آزادی خواهانه وعدالت منشی ومبارزه با ظلم وستم وقیام برای اقامه حقّ بوده وهست وفقط یکی از علمای شیعه (علامه حلّی) در کتاب الفین، هزار دلیل بر لزوم تعیین ونصب امام از جانب خدا اقامه کرده است.
ازنظر یک نفر شیعه تصدّی کوچک ترین مقامات اجتماعی ومناصب دولتی ودینی بدون صلاحیّت علمی وعملی جایز نیست وحکومت باید مظهر عدالتِ اسلام وتحقّق بخش هدف ها ومقاصد اسلام ومجری احکام اسلام باشد.
زمامدارانی که در دوران خلافت بنی عبّاس وبنی امیّه ودوران های دیگر روی کار آمدند، بیشتر ازنظر مذهب شیعه واجد شرط کدخدایی یک ده بلکه رُفتگری یک کوچه هم نبوده اند.
هر کس تعالیم اسلام، روش پیغمبر وامیرالمؤمنین وائمّه طاهرین(علیهم السلام) ووضع معاش ومعاشرت آنها را با مردم ملاحظه کند وپس از آن به تاریخ زمامداران خودسری که در جوامع مسلمین روی کار آمدند، رجوع نماید که چگونه با زور، حکومت مسلمین را قبضه کردند وخود را بر مردم تحمیل نمودند وبیت المال مسلمین را صرف عیّاشی ها وشهوت رانی ها وتجمّلات وکاخ نشینی خود وخویشاوندان ودرباریان خود کرده وبا سربازان وسواران مخصوص که موکب آنها را اسکورت می کردند به مردم جاه فروشی کرده ومقام وقدرت خود را به رخ آنان می کشیدند، تصدیق می کند که روش زمامداری آنها با برنامه ها وتعالیم آزادی بخش وعدالت گستر اسلام سازش وارتباطی نداشت(۵۶) وهمان طور که بعضی از بزرگان می گفتند: مراسمی که معمول می داشتند، مراسم خلافت وزمامداری اسلامی نبود بلکه بدترین رسوم دیکتاتوری واستبداد وبازگشت به عصر جاهلیّت ودوران قبل از اسلام بود.
ما اگر در این موضوع وارد شویم از مقصد خود در این مقاله دور می شویم غرض این است که عقیده به زمامدار عادل وخداپرست، روحیّه شیعه را از ستم وتجاوز، گریزان واو را از کرنش واحترام وتعظیم در برابر ستمگران متنفّر ساخته است.
بنا بر آنچه گفته شد حتماً وقطعاً موضوع جانشینی ورهبری امّت مورد توجّه پیغمبر اعظم (ص) اسلام بوده وامکان ندارد پیغمبری که حتّی در بیان مستحبّات ومکروهات ومسائلی که دخالت جزئی در سعادت امّت داشته مسامحه نفرموده؛ در موضوع خطیر خلافت که فوق العادّه اهمیّت دارد برنامه وترتیبی نداده باشد وپس از این مقدّمات این سؤال پیش می آید:
سؤال:
پیامبر اعظم (ص) چه اشخاصی را به جانشینی خود معرّفی فرمود وآیا همان طور که سایر برنامه ها واحکام اسلام از کتاب یا سنّت استنباط واستفاده می شود، می توانیم با مراجعه به قرآن مجید واحادیث شریف، رهبران واقعی امّت را پس از پیغمبر بشناسیم؟ وآیا احادیث ونصوص معتبری که ما را در این موضوع راهنمایی کند، در مآخذ ومصادر اسلامی مورد اعتماد وجود دارد؟
جواب:
این موضوع، هم در قرآن مجید وهم در احادیث شریفه ذکر شده است وبااینکه سیاست های حُکّام وقت، نقل وبیان این مدارک واخبار را ممنوع وبه شدّت مؤاخذه می نمودند به قدری که در این موضوع احادیث واخبار در مصادر معتبر ضبط است در کمتر مسئله ای از مسائل اسلامی حدیث وخبر داریم.
ما از حدیثِ غدیر خم که تنها در اسناد آن یک نفر از علما، بیست وهشت جلد کتاب نوشته وعبقات والغدیر در مجلّدات متعدّد پیرامون آن نگاشته شده وحفّاظی مانند ابن عقده کتابی مخصوص راجع به آن تألیف ومفسّران ومتکلّمان ومحدّثان ولغت شناسان، همه آن را نقل کرده اند سخنی به میان نمی آوریم.
احادیث ثقلین که متواتر ودر معتبرترین کتاب های اهل سنّت با سندهای صحیح ومورد اعتماد نقل شده، احادیث امان، احادیث سفینه وصدها احادیثی را که همه دلالت بر نصّ وتعیین امیرالمؤمنین وائمّه(علیهم السلام) دارد، در اینجا یادآور نمی شویم چون بیشتر این احادیث را شنیده ومی دانند.
احادیث ائمّه اثنی عشر(علیهم السلام)
فقط در اینجا به یک سلسله احادیث از کتب اهل سنّت که دلالت بر عدد امامان واشخاص ونام های ایشان دارد وهمان طور که علما وشارحان این احادیث بیان کرده اند از اخبار مبشّر به حضرت مهدی (علیه السلام) نیز هست، اشاره می کنیم.
این احادیث با هیچ یک از مذاهب مسلمین در گذشته وحال جز مذهب شیعه اثنی عشری انطباق ندارد.
راویان احادیث دوازده امام از صحابه
جمعی از صحابه پیغمبر (ص) احادیثی را که دلالت بر ائمّه اثنی عشر (دوازده امام) دارد روایت کرده اند مانند:
۱. جابر بن سمره، ۲. عبدالله بن مسعود، ۳. ابوجحیفه، ۴. ابوسعید خدری، ۵. سلمان فارسی، ۶. انس بن مالک، ۷. ابوهریره، ۸. واثلة بن اسقع، ۹. عمر بن خطّاب، ۱۰. ابوقتاده، ۱۱. ابوالطفیل، ۱۲. امام علی (علیه السلام) ۱۳. امام حسن (علیه السلام) ۱۴. امام حسین (علیه السلام) ۱۵. شفی اصبحی، ۱۶. عبدالله بن عمر، ۱۷. عبدالله بن ابی اوفی، ۱۸. عمار بن یاسر، ۱۹. ابوذر، ۲۰. حذیفة بن یمان، ۲۱. جابر بن عبدالله انصاری، ۲۲. عبدالله بن عبّاس، ۲۳. حذیفة بن اسید، ۲۴. زید بن ارقم، ۲۵. سعد بن مالک، ۲۶. اسعد بن زراره، ۲۷. عمران بن حصین، ۲۸. زید بن ثابت، ۲۹. عایشه، ۳۰. امّ سلمه، ۳۱. ابوایّوب انصاری، ۳۲. فاطمه زهرا(علیها السلام) ۳۳. ابوامامه، ۳۴. عثمان بن عفان.
کتاب هایی که این احادیث در آنها تخریج شده
احصا وشمارش کتب وجوامع واصولی که این احادیث در آنها روایت شده در نهایت صعوبت است امّا آنچه اکنون از کتب شیعه واهل سنّت در نظر است چند کتاب را نام می بریم.
از کتب شیعه
۱. الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، عاملی نباطی در سه جلد، ۲. اثبات الهداة، شیخ حرّ عاملی که اخیراً در هفت جلد چاپ شده است، ۳. کفایةالاثر، خزاز قمی، ۴. مقتضب الاثر، جوهری، ۵. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب(۵۷)، ۶. بحارالانوار، مجلسی، ۷. عوالم العلوم، بحرانی اصفهانی، ۸. منتخب الاثر، تألیف نگارنده.
از کتب اهل سنّت
۱. صحیح بخاری، ۲. صحیح مسلم، ۳. سنن ترمذی، ۴. سنن ابی داود، ۵. مسند احمد، ۶. مسند ابی داوود طیالسی، ۷. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی ۸. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ۹. المستدرک حاکم، ۱۰. تیسیرالوصول، ۱۱. منتخب کنزالعمال، متقی هندی، ۱۲. کنزالعمال، متقی هندی، ۱۳. الجامع الصغیر، سیوطی، ۱۴. تاریخ الخلفاء، سیوطی، ۱۵. مصابیح السنه، بغوی، ۱۶. الصواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی، ۱۷. الجمع بین الصحیحین، ۱۸. معجم طبرانی، ۱۹. التاج الجامع للاُصول، منصور علی ناصف.
متن احادیث
ما فقط متن چند حدیث از این روایات را در اینجا ذکر می کنیم، تا معلوم شود که بنیان مذهب شیعه اثنی عشری بر استوارترین مآخذ ومدارک معتبر مورد قبول فِرَق مسلمین قرار دارد ونام «اثنی عشری»، نامی است که از زبان وحی ورسالت، یعنی کلام معجز نظام حضرت خاتم الانبیا (ص) گرفته شده است.
۱. احمد بن حنبل در مسند که از معتبرترین کتب مسانید وجوامع اهل سنّت ومعروف ترین کتب حدیث مسلمین است، سی وپنج حدیث با سندهایی عالی، از پیغمبر (ص) روایت کرده است که همه دلالت دارند بر اینکه جانشینان ورهبران امّت بعد از آن حضرت دوازده نفرند(۵۸). ازجمله سند را به جابر بن سمره صحابی معروف می رساند که گفت: شنیدم پیغمبر (ص) فرمود:
«یَکُونُ لِهَذِهِ الْاُمَّةِ إِثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً»(۵۹)؛
«برای این امّت دوازده نفر خلیفه است».
وچنانچه همه می دانند، فقط شیعه اثنی عشری این مذهب را دارند.
۲. ابن عدی در الکامل وابن عساکر از ابن مسعود روایت کرده اند از پیغمبر اکرم (ص) که فرمود:
«إِنَّ عِدَّةَ الْخُلَفَاءِ بَعْدِی عِدَّةُ نُقَبَاءِ مُوسَی»(۶۰)؛
«شماره جانشینان من به شماره نقبای موسی است».
که به اتّفاق دوازده تن بوده اند.
۳. طبرانی از ابن مسعود روایت کرده که پیامبر خدا (ص) فرمود:
«یَکُونُ مِنْ بَعْدِی إِثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ»(۶۱)؛
«بعد از من دوازده نفر خلیفه خواهد شد که همه از قریش می باشند».
۴. ابن نجّار از انس بن مالک روایت کرده که پیغمبر (ص) فرمود:
«لَنْ یَزَالَ هَذَا الدِّینُ قَائِماً إِلَی إِثْنَی عَشَرَ مِنْ قُرَیْشٍ، فَإِذَا هَلَکُوا مَاجَتِ الأَرْضُ بِأَهْلِهَا»(۶۲)؛
«این دین همواره پا برجا است تا دوازده نفر از قریش، پس وقتی آنها مردند زمین به اهلش مضطرب می شود».
۵. دیلمی در فردوس الاخبار از ابوسعید خدری روایت کرده که پیامبر اعظم (ص) نماز اوّلی را با ما به جا آورد سپس به طرف ما برگشت وفرمود:
«ای گروه اصحابم به درستی که مَثَل اهل بیت من در بین شما مثل کشتی نوح وباب حطّه بنی اسرائیل است، پس متمسّک شوید به اهل بیت من بعد از من که پیشوایان راشدین از ذرّیّه من هستند پس به درستی که شما هرگز گمراه نشوید».
فَقِیلَ: یَا رَسُولَ اللهِ کَمِ الأَئِمَّةُ بَعْدَک؟ قَالَ: «إِثْنَا عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی (أَوْ قَالَ) مِنْ عِتْرَتِی»(۶۳)؛
پرسیده شد: یا رسول الله امامان بعد از شما چند نفرند؟ فرمود: «دوازده تن از اهل بیت من»؛ یا فرمود: «از عترت من می باشند».
۶. شارح غایةالاحکام به سند خود از ابوقتاده حدیث نموده که گفت: شنیدم پیغمبر خدا (ص) فرمود:
«اَلأَئِمَّةُ بَعْدِی إِثْنَا عَشَرَ عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَحَوَارِی عِیسَی(علیه السلام)»(۶۴)؛
۷. فاضل قندوزی از ابوالطفیل عامر بن واثله از علی (علیه السلام) از پیغمبر (ص) روایت کرده که فرمود:
«یا علی تو وصیّ منی، جنگ تو جنگ من وسازش تو سازش من است، وتو امام وپدر یازده امامی که پاک ومعصومند واز ایشان است مهدی که زمین را از قسط وداد پر کند»(۶۵).
۸. ونیز قندوزی روایت کرده که پیغمبر (ص) فرمود:
«امامان بعد از من دوازده نفرند اول ایشان یا علی تویی وآخر ایشان قائم است که خدا به دستش مشارق ومغارب زمین را می گشاید»(۶۶).
۹. حموئی در فرائدالسمطین وسیّد علی همدانی در مودةالقربی از ابن عبّاس روایت کرده اند که رسول خدا (ص) فرمود:
«أَنَا سَیِّدُ النَّبِیِّینَ، وَعَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ سَیِّدُ الْوَصِّیِّینَ، وَأَنَّ أَوْصِیَائِی إِثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ، وَآخِرُهُمْ الْقَائِمُ»(۶۷)؛
«من سیّد پیامبرانم وعلی سیّد اوصیا است واوصیای من دوازده نفرند که اول آنها علی وآخر ایشان قائم است».
۱۰. در روضة الاحباب وفرائدالسمطین از ابن عبّاس روایت شده که پیغمبر (ص) فرمود:
«جانشین واوصیای من وحجّت های خدا بر خلق بعد از من دوازده نفرند که اول ایشان برادر من است وآخر ایشان فرزند من است».
پرسیده شد: یا رسول الله برادرت کیست؟
فرمود: علی بن ابی طالب.
پرسیده شد: فرزندت کیست؟
فرمود:
«مهدی است که زمین را از قسط وعدل پر کند همچنان که پر از ظلم وجور شده باشد. سوگند به آن کس که مرا به حقّ بشارت دهنده وانذارکننده مبعوث کرد، اگر باقی نماند از دنیا مگر یک روز خدا آن روز را طولانی گرداند تا فرزندم مهدی در آن بیرون آید، پس عیسی بن مریم نزول کند وپشت سر او نماز بخواند وزمین به نورش روشن شود وسلطنتش به مشرق ومغرب برسد»(۶۸).
۱۱. شارح غایةالاحکام از حسین (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود:
«از ما است دوازده نفر، اوّل ایشان علی بن ابی طالب وآخر ایشان قائم(علیهم السلام) است»(۶۹).
۱۲. حموئی وهمدانی از ابن عبّاس روایت کرده اند که پیغمبر (ص) فرمود:
«أَنَا وَعَلِی وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَتِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَینِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ»(۷۰)؛
«من وعلی وحسن وحسین، ونه تن از فرزندان حسین مطهّر ومعصومیم».
۱۳. خوارزمی در مقتل الحسین (علیه السلام) والمناقب وهمدانی در مودةالقربی از سلمان روایت کرده اند که گفت: وارد شدم بر پیغمبر (ص) درحالی که حسین بر زانوی او بود چشم هایش را می بوسید ودهانش را می بوسید ومی فرمود:
«تو آقا، پسر آقایی، تو امام پسر امام، برادر امام، پدر امامانی، تو حجّت خدا پسر حجّت خدایی وپدر نُه حجّتی که از صلب تو هستند ونهمین ایشان قائم آنهاست»(۷۱).
از این قسم اخبار در کتب اهل سنّت بسیار است، برای نمونه همین مقدار کافی است.
ومفصّل تر از اخباری که نقل شد روایاتی است که در آنها اسامی مبارک دوازده امام از حضرت علی (علیه السلام) تا حضرت حجّة بن الحسن العسکری، امام دوازدهم، مهدی منتظر- عجل الله تعالی فرجه الشریف - نامبرده شده اند که شارح روایاتی می باشند که در آنها فقط عدد ائمّه ذکر شده است.
این اخبار از طرق شیعه بسیار ومتواتر است، واز طرق اهل سنّت نیز روایت شده است واعتبار آنها به روش اهل سنّت با همان روایات مشتمل بر عدد ائمّه که در کتب صحاح تخریج شده تأیید وتضمین می شود.
۱۴. مانند روایت جابر که در روضة الاحباب ومناقب، روایت شده است(۷۲).
۱۵. ومانند روایت ابوسلمی (راعی ابل حضرت رسول الله(ص)) که خوارزمی وقندوزی روایت کرده اند(۷۳).
۱۶. ومثل روایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که خوارزمی روایت کرده است(۷۴).
۱۷. وروایتی که حافظ ابوالفتح محمد بن احمد بن ابی الفوارس (م.۴۱۲ق.) به سند خود در الاربعین خود نقل کرده از پیغمبر اکرم (ص) واین حدیث چهارم الاربعین اوست، که پس از آنکه نام ائمّه را از حضرت امیرالمؤمنین تا حضرت امام علی النقی(علیهم السلام) ذکر فرموده، می فرماید:
«وَمَنْ أَحَبَّ أَنْ یَلْقَی اللهَ عَزَّ وَجَلَّ وَهُوَ مِنَ الْفَائِزینَ فَلْیتَوَلَّ اِبْنَهُ الْحَسَنَ الْعَسْکرِیَّ وَمَنْ أَحَبَّ أَنْ یلْقَی اللهَ عَزَّ وَجَلَّ، وَقَدْ کَمُلَ إیمَانُهُ، وَحَسُنَ إِسْلامُهُ فَلْیتَوَلَّ اِبْنَهُ الْمُنْتَظَرَ مُحَمَّداً صَاحِبَ الزَّمَانِ الْمَهْدِیَّ فَهؤُلاءِ مَصَابِیحُ الدُّجَی، وَأَئِمَّةُ الْهُدَی وَأَعْلامُ التُّقَی فَمَنْ أَحَبَّهُمْ، وَتَوَلاهُمْ کُنْتُ ضَامِناً لَهُ عَلَی الْجَنَّةِ»(۷۵).
این احادیث وروایاتی که نقل کردیم اگر به نام های شریف دوازده امام هم تصریح نداشت وفقط به همان عدد دوازده امام اکتفا شده بود جز بر ائمّه اثنی عشر(علیهم السلام) ومذهب شیعه، بر هیچ یک از مذاهب وپیشوایان آنها انطباق ندارد، زیرا فقط شیعه امامیه است که قائل به امامت ائمّه اثنی عشر است واین روایات در قوّت واعتبار وتواتر به پایه ای است که احدی از اهل سنّت در صحّت آنها تردید نکرده است هرچند در تفسیر وتوجیه آن بی جهت دست وپا کرده وخود را به زحمت انداخته اند، ولی چنانچه در حواشی منتخب الاثر نگاشته ایم نتوانسته اند هیچ گونه توجیه قابل قبولی برای این احادیث بنمایند، این احادیث مستقیماً اعلان صحّت مذهب شیعه است وبا اخبار وروایاتی که نام های شریف امامان را دارد، مؤیّد ومعاضد یکدیگرند.
از این جهت جمعی از علمای عامّه مانند علامه کبیر شیخ (رحمه الله)، مؤلّف کتاب نفیس اظهارالحق در جزء۲، ص۹۴ وکتب دیگر؛ قندوزی صاحب ینابیع الموده، علامه محمد معین بن محمد امین سندی، مؤلّف دراسات اللبیب ومواهب سیّد البشر فی حدیث الائمة الاثنی عشر، سیّد جمال الدین مؤلّف روضةالاحباب، ابن صباغ مالکی در الفصول المهمه، سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص، نورالدین عبدالرحمن جامی در شواهدالنبوه، حافظ ابی عبدالله گنجی شافعی مؤلّف کفایةالطالب والبیان، کمال الدین محمد بن طلحه شافعی مؤلّف مطالب السؤول، قاضی روزبهان مؤلّف ابطال نهج الباطل، شارح الشمائل، ابن خشاب مؤلّف موالیدالائمّه، شیخ سعدالدین حموی، خواجه محمد پارسا، حافظ ابی الفتح محمد بن ابی الفوارس، عبدالحقّ دهلوی، صلاح الدین صفدی، جلال الدین رومی، شیخ عبدالرحمن صاحب مرآةالاسرار، قاضی شهاب الدین دولت آبادی صاحب تفسیر البحرالمواج وهدایةالسعداء، عبدالله بن محمد مطیری مدنی صاحب الریاض الزاهره، محمد بن ابراهیم حموینی شافعی صاحب فرائدالسمطین، قاضی بهلول بهجت افندی، شمس الدین زرندی، شبراوی رئیس دانشگاه الأزهر مؤلّف الاتحاف، شیخ ضیاءالدین احمد کشمخانوی مؤلّف لوامع العقول وجماعت دیگری که ذکر اسامی آنها موجب اطاله کلام است، صریحاً به امامت ائمّه اثنی عشر اعتراف کرده وفضایل ومناقب آن بزرگواران را نوشته اند(۷۶).
بنا بر آنچه گفته شد روایات واحادیث دوازده امام صحّت وحقّانیّت مذهب شیعه اثنی عشری (دوازده امامی) را مانند آفتاب آشکار می سازد وبر هیچ یک از مذاهب جز مذهب شیعه اثنی عشری منطبق نیست ودلالت این احادیث بر امامت حضرت مهدی (علیه السلام) به طوری مورد قبول ومسلّم است که ابوداوود احادیث دوازده امام را در جامع خود که از معتبرترین ومعروف ترین کتب مورد اعتماد اهل سنّت واز «صحاح ستّه» به شمار می رود در کتاب «المهدی» تخریج کرده است(۷۷).
برای مزید بصیرت یادآور می شویم که طبق احصای ناقص ما، در کتاب منتخب الاثر، ۲۷۱ حدیث دلالت بر امامت دوازده امام دارد.
و۹۴ حدیث دلالت دارد که حضرت مهدی (علیه السلام) دوازدهمین ایشان است.
و۹۱ حدیث دلالت دارد بر اینکه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نخستین ایشان ومهدی (علیه السلام) دوازدهمین آنهاست.
و۱۰۷ حدیث دلالت دارد بر اینکه امامان دوازده نفرند ونه تن ایشان از فرزندان حسین (علیه السلام) ونهمین آنها حضرت قائم (علیه السلام) است.
و۵۰ حدیث دلالت بر اسامی شریف دوازده امام دارد.
بدیهی است احادیث واخبار در هریک از موضوع های نامبرده بیش از اینهاست وآنچه یادآور شدیم فقط برحسب احصائی است که در این کتاب انجام داده ایم وبه خواست خداوند متعال در کتابی که در آینده تقدیم جامعه شیعه وحقایق پژوهان خواهیم کرد، احصائیه های جامع تر وبیشتر عرضه خواهیم کرد.
وَمَا تَوْفِیقِی اِلا بِاللهِ عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ اُنِیبُ
مشخّصات واوصاف حضرت مهدی(علیه السلام)
تمام مخلوقات وممکنات وانواع واجناس واشخاص مرکّب می باشند از «مابه الاشتراک» و«ما به الامتیاز» به عبارت دیگر، هریک از افراد واشخاص وانواع درعین حالی که در بعضی اوصاف ذاتی یا عرضی یا اعتباری با افراد دیگر جهت اجتماع واشتراک دارند دارای اوصاف ومشخّصاتی نیز می باشند که به آن اوصاف از دیگران ممتاز ومشخّص می شوند واین مسئله ممیّزات ومشخّصات یکی از بزرگ ترین حکمت های عالم آفرینش واز پایه های عمده بقای نظام جهان است.
مابه الاشتراک یا قدر مشترک، آن چیزی است که فرد یا افراد دیگر در آن شرکت دارند وملاک صحّت اطلاق یک مفهوم کلّی ولفظ عام بر افراد کثیر است مانند انسان، مسلمان، ناطق، ضاحک و...
مابه الافتراق والامتیاز، اوصاف ومشخّصات حقیقی وعرضی واعتباری است که افراد به ملاحظه آن از یکدیگر ممیّز وبه طور استقلال تحت ملاحظه وتصوّر واقع می شوند.
بدیهی است که مشخّصات یک فرد بسیار وبلکه شاید قابل احصا نباشد، ولی در مقام شناختن یک نوع یا یک فرد، باید طوری مشخّصات او گفته شود که باتوجّه به آن مشخّصات، آن فرد با فرد دیگر اشتباه نشود، مثلاً در خصوصیّات مسکن باید نام کشور، استان، شهرستان، بخش، نام خیابان، نام کوچه، شماره اطاق، ودر خصوصیّات اندام باید شکل، شمایل، قیافه، رنگِ چهره، نشانه های مو، ابرو، قد وقامت ودر مشخّصات نَسَبی وفامیلی، اسم پدر ومادر واجداد (پدربزرگ ها) وجدّات (مادربزرگ ها) ودر مشخّصات عملی، اقدامات اصلاحی، جنگ ها، غزوات، معاهدات، کار وپیشه، مقامات، مواقف تاریخی، سلوک ووضع معاشرت، ودر مشخّصات علمی، روش فکری، ایمان، عقیده، نظرات اجتماعی وسیاسی وآرای دیگر، ودر اوصاف اخلاقی، چگونگی صفات وخُلق وخوی او از قبیل شجاعت، سخاوت، عفو، گذشت، تواضع وفروتنی، شکیبایی، عدل وسایر اوصاف ومحامد اخلاقی ویا اضداد آنها باید ذکر شود.
هرچه این مشخّصات روشن تر بیان شود فردی که مقصود شناساندن اوست، بهتر شناخته می شود.
راجع به حضرت مهدی (علیه السلام) واوصاف آن بزرگوار باید بدانیم که شناختن مشخّصات آن حضرت از دو جهت اهمیّت به خصوص دارد:
یکی ازنظر تکلیف؛ زیرا شناختن امام شرعاً وعقلاً واجب است وبه حکم حدیث معروف:
«مَنْ مَاتَ ولَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ میْتَةً جَاهِلِیَّةً»(۷۸)؛
«هر کس بمیرد وامام زمان خود را نشناخته باشد، مرده است (همانند) مردن جاهلیّت».
ودیگر از جهت شناختن دروغ وباطل بودن دعاوی کسانی که به دروغ ادّعای مهدویّت کرده یا بنمایند، زیرا با ملاحظه این مشخّصات، کذب وبطلان دعوای این افراد روشن وواضح می شود چون فاقد این صفات وخصایص بوده اند.
صفات ومشخّصات حضرت مهدی (علیه السلام) که در احادیث وروایات ذکر شده مشخّصاتی است که هر کس آن مشخّصات را در نظر بگیرد هرگز آن حضرت را با افراد دیگر اشتباه نخواهد کرد واگر دیده می شود پاره ای فریب خورده ودعوای مهدویّت را از شیّادانی پذیرفته اند، به دلیل غفلت یا بی اطّلاعی از این مشخّصات وخصایص بوده، ویا آنکه بعضی مشخّصات را که تمام مشخِّص نبوده ووصف عامّ آن حضرت ودیگران بوده، تمام مشخِّص شمرده وصاحبان وصف عامّ را با صاحب وصف خاصّ اشتباه کرده اند.
بسیاری هم دانسته وعمداً این دعاوی را برای یک سلسله اغراض مادّی وسیاسی وحُبّ جاه وریاست، به ظاهر پذیرفته وترویج می نمایند.
وگرنه خصوصیّات واوصافی که برای آن حضرت بیان شده مشخّصاتی است که جز بر آن شخص خاصّ وموصوف به آن صفات خاصّ (یعنی امام دوازدهم، یگانه فرزند امام حسن عسکری(علیهما السلام) بر احدی از کسانی که ادّعای مهدویّت کرده اند قابل انطباق نیست وبطلان دعاوی آنها باتوجّه به این نشانی ها وعلامات مانند آفتاب آشکار وهویدا است.
علما ودانشمندان متتبّع ومحیط به احادیث که وثاقت آنان مورد تأیید علم رجال وتراجم است، در کتاب های معتبر ومستند به نحو کافی ووافی این مشخّصات را تعیین وتوضیح داده اند که چون نقل آن احادیث در اینجا امکان پذیر نیست لذا ما فقط برطبق احصای ناقص خودمان در کتاب منتخب الاثر قسمتی از این مشخّصات را با ذکر عدد احادیثی که بر هریک از آنها دلالت دارد به عرض خوانندگان ارجمند می رسانیم.
۱. مهدی (علیه السلام) از خاندان وذرّیّه پیغمبر (ص) است. «طبق ۳۸۹ حدیث».
۲. همنام وهم کنیه پیغمبر (ص) وشبیه ترین مردم به آن حضرت است. «طبق۴۸ حدیث».
۳. در صفت شمایل وقیافه آن حضرت است. «طبق ۲۱ حدیث».
۴. از فرزندان امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. «طبق۲۱۴ حدیث».
۵. از فرزندان حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) است. «طبق۱۹۲ حدیث».
۶. از فرزندان امام حسن وامام حسین(علیهما السلام) است. «طبق ۱۰۷ حدیث»(۷۹).
۷. از فرزندان امام حسین (علیه السلام) است. «طبق۱۸۵ حدیث».
۸. نهمین از فرزندان امام حسین (علیه السلام) است. «طبق ۱۴۸ حدیث».
۹. از فرزندان امام زین العابدین (علیه السلام) است. «طبق ۱۸۵ حدیث».
۱۰. هفتمین از فرزندان حضرت امام باقر (علیه السلام) است. «طبق ۱۰۳ حدیث».
۱۱. ششمین از فرزندان حضرت امام صادق (علیه السلام) است. «طبق ۹۹ حدیث».
۱۲. پنجمین از فرزندان امام موسی بن جعفر(علیهما السلام) است. «طبق ۹۸ حدیث».
۱۳. چهارمین از فرزندان حضرت امام رضا (علیه السلام) است. «طبق ۹۵ حدیث».
۱۴. سوّمین از فرزندان امام محمد تقی (علیه السلام) است. «طبق ۶۰ حدیث».
۱۵. جانشین جانشین امام علی النّقی وپسر امام حسن عسکری(علیه السلام) است. «طبق ۱۴۶ حدیث».
۱۶. اسم پدرش حسن (علیه السلام) است. «طبق ۱۴۷ حدیث».
۱۷. مادرش سیّده کنیزان وبهترین ایشان است. «طبق ۹ حدیث».
۱۸. دوازدهمین امام وخاتم ائمّه است. «طبق ۱۳۶ حدیث».
۱۹. دارای دو غیبت است (صغری وکبری). «طبق ۱۰ حدیث».
۲۰. غیبتش آن قدر طولانی خواهد شد که مردم ضعیف الایمان وکم معرفت، گرفتار شکّ وتردید می شوند. «طبق ۹۱ حدیث».
۲۱. بسیار طویل العمر است. «طبق ۳۱۸ حدیث».
۲۲. زمین را پر از عدل وداد کند بعد از آنکه پر از ظلم وجور شده باشد. «طبق ۱۲۳ حدیث».
۲۳. مرور روزگار او را پیر نسازد وبه سیمای جوانان باشد. «طبق ۸ حدیث».
۲۴. ولادتش پنهان باشد. «طبق ۱۴ حدیث».
۲۵. دشمنان خدا را می کشد وزمین را از شرک وظلم وستم وحکومت دیکتاتوران پاک وبه تأویل جهاد کند. «طبق ۱۴ حدیث».
۲۶. دین خدا را آشکار واسلام را در تمام روی زمین گسترش دهد وفرمانروای روی زمین گردد وزمین را خدا به او زنده سازد. «طبق ۴۷ حدیث».
۲۷. مردم را به هدایت وقرآن وسنّت برگرداند. «طبق ۱۵ حدیث».
۲۸. دارای سنّت هایی از انبیا است که از آن جمله غیبت است. «طبق ۲۳ حدیث».
۲۹. با شمشیر قیام کند. «طبق احادیث بسیار».
۳۰. روش او روش پیغمبر (ص) باشد. «طبق ۳۰ حدیث».
۳۱. ظاهر نشود مگر بعد از آنکه مردم در امتحانات وآزمایش های سخت واقع شوند. «طبق ۲۴ حدیث».
۳۲. عیسی (علیه السلام) نازل شود ودر نماز به آن حضرت اقتدا نماید. «طبق ۲۵ حدیث».
۳۳. پیش از ظهورش بدعت ها وظلم وگناه وتجاهر به فسق وفجور، زنا، ربا، میگساری، قمار، رشوه، ترک امر به معروف ونهی از منکر ومعاصی دیگر رایج شود، زنان مکشفه ودر کارهای مردان شرکت کنند، طلاق بسیار ومجالس لهو ولعب وغنا وآوازهای مطرب علنی گردد. «طبق ۳۷ حدیث».
۳۴. هنگام ظهورش منادی آسمانی به نام او ونام پدرش ندا کند که همه آن را بشنوند وظهور آن حضرت را اعلام کند. «طبق ۲۷ حدیث».
۳۵. پیش از ظهورش نرخ ها بالا رود وبیماری ها زیاد شود وقحطی ظاهر وجنگ های بزرگ بر پا شود وخلق بسیار از میان بروند. «طبق ۲۳ حدیث».
۳۶. پیش از ظهورش «نفس زکیّه» و«یمانی» کشته شوند ودر «بَیداء» - که مکانی بین مکّه ومدینه است - خسفی واقع شود ودجّال وسفیانی خروج کنند وصاحب الزّمان (علیه السلام) آنها را بکشد. «طبق احادیث باب ۶ و۷ از فصل ۶ وباب ۹ و۱۰ از فصل ۷».
۳۷. برکات آسمان وزمین بعد از ظهورش ظاهر شود وزمین معمور وآباد گردد وغیر خدا پرستش نشود وکارها آسان وخِرَدها تکامل یابد. «طبق احادیث باب۲ و۳ و۴ و۱۱ و۱۲ از فصل۷».
۳۸. سیصدوسیزده نفر اصحاب او در یک ساعت به محضرش حاضر شوند. «طبق ۲۵ حدیث».
۳۹. ولادت ومشروح تفصیلات وتاریخ آن وبعضی از احوال مادر جلیله آن حضرت. «طبق ۲۱۴ حدیث».
۴۰. شرح بعضی از معجزات او در زمان حیات پدر بزرگوارش ودر غیبت صغری وغیبت کبری ونام جمع کثیری از کسانی که مشرّف به نعمت دیدار ولقای آن حجّت خدا شده اند. «طبق باب۲ و۳ از فصل۳ وباب۱ و۲ از فصل۴ وباب۱ و۲ از فصل۵».
بیش از این وبه تفصیل هر کس خواسته باشد، از اوصاف حضرت مهدی (علیه السلام) اطّلاع حاصل نماید می تواند به کتاب منتخب الاثر نگارنده ویا کتاب های مبسوط ومفصّل وجامع محدّثین بزرگ مانند شیخ صدوق، نعمانی، شیخ طوسی ومجلسی۴ رجوع نماید.
«اَلسّلامُ عَلَی الْمَهْدِی الَّذِی وَعَدَ اللهُ بِهِ الأُمَمَ» (۸۰)
شاید بعضی گمان کنند که ایمان وعقیده به ظهور حضرت مهدی منتظر (علیه السلام) اختصاص به شیعه دارد ومصادر ومدارک احادیث آن فقط کتاب های شیعه وروات آن همه از شیعیان هستند واز کثرت احادیث وارده از طرق اهل سنّت وجماعت وتألیفات علما ومحدّثین معروف ایشان در این موضوع بی اطّلاع باشند. لذا ما در این مقاله به طور اختصار وبدون اینکه در مقام استقصا باشیم، بشارت های قرآن مجید واحادیث شریف واسامی کسانی که از اهل سنّت آن احادیث را روایت کرده اند وکتاب های ایشان را که این احادیث در آن ضبط است وتألیفات به خصوصی را که علمای عامّه در این باب دارند، با مطالب دیگر که مناسب این موضوعات است تحت چند عنوان می نگاریم.
۱. قرآن شریف وحضرت مهدی منتظر(علیه السلام)
از قرآن شریف آیات متعدّدی(۸۱) به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) تفسیر وتأویل شده است مانند آیه:
﴿لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اْلأَرْضِ﴾(۸۲)؛
وآیه:
﴿لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ﴾(۸۳)؛
که جمعی از مفسّرین مثل ابن عبّاس وسعید بن جبیر وسدی گفته اند که این وعده در وقت ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) عملی خواهد شد(۸۴).
وآیه:
﴿وَلَقَدْ کتَبْنَا فِی الزَّبُورِ...﴾(۸۵)؛
وآیه:
﴿اَلَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ﴾(۸۶)؛
وآیه:
﴿وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ...﴾(۸۷)؛
وآیه:
﴿وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ﴾(۸۸)؛
که مقاتل بن سلیمان واتباع او از مفسّرین همه گفته اند در حقّ مهدی (علیه السلام) نازل شده است(۸۹).
۲. احادیث وارده در موضوع ظهور
احادیث در موضوع ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) بسیار ودر نهایت کثرت است شاید در کمتر مسئله ای از مسائل اسلامی کثرت روایات به این حدّ باشد که بدیهی است ردّ یک دهم بلکه یک صدم این روایات خلاف ایمان وخلاف طریق عقلا در قبول واعتماد به اخبار ثقات است، خصوصاً که قرائن ونشانی هایی در بعضی از این روایات است که قطع به صدور آنها حاصل می شود وشکّی باقی نمی ماند.
در بین این احادیث، احادیث «عالیة الاسناد» واحادیثی که روایت آن موثّق وممدوح باشند زیاد است، چنانچه از تاریخ وتراجم وکتب حدیث استفاده می شود این اخبار در بین روات مشهور وراجع به مضامین ومفادّ آنها از صحابه وتابعین توضیحات می خواسته اند ومضمون آنها را مسلّم وحتمی الوقوع می دانستند وبعضی از اصحاب مثل «حذیفة بن یمان» در این گونه احادیث اطّلاع وتخصّص بسیار داشته اند.
۳. تواتر احادیث
جمع کثیری از مشایخ وحفّاظ اهل سنّت مانند صبّان در اسعاف الراغبین(۹۰) وشبلنجی در نورالابصار(۹۱) وشیخ عبدالحقّ در لمعات به نقلی که در حاشیه سنن ترمذی(۹۲) است، وابی الحسین آبری به نقل الصواعق(۹۳) وابن حجر هیتمی وسیّد احمد زینی دحلان مفتی شافعیه در الفتوحات الاسلامیه(۹۴) وحافظ ابن حجرعسقلانی در فتح الباری وشوکانی در التوضیح به نقل غایةالمأمول(۹۵) وگنجی شافعی در البیان(۹۶) وشیخ منصور علی ناصف در غایةالمأمول واستاد احمد محمد صدیق در ابراز الوهم المکنون وابوالطیب در الاذاعه وابوالحسن سحری وعبدالوهاب عبداللطیف مدرس دانشکده شریعت در حاشیه صواعق، تصریح به تواتر روایات وارده درباره مهدی (علیه السلام) وصفات وعلائم آن حضرت، مثل اینکه زمین را پر از عدل وداد کند واز اهل بیت پیغمبر واولاد فاطمه وفرزندان حسین(علیهم السلام) است نموده اند.
علامه شوکانی در خصوص تواتر این روایات کتابی به نام التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظر والدجال والمسیح تألیف کرده، ومحمد بن جعفر کتانی در نظم المتناثر می گوید: اَلأَحَادِیثُ الْوَارِدَةُ فِی الْمَهْدِی الْمُنْتَظَرِ مُتَوَاتِرَةٌ وشیخ محمد زاهد کوثری در کتاب نظرة عابره گفته است: وامّا تواتر احادیث المهدی والدجال والمسیح فلیس بموضع ریبة عند اهل العلم بالحدیث.
واسنوی در مناقب شافعی گفته: اخبار در ظهور مهدی واینکه از اهل بیت پیغمبر است متواتر است.
۴. نام جمعی از صحابه که این احادیث را اهل سنّت از آنها روایت کرده اند
۱. حضرت علی(علیه السلام)، ۲. حضرت امام حسن(علیه السلام)، ۳. حضرت امام حسین(علیه السلام)، ۴. حضرت فاطمه(علیها السلام)، ۵. عایشه، ۶. عبدالله بن مسعود، ۷. عبدالله بن عبّاس، ۸. عبدالله بن عمر، ۹. عبدالله بن عمرو، ۱۰. سلمان فارسی، ۱۱. ابوایوب انصاری، ۱۲. ابوعلی هلالی، ۱۳. جابر بن عبدالله انصاری، ۱۴. جابر بن سمره، ۱۵. ثوبان، ۱۶. ابوسعید خدری، ۱۷. عبدالرحمن بن عوف، ۱۸. ابوسلمی، ۱۹. ابوهریره، ۲۰. انس بن مالک، ۲۱. عوف بن مالک، ۲۲. حذیفة بن یمان، ۲۳. ابولیلی انصاری، ۲۴. جابر بن ماجد صدفی، ۲۵. عدی بن حاتم، ۲۶. طلحة بن عبیدالله، ۲۷. قرة بن ایاس مزنی، ۲۸. عبدالله بن حارث بن جزء، ۲۹. ابوامامه، ۳۰. عمرو بن عاص، ۳۱. عمار بن یاسر، ۳۲. ابوالطفیل، ۳۳. امّ سلمه، ۳۴. اویس ثقفی(۹۷).
۵. نام مشاهیر علمای بزرگ اهل سنّت، وکتاب های آنها که احادیث ظهور در آن تخریج شده است
۱. مسند احمد، ۲. سنن ترمذی، ۳ و۴. کنزالعمال ومنتخب کنزالعمال علی متقی هندی، ۵. سنن ابی داوود، ۶. سنن ابن ماجه، ۷. صحیح مسلم، ۸. صحیح بخاری، ۹. ینابیع الموده قندوزی، ۱۰. مودة القربی همدانی، ۱۱. فرائدالسمطین حموینی شافعی، ۱۲ و۱۳.
المناقب ومقتل الحسین (علیه السلام) خوارزمی، ۱۴. الاربعین حافظ ابی الفوارس، ۱۵. مصابیح السنه بغوی، ۱۶. التاج الجامع للاصول منصور علی ناصف، ۱۷. الصواعق المحرقه ابن حجر هیتمی، ۱۸. جواهرالعقدین شریف سمهودی، ۱۹. السنن الکبری بیهقی، ۲۰. الجامع الصغیر سیوطی، ۲۱. جامع الاصول ابن اثیر جزری، ۲۲. تیسیرالوصول ابن دیبع شیبانی، ۲۳. المستدرک حاکم، ۲۴. المعجم الکبیر طبرانی، ۲۵. المعجم الاوسط طبرانی، ۲۶. المعجم الصغیر طبرانی، ۲۷. الدرالمنثور سیوطی، ۲۸. نورالابصار شبلنجی، ۲۹. اسعاف الراغبین صبّان، ۳۰. مطالب السؤول محمد بن طلحه شافعی، ۳۱. تاریخ اصفهان ابن منده، ۳۲ و۳۳. تاریخ اصفهان وحلیةالاولیاء حافظ ابی نعیم، ۳۴. تفسیر ثعلبی، ۳۵. عرایس ثعلبی، ۳۶. فردوس الاخبار دیلمی، ۳۷. ذخائرالعقبی محبّ الدّین طبری، ۳۸. تذکرةالخواص سبط ابن جوزی، ۳۹. فوائد الاخبار ابی بکر اسکاف، ۴۰. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ۴۱. غرائب القرآن نیشابوری، ۴۲. تفسیر فخر رازی، ۴۳. نظرة عابرة کوثری، ۴۴. البیان والتبیین جاحظ، ۴۵. الفتن نعیم تابعی، ۴۶. عوالی ابن حاتم، ۴۷. تلخیص خطیب، ۴۸. بدایع الزهور محمد بن احمد حنفی، ۴۹. الفصول المهمه ابن صباغ مالکی، ۵۰. تاریخ ابن عساکر، ۵۱. السیرةالحلبیه علی بن برهان الدین حلبی، ۵۲. سنن ابی عمرو دانی، ۵۳.
سنن نسائی، ۵۴. الجمع بین الصحیحین عبدری، ۵۵. فضائل الصحابه قرطبی، ۵۶. تهذیب الآثار طبری، ۵۷. المتّفق والمفترق خطیب، ۵۸. تاریخ ابن جوزی، ۵۹. الملاحم ابن منادی، ۶۰. فوائد ابی نعیم، ۶۱. اسدالغابه ابن اثیر جزری، ۶۲. الاعلام بحکم عیسی (علیه السلام) سیوطی، ۶۳. الفتن ابی یحیی، ۶۴. کنوزالحقائق مناوی، ۶۵. الفتن سلیلی، ۶۶. عقیدة اهل الاسلام غماری، ۶۷. صحیح ابن حبان، ۶۸. مسند رویانی، ۶۹. مناقب ابن مغازلی، ۷۰. مقاتل الطالبیین ابی الفرج اصبهانی، ۷۱. الاتحاف بحبّ الاشراف شبراوی شافعی، ۷۲. غایةالمأمول منصور علی ناصف، ۷۳. شرح سیرةالرسول عبدالرحمن حنفی سهیلی، ۷۴. غریب الحدیث ابن قتیبه دینوری، ۷۵. سنن ابی عمرو مقری، ۷۶. التذکره عبدالوهاب شعرانی، ۷۷. الاشاعه برزنجی مدنی، ۷۸. الاذاعه احمد بن محمد صدیق حسن، ۷۹. الاستیعاب ابن عبدالبر، ۸۰. مسند ابی عوانه، ۸۱. مجمع الزوائد هیثمی، ۸۲. لوامع الانوار البهیه سفارینی حنبلی، ۸۳. الهدیةالندیه سیّد مصطفی بکری، ۸۴. حجج الکرامه سیّد محمد صدیق، ۸۵. ابراز الوهم المکنون احمد بن محمد صدیق حسن، ۸۶. مسند ابی یعلی، ۸۷. افراد دارقطنی، ۸۸. المصنف بیهقی، ۸۹. الحربیات ابی الحسن الحربی، ۹۰. نظم المتناثر من الحدیث المتواتر محمد بن جعفر کتانی، ۹۱. التصریح بما تواتر فی نزول المسیح شیخ محمد انور کشمیری، ۹۲. اقامةالبرهان غماری، ۹۳. المنار ابن قیم، ۹۴. معجم البلدان یاقوت حموی، ۹۵. مقالیدالکنوز احمد محمد شاکر، ۹۶. شرح الدیوان میبدی، ۹۷. مشکاةالمصابیح خطیب تبریزی، ۹۸. مناقب شافعی محمد بن حسن اسنوی، ۹۹. مسند بزّار، ۱۰۰. دلائل النبوه بیهقی، ۱۰۱. جمع الجوامع سیوطی، ۱۰۲. تلخیص المستدرک ذهبی، ۱۰۳. الفتوح ابن اعثم کوفی، ۱۰۴. تلخیص المتشابه خطیب، ۱۰۵. شرح ورد السحر ابی عبدالسلام عمر شبراوی، ۱۰۶. لوامع العقول کشخانوی وتقریباً جمیع کتب وجوامع حدیث.
۶. کتاب هایی که علمای اهل سنّت در این موضوع ومسائل مربوط به آن تألیف کرده اند
۱. البرهان فی علامات مهدی آخرالزّمان، تألیف عالم شهیر ملا علی متقی هندی (م. ۹۷۵ق.).
۲. البیان فی اخبار صاحب الزّمان، تألیف علامه گنجی شافعی (م. ۶۵۸ق.).
۳. عقدالدرر فی اخبار الامام المنتظر، تألیف شیخ جمال الدین یوسف دمشقی، از اعلام قرن هفتم.
۴. مناقب المهدی (علیه السلام) تألیف حافظ ابی نعیم اصفهانی (م. قرن ۵).
۵. القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر، تألیف ابن حجرهیتمی (م.۹۷۴ق.).
۶. العرف الوردی فی اخبار المهدی، تألیف عالم شهیر سیوطی (م. ۹۱۱ق.).
۷. مهدی آل الرسول، تألیف علی بن سلطان محمد هروی حنفی، نزیل مکه معظمه.
۸. فوائدالفکر فی ظهور المهدی المنتظر، تألیف شیخ مرعی.
۹. المشرب الوردی فی مذهب المهدی، تألیف عالم شهیر علی قاری.
۱۰. فرائد فوائد الفکر فی الامام المهدی المنتظر، تألیف مقدسی.
۱۱. منظومة القطر الشهدی فی اوصاف المهدی، نظم شهاب الدّین احمد خلیجی حلوانی شافعی.
۱۲. العطرالوردی بشرح قطر الشهدی، تألیف بلیسی.
۱۳. تلخیص البیان فی علامات مهدی آخرالزّمان، تألیف ابن کمال پاشا حنفی (م. ۹۴۰ق.).
۱۴. ارشاد المستهدی فی نقل بعض الاحادیث والآثار الواردة فی شأن الامام المهدی، تألیف محمدعلی حسین بکری مدنی.
۱۵. احادیث المهدی واخبار المهدی، تألیف ابی بکربن خثیمه.
۱۶. الاحادیث القاضیة بخروج المهدی، تألیف محمد بن اسماعیل امیر یمانی (م. ۷۵۱ق.).
۱۷. الهدیةالندیة فیما جاء فی فضل الذات المهدیه، تألیف ابی المعارف قطب الدین مصطفی بن کمال الدین علی بن عبدالقادر بکری دمشقی حنفی (م. ۱۱۶۲ق.).
۱۸. الجواب المقنع المحرر فی الرد علی من طغی وتبحر بدعوی انه عیسی أو المهدی المنتظر، تألیف شیخ محمد حبیب الله بن مایابی جکنی شنقیطی مدنی.
۱۹. النظم الواضح المبین، تألیف شیخ عبدالقادر بن محمد سالم.
۲۰. احوال صاحب الزّمان، تألیف شیخ سعدالدین حموی.
۲۱. اربعین حدیثاً فی المهدی، تألیف ابی العلاء همدانی(۹۸).
۲۲. تحدیق النظر فی اخبار المهدی المنتظر، تألیف محمد بن عبدالعزیز بن مانع(۹۹).
۲۳. تلخیص البیان فی اخبار مهدی آخرالزّمان، تألیف علی متقی هندی (م. ۹۷۵ق.).
۲۴. الرد علی من حکم وقضی أنّ المهدی جاء ومضی، تألیف ملا علی قاری (م. ۱۰۱۴ق.).
۲۵. رسالة فی المهدی، درضمن مجموعه ای تحت شماره ۳۷۵۸ در کتابخانه اسعد افندی سلیمانیه ترکیه.
۲۶. علامات المهدی، تألیف سیوطی.
۲۷. کتاب المهدی، تألیف ابی داوود (این کتاب از کتب سنن ابی داود است ومکرّر طبع شده است).
۲۸. المهدی، تألیف شمس الدین ابن قیم جوزی (م. ۷۵۱ق.).
۲۹. المهدی الی ما ورد فی المهدی، تألیف شمس الدین محمد بن طولون.
۳۰. النجم الثاقب فی بیان أنّ المهدی من اولاد علی بن ابی طالب، در ۷۸ صفحه در مکتبه لاله لی سلیمانیه به شماره ۶۷۹.
۳۱. الهدیةالمهدویه، تألیف ابوالرجاء محمد هندی.
۳۲. الفواصم عن الفتن القواصم این کتاب را مؤلّف آن مخصوص شرح حال مهدی (علیه السلام) تألیف کرده است(۱۰۰).
۷. اتّفاق مسلمین بر ظهور حضرت مهدی (علیه السلام)
راجع به ظهور مصلح آخرالزّمان در میان اصحاب وتابعین در قرن اول هجرت وبعد از آن تا حال خلافی نبوده وهمه بر ظهور آن حضرت اتّفاق داشته ودارند واگر کسی در صحّت احادیث آن وصدور این بشارات از پیغمبر اسلام (ص) تردید می کرد حمل بر عدم استقامت سلیقه یا بی اطّلاعی می نمودند ولذا تاکنون کسی مدّعیان مهدویّت را به انکار اصل ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) رد نکرده، بلکه در اثبات بطلان ادّعای آنها به واجد نبودن اوصاف وعلاماتی که برای آن حضرت در احادیث ذکر شده استناد می نمایند.
سویدی در سبائک الذهب می گوید:
وَالَّذِی اِتَّفَقَ عَلَیْهِ الْعُلَمَاءُ عَلَی أَنَّ الْمَهْدِیَّ هُوَ الْقَائِمُ فِی آخِرِ الْوَقْتِ، وَأَنَّهُ یَمْلأُ الأَرْضَ عَدْلاً، وَالأَحَادِیثُ فِیهِ وَفِی ظُهوُرِهِ کَثِیرةٌ(۱۰۱)؛
آنچه علما بر آن اتّفاق دارند این است که مهدی آن کسی است که در آخرالزّمان قیام فرماید وپر کند زمین را از عدل وداد واحادیث راجع به مهدی (علیه السلام) وظهور او بسیار است.
ابن ابی الحدید نیز در کلامی که پیش از این نگاشته شد به این اتّفاق تصریح کرده است.
ابن خلدون در مقدّمه گوید:
إِعْلَمْ أَنَّ فِی الْمَشْهوُرِ بَیْنَ الْکَافَّةِ مِنْ أَهْلِ الإِسْلامِ عَلَی مَمَرِّ الأَعْصَارِ أَنَّهُ لابُدَّ فِی آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ ظُهورِ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ یُؤَیِّدُ الدِّینَ وَیَظْهَرُ الْعَدْلَ وَیَتْبَعُهُ الْمُسْلِموُنَ وَیَسْتَوْلِی عَلَی الْمَمَالِک الإِسْلامِیَّةِ وَیُسَمَّی بِالْمَهْدِی(۱۰۲)؛
مشهور بین تمام مسلمانان در طول تاریخ ومرور اعصار این است که چاره ای نیست در آخرالزّمان از ظهور مردی از اهل بیت پیغمبر (ص) که دین را تأیید وعدل را آشکار کند ومسلمانان از او پیروی نمایند وبر کشورهای اسلامی مسلّط شود ونامیده می شود به مهدی.
شیخ علی ناصف در غایة المأمول گوید:
فَائِدَة: إِتَّضَحَ مِمَّا سَبَقَ أَنَّ الْمَهْدِیَّ الْمُنْتَظَرَ مِنْ هَذِهِ الأُمَّةِ إِلَی أَنْ قَالَ... وعَلَی هَذَا أَهْلُ السُّنَّةِ سَلَفاً وَخَلَفاً(۱۰۳)؛
از آنچه گذشت روشن شد که مهدی منتظر از این امّت است... واهل سنّت از گذشتگان وآیندگان همه بر این عقیده بوده وهستند.
علامه ابوالطیّب در کتاب الاذاعة لما کان وما یکون بین یدی الساعه، گفته است که: «مهدی در آخرالزّمان ظاهر می شود، وانکار او گستاخی عظیم ولغزشی بزرگ است».
وهمانند این سخنان را در کلمات دانشمندان متتبّع ومحقّق اهل سنّت فراوان می توان یافت.
۸. بعضی از صفات وعلائم حضرت مهدی (علیه السلام) در کتب اهل سنّت (۱۰۴):
۱. مهدی موعود از عترت پیغمبر واز فرزندان فاطمه (علیهم السلام) است.
۲. مهدی موعود از فرزندان حسین (علیه السلام) است.
۳. حضرت مهدی (علیه السلام) جهان را پر از عدل وداد کند پس از آنکه از ظلم وجور پر شده باشد.
۴. حضرت مهدی (علیه السلام) دارای دو غیبت است، یکی از آن دو غیبت طولانی می شود.
۵. حضرت مهدی (علیه السلام) خلیفه ورهبر وامام دوازدهم از ائمّه اثنی عشر است که پیغمبر، امّت را به امامت آنها بشارت داد وبرطبق روایات کثیر مسند احمد، صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابی داوود وکتاب های معتبر دیگر اهل سنّت، امامتشان ثابت است.
۶. حضرت مهدی (علیه السلام) بر تمام کشورها وشهرها مستولی می شود ولشکرهای کفر را هزیمت می دهد.
۷. دین اسلام وتوحید به وسیله آن حضرت عالم گیر خواهد شد ودر زمین کسی نماند مگر اینکه به توحید خدا گواهی دهد.
۸. در زمانش آن چنان مردم در نعمت ووسعت خواهند بود که نظیر آن در هیچ عصری نبوده است.
۹. حضرت مهدی (علیه السلام) همنام وهم کنیه حضرت رسول (ص) است.
۱۰. حضرت مهدی (علیه السلام) شبیه ترین مردم است به پیغمبر (ص) در خلق وخُلق.
۱۱. مردم را به سنّت وشریعت وملّت پیغمبر اکرم (ص) برگرداند وکتاب وسنّت را زنده سازد.
۱۲. پوشاک وخوراک آن حضرت در نهایت سادگی باشد.
۱۳. برکات زمین وآسمان در عصرش فراوان شود.
۱۴. علم ودانایی او به حلال وحرام از همه کس بیشتر باشد.
۱۵. نسبت به فقرا مهربان وبر عُمّال ومأمورین سخت گیر باشد که بر مردم ستم نکنند.
۱۶. عیسی بن مریم(علیهما السلام) فرود آید ودر نماز به مهدی (علیه السلام) اقتدا کند.
۱۷. پیش از ظهور آن حضرت حوادث بزرگ وفتن عظیم وجنگ های عالم گیر اتّفاق افتد که دو ثلث مردم تلف شوند.
۱۸. پیش از ظهور آن حضرت معاصی رایج شود، فروش خمر وقمار علنی شود، عفّت وپاک دامنی در زن ها کم شود، اسباب لهو وطرب وغنا ظاهر شود، ربا جزء معاملات رایج گردد (مؤسّسات ربوی آشکار شود)، زن ها برهنه ونیم برهنه از خانه ها بیرون آیند ودر امور ومشاغل مردها وارد شوند ومردها از آنها اطاعت کنند، احکام خدا وحدود معطّل ماند واجرا نشود، امر به معروف ونهی از منکر ترک شود بلکه امر به منکر ونهی از معروف رایج گردد تا حدّی که مردم منکر را معروف ومعروف را منکر بدانند. زن ها فاسد وجوانان بدکار شوند، کارها به نااهلان سپرده شود وچیزهای دیگر از این قبیل که شرحش فعلاً میسور نیست.
هر کس بخواهد از این علائم ونشانی ها - که خیلی بیش از اینها است - وهمچنین راجع «به خسف بَیداء»، «خروج سفیانی»، «دجّال»، «یمانی»، «قتل نفس زکیّه»، «کیفیّت ظهور آن حضرت»، «ندا واعلامی که به ظهور می شود» وسایر مطالب اطّلاع پیدا کند باید به کتب مفصّل رجوع نماید.
۹. اسامی جمعی از علمای عامّه که به ولادت وحیات آن حضرت اعتراف کرده اند:
در کتاب منتخب الاثر فصل سوم، باب اول، جمع بسیاری از علمای اهل سنّت را که قائل به امامت وحیات آن حضرت بوده اند ذکر کرده ایم که با آنچه بعداً به آن ملحق شده متجاوز از هفتاد نفر هستند.
۱۰. کفر منکر مهدی(علیه السلام)
در کتاب فرائدالسمطین وکتاب البرهان فی علامات مهدی آخرالزّمان(۱۰۵)، وکتاب الاشاعه(۱۰۶)، وکتاب الاذاعه(۱۰۷)، وکتاب التصریح(۱۰۸)، وکتاب العرف الوردی فی اخبارالمهدی(۱۰۹)، وبعضی کتب دیگر از فوائدالاخبار ابی بکر اسکاف واز ابوبکر بن خثیمه در اخبارالمهدی در حدیثی که سفارینی سند آن را مرضی دانسته واز سهیلی در شرح سیر از جابر بن عبدالله انصاری از حضرت رسول خدا (ص) روایت کرده است که فرمود:
«مَنْ أَنْکرَ خُرُوجَ الْمَهْدِی فَقَدْ کَفَرَ»؛
«هر کس خروج مهدی را انکار نماید، کفر ورزیده است».
ودر لفظ دیگر است که فرمود: «مَنْ کذَّبَ بِالْمَهْدِی فَقَدْ کَفَرَ»؛
«هر کس ظهور مهدی را دروغ بشمارد کافر شده است».
سفارینی در کتاب لوامع گفته است: «ایمان به خروج مهدی واجب بوده واز عقاید اهل سنّت وجماعت است»(۱۱۰).
مؤلّف کتاب ارشاد المستهدی(۱۱۱) می گوید: بپرهیز ای خردمند از هر شبهه وشکّی در ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) زیرا عقیده به ظهور آن حضرت اتمام ایمان به خدا ورسول خدا (ص) وآنچه پیغمبر آورده واز آن خبر داده است می باشد وپیغمبر، صادق ومصدّق است وهمچنین شبهه ای نداشته باش در اینکه مهدی موعود تا حال ظاهر نشده وهر کس این ادّعا را کرد دروغ گو وکذّاب است به جهت اینکه علامات ونشانی هایی که در روایات شریف ذکر شده در آن اشخاص موجود نیست وظهور مهدی وراه شناسایی او مشهور وروشن است وظهور او پیش از نزول عیسی خواهد بود واجتماع او با عیسی - برحسب اخبار ثابت - امری ضروری وبدیهی است.
هر کس بخواهد به طور مبسوط اطّلاع پیدا کند به کتاب هایی که در این موضوع تألیف شده رجوع نماید، مقصود ما در این کتاب (ارشاد المستهدی) اثبات تواتر روایات ظهور آن حضرت به اختصار است.
وی می گوید: این احادیث (احادیث ظهور) وآثار را، عموم محدّثین وغیرمحدّثین در کتاب هایشان نقل کرده اند وایمان به ظهور مهدی (علیه السلام) (این تعبیر از ارشاد المستهدی است)، مشهور وشایع در بین صحابه بوده واصحاب این عقیده وایمان را از پیغمبر (ص) اخذ کرده اند وهمچنین است آثار ومراسیلی که از تابعین رسیده زیرا آنها در این گونه از مسائل به رأی واز پیش خود چیزی نمی گفتند(۱۱۲).
نتیجه ای که ما از این مقاله می خواهیم بگیریم این است که مسئله ظهور حضرت مهدی منتظر موعود - ارواح العالمین له الفداء - که صاحب صفات وعلامات مذکور در روایات است، مورد اتّفاق واجماع مسلمین واحادیث واردشده در این موضوع از طرق عامّه به حدّ تواتر ومسلّم وثابت است وبا ایمان به صدق پیغمبر اکرم وتصدیق به نبوّت آن حضرت وصحّت آنچه از آن خبر داده، از اخبار غیبی است وشکّ در آن راه ندارد وایمان به نبوّت مستلزم ایمان به ظهور آن حضرت است وانفکاک این دو از یکدیگر جایز نیست.
آنچه توضیح داده شد، مبتنی بر اقوال علمای اهل سنّت است واگر کسی به کتب معتبر شیعه وروایات آنها از اهل بیت عصمت وطهارت(علیهم السلام) به سندهایی که در نهایت اعتماد می باشد وبه کتاب هایی که از بیش از هزار سال پیش تا حال نوشته اند واحصای آنها دشوار، بلکه غیرممکن است رجوع کند اطّلاعات او در این موضوع جامع تر خواهد شد.
شیعه این روایات واحادیث را در کتبی که از عصر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شروع به تصنیف آنها کرده اند ودر اصولی که در عصر ائمّه(علیهم السلام) وپیش از ولادت حضرت مهدی وولادت پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری(علیهما السلام) تألیف نموده اند، ضبط کرده اند که فی الواقع یکی از معجزات واخبار غیبی، همین احادیث وروایات است. امید است خداوند متعال چشم عموم مسلمین را به زیارت آن جمال عدیم المثال روشن ومنوّر فرموده وبه انتظار آنها پایان بخشیده، تزلزل واضطرابی را که در همه شئون بشر ظاهر شده به ظهور آن یگانه مصلح حقیقی مرتفع فرماید. فَإِنَّهُ عَلَی کُلِّ شّیْءٍ قَدِیرٌ.
در انتظار یک آینده درخشان (۱۱۳):
﴿وَلَقَدْ کتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ اْلأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ﴾(۱۱۴)؛
دین اسلام دعوتش ایمان به خداوند یگانه وتوحید خالص است وچنانچه از اعتقادات وتعالیم اخلاقی، قوانین حقوقی وکیفری، آداب کشورداری وحکومت وکلّیه احکام ووظایفی که راجع به تمام نواحی فرد وجامعه مقرّر نموده معلوم وآشکار است که هدفش متّحدکردن جماعات وملّت ها، برداشتن دیوارهای امتیازات واعتبارات لغو وبی اثر، برقرار کردن توحید کلمه، همکاری وارتباطی که ریشه وپایه آن کلمه توحید وایمان وعقیده به آن است می باشد.
اسلام می خواهد تمام اختلافات وجدایی هایی را که به نام های گوناگون پدید آمده به وسیله عقیده توحید از میان بردارد، اختلافات نژادی، اختلافات طبقاتی، اختلافات ملّی ووطنی وجغرافیایی، اختلافات مسلکی وحزبی وزبانی همه باید از میان برود وسبب امتیاز وافتخار واعتبار نباشد حتّی باید اختلافات دینی هم کنار گذاشته شود وهمه تسلیم فرمان خدا باشند.
اسلام برای بشر، رسیدن به چنین روزی را پیش بینی کرده ودر حدودی که وظیفه تشریع است مقدمات آن را فراهم ساخته وعملی شدن آن را موکول به آماده شدن زمینه کامل آن نموده است.
ما می بینیم جریان اوضاع جهانی وپیشرفت هایی که نصیب بشر در ناحیه امور مادّی وصناعی شده؛ وروابط نزدیکی که به واسطه وسایل ارتباط کنونی با هم پیدا کرده اند، همه را به یک اتّحاد واقعی وهمکاری صمیمانه روحانی وبرادری حقیقی، بیشتر محتاج کرده وهرچه جلوتر برویم احساس این احتیاج بیشتر می شود.
امروز تمام ملل جهان به صورت یک واحد درآمده وهمه افراد بشر نسبت به یکدیگر حکم همسایه بلکه اعضای یک خانواده را دارند، همچنان که دو همسایه یا اعضای یک خانواده اگر باهم اختلاف داشته باشند وهرکدام مسلک، دین، وطن، زبان یا عادات جداگانه داشته وبخواهند از حکومت به خصوص وروش ومکتب خاصّی پیروی کنند، زندگی برای هر دو همسایه تلخ شده وباید همواره در جنگ وستیز باشند، مردم دنیای امروز نیز چنین شده اند تا یک وحدت عقیده ووحدت رویه وهدف قوانین، عادات وآداب ونظامات برقرار نشود آن هم به طوری که تمام جامعه های کوچک وبزرگ دنیا در آن برابر ومساوی باشند، اروپایی وغربی بر آفریقایی وشرقی آقایی نداشته باشد، امنیّت وآسایش واقعی حاصل نمی شود وهمواره یک دسته محروم ویک طبقه برخودار، یک دسته غالب ویک جامعه مغلوب خواهد بود. باید این همه موجبات اختلاف وجدایی که در اثر ترقّی فکر بشر، بی مایه بودن آنها معلوم شده از میان برود وآن جامعه محکم وحقیقت پرست صالحی که قرآن مجید وعده داده است وارث زمین بشود.
بدیهی است رسیدن بشر به چنین مقصد عالی آسایش بخش در گرو اسباب چندی است که از آن جمله وجود قوانین عادلانه، تعالیم اجتماعی، نظامات جزایی وحقوقی، برنامه های وسیع تعلیم وتربیت صحیح وعمران است که از آلایش اغراض افراد وطبقات پاک باشد، که تنها دین مقدّس اسلام به حدّ اعلا این جهات را تأمین وتضمین نموده است، واز آن جمله است: ترقّی فکر بشر وتوجّه او به لزوم تشکیل چنان اجتماع عادل ودرخشان در اثر فشار ظلم، طغیان، فراوانی نابکاری، فساد وعجز زمامداران از اصلاح امور است.
واز آن جمله است وجود یک رهبر عالی مقام روحانی، یک رهبر پاک ومنزّه از احساسات حیوانی، خشم، شهوت، کبر وغرور وخودخواهی. یک رهبری که فقط وابسته به خدا باشد وبه همه ملّت ها، جمعیّت ها، نژادها با چشم مهربانی وتساوی وبرابری کامل نگاه کند که:
«لا فَضْلَ لِعَرَبی عَلَی عَجَمِی»(۱۱۵)؛
«هیچ فضیلت وبرتری برای عربی، نسبت به عجمی نیست».
و«اَلنّاسُ سَوَاسِیَةٌ کَأَسْنَانِ الْمُشْطِ»(۱۱۶)؛
«همه مردم همانند دندانه های شانه مساویند».
و«اَلْخَلْقُ کُلُّهُمْ عِیَالُ اللهِ فَأَحَبُّهُمْ إِلَی اللهِ أَنْفَعُهُمْ لِعِیَالِهِ»(۱۱۷)؛
«همه مردم عیال خدایند پس محبوب ترین ایشان به خدا، سودمندترینشان بر عیال خداست».
رهبران دیگر که به این صفات آراسته نیستند وبه این تعالیم آشنایی ندارند حتماً نخواهند توانست چنین دنیایی را که افرادش تشنه یک حکومت عادلانه هستند اداره کنند وهمه افراد بشر اعم از سیاه، سفید، آسیایی، اروپایی، آفریقایی وآمریکایی را یکسان ببینند ودر حقوق عالی انسانی همه را شریک قرار دهند.
اینها عالی ترین همّتشان استثمار یک دسته برای دسته دیگر وهضم یک جامعه در جامعه قوی تر وکوشش برای مصالح یک ملّت است. این می خواهد آفریقایی بی نوا والجزایری آزاده روح را، با کشتارهای مهیب وتعذیب های دلخراش، غلام حلقه به گوش ملّت دیگر کند واگر یک لقمه نانی هم در دست اوست از او ربوده وذخایر طبیعی او را مالک باشد تا عیّاش ها وثروتمندان کشورش را از خود راضی کند. آن دیگری هم می خواهد به نام طرف داری از ضعفا وجنگ با استثمار واستعمار، آزادی فردی را در عالم نابود سازد وبشر را از ابتدایی ترین حقوقش محروم وجامعه را به صورت یک ماشین جاندار بی اراده که پشت فرمان آن چند نفر بی وجدان خدانشناس نشسته باشند در آورد. آن یکی دیگر هم تقویت اقلّیت ها، جدایی انداختن میان ملل وتجزیه آنها را وسیله سلطه خود بر مردم ضعیف قرار می دهد.
این برنامه کار رهبران دنیا است ودر گذشته وحال، وضع به همین منوال بوده وخواهد بود. این اشخاص هرچه هم بی غرض وبی هوا باشند فقط حفظ مصالح آن جامعه ای را که در آن وابسته هستند در نظر می گیرند وبه مصالح جمعیّت ها وآزادی ملل دیگر چندان اهمّیتی نمی دهد زیرا خود را برگزیده یک جامعه ومنتسب به یک حزب ومسلک می شمارند، لذا نباید هم از آنها انتظار دیگری داشت. امروز وفردا معرّف کاردانی ولیاقت زمامداران علاقه مند به مصالح جامعه است، وبه همین علّت است که همواره اقویا، ضعفا را می بلعند وبرای آنها حقوقی را که برای یک ملّت قوی می شناسند، قائل نیستند وبه حساب نمی آورند وبرای حفظ مصالح خود از روشن کردن آتش جنگ های وحشتناک، پروایی ندارند.
امّا رهبران آسمانی چون وابسته به جمعیّت خاصّی نبوده وخود را وابسته به خدا که خالق ورازق همه است می دانند هدفشان یک آسایش عام وآزادی وسیع ویک سازمان عالی الهی است که در سایه آن جامعه بشر مانند افراد یک خانواده زندگی کنند وسیاه پوست وسفیدپوست باهم برادر شوند که البتّه پیروزی ایشان در این مقصد بسته به درجه حضور خود افراد وآمادگی وترقّی سطح معلومات ورشد علمی وفکری آنان می باشد.
به طوری که در اخبار واحادیث پیش بینی شده وخبر داده اند، در آخرالزّمان بر اثر ترقّی علوم وفنون وتوسعه روابط ونزدیک شدن ملل به یکدیگر ونیز در اثر جنگ های خانمان براندازی که دو ثلث بشر یا بیشتر نابود شوند وشیوع ظلم وبی اعتدالی وفساد وفحشا(۱۱۸)، وعجز زمامداران از اصلاح امور دنیا برای قبول حکومت عادلانه الهی وپیروی از یک رهبر صالح دینی ومذهبی یعنی حضرت مهدی موعود (علیه السلام) آماده می شود.
همچنان که شبه جزیره عربستان ووضع عمومی دنیا به علّت فساد وخرابی دستگاه ها وبی نظمی ها وپریشانی فوق العادّه ضعفا برای ظهور حضرت خاتم الانبیا (ص) آماده شد، همچنین در آخرالزّمان، دنیا برای ظهور مصلح بزرگی که دوازدهمین جانشین آن حضرت واز فرزندان واهل بیت اوست آماده خواهد شد، اگر آن روز به واسطه بُعد مسافت ها ونبودن وسایل ارتباط وانحطاط سطح فکر مردم، رساندن همه ملل به این هدف عالی میسّر نگشت ولی حتماً ظهور دین اسلام دنیا را به این مقصد نزدیک ساخت ونمونه ای از آن وضع حکومت حقّ را، در صدر اسلام مخصوصاً زمان پیغمبر اکرم (ص) وزمان حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ودر استان هایی که امثال سلمان، حذیفه، عمّار ومقداد حکومت داشتند بشر مشاهده کرد.
چهارده قرن پیش اگر برای رساندن ندای آزادی بخش قرآن:
﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کلِمَةٍ سَوَاءٍ بَینَنَا وَبَینَکمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللهَ وَلَا نُشْرِک بِهِ شَیئاً وَلَا یتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللهِ﴾(۱۱۹)؛
«بگو: ای اهل کتاب بیایید از کلمه حقّ که بین ما وشما یکسان است پیروی کنیم که به جز خدای یکتا را نپرستیم وچیزی را با او شریک قرار ندهیم وبعضی از ما بعضی را به جای خدا تعظیم نکنیم».
به گوش تمام ملل به زمان های طولانی وفرصت های زیاد احتیاج بود؛ امروز فاصله زمان ومکان از بین رفته وصدای یک دعوت نجات دهنده روحانی به گوش همه کس می رسد وبه طور مسلّم در آینده این وسایل کامل تر وبیشتر می شود.
پیغمبر اسلام (ص) زمینه را برای تحقّق وعده ای که در قرآن مجید داده شد تا حدّی که در عهده مقام تشریع ونبوّت است فراهم ساخت وآماده شدن زمینه های دیگر را به گذشت زمان وتحوّلات شگرفی که اسلام برای جهان پیش بینی کرده واگذار فرمود ودرضمن بشارات قرآنی واخبار متواتر صریح، ظهور مصلح آخرالزّمان حضرت ولیّ عصر حجّة بن الحسن - ارواح العالمین له الفداء - وتوسعه دین اسلام در شرق وغرب را به طوری که احدی نماند مگر آنکه موحّد وزبانش به کلمه طیّبه توحید گویا شود وعده داد.
وبه حدّی این اخبار وبشارات راجع به ظهور آن حضرت وعلائم وخصوصیّات وجزئیّات آن در کتب بزرگان علما ومشایخ محدّثین شیعه وسنّی متواتر، قطعی، مشهور ومعروف است که در امور اعتقادی ومذهبی جز چند مورد، کثرت اخبار وروایات به این مقدار نیست وباید گفت که ایمان به رسالت پیغمبر اکرم (ص) وسایر اخبار غیبی آن حضرت با ایمان به وقوع این ظهور وعالم گیر شدن دین اسلام توسّط حضرت مهدی (علیه السلام) ملازم وتوأم است.
ما به بسیاری از امور مذهبی وخصوصیّات بعضی مطالب اعتقادی معتقدیم (وباید هم معتقد باشیم) درحالی که در آن موارد بیشتر از چند حدیث صحیح نقل نشده است؛ پس به چنین مطلبی که عقل وشرع آن را تأیید وتصدیق کرده واز زمان پیغمبر (ص) تا حال مورد توجّه علمای اسلام ومُخرِجین احادیث بوده وعلاوه بر علمای شیعه جمعی از علمای عامّه را جع به آن کتاب هایی نوشته اند ومتجاوز از هزار حدیث بر آن دلالت دارد وآیاتی از قرآن مجید به آن تفسیر شده، باید ایمان قوی تر وباور بیشتر داشته باشیم.
آری ما معتقدیم ویقین داریم که سرانجام اداره امور جهان در کف باکفایت صالح ترین افراد بشر قرار خواهد گرفت وبشریّت از آسیب ظلم وستم نجات یافته واز ترس فقر، پریشانی وناامنی های گوناگون آزاد می شود. ما می دانیم که عالم به سوی یک آینده درخشان ویک تکامل روحانی وعقلانی ونظام مستحکم دینی والهی، ویک عصر صلح وصفا وبرادری وهمکاری پیش می رود. به امید آن عصر نورانی با نشاط فراوان ودلی زنده پابرجا ایستاده وانجام وظیفه می کنیم وروز نیمه شعبان را که روز تولّد آن مصلح بزرگ ونجات دهنده بشر است از اعیاد بسیار بزرگ دینی شمرده وهمه ساله در چنین روزی با تجدید مراسم معمول از جشن وچراغانی، تقدیم مدح وثنا واظهار چاکری به آستان فرشته پاسبانش نشاط خود را تازه تر می سازیم واز خداوند متعال برای همه شیعیان ودوستان آن حضرت در تعظیم شعایر مذهبی وعمل به وظایف دینی توفیق مسئلت می نماییم.
عَجَّلَ اللهُ تَعَالَی فَرَجَهُ وَسَهَّلَ اللهُ مَخْرَجَهُ وَاجْعَلْنَا مِنْ أَنْصَارِهِ وَأَعْوَانِهِ.
مصلحی که جهان در انتظار اوست (۱۲۰):
طبق مدارک قطعی واحادیث متواتر، هنگامی که دنیا گرفتار سخت ترین اضطرابات شود وآتش ظلم وبیدادگری در همه جا شعله ور گردد، امنیّت وبرادری از میان نوع بشر رخت بربندد وزمامداران کشورها از اداره امور ومبارزه با فساد عاجز شوند، جنگ وخون ریزی واختلاف، نسل بشر را تهدید به انقراض کند، اختراعات مهیب وسلاح های مرگبار، به حدّ اعلا ترقّی نماید وصفات عالی انسان از جوامع بشری رخت بربسته ومفاسد اخلاقی واجتماعی جای آن را بگیرد، ملل ضعیف وافراد ستمدیده، از توسّل به مجامع ومجالسی که به نام حفظ حقوق ضعفا ورعایت ملل کوچک تشکیل داده می شود نتیجه نگیرند وخلاصه انواع جنایات وفحشا ومنکرات رایج گردد در این موقع یک مصلح بزرگ الهی که بشارت ظهور او با تمام مشخّصات وخصوصیّات داده شده قیام می کند ودست به یک اصلاح عمومی در تمام عالم می زند وبه تمام این بدبختی ها خاتمه می دهد.
او از دودمان پیامبر اسلام واز نسل علی وفاطمه زهرا (علیهم السلام) خواهد بود وبه مقتضای حدیث معروف:
«یمْلأُ اْلأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً»(۱۲۱)؛
که درباره او از طرق بی شماری روایت شده است، این مصلح عالی مقام، جهان را در لوای یک حکومت حقّ وعدالت در خواهد آورد ونور اسلام را در همه شهرهای بزرگ وکوچک وقراء وقصبات روشن گرداند. در همه جا احکام آسمانی قرآن اجرا شود، مقررّات وقوانین الهی (که از اغراض ومنافع شخصی منزّه است) بر همه حکومت کند وهمه سازمان ها در راه رفاه وآسایش خلق وعمران وآبادی بکوشند وتکامل علمی واخلاقی بشر با بهترین برنامه شروع شود وبالأخره از فرط بهبود وترقّی سطح زندگی، فقیری در تمام دنیا باقی نماند.
این مطالب یک به یک مورد روایات مسلّم از طرق عامّه وخاصّه بوده که تفصیل آن را در کتاب منتخب الاثر بیان کرده ایم.
ضمناً مراجعه به این روایات ما را به این پیش گویی عجیب واعجازآمیز که پیشوایان مذهب در چند قرن پیش فرموده اند آشنا می سازد وبا حیرت مشاهده می شود که آنچه امروز به ظهور می پیوندد، چه در تکامل صنعت وچه در انحطاط اخلاق، در اخبار آنان به عنوان علائم ظهور آمده است.
از جمله در قرآن کریم در آیات سوره توبه، سوره صف، وآیه ۱۰۵ سوره انبیاء وآیه ۵۵ سوره نور وعده فرموده که دین اسلام عالم گیر خواهد شد واین وعده را ظهور این بزرگوار تحقّق خواهد بخشید.
ودر اخبار مسلّم قطعی شیعه وسنّی بشارت این عید بزرگ را پیامبر اسلام (ص) داده وفرموده است که روزها تمام نشود ودنیا به انتها نرسد تا مهدی موعود ظهور نماید واگر بیش از یک روز از عمر عالم باقی نماند خداوند آن روز را به قدری طولانی خواهد کرد که این مصلح بزرگ بیاید وجهان را از عدالت وفضیلت پر کند همچنان که از ظلم وجور پر شده باشد. اوصاف، کمالات، سجایای این بزرگوار وبرنامه دعوت وتشکیل حکومت او، در اخبار بی شماری وارد است همان طور که مشخّصات او از ولادت وخصوصیّات رفتارش در بین مردم وطول عمر او، علّت غیبت ووظایف مردم در زمان غیبت او نیز در اخبار آمده وموضوع بحث کتب فوق العادّه زیادی از محقّقین ومتتبّعین از هزار سال پیش به این طرف قرار گرفته است واین مباحث به قدری توسعه یافته است که برای هیچ متتبّعی احاطه بر آنها امکان پذیر نیست.
نویسنده در کتاب منتخب الاثر درباره مسائل فوق بر روایات بسیار دست یافته وباآنکه در مقام استقصا نبوده این موفّقیّت حاصل شده که تواتر روایات اغلب موضوعات وعناوینی را که اشاره شده اثبات نموده است که خوانندگان گرامی می توانند با مراجعه به کتاب مذکور آن را بررسی فرمایند.
مقصود این است بر هر کس که در کتاب ها وجوامع حدیث شیعه وسنّی تتبّع نماید معلوم می شود که کثرت احادیث راجع به حضرت ولیّ عصر - ارواحنا فداه - به حدّی است که در کمتر موضوعی از مباحث دینی تا این حدّ روایت وارد شده است وبه طور مسلّم ایمان واعتقاد به ظهور حضرتش از ایمان به رسالت پیغمبر اسلام (ص) غیر قابل تفکیک است.
حتّی محدّثین بزرگ - از عامّه وخاصّه - قبل از ولادت آن حضرت اخبار مربوط به او را در کتب خود نقل نموده اند به طوری که جای هیچ اشتباهی برای مسلمانان باقی نمانده است.
تحوّلات جهان، شرایط زندگی بشر وتکامل مادّیات، تحقّق این بشارت بزرگ را حتّی به کسانی که مسائل را ازنظر علل واسباب ظاهری مطالعه می کنند نوید می دهد وثابت می کند که بالأخره باید مردم جهان به یک حکومت الهی پناهنده شوند.
بشری که به این همه قوای طبیعت دست یافته است ومدّعی است در ظرف مدّتی کمتر از یک ساعت می تواند موجودی در روی کره زمین زنده باقی نگذارد باتوجّه به اینکه از معنویات واخلاق روی گردانده ودر راه ارضای شهوات خود از هیچ کوششی فروگذار نمی کند وبرای دست یافتن به مقاصد جاه طلبانه وسیطره بر دیگران به هر وسیله ای دست می زند، آیا آرام می نشیند واز جنگ پرهیز می کند؟!
آیا همین علل وموجبات سبب نمی شود که بشر پس از یک سلسله انقلابات جهانی آنگاه که از کوشش ها وتلاش هایش جز محو مدنیت واخلاق ثمری ندید، برای قبول یک حکومت عادل روحانی که بر اساس ایمان به خدا وروز معاد تشکیل شود آغوش خود را بگشاید.
ما وهر مسلمانی در انتظار چنین روزی برای بشر هستیم، وآینده را برای همه روشن ودرخشان می بینیم وبا روحی سرشار از نشاط وامید به وظایف خود می پردازیم وجشن میلاد این آخرین نجات دهنده بشر را به جامعه بشر مخصوصاً به کسانی که از ظلمت مادّیات واز ظلم ستمگران، واز ظلمات فساد وتباهی به جان آمده اند تبریک می گوییم.
اَلَّلهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَاجْعَلْنَا مِنْ أَنْصَارِهِ وَأَعْوَانِهِ
جامعه جهانی اسلامی (۱۲۲):
برحسب عقیده عموم مسلمین وصریح آیات کریمه قرآن مجید واحادیث شریفه، دعوت ورسالت حضرت خاتم الانبیا محمد (ص) یک دعوت خصوصی ورسالت منطقه ای واقلیمی که هدف آن فقط اصلاح یک مجتمع وهدایت یک قوم وملّت ورهبری حکومت یک ناحیه باشد نبوده است وقوانین اسلام واحکام قرآن، نظام یک جامعه وبرنامه مردم یک کشور ووطن ویک نژاد نیست.
دعوت همگانی
بلکه دعوت اسلامی دعوت جهانی(۱۲۳) وتشریعات آن برای همه وهدایت جمیع زن ومرد، غنیّ وفقیر، سیاه وسفید، شهری ودهاتی وکلّیه طبقات واصناف است.
پیامبر اسلام (ص) رحمت خدا برای جهانیان ومبعوث به عالمیان بود، ورسالتش آزادساختن همه انسان ها از یوغ عادات زشت، واستثمار واستعباد، ودعوت به توحید، مکارم اخلاق واحترام به حقوق وشرف انسانیّت می باشد.
دعوت به یکتاپرستی وراهنمایی عموم به بهترین روش عالی انسانی که منتهی به اتّحاد وبرداشتن فاصله ها ورفع تبعیضات گوناگون می شود وکوشش برای تأسیس یک جامعه جهانی وتشکیل مدینه فاضله واقعی از مختصّات اسلام است.
ریشه تمام اختلافات، شرک وانصراف از خدای یگانه وپرستش غیر خدا است.
تشکیل حکومت ها با سیستم های مختلف وبرنامه های متضادّ وقوانین متخالف، همه ناشی از عدم درک معنای توحید، محدودیّت وضع تربیت ودیدگاه بصیرت افراد است، توجّه به فلسفه رسالت جهانی اسلام وعقیده توحید، دیدگاه بصیرت را وسیع می سازد که همه نقاط وهمه انسان ها را از پشت پرده های ضخیم مرزها، زبان ها ونژادها ببینیم واطمینان داشته باشیم که در سایه تعالیم عالی اسلام یک جامعه جهانی تأسیس گردد.
توحید حقیقی
یکی از ارکان مهمّ دعوت اسلام که فلسفه نُبوّت هم مبتنی بر آن است این است که مصدر تشریع وبه وجود آمدن نظام ها وقوانین، فقط خداوند متعال است وجعل احکام وتشریع شرایع، مختص به ذات بی زوال عالِم وحکیم بالذّات اوست وفقط مردم باید در برابر احکام خدا خاضع وتسلیم باشند وخضوع در برابر احکام دیگران وتسلیم نظامات غیراسلامی شدن، نشانه انحراف از راه اسلام وتوجّه به شرک وعدم اهتدا به حقیقت توحید است(۱۲۴).
خضوع در برابر احکام خدا خضوع برای خدا وپرستش خداست وخضوع در برابر نظام هایی که مصدر آن خدا نیست پرستش غیر خدا وقبول استعباد است.
هر کس برای خودش حقّ قانون گذاری وجعل احکام قائل باشد خود را شریک در افعال مخصوص به خدا دانسته است وهر بشری که برای بشر دیگر به چنین حقّی اعتراف کند حقّ مقام اُلوهیّت وخدایی را برای او اعتراف نموده وبندگی خود را نسبت به او پذیرفته است.
حکومت الهی
اسلام می خواهد حاکم بر مردم، خدا واحکام خدا باشد وبا تمام مظاهر شرک که در آن روزگار در ایران وروم ونقاط دیگر به صورت های متعدّد وبا اسم احترام از زمامداران انجام می شد مبارزه کرد واولیای اسلام مانند علی (علیه السلام) به مردم نشان دادند که آن تشریفاتی که در آن دوران های جاهلیّت در دربارهای روم وایران مرسوم بود همه خلاف روح خداپرستی بوده وتحقیر مقام انسانیّت افراد است وزمامداری مثل علی (علیه السلام) که تمام نواحی وجودش عظمت واقعی بشری بود شخصاً به کارها رسیدگی می کرد وبرای فقرا آرد ونان وخرما می برد واز اینکه مردم برای او تشریفات قائل شوند وبه رسم دوران جاهلیّت رفتار کنند به شدّت منع می کرد، وبا لباس کهنه ووصله زده در بین مردم آمدوشد داشت وخودش به بازار رفته وآنچه را لازم بود می خرید وبه منزل می آورد.
این شدّت واهتمام اولیای دین برای این بود که کسی خود را صاحب جامعه وحاکم بر تعیین سرنوشت کسی نشناسد وهمه در حکومت خدا ومنطقه نفوذ احکام خدا وارد باشند وصاحب مملکت ورهبر همه، خدا باشد.
اعلامیه آزادی بشر
مفاد آیه شریفه:
﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کلِمَةٍ سَوَاءٍ بَینَنَا وَبَینَکمْ ألَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللهَ وَلَا نُشْرِک بِهِ شَیئًا وَلَا یتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللهِ﴾(۱۲۵)؛
که اعلان آزادی وحرّیت تمام انسان است واینکه جز خدا، نباید یک نفر جامعه را مال خودش بداند، همگان باید وارد مملکت خدا شوند که او صاحب همه وصاحب اختیار همه است تا عدل، احسان، مساوات وبرادری جهانی همگانی گردد وتبعیض وجدایی مرتفع شود.
پیشرفت سریع
این اصول بود که موجب شد اسلام در مدّت کمتر از یک قرن مانند برق پیشرفت کند ودل ها را روشن نماید وملّت ایران وملّت روم که آن همه استعباد زمامداران را دیده بودند وآن تشریفات زاید وبی اساس ودر واقع پرستش های جاهلانه از زمامداران، آنها را خسته کرده وبشرپرستی آنها را در پست ترین درکات شقاوت انداخته بود از این تعالیم بیدار شدند(۱۲۶)، به حال آمدند وخود را شناختند. برادری زمامداران اسلامی را با افراد دیگر، با سربازان وبا جامعه می دیدند، لذّت می بردند، نفس راحت می کشیدند، طعم آزادی را چنان چشیدند که یک باره شیفته ودلباخته اسلام شدند. اگر خلافت از مسیر خود تغییر نکرده بود، مخصوصاً حکومت امثال معاویه ها دوران اکاسره وقیاصره(۱۲۷) وتشریفات آنها را تجدید نکرده بود در دنیا اثری از بشرپرستی وجود نداشت.
پس اسلام با این تعالیم، ناچار منتهی به یک حکومت عادلانه وجامعه جهانی انسانی خواهد شد برای اینکه رسالتش دعوت عموم وشامل تمام ابنای بشر از سیاه وسفید وتساوی همه در برابر احکام خداست.
پرچم اسلام
دین حقّ همه را در زیر یک پرچم که فقط تعلّق به خدا دارد وبه هیچ کشور، حکومت، نژاد وشخصی منتسب نیست قرار می دهد وجامعه انسانی را مانند یک جسد می سازد که:
«إِذَا اشْتَکَی مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَی لَهُ سَائِرُهُ بِالْحُمَّی وَالسَّهَرِ»(۱۲۸)؛
«وقتی که عضوی از آن به درد آید سایر اعضا در تب وبیداری با او همگام شوند».
اسم ورسم این پرچم «اسلام» این است که همه کس واهل هر قُطر مملکت بتوانند در زیر آن گرد آیند وکسی نتواند آن را به خود یا به جامعه خود منتسب سازد ودر نتیجه عصبیّت ایجاد گردد.
پرچم اسلام پرچمی است که - چنانچه از اسمش معلوم است - به اسلام واسلام آورندگان هر کجا ودر هر سرزمین باشند تعلّق دارد ودر سایه آن عصبیّت های نژادی ووطنی وعصبیّت های دیگر باید از میان برود، امّا پرچم هایی که به نام های دیگر است رمز تفرّق واختصاص وعنوان جدایی واختلاف اند.
تمام تشریعات اسلام شامل همه است. این تشریعات وتعالیم اگر اجرا شود ملّت ها را خودبه خود به سوی جامعه جهانی می برد وملّیت های مختلف را در ملّیت تمام اسلامی هضم کرده وسعادت دو جهانی آنان را تأمین می نمایند.
حکومت متّحد جهانی
پس اسلام آیین تمام مردم جهان ودین جامعه بشری است امّا نه آن جامعه جهانی که «لاینس پالینک» وجمعی دیگر از متفکّرین می گویند واز حکومت متّحد جهانی دم می زنند ومجلّه «طرف داران حکومت متّحد جهانی» افکار آنها را منتشر می سازد؛ زیرا اگر آن حکومت فرضاً روزی در جهان تأسیس شود مثل این سازمان های بین المللی که بعد از جنگ اوّل ودوّم جهانی تأسیس شد همان طور که مخالفین آن مانند «استراوس» عقیده دارند برای بشر موجب زحمت وسلب آزادی، ووسیله تسلّط اقویا بر ضعفا می شود وبه قول مخالفین حکومت متّحد جهانی، وسیله گسترش یک ظلم مدرن در عالم خواهد شد؛ چون این حکومتی که اینها عنوان کرده اند مبتنی بر ایمان به خدا وتوحید وعقایدی که برای همه یک قدر مشترک معنوی باشد نیست وبر اساس ایمان واقعی افراد به حقوق وآزادی های دیگران به وجود نمی آید آن حکومتی که این آقایان می گویند این است که توسعه سلاح های مخرّب واتمی که تمدّن ونسل بشر را به خطر انداخته اگر یک جامعه جهانی وحکومت متّحد نباشد سرانجام خواه وناخواه موجب انقراض نسل بشر خواهد شد، پس باید برای جلوگیری از این خطرات از هم اکنون ملل دنیا دست به کار تأسیس یک جامعه جهانی در تحت لوای قانونی بشوند.
این حکومت نه به وجود خواهد آمد ونه اگر به وجود آید ضامن اجرایی خواهد داشت ونه شهوات وغرایز آدمی را که محرّک او به جنگ وفتنه است مهار کرده وبه طور صحیح راهنمایی می نماید ونه می تواند یک برادری ایمانی وانسانی در عالم به وجود آورد.
برادری ایمانی

امّا آنکه اسلام می گوید هم ضامن اجرایی دارد وهم عقیده وایمان از آن پشتیبانی می کند وهم مردم را برادر می سازد وهم غرایز وامیال آنها را راهنمایی می نماید.
چنانچه در صدر اسلام این موضوع عملی شد وامروز هم با موانعی که جلو آمده ومرزهایی که ممالک اسلامی را از هم جدا ساخته مع ذلک صدها میلیون مسلمان جهان، خود را عضو یک جامعه دانسته وبا هم احساس برادری می کنند، ومایلند در غم وشادی با هم شریک باشند.
امتیاز جامعه جهانی اسلام بر هر جامعه دیگر - کوچک یا بزرگ جوامع فعلی دنیا وجوامع قبل از اسلام - به این است که محور تمام امور در این جامعه، خدا واحکام خدا است وتعالیم اسلام برای اداره جامعه جهانی وافی وکافی است.
نقش ایمان
سنگر اساسی وهسته مرکزی وحقیقی این جامعه عقیده توحید وایمان به خدای یگانه است که خالق ورازق کل است وهر کس تقوا وپرهیزکاریش بیشتر باشد به او نزدیک تر است. این جامعه جهانی اسلام دارای یک محور حقیقی است که به شخص خاصّ تعلّق ندارد وهمه به او تعلّق دارند درحالی که جامعه جهانی «لاینس پالینک» ورفقایش بر یک محور واقعی اتّکا ندارد وعلّت تمایل به آن ترس ووحشت از جنگ های جهان گیر وجهان سوز است.
اسلام با عقیده توحید طرز تفکّر مردم را عوض می کند، وسطح افکار را بالا می برد ودیدگاه بینش افراد را وسیع می سازد که بدون بیم از جنگ، ووحشت از اسلحه های مخرّب، به هم نزدیک شوند وباهم تفاهم نمایند.
ما یقین داریم روزی می آید که این حکومت جهانی اسلام، عالم را اداره کند ووحدت ادیان، وحدت حکومت ها، وحدت نظام ها وقوانین عملی گردد وتا دنیا منتهی به چنین وحدتی نشود اسلام تمام رسالت خود را ادا نکرده است.
خوشبختانه طرف داران اصل این وحدت ها هر روز در میان جامعه بشر بیشتر می شود وچنان که گفته شد فکر تشکیل حکومت وجامعه جهانی به میان آمده وسازمان ها ومجامع بین المللی به اسم وحدت وبرای ایجاد رابطه بین کلّیه ملل جهان، تأسیس شده است که هرچند این مجامع وسازمان ها اکثراً به منظور اغفال وفریب دادن مردم واغراض سیاسی باشد مع ذلک کاشف از این است که یک اتّحاد عمومی ووحدت اجتماعی ودینی وسیاسی، خواسته روح وفطرت بشر است وهمین حرکات مجازی مقدّمه حرکات واقعی وآمادگی حقیقی بشر برای آن حکومت جهانی اسلام است.
فراهم شدن زمینه وحدت
سابق بر این، که فکر تشکیل جامعه جهانی کمتر مطرح می شد وبه تعالیم اسلام در این زمینه کمتر توجّه می کردند، برای این بود که با وسایل ارتباط سابق، تشکیل جامعه جهانی را بسیار دشوار وبلکه ناممکن می شمردند؛ ولی امروز که صنعت تلگراف، تلویزیون، رادیو، هواپیما ووسایل دیگر، شهرها را همان طور که در اخبار واحادیث رسیده به هم نزدیک کرده واهل عالم را مثل اهل یک محلّه ویک خانواده وفامیل قرار داده است، زمینه تشکیل یک حکومت جهانی در سایه تعالیم مترقّی وجامع اسلام را نیز فراهم کرده است وهرچه علم وصنعت جلو برود زمینه اجرای احکام عالی اسلام نیز آماده تر وبشارت های اولیای دین به وقوع نزدیک تر می شود. به تدریج موقعیت ها وقدرت های محلّی وفردی در دنیا رو به ضعف گذارده وعموم ملل، به طور مستقیم یا غیرمستقیم در تعیین سرنوشت دنیا دخالت می نمایند(۱۲۹) ونظامات وقوانین منطقه ای از بین می رود ویگانه نظامی که می تواند جایگزین تمام این نظامات شود وهمه را به طور عادلانه اداره نماید نظام اسلام است.
پس عالم خودبه خود به سوی هدف های اسلام گام برمی دارد واین اختلاف نظامات، قوانین، سیستم های اجتماعی وسیاسی را پشت سر می گذارد ویک تفاهم عمومی اسلامی به وجود خواهد آمد وظلم وستم، وتجاوز وافراط وتفریط پایان خواهد یافت.
اسلام از آغاز، این آینده درخشان را برای دنیا پیش بینی کرده وصریحاً در آیات وروایات وعده قطعی داده است وبشر را به انتظار چنین روز وعصر وزمانی که همه در زیر پرچم اسلام در آیند واهل یک دین وملّت وحکومت شوند گذارده وبه ظهور آن رهبر عالی قدری که جهان آینده را باید اداره نماید وعالم را پر از عدل وداد کند بشارت داده واو را به همگان معرّفی نموده است.
آیات قرآن مجید
در سوره های شریف توبه، آیه ۳۳ وفتح، آیه ۲۸ وصف، آیه ۹ خداوند متعال می فرماید:
﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ﴾؛
«اوست خدایی که رسول خود را با هدایت وراهنمایی ودین حقّ (دین اسلام) فرستاد، تا آن دین را بر همه دین ها غالب گرداند».
دلالت این آیات بر وعده غلبه دین اسلام بر تمام ادیان واضح است.
در سوره انبیاء، آیه ۱۰۵ می فرماید:
﴿وَلَقَدْ کتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ اْلأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ﴾(۱۳۰)؛
این آیه نیز دلالت دارد که زمین از آن خداست وآن را بندگان صالح او مالک خواهند شد.
در سوره نور، آیه ۵۵ می فرماید:
﴿وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اْلأَرْضِ﴾(۱۳۱)؛
در این دو آیه ضمن تأکیدات آشکار وروشن وعده داده است که مؤمنان وصاحبان اعمال شایسته، مالک امور وخلیفه روی زمین شده ودین اسلام با قوّت تمکین گردیده وترس وبیم آنها مرتفع وبه امنیّت مبدّل شود.
در سوره قصص، آیه ۵ می فرماید:
﴿وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثَینِ﴾(۱۳۲)؛
این آیه نیز از آیاتی است که برحسب تفاسیر واحادیث، ظهور حضرت ولیّ عصر - ارواح العالمین له الفداء - وزمامداری جهانی آن حضرت را بشارت می دهد.
واز حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کتب بسیار معتبر ومآخذ معتمد مانند نهج البلاغه نقل شده که فرمود:
«لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیَا عَلَیْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَی وَلَدِهَا - وَتَلا عَقِیبَ ذَلِک - ﴿وَنُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ‏﴾»(۱۳۳)؛
«دنیا بر ما (آل محمد) باز گردد ومهربانی نماید مانند بازگشت شتر بدخو وگازگیر به بچّه خویش ودر پی آن خواند: ﴿وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ...﴾؛ یعنی می خواهیم بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده اند منّت نهاده وآنها را پیشوایان وارث برندگان قرار دهیم».
احادیث شریفه
احادیث وروایات به طور متواتر از طرق عامّه وخاصّه دلالت دارند بر اینکه دین اسلام عالم گیر خواهد شد وخانه ای نماند مگر اینکه جزء منطقه نفوذ تعالیم اسلام واقع شود، وشهر ودهی نماند مگر اینکه صبح وشام در آن صدای اذان وشهادت به توحید ورسالت بلند شود، در موقعی که انقلابات وفتن وفساد وهرج ومرج وجنگ های خانمان برانداز وقحط وغلا وامراض، ملل را به ستوه آورده باشد، خداوند متعال مصلح واقعی جهان، حضرت مهدی آل محمد (ص) را که نهمین از فرزندان امام حسین (علیه السلام) وفرزند گرامی امام حسن عسکری (علیه السلام) است برانگیزد تا عالم را پر از عدل وداد کند پس از اینکه پر از ظلم وجور شده باشد، به واسطه ظهورش اضطرابات وانقلابات مرتفع، صلح وامنیّت عمومی برقرار، حکومت واحد جهانی تشکیل، وشرق وغرب جهان را خدا به دست آن حضرت، وبرای او بگشاید.
این روایات در مآخذ معتبر ومصادری که مورد اعتماد اهل سنّت وشیعه است موجود است ودر کتاب هایی که در قرن اول وپیش از ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) تألیف شده ضبط است. کسانی که اهل اطّلاع هستند می دانند که در کمتر موضوعی مانند این موضوع روایات واحادیث از حضرت رسول خدا (ص) وائمّه طاهرین(علیهم السلام) وصحابه وتابعین وارد شده است(۱۳۴) که درحقیقت، ایمان به ظهور آن مصلح عالم ونجات دهنده بشر، جزء لاینفک ایمان به صدق پیغمبر اکرم (ص) وتصدیق به نبوّت آن حضرت است؛ این وعده الهی است که تخلّف ناپذیر است.
﴿إِنَّ اللهَ لَا یخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾(۱۳۵)
«هرگز خداوند نقض وعده نمی کند».
وبا سنن الهی ونوامیس هستی وسیر تکاملی بشر موافق وبه اسماء الله الحسنی مانند: الحاکم، العادل، الظاهر والغالب مؤیّد است.
﴿فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبْدِیلاً وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَحْویلَاً﴾(۱۳۶)؛
«وطریقة خدا هرگز مبدّل نخواهد شد وطریقه حقّ هرگز تغییر نمی پذیرد».

بخش دوم: پیرامون اسرار وفلسفه غیبت

سرّ غیبت
پیش از آنکه از فواید ومصالح غیبت حضرت صاحب الزّمان (علیه السلام) سخن به میان آوریم، باید در نظر بگیریم که تاکنون علوم ودانش هایی که بشر از راه های عادّی تحصیل کرده به کشف تمام اسرار خلقت موجودات این عالم موفّق نشده واگر علم، هزارها بلکه میلیون ها سال دیگر هم جلو برود هنوز معلومات او در برابر مجهولاتش بسیار مختصر وناچیز است وبه گفته یکی از دانشمندان بزرگ، مثل «لا شیء» است در مقابل بی نهایت واین در صورتی است که ما علم تمام انسان ها را به حساب آوریم. وامّا اگر علم یک عالِم، ودانش یک دانشمند را بخواهیم در نظر بگیریم اصلاً قیاس آن با اسرار ورازهای کشف نشده خنده آور ونشانه جهل ونادانی است.
جایی که حضرت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) می گوید:
«سُبْحَانَک مَا أَعْظَمَ مَا نَری مِنْ خَلْقِک، وَمَا أَصْغَرَ عَظیمَةٍ فِی جَنْبِ قُدْرَتِک»(۱۳۷)؛
«منزّهی تو، چه بزرگ است آنچه را ما از آفرینش تو می بینیم وچه کوچک است آن در جنب آنچه از قدرت تو از ما پنهان است».
حال دیگران معلوم است.
بنابراین کسی نمی تواند نسبت به وجود یکی از پدیده های این جهان بزرگ به علّت عدم کشف سرّ پیدایش وآفرینش آن اعتراض کند ویا پاره ای از نظامات وقوانین عالم تکوین را بی فایده وبی مصلحت بداند.
هیچ کس هم نمی تواند به طور یقین ادّعا کند که در کوچک ترین پدیده وحوادث جهان، سرّی ونکته ای نهفته نیست همچنان که کسی نمی تواند ادّعا کند که به تمام اسرار عالم واقف وآگاه است. فلاسفه وحکما ودانشمندان قدیم وجدید همه این درک را برای خود افتخار دانسته وگفته اند.

هرگز دل من ز علم محروم نشد * * * کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد
هفتاد ودو سال جهد کردم شب وروز * * * معلومم شد که هیچ معلوم نشد
به جایی رسیده دانش من * * * که بدانم هنوز نادانم

وشاعر دانشمند وحکیم عرب گوید:

مَا لِلتُّرَابِ وَلِلْعُلُومِ وَإِنَّمَا * * * یَسْعَی لِیَعْلَمَ أَنَّهُ لا یَعْلَمُ(۱۳۸)

معروف است زنی از بزرگمهر - حکیم مشهور ایرانی - مسئله ای پرسید، حکیم در پاسخش گفت: نمی دانم.
زن گفت: ای حکیم، شاه به تو حقوق وماهیانه می دهد که با سرانگشت علم وحکمت خویش، گره از مشکلات مردم بگشایی، شرم نمی داری که در جواب مسئله من به جهل ونادانی خود اقرار می کنی؟
حکیم گفت: آنچه را شاه به من می دهد در برابر معلومات ودانایی هایی است که دارم ولی اگر بخواهد در مقابل مجهولات ونادانسته های من عطا کند هرگاه تمام زر وسیم دنیا را به من بدهد کم داده است.
پس بشر باید در راه کشف مجهولات ودرک اسرار، همواره کوشا باشد واگر در یک جا کنجکاوی وتجسّسات او در راه کشف سرّی به جایی منتهی نشد، آن را دلیل بر عدم آن نگیرد.
همان طور که وقتی چشم های او مسلّح به تلسکوپ های قوی ومیکروسکوپ های ذرّه بین نبود، حقّ نداشت منکر وجود موجودات ذرّه بینی ومیلیون ها کرات غیرمکشوف آسمانی شود.
همان طور که حیواناتی که همه رنگ ها را نمی بینند یا همه را به یک رنگ می بینند نمی توانند رنگ هایی را که انسان با جلوه های گوناگون می شناسد انکار نمایند.
همان طور که صداها وامواج صوتی تحت سمعی وامواج فوق سمعی را کسی نمی تواند انکار کند.
این قاعده که بیان شد در عالم تکوین ودر عالم تشریع هر دو جاری است. در عالم تشریع، مواردی داریم که هنوز عقل ما به فلسفه آن به خصوص راه نیافته وتشریع با تکوین مطابق شده، همان طور که در عالم تکوین، در این موارد حقّ اعتراض نداشتیم، در عالم تشریع هم حقّ ایراد واعتراض نداریم.
بله اگر در هریک از این دو ناحیه (تشریع وتکوین) به موردی برخوردیم که عقل صحیح وبرهان درست ما را به عدم مصلحت وشرّ آن راهنمایی کرد می توانیم ناراحت شویم؛ ولی تا حال چنین موردی در عالم تکوین وتشریع پیدا نشده وبعد هم هرگز پیدا نخواهد شد.
بعد از این مقدّمه می گوییم: ما در ایمان به غیبت حضرت امام زمان (علیه السلام) به هیچ وجه محتاج به دانستن سرّ آن نیستیم واگر فرضاً نتوانستیم به هیچ یک از اسرار آن برسیم، در ایمان به آن جازم، وآن را به طور قطع باور داریم واجمالاً می دانیم که مصالح وفواید بزرگی در این غیبت است امّا میان دانستن وندانستن ما، با واقع شدن وواقع نشدن آن هیچ رابطه ای نیست چنانچه اگر ما اصل غیبت را هم نشناسیم به واقعیّت آن صدمه ای وارد نمی شود.
غیبت آن حضرت امری است واقع شده که معتبرترین احادیث از آن خبر داده وجمع بسیاری از بزرگان در این مدّت به درک حضور مقدّس آن حضرت نایل شده اند، پس میان این مطلب یعنی ندانستن سرّ غیبت وصحّت امکان وقوع آن هیچ ارتباطی اصلاً وقطعاً وجود ندارد. می توانیم بگوییم ما سرّ غیبت آن حضرت را نمی دانیم ومع ذلک به غیبت آن بزرگوار ایمان داریم، مثل اینکه فایده بسیاری از چیزها را نمی دانیم ولی به وجود وهستی آنها عالِم وداناییم.
سخنی در فواید غیبت
باید دانست که پرسش از سرّ غیبت در زمان ما آغاز نشده واختصاص به این عصر ندارد. از زمانی که غیبت آن حضرت شروع شد وبلکه پیش از آن زمان وپیش از ولادت آن حضرت، از وقتی که پیغمبر وامامان(علیهم السلام)، از غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) خبر دادند این سؤالات مطرح شده:
چرا غیبت می نماید؟ وفایده غیبت چیست؟
ودر زمان غیبت به چه نحو وچگونه از وجود شریف آن حضرت منتفع می گردند؟
در جواب این پرسش ها، راهنمایان بزرگ ما که ما را به ظهور حضرت مهدی موعود ولیّ عصر (علیه السلام) بشارت داده اند، پاسخ هایی فرموده اند که خلاصه بعضی از آن پاسخ ها این است.
۱. علّت عمده وسرّ بزرگ وحقیقی غیبت معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور آن حضرت همان طور که حکمت کارهای خضر (علیه السلام) در موقعی که موسی (علیه السلام) با او مصاحبت داشت، معلوم نشد مگر در وقت مفارقت آنها(۱۳۹).
همان طور که فایده وثمره خلقت هر موجودی اعمّ از جماد ونبات وحیوان وانسان بعد از گذشتن ماه ها وسال ها ظاهر شده ومی شود.
۲. حکمت ها واسرار معلومی در این غیبت است که از آن جمله امتحان بندگان است زیرا به واسطه غیبت، مخصوصاً اگر سرّ آن نامعلوم باشد مرتبه ایمان وتسلیم افراد در برابر تقدیر الهی ظاهر می شود وقوّت تدیّن وتصدیق آنان معلوم وآشکار می گردد. همچنین در زمان غیبت به واسطه حوادث وفتنه هایی که روی می دهد، شدیدترین امتحانات از مردم به عمل می آید که شرح آن در اینجا میسّر نیست.
واز جمله آن اسرار این است که در دوره غیبت، ملل جهان به تدریج برای ظهور آن مصلح حقیقی وسامان دهنده وضع بشر، آمادگی علمی واخلاقی وعملی پیدا کنند؛ زیرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبیا وسایر حجج نیست که مبتنی بر اسباب وعلل عادّی وظاهری باشد بلکه روش آن سرور در رهبری جهانیان مبنی بر حقایق وحکم به واقعیّات وترک تقیّه، شدّت در امر به معروف ونهی از منکر ومؤاخذه سخت از عُمّال وارباب مناصب ورسیدگی به کارهای آنها است که انجام این امور نیاز به تکامل علوم ومعارف، وترقّی ورشد فکری واخلاقی بشر دارد به طوری که استعداد عالم گیر شدن تعالی اسلام وجهانی شدن حکومت احکام قرآن فراهم باشد.
در خاتمه لازم است توجّه خوانندگان محترم را به کتاب های بسیار پرارزشی که در موضوع غیبت تألیف شده مانند کتاب الغیبه نعمانی، الغیبه شیخ طوسی وکمال الدین وتمام النعمه صدوق جلب کنم؛ زیرا مطالعه این کتاب ها برای درک قسمتی از اسرار غیبت بسیار مفید وسودمند است.
امید است خداوند متعال به فضل وکرم خود فَرَج حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) را نزدیک وچشم ما را به جمال عدیم المثال آن حضرت روشن وحکومت جهانی اسلام را تشکیل، ودنیا را از ظلم وستم ومفاسد سیاست های متضادّ وجاه طلبی افراد نجات بخشد. بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ(علیهم السلام).
حکمت وفلسفه غیبت
﴿وَقُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً﴾(۱۴۰)
بیشتر مردم گمان می کنند حقایق اشیا را شناخته وآنچه را دیده وشنیده وپوشیده وچشیده ولمس کرده اند به حقیقتش رسیده اند وشاید کمترین توجّه وعنایتی به مجهولات خود نداشته باشند.
آن کشاورز وباغ داری که در صحرا وباغ به کشاورزی وباغ داری مشغول است، تصور می کند هیچ چیز از اشیایی که با آنها سر وکار دارد از زمین وخاک وخاشاک وآب وهسته وریشه وساقه وشاخ وبرگ وشکوفه ومیوه ودانه وسنگ وآفات نباتی بر او مجهول نیست. کارگر معدن، چوپان گوسفندچران، دامدار وهمه تصور می کنند دست کم چیزهای زیر نظر خود را شناخته اند.
افرادی که کم وبیش درس خوانده اند نیز گرفتار همین اشتباه شده وخود را عالم به حقایق اشیا می شمارند.
مهندس برق، معدن، کشاورزی، پزشک متخصّص در رشته پوست، اعصاب، خون، استخوان، مغز، جهاز هاضمه و...، ریاضی دان، ستاره شناس، روانشناس، زیست شناس، فیزیک دان، استاد شیمی، ودیگران می خواهند همه پدیده هایی را که با کار وشغل وتخصّص آنان ارتباط دارد تعریف کنند وبشناسانند امّا متأسّفانه از شناساندن حقیقت آنها عاجز وهرچه متبحّر باشند جز خواصّ وآثار وظواهر اشیا، حقیقتی را نشان نمی دهند وهرچه دانشمندتر شوند به اشکال ودشواری وکوتاهی تعریفات (به اصطلاح) حقیقی داناتر می شوند.
جهان یک سلسله الغاز ورشته بسیار طولانی ودرازی است که انتها وابتدای آن بر بشر مجهول است ودر هر حلقه از حلقه های این زنجیر آن قدر معمّاها والغاز نهفته است که تصوّر دورنمای آن بشر را غرق در تعجّب وتحیّر می نماید.
«لیدی استور» می گوید: اگر هر انسانی سخن نگوید مگر از آنچه حقیقتش را شناخته است، سکوت وخاموشی عمیق بر سراسر جهان حکومت خواهد یافت(۱۴۱).
«وارین ویفر» نایب رئیس مؤسّسه روکفلر می گوید: آیا علم در میدان نبرد با جهل ونادانی پیروز می شود؟ درحالی که علم به هر پرسشی که پاسخ می دهد گرفتار پرسش های بیشتر می شود وهرچه در راه کشف مجهولات جلوتر می رود ظلمات جهل را طولانی تر می بیند. علم بشر دائماً در ازدیاد است امّا این احساس که تقدّم نمی یابد به حال خود باقی است؛ زیرا روزبه روز حجم چیزهایی که ادراک می کنیم وآنها را نمی فهمیم ونمی شناسیم ضخیم تر می گردد(۱۴۲).
آری بشری که توانسته است بر اساس علوم آزمایشی وحسّی، برق، بخار، آهن، آب، خاک، هوا واتم را مسخّر کند وبه سوی کرات آسمان دست تصرّف دراز نماید وعناصر را از هم بشکافد، این همه وسایل صناعی مانند تلفن، تلگراف، رادیو وتلویزیون و... کارخانجات صنایع تحویل داده هنوز هم که هنوز است از فهم ودرک این حقایقی که شب وروز با آنها دست وپنجه نرم می کند عاجز وناتوان است.
نه حقیقت برق، نه حقیقت خاک، نه حقیقت آب، نه حقیقت عناصر، ونه اشجار ومعادن ونه سلّول وهورمون واتم والکترون ونه... ونه... را شناخته، جز ظواهر وخواصّی چند، چیزی کشف نکرده وتمام این اشیا برای او هنوز هم معمّا است.
به گفته یکی از متفکّرین، آن کسانی که انسان را حیوان ناطق، واسب را حیوان صاهل تعریف می کنند درحالی که این تعریف را می نمایند وغرور علمی، باد به دماغ آنها انداخته، گمان می کنند حقیقت انسان واسب را شناخته اند؛ ولی وقتی از مَرکب این غرور پیاده شوند، می فهمند نه خود به حقیقت انسان وحیوان رسیده اند ونه با این تعریف کسی را به حقیقت انسان وحیوان آشنا کرده اند وبهتر این است که این تعریفات را به قصد شناساندن حقیقت اشیا نگویند.
بشر از شناخت نزدیک ترین چیزها به خودش هم عاجز است زیرا از جانش به او چیزی نزدیک تر نیست آیا حیات خود را شناخته؟ وآیا می تواند حقیقت روح وحیات را توصیف کند؟
آیا به حقیقت یک سلسله امور وجدانی خودش معرفت دارد؟ آیا عشق وحبّ، لذّت وصل، ذوق وشجاعت وسایر وجدانیّات را شناخته است؟
امّا بااین همه دشواری ها ومجهولات، آیا بشر می تواند وجود این حقایق را به علّت نارسایی فهم خودش به درک حقیقت آنها منکر شود؟
یا می تواند هزارها میلیارد وبیشتر مخلوقات وعجایب وغرایب واشیایی را که حتّی وجود آنها بر او مجهول است انکار نماید؟
آیا می تواند اسرار وخواصّ وفواید ومعانی کلمات این کتاب قطور آفرینش را منکر شود؟
آیا می تواند بگوید چون من چیزی را ندیده ام آن چیز نیست وچون سرّ وفایده چیزی را کشف نکرده ام آن چیز بی فایده وبی سرّ است، حاشا وکلاّ. هرگز بشر هرچه هم عالم ودانشمند باشد چنین ادّعایی را نخواهد کرد بلکه هرچه علمش بیشتر باشد از این گونه دعاوی بیشتر خود را تبرئه می کند.
صاعقه که هزارها سال مورد خشم وسبب ترس وبیم بشر بود، در آن اعصاری که علم به خواصّ ومنافع آن پی نبرده بود وبه آیات قدرت خدا ومعجزات آفرینش که در این قوّه رهیبه پنهان است وتأثیر آن در زندگی نبات وحیوان آگاه نشده بود، آیا این خواصّ ومنافع را نداشت ویکی از نعمت های بزرگ خداوند متعال نبود؟ وآنهایی که آن را فقط مظهری از مظاهر نعمت وعذاب می شمردند اشتباه نمی کردند(۱۴۳)؟
عالم ودانشمند ساختمان جهان را بر اساس منطق ونظام صحیح می داند واین ظواهر را گنجینه حقایق می شناسد وعالَم را مدرسه ای می بیند که باید در آن حکمت وعلم بیاموزد واز بحث در خواصّ، لوازم وآثار اجزای این عالم لذّت می برد وهمین الغاز ومعمّیات برایش لذّت بخش است وتحیّر او که نتیجه یک عمر تحصیل وکاوش است، بهترین لذایذ زندگی دانشمندانه اوست که هیچ لذّتی با آن برابر نمی شود.
او جهان را مانند یک مسئله پیچیده ریاضی وهندسی می بیند که در ظاهر، حلّ آن آسان است ولی وقتی وارد می شود هرچه جلوتر می رود غموضت ودشواری وپیچیدگی آن را بیشتر می فهمد.
این منظره برای شخص متفکّر وفیلسوف بسیار نشاط بخش است ومی خواهد که حیرت بر حیرتش افزوده شود وبه جایی برسد که ببیند عقل او مسلّح به سلاحی که بتواند به جنگ تمام این مجهولات برود نیست واین آیه قرآن مجید را با معرفت وبصیرت تلاوت کند:
﴿وَلَوْ أَنَّ مَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کلِمَاتُ اللهِ﴾(۱۴۴)؛
«اگر هر درخت قلم بشود وآب دریا به اضافه هفت دریای دیگر مرکب گردد باز نگارش کلمات خداوند تمام نگردد».
وبخواند:

مجلس تمام گشت وبه آخر رسید عمر * * * ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم

مع ذلک در تمام کاوش های علمی وبررسی ها انسان به نظم وحکمت، منطق وغرض واراده وقدرت وعلم آفریننده این جهان آشنا می شود ومی فهمد که در این عالم، بی نظمی نیست وهیچ پدیده ای را نمی توان بی فایده وبیهوده شمرد.
این مختصر شبح ودریچه ای است از عجز بشر وچگونگی درک، فهم وشناخت ودرعین حال قدرت عجیب عقل وخرد او.
با این وصف اگر از درک فلسفه ای از فلسفه های پدیده های عالم تکوین یا تشریع درماند ونتوانست آن را توجیه وتفسیر کند، یا تعبیرات والفاظش را در تعریف آن کوتاه دید نمی تواند منکر فایده آن شود.
مثال عالم معانی وحقایق، با علوم ومعلومات بشر، مثال الفاظ است با معانی ومسائل؛ عالم الفاظ ولغات هرچه دامنه دار ووسیع باشد قطعاً تمام معانی را شامل نیست زیرا لغات، الفاظ وکلمات، محدود ومتناهی است ومعانی واشیا نامتناهی است ومحدود ومتناهی، نامحدود ونامتناهی را فرا نخواهد گرفت چنانچه شاعر عرب می گوید:

وَإِنَّ قَمِیصاً خِیطَ مِنْ نَسْجِ تِسْعَةٍ * * * وَعِشْرِینَ حَرْفاً عَنْ مَعَالِیهِ قَاصِرٌ(۱۴۵)

کامل ترین ووافی ترین بیانی که این حقیقت را بیان کرده قرآن مجید است که در یک آیه می فرماید:
﴿قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کلِمَاتُ رَبّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً﴾(۱۴۶)؛
«ای پیامبر، بگو اگر دریا برای نوشتن کلمات پروردگار من مرکب شود، قبل از آنکه کلمات الهی تمام شود دریا خشک خواهد شد هرچند دریایی دیگر ضمیمه آن کنند».
قرآن مجید چهارده قرن پیش در این آیه که هر روز اعجاز وقدرت علمی آن ظاهرتر می شود با فصیح ترین بیان، عظمت وکثرت بی نهایت مخلوقات عالم کون را اعلام کرد واحادیث واخبار اهل بیت نبوّت(علیهم السلام) هم این حقیقت را تشریح وروشن ساخت مثلاً در آن عصری که بشر تعداد کمی از ستارگان را بیشتر نمی شناخت در مقام مبالغه در بیان کثرت چیزی، آن را به عدد قطرات باران وریگ بیابان وستارگان آسمان قیاس می کردند.
واز حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت است که در مقام بیان قصور فهم بشر از درک حقایق می فرماید:
«یَا ابْنَ آدَمَ لَوْ أَکَلَ قَلْبَک طَائِرٌ لَمْ یُشْبِعْهُ وَبَصَرُک لَوْ وُضِعَ عَلَیهِ خَرْقُ إِبْرَةٍ لَغَطَّاهُ، تُرِیدُ أَنْ تَعْرِفَ بِهِمَا مَلَکُوتَ السَّموَاتِ وَاْلأَرْضِ»(۱۴۷).
پس از این مقدّمه، به کسانی که سرّ غیبت را می جویند وعلّت وفلسفه استتار آن حضرت را می طلبند می گوییم:
بپرسید وکاوش ودقّت کنید وتحقیق وتجسّس نمایید، ما به جستن وپرسیدن شما هیچ اعتراضی نداریم. سؤال کنید وبجویید، زیرا اگر به علّت اصلی غیبت وواقع این سرّ دسترسی پیدا نکنید، بسا که به حواشی وحکمت هایی از آن آگاه شوید وبسا که این جستجو وکاوش شما را به یک سلسله دانستنی ها رهبری نماید؛ ولی اگر غرض شما از این سؤال وجستجو اشکال واعتراض باشد ومی خواهید نرسیدن خود را به علّت غیبت وعجز درک خودتان را از فهم آن، دلیل نبودن آن بگیرید از راه راست وخردپسند دور افتاده اید ونمی توانید جایی را خراب وایمان وعقیده ای را متزلزل سازید.
هرگز نیافتن، دلیل نبودن نمی شود. آیا مجهولات شما همین یک موضوع است؟
آیا شما سرّ تمام پدیده های عالم آفرینش را کشف کرده اید؟
آیا در برابر تمام استفهام هایی که بشر نسبت به اجزای این عالم وظاهر وباطن آن دارد جواب پیدا کرده اید؟
آیا چون سرّ آنها بر شما مجهول است آن را بی فایده می دانید؟
وآیا میزان وجود فایده وعدم آن همان فهم بنده وشما است؟
یا آنکه نرسیدن خود را به این گونه علل وحکمت ها دلیل بر ناتوانی فکر واستعداد خود می شمارید؟
ومعتقد هستید که اگر عقل وخرد شما به سلاح های دیگر مسلّح بود وغیر از این وسایل ارتباط با خارج، وسایل وسیع تر دیگر داشتید حتماً به اسرار وخواصّ مسائل بسیار دیگر از این عالم آگاه می شدید؟
اگر به این سؤالات، یک دانشمند متفکّر وآزموده پاسخ دهد یقیناً به قصور خود اعتراف می کند وبا ملاحظه مجهولاتی که هر روز معلوم می شود هیچ ندانستن را دلیل نبودن نمی گیرد ودر همه چیز این جهان معتقد به اسرار وشگفتی های بی شمار خواهد بود ومی گوید:

پشه چون داند که این باغ از کی است * * * کو بهاران زاد ومرگش در، دی است
خود چو باشد پیش نور مستقرّ * * * کرّ وفرّ واختیار بوالبشر
پیه پاره آلت بینای او * * * گوشت پاره آلت گویای او
مسمع او از دو قطعه استخوان * * * مدرکش دو قطره خون یعنی جنان
کرمکی واز قذر آکنده ای * * * طمطراقی در جهان افکنده ای

پس این قدر دنبال فلسفه غیبت وپرسش از آن نباشید غیبت امری حاصل شده وواقع شده است. سرّ غیبت دانسته شود یا نشود غیبت واقع شده است وندانستن شما هیچ گاه برهان نفی وردِّ آن نیست.
ما به قضاوقدر معتقدیم وفی الجمله هم کم وبیش برحسب اطّلاعات فلسفی وراهنمایی های قرآن واهل بیت(علیهم السلام) از آن چیزهایی می دانیم. امّا آیا کسی می تواند از تمام تفاصیل قضاوقدر اظهار علم واطّلاع کند. لذا از تفکّر در قضاوقدر نهی شده وفرمودند:
«طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلا تَسْلُکُوهُ»(۱۴۸)؛
«وادی تاریکی است در آن سلوک نکنید (واسب طلب را اینجا نرانید که خسته ومانده می شوید)».

در این وادی مران زنهار زنهار * * * که در اوّل قدم گردی گرفتار
شکار کس نشد عنقا به دوران * * * چرا دام افکنی ای مرد نادان(۱۴۹)

امور تکوین وتشریع از همه جهات تحت احاطه فکر بشر در نخواهد آمد وبشر نمی تواند تمام نواحی این امور را بررسی وبه جمیع اطراف آن برسد.

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست * * * این قدر هست که بانگ جرسی می آید
ز آتش وادی ایمن نه منم خرّم وبس * * * موسی اینجا به امید قبسی می آید
این شرح بی نهایت کز وصف یار گفتند * * * حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد

اینجا دیگر مقام، مقام تسلیم وایمان است امّا درعین حال نه ایمان بی دلیل ونه ایمان تعبّدی خالص، بلکه ایمانی که از راهنمایی عقل ووجدان آگاه بشر سرچشمه گرفته وزبان وحی وآیات قرآن مجید واحادیث متواتر ومعجزات وشرفیابی های جمعی از خواصّ، ما را به آن دلالت وراهنمایی کرده است.
پس آنچه بگوییم راجع به اسرار غیبت، بیشتر مربوط به فواید وآثار آن است، والا علّت اصلی آن بر ما مجهول است.
واین است معنای احادیث شریفه ای که در آنها تصریح شده به اینکه سرّ غیبت آشکار نشود مگر بعد از ظهور. چنانچه سرّ آفرینش درخت ها ظاهر نمی شود مگر بعد از ظهور ثمره ومیوه، وحکمت باران آشکار نشود مگر بعد از زنده شدن زمین وسبز وخرم شدن باغ ها وبوستان ها ومزارع.
صدوق در کتاب کمال الدین(۱۵۰) وکتاب علل الشرائع(۱۵۱) به سند خود از عبدالله بن فضل هاشمی روایت کرده است که گفت: شنیدم حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمود:
«البتّه برای صاحب این امر غیبتی است که چاره ای از آن نیست، در آن هر باطل جو، به ریب وشکّ می افتد».
عرض کردم: چرا؟ فدایت شوم. فرمود:
«برای امری که به ما اذن در فاش کردن آن داده نشده است».
گفتم: پس وجه حکمت در غیبت او چیست؟ فرمود:
«وجه حکمتی که در غیبت حجّت های خدا پیش از آن حضرت بود. به درستی که وجه حکمت غیبت کشف نمی شود مگر بعد از ظهور او؛ چنانچه وجه حکمت کارهای (حضرت خضر(علیه السلام) از سوراخ کردن کشتی، کشتن غلام وبه پا داشتن دیوار، از برای حضرت موسی (علیه السلام) کشف نشد مگر در هنگام مفارقت آنها از یکدیگر.
ای پسر فضل این «غیبت» امری است از امر خدای تعالی وسرّی است از سرّ خدا وغیبی است از علوم غیبی خدا وپس از آنکه ما دانستیم خداوند حکیم است، گواهی داده ایم به اینکه کار وگفتارهای او همه موافق حکمت است هرچند وجه آن بر ما روشن نشده باشد»(۱۵۲).
مع ذلک ما برخی از فواید ومنافع واموری را که ارتباط با غیبت آن حضرت دارد واستناد غیبت به آن امور عقلاً وعرفاً صحیح است، به طوری که از اخبار وکلمات دانشمندان ومتفکّرین اسلام استفاده می شود درضمن چند بحث آینده مورد بررسی وتوضیح قرار می دهیم. إن شاء الله تعالی.
بیم از کشته شدن
﴿وَأَوْحَینَا إِلَی اُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزِنِی إِنَّا رَادُّوهُ اِلَیک وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾(۱۵۳)؛
«وما به مادر موسی وحی کردیم که طفلت را شیر بده وچون ترسان شدی، او را به دریا افکن وهرگز بر او مترس ومحزون مباش که ما او را به تو برمی گردانیم واو را پیامبر قرار می دهیم».
﴿فَفَرَرْتُ مِنْکمْ لَمَّا خِفْتُکمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکماً وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾(۱۵۴)؛
«آنگاه که از ترس شما گریختم، خدای من، مرا علم وحکمت عطا فرمود واز پیامبران خود قرار داد».
کلینی در کتاب الکافی(۱۵۵) وشیخ طوسی در الغیبه(۱۵۶) به سند خود از زراره روایت کرده اند که گفت: شنیدم حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«برای قائم (علیه السلام) پیش از آنکه قیام فرماید غیبتی است».
عرض کردم: برای چه؟ فرمود:
«برای آنکه از کشته شدن بیم دارد».
چنانچه از این حدیث وبعضی احادیث دیگر استفاده می شود، یکی از موجبات غیبت، خوف قتل وبیم از کشته شدن است که هم با حدوث غیبت وهم با بقای آن ارتباط دارد.
امّا اینکه بیم از قتل ونداشتن تأمین جانی، سبب غیبت شده باشد از مراجعه به کتاب های مورد اعتماد وتواریخ واحادیث معلوم می شود؛ زیرا بنی عبّاس به ملاحظه آنکه شنیده بودند ومی دانستند در خاندان پیغمبر (ص) واز فرزندان علی وفاطمه(علیهما السلام) شخصیّتی پیدا خواهد شد که حکومت جبّاران ومستبدّان به دست او برچیده شود وآن کس فرزند حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) است، در مقام کشتن او برآمدند وهمان طور که فرعون نسبت به حضرت موسی (علیه السلام) رفتار کرد برای آنکه از ولادت آن حضرت مطّلع شوند نخست جاسوسان وکارآگاهان گماشتند؛ وبعد هم خواستند شخص او را بیابند ودستگیر سازند. ولی خدا آن حضرت را حفظ کرد ودشمنان او را ناامید ساخت؛ وبرحسب ظاهر نیز جنگ های داخلی بزرگ وابتلای بنی عبّاس به شورش وانقلاب «صاحب الزّنج» آنها را از تعقیب این موضوع باز داشت وچنانچه از درب منبّت صفّه - سرداب مقدّس - که از آثار گران بهای باستانی ویادگار عهد الناصر لِدینِ الله - خلیفه بزرگ ودانشمند بنی عبّاس است - معلوم می شود این خلیفه، مؤمن به وجود وولادت وغیبت آن حضرت بوده واز حکایت «اسماعیل هِرْقِلی» که در کشف الغمه به نقل صحیح وقطع آور روایت شده استفاده می شود که المستنصر بالله خلیفه وبانی مدرسه المستنصریه بغداد نیز به آن حضرت ایمان داشته وبا اعطای هزار دینار به اسماعیل می خواست به آستان امام (علیه السلام) عرض ارادت وادبی بنماید وچون اسماعیل به دستور امام از قبول آن خودداری کرد، خلیفه از شدّت ناراحتی وتأثّر گریست(۱۵۷).
حاصل اینکه حدوث غیبت با خوف از قتل ارتباط داشته ودستگاه حکومتی عصر ولادت آن حضرت از این لحاظ ناراحت ودر اندیشه بوده وولادت ووجود امام (علیه السلام) را به عنوان یک خطر جدّی برای خود تلّقی می کرده، شکّی نیست واگر می توانستند بی درنگ آن حضرت را شهید می کردند لذا ولادت امام از آنان پنهان ماند چنانچه ولادت موسی (علیه السلام) از فرعونیان مخفی شد وپس از ولادت نیز شخص آن حضرت از انظار آنان مخفی گشت وهرچه جهد کردند او را نیافتند.
امّا بیان ارتباط بقای غیبت با خوف از قتل این است که اگرچه خداوند متعال، قادر وتوانا است که در هر زمان وهر ساعت آن حضرت را ظاهر وبه طور قهر وغلبه بر تمام ملل وحکومت ها پیش از فراهم شدن اسباب، غالب سازد ولی چون جریان این جهان را خداوند بر مجرای اسباب ومسبّبات قرار داده، تا اسباب چنان ظهوری فراهم نشود، قیام آن حضرت به تأخیر خواهد افتاد واگر پیش از فراهم شدن اسباب ومقدمات ظاهر شود از خطر قتل مصون نخواهد ماند.
چنانچه پیغمبر اکرم (ص) اگر در آغاز بعثت دست به کار جهاد ودفاع می شد بی موقع ونابهنگام بود، ولی وقتی موقعش رسید فرمان دفاع وجهاد صادر ونصرت خدا نازل واسلام پیشرفت کرد.
سؤال:
چرا آن حضرت مانند نیاکان خود ظاهر نمی شود تا یا مظفّر وپیروز شود ویا در راه خدا کشته وشهید گردد؟
پاسخ:
ظهور آن حضرت برای اتمام نورالله وتحقّق مطلق هدف دعوت انبیا وصلح وصفا وعدل وداد وامنیّت عمومی در زیر پرچم اسلام ویکتاپرستی واجرای احکام قرآن مجید در سراسر گیتی است وپر واضح است که مُجری این برنامه باید در شرایطی قیام کند که موفّقیت وپیروزی او صددرصد حتمی باشد وچنان که توضیح داده شد مانعی از نزول امداد غیبی ونصرت آسمانی ازنظر حکمت الهی در میان نباشد؛ واگر به صورت دیگر که منتهی به تحقّق این هدف نگردد ظهور نماید نقض غرض خواهد شد وباز هم باید بشر در انتظار حصول وعده های الهی بماند.
به گردن نداشتن بیعت
یکی از علائم ومشخّصات امام منتظر ومهدی آخرالزّمان (علیه السلام) این است که بیعت هیچ کس وهیچ حکومت غاصب وستمگری حتّی به عنوان تقیّه بر گردن او نیست وظاهر می شود درحالی که نسبت به احدی از جبابره وحکومت های مختلف تمکین وتسلیمی نداشته واز راه تقیّه هم حکومت های غیراسلامی وحکومت هایی را که تمام اسلامی نیست در ظاهر امضا نکرده است. او اکمل مظاهر اسم «العادل» و«السلطان» و«الغالب» و«الحاکم» است وچنان شخصیّت ومقامی از اینکه تحت سلطنت غیرخدا واقع شود یا به حکومتی از حکومت های جائر به تقیّه رأی داده باشد برحسب اخبار محفوظ ومحروس است وچنانچه از اخبار کثیر استفاده می شود، آن حضرت به تقیّه عمل نخواهد کرد وحقّ را آشکار وباطل را از صفحه روزگار برخواهد انداخت.
پس یکی از حِکم ومصالح غیبت این است که آن حضرت پیش از رسیدن وقت ظهور ومأمور شدن به قیام ناچار نمی شود مانند پدران بزرگوارش از راه تقیّه با خلفا وزمامداران وسیاستمدارانِ وقت بیعت نماید ووقتی که ظاهر می شود هیچ بیعتی در گردن او نیست وهیچ حکومتی را بر خود غیر از حکومت خدا واحکام وقوانین قرآن حتّی به ظاهر وتقیّه هم، نپذیرفته است.
واین معنا از چند حدیث که در کمال الدین (باب۴۸، باب علّت غیبت)(۱۵۸)، ودر عیون(۱۵۹) وعلل(۱۶۰) وکتاب های دیگر روایات شده استفاده می شود، ازجمله در حدیث هشام بن سالم، حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
«یقُومُ الْقَائِمُ وَلَیْسَ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لأَحَدٍ»؛
«قائم (علیه السلام) قیام می کند درحالی که در گردن او بیعت برای احدی نیست».
ونیز در روایت حسن بن علی بن فضّال است که وقتی آن حضرت خبر از غیبت امام(علیه السلام)، پس از وفات امام حسن عسکری (علیه السلام) داد پرسید برای چه؟
حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمود:
«برای آنکه در گردن او بیعت برای کسی نباشد چون به شمشیر قیام کند».
تخلیص وامتحان
یکی از مصالح غیبت، تخلیص وآزمایش وامتحان مرتبه تسلیم ومعرفت وایمان شیعیان است.
چنانچه می دانیم وعمل وشرع وآیات واحادیث بر آن دلالت دارد، یکی از سنن الهی که همواره جاری وبرقرار بوده وهست، امتحان بندگان وانتخاب صُلحا وزبده گیری وبرگزیدن است. زندگی ومرگ، بینوایی وتوانگری، تندرستی وبیماری، جاه ومقام، داشتن ونداشتن هر نعمت وگردش هر حالت، مصائب ومکاره، خوشحالی ها وشادمانی ها، همه وسایل تخلیص وتربیت وامتحان وارتیاض وبرای ظهور کمالات وفعلیّت استعدادات ونمایش شخصیّت وایمان وصبر واستقامت افراد ودرجه حضور وتسلیم آنها در اطاعت اوامر خداوند جهان است.
به طوری که از اخبار استفاده می شود به دو جهت امتحان به غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) از شدیدترین امتحانات است(۱۶۱):
جهت اول: اصل غیبت که چون بسیار طولانی می شود، بیشتر مردم در ریب وشکّ می افتند وبرخی در اصل ولادت وبعضی در بقای آن حضرت شکّ می نمایند وجز اشخاص مخلص وبامعرفت وآزموده، کسی بر ایمان وعقیده به امامت آن حضرت باقی نخواهد ماند. چنانچه پیغمبر اعظم (ص) درضمن روایت معروفی که جابر روایت کرده است فرمود:
«ذَلِک الَّذِی یَغِیبُ عَنْ شِیعَتِهِ وَأَوْلِیَائِهِ غَیْبَةً لا یثْبُتُ فِیهَا عَلَی الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ إِلا مَنِ امْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ لِلإِیمَانِ»(۱۶۲).
ومعلوم است که ایمان به بقا وحیات وعمر وغیبت طولانی وانتظار ظهور در دوران بسیار طولانی غیبت، ایمان به غیب، دلیل حسن اعتقاد واعتماد به خبرهای غیبی پیغمبر (ص) وائمّه(علیهم السلام) ونشانه ایمان به قدرت الهی، وعلامت قوّت تسلیم وتمکین از برنامه های دینی است. برای اینکه ایمان کامل وصادق به امور غیبی حاصل نمی شود مگر برای اهل یقین وپرهیزکاران وکسانی که از تاریکی وساوس نجات یافته وبه سر منزل اطمینان نفس وثبات عقیده رسیده ودلشان از انوار هدایت منوّر وروشن شده باشد وبه استبعادات وشبهات واهی اعتنا نکرده در راه دینداری وولایت، لغزش قدم وتزلزل نیابند.
جهت دوّم: شدّت ها وپیش آمدهای ناگوار وتغییرات وتحوّلاتی است که در دوره غیبت، روی داده ومردم را زیرورو می سازد به طوری که حفظ ایمان واستقامت، بسیار دشوار می گردد وایمان افراد در مخاطرات سخت واقع می شود چنانچه از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود:
«آن کس که بخواهد در عصر غیبت به دینش متمسّک وملتزم باشد، مثل کسی است که شاخه درخت خار را با دست بزند تا خارهایش قطع گردد».
سپس امام (علیه السلام) با دست خود به این کار اشاره کرده آنگاه فرمود:
«به درستی که برای صاحب این امر غیبتی است پس باید هر بنده خدای بپرهیزد وباید به دینش متمسّک گردد».
اینک متن حدیث:
«إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا اْلأَمْرِ غَیْبَةً اَلْمُتَمَسِّک فِیهَا بِدِینِهِ کَالْخَارِطِ لِلْقَتَادِ» ثُمَّ قَالَ: هَکَذَا بِیَدِهِ. ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الأَمْرِ غَیْبَةً فَلْیتَّقِ اللهَ عَبْدَهُ وَلْیتَمَسَّک بِدِینِهِ»(۱۶۳).
در دوران غیبت، جمال ظاهر دنیا هرچه بیشتر وبهتر جلوه گر ودل فریب می شود، اسباب معاصی وگناهان ولذایذ حیوانی بیش از همه وقت فراهم ودر دسترس عموم قرار می گیرد، بساط لهوولعب وغنا وخوانندگی وطرب همه جا گسترده می شود، زن ها ومردهای بیگانه باهم امتزاج واختلاط های نامشروع وخلاف عفّت ونجابت پیدا کنند، کسب های حرام متداول ورسمی ومعاش اکثر مردم از راه های حرام باشد وبرای مؤمن ضربت شمشیر از به دست آوردن یک درهم حلال آسان تر باشد، مادّیات ودنیاپرستی بر مردم غالب ومقامات ومناصب به دست کسانی افتد که به احکام خدا پای بند وملتزم نباشند. زنان را در رتق وفتق امور عامّه وکارهایی که به عهده مردها است دخالت دهند، ربا ومیگساری وفروش شراب وقمار وبی عفّتی وفحشا علنی گردد.
اهل دین وامانت وایمان، ذلیل ونابکاران واراذل وبی دینان، به ظاهر عزیز گردند. امر به معروف ونهی از منکر ترک وعکس آن رایج شود. معروف را منکر ومنکر را معروف شناسند، به معصیت وگناه وهمکاری با ستمگران افتخار نمایند، امانت را غنیمت وصدقه را غرامت شمارند.
شعائر وآداب اسلام را ترک وآداب وشعائر کفار را رسمی کنند. اهل حقّ خانه نشین وناپاکان وخدانشناسان مصدر امور گردند. زن ها با گستاخی تمام آداب وسنن اسلامی را ترک وبه وضع دوران جاهلیّت برگردند. به واسطه تسلّط وغلبه کفّار واستبداد اشرار، آن چنان مؤمنان در فشار واقع واز آزادی محروم شوند که کسی را جرئت آن نباشد که نام خدا را ببرد مگر در پنهانی وبه طوری کار حفظ ایمان سخت شود که شخص صبح کند درحالی که در شمار مؤمنان ومسلمانان است وشب کند درحالی که از اسلام بیرون رفته وکافر شده باشد(۱۶۴).
از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود:
«این امر برای شما واقع نخواهد شد مگر پس ناامیدی. نه به خدا نمی آید تا شما (مؤمن ومنافق) از هم جدا شوید. نه به خدا نخواهد آمد تا شقی شود هر کس شقی می گردد وسعید گردد هر کس سعید می گردد»(۱۶۵).
ودر روایت ابن عبّاس است که پیامبر (ص) فرمود:
«کسانی که در زمان غیبت او بر عقیده به امامت او ثابت باشند از کبریت احمر کمیاب ترند».
پس جابر به پا خاست وعرض کرد: یا رسول الله برای قائم از فرزندان تو غیبت است؟ فرمود:
«آری سوگند به پروردگارم وباید خدا گروندگان را تخلیص کند وکفّار را محو سازد. ای جابر، این امری است (کار بزرگی است) از کارهای خدا وسرّی است از اسرار خدا که از بندگان خدا پوشیده است پس بر حذر باش از شکّ در آن پس به درستی که شکّ در کار خداوند عزّوجلّ کفر است»(۱۶۶).
ودر حدیث عبدالرحمان بن سلیط، حضرت امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
«از ما دوازده نفر مهدی (هدایت شده) باشند؛ که نخستین ایشان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب وآخر ایشان نهمین فرزند من است، اوست قائم به حقّ که خدا زمین را پس از مردگی به او زنده سازد ودین را به او ظاهر وبر هر دین پیروز گرداند اگرچه مشرکان کراهت داشته باشند، برای او غیبتی است که جمعی در آن از دین مرتدّ وبیگانه شوند ودیگران بر دین خود ثابت مانده واذیّت شوند؛ به آنها گفته شود: چه زمان این وعده انجام شود (چه وقت قائم قیام کند) اگر راست گویانید؟ آگاه باش که صبرکننده در عصر غیبت او بر اذیّت وتکذیب، مانند جهادکننده با شمشیر در پیش روی پیغمبر خداست»(۱۶۷).
آماده شدن اوضاع جهان
یکی از مصالح غیبت، انتظار کمال استعداد بشر وآمادگی فکری او برای ظهور آن حضرت است زیرا روش وسیره آن حضرت مبنی بر رعایت امور ظاهری وحکم به ظواهر نیست بلکه مبنی بر رعایت حقایق وحکم به واقعیّات وترک تقیّه ومسامحه نکردن در امور دینی واحقاق حقوق وردِّ مظالم وبرقراری عدالت واقعی واجرای تمام احکام اسلامی است.
آنچه را که دشمنان اسلام ومخالفان اصلاحات وسیاستمداران ریاست طلب سازمان داده اند، باطل وخراب می کند وآنچه را که از احکام اسلام متروک وضایع کرده اند، همه را اجرا وزنده می سازد واسلامی را که جدّش پیغمبر اعظم (ص) آورده ودر اثر مظالم صاحبان نفوذ وزمامداران خودسر ودنیاطلبان، مهجور واز رسمیّت افتاده، از نو رسمیّت جهانی می دهد وخلق را به همان دعوتِ اسلام وقرآن باز می گرداند. از عُمّال وصاحب منصبان ومتصدّیان ومصادر امور مردم به شدّت مؤاخذه می نماید وبا اهل معصیت وستم هیچ گونه سازش ومداهنه ای ننماید وحکومت جهانی اسلام را تشکیل دهد.
معلوم است که انجام این برنامه واین انقلاب همه جانبه محتاج به ترقّی بشر در ناحیه علوم ومعارف وفکر واخلاق وآمادگی جامعه برای پذیرش واستقبال از این نهضت ولیاقت زمامداری آن رهبر عظیم الشّأن می باشد. باید اصحاب خاصّ که در یاری آن حضرت ثابت قدم ودر معرفت وبصیرت کامل باشند، به عدد معیّن در احادیث پیدا شوند ومزاج جهان آماده چنان ظهوری بشود وجامعه بشر وملّت ها بفهمند که هیئت های حاکم در رژیم های گوناگون از عهده اداره امور بر نمی آیند، ومکتب های سیاسی واقتصادی مختلف دردی را درمان نمی کنند واجتماعات وکنفرانس ها وسازمان های بین المللی وطرح ها وکوشش های آنها به عنوان حفظ حقوق بشر نقشی را ایفا نخواهند کرد ودر اصلاحات از تمام این طرح ها که امروز وفردا مطرح می شود مأیوس شوند وفساد وطغیان شهوات وظلم وستم همه را در رنج وفشار گذارد همان طور که در روایات است بی عفّتی وفحشا به قدری رواج پیدا کند که در کنار خیابان ها وملأ عام زن ومرد علناً مانند حیوانات از ارتکاب آن شرم نکنند وحیا وآزرم آنها از میان برود.
چنانچه می بینیم طرح هایی که داده می شود وپی ریزی هایی که می کنند، در مسیر مخالف تمدّن واقعی ومروّجِ ظلم وفساد وسبب اضطراب ونگرانی وعقده های روحی وارتداد وارتجاع است وبیشتر به تأمین جنبه های حیوانی وجسمی توجّه می شود وبه جنبه های انسانی وروحی اعتنا ندارند.
وقتی اوضاع واحوال این گونه شد واز تمدّن (منهای انسانیّت) کنونی همه به ستوه آمدند وتاریکی جهان را فرا گرفت ظهور یک رجل الهی وپرتو عنایات غیبی با حسن استقبال مواجه می شود وتاریکی ها از هم شکافته وبه تشنگان جام حقیقت وعدالت، آب زلال معرفت وسعادت می دهد ودر کالبد این بشر دل مرده، روح نو می دمد که:
﴿اِعْلَمُوا أَنَّ اللهَ یحْیی اْلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾(۱۶۸)؛
«بدانید که خداوند زمین را بعد از مردن، زنده می گرداند».
در این شرایط، پذیرش جامعه از ندای روحانی یک منادی آسمانی بی نظیر خواهد بود زیرا در شدّت تاریکی، درخشندگی نور ظاهرتر وارج واثر آن آشکارتر است.
ولی اگر شرایط واوضاع واحوال مساعد نباشد وتأخیری که در ظهور آن حضرت، حکمت الهی اقتضای آن را دارد واقع نشود نتایج وفوایدی که از این ظهور منظور است حاصل نمی گردد.
پس باید این ظهور تا وقت معلوم به تأخیر افتد ودر هنگامی که شرایط آن حاصل وحکمت الهی مقتضی شد ومنادی آسمانی آن را اعلام کرد، انجام شود وکسی از وقت آن اطّلاع ندارد وهرکس، وقتی برای آن معیّن کند، دروغ گفته است.
از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود:
«از برای ظهور، وقتی نیست برای آنکه مانند روز قیامت علم آن در نزد خداست».
تا اینکه فرمود:
«برای ظهور مهدی ما کسی وقتی معیّن نکند، مگر آن کس که خود را شریک در علم خدا بداند ومدّعی باشد که خدا او را بر سرّ خودش آگاه کرده است»(۱۶۹).
پیدایش مؤمنان از پشت کفّار
چنانچه در اخبار واحادیث است خداوند نطفه های بسیاری از مؤمنان را در اصلاب کفّار به ودیعه گذارده واین ودایع باید ظاهر شود وپیش از ظهور این ودایع، قیام امام (علیه السلام) با شمشیر وقتل کفّار ورفع جزیه، عملی نخواهد شد زیرا مانع از خروج این ودایع می شود(۱۷۰).
آیا کسی پیش بینی می کرد از صلب حَجّاج خون خوار ستمکار که در بین دشمنان اهل بیت مانند او در شرارت کم یافت شده، مردی چون حسین بن احمد بن حجّاج معروف به ابن الحجّاج شاعر وسخنور معروف شیعه ودوستدار خاندان رسالت(علیه السلام) پیدا شود که آن قصاید غرّا واشعار شیوا در مدح ومناقب علی (علیه السلام) واهل بیت آن حضرت ودر نکوهش وسرزنش دشمنان آنها بگوید ومذهب شیعه را ترویج نماید؟
که از جمله قصاید او قصیده معروفی است که مطّلع آن این شعر است.

یَا صَاحِبَ القُبَّةِ الْبَیْضَاءِ عَلَی النَّجَفِ * * * مَنْ زَارَ قَبْرَک وَاسْتَشْفَی لَدَیْهِ شُفِی(۱۷۱)

آیا کسی گمان می کرد از فرزندان سندی بن شاهک، قاتل حضرت موسی بن جعفر(علیهما السلام) یکی از مشاهیر شعرا وستارگان جهان ادب (کشاجم) پیدا شود که تحت تأثیر جلوه حقیقت وولایت علی (علیه السلام) وخاندانش عمرش را به مدیحه سرایی ونشر فضایل اهل بیت(علیهم السلام) به پایان رساند.
پس این موضوع خروج نطفه های مؤمنان از اصلاب کفّار، موضوع مهمّی است که ظهور نباید مانع از آن شود وباید ظهور در موقعی واقع شود که در اصلاب کفّار ودیعه ای باقی نمانده باشد، چنانچه در سرگذشت نوح پیامبر (علیه السلام) قرآن مجید از سخن او در مقام دعا خبر داده:
﴿وَلَا یلِدُوا إِلَّا فَاجِراً کفَّاراً﴾(۱۷۲)
«وفرزندی هم جز بدکار وکافر از آنان به ظهور نمی رسد».
ظهور جهانی حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) نیز در چنین موقعیتی واقع می شود.
وبه همین معنا آیه شریفه:
﴿لَوْ تَزَیلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کفَرُوا مِنْهُمْ عَذَاباً أَلِیماً﴾(۱۷۳)
«اگر شما عناصر کفر وایمان از یکدیگر جدا می گشتید همانا آنان که کافرند را به عذاب دردناک معذّب می ساختیم».
در روایات متعدّدی که در تفسیر البرهان(۱۷۴) والصافی(۱۷۵) وبعضی تفاسیر دیگر وکتب حدیث روایت شده، تفسیر گردیده است.
ومضمون آن روایات این است که: قائم (علیه السلام) هرگز ظاهر نشود تا ودایع خدا خارج شود، پس وقتی خارج شد، دشمنان خدا بر هر کس ظاهر شود وآنها را به قتل رساند.
کلام محقّق طوسی
فیلسوف شهیر شرق وافتخار فلاسفه وحکمای اسلام خواجه نصیرالدّین طوسی در رساله فیلسوفانه ومحقّقانه ای که در امامت تألیف فرموده، فصلی کامل راجع به غیبت امام دوازدهم وطول مدّت ورفع استبعاد آن مرقوم داشته است ودر پایان آن راجع به «سبب غیبت» چنین فرموده است:
وَأَمَا سَبَبُ غَیْبَتِهِ فَلا یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ مِنَ اللهِ سُبْحَانَهُ وَلا مِنْهُ کَمَا عَرَفْتَ فَیَکُونَ مِنَ الْمُکَلَّفینِ، وَهُوَ الْخَوْفُ الْغَالِبُ وَعَدَمُ التَّمْکِینِ وَالظُّهُورُ یَجِبُ عِنْدَ زَوَالِ السَّبَبِ(۱۷۶)؛
امّا سبب غیبت امام دوازدهم، پس جایز نیست که از جانب خدای سبحان ویا از جانب خود آن حضرت باشد؛ بلکه همان گونه که شناختی از مردم ومکلّفین است وآن خوف غالب وتمکین نداشتن مردم از امام است وهر موقع این سبب زایل شود یعنی مردم تمکین واطاعت از امام نمایند ظهور واجب می شود.
چنانچه دقّت وملاحظه شود کلام این استاد بزرگ که در روشنایی عقل وحکمت این موضوع را بررسی ومورد تحلیل قرار داده، مؤیّد بعضی وجوهی است که در مقالات پیش به طور مفصّل شرح دادیم وآن بیم از قتل وتمکین نکردن مردم است واگر این سبب برطرف شود، آن حضرت ظاهر می شود پس سزاوار نیست بندگان باآنکه سبب غیبت، خود آنها هستند اشکال وایراد نمایند. مع ذلک چنانچه آنها رفع سبب نکنند اراده خدا بر آن تعلّق گرفته که در زمان مقتضی او را به قهر وغلبه تمکین دهد ووعده ای را که در قرآن شریف در آیه کریمه:
﴿وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیمَکنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً﴾(۱۷۷)؛
«خدا به کسی از شما بندگان که ایمان آورده ونیکوکار گردد وعده فرموده که در زمین خلافت دهد، چنان که امت های صالح گذشته، جانشین پیشینیان خود شدند وعلاوه بر خلافت، دین پسندیده آنان را بر همه ادیان تمکین وتسلّط عطا کند وبه همه مؤمنان پس از خوف واندیشه از دشمنان ایمنی کامل دهد».
به مؤمنین داده، انجاز فرماید وآن حضرت ظاهر وآشکار شود واگر یک روز از دنیا باقی نمانده باشد آن قدر آن روز را طولانی سازد تا مهدی (علیه السلام) ظاهر شود وزمین را پر از عدل وداد کند پس از آنکه پر از ظلم وجور شده باشد.
علّت تولّد امام قرن ها قبل از ظهور وفایده امام غایب
سؤال: مصلحت اینکه امام قرن ها پیش از ظهور تولّد یافته وپس از عمری طولانی ظاهر می شود چیست؟
مگر خدا قدرت ندارد که مثلاً چهل سال پیش از ظهور کسی را که صالح وشایسته این مقام باشد بیافریند؟
فایده اینکه آن حضرت صدها سال قبل از موعد قیام وظهورش خلق شده چیست؟ وبالأخره فایده وجود امام ناپیدا وغایب چیست؟ وآیا وجود وعدم او برابر نیست؟
پاسخ: این سؤال غیر از سؤال از فلسفه غیبت چیز دیگری نیست وپاسخ آن همان است که در مقالات گذشته گفته شد مع ذلک بالخصوص در اینجا هم چند پاسخ به این سؤال می دهیم.
نخست: فایده وجود امام، منحصر به ظهور وقیام او در آخرالزّمان واینکه ظاهراً هم در کارها تصرّف ودخالت داشته باشد نیست بلکه یکی از فواید وجود امام، امان خلق از فنا وزوال به اذن خدا وهمچنین بقای شرع وحفظ حجّت ها وبیّنات خدا است چنانچه اخبار معتبر وبعضی احادیث مشهور ائمّه اثناعشر(علیهم السلام) واحادیث دیگر که از طرق اهل سنّت وشیعه روایت شده بر آن دلالت دارد وهمچنین احادیث بسیاری که دلالت دارند بر آنکه زمین هیچ گاه خالی از حجّت نمی شود. ازجمله از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت است که فرمود:
«اَللَّهُمَّ بَلَی لا تَخْلُو الأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً أَوْ خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلا تَبْطُلَ حُجَجُ اللهِ وَبَیِّنَاتُهُ»(۱۷۸)؛
«خدایا! آری خالی نماند زمین از کسی که قائم باشد از برای خدا به حجّت یا ظاهر وآشکار یا بیمناک وپنهان تا حجّت های خدا وبیّنات او از میان نرود».
مَثَل امام در این جهان، مَثَل قلب است نسبت به جسد انسان ومانند روح که به امر خدا سبب ارتباط اعضا وجوارح با یکدیگر است وبقای جسد وابسته به تعلّق وتصرّف اوست وولیّ وانسان کامل که همان شخص امام است نیز به اذن الله تعالی نسبت به سایر مخلوقات، صاحب چنین رتبه ومنزلت است.
وفایده دیگر این است که چنانچه از اخبار هم استفاده می شود، وجود مؤمن در بین مردم منشأ خیرات وبرکات وسبب نزول رحمت وجالب عنایات خاصّ ودافع کثیری از بلیّات است پس وقتی مؤمن وجودش این فواید وبرکات را داشته باشد، معلوم است که وجود امام وولیّ الله اعظم فواید وبرکاتش بسیار عظیم وبااهمّیت است وبه عبارت دیگر امام وحجّت، واسطه اخذ وایصال فیوض وبرکاتی است که دیگران استعداد ولیاقت آنکه مستقیماً آن برکات وافاضات را تلقّی واخذ نمایند ندارند لذا وجود وعمر طولانی وولادت آن حضرت در قرن ها پیش یک مصلحتش همین است که فیوض ربّانی در این مدّت از عباد قطع نشود وخلق الله از برکاتی که بر اصل وجود امام مترتّب است محروم نگردند.
دوّم: این است که مسئول دخالت نکردن وتصرّف ننمودن امام در امور مردم، خود مردم هستند که حاضر به قبول رهبری آن حضرت نیستند ومخالفت می ورزند؛ چنانچه با نیاکان کرامش مخالفت کردند واز آن بزرگواران اطاعت ننمودند واگر مردم حاضر به اطاعت وفرمان بری بودند، آن حضرت ظاهر می شد ودر این جهت فرقی بین امام حاضر وغایب نیست ومحقّق طوسی در تجرید همین جواب را فرموده است:
وُجوُدُهُ لُطْفٌ وَتَصَرُّفُهُ لُطْفٌ آخَرُ وَعَدَمُهُ مِنَّا(۱۷۹)؛
اصل وجود امام، لطف (مقرّب به طاعت ونزدیک کننده به مصالح ومُبَعِّد از معاصی ودورکننده از مفاسد) است وتصرّف او لطف دیگر است وتصرّف نکردن او، از جانب ما است.
حاصل آنکه وجود امام لطف واتمام حجّت بر عباد است واگر در این مدّت طولانی قطع رشته ولایت وهدایت شود مردم را بر خدا حجّت خواهد بود.
خدا به مقتضای صفات کمالی مانند رحمانیّت ورحیمیّت ومنعمیت وربوبیت، نعمت تربیت وهدایت بندگان را به واسطه خلق ونصب امام بر بندگان به مدلول آیه شریفه:
﴿اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ﴾(۱۸۰)
اکمال واتمام می فرماید واگر مردم از این نعمت منتفع نشوند ومانع از اشراق شمس هدایت امام گردیدند به وجود وتعیین امام کسی حقّ اعتراض ندارد چنانچه اگر از بسیاری از نعمت ها مردم استفاده نکنند ومانع از ظهور منافع آنها شوند وبلکه سوء استفاده کنند، این رفتار مردم سبب اشکال به اصل آفرینش آن نعمت ها نمی شود وکسی نباید بگوید چون مردم انتفاع نمی برند، چه فایده دارد ووجود وعدم آنها علی السوا است؛ بلکه در اینجا باید بگویند: چرا بااینکه خداوند فیّاض، فیض بخشی نموده ونعمت ها را در دسترس مردم گذارده از این نعمت ها انتفاع نمی برند وچرا کفران نعمت می نمایند؟
سوّم: این است که ما قطع نداریم که آن حضرت از جمیع اولیا ودوستان خود پنهان باشد ودر اموری که مصلحت باشد توسط آنها وتأیید وارشاد آنها دخالت ننماید.
چهارم: آنچه مسلّم است این است که در عصر غیبت، آن حضرت از نظرها پنهان است واین به آن معنا نیست که مردم نیز از آن حضرت پنهان می باشند بلکه چنانچه از بعضی اخبار استفاده می شود آن حضرت در ایّام حجّ حاضر می شود وحجّ به جا می آورد واجداد گرامی اش را زیارت می کند وبا مردم مصاحب ودر مجالس حاضر می شود واز بیچارگان فریادرسی می نماید وبیماران را عیادت می فرماید وبسا که شخصاً در قضای حوائج آنان سعی فرماید.
پنجم: این است که، بر امام واجب نیست که شخصاً وبدون واسطه در امور دخالت نموده وراتق باشد، بلکه می تواند دیگران را به نحو خصوص یا به عنوان عموم از جانب خود بگمارد همان طور که، امیرالمؤمنین وائمّه(علیهم السلام) ازطرف خود در شهرهایی که حاضر نبودند، دیگران را منصوب می فرمودند، امام هم در زمان غیبت صغری کسانی را به مقام نیابت خاصّه نصب فرموده بود ودر غیبت کبری به طور عموم، فقها وعلمای عادل را که دانا به احکام هستند، برای قضای فصل خصومات واجرای سیاسات وحفظ ونظر در مصالح عالی اسلامی نصب وتعیین کرده که مرجع امور خلق باشند پس ایشان در عصر غیبت به نیابت از آن حضرت برحسب ظاهر عهده دار حفظ شریعت وبه شرحی که در کتاب های فقه مذکور است دارای ولایت می باشند.
ششم: اصل وجود امام موجب دلگرمی وقوّت روح بندگان خدا واهل الله وکسانی که سالک سبیل هدایت هستند می باشد وبه عبارت دیگر یک نقطه اتّکا برای سالکان سبیل الله است که اگرچه خدا نقطه اتّکای همه است وهمه به خدا اتّکال واعتماد دارند ولی وجود پیغمبر در جنگ ها وغزوات باعث یک دلگرمی وقوّت قلب خاصّ برای مجاهدین اسلام بود وبا نبودن ایشان تفاوت بسیار داشت که حتّی شخصیّتی مثل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:
«کُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اِتَّقَینَا بِرَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ فَلَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَی الْعَدُوِّ مِنْهُ»(۱۸۱)؛
«ما هرگاه آتش جنگ سرخ می شد (جنگ شدّت می یافت) به رسول خدا (ص) پناه می بردیم تا آن حضرت پیشاپیش همگان جهاد می کرد احدی از ما از او به دشمن نزدیک تر نبود».
خود این موضوع که امام حیّ وزنده داریم وملجأ وپناهگاه وحافظ شریعت است، موجب قوّت قلب واستحکام روح ومانع از تسلّط یأس ونومیدی بر سالکان ومجاهدان است وهمواره از او مدد می گیرند وهمّت می طلبند واین مسئله ازنظر علم النّفس بسیار اساسی ومهمّ است.
در مَثَل مناقشه نیست. معروف است که نادرشاه افشار در جنگ مورچه خوار سربازی را دید که دلاورانه جنگ می کند وسپاه دشمن را به هم می زند، نادر تعجّب کرد، به او گفت: در هنگام حمله افغانی ها تو کجا بودی؟ گفت: من بودم ولی تو نبودی.
پس وجود امام از جهت قدرت روح وقوّت قلب وپناهگاه روانی ونقطه اتّکای مؤمنان، لازم وواجب است واین یک فایده بزرگی است که برای آن هم نصب امام حتماً وقطعاً وعقلاً وشرعاً لازم است.
چرا غیبت صغری امتداد نیافت؟
بعضی می پرسند به چه علّت دوران غیبت صغری پایان یافت؟ واگر برنامه غیبت صغری ادامه پیدا می کرد وامام در تمام اعصار غیبت نایب خاصّی داشت که راتق وفاتق امور وراهنمای عموم باشد چه اشکالی داشت.
پاسخ این پرسش این است که: برنامه روش وکار امام را خداوند متعال تعیین فرموده است وامام باید همان برنامه را اجرا نماید وبعد از آنکه اصل امامت ثابت شد، نسبت به برنامه کار امام پرسش از علّت به عنوان ایراد واشکال، بیجا وبی مورد است وحتّی خود امام نیز جز تسلیم وتمکین واجرای برنامه ووظیفه، تکلیفی ندارد وپرسش از علّت وسبب آن خلاف روش بندگی ومقام عبودیّت خالص است وچنانچه درضمن مقالات گذشته معلوم شد، تمام پرسش ها واشکالاتی که راجع به غیبت شده در یک ردیف واز یک قماش است وهیچ یک ایراد اصولی وپرسشی نیست که اگر بی جواب بماند جایی را خراب کند.
واگر پرسش برای مزید معرفت وبصیرت وروشن شدن امر باشد، جواب آن این است که بهتر است در اینجا دو پرسش مطرح کنیم.
پرسش نخست: چرا برای امام (علیه السلام) دو گونه غیبت معلوم شده واز همان اوّل غیبت کبری آغاز نشد؟
پرسش دوّم: پس از آنکه غیبت صغری پیش آمد ونایبان خاصّ تعیین شدند، چرا دوران غیبت صغری پایان یافت؟ واگر همان برنامه غیبت صغری ادامه می یافت چه اشکالی داشت؟
پاسخ پرسش نخست
۱. غیبت صغری مقدّمه غیبت کبری وزمینه سازی برای آن بوده؛ چون ابتدای غیبت بود واذهان، اُنس به غیبت نداشت اگرچه در زمان حضرت امام علی النقی وحضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) فی الجمله آن دو امام برای آماده کردن اذهان از نظرها احتجاب می کردند؛ مع ذلک غیبت تامّه اگر دفعتاً وناگهانی واقع می گردید مورد استغراب واستعجاب بلکه استیحاش واستنکار واسباب انحراف افکار می شد وقبول قطع ارتباط با امام چنانچه در غیبت کبری واقع شد، برای اکثر مردم دشوار وناراحت کننده بود.
لذا قریب هفتاد سال رابطه مردم با امام به وسیله نوّاب خاصّ حفظ شد وتوسّط آنان عرایض ومشکلات ومسائل خود را عرض می کردند وجواب می گرفتند وتوقیعات به وسیله آنها می رسید وبسیاری هم به شرفیابی حضور نایل می شدند تا در این مدّت مردم آشنا ومأنوس شدند.
۲. این ارتباط توسّط نوّاب خاصّ که منحصر به همان چهار نفر نوّاب معروف نبودند وهمچنین تشرّف جمعی در آن زمان به زیارت آن حضرت برای تثبیت ولادت وحیات آن حضرت مفید ولازم بود واختفای کامل که احدی از حال وولادت آن حضرت مطّلع نباشد آن هم در ابتدای امر موجب نقض غرض می شد، لذا بسیاری از خواصّ هم در زمان حیات امام حسن عسکری (علیه السلام) وهم در زمان غیبت به سعادت دیدار آن حضرت نایل شدند وبا ظهور معجزات، ایمان آنها استوار ومحکم گردید.
پاسخ پرسش دوّم:
۱. علّت اینکه غیبت صغری ادامه نیافت این بود که برنامه اصلی کار آن حضرت غیبت کبری بود وغیبت صغری مقدّمه آن بود وبرای آماده کردن زمینه انجام شد.
۲. وقتی بنا باشد نایب خاصّ نافذالحکم وصاحب قدرت ظاهری نباشد ونتواند رسماً در کارها مداخله کند بلکه قدرت های ظاهری به واسطه تمرکز توجّهات در او با او معارضه ومزاحمت داشته باشند، شیّادان وجاه طلبان هم ادّعای نیابت خاصّه می نمایند واسباب تفرقه وگمراهی فراهم می سازند چنانچه در همان مدّت کوتاه غیبت صغری دیده شد چه دعاوی باطلی آغاز گردید واین خود یک مفسده ای است که دفعش از حفظ مصلحت تعیین نایب خاصّ اهمّیتش اگر بیشتر نباشد کمتر نیست، وخلاصه آنکه ادامه روش نیابت خاصّه با صرف نظر از مصالحی که فقط در همان آغاز کار وابتدای امر داشته با اینکه نوّاب مبسوط الید ونافذالکلمه نباشند وتحت سیطره زمامداران وقت مأمور به تقیّه باشند ازنظر عقل مصلحت ملزمه ای ندارد بلکه از آن مفاسدی هم ظاهر می گردید.
وَاللهُ أَعْلَمُ بِمَصَالِحِ اْلأُمُورِ وَلا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ وَلا یَفْعَلُ وُلاةُ أَمْرِهِ إِلا بِمَا أَمَرَهُمُ اللهُ تَعَالَی بِه ِ فَإِنَّهُمْ عِبَادُهُ الْمُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ.
سرداب سامرّای مشرّفه
یکی از افترائات مغرضین ودشمنان شیعه واعدای اهل بیت این است که می گویند: شیعه معتقد است امام در سرداب غیبت کرده ودر سرداب باقی است واز سرداب ظاهر خواهد شد وهر شب بعد از نماز مغرب بر در سرداب می ایستند تا ستارگان نیک آشکار گردند سپس متفرّق می شوند تا شب بعد.
ما در تکذیب وردّ این افترا محتاج به هیچ گونه توضیح نیستیم؛ چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است. همه می دانند که این گونه افترائات از امثال ابن خلدون وابن حجر، جعل وبر اساس انگیزه دشمنی با شیعه وانحراف از اهل بیت، وتمایل به بنی امیّه ودشمنان خاندان رسالت است. این نویسندگان وکسانی که بعد از آنها آمدند تا زمان ما به جای اینکه عقاید وآرای شیعه را از خود آنان واز کتاب هایشان به دست آورند به جعل وافترا پرداخته یا جعلیّات وافترائات پیشینیان خود را دست به دست گردانده وآنها را ملاک ومیزان تحقیق درباره عقاید شیعه ومعرفت آرای آنها قرار می دهند وخود ودیگران را گمراه می سازند.
خیلی عجیب وبسیار شگفت انگیز است که به یک امّتی که هزاران نویسنده عالی قدر آنها آرا وعقایدشان را صریحاً در تألیفات خود نگاشته اند، نسبتی داده شود که در هیچ عصری احدی از آنها، احتمال آن را هم نداده است.
در مورد امامت واصول اعتقادی دیگر در کتاب های کلام واعتقادات، عقاید شیعه محفوظ ومضبوط است ودر موضوع غیبت در کتاب هایی که از عصر ائمّه(علیهم السلام) وبعد از آن تألیف شده همه خصوصیّات آن مذکور شده ودر هیچ کتاب ونوشته ای از این افترا اثر ونشانه ای نیست.
احدی نگفته امام در سرداب سامرّا مخفی است بلکه کتب وروایات شیعه وآن همه معجزات وکرامات که از آن حضرت در غیبت صغری وکبری نقل شده وحکایات آنان که به شرف درک حضورش در طول این دو غیبت مشرّف شده اند همه این نسبت را تکذیب می نمایند. بلی در سامرّای مشرّفه سردابی است که شیعه در آنجا به دعا ونماز وعبادت خدا وزیارت حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) رفتار می کنند نه برای اینکه امام (علیه السلام) در آنجا مختفی وپنهان است، یا کسی امام (علیه السلام) را مقیم در آنجا بداند، بلکه برای آنکه آن موضع معروف به سرداب ونواحی آن وحرم عسکریین(علیهما السلام) منازل ومساکن شریفه وخانه ها ومحلّ ولادت آن حضرت وبُروز بعضی معجزات بوده است وتجدید خاطرات آن اعصار ویاد آن ازمنه که امام عصر وپدرش وجدّش(علیهم السلام) در آن بیوت شریف که از آن جمله همین دار معروف به سرداب است، خدا را پرستش می کردند ومحلّ آمدوشد شیعه ومحبّان اهل بیت(علیهم السلام) بوده، در همان مقامات ومواقف شریفه به مدلول:
﴿فِی بُیوتٍ أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیذْکرَ فِیهَا اسْمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ واْلآصَالِ﴾(۱۸۲)
«خانه هایی را خدا اجازه داده که آنجا رفعت یابد ودر آنجا ذکر نام خدا شود وصبح وشام تسبیح وتنزیه ذات پاک او کنند».
مناسب است؛ چنانچه منازل ومقامات دیگر نیز هست که مورد احترام شیعه است برای آنکه معلوم شده آن حضرت آن اماکن را مشرف به قدوم خود فرموده است (مانند مسجد جمکران قم)(۱۸۳).

بخش سوم: پیرامون طول عمر حضرت ولی عصر(علیه السلام)

عمر بسیار طولانی
یکی از مطالبی که همواره بشر در جستجو وتحصیل آن بوده، طول عمر وزندگی است؛ طول عمر توأم با سلامتی وتوفیق از نعمت هایی است که ارزش آن را نمی توان معیّن کرد، غریزه حبّ به ذات، حبّ بقا وغرایز دیگر انسان ها را عاشق ودل باخته طول عمر ساخته وآنها را وادار می سازد که در این راه منتهای سعی وتلاش را انجام دهند تا بلکه مدّتی اگرچه کوتاه باشد این ریسمان عمر را بلندتر سازند.
آنچه فحص ومطالعه در اطراف این موضوع نشان می دهد این است که امکان عمر بسیار دراز همواره مورد قبول بوده وتاکنون کسی عدم امکان وامتناع آن را عنوان نکرده است.
ما نخست امکان طول عمر را ازنظر علوم ودانش های عصری مانند علم پزشکی وعلم زیست شناسی، واطّلاعاتی که از احوال سایر مخلوقات داریم با مقایسه انسان به آنها مورد توجّه قرار می دهیم وسپس مراجعه به ادیان آسمانی نموده در امکان وصحّت آن ازنظر عقاید دینی سخن می گوییم.
طول عمر از نظر دانش وعلم
از نظر علوم امروز باید دانست که علم، امکان طول عمر را کاملاً تأیید کرده وکوشش بشر را در این راه کوشش نتیجه بخش وموفّقیت آمیز ولازم می شناسد وبرای طول عمر حدّ واندازه ای معلوم نمی کند.
علم می گوید: تقلیل متوفّیات ومرگ ومیرها، وطولانی ساختن عمر وارد یک مرحله عملی شده وبا کمال سرعت رو به تکامل است وحدّ متوسّط عمر در کمی بیشتر از یک قرن از ۴۷ به ۷۴ رسیده است.
دکتر «الکسیس کارل» در سال ۱۹۱۲ میلادی موفّق به نگهداری یک مرغ به مدّت سی سال شد، درحالی که زندگی مرغ حدّاکثر از ده سال تجاوز نمی کند(۱۸۴).
هشتصد سال زندگی
دکتر «هنری الحیس» می گوید: باید حدّ متوسّط مرگ ومیر عمومی را به حدّ مرگ ومیر اطفال کمتر از ده سال رسانید واگر این مسئله عملی شود، انسان آینده، هشتصد سال زندگی خواهد کرد(۱۸۵).
دانشمندان هنوز در تعیین مرز قاطع (زندگی طبیعی) بشر به موفّقیتی نرسیده اند.
مرز منطقی زندگی به نظر دانشمندان تفاوت دارد «پاولوف» مرز طبیعی حیات انسان را ۱۰۰ سال می دانست «مچنیکوف» آن را ۱۵۰ تا ۱۶۰ قلمداد می کرد.
پزشک ودانشمند مشهور آلمانی موسوم به «گوفلاند» معتقد بود که مدّت عادّی زندگی بشر ۲۰۰ سال است.
فیزیولوژیست مشهور قرن نوزدهم «فلوگر» آن را تا ۶۰۰ سال و«روجر بیکن» انگلیسی تا ۱۰۰۰ سال قلمداد کرده اند(۱۸۶). ولی هیچ یک دلیلی بر اینکه این مرزها مرز قاطع باشد که از آن تجاوز نکند ارائه نمی دهند.
به عقیده دانشمند روسی «ایلیا مچنیکوف» پزشک وفیزیولوژیست، یاخته ها وسلول های بدن انسان که تقریباً شصت تریلیون می باشد از سموم ترشح شده توسّط باکتری های سمّی روده مخصوصاً روده بزرگ (که در آن روزانه ۱۳۰ تریلیون میکروب زاده می شود)
مسموم می شوند.
بسیاری از این باکتری ها زیانی به بدن نمی رسانند ولی بعضی از آنها سمّی هستند.
اینها بدن را از داخل توسّط سم هایی که تولید می کنند (مانند گازهای فنل واندل) مسموم می سازند؛ احتمالاً یاخته ها وبافت های سازنده بدن در اثر این مسمومیّت به پیری زودرس دچار می شوند، وقتی یاخته پیر شد، به سختی می تواند نیازهای حیاتی را رفع نماید ودر تکثیر آن اختلال پدید آمده وسپس می میرد(۱۸۷).
پروفسور «اسمیس» استاد دانشگاه کلمبیا می گوید: حدّ وحصر سنّ، مثل دیوار صوتی است، همان طور که دیوار صوتی امروزه شکسته شده، این دیوار سنّ نیز روزی خواهد شکست(۱۸۸).
هفتاد هزار سال عمر
آزمایشاتی که بر روی بعضی از حیوانات ریز آبی انجام شده عُلما را به امکان تغییر دوران حیات امیدوار نموده وهمچنین دانشمندان در روی مگس های میوه ها آزمایش هایی نمودند که در نتیجه عمر آنها نهصد برابر عمر طبیعی گردید(۱۸۹). بنابراین اگر این امتحان بر روی انسان با موفّقیت عملی شود وعمر طبیعی انسان را هشتاد سال فرض کنیم، امکان طولانی کردن عمر تا هفتاد ودو هزار سال ثابت می شود.
همچنین در روی نسوج بعضی حیوانات، مطالعاتی جریان دارد که کاملاً بشر را در این زمینه به آینده خوش بین نموده وانتظار می رود که در آینده طول عمر وبازگشت نیروی جوانی در دسترس همگان قرار بگیرد.
بسیاری از علما به مسئله اعاده نیروی جوانی بیشتر توجّه دارند تا به مسئله طول عمر؛ زیرا از مسئله طولانی ساختن وادامه حیات در شرایط مخصوصی به هر مقدار خود را فارغ می دانند ودرحقیقت آن را حلّ شده وعملی می شمارند فقط می گویند: باید فکری برای پیری کرد وسِرُمی تهیه نمود که از پیری جلوگیری کند؛ زیرا عمر هرچه طولانی شود اگر با زحمت پیری توأم شود لذّت بخش نیست.
بلکه بعضی پزشکان قدم را فراتر گذارده ومبالغه کرده می گویند: اصلاً مرگ از قواعد حتمی این عالم نیست(۱۹۰) ومرگ نه مولود طول عمر ونه نتیجه پیری است؛ بلکه مرگ نتیجه بیماری ورعایت نکردن قواعد حفظ الصحّه وبهداشت بدن وسلامت مزاج است که اگر انسان بتواند بر عواملی که مزاج را تحت تأثیر قرار می دهند مسلّط شود، می تواند مرگ را مهار نماید.
این عوامل عبارت است از: صحّت مزاج پدر ومادر، وپدر ومادر آنها واطّلاع آنان به قواعد صحّی وبهداشتی تولید مثل، آداب نکاح، اعتدال مزاج مادر در ایّام حمل، رعایت دستورات بهداشتی در دوره بارداری وهنگام رضاع وشیر دادن، حسن تربیت فرزند، مساعدت محیط وهوا، رعایت اعتدال در خواب واستراحت، کار ومعاشرت وانتخاب جامه وپایه افزار، مصاحبت با مردمان صحیح الاخلاق ومستقیم، ایمان به خدا وامنیّت، صفای باطن وتنزّه آن از عقاید خرافی وباطل، استفاده از غذاهای سالم وخودداری از صرف مسکرات ونوشابه های الکلی وشرایط دیگر از این قبیل که چون بیشتر این عوامل تحت کنترل انسان نیست ناچار مغلوب شده وتسلیم مرگ می شود.
احصائیّه ها وآمارهایی که راجع به تعداد متوفّیات وتفاوت آنها به حسب شغل وحرفه ومحیط ومسکن از طرف شرکت های بیمه منتشر می شود ثابت می کند که اختلاف اعمار بشر مربوط به یک سلسله عوامل خارجی است که هرچه این عوامل کمتر شود، عمر طولانی تر می شود. چنانچه مکرّر دیده شده اشخاصی متجاوز از صدوپنجاه، صدوشصت، صدوهفتاد ودویست وبیشتر زندگی کرده اند، ودر همین عصر، ما اشخاصی را می شناسیم که سنّ آنها از صدوپنجاه متجاوز است، واین نیست مگر در اثر آنکه عوامل کشنده کمتر به سراغ آنها رفته است.
خلاصه سخن این است که: امکان عادّی طول عمر در جهان علم صددرصد مورد قبول وغیر قابل انکار است.
برای اینکه معلوم شود تعجّبی که ما از عمر بسیار طولانی می نماییم معلول اُنس وعادت به عمرهای کوتاه است، در سخن یک پزشک انگلیسی دقّت فرمایید، این پزشک می گوید: اگر منطقه کانال پاناما که مشهور به بیماری های فراوان است از سایر نقاط جهان جدا شود وما در آنجا زندگی کنیم واز سرگذشت مرگ وزندگی در سایر نقاط بی اطّلاع باشیم خواهیم گفت: کثرت وَفَیات در این منطقه وکوتاهی عمر از امور معیّن به حکم طبیعت است وتغییر آن از دسترس علم خارج است؛ پس معلوم می شود که جهل ما به اسباب بعضی از بیماری ها مانع از تقلیل وفیات وطولانی شدن عمر است وهر کس در این نظر با من مباحثه کند (وکثرت میزان وفیات وعمرها را در حدّی ثابت بداند) از او می پرسم:
کدام دوره از دوره های عمر ثابت است؟
دوره عمر در هند یا در نیوزیلند یا آمریکا یا در منطقه قنال؟
وکدام پیشه وشغل است که دوره عمر در آن ثابت است؟
آیا پیشه فلکی وستاره شناس که وفیات آن ۱۵ تا ۲۰ درصد زیر حدّ متوسّط است؟ یا وکالت دادگستری که وفیات آن ۵ تا ۱۵ درصد فوق متوسّط است؟ یا تنظیف شبکات که وفیات آن ۴۰ تا ۶۰ درصد فوق متوسّط است؟
اینها مثال هایی از تفاوت بسیار در متوسّط وفیات به حسب مشاغل وپیشه ها است. به علاوه ما ادلّه بسیار دیگر نیز داریم که دلالت دارد بر تغییرات مهمّ در دوران حیات به وسایل صناعی، سپس آزمایش هایی را که روی بعضی حیوانات شده وهمه ناجح وموفّقیت آمیز بوده شرح داده است(۱۹۱).
طول عمر از نظر ادیان
ادیان همه به اتّفاق از عمر بسیار طولانی جمعی از افراد بشر خبر داده اند.
تورات کتابی که با همین وضع تحریف شده مورد اعتماد یهود ونصاری است، در سفر تکوین، اصحاح۵، آیه۵ و۸ و۱۱ و۱۴ و۱۷ و۲۰ و۲۷ و۳۱ ودر اصحاح۹، آیه ۲۹ واصحاح۱۱ آیه۱۰ تا ۱۷ ودر موارد دیگر، افرادی را از پیغمبران ودیگران نام برده وعمرهای طولانی هریک را که متجاوز از چهارصد وششصد وهفتصد وهشتصد ونهصد بوده، به صراحت بیان داشته است(۱۹۲).
علاوه براین معتقدند که «ایلیا» برای اینکه اَلَم مرگ را نبیند زنده به آسمان مرفوع شد و«آدام کلارک» مفسّر می گوید: شکّی نیست در اینکه ایلیا زنده به آسمان مرفوع شد(۱۹۳).
ادیان باستانی دیگر (اگرچه صحّت بعضی از آنها در اصل معلوم نیست یا معلوم البطلان است) مثل زرتشتی وبودایی نیز از عمرهای طولانی جمعی از افراد بشر خبر داده اند وهمه قائل به طول عمر، بلکه بقای حیات اشخاصی تا این زمان هستند.
دین مقدّس اسلام
در دین اسلام امکان عمر طولانی یکی از مسائل مورد اتّفاق می باشد وقرآن مجید در نهایت صراحت از عمر طولانی نوح (علیه السلام) خبر می دهد:
﴿فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَاماً﴾(۱۹۴)؛
که فقط مدّت اشتغال نوح پیغمبر (علیه السلام) به دعوت قوم پیش از طوفان به تصریح این آیه نهصدوپنجاه سال بوده است واگر سال های پیش از دعوت وسال های بعد از دعوت را به حساب بیاوریم چه مقدار می شود، خدا عالم است.
وعموم مسلمانان اتّفاق دارند که عیسی وبلکه خضر وادریس والیاس(علیهم السلام) زنده هستند وعیسی (علیه السلام) در آخرالزّمان به زمین خواهد آمد وبه حضرت مهدی (علیه السلام) در نماز اقتدا خواهد کرد.
از نظر تاریخ نیز عمر طولانی مورد تأیید است وتواریخی که در دست داریم، اشخاص بسیاری را نشان می دهند که از عمر طولانی وزندگی بلند برخوردار شده اند.
یکی از کتاب هایی که به خصوص در تاریخ زندگی وشرح احوال معمّرین نگاشته شده ویکی از مآخذ ومصادر وکتب مهمّ تراجم ورجال به شمار می رود کتابی است که ابوحاتم سجستانی (م. ۳۵۰ق.) به نام المعمّرون تألیف کرده است. این کتاب که اخیراً هم با فهرست واسلوب عالی طبع شده سوابق تاریخی طول عمر را به طور کامل ومبسوط روشن می سازد.
نتیجه
ما از هر نظر که ملاحظه کنیم حتّی تواریخ عهد باستان را هم اگر جلو بیاوریم یا علم قدیم وفلسفه یونان را مستند قرار دهیم ویا آنکه به علوم جدید اعتماد نماییم ویا به اخبار انبیا وپیامبران اتّکا واستناد نماییم، همه امکان طول عمر ووقوع آن را تصدیق واثبات می نمایند وآن را خارق عادت واعجاز یعنی بیرون از قوانین ونوامیس طبیعی عالم نمی شمارند.
بله چون افرادی که عمر طولانی کرده اند نادرند قدری نامأنوس وجالب توجّه است. درصورتی که ازنظر علمی باید گفت این عمرهای کوتاه خلاف سنن خلقت وقواعد اصلی عالم طبیعت است واگر عوارضی که گفته شد مانع نبود باید عمر کوتاه خلاف عادت شده باشد.
امّا طول عمر حضرت ولیّ عصر(علیه السلام)
ما می گوییم اصلاً طول عمر ایشان اگر چند هزار سال دیگر وبلکه بیشتر نیز بر آن افزوده شود نباید مورد حرف ومحلّ شبهه باشد؛ زیرا امکان ذاتی وامکان وقوعی طول عمر ثابت ومسلّم است، حال ما چه امکان طبیعی طول عمر ووقوع آن را ثابت کنیم (چنانچه ثابت است) وچه امکان آن را ثابت ندانیم وعمر طولانی را یک امر خارق العادّه ومعجزه بشماریم، در مورد طول عمر ایشان اگر ایمان به خدا وقدرت وتوانایی وصحّت نبوّت داریم نباید تردید کنیم.
مسئله طول عمر آن حضرت مسئله ای است که صدها حدیث بر آن دلالت دارد ومشیّت ازلی الهی بر آن تعلّق گرفته است.
هر کس خدا را قادر وتوانا می شناسد، باید آن را باور کند وهر کس - العیاذ بالله- خدا را عاجز می شمارد وعجز را نقص واز صفات سلبیه حقّ نمی داند، هرچه دلش می خواهد بگوید؛ امّا می گوییم عجز، نقص است وناقص، محتاج است ومحتاج واجب الوجود نمی باشد.
حضرت صاحب الامر (علیه السلام) را در این دوران عمر طولانی مکرّر مردمان بزرگ که از صفای باطن واستعداد خاصّ بهره مند بوده اند، زیارت ومشرّف به ملاقات ونعمت دیدارش شده اند.
در این موضوع سخن از امکان طول عمر وعدم امکان بی مورد است وبه نظر ما اصلاً از ابتدا بی جهت جواب این سؤال را در مباحث راجع به طول عمر آن حضرت وارد کرده اند.
آنکه فرضاً می گوید طول عمر محال عقلی است وعقلاً امکان ناپذیر است، یا می گوید محال طبیعی است، باید برهان ودلیل بیاورد، مع ذلک ما ثابت کردیم که عمر بسیار طولانی نه محال عقلی وذاتی است ونه استحاله وقوعی در آن فرض می شود ونه محال طبیعی است.
باز می گوییم: ما آنچه را از گفتار دانشمندان ونتایج کاوش ها وآزمایش های علمی علمای غرب نقل کردیم برای روشن شدن ذهن بعضی از صاحبان افکار سطحی وافراد کم اطّلاع بود که بدانند امکان طبیعی طول عمر مورد قبول علمای بزرگ شرق وغرب است.
امّا در مورد طول عمر امام زمان (علیه السلام) فرضاً هم امکان طبیعی طول عمر ثابت نباشد، تکیه ما بر قدرت خدا واراده باری تعالی است واز اینکه طول عمر آن حضرت خارق العادّه هم باشد، هیچ شبهه ای را وارد نمی دانیم؛ زیرا مسئله خارق عادات وایمان به معجزه، اساس قبول وپذیرش نبوّت است.
تمام معجزات پیغمبران امور خارق العادّه است واین کسانی که در این موضوع استبعاد می کنند، در مورد معجزات حرفی ندارند وتسلیم هستند. چه فرق می کند، احیای موتی وزنده کردن مردگان وتبدیل عصا به ثعبان وپیدایش ناقه از سنگ ونزول مائده از آسمان وسخن گفتن کودک در گهواره وولادت عیسی (علیه السلام) بدون پدر با عمر بسیار طولانی.
اگر امکان طبیعی طول عمر را علم تصدیق می کند، امکان طبیعی بعضی از معجزات را تصدیق نکرده است پس چگونه در آن شکّ می کنیم بااینکه این را قبول داریم.
ما می گوییم به هر حساب که باشد، ایراد یا استبعاد طول عمر حضرت قائم آل محمد (علیه السلام) بی وجه است واگر تمام عُقلا جمع شوند وبخواهند در ایراد به طول عمر آن حضرت یک سخن خردپسند ودلیل معقولی درست کنند ممکن نیست.
خدا فرموده وپیغمبر خبر داده وائمّه طاهرین(علیهم السلام) هم مژده داده اند که حضرت حجّت عصر، فرزند حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) همان کسی که در بامداد روز نیمه شعبان سال ۲۵۵ عالم را به نور جمال خود منوّر ساخت، بعد از غیبت بسیار طولانی که مردم در امر آن حضرت در حیرت وسرگردانی واقع می شوند واکثراً به شکّ وتردید می افتند وعالم پر از ظلم وجور وفشار وناراحتی وفساد وانواع نگرانی ها می شود ظهور می فرماید وجهان را پر از عدل وداد می کند ودر دنیا یک حکومت جهانی تشکیل می دهد وقانون واحد اسلام را همه جا اجرا می سازد ودر سراسر عالَم عدالت اجتماعی را بر اساس تعالیم قرآن برقرار می نماید.
بااینکه این بشارت ها قطعی ومسلّم ومتواتر است، خداوند هم بر هر کار قادر وتوانا است دیگر جای شبهه وشکّ وتردید نیست.
این استبعادات طول عمر وسرّ غیبت همه از وساوس شیطان است وچنانچه توضیح داده شد به هر نحو که در طول عمر نظر بدهیم، استبعاد طول عمر حضرت صاحب الزّمان (علیه السلام) صحیح نیست. علم وعقل ونقل وقرآن واحادیث وکتاب های دینی ملل دیگر وآرا ونظر دانشمندان قدیم وجدید وتجربه، همه پشتیبان ومؤیّد عقیده ما می باشند.
تفاوت واختلاف مخلوقات در عمر وطول عمر بشر وقیاس آن به استثنائات

باید در نظر داشت که در عالم آفرینش از مجرّدات ومادّیات وانواع وافراد آنها مخلوقات استثنایی(۱۹۵) ومنفردی وجود دارد که بین آنها وموجوداتی که با آنها در یک رشته وتحت یک نوع یا فصل می باشند فاصله وتفاوت بسیار دیده می شود وچون اُنس ما با همان موجودات یکنواخت وکم تفاوت است، در نظر ما وجود این افراد آن هم درصورتی که فاصله وتفاوت زیاد باشد استثنا وشگفت انگیز است.
خواه این فاصله واستثنا از جهت طول یا عرض یا حجم یا وزن یا خصوصیّات معنوی وروحی وجهات دیگر باشد وخواه بر ما علّت آن استثنا معلوم باشد وآن را تحت یک قانون از قوانین ظاهری یا خفیّ بشناسیم یا علّت آن بر ما معلوم نباشد.
از کرات آسمان وستارگان گرفته تا ذرّه واتم، هر کجا برویم یک عدّه استثنائاتی می بینیم، یعنی موجوداتی را می بینیم که نسبت به موجودات دیگر از نوع خود واجد یک خصوصیّت استثنائی وجالب می باشند.
استثنا در کرات
شما از ستاره شناسان وعلمای هیئت که از احوال میلون ها ستاره ومنظومه وکهکشان وفواصل ستارگان وابعاد وحجم وقطر آنها کم وبیش اطّلاعاتی دارند بپرسید که آیا در این قوانینی که شما کرات وکواکب ونجوم را تحت سیطره آنها شناخته اید موارد استثنائی که شما هنوز به کشف قانونی که بر آن حاکم است نایل نشده باشید هست یا نه؟
بپرسید تا جواب مثبت بشنوید.
آیا تفاوت هایی که در بین این مخلوقات عظیم از جهت حجم وقطر ووزن وجود دارد حدّ وحصر معیّنی دارد یا نه؟
یقیناً جواب می دهند حدّ وحصر معیّن ندارد.
مثلاً تفاوتی که زمین ما با «سدیم المرأة المسلسله» دارد از جهت حجم وقطر ووزن با حساب هیچ محاسبی (غیر از خدا) معلوم نمی شود وبرای اینکه تا حدی این تفاوت نزدیک به ذهن شود، تفاوت بین آفتاب و«سدیم المرأة المسلسله» را باید در نظر بگیریم. حجم آفتاب را علمای هیئت نسبت به حجم «سدیم المرأة المسلسله» مثل حجم یک ذرّه از ذرّات نور آفتاب که از پنجره ای به داخل اطاقی بتابد نسبت به خود آفتاب برآورد کرده اند یعنی آن ذرّه چقدر از آفتاب کوچک تر است، آفتاب با آن عظمت به همین قدر از «سدیم المرأه مسلسله» کوچک تر است، آن وقت زمین ما که حجمش یک میلیون وسیصدهزار بار کمتر از آفتاب است در جنب «سدیم المرأة المسلسله» چه خواهد بود؟! واگر کسی بخواهد حجم «سدیم المرأة المسلسله» را نسبت به آفتاب بفهمد، طول قطر آفتاب را که یک میلیون وسیصدونود هزار کیلومتر است با طول قطر سدیم که سی هزار میلیون سال نوری است مقایسه نماید.
این تفاوت بین زمین ما وسدیم ها واز آنها بزرگ تر از کجا است؟ وآیا کسی می تواند بگوید ما نمی توانیم این همه تفاوت وفاصله واختلاف را در این دو کره قبول کنیم؟
چطور است که به طور استثنا در میان سیّارات منظومه شمسی فقط این زمین ما وبه احتمالی هم مریخ، صالح از برای پیدایش حیات شد درحالی که سیّارات دیگر این صلاحیّت را ندارند وشاید میلیون ها ستاره دیگر نیز فاقد این صلاحیّت باشند؟
استثنا واختلاف در عالَم گیاه ودرخت
در عالم نبات نیز استثنائات عجیب وحیرت افزا، فراوان به چشم می خورد در میان اشجار ودرختان، درختانی دیده شده اند که از جهت طول یا تنومندی وقطر یا طول عمر فوق العادّه اسباب تعجّب گردیده اند مثل درخت «ارز» لبنان ومثل درختی که در آمریکا است وبه عربی آن را «امّ الاجمه» می نامند، یعنی مادر جنگل. این درخت از بزرگ ترین درخت های آمریکا است، درازی آن را بیشتر از سیصد قدم ذکر کرده اند سیّاحان تازه حالا چهارصد قدم می گویند، قطر ساق آن نزدیک به زمین سیصد قدم وکلفتی پوستش به عرض هجده انگشت می باشد.
در اسکاتلند «اکس» انگلیس در عمر بعضی از درخت ها تأمّل کرده دیده اند از سیصد سال بیشتر است. یکی از فضلا، محیط یکی از اشجار را اندازه گرفته تقریباً نود قدم بوده واز روی نسبت آن به کوچک ترین درخت از همین نوع عمر آن را پنج هزار سال معیّن کرد.
در کالیفرنیا درخت کاجی است به طول سیصد قدم که محیط آن سی قدم می باشد وعمرش شش هزار سال است.
غریب تر از اینها درخت «عندمی» است در شهر اورتاوا در جزیره تنزیف که یکی از جزایر کاناری می باشد در دریای اتلانتیک (جزایر مزبور به جزایر خالدات معروف است)(۱۹۶)؛ این درخت محیطش به قدری است که اگر ده نفر دور آن دست های خود را باز کنند به طوری که سرانگشت های آنها به هم برسد باز به تمام ساق آن احاطه نمی نماید وصاحب الآیات البیّنات می گوید: حال که سال ۱۸۸۲میلادی است (سال تألیف کتاب الآیات البیّنات)، ۴۸۲ سال می باشد که جزیره مزبور کشف شده وآن درخت عظیم در وقت کشف جزیره به همین حال بوده که حالا هست وهیچ تفاوت وتغییری در منظر آن پیدا نشده وچون نموّ این گونه درخت ها بطیئ وکند است که از نموّ درخت های کوچک از همین نوع معلوم می شود، در این صورت خدا می داند چقدر قرون ودهور گذشته تا درخت عندم اورتاوا، به این عظمت وقطر رسیده ویکی از علمای نبات شناس در تعیین عمر این درخت اظهار عجز کرده می گوید:
فهم وادراک بشر از کشف این سرّ قاصر است ونمی تواند به تقریب هم بفهمد که عندم اورتاوا چند سال عمر کرده همین قدر معلوم ومسلّم است که این نهال کهنسال قرن ها پیش از خلقت انسان در کار نشو ونما بوده وزندگانی درازی نموده تا به این قدّ وقواره رسیده است. مؤلّف الآیات البیّنات می گوید: عجیب تر وغریب تر از این جمله آن است که عندم را علمای علم نبات وگیاه شناسی از صنف درخت نمی دانند بلکه از جنس گیاه می شمارند واز نوع رستنی های زنبقی یعنی به قول معروف آنها که پیاز دارد مثل سنبل ونرگس می دانند. در این صورت باید در عندم اورتاوا دید واز این زنبق، اقلاً شمیم قدرت آفریننده دانای توانا را شنید که دل هر روییده ودرون هر پیاز زنبق، خزانه اسرار حکمت های محقّق او است(۱۹۷).
آیا می دانید درخت هایی که گوشت خوارند وجود دارند، وطیور وحیوانات بلکه انسان را شکار می کنند؟
باز هم در عالم نبات، می دانید که در دریاها ذرّات ژلاتینی هستند که با جذب کلروفیل جزء عالم گیاهان محسوب می شوند وعمرشان از ثانیه هم کمتر است ودرختانی در مناطق استوایی وجود دارند که می گویند اگر رطوبت پایه آنها نخشکد إلی الأبد جوانه وشاخه به اطراف می فرستند وبرای همیشه زنده اند(۱۹۸).
در «لامباردیا» درختی است که ارتفاع آن صدوبیست قدم ومحیط آن بیست وسه قدم وعمرش متجاوز از دوهزار سال است ودر «برابورن کنت» درختی است که در حدود سه هزار سال عمر آن را تخمین زده اند، همچنین درختی هست از نوع «تکسودیوم» و«سیتشیوم» که در حدود شش هزار سال عمر دارد(۱۹۹).
بازده یک دانه گندم را تا بیشتر از هفتصد دانه نشنیده بودیم ولی همه در روزنامه ها خواندیم که در مزرعه «کره بند» بوشهر از یک دانه بیش از چهار هزار دانه به دست آمد ومورد تعجّب تمام مهندسان کشاورزی گردید بااینکه حدّ متوسّط بازده یک دانه گندم در حدود چهل دانه است.
استثنا واختلاف عمر در دنیای اتم
می گویند: در جهان اتم مزون هایی یافت می شوند که یکی پس از رهایی از مرکز، عمرش یک هزارم ثانیه است ومزونی دیگر به نام هایرون عمرش ده میلیارِدیم ثانیه است، یعنی بی نهایت کمتر وکوتاه تر آیا این اختلاف را اگر دیروز که بشر به دنیای اتم آشنا نبود، به شما می گفتند باور می کردید؟ یقیناً نه. ولی امروز آن را یک موضوع مسلّم فیزیکی می دانند(۲۰۰).
تفاوت واختلاف در عالم حیوانات
امّا اختلاف حیوانات به حسب نوع در مقدار متوسّط عمر که امروز در آمارهایی که ازطرف علمای حیوان شناس داده شده معلوم وفاصله میان کمتر وبیشتر آنها عجیب است، همچنین اختلاف واستثنا در افراد هر نوع از انواع حیوان بسیار دیده وگهگاهی هم در جراید، این استثنائات وتفصیلات آن را می خوانیم که اگر کسی آنها را جمع آوری کند یک کتاب جالب می شود.
دانشمندان شوروی در جمهوری «یاکوتسک» نزدیک قطب شمال یک نوع حلزون پیدا کرده اند که از چندین هزار سال پیش یعنی قبل از تاریخ تا حال زنده مانده است(۲۰۱).
ماهی هایی در اقیانوس اطلس شمال اروپا دیده شده که عمر سه میلیون ساله برایشان برآورد کرده اند ومارهایی که عمر چند هزار ساله دارند وجود دارند درحالی که جنبندگانی نیز هستند که عمرشان چند لحظه بیش نیست(۲۰۲).
آیا می دانید که عمر ملکه زنبوران عسل چهارصد برابر عمر زنبوران دیگر است؟
استثنا در جهان انسان ها
به طورکلّی ناموس تفاوت وتمیّز در بین انسان ها نیز حاکم است واگر این ناموس نبود شناختن افراد، غیرممکن می شد وقرآن مجید این ناموس را از آیات خدا شمرده می فرماید:
﴿وَمِنْ آیاتِهِ... اِخْتِلافُ أَلْسِنَتِکمْ وَأَلْوانِکمْ﴾(۲۰۳)؛
«واز نشانه های خداوند... اختلاف زبان ها ورنگ های شماست».
آن قدر افراد باهم امتیاز دارند که باید گفت بیشتر امتیازات وتفاوت ها ازنظر اکثر افراد مخفی است، آنچه برای عموم میسّر است شناختن افراد به وسیله شکل وقیافه ظاهر است ولی امروز با وسایلی که در دسترس بشر قرار گرفته افراد را از اختلاف خون واستخوان وحتّی از خطوط سر انگشتان می شناسند.
تفاوت در عمر، قد، رنگ، ساختمان بدن، قوای مغزی وفکری واحساسات، در همه این تفاوت ها اشخاص نادرالوجود واستثنایی دیده شده اند، مثلاً یک نفر قلبش در طرف راست واقع شده، یک نفر در طول قامت یا وزن میان سه میلیارد افراد بشر منحصربه فرد می شود. در خصایص وصفات روحی یکی در سخاوت حاتم می شود ودیگری در بخل ضرب المثل می گردد. در قوای فکری ودماغی یک نفر نابغه می شود ویکی چنان باهوش است که حلّ مشکل ترین مسائل فلسفی وریاضی برای او مثل یک عمل عادّی دیگران آسان، ودیگری چنان ساده وکم هوش می گردد که فهم یک مسئله بدیهی یا ضرب یک عدد کوچک در همان عدد کوچک برایش دشوار است. مردان بزرگ ونوابغ وقهرمانان تاریخ همه شخصیّت هایی هستند که مافوق افراد عادّی قرار دارند.
پس این ناموس استثنا در عالم آفرینش هست، منتهی گاهی سبب آن بر ما معلوم است وگاهی مجهول وگاهی به طور ابداع واقع می شود.
حال به آن کسی که طول عمر امام زمان (علیه السلام) را بعید می شمارد ویا انکار می کند می گوییم:
چرا انکار می کنید، مگر این همه استثنائات را در مخلوقات عالَم نمی نگرید؟ چرا این طول عمر هم یکی از آنها نباشد؟
وچگونه شد که در عالم کرات وعالم اتم ونبات وحیوان طول عمر استثنائی واقسام استثنائات دیگر را قبول داریم امّا در مورد امام زمان (علیه السلام) که ولیّ خداست، باور نمی کنید؟
فرضاً شخصی مؤمن وخداشناس نباشد، از روی همین وضعی که در عالم طبیعت می بیند، حقّ ندارد طول عمر یک فرد را انکار کند وآن را نپذیرد.
واگر خداشناس هستید وبه قدرت او وبه اخبار پیامبران(علیهم السلام) ایمان دارید، چطور می توانید طول عمر آن حضرت (علیه السلام) را نپذیرید؟
آیا از قدرت خدا به دور می دانید؟
آیا خدا نمی تواند یک نفر بشر را چند هزار سال عمر بدهد؟
شما که استثنائات عجیب تر از طول عمر را باور دارید مثل تبدیل عصا به اژدها وتولّد عیسی (علیه السلام) بدون پدر چرا طول عمر پسر پیغمبر (ص) را قبول نمی کنید؟
مگر خدای کرات واتم ودرخت وگیاه وحیوانات وخدایی که عیسی (علیه السلام) را بدون پدر آفرید، غیر از خدای حضرت صاحب الزّمان (علیه السلام) است؟ یقیناً، نه شما ونه هیچ کس دیگر نمی توانید به این پرسش ها پاسخ منفی بدهید وقدرت خدا را در این مورد محدود سازید.
عمر جاودان
امکان عمر جاودان مسئله ای است که همواره مورد توجّه بشر بوده وفحص وکنجکاوی ومطالعه در اطراف آن جریان داشته است.
در امکان عقلی عمر جاودان هیچ شبهه وشکّی نیست وگمان نمی رود کسی تا حال امکان عقلی آن را ردّ کرده باشد، یعنی عمر جاوید را برای بشر محال دانسته باشد.
آنچه همواره تحت مطالعه قرار داشته مسئله امکان علمی آن می باشد، یعنی علمای زیست شناس ودانشمندان دیگر با آزمایش ها وتحقیقات خود خواسته اند بدانند: آیا می توان عمر جاودان در دسترس بشر قرار داد وکاری کرد که هر کس بخواهد بتواند از آن برخوردار شود؟
آیا آزمایش هایی که تاکنون برای رسیدن به این مقصود شده موفّقیت آمیز بوده است؟
آیا تلاش های علما در این موضوع آنان را بیشتر امیدوار ساخته یا ناامید؟
وآیا باید فحص ومطالعه را در اطراف این موضوع دنبال کرد؟
وآیا همان طور که بشر توانست میکروب آبله ومالاریا ومیکروب سل وبیماری های دیگر را کشف کند وبا آنها مبارزه نماید می تواند از بریده شدن طناب عمر هم جلوگیری نماید؟
وبالأخره جواب این پرسش ها ازنظر علم مثبت است یا منفی؟
این مسئله ای است که هر کس فوق العادّه به آن علاقه مند است وشاید مسئله ای مهم تر از آن در مسائل زندگی مادّی او نباشد ومسائل دیگر مانند مبارزه با بیماری ها وکوشش در کشف داروی سرطان ومرض های خطرناک دیگر همه از جزئیّات وفروع این مسئله است، یعنی عشق وعلاقه به ادامه حیات وعمر زندگی بیشتر.
تا آنجا که اطّلاع داریم در پاسخ این پرسش ها علمای زیست شناس وپزشکان ودانشمندان متخصّص در رشته های مربوط به این موضوع اظهارنظر مثبت کرده اند وآزمایش های آنها امیدوارکننده از آب در آمده است. لذا تحقیقات وکوشش های خود را در این موضوع در عالم علم تعقیب ودنبال می کنند واگرچه پاره ای از آنها با احتیاط اظهارنظر می نمایند وپایه خود را از امکان طولانی کردن عمر فراتر نمی گذارند واز عمر جاودان سخن نمی گویند، ولی تصدیق دارند که مسئله طولانی ساختن عمر، گام نخست به سوی جاودانی ساختن آن است واصولاً دانش پزشکی با تمام شُعَب ورشته های متعدّدی که دارد آنچه در درمان بیماری ها پیشرفت نماید راه بشر را به این هدف نزدیک می سازد، زیرا غیر از این نیست که این بیماری ها قاطع رشته عمر وزندگی ومانع از جاودان زیستن هستند ووقتی راه مبارزه با این بیماری ها یکی پس از دیگری کشف شد، به تدریج عمر جاودان نیز تأمین خواهد شد.
پس اگرچه دانشمندان در دانشگاه ها وآزمایشگاه ها هرکدام در رشته ای مخصوص وکشف راه مبارزه با یک نوع بیماری مشغول تحقیق وتجسّس می باشند. امّا ما می دانیم که هرچه این تجسّسات، موفّقیت آمیز باشد وهر روز با کشف تازه ای در مبارزه با یک نوع بیماری پیروز شوند، تا خطر قطع طناب عمر در میان است این تجسّسات پایان نخواهد یافت؛ پس اگر بگوییم زحمات وکوشش های بشر همه به سوی این هدف وبرای این نتیجه است وبا وسایلی که برای مبارزه با بیماری های بسیار کشف کرده همواره موفّقیّت آمیز بوده وبه سوی هدف پیش رفته است، اغراق نگفته ایم.
امّا در خصوص این موضوع یعنی امکان عمر جاودان ظاهراً مطالعات وآزمایش ها از دو راه انجام می شود.
یکی از راه مطالعه حالات ووضع زندگی جسمی وروحی واخلاقی ودینی واقتصادی معمّرین؛ ودیگر از راه تحقیق وتجربه های علمی وفنّی که روی بعضی از حیوانات وجنین ونسوج وسلّول وقطعات اعضا انجام می دهند.
این مطالعات در هر دو مرحله نتیجه بخش شده وثابت می کند که: بریده شدن طناب عمر، لازم طبیعت یک موجود زنده نیست بلکه به علّت عوارض وحوادث پیش می آید.
آنچه ازطریق مطالعه احوال معمّرین به دست می آید این است که برای عمر، حدّ مخصوصی نیست ونمی توان بهره بشر را از نعمت حیات وزندگی به این حدّی که به آن مأنوس شده ایم محدود کرد واگر شرایط واحوال اتّفاقاً برای کسی مساعد باشد بشر خیلی خیلی بیشتر از اینها هم می تواند زیست کند.
وامّا در خصوص نتایج تحقیق ومطالعات علمی

دکتر «هنری الحیس» می گوید: زندگی جاودانی ممکن است واین کار با پرورش تولید مصنوعی انساج بدن وپیوند آن مقدور خواهد گردید(۲۰۴).
یکی از دانشمندان می گوید: مرگ از بیماری پیدا می شود نه از پیری، وبیماری ها از اسباب بسیار که بعضی از آن اسباب در تحت اختیار انسان نیست مثل جهل ونادانی والدین به قواعد بهداشت ورعایت نکردن آنها از آداب وقواعد صحّی وبهداشتی هنگام انتخاب همسر وزناشویی واِعمال غریزه جنسی ودوران حمل ورضاع وهمچنین سوء تربیت آنها وفساد محیط وچیزهای دیگر وبعضی از اسباب امراض، تحت اختیار بشر است ومی تواند آن علل را برطرف سازد، مانند پرخوری وبی ترتیبی در خوردن وآشامیدن وبی نظمی در شغل وکارهای روزانه واِعمال قوا وغرایز واخلاق رذیله وعقاید باطل که سبب اضطرابات وناراحتی های روحی وابتلا به یأس وتردید وفقدان آرامش وسکون می گردد.
پس اگر انسان بتواند این علل را برطرف سازد ودر خوراک وپوشاک ومسکن وشغل وکار وامور دیگر به اعتدال رفتار نماید، برای عمر وحیات او حدّی نیست وبرحسب قواعد علمی، زندگی جاوید برای او محال نیست.
بله به وسیله اخبار انبیا وآیات قرآن ثابت شده که هر کس باید مرگ را بچشد:
﴿کلُّ مَنْ عَلَیهَا فَانٍ﴾(۲۰۵)
و﴿أَینَمَا تَکونُوا یدْرککمُ الْمَوْتُ﴾(۲۰۶)
ولیکن این اخبار نیز عمر هزارها سال وبیشتر را برای بشر نفی نمی کند(۲۰۷) بلکه بر ممنوع بودن همه از عمر جاودان تا پایان این جهان نیز دلالت ندارد.
مجله «المقتطف» که یکی از معروف ترین مجلات علمی عربی است مقاله ای تحت عنوان «هل یخلد الانسان فی الدنیا» یعنی «آیا انسان جاودان در دنیا خواهد ماند» در شماره ۳، سال ۵۹ منتشر کرده است، در آن مقاله می گوید: حیات چیست؟ مرگ چیست؟ وآیا مرگ برای هر زنده مقدر شده است؟
سپس از روی تحقیق علمی شرحی نگاشته واز آن استنتاج می کند که جراثیم وسلول های زنده ای که نسل از آن به جای می ماند ونوع انسان وحیوان از حشرات وماهی ها، پرندگان ودرندگان، اسب واستر، گاو وگوسفند وکلّیه جانداران وجنبندگان، وبلکه کلّیه نباتات ودرختان از آن جراثم وسلول ها محفوظ وباقی است، از چند هزار سال پیش بلکه از صدها هزار سال پیش حیات داشته اند.
تا اینکه می گوید: علمایی که وثوق واعتماد به دانش آنها است می گویند: تمام انساج رئیسی جسم حیوان به طور نامحدود قابلیّت بقا دارند وممکن است انسان نیز هزارها سال زندگی کند درصورتی که حوادث سبب قطع ریسمان حیات او نشود. واین اظهارنظر آنان یک اظهارنظر حدسی وظنّی نیست بلکه نتیجه عملیاتی است که با آزمایش تأیید شده است.
دکتر «الکسیس کارل» عضو آزمایشگاه روکفلر در نیویورک توانست جزیی از بدن حیوان را سال ها بیش از آنچه خود آن حیوان به حسب عادت زیست دارد، زنده نگاه دارد، یعنی زندگی این جزء مقطوع با غذایی که برای آن آماده شده بود مرتبط بود که امکان بقای آن تا ابد در صورت رسیدن غذای لازم به آن، به این وسیله معلوم شد.
وهمین آزمایش را در مورد قطعه ای از جنین مرغ خانگی انجام داد وبیش از هشت سال زنده ماند وهمچنین او ودیگری روی قطعاتی از بدن انسان وعضلات وقلب وپوست وکلّیه، آزمایش کردند معلوم شد مادامی که غذای لازم به آنها برسد زنده می مانند وبه نموّ خود ادامه می دهند.
حتّی اینکه استاد «دیمند وبرل» از اساتید دانشگاه «جونس هبکنس» می گوید: زیست جاودان تمام اجزای سلولی رئیسی جسم انسان، بالقوّه یا امری است که به امتحان ثابت شده یا آنکه احتمال زیست جاودان آن کاملاً ارجح است.
وظاهراً اوّل کسی که این آزمایش را روی بعضی از اجزای حیوان با موفّقیت انجام داد دکتر «جاک لوب» عضو آزمایشگاه «روکفلر»، بود، پس از او دکتر «ورن لویس» وهمسرش ثابت کردند که ممکن است بعضی از سلّول های جنین مرغ را در یک مایع نمکی زنده نگه داشت واگر به آن بعضی موادّ آلی افزوده شود این سلّول ها نموّ می کند وزیاد می شود.
بعد از این، آزمایش ها دنبال شد تا ظاهر شد که سلّول های بدن هر حیوانی ممکن است زنده بماند ونموّ کند در مایعی که در آن غذای لازم برای آنها باشد ولیکن از این آزمایش ها ثابت نگردید که این اجزا وقتی پیر شدند نمی میرند تا آنکه با آزمایش هایی که «دکتر کارل» انجام داد، ثابت شد که این سلّول ها موجب پیری حیوان نیستند، بلکه بیش از حدّ عادّی زیست می کنند، سپس این دانشمند آزمایش های خود را تعقیب کرد وخود وهمکارانش زحمات بسیار متحمل شدند تا برای او ثابت گردید که:
اوّلاً؛ اجزای سلّولی جسم زنده می مانند مگر آنکه کمی غذا یا دخول بعضی از میکروب ها سبب مرگ آنها بشود.
ثانیاً؛ این اجزا علاوه بر آنکه زنده می مانند، نموّ نیز می کنند وزیاد می شوند همان طوری که در حال اتّصال به جسم حیوان نموّ دارند وزیاد می شوند.
ثالثاً؛ نموّ وتولید مثل آنها با غذای آنها ارتباط دارد.
رابعاً؛ مرور زمان هیچ تأثیری در پیری وضعف آنها ندارد وکوچک ترین اثر پیری در آنها ظاهر نمی شود بلکه نموّ وتولیدمثل آنها در هر سال مثل سال های پیش است وظواهر کار نشان می داد که همچنان زنده خواهند ماند مادامی که تحت مراقبت آزمایش کنندگان، غذای کافی به آنها برسد، پس پیری سبب نیست بلکه نتیجه است.
سپس این سؤال را پیش می آورد: اگر این چنین است چرا انسان می میرد؟ وچرا عمرش محدود است؟ وچرا به ندرت سنّ انسان از صد تجاوز می کند؟
پاسخ این است که: اعضای جسم حیوان بسیار ومختلف هستند ودرعین حال با یکدیگر در نهایت ارتباط می باشند، تا جایی که زندگی عضوی به زندگی عضو دیگر ارتباط وتوقّف دارد، پس وقتی یکی از آنها ضعیف شد وبه سببی از اسباب مُرد، اعضای دیگر نیز به مرگ او می میرند؛ چنانچه در بیماری های میکروبی مشاهده می شود واز این جهت است که متوسّط عمر از هفتاد وهشتاد کمتر است.
وآنچه از آزمایش های ذکر شده به دست آمده وثابت است این است که انسان نمی میرد برای آنکه شصت یا هفتاد یا هشتاد یا صد یا بیشتر عمر کرده، بلکه می میرد برای آنکه در اثر عوارضی بعضی از اجزای او تلف می شود وبه علّت ارتباطی که اعضای دیگر با این عضو دارند آنها نیز می میرند. پس زمانی که علم این عوارض را ریشه کن سازد یا مانع از تأثیر آنها بشود هیچ مانعی از استمرار حیات تا صدها سال باقی نخواهد ماند چنانچه بعضی از درخت ها (هزار سال ودوهزار سال وبیشتر) زندگی می کنند(۲۰۸).
چندی پیش مقاله ای از یکی از مطبوعات خارجی در روزنامه اطّلاعات ترجمه شده بود که در آن نظر چند تن از پزشکان مشهور جهان در مورد نتایج چندین سال تلاش علیه بیماری پیری وعمر جاودانی منعکس گردیده بود.
در این مقاله توضیح داده است که اگر نسجی از بدن یک فرد محتضر جدا کنیم وآن را در محیط مناسبی پرورش دهیم این نسج به زندگی خود ادامه خواهد داد، بنابراین ایجاد محیط مناسب، راز زندگی جاودانی است(۲۰۹).
هم اکنون شرکت هایی در آمریکا تأسیس شده که مردگان را منجمد می کنند تا سال های بعد مجدّداً آنها را زنده سازند این شرکت ها اعلام می کنند که عمر جاودانی هم اکنون در دسترس شماست. این شرکت ها وکسانی که از روش وهدف آنها طرف داری می نمایند، می گویند: ازنظر پزشکی عمر جاودانی دیگر تصوّر باطلی نیست، البتّه عمر ابدی هم بی انتها نیست بلکه حدّاکثر آن از صدهزار سال تجاوز نمی کند، درضمن برای دستیابی به عمر جاودانی باید موانع روانی هم از میان برداشته شود. ما اکنون آن قدر به مرگ عادت کرده ایم که نمی توانیم عمر جاودانی را قبول کنیم وباید این طرز فکر از بین برده شود(۲۱۰).
ما اگر بخواهیم آرا وسخنان دانشمندان را در اطراف طول عمر وعمر جاودان استقصا نماییم، مقالات بسیار طولانی دیگر هم اگر بنویسیم تمام نخواهد شد. اجمالاً هر کس با مجلات علمی دنیا وجرایدی که آخرین نظرات دانشمندان ونتایج تحقیقات آنان وتحوّلات وپیشرفت های روزافزون علم وصنعت را منتشر می سازند، سروکار داشته باشد خیلی بیش از اینها به آرای علمی ونتایج آزمایش ها وشرح حال معمّرین اطّلاع پیدا می کند ویکی از چیزهایی که امکان علمی طول عمر وعمر جاودان را اخیراً ثابت ساخت پیوند عضوی است که همین امسال دکتر «بارنارد» انجام داد واین همه سروصدا در دنیا برپا کرد.
این کار که پیوند اعضای فردی از انسان به فرد دیگر ودرحقیقت تبدیل عضو فاسد واز کارافتاده به عضو دیگر، اگر تکمیل شود، امکان می دهد که با تعویضات مکرّر از مرگ ومیر جلوگیری شود وممکن است در آینده طرق ووسایل آسان تری برای نیل به این هدف در اختیار بشر قرار بگیرد.
بعد از این توضیحات علمی می گوییم: می بینید عقیده شیعه در مورد طول عمر وامتداد دوران غیبت حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) عقیده ای است که ازنظر ایمان وعقل وعلم وسوابق راهی برای انکار وردّ آن نیست وبا سُنن خلقت ونوامیس آفرینش موافق است.
جایی که عمر جاودان در امکان بشر باشد، آیا بعید است که خداوند ولیّ خودش را از عمر بسیار طولانی بهره مند سازد؟
آیا کاری که برای بشر مقدور شمرده می شود برای آفریننده بشر مقدور نیست؟
آیا نمی شود که شرایط عمر طولانی برای آن حضرت فراهم باشد؟
نیروی جوانی پایدار
یکی از خصوصیّات واوصاف امام عصر (علیه السلام) این است که به مرور روزگار، پیری وکهولت در آن حضرت ظاهر نشود وباید هم این طور باشد؛ زیرا با سنّ زیاد اگر کهولت آور وپیری زا باشد آن حضرت نخواهد توانست مصدر آن همه اصلاحات واقدامات وفعالیّت های بزرگ اصلاحی گردد.
پس همان طور که آن حضرت به امر خدا از یک عمر بسیار بلند برخودار است، جوانی ونشاط ونیرومندی آن رهبر جهانیان نیز به امر خدا محفوظ خواهد ماند وچنانچه در مقالات طول عمر به طور تفصیل ومکرّر توضیح دادیم این گونه موضوعات اولاً، در دایره قدرت خداوند متعال قرار دارد وآن کسی که ایمان وقبول دارد که خدا مادّه را آفریده وموادّ را به هم پیوست واز آن این عالم با این نظام استوار را پدیدار ساخت؛ وخدایی که این همه عالم ها را آفریده، البتّه قادر است که جوانی ونشاط ونیروی یک فرد را نگاه دارد.
ثانیاً؛ امکان حفظ جوانی نیز مسئله ای است که درضمن مسئله امکان طولانی ساختن عمر حلّ شده وآزمایش های علمی آن را تأیید نموده ودانشمندانی که در این موضوع تحقیقات ومطالعه دارند رفع پیری وخستگی وحفظ واعاده جوانی ودیررس کردن پیری را ممکن بلکه عملی شناخته اند.
مبارزه با پیری وبازگشت دادن نشاط وتجدید قوای جوانی اگرچه از عهد باستان مورد توجّه بوده ویقیناً بسیاری از معمّرینی که ادیان وتاریخ معرّفی کرده اند از نیروی جوانی برخوردار بوده اند، ولی بحث در آن ازنظر علوم جدید از قرن هجده ونوزده شروع ومطالعات وبررسی های دانشمندان در اطراف آن همچنان ادامه دارد.
«براون اسکار» نخستین دانشمندی است که هنگام پیری در صدد تجدید جوانی خود با عصاره غدد تناسلی برآمد (۱۸۶۹م.) ودانشمندان دیگر از جمله «ورونوف» با استفاده از تجارب او آزمایش هایی کردند (۱۹۱۸م.) واز لحاظ تجربی آزمایش های «استیناش» حایز اهمّیت شد که توانست در روی بعضی جانوران توسّط اعمال جراحی بر روی مجاری تناسلی، آثار جوانی را باز گرداند ولی این گونه آزمایش ها وروش های جراحی وهورمونی ناقص واغلب بی خطر نبود(۲۱۱).
بعضی از دانشمندان در اندیشه پیدا کردن وسیله مبارزه با علّت اصلی پیری که (به عقیده آنها) ضعف وفرسودگی سلّولی است افتادند.
یکی از مشاهیر پزشکان که راجع به امکان طولانی کردن عمر وتازه کردن جوانی در روی حیوانات آزمایش هایی کرده دکتر «فورد نوف» است. این شخص می گوید: ششصد آزمایش موفّقیت آمیز انجام داده ام واطمینان می دهد که در آینده نزدیک تجدید قوای پیران وبرطرف ساختن گرد وغبار سالخوردگی وخمیدگی قامت آنها عملی خواهد شد چنانچه دیررس ساختن پیری وطولانی کردن عمر با حفظ صحّت قلب ودماغ تا آخر عمر بلکه تغییر صفات وشخصیات وعادات ممکن خواهد شد(۲۱۲).
در عصر حاضر نیز کوشش وتلاش پزشکان در اطراف اکتشاف سبب پیری ادامه دارد.
روزنامه «الثّوره» به مناسبت اطّلاعیّه سازمان ملل راجع به آمار جمعیّت دنیا واختلافات آنها در سنّ، مقاله ای به استناد اقوال پزشکان مشهور منتشر کرد که قسمت عمده آن راجع به اسباب پیری وتلاش هایی است که در دانشگاه های بزرگ برای کشف علّت اصلی آن دنبال می شود.
در این مقاله به طورقطع اظهارنظر شده که پیری ارتباط به سنّ زیاد ندارد. ازنظر روانشناسان پیری احساس از کار افتادن وبی اهمّیت شدن است با صرف نظر از سنّ زیاد؛ وازنظر دانش پزشکی پیری عبارت است از: اصابت انسجه حیاتی جسم به قصور از ادای وظیفه در حدود نشاط متعارف ومعتاد وبه معنای دیگر پیری مفقود شدن قدرت تجدید سلول های حیاتی است. وبه هرحال این احساس یا این پدیده جسمی تحت تأثیر پیش رفتن سنّ نیست. گاهی عارض اشخاص چهل ساله می شود وگاهی در شخص صد ساله هم اثری از آن دیده نمی شود وگاهی پیری به واسطه بعضی امراض عارض یک قسمت بدن می شود درحالی که سایر اعضا جوانی ونشاط خود را دارا هستند.
در این مقاله اظهارنظر شده که پیری برحسب طبّ جدید معلول سه عامل است:
نخست، بیماری های مزمنه مانند بیماری های معدی، بیماری های سوء تغذیه وبیماری های دیگر.
دوّم، حالات روانی وانفعالات نفسانی که عامل پیری ومؤثّر در فقدان نشاط واستهلاک سلول های حیاتی است.
سوّم: عوامل خارجی است مانند محیط زندگی وآب وهوا وسردی وگرمی ورطوبت(۲۱۳).
«بوکومولتس» که در تاریخ مبارزه با پیری زیاد به اسم او برمی خوریم معتقد بود که باید به وسیله سرم مخصوص به انساج نرمش اوّلیّه را باز گرداند.
این سرم از اسبی که قبلاً سرم ویژه ای به او تزریق شده بود گرفته می شد وسال ها در غرب بازار سیاه داشت.
در غرب نیز نظیر «بوکومولتس» روسی وجود دارد. این شخص دکتر «پنهانس» است که در سوئیس زندگی می کند وچند نفر از افراد سرشناس دنیا مشتری او بودند.
شیوه «پنهانس» عبارت از این است که در انساج پیر شده، انساج جوان که از حیوانات یا انسان گرفته شده داخل کنند ولیّ باید میان داخل کردن این نسج تازه در بدن شخص وگرفتن آن از موجود دیگر بیش از شصت دقیقه فاصله نباشد.
«پنهانس» می گوید که از بیست هزار آزمایشی که او در این زمینه انجام داده هیچ کدام مواجه با شکست نشده است.
چندی قبل دکتر «اصلان» در رومانی مادّه جدیدی برای مبارزه با پیری پیدا کرده وآن را (هاش - ۳) نامید این مادّه را امروز تقریباً در سرتاسر جهان به کار می برند وپزشک مشهور دکتر «شرمن» از آن استفاده می کند ومی گوید: این مادّه به پوست نرمش مخصوصی می دهد وخستگی بدن را کاهش می دهد وحافظه را قوی می کند وخواب را منظّم می سازد.
این پزشک می گوید: نتیجه ای که گرفته ام به این ترتیب است؛ چهل درصد موفّقیّت کامل، سی وپنج درصد نتیجه مناسب وفقط بیست وپنج درصد شکست(۲۱۴).
زیست شناس معروف فرانسوی «بلوفر»، در جریان مطالعات مشهور خود درباره زنبور عسل به مسئله ای حیرت انگیز یعنی زندگی دراز وتوأم با نیرومندی وجوانی ملکه زنبوران برخورد ودرخصوص علّت آن به تجسّس خستگی ناپذیری پرداخت.
وی درضمن مطالعه دریافت که ملکه زنبوران از خوراکی مخصوص که توسّط کارگران فراهم می آید در تمام عمر تغذیه می نماید درصورتی که دیگر زنبوران فقط در سه روز نخستین زندگی از این مائده اسرارآمیز برخوردارند. این غذای حیرت انگیز چیست وآیا رمز جوانی وزیبایی وعمر دراز ملکه (ملکه چهارصد برابر دیگر زنبوران زندگی می کند) در این مادّه غذایی نهفته است؟
زیست شناس فرانسوی از سال ۱۹۳۸ میلادی به بعد با مطالعات شبانه روزی در پی حل این مشکل بر آمده وبه موفّقیّت های بزرگی نایل گشت.
ترکیب این مائده یعنی شَهد شاهانه اسرارآمیز بوده وفقط معلوم گشته است که حاوی کربن، هیدروژن، آزوت، ارگوسترول ویتامین های (ب) ومخصوصاً به مقدار معتنابهی اسید بانتوتنیک می باشد.
«بلوفر» در تجارب چهارده ساله خود ثابت کرد که تحوّل ورشد اشکال جنینی زنبوران وعمر دراز وجوانی پایدار زنبور ملکه به واسطه تأثیر شگفت انگیز شهد شاهانه می باشد وهمچنین توانست با استحصال این مادّه که به نام «آپی سرم» معروف است وتجویز آن در اشخاص فرسوده وپیران، نتایج حیرت آوری به دست آورد. «بلوفر» با اتّکای بر صدها تجربه اعلام داشته است که تأثیر شهد شاهانه در انسان گو اینکه از پیری جلوگیری نمی کند ولی دوران جوانی را طولانی وتوأم با تندرستی ونیرومندی می سازد، ودرحقیقت (آپی سرم) داروی به خصوص نبوده بلکه مائده معجزه آسا وحیات بخش می باشد(۲۱۵).
اطّلاعات مقاله مفصّلی از سرویس مخصوص خبرگزاری فرانسه تحت عنوان «بشر تا آخر عمر جوانی وشادابی خود را حفظ خواهد کرد» انتشار داد. در این مقاله می نویسد: باتوجّه به مذاکراتی که در آخرین کنفرانس بین المللی پزشکی که در «کبک» صورت گرفت، می توان گفت که جواب این سؤال «امکان مبارزه با پیری، حفظ شادابی، موازنه جوانی تا دم مرگ» مثبت است.
(وهم نوشته است:) دکتر «هوآرد کورتیس» دانشمند آمریکایی وابسته به آزمایشگاه ملّی بروکلین معتقد است پیری وفرسودگی سلّول ها معلول خرابی وفساد اسید «دزوکس ریبونو کلئیک»، «آ.د.ن» سلّول های بدن است. می دانیم که «آ.د.ن» کار وتولید سلّول ها را هدایت می کند وهر قدر این مادّه رو به فساد بگذارد به همان میزان از میزان کار سلّول ها کاسته می شود وتنها راه جلوگیری از پیری به وسیله یک عمل دارویی در سطح مولکول های «آ.د.ن» سلّول های تمام اعضای بدن امکان پذیر است.
(وهم می نویسد:) در میان مراکز تجسّساتی جهان که پیشرفت های قابل توجّهی در زمینه جلوگیری از پیری به دست آورده اند مراکز پژوهشی بخارست، پاریس وبالتیمور در درجه اوّل اهمّیت قرار دارند. در بالتیمور هم اکنون نتایج مطالعات وآزمایش های پزشکی روی ششصد نفر از هجده تا نودونه ساله مورد بررسی است.
(در پایان مقاله نوشته است:)
پزشکان در حال حاضر می کوشند به وسایل دارویی از فساد «آ.د.ن» سلّول ها جلوگیری کنند ودر این راه پیشرفت های قابل توجّهی نیز به دست آورده اند به این ترتیب می توان گفت: طولی نخواهد کشید که (بیماری پیری) از بین خواهد رفت(۲۱۶).
بقای نیروی جوانی معمّرین
کسانی که با طول عمر از نیروی جوانی پایدار برخوردار شده اند بسیارند. ازجمله مردی است ۱۶۷ ساله از اهالی کلمبیا به نام «پی یرارا» که شرح حالش در اطّلاعات شماره ۹۱۲۱ و۹۲۳۶ به طور مفصّل درج شد. این مرد در این سن وسال نیروی جوانیش باقی مانده واستخوان ها ومفاصلش به قدری خوب است که اکثر جوانان باید آرزو کنند استخوان هایی به این خوبی داشته باشند. رگ های او پس از آزمایش های متعدّد نشان داده است که کوچک ترین اثر کلسیم که معمولاً در نود درصد اشخاص مسن دیده می شود در آن وجود ندارد.
در کنیا مردی ۱۵۸ ساله زندگی می کند که اخیراً آپاندیس او را عمل کردند. این مرد از جوان ترین جوانان نیز جوان تر است.
چند سال قبل در شوروی شخصی به نام «عیوض اف» نوشتند که تا سن ۱۴۷ سالگی فعالیّت خود را حفظ کرده وگردش او با اسب تعطیل نشد وشخصاً از مزرعه انگور خود سرکشی می کرد(۲۱۷).
فردی چینی ۲۵۳ ساله که بیست وسه زن در خانه او عمر خود را به پایان رسانیده اند به نام «دلی چینگ» در این سن مویش سیاه وقوی ونیروی جوانیش باقی بود(۲۱۸).
یکی مرد اتریشی که صدوچهلمین سال زندگی خود را جشن گرفت هنوز هم در مزرعه خود کار می کند واظهار داشت که تا به حال یاد ندارم حتّی یک بار هم بیمار شده باشم(۲۱۹).
بانویی به نام «گوموگا» ساکن دهکده «گالون» واقع در شمال قفقاز، صدوچهل وهفتمین سال تولّد خود را جشن گرفت. درحالی که هنوز نشاط خود را از دست نداده ودر حسّ شنوایی وبینایی او هیچ گونه ضعفی حاصل نشده است(۲۲۰).
از آنچه بیان شد معلوم می گردد که مسئله امکان حفظ نیرو ونشاط جوانی بااینکه مشاهده شده، بسیاری از معمّرین این نیرو را تا آخرین قدم زندگی نگاه داشته اند، ثابت وغیرقابل انکار است. فقط کوشش دانشمندان برای اکتشاف علّت پیری وعلّت بقای نیروی جوانی در نزد جمعی از معمّرین وکشف وسیله مبارزه با پیری وسالخوردگی است وچنانچه بعضی از دانشمندان اظهارنظر می کنند در آینده، بشر به موفّقیت های بزرگ در این زمینه نایل خواهد شد چنان که یکی از وسایل مبارزه آن را همین پیوند عضوی باید شمرد.
به هرحال مقصود ما از نقل این نظرات اثبات امکان مطلق طول عمر بدون کهولت وپیری است تا کسانی که در ایمان کم مایه اند، آن را بعید وغریب ندانند واگرنه، ما در طول عمر امام (علیه السلام) وبقای نیروی جوانی آن حضرت به قدرت وتوانایی خدا واخبار پیغمبر واوصیای او (علیهم السلام) اعتماد واتّکا داریم وآن را محکم ترین دلیل می دانیم وبه این دلیل خردپسند که مقبول عقل مستقیم است مؤمن هستیم. هرچند امام زمان (علیه السلام) یگانه معمّر تاریخ بشر ویگانه کسی باشد که با طول عمر جوانیش حفظ شده باشد، هرچند آزمایش های دانشمندان در این خصوص به جایی نرسیده باشد وآنها دست علم بشر را از طولانی کردن عمر ومبارزه با پیری کوتاه بدانند زیرا مسئله طول عمر وبقای جوانی آن حضرت مسئله ای نیست که ازنظر عقل احتیاج به این مؤیّدات داشته باشد. مسئله، مسئله عموم قدرت خدا واعجاز وخرق عادت ونفوذ مشیّت الهی است ودر این گونه امور، وجود این مؤیّدات وعدم آن تأثیری ندارد.
امّا اخبار
صدوق در کمال الدین(۲۲۱) وعلی بن محمد خزّاز قمی در کفایة الاثر(۲۲۲) از حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) درضمن حدیثی روایت کرده اند که فرمود:
«فرزند نهم از فرزندان برادرم حسین را خدا عمرش را در غیبتش طولانی نماید، سپس به قدرت خود او را آشکار سازد، در صورت جوانی که کمتر از چهل سال داشته باشد».
«وَذَلِک لِیَعْلَمَ أَنَّ اللهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ»(۲۲۳)؛
ونیز صدوق از حضرت امام رضا (علیه السلام) درضمن حدیثی چنین روایت کرده است:
«إِنَّ الْقَائِمَ هُوَ الَّذِی إِذَا خَرَجَ کَانَ فِی سِنِّ الشُّیُوخِ وَمَنْظَرِ الشُّبَّانِ قَوِیّاً فِی بَدَنِهِ»(۲۲۴)؛
«قائم آن کسی است که وقتی ظاهر شود در سنّ پیران ومنظر وسیمای جوانان وبا قوّت بدن باشد».
واز ابی صلت هروی منقول است که گفتم به حضرت رضا(علیه السلام):
علامت قائم چیست وقتی ظاهر شود؟
فرمود:
«علامتش این است که در سنّ پیران ومنظر وقیافه جوانان است. به طوری که کسی که او را ببیند چهل ساله یا کمتر گمان می کند واز علامات او این است که به گذشت شب وروز پیر نمی شود تا آنکه از این دنیا رحلت کند»(۲۲۵).
سخنی با برادران اهل سنّت
چنانچه می دانیم جمعی از مشاهیر علمای اهل سنّت به وصایت وولایت ائمّه اثنی عشر(علیهم السلام) ایمان دارند وبه مهدویّت حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) قائل ومعترفند وبعضی از ایشان مدّعی زیارت ودیدار آن حضرت شده ومعجزات او را نقل کرده اند.
وبسیاری از آنها هم در تعیین مهدی موعود با شیعه موافقت ندارند امّا در آن تعصّب ولجاج نمی ورزند وآن را یک مادّه اختلاف جوهری بین شیعه وسنّی نمی دانند بلکه یک اختلاف صغروی ومصداقی می شمارند وبه این اختلاف هرگز به نظر اهمّیت نگاه نمی کنند.
چون هر دو فرقه اصل ظهور مهدی را در آخرالزّمان مسلّم وحتمی می دانند ومی گویند در هنگام ظهور با آن علائم ونشانی های آشکار مانند ندای آسمانی به همه معرّفی می شود وآنگاه این اختلاف موضوعی هم مرتفع خواهد شد.
پس این عقیده شیعه با آنچه بین فریقین در موضوع مهدی مسلّم ومقطوع است وروایات متواتر بر آن دلالت دارد، هیچ گونه مغایرت ومنافاتی ندارد واکنون اهل سنّت با شیعه چه معارضه ای در این مورد داشته باشد؟
وچرا آن را مادّه اختلاف وبحث وجدال قرار دهند؟
وچرا در مقام ردّ شیعه برآیند بااینکه در این موضوع برخلاف اجماع واتّفاق مسلمین سخن نگفته اند.
یکی از دانشمندان معاصر اهل سنّت به نام استاد محمد زکی ابراهیم رائد در مقاله ای که به مناسبت نیمه شعبان ومهدی منتظر نگاشته در فصلی تحت عنوان «موعود آخرالزّمان فی مختلف المذاهب والادیان» می گوید: مهدی موعود در نزد برادران شیعی ما شرحی دارد که ما در وقت دیگر بیان می کنیم ولی آنچه برادران شیعه ما بر آن رفته اند با جمهور اهل سنّت در اصول ومبادی اساسی به هم می رسند وخلاصه آن اصول این است که به طور حتم مهدی اهل بیت که آمال مسلمانان را تحقّق می دهد واحوال بشر به او مستقیم می گردد ظاهر خواهد شد(۲۲۶).
چنانچه ملاحظه می شود این دانشمند عقیده شیعه را در مهدویّت با اصول ومبانی اساسی آن که بین سنّی وشیعه مورد اتّفاق است موافق شمرده ودر نهایت ادب بدون اینکه عواطف شیعه را تهییج نماید وقلم را به دشنام وسخنان ناسزا آلوده کند اظهارنظر نموده است.
امّا متأسّفانه عدّه ای هم هستند که همواره مانع از اتّحاد مسلمانان ورفع سوءتفاهمات فی مابین بوده ومی خواهند به آتش اختلاف دامن زده واین دو فرقه بزرگ اسلامی را که می توانند در کنار هم با همکاری های صمیمانه زندگی کرده ودر برابر دشمنان اسلام همگام وهم صدا باشند از هم جدا نمایند.
این افراد مغرض که شاید در عصر ما مزدوران استعمار وصهیونیسم بین المللی باشند، از آن همه قدر مشترک ها وپیوندهای ناگسستنی وموادّ مورد اتّفاق شیعه وسنّی که آنها را به هم مربوط ومتّصل ساخته وصاحب منافع مشترک قرار داده چشم پوشی نموده ویک سلسله مسائلی را که مانع از همفکری مسلمین واتّحاد واتّفاق آنها مخصوصاً در این زمان نیست پیش کشیده وکاهی را کوهی نشان می دهند وعمداً آنچه را می گویند ومی نویسند (برای این است که کاملاً به ایجاد تفرقه ای که خدا در قرآن از آن نهی کرده نایل شوند)، قلم را به فحش ودشنام ونسبت های ناسزا وافترا وبهتان به شیعه آلوده می سازند تا بلکه شیعه را تحریک وعصبانی کنند، آنها نیز معارضه به مثل نمایند ودر این میان بیگانگان واستعمارگران که همه از مقاصد شوم وخواب های خطرناک آنها برای اسلام ومسلمین کم وبیش باخبریم به مقاصد خود برسند وشوکت وآبروی هر دو فرقه را در معرض زوال قرار دهند وبا جنگ داخلی میان مسلمانان وسوءتفاهم کفّار را بر آنها مسلّط سازند.
ما در اینجا در مقام توضیح زیان های این قلم های مسموم وسیاست هایی که مخصوصاً در عصر ما به عناوین متعدّد از راه مذهب وملّیت ووطن ونژاد وزبان عامل تفرقه مسلمانان شده نیستیم.

شرح این هجران واین خون جگر * * * این زمان بگذار تا وقت دگر

باری، یکی از موضوعاتی که بیهوده وفقط برای زیاد کردن فاصله بین سنّی وشیعه در گذشته وحال ازطرف بعضی از کسانی که خود را به نام اهل سنّت معرّفی کرده اند مانند «ابن حجر» و«محبّ الدّین خطیب» دستاویز حمله به شیعه واستهزا وفحش ودشنام ونسبت آنها به جهل ونادانی شده، مسئله طول عمر حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) است. این افراد برای تجریح عواطف شیعه ومنحرف ساختن افکار، شیعه را در این ایمان وعقیده به باد دشنام گرفته ومثل اینکه یک سخن نامعقول وبی سابقه ای را پذیرفته باشند به آنها اعتراض می کنند.
ما به این آقایان می گوییم! شما که مسلمان ومؤمن به قدرت خدای تعالی هستید، چرا این اعتراض را به ما می نمایید؟
شما چرا کسانی که خدا را قادر وتوانا می دانند بر اینکه عمر یکی از بندگان خاصّ خود را هرچه مصلحت اقتضا کند طولانی نماید، مسخره می نمایید؟ مگر شما خدا را قادر مطلق نمی دانید؟
مگر قرآن نخوانده اید که در شرح احوال نوح (علیه السلام) می فرماید:
﴿فَلَبِثَ فَیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَاماً﴾(۲۲۷)؛
مگر به تصریح این آیه درنگ نوح (علیه السلام) در میان قومش نهصدوپنجاه سال نبوده است؟
به چه جهت شما شیعه را در مسئله ایمان به طول عمر این همه سرزنش می نمایید وبه جهل نسبت می دهید؟ این اعتراض ودشنام های شما به شیعه لوازمی دارد که شما برحسب عقاید خودتان نمی توانید آن لوازم را بپذیرید؟
مگر در قرآن نخوانده اید که خدا ابلیس را تا وقت معلوم مهلت داده است(۲۲۸)؟
مگر در صحیح مسلم خودتان در قسم دوّم از جزء دوم در باب ابن صیّاد(۲۲۹)، در سنن ترمذی در جزء دوم(۲۳۰)، در سنن ابی داوود در باب خبر ابن صائد از کتاب ملاحم آن(۲۳۱) روایات متعدّد را راجع به ابن صیّاد وابن صائد ندیده اید که پیغمبر (ص) احتمال داد، او همان دجّال باشد که در آخرالزّمان ظاهر می شود؟
مگر حدیث «تمیم داری» را که مسلم در باب خروج دجال(۲۳۲) وابن ماجه در جزء دوّم در ابواب «فتن»(۲۳۳) وابوداوود در جزء دوّم سنن(۲۳۴) روایت کرده اند نخوانده اید که صریح است بر اینکه دجال در زمان پیغمبر (ص) زنده بوده ودر آخرالزّمان ظاهر می شود. چگونه شد درباره دشمنان خدا این عمر طولانی را باور کردید وروایت کنندگان این احادیث را که همه از بزرگان ورجال خود شما هستند به جهل نسبت ندادید؛ امّا در موضوع ولیّ خدا وفرزند پیغمبر این سروصداها را راه انداخته اید وباور نمی دارید؟
چگونه شد که عمر بسیار طولانی را برای خضر وادریس وعیسی(علیهم السلام) جایز می شمارید امّا برای حضرت مهدی موعود (علیه السلام) بااین همه شواهد وادلّه ومعجزات وکراماتی که در عصر غیبت صغری وکبری از او ظاهر شده وبااینکه افرادی که در راستی وصدق گفتارشان شکّی نیست او را مکرّر ملاقات کرده اند، جایز نمی شمارید؟
چرا خودتان وهمه مسلمین را در ایمان به بقای عیسی (علیه السلام) مسخره نمی نمایید؟
اگر بنا به استهزا باشد، شما در اصول دین، بعضی عقاید دارید که با عقل مستقیم ونزاهت اسلام که دین توحید است به هیچ وجه سازگار نیست.
شما نسبت به کسانی که آنها را به اصطلاح از اقطاب واولیا می شناسید، کارهایی نسبت می دهید که هر کس از گفتارتان به خنده می افتد.
ولی چنانچه گفته شد معارضه به مثل صحیح نیست وما راضی نیستیم سخنی بگوییم یا کلامی بنویسیم که شما را در انظار بیگانگان خفیف وسبک سازد. ما می گوییم که وضع روزگار وفشارهایی که ازطرف استعمارگران بر مسلمان ها وارد شده ومی شود به ما فرصت واجازه نمی دهد که در این گونه اختلافات، زبان به عیب جویی یکدیگر باز کنیم. درحالی که دشمنان اسلام با اساس اسلام وقرآن واحکام قرآن، دشمنی می کنند؛ درحالی که احکام اسلام واصول وشعائر مسلّم بین سنّی وشیعه در کشورهای اسلامی دستخوش سخت ترین تعرّضات وآسیب شده ومسیحی ها ویهودی ها وکفار دیگر برای از رسمیّت انداختن احکام اسلام هر روز نقشه هایی طرح وتوسط مسلمان نماهایی از شیعه وسنّی اجرا می نمایند؟
خوب است در افکار وآرای خود قدری مطالعه کنید وهمچنین از روی بی طرفی وبا نظر خالی از تعصّب به عقاید پاک ومقدّس شیعه در اصول وفروع که از مصادر محکم عقلی وقرآن وسنّت گرفته شده است بنگرید وبیهوده به القای شبهات واهی وتهمت وافترا، عواطف شیعه را جریحه دار نساخته وبرادران سنّی ما را گرفتار سوءتفاهم وبدبینی وبی خبری از عقاید وآرای اسلامی ما نسازید.
سرگذشت معمّرین در تاریخ
اگرچه راجع به امکان عمرِ بسیار طولانی درضمن مطالب گذشته، توضیحات کافی داده شد لیکن برای آنکه خوانندگان ارجمند بدانند این موضوع ازنظر تاریخ هم همواره مورد قبول بشر بوده، خوانندگان را به کتاب های معتبر تاریخ وتراجم واعلام ارجاع می دهیم ویادآور می شویم که علاوه بر اینکه درضمن این کتب شرح احوال بسیاری از معمّرین درج شده کتاب هایی نیز به خصوص در ترجمه معمّرین تألیف شده مانند المعمّرون ابی حاتم سجستانی، متوفّای ۲۴۸ یا ۲۵۰ هجری قمری، که نخست به ضمیمه ترجمه انگلیسی آن در سال ۱۸۹۹میلادی در لندن طبع واخیراً نیز طبع آن تجدید شده ودر کتاب هایی نیز مانند کمال الدین شیخ صدوق(۲۳۵) والغیبه شیخ طوسی(۲۳۶) وامالی شریف مرتضی(۲۳۷)، یک باب یا فصل به این موضوع اختصاص داده شده است.
هر کس به این کتاب ها مراجعه نماید می فهمد که (بیهوده سخن به این درازی نبود) وبرایش یقین حاصل می شود که این همه نقل های تاریخی بی مأخذ ومجهول نمی باشد وبرای عمر بشر حدّ ومرز معیّنی نیست وتاریخ طولانی وپر از عجایب زندگی بشر معمّرین بی شمار دیده ودر روی این زمین خیلی افراد بیش از حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) عمر کرده اند.
بدیهی است آنچه ما از تاریخ معمّرین می دانیم ودر کتب تراجمی که در دسترس ماست، ضبط شده تاریخ یک قسمت کوچک از این دنیای بزرگ است واگر تواریخ ملل دیگر در دست ما بود واگر از آغاز به حفظ سرگذشت معمّرین به اندازه سرگذشت پادشاهان اهمّیت داده شده بود، اکنون تواریخ سرگذشت معمّرین از تواریخ دیگر مفصّل تر بود.
مع ذلک ما می خواستیم جدولی از اسامی معمّرین از روی کتب ومآخذی که در دسترس داریم به خوانندگان تقدیم نماییم ولی چون ملاحظه شد آمارگیری از عموم معمّرین در تاریخ، در گذشته وحال حتّی در حدود همین تواریخ ومصادری که در دسترس است، وقت وفرصت زیاد لازم دارد، فقط به ذکر نام عدّه ای از آنها به عنوان نمونه وبه حکم مثل معروف «حُکْمُ الأَمْثَالِ فِیمَا یَجُوزُ وَفِیمَا لا یَجُوزُ سَوَاءٌ» اکتفا کردیم.
اسامی برخی از معمّرین
۱. آدم، ۹۳۰ سال.
۲. شیث، ۹۱۲ سال.
۳. انوش، ۹۰۵ سال.
۴. قینان، ۹۱۰ سال.
۵. مهللئیل، ۸۹۵ سال.
۶. یارد، ۹۶۲ سال.
۷. اخنوخ، ۳۶۵ سال.
۸. متوشالح، ۹۶۹ سال.
۹. لامک، ۷۷۷ سال.
۱۰. نوح، ۹۵۰ سال(۲۳۸).
۱۱. سام، ۶۰۰ سال.
۱۲. ارفکشاد، ۴۳۸ سال.
۱۳. شالح، ۴۳۳ سال.
۱۴. عابر، ۴۶۴ سال.
۱۵. ابراهیم، ۱۷۵ سال.
۱۶. اسماعیل، ۱۳۷ سال.
مدّت اعمار این افراد همه طبق تورات نوشته شد که علاوه بر این جمعی دیگر را نیز مانند فالح ورعو وسروج وناحور وغیره ذکر کرده(۲۳۹)، وظاهراً اخنوخ همان ایلیا است که یهود ونصاری معتقدند سه هزار وسیصد وهشتاد ودو سال پیش از میلاد زنده به آسمان برده شد والم مرگ نچشید(۲۴۰).
۱۷. ربیعة بن ضبیع فزاری، ۳۸۰ سال(۲۴۱).
۱۸. اوس بن حارثه، ۲۲۰ سال(۲۴۲).
۱۹. عبید بن شرید جرهمی، ۳۵۰ سال(۲۴۳).
۲۰. برد، ۹۶۲ سال(۲۴۴).
۲۱. ایوب بن حداد عبدی، ۲۰۰ سال(۲۴۵).
۲۲. ثعلبة بن کعب، ۳۰۰ سال(۲۴۶).
۲۳. تیم الله بن ثعلبه، ۵۰۰ سال(۲۴۷).
۲۴. ثوب بن تلده اسدی، ۲۲۰ سال(۲۴۸).
۲۵. جعفر بن قرط عامری، ۳۰۰ سال(۲۴۹).
۲۶. جلهمة بن ادد بن زید، ۵۰۰ سال(۲۵۰).
۲۷. یحابر بن مالک بن ادد، ۵۰۰ سال(۲۵۱).
۲۸. زهیر بن عتاب کلبی، ۳۰۰ سال(۲۵۲).
۲۹. جلیلة بن کعب، ۱۹۰ سال(۲۵۳).
۳۰. حادثة بن صحر، ۱۸۰ سال(۲۵۴).
۳۱. حادثة بن عبید کلبی، ۵۰۰ سال(۲۵۵).
۳۲. حامل بن حادثه، ۲۳۰ سال(۲۵۶).
۳۳. حبابه والبیه که از عصر خلافت امام علی (علیه السلام) تا زمان امامت حضرت امام رضا (علیه السلام) عمر کرد، (کتاب های معتبر حدیث).
۳۴. حارث بن مضاض جرهمی، ۴۰۰ سال(۲۵۷).
۳۵. ذوالاصبع العدوانی، ۳۰۰ سال(۲۵۸).
۳۶. حنظلة بن شرقی، ۲۰۰ سال(۲۵۹).
۳۷. درید بن زید، ۴۵۰ سال(۲۶۰).
۳۸. ذوجدن حمیری، ۳۰۰ سال(۲۶۱).
۳۹. درید بن صمت، ۲۰۰ سال(۲۶۲).
۴۰. ذوالقرنین، ۳۰۰۰ سال(۲۶۳).
۴۱. ربیعه بجلی، ۱۹۰ سال(۲۶۴).
۴۲. رداد بن کعب نخعی، ۳۰۰ سال(۲۶۵).
۴۳. زهیر بن خباب، ۴۲۰ سال(۲۶۶).
۴۴. سطیح کاهن، ۳۰ قرن(۲۶۷).
۴۵. سیف بن وهب، ۳۰۰ سال(۲۶۸).
۴۶. شریة بن عبدالله جعفی، ۳۰۰ سال(۲۶۹).
۴۷. شق کاهن، ۳۰۰ سال(۲۷۰).
۴۸. صیفی بن ریاح، ۲۷۰ سال(۲۷۱).
۴۹. ضبیرة بن سعید، ۲۲۰ سال(۲۷۲).
۵۰. عباد بن سعید، ۳۰۰ سال(۲۷۳).
۵۱. عوف بن کنانه کلبی، ۳۰۰ سال(۲۷۴).
۵۲. عبدالمسیح بن عمرو غسانی، ۳۵۰ سال(۲۷۵).
۵۳. اوس بن ربیعة اسلمی، ۲۱۴ سال(۲۷۶).
۵۴. عبید بن شرید (شریه) جرهمی، ۳۵۰ سال(۲۷۷).
۵۵. عمرو بن حممة الدوسی، ۴۰۰ سال(۲۷۸).
۵۶. عمرو بن لحی، ۳۴۵ سال(۲۷۹).
۵۷. قس بن ساعده، ۶۰۰ سال(۲۸۰).
۵۸. کعب بن حمة الدوسی، ۳۹۰ سال(۲۸۱).
۵۹. کعب بن رادة نخعی، ۳۰۰ سال(۲۸۲).
۶۰. محصن بن عتبان زبیدی، ۲۵۰ سال(۲۸۳).
۶۱. مرداس بن صبیح، ۲۳۰ سال(۲۸۴).
۶۲. مستوغر بن ربیعة بن کعب، ۳۳۰ سال(۲۸۵).
۶۳. هبل بن عبدالله کلبی جدّ زهیر بن خباب، ۷۰۰ سال(۲۸۶).
۶۴. نفیل بن عبدالله، ۷۰۰ سال(۲۸۷).
مخفی نماند که یادداشت کردن نام معمّرینی که شرح حالاتشان در کتاب المعمّرین ابوحاتم سجستانی والغیبه شیخ طوسی وکمال الدین صدوق وکنزالفوائد کراجکی وکتاب های تاریخ حفظ شده، سبب اطاله مقاله می گردد؛ لذا به همین قدر قناعت کردیم وبر آن اسامی معمّرین دیگر را از کتاب هایی که اخیراً تألیف شده اضافه می نماییم وهمچنین بعضی از معمّرین معاصر را که اتّفاقاً وبدون اینکه در مقام فحص باشیم در روزنامه ها به شرح احوال آنها برخوردیم.
۶۵. هنری جنکس، ۱۶۹ سال، این مرد در سن ۱۱۲ سالگی در جنگ فلورفید شرکت داشت.
۶۶. جون بافن بولندی، ۱۷۵ سال داشت وسه نفر از اولاد خود را که متجاوز از صد سال داشتند دید.
۶۷. یوحنا سورتنغتون نروژی (م. ۱۷۹۷م.)، ۱۶۰ سال.
۶۸. طوز مابار، ۱۵۲ سال.
۶۹. کورتوال، ۱۴۴ سال.
۷۰. یک فرد زنگباری، ۲۰۰ سال.
نام این چند نفر در تفسیر الجواهر، ذکر شده است(۲۸۸).
۷۱. ماتوسالم، ۹۶۹ سال.
۷۲. ملک جزیره «لوکمبانز»، ۸۰۲ سال.
۷۳. چند نفر پنجابی، ۲۰۰ سال.
۷۴. مارکوس ابونیوس، بیش از ۱۵۰ سال.
۷۵. اهالی جبل آتوس، هریک ۱۳۰ سال.
۷۶. دودون، ۵۰۰ سال.
۷۷. سنجرین پادشاه قبرس، ۱۶۰ سال.
۷۸. قدیس سیمون، ۱۰۷ سال.
۷۹. قدیس تاکریس، ۱۶۵ سال.
۸۰. قدیس انطوان، ۱۰۵ سال.
۸۱. البومامطران حبشه، ۱۵۰ سال.
۸۲. توماس بار، ۱۵۲ سال.
۸۳. معمّر دیگری که در هنگام مرگ فرزندش ۱۴۰ سال داشت.
۸۴. برنوکوتریم، ۱۵۰ سال.
۸۵. یک نفر معمّر اهل سربیا، ۱۳۵ سال.
۸۶. یک نفر دیگر از اهل سربیا، ۱۲۵ سال.
۸۷. معمّر دیگر از اهل سربیا، ۲۹۰ سال.
۸۸. یک نفر معمّر از اهل لیفونیا، ۱۶۸ سال.
۸۹. معمّر دیگر که در لوسرون مرد، ۱۸۶ سال.
۹۰. یک نفر کشاورز ایقاسی، ۱۸۵ سال.
۹۱. معمّر مصری، ۱۵۴ سال.
۹۲. زار ومعمّر ترکی، ۱۵۶ سال.
نام این افراد در مقاله ای در روزنامه الاهرام، تحت عنوان «الخلود وطول العمر حوادث مدهشة عن طول الاعمار» ضبط شده است(۲۸۹).
۹۳. شیخ محمد سمحان، ۱۷۰ سال(۲۹۰).
۹۴. سیّد میرزا کاشانی، ۱۵۴ سال(۲۹۱).
۹۵. جمعه، ۱۴۰ سال(۲۹۲).
۹۶. محمود باقر عیوض اف، جشن صدوپنجاه سالگی خود را گرفت ووزارت پست وتلگراف شوروی تمبر یادبودی که عکس عیوض اف بر روی آن نقش شده چاپ نمود(۲۹۳).
۹۷. دهقان صربستانی از اهل یوگسلاوی به نام اوچکوویچ متولّد ۱۷۹۸میلادی که تا سال ۱۳۳۵ شمسی زندگی داشت(۲۹۴).
۹۸. شیر علی مسلم اف ۱۶۴ ساله، در سال ۱۳۴۶ شمسی ۱۶۲ سالگی خود را جشن گرفت، این مرد در این سنّ سرزنده وشاداب است ولب به مشروب والکل در عمرش نزده است، بارها جراید جهان از طول عمرش سخن گفته وشرح حالش را انتشار داده اند(۲۹۵).
۹۹. حاجی محمد بدوئی ابوالشامات، ۱۲۵ سال(۲۹۶).
۱۰۰. شیخ علی بن عبدالله، حکمران سابق قطر، ۱۵۰ سال(۲۹۷).
۱۰۱. سیّد محمد الفجال، ۱۳۶ سال در حفر کانال سوئز شرکت داشت(۲۹۸).
۱۰۲. نوذر باباتا مصطفی یف اهل آذربایجان شوروی چندی پیش صدوچهلمین سال خود را جشن گرفت(۲۹۹).
۱۰۳. محمد انباتوف، ۱۴۹ سال، پیرترین کاندیدای انتخابات آذربایجان شوروی که بالغ بر صد نفر اولاد ونوه ونتیجه ونبیره دارد(۳۰۰).
۱۰۴. کدخدا قنبر علی رستم آبادی، ۱۵۶ سال(۳۰۱).
۱۰۵. یک زن اهل ترکیه به نام هاجر، ۱۶۹ سال، که یک برادر ۱۱۳ ساله هم داشت(۳۰۲).
۱۰۶. حسین پیرسلامی فارسی، ۱۴۶ سال(۳۰۳).
۱۰۷. مردی که در زمان ناپلئون به دنیا آمده ودر سال ۱۳۴۲ شمسی، ۱۶۳ سال داشت ودارای ۱۵۰ نوه ویک پسر ۱۱۰ ساله است وتابه حال لب به مشروب وسیگار نزده است، نام این مرد هادی محمد است واکنون در کازابلانکا زندگی می کند(۳۰۴).
۱۰۸. سیّد حسین قرانی، ۱۳۵ سال(۳۰۵).
۱۰۹. محمد ولیّ مسلمی مراغه ای، ۱۴۰ سال(۳۰۶).
۱۱۰. ناوارز زن آرژانتینی، ۱۴۸ سال(۳۰۷).
۱۱۱. پیرمرد اتریشی به نام فرانزواینر، یکصد وچهلمین سال ولادت خود را جشن گرفت وگفت! تاکنون به یاد ندارم حتّی یک بار بیمار شده باشم وهنوز هم در مزرعه اجدادی خود کار می کنم(۳۰۸).
۱۱۲. مردی به نام اشانکر اهل گرجستان، ۱۴۷ سال(۳۰۹).
۱۱۳. عایشه دختر حاج اسماعیل تونسی، ۱۳۰ سال(۳۱۰).
۱۱۴. بانو گوموکا ساکن دهکده گالون قفقاز، صد وچهل وهفتمین سال تولّد خود را جشن گرفت وهنوز نشاط خود را از دست نداده ودر حسّ شنوایی وبینایی او هیچ گونه ضعفی حاصل نشده است(۳۱۱).
۱۱۵. دیوید فرباندز آمریکایی، ۱۳۳ سال(۳۱۲).
۱۱۶. پیرمرد صدوهشتادوپنج ساله که وقت ولادت ناصرالدّین شاه پنجاه ساله وزمان آغامحمدخان قاجار دوازده ساله بوده است(۳۱۳).
۱۱۷. کردیف قفقازی، ۱۴۷ سال(۳۱۴).
۱۱۸. یک فرد چینی، ۱۵۵ سال(۳۱۵).
۱۱۹. یک نفر از اهالی آلبانی به نام «خوده» ۱۷۰سال(۳۱۶).
۱۲۰. خدیجه ننه اهل ترکیه، ۱۶۸ سال، که پزشکان هم این سن وسال او را تصدیق کرده اند، این زن در دوران ناپلئون وفتحعلی شاه حیات داشته وپس از مرگ روبسپیر (۱۷۹۴م.) به دنیا آمده است(۳۱۷).
۱۲۱. شخصی به نام «راسیا رام» اهل پنجاب هند، ۱۴۰ سال(۳۱۸).
۱۲۲. بانو «کومروبمیرنین» اهل ترکیه ۱۷۳ سال(۳۱۹).
۱۲۳. سیّد حبیب بن معاطی مراکشی، ۱۴۷ سال، وی در این سن وسال به تمام مشاغل خود اشتغال داشت وسن پسرش سال ها است که از صد، تجاوز کرده است(۳۲۰).
۱۲۴. یک فرد چینی موسوم به دلی چینک، ۲۵۳ سال(۳۲۱).
۱۲۵. احمد آداموف، ۱۶۱ سال، وی با همسرش صدمین سال ازدواج خود را جشن گرفت(۳۲۲).
۱۲۶. محمود باقر اوغلو، صدوهشتادوچهارمین سال ولادت خود را جشن گرفت(۳۲۳).
۱۲۷. پی ریرارا یاجاویر پیریراپیر، ۱۶۷ ساله از سرخ پوستان آمریکای جنوبی(۳۲۴).
۱۲۸. سیّد ابوطالب موسوی فارسی معروف به ذی القرنین، ۱۹۱ ساله که ریاست یک ایل چندصد نفری را که همه فرزندان ونوه ونتیجه وی هستند دارد وآخرین همسرش ۱۰۵ ساله است ومدّعی است که پیش از ناصرالدّین شاه زن گرفته ودو مرتبه دندان در آورده است(۳۲۵).
۱۲۹. شیرسوار، مرد ۱۴۰ ساله فومنی(۳۲۶).
۱۳۰. کربلائی آقا باطنی کرمانشاهی، ۱۴۰ سال(۳۲۷).
۱۳۱. سیّد علی فریدنی ۱۸۵ سال ودو فرزند او که بیش از صد سال عمر کرده وسی سال قبل یعنی در سن صدوپنجاه وپنج سالگی دندان درآورده وهیئت پزشکی رسمی دولتی او را معاینه کرده وشرح حالش وگزارش هیئت پزشکی ونامه وزیر بهداری ایران در اطّلاعات درج شد(۳۲۸).
۱۳۲. ایکورکرویف ۱۵۷ ساله که در جنگ های ناپلئون اوّل، علیه ژنران الکسی میرمولف روسی، آشپز این ژنرال بود، «ایکور» از استعمال مشروبات الکی ودخانیات سخت احتراز داشت(۳۲۹).
۱۳۳. مردی که در صدوپنجاه وهشت سالگی آپاندیس او را در یکی از بیمارستان های «نایروبی» پایتخت کنیا عمل کردند، این پیرمرد که در معنی از جوان ترین جوانان جوان تر است، بین ۱۲۰ تا ۱۳۰ سالگی صاحب پنج فرزند از زن جوانش شد وبزرگ ترین فرزند وی هم اکنون ۱۲۵ سال دارد وپیر وخموده است درحالی که خود پدر «پیل افکن» است وبه مانند پهلوانان اساطیری ستبر ونیرومند. این پیرمرد، فرزند ارشد رئیس قبیله ی است که به هنگام حیات ۳۹ زن گرفت وصاحب ۱۷۳ فرزند شد وآگاهی به احوال این خانواده طویل العمر وکثیرالاولاد ضرب المثل شیرین خودمان را یادآور است که «دود از کنده برخیزد»(۳۳۰).
۱۳۴. به موجب یک آمار رسمی در گرجستان بیش از دوهزار ویک صد نفر متجاوز از یک صد سال سن دارند(۳۳۱).
۱۳۵. طبق یک آمار در شوروی حدود دویست نفر زن ومرد که سنّ آنها از ۱۱۰ تا ۱۵۰ است زندگی دارند وپس از رسیدگی معلوم شد اغلب آنها به تربیت زنبور عسل اشتغال داشته وقسمت مهمّی از غذایشان عسل بوده وبدین جهت نتیجه گرفته شد که عسل در طول عمر اثر بسزایی دارد(۳۳۲).
۱۳۶. تعداد اشخاصی که در آمریکا عمرشان متجاوز از صد سال است به سه هزاروپانصد نفر تخمین زده شده است(۳۳۳).
۱۳۷. در چین، ۳۳۸۴ نفر بیش از صد سال عمر دارند که افراد متجاوز از صدو پنجاه سال هم در بین آنها هست(۳۳۴).
۱۳۸. در اتّحاد جماهیر شوروی، تعداد افرادی که دوّمین قرن زندگی خود را می گذرانند تقریباً سی هزار نفرند(۳۳۵).
۱۳۹. یک نفر دهقان مجاری در سال ۱۷۲۴ در سنّ ۱۸۵ سالگی درگذشت. نامبرده تا روزهای آخر عمرش مانند جوانان کار می کرد(۳۳۶).
۱۴۰. شخص دیگری به نام «جان راول»، به هنگام مرگ ۱۷۰ سال داشت وهمسرش در آن هنگام ۱۶۴ ساله بود، آنها صدوسی سال باهم زندگی کرده بودند(۳۳۷).
۱۴۱. زنی به نام آشرا اوماروا ۱۵۹ ساله(۳۳۸).
۱۴۲. چند سال پیش روزنامه ها خبر دادند: یک مرد ۲۰۷ ساله در آمریکای جنوبی فوت شده است(۳۳۹).
در اینجا این مقاله را پایان می دهیم ومتذکّر می شویم که اگر کسی تواریخ ملل وجراید ومجلّات تمام کشورهای دنیا را در اختیار داشته باشد، به آمارهای جالب واطّلاعات مهمّی دست خواهد یافت.
واز همین مختصر که نگارش یافت معلوم می شود ازنظر تاریخ وبررسی احوال معمّرین قدما ومعاصرین، برای عمر بشر حدّ واندازه ای که از آن تجاوز ننماید معلوم نیست وهمان طور که سیّد بن طاووس (قدس سره)، در کشف المحجه، درضمن آن مثال معروف توضیح داده(۳۴۰)، نباید از عمر بسیار طولانی تعجّب کرد وآن را بعید شمرد زیرا با تکرار وکثرت وقوع آن وجهی برای تعجّب باقی نمی ماند.
در پایان این مقالات یک بار دیگر نیز یادآور می شویم که آنچه ما پیرامون موضوع طول عمر ونواحی مختلف آن شرح دادیم برای این است که معلوم شود استبعاد عمر بسیار طولانی ناشی از قلّت اطّلاع از تاریخ واحوال معمّرین وجهل به علوم طبیعی وضعف ایمان به خدا ویا عناد ولجاج وسرپیچی از پذیرفتن حقّ است.
واگر این شواهد ودلایل هم در بین نبود ومسئله عمر طولانی بی سابقه بود وعلوم طبیعی هم امکان طبیعی طول عمر را تأیید نمی کرد، طول عمر حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) یک موضوع خردپسند وباورکردنی وثابت بود زیرا بااین همه اخبار وبشارات پیامبر اعظم (ص) وائمّه طاهرین(علیهم السلام) وباآن همه معجزات وخوارق عاداتی که از آن حضرت در عصر حیات پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) ودر غیبت صغری وغیبت کبری صادر شده وبااینکه جمعی بسیار از بزرگان که در صداقت وتقوا وورع آنها هیچ شبهه ای نیست از شرفیابی خود به حضور ولیّ عصر (علیه السلام) خبر داده اند وگروه هایی که بیش از حدّ تواتر است به سعادت دیدار ایشان نایل شده اند، طول عمر وزندگی آن رهبر عدالت گستر جهان ثابت ومحرز است، همان طور که معجزات انبیا بااینکه خارق عادت است با اتّکای به تواتر خبردهندگان وقدرت مطلق الهی ثابت ومسلّم است.
«اَللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْک فِی دَوْلَةِ کَرِیمَةِ تُعِزُّ بِهَا اْلإِسْلَامَ وَأَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَأَهْلَهُ، وَتَجْعَلُنَا فِیهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَی طَاعَتِک وَالْقَادَةِ إِلَی سَبِیلِک وَتَرْزُقُنَا بِهَا کَرَامَةَ الدُّنْیَا وَاْلآخِرَةِ»(۳۴۱).

بخش چهارم: شرح چگونگی ولادت حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه)

چگونگی ولادت حضرت ولیّ عصر(علیه السلام) (به طور اختصار)
باید دانست که روایات واحادیثی که دلالت بر ولادت ووجود حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) دارد بسیار است وما در باب اوّل از فصل سوّم منتخب الاثر بیش از دویست روایت را در این موضوع نقل کرده ایم وسیّد علاّمه میر محمد صادق خاتون آبادی در کتاب اربعین می فرماید: در کتب معتبر شیعه بیش از هزار حدیث روایت شده در ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) وغیبت او وآنکه امام دوازدهم واز نسل امام حسن عسکری (علیه السلام) است واکثر آن احادیث مقرون به اعجاز است.
گزارش وتفصیلات ولادت سراسر برکت امام(علیه السلام)، در کتب معتبر واخبار، مشروحاً بیان شده است؛ ازجمله این اخبار روایتی است که در ینابیع الموده، فاضل قندوزی(۳۴۲) که از علمای اهل سنّت است وشیخ طوسی در کتاب الغیبه(۳۴۳) وشیوخ دیگر روایت کرده اند وشیخ صدوق در کتاب کمال الدین به سند صحیح ومعتبر از جناب موسی بن محمد بن قاسم بن حمزة بن موسی بن جعفر(علیهما السلام) از حضرت حکیمه خاتون دختر والامقام امام محمدتقی (علیه السلام) که از بانوان باعظمت وشخصیّت وفضیلت خاندان رسالت است، حدیث کرده است(۳۴۴).
حکیمه فرمود: امام حسن عسکری (علیه السلام) فرستاد (فردی را) نزد من که عمّه امشب در نزد ما افطار کن که شب نیمه شعبان است وخداوند حجّت را در این شب ظاهر فرماید واو حجّت خدا در زمین است.
من عرض کردم: مادرش کیست؟
فرمود: نرجس.
گفتم: فدایت شوم، به خدا سوگند در او اثری نیست.
فرمود: همین است که برای تو می گویم.
حکیمه گفت: پس آمدم چون سلام کردم ونشستم نرجس خواست پای افزارم را بیرون آورد، گفت: ای سیّده من وسیّده خاندان من، چگونه شب کردی؟
گفتم: بلکه تو سیّده من وسیّده خاندان منی.
گفت: ای عمّه این چه سخن است؟!
گفتم: ای دخترم، خدا امشب به تو پسری کرامت فرماید که در دنیا وآخرت آقاست؛ پس او خجلت کشید وحیا کرد، وقتی از نماز عشا فارغ شدم افطار کردم ودر بستر خوابیدم چون نیمه شب رسید برخاستم برای نماز شب، نماز را خواندم وفارغ شدم ونرجس همچنان در خواب وراحت بود، من نشستم برای تعقیب وسپس خوابیدم وهراسان بیدار شدم، او همچنان خواب بود پس برخاست نماز شب را خواند وخوابید.
حکیمه فرمود: برای فحص از صبح بیرون آمدم فجر اوّل ظاهر شده بود، هنوز نرجس در خواب بود، در شکّ افتادم، امام (علیه السلام) فریاد زد، عمّه شتاب مکن که مطلب نزدیک گردیده. گفت: نشستم وسوره «الم سجده» و«یس» خواندم که ناگاه نرجس هراسناک بیدار شد، من به بالینش شتافتم وگفتم:
«بِسْمِ اللهِ عَلَیْک»؛ آیا چیزی احساس می کنی؟
گفت: بله، ای عمّه.
گفتم: آسوده خاطر باش، همان است که به تو گفتم.
حکیمه گفت: پس مرا سستی واز خودبی خودی فرا گرفت واو نیز چنین شد، وقتی به حسّ آقایم بیدار شدم، جامه را از روی نرجس به یک سو زدم وآقای خود را دیدم که در حال سجده است ومواضع سجودش را بر زمین گذارده، او را دربرگرفتم، دیدم نظیف وپاکیزه است، حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به من صیحه زد: ای عمّه پسرم را به نزد من بیاور.
او را نزد امام (علیه السلام) بردم، امام (علیه السلام) دست هایش را زیر دو ران وپشت او گذارد وپاهایش را در سینه خود قرار داد وزبانش را در دهان او نهاد ودست بر چشم ها وگوش ومفاصلش کشید.
پس فرمود: سخن بگو ای پسرم.
فرمود:
«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیک لَهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ»؛
سپس بر امیرالمؤمنین وبر امامان تا پدرش صلوات فرستاد وسکوت فرمود.
امام (علیه السلام) فرمود: او را نزد مادرش ببر تا به او سلام کند وبه نزد من آور؛ پس او را نزد مادرش بردم، به مادرش سلام کرد، سپس او را برگرداندم در مجلس امام (علیه السلام) گذاردم. فرمود: ای عمّه روز هفتم که شد نزد ما بیا. حکیمه فرمود: بامدادان رفتم که به امام (علیه السلام) سلام عرض کنم، پرده را بالا زدم تا از آقای خود تفقّد کنم او را ندیدم گفتم: فدایت شوم چه شد آقای من؟ فرمود: ای عمّه او را به آن کس سپردم که مادر موسی، او را به او سپرد.
حکیمه گفت: روز هفتم که شد به نزد آن حضرت رفتم وسلام کردم ونشستم.
امام (علیه السلام) فرمود: پسرم را به نزد من بیاور، پس من آقایم را درحالی که در پار چه ای بود به نزد آن حضرت بردم با او مانند روز اول رفتار کرد، پس زبان در دهانش گذارد مثل آنکه شیر وعسل به او می دهد سپس فرمود: سخن بگو:
گفت:أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللهُ وصلوات بر محمد وامیرالمؤمنین وامامان تا پدرش(علیهم السلام) فرستاد واین آیه را تلاوت کرد:
﴿وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثینَ * وَنُمَکنَ لَهُمْ فِی اْلأَرْضِ وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا کانُوا یحْذَرُونَ﴾(۳۴۵)؛
موسی بن محمد بن قاسم، راوی حدیث گفت: این سرگذشت را از عقید خادم پرسیدم گفت: حکیمه راست فرموده است(۳۴۶).
صدوق در حدیثی که در نهایت اعتبار واعتماد است به واسطه احمد بن حسن بن عبدالله بن مهران امّی عروضی ازدی از احمد بن حسین قمی روایت کرده که چون خلف صالح متولّد شد از ناحیه حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) نامه ای برای جدّم احمد بن اسحاق رسید به دستخطّ آن حضرت که توقیعات به همان خط وارد می شد، در آن مکتوب بود، برای ما مولودی ولادت یافت باید در نزد تو مستور واز مردم پنهان بماند زیرا آن را بر کسی ظاهر نمی کنیم مگر نزدیک تر را به واسطه نزدیکی او وولیّ را به جهت ولایتش، دوست داشتیم اعلام آن را به تو تا خدا تو را به آن مسرور سازد مانند آنکه ما را به آن مسرور ساخت(۳۴۷).
ودر روایت مسعودی است که احمد بن اسحاق به حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) عرض کرد: وقتی نامه بشارت شما به ولادت آقای ما رسید باقی نماند از مرد وزنی ونه پسری که به مرتبه فهم رسیده باشد مگر آنکه قائل به حقّ شد. حضرت فرمود: آیا نمی دانید که زمین از حجّةالله خالی نمی ماند(۳۴۸).
ودر حدیث دیگر شیخ ثقه جلیل فضل بن شاذان که پس از ولادت حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) وپیش از وفات امام حسن عسکری (علیه السلام) (بین ۲۵۵ تا ۲۶۰ق.) وفات کرده، در کتاب الغیبه خود از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به واسطه محمد بن علی بن حمزة بن حسین بن عبیدالله بن عبّاس بن امیرالمؤمنین (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود:
متولّد شد ولیّ خدا وحجّت خدا بر بندگان خدا وجانشین من بعد از من ختنه شده، در شب نیمه شعبان سال ۲۵۵ هنگام طلوع فجر ونخستین کسی که او را شست رضوان خازن بهشت بود که با جمعی از ملائکه مقرّبین او را به آب کوثر وسلسبیل غسل دادند(۳۴۹).
ودر احادیث دیگر روایت است که وقتی امام عصر (علیه السلام) متولّد شد، حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) دستور فرمود: ده هزار رطل نان وده هزار رطل گوشت بین فقرای بنی هاشم تقسیم کنند وسیصد گوسفند عقیقه نمایند(۳۵۰).
ونیز روایت است که در روز سوّم ولادت، پدر بزرگوارش او را به اصحاب خود نشان داد وفرمود: «این است جانشین من وامام شما بعد از من واوست همان قائمی که گردن ها به انتظار او کشیده می شود پس وقتی زمین پر از جور وستم شد ظاهر می شود وپر می کند آن را از عدل وداد»(۳۵۱).
نصر بن علی جهضمی که از ثقات رجال اهل سنّت است، در کتاب موالیدالائمّه نقل کرده که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) هنگام ولادت فرزندش «محمد» فرمود:
«گمان کردند ستمکاران که مرا می کشند واین نسل را مقطوع می سازند پس چگونه یافتند قدرت قادر را واو را «مؤمّل» نام گذارد»(۳۵۲).
احمد بن اسحاق اشعری از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود:
«اَلْحَمْدُ للهِ الَّذِی لَمْ یُخْرِجْنِی مِنَ الدُّنْیَا حَتَّی أَرَانِی الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِی أَشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللهِ خَلْقاً وَخُلْقاً یَحْفَظُهُ اللهُ فِی غَیْبَتِهِ ثُمَّ یُظْهِرُهُ فَیَمْلأُ اْلأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً»(۳۵۳)؛
«سپاس مختصّ خدایی است که مرا از دنیا خارج نساخت تا جانشین مرا بعد از من به من نمایاند که شبیه ترین مردم به رسول خد (ص) از جهت خلق وخُلق می باشد. خدا او را در غیبتش حفظ می فرماید سپس ظاهر می شود پس پر می کند زمین را از قسط وعدل چنانچه پر شده از ظلم وجور».
برای اطّلاع بیشتر از این، به کتاب های حدیث مانند الغیبه نعمانی والغیبه طوسی، کمال الدین صدوق وبحارالانوار مجلسی واثبات الهداة حرعاملی، واربعین خاتون آبادی ومنتخب الاثر حقیر مراجعه شود.
ولادت وامامت امام (علیه السلام) ازنظر علما ومورّخین اهل سنّت
علاوه بر آنکه عموم علمای حدیث وتاریخ نگاران وصاحبان کتاب های تراجم شیعه اثنی عشری، واقعه ولادت آن حضرت را بر اساس مدارک ومصادر صحیح ثبت وضبط کرده اند ودر عصر پدر بزرگوارش وعصر غیبت صغری وکبری، صدها شخص مورد وثوق واعتماد را می شناسیم که به سعادت دیدار آن ولیّ اعظم خدا نایل شده ومعجزات وخوارق عادات کثیری از آن رهبر جهانیان دیده اند، گروه بسیاری از مشاهیر علمای اهل سنّت نیز ولادت آن حضرت وشرح وتفصیلات آن را در کتب، ذکر نموده وبعضی به امامت ومهدویّت آن سرور اقرار واشعار بلند به زبان عربی وفارسی در مدح او سروده اند وحتّی مدّعی شرفیابی به آن حضور اقدس واستماع حدیث از حضرتش شده اند که ما عین عبارات وکلمات عدّه ای از آنان را در کتاب منتخب الاثر نگاشته ایم وبا رعایت اختصار در اینجا فقط به ذکر نام آنها قناعت می نماییم:
۱. ابن حجر هیتمی مکّی شافعی (م. ۹۷۴ق.).
۲. مؤلّف روضةالاحباب سیّد جمال الدّین (م. ۱۰۰۰ق.).
۳. ابن صبّاغ علی بن محمد مالکی مکّی (م. ۸۵۵ق.).
۴. شمس الدّین ابوالمظفر یوسف، مؤلّف التاریخ الکبیر وتذکرة الخواص (م. ۶۵۴ق.).
۵. نورالدّین عبدالرّحمن جامی معروف، صاحب کتاب شواهدالنبوه.
۶. شیخ حافظ ابوعبدالله محمد بن یوسف گنجی، صاحب کتاب البیان فی اخبار صاحب الزّمان وکتاب های دیگر (م. ۶۵۸ق.).
۷. ابوبکر احمد بن حسین بیهقی (م. ۴۵۸ق.).
۸. کمال الدین محمد بن طلحه شافعی (م. ۶۵۲ق.).
۹. حافظ بلاذری ابومحمد احمد بن محمد بن ابراهیم طوسی (م. ۳۳۹ق.).
۱۰. قاصی فضل بن روزبهان، شارح کتاب الشمائل ترمذی.
۱۱. ابن خشاب ابومحمد عبدالله بن احمد (م. ۵۶۷ق.).
۱۲. شیخ وعارف شهیر محی الدّین، صاحب کتاب الفتوحات (م. ۶۳۸ق.).
۱۳. شیخ سعدالدّین حموی.
۱۴. شیخ عبدالوهّاب شعرانی مؤلّف الیواقیت والجواهر (م. ۹۷۳ق.).
۱۵. شیخ حسن عراقی.
۱۶. شیخ علی الخواص.
۱۷. ابن اثیر جزری مؤلّف الکامل فی التاریخ.
۱۸. حسین بن معین الدین میبدی، صاحب شرح دیوان.
۱۹. خواجه پارسا محمد بن محمد بن محمود بخاری (م. ۸۲۲ق.).
۲۰. حافظ ابوالفتح محمد بن ابی الفوارس، صاحب کتاب الاربعین.
۲۱. ابوالمجد عبدالحقّ دهلوی که صد کتاب تألیف دارد(م. ۱۰۵۲ق.).
۲۲. شیخ احمد جامی نامقی.
۲۳. شیخ فریدالدّین عطّار نیشابوری معروف.
۲۴. جلال الدّین محمد رومی، صاحب مثنوی (م. ۶۷۲ق.).
۲۵. شیخ صلاح الدّین صفدی (م. ۷۶۴ق.).
۲۶. مولوی علی اکبر بن اسدالله هندی صاحب کتاب مکاشفات.
۲۷. شیخ عبدالرّحمن، صاحب کتاب مرآةالاسرار.
۲۸. بعضی از مشایخ شعرانی.
۲۹. یکی از مشایخ مصر، به نقل شیخ ابراهیم حلبی.
۳۰. قاضی شهاب الدّین دولت آبادی، صاحب تفسیر البحرالمواج وکتاب هدایةالسعداء.
۳۱. شیخ سلیمان قندوزی بلخی (م. ۱۲۹۴ق.).
۳۲. شیخ عامر بن عامر بصری صاحب قصیده تائیه «ذات الانوار».
۳۳. قاضی جواد سابطی.
۳۴. صدرالدّین قونوی صاحب تفسیر الفاتحه ومفتاح الغیب.
۳۵. عبدالله بن محمد مطیری مدنی، مؤلّف کتاب الریاض الزاهره.
۳۶. شیخ محمد سراج الدّین رفاعی، مؤلّف صحاح الاخبار.
۳۷. میرخواند محمد بن خاوندشاه، مؤلّف تاریخ روضةالصفا (م. ۹۰۳ق.).
۳۸. نضر بن علی جهضمی عالم ومحدّث معروف.
۳۹. قاضی بهلول بهجت افندی، مؤلّف کتاب محاکمه در تاریخ آل محمّد(ص).
۴۰. شیخ محمد ابراهیم جوینی (م. ۱۱۷۶ق.).
۴۱. شیخ شمس الدّین محمد بن یوسف زرندی، مؤلّف معارج الوصول.
۴۲. شمس الدّین تبریزی، شیخ جلال الدّین رومی.
۴۳. ابن خلکان در وفیات الاعیان، تاریخ ولادت آن حضرت را تعیین کرده است(۳۵۴).
۴۴. ابن ارزق در تاریخ میافارقین.
۴۵. مولی علی قاری صاحب کتاب مرقاة در شرح مشکاة.
۴۶. قطب مدار.
۴۷. ابن وردی مورّخ.
۴۸. شبلنجی، مؤلّف نورالابصار.
۴۹. سویدی، مؤلّف سبائک الذهب.
۵۰. شیخ الاسلام ابراهیم بن سعدالدّین.
۵۱. صدرالائمّه موفّق بن احمد مالکی خوارزمی.
۵۲. مولی حسین بن علی کاشفی، مؤلّف جواهرالتفسیر (م. ۹۰۶ق.).
۵۳. سیّد علی بن شهاب همدانی، مؤلّف المودة فی القربی.
۵۴. شیخ محمد صبّان مصری (م. ۱۲۰۶ق.).
۵۵. الناصر لدین الله، خلیفه عبّاسی.
۵۶. عبدالحی بن عمار حنبلی، مؤلّف شذرات الذهب (م. ۱۰۸۹ق.).
۵۷. شیخ عبدالرّحمن بسطامی، در کتاب درّة المعارف.
۵۸. شیخ عبدالکریم یمانی.
۵۹. سیّد نسیمی.
۶۰. عمادالدّین حنفی.
۶۱. جلال الدّین سیوطی.
۶۲. رشیدالدّین دهلوی هندی.
۶۳. شاه ولیّ الله دهلوی.
۶۴. شیخ احمد فاروقی نقشبندی.
۶۵. ابوالولید محمد بن شحنه حنفی، در تاریخ روضةالمناظر.
۶۶. شمس الدّین محمد بن طولون مورّخ شهیر، در کتاب الشذرات الذهبیه (م. ۹۵۳ق.).
۶۷. شبراوی شافعی، رئیس اسبق جامع الازهر ومؤلّف کتاب الاتحاف.
۶۸. یافعی، مؤلّف تاریخ مرآةالجنان.
۶۹. محمد فرید وجدی در دائرةالمعارف.
۷۰. عالم محقّق شیخ رحمةالله هندی، مؤلّف اظهارالحقّ.
۷۱. علاءالدّین احمد بن محمد سمانی.
۷۲. خیرالدّین زرکلی در کتاب الاعلام(۳۵۵).
۷۳. عبدالملک عصامی مکّی.
۷۴. محمود بن وهیب قراغولی بغدادی حنفی.
 ۷۵. یاقوت حموی در معجم البلدان(۳۵۶).
۷۶. مؤلّف تاریخ گزیده(۳۵۷).
۷۷. ابوالعبّاس قرمانی احمد بن یوسف دمشقی در اخبارالدول وآثارالدول.
عقیده به ظهور مهدی (علیه السلام) عقیده ای اسلامی است
برخی از کسانی که با تعصّب کورکورانه ودشمنی شیعه حقایق دینی وعلمی را مطالعه کرده ویا افکار مسموم وآلوده به غرض های سیاسی دشمنان اسلام را ترویج می نمایند از راه راست وحقیقت پژوهی منحرف شده، درضمن سخنان ومقالات خود گاهی عقیده به ظهور مهدی (علیه السلام) را یک عقیده شیعی معرّفی کرده واز اینکه آن را عقیده ای اسلامی که مورد قبول سایر فِرَق اسلام بدانند خودداری می کنند.
پاره ای هم علاوه بر تعصّب ونفاق در اثر کم اطّلاعی از تاریخ وحدیث وتفسیر ورجال وعدم تبحّر وتحقیق در مسائل اسلامی وآشنایی مختصر با علوم مادّی عصری، می خواهند به تمام مسائل دینی از دریچه علل واسباب مادّی نگریسته وآنچه را نتوانستند به علل مادّی مستند سازند واز درک راز وفلسفه آن عاجز شدند تأویل وتحریف می نمایند ویا از اساس انکار می کنند.
ازاین رو در کُنج اطاق در بسته خود می نشینند وقلم به دست می گیرند ودر مسائل اسلامی ودینی که از حدود مطالعاتشان خارج است، گستاخانه اظهارنظر نموده وحقایق مورد اتّفاق مسلمین را که از آیات واحادیث گرفته شده انکار می نمایند، مثلاً مایلند بیشتر از معجزات علمی قرآن وتشریعات اسلام وبرنامه های عالی ومترقّی آن سخن بگویند، ولی از معجزات دیگر پیامبر وسایر انبیا وتصرّفات خارق العادّه آنها در امور مادّی حرفی به میان نیاورند، چون شاید به ذائقه یک بچّه تازه دانشجو شده خوب مزه نکند یا یک نفر بی اطّلاع آن را مستبعد شمارد.
اینها گمان می کنند صحّت وواقعیّت هر موضوع وابسته به این است که همه کس بتواند آن را درک کند، یا هر دانشمندی آن را تصدیق نماید وبا تلسکوپ ومیکروسکوپ ولابراتوار ووسایل فنّی وصناعی وجود آن ثابت شود.
اینها می گویند بهتر این است که انبیا را هرچه بتوانیم افرادی عادّی معرّفی نماییم واز نسبت دادن معجزات به آنها هم تا می شود خودداری نماییم، بلکه بهتر می دانند که حوادث عالم را هم به خداوند متعال نسبت ندهند واز قدرت وحکمت وعلم وقضاوقدر او هم صریحاً سخنی به میان نیاورند وهرچه بگویند از طبیعت ومادّه بگویند وبه جای سپاس وستایش خدا، سپاس مادّه را به جا آورند تا با برخی از آنان که چند کلمه از علوم مادّی یاد گرفته وچند اصطلاح وفرمول وفرضیه فیزیکی وشیمیایی وریاضی را خصوصاً به زبان انگلیسی وفرانسوی شنیده اند هم زبان باشند.
این روحیّه متأسّفانه کم وبیش به همه سرایت کرده ودر همه جای زندگی بسیاری آثارش نمایان است وبیشتر کسانی که تحت تأثیر این روحیّه هستند، افراد خام وناپخته واشخاصی هستند که در علوم قدیم وجدید اهل تحقیق وکنجکاوی نیستند ویک فرضیه یا اظهارنظر یک نفر غربی را هرچند آلوده به اغراض سیاسی واستعماری باشد، صددرصد صحیح می شمارند. بعضی از روزنامه ها ومجلات ومطبوعات هم تحت تأثیر این عوامل دانسته یا نادانسته به مقاصد استعماری خدمت می کنند(۳۵۸).
فکر نمی کنند که بیشتر مردم آمریکا واروپا وزمامداران آنها در مسائل علمی وعقلی وفلسفی ودینی، عوام وبی اطّلاع ومغرض هستند (وبلکه برطبق یک آمار رسمی ۸۱ درصد آنان ناقص العقل ومبتلا به ضعف مشاعر قوای دماغی وروانی می باشند) وبر اساس هدف های سیاسی پست ودور از شرافت انسانیّت در هر نقطه ای از نقاط دنیا مطابق مصالح سیاسی خود حرفی می زنند وحساب علما ودانشمندان آنها با حساب اکثریّت غرق در فساد وشهوات جداست(۳۵۹).
اینها در حالی که میان خودشان هزار جور خرافات رواج دارد، شرقی ها را به عادات واخلاقی که مبنی بر مبانی عقلی واجتماعی واخلاقی ودینی صحیح است استهزا می کنند.
این حالت را که در شرق پیدا شده غرب زدگی می گویند ومظاهر ونمایش های آن بسیار است واجمالاً همه چیز را تهدید کرده وجامعه ها وخانواده های اسلامی را در بعضی از کشورها مسخ وعفّت وحیا واخلاق فاضله را چنان در معرض زوال قرار داده که در آینده باید همان سرنوشت کشور اسلامی اندلس (اسپانیا) را استقبال نمایند(۳۶۰).
در زمان ما متأسّفانه غرب زدگی وخودباختگی در برابر عادات واخلاق غربی ها واظهار اشتهای کاذب به تجدّدی که عین ارتجاع است، پیش مردمی که سطح معلوماتشان از حدود روزنامه ومجلات ویکی دو سفر به اروپا وآمریکا بیشتر نیست روشنفکر شمرده می شود وبیگانگان نیز با وسایلی که دارند حتّی به وسیله افرادی به نام مستشرق وخاورشناس برای غرض های سیاسی خود این اشخاص را تشویق می کنند.
در موضوع ظهور مهدی موعود نیز اخیراً چند تن از برادران غرب زده سنّی ما مانند احمد امین وعبدالحسیب طه حمیده درحالی که احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) را نقل کرده اند، به شیعه حمله کرده ومثل آنکه شیعه را در این عقیده تنها یافته باشند یا مأخذ ومدرکی برای این عقیده در کتاب وسنّت واقوال صحابه وتابعین وعلمای امّت نباشد، ایرادات غیروارده نموده اند وخود را روشنفکر ومتفکّر وصاحب آرای جدیده می شمارند.
شاید نخستین کسی که در صدد برآمد که احادیث ظهور مهدی (علیه السلام) را تضعیف کند واز عهده برنیامد، ابن خلدون مغربی باشد که در محیط افکار اموی وبغض اهل بیت(علیهم السلام) در اطراف مسائل اسلامی بحث نمود.
دولت اموی اندلس به قول عقّاد برای شرق اسلامی تواریخی ایجاد کرد که نه مورّخان آنها نوشته اند ونه اگر می نوشتند آنچنان می نگاشتند. محیط اندلس مورّخانی تربیت کرد که توانایی نقد وردّ افکار اموی را نداشتند وابن خلدون از همان افراد است که تحت نفوذ وتربیت وتفکیر سیاسی خاص از واقع بینی در این مسائل محروم بود. او مایل است که فضایل اهل بیت(علیهم السلام) را انکار یا به نحوی از انحا توهین وتضعیف نماید واز بنی امیّه دفاع کند ومطاعن آنها را ردّ نماید تا آنجا که معاویه را بقیه خلفای راشدین می شمرد.
ظهور مهدی آل بیت(علیهم السلام) را هم چون از اولاد فاطمه(علیها السلام) واز بزرگ ترین مفاخر دودمان رسالت است، با همین روحیّه بغض وعداوت اهل بیت(علیهم السلام) مطرح نموده وباآنکه احادیث آن را تخریج نموده واز عهده نقد وتضعیف آنها بر نیامده، دست به دامان استبعاد زده است.
جمعی از ارباب تحقیق ودانشمندان اهل سنّت به سخنان ابن خلدون وامثال او پاسخ های دندان شکن داده وخطا ولغزش او واین اشخاص به اصطلاح روشنفکر را روشن ساخته اند.
استاد احمد محمد شاکر، عالم معروف ومعاصر مصری در مقالیدالکنوز می گوید: ابن خلدون از چیزی که به آن علم ندارد پیروی کرده وخود را در مهلکه انداخته، بر او مشاغل سیاسی وامور دولتی وخدمت امیران وپادشاهان غلبه یافته وگمان کرده عقیده به ظهور مهدی، عقیده ای شیعی است. در مقدّمه فصل طویلی نگاشته ودر تناقض گویی های عجیب افتاده وغلط های روشن کرده است؛ سپس استاد شاکر بعضی از غلط های او را نقل کرده ومی گوید: او احادیث مهدی را تضعیف کرده برای فکر وروش سیاسی خاصی که داشته (تا اینکه می گوید): این فصل از مقدّمه ابن خلدون پر است از غلط های بسیار در نام های رجال وعلل احادیث، البتّه نباید احدی به آن اعتماد کند.
استاد احمد بن محمد صدیق، کتابی در ردّ ابن خلدون در این موضوع به نام ابراز الوهم المکنون عن کلام ابن خلدون نوشته وبه طور مشروح به او پاسخ داده واو را مبتدع شمرده است.
هرچند آقایان علمای اهل سنّت به این سخنان یاوه، جواب داده وثابت کرده اند عقیده به ظهور مهدی (علیه السلام) عقیده اسلامی خالص است ومورد اجماع واتّفاق امّت است، توضیحاً می گوییم:
۱. هر فکر وعقیده ای که از شیعه باشد، فکر وعقیده اسلامی است وشیعه جز عقاید اسلامی، فکر وعقیده دیگری ندارد. مدرک ومستند عقاید شیعه کتاب وسنّت پیغمبر (ص) است. بنابراین امکان ندارد که عقیده ای عقیده شیعه باشد وعقیده اسلامی نباشد.
۲. عقیده به ظهور مهدی(علیه السلام)، اختصاص به شیعه ندارد وچنانچه علمای اهل سنّت نیز بر آن اتّفاق دارند عقیده اسلامی خالص است.
۳. شما اسلامی بودن عقیده را از چه راه تشخیص می دهید، آیا اگر آیاتی از قرآن مجید به آن تفسیر شده باشد آن عقیده، عقیده اسلامی نیست؟
اگر احادیث صحیح ومعتبر ومتواتر که در کتاب های اهل سنّت روایت شده، آن را ثابت سازد آن عقیده، عقیده اسلامی نیست؟
اگر صحابه وتابعین وتابعین تابعین به آن معتقد باشند آن عقیده اسلامی نیست؟
اگر شواهد وحوادث تاریخی همه صحّت آن عقیده را تأیید کرده وبرساند که آن عقیده، عقیده مقبول عموم ملّت اسلام بوده است باز هم آن عقیده را اسلامی نمی دانید؟
اگر در موضوع مهدی(علیه السلام)، محدّثینی مانند ابی داوود صاحب سنن، یک کتاب به نام «کتاب المهدی» وعالمی مانند شوکانی کتابی به نام التوضیح ودیگران از مشهورترین علما کتاب های دیگر نوشته باشند ودر کتاب های اسلامی که در قرن اول هجرت تألیف شده، این عقیده مذکور باشد، باز هم این عقیده اسلامی نیست؟
پس شما بگویید: ملاک ومیزان یک عقیده اسلامی چیست؟ تا ما با آن میزان به شما جواب بدهیم؛ ولی شما می دانید وهمه مسلمانان می دانند که غیر از آنچه برشمردیم راه دیگر برای شناخت عقاید اسلامی نیست واز همه این راه ها، اسلامی بودن عقیده به ظهور مهدی (علیه السلام) ثابت ومسلّم است، خواه شما بخواهید وخواه نخواهید.
عقیده به ظهور مهدی (علیه السلام) وقیام مدّعیان مهدویّت
بعضی مانند احمد امین مصری وطنطاوی، انقلابات وشورش هایی را که متمهّدیان برپا کرده وسبب ضعف مسلمانان وجنگ وخون ریزی شده پیش کشیده وعقیده به ظهور مهدی (علیه السلام) را علّت بروز این حوادث واختلاف وتفرقه شمرده واز این راه می خواهند سم پاشی کرده وافکار را از این عقیده که سبب ثبات واستحکام جامعه واطمینان به آینده است، منصرف سازند، درحالی که میان دعوای کسانی که به دروغ مُدّعی مقام مهدویّت شده یا بشوند وصحّت وعدم صحّت عقیده به ظهور مهدی (علیه السلام) هیچ گونه ارتباطی نیست وبا این گونه سخنان انکار یک واقعیّت دینی ومذهبی از یک نفر به اصطلاح دانشمند تعجّب آور است.
آقای احمد امین، کدام یک از حقایق عالی وکدام یک از نعمت های عامّه این گونه مورد سوء استفاده ودستاویز مقاصد افراد جاه پرست وریاست خواه نشده است.
حقّ، صلح، عدالت، امانت وصداقت، فرهنگ وتعلیم وتربیت،
ترقّی وتجدّد، دین ومذهب، آزادی، دموکراسی، برقراری نظم وحکومت قانون وصدها مفاهیم دیگر از این رقم مورد سوءاستفاده ودستبرد سودپرستان وسیاستمداران بوده وهست وبیشتر این الفاظ در معانی اضداد آنها استعمال می شود، یعنی جنگجو وتوسعه طلب از صلح ودموکراسی، ستمگر از عدالت، مفسد از اصلاح، مرتجع از تجدّد وترقّی، خائن از امین ودشمنان آزادی از آزادی دم می زنند ودر زیر این الفاظ مقاصد خود را می جویند وبر روی کارها وخیانت وجنایت های خود با این الفاظ پرده پوشی نموده وبه ملّت های ستمکش آنچه را می خواهند تحمیل می کنند.
به نام تعمیم تربیت وتعلیم، مردم را از مبانی صحیح اخلاقی منحرف می سازند واز ترقّی علمی افراد مانع می شوند.
جنگ هایی که به نام آزادی بشر ونجات ملل محروم ودفاع از حقوق ملّت ها برپا می شود، چنانچه دیده وشنیده شده برای پایمال کردن حقوق وغارت ثروت کشورها واستعمار آنهاست.
به نام رهبری معنوی وبه نام رسالت آسمانی بیشتر شورش وانقلاب شده، یا به نام مهدویّت؟ کسانی که به دروغ ادّعای پیغمبری کرده اند بیشتر بوده اند یا آنهایی که به دروغ ادّعای مهدویّت کرده اند؟
کودتاها وانقلاباتی که پی درپی در کشورها واقع می شود به نام اصلاح ونجات ملّت وآزادی وحکومت قانون انجام می شود یا به نام های دیگر؟ وآیا رهبران این انقلابات بیشتر خودساخته وشیفته آزادی وبرای اصلاح قیام می کنند یا برای مقاصد دیگر؟
آیات قرآن مجید هم وقتی به دست نااهل وصاحبان اغراض شخصی وسیاسی افتاد به عکس مقصود ومراد، تفسیر ومعنا می شود یا در غیر مورد تطبیق می کنند تا حدّی که معاویه ویزید هم در برابر علی وحسین(علیهما السلام) آیات قرآن را می نوشتند ومی خواندند.
آیا برای اینکه آیاتی از قرآن مجید را بعضی بر حسب رأی ونظر خود ودر جهت تأمین منافع شخصی تأویل وتفسیر کردند وسبب ضلالت وگمراهی شدند، شما می توانید پیشنهاد بدهید که آن آیات - العیاذ بالله - از قرآن حذف شود تا این افراد به رأی فاسد خود آنها را تفسیر نکنند؟
حتّی افرادی پا را فراتر گذاشته قولاً یا عملاً ادّعای خدایی کرده ومردم را استعباد کردند. میلیون ها مردم گاوپرست وبت پرست وآتش پرست وستاره پرست شدند. میلیون ها نفر در برابر کاخ فرعون ها ونمرودها ودیکتاتوران دیگر تاریخ به خاک ذلّت افتادند وخود را غلام جان نثار وچاکر بی اختیار آنها گفتند وبشرهایی مانند خود بلکه بی علم تر ونالایق تر از خود را پرستیدند وبه جای آنکه نام خدای یگانه را ببرند، نام سلاطین را بردند وکارها را به نام پرننگ ستمگران آغاز کردند. اگر اسلام نیامده بود وعقیده توحید، قلوب مردم را روشن نکرده وافکار را آزاد نساخته بود وبشر خود را نشناخته بود وملّت ها رابطه خود را با زمامداران درک نکرده بودند وبسم الله والله اکبر شعار آدم های آزاد نشده بود، هرگز یوغ ذلّت بشرپرستی از گردن انسان ها برداشته نمی شد.
آیا برای اینکه علم وصنعت وخداپرستی ونبوّت وصلح وعدالت در طول تاریخ زندگی بشر وسیله ودستاویز مقاصد افرادی جاه طلب وسیاستمدار شده، شما می توانید این حقایق را محکوم سازید؟
آیا برای اینکه جمعی به عنوان عدالت پروری وآزادی خواهی وحکومت قانون، ستمگری وقانون شکنی کرده ودیکتاتوری پیشه ساخته، شما می توانید بگویید مفاهیم عدل وداد وحرّیت وقانون ومساوات وفضیلت، حقیقت ندارد وبرای بشر اسباب دردسر ومزاحمت است وباید این الفاظ از قاموس انسانیّت حذف شود؟
آیا می خواهید با این اندیشه های نارسا ومنطق غلط در یک موضوعی که صدها حدیث وروایت بر آن دلالت دارد وصدها میلیون مسلمان در مرور اعصار به آن معتقد بوده وهستند اظهارنظر کنید؟
نه آقای احمد امین، این دروغ از راست بگرفته فروغ.
شما هم می دانید که اکثر اختلافات بشر بر سر موضوعات وصغریات ومصادیق است واگر به غلط وخطا یا به عمد یک چیزی را موضوع ومصداق وصغرای یک کلّی خواندند، یا به باطلی لباس حقّ پوشانیدند، بر دامن پاک حقّ، گردی نمی نشیند. همان طور که افراد نادانی خود را با جعل دانشنامه وشیطنت های دیگر عالِم معرّفی می کنند، افرادی هم به دروغ خود را مصلح وعدالت طلب ومهدی موعود وامام وپیغمبر می نامند.
بلکه یکی از مدّعیان مهدویّت (علی محمد شیرازی) چون دید بازارش گرم نشد وحنایش رنگی نگرفت یا تنی چند را که به او گرویدند بسیار ابله ونادان یافت، دعاوی دیگر هم کرد(۳۶۱).
پس این سخن که چون ایمان به ظهور مهدی (علیه السلام) دستاویز جمعی از شیّادان جاه طلب تاریخ شده، ما باید آن را از اصل رها کنیم واز یک واقعیّت مسلّم چشم بپوشیم به هیچ وجه نه قابل قبول ومورد اعتنا است ونه با عقل ومنطق سازگار است.
لذا از قرن اول هجرت که بعضی ادّعای مهدویّت کردند یا دیگران به آنها این مقام را نسبت دادند، از کسی حتّی بنی امیّه وبنی عبّاس شنیده نشد که در مقام ردّ آنها، انکار اصل ظهور مهدی (علیه السلام) را بنماید بلکه آنها را برای آنکه واجد صفات مهدی نیستند ردّ می کردند وهیچ کس نگفت چون اینها به دروغ ادّعا می کنند پس ما اصل ظهور مهدی را قبول نداریم؛ زیرا در میان مسلمانان که به کتاب وسنّت پیغمبر (ص) واجماع صحابه وتابعین ایمان داشتند این فکر یعنی انکار اصل ظهور مهدی (علیه السلام) با ردّ گفته پیغمبر ومخالفت کتاب وسنّت برابر بود وهرگز قابل قبول نبود، بلکه چون در احادیث راجع به ظهور مهدی (علیه السلام) از پیدایش این متمهّدیان خبر داده شده ایمان آنها به صحّت روایات وظهور آن حضرت بیشتر می شد که کسانی که در اثر دعوای مدّعیان دروغ گوی مقام مهدویّت گمراه شدند، ضلالتشان مربوط به جهالت ونادانی وعدم معرفت وبی اطّلاعی از اوصاف وعلائم مهدی (علیه السلام) می باشد ولی اگر کسی مهدی منتظر (علیه السلام) را به همان اوصاف ونشانی ها که در اخبار واحادیث معرّفی شده بشناسد، هرگز گمراه نمی شود ودعاوی باطل سبب تزلزل ایمان وعقیده او نمی گردد وآن چنان که صفات وخصوصیّات مهدی (علیه السلام) مشروح وروشن ورافع ابهامات بیان شده، در مورد هیچ دعوت دیگر واحدی از انبیا واولیا که منصوص به تنصیص نبیّ یا ولیّ سابق بودند بیان نشده است.
تأثیر عقیده به ظهور مهدی (علیه السلام) در اخلاق
طنطاوی مصری در تفسیر خود راجع به قرب ساعت «قیامت» وظهور مهدی(علیه السلام)، سخنان ابن خلدون مغربی را نقل کرده واین دو موضوع را سبب ضعف عزائم وایراث سستی وتفرقه واختلاف پنداشته وبه علمای اسلام، نسبت غفلت بلکه تلویحاً آنها را به جهل وضلالت نسبت داده است.
راجع به تفرقه واختلاف در مقاله «عقیده به ظهور مهدی وقیام مدّعیان مهدویّت» توضیح داده شد که تمام عناوین وحقایق مورد دستبرد وسوء تعبیر صاحبان اغراض فاسد گردیده وحتّی مفهوم یگانگی ووحدت ملّی ودینی هم وسیله تفرقه شده وبه نام تحصیل اتّحاد، بسا اختلاف به وجود آمده وبه اسم حفظ وحدت، تفرقه ایجاد ومرتکب تجاوزات ننگین می گردند. امّا این سوءاستفاده ها زیانی به حسن اتّحاد ولزوم آن نمی زند.
ایمان به ظهور مهدی (علیه السلام) هم مثل سایر عقاید اسلامی باید قدر مشترک ووسیله اتّحاد باشد. شما مقصّر هستید؛ زیرا موضوعی را که امّت بر آن اتّحاد واتّفاق دارند واعتبار مدارک ومآخذ آن از بسیاری از عقاید ومسائل اسلامی قوی تر است انکار می کنید واختلاف وتفرقه ایجاد می نمایید.
امّا راجع به قرب ساعت؛ اوّلاً، ایمان به اقتراب ونزدیکی قیامت مدلول ومنطوق آیات محکم وصریح قرآن مجید است.
ثانیاً، این ایمان به هیچ وجه علّت ضعف وسستی نمی شود، بلکه سبب قوّت تصمیم واهتمام در انجام تکلیف وخلوص نیّت وتهذیب اخلاق ووسیله انذار وترغیب به کارهای خیر واعمال صالح است.
شما چون در ردّ وقبول حقایق، به غلط نتایج مادّی را میزان قرار داده اید، می خواهید خبر اقتراب ساعت هم مستقیماً سبب فتح کشورها ودعوت به اختراع وپیشرفت امور صناعی ومادّی باشد واز تأثیر معنوی واخلاقی ورابطه آن با سازمان صحیح اجتماعی ومدینه فاضله ای که منظور اسلام است غفلت دارید وفراموش کرده اید که دعوت انبیا وتعلیم وتربیت آنها بر اساس ایمان به مبدأ ومعاد است.
مسلمانان با این ایمان به مبدأ ومعاد واقتراب ساعت کشورهای بزرگ را فتح کردند وپرچم اسلام را در دورترین نقاط به اهتزاز در آوردند واعلان آزادی انسان ها را در جهان انتشار دادند.
با این ایمان، جهانیان را به علم ودانش وتفکّر وتحقیق وکنجکاوی وترقّی علمی وصناعی دعوت کردند، عَلَم دار علم وتمدّن شدند ودر هر رشته از علوم تجربی بزرگ ترین دانشمندان را به دنیا تحویل دادند.
راجع به تعیین وقت قیام وقیامت هم که می گویید: سبب انحراف وگمراهی شده وفلان صوفی حقّه باز سنّی، وقتی برای آن معیّن کرده وگله از برادران صوفی سنّی خود کرده اید، البتّه حقّ دارید، ولی اگر کسی این سخنان را باور کرد گناهش به گردن شما رهبران اهل سنّت است که افکار را روشن نمی کنید ومسلمانان را به معارف قرآن راجع به مبدأ ومعاد آشنا نساخته اید.
قرآن صریحاً علم قیام ساعت را مخصوص خدا دانسته وما معتقدیم که کسی از آن آگاه نیست وهر کس برای آن وقتی معیّن کند، دروغ گو وراهزن است واکثریّت بلکه قاطبه عوامّ مسلمان از سنّی وشیعه تا چه رسد خواصّ وعلما می دانند که کسی از تاریخ قیام ساعت خبر ندارد وعلم آن نزد خداوند متعال است:
﴿إِنَّ اللهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ﴾(۳۶۲).
حال اگر نادانی در این موضوع اظهار علم کند، نه پذیرفته می شود ونه کسی به آن اعتنا می کند. اینها سبب ضعف وسستی مسلمانان نیست، سبب ضعف، کتمان حقایق وسیاست های سوء زمامداران ومنحرف کردن جامعه از برنامه های روشن اسلامی است.
ایمان به ظهور مهدی (علیه السلام) نیز مانند قیام ساعت واقتراب قیامت سبب ضعف وشکست روحیّه وسستی در انجام تکالیف نیست. هیچ کس نگفته چون مهدی (علیه السلام) ظهور می کند تکالیف ساقط ومسلمانان در برابر کفّار وحملات آنها تکلیفی ندارند وباید دست روی دست بگذارند.
هیچ کس نگفته آیه:
﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةِ...﴾(۳۶۳)؛
وآیات راجع به امر به معروف ونهی از منکر ودعوت به خیر ودفاع از اسلام ووظایف اجتماعی وسیاسی را نباید اجرا کرد.
کسی نگفته است: ایمان به ظهور مهدی (علیه السلام) برای افراد سست عنصر وضعیف الاراده وبهانه جو وکسانی که ظلم واستعمار اجانب را در بلاد اسلام وخانه ووطن خود تحمّل کرده اند عذر است.
هرگز در یک خبر وروایت نرسیده که کارها را به آینده وظهور مهدی (علیه السلام) واگذارید، بلکه به عکس مسلمانان در اخبار واحادیث به صبر وثبات وکوشش واستقامت وشدّت تمسّک به تعلیمات وبرنامه های قرآن تشویق شده اند.
همان طور که پیغمبر اعظم (ص) ومجاهد اوّل اسلام علی (علیه السلام) وصحابه والامقام به انتظار ظهور مهدی (عجل الله فرجه)، خانه نشینی وکناره گیری اختیار نکردند وبرای اِعلای کلمه اسلام آنی فارغ نبودند واز هیچ فداکاری وجانبازی خودداری نکردند، امروز هم مسلمانان همان وظایف را عهده دار وهمان مسئولیّت ها را دارند.
ایمان به ظهور مهدی (علیه السلام) وامام وقت نیز مؤیّد همین احساس مسئولیّت است.
ایمان به ظهور مهدی (علیه السلام) موجب تهذیب اخلاق وورع وپارسایی وبیداری ضمیر است.
ایمان به ظهور مهدی (علیه السلام) با واگذاری امور به آینده وگوشه گیری وانزوا وامروز وفردا کردن وقبول تسلّط کفّار واشرار وخودداری از ترقّی صناعی وعلمی وترک اصلاحات اجتماعی سازگار نیست.
ایمان به ظهور مهدی (علیه السلام) سبب رشد فکر ومانع از ضعف وناامیدی وبدبینی به آینده است.
ایمان به ظهور مهدی (علیه السلام) همان نتیجه وفایده را دارد که آیات شریفه ای مثل:
﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُوُنَ﴾(۳۶۴)؛
«البتّه ما قرآن را بر تو نازل کردیم وخود نیز آن را محفوظ خواهیم داشت».
وآیه:
﴿یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْوَاهِهِمْ...﴾(۳۶۵)؛
«کافران می خواهند نور خدا را با گفتار باطل وطعن مسخره خاموش کنند...».
وآیه:
﴿وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنَینِ﴾(۳۶۶)؛
«شما مسلمانان نه هرگز (در کار دین) سستی کنید و(نه از فوت غنیمت ومتاع دنیا) اندوهناک باشید زیرا شما فاتح وپیروزمندترین وبلندترین ملل دنیا هستید اگر در ایمان ثابت واستوار باشید».
دارند.
همان طور که مفاد این آیات فتور وسستی وشانه از زیر بار مسئولیّت خالی کردن نیست، ظهور مهدی (علیه السلام) وغلبه آن حضرت وحکومت جهانی او نیز سبب سستی وجواز مسامحه در انجام تکالیف نیست.
همان طور که مسلمانان صدر اسلام از این آیات وبشارت های پیغمبر (ص) به فتوحات آینده وکشورگشایی های مسلمین، نفهمیدند که باید در خانه به انتظار آینده نشست وتماشاچی صحنه های شکست مسلمانان وعقب ماندن آنها از کفّار در علم وصنعت واسباب قوّه وقدرت گردند وبه گفتن اینکه خدا حافظ است وخدا وعده نصرت داده وخدا نمی گذارد نورش خاموش شود اکتفا نمی کردند؛ کسانی هم که به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) ایمان دارند خصوصاً اگر روایات واحادیثی را که از طرق شیعه روایت شده خوانده باشند، باید در اطاعت اوامر خدا وانجام تکالیف شرعی از دیگران کوشاتر وغیرت وهمّت واهتمام آنها در حفظ نوامیس شرع وحمایت از قرآن واحکام ودفاع از حریم اسلام ومجد وعظمت مسلمین بیشتر باشد.

کتاب نامه

قرآن کریم.
نهج البلاغه، الشریف الرضی، الامام علی بن ابی طالب(علیه السلام)،، تحقیق وشرح محمد عبده، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۱۲ق.
اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، حر عاملی، محمد بن حسن (م. ۱۱۰۴ق.)، بیروت، موسسة الاعلمی، ۱۴۲۵ق.
الاحتجاج، طبرسی، احمد بن علی (م. ۵۶۰ق.)، النجف الاشرف، دارالنعمان، ۱۳۸۶ق.
احکام القرآن، ابن العربی، محمد بن عبدالله (م. ۵۴۳ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
الاذاعة لما کان وما یکون بین یدی الساعه، حسینی قنوجی بخاری، سید محمد صدیق حسن (م. ۱۳۵۷ق.)، دار ابن کثیر، ۱۴۲۰ق.
الاربعین، ماحوزی، سلیمان بن عبدالله (م. ۱۱۲۱ق.)، قم، مطبعة امیر، ۱۴۱۷ق.
ارشاد المستهدی، بکری مدنی.
الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مفید، محمد بن محمد (م. ۴۱۳ق.)، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ق.
الاستذکار، ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله قرطبی (م. ۴۶۳ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۲۰۰۰م.
اسدالغابة فی معرفة الصحابه، ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. ۶۳۰ق.)، تهران، انتشارات اسماعیلیان.
اسعاف الراغبین فی سیرة المصطفی وفضائل اهل بیته الطاهرین، صبان، محمد بن علی، حضر موت، دارالمیراث النبوی.
الاشاعة لاشراط الساعه، حسینی برزنجی، محمد بن رسول، القاهرة، مکتبة المشهد الحسینی.
الاصابة فی تمییزالصحابه، ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م. ۸۵۲ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق.
اظهار الحق، هندی، رحمت الله بن خلیل (م. ۱۳۰۸ق.).
الاعلام، زرکلی، خیرالدین (م. ۱۳۹۷ق.)، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۰ق.
إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، فضل بن حسن (م. ۵۴۸ق.)، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، ۱۴۱۷ق.
اقبال الاعمال، ابن طاووس، سیدعلی بن موسی (م. ۶۶۴ق.)، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۴ق.
الامالی المنتخبه فی العترة المنتجبه، مظفری، عبدالواحد، النجف الاشرف، المطبعة العلمیه.
الامالی، طوسی، محمد بن حسن (م. ۴۶۰ق.)، قم، دارالثقافه، ۱۴۱۴ق.
الامامة والتبصرة من الحیره، ابن بابویه، علی بن حسین (م. ۳۲۹ق.)، قم، مدرسه امام مهدی(علیه السلام)، ۱۴۰۴ق.
بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(علیهم السلام)، مجلسی، محمدباقر(م. ۱۱۱۱ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، سیدهاشم حسینی (م. ۱۱۰۷ق.)، تهران، بنیاد بعثت، ۱۴۱۶ق.
البلدالامین والدرع الحصین،کفعمی، ابراهیم بن علی (م. ۹۰۵ق.)، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۱۸ق.
البیان فی اخبار صاحب الزمان، گنجی شافعی، محمد بن یوسف (م. ۶۵۸ق.).
پرتوی از عظمت امام حسین(علیه السلام)،، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، دفتر تنظیم ونشر آثار حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی، ۱۳۹۳ش.
تاریخ الامم والملوک، طبری، محمد بن جریر (م. ۳۱۰ق.)، دار ومکتبة الهلال، ۱۴۲۴ق.
تاریخ ابن خلدون،ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد (م. ۸۰۸ق.)، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۳۹۱ق.
تاریخ الخلفاء، سیوطی، جلال الدین (م. ۹۱۱ق.)، مصر، مطبعة السعادة، ۱۳۷۱ش.
تاریخ گزیده، مستوفی، حمدالله (م.۷۵۰ق.).
تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، علی بن حسن (م. ۵۷۱ق.)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
تجرید الاعتقاد، خواجه نصیر طوسی، محمد بن محمد (م. ۷۲۶ق.)، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۰۷ق.
تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ابن شعبه حرانی، حسن بن علی (م. قرن۴)، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق.
تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی، یوسف بن حسام الدین (م. ۶۵۴ق.)، قم، الشریف الرضی، ۱۴۱۸ق.
التذکرة فی احوال الموتی وامور الآخرة، قرطبی، محمد بن احمد (م. ۶۷۱ق.)، بیروت، المکتبة العصریة، ۱۴۲۳ق.
تفسیر القرآن الکریم (تفسیر ابوحمزه ثمالی)، ابوحمزه ثمالی، ثابت بن دینار (م. ۱۴۸ق.)، بیروت، دارالمفید، ۱۴۲۰ق.
تفسیر الصافی، فیض کاشانی، محسن بن مرتضی (م. ۱۰۹۱ق.)، تهران، انتشارات صدر، ۱۴۱۵ق.
التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، فخر رازی، محمد بن عمر (م. ۶۰۶ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
التفسیر المنسوب الی الامام العسکری(علیه السلام)، تفسیر منسوب به امام عسکری(علیه السلام)، قم، مدرسة الامام المهدی(علیه السلام)، ۱۴۰۹ق.
تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان، نیشابوری، حسن بن محمد (م. ۷۲۸ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۶ق.
تفسیر نورالثقلین، حویزی، عبد علی بن جمعه (م. ۱۱۱۲ق.)، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، قم، انتشارات اسماعیلیان، ۱۴۱۲ق.
تفسیرالقمی، قمی، علی بن ابراهیم (م. ۳۰۷ق.)، قم، دارالکتاب، ۱۴۰۴ق.
تفسیر النسفی، نسفی، نجم الدین عمر بن محمد (م. ۵۳۷ق.).
التمهید، ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله قرطبی (م. ۴۶۳ق.)، مغرب، وزارة عموم الاوقاف والشؤون الاسلامیة، ۱۳۸۷ق.
تهذیب الاحکام، طوسی، محمد بن حسن (م. ۴۶۰ق.)، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۶۴ش.
التوحید، صدوق، محمد بن علی (م. ۳۸۱ق.)، قم، نشر اسلامی، ۱۳۹۸ق.
الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، محمد بن علی (م. ۵۶۰ق.)، قم، انتشارات انصاریان، ۱۴۱۲ق.
الجامع لاحکام القرآن (تفسیر قرطبی)، قرطبی، محمد بن احمد (م. ۶۷۱ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
الجواهر فی تفسیر القرآن، طنطاوی، جوهری، المکتبة الاسلامیة، ۱۳۹۴ق.
حقّ الیقین فی معرفة اصول الدین، شبر، سید عبدالله (م. ۱۲۲۲ق.)، قم، انتشارات انوارالهدی، ۱۴۲۴ق.
حلیة الابرار، بحرانی، سیدهاشم حسینی (م. ۱۱۰۷ق.)، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، ۱۴۱۴ق.
خاتمة مستدرک الوسائل، محدث نوری، میرزا حسین (م. ۱۳۲۰ق.)، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، ۱۴۱۷ق.
الخرائج والجرائح، قطب راوندی، سعید بن هبة الله (م. ۵۷۳ق.)، قم، مؤسسة الامام المهدی(علیه السلام)، ۱۴۰۹ق.
الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، سیوطی، جلال الدین (م. ۹۱۱ق.)، بیروت، دارالمعرفه.
دعائم الاسلام، مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی (م. ۳۶۳ق.)، القاهره، دارالمعارف، ۱۳۸۳ق.
دلائل الامامه، طبری امامی، محمد بن جریر (م. قرن ۵)، قم، مؤسسة البعثة، ۱۴۱۳ق.
ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، القاهرة، مکتبة القدسی، ۱۳۵۶ق.
الرسائل العشر، طوسی، محمد بن حسن (م. ۴۶۰ق).)، قم، نشر اسلامی.
روضة الواعظین وبصیرة المتعظمین، فتال نیشابوری، محمد بن حسن (م. ۵۰۸ق.)، قم، الشریف الرضی، ۱۳۷۵ش.
سبائک الذهب فی معرفة قبائل العرب، سویدی، محمد امین، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۶ق.
سنن ابن ماجه، ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید (م. ۲۷۵ق.)، دارالفکر.
سنن ابی داوود، ابوداوود سجستانی، سلیمان بن اشعث (م. ۲۷۵ق.)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۰ق.
سنن الترمذی، محمد بن عیسی (م. ۲۷۹ق.)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۳ق.
سنن الدارمی، دارمی، عبدالله بن رحمن (م. ۲۵۵ق.)، دمشق، مطبعة الاعتدال، ۱۳۴۹ق.
السیرة الحلبیه، حلبی، علی بن برهان (م. ۱۰۴۴ق.)، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۰ق.
السیرة النبویه، ابن هشام، عبدالملک حمیری (م. ۸ - ۲۱۳ق.)، القاهرة، مکتبة محمدعلی صبیح واولاده، ۱۳۸۳ق.
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، عزالدین (م. ۶۵۶ق.)، قم، دار الکتب العلمیة، ۱۴۰۴ق.
شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی (م. ۳۶۳ق.)، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۴ق.
الشفاء (الالهیات)، ابن سینا، حسین بن عبدالله (م. ۴۲۸ق.)، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج (م. ۲۶۱ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
صحیح البخاری، بخاری، محمد بن اسماعیل (م. ۲۵۶ق.)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۱ق.
عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار(علیهم السلام)، لکهنوی هندی، سید حامدحسین (م. ۱۳۰۶ق.)، اصفهان، کتابخانه امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ۱۳۶۶ش.
العرف الوردی فی اخبار المهدی، سیوطی، عبدالرحمن (م. ۹۱۱ ق.).
علل الشرائع، صدوق، محمد بن علی (م. ۳۸۱ق.)، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریة، ۱۳۸۵ق.
عمدة عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار، ابن بطریق، یحیی بن حسن (م. ۶۰۰ق.)، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۷ق.
عیون اخبارالرضا(علیه السلام)، صدوق، محمد بن علی (م. ۳۸۱ق.)، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۴ق.
الغارات، ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد (م. ۲۸۳ق.)، چاپخانه بهمن.
غایة المأمول، ناصف، منصورعلی.
الغدیر فی الکتاب والسنة والادب، امینی، عبدالحسین (م. ۱۳۹۲ق.)، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۹۷ق.
الغیبه، طوسی، محمد بن حسن (م. ۴۶۰ق.)، علی احمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، ۱۴۱۱ق.
الغیبه، نعمانی، محمد بن ابراهیم (م. ۳۶۰ق.)، قم، انتشارات انوارالهدی، ۱۴۲۲ق.
الفائق فی غریب الحدیث، زمخشری، محمود بن عمر (م. ۵۳۸ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۷ق.
فتح الباری شرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م. ۸۵۲ق.)، بیروت، دارالمعرفه.
الفتن، ابن حماد، نعیم بن حماد مروزی (م. ۲۲۹ق.)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ق.
الفتوحات الاسلامیة بعد مضی الفتوحات النبویه، دحلان، سید احمد بن زینی، مصر، مطبعة مصطفی محمد، ۱۳۵۴ق.
فرائدالسمطین، جوینی، ابراهیم بن محمد خراسانی (م. ۷۳۰ق.)، بیروت، ۱۳۹۸ق.
الفصول المهمة فی معرفةالائمّه، ابن صباغ مالکی، علی بن محمد (م. ۸۵۵ق.)، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۲ق.
قرب الاسناد، حمیری قمی، عبدالله بن جعفر (م. ۳۰۰ ق.)، قم، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۱۳ق.
قضاءالحوائج، ابن ابی الدنیا، عبدالله بن محمد (م. ۲۸۱ق.)، بیروت، مؤسسة الکتاب، ۱۴۱۳ق.
الکافی، کلینی، محمد بن یعقوب (م. ۳۲۹ق.)، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۶۳ش.
الکامل فی التاریخ، ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. ۶۳۰ق.)، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۶ق.
الکامل فی ضعفاء الرجال، ابن عدی جرجانی، عبدالله (م. ۳۶۵ق.)، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.
کتاب السنه، ابن ابی عاصم، احمد بن عمرو (م. ۲۸۷ق.)، بیروت، المکتب الاسلامی، ۱۴۱۳ق.
کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، علامه حلی، حسن بن یوسف (م.۷۲۶ق.)، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۷ق.
کشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار، محدث نوری، میرزاحسین (م. ۱۳۲۰ق.).
کشف الغمة فی معرفةالائمّه(علیه السلام)، اربلی، علی بن عیسی (م. ۶۹۳ق.)، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۵ق.
کشف المحجّة لثمرةالمهجه،ابن طاووس، سیدعلی بن موسی (م. ۶۶۴ق.)، النجف الاشرف، المطبعة الحیدریة، ۱۳۷۰ق.
کفایةالاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر، خزاز قمی، علی بن محمد (م. ۴۰۰ق.)، قم، انتشارات بیدار، ۱۴۰۱ق.
کمال الدین وتمام النعمه، صدوق، محمد بن علی (م. ۳۸۱ق.)، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۵ق.
کنزالعمال فی سنن الاقوال والافعال، متقی هندی، علی (م. ۹۷۵ق.)، صفوةالسقا، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۹ق.
کنزالفوائد، کراجکی، محمد بن علی (م. ۴۴۹ق.)، قم، مکتبة المصطفوی، ۱۳۶۹ش.
الکنی والالقاب، محدث قمی، عباس (م. ۱۳۵۹ق.)، تهران، مکتبة الصدر.
لوامع الانوار البهیة وسواطع الاسرار الاثریه، سفارینی، محمد بن احمد (م. ۱۱۸۸ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۲۹ق.
المبسوط، سرخسی، محمد بن احمد (م. ۴۸۳ق.)، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق.
متشابه القرآن ومختلفه، ابن شهر آشوب، محمد بن علی (م. ۵۸۸ق.)، قم، انتشارات بیدار، ۱۴۱۰ق.
المجازات النبویه، سید رضی، محمد بن حسین (م. ۴۰۶ق.)، قم، مکتبة بصیرتی.
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، هیثمی، علی بن ابی بکر (م. ۸۰۷ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۸ق.
المحاسن، برقی، احمد بن محمد (م. ۲۷۴ق.)، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۰ش.
المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله (م. ۴۰۵ق.)، بیروت، دارالمعرفة.
مسند ابویعلی الموصلی، ابویعلی موصلی، اسماعیل بن محمد (م. ۳۰۷ق.)، دمشق، دارالمامون للتراث.
مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل، شیبانی (م. ۲۴۱ق.)، بیروت، دارصادر.
المصباح،کفعمی، ابراهیم بن علی (م. ۹۰۵ق.)، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۳ق.
مصباح المتهجد، طوسی، محمد بن حسن (م. ۴۶۰ق.)، بیروت، مؤسسة فقه الشیعة، ۱۴۱۱ق.
معانی الاخبار، صدوق، محمدبن علی (م. ۳۸۱ق.)، قم، نشر اسلامی، ۱۳۶۱ش.
معجم البلدان، یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله (م. ۶۲۶ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۳۹۹ق.
المعجم الاوسط، طبرانی، سلیمان بن احمد (م. ۳۶۰ق.)، دارالحرمین، ۱۴۱۵ق.
المعجم الکبیر، طبرانی، سلیمان بن احمد (م. ۳۶۰ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۴ق.
المعمرین، ابوحاتم سجستانی، سهل بن عثمان (م. ۲۵۵ق.).
مقتضب الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر(علیهم السلام)، جوهری، احمد بن عبیدالله (م. ۴۰۱ق.)، قم، مکتبة الطباطبائی.
مقتل الحسین(علیه السلام)،، خوارزمی، موفق بن احمد (م. ۵۶۸ق.)، قم، مکتبة المفید.
مکارم الاخلاق، ابن ابی الدنیا، عبدالله بن محمد (م. ۲۸۱ق.)، القاهرة، مکتبة القرآن.
مکارم الاخلاق، طبرسی، حسن بن فضل (م. ۵۵۴ق.)، الشریف الرضی، ۱۳۹۲ق.
الملاحم والفتن، ابن طاووس، سیدعلی بن موسی (م. ۶۶۴ق.)، اصفهان، نشر گلبهار، ۱۴۱۶ق.
مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، محمد بن علی (م. ۵۸۸ق.)، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریة، ۱۳۷۶ق.
مناقب الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام)، کوفی، محمد بن سلیمان (م. قرن ۳)، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، ۱۴۱۲ق.
منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر(علیه السلام)، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، دفتر تنظیم ونشر آثار حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله الشریف، ۱۴۳۰ق.
نظم دررالسمطین فی فضائل المصطفی والمرتضی والبتول والسبطین، زرندی، محمد بن یوسف (م. ۷۵۰ق.)، اصفهان، مکتبة الامام امیرالمؤمنین (علیه السلام) العامة، ۱۳۷۷ق.
نوادرالمعجزات فی مناقب الائمة الهداه، طبری امامی، محمد بن جریر (م. قرن ۵)، قم، انتشارات دلیل ما، ۱۴۲۷ق.
نورالابصار فی مناقب آل بیت المختار، شبلنجی، مؤمن بن حسن (م. ق.)، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۳۱ق.
وسائل الشیعه، حر عاملی، محمد بن حسن (م. ۱۱۰۴ق.)، قم، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۱۴ق.
وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، سمهودی، علی بن احمد (م. ۹۱۱ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۲۰۰۶م.
وفیات الاعیان وانباء ابناء الزّمان، ابن خلکان، احمد بن محمد (م. ۶۸۱ق.)، بیروت، دارالثقافه.
الیقین باختصاص مولانا علی بامرة المؤمنین(علیه السلام)، ابن طاووس، سید علی بن موسی (م. ۶۶۴ق.)، قم، دارالکتاب، ۱۴۱۳ق.
ینابیع المودة لذوی القربی، قندوزی، سلیمان بن ابراهیم (م. ۱۲۹۴ق)، دارالاسوة، ۱۴۱۶ق.


 

 

 

 

 

 

 

پاورقی:

-----------------

(۱) قصص، ۵. «ما اراده کرده ایم تا بر مستضعفان روی زمین نعمت بخشیم وآنان را پیشوایان ووارثان روی زمین قرار دهیم».
(۲) قصص، ۵. «ما اراده کرده ایم تا بر مستضعفان روی زمین نعمت بخشیم».
(۳) انبیاء، ۵۲.
(۴) ابراهیم، ۲۰.
(۵) اشاره به آیات ۹ سوره آل عمران؛ ۳۱ سوره رعد و۲۰ سوره زمر.
(۶) اشعار از مرحوم آیت الله والد نویسنده - اعلی الله مقامه - است.
(۷) بقره، ۳. «آنان که به غیب ایمان می آورند».
(۸) بقره، ۲۳ - ۲۴.
(۹) اسراء، ۸۸.
(۱۰) ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۲۴.
(۱۱) ابن ماجه قزوینی، سنن، ج۲، ص۱۳۰۴؛ طبرانی، المعجم الاوسط، ج۸، ص۲۰۰؛ ابن عبدالبر، الاستذکار، ج۴، ص۳۸، همو، التمهید، ج۱۵، ص۱۴۱؛ ج۱۹، ص۱۹۸؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۹۸؛ دحلان، السیرة النبویه، ج۳، ص۱۰۳، ۱۷۶.
(۱۲) تفسیر منسوب به امام عسکری(علیه السلام)، ص۲۹۵؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۳۹؛ حر عاملی، اثبات الهداة، ج۱، ص۳۴۹؛ بحرانی، البرهان، ج۱، ص۲۵۴؛ همو، حلیة الابرار، ج۱، ص۱۱۱؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۷، ص۳۴۳؛ ج۱۹، ص۲۶۷.
(۱۳) احمد بن حنبل، مسند، ج۵، ص۳۳۳؛ مفید، الارشاد، ج۱، ص۶۳؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۳۱۸.
(۱۴) طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۷۱؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۱؛ قطب راوندی، الخرائج والجرائح، ج۱، ص۹۹؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، ج۵، ص۱۸۸؛ دحلان، السیرة النبویه، ج۳، ص۱۹۱.
(۱۵) احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۲۶؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج۸، ص۱۶۳؛ ابوداوود سجستانی، سنن، ج۱، ص۶۰۶؛ دحلان، السیرة النبویه، ج۳، ص۱۸۹ – ۱۹۰.
(۱۶) احمد بن حنبل، مسند، ج۲، ص۱۶۱؛ ج۳، ص۵؛ ج۵، ص۳۰۷؛ ج۶، ص۳۰۰، ۳۱۱؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج۸، ص۱۸۶؛ مغربی، شرح الاخبار، ج۱، ص۴۰۷، ۴۱۲، ۴۹۰.
(۱۷) احمد بن حنبل، مسند، ج۶، ص۷۷؛ دارمی، سنن، ج۱، ص۳۷؛ بخاری، صحیح، ج۴، ص۱۸۳، ۲۱۰؛ ج۵، ص۱۳۸؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج۷، ص۱۴۲؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۳۶.
(۱۸) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۳۳۶؛ ابن طاووس، الملاحم والفتن، ص۲۲۳.
(۱۹) مغربی، شرح الاخبار، ج۱، ص۳۳۸.
(۲۰) بیهقی، المحاسن والمساوی، ج۱، ص۵۵.
(۲۱) دحلان، السیرة النبویه، ج۳، ص۱۷۸.
(۲۲) مغربی، دعائم الاسلام، ج۲، ص۳۵۵؛ صدوق، معانی الاخبار، ص۲۰۴؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۳۹ – ۱۴۰؛ طوسی، الامالی، ص۳۶۶؛ قطب راوندی، الخرائج والجرائح، ج۱، ص۱۲۳.
(۲۳) ابن ابی عاصم، کتاب السنه، ص۴۲۷؛ متقی هندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۳۰۱.
(۲۴) یکی از خبرهای مسلّم پیغمبر اعظم (ص) از غیب که در کتاب هایی که دو سه قرن پیش از وقوع آن تألیف ومنتشر شده، ضبط وثبت گردیده خبر آن حضرت است از ظهور آتشی در سرزمین حجاز به طوری که پرتو آن به شهرهای دور، مانند بصری شام برسد. پیغمبر اکرم (ص) از این واقعه خبر داد وجمعی از صحابه آن را روایت کرده اند ودر کتاب هایی که در قرن سوّم تألیف وانتشار یافت ضبط گردید، مثل صحیح بخاری (م. ۲۵۶ ق.)، صحیح مسلم (م. ۲۶۱ ق.)، مسند احمد (م. ۲۴۱ ق.)، (ج۵، ص۱۴۴)؛ المستدرک حاکم (م. ۴۰۵ ق.)، (ج۴، ص۴۴۳) والمعجم الکبیر طبرانی (م. ۳۶۰) (ج۳، ص۱۷۳) واین آتش با نشانی هایی که از پیامبر (ص) روایت شده بود در شب سیّم جمادی الآخر سال ۶۵۴ هجری قمری در نزدیکی شهر مدینه آشکار شد واز مسافت دور وچند روز راه دیده می شد ومدّت پنجاه ودو روز باقی ماند ودر بیست وهفتم رجب آن سال پایان پذیرفت (یعنی نزدیک چهار قرن بعد از مرگ بخاری ومسلم) که شرح آن در کتب تواریخ مذکور است مانند: السیرةالنبویه، سید احمد زینی دحلان (ج۳، ص۱۸۷، ۱۹۳)، در التذکره قرطبی (ج۲، ص۳۴۹)، الاذاعه (حسینی قنوجی بخاری، ص۹۷)، الاشاعه (حسینی برزنجی، ص۳۷). تاریخ الخلفاء (سیوطی، ص۳۰۹) وصحیح مسلم (ج۸، ص۱۸۰)، صحیح بخاری، کتاب الفتن (ج۸، ص۱۰۰)، وفاء الوفاء سمهودی (ج۱، فصل۱۶، ص۱۱۳ – ۱۱۴، ۱۱۹ – ۱۲۱). الفتوحات الاسلامیه دحلان (ج۲، ص۶۲ – ۶۷. عمدة الاخبار فی تاریخ مدینة المختار (ص۱۲۵ - ۱۲۷) وفصل فی ظهور نار الحجاز.
(۲۵) صدوق، عیون اخبارالرضا(علیه السلام)، ج۱، ص۲۹۷؛ همو، کمال الدین، ص۳۷۷، ۵۷۷؛ کوفی، مناقب، ج۲، ص۱۷۳؛ خزاز قمی، کفایةالاثر، ص۲۸۱؛ طوسی، الغیبه، ص۱۸۰، ۴۲۵؛ ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ج۲، ص۹۹۷، ۱۱۰۹- ۱۱۱۰؛ ماحوزی، الاربعین، ص۲۰۸.
(۲۶) این مقاله در سالنامه معارف جعفری سال ۸۱ – ۱۳۸۰ هجری شمسی (ص۷۳ – ۶۰)، چاپ شده است. لازم به تذکر است که قسمتی از این مقاله وبعضی مقالات دیگر برای اینکه مطالب در این مجموعه تکرار نگردد، حذف شد. مع ذلک چون این مقالات به طور مستقلّ ودر مناسبت های مختلف نگارش یافته وتصرّف وحذف بیشتر باعث کوتاهی ونارسایی، بلکه تغییر اساس مقاله می شد از حذف بعضی از مطالب مکرّر خودداری کردیم.
(۲۷) مخفی نماند که ملل دیگر ومعتقدین به ادیان معروف هم در اصل انتظار ظهور یک شخصیّت روحانی برای اصلاح جهان وخاتمه دادن به ظلم وجنگ وفساد وخراب کاری ونجات ضعفا ومظلومین، با مسلمانان همراه ومتّفقند وبشاراتی که در کتاب های آنهاست منطبق بر حضرت صاحب الزّمان(علیه السلام) می شود که بعضی از فضلای معاصر آنها را استقصا واستخراج نموده اند.
(۲۸) انفال، ۳۹.
(۲۹) توبه، ۳۳؛ فتح، ۲۸.
(۳۰) توبه، ۳۲.
(۳۱) صف، ۸.
(۳۲) انفال، ۷.
(۳۳) اسراء، ۸۱.
(۳۴) انبیاء، ۱۰۵.
(۳۵) نور، ۵۵.
(۳۶) صافات، ۱۷۱ - ۱۷۳.
(۳۷) غافر، ۵۱.
(۳۸) مجادله، ۲۱.
(۳۹) غافر، ۵۱.
(۴۰) توبه، ۳۳؛ فتح، ۲۸.
(۴۱) سید رضی، المجازات النبویه، ص۴۱۹؛ نسفی، تفسیر، ج۳، ص۱۵۴.
(۴۲) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۹۶.
(۴۳) سخنان چهار نفر دیگر از علمای معروف اهل سنّت را چون در یکی از فصل ها ومقالات آینده نیز ذکر شده حذف کردیم به آن مقاله مراجعه شود.
(۴۴) طبق روایاتی که ابن حجر عسقلانی شافعی در الاصابه (ج۲، ص۱۸۲) از فوائد کوکبی روایت کرده، حکیم بن عیّاش نامبرده به سبب نفرین حضرت امام صادق(علیه السلام) به وضع عجیبی هلاک شد.
(۴۵) طبری امامی، دلائل الامامه، ص۲۵۳؛ همو، نوادرالمعجزات، ص۱۴۲؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۶۰؛ اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۴۲۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج۲، ص۱۸۲.
(۴۶) قسمت هایی از این مقاله مانند اسامی صحابه وکتاب هایی که در این باب، علمای اهل سنّت تألیف کرده اند ونام کسانی که به تواتر این روایات تصریح نموده اند، چون در فصل های آینده این کتاب مذکور می شود حذف گردید.
(۴۷) حدیث متواتر، حدیثی را گویند که راویان وکسانی که آن را نقل می کنند جمعی باشند که عادتاً اتّفاق وتبانی آنها بر کذب ممکن نباشد.
(۴۸) افراد خانواده داناترند به آنچه در خانه است.
(۴۹) ر.ک: امان الامة من الضلال والاختلاف، تألیف نگارنده.
(۵۰) چون این خصایص در فصل «مشخّصات واوصاف مهدی(علیه السلام)» بیان شده برای اینکه تکرار نشود از این مقاله حذف کردیم وخواننده عزیز را به فصل مذکور ارجاع می دهیم.
(۵۱) ر.ک: صدوق، کمال الدین، ص۲۰۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۳، ص۳۷؛ حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج۴، ص۳۷۰.
(۵۲) ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، ج۲، ص۴۵۱ - ۴۵۲.
(۵۳) مائده، ۳.
(۵۴) نساء، ۵۹.
(۵۵) صدوق، کمال الدین، ص۴۶۱؛ طبری امامی، دلائل الامامه، ص۵۱۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۳، ص۶۸؛ ج۵۲، ص۸۴؛ نگارنده، منتخب الاثر، ج۲، ص۴۱۸ - ۴۲۵.
(۵۶) رجوع فرمایید به: پرتوی از عظمت امام حسین(علیه السلام) تألیف نگارنده، ص۳۴۹ - ۳۵۸.
(۵۷) ابن شهرآشوب در متشابه القرآن ومختلفه (ج۲، ص۵۵- ۵۷)، نیز اسامی جمعی از صحابه را که از راویان این احادیث می باشند ذکر کرده است.
(۵۸) احمد بن حنبل، مسند، ج۵، ص۸۵ – ۱۰۵.
(۵۹) احمد بن حنبل، مسند، ج۵، ص۱۰۶.
(۶۰) ابن عدی جرجانی، الکامل، ج۳، ص۱۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۶، ص۲۸۶.
(۶۱) متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۲، ص۳۳.
(۶۲) متقی هندی، کنز العمال، ج۱۲، ص۳۴.
(۶۳) ر.ک: خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۳۳ – ۳۴؛ لکهنوی هندی، عبقات الانوار، ج۲۰، ص۲۴۷؛ حسینی میلانی، نفحات الازهار، ج۲، ص۳۳۱؛ ج۴، ص۲۱۱.
(۶۴) محدث نوری، کشف الاستار، ص۷۴. «امامان پس از من، دوازده نفرند به شماره برگزیدگان بنی اسرائیل ویاران عیسی».
(۶۵) قندوزی، ینابیع الموده، ج۱، ص۲۵۲- ۲۵۳.
(۶۶) قندوزی، ینابیع الموده، ج۳، ص۳۹۵.
(۶۷) قندوزی، ینابیع الموده، ج۳، ص۲۹۵ – ۲۹۶، ۳۸۴؛ محدث نوری، کشف الاستار، ص۷۴.
(۶۸) قندوزی، ینابیع الموده، ج۳، ص ۳۸۴؛ لکهنوی هندی، عبقات الانوار، ج۲۰، ص۲۳۷.
(۶۹) محدث نوری، کشف الاستار، ص۷۴؛ لکهنوی هندی، عبقات الانوار، ج۲، ص۲۳۸.
(۷۰) قندوزی، ینابیع الموده، ج۲، ص۳۱۶؛ ج۳، ص۲۹۱؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۱۸۱؛ اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۳۱۴.
(۷۱) خوارزمی مقتل الحسین(علیه السلام)، ج۱، ص۹۴؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج۲، ص۴۴، ۳۱۵، ۳۱۶، ۳۹۴؛ ج۳، ص۲۹۱.
(۷۲) قندوزی، ینابیع الموده، ج۳، ص۳۹۸ – ۳۹۹؛ لکهنوی هندی، عبقات الانوار، ج۲۰، ص۲۳۸.
(۷۳) خوارزمی، مقتل الحسین(علیه السلام)، ج۱، ص۹۵؛ قندوزی، ينابيع الموده، ج۳، ص۳۸۰.
(۷۴) خوارزمی، مقتل الحسین(علیه السلام)، ج۱، ص۹۴، فصل۶.
(۷۵) مجلسی، بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۹۶؛ لکهنوی هندی، عبقات الانوار، ج۲۰، ص۲۵۳ – ۲۵۴؛ محدث نوری، کشف الاستار، ص۲۷ - ۲۹؛ نسخه خطی الاربعین، حدیث ۴. «هرکس بخواهد خدا را ملاقات کند درحالی که از موفقین باشد، باید فرزندش حسن عسکری را دوست بدارد وولیّ خود بداند؛ وهرکس دوست داشته باشد، خدا را با ایمان کامل واسلام خوب ملاقات کند باید پسرش منتظر محمد وصاحب الزّمان مهدی را دوست بدارد؛ واین بزرگواران چراغ های تاریکی ها وامامان هدایت هستند ونشانه های تقوا وپرهیزکاری اند. پس هرکس آنها را دوست بدارد وولایت آنها را قبول کند، من بهشت را برای او ضمانت می کنم».
(۷۶) از حسن موافقات که دلیل بر امکان حصول تفاهم بیشتر بین شیعه واهل سنّت است این است که اسامی ائمّه اثنی عشر(علیهم السلام) در کتیبه های مسجد مقدس پیغمبر (ص) در مدینه طیّبه در قسمتی که در زمان ملک سعود بن عبدالعزیز وفیصل تجدید بنا شده ثبت گردیده است وبرحسب آنچه که زمانی در یکی از کتب تاریخی معتبر دیده ام، سابق بر این هم این اسامی طیّبه در کتیبه های مسجد ثبت بوده با این تفاوت که در کتیبه هایی که قبل از این تعمیر وتجدید بوده، اسامی ائمّه متصل به هم بوده ودر کتیبه های فعلی به تفریق ودر بین اسامی صحابه وائمّه اربعه نوشته شده ونام حضرت مهدی(علیه السلام) به این عبارت: «محمد المهدی رضی الله عنه» روبه روی کسی است که از باب مجیدی به صحن مقدّس اول مشرّف می شود، در وسط قرار گرفته است.
(۷۷) ابوداوود سجستانی، سنن، ج۲، ص۳۰۹- ۳۱۱.
(۷۸) صدوق، کمال الدین، ص۴۰۹؛ خزاز قمی، کفایةالاثر، ص۲۹۶؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۱۲؛ ج۳، ص۱۸؛ ابن حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص۴۹۵؛ محدّث نوری، کشف الاستار، ص۷۸- ۷۹.
(۷۹) اینکه آن جناب از فرزندان امام حسن وامام حسین(علیهما السلام) است برای این است که مادر مُکرّمه حضرت امام محمد باقر(علیه السلام)، فاطمه بنت امام حسن مجتبی(علیه السلام) است، پس امام باقر وامامان بعد از ایشان تا حضرت ولیّ عصر(علیه السلام)، همه از نسل امام حسن وامام حسین(علیهما السلام) می باشند.
(۸۰) کفعمی، البلدالامین، ص۲۸۶؛ همو، المصباح، ص۴۹۸. این مقاله در شماره۹، سال۲، مجله «نشریه مسجد اعظم» (ص۲۲-۳۱)، چاپ شده است.
(۸۱) عالم متتبّع سید هاشم بحرانی کتابی به نام المحجة فیما نزل فی القائم الحجه نگاشته که در آن بیش از صد آیه از آیات مفسّر به آن حضرت را جمع آوری کرده است.
(۸۲) نور، ۵۵؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج۳، ص۲۴۵؛ نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن، ج۱، ص۱۴۴.
(۸۳) توبه، ۳۳؛ فتح، ۲۸.
(۸۴) فخررازی، التفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۲۳؛ شبلنجی، نورالابصار، ص۳۹۷ (باب۲).
(۸۵) انبیاء، ۱۰۵؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج۳، ص۲۴۳.
(۸۶) بقره، ۳؛ فخررازی، التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۷۴.
(۸۷) قصص، ۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۲۷.
(۸۸) زخرف، ۶۱.
(۸۹) صبان، اسعاف الراغبین، ص۱۲۳ (باب۲)؛ شبلنجی، نورالابصار، ص۳۹۷ (باب۲)؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج۲، ص۴۵۳؛ گنجی شافعی، البیان، ص۱۰۹.
(۹۰) صبان، اسعاف الراغبین، ص۱۱۸ – ۱۲۴.
(۹۱) شبلنجی، نورالابصار، ص۳۹۵ – ۴۰۳.
(۹۲) عبدالحق، حاشیة سنن الترمذی، ج۲، ص۴۶.
(۹۳) الصواعق، ص۹۹.
(۹۴) دحلان، الفتوحات الاسلامیه، ج۲، ص۲۱۱.
(۹۵) ناصف، غایة المأمول، ج۵، ص۳۸۲.
(۹۶) گنجی شافعی، البیان، باب۱۱.
(۹۷) ظاهراً اوس است که نام چند تن از صحابه بوده اوس بن حذیفه، اوس بن ابی اوس ثقفی یا اوس بن اوس ثقفی، اوس بن عوف ثقفی، ولی در بدایع الزهور راجع به نزول عیسی واقتدای او به حضرت مهدی(علیه السلام) اخراج حدیث به این لفظ کرده است: قَالَ اُوَیْسُ الثَّقَفيُّ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(ص).
(۹۸) طبری، ذخائر العقبی، ص۱۳۶.
(۹۹) مقدمه ينابيع الموده.
(۱۰۰) حلبی، السيرة الحلبيه، ج۱، ص۲۸۰.
(۱۰۱) سويدی، سبائک الذهب، ص۳۴۶.
(۱۰۲) ابن خلدون، تاريخ (مقدمه)، ج۱، ص۳۱۱.
(۱۰۳) ناصف، غاية المأمول، ج۵، ص۳۶۲، ۳۸۱.
(۱۰۴) در یکی از فصل های این کتاب این مشخصات وعلائم به طور جامع تر از مآخذ شیعه واهل سنّت نوشته شده است وآنچه در اینجا نوشته می شود فقط قسمتی از علائم آن حضرت است که در کتاب های اهل سنّت بیان شده است.
(۱۰۵) متقی هندی، البرهان، باب۲.
(۱۰۶) حسینی برزنجی، الاشاعه، ص۱۱۲.
(۱۰۷) حسینی قنوجی، الاذاعه، ص۱۵۲.
(۱۰۸) کشمیری، التصریح، ص۴۴۲.
(۱۰۹) سیوطی، العرف الوردی، ج۲، ص۸۳.
(۱۱۰) سفارینی، لوامع الانوار البهیه، ج۲، ص۸۹ - ۹۰.
(۱۱۱) بکری مدنی، ارشاد المستهدی، ص۵۳. کتاب ارشاد المستهدی در حلب طبع شده، یک نسخه آن را یکی از علمای حلب به نام شیخ عبدالمتعالی سرمینی برای نویسنده اهدا کرده است.
(۱۱۲) بکری مدنی، ارشاد المستهدی، ص۵۲.
(۱۱۳) این مقاله در مجله مکتب انبیا (دین در عصر دانش) شماره ۲ (ص۱۶- ۲۳) چاپ شده است.
(۱۱۴) انبیاء، ۱۰۵. «در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم، بندگان شایسته ام وارث حکومت زمین خواهند شد».
(۱۱۵) قرطبی، تفسیر، ج۱۶، ص۳۴۲؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۳، ص۲۶۶؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۶، ص۳۸۲؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۳، ص۹۳، ۶۹۹؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج۶، ص۹۸- ۹۹.
(۱۱۶) سرخسی، المبسوط، ج۵، ص۲۳.
(۱۱۷) ابن ابی الدنیا، قضاءالحوائج، ص۳۱؛ حمیری قمی، قرب الاسناد، ص۱۲۰؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۸۶؛ حرعاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۳۴۴ - ۳۴۵؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۹۳، ص۱۱۸.
(۱۱۸) راجع به فتن وحوادثی که در آخرالزّمان اتّفاق می افتد، محدّثین بزرگ شیعه وسنّی روایات کثیری در کتبی که از تاریخ تألیف بعضی از آنها یک هزار سال بیشتر گذشته ودر دسترس ماست نقل کرده اند که درحقیقت باید این روایات را در ردیف معجزات حتمی واخبار غیبی قرار دهد. هرکسی تفصیل آنها را بخواهد، باید به آن کتاب ها مراجعه کند که ازجمله، بی حجابی زنان، برهنه ظاهر شدن آنها، تسلّط آنها بر مردها، طرف مشورت شدن آنها ومشارکت آنها با مردها در کارهای مردانه، مداخله آنها در اداره امور کشور، رواج وعلنی شدن «می خواری» و«می فروشی»، ربا، زنا، قمار، استخفاف به نماز، ساختن آسمان خراش ها وکاخ های بلند، به کار گماردن نااهلان، تجاهر به معاصی، صرف اموال در راه های باطل (مثل پول هایی که در شب نشینی ها وکاباره ها در شب ژانویه یا شب های دیگر رسم شده خرج می کنند) وستایش وتشویق از زنان بی عفّت وبدکاره وخواننده ونوازنده، پیش افتادن کسانی که زنان را به فساد ترغیب می کنند، تعطیل شدن احکام الهی، وحدود وقوانین شرعی، حکم برخلاف حکم خدا دادن، زیادی طلاق، منع از امر به معروف، تزیین مردها به طلا مثل انگشتر طلا، کثرت اولاد زنا وازجمله این علامات مرکزیت علمی شهر مذهبی قم وحجّت شدن آن بر سایر بلاد وانتشار علوم دینی از این شهر، به سایر شهرستان ها است.
(۱۱۹) آل عمران، ۶۴.
(۱۲۰) این مقاله در شماره ۳ مجله مکتب اسلام (ص۶ -۱۰) چاپ شده است.
(۱۲۱) نعمانی، الغیبه، ص۸۳-۸۴، ۱۹۵؛ طبرانی، المعجم الاوسط، ج۲، ص۵۵؛ ج۹، ص۱۷۶؛ همو، المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۱۳۴- ۱۳۶؛ طوسی، الرسائل العشر، ص ۹۸-۹۹؛ همو، الغیبه، ص۱۷۹، ۴۶۴؛ طبری امامی، دلائل الامامه، ص۴۷۷، ۴۹۵؛ ابن بطریق، عمدة عیون صحاح الاخبار، ص۴۳۳، ۴۳۶. «روی زمین را با عدل وداد پر می کند پس از آنکه با ظلم وبیداد پر شده باشد».
(۱۲۲) این مقاله در نشریه کتابخانه مسجد اعظم، سال ۲، شماره ۱۱ (ص ۹- ۱۵، ۵۶ - ۵۷) چاپ شده است.
(۱۲۳) رجوع شود به قرآن کریم آیات متعدّدی مانند: ﴿وَما أَرْسَلْناک إلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ (انبیاء، ۱۰۷) و﴿إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکرٌ لِلْعَالَمِينَ﴾ (ص۸۷؛ تکویر، ۲۷) و﴿قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللهِ إِلَيکمْ جَمِيعاً﴾ (اعراف، ۱۵۸) و﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيرَ اْلإِسْلَامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ﴾ (آل عمران، ۸۵) که به رسالت عامّه آن حضرت دلالت وصراحت دارند.
(۱۲۴) یکی از متفکرین بزرگ معاصر در یکی از کتاب هایش بعد از ذکر آیات چندی از قرآن مجید نتیجه گرفته که دین عبارت است از: قانون وحدود وشرع، وطریقه ونظام فکری وعملی؛ پس اگر انسان در پیروی از قانون وحدود، استناد به خدا داشته باشد در دین خداست واگر استناد به شخص وزمامداری داشته باشد در دین آن زمامدار است واگر استناد به رئیس قبیله یا رأی عموم داشته باشد ناچار در دین آنهاست.
(۱۲۵) آل عمران، ۶۴. «بگو: ای اهل کتاب بیایید از کلمه حقّ که بین من وشما یکسان است پیروی کنیم که به جز خدای یکتا را نپرستیم وچیزی را با او شریک قرار ندهیم وبعضی از ما بعضی دیگر را به جای او تعظیم نکنیم».
(۱۲۶) به نظر ما ضرر وفساد بشرپرستی از سنگ پرستی بیشتر است؛ زیرا بشر در اثر تعظیم، خضوع، تملّق وچاپلوسی دیگران به خود مغرور می شود وخودکام ودیکتاتور ومتکبر می شود به طوری که از انتقاد وراهنمایی دیگران به خشم می آید واظهار فرعونیت می کند، واز اینکه مردم او را بپرستند ودر برابر او تواضع نمایند لذّت می برد؛ امّا سنگ پرستی، دیگر این مفاسد را ندارد، متأسّفانه بشرپرستی هنوز در دنیا حتّی دنیاهای به اصطلاح متمدّن به صورت های تازه وکهنه باقی است.
(۱۲۷) کسری ها وقیصرها.
(۱۲۸) ابن العربی، احکام القرآن، ج۱، ص۱۳۷.
(۱۲۹) فیلسوف آمریکایی «ویلیام لوکا اریسون» می گوید: ما به مملکت واحد وقانون واحد وقاضی واحد وحاکم واحد برای بشر اعتراف می کنیم؛ تمام شهرهای دنیا شهر ما، وهریک از جامعه بشر ابنای شهر وابنای وطن ما هستند؛ ما زمین شهرهای خود را دوست می داریم به مقداری که شهرهای دیگر را دوست می داریم. (البته حکم اینکه امریکایی ها در این ادّعا صادقند یا کاذب با مردم دنیا است).
«دانته» ادیب شهیر ایتالیایی می گوید: واجب است که تمام زمین وجماعاتی که در آن زیست دارند به فرمان یک امیر باشند که آنچه را مورد حاجت است مالک باشد تا جنگ واقع نشود وصلح وآشتی برقرار شود.
«فولیتر» فرانسوی می گوید: هیچ کس برای شهرهای خودش عظمت آرزو نکرد مگر آنکه آرزومند بدبختی ونیستی دیگران شد.
متفکرین دیگر از قبیل «صموئیل جنسون» نیز از این گونه نظرات که حاکی از میل آنها به تشکیل یک جامعه جهانی است دارند.
(۱۳۰) «در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم بندگان شایسته ام وارث حکومت زمین خواهند شد».
(۱۳۱) «خداوند وعده فرموده به کسانی از شما که نیکوکار شوند، در زمین خلافت دهد».
(۱۳۲) «ما اراده کرده ايم تا بر مستصعفان زمين نعمت بخشيم وآنان را پيشوايان ووارثان روی زمين قرار دهيم».
(۱۳۳) نهج البلاغه، حکمت۲۰۹ (ج۴، ص۴۷).
(۱۳۴) رجوع شود به شماره ۹، سال ۲، مجله «نشریه مسجد اعظم» (ص۲۲ - ۳۱)، مقاله نگارنده (این مقاله نیز در صفحه ۷۸- ۹۹ این کتاب نیز نقل شده است).
(۱۳۵) آل عمران، ۹.
(۱۳۶) فاطر، ۴۳.
(۱۳۷) نهج البلاغه، خطبه۱۰۹ (ج۱، ص۲۱۰)؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۹۴.
(۱۳۸) تراثنا، ش۱۳، ص۲۰۳. «خاک را با علوم چه مناسبت، همانا می کوشد تا بداند که او نمی داند».
(۱۳۹) کهف، ۶۵- ۸۲.
(۱۴۰) طه، ۱۱۴.
(۱۴۱) مجله «المختار من ریدر زدایجست»، ص۳۷، نوامبر ۱۹۵۹.
(۱۴۲) مجله «المختار من ریدر زدایجست»، ص۱۱۳، اکتبر ۱۹۵۹.
(۱۴۳) راجع به فواید ومنافع عجیب وبااهمیت صاعقه مراجعه شود به مقاله «الصواعق نعمة» تلخیص از مجله ماهیانه «بوبیلدر ساینس» «المختار من ریدر زدایجست» ص۱۰۶، اکتبر ۱۹۵۹.
(۱۴۴) لقمان، ۲۷.
(۱۴۵) پیراهنی که از بافت بیست ونه حرف دوخته شده است از بیان صفات بلند وپسندیده او کوتاه ونارساست.
(۱۴۶) کهف، ۱۰۹.
(۱۴۷) کلینی، الکافی، ج۱، ص۹۳؛ صدوق، التوحید، ص۴۵۵؛ شبّر، حقّ الیقین، ج۱، ص۴۶. «ای فرزند آدم، اگر قلب تو را پرنده ای بخورد آن را سیر نمی کند واگر سوراخ سوزنی را بر چشمت بگذارند آن را می پوشاند؛ می خواهی با آن دو ملکوت آسمان ها وزمین را بشناسی».
(۱۴۸) نهج البلاغه، حکمت۲۸۷ (ج۴، ص۶۹)؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۴۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱، ص۲۱۰، ۲۱۸؛ ج۵، ص۱۲۴، ۱۲۶؛ ج۶۴، ص۱۱۱.
(۱۴۹) این دو بیت از گنج دانش یا صد پند مرحوم آیت الله والد نگارنده است.
(۱۵۰) صدوق، کمال الدین، ص ۴۸۲.
(۱۵۱) صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۲۴۵- ۲۴۶.
(۱۵۲) منتخب الاثر نگارنده، باب۲۸، فصل۲، ح۱.
(۱۵۳) قصص، ۷.
(۱۵۴) شعراء، ۲۱.
(۱۵۵) کلينی، الکافی، ج۱، ص۳۳۷ – ۳۳۸.
(۱۵۶) طوسی، الغيبه، ص۳۲۲ – ۳۳۴.
(۱۵۷) اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۲۹۶ – ۳۰۰.
(۱۵۸) صدوق، کمال الدین، ص۴۸۰.
(۱۵۹) صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج۲، ص۲۴۷.
(۱۶۰) صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۲۴۵.
(۱۶۱) ر.ک: منتخب الاثر تألیف نگارنده، فصل۲، باب۲۸ و۴۷.
(۱۶۲) صدوق، کمال الدین، ص۲۵۳؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۱۸۲؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۳۶، ص۲۵۰؛ منتخب الاثر، فصل۱، باب۸، ح۴؛ «آن آقا کسی است که از پیروان ودوستانش غایب می شود به گونه ای که در آن دوران کسی در قائل بودن به امامتش ثابت قدم نمی ماند، جز کسانی که خداوند قلب آنها را برای ایمان آزمایش کرده است».
(۱۶۳) کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۳۵ - ۳۳۶؛ ابن بابویه، الامامة والتبصره، ص۱۲۶ - ۱۲۷؛ صدوق، کمال الدین، ص۳۴۶؛ منتخب الاثر تألیف نگارنده، فصل۲، ب۲۷، حدیث۱۰.
(۱۶۴) ابن حماد، الفتن، ص۱۵، ۲۳، ۹۵؛ احمد بن حنبل، مسند، ج۲، ص۳۷۲، ۳۹۰-۳۹۱، ۵۲۳؛ ج۳، ص۴۵۳؛ ج۴، ص۲۷۷، ۴۰۸، ۴۱۶.
(۱۶۵) صدوق، کمال الدین، ص۳۴۶؛ ابن بابویه، الامامة والتبصره، ص۱۳۰؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۷۰- ۳۷۱.
(۱۶۶) ابوحمزه ثمالی، تفسیر، ص۱۳۹- ۱۴۰؛ صدوق، کمال الدین، ص۲۸۷- ۲۸۸؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۲۲۷؛ ابن طاووس، الیقین، ص۴۹۴- ۴۹۵؛ اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۳۲۷ – ۳۲۸؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۳۸، ص۱۲۶- ۱۲۷؛ ج۵۱، ص۷۳؛ قندوزی، ینابیع المودة، ج۳، ص۲۹۷، ۳۸۷، ۳۹۷ – ۳۹۸.
(۱۶۷) صدوق، کمال الدین، ص۳۱۷؛ همو، عیون اخبارالرضا(علیه السلام)، ج۲، ص۶۹؛ جوهری، مقتضب الاثر، ص۲۳؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۱۹۴. مخفی نماند که اخبار راجع به شدّت این امتحان بسیار است. مراجعه شود به: الغیبه نعمانی والغیبه طوسی وکمال الدین صدوق ومنتخب الاثر تألیف نگارنده.
(۱۶۸) حدید، ۱۷.
(۱۶۹) حرعاملی، اثبات الهداة، ج۷، ص۱۵۶، ح۴۰.
(۱۷۰) قمی، تفسیر، ج۲، ص۳۱۶- ۳۱۷؛ صدوق، کمال الدین، ص۶۴۱- ۶۴۲؛ همو، علل الشرائع، ج۱، ص۱۴۷؛ بحرانی، حلیةالابرار، ج۲، ص۳۳۹ - ۳۴۰؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج۳، ص۲۵۱.
(۱۷۱) محدث نوری، خاتمة المستدرک، ج۳، ص۲۱۵؛ امینی، الغدیر، ج۴، ص۸۸؛ محدث قمی، الکنی والالقاب، ج۱، ص۲۵۶. ای صاحب قبّه درخشان بر مکان بلند، هرکس قبر تو را زیارت کرد وبه آن طلب شفا نمود، شفا یافت.
(۱۷۲) نوح، ۲۷.
(۱۷۳) فتح، ۲۵.
(۱۷۴) بحرانی، البرهان، ج۵، ص۹۰ – ۹۱.
(۱۷۵) فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۵، ص۴۳ ۰ ۴۴.
(۱۷۶) این رساله در سال ۱۳۳۵ شمسی در تهران طبع شده واین جمله در فصل سوم، ص۲۵، آن نقل گردیده است.
(۱۷۷) نور،۵۷.
(۱۷۸) نهج البلاغه، حکمت (ج۴، ص۳۷)؛ ثقفی کوفی، الغارات، ج۱، ص۱۵۳؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۱۷۰- ۱۷۱.
(۱۷۹) خواجه نصیر طوسی، تجریدالاعتقاد، ص۲۲۱ (مبحث امامت)؛ ر.ک: علامه حلی، کشف المراد، ص۳۸۸.
(۱۸۰) مائده، ۳. «امروز دین شما را کامل کردم».
(۱۸۱) نهج البلاغه، حکمت ۹ (ج۴، ص۶۱)؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۸؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۳۲، ۳۴۰؛ ج۱۹، ص۱۹۱؛ نیز ر.ک: احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۱۵۶؛ ابن ابی الدنیا، مکارم الاخلاق، ص۵۶؛ ابویعلی موصلی، مسند، ج۱، ص۲۵۸؛ زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۱، ص۲۷۷؛ زرندی، نظم دررالسمطین، ص۶۲.
(۱۸۲) نور، ۳۶.
(۱۸۳) ما در کتاب منتخب الاثر (ص۳۷۱ – ۳۷۳)؛ نیز این موضوع را متعرض شده ایم ومحدّث نوری نیز در کشف الاستار ودیگران هم متعرض شده اند.
(۱۸۴) اطلاعات، شماره ۱۱۸۰۵.
(۱۸۵) اطلاعات، شماره ۱۱۸۰۵.
(۱۸۶) مجله دانشمند، شماره مسلسل ۶۱.
(۱۸۷) مجله دانشمند، شماره مسلسل ۶۱.
(۱۸۸) اطلاعات، شماره ۱۱۸۰۵.
(۱۸۹) الهلال، شماره۵، سال۳۸، ص۶۰۷؛ منتخب الاثر، ص۲۷۸.
(۱۹۰) البته برطبق آیات صریح قرآن مجید، مرگ از سنن عالم وقواعد حتمی است واین اظهارنظر پزشکان مبالغه واغراق است.
(۱۹۱) الهلال، شماره۵، سال۳۸، مارس۱۹۳۰؛ منتخب الاثر، ص۲۷۷ - ۲۷۸.
(۱۹۲) رجوع شود به ترجمه تورات از لغت عبرانی وکلدانی ویونانی به لغت عربی، طبع بیروت، سال ۱۸۷۰ م.
(۱۹۳) رجوع شود به کتاب اظهار الحق، ج۲، ص۱۲۴.
(۱۹۴) عنکبوت، ۱۴. «نوح در میان قومش نهصدوپنجاه سال درنگ کرد».
(۱۹۵) البته غرض از تعبیر استثنائی ومنفرد در اینجا این نیست که استثنا بر اساس قاعده وقانونی نیست ومثل استثنائات عرف ما تبعیض بی جهت وبی مصلحت باشد، بلکه این استثنائات نیز طبق نوامیس خاصه وسنن الهی ظاهر می شود واطلاق استثنا بر این گونه پدیده ها از جهت این است که به حسب معتاد وسابقه واطّلاعات ما به ندرت دیده می شوند. ازنظر ما ظهور فلان ستاره یا حادثه جوّی یک امر استثنائی وبی سابقه است اما ازنظر کسی که به اوضاع واحوال وحرکات ستارگان ومنظومه ها عالِم است یک امر باسابقه است که مکرّر در دوران صدها هزار سال جهان روی داده است.
(۱۹۶) درخت عندم را درخت «دم الاخوین» و«دم الثعبان» نیز گویند وفارسی «دم الاخوین» و«دم الثعبان» «خون سیاوش» و«خون سیاوشان» است وظاهراً عندم، به ضمّ باشد.
(۱۹۷) پیک ایران، شماره۱۱۵۲.
(۱۹۸) نور دانش، شماره۶، دوره جدید، سال۵.
(۱۹۹) الله والعلم الحدیث، ص۹۶.
(۲۰۰) نور دانش، شماره۶، دوره جدید، سال پنجم.
(۲۰۱) اطلاعات، شماره۹۷۷.
(۲۰۲) نور دانش، شماره۶، دوره جدید، سال۵.
(۲۰۳) روم، ۲۲.
(۲۰۴) اطلاعات، شماره۱۱۸۰۵.
(۲۰۵) الرحمن، ۲۶.
(۲۰۶) نساء، ۷۸.
(۲۰۷) منتخب الاثر، ص۲۸۰.
(۲۰۸) نقل به معنا از مجله «المقتطف»، شماره۳، سال۵۹؛ اصل مقاله را در منتخب الاثر صفحه ۲۸۰ تا ۲۸۳ نقل کرده ام.
(۲۰۹) اطلاعات، شماره۱۱۸۰۵.
(۲۱۰) اطلاعات، شماره ۱۲۱۴۳، سال۴۱. ومجله دانشمند، شماره۶۴ و۶۵.
(۲۱۱) اطلاعات، شماره ۸۹۳۰.
(۲۱۲) مجله کل شیء؛ طنطاوی، الجواهر، ج۱۷، ص۲۲۹ - ۲۳۱.
(۲۱۳) روزنامه (الثوره) چاپ بغداد، شماره۹۴، سال اوّل.
(۲۱۴) اطلاعات، شماره ۱۱۸۰۵.
(۲۱۵) اطلاعات، شماره ۸۹۳۰.
(۲۱۶) اطلاعات، شماره ۱۲۶۷۲.
(۲۱۷) اطلاعات، شماره ۱۱۸۰۵.
(۲۱۸) مظفری، الامالی المنتخبه، ج ۱، ص۷۹، نقل از سالنامه پارس.
(۲۱۹) اطلاعات، شماره ۸۷۳۹.
(۲۲۰) اطلاعات، شماره ۹۱۹۸.
(۲۲۱) صدوق، کمال الدین، ص۳۱۶.
(۲۲۲) خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۲۲۴- ۲۲۶.
(۲۲۳) ر.ک: طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۹- ۱۰؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۲۲۹- ۲۳۰؛ اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۳۲۸- ۳۲۹؛ منتخب الاثر، ص۲۰۶، ف۲، ب۱۰، ح۶.
(۲۲۴) صدوق، کمال الدین، ص۳۷۶؛ منتخب الاثر، باب۱۷، ف۲، ح۲، ص۲۲۱.
(۲۲۵) صدوق، کمال الدین، ص۶۵۲؛ قطب راوندی، الخرائج والجرائح، ج۳، ص۱۱۷۰- ۱۱۷۱؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۲۹۵؛ منتخب الاثر، الباب الحادی والثلثون فی «انه شاب لا یهرم بمرور الایام»، ب۳۱، ح۲، فصل۲.
(۲۲۶) مجله «المسلم» ومجله «العشیرة المحمدیه»، طبع مصر، س ۱۸، ش ۱، شعبان المعظم، ۱۳۸۷ق.
(۲۲۷) عنکبوت، ۱۴.
(۲۲۸) اعراف، ۱۴ – ۱۵؛ حجر، ۳۶ – ۳۷؛ ص، ۷۹ – ۸۱.
(۲۲۹) مسلم نیشابوری، صحیح، ج۸، ص۱۸۹- ۱۹۴.
(۲۳۰) ترمذی، سنن، ج۳، ص۳۵۱- ۳۵۴.
(۲۳۱) ابوداوود سجستانی، سنن، ج۲، ص۳۲۱- ۳۲۲.
(۲۳۲) مسلم نیشابوری، صحیح، ج۸، ص۲۰۶.
(۲۳۳) ابن ماجه قزوینی، سنن، ج۲، ص۱۳۵۴ – ۱۳۵۵.
(۲۳۴) ابوداوود سجستانی، سنن، ج۲، ص۳۱۹ – ۳۲۰.
(۲۳۵) صدوق، کمال الدین، ص۵۵۵ – ۵۷۷.
(۲۳۶) طوسی، الغیبه، ص ۱۰۹-۱۲۶.
(۲۳۷) سید مرتضی، امالی، ج۱، ص۱۶۷ – ۱۹۰.
(۲۳۸) بنا بر تواریخ وکتب حدیث مجموع مدّت عمر او پیش از بعثت وبعد از طوفان ۲۵۰۰ سال شد.
(۲۳۹) ر.ک: ترجمه عربی تورات، بیروت، ۱۸۷۰میلادی؛ منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ص۲۷۶ – ۲۷۷.
(۲۴۰) ر.ک: هندی، اظهار الحق، ج۲، ص۱۲۴.
(۲۴۱) صدوق، کمال الدین، ص۵۴۹ – ۵۵۰.
(۲۴۲) ابوحاتم سجستانی، المعمرین، ص۳۶.
(۲۴۳) صدوق، کمال الدین، ص۵۴۷.
(۲۴۴) کراجکی، کنزالفوائد، ص۲۴۵.
(۲۴۵) صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۱۴۲.
(۲۴۶) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۶۴.
(۲۴۷) سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۳۲۶؛ ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۳۱.
(۲۴۸) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۵۹.
(۲۴۹) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۴۳.
(۲۵۰) طوسی، الغیبه، ص۱۲۴.
(۲۵۱) طوسی، الغیبه، ص۱۲۴.
(۲۵۲) کمال الدین، ص۲۴۶.
(۲۵۳) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۶۵.
(۲۵۴) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۴۹.
(۲۵۵) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۶۷.
(۲۵۶) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۶۹.
(۲۵۷) طوسی، الغیبه، ص۷۵؛ المعمرین، ص۴۲.
(۲۵۸) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۸۲.
(۲۵۹) ابوحاتم سجستانی، االمعمّرین، ص۴۹.
(۲۶۰) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۲۰.
(۲۶۱) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۳۳.
(۲۶۲) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۲۲.
(۲۶۳) سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۳۲۵، نقل از تورات.
(۲۶۴) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۶۸.
(۲۶۵) صدوق، کمال الدین، ص۵۵۶.
(۲۶۶) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۲۵.
(۲۶۷) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص ۵.
(۲۶۸) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۴۱.
(۲۶۹) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۳۹.
(۲۷۰) صدوق، کمال الدین، ص۵۵۱.
(۲۷۱) طوسی، الغیبه، ص۱۱۶.
(۲۷۲) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۲۰.
(۲۷۳) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۷۰.
(۲۷۴) صدوق، کمال الدین، ص۵۶۷.
(۲۷۵) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۳۸.
(۲۷۶) ابوحاتم سجستانی، المعمرین، ص۳۶.
(۲۷۷) صدوق، کمال الدین، ص۵۴۷.
(۲۷۸) طوسی، الغیبه، ص۱۱۷.
(۲۷۹) طوسی، الغیبه، ص۱۲۵.
(۲۸۰) کراجکی، کنزالفوائد، ص۲۵۴.
(۲۸۱) سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۳۲۶؛ ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۲۲.
(۲۸۲) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۶۶.
(۲۸۳) صدوق، کمال الدین، ص۵۶۷؛ ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۲۱.
(۲۸۴) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۳۵.
(۲۸۵) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۹. وابن هشام، ج۱، ص۵۷.
(۲۸۶) ابوحاتم سجستانی، المعمّرین، ص۲۹.
(۲۸۷) سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۳۲۶.
(۲۸۸) طنطاوی، الجواهر، ج ۱۷، ص ۲۲۶.
(۲۸۹) روزنامه «الاهرام»، ش ۳، دسامبر ۱۹۳۰ میلادی؛ طنطاوی، الجواهر، ج۲۴، ص۸۶ - ۸۸.
(۲۹۰) مجله صبا، شماره ۲۹، سال۳، از مجله الاثنین قاهره.
(۲۹۱) پرچم اسلام، شماره۳، سال۲.
(۲۹۲) کیهان، شماره ۷۲۵۳.
(۲۹۳) اطلاعات، شماره ۹۶۰۳.
(۲۹۴) اطلاعات، شماره۹۲۱۵.
(۲۹۵) کیهان، شماره ۷۱۵۱ وشماره ۷۷۴۶؛ اطلاعات، شماره ۱۱۷۴۴، ۱۱۷۵۰، ۱۱۸۷۱، ۱۱۹۰۴، ۱۱۹۶۵، ۱۲۸۸۲، ۱۲۸۹۳.
(۲۹۶) اطلاعات، شماره ۹۰۷۲.
(۲۹۷) اطلاعات، شماره ۹۳۰۳.
(۲۹۸) اطلاعات، شماره ۹۰۹۳.
(۲۹۹) اطلاعات، شماره ۱۱۶۲۲.
(۳۰۰) اطلاعات، شماره ۹۴۳۱.
(۳۰۱) اطلاعات، شماره ۹۷۶۳ و۹۸۷۳.
(۳۰۲) اطلاعات، شماره ۱۱۳۴۷.
(۳۰۳) اطلاعات، شماره ۹۷۴۶ و۹۷۴۸.
(۳۰۴) کیهان، شماره ۵۹۹۱.
(۳۰۵) اطلاعات، شماره ۱۱۹۲۴.
(۳۰۶) اطلاعات، شماره ۱۰۰۰۰.
(۳۰۷) اطلاعات، شماره ۸۷۳۱.
(۳۰۸) اطلاعات، شماره ۸۷۳۹.
(۳۰۹) اطلاعات، شماره ۱۱۱۸۷.
(۳۱۰) اطلاعات، شماره ۸۶۴۶.
(۳۱۱) اطلاعات، شماره ۸۹۷۲.
(۳۱۲) اطلاعات، شماره ۸۹۷۲.
(۳۱۳) کیهان، شماره ۶۰۶۳.
(۳۱۴) اطلاعات، شماره ۹۰۲۳.
(۳۱۵) اطلاعات، شماره ۱۱، آبان ماه ۱۳۳۳ش.
(۳۱۶) مجله دانشمند، شماره ۶۱.
(۳۱۷) اطلاعات، شماره ۱۱۱۰۵.
(۳۱۸) اطلاعات، شماره ۸۹۲۸.
(۳۱۹) اطلاعات، شماره ۸۷۴۵.
(۳۲۰) مظفری، الامالی المنتخبه، ج ۱، ص۷۹ - ۸۰، نقل از روزنامه الاخاء الوطنی، بغداد، شماره ۷۵۷، سال۴، ۱۹۳۴م.
(۳۲۱) مظفری، الامالی المنتخبه، ج۱، ص۷۹، نقل از سالنامه پارس.
(۳۲۲) اطلاعات، شماره ۸۹۶۳.
(۳۲۳) اطلاعات، شماره ۸۹۶۳.
(۳۲۴) شرح احوالش به طور مفصّل در شماره ۹۲۳۶ وبه طور مختصر در شماره ۹۱۲۱ و۹۵۷۴ و۹۵۷۵ اطّلاعات درج است.
(۳۲۵) اطلاعات، شماره ۱۱۱۷۹ و۱۱۱۸۰.
(۳۲۶) اطلاعات، شماره ۹۷۴۱ و۹۷۴۲.
(۳۲۷) اطلاعات، شماره ۹۷۸۰.
(۳۲۸) اطلاعات، شماره های ۹۷۴۱ و۹۷۴۴ و۹۷۶۵ وشماره ۲۶ مهر ۱۳۳۷.
(۳۲۹) اطلاعات، شماره ۹۳۳۷.
(۳۳۰) اطلاعات، شماره ۱۲۶۷۲.
(۳۳۱) اطلاعات، شماره ۱۱۱۷۸.
(۳۳۲) اطلاعات، شماره ۸۹۰۴.
(۳۳۳) اطلاعات، شماره ۹۴۳۷.
(۳۳۴) اطلاعات، شماره ۱۱، آبان ۱۳۳۳هـ. ش.
(۳۳۵) مجله دانشمند، شماره ۶۱.
(۳۳۶) دانشمند، شماره ۶۱.
(۳۳۷) دانشمند، شماره ۶۱.
(۳۳۸) اطلاعات، شماره ۱۲۸۸۲، ص۲۱.
(۳۳۹) دانشمند، شماره ۶۱.
(۳۴۰) ابن طاووس، کشف المحجه، ص۵۵ – ۵۶ (فصل ۷۹).
(۳۴۱) طوسی، مصباح المتهجد، ص۵۸۱؛ همو، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۱۱۱؛ ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج۱، ص۱۴۲؛ کفعمی، المصباح، ص۵۸۱.
(۳۴۲) قندوزی، ینابیع الموده، ج۳، ص۳۰۱ – ۳۰۲.
(۳۴۳) طوسی، الغیبه، ص۲۳۷.
(۳۴۴) صدوق، کمال الدین، ص۴۲۴- ۴۲۶.
(۳۴۵) قصص، ۵ – ۶. «ما اراده کرده ایم تا بر مستضعفان زمین نعمت بخشیم وآنان را پیشوایان ووارثان روی زمین قرار دهیم وحکومتشان را در زمین استوار نماییم وبه فرعون وهامان ولشکریانش آنچه را از سوی آنها (بنی اسرائیل) بیم داشتند نشان دهیم».
(۳۴۶) منتخب الاثر نگارنده، ص۳۲۱ تا ۳۴۱.
(۳۴۷) صدوق، کمال الدین، ص۴۳۳- ۴۳۴؛ منتخب الاثر نگارنده، ص۲۴۳- ۲۴۴.
(۳۴۸) منتخب الاثر، ص۲۴۵ و۲۴۶.
(۳۴۹) منتخب الاثر، ص۳۲۰؛ حر عاملی، اثبات الهداة، ج۵، ص۱۹۷؛ خاتون آبادی، اربعین، ص۲۴، وکتاب های دیگر.
(۳۵۰) منتخب الاثر، ص۳۴۱، ۳۴۳.
(۳۵۱) صدوق، کمال الدین، ص۴۳۱؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج۳، ص۳۲۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۵۱، ص۵؛ منتخب الاثر نگارنده، ص۳۴۲.
(۳۵۲) حر عاملی، اثبات الهداة، ج۵، ص۴۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۵۰، ص۳۱۴.
(۳۵۳) صدوق، کمال الدین، ص۴۰۸- ۴۰۹؛ خزاز قمی، کفایةالاثر، ص۲۹۵؛ حر عاملی، اثبات الهداة، ج۵، ص ۹۷- ۹۸؛ ۱۹۶-۱۹۷؛ منتخب الاثر.
(۳۵۴) ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۱۷۶.
(۳۵۵) زرکلی، الاعلام، ج۶، ص۳۱۰.
(۳۵۶) یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۶، ص۱۷۵.
(۳۵۷) مستوفی، تاریخ گزیده، ص۲۰۷ - ۲۰۸.
(۳۵۸) یکی از دانشمندان مصری می گوید: هنگامی که در فرانسه تحصیل می کردم، در ماه رمضان در مجلسی شرکت داشتم رئیس مدرسه (دانشکده) به من سیگار تعارف کرد، من عذر خواستم، علّت را پرسید، گفتم: ماه رمضان است وروزه ام. گفت: گمان نمی کردم تو دیگر به این خرافات پایبند باشی، پس از پایان مجلس یک پروفسور هندی که در آن مجلس بود، گفت: مایلم فردا شما را در فلان محلّ ملاقات کنم، فردا به ملاقات او رفتم، مرا به کلیسیا برد واز دور رئیس دانشکده را به من نشان داد، گفت: آن کیست؟ گفتم: فلانی است، گفت: چه کار می کند؟ گفتم: نماز می خواند. گفت: اینها ما را به ترک عادات وسنن ووظایف دینی خود می خوانند وخودشان این گونه مواظب انجام برنامه های مذهبی خود هستند.
به نظر ما باید با این بیماری خطرناک که در اثر تلقین بیگانگان واستعمارگران واحساس ضعف در جنبه های صناعی ومیکانیکی پیدا شده ومثل خوره شخصیّت واستقلال فکر مردم شرق وملل اسلامی را می خورد وبعضی را چنان در منجلاب تقلید از عادات زشت غربی ها غرق کرده که از خود آنها نیز داغ تر شده اند، باید یک مبارزه دامنه دار وپی گیر بر اساس عقل ومنطق واحترام به سنن وتعالیم عالی اسلام شروع شود.
(۳۵۹) آری بعضی از شرقی ها چون خود را ضعیف می بینند، در برابر مظاهر تمدّن مادّی غرب خودباخته شده، عادات واخلاق ولباس وروش های ملّی ودینی خود را ترک نموده وبه عادات وروش های ناپسند غربی ها افتخار می نمایند ودر مجامع ومجالس خودمان مانند آنها رفتار می نمایند، امّا غربی چون باد به بینیش افتاده وبه ثروت وصنایع وقوّه مادّی خود مغرور شده در برابر شرقی ها عادات خود را هرچه هم سخیف وحیوانی وخرافی باشد با افتخار وبا شکوه وتشریفات انجام می دهد.
بسیاری از شرقی های غرب زده به جای آنکه از غرب، صنایع وعلوم را فرا بگیرند وخود را از آنها بی نیاز سازند تا خودشان مالک دریا وزمین وهوا ومعدن خود شوند، تقلید کورکورانه از بیگانگان را شعار خود قرار داده وقدرت آنکه در مجامع آنها با لباس ملّی خود مثلاً بدون کراوات حضور یابند را ندارند، جز افرادی مانند زمامداران هند مثل دکتر ذاکر حسین رئیس جمهور سابق هند وسران حجاز ومراکش وبرخی دیگر که در مجامع بین المللی ومحافل رسمی با همان لباس وروش ملّی خود شرکت می کنند، اکثر در مجامع ومحافل غربی ها از آداب آنان تقلید می کنند چقدر محبوب وزیبا است استقلال روح وچقدر محترم است آن زمامدار مسلمان که در مجالس وضیافت هایی که غربی ها به افتخارش می دهند، مشروبات الکلی مصرف نمی شود؛ وچقدر با افتخار است آن زمامداری که در مسکو میهمان رسمی حکومت کمونیسم است وبرای ادای نماز به مسجد می رود؛ چقدر شرافتمند وخودساخته است زمامداری که در آمریکا از رفتن به کلیسا برای تماشا واز گرفتن قرض ربوی خودداری می کند وچقدر عظیم وبااراده است آن مسلمان که در جامعه ملل وقتی سخنرانی می کند «بسم الله الرّحمن الرّحیم» می گوید وچقدر موهن است که یک ملّت مسلمان که به قرآن افتخار می کند ودر نمازش روزی بیست مرتبه «بسم الله الرّحمن الرّحیم» می گوید، از آغاز کتاب هایش این جمله نورانی را که وحی آسمانی است حذف کند؛ چقدر ذلیل وخوارند آنها که از عادات وروش بیگانه تقلید می کنند؛ چقدر کوچک وفرومایه وحقیر است آن ملّتی که لباس وروش های دینی وملّی خود را ترک ودر مجالس ومحافل، لباس های دیگران را بپوشد وزن ومردش از شخصیّت واعتماد به نفس محروم گردیده باشد.
(۳۶۰) حکومت به اصطلاح اسلامی اندلس با کفّار وبیگانگان قراردادها ومعاهداتی برخلاف اصول واحکام اسلام بست که در نتیجه پای نفوذ مسیحیّت در کشور باز شد وفحشا، فروش مشروبات آزاد، آمیزش بانوان ومردها مانند مسیحیان، شب نشینی ها واجتماعات دسته جمعی زن ومرد ورقص وساز وآواز، غیرت وحمیّت واخلاق اسلامی را از میان برد ومستشاران بیگانه در شئون مملکت اسلامی دخالت پیدا کردند، تا حالتی پیدا شد که اندلس اسلامی به یک کشور مسیحی تبدیل وآفتاب علم وتمدّن معارف اسلام در آنجا چنان غروب کرد که امروز جز آثار عصر طلایی حکومت مسلمین از ابنیه ومساجد وکاخ ها که یادگار علم وصنعت وتاریخ طلایی آن کشور است چیزی از اسلام در آنجا باقی نمانده است. نفرین بر فحشا وفساد وجاه طلبی ونفاق واختلاف، نفرین بر زمامداران مزدور وبیگانه پرست.
(۳۶۱) علی محمد شیرازی نخست خود را سیّد می خواند وبعد ادّعای بابیت نمود وسپس با آنکه صریحاً به امامت ومهدویت حضرت ولیّ عصر، مهدی موعود(علیه السلام)، فرزند حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام)، اعتراف کرده بود دعوای مهدویت وبعد ادّعای پیغمبری کرد، عاقبت چنانچه در بعضی از الواح او نقل شده، ادّعای خدایی نمود ودر پایان کار صریحاً به خطّ خودش از دعاوی خود برگشت وتوبه نامه خود را برای ناصرالدّین شاه فرستاد وظاهراً در میان مدّعیان مهدویّت در این اختلاف دعاوی علی محمد کم نظیر باشد وهمین اختلاف گویی ها وسخنان ناهنجار وعبارات رکیک هذیان آمیز او را به خبط دماغ مشهور ساخت.
پوشیده نماند که حزب ودسته بابی وبهایی یکی از دسته جات سیاسی مزدوری است که در قرن اخیر در هند وترکیه وایران ومخصوصاً فلسطین وسایر کشورهای اسلامی وخاورمیانه، آلت اجرای سیاسات وجاسوسی برای دول استعمارگر شده وهمواره تحت الحمایه آن دول مشغول خیانت به شرق عموماً وملّت ودین اسلام خصوصاً بوده وهستند.
در آغاز، نقشه های ماهرانه اجانب، علی محمد را به دعوت وایجاد اختلاف بین ملّت ایران وقیام بر ضدّ حکومت تشویق وتحریک نمود وبه او قول کمک ومساعدت داد؛ ووقتی علی محمد به ایران آمد، دولت روسیه که در آن موقع در ایران نفوذ کامل داشت، از او نگاه داری کرد وبه امید آنکه بابی گری وسیله ای برای اجرای سیاست های حکومت تزاری وتضعیف نفوذ کلمه اسلام وعلما بشود، از اعدام او در فارس مانع شدند واو را از ایالت فارس تحویل گرفته وتوسّط سواران منوچهرخان گرجی حاکم اصفهان که ارمنی نژاد واز دست نشانده های حکومت روسیه بود، به اصفهان آوردند وتا منوچهرخان زنده بود، به امر حکومت روس در اصفهان از او محرمانه نگه داری کرد وتا مدّتی سفارت روس وکنسول گری هایش از بابی ها حمایت می کردند که در همین اصفهان آزادانه علیه دین واستقلال مملکت تحریک وبه نفع سیاست روس ها فتنه انگیزی می کردند، هروقت هم در اثر فشار علما وملّت، حکومت ناچار می شد از آنها تعقیب وبازجویی کند، در کنسول گری روس متحصّن می شدند وکنسول از آنها جانب داری می کرد وعلناً در امور داخلی کشور ما مداخله می نمود واز آنها حمایت کردند تا وقتی که فهمیدند آنها نمک به حرامی کرده وبا انگلیس ها مربوط شده وبرای آنها کار می کنند ناچار آنها را ترک گفتند ومحصول زحمات ومصارف مخارج هنگفت خود را به انگلیسی ها سپردند. اداره جاسوسی انگلیس آنها را به کار گماشت وبهتر اداره کرد ودر ایران وترکیه وبعضی کشورهای عربی از آنها استفاده های بسیار کرد وپول وحقوق ووسایل دیگر در اختیارشان گذاشت وبه پاس خدماتی که عبّاس افندی در جنگ جهانی اوّل به آنها کرد تا انگلیس ها فلسطین را متصرّف شدند ونقشه تجزیه کشورهای اسلامی را عملی کردند، توسط ژنرال النّبی انگلیسی رسماً به لقب «سرّ» او را مفتخر ساختند که عکس وتفصیلات آن مراسم واعطای نشان در کتاب ها طبع وگراور است که درحقیقت تمام این جریان ها وجاسوسی های این فرقه به نفع صهیونیسم بین المللی بود، سپس آمریکایی ها نیز آنان را زیر کار کشیده ومزدور سازمان سیاه وصهیونیسم شدند تا پس از مرگ شوقی افندی که برخلاف وصیّت نامه منتسب به عبّاس افندی مقطوع النسل در آمد، به نقل استاد دکتر شلبی در کتاب مقارنة الادیان (ج۱، ص۳۰۹)، رسماً بهائیّت چنانچه نویسندگان واهل قلم آن را می نامند، یک حرکت صهیونیسمی گردید واز چهره صهیونیسمی خود علناً پرده برداری کرد ودر مجلس بزرگی که در اسرائیل تشکیل دادند یک نفر صهیونیسم آمریکایی به نام «میسون» برای رهبری بهائیان در تمام جهان انتخاب شد.
البتّه شخص دیگر به نام «میسن ریمی» که با شوقی رفاقت داشت نیز ادّعای جانشینی او را کرد ویک نفر نیز خود را «سماء الله» نامید.
بالجمله دسته بابی وبهایی یک بازی وماجرای سیاسی بر ضدّ اسلام وبر ضدّ تمامیّت استقلال کشور ایران بود ومزدور صهیونیسم بوده وهست که یک جاسوس روسی آن را به وجود آورد سپس آلت اغراض ضدّ اسلامی واستعماری دو دولت بزرگ دیگر در ایران وکشورهای دیگر شد واگر زور واعمال نفوذ دول بزرگ ومؤسسات وسازمان های صهیونیسمی آمریکایی وکمپانی های یهودی های آنجا تا حال از آنها حمایت نکرده بود، همان روزهای اول از میان رفته بودند وریشه نفوذ این تحریکات مربوط به ضعف حکومت مرکزی ودخالت اجانب در مملکت وغفلت وناآگاهی سران دول اسلامی بود که برای ارضای اجانب، راه را برای این تبلیغات مسموم باز گذاردند ومشاغل وپست های حسّاس را به تشویق ودستور اجانب به بعضی افراد این حزب خائن سپردند.
کسانی که بخواهند به طور تفصیل از تاریخ این ماجرای سیاسی ورسوایی های رفتار سران مزدور این طایفه وخیانت ها وفتنه ها وآشوب ها وترورهای آنها باخبر شوند، می توانند به تواریخ عصر فتنه علی محمد باب مثل ناسخ وروضةالصفا وبه کتاب هایی مانند کشف الحیل وفلسفه نیکو وساخته های بهائیت در صحنه دین وسیاست ومهازل البهائیه، محاکمه وبررسی، بهائیت دین نیست وبهایی چه می گوید، دزد بگیر شرح بز بگیر ومفتاح باب الابواب ویادداشت های کینیاز دالگورکی یا کتاب دانستنی هایی درباره تاریخ ونقش سیاسی رهبران بهایی که پرنس دالگورکی نیز در آن کاملاً معرّفی شده وحتّی به کتاب های خود این فرقه خیانت پیشه رجوع نمایند. به عقیده ما یکی از نشانه های بقای نفوذ استعمار وایادی بیگانه، بودن افراد این فرقه جاسوس ومزدور در رأس بعضی از مقامات وواگذاری امتیازات به آنها ودخالت آنان در شعب تبلیغاتی وبازرگانی است که وظیفه هر مسلمان استقلال دوست، پایان دادن به این ردّ پای استعمار وبستن وتخطئه کردن این دکان جاسوسی صهیونیسم است.
(۳۶۲) لقمان، ۳۴.
(۳۶۳) انفال، ۶۰. «برای مقابله با دشمنان هرچه در توان دارید (از نیرو واسب های ورزیده) آماده سازید...».
(۳۶۴) حجر، ۹.
(۳۶۵) صف، ۸.
(۳۶۶) آل عمران، ۱۳۹.

دانلودها دانلودها:
رتبه رتبه:
  ۰ / ۰.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم