صفحه اصلى » مقاله هاى مهدوى » (۸) شرح مجموعه گل
مقاله هاى مهدوى

مقاله ها (۸) شرح مجموعه گل

بخش بخش: مقاله هاى مهدوى الشخص نویسنده: اسماعيل گندم كار تاريخ تاريخ: ۳۱ / ۳ / ۱۳۹۳ هـ.ش نمایش ها نمایش ها: ۱۸۰۰ نظرات نظرات: ۰

شرح مجموعه گل

مهدى جان! مولاى عزيزم! از روزى كه رفته اى روحم نيز با تو رفته وهنوز بازنگشته است. مى خواهم برايت غزل غزلهاى (سليمان نبى) را بسرايم ونامت را به جاى (زمزمه هدى) براى اشتران آرزوهاى مقدسم بخوانم. مصلح كل، ناجى امت، طينت بهشت، نور زمين!

قريشى، هاشمى ومكى نسب! قائم آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم! هادى ومهدى هدايت انسان! امام وركن ركين حكومت امن صالحان!

سلام بر سرزمينى كه در آن مقيمى، خوشا وخرما هر منزلى كه در آن، دمى فرود مى آيى. روزى گر ببويم از تو بويى، يا ببينم از تو رويى، بر آرم از عمق دل، چه هايى وهويى!

سنت عاشقى به (احتمال آمدن معشوق) زنده است وعاشق صادق آن باشد كه تا رخ يار بيند، جان مى دهد ودل وى خوش از آنكه پياپى فرمان محبوب را شنود.

اى لطف سبز آنسويى بر سر عالم، اى جارى علم وقدرت لايزال خدايى، سارى در سيل اشك وآه يتيمان تاريخ، پشت وپناه هر بى پشت وپناه! اگر دولت وصل تو نباشد، زندگى ومرگ ما توفيرى نمى كند!

خنده شكوفه ها از تبسم تو مى شكفد وآهوان، شادى خود را از تو مى گيرند.

دلم را آينه كن! آينه ام را مصفا ساز! وقدمت بر ديدگانم گذار! اى يار غايب از نظر! مطاف وقبله قلوب منتظر! شفيره گلهاى محمدى ياس ونرگس! عينيت (خلق الادم على صورته)! پونه خوشبوى خانه فاطمه عليها السلام، وارث على عليه السلام! ظهورت (بعثت مكرر)! سرو خوش اعتدال باغ خرم امامت!

مولى جان! مهدى صاحب زمان آخر (كى مى كنى پا در ركاب؟ خاك پايت بوسم وبر سر زنم بسيار گل) مولانا، حبيبى، نور عينى! حال شبهاى من را، همچو منى داند وبس.

شاهد شبهاى بلند وآزاردهنده هجر، سيل اشكهاى سرخم! گواه عشقت، سوز وگداز گدازنده (هرم) درونم كه در آن شعله ورم ونشانگر صدق تعلقم به توست!

هر چند در منطق عاشقانه عارفان (هجربهتر از وصل است) چون (در هجر، اميد وصل است) و(در وصل بيم فراق)! وعاشق با هجر پخته مى شود و(عشق وهجر) عقد اخوت ذاتى بسته اند.

زمان ومكان را در نورديده، از شب وروزهاى طولانى وطاقت فرساى انتظار گذشته; واگر (حسن ليلى)، مجنونى بيش نداشت، عالمى مجنون توست.

در اينكه شيدا، ديوانه وسينه چاكت هستم كه شكى نيست! در اينكه خدا را به جان ومقام عمه ات زينب سلام الله عليها بايد قسم داد تا تعجيل در ظهورت فرمايد كه هميشه دست به دعايم! در اينكه اراده حق، ساعت ظهورت را مشخص نموده ومقام ومرتبه ماشاء اللهى تقدير وعلم ازلى است، حرفى نيست! در اينكه از حال واحوال خرابم با خبرى آمناو صدقنا! در اينكه ما را مى بينى وتو را نمى بينم نيز بر فرض دلم مى گذرد! ولى از اينكه (تو خود مشتاقتر به زيارت شيعيانت هستى، آزارم مى دهد)!

يابن الزهرا عليها السلام! هيچ عاشق شوريده را ديده اى كه طاقت شنيدن رنج معشوق را داشته باشد؟!

نازنينا! من ناقابلترين پرستوى ايوان توام. آهى سرگردان كه به دنبال تو تمام بادهاى اساطيرى جهان راگشته ام! وقتى تمناى ديدار چهره نورانى وهواى جمال زيبا ودل آراى اجداد طاهرينت به سرم مى زند، طفل دلم را دلدارى مى دهم كه (مهدى) را ببينى همه را ديده اى!

مهدى را ببينى، شهروند مكه ومحله بنى هاشم گشته اى! مهدى را كه ببينى تمامى شهداى بدر، حنين، احد، خندق وصفين بر تو سلام مى دهند ودسته دسته ملائك ذاكر از آسمان بر تو (نور) مى پاشند.

شوق است در جدايى وجور است در نظر هم جور به كه طاقت ش وقت نياوريم

آينه مجلاى جمال وجلال حق! وقتى لباس پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم رابر تن مباركت ببينم دوباره (شهادتين) را بر زبان دل جارى مى سازم. دوست دارم دوباره به دست تو مسلمان شوم. اسلام سيماى منور تو حقيقت اسماعيل گندمكار تام اسلام است!

گل هميشه معطر حضرت نرگس خاتون! چه بگويم كه تو ندانى؟ كسى كه بر روى آتشى است چگونه مى تواند نجوشد؟! اى ستاننده فيض سرمدى از عرش به فرش!

امام ومقتدايم، فرزند پيغمبر، يابن الحيدر! فدايت گردم. بيا وبرهم زن بساط ظالمان را. بيا وفرو ريزكاخهاى ستم را. بيا وويران نما آمال طواغيت را. نه فقط دل پر رنج من، بلكه فضاى زمان، تو را مى طلبد. ظاهر وباطن عالم ترا مى خواهد وسخت مشتاق ديدار توست.

اى عالم علوم اولين وآخرين! ذوالفقار على در دست! صاحب علم الكتاب!

مظهر اسم اعظم! تجلى اسم متاثر! يكبار ديگر ما را به مدينه بازگردان. بيا، تا كوفه ها براى هميشه ويران شود. بيا تا به همراهت بر زمين محزون (بقيع) شبنم ها بباريم. كاش يكبار در نمازجمعه ات شركت جويم خطبه على وارث ببينم وآن تجلى نگاه خدايى را در چشمانت زيارت كنم. وقتى به حرم امام رضاى غريب، بى بى معصومه مظلومه، بقيع مطهر، نجف وكربلا وشام وسامرا وكاظمين، حوزه قم ونجف وجماران، بهشت زهرا و... فكر مى كنم باخود مى گويم حتما در (ايران) حاضرى وبر وضعيت ما از طرف حق (ناظرى) ودعايمان مى كنى وبركتمان مى بخشى. آخر مگر مى شود كشورى، عاشق وشيعه تو باشد ودر جهان حكومتش به نام تو باشد، به آن نظر ومرحمتى نفرمايى؟! هر كجا كه تو باشى، همانجا بهشت برين است. هر جا كه قدم گذارى هلهله فرشتگان وعالم مجردات به آسمان بلند مى شود. هر شيى كه ترا ببيند، صلوات مى فرستد. به هر كس گوشه چشمى بيفكنى از شر (جهنم ونفس) تا ابد خلاصش مى سازى.

يا حجة الله! مهدى دين خدا! پدر ومادرم فدايت! گناهان، حاجب ما بين ماست! اى دو صد لعنت بر گناهان پليد. آقا وسرور من! اگر گناهى كرده ام به اميد شفاعت شمابوده است واگر كفه اعمال خوبم سبك است، مطمئنم شامل دعايت در (سرداب مقدس) - كه از سنگينى اعمال خوب ما بر سبكى اعمال شيعيانم بيفزا خواهم شد.

امام زمان يعنى كل قرآن، گل رعناى نرگس، يعنى سى جزء همه گلهاى عرش!

حكومت مستضعفين، وارثين ائمه، حكومت جهانى توست.

اى عزيز! در مشرقى ترين آسمان كدامين (عمل خير) مى توان تو را يافت؟ سلام بر قلبت كه عرش اعلاى خداست! وسلام بر چشمان نجيبت كه تفسير تام عصمت است ومناجات محض ابديت!

سلام بر روحى كه لطيف تر از خنكاى نسيم سحرگهان است.

مى دانم هر سال در ايام حج در لابلاى صفوف حجاج لبيك گويان در طوافى وشيعيانت را دستگيرى مى نمايى! كاش مى دانستم در كجايى؟ اگر مى دانستم در كجايى، جاده را نه با پا كه با مژگان مى رفتم ومى آمدم!

به چه كار آيد زبانى كه مترنم به زمزمه نام وياد نورانيت نباشد؟ ترسم مرگ زودرس فرا رسد، آرزوها ووعده ها به تاخير افتد وعاقبت (عاقبت به خير) نشوم! از ديدار رويت محروم گردم ودر آن صورت پس واى بر دل وبر بخت رميده وبر عشق ناكامم. مهديا! دل شيعيان حجله ناز توست! العجل! يارا، كه وقت سخت تنگ است. العجل! يارا! كه (صبر) ز كف رفت.

العجل! كه دل زيباپسندم، حقيقت وزيبايى را در تو مى جويد! كه تو آينه تمام دينى!

آينه تمام اهل البيتى، آينه تمام شهيدانى، آينه تمام آياتى وحال كه مرا مبتلاى روى نكويت ساخته اى، العجل!

ذره ذره كاندر اين ارض وسماست، چشم به ظهورت گشوده وانتظار آمدنت را مى كشند!

جان وروح ما تويى! جان مولى على! كارى كن وما را از هر حبى غير حب حق نجات ده. واز هر ذاتى، غير ذات حق - منفك ساز! آخر بى تو جسم، بى جانيم.

كالبد بى روح وديده بى ديده ايم! ما را از هر وجودى غير وجود خدا - خلع نما! ودر عين تعلق، مجردمان ساز!

اى كه گفتى عشق را هجران درمان مى كند * * * كاش مى گفتى كه هجران را چه درمان مى كند؟

رتبه رتبه:
  ۰ / ۰.۰
نظرات
بدون نظرات

نام: *
كشور:
ايميل:
متن: *
بررسی کاربر: *
إعادة التحميل
 
شبكة المحسن عليه السلام لخدمات التصميم